Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

سفر روحانی

یک سفر روحانی
درجستجوی خداوند بودن, هرآنطور که او را درک کنیم, یک تجربۀ شخصی است اما باید این را بدانیم که ما در این رابطه تنها نبوده و دیگران نیز درجستجوی خداوند مورد درکشان هستند. بخشی ازاین مسئله خیلی خصوصی بوده و درعین حال به نوعی شگفت انگیز نیز می باشد. بعضی وقت ها باید با نیروی برتر خود درتنهایی قدم بزنیم. با مطالعۀ سنت ها, یاد می گیریم اتحادمان همیشه باید دراولویت قرارگیرد و هرچیزی که در بهبودی شخصی مان تأثیر بگذارد, نمی تواند یک موضوع بیرونی باشد. همچنین یادمی گیریم اصول روحانی با یکدیگر تناقض ندارند اما ممکن است برای انطباق دادن آنها با یکدیگر به تفکر و دعا کردن نیاز باشد. زمانی که ما با روحانیت زندگی می کنیم, آگاهی و حس همدردی, ما را در بهبودی و همچنین مشارکت مان راهنمایی می کنند. درقدم یازدهم خواستارداشتن قدرتی می شویم که بواسطۀ آن بتوانیم ارادۀ خداوند را برای خود به اجرا درآوریم. با چنین روحیه ای ممکن است بخواهیم واژه هایی را به کار بگیریم که باعث جداسازی و چند دستگی دراطرافمان نگردد. نیاز داریم بتوانیم درمورد سفر خود مشارکت کنیم و مهم نیست که به علامت های بین راه چه نام هایی می دهیم. وقتی یادمی گیریم احساسات و تجارب خود را بدون آنکه به نامی اشاره کنیم, مشارکت نماییم, آن آزادی را که گمنامی برای مان به ارمغان می آورد, کشف می کنیم. ممکن است از داشتن نقاط مشترک با آنهایی که ظاهرأ در مسیر روحانی کاملأ متفاوتی نسبت به ما قراردارند, متعجب شویم. وقتی که به تدریج نقاط مشترک بین سفرهای مان را می بینیم, متوجه می شویم تفاوت هایمان به ندرت می توانند درمسیرمان به ما کمک کنند و درعوض منجر به ایجاد موانعی بین ما می گردند. ابراز تجارب روحانی صرفأ با استفاده از کلمات, می تواند مشکل باشد. نظر باینکه طی بیان تجارب روحانی واژه ها معمولأ به چیزهایی که دیده نمی شوند اشاره می کنند, طرز تکلم معمولی قادربه بازگوی ی چنین تجاربی نخواهد بود و ما اغلب مجبور می شویم از زبانی که از جاهای دیگر قرض گرفته ایم استفاده کنیم. با تمرین می توانیم طرز تکلم مختص به خودمان را بدست آوریم. زمانی که به سختی می توانیم واژه های مناسبی برای تجارب مان پیدا کنیم و درعین حال کسی به ما بگوید که طرز گفتارمان صحیح نیست, این باعث ناراحتی مان می شود. ما با دریچۀ افکار باز و قلبی پذیرا به مشارکت یکدیگر گوش داده و با علم براینکه ممکن است صحبت هایمان توسط دیگر اعضا عنوان نشود, تجارب مان را به مشارکت می گذاریم. به همین ترتیب متوجه می شویم ممکن است مشارکت درمورد مطلب فوق برای برخی دیگر از اعضا نیز مشکل باشد و شاید دربعضی مواقع چیزهایی را بشنویم که در رابطه با آنها باید بی غرض بوده و از قضاوت پرهیزکنیم. هریک ازما راهی را برای تسلیم شدن پیدا می کنیم اما این بدین معنا نیست که همۀ ما به خداوند اعتقاد می آوریم. بسیاری از اعضای ما که منکر وجود خداوند هم هستند سال ها پاک مانده اند. برای برخی ازما به این باور رسیدن که NA می تواند افراد بی خدایی مثل ما را نیزدرخود جای دهد, نوعی ایمان آوری است. در NA بدون توجه به اعتقادات مان, به ما خوش آمد گفته می شود. مضاف براین, NA دررابطه با اینکه اعضای ما چطور روحانیت را تعریف و یا تمرین می کنند, هیچ نظری ندارد. آن چیزی که تک تک ما باید با آن کناربیاییم پیدا کردن تعریفی از روحانیت است که برایمان عقلانی بوده و با افکارمان سازگاری داشته باشد. اگر با دقت و روشن بینی به طیف تجارب و نظرات دیگر اعضا گوش فرا دهیم, می توانیم درک خود را توسعه داده و آن را دربهبودی مان به کارگیریم. یکی از اعضا چنین مشارکت می کند: " با وجود اینکه کسی راجع به منکر خداوند بودن به عنوان مسیر قابل قبولی دربهبودی مشارکت نکرد, من به راحتی آن را قبول کردم و آن کاری را که دررابطه با جوانب مختلف برنامه انجام می دادم در رابطه با روحانیت نیز به کارگرفتم و آنچه را که بدان نیاز داشتم جذب کرده و مابقی را رها نمودم. طی سالهایی که دربهبودی بسر برده ام یاد گرفته ام که ایدۀ دیگران درمورد روحانیت, اخلاقیات و خداوند با
ایده های خودم کاملأ متفاوت است. بخشی از زیبایی و قدرت NA در آن است که می تواند همۀ ما را درخود جای دهد. آنچه را که دیگران اصول روحانی می نامند من اصول معنوی می نامم." اصول نهفته در قدمها و سنتها ما را از اعتیاد فعال, خودمحوری و ترس دور می کنند و این مهم نیست که ما آنها را به چه نامی صدا کنیم. وقتی به کسی که با مشکلات مواجه است, کمک می کنیم, از یوق خودمشغولی خویش رها می گردیم. زمانی که ما ایثار می کنیم نمی توانیم زیاده خواه باشیم. ما تا به حال نتوانستیم محدودیتی دربهبودی کسانی که اصول NA را تمرین می کنند پیدا کنیم, و فرقی نمی کند اگر این اصول را روحانی خطاب کنیم یا خیر. برای برخی از ما روحانیت آن است که نتوانیم ببینیم و یا لمس کنیم. دراین رابطه هریک از ما درپیدا کردن نظریه ای شخصی کاملأ مستقل بوده و می توانیم گمنامی خویش را حفظ کنیم. اصطلاح "آنطور که او را درک می کردیم" می تواند برای بسیاری از ما مشکل ساز باشد. نیاز به یک نیروی برتر و درک و یا پذیرش آن, از ملزومات داشتن یک زندگی روحانی نیستند و هیچ کس دیگری حق ندارد ما را مورد قضاوت قرارداده وبه ما بگوید که آیا اعتقادات مان درست و یا غلط هستند. نکتۀ مهم این است که ما تمایل داشته باشیم تجارب یکدیگر را با روشن بینی بپذیریم و بدون اینکه سعی داشته باشیم یکدیگر را در اینکه چه نقطه نظرهایی درست و یا واقعی تر هستند متقاعد کنیم, تجارب مان را به مشارکت بگذاریم. شاید آنچه که یکی از ما را پاک نگاه می دارد برای عضو دیگری کارایی نداشته باشد. خیلی ساده, ما آنچه را که برایمان کارمی کند مشارکت می کنیم. اگر نسبت به اعتقادات خود و همچنین دیگران, روشن بین باشیم, از تله هایی که درذهن مان ایجاد می کنیم رها خواهیم گشت. زمانی که کار درست را برمبنای انگیزۀ درست انجام می دهیم متوجه می شویم که روحانیت در زندگی مان تغییرایجاد کرده است. درکتاب پایه مان این امر را "نیت خیر" نام گذاشته اند. ما می توانیم به جای سروصدای اطراف مان, به صدای درونی خویش گوش فرا دهیم. زمانی که ما درگیر تفاوت ها و دست آویزهایمان می شویم, به راحتی فراموش می کنیم که چرا ما در NA به روحانیت اهمیت می دهیم. کتاب پایه به ما یادآوری می کند که خیلی ساده, " دردهای زندگی را بواسطۀ اصول روحانی کاهش می دهیم". معتادان درد زندگی را به شدت احساس می کنند و همین درد است که ما را وادار به مصرف مواد می نماید حتی اگر بدانیم که چنین کاری منجر به بهتر شدن شرایطمان نخواهد شد. ما حاضر بودیم به خاطر بدست آوردن یک لحظه تسکین یک عمرسختی را تحمل کنیم. زمانی که به NA وارد می شویم جان سالم به در بردن از زندگی برایمان غیر ممکن به نظر می رسد اما به تدریج یاد می گیریم با وقعیت ها روبرو شده و با حقیقت کنار بیاییم. تمرین اصول روحانی کمک می کند تا از شدت آن دردها کاسته شود. هرچه بیشتر این اصول را تمرین کنیم بیشتر متوجه می شویم که آنها کلید آزادی مان هستند. هرچه مقطع پاکی مان در تمام جوانب زندگی بالاتر می رود زندگی برایمان راحت تر می گردد. با تمرین صداقت, درستی و وفاداری دیگر مجبور نیستیم دروغ هایمان را بپوشانیم و یا سعی کنیم جزئیات داستان هایمان را به خاطر داشته باشیم تا مبادا دروغ هایمان سهوأ برملا شوند. ممکن است از اینکه زندگی به چنین روالی می تواند واقعأ آسان تر باشد متعجب شویم. می توانیم زندگی هایمان را دوست داشته باشیم, از زنده بودن مسرور شویم و با حس هیجان باطنی به مقابلۀ دنیا برویم. به همان ترتیب که ارادۀ خداوند را برای خود به صورتی لحظه ای و گذرا مشاهده می کنیم, اجمالأ متوجه روحانیت خود نیز می گردیم. شرایط روحانی ما همیشه درحال تغییراند. اکثر اوقات و زمانی که رابطۀ آگاهانۀ مان با نیروی برترمان قطع و وصل گشته و یا اینکه درگیر افکاری منفی و از روی نامهربانی شده و یا هنوز هم رفتارهایی را از خود بروز می دهیم که موجب پشیمانی مان می گردند, فکر می کنیم دیگر روحانیت نداریم. این حالت حتی در مقطع های پاکی بالا برایمان اتفاق می افتد. وقتی درگیر چنین شرایطی می شویم نباید فکر کنیم دیگر روحانی نیستیم بلکه باید بپذیریم ما فقط انسانیم. به هر صورت, اگر قرارباشد هیچوقت اشتباه نکنیم, چطور می خواهیم قدم دهم خود را کارکنیم؟ به خود اجازۀ انسان بودن دادن یعنی اینکه فضای کافی را برای رشد مستمرخودمان قائل شویم. مدت زیادی قبل ازاینکه واقعأ از اعمال مان آگاه باشیم, مشغول زندگی روحانی بوده ایم. روحانیت ایجاد رابطه ایست با واقعیت. همانطور که زندگی روحانی خود را گسترش می دهیم متوجه می شویم که به
تدریج, واقعیت کمتر خوف انگیز و انعطاف ناپذیر می گردد. یاد می گیریم با آزادی خود زندگی کنیم. به تدریج متوجه می شویم که ایجاد تغییر در نگرش مان می تواند درک مان را از شرایطمان کاملأ متحول نماید. وقتی زندگی مان مبنی بر روحانیت باشد, برداشت ها و عکس العمل هایمان نیز مبنی بر رابطه ای با یک نیروی برتر از خودمان خواهد بود, رابطه ای که دائمأ درحال تکامل خواهد بود. خود مشغولی کناررفته و جا را برای فروتنی باز می کند. متوجه می شویم ما هنرپیشۀ اصلی هر نمایشنامه ای نیستیم ولیکن تلاشهای حامیانۀ ما می تواند درزندگی اطرافیان مان تأثیر به سزایی بگذارد. همچنان که روحانیت مان توسعه پیدا می کند, ما بیشتر و بیشتر نسبت به زندگی مان و همچنین کسانی که درآن حضور دارند احساس سپاسگزاری می کنیم. هرچه بتوانیم خوبی بیشتری را در دنیای اطراف خود ببینیم, از آن نیرویی که چنین آگاهی را به ما اعطا نموده, بیشتر قدردانی می کنیم. وقتی که جسم, ذهن و روح مان با یکدیگر هماهنگ باشند, تأثیر آن در زندگی مان نمایان می گردد و ما قادرخواهیم بود درتعادل زندگی کنیم.

روحانیت، قابل اجرا است

روحانیت عملی است
با همگام شدن مداوم رفتارها و باورهایمان, به درک جدیدی از خودمان می رسیم وعلی رغم داشتن یک بیماری که ما را مجبور می کند دائمأ از افکارمان مراقبت کنیم, می توانیم هم خوبی و هم بدی را درخود ببینیم. وقتی ازخود تراز گرفته و تمرین می کنیم تا رفتارها و انگیزه هایمان را مورد توجه قرار دهیم, برخی اوقات احساس می کنیم چیزی بیش از نقائص شخصیتی خود نیستیم. به نظر می رسد ناراحت کننده ترین جوانب مان آن چیزهایی باشند که به واقعیت نزدیکترند. اما حتی اگر چیزهای دردآوری را در خودمان ببینیم, می دانیم که کل موجودیت مان به این واقعیت محدود نمی گردد. یادمی گیریم روح مان از مابقی مان جدا نبوده و جزئی از ماست و از ماهیت دقیق جوانب مثبت مان آگاهی پیدا می کنیم. شخصیت های درهم شکسته مان مجددأ به چیزی یکپارچه و کامل تبدیل می گردند. تمامیت یعنی اینکه ما کاملأ یکپارچه باشیم و اعمال مان, افکارمان, احساسات مان, ایده هایمان و ارزش هایمان همه با هم هماهنگ باشند. برای بسیاری از ما رسیدن به چنین شرایطی زمان زیادی می برد. حتی زمانی هم که به این شرایط نائل می شویم , دستیابی به این احساس که آنها واقعی بوده و خیالی نیستند به زمان بیشتری نیاز خواهد داشت. بیشتر و بیشتر قادرخواهیم بود رفتارهایمان را با ارزشها و باورهایمان مطابقت دهیم و از روی احساساتمان عکس العمل نشان ندهیم. وقتی اجازه می دهیم برداشتمان از روحانیت ساده باشد, در واقع به آن اجازه می دهیم که جهانی و دربرگیرنده باشد. هریک از ما, بدون توجه به ماهیت نیروی برترمان و یا نداشتن اعتقاد به چنین نیرویی, دارای یک روح هستیم - نوری که از درون مان نشأت گرفته و به ما زندگی می بخشد. نوری که ما را بدانچه که هستیم تبدیل می کند. " اعتیاد جسمم را مانند یک حیوان خانگی بی تمایل به دنبال خود می کشید و تحت آن شرایط فکر می کردم که دیگر
روحی دربدنم وجود نداشت. درحالی که نیازی به نگرانی نبود و من و روحم فقط با یکدیگردر تماس نبودیم". بعضی وقتها تازه واردین به برنامه می پرسند کی به بیداری روحانی خواهیم رسید. اما مطرح نمودن چنین سؤالی نشانگر آن است که فرایند بیداری روحانی مان از قبل آغاز گشته است. ممکن است نتوانیم آن لحظۀ بخصوص را که درآن به بیداری روحانی رسیده ایم دقیقأ شناسایی کنیم اما می دانیم که اکنون بیداریم. همانطور که درهم ریختگی هایی را که ما را از حقیقت دور نگاه می دارند, از میان برمی داریم, درمیابیم که نور درونی ما روشن تر و روشن تر می تابد. دیدن این واقعیت در چشمان کسی که واقعأ به این بیداری نائل گشته است حقیقتأ زیباست. چنین شخصی می تواند یا یک عضو تازه وارد و سوار بر ابرهای صورتی و یا یک عضو قدیمی باشد, عضوی که به نظر می آید انرژی مثبتش جلسه را در دربرگرفته است. ما چنین احساسی را در جلسات مان نیزتجربه می کنیم. بسیاری از ما وارد ساختمانی شده ایم که چندین رویداد بطور همزمان درآنجا برگزار می شد و متوجه شدیم که ورود به اطاقی که جلسۀ NA در آنجا برگزار می شد مانند ورود به خانۀ خودمان بود. به همین طریق ما یادمی گیریم که دستیابی به ارادۀ خداوند اغلب در "حضور داشتن" اتفاق می افتد. زمانی که با تمایل و روشن بینی درزندگی حضور پیدا می کنیم, کاردرست بعدی خودش را نمایان می کند و نیازی نیست که خیلی سخت به دنبال آن بگردیم. راهنمایی به رهجوی خود چنین پیشنهاد کرد: " وقتی صبح از خواب بیدار میشوی از تخت پایین بیا و پاهایت را به زمین معرفی کن. برای شستشو درداخل سرویس حضور پیدا کن. سرقرارهایت حاضر شو و به تعهدات خود احترام بگذار. اگر سرت به دیوار خورد بپیچ به سمت چپ تا اینکه شکافی دردیوار پیدا کنی." یاد
می گیریم به وجدان خود توجه کنیم و آن صدای کوچکی را که درصورت درست بودن مسیرمان احساس می کنیم بشنویم. شکاف در دیوار اغلب درجایی قراردارد که اصلأ فکرش را هم نمی کردیم و ما را به سوی یک مسیر, یک فرصت و یا یک معجزه ای که اصلأ به دنبالش نبودیم هدایت می کند. اقدام به عمل ابتکارآمیز تنها به کناررفتن از سر راه ختم نمی شود. وقتی که شروع به زندگی می کنیم گزینه های بی شماری از روال زندگی مان, دراختیارمان قرارمی گیرند. این فرایند با حضور یافتن در زندگی آغاز می شود اما بدانجا ختم نمی شود. یکی دیگر از اعضا چنین مشارکت کرد: " من نیروی برترم را به تمام لحظاتم دعوت می کنم. درخواست کمک کردن در رابطه با کارهای روزمره, کمک می کند تا آن کارها را بیشتر دوست بدارم. برای من, ارادۀ خداوند بدین معناست که زندگی ام توأم با سپاسگزاری باشد حتی دررابطه با چیزهایی که ممکن است کوچک و پیش پا افتاده به نظر بیایند". یکی از ملزومات بیداری روحانی توانایی در پذیرش زندگی برطبق شرایط زندگی است. یا باید این را بپذیریم یا ناراحت باقی بمانیم. زندگی کردن با روحانیت یعنی آگاهی از این امر که همیشه جای رشد بیشتری وجود دارد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "بیداری روحانی یک لحظۀ "یافتم" نیست. آن درک توأم با آرامشی است که می گوید: من دیگر کارهای منفی سابق را انجام نمی دهم و خود را با دنیای اطرافم هماهنگ احساس می کنم". به تدریج آگاهی و همدردی را نسبت به دیگران تجربه می کنیم. اعتماد بنفس و نیروی مان به جای اول خود باز می گردند. خود را جزئی از چیزی بزرگتر می بینیم و تلاش می کنیم زندگی مان را با آن هماهنگ کنیم. مطالب فوق بدین معنا نیستند که ما هرچه را که آرزو کنیم اتوماتیک وار بدست خواهیم آورد. رابطۀ ما با نیروی برترمان, آنطور که او را درک می کنیم, مهمتر از آن است که فکر کنیم این رابطه فقط می تواند در شرایط مطلوب
رشد کند. زندگی با یک دست اهدا می کند و با دست دیگر بازمی ستاند و این مسئله یک چیز شخصی نیست. آگاهی
از روح درحال بیداری مان شامل کنار آمدن با پیچ و خم های زندگی نیز می باشد. با وجود این بسیاری از ما لحظاتی
را تجربه می کنیم که طی آنها نمی توانیم با اتفاقاتی که در اطرافمان می افتند کنار بیاییم. درد می کشیم, مملو از ترس بوده و اغلب عصبانی می شویم. برخی اوقات گیج شده و فکر می کنیم زندگی روحانی یعنی اینکه ما خوشحال بوده و
به هرچه که می خواهیم برسیم. بنابراین اگر خوشحال نباشیم و به خواسته های خود نرسیم اشکالی در کارمان وجود
دارد و چیزی خارج از تعادل است. البته خیلی خوب بود اگر چنین چیزی واقعیت داشت اما بهبودی یک داستان خیالی
نیست. زمانی که ما عزیزی را ازدست می دهیم و یا ناامید می شویم, وقتی با خبر ناخوشایندی مواجه می شویم که
نمی خواهیم آن را بشنویم یا با شرایطی مواجه می شویم که حاضریم بهای هنگفتی را برای تجربه نکردن آنها بپردازیم, این بدین معنی نیست که روحانیت دیگر کارنمی کند. درواقع تحت چنین شرایطی است که ما می توانیم روحانیت را به وضوح ببینیم. عکس العمل ما نسبت به وقایع و همچنین درک مان از نقشی که در آنها ایفا کرده ایم, متعادل تر و متناسب تر می گردد. می توانیم بدون اینکه نسبت به وقایع واکنشی افراطی و یا کمتر از حد نشان دهیم, به آنها پاسخ دهیم. می توانیم در حال حاضر زندگی کنیم.

عمل به گفنه هایمان

داشتن عملکرد
اگر قرار باشد رابطۀ مان با یک نیروی برتر مفید واقع شود, آن باید رابطه ای صادقانه باشد. برای اینکه یادبگیریم ترسها, نومیدی و عصبانیت مان را به مشارکت بگذاریم, به شهامت نیاز داریم. ما طی دعا کردن از روش های متفاوتی استفاده می کنیم. بسیاری از ما گفتگوی خود با یک نیروی برتررا با دعایی رسمی شروع می کنیم. چنین دعاهایی می توانند بسیار قدرتمند و مؤثر باشند. یکی از اعضا اینطور گفت: " من در طول بهبودی خود از یک دعای بخصوص استفاده کردم که در اوائل بسیار خوب کارمی کرد. اما اکنون که بیست سال از آن زمان می گذرد, این واژه ها مفهوم و محتوای غیر قابل تصوری پیدا کرده اند." مضاف براین, یاد می گیریم به طرقی خودمانی و غیر رسمی با نیروی برتر خود صحبت کنیم و احساسات, امیدها, ترس ها و ایده های خود را با او درمیان بگذاریم. مهم است به یاد داشته باشیم که نباید اجازه داد محتوای قدمهایی که کارمی کنیم تحت تأثیر گفته های دیگران درمورد همان قدمها قراربگیرد. به عبارت دیگر باید واژه های آورده شده در قدمها را از گفته های دیگران جدا نمود. به همین ترتیب رابطۀ درحال توسعۀ ما با یک نیروی برتر, حتمأ نباید ازنمونه ای که توسط دیگران از پیش تعیین شده, تبعیت کند و می تواند با آنچه که قبلأ تصورش را می کردیم تفاوت داشته باشد. بنابراین رابطۀ ما با یک نیروی برتر به نوعی مانند روابطمان با دیگر انسانها است. صمیمیت را نمی توان از قبل تعریف کرده و یا پیش بینی نمود. بسیاری از ما دستاویز خاصی را برای ایمان نیاوردن به یک نیروی برتر مشترک داریم که می گوید یک خداوند قدرتمند اجازه نخواهد داد اتفاقات ناخوشایند فعلی رخ دهند و آنچه که ما طی تحمل جهنم اعتیاد به چشم خود دیدیم به هیچ عنوان نمی توانست توسط یک نیروی مهربان خلق شده باشد. برای بیرون آمدن از این چالش می توان هزار راه پیدا کرد و انتخاب و قید یک روش خاص که مناسب حال همۀ اعضایمان باشد در اینجا مقدور نیست. آنچه که در می یابیم این است که نیروی برتر مان ما را از سختی های زندگی مصون نگاه نمی دارد اما درعوض کمک می کند تا درحین پاکی از این مشکلات عبور کنیم. درس مورد نظر را زمانی که مشکل داریم خواهیم آموخت. ممکن است متوجه شویم بعضی از شرایط دردناکی که می خواستیم خداوند را مقصر آنها بدانیم نتیجۀ اعمال و تصمیم های خودمان بوده است. شاید از همه مهمتر این باشد که دردی را که ما متحمل شدیم می تواند تبدیل به ابزاری گردد که بتوان از آن برای کمک به دیگران استفاده نمود. همینطور که بهبود پیدا کرده و به دیگران کمک می کنیم, درمیابیم که
تجارب گذشته مان می توانند منبعی باشند برای اینکه ما پذیرش, همدردی و واژه های مورد نیاز را برای کمک به شخص دیگری پیدا کنیم تا او بتواند راهی را برای خروج از نومیدی و بیرون آمدن ازچاه پیدا کند. ما درمقابل اعتیادمان عاجزیم اما زمانی که تسلیم می شویم تبدیل به حربه ای قدرتمند برای ایجاد تغییر می گردیم. برای هریک از ما آن تغییر با تسلیم شروع می شود. دوباره و دوباره متوجه می شویم که پذیرش, ما را از درد و رنج رها می سازد. کار خود را با پذیرش اینکه معتادیم شروع می کنیم. از همان بار اولی که اقرار می کنیم درمقابل اعتیادمان عاجزیم و زندگی مان غیر قابل اداره شده است, تسکین یافتن را تجربه می کنیم که این خود نقطۀ شروع سپاسگزاری مان بوده و ما را درطول فرایند بهبودی هدایت می نماید. ادای سپاسگزاری به حالت خاصی محدود نمی شود. سپاسگزاری از یک سری اعمال تشکیل می شود و راهی است برای کنارآمدن ما با دنیای اطرافمان. بعضی اوقات آن نوعی خود نظمی است: داشتن مستمر چنین طرز فکری نیاز به کار خواهد داشت بخصوص وقتی که ما عادت داریم دنیا را از پش ت لنز استحقاق و رنجش خود ببینیم. فروتنی و سپاسگزاری لازم و ملزوم یکدیگرند. بدون توجه به خواستۀ باطنی مان, سپاسگزاربودن را تمرین می کنیم. ممکن است احساس سپاسگزاربودن را در ابتدا بصورت طبیعی تجربه نکنیم اما وقتی که "متشکرم" گفتن را تمرین می کنیم متوجه می شویم نسبت به چه چیزهای زیادی باید سپاسگزار باشیم. بسیاری از ما سپاسگزاری را با این واقعیت
شروع می کنیم که امروز خمار نیستیم. زمانی که به تدریج خوش اقبالی خود را درمیابیم, سؤالات مان دیگر مثل سابق درما ترس ایجاد نمی کنند. شاید جواب سریعی برای سؤالات مان پیدا نکنیم اما به تدریج متوجه می شویم که سؤالات مان درمورد ماهیت خداوند به اندازۀ پاداشی که از ایجاد رابطه با او کسب می کنیم مهم نیستند, حتی اگر ما خداوند را درک نکرده و اعتقاد کاملی نسبت به او نداشته باشیم. قبل از اینکه اصول روحانی را به کار گیریم آنها ناملموس به نظر می آیند. ارزش های مان اصولی هستند که بواسطۀ آنها راهنمایی می شویم. ممکن است آنها با گذشت زمان تغییر کنند اما زمانی که ما به خاطر تأیید دیگران و یا راحتی خودمان ارزش هایمان را تغییر می دهیم, خودمان از این مسئله آگاه می شویم. چند بار این اشتباه را مرتکب می شویم تا یاد بگیریم آنها را شناسایی کنیم. ممکن است نسبت به نقائص مان عکس العمل نشان ندهیم, نه به خاطر اینکه چنین رفتارهایی درست نیستند بلکه به دلیل اینکه آنها منجر به حال بدی مان می گردند. ما از داشتن چنین حالی بیزاریم. قبل از اینکه اصول روحانی را باطنأ جذب کرده و از خود بروز دهیم, اغلب رفتارهای اصولی را پیشه می کنیم تا خیلی ساده, بتوانیم زندگی خود را نجات دهیم. درابتدا اصول را با انجام پیشنهادات یاد میگیریم. با بکارگیری اصول روحانی در زندگی خود, آنها به ارزش های مان تبدیل می گردند. یعنی اینکه ما به بعضی از آنها آنقدر اهمیت می دهیم که این اصول جزئی از آنچه که هستیم می گردند. وقتی که درحال یادگرفتن هستیم ممکن است خیلی سختگیر و انعطاف ناپذیرشویم. زمانی که تمرین اصول جزئی از زندگی مان گشت, می فهمیم که می توان انعطاف بیشتری از خود نشان داد. یکی از اعضا چنین گفت: "درک من از صداقت آنقدر سفت و سخت بود که حتی نمی توانستم کیاست داشته و ازجریحه دارکردن احساسات دیگران خود داری کنم. یک روز درمیان جروبحث دو تن از رهجوهایم قرارگرفتم. یکی از این دو تلفنی به من اقرارکرد که او به رهجوی دوم که در آن لحظه به دیدن من آمده بود, خسارات فراوانی وارد کرده بود. تحت این شرایط صداقت کامل با هریک از آنها می توانست به مشکلات بیافزاید و شرایط را بدتر کند. یاد گرفتم بین اصل صداقت و اصل گمنامی تعادل برقرارکنم. از آن موقع یاد گرفته ام که همین تعادل را در رابطه با مهربانی و شفقت بکار گیرم". ما ابزاری را که به روحانیت مربوط می شوند از همان اوائل بهبودی به کار می گیریم: دعا و مراقبه را تمرین می کنیم, به جلسات می رویم, پیشنهادات را اجرا می کنیم و قدمها را کار می کنیم. زمانی که بتوانیم داشتن احساس روحانیت را درخود شناسایی کنیم, متوجه می شویم که چیزهای دیگر زندگی مان نیز روحانی هستند. برای برخی از ما ساختن موسیقی نوعی دعا کردن محسوب می شود. قدم زدن در طبیعت می تواند نوعی مراقبه باشد. یکی از اعضا چنین گفت: "من اصلأ مذهبی نیستم اما یک روز که در دریا شنا می کردم و روی آب غوطه ور بودم رابطه ام را با آبی که مرا درخود نگاه می داشت و همچنین آسمان و کسانی که درساحل بودند, یعنی همۀ آنها, احساس کردم. احساس وصل بودن خیلی برایم قدرتمند بود". زمانی که سپاسگزاری خود را با مشارکت با دیگران به نمایش می گذاریم به تدریج رابطۀ خود را هم با دیگران و هم با چیزی برتر احساس می کنیم. هربار که آن رابطه را احساس می کنیم, و این مهم نیست که چطور به آن دست میابیم, کمی بیشتر درکش می کنیم. ما
خود را جزئی از چیزی بزرگتر دیده و سعی می کنیم درسازگاری با آن زندگی کنیم. زمانی که به آن سازگاری دست میابیم یقینأ احساس آزادی خواهیم نمود. از احساس بیگانگی و بی کفایتی کردن و همچنین ترس های خودمحورانه ای
که گویی زمانی کلیۀ افکار و اعمالمان را تحت تأثیر قرارمی دادند, رها خواهیم گشت. آن آزادی می اید و می رود اما باراولی که آن را احساس می کنیم امیدوار می شویم که شاید زندگی می تواند آنقدر دردناک نباشد. اعتیاد بیماری
دردآوری است و روحانیت مان آن درد را از بین نمی برد. اما روحانیت مان به ما توانایی آن را می دهد که از میان درد عبور کرده, از آن بگذریم و وارد بقیۀ زندگی خود شویم. می توانیم احساسات مان را پذیرفته, آن ها را لمس کرده و به سمت جلو حرکت کنیم. به تدریج به این باور می رسیم که دردهای لحظه ا ی زندگی منجر به مرگ مان نخواهند شد. به تدریج متوجه می شویم که می توانیم بدون ترس از اینکه واکنش های احساساتی مان منجر به نابودی مان گردند, احساس کردن را تجربه کنیم. مرتکب اشتباه شدن جزئی از فرایند یادگیری است. ما به همان اندازه که با رسیدن به اهدافمان یاد می گیریم از مرتکب اشتباه شدن درس می گیریم. نوشتن ترازنامه فرایندی است که درآن تجارب گذشته مان را مرور کرده و می بینیم که کجا برطبق ارزش هایمان زندگی کرده و کجا این کار را نکرده ایم. اگر ترازنامۀ شخصی خود را نگیریم و دعا مراقبه نکنیم چطور درمیابیم که آیا اصول را درزندگی روزانۀ خود بکار گرفته ایم یا خیر؟ تحت این شرایط درمقابل واقعیت بیدار نخواهیم بود. قدمها ما را با اصول و همچنین با خودمان هماهنگ می نمایند. هرچه مهارت مان در این رابطه بهتر می شود, زودتر و زودتر می توانیم نکات انحرافی خود را تشخیص دهیم. اغلب کوچک ترین تغییرات منجر به بزرگترین تفاوت ها در زندگی مان می گردند. به همین ترتیب که انحرافی کوچک درمسیر یک کشتی دریایی منجر به تغییر بزرگی در مقصد آن کشتی می شود, ایجاد تغییرات کوچکی در نوع واکنش مان نسبت به زندگی می تواند ما را از الگوهای قدیمی و تکراری رها ساخته و باعث شود تا ما روش های تازۀ افکاری و رفتاری را به کارگیریم. ما اصول روحانی را تمرین می کنیم, آنها را آزمایش می کنیم ودرحد افراط آنها را بکار می گیریم, سپس از بکارگرفتن برخی از آنها دست برمی داریم و دست آخر پی می بریم که کدام یک از آنها برایمان پراهمیت گشته اند. تا زمانی که تمایل داشته باشیم به تغییر کردن ادامه خواهیم داد. با اقدام به عمل ارزش هایمان برایمان روشن خواهند گشت. آن اصولی را که زمانی به عنوان یک آزمایش و یا به دلیل آنکه به ما پیشنهاد شده بودند, تمرین می کردیم جزئی از ما می گردند. آن چیزهایی که در اوائل بهبودی برایمان بسیار مشکل ساز بودند, ناچیز به نظر می آیند. شاید تا زمانی که موقتأ از عادات جدید خود دور نشویم, متوجه این تغییرات نگردیم. به عنوان مثال, اگر مدتی از جلسات دور شویم حضور مجدد در آنها برایمان مشکل خواهد بود و به خود نظمی نیاز دارد. اما این کار با تمرین آسان تر می شود, دقیقأ همانطور که بار اول اتفاق افتاد. همینطور که بیشتر یاد می گیریم بهبودی مان را تمرین کنیم, از خودمان کمتر می ترسیم. مهارت های جدیدی را بدست می آوریم و عادت می کنیم اصول را در بخش های جدیدی از زندگی مان بکارگیریم, حتی اگر از انجام این کار ترس داشته باشیم. به این اگاهی رسیده ایم که درد کشیدن تنها تهدیدی برای حس توازن نویافتۀ ما نیست ومی تواند
عاملی برای رشد نیز باشد. درعین حال یادمی گیریم که درد کشید ن تنها به معنای رشد کردن نیست. اگر می خواهیم از درد کشیدن تسکین پیدا کنیم باید از آن به عنوان عاملی برای اقدام به عمل بهره گیریم. ما تمایل بیشتری پیدا می کنیم تا عملکرد لازم را برای رها شدن داشته باشیم. همینطور که تحمل مان نسبت به درد به مرور کاهش پیدا می کند, نیازمان برای تغییرکردن زودتر فرا می رسد.

روحانیت در عمل

روحانیت درعمل
درک و دربرگرفتن قدمها و سنت ها برای همه مان اهمیت دارد اما باید آنچه را که یادمی گیریم به کار گیریم چرا که درغیرآنصورت دانش مان ارزشی نخواهد داشت. زمانی که درگیر خدمت فداکارانه می شویم متوجه می شویم کلیۀ اصولی که دوست داشته و یادگرفته ایم برایمان کاربرد دارند. ازسر راه خودمان کنار رفتن کار ساده ای نیست اما این دقیقأ همان کاری است که ما را اززندان های خود ساخته مان رها می سازد. بعضی وقت ها کاملأ مشهود است که اگر تغییر نکنیم با مشکل مواجه خواهیم شد. در برخی دیگر از اوقات آزادیم همانجایی که هستیم بوده و حرکتی نکنیم اما در این شرایط درحق خود کوتاهی کرده ایم. زمانی که نیاز داریم تغییرکنیم, می توانیم اقدام به عمل های مختلفی را از خود بروز دهیم اما ساده ترین این اقدامات, اغلب مهمترین آنها می باشند. زمانی که به دیگران ایثار می کنیم به اندازه ای از سرراه خود به کنار می رویم که بتوانیم یک نگرش متفاوت را نسبت به زندگی مان به دست آوریم. این عجیب به نظر می رسد اما آن کارهایی که با حداکثر ازخود گذشتگی انجام می دهیم, حداکثر پاداش را برایمان به ارمغان می آورند. خدمت فداکارانه, خدمت به نیروی برترمان به همنوعان مان و به خودمان محسوب می گردد. زمانی که ما جزئی از این فرایندیم, متوجه می شویم که یک نیروی برتر با استفاده از ما در زندگی دیگران تغییر ایجاد می نماید. وقتی که این رویداد را درعمل می بینیم, انکار این واقعیت برایمان مشکل تر می گردد. ما بهبودی را با هدف زنده ماندن شروع می کنیم اما این بعدها به یک زندگی فرای رویاهایمان تبدیل می گردد. با وجودیکه این اصطلاح را بارها و بارها طی سالهای متوالی درجلسات شنیده ایم, هنوز هم می توانیم از اینکه دنیای مان گسترده تر شده است متعجب گردیم و برخی اوقات همین باعث وحشت مان می شود. برخی اوقات زندگی مان چنان تغییر می کند که با تعداد زیادی گزینه مواجه می شویم و این بطور عجیبی درما احساس خلأ ایجاد می کند. ما که طی سالهای گذشته همیشه انتخاب های بدی داشته ایم, اغلب درمیابیم که گزینه های بیش از حد واقعأ منجر به ناراحتی مان می گردند. اگر می خواهیم نسبت به برنامه متعهد باشیم باید با مقاومت خود نسبت به تغییر کنار بیاییم. ممکن است از انجام چنین جهشی ترس داشته باشیم اما به هیچوجه نمی توانیم نتیجۀ چنین جهشی را پیش بینی کنیم. می توانیم از خواستن واقعی چیزها ترس داشته باشیم چونکه این نوعی خودخواهی به نظرمان می رسد و یا می ترسیم مبادا آن چیزها از ما گرفته شوند. یکی دیگر از اعضا چنین مشارکت کرد: " باور داشتم که موفق نشدن به هیچ وجه قابل قبول نبود و من شخص ناموفقی بودم. بنابراین هیچ راه فراری برایم وجود نداشت. به ابزاری نیاز داشتم تا بتوانم در مقابل انسانیت ام جان سالم بدر ببرم." رهایی از ایده های قدیمی مان به راحتی بدست نمی آید و درهرصورت یکباره اتفاق نمی افتد. جای شکرش باقی است که این یک فرایند است. حقیقت امر این است که اگر ما این فرایند را یکباره طی می کردیم, شاید از آن جان سالم بدر نمی بردیم.
پذیرفتن آزادی مان نمونۀ عظیمی از شهامت روحانی است. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد:" روزهای نخست بهبودی کسی به من گفت اکنون می توانی یک زندگی داشته باشی. گویی برای نخستین بار چنین چیزی را می شنیدم. زندگی از کنار من رد شده بود، چرا که به ندرت توانسته بودم خودم را در آن ببینم. NA به من روحیۀ آن را داد تا دوباره نسبت به زندگی شهامت داشته باشم، بیرون بروم و ... زندگی کنم". رویا ها و آرزوهای مان می توانند به شکلی راهنمای ما باشند. شاید نتوانیم با یک نگاه کوتاه آنجایی را که می خواهیم برویم، ببینم، اما ممکن است مسیر سفرمان را مشخص کنیم. هنگامی که تمایل داریم به سوی رویا های مان حرکت کنیم، در پایان, به یک زندگی که فرای آن رویا ها باشد دست می یابیم. یکی از اعضا چنین اقرارکرد: " می ترسیدم که اگر به هر چه می خواهم برسم، دیگر هیچ کاری نماند که در بهبودی انجام دهم". رسیدن به اهداف پایان داستان نیست. پایان سفر به سوی یک هدف، اغلب آغاز یک مرحلۀ جدید در زندگی ما است. بسیاری از ما عادت داریم بواسطۀ بحران و فاجعه به حرکت درآییم و اگر می خواهیم یاد بگیریم بواسطۀ عاملی به غیر از درد به حرکت درآئیم, لازم است که این کار را مرتب تمرین کنیم. تمایل به گام برداشتن و انجام کاری که احساس می کنیم درست است، به اعتمادی متفاوت نیاز دارد. یکی از اعضا چنین گفت: " همانطور که طی نخستین کارکرد قدم چهارم, به سختی توانستم لیستی از داشته هایم را به روی کاغذ بیاورم, اکنون هم به سختی می توانم لیستی از اهداف و چیزهائی را که از آنها لذت می برم تهیه کنم". ما نیاز را به خواسته، و وسوسه را به عزم تبدیل می کنیم. هنگامی که تمایل پیدا می کنیم معنای واقعی رها شدن خودمان را بپذیریم، آماده می شویم مسیر هیجان انگیزی را تجربه کنیم. پس از سال ها بهبودی، می توانیم به کارهایی که در گذشته انجام داده ایم با سپاسگزاری و رضایت نگاه کرده و در عین حال متوجه آنچه را که اصلأ انجام نداده و یا انجام داده و نیمه تمام گذاشته ایم نیز گردیم. در لحظۀ خاصی از زندگی متوجه می شویم بیشتر کارهایی را که انجام داده ایم بنا بر این باور بوده اند که اگر کار درست را انجام دهیم، آنچه را که می خواهیم به دست می آوریم. زمانی نیز متوجه می شویم چیزی که بدنبالش بوده ایم رابطۀ آگاهانه با نیروی برتر نبوده و در واقع راحت طلبی دائمی بوده است. تحت این شرایط مملو از هراس گشته و از خودمان منزجر می گردیم. آیا این بدین معناست که رابطه ام با نیروی برترم جعلی است؟ آیا بهبودی ام دروغی بیش نیست؟ برخی از بیداری های روحانی بیداری هایی گستاخانه بوده و منجر به اذیت مان می گردند. ما چیزها را به وضوح می بینیم و ممکن است آنچه را که مشاهده می کنیم برایمان یک هشدار باشد. بیدارشدن نسبت به تاریکی های درون مان، ما را آزار می دهد. یکی از اعضا چنین گفت:" نخستین باری که به درونم نگاه کردم و واقعیت برخی از کارهایی را که انجام داده بودم مشاهده کردم، فکر کردم من واقعی همین بودم. مملو از وحشت شده و به خود گفتم، فرصت دیدن تمام زیبایی ها و برکات دور و برم فقط برای این به من داده شده تا متوجه شوم که هیچیک از آنها برای استفادۀ من فراهم نگشته است". یکی از مهم ترین آزادی هایی که در دسترس داریم، توانایی برای تغییر فرضیه های گذشته مان در بارۀ دنیای اطراف است. این توانائی ما را قادر می سازد گزینه هایی را بیینیم که پیش از این تصورش را هم نمی کردیم. برای پنهان نگاه داشتن خود کم بینی مان وانمود می کردیم علاقه ای به دنیای اطراف نداریم و زندگی مان را مانند مسیر باریکی در بین گزینه های بد می دیدیم. عضو دیگری گفت:" خودم را مانعی در برابر ارادۀ خداوند می دیدم". در دوران
اعتیاد فعال, رابطۀ ما با نیروی برترمان آسیب دیده بود، که ترمیم آن می تواند یکی از مشکل ترین کارها باشد. می دانیم که بی تفاوتی و بی حوصلگی نسبت به اصول روحانی برای ما بسیار خطرناک است، اما برخی اوقات، پس از مدتی پاکی، نوع متفاوتی از بی حوصلگی را به نمایش می گذاریم. ممکن است در بهبودی باورهایی را ایجاد کنیم و در برابر هرچه که آنها را تهدید کرده و یا زیر سؤال ببرد، مقاومت کنیم. اما این دقیقا روشی است که ما برای بازنویسی آنچه که راجع به حقیقت می دانیم, از آن استفاده می کنیم. البته این حقیقت نیست که تغییر می یابد، بلکه چیزی که ما در مورد آن می دانیم و گونه ای که آن را درک می کنیم است که تغییر می کند. همچنانکه به حقیقت نزدیک تر می شویم، به این درک می رسیم که حقیقت نمی تواند به ما صدمه بزند، حتی اگر در آن لحظه برای مان دردآور باشد. یک عضو گفت:" رهایی از باورهای قدیمی مشکل بود چرا که نمی دانستم اصلاً به چه باور دارم". کاری که در قدم ها انجام می دهیم می تواند به ما کمک کند تا باورمان را پیدا کنیم و بفهمیم که آیا باورهای مان هنوز برای مان کار می کنند یا خیر. یک عضو دیگر چنین اقرار کرد:" سابقأ وقتی دعا می کردم احساس خجالت, بیگانگی و تهی بودن به من دست می داد و برای وصل شدن به خداوند باید پشتکار به خرج می دادم. هنگامی که هیچ احساسی نداشتم هم باید به دعا کردن ادامه می دادم. زمان زیادی طول کشید تا دعا کردن برایم طبیعی شود". داشتن تمایل برای ادامۀ دعا وقتی که این کار برایمان دشوار به نظر می رسد, و یا زمانی که طی دعا کردن احساس خاصی به ما دست نمی دهد, کاری است که از داشتن ایمان نشأت می گیرد. ما این اوقات سخت را با تمرین روزانۀ اصول روحانی، پشت سر می گذاریم: عادت به این کارما را به جلو می برد تا احساسات مان نیز تغییر نماید. ما به تجربیات دیگر اعضای انجمن ایمان داریم و می دانیم که تمرین نمودن چنین کاری به ما کمک خواهد کرد. تمایل به قدم به جلو گذاشتن و رابطۀ جدیدی را با نیروی برتر از خود برقرارنمودن, می تواند قدرتمند باشد، اما چنین تمایلی می تواند در آغاز توأم با شک و تردید باشد. تحت این شرایط نخست دعا مراقبه را با ناباوری امتحان می کنیم و قبل از اینکه احساس وصل شدن کنیم, شاید مدت ها با آن مشکل داشته باشیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "پیش از پیدا کردن دعا مراقبه ای که برایم کارکند و مکانی که مناسب حالم باشد، روش های متفاوتی را ظرف مدت هفت سال امتحان کردم. پیدا کردن مسیری برای روحانیتم مانند پیدا کردن کفشی بود که اندازۀ پایم باشد". عضو دیگری مشارکت نمود که او به اندازه ای در برابر دعا کردن مقاومت داشت که راهنمایش مجبور به اتخاذ روشی افراطی شد و به او گفت:"کتاب پایه ات را در یک سوی اتاق بگذار و خودت در سوی دیگر بنشین، حال دستهایت را بسوی کتاب دراز کن، تو حالا دعا کرده ای". هر گونه که انجام اش دهیم، دعا حرکتی است برای کمک خواستن و ارتباط برقرار کردن و درعین حال رفتاری است بر اساس فروتنی و صداقت. برای برخی ازما دعا کردن نخستین اقدام صادقانه یا فروتنانه ایست که به انجام می رسانیم. گیرافتادن در عادات خشک و کسل کنندۀ قدیمی ممکن است برای مان بسیار راحت تر از یک زندگ ی جدید باشد. اما معمولاً پس از مدتی متوجه می شویم که گیر افتاده ایم و به راحتی نمی توانیم خود را از این موقعیت رها سازیم. اگر می خواهیم از شرایط قدیمی رها شویم، باید ناراحتی های شرایط جدید را تحمل کنیم. امتحان کردن چیزی تازه نیز می تواند نوعی "تسلیم" باشد. دادن این فرصت به خودمان که آزادی را تجربه کنیم، می تواند بسیار دشوار باشد. یکی از اعضا چنین گفت: "من به عنوان یک معتاد، مخلوق عادت هایم هستم". سومین باری است که وارد این رستوران می شوم و همان غذای همیشگی را سفارش می دهم". ما با عادت هایمان احساس راحتی می کنیم که این خود روزمره گی را برایمان آسان می سازد. ترسی که بیماری مان در ما ایجاد می کند, برخی اوقات باعث می شود نتوانیم بیش از حد از حوزۀ راحتی خود دور شویم، مبادا که به خطر بیفتیم. امتحان نمودن چشم انداز های نو و همچنین اعتقادات و تجربیات تازه، همه و همه می تواند بخشی از زندگی روحانی باشد. یقین داشتن از اینکه برداشت ما نسبت به مسائل درست است, می تواند ما را از تواضعی که به شدت بدان نیاز داریم دور نگاه دارد. روشن بینی یکی از سنگ های زیرین بهبودی ما است که این شامل روشن بینی نسبت به برنامۀ خودمان نیز می گردد. هنگامی که آموزش پذیر نباشیم، به دردسر می افتیم. بسیاری از اوقات به جای گذاشتن تابلوی راهنما، یک مانع ایجاد می کنیم. هنگامی که به جای گذرگاه, دیوار می سازیم، نه تنها احتمالات تازه را از بین می بریم، بلکه خودمان را در روش های کهنۀ دیدن و فکر کردن محبوس می کنیم. بدین ترتیب، به راحتی در دام خودمان گرفتار می شویم. هنگامی که دست آخر قدری تسکین را تجربه می کنیم، دیگر نمی خواهیم آن را از دست بدهیم. همچنانکه التیام مان رشد نموده و به شادی و سپاسگزاری تبدیل می گردد, آن برای مان ارزشمند تر می گردد. درعین حال ترس از دست دادن آنچه که بدست آورده ایم می تواند آنقدر زیاد باشد که از رشدمان جلوگیری کند. ممکن است باور کنیم که در NA تنها یک راه جواب می دهد، و آن راهی است که تا بحال برای ما کار کرده است. هنگامی که یک راه و یا طرز کار خاصی زندگی ما را نجات داده باشد، ممکن است نخواهیم چیزی به غیر از آن را بپذیریم. چنین جدیت و ثبات قدمی ممکن است زندگی ما را نجات دهد و در هنگام رساندن پیام هم مفید واقع شود, اما اینگونه انعطاف ناپذیری می تواند خیلی ساده, منجر به کله شقی وکوته فکری مان نیز گردد. تحت این شرایط ممکن است اعضایی را که راه ما را انتخاب نمی کنند، از خود برانیم. زمانی که فکر می کنیم می دانیم برنامۀ NA دقیقا چه قابلیت هایی داشته و چه را عرضه می نماید، هیچ فضایی برای رشد آن و یا ادامه رشد خودمان در برنامه باقی نمی گذاریم. بدتر از همه، هنگامی که به چیز بیشتری نیاز داریم متوجه می شویم خود را متقاعد کرده ایم آنچه که بدان نیاز داریم از طریق NA قابل دسترسی نیست. تمایل ما به در میان گذاشتن تجربیات جاری مان درطی بهبودی ، به گروه هایمان کمک می کند تا همان رشد و نوسازی را که ما به عنوان یک فرد تجربه کرده ایم, تجربه نمایند. در مسیر بهبودی، نقاط شروع بسیاری را تجربه می کنیم. در همان اوایل یاد می گیریم که می توانیم روزمان را دوباره از هر موقعی که می خواهیم آغاز کنیم. همانطور که جلوتر می رویم، یاد می گیریم در بهبودی همیشه می توانیم سفری تازه را آغاز کنیم، و هر موقع نیاز باشد می توانیم باز از نو شروع کنیم. نیازی نیست که برای داشتن آغازی تازه زندگی مان را از هم بپاشیم. ممکن است فکر کنیم که دیگر کارمان تمام است اما واقعیت این است که تازه داریم کارخود را شروع می کنیم. هنگامی که NA هر آنچه را که خواسته بودیم به ما داده، این خود آغازی است برای یک داستان نو و شروع یک فصل تازه. دستیابی به اهداف مان یک شروع تازه در مسیر بهبودی است و همچنانکه سفرمان ادامه پیدا می کند، به تمام ابزار هایی که به ما داده شده نیاز خواهیم داشت. اگر در گذشته از این ابزار استفاده کرده باشیم, این بدین معنی نیست که آنها دیگر کارایی ندارند و باید پس فرستاده شوند.

رابطه آگاهانه

رابطۀ آگاهانه
همینطور که راه های متعدد و جدیدتری را برای ایجاد ارتباط با نیروی برتر خود پیدا می کنیم, اثرات مثبت آن را درسایر روابطمان نیز مشاهده می کنیم. برای برخی از ما چنین رابطه ای هرگز با نیروی برتری که آن را خداوند می نامیم, ایجاد نمی گردد. یکی ازاعضا چنین گفت: "من به اتحادی که در NA وجود دارد اعتماد دارم و می دانم هرزمان که دست کمک بسویش دراز کنم آن حمایتی را که نیازدارم دراختیارم قرارخواهد داد. وقتی که حتی توان راه رفتن نداشتم, NA مرا حمل کرد". آموختن دعا کردن فرایندی است که پاداش آن در پیمودن مسیر فرایند قرار دارد". من دعای آرامش را بدون واژۀ خداوندا یاد گرفتم, چرا که می دانستم اعتقادی بدان نداشتم. زمانی که قدم سوم را برای اولین بارکارکردم, دعای خود را با واژۀ متشکرم آغاز کردم. اکنون دیگرازکلماتی مانند لطفأ یا متشکرم یا واژه هایی مشابه آن استفاده نکرده و فقط دعا می کنم. نفس عمیقی می کشم و لحظۀ آرام وصل شدن را گرامی می دارم". دعاکردن به ما کمک می کند تا ازترس و بی اعتمادی خود رها شده و در ایمان زندگی کنیم. درضمن حتمأ نباید درک کاملی از این مبحث داشته باشیم تا آن برایمان کارکند. در را بروی ایمانی عمیق و درونی بازمی کنیم, ایمانی که ما را قادرمی سازد درکمال آرامش به مقابلۀ شرایط دشوار برویم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " تلاش می کنم درتمام لحظات دعا کردن را تمرین کنم. البته هیچگاه دراین امر موفق نیستم. اما این کار به تدریج نگرشم را تغییر می دهد. من نسبت به آسیب پذیر بودن زندگی و همچنین ارزش آن, آگاهی کاملی دارم". به جای اینکه همۀ افکارمان را متوجه دلیل رخ دادن وقایع کنیم, می توانیم درپی آموختن ازآنها باشیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "دراوایل بهبودی دعاکردن های من اتفاقی وازروی نومیدی و تسلیم بودند. من دعا کردن را به عنوان روشی برای تمرین ارتباط آگاهانه یادگرفتم. اکنون متوجه شده ام که اگر نیروی برترم را در لحظه بیاد داشته باشم, زندگی ام به یک دعا تبدیل می شود و طی مراقبه کردن فکرم به کارافتاده و من تحت ارادۀ نیروی برترم قرارخواهم گرفت. درآن مقطع از نقطه نظر روحانی آزاد گشته و حداکثر فاصله را بین خودم واعتیاد فعالم ایجاد نموده و به شادی خالصی که از زیستن درلحظه حاصل می شود, ازهمیشه نزدیکتر می گردم". بسیاری از اعضا براین باورند که نیروی برترمان ازطریق افرادی که وارد زندگی مان می شوند, با ما ارتباط برقرار می کند. یکی از اعضا چنین توضیح داد: "مشارکت در جلسات برای من بهترین نوع دعا کردن است چرا که می دانم نیروی برترم درآنجا حضور دارد ومن وجودش را احساس می کنم. بنابراین صادقانه سخن گفته و هیچ چیز را پنهان نمی کنم. زمانی که با خداوند صحبت می کنم, اغلب نیازدارم روی سخنم با عضو دیگری باشد و وانمود کنم که درحال صحبت کردن با آن عضو هستم. برخی اوقات جوابی را که بدان نیاز دارم از دهان دیگران می شنوم". فعالانه گوش دادن خود نوعی مراقبه محسوب می گردد. بعضی از مهمترین پیام ها را از دهان کسانی که اصلأ فکرش را هم نمی کردیم, می شنویم. زمانی که با یک فکر باز گوش فرا می دهیم, می توانیم آن پیامی را که بدان نیازداریم بشنویم. یکی از هدایایی که از همدلی نصیب مان می گردد این است که می توانیم حقایق یکدیگر را بشنویم. یادمی گیریم دردرون خود جای بگیریم و از تکاپو دست برداریم. چنین آرامش روحانی زیربنای ثبات احساسی مان شده و شهامت ریسک کردن را برایمان فراهم می نماید. دربسیاری مواقع سخت درپی جواب سؤال هایمان هستیم, اما آنها درست درجلوی چشممان قراردارند. از خیلی جهات داشتن ارتباط آگاهانه با یک نیروی برتر فرق چندانی با روابط دیگر ندارد. اگر بخواهیم رابطۀ خوبی را با شخص دیگری برقرارکنیم, می توانیم هرروز او را درمکان و زمان مشخصی ملاقات نموده و شناخت بهتری از او داشته باشیم. اما اگر بخواهیم رابطۀ بهتری با او داشته باشیم لازم است تمایل داشته باشیم آزادانه مشارکت کنیم. صمیمیت با گذشت زمان و به تدریج ایجاد شده و گسترش پیدا می کند. تحت شرایط دشوار و زمانی که با کسی صمیمی و نزدیک هستیم, یادمی گیریم که آیا می توانیم به او اعتماد کنیم یا خیر. روابطی که تحت شرایط دشوار ما را حمل می کنند برایمان بسیار ارزشمند هستند. حضور در لحظه، حس زنده بودن، آگاهی و وصل بودن، احساساتی هستند که اغلب از اعضایی که تجربیات شان را درمورد دعا و مراقبه مشارکت می کنند، می شنویم. اکثر ما آن حس عمیق اتحاد را در همه لحظات بیداری احساس نمی کنیم، اما همین که می دانیم برخی اوقات می توانیم احساس اش کنیم درما حس امنیت ایجاد می کند. " آن احساس گذرایی که در آرزویش هستم، آرامشی درونی است که متکی بر چیزی دربیرون از خودم نباشد. برای دستیابی به چنین آرامشی, تنها باید دنیا را برای مدتی کنار بگذارم". اگرچه آن آرامش را تنها برای یک لحظه تجربه می کنیم، اما می توانیم آن را در قلب خود و طی پیمودن مسیر زندگی مان حفظ کنیم. یکی از اعضا چنین گفت:" از شنیدن صدایی که دائمأ در ذهنم وجود داشت و مرا بی لیاقت خطاب می کرد و می گفت که هیچ چیز بهتر نخواهد شد, کاملأ خسته شده بودم. بالاخره یک روز طی مراقبه کردن به هریک از آنها یک ساز موسیقی دادم. می دانید، آنها گروه موسیقی خوبی هستند". هنگامی که متوجه می شویم واژه " عادت" در کلمۀ "سعادت" جا سازی شده، به اهمیت این که روحانیت مان باید مستمرأ ابراز گردد، پی می بریم. تمرین اصول همانند هر تمرین دیگری است: هرچه مداوم تر و با آگاهی بیشتری انجام اش دهیم، در آن ماهرتر می شویم. یکی از اعضا چنین گفت:" هنگامی که دعای بامدادی ام را به جا نمی آورم، احساس می کنم وصل نیستم و تنها توسط نیروی خودم تغزیه می شوم". البته ما به هیچ کس نمی گوئیم چگونه، کجا و یا کی دعا کند. درعین حال ممکن است بدون استفاده ازهیچ واژه ای, آگاهانه با نیروی برترخود درتماس باشیم. اما گونه ای از مکث کردن منظم برای دریافت بازتاب نیز می تواند به ما کمک کند. یکی از اعضا چنین گفت: " برایم خیلی مشکل است که بتوانم کاملأ و صد در صد به اهدافم برسم. در راستای دستیابی به یک هدف, خوب پیشرفت می کنم, اما یک باره ترس درمن رخنه می کند وتلاشم را متوقف می کنم. سپس خودم را به خاطر آنکه مسیر را تا انتها طی نکرده ام، سرزنش می کنم". تمرین منظم روحانیت، انظباط لازم را برای پی گیری تعهدات دیگر مان, به ما
می آموزد. برای دستیابی به توانایی در تحقق بخشیدن به اهداف مان, باید " پشتکار" را تمرین کنیم . یکی از پاداش های مراقبه کردن رهایی تدریجی از احساسات منفی مان می باشد. تمرین نمودن به ما کمک می کند تمرکز داشته باشیم وکارهایمان را به پایان برسانیم. به خاطر خواهیم داشت برنامۀ خود را در رأس امور قرارداده و محدودیت های خود
را بشناسیم. بطور روزمره تلاش می کنیم توازن روحانی خود را حفظ کنیم, ولیکن برخی اوقات بیش از دیگر روزها در این امر موفق هستیم.هنگامی که با عشق و فروتنی عمل می کنیم، از کاری هایی که می توانیم به انجام برسانیم،
متحیر می شویم. به ترسهای خود پایان می دهیم و شهامت آن را پیدا می کنیم تا به خاطر آنچه که باور داریم به پاخیزیم. ممکن است تعهد ما به معتادان گمنام نخستین قولی باشد که تا کنون حفظ کرده باشیم." من همیشه می خواستم از دست مقامات قانونی و آنچه که می خواست مرا از انجام کارهای مورد علاقه ام بازدارد, رها شوم. با کوچ نشین بودن خودم را قانع می کردم که آزادم. هنگامی که در هیچ جا مدت درازی نمی مانی، می توانی تظاهر کنی که
گزینه هایت تو را محدود نمی کنند و جای پائی از خودت در دنیا به جا نمی گذاری. چمدان عاطفی ام همیشه در کنار در ایستاده بود. سپس NA چیزی را از من خواست که پیش از این هرگز راضی به انجام اش نبودم, و آن ماندن در برنامه بود". برای متعهدشدن نسبت به برنامه، باید با مقاومت خود نسبت به آن کنار بیائیم. عشق بدون قید و شرطی که در انجمن آموخته ایم یکی از قابل اتکا ترین چیزی هایی است که تا به حال تجربه کرده ایم. اعتماد به برنامه، به ما شهامت آن را می دهد تا طی شرایط دشوار و ناراحت کننده هم درآن باقی بمانیم. هر روز بیشتر در می یابیم که اصول برنامه انتخاب های ما را هدایت می کنند. توانایی برای انتخاب خردمندانه هنگامی آغاز می گردد که بتوانیم در باره انگیزه ها و خواسته های مان با خودمان صادق باشیم. برخی اوقات هیچ کاری نکردن, روحانی ترین کاری است که می توانیم انجام دهیم چرا که زمان لازم را برایمان فراهم می کند تا از نیروی برترمان درخواست راهنمائی کنیم و بعدها مجبور به جبران خسارت نشویم. می توانیم بدون اینکه توسط احساسات مان کنترل شویم, آنها را داشته باشیم. خنده و نشاط می توانند به اندازۀ دعا و خدمت روحانی باشند. برخی می گویند که وارستگی با ایجاد روشنایی در درون مان آغاز می گردد.

اعمال خلاقانه روح

اعمال ابتکارآمیز روح
همچنان که اعتماد به نفس مان نسبت به روحانیت خود افزایش میابد, تمایل بیشتری پیدا می کنیم تا هم در رابطه با اقدامات روحانی و هم در مورد روش زندگی مان, فی البداهه عمل کنیم. تمایل پیدا می کنیم کار درست را انجام داده و ترس های خود را رها کنیم. در ابتدا فقط روزانه در صحنه حضور داشته وآمادۀ خدمت خواهیم بود اما سپس تمایل پیدا می کنیم به بهترین نح و ممکن درخدمت منافع والاتر جامعه باشیم. کارمان را با پیروی از پیشنهادات شروع نموده و درجهت انجام کاردرست با انگیزۀ درست, آن را ادامه می دهیم. می توانیم درهمینجا توقف کنیم اما اگر تمایل داشته باشیم به چیزهای بیشتری برسیم, فرصت آن را داریم که حتی از بزرگترین انتظارات خود نیز فراتر رویم. تجارب ما بسیاری از تردیدهایمان را درمورد روحانیت برطرف می نمایند. می توانیم به سادگی آن رابطه ای را که می خواهیم, با نیروی برتر خود برقرار کنیم و دیگر نگران آنچه که درک نکرده و نمی دانیم نباشیم. هر زمان که تجربه ای ما را از نو بیدار می کند، بیشتر نسبت به نیرویی که ما را برای بیدار شدن درمقابل زندگی مان هدایت و تشویق می کند، آگاهی پیدا می کنیم. بیداری های روحانی مان, چه بزرگ و چه کوچک, خودشان را در قالب تمایل مان به تمرین اصول و حمل پیام، نشان می دهند. خدمت چیزهای زیادی را در باره روحانیت به ما می آموزد. با خدمت کردن هم یاد می گیریم چگونه خدمت کنیم و هم بواسطۀ آن عشق و سپاسگزاری مان را به نمایش می گذاریم. هنگامی که تلاش هایمان را همسو می کنیم، نتیجۀ حاصله به مراتب بیشتر از جمع تک تک تلاش هایمان خواهد بود. به همین ترتیب, تصمیمات گروهی خردمندانه تر از تصمیمات فردی مان بوده و نیروی جمع, به مراتب بیشتر از نیروهای فردی مان می باشد. سنت دوم به ما یادآوری می کند که در خدمت, یک خداوند مهربان تلاش های ما را راهنمائی می کند وهنگامی که پس روی های موقتی وعدم توافقات کوتاه مدت به گونه ای با رساندن پیام تداخل پیدا نمی کنند, خود را نشان می دهد. با مشاهده این که یک نیروی برتر در NA کار می کند به این باور می رسیم که آن می تواند در زندگی مان نیز موثر باشد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد:" هرزمان گروه خانگی من تصمیمی را به دلیل آنکه برخی از ما مطمئن نیستیم چه کار کنیم، به تعویق می اندازد, معمولأ بعدها تصمیم بهتری می گیریم. یادگرفته ام این را در زندگی شخصی خودم نیز انجام دهم: هنگامی که برای دعا تامل می کنم، تصمیمات بهتری می گیرم". بعضی اعضا خدمت در NA را زمین تمرین می بینند: جایی که تمرین کردن اصول پذیرش و احترام متقابل را می آموزیم. علی رغم اینکه ما هدف و پیمان مشترکی داریم, این یادگیری همیشه با ملایمت همراه نیست. و از آنجائی که در NA همه با هم برابریم و همه در حال یادگیری هستیم، درعین دانش آموز بودن آموزگارهم هستیم. مهم نیست چه مدتی در NA به سر می بریم، به نظر می رسد هنگامی که مشغول هستیم، همیشه شانس برای کمی بیشتر آموختن در باره خودمان وجود دارد." در آغاز بخشی از خدمت ام را برای جا افتادن در انجمن انجام دادم. به مرور زمان یک خواسته واقعی برای خدمت کردن در من رشد کرد. خدمت احساس خوبی را در باره خودم ایجاد می کند. مفید و امیدوار هستم، و هر روز برای اعضای تازه وارد دعا می کنم تا به ما به پیوندند و در رساندن پیام کمک مان کنند. رشد در NA زمان درازی می برد. برای ماندن در برنامه مجبور شدم بردباری، امید، پذیرش, عشق و تعهد را بیاموزم". در دنیای مان می توانیم خیلی کارها را انجام دهیم. زمانی که بهبودی را دنبال می کنیم، اعتیادمان دیگر محدودمان نمی کند. ما هم در داخل و هم در بیرون از انجمن ارزشمند هستیم." امروز درک می کنم وسیله ای هستم که نیروی برترم از طریق آن ارادۀ خود را به نمایش می گذارد. حق انتخاب دارم که با هماهنگی بنوازم و آهنگی تازه بیافرینم، یا بدون دلیل خاصی سروصدا کنم". با رعایت اصول روحانی می توانیم زندگی کنیم، کار کنیم و شرایط زندگی واقعی را در داخل و بیرون از NA بپذیریم. هنگامی که قدم ها را به ترتیب کار می کنیم، یاد می گیریم آنها را در امور روزمرۀ خود به کارگیریم. اگر این اصول را به اجرا درآوریم، هرگز مجبور نخواهیم شد که دوباره مصرف کنیم، و می توانیم توانائی خود را برای خدمت کردن و مقابله با آنچه که زندگی دربرابرمان قرار می دهد، به طور مداوم افزایش دهیم. به ناتوانی خود اقرار نموده، درخواست کمک کرده، اشتباهات مان را پذیرفته و روی نقص ها و جبران خسارت هایمان کار می کنیم. سپس راهنمائی مداوم را از نیروی برترمان درخواست می نمائیم. همچنانکه این اصول را در افکار و اعمال روزانه خود پیاده می سازیم، کیفیت زندگی مان را بالا می بریم. با کارکرد قدم ها و بکارگرفتن روزمرۀ آنها در زندگی مان, به تدریج مشکلات خود را حل می کنیم. مشارکت داستان زندگی مان و یا خواندن ترازنامه مان, کمک می کند تا آشفتگی هایمان را سرو سامان دهیم. هرگاه که یکی از قدم ها را با جدیت می پذیریم, رشد روحانی عمیق تری را تجربه می کنیم. دوباره و دوباره تسلیم می شویم، از جنگ دست می کشیم و به فرایند بهبودی اعتماد می کنیم. هر بار که این کار را انجام می دهیم, یک دریچۀ دیگر در درون مان باز می گردد. خلأ شدیدی که در درون مان حس می کردیم، با تمرین دعا، مراقبه و خدمت کردن پر می شود. همچنان که نقائص مان کنترلی را که زمانی برروی ما داشتند از دست می دهند, آزاد می شویم تا به نحو احسن زندگی کنیم. انتخاب های محدودی که داشتیم، گسترده تر می گردند و ما دیدن رویاها، داشتن تصورات و خلاقیت, حل کردن مسائل و یا فقط لذت بردن از زندگی را آغاز می کنیم. برنامۀ انجمن معتادان گمنام شالودۀ محکمی را برایمان فراهم می کند که می توانیم از آن برای دستیابی به هر آنچه که با اصول روحانی همخوانی دارد استفاده نماییم. یاد می گیریم به اصول NA اعتماد کنیم تا ما را در تمام امور زندگی مان راهنمائی نمایند. معتقد بودن نسبت به کاری که انجام می دهیم اهمیت دارد. دیگر خودمان را به خاطر منطبق کردن با اطرافیان، تغییر نمی دهیم. به خاطر این اعتقاد راسخ نویافته، مسیر روشن تری را دنبال می کنیم. یکی از اعضا چنین گفت:" پیش ازNA من ترسو و دنباله رو بودم اما اکنون بیداری روحانی ام مرا وادار می کند تا نسبت به باورهایم استوار بایستم". رنجش، ترس، و تکبر باعث می شوند نتوانیم فی البداهه عمل کنیم و یا خلاقیت داشته و آزاد باشیم. هنگامی که از روی عشق و با ازخودگذشتگی عمل می کنیم, اثرات رنجش, ترس و تکبر را از میان برمی داریم. یادمی گیریم بدون
آنکه درپی تأیید دیگران باشیم, به همه احترام بگذاریم و دوستشان بداریم. چیزهایی را که در جلسات می آموزیم به زندگی مان برده و با تمرین آنها، به اعضای مسئول اجتماع خود تبدیل می شویم. خدمت کردن در سراسر دنیا حائز اهمیت است. گاه به گاه در مسیری قرارمی گیریم که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به دیگران خدمت می کنیم. یکی از شگفت انگیز ترین حس هایی که می شناسیم این است که بخشی از انسانیت باشیم. هنگامی که اصول روحانی را تمرین می کنیم، آگاهی و هم دلی را نسبت به دیگران تجربه می کنیم. روحانیت حس انسان بودن را به ما می آموزد. پس از سال ها انزوا، حس "تندرستی" در ما جوانه می زند و خاطر جمع می شویم، همان جایی هستیم که باید باشیم.این روش زندگی را با خویشاوندان، همکاران و در تمام روابط دیگر مان تمرین می کنیم. روزانه حداکثر تلاش خود را به کار می گیریم. برخی اوقات پیشرفت کمی می کنیم و در اوقات دیگر یا پیشرفت چشمگیری در تمرین اصول می کنیم ویا واقعا کم می آوریم. پیشرفت ما همیشه یکنواخت نیست اما با گذشت زمان می بینیم که پیشرفت رخ
می دهد. یاد می گیریم بر طبق اصول زندگی کنیم. یاد می گیریم به درخواست یا پیشنهادی که برایمان مناسب نیست, نه بگوییم, حتی اگراین باعث شود تائید کسی را ازدست بدهیم. یاد می گیریم از خودمان و مسئولیت هایمان مراقبت کنیم وهنگامی که جریانات زندگی برطبق خواسته هایمان پیش نمی روند, دیگران را سرزنش نکنیم. به تدریج فرصت های موجود برای رشد کردن را هم در بهترین روزهایمان و هم در بدترین روزهایمان مشاهده می کنیم. امید و آزادی از اعتیاد فعال خیلی زود به دست مان می رسد و رایگان در اختیار مان قرار می گیرد. این چیزی است که برخی از ما " ابرهای صورتی" می نمامیم و بدون انجام کار خاصی برایمان اتفاق می افتد. اما زمانی فرا خواهد رسید که دریافت نمود ن تنها خاتمه پیدا می کند و ما به یک تقاطع می رسیم. بسیاری از ما همین جا می مانیم و هرگز نمی فهمیم چه چیزی را از دست داده ایم. پاداش واقعی بهبودی, با بازپس دادن و بخش ش از روی سپاسگزاری نسیبمان خواهد شد. سپاس گزاری برای چیزهایی که به ما داده شده و امید به چیزهایی که قرار است بدست بیاوریم. زندگی روحانی به معنی با عشق خدمت کردن است. نخست دریافت می کنیم, سپس واگذار می کنیم و بعد به مشارکت می گذاریم. سرشار از زندگی بودن، بیان خلاقانه عشق به نیروی برتر مان است. سرشار از زندگی بودن، بیدار بودن و صداقت در باره آن چه که هستیم، یک هدیه به ما و از ما به دیگران است. ارتباط روحانی، ما را به سوی یک زندگی تازه، پر نشاط و بی نهایت آموزنده، هدایت می کند و در درون خود شوق به زندگی را کشف می کنیم. تجربیات مان به ابزاری برای التیام بخشیدن و روشی برای ایجاد همدلی تبدیل می شوند. زیبایی و شفافیتی را که هرگز گمان نمی کردیم در ما وجود داشته باشد, در درون خود می یابیم. هرطور که ارتباط آگاهانه را تجربه کنیم، به نظر می آید یک حس پذیرش و رهایی از پریشانی به همه مان دست می دهد. اصول معتادان گمنام ابزاری هستند که ما برای کنارآمدن با هر آنچه که زندگی بر سر راه مان می گذارد, بدان نیاز داریم. پیروی از ارادۀ نیروی برترمان، ما را از همیشه به آرزوهای قلبی مان نزدیک تر می نماید. آرزوهایی مانند: مورد محبت دیگران قرارگرفتن، مفید بودن، و جزئی از چیزی بزرگتر از خودمان بودن. زیربنای روحانی که در NA پیدا می کنیم، به ما اعتماد به نفس می دهد تا زندگی کنیم و از زندگی مان لذت ببریم، به دیگران کمک کنیم و پیام NA را دست نخورده به جائی که باید برود منتقل کنیم و بدانیم که دقیقا به جائی که نیازداریم باشیم هدایت می شویم. وصل بودن به دنیا را حس می کنیم و زندگی مان هدفمند می گردد. شهامت پیروی ازقلب مان، گوش دادن به ندای درون مان، خلاقیت، تعهد پذیری، گشتن و زندگی کردن را پیدا می کنیم. ما با امید اینکه جان خود را حفظ کنیم واردمعتادان گمنام می شویم, اما درعوض عشق, شهامت, احساس وصل شدن و مسیر زندگی را پیدا می کنیم. در تمام زندگی به دنبال آرامش و امنیتی گشتیم که در بهبودی تجربه می کنیم. همانطور که در جستجوی ارادۀ نیروی برترمان برای خودمان هستیم، به درک بهتری از اهداف خودمان می رسیم. بیداری روحانی یک فرایند است و شاید تمام برنامه در باره این فرایند باشد. روح در حال بیداری خود را تغذیه می کنیم و می دانیم که آزادیم با وقار, درستکاری و سربلندی زندگی کنیم.

جسم ما

جسم مان
هریک از ما نگرش خاصی نسبت به خود داریم. ما موجوداتی متشکل از جسم بوده و درعین حال دارای روح نیز می باشیم. ما دارای روحیم و درعین حال دارای احساسات نیز می باشیم. به عنوان افرادی مبتلا به بیماری اعتیاد, خود را از دیگران جدا می دانیم و برخی اوقات نسبت به خودمان نیز احساس بیگانگی می کنیم, درست مانند اینکه جمع کل اجزای مان از یک انسا ن تمام کمال کمتر باشد. وقتی برروی آنچه که حقیقی است تمرکز می کنیم, می توانیم علی رغم ضد و نقیض هایمان, پذیرش خود را آغاز کنیم. اجزای مختلف مان همانند یک عکس رنگی و زیبا درداخل یک دستگا ه شهر فرنگ, در کنارهم قرارگرفته و دائمأ درحال تغییر می باشند. ما این ایده را که برای تکمیل بودن, اجزایمان حتمأ باید بطوری منظم و کامل درکنارهم قرارداشته باشند, رها می کنیم. تنها با آگاه بودن از اتفاقاتی که در درون مان رخ می دهند, می توانیم توازن و تناسب فوق العاده ای را که از نظر جسمی, احساسی و روحانی در زندگی هایمان وجود دارند مشاهده کنیم. ما راجع به اثرات اعتیاد برروی جسم مان زیاد صحبت می کنیم اما تا حدی تعجب آور است که بخ ش جسمی بهبودی مان را کاملأ نادیده می گیریم. ما ذهن و روح خود را آزاد نموده و به مراقبت یک نیروی برتر می سپاریم اما جسم مان داستان دیگری است. زندگی های جسمی, عاطفی و روحان ی ما با یکدیگر درآمیخته اند. ما می توانیم راجع به هریک از آنها جداگانه تفکر کنیم اما نمی توانیم آنها را جدا از یکدیگر تجربه کنیم. اگر به بخش جسمی بهبودی مان نپردازیم, احتمال دارد از مسیر روحانی مان خارج شویم. درست مراقبت نمودن از جسم مان می تواند کار مشکلی باشد. ما یا درحال زیاده روی در کارهایی که تصور می کنیم افراط آمیز و خود خواهانه هستند, بوده و یا خود را تنبیه کرده و برای خودمان محدودیت ایجاد می کنیم تا بلکه بتوانیم آن الُگوهای رفتاری را که نشانه ای از بیماری مان به نظر می آیند, کنترل کنیم. پس از کشمکش های طولانی در رابطه با پیدا کردن راه و روش هایی که بتوانند ما را به رفتارهای سالم بازگردانند, درمیابیم که تنها کاری که واقعأ نیازداریم انجام دهیم, تسلیم شدن است. اغلب با کارکرد قدم ها با یک عضو تازه وارد متوجه می شویم که تسلیم چطور در زندگی امروزمان کاربرد دارد. حتی اگر تصور کنیم که می دانیم باید با جسم مان چگونه رفتار کنیم, اکثر ما احساس می کنیم زندگی مان با این خواسته ها منطبق نیست. افراد زیادی وجود دارند که به ما می گویند چطور باید با جسم مان رفتارکنیم اما برای ما, صادقانه نگاه کردن به نوع ارتباطمان با جسم خود, چیزی تازه و خوف انگیز است. ما مکررأ از آن رهایی که برنامه برای مان فراهم می نماید, اجتناب می کنیم چونکه هنوز آمادگی آن را نداریم که کاملأ تسلیم شویم. ما از کامل نبودن خود آگاهیم اما هنوز فکر می کنیم آن چیزی است که باید کنترل کنیم و چیزی نیست که بتوانیم تسلیم آن شویم. شوخ طبع ی به ما اجازه می دهد خویشتن بین ی منفی خود را به نگرشی مثبت تبدیل کنیم. زمانی که خودمان را جدی نگرفته و می توانیم به خودمان بخندیم, کمی اوقات مان باز می شود. یاد می گیریم کارهای مورد نیاز را انجام دهیم و درعین حال شاد باشیم. نقائص خود را می بینیم و درعین حال نکات دوست داشتنی مان را نیز اذعان می کنیم. در زندگی مان تعادل چیز ثابتی نیست و مانند راه رفت ن روی بن د سیرک, دائمأ در حال تغییر است. حفظ تعادل تنها زمانی مقدور است که درحال حرکت باشیم. ما دائمأ درحرکتیم و به همین ترتیب نگرش مان نسبت به خود دائمأ درحال تغییر است.

یک رابطه

این نیز یک رابطه است
رابطه ای که با جسم خود برقرار می کنیم, فرقی با روابط دیگرمان ندارد. این رابطه می تواند یا سالم بوده و منجر به پاداش شود و یا آزاردهنده و مخرب باشد. البته اکثراوقات رابطه مان در جایی بین این دو قرار می گیرد. ما زندگی و رشد می کنیم, بهتر و یا بدتر می شویم و متوجه می شویم که این فرایند به ندرت یک خط مستقیم بوده و تنها در یک جهت بخصوص حرکت نمی کند. این رابطه, مانند هر رابطۀ دیگری نیاز به ارتباط دو جانبه و حس مسئولیت پذیری دارد. بنابراین ما می توانیم به جسم مان توجه کنیم و چیزهای مورد نیازش را فراهم کنیم, از آن مراقبت کنیم و درصورت نیاز از دیگران تقاضای کمک کنیم. برای اکثر ما چنین کارهایی به طور طبیعی اتفاق نمی افتد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "با جسم خود مانند یک دشمن برخورد می کردم و نیاز داشتم آن را تغییر دهم". تعداد کمی از ما با تحصیلات و تجاربی مفید, وارد NA می شویم و حتی اگر آگاهی بیشتری داشتیم, زندگی در اعتیاد فعال باعث شده بود که برای مدت های طولانی به جسم مان خسارت وارد نموده واز آن سوءاستفاده کنیم. رابطۀ ما با جسم مان توأم با مشکل بوده است وما مدت های زیادی را صرف گریز از آن نموده ایم. با مصرف همزما ن مواد مختلف, مصرف بیش از حد و یا جایگزین نمودن یک مادۀ مصرفی با ماده ای دیگر, جسم مان را بیشتر و بیشتر تحت فشار قرار دادیم. این تنها راهی نبود که از طری ق آن به خود خسارت وارد می کردیم. روزها و شب های متوالی بیدار مانده و تقریبأ معاد ل همان زمان را درخواب به سر می بردیم, غذا نمی خوردیم و یا بی موقع آن را صرف می کردیم و چیزهای ناسالم می خوردیم, خودفروشی می کردیم و یا درگیرفعالیت های جنسی و توأم با ریسک می شدیم, درفعالیت های خشونت آمیز شرکت می کردیم یا خودمان را درمعرض آنها قرارمی دادیم. بیماری مان تشنۀ دستیابی به لذت های آنی است اما طول می کشد تا یادبگیریم چگونه از جسم مان مراقبت نموده و التیام پیدا کنیم. ممکن است بخواهیم بلافاصله پس از شروع از کارمان نتیجه بگیریم اما نتایج کار اکثرأ به تدریج بدست میایند. کیفیت رابطه با جسم مان, با گذشت زمان تغییر می کند. برخی اوقات بدان اهمیت می دهیم و برخی اوقات بدان توجه نمی کنیم. بعضی وقتها شکل ظاهری خود را با آنچه و آنطور که هستیم اشتباه می گیریم و تصور می کنیم که می توانیم با تغییردادن ظاهر بیرونی خود خلأای را که در درون خویش احساس می کنیم پر کنیم. ضعف در مراقبت از خود, نشان دهندۀ وجود مشکلات است, چه در رابطه با اعتماد به نفس و چه در رابطه با اولیت های زندگی مان. وقتی که از لحاظ جسمی از خودمان مراقبت نمی کنیم, به احتمال قوی از لحاظ عاطفی و روحانی نیز به خودمان نمی رسیم. درعین حال متغیربودن خلق و خویمان نیز می تواند یکی ازعلائم مشکلات جسمی مان باشد. وقتی که در احساس و عکس العمل هایمان تغییری مشاهده می کنیم, شاید لازم باشد مسائل را یک کمی عمیق تربررسی کنیم. بعضی از مسائلی که منجر به تحول درزندگی مان می گردند, مانند ترک سیگار, حاملگی, یائسگی و یا بهبودی از مصدومیت, باعث تعدیل رابطه مان با جسم مان می گردند. انجام کاری که بیش از انتظارمان دشوار باشد و یا ساعات کار ی متعدد و متغیر واقعأ می توانند بر چگونگی آنطور که احساس می کنیم و از خودمان مراقبت می نماییم, تأثیر بگذارند. تحولات عاطفی مانند شروع و خاتمۀ یک رابطۀ رومانتیک نیز می توانند نحوۀ نگرش و ارتباطمان را با
جسم مان متحول سازند. جواب این سؤال را که آیا چنین تغییراتی نهایتأ بهتر یا بدترمی باشند, خودمان انتخاب می کنیم. مراقبت از خودمان به انواع دیگر آزادی منجر می گردد, چیزهایی مانند: انرژی بیشتر, تحرک و جنب و جوش,
اعتماد بنفس و خود نظمی. ما یادمی گیریم توانایی خود به اقدام بعمل را در دیگر مسائل زندگی مان گسترش دهیم. اگر نسبت به تغییرات بزرگ از خود مقاومت نشان دهیم, احتمالأ درمقابل تغییرات کوچکی که آنها را ممکن می سازند نیز مقاومت خواهیم نمود. نداشتن عمکرد در بخش خاصی از بهبودی مان, اغلب نشان از آن دارد که دگرگونی درراه است. دراکثر اوقات درشکستگی و فروپاشی قبل از عبوراز مانع و موفقیت رخ می دهد.

رها کردن خود

خود را رها نمودن
درقدم سوم "تصمیم می گیریم اراده و زندگی مان را به مراقبت خداوند, آنطور که او را درک می کردیم, بسپاریم". اکثر ما آن تصمیم را برای اولین بار در اوائل بهبودی مان گرفتیم اما خواستۀ ما برای داشتن کنترل, خود را به عناوین مختلفی بیان می کند. این تصمیمی نیست که فقط یکبار بگیریم و هربار که آن را می گیریم, مقاومت مان کاهش یافته, تعهدمان عمیق ترشده و توانایی مان برای رها نمود ن کنترل افزایش میابد. بعضی ها پیشنهاد می کنند که ما در یک فرایند پیشروندۀ تسلیم شدن, قرار گرفته ایم. ما کنترل را پس گرفته و سپس دوباره آن را رها می کنیم. هربار که این کار را انجام می دهیم متوجه می شویم که می توانیم کمی بیشتر بسپاریم و آنچه را که دردفعۀ قبل پس گرفته بودیم اکنون می توانیم برای همیشه بسپاریم. دفعۀ بعد که به مسائل می نگریم متوجه می شویم که هنوز تاحدی از سپردن اراده مان خودداری می کنیم. به خود می گوییم: "می توانم این بخش از زندگی ام را بسپارم, اما مراقبت از آن بخش از زندگی, وظیفۀ خودم است". پیداکردن حدومرز بین کنترل براساس ارادۀ شخصی و مسئولیت فردی, می تواند برایمان چالش انگیز باشد. یکی از اعضا مشارکت کرد که برای او, "تسلیم واقعی پذیرش این واقعیت است که برای مابقی عمرش مشغول تسلیم شدن خواهد بود". این مسئله برای هریک از ما متفاوت است. درواقع, پاسخ های مان در طی پیمودن مسیر بهبودی تغییر خواهند نمود. به نظر میاید نتوانیم احساس راحتی نمودن درجسم مان را حتی در رویاهایمان تصور کنیم. ما یا احساس می کنیم بیش از حد چاق یا لاغریم, قدمان بیش از حد بلند یا کوتاه است و یا بیش از حد جوان و یا پیریم. برخی از ما احساس می کنیم که در زمان و یا مکان بدی متولد شدیم و یا باید جنسیت و یا فرهنگ متفاوتی می داشتیم. شاید به سختی بتوانیم آن کسی را که در آینه و یا عکس های خود می بینیم بشناسیم و به خود می گوییم: " آیا من واقعأ این شکلی ام؟" زمانی که احساس بدی در درون مان وجود داشته باشد, اغلب برای یافتن دلی ل آن به بیرو ن خود توجه می کنیم. حس بیگانگی مان خود را به اشکالی مختلف نمایان می کند. به عبارتی ساده, ما در پوست خود احساس راحتی نمی کنیم. ما با مشکلات فوق وارد بهبودی می شویم, اما ممکن است چند صباحی طول بکشد تا اهمیت آنها را درک کنیم. بسیاری از ما درمشارکت هایمان می گوییم که دراوائل پاکی فقط پوست و استخوان بودیم. اما زمانی که شرایط جسمی مان بهتر شده و با افزایش وزن مواجه می شویم, زیاد درمورد واکنش مان به این موضوع صحبت نمی کنیم. برخی از ما متوجه می شویم وقتی که وزن مان شروع به افزایش یافتن نمود, دیگر متوقف نمی شود. سپس ممکن است به شوخی بگوییم: "قاشق را زمین گذاشته و چنگال را به دست گرفته ام" اما این جمله همیشه خنده دار به نظر نمیاید. ممکن است بابت اضافه وزن مان احساس ترس و شرم نماییم. تحت این شرایط برخی از ما دوباره به فکر مصرف می افتیم تا وزن مان را کاهش دهیم. شاید بتوانیم پاک بمانیم اما متوجه می شویم که رفتارهای ناشی از وسوسه و اجبار مانند: پرخوری درحدی که احساس ناراحتی کنیم, بالا آوردن عمدی, روزه گرفتن, سوءاستفاده از داروهای مسهل و آزمایش رژیم های افراطی, مشکلات و همچنین نشئگی خاص خود را به همراه دارند. وسواس به
خرج دادن درمورد وزن مان, ما را دوباره به سمت بازی های کنترل بین خودمان و جسم مان, هدایت می کند. ما سپس از غذا خوردن خود داری می کنیم, بصورتی افراطی ورزش می کنیم و خود را تنبیه می کنیم تا بتوانیم وزن مان را کم کنیم. جایگزین نمودن می تواند ابزار خوبی برای دوری از اولین مادۀ مخدر و یا یک رفتار مخرب باشد اما درعین حال
می تواند مشکل خاص خود را ایجاد نماید. پس از پاک شدن, اغلب, الگوهای رفتار ی ناشی از وسوسه و اجباری را که مربوط به مصرف مواد نمی شوند, به نمایش می گذاریم. بسیاری از ما درمیابیم که رابطه ای پیچیده با غذا داریم. شاید هیچوقت نمی دانستیم چطورباید غذا بخوریم و دراعتیاد فعال چیزهای دیگر اهمی ت بیشتری داشتند. ما بی وقت غذا می خوردیم و یا اصلأ غذا نمی خوردیم, یا به غذاهای ناسالم روی می آوردیم. به گرسنه بودن و یا بالاآوردن و یا درحدتوان خوردن غذا وقتی که آن نسیب مان می شد, عادت کرده بودیم. پمفلت "خویشتن پذیری" به ما هشدار می دهد که "برخی اوقات دچار احساساتی شدید می شویم و آرزو می کنیم کاشکی آنچه بودیم که فکر می کنیم باید باشیم". ما اغلب وانمود می کنیم چنین چیزی تنها درمورد بخش هایی از ما که نمی توانیم ببینیم صدق می کند. می دانیم آزادی از نقائص اخلاقی مان بواسطۀ پذیرش آنچه که هستیم و همچنین تمایل آنکه اجازه دهیم یک نیروی برترازخودمان آن ها را ازمیان بردارد, حاصل خواهد شد اما وقتی صحبت از آنچه که ما نقائص و یا ناکاملی های جسمی خود می دانیم می گردد, بیشتر اوقات سعی می کنیم مشکلمان را با کنترل و تنبیه نمودن خود حل کنیم. قوانین سفت و سختی اختراع می کنیم و تلاش می کنیم آن ها را زندگی کنیم. رفتارمان طوری است که گویی این وسوسه و اجبارها به نوعی با آنهایی که قبلأ تسلیم شان شده بودیم فرق دارند. دانستن تفاوت بین رفتارهایی که خودمان می توانیم تغییر دهیم و آنهایی که باید تسلیم شان گردیم, می تواند مشکل باشد. هنگامی که از خود انتظارات نامعقولی داشته باشیم و خودمان را به خاطر شکست در برآوردن آن توقعات غیرواقعی سرزنش کنیم, درمسیر نادرستی قرارگرفته ایم. باید به خود اجازه دهیم یک انسان معمولی باشیم اما این بدین معنی نیست که زندگی مان بدون محدودیت و چارچوب باشد. انسان بودن بدین معنی است که درزندگی مان به دنبال سلامت عقل بوده, سهم خود را در حد توان انجام داده و و نتیجۀ کار را به نیروی برتر خود بسپاریم. ما دست از کنترل کردن برمی داریم و آن را رها می کنیم. با وجودیکه ما تجارب زیادی در مشارکت مشکلات مان با یک نیروی برتر و همچنین اجازه دادن به آن نیرو برای کارکردن در زندگی مان داریم, بسیاری از ما رابطۀ خود با جسم مان را به عنوان چیزی که باید طبق ارادۀ خودمان کنترل شود می بینیم. چه درحال یادگرفتن تغذیۀ سالم و یا وزن کم کردن باشیم و چه بخواهیم سیگار و یا عادات دیگری را ترک کنیم, دربسیاری اوقات فراموش می کنیم برنامه ای در اختیارداریم که آزادی را به ما آموزش می دهد. درعوض اشتباهأ به خود می گوییم که باید "کنترل خود را دردست بگیریم". درست است که ما هرگز از بیماری اعتیاد رها نخواهیم گشت اما این بدین معنا نیست که نتوانیم آزادی را تجربه کنیم. ترس از تغییردربین معتادان متداول است درهرصورت ما مخلوق عادتیم! اما برخی اوقات چنین چیزی به حد –اعلای خود می رسد و ممکن است از شد ت ترس فلج شویم. بعضی وقت ها چیزی که از آن ترس داریم عواقب و نتایج کارها است. برخی اوقات نوعی ترس را تجربه می کنیم که شناور بوده و خود را به هرچیزی متصل می نماید. نسبت به چیزهای بخصوص, نوعی ترس درما ایجاد می شود و آنقدر از ریسک برداشتن اجتناب می کنیم که زندگی مان کوچک و محدود می گردد. بعضی از ما از لذت و لمس و احساس کردن دوری می کنیم, چونکه از آینده می ترسیم و نمی خواهیم مجددأ خاطرات بخصوصی را تجربه کنیم. می ترسیم مبادا با رها کردن و سپردن, حرکات
فی البداهه و مخربمان نیز رها شوند. برخی از ما بواسطۀ مراقبت نکردن از جسم مان, خود را پنهان می کنیم. نظافات شخصی یا بهداشت را رها نموده,افزایش وزن پیدا کرده و یا خیلی ساده, خود را به عنوان کسی که زیاد برایش اهمیت قائل نیستیم, به دیگران ارائه می دهیم. شاید بخواهیم خود را نامرئی کنیم تا از توجه دیگران پنهان بمانیم و یا از آنچه که سابق بودیم و راه تغییر را نمی دانستیم, دوری کنیم. هنگامی که به داشتن ترس اقرار می کنیم و با صداقت بدان می نگریم, متوجه می شویم اعمالی که برای پرهیز از درد به انجام می رسانیم, بعضی وقتها به مراتب مخرب تر از نتایجی می باشند که از وقوع آنها واهمه داشتیم. اما زمانی که واقعأ از کنترل کردن دست برمیداریم, آزادیم تا بدون ترس, بدون احساس گناه و بدون دست آویز, آنچه که هستیم باشیم. هنگامی که متوجه می شویم رفتارمان برایمان کاربرد ندارد, به تدریج از چاهی که برای خود کنده بودیم بیرون میاییم. تمرین می کنیم نسبت به داشته های کوچک مان سپاسگزار باشیم. داشته هایی مانند طرز حرکت منحصر به فردمان, برقی که درزمان صحبت راجع به چیزهایی که برایمان اهمیت دارند, در چشمانمان ظاهر می شود و احساس گرمی که وقتی می دانیم به نیروی برترمان وصل شده ایم, درما ایجاد می گردد. ما این حقیقت را که منحصر بفرد بوده و زیبایی خاص خود را به دنیا ارائه می دهیم, گرامی می داریم. منحصربفرد بودنمان یک هدیه است و زمانی که ما آن را فراموش می کنیم, به بیماری مان اجازه می دهیم مجددأ در زندگی مان عرض اندام کند. زمانی که مجددأ ازخودمان خوشمان نیاید و حتی از خود تنفر داشته باشیم, توانایی مان در عشق دادن کاهش پیدا می کند و دوباره دچار این دروغ قدیمی می شویم که ما معیوب بوده و ارزش دوست داشتن نداریم. همچنانکه نقائص شخصیتی و چمدان های دیگری را که مشغول حملشان بوده ایم, رها می کنیم, به تدریج حقیق ت انسانیت, روحانیت و زیبایی مان را نمایان می کنیم. پذیرش این حقیقت از دشوارترین کارهایی است که ممکن است تا ابد انجام دهیم. همچنانکه یک رابطۀ سالم را با واقعیت, بنا نموده و گسترش می دهیم, پذیرش خودمان را نیز آغاز می کنیم. آنچه را که هست می پذیریم, یاد می گیریم دعای آرامش را به کارگیریم, تغییرمی دهیم آنچه را که می توانیم و ما بقی را رها می کنیم. متوجه می شویم اگر تمایل به رها کردن داشته باشیم, می توانیم در پوست خود راحت باشیم این بدین معنا نیست که مثل گذشته به خودمان اهمیت ندهیم و بدین معنی است که به خودمان اجازه دهیم تا آزادی را تجربه کنیم. ما به تدریج حواس مختلف خود را تجربه می کنیم. کتاب پایه می گوید ما "آزادیم تا از چیزهای سادۀ زندگی
مانند......درسازگاری با طبیع ت زندگی کردن لذت ببریم". وقتی که رنگ درحال تغییر برگهای درختان را می بینیم یا وزش یک نسیم را درچهرۀ خود حس می کنیم, مسرت زنده بودن را احساس می کنیم. در لذت های خود طعم شیرین خاصی را پیدا می کنیم که برای مدت زیادی ناپدید شده بود. برخی از ما کشف می کنیم که می خواهیم آثار هنری خلق کنیم و به طرقی ابتکارآمیز با دیگران ارتباط برقرارکنیم. شاید بخواهیم ورزش کنیم و بدویم, شنا کنیم یا رقص یادبگیریم. خود را در لحظه گم نموده و برای یک دفعه هم که شده درمیابیم اصلأ مجبور به فکر کردن نیستیم و فقط می توانیم بدون دقدقه وجود داشته باشیم. زمانی که شادمانی موجود درزندگی مان را بیان می کنیم, نتیجۀ آن در حرکات, در کارهایمان و همچنین به صورت برقی که درچشمانم ظاهر می شود, نمایان می گردد. یک زیبایی در ما دیده خواهد شد که از جمع تک تک ویژگی هایمان بیشتر می باشد. هنگامی که به چنین روحیه ای اجازۀ درخشیدن بدهیم, بدون توجه به افکار و ظاهرمان, زیبا دیده خواهیم شد.

روابط جنسی

مسائل جنسی
اگر از تعدادی معتاد سؤال کنیم چگونه راجع به روابط جنسی آموختند, پاسخهای عجیبی را خواهیم شنید. اکثر ما به نوعی با تمایلات جنسی خود کشمکش داریم و کشف این مطلب که در این رابطه چه چیزهایی درست و چه چیزهایی غلط می باشند می تواند برایمان چالش انگیز باشد. هریک از ما با روابط و تمایلات جنسی به روش خودمان کنار میاییم. قدمها ابزاری را برایمان فراهم می کنند تا بواسطۀ آنها با گذشتۀ خود کنار بیاییم و رها ازآن یادآوری های منفی که برخی از ما درمورد روابط جنسی تجربه نموده ایم, زندگی کنیم. ما کارخود را با پذیرش این امر که بسیاری چیزها را نمی فهمیم شروع می کنیم. اگر تمایل داشته باشیم ببینیم چه عاملی طرز فکرمان را در مورد رفتارهای جنسی خودمان و دیگران شکل داده است, به ما کمک می شود تا باورهایمان را دراین رابطه درک کنیم. بسیاری از ما در روابط جنسی بیشتر احساس راحتی می کنیم تا در روابط صمیمی. ما با مسائلی از قبیل تنفرازخود, تحقیر دیگران و آزار و اذیت دست به گریبانیم. شاید متوجه شویم که برای گریز از یک گفتگوی دشوار, حاضریم خود را درمعرض یک رابطۀ جنسی ناامن قراردهیم. داشتن یک گفتگوی صادقانه و باز با راهنمایمان, ما را به رتبۀ جدیدی از اعتماد می رساند. همچنانکه صمیمیت را در آن رابطه تجربه می کنیم, توانایی مان در صمیمی بودن با طرف مقابل مان و همچنین دیگران, افزایش پیدا می کند.
بعضی از عمیق ترین شرم هایمان از اعمال جنس ی سابقمان سرچشمه می گیرند. شاید اعمال گذشته مان منعکس کنندۀ نیاز شدیدمان برای بدست آوردن و مصرف بیشتر مواد بوده و یا برایمان نزدیک ترین کار به دوست داشتن و ارتباط
گذاشتن بود. ممکن است آزار و اذیت جنسی نیز بخشی از داستانمان باشد که هرگونه صحبت دراین مورد می تواند به شدت دشوار باشد. شاید تصور کنیم که این اتفاقات تنها برای ما افتاده است. اما برعکس, چنین چیزهایی دربین
معتادان بسیار متداول است. پیدا کردن واژه های مناسب و محل امنی برای بکاربردن آنها, می تواند باعث شود بجای اینکه زندگی مان را صرف گریزاز گذشته مان نماییم, بتوانیم با خودمان زندگی کنیم. درقدم چهارم تاریخچۀ خود را بررسی نموده و شروع می کنیم به جداکردن آنکه هستیم از آنچه که برایمان رخ داد و یا کارهایی که انجام داده ایم. التیام یافتن زمان بر است و ما باید از خود صبرنشان دهیم چرا که این اتفاق خواهد افتاد و ما به تدریج رهایی از برخی ازعمیق تری ن زخمهایمان را تجربه خواهیم نمود. همچنانکه بعضی از ضد و نقیض ها و سردرگمی های زندگی مان را از میان برمی داریم, می توانیم با چمدا ن سبکتری از دردهای گذشته, به سمت جلو حرکت کنیم. ما با داشتن روابط مشکل داریم. اعضای با تجربه پیشنهاد می کنند درسال اول بهبودی وارد هیچ رابطه ای نشویم و بهبودی مان را در رأس قراردهیم اما تعداد کمی از ما به این پیشنهاد عاقلانه گوش فرامی دهیم. زمانی که وارد بهبودی می شویم ما افرادی منزوی, پرشهوت و متزلزل بوده و ازنظر عاطفی ناپخته و خام هستیم. حس قضاوت مان نیز هنوز کاملأ ترمیم نگشته است. با سر وارد یک رابطۀ احساسی شده و بعد چالش انگیز بودن آن را لمس می کنیم. دو فرد بیمار به ندرت زوج خوبی تشکیل می دهند. ما تازگی را با عشق اشتباه گرفته و تقریبأ قبل از اینکه حتی یکدیگر را بخوبی بشناسیم, یا خود را در اعماق یک مسئولیت میابیم و یا آنقدر از قبول مسئولیت ترس داریم که فرار را برقرار ترجیح می دهیم. زمانی که درچرخه های وسوسه و اجبار گرفتار می شویم در را به روی لغزش باز می کنیم. تلاش خود را می کنیم و دربرخی اوقات مرتکب اشتباه می شویم. هراشتباهی یک هدیه و یک خطر به همراه دارد: می توانیم از اشتباهات مان درس بگیریم و از آن تجارب بهره ببریم که این خود نوعی هدیه است. جنبۀ خطرناک این مقوله آن است که می توانیم به احساس پشیمانی و گناه مان اجازه دهیم ما را دریک گوشه گرفتار نموده و از برنامه خارج کند. هرچه نحوۀ استفاده از قدمها و ابزار دیگر بهبودی را بیشتر تمرین کنیم, بیشتر می توانیم از اشتباهات مان به عنوان یک سکوی پرتاب به جلو استفاده کنیم. ما خود را تاحدی ازطریق گرایشات جنسی مان تعریف می کنیم و برای برخی ازما چنین تعریفی بخش عظیمی از هویت مان می باشد. برخی اوقات گویی از این گرایشات مانند یک حربه استفاده کرده و احساسات متفاوت مان را توجیه می کنیم. آنهایی که با ما بازصحبت نمی کنند بیشتر از آنهایی که باز مشارکت می کنند توجه ما را جلب می کنند. در جلسات NA بدون توجه به گرایشات جنسی مان, به ما خوشامد گفته می شود. ما افرادی را پیدا می کنیم که ما را دوست دارند و بدون توجه به گرایشات جنسی و یا باورهای مان درمورد جنسیت, درما احساس راحتی بوجود میاورند. باوجودیکه برخی از ما مطمئن از هوی ت جنسی خود وارد انجمن شدیم, برخی دیگر از ما, درمور د جنسیت یا گرایشات جنسی مان, با سردرگمی یا انحراف مواجه بودیم. برای ادامۀ مصرف یا تأیید شدن توسط دیگران, شاید تن به رفتارهایی داده باشیم که با باورهایمان مغایرت داشتند. و شاید همانطور که در تعقی ب مواد مخدر بودیم, به دنبال روابط جنسی نیز می رفتیم چرا که درمقابل آن نیز احساس ناتوانی و عدم کنترل می کردیم. بعضی از ما به پیروی از آن تمایلات, خود را با روابط احساسی متعدد درگیر نموده و هرگز احساس رضایت نمی کردیم. بسیاری از ما روابط جنسی را با روابط صمیمی اشتباه می گرفتیم و چنان از احساسات و خواسته های خود برای داشتن یک رابطۀ عاطفی فاصله گرفتیم, که فقط می توانستیم خود را با روابط جنسی قانع نگاه داریم. چنین چیزهایی می توانند در بهبودی نیز با ما باشند و شاید نشاندهندۀ کشمکش های مستمری باشند که ما با روابط عاطفی تجربه می کنیم. شاید برای آندسته از ما که از روابط جنسی برای پیشرفت در در دنیای بیرون استفاده کرده ایم, مدت زیادی طول بکشد تا تفاوت بین روابط جنسی و صمیمی را درک کنیم. کارکردن روی این مسائل زمان بر است و به اعتماد به راهنما, دوستان نزدیک و همچنین تمای ل به تغییر فرضیات مان و ایما ن به فرایند و دست آخر خویشتن پذیری نیاز دارد. قسمت بعدی کتاب به طور مفصل تری درمورد روابطمان صحبت خواهد کرد. آنچه در اینجا می گوییم این است که بخشی از آموخت ن زندگی در جسم مان یادگیر ی واقعیت گرایشات جنسی مان است. ما می خواهیم یادبگیریم چگونه گرایشات جنسی خود را به طریقی سالم و رضایت بخش یعنی چیزی که دراعتیاد فعال قابل تصور هم نبود بیان کنیم. وقتی پاک هستیم نزدیک ی جنسی مان درمقایسه با زمان مصرف متفاوت می باشد. زمانی که نه ک رخ بوده و نه بطور مصنوعی تحریک شده باشیم, می توانیم به صورت بسیار متفاوتی هم در تجربه خودمان و هم نسبت به طرف مقابل مان حضورداشته باشیم. برخی اوقات این کار می تواند ترسناک باشد و برخی اوقات می تواند بصورت اعتیادآوری هیجان انگیز باشد. یافتن لذت در روابط جنسی, بدون اینکه آن را وسیله ای برای تبادل و ابرازقدرت تلقی کنیم, می تواند آزاد ی بزرگی باشد. کسب این آزادی برای برخی ازما بیش از بعضی دیگر, زمان بر خواهد بود. ما می توانیم در لحظه حضور داشته, از خودمان و دیگران کاملأ لذت برده و مفهوم حقیق ی ارتباط گذاشتن را بیاموزیم. می توانیم صمیمیت داشته, خود را برملا نموده و واقعی باشیم. مجبور نیستیم از یکدیگر همانند مواد مخدر سوء استفاده کنیم. هنگامی که با یکدیگر مانند یک انسان رفتار می کنیم, متانت خود را میابیم.

هیجان زدگی و ماجراجویی

درپی هیجان و ماجراجویی بودن
مدت ها پس از اینکه وسوسۀ مصرف از ما گرفته شد, بسیاری از ما هنوز درجستجوی نوعی لذت آنی بوده و تلاش می کنیم آن را به طرق مختلفی بدست بیاوریم. آن حس هیجان طلبی ما را به سمت یک زندگ ی پر, هیجان آمیز و مملو از ماجرا هدایت می کند. از ریسک برداشتن هراس نداریم و در پی فرصتی هستیم تا آنچه را که همیشه در آرزویش بوده ایم انجام دهیم. اگرچه بعضی اوقات به نظر می رسد به آدرنالین خود اعتیاد پیدا کرده ایم و چه با قمار یا نزدیکی جنسی یا بوجود آوردن ماجرا در زندگی مان, آنقدر سریع هیجان زده می شویم که به سختی می توانیم به حالت طبیعی خود بازگردیم. هنگامی که تلاش می کنیم احساس خاصی را از میان برداریم و یا خلأ خود را پر کنیم, ممکن است خود را با رفتارهای مخاطره آمیز سرگرم کنیم. هریک از ما مسئولیم نقطۀ تعادلی را مابین "درجستجوی یک لذت آنی و مخرب بودن" و "یک زندگی واقعأ غنی داشتن" برای خود پیدا کنیم. تعداد تعجب آوری از ما به ورزش های مخاطره آمیز یا غیرعادی علاقه پیدا می کنیم. یکی از اعضا که تعطیلات آخرهفتۀ خود را صرف صعو د کوههای یخی می کند گفت: "درآن لحظاتی که کاملأ در لبۀ پرتگاه قراردارم و نمی دانم چطور جای پای بعدی ام را پیدا کنم, خود را درلحظه حس می کنم. درآن مقطع دیگر راجع به پرداخت قبوض یا همسر و یا کارم فکر نکرده و راجع باینکه زنده بودن چقدر لذت دارد و من چطور می توانم بدان ادامه دهم, فکر می کنم". برخی از ما به ورزش های رقابتی روی میاوریم و یا بدن سازی می کنیم و از انجام چنین کارهایی واقعأ هیجان زده می شویم. آن شور و اشتیاق و تعهدی را که در اعتیاد فعال نسبت به چنین فعالیت هایی ازدست داده بودیم مجددأ درخود پیدا می کنیم. آزادیم تا چیزهای تازه ای را آزمایش نموده و ریسک های جدید برداریم. بسیاری از ما به موتورسیکلت علاقه داریم و شاید حس ماجراجویی مان ما را به سمت موتورسواری هدایت کند. از آن حس آزادی, که موتورسواری در ما ایجاد می کند و همچنین حس توانایی و ریسکی را که به همراه دارد, خوشمان میاید. برخی از ما ماشین های خود را با سرعت زیادی می رانیم و طی مشارکت مان می گوییم هیجانی که تجربه می کنیم تنها مربوط به سرعت رانندگی مان نمی شود و شامل این واقعیت نیز می شود که می دانیم مشغول انجام کاری غیرقانونی هستیم. شاید تصورداشته باشیم که قوانین راهنمایی و رانندگی شامل ما نمی شوند, تا اینکه راهنمایمان پیشنهاد می کند, فقط به عنوان یک آزمایش, به مدت یک هفته از کلیۀ این قوانین پیروی کنیم. با وجودیکه بعضی از ما راه های قابل قبولی را برای بدست آوردن لذات آنی در بهبودی پیدا می کنیم, برخی دیگر درمیابند این نیاز پس از مدتی درآنها فروکش می کند و یا اینکه تخریب های ایجاد شده بیش از حد وغیرقابل تحمل می گردند. – برخی اوقات اگر راهی برای تخلیۀ انرژی مان نداشته باشیم, احساس اظطراب بهمان دست می دهد. شاید تعجب آور باشد که اظطراب و شور و اشتیاق هردو از یک جا سرچشمه می گیرند. اگر انرژی مربوطه را بدرستی بکار بگیریم آن مثبت بوده ودرغیراینصورت نیرویی کاملأ مخرب خواهد بود. همان نیرویی که اعمال آنی و بدون اختیارمان را تغذیه می کند, می تواند هیجان, خلاقیت و جاه طلبی مان را نیز تغذیه کند. این نیرو می تواند هم ما را به سوی ماجراجویی و هم بسوی بحران هدایت کند و مانند بسیاری از چیزهایی که راجع به خودمان کشف می کنیم, می تواند بستگی به طرز استفادۀ ما از آن, یا یک داشته و یا یک نقص اخلاقی باشد. یکی از اعضا چنین گفت: "زمانی که خود را در ترس خودمحورانه میافتم, ریسک هایی می کردم که نهایتأ می توانست باعث شود همه چیز را ازدست بدهم. درحین پاکی در لبۀ پرتگاه زندگی می کردم تا شاید بتوانم بجای آن خلأ عمیقی که عدم مصرف برجای گذاشته بود, چیزی را احساس کنم. خلآام را با چیزهایی مانند قمار, خرید و هرچه که می توانست در م ن ناتوان احساس توانمندی ایجاد کند, پر می کردم. اکنون که می توانم خود را واضح تر ببینم, می فهمم که باید دررابطه با درمان بیماری ام جدی تر عمل کنم و ماهیت کشندۀ آن را مد نظر قراردهم. شاید بعضی اوقات به نظر برسد که باید دودستی از بهبودیمان مراقبت کنیم. اوقاتی را تجربه خواهیم نمود که درطی آنها با قلدری از میان وسوسۀ مصرف و یا فعال شدن یک نقص عبور می کنیم. بعضی اوقات, از ترس بیماری مان, منزوی شده, نسبت به تغییر مقاومت نموده یا از تجارب جدید دوری می کنیم چونکه می ترسیم مبادا تغییر عادات روزانه مان, ما را درمعرض خطر قرار دهد. اما بهبودی حتمأ نباید تنها به جا خالی دادن و سردزدیدن خلاصه شود. زمانی که می دانیم زندگی مان تحت مراقبت یک نیروی برتر مهربان قراردارد, می توانیم دست از کنترل برداریم و همه چیز را رها کنیم. برخی از ما این آگاهی را بدون کم و کاست بیان نموده و به ورزش های مخاطره آمیزی مانند پریدن با چتر از هواپیما و پریدن با طناب از ارتفاع, روی میاوریم. اما برای اکثر ما, رها نمودن, خطر کمتری به همراه دارد. ما به تدریج زندگی را به عنوان یک ماجرا تجربه می کنیم و آن تمایل به آزمایش چیزهای جدید را در بخش های دیگر زندگی مان بکار می گیریم.

خوشی و سلامتی

خوب بودن و سلامتی
زندگی یک ماجرا است و ما می توانیم, بیش از آنچه که درخواب هم نمی دیدیم, آن را تجربه نموده و مسافت بیشتری را طی کنیم. زمانی که تسلی م آن محدودیت های واقعی که درمقابل مان قراردارند می شویم, توانایی آن را پیدا می کنیم که فرای موانع خودساخته مان زندگی کنیم. هرباردری برویمان بسته شود, د ر دیگری بازخواهد شد. خویشتن پذیری تمایلی به همراه خواهد داشت که بواسطۀ آن راه هایی جدید را خلاقانه اکتشاف خواهیم نمود. بسیاری از ما از اینکه زمان و توانایی های بخصوصی را از دست داده ایم, افسوس می خوریم اما زمانی که واقعأ با یک فکر باز شروع به کندوکاو می کنیم, درمیابیم گزینه هایی دراختیار داریم که هرگز درنظرنگرفته بودیم. ما همیشه با واژۀ "باید" روابط دشواری داشته ایم. مدت های مدیدی از عمرمان را صرف نافرمانی و سرکشی علیه انتظارات و "بایدهای" دیگران نمودیم اما اکنون که پاک شده ایم, برای خود یک فهرست طولانی از چیزهایی که فکر می کنیم "باید" انجام دهیم, تهیه می کنیم. می توانیم آنقدر مملو از "باید" شویم که بدون توجه به عملکردمان, احساس بدی داشته باشیم. انتظارات مان از خودمان می توانند به قدری زیاد باشند که فلجمان کنند. بخشی از گسترش دادن عادات جدیدی که توانایی انجام مستمر آنها را داشته باشیم, پیدا کردن دلایلی بهتراز"باید"می باشد. رفتارهایی که پاداش خود را به همراه دارند, برخلاف آنهایی که تصور می کنیم باید انجام دهیم, راحت تر می توانند جزئی از زندگی مان شوند. البته برای پیدا کردن آن پاداشها, شاید مجبور شویم پافشاری نموده و ثبات قدم داشته باشیم. از اینکه اکنون می توانیم نسبت به خودمان متعهد باشیم, چه دررابطه با آسایش خاطری که در طی ورزش تجربه می کنیم و چه باب ت رضایتی که از توسعه یا بهترشد ن یک مهارت بدست میاوریم, خرسند خواهیم گشت. برای برخی ازما, ورزش کاری است که به منظور مراقبت از سلامتی مان, یا درحالت عادی انجام می دهیم و یا فکرمی کنیم باید انجام دهیم. اما برای بعضی دیگر از ما, مسئله بسیار عمیق تر است. یکی از اعضا چنین گفت: "وقتی که درحال دویدن هستم, دچار حس دعا می شوم و ذهنم کاملأ شفاف و عاری از غبار می گردد". برای بعضی از ما, پیدا کردن ارتباط روحانی از طریق ورزش می تواند از مراقبه و بی حرکتی آسان تر باشد. به ورزش ادامه دادن درزمانی که این کار بخشی از تمرین روحانی مان باشد, می تواند از انجام کارهایی که فکرمی کنیم باید انجام دهیم, راحت تر باشد. بعضی از ما مراقبت از خود را بخشی متداوم از فرایند جبران خسارت می بینیم. ما کارمان را با خسارت نزدن بخود شروع نموده و به تدریج یادمی گیریم با جسم, ذهن و روح خود ازروی احترام و افتخار رفتارکنیم. وقتی که ازبهزیست ی خود, به اندازۀ سلامتی یک دوست نزدیک و مورد احترام مراقبت می کنیم, داشتن حس متفاوتی را نسبت به اینکه چه کسی هستیم و چه کسی شده ایم, آغازمی کنیم. ما از "من باید" یا "مجبورم" به سوی "فرصت آن را خواهم داشت که" حرکت نموده و متوجه می شویم مراقبت از خودمان کارسخت و ناخوشایندی نبوده و یک افتخار محسوب می گردد. زمانی که بتوانیم ازروی شفقت با خود رفتار کنیم, یادمی گیریم ارزش خود را بدانیم. ورزش کردن منظم راهی است که می توانیم ازطریق آن حرمت نف س نویافتۀ خود را به نمایش گذاشته و رابطۀ متفاوتی را با جسم مان بنا کنیم. می توانیم بعضی ازکشاکش های احساسی را درمورد ظاهر خود یا آنچه که تصورمی کنیم بنظر میاییم, رها نموده و شروع کنیم به دوست داشتن خود, همانطور که هستیم. می توانیم با وقار حرکت نموده و با دیگران نیز رفتاری محترمانه داشته باشیم. ما به تدریج با خودمان حس اتحاد می کنیم و آن ایده را که می گوید: "جسم من" از "روح من" یا "خود من" مجزا است, رها کنیم. ما ازنظر جسمی احساس طراوت و احیا شدن می کنیم و متوجه می شویم توانایی آن را داریم که خود را فراتر از محدودیت هایی که برای خودمان تصورنموده ایم, به سمت جلو پیش ببریم. برای خود اهداف جسمی تعیین نمودن و بدانها رسیدن می تواند پاداش های عظیمی دربرداشته باشد. همچنانکه با تمرین اصول روحانی برنامه به آزادی می رسیم, متوجه می شویم خودنظمی بخشی از آن آزادی است. ما توانایی آن را داریم که پیگیر رویاهایمان باشیم و اینکار را به مرور و با تمرکز روی یک هدف خاص پس از دیگری, انجام می دهیم. ممکن است نسبت به هدفمند بودن و یا "بیش از حد سالم" شدن از خود مقاومت نشان دهیم. به خاطر ترس از تغییری که ممکن است بوجود آید و یا تفکر اینکه ما استحقاقش را نداریم, خود را از تبدیل شدن به آنچه که می توانیم باشیم, بازمی داریم. برخی اوقات دعا کردن برای بدست آوردن تمایل مورد نیاز, می تواند فرایند تغییر را آغاز کند. اقدامی به سادگی تهیۀ غذا برای خودمان, می تواند اولین حلقه در یک زنجیرۀ جدید باشد. همچنانکه الگوی های رفتاری سالم را در زندگی خود بکار می گیریم احساس طراوت نموده, احیا شده و تمایل پیدا می کنیم اهداف جدید خود را شناسایی کنیم. ممکن است مدت زیادی طول بکشد تا این باور را که مقررات معمول ی زندگی, برای ما وضع نشده اند, رها کنیم, مقرراتی مانند رعایت سرعت مجاز و یا قوانین فیزیک. بعضی از ما آنقدر با مرگ بازی کرده ایم که ممکن است تصور کنیم فنا ناپذیر گشته ایم. باوجودیکه خودمان این را می دانیم, حس پرقدر ت خود را محق دانستن, که ما را قادرساخته بود هرآنچه را که نیازداشتیم برای ادامۀ مصرف مان انجام دهیم, بلافاصله ازبین نمی رود و بسیاری از ما
با این احساس که پاک بودن مان چنان موفقیت عظیمی است که دنیا باید آن را جشن بگیرد و هرآنچه را که نیازداریم
دراختیارمان بگذارد, کشمکش داریم. برای بعضی از ما, حس محق بودن چنان دراعماق مان ریشه دوانده که فکر می کنیم مراقبت از ما مسئولیت خودمان نبوده و به عهدۀ همسران, پزشک ها و یا زندان بان هایمان می باشد. نشریات مان پیشنهاد می کنند: " بخاطر نداشتن جنبۀ قبول مسئولیت های فردی, درواقع خودمان برای خودمان گرفتاری درست می کردیم". بهتر است با راهنمایمان بنشینیم و راجع به اینکه مسئولیت های فردی مان واقعأ چه هستند گفتگو کنیم : ما مسئول چه چیزهای بوده و مسئول چه چیزهایی نیستیم؟ وقتی به این مطلب می نگریم, شاید متوجه شویم آنقدر که ما نسبت به دیگران احساس مسئولیت می کنیم, نسبت به خودمان نمی کنیم. ازخود مراقبت نمودن, بخشی از قبول مسئولیت فردی بوده و می تواند بطور تعجب آوری دشوار باشد. یکی از اعضای قدیمی سابقأ مشارکت می کرد که: "هیچ چیز تأسف آور تر از معتادی نیست که نسبت به درد مقاومت زیادی داشته باشد". واقعیت امر این است که بسیاری از ما با این مسئله کشمکش داریم. برخی از ما سختی های جسمی بسیاری را متحمل شده و یا آزار و اذیت شده ایم. بسیاری از ما دردهای عاطفی طاقت فرسایی را تحمل کرده ایم و کاملأ معقول به نظر می رسد که ادعای کله شقی داشته باشیم. به نظر میاید قدرتمند بودن پاداش خود را به همراه داشته و درواقع نوعی مهارت است که برای بقای خود بدان اتکا نموده و علاقه ای به ازدست دادنش نداریم. برای بسیاری از ما, آن قدرتمندی بخشی از هویت مان است, هم دررابطه با نوع دیدمان نسبت به خود و هم دررابطه با آنطور که می خواهیم خود را به دنیا نشان دهیم. درهرحال, چه ایرادی دارد که می توانیم چنین تحملی از خود نشان دهیم؟ پاسخ سؤال در خود آن نهفته است. وقتی معتادی را که تحملش نسبت به درد زیاد است, می بینیم که تا عاقبت تلخ خود به مصرف ادامه می دهد, می توانیم ببینیم آن درد و رنج چقدر بی مورد است. اما شاید متوجه نشویم که خودمان نیز همین کار را درزندگی مان انجام می دهیم. همچنانکه قدمها را کار می کنیم, متوجه می شویم چه چیزهایی را بیش از آنچه که نیازداریم, و احتمالأ بیش از آنچه که برای سلامتی مان بی ضرر باشد, تحمل می کنیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " من دیگر آشکارا مانند یک حیوان زندگی نمی کنم, اما وقتی که یک درد مستمر را دربدنم نادیده می گیرم و فقط آرزو می کنم که خود بخود ناپدید شود, آن هنوز نوعی رنج کشیدن بی مورد است". آموختن اینکه مقررات حقیقتأ درمورد ما نیز صدق می کنند, بدین معنی است که وقتی چیزی درست به نظر نیاید, می ایستیم و آن را بررسی می کنیم. مهماندار خوبی برای بدن مان بودن یعنی پذیرفتن این واقعیت که آن به مراقبت و نگهداری نیاز دارد. همچنانکه بهبود پیدا می کنیم, بسیاری از ما درمیابیم که اهمیت جدیدی در زندگی خانواده هایمان پیدا کرده ایم. ما دوستی های عمیقی را بوجود می اوریم و در جامعه و محل کارخود مهره های مفیدی می شویم. اگر درگذشته درجایی باعث دردسر دیگران می شدیم, اکنون درمیابیم که ازنظر بسیاری از مردم دارای اهمیت هستیم. ما برروی زندگی دیگران تأثیر می گذاریم. اگر از خودمان مراقبت نکنیم و درزندگی به خودمان صدمه بزنیم, بازهم درمیابیم که آن دروغ قدیمی مبنا براینکه "من فقط دارم به خودم خسارت می زنم", هیچ پایه و اساسی ندارد. اگر از خودمان مراقبت نکنیم, دربهترین شرایط, آنهایی که به ما اهمیت می دهند حس ناتوانی خواهند نمود و دراکثر اوقات به این نتیجه می رسند که آنها دوباره مجبورند از ما مراقبت کنند. مراقبت کردن از خودمان یک جبران خسارت از خودمان, از نیروی برترمان و همچنین از آنهایی است که ما را دوست دارند. این کار به نمایش گذاشتن نوعی سپاسگزاری بخاطر زنده بودن است.

بیماری

بیماری
بسیاری از ما از بیماری هایی به غیر از بیماری اعتیاد نیز رنج می بریم. شاید برخی از این بیماری ها نتیجۀ مستقیم کارهایی باشند که در زمان اعتیاد فعال انجام دادیم. شاید برخی دیگر ربطی به بیماری اعتیاد نداشته باشند اما روی بهبودی مان تأثیر بگذارند. بعضی اوقات به نظر می رسد که این بیماری ها تمام زندگی مان را اشغال کرده اند. جزئی از فراین د زندگی برطبق شرایط زندگی, آموختن استفاده از ابزاری است که در NA بدست می آوریم و بواسطۀ آن می توانیم با چالشهای زندگی مقابله کنیم. وقتی ما رنج می بریم یا اینکه شاهد رنج کشیدن دیگری هستیم, به دنبال توضیحی برای آن می گردیم و می خواهیم دلیل آن را درک کنیم. این عکس العمل خوبی است اما می تواند برایمان مشکل ایجاد کند: ما خواستار توضیح هستیم اما درنهایت به دنبال مقصر می گردیم یا دیگران را مورد قضاوت قرارمی دهیم. اغلب درزمانی که حداکثر نیاز را به مراقبت و راحتی داریم, خشمگین می شویم ازدس ت خودمان, ازدست نیروی برتر و هرکسی که مابین این دو قرارداشته باشد. آنچه که حداکثر نیاز را بدان داریم, ازخودمان دور می کنیم. تصوراتمان درمورد اینکه چه چیز عادلانه است و چه چیز عادلانه نیست, ما را در رنجش و حس تأسف بحال خود, نگاه می داد. برخی اوقات که تلاش می کنیم از دوستان مان حمایت نموده و به آنها کمک کنیم تا برای مشکلشان دلیلی پیدا کنند, ممکن است به نظر بیاید که ما فقط مشغول اضافه کردن به دلایل شان هستیم. می توانیم به نگرش مان کمی تغییر جهت داده و به جای دنبال دلیل گشتن, درپی درس گرفتن از آن باشیم. شاید چیزی که ما واقعأ بدان نیازداریم, کنار گذاشتن همۀ سؤالات و عبور از میان روزمان باشد. وقتی که سلامتی مان نیاز به توجه داشته باشد, ما یا می توانیم واقعیت آن را پذیرفته و بدان بپردازیم, یا می توانیم وانمود کنیم که هیچ مشکلی نداریم. در بسیاری از اوقات ما عمدأ و به دلیل ترس هایمان, و یا چونکه تمایل نداریم با آن مشکلات درگیرشویم, آنچه را که می دانیم نادیده می گیریم. برای اکثرما, ترس از تحت درمان پزشکی قرارگرفتن, قابل درک است, بخصوص اگر احتمال تجویز دارو نیز وجود داشته باشد. مقایسۀ ریسک و منافع موجود کار آسانی نیست. پیداکردن دکتری که بتوانیم به او اعتماد کنیم این فرایند را آسان تر می سازد. ما با دقت احتمال این را که ممکن است درمان نکرد ن بیماری مان وضعیت مان را بدتر از پیش کند, درنظر می گیریم. چیزی را سپردن به معنی نادیده گرفتن آن نمی باشد. سپردن, تنها زمانی رخ می دهد که ما سهم خود را انجام داده و نتیجه را به نیروی برترخود واگذار کنیم. اما زمانی که سهم خود را مسئولانه انجام نداده و منتظر یک راه حل جادویی می شویم, قدم سوم مان را کارنکرده و سهل انگاری نموده ایم. معنی ایمان, تنها آرزو کردن نیست. بین انکار و عدم پذیرش تفاوت وجود دارد. زمانی که ما در انکار هستیم, خودمان این را نمی دانیم. و با وجودیکه شواهد موجود بطور چشمگیری با آنچه ما باورداریم مغایرت دارند, ما آن را نمی بینیم. اما زمانیکه بتوانیم به خود بگوییم : "من درانکارم", آن دیگر برایمان حقیقی نیست. درآن مقطع ما انتخاب کرده ایم که واقعیت را بپذیریم, یا از آن رو برگردانده و تظاهر کنیم. وقتی از پذیرش حقیقت امتناع کنیم, درمعرض خطر قرارمی گیریم. نافرمانی و سرکشی می تواند باعث مرگ مان شود. "وانمودکردن" از ابزاری است که می توانیم هم به عنوان حربه ای مثبت و هم منفی, از آن استفاده کنیم. ترسی که ما را از پیشروی بازمی دارد, می تواند ریشه در علل متفاوتی داشته باشد. شاید هنوز نظر دیگران آنقدر برایمان مهم باشد که زندگی مان را بخاطر آن به خطر بیاندازیم. ممکن است ننگ دانستن یک بیماری چه توسط جامعۀ بیرون یا نزدیکانمان و چه توسط دوستان مان در NA , باعث شود نخواهیم تحت آزمایش یا درمان قراربگیریم. دراین رابطه, ترس های و قضاوت های خودمان نیز می توانند تعجب آورباشند. دراوائل بهبودی, یادگرفتیم چگونه رفتارهای خود را در دیگران می بینیم. یعنی آن رفتار دیگران که باعث ناراحتی مان می گردد, احتمالأ درخودمان نیزوجود دارد. و همین ترس باعث می شود تصورکنیم دیگران همان چیزهایی را دربارۀ ما می گویند که خودمان فکر می کنیم. شاید نیازداشته باشیم مدت ها قبل از اینکه روی چنین احساساتی کارکنیم, خود را مجبور به اقدام بعمل نماییم. ممکن است از اینکه به عنوان مثال, یک مشکل دندان پزشکی درقدم های شش و هفت, دوباره ظاهر می گردد, متعجب شویم. اما زمانی که متوجه شویم ترس مان باعث شده ازخودمان مراقبت نکنیم, کارهایی را که باید انجام دهیم به وضوع می بینیم. بعضی اوقات دیدن این عمل به عنوان بخشی از فرایند جبران خسارت, به ما کمک می کند چرا که ما درحال ترمیم خرابی هایی هستیم که درگذشته به بارآورده ایم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد:" من بخش عظیمی از سال دوم بهبودی ام را صرف ترمیم دندان هایم کردم و سپس متوجه شدم بسیاری دیگر دوستان نیز مشغول همین کار بودند. این کار برایم یک موضوع بزرگ اعتماد بنفس و همچنین جبران خسارت از جسمم بود". شاید کمک کند اینگونه اعمال را جزئی از قدم ده بدانیم و به آنچه که درحال حاضر نیاز به ترمیم دارد, بپردازیم. برخی از ما احساس کردیم خودمان مشکلات جسمی مان را دراعتیاد فعال بوجود آوردیم و باید خیلی ساده, آنچه که هستیم را بپذیریم. کتاب پایه به ما می گوید ما مسئول بیماری خود نیستیم اما مسئول بهبودی خود می باشیم. شاید باور این موضوع که چنین چیزی درمورد جسم مان نیز صدق می کند, کمک کند بهتر ازخودمان مراقبت کنیم. شاید واقعأ از بیمارشدن نیز ترس داشته باشیم و این می تواند یا به دلیل نظرمان راجع به نوع بیماری مان باشد و یا به خاطر اینکه نمی توانیم قبول کنیم مشکلی درجسم مان وجود داشته باشد. ترس از بیماری خود نوعی عجز است که هنوز با پذیرفتن آن مشکل داریم. شاید از احتمال اینکه مشکلات جسمی ما برروی شرایط مالی, کاری و خانوادگی مان اثر سوء بگذارند, واهمه داشته باشیم و تصورکنیم هرگونه دارو ممکن است بهبودی مان را به خطر بیاندازد. داشتن چنین ترسی که دراین حد خارج از کنترل مان است, توسط کسانی که درزندگی, خود را درمعرض ریسک های نامعقول و متعددی قرارداده اند,شاید بسیار تعجب آور باشد, اما خیلی وقت ها,احساسات با منطق همخوانی ندارند. ترس فرصت آن را به ما می دهد تا با شهامت عمل کنیم. وقتی می ایستیم, با مشکلات رودررو شده و با حداکثر توان مان با آنها مقابله می کنیم, شاید اصلأ احساس شهامت نکنیم, اما طی همین لحظات ما تبدیل به پرقدرت ترین نشانۀ آنچه در NA امکان پذیر است, می گردیم. ما داریم نیروی شخصیت خود را به نمایش می گذاریم.
وقتی از ابزاری که دراختیارمان قراردارند استفاده نموده, به راهنمایمان زنگ زده و جویای تجربه نیرو و امید دیگران می شویم و یا به گروه حمایتی مان اجازه می دهیم از ما حمایت کند و به "دردوران بیماری" و سایر نشریات NA روی میاوریم, می توانیم تصمیماتی بگیریم که با آنها احساس راحتی می کنیم و با اقدام بعمل داشته و کاردرست بعدی را انجام دهیم. این ها می توانند لحظاتی باشند که بهبودی مان را تعریف می کنند. شاید شروع کنیم به معامله کردن با خداوند و قول و وعده های زیادی بدهیم که اگر مشکل مان حل شد ما چنین و چنان می کنیم. با وجود آنکه چنین داد و ستدهایی متداول هم هستند آنها خطرناک بوده و اغلب هیچ کمکی نمی کنند. زمانی که ما درمقابل برآورده شد ن انتظارات مان قول و وعده می دهیم, درواقع شرایطی را فراهم می کنیم که منجر به یک بحران روحانی در ما خواهد شد. نیروی برت ر ما یک دستگاه سکه ا ی چای و قهوه نیست. وقتی که زندگی را برطبق شرایط آن قبول می کنیم, به تدریج متوجه می شویم که آن شرایط قابل مذاکره نیستند. معجزات هم برای ما و هم در اطراف ما دائمأ روی می دهند. این واقعیت که ما زنده و پاک بوده و قادریم با چالش هایمان مقابله کنیم, خود یک معجزه است و اگر به دقت بنگریم می توانیم معجزات دیگری را که دائمآ درشرُ ف وقوع می باشند, بیابیم. شاید زمانی که بیشتر از همیشه به سپاسگزاری نیازداریم, سخت تر بتوانیم آن را پیدا کنیم. اگردرآن لحظه ای که با بحران مواجه هستیم, تلاش کنیم دلایل سپاسگزار بودن خود را بیابیم, نگرشمان متفاوت خواهد شد. اما به نظر می رسد که مطالبه نمودن معجزات کارایی زیادی نداشته باشد. ما اقدام بعمل داشته و نتیجۀ کار را می سپاریم. تسلیم شدن در دوران بیماری می تواند مفاهیم متفاوتی داشته باشد. ما تسلیم فرایند می شویم, ما تسلیم واقعیت فناپذیری و احتمال زنده بودن میگردیم. دراین رابطه, تسلیم به معنای قطع امید نمی باشد. یکی از اعضا که دراواسط یک بیماری طولانی بسر می برد چنین گفت: " برای من تسلیم شدن دربرابر احتمال فوت کردن بسیار آسان بود اما برای تمایل داشتن به ادامۀ جنگ برای بقای زندگی, به نوع دیگری از تسلیم نیازداشتم". در رابطه با بیماری, ما چیزی به نام الگوی یک معتاد درحال بهبودی و یا راه درس ت انجام کارها, نداریم. برخی از ما نگاهی صادقانه به خود و زندگی مان انداخته و نمی خواهیم یک زندگ ی بسیارطولانی داشته باشیم. شاید این عجیب به نظر برسد اما واقعیت امر این است که: داشتن عمری طولانی یک هدف جهانی نیست و احتمالأ با منافع جهان همخوانی ندارد. بعضی از ما دانسته, گزینه هایی را انتخاب می کنیم که منجر به کوتاه شدن عمرمان خواهند گشت. شاید بخواهیم سیگار بکشیم یا رژیم غذای ی نا مناسبی را دنبال نموده و به خود صدمه بزنیم و یا اینکه درمان یک بیماری را قطع نموده و یا از آن اجتناب کنیم. یکی از اعضا که والدینش دوران کهولت سختی را پشت سرگذاشته بودند چنین گفت: " من آن سختی هایی را که والدینم برایم ایجاد کردند برای دخترم ایجاد نخواهم کرد. زندگی ام را دوست دارم اما این بدین معنی نیست که بخواهم تا لحظۀ آخر به آن بچسبم". شاید از بعضی تصمیمات خود و یا شدت احساسات مان نسبت به آنها, متعجب شویم. چنین تصمیماتی عمیقأ شخصی بوده و ما آنها را برطبق ارزش هایمان می گیریم. می خواهیم مطمئن شویم که برطبق باورهایمان عمل می کنیم و دست آویزی را ایجاد نمی کنیم که بتواند ما را به مصرف مواد بازگرداند. هریک از ما نقطۀ تعادلی را که بتوانیم با آن زندگی کنیم, بین مراقبت از خود و
کم توجهی و ویرانگری خودمان, پیدا می کنیم. بدون توجه به نوع انتخاب مان, مهم این است که بدانیم حق انتخاب داریم و انتخاب مان ازروی صداقت وبصورتی باز انجام شده است. ما همیشه و بطوری مستمر, بین سلامتی و بیماری, بین اقدام بعمل و آرزو و بین زندگی برطبق باورهایمان و خیانت به خود و ارزش هایمان, سیر می کنیم. دوباره و دوباره به ابزار برنامه بازمی گردیم تا آن نقطۀ تعادل را تنظیم نموده و راهی را برای بازگرداندن خود به یک زندگی که با آن احساس راحتی می کنیم, پیدا کنیم. فرایند ترازنامه, جبران خسارت و تسلیم منبعی بی انتها برایمان می باشد. ارزش هایمان را پیدا کرده و مفهوم زندگی کردن با آنها را می آموزیم. با گذشت زمان انتظارات مان را نسبت به آنچه که تصورمی کردیم زندگی قراربود باشد, یا توقعاتی را که تصورمی کردیم دیگران از ما دارند, رها نموده و برطبق ارزش هایی که در درون خود میابیم, زندگی می کنیم. همچنانکه واقعیت آنچه را که هستیم میاموزیم, درمیابیم که دیگر مجبور نیستیم یا کامل باشیم و یا خود را ازبین ببریم. آزادیم زندگی خود را برطبق انتخاب ها و برنامه ریزی های خود ادامه دهیم.

از کار افتادگی

معلولیت
نشریات مان می گویند: "فقط برای امروز, سعی خواهم کرد از زاویۀ بهتری به زندگیم نگاه کنم". با وجودیکه بیشتر ما معتادان درمقابل تغییر مقاومت می کنیم, می دانیم که تغییر نگرش و تغییر استنباط حاصله از آن, به نفع مان خواهد بود. هیچ چیز مانند تجربۀ معلولیت زاویۀ دیدمان را تغییر نمی دهد. به احتمال زیاد, اگر یک زندگی پر و غنی داشته باشیم, در مقطع خاصی معلولیت را تجربه خواهیم نمود حتی اگر آن مدت کوتاهی طول بکشد یا طوری باشد که - زندگی مان را برای همیشه متحول سازد. درهردوصورت, درس هایی که از این تجربه میاموزیم, حتی اگر توأم با محدوترشدن گزینه هایمان باشند, می توانند منجر به غنی تر شدن زندگی مان گشته و درک مان را وسیعتر کنند. می دانیم که بهبودی همیشه باید در رأس قرارگیرد, اما زمانی که با معلولیت درگیر می شویم, به چیزی بیش از آن نیاز داریم تا بتوانیم هر روز را سپری کنیم. برخی از ما با معلولیتی دائمی که ازقبل جزئی از زندگی مان بوده, وارد بهبودی می شویم. تجربه نشان می دهد که هرمعتادی می تواند بهبود پیدا کند و چالش هایی مضافی که یک معلولیت برسر راهمان قرار می دهد, مانعی برای جلوگیری از راه جدید زندگی مان نمی باشد. همانطور که یکی از اعضا مشارکت کرد: "می دانم برخلاف بیماری اعتیادم که توسط این برنامه بهبود خواهد یافت, هیچوقت از بیماری نابینایی ام بهبود پیدا نخواهم کرد, اما تعبیرم از این معلولیت می تواند بهتر شود که این خود به بهترشدن روحیه ام منجر خواهد شد. دقیقأ مانند یک عضوی که مشکلی با بینایی اش ندارد, موضوع مهم دراینجا خویشتن پذیری است. من خیلی ساده, باید چیزهای بیشتری را بپذیرم".
گفته می شود: " محدودیت هایت را توجیه کن و آنها همیشه با تو باقی خواهند ماند". ممکن است آنقدر بصورتی دردناک از محدودیت هایمان آگاه باشیم که نتوانیم خود را بدون آنها تصور کنیم. ما برای توانایی ها ی ازدست داده مان سوگواری نموده و از آنچه که درانتظارمان است واهمه داریم. بسیاری از ما با تقاضای کمک نمودن مشکل داریم. ناتوانی در مورد چیزهای کوچکی مانند یک پیاده ر و ناهموار, دکمه های یک پیراهن و چیزهایی که دیگران احتمالأ مشکلی با آنها نداشته و عادی می دانند, می تواند ما را آشفته و ناامید کند. ممکن است از اینکه انجام کارهای ساده چقدر به زمان و تفکر نیاز دارد, متعجب شویم. تحت چنین شرایطی هرگونه صحبتی راجع به سپاسگزاری ممکن است مضحک به نظر بیاید و باعث خشم مان گردد. ممکن است فکر کنیم: "تو اصلأ درک نمی کنی و نمی دانی من دارم چه می کشم". تأسف به حال خود درزمانی که واقعأ بتوانیم آنرا برای خود توجیه کنیم دست کمی از زمانهای دیگر ندارد و به همان اندازه خطرناک است و می تواند منجر به مرگ مان گردد. اگر مدتی زیادی را دربرنامه سرکرده باشیم از این امر بخوبی آگاهیم که
سپاسگزاری تقریبأ همیشه کوتاه ترین راه به التیام است. بعضی از ما سپاسگزاری را دراین آگاهی می بینیم که شرایط می توانستند بدتر از این باشند و با کمک به دیگران و یا مشاهدۀ کسانی که نسبت به ما حتی با چالش های بزرگتری مواجه هستند, تسکین پیدا می کنیم. برخی از ما زمانی سپاسگزاری می کنیم که داشته هایمان را مورد توجه قراردهیم, اما این چنان احساس شدیدی را در ما ایجاد نمی کند. اینکار را با بیاد آوردن کسانی که به ما اهمیت می دهند و همچنین یک رابطۀ صمیمی با نیروی برترمان شروع می کنیم. درچنین مواقعی ایجاد یک فهرست سپاسگزاری می تواند ابزاری حیاتی باشد. یکی از اعضای قدیمی سابقأ با شکوه می گفت: "اگر نمی توانی چیزی را که نسبت بدان سپاسگزاری, پیدا کنی کارت را از این حقیقت شروع کن که الان در آتش نیستی وسپس چیزهای دیگری را به لیستت اضافه کن". آموختن اینکه چطور دست کمک به سوی اعضایی با نیازهای مضاعف, دراز کنیم نیز می تواند یک فرایند باشد. پرسیدن این سؤال که چطور می توانیم به شخص مزبور کمک کنیم و فرض نکردن اینکه او به چه نیازدارد, اقدامی
است که حس همدلی ما را به نمایش می گذارد. میاموزیم یک کمک ساده که بدون الم شنگه و بطور قابل اعتمادی پیشنهاد گردد, می تواند نوع قدرتمندی از عشق و پذیرش باشد. ممکن است برای اینکه بتوانیم به یک عضو اجازه دهیم تا علی رغم معلولیتش لذت خدمت را تجربه کند, مجبور شویم رسم و رسوم و خط مشی مان را تعدیل دهیم. معلولیت, ما را برای خدمت گرفتن فاقد صلاحیت نمی کند و بالعکس شاید ما را نسبت به نیازهای اعضایمان و موانع بهبودی که بر سر راه معتادان هنوز درعذاب وجود دارند, آگاه تر می نماید. در NA برای همه راهی وجود دارد تا بواسطۀ آن بتوانند دین خود را به انجمن ادا کنند, اما ممکن است مجبور شویم دراین رابطه کمی ابتکارآمیز عمل نموده و بهترین راه خدمت کردن را شناسایی کنیم. زمانی که ما موانع خود را نادیده گرفته و به دیگران کمک می کنیم, می توانیم الگوهای نیرومندی از تعهد و تمایل باشیم. ممکن است نسبت به طرز ورود به جلسات با ویلچر توجه داشته باشیم حتی اگر این برای مدت کوتاهی باشد. مثلأ در فهرست آدرس جلسات , آن جلساتی را که امکان دستیابی بدانها با استفاده از ویلچر وجود دارد شناسایی می کنیم و شروع می کنیم به توجه کردن به جلساتی که خوشامدگوی ما بوده و در ما احساس امنیت ایجاد می نمایند. برای بعضی از ما آن جلسه ای که درب ورودی اش هم سطح خیابان بوده اما دستشویی آن در طبقۀ اول قرار دارد, به همان اندازه قابل دسترسی است که کرۀ ماه قابل دستیابی است. وقتی در NA تجربه و آگاهی مان را درخدمت جامعۀ محلی خود قرار می دهیم, کمک می کنیم تا بدون توجه به معلولیت و شرایط جسمی مرتبطه, پیام مان دردسترس همۀ معتادان قرارگیرد. بدین ترتیب ممکن است چالشی که ما با آن مواجه هستیم, بتواند به کل انجمن کمک کند تا به شیوه ای مؤثرتر, حامل پیام بهبودی باشیم. درزمان احتیاج ما تقریبأ همیشه درمیابیم که اعضای NA آمادۀ کمک کردن به ما هستند, باوجودیکه ممکن است این افراد آنهایی که انتظار داشتیم و یا می خواستیم نبودند. شاید اینکه چه کسانی حاضرند و چه کسانی حاضرنیستند, درشرایط دشوار ما را همراهی کنند, باعث تعجب مان گردد. گمنامی در انجمن بدین معناست که ما همه با یکدیگر برابریم. هریک از ما دارای توانایی هایی ارزشمند و درعین حال, محدودیت هایی تأسف آور بوده و آنچه را که با یکدیگر می توانیم انجام دهیم به تنهایی نمی توانیم. ما به خود اجازه می دهیم با آنهایی که ما را همراهی می کنند بصورتی آشکار صحبت نموده و روی ناامیدی خود بابت آنهایی که در آنجا حاضرنبودند, تمرکز نکنیم. ممکن است بخواهیم دیگران طبق انتظارات مان عمل کنند اما درعین حال نمی خواهیم فرصت دیدن معجزات کوچک را از دیدن آنهایی که اصلأ تصورنمی کردیم توانایی حضوریافتن و کمک کردن را داشته باشند, از دست بدهیم.
درس هایی را که در NA در رابطه با مشارکت, مراقبت, درخواست کمک نمودن و "داشته هایمان را دراختیار دیگران گذاشتن" میاموزیم,ابزار قدرتمندی هستند که می توانیم در دنیای بیرون از انجمن نیز به کار گیریم. ممکن است نسبت به دیگرافرادی که با چالش های جسمی خود کشمکش دارند, حس همدردی کنیم و دریابیم که تجارب مشترکمان ما را به یکدیگر نزدیک تر می نماید. ممکن است هم در داخل و هم در بیرون از انجمن, بواسطۀ همنشین بودن با آنهایی که با مسائلی مشابه مشکلات ما دست بگریبان بوده و توانسته اند راهی برای وفق دادن خودشان پیدا کنند, تسکین پیدا کنیم. غرورمان می تواند حتی نقصی بزرگتراز آن چالش جسمی باشد که درمقابلمان قراردارد. غرورمان می گوید ما
دوست داریم خوب بنظر بیایم اما معلولیت جسمی مان بدان خدشه وارد می کند. ممکن است, خجالت, شرم و عدم تمایل به "اینطور دیده شدن" ما را از انجام آنچه که درتوان داریم و واقعأ زندگی کردن و از آن لذت بردن, بازدارد. اگر بدان اجازه دهیم, معلولیت جسمی مان می تواند بهانه ای برای انزوا, گوشه نشینی و ترس باشد. به تدریج, درمیابیم معلولیتی که ما را مجبور به تغییر عادات مان نموده, زاویۀ دیدمان نسبت به دنیا را نیز تغییر می دهد. به جزئیاتی که قبلأ نمی دیدیم توجه می کنیم و به افرادی که تا به حال ندیده بودیم مرتبط می گردم. همچنانکه ریتم زندگی مان تغییر می کند, موسیقی آن نیز متحول می گردد. یادمی گیریم به جای اینکه خود را در محدودیت هایمان غوطه ور کنیم, بدانها احترام بگذاریم و مهارت و نقاط قوت مان را در زمینه های جدید پرورش دهیم. دوباره و دوباره یادمی گیریم که بعضی از بهترین هدایا در بدترین بسته بندی ها دراختیارمان قرارمی گیرند. اگر نسبت به درس های حاصل از هر تجربه ای روشن بین باشیم, به ما کمک می شود حتی در سخت ترین شرایط, و با علم باینکه مجبور نیستیم به تنهایی با آنها مقابله کنیم و این مطمئنأ برایمان آسان ترخواهد بود, ازمیانشان عبور کنیم.

بحران های روحانی و عاطفی

بحران های روحی و احساسی
ما در جلسات و همچنین در نشریات مان راجع به نداشتن سلامت عقلی که بواسطۀ بیماری اعتیاد تجربه می کنیم, زیاد
صحبت می کنیم. پرواضح است که طرزتفکرمان عمیقأ تحت تأثیر بیماری مان قرارگرفته و تحریف شده است اما این مقوله ای جدا از نوع دیگری بیماری که حرفه ای ها آن را بیماری روانی می نامند, می باشد. کتابچۀ NA بنام "دردوران بیماری" می تواند منبع مؤثری برای کسانی که دربهبودی با مشکلات روانی روبرو هستند, باشد. بیماری روانی واقعی است و می تواند بسیار خطرناک باشد. مهم است دریابیم با وجودیکه بیماری روانی یک مقولۀ خارجی است که به درمان نیاز دارد, کشمکش هایمان با بیماری های روانی و اثرات آن برروی بهبودی مان, مسائلی بسیار داخلی می باشند. ما نیازداریم بین این دو تفاوت قائل شویم تا بتوانیم از منابع بیرون از انجمن درخواست کمک کنیم و تحت تأثیر نگرش های منفی درجلسات نسبت به این موضوع و آن سردرگمی که می تواند درمورد رابطۀ بین بیماری روانی و بهبودی, وجود داشته باشد, قرارنگیریم. ولیکن لازم است بدانیم که بدون داشتن هیچ نوع بیماری روانی نیزمی توانیم احساس افسردگی داشته, مظطرب بوده و کنترل خود را از دست بدهیم. برخی اوقات آنچه که تجربه می کنیم از عواقب یک مشکل جسمی است. به عنوان مثال زمانی که درحال سم زدایی هستیم, می توانیم دچار عکس العمل های شدیدی در جسم خود شویم. اکثر ما در اوائل بهبودی متوجه می شویم که دارای یک دکمۀ تنظیم ولوم برای احساسات مان نیستیم. خلق و خوی مان به شدت بالا و پایین می شود, زندگی مان شورانگیز بنظر می رسد و ما می توانیم بطور شگفت آوری تصمیماتی آنی و از روی هوس بگیریم. بسیاری از ما متوجه می شویم که می توانیم این دوران را با صبر سپری کنیم, مشروط براینکه خود و یا دیگران را درمعرض خطر قرارندهیم. همچنانکه به زندگی های جدیدمان خو می گیریم و جسم هایمان به پاک بودن عادت می کنند, شرایط به روال عادی بازمی گردند. بعضی اوقات رفتاری دیوانه وارخواهیم داشت اما فقط به زمان بیشتری نیازداریم. "سم زدای ی عاطفی" می تواند بیشتر از سم زدای ی جسمی طول بکشد و بعضی روزهای بسیار دشوار را سپری خواهیم نمود. شاید اوقاتی که در جلسات سر می کنیم تنها زمانی باشد که سرعت افکارمان کاهش پیدا می کند. آنچه که به ما اطمینان خاطر می دهد این است که دیگراعضا نیز تجارب ما را داشته اند و ازمیان آن عبورکرده اند. شاید متقاعد نشویم که این نیز می گذرد اما اعتماد بنفس راهنمایمان می تواند در ما امید ایجاد کند. تحولات جسمی دیگر نیز ما را دچار چالش های عاطفی می نمایند. بعضی از بیماری های جسمی یا شکستگی جمجمه دارای اجزای عاطفی یا مربوط به آگاهی نیز می باشند. بنابراین ممکن است آندسته از ما که با بیماری های جسمی دیگری دست بگریبانیم, متوجه شویم که برخی اوقات تفکرات مان بصورت عمیقی تحت تأثیراین صدمات قرار گرفته اند. زمانی که ما یا عزیزانمان متوج ه یک تغییر رفتار آنی و سریع درخودمان می شویم, ممکن است بخواهیم جوانب صدمات جسمی را نیز درنظر بگیریم. اما همیشه یک دلیل جسمی برای ناآرامی مان وجود ندارد. ما دربهبودی تحولات احساس ی شدیدی را تجربه می کنیم که این می تواند موجب ترس مان گردد. خیلی وقت ها ما یک بحران روحانی را با یک بیماری روانی اشتباه می گیریم. ممکن است سوگواری, افسردگی یا دلهره به صورت موجی
وجود ما را فراگیرد و یا به نظر رسد که خاطرات گذشته حال حاضر ما را بلعیده اند. کلیۀ این چیزها می توانند جزئی از فرایندی باشند که ما درراستای رسیدن به آزادی, از آن عبور می کنیم. آنچه که واقعأ خواهانش هستیم, درمانی برای احساسات مان است. دردی که طی رشد روحانی تجربه می کنیم ممکن است مانند احساس افسردگی به نظر آید. تجربه نمودن "ظلمت شبانۀ روح" می تواند وحشت انگیز بوده و درما حس تنهایی ایجاد کند اما آنچه که در درون مان اتفاق می افتد اغلب فرایندی است که ما را بسوی روشنایی هدایت می کند. برخی اوقات شرایط جوی بدی در ذهن مان بوجود میاید که خیلی ساده, باید درانتظار رد شدن آن بنشینیم. بعضی وقتها تنها کاری که می توانیم انجام دهیم استقامت به خرج دادن, لباس آمادگی به تن کردن, در صحنه حضورداشتن و مشارکت صادقانه با راهنما و اعضای مورد اعتماد دیگر می باشد. ما راجع به "فرایند" صحبت می کنیم و به ما گفته می شود به آن اعتماد کنیم, اما همیشه نمی دانیم منظور از "فرایند" چیست. ممکن است اینکه این فرایند قرار است ما را به کجا ببرد, گیج مان کند. اگر تمرکزمان را برروی تبدیل ایمان مان به اقدام بعمل منعکس کنیم, می توانیم از میان مشکلات عبور کرده و درک و آگاه ی تازه ای نیزکسب کنیم. شدت این نوع بحران می تواند موجب ترس و وحشت مان شود و برخی اوقات به نظر می رسد, اول باید چنین شرایطی را تجربه کنیم تا بتوانیم آن را از کشمکش های دیگرمان تمیز دهیم. چنین بحران هایی درعین شدید بودن,
موقتی نیز می باشند و ما یا با عبور از آنها التیام پیدا می کنیم و یا با لجاجت و تعمد, درانتظار سپری شدن آنها می نشینیم. کتاب پایه می گوید: " از وادى تجربه روحانى عمیقی عبورکرده و تغییر مى کنیم". ما می توانیم سلامت عقل خود را بازیافته و یک زندگی شاد و پرثمر داشته باشیم. کوتاهی در تقاضای کمک نمودن و منتظر شدن برای دیدن اینکه چه نوع بحرانی را تجربه می کنیم, احتمالأ عملی عقلانی و خالی از خطر نخواهد بود. ممکن است به ابزارجدیدی نیازداشته باشیم تا بتوانیم به بنا نمودن ساختمان مان ادامه دهیم, و اگر برای یافتن این ابزار به جاهای دیگری نیز رجوع کنیم, در تعهد خود کوتاهی نکرده و کارهایی را که تا بحال انجام داده ایم, رها نکرده ایم. بعضی از اعضای باتجربه ترمان طی مشارکت خود اذعان نموده اند که عمیق ترین لحظات دیوانگی مان, زمانی رخ می دهد که درون و بیرون مان همخوانی نداشته باشند یعنی وقتی کارهایی برخلاف باورهایمان انجام می دهیم, - وقتی به نوعی درناصادقی زندگی می کنیم و یا زمانی که واقعیت های اطرافمان را انکار می کنیم. قطع ارتباط بین آنچه که می خواهیم, آنچه که باور داریم و آنچه که انجام می دهیم می تواند به تنهایی درهرکسی احسا س نداشتن سلامت عقل ایجاد کند و درعین حال می تواند نیرویی قدرتمند برای ایجاد لغزش باشد. بازگشت به یک زندگ ی تؤام با درستکاری, با مشارکت صادقانه با یک نفر شروع می شود. شاید این مسیری طولانی باشد اما دیگرگزینه ای که وجود دارد می تواند آنقدر دردناک باشد که شاید نتوانیم با حفظ پاکی خود از آن عبور کنیم. زمانی که واقعیت آنچه که درزندگی مان رخ می دهد را با راهنما و یا دوست مورد اعتماد خود درمیان می گذاریم, می توانیم مجددأ شروع به احساس امید کنیم.

سالمندی

پیرشدن
آن مقاطعی از زندگی که هرکسی باید با آن درگیر شود, بواسطۀ بیمار ی اعتیاد برایمان متفاوت می باشند و شاید تحت
تأثیر وسوسه و خودمحوری مان بیش از آنچه که هستند به نظر آیند. و شاید خیلی ساده, درمقایسه با دوستان غیر معتاد و همسایگان مان, واکنش های ما نسبت به زندگی پرماجراتر باشند. اما علاوه برآن, ما باید با آن چالش های جسمی که عواقب اعتیاد فعالمان بوده اند, کنار بیاییم. بعضی ها چنین عواقبی را بهای گزاف زندگی کردن نامیده اند. بواسطۀ تجاربمان در اعتیاد فعال, بسیاری از ما مبتلا به بیماری های دیگری نیز شده ایم و شاید مجبورشویم قبل از داشتن تمایل یا توانایی برای تحت درمان قرارگرفتن, با شرم و احساس گناهی که داریم کناربیاییم. برخی از ما بحرانهای عاطفی مانند خشونت و یا آزاری را که پیامدهای آن مدت ها پس از التیام کبودی ها باقی خواهند ماند, تجربه نموده ایم. یکی از اعضا چنین گفت: "ایجاد ارتباط با جسمم یک فرایند بسیار طولانی بوده است و با دریافت هراطلاعات جدیدی از آن, احساس دلهره به من دست می داد". ما درگذشته دچار سانحه شده, درگیر روابط احساسی خشونت آمیز بوده و در کتک کاری و جنگ شرکت داشته و در زندان بوده ایم. همۀ این شرایط پیامدهایی جسمی و عاطفی به همراه داشته اند که در درازمدت, خود را به عناوین مختلف نشان می دهند. برای برخی از ما, تجربۀ ساده و درعین حال عجیبی وجود دارد که گویی زمان را گم کرده بودیم: وقتی پاک می شویم, ممکن است احساس کنیم از یک خواب طولانی بیدارشده ایم. یکی از اعضا چنین گفت: " وقتی جلوی آینه می ایستم زن مسنی را می بینم که به من خیره شده است و هربارکه این اتفاق می افتد منجر به شوکه شدنم می گردد". به نظرمیاید آخرین باری که خود را دیدم درست قبل از شروع به مصرف مواد بود. احساس می کنم هنوز یک بچه ام اما قیافه ام شبیه یک مادربزرگ گشته است. برای برخی از ما آنقدر که احتمال پیر شدن هراس آور است, احتمال مرگ هراس آور نیست. پاک ماندن برای مدت های طولانی یک چیز است اما اجازه دادن اینکه پیرشویم چیز جداگانه ایست و برخی از ما که شاهد پیرشدنمان هستیم دررابطه با آن غصه خورده و سوگواری می کنیم. شاید برای اینکه زمان و فرصت های زیادی را به خاطر اعتیادمان از دست داده ایم مدتهای مدیدی سوگواری کنیم. ممکن است پس از سالها پاکی و وقتی پدربزرگ یا مادربزرگ شده ایم, متوجه شویم که چقدر در زندگی بچه های خودمان غایب بوده ایم و فرصت با آنها بودن را ازدست داده ایم. شاید اصلأ متوجه گذشت زمان نشده باشیم تا اینکه کسی به ما یادآوری می کند که دوستانمان و یا کسانی که با آنها روابط احساسی برقرارنموده ایم, یک نسل از خودمان جوانترند. فشارهای اجتماعی معمولی برای جوان نمایی یا زیبا ماندن, برای ما شدیدتر به نظرمیایند که این بواسطۀ خودمحوری مان و همچنین احساس ازدست داد ن زمان و اینکه می خواهیم از ظاهرمان برای رسیدن به مقاصدمان استفاده کنیم, و آن طرزفکر معتادی که درواقع یک خیال پردازی درمورد مرگ در جوانی و زیبایی, بیش نیست,
بوجود میاید. وقتی متوجه می شویم که برای مرگ در جوانی, بیش از حد مسنیم و ممکن است حتی زندگی طولانی و پرثمری نیز داشته باشیم, برخی از ما دچاراحساسات متفاوت و متضادی می شویم. درحین سپاسگزاری احساس نا امیدی نیز می کنیم. به خود می گوییم: "خودم را برای این وضعیت آماده نکرده بودم". بعضی از ما تلاش می کنیم درحدتوان ظاهرمان را جوان نگاه داریم و سخت می کوشیم تا برای جوان به نظر آمدن لباس بپوشیم و از خودمان مراقبت کنیم. بعضی از ما متوجه می شویم که باید برای اطمینان از آیندۀ خود و فرزندانمان, برنامه ریزی کنیم. پیدا کردن تعادلی بین خودستایی و احترام بخود, و همچنین بین تنفرازخود و خویشتن پذیری, برای بسیاری از ما مشکل می باشد. وقتی سرانجام تسلیم می شویم, درمیابیم که پیرشدن نیز یک سفر است و ما می توانیم از این فرایند لذت ببریم. ما فقط پیر نمی شویم, بلکه بالغ تر شده و رشد می کنیم. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: " فرایند پیرشدن آنقدرهم پیچیده نیست و تنها شامل خویشتن پذیری و عمکرد جسم مان می گردد". این مقوله هم مانند چیزهای بسیاری در بهبودی, ازبیرون بسیار ساده به نظر می رسد, اما رسیدن به مقصد می تواند راهی طولانی باشد. شاید جداساختن تغییراتی که از پیرشدن با وقار و کارکردن قدمها حاصل می گردد غیرممکن باشد, اما ترکیب این دو نتایجی فوق العاده دربرخواهد داشت. با گذشت زمان و افزایش سن انجمن مان, متوجه این واقعیت شده ایم که برخی از اعضای قدیمی مان زیباتر و زیباتر گشته اند. ماهیت خاص روحانیت چنان است که از وجود مان به سوی بیرون می تابد, همانند نوعی همیشه جوانی, که خود را درقالب ظرافت و درستکاری نشان می دهد. علی رغم ترس مان از پیرترشدن, بسیاری از ما درمیابیم که می توانیم آنچه را که بدان تبدیل شده ایم, با تمام درد و رنج آن, درآغوش گرفته و دوست بداریم. یکی از اعضا اینطور گفت: "اکنون که سنم افزایش پیدا کرده, به سختی می توانم بدون تکیه بر میز, از جایم بلند شوم, اما نسبت به آنچه که هستم احساس رضایت و امنیت می کنم. خود را بیشتر از زمانی که یک جوان مغرور بودم, جذاب می بینم!".

مرگ،مردن و زندگی توام با اندوه

مرگ, فوت کردن و زندگی با سوگواری
معتادان فوت می کنند. ما راجع به این مسئله در نشریات مان سخن می گوییم و دریک یک جلسات به خودمان یاداوری می کنیم که عاقبت اعتیادمان "زندان, تیمارستان و مرگ" می باشد اما درعین حال زمانی که یکی از ما درمی گذرد, مانند افراد غیر معتاد و معمولی از خود واکنش نشان می دهیم یعنی با تعجب, شوکه شدن و رنج شدید. وقتی یکی از اعضا را ازدست می دهیم, ممکن است همان دستاویزهای اوایل بهبودی را تجربه نموده و بخود بگوییم که برنامه بخوبی کار نمی کند. بعضی از ما تحت این شرایط, دچار دستاویزهای دیگری نیز می شویم دستاویزهایی – مانند: احساس اینکه دلبستگی بیش از حد به دیگران مایۀ دردسر است و همچنین اینکه دوست داشتن یک معتاد دیگر تنها به اتلاف وقت و رنج منجر می شود. برای بعضی از ما, ادامۀ عضویت در انجمن پس از مرگ یک عزیز می تواند بسیار دشوار باشد. حتی ممکن است احساس کنیم دیگران به درستی سوگواری نکرده و واکنش متناسبی از خود نشان نداده اند. وقتی که احساسات مان جریحه دارشده و عصبانی هستیم به سادگی می توانیم دیگران را سرزنش نموده و به سختی می توانیم احساس شفقت و مرتبط بودن داشته باشیم. اما تجربه به ما آموخته است که همین چیزها, گذشتن از میان شرایط دشوار و حتی سوگواری, را با حفظ پاکی, برایمان آسان تر می نمایند. البته ازدست دادن معتادان به بیماری اعتیاد تنها راهی نیست که ما مرگ را دربهبودی تجربه می کنیم. معتادان درپاکی نیز فوت می کنند. ما اعضای خانواده و دوستان نزدیک خود را از دست داده ایم و برخی اوقات اینطور به نظرمی رسد که هرچه بیشتر با دیگران ارتباط داشته و بدانها نزدیک باشیم, احتمال سوگواری برای مرگ کسی بیشتر می گردد. چنین چیزی واقعیت دارد چرا که ما اکنون بیشتر دوست داریم, بیشتر اهمیت می دهیم و بیشتر از آنچه که تا بحال انجام داده ایم و احتمالأ بیشتر از آنهایی که انجمنی نیستند, مشارکت می کنیم. یکی از پاداش های بهبودی داشتن یک زندگی غنی و مملو از افرادی است که برایشان اهمیت قائلیم اما ازدست دادن چنین افرادی می تواند برایمان دشوار باشد. برخی اوقات احساس گناه می کنیم که ما زنده مانده ایم اما آنها جان خود را ازدست داده اند. شاید هرگز درک نکنیم که چرا بعضی از ما عمری طولانی داشته و بعضی دیگر خیلی زود ازاین دنیا می روند. پاسخهایی که بسیاری از ما درقدمها میابیم, ما را ازمیان لحظات حقیق ی شک و تردیدعبور می دهند, اما این پاسخها برای هریک از ما بخصوص بوده و می توانند متفاوت باشند. فرایند سوگواری ما را مجبور می کند تا با سؤالهای پاسخ داده نشده مان صلح کنیم که این خود یک هدیه می باشد.
برخی از ما متوجه می شویم تجربۀ مرگ دوستی دربهبودی می تواند احساساتی را که از گذشته و بواسطۀ ازدست دادن کسی درما باقی مانده و ما هرگز فرصت سوگواری آن را پیدا نکرده بودیم, درما زنده کند. ما ازطریق کارکرد قدمها آموخته ایم عواطفی که درلحظه احساس نمی کنیم, اغلب درآینده به سراغ مان میایند و تجربۀ عبورازمیان لحظۀ دردناکی در حال حاضر, می تواند غمهای ازدست دادن های گذشته را دوباره به خاطرمان بیاورد. شدت احساساتی که بواسطۀ ازدست دادن یک دوست و حتی یک حیوان خانگی تجربه کرده ایم, اغلب باعث تعجب خودمان گردیده است. ممکن است تصورکرده باشیم که می توانستیم به راحتی ازمیان چنین احساساتی عبورکنیم اما دریافتیم که به شدت تحت تأثیر این تجارب قرارگرفته ایم. برخی دیگر از ما درمیابیم که هنوز بین ما و دنیا فاصلۀ زیادی وجود دارد و یا اینکه واکنش هایمان آنچنان آنی نمی باشند. بعضی اوقات فکر می کنیم احساسات مان آنقدر که باید و شاید عمیق نمی باشند. تصورمی کنیم که باید احساسات خاصی را تجربه کنیم اما آنچه که احساس می کنیم کاملأ متفاوت است. هدیۀ با ارزشی که می توانیم به خودمان اهدا کنیم این است که به خودمان اجازه دهیم هرطور که برایمان طبیعی است احساس نموده و دائمأ احساسات مان را قضاوت نکنیم. هرواکنشی که ازخود نشان دهیم, به خودمان تعلق دارد و ما می توانیم بدون اینکه اجازه دهیم وجودمان را دربربگیرد و یا ما را تعریف کند, مالکیت آن را بپذیریم. ما آزادیم دامنۀ کاملی از احساسات را کاملأ تجربه نموده و درعین حال بدانیم که آنها حدوحدو د ما و یا دنیای ما را تأیین نمی کنند. سوگواری تجربۀ خاص خود را دارد و اگر برای عبور از میان آن, زمان و فضای مورد نیاز را در اختیار خودمان قرار دهیم, فرای تجاربی که بسیاری از ما تا به حال داشته ایم, متعهد بودن را هم نسبت به خودمان و هم نسبت به اصل صداقت, به نمایش می گذاریم. احساسات مان برطبق ریتم و درزمان خودشان حرکت می کنند و زمانی که ما یک مرتبه و بی موقع, تحت تأثیر موجی از احساسات قرار می گیریم, تصور اینکه مرتکب احساسات غلطی نشده ایم, بسیار دشوار می باشد. مشابه اکثر چیزهایی که دربهبودی تجربه می کنیم, برای عبور از میان این احساسات, نه تنها یک راه مطلق وجود ندارد بلکه راهی که بتوان آن را بطور یقین درست خطاب نمود نیز وجود ندارد. ما از علم باینکه همه چیز خواهد گذشت و احساسات مان تغییرخواهند نمود خوشنود شده و ازاینکه اطرافیانی که خود عمیقأ سوگواری کسی را کرده و توانسته اند از احساسات خود جان سالم بدر برده و دوباره شگوفا گردند نیز خوشنود خواهیم گشت. دربهبودی پی می بریم حتی بدترین چیزهایی که تجربه می کنیم, می توانند به درسی برای یادگیری مان و همچنین به ابزاری برای کمک به دیگران, تبدیل گردند.
وقتی که یک رابطۀ آگاهانه را با نیرویی برتر از خودمان جویا می شویم, راه های درخدمت بودن را کشف می کنیم. چه در داخل NA و چه دربیرون از آن, خدمت کردن کمک می کند تا ارزش را درزندگی مان پیدا کنیم, اگرچه هنوز نمی توانیم ارزش های خودمان را ببینیم. ایثار فداکارانۀ خود, بخصوص وقتی که درحال دردکشیدن هستیم, کمک می کند از میان برخی از غصه ها و سردرگمی هایمان عبور کنیم. ما اغلب مشارکت اعضا را می شنویم که می گویند:"هرروزکه دربهبودی بسرمی برم, این واقعیت که التیامی موقت به من اهدا گشته است, برایم یک غنیمت است". ما مبتلا به یک بیماری کشنده بوده و به خاطر خوش اقبالی مان است که توانسته ایم زنده بمانیم و حتی از بابت آن خوشحال باشیم. بسیاری از ما در زمان اعتیاد فعال خود نوعی مرگ را در زندگی تجربه کرده ایم که زنده ماندن در هر روز آن برایمان بارسنگینی بود که حمل می کردیم. بسیاری از ما دست به خودکشی زده ایم و قطع نظر از اینکه آیا با جدیت تلاش کردیم به زندگی مان خاتمه بدهیم یا خیر, هیچ ارزشی برای جان خود قائل نبودیم. بنابرجای تعجب دارد که دریافت خبر بدی از یک دکتر می تواند ما را دراین حد شوکه کند. تحت این شرایط, واکنش کاملأ انسانی ما ممکن است ما را ناشکر و یا غیر واقع بین جلوه دهد. همانطور که قبلأ بدان اشاره شد, باید به خودمان اجازه دهیم تا هراحساسی را که به سراغمان میاید تجربه کنیم و این مسئله همانقدر که مهم است, دشوار نیز میباشد. درهرصورت, ما زمانی شروع به حل مشکلات مان می کنیم که بدانها اقرارکرده باشیم. وقتی شروع به صحبت درمورد احساسات مان می کنیم, قدرتی که آنها بررویمان دارند کاهش میابد. یکی از اعضا که از میان چندین بحران پزشکی عبورکرده بود, چنین گفت: "نمی دانم که آیا یک روز یا ده سال از عمرم باقی مانده باشد, اما ترجیح می دهم این زمان را درترس سپری نکنم". با بکارگیریِ ابزاری که دراختیارمان قراردارند, تسکین پیدا می کنیم. همان ابزاری که ما را راهنمایی می کنند تا زندگی های شادی داشته باشیم, می توانند کمک کنند روزهای نهاییِ سفر خود را با وقار و در آرامش سپری کنیم. البته, وقتی که به پایان زندگی خود نزدیک می شویم, همه مان از زمان مرگ خود آگاه نخواهیم بود و برخی از ما تا حد مرگ بیمارشده و زنده می مانیم و یا علائم هشداردهندۀ غیرواقعی دریافت می کنیم. برخی اوقات همین نزدیکی ها به مرگ می تواند برایمان هشداری باشد و باعث شود تا از نقطه نظرهای عملی و روحانی, به کارهای خود نظم و ترتیب دهیم. درلحظات شدیدأ دردناک, یک خاموشی عمیق وجودمان را فرا می گیرد. ما درچنین لحظاتی می توانیم عمق ظلمت درونی مان و همچنین عظمت نیرویی را که بدان وصل شده ایم, مشاهده کنیم. آن اندوه طاقت فرسایی که احساس می کنیم, می تواند ارتباط آگاهانه ای را که هیچ چیز نمی تواند جایگزینش شود, برایمان فراهم کند. وسوسۀ کناره گیری و دورشدن از سروصدا و دیگران, حتی آنهایی که بیشترین حمایت را برایمان فراهم می کنند, برایمان نوعی مکانیزم دفاعی است. می توانیم آنقدر از برانگیخته شدن احساساتمان هراس داشته باشیم که حتی قادرنباشیم حرکت کنیم. اما تحت دشوارترین شرایط, اگر به آنهایی که مورد اعتمادمان هستند اجازه دهیم تا به کمکمان بیایند, به خاطر میاوریم که دیگر تنها نیستیم. درعین حال فرصت کمک نمودن به دیگران نیز نوعی خدمت محسوب می گردد. زمانی که تحت شرایط آسیب پذیر اجازه می دهیم کسی به ما محبت کند هردویمان پاداش دریافت می کنیم. آن مشارکت و مراقبتی که دربرنامه راجع به آن صحبت می کنیم یک رابطۀ دوطرفه است و آن دسته از ما که به عشق دادن خوی گرفته ایم, به سختی به دیگران اجازه می دهیم تا مهربانی مان را جبران کنند. وقتی به دیگران اجازه می دهیم دوستمان داشته باشند, درحقشان مهربانی کرده ایم. زمانی که خود را درشرایطی میابیم که به کمک نیازداریم, به راحتی می توانیم احساس حقارت نموده و نخواهیم باعث زحمت دیگران شویم. با این وجود فرصت پیدا می کنیم تا به آنهایی که دوستمان دارند اجازه دهیم عشق خود را به طرقی بارز بیان کنند. آن آسیب پذیری که تجربه می کنیم به ما اجازه می دهد نوع متفاوتی از عشق را تجربه کنیم. اگر اجازه دهیم دیگران به ما نزدیک شده و با ما صمیمی باشند, ایثار را به نمایش گذاشته ایم. ما تلاش می کنیم این واقعیت را درک کنیم که در رابطه با آنچه درشرف وقوع است, چنین کسانی نیز احساسات متفاوتی را تجربه می کنند. تحت این شرایط است که تمرین ما در رها نمودن خودمشغول ی مان, به ما کمک می کند. همچنانکه به عزیزانمان کمک می کنیم با ترسها و غصه هایشان کنار بیایند, شاید بتوانیم واژه هایی را به کاربگیریم که خودمان نیز برای عبور از اندوه و دردهایمان, به شنیدشان نیاز داریم. مطمئنأ, همچنانکه متوجه می شویم دیگران دوستمان دارند و برایمان اهمیت قائلند, این واقعیت را می پذیریم که زندگی هایمان با آنچه که بودند تفاوت دارند. ما اکنون دردنیا اهمیت داریم و درزندگی اطرافیان و همچنین آنهایی که نمی شناسیم, اثر مثبتی داریم. عشقی که به مشارکت گذاشته ایم, خانواده هایی که جزئی از آن بوده ایم, جلساتی که شروع نموده و درآنها خدمت و مشارکت نموده ایم, همه و همه نوعی جبران خسارت بوده اند, راهی برای صلح نمودن با خودمان و دنیایمان. ما از بابت آنچه که داریم و آنچه که داشته ایم سپاسگزار بوده و بیش از اکثر مردم می دانیم که مرگ بدترین گزینه نیست. کسانی را دیده ایم که سرنوشتی بمراتب بدتر از مرگ داشته اند و شاید خودمان نیز آن را تجربه کرده باشیم. برای برخی از ما, طی آن تسلیمی که بعد از دریافت یک خبر بسیاربد, تجربه می کنیم, درمیابیم که بالاخره می توانیم ترس, خشم, و به مرور چیزهایی که درزندگی ما را به بند می کشند رها
نموده, درلحظه حضورداشته و آزاد شویم.

شهامت

شهامت
آرام ش حاصل از پذیرفت ن آنچه که نمی توانیم تغییر دهیم, اغلب بعد از داشتن شهامت برای تغییر آنچه را که می توانیم, فرا می رسد. بستن درهای قدیمی و بازکردن درهای جدید به شهامت و فروتنی نیاز دارد. بسیاری از ما با شهامت وارد جلسات نشدیم اما آن را دراینجا پیدا می کنیم. ممکن است هنوز ترس داشته باشیم اما ترس مان دیگر ما را از حضور درجلسات و مقابله با چالشها, بازنمی دارد. وقتی ازمیان ترسهایمان عبور می کنیم, ترس مان به ایمان تبدیل می گردد.
این فصل از کتاب نهایتأ در مورد شهامت صحبت می کند: شهامت در پذیرش آنچه که نمی توانیم تغییر دهیم و تغییر آنچه که می توانیم, نگاه کردن به خودمان هرآنطور که هستیم و پذیرفتن خودمان علی رغم آن نگرش, صحبت کردن راجع به چیزهایی که ناراحتمان می کنند و مقابله با بعضی از مسائلی که عمیقأ درما شک و تردید ایجاد می کنند. کارکرد برنامه دررابطه با بخش جسمی بهبودی مان, الزامأ بدان معنی نیست که باید یک برنامۀ فعالیت های ورزشی را پیگیری کنیم. البته این درمورد بعضی از ما صدق می کند. همۀ ما یک برنامۀ ورزشی یا تغذیۀ سالم یا مراقبت جسمی آگاهانه را تحت عنوان بخشی از برنامۀ روزانه مان, کارنمی کنیم, اما بعضی از ما چنین چیزی را محور بهبودی مان قرارداده ایم. باوجود اینکه نحوۀ کارکردن مان با یکدیگر تفاوت دارد آنچه که ما به مشارکت می گذاریم, اصول برنامه می باشد. همۀ ما درمیابیم که دیریازود باید با واقعیت جسم مان, هرآنچه که باشد, روبرو شویم و خساراتی را که وارد کرده ایم جبران کنیم. آنچه را که می توانیم, درمان نموده, صداقت داشته و مابقی را تسلیم نیروی برترمان می کنیم. بخشی از آنچه که بدست میاوریم, پذیرش واقعیت جسمی مان است. بخش دیگری از دستاوردهایمان قدر ت زندگی کردن بر طبق شرایط زندگی است که ما آن را درحد توانمان پیگیری می کنیم. یکی دیگر از دستاوردهایمان داشتن تمایل به زندگی برطبق شرایط آن می باشد.

روابط

روابط
بهبودی در انزوا صورت نمی گیرد. در این راه ما به یکدیگر نیازمندیم و باید به دنیای اطرافمان متصل باشیم. پاک زیستن ما در روابطمان نهفته است و این شامل رابطه مان با خود، با دوستان بهبودی، با عزیزانمان، با جامعه و نهایتا با نیرویی برتر از خودمان می گردد. وجود دیگران در زندگی ما وسیله ایست که از طریق آن عنایت الهی را تجربه میکنیم. همانگونه که معجزۀ تغییر را در دیگران می بینیم، دیگران نیز شاهد تغییرات ما بوده و آن ها را به خودمان بازتاب خواهند داد. روابط ما دریچۀ جدیدی را به دنیای اطرافمان باز نموده و موجب پیشرفت روحانی مان می گردند. واقعیت این است که اغلب ما نمی دانیم چگونه با دیگران رابطه برقرار کنیم. بعضی ها معتقدند ناتوانی در ایجاد و حفظ یک رابطه در دراز مدت, نشانگر بیماری اعتیاد ماست. کتاب پایه به ما می گوید بیماری اعتیاد ما را به اشخاصی منزوی، وحشت زده و حیله گر با عاداتی عجیب و غریب تبدیل می کند که نزاکت اجتماعی خود را از دست داده اند. وقتی وارد بهبودی شدیم نمی توانستیم درک کنیم چرا قادر به ایجاد رابطۀ درست با دیگران نیستیم. عادات وتوقعات ما تحت تأثیر تجارب ما در اعتیاد فعال قرارگرفته بودند. برای دیگران آسان نبود که با ما زندگی کنند. وقتی مصرف می کنیم به دیگران خسارت می زنیم و کسانی که به ما نزدیک ترند صدمات بیشتری میخورند. ما می توانیم انسان هایی لجباز, شکاک ,خشمگین, وحشتزده و پر ازکنایه باشیم که باید همه کارها را طبق ارادۀ شخصی خویش انجام دهیم. زندگی ما جهنم بود و دیگران را نیز با خود به آنجا می بردیم. ما شکست و اغلب خشونت را تجربه کردیم و چیزهای زیادی را در زندگی از دست دادیم. حتی اگر به هنگام ورود به برنامه, خانواده و شغل خود را از دست نداده باشیم باید طرز برخورد مان با آنها را تغییر دهیم. کسب این مهارت ها در بهبودی فرایندی طولانی و دردناک است. وقتی نگاهی به دوران اعتیاد فعال می اندازیم، از خساراتی که به بار آورده ایم و فرصت هایی که برای داشتن روابط صمیمی از دست داده ایم شگفت زده می شویم. اما در عین حال می توانیم برای پاک بودن و در مسیر تغییر قرار داشتن سپاسگزار باشیم. به رابطه هایی که در گذشته داشته ایم می نگریم و فکر می کنیم که دیگر امیدی برایمان باقی نمانده است. اما تجربه مان از قدم دوم به ما ثابت کرده است که سلامت عقل میتواند به ما بازگردانده شود. ما به کمکی نیاز داریم که عزیزانمان نمی توانند آنرا برایمان فراهم کنند. هیچ چیز ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد. مراقبت و مشارکت به روش NA بهترین حربه ای است که برای مقابله با این بیماری منزوی کننده، مزمن و مخرب, دراختیار داریم. بنابراین نیازداریم تا اقدام به عملی جدی را به نمایش بگذاریم. طی تعامل با دیگران, هم درانجمن و هم دربیرون از آن, با مسائل مهمی روبرو می شویم که مجبوریم با آنها مقابله کنیم. با بودن آنچه که هستیم, به زندگی خود ادامه داده و به تدریج التیام پیدا می کنیم. در طی التیام یافتن, دشواری ها و ضد و نقیض هایی را نیز تجربه می کنیم. زمانی که دیگر سختی هایمان را به گردن مواد مخدر نمی اندازیم شروع به دیدن نقش خود در به وجود آوردن کشمکش هایمان با زندگی می کنیم. وقتی می بینیم در دوران پاکی نیز خسارات عظیمی بر زندگی خود وارد نموده ایم, صلح نمودن با خودمان دشوارتر می گردد. برخی از ما با این فکر دست و پنجه نرم میکنیم که آیا تغییر دائمی امکان پذیر است یا خیر؟ اعضایی که بیشتر به ما اهمیت می دهند کمک می کنند متوجه شویم هنوز از چه راه هایی در زندگی خود مشکل ایجاد می کنیم واینکه درنهایت مسئولیت حل آنها نیز به عهدۀ خودمان خواهد بود. ما یاد می گیریم صادقانه مشارکت کنیم. رابطه راهنما و رهجودر این مقطع برای اکثر ما اولین رابطۀ صادقانه و درستی است که تا به حال داشته ایم. به عنوان اولین رابطۀ منطقی و درستی که بعد از مدت مدیدی داشته ایم، این رابطه میتواند نقش الگویی را برایمان ایفا کندکه روابط سالم، مؤثر و محبت آمیز با دیگران را بر روی آن پایه ریزی کنیم. بسیاری ازاعضای قدیمی , آن دسته از تازه واردانی را که به همه چیز با دی د شک و تردید نگاه می کردند, به خاطر می آورند. این تازه واردین با همه مشاجره و ستیز می کردند و به دودلی خود نیز اقرار داشتند. در میان دیگران
اشتباه می کردیم وعواقب آن را نیزمی پذیرفتیم. ما زیربنای خود را نه بر اساس تظاهر بلکه بر مبنای رویارویی با کشمکش ها از طریق شهامت و صداقت ساختیم و در این راه کمک دیگران را نیز پذیرفتیم. بهبودی یک فرایند مرتب و منظم همیشگی نیست. ما در حال ایجاد روابط صمیمانه با دیگران و با نیرویی برتر از خودمان هستیم که هیچ کدام از
این ها درحالت طبیعی برایمان امکان پذیر نمی باشند. همه ما به تنهایی وارد انجمن نمی شویم: بسیاری ازما با همسران والدین وفرزندان و کسان دیگری که به آنها نزدیک هستیم وارد برنامه می شویم. اما بسیاری از این روابط در اثر بیماری ما آسیب دیده اند. درک این مطلب که نمی توانیم روابطمان را با آنها به یک باره ترمیم کنیم میتواند ما را وسوسه کند تا از آنها کاملاً دست بکشیم. اما روابط مانند مواد نیستند. گرچه برخی از ما با همان نیت از آنها استفاده کرده ایم اما نمی توانیم به سادگی از روابطمان پرهیز کنیم. کار اصلی در پاک زیستن وقتی اتفاق می افتد که با دنیا و آدم های آن در تماس باشیم. تنها گزینه ای که داریم یادگیری حین برقراری روابط است. همزمان با پیدا کردن جایگاه خود در جلسات, رفتار با خانواده, در محل کار و در اجتماع را نیز می آموزیم. هررابطه ای که داریم برروی دیگر روابطمان اثر می گذارد و هریک از اینها چیزهایی به ما می آموزند که به سایر روابطمان کمک می کنند. چه در جلسات و چه بیرون از آن, ما بدون داشتن روابط به یک بهبودی درازمدت دست نمی یابیم. داشتن روابط برای ما همانند غذا, آب و هوا میباشد. روابط ما بر روی تمام کارهایی که انجام می دهیم و تمام آنچه که هستیم تأثیرمی گذارند. طرز واکنش ما نسبت به تجارب مان، هویت واقعی ما را شکل میدهد. مادامی که به ادامه بهبودی تمایل داریم و به خود اجازه تغییر نمودن می دهیم، یک سلسله کامل از احساسات را تجربه می کنیم. اینکه پاک شده ایم به خودی خود یک معجزه محسوب می گردد، اما به همین جا ختم نمیگردد: ما به افرادی ثابت قدم، قابل اطمینان و مهربان تبدیل می شویم که می توانند نیرویی برای تغییر در زندگی دیگر معتادان و اطرافیان آنها باشند. روابط محور اصلی تمام کارهایی است که انجام می دهیم. هیچ قدم یا سنتی در برنامه نیست که به نوعی راجع به روابط نباشد و همه نشریات ما چیزی در مورد روابط برای گفتن دارند. هیچ قسمت دیگری در بهبودی مان وجود ندارد که درد بیشتر یا شادی بیشتری از آن حاصل گردد. واضح ترین نشان دهندۀ رشد و بهبودی مان در برنامه, روابطمان می باشند.

انجمن

انجمن
وقتی NA شروع به فعالیت نمود, این فکر ساده که معتادان می توانند به جای بیرون رانده شدن مدت دارازجامعه, در آن بهبود پیدا کنند، یک ایدۀ افراطی به نظر می رسید. امروز برای اکثر ما ایدۀ بزرگ بهبودی, عشق و صمیمیتی است که نسبت به اعضای دیگر تجربه می کنیم. ما در انجمن گرد هم می آییم و در حین با هم بودن در می یابیم که عشق و اعتماد عمیق ما نسبت به یکدیگر, جر و بحث های کوچک و مشکلات ما را تحت الشعاع خود قرار می دهد. پایبندی مانسبت به یکدیگر مانند ریشه ایست که رشد مان را تغذیه میکند. از زمان اولین تسلیم ما در NA , رابطۀ خاصی میان معتاد در عذاب و انجمن ایجاد می شود. ما از همان ابتدا می دانیم که NA ریسمان نجات ماست اما ممکن است زمانی که به وسیلۀ چیز دیگری به ساحل آورده می شویم و دریک مرکز سم زدایی پاک می شویم, این واقعیت را که انجمن ریسمان نجات مان است, به وضوع نبینیم. زمانی که باید به کسی آموزش دهیم که NA یک برنامه سم زدایی و یا بازپروری نیست ممکن است احساس درماندگی به ما دست دهد. ما درNA  پاک می شویم و پاک می مانیم. بخشی ازآنچه که اتحاد را برای بهبودی مان, چنین حیاتی می کند این است که ما می توانیم شباهت های مان را به آسانی فراموش کنیم. حتی اگر مدتی است که در برنامه هستیم, هنوز هم شاید تفاوت هایمان را عاملی برای ایجاد تفرقه در بین مان ببینیم. در صورتیکه همین تفاوتها ما را آزاد می کنند که از درون رشد کنیم. شاید پیشنهاد کمک کردن به تازه واردی که خوب نمی شناسیم برایمان راحت باشد اما وقتی سالهاست در برنامه با یکدیگرآشنا هستیم و هنوزبه یکدیگر اهمیت چندانی نمی دهیم شاید به تلاش بیشتری نیاز است تا از تفاوت هایمان عبور نماییم. میتوانیم ببینیم کسی که وجودش برایمان چندان خوشایند نیست پیام را طوری به شخص دیگری میرساند که ما هرگز قادر به انجامش نیستیم. علاقمند بودن به دیگران علیرغم احساس شخصی مان نسبت به آنها میتواند برایمان پاداش های شگفت انگیزی به همراه داشته باشد. وقتی با کسی که اورا به سختی می شناسیم یا از او خوشمان نمیاید همدردی میکنیم خلق وخوی مشترک انسانی مان را احساس می کنیم و لایه جدیدی از روحانیت را در وجودمان تشخیص میدهیم. ما معتادان گمنام را یک انجمن می نامیم زیرا همۀ ما در آن یکسان هستیم. ما به واسطه ضرورت گردهم آمده ایم اما وقتی مرتبا به جلسات باز می گردیم پیوند مشترکی نیز مابین خود پیدا میکنیم. ما نه تنها در مورد عضویت در NA , بلکه درمورد معنای این عضویت و چگونگی به کارگرفتن تجارب متفاوت نیز حق انتخاب داریم. به همان نسبت که رابطه مان با دیگران گسترش میابد، از تنهایی مطلق به سوی پیوندی عمیق حرکت می کنیم. بعضی میگویند NA برایشان نشان از آن دارد که "دیگر هرگز تنها نخواهند بود". همبستگی مارا تغییر میدهد. این واقعیت که ما به واسطۀ یک بیماری کشنده به هم وصل شده ایم، به این معناست که این همبستگی برایمان ارزش بیشتری دارد. شکرگزاری ما نسبت به عضوی که پاک مانده ناملموس نیست. ممکن است از این که سال ها دوستی را در کنار خود در برنامه داشته ایم سپاسگزار باشیم. اما این حقیقت که تعدادی از آنها را در طول راه از دست داده ایم نیز نوع دیگری از قدرشناسی ماست. دوستی ما بزرگداشتی از زنده بودنمان نیز هست. وصل بودن به یکدیگر از طریق بیماری مشترکمان وهدف اولیه مان پیوند مشترکی بوجود می آورد که کاملأ بی نظیر است. به محض ورود به اولین جلسه در NA اولین تبادلات مان در رابطه با روابط خواهد بود. خوشامدی را که به عنوان تازه وارد دریافت می کنیم با ما باقی خواهد ماند. بسیاری از ما در مورد اینکه وقتی به جلسه آمدیم, پس از سالها با ما مانند یک انسان رفتار شد, مشارکت می کنیم: "پس از مدت های طولانی در اولین جلسه با من مثل یک شخص رفتار شد و نه مانند یک مشکل یا معضل اجتماعی". این واقعیت که اعضای انجمن بدون هیچگونه چشمداشتی به ما خوشامد گفتند، در کنارمان نشستند و حتی ما را در آغوش گرفتند بیش از پیامی که در صحبت هایشان بود ما را شگفت زده کرد."پذیرفته شدن با زبان بی زبانی، باور و ایمان که ما آن را همدلی می نامیم" دقیقا چیزی است که بدان نیاز داریم واین اتفاقی است که در مبادلۀ بین اشخاصی که تقریبا با هم غریبه هستند در جلساتمان می افتد. این چیزی کمتر از یک معجزه نیست. با گذشت زمان می آموزیم که یک تور ایمنی در اختیار داریم و می توانیم به آن اعتماد کنیم. همچنین می توانیم به کسانی متکی شویم که برای ما اهمیت قائل می شوند و طی این مسیر ما را به پیش میبرند. روابط یکی از نقاطی ست که تفاوت هایمان در آن به صراحت نشان داده می شود. بعضی ازما انفرادی تر عمل می کنیم. درحالیکه برخی دیگر با اشخاص دیگر احاطه می شوند. برخی ازما یک حلقۀ پرجنب و جوش اجتماعی در انجمن گرد خود بوجود می آوریم و برخی دیگر فقط با چند دوست که با آنها احساس راحتی می کنیم در ارتباطیم. بعضی از ما در بهبودی از هر نظر آرام تر می شویم, در حالی که عدۀ دیگری از ما پاک هستیم ولی هنوزتا صبح به میهمانی رفتن مشغولیم. برخی از ما بعد از پاک شدن از گذاشتن رابطۀ احساسی پرهیز نموده و برخی دیگر ازما در این مورد کمی افراطی عمل می کنیم. احتمالاً آن قدر که مایلیم در باره این قسمت از بهبودی به دیگران توصیه کنیم مایل به دریافت توصیه از طرف دیگران نیستیم. وجه مشترک ما در سراسر انجمن ارتباطی به قوانین و توصیات ندارد بلکه به ماهیت بیماری مان و ابزاری که برای بهبودی از آن استفاده می کنیم مربوط میگردد. آنچه ما با یکدیگر مشترک داریم,
بیماری اعتیاد و همچنین آن اصول بهبودی است که می تواند در تمام امور زندگی راهنمای مان کند. چیزهایی هستند که شامل حال همۀ ما می شوند. ما مبتلا به یک بیماری هستیم که ریشۀ اصلی آن خود مشغولی است. مهم ترین ابزاری که از آن برای مقابله با بیماری مان استفاده می کنیم همدلی با دیگران است: "احساسی که دیگران ما را به طور عمیقی درک می کنند واهمیتی که ما به برای دیگران احساس می کنیم به ما اجازه میدهد از خودمان بیرون بیاییم و به نیرویی برتر از خود وصل شویم. همدلی یعنی اینکه ما یکدیگر را درک می کنیم. تاریکی های پنهان درونمان، عشق ودرد و رنج یکدیگر را می بینیم ودرمی یابیم. این با صداقت بی رحمانه تفاوت دارد: اینکه ما حقیقتی را در مورد کسی بدانیم و از آن مانند اسلحه استفاده کنیم تا او را برنجانیم. مفهوم همدلی سوء استفاده احساسی نسبت به دیگران نیست. ممکن است مجبور باشیم حقیقتی اجتناب ناپذیر، دردناک، مرعوب کننده و حتی کمی خنده دار را به کسی بگوییم اما از آن به عنوان وسیله ای برای قدرت نمایی خود وتحقیر دیگری استفاده نمی کنیم. با استفاده از بصیرت خود و الگو بودن, به یکدیگر نشان می دهیم که انسان های بهتری شده ایم و اکنون می توانیم بر چنین گرایش هایی غلبه کنیم. بیشترین گلایه های ما در انجمن همان چالش هایی هستند که بیشترین درس ها را از آنها یاد می گیریم. ممکن است دوست داشته باشیم تصور کنیم که تنها با مطالعۀ اصول روحانی یاد میگیریم چگونه آنها را تمرین کنیم, اما درواقع زمانی مفهوم آنها را درک می کنیم و یاد می گیریم چگونه آنها را به کار گیریم, که با یکدیگر دربیفتیم. چنین کشمکش هایی می توانند در برخی موارد خشن نیز باشند. بعضی اوقات تنها شدت نیافتن یک اختلاف عقیده می تواند یک موفقیت محسوب گردد. ممکن است درتوانمان نباشد که درمورد بخصوصی به صلح و آشتی کامل برسیم اما می توانیم طوری عمل کنیم که بر تازه وارد و یا فضای بهبودی که برای همه اهمیت دارد, تأثیر منفی گذاشته نشود. بارها دیده ایم اعضایی که به وضوح از یکدیگر خوششان نمی آید، اختلاف هایشان را کنار میگذارند تا به یک تازه وارد کمک کنند یا آنها را در کنار تخت یک دوست بیمار و یا در لحظات ناامیدی شخص دیگری دیده ایم. وقتی تجارب مرگ و زندگی را که با آن دست به گریبان بوده ایم در زندگی دیگران نیز مشاهده می کنیم توانایی آن را پیدا می کنیم تا مشکلا ت دیگر زندگی را از زاویۀ متفاوتی بنگریم.مشاجرات, ماجراها و قهرهایی که در جلسات اتفاق می افتد کمک می کند تا به انسان هایی آرام تر تبدیل شویم. می آموزیم علیرغم احساسات و تاریخچۀ زندگی مان با هم کنار بیاییم. جوش و خرو ش انجمن است که ما را از معتادان منزوی، رانده شده و مملو از ترس به اشخاصی مهربان و سخاوتمند در NA تبدیل می کند. زمانی که در میان شدیدترین اختلافات خود هستیم ممکن است یادآوری اینکه هنوز در جلسات از ما استقبال میشود, هنوز اشخاصی هستند که به ما اهمیت می دهند و هنوز در میان این انجمن بوده ودر فرایند بهبودی قرارداریم, برایمان دشوار باشد. می آموزیم زمانی که یک نیاز یا نگرانی واقعی داریم تقریبا هر عضوی ازانجمن دستش را برای کمک بطرف ما دراز میکند حتی اگر پیشینۀ خوبی با یکدیگر نداشته باشیم. به تدریج احساس امنیت مان را باور میکنیم. با گذشت زمان, همچنانکه برای اعضای دیگر اهمیت قائل می شویم و متوجه می شویم که آنها واقعأ ازما حمایت می کنند احساس امنیت مان کمی افزایش پیدا می کند. آمادگی مان برای ریسک پذیری کمی بیشتر شده، از چیزی که برایمان کار نمی کند دست کشیده و چیزهای متفاوتی را امتحان می کنیم. هربار که خود را آسیب پذیرنموده ودرمیابیم کسی آماده است کمکمان کند, به سطح جدیدی از امنیت و اعتماد دست میابیم. معمولاً به تازه واردها می گوییم آنقدر دوستشان خواهیم داشت تا یاد بگیرند چگونه خود را دوست بدارند. ما صرفنظر از چگونگی ابراز آن, عشق را به یکدیگر و یکدیگر را به زندگی باز می گردانیم که این خود یک واقعیت است. بعضی از ما گرم و مهربانیم و برخی دیگر از ما رک گو و بداخلاقیم و به دیگران توجه نمی کنیم, اما آنچه همۀ ما در طی بگزاری جلسات انجام می دهیم مشابه است. ما توجه خود را به خارج از خودمان متمرکز کرده وسعی در برقراری نوع جدیدی ازارتباط می نماییم. کتاب پایه ما می گوید عشق "عبور انرژی زندگی از یک شخص به شخص دیگری است". این انتقال انرژی برای کاری که ما انجام می دهیم حیاتی است. ما به دیگران وصل می شویم و از طریق آنها به نیرویی برتر از خودمان مرتبط میگردیم. ارتباط با به دنیای اطرافمان یک بیداری روحانی محسوب می گردد. یکی از اولین پیوندهای ما در بهبودی,, اغلب رابطه ما با گروه خانگی مان است(چه آنرا خانگی بنامیم وچه نه )گروهی که به آن وصل شده و به طور منظم در جلسات آن شرکت می کنیم. صمیمیت اعضای گروه را نسبت به یکدیگر مشاهده می کنیم و طالب هرآنچه که آنها دارند می شویم. با تازه واردان گروه که هنوز در حال کنار آمدن با شرایط جدید خود هستند, آشنا می شویم. برایمان مهم است که آیا هفته بعد به جلسات بازمی گردند یا خیر. برای دیگر اعضا احساس امیدواری نموده و خودمان نیز امید پیدا می کنیم. وقتی دیگران پاکیشان را جشن می گیرند عمیقا به وجدمی آییم و نسبت به دیگران احساس علاقمندی می کنیم. تمرین از خود گذشتگی باعث فرونشاندن خود مشغولی ما می گردد. اهمیت دادن به دیگران و درک این مطلب که دیگران نیز به ما علاقه دارند یک بیداری دیگر برای ما به شمار
می آید.بیداری روحانی خود را در اعمال مان نشان میدهد. به یک گروه وصل می شویم, راهنما میگیریم و عهده دار یک پست خدماتی میشویم. متعهد می شویم در صحنه حضور پیدا کنیم و به طور مستمر اقدام بعمل داشته باشیم. راه های جدیدی برای نشان دادن قدردانی مان می آموزیم و در عین حال یاد میگیریم چگونه نسبت به مسئولیت های خود پاسخگو باشیم. وقتی تعهدی را قبول میکنیم, یاد میگیریم مسئولیت پذیر بوده, به کار بچسبیم و در مراحل دشوار کار آن را رها نکنیم, مضاعف براین یاد می گیریم حداکثر تلاش مان را به خرج داده و در صورت نیاز تقاضای کمک کنیم. گاه در
اثر پذیرفتن تعهدات متعدد, محدودیت های خود را شناسایی نموده و تلاش می کنیم راه مسئولانه ای برای رها کردن
آنها پیدا کنیم. سپس متوجه می شویم که می توانیم اشتباه کنیم. یاد می گیریم که بداقبالی و حتی اختلاف عقیده آخر داستان نیست. ممکن است در ابتدا خدمتی را برای خویش کامگی انجام دهیم اما از طریق سختی ها یاد می گیریم از
خودگذشتگی نشان دهیم که این خود هدف نهایی ما است . جزئی از چیزی بزرگتر از خودمان می شویم. بیشتر زندگی مان به تخریب و از بین بردن خلاصه می شد. چه لذتی بالاتر از اینکه بخشی از جریانی باشیم که نه تنها زندگی ها را نجات میدهد بلکه به این دسته از افراد ارزش زندگی کردن میدهد. اشتیاق به خدمت از حس علاقه و اهمیت برای دیگران سرچشمه می گیرد. مهم است به خاطر داشته باشیم خدمت فقط به مسئولیتی که در ساختار خدماتی انجام میدهیم یا حتی به درون NA محدود نمیگردد. انجام هر عملی و به هر شکلی که که نشانگر علاقه قلبی وتوجه ما نسبت به دیگران باشد خدمت محسوب می گردد. ممکن است خدمت چیدن صندلی ها در جلسات یا تمیزکردن مکان برگزاری جلسه باشد. آن میتواند به معنای صحبت کردن با معتادی باشد که در حال رنج کشیدن بوده و یا دارد شرایط دشواری را تجربه می کند. خدمت همچنین می تواند رساندن شخصی به جلسه و یا انجام کاری باشد که در دیگران حس شامل بودن ایجاد نماید. زمانی که دستمان را برای کمک کردن بسوی دیگری دراز می کنیم از شر خود مشغولی مان خلاص می شویم. خدمت دریچه ای به سوی دگرگونی و عشق بر روی ما باز می کند. هرچه بیشتر ازخودگذشتگی نشان دهیم این کار برایمان آسان تر می شود و مزیت های آن بر ما آشکارتر می گردد.

رفاقت

دوستی ها
ممکن است اولین کسانی را که در بهبودی به آنها نزدیک می شویم فقط به این دلیل انتخاب کنیم که در دسترس مان قراردارند و یا در جلسات خانگی مان شرکت می کنند. وقتی خود را دربحران میابیم , بدون توجه به اینکه آیا به شخصی اعتماد داریم یا خیر, دستهایمان را بسوی او دراز می کنیم و خدا را شکر می کنیم که کسی هست تا دستمان را گرفته و ما را از لبۀ پرتگاه به عقب بکشد. حتی قبل از اینکه تشخیص دهیم چه کسی قابل اعتماد است, ما نیاز داریم شروع به اعتماد کردن کنیم . درک وتشخیص این نکته، از تجارب دشواری مانند: اعتماد نمودن به کسانی که نمی باید به آنها اعتماد می کردیم، رنجیده خاطر شدن و با این وجود مجددأ به جلسات بازگشتن, حاصل می شود. به همان نسبت که احترام مان نسبت به خودمان بیشتر میشود، در انتخاب کسی که بتوانیم با او درد دل کنیم دقیق تر میگردیم. یکدیگر را بهتر می شناسیم و درعین حال خودمان را نیز بهتر شناخته و درک می کنیم که دریک رابطۀ دوستانه, خواهان چه چیز بوده و استحقاق چه را داریم. درواقع شروع به تشخیص این مسئله می کنیم که عوامل یک رابطۀ سالم چیست. احساس امنیت کردن بزرگترین تفاوتیست که در روابطمان بوجود میاید و ما شروع به داشتن این احساس میکنیم که میتوانیم به دیگران اعتماد کنیم و درعین حال خودمان نیز قابل اعتماد تر شویم. سنت سوم ما به ما می آموزد که همه ما در NA پذیرفته می شویم و ارتکاب اشتباه منجر به اخراجمان نخواهد شد. بنابراین فرصت آن را به دست میاوریم که انواع روابط وهمچنین انواع تضادها را تجربه کنیم و با کمال اطمینان بدانیم که علی رغم همه چیز, هنوز به ما خوشامد گفته خواهد شد. یکی از چیزهایی را که در بهبودی متوجه میشویم داشتن این فرصت است که انواع دوستی ها را تجربه و آزمایش کنیم و راههای ارتباط گذاشتنی را که با آنها راحت تریم, شناسایی نماییم, راههایی که خود نیز مرتب در حال تغییر و تحول اند. روابط, سیال و انعطاف پذیر می باشند که این خود منجر به چالش انگیز بودن آنها می گردد. روابط دائمأ درحال تغییر و تحولند. عضوی که سال ها به نوعی می شناخته ایم, ما را برای قهوه دعوت می کند و ما سریع با هم دوست می شویم و یا می بینیم از کسی که سال ها است با او نزدیک بوده ایم کمی فاصله گرفته ایم و دیگر به اندازه گذشته وجه مشترکی با او نداریم. توقعات ما از اینکه یک دوست )یا همسر یا راهنما یا پدر ومادر( باید دارای چه خصوصیاتی باشد می تواند از پرداختن ما به واقعیت رابطه مان جلوگیری کند. ازچیزهایی که ما را از خود و دیگران دور می کنند دست می کشیم. قدم ها و سنت ها به ما کمک میکنند یادبگیریم چگونه اصول انجمن را تمرین نموده و آنچه که دیدن واقعیت را دشوار می نماید از میان برداریم. یکی از اعضا اینطورمی گوید : "به خاطر صدمات دوران کودکی قسمت هایی ازوجودم یخ زده باقی مانده بودند. بنابراین تصمیم گرفتم دیگر نگذارم کسی به من صدمه بزند و فقط به خودم تکیه کنم. چنین اقدامی دنیای بسیار تنهایی را برایم بوجود آورده بود که درآن جایی برای کس دیگری وجود نداشت, حتی برای نیروی برترم. با کارکرد جدی قدم ها متوجه شدم چگونه روابط اولیۀ زندگی ام الگویی برای روابط بعدی ام شده بود". هستۀ مرکزی بیماری ما خودمشغولی است و ما باید از همان آغاز بهبودی و طی مابقی عمرمان بدان بپردازیم. این را از همان باراولی که وارد جلسات شده و حس میکنیم که به جای درستی آمده ایم شروع به آموختن می کنیم: شباهتی
را که احساس می کنیم واینکه دیگران می دانند چه رنج هایی را متحمل شده ایم, یوق خود مشغولی مارا درهم می
شکند و ما را از دست خودمان رها می نماید. فرار از تلۀ خود محوری, ذهن مان را نسبت به دیگران باز می کند و ما را نسبت به منحصربفرد بودن ایشان, و همچنین هدایایی که دراختیار دارند شگفت زده می نماید. هریک از ما دارای نقاط ضعف و قوت بخصوص خود هستیم. در می یابیم قادریم به شخصی کمک کنیم و درعین حال از همان شخص نیز کمک دریافت کنیم. آنها به آنچه که ما در اختیار داریم نیاز دارند و ما نیز به ایشان نیازمندیم. نسبت به دنیایی بیدار می شویم که در آن هیچ کس آنچه که ما در مورد او فکر می کنیم نیست. هرکس داستان ها، کشمکش ها، داشته ها و کمبودهای خود را دارد. ما می توانیم از هرکس و همه کس چیزی بیاموزیم. گریختن از چرخۀ قربانی شدن، سرزنش و شرم به ما اجازه میدهد ببینیم که از چه راه های دیگری به اطرافیان خود پیوند خورده ایم، حتی به کسانی که هنوز آنها را نمی شناسیم. هدایای بهبودی در دسترس همۀ ما قرار داشته واز طریق ما نیز به دیگران انتقال داده می شوند. ما غم وشادی یکدیگر را حس می کنیم، رشد یکدیگر را می بینیم و از صمیم قلب میخواهیم به یکدیگر کمک کنیم, حتی اگر این مساعدت سودی برای ما نداشته باشد. هم دلی یعنی قابلیت وصل شدن به دیگران در سطح قلب وروح. برای اینکه یادبگیریم حس همدلی خود را در خود پرورش دهیم باید وجدان و آگاهی مان را نسبت به آنچه که در بیرون از ما قراردارد, گسترش دهیم. ما اهمیت و علاقه ودر بعضی موارد عشق به دیگران را بدون هیچ چشم داشتی در خود پرورش می دهیم. هم دلی کمک می کند یکدیگر را در همان جایگاهی که هستیم ببینیم. در اینجا یک تضاد وجود دارد: ما نیاز داریم حس همدلی واهمیت دادن به دیگران را در خود توسعه داده و بدون اینکه خودمان را کاملأ فراموش کنیم, ازخودمشغولی پرهیز نماییم. می توانیم همواره بین حالت افراط ی خودمشغولی و حالت تفریط ی اهمیت ندادن به خود, درنوسان باشیم. وقتی خودمان را در این روند می یابیم ممکن است نسبت به خودمان احساس ناخشنودی و کلافگی کنیم. وقتی یک گام به عقب می رویم واز خود تراز می گیریم, متوجه می شویم که اشتیاق ما برای گم شدن در نیازهای دیگران, مطلقأ ازروی فداکاری نبوده و درعوض به منظور کنترل شخص مزبور بوده است وقتی می بینیم وجودمان برای دیگران ضروری است, برخی از ما احساس اهمیت می کنیم, که این - خود مشابه احساس آنهایی است که تحت مراقبت دیگران قرار گرفته اند. وقتی دست از خودخواهی و خودمحوری برمی داریم, نه تنها چیزی ازما کم نمی شود بلکه چیزهای جدیدی به ما افزوده می گردد. همیشه جای بیشتری برای همدلی و ظرفیت بیشتری برای عشق وجود دارد. به این درک رسیدیم که اگر می خواهیم دریافت کنندۀ عشق و محبت از طرف دیگران و یک نیروی برتراز خودمان باشیم, فقط کافی است که خودمان باشیم. همه ما فرصت تجربه نمودن این آزادی را خواهیم داشت اما برخی از ما برای این کار به زمان بیشتری نیاز دارند. همچنانکه یاد می گیریم تفاوت بین نیازها, آرزو ها وترس هایمان را تمیز دهیم, مابین خودمحوری و عدم خودمحوری حرکت می کنیم. ما کسانی را که روحیات شان مشابه روحیات خودمان است در جلسات پیدا می کنیم یعنی انسان هایی که به سادگی ما را درک می کنند. ما با چنین اشخاصی, به شوخی ها و تجارب یکدیگر می خندیم. وقتی با تغییراتی که در زندگی مان به وجود آمده احساس راحتی بیشتری می کنیم, می توانیم مضحک بودن بیشتر مسائل بزرگمان را که در اوایل بهبودی با آن روبرو بودیم ببینیم. اما وقتی هنوزبا آن مسائل دست بگریبانیم آنها اصلاً خنده دار به نظر نمی رسند. دوستان بهبودی به ما کمک می کنند به خودمان بخندیم. آنها ممکن است ما را بالا ببرند یا پایین بیاورند. اما در نهایت ما راهمانطور که هستیم می پذیرند. دوستی های دوران بهبودی از جمله قوی ترین دوستی هایی است که تاکنون تجربه کرده ایم بعضی ازما از کلمه "خانواده" استفاده می کنیم تا این صمیمیت را توصیف کنیم و در بعضی موارد واقعأ احساس می کنیم که با اعضای خانوادۀ خود آمد و شد داریم زمانی که هنگام تعطیلات با هم هستیم یا در جشن ها و عزاداری های یکدیگر سهیم می شویم یا رویدادهای ورزشی بزرگی را با یکدیگر تماشا می کنیم. یکی از اعضای ما بر این بود که گروه خانگی مثل خانواده می ماند، نه تنها از نظر نزدیک بودنشان به یکدیگر بلکه از این نظر که اعضای
آنرا از قبل انتخاب نمی کنیم. "بعضی از آنها آدم های واقعا دشواری هستند" اما "آنها هم متعلق به ماهستند و ما آنها رادوست داریم". خانواده های بعضی از ما در جلسات شرکت می کنند و یا به نوعی در بهبودی ما دست دارند. اعضای NA ممکن است بخشی از زندگی فرزندان، والدین یا همسر ما باشند. یکی از اعضا مادرش را که تنها و مسن بود باخود به تمام رویدادهای NA می آورد و او به زودی تبدیل به مادر کل یک گروه بهبودی گردید. گروهی که دلشان برای داشتن خانواده پر می کشید.بعضی ها کل انجمن را به چشم یک خانواده نگاه می کنند و همیشه در هر ناحیه یکی دو عضو هستند که مشارکت خودرا با "سلام به خانواده ام" شروع می کنند. اما برخی از ما نسبت به این مسئله احساس راحتی نمی کنیم, مخصوصاً اگر خانواده ای خشن یا ناامن داشته ایم یا تجربه ای در گروه های دیگری داریم که از اعضایشان توقع وفاداری بدون باعث می شود » خانواده بودن « قید و شرط داشته باشند. در بعضی موارد صحبت از NA جای خطرناکی به نظر بیاید: بدین معنا که ازما خواسته شود رفتارهایی مغایر با اصول و ارزش های خود داشته باشیم و یا خود رابه خاطر این "خانواده" به مخاطره بیاندازیم. برای برخی از ما اینگونه صحبت کردن به هیچ وجه تهدید آمیز نیست فقط کمی مسخره به نظر می آید. ممکن است حتی ادبیاتی برای توصیف انواع روابطی را که در NA داریم نداشته باشیم، به خصوص زمانی که می بینیم مدتی است از برنامه دور بوده ایم. با یکدیگر از میان کشمکش های روزانۀ زندگی مانند روابط عاشقانه , دل شکستگی، تولد و مرگ عبور می کنیم و حس همبستگی مان به سوی خویشاوندی عمق پیدا می کند. شاید همیشه همان شدت و حرارتی را که در روابط سال های اول تجربه نمودیم نداشته باشیم, اما عمقی که بعدها درروابطمان تجربه می کنیم جایگزین زیبایی برای آن شورواشتیاق اولیه می گردد. وقتی آنهایی که جزئی از بهبودی اولیه مان بودند, هنوز هم مستمرأ بخشی از زندگی مان هستند، گذشت زمان چنان روابطمان را تحت تأثیر قرارمی دهد که چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن گردد. ما دوستی های طویل المدتی داریم که شاهد طوفان های وحشتناکی بوده اند، آنهایی که شاید دو بار در طول سال آنها را ببینیم اما هربار که یکدیگر را ملاقات می کنیم گویی دائمأ با هم درتماس بوده ایم, کسانی که زندگی ما را نجات میدهند و ما آنها را باز برای یک سال یا یک دهه نمی بینیم, اشخاصی که کاملاً در تار وپود زندگی روزانه مان بافته شده اند. این ها پیوندهای عاطف ی عمیقی هستند که از آنچه ما به آن دوستی می گوییم فراتر رفته و درعین حال با آنچه به آن خانواده می گوییم نیز مطابقت ندارند. همچنانکه پاک باقی می مانیم و روابط پایداری را بنا می کنیم, امنیتی را تجربه می کنیم که قبلاً هرگز تصورنکرده بودیم. ما دیگران را به همان خوبی می شناسیم که ایشان ما را می شناسند. ما شاهد بالغ شدن و پیرترشدن یکدیگر بوده و در خطوط چهرۀ یکدیگر خنده ها و کشمکش هایی را که درگذشته با یکدیگر مشترک داشته ایم, به وضوح می بینیم. ممکن است بعضی اوقات به طرز شگفت آوری به یکدیگر نزدیک بوده و گاه از یکدیگر دورتر شویم, اما دانستن این امر که می توانیم به یکدیگر اتکا کنیم باعث می شود در این دنیا احساس تنهایی کمتری بکنیم. چنین عشق و پیوندی به اندازۀ تمام تجربه های قبلی مان عمیق به نظرمیاید. راه هایی که برای ابراز غشق خود در بهبودی پیش رو داریم می توانند پرشور و زیبا باشند. ما یاد می گیریم, نه تنها معتادان دیگر, بلکه خانواده و اطرافیانمان را با چنان قدرتی دوست بداریم که شاید هرگز تصور نکرده باشیم. بسیاری از ما درزمان اعتیادمان از عشق روی بر می گرداندیم. آن هایی که ما را دوست می داشتند باعث احساس شرم در ما وجودنداشت و راه هایی که ازطریق آن دوستمان می داشتند, » کافیست « می شدند. درخودمشغولی ما چیزی به نام هرگز برای نیازها و مطالبات رو به افزایش مان کافی به نظر نمی رسید. درعین حال, زمانی که به قدر کافی محبت، توجه و حمایت در اطرافمان وجود داشت از آن سوء استفاده می کردیم. برخی از ما در خانواده های معتاد یا در شرایطی که هرگز هیچ محبتی در آن احساس نمی کردیم بزرگ شدیم یا در شرایطی که ابراز محبت به صورتی تصادفی و گاه و بی گاه صورت می گرفت و ما یاد گرفتیم هرگز به آن اعتماد نکنیم. روابط همیشه در حال تکامل هستند و همچنانکه روابطمان رشد نموده وعمیق تر می گردند، ما دائمآ خود را درقلمروهای تازه ای میابیم. البته اشتباه هم همیشه وجود خواهد داشت. قادر بودن به تشخیص اشتباه، جبران آن وادامۀ راه، هدیه ایست که در قدم دهم دریافت می کنیم و این فقط بدین معنا نیست که بتوانیم از بزرگترشدن مشکلات کوچک جلوگیری کنیم. ما با این باور که درحدمطلوب توانایی نداریم, کشمکش می کنیم. مشکلات کوچک در یک رابطه میتوانند احساس بی کفایت بودن، استحقاق محبت نداشتن و بی ارزش بودن ما را بزرگتر از آنچه که هست جلوه دهند. حتی پس از چندین سال پاکی خود را درشرایطی میابیم که درصورت رویارویی با مشکلات, یا مشغول اجتناب از مسئولیت بوده و یا همۀ تقصیرات را به گردن می گیریم. تسلیم شدن ما را از این احساس که مرتبا باید کمبودهای فاحش خود را جبران کنیم، رها می سازد. ما می توانیم سهم خود را انجام داده, تسلیم شده و ما بقی را رها کنیم. پذیرفتن این نکته که ما جایزالخطا بوده و اشتباهات مان منجر به انهدام دنیا نخواهند شد, و یا به پایان رسیدن یک رابطه, جزئی از کنارآمدن با واقعیت انسان بودن مان می باشد. می توانیم با صداقت, آنچه را که هستیم مشارکت کنیم. ماورای اعتیادمان, ما انسان هستیم: اعضای جامعه ای که مثل همه استعدادها و کمبودهایی دارند. ما قادر به دوست داشتن و دوست داشته شدن هستیم. می توانیم به دیگران اهمیت بدهیم و سهمی در بهتر بودن آنها نیز داشته باشیم. در حین انجام این کار مشغول به بنا نمودن روابطمان با خود، با اعضای دیگر انجمن و با نیروی برترمان می شویم. یکی از اعضا چنین گفت: "اتفاقی که در خاتمه می افتد این است که در حین آموختن روابط صادقانه و عاری از پنهان کاری و تقلب, احساس می کنم که مورد حمایت و محبت
دیگران قرارگرفته ام. با احساس امنیت از عشقی که در انجمن وجود دارد یخ قلبم باز می شود".

پلی بین دو دنیا:روابط خارج از NA

زدن پل به دنیایی دیگر روابط بیرون از انجمن –
ممکن است روابط ما در NA مانندهیچ یک از روابط دیگرمان نباشند اما این بدین معنی نیست که آنها تنها روابط زندگی مان و یا حتی تنها روابط مهم برایمان باشند. ما بیرون از انجمن نیز خانواده و دوستانی داریم. معمولاً شغل ما نیز ما را در مصاحبت دیگران قرار میدهد. بسیاری از ما مجددأ تحصیلاتمان را ادامه می دهیم یا راههای دیگری را برای پیگیری اهداف حرفه ای و شخصی خود پیدا می کنیم. علاقه و مهارت هایی در ما آشکار می گردند که هیچ ارتباطی با بهبودی ندارند اگرچه ممکن است بدون بهبودی تمایلی به پیگیری آنها نداشته باشیم. طی پیگیری علائق و کار و سرگرمی هایمان, به طرقی شگفت انگیز, روابط متفاوتی را با دنیای بیرون ایجاد می کنیم. بعضی از ما عضو جوامع عقیدتی/ مذهبی یا سازمان هایی هستیم که دارای قید و بند و ضوابط مخصوص به خودشان هستند. در کلیه این روابط میاموزیم و رشد می کنیم, اصول را تمرین می کنیم و راههای جدیدی برای پرداختن به احساسات قدیمی را آزمایش می کنیم. ممکن است گمنامی ما چیزی باشد که برای حفظ جایگاه خود در چنین دنیاهایی, باید با احتیاط از آن حراست کنیم. درجلسات از اصطلاحاتی مانند زمینی ها، آدم های عادی و غیر نظامی ها استفاده می کنیم تا خودمان را از اشخاص غیرانجمنی تفکیک کنیم و بدون آنکه بخواهیم باعث ایجاد فاصلۀ بیشتری بین خود و جامعه بیرون از انجمن شویم. ما با این این ترس که آمیختن بیش از حدمان با دنیای بیرون, ممکن است منجر به دوری ما از NA گردد, کشمکش خواهیم داشت. اما هریک از ما به دنبال تعادلی هستیم که به ما اجازه دهد, بدون اینکه بهبودی مان را قربانی کنیم یا خودمان را در معرض ریسک قرار دهیم, در دنیای بیرون نیز باشیم. زیربنای امنیت و صمیمتی که در NA وجود دارد میتواند حرکت بسوی دنیای بیرون را برایمان آسان تر کند. آموختن زندگی و خدمت برمبنای سنت هایمان, مهارت های مخصوصی را دراختیارمان قرار میدهد که در خارج از جلسات طرفدارهای زیادی خواهد داشت. تمایل، صداقت و باور داشتن به اتحاد و ایمان داشتن به فرایند بهبودی, ما را برای هر کجا که بخواهیم در آن خدمت کنیم, فردی ارزشمند می سازد. ما می دانیم چگونه افرادی مفید و آموزش پذیر بوده و به دیگران احترام گذاشته و اجازه دهیم آنها هم صحبت کنند. قابلیت تمرکز برروی هدف اصلی مان, و خلاقانه در راستای آن کار کردن, چنان بخشی از راه زندگی مان شده که شاید متوجه نشویم چه ارزشی در دنیای بیرون دارد. یاد گرفتن خدمت به ما مهارت رهبری می آموزد اما از طریق روابط داخل انجمن است که یک اتفاق ویژه رخ میدهد و به همین خاطر, وصل بودن مان به انجمن از اهمیت به سزایی برخوردار است. با وجودی که از NA به عنوان آخرین درمان دردمان یا جایی که نیاز داریم درآن باشیم و یا مکانی که بدون قید و شرط همیشه در آنجا پذیرفته می شویم, یاد می کنیم, گاه نمی بینیم که چه چیز زیبایی در دسترس مان قرار دارد. زمانی که اجازه می دهیم دیگران بهبودی مان و همچنین تأثیری را که داشتن یک انجمن در زندگی مان می گذارد, مشاهده کنند گاه از شدت جذابیت آن متعجب می شویم. ممکن است شنیدن این جمله از یک شخص غیرمعتاد, که ای کاش او هم آنچه را که ما داریم دراختیارداشت, برایمان تعجب آور باشد, ولی شاید چنین افرادی, باوجود دیدن زیبایی نهفته در این هدیه, متوجه دردهایی که برای بدست آوردن این جایگاه کشیده و بهایی که ما برای این عضویت پرداخته ایم نشوند. البته اگر بخت با آنها باشد, هرگز چنین اوقاتی را تجربه نخواهند کرد. ما می توانیم برای خوش اقبالی آنها خوشحال بوده و برای برنامه ای که دراختیار داریم سپاسگزار باشیم. بعضی اوقات فکر می کنیم هیچکس مانند ما رنج و درد نکشیده اما دیگران نیز تجارب خودشان را دارند. وقتی که با چنین کسانی مشارکت می کنیم متوجه می شویم که می توانیم ازیکدیگر چیزهای زیادری را بیاموزیم. یاد می گیریم مراقبت و مشارکت کنیم. اگرچه حد و مرزهای ما با اشخاص بیرون می تواند فرق های زیادی داشته باشد, اصولی که در بهبودی یاد می گیریم می توانند در تمام مسائل زندگی مان به کار گرفته شوند. صداقت و خلوص نیت تقریبا همیشه مورد پسند واقع می گردند. برخی اوقات تصور می کنیم که درد و رنج فقط برای ما اتفاق می افتد اما دیگران هم داستان های مختص به خود را دارند. وقتی با یکدیگر مشارکت می کنیم متوجه می شویم که چه چیزهایی را می توانیم از همدیگر بیاموزیم.

خانواده

خانواده
روابطمان با خانواده هایمان می تواند برخی از بزرگترین چالش های ما را در بر داشته باشد. در رابطه با خانواده هایمان, هرگز تنها یک سری احساسات بخصوص وجود ندارند. برخی اوقات کودکیمان را فقط از پشت عینک خوش بینی می بینیم و در اوقات دیگری فراموش می کنیم چه لذتها و ارزشهایی در کودکی مان وجود داشته است. از هر نظر که به آن نگاه کنیم عبور از فهرست زخم های واقعی یا واهی کودکیمان میتواند دشوار باشد. روابط با خانواده ها, چه آنها در زندگی کنونی مان باشند و چه نباشند, برای اکثرمان ازحیاتی ترین مسائل می باشند. اگر روابط ادامه داری با خانواده هایمان داشته باشیم, شاید نتوانیم تا قدم نهم صبر کنیم تا بتوانیم به دشواری های چنین روابطی بپردازیم. هربار که چنین دشواری هایی را تجربه می کنیم, به عواقب اعمال و همچنین عواقب بهبودی مان, تفکر می کنیم و این مهم نیست که آیا رسمأ ازخانوادۀ خود جبران خسارت نموده ایم یا خیر. جبران خسارت یعنی تغییر, و دربهبودی روابطمان با خانواده هایمان مطمئنأ تغییر خواهند نمود. برخی از ما تصمیم می گیریم بین خود و خانواده هایمان فاصله های جدیدی بوجود آوریم. یکی از اعضا به خاطرآورد که مجبور شده بود برای مدت محدودی, محل زندگیش را به مکانی دور از خانواده اش تغییر دهد: " اعضای خانواده ام افراد خوبی بودند اما من باید خود واقعی ام را میافتم و این کار درمحیط خانواده ام امکان پذیر نبود". یکی دیگر از اعضا متوجه شد که برای او جبران خسارت به مفهوم این بود که دیگر آزار و اذیت شدن را تحمل نکند. او احساس کرد که بالاخره می توانست خود را از یک خانوادۀ مخرب دور نماید. ازطرف دیگر, همچنانکه بهبود پیدا می کنیم, بسیاری از ما خواستا ر داشتن روابط نزدیکتری با خانواده هایمان می گردیم. ما از مصاحبت خانواده هایمان لذت می بریم و می دانیم که توانایی در حضورداشتن و به نوعی سالم درمسائل سهیم بودن و همچنین عضو مسئولی از خانواده بودن, پاداشهای مختص بخود را به همراه خواهد داشت. آنچه راجع به عضویت در NA یاد می گیریم, می تواند درخانواده هایمان نیز کاربرد داشته باشد. هنگامی که با یک فکر باز و تمایل برای درخدمت بودن, حاضر می شویم, پاداشهای حاصله می توانند بسیار فراتر از تلاشهایمان باشند. برخی اوقات چنین پاداشهایی درنتیجۀ پیدا کردن عشق و روابطی سازنده با آنهایی که برایمان اهمیت دارند, حاصل می گردد. حتی اگر پاداشهای حاصله را بلافاصله تجربه نکنیم, می توانیم آنها را به مرور زمان مشاهده کنیم. ما به خاطرایجاد واکنش در دیگران, رفتار خود را تغییر نمی دهیم بلکه این کار را انجام می دهیم تا روابطمان با خودمان, با نیروی برترمان و همچنین دنیای اطرافمان تغییر کند. همچنانکه یادمی گیریم بدون خشم, بدون رنجش یا ترس حضور داشته باشیم, چنان بلوغ عاطفی را تجربه می کنیم که ممکن است هرگز انتظار آن را نداشته باشیم. رها نمودن رفتارهای قدیمی با خانواده هایمان می تواند برایمان دشوار باشد, بخصوص زمانی که چنین رفتارهایی به نفعمان باشند. برخی اوقات خدمت در انجمن باعث می شود بخشی از الگوهای رفتاری خود درمحیط خانواده مان را به نمایش بگذاریم و شاید متوجه شویم که همان نقش هایی را که درزندگی بیرونی خود ایفا می کردیم, اکنون در انجمن ایفا می کنیم. مثلأ یا قربانی بوده و یا نجات دهنده می شویم و یا شروع کنندۀ بحث و جدل بوده و یا نقش میانجی را بازی می کنیم. این رفتارها می توانند دربرخی موارد مثبت و در موارد دیگر منفی باشند. اما وقتی قادرمی شویم این الگوهای رفتاری را دریک بخش از زندگی خود شناسایی کنیم, خواهیم توانست رفتار خود را در تمام مراحل زندگی تغییر دهیم. وقتی دیگران عادت کرده باشند ما را نجات داده و یا مسئولیت ما را به عهده بگیرند, به نظر میاید ساده ترین کار این باشد که اجازه دهیم ایشان به کارشان ادامه دهند. همچنانکه تراز خود را می گیریم, متوجه بهایی که برای قبول نکردن مسئولیت زندگی مان می پردازیم, می گردیم. چنین بهایی در قالب روابط, کار و بیشتر از همه, روحیه مان پرداخت می گردد. رد شدن از وابستگی مان به دیگران می تواند بدون تجربۀ دردی که غالبأ بی مورد است, انجام پذیرد. ما از آنهایی که سعی می کنند به ما کمک کنند سپاسگزاریم و مهم نیست که آیا ما کمک ایشان را قبول می کنیم یا خیر. ما تلاش می کنیم عقلانیت سنت هفتم را به یاد داشته باشیم: "هرچیز, بدون توجه به نیت نهفته درآن, بهایی دارد". ما حداکثر تلاشمان را به کارمی گیریم تا وقتی که به کمک نیاز داریم, پیشنهاد کمک دیگران را قبول کنیم و هرگاه که توانایی اش را داریم, گلیم خودمان را ازآب بیرون بکشیم". زمانی که مسئولیت خودمان را قبول می کنیم به آزاد ی بزرگی خواهیم رسید. اکنون می توانیم درچشمان خود نگاه کرده و راجع به انگیزه هایمان شفاف تر باشیم. یکی از اعضای انجمن که درکودکی توسط پدر و مادرش اذیت شده بود, پس از سالها بهبودی خود را درشرایطی یافت که مجبور بود از آنها مراقبت کند. او می گفت: "اخیرأ به وضوح می توان دید که آنها تا چه حد انسان و آسیب پذیر می باشند. وقتی پدرم مرا به جا نمیاورد احساساتم جریحه دار می شوند اما درنهایت این مهم نیست چرا که من پدرم را کاملأ می شناسم". بعضی از دشوارترین لحظه هایمان حاوی مرحمی برای زخمهای عمیق و دردناک مان می باشند. در بهبودی, دربسیاری از اوقات وقتی که به دنبال چیز خاصی, غیر از کاردرست بعدی نیستیم, پاداش مان را دریافت می کنیم. ممکن است از آموختن اینکه دیگران به چه طرق مختلفی ازمیان چنین دشواری هایی عبور می کنند, متعجب شویم. حتی اگر زمانی از افراد حرفه ای برای بررس ی روابط کودکی و خانوادگی مان کمک بگیریم, نیازی نیست که
بهبودی مان را در NA متوقف کنیم, چرا که طی کشمکش با احساسات شدید و خاطره هایمان, اصول برنامه, حمایت لازم را برایمان فراهم می کند. همچنانکه دیگر اعضا عشق و همدرد ی خود را مشارکت می کنند, مجددأ یادمی گیریم که ما آنقدر که احساس می کنیم, تنها نیستیم. وقتی صادقانه به زندگی مان نگاه می کنیم, می بینیم که حتی در پیچیده ترین خانواده ها, خوب و بد وجود دارند. فرایند بهبودی این آزادی را به ما می دهد تا بتوانیم آنچه را که می خواهیم ازگذشته مان به حال حاضر آورده و آنچه را که نمی خواهیم همانجا باقی بگذاریم. همیشه اقدام بعمل داشتن به اندازۀ صحبت کردن آسان نیست اما توانایی در تصمیم گیری, احتمال انجام آن کار را به شدت افزایش می دهد. اعضای قدیمی انجمن بعضی اوقات اینطور به ما یادآوری می کنند: "اگر نمی دانی به دنبال چه هستی, احتمالأ آن را بدست نخواهی آورد".بسیاری از الگوهایی که مربوط به روابط بوده و از اوایل زندگی تا کنون با ما باقی مانده اند, در همان روزهای اول بلوغ مان بنا گشته اند. ما با این همه صدمه به دنیا نیامده ایم اما هنوز با وقایع گذشته مان زندگی می کنیم, وقایعی که برخی از آنان بسیار تکان دهنده نیز می باشند. آزارو اذیت درشکلهای متفاوتی خود را نشان می دهد و ما نمی توانیم به راحتی کلیۀ تاریخچه مان را بیاد آوریم. خاطره های گذشته ما را همراهی می کنند و این مهم نیست که ما در کدام طرف معادله قرارگرفته بودیم. تاریخچۀ ما موضوعاتی را دربردارد که مکررأ خود را به ما نشان می دهند.
موضوعاتی مانند شرم, ترس, باور اینکه حتمأ باید وجودمان را توجیح کنیم, حس بیگانگی نسبت به خودمان, به جسم مان و اطرافیان مان. حتی قبل از اینکه رابطه ای را شروع کنیم, چنین مسائلی خود را تحت عنوان احساس شکست خوردگی نشان می دهند. داشتن یک رابطۀ سالم و صمیمی برایمان غیرممکن به نظر می رسد و در نتیجه, اولین نشانۀ اصطکاک و کشمکش, بدترین پیش بینی هایمان را به نظرمان واقعی جلوه می دهد. همین باعث می شود که یا رفتارهای بدتری ازخود بروز دهیم و یا قبل ازاینکه ترسهایمان به واقعیت تبدیل شوند و یا بی پایه و اساس بودن – آنها اثبات گردد صحنه را ترک کنیم. – کنار آمدن با تجاربمان به مرور زمان و لایه لایه اتفاق می افتد: در زندگی توأم با پاکی, مسائلی وجود دارند که باید سریعا به آن بپردازیم و درعین حال مسائل دیگری نیز وجود دارند که تنها با داشتن زیربنایی در بهبودی می توانیم با آنها روبرو شویم. کوله باری که بیشترین مسافت را با ما پیموده همان چیزهایی است که به احتمال زیاد احساسات ناامید کننده را با خود به همراه دارد. بعضی اوقات از برخورد با مسائلی که سالها پیش با آن روبروشده ایم، بسیار کلافه میشویم اما وقتی به از سرراه برداشت ن مستم ر آنها ادامه می دهیم آزادی مضاعفی را تجربه می کنیم. وقتی در چنگال یک الگوی قدیمی گرفتارمی شویم باید آخر خط خود را به خاطر بیاوریم و تحت هر شرایطی از مصرف مواد خود داری کنیم. ممکن است زمان درازی طول بکشد تا راجع به واکنشی که نسبت به یک مورد بخصوص بروز می دهیم و تغییراتی که در ما بوجود آمده است آگاهی پیدا کنیم. برای آن دسته از ما که سابقه الگوهای طولانی در روابط دردناک را داریم، وقتی به روابط متعدد, دراز مدت و محبت آمیزی که در انجمن داریم توجه می کنیم, متعجب می شویم. عشق مانند هاله ای پنهانی ما را در بر می گیرد. واقعیت زندگی در این است که عشق و حضور غیرقابل انکارش، کارخود را بی سروصدابه انجام میرساند و زخم های مان را که هیچ چیز دیگری قادر به التیام دادن آنها نمی باشد, تسکین می دهد.

پدر یا مادر بودن

پدر یا مادر بودن
شاید هیچ چیز دید ما را نسبت به کودکیمان به اندازه داشتن فرزندان خودمان عوض نکند. ما نگرش جدیدی نسبت به تجارب والدین خود پیدا می کنیم ودر عین حال خودمان را از زاویه ی دید فرزندمان می بینیم. خیلی دلمان میخواهد که کارها را درست انجام دهیم - اما معنی درست انجام دادن را درک نمی کنیم. ممکن است برای هر یک از ما پدر ومادر خوبی بودن, مفهوم متفاوتی داشته باشد، ولی علی رغم درکمان از این مبحث, دلمان میخواهد نقش والد را به درستی ایفا کنیم. میتوانیم چنان درگیر فرضیه ها و توقعاتمان در مورد پدر و مادر بودن شویم که فراموش کنیم این نیز یک رابطه است. تمام چیزهایی که راجع به روابط در بهبودی یاد می گیریم می توانند به عنوان والدین نیز به ما کمک کنند. متوجه می شویم تمام کشمکشهایی که با سایر روابطمان تجربه می کنیم, به نوعی در رابطه با فرزندانمان نیزآشکار می گردند.
یاد می گیریم با دقت به صحبت دیگران گوش فرا دهیم و طوری ارتباط برقرار کنیم که دیگران نیز به حرفهایمان گوش دهند. همانگونه که در رابطه راهنما و رهجو انجام می دهیم. یاد می گیریم بچه ها یمان را درهمان جایی که قراردارند ببینیم. مهمتر از همه, یاد میگیریم که اگر بتوانیم خود مشغولی مان را از سرراه برداریم قادرخواهیم بود عشق، همدردی، همدلی و صمیمت را تجربه کنیم. وقتی با خودمان صلح می کنیم، با اطرافیان و همچنین فرزندانمان نیز صلح می کنیم. وقتی خویشتن پذیری را تمرین کنیم؛ میتوانیم فرزندانمان را به عنوان انسان هایی که هستند بپذیریم. شاید بهترین هدیه ای که می توانیم به فرزندانمان بدهیم، پذیرفتن خودشان است ونظر باینکه ما نمی توانیم ازجیب خالی خرج کنیم، آنچه که برای فرزندانمان میخواهیم میتواند در طی سفر بهبودیمان, انگیزه ای نیز برای خودمان باشد. داشتن فرزند یک تعهد مادام العمر است, چه با دقت و فکر و برنامه ریزی وارد آن شده باشیم وچه کاملاً غافلگیر شده باشیم. یکی از چیزهایی که پدر و مادر بودن را از سایر روابط در بهبودی متمایز می کند دائمی بودن آن است: ما هیچ وقت پدر و مادر بودن خودرا متوقف نمی کنیم حتی اگر همیشه نزدیک فرزندان خود نباشیم. چه دائما دور بر بچه های خود باشیم و چه هرگز آنها را نبینیم، واقعیتی که ما پدر ومادر هستیم ما را در حوزۀ قدرت عشقی قرار میدهد که احتمالا هرگز آنرا نمیشناختیم. ما توانمندتر و آسیب پذیر تر از آنی هستیم که هرگز تصورش را می کردیم. داشتن فرزند ما را با عمیق ترین پیوندی که در تمام عمرمان داشته ایم آشنا می کند؛ اما درعین حال رها نمودن و کنترل نکردن فرزندانمان, درسی است که طی مابقی زندگی مان مشغول آموختن آن خواهیم بود. بسیاری از ما تصور می کنیم پدر یا مادر بودن چیزی است که باید به طور غریزی از آن اطلاع داشته باشیم و همین امر باعث می شود که نتونیم به راحتی درخواست کمک کنیم. اصل روشن بینی به ما کمک میکند آموزش پذیر باقی مانده و هرجا که امکان داشته باشد در جستجوی آموزگارباشیم. برخی از ما حمایتی را که نیاز داریم؛ با آوردن فرزندمان به جلسات و بزرگ کردنشان در میان انجمن پیدا میکنیم. برخی دیگر از ما فرزندانی داریم که اصلاً نمی دانند ما در بهبودی هستیم. هر انتخابی که دربارۀ چگونگی برخورد خانواده مان با انجمن, داشته باشیم، مهارت های حاصل از بهبودی, باعث میشود که ما همۀ مراحل زندگی, والدین, همسران و فرزندان بهتری باشیم. در انجمن, طیف وسیعی از تجارب والدین در بهبودی وجود دارد. بعضی ازما فرزندانمان را در طول اعتیاد و همچنین بهبودی, به همراه داریم: بعضی از ما بعد از پاک شدن خانواده های جدیدی را بوجود میاوریم. برخی از ما هرگز از خودمان فرزندانی نخواهیم داشت اما به هر حال بخش مهمی از زندگی فرزند دیگری می شویم. صحبت کردن راجع به تجاربمان, بدون اینکه بواسطۀ نظرها و اعتقادات متفاوتمان راجع به فرزند بزرگ کردن و حتی شیوه برقرار کردن ارتباط با آنها, از بحث اصلی منحرف شویم, می تواند برایمان دشوار باشد. هریک از ما راجع به اینکه چه چیزی درست و چه چیزی غلط است نظرهای مختلف خودمان را داریم. بهبودی در NA به ما این آزادی را میدهد که متوجه شویم چه چیزی برای ما درست است و به ما این امکان را میدهد که به بهترین شکلی که قادر هستیم آن را زندگی کنیم. همانطور که هیچ الگوی مشخصی از معتاد در حال بهبودی وجود ندارد الگوی مشخصی از والدین در حال بهبودی نیز وجود ندارد. وقتی مسئولیت فرزندانمان به عهده مان است تشخیص اینکه چه چیزی در حیطۀ کنترل ما هست و چه چیزی از کنترلمان خارج است میتواند ما را گیج کند. نوشتن ترازنامه به ما کمک میکنداعتقادهای خود را را دسته بندی کنیم تا بتوانیم بهتر به [نها عمل کنیم. یکی از اعضا میگفت وقتی فهمیدم قرار است صاحب فرزندی شوم به شدت مضطرب شدم؛ اصلا نمیدانستم باید چه کار کنم. راهنمایم از من خواست به چند سئوال ساده که کمک زیادی به من کرد پاسخ دهم: "بچه چیست؟ نیازهای بچه کدامند؟ پدرو مادریعنی چه؟ مسئولیت های والدین کدامند؟ " پدرومادر بودن محدوده ای است که خود محوری مان میتواند صدماتی واقعی در آن ایجاد کند. کارکردن یک برنامه بهبودی ما را ازکشیده شدن به سوی خود مشغولی باز داشته و کمک می کند تا آن الگوهای قدیمی را که نمی خواهیم به نسل بعدی منتقل کنیم, ببینیم. با صداقت و درستی زندگی کردن, الگویی از تغییر را پایه گذاری می کند و عملکردمان به مراتب بیشتر ازواژه هایی که به کارمی گیریم, به فرزندانمان می آموزد. اگر مدتی است از فرزندانمان جدا بوده ایم، ممکن است نیاز باشد که دوباره یکدیگر را بشناسیم و یاد بگیریم چگونه با همدیگر کنار بیاییم. وصل شدن دوباره به فرزندانمان اغلب کشمکش هایی را به همراه دارد: آنها راجع به اتفاقاتی که افتاده احساسات خودشان را دارند و اذعان این مسئله می تواند دردناک باشد. رابطه ما با فرزندانمان می تواند خدشه دارباشد, نه تنها به خاطر خسارتی که در اعتیادمان به آنها زده ایم بلکه به دلیل احساس گناه و شرمی که نسبت به آن اتفاقات داریم. تنفر از خود نیز نوع دیگری از خود مشغولی می باشد و ما را نسبت به دیدن نیازهای طرف مقابل نابینا می کند. وقتی از سرراه کنار می رویم می بینیم که در هر مقطعی از زندگی فرزندانمان می توانیم برایشان والدین خوبی باشیم: حتی اگر آنها بزرگسال شده باشند ما هنوز هم چیزی برای عرضه کردن به آنها داریم. تجربه ما از خدمت فداکارانه در بهبودی, به ما می آموزد که وقتی با تمایل حضور به هم می رسانیم، موقعیت هایی که بتوانیم کمک کنیم به طور طبیعی فراهم می گردند. یکی از والدین می گفت: "من می گذارم فرزندانم راه عشق را به من نشان بدهند. آنها گرمی و محبتی را به من نشان دادند که من قبلاً از آن بی خبر بودم. درنتیجه یاد گرفتم دست از کنترل بردارم و فقط از بودنشان لذت ببرم". مادر دیگری در بهبودی می گفت: "خانوادۀ بزرگ و گرم شوهرم به فرزندم آموخت چگونه در آغوش گرفته و دوست داشته باشد و به دیگران زنگ بزند. من نیز درحال یادگیری از شوهرم هستم تا بتوانم محبت فرزندانم را, حتی درزمانی که برایم طبیعی نبوده و مرا دچار احساس ناراحتی می نماید, همانطور که هست بپذیریم". بخشی از شادی وبخشی از چالشهای پدریا مادر بودن, این است که ما مرتبا در حال آزمایش نمودن هستیم. همانطور که هیچ بچه ای مانند بچه های دیگر نیست, هیچ یک از والدین نیز ما نند هم نیستند. ما یاد می گیریم باورهایمان را با واقعیت تطبیق دهیم, رفتارمان را بررسی کنیم واز ابزاری که در NA یاد می گیریم استفاده کنیم تا خانواده ای را بسازیم که دوست داریم بخشی از آن باشیم. اما هنگامی می رسد که حتی بهترین والدین مطمئن نیستند آیا بچه هایشان را دوست دارند یا نه؟ ما انسان هستیم: نیروی برتر فرزندمان نیستیم و زمانی می رسد که مرتکب نشدن اشتباه بعدی بهترین چیزی است که می توانیم ا نجام دهیم. خانمی می گفت: "من به طرف دستشویی می دویدم و در را به روی خودم می بستم. زانو می زدم و آنقدر دعا می کردم تا وسوسه تنبیه نمودن بچه ام از بین برود". زن دیگری می گفت: "من به اتاقم می رفتم و برای فرا رسیدن زمان خواب فرزندم دعا می کردم". کلافگی و ترس هایمان ما را وادار میکنند واکنش هایی را ازخود به نمایش بگذاریم که تصور می کردیم دیگر سراغمان نمیایند. ما کامل نیستیم ولی در حال بهترشدن هستیم. از جایی شروع می کنیم که دیگر خسارت نزنیم و می توانیم ببینیم که اگر تمایل داشته باشیم می توانیم کارهای خوب زیادی انجام دهیم. داشتن فرزند در زمان اعتیاد فعال همیشه دشوار است. در کل حتی بدترین پدران و مادران نیز نمی خواهند به فرزندانشان صدمه بزنند اما در اعتیاد فعالمان با کارهایی که می کنیم و کارهایی که از انجام آنها خودداری می کنیم, به آنها خسارت می زنیم. برخی از ما حداکثر تلاش خود را بکارگرفتیم اما با اینحال کم آوردیم. یکی از اعضا چنین می گفت: "فکر می کردم برای پسرم پدر خوبی بودن, به معنی خریدن همبرگر و اسباب بازی با پول دزدی بود". در بیشتر موارد به نظر می رسید که نبودن مان برای همه راحت تر بود. ما فرزندانمان را با همسرمان، با فامیل هایمان یا در پرورشگاهها می گذاشتیم و پیگیر اعتیادمان می شدیم وزمانی که پاک می شدیم میدیدیم که اشتیاقمان به تنهایی برای اینکه والدین خوبی از ما بسازد کافی نبود. برخی از ما به لحاظ فیزیکی حضور داشتیم اما از نظر عاطفی غایب بوده و رفتارهایی غیر قابل پیش بینی داشتیم. بعضی از ما می دانیم بیش ازآنچه بتوانیم جبران کنیم، خسارت زده ایم. یکی از اعضا میگفت: "من یک والد به درد نخور بودم واین غیر قابل انکار است. امکان ندارد بتوانم صدماتی را که زده ام ترمیم کنم ومابقی عمر خود را صرف جبران خسارت خواهم نمود. ما می دانیم که به فرزندان خودمان صدمه زده ایم اما گاه بچه های دیگری که حین اعتیاد فعال در اطرافمان بوده اند را فراموش می کنیم: زمانی که مصرف می کردیم برای کسب درآمداز بچه دیگران نیز نگهداری می کردیم؛ یا سوء استفاده از بچه ها را در مکان هایی که مصرف می کردیم نادیده می گرفتیم. اگر نمی توانیم صدماتی را که زده ایم را پاک کنیم حداقل کاری که می توانیم انجام دهیم این است که خسارت بیشتری وارد نکنیم. چنین عملکردی به خودی خود یک دنیا تفاوت ایجاد می کند. برنامۀ بهبودی در وهلۀ اول به ما کمک می کند تا خسارت زدن را متوقف کنیم و سپس فرصت هایی برایمان فراهم می کند تا بتوانیم تجاربمان را از طریق جلسه، رهجو و الگو بودن با دیگران به مشارکت بگذاریم. می توانیم این چرخه را در خانوادۀ خودمان درهم بشکنیم و به دیگران کمک کنیم تا آنها نیز با فرزندانشان رفتارهای بهتری داشته باشند. از طرف دیگر، برخی از ما میخواهیم عهده دارمسئولیت هایی بیش از حدکنترل مان شویم. دشواری های فرزندانمان را می بینیم و میخواهیم خودمان را مقصر بدانیم. براساس تجارب شخصی خودمان, بدترین پیش بینی ها را می کنیم. نوع دیگری از خود محوری این است که فرزندمان را نه به عنوان یک شخص بلکه به عنوان بازتابی از خودمان, پدر و مادر بودنمان و یا تصمیماتمان ببینیم. یکی از اعضا می گفت: "من فکر می کردم فرزندم مدل کوچکی از خودم است". "تصور میکردم که هر دوی ما یک چیز را دوست داریم, یک چیز را میخواهیم و یک جور فکر میکنیم. بعد از یک جروبحث شدید یاد گرفتم که او متعلق به من نیست, اما از این بابت سپاسگزارم. اکنون در حال شناختن یکدیگر هستیم. من و او یکی نیستیم، اما او کسی است که واقعا دوستش دارم. اعتمادبه این نکته که فرزندان ما در زندگی تقدیر جداگانه و رابطه شخصی خود را با نیروی برترشان دارند، می تواند ما را به درک جدیدی از قدم سوم خودمان برساند. وقتی از سرراه فرزندانمان کنار میرویم منحصربفرد بودنشان آشکار میشود. بهبودی ما برای آنها و برای خودمان حاوی این پیام است که چیزی به نام فرصت دوباره وجود دارد. بسیاری اوقات علائم بیماری مان را درفرزندان خود نیز می بینیم وهمیشه مشخص نیست که آیا آنها وارد یک مرحلۀ گذرا شده اند یا مثل خود ما معتاد هستند. ما بین انکار از آنچه که دارد اتفاق می افتد و برچسب زدن به رفتارهای مشکل آفرین, به عنوان علائمی از بیماری اعتیاد در نوسان خواهیم بود. اشتیاق زیاد ما برای دادن تجارب خود به فرزندانمان باعث می شود بطور زود هنگام فرض کنیم می دانیم بهترین چیز برای آنها چیست. اطمینان داشتن به این
امر که فرزندانمان به بهبودی دسترسی دارند شاید بدین معنا باشد که آنها را زیاد از حد به جلو هُل ندهیم. حتی برای کسانی که بیش از همه دوستشان داریم این برنامه هنوز براساس جاذبه کارمی کند. بسیاری از ما بچه هایمان را به نوعی از دست داده ایم:آنها یا از ماگرفته شده اند یا ما برای حفظ امنیت شان آنها را به سازمانهای قانونی تحویل دادیم و یا اینکه اتفاقی برایشان افتاد که باعث شد از آنها جدا شویم. برای برخی از ما این عمیق ترین زخم اعتیادمان است، از دست دادنی که آنرا به حاد ترین شکل خود حس میکنیم. به مرور زمان و با ابزار برنامه, حتی درزمانی که روابطمان با آنها عادی نگشته باشند, شروع به التیام یافتن می کنیم. اگر آنقدر خوش اقبال باشیم که فرزندانمان را در دوران بهبودی با خود داشته باشیم خواهیم دید که فرایند بزرگ شدن آنها تفاوت چندانی با فرایند خودمان ندارد. یکی ازمعتادان می گفت: ما در کنار یکدیگر بزرگ شدیم، من به اندازه آنها کودک بودم و باید برای همگی مان نقش والد را بازی می کردم. این واقعیت که فرزندانمان زودتر از ما بالغ می گردند می تواند برایمان خجالت آورباشد. ما به کمک و راهنمایی و همچنین الگوی رفتاری مناسبی نیاز داریم. با روی آوردن به طرف دوستانمان در NA با اشخاصی که در اطرافمان هستند و بزرگترهایی که در زندگی فرزندانمان وجود دارند ، ابزار و اطلاعاتی که بدان نیازمندیم را پیدا می کنیم. یک عضو می گوید: " من یک مادر دست تنها بودم، اما به تنهایی این کار را انجام ندادم ". وقتی برای کمک گرفتن آزاد باشیم، به ابزاری که بدان نیازمندیم دست پیدا میکنیم تا فرزندانمان را طوری بزرگ کنیم که فکر میکنیم صحیح است خواه با خانواده وارد بهبودی شویم خواه بدون آن, وقتی که اینجا هستیم به بنا نمودن خانوادۀ خودمان گرایش پیدا می کنیم. بعضی از چنین خانواداده هایی مانند آنچه که به آن عادت داریم هستند ما یک همسر پیدا می کنیم و بعد هم - صاحب فرزند می شویم، یا همسری پیدا می کنیم که دارای فرزند است و یک خانواده تشکیل می دهیم.. اما تشکیل خانواده را به طرق دیگری نیز انجام می دهیم: ما فرزندان خانواده یا دوستانی که خود قادر به بزرگ کردن آنها نیستند را نزد خود می آوریم، کودکان بی سرپرست را بزرگ می کنیم یا آنها رابه فرزند خواندگی می پذیریم. ما خانواده ها را با روش های حیرت آوری با یکدیگر می آمیزیم. یکی از اعضای انجمن می گفت: رهجوی من هنگام کارکردن قدم با من مشارکت کرد: وقتی فهمیدم یکی ازعواقب اعتیاد این بوده که دیگر نمی توانم صاحب فرزندی شوم، دل شکسته شدم و سپس با تردید فکر خود را بلند اعلام کرد و گفت آیا بچه ی بی مادری اینجا هست که او بتواند برایش مادری کند. مثل این بود که چراغی در تاریکی روشن شده باشد با نگاهی به داخل جلسات میتوان بچه هایی را دید که تازه ازخیابان ها آمده اند وکسی را ندارند، به نظر می رسید که خواست خدا برای من روشن بود. بعضی ا ز ما از سالمندان یا دوستان بیماری که خانواده ای از خود ندارند نگهداری می کنیم. این اتفاقات به هر شکلی که رخ دهند، خانه های بسیاری از ما پر از عشق و پر از انسان هایی می شود که دوستشان داریم, چه با آنها ارتباط خویشاوندی داشته باشیم و چه نداشته باشیم. آنچه ما را به هم پیوند می دهد محدود به کسانی که در ابتدا با آنها صمیمی شدیم نمی گردد. خانواده می تواند معنای دشواری برای برخی ازما داشته باشد. ما به هر شکل که ممکن باشد با آن به صلح می رسیم گاه این کار را کاملا از طریق بازآفرینی مجدد انجام می دهیم.

جبران خسارت و اصلاح

جبران خسارت و آشتی
همچنانکه رفتارمان تغییر می کند دیگر رده ای از تخریب و نابسامانی از خود به جای نمی گذاریم. اما متوجه می شویم که راهی برای جمع کردن آب ریخته شده وجود ندارد: مواردی وجود دارد که بخشیدن خساراتی که زده ایم برای دیگران دشوار است . جبران نمودن خسارت هایی که زده ایم برای رهایی از احساس گناه، شرم و پشیمانی که مدام ما را در دام الگوهای مخرب نگاه می دارند، امری ضروری است. آغاز و پایان این فرایند به این صورت نیست که با شخصی که آزار داده ایم بنشینیم و بااو صحبت کنیم. با کمک راهنمایمان؛ با حقیقت آنچه که انجام داده ایم آشتی میکنیم و شروع به این روند می کنیم که باعواقب کارهایمان به صلح برسیم. اگر قرارباشد جبران خسارت هایمان ارزشی داشته باشند, ما باید رابطه ای صادقانه با خود و تغییرات بارز و واقعی که درزندگی مان بوجود میایند, برقرارکنیم. پرداختن ما به جبران خسارت در بخش های نهایی قدمها, بدون علت نیست. فرایند جبران خسارت یکی ازمهم ترین اعمالی است که به عهده می گیریم و به همین دلیل با جدیت وارد آن می شویم. جبران خسارت های مستقیم و شفاهی که در غالب کلمات به زبان می آوریم در بهبودی ما نقشی حیاتی دارند اما این فقط بخشی از این فرایند را تشکیل می دهد. انجام جبران خسارت بدین معناست که اجازه دهیم تغییراتی که در شخصیت و رفتار مان رخ میدهند تبدیل به اعمالی مستمرو قابل اعتماد در رابطه با زندگی کسانی شوند که دوستشان داریم وآنها بتوانند روی این تغییرات حساب کنند. ما این کار را ، صرف نظر از اینکه چنین اشخاصی تغییر نموده اند یا نه، یا آنها ما را می بخشند یا نه و آیا رابطه ما با آنها تبدیل به آنچه آرزویش را داریم می شود یا نه, به انجام می رسانیم. وقتی جلوی خانۀ خودمان را تمیز می کنیم احساس راحتی بیشتری در قلب و روح خود می کنیم اما این کار ما به هیچ عنوان تکلیفی برای دیگران معین نمی کند که آنها هم حتمأ باید جلوی خانۀ خود را تمیز کنند و به این معنا نیزنمی باشد که خانواده ما به طوری معجزه آسا تبدیل به آن چیزی که عمری آرزوی آن را داشتیم بشود. اما به احتمال زیاد یاد می گیریم باخانواده خود صلح کنیم وواقعیت آنچه هستند را بپذیریم. می آموزیم آنها را همان جایی که هستند و بدون قید و شرط و بی توقع ببینیم. اشخاصی هستند که هرگز ما را نخواهند بخشید و آنها معمولاً اعضای خانواده خودمان هستند. هرقدر که خواهان بخشش آنها باشیم این حقیقت ساده وجود داردکه مادام که خودشان آماده نباشند ما را نخواهند بخشید. زندگی با این امر میتواند بسیار دشوار باشد. اشتیاق ما برای درست کردن مسائل میتواند آنقدر قدرتمند باشد که چیزها را از طریق رها نکردن بدتر کنیم و اجازه ندهیم که آنها در زمان خودشان التیام یابند. یکی از اعضا مشارکت می کرد که بعد از 21 سال از جبران خسارت اولیه اش، دخترش بالاخره اعلام کرد که او را بخشیده است. "کارخداست که در تمام آن سالها نمی دانستم که او هنوز دارد با آن مسئله دست وپنجه نرم می کند چون اگر می دانستم آنرا رها نمی کردم و نمی دانم آیا هرگز با یکدیگر به مقصد می رسیدیم یا نه". "هرآنچه نیاز است به اشخاصی که به آنها خسارت زده ایم بگوئیم، می دانیم عمیق ترین جبران خسارتی که می کنیم این است که تغییر کنیم. در حالیکه خود می توانیم عمق تغییر را را در زندگی مان احساس کنیم، برای کسانی که در سالها ی اعتیادمان با ما در کشمکش بوده اند؛ ممکن است زمان درازی طول بکشد تا آنرا باور یا به آن اعتماد کنند. ممکن است این اعتماد برای خودمان هم دشوار باشد. ما نیز همین تردید را پنهان می کنیم که آیا تغییرات بوجودآمده ماندگار هستند یا نه و وقتی که دیگران باور نمی کنند ما عوض شده ایم؛ ما خودمان نیز می توانیم همراه آنها در همین دام گرفتار شویم. داشتن اشخاصی که ما و به بهبودی مان را باور دارند می تواند برای گذر از این مرحله حیاتی باشد، مخصوصا وقتی چنین دورانی طولانی میشوند. پاداش چنین چیزی می تواند یک خویشتن پذیری عمیق باشد: ما خودمان را می بخشیم، دیگران را می بخشیم و به صلح دست میابیم - صرفنظر از اینکه دیگران ممکن است چه فکری بکنند، چه احساسی داشته باشند و چه چیزی بگویند. یک عضو می گوید: "من دیگرآن کسی که بوده ام، نیستم و مهم نیست که دیگران با من هم عقیده نباشند. آن دروغ قدیمی که من تغییر نخواهم نمود, چیزی جز دروغ نیست" آشتی نمودن اصل روحانی مهمی است که باید آنرا مد نظر داشته باشیم: ما با واقعیت اعمالی که انجام داده ایم و همچنین با کسانی که اختلاف داشته ایم, آشتی می کنیم. گاه آشتی کردن بدین معناست که رابطه ای را به حالت قدیمی بازگردانیم یا آن را به بر اساس واقعیت کنونی به مرحله جدیدی برسانیم و گاه بدین معناست که با این حقیقت به صلح برسیم که رابطه مان با آن شخص به پایان رسیده است. آشتی همچنین می تواند به معنای بازگرداندن تعادل باشد، درست ماننداینکه یک ترازنامۀ مالی برای حساب کتابهایمان بوجود آوریم. وقتی آنچه را که ربطی به ما ندارد مسئولیت خود می دانیم, مانند زمانی که برای احساس و اعمال شخص دیگری مسئولیت قبول می کنیم، از تعادل خارج می شویم و معمولاً نتیجه ای مخرب به بار می آوریم. ما آنچه را که توانش را داریم, برای جبران کردن خسارتی که زده ایم و بازگرداندن تعادل به آن رابطه, انجام داده و نتیجه را رها می کنیم. روبرو شدن با عکس العمل بعضی از افراد از گذشته مان تصویر شفاف تری از اینکه چه کسی بوده ایم را به ما عرضه کند و نیاز است روی آن کار کنیم تا با آن به صلح برسیم. لازم است راجع به اینکه در حال تبدیل شدن به چه کسی هستیم خیلی آگاه باشیم و از اطلاعات گذشته خود برای حرکت به جلو استفاده کنیم. اگر جبران خسارت به تغییر کردن مربوط شود یکی از تغییراتی که می توانیم انجام دهیم این است که خودمان را بیش از این در معرض سوء استفاده قرار ندهیم. پیدا کردن تعادل بین گوش فرادادن به سخنان دیگران وخود را به مخاطره
انداختن کار دشواری است. ما تنها کسانی هستیم که می توانیم حد و مرز آن را تشخیص دهیم و ممکن است نتوانیم آنرا درهمان لحظه پیدا کنیم. مانند بسیاری دیگر از چیزها که در بهبودی روی آن کار می کنیم و به آن میپردازیم این امر
نیز لایه به لایه پدیدار می گردد. دانستن این امر که روبرو شدن با چیزی مثل یک خاطره یا جبران خسارت برای یک بار بدین معنا نیست که کارمان با آن مسئله"تمام" شده است, می تواند برایمان مفید باشد. چیزهای بیشتری دائما بر ما
آشکار می شود و گاه هنگام روبرو شدن با آنچه که می دانیم چیزهایی بیش از حد انتظارمان یاد میاموزیم. زندگی با علم به اینکه کسی ما را نبخشیده دشوار است اما از طریق این مسئله به درجه های مختلفی از پذیرش و بخشش پی می بریم که نمی دانستیم امکان آن وجود دارد. این ما را به درک شفاف تری از چگونگی قدم نهم می رساند، ما یاد می گیریم که تفاوت بین امید و توقع را تشخیص دهیم. هر قدر که دلمان بخواهد کسی ما را ببخشد یا حداقل سهم خود را از خسارتی که مشترکا ایجاد شده بپذیرد، حق و دلیلی برای داشتن چنین توقعی از او نداریم. گاه مسیر بخشیدن خودمان، با بخشیدن شخص دیگری شروع می شود برای اینکه او توان بخشیدنمان را ندارد. همچنانکه دیگران را می بخشیم ممکن است برای دردی که در حمل رنجش خود می کشد و همینطور برای رنجی که خودمان در ابتدا برای آن شخص ایجاد کردیم احساس همدردی کنیم. ما درک می کنیم که احساس هر کس نسبت به خسارت متفاوت است. چیزی که رها کردن آن برای ما آسان است برای شخص دیگری نابخشودنی به نظر می رسد: تصمیم گیری راجع به آن و تغییر دادن آن به ما ارتباطی ندارد. وقتی ابعاد خسارتی را که زده ایم را درک می کنیم می توانیم ببینیم که عدم بخشش آنها نیز بخشی از جبران خسارت ماست. همچنین در می یابیم اگر ما را ببخشند ممکن است عواقب دیگری برای شخصی که از او جبران خسارت می کنیم داشته باشد. شاید روابط دیگرشان به خطر بیفتد یا احساسشان نسبت به خودشان مورد تهدید قرار گیرد. تنها کسی که ما بر روی بهبودی اش کنترل داریم خودمان هستیم. ما فقط می توانیم آنچه را که متعلق به خود ماست تصحیح کنیم و مابقی از عهدۀ ما خارج است؛ بنابراین رها کردن را تمرین می کنیم.
معجزات اتفاق می افتند و ما تنها کسانی نیستیم که التیام را تجربه می کنیم. گاه آشتی کردن امکان پذیر است اما نه در زمان و یا تحت شرایطی که ما تعیین کرده ایم. ما بخشش، صبر و پذیرش را تمرین می کنیم. باید به آن زمان بدهیم،
زمان حتی اگر این یک عمر طول بکشد. دراین میانه ما توسط اشخاصی احاطه شده ایم که ما را باور دارند وبه ما - اهمیت می دهند و اگر توجه کنیم همیشه کسی هست که به کمک ما نیاز داشته باشد. ما می توانیم عشقی را که احساس می کنیم به طرف کسانی هدایت کنیم که آغوششان را بر آن می گشایند و به ساختن و قدرردانی از روابطی که در زندگی امروز ما حضور دارند بپردازیم.

روابط عاشقانه

روابط احساسی
کتاب پایه راجع به روابط احساسی این پیشنهاد را ارائه میدهد: آنچه را که می خواهیم, آنچه را که درخواست می کنیم و آنچه را که عایدمان شده است برروی کاغذ بیاوریم. وقتی به این سئوالات ساده پاسخ می دهیم شروع به دیدن این نکته می کنیم که چگونه می توانیم از ابزار بهبودی و تجاربمان برای تغییر رفتارمان و چشیدن طعم صمیمیت, استفاده کنیم. یاد می گیریم انگیز ه هایمان را بررسی کنیم و راجع به آنچه که میخواهیم صداقت داشته باشیم, شروع به رهایی از به دوش کشیدن کوله بارهای قدیمی نموده و روابطمان را در زمان حال تجربه می کنیم. تمرین کردن اصولی از جمله صداقت، شهامت و ایمان دریچه امکاناتی از جمله عشق، پذیرش و اعتماد را بروی زندگی مان می گشاید.

آنچه می خواهیم

آنچه ما می خواهیم
بارها می شنویم که اگر لیستی از خواسته هایمان در اوایل بهبودی برای خود درست کنیم، خود را ارزان فروخته ایم. این امر فقط دررابطه با اوایل بهبودی صدق نمی کند بارها و بارها آرزوهایی که برای خودمان داریم، جرقه هایی از - ارادۀ خداوند بوده و یک نقشۀ راه برایمان نمی باشند. بسیاری از ما این موضوع را در روابط احساسی خود نیز دیده ایم. برای پیدا کردن یک شریک احساسی به همان شکل عمل می کنیم که برای خرید یک ماشین جدید عمل می کنیم: یک لیست از چیزهایی که می خواهیم یا نمی خواهیم تهیه می کنیم و شروع به ارزیابی مدل های موجود براساس لیستی که تهیه کرده ایم می نماییم. ممکن است تعجب کنیم که با پیدا کردن آنچه بیشترین همخوانی با شرایط مان را دارد، مسائل هنوز آنطور که برنامه ریزی کرده بودیم پیش نمی روند. ممکن است راهنمای ما از ما بخواهد که لیست را به طرف خود چرخانده و از خود بپرسیم چکارباید نمود تا تبدیل به همان کسی شویم که انتظارداریم شریک زندگی مان باشد . شاید دیگران پیشنهاد کنند که کاملا از چنین لیستی فاصله بگیریم و درعوض راجع به نوع رابطه ای که می خواهیم داشته باشیم, تفکر کنیم. بعضی ازما استادان پیش بینی هستیم و از همان بار اولی که با کسی بیرون می رویم تمام رابطه را, از شروعی پرحرارت تا طلاقی دردناک, پیش بینی می کنیم. اجازه حضور دادن به خودمان بدین معناست که می توانیم به جای رابطه با یک رویا, خواهان داشتن رابطه با یک فرد باشیم. وقتی یادمی گیریم در لحظه زندگی کنیم, آزاد خواهیم بود تا از اوقاتمان لذت ببریم. با به کارگیری مهارت هایی مانند ارتباط گذاشتن و گوش کردن فعالانه و همچنین با تمرین اصولی مانند اتحاد، همدردی و مشارکت، می توانیم مدت ها قبل از اینکه وارد رابطه ای شویم, طرز استفاده از ابزاری را که برای یک رابطه مستحکم بدان نیاز داریم, بیاموزیم. این رفتارها فقط باعث نمی شوند که بیشتر به آنچه می خواهیم برسیم, بلکه باعث میشوند در همان جایی که هستیم شادتر باشیم و از درون احساس پربودن بیشتری کنیم.
موانع بسیاری بر سر راه قابلیت های ما برای داشتن رابطه ای که می خواهیم داشته باشیم وجود دارد: ترس، خودخواهی، داشتن دستاویز واین باور که رابطه مان عاقبت خوشی نخواهد داشت. هرچه بیشتر تراز می گیریم، شفاف تر موانع درونی خودمان را می بینیم که مابین ما و آنچه می خواهیم می ایستند. ممکن است خواسته های آنی خود را با قدرت شهودی خود اشتباه بگیریم و یا به محض اینکه هیجان زده می شویم، فکر کنیم عاشق شده ایم و یا ممکن است احساساتمان را کاملا سرکوب کنیم. وقتی نمی خواهیم با قلبمان ریسک کنیم قلبمان نیز هرگز به طور واقعی پُر نخواهد شد. هم چنان که یاد می گیریم قلب خود را بگشاییم جریحه دارشدن احساساتمان جان سالم به در می بریم. هرچه تحمل این نوع درد برایمان آسان تر می شود، به طرز عجیبی چنین تجاربی برایمان کمتر و کمتر اتفاق می افتند. انتخاب های ما بهتر می شوند، با احتیاط بیشتری وارد روابط می شویم و یاد می گیریم که علائم دردسرآفرین را زودتر تشخیص دهیم. روابط سالم شروع به جایگزین شدن هرج و مرجی می شود که زندگی ما را در خود بلعیده بود. گاه دلمان برای نابسامانی های زندگی تنگ می شود. زندگی بدون ماجرا و درهم ریختگی های اعتیاد فعال به نظرمان عجیب می آید وممکن است دربهبودی وسوسه شویم تا با بوجود آوردن ماجرا آن احساس آشنای دوران اعتیاد فعال را درخود زنده کنیم. شاید تکراری ترین نصیحت در انجمن که کمتر از همه به آنها گوش داده می شود این باشد: "در سال اول بهبودی وارد رابطه احساسی نشوید". ما نیاز به زمان داریم تا بتوانیم جای پایمان را محکم کنیم، حمایت کافی داشته باشیم، قدری قدم کار کنیم و بتوانیم خودمان را بشناسیم. اکثر ما در ابتدا زمان کافی به این کارها اختصاص نمی دهیم. این مانند ساختن خانه ای بدون پی ریزی است: بنای فونداسیون یک خانه دیر یا زود باید انجام شود و انجام چنین کاری در ابتدای کار بسیار آسان تر از پی ریز ی ساختمانی است که بنا شده باشد. عده زیادی از ما که در ابتدا وقت کافی برای این کار نمی گذاریم می بینیم که در آینده به آن احتیاج پیدا می کنیم. اگر توانسته باشیم اولین باری که رابطه به هم میخورد پاک مانده و از آن جان سالم به در ببریم متوجه می شویم که آن دوران به چه درد می خورد. همۀ ما یک سال صبر نمی کنیم و برای برخی از ما خیلی بیشتر طول می کشد تا شروع به گذاشتن اولین رابطه احساسی بنماییم. حتی ممکن است از اینکه مجرد هستیم خوشحال ترباشیم و آرامش بیشتری احساس کنیم و بخواهیم زندگی را به همین شکل ادامه دهیم. زمانی که می فهمیم دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد و جواب صددرصد درستی نیز موجود نیست, می توانیم به سئوال های بزرگ زندگی پاسخ داده و درنظر داشته باشیم که درصورت نیاز, همیشه می توانیم تصمیم مان را در آینده عوض ما دوست داریم یک فرمول جادویی داشته باشیم که بتواند روابط ما را درست کند: یک سال، سه سال، یک قدم پنجم، یک دوره کامل قدم ها. واقعیت ساده تر از این حرف هاست اما تعریف آن دشوار به نظر میرسد. بعضی از ما هرگز آمادۀ داشتن یک رابطۀ سالم نخواهیم بود و طی مابقی عمرمان با این مقوله مشکل خواهیم داشت. ما اعضایی را می شناسیم که در بازگویی اصولمان مهارت دارند اما ازدواج های نافرجام متعددی را پشت سر گذاشته اند. درعین حال ممکن است تازه واردانی را ببینیم که خود را, اتفاقی, دریک رابطه میابند و موفق می شوند به نوعی آن را حفظ کنند. وقتی رابطه ای به خوبی پیش میرود، با کمال میل آن را به خودمان نسبت می دهیم و وقتی آن کار نمی کند سعی می کنیم علت آن را شناسایی کنیم. همیشه درس هایی برای یاد گرفتن وجود دارند. وقتی به چیزهایی که میخواهیم دست نمیابیم، تجربه به دست می آوریم اما بعضی درس ها آنقدر واضح اند که آموختن آنها نیازی به تجربه نمودن چیزی ندارد. با تمرین کردن می توانیم مسئولیت پذیری شخصی، پاسخگویی, و حس تشخیص را در خود پرورش دهیم. ما معمولاً وقتی در حال انجام عمل اشتباهی هستییم، خودمان از آن اطلاع داریم. اعمالی مانند: سوء استفاده از کسی که آسیب پذیر است، کنترل کردن، بدجنسی یا بد رفتاری ما نسبت به خودمان و همچنین دیگران مسئولیم تا چنین رفتارهایی را متوقف کنیم. اقرار این مسئله می تواند دشوار باشد اما زمانی که بیشترین تمایل را برای داشتن یک رابطه داریم، معمولاً کمترین ابزار را برای مراقبت از آن دراختیار داریم. بسیاری ازما با این ترس دست و پنجه نرم می کنیم که هیچ وقت شریکی برای زندگی مان نخواهیم داشت و این بدین معناست که همیشه تنها خواهیم بود. چنین ترسی ما را به سوی اضطراب مزمن و بسوی درد هدایت میکند. وقتی تنها و غمگین هستیم یا سعی می کنیم سرخودمان را گرم کنیم, ممکن است چیزهایی را بپذیریم که واقعا آنها را برای دراز مدت نمی خواهیم. وقتی اولویت ما فقط تنها نبودن باشد، امکان زیادی وجود دارد که ارزش ها یا اولویت های خود را به مصالحه بگذاریم و سریعا به شخصی متعهد شویم که هنوز به درستی او را نمی شناسیم. یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که می گوید: "مواظب خواسته ات باش چون ممکن است به آن برسی". ما شور و حال یک رابطۀ جنسی را با صمیمت اشتباه می گیریم. ممکن است فکر کنیم احساساتمان واقعی است حال آنکه فقط به دنبال تغییر مسیر فکری و یک راه حل فوری بوده ایم. گاه به دنبال روابط جنسی می رویم در حالیکه چیزی که به دنبالش هستیم عشق است. از ترس تنها ماندن ، خلاءای که در درونمان احساس میکنیم را با یک رابطه وصله پینه میکنیم . یکی از اعضا راجع به رابطه اش چنین می گفت: "او تبدیل به نیروی برتر من و ماده مصرفی من شده بود". من همیشه وقتی بی حوصله، تنها و یا خوشحال بودم به او تلفن می زدم و از او می پرسیدم چه کار می کنی؟ من پاک بودم و درعین حال هیچگونه ابزاری دراختیار نداشته و یک وسوسه ی جدید نیز پیدا کرده بودم. هیچ چیز عوض نشده بود. همین عضو گزارش داد که یک نفر در برنامه به او پیشنها کرده بود "اگر بعد از ساعت 21 شب است و فکر خوبی به نظرت آمد آنرا انجام نده". گاه به نظر می آید که آخرین ماده مصرفی مان میتواند شخص دیگری باشد. کشف این مطلب میتواند بسیار تعجب آور باشد که دلباختۀ کسی شدن, میتواند به آسانی تبدیل به خود مشغولی گردد. اما وقتی تفکرات خود را ارزیابی می کنیم می بینیم تا چه حد برایمان اهمیت دارد که آیا دیده میشویم یا نه و دیگران ما را چگونه می بینند. خیلی وقت ها اجازه می دهیم یک رابطۀ جدید نسبت به بهبودی مان اولویت پیدا کند. کمتر به جلساتمان می رویم، به دیگران تلفن نمی زنیم و آنطور که باید و شاید روی خودمان کار نمی کنیم. جای تعجب نیست که وقتی از خودمان مراقبت نمیکنیم به رابطه مان نیز لطمه میخورد. اما این طور به نظر می رسد که انرژی لازم را از آن رابطه به دست می آوریم و این را زمانی متوجه می شویم که فضای کافی و زمانی را که نیاز است می گذاریم تا برنامه مان را انجام دهیم. هرکاری که لازم باشد انجام می دهیم تا تبدیل به شخصی شویم که برای رابطه دلخواهش آمادگی داشته باشد و اگر می خواهیم آن رابطه را حفظ کنیم باید به انجام آن کارها ادامه دهیم. "مانند اینکه به روی درخت بهبودی محلول جادویی رشد بریزیم". یکی از اعضا می گفت اگر میخواهی خودت را بشناسی با کسی یک رابطۀ احساسی بگذار. دیگری می گفت: نه، اگر می خواهی راهنمایت را بشناسی با کسی یک رابطۀ احساسی بگذار. بعضی از ما پس از پاک شدن شروع به گذاشتن روابطی به ظاهر جدی می کنیم که همه به فاجعه منتهی می گردند. ماجرای عاشق شدن و سپس عاشق نبودن می تواند پاداش خودش را دربرداشته باشد و به نظر می رسد که ما همان رابطه را بارها بارها با اشخاص مختلفی تجربه می کنیم. شور و حال عشق زود هنگام ممکن است چنان ما را تحت تاثیر قرار دهد که دوباره و دوباره در جستجوی آن باشیم. گاه رفتاری که ما طی یک رابطه به نمایش می گذاریم, سدّ راه مان می شود، اما در عین حال می توانیم مشکلات را حتی قبل از شروع یک رابطه پیش بینی کنیم متوجه - می شویم اشخاصی را انتخاب نموده ایم که ابداً برای ما مناسب نیستند. گاه راجع به اینکه نمی توانیم شخص مورد نظرمان را پیدا کنیم با شوخی می گوییم که قابلیت انتخاب درست درما وجود ندارد, اما واقعیت امر میتواند برایمان
بسیار دردناک باشد. جای تعجب نیست که برخی از ما از داشتن روابط جنسی هیجان زده می شویم. ما خواهان چیزی هستیم که حال ما را سریعآ خوب کند. برخی اوقات تنها با یک نفر لاس زدن به نوعی یک حالت نشعگی درما ایجاد می کند. ما از این کار لذت می بریم. برقرار کردن ارتباط نیز, حتی قبل از اینکه اتفاقی بیافتد, می تواند نشئگی خودش را داشته باشد. البته این بدین معنا نیست که همه ما با داشتن روابط جنسی مشکل داشته باشیم, حتی آنهایی که داشتن چنین روابط غیر احساسی و جنسی برایشان امری عادی باشد. همانند بسیاری از چیزهایی که در بهبودی بدانها برمی خوریم, در رابطه با مقولۀ فوق, تا زمانی که مشکلی پیش نیاید، مشکلی وجود نخواهد داشت. شاید بخواهیم از خود سئوال کنیم که آیا روابط جنسی زندگی مان را غیر قابل اداره کرده است؟، آیا بخشی از خوشحالی یا ناراحتی ما را تشکیل میدهد؟، آیا وسوسه و اجبار نقشی در رفتارهایمان بازی میکنند؟، آیا ما دروغی گفته ایم، رازی را نگه داشته ایم یا در حال پنهان کاری هستیم. نگاهی صادقانه به این مسئله می اندازیم که آیا رفتارهای ما باعث ایجاد درد ورنج برای عزیزانمان میشود یا اگر واقعیت را می دانستند دچار درد و رنج می شدند. - ما باید راجع به آنچه که انجام میدهیم صداقت داشته باشیم. ممکن است در پی یک رابطۀ معنادار باشیم، یا به دنبال خوش گذرانی باشیم، یا ممکن است دنبال دردسر بگردیم. درک انگیزه هایمان باعث میشود عواقب کارهایمان را راحت تر درک کنیم. اینطور نیست که همیشه آنچه را که درخواست می کنیم بدست آوریم, اما زمانی که خواهان یک چیز بخصوص بوده و به دنبال چیزمتفاوتی می رویم, معمولا با عواقب ناامید کننده ای مواجه می گردیم. اگرهنوز در حال خودفریبی باشیم چطور می توانیم امیدی به داشتن رابطه ای توأم با صداقت و بی ریایی با کس دیگری داشته باشیم. چیزی که اهمیت دارد این است که با رفتار و تصمیماتمان احساس راحتی کنیم. دیگران, نقطه نظرات خودشان را دارند, ولی ما می آموزیم آنچه که میخواهیم, آنچه که باور داریم و آنطور که می خواهیم زندگی کنیم را شناسائی کنیم. این میتواند از یک عضو تا عضو دیگر واز یک مقطع تا مقطع دیگر از زندگیمان بسیار متفاوت به نظر بیاید.رفتاری که در اوائل بهبودی با آن راحت بودیم ممکن است در آینده قابل تفکر هم نباشد؛ یا ممکن است بعد از سالها پاکی، برای اولین بار چنان تجربه ای از آزادی به دست میاوریم که هرگز در اوائل تجربه نکرده بودیم.کاملاً منطقی است که رفتار مابر اساس نیازمان، خواسته هایمان و یا میل شدیدمان تغییر کند، نکته مهم این است که در مورد آن باخودمان شفاف باشیم.

آنچه که درخواست می کنیم

آنچه که درخواست می کنیم
در درازمدت خود را بیشتر می پذیریم و با شرایطمان آشناتر می شویم. یاد می گیریم از مصاحبت خود لذت ببریم و با گرایش ها و مسئولیت های خود به شیوه ای مناسب برخورد کنیم. شاید از درک اینکه دیگر مانند گذشته, به یک رابطۀ احساسی "نیاز" داریم, متعجب شویم. تعجب آورتر این است که وقتی متوجه می شویم خواهان یک رابطۀ احساسی هستیم, و باوجود آنکه نیازی بدان نداریم, بودن در چنین رابطه ای برایمان راحت ترمی گردد. داشتن حمایت بدین معناست که بعضی از منابعی را که برای داشتن یک رابطۀ دو نفره بدان نیازمندیم, در دسترس داشته باشیم واگر مسائل طوری که امیدش را داشتیم پیش نرفت, بتوانیم از آن کمک بهره بگیریم. روابط یکی از مقوله هایی است که فقط با تمرین کردن, در آن خبره نمی شویم. اکثر کارهای پراهمیتی که برای بهبود بخشیدن به روابط احساسی مان انجام می دهیم, در چنین روابطی به کارگرفته نشده و در رابطه با راهنما و دوستان مورد اعتمادمان انجام می گیرند. حتی پس از سالها پاکی, تفکیک و تطبیق آنچه در قلبمان و ذهنمان اتفاق می افتد به طور خودکار انجام نمی پذیرد. مابه یک جفت چشم دیگر نیز نیاز داریم؛ به شنونده ای که برایمان اهمیت قائل شود و بخواهد به ما کمک کند تا مسائل را ازیکدیگر تمیز دهیم. یک راهنمای خوب کلیدی برای ایجاد تغییر در نوع رابطه مان با دیگران است. رابطۀ بین ما و راهنمایمان میتواند پایه و اسا س مابقی روابط مان در بهبودی باشد. برخی از ما نیاز داریم مدت زیادی پاک باشیم تا راهنمایی را که بتوانیم با او ارتباط بر قرار کنیم, پیدا کنیم. ممکن است آن شنونده را به جای یک راهنما, در دوست قابل اعتماد دیگری پیدا کنیم. بدون توجه باینکه چنین احساس امنیتی را چگونه پیدا می کنیم, بازگو نمودن صادقانۀ تجارب گذشته مان, امری حیاتی برای ایجاد تغییر می باشد. نمی توان کتمان نمود که معتادان با واقعیت مشکل دارند. چنین مشکلی در روابط احساسی مان نیز دیده می شود: ما با این خیال پردازی که روابطمان باید چگونه باشند دست به گریبان می شویم وچگونگی واقعیت آنهارا نادیده می گیریم. وقتی عاشق رویاپردازی باشیم، واقعیت باعث عصبانیت مان می شود. خشمگین شدن نسبت به واقعیت نقطه مخالف پذیرش است. گاه آنقدر درگیر وهم وخیال درباره طرف مقابلمان می شویم که وقتی مانند آن عمل نمی کند، عصبانی می شویم. گاه بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که خود را ازشرایط دور کنیم، اما این معمولاً آسان ترین کار ممکن می باشد. سفر ما آموختن این نکته است که باید علی رغم همخوانی فرد مورد نظر با انتظارات واهی مان, او را بپذیریم. شاید ارائۀ یک عشق کامل و بدون قیدوشرط تنها ازعهدۀ خداوند برآید اماهمانطورکه به چنین هدف ایده آلی نزدیکتر می شویم, روحمان شکوفا میگردد. هرچه عمیق تر دوست بداریم، بیشتر قابلیت عشق ورزیدن خواهیم داشت. هر چه بیشتر از طریق روابطمان رشد کنیم, صمیمت بیشتری را تجربه خواهیم نمود. بعد از سالها پاکی ممکن است متوجه شویم که بالغ و جاافتاده به نظر می رسیم و زندگی مان در بسیاری از موارد به آنچه که میخواستیم تبدیل شده است اما با وجود این هنوز با روابط احساسی مان در حال کشمکش هستیم. تمیز دادن بین یک عشق بالغ و یک عشق نابالغ می تواند هرمدت زمانی که یک عشق برای رشد نمودن و بالغ شدن بدان نیاز دارد, طول بکشد. چنین چیزی یک فرایند مادام العمر است. وقتی اقرار می کنیم چه مقدار از خسارت های زندگی مان دررابطه با روابط جنسی و عشق وعاشقی بوده است، به فوائد بازگشت سلامت عقل دراین حیطه, پی می بریم. ما
قدم ها را کار می کنیم تا خرابی های گذشته مان را هموار کنیم, از راهنما استفاده می کنیم تا با کمک او خرابی های امروز مان را هموارکنیم و از سنت ها استفاده می کنیم تا راههای جدیدی برای کنارآمدن با دیگران بیاموزیم. ما بخشنده تر می شویم، خودخواهی مان کاهش می یابد و کمتر می ترسیم. می آموزیم که ضابطه و چهارچوب داشته باشیم و در عین حال باز و صریح باشیم: می توانیم آنقدر در مطالباتمان خشک و بی انعطاف باشیم که پیدا کردن طرف مقابل در زندگی مان غیر ممکن شود. از توقعاتمان راجع به دیگران دست بر میداریم و کمی بیشتر از خود مطالبه می کنیم. به تدریج میتوانیم ببینیم کجا نیاز به تغییر داریم و کجا باید محکم بر روی اعتقادات خود بایستیم, حتی اگر این به معنای صبرکردن باشد. شروع به دیدن این نکته می کنیم که باورهای ما در کجا امنیت ما را حفظ می کنند و در کجا ما را دوباره و دوباره به طرف الگوهای قدیمی سوق میدهند. یکی از اعضا می گفت: "من از اینکه ترکم کنند نمی ترسم بلکه انتظار داشته و مطمئنم که این کار انجام خواهد شد". وقتی بدترین انتظارت را داریم معمولاً همان انتظارات درزندگی مان به وقوع می پیوندند. درس گرفتن از تجاربمان مهم است، اما گرایش ما به این باور که می توانیم از آن فراتر برویم نیز امری حیاتی است. اجازه تغییر به خود و دیگران دادن میتواند به معنای تسلیم به این احتمال باشد که خود را در قلمروی بیگانه ای بیابیم. وقتی روابط مشابه را تکرار نمی کنیم، ممکن است این احساس به ما دست بدهد که اصلاً نمی دانیم باید چه کار کنیم. یکی از اعضا می گفت: "سالها برایم به طول انجامید، اما آخرین باری که قدم چهارم را می نوشتم ناگهان متوجه شدم که دیگر پی در پی با افرادی مشابه رابطه برقرارنمی کنم بلکه این من هستم که تغییر - نکرده و همان شخص قبلی بودم. اینکه آن شخص دیگر چه کسی بوده باشد اهمیتی نداشت, چونکه من هنوز همان عکس العملهای قبلی را ازخود بروز می دادم". کار متفاوتی انجام دادن یک ریسک است اما تکرار اشتباه, شکست خوردن را تضمین می کند. یک عضو قدیمی این مطلب را به بهترین شکل ممکنه بیان کرد: "قبلأ ما فکر می کردیم که مشکل ما در اعتماد نکردن بود، اما اکنون می دانیم که مشکلمان در نداشتن شهامت است". هرچه بیشتر آزادی از اعتیاد فعال را تجربه کنیم، بیشتر می توانیم ببینیم چگونه اعتیادمان حتی درپاکی ما را به مخمصه می اندازد. ما گرایش داریم اعمالی را که در زندگی مان خسارت به بار می آورند تکرار کنیم و خود را در معرض صدمه قرار دهیم. شاید تنها چیزی که برای تغییر الگوهای قدیمی و دردناک نیاز داریم کمی شفافیت ذهن باشد. ولیکن گاه اعمال خود را آشکارا می بینیم و بازهم آنرا انجام میدهیم. انگیزه ها و تمایل خود را بررسی می کنیم، راجع به آن مشارکت می کنیم, دفترچه خودرا با نوشتن تراز پر می کنیم اما باز هم همانجا که بودیم باقی می مانیم. همان تضادی را که در خدمت تجربه می کنیم, در آخرین شغل مان و یا آخرین رابطه مان با یک فرد جدید تجربه کرده بودیم. وقتی این نوع مسائل تکراری را می بینیم، قضاوت یکدیگر برایمان آسان می شود. اما واقعیت امر این است که این انتهای کار نیست. برخی اوقات دردمان باید به حدی رسیده باشد تا بتوانیم با مسائلی که عمیقا در درونمان دفن شده است روبرو شویم، اما گاه وقتی به عقب نگاه می کنیم می بینیم که برخی التیام های دیگر باید اتفاق می افتاد تا توانایی چنین کاری را پیدا می کردیم. ممکن است از اینکه کمبودهای اخلاقی مان به ترتیبی که ما خواهان آن بودیم، از بین نرفته است، احساس یأس و ناامیدی کنیم. هر بار که از یک طوفان احساسی عبور می کنیم فرصتی به ما داده می شود تا بار گذشته را رها کنیم و آزادی بیشتری را درآن سوی طوفان پیدا کنیم. در نتیجه آینده مان کمتر و کمتر تحت تأثیر تاریخچه مان قرارمی گیرد.

شهامت اعتماد کردن

شهامت اعتماد کردن
راه درست یا غلطی برای تجربه نمودن عشق وجود ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که به خود اجازه دهیم این امتیاز ویژه را تجربه کنیم. ما آنهایی را که قراراست دوست داشته باشیم دوست داریم واین همیشه به نظر عقلانی نمیاید و ممکن است حتی ظاهر خوبی نیز نداشته باشد. یک زوج خوشبخت راجع به رابطه شان چنین میگویند: "طی هرروزی, چه یکدیگر را دوست داشته باشیم وچه نتوانیم همدیگر راتحمل کنیم، باز هم روزخوبی خواهیم داشت. می توانیم با یکدیگر شوخی کنیم، بجنگیم، در کنار هم باشیم و از مصاحبت یکدیگر لذت ببریم. شاید از بیرون کمی مشکوک به نظر برسد اما ما از هر دقیقۀ بودن با یکدیگر لذت می بریم". شاید واقعا شریک زندگی مان را پیدا کرده باشیم و شاید هم زمان فراگرفتن درسی جدید برایمان رسیده باشد. زمانی که دست ازکنترل برمی داریم و اجازه می دهیم دیگران خودشان باشند، میتوانیم کمی دست از احساس نا امنی کردن برداریم وراجع به اینکه خودمان چه کسی هستیم صادق باشیم. برای انجام این کار لازم است جدی باشیم ولی آن را سخت نگیریم: می توانیم شوخ طبع وبازیگوش باشیم، مهربان باشیم و لطافت به خرج بدهیم و بترسیم یا غمگین باشیم. بالاخره می توانیم از این احساس وحشتناک که آنچه هستیم کافی نیست آزاد شویم، یا از شر این احساس که اگر هویت واقعی ما را بفهمند ترکمان میکنند راحت شویم. رابطه ما باخودمان تعیین کننده کیفیت رابطه مان با دیگران است. این به نظر خیلی واضح می رسد اما زمانی که درشرایط قرارمی گیریم, می تواند به سرعت فراموشمان شود. وقتی احساس خوبی نسبت به خودمان نداریم، زمانی که درد می کشیم، تنهاییم یا احساس ناامنی می کنیم, مطمئنأ دوست داریم ازکسی بشنویم که حالمان خوب است. اما هرچه بیشتر خودمان را بشناسیم، نیازهایمان را بهتر درک می کنیم و بهترمتوجه می شویم چه قابلیت هایی را می توانیم ارائه دهیم. یکی از اعضا چنین توضیح میداد: " اگر حداقل یکی از طرفین رابطه خودش را بشناسد به این رابطه کمک بزرگی شده است, اما من با اینکه در برنامه جدید نبودم مدتها با خودم غریبه بودم. با صداقت و موشکافانه به درون خود نگریستن, اقدامی است که برخی اوقات انجام می دهم و بعضی اوقات انجام نمی دهم. اکنون متوجه شده ام که میتوانم تعداد زیادی از احساساتم را نام ببرم اما این بدین معنا نیست که در تمام لحظات از همۀ احساساتم آگاهی داشته باشم, بخصوص زمانی که احساسات شدیدی را تجربه کنم. من هنوز به طور اتوماتیک و غریزه ای تصور می کنم که دچار احساساتی مانند خشم، افسردگی و مقاومت شده ام, حال آنکه احساسات واقعی ام، تنهایی، درماندگی یا ترس می باشند. وقتی با چنین شرایطی مواجه می شوم احساساتم خواه ناخواه افرادی را که از همه به من نزدیک ترند نشانه می روند. اما من خودم را با این ایده آرام می کنم که احساساتم را زودتر از گذشته تشخیص میدهم یعنی به جای اینکه یک ماه درد بکشم و یا شاهد به اتمام رسیدن یک رابطه باشم, پس از یک هفته چنین احساساتی را شناسایی می کنم. البته این بدان معنا نیست که چنین تشخیصی منجر به کاهش آن احساسات شود. یکی از اعضا چنین می گفت: "وقتی شروع به شناسایی احساساتمان در همان زمانی که اتفاق می افتد می کنیم، می توانیم پاداش نهفته در قدم دهم را ببینیم". زمانی که بتوانیم واکنش خود را شناسایی کنیم میتوانیم به جای عکس العمل نشان دادن ازخود واکنشی حساب شده نشان دهیم. به کارگرفتن اصول در رابطه مان بدین معنا نیست که تبدیل به شخص دیگری گشته ایم و یا از روی ناصادقی عمل می کنیم اما چنین کاری میتواند در ابتدا برایمان ناخوشایند باشد. هم چنانکه شروع می کنیم راههای جدیدی برای پاسخ های حساب شده مان و عکس العمل هایمان انتخاب کنیم راهنمایمان میتواند برایمان کمک بزرگی باشد. همچنانکه شروع می کنیم به تعویض طرزفکرهای قدیمی و معیوب با ایده ها و روش های جدید, مسائلی پیش می آید که ممکن است قبلاً هرگز بدانها برنخورده باشیم. طی چنین فرایندی, ما با گزینه ها و چالش هائی روبرو می شویم که پیش بینی شان نکرده بودیم. وقتی اتحاد را در درجه اول قرار می دهیم بودن در یک رابطه برایمان به تجربه ای متفاوت تبدیل میگردد. کنارگذاشتن نیازهای مان و در نظر گرفتن منافع هردوطر ف یک رابطه و یا کل خانواده, بدین معنا نیست که اجازه دهیم نیازهایمان نادیده گرفته شده و یا اذعان نگردند. ما شروع به دیدن این نکته می کنیم که اگرهردوی ما با روحیۀ تمایل و اتحاد و وارد این رابطه شویم, هریک از ما به آنچه نیاز که داریم خواهیم رسید و اگر باور داشته باشیم که اتحادمان باید دراولویت قراربگیرد, می توانیم نتیجۀ کار را به نیرویی برتر از خودمان واگذار کنیم.
خوداتکایی یک اصل روحانی است و یادگرفتن حمایت از روحمان یک بخش حیاتی از رشد ونمو ماست. البته ما آنرا به تنهایی انجام نمی دهیم. ما گروه، راهنما، دوستان قابل اعتماد و نیروی برترمان را داریم که به ما کمک میکنند به راهمان ادامه دهیم. ماپیروزی ها و سختی های خود را با طرف مقابلمان در میان می گذاریم, اما یاد می گیریم مسئولیت حال و روزمان و یا کیفیت کلی زندگیمان را بر دوش آنها قرارندهیم. وقتی بتوانیم روز بدی داشته باشیم و درعین حال اصرار نداشته باشیم که شریک زندگیمان نیز روز بدی داشته باشد, می دانیم که چیزی واقعا در حال عوض شدن است. یکی از اعضا چنین گفت: "اولین باری که عصبانی به خانه آمدم, وقتی شریک زندگیم شروع به ایراد گرفتن کرد ومن سخن اشتباه بعدی را به زبان نیاوردم, فهمیدم که یک نیروی برتر دارد در زندگیم کار میکند". آموختن تفاوت بین داشتن یک شریک زندگی و کسی را گروگان گرفتن یا گروگان گرفته شدن, برای بسیاری از ما گام بزرگی محسوب می گردد. "دست از توقعات برداشتن" نام قشنگی برای دست از کنترل برداشتن است. وقتی به شریکمان و به خودمان اجازۀ داشتن یک استقلال شخصی را می دهیم، خواهیم توانست با سرعتی که مناسب حالمان است رشد و تغییر کنیم. تحت این شرایط رابطه مان میتواند بواسطۀ آنچه که هریک از ما برسرسفره میاوریم, شکوفا گردد. وقتی تمایمل داریم که آرام در رابطه بمانیم, حتی زمانیکه رابطه تغییر میکند یا خودمان تغییرمیکنیم، به درک جدیدی از تعهد دست میابیم. همانطور که بعضی اوقات در بهبودی به مصرف مواد فکر کردن امری عادی است، در نزدیک ترین رابطه مان نیز فکر فراررا برقرارترجیح دادن, به سراغمان میاید. ماندن در رابطه علی رغم داشتن میل شدیدی به ترک آن, میتواند تمرین روحانی عظیمی برایمان باشد. اگر تمایل داشته باشیم برای پاسخ های مورد نیازمان صبربه خرج دهیم, معمولا یک راه حل عقلانی برایمان آشکار خواهد شد. برای عبور از میان مشکلاتی که در روابطمان بدانها برمی خوریم, داشتن روشن بینی امری حیاتی است. بودن دریک رابطۀ احساسی با کسی که در بهبودی نیست چالش های مخصوص خودش را دربردارد. یکی از این چالش ها این است که احساس کنیم مورد قضاوت دوستانمان در جلسات قرار گرفته و یا از آنها رانده شده ایم. اکثر اوقات ما دیگران را درقالب دو گروه مختلف می بینیم: یا کسانی که در بهبودی هستند و یا آنهایی که به بهبودی نیاز دارند. ممکن است تصور کنیم داشتن یک رابطۀ سالم با کسی که دربهبودی نیست امکان پذیر نباشد اما واقعیت امراین است که احتمال خرسندی ما از چنین رابطه ای, تفاوت چندانی با احتمال رضایت مان از رابطه ای که هردوطرف آن
دربهبودی باشند, نخواهد داشت. شاید نیاز باشد کار بیشتری انجام دهیم تا بتوانیم تعادلی بین تعهدات خود نسبت به شریک زندگی مان و بهبودی مان برقرار کنیم. وقتی در تعادل نیستیم این طور به نظر می رسد درعین حال دو زندگی موازی را پیگیری می کنیم. ممکن است دررابطۀ شخصی مان برای رساندن منظور خود و یا توضیح احساساتمان, از ادبیات انجمنی استفاده کنیم. اما باید بدانیم که روابط به درک متقابل و یاد گیری نیاز دارند. در جلسات ابزاری را پیدا می کنیم که کمک می کنند روابط دلخواهمان را درزندگی داشته باشیم اما در بیرون ازانجمن راههایی را برای به کار بردن اصولی که آموخته ایم, پیدا می کنیم بدون اینکه لزوما نامی بر روی اعمالمان بگذاریم. زمانی که اصول برنامه را در زندگی خود به کارمی گیریم, انعطاف مورد نیاز روابط را آسانتر بدست می آوریم. یاد می گیریم بلافاصله پس از اینکه چالش ها بوجود می آیند آنها را برطرف کنیم و شهامت پیدا می کنیم آنچه را که فکر و احساس می کنیم , بیان کنیم حتی اگر چنین کاری برایمان ناراحت کننده باشد. تمایل به تغییربدین معناست که می توانیم به روابط اجازه رشد دهیم,به شورواحساس اولیه مان تعادل بخشیم و تبدیل به چیزی شویم که قبلاً تصور آن را نمی کردیم. وقتی رابطه ای که برایمان اهمیت دارد، کار نمی کند اینطور به نظر می رسد که هیچ چیز دیگری کار نمی کند. جنگ و دعوا با آنهایی که دوستشان داریم میتواند بسیارناخوشایند باشد و خاتمه یافتن یک رابطۀ عاشقانه یا رابطه با یک دوست نیز می تواند امواج بسیار عظیمی از احساسات را درما ایجاد کند. مشکلاتی که طی رابطه گذاشتن بوجود میایند برای همۀ انسانها چالش انگیزند اما چنین مشکلاتی برای معتادان خطرات بخصوصی را به همراه دارند: درد ناشی از چنین مشکلاتی میتواند آنقدر زیاد باشد که مصرف کردن دوباره, تبدیل به یک گزینه شود. اگر به نظر برسد دوستان ما در بهبودی از طرف مقابلمان جانبداری می کنند، ممکن است چنان احساس بیگانی در ما به وجود آید که در جلسات احساس ناامنی نموده و از رفتن با آنها اجتناب کنیم. مثلث قدیم ی ترس، خشم ورنجش میتواند در ما این احساس را ایجاد کن که گویی در یک قفس آهنی گیرافتاده ایم. درعین حال ممکن است هیچ تمایلی برای استفاده از پاد زهر این وضعیت, که همان ارتباط با دیگران می باشد, نداشته باشیم. وقتی درحال درد کشیدن هستیم, انجام کارهای ساده ای مانند غذا خوردن، خوابیدن و سرکاررفتن, میتواند برایمان بسیار دشوار باشد. تازه واردانی که اطراف ما هستند میتوانند الگوهای قدرتمندی بوده و به مایادآوری کنند که وقتی عذاب می کشیم باید حضور پیدا کنیم و از دیگران تقاضای کمک کنیم. هر عضو و با هرمقطع پاکی, آماده است تا زندگی مان را نجات دهد. ممکن است بعد از کمی تعمق به این نتیجه برسیم که رابطه ای که درآن هستیم باید واقعا خاتمه پیدا کند. اما بهتر است آنرا طوری به پایان برسانیم که با آن احساس راحتی می کنیم و عجولانه و از روی وسوسه و اجبار آن را انجام ندهیم. اگر اینکار را بکنیم احتمالأ شرایط دردناکی را پشت سرمی گذاریم که در آینده مجبور به سروسامان دادن آن شویم. خاتمه دادن به یک رابطه بدین معنا نیست که یک نفر آدمی بدی بوده و باید اشتباه کرده باشد. بالعکس, چنین چیزی درواقع میتواند بهترین حالت ممکن برای طرفین آن ربطه باشد. ما می توانیم احساس کنیم که به خاطر چیزهایی مانند تأیید جامعه, فرزندانمان, خودخوشنودی و یا ترس, باید در یک رابطۀ احساسی باقی بمانیم, حتی زمانی که می دانیم زمان خاتمۀ آن رابطه فرا رسیده است. وقتی کاری را که فکر میکنیم درست است، انجام داده و برای توجیه اعمالمان عمدأ خسارتی به بار نمیاوریم، شهامت خود را به نمایش گذاشته ایم. دیگرنیاز نداریم برای خاتمه دادن به ازدواجمان وارد رابطه نامشروع با فرد دیگری شویم. ممکن است برایمان روشن باشد که از ابتدا وارد چنین ازدواجی نشویم و یا اینکه با بزرگواری و عزت نفس از آن خارج گردیم. ما طرز تفکر بچه مدرسه ای مان را رها کرده و به خود اجازه می دهیم به عنوان افرادی بالغ در روابطمان حضورداشته باشیم و با تمایل و آمادگی، در تجارب یکدیگر شریک شویم. گاه زمانی که در حال کنار آمدن با خاتمۀ یک رابطه هستیم، نسبت به شدت احساساتمان متعجب می شویم. به نظر میرسد واکنشی که نسبت به از دست دادن یک رابطه تجربه میکنیم، کاملاً نامتناسب و افراطی باشد. این دلیل نمیشود که خود را قضاوت کنیم یا وانمود کنیم چنین چیزی در حال اتفاق افتادن نیست. حتی اگر وسوسه آن را داشته باشیم. چیزی به نام درست یا غلط در مورد احساساتی که داریم وجود ندارد. بعضی از احساساتی که در زمان مصرف قادر به تجربه کردنشان نبودیم، در زمان پاکی هنوز انتظارمان را می کشند و از دست دادن شخصی در بهبودی باعث
سرازیر شدن احساساتی می شود که درگذشته باید تجربه می کردیم. احساساتی که مربوط به ازدست دادن های گذشته می شدند و ما بواسطۀ مصرف مواد نتوانسته بودیم آنها را تجربه نموده و آنطورکه باید و شاید سوگواری کنیم. زمانی که وارد این نوع احساسات می شویم، راهنمایمان میتواند ریسمان نجاتی برایمان باشد. اگر تمایل داشته باشیم شرایط را تحمل کنیم، به فرایند بهبودی اعتماد کنیم و کارهای لازم را انجام دهیم، می توانیم التیام واقعی را در قدم ها تجربه کنیم. درست است که امکان لغزش وجود دارد اما امکان اینکه زندگی مان از طریق قمار، خرید، روابط جنسی و
پرخوری و هرچیزی که باعث شود احساساتمان پس زده شوند, غیر قابل اداره گردد نیز وجود دارد. در بهبودی, برخی از ما قبل از اینکه بخواهیم یا بتوانیم با زور از میان درد عبور کنیم و نگاهی صادقانه به خود و شرایطمان بیاندازیم, سالها این الگوهای رفتاری را تکرارمی کنیم. مبنای ایده های ما درمورد روابط معمولاً همه چیز هست به غیر از واقعیت. میخواهیم باورداشته باشیم که روابط خود به خود اتفاق می افتند و ما همانطور که سوار یک اسب چوبی دریک شهر بازی می شویم, می توانیم وارد یک رابطه شویم و به طوری اتوماتیک حرکت کنیم و ازآن لذت ببریم. همانطور که تصور می کردیم مجموعۀ خاصی از مواد مختلف همه چیز را برایمان درست می کرد, گاه تصور می کنیم که مجموعه ای از ویژگی های خاصی که در کنار هم قرارمی گیرند, یک شریک زندگی ایده ال را برایمان فراهم می کنند. ما توقعات غیرواقعی بر دوش خود و دیگران می گذاریم. بر اساس اینکه اوضاع باید "چگونه باشد" رؤیا پردازی و تصویرسازی میکنیم. رابطه یک چیز پیدا
کردنی نیست بلکه چیزیست که باید ساخته شود ما باید با حضور خود در بنا نمودن این رابطه مشارکت کنیم. زمانی که شروع به مراقبت از خود می نماییم انواع روابط صمیمانه در دسترس ما قرار میگیرد.

رابطه آگاهانه

رابطۀ آگاهانه
این واقعیت ندارد که در NA تا زمانی که خودمان را دوست نداشته باشیم نمی توانیم دیگران را دوست بداریم. درواقع این دقیقا همان کاریست که ما در انجمن انجام می دهیم. ما همدلی را تجربه می کنیم و این خود به چیزی بزرگتر تبدیل می گردد. به تدریج با خودمان نیز رابطه برقرار می کنیم و شروع به ازمیان برداشتن چیزهایی می کنیم که ما را در شرایط نفرت از خود وعمدأ به خویش صدمه زدن نگاه میدارند. یاد می گیریم دیگران را دوست داشته باشیم اما رابطه مان با آنها یک کلنجار باقی میماند تا زمانی که یاد بگیریم با خودمان و نیروی برترمان رابطه داشته باشیم. در مقابل رابطه ما با خودمان و خداوند غنی تر گشته و بواسطۀ روابطی که با دیگران داریم, آگاهانه تر می گردد. یاد می گیریم به روحیۀ یکدیگر احترام بگذاریم. ما همه شیوۀ فکر کردن و احساسات بخصوص خودمان را داریم. وقتی اذعان می کنیم که هریک از ما تحت مراقبت یک نیروی برتر مهربان هستیم، یکدیگر را در همان جایی که هستیم قبول می کنیم و می بینیم که هر کدام درمسیرزندگی خودمان قرار داریم که اگر مبنای آن در اصول روحانی باشد، رهنمون خوبی برایمان خواهد بود. گام نهادن فراتر از عکس العمل هایمان و پذیرفتن واقعیت، به ما انعطاف و توانایی بیشتری میدهد تا با چالش هایی که روابط برسرراهمان قرارمی دهند مقابله کنیم. از آنجایی که بهبودی پیش رونده است ما به کارکردن قدم ها و آشکارنمودن چیزهای بیشتری راجع به خودمان ادامه می دهیم. به مرور نیات خود را شناسائی می کنیم . صدای خود و احساس درونی مان را بهتر می شنویم و به ندای وجدان و غریزه خود گوش فرا میدهیم. معتادانی که پایشان به بهبودی می رسد غرایز درونی خوبی دارند، ولی ما در طول زمان یادگرفته ایم که به آنها اعتماد نکنیم. یادگیری تفاوت بین صدای شهودمان و صدای بیماری مان چیزی نیست که بشود آنرا توضیح داد و ما طی مراقبه کردن و زمانی که تمرین می کنیم به ندای خودمان و نیروی برترمان گوش فرا دهیم آن را میاموزیم. ما تجارب خود را همانگونه که اتفاق می افتند, با راهنمایمان در میان می گذاریم واو به ما گوشزد می کند که آیا ندای درونمان در راستای خدمت به ما هست یا خیر؟ ما به طور فزاینده ای راجع به انتخاب هایمان، انگیزه هایمان و رفتارمان آگاهی پیدا می کنیم. متوجه می شویم که وقتی تصمیمی را گرفته ایم به چه چیزی فکر می کردیم و تفاوت بین تصمیمی که پس از تفکر گرفته شده وآنچه که عکس العملی آنی و ازروی وسوسه و اجبار بوده است, را تمیزدهیم. گوش دادن به قدرت شهودمان بدین معناست که می توانیم, بدون اینکه ساده لوحی یا حماقت به خرج دهیم, با دیگران روراست باشیم. یاد می گیریم به ندای درون خود اعتماد کنیم و به احساسات خود احترام بگذاریم. رابطۀ آگاهانه ای که در قدم یازدهم از آن صحبت میکنیم، رابطه ای با نیروی برتر از خودمان است. صمیمت، رابطه ای آگاهانه با یک انسان دیگر است. وقتی با دیگران ارتباط می گذاریم خوب بودن آنها را می بینیم و خوبی خودمان را نیز مشاهده می کنیم. وقتی درمصاحبت دیگران هستیم, هم به آنها و هم به خودمان توجه می کنیم. وقتی عضوی که به سختی پیش میرود بالاخره چیپ سی روزه اش را می گیرد احساس سرور می کنیم. وقتی کلماتی را پیدا می کنیم که نمی دانستیم در درونمان وجود دارند، وقتی ارتباطی واقعی با انسانی دیگر برقرار می کنیم و حس می کنیم چیزی در درونمان دگرگون گشته است در عمل عشق را می بینیم که در ما جریان پیدامیکند و ما را به انسان بهتری تبدیل می کند. اگر فقط بی حرکت ایستاده و به درسی که به ما داده می شود گوش فرا دهیم, متوجه می شویم هریک از روابطمان به ما می آموزند که چگونه روابط دیگرمان را بهتر، قوی تر و مفهوم دار تر کنیم. و به همین ترتیب, تمام این روابط ما را به رابطۀ با خودمان باز میگردانند. همانطور که نمی گوییم یک طرف هرم از طرف دیگرش مهم تر است, نمی توانیم بگوییم که یک رابطه از رابطۀ دیگر مهمتر است. هرمی که در سمبل ما وجود دارد شامل: روابط ما با خود ، جامعه ، خدمت و خدا می باشد. اینها روابطی هستند که ما را به نقطۀ آزادی می رسانند و ریشه در خیرخواهی دارند. ظرفیت ما برای عشق ورزیدن متناسب با تلاشمان برای ابراز عشق و تمایل مان برای پذیرفتن آن, رشد میکند. با چنین ظرفیتی برای عشق شروع به داشتن این احساس می کنیم که زندگی مان اکنون مفهوم داشته وهدفمند می باشد، چیزی که بسیاری ازما فکر نمی کردیم هرگز خواهانش باشیم. خساراتی را که زده ایم، دردهایی که کشیده ایم و تلفاتی را که تجربه کرده ایم همه و همه, شفقت ما را نسبت به دیگران و درک ما را از دشواریهایشان, عمیق تر می کند. ارزش واقعی ما در این است که, نه تنها بدون توجه به تجارب سخت گذشته مان و بلکه به خاطر آن تجارب سختی که پشت سرگذاشته ایم, می توانیم خودمان باشیم.

راه تازه ایی برای زندگی

راه جدیدی برای زندگی
نشریات مان به ما می گویند: " به همان نسبت سریع تر می توانیم تبدیل به اعضای قابل قبول, مسئول و سازندۀ اجتماع خود شویم" اما درعین حال به ما هشدار می دهند که " مورد قبول اجتماع واقع شدن با بهبودی یکی نیست". اینطور نیست که تحت هرشرایطی تنها یکی از این دو بتواند صحت داشته باشد و هردوی این اصطلاح ها صحیح می باشند. هریک از ما عضو سازندۀ اجتماع بودن را به روش خودمان اندازه می گیریم. همانطور که خودمان منحصربفردیم, نظرهای ما دربارۀ تعریف موفقیت نیز منحصر بفرد هستند. نقطۀ شروع هریک از ما متفاوت بوده و مقاصدمان نیز به همان اندازه متفاوت می باشند. بعضی کارها را بسیار خوب انجام می دهیم و درانجام بعضی کارها اصلأ مهارت نداریم. شاید با داشتن حرفه و درآمد وارد بهبودی شویم یا اینکه بدست آوردن یک محل اقام ت دائمی, برایمان مشکل عظیمی باشد. ما این خواسته را مشترک داریم : می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم بدون تظاهر به هیچ چیز به جز آنچه که هستیم, احساس کنیم پذیرفته شده ایم و مورد احترام دیگران هستیم. بدون توجه به دستاوردهایمان, اصولی که زندگی می کنیم یا ما را حفظ نموده و یا ما را نابود خواهند کرد. با بکارگیری آنچه که دربهبودی آموخته ایم در مابقی زندگی مان, دراین سفر پیشروی می کنیم. قدم دوازدهم این کار را "تمرین این اصول درکلیۀ مراحل زندگی مان" می نامد. آن آزادی که درجستجویش هستیم یک چیز غیرقابل لمس نیست. آن روش زندگی مان است. کتاب پایه چنین ادامه می دهد: "قدمها در اینجا به پایان نمی رسند. قدمها یک شروع تازه اند!". NA اصولی را به ما ارائه می دهد که موجب دگرگونی مان خواهند شد. درعین حال, قبل از اینکه این اصول را دردنیای بیرون بکار گیریم, زمین تمرینی را دراختیارمان می گذارد که بتوانیم اول درآنجا این اصول را به آزمایش بگذاریم. کاری که در قدمها انجام می دهیم کمک می کند تا ارزشهایمان را تعریف کنیم و به ما یادمی دهد به سوی اهدافمان حرکت کنیم. مهم نیست که چند بار قدمها را کارکرده باشیم, اگرآنها را درحدتوانمان کارکنیم, همیشه چیزها و پاداشهای جدیدی را دریافت خواهیم نمود. اما زمانی که قدمها را نصفه نیمه کارکرده و آنها را به اتمام نمی رسانیم, فقط نیمی از هدایای بهبودی را ازدست نمی دهیم, بلکه متوجه مطلب اصلی نیز نمی شویم. جالب اینجاست زمانی که با دردناک ترین نقص اخلاقی مان مواجه می شویم, از تسلیم شدن دست برمی داریم. تعهدمان برای کارکرد قدمها نتایج خود را دربردارد, چه آنها را به اتمام برسانیم و چه نرسانیم. وقتی که وسط کار ازادامۀ کارکرد قدمها خودداری می کنیم, خود را با آگاهی بسیار و امید اندک رها کرده ایم. زمانی که این فرایند را به پایان می رسانیم, متوجه می شویم انجام و به اتمام رساندن کار نسبت به اجتنا ب از آن, نیاز به انرژی بسیار کمتری دارد. ما تسلیم شده, خود را درلحظه پذیرفته و با متانت اجازه می دهیم زندگی مان شکوفا گردد. دست آخر, می توانیم از جستجوی آن قطعۀ پازل که قرار است همه چیز را درست کند, دست برداریم. یک زندگی اصولی را تمرین می کنیم و سفرمان به درون دنیا از آنجا شکل می گیرد. ترس از تغییر را رها نموده و متوجه می شویم که همه مان دائمأ درحال تغییریم. می توانیم آن تغییرات را درآغوش بگیریم و حقیقتأ باور داشته باشیم که می توانیم تحت هرشرایطی پاک بمانیم. این فرایند به مرور ساده تر شده و انجام کاردرست برایمان طبیعی ترخواهد شد. چیزهای تازه ای را آزمایش نموده و لایه های درون ی عمیق تر و سطوح بیرون ی فراتری را کندوکاو می کنیم. همچنانکه ارزش هایمان تغییر می کنند, زندگی مان را نیز تغییر خواهیم داد. این فرایند مانند یک پلکان مارپیچ است که طی بالارفتن از آن, دوباره و دوباره به همان دید می رسیم, با این تفاوت که هربار زاویۀ دیدمان تغییر می کند. نسبت به نقطه نظرات یکدیگر روشن بین بودن, کمک می کند افکارخودمان را شفاف تر نماییم. وقتی عشق, تلاش و تعهد را در اعمالمان به کارمی گیریم, زندگی هایمان بطور معجزه آسایی تغییر خواهند کرد.

گذر به فراسوی"پذیرش اجتماعی"

فرای "قابل قبول اجتماع بودن"
وقتی وارد انجمن می شویم به ما گفته می شود: "برای ما مهم نیست که شما چه چیز و چه مقدار مصرف کرده اید و یا آن را از کجا خریده اید. کارهایی که درگذشته کرده اید و یا دارایی و نداری شما برای ما بی تفاوت است. تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد این است که شما می خواهید درمورد مشکلتان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم". سالها پس از ورودمان به انجمن, این گفته هنوز به قوت خود باقی است. ما بدون توجه به مقصدمان, زندگی های جدید خود را به همان روش بنا می کنیم. به موقع خود خواهیم آموخت که مقصدمان به اندازۀ چگونگی دستیابی مان بدان, اهمیت ندارد. یکی از مُحَسَنا ت تجربه مان این است که ما می دانیم برای شرکت نمودن در امو ر جامعه حق انتخاب داریم. ما تصمیم می گیریم که چگونه با دنیای اطراف تعامل داشته باشیم و اینکه آیا می خواهیم جایگاهی درآن داشته باشیم و این جایگاه کجا خواهد بود, نیز تصمیم ما می باشد. ترکیب شدن دردنیا به طریقی که برایمان راحت باشد, بخشی از سفرمان بوده و مقصدمان نمی باشد. پیداکردن جایگاه خود در اجتماع هدف اصلی مان نبوده و راهی است که از طریق آن به اهدافمان دست میابیم. مورد قبول اجتماع واقع شدن می تواند ما را ازهدفمان که بیدار نمودن روحمان می باشد, منحرف سازد. بسیاری از ما ازخود می پرسیم که می خواهیم مورد قبول کدام جامعه واقع شویم. منظو ر برخی از ما ازجامعه, خو د NA می باشد. با وجودیکه ما همیشه منزوی, شکاک و بیگانه بوده ایم, راهی پیدا می کنیم تا در NA احساس راحتی کنیم. ولیکن زمانی که راجع به پیداکردن جایگاه مان در دنیا فکر می کنیم, ممکن است با چالش های بیشتری روبرو شویم. اگر هویت خود را از بیگانه بودن و تعلق نداشتن گرفته باشیم, ملحق شدن به هرچیزی می تواند کمی برایمان عجیب به نظر آید. بازگشت به اجتماع گام دشواری است و ممکن است برایمان توأم با ریسک باشد اما هیچکس نمی تواند این تصمیم را برایمان بگیرد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "زمانی که درحال بزرگ شدن بودم همیشه احساس بیگانگی می کردم, در دنیای مواد مخدر پذیرفته شدن را پیدا کردم". احساس تعلق داشتن می تواند برایمان جاذبه باشد و بعضی اوقات رها نمودن روش زندگی مشکل تر از رها نمودن مواد مخدربه نظر میاید. وقتی به آنچه که ما را وادار می کند تا این حد برروی چیزهایی بیرون از خودمان تمرکز کنیم, نگاهی میاندازیم, اغلب متوجه می شویم عامل محرک مان ترس می باشد. ما ازخودمان, از دنیا و از اینکه مبادا کسی پی ببرد چقدر واهمه داریم, می ترسیم. ما پشت انواع نقاب ها پنهان می شویم, از و فق دادن انعطاف ناپذیر خود با اجتماع گرفته تا خصوم ت آشکار. برای اشخاصی که چنین دردهایی را متحمل شده اند, می توانیم فوق العاده حساس و ظریف باشیم. اشتباهأ باور می کنیم که مورد قبول اجتماع بودن می تواند ما را از درد معاف کند, دردی که به نظرمی رسد از مهم دانستن تفکر دیگران, سرچشمه می گیرد. شناسایی نقاط قوت و ضعف مان می تواند دشوار باشد چرا که برخی اوقات این دو بسیار مشابه یکدیگر به نظر میایند. همۀ ما بخشها و قطعه هایی را کم داریم. برخی از ما راه درازی درپیش داریم تا حتی ابتدایی ترین اصول رفتاری مناسب را بیاموزیم. بعضی دیگر از ما درپوشش چیزهای ایراددار خود با یک لایه روژ لب یا یک کت چرمی, مهارت پیدا کرده ایم. می توانیم گرفتا ر ظاهر خوبی داشتن یا به نمایش گذاشتن تصوی ر آنچه که آرزو داشتیم باشیم, شویم. اگر اجازه دهیم چیزهایی بیرون از خودمان آنچه که هستیم را تعریف کنند, مانند درختی خواهیم شد که ریشه نداشته باشد و احتمالأ با اولین طوفان سرنگون خواهد شد. زمانی که تأیید طلبی از بهبودی مهمتر می شود, ما بیشتر از آنچه که تصورمی کنیم در معرض لغزش قرارمی گیریم. ولیکن تلاش در درست کردن بیرون مان تنها به تأیید طلبی مرتبط نمی شود. ما یادمی گیریم نسبت به زندگی واکنشی مناسب از خود نشان دهیم. بسیاری از ما نبود اعتماد به نفس را با رفتارهای نامتناسب می پوشانیم. اغلب تصور می کنیم دیگران نیز آن رفتارهایی را که ما دربدترین لحظات مان به نمایش گذاشته ایم ازخود بروزخواهند داد. از ترس اینکه مبادا دیگران ما را آنطور که خودمان می بینیم ببینند, آنها را ازخود دورمی کنیم. اگر به خودمان اجازه دهیم آنطور که هستیم در دنیا ظاهر شویم, گام بزرگی را برداشته ایم. می توانیم بدون اینکه فُردیَت خود را ازدست بدهیم, رفتارهایمان و همچنین محیط اطرافمان را در نظر داشته باشیم. اما درعین حال شروع می کنیم به دست از دفاع برداشتن و با دیگران مشارکت نموده و اجازه می دهیم وارد حریم مان شوند. متوجه می شویم زمانی که کمتر می ترسیم, مثل سابق ترسناک به نظر دیگران نمیاییم. درنهایت, مسئله این نیست که جامعه چطور ما را می پذیرد. مهم این است که آیا ما جامعه و نقش خود را در آن می پذیریم یا خیر. طی پیمودن مسیر بهبودی اولویت هایمان تغییر می کنند. در ابتدا, فقط مصرف نکردن, یک کار تمام وقت است. وقتی از این درماندگی خلاص می شویم, بسیاری از ما خود را با مادیات مشغول می کنیم. ما موفقیت را با حس امنیت اشتباه می گیریم. وقتی اولویت هایمان مجددأ جابجا می شوند, شاید این نتیجۀ نوع دیگری از تغییر باشد یک درک تدریجی از اینکه رضایتی عمیق درانتظارمان است. "باورداشتم تا زمانی که مخارجم پرداخت می شدند, مورد قبول بودم. سخت کار می کردم اما فراموش کردم از لحاظ جسمی, روانی و روحانی ازخودم مراقبت کنم. به تدریج درک و فهمم شروع به گسترش نمود. همچنانکه ارتباطم با نیروی برترم عمیق تر گشت, به در ک شفاف تری از آنچه که خواهانش بودم, نائل شدم. دیگر تمایل نداشتم اجازه دهم برچسب ها مرا تعریف نموده و یا از پیشرفتم جلوگیری کنند. دیگر مورد قبول اجتماع بودن را در مقام و مرتبه نمی دیدم. می خواستم کسی باشم که دیگران درمصاحبت با او احساس راحتی کنند. پس از اینکه راه خود را از اعماق تاریکی به سطح پیدا کردم, هوای زندگی بخش را استنشاق کردم. اکنون می خواستم تجربه ام را بدون هیچگونه انگیزۀ نادرستی بصورت رایگان مشارکت کنم.

یافتن جایگاه خود در دنیا

پیدا کردن جایگاه خود در زندگی
اولین هد ف ما مصرف نکردن است اما هرچه بیشتر بهبود پیدا می کنیم, اهداف و رویاهایمان بزرگتر می گردند. با وجودیکه برخی از ما به دنبال موفقیت های مالی بوده و می خواهیم جایگاهی در اجتماع خود بدست بیاوریم, برخی دیگرهیچ علاقه ای به چنین چیزهایی نشان نمی دهند. ما نهایتأ مورد قبول جامعه بودن را خودمان برای خودمان تعریف می کنیم. با این حال می توان گفت که چنین اهدافی دائمأ درحال جابجایی بوده و با گذشت زمان تغییرمی کنند. شاید آن زندگی که در اوائل بهبودی قابل قبول می بود بعدها نابسنده به نظر آمده و حتی باعث خجالت مان شود. یکی از اعضا اینطور گفت: " همینکه می توانستم استحمام کنم وبدون ارتکاب هیچ جرمی روز را به شب برسانم, برایم قدم بزرگی بود". بدون توجه به داشته ها و نداشته هایمان, احساسات ترس و راحتی, امنیت و کمبودی که در ما رخ می دهد بیش از هرچیز از نوع نگرش مان نشأت می گیرد. همیشه به یاد خواهیم داشت که یک روز پاک یک روز برنده است و این مهم نیست که چه مسافتی را تا به حال طی کرده ایم و یا قرار است طی کنیم. رویاها واقعأ تحقق پیدا می کنند, اما داستان تقریبأ هیچوقت همینجا خاتمه نمی یابد. تلاش برای موفقیتی که پس از پایان برنامه ریزی و پیش بینی هایمان, بدست میاید, می تواند ما را به سوی مسیرهای دیگری نیز سوق دهد. ممکن است دررابطه با تعریفِ هدفمان بیش از حد سخت گیر باشیم و تصور کنیم که نتیجۀ کار تنها باید به یک طریق خود را نشان دهد وهرنتیجۀ دیگری نشان دهندۀ شکست است. اما نباید فراموش کنیم که ما ارادۀ نیروی برترمان را برای خود, تنها برای یک لحظۀ گذرا می بینیم. شاید آرزوهای مان ما را درمسیر خاصی قراردهند اما سفرمان ما را به جایی میبرد که هرگز فکرش را نکرده بودیم. برخی از ما طبیعتأ پرجنب و جوش بوده و با هیجان وتنوع شکوفا می گردیم. ممکن است نگران شویم زندگی مان که درآن احساس راحتی می کنیم, به اندازۀ کافی هیجان انگیز نیست. رها نمودن وابستگی مان به شرایط ماجرا آفرین ما را قادر می نماید, بدون اینکه هیچ اتفاق خاصی بیافتد, از چیزهای سادۀ زندگی لذت ببریم. درمیابیم که می توانیم نسبت به زندگی مان, همانطورکه هست, شورو اشتیاق داشته باشیم. یاد می گیریم آن کارهایی که باید درجهت داشتن یک زندگی خوب انجام دهیم, به اندازۀ کارهایی که از کارشکنی تلاشهایمان نشأت می گیرند, دشوار نمی باشند. ما سالها وقت خود را صرف خسارت به بارآوردن, تخریب و بوجود آوردن ماجرا نموده و سپس آنها را ازمیان برداشته و برای خسارات بیشتری جا بازکردیم. زمانی که چرخهای مان را دربحران خودساخته مان, به چرخش درمی آوریم ممکن است راهنمایمان سؤال کند: "از چه می گریزی؟" پس از اینکه این چرخۀ مخرب را متوقف نمودیم, می توانیم ببینیم آن تا چه حد به ما نیاز دارد. متوجه می شویم می توانیم بدون آنکه رادیواکتیو باشیم, نورانی بوده و بدرخشیم. زمانی که دست آخر می توانیم آرام شده و نفس بکشیم, زندگی هایمان بسیار آسان تر خواهند شد. چنین شرایطی فضایی را برایمان فراهم می کند که در آن ازخود سؤال کنیم چه چیزهایی از زندگی مان را دوست داریم و چه چیزهایی از آن را می خواهیم تغییر دهیم.
بخشی از آنچه که درما متحول می شود, استنباط مان از واژۀ بحران است. در اوائل بهبودی, بسیاری از ما بیشتر وقت خود را در حالت آماده باش به سرمی بریم. آنقدر که از خسارات گذشتۀ خود آگاهیم از معجزۀ بهبودی مان آگاهی نداریم و به نظر میاید که دائمأ درشرایط شدید اظطراری بسر می بریم. معتادان افراد عجیب غریبی هستند. ما گرایش داریم نسبت به چیزهای پیش پا افتاده واکنشی نامتناسب به نمایش بگذاریم اما درمقابل یک فاجعه بهتراز اکثر مردم عمل خواهیم نمود. همچنانکه زندگی را طبق شرایط آن زندگی می کنیم, عمق تجارب مان را بیشتر درک می کنیم. تجربه ما را قادرمی کند تا وقایع و شرایط را از زاویۀ مناسب تری مشاهده کنیم. هرچه اسرار کمتری داشته باشیم, ذهنمان را کمتر نسبت به گفتار و اعمال دیگران مشغول می کنیم. ای اسرار ما هستند که موجب ترس مان می گردند. ما شرم داریم و به همین علت خود را پنهان می کنیم. گفتن حقیقت بدون اغراق یا قضاوت از بوجود آمدن ماجرا جلوگیری می کند. تمایل خودمان برای روبروشدن و کنارآمدن با حقیقت, اثرات بسیاری از ماجراهای درون ذهنمان را کاهش داده و حلقۀ شایعه پراکنی را کوچک تر می کند. کارکرد مستمر و ادامه دا ر قدمها اعمال مان را از انکار و فریب کاری منزه می نماید. همچنانکه شفقت و همدلی را یادمی گیریم, از بزرگ نمایی کشمکش های دیگران, کمتر لذت می بریم. هنگامی که ما سخت کار می کنیم و به پیروزی نائل می شویم, مطمئنأ می توانیم احساس غرور کنیم. اما بین "نسبت به خود احساس خوبی داشتن" و "گزافه گویی هایمان را باورکردن" تفاوت بزرگی وجود دارد. زمانی که شروع می کنیم به اشتباه گرفتن موفقیت های بیرونی با بهبودی, برای خودمان مشکل ایجاد می کنیم. وقتی به فروتنی و درستکاری مان اجازه می دهیم به زوال کشانده شوند, هم خودمان و هم اطرافیانمان را درمعرض خطر قرارداده ایم. اگر اولویت هایمان را جابجا کنیم, ممکن است چیزهایی بیشتر از آنچه را که تصور می کردیم از دست بدهیم. و زمانی که تلاش کنیم خلأهای درونی خود را با مادیات و اجناس گران قیمت و یا مقام های والا پرکنیم, متوجه می شویم بیش از پیش دچار خلأ شده ایم. وقتی حس سپاسگزاری مان ازبین می رود, فراموش می کنیم از کجا آمده ایم و دیگر نمی توانیم یک تازه وارد را درک کنیم. آنقدر در خیال واهی گم شده ایم که حتی نمی دانیم مشکلی وجود دارد. بسیاری از اعضا بواسطۀ چنین تکبری جان خود را ازدست داده اند. ارزش مالی مساو ی ارزش شخص نمی باشد. ما همه اعضایی را دیده ایم که موفقیت های عظیمی کسب کرده اند و هنوز مواد مصرف می کنند و یا درپ ی نابود کردن خودشان هستند. شاید به خاطر اینکه ما تا این حد ازاجتماع دور بوده ایم, گرایش آن را داریم که به روند کا ر آن توجه کنیم. به نظر می رسد که معتادان دارای شم خاصی در فریب کاری باشند. ما کم می توانیم افرادی را که با حقیقت بازی کرده و آن را تحریف می کنند, تحمل کنیم حتی اگر خودمان هم نتوانیم صداقت را مستمرأ تمرین کنیم. این کشمکش های خودمان با صداقت است که این اصل را برایمان چنین مهم می سازد. ما می دانیم چقدر ساده می توان درستکاری خود را قربان ی منافع کوتاه مدت نمود, حتی اگر از عوابق کار نیز آگاه باشیم. ما دربارۀ روابط بین افراد مختلف و همچنین گردش پول و قدرت بصیرت داشته و می دانیم خود را درچه موقعیتی قراردهیم تا بدانچه که می خواهیم دست یابیم. بنابراین جای تعجب نیست که, چه در داخل انجمن و چه در بیرون از آن, بسیاری از ما درگیر مقام پرستی و جاه طلبی می شویم. آزادی را زمانی پیدا می کنیم که یاد بگیریم خودمان باشیم و از تلاشهای خود حمایت کنیم و این تنها به مسائل مالی ختم نمی شود. وقتی که سنت هفتم را در زندگی خود بکار می گیریم, متوجه می شویم که ایده هایمان راجع به استقلال, بسیار منحرف می باشند. ما ازیک طرف به شدت نسبت به دیگران بی اعتنا بوده و از خود تمایلی برای اعتماد کردن و یا نزدیک شدن و وابسته شدن به هیچکس و هیچ چیز نشان نمی دهیم و ازطرفی دیگر ممکن است بدین عادت کرده باشیم که بدون قبول هیچ مسئولیتی نیازهایمان برآورده شوند. برخی از ما در اعتیاد فعال از مستقل بودن ترس داشتیم و به منظور حمایت شدن, به همسران و خانواده هایمان می چسبیدیم. زندانی شدن در برخی از ما احساس تنهایی مطلق و عاری از هیچ نوع استقلالی ایجاد نمود. یکی از اعضا چنین گفت: "از زندان آزاد شدن برایم آزادی بود, اما درعین حال مملو ازترس بودم. من نمی دانستم چطور زندگی کنم و مطمئن هم نبودم که آیا می خواستم آن را بیاموزم یا خیر". آموختن تصمیم گیری برای خودمان یعنی اینکه ما مسئولیت آن تصمیمات را نیز به عهده بگیریم. ما با سرزنش دیگران و حمل رنجشهای گذشته تظاهر می کنیم درمقابل کاری که باید دردرون خویش و همچنین دردنیای بیرون انجام دهیم, هیچ مسئولیتی نداریم. یکی از اعضا چنین گفت: " من درپاکی راهی زندان شدم و بدون استفاده از مواد مخدر به تغذیۀ بیماری ام ادامه دادم تا اینکه یادگرفتم برنامه را در تمام مراحل زندگی ام بکارگیرم. قدم چهارم فرایند التیامی را که مرا برای حضور در جامعۀ بیرون آماده می ساخت, آغاز نمود. من باید یادمی گرفتم بدون خسارت واردکردن, در روند کارها شرکت کنم". قبول مسئولیت اعمال خویش, برای حرکت به سمت جلو الزامی بوده و دررا بروی فرایند جبران خسارت باز می کند. وقتی دیگر مایۀ دردسرآنهایی که به ما علاقه دارند نباشیم از آنها جبران خسارت نموده ایم. زمانی که بتوانیم به جای سوء استفاده از جامعه بدان خدمت کنیم, از آن جبران خسارت نموده ایم و هنگامی که تمرین می کنیم تا برای خودمان تصمیم بگیریم و راه و گزینه های خود را انتخاب کنیم, ازخود جبران خسارت نموده ایم. یکی از فوائد ترازنامۀ شخصی گرفتن این است که دیگر مجبور نیستیم صبر کنیم تا کس دیگری به ما بگوید کی هستیم و چطور هستیم. وقتی تمایل داشته باشیم نسبت به رویاها و باورهای خود وفاداربمانیم, نوع عمیق تری از خود اتکایی را تمرین می کنیم. ما توانایی انتخاب آنچه را که برایمان درست است درخود گسترش می دهیم و حتی اگر این مغایر باور دیگران باشد, در آن پافشاری می کنیم. می توانیم بدون اینکه حالت تدافعی بخود بگیریم نسبت به باورها و ارزش هایمان وفادار باشیم. به تدریج و با یک نگرش جدید, به بهبودی و غریزه هایمان اعتماد می کنیم. معتادان شم واقعأ خوبی داشته و درعین حال دارای اعمال آنی بسیار بدی می باشند. شناختن تفاوت این دو به زمان و تمرین نیاز دارد و یک راهنما یا دوست مورد اعتماد می تواند کمک کند تفاوت بین خواسته های واقعی مان و آنچه که بصورت آنی و بی اختیار می طلبیم, تشخیص دهیم. شاید تصمیم بگیریم تغییر کنیم یا اینکه تغییرمان بواسطۀ شرایطی که خارج از کنترلمان می باشند, رخ دهد. زندگی هایمان به نگهداری مستمر نیاز دارند و همچنانکه زندگی به ما اعطا نموده و از ما می ستاند, تعریف مان از موفقیت تغییر می کند. "من در تمام جوانب زندگی موفق بودم اما پس از تغییر حرفه و نقل مکان به یک شهر جدید, همه چیز را ازدست دادم موفقیتم را, اعتماد بنفسم را و حتی لذت شرکت درجلسات NA را. من یک عضو قدیمی بودم و نمی دانستم چه کارکنم. به تدریج متوجه شدم که بهبودی و ارزشی که برای خودم قائل بودم, برروی چیزهای بیرونی بنا شده بود. زمانی که موفقیت و تأیید را ازدست دادم, همه چیز درهم شکست. لازم بود نگرشم را تغییر داده و قدمها را از زاویۀ دید متفاوتی کارکنم". مقایسۀ مشکلات فعلی مان با آنچه که دراعتیاد فعال با آن مواجه بودیم, می تواند باعث شود ما از درگیر شدن با مشکلاتمان اجتناب کنیم. بعضی اوقات ما کشمکشهایمان را کوچک پنداشته و آنها را "مشکلات طلایی" می نامیم, اما اگر آنها را نادیده بگیریم شاید دچار یک "لغزش طلایی" شویم. درنهایت موفقیت ما از درون قیاس زده خواهد شد و نه از بیرون. هنگامی که اصول را در زندگی مان بکار می گیریم از جوانب متعددی موفق خواهیم شد اما بیش از همه, ما احساس یکپارچگی خواهیم نمود. مبحث یگانگی بطور نزدیکی به اصل روحان ی درستکاری مرتبط می شود. درستکاری یعنی اتحاد با خودمان: هرکجا که باشیم, ما همان شخص هستیم. تعهد ما نسبت به ارزش هایمان, همانطور که آنها را درک می کنیم, بستگی به شرایط و راحتی ما نداشته و دل بخواهی نیست. ما مجبورنیستیم به کس دیگری بودن تظاهر کنیم یا برای پذیرفته شدن و کاربرد داشتن, نیمی از خود را درتاریکی پنهان نگاه داریم. با خودمان راحت بودن نوعی جاذبه است. زمانی که ما درستکاری را تمرین می کنیم, می توانیم بدون توجه باینکه آیا از بیرون از خود تأیید می شویم یا خیر, با وقار قدم برداریم. ما می دانیم چه کسی هستیم. آزادی, از کشف اینکه ما در درون خود چه کسی هستیم, نشأت می گیرد. شاید ازاین مسئله آگاه باشیم و شاید هم نباشیم اما معتادان درحال بهبودی افراد باهوش و با استعداد, مبتکر و دلسوزی هستند. قدمها کمک می کنند درستکاری را درخود و نگرش واقع بینانه ای را نسبت به خود توسعه دهیم. آنها همچنین کمک می کنند روشی را برای دستیابی به خویشتن پذیری و فرایندی را برای مورد قبول جامعه بودن, درخود گسترش دهیم. بسیاری از ما احساس می کنیم استحقاق زندگی در بهبودی را نداریم و این احساس را با طرز رفتارمان نسبت بخود, به نمایش می گذاریم. وقتی احترام و شفقت را نسبت به خودمان تمرین می کنیم, افکار و احساسات مان به تدریج متحول خواهند شد. خویشتن پذیری ما را آزاد می کند تا مسئولیت زندگی مان را به عهده بگیریم و هدایایی را که در دسترس مان قرارگرفته اند بپذیریم. هنگامی که دعای آرامش را جدی می گیریم و واقعأ آنچه را که شهامت تغییرش را داریم درنظر می گیریم, درمیابیم توانایی شکل دادن به زندگی مان, کمتر بواسطۀ چیزهای بیرونی و بیشتر بواسطۀ تمایلمان محدود گشته است.

ثبات

ثبات
همانند بسیاری از چیزهایی که دربهبودی برای دستیابی بدانها تلاش می کنیم, ثبات نیز یک امر درونی است. احساس
ثبات از آگاهی به این امر که ما تحت هرشرایطی مراقبت می شویم, نشأت می گیرد. این حس ایمنی و امنیتی است که در زندگی مان وجود دارد. شاید باورداشته باشیم چنین احساسی نتیجۀ دستیابی به اهدافمان است اهدافی مانند خریدن خانه, ازدواج, کار یا مقدار زیادی پول. اما زمانی که ترس وجودمان را فرامی گیرد,مهم نیست که چه داریم و آن را
با چه کسی سهیم هستیم. امنیتی که درجستجویش هستیم, از آرامش درونی مان, از رابطه مان با یک نیروی برتر و اتصال مان به دیگران سرچشمه می گیرد. به این باور رسیدن که زندگی مان حقیقتأ مال ماست می تواند مدت زیادی طول بکشد. برای برخی از ما ثبات, زمانی شروع می شود که تمایل داشته باشیم به یک آدرس دائمی تن دردهیم. ممکن است بخواهیم از حضور مرتب در جلسات یک گروه خانگی شروع نموده و کارمان را از آنجا ادامه دهیم. برخی دیگر از ما با زرق و بر ق یک زندگی عادی وارد برنامه می شوند اما متوجه می شوند همانطور که از نامشان پیداست, اینها چیزی جز زرق و برق محض نیستند. شاید قبل از اینکه بتوانیم خودمان باشیم, نیاز داشته باشیم از پیوندهایی که ما را به زندگی های سابق مان متصل می نمایند رها گردیم. داشتن احساس امنیت و تعلق و قابل پیش بینی بودن به ما اجازه می دهند, بدون آنکه فکرکنیم داریم خودمان را ازدست می دهیم, تغییر کنیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "درزمان اعتیاد فعال من همیشه یکدست لباس در داخل کیفم به همراه داشتم چونکه هیچوقت نمی دانستم ممکن است کجا از خواب بیدارشوم. وقتی پاک شدم به تدریج آنقدر اسباب اثاثیه خریدم که از شدت آن, خانه ام لبریز شده بود. بعدها متوجه شدم من فقط این کاررا انجام می دادم تا اسباب کشی و ترک آنجا را برای خودم دشوار کنم. من نیازی به ظروف بیشتری نداشتم و تنها می خواستم مطمئن شوم برای مدتی دریک محل ماندگار بودم. " آرامش می تواند وجود صلح و یا نبود بحران باشد". بسیاری از ما مسیر زندگی را بدون گرفتن هیچگونه تصمیمی طی کرده ایم, گویی کلیۀ رویدادها به خودی خود اتفاق افتادند. احساس مان نسبت به خودمان آنقدر تحریف شده بود که به نظر میامد ما هیچ تأثیری برروی دنیا نداشتیم. وقتی قدم اول را درک می کنیم متوجه می شویم " من نسبت به همه چیز عاجزم" بهانه ای بیش نیست. ما درمقابل اعتیادمان عاجزیم و نمی توانیم زمان را به عقب بازگردانیم. به غیر از آن, ممکن است از توانایی مان در انتخاب نمودن و به زندگی مان شکل دادن, متحیر شویم. رابطه مان با دنیا انعکاسی است از رابطه مان با خودمان. ما می توانیم ایده های جدید, طرزفکرهای نو, و راه های جدیدی برای دیدن آنچه که فکر می کنیم می دانیم داشته باشیم. اعتماد نمودن به کسانی که ما را باور می کنند به ما اجازه می دهد چیزهای جدید را, حتی اگر ترسناک به نظربیایند, آزمایش کنیم و ایمان داشته باشیم تغییراتی که می بینیم واقعی هستند. حس ثبات درونی مان اجازه می دهد ریسک های بزرگتری برداریم, ریسک هایی مانند پی گیر ی یک حرفۀ جدید یا عاشق شدن و قلب خود را درمعرض خطرقراردادن. وقتی یادمی گیریم به آن ثبات اعتماد کنیم, می توانیم کمی بیشتر رها کنیم. دیگر روزها و شب هایمان را در نگرانی سپری نکرده و آرزو نمی کنیم که همه چیزمحوشده و زندگی مان عاری از آنها شود. "آنقدر از حضور داشتن درصحنه و بالغ شدن می ترسم که خواب می بینم فرارکرده ام, همه چیز را پشت سرم جا گذاشته ام و یک زندگی جدید را شروع کرده ام". ما از امنیت ترس داریم چون کاملأ به خودمان اعتماد نمی کنیم که بتوانیم آن را ادامه داده و حفظ کنیم. درفرایند زندگی مان باقی ماندن و مشکلات و ماجرا بوجود نیاوردن, می تواند برایمان تجربۀ جدیدی باشد. ثبات, برای شکوفایی ما اهمیت دارد اما بین ثبات داشتن و درجازدن تفاوت وجود دارد. شاید ازحرکت به جلو خودداری کنیم چونکه به مقصدمان رسیده ایم. مطمئنأ می خواهیم از نتیجۀ زحمات مان لذت ببریم و طعم میوه ای را که به عمل آورده ایم بچشیم, اما خطرآن وجود دارد که این میوه گندیده شود. یکی از اعضا چنین گفت: " وقتی پاک شدم نسبتأ راحت توانستم خودم را با یک زندگی عادی وفق بدهم اما ترس از تغییر مرا درهمان حالت فلج نمود". ما خیلی سخت می توانیم تفاوت بین یک موقعیت خوب و یک خندق را تمیزدهیم. نشانه های وجود دارند که کمک می کنند تفاوت بین آرامش و خودخوشنودی را تشخیص دهیم. وقتی قضاوت می کنیم, ناشکری می کنیم و پریشان حال می گردیم, احتمالأ وارد حیطۀ خودخوشنودی گشته ایم. زمانی که تعامل با دیگران خسته کننده و سنگین به نظر آید و یا فراموش کنیم برای دیگران اهمیت داریم, احتمالأ درحال پس روی بسوی خودمشغولی هستیم. وقتی احساس بی تفاوتی نموده و حق ناشناس می گردیم, می گوییم "بی حوصله" شده ایم. بی حوصلگی معمولأ بدین معناست که ما نمی توانیم چیزی را غیرازخودمان ببینیم و درچیزهای جزئی و باطل گم می شویم. دنیا به همان اندازه هیجان انگیز و یا کسل کننده است که اجازه دهیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "وقتی یک روز به روزدیگری منجرشده و تمام روزها مثل هم می شوند, علتش این است که من طبق باورهایم زندگی نمی کنم". زمانی که به رفتارهای سابق مان بازمی گردیم, نیازداریم دوباره به اصول اولیه مراجعه کنیم. مقطع پاکی ما را از درجازدن معاف نمی کند. بعضی وقتها برای کسب نگرش جدیدی نسبت به زندگی, باید نگاه تازه ای به قدمها بیاندازیم. شاید متوجه شویم تنها چیزی که واقعأ بدان نیاز داریم, طرزفکر بهتری می باشد و یا اینکه زمان آن رسیده که تغییراتی درزندگی خود ایجاد کنیم. می توانیم طی پیمودن فرایند, مسئولیت مان را نسبت به اعمال و انگیزه هایمان بیش از پیش و سریع تر اذعان کنیم. تشخیص آنچه که به ما انگیزه می دهد, کمک می کند تا درمقابل طرقی که بیماریمان خود را در زندگی مان نمایان می کند, التیام پیدا کنیم. مضاف براین, چنین کاری توانایی آن را به ما می دهد تا بسوی آنچه که می خواهیم حرکت کنیم و نه دوراز آنچه که می ترسیم. آزادیم آن زندگی را که برایمان ارزش دارد ایجاد کنیم. زمانی که ما با نیروی برترمان تشریک مساعی می کنیم, اقدام بعمل و تسلیم دست دردست یکدیگر می گذارند. می توانیم تلاش نموده و وقت زیادی را صرف متقاعد نمودن نیروی برترمان درمورد اینکه وقایع باید چگونه رخ دهند, کنیم. هریک از ما تجربۀ آن را داریم که برای بوجود آوردن انجام کارها طبق اراده مان تلاش کرده باشیم و می دانیم تحت این شرایط عجیب ترین موانع سرراهمان سبز می شوند, تا درنهایت متوجه می شویم بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم رها نمودن است. ازطرف دیگر, برخی اوقات یک چالش یا تعهد, مکررأ خود را مقابل مان قرارمی گیرد و باوجودیکه خیلی سخت تلاش می کنیم انجامش ندهیم, پرداختن به آن غیرقابل اجتناب بنظر می رسد. زمانی که تسلیم شده و سپس تلاش می کنیم, از آنچه که به انجام می رسانیم متحیر خواهیم شد. هرچه کامل تر خود را تسلیم کنیم, بیشتر می توانیم به تعهدات مان عمل نموده و بدرخشیم.

از سر راه خود کنار رفتن

از سر راه خود کناررفتن
مقدار زیادی از تجاربمان نتیجۀ نوع برداشت مان از قضایا است. شاید دربعضی مواقع و باوجود اینکه شرایط بیرونی مان ناپایدارمی باشند, احساس آرامش کنیم. درعین حال تحت شرایطی دیگر ممکن است همه چیز خوب بنظر برسد اما ما احساس ازهم گسیختگی می کنیم. ما توانایی آن را داریم که ازمیان سَ رخوردگی ها و تغییر مسیرهایمان عبور کنیم و شاهد پیشروی های خود در در زندگی باشیم. یا شاید علی رغم اینکه همه چیز واقعأ خوب پیش می رود, احساس شکست خوردگی کنیم. شاید آنچه که ما به عنوان خوب یا بد درک می کنیم, تنها یک رویداد باشد و این ما هستیم که می توانیم بواسطۀ نگرش ها و واکنش هایمان آنها را خوب یا بد نماییم. ما می توانیم یک پسرو ی ساده را به ماجرایی تبدیل کنیم که تا ابد ادامه خواهد داشت و تقصیر شخ ص دیگری خواهد بود. اگر ما مشکلات مان را به سادگی بپذیریم و به حرکت مان ادامه دهیم, بسیار زودتر از میان آن مشکلات عبور خواهیم نمود. وقتی یادمی گیریم به قضیه آنقدر سفت و سخت نچسبیم, رها نمودن آسان تر می گردد. شاید مجبور به قبول این واقعیت شویم که محدودیت هایی برایمان وجود دارد. محدودیت هایی که ممکن است توسط شرایط و یا زندگی مان برسر راهمان قرارداده شده و حق انتخاب را از ما گرفته اند. اما اغلب آن موانعی که خودمان برسر راهمان گذاشته ایم از پیشروی مان جلوگیری می کنند. آنقدر به دیدن خود به طرق مختلف عادت می کنیم که مشکل می توانیم دید متفاوتی داشته باشیم. می توانیم نسبت به خودمان بسیار بی رحم باشیم. به خود فرصت استراحت دادن یکی از مهمترین مهارت هایی است که دربهبودی بدست میاوریم که خود تأثیر بسزایی برروی توانایی مان در تغییرکردن دارد. اگر بخود اجازه ندهیم تا ناکامل باشیم, به سختی خواهیم توانست چیز جدیدی بیاموزیم. کمبودها و نقائص اخلاقی مان ما را از اعمالی که درجهت منافع مان انجام می دهیم, بازمی دارند. شاید برخی از دشوارترین چیزهایی که رها می کنیم باورهایمان درمورد خود و محدودیت هایمان باشد.
موانع فرصت آن را به ما می دهند تا تمایل خود را آزمایش کنیم. بعضی از ما باوجود معلولیت های جسمی, سوابق جنایی یا موانع دیگر, با چنگ و دندان به دنبال یک هدف می رویم. موانعی که درسر راهمان بدان برمی خوریم, می توانند ما را نسبت به اهداف مان متعهدتر کنند. ما راهی را برای انجام کارغیرممکن پیدا می کنیم. درمواقع دیگر, موانع به ما انگیزه می دهند تا خلاقانه تفکر کنیم و به جهات دیگر بنگریم تا به بهترین وجه بتوانیم از انرژی مان استفاده کنیم. درجۀ موفقیت و شکست ما مقیاسی از برنامۀ ما نیست و پسروی های ما نمی توانند ما را تعریف کنند. شکست, تجربه نیرو و امیدی است که ظاهر خود را عوض کرده باشد. دانستن تفاو ت بین "درکاری موفق نشدن" و "شکست خوردن" از اهمیت به سزایی برخوردار است. زمانی که از خود صداقت نشان می دهیم, می توانیم مسئولیت نقش خود را به عهده بگیریم. ندامت می تواند باعث شود برای تغییر کردن تمایل تازه ای پیدا کنیم. شکست همانند موفقیت نقش به سزایی را در زندگی مان ایفا نموده و ما را به مکان هایی می برد که هیچوقت داوطلبانه نمی نرفتیم. آن می تواند ما را آزاد کند تا چیزهای جدیدی را جستجو نموده و حتی به دنبال افق های گسترده تری نیزباشیم. بعضی اوقات آنچه که به عنوان شکست تجربه می کنیم درواقع یک تغییر جهت می باشد. می توانیم آنقدر متمرکز شویم که به یک نیروی جدی برای تغییر جهت مان نیاز داریم. یکی از اعضا که دوران سختی را پشت سرگذاشته و درعین حال پاک مانده بود چنین گفت: " من به شکست خوردن نیازداشتم. فکر می کردم کاملأ برروی همه چیز کنترل داشتم اما کنترل همه چیز از کفم خارج شده بود. من موفقیت بیرونی را با رشد درونی در بهبودی اشتباه گرفته بودم". واکنش ما نسبت به ترس هایمان تلاش در کنترل بیشتر و درنتیجه ایجاد مشکلات بیشتری می باشد. اغلب وقتی که ما دریک قسمت از زندگی مان به چالش برمی خوریم, بخش های دیگر نیز صدمه می خورند. زمانی که شرایط دشوار می گردند, هیچوقت به نظر نمی رسد که تنها یک کارمان مشکل دار شده باشد و دوباره شروع می کنیم به استفاده از الگوهای رفتاری قدیم, با وجودیکه می دانیم, یا حداقل زمانی می دانستیم, که آنها کارایی ندارند. آشفتگی خودش را تغذیه می کند و درس سختی در فروتنی به ما یادآور می شود که ما هرگز فارغ التحصیل نخواهیم شد. وقتی دیگر اصول پایه را تمرین نمی کنیم, با مشکل مواجه می شویم. گذاشتن خود در معرض خطر نیاز به شهامت دارد. اگر ریسکهایی که برمی داریم واقعی باشند, مطمئنأ در بعضی مواقع ناکام خواهیم شد. اگر هر چند هرازگاهی یک بار کم نیاورده و به هدف مان نرسیم, این بدین معنی است که احتمالأ اهدافمان بیش از حد ساده بوده اند. ما از طریق اشتباهات مان یاد می گیریم و چنین تجاربی می تواند به ایمان و عزم مان نیرو بخشد. ازهمه مهمتر اینست که مجبورنیستیم این کار را به تنهایی انجام دهیم. همچنانکه می پذیریم حتی در ناامیدی می توانیم خوب باشیم, شروع می کنیم به داشتن احساس راحتی بیشتری نسبت به ایدۀ ریسک برداشتن. یاد می گیریم به غریزۀ خود گوش فرا دهیم و به تدریج با ریتم زندگی مان حرکت کنیم. می توانیم بدون قضاوت, تشریج و یا ازدست دادن تمرکز خود, نسبت به تغییراتی که رخ می دهند واکنش نشان دهیم. برای خودمان هدف تأیین می کنیم و با علم باینکه انجام کارهای درست به وقوع نتایج درست منجر می گردد, به مرور و سانتی متر به سانتی متر, به سوی آنها حرکت می کنیم, حتی اگر انتظار وقوع چنین نتایجی را نداشته باشیم. ما گرایش داریم اعمالی را از خود به نمایش بگذاریم که گویی هیچ پیشرفتی به حساب نمیاید مگر اینکه ما به اهداف خود رسیده باشیم. اگر یادبگیریم از میان شرایط دشواری که درطی آنها هیچگونه پیشرفتی نداشته ایم, عبور کنیم, قادرخواهیم شد حتی زمانی که هیچ چیز برطبق خواسته هایمان پیش نمی رود, به سمت جلو حرکت کنیم. بعضی از ما هرگز به جایی که درنظرداشتیم برویم, نخواهیم رسید اما این بدین معنا نیست که دربهبودی مان اشکالی وجود دارد. ما به خاطر دستیابی به پاداش پاک نمی مانیم, با وجودیکه پاک ماندن پاداش های خود را دربردارد. بدون توجه به هدایایی که دریافت می کنیم و یا نمی کنیم, باید به خاطرداشته باشیم که امروز هیچ مشکلی درزندگی مان وجود ندارد که تجربۀ خماری از مواد مخدر, آن را بمراتب بدتر نکند. همۀ ما درمقاطع مختلفی از بهبودی مان چیزهایی را ازدست داده و شرایط دشواری را متحمل خواهیم شد و اگر نخواهیم چنین شرایطی را به عنوان جزئی از فرایندمان بپذیریم, آرزوی موفقیت مان می تواند بصورتی حیله گرانه به یک دستاویز تبدیل شود. اگر به خاطر مشکلاتی که با آنها مواجه هستیم احساس شرم نموده و تصور کنیم که نمی توانیم صادقانه آنها را بیان کنیم, رابطه مان با انجمن صدمه خواهد دید و مهم نیست که دارای چه مقطع پاکی باشیم. بسیاری از ما انتظارداریم که اگر بهبودی مان را بخوبی انجام دهیم, دیگرمشکلات یا دردی نخواهیم داشت و به تمام خواسته هایمان خواهیم رسید. چنین توقعاتی می توانند مرگ آور باشند. شاید بخواهیم باورداشته باشیم که اگر برنامه مان را خوب کارکنیم هرگز شکست نخواهیم خورد اما واقعیت امراین است که برنامه کمک می کند تا تحت هرشرایطی به سمت جلو پیشروی کنیم. برخی از ما تنها با شکست های کوچک مواجه می شویم اما برخی دیگر فجایع پی درپی را متحمل می شوند. تحت این شرایط پیشروی به جلو کارآسانی نخواهد بود اما این کاری است که دائمأ انجام می دهیم. ما نمی توانیم برای احساسات مان چارچوب و یا محدودیت زمانی قائل شویم. یکی از اعضا چنین گفت: "نیازداشتم درمورد آنچه که احساس می کردم بی رحمانه صادق باشم, حتی زمانی که چنین کاری منجر به حال بدی و درد جسمی ام می شد. غمگین, عصبانی و وحشتزده بودم و نسبت به آنهایی که موفق بودند حسادت می ورزیدم". ما نیازی به اینکه دیگری طرز تجربۀ احساسات مان را به ما بگوید نداریم اما آگاهی از اینکه دیگران دوست مان داشته و طی تجربۀ این احساسات ما را حمایت می کنند, خوشنودمان خواهد نمود. همینکه یکبار از میان شرایط دشوار عبور نموده و پاک بمانیم, درمیابیم که می توان ازمیان مشکلات عبورکرد و جان سالم بدربرد. به تدریج انعطاف پذیربودن خود را باور نموده و به بهبودی مان اعتماد می کنیم. در درون خود ایمان و نیرویی را میابیم که تنها با بخشش آن به دیگران می تواند ازما گرفته شود. اگر شکست های متعددی را درگذشته تجربه کرده باشیم, شاید به سختی بتوانیم باورکنیم که موفقیت می تواند برایمان امکان پذیر باشد. بنابراین تجارب گذشته احتمالأ همیشه راهنمای خوبی برایمان نخواهند بود. طبق آنچه که در قدم دوم آموختیم, نداشتن سلامت عقل یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار یک نتیجۀ متفاوت, ولیکن بعضی اوقات ما نداشتن سلامت عقل را به نوعی دیگر تجربه می کنیم و با انجام کارهای متفاوت هنوز انتظارداریم نتیجۀ خاصی را بدست بیاوریم. تحت این شرایط, با وجود اینکه کارهای همیشگی را انجام نمی دهیم هنوز توقع داریم که چنین کارهایی منجر به دستیابی به همان نتایج همیشگی شوند. یادمی گیریم که اگر تمایل داشته باشیم تغییراتی حقیقی برایمان اتفاق خواهد افتاد. اگر خواهان چیزی باشیم که تا به حال نداشته ایم, باید کارهایی را انجام دهیم که هرگز انجام نداده بودیم و مقداری هم ایمان داشته باشیم. زمانی که اعمال, باورها و انگیزه هایمان را تغییر می دهیم, زندگی مان نیز تغییر می کند اما چنین تغییراتی همیشه برطبق آنچه که تصورمی کنیم نخواهند بود. آن روشن بینی که دربهبودی مان تمرین می کنیم, باعث می شود تا زمانی که اوضاع برخلاف انتظارات مان تغییر می کنند, ازخود انعطاف نشان دهیم. یکی از اعضا چنین گفت: " من یادگرفته ام نسبت به خیلی چیزها روشن بین باشم, که این شامل چیزهایی که منجر به خوشحالی ام می شوند نیز می گردد". شاید مدت ها قبل از اینکه حتی خودمان متوجه شویم, به آزادی رسیده باشیم. ما مراقب خواهیم بود که از پیشرفت یکدیگر جلوگیری نکرده و تلاش همدیگر را برای دستیابی به رویاهایمان, تضعیف نکنیم. یکی از اعضا اینطورگفت: " پس از سالها راهنما بودن, دست آخر متوجه شدم که به هیچوجه
نمی توانستم از آنچه که دیگران واقعأ می خواستند انجام دهند, جلوگیری کنم و سؤال این بود که آیا آنها به راحتی می توانستند در مورد این موضوع صادقانه با من مشارکت کنند یا خیر. هنگامی که برای رهجوهایم تأیین وظیفه نموده و محدودیت مشخص می کنم, من نیز به چیزی تبدیل می شوم که آنها بخواهند دور بزنند". ما به یکدیگر کمک می کنیم تا آن مشکلاتی را که درگیرشان می شویم, به وضوح ببینیم, اما درعین حال به پیشنهادات خودمان نیز گوش فرا می دهیم. شاید نکتۀ اصلی شکست و یا موفقیت نهایی مان نبوده و درعوض ایمان مان به فرایند برنامه باشد. عضو دیگری
چنین مشارکت کرد: " زمانی که تمام جوانب زندگی ام مانند ازدواج, کار, وضعیت مالی و رابطه ام با فرزندانم درحال فروپاشیدن بود, سالهای متعددی را درپاکی بسربرده بودم. دیگران نیز به من یادآوری می کردند که هرروز پاک یک روز موفق است اما این اصطلاح دیگر نیازهای مرا برآورده نمی کرد و من تصورمی کردم هدف آنها از قید این موضوع کنایه زدن می بود. درواقع درهمین شرایط من مشغول کارکرد برنامۀ موفقی بودم و تنها باید اولویت هایم را تعدیل می نمودم. هنوز هم مشغول بازسازی زندگی ام هستم اما امروز خوشحال تر بوده و احساس رضایت بیشتری می کنم". به تدریج متوجه می شویم که تحولات بزرگ زندگی به معنی انتهای دنیا نبوده و تنها پایا ن یک مرحله و یا یک آزمایش می باشند. یکی از اعضا چنین مشاهده کرد: " فکر می کردم, مفهو م "علی رغم شرایط" این بود که تحت هیچ شرایطی, حتی اگر زلزله آمده باشد, نباید مواد مصرف کرد, اما به مرور درمیابم که منظور از این اصطلاح این نیز هست که باید تحت هرشرایطی و علی رغم میل باطنی به راه خود ادامه داد". ادامۀ انجام آنچه که آموخته ایم, حتی تحت شرایطی که آسمان درحال فروپاشیدن باشد, فقط ما را ازمیان مشکلات عبور نمی دهد. زمانی که شرایط دشوار را تجربه می کنیم, می توانیم عصبانی شده و درمقابل همه چیز مقاومت کنیم. حضور درجلسات و گوش دادن به مشارکت دیگران نیز می تواند برایمان مشکل باشد. تصورمی کنیم می توانیم تنها با تمرکز برروی مشکلات و سمج بودن ازمیان آنها عبور کنیم اما چنین کاری اغلب اوضاع را وخیم تر می نماید. مانند آن است که بگوییم, " می خواهم برطبق ارادۀ خودم عمل کنم تا اینکه این شرایط دشوار سپری شوند و پس از آن همه چیز را مجددأ به نیروی برترم می سپارم". زمانی که حتی با وجود داشتن افکاری آشفته به حضور درجلسات ادامه می دهیم, علی رغم مقاومتی که ممکن است از خود نشان دهیم, پیام را دریافت خواهیم نمود. فقط کافی است که در جلسه حضور داشته باشیم و حتی اگر درجستجوی دریافت پیامی نباشیم, آنچه را که نیازبه شنیدنش داریم, خواهیم شنید. ما از تجارب مان میاموزیم و رشد می کنیم. اغلب متوجه می شویم شرایط جدیدی که بواسطۀ چنین تجاربی بوجود آمده اند, از آنچه که سابقأ نمی خواستیم رها کنیم, به مراتب بهتر می باشند.

جهش بسوی ایمان

ایمان یافتن
درمقایسه با مابقی دنیا, NA تعابیر متفاوتی از موفقیت و شکست را به ما ارائه می دهد. زندگی های ما موفق هستند چونکه ما پاکیم, به دیگران کمک می کنیم و با نیرویی برترازخودمان رابطه داریم. ناگفته نماند زمانی که شرایط بیرونی مان بحرانی هستند, به یاد داشتن این واقعیت می تواند برایمان مشکل باشد. زندگی یک رویا است اما برخی اوقات ممکن است برایمان مانند یک کابوس به نظر آید. زندگی پرازفراز و نشیب است اما ما مبتلا به یک بیماری هستیم که بدون توجه به اینکه اوضاع چقدرخوب یا بد می باشند, به ما می گوید: " شرایط همیشه به همین روال بوده و خواهند بود". این باعث می شود تصورکنیم که ما هرگز شکست نخواهیم خورد و یا اینکه شرایط همیشه برایمان دشوارخواهند بود. هریک از ما شرایط دشوار و موفقیت های بزرگ را تجربه نموده و یادمی گیریم که این نه تنها کل داستان نبوده بلکه حتی مهمترین بخش آن نیز نمی باشد. برای ما هم موفقیت و هم شکست می تواند چالش برانگیز باشد. چونکه برخی از ما نمی دانیم چطور با تجارب مثبت زندگی کنار بیاییم, برای خودمان بحران ایجاد می کنیم. شاید ازموفقیت بترسیم و تصورکنیم که آن منجر به مسئولیت های بیشتری شده و ما را دریک تله گرفتار خواهد نمود. شاید نگران شویم که مبادا موفقیت مان باعث شود نتوانیم بر روی پاک ماندنمان تمرکز کنیم. و ممکن است که خیلی ساده, تصورکنیم اجتناب از درگیری, برایمان آسان تر از احتمال شکست خوردن باشد. حتی شاید احساس بی ارزشی کنیم و یا عدم موفقیت برایمان چیزی کاملأ عادی باشد. بهبودی یک فرایند تکاملی است و ما خواهان آنیم که به بهترین شخصی که می توانیم باشیم تبدیل شویم, کارهایی را که مهم تلقی می کنیم انجام دهیم و احساس کنیم که دیگران دوستمان دارند و برایمان ارزش قائلند. نظر باینکه همه مان با یکدیگر فرق می کنیم, طبیعتأ بیش از یک راه برای این کار وجود دارد. ما می خواهیم یک نقشۀ موفقی ت موبه مو دراختیارمان قرارداده شود اما چنین نقشه ای برای تعداد بسیار کمی از ما کارآیی خواهد داشت. ما با استفاده از تلاش های خودمان, آنچه را که مناسب شرایط مان است میاموزیم. ممکن است زمانی که وارد برنامه می شویم هیچگونه آرزویی نداشته باشیم و تجربه به ما آموخته باشد که مشارکت رویاهایمان کار امنی نیست و ما نباید بیش از حد پیگیر آنها باشیم. اما باید راهی را برای شنیدن خواسته هایمان پیدا کنیم. به موقع خودش درک بهتری را از مفهو م در سازگاری زندگی کردن با باورهایمان, بدست خواهیم آورد. حتی زمانی که زندگی خود را با دیگران مشارکت می کنیم, توانایی مان در احساس نمودن عشق و رضایت از زندگی, به تمایل مان برای انجام مسئولیت هایی که در قبال خود داریم, , بستگی دارد. چیزی که حائز اهمیت است, آن درستکاری است که طی زندگی مان به کارمی گیریم. درهرصورت, اگر از آنچه که هستیم و آنطور که عمل می کنیم خوشمان نیاید, اگر نسبت به خودمان احساس راحتی نکنیم, آیا واقعأ مهم است که چه داشته هایی را بدست آورده ایم؟ ما یک شالوده, یک انجمن و یک زندگی را بنا می کنیم که اینها طبق ترتیب خاصی عنوان نگشته اند. آن دسته از ما که خوش اقبال بوده و در توسعۀ یک جامعۀ محلی NA دست داشته اند می دانند مشاهدۀ رشد چیزی که از کاشتن یک بذر بوجود آمده باشد, تا چه حد می تواند لذت بخش باشد. چنین تجربه ای به هیچ چیز دیگری که ممکن است سابقأ بدان برخورده باشیم, شباهت ندارد. بسیاری از ما خودمان و روح و قلبمان را وقف NA نموده و فرایند بنا نمودن زندگی مان را بعدها به انجام می رسانیم. شاید سال ها پس از دیگر دوستان بهبودی که ظاهرأ شرایط کاری و مالی مطلوبی پیدا کرده اند, بتوانیم حرفه ای را شروع نموده و به ثبات مالی خود بپردازیم. ترتیب درست یا غلطی برای روال بهبودی مان و همچنین اتفاقاتی که قراراست برایمان بیافتد وجود ندارد. همۀ ما در زندگی آغازهای جدیدی را با اشخاص, مکان ها و چیزهای تازه تجربه کرده و وارد یک روال زندگی که بخوبی درک نمی کنیم, شده ایم. آرزوی زنده ماندن و احساس رضایت داشتن تنها متعلق به ما معتادان نیست. ما
دربهبودی کارمان را با وصل شدن به دیگران شروع نموده و به سوی امنیتی بنیانی پیشروی می کنیم. و شاید هم قرار باشد که همین روش را دنبال کنیم. باور این واقعیت که ما می توانیم به عشقی که در زندگی مان وجود دارد اعتماد کنیم, می تواند برایمان چالش انگیز باشد. آن نیازهای واقعأ عمیق از جمله چیزهایی هستند که به برآورده شدن شان امیدی نداریم. چنین نیازهایی با فرایند جبران خسارت شروع می شوند: درک این مطلب که می توانیم ببخشیم و بخشوده شویم و اینکه می توانیم مسئولیت اعمال مان را قبول نموده و انتخاب های بهتری داشته باشیم. درطی بهبودی, ما رفتار, طرزفکر, نگرش و زندگی هایمان را بهینه تر می کنیم. بیداری هایی را که با کارکرد یازده قدم اول بدست آورده ایم ما را قادر می سازند رفتارهای تازه ای را از خود به نمایش بگذاریم. ما جویای آگاهی از ارادۀ نیروی برترمان برای خود, و قدرت اجرایش می شویم. پس از آن همه تسلیم و خانه تکانی که درقدم های پیشین انجام می دهیم, رابطۀ آگاهانۀ قدم یازدهم ما را متحول می سازد. هرچه ناتوانی مان را بیشتر می پذیریم, قدرت عمیق تری را برای اقدام بعمل در زندگی مان پیدا می کنیم. کتاب پایه به ما می گوید ارادۀ خداوند را برای خود, درچیزهایی که بیشترین ارزش را برایمان دارند, میابیم. شاید این مبحث را با استفاده از زبانی بسیار روحانی تشریح کنیم و یا اینکه فقط احساس کنیم اعمالمان با ارادۀ خداوند منطبق هستند. یکی از اعضا اینطورگفت: " زمانی که سروصدای ذهنم ساکت می شود می دانم که مشغول اجرای ارادۀ نیروی برترم هستم". به عبارتی دیگر تمام مسائل فوق به داشتن ایمان مربوط می گردند. لازمۀ زندگی کردن رویاهایمان این است که ایمان داشته باشیم می توانیم بدانها دست یابیم. هنگامی که اعمالمان براساس ایمان انجام می گیرند, ما درجهت مثبتی حرکت می کنیم. این می تواند بسیار خوفناک و برخی اوقات عجیب غریب باشد. ایمان کورکورانه از ما می خواهد اعتماد داشته باشیم که یا زمین درزیر پاهایمان قرار خواهد گرفت و یا ما قادر به پرواز خواهیم بود. قدمهای کوچک شهامت لازم را برای جهش مان فراهم می کنند.

تعهد

تعهد
ابزاری که برای تمرین بهبودی مان بکار می گیریم در تمام مراحل زندگی مان کاربرد دارند. قوۀ تخیل نیز نوعی ابزار است و زمانی که ما به خود اجازه می دهیم رویا داشته باشیم, از قوۀ تخیلمان برای کندو کاو قلب هایمان استفاده می جوییم. مشاهدۀ آنچه که واقعأ باورداریم, آنچه که می خواهیم و آنچه که هستیم می تواند موجب ترس مان شود. با تمرین دعا و مراقبه یاد می گیریم به صدای درونی خویش گوش فرا دهیم و زمانی که چیزی برایمان حقیقی است, آن را شناسایی کنیم. آنهایی که مورد اعتمادمان هستند کمک می کنند حقیقت درونی خویش را از صدای تحریک کنندۀ اجبار, تمیز دهیم. تصمیماتی که می گیریم از خواسته هایمان نشأت می گیرند دقیقأ مانند پاک ماندن. یکی از اعضا سؤال کرد: "ما همه به تازه واردها می گوییم لباس رزم را به تن کن, حضورداشته باش و هرچه درتوان داری به NAاهدا کن. پس چرا نباید همین کار را درسایر موارد زندگی ام به کار بگیرم؟". آموختن اینکه رویا داشته باشیم حائز اهمیت است اما چنین کاری روال معمولی زندگی نیست. داشتن تمایل بدون اقدام به عمل توهمی بیش نیست. داشتن ایمان به نیرویی برتر با داشتن ایمان به خودمان کاملأ فرق می کند. بعضی از ما مدت زیادی زمان نیازداریم تا به این باور برسیم که می توانیم در دنیا و به نحوی که به اهداف بزرگ جامعه کمک کند سهیم باشیم و نقشی که ایفا می کنیم مطابق با ارزشها و اهدافمان باشد. برخی از ما این را درستکاری می دانیم اما قدم ششم آن را شخصیت می نامد. بدون توجه به نامی که به آن می دهیم, چنین طرز رفتاری, نظمی است که شالودۀ بلوغ درحال رشدمان می باشد. دربین اصول برنامه, شاید اصل خود نظمی طرفدار زیادی نداشته باشد. تقریبأ از همان اولین روز پاکی مان ما راجع به تعهد صحبت می کنیم. متعهد می شویم که حضور داشته باشیم, تا جلسۀ بعد پاکی خود را حفظ کنیم و قبل از اینکه مواد مخدر روی بیاوریم به کسی تلفن بزنیم. مسئولیت پذیربودن درقبال تعهدات مان به خود نظمی نیاز دارد و این مهارتی است که با تمرین مستمر, گسترش پیدا می کند. اکثر ما در حالت طبیعی چنین مهارتی را بدست نمیاوریم اما با به تعویق انداختن لذت های آنی, به ما کمک می شود تا به اهداف درازمدت مان دست یابیم. خود نظمی با نیروی اراده و یا ارادۀ شخصی تفاوت دارد زیرا ما در طی آن تلاش نمی کنیم تا خود را مجبور به تغییر کنیم, بلکه درحال تغییر رابطه مان با خودمان خواهیم بود. هرچه بیشتر به فرایند اعتماد کنیم, تمایل بیشتری برای تمرین خودنظمی خواهیم داشت. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: " من به لطف خداوند و همچنین یک ثابت قدمی لجوجانه, به  جایگاه فعلی ام دست یافتم". هنگامی که خودنظمی و ایمان درکنارهم قرارمی گیرند, ما به تدریج به کسانی که آرزو می کردیم باشیم, تبدیل می شویم. شاید استعداد و علاقه به صورتی طبیعی درما ظاهر شوند اما کسب مهارت به تمرین نیاز دارد. یکی از چالش ها در این رابطه گسترش تمرکز و انرژی لازم برای ادامۀ کار بوده و دیگری دادن اجازۀ ریسک برداشتن به خودمان می باشد. مقابله با خلاقیت خودمان و نظم دادن به آن درراستای بوجود آوردن آنچه که می خواهیم, به شهامت نیاز دارد. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: "فکر نمی کنم آزادی درونی مورد نظر را برای انجام کارهای بیرونی که توانش را دارم, دراختیار داشته باشم. من بدان به عنوان یک آزادی که می خواهم در آینده کسب کنم, می نگرم". داشتن آگاهی به منزلۀ کنترل نمی باشد. ما صرفأ بخاطر اینکه نقائص مان را می بینیم, از آنها رها نمی شویم. آگاهی به ما امید و جهت می دهد که آن می تواند دربعضی اوقات نیروی محرکه ای برای اقدام بعمل مان بوده و دربرخی موارد تنها به منتظربودن خلاصه شود. وقتی نمی توانیم راه خود را ازمیان یک نقص و یا یک مانع پیدا کنیم, دلیل آن اغلب این است که اول باید کارهای دیگری را انجام دهیم. خویشتن پذیری قوۀ تخیل مان را آزاد می سازد. کارکرد قدم جبران خسارت به ما اجازه می دهد درمقابل موفقیت مان احساس ارزشمندی کنیم. هر یک ا ز ما جواب سؤال هایمان را در جای متفاوتی پیدا می کنیم و شاید تنها پس از یافتن پاسخ سؤالهایمان متوجه آنها گردیم. انجام کارهای بهبودی ما را به طرقی آزاد می سازد که اصلأ تصورش را نمی کردیم و تنها با تجربۀ آزادی است که متوجه می شویم درگذشته تا چه حد دربند بوده ایم. اهداف آرزوهایی هستند که درراستای دستیابی بدانها از خود اقدام بعمل نشان می دهیم. زمانی که اهداف مان را به قدم های کوچک تری تقسیم می کنیم کارهای مورد نیاز را بهتر درک نموده و راحت تر می توانیم پیشرفت مان را ارزیابی کنیم. به هر حال ما یکی دو چیز راجع به انجام کارها بصورت قدم به قدم یادگرفته ایم! تعیین اهدافی که قابل دسترسی هستند و بزرگداشت نقاط عطف و مهم, اجازه می دهد پیشرفت مان را ببینیم و لحظه هایی را برایمان فراهم می کند که طی آنها خود را ارزیابی نموده و ببینیم کجا هستیم و به کجا می رویم.

تحصیلات

تحصیلات
اعتیاد می تواند وقفۀ بسیاری در تحصیلات مان ایجاد کند. برخی از ما در اوائل این فرایند ترک تحصیل کردیم, یا اینکه اصلأ با تحصیلات درگیر نبودیم. اطلاعات ما در بعضی موارد کمبود داشته و یا وجود خارجی ندارند که این می تواند بدلیل اعتیادمان و یا محیطی که درآن بزرگ شده ایم, باشد. درضمن چنین عدم آگاهی می تواند باعث شرم مان گردد. عدم آگاهی یک نقص شخصیتی نیست و فقط به چیزهایی مربوط می شود که هنوز نمی دانیم. بین ندانستن و آموزش پذیر نبودن, تفاوت بسیاری وجود دارد. بهبودی نوعی تحصیل است. ما درحال آموختن اصول و تمرین راه جدیدی از زندگی می باشیم. در طی این فرایند, خواندن و نوشتن, مراقبت, مشارکت, تمرین و حضور یافتن را می آموزیم و به جلسات باز می گردیم. توانایی هایی را که با کارکرد قدمها در خود گسترش می دهیم, می توانیم به راحتی به جوانب دیگر زندگی مان منتقل کنیم. وقتی که این مهارتها را در انواع دیگر آموزش, به کارمی گیریم, به طرز شگفت آوری موفق خواهیم شد, حتی اگر روش کار مربوطه کاملأ متفاوت باشد. برای پیشرفتمان محدودیت های بسیار کمی وجود دارند, حتی اگر کاری را از ابتدا شروع کنیم. بسیاری از ما پس از پاک شدن به مدرسه یا کالج بازمی گردیم و ممکن است از چالش هایی که درمقابل مان قرار می گیرند متعجب شویم. حتی یک کارگاه آموزشی درمحل کارمان می تواند ما را به دلیل آنکه به چنین روش یادگیری عادت نداریم, منقلب کند. البته ادامۀ تحصیلات چیزی نیست که همه مان بدان تمایل داشته باشیم و بسیاری از ما برای مدت کوتاهی به تحصیلات بازگشته و از ادامۀ آن منصرف گشته ایم. یکی از اعضا چنین گفت: "من از اینکه فرصت یافته بودم تحصیل کنیم سپاسگزار بودم اما درعین حال متوجه شدم که نیازی به ادامۀ آن نداشتم". شاید به خاطر بدست آوردن مهارت های جدید به تحصیلات بازگردیم یا اینکه بخواهیم چیز جدیدی را امتحان کنیم. یکی از اعضا می گفت: " ایده های من راجع به جامعه و مفهوم زمین رزم, واقعأ غیرعادی بودند. قبل از اینکه می توانستم کاملأ در آن سهیم شوم باید طرزکار آن را یاد می گرفتم". ما بیش از موضوعی که مطالعه می کنیم یادمی گیریم و می آموزیم که چطور یادبگیریم. همانطور که جسم مان بواسطۀ مصرف مواد تخریب شده بود, به مغزمان نیز خسارت وارد گشته است. هردرسی را که بخوانیم, چه آن نواختن گیتار, جوشکاری و چه بافندگی یا فلسفه باشد, یادگیری مغزمان را وادار به ورزش می کند. همچنانکه جذب نمودن و حفظ اطلاعات را تمرین می کنیم می توانیم التیام را ببینیم و احساس کنیم. یادمی گیریم تحت شرایط دشوار کارمان را انجام داده و بازخورد دیگران را بپذیریم. یادمی گیریم درطی فرایند یادگیری ثبات قدم داشته باشیم. بی صبری مانع کارمان خواهد شد. وقتی بی صبری می کنیم خواستار آنیم که چیزی را بدانیم, نه اینکه یادبگیریم. درس خواندن تمرینی است در تمرکز نمودن و تمرینی که با آموزش پذیر بودن انجام می دهیم, برایمان شروع خوبی است. برخی از ما با هدف و برنامۀ بخصوصی به تحصیل بازمی گردیم اما می توانیم باعث تعجب خودمان شویم. لذت یادگیری می تواند پاداش خودش را دربرداشته باشد. شاید از اینکه درچه موردی مهارت یا توانایی های بی القوه داریم شگفت زده شویم و به احتمال قوی ما از آنچه که فکر می کنیم باهوش تریم. یکی از اعضا مشارکت کرد که : "فکر می کردم واقعأ کودن بودم چونکه پس از چندین بار لغزش, سالها طول کشید تا بتوانم پاک شوم". یکی دیگر از اعضا
چنین گفت: گرفتن لیسانس به کمک کرد تا ذکاوت خودم را باور کنم". نسبت به استعدادهایمان روشن بین بودن فرصت آن را به ما می دهد تا مسیری را که هرگز تصورش را نمی کردیم, دنبال کنیم. بسیاری از ما این احساس را که باید زمانهای ازدست رفته درطی اعتیاد را جبران کنیم, مشترک داریم و با این احساس که ما به اندازۀ کافی توانایی نداریم,کشمکش می کنیم. اختصاص دادن زمان مورد نیاز, هم برای درس خواندن و هم برای خدمت در NA , می تواند برایمان درسی در تعادل برقرار نمودن باشد. شاید تصور کنیم که کلیۀ همکلاسی هایمان مصرف می کنند یا اینکه آنها گروه خاصی هستند که ما درآنها جایی نداریم. می توانیم درعین حال, هم احساس ناامنی نموده و هم دیگران را قضاوت کنیم. یکی از اعضا چنین گفت: فرایند آمیختن با دیگران بطور شگفت آوری احساسی بود. من بهبودی ام را مانند یک رزه به تن کرده بودم. احساس تنهایی و بیگانگی می کردم اما خویشتن پذیری لازم را نداشتم تا به دیگران اجازۀ ورود به حریمم را بدهم". اگر به تکامل پرستی گرایش داشته باشیم احتمالأ وقتی دوباره به تحصیلاتمان ادامه می دهیم, با آن مواجه خواهیم شد. یکی از اعضا اینچنین مشارکت کرد: " اگر نتیجۀ هریک از امتحاناتم کمتر از نمرۀ بیست می شد, احساس شکست کرده و خود را یک بازنده می دانستم. خوابم نمی برد مگر اینکه اشتباهاتم را شناسایی می کردم. با همکلاسی هایم رقابت نمی کردم بلکه تنها رقیبم ترس خودم بود". پشت تکامل پرستی دیوار شرم قرارگرفته است و هر گام اشتباهی این احساس را به ما می دهد که پنجره ای به درون آن راز بازگشته است. هرپیشنهادی انتقاد به نظر می رسد و هر انتقادی درما احساس سرزنش شدن ایجاد می کند. اغلب طوری رفتار می کنیم که گویی زندگی مان در واقع, در زمانی در آینده آغازخواهد شد, مثلأ: وقتی به مقطع پاکی خاصی رسیدیم یا تحصیلات مان را به پایان رساندیم یا کارپیدا کردیم و یا زندگی مان بطوری معجزه آمیز قابل اداره شده بود. دریک برنامۀ "فقط برای امروز", یادمی گیریم که نکتۀ مهم اتفاقاتی نیستند که قراراست در آینده رخ دهند. زندگی های ما آنچه که اکنون انجام می دهیم می باشند. روال زندگی مان در راستای دستیابی به اهدافمان طرز زندگی مان است. درختان بلند قامت به ریشه هایی عمیق نیاز دارند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که درحین پیشروی به سمت جلو, زمان لازم را به بنا نمودن و حفظ شالودۀ بهبودی مان, اختصاص می دهیم.

پول

پول
اکثر ما با پول رابطه ای چالش انگیز داریم و فرقی نمی کند که زیاد پول داشته باشیم یا کم. در رابطه با پول, نمی توان تنها یک گروه از ارزش های خاص را تعیین کرد, اما ما اصولی دراختیار داریم که طی پیگیری بهبودی مان آنها تمرین می کنیم. سنت هفتم راجع به داشتن استقلال ازطریق اعانات اعضا سخن می گوید و با وجودیکه این سنت مستقیمأ به گروه ها اشاره می کند, بسیاری از ما متوجه می شویم که تمرین اصل روحانی استقلال در زندگی مان, برای تجربۀ آزادی ضروری می باشد. یادمی گیریم خودمان را حمایت مالی نموده و درمیابیم که راههای دیگری نیز برای خود کفایی وجود دارد. یادمی گیریم گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم, زباله های خودمان را جمع آوری نموده و دوربریزیم و در جاهایی که برایمان اهمیت دارند سهیم بوده و گوشه ای از کار را بگیریم. مشارکت دربارۀ پول می تواند برایمان بسیار دشوار باشد. مشارکت صادقانه با راهنمایمان دراین مورد, می تواند در را بروی التیام در جنبه های دیگری از زندگی مان بازکند. وقتی که وارد انجمن می شویم, شاید وضعیت مالی مان و اینکه آیا شاغل هستیم یا خیر, ربطی به یکدیگر نداشته باشند. در اعتیاد فعال, ما منابع مالی مورد نیازمان را به عناوین مختلف بدست آوردیم. ما دزدی کردیم, دقل بازی درآوردیم, سوءاستفاده کردیم و دیگران را متقاعد کردیم که دریافت وجوه از آنها حقمان بود. ما فقط دریافت می کردیم و منابعی را که دراختیارمان قرارمی گرفت, به سرعت ازدست می دادیم. خودمحوری مان باعث شده بود نسبت به خساراتی که به اطرافیانمان وارد می کردیم بی تفاوت بمانیم. این آگاهی که ممکن است هرگز نتوانیم بدهی هایمان را پرداخت کنیم, می تواند بخشی از آن نیرویی باشد که ما را به سمت یک راه جدید زندگی حرکت می دهد. ما بدهکاریم و هربار که خود را درخدمت جامعه قرار میدهیم, احساس می کنیم چیزی در درون مان متحول گشته است. ما سهمی برای انجام دادن داریم اما این به معنی خود را قربانی کردن نیست. چنین کاری حداقل همانقدر که به دیگران خدمت می کند به ما نیزخدمت می نماید. احساس حق به جانب بودن و اینکه مسئولیت مراقبت از ما با دیگران است, طی اعتیاد فعال زندگی مان را تحت تأثیرقرارداد اما همین احساس می تواند در پاکی نیز ما را دنبال کند. چنین احساسی اغلب به نوعی نامحسوس خود را نشان می دهد. مثلأ شاید دیگر کیف دیگران را ندزدیم اما به نظرمان کاملأ منطقی بیاید که حق داریم چیزهایی را ازمحل کارمان به خانه ببریم یا اینکه از مغازه ها چیزهای کوچکی را بدزدیم و یا به سوء استفاده از دیگران ادامه دهیم. شاید از اینکه چنین کارهایی نوعی ناصادقی بوده و درست نمی باشند کاملأ آگاه باشیم اما به خودمان بگوییم که حقوق و مزایایمان نسبت به ارزش کاری که انجام می دهیم کافی نمی باشد و یا اینکه چنین چیزی حق ماست و کسانی که ما درمحل کار, درخانه و یا در انجمن بدانها خدمت می کنیم به اندازۀ کافی سپاسگزار نیستند. برخی اوقات چنین چیزی در بی اعتمادی ما نسبت به دیگران خود را نشان می دهد. ما دائما تصورمی کنیم کسی می خواهد سرمان کلاه بگذارد. چنین رنجشی که به آرامی درحال جوشیدن است, می تواند بسیار تخریب کننده باشد. ما آنچه را که داریم نادیده گرفته و فقط کمبودهایمان را می بینیم. آسیب پذیری خود را احساس نموده و امنیت مان را احساس نمی کنیم. وقتی دنیا به نظرمان جای خصمانه ای بیاید, به سختی می توانیم در آن شاد باشیم. آموختن تمرین ایمان و سپاسگزاری به این معنا نیست که ما باید ذکاوت خیابانی خود را از دست بدهیم بلکه بدین معناست که توسعۀ نوع دیگری از ذکاوت را شروع می کنیم. می توانیم بدون آنکه احساس کنیم مشغول جنگیدن برای بقای خود هستیم, روی دوپای خود ایستاده و از حق خود دفاع کنیم. شروع می کنیم به اعتماد داشتن به اینکه نیازهایمان برآورده خواهند شد و بجای اینکه کمبودهای موجود در شرایطمان را مانعی برسر راه رشدمان ببینیم, آنها را فرصتی برای موفقیت تلقی می کنیم. حتی زمانی که در بهبودی, با عادات خرج کردن مان مواجه می شویم, وسوسه و اجبار ما را ترک نمی کند. ما بدون تفکر و یا از روی وسوسه و اجبار خرید می کنیم و نمی توانیم فک ر داشتن آخرین مدل و یا بهترین چیز را از سرمان بیرون کنیم. طی تلاش برای پر کردن خلأمان, نابخردانه پول خرج می کنیم. می خواهیم عشق و تأیید دیگران را بخریم و یا وانمود به موفق بودن کنیم. یکی از اعضا چنین گفت: " تصورمی کردم می توانم با پول از اعتیادم نجات پیدا کنم". پول راه دیگری می شود تا ازطریق آن سعی کنیم شرایط را کنترل کنیم و دراین رابطه آنقدر سختگیر می شویم که بجای حل مشکلات مان, بدانها اضافه می کنیم. یا ممکن است فرصت های مالی را به سادگی ازدست بدهیم و احساس کنیم که فقر احتمالأ بیشتر برایمان مناسب است. برخی از ما درمیابیم چیزی که توجه ما را جلب می کند خود اشیاء و یا پول نبوده و بلکه لذت تعقیب می باشد. چنین انگیزه ای یا می تواند موفقیت های عظیمی برایمان کسب کند یا می تواند وسوسه و اجباری باشد که یک نشانۀ دیگر از بیماری اعتیادمان را تغذیه می نماید. ما تنها کسانی هستیم که حقیقت را می دانیم. اگر داریم قمار می کنیم, از سیستم سوء استفاده می کنیم, شرکتهای جدید را باز می کنیم و سریعأ می بندیم, از موفقیت مالی به شکست مالی رسیده و دوباره موفق می شویم, شاید بخواهیم نگاهی به خود و اعمالمان بیاندازیم. اقرار باینکه ما رابطۀ مشکلی با پول داریم می تواند مشکل باشد اما مشارکت صادقانه با کسی که به او اعتماد داریم می تواند فرایند تغییر را شروع کند. آشفتگی مالی اغلب نشانۀ مشکلات بزرگتری است. همانند بسیاری دیگر از چیزهایی که با آنها کشمکش داریم, این نیز مشکلی عملی است که راه حلی روحانی دارد. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: "چیزهای کوچکی مانند پرداخت به موقع قبوض درمن احساس خود ارزشی ایجاد نمود". یکی دیگر از اعضا مشارکت کرد که با نوشتن "از خدماتی که فراهم نمودید متشکرم" برروی چکهای پرداختی قبوض, شروع کرد به غلبه نمودن بر روی احساس رنجشی که همیشه نسبت به پرداخت قبوض در او وجود داشت. تعهدات خود را به سادگی انجام دادن می تواند یک پیروزی باشد. برای برخی از ما چنین چیزی به سرعت اتفاق می افتد. دیگران عمری را صرف آموختن طرز ادارۀ زندگی خود می کنند. بحران های مالی برای اعضای انجمن غیرعادی نیستند اما یک شرط عضویت هم نمی باشند. عکس العمل نشان دادن از روی بیماری مان عواقب مالی دربردارد اما بسیاری از راههایی که ما بهبودی خود را به نمایش می گذاریم نیز عواقب مالی دربردارند. این بدین معنا نیست که ما برنامه مان را برای پولدارشدن کارمی کنیم. بعضی از ما هرگز مقدارپولی را که در اعتیاد فعال بدست میاوردیم در بهبودی بدست نخواهیم آورد و مسئولیت پذیربودن می تواند برایمان گران تمام شود. اما بسیاری از ما دربهبودی موفقیت کسب کرده و به راحتی مالی دست میابیم. وقتی سلامت عقل را تمرین نموده و درحد توانمان خرج کنیم, می توانیم با خودمان و شرایطمان احساس راحتی کنیم و این مهم نیست که چه شرایطی داشته باشیم. ما همچنین یادمی گیریم از دیگران تقاضای کمک کنیم. بسیاری از ما زمانی که دربهبودی مریض شده و یا معلول می گردیم, بخاطر باورهایمان درمورد خود اتکایی, از درخواست کمکی که به شدت بدان نیازداریم, سرباز می زنیم. تواضعی که طی کارکرد قدمها میاموزیم, اجازه می دهد درصورت نیاز, تقاضای کمک کنیم و تصور نکنیم که نیازمند کمک بودن درشأن ما نیست و باورنداشته باشیم که ما استحقاق کمکی را که دردست است, نداریم. شاید متوجه شویم, آنچه که می خواهیم با آنچه که بدان نیازداریم, تفاوت زیادی دارد و آموختن اینکه چگونه خود را با شرایطمان وفق دهیم می تواند انعطافی را درما ایجاد کند که قبلأ تصورش را هم نکرده بودیم. میاموزیم کمک دیگران را بپذیریم و راههای دیگری را نیز برای کمک کردن پیدا کنیم. همانطور که داشتن همه چیز به معنی بی نیازی مادام العمر نیست, ازدست دادن همه چیز نیز یک حکم حبس ابد نمی باشد. دوراندیشی یکی از اصول روحانی است که بعضی از ما بیشتر از برخی دیگر آن را تمرین می کنیم. وقتی که در خدمت راجع به "مبلغ ذخیره" صحبت می کنیم, منظورمان دوراندیشی است. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: "یادگرفتم نسبت به اموال انجمن مسئولانه رفتارکنم تا بتوانم همین کار را درمورد اموال دیگران انجام دهم. اصول روحانی صداقت و پاسخگویی را آموختم که این خود بخشی از داشتن عملکرد و بکارگیری اصول در زندگی روزمره ام می باشد". درخدمت یادمی گیریم تعهداتمان را با دقت انتخاب کنیم تا بتوانیم از به اتمام رساندن آنچه که قول داده بودیم انجام دهیم, اطمینان حاصل کنیم. برنامه ریزی و به انجام رساندن کارها در سایر موارد زندگی مان, باعث می شود احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم. ما درحد توانمان تلاش می کنیم تا حتی درصورت تغییر شرایطمان, مسئولیت پذیر باشیم. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: " در کار خود شرایط بسیار دشواری را پشت سرگذاشته و مجبور شدم برای تأمین مخارج, به پولی که پس اندازکرده بودم روی بیاورم. شرم داشتم این را درجلسات مشارکت کنم اما آن را با یک دوست بهبودی درمیان گذاشتم. او بعدها به من گفت که این یک پیام امید برای او بود چونکه من از قبل برنامه ریزی کرده و توانستم از میان شرایط دشوارعبورکنم. آنچه که من یک شکست تلقی می کردم, او یک موفقیت می دید. یکباردیگر من توانستم از زاویۀ دیگری به زندگی ام نگاه کنم". ما همچنین در NA توجه می کنیم آنهایی که داشته هایشان را نمی بخشند موفق به حفظ آنها نخواهند شد. این ایده که بخشش قسمتی حیاتی از داشتن می باشد, چیزی است که بسیاری از ما از کشف آن متعجب می شویم. ما شاید مال و منال داشته باشیم و شاید نداشته باشیم, اما منابع عاطفی, روحانی و روانی مان قابل توجه می باشند. ما دنیایی از تجربه دراختیارداریم. زمانی که انرژی, وقت, استعداد و خلاقیت خود را می بخشیم, پاداشی چند برابر دریافت می کنیم.

کار و شغل

کار
قدمها کمک می کنند به افراد بهتری تبدیل شویم اما خدمت یکی از راه هایی است که درآن یاد می گیریم چطور در دنیای بیرون عمل کنیم. بسیاری از مهارت هایی که درخدمت میاموزیم درزندگی شغلی مان بکار گرفته خواهند شد. ممکن است بعضی اوقات طی انجام شغل خود احساس غریبی یا عدم تعلق به ما دست دهد, اما در خدم ت انجمن ما بطوری تمام و کمال سهیم هستیم. درخدمت, ما هدف اصلی خود را حدس نزده و حق سهیم بودن را برای خود مسلم می دانیم. درانجمنی که اختیار نهایی با یک نیروی برترازخودمان است, یاد می گیریم به عنوان یک عضو برابر, با دیگران کارکرده و به جای اینکه خود را یا مغزکل و یا یک قربانی بدانیم, چیزهای جدیدی به دیگران یادبدهیم و یا از آنها بیاموزیم. یادمی گیریم انرژی خود را درجهتی سازنده سوق دهیم و تمرکز داشتن را تمرین کنیم. ما فرای توانایی های فعلی مان قدم برداشته و درمیابیم حتی باوجود آنکه کامل نیستیم, می توانیم جان سالم بدربرده و موفق باشیم. خدمت, خنثی کنندۀ خودخواهی است و احساس ارزشمند بودن را در ما افزایش می دهد. یادمی گیریم قبل از واکنش نشان دادن تأمل نموده و فکر کنیم. چیزهایی که ما را تحت تأثیر قرار می دهند همیشه شخصی نبوده و ما مجبور نیستیم همیشه درمقابل آنها عکس العملی خصمانه از خود نشان دهیم. NA مکان امنی را دراختیارمان قرار می دهد تا در آن دچار اشتباه شده, از اینکه چه کسانی هستیم آگاه شده و یاد بگیریم چگونه با دیگران ارتباط بگذاریم. آنچه که ما را حق بجانب نموده و مجبور به انجام رفتارهای تدافعی می نماید, اکثرأ هرجا که می رویم ما را همراهی می کند. ما نقائص اخلاقی خود را درحال وقوع می بینیم و با فروتنی جبران خسارت نموده و یا فقط تغییر جهت داده و از نو شروع می کنیم. همه مرتکب اشتباه می شوند اما بلافاصله اقرار به اشتباهاتمان نشان دهندۀ درستکاری و مسئولیت پذیری درمقابل اعمالمان می باشد. تجربۀ خدمت به ما کمک می کندمسئولیت انجام کارها را متقبل شویم و یادبگیریم آنها را به پایان برسانیم. یادمی گیریم بی حرکت دریکجا بنشینیم و گوش فرا دهیم. میاموزیم زمانی که حرفی برای گفتن داریم صدای خود را به گوش دیگران برسانیم. شروع به داشتن این احساس می کنیم که می توانیم بدون هیچ ترس یا شرمی, جایگاه درست خود را دردنیا بدست آوریم. همچنانکه این اصول را در تمام موارد زندگی مان تمرین می کنیم, برخی از تفاوت های بین زندگی مان دربهبودی و آن کسی که درزندگی کاری مان هستیم, شروع به ناپدید شدن می کنند. یکی از روش های تمرین این اصول درخدمت صاحب کارمان بودن است. بعضی از اعضا ازخود این سؤال را کرده اند:"چطورمی توانم در محل کار خود, اتحاد را تمرین کنم؟ چطور به نیروی برترم اجازه دهم تا طی روزکاری ام, زمام امور را دردست
بگیرد؟هدف اصلی محل کارم چیست و من چطورمی توانم کمک کنم تا بدان دستیابیم؟ هدف اصلی من دراینجا چیست؟" هرشغلی که داشته باشیم, زمانی که آن را به عنوان فرصتی برای تمرین اصول مان تلقی کنیم, درواقع از وقتمان به نحو احسن استفاده کرده ایم. یکی از اعضا اینطورمشارکت کرد: "درگذشته قبول هرنوع مسئولیتی به نظرم یک بارسنگین میامد اما وقتی یاد گرفتم آن را به عنوان راهی برای اجرای ارادۀ نیروی برترم ببینم, قبول همان مسئولیت برایم یک افتخار شد". وقتی توسط اصول روحانی راهنمایی می شویم, هرکجا که باشیم می توانیم مثمرثمر واقع شویم. اغلب قبل از اینکه خودمان متوجه شویم, اطرافیان مان به ارزش مان پی می برند. شاید بیش از همه چیز, زمانی که ازنظر روحانی وصل هستیم, خلاقیت در ما جریان خواهد داشت. این الزامأ بدین معنا نیست که تابلوی نقاشی و یا موسیقی خلق می کنیم )باوجودیکه این امکان هم وجود دارد(, اما بدین معناست که می توانیم راه حل مشکلات مان را ببینیم و هرکاری را درحد توانمان انجام دهیم. تغییر مسیر از NA به شغلی که بیرون از انجمن انجام شود, همیشه بی دردسر نمی باشد. شاید حتی از اینکه سنت سوم مان در دنیای بیرون کاربردی ندارد, متعجب شویم. ما صرفأ به خاطر اینکه می خواهیم عضو گروه های دیگر شویم, نمی توانیم بدانها بپیوندیم و ممکن است مجبور شویم برای سرمیز آنها نشستن, واجد شرایط مورد نیاز شده و بهای آن را بپردازیم. گروه هایی نیز وجود دارند که علی رغم آرزوی قلبی مان, هرگز در آنها پذیرفته نخواهیم شد. مضاف براین, آنچه که به چشم دوستان بهبودی در انجمن, کاملأ طبیعی جلوه می کند, در مکان های دیگر می تواند نامتناسب و حتی تعجب آور نیز به نظر آید. ما باید مراقب باشیم هر احساس وهمچنین تاریخچه ای از خود را دردنیای بیرون مشارکت نکنیم. یادمی گیریم بین دوستی ها, روابطمان در بهبودی و روابطمان درمحل کار تفاوت قائل شویم و شروع به این درک کنیم که می توانیم بدون لطمه زدن به خودمان, رفتارهایمان را با شرایط موجود وفق دهیم. همچنانکه به کارکرد قدمها ادامه می دهیم, بیشتر می توانیم پیشرفت مان را درسایر موارد زندگی اذعان کنیم. تواضعی که در قدمها میاموزیم به ما کمک می کند جایگاه مان را دردنیا پیدا کنیم. به تدریج احساس می کنیم حتی درمحل کار, نه بدتر و نه بهتر از دیگرانیم و توانایی هایمان کاربرد دارند. یکی از اعضا راجع به پیدا کردن شغلی
صحبت کرد که هم با نکات مثبت و هم با نکات منفی اش سازگار می بود. زمانی که ما محیط کاری مناسبی را پیدا می کنیم, متوجه می شویم بعضی از چیزهایی که درگذشته ما را نسبت به خود ناراحت می کردند, باعث برجستگی مان گشته اند. برخی از ما طبیعتأ کوشا بوده و همیشه درحال جنب و جوشیم و بعضی دیگر در یکجا نشستن و درلحظه حضور داشتن را با مهارت انجام می دهیم. هریک از این دو می توانند بستگی به طرز استفادۀ ما از آنها, یا یک نقطۀ قوت بوده و یا یک نقص باشند. احساس گناهی که درطی بی حاصل بودن و دزدیدن زمان درمحل کار به سراغمان میاید, خودش را تغذیه می کند و درعین حال, آنچه که ما را ترغیب می کند دائمأ درحال فعالیت و جنب و جوش باشیم, می تواند احساس ترس مان باشد. زمانی که تأمل نکرده و روی طرز کارمان و همچنین, آنچه که انجام می دهیم تمرکز نمی کنیم, اشتباهات کوچک به سرعت برروی هم انباشته می گردند. مانند تمام کارهایی که انجام می دهیم, آنچه که جویای آنیم, یک تعادل سالم می باشد. ممکن است هر یک از ما با مشکلات و مسائل مختص به خود درگیر باشیم اما اصولی که تمرین می کنیم یکی می باشند. بعضی از ما قبل از اینکه پاک شویم هرگز شاغل نبوده ایم و برخی دیگر از ما تمام وقت خود را صرف کارکردن نموده اند. به همین ترتیب, بعضی از ما امنیت مالی داشته و نیازی به کارکردن ندارند و برخی دیگر بیش از حد معلولیت دارند و توانایی آن را ندارند که مستمرأ شاغل باشند. درهرصورت برایمان مفید خواهد بود یک جدول زمانی داشته و پاسخگوی وظایف مان باشیم. شاید درمقابل نظم دادن به زندگی مان ازخود مقاومت نشان دهیم اما چنین نظمی کمک بسیار بزرگی برایمان خواهد بود. رویهمرفته ما مخلو ق عادت هایمان هستیم. وقتی احساس می کنیم هدفی داریم که به روزهایمان شکل می دهد, هم با خودمان و هم با زندگی مان احساس راحتی می کنیم. شاید شغل مان را برای پرکردن زمان و یا کسب درامد انجام دهیم و یا شاید خود را عمدتأ توسط آن تعریف می کنیم. آندسته از ما که دارای شغلی پرمفهوم و یا ارزشمند هستیم باید احساس خوشبختی کنیم. بسیاری از ما تلاش می کنیم تا به چنین هدفی دست یابیم و وقتی احساس کنیم کاری که انجام می دهیم درراستای امری حائز اهمیت و نیکو بوده است, احساس رضایت عمیقی به ما دست می دهد. هرکسی که باشیم و از هرجا که آمده باشیم, چیزی برای ارائه کردن داریم. وجدان کاری ما مجموعه ای از عاداتی است که تعیین می کنند چگونه از وقت مان استفاده کنیم. وقتی تصمیم می گیریم کاربخصوصی را انجام دهیم, می توانیم به نحو خارق العاده ای مصمم باشیم. کمتر کسانی در زندگی می توانند به اندازۀ معتادی که درجستجوی مادۀ مصرفی خود است, پشتکار داشته باشند. وقتی یادمی گیریم آن قاطعیت را به سمت اهداف سالم سوق دهیم, می توانیم به اهداف فوق العاده ای نائل شویم. می دانیم اگر کاری را مستمرأ انجام دهیم, آن برایمان عادت خواهد شد. آنچه که در ابتدا بصورت نظم شروع می شود, اول تبدیل به یک عادت شده و سپس لذت بخش خواهد گشت. اما چنین روالی می تواند خطرناک نیز باشد. جایگزین نمودن می تواند
مهلک باشد, بخصوص وقتی که درظاهر برایمان کارکند. ماهیت بیماری ما پیشروندگی است. وقتی که متوجه می شویم رابطه مان با یک فعالیت خاص باعث شده که آشفتگی را در بخش های دیگر زندگی مان توجیه کنیم, احتمالأ زمان آن رسیده که یک نگاه سفت و سخت به اعمال, انگیزه ها و قدم هایمان بیاندازیم. حتی درمراحل پیشرفتۀ بهبودی مان می توانیم دستخوش احساس بی لیاقتی شده و تمام وقت و انرژی خود را صرف تلاش برای ثابت نمودن خویش و یا رسیدن به استانداردهای تخیلی و دست نیافتنی کنیم. ممکن است بین دو حالت پس و پیش رفته و ازیک طرف احساس ناامنی کرده و سعی کنیم دیگران را خوشنود کنیم و از طرف دیگر اساسی ترین شرایط و قوانین یک شغل را نادیده بگیریم. عدم خویشتن پذیری مان زمانی نمایان می گردد که نتوانیم تعریف و تمجید دیگران را به راحتی قبول کنیم. زمانی که نسبت به خودمان احساس بدی داریم و یا خود را لایق نمی دانیم, احتمالأ جبران مفرط نموده و چونکه تصور می کنیم مثل دیگران ارزشمند نیستیم, کار دیگران را انجام می دهیم و شیفت کاری نا مناسبی را متقبل می شویم. یکی از اعضا چنین گفت: "من درکارم عالی بودم اما هنوز احساس مسئولیت نمی کردم و خود را ثمربخش نمی دانستم. حس بی کفایتی مرا رها نمی کرد". تمیز دادن بین آرزوی واقعی برای بهترکارکردن و عملکردی که انگیزه اش ترس باشد, می تواند دشوار باشد. زمانی که نیروی محرکۀ ما ترس باشد, احتمالأ متوجه می شویم که دچار مشکل تعویق اندازی شده ایم. از به اتمام رساندن کاری که شروع کرده ایم واهمه داشته و شروع می کنیم به توجیه بهانه آوردن. یکی از اعضا می گفت: "وقتی که به اواخر یک پروژه نزدیک می شوم, احساس می کنم دریک تونل باد قرارگرفته ام. نمی دانم مقاومت ام به رسیدن به انتهای تونل از کجا نشأت می گیرد اما بقدری قدرتمند است که به سختی می توانم روی پاهایم بایستم". می توانیم ایده های متعددی داشته و آنقدر درگیر کارهای ناتمام باشیم که تصمیم گیری درمورد مرحلۀ بعد به افزایش اظطراب مان منجر می گردد. یکی از اعضا مشارکت نمود که :" او احساس می کرد مانند یک اسب سبک وزنی بود که مسابقۀ اسب دوانی را خیلی خوب شروع می کرد اما هیچوقت به خوبی به اتمام نمی رساند". بعضی وقتها حتی می توانیم از نقائص مان در جهت منافع مان استفاده کنیم. مثلأ شاید ازخودمان ایراد بگیریم که چرا کارهایی را که از آنها ترس داریم به تعویق میاندازیم. درصورتی که می توانیم از همان انرژی برای انجام کارهای بسیار دیگر استفاده نمود. یکی از اعضا چنین گفت: " به ندرت شرایطی پیش میاید که من بیشتر از زمانی که مشغول به تعویق انداختن کارها هستم, پرثمر باشم. چونکه می دانم باید مطالعه کنم, همۀ خانه را تمیز می کنم و یا اگر نخواهم وارد گفتگوی کسل کننده ای شوم, کلیۀ قبوض را پرداخت می کنم". اما هیچیک از تلاش های فوق ما را به هدف مان نزدیکتر نمی کنند و دیر یا زود باید به واقعیت اقرارکنیم و به آن کارهایی که پرهیز نموده ایم بپردازیم. اکثر اوقات اجتناب از انجام کاری, نسبت به اتمام آن, انرژی بیشتری می برد. نتیجۀ دورانداختن آن چیزهای ناقصی که انرژی و وقت ما را به هدرمی دهند, بالارفتن راندمان کارمان است. ما درپی دستیابی به تعادل هستیم و آن را به طرق مختلفی پیدا می کنیم. وقتی با خودمان بیشتر راحت باشیم, با دیگران نیز احساس راحتی بیشتری خواهیم نمود. وقتی به دلیل اهمیت دادن و نه به خاطر اینکه چیزی را ثابت کنیم, آرزوی واقعی خود را برای بهترکارکردن نشان می دهیم, تمایل و فروتنی مان را به نمایش می گذاریم. می توانیم درمحل کارخود اصول را تمرین نموده و درعین حال ساده لوح و یا بیش از حد مشتاق خوشنود نمودن دیگران نباشیم. همچنانکه به پاکی خود ادامه می دهیم, تاریخچۀ جدیدی برای خودمان ایجاد می کنیم. شاید همکاران مان درماندگی ما را ندیده باشند و دلیلی برای حدس این واقعیت که ما معتادان درحال بهبودی هستیم, نداشته باشند. ما مجبورنیستیم برای آنکه بتوانیم آنچه را که هستیم با شغلمان ترکیب کنیم, ازگمنامی خود دست برداریم. آین انتخابی است که فقط ما می توانیم برای خود انجام دهیم. ما انسانهایی هستیم که حداکثر تلاش مان را برای مثمر ثمر بودن و مسئولیت پذیربودن, بکار می گیریم. کارکردن می تواند بهانه ای برایمان شود تا برنامه را تمرین نکنیم. بارها این را شنیده ایم که هرچیزی برسر راه بهبودی مان قرارگیرد, ازدست داده خواهد شد. بسیاری از ما این واقعیت را با از دست دادن شغل و یا مادیاتی که بهبودی را بلا استفاده یا اسباب زحمت جلوه می دادند, تجربه نموده ایم. وقتی ابزاری را که دراختیارمان قراردارد بکار می گیریم, می توانیم چالش هایی را که درمحل کارخود با آنها مواجه می شویم, فرصتی برای تمرین برنامه مان تلقی کنیم. به کارگرفتن اصول برنامه هیچوقت شرایط زندگی را بدتر نمی کند. وقتی که برنامه مان را تمرین نمی کنیم, مشکلات مان بصورتی غیر معقول بزرگ به نظر میایند و ما بیش از حد احساس مسئولیت نموده و خود را مجبور به ادامۀ وسواس ی کارها می کنیم. تحت همین شرایط که یک استراحت و وقفۀ کوتاه ممکن است فرصت آن را به ما بدهد تا زاویۀ دید مورد نیاز را بدست بیاوریم, وسوسه و اجبار پیدا می کنیم تا کارمان را ادامه دهیم. ما چه در محل کارخود و چه در بیرون از آن, اعضای موفق جامعه هستیم و همانقدر که نسبت به شغل خود و همچنین کسانی که دربیرون از جلسات برایشان کارمی کنیم, درستکاری به خرج می دهیم, درداخل جلسات مان نیز به نمایش می گذاریم که هدف از برنامه مان همین است. وقتی این اصول را درتمام مراحل زندگی خود بکار می گیریم, هدایای بسیاری را به دنیا ارائه می دهیم. این فقط یک فرضیه یا یک درس مدرسه راجع به داشته های بالقوۀ ما نبوده و برگرفته شده از تجاربمان می باشد. کلیۀ مطالب ما براساس تجربه بیان گشته اند.

گمنامی

گمنامی
اعتیادمان دیگر ما را از بقیه جدا نمی کند اما تصمیم گیری درمورد آشکارنمودن عضویت مان در NA , باید با احتیاط انجام گیرد. برخی اوقات ما می توانیم گمنامی خود را بیش از حد دست کم گرفته و سهل انگارباشیم. یک سوم نام انجمن مان بدون دلیل "گمنام" تعیین نشده است. هنوز هم معتاد بودن نوعی ننگ محسوب می شود و اقرار به معتاد بودن می تواند عواقبی به همراه داشته باشد. درعین حال بکارگیری احتیاط صرفأ به دلیل گمنامی توصیه نمی شود. سنت دوازدهم می گوید گمنامی یکی از اصول روحانی مان است. گمنام بودن در NA بدین معنی است که ما واقعأ می توانیم با ازخود گذشتگی خدمت کنیم و برای کمک به دیگران, خواستار کسب اعتبار و یا تأیید نبوده و نیازی بدان نداریم. ما به دیگران کمک می کنیم تا زندگی خودمان را نجات دهیم. ترحم دیگران نسبت به بیماری مان, هیچ منفعتی برایمان ندارد و بهایی که نهایتأ دراین رابطه پرداخت می کنیم, گزاف خواهد بود. درجلسات ما با یکدیگر برابریم و بیرون از جلسات با همکاران و همکلاسی ها و دیگران نیز برابریم. قبل از اینکه واقعیت معتادبودنمان را با کسی مشارکت کنیم, انگیزه هایمان را بازبینی نموده و درمیابیم هروقت که بخواهیم حقایق مهمی را درمورد خود برملا کنیم, باید ازخود سؤال کنیم آیا این خط مشی مناسبی خواهد بود یا خیر؟. چند لحظه دعا کردن و نیات خود را بازبینی نمودن ما را رها می سازد تا از تجارب مان به عنوان ابزار و نه به عنوان سلاح استفاده کنیم. درنظر می گیریم که آیا نیت مان جلب توجه و خود را مهم جلوه دادن و یا رفتارمان را توجیه نمودن است, یا اینکه با استفاده از تجاربمان قادر به راهنمایی کسی خواهیم بود. شاید با شکستن گمنامی مان به کسی اجازه دهیم تا ما را بهتر بشناسد و بتواند درآینده با ما احساس همدردی کند. ما همچنین می خواهیم حدومرز خود را نیز درنظر داشته باشیم. آیا شخصی که می خواهیم با او مشارکت کنیم قابل اطمینان می باشد؟ آیا با مشارکت خودمان گمنامی شخصی دیگری را به خطر میاندازیم. آیا با مشارکت نکردن راجع به خودمان, برای رابطه مان محدودیت ایجاد می کنیم یا از آن حفاظت می کنیم؟ آیا اقدامات مان از محدودیت های سنت یازدهم فراتر می روند؟ چه در داخل جلسات و چه در بیرون از آن, ما چیزهای ارزشمندی برای مشارکت کردن داریم که به خودمان تعلق دارند و ما برای درمیان گذاشتن آنها حق انتخاب داریم. با وجود این, شرایطی نیز وجود دارند که شکستن گمنامی مان در آن بدون مانع می باشد و البته بعضی اوقات بدون اینکه عملی از ما سرزده باشد, گمنامی مان شکسته می شود. تحت چنین شرایطی ما حق انتخاب داریم نوع واکنش خودمان را تعیین کنیم. یکی از اعضا تجربۀ خود را اینطور مشارکت کرد: " درمحل کارم عضویتم را در NA مخفی نگاه داشته بودم اما رقیب کاری ام کسی را می شناخت که مرا درجلسات انجمن دیده بود. آن عضو انجمن گمنامی ام را شکسته بود و رقیبم نیز همین کار را نزد دیگر همکارانم انجام داده بود. این مرا خیلی ترساند اما دست آخر, هیچ اتفاقی نیافتاد. اکنون من آزادم که خودم باشم و دیگر مجبور نیستم چیزی را پنهان کنم". شاید احساس اینکه گمنامی خود را به عنوان یک راز حمل می کنیم, برایمان ناراحت کننده و حتی ترسناک باشد. پنهان نشدن بدین معنی است که می توانیم خودمان باشیم و درضمن آزادیم پیام انجمن را تحت شرایط مناسب, حمل کنیم. وقتی درجلسات به اشخاصی که می شناسیم و همکاران خود برمی خوریم, بهتر است که گمنامی یکدیگر را حفظ کنیم. شاید ما در مشارکت نمود ن عضویت مان در NA احساس راحتی کنیم اما این دلیل نمی شود که طرف مقابل مان نیز همین احساس را داشته باشد. بخشی از آن آزادی که دراختیار یکدیگر قرارمی دهیم, فرصت تجربۀ عضویت در انجمن, به راه و روش خودمان است. همانطور که ما تمایل یکدیگر را به قطع مصرف, مورد قضاوت قرار نمی دهیم نمی توانیم تعهد و یا مرغوبیت عضویت یک شخص را در تمایل او به شناخته شدن به عنوان یک عضو, معیار قرار داده و قضاوت کنیم. آموختن اینکه چگونه با کیاست و به جای خود گمنامی خود را بشکنیم, حائز اهمیت است. شاید ما تنها معتاد درحال بهبودی باشیم که یک شخص بخصوص با آن سروکاردارد. تحت این شرایط رفتا ر ما منعکس کنندۀ پیام مان است. زمانی که ما برچس ب NA را روی ماشین خود نصب می کنیم و چیزهایی را که حاوی لوگوی انجمن هستند می پوشیم و یا به نمایش می گذاریم, بهتر است مراقب رفتارمان باشیم. تحت این شرایط ما هم اطلاعاتی را درمورد خودمان و هم درمورد انجمن مان به نمایش گذاشته ایم. پیام ما تنها با کلمات مان رسانده نشده و توسط اعمال مان نیز حمل می گردد. به همین ترتیب, هریک از ما برای خودمان تصمیم می گیریم که در چه محیطهایی بیشتر احساس راحتی می کنیم. برخی از ما پس از پاک شدن خود را هرگز درمعرض مواد مخدر قرارنمی دهیم. برخی دیگر از ما درمیابیم که تعهدمان نسبت به کار و یا خانواده, مجبورمان می کند که در مصاحبت مصرف کنندگان مواد مخدر قرارگیریم. آنچه که یک عضو, ریسکی غیرضروری تشخیص می دهد, عضو دیگری ممکن است بخشی الزامی از ترکیب شدن مجدد با جامعه بداند. البته باید به خاطر داشته باشیم که تحت چنین شرایطی, ما حق انتخاب داشته و می توانیم درصورت احساس ناراحتی کردن, محل مربوطه را ترک کن وقتی که صادقانه راجع به زندگی مان مشارکت می کنیم, آنچه که هستیم و آنچه که انجام می دهیم, بخشی حیاتی از پیام بهبودی مان می گردند. به همان ترتیب که خانواده هایمان خواهند نمود, اعضای دیگر انجمن نیز اغلب با شنیدن موفقیت هایمان احساس غرور می کنند. اما نمی خواهیم شالودۀ برابری و همسانی را که ما را زنده نگاه داشته و آزاد می نماید, از دست بدهیم. دانستن این امر که هریک ازما بهتر و یا بدتر از دیگراعضا نمی باشد, کنارآمدن با گذشته مان را برایمان آسان تر ساخته و به تدریج به ما امید آینده را می دهد. این همچنین بدین معنی است که موفقیت مان را به عنوان بخشی از زندگی ,و نه کل هویت مان, می بینیم. تغییر شرایطمان به نحوی مثبت و یا منفی, حتمأ نباید ما را منهدم سازد. تمرین گمنامی یعنی اینکه ما چه درشرایط خوب و چه درشرایط بد به رشدمان ادامه می دهیم و می توانیم منافع تمرین برنامۀ بهبودی را حتی درزمانی که زندگی هایمان فوق العاده می باشند, مشاهده کنیم. ارزیاب ی صادقانۀ خود برای بهبودی الزامی است اما اگر به اندازۀ کافی آسیب پذیر نباشیم و اجازه ندهیم کسی وارد قلمروی اعتمادمان شود, چنین ارزیابی قابل انجام نخواهد بود. ما چنین آینه هایی را با دقت انتخاب نموده و شخص قابل اعتمادی را پیدا می کنیم که صداقت داشته, به دیگران کمک نموده و مهربان باشد. وقتی ما بواسطۀ دستاوردها, حرفه, یا مقام اجتماعی مان مورد تحسین دیگران قرار می گیریم, چنین فرایند دشواری, حتی دشوارتر می گردد و ممکن است دریابیم که دیگران از بازگویی کمبودهایمان خودداری می کنند. شاید حتی نقائص مان به چشم آنها نیاید. وقتی با یکی از اعضا مانند یک ستاره, و نه معتاد دیگری که درجستجوی بهبودی است, برخورد می کنیم, فرصت تجربه نمودن آن بهبودی را که او به شدت نیاز دارد, صلب کرده ایم. هیچیک از اعضای انجمن بیشتر یا کمتر از یکدیگر ارزشمند نیستند و زمانی که ما این امر را فراموش می کنیم, به یکدیگر و انجمن درکل, خسارت وارد نموده ایم.

نعمت امید

هدیۀ امید
ما دارای نقاط قوت بسیاری هستیم, شنونده های خوبی بوده و می دانیم چطور نیرو و امید را درتجارب مان پیدا کنیم. ما در یک مسیر قرارداشته و از سفرمان آگاهیم. هرکدام به نوع خودمان با محبت, مهربان و سخاوتمند هستیم. NA یک کمپ اجباری محبت است. آنچه که اکثرما درسال اول بهبودی مان راجع به همدردی یاد می گیریم, اکثرمردم درطول عمرشان نمیاموزند. آنچه که در انجمن راجع به زندگی کردن میاموزیم در دنیای بیرون نیز کاربرد دارد و بدون توجه به اینکه دیگران در بهبودی هستند یا خیر, می توانیم دوست خوبی برای آنها باشیم. ابزار و اصولی که در اینجا یادمی گیریم می توانند درخدمت دیگران, چه درداخل و چه دربیرون انجمن بکارگرفته شوند. وقتی که دربیرون از انجمن با دیگران ارتباط برقرارمی کنیم, قادر به کشف این واقعیت می گردیم که چقدرمی توانیم مفید واقع شویم. ما از تجارب یکدیگر میاموزیم و آنهایی که قبل از ما این مسیر را طی کرده اند, راهی را که اکنون درحال طی کردنش هستیم, برایمان هموارنموده اند. همچنانکه طی سفرخود پیشروی می کنیم, پایمان را درجای پای یکدیگر می گذاریم. مسئولیت پذیری را با مشاهدۀ دیگرانی که مسئولیت پذیر بوده اند یاد می گیریم. بازگو نمودن حقیقت راجع به خودمان, تنها منجر به آزادی خودمان نمی گردد, الگوی رفتاری ما دیگران را نیز آزاد خواهد نمود. می توانیم حتی طی دردناک ترین لحظاتمان, هنوز دورنمایی از آنچه که امکان دارد, باشیم. اگر تمایل داشته باشیم رهجوهای خود را درواقعیت لحظات دشوار خود شامل کنیم, می توانیم آنها را به خود نزدیکتر نماییم. طی عبور از یک چالش, آنها می توانند حمایت و اطمینان خاطری را که به شدت نیازداریم, برایمان فراهم کنند. با اینکار, فرصت آموختن از تجارب و اشتباهاتمان را نیز دراختیار آنها گذاشته ایم. ما می توانیم برای دیگران نمونه ای از قدرت و پشتکار بوده و درعین حال از دیگران امید بگیریم. وقتی جایگاه خود را پیدا می کنیم, همانند قطعه ای در یک پازل درجای خود قرار می گیریم و احساس تعلق می کنیم. " بهبودی تحت شرایطی که آزادی مطلق برای خلاقیت داشته باشیم" بدین معنی است که می توانیم هم به قلبمان و هم به نیروی برترمان گوش فرادهیم و آن مسیر را تا آنجایی که ادامه دارد طی کنیم. اولین باری که باورمی کنیم می توانیم پاک بمانیم شروع با درک این موضوع می کنیم که درزندگی حق انتخاب داریم. اما زندگی کردن انتخابهایمان به شهامت, صبر و پشتکار نیاز دارد. باید تمایل داشته باشیم تحت شرایط دشوارو همچنین زمانی که به نظر میرسد پیشرفتی نکرده ایم, نیز به کارمان ادامه دهیم. ما به انجام کارهایی که برای مراقبت از خود بدان نیازداریم, ادامه داده و به سمت جلو حرکت می کنیم. همان ابزاری که در ابتدا آزادی را برایمان به ارمغان آوردند, هنوزکارمی کنند, مشروط براینکه ما با همان تمایل اولیه آنها را بکار گیریم.
امروز دیگران ما را دوست دارند و زندگی دیگر برایمان بی مفهوم نیست. درزندگی کارهای فوق العاده ای از قبیل دستیابی به اهداف بزرگ و یا خودمان بودن, انجام می دهیم. یکی از اعضا درحالتی شک وه آمیز به راهنمای خود گفت که احساس می کرد به عنوان یک زن خانه دار, کارهایی که درزندگی و یا با وقتش انجام می داد کافی نبودند و شاید بهتر بود به جای خانه دار بودن او کار مهمتری را انتخاب کرده بود. راهنمایش با لبخند گفت: "شوخی می کنی؟ با شکستن چرخۀ اعتیاد در خانواده ات, تو مسیر تاریخ را تغییر داده ای!". شاید بزرگترین دستاوردهایمان چیزهایی باشند که دیگران راجع به آنها هیچ اطلاعاتی نداشته باشند. این واقعیت ساده که ما از گذشته های خود نجات یافته ایم, امری تاریخی است. اینکه راهمان را با کمک به دیگران و داشتن یک زندگی پرثمر و افتخارآمیز, ادامه می دهیم, فرای رویاهایمان می باشد. ما بدون توجه با کاری که انجام می دهیم و صرفأ به خاطر اینکه پاک هستیم, درجهان تغییر ایجاد می کنیم.

سفر ادامه دارد

بیداری ها
بیداری روحانی شبیه ازخواب بیدارشدن است و وقتی که ما از خواب بیدار می شویم هنوز باید از تختخواب بیرون بیاییم. برخی افراد برای چند لحظه بیدار شده و دوباره به خواب می روند. بنابراین اگر می خواهیم بیدار و زنده بمانیم و اگر می خواهیم معجزۀ بهبودی به طوری مستمر در زندگی مان شکوفا گردد, باید راهی پیدا کنیم تا این بیداری به عملکرد منجر شود. اگر از رساندن پیام به معتاد درعذاب دست برداریم, مجددأ به خواب خواهیم رفت. به نظر می آید ما یک باره بیدار نشده و طی مراحل مختلفی بیدار می شویم. شاید از این آگاه نباشیم اما بار اولی که امید را پیدا می کنیم, نوعی بیداری روحانی را تجربه کرده ایم. با بررسی باورهایمان و تمرین زندگی براساس آن باورها, هریک از ما بیداری های روحانی جدیدی را تجربه می کنیم. صداقت, روشن بینی و تمایل اغلب اولین اصول روحانی هستند که ما آنها را به آزمایش می گذاریم. با ادامه دادن مسیر بهبودی اصول بیشتری را می آموزیم و برخی از این اصول از بعضی دیگر برایمان مهمتر خواهند بود. رفته رفته تجارب بیشتری را در رابطه با استفاده از این اصول کسب می کنیم, تجاربی که راهنمای اعمال مان خواهند بود. روحانیت پیشرونده, پرانرژی و مبتکر است. زیربنای بهبودی مان این است که ما باید ازخود بیرون بیاییم تا زنده بمانیم. دراوائل بهبودی, احساسات بسیاری از ما بطور مکرر بین دوحالت متغیر می شوند. ما یا نسبت به احتمالات جدید از صمیم قلب هیجان زده می شویم , و یا نسبت با آن چیزهایی که ازدست داده ایم تأسف می خوریم. برخی از ما اوائل بهبودی خود را "ابرهای صورتی" می نامیم و برخی دیگر از آن به عنوان "فصل طولانی غصه" یاد می کنیم. احساسات جدید بسیاری را تجربه می کنیم, که این دربعضی اوقات به سرعت اتفاق می افتد. رشد و تغییر می کنیم, روابط جدیدی بنا کرده و یا ازدست می دهیم, به جلسات می رویم و چیزهای تازه یاد می گیریم. درطول بهبودی مان بیداری های جدید, تسلیم های جدید و آزادی های جدیدی را تجربه می کنیم. اصول ساده ای را که در ابتدای بهبودی یادگرفته ایم در زندگی خود به کار گرفته و متوجه مفهوم عمیق تر آنها می گردیم. درست درهمان لحظه که فکر
می کنیم همه چیز را درمورد بهبودی می دانیم, چیزهای بیشتری آشکار می شوند البته مشروط براینکه تمایل داشته باشیم هدیۀ بهبودی را بپذیریم. دربهبودی جایگزینی برای زمان وجود ندارد. زمان برای ما فرصتی فراهم می آورد تا بتوانیم التیام پیدا کنیم, بالغ ترشویم, از نو شروع کنیم و زندگی هایی را که هم برای خودمان و هم برای اطرافیان مان اهمیت دارند بنا کنیم. چیزی که بیشتر از همه اهمیت دارد عملکرد ما است. بکارگیری مرتب ابزار بهبودی باعث تغییرمان می شود که این خود فرایندی ادامه دار است. ما قدمها را فقط کار نمی کنیم, آنها را زندگی می کنیم. قدمها به نوع افکارمان, چگونگی احساسات مان و واکنش مان نسبت به دنیای اطراف, شکل می دهند. آنها به ما بالغ شدن و کمک کردن به دیگران را می آموزند. یاد می گیریم با گفتن حقیقت خود را دوست بداریم. پذیرش داشته هایمان جزئی از فرایند جبران خسارت نسبت به خودمان است, اما مهمتر این است که ما بواسطۀ همین پذیرش به تدریج از جامعه نیز جبران خسارت می کنیم. فروتنی یعنی صداقت درمورد اینکه ما که و چه هستیم. متوجه داشته هایمان می شویم ودرمیابیم که چه قابلیت هایی را می توانیم ارائه دهیم. بین در برنامه بودن و برنامه را زندگی کردن تفاوت زیادی وجود دارد. وقتی که به یک درک خاص خود از این برنامه می رسیم, آن به ما تعلق پیدا می کند و سپس جزئی از ما می گردد. بنا نمودن یک زندگی روحانی که بتوانیم همزمان با آن رشد کنیم نیاز به اقداماتی مبتکرانه دارد. برای انجام چنین کاری ما باید تمرین کنیم, باورهایمان را توسعه دهیم و آنها را درزندگی خود بکار گیریم. قدم یازده نمی گوید :"ما یک ارتباط آگاهانه را حفظ می کنیم" بلکه می گوید: " ما تلاش کردیم....... و "بهبود بخشیدن ارتباط آگاهانۀ خود".....". زمانی که ما برنامه مان را تمرین می کنیم, این ارتباط نه تنها مهمتر گشته بلکه بهتر می شود. تجربۀ روحانی ما تنها باید از نظر خودمان, و نه ازنظر دیگران, منطقی به نظر آید. درآغوش گرفتن آن بخش از خودمان که مبتکرانه عمل می کند و چیزهای اطرافمان را بطوری مفهوم دار و مثبت تغییر می دهد, یک اقدام خویشتن پذیری است که در زندگی مان نمایان می گردد. متوجه می شویم آن چیزهایی که برایمان اهمیت دارند و ارزشمند هستند, ارادۀ نیروی برترمان را برایمان منعکس می نماید. خویشتن پذیری ما را آزاد می سازد تا کار درست بعدی را انجام دهیم یا اینکه در آرامش منتظر ظهور سخنان و اقدامات بعدی خود باشیم. وقتی که دیگر درست درمیان طوفان قرارنداریم, به تدریج هم خودمان و هم بیماری و بهبودی مان را به نوع دیگری درک می کنیم. می توانیم بدون ترس یا پوزش طلبی و بدون آنکه نیازی به تأیید و یا توجیه باشد, خودمان باشیم و در حال حاضر زندگی کنیم. وقتی رقصنده ها با هدف و زیبایی در فضا حرکت می کنند, می گوییم آنها ظرافت دارند. به همین ترتیب زمانی که ما با هدفمندی و سپاسگزاری در فضای زندگی مان حرکت می کنیم ظرافت را به نمایش می گذاریم. متقابلأ وقتی از روی خود رأیی شرایط بحرانی متوالی را تجربه کرده و از یک تجربۀ خودمحورانه به یک تجربۀ مشابه دیگر می رویم, درحین ایجاد خسارت و هرج و مرج, ما هیچ ظرافتی ازخود نشان نمی دهیم. اگرتمایل داشته باشیم به فروتنی و سپاسگزاری بازگردیم, زندگی مان بهتر خواهد شد. حتی اگر نتوانیم کاردرست بعدی را شناسایی کنیم, اغلب می توانیم کار نادرست بعدی را شناسایی نموده و از آن پرهیز کنیم. وقتی توسط روحانیت مان راهنمایی
می شویم, می توانیم به راحتی از میان مشکلات زندگی مان عبور کنیم. زندگی مان در بهبودی آنقدر با آنچه که ما را به اینجا آورد تفاوت دارد که شاید برایمان گیج کننده باشد. برخی اوقات گویی حتی رسیدن به اهدافمان نیز می تواند منجر به نابسامانی در زندگی مان گردد. تجربه می تواند معلم بسیار خوبی باشد اما آگاهی زیربنای ایده های جدید را فراهم می نماید و زندگی فرصت هایی بوجود می آورد که این اطلاعات جدید را تبدیل به عملکرد نماییم. خود را با اطلاعات جدید وفق دادن می تواند زمان بر باشد. آگاهی از اینکه ما یک هدیۀ ارزشمند در اختیار داریم, طرز نگرش مان را نسبت به خود و دنیای مان متحول می نماید. ما متانت را تجربه می کنیم. شادی و سپاسگزاری با یکدیگر همگامند. برای برخی ازما شادی بدین معنی است که ما جزئی از پدیده ای بزرگتر از خودمان بوده واز احساسات و تجارب آنی مان مهمتریم. ما حائز اهمیت هستیم اما زمانی که به دیگران وصل می شویم حداکثراهمیت به ما داده می شود. برای داشتن این احساس سرور عمیق حتمأ نباید همیشه خوشحال باشیم چرا که آن فراتر از این مطالب است. فروتنی یعنی اینکه ما جایگاه خود را دردنیا درک کنیم و سرور از دیدن اینکه ما هدف داریم نشأت می گیرد. با داشتن بیداری روحانی می توانیم معجزاتی را که ما را احاطه کرده اند ببینیم, حتی زمانی که زندگی برایمان مشکل باشد. سخاو ت روح پادزهر بیگانگی و انزواست.

زندگی به روال اصول مان

زندگی با اصول مان
درک مسائل خیلی مهم است اما این درک بدون عملکرد ارزش زیادی ندارد. ما اصول را به کار می گیریم و تلاش می کنیم تا نگرش و زندگی مان را تغییر دهیم. وقتی شرایط دشوار می گردند, ازیادبردن اینکه ما درحال حاضر یک زندگی دوست داشتنی ولذت بخش داریم, می تواند آسان باشد. برای داشتن امید و یا سپاسگزاری حتمأ نباید واقعیات را انکار کنیم. آنچه را که احساس می کنیم احساس می کنیم و درعین حال کارهای مورد نیاز را انجام می دهیم. یادگرفته ایم آنقدر احساسات مان را جدی نگیریم. یکی از اعضا چنین گفت: "احساسات من نشان دهندۀ حقیقت نیستند اما من هنوز دچار آنها می شوم". زمانی که عمدأ تصمیم می گیریم دیدمان را از فیلتر رنجش و توقع عبور ندهیم می توانیم دنیا را آنطور که هست ببینیم و حتی درشرایط دشوار زیبایی را درآن پیدا کنیم. هرروزفرصت های جدیدی در اختیارمان قرار می گیرند و ما بواسطۀ آنها ما می توانیم یا از واقعیت فرار کرده و یا درصحنه حضور داشته باشیم و زندگی کنیم. هریک از ما برنامۀ خود را بطور متفاوتی کار می کنیم که این نیز به مرور زمان و برای تک تک مان تغییر خواهد کرد. ممکن است کارکرد برنامه برایمان بدین معنی باشد که ما قدمها را کارمی کنیم, خدمت می کنیم, درجلسات حضور پیدا می کنیم یا اینکه ارتباط گذاشتن آگاهانه را با نیروی برتر خود تمرین می کنیم. درهرصورت و بدون توجه به درک مان از این مقوله, ما مسئولیم تا به حرف هایمان جامۀ عمل بپوشانیم. اصطلاح "اگر طالب آنچه که ما داریم هستید, کارهایی را که ما انجام می دهیم انجام دهید" تاریخ انقضا ندارد. این آگاهی که شرایط همیشه می توانند بهتر شوند آزادی خاص خود را برایمان فراهم می نماید. می توانیم تغییر را درزندگی و افکار خود ببینیم و می دانیم که بهبودی برایمان کار می کند. هرچه بیشتر از این مسئله آگاه باشیم, بیشتر متوجه می شویم که چه کارهایی هنوز باید انجام شوند. درمورد اینکه در این مقطع, زندگی مان باید چگونه باشد انتظاراتی داریم وچونکه آنها براورده نشده اند باعث شرم خود می گردیم. ما مجبور نیستیم درگیر ایده های "باید بودن" بشویم. چنین ایده هایی مربوط به اوائل بهبودی می گردند اما با بالارفتن مقطع پاکی دوباره ظاهر می شوند. یکی از اعضا که در بیستمین سال پاکی خود کارتن خواب بود, از جشن گرفتن سالگرد پاکی خود شرم داشت. اوپرسید:" من چه چیزی دارم که به یک تازه وارد نشان دهم؟ عضو دیگری چنین پاسخ داد: اینکه تو توانسته ای تحت هرشرایطی پاکی خود را حفظ کنی". پذیرش ما را آزاد می نماید تا صادقانه راجع به زندگی هایمان مشارکت کنیم و احساس نکنیم که حتمأ باید با الگوی خاصی مطابقت داشته و یا غیر از آنچه که هستیم باشیم. آرامش بدین معنی نیست که ما رویدادهای دشوار را تجربه نکنیم ولی آن شفافیت ذهن را به ما می دهد تا از میان آنها عبور کنیم. تحت هرشرایطی ما می توانیم تمامیت خود را حفظ نموده و ازدرون شاد باشیم. درک ما از قدمها عمیق تر می شود و به مرور امکاناتی را که این قدمها پیشنهاد می نمایند به طرقی جدید می بینیم. هرچه بیشتر اعتماد می کنیم, چشمانمان بازتر می گردند. ما دیگر روی نقائص مان تمرکز نمی کنیم و درعوض توجه مان را به مرور به سوی نقاط قوت مان و همچنین امیدی که برای خود می بینیم, معطوف می کنیم. زمانی که بتوانیم امیدهایمان را از آرزوها و یا انتظارات مان جدا کنیم, دیگر باعث سرخوردگی خود نمی گردیم. بیشتر و بیشتر به جای اینکه نیروی محرک مان ترس باشد, از امید انگیزه می گیریم. احساس سپاسگزاریمان از نداشتن اجبار به مصرف آغاز می شود ولیکن رشد کرده و به قدردانی باطنی نسبت به زندگی کنونی مان و آنچه که می تواند باشد, منتهی می گردد. زمانی که سپاسگزاری را پیشه می کنیم دیدمان نسبت به دنیا تغییر می کند. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " اعتماد به نفس گذشته به من بازگشته است, حس بویایی و چشایی ام زنده شده اند. فرزندان و نوه هایم را دربغل می گیرم و آنها درآنجا احساس امنیت می کنند. آنهایی که وارد زندگی ام می شوند با حس خوبی از آن خارج می شوند." آن حس شگفتی که در زندگی های خودمان تجربه می کنیم که گویی برای اولین بار به ما دست می دهد , یک سری احساسات را درما برمی انگیزد. به خاطر هدیۀ بهبودی مملو از شادی و سپاسگزاری بوده و درعین حال ازبابت خساراتی که وارد کرده ایم احساس ندامت می کنیم. از اینکه می توانیم مجددأ احساس خوبی داشته باشیم بسیار خرسند می شویم. در بعضی مواقع حتی دردکشیدن هم مانعی ندارد چرا که آن احساس انسان بودن را درما زنده می کند. با این وجود برخی اوقات به نظر می رسد که کنترل احساسات مان را ازدست داده ایم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "زمانی که شروع کردم به احساس کردن, هیچ کنترلی روی احساساتم نداشتم ولیکن با گذشت زمان روش های مختلفی را برای کنار آمدن با آنها آموختم. راهنمایم به من یاد داد احساساتم را شناسایی کنم و لیستی از کارهای سالمی را که می توانستنم درزمان احساساتی شدن انجام دهم, تهیه کنم". احساسات مان ما را نخواهند کشت حتی اگر برخی اوقات چنین به نظر برسد. اینکه چه احساسی را تجربه می کنیم اصلأ مهم نیست. مهم عملکرد ماست. ما دیگر مجبور نیستیم از روی وسوسه و احساسات مان عمل کنیم. امروز می توانیم در مورد زندگی و همچنین رفتارها و واکنش هایمان حق انتخاب داشته باشیم. ممکن است هنوز افسرده, عصبانی و مملو از ترس شویم, اما دیگر مجبور نیستیم تحت کنترل احساسات خود باشیم. وقتی درمیابیم که از یک یک احساساتمان جان سالم بدر برده ایم, به مرور به این باور می رسیم که همه چیز خوب خواهد بود, حتی تحت شرایطی که حالمان زیاد خوب نباشد. اغلب بهترین درس را از مرور رفتارهای ب د گذشته مان می آموزیم. حس ندامت مان کمک می کند نسبت به دیگران شفقت داشته باشیم و راه جدید زندگی مان را ممکن تلقی کنیم. زمانی که زاویۀ دیدمان واقع بینانه می گردد می توانیم بین افکارمان, احساسات مان و رفتارمان فاصله ایجاد کنیم. احساسات مان منجر به مرگ ما نخواهند شد اما انکار آنها ممکن است باعث مرگ مان شود. ما معمولأ زمانی ازروی نقائص مان عمل می کنیم که سعی داشته باشیم احساسات خود را نادیده بگیریم. تحت چنین شرایطی برای صلب توجه از خود, اغتشاش نموده و خسارت به بار می آوریم. اقرار نمودن به احساسات مان, حتی زمانی که خودمان را به خاطر داشتن چنین احساساتی قضاوت می کنیم, نوعی تمرین در صداقت است. به این نگرش می رسیم که بیماری مان ابعاد مختلفی دارد و آنها را در احساسات و رفتارهای مختلف خود شناسایی می کنیم. برخی اوقات این می تواند خیلی ساده, وسوسه و اجبار به مصرف باشد اما ممکن است ما آن را در نیاز به کنترل کردن, ترس از اشتباه, تأسف به حال خود وحق به جانب بودن و یا همرنگی با اجتماع, بدگمانی , ناتوانی در احساس عشق یا شادی کردن و ترس از تغییر نیز ببینیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "من قدم ها را کارکردم و دردوران بخصوصی از کارکردن آنها خودداری کردم. عواقب کار را هم درهردوحالت تجربه کردم". تمایل مان به پرداختن بهای واکنش نسبت به نقائص مان, به تدریج کاهش پیدا می کند. با آگاهی بیشتر از آنچه که در درونمان رخ می دهد, یادمی گیریم بیماری خود را شناسایی کنیم. زمانی که بهتر می توانیم خود را صادقانه ببینیم و روال رفتار و عملکرد خود را درک کنیم, آسان تر می توانیم خود را بپذیریم. خود آزمونی صادقانه به یک کمی بی طرفی نیاز دارد تا بتوانیم ازقضاوت نمودن خویش خود داری نموده و برای تغییر کردن تمایل پیدا کنیم. داشتن شفقت نسبت به دیگران به ما یاد می دهد نسبت به خودمان هم شفقت به خرج دهیم. برخی از ما از خودمان می پرسیم اگر یک رهجو با همان مشکلاتی که من با آنها دست بگیربانم درگیر بود, چطور او را راهنمایی می کردم؟ ما به یک شالودۀ مستحکم متکی هستیم و هرگز از کارکردن برروی آن دست برنمی داریم. می دانیم وقتی وارد یکی از جلسات NA می شویم چه در انتظارمان خواهد بود و این آگاهی در ما حس امنیت ایجاد می کند. ممکن است با وجود آنکه تغییر فرمت یا ایجاد تغییر در نوع جلسات مان ایدۀ خوبی به نظر آید, درمقابل آن مقاومت کنیم چرا که ما به سختی می خواهیم همه چیزرا آنطور که هست حفظ کنیم. ایجاد تغییر در بخش های دیگر زندگی مان نیز می تواند برایمان یک چالش باشد. زمانی که تغییر را تجربه می کنیم بلافاصله می خواهیم به همان جایگاه آشنا و راحت بازگردیم. وقتی که به خود اجازه می دهیم یک زندگی احساسی داشته و درعین حال توسط احساسات مان کنترل نشویم, آزادی تازه ای را تجربه می کنیم. دانستن اینکه کسی نمی تواند روحانیت مان را از ما بگیرد, به ما اجازه می دهد تا به یک راه جدید زندگی امید داشته باشیم. بسیاری از ما با امیدوار بودن مشکل داریم. آنقدر در زندگی ناامیدی های عمیق را تجربه کرده ایم که امیدوار بودن ایدۀ بدی به نظرمان می آید. بسیاری از ما تفاوت بین امید و آرزو را نمی دانیم. اما امیدی که دربهبودی تجربه می کنیم بدین معنا نیست که برندۀ جایزۀ بخت آزمایی می شویم و یا عشق حقیقی مان به نزدمان بازمی گردد. امید زمانی شروع می شود که فکر کنیم شاید امکان داشته باشد علی رغم ارادۀ خود قطع مصرف نموده و پاک بمانیم. با ادامۀ سفرمان امید را دوباره و دوباره پیدا می کنیم: درلحظات تاریکی که متوجه می شویم به هرحال می توانیم به راه خود ادامه دهیم, چه درشرایط دشوار و چه درلحظات موفقیت آمیز. امکان این وجود دارد که چرخۀ معیوب اعتیاد را درهم شکنیم. امکان این وجود دارد که به چیزهایی فراتر از آنچه که درخواب می دیدیم برسیم. این امکان وجود دارد که ما بیش از آنچه که در گذشته به خود اعتبار می دادیم باشیم. هربار که متوجه می شویم کاری امکان پذیر است, ایمان مان قوی تر می گردد. امید پایان ناپذیراست. می دانیم بدون توجه به اینکه شرایط چقدر خوب تر و یا بدتر می شوند, هنوز هم دلیلی برای امید به آینده وجود دارد. بنابراین تجربه کردن امید بدون قید و شرط را آغاز می کنیم.

تمرین اصل روحانی تسلیم،در طول زندگی

تسلیم شدن مادام العمر
با وجودیکه ممکن است با مرور زمان درک مان ازتسلیم شدن تغییر کند, نیازمان بدان تغییر نخواهد کرد. درآغاز, تسلیم می تواند تنها به معنی مصرف نکردن باشد. با گذشت زمان ما به تدریج متوجه نقش های دیگری که اعتیاد در زندگی مان ایفا می کند شده و تمایل پیدا می کنیم درمقابل رفتارهای دیگرمان نیز تسلیم باشیم. برخی اوقات به دفعات تسلیم می شویم و هربار تسلی م یک رفتار خاص می گردیم. به این درک می رسیم که مصرف و هیچ فرق نمی کند چه ماده ای مصرف می کنیم تنها یک نشانه از مشکل ماست, که خود ماهیتی روحانی دارد. به تدریج و به مرور زمان آن چیزهایی را که باعث می شوند رفتارهای مخرب را به نمایش بگذاریم, رها می کنیم. چیزهایی مانند انکار, خشم, رنجش, حق به جانب بودن, خود را ازدیگران بهتر یا بدتر دانستن, شرم, پشیمانی و ترس. با افزایش درک مان از قدم اول, بطور عمیق تری تسلیم می شویم. اعتمادمان رشد کرده و کمی بیشتر تمایل پیدا می کنیم از جنگ دست برداریم. می توانیم بخش های گسترده تری از زندگی مان را که هنوز به اشتباه فکر می کنیم تحت کنترل خود داریم, ببینیم. درابتدای کار تسلیم شدن به ندرت خوش آیند به نظر می رسد, اما زمانی که عمکردمان برایمان کارنمی کند, ما زودتر و زودتر متوجه آن می شویم. درابتدا ممکن است تنها زمانی تسلیم شویم که شکست خورده ایم, اما با پیمودن مسیر بهبودی, تحمل مان نسبت به درد کاهش می یابد و تمایل کمتری را برای کنار آمدن با آنچه که به روح مان صدمه می زند پیدا خواهیم کرد. همینطور که تجارب بیشتری را دررابطه با التیام و امید بدست می آوریم, تسلیم شدن را به عنوان مسیری که ما را به واقعیت بازمی گرداند می پذیریم. آن تغییر نگرشی که باعث می شود متوجه شویم به جای تسلیم بیماری مان شدن, می توانیم تسلیم بهبودی مان شویم, خودش یک بیداری روحانی است. تغییر دادن طرز نگرش مان مانند آن است که دنیا را ازپش ت عینکی متفاوت مشاهده کنیم. تسلیم شدن یعنی نگرش خود را تغییر دادن: ما دیگر درپی آن نیستیم که هرطورشده همه چیز را کنترل کنیم. صداقت می تواند طرز نگرش ما را تغییر دهد و ما را پذیرای حقیقت نماید. ما نسبت باینکه دیگران راجع به ما چه فکر می کنند کمتر اهمیت قائل می شویم و درعوض درمیابیم که تنها درمقابل اخلاقیات و ارزش های خودمان پاسخگو هستیم. به مرور با شفافیت بیشتری درک می کنیم که زندگی برطبق ارادۀ نیروی برترمان, چه معنایی دارد. هربار که تسلیم می شویم دنیای مان کمی بیشتربازمی شود. می توانیم وسوسه هایمان را نادیده گرفته و بپذیریم که تغییر نگرش برای مان امکان پذیر است. ممکن است نفسی عمیق بکشیم و ازخود سؤال کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد اگر از جنگ دست برداریم. ایمان مان بواسطۀ تجارب مان رشد نموده و به ما این فرصت را می دهد تا زندگی خود را از زاویه ای دیگر مشاهده کنیم. همینطور که تجارب بیشتری کسب می کنیم, اقدام به عمل برطبق باورهایمان باعث ناراحتی مان نخواهد شد. به مرور مطمئن می شویم که نتیجۀ رها کردن یک فاجعه نخواهد بود. بیداری های روحانی پی در پی به ایمانی ثابت منجر می گردند. ترس یک احساس طبیعی است. اما سؤال این است که ما با ترس مان چه می کنیم. قدمهای سوم و یازدهم به ما اجازه می دهند تا از حضور یک نیروی برتر در تصمیمات مان دعوت به عمل آوریم و قدم دهم کمک می کند تا طی دامۀ مسیر بهبودی, خود را مورد بازبینی قراردهیم. ما اغلب آخرین کسانی هستیم که رشدمان را مشاهده و یا بدان اذعان می کنیم. زمانی که می بینیم دیگراعضا بهبود پیدا کرده و زندگی بهتری را تجربه کرده اند, به خود یاد آور می شویم که همان چیزها دارد برای ما اتفاق می افتد. همینطور که آگاهی مان عمیق تر می شود, به پیدا کردن نکاتی از زندگی که هنوز نیاز به کار دارند, ادامه می دهیم. همچنان که تغییر می کنیم خود را با شرایط وفق می دهیم و همچنان که خود را با شرایط وفق می دهیم نقطۀ تعادل مان جا به جا می شود و ما بیشتر تغییر می کنیم. احساس اینکه همه چیز را می دانیم اغلب به این احساس منجر می شود که ما هیچ چیز نمی دانیم. چنین احساسی دائمی نخواهد بود اما طی همین چند لحظه احساس خوبی خواهیم داشت و سپس راجع به تسلیم شدن آگاه تر می گردیم. یاد می گیریم خود را زیاد جدی نگیریم. زمانی که به آخر خط رسیدیم دیگر هیچ چیز برایمان تبسم آور نبود ولیکن ما نگرانی, شرم, خشم و سردرگمی هایمان را رها کرده و به مرور آرام شدیم. یکی از هدایای بهبودی بدست آوردن مجدد حس شوخ طبعی مان است. البته برخی اوقات این حس را ازخود بروز می دهیم و بعضی اوقات بروزنمی دهیم. ازدست دادن شوخ طبعی مان نشانۀ آن است که نیازداریم نوع نگرش خود را تغییر دهیم. یکی از اعضا راجع به خانمی دریکی از گروه های خانگی اش, که صدای خندۀ او اطاق را پرمی کرد, چنین مشارکت کرد: "صدای خندۀ این خانم به من امید می داد. خندۀ او مملو از عشق و خویشتن پذیری و حاوی سرور بود." می توانیم بخندیم چون مطالبی که می شنویم برایمان ملموس اند یا چونکه می دانیم همه چیز خوب خواهد شد. می توانیم معجزه و همچنین شرایطی را که رویدادها به طور طعنه آمیزی با تصورات مان مغایرت داشته اند, درزندگی هایمان ببینیم و از آن لذت ببریم. برای نائل شدن به یک فکر روشن, لازم است که حس روشن دلی و شوخ طبعی مان را حفظ کنیم. آن تبسمی را که درزمان شنیدن داستان های یکدیگر برلب می آوریم به ما می گوید درجایی که بدان تعلق داریم قرارداریم. آنچه که برایمان سرگرم کننده است, با رشدمان تغییر می کند. به مرور درد و رنج دیگران کمتر باعث سرگرمی مان می شود وبیشتر می توانیم بخش های تبسم آور داستان های سنگین را تمیز بدهیم.

خشنودی از خود

خود خوشنودی
خودخوشنودی واژه ایست که همه مان باید مراقب آن باشیم. این حالت خود را به طرقی مختلف و درزمان هایی متفاوت نشان می دهد. مهمتر از همه, آنچه که ما راجع به خودخوشنودی می دانیم آن است که به ندرت متوجه می شویم بدان دچار شده ایم. به عبارتی, تا زمانی که خودمان خودخوشنودی را تجربه نکرده ایم, هرگونه صحبتی راجع به آن بیهوده خواهد بود چرا که ما همیشه فکر می کنیم دچار آن نخواهیم شد. اکثر ما متوجه خودخوشنودی خود نخواهیم شد مگر تا زمانی که دچار آن گشته و بواسطۀ آن درد بکشیم. ممکن است تازمانیکه با دست آویز خود دست بگریبان نشده ایم, حتی از داشتن آن آگاه نباشیم. دست آویز می تواند باعث تعجب ما گردد و اصلأ مانند آنچه که انتظارش را داشتیم, نباشد. برخی از ما با کارکرد دوازده قدم دچار احساس غرور و خودخوشنودی می شویم. بعضی دیگر از ما تحت شرایط دشوار امید خود را ازدست می دهیم. برخی از ما طی مشارکت مان اذعان کردیم که با خوب بودن شرایط مان زندگی برایمان دشوارگشت. زندگی هایمان بهتر می شوند و ما فکر می کنیم, " خیلی خوب من دیگر بهبود پیدا کردم". خودخوشنودی چیزی بین احساس درماندگی و شورواشتیاق است و با داشتنش نه تنها خطر آن وجود دارد که آنچه را که داریم ازدست بدهیم, بلکه فرصت بهتر شدن را نیز ازدست می دهیم. با ندیدن امیدی که پیش روی ما قراردارد, ترسی را که درپشت مان می پلکد نیز نمی بینیم. به جای اینکه از درماندگی به سمت شورو اشتیاق حرکت کنیم, ازدرماندگی به سمت خودخوشنودی حرکت می کنیم. این ممکن است از آنچه که داشتیم بهتر باشد اما ما هنوز داریم درحق خودمان کوتاهی می کنیم. داستان های خودخوشنودی ما مشابه یکدیگر هستند. خود را درکار یا عبادت یا فعالیت دیگری غرق می کنیم, تصور می کنیم NA به نوعی از رشدمان جلوگیری کرده و یا آن را محدود می نماید, یا اینکه ما فرای این بهبودی رشد کرده ایم. سپس راهنمای خود را ازدست می دهیم و یا محل زندگی خود را تغییر می دهیم و دیگر هرگز به برنامه وصل نمی شویم. برخی اوقات این فرایند به تدریج اتفاق می افتد: از دوستان خود فاصله می گیریم, دیگر به جلسه نمی رویم, به شدت درگیر کارمان می شویم یا شروع می کنیم به رنجش گرفتن ازدیگران. کم کم دیگر روی بهبودی مان وقت نمی گذاریم و اجازه می دهیم بیماریمان کنترل امور را به دست بگیرد. می توانیم به خاطر یک تصور باطل همه چیز را از دست بدهیم. تصور اینکه دیگر نیازی به مراقبت از بهبودیمان نداریم )حضور درجلسات, کارکرد قدمها یا ارتباط با راهنما و رهجو(, می تواند ما را به جاهایی قابل پیش بینی هدایت کند. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " بواسطۀ شغلم دائمأ در سفر بودم و جلسه رفتن دیگر مسئلۀ مهمی به نظرنمی آمد". ما نمی توانیم ببینیم اعتیاد چطور بررویمان اثر می گذارد, بخصوص زمانی که تخریب هایمان ظاهری متفاوت نسبت به گذشته داشته باشند. امکان این وجود دارد که دراین برنامه خودمان را بخوابانیم اما فکر کنیم هنوز بیدارهستیم. آن ابزار زندگی که در بهبودی میاموزیم می توانند بخشی از ساختار انکارمان باشند. شاید هرکسی که دچار چنین شرایطی شد لغزش نکند اما به نظر می آید تقریبأ همۀ کسانی که بعد ازمدتی پاکی لغزش کرده اند, چنین شرایطی را دربهبودی تجربه کرده اند. خطر لغزش با بالا رفتن مقطع پاکی خاتمه پیدا نمی کند. یکی از اعضا با مقطع پاکی چندین سال, چنین مشارکت کرد: "حتی امروز هم سعی می کنم خودم را متقاعد کنم که نیازی به این برنامه ندارم. اکثر مشکلات من به خودمحوری و ناپختگی ام مربوط می شوند و من می خواهم آنها را از اعتیادم جدا کنم. با خودم فکر می کنم: تو دیگر مسن تری و بالغ و با خردی. معتادان حقیقی نمی توانند این همه سال پاک بمانند. مقطع پاکی خودم برایم دست آویزی می شود". برخی ازما از داشتن آرامش یا خرسندی ترس داریم مبادا آن ظاهر خوبی نداشته باشد و منجر به خودخوشنودی شود. اگر چیزی نمانده باشد که بخواهیم با آن مقابله کنیم, آیا چیزی باقی خواهد ماند که بخواهیم درراستای رسیدن بدان تکاپو کنیم؟ می توانیم بدون آنکه توقف کنیم, از سرعت مان بکاهیم. یادمی گیریم رضایت داشته و درعین حال خودخوشنود نباشیم می توانیم در زندگی مان, هرآنطور که هست, خوشحال باشیم و هنوز به انجام اصول پایه مان ادامه دهیم. همانطور که یک باطری نمی تواند خودش را شارژ کند احتمالأ ما هم نمی توانیم بدون یک نیروی بیرون از خودمان, جرقۀ بهبودی را مجددأ درخویش ایجاد کنیم. سهیم بودن در زندگ ی انجمن مان, NA را زنده نگاه می دارد اما درعین حال روحیۀ بهبودی را در ما حفظ می نماید. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "تا زمانی که ایمان خود را ازدست نداده بودم, نمی دانستم واقعأ چقدر ایمان داشتم. بهبودی به تدریج بی معنی به نظر می رسید. طرز فکرم خشک و منفی بود و به تنهایی نمی توانستم احساسات کاملأ منفی را درخود تشخیص دهم. مجبوربودم به دنبال مشاهدۀ وقوع معجزه در دیگران باشم". آغاز این فرایند وصل شدن به آنهایی است که دارای امید و اشتیاق می باشند. تفکر درمورد بهبودی هرگز به اندازۀ از جا برخاستن و اقدام به عمل داشتن, مؤثر نخواهد بود, به خصوص زمانی که تمایلی به اقدام به عمل نداشته باشیم. زمانی که اقدامات مان برایمان کار نمی کنند, ازادامۀ آن خودداری می کنیم. ولیکن وقتی آنها نصفه نیمه برایمان کارمی کنند, بدانها ادامه می دهیم حتی اگر چنین کاری توأم با ناراحتی باشد. دلیل چنین کاری اینست که به آن عادت کرده ایم. برخی اوقات چنین بنظرمی رسد که هرچه مقطع پاکی مان بالاترمی رود تمایل مان کمتر می شود. تحت چنین شرایطی ممکن است مجبورشویم مانند روزهای اول بهبودی عمل کنیم و با وسوسه های مان مقابله کرده و خود را مجبور به کارهایی که می دانیم درست هستند, نماییم. بزرگداشت ها و رویدادهای انجمن می توانند ما را از خودخوشنودی بیرون بیاورند و بسیاری از اعضا متوجه می شوند که یک همایش خوب یا حضوردریک اردوی بهبودی می تواند حس سپاسگزاری را مجددأ درایشان به جریان بیاندازد. گرامیداشت سالگرد پاکی معتادی که برایش اهمیت قائلیم به ما یادآوری می کند, اینکه هنوز در انجمن حضور داریم خود یک معجزه است. تحت شرایطی که داشتن تمایل به تنهایی نمی تواند ما را به جلسه برساند, داشتن خدمت این کار را برایمان انجام می دهد. مشارکت با یک تازه وارد ما را از نگرانی هایمان بیرون می آورد. به همین ترتیب رساندن پیام به ما یادآوری می کند که پیامی برای رساندن داریم. برخی اوقات لازم است که نسبت به احساسات کنونی خویش صداقت داشته باشیم و نگذاریم علم باینکه ما دارای بالاترین مقطع پاکی در جلسه هستیم, باعث شود نتوانیم راجع به حال بدی مان و یا داشتن وسوسۀ مصرف, مشارکت کنیم. حتی زمانی که تمایل نداریم, می دانیم که باید چه بکنیم : اگر حس خودخوشنودی دارید, به جلسه بیایید و روی صندلی بنشیند. پیام در انتظار شماست.

جدا کردن خود

راه خود را جدا کردن
بخوبی به یاد داریم که در اوائل پاکی همه مان به اعضایی برخوردیم که احتمالأ از آنها خوشمان نمی آمد و یا بالعکس مورد علاقه مان بودند. درهرصورت چنین کسانی که مقطع پاکی شان می توانست از سه سال تا سی سال باشد, برای ما مهم بودند. ما به آنهایی که سن پاکی شان از ما بیشتر است اتکا نموده, از ایشان آموخته و انرژی می گیریم. ولیکن درنهایت متوجه می شویم که ما اکنون درهمان جایی قرارگرفته ایم که زمانی آنها ایستاده بودند. درجستجوی قدیمی های انجمن به اطرافمان می نگریم و سپس متوجه می شویم که خود ما یکی از آنها هستیم. ازبابت اینکه اعضای قدیمی هنوز درمیان مان هستند سپاسگزاریم اما باید بخاطر آنهایی که بعد از ما وارد انجمن شده اند نیز سپاسگزار بوده و بخواهیم نسبت به یادگیری از ایشان روشن بین باشیم. اگر اینطور نباشد به شدت احساس تنهایی خواهیم نمود. گمنامی در NA بدین معنی است که ما همه باهم برابریم و فرقی نمی کند که سن پاکی مان چقدر باشد. بخاطر داشتن این مطلب می تواند دربرخی اوقات دشوار باشد اما لازم است به یکدیگر یادآوری کنیم که این امر واقعیت دارد. می توانیم درگیر توقعاتی شویم که چگونه بودن و سطح دانش ما را به مقطع پاکی کنونی مان مرتبط سازد.
صداقت, فروتنی و شوخ طبعی سالم می توانند کمک کنند تا ما از میان چنین چالش هایی عبور کنیم. یادمی گیریم به اعضا کمک کنیم تا خودشان جواب سؤالاتشان را بدهند و خود را به عنوان یک مرجع موثق و صاحب اختیار جلوه ندهیم. این واقعیت که دیگران نظر ما را جویا می شوند بدین معنا نیست که ما صلاحیت داریم ایشان را نصیحت کنیم. ما تجربه, نیرو و امید خود را به مشارکت می گذاریم و ازعنوان کردن عقاید شخصی خود پرهیز می کنیم, بخصوص زمانی که می دانیم چنین عقایدی جدی گرفته خواهند شد. احساس مهم بودن باعث خوشنودی مان می گردد اما هرگونه افراطی دراین رابطه نیز می تواند خطرناک باشد. وقتی اجازه می دهیم اعضای دیگر انجمن فکر کنند ما ازهمه چیز بی نیازیم, آن زمان که در حال درد کشیدن هستیم, جایی برای رفتن نخواهیم داشت. هیچ مقطع پاکی نمی تواند ما را درمقابل بیماری مان واکسن نموده و یا از چالش های زندگی معاف کند. بهبودی یک فرایند روزمره و فقط برای امروز است. داشتن رابطه با نیروی برترمان به ارتباط آگاهانه با او نیاز دارد. به همین ترتیب برای بدست آوردن رشد مستمر ما باید آموزش پذیر باشیم. طبق اصول زندگی کردن یعنی اینکه هنوز درفرایند بهبودی قرارداریم, تمایل داریم رشد و تغییر نموده و روی خودمان کارکنیم. ما بهبودی خود را با تغزیۀ آن زنده نگاه می داریم و اگر حمایت مستمر و خوراک مورد نیاز آن را فراهم نکنیم, بهبودی مان فرسوده شده و تحلیل خواهد رفت. مسئولی ت پیدا کرد ن حمای ت مورد نیاز, با ماست حتی اگر مجبور شویم مسافت زیادی را برای درخواست کمک طی کنیم. این واقعیتی ساده است که اگر پاک بمانیم, یک روز بالاترین سن پاکی را در گروه خود خواهیم داشت. چنین چیزی درعین هدیه بودن, یک مسئولیت و یک تله نیز برایمان محسوب می شود. بسیاری از اعضا طی مشارکت خود اذعان کرده اند که فاصلۀ بین سن پاکی شان با دیگران, منجر به ایجاد حس تفاوت و حس جدا بودن گشته است. برخی اوقات داشتن بالاترین مقطع پاکی در یک جلسه مانند همان احساس دلهره ایست که در نود جلسۀ اول مان داشتیم. ممکن است احساس کنیم که اعضای جدید تر ما را درک نمی کنند و یا اینکه کسی نیست که بتوانیم از او درخواست کمک نماییم. زمانی که آگاهی مان نسبت به مسئولیت مان از توانایی مان برای دستیابی بدانچه که نیازداریم, بیشتر باشد, احساس انزوا به ما دست می دهد. یکی از اعضا طی مشارکت خود چنین گفت: " دیگران سؤال های خود را از من می پرسند و من دیگر با آنها احساس برابری نمی کنم. خودم را بهتر از دیگران نمی دانم اما مشکل اینجاست که خود را جدا از آنها تصور می کنم". اکثرأ خودمان نیز نمی دانیم کی یا چطور دچار مشکل شده ایم و چه کسی قراراست کمک کند تا بر آن نائل شویم. کسانی را پیدا می کنیم که خواهان همان چیزهایی باشند که ما در پی آن هستیم و مقطع پاکی ایشان برایمان اهمیتی ندارد. یکی از زیباترین جنبه های NA این است که همیشه یک نفر برای ارائۀ کمک آماده است و او اغلب کسی نیست که انتظارش را داشتیم. ما حق نداریم تعیین کنیم چه کسی اجازه دارد زندگیمان را نجات دهد. گفته می شود زمانی که شروع به مصرف می کنیم, رشد عاطفی مان متوقف می گردد و وقتی که پاک می شویم عواطفمان مجددأ رشد خود را آغاز می کنند. شاید مسئله به این سادگی ها نباشد اما درهرصورت ما دربهبودی باید بصورتی جدی به بلوغ عاطفی برسیم که این خود فرایندی طولانی خواهد بود. اکثر ما در مقاطعی از بهبودی سخت به دنبال آنیم که مورد تأیید و قدردانی دیگران واقع شویم. سؤال های واقعأ بنیادی برایمان اهمیت خواهند داشت مانند: آیا من دیده می شوم؟ آیا دیگران صدای من را می شنوند؟ آیا من برای دیگران اهمیت دارم؟ چنین طرزفکری نه تنها گمنامی نیست بلکه هیچگونه ازخودگذشتگی به همراه نداشته و شاید حتی مخرب نیز باشد. درعین حال این نگرش نیز جزئی از فرایندمان محسوب می شود. ستاره شدن می تواند برایمان بسیار جذاب به نظر آید. درواقع بسیاری از آنهایی که بالای صحنه می روند برای انجام اینکار داوطلب نشده و توسط دیگران به بالا فرستاده می شوند. درضمن وقتی به بالای سکو می رسیم دیگر نمی دانیم چطور از آن پایین بیاییم. وقتی که به خاطر مقطع پاکی یا خدمت مان با ما طور دیگری رفتار شود, احساس عجیبی به ما دست می دهد و خود را تنها می بینیم. هرچقدر فکر کنیم که استحقاق چنین توجهی را نداریم, اعتمادمان نسبت به خودمان کمتر می شود و بیشتر به تأیید دیگران نیاز خواهیم داشت. زمانی که از این نقطه درزندگی خود عبور می کنیم, می توانیم به گذشته نگاه کرده و از اینکه می خواستیم دریک انجمن گمنام معروف شویم, خنده مان می گیرد. درعین حال زمانی که درآن شرایط قرارداریم, ممکن است ستاره بودن برایمان مهمترین چیز در دنیا به نظر بیاید. یکی از اعضای قدیمی چنین مشارکت کرد: "وقتی تازه وارد بودم, شما به من عشق دادید اما با من مثل یک کودک برخورد نکردید. لطفأ الان هم این کار را نکنید. چنین کاری باعث خجالت من شده و مرا از معتادان درحال بهبودی دیگر جدا می کند." آنچه که چنین موقعیتی را خطرناک می سازد همین عمل جداسازی است. درعین اینکه برخی از ما دوست داریم دیگران را به بالای صحنه بفرستیم, بعضی دیگر از ما به مراتب بیشتر دوست داریم آنها را به پایین بکشیم. تحت این شرایط ما می توانیم بدجنس, مغرض, اهل قضاوت و خشن باشیم. تخریب سکو با لگد و پایین آوردن دیگران منجر به ایجاد تغییر درآنها نخواهد شد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "هروقت که روی صحنه رفته بودم و بخاطر رفتارهایم به پایین سقوط کردم, از کسانی که رفتارهای بدی با من داشتند, دوری کرده و درعوض پیش آنهایی که صداقت داشتند و با مهربانی با من بخورد کرده بودند رفتم." اگر می خواهیم به کسی کمک کنیم تا ازبالای صحنه پایین بیاید, شاید بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم صبر کردن باشد. زمان خیلی از ما قدرتمند تر است. شاید رساندن پیام به آن دوستی که فراموش کرده ما با یکدیگر برابریم, کار ما باشد و شاید هم نباشد. شاید درروی کسی ایستادن و اشتباهات او را گوشزد نمودن وظیفۀ ما باشد و شاید هم نباشد. ضعفها و اشتباهات کسی را برملا کردن می تواند یک تجربۀ شخصی باشد و اگر به شرایط موجود توجه نکنیم چنین کاری می تواند به سادگی خشونت آمیز به نظر آید. بهتر است به جای اینکه تلاش کنیم صدای وجدان دیگران باشیم فروتنی و صداقت را تمرین کنیم. حقیقت امر اینست که برای رساندن پیام, حتمأ نباید زندگی های کاملی داشته باشیم. از آن مهمتر این است که ما شخصی را که استحقاق دارد وسیله ای برای حمل پیامی برتر باشد, انتخاب نمی کنیم. ما می توانیم حامل یک پیام باشیم و با مشارکت خود به بعضی افراد کمک کنیم, حتی تحت شرایطی که آن با عملکرد و روال زندگی مان کاملأ همخوانی نداشته باشد. البته چنین حالتی می تواند به تدریج به ما خسارت بزند. زمانی که انتخاب های مان از انتظارات مان تأثیرمی گیرند, می توانیم ناامید و دلسرد شده , دیگر به دیگران وصل نباشیم واز همان چیزی که زندگی مان را نجات می دهد خوف داشته باشیم. اعضای جدیدتر انتظار دارند قدیمی های انجمن, ثابت قدم, هدفمند و اصولی باشند که اغلب نیزهستند. اما چنین - انتظاراتی همیشه برآورده نخواهند شد و ما اعضای قدیمی هم رفتاری نا متناسب از خود نشان خواهیم داد. تحت این شرایط اگر احساس کنیم که ما هم معتادی معمولی بوده و مانند دیگران هستیم, بدست آوردن حسی که قبل از اصولی رفتار نکردن داشتیم, خیلی دشوار خواهد بود. در آنصورت با اعضای دیگری که تجاربی مشابه داشته اند مشارکت کرده و جویای تجربه شان خواهیم شد. ما معتادانی هستیم که در حال بهبودیم و حداکثر تلاش مان را بکار می گیریم تا طرز زندگی کردن را بیاموزیم. تا زمانی که این را به خاطر داشته باشیم, همه چیز خوب پیش خواهد رفت. آگاهی می تواند بدون اینکه ما کاری انجام دهیم متناسب با محیط اطراف مان تغییر کند. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "در مقطع خاصی دیگر نمی توانستم مورد توجه دیگران بودن را تحمل کنم و شروع کردم به فرستادن نفر بعدی به جلوی صف". اینجا محل یادگیری ماست و برخی اوقات ما درطی فرایند یادگیری نابسامانی ایجاد می کنیم. چنین کاری می تواند کمک کند از نیازمان به تأیید شدن رها شویم. یکی از اعضای قدیمی چنین گفت: " من بالاخره و حقیقتأ به اینکه دیگران راجع به من چه فکر می کنند اهمیت نمی دهم". درنهایت متوجه می شویم زمانی که به خودمان اطمینان داریم, بدون اینکه لب به سخن بگشاییم نیز حامل پیام خواهیم بود. زمان زمان است و در نهایت یک صندلی را در جلسات دراختیارمان می گذارد. یادمی گیریم از گمنامی خویش لذت ببریم حتی اگر برخی اوقات دیگران درما احساس ستاره بودن ایجاد کنند. وقتی که از صمیم قلب مشارکت می کنیم عمومأ گفته های خود را به یاد نمی آوریم. در اینصورت از منیت خویش جدا شده و شاهد اتفاقات دیگری می شویم: حقیقت ازدهان مان بیرون می آید و گفته هایمان مسیر خاص خود را طی می کنند. بعد از مشارکت مان سپاسگزاری دیگران را می شنویم اما می دانیم که این مربوط به شخص ما نمی شود. آن عشقی که در آن لحظه و بواسطۀ مشارکت مان اظهار گشت به همه مان چیز جدیدی را منتقل نمود. عشقی را که در جلسات احساس می کنیم از واژه هایی که مشارکت می کنیم بسیار قدرتمند تر می باشد. وقتی به آنچه که ما وسیله ای برای انتقالش گشته ایم نگاهی میاندازیم, حقیقتأ احساس فروتنی می کنیم. بهترین راه برای به نمایش گذاشتن بهبودی آن است که عملکرد داشته باشیم و با صداقت و بدون ماسک زدن در صحنه حضور داشته باشیم. زمانی که ما تقریبأ حضور داشته باشیم و تقریبأ صداقت داشته باشیم, تقریبأ درمعرض خطر قرار می گیریم. نیازاست به یاد داشته باشیم همیشه اولین کار ما این است که اجازه دهیم جانمان نجات داده شود. مشارکت واقعیت هایمان, حتی اگرظاهر مثبتی را از ما جلوه ندهد, به بهبودی مان کمک می کند. درهرصورت ما درمقابل آنهایی که بعد از ما این مسیر را طی می کنند مسئولیت داریم. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: " آنهایی را که در زمان ورودم به جلسات تمام حقایقشان را مشارکت می کردند, به یاد می آورم و راه آنها را دنبال می کنم. این کار به بهبودیم کمک می کند و درهرصورت من درمقابل آنهایی که بعد از من این مسیر را طی می کنند مسئولیت دارم". ما از تجارب یکدیگر می آموزیم و با مشارکت مسیر بهبودیمان با دیگران, هم یاد می گیریم, هم یاد می دهیم. مشارکت صادقانه همیشه جاذبه دار است, حتی اگر در طی آن چیزهای نه چندان خوشایندی را بیان کنیم. وقتی که صادقانه و باز مشارکت می کنیم, همان حس را در دیگران بوجود می آوریم و زمانی که فروتنی را به نمایش می گذاریم, دیگران و همچنین خودمان, آن را حس می کنیم.

واقع بینی

واقعیت گرا بودن
برخی اوقات همه مان به تجدید قوا نیاز داریم, چه از نظر جسمی, چه از نظر احساسی و چه از نظر روحی. با وجودی که این جنبه ها به یکدیگر مرتبط هستند, در اینجا آنها را جدا از یکدیگرعنوان می کنیم تا بتوانیم راحت تر راجع به آنها صحبت کنیم. همانطور که درزمان خستگی جسمی ممکن است از نظر احساسی بسیار حساس تر باشیم, امکان اینکه درزمان خستگی احساسی مریض شویم بیشترخواهد بود. وقتی که از نظر روحانی کاملأ خسته و تهی می گردیم, می توانیم بطور عمیقی کمبود احساس امنیت را تجربه کنیم. برخی از ما بهترین وضعیت را در زمان جنب و جوش داشتن و سرشلوغی دارا خواهیم بود. بعضی دیگر از ما از طریق تنها و آرام بودن تجدید قوا می کنیم که این می تواند به سادگی, یک مراقبۀ سریع و یا حضور در یک جلسه باشد. شاید درخواست کمک نمودن بهترین کاری باشد که می توانیم درحق خود و همچنین درحق اطرافیانمان انجام دهیم. وقتی می بینیم که برنامه درزندگی عضو دیگری کاربرد داشته است به تعهد خود نسبت به برنامه اذعان نموده و امید را تجربه می کنیم. یکی از اعضا اینطور گفت: " در مقطع ده سال پاکی سرم به دیوار خورد اما چیزی که باعث شد به برنامه بازگردم شورواشتیاق یک عده تازه وارد بود که مرا از خواب بیدار کرد. این همان شور و اشتیاقی بود که در اوائل ورود به انجمن مرا پاک نگاه داشته بود". قبل از اینکه تغییر را درخودمان ببینیم, متوجه رخ دادن آن در دیگران می گردیم. برخی از ما بواسطۀ کارکردن با تازه واردها رشد نموده و شکوفا می گردیم. ما فقط با بخش ش آنچه که داریم آن را حفظ می کنیم اما تا زمانیکه شروع به بخشش نکرده ایم نمی دانیم چه در اختیار داریم. درهمان لحظه ای که مشغول کمک کردن به عضوی هستیم که یا درحال دردکشیدن است و یا ازعهدۀ مشکلاتش برنمی آید, منابعی را درخود کشف می کنیم که از وجود آنها هیچ اطلاعی نداشتیم. وقتی می بینیم کسی واقعأ برنامه را درک کرده و به سمت جلو پرواز می کند, چنان حس سپاسگزاری درما بوجود می آید که هرگز تجربه اش نکرده بودیم. ما حق نداریم تصمیم بگیریم که چه کسانی باید به بهبودی دست یابند و به چه کسانی باید کمک شود. برخی اوقات دیدن جرقه و روشنایی دردیگران برای چند لحظه و سپس مشاهدۀ خاموشی شعلۀ بهبودی در همان افراد, می تواند برایمان دشوار باشد. این فرایندی است که ممکن است دوباره و دوباره اتفاق بیافتد. زمانی که درصحنه حضور یافته و سهم خود را انجام می دهیم, پیام مان حمل می گردد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "وقتی قدم ها را به کسی انتقال می دهم, احساس می کنم وسیله ای برای ابراز ارادۀ نیروی برتر خود گشته وخودم اختیاری ندارم. تنها مسئولیت من این است که درهمان نزدیکی حضور داشته باشم". کارهایی که برای توسعۀ انجمن مان انجام داده ایم, باعث شده که یک تازه وارد کنونی, تجربه, نیرو و امید بیشتری را نسبت به اوائل تأسیس انجمن, در دسترس داشته باشد. درعین حال مهارت هایی که برای کمک به یک جامعۀ محلی و نوپای NA بدست آورده ایم, ممکن است با آنچه که برای حفظ اتحاد و ثبات در جوامع پاگرفته نیاز داریم, تفاوت داشته باشد. بنابراین ممکن است درمعرض عقب افتادن یا جا ماندن از مابقی انجمن قراربگیریم. به اعضای بسیار قدیمی دایناسورنیز گفته می شود و می دانیم که در طبیعت نسل چنین موجوداتی منقرض گشته است. متصل بودن به انجمن ما را مجبور به تغییر نموده و کمک می کند تا رشد کنیم.
شاید این عجیب به نظر بیاید اما باید اجازه دهیم که رهجوهایمان از ما جلو بیافتند و دیگر به ما نیاز نداشته باشند. اگر تا مدتی راهنمای کسی بوده باشیم پذیرش اینکه آنها می خواهند راهنمایشان را عوض کنند می تواند برایمان مشکل باشد. دانستن اینکه ایشان مسئولیت بهبودی خودشان را به عهده گرفته اند ما را خوشنود نموده و به ما نشان می دهد که وظایف خود را خوب انجام داده ایم. به همین ترتیب به عنوان یک انجمن نیز رشد خود را می بینیم. آن دسته از ما
که از اوائل کار انجمن در اینجا بوده ایم, می توانیم هم جنبه های شیرین و هم جنبه های تلخ این مسئله را ببینیم. این واقعیت که NA درحال تغییر بوده و الگوهای رفتاری و عادات مان در جلسات نسبت به سابق متفاوت به نظر می رسند, می تواند دورافتادن از جلسات را برایمان راحت کند. چنین احساس تفاوتی ازآن دسته دستاویزهاست که نمی توانستیم پیش بینی کنیم. زمانی که به یک انجمن زنده, درحال رشد و درحال تغییر وصل باشیم متوجه این چیزها نمی شویم اما اگر محل زندگی مان را تغییر داده و یا برای مدتی از جلسات دور شویم, چنین تفاوت هایی می توانند چشم گیر به نظر بیایند. دائمأ درحال تغییراست و افراد زیادی همزمان وارد آن شده و از آن خارج می گردند. مدت زمانی که ما NA دراختیار داریم, روابطمان با دیگران, آن احساس راحتی که درموقع شرکت کردن و درخدمت بودن به ما دست می دهد, همه و همه درطول زندگی مان بصورتی طبیعی کار خواهند کرد. وقتی که قدمها بخشی دائمی از زندگی مان شدند, بطور مرتب از ما خواسته می شود زندگی مان را بازبینی کنیم و آنچه را که برایمان کار می کند و آنچه را که به کار بیشتری نیاز دارد, شناسایی نماییم. طبیعی است که برخی اوقات بخواهیم نگاه سختی نیز به NA بیاندازیم. دراین رابطه, انجمن مان, جایگاه خودمان را در آن و باورهایمان را نسبت به آن, مورد توجه قرارمی دهیم که این کار می تواند ناخوشایند و ترس آور به نظر بیاید. زمانی که فضای لازم را در اختیار خود قرار میدهیم تا بتوانیم تعهد خود را نسبت به انجمن بررسی کنیم, می توانیم همانند هر رابطۀ دیگری صادقانه با آن برخورد کنیم. وقتی که باورها و برداشت هایمان درحال تحول باشند, ممکن است احساس ناراحتی و سردرگمی نموده واز دیگران دور بیافتیم. در چنین شرایطی ممکن است دیگر به خود, به دیگران و یا به نیروی برترمان وصل نباشیم. درچنین لحظاتی حتمأ باید احساسات مان را با دیگران مشارکت کنیم. چنین کاری می تواند بطور تعجب آوری باعث خوشنودی دیگران شود. وقتی که ما بی پرده و صادق باشیم می توانیم به دیگران وصل شویم. درمقاطع پاکی بالا ممکن است نگران باشیم چگونه درجلسات مشارکت کنیم. اما اگر پیام مان انعکاسی صادقانه از تجاربمان بوده و آنچه که تصور می کنیم دیگران می خواهند بشنوند, نباشد, حقیقت می تواند منجر به آزادی همه مان گردد. برای تعریف بیماری مان راه های بسیاری وجود دارند. برخی می گویند آثار این بیماری درتمام انسان ها وجود دارند اما مبتلایان به بیماری اعتیاد آن علائم را بصورت حادتری تجربه می کنند. ما با همان ترس ها و نگرانی هایی که دیگران تجربه می کنند دست به گریبانیم با این تفاوت که ما حاضریم برای گریختن از آنها جان خود را نیز از دست بدهیم. برخی دیگر از اعضا براین باورند که این بیماری از شرم نشأت می گیرد و دربطن افکار معتادگونۀ مان این باور وجود دارد که ما مانند دیگران نیستیم و از چیز ناشناخته ای رنج می بریم. وقتی ما دنیا و خودمان را از پشت
عینک شرم مشاهده می کنیم, دلایل بیشتری را می بینیم که طبق تفکر خودمان, نامتناسب بودن و بد بودن مان را به اثبات می رسانند. همچنان که دیدمان نسبت به کشمکش های مان تغییر می کند, تعریف متفاوتی را ازاین جنگ ها ارائه می دهیم. برخی افراد می گویند بیماری اعتیاد آن است که ما را به حسرت از گذشته وادار می کند: ما گذشته را افسون آمیز و حال حاضر را وحشتناک جلوه می دهیم. شاید این واقعیت را درخودمان نبینیم اما وقتی از آنهایی که فکر می کنیم تازه وارند, این گله را می شنویم که: "انجمن دیگر مثل سابق نیست" و این توصیف را درمورد زمانی که به نظر ما گذشتۀ نه چندان دور بوده است, بکار می گیرند, می توانیم متوجه جنبۀ مضحک موضوع گردیم. وقتی که برای اولین بارپاک می شویم اتفاق ویژه ای رخ می دهد. درماندگی مان با تعه د به تمام معنایی که دربدو کار به نمایش می گذاریم ادغام گشته و دورانی پرارزش و مهم را در زندگی مان بوجود می آورد. هیچ تجربه ای مانند اولین گروه خانگی مان یا نخستین ارتباط حقیقی مان با یک راهنما و یا اولین گروهی از دوستان که دراوائل بهبودی با آنها آمد و شد داشتیم, نخواهد بود. اما این واقعیت که تجارب بعدی مان مثل باراول نخواهند بود دلیل نمی شود که آنها نیز به خوبی تجارب اولیه نباشند. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "هروقت به خود اجازه می دهم تا بهبودیم را مانند یک تازه وارد دنبال کنم, دیگرتفاوت های بین اوضاع کنونی و آنچه را که ازگذشته بیاد دارم, زیاد اذیتم نمی کنند. اکنون می توانم در امروز حضور داشته باشم و خود را در مقایسه وحسرت گذشته گم نکنم". ممکن است مشکل بتوانیم اجازه دهیم تا بهبودی مان همزمان با خودمان تغییر کند اما همین کار است که ماندن و فعال بودن ما را در NA ممکن می سازد. وقتی که جامعۀ محلی ما کوچک است, کارهایی را که دررابطه با آن انجام می دهیم ساده و بنیانی می باشند و درست مانند بهبودی شخصی مان, اگر از آن اصول بنیانی دورشویم شاید مشکل بتوانیم دوباره به آنها بازگردیم. جلسات نیز می توانند خودخوشنود شوند و اگر ازخود تنبلی نشان دهیم, پیام مان شفافیت خود را از دست خواهد داد. وقتی متوجه می شویم گروه مان دستخوش چه اتفاقاتی است, نه اینکه بخواهیم شکایت کرده و دیگران را ملامت کنیم, بلکه مسئولیت داریم که مشغول کارشویم. بعضی اوقات شروع جلسات قدم و یا کتاب خوانی می تواند تمرکز گروه را به سمت بهبودی بازگرداند. برخی ازمهمترین کارهایی که دررابطه با انجمن انجام می دهیم درگروه خانگی مان رخ می دهد. براستی که ما با شرکت در گروه خانگی مان دچار همان احساس می شویم که در خانۀ خودمان تجربه می کنیم. یکی از اعضا چنین اقرارکرد: " کاش می توانستم بگویم اعمالم از روی ازخودگذشتگی بوده است اما باطنأ این را می دانم که هدفم زنده نگاه داشتن گروه خانگی می باشد تا بتوانم بازهم به آن جلسات بازگردم". درآن جلساتی که مورد پذیرش دیگران قرارمی گیریم و یا با عشق با ما برخورد می شود و می توانیم مفید واقع شویم, احساس خوبی به ما دست خواهد داد. چیزهای ساده ای مانند تلفن کردن به اعضایی که به هردلیلی نتوانسته اند درجلسه حضور پیدا کنند, واقعأ می توانند باعث تجدید حیات یک جلسۀ خانگی شوند. اینکه یکدیگر را رها نمی کنیم ازاهمیت برخوردار است و مهم نیست که آیا تازه پاک شده ایم یا خیر. ما با عملکرد خود دیگران را نیزآموزش می دهیم. وقتی که ازصمیم قلب, صادقانه و بصورتی باز راجع به بهبودی مشارکت نموده و دیگران را نصیحت و ارشاد نمی کنیم, حامل پیام قدرتمندتری خواهیم بود. انجمن معتادان گمنام بستگی به موقعیت و مراحل مختلف رشد جامعۀ محلی اش متفاوت می باشد. چیزی به نام الگوی یک انجمن درحال بهبودی وجود ندارد. دربرخی جوامع خانواده های معتادان بسیار با NA آمیخته گشته اند. دربعضی مکان ها ما اعضای جدید را برای سم زدایی به خانه های خود می بریم. دربعضی مکان ها به نمایش گذاشتن عشق توأم با سختگیری روشی عادی است و ما به تازه واردها می گوییم: بنشین و ساکت باش. درمکانهایی دیگر اعضا را تشویق می کنیم با یکدیگر گفتگو کنند. اصول ما یکپارچه و استوارند اما بستگی به محل انجمن, طرز به کارگرفتن آنها می تواند بسیار متفاوت باشد. نکتۀ مهم این است که ما این اصول را تمرین کنیم, اتحادمان را دررأس قراردهیم و تمرکزمان را بر روی هدف اصلی مان منعطف کنیم : رساندن پیام به معتادی که هنوز درعذاب است. سیاست و محبوبیت, ما را از هدف اصلی مان منحرف می سازد. وقتی اعضای NA فراموش می کنند که بهبودی شخصی به وحدت NA بستگی دارد, هردوی اینها را به مخاطره می اندازند. بعضی وقت ها جوامع محلی انجمن پژمرده گشته و ازبین می روند و این فاجعه ایست که می توانیم از آن درس بگیریم. گرایش آن را داریم که باور داشته باشیم چیزهای رایگان ارزشی ندارند, درصورتی که ممکن است درحقیقت آنها بی نهایت پرارزش نیز باشند. وقتی که متوجه می شویم انجمن مان با مشکلات مواجه گشته است, باید اقدام به عملی را که ازروی عشق باشد به نمایش بگذاریم. زندگی مان به این انجمن وابسته است.

خدمت

درخدمت بودن
تمایل خدمت به دیگران رابطه مان را با دنیا متحول می سازد. ایثار نمودن و عشق دادن ما تنها به NA ختم نمی شود. ما با تمرین اعمالی که ازروی دوست داشتن باشد به آن عشقی که ما را احاطه می کند متصل می گردیم و آمادگی آن را پیدا می کنیم تا همان عشق را دریافت کنیم. تمایل داشتن به قبول کمک خود نوعی ایثار محسوب می گردد. اقرار به اینکه به کمک نیازداریم و یا درخواست کمک نمودن می تواند برایمان ناراحت کننده باشد. وقتی که اجازه می دهیم کس دیگری جلو آمده و به ما کمک کند, به او فرصت آن را می دهیم که عشق و سخاوت خود را ابراز نماید. زمانی که به دیگران کمک می کنیم بیشترازآنچه که واگذار می نماییم دریافت می کنیم. درخاتمۀ بعضی جلسات, پس از خواندن دعای آرامش اعضای انجمن می گویند: " به حضوردرجلسات ادامه دهید". دربعضی جاهای دیگر می گویند: "به کسی کمک کنید". مبنای هردوی این اصطلاحات این است که وقتی ما ایثار می کنیم و به دیگران نیز اجازه می دهیم ایثار کنند, رابطه ای را با یک نیروی برتراز خودمان پیدا می کنیم. خدمت تنها به معنی عضویت در یک کمیتۀ خدماتی نیست, آن حالتی قلبی است. خدمت راهی برای زندگی است که می توانیم در تمام مراحل زندگی مان بکار گیریم. آن می تواند بسادگ ی در را برای کسی بازنگاه داشتن و یا به پیچیدگ ی کمک به یکی از نزدیکانی که درمراحل نهایی زندگی اش است, باشد. با عمیق تر شدن فروتنی مان رابطه مان با خدمت و طرز بیان نمودن آن رابطه, دچار تحول می گردد. تمایل به خدمت نمایانگر رهایی از خود می باشد. در خدمتی که تؤام با ازخودگذشتگی باشد, گمنامی یکی از اصول کلیدی محسوب می گردد. زمانی که یادمی گیریم درحین ازخودگذشتگی درخدمت یک نیروی برتر ازخودمان و همچنین آنهایی که رنج می کشند باشیم, خوشحالی, هدفمندی و متانت را می یابیم. خدمت کردن برای مان موضوعی اخلاقی و پراهمیت است و فرقی نمی کند که ما دریک ساختار رسمی خدمت داشته باشیم, به یک فرد دیگری خدمت کنیم و یا چیزی بین این دو را برگزینیم. تمرین و آموزش خدمتی که مبنای آن اصولمان باشند راهی است که ازطریق آن هم می توانیم پیام را حمل کنیم و هم می توانیم هدایایی را که بهبودی به ما پیشنهاد می دهد, دریافت کنیم. خدمت ما را به انجمن متصل نموده و حتی درشرایط نه چنددان مطلوب, کمک می کند تا بدان متصل بمانیم و درآن فعالیت داشته باشیم. داشتن خدمتی که ما درطی آن هفته ای یکبار درب مکان جلسات را باز می کنیم, می تواند تفاوت بین فعال بودن در انجمن و دورافتادن از آن باشد. دراوائل کار خدمت چیزی است که در ما احساس مفید بودن و مورد نیاز بودن ایجاد می کند. بعدها داشتن خدمت باعث می شود به جلسات بازگردیم حتی تحت شرایطی که تمایلی به انجام این کار نداریم. کمک درمانی یک معتاد به معتاد دیگر یک رابطۀ دوطرفه است و مهم نیست که کدامیک دریافت کننده و کدامیک واگذارکننده باشیم. همۀ ما بطور مساوی از این حق برخورداریم که درخواست کمک کرده و یا به دیگران کمک کنیم. درهردوحالت ما ذی نفع خواهیم بود. دیگر مجبور نیستیم به فکر تعادل در این رابطه و اینکه کدام طرف بیشتر
دریافت می کند, باشیم. این سؤال که آیا درحد کافی واگذار کرده ایم یا ازما سوء استفاده شده است نیز دیگر برایمان مطرح نخواهد بود. حقیقت امر این است که ما در پی انگیزه, الهام و یک جرقه ای هستیم که آتش درونی مان را شعله ور کند. یک جلسۀ خوب, یک مکالمۀ تلفنی قدم دوازدهی, یک همایش یا یک اردوی بهبودی می تواند خلأ درونی ما را پر کند چرا که درهمان لحظه احساس می کنیم درست درجایی که باید باشیم حضور داریم. چنین احساسی اعتیادآور است. زمانی که متوجه شدیم می شود به چنین احساس خوبی دست یافت, بیشتر طالبش می شویم. تمایل آن را پیدا می کنیم که ازدوران مشکل به کندی و با مشقت عبور کنیم با علم باینکه اگر اینکار را ادامه بدهیم دوباره آن احساس کامل بودن را تجربه خواهیم کرد. چنین چیزی مثل زمان مصرف مان یک خیال باطل نبوده و درک بسیار واقعی مان از این مقوله است که فقط برای امروز, ما در زندگی شخص دیگری اهمیت داریم. خدمت رابطه مان را با زندگی خودمان متحول می نماید. یاد می گیریم عشق و سپاسگذاری را عملأ به کارگیریم و زمانی که احساسات خوبمان را ه کار می گیریم آنها به نوعی در زندگی خودمان نیز رخنه می کنند. با نقائص شخصیتی خودمان و همچنین یکدیگر روبرو می شویم و راهی را برای عبور از آنها پیدا می کنیم. یکی از اعضا با تبسم چنین گفت: "اولین باری که مسئول یک کمیته فرعی شدم مفهوم واقعی اصول قبل از شخصیت ها را درک کردم. چه رشدی که نکردم!". درخدمت ما به کسانی برمی خوریم که نسبت به بهبودی شان شور و اشتیاق دارند و این خود به ما انرژی می دهد. خدمت می تواند برای آن دسته از ما که همیشه با درجمع بودن و عضوی از یک تیم بودن مشکل داشته ایم, کاری را فراهم کرده و ما را تا انتهای جلسه, کارگاه و یا گردهمایی درآنجا نگاه دارد. درعین حال وقتی خدمت داریم رابطه هایی را ایجاد می کنیم که منجر به متحول شدن زندگی مان می گردند. طی فرایند خدمت کردن و همچنین درکنار انجام کارهای مربوط به آن خدمت, راجع به بهبودی می آموزیم: زمانی که مشغول انجام تدارکات مربوط به یک رویداد هستیم یا در راه طولانی رفتن به یک تعهد خدماتی می باشیم, به دیگر کسانی که بهبودی خود را جدی می گیرند وصل می شویم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " درگذشته مجبورشدم یاد بگیرم دهانم را باز کنم, با وجودیکه نمی خواستم این کار را بکنم, و یا علی رغم تمایلم باطنی ام سکوت را برگزینم. مجبورشدم چیزهای جدیدی را امتحان کنم و از انجام آن چیزهایی که دیگر کاربری ندارند خودداری کنم. مجبورشدم یادبگیرم درخواست کمک کنم و مسئولیت ها را به دیگران تفویض کنم. یاد بگیرم ریسک بردارم و مشارکت کنم. مجبور شدم کثافت های زیادی را تمیز کنم هم کثافت های فیزیکی و هم کثافت های سمبلیک. چرا –
خدمت می کنم؟ چونکه خدمت کلیۀ کارهایی را که در حین کارکرد قدمها یاد می گیرم مستحکم می کند". برخی از ما خود را درخدمت غرق نموده و در هر جنبه ای از رویدادهای خدماتی درگیر می کنیم. سپس به اعضای دیگری برمی خوریم که ایده های متفاوتی را درمورد نحوۀ انجام کارها داشته و ایده های ما را رد می کنند. یا ممکن است پست های خدماتی بیش از حدی را قبول کنیم و سپس متوجه شویم که توانایی انجام همۀ آنها را نداریم. این باعث می شود که به مرور تحت فشار بیش از حدی قراربگیریم و رنجش پیدا کنیم. سپس دلسرد شده و از جلسات دوری می کنیم. پس از بیش از حد اهمیت دادن, اصلأ اهمیت نداده و پس از مدتی دوباره به جای اول خود بازمی گردیم. خود را دربیرون انجمن مورد علاقه مان یافته و ازدور مسائل را زیر نظر خواهیم داشت. درتأسف به حال خود گم می شویم درهرصورت, آیا ما حداکثر تلاش مان را برای انجمن به خرج نداده بودیم؟ تحت چنین شرایطی حتی روح اعضای با تجربه هم متأثر می گردد. در این مواقع, شاید بهتر باشد موقتأ از آن نوع خدمت دوری جسته و روی هدف اصلی مان متمرکز شویم. وقتی که آن درگیری ها را رها می کنیم, فصل جدیدی از بهبودیمان آغاز می گردد. درعین حال پاک می مانیم و می توانیم کارهای مفیدی را به انجام برسانیم. راه حل ما از قدم دهم شروع می شود. به انگیزه های خود برای خدمت کردن می اندیشیم. آیا تلاش می کنیم نقطه نظرخود را دررابطه با اینکه کارهای انجمن باید چگونه انجام شوند, بردیگران تحمیل کنیم؟ یا اینکه حقیقتأ قصد کمک داریم. آیا می توانیم ازخودمان بیرون آمده و دربرخی اوقات فرصت خدمت را به دیگران نیاز بدهیم؟ تجربۀ ما این آگاهی را که چه چیز کاربری داشته و یا نداشته است به ما اهدا می کند و ما می توانیم, بدون آنکه بخواهیم نتیجۀ کاررا کنترل کنیم, آن را با دیگران درمیان بگذاریم. اگر متوجه شدیم که داریم همه چیز را به دل می گیریم, شاید بخواهیم ازکارمربوطه یک قدم فاصله بگیریم. دانستن اینکه درچه زمانی باید یک نقطه نظر, یک تصمیم و یا یک دیدگاه را رها کرد, نیاز به دعا کردن و تمرین دارد. چرخش اصل مهمی درخدمت بوده و منجر به سلامتی خودمان و انجمن مان می گردد. خدمت هم می تواند ما را از خودمان بیرون بیاورد و هم می تواند به ما اجازه دهد تا با مهارت ها و علاقه هایی که تا به حال درما نهفته بوده, دسترسی داشته باشیم. زمانی که فکر می کنیم مشغول بالارفتن از پلکان طرقی هستیم و موقعیت خدماتی خود را نیز به عنوان دلیلی برای موفقیت مان تصور کنیم, دستخوش منیت خود گشته ایم. اما زمانی که ازروی سپاسگزاری و ازخودگذشتگی و با حسن نیتی کاملأ باطنی, دین خود را ادا می کنیم, تجربه ای پرثمر و پرپاداش را به دست می آوریم. وقتی که روحمان بیدار باشد نیازداریم خدمت کنیم و برای اینکه بتوانیم این کار را انجام دهیم, باید قدم هایمان را کارکنیم. نقطۀ تعادلی نیز بین خدمت در NA و خدمت در بیرون از آن پیدا می کنیم. ما به طرق ساده ای مانند کسی را به یک جلسه بردن و یا برای دوست بیماری غذا بردن, از یکدیگر مراقبت می کنیم . برنامه به هریک از ما اجازه می دهد راه هایی را که در رابطه با کمک نمودن و درخواست کمک کردن, درخورحال خود می دانیم, پیدا کنیم. ما با محدودیت های خود, مانند محدودیت درداشتن حس همدردی, مقابله نموده و یاد می گیریم درمورد آنچه که می توانیم
انجام دهیم و آنچه که توانایی اش را نداریم, واقع بین باشیم. وقتی که درخدمت تجربه کسب می کنیم, می توانیم یک منبع اطلاعات باشیم و دیگران را نیز راهنمایی کنیم. زمانی که متعهدانه اعضای بیشتری را در فرایند خدمت شامل نموده و زمام امور را بدست نمی گیریم, با روحیۀ فروتنی آنها را راهنمایی کرده ایم. صبر, مهربانی و اعتماد کلیدهای این فرایند می باشند. اگر با دیگران از روی اعتماد و احترام رفتار کنیم, احتمالأ همان رفتار نیز با ما خواهد شد. می توانیم بواسطۀ عملکردمان الگو باشیم و بدون اینکه سعی کنیم نتیجۀ مباحثه را طبق میل مان تغییر دهیم, کمک کنیم به گفتگوها جهت داده شود و انرژی جلسه بر روی موضوع مورد بحث متمرکزگردد. زمانی که یادمی گیریم در مسائل شرکت داشته باشیم و درعین حال درپی وانمود کرد ن آن نباشیم که همه چیز تحت کنترل مان است, یک الگوی رفتاری را برای مابقی زندگی مان ایجاد کرده ایم. وقتی که با فروتنی خدمت می کنیم, با تعهد و عشق درخدمت NA هستیم و این مهم نیست که مشغول انجام چه نوع خدمتی هستیم. باوجودیکه برخی اوقات رهبری را به معنای نداشتن فروتنی تصور می کنیم, باید بدانیم آنچه که منیت و بی صبریمان را پرورش می دهد امتناع از خدمت کردن است. خدمت همیشه با فروتنی همگام است. یاد می گیریم خدمتگزار باشیم و درحین این فرایند از میان منیت و خودپرستی های خویش عبور کنیم. زمانی به
مشکل برمی خوریم که فراموش کنیم تنها بخش کوچکی از یک کل هستیم. در NA ما از واژه هایی استفاده می کنیم که نسبت به دنیای بیرون مفهومی متفاوت دارند. مثلأ وقتی راجع به اعتیاد صحبت می کنیم, منظورمان یک بیماری روحانی است که برروی همۀ جوانب زندگی مان تأثیر می گذارد و وقتی راجع به سلامت عقل مشارکت می کنیم منظورمان تعریف علمی آن نیست : ما به تجارب خود رجوع می کنیم تا درکی را که درعین عملی بودن برایمان کارکند بدست آوریم. و زمانی که راجع به رهبری در NA صحبت می کنیم, منظورمان این نیست که بعضی اعضا قدرت و یا اختیار بیشتری نسبت با سایرین دارند. در اینجا رهبری به معنای مشارکت تجاربمان با یک روحیۀ فروتنی و اتحاد است. ما رهبری را با خدمت فداکارانه در NA تمرین می کنیم و هرنوع خدمتی که داشته باشیم, درتمام کارهایمان معتاد درعذاب را به یاد خواهیم داشت و پذیرش, شهامت و اقدام به عمل را تمرین خواهیم نمود. یکی از مهمترین اصولی که ما در NA تمرین می کنیم مسئولیت پذیری است و خدمت یکی از بهترین راههایی است که یاد می گیریم آن را تمرین کنیم. خدمت ما را دست اندرکار بهبودی کرده, با بهبودی احاطه نموده و فرصت آن را به ما می دهد تا پذیرش را نیز تمرین کنیم. با مشارکت تجارب مان با معتادان دیگر, ما به درک عمیق تری از خود دست میابیم. معتادانی که خدمت فداکارانه را به نوعی تمرین نمی کنند, دردرازمدت به ندرت پاک می مانند. NA همه چیز را به رایگان در اختیار ما می گذارد اما آنچه را که صرفأ ازبرنامه دریافت می کنیم می تواند حد و مرزی داشته باشد. بعد از مدتی, پاداش را دیگردر آنچه که دریافت نمود ه ایم نیافته و در آنچه که واگذار نموده ایم می یابیم. کارواقعی ما در اینجا آغاز می گردد که البته برخی از ما توانایی انجامش را نداریم. اگر می خواهیم محصول مان را درو کنیم اول باید بذر آن را از طریق عملکردمان, بکاریم. بهبودی مسئولیت دارد و آن با قبول مسئولیت بهبودی خودمان آغاز می گردد. برخی اوقات تنها داشتن یک مسئولیت می تواند برایمان تجربۀ پرارزشی باشد. چنین مسئولیتی می تواند برای آندسته از ما که تجارب زیادی در مسئولیت پذیر بودن نداریم درس خوبی نیز باشد. بعضی دیگر از ما که ممکن است در این زمینه تجارب بسیاری داشته باشیم, درخدمت یاد می گیریم از کنترل کردن دست برداریم. انعطاف پذیری, تحمل و تعادل اصولی هستند که یاد می گیریم با خدمت کردن تمرین کنیم. یاد می گیریم اتحاد را تمرین کنیم حتی اگر این برایمان ناراحت کننده باشد. فرصت آن را بدست می آوریم تا شهامت خود را به کارگیریم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " درتمام زندگی همیشه نسبت به دیگران احساس حقارت داشتم. اگر شخصی ناشناسی به من اخم می کرد درطول روز حالم بد می شد. خدمت احساس ارزشمند بودن را برایم به ارمغان آورد".

اصول،تمرین و دورنما

اصول, تمرین و نگرش
در NA خدمت همیشه باید با روحیۀ پیام رسانی به معتاد درعذاب انجام گیرد. این هدف اصلی انجمن مان است و زمانی که ما از آن غافل می شویم, در را به روی تأثیرهای منحرف کننده می گشاییم. با این وجود, خیلی کم پیش می آید که انگیزه های مان کاملأ بی ریا باشند. هدف ما فداکارانه خدمت نمودن است اما یکی از چیزهایی که خدمت را بسیار پرارزش می کند آگاهی از این امر است که ما ارزشمند و مفید هستیم. منظور این نیست که خدمتی که انجام می دهیم یا باید کاملأ فداکارانه باشد و یا کاملأ به ارضای حس خویشتن پرستی مان, مربوط گردد. خدمتی که انجام می دهیم می تواند ما را تا زمانی که منتظریم درمورد خودمان حس خوبی پیدا کنیم, یکپارچه نگاه دارد. پذیرش این امر به ما اجازه می دهد به جای اینکه وانمود کنیم همه چیزمان خوب پیش می رود, دربهبودی پیشرفت کنیم. آگاهی از اینکه داشتن یک هدف و مفید واقع شدن حال ما را بهتر می کند, خودخواهی محسوب نمی گردد. زمانی که از روی نیت خیر عمل می کنیم یعنی اینکه کار درست را با انگیزۀ درست انجام می دهیم مطمئنأ بهره مند خواهیم شد. هریک از ما چیزی را برای گفتن و یا واگذارنمودن داریم که این خود جزئی از کمک کردن به یکدیگر در بهبودی و درعین حال یک فرایند ادامه دار می باشد. ما برای خود یک موقعیت مناسب پیدا می کنیم و یاد می گیریم درآنجا احساس راحتی کرده وسپس چنان رشد کنیم که آنجا برایمان کوچک شود. سپس جای جدیدتری را پیدا کنیم. هربار که این اتفاق رخ می دهد, چیز جدیدی راجع به خودمان یاد می گیریم و اغلب کارجدیدی را نیز می آموزیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "به نظر می آید هرچه بیشتر تجربه کسب می کنم, بیشتر متوجه می شوم که چقدر باتجربه هستم". عضو دیگری اولین تجربۀ خدماتی خود را چنین به خاطر آورد: "درآنجا جروبحث, سیاست بازی, پیش داوری و هرج و مرج وجود داشت, با این وجود, همینکه جلسه شروع شد من عشق را در آنجا احساس کردم. تازه وارد انجمن شده بودم و هرج و مرج موجود در جلسه کاملأ شبیه آنچه که بدان عادت داشتم بود و به همین دلیل درآنجا احساس تعلق کردم". مطئمنأ داشتن هرج و مرج به تنهایی ایدۀ خوبی نیست ولیکن همانطور که در بهبودی شخصی مان تجربه کرده ایم, بهترین درس ها را در سخت ترین بخش های بهبودی مان یاد خواهیم گرفت. وقتی به اعضای جدیدتر فرصت خدمت می دهیم افراد بیشتری قادربه یادگیری از طریق خدمت خواهند بود. مضاف براین چنین کاری ما را نسبت به ایده ها و روش های تازه, آگاه خواهد نمود. دوباره اختراع نمودن بعضی چیزها می تواند ارزشمند باشد, حتی اگر به نظر بیاید که انجام چنین کاری بازده ی بسیار کمی دارد. هریک از ما با پیمودن این مسیر می آموزیم و برخی اوقات نتیجۀ کار بهتری نیز نسیبمان می گردد. شرایط همیشه درحال تغییراند و این می تواند هم امری مثبت باشد و هم امری منفی. وقتی ازمیان شرایط درحال تغییر
عبور نموده و رشد می کنیم, حتمأ نباید با آن تغییرات موافق باشیم اما خوب است به یاد داشته باشیم که انعطاف پذیر بودن و خوشخویی ازملزومات یک بهبودی شاد می باشند. تلاش می کنیم به اینکه همه چیز در درازمدت اتفاق خواهد افتاد, ایمان داشته باشیم. شاید چنین چیزی تکامل و یا درد رشد باشد اما یافتن تعریفی برای آن کار ما نیست. ما نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم. ممکن است نتیجۀ کار برایمان نارحت کننده باشد اما این آخر داستان نیست و بخشی از رشد نمودن محسوب می شود. چنین چیزی که در رابطه با بهبودی شخصی مان صدق می کند, درمورد انجمن مان هم صحت دارد. ما رشد نموده و تغییر می کنیم اما درعین حال نیازهای مان نیز رشد و تغییر می نمایند. اگردربوجود آمدن NA در یک ناحیۀ بخصوص نقش عمده ای را ایفا کرده باشیم و آن ناحیه بعدها به یک جامعۀ محلی انجمن تبدیل گردد ممکن است بسیار ناراحت شویم. به همین ترتیب اگر برای مدت زیادی یک پست خدماتی بخصوص را دراختیار داشته باشیم به سختی می توانیم این خدمت را به دیگری واگذار نموده و قبول کنیم که راه دیگری نیز برای انجام آن خدمت وجود دارد. زمانی که هویت مان با آنچه که سابق روی می داد, مرتبط می گردد, دیگر نمی توانیم آنطور که باید و شاید ازدیگران درخواست کمک کنیم. درخواست کمک نمودن ازدیگران برایمان مشکل می شود چونکه "روش کار آنها اشتباه است" و حامل پیام بودن نیاز مشکل می شود چونکه دلسردی را می توان به راحتی درچهره مان مشاهده نمود. این حقیقت که NA نسبت به گذشته فرق کرده است نتیجۀ موفقیت و رشد انجمن است. اما واقعیت امر این است که انجمن آنقدرها هم با گذشته تفاوت ندارد. اصول پایه تغییر نمی کنند. پیامی که حمل می کنیم تغییری نمی کند. آنچیزهایی را که باید برای قطع مصرف, ازدست دادن تمایل به مصرف و پیدا کردن راه جدیدی برای زندگی, انجام دهیم, آنقدرها تغییر نمی کنند. زمانی که درجلسات هستیم احساس امنیت داشته و فکرمی کنیم جایگاه خود را یافته ایم. به همین دلیل دوست نداریم چیزی تغییر کند. اما وقتی آنچه که ما ازهمه بهتر می دانیم مثل گذشته مورد نیاز نبوده و طالب نداشته باشد, سخت می توانیم بی تفاوت باشیم و موضوع را شخصی قلمداد نکنیم. ممکن است با تغییر نوع چیدن صندلی ها در جلسۀ خانگی مان کاملأ عصبانی شویم. خوگرفتن به همکاری با افراد جدید و روش های انجام کار جدید می تواند تجربۀ دردناک و ناخوشایندی باشد. با فرصت خدمت دادن و خوشامدگویی, ما به یکدگیر اجازه می دهیم نقشی را در خدمت و همچنین در انجمن ایفا کنیم. تنها با گفتن "لطفأ" و "مرسی" می توانیم برروی دنیا تأثیر به سزایی بگذاریم. اگر اصول بهبودی را کاملأ دربربگیریم, طبیعتأ انجمن مان را هم دربرگرفته ایم و به رشد آن کمک می کنیم. هریک از ما این کار را به روش خود انجام می دهیم. شاید جلسۀ خانوادگی مان را دوست داشته باشیم و برای رشدش زحمت بکشیم. شاید جلسۀ جدیدی را آغاز کنیم. برخی از ما در کارکردن با یک تازه وارد مهارت خاصی داریم. بعضی دیگر از ما در ارتباط گذاشتن با دیگران مهارت دارند. ممکن است از برگزاری یک رویداد و یا ایجاد وب سایت های زیبا لذت ببریم. وقتی خدمت در قلب مان نهفته باشد, صرفأ با استفاده از آنچه که هستیم, راه هایی را برای مفید بودن پیدا می کنیم. شاید خدمتی که انجام می دهیم هرگز شامل رأی وجدان نگردد اما زمانی که برای تجارب یکدیگر ارزش قائل می شویم و تلاش می کنیم خدمت را تبدیل به عملی شاد, جالب و دربرگیرنده نماییم, درمیابیم که در خدمت, حقیقتأ نقشی برای همه مان وجود دارد. خدمت به هریک از ما کمک می کند تا رشد نماییم ولیکن برای حصول اطمینان از اینکه درحد توانمان و به گسترده ترین شکل حامل پیام هستیم, به حمایت کلیۀ اعضا نیاز داریم. وقتی به سنت دوم اعتماد می کنیم, قادر می شویم به خود و دیگران فرصت اشتباه دهیم. بعضی اوقات اشتباهاتی که درخدمت و همچنین در زندگی مان مرتکب می شویم, ما را به نقطۀ بعدی مورد نیازمان می رسانند. اعتماد داشتن به سنت دوم به ما امید می دهد. می دانیم خداوندی مهربان زمام امور را دردست دارد و بدون توجه به هراتفاقی, این فرایند ادامه خواهد داشت. قضاوت هایمان می توانند در امر پیام رسانی مان اختلال ایجاد کنند و مناسب ترین شخص برای انجام یک کاربخصوص حتمأ نباید بهترین فرد گروه باشد. بخشی از جاذبه دارنمودن خدمت یافتن جایی است برای آنهایی که مایلند جذب خدمت گردند. هرطور که بخواهیم دین خود را نسبت به انجمن ادا کنیم, باید بدانیم که همکاری با دیگران و سهم خود را انجام دادن , امری حیاتی است و این ها مهارت هایی نیستند که با خود به جلسات آورده باشیم. خدمت به ما یاد می دهد با دیگران ارتباط برقرار کنیم و این خود می تواند یکی از مشکل ترین درس هایی باشد که خواهیم آموخت. دوباره و دوباره خود را درشرایطی میابیم که با وجود اطلاعات را ارائه دان, دیگران یا منظورمان را درک نمی کنند و یا فراموش می کنند که اطلاعات را دریافت نموده اند. انتقال اطلاعات تنها بخشی ازفرایند ارتباطات می باشد و نحوۀ ارتباط برقرارنمودن را نمی توان از آنچه که انتقال داده می شود تفکیک نمود. درنظر داشتن تفاوت بین آنچه که به زبان می آوریم, آنچه که شنیده می شود و نحوۀ واکنش دیگران نسبت به ما, می تواند ابتدای تغییر واقعی در روابطمان باشد. ما هم درخدمت و هم در زندگی اطلاعات را به طرق مختلفی به دیگران ارائه می دهیم. زمانی که اطلاعات را بدون مقدمه به سوی دیگران پرتاب می کنیم, همیشه باعث ناراحتی ایشان می شویم. در مواقع بسیاری اطلاعات را به دیگران ارائه داده و انتظار داریم ایشان بدانند چرا باید به این اطلاعات اهمیت دهند. باید به خاطر داشته باشیم که زندگی فراتراز این اطلاعات می باشد و اگر دلیلی برای اهمیت چنین اطلاعاتی وجود دارد, وظیفۀ ماست که آن را به وضوح بیان کنیم. زمانی که اطلاعات مان را بدون هیچ اشتیاقی ارائه می دهیم, دیگران به سخنان مان گوش نمی دهند. تحت این شرایط یکدیگر را از آن گفتگویی که واقعأ به همه مان نیاز دارد, محروم نموده ایم. سنت دوم به ما یاد می دهد که ارادۀ یک خداوند مهربان می تواند ازطریق وجدان گروه مان بیان گردد. تک تک ما مسئولیم اطمینان حاصل کنیم که کلیۀ اطلاعات مورد نیاز دراختیارهمه مان قرارمی گیرد و بتوانیم آزادانه ایده های خود را به مشارکت بگذاریم تا ذکاوتی که از طریق مان توسعه میابد بتواند شنیده شود. زمانی که به یکدیگر احترام می گذاریم در را به روی نوع دیگری از ارتباطات باز می کنیم. وقتی که درخدمت جاذبه را تمرین می کنیم, تلاش می کنیم تا از اینکه درب خدمت حتی الامکان به روی همگان باز بوده و آن دربرگیرنده و خوش آمدگوی همه باشد, اطمینان حاصل کنیم. وقتی منافع مشترکمان در رأس قراربگیرند, می توان نتیجۀ کار را به وضوح مشاهده نمود. شاید ما دررابطه با عناوین مختلف و همچنین روش مدیریت آنها, ایده های مختص به خودمان را داشته باشیم اما اصول مان به ما یادآوری می کنند ایده های دیگران نیز می تواند حائز اهمیت باشد. معرفی گزینه های دیگر, حتی اگر با آنها موافق نباشیم, می تواند حوزۀ انتخاب یک گروه را گسترده تر نماید. اغلب, بهترین راه حل ممکن از طریق
فرایند فهم مشترک نمایان گردد و به همین دلیل ما مسئولیم تا حداکثر اطلاعات را در اختیار گروه قراردهیم. تسلیم وجدان گروه شدن در شرایطی که به ایدۀ خودمان قویأ اعتقاد داریم فرصت آن را به ما می دهد تا اعتماد را تجربه کنیم. زمانی که بتوانیم باورداشته باشیم همۀ کسانی که با یکدیگر مخالفت می کنند از روی حسن نیت عمل کرده اند, تمایل مان برای دست برداشتن از نقطه نظرمان, کمی بیشتر می شود. وقتی بتوانیم فرای خواسته های خود تفکر کنیم و جایگاه کنونی گروه را بپذیریم, کیفیت رابطه مان با انجمن مان, گروه مان و یا کمیتۀ خدماتی مان, دیگر مشروط بر این نخواهد بود که همه چیز باید برطبق خواسته هایمان انجام گردد. پیدا کردن روشی دوستانه برای حل و فصل اختلاف نظرها و یا اختلاف تجارب در NA ابزاری را دراختیارمان می گذارد که بواسطۀ آن بتوانیم در مابقی زندگی مان, بطور متفاوتی مشکلات مشابه را حل و فصل کنیم. در این فرایند یادمی گیریم که ارتباطات در قلب بخشیدن نهفته است. ممکن است رنجشی را که می توان با یک گفتگوی ساده ازمیان برداشت, برای سالهای متمادی حمل کنیم. مقابله با شرایط ناراحت کننده با عملکردی دوستانه نشان دهندۀ بلوغ و نزاکت ماست. پاداشی که از رها نمودن خشم و رنجش نسیب مان می گردد رسیدن به بلوغ عاطفی است. در انجمن معتادان گمنام ما حق نداریم نسل بعدی از اعضا را انتخاب کنیم. ممکن است از اینکه چه کسانی پاک مانده و چه کسانی پاک نمی مانند متعجب شویم. ما تجربۀ به خاک سپردن کسی را که به نظر می رسید ازهمه موفق تر باشد, داشته ایم و درعین حال سالگرد پاکی کسی را که دیوانه ترین عضو گروه به نظر می آمد, جشن گرفته ایم. ممکن است با عضویت دراز مدت در انجمن, فکر کنیم اعضایی که بعد ازما وارد انجمن گشته اند زمینه و یا تجربۀ ما را ندارند. ولیکن ما مسئولیم آنچه را که به رایگان دراختیارمان گذاشته شده است به مشارکت بگذاریم و ازرشد مستمر NA اطمینان حاصل کنیم. یکی از اعضای باتجربه چنین پیشنهاد کرد:" آنهایی که بعد از من وارد انجمن می شوند , تجاربی را که زندگی ام را نجات خواهد داد, با خود به این برنامه می آورند. بنابراین بهتر است مطمئن شوم به آنچه که نیاز دارند دسترسی داشته باشند تا بتوانند زندگی ام را نجات دهند". این واقعیت که انجمن مان زنده است نشان دهندۀ آن است که برنامه مان کار می کند و به کارکردن ادامه خواهد داد. کار ما این است که به جای اعتماد کردن به ترس هایمان و یا باورهای انعطاف ناپذیرمان مبنی بر اینکه کارکرد این برنامه باید چگونه باشد, بیشتر به شواهد موجود اعتماد کنیم. اگر کارمان را درست انجام دهیم, هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان یک گروه, فرای آنچه که اکنون می دانیم رشد خواهیم کرد. وقتی ایمان داشته باشیم که خدمات مان حقیقتأ بوسیلۀ یک نیروی برتر مهربان راهنمایی می گردند, می توانیم دست از کنترل نمودن برداریم و اجازه دهیم این فرایند شکوفا گردد. وقتی که با یکدیگر همکاری نموده و به سمت یک راه حل گام برمی داریم, موفقیت حاصل می گردد. طبیعی است که دربرخی مواقع مرتکب اشتباه نیز خواهیم شد. در این شرایط حرف خود را زده و از سر راه کنار می رویم. راه هایی را پیدا می کنیم که در حین دست اندرکار بودن, اجازه دهند مفید واقع شویم و ازخدمت قدردانی کنیم. برخی اوقات شاید بهتر باشد درگیر خدمت هایی که شامل عضویت در کمیته ها و تصمیم گیری می شود, نباشیم و درعوض به خط مقدم خدمت و خطوط امداد تلفنی بازگردیم. مهمترین کاری که ما انجام می دهیم درازکردن دست کمک بسوی معتادی است که به مساعدت نیاز دارد. وقتی تمرکز خود را برروی درب ورودی معطوف می کنیم, مشاجرات و رنجش هایمان به مرور کم رنگ می گردند. وقتی پیام را حمل می کنیم, پیام را درک می کنیم. پیام مان آزادی است و پیوندهایی که ما را به یکدیگر متصل می کنند عشق خالص می باشند.

عشق

عشق
آن روحیۀ عشقی که ما در NA از خود بروز می دهیم ازقدرتمندترین داشته هایمان به شمار می رود . کتاب پایه این پدیده را "جریان داشتن انرژی زندگی از یک شخص به شخصی دیگر" می نامد و زمانی که ما در جلسات مان بازگشت زندگی را به یک معتاد مشاهده می کنیم, چنین پدیده ای را درعمل می بینیم. اساسی ترین بخش طرز رفتار و تجربه مان, درآغوش گرفتن یکدیگر است. انجمن معتادان گمنام از عشق تشکیل شده است. وقتی که درحد توانمان قدم دوازدهم را تمرین می کنیم, عشق مرکز ثقل تمام اعمال مان میگردد هیچ چیز مانند عشق پادزهر قدرتمند تری درمقابل درماندگی و خود تباهی بیماری اعتیاد نیست. یاد می گیریم آن حس شفقتی را که نسبت به یک تازه وارد ازخود بروز می دهیم, در مورد خانواده هایمان, اطرافیانمان و درنهایت خودمان نیز به نمایش بگذاریم. بعضی ها براین باورند که قدم دوازدهم در نهایت یعنی اینکه دست مساعدت را به سوی هرکسی که درحال دردکشیدن است دراز کنیم. مطمئنأ دیگر نمی توانیم مثل سابق بی تفاوت باشیم. درهرصورت برخی اوقات نشان دادن شفقت و همدردی به یک تازه وارد می تواند ازارائۀ کمک به یک عضو قدیمی و درعذاب, آسان ترباشد. اتحاد یک تمرین عشق است. ما تحت هر شرایطی و علی رغم قضاوت هایمان به یکدیگر می پیوندیم و در این فرایند بخشش و آشتی کردن را می آموزیم. با این وجود همیشه هم قبل ازهمکاری مجدد با یکدیگر, طرف مقابل مان را نمی بخشیم اما نظر باینکه باید با هم رودر رو شویم, مجبور می شویم با هم آشتی کنیم. بخشش از اقدام به عمل و تصمیم تشکیل می شود. ما به بخشوده شدن زیادی نیاز داریم و درعین حال فرصت بخشیدن را نیز پیدا می کنیم. پاداشی که از بخشیدن نصیب مان می گردد در عمل بخشیدن نهفته است. به تدریج ما آرامش درونی را تجربه می کنیم. زمانی که از احساس گناه و شرم و رنجش رها می گردیم, ذهن مان می تواند آرام باشد. بعضی از ما مشکل می توانیم به خودمان اجازۀ شاد بودن بدهیم. شاید فکر کنیم که آن استحقاق را نداریم و یا اینکه داشتن چنین احساسی ممکن است باعث شود دیگر روی خودمان کار نکنیم. برخی از ما مدت زیادی را در غم و غصه به سر برده ایم و از بابت فراموش نمودن تلخی های گذشته احساس ناراحتی می کنیم. زمانی که شادی را به عنوان یک اصل روحانی قبول می کنیم, رابطۀ آن را با فروتنی درک می کنیم. توانایی مان در لذت بردن از زندگی با تمایل مان به رها کردن خود مشغولی خود, رابطه ای مستقیم دارد. اگر شادی را به عنوان یک داشتۀ روحانی تصور کنیم, می توانیم آن را هم یک هدیه و هم یک هدف قلمداد کنیم. بدین ترتیب برای دستیابی به چنین هدفی می توانیم آنچه را که درسر راهمان مشاهده می کنیم, رها نموده و مابقی را به مراقبت یک نیروی برتر از خود
بسپاریم. فروتنی و شفقت برای دستیابی به یک زندگی روحانی و پرارزش الزامی می باشند. وقتی که شادی عمیقی را بواسطۀ تمرین شفقت تجربه می کنیم متوجه می شویم چنین احساسی بیشتر از پیش در دسترس مان قرار دارد. یکی از اعضا چنین گفت: " باید تصمیم می گرفتم خوشحال باشم اما گرفتن تصمیمی که می توانست واقعأ کاربرد داشته باشد بدین معنی بود که مجبور بودم پایه و اساسی برای خوشحالی ام بوجود آورم". پس از عبوراز چالش ها یاد می گیریم نسبت به خودمان و دیگران شفقت داشته باشیم. همینطور که توانایی مان را برای احساس همدلی و از روی همدلی سخن گفتن, گسترش می دهیم, متوجه می شویم که همان روحیه در همه مان وجود داشته و هیچیک از ما از دیگران مهمتر و یا کم اهمیت تر نیستیم. همۀ ما بیمار بوده و دربرخی اوقات عذاب می کشیم و مهم نیست که مقطع پاکی مان چند سال باشد. حتی تحت شرایطی که خودمان امید نداشته و جوابی برای مشکلات مان نداشته باشیم, همه مان حامل امید و جوابی برای مشکلات دیگران هستیم. یک روز پاک یک معجزه است و فرقی نمی کند که آیا روز بعد روز پاکی باشد یا خیر. وقتی عضوی را می بینیم که پس از بیست سال, سی سال و یا بیشتر, هنوز می تواند از مشکلات خویش عبور کند, متوجه می شویم که بهبودی هرگز متوقف نمی شود. عشق واژه ایست که خود را بصورت هایی مختلف و درعمل نشان دهد. برخی اوقات آن می تواند یک درآغوش گرفتن گرم باشد اما درجای دیگری ممکن است گفتن حقیقت تلخ و سخت به کسی باشد. اما زمانی که ازروی عشق و با هدف دوست داشتن عمل می کنیم, اقدام مان به راحتی قابل رویت بوده و اهمیت خواهد داشت. به راستی می توانیم از چنین اقدامی لذت ببریم و آن منجر به مسرت مان خواهد شد. وقتی که دست آخر مطمئن می شویم بدون آنکه احساسات مان جریحه دارشوند, هم می توانیم دوست بداریم و هم پذیرای عشق باشیم, قادرخواهیم بود به ارتباطمان با دیگران و همچنین دنیای اطراف متوسل شویم. وقتی سالهای پاکی بسیاری را تجربه می کنیم, علاوه بربهبودی زندگی نیز می تواند برایمان رخ دهد. ما بالغ تر شده و به سن مان افزوده می شود. صرفأ به دلی ل پاک و زنده بودن, تشکیل خانواده می دهیم, تغییر شغل می دهیم و مسیر خود را دردنیا پیدا می کنیم. به این نتیجه می رسیم که خوشحالی واقعی از درون بوجود می آید و تجربه ای روحانی است که با بهبودی می تواند قوی تر شود. متوجه می شویم بدون توجه به وقایعی که دربیرون ازما رخ می دهند, شادی می تواند همچنان دردرونمان وجود داشته باشد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " احساساتم را دربرگرفته و آنها را پذیرفتم چرا که می دانستم آنها قسمتی از موجودیت جدید من بودند. من زنده بودم. حتی وقتی که به نظر می رسید ممکن بود هرآن در هم بریزم, ایمان داشتم که آن انتهای کار نبود. می دانستم مطلقأ هیچ چیز در دنیا به غیراز عشق برایم اهمیت نداشت. درگذشته زمان زیادی را صرف دوست نداشتن کرده بودم". عشق نوعی هوشیاری بوده وشمّ ی است که, وقتی واژۀ مناسبی وجود ندارد, آن را به ما الهام می دهد و به ما می گوید ک ی باید به کمک کسی رفته و کی باید آن شخص را به حال خود رها کنیم. وقتی که حقیقت را بیان می کنیم عشق را احساس می کنیم. زمانی که تحت ارادۀ نیروی برتر خویش قرارداریم طبیعتأ حامل یک پیامیم و پیام مورد نیاز ما را پیدا می کند. وقتی نقائصی را که باعث قطع ارتباطمان می گردند از میان برمی داریم, می توانیم مسیر روان تری برای عشقی که ما را احاطه می نماید باشیم. ما به عشقی که بزرگتر از خودمان است متوسل شده و متوجه می شویم می توانیم کارهایی را که تا به حال غیرممکن تصورمی کردیم نیز انجام دهیم و برجستگی را به نمایش بگذاریم. اصطلاحی دربهبودی وجود دارد که می گوید, همچنان که راهمان را ادامه می دهیم, جاده باریکتر می شود, که این تا حدی واقعیت دارد. تمایل مان برای تکرار همان اشتباهات قدیمی کاهش میابد و دراکثراوقات متوجه می شویم که نباید از روی وسوسه عمل کنیم. اما این آخر داستان نیست و می توانیم مسیرمان را با عبور نمودن از داخل یک قیف مقایسه کنیم: همچنان که خودمان را به تدریج با راه جدید زندگی مان وقف می دهیم, مسیرمان باریکترو ناخوشایندتر می گردد سپس بدون هیچ هشداری, همان مسیر کاملأ باز می شود و ما احساس آزادی خواهیم کرد. جادۀ ما دیگر باریک نیست اگرچه دربرخی اوقات به نظر می رسد که اصلأ جاده ای وجود ندارد. ما طبق روند خودمان حرکت کرده و سرعت و جهتی را که درخور حالمان باشد پیدا می کنیم. سفرمان درونی است و هرگز پایانی نخواهد داشت. به یادگرفتن و رشد نمودن ادامه می دهیم و راه هایی را برای زندگی کردن و همچنین استفاده از تجاربمان برای کمک به دیگران, پیدا می کنیم. بدون توجه به مقطع پاکی مان, هنوز نیاز داریم چیزهای بیشتری یاد بگیریم و بیشتر مشارکت کنیم. قدم اول ما را درمسیر آگاهی, وصل شدن و آرامش قرارداد و بواسطۀ آن, چیزهایی بسیار بیشتر از یک پرهیز ساده نصیب مان گشت. اصولی که بطوری تمام نشدنی در اختیارمان قرارگرفته اند, ما را درطول مسیر زندگی مان راهنمایی خواهند کرد. درقدم سوم تصمیم می گیریم ارادۀ خود را به مراقبت نیرویی برتر ازخود بسپاریم که این درقدم یازدهم بصورتی تحول یافته به ما بازگردانده می شود. آن درماندگی که زمانی نسبت به مخمصه های خود احساس می کردیم آغازی بود که به شور و اشتیاق درمراقبت, مشارکت, بخشش و رشد منتهی گردید. زمانی ما حتی قدرت آن را نداشتیم تا خود را زنده نگاه داریم اما اکنون درزندگی های خود عملکرد داشته, به دیگران خدمت نموده و از نتایج کارمان شگفت زده می شویم. ما با متانت, درستی و نزاکت زندگی کرده و درعین حال می دانیم امکان آن وجود دارد که عملکردمان حتی بهتر از این نیز بشود. هرچه پیشرفت بیشتری را درخود و دیگران , مشاهده می کنیم, بیشتر متوجه آنچه که در بهبودی قابل دستیابی است خواهیم شد. آنچه که ما درابتدا نوعی راه خروج تلقی می کردیم اکنون یک راه ورود را به ما پیشنهاد می دهد, ورود به یک زندگی غیر قابل تصور, ورود به شادی, ورود به امید و ورود به رشدی که هرگز متوقف نخواهد شد. به بهبود یافتن ادامه می دهیم ومستمرأ راه های جدیدی را برای زندگی کردن, یافتن روش های اکتشاف جدید و آزادی جدید, کشف می کنیم. درانجمن, ما به عنوان یک واحد سفر می کنیم و درحین پیمودن مسیرمان, آن را برای همۀ آنهایی که ممکن است بعد از ما وارد آن شوند, هموار می نماییم. وقتی در پاکی زندگی می کنیم, بدون توجه به مسافتی که طی کرده ایم و یا مسافتی که می دانیم هنوز باید طی کنیم, سفرمان ادامه دارد.

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺷﺪﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟

سنگ زیر بنای برنامه ی معتادان گمنام

هیچ فلسفه ای یا اعتقادی به تنهایی نمی تواند توضیح بدهد یا تعریف کند که راهنما چیست یا چه کار می کند . در طی سالها ، راهنما گرفتن و رهجو شدن به صورت ابزار اساسی و مهم برنامه NA در آمده است و به طرق مختلفی به کار گرفته می شود . رابطه بین راهنما و رهجو برای بعضی از اعضا خصوصی و شخصی است .
یک راهنما در NA عضوی با تجربه است که ما به او جهت دریافت کمک در برنامه بهبودی خود مراجعه می کنیم . خیلی از اعضا بر این باورند که رابطه راهنما و رهجو یک بخش حیاتی در برنامه بهبودی است و به همراه دوازده قدم و دوازده سنت یکی از اصول پایه ای برنامه بهبودی NA به حساب می آید . ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر در این رابطه به خوبی نشان داده می شود .
 قبل از آمدن به NA همه ما در مرز بین انسان بودن و نبودن زندگی می کردیم . و هر روز عمیق تر و عمیق تر در ترس ، انزوا و ناامیدی فرو می رفتیم . ما می خواستیم راه دیگری برای زندگی پیدا کنیم ، ولی به نظر می آمد راه حل همیشه از ما فرار می کرد . زمانی که حاضر شدیم در جلسات NA شرکت کنیم و برنامه معتادان گمنام را یاد بگیریم زندگی ما شروع به تغییر کرد و ما به اهمیت در خواست کمک پی بردیم ." برای من ، رابطه ی من و راهنمای ام تبدیل به اولین رابطه ام با انسانی دیگر شد (هنوزم این گونه است ) ، کسی که قلب مرا بروی امکان تبدیل شدن به عضوی از انسانیت باز کرد ""اگر یک نفر باشد که من در زندگی به او نیاز داشته ام ، همان اولین راهنمای من است . او کسی بود که به من این احساس را داد: " من هم جزئی از NA هستم " . او چهره ای دوستانه در جهانی پر درد بود . در زمان هایی که دیگر توانایی نداشتم ، او کسی بود که به من کمک می کرد تا به راه خود ادامه دهم . یکی از بزرگترین هدایای NA شنیدن پیام بهبودی از طریق عشق و مهربانی است "
ما نیاز به کمک داریم و می خواهیم از عضو دیگری کمک بگیریم . ما از پذیرفته نشدن می ترسیم و ممکن است برای نزدیک شدن به یک نفر و در خواست این که او راهنمای مان شود دچار اضطراب شدید بشویم . تا زمانی که در چنگ بیماریمان گرفتاریم ، طرز فکر و برداشت های ما کج اندیشانه است . بعضی از ما باور داشتیم که شکست ناپذیر و قدرتمند هستیم ، در حالی که بعضی دیگر از هر گونه تماسی با سایر آدم ها اجتناب می کردیم . حالا ، هر چه ذهن ما روشن تر می شود و ما از خوابی که مواد مخدر ما را در آن فرو برده بود بیدارتر می شویم ، احساس بی پناهی ، آسیب پذیری و درماندگی می کنیم . راهنمای ما قادر است در این دوران شکنندگی – در اوایل بهبودی – به ما کمک می کند تا با این احساسات کنار بیاییم و مجبور به فرار از آنها نباشیم .

" برای من ، پذیرش یکی از مهمترین قسمت های برنامه NA است . زمانی که به این جلسات آمدم تنها ، آسیب خورده و گم گشته بودم و احساس می کردم غیر از مرگ هر چیز برای ام مهم نیست . از خودم بی نهایت متنفّر بودم . من خرد شده بودم و احساس می کردم هیچ کس دوست ندارد با من کاری داشته باشد . از همه بدتر ، مشکل من با مواد مخدر بود . مدتی طول کشید تا شجاعت پیدا کردم و از کسی خواستم تا راهنمای ام شود ."
"اوایل زمان پاکی یک آشفته کامل بودم . مشکل می توانستم دو جمله با کسی صحبت کنم . از همه چیز و همه کس می ترسیدم . نمی دانستم با دوازده قدم چه کار باید کرد . از آن بدتر نمی توانستم از هیچ کس بخواهم که کمکم کند من به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد نداشتم . اگر چه شنیده بودم خیلی مهم است که کسی را به عنوان راهنما برگزینم اما درد دل با یک غریبه اندیشه ای بسیار وحشتناک بود . وحشتناک تر از آن ، فکر این بود که اگر کسی را انتخاب نکنم ممکن است دوباره مواد مخدر مصرف کنم ."
در مدت زمانی که دنبال یک راهنما هستیم لازم است به یاد داشته باشیم که برنامه بهبودی را دنبال کنیم . تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است . اگر ما در برنامه تازه وارد هستیم باید شروع به گسترش ارتباطات مان با سایر اعضا نمائیم تا اعتماد مان رشد کند . در حالی که ناظر پیشرفت دیگران هستیم ، مشاهده می کنیم که این فرایند برای ما نیز کار می کند .
" من پس از جلسه به طرف خانمی رفتم و بی صبرانه منتظر ماندم که با او حرف بزنم . خیلی عصبی بودم . لکنت زبان گرفتم و صدای ام از ته گلو خارج می شد . اما او شماره تلفن خود را به من داد و گفت که با او تماس بگیرم . این یک جواب قاطع نبود اما به هر حال به او زنگ زدم . من امروز هنوز هم از او چیز یاد می گیرم . گر چه سال ها از آن روز می گذرد و ما کیلومترها از یکدیگر دور هستیم . به این ترتیب ما با یکدیگر یک ارتباط بسیار زیبا داریم و من می دانم که روح ما همیشه به یکدیگر وصل است. "

"ارتباط من با راهنمای ام در ابتدا بسیار ناشیانه بود . من به دنبال این بودم که او به همه سوالات من جواب دهد ، ولی میدیدم که او فقط زندگی را بر طبق شرایط آن زندگی میکند . اوایل خیلی سخت بود که راجع به خودم و مسائل ام با او حرف بزنم . او فقط با من راجع به زندگی خودش حرف می زد تا به تدریج من نیز توانستم راجع به زندگی ام با او صحبت کنم. "
راهنما می تواند برای ما یک ارتباط شخصی با برنامه بهبودی NA باشد . مخصوصا وقتی که در NA تازه وارد هستیم و سوالاتی راجع به واژه های مخصوص NA ، نشریات ، فرمت جلسات ، ساختار خدماتی و سایر چیز ها داشته باشیم . اگر ما در یک مرکز درمانی دیگر پاک شده باشیم یک راهنما می تواند به ما کمک کند تا خود را با دنیای بیرون وفق دهیم و سوء تفاهم هایی را که ممکن است برای ما جهت تمیز دادن NA با مراکز درمانی پیش آید ، برطرف سازد . راهنمای ما می تواند توسط مشارکت تجربه و دانش خود راجع به برنامه NA به ما کمک کند .

" من فکر می کردم به یک راهنما احتیاج دارم تا بتوانم به جلسات بسته راه پیدا کنم (جلساتی که فقط مختص به معتادان دارد ) . من فکر می کردم که می خواهم وارد یک مجموعه مخفی شوم و نیاز است تا کسی ضامن من شود . به راهنمای ام تلفن زدم و از او پرسیدم آیا این مساله درست است ؟ او خندید و گفت : البته که نه ، نگران نباش . فکر می کردم که راهنما رئیس NA است . اما امروز می دانم که راهنما معلمی است که با ارائه تجربه و الگو سازی به ما درس می دهد ."

" من آدم با هوشی هستم اما زمانی که تازه وارد بودم احتیاج به کمک زیادی جهت درک برنامه NA داشتم . من با راهنمای ام تماس می گرفتم و از او می پرسیدم عاجز به چه معنی است ؟ یا این که عضو قابل قبول و مسئولیت پذیر اجتماع بودن یعنی چی ؟ این تلاش ها به من کمک کرد تا من درک شخصی خود را از اصول NA پیدا کنم ."

 رابطه با راهنما یا رهجو علی رغم این که چه مدتی است در برنامه ایم به ما کمک می کند . اگر چه هر یک از ما ممکن است بروی جنبه ی متفاوتی از بهبودی خود و با سرعت خاص خود کار کنیم ، اما همگی شباهت هایی نیز داریم . ما باید بروی شباهت های مان تمرکز کنیم ، نه تفاوت هایمان . یکی از دلایلی که رابطه بین راهنما و رهجو کار میکند این است که ما همگی بیماری روحی مشترکی داریم و همه ما به دنبال بهبودی از این بیماری هستیم . اعضایی که پاکی بالایی دارند می توانند مثال خوبی برای تازه واردین و دیگران باشند تا آن ها بدانند که راه جدیدی برای زندگی کردن وجود دارد .
"به خاطر دانش دست اولی که راهنما ی من راجع به اعتیاد و بهبودی دارد ، می داند که من برای پاک ماندن باید چه کارهایی انجام دهم . موفقیت راهنمای من در پاک ماندن منبع امیدی برای من است .
" رابطه من با راهنمای ام به من کمک کرده تا در طول زمان صداقت بیش تری پیدا کنم . چون او هم همان بیماری اعتیاد مرا دارد و تجربه ی بهبودی بیش تر از من . پس درک می کند که من چه گونه فکر می کنم ."
در مورد رابطه راهنما و رهجو در NA تعاریف بیشماری وجود دارد . اشتیاق زیاد انجمن ما ، جهت حصول اطمینان از درک شدن پیام مان توسط کل جامعه (چه معتادان و چه افراد عادی ) باعث می شود تا ما اغلب نهایت سعی خود را نماییم تا تعریف کاملی از کلیه اصول برنامه NA  از جمله رابطه راهنما و رهجو ارائه دهیم . زیبایی برنامه ما این است که هر کدام از ما می تواند درکی شخصی از رابطهی راهنما و رهجو داشته باشد .
روحیه ای که به معتادان گمنام انرژی می دهد و آن را غنی می سازد در اتحاد ما در عین تنوع مان ، نهفته است . علی رغم تفاوت های ما در روش کار کردن با دیگران ، درنهایت پایه و اساس راهنما شدن همه ما خدمت ایثار گرانه ، تمایل ، و تعهد در کمک به دیگران از طریق سفر بهبودی به کمک دوازده قدم ، دوازده سنت و دوازده مفهوم است.

" راهنمای من فقط راهنمایی برای قدم ها نیست بلکه کسی است که مرا یاری می کند تا واقعیت وجود خود را ببینم و این که چه گونه می توانم بهتر باشم . به نظر می رسد راهنمای من انگیزه های مرا تشخیص می دهد قبل از این که خودم بفهمم آن ها چی هستند ."
" راهنمای من کاری را برای من می کند که هرگز نمیتوانم به کس دیگری محول کنم . او خیلی ساده و روشن و ساده مرا در کارکرد قدم های معتادان گمنام راهنمایی میکند . ما رفقای خیلی صمیمی نیستیم . من با او بیرون نمی روم یا این که مرتبا به خانه او سر نمی زنم ، اما در زمان های مشخصی به او تلفن می زنم ، به او گوش می دهم و با او صحبت می کنم ."
بعضی از معتادان رابطه ی راهنما و رهجو را به عنوان یک عشق بی قید و شرط می شناسند . بعضی دیگر شرط و شروطی جهت قبول کردن رهجو می گذارند . بعضی از اعضا باور دارند که رابطه بین راهنما و رهجو باید عاری از قضاوت باشد . اما بعضی دیگر انتظار دارند تا راهنمای شان درباره آن ها قضاوت و آن ها را راهنمایی کند .
" اولین راهنمای من که تازه بهبودی پیدا کرده بودم برای من خیلی خوب بود . او به من می گفت که چه باید بکنم . او به من یک لیست داد که شامل پنج شرط بود که برای این که او راهنمای م شود باید آن ها می پذیرفتم . باید هر روز به او تلفن می کردم . به جلسات می رفتم . قدم ها را کار می کردم . خدمت می کردم  و روزانه دعا و مراقبه می کردم . در حقیقت او بهبودی را به من خوراند . او سر سخت بود و قدرت او مرا می ترساند . اما من آن چیزی را که داشت می خواستم ."
" راهنمای من یکی از کسانی در NA  بود که مرا دوست داشت تا زمانی که توانستم خودم را دوست داشت باشم . زمانیکه تازه پاک شده بودم او از من خواست تا قبل از این که روز خود را شروع کنم برای صبحانه حتما میوه یا غلات یا تکه ای کیک یا هر چیز دیگری بخورم . من به حدی دوست داشتم که پاک بمانم که هر کاری که او می خواست انجام می دادم . گر چه نمی دانستم که این کار با پاک ماندن من چه ارتباطی دارد . اما به زودی درک کردم که او دارد به من یاد میدهد که چگونه خودم را دوست داشته باشم و از خودم مراقبت کنم ."
"راهنمای من حامی اصلی من است . علی رغم این که مشکل من تا چه حد پیش پا افتاده یا مهم باشد . می توانم به او تکیه کنم و در بیان کردن افکارم ، احساس ام و همه رویدادهای زندگی ام به او اعتماد کنم . من پیشنهاد ها و راهنمایی او را از طریق قدم ها ، با روشن بینی و قلبی مطمئن می پذیرم . به او اجازه می دهم تا مرا به خوبی بشناسد ، شاید حتی بهتر از خودم ."
با افزایش تنوع در اعضای انجمن ، رابطه راهنما و رهجو نسبت به شخصیت اعضا حالت های مختلفی به خود می گیرد . علی رغم تمام این تفاوت ها بیش تر اعضا باور دارند که هم کاری ، هم دلی ، پذیرش و مسئولیت ، اصول روحانی هستند که در رابطه راهنما و رهجو یافت می شود .
"بزرگترین هدیه بهبودی برای من این بود که توانستم یک نفر را به عنوان راهنمایم برگزینم . قبل از این که من راهنما داشته باشم بدون هیچ جهتی حرکت می کردم . همیشه حالم بد بود ، اما نمی دانستم چرا . راهنما ی ام کمک کرد تا دلیل آن را ببینم و راهی برای تغییر کردن به من نشان داد و من دیگر مجبور نبودم آن قدر آزار ببینم ."

" راهنمای من بعضی مواقع معلم من است ، و بعضی وقت ها منجی زندگی ام است ، اما از همه مهم تر دوست من است و او مهربان ، ملایم ، دوست داشتنی و حمایت گر است . دانستن این که من هر زمان به او نیاز داشته باشم او در کنار من خواهد بود فکری بسیار دل گرم کننده است . راهنمای من به من اجازه می دهد با سرعت مناسب خودم رشد کرده و قدم ها را هر زمان که آمادگی دارم کار کنم ."

 برای بسیاری از ما رابطه ی راهنما و رهجو می تواند حمایت هایی را که به آن ها نیاز داریم تا با چالش های زندگی روبرو شویم ، به ارمغان آورد . با این وجود زمان هایی هست که ما بدون راهنما هستیم . این به این معنی نیست که ما از اعضایی که راهنما دارند کم تریم . در چنین شرایطی ما می توانیم برای حمایت به گروه و دوستان بهبودی خود چشم داشته باشیم .
" در طول بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم و مشکلی هم پیش نیامد . من هنوز در حال رشد بودم و برنامه را کار می کردم . اما حقیقت این است که به واقع احساس خلا می کردم ."
" در بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم . من گمان می کردم که راهنما باید مثل یک پری افسانه ای از دود کش خانه به پائین بیفتد ، یا این که تمایل نداشتم به اندازه کافی برای پیدا کردن یک راهنما تلاش کنم . تکیه به دوستان بهبودی و یا داشتن یک راهنمای اسمی کافی نیست و جای راهنما داشتن را نمی گیرد . من باور دارم هر چه بیشتر در رابطه با راهنمای ام تلاش کنم بیش تر می توانم از تجربه او استفاده کنم .تجربه به من نشان داده که من برای کار کردن موفقیت آمیز قدم ها نیاز به راهنما دارم ."
بعضی از ما علی رغم این که سالها ست در برنامه هستیم ممکن است رهجو نداشته باشیم . این می تواند به خاطر آن باشد که کسی از ما در خواست نکرده یا می تواند به این دلیل باشد که ما انتخاب کرده ایم تا راهنمای دیگران نباشیم . دلیل آن هر چه که هست ، اگر ما رهجو نداریم راه های زیادی دیگری هست که می توانیم از آن طریق خدمت کنیم . مانند فعالیت در خطوط تلفن ، بردن جلسات به درون زندان ها ، خوشامد گویی و تشویق تازه واردان ، یا خدمت در جلسات خانگی مان . این ها تعدادی از راه هایی هستند که ما می توانیم توسط آن پیام بهبودی را برسانیم

" من 15 سال است که در برنامه بهبودی هستم و هرگز واقعاً رهجویی نداشته ام . آیا من یک بازنده ام ؟ آیا بهبودی من بدرد نخور است زیرا که هنوز قادر نبوده ام این قسمت برنامه را رعایت کنم ؟ من اینطور فکر نمیکنم . همیشه به شوخی به یکی از دوستان ام می گفتم که کسی آن چیزی را که من دارم نمی خواهد . البته این دست کم گرفتن خودم و NA است . آدم های متفاوتی هستند ، استعدادها و توانایی های ما در زمینه های مختلفی است . من دین خود را بسته به موقعیت و توانایی طبیعی ام ادا می کنم . من خدمات زیادی در NA می کنم ، و به عضوی تبدیل شده ام که اعضای دیگر و دوستان ام در NA – که من عاشق آن ها هستم – باورش دارند و می خواهند به او در بهبودی کمک کنند ."
 معتادان گمنام به رشد خودش ادامه می دهد و به جوامع مختلفی در سراسر دنیا دست پیدا می کند . بعضی از این جوامع از نظر جغرافیایی از یک جامعه سازمان یافته ی NA دور افتاده اند ، در بعضی دیگر قوانین ویژه یا تفاوت های فرهنگی ، برگزاری جلسات ، یا رعایت اصول برنامه را به چالش می کشد. از آن جا که انجمن ما یک انجمن متنوع است ، مهم است تا اجازه دهیم اعضای برنامه NA  را به نحوی اجرا کنند تا با شرایط جوامع شان هم خوانی داشته باشند.
" در روزهای اول ، من اولین زن پاک در کشورم بودم ، با نا امیدی به کسی که زیاد سفر می کرد و مرا خوب می شناخت ، سپردم تا برای ام یک راهنما پیدا کند . این کار نتیجه داد . به نظر می رسید که نامه های راهنمای ام درست زمانی که به آن بیش ترین نیاز را داشتم به دست من می رسید . و بهترین نوع جلسه توسط نامه نگاری بود . "
" زنی که از او خواستم تا راهنمای ام شود در حال دیدار از کشور من برای همایش سالیانه NA بود . او قدم ها را کار کرده بود ، منطقی و با اعتماد به نفس بود و من او را دوست داشتم . من در حالی که قدم ها را با او کار می کردم سعی نمودم تا زبان او را نیز فرا گیرم و هم چنین تمرین می کردم تا به خدا ، انسان های دیگر و خودم ایمان داشته باشم ، وقتی که سال گذشته او را ملاقات کردم ، قدم پنج خود را با او مشارکت کردم . خوشبختانه ما شخصی را در برنامه می شناختیم که می توانست برای هر دو نفر ما ترجمه کند . من فعلا قدم هفتم را کار می کنم و دارم این قدم را به زبان او می نویسم ."
" من راهنمای خود را در اینترنت پیدا کردم . ارتباط ما به وسیله E-Mail  آغاز شد . مدت زمانی طول کشید تا من برنامه او را فهمیدم و حدود هشت ماه ساعت 5/4 صبح بیدار می شدم تا بتوانم به او تلفن کنم . ما در دو قاره مختلف زندگی می کنیم ، فرهنگ های مختلف داریم و من باید سعی کنیم تا بتوانیم به کسی که ندیده ام تلفن کنم و به زبان او حرف بزنم ( تمام دوران بهبودی من به زبان دیگری انجام شد ) . من قدم ها را می نوشتم و سپس برای او با E-Mail  می فرستادم . بعد با هم دیگر پشت تلفن آن ها را می خواندیم . این کار از نظر هزینه ممکن است گران تمام شود اما ارزش داشت . این تنها رابطه ارزنده ای بود که تا کنون با یک زن دیگر داشته ام ."
مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن به شکل گیری برنامه معتادان – که ما امروز می شناسیم – کمک کرده ، در طی زمان ما متوجه شدیم که بهبودی یک فرایند متغیر است. ما ممکن است سعی کنیم تا به تنهایی با یک سری از چالش های زندگی مان روبه رو شویم . اگر چه اکثر ما به کمک عشق بی قید و شرط ، پذیرش و اتحاد خلاء ناشی از بیماری مان را پر می کنیم .
" در طول هشت سال گذشته از پاکی من ، راهنما گرفتن و راهنما شدن هر دو به یک اندازه در بهبودی من نقش داشته اند . اوایل تلفن های روزانه به من کمک کرد یاد بگیرم چه گونه درخواست کمک کنم . این بالا پایین شدن های دائم در اوایل بهبودی از لحاظ احساسی کاملا مرا بهم ریخته بود . و فقط تعهد من در قبال تلفن کردن روزانه ام به راهنمای ام بود که به من کمک کرد تا بتوانم این دوره را بگذرانم . هیچ چیز دیگری به اندازه ی حمایت راهنمای ام نمی توانست در من این احساس پذیرفته شدن و دوست داشته شدن را به وجود بیاورد ."

" رابطه من با راهنمای ام در طول زمان تغییر بسیار کرد . وقتی تازه وارد و گم گشت بودم ، راهنمای روشن ، و دنیایی از عشق داد . او قدم پنجم مرا که به گونه ای وسواسی طولانی بود و با مهربانی فراوان گوش کرد و به من گفت که کارم عالی بوده . زمانی که در حال تغییر شغل بودم از من حمایت کرد و بعدها در طول بهبودی ام ما تبدیل به دو دوست خوب شدیم . گاهی اوقات ما فقط برای تفریح با یکدیگر بیرون می رویم . من برای گرفتن توصیه و شهامت ریسک کردن و رشد نمودن هنوز به او مراجعه می کنم . امروز وقتی او زمان های سختی را در زندگی اش می گذراند به من تلفن می زند و برای ام گریه می کند ."
کمک یک معتاد به معتاد دیگر
راهنما می تواند زمانی که ما واقعاً به کمک نیاز داریم به ما کمک کند . اما وقتی که تازه پاک شده ایم ممکن است بترسیم که در خواست کمک کنیم . پاک شدن و آمدن به NA باعث می شود که مشکلات مان کم رنگ شود . اما واقعاً به این معنی نیست که دیگر هیچ مشکلی در زندگی برایمان پیش نخواهد آمد . اگر به این سادگی بود جلسات معتادان گمنام پر از آدم هایی که خواستار بهبودی هستند ، نبود . سالهایی که ما صرف تخریب خود کرده ایم و مجبور به زندگی در زندان خود ساخته ای از ترس ها ، تنفر از خود و نا امیدی شدیم ، از ما انسانهایی خشمگین و بی اعتماد ساخت . این عادات قدیمی نمی توانند به یک باره و مثل معجزه از بین بروند . بهبودی اغلب یک فرایند آهسته و دردناک است . اگر می خواهیم بهتر شویم ، نیاز است تا سعی کنیم که صداقت ، روشن بینی و تمایل داشته باشیم . کارکردن با یک راهنما می تواند یادگیری این راه جدید زندگی را برای ما آسان تر کند .
" من هرگز نمی توانم اهمیتی را که اولین راهنمای ام در بهبودی برای ام داشت ، بیان کنم – اولین کسی که حاظر بود به من گوش کند و بگذارد که پشت تلفن برای او گریه کنم . خیلی مهم بود که او در مورد من قضاوت نکند و به دلیل تجربه شخصی اش قادر باشد درک کند که من چه احساسی دارم . او کسی بود که مرا در تاریکی ها هدایت می کرد و دست اش را به طرف من در جهنم دراز می نمود و کمک می کرد تا دوباره روی پای خود بایستم."
" من می دانم که داشتن راهنما برای بهبودی من واقعاً حیاتی است . برای من ، بزرگترین فایده ی داشتن راهنما این است که شانس این را پیدا می کنم تا یاد بگیرم چه گونه از طریق 12 قدم زندگی کنم . من زمانی که نمی دانم چه باید بکنم برای گرفتن راه کار و کمک به راهنمای ام روی می آورم. من مطمئن هستم که راهنمای ام مطلع نیست که در طول سال ها چندین بار و تا چه حد به من کمک کرده است ."
ما با احتیاط گارد دفاعی و سپر خود را کنار می گذاریم و از یک معتاد در خواست کمک می کنیم . شروع به شکستن مرزهای انزوای احساسی و استقلال دروغینی که مدت های طولانی در زندگیمان وجود داشت می کنیم . ما یاد میگیریم که با کمک دیگران قادریم کارهایی را که به تنهایی هرگز نمی توانستیم انجام دهیم به انجام رسانیم . حالا ما فرصت این را داریم که ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را تجربه کنیم .
" با وجود این که من یک معتاد خود کفا و کاملا مستقل هستم ، اما خیلی چیز ها در مورد نیاز داشتن به راهنما و در خواست کمک از او یاد گرفته ام . این کار همیشه آسان نیست اما من انجامش می دهم . راهنمای ام به من دنیایی از هم دلی ، عشق و تحمل نشان داد و من نیز سعی میکنم این اصول روحانی را در اختیار رهجو های ام بگذارم . "
" چیزی که مرا به طرف راهنمای ام جذب کرد این بود که برای اولین بار در 42 سالگی بتوانم یک رابطه عمیق و صمیمی با یک مرد داشته باشم .من قادر بودم اجازه دهم او مرا خوب بشناسد تا بتواند هر زمان که من دارم از روی نقایص ام عمل می کنم ، مرا سر جای خود برگرداند . من می توانم به او بگویم که دوست اش دارم و در زندگی ام به او احتیاج دارم ."

رابطه راهنما و رهجو ، برای اکثر ما می تواند اولین رابطه حاوی اعتماد و صمیمیت باشد . این رابطه نشان دهنده صداقت و صمیمیت کامل با یک فرد دیگر است . بعضی از ما بلافاصله به راهنما یا رهجوی مان اعتماد پیدا می کنیم ، اما بعضی دیگر در طول زمان و از طریق مشارکت صادقانه اعتماد را یاد می گیریم . ما یاد می گیریم که چه گونه یک رابطه را بنا ، باز ساز و یا اصلاح کنیم . رابطه ی راهنما و رهجو اغلب با حمایت از طریق هم دلی و عشق بی قید و شرط می باشد . این پیوند می تواند ما را از انزوا و بی اعتمادی که همراه با وسوسه و اجبار حاصل از اعتیاد فعال می آید رها سازد .
" کار کردن با راهنمای ام به من این قدرت را داد که برای اولین بار در زندگی ام ، به یک نفر اعتماد کنم و با او صادقانه راجع به خودم حرف بزنم . من دیگر تنهایی ، نا امیدی و گم گشتگی نمی کردم . احساس می کردم از من حمایت می شود و هنوز هم این احساس را دارم ."
" اولین چیزی که از مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن یاد گرفتم این بود که چگونه به یک انسان دیگر اعتماد کنم . راهنما مرا سرزنش نمیکرد ، خجالت ام نمیداد ، و اشتباهات ام را به رخ من نم کشید . با گذشت زمان ، من یاد گرفتم که اعتماد کنم و قابل اعتماد باشم ."
"مشارکت رازهای ام با راهنمای ام اولین عمل من از روی اعتماد و فروتنی بود . و این اولین اقدام من برای شکستن انزوای ام بود . با این رابطه من شروع کردم به پیدا کردن یک درک متعادل از شرایط زندگی ام و هدف مند زندگی کردن  "
به محض این که تنهایی و انزوای ناشی از اعتیاد در ما شروع به کم رنگ شدن می کند بیش تر ما از هویتی که در معتادان گمنام پیدا کرده ایم احساس رضایت خواهیم کرد . رابطه بین راهنما و رهجو می تواند به یک سیستم حمایت گر دو طرفه تبدیل شود . ما عشق بی قید و شرط و ارتباط با یک انسان دیگر را تجربه می کنیم . ما شروع به درک ارزش بخشش روحانی ، مصاحبت و مسئولیتی که به طور کلی این رابطه بهمراه دارد می کنیم . مهارت هایی که ما در رابطه ی راهنما و رهجو یاد می گیریم به ما این توانایی را می دهد که دوباره در جریان زندگی خود به طور به طور کامل حضور داشته باشیم و برای بعضی از ما ، این اولین بار است که فرصت یافته ایم تا جزئی از جامعه باشم . ما می توانیم کار پیدا کنیم ، به مدرسه برگردیم ، دوباره به آغوش خانواده و دوستان خود باز گردیم و به رویاهای مان جامعه عمل بپوشانیم .
"امروز رابطه ی راهنما و رهجو برای من در سطح عمیقی متحول شده به طوری که هرگز در باور من نمی گنجید . نوشتن قدم ها یکی از مهمترین بخش های بهبودی من بوده است ، عشق و توجه ای که راهنمای من در حین کارکرد قدم ها از خود نشان داد به من در راه صداقت و اعتماد کردن کمک بی نظیری کرد . پیوندی که بین ما در نتیجه ی کارکرد قدم ها ایجاد شد بسیار قوی است ."
"زمانی که من تازه به NA آمدم ، احساس می کردم هیچ کس نمیتواند شدت افسردگی ، احساس نا امیدی ، و خجالتی را که من دارم بفهمد . در اولین جلسه ای که رفتم با عضوی ملاقات کردم که خیلی زود راهنمای من شد . او پمفلتی به من داد و از من خواست که قسمت " معتاد کیست ؟" را بخوانم . در حال خواندن احساس کردم ترس چندش آوری که مدت ها با خود حمل کرده بودم دارد از بین می رود . این پیشنهاد ساده از طرف یک معتاد دیگر آغازی بود بر یک رابطه ی عمیق و عاشقانه همراه با احترام متقابل و مشارکت صادقانه . "
" من نمی توانستم درک کنم چه گونه راهنمای من با داشتن چیزهای کوچک در زندگی اش می تواند تا این جد راضی و خوشحال باشد . او به من گفت که مهم است که تو بیش تر اهدا کننده باشی تا درخواست کننده . بعد ها من دریافتم که این کلید تبدیل شدن به جزئی از اجتماع است ." کارکردن با راهنما یا رهجو اغلب به ما کمک می کند تا به تجربه های گذشته و حال مان معنای بیشتری ببخشیم.

" من هنوز زمانی را که پنج قدم اول را با راهنمای ام کارکردم ، به یاد می آورم . من تاریک ترین و عمیق ترین رازهای ام را به مشارکت گذاشتم . فکر می کردم که راهنمای ام دیگر هیچ کاری با من نخواهد داشت . به عکس ، او قسمتی از گذشته اش را با من مشارکت کرد و من متوجه شدم که بدترین انسان روی زمین نیستم . در واقع راهنما ی ام کمک کرد تا متوجه شوم بعضی چیزهایی را که به من بیشترین احساس خجالت را می داد ، و بعضی از تجربه های جنسی زودرسی که داشته ام ، هیچ کدام به هیچ عنوان تقصیر من نبوده اند."
در طول مسیر کارکردن و زندگی کردن 12 قدم و 12 سنت ، توهم خودکفایی شخصی به آرامی شکسته می شود . حتی با اینکه در بهبودی مان جوابگو و مسئولیت پذیر می شویم . با مشارکت صادقانه و باز ، راهنما و رهجو هر دو شروع به یاد گیری از یک دیگر می کنند . ما متوجه می شویم که دیگر تنها نیستیم و مجبور نیستیم که خودمان به تنهایی با برنامه ی بهبودی روبرو شویم .

"راهنمای من یک معلم ، یک الگو ، یک معتمد ، یک گوش شنوا ، یک قوت قلب ، یک اینه ، یک منعکس کننده و کسی است که می تواند حقیقت را در من ببیند و آن را برای ام بازگو کند . او درجه ی نمایشگر بهبودی من است و تا جایی که من اجازه دهم ، او صدای منطق من در زمان هایی است که باید تصمیمات قطعی و سخت بگیرم ."
"راهنمای دیگران شدن بهبودی مرا قوی تر می کند و از طریق مشارکت آزادانه ی بهبودی ام ، سپاسگذاری خود را همیشه زنده نگه می دارم . خدمت ایثار گرانه پادزهر خود محوری است که ریشه اصلی بیماری من است . اگر من به رهجوی ام پیشنهاد می کنم که به جلسه برود یا قدم کار کند ، خواه و ناخواه خودم این کارها را انجام خواهد داد."
"داشتن راهنما به من احساس جوابگو بودن داده است . این رابطه به من کمک کرده تا دوباره اعتمادم را نسبت به سایر انسان ها به دست آورم . در طی سالها یاد گرفته ام که می توانم با اطمینان کامل با او راجع به هر چیزی که فکر میکنم یا هر کاری که انجام می دهم صحبت کنم . او این چیز ها را نزد خود حفظ می کند و مرا قضاوت نمیکند.

رابطه راهنما و رهجو ، انسانیت را به عمل آوردن است ، که ضامن درک متقابل و حمایت از یکدیگر علی رغم وجود هرگونه شرایطی در زندگی میباشد .
" من هنوز بعد از سالها بودن در برنامه احتیاج به راهنما دارم . امروز مساله دیگر این نیست که چه گونه پاک بمانم و غیره . بیش تر راجع به مشکلات روزمره ای است که در نتیجه پاک ماندن به وجود می آید . من اغلب پی می برم که هنوز این باور غلط که پاک بودن به معنی داشتن یک زندگی بدون مشکل است در من وجود دارد . ولی معمولا بعد از حرف زدن با راهنمای ام پی می برم که من یک زندگی عادی دارم ، دقیقا مثل هر کس دیگری که مواد مخدر مصرف نمیکند ."
در طول اعتیاد فعّال مان تنها تعهدی که اکثر ما داشتیم این بود که مواد مخدر بیشتری به دست آوریم و مصرف کنیم . در NA اکثر ما متعهد می شویم که با یک راهنما کار کنیم و مدتی که از بهبودی ما گذشت با یک رهجو . ما دیگر از قبول مسئولیت های مان فرار نمی کنیم . ادامه تعهد ما به رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا با ترس هایمان روبرو شویم و احساس ارزشمند بودن نماییم.
"این که از کسی بخواهیم راهنمای ام شود برای من پذیرش سختی بود . به این معنی بود که کار بیشتری جز حرف زدن باید برای بهبودی ام انجام دهم . من باید به یک نفر دیگر متعهد می شدم و این وحشتناک بود . من دردسرهای زیادی با اعتماد کردن داشتم اما در نهایت متوجه شدم که بزرگترین مشکل من با "شهامت " است."
"تعهد من به رابطه راهنما و رهجو کمک کرد تا من تبدیل به یک انسان دوست داشتنی ، قابل اعتماد و پر تحمل شوم . قبل از قبول مسئولیت به عنوان یک راهنما من آدمی خود خواه ، خود محور و خود پرست بودم . نتیجه کار کردن من با دیگران به عنوان یک راهنما این بود که من معنی واقعی تعهد را درک کردم . امروز ، به کسانی که راهنمای آنها هستم تعهد دارم و سعی میکنم در غم و شادی شان شریک باشم و به حرفهای آنها با روشن بینی و قلبی باز گوش دهم ، آن ها را بی قید و شرط دوست داشته باشم ، بپذیرم و به آنها برای آن چیزی که هستند احترام بگذارم . مهم تر از همه من تعهد دارم که آن ها را در کارکرد قدم ها راهنمایی کنم و در فرایند بهبودی از ایشان حمایت کنم ."
گاهی رابطه ی راهنما و رهجو می تواند یک چالش باشد . ممکن است سوء تفاهمی پیش اید یا احساسات یکی از طرفین آزرده شود . به هر دلیلی ممکن است احساس کنیم که احتیاجات مان برآورده نشده است . اگر چه بیش تر ما آرام شدن احساسی و روحانی را که در اثر به مشارکت گذاشتن این مسائل با راهنما یا رهجو به وجود می آید ، تجربه می کنیم ، و این تجربه ارزش تلاش را دارد .
کسی که مرا باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .
یک راهنما می تواند یک مربی ، یک معلم ، یا یک الگو باشد ، نه فقط برای تازه واردان بلکه برای اعضایی که پاکی قابل ملاحظه ای دارند . رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا راه های سالم زندگی کردن را یاد بگیریم و می تواند در زمان های غم و اندوه ، شکست ، و سایر آزمایش های زندگی ، محدوده ای امن از حمایت و هم دلی را هدیه کند . راهنما همچنین می تواند زمان هایی که ما در حین تجربه نمودن شادی هستیم و برای بهبودی یا زندگیمان جشن می گیریم به ما بپیوندد.
بعضی دیگر از اعضا به راهنما فقط به خاطر گرفتن دانش و راهنمایی در مورد 12 قدم ، 12 سنت و 12 مفهوم مراجعه می کنند . علی رغم این که ما با چه دیدی به راهنمای مان نگاه کنیم ، همگی در یک چیز توافق داریم و آن این است که راهنما کسی است که "من را باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند ."
"برای من ، راهنما اولین کسی بود که اجازه دادم او "من واقعی " را ببیند . او بانک اطلاعاتی من برای تجربیات ، جزئیات و الگو ها است . خیلی مهم است که ما یک منعکس کننده ی درون داشته باشیم ، کسی که بشود ایده ها و عقاید جدید از او دریافت کرد . دو قلب همیشه بهتر از یکی است ."
"راهنمای من کسی است که به او اعتماد دارم نه اینکه فقط برای اش احترام قائلم . اگر چه احترام گذاشتن هم مهم است . راهنمای من کسی است که می توانم با او صادق باشم و خود واقعی ام را به او نشان دهم . بعضی چیزهایی که من در مورد خودم فهمیدم مرا شوکه کرد ، و من نیاز دارم که بتوانم راجع به این چیزها مشارکت کنم تا آن قدر احساس راحتی کنم که اجازه دهم راهنمای ام نکات بیش تری را به من نشان دهد ."                  "من تازه بهبودی خود را شروع کرده بودم که پدرم فوت کرد . من او را می پرستیدم . او برای من یک دنیا ارزش داشت . من داغون بودم و احساس عجز می کردم . با دنیایی از درد و خشم روبرو شده بودم . این احساسات تبدیل به موجودات زنده ای شده بودن که از وجود من تغذیه می کردند . اما راهنمای ام در تمام ساعات روز به من گوش می کرد . این به خاطر آن نبود که او چیز عمیقی به من می گفت ، بلکه بیشتر به این خاطر بود که همیشه در دسترسم بود و در تمام مدت به من گوش می داد و مرا دوست داشت ."
از زمانی که شروع می کنیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم ، متوجه می شویم که رابطه ای راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا معتادان دیگری که همان احساسات و شرایطی را دارند که زمانی ما خود تجربه کرده ایم ، احساس صمیمیت و رابطه ی روحانی بیش تری داشته باشیم . پیوندی که اغلب بین راهنما و رهجو شکل می گیرد به قدری قوی است که هر عضو قادر است که با اکثر احساسات طرف مقابل رابطه بر قرار کرده احساس هم دلی کند .
"در بهبودیم من دنیایی از احساسات را که حاضر نبودم قبول شان کنم تجربه کرده ام . این احساسات باعث شد که من فکر کنم مهم نیستم . هیچ ارزشی برای خودم قائل بودم و در نتیجه توانایی مشخص کردن حد و مرزها را نداشتم . راهنما ی ام به من اجازه داد تا خودم را صادقانه بیان کنم و من یاد گرفتم که اشکال ندارد اگر چیزی را   ندانم و درخواست کمک کنم . به خاطر راهنمایی ها و عشقی که از راهنمای ام دریافت کردم ، متوجه شدم که کی هستم ، چه جور آدم هایی را در زندگی ام می خواهم و نیاز است تا چه کارهایی انجام دهم تا به آن ها دست یابم . اولین جاذبه برای من این بود که مجبور نیستم خودم به تنهایی این کارها را انجام دهم . چیزی را که من از راهنمایم یاد گرفتم نمیتوان ارزش گذاری کرد ، زیبایی واقعی در پس دادن و به مشارکت گذاشتن این تجربیات با رهجوهای ام است "من و یکی از رهجو هایم هر دو – در یک زمان – در حال طلاق گرفتن از همسران خویش بودیم .من سالهای زیادی بود که راهنمای او بودم و رابطه ی ما حقیقتاً به شکل یک خیابان دوطرفه بود . آن ها یکی از مشکل ترین دوره ها در بهبودی من بود . ولی حرف زدن با او و گوش کردن به من کمک کرد تا از شدت ناراحتی ام کاسته شود . ما خودمان را با هم دیگر خالی می کردیم ، با هم گریه می کردیم ، راجع به افکار درون مان و راه کارهای موجود مشارکت می نمودیم "
بعضی از اعضا ممکن است به صورت حرفه ای به عنوان درمان گر ، پزشک یا وکیل مشغول به کار باشند . اما مسئولیت یک راهنما مسئولیت حرفه ای نیست بلکه خیلی ساده باید به عنوان یک معتاد از قلب خود مشارکت کند و پیام بهبودی را برساند . ما راهنمای مان را بر اساس بهبودیش در NA انتخاب می کنیم . بعضی از مواقع ممکن است ما به کمک خاصی از جانب یک حرفه ای نیاز داشته باشیم . ما میتوانیم این احتیاج را با راهنمای مان در میان بگذاریم ، ولی نمی توانیم از راهنما یا رهجویمان توقع داشته باشیم که خدمات حرفه ای برای ما فراهم کند .ما باید آگاه باشیم که راهنما یک معتاد است که دارد یک خدمت ایثار گرانه ارائه می دهد و نه یک حرفه ای در حال انجام وظیفه . این موضوع از اصل روحانی گمنامی سرچشمه می گیرد که باعث می شود همه ما در NA برابر محسوب شویم.
"اعضای انجمن شهر من ، می دانند که من در زمینه بازپروری کار می کنم ، گاهی از من می خواهند نوبت ورود آنها را برای درمان جلو بیندازم  . من مرزها را روشن کرده ام و به آن ها می گویم که من برای بهبودی ام در NA هستم . ممکن است تمایل داشته باشم که راهنما ی آن ها شوم ، اما خودم را با مسائل خارجی یا لطف های خاص درگیر نمی کنم . وارد نشدن در مسائل خارجی و پرهیز از لطف های خاص رابطه ما را در انجمن متوازن نگه می دارد و مشکلات کم تری پیش می آید ."

"داشتن راهنما در برنامه خیلی به درد من خورد . توانستم مدتی طولانی پاک بمانم ، به جلسات بروم ، خدمت کنم ، و در انواع کارها سهیم باشم ، ولی باز هم خودم را از درون تنها و خالی احساس می کردم . زمانی که تمایل پیدا کردم تا اجازه دهم که یک راهنما وارد زندگی ام شود و ای رابطه را به عنوان قسمتی از فرایند بهبودی خود تقویت کردم ، شروع به رشد و تغییر نمودم و بهبودیم اوج گرفت . من فکر می کنم که زبان بی کلام "هم دلی " که در کتاب پایه از آن صحبت شده ، توانست بیش از هر دکتر یا درمان گری در آن برهه از زندگی من به من کمک کند ."
خیلی مهم است تا راهنما ها هویت خود را حفظ کنند و در مقابل بهبودی خودشان مسئول باشند ، و نه در مقابل بهبودی رهجوهای شان یا بالعکس . ما باید مطمئن باشیم که حامل پیام بهبودی برای رهجو های مان هستیم و نه آشفتگی بیماری مان . ما اغلب می گوییم : " شما فقط می توانید چیزی را که دارید با بخشیدن اش حفظ کنید " ، اما این کاملا منطقی است که ما باید بهبودی شخصی داشته باشیم تا بتوانیم آن را در اختیار دیگران بگذاریم . رابطه راهنما و رهجو می تواند فرصتی برای تمرین اصول برنامه های NA در تمام امور زندگی مان باشد ، جایی که هر کس به طرز مطلوب می تواند بهترین هایی را که دیگران دارد ، دریافت کند .
"اگر من به بیماری خود در فرایند بهبودی شخصی ام نپردازم ، آن گاه بیماری خود را به رهجو های خود انتقال خواهم داد "زمانی که دوباره به مدرسه بازگشتم رفتن به جلسات را کم کردم با این بهانه که خیلی سرم شلوغ است . من زیاد با راهنمای خود تماس نمی گرفتم و نشریات را نمی خواندم . تعداد زیادی رهجو داشتم ، و هر وقت یکی از آن ها به من تلفن می زد ، احساس می کردم که باری بر دوش ام قرار گرفته ، و بعد از هر تلفن احساس می کردم انرژی ام هدر رفته و حالم خوب نیست . جالب است ، زمانی که دوباره وقت کافی برای برنامه شخصی خود گذاشتم ، دیگر کم تر عجول بودم و به دنبال وقفه ای در درس های خود بودن تا بتوانم با رهجو های ام حرف بزنم ."

قدم دوازده هم را در "عمل " کارکردن
راهنما شدن جزئی از خدمت ایثار گرانه ای محسوب می شود که در قدم 12 راجع به آن صحبت شده است . خیلی از اعضاء باور دارند که رابطه راهنما و رهجو فرصتی برای رساندن پیام بهبودی و تمرین اصول به دست آمده در برنامه NA است . قسمتی از این برنامه شامل تعهد کارکردن با یک دیگر است ، تا به وجود آمدن احساس و فضای پذیرش ، از طریق ه مدلی و درک متقابل کمک می کنیم.
" برای من هیچ فشاری مثل داشتن رهجوی مشتاق که با عشق و علاقه قدم ها را کار می کند ، نیست . زیرا باعث می شود احساس کنم که وظیفه دارم تا برنامه را به بهترین وجه کار کنم . وقتی که رهجوهای ام از من سوالات زیادی می پرسند و سعی دارند تا راه NA را درک کنند و یاد بگیرند ، من با آن ها احساس همدلی می کنم . برای شان احساس شفقت خاصی می کنم ؛ زیرا خود من نیز در دورانی از بهبودی ام مانند آن ها بوده ام "راهنمای من برای ام جاذبه بود . راهی که او قبل از من طی کرده بود او را به این جا رسانده بود . او آرام و محکم ، و از لحاظ روحانی متعادل است . او زندگی ای آرام و ساده با برنامه ای استوار دارد ، او آگاهانه 12 قدم کار می کند . ساده بگویم من هر چه را که او دارد می خواهم ."
گرفتن راهنما و کارکردن با او می تواند پریشانی هایی را که ما ممکن است در زمان پاک شدن تجربه کنیم برای مان آسان کند . بعد از سالهایی که با اعتیاد فعال گذرانده ایم ، خیلی از ما نمی دانیم که واقعاً کی هستیم یا این که چه گونه تبدیل به یک عضو مسئول در جامعه شویم . یک راهنما می تواند دیدگاه و چشم اندازی کامل تر در مورد واقعیت ما برای مان به وجود آورد . از طریق به مشارکت گذاشتن تجربه ، نیرو و امید یک راهنما می تواند رهجوهای اش را در پایه ریزی بهبودی شان هدایت کند . 

"راهنمای ام چشم انداز کاملا متفاوتی از زندگی به من داد . زیرا کوله بار تجربه ی قبلی من دیدگاه و درک من از زندگی را سخت تحت نفوذ قرار می داد ."                                  "اوایل بهبودی ام شهرت نامطلوبی بخاطر رفتارم در مقابل مردها داشتم . نهایتا وقتی که چندین سال پاک ماندم ، راهنمای ام به نوعی به من هشدار داد . من به او گفتم که چقدر پسران بد را دوست دارم و او فقط سر خود را تکان می داد و می گفت که رویای اش برای من این است که بعد از کارکرد قدمها با او ، یاد بگیرم که تا این حد انتخاب های بد نکنم و یاد بگیرم تا برای عشق واقعی و حمایتی که می توان در یک رابطه پیدا کرد ، ارزش قائل شوم . این مکالمه برای من یک نقطه عطف بود و در نتیجه من با مرد بسیار خوبی بیرون رفتم که قبلا حتی فکر داشتن رابطه با او را نمی کردم و اکنون 16 سال است که با یکدیگر زندگی می کنیم."
به غیر از این که راهنما کمک می کند تا ما خودمان را بهتر و شفاف تر ببینیم ، کارکردن با راهنما می تواند به ما کمک کند تا اهمیت خدمت را بهتر درک کنیم . بعضی از راهنما ها ، رهجوهای شان را تشویق می کنند که به طور فعال به ساختار خدماتی NA بپیوندند . بعضی دیگر به عنوان یک الگو عمل می کنند . ایثار می کنند و انتظار هیچ گونه برگشت یا نتیجه ای ندارند . راهنما شدن یک نوع خدمت ایثار گرانه است و در این رابطه ما یاد میگیریم که چه گونه سپاسگذاری خود را با خدمت کردن بیان کنیم ، چه خدمت رسمی و چه خدمت غیر رسمی .
"اولین راهنما ی من بهترین ، غنی ترین ، و دوست داشتنی ترین شخصی بود که دقیقا می دانست که کی باید دست مرا بگیرد و کی باید مرا رها کند . او درک من از NA ، قدم ها ، سنت ها و مفاهیم را پایه ریزی کرد . او اهمیت ادای دین به NA از طریق خدمت را به من فهماند . اگر چه او دیگر راهنما ی من نیت . اما هنوز هم یکی از قسمت های فعال بهبودی من و یک دوست نزدیک و عزیز است ."

"اولین راهنمای من جزء ساختار خدماتی NA نبود اما او هرگز فرصت تشویق من برای خدمت کردن را از دست نمی داد . وقتی که تازه وارد بودم به جلسه ای رفتم که در آن یکی از اعضاء چیپ سفید خود را دریافت کرد . بعد از جلسه راهنمای من پرسید : آیا تو به او شماره تلفن دادی ؟من واقعاً فکر نمی کردم چیزی بدانم که بدرد او بخورد اما راهنمای ام ، مرا متوجه کرد که هرگز برای شروع ادای دین زود نیست . امروز من پست های خدماتی زیادی دارم ، اما چیزهای زیادی از راهنمای اول خود راجع به روح خدمت ، این که خدمت فقط چند نوع خاص ندارد ، و خدمت تمایل بخشش است ، آموختم ."
رابطه راهنما و رهجو ؛ مثل بسیاری از جنبه های زندگی ما در بهبودی ، یک رابطه ی در حل پیشرفت است . یک راهنما – به طور ساده – یک معتاد در حال بهبودی است و نه یک انسان مصون از خطا . اگر چه بعضی از ما ممکن است گاهی فکر کنیم که نمی توانیم بدون راهنمایی و حمایت راهنمای خود پاک بمانیم . اما نیاز است به خاطر داشته باشیم که راهنما ، یک نیروی برتر نیست . بلکه معتادی است که تجربه ، نیرو و امید خود را به مشارکت می گذارد .
"راهنمای من یک انسان است که هم شادی دارد و هم غم ، هم احتیاج دارد و هم رویا ، هم نقاط قوت دارد و هم نقاط ضعف و دارای نقص های اخلاقی هم هست که با آن دست و پنجه نرم می کند . برای من این درس بزرگی بود که ببینم انسان دیگری مثل خودم درگیر مشکلات است و هنوز ایمان ، اعتقاد و امید خود را حفظ می کند و تمام سعی خود را می نماید که راه حل ها را بیابد و در مشکلات باقی نماند"

من در تمام دوران بهبودی رهجو داشته ام . این هدیه زیبایی است که انسان قادر باشد به دیگران کمک کندو هم چنین خود را باز کند به طریقی که دیگران ببینند او واقعاً کیست . اغلب وقتی که من سر در گم می شوم ، رهجوهای ام باعث می شوند تا من سر جای خود برگردم . آنها به من اعتماد و تعهد را می آموزند . کارکردن قدمها با آن ها مثل این است که خودم قدم کار کنم . اغلب رهجوهای من جواب های بیش تر و بهتری از خود من دارند . این درسی برای فروتنی و خدمت است . اغلب مشکلات آن ها مال من هستند و راه حل های شان نیز همین طور . از طریق آن ها یاد گرفتم که من نه تنها کسی نیستم که زمان های سختی دارد یا تنها کسی که گم شده و وحشت زده است ."
سادگی رابطه راهنما و رهجو که بر پایه کمک یک معتاد به معتاد دیگر است ، می تواند به هر دو کمک کند تا با بعد انسانی خود آشنا شوند و با مشکلات زندگی به کمک یک دیگر روبه رو شوند . پیام بهبودی فقط از جانب راهنما نمی آید ، بلکه در خیلی از موارد رهجو ها بینش و فراست خود را به مشارکت می گذارند . این قسمتی از یک خیابان دو طرفه است ، گرفتن و دادنی که قدم 12 را جزئی لازم ز فرایند بهبودی می نماید ، رساندن پیام به سایر معتادان و بخشیدن چیزی که به رایگان در اختیار ما گذاشته شده است ، نه تنها یک امتیاز و افتخار است ، بلکه جهت افزایش رشد روحانی ما حیاتی است .
"مسئله مهم در راهنمای دیگران شدن ، این است که به من کمک می کند تا بیشتر درگیر 12 قدم و 12 سنت شوم و دانش خود را در مورد آن ها افزایش دهم . من باید روی بهبودی شخصی خود کار کنم تا بتوانم چیزی برای بخشیدن به رهجو های خود داشته باشم ."
"اخیرا یکی از رهجو های من در مورد چیزی صادق بود که من هرگز نتوانستم در آن مورد صداقت داشته باشم . حالا فکر می کنید این تجربه برای برنامه من تا چه حد ارزش داشت ؟ بیشتر از طلا می ارزید ."                                  "از زمانی که راهنمای کسی شدم ، سعی کرده ام چیزهایی را که می دانستم دوست دارم راهنمای من در مورد من رعایت کند ، در مورد رهجو های خود رعایت کنم . زمانی که یکی از رهجو های من قدمی را با من به مشارکت می گذارد ، من هم تجربه خودم را با آن قدم با آن ها مشارکت می کنم . یکی از بهترین هدایای بهبودی ، دریافتن شباهت و درک کردن تفاوت های مان است . من فکر می کنم با ارزش ترین درسی که راهنما شدن به من می دهد ، فراهم کردن فرصتی جهت تمرین عشق بی قید و شرط است که باعث عمیق تر شدن سپاسگذاری من برای چیز هایی که به من داده شده است ، می شود

"برای من رابطه راهنما و رهجو ، همزمان جلسات مهمترین چیز ها در NA هستند . این ها یک "باید " هستند . رابطه راهنما و رهجو به من درس فروتنی می دهد . من لازم است فروتن باشم ، تا به راهنما ی خود زنگ بزنم و در خواست کمک کنم . هم چنین باید فروتن باشم تا بتوانم برای آن ها حضور داشته باشم و بدون قضاوت و کنترل کردن به ایشان گوش دهم . راهنمای من و همین طور رهجو های ام اهمیت داشتن رابطه با سایر زن ها و چگونگی دوست داشتن و دوست داشته شدن توسط هم جنس های ام را به من آموختند . از این طریق یاد گرفتم که چگونه خودم را دوست داشته باشم ."
اغلب شنیده ایم که گفته می شود : معتادان گمنام " یک برنامه ما " است . و رابطه راهنما و رهجو در مرکز احساس در جمع بودن و حمایت دو جانبه قرار دارد . NA به دلیل کمکی ما به یک دیگر می کنیم ، کار می کند و بهترین کمکی که یک معتاد می تواند در بهبودی دریافت کند از یک معتاد در حال بهبودی دیگر است . ما که همهی زندگی خود را صرف گرفتن از دیگران کرده ایم ، و تنها کسی که برای مان اهمیت داشت خودمان بود ، وقتی که خود را در معرض نعمت داشتن قرار می دهیم ، چشم مان به روی دنیایی از امکانات جدید گشوده می شود .
 

ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﻫﺠﻮﻳﺎﻥ

چرا معتادان خواستار یک راهنما هستند ؟
تجربه در انجمن به ما آموخته که نیاز است کارهایی بیش از فقط شرکت در جلسات انجمن معتادان گمنام انجام دهیم . برنامه ی NA  به ما مفهوم ها و اصولی را می آموزد که اکثر ما در دوران اعتیاد فعال اصلا نسبت به آنها آگاه نبودیم . حال که تازه پاک شده ایم و تازه به NA وارد شده ایم در قلمرو نا آشنا قرار داریم . شنیدن مشارکت دیگر اعضا راجع به کارکرد و تمرین قدم ها و سنت ها ، یا بر قراری یک رابطه آگاهانه با نیروی برتر می تواند ما را لبریز از سردرگمی و شک کند . ما می دانیم که قطع مصرف مواد مخدر کار آسانی نیست ، اما نمی دانستیم که زندگی کردن در بهبودی مستلزم این همه کار است .
این مفهوم  ها ممکن است درست برعکس دید و نگاه ما به دنیا باشد . ما شاید نخواهیم یادبگیریم که چه گونه با درستی زندگی کنیم یا خود را وقف خدمت ایثار گرانه به سایر معتادان کنیم . تمام کاری که ما می خواهیم انجام دهیم ، متوقف نمودن درد و رنج و پایان دادن به دوره وحشتناک نا امیدی و پشیمانی ناشی از بیماری مان است . تنها چیزی که انتظارش را نداشتیم ، و اصلا درباره آن نمی دانستیم این بود که بعد از پاک شدن باید بروی چه چیزی به اسم "بهبودی " کار کنیم .
"اوایل وقتی که تازه به NA آمده بودم ، هیچ تصوری از این که برنامه چیست ، نداشتم . تنها چیزی که می خواستم این بود که قطع مصرف کنم . ولی با گذشت زمان ، من قدم ها را خوانده و آن ها را با راهنمای خود کارکردم و همین طور سنت ها را . اول خیلی سخت بود . راهنمای من مثل سایر معتادان در حال بهبودی که می دیدم ، به من عشق بی قید و شرط می داد ، و مرا تشویق می کرد و درک خود را از برنامه را با من به مشارکت می گذاشت . این مسئله مفید واقع شد و من خیلی چیز هایی دیگر غیر از پرهیز از مصرف مواد مخدر پیدا کردم ."
داشتن راهنما به اکثر ما کمک می کند که در مورد برنامه ی NA بیاموزیم و درکی از خود پیدا کنیم که به تنهایی برای مان مشکل است . راهنما کسی است که می توانیم با او عمیق ترین و سیاه ترین رازهای خود را به مشارکت گذاریم ، او کسی است که ایده های جدید را با ما به مشارکت می گذارد و زمانی که از او بخواهیم ما را راهنمایی می کند . این برای اکثر ما صدق می کند ، چه تازه به برنامه آمده باشیم و چه مدت زمانی باشد که پاک باشیم . مهم تر از همه این است که راهنما کسی است که ما می توانیم زمانیکه میل به مصرف داریم ، به او تلفن کنیم .
"من به یک باره ، یک روز از خواب بیدار نشدم که بگویم : " فکر کنم ترجیح می دهم تا از طریق ترازنامه نوشتن ، یا جبران خسارت و یا سپردن اراده و زندگی ام به نیروی برتر ، زندگی خیلی بهتری داشته باشم . " من هرگز هیچ کدام از این کارها را انجام نداده بودم .من نیاز به کسی داشتم که خارج از تصمیم گیری های من باشد تا بتواند مرا به جهت صحیح هدایت کند ." 

 "اولین باری را که راهنما گرفتم هنوز به یاد دارم ، من تا آن موقع نیاز داشتم تنها کسی را پیدا کنم که بتوانم 15 دقیقه بعد از این که نشئه شدم ، به او اعتماد کنم . حال چه گونه می توانم به کسی تا این حد اعتماد کنم ؟ من به قدم ها اهمیتی نمی دادم ، قرار بود برای مدتی طولانی به زندان بروم . او به من گفت : اگر قرار است به زندان بروی ، شاید جایی که خواست خدا است ، همان زندان است . من می خواستم بگویم : "کی از تو پرسید ؟" اما به جای آن از او خواستم که راهنمای ام باشد . احتیاج داشتم که او این را به من بگوید . این دقیقا آن چیزی بود که دنبال اش می گشتم. "
اکثر ما راهنمای خود را به خاطر صداقت یا عمق مشارکت هایش انتخاب می کنیم . ممکن است ما گذشته ای مشابه یا ویژگی های خاص او داشته باشیم و قادر باشیم که به پیشنهاد های او اعتماد کنیم . گاهی اوقات ما احساس می کنیم که شخص خاصی می تواند راهنمای مناسبی برای ما باشد . به طور متناوب پیوند خاصی شکل می گیرد که باعث می شود تا ما رابطه روحانی عمیقی با راهنمای خود برقرار کنیم .
"من امروز – و همین طور ظرف 7 سال گذشته – باور داشته و دارم که راهنمای ام را خداوند برای من فرستاده است . ما در یک همایش یک دیگر را ملاقات کردیم . او از من خواست که آن مدت را با او باشم  و ما تمام آخر هفته را با هم حرف زدیم . شنبه صبح می دانستم که او همان کسی است که من می خواهم مرا در بهبودیم یاری کند . دیرتر همان شب بابت تحمل و مدارایی که مدت زمانی بود در برابر رفتار نامعقول یکی از اعضای گروه خود پیش گرفته بودم ، مرا خیلی دلیرانه و رک به چالش کشید . من شوکه شدم ! ما تازه با هم اشنا شده بودیم . ولی در حقیقت او مرا بهتر از هر کس دیگری که دیده بودم می شناخت . او هنوز هم کسی است که من می خواهم ، وقتی که رشد کردم مثل او شوم . البته به غیر از لباس پوشیدنش

"برای من ، راهنمای شخص خاصی است که می توانم سوالات شخصی ام را از او بپرسم . سوالاتی که ممکن است باعث خجالت من شوند ، یا آن هایی که خیلی خصوصی هستند . من می توانم به جلسه بروم و تجربه ، نیرو و امید از انجمن بگیرم ، اما زمانی که به توجه خاص نیاز دارم راهنمای من آن معتاد در حال بهبودی است که از طرف خداوند به آن گونه که او را درک می کنم برای من فرستاده شده است

"چندین ماه قبل از سومین سال پاکی من ، راهنمای ام به شهر دیگری برای پیگیری کارش نقل مکان کرد . یک بار دیگر من می بایست دنبال راهنمای جدید می گشتم . کسی را انتخاب کردم که یک شب وقتی حالم بد بود به من آرامش داد . او امین و راحت به نظر می رسید . من راجع به تصمیم خود از قبل فکر نکرده بودم . فقط از او پرسیدم آیا قدم ها را کار می کند ، و سپس از او پرسیدم آیا حاظر است راهنمای من شود . او هیجان زده شد و تحت تاثیر قرار گرفت ."
زمانی که تازه به برنامه آمده بودیم ، راهنما اغلب می تواند به ما کمک کنند تا آسان تر بتوانیم احساس راحتی کنیم وجزئی از انجمن NA شویم . راهنما می تواند ما را با سایر اعضا که پاکی بیشتری دارند یا تجربیاتی مشابه ما در زندگی داشته اند آشنا کند . کارکردن با راهنما به ما کمک م یکند که نکات مختلف برنامه را که ممکن است باعث گیجی ما شود بهتر درک کنیم . مسائلی مانن این که چه چیز هایی را ما می توانیم در جلسات مشارکت کنیم و چه چیز هایی را بهتر است که تک به تک و با راهنمای خود مطرح کنیم ، چه زمانی آماده ایم که یک سری تعهدات را بپذیریم و غیره . ایجاد رابطه با راهنما می تواند به ما احساس این را بدهد که ما جزئی از چیزی بزرگتر از خود هستیم .
"من در یک ناحیه کوچک NA پاک شدم . ما فقط هفت جلسه در آن زمان داشتیم و خیلی از اعضا با یکدیگر نزدیک و صمیمی بودند . آن ها مثل یک خانواده بزرگ بودند و اوائل من احساس غریب بودن می کردم . راهنما ام زمانی که گروه برای خوردن قهوه یا غذا بیرون می رفتند مرا دعوت می کرد تا به آن ها بپیوندم . او همیشه مرا در گفت و گو ها وارد می کرد . این کار خیلی در گرم کننده بود و خیلی زود من احساس کردم که جزئی از گروه هستم . این اولین بار بود که من احساس تعلق را تجربه کردم."

 "وقتی من در NA تازه وارد بودم راهنمای ام ، مرا به یک جلسه ی کاری کمیته خدماتی ترجمه نشریات NA به زبان محلی مان دعوت کرد . من به آن جا رفتم و متوجه شدم که این خدمت را ، و افرادی که آن را انجام می دهند دوست دارم . بنابر این ، من هم مثل راهنمای خود عضو ثابت کمیته شدم . من یاد گرفتم که چه گونه با دیگران کار کنم و خیلی زود اکثر افراد آن کمیته دوستان بسیار نزدیک من شدند . من احساس کردم که جزئی از انجمن هستم و چیز های بسیاری درباره انجمن یاد گرفتم ."
رابطه راهنما و رهجو برای اعضایی که سالها پاک هستند به همان اندازه حیاتی است که برای عضو تازه وارد . اگر چه برنامه ی معتادان گمنام ساده است . اما اصول آن دارای غنا ی خاصی است که هر چه در بهبودی بالغ تر شویم عمق آن بیش تر می شود . به همان شکل که بیماری ما پیش رونده است ، بهبودی مان نیز می تواند پیش رونده باشد . هر چه بیش تر پاک بمانیم و برنامه را کار کنیم ، ابزار بیش تری خواهیم داشت و زندگی روحانی ما غنی تر خواهد شد .
"هر چه به پاک ماندن خود در NA ادامه می دهم این باور بیشتر در من به وجود می آید که یکی از مسئولیت های من به عنوان یک معتاد در حال بهبودی این است که با یاد گیری ایده های جدید و به عمل آوردن آن ها ، بیشتر رشد کنم "هر چه بیشتر پاک می مانم قدم ها بیشتر براین سحر انگیز و عرفانی می شود . مثل این است که به ابرها خیره شوید و ببینید که تبدیل به صد ها شکل و تصویر شوند . من می گویم که قدم ها با تغییر و رشد من در بهبودی تغییر می کند . من دارم یک بار دیگر قدم ها را با راهنمای جدید خود کار می کنم ، و می دانم که سفر هیجان انگیزی خواهد بود . من دعا می کنم که هرگز به خود یا کارکرد قدم ها به چشم یک چیز تمام شده نگاه نکنم

"وقتی که در NA تازه وارد بودم فقط از طریق باور های خود راجع به روشن بینی فکر می کردم. من شناختی از خداوند نداشتم و باید خیلی سعی می کردم تا با روشن بینی به مشارکت دیگران در جلسات گوش دهم . حالا ، پس از گذشت سالها ، راهنمای ام به من کمک کرد تا ببینم که روشن بینی ورای افکار و اعتقادات من است . افکار و اعتقاداتی راجع به خدا ، نیروی برتر ، ایده های من در مورد این که چه چیزی مرا خوشحال می سازد ، یا چه چیز هایی برای خود می خواهم ، رویاهای ام و ... سایر چیز ها . امروز من زندگی ام را دوست دارم و هیچ چیز به نحوی که تصور می کردم یا برای خود انتظار داشتم نیست . زیرا یاد گرفته ام که چه گونه شرایط و فرصت های جدید باشم ."
بعضی اوقات اعضایی با پاکی قابل ملاحظه ، متوجه می شوند که به اندازه ی تازه واردان در برابر بعضی از ناملایمات زندگی آسیب پذیر هستند . طول پاکی بلند مدت ، همیشه به این معنی نیست که یک عضو به راحتی اصول برنامه NA را در اختیار می گیرد . به خاطر چند سال پاکی ، نه بیماری ما ناپدید می شود و نه ما از مشکلات زندگی رها می شویم . داشتن راهنما در زمان های سختی می تواند بسیار ارزشمند باشد .
"بعد از 7 سال نسبتا محکم ، از کارکردن برنامه و قدم ها با راهنمایم ، یواش یواش و به تدریج دست از تلفن زدن با راهنمای ام برداشتم . چیزی که بعد از آن یادم می آید این است که با چند نفر غریبه که نشئه می کردند ، در هتلی و در شهری بودم که برای شرط بندی و قمار بازی معروف بود . این اتفاقات زمانی افتاد که من 9 سال پاکی داشتم ، ولی ظاهرا دیگر راهنما نداشتم و بدیهی بود که برنامه را نیز کار نمی کردم . من به راستی سرگشته بودم . راهنمای من (امروز ) با من مشارکت کرد و گفت که نیروی برترم واقعاً مرا دوست دارد و من خوشبخت ترین آدم دنیا هستم که توانسته ام بدون فاجعه از درون قمار بازی خود زنده گذر کنم

"دورانی در بهبودی من وجود داشته که کاملا احساس گم گشتگی و انزوا می کرد ام و یا این که احساس می کردم که رابطه ام با خداوند و NA قطع شده است . اما به من یاد داده بودند که در ، همیشه باز است . و گاهی اوقات ، این برنامه یا یک دوست بسیار نزدیک است گه دست مرا می گیرد و مرا به طرف " خانه " راهنمایی می کند . من همیشه بهتر می توانم به مهربانی و ملاطفت دیگران پاسخ دهم . گمان می کنم زمان زیادی را در دوران مصرف خرد و داغون کردن خود صرف کرده ام و زمانی که به NA رسیدم کاملا خرد و دل شکسته بودم . و چیزی که واقعاً نیاز داشتم احساس دوست داشته شدن و پذیرفته شدن بود ، علی رغم این که چه کسی بوده ام و یا چه کارهایی کرده ام ."
بسیاری از اعضا در حالی که یاد می گیرند چگونه پاک زندگی کنند ، به دنبال این هستند که راهنمای شان کمک کند تا چالش ها و موانعی را که در زندگی آن ها پیش می آیند بپذیرند . راهنما می تواند پیشنهاد هایی جهت این که چه گونه ویرانی های گذشته را اصلاح کنیم و هم چنین با چالش های امروز چطور کنار بیاییم ، به ما ارائه می کند .
"وقتی حدود 5 ماه پیش خواهرم اُوِردوز کرد من از فقدان او داغون شدم . راهنمای ام به درد دل من گوش می کرد و زمانی که به او احتیاج داشتم برای من وقت می گذاشت . ما 400 مایل دورتر از هم زندگی می کنیم . اما وقتی به او تلفن می زنم به نظر می رسد که او دقیقا کنار من است . او بی خبر در تشییع جنازه ی خواهرم حضور پیدا کرد تا به خاطر من آن جا باشد . می دانم که رها کردن همه چیز و سوار شدن به هواپیما برای بودن در این جا به هیچ وجه جزء وظایف یک راهنما نیست . اما هرگز نمی توانم بگویم که بودن او در کنارم تا چه حد برای من ارزش داشت و تا چه اندازه به من کمک کرد که بتوانم غم های ام را پشت سر گذارم .

"زمانی که همسر سابق من برای مخارج عقب افتاده نگهداری فرزندم شکایت کرده بود من در بدترین وضعیت مالی ممکن بودم . راهنمای ام به من کمک کرد تا اهمیت روبرو شدن با گذشته ، جبران خسارت مالی و آزاد شدن برای آینده را تشخیص دهم ."
مشارکت صمیمانه با عضو دیگری که مثل خود ما است ، این واقعیت را که احساس و تجربیات ما منحصر به فرد نیستند تقویت می کند . اغلب راهنما در همان مسیری که رهجو گام بر می دارد ، گام برداشته است و می تواند دانش و تجربه ی خود از آن موقعیت را به مشارکت گذارد . این در جای خود ، می تواند به رهجو کمک کند تا از دام های مشابه اجتناب کند .
"زمانی که ده سال پاکی داشتم مسائل جنسی در "میان سالی " را تجربه می کردم . من به یک راهنمای جدید احتیاج داشتم و تعداد کمی را می شناختم که با این موضوع سرو کار داشته باشند و پاکی شان نیز از من بالاتر باشد . بنا بر این از عضوی که یک سال کم تر از من پاکی داشت اما ده سال بزرگتر از من بود و دقیقا همین موضوع را به تازگی پشت سر گذاشته بود درخواست کردم تا راهنما ی ام شود . او همه ی مکان های اشتباه را به دنبال عشق گشته بود ، تا عاقبت مسئولانه دوست داشتن را آموخته بود ."
رابطه راهنما و رهجو می تواند نقش بسیار اساسی در قدم دوم بازی کند : بسیاری تضمین می کنند که رابطه راهنما و رهجو عامل مهمی است برای ایجاد این باور که سلامت عقل می تواند به ما باز گردد . این به معنی این است که بگوییم راهنما مثل نیروی برتر است . اما راهنما می تواند به ما در تصمیم گیری ها و درک شخصی از خودمان کمک کند . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند که تصویر بهتری از خودمان و زندگی مان داشته باشیم . این می تواند یکی از منافع داشتن یک راهنما برای مدتی طولانی باشد ، زیرا با گذشت سال ها او می تواند ما را بهتر و بهتر بشناسد .
"راهنما به من کمک کرد که متوجه شوم غیر قابل اداره فقط به چیز های خارجی اطلاق نمی شود بلکه می تواند در مورد احساسات من نیز صدق کند . او راجع به نداشتن سلامت عقل به من آموخت و کمک کرد تا ببینم که چه جاهایی سعی می کنم همان کارهای غیر مفید قبلی را جهت حل مشکلات ام انجام دهم . او این کار را با مهربانی بسیار انجام داد بدون اینکه باعث آزار من شود ."
"بعد از سالها پاکی ، من در یک کتک کاری شرکت کردم و بعد از آن ترس سراسر وجودم را فرا گرفت . من فکر می کردم که فرای این گونه رفتارها رشد کرده ام .

راهنمای ام به من یاد آوری کرد که من باید همیشه سعی کنم که در حال پیش رفت باشم . او به من گوش داد و مرا تشویق کرد که به قدم ها باز گردم . و من دریافتم که دارم به سوی یافتن راه حل حرکت می کنم و دیگر در مشکل مردد باقی نمی مانم ."                                  "راهنمای من کسی است که کمک می کند تا راه روحانی من روشن شود ."
دلایلی که معتادان خواستار راهنما هستند، متعدد است . اگر چه ما در می یابیم رشته ای که ما را به هم متصل می کند ، این است که همه ی ما جویای بهبودی هستیم . بسیاری از ما روابط مان را در NA گرامی می داریم . به خصوص ارتباط مان با راهنما ، که اغلب با روابط خارج برنامه ما خیلی فرق می کند . اصل روحانی گمنامی اطمینان می دهد که همه ی ما در اتاق های NA برابر هستیم . اصول برنامه ی ما اغلب می تواند به ما کمک کند که با مشکلات مان مسئولانه و سازنده روبرو شویم . ما می توانیم کنار هم باشیم و بدانیم که دیگر مجبور نیستیم تنها با این مشکلات روبرو شویم .
" گمنامی – که همان بی نامی است – امری لازم در رابطه راهنما و رهجو است . درک قوی از سنت 12 به این معنی است که با گمنامی در سطوح مختلف آشنا می شویم (گمنامی اصل مهمی است ، زیرا نه تنها اساس روحانی تمام اصول ما است ، بلکه نیمی از نام ما نیز هست .) یک بعد گمنامی این است که ما راز های هم دیگر را حفظ می کنیم . مسئله ی بعدی که برای من بیشترین اهمیت دارد ، این است که ما همگی ، به طریقی مثل هم دیگر هستیم . راهنمای من فرد بهتر یا معتاد بهتری از من نیست . من باید به همان اندازه ، یا بیشتر ، از رهجو هایم یاد بگیرم تا به آن ها یاد دهم ."

چه گونه می فهمیم که کسی "آن چیزی را دارد که ما می خواهیم " ؟
معتادان گمنام هیچ دستورالعملی برای انتخاب راهنما ندارد . اگر چه بهتر است بعضی کیفیت های اساسی را در نظر داشته باشیم . یکی آن که کسی را بیابیم که با ارتباط برقرار کنیم و او "چیزی داشته باشد که ما خواستارش هستیم " . خیلی از اعضا به دنبال راهنمایی می کردند که احساس کنند آن ها را در هر شرایطی می پذیرد و به آن ها احترام می گذارد . بعضی از اعضا فقط راهنمایی برای کارکردن قدم ها می خواهند . در صورتی که بعضی سعی می کنند راهنمایی پیدا کنند که دوست و همراه آن ها باشد . چیزی که ما در یک راهنما به دنبالش هستیم در سالهای اول پاکی با سالهای بعد – که از بهبودی مان مدت زمانی می گذرد – متفاوت خواهد بود . مهم است که ما فقط به دنبال این نباشیم که در زندگی و بهبودی چه چیزهایی می خواهیم بلکه باید ببینیم که احساس می کنیم به چه چیزی احتیاج داریم . مانند سایر شرایط در بهبودی می توانیم همیشه به طرف نیروی برتر مان رفته و از او بخواهیم به ما کمک کند تا تصمیم بگیریم .
"من راهنمایی نمی خواهم که آن چیزی را که من می خواهم داشته باشد . من راهنمایی می خواهم که چیزی را که من دارم داشته باشد و بداند چطور با آن زندگی کند ."
برای بعضی ، رابطه ی کسی که می خواهند به عنوان راهنما انتخاب کنند با برنامه ، مساله بسیار مهمی است . آنها به دنبال کسی می گردند که در جلسات شرکت کند ، قدم ها را کار کند ، راهنما داشته باشد و متعهد به برنامه باشد . یافتن راهنمایی با پاکی بالاتر هم برای برخی از اعضا مهم است . آن هایی که در برنامه تازه وارد هستند ، بهتر است به دنبال عضوی با تجربه تر از خود به عنوان راهنما باشند ، مگر این که چنین عضوی در دسترس آنها نباشد .
اضافه بر آن چه که افراد برای بهبودی شان انجام می دهند ، ممکن است بخواهیم صفات شخصیتی دیگر آن ها را نیز در نظر بگیریم . تعداد زیادی از اعضا در درجه اول به دنبال راهنمایی می گردند که صادق ، روشن بین و درست کار باشد . برای برخی مهم تر این است که کسی را پیدا کنند که در دسترس باشد و رفتاری دوستانه ، قابل احترام و قابل اعتماد داشته باشد . بعضی دیگر میگویند یافتن کسی که سر حال و بگو بخند باشد به اندازه هر چیز دیگر مهم است .

 لیست ملاحظات می تواند به همین صورت طولانی تر شود و البته هیچ کس به تنهایی تمام این صفات را ندارد . زیرا راهنمای ما نیز یک انسان است و او ، هم حسن دارد و هم نقص . ممکن است کسی را پیدا کنیم که فقط یک یا هیچ کدام از این صفات را نداشته باشد ، اما با این حال بهترین راهنما برای ما باشد و این که چه خصوصیاتی از نظر ما ضروری است کاملا به اختیار خودمان است . بعضی از ما ممکن است به طور مثال کسی را بخواهیم که به ما قاطع بگوید ، چه بکنیم . در حالی که بعضی دیگر به دنبال کسی بگردیم که اجازه دهد کارها را از طریق سخت آن تجربه کنیم . زمانی که تازه وارد هستیم اکثر ما خیلی ساده کسی را انتخاب می کنیم که هنگام ورود به برنامه بیش تر از همه از ما استقبال کرد . انتخاب راهنما تصمیم شخصی خودمان است .
"من در ابتدا به دنبال راهنمایی می گشتم که با لیست نظرات ام جور در بیاید . من دنبال کسی بودم که دیدش از برنامه به دید من شباهت داشته باشد . من به دنبال کسی بودم که تا حدی تجربیاتش شبیه تجربیات خودم باشد . من به دنبال کسی می گشتم که مثل خودم هم جنس گرا باشد . من به دنبال کسی بودم که پاکی اش از من بیشتر باشد و غیره ... و غیره ...و غیره ... در حالی که این توقعات به نظر غیر منطقی نمی آمد اما قادر نبودم کسی را باین شرایط پیدا کنم . چند ماه بعد در یک جلسه مردی را ملاقات کردم که بدون اینکه چیزی راجع به او بدانم از او خواستم راهنمای من شود . اتفاقا او توانست تمام احتیاجات مرا برآورده کند . البته این هم یک وهله دیگر بود که تصمیم خداوند از تصمیم من بهتر بود . من فقط باید از سر راه کنار می رفتم ."
"من همیشه مراقب افراد بودم ، زیرا گاهی اوقات آن چیزی که می گفتند با روش زندگی آن ها فرق می کرد . من آنقدر از پذیرفته نشدن می ترسیدم که یک لیست سه نفره تهیه کردم تا در صورتی که یک نفر مرا نپذیرفت از دیگری تقاضا کنم . مردی که در نهایت از او در خواست کردم ریشی خاکستری داشت و دقیقا آن شکلی بود که من فکر می کردم یا راهنما باید باشد . او چیزی داشت که من دوست داشتم . وقتی از او خواستم راهنمای من شود ، او پاسخ داد ، باید از راهنمای ام سوال کنم تا ببینم آیا می توانم راهنمای تو شوم . من هم امروز وقتی کسی از من می خواهد راهنمای اش شوم دقیقا همین کار را می کنم "

 "من به اندازه کافی نسبت به خود سخت گیر هستم و به همین علت برای من مهم ترین چیز این بوده که راهنمایی کنم که مهربان باشد . در ده سال اول بهبودی من نتوانستم کسی را پیدا کنم که تمام ایده آل های مرا در مورد یک راهنما داشته باشد . در ناحیه ای که من بودم تعداد اعضایی که پاکی بیشتر از من ، ثبات احساس و شوخ طبعی داشته باشند زیاد نبود . تنها کسی که با این صفات می شناختم ، خودش رهجوی من بود ، بنابر این باید یاد می گرفتم که چه چیزی برای من مهم تر است و با آن می شناختم ."
بررسی انگیزه های خود برای در نظر گرفتن کسی به عنوان راهنما ، ایده ی خوبی است . زمانی که بسیاری از ما در جلسات NA رسیدیم از نظر فیزیکی ، روانی ، احساسی و روحانی ورشکسته بودیم و اغلب در شرایط مالی وحشتناک . به عنوان تازه وارد در برنامه ی NA ممکن است بیش تر به اعضایی که وضع مالی بهتر یا ظاهری مناسب تر دارند جذب شویم . ما ممکن است به "پول ، ملک و یا شهرتِ " آن ها به منزله میزان موفقیت شان در بهبودی نگاه کنیم . برای ما ممکن است هنوز درک کاملی از این موضوع که برنامه NA یک کار "درونی " است نداشته باشیم و ندانیم که دست آورد این برنامه بیش تر به رشد روحانی و آرامش خاطر بستگی دارد و نه به دارایی و یا روش زندگی .
"راهنمای من یک ماشین نو داشت ، خوب لباس می پوشید و خانه بزرگی داشت . من فکر می کردم او به من نشان خواهد داد چه گونه این چیز ها را بدست آورم . اما او ما به طرف قدم ها و بیداری روحانی راهنمایی کرد

"من به دنبال کسی می گشتم که چیزی داشته باشد که من خواهان آن هستم . بهترین جواهرات ، زیباترین ماشین و دوست دختر های زیاد . بعد ها متوجه شدم که باید راهنمایی بگیرم که آن چیزی را که من نیاز داشتم ، داشته باشد : پذیرش ! "

بعضی از اعضاء قبل از این که پاک شوند و روابط بد و مشکلی با خانواده  دوستان ، همکاران ، عشاق و سایر اعضاء اجتماع تجربه کرده اند . گاهی اوقات احساساتی از قبیل موضع دفاعی داشتن ، نیاز مند بودن و نا امیدی ممکن است باعث شود ما از تکرار اشتباهات گذشته بیمناک باشیم . یا ممکن است باعث شود تا ما شهامت پیدا کنیم تا روابط جدیدی را پایه ریزی کنیم که دقیقا مثل روابط قدیمی مان باشد . وقتی که راهنما انتخاب می کنیم شاید قادر نباشیم تشخیص دهیم که این رابطه راهنما و رهجو برای بهبودی ما بهترین رابطه خواهد بود یا نه .
"اولین راهنمای من خیلی سخت گیر بود و من فکر می کردم این سخت گیری کار را برای من راحت تر می کند تا بتوانم در زندگی کمی نظم پیدا کنم ، مثل بچه های کوچک که کار درست را از ترس پدر و مادر انجام می دهند . در حقیقت این طریقه ای بود که من بزرگ شده بودم و عادت کرده بودم که در معرض سوء استفاده قرار گیرم و مجبور باشم که دائم خود را ثابت کنم . رابطه من با این راهنما دو جلسه بیشتر طول نکشید و در نهایت در جلسه ی خانگی خود در حین مشارکت گریه کردم زیرا انتقاد ها و کنترل کردن های اش مرا داغون کرده بود و احساس می کردم پذیرفته نشده ام

"واقعیت مطلب این است که من وقتی تازه وارد بودم و می خواستم راهنما بگیرم تا بقیه دست از سرم بردارند و مرا به حال خود رها کنند . عضوی که او درخواست کردم تا راهنمای من شود به نوعی دقیقا برعکس خود من بود و این چیزی بود که فکر کردم که می خواهم . قد او پنج فوت بود و همیشه می خندید . او با دکتری دوست بود که من هم از او خوشم می آمد . موهای او همیشه مرتب بود ، و بسیار مصمم به نظر می رسید ، صفتی که من خیلی دوست داشتم . او بیش از پنج سال پاکی داشت و با من مثل یک احمق رفتار نمیکرد . مشکل این بود که ما با یکدیگر خیلی متفاوت بودیم و هیچ کدام نتوانستیم یاد بگیریم که دیگری را درک کنیم . بیشترین جمله ای که او اکثر اوقات با خشم به من می گفت این بود که : " من دارم سعی می کنم تا تو را درک کنم ،  من واقعاً سعی خود را می کنم " . اما او هرگز نتوانست مرا درک کند و به یاد نمی آورم که او هرگز با من در مورد قدم ها صحبت کرده باشد ، اگر چه او پیشنهادهای خوب و به درد بخور زیادی به من داد که خیلی بیشتر از آن چیزی که من در آنزمان می دانستم به من آموخت ."

گرفتن راهنما شاید یکی از مهم ترین تعهداتی باشد که ما در بهبودی مان می پذیریم . ما باید تمام سعی خود را برای نگریستن به درون خود به کار گیریم . مهم نیست به دست آوردن این واقعیت عینی تا چه حد مشکل باشد. مسلما به این علت که این یک تصمیم کاملا شخصی است و انجمن ما بسیار متنوع می باشد بعضی از ملاحظات ممکن است به اندازه بقیه ی آن ها برای ما مهم نباشد . از طرف دیگر ، ممکن است ما احساس کنیم بعضی مشکلات شخصیتی که در این جا به آن ها اشاره نشده است بسیار مهم است . علی رغم همه این ها ، مهم است که به خاطر داشته باشیم که راهنما هم یک انسان است و ممکن است اشتباه کند .
"وسوسه قرار دادن راهنما ها – به خصوص راهنما هایی که تعداد زیادی رهجو دارند – بالاتر از دیگران ، این اعضا را عمیقا منزوی می سازد . اولین باری که من از یک عضو قدیمی پرسیدم داشتن این همه پاکی چه احساسی دارد ؟ او پاسخ داد : " تنهایی "

"من در واقع راهنما ام را به این علت انتخاب کردم که او راجع به انسان بودن و اشتباه کردن مشارکت میکرد . و من فکر کردم این بدین معنی است که اگر من هم بی عیب نباشم او با من مهربان خواهد بود . دختر او در اعتیاد فعال به سر می برد . تلاش دیوانه وار راهنمای من برای اداره و جمع و جور کردن دخترش اغلب به این معنی بود که او از لحاظ احساسی در دست رس نبود . یا تلفن های مرا ، زمانی که به او نیاز داشتم بی پاسخ می گذاشت . من یاد گرفتم که در چنین زمان هایی به دیگران برای حمایت اتکا کنم ، زیرا او تنها کسی بود که من می خواستم راهنمای من باشد . اگر چه او کامل نبود و بعضی اوقات نا عاقلانه رفتار می کرد ، اما مهربان و دوست داشتنی بود و این همان چیزی است که برای ام اهمیت دارد و من بدان احتیاج دارم ."
خیلی از ما داشتن توقعاتی از رابطه راهنما و رهجو و صادق بودن در مورد این توقعات را ، زمانی که از کسی می خواهیم راهنمای ما شود مفید می دانیم . برای آن هایی که در برنامه جدید هستند . این کار مشکل تر خواهد بود . چون مدتی زمان در برنامه لازم است تا بتوانیم به این نوع درک دست یابیم . با این حال اگر به عنوان تازه وارد به زمان و توجه بیشتری از طرف راهنمای خود احتیاج داریم ؛ باید یاد بگیریم که در خواست کنیم . شاید بهتر باشد ما از کسانی که در نظر گرفته این تا از آنها بخواهیم راهنمای ما شوند بپرسیم که اگر میل به مصرف داشتیم می توانیم شب دیروقت با آنها تماس بگیریم با این که اگر مصرف کردیم توقعات آنها چیست (آیا باز هم راهنمای ما باقی خواهند ماند ؟) . آن دسته از ما هم که مدت زمانی پاکی دارند باید آن چیزی که نیاز داریم درخواست کنیم . اگر ما به دنبال کمک برای کارکرد قدم یا سنت ها هستیم با سوالی در مورد خدمت داریم ، یا کنار آمدن با شرایط ویژه ی زندگی برای ما مهم است ، می توانیم راجع به این نیاز ها با راهنمای مورد نظر مان بحث کنیم .
"زمانی که از راهنمای فعلی خود پرسیدم آیا مایل است راهنمای من شود با او راجع به رازداری حرف زدم . او یکی از دوستان بسیار نزدیک رئیس من بود ، و من لازم بود بدانم آیا می توانم با او با اطمینان راجع به کارم صحبت کنم و آیا او با این قضیه راحت خواهد بود ؟ او هم توقعات خود را به من گفت و مرا روشن نمود که رهجوی او بودن لزوما به این معنی نیست که ما رفقای صمیمی نیز خواهیم بود . با گذشت زمان ما دوستان خوبی هم شدیم (علی رغم ادعای اولیه او )"
با یاد گیری ریسک کردن و گذشتن از میان ترس ها ی مان ، ما این توانایی را به دست می آوریم که بتوانیم نیاز هایمان را بیان کنیم . این مهارت است که ما می توانیم در تمام روابط مان هم زمان با رشد در بهبودی آن را به کار ببریم .  تجربه ما نشان داده است
در حالی که بیشتر اعضای انجمن ما در مورد بیش تر جنبه های رابطه راهنما و رهجو با هم توافق دارند ، اما NA در کل هیچ عقیده ای در مورد بعضی مسائل بحث برانگیز مربوط به راهنما و رهجو ندارد . اعضای ما اغلب دارای باور های قوی فردی هستند و در بسیاری موارد احساس می کنند که راه درستی برای ایجاد رابطه راهنما و رهجو وجود دارد . با وجود این ، مهم است که ما به عنوان انجمن به هیچ گروه ویژه ای از اعضا این احساس را ندهیم که از صحنه خارج هستند یا عقیده ی خود را مبنی بر این که روش خاصی از تمرین اصول راهنما و رهجو به روش دیگر ارجح است ، تحمیل نمایند .

ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ

بیشتر اعضای ما احساس می کنند که مهم است فقط یک راهنما داشته باشند . این اعضا متوجه هستند که داشتن یک راهنما به آنها کمک می کند تا بتوانند سادگی را حفظ کنند و ریسک دنبال "جواب دلخواه گشتن " را کم می کند . یک راهنما مثال "تنها یک نقطه ی تصمیم گیری و جواب گویی " است که در مفهوم پنجم تعریف شده . اگر چه بعضی از اعضا با داشتن بیش از یک راهنما در آن واحد نیز موفق بوده اند . گاهی اوقات شرایط خاص مثل کار خدماتی ، بیماری یا طلاق باعث می شود که اعضا در جست و جوی کسی باشند که به عنوان راهنما تجربه ای مشابه داشته باشد تا آن ها را در کنار راهنمایی که از قبل داشته اند کمک کند .
"من قرار نبود که دو راهنما داشته باشم ، اما برای یک هفته در این شرایط قرار گرفتم ، که واقعاً گیج کننده بود . آن هر دو از من می خواستند که کارهای کاملا متضادی را انجام دهم . یکی از من می خواست که به قدم 4 خود ادامه دهم و دیگری از من می خواست که قدم یک را از اول شروع کنم ."
"داشتن دو راهنما هم زمان بسیار گیج کننده است اما به من کمک کرد تا تصمیم بگیرم که : تا چه اندازه می خواهم صادق باشم ؟ به چه چیز هایی فکر کنم ؟ چه چیز هایی را باور دارم ؟ چه احساسی می کنم ؟ چه چیزی مهم است : صداقت ، درست کاری ، زندگی با اصول و ... – در ابتدا هر دوی آن ها را فریب می دادم . اگر یکی از آن ها سعی میکرد مرا با یکی از نقص هایم روبه رو کند که من آماده ی آن نبودم ، سریع فرار می کردم و می گفتم : "من دارم روی این نقص با راهنمای دیگرم کار می کنم " . بهای این کار را هم پرداخت کردم . من در دیدن خودم کند تر حرکت کردم . ولی فکر کنم این اتفاق زمانی افتاد که خدا می خواست . من خیلی چیز ها به خاطر داشتن دو راهنما یاد گرفتم که فقط می توانم بگویم ، خیلی مثبت بود ."

"من قبل از این که حتی پاک شوم راهنما گرفتم . او مرا به جلسه برد و من با بهترین شکلی که می توانستم شروع به کار کردن قدم ها کردم . به محض اینکه پاک شدم علاقمند به خدمت شدم ، اما راهنمای من در این زمینه هیچ تجربه ای نداشت ، بنا بر این من یک "راهنمای خدمت " گرفتم که در این قسمت برنامه به من کمک کرد. تا وقتی 3 ماه پاکی پیدا کردم 4 پست خدماتی داشتم که وقت زیادی می خواست و من غرق شده بودم ، کار به جایی رسید که می خواستم همه چیز را ترک کنم . راهنمای خدماتی من واقعاً کمک کرد . او به من راه کار قاطعی داد که وقتی متعهد به خدمتی شدم یا باید آن را به پایان برسانم و یا باید جانشینی پیدا کنم . من جانشینی برای یکی از خدمت هایم پیدا کردم ، اما سایر تعهداتم را کامل کردم . این تجربه به راستی به من کمک کرد تا تبدیل به شخصی شوم که امروز هستم . هیچ یک از آن دو امروز دیگر راهنمای من نیستند ولی من با هر دوی آنها دوست هستم و واقعاً برای راهنمایی آن ها در قسمت های مختلف سپاسگذارم هستم

"در ابتدای پاکی یک راهنمای NA به علاوه یک راهنمای AA داشتم . به زودی دیدم آن چیزی که از راهنمای AA خود می شنیدم با آن چیزی که در برنامه ی NA یاد می گرفتم منطبق نبود . خیلی سریع راهنمای AA خود را رها کردم و فقط از راهنمای NA استفاده کردم . درسی که آموختم این بود که اگر می خواهم نجاری یاد بگیرم باید با یک نجار حرف بزنم . اگر می خواهم یاد بگیرم چه گونه ماشین تعمیر کنم لازم است با یک مکانیک حرف بزنم . اگر می خواهم
یاد بگیرم که چخ گونه به طریق برنامه NA زندگی کنم به یک راهنمای NA احتیاج دارم ."

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ ﻣﻮﻗﺖ

در بعضی مناطق ، چیزی به نام راهنمای موقت معمول است ، به ویژه برای آن هایی که در برنامه تازه وارد هستند . در واقع گاهی مواقع زندان ها یا مراکز بازپروری ، مدد جویان را ملزم به انتخاب راهنمای موقت می کند . راهنمای موقت کسی است که با ما کار می کند تا زمانی که ما شخصی را برای مان مناسب است

پیدا کنیم و از او بخواهیم تا راهنمای ما شود . همچنین زمانی که ما در موقعیت هستیم که راهنمای مان برای مدتی در دسترس ما نیست ، می توانیم راهنمانی موق بگیریم . به طور مثال گر راهنمای ما بیمار باشد و یا ما ناگزیر باشیم برای مدتی از شهر خود نقل مکان کنیم . اگر چه این روش در بعضی مناطق مرسوم است، با این حال در بعضی دیگر از مناطق آن را نمی پسندند . بعضی قویا فکر می کنند که گرفتن یک راهنمای موقت نشان گر کمبود تعهد یا حفظ یک راه گریز است . آن ها این گونه توضیح می دهند : "این بیماری موقت نیست " .
"اولین راهنمای موقت من برای 4 سال راهنمای ام بود . "
"من به اندازه کافی روابط موقت داشته ام. حالا دیگر وقت آن است که یاد بگیرم چه گونه یک رابطه دائم داشته باشم "مرکز درمانی که من در آن بودم مرا موظف به داشتن یک راهنما می کرد ، بنا بر این از اولین کسی که در جلسه ای دیدم که مرکز مرا به آن برده بود ، در خواست کردم راهنمای من شود . هر دو نفر ما می دانستیم که قرار است این رابطه موقت باشد ."

ﺟﻨﺴﻴﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ ﻣﺎ

جنسیت راهنمای ما – سوال این است : آیا باید راهنمایی از جنس خود بگیریم یا نه ؟ این موضوع دیگری است که عقاید درباره آن منطقه به منطقه و معتاد به معتاد شدیدا با یکدیگر متفاوت است . خیلی از معتادان قویا باور داند که راهنمای هم جنس بهتر می تواند آن ها را در مسائل کمک کند و بهتر می تواند با آنان احساس هم سانی و هم دلی کند . اما عده ای دیگر جنسیت را عامل تعیین کننده ای در روبرو شدن با مسائل یا ایجاد هم دلی نمیدانند . در بعضی انجمن های کوچک NA تعداد راهنمای های موجود ممکن است محدود باشد ، که بر "حق انتخاب " اعضا در این رابطه اثر می گذارد . علی رغم هر تصمیمی که ما درباره جنسیت راهنمای خود می گیریم ، باید مراقب باشیم که کشش جنسی در مورد رابطه راهنما و رهجو مطرح نباشد .
 "من یک راهنمای دوست داشتنی ، مهربان و هم جنس خودم دارم . چون من فقط می توانم خیلی چیز ها ی زندگی را که راجع به جنس مخالف است با کسی که همین نسبت ها را دارد به مشارکت بگذارم . به طور مثال : او دردسرهای ارتباط من با همسر سابق ام را می فهمد ، ما هر دو بچه هایی داریم که با همسران سابق مان زندگی می کنند و هر دو داریم سعی می کنیم که این رابطه به درستی کار کند ."
"به عنوان یک مرد هم جنس گرا ، من چند نوع متفاوت راهنما داشته ام . یک هم جنس گرا ی مرد ، یک هم جنس گرای زن ، یک مرد عادی و یک زن با تمایلات دو گانه ، همگی در زمان های مختلف راهنمای من بوده اند . من فکر می کنم که جنسیت راهنمای فقط به این شکل مهم است که : ما هیچوقت نباید راهنمایی داشته باشیم که بین ما به هر طریقی که ممکن است تمایلات جنسی یا احساسی وجود داشته باشد ."                                    "من بخاطر مشکلاتی که توسط جاذبه و شیفتگی جنسی پیش می اید ، به یک راهنمای هم جنس نیاز دارم ، بیشتر به این خاطر که یاد بگیرم تا به یک هم جنس خود اعتماد کنم و او را دوست داشته باشم . این راه را برای من باز می کند تا به خود نیز اعتماد کنم و خود را دوست داشته باشم ."
"من همیشه راهنمایی از جنس مخالف داشته ام . زمانی که من پاک شدم انجمن به تازگی در کشور من شروع شده بود و زن دیگری در بهبودی وجود نداشت . من فکر می کنم که راهنما از جنس مخالف می تواند کار کند ، اگر هدف فقط بهبودی باشد . تجربه من به این شکل بود که به اولین کسی که به او پیشنهاد کردن تا راهنمای من شود ، کشش جنسی داشتم . خوشبختانه او در خواست مرا به این علت که نسبت به من کشش جنسی داشت رد کرد . او به من گفت دنبال کسی دیگری بگردم . از این که دست رد به سینه ام زده شده بود بسیار آزرده شده بودم ، تا به حال هیچ مردی این کار را با من نکرده بود اما این اولین درسی بود که در مورد وقار و احترام به خود در گروه های معتادان گمنام گرفتم ."

 "زمانی که من تازه وارد بودم و به دنبال راهنما می گشتم ، یک نفر برای ام توضیح داد : بهبودی از طریق س..ک..س قابل انتقال نیست ، کسی را انتخاب نکن که ممکن است از نظر جنسی به او تمایل پیدا کنی."
"من همیشه از کودکی فکر میکردم که مردان همگی برای من رقیب هستند ، رقیبانی در جلب توجه دیگران ، در ورزش ، در مورد دخترها ، در موقعیت کاری ، حقوق و ... حال باید به آن ها به دید دیگری نگاه کنم . امروز باید آن ها با به جای رقیب به چشم دوست و محرم اسرار نگاه کنم ، این نیاز به زمان دارد . اما وقتی بر ترس از نزدیک شدن به یک مرد فائق آمدم ، بهبودی من اوج گرفت . من فکر می کنم این صمیمیت در رابطه ی راهنما و رهجو بسیار مهم است "زمانی که من 4 ماه پاکی داشتم ، از یک مرد می خواستم راهنمای ام شود . این راهی برای شورش کردن بود . من به خود می گفتم ، بهر حال زن و مرد با هم هیچ تفاوتی ندارند . من فکر می کردم پیشنهاد هم جنس بودن راهنما و رهجو فقط بخاطر س..ک..س است . اما در نهایت او از من پول قرض کرد و پس نداد . مساله این بود که او هرگز از رهجویان مردش پول قرض نکرده بود . بعدا به این نتیجه رسیدم که مردها و زنها می توانند از راه های بسیاری به غیر از س..ک..س از یک دیگر سوء استفاده کنند ."

ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻚ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ NA ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ ؟

گاهی اوقات ما قادر نیستیم بلافاصله یک راهنما پیدا کنیم . به ویژه در انجمن های کوچک یا نو پای NA  که تعداد اعضای با پاکی قابل توجه کم تر است . در این گونه شرایط ، بعضی از اعضا مجبور شده اند که از انجمن های دوازده قدمی دیگر از طریق اینترنت راهنمای خود را انتخاب کنند ، بعضی دیگر رابطه "هم – راهنمایی " را انتخاب کرده اند . (رابطه ای که در آن هر یک از دو نفر ، راهنمای دیگری است ) تا به یک دیگر در بهبودی کمک کنند و بعضی از این راه کارها موثر بوده و سالیان دراز طول کشیده است

 "هیچ زن دیگری به زمان پاکی مشابه من در انجمن ما وجود نداشت ، بنا بر این من یک راهنمای NA در خارج از کشور پیدا کردم تا قدم ها ، سنت ها و مفاهیم را با او کار کنم . وقتی که از این زن درخواست کردم ، خاطر نشان کرد که او هم همین مشکل را دارد و پیشنهاد رابطه ی "هم راهنمایی " را به من داد . از آن زمان ، ما با یکدیگر با E-Mail ، پست و تلفن در ارتباط بوده ایم . و تا بحال ، کار کرده است ."
"بخاطر زندگی در کشوری که NA کوچکی داشت ، و نبودن زنی که پاکی بالاتر از من داشته باشد ، مجبور شدم به انجمن دیگری برای یافتن راهنما بروم . او بهمن در قدم ها کمک کرد و برای چند سالی راهنمای ام بود . ولی بعدا متوجه شدم که من بیشتر از او در برنامه فعال هستم . او رفتن به جلسات را هم متوقف کرده بود . متوجه شدم که باید یک راهنمای جدید پیدا کنم . یک راهنمای NA ، و شروع کردم در کشورهای همسایه جستجو کردن

"بیش تر ارتباط من با راهنمای ام روی خط اینترنت صورت می گیرد . ما مرتبا با یک دیگر نامه نگاری هم می کنیم . نوشتن به ما این فرصت را می دهد تا بتوانیم بین حرفها و نظراتمان اندیشه کنیم و این واقعا خودش را نشان می دهد . با تلفن ، من می توانم راجع به بیماری خود ساعتها بنشینم و داستان ببافم . اما نوشتن مرا به "مختصر و مفید بودن " وادار می کند .و هر دو ما از این که سابقه ای از مباحثات خود داریم ، سود می بریم . البته ، من در طول کارم است که سرویس E-Mail را دریافت می کنم و این خود نعمتی است . زیرا که رئیس من هم به مباحث من با راهنمای ام دست رسی دارد . خیلی مهم است که به خاطر داشته باشیم که E-Mail یک راه محرمانه با حفظ گمنامی جهت ارتباط نیست . چیز هایی هست که من به سادگی نمی توانم با E-Mail مطرح کنم ."

ﻋﻠﻲ ﺭﻏﻢ ﭼﻪ ...؟

 در NA به ما آموخته می شود که صفات ویژه ای یا وابستگی اعضا به صورت فردی ، هیچ ربطی به حق عضو بودن یا موقعیت فرد به عنوان یک معتاد در حال بهبودی ندارد . کتاب پایه ما توضیح داده است که هر کس علی رغم نژاد ، دین ، جنسیت ، سن و سال و ... می تواند عضو NA باشد . اما در هر صورت بعضی از معتادان با این سوال دست به گریبان هستند که آیا باید به دنبال کسی باشند که هم دین آن ها است یا کسی که باور های سیاسی مشابه دارد ، کسی که از نظر وضعیت اقتصادی – اجتماعی یا نژادی با او یکی باشد ، کسی با فرهنگ مشترک یا گذشته ی یک سان ؟ در حالی که بعضی از معتادان به دنبال راهنمایی که تا حدی مشابه خودشان باشد می گردند ، بعضی دیگر باور دارند که این عوامل در رابطه با کارکردن برنامه روحانی هیچ تاثیری ندارد ، و بعضی بر عکس به دنبال کسی می گردند که اصلا شبیه خودشان نباشد .
"من راهنمای خود را 7 سال پیش از این که از او بخواهم راهنمای من شود می شناختم . 5 سال از آن 7 سال ، ما هر دو یک راهنما داشتیم . او تقریبا مدت زمانی بیش از یک سال راهنمای من بود پیش از این که متوجه شوم که او مرد ثروتمند است . فکر می کنم اگر از قبل از وضعیت مالی او آگاه بودم هرگز از او نمی خواستم تا راهنمای من شود . من بسیار سپاسگذارم که او را از درون می شناختم قبل از این که بخواهم او را از روی ظاهرش قضاوت کنم . "در زمان اعتیاد من یاد گرفتم که کلیه مذاهب و هر رنگ پوستی غیر از رنگ خود را خوار بشمارم . در بهبودی ، به راهنمایی جذب شدم که یک کشیش بود . او از طریق الگو سازی به من یاد داد که در NA روح گمنامی می تواند جای گزین تعصب من شود و عشق و بردباری و تحمل جای گزین سر سختی و لجاجت من شود ."

  "من و راهنمای ام اساسا از نظر فرهنگی و اخلاقی متفاوت بودیم . ما از دو قسمت مختلف کشور ، دین متفاوت و طبقه ی اجتماعی متفاوت بودیم . بنا بر این چیز های کوچک و عجیب زیادی بود که ما در مورد یک دیگر نمی فهمیدیم . من همیشه منتظر این سوال بودم و حتی از آن لذت می بردم که "آیا این تفاوت فرهنگی است یا نقص اخلاقی که داری از روی آن عمل می کنی ؟ " ما راجع به سنت 4 زیاد صحبت می کردیم ، چون رهجوی او بودن دلیل بر این نبود که باید مثل او می شدم . بلکه اصل این بود که او به من کمک کند تا بیش تر شبیه خودم شوم . استقلال به معنای این است که مجبور نیستیم مثل هم باشیم یا اتحاد را با هم شکلی اشتباه بگیریم ."
"من در یک شهر شلوغ پاک شدم . اولین راهنمای من از نظر نژادی با من متفاوت بود . رنگ پوست یا محله زندگی برای من مهم نبود . من فقط به یاد می آورم که خیلی آزرده بودم و با خود در جنگ بودم که مواد مصرف نکنم ، و این که وقتی از یک معتاد خواستم که راهنمای من شود او به من پاسخ مثبت داد . من فکر می کنم که مواد مخدر به رنگ پوست خاصی محدود نمی شود ، پس چرا باید بهبودی را با آن محدود کرد ؟                                    "اگر من خواستم منتظر ورود یک هم نژاد خود به جلسه بمانم تا از او بخواهم راهنمای من شود ، احتمالا امروز من نشئه بودم "من ناچار بودم راهنمای خود را عوض کنم زیرا قادر نبود بدون تاثیر باور های خاص خود به خداوند به من پیشنهاد دهد "به عنوان یک رهجو بزرگترین مشکل من این بود که از یک نفر اهل آمریکای شمالی بخواهم راهنمای من شود . من باید تعصبات ، و موانعی که تفاوت زبان و فاصله ی جغرافیایی به وجود می آورد ، کار کنم . رابطه من با او اساسا از طریق اینترنت بود . من یاد گرفتم که زبان عشق از هر مانعی قوی تر است ."

 چه گونه هر یک از ما با این تفاوت های متنوع روبرو می شویم ؟ نه درست است و نه غلط . به سادگی این است که هر یک از ما به عنوان فردی از اعضای NA با این تفاوت ها برخورد خاص خود را داریم . در حالی که اصول روحانی اتحاد و گمنامی که در سنت ها در باره ی آن ها صحبت شده بر روی مشترکات ما به عنوان معتادان در حال بهبودی تاکید دارد . ما همچنین اصل روحانی استقلال را که از تنوع انجمن ما حمایت می کند گرامی می داریم . در NA برای اتحاد ارزش قائلیم اما خواهان هم شکل بودن نیستیم .

در خواست کمک

در خواست کردن از یک نفر تا راهنمای ما باشد می تواند ترس نام باشد . به عنوان یک عضو جدید ممکن است از طول پاکی عضوی دیگر احساس عدم اعتماد به نفس به ما دست می دهد . یا ممکن است احساس کنیم به طریقی بیمار تر از سایرین هستیم . ممکن است احترام به نفس ما این قدر پائین باشد که باور داشته باشیم ما ، استحقاق داشتن راهنما را نداریم . از طرفی ، ممکن است تکبر و حق به جانبی ، ما را از اقرار به این که احتیاج به کمک داریم ، باز دارد . و در نتیجه ممکن است در برابر درخواست کمک از عضوی دیگر مقاومت کنیم .
"شخص دیگری برای من اولین راهنما ی ام را گرفت . دختری که من در طول در مان شناخته بودم دوست پسرش را در جلسه به سمت من آورد و گفت که فکر می کند او می تواند راهنمای خوبی برای ام باشد . من گفتم باشد . او هم موافقت کرد . او به مدت دو سال راهنما ی ام بود . من خجالتی بودم و ممکن بود هیچ گاه خودم نتوانم از کسی در خواست کنم . و ممکن بود بخواهم فقط خود را جا کنم و ادای برنامه ای بودن را در آورم ."                                  "وقتی که در ابتدا ار راهنمای خود در خواست کردم که راهنمای من شود ، خیلی عصبی و نگران بودم که آیا برای من وقت خواهند داشت ؟ من به او به عنوان خدای بزرگ  NA نگاه می کردم ، به همین دلی هر وقت که زمانی را از او می خواستم که با او باشم احساس گناه می کردم . نهایتا احساس گناه خود را در مورد گرفتن وقت او ، با او به مشارکت گذاشتم . عکس العمل او زیبا بود ، زیرا گفت : " تو اجازه نداری حق مرا در پس دادن آن چیزی که به من رایگان داده شده است از من بگیری " . این جمله به تنهایی بیشتر از هر اتفاقی بین من و راهنمای ام نزدیکی و صمیمیت ایجاد کرد ."
" من ، راهنمای اول ام را در اولین جلسه ای که شرکت کردم ، ملاقات نمودم . دو روز پاکی داشتم و در یک ساختمان متروکه زندگی میکردم . اولین کسی که از او در خواست کردم ، مرا رد کرد . در روزهای اول خیلی عصبانی و خشن بودم . هیچ کس واقعاً مرا در کنار خودش نمی خواست . اما من جای دیگری برای رفتن نداشتم ، بنابر این ماندم . سر انجام به اندازه کافی فروتنی پیدا کردم تا از کس دیگری تقاضا کنم . راهنمای فعلی من یکی از مهمترین اشخاص در زندگی من است . او برادر بهبودی من بود ، یعنی اول ما هر دو یک رهنما داشتیم . من و او الان 18 سال است که با یکدیگر هستیم

تازه وارد ها تنها کسانی نیستند که با تقاضا کردن از دیگران برای این که راهنمای شان شود مشکل دارند . اعضای پاکی بالا هم تفکر در مورد تعویض راهنما برای شان دشوار است . ما ممکن است به دلایل مختلفی به یک راهنمای جدید احتیاج داشته باشیم .وقتی که ما پاک می مانیم و تبدیل به عضو مفیدی از اجتماع می شویم زندگی ما خیلی تغییر می کند . بعد از این که مدت زمانی طولانی با یک راهنما بودیم ممکن است ببینیم که داریم در جهت دیگری رشد می کنیم . مسئولیت های کاری یا فرصت های شغلی ممکن است ما یا راهنمای مان را وادار کند از شهر فعلی و انجمن محلی مان نقل مکان کنیم . گرفتاری های خانوادگی ممکن است باعث شود زمان مشارکت و تماس با راهنمای مان کوتاه شود . ممکن است راهنمای ما بیمار شود ، بمیرد و حتی لغزش کند . به هر علتی که باشد ، ممکن است ببینیم که راهنما نداریم و مجبوریم برای خود یک راهنما پیدا کنیم . خیلی از اعضا از این که دوباره مجبور باشند با یک نفر دیگر رابطه ای نزدیک و صمیمی در حد یک راهنما بر قرار کنند دچار مشکل می شوند .
"من زحمت زیادی کشیدم تا توانستم یک رابطه ی جدید با راهنمای جدیدم بسازم ، در حالی که هنوز در غم از دست دادن راهنمای قبلی خود به سر می بردم . انتخاب یک راهنما در هر شرایطی می تواند کار سختی باشد ، به خصوص اگر مدتی از پاکی شما بگذرد. من الان خیلی بهتر می دانم که کی هستم و به چه چیز نیاز دارم (یا فکر می کنم نیاز دارم ) تا زمانی که تازه وارد بودم و راهنمای اول خود را گرفتم . به خاطر آوردن این که نمی توانم راهنمای خود باشم نیز کار را سخت تر می کند . اما این مزیت را دارد که من می توانم بسیار آگاهانه تر بر روی ساختن رابطه با راهنمای جدیدم کار کنم و بر مشکلاتی که بر سر راه آن پیش می آید خیلی سریع تر و بهتر فایق آئیم ."
ما می دانیم که می توانیم پذیرش را در جلسات NA  پیدا کنیم ، اما بعضی از ما در خواست از یک عضو دیگر را برای این که راهنمای ما شود به تاخیر می اندازیم ، زیرا از این که دست رد به سینه ما بزنند ، می ترسیم . ممکن است نخواهیم احساس "جزئی از کل بودن " را به مخاطره بیاندازیم . بهر حال نباید فقط به خاطر ترس هایمان حق داشتن چنین رابطه ی روحانی و مفیدی را از خود دریغ کنیم .
" با 3 سال پاکی ، دیدم که در بهبودی راکد شده ام . احساس می کردم که دیگر رشد نمی کنم و نیاز دارم که یک نفر دیگر نرا در کارکرد قد ها راهنمایی کند . من می ترسیدم که راهنمای خود را عوض کنم . زیرا نمی خواستم دوستی او را از دست بدهم . اما در عین حال می دانستم که اگر بخواهم در بهبودی رشد کنم ، به یک راهنمای جدید نیاز دارم . امروز با کمک راهنمای جدید خود در حال کارکردن قدم ها و رشد در بهبودی هستم ."
صرف نظر از اینکه چند وقت است در برنامه هستیم ، همه ما تقریبا به یک شکل دنبال راهنما می گردیم . ما می توانیم با رفتن به جلسات و گوش کردن به دیگر اعضا شروع کنیم . اگر مشارکت کسی ما را تحت تاثیر قرار داد ، ما باید از او در خواست شماره تلفن کنیم و با او تماس بگیریم . این راه خوبی است تا عضو دیگری را خوب بشناسیم . حتی اگر زندگی به خوبی پیش می رود و ما مشکلی نداریم که بخواهیم حل کنیم . در ضمن ما می توانیم با اعضای دیگر صحبت کنیم و ببینیم که ایا آن ها کسی را دارند که به ما معرفی کنند . لازم نیست که ما حتما به آخر خط برسیم تا درخواست کمک کنیم .

همایش ها ، کارگاه ها ، کارهای خدماتی و فعالیت های دیگر در NA نیز شرایط مناسبی برای انتخاب راهنما هستند . در انتخاب راهنما ، اکثر ما از روی غریزه و فراست عمل میکنیم ، در حالی که بعضی دیگر این کار را از روی منطق و تجزیه و تحلیل انجام می دهند . ما در ضمن می توانیم معتادانی را که به نظر می رسد بهبودی ما برایشان مهم است در نظر بگیریم . مهم است به خاطر داشته باشیم که باید برای این کار وقت بگذاریم و اگر کسی در خواست ما را نپذیرد ، باید باز هم بگردیم .
"قبل از این که اولین راهنمای ام در خواست مرا جهت راهنمای من شدن بپذیرد ، من از 5 یا 6 مرد دیگر خواسته بودم و "نه " شنیده بودم . اطمینان دارم که این خدای مهربان بود که مرا به سمت یک راهنمای درست هدایت می کرد

"من زن بسیار مغروری هستم . وقتی اولین زنی که از او خواستم به من گفت که نمی تواند راهنمای من شود ، احساس بی ارزشی و حماقت به من دست داد که چرا اصلا از او در خواست کردم . اما از دیگران نیز در خواست کردم و نهایتا این مقاومت من نتیجه داد . در نهایت از زنی که به نظر می آمد که چه گونه رابطه ایجاد کند و چه گونه به NA تعلق خاطری داشته باشد در خواست کردم . چون این چیزی بود که به دنبالش بودم ، و او پذیرفت . من باور دارم ، شخصی هستم که برای چیز هایی که به سختی به دست می آید بیشتر ارزش قائل هستم و مطمئنا مهم بود که من سخت تلاش کنم تا بتوانم راهنما بگیرم . چیز دیگری که تجربه من با پشتکار به من آموخته بود این بود که چه گونه زندگی را طبق شرایط زندگی بپذیرم ."
در جوامع NA با تعداد اعضای کم ، ممکن است ما نیاز پیدا کنیم تا یک راهنما در راه دور را جستجو کنیم . کسی که ما از طریق اینترنت ، در حین خدمت ، در همایش یا موارد مشابهی پیدا می کنیم . گر چه همه ی اعضا باور ندارند که این گونه انتخاب می تواند برای آن ها کار کند . بعضی دیگر در این گونه روابط موفق هستند ، به ویژه در جوامع کوچک NA که رابطه با یک راهنما در راه دور می تواند یک راه حیاتی جهت حفظ تماس با باقی انجمن باشد . هم چنین راهنما در راه دور می تواند راه حلی باشد برای اعضای زندانی با آن ها که در بیمارستان ها و سایر مراکز محدودیت ملاقات دارند

  "من اولین راهنمایم را در یک جلسه خدماتی منطقه دیدم . هر چند او 200 مایل  دور تر زندگی می کرد . اما چون من چیزی را که او داشت می خواستم ، حاظر بودم تا هر  ماری را برای رسیدن به آن انجام دهم . مسافت بین ما بعضی مواقع حتی تماس تلفنی را  برای ما مشکل می کرد ، اما به هر حال قادر بودیم تماس منظم با یکدیگر را حفظ کنیم  و در دیدار هایمان در کارگاه آموزشی ، جلسات کمیته خدماتی و البته همایش ها ، قدم  ها را کار کنیم . ما اسم آن را "بهبودی در سفر " گذاشته بودیم . بله من  اعتراف می کنم زمان هایی بوده که در آن دوست داشتم تا راهنمای ام را برای نوشیدن  یک فنجان قهوه ملاقات کنم ! اما در آن زمان ها هم یا برای او نوشتم ، یا تماس  تلفنی گرفتم و به طور منظم به جلسات رفتم ، و پذیرش ، صبر ، مسئولیت و دنیایی از  هدایای دیگر راب لیست کردن را یاد گرفتم ."
"وقتی که من صدای راهنمای خود را از پشت تلفن می شنوم ، مسافت ناپدید می  شود . تجربه او در کارکردن و زندگی کردن قدم های NA آن چیزی اس که من از او می خواهم . کلید  معما این است که من زنان دیگری نیز در اطراف خود داشته باشم ، زنانی که به من کمک  کنند تا طبق اصول روحانی زندگی کنم  و مرا  دوست داشته باشند و وقتی نیاز دارم تا به راهنمای ام تلفن کنم ، به من بگویند ."

چه گونه می توانیم بفهمیم

چه گونه می توانیم بفهمیم که آیا به درد یکدیگر می خوریم ؟

به عنوان راهنما ، ما باید وقت بگذاریم تا خود را محک بزنیم و از خودمان بپرسیم که آیا می توانیم یک راهنمای با پذیرش ، هم دل ، و با درک متقابل باشیم ؟ اگر از رهجو های مان و رابطه مان با آن ها توقع خاصی داریم ، باید این توقع تا حد امکان روشن و مشخص باشد . بهبودی شخصی ما باید در راس قرار گیرد . وقتی که ما معیارهای مشخصی داشته باشیم در مورد آن چه که می توانیم انجام دهیم و آن چه که نمی توانیم ، شانس خوبی در جهت موفقیت رابطه به وجود می آوریم .
"یکی از زنانی که تازه به جلسات وارد شده بود همیشه عصبانی بود و این عصبانیت دیگران را از او دور می کرد . روزی نزد من آمد و پرسید که آیا راهنمای او می شوم ؟ من خیلی جا خوردم و فکر کردم که وقت این کار را ندارم ، پس گفتم : نمی توانم . در طول چند سال بعد او بارها و بارها این پیشنهاد را تکرار کرد . من تحت تاثیر تمایل و فروتنی او که پشت رفتار عصبی اش پنهان شده بود قرار گرفتم . تصمیم گرفتم چه وقت داشته باشم و چه نداشته باشم راهنمای او بشوم .

این رابطه تبدیل به یکی از صمیمی ترین ، دوست داشتنی ترین و قابل اطمینان ترین تجربیات زندگی من شد . این تمایل من بود که باعث می شد درد پذیرفته نشدن را تحمل کند و بارها و بارها از من درخواست نماید ، تا من بتوانم ورای احساس عصبانیت او را که از آن در جهت حمایت خویش استفاده می کرد ، ببینم ."
قبل از گرفتن یک رهجوی جدید ما باید در نظر بگیریم که چند تا رهجو داریم . آیا خودمان راهنما داریم ؟ آیا می توانیم در دست رس باشیم و آیا وضعیت فعلی زندگی ما اجازه می دهد که وقت کافی برای رهجو هایمان بگذاریم ؟
"من تعدادی رهجو داشتم و هم چنین در زندگی عادی خود هم ، بسیار سرم شلوغ بود . زمان هایی بود که شک می کردم آیا به قدر کافی برای برآوردن نیاز های آنان ، در دسترس هستم ؟ اما اکثر اوقات توازن برقرار می شد . زیرا وقتی بعضی از آن ها احتیاج به توجه بیش تری داشتند ، بقیه مشکلی نداشتند . من فکر می کنم مهم است که آن ها با سایرین در برنامه رابطه داشته باشند تا از حمایت آن ها نیز بهره مند شوند ."
"به من پیشنهاد شده بود که تا قدم پنجم صبر کنم و بعد از آن راهنما بشوم و این چیزی است که من نیز به رهجو ی ام پیشنهاد می کنم . من فکر نمی کنم که زمان پاکی به اندازه ی توانایی در صداقت با خود مهم باشد

"من سعی می کنم بیشتر از آن چه برنامه ی کارم اجازه می دهد رهجو نگیرم . من باید وقتی را که خودم جهت کارکردن برنامه با راهنمای ام ، رابطه با بچه ها و نوه های ام و همین طور کارم نیاز دارم ، در نظر بگیرم . سه تا رهجو ، بیشترین تعدادی است که من میتوانم قبول بکنم . اگر چه این نمی توان فرمول مشخصی برای تعداد رهجویی باشد که می توانم به خوبی حمایت کنم . زیرا هر رهجویی متفاوت است ، همچنین نیاز های او ."

    اگر ما هرگز رهجویی نگرفته ایم ، بی شک باید از خود سوال کنیم که آیا برای کار آماده ایم یا نه . ما باید در نظر بگیریم که آیا خودمان همه ی قدم ها را کار کرده ایم و برای راهنمایی دیگران در کارکرد قدمها آمادگی داریم یا نه / بسیاری از ما از نیروی برتر مان کمک می گیریم و هم چنین از راهنمای مان در مورد آمادگی خود جهت گرفتن رهجو سوال می کنیم .
"وقتی از من خواسته شد تا راهنما شوم ، مدت زیادی نبود که در برنامه بودم . به شدت احساس عدم صلاحیت می کردم ، اما او اصرار می کرد که به او کمک کنم .من فقط سه قدم اول را کار کرده بودم و در قدم چهار بودم . نمی خواستم به یک در خواست در NA جواب رد بدهم ، به همین دلیل راهنمای او شدم . او هر روز به من تلفن می زد و من بهترین کاری را که می توانستم در آن زمان برای اش انجام می دادم و این کار 3 یا 4 ماه طول کشید . سپس او کسی را در جلسه ی ناحیه ملاقات کرد که 5 سال پاکی داشت و در یافت که مشترکات بیش تری با این شخص دارد بنا بر این مرا رها کرد . او خیلی عذر خواهی کرد و از من برای تلاش و وقت ام تشکر کرد . در واقع من احساس آسودگی کردم . بعد از آن برای گرفتن رهجو صبر کردم تا پاکی بیشتری داشته باشم و قدم های بیشتری کار کرده باشم ."
ما ممکن است در مورد راهنمای بعضی اشخاص شدن تردید داشته باشیم . زمان هایی است که ما احساس می کنیم برای کمک مناسب نیستیم . شاید شخصی که از ما در خواست کرده پاکی بیشتری از ما داشته باشد و شاید از نظر موقعیت زندگی کاملا با ما متفاوت باشد . به هر علتی ، ما باید در مورد احساسات مان صادق باشیم و به یاد داشته باشم که احتمالا دلیلی داشته که از ما درخواست شده است . شاید تنها چیزی که نیاز داریم ، ایمان است .
"زمانی که من 7 سال پاکی داشتم شخصی با حدود 3 ماه پاکی کمتر از من ، از من در خواست کرد راهنما ی اش شوم . راهنمای او که یکی از پاکی بالاها بود به شهر دیگری رفته بود . این شخص و من حدود 5 سال بود که با هم دوست بودیم و او تعداد زیادی رهجو داشت . من ، هم خیلی از این که او مرا در نظر گرفته بود افتخار می کردم و هم ، خودم را خیلی کم تر از راهنمای قبلی اش می دیدم . تردید داشتم که چه چیزی می توانم به او بدهم . او به من گفت به خاطر ارتباط روحانی من با خدای مهربان بود که از من درخواست کرده است . الان 8 سال گذشته و من هنوز راهنمای او هستم و هفته پیش او تولد 15 سالگی اش را جشن گرفت . راهنمای اول اش و من به او یک کیک دادیم . واقعاً شگفت آور است که این رابطه راهنما و رهجو چه گونه کار می کند : دست ما نیست که تصمیم بگیریم چه چیزی برای ارائه داریم ، این دست خدا است . کاری که ما می کنیم مشارکت تجربه ، نیرو و امیدمان است ."
گاهی اوقات یک نفر که ما از قبل با او ارتباط داریم مثل اعضای خانواده ، هم کار ، هم سلولی یا دوست مان ممکن است از ما بخواهد که راهنمای اش شویم . این روابط می تواند چالش های مختلفی را در نقش های مختلف مان برای ما ایجاد کند . در چنین شرایطی باید دقیقا راجع به چگونگی موثر بودن مان در راهنما شدن برای کسی که آن را درخواست می کند فکر کنیم . باید با راهنمای خود درباره این موقعیت صحبت کنم . آیا ممکن است مسئولیت های مان در نقش های مختلف (مثلا به عنوان رئیس و راهنما ) با یک دیگر مغایرت داشته باشد . آیا ممکن است چیز هایی که از قبل راجع به شخصی که می خواهیم برای اش مفید واقع شویم ، می دانیم ، بر ما تاثیر گذار باشد ؟ آیا قادریم رها کنیم و اجازه بدهیم با سرعت خودشان رشد کنند ؟ مثل هر رابطه ی راهنما و رهجویی دیگر ، اگر تصمیم داریم آن را بپذیریم کلید کارکرد خوب ، بر قراری ارتباط می باشد .
"من برادر زن ام را به عنوان رهجو پذیرفتم که یک تجربه ی ناراحت کننده و مهم برای من بود او از من خواست راهنمای اش شوم و نه من و نه او هیچ کدام این درخواست را سرسری نگرفتیم . ما در جلسات و در خانه همدیگر را می دیدم و گاهی من به او پیشنهاد هایی می دادم که او هرگز آن ها را دنبال نمی کرد . بیش ترین زمانی که او پاک ماند وقتی بود که ما صمیمانه ترین ارتباط را داشتیم و زمانی که او لغزش کرد متوجه شدم که من عاجز هستم و به عنوان یک فامیل از دست او عصبانی شدم اما همیشه او را به عنوان یک رهجو پذیرا بودم ."

"من دوستی صمیمانه ای با چند تن از کسانی که در طول 13 سال رهجوی ام بوده اند ، پیدا کردم . متاسفانه اگر مراقب نباشم این دوستی ها گاه می تواند در برخورد من به عنوان یک راهننما تاثیر گذار باشد . صمیمیت ناشی از دوستی قادر است دید کرا منحرف کند. گاهی اوقات از دست گذاشتن بر نقاط ضعف آن ها می ترسم چون نمی خواهم دوستی ام مورد تحدید واقع شود . بنا بر این مجبورم در این گونه مواقع سخت دعا کنم تا برای دوست یا رهجوی ام کم نگذارم . من می خواهم به آن ها تمام چیزی را که برنامه بهبودی برای هدیه کردن دارد بدهم و این با صداقت شروع می شود ."  تجربه ما نشان می دهد
در طول سالیان ، علائق فردی، تفاوت های فرهنگی و سایر شرایط خاص طیف وسیعی از عقاید مختلف در مورد رابطه راهنما و رهجو به وجود آورده است . معتادان گمنام رشد شگفت انگیزی را تجربه کرده است ، چه در مورد اعضا و چه در سراسر جهان . انجمن های محلی مختلف NA در تمامدنیا به گونه های مختلفرابطه ی راهنما و رهجو را تمرین می کنند. بسیاری از این روش ها با فرهنگ ویژه ی جامعه ی آن انجمن تطبیق داده شده اند . ارائه ی دستور العمل خاص در این رابطه با در نظر گرفتن تنوعی که در NA هست ، شاید کار مشکل و البته سخت گیرانه ای باشد . وقتی که ما تصمیم می گیریم راهنمای کسی شویم مباحث مطرح شده در این فصل می تواند چالش هایی باشد که ما با آن ها روبرو می شویم .

ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ

با راهنما شدن ، من سپاسگذاری خود را نشان می دهم
راهنما شدن قلب قدم دوازدهم است و یکی از راه های اصلی رساندن پیام NA است . بسیاری از معتادان بر این باورند که راهنمای دیگر دیگر اعضای NA شدن بهترین راه برای تجربه و نشان دادن سپاسگذاری ما از هدیه بهبودی است . به عنوان راهنما ما چیزی را که به رایگان به ما داده شده است پس می دهیم . این یک رابطه ی مسئولانه است و قسمتی از این که ما چه گونه می توانیم ایثار گرانه به دیگران خدمت کنیم . با این که هر یک از ما ممکن است با کلمات مختلفی نقش خودمان را به عنوان راهنما بیان کنیم ، اما خیلی ساده این کار کمک یک معتاد به معتاد دیگر است . ما متوجه می شویم زمانی که به دیگری کمک می کنیم به خودمان هم کمک کرده ایم .

"رابطه راهنما و رهجو یکی از مهمترین روابط در برنامه بهبودی NA است . من باور دارم که رابطه راهنما و رهجو یک خیابان دوطرفه است که در آن راهنما شناخت بهتری از خود پیدا می کندو رهجو دانش و تجربه راهنمای اش را به دست می آورد . من بارها گفته ام که در زمان مشکلات اگر رهجو های ام نبودند ، من امروز پاک نبودم

"مجبورم صادق باشم و بگویم : زمانی که راهنما شده ، فکر نمی کردم این مساله ی بزرگی باشد . این چیزی بود که برنامه می گفت باید انجام دهم تا پاک بمانم ، و من می خواستم که پاک بمانم . امروز مدت زمانی است که در بهبودی هستم و نمی توانم زندگی ام را بدون این رهجو ها تصور کنم . ما با یکدیگر رشد کرده ایم ؛ ما هم دیگر را در بدترین زمان ها دید هایم ، اما باز هم در کنار یکدیگر مانده ایم . هم من ، هم آن ها به اندازه ای که گرفته ایم ، بخشیده ایم . با بدست آوردن ایمان در اثر بخشیدن آن چه رایگان به من داده شده است ، من امروز روابط بسیار غنی و عمیقی دارم که به هیچ صورت دیگر ممکن نبود در زندگی ام به وجود آید ."
راهنما اغلب حمایت و دل گرمی به رهجوی اش می دهد . تجربه ی شخصی که راهنما به مشارکت می گذارد می تواند به رهجو احساس پذیرفته شدن ، درک شدن و راهنمایی شدن در مسیر برنامه را بدهد . این مشارکت می تواند احساس واقعی نزدیکی و صمیمیت برای هر دو نفر – راهنما و رهجو – به همراه آورد و تنهایی و انزوایی را که اکثر ما چه تازه وارد باشیم ، چه قدیمی حس کنیم ، تخفیف بخشد .
" قبل از اینکه راهنمای دیگران شوم هیچ تصوری از خویشتن پذیری و لذتی که در اثر دوست داشتن و مراقبت از دیگران برای ام به وجود می آید نداشتم . کلیه روابط قبلی من بر مبنای به دست آوردن چیزی بود که می خواستم و البته باز هم همیشه احساس نیازمندی و دوست داشتنی نبودن ، می کردم . تعجب آور این که وقتی من شروع به کمک به رهجوهای ام کردم و یاد گرفتم که بدون توقع برگشت ، ببخشم ، شروع کردم به ارزش قائل شدن و پذیرش بیش تر خودم ."
"راهنما بودن به من کمک کرد از دنیای تاریک خود خارج شوم و وارد دنیای روابط واقعی گردم . زمانی که فقط در دنیا باشم ، زندگی خسته کننده ، تکراری و کوچک می شود . گرچه بهبودی به من کمک کرد تا درک کنم که این نوع زندگی می تواند تغییر کند . اما تا وقتی که مجبور نشدم زندگی رهجو های ام را درک کنم و با آن ها هم دلی نمایم و تغییر عمده ای در خود تجربه نکردم . من آن ها را دوست دارم و راهنمای آن ها شدن به من فرصت داد تا به آن ها گوش کنم و در مورد آن ها بیاموزم ، به آن ها عشق بورزم و به انسانیت بپیوندم .

"زمانی که بهبودی را تازه آغاز کرده بودم صحبت های راهنما ی ام را در جلسه ای شنیدم که می گفت که اوائل مثل این بود که در یک سینما که تمام شب فیلم نشان می دهد قایم شده باشد و زمانی که در ساعت 3 صبح از سینما بیرون می آید مردد باشد و نداند که از کدام راه باید برود . او احساس می کرد که گم گشته ، تنها و طرد شده است و من درک می کردم که او دقیقا چه احساسی داشته ، اما می ترسیدم بگذارم کسی بفهمد که من واقعا همان احساس تنهایی و سرردی را دارم . حال که مدتی است پاک هستم و رهجو دارم سعی می کنم همان الگویی باشم که او به من یاد داد . او در طول رابطه مان از راه های بی شماره به من یاد داد که اگر مایل ام خویشتن پذیری داشته باشم ، ناچارم ایمان و شهامت صادق بودن و مشارکت کردن ترس ها و افکارم را با دیگر معتادان داشته باشم . فکر می کنم که من هم به رهجو هایم از طریق کلمات و اعمال خود همین آموزش را می دهم

در این رابطه تک به تک ، ما تشویق می شویم و گاه به چالش کشیده می شویم تا در حالی که به رهجو های مان راه کار می دهیم به خودمان نیز نگاهی کنیم و زمانی که ما مسئولیت راهنمایی اشخاص را علی رغم مدت پاکی آن ها به عهده می گیریم سعی می کنیم بهترین حالت خود را در این رابطه داشته باشیم .

  "سه رهجوی من فرصتی برای ام به وجود آوردند تا بدون هیچ قید و و شرطی به دیگران کمک کنم . راهنمای دیگران شدن مرا در موقعیت مسئولانه ای قرار داد ، شرایطی که مهم است تا من صادق باشم به جای این که دنبال آن باشم که مرا دوست داشته باشند . راهنما شدن به من یاد داد چطور به انگیزه های ام پی ببرم و چه گونه رها کنم

"همان گونه که به پاک ماندن ادامه دادم به درک عمیق تری رسیدم که یکی از مسئولیت های من به عنوان یک معتاد در حال بهبودی و راهنما این است که : دریچهی افکار خود را به روی ایده های تازه باز کنم و تمایل داشته باشم چیز های جدید را امتحان کنم . در طول زمان از طریق ترازنامه نویسی متوجه شدم که همه معتادان لزوما در برابر انگیزه های من یک سان عکس العمل نشان نمی دهند . منصفانه نیست که از دیگران توقع داشته باشم تا اعمال یا عکس العمل های شان مثل من باشد ."
راهنما می تواند برای رهجوهایش الگو باشد ، الگویی که چگونه طبق اصول روحانی معتادان گمنام زندگی کنند . راهنما می تواند رهجوهایش را در سفر روحانی راهنمایی کند و به آنها در مورد برنامه NA آموزش دهد .
"راهنمای ام به من یاد داد که عشق بی قید و شرط است اما باید کمک و احترام او را به دست آورم . من هم همین را به رهجو های ام یاد می دهم . تا زمانی که ذره ای از تمایل در آن ها برای ادامه این سفر احساس کنم ، من نیز در کنار آن ها خواهم بود . کار من به عنوان یک راهنما ، راهنمایی و هدایت است نه هل دادن یا یدک کشیدن ."
"طریقه من در راهنمای دیگران بودن این است که آن ها را تشویق کنم تا تصمیمات سالم بگیرند . من نمی توانم به آن ها بهبودی بدهم اما می توانم از آن ها – زمانی که برنامه NA در زندگی شان به کار می گیرند – حمایت کنم . به جای تصمیم گیری برای آن ها ، سعی می کنم آن ها را در جهت ساختن ابزار بهبودی که بر روی اصول روحانی برنامه NA پایه گذاری شده است هدایت کنم.

 "باور دارم مسئولیت من این است که با کمک کردن به رهجوی ام در تمرین اصول روحانی موجود در دوازده قدم ، او را آماده کنم تا راهنمای خوبی شود ."
زمانی که ما راهنمای دیگران می شویم ، اغلب راجع به تسلیم و تحمل یاد می گیریم . لازم است به یاد داشته باشیم که ما فقط تجربه ، نیرو و امیدمان را با رهجو های مان به مشارکت می گذاریم اما چیزی را به آن ها دیکته نمی کنیم . ما سعی می کنیم تمرکز مان را در برقراری تعادل در زندگی و روابط مان با رهجو های خود حفظ کنیم . هر چند ممکن است بخواهیم مانع شویم تا رهجو های مان همان اشتباهات ما را تکرار کنند ، باید بدانیم که بهبودی رهجو های ما مسئولیت آن ها است ، نه ما .
"فلسفه ای که راهنمای من دارد و من هم از آن در رابطه با رهجو های ام استفاده می کنم ، این است که به ندرت نصیحت می کنیم . ما فقط اگر تجربه ی مشابه ای داشته باشیم به مشارکت می گذاریم . یا احساسمان ، یا کاری را که ممکن است در شرایط مشابه انجام دهیم به مشارکت می گذاریم . ما یک دیگر را کنترل نمی کنیم و به یک دیگر ماموریت نمی دهیم . یکی از حرف های بامزه ای که راهنمای ام وقتی که در فکر ایجاد رابطه ای جدید با یک زن بودم به من زد این بود که : از خودت بپرس آیا تمایل دارم که با این زن ازدواج کنم ؟ این به من کمک می کرد تا از خیلی روابط ناسالم دوری کنم ."
"من یاد گرفته ام تا آدم هایی را که به عنوان رهجو قبول می کنم ، همانطور که هستند بپذیرم و دوست داشته باشم ، نه به صورت تصاویر کوچک شده ی از خود من یا هر نمونه ی دیگر از بهبودی

"رهجو گرفتن به من کمک کرد تا درکی از عجز خود در برابر دیگران بدست آورم . در ابتدا برای موفقیت یا شکست آن ها احساس مسئولیت می کردم . اما خیلی زود با کمک راهنمای ام متوجه شدم که اگر برای موفقیت آن ها در پاک ماندن به خود اعتباری ندهم ، دیگر مجبور نیستم برای لغزش آن ها مسئولیتی به عهده بگیرم ."

بسیاری از معتادان معتقدند که راهنما بودن بخش مهمی از بهبودی آن ها است . راهنما بودن برای ما راهی روحانی است تا بتوانیم عمیق تر و با صمیمیت بیش تر مشارکت کنیم و به ما فرصتی می دهد تا بهبودی مان را با آن هایی که خواستارش هستند و به آن احتیاج دارند به مشارکت گذاریم  . ما هر کدام دارای دنیایی از تجربه هستیم و به عنوان راهنما ، می توانیم چیز هایی را که برای ما کار می کند و یا کار نمیکند ، به مشارکت بگذاریم . به عنوان راهنما ما می توانیم رهجو هایمان را در مسیر 12 قدم معتادان گمنام راهنمایی کنیم و به آن ها زندگی به روال NA را نشان دهیم .
"راهنما و رهجو شدن بزرگترین برکت در زندگی من بوده است . رهجو های ام اغلب به من کمک کرده و از من حمایت نموده اند و ما همگی هم معلم هستیم و هم شاگرد . وظیفه من به عنوان راهنما این است که حقیقت را به رهجو ها ی ام بگویم . اگر رابطه من با نیروی برترم درست باشد ، می توانم بفهمم که چه زمانی نیروی برترم مرا با نور حقیقت لمس میکند این مسئولیت من است که همیشه حقیقت را به رهجوهای ام بگویم اما ممکن است این کار من مورد پسند آن ها واقع نشود . گاهی ممکن است با مقاومت و عصبانیت آن ها روبرو شوم . مثال معروفی است که می گوید : حقیقت شما را آزاد می کند ؛ اما اول عصبانی تان می نماید ."
تجربه من ، به ویژه اخیرا ، این است که نقش من به عنوان راهنما مرا دوباره بر روی برنامه متمرکز کرده است . این رابطه به من کمک کرد تا بتوانم ارتباط نزدیکی با قدم ها پیدا کنم که برای حفظ مسیر بهبودی ام احتیاج دارم . در آخر هر مکالمه با رهجوی ام او همیشه می گوید : " برای گوش کردنت متشکرم " و من همیشه جواب می دهم : " برای تلفن کردن ات متشکرم " . راهنما و رهجو شدن برای من یک رابطه ی دو طرفه است . من همان چیزی را دریافت می کنم که می بخشم

"راهنما بودن به من این فرصت را داد که بتوانم به داستان زندگی دیگران گوش دهم . من شاهد عمق شهامت ، قلب های قوی و روح های شجاعی بوده ام . من یاد گرفتم به دیگران عمیق تر احترام بگذارم و آن ها را ژرف تر از هر تجربه ای که داشته ام دوست بدارم ."

  

فرار از تحمل فشار بار خود محوری

 راهنما شدن می تواند به خنثی کردن خود محوری کمک کند و بخشش روحانی را در ما تقویت نماید . ما میتوانیم یاد بگیریم در شرایط مختلف ، دیگرانی را که با ما خیلی هم فرق دارند ، کمک و حمایت کنیم . به عنوان راهنما هر چه بیش تر با توانایی ها و محدودیت های خود آشنا شویم ، فروتنی بیش تری پیدا می کنیم . این رابطه می تواند به ما کمک کند تا با نزدیک شدن به سایر انسان ها و درک مشکلات شان ، رشد کنیم و مسائل خود را بهتر ببینیم و یاد بگیریم ، دیگران را دوست داشته باشیم و بپذیریم .
"بعضی از بزرگترین چیز هایی که من در مورد راهنما بودن یاد گرفته ام این است که چه گونه از طریق الگو بودن پیام برسانم و چه گونه به بهترین نحوی که می توانم صداقت و هم دلی را تمرین کنم . راهنما بودن ، لزوم عمل به جای حرف را به من آموخت

"به نظر می اید که بهبودی به همراه راهنما و رهجو به بلوغ می رسد ، وقتی که کسی مشکلات کمک به دیگری را به صورت تک به تم بر خود هموار می سازد . هر وقت که من به رهجویی کمک می کنم تا قدم ها را کار کند ، خود نیز فرصتی جهت تمرکز مجدد بر روی آن ها پیدا می کنم . راهنما شدن به من یاد می دهد تا اجازه دهم دیگران در جهتی که نیروی برتر شان برای آن ها در نظر گرفته ، رشد کنند . این درسی است جهت رها کردن و تحمیل ننمودن قوانین و راه کارهای خشک و سخت گیرانه با دیگران ."
راهنما بودن می تواند به ما بر روی بهبودی خود متمرکز نگه دارد . رابطه راهنما و رهجو چالش هایی را که خود ما در اوایل بهبودی داشتیم ، به ما یاد آوری میکند . زمانی که یک تازه وارد را به عنوان رهجو می پذیریم ، خیلی سخت می توانیم از یاد ببریم که از کجا آمده ایم . راهنما شدن معمول تاکیدی بر رشد ما است و می تواند بهبودی ما را غنا بخشد . بسیاری از ما وقتی که به طور فعال راهنمای دیگران هستیم ، می بینیم خیلی سخت است که بخواهیم خود مان راکد بمانیم .

 "خیلی از اوقات در می یابیم چیزی را که به رهجوی ام می گویم ، دقیقا همان چیزی است که خود نیاز به شنیدن آن داشتم "
" راهنمای دیگران بودن مرا نسبت به این که از کجا آمده ام آگاه نگاه می دارد و مرا در بهبودی ام به پیش می برد . من فقط می توانم با بخشیدن چیزی که دارم آن را برای خود حفظ می کنم . تمرین اصل روحانی هم دردی ، مراقبت ، مهربانی ، توجه ، مشارکت و خدمت به دیگران مرا با نیروی برترم وصل نگه می دارد و کمک می کند تا در روابط خود متعهد و پاسخ گو باشم

"راهنما بودن همیشه مرا به بهبودی ام و پیشرفت در آن باز می گرداند مشارکت تجربیات مان با رهجو های مان می تواند برای هر دو طرف التیام بخش باشد . اغلب زمانی که ما ضعف های مان را بر ملا می کنیم ، اشتباهات مان را می شماریم و صادقانه درباره ترس هایمان صحبت می کنیم . رهجو های مان به ما اعتماد بیشتری می کنند و این نوع مشارکت صادقانه هم چنین به ما یاد آوری می کند که ما صرفا یک انسان هستیم و نه نیروی برتر رهجوی خود .
"آخر هر هفته من و یکی از رهجو های ام گردشی در حومه شهر می کنیم . این زمان آرامشی برای هر دو نفر ما است . او راجع به زمان های سخت خود و من راجع به زمان های بد خود حرف می زنیم . یا راجع به غروب آفتاب و هر چیز دیگری صحبت می کنیم . به نظر می رسد که میلیون ها کیلومتر از همه چیز دور هستیم و هیچ چیز نمی تواند ما را آزار و اذیت کند .
به عنوان راهنما ، من بیشتر از او راجع به قدم ها و سنت ها می دانم . اما به این معنی نیست که من نمی توانم هفته سختی را پشت سر گذاشته باشم . گاهی اوقات این من هستم که به یک مدل غیر راهنما به او از ته دل سلام می کنم و می گویم از خدا تشکر میکنم که تو اینجا هستی ."

   " من سعی می کنم به رهجوی ام این فکر را انتقال دهم که مهم نیست ما در مورد خودمان چه احساسی داریم ، بلکه مهم این است که خداوند ما را همان طور که هستیم دوست دارد . وقتی من بتوانم تجربه ام را بدون اینکه احساس کنم ؛ یا طوری رفتار کنم که انگار از رهجوهای ام بهتر یا بدترم به آن ها ارائه کنم ، می توانم بگویم که کارم را به عنوان یک راهنما درست انجام داده ام

شخصا ، من به عنوان یک راهنما باور دارم که مسئولیت من این نیست که مثل رهجو ام فقط تمام سعی خود را در بهبود این رابطه بکنم ، بلکه این است که سعی کنم حداقل یک سر سوزن بیش تر اضافه کنم. به هر حال از من خواسته شده که راهنما باشم چون تجربه ی بیش تری از رهجوی ام دارم . بنا بر این باید حد اقل یک رابطه 51 به 49 درصد باشد ."
در طول زمان ، راهنما بودن به ما کمک می کند تا یاد بگیریم چه گونه بدون قضاوت کردن گوش دهیم ، بدون شرط بپذیریم و بدون توقع دوست داشته باشیم . به طرق مختلف راهنما بودن به ما یاد می دهد که چه گونه روابط سالم ایجاد و آن را حفظ کنیم .
"برای من مهم است که از کوشش در کنترل رهجوی ام خود داری کنم . هم چنین مهم است که یک شنونده خوب باشم و تا زمانی که رهجوی ام حرف می زند حرف او را قطع نکنم یا این که حرف در دهان او نگذارم . بیشتر اوقات ، اگر من بگذارم که به اندازه کافی حرف بزند ، به طور طبیعی راه حل ، در حین صحبت او در مورد مشکل ، خود به خود نمایان می شود

"من یک رهجو داشتم که در خود محوری خبره بود و مشکل جدی با غرورش داشت . گاهی از شنیدن صدایش در تلفن ترس برم می داشت و بی درنگ برای کمک به نیروی بر ترم روی می آوردم . با گذشت زمان که من به دعوت کردن نیروی برترم برای راهنمایی من در طول صحبت مان ادامه دادم ، اوضاع بهتر شد . نیروی برترم عموما به من روشن بینی ، تحمل و عشق بی قید و شرط اعطا می کرد . من امروز هنوز راهنمای این شخص خود محور هستم که البته هنوز هم گاهی از غرور خود زجر می کشد .
                   من از ان رابطه منافع زیادی بردم که قابل توضیح نیست . من فقط می دانم که بخاطر درس های زیادی که از او در زندگی آموختم ، امروز انسان بهتری هستم و من این درس را یاد گرفتم چون مایل بودم بشنوم ، هر چند بعضی چیز ها که او می گفت به نظر من مزخرف می آمد . مهمتر از همه یاد گرفتم زمانی که با هر کدام از رهجو های ام در تماس هستم بیش تر به نیروی برترم اتکا کنم ."

پرورش نقش مان به عنوان یک رهجو

ما می توانیم اقدامات زیادی انجام  دهیم تا اطمینان حاصل کنیم که رابطه ی ما با راهنما ی مان به درد بخور و موثر است  . قسمت اعظم این که ما چه اندازه بتوانیم از رابطه راهنما و رهجو سود ببریم ،  بستگی به مقدار تمایل ما به عنوان رهجو دارد . زمانی که ما قلب و ذهن خود را باز  می کنیم و متعهد به کارکردن با راهنما می شویم ، فرصت آموختن بسیاری چیزهای جدید و  راه های جدید تفکر را یاد می گیریم . ما کشف می کنیم که چگونه با زندگی از زاویه  ای دیگر روبرو شویم . اغلب ما از خود محوری رها می شویم و نسبت  به نیازهای راهنمای  خود حساس می شویم . همینطور که در رابطه راهنما و رهجو رشد می کنیم ، حس اعتماد  بیشتری در ما پدید می آید . اکثر ما یاد می گیریم که چگونه در زندگی خود تعادل به  وجود آوریم .
"وقتی گیج می شویم و نیاز به راهنما پیدا می کنم ، به راهنمای ام تلفن می  کنم . دید او به مساله ممکن است متفاوت باشد . او می تواند با یک یا دو پیشنهاد به  من کمک کند تا فکرم کار کند .من ادعا ندارم که تمام جواب های و تجربیات را دارم  بنابراین منیت خود را با گوش کردن به او ، کنار می گذارم ."
"من 5 سال پاکی داشتم که راهنمای ام مرا به علت این که به راه کارهایش عمل  نمیکردم ، رها کرد . من به او اعتماد نداشتم ، من به هیچ کس اعتماد نداشتم . زمانی  که راهنما ی فعلی ام را گرفتم ، درمانده و از درون خالی بودم . اما سر جای خود  ماندم و مصرف نکردم . قدم ها را با راهنمای جدیدم کارکردم . راهنمای ام از من  خواست که هر روز به او تلفن بزنم . از این کار متنفر بودم اما انجامش دادم . و سپس  عجیب بود چیزی شروع به اتفاق افتادن کرد . دیگران شروع کردند در جلسات در کنار من نشستن  و من شروع کردم با آنها صحبت کردن . تلفن ام یواش یواش شروع به زنگ زدن کرد .  متوجه شدم که بیش تر می خندم . فکر می کنم اتفاقی که افتاد این بود که من مجبور  شدم ، یا شاید بهتر باشد بگویم به طرف اولین رابطه صمیمانه در بهبودی یا شاید در کل  زندگی ام راهنمایی شدم . دلیل این که در طول زندگی دوستی ها و روابط عاشقانه ام  همیشه نا موفق بوده ، این بود که اجازه نمی دادم  تا کسی به اندازه کافی به من نزدیک شود و مرا  بشناسد و در نتیجه من مایل نبودم تا خود را بشناسم . کار کردن و نزدیک بودن با  راهنمای ام و یاد گیری اعتماد به او ، باعث تغییر بزرگی در زندگی من شد ."
"هر بار که من با راهنمای ام حرف می زنم همیشه به خاطر دارم که از او بپرسم  که چه طور است و چه کار می کند . اوایل رابطه ی ما ، من هر گز از او سوال نمی کردم  . بعدها این آخرین چیزی بود که قبل از گذاشتن گوشی تلفن از او می پرسدم . حالا  وقتی که او می گوید: "خوب چه کار می کنی ؟"  من تمام اتفاقاتی را که افتاده است تعریف می  کنم و بعد می پرسم "حال تو چه طور است ؟" بله بهبودی امکان دارد ."

 وقتی که ما راهنما انتخاب می کنیم  یک حرفه ای را استخدام نکرده ایم تا به ما آموزش دهد ، تجزیه و تحلیل کند ، ما را  درمان کند یا این که نجاتمان دهد . راهنمای ما به سادگی تجربه ، نیرو و امید را با  ما به مشارکت می گذارد . نهایتا خود را مسئول بهبودی خودمان هستیم . داشتن راهنما  بیش تر از حرف زدن تو خالی است . رهجو بودن یک عمل است . ما باید اقدام کنیم ، و  لازمه این اقدام در خواست کمک است . در خواست کمک از یک معتاد در حال بهبودی به ما  می کند تا تشخیص دهیم که به کمک دیگران خیلی بیشتر به دست خواهیم آورد تا زمانی که  تنها باشیم .
"داشتن راهنما برای من یادآور مسئولیت ام نسبت به خودم جهت رشد از طریق قدم  ها است . با مشارکت این فرایند با راهنمای ام ، من شاهدی خواهم داشت برای این که  چه قدر یا چه گونه کارم را انجام دهم و به چه سرعت یا به چه کندی در کارکرد قدم  حرکت می کنم . از این طریق ، رابطه من با راهنما ی ام باعث می شود تا در مورد پیش  رفت در بهبودی ام با خود صادق باشم ."
"زمان زیادی طول کشید تا من توانستم فرق درمان گر با راهنما را تشخیص دهم .  4 تفاوت عمده وجود دارد : راهنما گرفتن نیاز به پول ندارد . هیچ کس در جلسات NA از شما نمی خواهد پولی پرداخت کنید . من نمی  توانم هر روز به درمان گر خود تلفن کنم و راهنمای من هیچ وقت ، زمانی که من در حال  گریستن هستم ، به من نمی گوید که "وقت تمام  است ".
"زمانی که تازه وارد بودم ، همیشه به راهنما ام تلفن می زدم و از او می  خواستم به من بگوید که در یک موقعیت خاص چه کار کنم . او همیشه به من می گفت دعا  کن . یادم می اید که با او چانه می زدم و می خواستم که به من بگوید دقیقا چه کار  کنم ، یا در حقیقت به من دستور دهد . ولی او هرگز این کار را نمی کرد و فقط می گفت  : من راهنمای تو هستم نه نیروی برترت . اگر نمی دانی باید چه کار کنی فقط صبر کن .  در آن زمان این حرف باعث نا امیدی من می شد ، اما امروز می بینم که او نمی خواست  مسئولیتی را که به من تعلق داشت بپذیرد . حالا من همان کار را با رهجو های خود  انجام می دهم ."

  چه زمانی که در برنامه جدید هستیم  و چه زمانی که پاکی طولانی مدت داریم ، داشتن ارتباط نقش اساسی را در پرورش رابطه  راهنما و رهجو بازی میکند . خیلی از اصولی که ما در زمان تازه وارد بودن در مورد  این که در برنامه ی NA چه گونه کار می کند یاد می گیریم ، همان هایی است که برای اعضای  پاکی بالا هم وجود دارد . ما باید از ترس های مان عبور و درخواست کمک کنیم و شروع  به اعتماد کردن کنیم . اگر راهنمای مان از ما بخواهد در زمان های مشخصی تلفن بزنیم  لازم است ما نهایت سعی مان را در انجام آن به کار بریم . اگر میل به مصرف داریم  باید به راهنمای مان تلفن بزنیم و خودمان را بیان کنیم . توسط مشارکت صادقانه و  گوش کردن به راهنما ، ما اغلب می توانیم یاد بگیریم چه گونه مسیر را پیدا کنیم و  چه گونه ریسک کنیم .
"زمانی که بچه بودم خیلی جابجایی داشتیم و به همین دلیل من موقعیت داشتن  دوست خوب برای مدت طولانی را از دست دادم . زمانی که در نهایت به NA  آمدم و یک راهنما گرفتم همان طوری که به من  پیشنهاد داده بودند ، احساس کردم اولین دوست خوبم را به دست آورده ام . ما همگی  خیلی در بهبودی جوان بودیم ، بنابراین رابطه راهنما و رهجو برای همه ی ما یک  خیابان دو طرفه بود . من به یاد می آورم که راهنمای من چه گونه بود و چه گونه با  صبر و درک قلبی به حرف های من گوش می داد . من میدانستم که او می داند ، و این به  معنای هم دلی بود . او اولین شخصی بود که به راستی اجازه دادم به دنیای من وارد  شود . با مشارکت خصوصی ترین افکار و راز هایم با او ، اولین رابطه با یک موجود  انسانی را تجربه کردم ."
"من بارها لغزش کرده  ام . آخرین دفعه که به راهنمای ام تلفن زدم و گفتم که من مصرف کرده ام ، او گفت متأسّف  است که این خبر را می شنود . او به من گفت : "زندان ، تیمارستان و یا مرگ " لزوما با این ترتیب پشت سر هم  اتفاق نمی افتد ، و برای من آرزوی شانس کردن . این آخرین بار ، بدترین تجربه من  بود . می دانستم اگر کارهایی که راهنمایم گفته انجام ندهم ، خواهم مرد . به طریقی  ، من اراده و زندگی ام را به او و به این برنامه سپردم تا جایی که نیروی برتر خود  را پیدا کردم . نا امیدی با خودش تسلیمی را آورد که من نیاز داشتم تا بتوانم پیش  نهاد های راهنمای ام را دنبال کنم و این برنامه را راه جدید زندگی ام قرار دهم ."

  "من هرگز فکر نمی کردم مجبور شوم به کسی راجع به کارهایی که انجام داده ام ، احساسات و افکارم چیزی بگویم . من رنج زیادی کشیدم تا چیز هایی را که می خواهم با راهنمای ام مشارکت کنم انتخاب کنم . یک روز من به او چیز های وحشتناکی که راجع به شوهرم می دانستم گفتم ،  و این که بعد از ازدواج با من نیز با زن های زیادی بوده و مسائل دیگر . بعد از اینکه تمام مسائل را گفتم متوجه شدم که تمام این ها بدبینی من بوده است . بعد از این تجربه ، اعتماد کردن به راهنما ی ام تا به امروز برای ام آسان تر بوده . من نمی توانم چند روز بمانم بدون این که با او تماس داشته باشم ، زیرا که در این صورت زجر می کشم و بهترین تجربه من ، مشارکت قدم اول با او بود ، اعتماد به نفس من افزایش پیدا کرد و امروز شاد زندگی می کنم "
اگر راهنما به ما بگوید که باید بیشتر به جلسه برویم ، به طور منظم نشریات NA را مطالعه کنیم یا تراز نامه بنویسیم ، لازم است که نهایت سعی خود را در انجام آن بکنیم . ما نباید به معتادانی که از آن ها در خواست کمک می کنیم بگوییم که چگونه به ما کمک کنند . وقتی در خواست کمک می کنیم باید سعی کنیم آموزش پذیر هم باشیم .
"من همیشه برای تلفن زدن به سایر دوستان بهبودی مشکل داشته ام ، حتی امروز . اگر چه راهنمای ام نتوانست در پیش رفت من در قدم ها به من کمک کند ، تا زمانی که به من حداقل 5 نفر که بهبودی شان را تحسین می کردم تلفن کردم و راجع به بهبودی از آن ها سوالاتی نمودم . این تلفن ها به من کمک کرد تا دید بهتری به زندگی پیدا کنم . من برنامه ای را کار می کنم که شامل کمک و حیات دیگران می شود . در یک نقطه از بهبودی به طور جدی درباره لغزش فکر می کردم . بعد ناگهان چهره یکی از معتادانی که تحسین اش می کردم در نظرم آمد و سپس افکارم بر تمام معاشرت های جدیدم متمرکز شد ، و فکر مصرف ناپدید شد

"برای مدت زیادی در بهبودی مایل نبودم راه کار های راهنمای خود یا هر کس دیگری را امتحان کنم ، تا این که عذاب تنهایی ناشی از انجام دادن کارها به طریق خودم به قدری عظیم شد که اگر می خواستم پاک بمانم هیچ حق انتخاب دیگری نداشتم .

حتی آن موقع هم واقعاً باور نداشتم که کسی بتواند راه کار جالبی به من بدهم و با گذشت زمان همین طور که زندگی من به خاطر عمل کردن به راه کارها بهتر شد ، متوجه شدم که بیش تر اوقات راه کارهای هر کسی می تواند بهترین راه کاری باشد که من به خود می دهم ."
زمان هایی هست که وقتی ما به کمک احتیاج داریم راهنما ی مان در دسترس نیست . بسیاری از ما متوجه شده ایم که باید شبکه ای از اعضای برنامه را که می توانیم در مواقع ضروری علاوه بر راهنمای مان به آن ها روی آوریم تشکیل دهیم . در بعضی جاها رسم بر این است که اعضایی که از طریق راهنما به یکدیگر وصل هستند برای این نوع حمایت برگزیده می شوند . آشنا شدن با سایر رهجو های راهنما ی مان می تواند برای ما چتر حمایتی باشد . اگر ما نتوانیم با راهنمای خود تماس بگیریم ، همیشه می توانیم به یکی از افراد شبکه ی راهنما و رهجویی تلفن بزنیم . در بعضی جاها این شبکه ی راهنما و رهجویی "خانواده " نامیده می شود . صرف نظر از اسم آن ، برای بعضی از اعضا تعلق به این شبکه مهم است و می تواند به آن ها نوعی امنیت و احساس تعلق به چیزی بزرگتر از خود را بدهد .
"در ناحیه من ، تعداد کمی زن هستند که راهنمای زن دارند ، و من مجبور بودم به شهر دیگری که " خانواده " ی راهنما و رهجو شکل اصلی راهنما گرفتن است بروم . من فقط می خواستم قدم ها را با راهنمای خود کار کنم و از او راه کار بگیرم ، به جای این که بخواهم اجبار های اجتماعی و سفر های راه دور را که لازمه بیش تر شبکه های راهنما و رهجو یی در شهر خودم بود تحمل کنم . حالامن حدود 2 سال است که یک راهنما در کشور دیگر دارم و برای دیدن او و خواهران بهبودیم به آن جا سفر کرده ام . من از هم نشینی و بودن با آن ها آنقدر لذت برده ام که تصمیم گرفته ام برای 6 ماه به آن جا بروم و مدتی را با خواهران بهبودی خود بگذرانم ."

 "من بطور ماهیانه در گردهم آیی یک "خط " یا شبکه ی راهنما و رهجویی شرکت می کنم ، بنابر این اگر زمانی نیاز به یک راهنمای جدید داشته باشم ، مسئله ای نیست ، زیرا یک گروه از معتادان در حال بهبودی را در دسترس دارم که می توانم به آن ها اعتماد کنم ، رابطه برقرار کنم ، برای ام مهم باشند ، و از صمیمیت و یک رنگی با آن ها نترسم ."
اگر چه ، بعضی از اعضای رابطه راهنما و رهجو را یک رابطه ی کاملا شخصی می دانند و نمیخواهند که آن را تبدیل به یک خانواده گسترده کنند . برای این اعضا داشتن نوعی شبکه ساختاری متصل به راهنما و رهجویی می تواند محدود کننده باشد و یا قدری محذورات به همراه داشته باشد .
"راهنمای من عضو یکی از خانواده های راهنما و رهجویی است ، که البته اصلا نظر مرا جلب نمیکنند . خوشبختانه ، او اهمیت نمیدهد که من در این فعالیت شرکت نکنم . احساس می کنم مثل این است که جزئی از یک دسته باشم که باید با یک دو جین زن و رهجوی شان و رهجوهای رهجو های شان احساس همدلی کنم .من حتی از بعضی از افرادی که در این شبکه ی راهنما و رهجویی عضو هستند ، خوش ام نمی آید . من دیدم که از قبل دارای یک خانواده که در زندگی من تاثیری ندارد و به یکی دیگر احتیاج ندارم ."
حتی اگر ما از این که جزئی از یک شبکه ی راهنما و رهجو هستیم ، خوش حال باشیم ممکن است گاهی دچار وسوسه ی مقایسه خود با دیگران شویم . گاهی اوقات ممکن است احساس کنیم که راهنمای من به بعضی از رهجو هایش بیش تر اهمیت می دهد ، یا ممکن است خود را رهجوی برگزیده بدانیم و دچار احساس منیت شویم . این مهم است که بدانیم که ما هر رابطهی راهنما و رهجویی منحصر به فرد است . هر رابطه چالش ها و هدایای خود را دارد . ما از مقایسه ی خودمان با دیگران هیچ چیز به دست نمی آوریم.
"من همیشه احساس می کردم لازم است تا در هر موقعیتی بهترین باشم و تقریبا بیشتر از یک سال من تنها رهجوی راهنمای ام بودم و زمانی که او رهجوی جدید گرفت من متعجب شدم و احساس عدم امنیت کردم . آموختن دوست داشتن دیگران و حسادت نکردن به آن ها ، راهی طولانی و دردناک بود . زمانی که احساس عدم امنیت یا ناراحتی می کنم ، با راهنما ی ام صحبت می کنم . به جای عمل از روی نقص ام ، سعی می کنم با سایر زنانی که راهنمای من راهنمای آنان نیز هست تماس بگیرم و در خواست کمک کنم . الان من 4 خواهر بهبودی دارم و آن ها زنان فوق العاده ای هستند .من واقعاً آن ها را دوست دارم و به بودن آن ها در زندگی ام افتخار می کنم ."
چه ما یک شبکه ی راهنما و رهجویی داشته باشیم ، چه نداشته باشیم ، می توانیم یک شبکه حمایتی با ثبات برای خود به وجود آوریم تا فقط به راهنمای مان اتکا نکنیم . ایجاد دوستی با دیگران در برنامه و تقویت ارتباط مان با نروی برتر می تواند به ما در زمان هایی که راهنما ی مان در دست رس نیست ، کمک کند .
"راهنمای ام گاهی اوقات نمیتواند در دسترس من باشد ، اما خدای من همیشه با من است

"راه کار های دوستانه ای که من از راهنمای خود دریافت می کنم ، همیشه جواب داده است . اما زمان هایی در بهبودی من بوده است که من راهنما نداشته ام و از دوستان نزدیک در بهبودی به عنوان صدای درونی استفاده کرده ام و خدا را بخاطر داشتن چنین دوستانی شاکرم . در طول سالها هر وققت که در خواست کرده ام ، خداوند معلمی را در زندگی من قرار داده است ."
بهبودی می تواند سفری شگفت انگیز در "خود شناسی " و خویشتن پذیری باشد . به همراه معتادان گمنام ، نیروی برترمان و کمک راهنما ی مان می توانیم به آزادی و نشاطی در زندگی دست پیدا کنیم که هرگز باور نداشتیم وجود دارد . اگر به عنوان یک رهجو بخواهیم می توانیم آگاهی و دانشی را که راهنمای مان در ارتباط با برنامه NA دارد خوب فرا گیریم . ما میتوانیم یاد بگیریم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و قدر دان زندگی جدیدمان در بهبودی باشیم و آن را دوست داشته باشیم .

ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ

اکثر اعضا بر این باورند که ما بهتر است راهنمای کسانی شویم که فقط در جلسات NA شرکت می کنند . بعضی دیگر از اعضا فکر می کنند که تمایل رهجو به پی گیری پیش نهاد ها و تمرین اصول برنامه ی NA مهم تر است تا این که او در چه انجمنی حضور پیدا می کند . اگر چه به ما به عنوان راهنما باید در نظر بگیریم که قبول رهجو از انجمن های دیگر چه تاثیرات و تبعات برای ما خواهد داشت .
"من متاسفم که بسیاری از فرصت ها را به خاطر دید شخصی غیر قابل نفوذ خود که می گفتم " فقط NA " از دست دادم . فرصت هایی که می توانستند برای افزودن ایده های جدید و دید تازه به انجمن و راه زندگی مفید باشند . امروز اگر کسی بگوید که او چیزی را که NA دارد می خواهد ، من دیگر قضاوت نمی کنم که او تا چه حد خواهان آن است ."
"من رهجویی داشتم که به دلایلی که برای خودش هم روشن نبود ، احساس می کرد نیاز دارد به انجمن دیگری برود . من به یک باره احساس ترس ، خشم و خود کم بینی به سراغ ام آمد . فکر می کردم که به عنوان راهنما کار اشتباهی کرده ام . اما بعد از نگاهی به خود ، و بررسی احساسات ام ، تصمیم گرفتم به دوست داشتن و راهنما بودن او ادامه دهم . من به او گفتم که اگر می خواهد با نشریات انجمن دیگری کار کند نمیتوانم به او کمک کنم ، چون با نشریات آن آشنا نیستم . اما او پس از دو ماه که بین دو انجمن در تردید بود و در نهایت تصمیم گرفت که انجمن معتادان گمنام تمام احتیاجات بهبودی او را بر آورده می سازد . او به خاطر آزادی و عشقی که در انتخاب تصمیم اش داشت بسیار سپاسگذار بود

"کسانی که من به عنوان رهجو پذیرفته ام همگی افراد بسیار خاصی هستند . هر کدام از آن ها برداشت خاص خود را از بهبودی و حفظ آن دارند . اگر حتی قسمتی از آن حضور در جلسات سایر انجمن ها است . خب این برای او کار می کند . البته حضور در انجمن های دیگر برای من کار نمی کند ، اما این تجربه من است و تجربه من ، تمام چیزی است که برای مشارکت دارم . ولی من به تصمیمات آنها احترام می گذارم و بهترین سعی خود را می کنم که قضاوت نکنم . به مدت 14 سال راهنمای کسی بودم که هر از گاهی در یک انجمن دیگر حضور پیدا می کرد . آیا من باید رابطه و گذشته ی زیبایی را که ما بایک دیگر داشتیم به این علت به فراموشی بسپارم ؟ مسلما نه ."

ﺟﻨﺴﻴﺖ

اگر چه همگی ما سعی می کنیم به یک هدف مشترک برسیم ، اما بسیاری از اعضا باور دارند فرایند درونی دست یابی به این هدف برای مردها و زنان متفاوت است . آن ها احساس می کنند که ممکن است درک و هم دلی متقابل بین اعضای با جنسیت متضاد ، وجود نداشته باشد . بنا بر این خیلی از اعضا شدیدا باور دارند که راهنما و رهجو باید از یک جنس باشند .
"زمانی که تازه شروع به رفتن به جلسات کردم از یکی از مردان مسن در خواست کردم که راهنمای من شود او به نظر شبیه پدر حمایت گر بود و من علاقه داشتم که کسی از من مواظبت کند . یکی از زنان برای من توضیح داد که قویا پیشنهاد شده که زنان به دنبال راهنمای زن بگردند . این توصیه ی مهمی بود . من هرگز قادر نبودم داستان روابط و رابطه های جنسی ام را با یک مرد در میان بگذارم . این مسائل برای من با دنیایی از شرم پیوند خورده است و من نیاز دارم که این مسائل را با کسی که واقعاً می فهمد چگونه یک زن – به عنوان یک معتاد – برای ادامه بقا به چه اشکالی بر سر وجود خود مصالحه و سازش میکند ، به مشارکت بگذارم ."
"من یک زنی هستم و مرد جوانی را برای مدتی طولانی به عنوان رهجو پذیرفتم و ما تا قدم 3 با یکدیگر کار کردیم . به هر صورت زمانی که به قدم 4 رسید تصمیم گرفت که تا با یک راهنمای مرد کار کند . من باور نداشتم که به سادگی بشود با یک راهنما یا رهجو از جنس متضاد ، کاملا هم دل شد . اگر چه زن و مرد با هم برابرند ، اما مطمئنا مثل هم نیستند

"امروز من فقط رهجوی زن می پذیرم اما در اوایل بهبودی ام مردی از من خواست که راهنمای او شوم . او گفت که من نوعی بهبودی دارم که او خواهان اش است و این که او با هچ یک از مردان در انجمن محلی و کوچک NA ما در ارتباط نیست . فکر می کنم که من تحت تاثیر قرار گرفتم و چون هیچ کشش جنسی بین ما در میان نبود فکر کردم که می تواند قابل قبول باشد . ولی این رابطه تمام خشم های پنهان من در مورد مردها را زنده کرد . من می خواستم تکلیف بیش تری را انجام دهد ، خیلی بیش تر از چیزی که از زنان می خوستم .من او را بیش تر از سایر رهجو های ام به چالش می کشیدم و رشد او حرص مرا در می آورد . وقتی متوجه رفتار و اعمال خود شدم . خیلی ناراحت شدم . بنا بر این به او گفتم فکر می کنم لازم است تا با یک مرد کار کند . من برای او ارزش زیادی قائل بودم اما احساس می کردم قادر نیستم عشق بی قید و شرطی را که در رابطه راهنما و رهجو لازم است ، به او بدهم ."
"به عنوان یک مرد همجنس گرا همیشه با کسانی که می خواهند رهجوی ام باشند ، در مورد این که من همجنس گرا هستم صحبت می کنم ، که اگر آن ها به دنبال حل مشکلات خود در مسائل جنسی هستند لازم است تا فکر دیگری کنند و به کسی دیگری مراجعه نمایند . رابطه راهنما و رهجو بر پایه ی اصول NA شکل می گیرد . بعضی از زنان هم وقتی فهمیدند من یک مرد همجنس گرا هستم از من خواستند تا راهنما ی شان باشم . هیچ کشش جنسی وجود نداشت اما هنوز هم به اندازه کافی تفاوت بین من و یک زن وجود دارد . بنا بر این تصمیم گرفتم در خواست های آن ها را رد کنم

"من فکر می کنم مهم است که حتما یک راهنمای هم جنس خود داشته باشم . من یک مرد هستم و برای مدتی یک زن هم جنس گرا را به عنوان رهجو پذیرفته بودم . من باید کاملا صادق باشم و بگویم که میل جنسی من نسبت به این زن درست به اندازه ای بود که به یک زن عادی داشتم . برای مدت یک هفته راهنمای او شدم و بسیار سپاسگذارم که عملی انجام ندادم که هر دو ی ما آزار ببینیم . این یک تجربه ی یاد گیری واقعی برای من بود

بعضی از اعضا بوده اند که در ایجاد رابطه صحیح به عنوان راهنما یا رهجو با جنس مخالف موفق بوده اند . اما در این گونه موارد هر دو طرف بر روی بهبودی خود تمرکز داشته اند و رابطه آن ها به خوبی و بدون پیچیدگی کار کرده است . در بعضی انجمن های محلی NA ممکن است تعداد زنان و مردان جهت انتخاب راهنمای هم جنس توازن نداشته باشد و این جاست که اعضای NA باید خلاقیت خود را برای انجام دادن بهترین کار نشان دهند تا اطمینان حاصل کنند که آن ها فقط حامل پیام NA هستند .

 "من یک زن ام و از اولین اعضای هستم که در یکی انجمن های محلی NA پاک شدم . من به درخواست مردانی که از من می خواستند راهنمای آن ها شوم جواب مثبت می دادم زیرا در آن زمان کسی دیگر نبود که راهنمای آن ها شود . تجربه من این است که این مردان با احترام با من رفتار می کردند ، اما فکر می کنم برای هیچ یک از ما این رابطه سالمی نبود . از طرف دیگر من باور دارم که این یک برنامه روحانی است و اگر ما رابطه مان را بر بهبودی متمرکز کنیم همه چیز روبه راه خواهد بود ."
"به عنوان یک مرد که راهنمای زنان می شود و رهجوی زن دارد برای مسئول باقی ماندن در برابر این تعهد من باید یک سری مسائل را رعایت کنم. اولین زنی که از من خواست راهنمای اش باشم قبل از من 3 راهنمای زن داشت که در ناحیه ما از او پاکی بیشتری داشتند ( این در نیمه دهه 80 بود و ما ناحیه جوانی بودیم .) من از راهنمای ام کمک خواستم و او بعضی از قواعد را در رابطه با راهنما و رهجو را به من گفت که تا به امروز آن ها رعایت کرده ام . اول از همه رابطه راهنما و رهجو بر پایه 12 قدم بهبودی NA است و نه راهی برای دوست یابی ، یک حزب سیاسی و یا یک مرکز روان شناسی . دوم ، رابطه راهنما و رهجو یک رابطه افلاطونی و مقدس است و لازمه بقای آن بدین شکل است که راهنما به طور فعال برنامه را کار کند که شامل تهیه ترازنامه ی منظم و مستمر از انگیزه های اش نیز می شود . در نهایت ضروری است که اجازه دهیم رهجو درک خود را به شکلی که برایش بهتر کار میکند پیدا کند . من از راهنما ی ام به خاطر توصیه اش متشکرم زیرا هنوز راهنمای این زن هستم و رابطه ما کار می کند ".                                  "مدت 8 سال است که من راهنمای یک مرد هم جنس گرا هستم ( خودم یک زن هستم ) . وقتی او از من خواست راهنمای اش شوم اول از همه می خواستم جواب رد بدهم ، زیرا در نشریات ما پیش نهاد شده است که ما باید راهنمای همجنس خود داشته باشیم . اما خیلی خوشحالم که حس درونی ام را ( که می تواند همان نیروی برترم باشد ) دنبال کردم ، زیرا این رابطه خاص یکی از بهترین هدایایی بود که من در رابطه راهنما و رهجو دریافت کردم . برای من سوال این است که اگر ما تک جنسه ها (مردان یا زنان عادی ) را تشویق می کنیم که از بین هم جنسان خود راهنما انتخاب کنند ، چطور می توانیم افراد هم جنس کرا را که نیز لذت جنسی خود را از هم جنس شان کسب می کنند ، به همین امر تشویق کنیم ؟"
اگر یک جنس مخالف از ما درخواست کند که راهنمای او شویم ، لازم است که انگیزه های خود و همین طور انگیزه های آن شخص را بررسی کنیم . احساس رمانتیک یا جذابیت جنسی ممکن است به راحتی قابل تشخیص نباشد . در این گونه موارد ، ضروری است تا ما بین جاذبه ی جنسی و رمانتیک رهجو ، با تمایل صادقانه ی او برای کسب دانش برنامه NA  از ما ، تفاوت بگذاریم و آن را تشخیص دهیم . اگر به نظر رسید که او انگیزه های دیگر دارد ، دیگر مسئولیت به عهده شماست تا از خطرات جاذبه جنسی آگاه و بر حذر باشید . این خطر در رابطه راهنما و رهجو می تواند هر دو طرف را تهدید کند . ما باید مطمئن باشیم که داریم پیام NA را می رسانیم ، نه این که بر روی تمایلات پنهان خود نسبت به رهجوی خود سرپوش می گذاریم . نتیجه ی این گونه احساسات اصولا برای هر دو طرف خطرناک است .
"من یک عضو دو جنسی هستم ، و زمانی که در نقش مردانه خود بودم توانستم با موفقیت راهنمای یک زن باشم . هنگامی که در حین تغییر جنسیت بودم ، یک مرد راهنمای من بود. اگر چه وقتی که کاملا تغییر جنسیت دادم و تبدیل به یک زن شدم ، مجبور بودم که راهنمای خود را عوض کنم و یک زن را به عنوان راهنما انتخاب کنم . در حال حاظر نیز تنها مردی که من راهنمای اش هستم یک همجنس گرا است ."
"من مردی هستم که در شرایط فعلی بهبودی ام حاظر نیستم رهجوی زن بپذیرم . زیرا فکر می کنم حالت عادی و بی طرفی خود را از دست بدهم . اما احساس می کنم که می توان بدون هیچ مشکلی راهنمای یک مرد هم جنس گرا باشم

"به عنوان یک زن دوجنسی ، برای من امکان داشتن رابطه رمانتیک با یک مرد و یا زن وجود دارد . من دعا می کنم که اگر کوچکترین تمایل جنسی در من هست ، آشکار شود . از این طریق می توانم بیشترین کمک را به خود و به رهجوی ام بکنم . آن گاه می توانم به کسانی که به آن ها به چشم یک برادر یا خواهر بهبودی نگاه کنم جواب مثبت ، و به کسانی که احساسی غیر از این به آن ها دارم جواب منفی بدهم . در حال حاضر بیشتر رهجو های من یا زنان عادی هستند و یا مردان هم جنس گرا . من به اندازه کافی خود و معتادان دیگر را دوست دارم که بتوانم به انگیزه ی رابطه راهنما و رهجو احترام بگذارم ."

ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺭﻫﺠﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ

 اکثر کمیته هایی که جلسات را برای معتادان به درون زندان ها می برند از اعضای خود می خواهند که در حین این گونه سرویس دهی تقاضایی را جهت راهنما شدن نپذیرند . اگر چه بعضی از اعضای NA ممکن است در این جلسات ، راهنما یا رهجو بگیرند . ما باید موقعی که میخواهیم رهجویی در حال درمان را در بازپروری و یا در زندان بپذیریم ، کاملا مراقب باشیم . برنامه معتادان گمنام یک برنامه روحانی است که در هر جایی می توان آن را به کار گرفت ، اما خیلی از موسسات و باز پروری ها قوانین خودشان را دارند که می تواند بر رابطه ما با اعضای مقیم در آن کان تاثیر گذارد .
در حالی که اصول راهنما و رهجو برای اعضایی هم که در این مکان های خاص هستند یک سان است ، ما لازم است در نظر بگیریم که برای انجام این کار تا چه حد مایل به صرف انرژی هستیم . بعضی از ما توانایی بیشتری برای خرج کردن داریم و بعضی دیگر احساس می کنیم صرف این مقدار انرژی و زمان برای ما زیاد است . این شرایط باید مانع از آشفتگی و غیر قابل اداره شدن زندگی مان شود . اگر ما نتوانیم برای خودمان مفید باشیم ، چگونه می توانیم به دیگران کمک کنیم .؟!
"وقتی که من به عنوان عضو پانل در زندانی سخن ران بودم راهنمای زنی شدم که در آن جا ملاقات کردم . این رابطه مثل تمام روابط راهنما و رهجو ها معمولی نبود . او شماره تلفن مرا نداشت . هر ماه زمانی که من برای ملاقات می رفتم به او تکالیفی برای نوشتن و خواندن می دادم . ماه بعد نوشته های او را مرور می کردیم و من به سوالاتی که او ممکن بود داشته باشد ، پاسخ می دادم ."

 "من شماره تلفن خود را به معتادان در حال درمان می دادم و از آن ها می خواستم تا زمانی که در حال درمان هستند تماس با من را حفظ کنند . من اعتقاد دارم که در دسترس تازه واردان بودن بخش مهمی از بهبودی من است ."
"زمانی که من راهنمایی کسی را که در حال درمان است می پذیرم ، از او نمی خواهم که چیزی بنویسد . آن ها به خودی خود به اندازه کافی ، برگه برای نوشتن و فرم برای تکمیل کردن من دارند . من از آن ها می خواهم که قدم یک را بخوانند و زیر کلمات و جملاتی که برای ان ها معنی دار است خط بکشند . ما هفتگی یک دیگر را ملاقات می کنیم و قدم ها را مرور می کنیم . بدین طریق ما رابطه ی خود را می سازیم

"من در حال حاضر رهجوی دارم که در زندان است . ارتباط برقرار کردن با او بسیار مشکل است چون دیوار ها و حصار ها ما را از یکدیگر جدا کرده است .ما قدم ها را از طریق نامه و تلفن کار می کنیم و یک بار در ماه هم دیگر را در اتاق ملاقات می بینیم . وقتی که قرار بود قدم 5 او را گوش کنم ، همه چیز به خوبی پیش می رفت . مطالبی را که خیلی خصوصی و حساس بود به صورت کد و علامت می نوشتیم تا هنگام خواندن افکار مان را روشن کند تا بتوانیم در حین حرف زدن در مورد شان ، یک به یک و عمیق تر به آن ها بپردازیم . ما هر دو تمایل داریم و متعهد هستیم که این رابطه در بین دیوار ها به خوبی کار کند . و تا کنون همین گونه بوده . این رابطه برای هر دو ما نعمت بزرگی بوده است ."

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺍﻋﻀﺎ ﺑﺎ ﭘﻴﺸﻴﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ

بیماری اعتیاد تبعیض قائل نمی شود . این بیماری پیشینه ، قومیت ، طبقه ی اجتماعی ، دین و یا بی دینی نمی شناسد . بهبودی نیز همانند بسیاری برای کسی تفاوت قائل نیست . هر معتادی که تمایل داشته باشد برنامه NA را کار کند می تواند بهبودی حاصل کند . ما بهترین سعی خود را می کنیم که بدون تبعیض رهجو بگیریم . راهنمایی اعضا با تجربه زندگی و پیشینه ی متفاوت ممکن است اغلب چالش برانگیز باشد . اما قدمها و سنت ها اصولی فراگیر هستند که ما میتوانیم بدون توجه به این که از کجا آمده ایم آن ها را به کار گیریم.

 "یک رهجو با سال های زیاد پاکی از من پرسید : چه گونه اصول NA در حالی که از اتحاد حرف می زند ، می تواند برای من کار کند ؟ در حالی که دین من راجع به ما به عنوان انسان های انتخاب شده حرف می زند . من توانستم تشخیص دهم که چه گونه سنت ها می تواند در زندگی او کار کند . من اعتقاد دارم بسیاری از ما که بر روی " ابر هایی از شوق و تعصب مذهبی از جلسات دور می شویم " به این خاطر است که نمی توانیم بهبودی مان را با مذهب خود تطبیق دهیم . قسمتی از کار من به عنوان یک راهنما این است که بتوانم کشمکش های رهجو های ام را با اصول برنامه مان جدی بگیرم . و علی رغم دین آن ها بتوانم کمک کنم تا ایشان درکی از اصول پیدا کنند که با اعتقادات مذهبی آن ها هم خوانی داشته باشد ."
"علی رغم هرج و مرج ، آشفتگی و بیچارگی که اوائل پیوستن ام به NA در زندگی من وجود داشت ، بعضی ها مرا " معتاد کلاس بالا " لقب داده بودند . من از طبقه ی متوسط جامعه بودم و در جوانی پاک شدم . امروز دارای مدرک تحصیلی بالایی هستم و یک زندگی راحت دارم . اخیرا یک رهجوی جدید پیدا کردهام که توسط دادگاه پس از این که به زندان فرستاده شد ملزم گردید تا در جلسات NA شرکت کند . او پول ندارد ، یک ماشین قراضه دارد و بی کار است . بدتر از همه حضانت فرزندانش را از او گرفته اند . من نگران بودم که چیزی برای ارائه به او نداشته باشم . من هرگز بچه نداشته ام ، پس چطور می توانم بفهمم که از دست دادن آن ها به چه معنی است . اگر چه در ماه هایی که راهنمای او بوده ام ، توانستم با او درباره لطمه دیدن ، پذیرش و عجز صحبت کنم . این چیز ها در ما مشترک هستند . من او را خیلی دوست دارم و برایش احترام قائلم و فکر میکنم این ها مهم تر از داشتن پیشینه ی مشابه است

"من در ناحیه ای زندگی میکنم که تعداد زیادی مهاجر دارد و اما انجمن NA محلی ما نشان ر این تنوع نیست . فکر میکنم بهبودی شخص من با گوناگونی و تنوع تقویت می شود . بنابر این تعهد کرده ام که به عنوان راهنما برای افراد این گروه ها ی مهاجر در دسترس باشم . من مطمئن نیستم که این کار من تاثیری داشته یا نه ، اما از این که امروز تعداد بیشتری از این معتادان را در جلسات خودمان می بینیم راضی هستیم ."
"یکی از دلایلی که من باور دارم NA می تواند آدم های گوناگونی را جذب کند ، به خاطر آزادی های انتخابی است که به آن ها می دهد . داشتن آزادی انتخاب خصوصا در مورد نیروی برترم به من به عنوان کسی که شناخت درستی از خدا نداشت ، اجازه داد که در برنامه بهبودی باقی بمانم و از آن استفاده ببرم . معتادانی که من راهنمای شان هستم هر یک درک خود را از نیروی برتر دارند . من به اعتقادات آن ها احترام می گذارم و به همان شکل انتظار دارم که آنها نیز به اعتقادات من احترام گذارند . من آن ها را تشویق می کنم که دعا کنند ، مراقبه کنند و رابطه آگاهانه خود را با نیروی برتر حفظ کنند . به نظر من قدم ها حقیقتی جهانی را ارائه می کنند که ورای هر نوع " سن و سال ، نژاد ، جنسیت ، آئین ، دین ، و یا بی دینی " است . نیاز نیست که درک ما حتما از نیروی برتر یکسان باشد تا بتوانیم قدم ها را با یک دیگر کار کنیم ."  تصمیم گیری ما می خواهیم بهترین تصمیم را بگیریم و گاهی اوقات این تصمیم ممکن است شامل " نه " گفتن به کسی شود که از ما خواسته که راهنمای اش شویم . امید است : با چیزهایی که ما از NA و راهنمای مان درک می کنیم ، یاد می گیریم که " نه " گفتن ایرادی ندارد .
از طرف دیگر ممکن است احساس کنیم که وارد شدن به یک رابطه راهنما و رهجو موقتی بتواند برای ما و همین طور رهجوی مان مفید واقع شود . به عنوان راهنمای موقت ما میتوانیم به رهجو در بهبودی اش برای مدت کوتاهی کمک کنیم تا زمانی که او بتواند کسی را که با او احساس راحتی بیشتری می کند به عنوان راهنما پیدا کند .
بعضی از راهنما ها سعی می کنند به جای این که به کسی " نه " بگویند ، از رهجوی فعلی خود یا از دیگر اعضایی که می شناسند ، سوال کنند که آیا تمایل دارند که رهجوی جدیدی قبول کنند ؟ از این طریق می توانیم به کسی که از ما در خواست کرده کمک کنیم تا از هدایت و حمایت یک راهنما برخوردار شود . ما نمی خواهیم که در هیچ شرایطی ، معتادی که خواهان بهبودی است احساس تنهایی یا عدم تعلق کند .

"من مدت 12 سال است که راهنمای موقت یک عضو هستم . حالا چرا باید رابطه ی به این زیبایی را خراب کنم ؟"
"وقتی کسی از من در خواست می کند و من به دلیلی باید " نه " بگویم . معمولا شماره تلفن شان را می گیرم و به آن ها زنگ می زنم تا آن ها احساس نکنند که پذیرفته نشده اند . من معمولا به آن ها می گویم که اگر آن ها جذب بهبودی من شده اند ، شاید بهبودی یکی از رهجو های من نیز برایشان جذاب باشد . آن گاه ما با هم قرار می گذاریم و من آن ها با یک دیگر آشنا می کنم تا احساس پذیرفته نشدن به کسی از دست ندهد."                                  "من نمی دانم داشتن یک راهنمای موقت چه اشکالی دارد ؟ برای من این مثل یک تصمیم کار آمد و عملی است . فکر می کنم به هر حال این فقط بازی با لغات است.موقت یعنی چی ؟یک روز ؟یک هفته ؟ یک ماه ؟ فکر می کنم داشتن راهنما برای یک مدت ، خیلی بهتر از این است که اصلا راهنما نداشته باشیم ."

ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ

روش های راهنما و رهجو ، از معتادی به معتاد دیگر فرق میکند . بعضی از ما به روشی که راهنمای ما رفتار می کرد ، رفتار میکنیم و بعضی دیگر به آن طریقی که دوست داشتن راهنمای شان به آن ها رفتار می کرد . بعضی اعتقاد دارند قانونی جز اهدای عشق بی قید و شرط و پذیرش وجود ندارد . علی رغم همه این ها ، اصول روحانی در سنت ها مانند گمنامی ، غیر حرفه ای بودن و خدمت  ، معیار مشترکی برای تمام روابط راهنما و رهجویی است . فلسفه راهنما و رهجو می تواند در کمک به سایرین و پس دادن آن چه به ما داده شده است ، یافت شود . بسیاری از ما می دانیم چه گونه اعتماد ، ایمان و صداقت می تواند برای هر دو – هم راهنما ، هم رهجو – زیر بنای ساختاری رابطه شان باشد  "بزرگترین چالش من به عنوان راهنما داشتن " حوصله و تسلیم " در زمانی بود که من ، دو معتاد جوان را به عنوان رهجو پذیرفته بودم . آن ها در خود سری شان به سر می بردند . نه فقط به علت تازه بودن شان ، بلکه چون جوان بودند و بعضی شرایط را – حتی گاهی برای اولین بار – در زندگی تجربه می کردند ."
"باور من این است که هدف قدم ها یک بیداری روحانی است و نقش من به عنوان راهنما این است که رهجو های ام را از طریق قدم ها به طرف خداوند – به آن گونه که درک می کنم . من قوی ترین ارتباط آگاهانه را با نیروی برترم زمانی احساس می کنم که فعالانه در حال رساندن پیام هستم

"برای من سخت است که بدون کار کرد مستقیم برنامه راهنمای یک نفر شوم ، این باعث می شود که شخصا نیز قدم ها را با راهنمای ام کار کنم . وقتی به دیگران کمک کنم تا راه شان را در همین زمینه پیدا کنند ، خودم نیز مهارت بیش تری در مورد قدم ها به دست می آورم

"اولین راهنمای من برای ام یک الگو بود . او مرا به جلسات مختلف می برد و در کمیته ی بیمارستان ها و زندان ها درگیر کرد . قدم ها را با او کار کردم . بعد از این که مدت 10 سال با هم بودیم او برای من دوستی شد که می توانستم کاملا به او اعتماد کنم . سپس او از شهر ما رفت و من مجبور شدم راهنمای جدیدی بگیرم . راهنمای جدیدم گفت باید از قدم اول – عجز – شروع کنم .من طفره رفتم و گفتم قدم ها را قبلا کار کرده ام . از من خواست که قدم ها را در مورد مسائل زندگی کار کنم نه فقط در رابطه با مواد مخدر . به راستی سخت بود که اعتماد و صمیمیت را با یک راهنمای دیگر پیدا کنم . اما این رابطه تبدیل به بهترین اتفاقی شد که ممکن بود بیفتد . نگاه جدید ، چالش جدید و صدای تازه – عمیق تر شدم در مسائل ، تجربه ی بسیار پر باری بود ."

  برای اولین بار راهنما شدن شاید بسیار سخت به نظر رسد . بسیاری از ما با الگو برداری از راهنمای مان شروع میکنیم . در طول زمان پی می بریم که چه چیزی برای ما م همین طور در هر رابطه راهنما و رهجو که داریم بهتر کار می کند . در نتیجه ، رابطه ما با راهنمای خودمان نیز می تواند رشد و تغییر کند . تجربه ای که از کار کرد 12 قدم – با راهنمای مان به دست می آوریم ، به ما یاد می دهد که چه گونه یک راهنما باشیم .
"من هرگز در تمام طول مدت بهبودی تا زمانی که رهجو گرفتم این همه به راهنمای ام تلفن نزده بودم . من نسبت به راه کارهایی که می دادم بی اندازه مشکوک بودم . هر وقت که تلفنی با یک رهجو صحبت می کردم ، بلافاصله به راهنمای ام اطلاع م دادم که به رهجو ی ام چه گفته ام . بسیاری از اوقات راهنمای ام نظری کاملا متفاوت داشت . بنا بر این مجبور بودم دوباره به رهجوی ام تلفن کنم و راه کاری را که داده بودم تغییر دهم . امروز من و راهنمای ام همیشه در مورد راه کارهایی که من به رهجو های ام می دهیم توافق داریم . من پذیرفته ام که کاملا شبیه راهنمای خود نیستم و دیدگاه های خود را دارم . اگر رهجو هایم دقیقا یک نفر شبیه راهنمای ام را می خواستند ، از او در خواست می کردند . در عوض از من در خواست کرده اند چون من شخصی هستم که آن ها می خواهند کمک شان کنم تا قدم ها را کار کنند

گاهی اوقات وقتی که می خواهیم زندگی و بهبودی رهجو هایمان را مدیریت ، کنترل یا روبراه کنیم ، درس های دردناکی می گیریم . شاید حتی متوجه نشویم که این گونه رفتارها را داریم . اگر چه رهجو های مان باید یاد بگیرند چه گونه خودشان تصمیم بگیرند ، نه تصمیم هایی را که ما از آن ها می خواهیم .
"برای مدتی رهجویی داشتم که دائما خود کشی می کردم . من سعی می کردم او را برای کمک پیش یک متخصص بفرستم ، اما موفق نشدم . می دانستم باید یک کاری بکنم ، اما نمی دانستم چه کار . چند جا تماس گرفتم و علی رغم میل اش او را بستری کردم . او احساس می کرد قربانی شده و مرا به عنوان یک راهنما اخراج کرد . اگر چه بعضی اوقات احساس خجالت می کنم ، اما خوشحال ام از این که رهجوی قبلی ام نمرده و هنوز زنده است ."

  "تمرکز اصلی من در رابطه با رهجو های ام بر دو مقوله است : کارکرد قدم ها و سنت ها . ما فقط راجع به آن ها سوال جواب نمی دهیم یا چیز نمی نویسیم بلکه سعی می کنیم که این اصول را در زندگی روزانه مان تمرین کنیم . قسمتی از کار من به عنوان یک راهنما این است که به رهجو های ام کمک کنم ارزش های خودشان را پیدا کنند نه این که از من تقلید کنند ."
"به من آموخته اند که تا وقتی قدم پنج را کار نکرده ام رهجو نپذیرم . از آن موقع به بعد خودم به این نتیجه رسیده ام که تا زمانی که قدم نهم را کار نکرده ام نمی توانم راهنمای خوبی باشم . چون آن وقت است که یاد می گیرم یک رابطه ی سالم به چه معنا است و لازم است در برابر کنترل کردن رهجو های خود مقاومت کنم ."                  ما باید نسبت به رفتار خود هوشیار باشیم و اجازه دهیم رهجو های مان با سرعت خودشان رشد کنند . در حالی که می خواهیم از طریق عشق بلا عوض آن ها را راهنمای کنیم ، مهم است که اجازه دهیم آن ها درد نتایج رفتار های خود را نیز تحمل کنند و نه به این معنی که کارها و اعمال خاص آن ها را نادیده بگیریم و از آن ها روی برگردانیم . بلکه ما نتایج را به نیروی برتر می سپاریم و رهجو هایمان را در مسائل و مشکلاتی که دارند حمایت می کنیم .
بعضی از ما به رهجو های مان اجازه می دهیم که در حین تصمیم گیری اشتباه و رشد کنند . روش بعضی دیگرمان ممکن است آمرانه باشد . در حالی که ما لذت تماشای رشد دیگران را تجربه می کنیم ، در همان حال شانس این را پیدا می کنیم که در مورد عجز خود در برابر رهجو ها و بیماری آن ها چیز های بیشتری یاد بگیریم . ما اصل "تسلیم " را تمرین می کنیم و سعی می کنیم به یاد داشته باشیم که بهبودی یک فرایند است .
"رهجویی داشتم که اصرار داشت تا به رفتارهایی که مغایر با اصولی بود که در طی قدم ها با آن ها آشنا شده بود ، ادامه دهد . او فکر می کرد که دزدی کردن از اداره برق درست است چون آنها به هرحال از مشتری های دیگر پوا اضافی می گیرند . متاسفانه این توجهات باعث شد که او سر از زندان در آورد . امروز او دارد جریمه ی خلاف اش را پرداخت می کند . من به او گفتم که نوشتن قدم ها هیچ نتیجه ای ندارد اگر او این اصول را در زندگی اش به کار نگیرد و تغییرات سالمی ایجاد نکند . من باور دارم که معتاد با خصوصیات قدیمی اش دوباره مصرف خواهد کرد .
او را دوست داشتم و زمانی که نتایج اعمالش را تجربه می کرد او را حمایت کردم . هرگز نمی گفتم : "من که به تو این را گفته بودم " . من نیم توانم درد ناشی از عملکرد رهجوهای ام را از بین ببرم . فقط می توانم همین طور که آن ها زندگی را تجربه می کنند ، آن ها را بی قید و شرط دوست داشته باشم . کاملا برای شان روشن می کنم که از خود آن ها حمایت می کنم نه از رفتارهای شان

"هر معتادی متفاوت است و راه بهبودی را با سرعت خاص خود طی می کند . اما قانون بازی این است که اگر چه به عنوان راهنما نمی توانم کار زیادی بکنم تا این سرعت بیشتر شود ، اما نباید باعث آهسته تر شدن آن شوم . من باور دارم که بزرگ ترین مسئولیت من به عنوان راهنما تشویق در پیش رفت است و نه به تاخیر انداختن . من سعی می کنم از تمام فرصت ها استفاده کنم تا به رهجو های ام برای رسیدن به بیداری روحانی کمک کنم ، همان بیداری روحانی که من و سایر معتادان در نتیجه کار کرد قدم ها پیدا کرده ایم ."
بعضی از اعضا بر این باورند که مشارکت تجربه ، نیرو و امید به جای تئوری پردازی کمک می کند تا تفاوت بین رابطه راهنما و رهجو با "مشاوره کردن "مشخص شود . دیگر اعضا انتخاب می کنند که کمتر از تجربیات شخصی خود مشارکت کنند و به جای آن برای نحوه استفاده از ابزار برنامه بیش تر به نشریات NA اتکا می کنند .گاهی مهم ترین نقش ما به عنوان راهنما گوش کردن است . بعضی از رهجو ها بیشتر از هر چیزی احتیاج دارند تا احساس کنند که به آن ها گوش داده می شود .
به عنوان راهنما ما نیاز داریم تا از توانایی ها و چیز هایی که برای ارائه داریم ، آگاه باشیم . ما می خواهیم مطمئن باشیم که حامل پیام امید هستیم نه یاس ناشی از بیماری .

"یکی از بهترین چیز ها در مورد رابطه راهنما و رهجو این است که به من کمک می کند تا سنت های NA را به صورت سازمان دهی نشده و غیر حرفه ای کار کنم . به طور مطلوب ، این یک رابطه کاملا غیر رسمی است و می تواند به هر نوعی که هر دو طرف می خواهند شکل بگیرد ."
"من معمولا در ابتدای رابطه ام با یک رهجو به او می گویم که یک مشاور یا درمان گر نیستم . آن ها را تشویق می کنم تا مسائل شان را با من مطرح کنند و بهترین سعی خود را می کنم تا آن ها را به طرف قدم ها راهنمایی کنم تا بتوانند راهنمایی و پاسخ خود را از این طریق پیدا کنند ، و به هیچ وجه سعی نمی کنم راه حل برای شان در نظر بگیرم . من اعتقاد دارم که جواب سوالات ما در قدم ها و سنت ها یافت می شود . نقش من به عنوان راهنما این است که در مورد پاک ماندن در NA صحبت کنم . هم چنین من صحبت درباره سنت دهم را که می گوید : " ما هیچ نظری در باره مسائل خارجی نداریم " مفید می دانم ، به خصوص وقتی که ما با مسائلی مانند دارو درمانی ، روابط خانوادگی ، موارد شغلی و ... سرو کار داشته باشم . در رابطه با این موارد و سایر مسائل خارجی پیشنهاد می دهم که ما به دنبال کمک یا توصیه ی افراد حرفه ای باشیم .

"من از رهجو های جدیدم می خواهم قبل از این که کتاب پایه ، چگونگی عملکرد ، راهنمای کارکرد قدم NA و کتاب فقط برای امروز را بخوانند ، پم فلت ها را بخوانند . این طوری کم تر سخت و ترسناک به نظر می اید و آن ها را به طور موثری با اصول آشنا می کند . به خصوص وقتی که آن ها هنوز تازه وارد و گیج هستند ."
هر چند رابطه ها با یکدیگر متفاوت هستند . اما بعضی دیگر از اصولی که باعث سلامتی و سازنده بودن روابط می شود مشابه اند . رابطه ی راهنما و رهجو با اعتماد پیوندی مستقیم دارد . ما به عنوان راهنما باید بتوانیم اعتماد اشخاصی را که به عنوان رهجو می پذیریم به دست آوریم . ممکن است چالش هایی برای مان پیش آید . مثلا در مواردی که ما با اعضای یک فامیل مواجه باشیم یا با تعدادی از رهجو های مان که مورد توجه ما هستند ، یا اگر ما رهجویی داشته باشیم که صغیر و کم سن و سال باشد ، لازم است به نوعی رابطه ای با پدر و مادر او نیز داشته باشیم . در هر شرایطی ما باید مسئولیت های مان نسبت به رهجو های خود باشیم . اعتماد رهجو های ما یک هدیه گران قیمت است و باید به آن افتخار کنیم .
"یکی از بزرگترین مشکلات رهجوی زیر 18 سال گرفتن این است که بعضی مواقع لازم است با پدر و مادر او هم در ارتباط باشیم . زمانی که من یک تازه وارد 15 ساله را به عنوان رهجو پذیرفتم گاهی مجبور می شدم به مادرش تلفن بزنم و شخصا خیلی چیز ها را برای اش توضیح دهم ، مثل زمانی که به رهجوی ام گفته بودم باید هر روز به جلسه برود و البته من باید دائما به رهجوی ام می گفتم که با مادر او صحبت کرده ام تا مطمئن شوم که او همیشه احساس راحتی و احترام می کند .
زمان زیادی طول کشید اما او بالاخره آرام آرام به من اعتماد کرد . وقت زیادی صرف کردم تا توانستم فرایند بهبودی را برایشان شرح دهم . امروز این رهجو 19 ساله است و 5 سال پاکی دارد و رابطه ای شگفت انگیز با مادرش پیدا کرده است . زیرا مادر او یاد گرفته که می تواند فقط مادرش باشد و در رابطه راهنما و رهجویی او دخالت نکند . در یک روز تعطیل ، آن ها مرا دعوت کردند و مادر او از من برای برگرداندن پسرش تشکر کرد . من به او گفتم باید از معتادان گمنام تشکر کند نه از من

"برای مدتی ، زنی را که دوست یکی از وابستگان من بود به عنوان رهجو پذیرفتم . با گذشت زمان و جدی تر شدن رابطه آن ها ، برای من مشکل و مشکل تر شد که راهنمای یکی و فامیل نزدیک دیگری باشم . من اطلاعاتی را که خواستارش نبودم از رهجوی خود یا از فامیل خود دریافت می کردم . دلم می خواست بتوانم بگویم که با این مسئله با پختگی برخورد کردم . اما در عوض این قدر با این مساله دست به گریبان ماندم تا وقتی که همه چیز به یک دعوای بزرگ انجامید و ما همگی اعتماد مان را نسبت به هم از دست دادیم .. بعد از مدتی که همه چیز آرام شد در مورد چیزی که اتفاق افتاد صحبت کردیم . هر دو موافق بودیم که او بهتر است راهنمای دیگری انتخاب کند . امروز ما در وضعیت دوستانه ای به سر می بریم و من یاد گرفته ام که هرگز راهنمای افرادی که در دایره زندگی ام هستند نشوم"

 زمانی که از ما خواسته می شود تا راهنمای کسی شویم ، گاهی در تلاش خود در ارائه دانش برنامه تعصب زیادی نشان می دهیم ، به خصوص اگر تعداد زیادی از اعضا از ما بخواهند که راهنمایشان شویم . هر قدر تعداد کسانی که از ما حرف شنوی دارند بیشتر باشد ، خیلی سریع تر به ما احساس خود بزرگ بینی دست می دهد . ممکن است هر اندازه هم که سعی کنیم در مقابل احساس خود بزرگ بینی و غرور مقاومت کنیم ، نتوانیم از غرق شدن در نقش یک "سوپر راهنما " اجتناب کنیم و این احساس به ما دست می دهد که همه چیز را می دانیم و غیر قابل اشتباه هستیم "من هرگز نمی دانم چه کسی در انجمن موفق می شود . و در موقعیتی نیستم که افراد یا چیز هایی را که در جلسات گفته می شود نادیده بگیرم یا بی ارزش بدانم ، چون آن شخص یا آن چیزی که گفته می شود ممکن است دقیقا همان چیزی باشد که من در آینده به آن نیازمند شوم."
"به عنوان راهنما – با سالهای زیاد پاکی – متوجه شدم که در هیچ جشن فارغ التحصیلی در NA شرکت نکرده ام ، بنابراین هنوز چیز های زیادی برای یاد گیری وجود دارد

"من رهجوهای ام را که حدود نه یا ده سال پاکی داشتند و زیاد به من تلفن نمی زدند خیلی قضاوت کردم . اما راهنمای ام گفت : فکر نکن که آن قدر ها هم مهم هستی

آگاه ماندن از محدودیت های مان و تداوم ترازنامه ی شخصی ، از افتادن ما به دام این طرز فکر که همه چیز را بهتر از دیگران می دانیم ، جلوگیری می کند . راهنما شدن به ما اجازه می دهد که از طریق تجربه کردن محدودیت های مان رشد کنیم . با اقرار به آن محدودیت ها و صادق بودن با رهجو های مان ، رشته هایی را که ما را به یکدیگر متصل می کند تحکیم می کند .
"در این جا ، بحث از مشارکت نمودن تجربه ، نیرو و امید است . اما این واقعاً به چه معنی است ؟ به این معنی نیست تا درباره این که اگر من در این شرایط بودم چه کار می کردم ، صحبت کنم ، بلکه درباره این است که ، وقتی من در چنین شرایطی قرار داشتم ، چه کاری انجام دادم . اگر تجربه ای ندارم ، فکر می کنم بهتر است کسی را که

در این مورد تجربه دارد پیش نهاد کنم . و این معنای اش این نیست که من راهنمای بدی هستم ، بلکه به این معنی است که من راهنمای خوبی هستم که فقط سعی ام در این نیست که در رابطه ام کم نیاورم

"یادم می آید که وقتی 21 سال پاکی داشتم ، فقط دلم می خواست تا بمیرم . درد احساسی شدیدی را تجربه می کردم اما از این که در جلسه گروه خانگی خود مشارکت می کنم و احساس ام را بگویم می ترسیدم . من بالاترین پاکی را در ناحیه خود داشتم و چند تن از رهجو های ام هم نیز جزء اعضای جلسه خانگی من بودند . این مثال را شنیده بودم که می گفتند " نمی توان هم خرابکاری کرد و هم آبرو داری " در نهایت غرورم را کنار گذاشتم و احساس واقعی خود را مشارکت کردم . فکر می کردم که رهجوهای ام از این مشارکت خجالت زده شوند و مرا ترک کنند ، اما در عوض دو رهجوی جدید پیدا کردم که خواستار آن چیزی بودند که من داشتم . دلیلش را به خود شما وا می گذارم !"
زمان هایی وجود دارد که تجربه ما ممکن است برای رهجوی ما مفید نباشد و او با مساله ای دست به گریبان باشد که ورای دانش ما است . در این گونه شرایط باید بگوییم " من نمی دانم " ، یا وقتی که قادر نیستیم به رهجو هایمان کمک کنیم آن ها را به سراغ کسانی بفرستیم که می توانند . ما نمیخواهیم در مورد چیزی که تجربه ای در آن نداریم راه کار دهیم .
در ضمن خود ما نیز می توانیم برای گرفتن تجربه و راه کار در مورد روبرو شدن با این مساله سراغ دیگران برویم به این شرط که گمنامی و اعتماد رهجوی خود را حفظ کنیم . پیش نهاد دادن به رهجو در مورد این که کجا می تواند کمک بگیرد به این معنی نیست که ما راهنمای نا موفقی هستیم . درست برعکس ، به این معنی است که ممکن است ما همیشه ندانیم که چه چیزی برای رهجو های مان بهتر است اما می توانیم همیشه نقطه ی اتکایی برای شان باشیم و به آن ها اطمینان دهیم که تنها نیستند .
"فقط با مشارکت تجربه ام ، من درست سر جای خود قرار می گیرم . زیرا آن گاه می دانم صادق بوده ام و این که اگر رهجوی من کارهایی را که من کرده ام انجام دهد ، می تواند پاک بماند . اگر من در زمینه هایی که تجربه ندارم ، راهکار بدهم ، در شک و دودلی قرار می گیرم . اگر رهجوی من راه کار مرا دنبال و در نهایت مصرف کند یا مجبور به تجربه ی  پیامدهای ناخوش آیند شود ، من مسئول هستم . توصیه و نصیحت را به حرفه ای ها واگذار می کنم چون آن ها می دانند که چگونه در این شرایط باید رفتار کرد

"زمانی که در خواست کسی را قبول میکنم تا راهنمای اش باشم ، در اصل تعهدی نسبت به او ، خودم و بهبودی در کل برای خود ایجاد میکنم . من این کار را نه از طریق نصیحت کردن بلکه به صورت مشارکت تجربه ، نیرو و امیدم در صمیمانه ترین سطح از درک متقابل انجام می دهم . این کار با "خوب گوش دادن " آغاز می شود ."
اگر مطمئن نباشیم که چه گونه باید جواب سوال یا در خواست رهجوی مان را بدهیم ، می توانیم به سراغ راهنمای خود برویم . ما در روند تصمیم گیری ها تنها نیستیم . در این جا زنجیره بهبودی به بهترین شکل خود دیده می شود – کمک یک معتاد به معتاد دیگر و ... – بیش تر اوقات متوجه می شویم که راهنمای ما دقیقا جواب درست را به ما می دهد.
یکی از بزرگترین چالش ها به عنوان راهنما ممکن است میل به حفاظت از رهجو های مان از تجربیات دردناک زندگی باشد . باید آگاه باشیم که نقش ما به عنوان راهنما حفاظت از رهجو هایمان در مقابل زندگی نیست بلکه کمک به آن ها در استفاده از اصول برنامه برای زندگی کردن در تمام ابعاد است .
"من به رهجو هایم می گویم که رشد می تواند دردناک و بعضی مواقع همراه با احساس ترس و تنهایی باشد . مثل این می ماند که بخواهیم چرخ های کمکی دوچرخه ی کودکی را باز کنیم . من نمیتوانم همیشه به دنبال دوچرخه بدوم تا از افتادن شما جلوگیری کنم . تنها کاری که از دست من بر می آید این است که کمک کنم تا بلند شوید و تشویق تان کنم که دوباره سعی خود را بکنید تا وقتی که یاد بگیرید چه گونه دوچرخه سواری کنید . خراش ها و کوفتگی های حاصله نیز در آینده منافع زیادی برای تان خواهد داشت ."

 "برای من راهنمای خوب بودن به این معنی است که شاید رهجوی من به اندازه ای که از اشتباهات خود درس می گیرد ، بتواند از راهنمای اش نیز به همان اندازه چیز یاد بگیرد ."
برای اکثر ما ، راهنما شدن منافع و برکات زیادی به همراه دارد . زیرا راهی است برای وصل ماندن به NA خدمت کردن و صمیمیت عمیق . ما فرصت مشارکت در بیدار شدن روح یک عضو دیگر را پیدا می کنیم . رابطه راهنما و رهجو می تواند به یک ارتباط سالم توام با احترام و گاه دوستی بسیار عمیق منتهی شود . هر رابطه خصوصیات خاص خود را دارد . ممکن است با بعضی از رهجوهای خود صمیمی تر از بقیه باشیم ولی باید تلاش کنیم تا بهترین سعی خود را در هر رابطه به کار گیریم و مطمئن باشیم که برای همه به یک اندازه در دست رس هستیم و با همه آن ها یک سان رفتار می کنیم .
"بیش تر روابطی که من به عنوان راهنما برقرار کرده ام ، برای ام یک دوست بسیار عزیز به همراه آورده است ."
"من به چند دلیل مهم با رهجو هایم خیلی نزدیک نی شوم . با آن ها تنها در رابطه با بهبودی سرو کار دارم و نه به عنوان بهترین دوست ، مشاور تجاری ، وام دهنده ی پول ، یا مشاور خانوادگی و غیره . مهم است تا آن ها بدانند که تنها علاقه ی من بهبودی آن ها است . این به آن ها نیز قابلیت صادق بودن با من را می دهد و این که بدانند لازم نیست از ترس قضاوت من به حرف ها و مسائل خود رنگ و لعاب بزنند و بر روی آن سرپوش بگذارند و در ضمن ، باور این که تنها مسئله مورد توجه من بهبودی آن ها است به ایشان توانایی گوش دادن به گفته های مرا در خیلی مسائل می دهد

"من انواع مختلفی از روابط را با رهجو هایم دارم . بعضی دوستان خوب من هستند ، بعضی خیلی با نظم و قاعده اند ، و بعضی دیگر از لحاظ احساسی گوشه گیر و تنها .من سعی می کنم در مورد هیچ کدام پیش داوری و قضاوت نکنم و اجازه دهم تا رابطه به طور طبیعی رشد و تغییر کند ."

   با آن که روابط بین راهنما و رهجویی بین اعضا و انجمن محلی در سراسر جهان متغیر است ، اما همه ی ما در پی به دست آوردن هدف مشترکی در بهبودی هستیم . از طریق کارکرد قدم ها و سنت ها با رهجو هایمان ما یاد میگیریم که چه گونه پشت کار و تمایل خود را حفظ و چه گونه اصول روحانی را تمرین کنیم .
"من با رهجوهای خود به شکل گروهی و هم به صورت فردی قدم کار می کنم . ما از کتاب راهنمای کارکرد قدم و همین طور کتاب پایه و چگونگی عملکرد استفاده می کنیم . اکثر رهجو های من هر کدام چند سال پاکی دارند و چند نفری هم تازه وارد هستند . من همچنین به کارکرد سنت ها بسیار معتقد هستم و پای بندی به 12 سنت را به شدت تشویق می کنم ."
"قبل از این که با رهجو قدم کار کنم ، دعا میکنم و خداوند را دعوت به حضور در این تجربه میکنم . لازم است به یاد داشته باشیم که خداوند بالاترین و نهایی ترین نیرو است . من از او درخواست خرد ، دانش و شهامت دیدن حقیقت قدم ها را می کنم تا بهبودی بیشتری حاصل شود . بعد از کارکرد قدم دعا میکنیم و از خداوند به خاطر فرصت دیگری که برای بهبودی – با به کار گیری اصول – در اختیار ما قرار داد تشکر می نماییم . شگفت آور است که ما همگی تا چه حد می توانیم فقط با کارکرد این 12 قدم پیش رفت نمائیم

"تکلیفی که من به رهجوی خود می دهم بستگی به سن پاکی او دارد . به همه رهجو های تازه خود می گوییم : به من هر روز تلفن بزنید و در صورتی که خانه نباشم پیام بگذارید ، اگر به من دروغ بگویید نمی توانم به شما کمک کنم ، بنا بر این خواهش می کنم این کار را نکنید . من مشاور ، وام دهنده پول یا مشاور خانوادگی شما نیستم . اگر می خواهید پاک بمانید من می توانم کمک کنم ، اما اگر هیچ تلاشی نکنید کاری از دست من هم ساخته نیست . در 90 روز به 90 جلسه بروید و آن گاه ما می توانیم قدم یک را با هم شروع کنیم . اگر وسوسه ی مصرف داشتید قبل از هر کاری به من تلفن بزنید . اما برای رهجو های ام با پاکی بیش تر راه کارهای متفاوتی می دهم . ولی علی رغم تکلیف

متفاوت خود ، با همه ی آن ها با احترام و عشق مشابه رفتار می کنم . وقتی آن ها تلفن می زنند ، به عهده هر دوی ما است که هم دیگر را بهتر بشناسیم و به یکدیگر متصل شویم

"بعضی از رهجو های من با سایر اعضایی که پاکی مشابهی دارند ، دور هم جمع می شوند تا کتاب راهنمای کارکرد قدم را با هم کار کنند . آن ها دریافته اند که این کار انگیزه بیشتری ایجاد می کند و ترغیب می شوند تا ارتباط قوی تری با یک دیگر داشته باشند . وقتی که کارکرد قدم ها را تمام می کنند ، آن قدم را با من نیز مشارکت می کنند ."
راهنما شدن دریچه قلب ما را می گشاید ، ما یاد می گیریم که خودمان را خیلی جدی نگیریم . ما واقعیت های زندگی را که شامل : لذت ، غم ، شادی ، افسردگی ، شهامت ، ترس ، حقیقت ، نیرنگ ، تولد و مرگ می شود با رهجو های خود مشارکت می کنیم . از طریق سادگی برنامه معتادان گمنام برای ما مقدور است که زندگی ازاد  را ورای دست نیافتنی ترین رویا های خود تجربه کنیم .

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻱ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ : ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻭ ﺣﻔﻆ ﺁﻥ

توسعه و پیگیری رابطه راهنما و رهجو
هر رابطه ای نیاز به کار دارد . اکثر آدم ها با آسیب پذیر بودن ، یاد گیری این که چه گونه اعتماد کنند و قابل اعتماد باشند ، و متعهد بودن ، مشکل دارند . به خصوص برای معتادان که کارشان سخت تر است . اکثر ما الگوی مناسبی در رابطه با احترام متقابل و مهربانی نداشته ایم . در زمان اعتیاد مان ما از صمیمیت و یک رنگی فراری بودیم و اغلب کسانی را که بیش تر به ما اهمیت می دادن نا دیده می گرفتیم .

در رابطه راهنما و رهجو ما فرصت نادری جهت یادگیری و آموزش یک دیگر و اهمیت دادن به هم را می یابیم . رابطه ی راهنما و رهجو به ما نشان می دهد که چگونه در حالی که از خود شناخت بهتری پیدا می کنیم ، با دیگران نیز کار کنیم . ما می توانم اعتماد را یاد بگیریم . طبیعتاً داشتن رابطه همیشه آسان نیست . ما ممکن است اشتباه کنیم . اما تمایل پیدا می کنیم ریسک می کنیم و با ترس هایی ک مانع این تجربه ی غنی و پر معنی می شود ، روبرو می شویم . در رابطه راهنما و رهجو ما می توانیم زندگی کردن و عشق را به طور کامل یاد بگیریم .
"با راهنما ی دیگر معتادان شدن ، من در یافته ام که ظرفیت اهمیت دادن و حتی دوست داشتن دیگران را دارم . من مجبور شدم ببینم که آن ها واقعاً به من احتیاج دارند و مرا انتخاب کرده اند تا آن ها را در قدم ها راهنمایی کنم . حال من می دانم که چیزی برای ارائه دارم : تجربه بهبودی ام در NA ، و از این بابت به خود می بالم ."
"اگر بهبودی فقط به معنای رفتن به جلسات بود ، من می توانستم زندگی خود را بکنم و هیچ کاری برای خود انجام ندهم و نیازی به هیچ کمکی نداشتم . می توانستم فقط به جلسات بروم و سپس به خانه بر گردم اما واقعیت این نیست . من نیاز دارم که بر روابط ام ، و چگونگی تاثیر ضعف ها و کمبود های اخلاقی و باور های ام هنگام رابطه با دیگران کار کنم . من نیاز دارم خیلی کار ها انجام دهم تا تبدیل به انسانی شوم که می خواهم باشم . اگر این کار را بدون راهنمایی و حمایت راهنما انجام دهم به اندازه ی کافی رشد نخواهم کرد . بدون کمک او من مطمئنا نخواهم توانست به اندازه کافی در کار عمیق شوم

"من به خوبی آگاه ام که قبل از این که راهنما بگیرم در چه شرایطی بودم :یک شخص تنها و منزوی ، راهنمای ام مرا در ایجاد رابطه قوی با نیروی برتر و کارکرد 12 قدم کمک کرد . از این طریق یاد گرفتم چه گونه روی رفتار های معتاد گونه خود کار کنم . رابطه من با راهنما ی ام برای ام با ارزش است . از حضور او در زندگی خود بسیار سپاسگذارم ."

 گاهی اوقات رابطه راهنما و رهجو از ابتدا به آسانی شکل می گیرد . هر دو عضو بلافاصله با یکدیگر احساس راحتی می کنند و با خوش بینی آشکار با یکدیگر مشارکت می کنند . سایر اوقات سعی در شناختن دیگری به نظر مشکل یا غیر ممکن می اید . یاد گرفتن چگونگی ایجاد ارتباط خوب یکی از چالش های مستمر است که در بهبودی مان با آن روبرو می شویم . بیان صادقانه ی خود و احترام متقابل می تواند زیر بنای قوی برای ساختن این رابطه استثنایی باشد . تماس مداوم با راهنما و رهجو می تواند کمک کند که قلب های مان را باز کنیم و اجازه دهیم تا صمیمیت ما بیشتر شود .
"من متوجه شده ام که گاهی اوقات برقراری رابطه راهنما و رهجو خیلی هم آسان است و در مجموع نیاز به کار چندانی ندارد . من 15 سال با رهجویی کار کردم که نگرش او نسبت به خودش برای من همیشه روشن بود و درک اش از برنامه همیشه با درک من مطابقت داشت . من گاهی حیران می شدم که آیا این رابطه به همان اندازه روحانی است که رابطه من با شخصی که مجبورم برای شان وقت و انرژی بیش تری بگذارم ؟ می دانید جواب چه بود ؟ بعد از سالها وابستگی به مواد مخدر و سختی هایش من یاد گرفتم که زندگی همیشه هم سخت نیست ، و آرامش خاطر ممکن است و روابط گران بها هستند

"در ابتدا من و راهنمای ام فقط قدم ها را کار می کردیم و به مشکلات من می پرداختیم . امروز چون ما یک دیگر را به خوبی می شناسیم (حدود 16 سال ) می توانیم راجع به همه چیز مشارکت کنیم . این مثل داشتن یک دوست خوب است ، چیزی که در گذشته من هرگز وجود نداشت چون به کسی اعتماد نداشتم . راهنما شدن مرا وادار می کند که به شخص دیگری نیز فکر کنم و ابزاری است برای ساختن یک رابطه بلند مدت . گاهی اوقات کمک کردن هنوز برای ام مشکل است . اما زمانی که این کار را انجام می دهم پاداش های بزرگتر از آن است که تصورش را می کردم ."

 بسیاری از ما توقعات غیر واقعی از رابطه راهنما و رهجو داریم . ما ممکن است بخواهیم همیشه جواب صحیحی برای سوال های سختی که رهجو های مان می پرسند ، داشته باشیم . ما ممکن است انتظار داشته باشیم رهجوی مورد علاقه ی ما همیشه کار ها را درست انجام دهد . بعضی از ما رابطه راهنما و رهجو را راهی برای داشتن دوست خوبی که هرگز در زندگی نداشته ایم ، می بینیم . این خواسته ها اشتباه یا مضر نیستند ، اما با قرار دادن شرایط و شروط برای آن چه که می خواهیم و آن چه که فکر می کنیم نیاز داریم ، امکانات مان را محدود و رشد مان را کند می کنیم . پاک ماندن و روشن بودن اغلب برای ما هدایایی ورای آن چه که تصورش را می کردیم به همراه دارد .
"وقتی که تازه به برنامه آمده بودم فکر می کردم راهنما یک سوپر قهرمان است یا شوالیه ای با زره فولادی و براق است که همیشه برای نجات من می آید . بعد از این که راهنما گرفتم خیلی زود متوجه شدم که اگر چه راهنمای من در زمان های سخت و مشکلات ، آرامش خاطر بسیاری برای ام به وجود می آورد ، اما فی الواقع برای کمک کردن در کارکرد قدم ها است که او با من است ."
پیوند پر معنا و پویا بین راهنما و رهجو به بیانی مستحکم از "تمایل " بستگی دارد . این شامل تمایل به حرکت در زمان مشکلات می شود بدون این که اجازه دهیم ترس یا خشم رابطه ما را تخریب یا ویران کند . راهنمای ما ممکن است ما را به چالش بکشد و از ما بخواهد به چیز هایی که ما را ناراحت می کند بپردازد . یا شاید ما را دچار مشکل کنیم و چیزی بیش تر یا متفاوت با آن چیزی که به ما می دهد ، از او بخواهیم . گاهی عکس العمل ها متقابلاً از هر دو طرف دفاعی می شود . حتی ممکن است که ما کلمات زننده ای به کار بریم . یا حرف هایی بزنیم که بعدا متأسّف شویم . همانند تمام رابطه های دیگر شهامت و فروتنی به حل این مسائل کمک می کند تا رابطه راهنما و رهجو عمیق تر شود "من به راستی در ابتدای آمادگی رشد و تغیری که راهنمای دیگران شدن ، به همراه داشت نبودم . فکر می کردم به عنوان راهنما این فقط من هستم که آن ها را به چالش خواهم کشید . به راحتی از رهجو های خود می خواستم تا آزادانه مرا به چالش بکشند ، و به این مطلب اقرار می کردم که من هم انسان هستم و اشتباه می کنم . اما وقتی که آن ها شروع به کار کردند اولین عکس العمل من اغلب دفاع ، آزردگی و خشم بود . در زمان های دیگر این من هستم که چیز هایی را که باور دارم نیاز است ، می گویم و آن ها ، آزرده یا عصبانی می شوند و از خود دفاع می کنند . من همیشه سعی می کنم با احساس و احترام رفتار کنم ، اما گاهی چیزهایی لازم است گفته شود که خیلی خوب نیستند . و شاید در سایر مواقع من خیلی مهربان و حواس جمع نباشم ، و حرف های آزار دهنده بزنم که بعدا  مجبور شوم قدم ده خود را کار کنم .
من دریافته ام که این لحظات درد و کش مکش فرصتی است برای بدست آوردن مهارت های پایه ای در ایجاد و حفظ روابط ، که بعد ها می توانم این مهارت ها را در زناشویی ، یا با فرزندان ، یا در محیط کار یا در هر شرایط دیگر به کار برم . من مجبور شدم گاهی با درد بسیار یاد بگیرم که خشم و درگیری بین آدم ها حتما نباید به معنی ترک کردن یا نپذیرفتن رابطه باشد . پیش از این که NA را پیدا کنم در ترس از لحظات این گونه ناراحتی های درونی زندگی می کردم . رابطه ی راهنما و رهجو کارگاه آموزشی بود که در آن یاد گرفتم به عشق و تعهد سایر افراد در حال بهبودی به قدر کافی اعتماد کنم ، بمانم و محاوره های سختی را که لازم است ، انجام دهم . اگر من با عشق و احترام حضور داشته باشم و بر اصول تمرکز کنم موفق می شوم که رشته اعتماد فی ما بین را بیش تر از پیش مستحکم کنم . من یاد گرفته ام که نه تنها از این مواقع ترسی نداشته باشم ، بلکه حتی به عنوان نقطه ی عطفی در عمیق تر نمودن رابطه از آن استقبال کنم

هر دو عضو باید انگیزه ی کارکردن با یکدیگر را داشته باشند ، و به بهبودی شخصی خود متعهد بوده ، تمایل به یادگیری هر چه بیشتر اصول روحانی NA را نیز داشته باشند . چه راهنما باشیم و چه رهجو ، این رابطه یکی از محکم ترین رشته های اتصال ما به برنامه معتادان گمنام است و می تواند به ما نشان دهد چه گونه قدم ها می تواند به ما راه حل های زندگی را یاد دهد .

"ضروری است که من انگیزه ام را برای پذیرش رهجو بررسی کنم . غرور نباید در تصمیم گیری من جایی داشته باشد . با راهنمایی نیروی برترم و میل واقعی در کمک به یک معتاد دیگر قادر هستم تا رابطه ای بر پایه ی عشق بی قید و شرط و تعهد بسازم . وارد شدن به رابطه ی راهنما و رهجو یک ریسک است . مشارکت بعضی از شخصی ترین حقیقت های درونی ام ممکن است ترسناک باشد . اگر چه باور دارم که نیروی برترم در این رابطه حضور دارد و به من کمک خواهد کرد تا بتوانم آزادانه مشارکت کنم . اعتماد ، اعتماد می آفریند . هر چه بیش تر حقیقت را مشارکت کنیم اعتماد بیش تری به وجود می آوریم . هر چه بیشتر ببخشیم ، بیشتر به دست می آوریم . و این فرایند کمک می کند تا یک رابطه ی تحمل پذیر بسازیم ."
"چرا به نظر می آید که همه رهجو های من در طول در طول امتحانات نهایی دانشگاهم دچار بحران می شوند ؟ راه حل من برای ترم قبلی این بود که یک پیام ساده ی NA بر روی پیام گیر تلفن بگذارم : "اگر رهجو هستید به جلسه بروید ، قدم ها را مرور و سپس به من تلفن کنید " . زمانی که می خواستند راجع به تمام مصیبت های زندگی حرف بزنند من به سادگی از آن ها سوال می کردم در چه مرحله از کارکرد قدم هستند . وقتی سکوت آن ها طولانی می شد ، می گفتم باید به کارکرد قدم بپردازی و بعد به من تلفن بزنی . مطمئن هستم که این راه کار برای همه کار نمیکند ، اما به نظر می رسد برای من و رهجو های ام خوب جواب می دهد

"به عنوان رهجویی که به تازگی کارکردن با یک راهنمای جدید را شروع کرده ام ، راجع به " تعهد " دارم چیزهای جدید یاد می گیرم . بعد از حدود 20 سال پاکی گاهی از "خود خشنود " و زیادی راحت می شوم . در این مواقع لازم است تا دوباره به اصول پایه ای رجوع کنم ، کارهایی که وقتی تازه پاک شده بودم . بدون چون و چرا انجام می دادم : با راهنمای ام به طور منظم تماس بگیرم ، به جلسات بروم ، و قدم ها را کار کنم . گاهی انجام این کار ها می تواند سخت باشد . بهانه ی این که برای رفتن به جلسه خسته هستم یا برای تلفن زدن خیلی دیر است ، می تواند مرا دچار دردسر بزرگی کند .

می دانم که باید عملکرد داشته باشم . نمی خواهم در جلسه ی بعدی مجبور به گرفتن چیپ خوش آمد گو شوم . می دانم ممکن است اغراق آمیز به نظر آید ، اما آیا واقعاً این طور نیست ؟ همان طور که کتاب پایه می گوید : "طول پاکی به معنی بهبودی نیست . "
پاک بودن ، کارکردن قدم ها و راهنما داشتن به این معنی نیست که از واقعیات زندگی معاف هستیم . گاهی با سخت ترین شرایط در زندگی روبرو می شویم . رابطه با راهنما و یا با رهجو به ما حمایت و درک متقابلی را که نیاز داریم تا هم چنان جلو رویم ، ارائه می کند . ما نجات یافتگان ایم ، و باید بیشترین تلاش را در انجام کار ها از خود نشان دهیم . ما نعمت هایی را در NA یافت ایم که خیلی از انسان ها فرصت تجربه ی آن را در طول زندگی پیدا نمی کنند . یک رشته ی مشترک ما را به یکدیگر متصل می کند : ما همگی در بهبودی از یک بیماری ویران گر مشترک هستیم .
"اخیرا پزشکان تشخیص داده اند من بیماری دارم که تا حدود یک سال دیگر بیش تر زنده نخواهم ماند . ابتدا ترس و وحشت زیادی مرا گرفت ، اما به یک باره احساس آرامش عجیبی به من دست داد . تشخیص دادم که این آرامش همان بیماری اعتیاد من است که می گوید : حالا که داری میمیری ، دیگه ایرادی نداره اگه دوباره مصرف کنی . اما من از ته قلب می دانستم که نمی خواهم آخرین روزهایی را که بروی این کره خاکی هستم در دام وحشتناک اعتیاد سپری کنم . سریع به راهنمای خود تلفن کردم ، با هم حرف زدیم و گریه کردیم ، و با هم شروع به کاری کردیم که سالهای زیادی انجام داده بودیم ، یعنی تمرین اصول روحانی این برنامه زیبا . من با فنا ناپذیری خود هر روز با رفتن به جلسات ، حرف زدن با راهنما یا رهجوی ام ، کارکرد قدم ها و اعتماد به نیروی برترم ، روبرو می شوم . همیشه فکر می کردم که من یکی از پیرمرد هایی خواهم شد که وقتی در همایش ها می گویند اگر کسی 50 سال پاکی است اعلام کند ، من از جا بر خواهم خواست . اما امروز دریافته ام که نعمت فقط برای امروز پاک بودن ، نصیب من گردیده و احساس تنهایی نمی کنم و این ، همان آزادی است ."

 "در زمان مصرف به نظر می رسید که قلب من تبدیل به سنگ شده است . آن قدر چیز ها دیده و تجربه کرده بودم که دیگر نه می توانستم احساس کنم و نه گریه . شک داشتم که دیگر این گونه احساسات در من به وجود آیند . اما تغییر را وقتی تجربه کردم که داشتم به قدم پنجم اولین رهجوی خود گوش می کردم . او داشت در مورد کتک هایی که نا پدری اش به او زده بود مشارکت می کرد و می توانستم تصور کنم که چه گونه بدن کوچک و ضعیف او در آن زمان در زیر شکنجه و آزاری بوده است . سریعا به یاد کتک هایی که از پدر خود خورده بودم افتادم و قلبم برای هر دوی مان به درد آمد . مشارکت صادقانه ی او باعث شد تا به احساسات گذشته خود برگردم . در حالی که من اشک می ریختم او با چشمان خشک سر جای خود باقی مانده بود ، او فقط 6 ماه پاکی داشت . زمان بیداری عاطفی برای او هنوز در راه بود

"رهجوی من در قدم سوم بود که دوست دخترش او را به خاطر یکی دیگر از اعضای NA که پاکی بیش تری داشت ترک کرد . روحیه او به شدت خراب شده بود و برای مدتی طولانی درد زیادی می کشید . من نگران بودم که او قادر نباشد در طول این ماجرا پاک یا زنده بماند . تنها چیزی که می توانستم به او بگویم این بود که سعی کند اراده و زندگی اش را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کند ، بسپارد . در نهایت تعجب من ، او نهایتا پذیرش شرایط را به دست آورد . او باور کرد که با وجود احساسی که دارد ، اراده ی خداوند برای او بهترین است . اعتماد خود من هم به خداوند و قدرت قدم سوم نیز با این تجربه بسیار افزایش پیدا کرد ."
هر قدر در رابطه راهنما و رهجو رشد کنیم ، از تاثیر کارایی اصول NA  آگاه تر می شویم . ما شروع میکنیم به دیدن نتایج کاربرد قدم ها و سنت ها در زندگی روزانه مان و در زندگی اطرافیان مان و این که چگونه کمک می کند تا جایگاه خودمان را در این دنیا پیدا کنیم . NA کمک می کند تا ما از مصرف مواد مخدر رها شویم اما خیلی زود متوجه می شویم که رشد در بهبودی خیلی فراتر از مصرف نکردن مواد مخدر است.

"زمانی که پی بردم احتیاج دارم تا رهجو های ام مرا دوست داشته باشند ، انگیزه ام کم شد . منظورم این نیست که مهربانی یا دوست داشتن دیگران در من کم شد ، بلکه میل به تایید طلبی را رها کردم . من وقتی صادق هستم احساس راحتی بیشتری می کنم ، حتی اگر با کسی حرف بزنم که ممکن است حالت تدافعی ، عصبانی با خصمانه داشته باشد . من یاد گرفته ام که چه گونه بر باور های ام باقی بمانم و اصول روحانی را که NA به من یاد داده است ، تمرین کنم . حال من تجربه ی بیشتری برای راهنمایی و راه کار دادن به رهجو های ام دارم و همیشه سعی می کنم از 12 قدم به عنوان پایه و اساس راه حل ها استفاده کنم .
این کار به نوبه خود به من کمک کرد تا به عنوان رهجو ، روشن بینی بیش تری داشته باشم و قادر باشم بهتر به راهنمای ام اعتماد کنم و تمام چیز هایی را که واقعاً در سرم و قلب ام می گذرد ، برای او آشکار کنم . از وقتی که به خودم بیش تر اعتماد دارم یاد گرفته ام که به دیگران نیز بیشتر اعتماد کنم . حال با روشن بینی بیشتری می توانم به انتقاد سازنده ، پیشنهاد ها و واقعیت های کهنه و سختی که گاهی اوقات برای دیدن آن ها بدون کمک فردی دیگر مشکل دارم ، گوش دهم . امروز اطمینان دارم که راهنمای ام مرا بدون قید و شرط دوست دارد و واقعاً با قلبی آکنده از هم دردی و مساعدت مرا درک می کند ."
در طی فرایند کارکرد قدم ها ، متوجه می شویم که می توانیم یک رابطه ی به ظاهر متعادل را شروع کنیم ، و به وسیله ی کمک بی شائبه ی یکی از طرفین و توسط کمک یک معتاد به معتادی دیگر ، این رابطه را تبدیل به خیابانی دو طرفه کنیم . بعضی از اعضا رابطه ی راهنما و رهجو را به صورت رشته ی پیوندی از دوست داشتن و عشق بی قید و شرط تجربه می کنند ، و بعضی دیگر بیشتر آن را به چشم دوره ای از آموزش یا حتی انضباط نگاه می کنند . رابطه ی راهنما و رهجویی ما به هر شکل که باشد ، ما بیشترین سعی خود را برای کمک به یک دیگر می کنیم .
"فرایند کارکرد قدم ها با رهجو های ام همیشه مرا شگفت زده میکند . درک و دید تازه ای که برداشت هر یک از آن ها در قدم ها ارائه می دهد ، کمک میکند تا من نیز به رشد در بهبودی شخصی خود ادامه دهم . هر بار که من برای کارکرد قدم ها با یکی از  رهجو های ام بودم کشف تازه ای می کردم . به نظر می آمد که کلمات بر روی صفحات نشریات ما جان می گیرند و با من حرف می زنند . گاهی اوقات به نظر می آمد که من هرگز قبلا بعضی از اصطلاحات را ندیده ام یا هرگز مفهوم های به خصوصی یا اصول روحانی را نشنیده ام . من خدا را بخاطر رهجو های ام و شرکت آن ها در بهبودی ام شکر گزارم

"من از دست راهنما ی ام خیلی دلخور می شدم زمانی که فکر می کردم او در تعهدش نسبت به کار کردن با من بی مبالاتی نشان می دهد . من بارها و بارها این را به او گفتم تا او در نهایت از من خواست که ترازنامه ای راجع به او بنویسم . این کار فرایند شگفت انگیزی برای ام بود . من راجع به همه چیز نوشتم ، چرا او را انتخاب کردم ، چرا با او ماندم ، چرا او را باعث عصبانیت من می شود ، چه چیزی را در او دوست داشتم ، و چه چیزی کار می کرد و چه چیزی کار نمی کرد . سپس با یکدیگر مهربان و پخته در مورد همه ی آن نوشته ها بحث کردیم . او مشارکت کرد که با راهنمای اش در موقعیت مشابه بوده و مجبور شده همین کار را بکند . دیگر احساس نا امیدی ، و تنهایی نیم کردم ف با واقعی شدن و صادق شدن با او رابطه ما توانست ادامه یابد و رشد کند ."

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﻛﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ

زمانی که دوازده قدم را کار می کنیم یاد می گیریم چه گونه در مسیری روحانی قدم برداریم . توانایی ما در مشارکت افکار مان در مورد اصول روحانی با فردی دیگر ، هدیه ی ارزشمند بهبودی است . کمک به رهجو های مان در کارکرد قدم ها ، روحانیت ما را غنی تر می سازد . به طرق مختلف این اصول ، اجزای اصلی بنا نهادن و حفظ روابط سالم با نیروی برتر مان ، خودمان و یک انسان دیگر است .

" راهنمای ام کمک کرد تا ببینم که روابط ام با مرد ها در گذشته برای ام مشکلات زیادی به بار آورده است . او به من کمک کرد تا تصمیم بگیرم که از روابط رمانتیک اجتناب کنم تا زمانی که قدم ها را کار کنم و رابطه با نیروی برترم را به عنوان اولین و مهم ترین رابطه در زندگی بشناسم ".
"در مسیر بهبودی ، یک بار خودم را از نظر روحانی بی کفایت ، نا امید و تنها احساس می کردم . با راهنمای ام ملاقات کردم و برایش چیزی را که در روزهای اخیر نوشته بودم خواندم . بیان کردن احساسات ام ، بسیار سخت و آزاردهنده بود . من درون خود را با ظاهر دیگران مقایسه و قضاوت میکردم . بعد از گوش دادن به نوشته های ام و اجازه تخلیه مکنونات قلبی ام ، او به من اطمینان داد که اگر فکر می کرد راهی غیر از 12 قدم NA برای بازیابی سلامت عقل من وجود دارد ، حتما به من می گفت . این حرف را به گوش جان سپردم و به جلو حرکت کردم . در آن لحظه به خوبی انتخاب جای گزین را تشخیص دادم . این مربوط به 4 سال پیش بود و امروز من می دانم که هرگز تنها نخواهم ماند ، مگر اینکه خودم بخواهم

"در ابتدای کارکردن قدم چهار و پنج با راهنمای جدیدم مشکل به نظر می رسید . قبلا قدم ها را با دو راهنمای قبلی خود کار کرده بودم و احساس پویای آزادی را به دست آورده بودم .اما هنوز زندگی ام زیر نفوذ تایید طلبی و آرزوی من برای پذیرش عمومی در برنامه بود و دیواری خود ساخته ی من هرگونه صمیمیتی را دور نگه می داشت . هم چنین بیماری من در زندگی ام به اشکال نامتعارف فعال بود . وقتی داشتم قدم چهارم را از روی کتاب راهنما ی کارکرد قدم NA کار می کردم ، مجبور بودم برای حمایت ، هم دلی و عشق بی قید و شرط به راهنمای جدیدم و نیروی برتر تکیه کنم تا بتوانم یک ترازنامه جست جو گرانه بنویسم . هنوز کلمات راهنمای ام در سرم است که می گفت : "خودِ " قدیمی ات را  رها کن تا برود ... جای بیشتری نیاز داری تا "خودِ " جدیدت بتواند بیاید ."

 بهبودی یک تجربه ی بسیار شخصی است . به عنوان راهنما هر یک از ما روش خاص خود را در کارکرد قدم ها با رهجو هایمان پیدا کرده ایم . اکثر ما از ابزار مختلف برنامه ، مانند : کتاب پایه ، چگونگی عملکرد ، راهنمای کارکرد قدم و یا حتی کتاب فرهنگ لغت استفاده می کنیم . ما ممکن است از رهجو های خود بخواهیم که در مورد قسمت های مختلفی از این کتاب ها یا دیگر نشریات NA مطالبی بنویسند .
ابزار صوتی از نشریات NA موجود است تا به کسانی که محدودیت های جسمانی ، یا برای خواندن و نوشتن مشکل دارند کمک کند . خیلی از کتاب ها و جزوات NA به زبان های مختلف انتشار یافته اند . اگر ما تمایل داشته باشیم و سعی کنیم ، می توانیم راهی برای کارکرد قدم و درک برنامه NA پیدا کنیم .
"هر وقت رهجویی داشته باشم که سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد ، از نوار صوتی استفاده می کنم . اول ، از او می خواهم که نوار صوتی کتاب پایه را گوش کند . بعد بر روی نوار توضیح می دهم که انتظار دارم رهجوی ام چه گونه قدم کار کند . بعد از او می خواهم که جواب های خود را بروی نوارظبط کند . او می تواند همیشه نوار را از اول گوش دهد . که به همین دلیل است که من چگونگی کارکرد را نیز بر روی نوار توضیح می دهم ."
"فقط راهنمای معتادانی می شوم که تمایل دارند به طور مداوم قدم ها را با من کار کنند . من باور دارم که این روش بهبودی و موفقیت آن ها کافی و کامل است

"راهنمای ام به من آموزش داد که قدم ها را کار کنم . او این را از طریق کارکردن و نوشتن آن ها با راهنمای خود یاد گرفته است . او تمایل دارد تا تجربه بهبودی خود را از این طریق افزایش دهد و به گونه ای رفتار نمی کند که انگار بهبود یافته است و دیگر نیازی به رشد ندارد اگر چه 24 سال است که پاک است . راهنمای ام افکار یک مبتدی را دارد و تمایل او مرا تشویق می کند تا سعی کنم رفتارم مانند او باشد . ما بیش از 10 سال است که این رابطه را دارم . من شاهد تغییر و رشد او در طی این مدت بوده ام .

 این باعث امیدواری می شود که من هم بتوانم این حالت را داشته باشم و من سعی می کنم مفاهیمی را که از او آموخته ام در اختیار رهجو هایم بگذارم ."
فرایند کارکرد قدم ها ، اعتماد ما به یکدیگر را آسان تر می کند . بعضی از ما دریافته ایم که مشارکت باز و صمیمی بین راهنما و رهجو کلید ایجاد این اعتماد است . بر ملا کردن صادقانه ی مکنونات قلبی توسط راهنما می تواند کمک کند تا رهجو به راهکارهای راهنمای اش اطمینان بیش تری پیدا کند .
"برای ام سخت بود تا به رهجو هایم بگویم : من هم بعضی از ترس ها و خجالت هایی که آن ها دارند تجربه کرده ام . فکر می کردم که باید همیشه احساس و اعمال ام خوب و کامل باشد . فقط از طریق حرف زدن با راهنما ی ام بود که فهمیدم ایرادی ندارد اگر فروتنی و صداقت کافی داشته باشــــم ، تــا " خود واقعی " ام را به رهجو هایم نشان دهم . ضربه پذیر بودن به همراه خود مقداری ریسک نیز دارد . و من یاد گرفته ام که کارکرد 12 قدم به راهنما و رهجو – هر دو – کمک می کند تا درک و اعتماد متقابل را افزایش دهند ."
"وقتی که توانستم راجع به مسائل شخصی خود با راهنمای ام صحبت کنم ، متوجه شدم که بیشتر و بیش تر با او احساس راحتی میکنم . فقط زمانی که شروع کردم به اعتماد کردن به او ، توانستم فرایند نوشتن قدم ها را آغاز کنم "در ابتدا زمانی که راهنمای ام در مورد کارکرد قدم ها به من راه کار می داد ، با او درگیر بودم و مشکل داشتم . من می خواستم انتخاب کنم که چه وقت ، چه قدمی را کار کنم . او می گفت من باید "راهنمای خود بودن " را متوقف کنم  و سعی نکنم فرایند کارکرد قدم ها را کنترل کنم. او می گفت دلیل دارد که قدم ها از 1 تا 12 شماره گذاری شده اند ... به این فرایند اعتماد کن ."

  بعضی از ما در می یابند که بیان بیش از حد جزئیات شخصی ، هنگام کار کرد قدم با رهجو ها می توانند باعث خدشه به راهنما شود . ما نباید مشکلات شخصی خود را بر سر رهجوهای مان بریزیم . در ضمن نباید متکلّم وحده باشیم . زیرا اگر زیاده از حد وقت صرف حرف زدن در مورد خود کنیم ممکن است تمرکز از روی رهجوی مان برداشته شود . قسمتی از توسعه رابطه ی راهنما و رهجو در تشویق آن ها برای مشارکت تجارت شان است . هر رابطه ی راهنما و رهجو منحصر به فرد است و ما باید مشخص کنیم که چه چیزی برای ما بیشتر کار می کند .
"برقراری یک رابطه ی راهنما و رهجویی جدید همیشه برای من آسان نیست . تشویق رهجو های ام برای مشارکت صادقانه و آزادانه ، گاهی اوقات چالش بزرگی است . بعضی وقت ها مثل این است که دارند دندان ام را می کشند . اما زمان و تجربه به من آموخته که حوصله و عشق ، کلید گشودن قفل دهان ها ، و قلب های بسته است

"به عنوان تازه وارد من برای دریافت حمایت به راهنمای ام تلفن زدم و او وقت زیادی را به صحبت درباره خودش می گذراند ، به طوری که من فرصت نمی کردم نیاز هایم را بیان کنم یا سوال لم را در مورد قدم ها از او بپرسم . به هر حال صبر من تمام شد و راهنمای دیگری گرفتم . تنها تاسف من این است که در مورد یاس سرخوردگی خود در آن زمان صحبتی نکردم ."
تعدادی از ما روش های خاص خودمان را برای کارکردن قدم ها با رهجو هایمان به وجود آورده ایم . بعضی از ما طرفدار فرایندی منظم و از روی اسلوب هستیم ، که در آن رهجو ها باید مفصلا در مورد هر قدم بنویسند . در صورتی که بعضی دیگر توقع این نوع کارکرد را ندارند . همان طور که قبلا هم گفتیم بعضی از اعضا حتی از فرهنگ لغات برای روشن نمودن بعضی اصول و مفاهیم استفاده می کنند . بعضی از ما دعا هایی داریم که قبل یا بعد از کارکردن قدم می خوانیم . مهم این است که به یاد داشته باشیم همه ی ما قدم ها را به یک روش کار نمیکنیم .

  "زمانی که من تازه وارد بودم کتاب راهنمای کارکرد قدم وجود نداشت . آن روزها ، هر راهنمایی روش متفاوت خود را برای کارکرد قدم ها داشت . وقتی که من قدم ها را به پایان رساندن ، روشی به من نشان داده شد که از قدم 10 تا 12 را به طور روزانه کار کنم و چه گونه آن ها را در زندگی به کار گیرم . هر دو سه سال یک بار ، من یک قدم 4 دیگر می نویسم ، چیزی مثل یک تنظیم موتور . اخیرا راهنمای جدید گرفتم که از من خواست از نو قدم ها را با کتاب راهنمای کارکرد قدم NA شروع کنم . به محض اینکه دو قدم کارکردم پر از رنجش شدم ، احساس می کردم بعضی از سوالات تکراری هستند و نگران بودم که استفاده از کتاب ممکن است باعث کنار گذاشتن بعضی از راهکارهای شخصی که در رابطه راهنما و رهجو خیلی برای من ارزشمند است ، شود . اگر چه یاد گرفته ام که این برنامه برای تغییر کردن است و اگر من هنوز خواهان آن هستم باید تمایل داشته باشم که راه جدیدی را در پیش گیرم و تغییر را بپذیرم . من به یادگیری در مورد خودم ، ارتباطم با خدا و سایرین در این فرایند جدید را ادامه دادم ."
"در کارکردن با رهجو هایم من از آنها می خواهم که در مورد قدم ها بنویسند . وقتی که زمان ملاقات با یکدیگر و کارکرد قدم ها فرا می رسد . به جای این که رهجوی ام آن چه را که نوشته است بخواند ، گاهی من نوشته ی او را می گیرم و کلماتش را برای خودش می خوانم . این به هر دوی ما دید متفاوتی می دهد و ثابت کرده که راهی موثر و پر قدرت برای مشارکت تجربیات و قوی کردن رابطه است

"من به رهجو های ام در قدم پنجم با دعا قبل از شروع قدم و بیان تجربه ام با راهنمای خود ، کمک می کنم . من راجع به احساسات که در آن زمان به عنوان یک رهجو در حین مشارکت خصوصی ترین تجربیات خود برای اولین بار پیدا کرده بودم حرف می زنم . قبل از این که رهجو های من شروع به خواندن قدم چهارم شان کنند از آن ها می خواهم که بگویند چه احساسی در این لحظه دارند . به نظر می رسد که این کار به آرام کردن آن ها کمک می کند . سعی می کنم با رهجو های ام همان قدر صادق و راحت باشم که انتظار دارم آن ها با من باشند ."

 "در قدم هشتم از رهجو هایم می خواهم که با استفاده از ترازنامه ی قدم چهارم خود فهرستی از اسامی اشخاصی که به آن ها خسارت زده اند تهیه کنند . و هم چنین کسانی را که در ترازنامه قدم 4 نبود ه اند و احساس می کنند به ایشان خسارت زده اند ، به فهرست خود اضافه کنند . از آن ها می خواهم که برای هدایت و راهنمایی در زمان تهیه فهرست دعا کنند . سپس از آن ها می خواهم اسامی این اشخاص را تک تک با ذکر خلاصه ای از خسارت مربوطه در کارت های جدا گانه بنویسند . بعد تمام کار ها را بررسی میکنیم . ما به دنبال مورد تکراری از الگو های رفتاری در خسارت ها می گردیم که رهجو های مان بیشتر مسئولیت آن ها را قبول میکنند . جبران خسارت هایی را که در حال حاظر می توانند انجام شوند ، جبران خسارت مالی ، آن هایی را که امکان شان نیست و مواردی را که نیاز است به تاخیر بیاندازیم ، بررسی می کنیم . ما راجع به جزئیات آن ها صحبت می کنیم و همیشه به خاطر داریم که نیروی برتر ، ما را جهت این جبران خسارت ها راهنمایی میکند ."
ما تمایل به تغییر پیدا می کنیم و آرام آرام درک می کنیم که اگر تغییر نکنیم بهبودی مان راکد می شود .یکی از هدایای رابطه راهنما و رهجو دادن چشم اندازی جدید به ما در مورد دیگران و خودمان است که با مشارکت تجربیات مان در قدم ها به دست می آید . وقتی رشد رهجوی مان را می بینیم روحیه ای تازه ای می گیریم . یاد می گیریم که بی تر به نیروی برتر مان اعتماد کنیم . توضیح اصول برنامه به ما کمک می کند که خودمان این اصول را بهتر درک کنیم .
"زمانی که حدود 9 سال پاکی داشتم در محل کارم – که یکی از بهترین کارهایی بود که تا آن زمان داشتم – دچار آشفتگی شدم . 3 سال بود که آن جا کار می کردم و نقص های اخلاقی ام به طور شدیدی ظاهر شده بود . من از رئیس و همکاران ام رنجش داشتم و هر وقت از من کمک می خواستند ، عصبانی می شدم و خشم خود را پرخاشگرانه و غیر منطقی بروز می دادم . بعد از چند بار درگیری با رئیس ام متوجه شدم که باید چیزی را تغییر دهم وگرنه کارم را از دست خواهم داد .

من در طول 9 سال پاکی ام چندین بار قدم ها را کار کرده ام اما وقتش رسیده بود که دوباره آن ها را کار کنم . این بار باید بر روی روابط کاری خود تمرکز می کردم . تاریخچه و سابقه ی کاری خود را در قدم چهارم آوردم و سپس قدم 5 ، 6 ، 7 را با راهنما ی ام کار کردم . او با عشق مرا راهنمایی کرد تا بتوانم به نقص های اخلاقی خود نگاه کنم و ببینم که چگونه می توانم با کمک نیروی برترم تغییر کنم . من قادر بودم نقش خود را به روشنی ببینم و فرایند تغییر را شروع کنم . خوشحالم که بگویم بعد از حدود 6 ماه مسائل ام در سر کار خیلی بهتر شد .
نهایتا وقتی که من این کار را به خاطر فرصت و موقعیتی که همیشه در آرزویش بودم رها کردم ، رئیس اما از این که من از آن جا می رفتم صادقانه غمگین بود . او البته برای من خوشحال بود و می گفت که تغییرات بسیاری در من دیده است . من هرگز قدم ها را در رابطه با یک فرصت شغلی به این صورت کار نکرده بودم . چه معجزه ای ! بدون کمک و فرصت بی غرضانه راهنما ی ام ، این هم یک کار دیگر که من ول می کردم و یک موقعیت ناراحت کننده ی دیگر که از آن فرار می کردم یا یک فرصت دیگر که خودم را به عنوان یک کارمند به درد نخور ببینم ."  فرصت هایی برای ادامه رشد
ما به NA آمدیم تا یاد بگیریم که چگونه پاک بمانیم و از بیماری اعتیاد بهبود پیدا کنیم . روی هم رفته معتادان گمنام به ما فقط قول می دهد : رهایی از اعتیاد فعال . اما بهبودی فراتر از فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . بهبودی به معنی روبرو شدن با تمام چیز هایی است که زندگی به همراه دارد و سعی در دیدن شرایط به صورت یک فرصت و نه یک مانع . گاهی اوقات پاک بودن به معنی این است که ما کاملا برای رویارویی با چالش ها آماده باشیم .

ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺭﺷﺪ

ما به NA آمدیم تا یاد بگیریم که چگونه پاک بمانیم و از بیماری اعتیاد بهبود پیدا کنیم . روی هم رفته معتادان گمنام به ما فقط قول می دهد : رهایی از اعتیاد فعال . اما بهبودی فراتر از فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . بهبودی به معنی روبرو شدن با تمام چیز هایی است که زندگی به همراه دارد و سعی در دیدن شرایط به صورت یک فرصت و نه یک مانع . گاهی اوقات پاک بودن به معنی این است که ما کاملا برای رویارویی با چالش ها آماده باشیم .

ﺗﻨﻮﻉ ﻣﺎ ﻧﻘﻄﻪ ﻗﻮﺕ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ

گر چه اصل گمنامی همه ما را یک سان می سازد ؛ اما ما به هم تفاوت هایی داریم که ممکن است باعث چالش هایی در رابطه ی راهنما و رهجویی مان شوند. ما از پهنه ی وسیعی از نژاد ها و فرهنگ های مختلف با سوابق تحصیلی و حرفه ای متفاوت آمده ایم . تنوع ما حتی ورای سن و سال ، عقیده ، دین داری یا بی دینی و ... می شود . ما ممکن است همگی با زبان مشترک بهبودی صحبت کنیم اما غیر ممکن است که همگی این زبان را از راه های مشابه یاد بگیریم . تفاوت های بین ما فرصت های بی شماری را جهت رشد هم زمان در اختیار راهنما و رهجو می گذارد .
"امروز ، من آموخته ام که رنگ ، نژاد ، یا گذشته ، اصلا مهم نیستند . آن چه مهم است این است این است که همه ی ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی از این بیماری هستیم . این است که همه ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی از این بیماری هستیم . زمانی که من پاک شدم به یک انجمن NA آمدم که بیش تر مشکل از اعضایی بود که از نظر فرهنگی با من متفاوت بودند . از اکثر اعضای گروه مسن تر بودم و با باورهای خاص خانواده خود بزرگ شده بودم . من به مشارکت در مورد مسائل زندگی ام عادت نداشتم به خصوص برای کسی با یک فرهنگ دیگر .
در ابتدا به بیشتر اعضای برنامه اعتماد نداشتم . در نهایت با عضوی ملاقات کردم که اولین بار از طریق تلفن مرا به جلسات معرفی کرده بود و توانستم با او ارتباط بر قرار کنم . گذشته ی هر دوی ما مشابه بود . وقتی که او با من مشارکت کرد و گفت که خانواده ی او یک بلوک با جایی که من مواد مخدر می خریدم فاصله دارد و او 6 سال است که پاک است باور کردم او تنها کسی است که می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم و قدم ها را کار کنم . با کمک او در همه زمینه ها رشد کردم و این رشد م کمک ام کرد تا متوجه شوم که دیگران نیز می توانند به من کمک کنند ."
"من به یاد می آورم که وقتی تازه وارد بودم با خودم فکر می کردم که معتادان گمنام به مثابه زمانی است که من در جبهه جنگ بودم ، و زندگی من بسته به بقای کسی است که در کنارم نشسته . مطمئنا اهمیتی به نژاد ، عقیده ، تحصیلات یا طبقه اجتماعی شما نمی دادم ، فقط می خواستم یک شب دیگر زنده بمانم ."                                  "بزرگترین چالش برای من راهنمای یک نوجوان شدن بود . وقتی که تازه راهنما ی اش شده بودم او 16 سالش بود و من تقریبا 16 سال پاکی داشتم . در مورد چیزهایی که می گفتم خیلی مراقب بودم چون می دانستم که او هنوز در حال یادگیری راجع به زندگی است . در مورد او مثل پسری که هرگز نداشتم فکر می کردم . او الان بیش از یک سال پاکی دارد و برای من روحیه بخش است . به خصوص به شکلی که او قدم هایش را کار می کند . او جواب سوالات قدم ها را خیلی خوب می نویسد و اکثر اوقات من ناچارم از او بخواهم طوری ننویسد که انگار دارد یک کتاب می نویسد . او تقریبا هر روز به من تلفن می زد ، این مرا به یاد اوائل بهبودی خودم می اندازد که چه گونه بودم و این که باید سعی کنم دوباره همان گونه باشم . او به من دنیایی از امید می دهد . مجبور نیستم با او ماسک بزنم . این رابطه ی صادقانه را بسیار زیاد دوست دارم ."

ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﻣﻀﺎﻋﻒ

 در نتیجه اعتیاد فعال ، بعضی از ما از پیامدهای جسمی و فیزیکی رنج می بریم که در دوران بهبودی مان نیز ادامه دارد . در خیلی از موارد سلامتی ما به علت مصرف مواد مخدر یا انجام کارهای مضر جهت حفظ اعتیاد مان لطمه ی جبران نشدنی خورده است . البته همه نیاز های مضاعف اعضا در اثر بیماری اعتیاد نیست ، ما نیز ناچاریم با چالش های جسمی مشابهی که بر تمامی مردم جامعه اثر می گذارد ، کنار بیایم . مواردی مانند : محدودیت جسمی ، مشکلات مادر زادی ، و نتایج ناشی از بیماری یا تصادف .
"اوایل بهبودی از رهجو های ام می خواستم همان کارهایی را انجام دهند که راهنمای ام از من می خواست . اما زمانی که می خواستم با شخصی که به علت تصادف با موتور سیکلت دچار آسیب مغزی شده بود کار کنم ، مجبور به تغییر روش شدم . اگر از او می خواستم در مورد موضوعی یک صفحه بنویسد برای نوشتن این یک صفحه ناچار بود 20 تا 30 ساعت تلاش کند اما او علی رغم این که حتی ممکن بود متوجه چیزی که می نویسد نشود ، این کار را می کرد . بنا بر این امروز ما زمان زیادی در مورد قدم ها و این که او چه گونه می تواند آن ها را در زندگی به کار ببرد ، صحبت می کنیم ."

 "5 سال پیش به علت بیماریی که نتیجه مستقیم اعتیادم بود ، مجبور به مصرف دارو شدم . عوارض جانبی دارو وحشت ناک بود . تمام انرژی مرا می گرفت و حدود 12 ساعت در روز می خوابیدم . رهجو هایم در وقت نیاز به راستی به من کمک می کردند . آن ها صبور بودند و به خوبی درک می کردند که من نمی توانم مثل گذشته در دسترس باشم . در واقع آن ها در حال کمک به من بودند و دنبال کار های من می رفتند ، سر وقت آمپول مرا می زدند ، با من به دکتر می آمدند ، مرا به جلسه می بردند و ... من فقط 3 جلسه از جلسات خانگی خود را در طول آن یک سال از دست دادم . راهنمای من هم باور نکردنی بود . او هر روز زنگ می زد و ما ساعت ها با هم صحبت می کردیم . او به من روحیه می داد و کمک می کرد تا اصول برنامه را به کار گیرم ، مخصوصا سپاس گزاری ، پذیرش و فروتنی را در شرایطی که در آن به سر می بردم . این ها به واقع به من نشان داد که این برنامه یک برنامه ی گروهی و "ما " است . من هرگز مهربانی و عشقی را که در طول یکی از بزرگترین آزمایش ها در بهبودی به من نشان داده شد فراموش نخواهم کرد ."
تعداد بیش تر و بیش تری از اعضا در این برنامه پاکی بالاتری پیدا می کنند ، ما در NA بزرگ شده ایم و اکنون در حال پیر شدن هستیم . به عنوان معتادان در حال بهبودی بسیاری از ما به آن اندازه زندگی کرده ایم تا مجبور باشیم با مشکلات جسمی که به خاطر افزایش سن پیش می اید روبرو شویم . با کمک راهنمای مان و حمایت رهجو های خود ، ما تغییراتی را که می توانیم ، به وجود می آوریم و چیز هایی را که لازم است ، می پذیریم . گاهی اوقات ما وادار به درخواست کمک می شویم و در نتیجه آن رشد و پیش رفت می کنیم .
"یکی از چیز هایی که از راهنمای ام می خواستم این بود که هر هفته به من وقت بدهد . او می گفت : "مساله ای نیست ، شنبه صبح این جا باش " . زمانی که به خانه او می رفتم خیلی هیجان زده بودم ، از او پرسیدم کجا می خواهیم برویم ؟ و با خود فکر می کردم که هر جا برویم حتما مکانی بسیار روحانی است . پاسخ او این بود : "مطب دکتر من " . او به وقت گذاشتن بیش تر در هر هفته برای من ادامه داد . فکر می کردم او واقعا بیرون رفتن ، گشت زدن و رفتن به جلسات به همراه مرا علی رغم 40 سال تفاوت سنی دوست دارد . اما بعد متوجه شدم از آن جایی که سن او بالا رفته ، دیگر رانندگی را خیلی دوست ندارد . خدا را شکر می کنم که او به کمک من نیاز داشت ، زیرا شرایط فراهم شد تا زمان زیادی را با او باشم و رابطه شگفت انگیزی را با او ایجاد کنم . و فرصتی فراهم شد تا به کس که این همه به من داده بود ، چیزی بدهم ."
بسیاری از ما نویسندگان خوبی نیستیم ، یا شاید برای خواندن مشکل داشته باشیم . در نتیجه ممکن است احساس بی لیاقتی کنیم و به همین دلیل از نوشتن قدم ها خجالت بکشیم .
"من زنی را به عنوان رهجو پذیرفتم که بسیار کم می توانست بخواند و درک محدودی داشت . ما تقریبا 5 یا 6 بار در ماه برای خواندن قدم یک دیگر را ملاقات می کردیم . در ابتدا من ناچار بودم بخوانم و توضیح بدهم که هر جمله ، کلمه یا پاراگراف به چه معنی است . زمانی که او به من اعتماد کرد ، شروع به پرسیدن کرد و اگر چیزی را نمی فهمید به من می گفت و خود شروع به خواند کتاب با صدای بلند کرد . من او را تشویق می کردم و به چالش می کشیدم تا درباره قدم ها بنویسد و با کشیدن نقاشی و سمبل ها یا هر چیز دیگری مطالب خود را کامل کند . بعد از قدم سوم ، موافقت کردیم که او قدم چهارم را ضبط کند . او نوار را سر کارم به من تحویل دارد اما من قبول نکردم بدین شکل گوش کنم . در عوض با هم دیگر به آن گوش کردیم و در حین گوش کردن هر بار برای مشارکت و احساس آن چه به او گذشته است نوار را نگه می داشتم . این فرایند ، یک مرور مجدد از قدم ها بری خود من بود و کمک کرد تا درک من از آن قدم ها افزایش یابد . صبر ، تحمل و احترام به خود در من تقویت شد و او نیز در زندگی جدیدش شکوفا شد ."
به دلایل مختلف ، بعضی از ما با فعالیت های روزانه که برای دیگران طبیعی و آسان است ، مشکل داریم .اگر ما راهنمای اعضایی با نیازهای مضاعف هستیم ، می توانیم به آن ها کمک کنیم تا از چیز هایی که NA برای ارائه دارد آگاه شوند . بسیاری از جلسات امکان رفت و آمد برای ویلچر را دارند و بعضی هم حتی برای کسانی که مشکلات شنوایی دارند مترجم مخصوص دارند . کتاب پایه و جزوات NA به صورت ابزار صوتی و همین طور با چاپ بریل موجود است . در ضمن ما می توانیم قدم ها را با رهجو های مان خیلی ساده به صورت مشارکت نفس به نفس کار کنیم . اگر چه بسیاری از اعضا بر این باورند که بهترین راه کارکرد قدم نوشتن است . اما در این مورد هیچ قانون سختی که اعضای انجمن مجبور به رعایت آن باشند ؛ وجود ندارد .
"من در شهری زندگی می کردم که در آن مرکز درمانی مختص معتادان ناشنوا داشت .یکی از مراجعان از چند ایالت آن طرف تر برای درمان آمده بود و زمانی که در آن جا زندگی می کرد من راهنمای موقت او شدم . این ماجرا مربوط به قبل از زمانی بود که ای میل یا چت از طریق اینترنت وجود داشته باشد و ما اغلب از راه "سرویس تلگراف " ارتباط داشتیم . او برای یک اپراتور تایپ می کرد و اپراتور هم پیام را برای من می خواند . من در ابتدا با این قضیه مشکل داشتم چون از این که او مسائل شخصی خود را برای غریبه "اپراتور " فاش می کرد معذب بودم . او به من یاد آوری کرد این چیزی است که او برای پاک ماندن به آن نیاز دارد و خیلی زود مرا در مسیر درست قرار داد . من می توانستم تمایل او را تشخیص دهم و بعد از این بیداری از طرف من ، ما آزادانه صحبت می کردیم

"چند سال پیش ، من دچار یک سری بیماری های ویرانگر و ضعیف کننده شدم . متوجه شدم که از نظر جسمی به کمک دیگران وابسته هستم تا روز را شب کنم . این یک عقب گرد کامل برای ام بود . من همیشه اولین کسی بودم که جهت کمک به دیگران حاظر بودم . برای ده ها سال در معتادان گمنام یک خدمتگزار مورد اعتماد بودم و همین طور برای چند سال در دفتر خدمات جهانی . من عاشق خدمت در تمام سطوح بودم ، اما یک باره همه چیز تغییر کرد . من مجبور شدم تسلیم این واقعیت شوم که باید چیز هایی را که راجع به اصل روحانی "دریافت کردن " یاد گرفته ام تمرین کنم . برای من همیشه بخشیدن راحت تر از گرفتن بوده است . یکی از بزرگترین هدایای بیماری برای من فرصتی بود که به رهجو ها ، راهنما ، خانواده و دوستان ام داده شد تا بتوانند چیزی را که گرفته بودند به من پس بدهند ، و من از این بایت سپاسگزارم . من در نتیجه عمیق ترین عشق و احساس صمیمیت را در روابط ام به خصوص با نیروی برتر تجربه کردم."
به عنوان راهنما یا رهجو ، مسئولیت ما این است که قدم ها را به بهترین نحو ممکن از هر طریق ممکن کار کنیم . به رغم چالش هایی که با آن روبرو می شویم . اگر تمایل داشته باشیم تا تلاش کنیم ، راهی برای کارکردن با یکدیگر پیدا می کنیم .

ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﺍﻛﺰ

داشتن رابطه ی راهنما و رهجویی زمانی که در مراکز اصلاحی و تربیتی ، درمانی یا سایر موسسات هستیم . اشکال مختلفی از چالش ها را به وجود می آورد . نیاز به تمرکز بر روی بهبودی و کارکردن قدم ها مخصوصا در این زمان بسیار مهم است . هیچ فرقی نمی کند رهجو در این گونه موسسات باشد یا راهنما .
اگر راهنما یا رهجو زندانی باشند ، ما باید قوانین اعمال شده در آن جا را بررسی کنیم و ببینیم چه گونه این قوانین در ایجاد ارتباط با کسی که در زندان است اثر می گذارد . ممکن است لازم باشد ما فقط به ارتباط به وسیله تلفن یا نامه نگاری بسنده کنیم . بسته به شرایط ، ممکن است ما قادر نباشیم رهجو یا راهنمای خود را به طور منظم ملاقات کنیم . ممکن است خیلی شبیه به "راهنما و رهجو از راه دور " عمل کنیم . هر دو عضو برای موثر بودن این رابطه نیاز دارند که به شکلی استثنایی تمایل و روشن بینی داشته باشند . اما این رابطه می تواند و حتما کار می کند .
"زمانی که دستگیر شدم ، فقط 11 روز پاکی داشتم . هیچ وقت نخواهم فهمید که اگر دستگیر نمی شدم پاک می ماندم یا نه . اما دلم میخواهد این طور فکر کنم . من باور دارم که پاک بودن و داشتن مقداری تجربه NA در آن زمان نعمت بزرگی بود . یک جلسه NA بود که هر دو هفته یک بار به زندان می آمد . من یکی از اعضای آن جلسه را می شناختم زیرا قبل از دستگیری او را در جلسات دیده بودم . خیلی از دیدن او خوشحال شدم . من یک قاچاقچی معروف و خشن بودم ، اما وقتی او را دیدم در مقابل  چشم همه من شروع به گریستن کردم . به هر حال ، از او خواستم که راهنمای من شود و او قبول کرد که از طریق مکاتبه با من در ارتباط باشد . ما چند باری به یکدیگر نامه نوشتیم ، و او قدم ها را با من شروع کرد . کتاب پایه را از اول تا آخر خواندم و قدم چهارم را شروع کردم . دیگر نمی خواستم این مزخرفات را مدت بیشتری حمل کنم . قدم پنجم را برای کشیش زندان خواندم چون راهنمای من فقط اجازه داشت هنگام برگزاری جلسات NA مرا ملاقات کند . سر انجام مدت محکومیت را گذراندم و آزاد شدم . امروز گاهی از من خواسته می شود که به مرکز بازپروری بروم و قدم پنج کسی را که قرار است آزاد شود گوش کنم . همیشه آن ها را تشویق می کنم تا به محض خروج راهنما بگیرند و قدم ها را کار کنند و این چیزی است که برای من کار کرد

"در 17 سال پاکی ، من در موسسه ای برای بیش از 3 سال محبوس شدم . توانستم در این مدت با کارکرد 12 قدم و ارتباط با گروه NA حامی خود از طریق نامه و تلفن پاک بمانم . با گذشت زمان ، فرصت راهنمایی 4 زندانی دیگر نعمتی بود که نصیب من شد . یکی از آن ها مثل خود من بود و در NA خارج از زندان قبل از آمدن به کانون اصلاحی پاک شده بود . من نه تنها قادر بودم که رابطه راهنما و رهجویی را خارج از دیوارها با بعضی از اعضای انجمن حفظ کنم بلکه حتی در داخل هم می توانستم این ارتباط را داشته باشم . چه نعمتی ! همان طور که در معتادان گمنام گفته می شود : ما دیگر هرگز مجبور نیستیم تنها باشیم . و این در تمام این سالها برای من یک واقعیت بوده ."
راهنمای عضوی در یکی از موسسات شدن مقدار زیادی از وقت و انرژی ما را لازم دارد . باید متوجه تاثیری که موسسات بر روی راهنما و رهجویی ما دارند باشیم . اگر چه بیش تر کمیته های خدماتی از ما می خواهند که راهنمای اعضا در موسسات نشویم ، اما بعضی از ما راهنما یا رهجویی در این اماکن داریم .
در بعضی از کشورهای دنیا ، موسسات مراکز درمانی و دادگاه ها معتادان را مکلف می کنند که مدت زمانی را با راهنما بگذرانند و قدم ها را به طریق خاصی کار کنند . به علاوه بعضی موسسات دستورالعمل های سختی دارند که اگر ما بخواهیم کسی را در آن جا به عنوان رهجو بپذیریم باید از آن ها تبعیت کنیم . دیدگاه و
تجربه ما در کارکرد قدم ها ممکن است با آن چه موسسات از رهجوی ما می خواهند متفاوت باشد . اگر چه نمی خواهیم رهجوی مان را طرد کنیم ، اما ممکن است مقررات بسیاری از زندان ها و موسسات دشوار باشد یا حتی با دیدگاه ما نسبت به برنامه تضاد داشته باشد . ما باید صادقانه در مورد این که می توانیم به طور موثر به رهجویی در این شرایط کمک نماییم ، فکر کنیم . قبل از این که موافقت کنیم در این گونه موسسات رهجو بپذیریم . باید مقررات آن ها را بررسی کنیم تا بتوانیم یک تصمیم آگاهانه بگیریم . به این ترتیب می توانیم اطمینان حاصل کنیم که تصمیم ما به نفع رهجوی مورد نظر است .
"اخیرا من افتخار داشتن رهجویی را که تحت درمان بود داشتم . من قبلا هم رهجو های تحت درمان داشته ام ، اما این احتمالا بهترین رابطه برای من بود . او به من گفت که قانون مراکز درمانی این است که من هفته ای یک بار او را به جلسه ببرم و قدم ها را با او کار کنم . برای او توضیح دادم که من دارای خانواده و تعهدات خدمتی هستم و شغلی دام که باید هفته ای بیش از 40 ساعت نیز کار کنم . او گفت که متوجه است که من مسئولیت های دیگری نیز دارم و بر مبنای توقعات هر دو طرف ، توافق کردیم که با یکدیگر کار کنیم .
لیکن وقتی شروع کردیم به کار کردن با یکدیگر ، به نظر می رسید که او توقعات متفاوتی از آن چه ما قبلا بر سر آن توافق کرده بودیم ، از من دارد . او زیرکانه به من گفت که سایر راهنما ها ، رهجو های شان را برای شام بیرون می برند ، به آن ها پول می دهند و اجازه می دهند که رهجو های شان برای تعطیلات آخر هفته به منزل آن ها بروند . من به او گفتم که قادر نیستم این گونه تعهدات را قبول کنم . لب و لوچه ی او آویزان شد . من یک بار دیگر فرصت پیدا کردم تا روی انگیزه ی تایید طلبی خود کار کنم . کاری که همیشه برای من سخت بودن . مجبور بودم اجازه دهم او به خاطر دست نیافتن به خواسته های اش از من عصبانی باشد ."

   "من در یک برنامه درمانی پاک شدم و به همین دلیل سعی میکنم با پذیرفتن رهجو در آن مکان ، دین خود را ادا کنم . این کار بعضی مواقع خیلی مشکل است چون این مرکز مقررات سختی دارد که من همیشه با آن ها موافق نیستم . با این وجود متوجه شده ام که این راهی است برای کمک به یک تازه وارد و امروز احساس می کنم خیلی چیزها برای ارائه به یک تازه وارد دارم ."

ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺑﻬﺒﻮﺩﻱ

بیماری در بهبودی
مواقعی در بهبودی ما مجبور می شویم در حین بیماری ، جراحی ، یا زخمی و مصدوم شدن ، پاکی خود را حفظ کنیم . در این گونه موارد ، ما به راهنمای خود بیش از هر زمان نیاز داریم . باید به خاطر داشته باشیم که بیماری یا درد نباید بهانه ای برای مصرف باشد . ما مسئول بهبودی خود هستیم و در مورد مشکل بیماری مان با راهنمای خود و اعضایی که به آن ها اعتماد داریم ، مشارکت می کنیم . شرایط درمانی ممکن است ما را مکلف به استفاده از داروهایی کند که میل به مصرف را در ما زنده نماید . شرایط هر چه که باشد ، کار کردن با راهنما می تواند به من کمک کند تا بپذیریم که این هم قسمتی از زندگی است . لازم ات ما دکتر خود را در جریان بیماری اعتیاد مان قرار دهیم تا او بتواند ما را به اقتضای آن درمان کند . از آن جا که بیماری اعتیاد ما نمیتواند بین مصرف مواد مخدر و مصرف دارو جهت درمان درد یا بیماری تفاوت قائل شود ما باید برنامه را آگاهانه کار کنیم . ما به ویژه در این گونه مواقع بسیار آسیب پذیر هستیم و بهبودی ما ممکن است در معرض خطر قرار گیرد . بسیاری از اعضا لغزش کرده اند چون از دستورات دکتر شان پیروی نکرده اند ، یا از راهنمای خود نخواسته اند و یا علائم هشدار دهنده ی تهدید درونی در حال بیداری خود – یعنی بیماری اعتیاد – توجه نکرده اند .
"از خدا بابت راهنمای ام و دوستانم در NA متشکرم . من بیش از 25 سال پاک بودم که مجبور شدم چندین جراحی بکنم . در اوایل بهبودی در NA به من آموخته بودند که بیماری اعتیاد من بین مصرف دارو و به خاطر درد واقعی و مصرف دارو به خاطر افکار اعتیادی ، تفاوت قائل نمی شود. هر بار قبل از شروع فرایند درمانی که لازمه مصرف دارو بود ، من کتابچه ی در دوران بیماری را می خواندم ، دعا و مراقبه می کردم و  از همه مهمتر اجازه می دادم راهنمای ام و گروه حمایت کننده ام در NA بدانند که من در حال مصرف دارو هستم تا بتوانند به من در مصرف درست دارو در آن زمان های خطر ناک کمک کنند . من تعداد زیادی از معتادان انجمن با طول پاکی های مختلف دیده ام که به خاطر دست کم گرفتن این بیماری شروع به مصرف دوباره کرد ه اند . "
ما از نیروی برتر مان در خواست حمایت می کنیم و به تمرین برنامه روحانی خود ادامه می دهیم . بعضی از اعضای انجمن راجع به اعضایی که دارو مصرف می نمایند ، قضاوت می کنند و ما می خواهیم اطمینان پیدا کنیم که این موضوع ما را در جهت انجام کاری که لازم است برای مراقبت از خود انجام دهیم ، دور نکند . ما در حد امکان اطلاعات بدست می آوریم تا بتوانیم بهترین انتخاب را در مورد سلامتی خود بکنیم . اگر قرار است دارو مصرف کنیم ، باید به راهنمای خود و شبکه حمایتی مان نزدیک باشیم و ترس ها و دردهای مان را مشارکت کنیم .
"در هشت سال پاکی در موقعیتی قرار گرفتم که مجبور شدم دارو مصرف کنم . خیلی ترسیده بودم . از لغزش ، شایعه و این که راهنمای من و رهجو های اش چه فکر خواهند کرد ، می ترسیدم . بعضی از این ترس ها به حقیقت پیوست . من به سختی مورد قضاوت تعدادی از اعضای شبکه راهنما و رهجویی خود قرار گرفتم و بعضی راجع به من شایعاتی بر زبان آوردند . اما لغزش نکردم . دارو های ام را طبق نسخه مصرف کردم ، از بهبودی خود مراقبت نمودم ، قدم ها را کارکردم . به جلسه رفتن ادامه دادم و راجع به شرایط خود با راهنمای ام دائم صحبت کردم . با راهنمایی نیروی برترم ، حمایت راهنمای دوست داشتنی ام و پزشک خوبی که می دانست من معتاد هستم ، توانستم راجع به سلامتی خود یک تصمیم آگاهانه بگیرم . با علم به این که اگر بهبودی خود را در راس قرار دهم ، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت ، احساس امنیت می کردم . امروز من سفر بهبودی خود را با بیش از 13 سال پاکی بدون انقطاع ، ادامه می دهم . از خداوند برای اصل راهنما و رهجو سپاسگذارم ."

به عنوان راهنما لازم است راجع به هر موقعیتی جداگانه و از طریق ارائه تجربه ، نیرو و امیدمان اظهار نظر کنیم و متوجه باشیم که چیزی که برای یک نفر کار م یکند ممکن است برای دیگران کار نکند . رهجو های ما ممکن است به دلایل مختلف به ما تلفن بزنند . شاید رهجوی ما احتیاج دارد با ما بیشتر صحبت کند . رهجو هایی که بیماری های مزمن دارند ، شاید برای حفظ باقی مانده ی سلامتی خود و یا روبرو شدن با خطر مرگ احتمالی به حمایت ما نیاز داشته باشند . اگر راهنمای ما بیمار است ، در حالی که به هر نحو ممکن سعی می کنیم در کنار او حضور داشته باشیم ، باید به دنبال حمایت اضافی نیز بگردیم . ارزش کمک یک معتاد به معتاد دیگر چگونگی کارکردن برنامه ی ماست . ما نباید این راه را تنها برویم .
"یک سال پیش راهنمای من ناز به جراحی مغز پیدا کرد . دقیقا پس از جراحی بلافاصله یک نفر را که قبول داشتم پیدا کردم و از او خواستم تا زمانی که راهنمای ام بیمار است راهنمای موقت من شود . بعد از آن که چیزی که برای اجرای برنامه ی بهبودی ام لازم داشتم مراقبت کردم ، توانستم با عشق و قدر شناسی در کنار راهنمای خود حضور داشته باشم ، کسی که همیشه باور داشته ام برای من حضور داشته و دارد ."
نشانه های بیماری روانی گاه خیلی نا محسوس است و داشتن رابطه ی راهنما و رهجویی با کسی که مشخص شده مشکل روانی دارد ، می تواند بسیار سخت باشد . ما باید نسبت به هر نقش متفاوت و مخدوش کننده ای که می تواند در رابطه مان برای ما پیش اید ، هوشیار باشیم . به عنوان راهنما ، ما نباید تبدیل به مشاور ، روان شناس و یا روان پزشک شویم . مثل هر رابطه ی راهنما و رهجویی ، قسمتی از کاری که ما می توانیم انجام دهیم کمک به یافتن تعادل در زندگی به رهجویی است که بیماری روانی دارد . تمرکز بر کارکرد قدم ها ، در کنار درمان دارویی تجویز شده ، می تواند به هر یک از ما در بهبودی کمک کند . حتی زمانی که اعتیاد تنها بیماری ما نیست .

 "به عنوان معتاد در حال بهبودی که بیماری روانی دارد ، من شکر گزار فرصتی هستم که در اختیار م قرار گرفته تا بتوانم راهنمای کسانی شوم که آن ها نیز بیماری روانی دارند . اما باید به خاطر داشته باشم که نقش من به عنوان راهنما کمک به آن ها جهت یادگیری کارکرد 12 قدم در تمام امور زندگی است . ممکن است مواقعی پیش اید که بیماری روانی برای ما محدودیت ایجاد کند ، اما می توانیم با تمرین این اصول به بهترین نحو ممکن ، بهبودی حاصل کنیم . اصول صداقت ، روشن بینی و تمایل برای بهبودی من و رهجو های ام ضروری هستند ."
"من هرگز عقیده ای درباره درمان با دارو در رابطه با کارکرد برنامه NA نداشته ام . اگر چه وقتی راهنمای کسی شدم که بیماری روانی داشت ، مجبور شدم قبول کنم که او نیاز دارد تا مشکل عدم تمرکز ش از خارج از برنامه کمک دریافت کند . رهجوی من روشن بین بود و پیش نهاد مرا پذیرفت . امروز او تمرکز بیش تری دارد و قادر است تا در بهترین حد توان اش قدم ها را کار و زندگی کند . حال 11 سال است که او زندگی فوق العاده ای به روال NA دارد یکی از چالش ها برای من ، در حیطه ی راهنما بودن ، داشتن رهجویانی است که با بیماران روانی زندگی می کنند . گاهی اوقات آن ها احساس تعلق نمی کنند . من از جزوه ی در دوران بیماری استفاده می کنم و سنت سوم را به آن ها یاد آوری می نمایم که تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است . من بهترین سعی خود را میکنم تا آن ها احساس کنند که عضو هستند و از انجمن جدا نیستند ."

درمان بیماری غیر از بیماری اعتیاد ورای قلمرو چیزی است که معتادان گمنام به آن می پردازد . به عنوان راهنما ، ما معتادان در حال بهبودی هستیم نه افراد حرفه ای . حتی اگر بر حسب اتفاق حرفه ای ما در رابطه با پزشکی یا روان پزشکی است ، به عنوان راهنما نقش ما تجویز و درمان پزشکی یا بالعکس دل سرد کردن رهجویان از پی گیری معالجات پزشکی نیست .
"زمانی که تصمیم گرفتم داروی ضد افسردگی مصرف کنم ، هم زمان تصمیم گرفتم راهنمای خود را هم عوض کنم چون او در آن موقع به مصرف دارو های ضد افسردگی اعتقادی نداشت . من 4 سال و نیم از بهبودی را در جنگ با افسردگی گذراندم و فکر می کردم اگر به اندازه کافی به جلسات بروم ، به اندازه کافی خدمت کنم و به اندازه کافی در کارکرد قدم ها تلاش کنم ، افسردگی از بین خواهد رفت . نهایتا ناچار شدم تسلیم این واقعیت شوم که افسردگی چیزی نیست که بتوانم آن را کنترل کنم و این باعث به وجود آمدن این سوال در ذهن من شد که : چه گونه می خواهم زندگی کنم ؟ نهایتا من تنها کسی هستم که مجبورم با شرایط خودم زندگی کنم و احتیاج دارم تا به اندازه کافی احساس حمایت شدن بکنم تا بتوانم در مورد تصمیمی که گرفته ام احساس امنیت کنم "
"رهجویی دارم که مرتب دچار شرایط بی ثباتی می شود و من دائم او را تشویق می کنم تا داروی خود را مصرف کند . لازم است که مرتب یادآوری کنم که عدم مصرف دارو ممکن است چه عواقبی برای او داشته باشد . او ممکن است مات و مبهوت شود و بی هدف این طرف و آن طرف برود ، به من زنگ نزند و به جلسه هم نرود و یواش یواش شروع به مصرف کند . ما چندین بار این چرخه سخت و ناراحت کننده را طی کرده ام ، اما من او را خیلی دوست دارم و می خواهم کمک کنم تا بهتر شود . هر بار که او ثبات بیش تری پیدا می کند ، مرتب تلفنی به من تماس می گیرد ، به جلسه می رود و شروع به کارکرد قدم ها می کند ."

  

ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ

گاهی ما در رابطه راهنما و رهجویی  با بحران هایی از قبیل لغزش ، مرگ ، شکستن گمنامی یا سوء استفاده روبرو می شوم .  دلایل زیادی ممکن است برای تزلزل در رابطه ما وجود داشته باشد ؛ اگر چه ما سعی می  کنیم با این شرایط زمانی که پیش آمدن روبرو می شویم و آن را حل میکنیم . ما یک  دیگر را به عنوان معتادانی که در راه مشابهی در جست و جوی بهبودی هستیم ، می  پذیریم و می دانیم که تنها چیزی که می توانیم به یکدیگر ارائه دهیم تجربه ، نیرو و  امید است .

ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻟﻐﺰﺵ

مهم نیست که ما چند وقت است که  پاک هستیم ، لغزش امکانپذیر است . در حالی که بسیاری از ما با بروز شکل های  گوناگون بیماری اعتیاد مان درگیر هستیم ، نمی توانیم فراموش کنیم که بدترین عارضه  ی مخرب بیماری ما همیشه مصرف مواد مخدر است .
دیدن یک عضو انجمن که به ورطه  جنون اعتیاد فعال سقوط می کند ، ممکن است اندوه بار باشد . ما ممکن است احساس تنها  بودن یا نا امنی بکنیم ، به خصوص اگر شخصی که لغزش کرده رهجو یا راهنمای ما باشد .  به رغم احساسمان  لازم است سعی کنیم که  برای ارائه عشق بی قید و شرط و خوش آمد گویی به راهنما یا رهجوی مان در صورت  بازگشت به انجمن آماده باشیم . با این که رابطه ی راهنما و رهجوی ما بدون شک به  علت لغزش تحت تاثیر قرار میگیرد ، ولی می توانیم توسط اصولی که در NA آموخته ایم به حمایت خود ادامه دهیم .
"بزرگترین  چالشی که در بهبودی با آن روبه رو شدم ، زمانی بو دکه راهنمای ام لغزش کردو از جمع  افراد در حال بهبودی خارج شد . من مسلما آن را به خودم گرفتم و در مورد چیز هایی  که آموخته بودم شک کردم . من خودم را در حالی یافتم که دقیقا راجع به همه چیز شک  می کردم و همه کارهای گذشته  خود را تجزیه و تحلیل میکردم .

  مجبور بودم که با احساس طرد شدن و  بی اعتمادی سر کنم . می دانم که راهنمای ام فقط یک انسان است ، ولی باز هم من خیلی  ترسیده بودم . 2 سال می گذرد و من حمایت های زیادی از چند دوست در NAدریافت کردم و هنوز پاک  هستم .در نهایت راهنمای دیگری پیدا کردم .البته هنوزکمی عصبانی هستم اماقویتر شده  ام."
"بعد از آن  که بیش از ده سال در یک رابطه راهنما و رهجویی بودم ، به راهنمای ام زنگ زدم تا  ببینم که آیا او می خواهد در جشن دهمین سال تولد من در NA مشارکت کند ؟ متوجه شدم که او نشئه است . فرایند  در سوگ نشستن بسیار مشکل بود . کنار آمدن با غم ، خشم و ترس بسیار سخت بود . اما  سخت ترین کار برای من این بود که به بازپروری بروم او را به جلسه ببرم . دل ام می  خواست به خاطر تنها گذاشتن من ، یک لگد به او بزنم . اما بعد از کنار گذاشتن علائق  خودخواهانه ام و با کمک نیروی برترم توانستم با عشق و مهربانی مثل هر تازه وارد  دیگری به او کمک کنم و او را به جلسه ببرم ."
ما نباید راهنمای مان را در صورتی  که بعد از لغزش به NA باز گردد ، طرد کنیم . اگر  چه نیمی توانیم راجع به انتخابی که این شخص کرده ، در انکار بمانیم و مطمئنا م  خواهیم عضو دیگری را به عنوان راهنما پیدا کنیم . لغزش رهجو فرق می کند . احتمالا  به همان اندازه که اگر راهنمای مان لغزش کند ، درد دارد . اما شانس بیش تری برای  باز سازی مجدد رابطه با رهجوی مان وجود دارد ، اگر او زنده بماند و برگردد . ما  ممکن است با این احساس درگیر شویم که به عنوان راهنما چیزی گفته یا کاری کرده ایم  که باعث لغزش رهجوی ما نشده یا ممکن است گمان کنیم که به قدر کافی به او یاد نداده  ایم یا به اندازه کافی او را حمایت نکرده ایم . شاید احساس کنیم با تاکید لازم او  را به کارکرد قدم ها تشویق نکرده ایم و یا آن قدر که باید در دسترس او نبود هایم و  فهرست "باید اینگونه می بودم " یا "نباید اینگونه می بودم "  می تواند بی انتها باشد . اما در حالی که سعی می کنیم بر آن هایی که کمک شان می  کنیم ، تاثیر گذار باشیم ، لازم است به یاد داشته باشیم که نهایتا ما   در  برابر رهجو های خود و اعتیاد رهجو های مان عاجز هستیم و لغزش آن ها نه اشتباه ما و  نه مسئولیت ما است . ما هر کدام برای بهبودی خودمان مسئول هستیم و نه هیچ کس دیگر.
"زمانی  که متوجه شدم رهجوی ام لغزش کرده است به راستی داغون شدم ، اما ثابت شد که این درس  بسیار با ارزشی برای من بود . امروز که به آن نگاه می کنم مثل این است که همه چیز  با دور کند اتفاق افتاده است . چون او پاکی نسبتا بلند مدتی داشت ، من فکر می کردم  که او برنامه را خوب گرفته است . وضع هر دوی ما در زندگی راحت تر شد و به همین  دلیل هر دو کمی از "خود خوشنود " شده بودیم . من کارکرد قدم ها را به او  یادآوری نمی کردم و او دیگر مثل گذشته به من تلفن نمی زد . منظور من این است که من  حتی متوجه نشدم که او لغزش کرده است تا زمانی که او خودش به من گفت . که آن هم بی  از یک سال طول کشیده بود . بهبودی من واقعاً تحت تاثیر این موضوع واقع شد . نه این  که احساس کنم به واقع کار اشتباهی انجام داده ام ، ولی مثل این بود که من به  اندازه کافی توجه نکرده بودم . مجذوب زندگی خود بودم و بهبودی او را پیش پا افتاده  محسوب می کردم . در نتیجه ی این اتفاق ، من یاد گرفتم که ارزش کمک یک معتاد به  معتادی دیگر به راستی بی نظیر است . ولیکن اگر قرار است این مفهوم کار کند من باید  حاظر و در دسترس باشم . امروزه دائم از رهجو های ام می پرسم که در کجای کار با قدم  های شان هستند و اطمینان حاصل می کنم که به آن ها گوش کنم و تا حد امکان در دسترس  باشم . امروز من باور دارم که راهنمای بهتری هستم ."
این موضوع که ما به عنوان راهنما  ، چه گونه با لغزش رهجوی خود برخورد می کنیم یک انتخاب شخصی است . قبل از این که  بخواهیم با رهجوی خود درباره این که آیا باید رابطه راهنما و رهجویی ادامه را  ادامه دهیم یا نه ، و یا تصمیمی بگیریم ، بهتر است احساسات خود را با راهنمای مان  به مشارکت گذاریم . طبیعی است اگر بعضی از ما احساس عصبانیت ، نا امیدی یا قربانی  شدن بکنیم . شاید ما بخواهیم رهجوی خود را رها کنیم تا برود ، یا حتی بدتر ،  بخواهیم به طور کامل از زندگی مان خارج شود . این احساس طبیعی هستند و لازم است که  ما آن ها را صادقانه با راهنمای خود یا اعضایی که به آن ها اعتماد داریم ، مشارکت  کنیم . یکی از بدترین احساساتی که ما چه به عنوان راهنما و چه به عنوان رهجو بعد  از یک لغزش ممکن است تجربه کنیم ، احساس طرد شدن است .

   "من راهنمای  کسی بودم که به خاطر دردی که داشت ، شروع به مصرف دارو کرد . او پیشنهاد مداوم مرا  که لازم است به دنبال یک مشاور پزشکی مجرب باشد ، رد می کرد . او دائم مقدار مصرف  دارو را دوبرابر میکرد به خصوص وقتی که دچار احساس اضطراب می شد . رفتارهای او هر  چه بیشتر آب زیر کاه و معتاد گونه می شد . گاهی اوقات آن قدر نشئه بود که  نمیتوانست حرف بزند . او قدم ها را کار نمیکرد و هیچ پیشنهادی را نمی پذیرفت . و  سپس شروع به مصرف سایر مواد مخدر کرد . در طول این مدت او توقع داشت که من راهنمای  ش باشم . در حالی که شرایط دریافت یک چیپ سفید را هم نداشت . بالاخره به او گفتم  که دیگر نمی توانم راهنمای ش باشم چون او هیچ یک از پیشنهاد های مرا نمی پذیرد و  در مورد مصرف مواد در انکار به سر می برد . اعمال او نشان دهنده این مساله بود  ."
اگر ما انتخاب کنیم که به عنوان  راهنما باقی بمانیم ، احتمالا می خواهیم با رهجو هایمان راجع به چیزی که اتفاق  افتاده است صحبت کنیم . آیا او بهانه یا دست آویزی را حفظ کرده بود یا در زمین  بازی قدیم خود پاتوق انداخته بود یا رفتن به جلسات به صورت منظم را متوقف کرده بود  ؟ آیا بهبودی در مرکز زندگی او قرار داشت ؟ ممکن است بخواهیم رهجوی خود را به طرف  اصول اولیه بهبودی رهنمون سازیم ، یعنی : در صورت امکان 90 روز ، 90 جلسه ، تلفن  کردن به ما به طور منظم ، و مشارکت رک و صادقانه در مورد تجربه لغزش . ممکن است به  رهجوی خود پیش نهاد کنیم کار کرد قدم یک را سریع شروع کند یا توصیه میکنیم آهسته  تر به پیش رود . به بعضی از اعضا پیشنهاد می کنند که رهجوی شان اول سم زدایی کند .  راهکار ما به شرایط بستگی دارد .
لازم است ما نتیجه ی تلاش رهجو  هایمان را به مراقبت نیروی برتر بسپاریم . رهجوی ما ممکن است تصمیم بگیرد که  بهترین راه برای بهبودیش ، پیدا کردن یک راهنمای جدید است . ما بهترین سعی خود را  برای پذیرش و حمایت از تصمیم او انجام می دهیم . البته همیشه این احتمال وجود دارد  که رهجوی ما برا ورود مجدد به برنامه موفق نباشد و در عوض ، عاقبت او طبق پیش بینی  برنامه : زندان ، تیمارستان و مرگ باشد .

"من  رهجویی داشتم که در یک چرخه لغزش دائم قرار داشت . زمانی که شروع به ترک می کرد و  خمار می شد به من تلفن می زد و از من کمک می خواست و مشتاق شنیدن پیشنهاد های من  بود . در هر بار لغزش او به من اطمینان می داد که این بار متفاوت خواهد بود . اما  نبود . من هرگز او را رها نکردم ، زیرا همیشه می گفت که میخواهد پاک بماند . او به  طرز وحشتناکی گیج بود و واقعاً نمی خواست تغییر کند . او فقط دنبال یک محافظ در  زندگی اش بود . تا زمانی که او احساس می کرد یک عضو است ، من احساس وظیفه می کردم  که به او کمک کنم . او نهایتا در اثر اُوِردوز درگذشت . من احساسات وحشتناکی در  این مورد داشتم ، چون قسمتی از من این طور حس می کرد که باعث شکست او من بودم .  زیرا اجازه دادم تا او مرا به عنوان راهنمای خود قلمداد کند و در حالی که او واقعاً  چیزی را که من داشتم ، نمی خواست ، امروز خوشبختانه درک می کنم که فرق نمی کرد چه  کسی چه کاری انجام می داد ، او به هر حال ممکن بود بمیرد ."
چه اتفاقی می افتد اگر ما به  عنوان راهنما ، لغزش کنیم ؟ غرور و منیت می تواند مهلک باشد و اغلب مانع از برگشت  ما به NA و ماندن در  بهبودی می شود . به هر حال اگر ما نتوانیم با واقعیت لغزش مان روبرو شویم ، درمانی  نیز وجود نخواهد داشت . ما ممکن است به خاطر لغزش مان احساس نا امیدی و داغون بودن  ، کنیم . اما نمی توانیم اجازه دهیم این احساس مانع بازگشت ما به جلسات شود . در  جلسات معتادان گمنام است که ما به احتمال زیاد می توانیم از صدمات لغزش مان رهایی  پیدا کنیم . ما ممکن است در مورد اتفاقی که افتاده است شرمگین باشیم ، اما زمانی  که اقرار کنیم لغزش کرده ایم ، یک فرصت دیگر برای بهبودی به ما داده می شود .
"من بعد  از 15 سال پاکی در معتادان گمنام ، لغزش کردم و در نهایت سر از یک مرکز بازپروری درآوردم  . وقتی تحت درمان بودم ، جلسات به مرکز بازپروری راه یافت . یک شب زنی که سخن ران  بود ، دهمین سال پاکی را جشن می گرفت ، زنی که جلسه را رهبری می کرد یک سالگی را  جشن می گرفت و زن دیگری که در جمع حاضرین بود رهجوی یکی از آن ها و راهنمای دیگری  بود . در حالی که داشتم آن 3 نفر را در کنار هم نگاه می کردم و درخشش آن ها را به  خاطر رابطه شان و عشقی که به یکدیگر داشتند می دیدم ، یک دفعه به یاد زنان زیادی  افتادم که رهجوی من بودند ، به خصوص بعضی از آن ها که برای سال ها رهجویم بوده اند  ، و حال مجبور بودند درباره لغزش راهنمای شان مشارکت کنند و از درد و گیجی ، خشم و  ترسی که تجربه می کنند صحبت نمایند . در آن لحظه درد وحشتناکی را حس کردم که ناشی  از این درک بود که چه گونه خود محوری که ریشه همه ی انتخاب های من بوده بر زندگی  افرادی که دوست شان داشت هام تاثیر گذاشته است ."
"از خودم  برای لغزش ام خیلی عصبانی بودم . من پر از بیزاری از خود بودم و احساس بازنده بودن  می کردم . این که بعضی به گونه ای با من رفتار می کردند که انکار هرگز لغزش نکرده  ام ، ترس ناک بود . به خصوص وقتی که خودم می دانستم دوباره یک تازه وارد هستم . در  هر حال احساس نا امیدی و یاس می کردم . لازم بود من خود را تسلیم افرادی کنم که  اهمیت می دادند ، مرا دوست داشتند و از من جواب می خواستن . راهنمای ام یکی از این  افراد بود . یک شب بعد از این که در جلسه مشارکت کردم و او مرا دعوت کرد تا بعد از  جلسه برای بستنی خوردن با هم باشیم ، احساس خوب و خاصی به من دست داد . برای من  پیامدهای جسمی مهم نبودند . من دوباره برگشتم و پاک ماندم . امروز 17 سال از آن  موقع می گذرد و من هیچ وقت نمی خواهم فراموش کنم از لحاظ احساسی و روحانی چه احساس  بدی داشتم ."

ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻣﺮگ

اگر راهنما یا رهجوی ما فوت کند ،  چه اتفاقی می افتد ؟ از دست دادن کسی که ما با او دارای رابطه ای عمیق و دوست  داشتنی بوده ایم حداقل می تواند تکان دهنده باشد . ما می دانیم که مرگ غیر قابل  اجتناب است . اما حتی اگر به واسطه بیماری کشنده ای ، انتظار آن را داشته باشیم  باز هم به نظر می رسد همیشه ناگهانی پیش می آید . چه گونه خلاء به وجود آمده به  خاطر مرگ راهنما یا رهجو را پر کنیم ؟ چه گونه بعد از چنین تجربه ای با یک عضو  دیگر به عنوان راهنما یا رهجو رابطه ای جدیدی می سازیم ؟ بعضی مواقع به نظر می اید  ، پیدا کردن آن شخص خاص که بتوانیم به او اعتماد کنیم و دوست اش داشته باشیم غیر  ممکن است .

"وقتی 20سال  پاک بودم ، راهنمای ام که 16 سال بود با من کار می کرد ، به طور ناگهانی و در آوری  فوت کرد . شوک ، اندوه و ضربه احساسی که من تجربه کردم ، گیج کننده بود اما فورا  رهجو هایم از سر هم دردی شروع به زنگ زدن به من به صورت روزمره کردند تا مطمئن  شوند که حال ام خوب است . این اجرای نقش متضاد و متقابل ،تاثیر مثبتی بر توانایی  من داشت تا این زمان های سخت را پشت سر گذارم ."
غم و اندوهی که ما بر اثر فوت  راهنما یا رهجوی خود تجربه می کنیم ممکن است بیش از حد باشد ، اما پی خواهیم برد  که زندگی ادامه دارد و ما همیشه روح او را در قلب خود حس می کنیم . اگر راهنمای ما  فوت کرده است ، باید اهمیت پیدا کردن یک راهنمای جدید را بدانیم . ما می توانیم با  پاک ماندن و مشارکت چیزهایی که یاد گرفته ایم با رهجو های خود ، خاطره راهنمای خود  را زنده نگه داریم .
"رهجویی  داشتم که 14 سال پاکی داشت و یک شب در حالی که داشت بعد از جلسه ، تازه واردی را  به خانه اش می رساند در یک تصادف اتومبیل جان سپرد . من او را از روز اول پاکی اش  می شناختم و 7 سال هم بود که راهنمای اش بودم . رابطه ما در حد عمیقی از اعتماد و  ستایش دوجانبه ، رشد کرده بود . در حال کمک به حمل تابوت او ، خیلی غمگین بودم ،  اما در ضمن افتخار هم می کردم که نعمت راهنما و دوست او بدون را در طی این سالها  تجربه کرده بودم . او پاک مرد در حالی که حامل پیام بهبودی بود . چه ارثیه ی بزرگی  از خود باقی گذاشت !"
"اولین راهنمای من ، زمانی مرا به عنوان رهجو  پذیرفت که زیر 90 روز پاکی داشتم . او تا شش سالگی من ، راهنمای ام بود که در آن  زمان مریض شد و در گذشت . در روزی که فوت کرد به من گفت که من با کارکرد 12 قدم ،  برای مرگ او آمادگی پیدا کرده ام ، و این که کارکردن ما با هم به هر دوی ما کمک  کرد تا با این شرایط روبرو شوین . من  باور  دارم که رابطه شخصی ما با خداوند ، کارکرد 12 قدم ، و فعال بودن مان در انجمن ، ما  را برای لغزش یا مریضی در دوران بهبودی آماده می کند ."
زمانی که راهنما یا رهجویی ما فوت  می کند ، درست مانند زمان هایی که دیگر عزیزان خود را از دست می دهیم ، به مشارکت  گذاشتن احساس غم و اندوه مان با دیگر معتادان در حال بهبودی به ما کمک می کند .  بعضی از ما ممکن است خواستار مشاوره ی حرفه ای شویم تا به ما کمک کند بتوانیم با  احساس خشم و نا امیدی خود کنار بیاییم . تصمیم در این مورد که چه گونه با احساسات  خود روبرو می شویم ، انتخاب ما است . مهم نیست که درد حاصل از این اتفاق چه قدر  باشد ، ما می خواهیم آن چه را که در توان داریم بهکار گیریم تا رابطه خود با  بهبودی را حفظ کنیم . نمی توانیم اجازه دهیم که غم و اندوه ما را از منافع راهنما  بودن یا راهنما داشتن محروم می کند . با کمک زمان و اصول روحانی برنامه ما کم کم  پذیرش پیدا می کنیم و به زندگی خود ادامه می دهیم .

ﺷﻜﺴﺘﻦ ﮔﻤﻨﺎﻣﻲ

ما به شهامت زیادی نیاز داریم تا  بتوانیم به یک نفر دیگر اعتماد کنیم . برای بعضی از ما سال ها طول می کشد تا از  طریق کارکردن با یک راهنما بتوانیم با او رابطه ی محکمی ایجاد کنیم و احساس امنیت  کنیم که رازهایی را که مشارکت می کنیم فقط بین راهنما و رهجو باقی میماند . اما  زمان هایی پیش می آید که ممکن است اعتماد ما شکسته شود یا این که شک کنیم که آیا  باید راز خاصی را در بعضی موارد حفظ کنیم یا نه . در شرایط حداکثر و خاص ، بعضی از  ما با مسائلی روبرو می شویم که ما را وادار می کند فکر کنیم که شاید بهترین و  اخلاقی ترین راه شکستن گمنامی است . در چنین شرایطی باید خواستار نظر دیگران و  راهنمایی نیروی برتر مان باشیم و در نهایت یک تصمیم کاملا شخصی بگیریم که چه بکنیم  .
"به عنوان  راهنما می دانم که مسئولیت من در برابر رهجوی خود این است که اعتماد و گمنامی آن  ها را نگه دارم . من برای انجام این کار با مشکل روبرو شدم ، وقتی که یکی از رهجو  های ام به من اعتماد کرد و گفت که با همسر یکی دیگر از رهجو های من رابطه دارد .  به او یادآوری کردم که کتاب پایه می گوید : "نقص های ما در تاریکی رشد  می  کنند و در نور از بین می روند . من او را راهنمایی کردم اما سعی نکردم که جای او  تصمیم بگیرم یا چیزی به او دیکته کنم . به او پیشنهاد کردم ترازنامه بنویسد ، دعا  و مراقبه کند و بعد تصمیم بگیرد که احساس می کند چه کاری بهتر است ، و او چه طور  می تواند بهتر به زندگی ادامه دهد ."
این که می بینیم گمنامی ما شکسته  شده و حرفی را که به راهنما و رهجوی خود گفته ایم ، کس دیگری مطرح می کند ، می  تواند ویران گر و داغون کننده باشد . ممکن است احساس کنیم که به حق ما تجاوز شده و  قربانی شده ایم . باید چه کار کنیم ؟ قبل از این که بخواهیم فوری تصمیم بگیریم ،  باید مطمئن باشیم که آیا منبع این کار ، راهنما یا رهجوی ما بوده است . اگر قبل از  این که واقعیت را بدانیم و بر اساس شک و تردید عمل کنیم ، ممکن است خسارت بیشتری  به بار آوریم و راهنما یا رهجوی خود را بدون هیچ دلیلی آزار دهیم .
"من  دائما از اعضای گروه خود حرف هایی را می شنیدم که دقیقا از راهنمای خود درخواست  کرده بودم آن ها را جایی تکرار نکند . این موضوع ناراحت کننده بود و مرا خیلی  عصبانی کرد . با او در این رابطه صحبت کردم ولی او انکار کرد که حرف های مرا به کس  دیگری گفته است . این جریان چند سال ادامه داشت . نهایتا بعد از این که یکی از  دوستان بسیار عزیز من به خاطر حرفی که من فقط به راهنمای خود گفته بودم ، آزار و  اذیت شد ، راهنمای خود را رها کردم . این یکی از سخت ترین کارهایی بود که تا به  حال کرده ام . من واقعاً راهنمای ام را دوست داشتم و کاملا به او اعتماد داشتم .  احساس قربانی بودن می کردم ، به نظرم می رسید که او مرا جدی نمی گیرد . ما با هم  حرف زدیم و گریه کردیم اما تصمیم من جدی بود . او را رها کردم و یک راهنمای جدید  گرفتم . ما هنوز با هم دوست هستیم اما من دیگر به او اعتماد نمی کنم . اعتماد به  شخصی دیگر یک هدیه به اوست . من این هدیه را به او دادم ، ولی او انتخاب کرد که آن  هدیه را به دور اندازد . فکر می کنم که این بیش تر از هر چیز مرا ناراحت می کند  ."
"رهجویی  داشتم که با من درباره بیماری خود که بسیار حساس بود و او را نگران کرده بود ،  صحبت کرد . از آن جا که من مطمئن نبودم که چه کار باید کرد ، از راهنمای خود  خواستم نظر خود را محرمانه با من در میان بگذارد . چند روز بعد ، وحشت زده دیدم  که  راهنمایم از آن رهجوی من درباره اوضاع بیماری او احوالپرسی می کند . این کار باعث  آزار من و رهجوی ام شد . هنوز هم برای من سخت است که تشخیص دهم چه گونه با این  مساله روبرو شوم ، چون راهنمای من در NA محلی ما مثل  یک برادر بزرگتر یا پدر می ماند . او کسی است که کمک کرده تا NA در کشور ما تشکیل شود ، و به همین دلیل فکر می  کند که توجه او به دیگران نشانه ای از سر محبت است . فکر نمی کنم که او این نظر  خود را تغییر دهد . بعد از این که عصبانیت اولیه من خوابید ، تصمیم گرفتم که او را  به عنوان راهنمای خود حفظ کنم . اگر چه احساس میکردم که او اعتماد مرا قربانی کرد  ، اما هنوز راه های دیگر به من احساس ثبات بیش تری می دهد ."
لازم است ما با این مساله با رفتاری  سرچشمه گرفته از بهبودی بپردازیم . بعضی از ما انتخاب می کنیم که این رابطه را هر  چه سریعتر خاتمه دهیم . اگر اعتماد ما از بین رفته ، ممکن است تشخیص دهیم که باز  سازی مجدد این رابطه مشکل است و برای ما حق انتخاب دیگری وجود ندارد . ممکن است  امکان مرمت این صدمه وجود نداشته باشد و ما تصمیم بگیریم تا به راه خود ادامه دهیم  .
بعضی از ما ممکن است تصمیم بگیریم  تا با راهنما یا رهجوی خود مقابله کنیم و با او بحث کنیم که چه گونه می شود این  رابطه را دوباره سر و سامان داد . ما درباره احساسات مان صحبت می کنیم و سعی می کنیم  تا به توافقی که مورد رضایت دو طرف است دست یابیم . وقتی با کمک یکدیگر از راه عشق  و مهربانی بر این گونه موانع فائق می آئیم اغلب رابطه راهنما و رهجویی ما عمیق تر  می شود و ما این شرایط را در حالی که قوی تر و متعهد تر شده ایم ، پشت سر می  گذاریم .
"راهنمای  من اطلاعات خصوصی مرا با خواهر یکی از رهجو های من در میان گذاشته بود . من خبر  دار شدم و این مساله را با او مطرح کردم . او سریعا به این مساله اقرار کرد و گفت  که عمیقا از این کار متأسّف است . آزرده و عصبانی بودم ، اما از این که او با من  صادق بود نیز احساس راحتی می کردم . او گفت دیگر هرگز اعتماد مرا خدشه دار  نخواهد  کرد ، حتی اگر تصمیم بگیرم تا  راهنمای جدیدی پیدا کنم . این موضوع چهار سال پیش اتفاق افتاد و او هنوز راهنمای  من است . من باور دارم که حل این اتفاق به کمک  یک  دیگر در سال های اولیه باعث شد تا رابطه ی ما بسیار عمیق تر و صمیمی تر شود . از  آن پس ، بخشش برای من تبدیل به ابزار و یک اصل روحانی بسیار قوی شده است ."

سوء استفاده در محدوده رابطه

سوء استفاده در محدوده رابطه ی راهنما و رهجو
حضور در یک رابطه راهنما و رهجویی  توام با سوء استفاده می تواند به شدت باعث تضعیف روحیه شود و بهبودی ما را به خطر  بیاندازد . یکی از نعمت هایی که NA به ما ارزانی می دارد ،  توانایی داشتن یک زندگی با عزت است . معتادان گمنام به ما می آموزد که بی قید و  شرط عشق بورزیم و به دیگر معتادان در حال بهبودی کمک کنیم . اگر چه ممکن است در  بهبودی بعضی مواقع پس رفت کنیم و رفتارهای قدیمی و مخرب خود را از سر بگیریم . چه  به عنوان راهنما ، چه رهجو می توانیم درد و آزار تحمیل کنیم و باعث رنج یک معتاد  هم درد شویم .
در اعتیاد فعال ، تنها راهی که  بلد بودیم از آن طریق با انسان دیگری رابطه برقرار کنیم ، تخریب خود و سوء استفاده  از دیگران بود . این الگوهای قدیمی می تواند کار را برای مدتی حتی در دوران بهبودی  سخت کند تا بتوانیم قضاوت کنیم که رابطه سالم است یا نه .
"راهنمای  اول من عادت داشت درخواست های زیادی از من بکند . مثلا : خانه ی او را تمیز کنم ،  لباس هایش را به خشک شویی ببرم ، خانه اش را رنگ گنم ، به باغچه رسیدگی کنم و  کارهایی از این قبیل . او برای نظافت خانه به من پول می داد اما نه دست مزد کافی .  و همیشه می خواست کارهای اضافه بر آن نیز انجام دهم . همیشه احساس میکردم باید دین  خود را ادا کنم و فکر می کردم انجام این کارها راهی برای ادای دین است . اما کم کم  این احساس به من دست داد که مورد سوء استفاده قرار گرفته ام . خیلی سخت بود تا  تصمیم بگیرم که به او نه بگویم ، یا برای انجام کارهای اضافی از او در خواست دست  مزد کنم . چون به هر حال در آن زمان بی کار بودم . سخت بود که چیزی بگویم . فکر می  کردم که اگر نه بگویم ، او دیگر مرا دوست نخواهد داشت . در شرایط وحشتناکی قرار  داشتم . گیر افتاده و پر از رنجش بودم . هر بار که او به من زنگ می زد ، فکر می  کردم که حتما به خاطر این است که چیزی از من میخواهد . حالا که خودم راهنمای چند  نفر هستم ، به یاد می آورم که چه احساس داشتم ، و وقتی این فکر به مغزم خطور می  کند تا یکی از رهجو هایم کاری را برای ام انجام می دهد ، سعی می کنم که مطمئن باشم  از او سوء استفاده نمی کنم و آن دست مزدی که باید به دیگران پرداخت کنم به او هم  می پردازم ."

گفتن حرف هایی را که آزار دهنده ،  توهین آمیز ، یا تحقیر کننده باشد ، می توان به نوعی سوء استفاده تعبیر کرد .  ممانعت از این که یک معتاد احساس عزت و احترام به خود کند نیز نوعی سوء استفاده  است ، هم چنین اگر ما رفتارهای افراطی داشته باشیم ، مانند آزار و اذیت جنسی ،  تهدید به صدمه زدن به خود یا دیگران جهت جلب توجه ، یا توهین و فحاشی به کسی که  اجازه نیم دهد مسائل طبق میل ما پیش رود . سوء استفاده آن قدر اشکال مختلفی دارد  که غیر ممکن است بتوانیم آن ها را به فهرست در آوریم . در حالی که بعضی از اشکال  سوء استفاده واضح و روشن هستند ، بعضی دیگر ممکن است آشکار نباشند . چیزی که به  نظر سوء استفاده می اید ممکن است به نظر دیگران سوء استفاده نباشد . لازم است ما  دائم در رابطه با احساس خود در مورد رابطه راهنما و رهجوی مان تراز بگیریم .
"من  راهنمای خود را به خاطر این که قوی بود و به نظر می رسید که می داند در زندگی چه  می خواهد انتخاب کردم . من راه خود را گم کرده ام و خواهان راهنمایی های واضح و روشن  بودم که چه گونه برنامه را کار کنم . بعد از این که قدم دوم را شروع کردیم او  مصرانه از من خواست تا باورهای مذهبی او را بپذیرم ، در ابتدا با او کنار آمدم چون  به نظر می رسید ایده ی او از نیروی برتر به خوبی برایش کار کرده است . او به من  گفت که باید تغییرات بزرگی در درک خود از نیروی برتر ، از طریق دعا کردن و نحوه  تعلیم و تربیت فرزندان خود به وجود آورم . پس از ان گفت : که اگر زن ام این ایده  ها را نپذیرفت باید او را ترک کنم و او گفت اگر به حرف های او عمل نکنم دچار لعنت  ابدی می شود.
گیج شده بودم . می خواستم که حالم  ام خوب شود و برای همین به خودم قول داده بودم تا هر کاری که راهنمای ام گفت انجام  دهم ، ولی بعد احساس می کردم که گیر افتاده ام و تهدید شده ام . در نهایت با  دوستان خود صحبت کردم و آن ها مرا حمایت و تشویق کردن که راهنمای خود را عوض کنم .
سخت بود که بخواهم به راهنمای ام  بگویم که تصمیم دارم این رابطه را قطع کنم ، به خصوص وقتی که به من گفت در نتیجه  این تصمیم زندگی ام بدتر خواهد شد . چند سالی طول کشید تا توانستم باور کنم که  نیروی برترم واقعاً دوباره از من مواظبت خواهد کرد . ایمان من به مردم و برنامه  واقعاً لطمه خورده بود و خدا را شکر می کنم که دوستان خوب گروه خانگی و وقت زیادی  داشتم که به من کمک کردند تا از این مرحله عبور کنم .. چند سال بعد این شخص از من  جبران خسارت کرد . بخشیدن و دوباره اهمیت دادن باعث شد احساس خوبی به من دست دهد  ."

ﺁﻳﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪﻩ ؟

روابط تغییر شکل می دهند و طبیعتا  دوره های مختلفی را می گذرانند و اگر می خواهیم روابطمان ادامه یابد و رشد کنند ،  باید آن ها را تقویت کنیم . از طریق فرایند کارکرد قدم ها ، توانایی پرداختن به  مشکلاتی را که بعضی مواقع در روابط صمیمانه پیش می آیند ، پیدا می کنیم . با پیش  آمدن چالش ها و سر خوردگی ها در روابط راهنما و رهجویی و حل آن ها به کمک یک دیگر  ، ما یاد می گیریم که چه گونه با دیگران رابطه ای سالم بر قرار کنیم .

"راهنمای من به من کمک کرد تا یاد بگیرم که از دوستان  ، افراد خانواده و در کل مردم ، توقع زیادی نداشته باشم . او به من پذیرش را آموخت  و این که اجازه دهم اطرافیان هم مثل همه انسانها باشند . البته من این ها را از  راه سخت اش یاد گرفتم . در اوائل بهبودی ، من راهنمای خود را علیرغم میل خودش ،  خیلی بزرگ کرده بودم . هر وقت می دیدم که مثل انسان های دیگر رفتار می کند ، به  شدت عصبانی و آزرده می شدم . به او به چشم یک معلم روحانی نگاه می کردم او به دلیل  مدت طولانی پاکی اش ، حتما با خدا ارتباط دارد . چشم بازکردن به این واقعیت که او  هم یک انسان معمولی است ، تکان دهنده بود . ولیکن نه تنها کمک کرد انسان بودن را  بپذیرم بلکه واقعیت انسان بودن خود را نیز ببینم ."
اگر چه ممکن است ما تمام سعی خود  را در حمایت و کمک به رابطه ای راهنما و رهجویی خود بکنیم ، ولی باز زمان هایی پیش  می آید که به نظر می رسد این رابطه اصلا کار آیی دندارد . این به معنی این نیست که  ما آدم های وامانده و شکست خورده ای هستیم ، بلکه فقط به این معنی است که این  رابطه کار نمی کند و لازم است ما به راه خود ادامه دهیم .
"در طی 16 سال بهبودی ، من مجبور شده ام که به دلایل  مختلف چند راهنما عوض کنم . یکی از راهنما های ام به شهر دیگری نفل مکان کرد ، یکی  دیگر برنامه ی کاری اش عوض شد که این ها تماس مداوم را غیر ممکن می ساخت . یک  راهنمای دیگرم که یک مشاور حرفه ای بود با من مثل مریض خود رفتار می کرد . اما بد  ترین شرایط ، مرگ یکی از آن ها بود که در ناحیه ما راهنمای خیلی از اعضا بود . اگر  چه هر یک از این شرایط ، به خصوص آخرین آن باعث شد تا احساسات بد زیادی را تجربه  کنم ، اما سپاسگذار این تجارب هستم . زیرا دیگر به خاطر تغییر در روابط ام با  راهنما یا رهجو ی خود زیادی احساساتی نمی شوم . NA به من و  راهنماها و رهجو های مختلف من زندگی جدیدی بخشیده است . و این عالی است که در  نتیجه ی این نعمت شرایط ما تغییر می کند و لازم می شود تا ما به راه خود ادامه دهیم  . تعویض راهنما نشانه ی شکست نیست ، بلکه می تواند نشانگر یک موفقیت چشم گیر باشد

"یکی از رهجو های ام نزد من آمد و گفت که او راهنمای  جدیدی پیدا کرده است . مثل این بود که مشتی به شکم من زده اند و فورا احساس عدم  امنیت کردم . در NA آموخته ام که لازم نیست تا احساسات ام لزوما اعمال ام را به من  دیکته کنند . قادر بودم بگویم : " عالیست ، خوش حال هستم که تصمیم مثبیتی برای خود گرفتی ." خیلی  سخت بود که این گونه ذفتار کنم و احساس واقعی خود را به زبان نیاورم ، اما این به  هر دوی ما کمک کرد تا به راه خود ادامه دهیم و در ضمن بتوانیم یک رابطه ی مثبت اما  متفاوت را حفظ کنیم ."
اگر ما از رابطه راهنما و رهجویی  خود مراقبت نکنیم ، ممکن است متلاشی و تبدیل به یک رابطه ی نا سالم شود . بی  علاقگی و فکر بسته موانع بر سر راه هستند که می توانند به راحتی رابطه ما را از  بین ببرند . اکثر ما دریافته ایم که هر چه قدر بیش تر بی علاقه شویم ، بیش تر نا  صادق می شویم و تمایل خود را از دست می دهیم . وقتی متوقف شویم و دیگر با هم  صادقانه مشارکت نکنیم ، چه به عنوان رهجو و چه به عنوان راهنما شروع به ساختن  دیواری کنیم که ممکن است آن قدر بلند شود که فائق آمدن به آن غیر ممکن باشد .
"من به تازگی از یکی از رهجو هایم خواستم که یک  راهنمای جدید بگیرد . این تصمیم سختی برای من بود که نمی خواستم انجامش دهم . من  15 سال با این شخص رابطه داشتم و او یکی از بهترین دوستان من است ، اما او قدم ها  را کار نمی کند . وجدان من دیگر قبول نمی کرد که اجازه دهم او فکر کند و یا بگوید  که من راهنمای او هستم . از نظر من ، ما دوستان یکدیگر هستیم اما در مسیر روحانی  که من چه به عنوان راهنما و چه رهجو تجربه کرده ام ، قرار نداریم ."
کاری که ما می توانیم در این برهه  انجام دهیم ، این است که نقش خود را بررسی کنیم و تشخیص دهیم که آیا واقعا لازم  است به راه خود ادامه دهیم یا این که می توانیم مسائل را با راهنا یا رهجوی خود حل  کنیم . ما با راهنما یا رهجوی خود عقد آسمانی نبسته ایم که مجبور باشیم تا ابد به  آن پای بند باشیم . اگر به عنوان رهجو احساس می کنیم که نیاز های ما برآورده نمی  شوند یا این که به عنوان راهنما قادر نیستیم نیازهای رهجوی  خود را برآورده سازیم ، شاید وقت آن رسیده که رابطه ی خود را ارزیابی کنیم .  راهنما و رهجویی یک را بطه داوطلبانه است و این که چه گونه با مشکلات آن روبرو  شویم ، کاملا به خود ما بستگی دارد .
"بعد از 5 سال ، دیگر واضح بود که  رابطه راهنما و رهجویی من راکد است و کارایی ندارد . من باید به سراغ کسی که زندگی  من را نجات داده بود و چیزهای زیادی در مورد برنامه به من آموخته بود بروم و به او  بگویم که زمان آن فرا رسیده تا راه خود را در بهبودی ادامه دهم . من از صمیم قلب  صحبت کردم و حمایت او را دریافت کردم . در طول زمان من دریافته بودم که ایرادی  ندارد تا ز راه تغییر به دنبال رشد باشم . من می دانم او مرا بی قید و شرط و به  اندازه کافی دوست دارد که مرا در این تغییر حمایت کند ."
"رجویی داشتم که عقیده ی متفاوتی از  من در مورد نوع کارکردن برنامه و کارهایی که من به عنوان راهنما قرار است انجام  دهم ، داشت . من سعی داشتم که تمرکز بر روی تجربه ام در کارکرد قدم ها باشد ، اما  او بیش تر خواستار راهکار و نصیحت در مورد چیز هایی بود که من تجربه نکرده بودم .  او از رفتن به جلسات اجتناب می کرد و من هم نا امید می شدم . با راهنمای خود صحبت  کردم ، به من یادآوری کرد تا بر روی خود تمرکز کنم و اگر قرار است قطع رابطه کنم  باید این کار را با عشق انجام دهم .
چند هفته دیگر با نا امیدی گذشت تا  با رهجوی خود در یک کافی شاپ قرار ملاقات گذاشم . بعد از چند دقیقه به او گفتم  بهبودی من در مسیری قرار دارد که با مسیری که او می خواهد طی کند فرق دارد و او  لازم دارد که یک راهنمای دیگر پیدا کند . به او گفتم که دوست اش دارم اما بهتر است  که او به دنبال کسی باشد تا مسائلی را که او دارد پشت سر گذاشته باشد . من حتی  اعضای دیگر را در ناحیه ی خود به او پیش نهاد کردم چون می دانستم که در NA هر وقت قادر  نیستید که خدمتی بکنید بهتر است کسی را پیش نهاد نمایید .
وقایع به شکلی افتاد که رهجوی  قدیم من توانست کسی را پیدا کند که با او رابطه بر قرار کند . زمان زیادی نگذشت که  دیدم او بیش تر به جلسات می رود و در انجمن فعال تر است .

سالهای زیادی می گذرد و او هنوز  پاک است و در برنامه است . از رابطه خود با او ، درس ارزشمندی گرفتم که راه های  زیادی برای کارکردن برنامه وجود دارد و راه من ممکن است برای همه جالب نباشد ."
بعضی از ما هدایای فراوانی به  خاطر حفظ روابط با راهنما یا رهجوهایمان هنگام سختی ها به دست آورده ایم . اکثر ما  این سابقه را داریم که کارها را نیمه کاره رها کنیم وکاری را به پایان نرسانیم ،  به خصوص روابط خود را . سعی در کارکردن بر روی مشکلات و برخوردهای مان با راهنما  یا رهجو یان سطح جدیدی از تعهد ، صداقت و صمیمیت را به ما می آموزد .
"هر از گاهی ،زیاد درگیر می شوم و  کم کم از راهنمای خود دور می شوم . زمانی که تشخیص می دهم که دارد چه اتفاقی می  افتد با او تماس می گیرم . خوش بختانه راهنمای من از دوره هایی که من دچار این  حالت می شوم آگاه است و به من می گوید که لازم است در این رابطه فعال باشم و گرنه  رابطه ای وجود نخواهد داشت . او حق را به من واگذار کرد . ایا تمایل دارم که بر  روی این رابطه کار کنم یا این که انتخاب می کنم که آن را ادامه ندهم ؟ او به من  کمک کرد تا تشخیص دهم که زندگی ام همیشه تعادل ندارد و بالا و پائین نیز دارد .  اگر چه او به من خواهد آموخت که بر روی آن کار کنم و از این الگو ها آگاه شوم تا  بتوانم تغییر کنم و از اتفاق افتادن مکرر آن ها جلوگیری کنم . در زندگی ، اکثر  اوقات من کارها را نیمه کاره رها کرده ام ، بنا بر این راحت ترین کار این بود که  پی کار خود بروم و حتی به عقب نگاه نکنم . اما شکر گزارم که انتخاب کردم تا در این  رابطه ی زیبا با راهنمای خود رشد کنم . واضح است که من امروز این انسانی که هستم ؛  نبودم اگر که نسبت به راهنمای خود متعهد نمی ماندم و سعی نمی کردم که پشت کار  بیشتری داشته باشم . کارکردن بر روی این مساله به من کمک کرد تا تبدیل به شخصی شوم  که ظرفیت داشتن رابطه ای صمیمی را داشته باشد ."

رابطه راهنما و رهجو به ما می  آموزد که چه گونه انتخاب های سالم برای خود داشته باشیم ، حتی در زمان هایی که این  کار سخت به نظر می رسد . این به ما مسائلی را نشان می دهد که لازماست بدانیم تا  بتوانیم در روابط خود حضور فعال داشته باشیم . در طول زمان یاد می گیریم که چگونه  دوستی ، معشوقی ، پدر یا مادر ، شریک ، همسر ، و یا همکار بهتری باشیم . رابطه  راهنما و رهجویی به ما کمک می کند تا کیفیت هایی را که خواهانش هستیم پرورش دهیم ،  و کم کم تبدیل به انسانی شویم که همیشه آرزویش را داشتیم .

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻱ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ : ﻳﻚ ﺳﻔﺮ ﻣﺪﺍﻭﻡ

برای اکثر ما ، ارتباط روحانی  واقعی با یک انسان دیگر زمانی رخ می دهد که خود را باز کرده و با راهنمای خود  صادقانه مشارکت میکنیم . حمایت و عشقی که ما در حین کارکرد 12 قدم به کمک یک دیگر  دریافت می کنیم باعث می شود تا از ترس خود محورانه که هسته ی اصلی بیماری ما است ،  رها شویم . رابطه راهنما و رهجویی راهی برای تغییر و پلی برای ارتقاع رابطه با  دیگران به ما ارائه می کند.
اعتیاد توانایی ایجاد رابطه را از  ما دزدیده بود و بهبودی ارتباط ما با خود و دنیا را به ما باز می گرداند . ما  اکنون آزادیم تا

یک زندگی پر معنا داشته باشیم . با نیت خیری که پایه  و بنیان سمبل NA و همین طور رابطه راهنما و رهجو است ، ما قادر خواهیم بود تا در  ارتباط مان با خود ، جامعه ، خدمت و خداوند رشد کنیم .

ﻳﻚ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺟﻬﺎﻧﻲ

 یک برنامه جهانی : خود ، جامعه ، خدمت و خداوند
با پاک ماندن و زندگی به روال  برنامه ، اکثر ما در می یابیم که از نقائصی که در دوران اعتیاد فعال ما را به ستوه  آورده بود ، رها شده ایم . ما یاد می گیریم که مسئولانه زندگی کنیم ، رفتارهای  قدیمی خود را جبران کنیم و خواستار درک دیگران شویم  تا از آن طریق خودمان و آن ها را ببخشیم . دیگر  مجبور نیستیم که به تنهایی با بزرگ ترین ترس های خود روبرو شویم و نسبت به  رفتارهای خود ویران گر انه مان هشیار خواهیم بود . کم کم با کمک نیروی برتر ،  راهنما و اعضای دیگر برنامه ، بیداری معنوی پیدا می کنیم و التیام می یابیم.
"راهنمای ام به من نشان داد که چه گونه خود را از  بیرون نگاه کنم . این در تمام زمینه های زندگی به من کمک کرد . تشخیص دادم که دنیا  همیشه حول محور من نمی گردد . امروز توانایی تمرکز بر روی دیگران و چیز های خارج  از خود را دارم . راهنمای ام کمک کرده تا بر روی حقیقت بیاستم و حقیقت وجود خود را  بیان کنم بدون آن که بخواهم به کس دیگری حمله کنم . من آموختم که با تدبیر و  سنجیده باشم . راهنمای ام این چیز ها را با عشق و مهربانی و بدون سخت گیری به من  نشان داد . به خاطر چیز هایی که از راهنمای ام آموختم شناخت بهتر و سالم تری از  خود پیدا کردم که این تاثیر بر روی خانواده من نیز تاثیر گذاشت . توانستم این را  به دختر خود نیز بیاموزم که او نیز به نوبه خود اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد ."

 "راهنمای ام عامل مهمی در کمک به من در ایجاد رابطه  ای بر اساس درست کاری ، صمیمیت و عشق با شریک زندگی ام بود . تمایل راهنما ی ام در  مشارکت دانسته های اش ، کمک او به من در کارکرد قدم ها و صداقت اش در مورد بهبودی  من ، همگی کمک کرد تا این رابطه شکل بگیرد . او هرگز سعی نکرد تا یک مشاور ازدواج  باشد و همیشه بر روی بهبودی من تمرکز داشت ، نه روابط من . حالا می دانم که باید  به عمل و پشت کار خود ادامه دهم ، اگر می خواهم در بهبودی خود رشد کنم . محصول  جانبی این اعمال ، قوی تر شدن و رشد رابطه ام با شریک زندگی ام بود ."
ما اغلب از این که کسی میخواهد  واقعا به ما کمک کند ، شگفت زده می شویم . وقتی دست مان را برای کمک دراز می کنیم  ، تعهد خود را به معتادان گمنام نشان می دهیم و در عوض ، شروع به پیدا کردن احساس  عمیق و عشق بی قید و شرط نسبت به دیگران و پذیرفتن آن ها می کنیم ، که می خواهیم  این حس فروتنی را با افراد دیگر نیز به مشارکت بگذارین و از این طریق حلقه یا چرخه  راهنما و رهجویی ادامه پیدا م یکند زیرا ما می خواهیم چیزی را که به ما داده شده  به دیگران ببخشیم .
"یک راهنمای خوب بودن به من کمک کرد تا پدر بهتری نیز  باشم . من یاد گرفتم که چه گونه مهربان باشم و دیگران را درک کنم و مردم را با دید  متفاوتی نگاه کنم . یاد گرفتم که زندگی برای خوش حالی ، خوشی و ازادی است و نه  برای هلاکت و محرومیت . من اکنون به خود به چشم کسی نگاه می کنم که نقائصی دارد و  ضعف هایی دارد و در عین حال یک انسان است . راهنمای ام برای من یک الگو بوده که به  من کمک کرده تا بتوانم به مسائل اصلی زندگی ام نگاه کنم ."
"زمانی که یک نوجوان بودم پاک شدم و برای ام خیلی سخت  بود که در جلسه بنشینم و در مورد اتفاقی که در حال روی دادن است صادق باشم . برای  من مشکل بود که در خواست کمک کنم . راهنمای ام از من بزرگ تر است ، دارای روابطی  طولانی مدت می باشد ، محل کسب اش متعلق به خود اوست و نسبت به برنامه خیلی متعهد  است

  اوایل بهبودی وقتی در که در یک  رابطه شکست را تجربه کردم ، مجبور شدم تا با دقت نگاه کنم ، ببینم که راهنمای ام  چه گونه در رفتار خود با همسرش اصول برنامه را به کار می گیرد . او ثبات داشت و من  می دانستم که پاک می ماند و به بهبودی خود ادامه می دهد . لازم بود به کسی اتکا  کنم که خود به حرف هایی که به من می زند ، اعتقاد داشته باشد . می توانستم این را  فقط از طریق زندگی کردن او تشخیص دهم . امروز راهنمایی دارم که معتادان گمنام ،  دوازده قدم و من را باور دارد . رابطه ی ما واقعا یک نعمت است ."
بعضی مواقع از طریق بروز مشکل و  درگیری در رابطه راهنما و رهجویی ، ما درک بیشتری از فروتنی پیدا می کنم . ما در  می یابیم که تمام ابعاد این رابطه باعث رشد ما می شود ، چه از طریق مشارکت های  روحیه بخش و چه از طریق چالش ها و زمان های سختی که برای مان پیش می آید . یک قسمت  از درسی که که رابطه راهنما و رهجو به ما می آموزد این است که از داشتن توقعات غیر  واقعی از افرادی که در زندگی ما هستند دست برداریم . ما به این درک می رسیم که اگر  چه دیگر هرگز تنها نیستیم ولی امکان ندارد که یک نفر همیشه آماده و گوش بزنگ ما  باشد . ولیکن مهم نیست که کجا باشیم ، همیشه نیروی برتر و اصول برنامه با ما هستند  . با کمک NA ما آزادیم تا  انتخاب کنیم که چه چیزهایی بهتر نیازهای شخصی ما را برطرف می سازد .
"رابطه راهنما و رهجویی برای من یک  تجربه غنی بوده است . در روزهای اول که NA تازه داشت در  کشورم پا می گرفت ، من تشنه پیوستن اعضای جدید و بیتری بودم . غیر قابل انعطاف و  خشک بودم و توقعات زیادی داشتم . توسط راهنما گرفتن و راهنما شدن ، یاد گرفتم که  چگونه انعطاف پذیر باشم . چیز های زیادی در مورد نقائص خود آموختم و به خویشتن  پذیری رسیدم . کم کم یاد گرفتم که چگونه بی قید و شرط عاشق رهجویان خود باشم .  راهنما شدن به من کمک کرد تا با خود محوری ام مقابله کنم . رهجویانم مرا می شناسند  و با خیال راحت مرا به چالش می کشند . من عاشق قسمت "دو طرفه " بودن رابطه راهنما و رهجو و قسمت "ما " بودن این برنامه هستم ."

"زمانی که وارد جلسات NA شدم ، از  لحاظ روحانی مرده ، دیوانه و افسرده بودم و زندگی کاملا غیر قابل اداره ای داشتم .  ازدواج و زندگی مشترک ام شکننده بود و فرزندانم طرد شده بودند ولی به نوعی علی رغم  کارهای من دوام آورده بودند . امروز من یک معتاد در حال بهبودی ، یک مادر خوب ، ی  دوست خوب ، یک دانش جو ، یک راهنما هستم . یک زندگی مشترک شاد دارم ، در محیط کار  منظم و سخت کوش هستم و عضوی فعال در کلیسای خود می باشم . بارز ترین قسمت بهبودی  من آرامش و سلامت عقلی است که از دورن احساس می کنم و بلوغی که در گذران زندگی  پیدا کرده ام . اکثر این ها با کمک راهنما ، دوازده قدم ، و نیروی برترم ممکن  گردیده است  . این یعنی آن نیست که دیگران  به من کمک نکرده اند اما راهنمای ام همیشه در بهبودی من ابزاری قوی بوده و هست ."
"احساس می کنم که خدمت در معتادان گمنام بیش از هر کس  که من بخواهم از طریق آن خدمت به او کمک کنم به نفع خود من است . کتاب پایه می  گوید : "بهترین ابزار برنامه برای  بهبودی ، یک معتاد در حال بهبودی است" . این مساله مرا یاد راهنمای ام می اندازد . او در  مواقعی که من خودمحور و خود مشغول می شوم می گوید : زمانی که هیچ چیز جواب نمی دهد  باید با یک تازه وارد کار کنید . من دریافته ام که وقتی با فروتنی این برنامه  روحانی را به کار می گیرم و بی هیچ انگیزه ای جز کمک به یک معتاد دیگر از خود بخشش  می کنم ،خود را در معرض دریافت نعمت پر محتوایی کهNAبرای من دارد ، قرار می  دهم ."
ما از طریق رابطه راهنما و رهجویی  می آموزیم که روابط مان همیشه به آن شکلی که تصور می کردیم ، نیستند . این رابطه  به ما می آموزد که از سر گزراندن مشکلات واقعی برای مان هدایایی عمیقا غنی و ارضا  کننده به همراه دارد . ما به درک جدید و واقع بینانه از داشتن رابطه خود به دنیای  بیرون ، جایی که در آن کار ، لذت و عشق را تجربه می کنیم ، حمل خواهیم کرد . ما  ارام آرام انسان ها را به خاطر آن چه که هستند ارزیابی کرده و قدر می دانیم ، نه  بخاطر آن چیزی که ما می خواهیم باشند . ما خود را همان گونه که هستیم


گذشت 90 روز با خداوند به آن گونه  که او را درک می کنم رابطه خوبی داشتم و او برای ام خیلی واقعی شده بود . همه این  ها پایه و اسا آن چیزی شده بود که امروز دارم . اگر چه دیگر امروز راهنمای من نیست  اما راهنمای جدیدم نیز خدا محور است و به دادن راهکارهایی به من جهت تحکیم ایمان  ام ادامه می دهد . خداوند به آن گونه که من درک می کنم ، از راه های مختلفی در  زندگی من کار می کند و زبانی که صحبت می کند سکوت است . پس لازم است تا من ارام  باشم و به طبیعت ، دیگران ، و به خصوص راهنمای ام گوش فرا دهم . تجربه به من نشان  داده است که اگر درست اولویت بندی کنم "خدا ،NAو خانواده "همه چیز خوب خواهد بود ."

ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮﻳﻲ

ما خیلی زود در می یابیم که نمی  توانیم هدیه گرانبهای بهبودی را حفظ کنیم ، مگر این که آن را به دیگران ببخشیم .  ما می خواهیم امید به داشتن یک زندگی غنی و راضی کننده را با کسانی که خواهان  پیمودن راهی هستند که ما طی کرده ایم ، به مشارکت بگذاریم . ما از طریق رابطه  راهنما و رهجویی قادر به این کار خواهیم بود .
تمرین خدمت ایثارگرانه ، هم به  نفع تلاش های ما برای یک زندگی پاک است و هم کمک می کند تا اشتیاق ما برای ماندن  در بهبودی افزایش یابد . از طریق مشارکت تجربه و امیدمان با یک معتاد دیگر ، کمک  کی کنیم تا برنامه معتادان گمنام مستحکم تر شود . بارها و بارها تجربه ی ما بین گر  چیز هایی می شود که از ابتدا شنیده ایم . مثلا : وقتی در خواست کمک می کنیم ، در  واقع فرصتی به یک معتاد دیگر می دهیم تا از خود بخشش کند و زمانی که به یک معتاد  نیازمند کمک می کنیم ، بالاترین جواب و جایزه نصیب خود ما می شود . رابطه راهنما و  رهجویی می تواند فرصتی باشد برای تمرین اصول تازه آموخته ما ، و رابطه ای است که  سپاسگذاری ما در آن می تواند به خوبی خود را نشان دهد . غنای روحانی که ما با بخشش  به دیگران به دست می آوریم یکی از دلایلی است که انتخاب می کنیم در NA بمانیم . به  همین شکل ، وقتی که به راحتی آن چه را در بهبودی یافته ایم با دیگران تقسیم می  کنیم ، خیلی بیش از آن به ما برگردانده خواهد شد .

جلسات مــجـــــــــــــازی

کاربران عزیز در این پست آموزش ساخت اکانت یا ID برای شرکت در جلسات مجازی و همچنین لینک جلسات مجازی را برای شما عزیزان

قرار داده شده لازم به ذکر است که چت روم جلسات مجازی به صورت صوتی ، تصویری و نوشتاری میباشد

جلسات مجازی برای اکثر انجو ها برگزار میشود و به صورت مختلط میباشد

 

جلسات مجازی بهبودی چت

جلسات مجازی nafarsi

جلسات مجازی بانیان بهبودی

جلسات مجازی بانیان آرامش

 ابتدا بر روی یکی از چت روم های بالا کلیک کرده که بعد از لود شدن تصویری مثل تصویر زیر نمایان میشود 

 

 

سپس بر روی گزینه Register از تصویر فوق کلیک نمائید.

 

 

سپس مانند تصویر فوق :

نام کاربری
کلمه عبور
تکرار کلمه عبور
آدرس ایمیل ( با هر ایمیل یک بار می توانید عضو شوید)
گزینه مربوط به قوانین را  کلیک کنید مجدد بر روی
Register کلیک نمائید.

در صورتی که نام کاربری و ایمیل آدرس شما تکراری باشد به ترتیب تصاویر
زیر، این پیغام را دریافت می کنید.

 

 

 

سپس یک کد چند رقمی (Activation Code) از طرف سایت برای شما فرستاده می شود دقت کنید که ایمیل خودرا صحیح وارد کرده باشید  اگر از Yahoo ، Hotmail یا Gmail استفاده می کنید ممکن است ایمیل فرستاده شده وارد  قسمت Junk یا  Spam شده باشد.

 سپس کد فعال ساز را وارد کرده و بر روی Activate کلیک نمائید.

 

حالا میتوانید یکی از چت روم های صوتی و تصویری زیر را انتخاب کنید و وارد شوید

جلسات مجازی بهبودی چت

جلسات مجازی nafarsi

جلسات مجازی بانیان بهبودی

جلسات مجازی بانیان آرامش

دانلود فلش پلیر

انجمن معتادان گمنام چیست؟

انجمن معتادان گمنام چیست ؟ 
معتادان گمنام، انجمنی غیرانتفاعی، بین المللی و برخاسته از بطن اجتماع می¬باشد که با هدف بهبودی معتادان، در 131 کشور فعال است. اعضای انجمن معتادان گمنام (NA) چگونگی زندگی بدون مصرف مواد مخدر را از یکدیگر یاد گرفته و عوارض و نابسامانی¬هایی که در اثر اعتیاد در زندگیشان بوجود آمده را بهبود می-بخشند.
تاریخچه انجمن معتادان گمنام در ایران 
انجمن معتادان گمنام ایران از سال 1369 فعالیت خود را  در مرکز بازپروری قرچک آغاز نمود و از سال 1373 با همکاری مسئولین وقت جلسات بصورت مرتب برگزار گردید.
اعضای در حال بهبودی انجمن معتادان گمنام در مرداد ماه سال 1373 محلی مستقل در تهران برای برگزاری جلسات خود اجاره نمودند و هم اکنون بعد از گذشت سالها همه روزه در تهران و سایر شهرها بیش از 17000 جلسه در هفته  برگزار می¬گردد.
اعضای انجمن معتادان گمنام چه کسانی هستند ؟
هر فردی که مایل باشد مصرف مواد مخدر را قطع کند، می¬تواند عضوی از انجمن معتادان گمنام باشد. عضویت، محدود به مصرف ماده مخدر خاصی نمی¬باشد. کسانی که احساس می¬کنند با مواد مخدر (از نظر ما الکل هم نوعی ماده مخدر است) چه انواع قانونی آن و چه غیر قانونی مشکل  دارند، می¬توانند به جمع ما بپیوندند. تمرکز بهبودی در NA بر روی بیماری اعتیاد است نه یک ماده خاص.
گمنامی در NAچیست ؟
گمنامی یکی از عوامل اصلی و اولیه بهبودی اعضای انجمن معتادان گمنام می¬باشد. اصل اساسی گمنامی، باعث می¬شود تا معتادان بدون ترس از ممانعت¬های اجتماعی و قانونی، در جلسات شرکت کنند. این برای معتادی که قصد دارد برای اولین بار در جلسات شرکت کند، مسئله مهمی است. همچنین، گمنامی، فضای یکسانی را در جلسات به وجود می¬آورد. گمنامی باعث می¬شود افراد هیچگونه تمایزی از نظر تحصیلات، دارایی و شرایط اجتماعی نسبت به سایر اعضاء  نداشته باشند و هیچ عضوی در هر شرایطی بیشتر یا کمتر از عضو دیگر نیست.
جلسات معتادان گمنام چیست ؟
روش اصلی بهبودی در NA، باور این برنامه و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر است. اعضاء با صحبت کردن درباره تجربیات و بهبودیشان از مصرف مواد مخدر، در جلسات مشارکت می¬کنند. جلسات NA در مکانی که توسط گروه اجاره می¬شود، برگزار می¬گردد و توسط اعضاء انجمن اداره می گردد. هزینه برگزاری جلسات NA و سایر خدمات، به طور کامل از محل کمک¬های داوطلبانه اعضای در حال بهبودی و فروش نشریات تأمین می¬گردد و انجمن هیچگونه کمک مالی خارج از انجمن نمی¬پذیرد. اکثر جلسات NA، به صورت مرتب و هفتگی، در زمان و مکان معینی (معمولاً در اماکن عمومی) برگزار می¬شوند. اساساً دو نوع جلسه بهبودی وجود دارد:
1. جلسات باز؛ که شرکت عموم در آن آزاد است.  2. جلسات بسته؛ که مختص معتادان است.
مباحث جلسات شامل: مشارکت، سؤال و جواب، عناوین موضوعی و در  بعضی از جلسات نیز ترکیبی از این موارد می¬باشند. هدف همه جلسات فراهم کردن محیطی امن و مناسب برای بهبودی از اعتیاد و رساندن پیام بهبودی از اعتیاد است.
NA   چگونه کار می کند ؟
کمک معتادان به یکدیگر، پایه و اساس NA است. اعضاء به طور مرتب، گرد هم جمع می¬شوند تا درباره تجربیاتشان در بهبودی صحبت کنند. اعضای با تجربه بیشتر، راهنمای افراد تازه¬وارد می¬شوند. مبنای اصلی بهبودی NA، بر اساس اصول دوازده قدم است. این قدم¬ها مجموعه¬ای از رهنمون¬ها برای دست¬یابی عملی به بهبودی است. با دنبال کردن این رهنمون¬ها و کارکرد صمیمانه با سایر اعضاء، معتادان یاد می¬گیرند که مصرف مواد مخدر را قطع کرده و با مسائل روزانه زندگی روبرو شوند. انجمن معتادان گمنام، نماینده مکتب اعتقادی خاصی نمی¬باشد. این انجمن، اصول روحانی مانند: ایمان، صداقت، روشن¬بینی، فروتنی و تمایل را به معتادان می¬آموزد تا در زندگی روزانه مورد استفاده قرار دهند. نحوه استفاده عملی از اصول روحانی، خاص هر فرد است و توسط وی تعیین می¬گردد.
بهبودی در NA ، یک درمان معجزه آسا نیست که در یک مقطع زمانی خاص صورت بگیرد، بلکه فرآیندی است مداوم و مشخص. در پیوستن افراد به NA اجباری در کار نیست و پیمودن مراحل بهبودی و کارکرد 12 قدم در زمان دلخواه اعضاء می¬باشد.
بر آورد اعضای انجمن معتادان گمنام ایران :
از آنجاییکه بر مبنای اصول NA و اصل گمنامی، هیچ سابقه¬ای  از حضور و شرکت اعضاء در انجمن ثبت و نگهداری نمی¬شود، برآورد کسانی که به انجمن معتادان گمنام آمده و نهایتاً، پاکی¬های طولانی مدتی را بدست آورده¬اند، مشکل است. تنها شاخص موفقیت ما رشد سریع تعداد گروه¬های انجمن در طول چند سال أخیر و گسترش معتادان گمنام در نقاط مختلف کشور است. براساس تازه¬ترین برآوردها، NA ایران در حال حاضر، بیش از 17000 جلسه در هفته، برگزار می¬نماید و بیش از 350 هزار نفر عضو در حال بهبودی دارد.       

 

 

اطلاعیه
در سراسر دنیا انجمن¬های خیریه و مراکز باز پروری معتادانی وجود دارد که توسط اعضاء انجمن معتادان گمنام تأسیس و راه اندازی شده¬اند و بعضی از اعضای این انجمن در آن مراکز به عنوان کارمند، مشاور و کارشناس مشغول به کار می¬باشند. اما صرف حضور اعضای این انجمن در اینگونه  مراکز یا جمعیت¬ها لزوماً به این معنی نمی¬باشد که آن مراکز  به انجمن معتادان گمنام وابسته می¬باشند و  یا انجمن ما آنها را تأیید می¬کند. البته در عین حال مــا  در قالب یک انجمن، نظری در مورد این مراکز و جمعیتها نداریم و آنها را نیز رد نمی¬کنیم.
در مجموع این انجمن هیچ کمک مالی خارج از  انجمن نمی¬پذیرد و هیچ نظر یا فعالیتی در رابطه با ترک فیزیکی و سم زدایی ندارد.
معتادان گمنام به گونه¬ای کاملاً واضح و غیرحرفه¬ای با بیماری اعتیاد برخورد می¬کند. ما بیمارستان، مراکز درمانی، کلینیک سرپایی بیماران و یا هیچ تسهیلاتی که مربوط به مؤسسات درمانی باشند نداریم. ما به تشخیص حال کسی نمی¬پردازیم و بهبودی یا چگونگی پیشرفت بیمارانمان را پیگیری نمی¬کنیم در حقیقت ما مریض نداریم، ما فقط عضو داریم گروههای ما درمان¬های حرفه¬ای، طبی، قانونی یا خدمات روان درمانی یا روحی ارائه نمی¬دهند. ما صرفاً انجمنی هستیم که از معتادان در حال بهبودی تشکیل یافته و بطور مرتب گردهم می-آییم تا به کمک یکدیگر پاک بمانیم.                                            

چگونه با انجمن معتادان گمنام تماس بگیریم :
شماره تلفن¬ها و آدرس جلسات بسیاری در سایت رسمی انجمن www.nairan.org درج شده است. خطوط تلفن گویا؛ دفتر مرکزی به شماره 88140012  به منظور کمک به معتادان در پیدا کردن نزدیک¬ترین جلسات طراحی شده است.
 
  

 

به معتادان گمنام خوش آمدید

این جزوه برای پاسخ گویی به تعدادی از سوالاتی که ممکن است شما در مورد برنامه معتادان گمنام داشته باشید تهیه کردید . پیام ما بسیار ساده است : ما راهی برای زندگی بدون مصرف مصرف مواد مخدر پیدا کرده ایم و خوشحال می شویم آن را با هر کس که با مواد مخدر مشکل دارد ، در میان بگذاریم .

به اولین جلسه NA خوش آمده اید . NA راهی برا برای زندگی بدون مواد مخدر به معتادان پیشنهاد میکند . اگر مطمئن نیستید که معتاد ید یا نه ، نگران نباشید ، فقط شرکت در جلسات را ادامه بدهید . هر قدر بخواهید فرصت دارید که خودتان به نتیجه برسید .

اگر حال شما هم مثل بسیاری از ما در اولین حضورتان در جلسات NA باشد ، احتمالا حسابی عصبی هستید و فکر میکنید توجه همه حاضران در جلسه به شما جلب شده است ، بدانید که تنها شما این طور نیستید . چنین احساسی را بسیار از ما داشته ایم . به قول معروف : ، (( اگر احساس نگرانی و دست پاچگی می کنید ، احتمالا به جای درستی آمده اید .)) ما اغلب می گوییم هیچ کس اشتباهات به جلسات NA نمی آید . کسانی که معتاد نیستند وقت شان را تلف نم یکنند که بفهمند معتاد هستند یا نه . حتی به فکر چنین مساله ای هم نمی افتند . اگر در مورد معتاد بودن یا نبودن تان به تردید افتاده اید ، احتمالا معتاد هستید . فقط به خودتان فرصت بدهید که حرف های ما را در مورد گذشته مان بشنوید . بعید نیست حرفی بشنوید که برای تان اشنا باشد . فرقی نمی کند که شما از همان ماده مخدری که دیگران نام می برند مصرف کرده اید یا نه ، این که چه ماده ای را مصرف می کرده اید مهم نیست آ اگر مایل هستید مصرف مواد مخدر را قطع کنید ، به جمع ما خوش آمدید . احساساتی که اکثر معتادان تجربه می کنند بسیار شبیه هم است و ما با تمرکز بر شباهت هایمان و نه تفاوت هایمان ، می توانیم به به یکدیگر کمک کنیم .

شاید احساس ترس و نا امیدی می کنید . شاید فکر می کنید این برنامه هم مثل دیگر تلاش هایتان کارساز نخواهد بود . شاید فکر می کنید این برنمه برای دیگران کارساز خواهد بود اما برای شما نه ، چون احساس می کنید با ما تفاوت دارید . بسیاری از ما نیز اوائل که به NA  آمده بودیم همین احساس را داشتیم . کم و بیش فهمیده بودیم که دیگر نمی توانیم به مصرف مواد مخدر ادامه بدهیم ، ولی نمی دانستیم چه طور از مصرف دست برداریم یا پاک بمانیم . همه ما از رها کردن چیزی که این قدر برای مان مهم شده بود وحشت داشتیم . پی بردن به این که تنها لازمه عضویت در NA تمایل به قطع مصرف است ، موجب آرامش خاطر می شود .

در آغاز ، اکثر ما نسبت به آزمودن یک شیوه جدید در زندگی بدگمان بودیم و از آن وحشت داشتیم . تنها چیزی که از آن مطمئن بودیم این بود که راه های قبلی برای ما کارساز نبودند . حتی پس از پاک شدن نیز ، اوضاع فوری تغییری نکرد . اغلب حتی فعالیت های معمولی ما مثل رانندگی یا استفاده از تلفن هم ترسناک و غریب به نظر می رسید ، انگار به آدمی تبدیل شده بودیم که او را نمی شناختیم . این جاست که انجمن و حمایت دیگر معتادان پاک واقعا یاری دهنده است ، و ما کم کم برای گرفتن اطمینان خاطری که سخت به آن نیاز داشتیم ، به دیگران اتکا کردیم .

شاید در حال حاضر به (( اما و اگر )) دچار شده باشید . ولی حتی اگر شک و تردید هم دارید ، می توانی برای شروع از این پیشنهادهای ساده استفاده کنید : تا جایی که می توانید در جلسات NA  شرکت کنید و فهرستی از شماره تلفن های اعضای NA تهیه کنید تا بطور مرتب با آنان در تماس باشید ، مخصوصا در مواقعی که میل به مصرف مواد مخدر زور آور می شود . وسوسه به روزها و ساعات تشکیل جلسات NA محدود نمی شود . ما امروز پاک هستیم چون از دیگران کمک خواستیم . چیزی که به ما کمک کرد به شما هم می تواند کمک کند . پس ، از تماس با یک معتاد در حال بهبودی در هراس نباشید .

تنها راه جلوگیری از بازگشت به اعتیاد فعال ، خود داری از مصرف در همان بار اول است . برای معتاد ، طبیعی ترین کار مصرف مواد مخدر است . بسیاری از ما برای پرهیز از مصرف هر نوع ماده مخدر یا محرک یا روان گردان ، ناچار شده ایم تغییرات جسمی ، روانی ، احساسی و روحی شدیدی را از سر بگذرانیم . قدم های دوازده گانه NA راهی را برای تغییر به ما پیشنهاد می کند . به قول خودمان : ((شاید شما بتوانید فقط با آمدن به جلسات پاک شوید ، ولی برای پاک ماندن و چشیدن طعم بهبودی ، ناچار خواهید بود از قدم های دوازده گانه پی روی کنید )) . و این کاری است چنان سترگ که به تنهایی از عهده ما بر نمی آید . ما در انجمن NA ، یکدیگر را دز تلاش برای یادگیری و پی روی از یک راه و رسمی که ما را سالم و دور از مواد مخدر نگه می دارد . شما در همین جلسه ، کسانی را خواهید دید که مدتی است پاک هستند . شاید تعجب کنید که این ها چطور توانسته اند این همه مدت پاک بمانند . اگر به شرکت در جلسات NA ادامه دهید و پاک بمانید ، به تدریج خواهدی فهمید که این کار چگونه صورت می گیرد . نوعی احترام متقابل و احساس رفاقت و هم راهی بین معتادان پاک وجود دارد ، چون همه ما ناگزیر بوده ایم بر فلاکت اعتیاد غلبه کنیم . ما در دوران بهبودی ، به هم مهر می ورزیم و شتی بانی یکدیگر هستیم . برنامه NA شامل اصول روحانی است که ما دریافته ایم در پاک ماندن به ما کمک می کند . در این جا چیزی از شما نمی خواهند ، اما پیشنهاد های زیادی در یافت خواهید کرد . این انجمن فرصتی برای ما فراهم می آورد که آن چه را یافته ایم به شما نیز ارائه دهیم . راهی برای پاک زیستن . ما می دانیم که ((فقط با دادن آن چه که داریم می توانیم آن را حفظ کنیم ))

پس ، خوش آمدید ! خوش حالیم که به این جا رسیدید ، و امیدواریم که تصمیم به ماندن بگیرید . موضوع مهمی که باید بدانید این است که در جلسات NA ، خواهید شنید که صحبت از خداوند می شود . آن چه که ما بدان اشاره می کنیم ، نیرویی برتر از ماست که چیزهای ظاهرا ناممکن را ممکن می سازد . ما این نیرو را این جا ، در NA ، در برنامه ، در جلسات و در دیگران پیدا کرده ایم . این نیروی حقیقتی است معنوی که برای ما کارساز شده تا روز به روز -  و گاهی که روز بیش از حد طولانی است پنج دقیقه به پنج دقیقه – بدون مواد مخدر زندگی کنیم . ما به کمک یکدیگر قادریم کاری کنیم تا زمانی که خودتان توانایی و امید پیدا نکرده اید ، به امیدواری و نیروی ما اتکا کنید . روزی خواهد رسید که شما نیز مایل باشید آن چه را بی منت در اختیارتان گذاشته شده ، با دیگران در میان بگذارید .

باز هم به جلسات بیایید – بهبودی ممکن است !

دانلود اپلیکیشن "Anonymous"

کاربرانی که برای اولین بار است که از سایت دیدن میکنید میتوانید با دانلود اپلیکیشن ونصب آن روی گوشی به تمامی مطالب سایت وفایل های صوتی حتی زمان هایی که آفلاین هستید دسترسی داشته باشید

 اپلیکیشن اندرویید2016"Anonymous"

دریافت از لینک مستقیم

دریافت

دریافت از لینک کمکی

دریافت

-------


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 59 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 46 ثانیه




دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 48 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 10 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 11 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 45 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 9 دقیقه 49 ثانیه

مقدمه راهنمای کارکرد قدم انجمن معتادان گمنام

اﻳﺪه ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب از ﻻﻳﻪﻫﺎی دروﻧﻲ اﻧﺠﻤﻦ ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم ﻧﺸﺎت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﺳﺎلﻫﺎی آﻏﺎزﻳﻦ دﻫﻪ 1980 ﺟﺰوات و دﻓﺘﺮﭼﻪﻫﺎی ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ ازﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎی دوازده ﮔﺎﻧﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻋﻀﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻣﺎن رﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﻧﻴﺰدارای ﻳﻚ درﺧﻮاﺳﺖ ﻣﺸﺘﺮک ﺑﺮای اﻧﺘﺸﺎر ﻳﻚ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم اﺳﺘﺎﻧﺪار ﺑﻮدﻧﺪ، ﺗﺎ ﻛﻞ اﻧﺠﻤﻦ NA بتواند ﺑﺮای ﻛﺎر ﻛﺮدن دوازده ﻗﺪم از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﺪ. اﻧﺠﻤﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎ داﺷﺖ ﺗﺎ اﻳﻦ ﭘﺮوژه در ﻟﻴﺴﺖ اوﻟﻮﻳﺖﻫﺎی ﻛﺎری ﻛﻨﻔﺮاﻧﺲ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎت ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ WSCLC) NA) ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎٌ ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻪ WSCLC اﻋﻼم ﻧﻤﻮد ﺗﺎ اﻳﻦ ﭘﺮوژه را در ﻛﻨﻔﺮاﻧﺲ ﺳﺎل 1995 آﻏﺎز ﻧﻤﺎﻳﺪ.

ﺗﻴﺘﺮ ﻛﺎری اﻳﻦ ﭘﺮوژه ﺑﺮای ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻲ راﻫﻨﻤﺎی ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻗﺪم ﺑﻮد. اﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺎ ﺑﻌﺪاٌ ﺗﺸﺨﻴﺺ دادﻳﻢ ﻛﻪ ﻟﻐﺖ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺮای اﻋﻀﺎی ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦاﺳﺖ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻳﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان راﻫﻲ ﺑﺮای ﻛﺎرﻛﺮد دوازده ﻗﺪم اﻧﺘﺨﺎب ﻧﻜﻨﻨﺪ. اﻳﺠﺎد ﻣﺤﺪودﻳﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻧﺎم آن را ﺑﻪ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم ﺗﻐﻴﻴﺮ دادﻳﻢ.

ﻫﺮ ﻓﺼﻞ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺷﺎﻣﻞ ﺷﺮح ﻳﻚ ﻗﺪم و ﺳﺌﻮاﻻت ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺮح ﻗﺪم ﻫﺎ ﺑﺮای اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﻜﺎر ﻣﺎ را در ﻣﻮرد ﺳﺌﻮاﻻت ﺑﺮاﻧﮕﻴﺰد و ﻗﺮار ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻓﺮاﮔﻴﺮ و ﺟﺎﻣﻊ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻴﻦ ﻟﺤﻦ ﺳﺌﻮاﻻت و ﻟﺤﻦ ﻗﺴﻤﺖﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺮح ﻗﺪم ﺗﻔﺎوت وﺟﻮد دارد. در ﺷﺮح ﻗﺪمﻫﺎ از ﻟﻐﺖ ﻣﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه ﺗﺎ اﺗﺤﺎد ﻣﺎ در راﺳﺘﺎی ﻧﻘﻄﻪ ﻣﺸﺘﺮکﻣﺎن ﻛﻪ اﻋﺘﻴﺎد و ﺑﻬﺒﻮدی اﺳﺖ را اﻓﺰاﻳﺶ دﻫﺪ. در ﺳﺌﻮاﻻت از ﻟﻐﺖ ﻣﻦ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻋﻀﻮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ از اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺨﺼﻲ ﻛﻨﺪ. ﻛﺘﺎب راﻫﻨﻤﺎی ﻗﺪم ﻣﻜﻤﻞ ﻛﺘﺎب ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﻋﻤﻠﻜﺮد اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺤﺚ ﺟﺎﻣﻊ و ﻛﺎﻣﻠﻲ در ﻣﻮرد ﻫﺮ ﻳﻚ از دوازده ﻗﺪم ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮی در ﻣﻮرد ﺑﻬﺒﻮدی در NA را ﻣﻲﺗﻮان در ﻧﺸﺮﻳﺎت دﻳﮕﺮ NA ﻳﺎﻓﺖ. اﮔﺮ ﻛﻠﻤﻪ ﻳﺎ ﺟﻤﻠﻪ ای در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﺮایﻣﺎن ﻧﺎﻣﻔﻬﻮم ﻳﺎ ﻧﺎآﺷﻨﺎ اﺳﺖ ﻣﺠﺎز ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺗﺎ از ﻟﻐﺖﻧﺎﻣﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﻢ.

اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺟﻬﺖ اﺳﺘﻔﺎده اﻋﻀﺎ NA در ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻬﺒﻮدی ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻪ اوﻟﻴﻦ ﺑﺎر ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻗﺪم ﻛﺎر ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ. ﭼﻪ ﻣﺪتﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻗﺪم ﻫﺎ را زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮده و آﻧﻬﺎ را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد ﻗﺮار داده ﺑﺎﺷﻴﻢ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﻴﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ درد ﺗﺎزه واردان ﺑﺨﻮرد و ﻫﻢ ﺑﻪ اﻋﻀﺎ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ درک ﻋﻤﻴﻖﺗﺮی از دوازده ﻗﺪم داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﺮ اﻧﺪازه ﻛﻪ NA از ﻟﺤﺎظ ﺗﻌﺪاد، ﺗﻨﻮع و ﻃﻮل ﻣﺪت ﭘﺎﻛﻲ رﺷﺪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎﺗﻲ ﻧﻴﺎز دارد ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﻧﺠﻤﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ، ﻧﺸﺮﻳﺎت ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﮕﺎم ﺑﺎ اﻧﺠﻤﻦ رﺷﺪ ﻛﻨﻨﺪ.

اﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﺮدﻳﻢ در ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺗﺎ ﺣﺪ اﻣﻜﺎن رک و ﺟﺎﻣﻊ ﺑﺎﺷﻴﻢ اﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎدر ﻧﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﻠﻴﻪ اﻋﻀﺎ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻗﺪم ﻫﺎ را ﭘﻮﺷﺶ دﻫﻴﻢ. در واﻗﻊ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻓﻜﺮ ﻣﻲﻛﺮدﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر اﻣﻜﺎن دارد ﺑﺎز ﻫﻢ ﺳﻌﻲ ﻧﻤﻲﻛﺮدﻳﻢ اﻳﻦ ﻛﺎر را اﻧﺠﺎم دﻫﻴﻢ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺷﺎﻣﻞ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد دوازده ﻗﺪم ﺟﻬﺖ ﻧﻴﻞ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮدی اﺳﺖ و ﺷﺎﻣﻞ ﺧﻮد ﺑﻬﺒﻮدی ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﻬﺒﻮدی ﻓﻘﻂ در ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻋﻀﺎ در ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﻲﺷﻮد. ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﺪ ﻃﺒﻖ دﻟﺨﻮاه ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺑﻴﻔﺰاﻳﺪ از آن ﻛﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﻫﻤﺎنﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﺪ. ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب ﺑﺎﺷﻤﺎﺳﺖ اﺣﺘﻤﺎﻻٌ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻃﺮﻳﻖ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده از اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ وﺟﻮد دارد: و آن ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻧﻔﺮادی و ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. ﻣﺎ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ ﺑﺮ روی اﻫﻤﻴﺖ ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم ﻫﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ راﻫﻨﻤﺎ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻛﻨﻴﻢ. در واﻗﻊ در اﻧﺠﻤﻦ ﻣﺎ راﻫﻨﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اوﻟﻴﻦ و ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﺰﻳﻨﻪ ﺟﻬﺖ ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎ ﺑﺸﻤﺎر ﻣﻲآﻳﺪ. اﮔﺮ ﻫﻨﻮز از ﻛﺴﻲ در ﺧﻮاﺳﺖ ﻧﻜﺮده اﻳﺪ ﻛﻪ راﻫﻨﻤﺎی ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﻄﻔﺎٌ ﻗﺒﻞ از ﺷﺮوع اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺣﺘﻤﺎٌ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر اﻗﺪام ﻛﻨﻴﺪ.

ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻠﻴﻪ اﻃﻼﻋﺎت در دﺳﺘﺮس در ﻣﻮرد ﻗﺪم ﻫﺎی دوازده ﮔﺎﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻗﺎدر ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﺞ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ واﻗﻌﻲ در زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎ و رﻫﺎﺋﻲ از ﺑﻴﻤﺎریﻣﺎن ﮔﺮدد. ﻫﺪف ﻣﺎ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺪمﻫﺎ را ﺟﺰﺋﻲ از وﺟﻮد ﺧﻮد ﻛﻨﻴﻢ. ﺟﻬﺖ اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﺎﻳﺪ آﻧﻬﺎ را ﻛﺎر ﻛﻨﻴﻢ و در اﻳﻦ راه ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ از راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﻢ.

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻧﺸﺮﻳﺎت NA اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻫﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﻌﺘﺎدان و ﺑﺮای ﻣﻌﺘﺎدان ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﺎ اﻣﻴﺪوارﻳﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻋﻀﺎ ﻛﻪ از اﻳﻦ ﻛﺘﺎب اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺷﺪه و اﻟﻬﺎﻣﺎت ﺗﺎزه ای درﻳﺎﻓﺖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. ﺑﺮای ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ داده ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ در اﻳﻦ ﭘﺮوژه ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﺳﭙﺎس ﮔﺰار ﻫﺴﺘﻴﻢ. و از ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎزه ﺧﺪﻣﺖ ﻛﺮدن را دادﻳﺪ ﺗﺸﻜﺮ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ.

 ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎت ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ

 

 

قدم یکم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

" ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگیمان غیرقابل اداره گردیده بود . "

برای هر چیزی آغازی وجود دارد واین در مورد قدم ها نیز صدق می کند قدم یک آغاز فرآیند بهبودی است التیام از همین جا شروع می شود وما نمی توا نیم از این فراتر برویم،مگر اینکه این قدم را کار کنیم.

بعضی اعضای معتادان گمنام این قدم را از طریق احساس و شهود کار می کنند، بعضی دیگر انتخاب می کنند که این قدم را منظم تر کار کنند. دلایل ما برای کار کردن قدم یک به صورت منظم با یکدیگر تفاوت دارد. ..دلیل بعضی ممکن است این باشد که بعد از شکست در نبردی فرساینده و دشوار با مواد مخدر، تازه بهبودی را شروع کرده اند ودلیل بعضی از ما ممکن است این باشد که مدتی هست در برنامه هستیم و از مصرف مواد پرهیز کرده اما به این نتیجه رسیده ایم که بیماری ما دوباره فعال شده و بر دیگر مسائل زندگی ما تاثیر گذاشته است وما را مجبور کرده تا باز با عجز خود وغیر قابل اداره بودن زندگی روبرو شویم. انگیزه هر رشدی حتما نباید درد و ناراحتی باشد اکنون ممکن است درست وقت آن باشد که یک بار دیگر قدم ها را کار کنیم و یک دور جدید از سفر بی پایان بهبودی خود را آغاز نمایی.

بعضی از ما بعد از اینکه می فهمیم که یک بیماری و نه یک ضعف اخلاقی، باعث رسیدن ما به آخر خط شده آرام می شویم بعضی هم اصلاً اهمیت نمی دهند که دلیلش چه بوده و فقط می خواهند که رهایی یابند دلیل هر چه باشد، زمان آن رسیده که قدم ها را کار کنیم: وآن مشغول فعالیتی معین شده است که به ما کمک میکند تا از بیماری اعتیادمان- به هر شکلی که فعلاً بروز کرده رهایی یابیم. امیدمان این است که اصول قدم یک در درون ما رسوخ کند تسلیم ما عمیق تر شود، واینکه اصول پزیرش، فروتنی، تمایل، صداقت، روشن بینی وجزئی اساسی از شخصیت ما گردد.

اول ما باید تسلیم شویم، راه های مختلفی برای این کار وجود دارد. و برای بعضی از ما، راهی که طی کردیم تا به قدم اول برسیم آن قدر دشوار بوده تا ما را متقاعد سازد که تسلیم شده بدون شرط تنها راه حل ما است. بعضی از ما این پروژه را شروع می کنیم، ولی هنوز متقاعد نشده ایم که معتاد هستیم یا به آخرخط رسیده ایم و فقط از طریق کار کردن قدم یک است که تشخیص می دهیم که معتاد هستیم. به اخر رسیده ایم و باید تسلیم شویم.

قبل از اینکه قدم یک را شروع کنیم، باید پرهیز کرده باشیم (پاک باشیم). اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم و بخواهیم کار کردن قدم یک را درباره تأثیرات اعتیاد مواد مخدر در زندگیمان، به کار گیریم، نیاز است که حتما پاک شویم. اگر مدتی است که پاک شده ایم و می خواهیم کهقدم یک را در رابطه با عاجز بودن در برابر رفتاری دیگر که باعث غیر قابل اداره شدن زندگیمان گردیده، بکار گیریم، نیاز است راهی پیدا کنیم که برای مدتی آن رفتار را متوقف نماییم، تا تسلیم ما به ادامه آن رفتار مخدوش نگردد.

 

بیماری اعتیاد

چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتار های ما، بلکه فقط بیماری ما است.

چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم مصرف مواد مخدر را کنترل کنیم.همین چیز خاص ما را مستعد می کند که در دیگر مراحل زندگی از روی وسوسه واجبار عمل نماییم. چه زمانی می توانیم بگوییم که بیماری ما فعال شده؟ وقتی که در دام وسوسه، اجبار، عادات خودمحورانه، و چرخه بی پایانی که ما را به جایی جز فساد و انحطاط احساسی، روحانی، معنوی، و جسمی نمی رساند گرفتار می شویم.

اعتیاد ما می توانمد به طرق مختلف بروز کند. وقتی که در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم، مشکل ما حتماً موادمخدر است اما بعداً، وپس از مدتی پی می بریم که اعتیاد نیرویی مخرب در زمینه های مختلف زندگیمان است

· مفهوم مواد مخدر چیست؟

· آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده است، به چه صورت؟

· وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنم؟ آیا در آن حال، افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند؟ توزیح دهید.

· وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار است؟

· قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تأثیر می گذارد؟

· بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟

· اخیراً بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده است؟

· آیا اخیراً شخص،مکان ویاچیزی من راوسوسه کرده است؟ اگرجواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تأثیرگذاشته؟ به چه صورت های دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی، معنوی، روحانی واحساسی برمن اثر گذاشته است؟

انکار

انکار آن بخش از بیماری ما است که به ما می گوید بیمار نیستیم . وقتی مادر مرحله انکار هستیم ، قادر به درک و اقعیت اعتیادمان نخواهیم بود و سعی می کنیم

تأثیرات آن را به حداقل برسانیم . دیگران را سرزنش می کنیم ، انتظارات خیلی زیادی ازخانواده ، دوستان ورؤسای خود داریم .خود را با دیگر معتادانی که اعتیادشان بدتر از ما بنظر می رسد ، مقا یسه میکنیم . ممکن است یک نوع مواد خاص را سرزنش کنیم . اگر مدتی که پاک هستیم واز مصرف پرهیز کرده ایم ، ممکن است که سکل فعلی بروز اعتیادمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم ، وتوجیه نماییم که امروز هیچ چیز امکان ندارد به بدی آ ن زمانها باشد . یکی از آسانترین راه ها برای اینکه تشخیص دهیم که آیا در مرحله ی انکار هستیم این است که ببینیم آیا دلایل بظاهرموجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایمان می آوریم یا نه .

· آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟ آنها چه بوده اند ؟

· آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست خود ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

· چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

· به چه صورت اعتیاد خود را با اعتیاد دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه وبه اندازه کافی بد ومشکل ساز می باشد ؟

· آیا من فرم و شکل فعلی بیماری اعتیادم را به طریقه زندگیم قبل اینکه پاک شوم مقایسه می کنم؟ آیا این فکر "که من باید بیشتر از اینها بدانم"، آزارم می دهد؟

· آیا من فکر می کنم که درباره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل ازاینکه از کنترل خارج شود، مهار کنم؟

· آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز می کنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟

 

آخر خط یأس و انزوا

اعتیادمان نهایتاً ما را به جایی می رساند که دیگر نمی توانیم طبیعت مشکلاتمان را انکار کنیم. همه دروغ ها، تمام توجیه ها، و تمام تصورات باطل ما وقتی با واقعیت زندگیمان روبرو می شویم ، به کناری می روند و تشخیص می دهیم که بدون هیچ امیدی زندگی می کرده ایم . پی می بریم که هیچ دوستی نداریم و آنقدر ارتباطمان باهمه چیز قطع شده که فقط یک رشته روابط قلابی و تقلیدی از عشق و صمیمیت برایمان باقی مانده است . اگرچه ممکن است در این حال همه چیز از دست رفته به نظر بیاید ، اما حقیقت این است که باید از این برهه بگذریم تا بتوانی سفر بهبودی را آغاز کنیم .

· چه بحرانهایی باعث شد به بهبودی روی آورم ؟

· چه شرایطی باعث شد که قدم یک را به طور منظم کار کنم ؟

· اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کرده ام آن را اصلاح کنم ، اگر آری چگونه ؟ و اگر نه ، چرا ؟

 

 

عجز

به عنوان معتاد ، ما برخوردمان با کلمه عجز متفاوت از یکدیگر است . بعضی ازما تشخیص می دهیم که واژه ای پیدا نمی شود که به این دقت و سادگی شرایط ما را توصیف کند ، و به عجز خود با احساس راحتی و آرامش اعتراف می کنیم . بعضی در مقابل این واژه واکنش نشان می دهند و پس می زنند ، و آن را با ضعف ربط می دهند و عقیده دارند که نشانگر نوعی نقص شخصیتی است . درک مفهوم عجز ، و اینکه اقرار به آن تاچه حد برای بهبود ما ضروری است ، کمک می کند تا از احساسات منفی که ممکن است درمورد مفهوم این واژه داشته باشیم ، رها شویم . وقتی نیروی محرک ما در زندگی ، خارج از کنترلمان باشد عاجز هستیم . اعتیاد ما مطمئناً شرایط چنین نیروی پیش برنده و غیرقابل کنترلی را دارد . ما نمی توانیم مصرف مواد یا رفتارهای اجباری خود را معتدل یا کنترل کنیم ، حتی وقتی که باعث می شوند چیزهایی را که برایمان مهم هستند از دست بدهیم . یا حتی وقتی که ادامه آن ، مطمئناً به صدمات فیزیکی غیرقابل جبرانی ختم خواهد شد . می بینیم کارهایی را می کنیم که اگر به خاطرهر چیز جز اعتیادمان بود امکان نداشت انجام دهیم ، کارهایی که وقتی بعداً به آنها فکر می کنیم از خجالت به خود می لرزیم . ممکن است حتی تصمیم بگیریم که دیگر نمی خواهیم مصرف کنیم ، و اینکه مصرف نخواهیم کرد ، ولی حتی وقتی که شرایط مهیا می شود پی می بریم که به سادگی قادر به قطع مصرف نیستیم .

ممکن است سعی کرده باشیم که از مصرف مواد مخدر و یا انجام رفتارهای اجباری دیگر پرهیز کنیم ، و حتی برای مدتی هم بدون اینکه برنامه داشته باشیم ، ولی بعداً به این نتیجه می رسیم که اعتیاد درمان نشده و به تدریج ما را به جای اولمان برمی گرداند . برای کار کردن قدم اول ، ما نیاز داریم که عجز شخصی خودمان را عمیقاً به خودمان ثابت کنیم .

· من دقیقاً در برابر چه جیزی عاجزم ؟

· من از روی بیماری اعتیاد کارهایی کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که بر روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد . آنها چه کارهایی است ؟

· برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً برخلاف اعتقاداتم و ارزشهایم بوده است ؟

· شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل می کنم ، تغییر می کند ( برای مثال : متکبر می شوم ؟ خودمحور می شوم ؟ پست و فرومایه می شوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمی توانم از خود حمایت کنم ؟ سوءاستفاده گر می شوم ؟ مظلوم نمایی می کنم ؟ )

· آیا از دیگران برای کار اعتیادم سوءاستفاده می کنم ؟ چگونه ؟

· آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمی توانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از موادمخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

· اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خودم و دیگران شده است ؟

غیرقابل اراده

قدم یک از ما می خواهد که به دو چیز اعتراف کنیم : یکی اینکه در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، و دوم اینکه زندگیمان غیرقابل اداره گردیده است . در واقع اقرار به یکی و رد دیگری ما را تحت فشار زیادی خواهد گذاشت . غیرقابل اداره بودن زندگیمان ، شاهد و مدرکی بر عجز ماست . غیرقابل اداره بودن دو نوع دارد ، یکی ظاهری و خارجی که توسط دیگران نیز دیده می شود و دیگری درونی وشخصیتی .

غیرقابل اداره بودن خارجی و ظاهری ، اصولاً از طریق مسائلی مانند زندانی شدن ، از دست دادن کار و شغل ، و مشکلات خانوادگی قابل شناخت است . بعضی از اعضای ما زندان را تجربه کرده اند ، بعضی دیگر قادر به ادامه رابطه ای حتی برای مدتی کوتاه نبوده اند و بعضی نیز از طرف خانواده طرد شده و از آنها خواسته شده بود که دیگر با خانواده شان تماس نگیرند .

غیرقابل اداره بودن درونی وشخصیتی ، اغلب از طریق اعتقادات غیرواقعی و ناسالم در مورد خومان ، دنیایی که در آن زندگی می کنیم و افرادی که در زندگیمان وجود دارند ، شناسایی می شود . ما ممکن است که اعتقاد داشته باشیم فرد بی ارزشی هستیم ، ممکن است فکر کنیم دنیا حول محور ما می چرخد ، نه اینکه باید به حول محور ما بچرخد بلکه در واقع می چرخد . ممکن است باور داشته باشیم که کار ما نیست که از خود مواظبت کنیم ، بلکه دیگران باید این کار را بکنند . ممکن است فکر کنیم مسئولیتهایی که دیگران و افراد معمولی در زندگی قبول می کنند ، برای ما خیلی زیاد است . عکس العملهایمان نسبت به رویدادها ممکن است افراط و تفریط باشد . عدم ثبات عاطفی اغلب راهی واضح برای شناخت غیرقابل اداره بودن شخصی ( درونی ) می باشد .

· مفهوم غیرقابل اداره برای من چیست ؟

· آیا تا بحال اعتیاد من باعث این شده که دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم؟ یا کاری کرده ام که اگر گیر می افتادم به خاطر آن دستگیر می شدم ؟آنها چه بوده اند؟

· چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه به خاطر اعتیادم برایم بوجود آمده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در بین دوستان شده بود؟

· آیا من بر روی خواسته هایم اصرار می کنم؟ این اصرار چه اثراتی بر روی روابط من گذاشته است؟

· آیا نیاز دیگران را در نظر می گیرم؟ درنظر نگرفتن نیاز دیگران چه اثری بر روی روابطم گذاشته است؟

· آیا مسئولیت زندگی و اعمالم را می پذیرم؟ آیا قادر هستم که مسئولیت های روزمره را بدون آنکه در آنها غرق شوم، انجام دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا به محض اینکه مسائل طبق نقشه پیش نمی رود بهم می ریزم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته است؟

· آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا افکار بحرانزا حفظ می کنم، و در برابر هر موقعیتی عکس العمل از روی هراس و ترس نشان می دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کنم بالاخره یکجوری می شود یا همه چیز درست وخواهد شد؟ توضیح دهید.

· آیا وقتی در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ام به نسبت به آن بی تفاوت بوده ام یا اتفاق افتاده که به خاطر اعتیادم قادر به حمایت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضیح دهید.

· آیا تا بحال به خاطر اعتیادم به کسی صدمه رسانده ام؟ توضیح دهید.

· آیا من کج خلقی و یا رفتار خشمگینانه دارم و یا بر اساس احساساتم عکس العملی نشان می دهم که باعث خدشه به احترام به خود و ارزش من بشود؟

· آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم مصرف می نمودم؟ در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟

 

بهانه، دست آویز

بهانه یا دست آویز، نقاطی است که ما در برنامه خود جهت لغزش محفوظ نگه می داریم. آنها ممکن است بر پایه این فکر که ما می توانیم حداقل کنترل را برای خود حفظ کنیم ساخته شوند، مثل اینکه بگوییم (( بله من می پذیرم که دیگر نمی توانم مصرفم را کنترل کنم، ولی می توانم که مواد بفروشم؟)) یا اینکه فکر کنیم می توانیم دوستی خود با کسانی که با ما مصرف بوده اند یا از آنها مواد می خریدم را حفظ کنیم. یا ممکن است فکر کنیم یک رشته از اصول برنامه به درد ما نمی خورد و برای ما کاربردی ندارد. یا ممکن است فکر کنیم که با یک رشته از وقایع نمی توانیم در حالی که پاک هستیم، روبرو شویم، مانند یک بیماری حاد، یا مرگ یکی از عزیزان، و نقشه بکشیم که اگر چنین اتفاقی افتاد مصرف کنیم. یا ممکن است فکر کنیم بعد از رسیدن به هدفی خاص، یا ساختن مبلغ مشخصی پول، یا بعد از چند سال پاک بودن، دیگر قادر خواهیم شد تا مصرف مواد را کنترل کنیم. بهانه و دست آویز معمولاً در پس فکر ما و ماورای افکارمان قرار می گیرد و ما اغلب به طور کامل درباره آن آگاه نیستیم ضروری است که ما این بهانه و دست آویز را آشکار کنیم و آن را همین جا و همین حالا لغو کنیم.

· آیا ابعاد کامل بیماریم را پذیرفته ام؟

· آیا فکرمی کنم که می توانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم؟ آیا میتوانم به همان مکان هایی که می رفتم، بروم؟ آیا فکر می کنم عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آن را در دسترس خود نگه دارم، تا باعث شود که گذشته از یادم نرود یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟ اگر آری ، چرا؟

· آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالیکه پاک هستم با آن روبرو شوم، اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟

· آیا فکر می کنم با مقدار زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی ، قادر به کنترل مصرفم خواهم بود؟

· من هنوز به چه دست آویز یا بهانه ای چسبیده ام؟

 

تسلیم

تفاوت بزرگی بین قبول کردن و تسلیم شدن وجود دارد. قبول کردن احساسی است که وقتی می فهمیم معتاد هستیم به ما دست می دهد در زمانی که بهبودی را به عنوان راه حل مشکلمان نپذیرفه ایم.خیلی از ما، مدت ها قبل از اینکه به معتادان گمنام بپیوندیم خود را در این مرحله یافته بودیم. احتمالاً فکر می کردیم سرنوشت ما این است که معتاد باشیم و باید با اعتیاد زندگی کنیم و بمیریم. ازطرف دیگر ((تسلیم)) چیزی است که برای ما بعد از پذیرفتن قدم یک به عنوان یک واقعیت و پذیرش بهبودی به عنوان راه حل، اتفاق می افتد. ما دیگر نمی خواهیم به طریق گذشته زندگی کنیم. دیگر نمی خواهیم احساساتمان مانند گذشته باشد.

· آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم، از چه چیز آن؟

· چه چیز مرا متقاعد می سازد که دیگر نمی توانم با موفقیت مصرف کنم؟

· آیا پذیرفته ام که بعد از مدت های طولانی پرهیز، باز هم کنترلی نخواهیم داشت؟

· آیا می توانم بهبودیم را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟

· اگر کاملاً تسلیم شوم زندگی من چگونه خواهد بود؟

· آیا می توانم بدون تسلیم کامل به بهبودیم ادامه دهم؟

 

 

اصول روحانی

درقدم یک، ما به صداقت، روشن بینی، تمایل، فروتنی و پذیرش می پردازیم. تمرین اصل صداقت از طریق اعتراف به اعتیادمان در قدم یک شروع می شود ف و باتمرین صداقت در مسائل روزمره ف ادامه پیدا می کند . وقتی که درجلسه می گییم که من معتاد هستم به احتمال زیاد اولین حقیقت صادقانه است که بعد از مدت ها به زبان آورده ایم . از آنجا شروع می کنیم تا بتوانیم با خودمان و نهایتاً، از این طریق با دیگران صادق باشیم .

تمرین اصلی روشن بینی در قدم یک ، بدین شکل که ما باور می کنیم که ممکن است راه دیگری نیز برای زندگی وجود داشته باشد و تمایل نشان می دهیم که آن را آزمایش کنیم. مهم نیست که ما اطلاعات کاملی راجع به این نوع زندگی داشته باشیم، یا اینکه این راه ممکن است کاملاً با هرچیزی که ما قبلاً شنیده ایم فرق داشته باشد، این مهم است که ما دیگر خود را در افکارمان محدود نسازیم. بعضی مواقع ممکن است حرف هایی از طرف اعضای جلسات معتادان گمنام بشنویم که به نظر ما احمقانه بیاید حرف هایی مثل ((تسلیم شو تا پیروز شوی)) یا پیشنهاد دعا کردن برای کسی که از او رنجش ونفرت داریم. وقتی چیز هایی که هنوز امتحان نکردیم مردود نمی شماریم، روشن بینی خود را نشان می دهیم .

اصل تمایل نهفته در قدم یک را میتوان به راه های مختلف تمرین کرد. ما وقتی که تازه شروع می کنیم تا به بهبودی فکر کنیم، خیلی از ما واقعاً اعتقاد نداریم که بهبودی برای مانیز امکان دارد، نمی توانیم درک کنیم عملکرد آن چگونه است، اما در هر صورت قدم یک را آغاز می نماییم. این اولین تجربه ما در رابطه با تمایل خواهد بود. اقدام به انجام هر کاری که به بهبودی ما کمک کند نشانگر تمایل است. مانند: زود به جلسه رفتن و تا آخر وقت در آن ماندن، کمک به چیدن اتاق جلسات، شماره تلفن دیگر اعضا را درخواست کردن و تماس گرفتن با آنها.

اصل فروتنی، در قدم یک نقش محوری دارد، بیشتر از همه در تسلیم شدن ما شکوفا می شود. فروتنی به راحتی وبیشتر از همه در پذیرش اینکه ما چه کسی هستیم بروز می کند. نه بد تر ونه بهتر ازآن چه که زمان مصرف فکر می کردیم، فقط یک انسان.

جهت تمرین اصل پذیرش، ما باید بیشتر از اینکه فقط اقرار کنیم که معتاد هستیم از خود مایه بگذاریم. وقتی که اعتیاد خود را می پذریم تغییری ژرف و عمیق را در درون خود حس خواهیم کرد که توسط احساس امید فزاینده همراه می شود. همچنین به ما احساس آرامش و صلح دست می دهد. با اعتیاد و بهبودی وهمین طور با مفهومی که در این دو واقعیت در زندگی ما پیدا خواهند کرد ، روبرو و آشنا می شویم. از آینده ای که همراه با شرکت در جلسات، تماس با راهنما، و کارکرد قدم ها خواهد بود بیم و ترسی نخواهیم داشت ، و به جای آن به بهبودی به عنوان یک هدیه ارزشمند نگاه خواهیم کرد، و کار هایی که به بهبودی مربوط است بی دردسر مانند سایر عادات زندگی می پذیریم.

· آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد به من دست داده، آن را با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذاشته ام؟

· آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام، بدون در نظر گرفتن اینکه، چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام؟

· اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم ،آیا توجه کرده ام که دیگرنیازی ندارم مثل گذشته درغ بگویم ؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم ؟ باچه روش هایی در بهودیم شرع به داشتن صداقت کرده ام ؟

· چه چیزی در بهبودیم شنیده ام که باور کردنش مشکل داشته ام ؟آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف رابه من زده خواستهام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟

· من چه شکلی روشن بینی را تمرین می کنم؟

· آیا تمایل به انجام رهنمود های راهنمایم دارم؟

· آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم ؟

· آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم؟ از چه راههایی؟

· آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کرده ام ؟ یا فکر می کنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری درجامعه اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دوتا؟

· آیا احساس اهمیت نسبی در حلقه دوستان و خانواده می کنم؟در کل جامعه چطور؟آن احساس چیست؟

· در رابطه با کار کردن قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین می کنم؟

· آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نموده ام؟

· آیا با کار هایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم، آشتی نموده ام؟

· چرا برای ادامه بهبودی لازم است تا بیماریم را بپذیرم؟

 

حرکت به جلو

حال که آماده رفتن به قدم دوم می شویم، احتمالاً شک داریم که آیا به اندازه کافی قدم یک را خوب کار کرده ایم . آیا مطمئن هستیم که وقت حرکت به جلو رسیده؟ آیا به اندازه ای که دیگران صرف قدم یک کرده اند، وقت صرف نموده ایم؟ آیا واقعاً درک و فهم کاملی از این قدم پیدا کرده ایم؟ خیلی از ما پی برده ایم که اگر در مورد درک خود از هر قدم قبل از اینکه قدم بعدی را شروع کنیم مطلبی بنویسیم خیلی مفید خواهد بود.

· چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش بروم؟

· درک من ازقدم یک چیست؟

· دانش و تجربه گذشته من چگونه بر روی کار کردن این قدم تاثیر گذاشت؟

ما چگونه به جایی رسیده ایم که نتایج روش زندگی خود در گذشته را دیده ایم و پذیرفته ایم که نیاز به روش جدیدی برای زندگی داریم، اما احتمالاً هنوز نمی توانیم درک کنیم که زندگی بهبودی چغدر غنی است . در حال حاضر ممکن است رهایی از اعتیاد فعال کفایت کند، اما به زودی درک می کنیم خلایی را که توسط مواد مخدر و یا دیگر عادات وسواسی و اجباری، پر می کردیم، نیاز به بر طرف شدن دارد. کار کرد قدم های دیگر آن خلا را پر خواهد کرد. مرحله بعدی از سفر بهبودمان ، قدم دوم است.

 

قدم دوم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 

"ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند"

قدم یک ما را از تصورات مان در مورد اعتیاد رها می سازد ، و قدم دو به ما امید به بهبودی می بخشد . قدم دو به می گوید که آنچه در مورد اعتیادمان در قدم یک کشف کرده ایم به معنای آخر راه وپایان داستان نیست . قدم دو می گوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی می کردیم کاملاً غیر ضروری بوده اند. ما میتوانیم ازشر آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق کارکرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد می گیریم که کاملاً از آنها رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم

قدم دوم خلاءیی که پس ازکار کردن قدم یک احساس می کنیم را از بین می برد. وقتی به قدم دو می رسیم، شروع به این فکر می کنیم که شاید، فقط شاید نیروی برتری در ما وجود داشته باشد – نیرویی که توان و ظرفیت التیام زخم های روحی ما ، آرام کردن روان سر در گم ما و بازگرداندن سلامت عقل به ما را دارد.

وقتی که ما در برنامه یک تازه وارد بودیم ، اکثرمان از مفهوم این قدم که دلالت بر نداشتن سلامت عقل می کرد، متعجب بودیم . از تشخیص دادن عجزمان ، تا اقرار به نداشتن سلامت عقل ، به نظر یک خیزش و پرش خیلی بزرگ می آید. اگر چه پس از اینکه مدتی دربرنامه ماندیم ، شروع به درک مفهوم واقعی این قدم می کنیم. در کتاب پایه نداشتن سلامت عقل به این شکل معنی شده ((تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن.)) ما به راحتی می توانیم با این مفهوم رابطه برقرار کنیم. بلاخره ، خود ما چند بار سعی کردیم که کار خلافی را بدون تقبل مسئولیت و تحمل پی آمدش انجام دهیم ، و موفق نشده ایم؟؟ و هر بار به خود گفته ایم که این دفعه فرق می کند. این یعنی دیوانگی. وقتی اصول این قدم را برای سالیان متمادی به کار گیریم وزندگی کنیم ، تازه کشف می کنیم که دیوانگی ما واقعاً چقدر عمیق است و اغلب به این نتیجه می رسیم که گفته کتاب پایه فقط یک خراش کوچک بر روی سطح است. بعضی از ما از این قدم اجتناب کردیم ، چون فکر می کردیم لازمه آن مذهبی بودن است ، که این فکر از حقیقت دور است. هیچ چیز ، مطلقاً هیچ چیز در برنامه چلسات معتادان گمنام وجود ندارد که لازمه انجام آن برای یک عضو ، نیازی به مذ هبی بودن او داشته باشد. انچمن ما از این ایده که ، هر کس علیرغم ...... و مذهبی بودن یا نبودن می تواند به ما ملحق شود ، به شدت دفاع می کند. اعضای ما نهایت سعی خود را می کنند تا ضامن این اصل باشند ، وهیچ گونه مصالحه و سازشی را در مورد حق بلا شرط هر معتاد برای رسیدن به فهم شخصی از نیروی برتر تحمل نمی کنند. این یک برنامه روحانی است ونه مذهبی.

زیبایی و شکوه قدم دو آنجا متجلی می شود که شروع به این فکر می کنیم که نیروی برتر ما چه وچگونه است. ما تشویق می شویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد و از همه مهمتر، قادر باشد که سلامت عقل را به ما باز گرداند. قدم دو می گوید که (( به مرور یک نیروی برتر از خودمان ایمان آورده ایم)) بلکه می گوید ((به مرور ایمان آوردیم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند)) بنابراین تکیه و پا فشاری بر این که بر این که این نیرو کی یا چیست ، نمی باشد ، بلکه بر کاری که این نیرو می تواند برای ما انجام دهد ، تکیه می کند. گروه ، شرایط کافی برای یک نیروی برتر بودن را دارد. همین طور اصول نهفته در دوازده قدم. البته درک شخصی هر عضو کفایت می کند. هر قدر به مدت پاکی ما افزوده شود و به کارکرد قدم ها ادامه دهیم ، بهتر درک می کنیم که علیرغم طول اعتیادمان و عمق دیوانگی ما ، هیچ محدودیتی جز توانایی نیروی برترجهت باز گرداندن سلامت عقل به ما وجود ندارد.

 

 

امید

یأسی که ما با آن وارد برنامه شدیم. توسط کار کرد قدم دو به امید تبدیل می شود. هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد کرده ایم – راه هایی مانند دارو ، مذهب یا روانکاوی در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی می توانند به ما کمک کنند. و هیچ کدام کافی نیستند . به مرور همه راه هایی را که به فکر مان می رسید ، امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سردر گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم . و ایا اصلاً راه اصلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد . در حقیقت ، ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن هم شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شا ید یک روش دیگر است که کارآیی ندارد و یا حداقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .

اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کردنده اند و حالا پاک بودند . ما آنها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی را که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند – نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ،بلکه نقات وحشتناک و یأس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در چلسات معتادان گمنام ملاقات کرده ایم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای اینکه روزی خود نیز در آنجا بوده اند.

وقتی می فهمیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم. شاید در آن لحظه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقاً مشابه داستان خودمان بود گوش کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .

در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید می شود . هر بار کشف جدیدی درباره بیماری مان میکنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی می شود . علی دقم این که فرایند ریزش وفرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد ناک باشد . اما هر بار چیز دیگری درون ما ، جا می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم ، حتما به برنامه ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یأس آور ترین زمان ها و در بیمار ترین حالات خود ، باز هم سلامت عقل می تواند به ما باز گردانده شود .

· امروز من به چه چیر هایی امید دارم؟

 

نداشتن سلامت عقل

آگر ما شکی در دمورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، ما این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .

· آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود بال کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودتان بزنید .

· چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

· آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مفصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

· آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود ((اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد .

· چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

· تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

· از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

· آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .

· احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟

 

به مرور ایمان آوردیم

مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .

· آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟

· آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟

· جمله ((به مرور ایمان آوردیم .......)) برای من چه مفهومی دارد؟

به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .

· آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟

· چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟

· به چه چیز ایمان دارم؟

· ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟

 

نیروی برتر از خودمان

هر یک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی ، بهبودی خود را آغاز می کنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود . در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی در باره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم . این درک و فهمی است که بعداً به آن دست پیدا خواهیم کرد . درکی که ما از نیروی برترمان در قدم دو، بیشتر به آن نیاز داریم ، درک و فهمی است که بتواند به ما کمک کند در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خوا هان درکی هستیم که برایمان کار کند .

آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد؟ جواب این سوال ساده است . بدون شک این نیروی منفی و برتر از خودمان بود . اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود ، و باعث گردیده بود که رفتار های ما غیر از آن باشد که می خواستیم . حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد ، نیرویی که حداقل به قدرت مندی اعتیادمان باشد

· آیا من برای پزیرش نیرویی برتر از خود مشکل دارم؟

· بعضی از چیز هایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید .

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه ؟

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟

بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در باره ذات نیروی برترمان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد در واقع قدم دوم قدمی است که اگر ما تاکنون ایده مشخصی دز مورد نیروی برتر نداشته ایم ، باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم – برای خیلی از معتادان راحت تر است ، که اول تشخیص دهند نیروی برتر آن ها دارای چه مشخصه ای نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند . در ضمن بررسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کار هایی برای ما انجام دهد به ما کمک می کند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشت های متفاوتی از نیروی برتر می تواند ، اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد ، و یا یک راه مستقیم و درست ، و یا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند . تا جایی که این نیرو مهربان ، بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد ، مشکلی نیست . در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از آن نیرو برای پاک ماند وبهبودی در خواست کمک کنیم .

· چه شواهدی که نیروی برتر ر زندگی من کاربرد دارد؟

· نیرویی برتر من چه مشخصه هایی ندارد؟

· نیروی برتر من چه مشخصه هایی دارد؟

 

برگشت سلامت عقل

در کتاب چگونگی عمل کرد ، برگشت سلامت عقل به این گونه تعریف شده :رسیدن به نقطه ای در نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگی های همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند . ما در می یابیم که که در همان گونه که همان گونه که از دست دادن جنبه فکری وحس تناسب نشان دهنده نداشتن سلامت عقل در ما میباشد ، به همان نسبت روشن بینی وداشتن حس تناسب و تعادل د تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد . ما در می یابیم که برای نوع رفتار و اعمالمان دارای حق انتخاب هستیم و کم کم بلوغ و عقلانیت لازم برای اینکه تمامی جوانب کار قبل از عمل کردن ، بسنجیم پیدا خواهیم کرد .

طبیعتاً زندگی ما تغییر خواهد کرد . اکثر ما وقتی که مصرف خود را با اوایل بهبودی ، اوایل بهبودی را با زمانی که مدتی است که در برنامه هسیم ، و همین طور اواسط بهبودی را با وقتی که مدت ها است در برنامه هستیم مقایسه می کنیم ، مشکلی برای تشخیص برگشت سلامت عقلمان نخواهیم داشت . این همه یک فرآیند است و نیاز به بزگشت سلامت عقل در ما نیز نسبت به زمان متغیر می باشد .

وقتی که در برنامه تازه وارد هستیم ، احتمالاً برگشت سلامت عقل برای ما به معنی این است که دیگر لازم نیست مصرف کنیم . زمانی که این اتفاق می افتد ، مقداری از دیوانگی ما که رابطه مستقیم با مصرفمان دارد از بین خواهد رفت . ما از خلاف کردن برای دست رسی به مواد مخدر دست برمیداریم و دیگر خود را برای بدست آوردن مواد مخدر در شرایط تحقیر آمیز قرار نمی دهیم .

اگر مدتی که در حال بهبودی هستیم ،ممکن است دریابیم که برای ایمان داشتن به اینکه یک نیروی برتر از خودمان می تواند به ما کمک تا پاک بانیم مشکل نداشته باشیم ،اما ممکن است هنوز ندانیم که برگشت سلامت عقل به غیر از پاک ماندن چه معنی و مفهومی برای ما دارد . خیلی مهم است که در همان حال که در بهبودی رشد می کنیم ،درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد کند .

· چند مثال به عنوان نمونه هایی از داشتن سلامت عقل بزنید ؟

· چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد ؟

· امروز در چه قسمت هایی از رندگی ام نیاز به سلامت عقل دارد ؟

· برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرآیند می باشد؟

· کارکرد باقی قدم ها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است ؟

بعضی از ما ممکن است انتظارات غیر واقعی از برگشتن سلامت عقل داشته باشیم . ممکن است فکر کنیم که ما دیگر عصبانی نخواهیم شد ،یا اینکه به محض کار کردن این قدم رفتارمان کامل و بی عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه ، اغتشاش افکار و عدم تعدل در زندگی مشکل نخواهیم داشت . ممکن است این اوصاف می زیاده از حد و افراطی به نظر آیند ،اما اگر از رشد شخصی مان در بهبودی ناراضی هستیم یا اینکه از مدت زمان طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد دلخوریم ،احتمالاًمی توانیم یکی از این حالات را در خود تشخیص دهیم . اکثر ما در یافته ایم که اگر از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی مان دست برداریم تا سر حد امکان دست پیدا خواهیم کرد .

· من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم ؟ آیا این توقعات واقع گرایانه هستند یا نه ؟

· آیا تواقعات واقع گرایانه من در مورد پیشرفت بهبودیم به واقعیت پیوسته یا نه ؟آیا درک می کنم که بهبودی در طول زمان اتفاق می افتد و نه یک شبه ؟

· اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن درستی و با موقعیت روبرو نشده ایم ، اکنون می توانیم حتی برای یکبار از روی سلامت عقل عمل کنیم ،نشانه ای از سلامت عقل است . آیا تجربه ای به این شکل در بهبودی خود داشته اید ؟ آنها چه بودند ؟

اصول روحانی

در قدم دوم ما روی روشن بینی ،تمایل ، ایمان ، اعتماد و فروتنی تمرکز می کنیم. روشن بینی که ما اول بار تجربه می کنیم ، درک این مسئله است که به تنهایی نمی توانیم بهبود یابیم و به کمک احتیاج داریم که با ایمان به این مسئله که کمک برای ما وجود دارد ، تداوم پیدا می کند . مهم نیست که ما از نیروی برتر از خودمان تصویر کامل و درستی داشته باشیم ،مهم این است که فقط باور داشته باشیم که کمک به ما ممکن است .

· چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد ؟

· امروز در زندگی چگونه از خود روشن بینی نشان می دهم ؟

· امروز من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده ؟ ایا باور دارم که تغییرات بیشتری هم امکان دارد ؟

· تمرین کردن اصل روحانی تمایل در قدم دوم ممکن است که خیلی ساده شروع شود . در ابتدا ممکن است که فقط به جلسات برویم و به مشارکت معتادان در حال بهبودی گوش می کنیم و تجربه آنها را در مورد این قدم بشنویم . پس از آن چیزی را که می شنویم برای بهبودی خود به کار گیریم ،البته از راهنمایمان هم درخواست کمک می کنیم .

· من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· آیا کاری است که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کرده ام ؟ آن کار چیست ؟

ما نمی توانیم که فقط منتظر بنشینیم و منتظر باشیم که ایمان نهفته در قدم دوم را احساس کنیم . ما باید روی آن کار کنیم ، یکی از پیشنهاداتی که برای اکثر ما کار کرده این است که تظاهر به داشتن ایمان کنیم ، این به آن معنی نیست که با خود ناصادق باشیم و نیازی هم نیست که به راهنمای خود یا کس دیگری در مورد آن دروغ بگوییم . ما این کار را به خاطر آن انجام نمی دهیم که به نظر خوب و با ایمان بیاییم ، تظاهر به ایمان فقط به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم ، مثل اینکه باور داریم آن چیز که آرزویش راداریم ، اتفاق خواهد افتاد و در قدم دو به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم مثل اینکه منتظر هستیم تا سلامت عقل هر آن به ما بازگردد . راههای مختلفی وجود دارد که این راهکار می تواند در زندگی برای ما کاربرد داشته باشد . اکثر اعضای ما پیشنهادمی کنند که ما می توانیم با شرکت منظم در جلسات و گوش کردن به راهنمایمان ، فرآیند تظاهر به ایمان داشتن و ایمان آوری را شروع کنیم .

· من چه اعمالی انجام داده ام که نشانگر ایمان من است ؟

ایمان من چگونه رشد کرده است ؟

آیا قادر بوده ام انجام کاری را برنامه ریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع نخواهد کرد ؟

تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه برترس مان در مورد فرایند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است که پاک هستیم احتمالاًدردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که درد های بیشتری در راه باشد . به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است . اما هیچ یک از انها بیش از حد تحمل ما نیست ، و نیاز نیست که آنها را به تنهای تحمل کنیم . اگر ما اعتمادمان را به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودمان ارتقاء دهیم ، می توانیم از این دوران دردآور در بهبودی مان عبور کنیم . ما می دانیم که در انتها ی این دوران چیزی که منتظر ماست ، بیش از یک شادی مصنوعی است ، بلکه یک تغییر بنیادین خواهد بود که زندگی ما را از لحاظ رضایت ، یک درجه عمیق تر خواهد کرد .

· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟

· چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترس ها رها شوم ؟

· چه اعمالی انجام می دهم که نشانگر اعتماد من به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودم است ؟

اصل فروتنی از تشخیص اینکه نیروی برتر از خودمان وجود دارد ، سرچشمه می گیرد . برای ما دست برداشتن از اتکاء کردن به خودمان و در خواست کمک ، یک مجادله بزرگ خواهد بود ، اما زمانی که موفق به انجام این کار می شویم ، اصل روحانی فروتنی ، نهفته در این قدم را تمرین می کنیم .

· آیا از یک نیروی برتر از خودم در خواست کمک کرده ام ؟ چگونه ؟

· آیا امروز از راهنمایم کمک خواسته ام یا به جلسات رفته ام یا در دسترس دیگر معتادان در حال بهبودی بوده ام ؟ نتایج آن چه بود ؟

" حرکت به جلو "

وقتی که آماده می شویم تا به قدم سوم برویم باید چند لحظه صبر کنیم و ببینیم که از کارکرد قدم دو چه به دست آورده ایم اینکه پس از کار کردن هر قدم درک خود از آن قدم را بر روی کاغذ بیاوریم کمک می کند تا بهتر اصل روحانی نهفته در آن قدم را مرور کنیم .

· انجام چه اعمالی می تواند به من در فرآیند ایمان آری کمک کند ؟

· من چه اعمالی انجام می دهم تا بر توقعات غیر واقعی خود در مورد پیدا کردن سلامت عقل غلبه کنم ؟

· درک من از قدم دو چیست ؟

· دانش و تجربه من چگونه بر کار کردن این قدم اثر گذاشت ؟

وقتی که برای شروع قدم سه آماده می شویم ، احساس امید در ما به وجود می آید . حتی اگر در بهبودی جدید نباشیم ،باز هم وقتی شروع به کارکرد قدمها می کنیم ، این اگاهی که در بهبود رشد و تغییر نه تنها ممکن بلکه غیر قابل اجتناب است را قوت می بخشیم . ما می بینیم که امکان رهایی از عدم سلامت عقلی که اخیراً به واسطه از این جا به بعد شروع می کنیم تا از کورکورانه به سوی دیوانگی رفتن دست برداریم . ما نداشتن سلامت عقل خود را کشف کردیم و شروع به اعتماد کردن به یک نیروی برتر از خودمان نمودیم تا به ما کمک کند که دیگر مجبور نباشیم در این راه قدم برداریم . کمکم از تصورات باطل خود رهایی پیدا کنیم و دیگر نیازی نداریم که اعتیادمان را به عنوان یک راز نگه داریم و یا خود را منزوی کنبم تا کسی به عدم سلامت عقل ما پی نبرد. ما دیده ایم که برنامه برای دیگران چگونه کار کرده و درک می کنیم که برای ما نیز کار خواهد کرد . از طریق ایمان نوپای خود ، تمایل پیدا می کنیم که اقدام نمایم و قدم سه را کار کنیم .

 

قدم سوم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

" ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم "

قدم یک ودو را با راهنمای خود کار کردیم ، تسلیم شدن و تمایل خود برای بکارگیری راه های جدید را نشان دادیم که اینها باعث بوجود آمدن امید در ما شد . اما اگر این امید را سریع به عمل تبدیل نکنیم ، از بین خواهد رفت و ما دوباره به سر جای اول خود باز خواهیم گشت . اقدامی که نیاز است کار کرد قدم سوم است ...

اقدام اصلی در قدم سوم تصمیم گیری است . حتی فکر کردن به این تصمیم گیری ممکن است باعث وحشت ما بشود ، بخصوص وقتی که در مورد تصمیمی که می خواهیم بگیریم تعمق می کنیم . تصمیم گرفتن ، حال هر تصمیمی که باشد ، کاریست که اکثر ما مدتهاست انجام نداده ایم . برای ما همیشه تصمیم گرفته شده است _ توسط اعتیادمان ، توسط مقامات ، یا طبق قرار و قرارداد زیرا ما هیچ وقت نمی خواستیم مسئولیت تصمیم گرفتن برای خود را بپذیریم . وقتی به اینها مفهوم واگذاری اراده و زندگی مان به نیرویی که در این مرحله درک درستی از آن نداریم را اضافه کنیم ، ممکن است احساس کنیم که این همه از توان ما خارج است و بخواهیم به دنبال راه ساده تر و میان بر جهت کارکردن برنامه بگردیم . این افکار خطرناک است ، زیرا وقتی که بخواهیم مبان بر بزنیم ، در اصل برای بهبودی خود کم گذاشته ایم .

تصمیم گیری در قدم سوم ممکن است آنقدر بزرگ باشد که نتوانیم آن را یکباره انجام دهیم . ترس ما از قدم سوم و افکار خطرناکی که این ترس ما را بدان سوق می دهد را می توان از طریق قسمت کردن این قدم به بخشهای کوچکتر تخفیف داد . قدم سوم فقط بخش دیگری در را بهبودی اعتیاد است . تصمیم گرتن در قدم سوم لزوماً به این معنا نیست که باید یکباره همه چیز رادرزندگیمان کاملاً تغییر دهیم . تغییرات بنیادی در زندگی ما به آهستگی از طزیق کار کردن بر روی بهبودیمان اتفاق می افتد ، که این تغییرات همگی نیاز به حضور و فعالیت ما دارند . ما نباید ترس داشته باشیم که این قدم برای ما کاری خواهد کرد که ممکن است ما هنوز برای آن آماده نباشیم یا آن را نپسندیم .

مسئله قابل توجه در این قدم اینست که به ما پیشنهاد می کند که اراده و زندگیمان را به مرابت خداوندی که خود درک می کنیم بسپاریم . این کلمات بسیار مهم هستند . از طریق کار کردن قدم سوم ما اجازه می دهیم که کسی یا چیزی ما را حمایت کند ، نه اینکه ما را کنترل کند یا زندگی را بجای ما بچرخاند . این قدم نمی گوید که ما باید به آدمکی بدون فکر تبدیل شویم و توانی برای زندگی کردن نداشته باشیم ، و در ضمن اجازه هم نمی دهد که بی مسئولیت باشیم و در این مقوله افراط کنیم . به جای همه اینها ما فقط یک تصمیم ساده می گیریم که مسیرمان را عوض کنیم و از جنگیدن و مقاومت در برابر اتفاقات و رویدادها ی طبیعی و منطقی که در زندگیمان رخ می دهد دست برداریم ، و و خودمان را برای اینکه باعث روی دادن اتفاقات و یا تغییر آنها به شکل دلخواه خود شویم ، خسته نکنیم و از این فکر که ما مسئول جهان هستیم دست برداریم . ما می پذیریم که نیروی برتر از خودمان خیلی بهتر می تواند از اراده و زندگی ما مراقبت کند تا خودمان . ما در فرآیند روحانی بهبودی از طریق تعمق در اینکه درک شخصی ما از کلمه خداوند چیست ، پیشرفت می کنیم در این قدم هر یک از ما باید به نتیجه ای در مورد اینکه خداوند برای ما به چه معنایی است ، برسیم . درک ما حتماً نباید کامل و پیچیده باشد و نیاز نیست که حتماًمشابه شخص دیگری باشد . ممکن است ببینیم که بجای اینکه بدانیم خداوند چه شاخصه هایی از نظر ما دارد ، بیشتر می دانیم که خداوند چه شاخصه هایی ندارد . که این مسئله مشکلی نیست و ایرادی ندارد . تنها مسئله ضروری این است که جستجو و کاوشی را آغاز کنیم تا درک ما در حالی که بهبودیمان ادامه دارد عمیقتر شود . هر قدر در بهبودی رشد کنیم ، فهم ما از خداوند نیز رشد می کند . کار قدم سوم به ما کمک می کند تا در یابیم که چه چیز برای ما بهتر کار می کند .

" تصمیم گیری "

همانطور که قبلاً گفتیم ، اغلب ما ممکن است از فکر اینکه باید یک تصمیم بزرگ بگیریم مرعوب می شویم . ممکن است احساس ترس و دستپاچگی منیم و یا از نتایج و تعهداتی که بهمراه خواهد داشت بهراسیم . شاید فکر منیم که این تصمیم گیری ف اقدامی برای یکبار و همیشه است و بترسیم از اینکه ان را درست انجام ندهیم یا فرصت تکرار آن را نداشته باشیم . اما تصمیم به سپردن اراده و زندگیمان به مراقبت خداونی که خود درک می کنیم ، تصمیمی است که بارها و در صورت نیاز هر روز آن را تکرار می کنیم . در حقیقت ، به احتمال زیاد به این نتیجه خواهیم رسید که باید این تصمیم را دائماً تجد ید کنیم ، وگر نه خوشنودی از خود ، بهبودی ما را به مخاطره می اندازد .

لازم است قلباً و روحاً این را بگیریم . اگر چه لغت تصمیم این عمل را بعنوان اتفاقی که در فکر ما روی می دهد تداعی می کند ، اما باید بدانیم که برای ما اقدام و عمل نیز مورد نیاز است تا این تصمیممان باطنی و در حد سلولی باشد .

· چرا تصمیم گیری در این قدم محور اصلی می باشد ؟

· آیا می توانیم این تصمیم را فقط برای امروز بگیرم ؟ آیا ترس یا بهانه ای در مورد آن دارم ؟ آنها چه هستند . باید بدانیم که تصمیم گرفتن ، بدون اینکه با عمل همراه باشد بی معنی است . برای مثال ، ما نمی توانیم یک روز صبح تصمیم بگریم که به جا یا محلی برویم ولی در خانه بنشینیم و تا شب از آن خارج نشویم . چون این کار تصمیم ما را بی معنی میکند و آنرا تا حد یک فکر تصادفی پایین می آورد

· چه عملی جهت اجرای تصمیم خود انجام داده ام ؟

· برای سپردن چه قسمت هایی از زندگیم مشکل دارم ؟چرا مهم است که بهر حال آنها را به خداوندی که خود درک می کنم ، بسپارم ؟

 

" اراده شخصی "

قدم سوم بسیار حساس و مهم است چون ما همگی مدتها طبق اراده خود عمل کرده ایم و از داشتن حق انتخاب و حق تصمیم گیری سوءاستفاده کرده ایم . اراده شخصی دقیقاً به چه معنااست ؟بعضی وقتها به معنی کنار کشیدن و انزوای کامل است . که باعث می شود ما در زندگی کاملاً مجذوب خود و تنها باشیم . بعضی مواقع اراده شخصی باعث می شود که ما هرگونه ملاحظه و مراعاتی را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته خود باشیم . ما احساسات و نیازهای دیگران را نادیده می گیریم و با تمام قدرت ، هر کس را که بخواهد این حق ما که هر کار بخواهیم ، می توانیم انجام دهیم را زیر سؤال ببرد ، زیر پا له خواهیم کرد . ما به مانند طوفان و تند بادی بی رحم به زندگی افراد خانواده ، دوستان ، و حتی غریبه ها تازیانه می زنیم و کاملاًاز خرابی که در پشت سر باقی می گذاریم نا آگاه هستیم . اگر شرایط دلخواه ما نباشد ، سعی می کنیم به هر نحو ممکن ان را بگونه ای تغییر دهیم تا به اهداف خود برسیم . حاضریم به هر قیمتی به خواسته خود برسیم . چنان سرگرم تعقیب افکار و خواسته های آنی خود و اجباری هستیم که کاملاًرابطه ما با وجدانمان و نیروی برتر قطع می گردد . برای کار کردن این قدم نیاز است که هر یک از ما راه هایی را که از ان طریق طبق اراده شخصی خود عمل کرده ایم را تشخیص دهیم .

· من چگونه طبق اراده شخصی خود عمل کرده ام ؟ انگیزه هایم چه بوده اند ؟

· عمل از روی اراده شخصی چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته ؟

· اراده شخصی من چگونه بر دیگران اثر گذاشته ؟

سپردن اراده شخصی به این معنا نیست که هدفهای مان را پیگیری کنیم یا سعی در تغییر خود یا محیط اطرافمان ننماییم . یا به این معنی نیست که منفعلانه هر بی عدالتی را در حق خود یا کسانی که مسئولیتشان با ما است بپذیریم . لازم است که بین اراده شخصی مخرب با رفتار سازنده تفاوت قائل شویم .

ایا پیگیری اهدافم ، باعث صدمه به دیگران می شود ؟ چگونه ؟

آیا در پیگیری اهداف صحیح ، امکان دارد بصورتی عمل کنم که نتیجه معکوس برای خودم یا دیگران داشته باشد ؟ توضیح دهید .

ایا هیچ وقت برای رسیدن به هدفی مجبور به مصالحه یا سازش در مورد اصول گردیده ام ؟ ( برای مثال : مجبور شوم که نا صادق باشم ، بی رحم ،یابی وفا باشم ؟ )

اگر در برنامه جدید هستیم و تازه شروع به کار کرد قدم سوم کرده ایم ، احتمال دارد گیج شویم که خواست و اراده خداوند برای ما چیست و فکر کنیم که این قدم از ما می خواهد که آن را پیدا کنیم . در حقیقت ما قبل از قدم یازده ، رسماً توجه خود را بر روی آگاهی از خواست نیروی برتر متمرکز نمی کنیم ، اما فرآیندی که ما را بدان سو رهنمون می سازد را از قدم سوم آغاز می کنیم .

خواست خدا برای ما ، چیزی است که ما بتدریج از طریق کار کردن قدم سوم به آن پی می بریم . اما فعلاً می توانیم به نتایج ساده ای درباره خواست خدا که برای ما کاربرد داشته باشد ، بسنده کنیم . این خواست نیروی برتر است که پاک بمانیم . خواست خدا برای ما انجام کارهایی است که کمک می کند تا پاک بمانیم ، مانند رفتن به جلسات یا تماس منظم با راهنمای خود .

· توضیح دهید چه زمانهایی نیروی اراده خودتان جهت انجام کاری کافی نبوده ؟ ( مثلاً با نیروی اراده خودم نمی توانستم پاک بمانم )

· تفاوت بین نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند ، چه می باشد؟

بعضی مواقع در بهبودی ، ممکن است ببینیم که ناخوداگاه به جای اینکه سعی کنیم خواست خود را با اراده خداوند منطبق کنیم داریم ان را با اراده شخصی خود منطبق می نماییم . این اتفاق آنقدر اهسته و نامحسوس رخ می دهد که ما به سختی مکن است متوجه ان شویم . بنظر می رسد که وقتی اوضاع بر وفق مراد است ما در برابر این مسئله ضربه پذیرتر هستیم . ما از حد و مرز دنبال کردن اهدافمان با فروتنی و صداقت عبور می کنیم و براحتی وارد وادی سوءاستفاده از دیگران و رسیدن به اهدافمان از طریق اجبار انها به کاری شویم .

می بینیم که در بحث با اشخاص برای مجاب کردن آنها زیاده روی می کنیم و بر نظر خود پافشاری می نماییم . یا می بینیم به چیزی زیاده از حد چسبیده ایم . به یکباره متوجه می شویم که مدتهاست با راهنمای خود تماس نگرفته ایم . اگر درست به درون خود گوش کنیم ، احساس ناراحت کننده اینکه از بهبودی فاصله گرفته ایم به سراغمان خواهد ،آمد .

· آیا در بهبودی زمانهایی بوده که احساس کنم که اراده و زندگیم را به دست خود گرفته ام ؟ چه چیز باعث هشدار به من شد ؟ چه اقدامی کردم تا خود را به قدم سوم دوباره متعهد کنم ؟

 

"خداوند بدانگونه که اورا درک می کنیم "

قبل از اینکه عمیقاً در فرآیند سپردن اراده و زندگیمان به خداوندی که خود درک می کنیم ، پیشروی کنیم ، بایست بر روی غلبه کردن به اعتقادات منفی یا مفاهیم نادرستی که از لغت (( خدا )) داریم ،کار کنیم .

· آیا لغت (( خدا )) یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من می شود ؟ منبع این ناراحتی چیست ؟

· آیا هرگز اعتقاد داشته ام که خدا باعث اتفاقات وحشتناک برای من شده یا اینکه مرا تنبیه می کند ؟ آنها چه بوده اند ؟

کتاب اصلی ما پیشنهاد می کند که درکی از نیروی برتر برای خود برگزینیم که بخشنده مهربان ، و بزرگتر از خودمان باشد . این دستورالعمل می تواند هر تعداد درک مختلفی که از خداوند در انجمن وجود دارد را شامل گرددو کسی را حذف نکند . اگر درک ما از خداوند همان اصول روحانی برنامه باشد ، این دستورالعمل صدق می کند . اگر درک ما از (( خداوند )) یک نیروی شخصی باشد یا موجودی باشد که می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم ، باز هم این دستورالعمل صدق می کند . ضروری است که ما شروع به تفحص کرده و درکمان را ارتقاء دهیم . راهنمایمان می تواند در این فرآیند به ما کمک زیادی بکند .

· درک ما امروز از نیروی برتر از خود چه می باشد ؟

· امروز نیروی برتر من چگونه در زندگیم کارمی کند؟

خیلی مهم است دریابیم نیروی برترمان چه مفهومی برای مان دارد ، اما مهمتر از آن اینست که با آن نیرو ارتباط برقرار کنیم این کار را می توان به انواع مختلف انجام داد . اول از همه نیاز است که با این نیروی برتر ارتباط داشته باشیم . بعضی از ما اسم این کار را دعا می گذاریم ، و بعضی دیگر انرا چیز دیگری می نامیم . نیاز نیست که این ارتباط حتماً رسمی یا لغوی باشد . دوم اینکه ما بایست باز باشیم و اجازه دهیم نیروی برتر مان نیز با ما رتباط برقرار کند . اینکار را می توان از طریق توجه کردن به احساساتمان ، عکس العملهای مان و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ می دهد ، انجام داد. یا ممکن است طریقه شخصی برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان داشته باشیم . ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام با ما صحبت کند یا به ما کمک کند که راه درست را ببینیم .

سوم اینکه ف لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی ه خود درک می کنیم ، احساس داشته باشیم . ما ممکن است عصبانی شویم ، ممکن است عاشق شویم ، ممکن است بترسیم ، ممکن است سپاسگزار باشیم . ایرادی ندارد که کل احساسات بشری را با نیروی برترمان در میان بگذاریم این به ما کمک می کند تا با نیرویی که به آن اتکائ کرده ایم احساس نزدیکی بیشتری کنیم و بدان اعتماد نماییم .

· با نیروی برتر چگونه رابطع برقرار می کنم ؟

· نیروی برتر چگونه با من رابطه برقرار می کند ؟ چه احساسی نسبت به نیروی برتر دارم ؟

خیلی از ما ، وقتی که برای مدتی پاک می مانیم ، بر روی ارتقائ درکمان از نیروی برتر از خود کار کنیم . رشد درک ما نشانگر تجربه ماست . ما به بلوغی در درک خود از خداوند می رسیم که به ما صلح و آرامش می بخشد . به نیروی برترمان اعتماد می کنیم و نسبت به زندگی خوشبین هستیم . احساس خواهیم کرد زندگی ما توسط چیزی وراء فهم ما لمس گردیده ، و ما بخاطر این مسئله خوشنود و شکرگزار هستیم .

به یکباره اتفاقی رخ خواهد داد که همه اعتقادات ما نسبت به نیروی برتر مان را به چالش می کشد ، یا مارا نسبت به اصل وجود این نیرو در کل مشکوک و دودل می سازد . این اتفاق ممکن است مرگ عزیزی ، یا یک بی عدالتی ، یا از دست دادن چیزی باشد . هر اتفاقی که باشد ، در ما احساسی به وجود می آورد مثل اینکه لگدی در شکم ما خورده ، و ما از درک آن عاجزیم .

اگر چه ما از روی غریزه خود را کنار می کشیم ، ولی در اینجور موارد ما بیشتر از همیشه به نیروی برتر احتیاج داریم . رک ما از نیروی برتر در آستانه تغییرات اساسی قرار می گیرد . نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم که اگر امکان درک دلیل آن اتفاق وجود ندارد حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد . لازم است که از او درخواست نیروی ادامه دادن را بکنیم . بتدریج رابطه خود را با نیروی برتر برقرار خواهیم کرد ، اما احتمالاً با شرایطی جدید .

· آیا به خاطر تغییراتی که در اعتقاداتم در مورد ماهیت نیروی برتر رخ می دهد ، با خود در حال کشمکش هستم ؟

· آیا فهم کنونی من از نیروی برتر ، هنوز هم برایم کار می کند ؟ به چه تغییراتی ممکن است نیاز داشته باشد ؟

به همان نسبت که ما از درک نیروی برتر رشد می کند و تغییر می یابد ، در می یابیم مه نسبت به اتفاقات زندگیمان عکس العمل متفاوتی نشان می دهیم . ممکن است ببینیم با اتفاقات و شرایطی که در گذشته باعث ترس و دلهره ما می گردید ، خیلی شجاعانه و با شهامت روبرو می شویم . ممکن است با محرومیت هایی که داریم خیلی بهتر و متین تر کنار بیاییم . ممکن است دربیابیم که قادر هستیم قبل از اینکه دست به کار یا عملی بزنیم ، می توانیم تأمل کنیم و فکر نمایم . احتمالاً آرامتریم ، کمتر بطور لحظه ای تصمیم می گیریم ، و بهتر می توانیم آینده نگری کنیم .

 

" سپردن ( واگذاری ) "

ترتیبی که ما از آن طریق آماده می شویم تا اراده و زندگیمان را به خداوندی که درک می کنیم ، تسلیم کنیم ، بسیار مهم است . اکثر ما در می یابیم که اول اراده خود را به او سپرده ایم ، وبعد کمکم در طول مدت ، زندگیمان را . بنظر می آید که راحتتر می توانیم طبیعت مخرب اراده شخصی خود را تشخیص دهیم و نیاز به سپردن آن را درک نماییم . قسمت مشکل تر درک نیاز به سپردن زندگی و فرآیند تسلیم کردن آن است .

برای اینکه راحتتر بتوانیم به نیروی برتر خود اجازه دهیم تا مراب زندگیمان باشد ، نیاز داریم تا اعتماد خود را بسط و توسعه دهیم . مکن است برای سپردن اعتیادمان مشکلی نداشته باشیم ، اما بخواهیم کنترل زندگی مان را در دست خود نگه داریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم تا مسائل مالی خود را به او بسپاریم ، اما اعتماد نکنیم که روابطمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که همسرمان را به او بسپاریم ، ولی اعتماد نکنیم که فرزندمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که سلامتی مان را به او بسپاریم . اما مسائل مالی خود را نه . اکثر ما برای رها کردن کامل مشکل داریم . ما فکر می کنیم که می توایم به نیروی برتر خود اعتماد کنیم تا قسمتهای خاصی از زندگی مان را به او بسپاریم . اما به محض اینکه ترس بر ما غلبه شود یا مسائل به دلخواه پیش نروند ، فوری کنترل را دوباره به دست خود می گیریم . لازم است که ما پیشرفت خود را در این فرآیند را بررسی کنیم :

· مفهوم مراقبت برای من چه می باشد ؟

· سپردن اراده و زندگی به خداوندی که خود درک می کنم ، برای من چه مفهومی دارد ؟

· زندگی من چه شکلی ممکن است تغییر کند اگر که تصمیم بگیرم آن را به نیروی برتر بسپارم ؟

· چگونه به نیروی برتر اجازه می دهم تا در زندگی من تأثیر گذارد ؟

· نیروی برتر چگونه مراقب اراده و زندگی من خواهد بود ؟

· آیا مواقعی بوده که من قادر نبوده ام ، از سر راه خداوند کنار روم و برای نتیجه کاری به او اعتماد کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا مواقعی بوده که قادر بوده ام ، از سر راه خداوند کنار بروم و نتیجه کاری را به او بسپارم ؟ توضیح دهید .

جهت سپردن اراده و زندگی مان به نیرو برتر، ما باید یک رشته کارها را انجام دهیم . اکثر ما در یافته ایم که بهتر است بطور مداوم این تصمیم را رسماً تجدید کنیم . ممکن است که ما بخواهیم از این جمله کتاب پایه که می گوید (( اراده و زندگیم را به تو می سپارم . مرا در بهبودیم راهنمایی کن . و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم . )) استفاده کنیم . این جمله می تواند خلاصه درک خیلی از ما از مفهوم قدم سوم باشد . اگر چه ما بطور حتم آزادیم که لغات خاص خود را استفاده کنیم ، یا راه دیگری جهت اقدام انتخاب کنیم . اکثر ما اعتقاد داریم هر روزی که از مصرف پرهیز می کنیم . یا پیشنهاد راهنمایمان را می پذیریم ، در واقع جهت به عمل در آوردن تصمیم خود برای سپردن اراده و زندگیمان به نیروی برتر ، اقدام کرده ایم .

· چگونه برای سپردن ، عمل می کنم ؟ آیا از لغات خاصی بطور منظم استفاده می کنم ؟ آنها چه هستند ؟

 

" اصول روحانی "

با توجه به ذات روحانی قدم سوم ، ما بر ابتدا بر روی تسکیم و تمایل تمرکز می کنیم . پس از آن می بینیم که امید چگونه به ایمان و اعتماد تبدیل می گرد و در نهایت متوجه می شویم که اصل روحانی تعهد به قدم سوم گره خورده است .

برای ما وقتی که همه چیز همانگونه که می خواهیم پیش می رود ،تمرین اصل روحانی تسلیم خیلی آسان است. در واقع وقتی که همه چیز به نرمی و خوبی پیش میرود، احتمالاًاین باور که همه چیز تحت اختیار و کنترل ماست و به تمرین اصل تسلیم نیاز نداریم ، برایمان پیش می آید . زنده نگه داشتن اصل روحانی تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، در روح و فکرمان برای ما ضروری می باشد ، حتی وقتی که همه چیز خوب و درست پیش می رود .

· چه کارهایی جهت تقویت و تحکیم ، تصمیمی که برای سپردن اراده و زندگی ام به مراقبت نیروی برتر گرفته ام ، انجام می دهم ؟

· قدم سوم چگونه به من کمک می کند تا اصل تسلیم که در قدم یک ودو تمرین کرده ام را تقویت کنم و توسعه دهم ؟

ما معمولاً بیشترین تمایل را پس از تسلیم شدن تجربه می کنیم . تمایل اغلب به دنبال احساس یأس یا در گیری برای کنترل نیز بوجود می آید . اگر چه ما می توانیم اصل روحانی تمایل را قبل از اینکه به آن نیاز پیدا می کنیم ، تمرین نماییم تا در حد امکان از تجربه دردهای غیر لازم اجتناب کنیم .

· تاکنون به چه راه هایی تمایل خود برای بهبودی را نشان داده ام ؟

· آیا در بهبودی خود بر علیه خود می جنگم ، فکر می کنم چه اتفاقی بیفتد اگر تمایل پیدا کنم که بگذارم بهبودی بر آن قسمت از زندگیم مستولی شود ؟

پیشرفتی روحانی از امید به سوی ایمان و اعتقاد در قدم سوم موجود می باشد . ما با امیدی که توسط قدم دو برایمان بوجود آمده ، قدم سوم را شروع کردیم . امید از این اگاهی و دانش که زندگی ما سرشار از امکانات و احتمالات است و هیچ چیز یقین و ابدی در آن وجود ندارد . وتوسط اولین نجواها و پیش بینی های حاکی از آن که ما نیز می توانیم به آرزوهای نهفته درقلب خود دست پیدا کنیم ، بوجود می آید . شک و دودلی ما در فرآیند تبدیل امید به ایمان از بین می رود . ایمان ما را بسوی عمل سوق می دهد . ما در واقع کارهایی را که افرادی که به آنها ایمان داریم به ما می گویند ، انجام می دهیم تا به آن چیزهایی که می خواهیم دست پیدا کنیم . در قدم سوم ایمان ، ظرفیت لازم برای تصمیم گرفتن و عملی ساختن آن را به ما می دهد . اعتماد نیز پس از اینکه ایمان را به کار گرفتیم شروع به اجرای نقش می کند . احتمالاً پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشته ایم و حالا برای ما مشهود است که ما می توانیم از طریق عمل مثبت و سازنده بر روی زندگی خود تأثیر بگذاریم .

· چگونه امید ، ایمان و اعتقاد در زندگی من تبدیل به نیروهای مثبت گردیده اند ؟

· چه اعمال بشتری می توانم انجام دهم تا اصول روحانی امید ، ایمان و اعتقاد را در بهبودی خود بکار گیرم ؟

· چه مشهودات و مدارکی دارم که دیگر می توانم با دلگرمی به بهبودی خود اعتماد کنم ؟

اصل تعهد در اوج فرآیند روحانی در قدم سوم می باشد . تصمیم گرفتن برای واگذاری و سپردن به خداوند ، و تکرار و تکرار این تصمیم به دفعات حتی اگر بنظر اید که اتفاق مثنتی رخ نمی دهد ، مفهوم کلی این قدم است . ما می توانیم اصل روحانی تعهد را با تأیید و تکرار تصمیم خود به صورت مداوم و منظم و به عمل در آوردن آن ،که به تصمیم مامعنا و مفهوم می بخشد ، تمرین کنیم . برای مثال باقی قدمها را کار کنیم .

· اخیراًچه کاری کرده ام که نشان دهنده تعهد من به بهبودی و به کارگیری برنامه باشد ؟ ( برای مثال : آیا پست خدماتی در جلسات معتادان گمنام قبول کرده ام ؟ آیا موافقت کرده ام که راهنمای دیگر معتادان در حال بهبودی باشم ؟ آیا به رفتن در جلسات علیرغم هرگونه احساسی که داشته ام ، ادامه داده ام؟ آیا به کار کردن با راهنمای خود حتی اگر او حقیقت تلخی را به من گفته باشد یا راهکاری را به من پیشنهاد کرده باشد که مورد پسند من نبوده ، ادامه داده ام ؟ آیا راهکار او را انجام داده ام ؟ )

 

" حرکت به جلو "

در حالیکه آماده می شویم تا به قدم چهارم برویم ، باید نگاهی به آنچه در قدم سوم به دست آورده ایم داشته باشیم . نوشتن درباره درک خود از هر قدم قبل از اینکه به قدم بعدی برویم به ما کمک می کند تا اصول روحانی مربوط به آنها قدم را بهتر و در حد سلولی درک کنیم.

· آیا هیچ بهانه و دستاویزی برای تصمیم گرفتن جهت واگذاری و سپردن اراده و زندگی خود به مراقبت خداوند دارم ؟

· آیا احساس می کنم که اکون اماده هستم تا به او بسپارم ؟

· چگونه تسلیم در قدم یک به من در قدم سوم کمک می کند ؟

· جه اعمالی را در نظر دارم که جهت به کار گرفتن تصمیم خود به اجرا در آورم ؟ کار کردن باقی قدمها چگونه در این مقوله می گنجد ؟

ما کار خود در قدم سوم را با افزایش آزادی خود به پایان می بریم . اگر این قدم را دقیق و کامل کار کرده باشیم ، عمیقاً از درک این موضوع که دنیا بدون دخالت ما هم به کار خود ادامه خواهد داد ، تسلی می یابیم . مسئولیت گرداندن و اجرا همه کارها یک وزنه بسیار سنگینی است . و ما خوشحالیم که توانسته ایم ذات افکار و ایده های قدیمی خود پی برده ایم و حال تمایل داریم که از آنها دست برداریم و اجازه دهیم تا زندگی مان تغییر کند . حتی ممکن است دریابیم که تمایل داریم ریسک کنیم و کارهایی انجام دهیم که هیچ وقت شهامت انجام آنها را نداشته باشیم ، چون از اینکه نیروی برتر از ما مراقبت می کند ؛ احساس امنیت و اطمینان می کنیم .

بعضی از مردم قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرند ، صبر و تحمل می کنند و توسط روحانیت خود زمین گیر می شوند . اما ما به منبع نیروی خود مراجعه می کنیم ، و از نیروی برتر از خودمان دعوت می کنیم تا در زندگی ما کار کند ، و وقتی که مطمئن می شویم در راه درست قرار داریم به جلو حرکت می کنیم. حال نیاز است که ما یک قدم دیگر در راه بهبودی برداریم ، کاری که تصمیم قدم سوم ما را به واقعیت در می آورد . حال زمان آن است که یک ترازنامه اخلاقی جستجوگرانه و بی باکانه تهیه کنیم

 

قدم چهارم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام


"ما یک ترازنامه اخلاقی و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم "

اکثر ما چون می خواستیم مصرف مواد مخدر را قطع کنیم به معتادان گمنام آمدیم . ما احتمالاًدرباره اینکه با آمدن به جلسات معتادان گمنام در حال شروع چه کاری هستیم و یا در آغاز یک برنامه بهبودی هستیم ، زیاد فکر نکرده بودیم . اما اگر تاکنون به دست آورد این برنامه توجه نکرده اید ، شاید الان وقت آن باشد که تأمل کنید و در این باره فکر کنید ...

ابتدا باید از خود بپرسیم که از بهبودی چه توقعی داریم . اکثر ما به این سؤال اینگونه پاسخ می دهیم که ما فقط خواهان آسایش ، نشاط ، و آرامش هستیم . یا فقط می خواهیم که بتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم . اما چگونه می توانیم خود را دوست داشته باشیم وقتی که حتی نمی دانیم که کی هستیم ؟

قدم چهارم ابزار لازم جهت شناخت خود ، و اطلاعات مورد نیاز برای دوست داشتن خود را به ما نشان می دهد . همینطور چیزهای دیگری که ما از برنامه توقع داریم ، مانند آسایش ، نشاط و آرامش را به ما ارائه می کند .

قدم چهارم جلودار و بوجود آورنده دوره جدید بهبودی ما است . از قدم چهارم تا قدم نهم را می توان فرایندی در درون یک فرآیند نامید . ما از اطلاعاتی که در قدم چهارم بدست می آوریم ، برای کار کردن قدمهای پنجم ، ششم ، هفتم ، هشتم و نهم استفاده می کنیم . این فرآیند قرار است که بارها و بارها در بهبودی ما تکرار شود .

مثالی برای این فرآیند است که بسیار مناسب می باشد . ما همانند یک پیاز هستیم . هر بار که قدم چهارم را کار می کنیم ، یک لایه پوست را از خود دور می کنیم و به مغز و اصل خود نزدیکتر می شویم . هر یک از لایه های پوست پیاز نشانگر یک لایه انکار ، بیماری اعتیاد ، نواقص شخصیتی و خساراتی است که به بار آورده ایم . مغز پیاز نشانگر روح سالم و نابی است که در اعماق وجود همه موجود می باشد . هدف ما در بهبودی رسیدن به بیداری معنوی است و با شروع این فرآیند به آن نزدیک می شویم . هر بار که این راه را طی می کنیم بیماری معنوی ما کمی بیشتر می شود .

قدم جهارم روشی برای پیدا کردن شناخت از خود است ، و همانقدر که به ما کمک می کند تا ذات خطاهای خود را ببینیم ، همانقدر هم کمک می کند تا با نقاط قوت و داشته های خود آشنا شویم . فرآیند ترازنامه نویسی نیز راهی بسوی آزادی می باشد . ما از آزاد بودن مدتهامحروم بوده ایم ، شاید حتی در تمام طول عمر خود ،اکثر ما کشف می کنیم که مشکلات ما از زمانی که برای اولین بار ، مواد مخدر مصرف کردیم شروع نشد ، بلکه خیلی قبل از آن و وقتی که دانه اعتیاد در وجود ما کاشته شد ، آغاز گردید . ممکن است ما خیلی قبل از آنکه برای اولین بار مواد مخدر مصرف کنیم ، احساس انزوا و متفاوت بودن را تجربه کرده باشیم . درحقیقت ، آنجه که ما احساس می کردیم و نیروهایی که ما را به جلو می راند کاملاًبا اعتیادما در تضاد و دشمنی بود ، و آرزوی ما برای تغییر احساساتمان و مطیع کردن آن نیروها بود که ما را برای اولین بار مصرف رهنمون ساخت . ترازنامه ما دردها و درگیری ها حل نشده در گذشته مان را برای ما عریان می سازد نا در اختیار آنها نباشیم . ما حق انتخاب داریم و تا حدی به آزادی دست یافته ایم .

این قسمت از راهنمای کارکرد قدمها در واقع 2 قسمت مجزا می باشد . قسمت اول این متن از طریق راهنمایی ما در کاوش انگیزه هایمان برای کارکرد این قدم و درک مفهوم آن ، کمک می کند تا برای کارکرد این قدم آماده شویم . و قسمت دوم ما را برای نوشتن یک ترازنامه بی باکانه و جستجوگرانه راهنمایی می کند .

 

 

 

" انگیزه ها "

اگر چه انگیزه ما برای کار کردن قدم چهارم به اندازه خود کار کردن این قدم اهمیت ندارد. اما ممکن است دریابیم که جهت پیدا کردن و دفع هر گونه دستاویز و بهانه ای که برای کارنکردن این قدم داریم ، مفید است و ما را به تفکر درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .

· آیا درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .

· آیا هیچ دستاویز یا بهانه ای برای کار نکردن این قدم دارم ؟ آنها چه هستند ؟

· منافعی که ممکن است از طریق نوشتن یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه برایم حاصل شود ، چه می باشند ؟

· چرا نباید کار کرد این قدم را به تعویق نیانداختن آن چیست ؟

· منافع به تعویق نیانداختن ان چیست ؟

" جستجوگرانه و بی باکانه "

این عبارتی است که اکثر ما را از هر چیز گیج می کند . ما احتمالاًدرک می کنیم که (( جستجوگرانه )) چه معنی می دهد ، اما (( بی باکانه )) را چطور ؟ ما چگونه می توانیم بر همه ترسهایمان غالب شویم ؟ ممکن است فکر کنیم برای این کار به سالها وقت نیاز داریم ، در صورتی که لازم است ما فوری به نوشتن ترازنامه اقدام کنیم .

نوشتن یک ترازنامه بی باکانه ، به این معنی است که ما باید علیرغم همه ترس هایمان این کار را شروع کنیم . به این معنی است که علیرغم احساسی که نسبت به این کار داریم ، شهامت انجام آنرا داشته باشیم . به این معنی است که شهامت صادق بودن ، حتی در مواقعی که در درون به خود می پیچیم و قسم می خوریم آنجه را که می نویسیم باید با خود به گور ببریم را داشته باشیم . به این معنی است که عزم کرده بایم که آنرا کامل و فراگیر به اتمام برسانیم ، حتی وقتی که به نظر می آید که به اندازه کافی نوشته ایم . به این معنی است که ایمان لازم جهت اعتماد به این فرآیند و اعتماد به نیروی برترمان را داریم ، و اینکه او توانایی لازم برای گذر از این برهه و فرایند را به ما خواهد داد.

باید این واقعیت را پذیرفت ؛که این قدم به کار زیادی نیاز دارد . و اینکه پایانی بر تکمیل آن متصور نیست . ما می توانیم آن را در قسمتهای مختلف و منظم ، کم کم انجام دهیم تا به پایان رسد . تنها مسئله مهم این است که در این کار تداوم داشته باشیم .

بعضی وقتها ، مدت پاکی ما می تواند برعلیه ما کار کند : مثلاً وقتی که ما از تشخیص ترس خود از ترازنامه نویسی اجتناب می کنیم . خیلی از ما که قدم چهارم را بارها کار کرده ایم با اینکه می دانیم کار کردن آن می تواند یک موهبت باشد ، باز هم از انجام آن سرباز می زنیم . ممکن است که ما فکر کنیم چون این فرایند را خیلی خوب می شنایم ، دیگر نباید از انجامش هیچ ترسی داشته باشیم . اما لازم است که ما به خود اجازه ترسیدن هم بدهیم ، اگر واقعاً این احساسی است که داریم .

ما ممکن است ترسهایی داشته باشیم که ریشه در تجارب قبلی ما از قدم چهارم داشته باشد . ما می دانیم که ترازنامه نویسی به معنای تغییر در زندگیمان می باشد . ما می دانیم که اگر نوشتن ترازنامه ، خصوصیات مخربی را آشکار سازد ، دیگر ما نمی توانیم به ان رفتار بدون اینکه درد بسیاری را تحمل کنیم ، ادامه دهیم . بعضی مواقع کار به معنی رها ساختن چیزی در زندگیمان خواهد بود – مثال رفتاری که می کنیم بدون ان نمی توانیم ادام دهیم : مثلاً یک رابطه ، یا شاید یک رنجش که آن را با خود حمل کرده و از آن به شدت مراقبت کرده ایم تا جایی که در واقع به شکل بیمارگونه ای برای ما به صورت یک منبع اطمینان خاطر و آسایش درآمده است . ترس از رها ساختن چیزی که به آن وابستگی پیدا کرده ایم ،علیرغم اینکه به آن تا چه حد مشکوک و بدبین باشیم ، باز هم یک ترس کامل و واقعی است . ما نمی توانیم اجازم دهیم که ما را متوقف کند . ما باید با آن روبرو شویم و با شهامت عمل کنیم .

ما همچنین ممکن است مجبور شویم بر مانعی که توسط عدم تمایل مان برای آشکار شدن ابعاد بیشتری از بیماران رشد کرده باشد ، غلبه کنیم . اکثر اعضای ما که مدتی پاکی دارند ، در مشارکتهای خود می گویند که پس از مدتی پاکی نوشتن ترازنامه باعث شده تا پی ببرند که اعتیاد انها ریشه دوانیده و بر روی زندگی آنها سایه انداخته به شکلی که در واقع هیچ قسمت از زندگی انها در امان نبوده است . این تشخیص در ابتدا باعث احساس بهت و وحشت می گردد . ما تعجب می کنیم که چطور امکان دارد ما هنوز اینقدر بیمار باشیم . ایا این همه کوشش برای بهبودی فقط به درمانی ظاهری ختم گردیده ؟

ابته که چنین است . ما فقط به زمان نیاز داریم تا بخاطر آوریم . راهنمای ما خوشحال خواهد شد که به ما یاداوری کند . بعد از اینکه ما به اندازه کافی زمان داشتیم تا مواردی را که ترازنامه برایمان اشکار می کند پذیریم ، احساس می کنیم که به آرامی امید جایگزین بهت و وحشت می گردد . بهر حال ترازنامه نویسی همیشه بنیانگذار یک فرآیند تغییر و آزادی می باشد .

· آیا از کار کردن این قدم می ترسم ؟ ترس من از چیست ؟

· برای من جستجوگر و بی باک چه مفهومی دارد ؟

· آیا با راهنمایم کار می کنم و با دیگر معتادان صحبت می کنم ؟ چه اقدامات دیگری انجام می دهم تا اطمینان حاصل کنم که میتوانم با مسائلی که در ترازنامه بر من اشکار می شود روبرو شوم ؟

" ترازنامه اخلاقی "

اکثر ما سوابق ناخوشایند متعددی در رابطه با مفهوم لغت اخلاقی داریم . این لغت برای ما به معنی چسبیدن به یک سری معیارهای خشک و بی روح رفتاری بود . یا ممکن است باعث شود ما به بعضی از افراد که آنها را متقی و بااخلاق می دانیم ، فکر کنیم . کسانی که آنها را بهتر و برتر از خود می دانیم . شنیدن این لغت ، ممکن است اشتیاق ما برای سرکشی و آشوب بر علیه اخلاقیات اجتماعی و یا رنجش ما از مقامات را که هرگز از اخلاق و رفتار ما راضی نمی شدند را بیدار و زنده کند . اینکه کدام یک از این موارد درباره شخص ما صدق می کند مسئله ای است که ما باید شخصاً آن را تعیین کنیم . اگر هر یک از موارد مذکور در مورد ما حقیقت داشته باشد ، می توانیم ناراحتی خود را از طریق نگاهی متفاوت به اخلاق ، کاهش دهیم .

در معتادان گمنام ، و در این قدم ، لغت اخلاقی هیچ ربطی به محدودیت های رفتاری ، معیارهای اجتماعی ، و یا قضاوتهای مقامات ندارد . ترازنامه اخلاقی ، چیزی است که ما از آن استفاده می کنیم تا اخلاقیات ، ارزشها و اصول شخصی خودمان را شناسایی و کشف می کنیم و مجبور نیستیم که به هیچ وجه آنها را با ارزشها و اصولهای دیگران ربط می دهیم .

· آیا لغت (( اخلاقی )) مرا آزار می دهد ؟ چرا ؟

· آیا تفکر درباره توقعات جامعه مرا آزار می دهد و می ترسم که نتوانم هیچوقت خود را با آن تطبیق دهم ؟

· چه ارزشها و اصولی برای من مهم هستند ؟

 

ترازنامه ای از خودمان

قدم چهارم از ما می خواهد تا ترازنامه خودمان را بنویسیم ، نه ترازنامه دیگران را . ما وقتی که شروع به نوشتن می کنیم و نگاهی به رنجشها ، ترسها ، اعتقادات و رازهایمان می اندازیم ، درمی یابیم که اکثر آنها به افراد دیگر و یا بعضی وقتها به سازمانها و نهاد مربوط هستند . مهم است تا بدانیم که ما آزاد هستیم تا هرچه که نیاز است در مورد دیگران بنویسیم ، به شرطی که ما را به پیدا کردن نقش خودمان رهنمون سازد . در حقیقت اکثر ما ابتدا نمی توانیم نقش خود را از نقش دیگران تمیز دهیم ، و از راهنمای ما باید در این مورد به ما کمک کند .

 

اصول روحانی

در قدم چهارم ما همه اصول روحانی که در سه قدم گذشته شروع به تمرین کرده ایم ، را فرا می خوانیم . اول از همه ، ما باید تمایل داشته باشیم تا قدم چهار را کار کنیم . نیاز است که ما بطور دقیق و حتی وسواسی با خودمان صادق باشیم ، باید در مورد هر چیزی که می نویسیم ، فکر کنیم و از خود بپرسیم که آیا حقیقت را نوشته ایم یا نه . نیاز است که ما به اندازه کافی شهامت داشته باشیم تا به ترسهایمان روبرو شویم و از میان آنها بگذریم . در نهایت ایمان و اعتقادمان به ما کمک می کنند تا در مواقعی که با مشکل روبرو می شویم و می خواهیم دست از نوشتن برداریم ، باز هم به راهمان ادامه دهیم .

· تصمیم به کار کردن قدم چهارم به چه شکلی نشانگر شهامت اعتماد ، ایمان ، صداقت و تمایل من است ؟

 

 

ترازنامه

دفتر یا هر وسیله ای که بر سر آن با راهنمایتان جهت نوشتن ترازنامه موافقت کرده اید را آماده کنید . در مکانی راحت بنشینید . هر چیز ممکن است باعث انحراف افکارتان بشود را از محیط دور سازید . برای داشتن توان اینکه جستجوگر ، بی باک ، و دقیق باشید دعا کنید . فراموش نکنید که در طی دوران این فرآیند با راهنمای خود در تماس باشید . در نهایت برای اینکه از محدوده سؤالات این کتاب فراتر هم بروید ، و به چیزی که فکر می کنید ارزش نوشتن در ترازنامه را دارد بپردازید ، آزاد هستید و می توانید این کار را انجام دهید .

 

رنجشها

 

اگر که احساسات کهنه را دوباره حس می کنیم و قادر نیستیم رها کنیم ، یا وقتی که نمی توانیم چیزی که ما را ناراحت می کند را ببخشیم و فراموش کنیم . مطمئناً رنجش داریم که ما به دلایل مختلفی رنجشهایمان را در قدم چهارم لیست می کنیم . اول به خاطز اینکه کمک می کند خشم و عصبانیت های قدیمی را که بر زندگی امروز ما هم تأثیر می گذارند را رها کنیم . دوم ، کاوش در رنجهایمان کمک می کند تا راههایی را که از آن طریق خودمان باعث بوجود آمدن دلخوری برای خود می شدیم ، بخصوص در مواقعی که توقع بیش از حد از دیگران داشته ایم ، را شناسایی کنیم و در نهایت لیست کردن رنجشهایمان ، راهها و الگوهایی که باعث در دام افتادن و گیرکردن ما در چرخه خشم و تأسف به حال خود می شدند را بر ما آشکار می سازد .

· از چه کسانی رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاقی یا شرایطی باعث این رنجش شد )

· از چه سازمانهایی ( مدرسه ، دولتی ، مذهبی ، اصلاحی ، مدنی ) رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد )

· انگیزه ها و اعتقاداتی که باعث شد تا من در آن شرایط به این شکل عمل کنم ، چه بودند ؟

· ناصادقی من چگونه به شدت این رنجشها افزوده است ؟

· آیا از نگاه به نقش خود در شرایطی که باعث بوجود آمدن رنجش شده ، می ترسم ؟ چرا ؟

· رنجشهای من چگونه بر روی روابطم با خود ، دیگران و نیروی برتر تأثیر گذاشته ؟

· در رنجشهایم ، چه طرح ، زمینه ، یا ریشه ای را می بینیم که بارها تکرار شده ؟

 

احساسات

 

ما می خواهیم احساساتمان را به همان شکل و طریقی که رنجشهایمان را بررسی کردیم ، بررسی نماییم : این به ما کمک می کند تا نقش خود را در زندگی کشف کنیم . بعلاوه اکثر ما تا آغاز پاکی خود به کلی احساس کردن را فراموش کرده بودیم و حال ، حتی اگر مدتی است که پاکیم ، اما هنوز در حال کشف راههای مختلفی هستیم که از آن طریق احساسات خود را سرکوب و خفه می کردیم .

· احساسات شخصی خود را چگونه شناسایی می کنم ؟

· برای احساس کردن مجدد چه احساسی ، بیشترین مشکل را دارم ؟

· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟

· از چه ابزارهایی جهت انکار احساسات واقعی خود استفاده می کردم ؟

· چه کسی یا چه چیزی احساسی را در من برمی انگیخت ؟ آن احساسات چه بودند ؟ در چه موقعیتی بودم ؟ نقش من در هر یک از آن شرایط چه بود ؟

· چه انگیزه ها و یا چه اعتقاداتی داشتم که باعث می شدند من در آن شرایط ، بدانگونه عمل کنم ؟

· من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در مورد آن چه کاری انجام می دهم ؟

 

گناه و خجالت

 

در واقع دو نوع گناه و خجالت وجود دارد : یکی واقعی ، و یکی غیرواقعی . اولین نوع آن مستقیم از وجدان ما نشأت می گیرد و رشد می کند ، ما احساس گناه می کنیم چون کاری را برخلاف اصول مورد قبول خود انجام داده ایم ، یا به کسی صدمه زده ایم که از بابت آن خجالت می کشیم . اما نوع غیرواقعی آن ممکن است توسط شرایط گوناگونی به وجود آمده باشد که ما در آنها هیچ نقش یا تقصیری نداشته ایم . نیاز است تا ما به احساس گناه و خجالت خود نگاه کنیم تا بتوانیم اینگونه شرایط را جدا سازیم . لازم است ما فقط آن چیزی را که متعلق به ما است را تصاحب کنیم ، و از شر چیزهایی که مال ما نیستند رها شویم .

· درمورد چه کسی یا چه چیزی احساس گناه یا خجالت می کنم ؟ شرایطی که باعث به وجود آمدن این احساسات شد را توضیح دهید .

· کدامیک از این شرایط بدون آن که من در بوجود آمدنش نقشی داشته باشم ، باعث احساس خجالت در من شده ؟

· در آن شرایطی که من در آن نقش داشته ام ، انگیزه هایم چه بودند ، و یا چه اعتقاد و باوری باعث شد که بدانگونه عمل کنم ؟

· رفتار من چگونه به افزوده شدن احساس گناه و خجالت در من کمک میکند ؟

 

" ترس "

اگر ما بتوانیم به بیماری اعتیاد ، عریان شده از علائم اولیه و ظاهری آن نگاه کنیم ، به این معنی که به آن جدا از مصرف موادمخدر یا رفتارهای اجباری دیگر نگاه کنیم و آشکارترین شاخصه های آن را حذف کنیم به باتلاقی مملو از ترس خودمحورانه می رسیم . ما از آزاد شدن یا تحت فشار احساسی شدید قرار گرفتن می ترسیم ، وبنابراین نصفه و نیمه زندگی می کنیم ، و زندگی می کنیم بدون اینکه کاملاً زنده باشیم . ما از هر چیزی که باعث برانگیختن احساساتمان شود می ترسیم . پس عقب می کشیم و منزوی می شویم . ما می ترسیم که دیگران ما را دوست نداشته باشند ، پس موادمخدر مصرف می کنیم تا حداقل با خودمان راحت تر باشیم . ما می ترسیم از اینکه در شرایط یا مسئله ای قرار گیریم که برایمان هزینه داشته باشد ، بنابراین دروغ می گوئیم ، کلک می زنیم ، یا دیگران را آزار می دهیم و به آنها صدمه می زنیم تا خودمان را حفظ و حمایت کنیم . ما از تنها شدن می ترسیم ، بنابراین از دیگران استفاده می کنیم و آنها را استثمار می کنیم تا از احساس تنهایی ، انزوا و مطرود شدن اجتناب کنیم . ما می ترسیم که از هرچیزی به اندازه کافی نداشته باشیم ،پس بنابراین خودخواهانه آن چیزهایی را که می خواهیم تعقیب و پیگیری می کنیم ، بدون اینکه در نظر داشته باشیم که در این فرآیند چه لطماتی می زنیم . بعضی اوقات در زمان بهبودی اگر چیز با ارزش و قابل اهمیتی به دست آوریم ، ممکن است ترس از دست دادن آن باعث شود تا بر سر اصول مصالحه یا سازش کنیم . ما لازم است که ترس خودمحورانه و خودخواهانه را از وجودمان ریشه کن کنیم تا دیگر نیرویی برای انهدام و خرابی نداشته باشد .

· از چه چیز یا چه کسی می ترسم ؟ چرا ؟

· چه کارهایی برای پوشیده نگه داشتن ترسهایم انجام می دهم ؟

· چگونه در برابر ترسهایم عکس العمل منفی و مخرب داشته ام ؟

· نگاه کردن به ، یا افشاء شدن چه چیز ، بیشترین ترس را در من بوجود می آورد ؟ فکر می کنم در این صورت ، چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟

· به خاطر ترسهایم ، چگونه خود را فریب داده ام یا به خودم کلک زده ام ؟

 

روابط

 

نیاز است که ما در قدم چهارم درباره روابطمان نیز بنویسیم . انواع روابط ، و نه روابط رومانتیک خود تا بتوانیم دریابیم که در چه مواقعی انتخاب ها ، اعتقادات ، و رفتارهای ما باعث شکل گرفتن روابط ناسالم و مخرب گردیده اند . لازم است که ما به روابطمان با فامیل ، همسر یا معشوقه ، دوستان یا دوستان قدیم ، همکاران یا همکاران قدیم ، همسایگان ، افراد مختلف در مدارس ، باشگاهها ، سازمانها و حتی خود سازمانها ، مسئولان مملکتی و یا پلیس ، زندان ، و یا هر کس و هر چیزی که به فکرمان می رسد ، بپردازیم . ما در ضمن باید رابطه خود را با نیروی برتر بررسی کنیم . ممکن است که ما وسوسه شویم تا روابطی که مدت زیادی به طول نینجامیده را از قلم بیندازیم . مثلاً رابطه جنسی که فقط برای یک شب بوده ، یا مشاجره ای که یکبار با معلمی داشته ایم که بعد هم ، کلاس خود را عوض کرده ایم ، یا آن درس را انداخته ایم ، اما این روابط هم مهم هستند . اگر ما درباره آنها فکر می کنیم یا نسبت به آنها احساسی داریم ، پس مطلبی در آن مورد وجود دارد که باید در ترازنامه نوشته شود .

· چه تضادهایی در شخصیت من ، حفظ دوستی یا یک رابطه رومانتیک را برای من مشکل می سازد ؟

· ترس از آزارشدن یا صدمه خوردن ، چگونه بر روی دوستیها و روابط رومانتیک من اثر گذاشته است ؟

· چگونه دوستیهای افلاطونی خود را فدا و قربانی روابط رومانتیک کرده ام ؟

· به چه شکلهایی از روی اجبار خواستار برقراری رابطه ای شده ام ؟

· در روابطم با خانواده ، آیا بعضی مواقع احساس می کنم که در یک چرخه معیوب و تکرار مکررات ، بی هیچ امیدی برای تغییر گیر کرده ام ؟ آنها چه بوده اند ؟ نقش من درتداوم آنها چه بوده است ؟

· چگونهاز ایجاد صمیمیت با دوستان ، شرکاء ، همسران ، و خانواده خود اجتناب می کردم ؟

· آیا برای ایجاد تعهد مشکل دارم ؟ توضیح دهید .

· آیا تا به حال رابطه ای را از بین برده ام ، با این فکر که به هر حال از این رابطه صدمه خواهم خورد ، پس بهتر است که زودتر آن را به هم بزنم ؟

· تا چه حد احساسات دیگران را در روابطم در نظر می گیرم ؟ به اندازه احساس خودم ؟ بیشتر از احساس خودم ؟ کمتر از احساس خودم ؟ یا اصلاً احساسات دیگران را در نظر نمی گیرم ؟

· آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال این است تا بتوانیم دریابیم که چگونه خود را به عنوان یک قربانی عرضه می کرده ایم و خود باعث قربانی شدن خودمان می گردیدیم ، و یا چگونه توقعات بی جا و زیاده از حد ما از دیگران باعث سرخوردگی ما می شدند و منظور آن نیست که مواردی را که در واقع مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم را بنویسیم . ) توضیح دهید .

· رابطه من با همسایگان چگونه بوده است ؟ آیا الگو یا فرم خاصی وجود دارد که علیرغم اینکه کجا زندگی کنم ، مرتب تکرار شود ؟

· درباره افرادی که برای آنها و یا با آنها کار می کرده ام ، چه احساسی دارم ؟ چگونه افکار ، اعتقادات و رفتارهایم باعث بروز اشکال برای من در محیط کارم می گردیدند ؟

· در مورد همکلاسهایم (چه در زمان کودکی ، چه حال ) چه احساسی دارم ؟ آیا خود را از آنها بهتر یا کمتر می دیدم ؟ آیا فکر می کردم که باید با آنها رقابت کنم تا نظر معلم را به خود جلب نمایم ؟ به مسئولان مدرسه احترام می گذاشتم یا برعلیه آنها می شوریدم ؟

· آیا هرگز در باشگاه یا سازمانی عضو بوده ام ؟ در مورد افراد دیگر در آن باشگاه یا سازمان چه احساسی داشتم ؟ آیا با کسی در آنجا دوست شده ام ؟ آیا هرگز با توقعات زیاد درباشگاهی عضو شده ام که بعد هم خیلی زود آنجا را ترک کنم ؟ توقعات من چه بودند و چرا برآورده نشدند ؟ نقش من در آن شرایط چه بوده است ؟

· آیا تا بحال در بیمارستان روانی یا زندان بوده ام یا علیرغم میل خود حبس شده ام ؟ تأثیر آن برروی شخصیت من چه بوده است ؟ اثر آن برروی رفتار متقابل من با مسئولان امر به چه شکل بوده است ؟ آیا قانون شکنی می کردم و چون گیر می افتادم از مسئولین بدان خاطر رنجش پیدا می کردم ؟

· آیا تجربه های اولیه من با اعتماد کردن و صمیمیت ، دردآور بوده وباعث انزوای من شده اند ؟ توضیح دهید .

· آیا رابطه ای را حتی اگر امکان اصلاح و حفظ آن وجود داشته ، به هم زده اند ؟

· آیا نسبت به افرادیکه با آنها نشست و برخاست داشتم ، شخصیتم تغییر می کرد و آدم متفاوتی می شدم ؟

· آیا مسائلی را در مورد خود کشف کرده ام ( شاید در ترازنامه قبلی ) که از آن راضی نباشم و به همین خاطر سعی کنم که آن را بیش از حد جبران نمایم ؟ ( برای مثال : ممکن است کشف کرده باشیم که به کسی دیگر زیاده از حد وابسته هستیم ، وحال برای جبران آن سعی کنم بیش از حد خودکفا باشیم . ) توضیح دهید .

· کدام نقص اخلاقی بیشترین نقش را در روابط من دارد ( عدم صداقت ، خودخواهی ، کنترل سوءاستفاده ، غیره ......... ) ؟

· چگونه می توانم رفتارم را تغییر دهم تا شروع به برقراری روابط سالم کنم ؟

· آیا با نیروی برتر رابطه داشته ام ؟ در طول زندگی این رابطه چگونه تغییر کرده ؟ امروز چگونه رابطه ای با نیروی برتر دارم ؟

 

روابط جنسی

این قسمت محدوده ای است که اکثر ما در آن احساس راحتی نمی کنیم . در حقیقت ممکن است وسوسه شویم تا کار را همین جا ، با این فکر که بیش از اندازه پیشروی کرده ام و دیگر حاضر نیستم رفتارهای جنسی خودم را هم به معرض نمایش بگذارم متوقف کنیم . اما باید سعی کنیم سریعاً بر این عدم تمایل غلبه کنیم . تفکر چگونگی عملکرد امده ک (( ما می خواهیم که با تمایلات جنسی خود در صلح باشیم . )) به همین خاطر ما نیاز داریم تا به رفتارها و باورهای جنسی خود در ترازنامه بپردازیم . مهم است در اینجا مجدداً به یاد آوریم که ما ترازنامه نمی نویسیم تا خود را با رفتارهایی که دیگران بعنوان رفتار نرمال قبول دارند ، مقایسه کنیم ، بلکه این کار را فقط به خاطر اینکه بتوانیم ارزش ها ، اصول ، و اخلاقیات خود را شناسایی کنیم ، انجام می دهیم .

· رفتارهای جنسی من چگونه بر اساس خودخواهی بوده اند ؟

· آیا روابط جنسی را بجای عشق ، اشتباهی می گرفتم ؟ نتیجه اقدام بر روی این اشتباه چه بود ؟

· از روابط جنسی چگونه برای اجتناب از تنهایی و پرکردن خلاء روحانی استفاده می کردم ؟

· به چه شکل از روی اجبار خواستار داشتن یا نداشتن رابطه جنسی می شدم ؟

· آیا پس از رابطه جنسی با کسی ، اتفاق افتاده که احساس گناه یا خجالت کنم ؟ آنها کدامیک از این روابط بودند ؟ چرا اینگونه احساس می کردم ؟

· آیا هیچ یک از روابط جنسی من باعث آزار خود یا دیگران شده ؟

· آیا با تمایلات جنسی خودم راحت هستم ؟ اگر نه ، چرا ؟

· آیا با تمایلات جنسی دیگران راحت هستم ؟ اگر نه، چرا ؟

· آیا روابط جنسی و سکس یک پیش شرط و یا شرط لازم در برقراری همه یا اکثر رابطه های من می باشد ؟

· یک رابطه سالم را از نظر خودتان تعریف کنید ؟

 

" سوء استفاده "

ما باید این قسمت را با احتیاط زیاد شروع کنیم . در واقع ممکن است لازم باشد ما این قسمت را تا زمانی که چند وقت از بهبودی مان گذشته به تعویق اندازیم . ما باید از همه منابعی که در دسترس داریم استفاده کنیم تا بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا این قسمت را هم اکنون شروع کنیم یا نه : به این معنی که با راهنمایمان صحبت کنیم ، دعا نماییم ، و بسنجیم که ایا تحمل دردی که کارکرد این قسمت برای ما بهمراه خواهد داشت را داریم یا نه . شاید که راهنمایمان قادر باشد که به ما برای طی این طریق کمک کند ، یا شاید لازم باشد که ما کمک مضاعفی را درخواست کنیم .

اگر تصمیم گرفته ایم که این قسمت را انجام دهیم ، باید آگاه باشیم که کار کردن این قسمت از قدم چهارم ، احتمالاً درد آورترین کاری است که ما در طول مدت بهبودی انجام می دهیم . نوشتن در مورد مواقعی که توسط کسانی که قرار بود ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند ، رانده شده و آزار دیده ایم ، مطمئناً دردآورترین احساساتی که در طول مدت عمرمان تجربه کرده ایم را زنده خواهند کرد . اگر چه مهم است که ما این کار را هر وقت که آماده ایم انجام دهیم . تا زمانی که ما یک درد را در درون خود به شکل یک راز نگه داریم ، ممکن است باعث انجام کارهایی شود که نمی خواهیم انجام دهیم ف و یا تصور منفی که از خود داریم را تقویت کند ف یا باعث تقویت اعتقادات مخرب ما گردد . ابراز حقیقت آغاز گر فرایندی است که می تواند مارا بسوی رهایی از دردهایمان رهنمون سازد . ما مستحق سرزنش نبوده ایم .

· آیا هرگز مورد سوئاستفاده قرار گرفته ایم ؟ توسط چه کسی ؟ چه احساسی در این رابطه داشتم یا دارم ؟

· ایا مورد سوئ استفاده قرار گرفتن بر روی روابط من با دیگران تأثیر گذاشته ؟ چگونه ؟

· اگر بخاطر سوء استفاده ای که در دوران کودکی از من شده ، در طول عمرم احساس قربانی شدن می کرده ام ، چه اقداماتی می توانم برای برگشت تمامیت معنوی خود بکنم ؟ آیا نیروی برترم می تواند کمک کند ؟ چگونه ؟

در ضمن ممکن است مه ما به صورت کلامی ، روانی ، یا فیزیکی از دیگران سوء استفاده کرده باشیم . یادآوری این زمانها ، مطمئناًباعث می شود که احساس خجالت فراوانی کنیم . ما نباید اجازه دهیم که این احساس خجالت تبدیل به یأس شود . مهم است که ما با رفتارهای خود روبرو شویم ،مسئولیت آنها را بپذیریم ، و برای تغییر آنها بکوشیم . نوشتن در باره آنها اولین قدم برای انجام کار است . کار کردن باقی قدمها به ما کمک می کند تا از آنچه با دیگران کرده ایم جبران خسارت نماییم .

· آیا هرگز از دیگران سوءاستفاده کرده ام ؟ از چه کسی و چگونه ؟

· افکار و احساسی که درست قبل از خسارت زدن به کسی داشتم چه بوده اند ؟

· آیا قربانی خود را سرزنش می کردم تا رفتار خود را توجیه کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا به نیروی برتر خود اعتماد می کنم تا در زندگی من کار کند و ابزاری را که به آن نیاز دارم تا دیگر به کسی خسارت نزنم را برایم فراهم کند ؟ آیا تمایل دارم که با این احساسات دردناک زنئگی کنم تا زمانی که این احساسات از طریق کارکرد قدمها تغییر کنند ؟

" داشته ها "

اکثر سؤالات فبلی به منظور کمک به ما برای شناخت ذات و طبیعت واقعی اشتباهاتمان بودند ، اطلاعاتی که به انها در قدم پنجم نیاز خواهیم داشت . اما همین طور مهم است تا به کارهای درستی که انجام داده ایم و تأثیر خوبی روی خودمان یا دیگران داشته اند بپذیریم . ما این کار را به دو دلیل انجام می دهیم . اول اینکه می خواهیم توسط کار کرد قدم جهارم ف تصویر کاملی از خود بدست اوریم ، ونه تصویری یک جانبه . دوم اینکه بدانیم بیشتر چه ویژگی های شخصیتی و رفتارهایی را می خواهیم در زندگیمان داشته باشیم.

· من چه نکات مثبت یا کیفیت هایی دارم که خودم آنها را می پسندم ؟ که دیگران انها را می پسندند ؟ که برای من کار می کنند ؟

· چگونه برای خود و دیگران اهمیت قائل می شوم ؟

· چه اصل روحانی را در زندگی تمرین می کنم ؟ این کار چگونه زندگی مرا تغییر داه است ؟ ایمان و اعتقاد من به نیروی برتر چگونه رشد کرده است ؟

· رابطه من با راهنمایم بر چه اساسی است ؟ چگونه این رابطه مثبت به دیگر روابطم تعمیم پیدا کرده است ؟

· به کدامیک از اهدافم دست پیدا کرده ام ؟ آیا هدفهای دیگری دارم که بدنبال تحقق آنها باشم ؟ آنها چه هستند و من چه اقدامی برای تحقق آنها می کنم ؟

· ارزش های مورد قبول من چه می باشند ؟ خود را در زندگی به کدامیک متعهد می بینم ، چگونه ؟

· چگونه شکر گزاری خود را برای بهبودیم نشان می دهم ؟

 

" رازها "

قبل از اینکه قدم چهارم را به پایان ببریم ، باید صبر کنیم و تعمق نماییم که : آیا موردی را عمداًیا غیرعمدی از قلم انداخته ایم ؟ آیا موردی وجود دارد که فکر کنیم آنقدر بد است که امکان ذکر آن در ترازنامه وجود ندارد ؟اگر چنین است باید مطمئن باشید که جمع کثیری از اعضاء جلسات معتادان گمنام این کار را کرده اند ، و تاکنون موردی در قدم چهار هیچ یک وجود نداشته که آنقدر خاص باشد تا نیاز باشد که ما اصطلاح یا لفظ خاصی برای توصیف آن بوجود اوریم . نگه داشتن اسرارمان برای بهبودی مان تهدید کننده می باشند . تا وقتی راضی را در درون خود نگه میداریم در واقع در حال بوجود آوردن دستاویز و بهانه ای برای خود ، جهت کار نکردن برنامه هستیم .

· آیا اسراری وجود دارد که هنوز درباره آن ننوشته باشم ؟ آنها چه هستند ؟

سؤال دیگری که اکنون ما باید از خود بپرسیم این است که ، آیا در ترازنامه من موردی وجود دارد که درباره ان غلو کرده باشم یا چیزی وجود دارد که اصلاً حقیقت نداشته باشد ؟ تقریباً همه ما وقتی که به جلسات معتادان گمنام آمدیم ، برای تشخیص و جدا کردن واقعیت از خیالات و داستانها در زندگی خود مشکل داشتیم . اکثر ما (( داستانهای جنگی )) فراوانی برای خود جمع کرده بودیم و آنقدر انها را آراسته بودیم که بندرت حداقلی از حقیقت را در برداشت . ما انها را ساخته بودیم چون می خواستیم دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. ما فکر می کردیم چیزی که حقیقت داشته باشد و ما نتوانیم درباره ان احساس خوبی داشته باشیم وجود ندارد پس از خودمان دروغ ساختیم تا توسط آن خود را بزرگ جلوه دهیم . اما دیگر نیاز نیست که به این کار ادامه دهیم . ما در فرآیند کارکرد قدم چهار در حال ساختن یک خود ارزشی واقعی برای خود هستیم . نه آن خود ارزشی ، دروغینی که براساس تصورات باطل باشد . حال وقت آن است که حقیقت را درباره خود بگوییم .

· آیا در این ترازنامه موردی وجود دارد که حقیقت نباشد یا داستانی غیر واقعی وجود دارد که من بارها و بارها تکرار کرده باشم ؟

 

" حرکت به جلو "

به پایان رساندن قدم چهارم ، ممکن است باعث خیلی چیزها شود – مثلاً احساس یأس و تحقیر ،احساس نشاط و شادمانی ، یا احساس ناراحتی ، اگر چه در کنار اینها باید احساس خوبی برای اینکه توانسته ایم کاری را کامل کنیم ، داشته باشیم . کاری که در این قدم انجام داده ایم ، شالوده کاری است که در قدم پنج تا قدم نه انجام خواهیم داد. حال زمان آن است که با راهنمای خود تماس بگیریم و ترتیب کار کردن قدم پنج را بدهیم .

 

قدم پنجم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 " چگونگی دقیق خطاهایمان را به خود ، یک شخص دیگر ، و خداوند اقرار کردیم . "

کتاب پایه به ما می گوید ((قدم پنجم ، فقط خواندن قدم چهارم نیست)) ما می دانیم خواندن قدم چهارم برای شخصی دیگر ، مطمئناً قسمتی از قدم پنجم است. پس بقیه آن که فقط شامل خواندن تنها نمی باشد ، چیست

باقی مانده آن اقراری است که ما نزد – خداوند ، خودمان ، و شخص دیگری می کنیم ، که باعث دست یافتن ما به رشد روحانی نهفته در این قدم می گردد . ما از قبل تجاربی در رابطه با اقرار کردن داریم . ما اقرار کرده ایم که دارای یک بیماری هستیم ، ما اقرار کرده ایم که به کمک نیاز داریم ، ما اقرار کرده ایم که نیرویی وجود دارد که می تواند به ما کمک کند . استفاده از تجربه حاصل از این اقرار ها به ما در قدم پنجم کمک می کند .

اکثر ما پس از به پایان رساندن قدم چهارم ، با این باور که قسمت سخت کار را انجام داده ایم ، احساس راحتی خاصی کرده ایم . اما سریعاً دریافتیم که ما هنوز قدم پنجم را بر نداشته ایم . تازه زمان شروع ترس هایمان بود .

بعضی از ما می ترسیدیم که راهنمایمان ، ما را ا خود براند یا در موردمان قضاوت کند . بعضی دیگر دودل می شدیم با این فکر که نمی خواهیم زیاد تر از حد مزاحم راهنمایمان شویم . ما مطمئن نبودیم که آیا می توانیم به راهنمایمان اعتماد کنیم که اسرار مان را نزد خود نگه دارد . ما احتمالاً نگران آن هستیم که ترازنامه ما ممکن است چه چیز هایی را آشکار کند . ممکن است چیزی از نظرمان پنهان بماند ، و راهنمایمان خیلی راحت روی آن انگشت گذارد ، که احتمالاً مورد خوبی هم نخواهد بود بعضی از ما از این می ترسیم که احساسات قدیمی دوباره زنده شوند ، و فکر می کردیم که زیر ورو کردن گذشته اصلاً چه فایده ای دارد . بعضی از ما احساس می کردیم تا وقتی که ترازنامه خود را با صدای بلند نخوانیم ، محتویات آن واقعی نخواهد بود .

اگر کلیه احساساتمان را درباره قدم پنجم بررسی کنیم ، ممکن است دریابیم که انگیزه ادامه این فرایند با امید به بهبودی بیشتر نیز در ما وجود دارد . ما در مورد کسانی که می دانیم قدم پنجم را کار کرده اند ، فکر می کنیم ما اصالت و توانایی آن ها در برقراری رابطه با دیگران را ستایش می کنیم . آنها همیشه قثط درباره خود صحبت نمی کنند . آنها از احوال دیگران هم جویا می شوند ، و به جوابی که می شنوند واقعا اهمیت می دهند . و اگر از آنها بپرسیم که چگونه این همه در موذد ایجاد رابطه با دیگران آموخته اند ، آنها احتمالاً جواب خواهند داد : از زمانی که شروع به کارکرد قدم پنجم کرده ایم .

اکثر ما ، که قبلاً چهار و پنج را کار کرده ایم ، می دانیم که این فرایند همیشه باعث ایجاد تغییر می گردد

به زبان دیگر ما می بایست از رفتار قدیم خود دست برداریم حتی اگر مطمئن نباشیم که تمایلی به این کار داریم یا نه . از طرف دیگر اکثر ما می دانستیم که باید تقییر کنیم ، اما می ترسیدیم که نتوانیم.

ما به دو چیز نیاز داریم تا بتوانیم شروع به کارکرد قدم یک کنیم ،شهامت و حس اعتماد به فرایند بهبودی . اگر ما همه این ها را داشته باشیم ، قادر خواهیم بود بهتر ومشخص تر با ترس هایمان روبرو شویم و آن اقراری که لازمه این قدم است را انجام دهیم .

 

روبرو شدن با ترس ها

ما ممکن است همه ترس هایی که در باره آن ها صحبت شد یا ترس های دیگری را داشته باشیم که ما را آزار می دهد . ضروری است ما ترس هایمان را بشناسیم و علیرقم آنها به جلو حرکت کنیم ، تا قادر باشیم به بهبودی خود ادامه دهیم .

· چه بهانه یا دستاویزی در مورد کارکرد قدم پنج دارم؟

· آیا در این نقطه ترسی دارم؟ آنها چه هستند؟

علیرغم اینکه این ترس ها از کجا سرچشمه می گیرند ، اکثر اعضا ما از یک شیوه برای غلبه بر آنها استفاده کردند : ما برای داشتن شهامت و تمایل دعا می کنیم ، بخش مربوط به قدم پنجم از کتاب چگونگی عملکرد را می خوانیم و خواهان قوت قلب از دیگر اعضا می شویم . اغلب ما این تجربه را داریم که انگار هر بار که به جلسه کارکرد قدم ها رفته ایم، تصادفاً موضوع جلسه قدم چهار و پنج است . اگر سعی کنیم آنچه را که بر ما می گذرد به مشارکت بگذاریم ، به طور حتم حمایتی که به آن نیاز داریم را از دیگر اعضاء دریافت خواهیم کرد . بکارگیری منابع روحانی که از طریق کارکرد قدمهای قبلی به دست آورده ایم به ما کمک می کند تا به قدم پنج خود بپردازیم .

· برای غلبه بر ترس از کارکرد قدم پنج ، چه کارهایی انجام می دهم ؟

· کارکرد چهار قدم قبلی ، مرا چگونه برای کارکردن قدم پنجم آماده کرده است ؟

 

اقرار به خداوند

 

بخش مربوط به قدم پنجم در کتاب چگونگی عملکرد به این سؤال که چرا چگونگی دقیق خطاهایمان را به غیر از خود و شخصی دیگر ، باید نزد خداوند نیز اقرار کنیم را اینگونه پاسخ داده است : در جلسات معتادان گمنام ما راهی را برای زندگی تجربه کنیم که هر روز با اوصول روحنی سروکار داریم ، راهی که در آن مسائل عادی و خارق العاده به یکدیگر می رسند . وقتی که ما چگونگی دقیق خطاهایمان را نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، اقرار نمائیم ، اقرارمان معنی بیشتری پیدا می کند .

چگونگی اقرار ما نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، بستگی به مشخصات درک ما از او دارد . بعضی به غیر از اقراری که نزد خود و شخص دیگری می کنند ، به طور جداگانه و رسمی نیز نزد خداوند اقرار می کنند . بعضی قبل از اینکه شروع به خواندن ترازنامه برای راهنمای خود کنند از خداوند جهت حضور در آن مکان دعوت می کنند . آن دسته از ما که اصول روحانی بهبودی ، و یا انجمن جلسات معتادان گمنام نیروی برترشان است ، ممکن است مجبور باشند شیوه دیگری برای کارکردن این قسمت از قدم پنج اتخاذ نمایند . راهنمای ما می تواند در این روند به ما کمک کند . هر شیوه ای که اتخاذ کنیم ، اشکالی ندارد به شرطی که آگاه باشیم اقرار ما نزد خداوند نیز صورت می گیرد .

· چگونه خداوندی که خود درک می کنم را درگیر قدم پنج خود می نمایم ؟

· چگونه بر تصمیم قدم سوم از طریق کارکرد قدم پنج ، تأکید می کنم ؟

 

به خودمان

 

زمانی که مصرف می کردیم ، اکثر ما احتمالاً ، کسانی را داشتیم تا به ما بگویند که با موادمخدر مشکل داریم و نیازمند کمک هستیم . نظر آنها برای ما مهم نبود . یا حتی اگر مهم بود ، برای قطع مصرف کردن ما کافی نبود . ما فقط وقتی که به اعتیادمان اقرار کردیم و تسلیم برنامه جلسات معتادان گمنام شدیم ، توانستیم قطع مصرف کنیم . این موضوع در مورد اقرار در قدم پنج نیز صدق می کند . ممکن است هر کسی ، از همسرمان گرفته تا صاحبکارمان یا راهنمایمان به ما بگوید ، کاری را که انجام می دهیم درست نیست و به ضرر می باشد ، اما تا وقتی که ما این موضوع و خطاهایمان را نزد خود اقرار نکنیم ، احتمال اینکه تمایل یا توان آن را داشته باشیمم که راه دیگری انتخاب کنیم بسیار کم است .

· آیا می توانم چگونگی دقیق خطاهایم را تشخیص دهم و آنها را بپذیرم ؟

· چگونه اقرار کردن می تواند مسیر زندگی ما تغییر دهد ؟

به یک شخص دیگر

 

به عنوان معتاد ، یکی از بزرگترین مشکلات ما تشخیص دادن فرق بین مسئولیتهای خود با مسئولیت دیگران است . ما خود را به خاطر مشکلات و مصائبی که هیچ کنترلی روی آنها نداریم سرزنش می کنیم و برعکس اغلب نقشمان را در آزار به خود یا دیگران کاملاً انکار می نمائیم . ما مسائل کوچک را بیش از حد بزرگ می کنیم ، و مشکلات عمده ای که باید حتماً بدان ها بپردازیم را نادیده می گیریم . اگر هنگام شروع قدم پنج درباره چگونگی دقیق خطاهایمان مطمئن نباشیم ، در پایان این قدم و توسط اقرار نزد شخصی دیگر از آنها آگاه می شویم . اگر نمی توانیم نقش خود را ببینیم ، شخصی که به ما گوش می کند ، می تواند به ما کمک کند تا آن چیزهایی که نیاز است به عنوان مسئولیت خود بپذیرم را از چیزهایی که درمورد آنها مسئول نیستیم تمیز دهیم .

اکثر ما قبل از اینکه به طور رسمی شروع به کارکرد قدمها کنیم ، از کسی خواسته ایم که راهنمای ما باشد ، و رابطه خود را با او توسعه داده ایم . برای اکثر ما ، راهنمایمان همان شخص دیگر است که انتخاب می کنیم تا به قدم پنج ما گوش کند . او به ما کمک خواهد کرد تا مسئولیت خود را از غیر مسئولیتمان جدا سازیم . رابطه ای که با راهنمای خود پیدا می کنیم ، اعتماد لازم را نیز به وجود خواهد آورد . هنگامی که در حین خواندن ترازنامه مان ، راهنمای ما نیز قسمتهایی از ترازنامه خود را با ما به مشارکت می گذارد ، ارزش درمانی درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر به بهترین وجه متجلی می گردد . این مسئله به حصول اطمینان از اینکه ما منحصر به فرد نیستیم ، کمک فراوانی می کند .

اعتمادی که نیاز است ما به شخصی که قدم پنج ما را گوش می کند داشته باشیم ، فراتر از آن است که فقط متطمئن باشیم او اسرار ما را بروز نمی دهد . نیاز است که ما اعتماد داشته باشیم او هنگام خواندن قدم پنج ما ، عکس العمل مناسبی نیز از خود نشان می دهد . یکی از مهمترین دلایلی که ما راهنمای خود را به عنوان کسی که می خواهیم قدم پنج ما را گوش کند ، انتخاب می کنیم این است که او درک می کند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و بنابراین می داند که ما در این روند به چه نوع حمایتی نیاز داریم . در ضمن این موضوع کمک می کند تا در کارکرد قدمهای بعدی تداوم و ثبات بیشتری داشته باشیم . حال اگر بنا بر هر دلیلی کس دیگری را انتخاب کنیم تا به جای راهنمایمان به قدم پنج ما گوش کند ، مشخصه های او باید همانی باشد که ما برای یک راهنما در نظر می گیریم ، یعنی کسی که : توان حمایت از ما بدون کوچک نشاند ادان مسئولیت و نقشمان را داشته باشد ، کسی که بتواند نفوذی مداوم و متعادل را ، زمانی که قدم پنج ما را تحت فشار گذاشته ، حفظ کند . به طو رخلاصه ، کسی که غمخوار ، درستکار ، و بابصیرت باشد .

· کسی که قدم پنج مرا گوش می کند چه مشخصاتی دارد که مرا جلی می کند ؟

· این مشخصات او چگونه به من کمک می کند تا بهتر و مؤثرتر اقرار کنم ؟

برای اکثر ما ، ایجاد و تسعه رابطه ای صادقانه یک تجربه جدید است . اما به محض اینکه کسی حتی برای اولین دفعه حقیقتی دردآور را به ما بگوید ، ما سریعاً تصمیم می گیریم که آن رابطه را قطع کنیم . ما اغلب فقط رابطه ای مؤدبانه ، از دور ، و بدون هیچ عمق واقعی را ترجیح می دهیم . قدم پنج کمک می کند که روابط ما صادقانه باشند . ما حقیقت را در مورد خودمان و اینکه واقعاً چه کسی هستیم می گوئیم ، و منتظر قسمت سخت آن که : عکس العمل شنوند ه است می مانیم . اکثر ما از داشتن رابطه ای بدین شکل وحشت داریم . قدم پنج موقعیتی منحصر به فرد برای ایجاد چنین رابطه ای در امن ترین فضا می باشد . ما می توانیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که مورد قضاوت قرار نخواهیم گرفت .

· آیا تمایل دارم تا به شخصی که قرار است قدم پنج مرا گوش کند ، اعتماد کنم ؟

· از آن شخص چه انتظاری دارم ؟

· کارکرد قدم پنج چگونه به من کمک می کند تا راههای جدیدی برای ایجاد و توسعه روابطم پیدا کنم ؟

 

چگونگی دقیق خطاهایمان

 

راهی دیگر برای حصول اطمینان زا اینکه قدم پنج ما فقط به تنهایی خواندن قدم چهار نباشد ، این است که بر روی چیزهایی که قرار است اقرار کنیم ، تمرکز نماییم . در انجمن ما ، تجارب متنوعی در مورد اینکه ((چگونگی دقیق خطاها یمان)) دقیقاً به چه معنا می باشد ، وجود دارد . اکثر ما با این مسئله موافقیم که ، در قدم پنج ما باید توجه مان را برروی خصوصیات و الگوهای رفتاری خود که از اعتیاد سرچشمه می گرفت و دلایل اعمال خود ، متمرکز سازیم . تشخیص دقیق خطا هایمان ، چیزی است که اغلب هنگام خواندن ترازنامه ، براحتی اتفاق می افتد . بعضی مواقع تکرار تعریف یک موقعیت یا شرایط مشابه ، چگونگی دقیق آن را برای ما آشکار می سازد . برای مثال ، اینکه چرا ما همیشه انتخاب می کنیم با افرادی رفت و آمد داشته باشیم که در قلب خود خیر و صلاح ما را نمی خواهند ؟ چرا همیشه در روابط خود به گونه ای رفتار می کنیم که انگار زندگی ما بسته به این است که برگ برنده دست ما باشد ؟ چرا احساس می کنیم که تجارت جدید برای ما تهدیدکنند هستند ، و به همین دلیل از انها اجتناب می کنیم ؟ دست یافتن به آن رشته و طرح مشترک در الگوهای رفتاریمان ما را بسوی تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان رهنمون می سازد . جایی در این فرایند ف ما احتمالاًشروع به نامگذاری بعضی از این الگوهای رفتاری به عنوان (( نواقص اخلاقی )) خواهیم کرد . اگر چه تا قبل از قدم ششم ف شروع به بررسی عمیق اینکه چگونه هر یک از این نواقص در بیمار نگه داشتن ما نقشی داشته اند ف نخواهیم کرد . اما اینکه اجازه دهیم این دانش و اگاهی از الان شکل بگیرد ف برای ما ضرری نخواهد داشت .

· چگونگی دقیق خطاهایمان به چه شکل از اعمال من متفاوت است /

· چرا نیاز است که من حتماً به چگونگی دقیق خطاهایم ، به جای خود خطا اقرار کنم /

 اصول روحانی

در قدم پنج ما بر روی اعتماد ، شهامت ، صداقت با خود ، و تعهد تمرکز می کنیم . تمرین اصلی روحانی اعتماد جهت کامل کردن قدم پنجم ضروری است . همانطور که قبلاًگفتیم ف ما احتمالاضبا راهنمای خود تجاربی داریم که به ما اجازه می دهند تا به او به اندازه کافی اطمینان کنیم ف اما در مورد آن مواقعی که مسائل عمیقی مطرح می شود و باعث می گرد تا ما تردید کنیم که ایا اصلاً کارکرد این قدم فایده ای دارد یا نه ؛ چه باید بکنیم ؟ در اینگونه مواقع باید به غیر از اینکه به شخص دیگری اعتماد کنیم رابطه بین قدم و رشد روحانی ما ف همیشه برایمان واضح و اشکار نیست . البته این بدان معنی نیست که این رابطه وجود ندارد یا حقیقی نیست . اما ممکن است اعتماد به این فرایند را برای ما مشکل کند .

· آیا باور دارم که کار کردن قدم پنج باعث بهتر شدن زندگی من می شود ؟ چگونه ؟

شهامت یکی از اصولی است که ما باید به کار گیریم تا این قدم را اغاز کنیم . احتمالاضنیاز خواهد بود که ما هر از چند گاهی در حین کار کردن این قدم باز هم از این شهامت استفاده نماییم . وقتی که گوشی تلفن را برمی داریم که با راهنای خود تماس بگیریم تا قرار ملاقاتی با او جهت خواندن و اقرار قدم پنج بگذاریم ، ترس وجود ما را فرا می گیرد و نیاز است که ما شهامت را تمرین کنیم . وقتی که در حال خواندن ترازنامه خود هستیم و به قسمتی می رسیم که اصلاً دلمان نمی خواهد که کسی از ان مطلع شود ، نیاز است که با شهامت با آن لحظه ترسناک روبرو شویم و کل ترازنامه خود را بخوانیم و اقرار کنیم . وقتی مسئله ای بشدت دردآور را اقرار می کنیم و احساس ضعف و ضزبه پذیری مان انقدر زیاد است که می خواهیم قبل از اینکه نظر راهنمای خود را بشنویم بنوعی همه چیز را متوقف کنیم ف دقیقاً در لحظه ای سرنوشت ساز و تعین کننده در بهبودی خود قرار داریم و لازم است که راه توأم با شهامت را انتخاب کنیم . انجام این کار بر مسیر زندگی ما در آینده تأثیر خواهد گذاشت . هر بار که احساس ترس می کنیم باید بخاطر داشته باشیم که در گذشته تسلیم در برابر ترس هیچگاه چیزی جز پیامدهای منفی برای ما نداشته است . بنابراین در حال حاضر هم نخواهد داشت . به یاد آوردن این موضوع انگیزه کافی جهت بکارگرفتن شهامت را به ما خواهد داد .

· راههایی که از آن طریق می توانم شهامت لازم برای کارکرد این قدم را پیدا کنم چه می باشند ؟

· چگونه تمرین اصل روحانی شهامت در این قدم ، بر روی کل بهبودی من تأثیر خواهد گذاشت ؟

· آیا زمان و مکانی برای کارکردن قدم پنج انتخاب کرده ام ؟ کی و کجا ؟

تمرین اصل صداقت با خود ، جهت اقرار چگونگی دقیق خطاهایمان نزد خودمان یک اصل ضروری است . همانگونه که ما نباید صرفاً به خاطر ترس از عکس العمل شنونده ، از بروز احساساتمان جلوگیری کنیم ، به همان شکل نیز نباید از عکس العملهای خود بهراسیم . ما باید به خود اجازه دهیم تا عکس العملهای طبیعی و انسانی خود را در مورد موضوع صحبت که (( زندگیمان به عنوان یک معتاد )) می باشد را تجربه کنیم : زندگی ما غم انگیز بوده . ما خیلی از چیزها را بخاطر اعتیادمان از دست داده ایم . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار درد آور است . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار دردآور است . اگرچه ، وقتی که دقیق به مسئله نگاه کنیم ، متوجه می شویم که احساس دیگری نیز در حین تجربه درد در حال بوجود آمدن است : امید .

در نهایت ما از مصرف به خاطر احساساتمان هرچقدرهم که دردآور باشند ، با شهامت عبور کنیم . انجام اینکار در طول مدت باعث خواهد شد که در مورد خواهد شد که در مورد خود احساس خوبی پیدا کنیم . این یکی از پاردوکس هایی است که اغلب در بهبودی با آنها روبرو می شویم . یعنی چیزی که با درد شروع می شود ، با نشاط و آرامش خاتمه می یابد .

· درگذشته چگونه از صداقت با خود اجتناب می کردم ؟ امروز برای تمرین صداقت چه کارهایی انجام می دهم ؟

· نگاه واقع بینانه به خود ، چه ارتباطی با فروتنی دارد ؟

· تمرین اصل روحانی صداقت با خود چگونه به من کمک می کند تا خود را بپذیرم ؟

اقدامات ما در این قدم ، نشانگر اصل روحانی تعهد است . ما در زندگی به مسائلی نام (( تعهد )) داده بودیم ، تعهداتی که هیچ تصمیمی برای ایستادن پای آنها در هنگام سختیها نداشتیم ، بعضی وقتها نیز (( تعهد )) را فقط برای راحتی خودمان قبول می کردیم . اما در برنامه جلسات معتادان گمنام ، با برداشت هر قدم ، تعهد واقعی و اصولی خود نسبت به برنامه تعمق می بخشیم . گرفتن راهنما، کارکردن قدمها ، پیدا کردن یک گروه خانگی و همیشگی و شرکت در جلسات آن ، هر یک نشانگر این است که ما نسبت به بهبودی خود به گونه ای اصولی و پرمعنا تعهد داریم .

· چگونه در میان گذاشت ترازنامه با راهنما ، تعهد مرا نسبت به برنامه جلسات معتادان گمنام بیشتر می کند ؟

 

حرکت به جلو

 

یکی از منافعی که کارکرد قدم پنج برای ما دارد افزایش حس خویشتن پذیری در ما است . ما بطور واضح تشخیص می دهیم که امروز چگونه انسانی هستیم ، و خود را به هیچ بهانه ای می پذیریم . کمبود ما در بعضی زمینه ها به معنی بی ارزشی ما نیست . ما درمی یابیم که هم دارای نکات مثبت هستیم و هم منفی . ما قادریم هم کارهای بسیار خوب انجام دهیم و هم خسارات بزرگی به بار آوریم . اینها جنبه های متفاوت شخصیت ما هستند که خاص خود می باشند . تجارب ما ، حتی تجارب منفی ما اغلب به ارتقاء جنبه های خوب ما کمک می کنند . برای اولین بار در زندگی تشخیص می دهیم که ما همین گونه که در همین لحظه هستیم خوبیم . البته پذیرفتن خود به همین شکلی که امروز هستیم به معنی این نیست که می توانیم استراحت کنیم و دیگر به دنبال پیشرفت نباشیم . خویشتن پذیری به معنای واقعی شامل پذیرش کمبودهایمان نیز می شود . اینکه اعتقاد داشته باشیم که دیگر جایی برای رشد نداریم ، خویشتن پذیری نیست بلکه انکار است . پس باید تشخیص دهیم که کمبودهایمان چه هستند و باید متعهد باشیم که برروی آنها کار کنیم . اگر که می خواهیم مهربانتر باشین باید برروی آن از طریق تمرین اصل روحانی مهربانی و شفقت کار کنیم . اگر می خواهیم که مدارج تحصیلی بهتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و درس بخوانیم . اگر می خواهیم که دوستان بیشتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و روابطمان را توسعه دهیم .

· کارکرد قدم پنج چگونه فروتنی و خویشتن پذیری مرا افزایش داده ؟

وقتی که قدم پنج را تمام می کنیم ، احتمالاً احساس راحتی و آسایش خاصی به ما دست می دهد ، توسط به مشارکت گذاشتن مسائلی که قبلاً انرژی زیادی صرف مخفی کردن یا سرکوب کردنشان می نمودیم از زیر بار فشار رهایی می یابیم . این یک حقیقت است که (( نوافص ما و قتی که در زیر نور قرار گیرند و آشکار گردند . از بین خواهند رفت . )) آشکار شدن آنها به ما آزادی و رهایی اعطا خواهد کرد که علیرغم هرگونه شرایط بیرونی در زندگی ، آن را حس خواهیم کرد .

تمامی روابط ما در اثر کار کرد این قدم تغییر خواهد کرد . حتماًً لازم است تا تشخیص دهیم که رابطه ما با خودمان ، افراد دیگر و نیروی برترمان تا چه اندازه تغییر کرده است .

· توسط کارکرد قدم پنج ، رابطه ما با نیروی برترم چگونه تغییر کرده است ؟

· در نتیجه کارکرد قدم پنج رابطه من با راهنمایم چگونه تغییر کرده است ؟

· از طریق کارکرد این قدم نظر من چگونه در رابطه با خودم تغییر کرده است ؟

· تا چه اندازه توانسته ام عشق و محبت ام را نسبت به دیگران و خودم توسعه دهم ؟

همراه با احساس آسایش ، خستگی ما از نواقص شخصیتی مان نیز احتمالاً به اوج خود رسیده است . این بدان معنی است که کاملاً آمادگی داریم ، چیزی که دقیقاً برای شروع قدم شش نیاز است .

 

قدم ششم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

" ما آمادگی کامل پیدا کرده ایم که خداوند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . "

ما کارکرد قدم شش را در حالی آغاز می کنیم ، که سرشار از امید حاصله از کارکرد پنج قدم اول هستیم . اگر این کار را تمام و کمال انجام داده باشیم ، تا حدی فروتن نیز شده ایم . در قدم شش ، )) فروتنی )) به این معنی خواهد بود که ما بهتر می توانی خود را ببینیم . ما به چگونگی دقیق خطاهایمان ، و همین طور به چگونگی خسارت زدن به خود و دیگران به علت عمل از روی نواقص شخصیتی مان ، نگاه کرده ایم  ما الگوهای رفتاری خود را یافته ایم ، و به این درک رسیده ایم که امکان دارد باز هم بارها و بارها از روی این نواقص عمل کنیم . حال زمان آن است که کاملاً آمادگی پیدا کنیم که این نواقص شخصیتی برطرف شوند .

آمادگی کامل پیدا کردن ، فوری و آنی اتفاق نمی افتد . این یک فرآیند طولانی مدت است ، و اغلب در طول مدت عمر اتفاق می افتد . ما ممکن است که بلافاصله پس از یک ترازنامه نویسی احساس کنیم که واقعاً آماده ایم که کلیه نواقص ما برطرف شود . یا اگر مدتی است که در برنامه هستیم و کلاً از نواقص خود آگاه هستیم و هنوزاز روی یکی از آنها عمل می کنیم ، طبیعتاً درمی یابیم که میزان تمایل ما افزایش یافته . آگاهی به تنهایی هرگز برای آمادگی پیدا کردن کفایت نمی کند ، اما اولین قدم لازم برای رسیدن به آن است . فرآیند ترازنامه نویسی خود باعث افزایش آگاهی ما در نواقص شخصیتی مان گردیده ،که کارکرد قدم شش نیز آن نیز آن را کامل تر می کند . آمادگی کامل داشتن ، به معنی رسیدن به حالتی روحانی است که در آن ، هم از نواقص خود آگاه هستیم ، هم از آنها خسته شده ایم ، و هم اطمینان داریم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم آن نواقصی را که لازم است ، برطرف می کند .

برای اینکه آمادگی کامل پیدا کنیم ، نیاز است که به ترسهایمان در مورد کارکرد قدم شش بپردازیم . همچنین نیاز است که به این مسئله که چگونه نواقص ما برطرف می شوند ، بپردازیم . قدم ششم می گوید که فقط نیروی برتر می تواند آنها را برطرف کند . اما در مقام اجرا این به چه معنی می باشد ؟ مسئولیت ما در قدم ششم چیست ؟ این سؤالات ، وقتی که آنها را با یک راهنما بررسی کنیم ، به ما راهکار لازم جهت کارکرد این قدم را می دهند .

کاملاً آماده برای چه کاری ؟

اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم ، و این اولین تجربه ما از قدم ششم است ، اکثر نواقص ما آنقدر واضح و آشکار است ، که احتمالاً عکس العمل فوری ما ، نشان دادن تمایل بیش از حد برای رهایی از آنها خواهد بود . اولین بار است که به قول معروف ، آنها را با تمام شکوه و قدرتشان می بینیم ، و می خواهیم که سریعاً و همین امروز ، از شر آنها راحت شویم .

اما وقتی که آن عکس العمل و احساس اولیه فروکش می کند ، احتمالاً درمی یابیم که ، تا حدودی نسبت به تغییر کردن نامطئن هستیم و از آن ترس داریم . ناشناخته ها ، تقریباً برای همه افراد ترس آور هستند . ما این نواقصی را که می خواهیم رها سازیم ، برای مدتهای طولانی یا شاید همه عمر به همراه خود داشته ایم .

ما احتمالاً از اینکه زندگی ما بدون این نواقص به چه شکل خواهد بود ، ترس داریم . بعضی از آنها ممکن است بیشتر مهارتهای حیاتی جهت زندگی کردن ، به نظر آیند تا نواقص شخصیتی . ما شک می کنیم که آیا برطرف شدن این نواقص ، مانعی بر سر راه توانایی ما برای گذران زندگی و پول در آوردن ایجاد نمی کند . ما ممکن است دریابیم که ایده (( یک شهروند محترم )) بودن ، برای ما تنفرآور است . اکثر ما شدیداً به این تصویر از خودکه – یک آدم متفاوت و کاردرست هستیم و فراتر از حد و حدود یک جامعه مؤدب ولی خسته کننده می باشیم ، و اینکه دوست داریم به همین شکل ادامه دهیم وابسته هستیم . ما ممکن است بترسیم که با کارکرد قدم ششم ، تبدیل به یک انسان معمولی و خسته کننده ، شویم . بعضی از ما ممکن است فکر کنیم که چیزی نیستیم جز مجموعه ای از نواقص ، و فکر کنیم که اگر نواقص ما برطرف شوند دیگر چیزی ازما باقی نخواهد ماند . ترسهای ما احتمالاً مبهم و شکل نگرفته می باشند . اگر آنها را تا نتیجه منطقی ریشه یابی کنیم ، مطمئناً درمی یابیم که این ترسها بی پایه و اساس نیز هستند . به قول معروف اگر آنها را با صدای بلند بیان کنیم ، به ماهیت اصلی آنها پی خواهیم برد .

· آیا چیزهایی در من هستند که آنها را دوست دارم اما ممکن است جزء نواقص باشند ؟

· آیا می ترسم که اگر این چیزها در من برطرف شوند ، به شخصی که دوست ندارم تبدیل شوم ؟

· فکر می کنم چه چیزهایی در من برطرف خواهند شد ؟

اگر با قدم ششم تجربه قبلی داریم ، نواقص شخصی ما برای ما چیز تازه ای نخواهد بود . در واقع ، ممکن است که در حال حاضر از اینکه هنوز بعضی نواقص را داریم ، نگران باشیم ، یا ممکن است از اینکه یک نقص قدیمی به صورتی جدید و تازه در ما ظهور کرده ، سرخورده شده ایم .

برای مثال ، هنوز احساس عدم امنیت داشته ایم . یا ممکن است دریک سری اعمال و اقدامات نامحسوس برای اینکه نشان دهیم آدم کاردرستی هستیم افراط نکنیم ، ولی هنوز این نقص را داشته باشیم . و اخیراً بسیار زیرکانه تر و موذیانه تر از روی آن عمل کرده باشیم . ما ممکن است ناخودآگاه در کوششها و اقدامات دیگران کارشکنی یا خرابکاری کنیم تا در مقام مقایسه ، بهتر از آنها به نظر برسیم ، یا آرزوها و آمال دیگران را پایمال کنیم ، چون در راستای نیازها و منافع ما نیستند . تشخیص دادن این مسئله ، بعد از مدت می تواند دردناک باشد ، چون میل داریم که بهتراز این باشیم . ما عمیقاً در صدمه زدن به دیگران خجالت زده می شویم . ما ممکن این ترس قدیمی ، که ظرفیت تغییر نداریم ، را دوباره تجربه کنیم ، و فکر کنیم که بعضی از نواقص شخصیتی ما برای همیشه ماندگار هستند . ما می توانیم از این واقعیت که حداقل از مسئله خود آگاه هستیم و تمایل داریم تا برروی آن کار کنیم ، استفاده کرده و تا حدودی آرام گیریم . نیاز است تا ما احساس اعتماد و امیدمان به اینکه فرآیند بهبودی حتی بر عمیقترین و ثابت قدم ترین نواقص ، کار خواهد کرد را حفظ کنیم .

· آیا هنوز به فرآیند بهبودی اعتقاد دارم ؟ آیا اعتقاد دارم که می توانم تغییر کنم ؟ تا کنون چگونه تغییر کرده ام ؟ دیگر از روی کدامیک از نواقص خود ، عمل نمی کنم ؟

· آیا نواقصی دارم که فکر می کنم ، امکان ندارد که برطرف شود ؟ آنها چه هستند ؟ چرا فکر می کنم که امکان ندارد که این نواقص برطرف شوند ؟

 

تا خداوند برطرف کند

بله ، قدم ششم هم مشخص می کند که فقط یک نیروی برتر از ما می تواند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . اگر چه وسعت درک ما از مفهوم این قدم ، با تجربه ما از بالا و پائینها ، بده و بستانها ، و کشمکشها مربوط به قدم شش ، رابطه مستقیم دارد .

اولین کاری که اکثر ما در مورد نواقص شخصیتی مان می کنیم ، این است که تصمیم می گیریم که تا دیگر آنها را نداشته باشیم . متأسفانه ، این کار بیهوده و پوچ است – و تأثیر آن تقریباً به اندازه همان کنترل مصرف موادمخدر می باشد ما ممکن است برای مدت کوتاهی در اینکار موفق شویم ، اما نواقص ما به تدریج دوباره ظهور خواهد کرد . مشکل این است که نواقص ما قسمتی از وجود ما می باشند . ما همیشه در موقعیتهای بد و وقتی تحت فشاریم ، در این معرض خطر رجوع به بدترین نواقص شخصیتی خود هستیم .

کاری که ما در قدم ششم نیاز است که انجام دهیم ، بسیار شبیه کاری است که مجبور به آن در دو قدم اول شدیم . ما باید اقرار کنیم که در برابر نیروی درونی که چیزی جز درد و تحقیر در زندگی برای ما به همراه نداشته ، شکست خورده ایم ، و بعد باید اقرار کنیم که برای رویارویی با این نیرو نیاز به کمک داریم ما باید کاملاً این واقعیت را که خودمان نمی توانی کمبود های خود را برطرف کنیم ، بپذیریم . و باید خود را آماده کنیم تا در قدم هفتم از خدا بخواهیم تا آنها را برای ما برطرف سازد .

· من چگونه سعی می کنم تا نواقص شخصیم را کنترل یا برطرف کنم ؟ نتیجه سعی من چه بوده است ؟

· تفاوت بین اینکه کاملاً آماده باشم تا خداوند نواقص شخصیتی من را برطرف کند ، با اینکه خودم سغی در متوقف نمودن آنها بکنم چیست ؟

· من چگونه اعتماد خودم را به نیری برتر به انگونه که او را درک می کنم از طریق کارکرد این قدم افزایش می دهم ؟

· تسلیم من در این قدم عمیق تر می شود ؟

· چه اعمالی می توانم انجام دهم که نشان دهنده آمادگی کامل من باشد ؟

" نواقص شخصیتی ما

حتی بعد از همه کارهایی که در قدم چهارم و پنجم انجام دادیم ف هنوز در این مرحله طبیعت و ذات نواقص شخصیتی مان برای ما اشکار نیست . ما احتمالاً گیج شده ایم که در ساختار پیچیده شخصیت ما ، نواقص شخصیتی مان دقیقاً کجا خاتمه پیدا می کنند و اینکه شخصیت ما از کجا آغاز می شود . چرا ما این کارها را انجام می دهیم ؟ آیا تقصیر دیگران است ؟ اولین بار که این احساس را تجربه کردیم ، کی بود ؟ چرا ؟ چگونه ؟ کجا ؟ اگر دقت نکنیم آنقدر به خودمان مشغول می شویم که اصلاً دلیل کارکرد قدم ششم را فراموش کنیم ، نیاز است که تالش هایمان را متمرکز کنیم . هدف ما افزایش اگاهی در مورد نواقص شخصیتی مان است تا کاملاض آمادگی پیدا کنیم که برطرف شوند نه اینکه انها را ریشه یابی کنیم و مبداء پیدایش انها را ریشه یابی کنیم با در کشمکش و تقلا درونی خود زیاده روی کنیم . نواقص شخصیتی ما نشان دهنده طبیعت اصلی ما هستند . به احتمال زیاد درمی یابیم که ما نیز مانند دیگران دارای طبیعتی ذاتی و پایه ای هستیم . ما نیازهایی داریم ، و بدنبال براورده کردن انها هستیم . برای مثال ما به عشق و محبت نیاز داریم . اما این که چگونه انرا بدست آوریم مهم است و از اینجاست که نواقص ما شروع به اجرای نقش می کنند . اگر دروغ بگوییم ف تقلب کنیم ف به دیگران صدمه بزنیم و یا خود را کوچک کنیم تا عشق را بدست آوریم از روی نواقص خود عمل کرده ایم . همانگونه که در چگونگی عملکرد تعریف شده : نواقص ما ف همان ویژگیها و خصیصه های انسانی هستند که به واسطه خودمحوری ما از شکل طبیعی خارج شده اند . نیاز است تا به کمک راهنمای خود لیست نواقص اخلاقی که داریم ، بنویسیم و توضیح دهیم که چگونه از روی آنها عمل می کنیم و به اینکه این کار چگونه بر روی زندگی ما تأثیر می گذارد ، بپردازیم و مهم تر از اینکه وقتی ان نقص را بکار می گیریم ف چه احساسی داریم . تصور اینکه زندگی ما بدون هر یک از این نواقص به چه شکل خواهد بود به ما کمک می کند تا بپذیریم گه بدون آنها نیز می توانیم زندگی کنیم . بعضی از ما اقدام عملی خود را با پیدا کردن اصل روحانی متضاد با هر یک از نواقص اخلاقی مان شروع می کنیم .

· لیست نواقص خود را بنویسید و هر یک را کوتاه تعریف کنید .

· به چه راه هایی از روی این نواقص عمل می کنم ؟

· وقتی از روی این نواقص عمل می کنم ، چه تأثیر بر روی خود و دیگران می گذارم ؟

· چه احساساتی در رابطه با این نواقص خود تجربه می کنم ؟ آیا سعی می کنم که بعضی احساسات خود را توسط عمل از روی نواقصم سرکوب کنم ؟

· زندگی من بدون اینگونه رفتارها به چه شکل خواهد بود ؟ به جای آن کدامیک از اصول روحانی را می توانم بکار گیرم ؟

 

اصول روحانی

 

درقدم ششم ، ما بر روی تعهد و استقامت ، تمایل ، ایمان و اعتماد ، و خویشتن پذیری تمرکز می کنیم . در این نقطه از قدم ششم باید از کمبودهایمان کاملاً آگاه باشیم . در واقع ، ما احتمالاً آنقدر از آنها آگاه هستیم ، که در طی زندگی روزانه ما ن ، می توانیم آمدن آنها را ببینیم ، و حتی خیلی از مواقع جلوی خود را بگیریم تا از روی آنها عمل نکنیم . بعضی وقتها ، ممکن است که آگاهی ما کمرنگ شود ، و ممکن است دیگر در مراقبت از رفتارهایمان آنقدر هوشیار نباشیم . به انرژی فوق العاده نیاز است تا ما بتوانیم هر لحظه خود را زیر ذره بین بگذاریم و از عمل کردن از روی نواقص اجتناب کنیم . ما در زندگی روزمره خود غرق می شویم ، تا یکدفعه دوباره احساس مریضی و خجالت زدگی می کنیم ، و گیج می شویم که چگونه بعد از این همه کاری که بر روی خود کرده ایم ،باز هم مرتکب بعضی از اعمال ، از روی نواقص خودمان می شویم .

· امروز من چگونه تعهد خود به بهبودی را نشان می دهم ؟

· از طریق کارکردن پنج قدم اول ، من پشتکار خود را بهبودی نشان داده ام ، این پشتکار و استقامت به چه شکلی در قدم ششم ، حیاتی می باشد ؟

به کارگیری اصل روحانی تمایل ، خیلی ساده ، به این معنی است که ما تمایل داریم تا به گونه ای متفاوت عمل کنیم و لزوماً به این معنی نیست که ما متفاوت عمل می کنیم ، و یا حتی ظرفیت آن را داریم . شاید بهتر باشد این رفتار را با مثالی به تصویر بکشیم . تصور کنید که ما با خانواده ، صاحب کار ، و یا دوستان خود به اندازه ای متفاوت از خیلی کم تا زیاد ، ناصادق بوده ایم . ممکن است به نظر آید که بهتر است تا ، درجه به درجه تمایل پیدا کنیم ، و اول تمایل خود را بر روی بدترین و مخرب ترین شکل ناصادقی خود متمرکز نماییم . اما این قدم می گوید که ما کاملاً آمادگی پیدا کرده ایم تا کلیه نواقص ما بر طرف شود . این به معنی آن است که تمایل داریم تا دیگر هرگز ، حتی یک کم هم ناصادق نباشیم . ممکن است به نظر آید که این یک توقع بی جا از خود داشتن ، است . اما ما باید آن را فقط برای امروز انجام دهیم .

تا این حد تمایل داشتن سخت است ، به خصوص وقتی که پی آمد ظاهری ، کمی ناصادق بودن خیلی شدید به نظر نیاید . ما ممکن است که آگاه باشیم که کاملاً صادق نیستیم ، اما فکر کنیم که به کسی ضرری نخواهد رسید و اتفاق مهمی نیز نخواهد افتاد . پس چرا بی خود حساس شویم ؟ اما همین گونه طرز فکر است که احتمالاً شدیدترین پی آمدهای روحانی را خواهد داشت . ممکن است نتیجهنیز به همین گونه باشد و در واقع در اثر این ناصادقی ، نه به کسی صدمه ای آشکار برسد و نه کسی به آن پی ببرد . اما این ناصادقی از همان لحظه اول ، شروع به پژواک و طنین انداختن در روح ما خواهد کرد . حتی اگر در ضمیر خود از آن آگاه نباشیم ، حتی اگر شب راحت خوابمان ببرد ، باز هم نتیجه عمل از روی نقص ، وقتی که قادریم از آن اجتناب کنیم ، نیروی درتضاد با رشد روحانی ما است . اگر به این عدم تمایل ادامه دهیم ، به تدریج رشد روحانی خود را به خطر خواهیم انداخت .

· آیا تمایل دارم تا کنون ، کلیه نواقص شخصیتی من برطرف شوند ؟ اگر نه ، چرا ؟

· امروز چه کاری انجام داده ام که نشانگر تمایل من است ؟

· مقدار تمایلی که ما باید در این قدم بدست آوریم رابطه مستقیم با ایمان و اعتقاد ما دارد . ما باید باور داشته باشیم که نیروی برتر در زندگی ما تا آن اندازه که لازم است کار خواهد کرد و تأثیر خواهد گذاشت . اگر همان ناصادقی که قبلاً مثال زدیم را در نظر بگیریم ، باید اعتماد داشته باشیم که نیروی برتر این نقص را در ما تا آنجا برطرف نمی کند که به طرز بی رحمانه ای صادق شویم و نتوانی حتی موقعی که بیان حقیقت باعث صدمه به کسی می شود ، سکوت اختیار کنیم . تا جایی که از سر راه کنار برویم و اجازه دهیم که خداوند در زندگی ما کار خود را انجام دهد ؟ مطمئناً همان اندازه رشد روحانی را که برای ما لازم است تجربه خواهیم کرد .

· تا چه اندازه ترس اینکه با کارکرد این قدم تبدیل به چه نوع انسانی خواهم شد ، هنوزدر من وجود دارد ؟ آیا از زمان شروع به کارکرد این قدم تقلیل یافته است ؟

· چگونه از طریق کارکرد این قدم ، در حال افزایش اعتماد خود به نیروی برتر به آنگونه که او را درک می کنم ، هستم ؟

با وجود لغاتی مثل (( کاملا ً )) و (( کلیه )) که نقش برجسته ای در این قدم دارند ، ممکن است که ما خیلی راحت تبدیل به یک انسان کمال طلب شویم و در انتقاد از خود افراط کنیم . نیاز است تا به یاد داشته باشیم که اگرچه تمایل ما باید کامل باشد ، ولی قرار نیست که خودمان هم به تکامل برسیم – نه امروز ، و نه هیچوقت دیگر . زمانی که علیرغم میل و اراده خود ، از روی نقصی عمل می کنیم ، نیاز داریم که اصل روحانی خویشتن پذیری را تمرین کنیم . نیاز است تا ما بپذیریم که اگر چه هنوز از روی بعضی از نواقص خود عمل می کنیم ، ولی تمایل به تغییر نیز داریم . از طریق این تشخیص و آگاهی ، ما با تعهد خود برای تغییر کردن تجدید عهد می کنیم . ما امروز دقیقاً به همان اندازه که نیاز است رشد کرده ایم . اگر کامل بودپم که دیگر نیازی به رشد بیشتر نداشتیم .

· آیا امروز خود را پذیرفته ام ؟ چه چیز در مورد خود را دوست دارم ؟ از زمانی که این قدم را کار کرده ام ، چه چیزهایی تغییر کرده اند ؟

 

حرکت به جلو

 

ما ممکن است بعضی مواقع نگاهی اجمالی و گذرا به گذشته داشته باشیم ، و فکر کنیم که چه کارها که می توانستیم انجام دهیم ، مثلاً در زمان کودکی ، و یا در زمان اعتیاد فعال خود ما احتمالاً همیشه فکر می کنیم که یا زندگی ما را در شرایط و مکانی قرار نداده تا به آن چیز که دلمان می خواهد تبدیل شویم ، و یا فکر می کنیم که ظرفیت و عرضه رسیدن به شرایط و امکانات بالاتر را نداریم . ما زمانی در رؤیای پول ، امکانات ، و موقعیت اجتماعی غرق بودیم . اما در برنامه روحانی معتادان گمنام ، ما بیشتر به دنبال رشد روحانی هستیم . ما می خواهیم تا بیشتر به کیفیتهایی که دوست داریم فکر کنیم ، یا به افراد در حال بهبودی که می شناسیم و کیفیتهایی دارند که ما دوست داریم با آنها در این مورد برابری کنیم ، فکر کنیم . با کارکرد این قدم ما به تصویری از شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم ، دست پیدا می کنیم . اگر خودخواه بوده ایم ، احتمالاً دوست داریم که از خودگذشتگی داشته باشیم ، شاید از طریق کمک به یک معتاد دیگر او نیز بهبود یابد ، یا از طریق اعمال دیگر از روی عشق و بخشش بلاعوض . اگر تنبل بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم که فعال باشیم و از ماحصل فعالیت خود سود ببریم . اگر ناصادق بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم تا از این رهایی که دیگر نیازی نباشد تا همیشه بترسیم که مچ ما را بگیرند ، لذت ببریم . ما می خواهیم که از طریق این قدم به تصویری برای خود و همین طور امید دست یافتن به آن تصویر را بوجود بیاوریم .

· دوست دارم از کیفیتهایی که آرزوی دست یافتن با آنها را دارم چگونه استفاده کنم ؟ با شغل خود چکار خواهم کرد ؟ در اوقات فراغت خود چکار خواهم کرد ؟ چگونه پدری ، همسری ، فرزندی ، یا دوستی خواهم بود ؟ توضیح دهید .

این تصویر می تواند برای ما الهامی باشد ، تا در زمانهای یأس و ناامیدی آن را به خاطر آوریم ، یا زمانی که دستیابی به اهدافمان به تعویق می افتد ، ما را تقویت و کمک کند تا تمایل خود را تجدید کنیم . این تصویر سکوی پرتابی به سوی قدم هفت است . جایی که در آن از خداوند به آنگونه که او را درک می کینم ، درخواست می نمائیم تا کمبودهای ما را برطرف سازد.

 

قدم هفتم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

" ما با فروتنی از او خواستیم تا کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند "

اگرچه هر یک از قدمهای دوازده گانه برای خود یک فرآیند جداگانه می باشند ، اما همه آنها تا اندازه ای نیز با یکدیگر درمی آمیزند چون اجزاء یکی باعث فعل و انفعالاتی در دیگری می گردد ، مثلاً جنبه هایی از قدم یک با قدم دو درمی آمیزد ، یا اجزاء قدم چهار در قدمهای متعاقب آن درگیر می شوند ... شاید ظریف ترین و نازکترین خط و مرز بین قدم شش و هفت باشد . در نگاه اول ممکن است قدم هفت فقط یک چاره اندیشی برای قدم شش به نظر رسد . ما وقت و تلاش زیادی صرف کردیم تا اگاهی خود را در مورد نواقص شخصیتی مان در قدم شش افزایش دهیم و به جایی برسیم که کاملاً آمادگی داشته باشیم که آنها برطرف شوند . حال تنها کاری که نیاز است انجام دهیم ، درخواست است ، مگر نه ؟

نه این درست نیست . این قدم مفهومی فراتر از آن دارد که از نیروی برتر یک درخواستی بکنیم و منتظر جواب باشیم . نیاز به آمادگی روحانی داریم . لازم است درکی از لغت (( فروتنانه )) در این قدم داشته باشیم . نیاز است تا ما راهی شخصی برای این درخواست پیدا کنیم ، راهی که فقط در مسیر روحانی شخص خود ما قرار می گیرد و نیاز است که ما اصول روحانی را به جای نواقص اخلاقی خود تمرین کنیم .

 

آمادگی جهت کارکرد قدم هفت

 

ما تا اینجا مقدار زیادی از آمادگی لازم جهت کارکرد قدم هفت را بدست آورده ایم . مهم است تا ما رابطه ای بین کاری که انجام داده ایم و نتایج حاصل از آن کار برقرار کنیم .

تمام قدمهای قبلی سعی در کاشتن بذر فروتنی در روح ما را داشته اند . اکثر ما با مفهوم فروتنی مشکل داریم . اگرچه در قدم شش به این مسئله می پردازیم ، ولی شایسته است که در قدم هفت نیز به آن توجه ویژه داشته باشیم . ما لازم است که درک کنیم فروتنی برای ما چه مفهومی دارد و حضور آن ، خود را در زندگی ما به چه شکل نشان می دهد .

ما نباید فروتنی را با تحقیر و تن به هر کار دادن اشتباه بگیریم . وقتی ما تحقیر می شویم یا تن به هر کار می دهیم ، خجالت زده می شویم و احساس بی ارزشی می کنیم . فروتنی تقریباً نقطه مقابل این احساس است . از طریق کارکرد قدمها ما لایه های انکار ، خودخواهی ، و خودمحوری را از خود دور می کنیم و درهمان حال تصویری مثبت از خود می سازیم و اصول روحانی را تمرین می کنیم . در گذشته ، ما نمی توانستیم توانایی های خود را ببینیم ، زیرا قسمت خوب و سالم ما پشت بیماری اعتیاد پنهان شده بود . اما حالا می توانیم و این فروتنی است . چند مثال در مورد اینکه فروتنی به چه شکل خود را نشان می دهد ، به ما کمک می کند تا بهتر مفهوم آن را درک کنیم .

ما با یک سری عقاید قراردادی و ثابت ، پا در بهبودی نهادیم . اما از زمان شروع بهبودی ، تمام چیزهایی که در گذشته باور داشتیم به چالش کشیده شد . ما توسط ایده ها و عقاید جدید بمباران شدیم . برای مثال ، اگر باور داشتیم که همه چیز تحت کنترل ما است ، همین حقیقت که عاقبت سر از جلسات معتادان گمنام درآوردیم و به عجز خود اقرار کردیم ، احتمالاً جهت تغییر دیدگاه ما کافی است . به علت اعتیادمان ما نتوانستیم درسهای زندگی در مورد اینکه واقعاً یک فرد تا چه حدی بر مسائل کنترل دارد را بیاموزیم . از طریق پرهیز کامل و کارکرد شش قدم اول ، ما چیزهای فراوانی در مورد اینکه چگونه باید زندگی کنیم یاد گرفتیم .

اکثر ما با افکار و منطق خیابانی به جلسات معتادان گمنام آمدیم . تنها راهی که ما برای دست یافتن به چیزهایی که خواهان آن بودیم ، می شناختیم ، سوء استفاده از دیگران و دست یافتن غیرمستقیم بود . ما تشخیص نمی دادیم که می توانیم رک و صریح باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم . ما سالها وقت تلف کردیم تا یاد بگیریم که چگونه چهره ای بی تفاوت و بی احساس از خود نشان دهیم ، احساساتمان را پنهان کنیم ، و خود را سخت و بی رحم سازیم . تا زمانی که ورد جلسات معتادان گمنام شویم در انجام این کارها بسیار حرفه ای بودیم – آن قدر خوب و حرفه ای که احتمالاً معتادان مبتدی به ما به عنوان الگو نگاه می کردند ، همانگونه که ما در اوائل مصرف به معتادان قدیمی تر از خود نگاه می کردیم . ما یاد گرفته بودیم که چگونه انسانیت را پایمال کنیم و در خیلی از موارد کاملاً غیرانسانی عمل کنیم .

جدا شدن و ترک کردن استادیوم و ورزشگاهی که در آن اینگونه مسابقات و بازیها انجام می شود . ما را در معرض ایده های جدید قرار می دهد . ما یاد گرفته ایم که نه تنها ایرادی ندارد ، بلکه خیلی هم خوب است که ما احساسات داشته باشیم و آنها را بروز بدهیم . ما فهمیده ایم که منطق و قواعد بازی در خیابان ، فقط در همان جا کاربرد دارد ، اما در زندگی واقعی احمقانه و بعضی واقع خطرناک هستند ، ما نرمتر و آسیب پذیرتر شده ایم و دیگر مهربانی را با ضعف اشتباه نمی گیریم .

تغییر اینگونه رفتارها ، تأثیر بسزائی دارد و اغلب اوقات حتی باعث تغییر در وضع ظاهر ما نیز می شود . ابروهای گره کرده و فکهای منقبض تبدیل به لبخند می شود . اشکها به راحتی سرازی می شوند و روح در حال غرق شدن ما را رها می سازد .

اکثر ما وقتی به جلسات معتادان گمنام پیوستیم باور داشتیم که قربانی شانس بد ، شرایط نامناسب ، و دسیسه هایی جهت خنثی کردن نیت خیرمان ، شده ایم . ما اعتقاد داشتیم که انسانهای خوبی هستیم که دیگران در موردمان به شدت دچار سوءتفاهم شده اند . وقتی به دیگران آسیب می رسانیم ، یا اصلاً متوجه نمی شدیم یا آن را به عنوان دفاع از خود توجیه می کردیم . این نوع رفتار همیشه با احساس تأسف به حال خود همراه بود . ما از رنج بردن لذت می بردیم ، و مرموزانه در درون خود می دانستیم که جایزه تحمل این درد و رنج این است که ما هرگز مجبور نیستیم به نقش خود در مسائل نگاه کنیم .

اما شش قدم اول ما را دقیقاً به انجام این کار وادار می کند تا به نقش خود در مسائل نگاه کنیم . زمانی ما فکر می کردیم که اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات چگونه توسط خود ما خلق شده اند . ما درباره همه فرصتهایی که از دست داده ایم آگاه می شویم و از سرزنش دیگران به خاطر نصیب و قسمتی که در زندگی داشته ایم ، دست برمی داریم . ما شروع به درک این مسئله می کنیم که انتخابهایی که ما در گذشته بیشترین سهم را در تعیین شرایط و اوضاع امروز ما دارند .

فروتنی این احساس است که ما نیز انسان هستیم . اگر این اولین تجربه ما به قدم هفت است ، احتمالاً برای اولین بار نسبت به خود احساس مهربانی می کنیم . اینکه برای اولین بار تشخیص می دهیم ما نیز در واقع یک انسان هستیم و داریم بیشترین سعی خود را می کنیم ، واقعاً تکان دهنده است . ما هم تصمیمات درست می گیریم و هم غلط ، و همیشه امیداوریم که نتیجه این تصمیمات خوب باشد . از طریق شناخت خود ، تشخیص می دهیم که همانقدر که ما سعی و تلاش برای خوب بودن می کنیم ، دیگران نیز سعی خود را می کنند و درک اینکه همه ما در معرض عدم امنیتها و شکستهای مشابه ای هستیم وهمه برای آینده خود رؤیاهایی داریم ، باعث بروز احساس و داشتن رابطه ای قوی با دیگران می شود .

حال نیاز است که ما فروتنی را در خود تشخیص دهیم و کشف کنیم که فروتنی چگونه در زندگی روزمره ما بروز می کند .

· کدامیک از رفتارهای من از آغاز بهبودیم تغییر کرده ؟ در چه جاها و شرایطی مسائل غلو شده دوباره به اندازه طبیعی خود بازگشته اند ، و کجا جزء و قسمتی سالم در خود کشف کرده ام ؟

· فروتنی چگونه بر بهبودی من تأثیر گذاشته ؟

· چگونه آگاهی از فروتنی خودم ، به من در کارکرد این قدم کمک می کند ؟

کارکرد قدمهای قبلی به ما کمک کرد تا رابطه ای با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، بوجود آوریم . اجر اینکار در فرآیند قدم هفت به بهترین نحو به ما خواهد رسید . در قدم دو ، برای اولین بار ، به این مسئله فکر کردیم که یک نیروی برتر می تواند به ما کمک کند تا از اعتیادمان بهبود یابیم . از آنجا به قدم سوم رفتیم و تصمیم گرفتیم که به نیروی برتر اعتماد کنیم و زندگی و اراده خود را به او بسپاریم . ما از این نیرو بارها کمک خواسته ایم تا بتوانیم قدم چهار خود را تکمیل کنیم ، در قدم پنجم خصوصی ترین و پوشیده ترین مسائل زندگیمان را با این نیرو در میان گذاشتیم . در قدم شش کشف کردیم که خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم به غیر از پاک نگهداشتن ما ، قادر به انجام خیلی کارهای دیگر می باشد .

· درک من از نیروی برتر ، چگونه در قدمهای قبلی رشد کرده ؟ رابطه من چگونه با نیروی برتر توسعه یافته ؟

· کارکرد قدمهای قبلی ، چگونه به من کمک کرد تا برای انجام قدم هفت آماده شوم ؟

 

درخواست برای رفع شدن کمبودهایمان

 

چگونه می توانیم از خداوند با آنگونه که او را درک می کنیم ، درخواست نمائیم تا کمبودهایمان را برطرف سازد ؟ جواب به احتمال قوی بستگی به نوع درک ما از خداوند دارد . راهها و طریقه های مختلف و متنوعی برای درک خداوند وجود دارد . آنقدر متنوع که امکان ذکر چند مثال از اینکه چگونه مسیر روحانی هر عضو بر روی کارکرد قدم هفت او تأثیر گذاشته را برای ما ناممکن می سازد و فقط به این بسنده می کنیم که بگوئیم ، نحوه کارکرد قدمها ، انعکاس دهنده مسیر روحانی است که ما طی می کنیم .

به عنوان یک فرد ، ما ممکن است تشریفاتی خاص یا روشنی را به عنوان عادت برگزینیم تا از نیروی برترما ن درخواست کنیم که کمبودهای ما را مرتفع سازد . که در این کتاب ما اسم این عمل را دعا می گذاریم . لغت دعا در انجمن ما ، به طور گسترده به معنی راهی جهت برقراری رابطه با نیروی برتر ، پذیرفته شده است و نحوه درخواست ما در نفس لغت فروتنی نهفته است . ما باید از صادق ترین و روحانی ترین قسمت وجود خود درخواست کنیم که کمبودهای ما برطرف شوند .

· من چگونه از خداوند به آنگونه که او را درک می کنم ، درخواست خواهم کرد کمبودهای مرا برطرف کند ؟

· آیا معتادان در حال بهبود دیگری ، می توانند به من کمک کنند تا راهی مناسب برای درخواست پیدا کنم ؟ آیا از آنها خواسته ام که تجربه ، نیرو و امیدشان را با من به مشارکت بگذارند ؟ آیا از راهنمای خود درخواست کمک کرده اند ؟

مانند دیگر اصول برنامه ما فقط یکبار درخواست نمی کنیم که کمبودهایمان برطرف شوند ، بلکه اینکار را بارها و بارها در طول زندگی انجام می دهیم . هیچیک از کارهایی که در این مقطع انجام می دهیم به معنی این نیست که تا آخر باید به همین روش از کارکرد قدم هفتم ارائه دهیم .

 

از راه کنار رفتن

 

اکثر ما احتمالاً تشخیص می دهیم که در این قدم کاری بیشتر از فقط دعا کردن برای برطرف شدن کمبودهایمان ، لازم است . ما نیاز است تا اقدامی جهت دعوت از خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، انجام دهیم تا او در زندگی ما تأثیر بگذارد . ما نمی توانیم از خداوند درخواست کنیم که کمبودی را در ما برطرف کند ، اما در همان حال با تمام قوا به آن بچسبیم . هرچه بیشتر از خداوند فاصله بگیریم کمتر حضور او را در زندگی خود احساس می کنیم . ما باید آگاهی را که در مورد خود در قدم ششم پیدا کردیم ، حفظ کنیم و این علم را که خداوند در زندگی ما کار می کند به آن بیفزائیم .

· اصل روحانی تسلیم را چگونه می توان برای از سرراه خداوند کنار رفتن به کار بست ، تا او بتواند در زندگی ما تأثیر گذارد ؟

· منافع اینکه اجازه دهم خداوند در زندگی من کار کند ، چیست ؟

· درمورد اینکه یک نیروی برتر ا ز من مراقبت می کند ، و بر زندگی من اثر می گذارد ، چه احساسی دارم ؟

 

اصول روحانی

 

در قدم هفتم ، ما بر روی تسلیم ، اعتماد و ایمان ، صبر و فروتنی تمرکز می کنیم . در قدم هفتم ، ما تسلیم خود را عمیقتر می نمائیم . کاری را که در قدم یک با تشخیص اعتیادمان شروع کردیم با تشخیص کمبودهایی که اعتیاد ما به همراه دارد ، کامل تر می شود . ما همچنین تسلیم قدم دوم را عمیقتر می کنیم . ما به این باور می رسیم که نیروی برترمان از اینکه فقط به ما کمک کند پاک بمانیم ، می تواند بای مان انجام دهد . ما به این نیروی برتر برای کمک جهت رهایی از کمبودهایمان نیز چشم امید داریم. هر قدر که زمان بگذرد اعتماد ما به نیروی برتر و فرایند بهبودی بیشتر و بیشتر می شود .

· آیا عجز خود را در برابر کمبودهایم در کنار عچزم در برابر اعتیاد پذیرفته ام ؟ توضیح دهید .

· تسلیم چگونه عمیقتر شده ؟

اصول روحانی اعتماد ایمان در مرکز قدم هفتم قرار دارند . ما باید به نیروی برترمان به اندازه کافی اطمینان داشته باشیم که نیروی برترمان کاری برای آنها خواهد کرد وگرنه چگونه می توانیم با ایمان از او درخواست کنیم که آنها را برطزف سازد ؟ ما باید از قضاوت در این مورد که خداوند چگونه نواقص ما را برطرف خواهد کرد اجتناب کنیم . خیلی سخت نیست که ببینیم این نوع طرزفکر به کجا خواهد شد . اگر آن مدت زمانی را که انتخاب کرده ایم و با خود قرار گذاشته ایم بگذرد و ببینیم که هنوز بعضی از نواقص شخصیتی ما برطزف نشده اند در عوض یاید بر روی کارهایی که لازم است انجام دهیم تمرکز کنیم . کارهایی مانند : درخواست فرئتنانه ف تمرین کردن اصول روحانی ، و از سر راه خداوند کنار رفتن ،نتیجه کارکرد قدم هفتم ممکن است فوری قابل لمس نباشد ، اما به وقتش این اتفاق خواهد فتاد .

· آیا باور دارم که نیروی برتر من کمبودهای مرا بطرف می کند با مرا از شر اینکه به اجبار از روی آنها عمل کنم رهایی خواهد بخشید ؟ آیا باور دارم در نتیجه کارکرد این قدم به انسان برتری تبدیل خواهد شد ؟

· چگونه ایمان من به خداوند که او را درک می کنم در نتیجه کارکرد این قدم قویتر می شود ؟

اعتماد وایمان به تنهایی هرگز برای کارکرد این قدم کافی نخواهد بود . نیاز است که ما صبر و حوصله را تمرین کنیم . حتی اگر مدتها از زمانی که درخواست کرده ایم تا کمبودهایمان برطرف شوند می گذرد ، باز هم باید صبر داشته باشیم . در واقع ممکن است بی حوصلگی یکی از نواقص ما باشد . ما می توانیم به زمانی که نیاز است تا صبر کنیم به عنوان یک هدیه و نعمت نگاه کنیم – چون این مدت زمان به ما اجازه می دهد تا اصل روحانی صبر را تمرین کنیم . بهرحال یکی از مطمئن ترین راه ها برای پیشرفت این است که بر موانعی که بر سر راه رشد روحانی قرار می گیرند فائق آییم .

· اخیراًچه فرصت هایی جهت رشد برای من بوجود آمده اند ؟ ار آنها چگونه بهره بردم ؟

نهایتاًما باید آگاهی خود را نسبت به اصل روحانی فروتنی بیش از هر چیز دیگری در این قدم حفظ کنیم . راه آسان برای اینکه تشخیص دهیم که آیا این قدم را با فروتنی انجام می دهیم یا نه ، این است که سؤالات زیر را پاسخ دهیم .

· آیا باور دارم که فقط نیروی برتر می تواند کمبودهای مرا برطرف کند؟ یا سعی کرده ام خودم نیز آنها را برطرف کنم ؟

· آیا از اینکه کمبودهای من بلافاصله بعد از درخواستم برطرف نشده اند دچار بی حوصلگی شده ام ؟ یا اینکه اطمینان داردم هر وقت که خدا بخواهد انها را برطرف خواهند کرد ؟

· آیا حس تناسب وتعادل من ،اخیراً بهم خورده است ؟ آیا خود را تواناتر و زرنگتر از آن چیزی که هستم ،تصور می کنم ؟

" حرکت به جلو "

در این برهه از زمان ممکن است که ندانیم چگونه احساسی باید داشته باشیم . ما از خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم درخواست کرده ایم که کمبودهای ما را برطرف کند . و با ایمان ، اصول برنامه را به بهترین شکلی که می توانستیم تمرین کرده ایم ، اما ممکن است که ببینیم هنوز با نواقص خود دست به گریبان هستیم و اغلب بدون اینکه فرصت فکر کردن داشته باشیم از روی انها عمل می کنیم . بطور حتم ، ما دیگر در حال مصرف نیستسم و شرایط زندگی مان بهتر شده و شاید روابط مان با دیگران باثبات تر گردیده ، اما ایا تغییر کرده ایم ؟ آیا انسان بهتری شده ایم؟

به موقع درک خواهیم کرد که خداوند بر زندگی ما تأثیر گذاشته است . حتی ممکن است ما بلوغ روحانیتی خاص درروبر شدن با شرایطی مشابه شرایط قدیم از خود نشان دهیم که باعث بهت و تعجت مان گردد . یک روز متوجه خواهیم شد به همان اندازه که اصول روحانی اوایل برایمان نا آشنا بودند حال بعضی از رفتارهای غلط گذشته برای ما غریبه شده اند . بعد از این اوهام تازه ، ما ممکن است به فکر دورانی بیفتیم که تازه به جلسات معتادان گمنام پیوسته بودیم و ببینیم که دیگر شباهتی به آن شخص نداریم .

· آیا مواقعی بوده که بتوانیم از عمل از روی نواقص خود اجتناب کنم و به جای آن یک اصل روحانی تمرین نمایم ؟ ایا اینان را بعنوان عمل و تأثیر خداوند بر زندگیم تشخیص می دهم ؟

· کدام یک از کمبودهای من در زندگی برطرف شده اند یا از قدرتشان کاسته شده ؟

· چرا قدم هفتم احساس آرامش را پرورش می دهد ؟

ما زندگی روحانی تری را شروع می کنیم . از این فکر که چه چیز از دنیا یا حتی بهبودی گیرمان می آید دست برمی داریم و بدنبال راهی می گردیم که اعانه و بخشش کنیم . کارهایی را که برای تقویت و تغذیه روح خود انجام می دهیم ، برایمان بصورت عادت در خواهند آمد و حتی مشتاق به انجام آنها خواهیم شد . درمی یابیم که در شرایط مختلف زندگی حق انتخاب داریم . از گله کردن در مورد ناملایمات زندگی ، گردن خود را با وقار برافراشته و درستکاری خود را حفظ کنیم . هر قدر که با خود و نفس روحانی مان راحت تر می شویم اشتیاق ما برای ترمیم روابطمان نیز افزایش می یابد . ما فرآیند قدم هشت را شروع می کنیم .

 

قدم هشتم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 " ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم "

 

تا اینجا ، قدمها بیشتر بر روی خودمان و رابطه ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم متمرکز بودند . با اغاز قدم هشتم ما دیگران را نیز وارد فرآیند التیام می نماییم – افرادی که به انها بواسطه اعتیادمان صدمه رسانده ایم – کسانی که قصد داشتیم به آنها اسیب برسانیم – اشخاصی که تصادفاً به انها صدمه زذه ایم – اشخاصی که دیگر در زندگی ما وجود ندارند و افرادی که قرار است تا اخر عمر با آنها رابطه نزدیک داشته باشیم ...

قدم هشتم در رابطه با تشخیص صدماتی است که باعث شده ایم . فرقی هم نمی کند که ما بواسطه خشم – بی دقتی – و یا ترس باعث انها شده باشیم . و مهم نیست که رفتارهای ما براساس خود خواهی – تکبر – ناصادقی و یا هر نقص اخلاقی دیگر بوده اند یا نه . حتی مهم نیست که ما قصد صدمه زدن داشتایم یا خیر . هر نوع صدمه و آسیبی که رسانه باشیم موضوع قدم هشتم خواهد بود .

ممکن است دریابیم که بعضی از صدماتی که رسانده ایم نمی توانیم جبران کنیم . ممکن است که ما خود مستقیماً نتوانیم خسارت را جبران کنیم یا ممکن است بعداً بفهمیم که مسئول چیزی که در فهرست خود نوشته ایم نیستیم . راهنمای ما قبل از اینکه به قدم نهم برویم ، جهت تشخیص این موارد به ما کمک خواهد کرد . در حال حاضر وظیفه ما این است که تشخیص دهیم به چه کسانی صدمه زده ایم ، آن صدمات چه بوده اند ، و اینکه تمایل پیدا کنیم که آنها را جبران کنیم .

طبیعی است که در حین کارکرد دم هشتم ، به فکر این باشیم که در قدم نهم چگونه می توانیم جبران خسارت کنیم . افکاری که در مورد جبران خسارت داریم ، مطمئناً بر روی کارکرد این قدم تأثیر خواهد گذاشت . ممکن است لازم باشد که برخی از سوءتفاهمات معمول را قبل از نوشتن فهرست مان ، از سر راه برداریم .

خیلی عالی است که ما قبل از شروع به مرمت روابطمان با بعضی از افراد کرده ایم . احتمالاً خانواده ما از اینکه دیگر مواد مخدر مصرف نمی کنیم بسیار شاد هستند . بعضی از صدمات آشکاری که ما بر دیگران تحمیل می کردیم به محض قطع مصرف مان پایان یافته اند . اگر توانسته باشیم که شغل خود را حفظ کنیم یا به تحصیلات خود ادامه دهیم ، احتمالاً در حال حاضر در این مکانها خیلی بهتر عمل می نماییم . ما دیگر به همکاران ، صاحب کار ، همکلاس و یا استادان خود آسیب نمی رسانیم . اما آیا این کافی است ؟

ما احتمالاً در جلسات از دیگران شنیده ایم که جبران خسارت به معنی تغییر کردن است و نه به معنی معذرت خواهی تنها – مسئله مهم این است که ما حالا با دیگران چگونه رفتار می کنیم . البته منظور این نیست که معذرت خواهی رسمی در جلسات معتادان گمنام مرسوم نیست . بلکه جبران خسارت مستقیم و رو در رو ابزاری قدرتمند جهت رشد روحانی خودمان و همینطور آسایش خیال کسانی است که مدتها منتظر ان بوده اند . چیزی که اعضاء ما برآن اصرار دارند این است که نمی توانیم فقط یک معذرت خواهی خشک وخالی و ناقص بکنیم و بلافاصله همان کاری را که باعث صدمه شده بود را تکرار نمایم .

بعضی از ما در این مرحله ممکن است احساس کسالت نماییم ، بخصوص اگر راهنمای مان در هفت قدم اول ما را مجبور به نوشتن مبسوط و زیادی کرده باشد . در قدم چهار ما از رفتارهای خود ترازنامه گرفتیم و در قدم شش نواقص اخلاقی خود را لیست کردیم و حال باید همان شرایط را با زاویه ای دیکر بررسی کنیم . پس از اتمام کارکرد قدماه ف ممکن است بنظر آید که ما زندگی و اعتیادمان را از کلیه راههای ممکن برسی کرده ایم و از خودمان بپرسیم که : ایا واقعاض همه این کارها لازم است ؟ ایا با بارها و بارها مرور یک مسئله ، در حال تنبیه خودمان نیستیم ؟

نه اینطور نیست . قدم هشتم آغاز فرآیندی است که به ما اجازه می دهد تا خود را با دیگران مساوی احساس کنیم . بجای احساس گناه و خجالت ، . بجای احساس اینکه همیشه از دیگران کمتر هستیم ، قادر خواهیم بود که در چشم دیگران نگاه کنیم . دیگر نیاز نیست که از کسی اجتناب کنیم . دیگر لازم نیست از کسی بترسیم که بخاطر اعمال یا غفلت در انجام مسئولیتی ممکن است که گیر بیفتیم یا تنبیه شویم ما آزاد خواهیم شد .

· آیا به هیچ شکلی در کارکرد قدم هشتم مردد هستسم چرا؟

بعضی از ما به شکلی دیگر در این قدم افراط می کنیم : ما نمی توانیم صبر کنیم و می خواهیم هر چه سریعتر همه چیز را درست کنیم . غافل از اینکه ممکن است باعث صدمات جدیدی شویم . ما ناآگاه و غافل به پیش می رویم و نزد همسر و دوستان خود اعتراف می کنیم . خانواده خود را گرد می آوریم و آنها را مجبورمی کنیم که به داستان اعتیاد ما با همه جزئیات گوش دهند ، که ما با این کار خود بدترین ترسهای انها را تأئید می کنیم و نکاتی را که از شانس خوب ما تا آنروز نمی دانستند تعریف می کنیم . در عین هیجان زدگی برای فرزندان خود در مورد اینکه چگونه بیماری داریم که مسئله آن نیستیم و چطور عاشق بهبودی خود هستیم ، و اینکه از این به بعد زندگی چقدر خوب خواهد بود ، صحبت می کنیم . و یادمان می رود که در گذشته چقدر به انها قولهای تو خالی داده ایم . ما یک روز سر زده وارد اتاق صاحب کار خود می شویم و به او اعلام می کنیم که معتاد هستیم و به او می گوییم که تا به حال از راههای خیلی زیرکانه مقدار زیاد پول از او اختلاس یا حیف و میل کرده ایم اما از این کار خود متأسفیم و دیگر آن کار را تکرار نمی کنیم .

اگر چه ممکن است تجربه ما از شتاب در جبران خسارت به این شدت نباشد اما مطمئناً منظور متن فوق را درک می کنیم که : اگر سعی کنیم بدون مشورت با راهنمای خود و بدون طرح و برنامه جبران خسارت کنیم ، ممکن است باعث خسارت جدیدی بشویم .

· آیا نیاز به تأمل و مشورت با راهنمای خود را قبل از آغاز جبران خسارت ، تشخیص می دهم ؟ آیا در هیچ شرایطی بواسطه تعجیل وشتاب در جبران خسارت باعث بروز خسارات جدیدی شده ام ؟ آن شرایط چه بوده اند ؟

بعضی از ما ممکن است هنوز فکر کنیم که اصولاً انسان خوبی هستیم و اینکه هرگز به کسی جز خودمان صدمه نزده ایم . اگر واقعاً در مورد اینکه چه کسانی در فهرست جبران خسارت ما می گنجد ، گیج شده ایم ، یا بطور مبهم می دانیم که مثلاً خانواده ما باید در این فهرست باشد اما دلیلش برای مان روشن نیست ، احتمال اینکه مسئله ای را نادیده گرفته باشیم یا انکار ما خیلی قوی باشد ، زیاد است . بعضی مواقع ما قادر به دیدن واقعیت بعضی مسائل یا بعضی شرایط نیستیم ، حتی اگر سالها از بهبودی ما گذشته باشد . پیشنهادی که اکثر ما به آن عمل می کنیم آن است که : اگر فکر می کنیم به کسی جبران خسارت بدهکاریم ، اما شرایط و دلایل ان را بخاطر نمی اوریم ، به هر حال نام او را در لیست خود بنویسیم . بعضی اوقات دلیل و شرایط را بعداً به یاد می آوریم . ما باید در حال حاضر بهترین کاری را که از دستمان در رابطه با کارکرد این قدم بر می آید را انجام دهیم . با راهنمای خود تماس بگیریم و به کار بر روی بهبودی خود ادامه دهیم . به قول معروف (( الهامات تازه ای خواهد شد )) ما باید روشن بینی خود را حفظ کنیم تا هر زمان که اگاهی بوجود آمد ، بتوانیم آن را بپذیریم . در خاتمه باید گفت که اغلب ما کارکرد این قدم را عقب می اندازیم چون تمایل به جبران خسارت از یک دسته افراد را نداریم . زیرا یا از آنها رنجش داریم و یا حتی تصور تماس با آنها برایمان وحشت آور است . لازم است که ما این قدم را شروع کنیم و نام این افراد را حتی اگر مطمئن نباشیم که می توانیم از آنها جبران خسارت کنیم در فهرست خود بنویسم . اگر در مواردی جبران خسارت کار درست و بی خطری نباشد ، راهنمای مان به ما خواهد گفت که چه کاری باید انجا دهیم .

· فهرست رنجش هایی که بر سر راه تمایل شما جهت جبران خسارت وجود دارند را بنویسید .

· آیا می توانم در حال حاضر از این رنجش ها رها شوم ؟ اگر نه آیا تمایل دارم که به هر حال نام این افراد را در فهرست خود بنویسم و بعداً نگران جبران خسارت از آنها باشم ؟

· آیا کسی هست که من به او جبران خسارت بدهکار باشم ولی او تهدیدی برای سلامت یا امنیت من باشد ، یا مورد دیگری وجود داشته باشد که من نگران حال آن شخص باشم ؟ ترسهای من چیست ؟

 

" کسانی که به آنها صدمه رسانیده ایم و چگونگی آن صدمات "

 

قبل از اینکه شروع به نوشتن فهرست خود بکنیم ، یک مفهوم دیگر وجود دارد که باید با آن آشنا شویم : و آن معنی صدمه در این قسمت است . لازم است که ما سعی کنیم تا همه راههایی که از طریق امکان صدمه رساندن وجود دارد درک کنیم ، تا فهرست ما کامل و دقیق باشد .

بعضی از انواع صدمه رساندن واضح و اشکار است . برای مثال پول یا متعلقات یک شخص یا یک مکان را بدزدیم ف صدمه ای رسانده ایم کاملاً اشکار است . به اضافه اینکه اکثر ما می توانیم به راحتی تشخیص دهیم که مورد سود استفاده جسمی یا احساسی از طرف دیگران ، یک نوع صدمه رساندن است .

در بعضی از شرایط ما مشکل برای تشخیص اینکه صدمه رسانده ایم نداریم ، اما نمی توانیم تشخیص دهیم که دقیقاً به چه کسی صدمه زده ایم . برای مثال ، ما در امتحان مدرسه تقلب کرده ایم . ما از خودمان می پرسیم آیا به معلم صدمه زده ایم ؟ یا به همکلاسیهای مان ؟ یا به خودمان ؟ یا به شاگردانی که بعد از ما آمده اند و مجبور به پرداخت هرینه بی اعتمادی ان معلم نشأت گرفته از ناصادقی ما است می باشند ؟ جواب این است که همه این افراد صدمه دیده اند ، حتی شاید غیر مستقیم . همه این افراد باید در فهرست قدم ششم ما نوشته شوند .

نهایتاً به عنوان عمیق تر صدمه می رسیم . این نوع صدمات احتمالاً مخربترین نوع صدمه می باشند ، چون آنها دقیقاً ضربه پذیرترین نقاط قلب انسانها را هدف قرار می دهند . برای مثال ، ما دوستی داشته ایم که رفاقت ما با او از سالها قبل شروع شده و ادامه داشته است . عواطف ، اعتماد و احساس تعلق ، همگی در این رقابت موجود بوده است . این رابطه همه برای دوست ما و هم برای خود ما اقعاً مهم بوده است . و بعد به یکباره و بدون هیچ توضیحی ، به دلیلی واقعی و یا تصورات باطل ، خود را از این رفاقت کنار کشیده و هیچ وقت اقدام به ترمیم یا تجدید آن نکرده ایم . از دست دادن یک دوست به اندازه کافی دردناک می باشد ، و ندانستن دلیل آن نیز دردش را مضاعف میکند . اما اکثر ما اینگونه صدمات را به دیگران تحمیل کرده ایم . ما به حس اعتماد ایشان لطمه زده ایم که ممکن است سالها طول بکشد که التیام یابد یا ترمیم شود . طرف دیگر قضیه آن است که ممکن است باعث شویم ان دوست خود را بخاطر پایان یافتن این رقابت سرزنش کند و احساس نماید که انسان دوست داشتنی نیست . در حالیکه حقیقت آن است که ما از این رابطه خسته شده بودیم و تنبلی مان می آمد آن را حفظ کنیم .

راههای زیادی برای تحمیل صدمات احساسی وجود دارد ، به عنوان مثال : غفلت و اهمال ، کم محلی کردن ، استثمار ، سوءاستفاده و تحقیر . در میان ما چه آن کسانی که احساس (( قربانی بودن )) می کنند و چه آنهایی که احساس می کنند(( انسانهای خوبی )) هستند ، ممکن است دریابند که بواسطه اینکه خود را همیشه بهتر از خود فرض می کرده اند و رفتاری داشته اند که انگار از لحلظ اخلاقی نسبت به همه برتر هستند ، باعث تحقیر دیگران شده اند . همچنین در میان ما کسانی که احساس توانا بودن و خود کفایی می کرده اند ، اگر به افرادی که قصد کمک و حمایت از ما را داشته اند اما این نیت خیرشان از طرف ما رد شده ؛ فکر کنند احتمالاً اسامی زیادی برای نوشتن در فهرست قدم هشتم پیدا خواند کرد .مشکل دیگری که به ان ، هنگام تهیه فهرست جبران خسارت برخوردیم ، انگیزه ناخودآگاه و اتوماتیک ما در تمرکز کردن برروی زمان قبل از قطع مصزف است . صداقت کامل در مورد خسارتی که در حین اعتیاد فعال به دیگران رسانده ایم ، به این دلیل که مواد مخدر مصرف می کردیم و انسانهای متفاوتی بودیم ، آسانتر است . اگر چه همه در دوران بهبودی نیز باعث خسارت و صدمه شده ایم ( آگاه و نا خوداگاه ) در واقع شاید ما به افرادی که در بهبودی ما هستند ( اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام ) نیز خسارت زده باشیم . بعنوان مثل : ممکن است در مورد انها غیبت کرده باشیم ، از آنها دوری کرده باشیم ، نسبت به دردهایشان بی تفاوت بوده باشیم ؛در در روابط راهنما و ره جوی آنها مداخله نموده باشیم ، سعی در کنترل رفتار رهجوی خود کرده باشیم ، در حق راهنمای خود نمک نشناسی کرده باشیم ، از سبد سنت هفتم پول دزدیده باشیم ، در بحث های خدماتی بواسطه مدت زمان پاکی خود از دیگران سوءاستفاده کرده یاشیم ، تازه واردی را از لحاظ جنسی استثمار کرده و از او بهره برده باشیم . اغلب ما برای قرار دادن اینگونه موارد در فهرست قدم ششم خیلی مشکل داریم چون حتی فکر این جبران خسارتها ما را ناراحت می کند . ما خود را قادر به داشتن رفتار معقولانه و خوبی در محیط انجمن جلسات معتادان گمنام می دانیم ، و مطمئن هستیم که دیگران نیز از ما توقع بیشتری دارند . حقیقت این است که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام درک می کنند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و ما را خواهند بخشید . اما در انتها باز هم یاد اوری می کنیم که ، فعلاً نیازی نیست که در مورد قدم نهم نگران باشیم .

 

" تهیه فهرست "

اولین مسئله این است که ما نمی توانیم فهرست مان را در خاطر خود نگه داریم . لازم است که ما اسم تک تک افراد و نوع خسارتی که به انها رسانده ایم را بر روی کاغذ بیاوریم . وقتی که این فهرست را بر روی کاغذ آوردیم دیگر مشکل است که کسی را فراموش کنیم یا در مورد جبران خسارتی که سعی می کردیم از آن اجتناب کنیم ، دوباره به مرحله انکار برگردیم . اگر به هر دلیلی نمی توانیم از کاغذ وقلم استفاده کنیم ، می شود ازضبط صوت یا هر روش دیگری که راهنمای ما موافق آن است کمک گرفت تا هر چه بهتر این قدم را انجام دهیم .

زمانی که آماده شدیم تا فهرست خود را تهیه کنیم ، باید در گوشه ای بنشینیم ، همه چیز هایی که درباره خسارت مختلف آموخته ایم را مرور می کنیم ، و شروع به نوشتن نماییم .

بعضی از اسامی فوراً به مغز ما خطور می کنند . بعضی دیگر ممکن است وقتی که انواع خسارتی که باعث شده ایم ، را مرور می کنیم به یادمان آیند . نیاز است که ما حتماً به قدم چهارم خود رجوع کنیم و تا آنجا که ممکن است از آن اطلاعلت کسب کنیم .

ما باید همه اسامی و موقعیت هایی را که به فکرمان می رسند را بنویسیم ، حتی اگر تقریباً ( نه کاملاً ) مطمئن باشیم که راهنمای ما خواهد گفت که در آن مورد خاص نیازی به جبران خسارت نداریم . وقتی که فهرست خود را با راهنمایمان مرور می کنیم ، اگر بعضی از اسامی حذف گردند ، بهتر از آن است که مجبور باشیم به حافظه خود فشار آوریم بلکه اسامی کسانی که ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی که در آن باعث صدمه و خسارت شده ایم اما نام افراد درگیر یادمان نیاید . می توانیم اقلاً آن واقعه را در فهرست خود بگنجانیم .

اضافه کردن نام خودمان به این فهرست ، ممکن است باری بعضی از ما عجیب باشد . ممکن است در اوایل بهبودی به ما گفته باشند که جبران خسارات از خودمان ، یک فکر خود محورانه است ، و اینکه لازم است ما از فکر کردن دائم در مورد خود دست برداریم و به فکر کسانی که به آنها صدمه زده ایم باشیم . کل نظریه جبران خسارات از خودمان ممکن است گیج کننده باشد . بعضی از ما ممکن است فکر کنند که جبران خسارت از خود به معنی این است که چون پاک مانده ایم یا کار مهم دیگری انجام داده ایم ، به خودمان جایزه بدهیم . ما ممکن است این کار را با خریدن چیزی که از وسع ما خارج است و یا افراط در کاری اجباری ، انجام دهیم . در حقیقت ، راهی که می توانیم از آن طریق از خود جبران خسارت کنیم این است که از رفتار های غیر مسئولانه و مخرب خود دست برداریم . لازم است تا ما مواردی را که به واسته عدم توانایی در پذیرش مسئولیت های شخصی مان باعث خسارت به خود شده ایم و یا راه های متفاوت دیگری ک هاز آن طرسق برای خود مشکل درست کرده ایم (که این خود نوعی خسارت است) را شناسایی کینم . بعد وقتی که نام خود را به فهرستمان اضافه کنیم ، می توانیم خساراتی را که از لحاظ مادی ، سلامت ، احترام ، وغیره به خود زده ایم را بنویسیم. همچنین مورد احساس دیگری وجود دارد که اکثر ما با آن روبرو شده ایم : اگر به راهنمای خود خسارت زده ایم و از آن خبر نداشته باشد ، وقتی که لیست خود را با او مرور می کنیم از آن آگاه شود ، چه باید بکنیم ، در این شرایط باید با یک عضو دیگر که بهبودی او برای ما قابل احترام است ، و شاید حتی راهنمای ، راهنمایمان مشورت کنیم .

· فهرست افرادی را که به آنها خسارت زده اید با ذکر نوع و طریق خسارت بنویسید .

 

تمایل داشتن

 

حال که فهرست خود را تهیه کرده ایم ، یا اسامی جدیدی به فهرستی که از آخرین کارکرد قدم هشتم نزد خود نگه داشته بودیم ، افزوده ایم ، وقت آن است که تمایل پیدا کنیم تا جبران خسارت نماییم . برای اینکه بتوانیم تمایل پیدا کنیم ، باید حداقل کمی در مورد اینکه جبران خسارت چه ملزوماتی دارد بدانیم . قبلاً در همین کتاب در مورد اینکه به بیش ار فقط تغییر رفتار دادن ، نیاز داریم ، صحبت کردیم . اما بعضی از ما ممکن است از اینکه اصلاً ظرفیت تغییر نداریم ، بترسیم . ما می خواهیم بی ریا و صادق باشیم . ما می خواهیم از تکرار رفتارهای گذشته خود اجتناب کنیم ، اما درمورد قولهای خود در گذشته فکر می کنیم و از خود می پرسیم که آیا امکان اینکه دوباره به همانگونه رفتارکنیم وجود ندارد ؟ وقت آن است که واقعاً بهبودی خود را باور کنیم . مهم نیست که چه مدت پاکی داریم ، یا مشغول جبران چه خسارتی هستیم ، ما باید ایمان داشته باشیم که خداوند به همانگونه که او را درک می کنیم به ما قدرت و توان تغییر را خواهد داد . در می یابیم که برای بعضی از جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، به محض نوشتن فهرست ، تمایل پیدا می کنیم ، اما برای بعضی دیگر داشتن تمایل به این آسانی نخواهد بود .

· چرا عذرخواهی تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

· چرا تغییر رفتار تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

به ندرت اتفاق می افتد که ما جبران خسارت مالی نداشته باشیم ، چه به کسانی که از آنها دزدی کرده باشیم ، چه به کسانی که از آنها پول قرض کرده ایم و هرگز پس نداده ایم ، چه به مغازه ها و اماکن کسب ، چه به بانکها یا مؤسسات مالی . ما می دانیم که جبران خسارت از اینها به معنی محروم شدن از مبلغی پول است که ترجیح می دهیم برای خود نگه داریم . ممکن است مدتی طول بکشد تا ما قدر ، رهایی عمیقی که پس از خلاص شدن از شر اینگونه بدهکاریها احساس خواهیم کرد را بدانیم و به همین طریق قدر تمایل به جبران خسارت را . درخواست کمک از نیروی برتر جهت پیدا کردن تمایل برای جبران خسارت نیز به ما کمک خواهد کرد .

· آیا خسارت مالی به کسی زده ام که نخواهم آن را جبران کنم ؟ اگر این خسارت را جبران کنم ، زندگی من به چه شکل خواهد بود ؟

· بعضی از جبران خسارت هایی که بدهکاریم ممکن است به اشخاصی باشد که آنها نیز به ما صدمه زده باشند . اینها معمولاً خسارتهایی هستند که ما بیشترین مشکل را جهت پیدا کردن تمایل به جبران آنها داریم . به نظر می رسد که هربار که ما به فکر جبران خسارت از آنها می افتیم ، آنقدر از آنچه که آنها با ما کرده اندعصبانی می شویم که بطور کل جبران خسارت کردن را فراموش می کنیم . اما لازمه بهبودی ما تمرین اصل روحانی بخشش می باشد . از طریق دعا و کمکهای جانبی دیگری که در دسترس ما هستند ، می توانیم در خود ظرفیت بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند را بیابیم .

· آیا به کسی جبران خسارت بدهکار هستم ، که او نیز به من صدمه زده باشد ؟ چه اقداماتی جهت پیدا کردن تمایل برای اینگونه جبران خسارت انجام داده ام ؟

ممکن است در فهرست ما موردی برای جبران خسارت وجود داشته باشد ، که فکر کنیم هرگز قادر به انجام آن نخواهیم بود . شاید عدم تمایل ما آنقدر زیاد باشد ، که حتی نخواهیم برای تمایل پیدا کردن دعا کنیم . ما ممکن است حتی نتوانیم تصور داشتن هیچ نوع رحم و شفت یا دلسوزی نسبت به بعضی از کسانی که به انها جبران خسارت بدهکاریم ، بکنیم . در اینگونه موارد ، باید بگذاریم که فعلاً این موارد در فهرستمان باقی بمانند . ما نباید حتماً تمام جبران خسارتهایی را که بدهکاریم در یک روز و یا مدت زمان خاصی انجام دهیم . بعضی از خسارات به زمان نیاز دارند تا تمایل جبران آنها در ما بوجود آید . هربار که به فهرست قدم هشتم خود نگاه می کنیم ، باید از خود بپرسیم که آیا هنوز تمایل به جبران اینگونه خسارت پیدا کرده ایم . اگرنه ، باید هر از چند گاهی این سؤال را از خود بکنیم ؟

 

اصول روحانی

 

در قدم هشتم ، ما برروی صداقت ، شهامت ، تمایل ، و ملاطفت تمرکز می کنیم . برای تمرین اصل صداقت در قدم هشتم ، نیاز است که ما از تجربه خود در قدمهای قبلی استفاده کنیم . ما به ذات و طبیعت مشکل خود – اعتیاد – اقرار کردیم ، و بر راه حل آن تأکید کردیم . این یک عمل از روی صداقت بود . ما یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم که این خود تمرینی برای صداقت تازه یافته ما بود . استخراج چگونگی دقیق خطاهایمان از لابلای عمق ضمیرمان نیز باعث عمیق تر شدن سطح صداقت ما گردید . به همین واسطه ما تجربه چگونگی تشخیص و جداسازی نقش خود از دیگران در مسائل را ، کسب کردیم ، و این ، همان سطح صداقتی است که ما در قدم هشتم به آن نیاز داریم . ما باید همه توجیهاتی را که در مورد خسارت زدنمان به دیگران می آوردیم ، مانند رنجش داشتن ، سرزنش دیگران ، باور اینکه ما قربانی بی گناهی بودیم را فراموش کرده و خیلی ساده فهرستمان را کامل کنیم .

· تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان ، به چه شکل در قدم هشتم برای ما ارزشمند است ؟ چرا ضروری است که نقش و مسئولیت من در مسائل برایم واضح و آشکار باشد ؟

· چند مثال از صداقتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

جهت تمرین اصل شهامت در قدم هشتم ، ما باید خودمان را به مراقبت خداوند بسپاریم . ما نمی توانیم که فهرستمان را فقط به آن مواردی که فکر می کنیم نتیجه مطلوبی خواهد داشت ، محدود کنیم . باید باور داشته باشیم که نیروی برتر ما ، بردباری ، فروتنی ، اعتماد به نفس ، یا هر چیز دیگری که جهت جبران خسارت به آن نیاز داریم را به ما خواهد داد . چه لازم باشد که ما با کسی روبرو شویم که نمی دانیم با دیدن او چه احساس یا حالی به ما دست خواهد داد ، چه مجبور باشیم که پی آمد و نتیجه گناه یا جرمی را که در گذشته کرده ایم بپذیریم ، به هر حال به کمک نیروی برترمان قادر خواهیم بود با آن شرایط روبرو شویم .

· چند مثال از شهامتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

قبلاً در این قدم در مورد تمایل زیاد صحبت کرده ایم ، به خصوص در مورد تمایل برای جبران خسارت . به هر حال ما به حداقلی از تمایل برای کار کردن این قدم نیاز داریم که هیچ ربطی هم به جبران خسارت ندارد . اول از همه ما به تمایل برای تهیه کردن فهرستمان نیاز داریم . علیرغم احساسی که ممکن است نسبت به اضافه کردن اسمی به فهرستمان داشته باشیم ، لازم است که تمایل پیدا کنیم این کار را انجام دهیم . همچنین نیاز است که تمایل داشته باشیم تا اصول روحانی دیگری که مربوط به این قدم هستند را تمرین کنیم .

· آیا اسمی هست که من هنوز به فهرست خود اضافه نکرده باشم ؟ آیا تمایل دارم که اکنون اضافه کنم ؟ آیا فهرست من کامل است ؟

· چه اقداماتی جهت افزایش تمایل خود انجام داده ام ؟

· در مورد دعا کردن برای پیدا کردن تمایل چه احساسی دارم ؟

در این مرحله از بهبودی امکان دست یافتن به یک روحیه با ملاطفت و با شفقت وجود دارد . قبل از اینکه قدمهای قبلی را کار کنیم ، آنقدر با احساس رنجش ، سرزنش ، و تأسف به حال خود درگیر بودیم که نمی توانستیم به دیگران فکر کنیم . در حالیکه توانائی احساس یک انسان معمولی بودن را پیدا می کنیم ، در همان حال می توانیم تشخیص دهیم که دیگران نیز دارند بیشترین سعی خود را برای انسان بهتری بودن ، می کنند . ما می دانیم که به طور متناوب در معرض شک و تردید در مورد خود و احساس عدم امنیت هستیم . این مسئله در مورد دیگران نیز صدق می کند . ما می دانیم که خیلی از مواقع قبل از اینکه فکر کنیم ، حرف می زنیم . دیگران نیز همینطور . ما درک می کنیم که آنها نیز مثل ما از این حرکات خد پشیمان و متأسف می شوند . ما می دانیم که مستعد درک و تعبیر غلط از شرایط و اتفاقات ، و نشان دادن عکس العملهای افراطی یا تفریطی نسبت به آنها هستیم . درنتیجه ، امروز وقتی می بینیم کسی از روی نواقص شخصیتی خود عمل می کند ، بجای اینکه عصبانی یا خشمگین شویم با او همدلی و همدردی می کنیم ، برای اینکه می دانیم که چه چیز باعث اینگونه رفتار شده است . قلب ما وقتی که می بینیم با دیگران ، رؤیاها ، احساسات ، ترسها ، علائق ، و یا اشتباهات مشترکی داریم ، پر از رحم و بخشش می شود .

· آیا احساس وصل بودن یا مربوط بودن به دیگران می کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا احساس همدلی و ملاطفت برای دیگران دارم ؟ توضیح دهید .

 

حرکت به جلو

 

صحبت درباره تک تک موارد فهرست جبران خسارت با راهنمایمان ضروری است . مهم نیست که چه مدت است که پاک هستیم ، یا چقدر در جبران خسارت تجربه داریم . همه ما وقتی که به تنهایی بخواهیم این قدم راکار کنیم در معرض خطر قضاوت غلط کردن هستیم ، اما اغلب درمی یابیم که وقتی به مسائل از چشم دیگران نگاه می کنیم ، همه چیز واضح تر است . ما به بصیرت و تشویق راهنمای خود و نیز به بینش و امید او نیازمندیم . اعجاب آور است که یک صحبت ساده با راهنمایمان تا چه حد میتواند به ما دردست یافتن به نیرویی که در درون ما نهفته است ، کمک کند . وقتی که ما از شر مسائل تأثیرگذار و گمراه کننده رها شویم ، و به رشته محکم آرامش ، فروتنی ، و بخشش چنگ بیندازیم ، برای انجام قدم نهم آماده هستیم .

 

قدم نهم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 " ما بطور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند"

ما ، در جلسات معتادان گمنام بارها و بارها شنیده ایم که قدمها هریک برای منظور خاصی نوشته شده اند : هر یک از قدمها آمادگی روحانی را که برای انجام قدم بعدی به آن نیاز است ، برای ما فراهم می کند . این مسئله در هیچ جای دیگر به اندازه قدم نهم ، واضح و آشکار نیست . ما هرگز و هرگز قادر نبودیم تابا افرادی که به آنها خسارت زده بودیم ، بنشینیم و مستقیماً از آنها جبران خسارت کنیم مگر به کمک آمادگی روحانی که در قدمهای قبلی کسب کرده ایم ... اگر ما به محدودیتها و ناتوانیهای خود اقرار نکرده بودیم ، الآن پایگاه و بنیادی که به آن در هنگام جبران خسارت تکیه کنیم ، نداشتیم . اگر با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم رابطه برقرار نمی کردیم ، الآن ایمان و اعتمادی که به آن برای کارکرد قدم نه نیاز داریم را نداشتیم . اگر ما قدم چهارم و پنجم خود را انجام نداده بودیم ،احتمالاً هنوز در مورد مسئولیتهای شخصی خود گیج بودیم ، وحتی نمی دانستیم برای چه جبران خسارت می کنیم . اگر ما توسط کارکرد قدم ششم و هقتم به فروتنی دست نیافته بودیم ، احتمالاً در هنگام جبران خسارت حق به جانب و از روی خشم عمل می کردیم و باعث خسارات جدید می شدیم .تمایلی که ما بواسطه پذیرش مسئولیتهای شخصی مان کسب کرده ایم ، تهیه فهرست قدم هشتم را برای ما ممکن ساخت و نوشتن این فهرست به منزله آمادگی اجرایی برای کارکرد قدم نهم بود .

آمادگی نهایی که ما در این قدم و قبل از شروع جبران خسارت به آن نیاز داریم ، تقویت صفاتی است که از قبل در ما موجود است . مقدار بصیرت ، خودآگاهی و بخششی که ما قادر هستیم در طی فرآیند جبران خسارت بکار بریم ، با تجربه ما از قدمهای قبلی و اندازه تلاشی که تمایل داریم تا برای بهبودی خود صرف کنیم ، رابطه مستقیم دارد .

· چگونه کارکرد هشت قدم قبلی ، مرا برای کارکرد قدم نهم آماده کرده است ؟

· صداقت چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

· فروتنی چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

 

جبران خسارت

قدم نهم ، قدمی نیست که بتوان آن را خیلی شسته و رفته و مرتب در یک چارچوب زمانی گنجاند . ما نمی توانیم که فهرست قدم هشتم خود را بنویسیم و پس از آن خیلی مصمم و ثابت قدم شروع به جبران خسارت کنیم ، و پس از هرموردی روی نام شخص مربوطه در فهرست خود خط بکشیم و بگوئیم که این مورد هم کامل شد ، انگار که داریم لیست خرید منزل را کامل می کنیم . در واقع ، اکثر جبران خسارتهای ما هرگز کامل نمی شوند و تلاش ما باید در طول مدت بهبودیمان ادامه یابد . برای مثال : اگر به خانواده خود جبران خسارت بدهکار هستیم ، می توانیم که یک روز آنها را گرد هم آوریم و از آنها جبران خسارت کنیم و متعهد شویم که از آن پس رفتاری متفاوت با گذشته خواهیم داشت ، اما این پایان جبران خسارت ما نخواهد بود . ما باید تا آخر عمر اصول روحانی که باعث تغییر واقعی رفتار ما با دیگران را می شوند را تمرین کنیم . هر روزی که ما تلاش کنیم از صدمه یا آزار رساندن به خانواده خود اجتناب کنیم و سعی کنیم که رفتار مهربانانه ای با آنها داشته باشیم ، امروز به جبران خسارت از خانواده خود ادامه داده ایم .

این مسئله حتی در مورد جبران خسارتهای مالی ، که پس از پرداخت بدهی به نظر کامل و تمام شده می آیند ، صدق می کند . زیرا لازمه زندگی کردن قدم نهم این است که سعی کنیم تا بدهی و قرضی که قادر به پرداخت آن نیستیم به بار نیاوریم . به این مسئله ، باید حتی عمیقتر نگاه کرد ، و انواع بدهیها و دیون را بررسی کرد . برای مثال : اینکه بارها و بارها از طرف دوستان به ما لطف و مرحمتی شود بدون اینکه ما سعی در جبران آنها کنیم ، یا از حوصله و تحمل کسانی که مسئولیتهای مشترک با آنها داریم ، سوءاستفاده کنیم و سهم عادلانه خود را انجام ندهیم که همگی نوعی دین و بدهی هستند و اجتناب از آنها در آینده قسمتی از فرآیند جبران خسارت کردن است ، و اهمیت آنها در فرآیند جبران خسارت کمتر از پرداخت بدهیهای گذشته نیست .

· معنای (( جبران خسارت )) چیست ؟

· چرا جبران خسارت بیشتر از یک اظهار تأسف خشک و خالی می باشد ؟

· چگونه جبران خسارت ، یک تعهد نسبت به (( فرآیند مداوم تغییر )) است ؟

 

ترسها و توقعات

 

جبران خسارت همیشه هم یک کار دشوار و خسته کننده نیست . ما اغلب از تصور ترمیم یک رابطه قدیمی دچار هیجان نیز می شویم . ما ممکن است ببینیم که با خوشحالی منتظر تسکین و آرامشی هستیم که جبران خسارت به همراه خواهد داشت . اگرچه اکثر ما از بعضی جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، ترس داریم ، ولی ممکن است از این بترسیم که اگر از لحاظ مالی جبران خسارت کنیم ، دیگر پولی برای خودمان باقی نمی ماند . ما ممکن است از طرد شدن ، یا انتقام جوئی طرف مقابل یا چیزهای دیگر بترسیم .

اگر ما هرگز با قدم نهم تجربه ای نداشته ایم ، درواقع داریم به کار ناشناخته ای مبادرت می ورزیم . ما مطمئن نیستیم که درست قبل ، در حین ، و بعد از جبران خسارت چه احساسی خواهیم داشت . ممکن است در یک لحظه بیش از حد احساس اعتماد به نفس داشته باشیم و لحظه ای بعد فکر کنیم که کاملاً برای ادامه قدم نهم ناتوان هستیم . حال وقت آن رسیده است تا این موضوع بسیار مهم را درک کنیم که چیزهایی را که احساس می کنیم ، لزوماً واقعیت امر نیستند . صرف اینکه ما از چیزی ترس داشته باشیم ، به این معنی نیست که آن مسئله واقعاً ترس آور است . از طرف دیگر احساس هیجان و خوشحالی هم نمی تواند نشانگر واقعیت جبران خسارت ما باشد . بهترین کار این است که توقعات خود در مورد اینکه طرف مقابل با جبران خسارت ما چگونه برخورد خواهد کرد ، را رها کنیم .

· چه ترسهایی از جبران خسارت کردن ، دارم ؟ آیا نگران هستم که کسی مرا طرد کند یا از من انتقام بگیرد ؟

· چگونهه در قدم نهم به تسلیم عمیقتری در برابر برنامه نیاز داریم ؟

· خسارت مالی چطور ؟ آیا ایمان دارم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنم مطمئناًً مایحتاج مورد نیاز را در اختیار من قرار خواهد داد ، حتی اگر من در جبران خسارت از خودگذشتگی و ایثار داشته باشم ؟

فرق نمی کند که ما چه مدت است که پاک هستیم یا تا بحال چند بار قدمها را کار کرده ایم ، ما به طور حتم باز هم در اغاز مجدد یک قدم ترسها و توقعات خاص خود را داریم . این مورد خصوصاً اگر از قبل تجربه کارکرد قدمها را داشته باشیم ، صدق می کند . در واقع امکان اینکه در قدم نهم نوعی دلسردی در ما بوجود آورد ، زیاد است .

برای مثال ، خیلی ها ممکن است در این قسمت ، درمورد تجربه گذشته خود از جبران خسارت فکر کنند که بعضی از آن موارداحتمالاً مثبت و مفید بوده . اگر از یکی از عزیزان خود که با آغوش باز رفتار آشتی جویانه ما را پذیرفته ، جبران خسارت کرده باشیم ، احتمالاً در نتیجه احساس امید و سپاسگزاری عمیقی به ما دست داده . ما امیدوار شده بودیم که رابطه ما با آن شخص بهتر و بهتر شود ، و سپاسگزار بوده ایم از اینکه بخشیده شده ایم و جبران خسارت ما مورد قبول واقع شده است .

ممکن است باور کردن این مسئله که اینگونه تجارب می توانند در جبران خسارتهای بعدی به ضرر ما باشند ، قدری سخت باشد زیرا این تجارب می توانند باعث بشوند که ما باور کنیم که نتیجه تمام جبران خسارتهای ما باید به همان خوبی باشند ، و وقتی این اتفاق نیفتد ، احساس سرخوردگی و شکست خواهیم کرد یا ممکن است تشخیص دهیم که اینگونه جبران خسارتها نمی توانند ملاک و معیار باشند ، و به همین علت ، عدم اطمینام از دست یافتن به نتیجه دلخواه در بعضی موارد ، باعث شود تا بیمناک شویم و جبران خسارت را به تعویق اندازیم . اگر دریابیم در دام اینکه نتیجه جبران خسارتهای خود را حدس بزنیم ، گیرافتاده ایم ،بهتر ایت که یکبار دیگر هدف قدم نهم را بررسی و بر روی آن تمرکز کنیم .

قدم نهم برای این است که راهی جهت اصلاح صدماتی که در گذشته باعث شده ایم در اختیار ما بگذارد . باید به خاطر داشته باشیم که جبرا ن خسارت دارای سه مفهوم اصلی و اولیه می باشد : عزم یا همان ثبات قدم ، ترمیم یا اصلاح ، جبران یا همان تلافی . عزم یا ثبات قدم ، اشاره به این موضوع دارد که جهت یافتن راه حلی برای مشکلمان باید از شر مسائلی که ما را قبلاً به ستوه آورده و آزارمان می دادند رها شویم . ترمیم یا اصلاح بر این دلالت دارد که چیزی که به آن صدمه زده ایم را به حالت و شرایط اولبه خود برگردانیم ، که می تواند یک رابطه و یا کیفیتی مانند اعتماد که در یک رابطه وجود داشته است را شامل گردد . یا شاید بتوانیم آبروی از دست رفته خود را بازگردانیم . جبران یا تلافی ، خیلی به ترمیم یا اصلاح نزدیک است اما در رابطه با قدم نهم به معنی برگرداندن چیزی- چه مادی ، چه معنوی به صاحب اصلی آن می باشد . راهنمای ما می تواند کمک کند تا در هریک از این مفاهیم کند و کاو کنیم یا به ماهیت واقعی جبران خسارت پی ببریم و بر روی کاری که قرار است انجام دهیم تمرکز کنیم . فقط از طریق طی نمودن این فرآیند است که ما می توانیم منافعی که قدم نهم به همراه می آورد را تشخیص دهیم . منافعی که اول از همه ممکن است از آن آگاه شویم ، احساس آزادی و عدم داشتن و خجابت است و ممکن است به مدت زمانی از بهبودی و چند تجربه از جبران خسارت نیاز داشته باشیم ، تاهدایای روحانی قدم نهم را نیز تشخیص دهیم : هدایایی مانند ، آگاهی مداومتری از احساسات دیگران و تأثیر رفتارهای ما برآنها ، احساس نشاط از اینکه توانسته ایم برروی یک زخم قدیمی مرهم گذاریم ، و توان اینکه افراد دور و بر خود را دوست داشته باشیم و بپذیریم .

· چه ترسها و توقعات دیگری در مورد جبران خسارت دارم ؟

· چرا مهم نیست که عکس العمل طرف مقابل به جبران خسارت من چه باشد ؟ این مسئله چه رابطه ای با هدف روحانی قدم نهم دارد ؟

· چگونه می توانم از معتادان در حال بهبودی دیگر ، راهنمایم ، و نیروی برترم به عنوان یک منبع قدرت د ر این فرآینداستفاده کنم ؟

 

جبران خسارت – مستقیم یا غیرمستقیم

ما در جلسات معتادان گمنام تمایل داریم که جبران خسارت مستقیم و رو در رو را بهترین گزینه بدانیم ، که در واقع این قدم نیز می گوید در هر جا که امکان دارد ، این بهترین نوع جبرا ن خسارت است . اما جبران خسارت مستقیم تنها را ه ممکن نیست ، حتی در بعضی موارد می تواند بهترین انتخاب باشد .

قبل از اینکه چند مثال بزنیم ، مهم است که توج داشته باشیم که اینها فقط مثال هستند این کتاب قرار نیست ، که جای راهنمای شما را بگیرد . که می تواند تک تک موارد جبران خسارت را با شما مرور کرده ، تا به اتفاق بهترین تصمیم را بگیریم . بعضی شرایط پیچیده تر از آن هستند که در نگاه اول به نظر می آیند . ما ممکن است که در اول کار فکر کنیم که طریقه و راه حل واضح است ، اما باید همیشه وقت بیشتری برای تعمق بگذاریم . به عنوان مثال ، ممکن است موردی وجود داشته باشد که در آن فرد یا افرادی که به ایشان صدمه زده ایم ، از این امر آگاه نباشند ، . پی بردن به این مسئبه باعث وارد شدن خسارت جدیدی به آنها شود ما ممکن است دوستان ، نزدیکان ، یا صاحبکارانی داشته باشیم که در مورد اعتیاد ما آگاه نباشند . گفتن این مسئله ممکن است باعث خسارت یا صدمه به آنها شود . راهنمای ما کمک خواهد کرد تا انگیزه خود در مورد اعلام مسئله اعتیاد ما به دیگران پی ببریم . آیا آنها نیاز دارند که بدانند ؟ چه هدف یا نیت خیری را با درمیان گذاشتن این اطلاعات دنبال می کنم ؟ این اطلاعات چه خسارت و صدماتی را می تواند باعث شود ؟

اما اگر مورد فوق توسط دزدیدن مقداری پول توسط ما پیچیده تر شده باشد چی ؟ و اگر شخص دیگری به جای ما در مظان اتهام قرار گرفته باشد چه طور ؟ آیا آن موقع لازم نیست که ما مسئله اعتیادمان را برملا کنیم ، وبه دزدی خود اقرار کنیم و پول را برگردانیم ؟

احتمالاً ، اما شاید نه / الزم است که هر یک ازاین موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد . باز هم ، راهنمای ما می تواند کمک کند تا به بهترین شکل این موارد را حل وفصل کنیم . در صحبت های خود با راهنمایمان ، اگر روشن بین باشیم ، مطمئنا ً می توانیم درباره این شرایط به گونه ای فکر کنیم که هرگز قادر به انجام ان نبوده ایم . ما ممکن است دریابیم که ان چیزی گه در ابتدا بعنوان واضح ترین متد جبران خسارت می شناختیم ، آنقدر هم درست نبوده . اگر قبل از شروع به صحبت به راهنمایمان ، فهرستی از شرایط اینگونه جبران خسارتها ی مشکل تهیه کنیم ، تا هنگام بحث با راهنمایمان از آن استفاده کنیم ، کارمان خیلی راحتر خواهد شد .

· کدامیک از موارد در فهرست قدم هشتم من ، طبق مثالهای فوق پیچیده هستند ؟ آن موارد دقیقاً چه هستند ؟

یک مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز است این است که جبران خسارتهای بدهکار هستیم که اگر انجام دهیم ، به احتمال قوی منجر به از دست دادن کارمان ، به زندان افتادن ، یا پی آمدهای جدی دیگری خواهد شد . برای مثال اگر بخاطر جرمی که در گذشته انجام داده ایم خود را به مقامات تحویل دهیم ، به احتمال قوی زندانی خواهیم شد . این مسئله چه اثری بر روی زندگی ما خواهد گذاشت ؟ آیا ممکن است که کار خود را از دست بدهیم ؟ ایا امنیت شخص دیگری غیر خود ما – مثلاً خانواده مان نیز به خطر خواهد افتاد ؟ از طرف دیگر اگر از دست قانون فراری هستیم و به یکباره و ناگهانی دستگیر شویم آن موقع این مسئله چگونه بر روی زندگی ما وخانواده مان تأثیر خواهد گذاشت ؟ در اینگونه شرایط احتمالاًبهترین کار مشورت ب یک حقوقدان و بررسی جوانب مختلف موضوع است . بهر حال لازم است ما پیامد رفتارمان را بپذیریم . اما باید بخاطر داشته باشیم که خانواده ما ممکن است به راحتی در این مقوله از قدم نهم که می گوید (( مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند )) بگنجد . ما باید این شرایط را به دقت ارزیابی کنیم . با کمک راهنمای مان در می یابیم که چگونه جبران خسارت کنیم .

· ایا جبران خساراتی بدهکار هستم که انجام آن پیامدهای جدی داشته باشد ؟ انها چه هستند ؟

به غیر از امکان بیشتر لطمه زدن شرایط دیگری که ما در آن قادر به جبران خسارت مستقیم نیستیم این است که شخصی که به او جبران خسارت بدهکاریم مرده باشد . این مسئله در جلسات معتادان گمنام بسیار عادی است تا جایی که اعضاء ما راه های جالب و خلاقانه ای برای اینگونه شرایط ابداع کرده اند . اعضاء ما حتی راههایی ابداع کرده اند که اینگونه جبران خسارتما ، ورائ این باشد که فقط از شر خجالت خود رها شویم . مثلاًبعضی ها کمکهای مالی به نام کسی که به او جبران خسارت بدهکارند ، اعانه می کنند . بعضی ها کارها و وظایفی که مورد توجه و علاقه ان شخص بوده را می پذیرند . بعضی ها برای فرزندانی که آن شخص از خود باقی گذاشته است تلافی و جبران می کنند که حتی خود این فرزندان نیز ممکن است در فهرست قدم هشتم این اشخاص باشند . رههای مختلفی که برای روبرو شدن با این نوع شرایط وجود دارند ف فقط توسط پندار و تمایل ما محدودیت پیدا می کنند . در اینگونه شرایط ، تأثیر جبران خسارت غیر مستقیم ممکن است باعث تعجب ما گردد . اکثر ما خواهان این هستیم که تا حد امکان با سر مزار شخص فوت شده رفتن یا حضور در اماکن معنوی دیگر و از طریق نوشتن نامه و یا یک صحبت ساده با روح و یاد آن شخص،جبران خسارت مستقیم کنیم . در نهایت نحوه برخورد ما به اینگونه شرایط ، توسط طبیعت و ذات خسارتی که زده ایم ، اعتقادات روحانی ما ، و البته راهنمای مان تعین می گردد .

· ایا جبران خسارت به شخصی که فوت کرده بدهکار هستم ؟ چه چیز خاصی در مورد آن شخص وجود دارد که ممکن است به من در نوع انتخاب جبران خسارت کمک کند ؟

تا اینجا ما بر روی اینکه لازم است تا قبل از اقدام، تک تک موارد جبران خسارت خود را با راهنمای مان بررسی کنیم ، تأکید فراوان کرده ایم . اگر چه این مسئله خیلی مهم است اما به این معنی نیست که باید تبدیل به یک ادمک مسخ و بی مغز شویم و بترسیم از اینکه برای خودمان فکر کنیم و یا عملی بدون اطلاع راهنمای خود انجام دهیم . اکثر ما این تجربه را داشته ایم که ناگهان با شخصی که از قدیم می شناختهایم روبرو شده ایم که می بایست در فهرست قدم هشتم ما گنجانده می شد . اما ما او را فراموش کرده بودیم . بعضی مواقع جبران خسارتی که به این افراد بدهکاریم آنقدر واضح و اشکار است که احمقانه خواهد بود اگر ما از این موقعیت و حسن تصادف استفاده نکنیم . یا بعضی اوقات ممکن است با شخصی روبرو شویم و از ایت ملاقات بدون اینکه دلیلش را بدانیم به ما احساس ناخوشایندی دست دهد . در اینصورت بهتر است که ما اول فرایند قدم چهار و پنج را در این رابطه طی کنیم تا مسئله برایمان واصح تر شود . بهرحال ما هیچ وفت نباید فهرست قدم هشتم را کامل و تمام شده فرض کنیم . احتمالاًما تا اخر عمر مجبوریم اسامی جدیدی به ان اضافه نماییم .

افرادی که نمی توانیم انها را پیدا کنیم چطور ؟ ایا باید از آنها هم غیر مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ احتمالا جواب مثبت است . اگرچه خیلی از اعضاء ما این تجربه را داشته اند که ناگهان در مکانی که اصلاًانتظار نداشته اند ، شخصی که فکر می کردند هرگز پیدا نخواهند کرد را دیده اند . در اینگونه تجارب ، ما مطمئناًبه این نتیجه می رسیم که خواست نیروی برتر باعث این اتفاق و حسن تصادف شده حتی اگر اینگونه هم نباشد ما نباید شانس جبران خسارت مستقیم را از دست بدهیم .

شاید یخواهیم که صبر کنیم تا شخصی را که در فهرست جبران خسارت ما وجود دارد را پیدا کنیم . تا ان زمان باید به حداکثر تلاش برای پیدا کردنش ادامه دهیم و در همان حال باید سعی کنیم تا از وارد اوردن خسارتهای مشابه به دیگران اجتناب کنیم و تمایل خود را حفظ کنیم زمانی که جبران خسارت به واقع ممکن نباشد روحیه تمایل به جبران خسارت اغلب می تواند در خدمت هدف و منظور ما قرار گیرد .

پس از در نظر گرفتن پیچیدگی های موجود در جبرا نخسارت غیر مستقیم ممکن است به نظر اید که جبران خسارت مستقیم آسانتر یا حداقل ساده تر است . ما به کسی خسارت زده ایم و حالا لازم است که از ائ معذرت بخواهیم و خسارتی را که زده ایم جبران کنیم . به همین سادگی ، اینطور نیست ؟

غالباً یا شاید هرگز اینطور نیست . همانطور که قبلاً گفتیم ، فرایند جبران خسارت ، آغاز و پایان مشخصی ندارد . بنوعی ما اغلب به محض اینکه پاک می شویم ، جبران خسارت را شروع کرده ایم . اکثر مواقع ما فوراًبعضی از رفتارهایمان را اصلاح وجبران می کنیم . این قسمت از فرایند جبران خسارت –که در آن خود را تغییر می دهیم خیلی فراتر و مدتها بعد از اینکه از کسی که به او خسارت زده ایم ، جبران خسارت مستقیم کردیم ، ادامه می یابد

· کدام یک از رفتارهای من نیاز به اصلاح وجبران دارد ؟

· جبران خسارتهای مستقیم چطور ، انهایی که ما روبروی شخص مربوطه می نشینیم و مسئولیت خسارت که زده ایم می پذیریم و منتظر هر گونخ عکس العملی هستیم ؟ اینگوته جبران خسارتها لرزه بر اندام ما می اندازد . تصور می کنیم که روبرئی یکی از افرادی که در فهرست جبران خسارت مااست نشتها ایم و فروتنانه م از صمیم قلب به خسارتی که به او زده ایم اقرار می کنیم و به همان اندازه فروتنانه و صدقانه بهاو پیشنهادجبرن ان خسارت می کنیم . اما عکس العمل ان شخص این است که میگوید (( کاری که تو کرده ای وحشتناک است و قابل جبران نمی باشد )) یا می گوید ( فراموش کن من تورا هرگز نخواهم بخشید ))

· در حقیقت در شرایط فوق ، موقعیتی است که ما بیش از همه چیز از آن ترس داریم و می ترسیم که ایمان خودرا در این فرایند از دست بدهیم . ما با اعتماد به نیروی برتر خودمان و امکان بهبودی ریسک بزرگی کرده ایم . بدترین کابوس ما این است که خسارتی که زده ایم غیر قابل جبران باشد یا اینکه انسان آنچنان وحشتناکی باشیم که قابل بخشش نباشد . اینکه بدانیم خیلی از دیگر معتادان در حال بهبودی هنگام جبران خسارت نیز از همین نوع عکس العمل های منفی را تجربه کرده اند و این مسئله نه تنها باعث زمین خوردن انها نشده ؛بلکه به اندازه جبران خسارتی که با عشق و بخشش دریافت شده برایشان منافع روحانی داشته ف خود باعث ارامش ما می شود .

در مواقعی که جبران خسارت ما با عکس العمل منفی طرف مقال روبرو می شود مکن است دریابیم که نیاز است تا اقداماتی مضاعف انجام دهیم تا احساس کنیم که به ثبات قدم لازم دست یافته و نایل شده ایم . در کتاب پایه ما گفته شده که (( تماس با شخصی که هنوز از سوء عمل و کار اشتباه ما در رنج است می تواند اشتباه یا حتی خطرناک باشد )) این کار همچنین کار بی حاصلی است بخصوص در رابطه با افراد خانواده یا دوستان نزدیک . تمس با افرادی که به انها صدمه زده یام قبل از اینکه زمان لازم برای سرد شدن سپری کرده باشند می تواند باعث شود که انها عکس العملی همراه با خشم و عصبانیت نشان دهند در صورتیکه اگر بعد از گذشت زمانی که با آنها تماس بکیریم عکس العمل متفاوتی خواهند داشت . اگر ما چنین تجربه ای داشته ایم ف شاید بهتر باشد تا مدت زمان صبر کنیم و بعد دوباره سعی نماییم .

اگر چه ، بعضی مواقع هم فرقی نمی کند که ما چقد خالصانه و صادقانه جبران خسارت کرده باشیم ف باز هم شخص مقابل به هیچ وجه حاضرنیست که جبران خسارت ما را بپذیرد . اگر با چنین شرایطی روبرو شویم لازم است تا تشخیص دهیم که مسئولیت ما کجا خاتمه می یابد . اگر شخص مقابل می خواهد که کینه و دلخوری را تا اخر عمر با خود حمل کند بهترین کاری که ما می توانیم بکنیم این است که او را دعا کنیم و جبران خسارت خودمان را انجام شده و کامل بدانیم . اگر ما برای کنار امدن با چنین جبران خسارت مشکل داریم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند تا این شرایط را بپذیریم . شاید در بعضی شرایط بهتر باشد که جبران مت غیر مستقیم باشد یا شاید احساس کنیم که جبران خسارت ما کامل تر خواهد بود اگر راه وروش دیگری برای ترمیم و جبران آن شرایط انتخاب کنیم . اما نه حاضر باشد به حرف ما گوش کند و نه پول ما را بخواهد . در این حالت مکن است ما بتوانیم کشکل را به این طریق حل کنیم که با معرفی مشتری به ان شرکت ف و یا برگشت دادن ان مبلغ به صورت گمنام ف جبران خسارت خود را انجام دهیم .

لازم است بخاطر داشته باشیم که جبران خسارت بخشی از بهبودی شخصی ما می باشد . درست است که ما یان جبران خسارتها را انجام می دهیم چون در واقع انها را بدهکار هستیم . اما لازم است تا رشد روحانی که در فرآیند جبران خسارت تجربه کرده ایم را نیز تشخیص دهیم . اول از همه ما باید صدماتی را که زده ایم تشخیص دهیم و بپذیریم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد گفته شده (( تکان وشوک این کار ما را از خود مشغولی جدا خواهد ساخت . )) خود مشغولی ، خود محوری و ترسهای مربوط به آن اجزایی از بیماری ما هستند که بیشترین تأثیر منفی را برروحانبت ما می گذارند تخفیف و تقلیل ین اجزاءمطمئناًباعث می شود تا بهبودی ما رشد و نمو کند . دوم اینکه روبرو شدن مستقیم با شخصی که به او خسارت زده ایم و اقرار به آن ، علیرغم هرگونه عکس العملی که شخص مقابل نشان دهد ، قدمی بزرگ در سفر روحانی ما خواهد بود . اقدام به عملی که انجام آن نیاز به مقدار متنابهی از فروتنی دارد ، خود دلیلی برای این واقعیت است که ما در واقع قدری فروتنی پیدا کرده ایم . نهایتاً پس از انجام جبران خسارتهایمان ، احساس آزادی خواهیم کرد . ما دیگر تحت فشار کارهای نیمه تمام و احساس خجالت از صدماتی که زده ایم ، نخواهیم بود . آنها همه از بین خواهند رفت و روح ما اوج خواهد گرفت .

· آیا از لحاظ روحانی آماده انجام جبران خسارتهای مشکل و روبرو شدن با نتایج آن هستم ؟

· چه اقداماتی جهت آماده شدن خود انجام داده ام ؟

 

بخشش

رشد روحانی که ما از طریق جبران خسارت مستقیم پیدا می کنیم ، اغلب به مقدار تلاش ما برای دست یافتن به آمادگی روحانی بستگی دارد . ما با رها کردن باورهایی که ممکن است باعث شک و دودلی ما شوند یا مانع توانایی ما در انجام جبران خسارت همراه با فروتنی ، پذیرش ، و ایمان گردند ، شروع می کنیم .

مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز می باشد ، این است که ما اغلب به اشخاصی جبران خسارت بدهکاریم که آنها نیز به ما خسارت زده اند ، این ممکن است شامل پدر و مادر ، یا عضوی از خانواده که از ما سوءاستفاده کرده ، یا شامل دوستی که در حق ما نارفیقی کرده ، یا صاحبکاری که با ما عادلانه رفتار نکرده ، و .... گردد . در قدمهای قبلی ما تلاش فراوانی کرده ایم تا کارهایی که آنها در حق ما انجام داده اند را از کارهایی که ما درحق ایشان انجام داده ایم ، جدا کنیم . ما می دانیم که نقش ما در آن شرایط دقیقاً چه بوده است ، و می دانیم که چرا داریم جبران خسارت می کنیم . در حالیکه آماده می شویم تا جبران خسارت مستقیم و رو در روی را انجام دهیم ، لازم است که دقیقاً این مسئله برایمان واضح باشد که ما برای نقش خودمان در آن ماجرا جبران خسارت می کنیم . ما نباید از روی اجبار و ناگزیر بودن جبران خسارتهای ضمنی و دو پهلو انجام دهیم . ما مسئول رفع و رجوع هیچ چیز نیستیم . به خاطر داشتن این مسئله به ما کمک می کند تا در طول مدت انجام جبران خسارت هایمان بر روی هدف خود تمرکز کنیم و برای این مسئله که جبران خسارت ما با چه عکس العملی روبرو می شود یا اینکه اگر شخص مقابل هم به ما خسارت زده باشد ، آیا از ما جبران خسارت خواهد کرد یا نه ، اهمیتی قائل نشویم .

اگرچه ، بعضی از مواقع خسارتی که به ما زده شده آنقدر بزرگ است ، که شاید بهتر باشد ما جبران خسارت خود را بزای مدتی به تعویق اندازیم . برای مثال اکثر ما در دوران کودکی از لحاظ احساسی ، جسمی ، و یا جنسی مورد سوءاستفاده یکی از اقوام نزدیک خود قرار گرفته ایم . اگر چه ما نقشی در این ما جرا نداشته ایم و جبران خسارتی برای آن بدهکار نیستیم ، اما ممکن بعدها از همان شخص پول دزدیده باشیم و یا به او خسارت جسمی یا مالی زده باشیم . بنابراین برای آن دزدی ، صدمه جسمی ، و یا خرابکاری جبران خسارت بدهکاریم . سؤالی که اینجا مطرح می شود ، این نیست که آیا باید جبران خسارت بکنیم یا نه ، بلکه زمان و چگونگی جبران خسارت مطرح می شود ، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا ما آماده شویم که جبران خسارت مناسبی انجام دهیم ، و این مسئله هیچ اشکالی ندارد . ما صبر می کنیم ، و به کار کردن با راهنمای خود ادامه می دهیم .

لازم است قبل از اینکه از افراد جبران خسارت نمائیم ، سعی کنیم تا آنها را به خاطر صدمه ای که به ما زده اند ببخشیم . ما نمی خواهیم بنشینیم و از کسی جبران خسارت کنیم ، در حالیکه از دست او به شدت عصبانی هستیم . چون هر قدر هم که سعی کنیم تا این حالت را پنهان کنیم ، باز در رفتار ما تأثیر خواهد گذاشت و نمایان خواهد شد . تظاهر به بخشش و جبران خسارت نمی تواند مؤثر واقع شود .

تفاوت زیادی بین موقعیتی که ما علیرغم میل و اراده خود صدمه دیده ایم ، با موقعیتی که ما در آن نقش داشته ایم و به واسطه آن صدمه دیده ایم ، وجود دارد . برای اکثر جبران خسارتهایی که از دست طرف مقابل بخاطر رفتار بدش عصبانی هستیم ، لازم است که از خود سؤال کنیم آیا کاری کرده ایم تا باعث شود آنها بدانگونه با ما رفتار کنند . برای مثال ، ممکن است ما از دست پدر و مادر خود خشمگین باشیم که اجازه نداده اند تا تعطیلات آخر هفته را خارج از منزل باشیم – مثلاً در گردهمائی جلسات معتادان گمنام شرکت کنیم اما وقتی بخاطر آوریم که چند بار قبلاًبه آنها در مورد خارج شدن از منزل دروغ گفته ایم و هر بار نشئه به خانه برگشته ایم ، آن وقت به آنها حق می دهیم که به ما اطمینان نداشته باشند و درک می کنیم که لازم است تا بیشتر صبر کنیم و سعی کنیم تا اعتماد آنها را جلب کنیم ، یا ممکن است خودخواه بوده ایم و بیشتر و بیشتر از دوستان خود دوری گزیده باشیم . بعد وقتی که به آنها نیاز داشته ایم در دسترس ما نبودند و به همین خاطر ما از آنها عصبانی هستیم و رنجش داریم . به یاد آوردن اینکه ما خود باعث غم و اندوه برای خود شده ایم به ما کمک می کند تا افرادی که باعث آزار ما شده اند را ببخشیم . طریق دیگری که ما می توانیم برای بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند برگزینیم ، این است که از خود خارج شویم و به اینکه زندگی دیگران چگونه است فکر کنیم . شاید کسانی که به ما صدمه زده اند ، مشکلاتی داشته اند که باعث شده تا آنها نسبت به نیازهای دیگران حساسیت کمتری داشته باشند . شاید راهنمای ما به خاطر اینکه فرزندش در زندان بوده ، در هفته گذشته وقت نکرده تا جواب تلفن ما را بدهد شاید بهترین دوست ما بلافاصله بعد از طلاقش به ما گفته باشد که رابطه ما ناسالم است و باید قطع شود ، یا شاید صاحبکار ما به علت نگرانی جهت نداشتن پول کافی برای پرداخت حقوق ها ، از کار و زحمت ما تقدیر نکرده باشد . ما معمولاً وقتی که می فهمیم ، شخصی که از او رنجش داریم ، مشکل دردناکی داشته است ، احساس حقارت و کوچکی می کنیم . ممکن است که ما بتوانیم بخشنده تر و مهربانتر باشیم اگر از اول تصور ما از افراد این باشد که نیت آنها خیر است ، و اگرهم کسی با ما نامهربان است به این علت است که او خود درد و رنج زیادی دارد که باعث از مسیر واقعی خود خارج شود .

اولین و مهمترین کار جهت پیدا کردن آمادگی روحانی لازم برای جبران خسارت ، این است که به منبع قدرت و عشق موجود در نیروی برتر خود چنگ اندازیم . تفکر در مورد بخشش خداوند مهربان برای ما در زمانهایی که باعث آزار دیگران شده ایم ، به ما کمک می کند تا با دیگران با بخشش و عشق بیشتری رفتار کنیم . استفاده از نیروی برتر به عنوان نیروی حمایت کننده باعث می شود تا احساسات و عکس العملهای منفی نسبت به جبران خسارتهای ما نتوانند امید را از ما بگیرند . ما می توانیم با دعا و مراقبه قبل از هر جبران خسارت تمرکز لازم را بدست آوریم .

· آیا جبران خسارت به کسانی که آنها هم به من صدمه زده اند ، بدهکار هستم ؟

· آیا همه آنها را بخشیده ام ، کدامیک را هنوز نبخشیده ام ؟ آیا همه راههای فوق را برای بدست آوردن احساس و روحیه بخشش گری امتحان نموده ام ؟ راهنمای من در این مورد چه می گوید ؟

جبران خسارت

حال ما برای جبران خسارت کردن آماده هستیم . ما در مورد تک تک افراد و سازمانهایی که در فهرست قدم هشتم ما قرار دارند ، با راهنمای خود صحبت کرده ایم و برای جبران خسارت از هر یک از آنها طرح و برنامه داریم . ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم حرف زدیم ، و برای داشتن تمایل ، آرامش ، شهامت ، و دانش جهت انجام جبران خسارت هایمان دعا کردیم .

حال لازم است که جبران خسارت هایمان را به سر انجام رسانیم . ما لازم است که به اصلاح رفتارهایمان ادامه دهیم ، و باید تعهداتمان را در قبال افرادی که در فهرست جبران خسارت ما قرار دارند ، رعایت کنیم .

از اینجا کار سخت می شود . وقتی برای بار اول جبران خسارت می کنیم ، معمولاً احساس خواهیم کرد که می توانیم بر روی ابرهای آزادی شناور می شویم . ما از اینکه قسمت بزرگی از احساس ندامت و پشیمانی ما از بین رفته حال خوشی داریم و احساس نشاط و احترام به خود در ما افزایش یافته است . ما احساس می کنیم که آدم خوبی هستیم و با باقی انسانها برابریم . این اولین باری است که چنین احساسی داریم ، و این احساس آنقدر قوی است که به نظر می رسد بیش از حد توان و ظرفیت ما می باشد .

ما نباید نگران باشیم . زیرا از شدت این احساس کاسته خواهد شد ، اگرچه تغییرات دائمی در احساسات ما رخ داده است . پس از اینکه شعله درخشان جبران خسارت اولیه فروکش کرد ، تازه مبارزه اصلی برای جبران خسارت آغاز می شود : در ادامه جبران خسارت ما ممکن است به مسئله ای مثل این بربخوریم که ، مثلاً به یک مؤسسه مالی بدهکاری داشته ایم که هنگام جبران خسارت قرار گذاشته ایم هرماه مبلغی به آنها برگردانیم ، اما حالا که یک سال از آن تاریخ گذشته احساس می کنیم که پرداخت ماهیانه این مبلغ از درآمدی که برایش زحمت بسیار می کشیم ، آنقدر هم از لحاظ روحانی ما را اقناع نمی کند ، بخصوص اگر قرار باشد ه این قسط ماهیانه چند سال دیگر طول بکشد . پرسیدن یک سؤال ساده از خود ، می تواند کمک کند تا ما به جبران خسارت خود ادامه دهیم : به چه اندازه می خواهیم که آزاد و رها باشیم ؟ ادامه بهبودی در تمام ابعاد و مفاهیم ، که شامل جبران خسارت نیز می شود ، باعث رشد روزانه رهایی و آزادی ما خواهد گردید .

· آیا جبران خسارتی دارم که جهت ادامه آن مشکل پیدا کرده باشم ؟ چه کاری انجام می دهم که دوباره خود را نسبت به آن متعهد کنم ؟

جبران خسارت لزوماً یک فرآیند راحت و آرامش بخش نیست . قدمها برای این ساخته نشده اند که بدون هیچ رشدی موجب آرامش ، راحتی و خوشحالی ما شوند . احساس ضربه پذیر بودن ، ریسک ، و ترسی که همراه جبران خسارت می باشد ممکن است آنقدر باعث آزار ما شود که حتی فکر آن بتواند از تکرار رفتارهایی که ما را مجدداً به جبران خسارت می کنند جلوگیری کند . ما در جلسات معتادان گمنام می شنویم که می گویند (( اوضاع بهتر می شود . )) اینجا (( اوضاع )) در اصل یعنی خود ما ، که بهتر می شویم . ما انسانهای بهتری می شویم . تمایل ما برای انجام رفتارهای مخرب کمتر می شود ، چون دیگر از هزینه ای که غم و اندوه بشری ، چه برای خود ما و چه برای دیگران به همراه می آورد آگاه هستیم . آگاهی و توجه به دیگران و زندگی آنها جایگزین خودمحوری ما می شود . مهربانی جایگزین بی تفاوتی می شود . به جای خودخواه بودن ما شروع به از خودگذشتگی و ایثار می کنیم . بخشش و عفو جایگزین خشم و عصبانیت می شود .

عشق و تحمل ما دیگر شامل حال خودمان نیز می شود . ما در قدم هشتم با بعضی از مسائل در رابطه با جبران خسارت از خودمان آشنا شدیم . حال وقت آن است که تشخیص دهیم تا کنون چگونه از خود جبران خسارت کرده ایم و شاید بتوانیم راههای جدید یا مسائل جدیدی برای ادامه اینکار پیداکنیم . ما از طریق قطع مصرف مواد مخد و شروع به کارکرد قدمها جبران خسارت از خودمان را به خاطر اعتیادمان آغز کرده ایم . فقط این دوکار هستند که می توانندتا حد زیادی صدمات روحی که به خود زده ایم را تسکین بخشند . اما ممکن است مجبور باشیم کارهای بیشتری انجام دهیم تا صدمات فکری وجسمی که به خود رده ایم جبران کنیم . راههای زیادی وجود دارند که ما می توانیم از آن طریق شروع به مراقبت از سلامت جسمی خود نمائیم . مانند رژیم گرفتن ، ورزش ، و معالجات پزشکی . براساس نیازها و افکارمان می توانیم هریک از این راهها را انتخاب کنیم .

خساراتی را که از لحاظ فکری به خود زده ایم را می توانیم از این به بعد تا حدودی با کسب دانش انتخاب کنیم . بازگشت مجدد به مدرسه یا دانشگاه ، آموختن چیزهای جدید و غیره به ما کمک می کند تا سالها اهمال فکری و روحی خود را ترمیم کنیم .

· طرحها و برنامه های عاجل و آنی من برای جبران خسارت از خودم چه می باشد ؟ آیا اهداف بلند مدتی دارم که بتوان آن را به نوعی جبران خسارت از خود تعبیر کرد ؟ آنها چه هستند ؟ چه اقداماتی می توانم جهت تداوم آنها انجام دهم .

 

اصول روحانی

در قدم نهم ما برروی فروتنی ، عشق و بخشش تمرکز می کنیم . فروتنی که ما دراین قدم بدست آورده ایم درنتیجه نگاه کامل ما به صدماتی که به دیگران زده ایم و پذیرش مسئولیتهایما ن در این رابطه ، حاصل شده است . ما به خود گفته ایم : (( بله این کاری هست که انجام دادم و مسئول صدمه ای که زده ام و همینطور مسئول جبران آن هستم . )) ما ممکن است این آگاهی را از طریق این تجربه که کسی ناراحت و گریان به ما گفته که تا چه حد به او صدمه زده ایم ، بدست آورده ایم . یا ممکن است مشابه خسارتی که به دیگران زده ایم ، از طریق شخص دیگری به خودمان زده شود ، و این تجربه چنان تکان دهنده بود که باعث می شود تا عمیقتر به خسارتی که به دیگران زده ایم نگاه کنیم . یا اصلاًً ممکن است که فرآیند کارکرد قدمهای قبلی به اضافه تجربه ما از جبران خسارت باعث شود که ما افزایش فروتنی را تجربه کنیم .

· آیا مسئولیت خسارتی که زده ام و مسئولیت جبران آنها را پذیرفته ام ؟

· چه تجربیاتی باعث شد تاخساراتی که زده ام برای من واضحتر شوند ؟ این امر چگونه به افزایش فروتنی در من کمک کرد ؟

در قدم نه تمرین اصل روحانی عشق ورزیدن در ما آسان می شود . اگرچه م احتمالاً ای اصل را در سرتاسر بهبودی خود تمرین کرده ایم . تا اینجای کار ، ما خیلی از نظرات و احساسات مخرب خود را ازبین برده ایم و برای عشق در زندگی خود جا باز کرده ایم . در حالیکه از عشق اشباع می شویم ، احساس تعهد می کنیم که این عشق را توسط تقویت روابطمان ، روابط جدید ، و مشارکت ایثارگرانه بهبودی ، وقت ، منابع ،و مهمتر از همه وجود خود با کسانی که نیازمند هستند در میان بگذاریم .

· من چگونه به دیگران خدمت می کنم و از خود مایه می گذارم .

وقتی احساس بخشیده شدن را تجربه کنیم ، می توانیم ارزش بخشیدن دیگران را نیز درک کنیم . این باعث بوجود آمدن انگیزه در ما برای تمرین اصل روحانی بخشش ، تا سرحد امکان می شود . به رسمیت شناختن خودمان به عنوان یک انسان ، این ظرفیت را به ما می دهد تا دیگران را ببخشیم و دیگر مثل گذشته در حال قضاوت دائم نباشیم . شک و ظن ما نسبت به دیگران کم می شود و دیگر اگر شراطی طبق دلخواه و در کنترل ما نباشد ، اولین احساس ما این نخواهد بود که حتماً توطئه ای مخفیانه با انگیزه پست و خائنانه بر علیه ما در جریان است . ما از این مسئله آگاه می شویم که اصولاً نیت ما خیر است و اینکه این مورد در دیگران نیز صدق می کند . اگر کسی به ما خسارت بزند می دانیم که حمل کردن کینه و رنجش آن فقط باعث خواهد شد که آرامش و حال خوبمان را از بین ببریم . پس سعی می کنیم بدون تأخیر هر چه زودتر او را ببخشیم .

· تمرین اصل روحانی بخشش برای من چه منافعی دارد ؟ چند مثال در موردشرایطی که طی آن این اصل روحانی را تمرین کرده اید بزنید .

· من خود را برای چه چیزهایی بخشیده ام ؟

 

حرکت به جلو

اکثر ما دریافته ایم که تمرکز بر روی هر مورد جبران خسارت پس از انجام آن به ما کمک زیادی خواهد کرد .

اکثر ما این کار از طریقن نوشتن احساس خود هنگام جبران خسارت و اینکه چه چیزهایی از این تجربه آموخته ایم انجام می دهیم .

· احساس من هنگام جبران خسارت چه بوده است ؟ چه چیزهایی آموختم ؟

به نطر می رسد که آزادی بهترین کلمه برای تعریف ماهیت قدم نه باشد . و این قدم در مجموع به ما رهایی از احساس خجالت و گناه ، تقلیل وسوسه و خود مشغولی ، و افزایش توانایی در ستایش محیط و مسائل اطراف را عطا می کن . ما دیگر کمتر از طرف خودمان و بواسطه اعمالمان تحلیل می رویم واز پای در می آئیم ، و می توانیم روابط کاملتر و پربارتری داشته باشیم . دیگر می توانیم در اتاقی مملو از آدم باشیم بدون اینکه سعی کنیم کل اتاق را کنترل کنیم و بر روی تمام صحبتهای آن اتاق تسلط داشته باشیم . ما دیگر گذشته خود ، بخصوص اعتیادمان را به عنوان یک دوره تاریک و سیاه که می خواهیم فراموش کنیم به حساب نمی آوریم ، بلکه به آن به چشم یک معدن طلا از تجربه ای که تمایل داریم آن را جهت کمک به بهبودی دیگران با ایشان در میان بگذاریم ، نگاه می کنیم . دیگر در زندگی به آن چیزهایی که نداریم فکر نمی کنیم و در عوض برای هدایایی که هرروز دریافت می کنیم سپاسگزار هستیم . ما می دانیم جهت حفظ این آزادی لازم است تا چیزهایی را که در قدمهای قبلی آموخته ایم به طور مداوم بکار گیریم . قدم ده ابزار لازم این کار را به ما خواهد داد .

 

قدم دهم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 " ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کردیم "

 

از طرق کارکرد نه قدم قبلی ، زندگی ما به شکل هیجان انگیزی و ورای انتظارات اولیه ما ، تغییر کرده است . صداقت ، فروتنی ، و توجه به دیگران نزد ما بیشتر شده ، و ترس ، خودخواهی و رنجش ما تخفیف یافته است . اما ضمانتی وجود ندارد که تغییراتی حتی اینچنین عمق و ژرفت ، دائمی نیز باشند . چون ما بیماریی به نام اعتیاد داریم و همیشه امکان این وجود دارد که دوباره مثل گذشته شویم . بهبودی هزینه خاص خود را دارد ، مراقبت خاص ما را می طلبد ... ما باید به انجام کارهایی که تاکنون برای بهبودی خود انجام داده ایم ، ادامه دهیم . ما باید به صادق بودن ادامه دهیم ، باید اعتماد و ایمان داشته باشیم ، باید به اعمال و عکس العمل هایمان توجه داشته باشیم ، و ارزیابی کنیم که آنها چگونه به نفع یا ضرر ما عمل می کنند . ما همچنین باید متوجه باشیم که اعمالمان بر دیگران چگونه تأثیر می گذارد و وقتی که تأثیر آنها منفی یا مضر است ، سریعاً نسبت به پذیرش مسئولیتمان و جبران صدمه ای که زده ایم اقدام کنیم . خلاصه اینکه باید به نوشتن ترازنامه شخصی خود ادامه دهیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کنیم .

همانطور که می بینید ، قدم دهم ما را به تکرار کارهایی که در قدمهای چهار تا نه انجام داده ایم وا می دارد ، اگرچه به شکلی کوتاهتر و خلاصه تر . شکل و نوعی که این کتاب پیشنهاد می کند درکل شامل اجزا یک ترازنامه شخصی می شود . بعضی از ما ممکن است ببینیم لازم است سؤالهای بیشتری بر روی مسائل خاصی که بر روی بهبودی شخصی ما تأثیر می گذارند را نیاز داریم به آنها توجه بیشتری کنیم را از جزوه شماره نه ، زندگی به روال برنامه بدست آوریم یا راهنمای ما ممکن در رابطه با این مسئله نظر خاصی داشته باشد . همانطور که قبلاً گفتیم این کتاب یک نقطه شروع است ، نه حرف اول و آخر در رابطه با قدمها .

· چرا انجام قدم دهم یک ضرورت است ؟

· هدف از ادامه ترازنامه شخصی چیست ؟

· راهنمای من چگونه می تواند در این رابطه به من کمک کند ؟

 

 

" احساسات در مقابل اعمال "

 

ما از قدم ده استفاده می کنیم تا اگاهی لازم نسبت به احساسات مان ، افکارمان و مهمتر از همه نسبت به اعمالمان را بدست اوریم و ان را حفظ کنیم . قبل از اینکه بخواهیم یک روش منظم برای نوشتن ترازنامه شخصی را اغاز کنیم . لازم است که درک کنیم چخ چیزی را می خواهیم ارزیابی کنیم . فایده چندانی ندارد که ما فهرستی از احساسات خود بنویسیم بدون اینکه انها را با اعمالی که باعث می شوند ، یا اعمالی که توسط آن احساسات جلویشان گرفته می شوند ، ربط دهیم . ما اغلب احساس خیلی بدی داریم اما رفتارمان بسیار خوب است ، یا بر عکس . برای مثال : یک عضو NA وارد جلسه ای می شود و یک عضو دیگر از او می پرسد که حالت چطور است ؟ و او در جواب می گوید (( وحشتناک )) . واضح است که این عضو دارد در مورد احساس خود صحبت می کند . وگرنه امکان ندارد که در مورد عملی که در حال انجام ان است چنین نظری داشته باشد . در واقع عمل و رفتار او بسیار هم خوب است ، چون او به جلسه امده ، صادقانه احساسات خود را بیان کرده و برای کمک دست بسوی یک عضو دیگر دراز کرده است .

از طرف دیگر ممکن است در ظاهر خیلی هم خوب بنظر رسیم در حالیکه در حال افراط در انجام کارهایی انی و بدون فکر هستیم و از روی نواقص خود عمل می کنیم . معمولاً مدتی طول می کشد تا ما به خلاء حاصل از اینگونه زندگی کردن پی ببریم . ما از انجام کاری که میکند پاک بمانیم اجتناب کرده و در انجام کارهای انی و بدون فکر افراط می کنیم و سعی می کنیم راه فرار را انتخاب کنیم . ما می دانیم که این کار به کجا منتهی می شود . قدم دهم ما را نسبت به خودمان آگاه نگه می دارد تا گرفتار افراط و تفریط نشویم . ما نباید خود را بخاطر احساس بدمان محاکمه و تنبیه کنیم . در عوض می توانیم بر روی اعمال مثبت خود تمرکز کنیم . این کار ممکن است حتی کمک کند تا احساسات ما تغییر کنند و حال خوبی پیدا کنیم . اگاه ماندن از اعمالمان کمک می کند تا الگوها و رفتارهای مخرب خود را بل از اینکه فراموش شوند و در گوشه ای از وجود ما سنگر و موضع بگیرند تشخیص دهیم ف و در نهایت از مسائلی که می توانند واقعاً برای ما خوب باشند بسادگی و با احساس جزئی از سرخوشی بگذریم .

ما بعنوان معتاد انگیزه داریم که در مورد احساسات خود نیز قضاوت کنیم . می خواهیم هر چیز که در ما احساس بدی بوجود می آورد را سریعاً متوقف کنیم . ما اغلب این موضوع که اگر شرایط را بسنجیم ، احساسات ما هم کاملاًً عادی اند را فراموش می کنیم .

برای مثال ما با این مشکل روبرو هستیم که خیلی زود عصبانی می شویم و از احساسی که به ما دست می دهد خوشمان نمی اید . ما در مورد این احساس قضاوت می کنیم و به این نتیجه می رسیم که حق نداریم این چنین احساسی داشته باشیم . پس بیشترین تلاش خود را برای سرکوب کردن احساس عصبانیت انجام می دهیم . در صورتیکه ما تجاربی را تجربه کرده ایم که می تواند هر کسی را عصبانی کند . شاید با کسی رابطه داریم که دائم به ما بی احترامی می کند . شاید چند بار حق ما را برای ارتقاء و پیشرفت در محل کارمان نادیده گرفته و ضایع کرده باشند . عکس العمل ما در این شرایط خشم و عصبانیت است . در حق ما اجحاف شده و واضح است که عصبانی می شویم . حال زمانی رسیده که بهبودی ما می تواند ما را بجلو رانده و یطرف احساس احترام به خود سوق دهد و یا برعکس بیماران ما را به سمت ابری غلیظ از افسردگی و رنجش پایین کشد .

این مسئله رابطه مستقیم با عکس العمل ما درهنگام عصبانیت دارد . اگر فریاد بزنیم ، فحش دهیم ، و اشیاء را پرتاب کنیم ، امکان بهبود رابطه یا شرایط کاری را از بین برده ایم . اگر هیچ کاری نیز انجام ندهیم و احساس خشم و عصبانیت را در خود دفن کنیم ، فقط باعث افسرده شدن و رنجش پیدا کردن خود می شویم بدون اینکه شرایط یا روابط را تغییر داده و بهبود بخشیده باشیم. اما اگر رفتار مثبت و سازنده با هدف بهبود شرایط داشته باشیم، اوضاع ممکن است بهتر شود . حداقل اینکه بهتر می توانیم تشخیص دهیم که زمانش رسیده تا آن رابطه یا شرایط را رها و ترک کنیم و پس از آن نیز احساس تأسف و پشیمانی نکنیم .

بعضی مواقع تنها کاری که لازم است با احساسات خود انجام دهیم ، این است که فقط آنها را احساس و تجربه کنیم . برای مثال اگر کسی را از دست داده ایم ، مطمئناً احساس اندوه خواهیم کرد . این اندوه ممکن است برای مدت درازی با ما باشد . و فقط زمانی تخفیف یابد که ما به اندازه کافی اندو هگین و عزادار بوده باشیم . ما نمی توانیم به اندوه خود اجازه دهیم تا آنقدر بر روی ما تأثیر گذارد که دیگر قادر به ادامه زندگی عادی نباشیم ، اما می توانیم انتظار داشته باشیم که برروی ما تأثیر گذارد و ممکن است به راحتی حواسمان پرت شود و پریشان گردیم ، و یا برای شرکت در مراسم جشن و شادی مشکل داشته باشیم . ما لازم است تا بین انکار احساساتمان و یا غرق شدن در آن ، تعادل برقرار کنیم . ما نمی خواهیم که افراط یا تفریط کنیم . این مفهوم کاملاً ساده بنظر می رسد –حتی آنقدر ساده که بنظر می رسد نیازی به بیان ندارد اما اکثر اعضاء ما متفق القول هستند که به سالها بهبودی نیاز است تا بتوان در اکثر اوقات تعادل داشت .

بنابراین قدم دهم به ما آزادی می بخشد تا از طریق تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود ، احساسات مان را تجربه کنیم .

· آیا مواقعی وجود دارد که من در تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود گیج شوم ؟ توضیح دهید .

 

" درست و غلط "

قدم به ما می گوید که وقتی در اشتباه هستیم باید سریعاًبه آن اقرار کنیم . بنظر می رسد در این قدم فرض بر این است که ما آگاه هستیم که چه مواقعی در اشتباه می باشیم ، اما واقعیت این است اکثر ما از این امر آگاه نیستیم ، اقلاً نه خیلی فوری ما به تمرین مستمر در گرفتن ترازنامه شخصی نیاز داریم تا در تشخیص اشتباه خود خبره و حرفه ای شویم . بیایید با این مسئله روبرو شویم که همه ما وقتی که تازه بهبودی را شروع کرده بودیم برای مدتی با بای دنیا در تضاد بودیم . همانگونه که کتاب پایه می گوید (( مهارتهای ما در زندگی تا حد حیوانی نزول کرده بود))

ما نمی دانستیم که با دیگران چگونه درست ارتباط برقرار کنیم . ما در بهبودی شروع به یاد گرفتن کردیم ، اما در این فرآیند اشتباهات زیادی نیز مرتکب شدیم . اکثر ما این دوره را گذرانده ایم که در آن نسبت به ارزش هایی که در بهبودی درک کرده بودیم بسیار متعصب شده و این تعصب را نه تنها برای خود بلکه برای دیگران نیز اعمال می کردیم اصولی و درست است که با افرادی که رفتارشان غیر قابل پذیرش است ، برخورد کنیم . اما در واقع ، این رفتار خود ما بود که غیر قابل پذیرش بود . حق به جانب ، مغرور و قاطع بودیم . ما در اشتباه بودیم .

یا بعضی از ما ، بعد از اینکه سالها نقش پادویی را بازی کرده بودیم که همگان آن را لگدکوب می کردند ، تصمیم گرفتیم که لازمه بهبودی این است که به اصطلاح حق خود را بگیریم . اما هیچکس حق نداشت که روز بدی داشته باشد و در نتیجه فراموش کند که ما برای او پیغام گذاشته ایم تا به ما تلفن کند . هیچکس اجازه نداشت تا حتی برای مدتی کوتاه از لحاظ احساسی و معنوی در دسترس ما نباشد . دراماکنی که آنجا ما کارهای روزمره خود را انجام می دادیم ، با عصبانیت خواهان خدمات رسانی بی عیب و نقص می شدیم . این کارها بیش از گرفتن حقمان بود . رفتار ما نابالغ و خصمانه بوده است . ما در اشتباه بودیم .

حتی اگر کسی به ما صدمه بزند ، امکان دارد در نهایت شخصی که اشتباه می کند ، ما باشیم . چگونه ؟ مثلاً ، راهنمای ما حرف خیلی آزاردهنده ای به ما می زند و ما به جا ی اینکه این مسئله را با خود راهنمایان مطرح کنیم ، آن را ظرف دو یا سه جلسه بعدی با ده ، دوازده نفر از دوستان خود مطرح نمائیم . هنوز یک هفته نشده ، نصف انجمن دارد درباره اینکه فلان کس چه حرف بد و ناسزایی در حق رهجوی خود زده ، صحبت می کند ، و این فقط در صورتی است که داستان حالت واقعی خود را حفظ کند و یک کلاغ ، چهل کلاغ نشود . پس می بینیم که شرایط بدون اینکه اشتباهی از ما سرزده باشد شروع شده ، اما به آنجا ختم شد که ما بی اعتبار کردن راهنمای خود در برنامه به او صدمه زدیم . مکانی که او نیز به اندازه ما به آنجا نیز دارد .تا اشتباه کردن داشته باشد و به اندازه خاص خود بهبود پیدا کند .

· آیا مواقعی در بهبودی من بوده که در اشتباه باشم ، اما در چند وقت بعد از آن آگاه نباشم ؟ آنها چه بودند ؟

· اشتباهات من چگونه بر زندگی خودم تأثیر گذاشت ؟ بر زندگی دیگران چطور ؟

تشخیص مواقعی که در اشتباه هستیم به اندازه کافی سخت است و اقرار به آن نیز دشوارتر . درست مانند قدم نهم باید مواظب باشیم که با اقرار باعث خسارت بیشتری نشویم .

برای مثال بعضی مواقع ما از این طریق که یکی از دوستان یا نزدیکان با ما صحبت نمی کند و با ما سر سنگین شده ، تشخیص می دهیم که به او آزار رسانده ایم . اما خودمان مطمئن نیستیم که چه گفته ایم یا چکار کرده ایم . و بجای اینکه وقت بگذاریم و فکر کنیم که چه ممکن است از ما سر زده باشد یا از خود شخص مقابل دلیل دلخوریش را بپرسیم ، تصمیم می گیریم که همه احتمالات را پوشش دهیم و یک اقرا ر کلی نماییم . من پیش آن شخص رفته و می گویم (( لطفاً مرا بخاطر هر کاری که در طول مدت آشناییمان انجام داده ام که باعث آزار توشده ، ببخش .))

در قدم دهم نیاز است تا در چنین شرایطی وقت گذاشته و خود را مرور کنیم . احتمالش زیاد است که اگر فکر کنیم تا بخاطر آوریم که رفتار شخص مقابل از کی تغییر کرده و رفنار خودمان را درست قبل از آن زمان بررسی کنیم ، به اشتباه خود پی خواهیم برد . این کار ممکن است دردناک و شرم آور باشد و به سعی و تلاش نیاز داشته باشد . اما این در مورد همه صدق می کند . تنبلی نیز یک نقص اخلاقی است و ما توان عمل از روی آن را نداریم . و اگر هم گیج شدیم و نتوانستیم دست بر روی عمل یا گفته آزاردهنده ای بگذاریم ، مشکلی نخواهد داشت تا با خود شخص مربوطه صحبت کنیم و به او بگوییم که بنظر می رسد مدتی است که او از ما عصبانی یا دلخور است و اینکه ما به رابطه خود با او اهمیت می دهیم و دوست داریم که اگر حرف یا دلخوری دارد برای ما بازگو کند . اکثر ما از اینکه در چنین شرایطی چه چیزی خواهیم شنید ، ترس داریم . اما نمی توانیم اجازه دهیم که ترس ما جلوی کارکرد قدم ده را بگیرد .

مسئله دیگری نیز وجود دارد که می تواند اقرار و اعتراف ما به اشتباه مان را کاملاً بی اثر سازد : اینکه به اشتباه خود اقرار کنیم و بلافاصله بگوییم که البته بخاطر فلان عمل بود که من مجبور شدم اینگونه رفتار کنم . برای مثال رفتار بدی از فرزند ما سر زده و ما در عوض سر او داد کشیده و به او فحش داده ایم . حال اگر وقتی داریم به اشتباه خود اعتراف می کنیم ، به او بگوییم که رفتار او باعث شد که ما اینگونه عکس العمل نشان دهیم ، فقط سعی کرده ایم که کار اول خود را توجیه کنیم و در اصل اشتباه مان را دو برابر کرده ایم .

برخلاف روندی که از قدم چهار تا قدم نه وجود دارد و در آن ما به رویدادهای گذشته می پردازیم . قدم ده ما را به روز و جاری نگه می دارد . ما دیگر نمی خواهیم که مشکلات و اشتباهات حل نشده بر روی هم انباشته شوند . لازم است که ما سعی کنیم دائما ً با اعمال و رفتار خود روبرو و در تماس باشیم . ما با تغییرات مداوم در دیدگاهها و نظرات خود کارهایمان را انجام می دهیم . اگر ببینیم که منفی گرا شده و دائم در حال شکایت هستیم ، باید وقت بگذاریم و در مورد چیزهایی که جای شکرگزاری دارند فکر کنیم . ما لازم است تا به عکس العمل های خود وقتی که که کار اشتباهی انجام می دهیم توجه کنیم . آیا اولین فکری که به سرمان می آید توجیه کردن است ؟ آیا ادعا داریم که تحت تأثیر نفوذ منفی دیگران ، یا تحت تأثیر بیماری خود بوده ایم ؟ باید همه بهانه ها را کنار بگذاریم ما مسئول اعمال خود هستیم . امکان اینکه نواقص اخلاقی مان بر ما غلبه کنند ، زیاد است اما این مسئله هم نمی تواند توجیه ای برای رفتارمان باشد . لازم است که مسئولیت خود را بپذیریم و به داشتن تمایل جهت بر طرف شدن کمبودهایمان ادامه دهیم .

· هر گاه در اشتباه بودیم سریعاًبه آن اقرار کردیم . برای شما چه مفهومی دارد ؟

· آیا مواردی در بهبودی من بوده که بواسطه صحبت کردن پیش از موعد با کسی و یا سرزنش دیگران بخاطر رفتارم ، باعث بدتر شدن اوضاع شده باشم ؟ آنها چه بودند ؟

· چگونه اقرار سریع به اشتباهم به من کمک می کند تا رفتار خود را تغییر دهم ؟

قدم ده بر لزوم استمرار و تداوم ما در نوشتن ترازنامه شخصی مان تأکید می کند و بنظر می رسد که تنها ادعای آن این است که ما از ابن طریق می توانیم به اشتباهات خود را تشخیص دهیم اگر در مقایسه به کارهای خود نگاه نکنیم ؟ تشخیص دادن کارهای درستمان و دست یافتن به یک سری ارزشهای شخصی نیز بخشی از ترازنامه نویسی است . به همان اندازه که تشخیص مسئولیت هایمان قسمتی از ترازنامه نویسی می باشد . اکثر ما با مفهوم حق داشتن ، مشکل دااریم . ما زمانهای را یخاطر می آوریم که سرسختانه از عقیذه ای دفاع می کردیم زیا می دانستیم که حق با ماست . اما در هنگام بهبودی آموختیم که تحقیر و لگدکوب دیگران در بحث ما را ناحق و باطل می سازد با ممکن است ارزشهای شخصی برای خود داشته باشیم که می دانیم درست و برحق هستند اما اگر بخواهیم اصرار کنیم که دیگران نیز طنق آن رفتار کنند ، دیگر بر حق نبوده بلکه پرتوقع و حق به جانب بوده ایم . پس باید چکار کنیم که با حق داشتن راحت باشیم و در آن افراط و تفریط نکنیم ؟ اول و مهمتر از همه ، باید قدم ششم و هفتم را کار کنم تا نواقص شخصیتی ما نتوانند کارهای مثبت ما را به کارهای منفی تبدیل کنند و بعد از آنکه باید درک کنیم که احتمالاً مدت زمان ، و مقداری آزمون خطا نیاز داریم تا بتوانیم با زندگی جدید خود در بهبودی راحت باشیم .

· آیا شرایطی در بهبودی من وجود داشته که از تشخیص اینکه کاری را بخوبی انجام داده ام احساس بدی و ناراحت کنم ؟

" هر چند وقت یکبار باید ترازنامه شخصی بنویسم ؟ "

کتاب چگونگی عملکرد می گوید (( در حالیکه هدف ما این است تا در طی روز آگاهی از خود را حفظ کنیم )) ، بهترین کار این است هر روز در پایان روز بنشینیم و این قدم را کار کنیم . لازم است که ما هر روز کاری را انجام دهیم تا برایمان به صورت عادی درآید و اصول روحانی حاصل از آن در ذهن و باطن ما رسوخ کند . هر چقدر بیشتر پاک بمانیم و روزهای مستمر پرهیز کامل از مصرف هرگونه موادمخدر به هفته ها ، ماهها ، و سالها تبدیل شود می بینیم که نوشتن ترازنامه شخصی بیشتر و بیشتر قسمتی از طبیعت ما گشته است . می بینیم که بطور طبیعی و بدون فکر زیاد مراقب شرایط روحانی خود هستیم . اگر داریم به سمت انجام کاری می رویم که درست نیست ، یا داریم رفتاری را آغاز می کنیم که مطمئناً باعث خسارت می شود ، دیگر فوری متوجه می شویم و می توانیم آنرا اصلاح کنیم . بنابراین تعدد و تناوب ترازنامه نوشتن به تجربه ما در بهبودی بستگی دارد . در ابتدا اکثر ما اول ثبح ، آخر شب یا شاید روزی دوبار جزوء شماره نه ، زندگی به روال برنامه یا چیزی مشابه آنرا مرور می کردیم تا درجه حرارت روحانی خود را اندازه بگیریم . نکته آن است که ما به این کار آنقدر ادامه دهیم تا برایمان عادت شود تا جاییکه تحت نظر داشتن بهبودی و شرایط روحانی مان برای ما بصورت یک غریزه در آید تا هر جا داریم از میسر خارج می شویم فوری متوجه گردیم و راهمان را تغییر دهیم .

· چرا لازم است که ما آنقدر به نوشتن ترازنامه شخصی ادامه دهیم تا برایمان به صورت یک غریزه در آید ؟

 

" یک ترازنامه شخصی "

 

سؤالات زیر ما را به طرف مسائلی که باید در ترازنامه شخصی به آن بپردازیم رهنمون می سازد . بعضی مواقع ممکن است راهنمای مان از ما بخواهد که یک ترازنامه ای از یک مورد خاص در زندگی خود تهیه کنیم ، مثلاً در مورد روابط عاطفی و عشقی خود ، یا رفتار در محیط کار ، یا ممکن است راهنمای مان بخواهد سؤالات بیشتری به موارد زیر اضافه کند . ما باید همیشه با راهنمای خود در مورد کارکرد قدم هایمان مشورت کنیم .

· آیا امروز برایمان خود به خداوند مهربان و بخشنده تأکید مجدد کرده ام ؟

· آیا امروز از نیروی برتر خود درخواست راهنمایی کرده ام ؟ چگونه ؟

· چه کاری برای خدمت به خداوند و انسانها انجام داده ام ؟

· آیا امروز خداوند چیزی به من عطا کرده که بخاطر آن شکرگزار باشم ؟

· آیا باور دارم که نیروی برتر من می تواند به من نشان دهد که چگونه زندگی کنم و خود را بهتر در راستای اراده این نیرو قرار دهم ؟

· آیا امروز هیچ یک از الگوهای رفتاری قدیم را در زندگی خود تجربه کرده ام ؟ اگر آری ، کدامین الگو؟

· آیا خودخواه ، ناصادق ، ترسو یا رنجش داشتم ؟

· ایا باعث سرخوردگی خود شدم ؟

· آیا نسبت به دیگران مهربان و بخشنده بودم ؟

· آیا در مرد دیروز یا فردا نگران بودم ؟

· آیا به خود اجازه دادم که در مورد چیزی وسوسه شوم ؟ آیا بخود اجازه دادم که خیلی گرسنه ، عصبانی ، تنها یا خسته شوم ؟

· آیا در مورد هیچ چیزی خود را جدی گرفتم ؟

· آیا از هیچ مشکل جسمی ، روانی ، یا روحانی رنج بردم ؟

· آیا مسئله ای که باید با راهنمای خود مطرح می کردم درون خود نکه داشتم ؟

· آیا امروز هیچ احساس شدیدی داشتم ؟ آنها چه بودند و چرا به من دست دادند ؟

· امروز در چه زمینه هایی در زندگی مشکل دارم ؟

· امروز کدامیک از نواقص من در زندگیم نقش پیدا کرد ؟ چگونه ؟

· آیا امروز ترس در زندگی من جای داشت ؟

· امروز چه کاری کردم که ارزو می کنم ان را انجام نداده بودم ؟

· امروز چه کاری نکردم که آرزو می کنم آن را انجام داده بودم ؟

· آیا تمایل دارم که تغییر کنم ؟

· آیا امروز در هیچ یک از روابط خود درگیر تنش شدم ؟ آنها چه بودند ؟

· آیا درستی و راستی را در روابطم با دیگران رعایت و حفظ کردم ؟

· آیا امروز به خود یا دیگران بطور مستقیم یا غیر مستقیم خسارت زدم ؟ چگونه ؟

· آیا معذرت خواهی یا جبران خسارت بدهکار هستم ؟

· در چه کاری اشتباه کردم ؟ آیا اگر می توانستم آن کار را دوباره انجام دهم ، چگونه رفتار می کردم ؟ دفعه بعد چگونه می توانم رفتار کنم ؟

· آیا امروز پاک ماندم ؟

· آیا امروز با خود خوب بودم ؟

· احساساتی که امروز داشتم چه بودند ؟ چگونه از آن احساسات برای انتخاب عملی که بر محور اصول باشد استفاده کردم ؟

· چگونه در خدمت دیگران بودم ؟

· امروز چه کاری انجام دادم که نسبت به آن احساس مثبتی دارم ؟

· چه چیزی امروز مرا ارضاء کرد ؟

· چه کاری امروز کردم که دوست دارم باز هم تکرار کنم ؟

· آیا امروز به جلسه رفتم یا با یک معتاد در حال بهبودی دیگر صحبت کردم ؟

· امروز چه چیزی دارم که برای آن شکرگزار هستم ؟

 

" اصول روحانی "

 

در قدم دهم ما بر روی انضباط شخصی ، صداقت ، و درستکاری تمرکز می کنیم . انضباط شخصی برای بهبودی ما ضروری است . در زمان مصرف ما افرادی خودخواه و خودمشغول بودیم . ما همیشه آسانترین راه فرار را انتخاب می کردیم . در برابر رفتارهای اجباری خود تسلیم بودیم و تمام فرصتهای خود برای رشد را نادیده می گرفتیم . اگر موردی در زندگی ما بود که به تعهد مداوم و منظم نیاز داشن به احتمال قوی ما فقط انرا در صورتی می پذیرفتیم که خیلی سخت نبود یا سد راه افراط های ما نمی شد یا اینکه آن را دوست داشتیم .

انضباط شخصی در بهبودی به معنای انجام کارهای خاص علیرغم احساسی است که نسبت به انجام آن داریم . مثلاً ما لازم است که بطور منظم به جلسات برویم حتی اگر خسته هستیم یا در محل کار سرمان شلوغ است یا در حال خوشگذرانی هستیم و یا وقتی که مأیوس و ناامید هستیم . لازم است که ما بطدر منظم به جلسات برویم حتی اگر و مخصوصاض اگر با شرایط و لازمه های بهبودی در تخاصم و تضاد هستیم . ما به جلسات می رویم ، با راهنمای خود تماس می گیریم و با دیگران کار می کنیم چون می خواهیم در NA بهبود یابیم . و اینها اعمالی هستند که بهبودی مداوم ما را تضمین می کنند . بعضی اوقات ما برای انجام این کارها بسیار مشتاق و علاقه مند هستیم . بعضی اوقات به تمامی تمایل موجود در خود نیاز داریم تا بتوانیم این اعمال را انجام دهیم . و بعضی وقتها ایت اعمال انقدر با فعالیتهای روزانه ما در هم می آمیزد که بسختی حتی متوجه می شویم که داریم انها را انجام می دهیم ؟

· چرا اصل روحانی انضباط شخصی را در این قدم لازم داریم ؟

· چگونه تمرین اصل روحانی انضباط شخصی در این قدم بر روی کل بهبودی من تأثیر می گذارد ؟

اصل روحانی صداقت در قدم یک پایه گذاری می شود و در قدم ده به بار می نشیند . ما معمولاً وقتی که تا این حد به بهبودی می رسیم از اندازه و عمق صداقت خود شگفت زده می شویم . قبلاً از لحاظ ادراک به صداقت رسیده بودیم و قادر بودیم انگیزه واقعی خود را مدتی پس از اینکه جریانی خاتمه می یافت درک کنیم . اما مروز قاد هستیم در حالیکه در حین عمل و جریان می باشیم با خودمان و درباره خودمان صادق باشیم .

· چگونه آگاه بودن از اشتباهاتم ( صداقت با خود ) به من کمک می کند تا تغییر کنم ؟

اصل روحانی درستکاری می تواند خیلی پیچیده باشد اما همین درستکاری بیش از هر اصل دیگری به ما برای تمرین اصول روحانی دیگر توانایی می دهد . در واقع درستکاری به معنی آن است که در هر موقعیتی بدانیم که باید کدام اصل را و تا چه حد تمرین کنیم . برای مثال ممکن است که ما یک شب بیرون جلسه در جمعی قرار بگیریم که دارند درباره یکی از اعضاء برنامه غیبت می کنند . مثلاً درباره رابطه نامشروعی که همسر یکی از دوستان ما دارد و ما می دانیم که این حرف واقعیت دارد چون دوست مان این مسئله را شب قبل برای ما بازگو کرده است . تشخیص اینکه در این شرایط باید چگونه رفتار کنیم احتمالاً به تمام درستکاری موجود در ما نیاز دارد . بناتراین به کدام اصل روحانی در چنین شرایطی نیازمندیم ؟ صداقت ؟ تحمل ؟ احترام ؟ خویشتن داری ؟ احتمالاً اولین فکر ما این است که سریعاً جلوی این بحث را بگیریم ، چون می دانیم که این امر که مسائل شخصی دوستمان در یک جمع مطرح شود تا چه حد می تواند باعث دلخوری او می گردد . اما انجام این کار ممکن است حقیقت داشتن این مسئله را تأیید کند و باعث خسارت بیشتری به دوستمان شود ، یا ممکن است با حالتی حق به جانب افرادی که در حال غیبت هستند را تحقیر کنیم . اکثر اوقات نیاز نیست تا شرایطی که مورد تأیید ما نیستند برخورد کنیم تا درستکاری خود را ثابت کنیم . در چنین شرایطی ما می توانیم دو کار انجام دهیم . ما یا می توانیم بحث را عوض کنیم یا می توانیم معذرت خواهی کرده و ان جمع را ترک کنیم . هر یک از این کارها هم ثیامی نافذ در مورد احساسات ما می باشد و هم اجازه می دهد که اصول مورد قبولمان را رعایت کرده و از دوست خود در حد امکان حفاظت کنیم.

· چه شرایطی در طول بهبودی من پیش آمده است که نیاز به تمرین اصل روحانی درستکاری داشت ؟ من چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ چه مواقعی نسبت به عکس العمل خود احساس خوبی داشتم و چه مواقعی بد؟

 

" حرکت به جلو "

 

مسئله جالب در مورد قدم دهم این است که هر چه بیشتر ان را کار کنیم ، متر به ان نیاز خواهیم داشت زیرا دیگر خیلی کم اشتباه خواهیم کرد . وقتی که تازه بهبودی را آغاز کرده بودیم ، اکثر ما قادر نبودیم که رابطه ای را برای مدتی طولانی با کسی داشته باشیم . بخصوص رابطه ای که نیاز داشت تا در آن مشکلات و برخوردها را به طریقی سالم و با حفظ احترام متقابل حل کنیم . بعضی از ما افراط می کردیم و دعواهای خشونت باری با دیگران داشتیم که پس از خاتمه هیچ وقت در مورد ریشه های زیربنایی آن صحبت نمی کردیم . بعضی دیگر تفریط می کردیم و هیچ وقت با افراد خانواده و دوستان نزدیک خود ابراز مخالفت و عدم توافق نمی کردیم . بنطرمان راحتر بود که فاصله خود را حفظ کنیم تا اینکه باانها برخوردی داشته باشیم که بعد بخواهیم فکری به حالش کنیم . نهایتاً تعضی از ما از هر رابطه ای که در ان اختلاف نظری وجود داشت فرار می کردیم . برای ما فرقی نمی کرد که با این کار خود تا چه حد به شخص مقابل خسارت می زنیم چون به هر حال راحت تر از این بود که بخواهیم مشکل را حل کنیم و رابطه ای محکمتر بسازیم .

قدم دهم این امکان را به ما می دعد تا روابط طولانی مدت با دیگران داشته باشیم . ما به روابط طولانی مدت نیاز داریم ف یخصوص در NA . زیرا ما برای زنده ماندن به یکدیگر تکیه می کنیم . ما وقتی که به برنامه آمدیم و برای مدتی ماندیم ، به دیگر اعضایNA عمیقاً احساس وصل و مربوط بودن می کنیم .ما با یکدیگر کارهای خدماتی انجام داده ایم یا با یکدیگر همخانه شده ایم ، یا با هم ازدواج کرده ایم ، یا بعضی مواقع از هم طلاق گرفته ایم . ما سالگرد وقایع مهم زندگی مانند :تولد، فارغ التحصیلی ، خریدخانه ، ترفیع مقام و سالگرد یهبودی را با هم جشن گرفته ایم .

ما با هم برای فوت دیگران عزاداری کرده ایم و در دوران سخت زندگی از یکدیگر حمایت کرده و به هم آسایش بخشیده ایم . ما بر زندگی یکدیگر اثر گذاشته و تاریخ مشترکی را شکل داده ایم . ما یک جامعه هستیم .

آموختن اینکه هر وقت در اشتباه هستیم به آن اقرار کنیم ، آزادی را برای ما به ارمغان می اورد که قبلاً عرگز تجرته نکرده ایم . اقرار به اشتباه انقدر برایمان طبیعی می شود که تعجب می کنیم چرا این کار زمانی برای ما انقدر وحشتناک می نمود . شاید بخاطر اینکه از خیلی لحاظ خود را کمتر از دیگران فرض می کردیم . و اقرار به اشتباه برای مان به این معنی بود که عمیق ترین راز خود را برملاء کنیم :یعنی حقیر بودن را . اما وقتی که از طریق کارکرد قدمها ، در یافتیم که اصلاً حقیر نیستیم و درست به اندازه دیگرانسانها ارزش داریم ، دیگر اقرار به اشتباه برایمان انقدر هم مشکل نبود . ما احساس کامل بودن را شروع به تجربه کردیم .

· قدم دهم چگونه به من کمک می کند تا در زمان حال زندگی کنم ؟

· در نتیجه کارکرد قدم ده ، چه کارهایی را متفاوت با گذشته انجام می دهم ؟

کارکرد قدم دهم امکان دستیابی به تعادل و هارمونی را در زندگی برای ما بوجود می اورد . ما درمی یابیم که اوقات بیشتری خوشحال و آرام هستیم . احساس حال بد آنقدر نادر می شود گه اگر هم روی دهد ، نشان از این است که کاری را که اشتباه انجام داده ایم . وما می توانیم سریعاً با گرفتن ترازنامه شخصی به علت آن پی ببریم .

رهایی شخصی که از زمان آغاز کارکرد قدمها بدست آوردهایم ، حق انتخاب و گزینه های ما را افزایش داده است . ما آزادی کامل داریم تا هر طریقه زندگی که می خواهیم برای خود انتخاب کنیم . ما شروع به جستجو برای هدف و معنا در زندگی خود می کنیم . ما زا خود سؤال می کنیم که ایا طریق زندگی که برای خود انتخاب کرده ایم نه معتادانی که هنوز در عذابند کمک می کند ، یا دنیا را مکان بهتری برای زندگی می سازد . آن چیزی که بدنبالش هستیم را در قدم یازدهم پیدا خواهیم کرد .

 

قدم یازدهم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

  • " ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه اگاهانه خود با خداوند ، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای قدرت اجرایش شدیم ."
  • قدم یازدهم می گوید که ما دارای یک رابطه آگاهانه با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم می باشیم و حال وظیفه ای که در پیش رو داریم ارتقائ آن است . ما رابطه اگاهانه خود با نیروی برتر و توسعه ان را از قدم دو اغاز کزدیم . در قدم سه اموختم که به ان نیرو جهت راهنمایی اعتماد کنیم و در روند کارکرد باقی دمها بارها و بارها به ان نیرو اتکاء نمودیم . ..هر بار کا از نیروی برتر کمک خواستیم ، در واقع رابطه خود را با ان نیرو مستحکم تر نمودیم . قدم یازده براین مسئله تکیه می کند که دست بلند کردن به سوی خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم یا اگر ساده تر بگوییم ، دعا کردن یکی از مؤثرترین راهها برای ایجاد رابطه با خداوند است . راه دیگری که در این قدم پیش روی ما گذاشته می شود مراقبه است . در این قدم لازم است که در مورد مفهومی که دعا و مراقبه برای ما دارد ، در خود کاوش کنیم . واطمینان حاصل کنیم که ان مفهوم انعکاس دهنده طریق روحانی ما می باشد .
  • " طریق روحانی "
  • قدم یازدهم این فرصت را برای ما بوجود می آورد تا بتوانیم طریق روحانی خود را پیدا کنیم یا اگر قبلاً به آن دست یافته ایم ، آ نرا پالایش کرده و ارتقاء دهیم . اقداماتی که ما در راه پیدا کرد طریق روحانی خود ، یا پالایش و ارتقاء آن انجام می دهیم و نوع پیمودن این طریق تا انداره زیادی به فرهنگ اجتماعی که در آن زندگی می کنیم ، تجرته گذشته ما با روحانیت و نیازه و شرایط شخصی ما بستگی دارد .
  • روحانیت ما از زمانی که به NA آمدیم در حال بسط و توسعه بوده است . روحانیت ما ، مثل خود ما دائم در حال تغییر است . محدوده ها و اماکن جدید ، افراد جدید ، و شرایط جدید همگی بر روی ما تأثیر دارند ، و روحانیت ما نیز باید نسبت به ان انعطاف داشته باشد
  • کاوش در روحانیت در قدم یازدهم ، تجربه ای عال یو درخشان است . ما در معرض ایده های جدید فراوانی قرار می گیریم و پی می بریم ک اکثر این ایده های جدید ، مستقیماًاز دانش ما از روحانیت سرچشمه می گیرند . با به وجود اوردن و توسعه یک چهارچوب مرجع در مرد روحانیت از طریق کارکرد ده قدم قبلی ، پی می بریم که بصیرت ما همگام با ظرفیت درکمام از اطلاعات جدید در مورد خود و دنیای اطراغمان ، رشد کرده است . کاوش در روحانیت بسیار وسیع است و ما ، هم از طریق تلاشهای مجدانه خود برای درک آن و هم از طریق اتفاقات و مسائل در زندگی دنیوی و خاکی خود ، به حقایقی در مورد خود دست می یابیم و چیز های جدید می اموزیم .
  • اکثر ما وقتی به NA امدیم ، پی بردیم که واقعاً لازم است تا خدای خود را عوض کنیم . بعضی از ما به چیزی اعتقاد داشتیم که خیلی مبهم اسمش ر خدا گذاشته بودیم ، ولی واقعاً چیزی دز مورد او نمی دانستیم جز اینکه او به دنبال انتقام از ما ست . ما احتمالاً مقداری از کار خود در قدم دو و سه را بر روی کشف ایده های ناسالم مان از نیروی برتر متمرکز کرده ایم ، و پس از آن سعی کردیم که آنها را با ایده های جدیدی از نیروی برتری که مهربان و بخشنده است جایگزین کنیم . برای اغلب ما ، این باور ساده که نیروی برتری داریم که شخص از ما مواظبت می کند ، کفایت می کرد تا قدمها را کار کنیم . ما احساس نیازی نسبت به توسعه و ارتقاء این ایده نمی کردیم .
  • اما به هر حال ایده های ما در حال توسعه بودند ، حتی بدون تلاش اگاهانه از طرف ما . هر تجربه ای در کارکرد قدمها نشانه ای از ذات نیروی برترمان را بیشتر احساس می کردیم تا انکه بخواهیم ، آنها را از لحاظ منطقی درک کنیم . اکثر ما ان لحظه ای که با راهمای خود نشستیم تا قدم پنجم خود را بخوانیم ، ناگهان مملو از این احساس شدیم که می توانیم به راهنمای خود و فرآیند کارکرد قدمها اطمینان داشته باشیم و اه کار خود ادامه دهیم و این درست لحظه ای بود که اکثر ما حضور نیروی برترمان را احساس می کردیم . این مورد بهمراه کاری که در قدم هشت و نه انجاک می دهیم ف بذر بالنده آگاهی از اراده نیروی برتر را در وجود ما می کارد .
  • · چه تجاربی در کارکرد قدمهای قبلی یا در مراحل دیگر زندگی داشته ام که اشارتی از چگونگی نیروی برتر برایم داشته اند ؟
  • · نیروی برتر من چه خصوصیاتی دارد ؟ ایا من هم می توانم از آن خصوصیات برای خود استفاده کنم ؟ آیا می توانم قدرت تبدیل شونده انها را تجربه کنم ؟
  • · درک من از نیروی برتر از هنگامی که به NA پیوستم ، چگونه تغییر کرده است ؟
  • این نشانه هادر مورد نیروی برتر احتمالاً فاکتورهای اصلی برای تعیین طریق روحانی ما می باشند . اکثر ما پی بردیم که طریق روحانی که از دوران کودکی برایمان بجا مانده بود با حقایقی که در حین کارکرد قدمها برایمان اشکار می شوند ، سازگاری ندارند . برای مثال اگر اکنون احساس می کنیم که خداوند بزرگ ، بی همتا ، و تی انتها است . اما در گذشته به ما قبولانده شده بود که خداوند محدود و محدودکننده است . دیگر به احتمال قوی دلمان نمی خواهد کهنیروی برتر به هر یک از ما به گونه ای شخصی نزدیک است و تک تک ما جداگانه اهمیت می دهد ، دیگر آ« سیستم اعتقادی که اورا بعنوان یک نیروی غربه ، ناشتاس و دور از دسترس معرفی می کند ، برایمان کار نمی کند .
  • در حالیکه بعضی از ما لازم می بینند که طریقه روحانی جدید برای خود برگزینند ، بعضی دیگر دقیقاً برعکس آن اعتقاد دارند و می گویند طریق روحانی که از کودکی به آن اعتقاد داشته اند به آنها کمک خواهد کرد تا درک عمیقتری از حقایقی که در حین کارکرد قدمها بر آنها آشکار شده ، پیدا می کنند . ممکن است ما از طریق کارکرد قدمها ، رنجشی را که از یک فلسفه یا نهاد مذهتی داشته ایم را درمان کرده و از بین برده باشیم و در نتیجه امکان برگشت به ان فلسفه یا نهاد فکری باز و با روشن بینی برای ما فراهم آمده باشد .برای بعضی دیگر دین و مکانهای مذهبی دوران کودکی بیشتر حالت پاتوق و یا جمعی که نسبت به آن رابطه ای احساسی داریم ، می باشد . در بهبودی د می یابیم که چگونه می توانیم از مذهب خود در راستای دستیابی به طریقی شخصی از روحانیت استفاده کنیم .
  • باز هم براین نکته اصرار می کنیم که نباید مذهب را با روحانیت اشتباه گرفت .در NA انها به هیچ وجه یکی نیستند . برنامه معتادان گمنام هم خود یک مذهب نیست . این برنامه یک سری اصول روحانی ارائه می کند و از یک سری مفاهیم مثل (( نیروی برتر )) و (( خداوند )) ویا (( نیروی برتر از خودمان )) بزای اعضاء صحبت می کند تا آنها بتوانند از این طریق راهی برای رهایی از اعتیاد فعال پیدا کنند . این اصول روحانی و مفهوم نیروی برتر می تواند با طریق روحانی خاصی که یک عضو خارج از NA دنبال می کند و یا به آن اعتقاد دارد همراه باشد ، و یا آن اعتقاد دارد همراه باشد، و یا اینکه این اصول روحانی و مفهوم نیروی برت می تواند خود طریقی روحانی برای اعضاء باشد . انتخاب با خود عضو است . بعضی از ما به این نقطه رسیده بودیم ولی خودمان هم نمی دانستیم که مذهب یا فلسفه ای که سالها پیرو آن بودیم جوابگوی مسائل ما نبود ، اما نمی توانستیم جایگزین بهتری نیز پیدا کنیم . برای کسانی که چنین تجرته ای داشته اند ، این نقطه آغاز مهمترین سفر زندگی انها خواهد بود : که ان جستجو برای راهی جهت درک نیروی برتر است . در این فرآیند به احتمال زیاد ما به همه اماکنی که در جامعه با روحانیت رابطه ای دارند سر می زنیم . ما احتمالاً کتابهای زیادی در مورد روحانیت و رشد شخصیتی مطالعه می کنیم و با افراد زیادی در این رابطه صحبت می کنیم . ما ممکن است برای مدتی به یک یا چند مکتب و فلسفه خاص رو می آوریم ، و بعد یکی را انتخاب کنیم ، یا شاید هیچ کدام را انتخاب نکنیم . کتاب چگونگی عملکرد می گوید که اغلب اعضاء ما گلچین و منتخبی از مکاتب و مذاهب مختلف را بعنوان روحانیت بر می گزینند . اگر این مورد در رابطه با ما صدق می کند ، مهم است که بدانیم هیچ مشکلی نیست و ما می توانیم به این شکل نیازهای روحانی خود را در بهبودی را بخوبی برطرف کنیم .
  • · آیا من طریق روحانی خاصی برای خودم دارم ؟
  • · تفاوت بین دین و روحانیت چیست ؟
  • · چه اقداماتی جهت کاوش در روحانیت خود انجام داده ام ؟
  • در حالیکه در طریق روحانی خود کاوش می کنیم و احتمالاً تعدادی از ایده ها و روشهای روحانی را برای خود برمی گزینیم و تعدادی را هم حذف می کنیم . ممکن است بعضی از ما برای این ایده ای که بنظر می رسد در قدمها و سنتهای NA نهفته است و خداوند را از جنس نر می داند ، مشکل داشته باشیم . یا حتی دردناکتر از آن ، احساس کنیم که در انجمن محلی NA از طریق و روش روحانی ما حمایت چندانی نمی شود و انتخاب روحانی ما روش چندان محبوبی نیست . مهم است تا درک کنیم که نحوه نگارش نشریات بهبودی NA قرار نیست طریق روحانی اعضاء را مشخص کند . همینطور مهم است تا درک کنیم که ما به عنوان معتاد دارای نواقص اخلاقی هستیم و بعضی اوقات تعدادی از اعضاء ما از روی نواقص خود عمل کرده و طریق روحانی دیگران را مسخره می کنند . آنها حتی ممکن است بعضی موارد از نشریات بهبودی NA را نقل قول کنند تا ثابت کنند که نظرشان درست است . دوباره اعلام می کنیم که NA هیچ طریق روحانی رسمی یا تأید شده ای ندارد . و هر کسی که نظری غیر از این دارد ، خیلی ساده در اشتباه است . ما این مورد را اینجا بیان کردیم جون اعتقاد داریم که خیلی مهم است تا همه اعضاء هنگام کارکرد قدم یازده بدانند که چه چیزهای در مورد NA واقعیت دارد و چه چیزهایی واقعیت ندارد . این قدم می تواند مرحله خطرناکی باشد . اگر این عضوی طریق روحانی خاصی را دنبال کرده ولی احساس کند که در NA بخاطر این عقیده جایگاهی ندارد ، که این مسئله می تواند بهبودی او را به مخاطره اندازد . ما بعنوان عضو وظیفه داریم تا دیگر اعضاء را در کاوش روحانی شان تشویق کنیم ، و آن دسته از ما که خود در حال کاوش روحانی هستیم باید بدانیم که ترای بدست آوردن روحانیت خود می توانیم به هر جا و هر چیز که می خواهیم رجوع کنیم بدون اینکه عضویت ما در NA به مخاطره افتد .
  • · آیا هنگام کاوش روحانی خود د معتادان گمنام با تعصب یا غرض کسی روبو شدم ؟ احساس من چگونه بود ؟ چگونه به اعتقتدات خود وفادار ماندم ؟
  • ضروری است که اجازه ندهیم تا طریق روحانی ما باعث جدا شدن ما از انجمن گردد. کتاب پایه به ما گوشزد می کند که : ((ممکن است براحتی بر روی ابری از ذوق و شوق یا تعصب مذهبی از برنامه خارج شویم و به کلی فراموش کنیم که معتاد هستیمو بیماری لا علاج داریم .)) لازم است تا همیشه به خاطر داشته باشیم که ما به معتادان گمنام نیاز داریم تا بتوانیمبا اعتیاد خود کنار بیاییم . هر چیز دیگری که به زندگی خود اضافه کنیم می تواند کیفیت آن رابهبود بخشد ، اما نمی تواند جای برنامه بهبودی NA را بگیرد . ما دامیکه در تمرین اصول بهبودی مانند -رفتن به جلسات بطور منظم ، در تماس بودن با راهنما ، با تازه واردان ادامه دهیم دیگر نباید نگران دور یا خارج شدن از برنامه باشیم
  • · علیرغم هر نوع طریق روحانی که دنبال می کنم ، آیا باز هم تماس دائم خود با NA را حفظ نماییم ؟
  • · تماس دائم با NA و در بر نامه بودن، چگونه به سفر روحانی من کمک می کند ؟
  • · طریق روحانی من چگونه به بهبودیم کمک می کند ؟

 

  • دعا و مراقبه
  • اعضاء NA اغلب دعا را بعنوان صحبت کردن با خدا و مراقبه را بعنوان گوش کردن به خدا تعریف می کنند . این توصیف مدتهای طولانی است که قسمت از خرد جعمی NA می باشد زیرا بخوبی تفاوت بین دعا و مراقبه را توضیح می دهد . ما در حال ساخت رابطه ای
  • با نیروی برترمان هستیم و لازم است که با این نیرو دیالوگی دوطرفه داشته باشیم و صحبت یک جانبه از طرف ما کفایت نمی کند .
  • دعا یعنی حرف زدن ما با نیروی برترمان ، که لزوماً نباید همیشه بصورت سخن گفتن باشد . اکنون درمی یابیم که از آن موقع تا به حال آنرا ارتقاء داده و پالایش کرده ایم تا بهتر جواب نیاز روحانی مان را بدهد . یک شکل از دعا که همه اعضاء NA به طور عام از آن استفاده می کنند ، دعا شروع و یا خاتمه جلسات NA است . اما در نهایت نوع دعا کردن شخصی ما فقط به میل و نظر خودمان بستکی دارد .
  • هر چند وقت یکبار باید دعا کنیم ؟ اکثر ما وقت مشخصی در طول روز – معمولاً آغاز آنرابه دعا کردن اختصاص می دهیم . این دعا معمولاً شامل درخواست برای یک روز پاک دیگر ، یا هماگونه که بعداً بیشتر به آن خواهیم پرداخت ، آگاهی از حواست و اراده او برای خودمان ، می گردد . وقتی که در انتهای روز با نیروی برترمان رابطه برقرار می کنیم معمولاً برای سپاسگزاری و شکرگزاری است . بعضی از ما سعی می کنیم که دعا را در طول روز با زندگی خود در آمیزیم . دعای مداوم و منظم تمرین بسیلر خوبی است و کمک می کند برقراری رابطه با نیروی برترمان برای ما به شکل یک عادت درآید که ممکن است روز بهبودی ما را نجات دهد .
  • · چگونه دعا می کنم ؟
  • · احساس من نسبت به دعا کردن چیست ؟
  • · چه مواقعی دعا می کنم ؟ وقتی که آزار می شوم ؟ وقتی که چیزی می خواهم ؟ بطور منظم ؟
  • · دعا کردن بی اختیار و خودانگیز در طول روز چگونه می تواند به من کمک کند ؟
  • · دعا کردن چگونه به من کمک می کند که روشن ین و مال اندیش باشم ؟
  • اگر بار اول است که قدم یازده را کار می کنیم ، ممکن است از درک این مسئله که مدتهاست بطور منظم در حال مراقبه هستیم ، متعجب شویم . هر زمان که در یک گروه می ایستیم و چند لحظه سکوت می کنیم در حال مراقبه هستیم .
  • از همان آغاز است که ما طرح وزمینه ای برای مراقبه منظم بدست می آوریم . راههای متفاوتی و فراوانی جهت مراقبه کردن وجود دارد . اما هدف همه آنها یکی است و آن آرام گرفتن افکارمان است تا بتوانیم درک ودانشی در مورد نیروی برترمان تدست اوریم . ما سعی می کنیم عواملی که باعث حواس پرتی ما می شوند را به حداقل برسانیم تا بتوانیم بر آگاهی و دانشی که از طریق ارتباط روحانی مان حاصل می شود تمرکز کنیم . ما سعی می کنیم برای دریافت این آگاهی و دانش افکارمان باز باشد . لازم است که بدانیم این آگاهی و دانش معمولاً ولزوماً آنی نیست و فوری بدست نمی آید . بلکه با تداوم دعا و مراقبه منظم به آهستگی در درون ما ساخته شده و شکل می گیرد . ودر ما به صورت اعتماد بیشتر و کاملتر نسبت به تصمیماتمان و کاهش اشفتگی افکار بروز می کند .
  • · من چگونه مراقبه می کنم ؟
  • · چه مواقعی مراقبه می کنم ؟
  • · احساس من نسبت به مراقبه کردن چیست ؟
  • · اگر برای مدتی بطور مداوم مراقبه کرده ام ، در نتیجه آن چه تغییراتی در من یا زندگی من بوجود آمده ؟
  • " رابطه اگاهانه "
  • برای خیلی از ما ، (( رابطه اگاهانه )) به نظر چیزی مرموز و ماوراءالطبیعه می اید و فکر می کنیم باید بتوانیم با خداوند بشکلی ملموس متحد شویم . اما در واقع این مسئله خیلی ساده تر از این حرفها است . رابطه اگاهانه فقط به این معناست که ما از پیوند خود با نیروی برتر اگاهی کامل داشته باشیم . ما به حضور این نیرو توجه می کنیم و بعضی از راههایی را که او در زندگی ما کار می کند و تأثیر می گذارد رل ببینیم . راههای فراوانی وجود دارند که از طریق اعضاء ما حضور خداوند مهربان را تجربه کرده اند ، مانند : وقتی که چیزی مثل جنگل یا دریا را طبیعت تجربه می کنیم ، عشق بلاعوض راهنما یا اعضاء دیگر NA ، از طریق احساس ثبات در زمانهای سخت ودشوار ، از طریق احساس صلح و صمیمیت ؛ از طریق اتفاقات و حوادثی که بعداً می بینیم باعث رویدادهای مثبت و پرباری شده اند . از طریق اصل ساده بهبودی ما در NA ، از طریق توانایی ما در گوش کردن مشارکت دیگران در جلسات ، و راههای بیشمار دیگر ، نکته ان است که ما در جستجو هستیم و مایلیم که بر فعال بودن نیروی برتر در زندگیمان تدکید کنیم .
  • · در چه شرایطی کتوجه حضور نیروی برترم می شوم ؟ احساس ما چیست ؟
  • · چه اقداماتی جهت ارتقاء رابطه خود اگاهانه خود با خداوند بدانگونه که اورا درک می کنم ، انجام دمی دهم ؟
  • "اراده خداوند "
  • آگاهی و دانشی که ما از طریق دعا و مراقبه بوجود می آید شمه ای از خواست و اراده خداوند برای ما می باشد . کل هدف ما از دعا و مراقبه این است که جویای آگاهی از اراده نیروی برتر برای خود و البته قدرت اجرایش شویم . اما اولین کاری که نیاز است انجام دهیم شناسایی هدفی است که خداوند برایمان در زندگی تعیین کرده است .
  • به مقدار زیادی روشن بینی نیاز است تا بتوانیم اراده خداوند را درک کنیم . اکثر ما درمی یابیم که راحت تر است تا تشخیص دهیم ک هچه چیز های خواست و اراده خداوند برای مانیست تا اینکه تشخیص دهیم چه چیز هایی خواست و اراده او هست که اصلاً ایرادی هم ندارد . در واقع این خود شروع بسیار خوب است که می تواند ما را به سمت اگاهی بیشتر از خوست و اراد خداوند برای ما رهنمون سازد . اول از همه و واضحتر از همه این است که خواست و اراده خداوند برای ما این نیست که لغزش کنیم . ما می توانیم این واقعیت ساده را بسط دهیم و به این نتیجه برسیم که انجام هر کاری که ممکن است منتهی به لغزش ما شود نیز خواست واراده خداوند یرای ما نمی باشد . لازم نیست که در این مورد زیاد تحلیل کنیم و در مورد کارهای روزمره خود حساس شویم و شک کنیم کهآیا ممکن است باعث لغزش ما شوند یا نه . عوض این کار می توانیم خیلی راحت از دانشی که در مورد خود و الگوهای رفتاریمان از طریق کارکرد قدمهای چهار تا نه تدست اورده ایم استفاده کنیم و بیشترین سعی خود را بکنیم تا از الگوهای رفتاری مخرب اجتناب نماییم . کشف می کنیم که دیگر قادر نیستیم از حربه وامتیاز (( عمل از روی نواقص )) سود ببریم . ما نمی توانیم با این فکر که (( فقط همین یک دفعه سوءاستفاده می کنم و بعد از آن ترازنامه می نویسم و با راهنمایم صحبت می کنم و نهایتاً جبران خسارت می کنم )) با مسائل روبرو شویم . اگر اینگونه عمل کنیم ، نه تنها در شرایط خطراکی هستیم بلکه داریم اگاهانه و از روی عمد تصمیم می گیریم که بر علیه خواست و اراده خداوند عمل کنیم . البته بسیاری از اوقات ما بطور نااگاهانه از روی نواقص خود عمل می کنیم ، اما شرایطی که ما در آن آگاهانه و از روی عمد رفتار مخربی را پیش می گیریم است که نگران کننده می باشد .
  • در قدم سوم ما حد و مرز باریکی که پیگیری صادقانه و فروتنانه اهداف را از سوءاستفاده زیرکانه و نتایج اجتاری جدا می کند شناسایی کردیم . حال با تجاربی که از طریق کارکرد قدمهای متعاقب آن بدست آورده ایم بهتر می توانیم این حد ومرز را شناسایی کنیم و در طرف درست آن قرار گیریم . وقتی که بدنبال آن چیزهایی که می خواهیم هستیم لازم است تا دائم فاصله خود با این مرز را اندازه بگیریم . برای مثال ممکن است تصمیم بگیریم که رابطه عاشقانه ای برقرار کنیم . این مسئله هیچ اشکالی ندارد ، به شرط اینکه انگیزه ما معنوی باشد و تفاوت بین اراده خودمان و اراده خداوند را دائم در نظر داشته باشیم . اما اگر در این شرایط دروغ بگویم تا خود را جذاب تر جلوه دهیم ، یا دروغ بگویم تا بلهوسی خود را ارضاء کنیم ، آن وقت از روی اراده خود عمل کرده ایم و اگر صادقانه درباره خود صحبت کنیم به احتمال زیاد پیگیر اراده خداوند شده ایم . اگر در رابطه ای سعی کنیم طرف مقابل را به چیزی که نیست تغییر دهیم ،داریم از روی اراده شخصی خود عمل می کنیم . از طرف دیگر اگر از قبل مشخصات خاصی برای شریک زندگی خود در نظر گرفته باشیم و حال طرف مقابل ما بدون هیچ دخالتی از سوی ما دارای همان مشخصات است . احتمالاً در حال تجربه اراده خداند هستیم . به این شکل است که ما می توانیم بگوییم آیا رابطه ای طبق خواست و اراده خداوند هست یا نه . یابرای مثال ما خواهان گرفتن مدرک تحصیلی هستیم . آیا حاضریم برای بدست آوردنش در امتحان مربوطه تقلب کنیم ؟ انجام چنین کاری یک هدف ارزشمند را به عملی از روی اراده شخصی تبدیل می کند . اجتناب از عمل بر روی اراده شخصی مهمترین دلیل ما برای دعا جهت آگاهی از اراده خداوند و قدرت انجام آن می باشد .
  • · چند مثال از مواقعی که در زندگی روی اراده شخصی خود عمل کرده اید بنویسید ؟ نتایج انها چه بود ؟
  • · چند مثل از مواقعی که در زندگی کردید تا اراده خود را با اراده خداوند منطبق کنید بنویسید؟ نتایج آنها چه بود ؟
  • همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ، خواست و اراده خداوند برای ما این است که توانایی زندگی کردن توأم با وقار و احترام راداشته باشیم ، خود و دیگران را دوست داشته باشیم ، بخندیم و از زیبایی محیط اطرافمان لذت ببریم . صمیمانه آمال و آرزوهایمان در زندگی دارند به واقعیت می پیوندند . نعمتهایی که نمی توان برایشان قیمتی متصور شد دیگر از دسترس ما دور نیستند . همه اینها در حقیقت ذات و واقعیت خواست و اراده خداوند برای ما می باشند . اگر در داشتن زندگی هدفمند و باوقار ، ثبات قدم داشته باشیم ، آن وقت تصویر شخصی ما از اراده خداوند می تواند در چگونگی اوضاع زندگی مان بروز کند . برای مثال ،کمک به دیگران برای پاک ماندن و بهبود پیدا کردن ، نمونه خوبی برای توصیف هدفمند بودن است . راههای شخصی و متفاوتی که ما می توانیم از بین انها انتخاب کنیم ، از این قرار است : راهنما شدن ، مشارکت با تازه واردان در جلسات ، پیام رسانی به زندانها ، همکاری با افراد حرفه ای جهت توسعه برنامه هایی که معتادان بیشتری را به NA رهنمون می سازد .
  • · چند مثال در مورد اینکه چگونه هدفمند و با وقار زندگی می کنید بزنید .
  • · تصویرم از اراده خداوند برای من چیست ؟
  • " قدرت اجرایش "
  • به علاوه اینکه دعا می کنیم تا اراده خداوند برای خود اگاه شویم ، از او می خواهیم تا قدرت اجرای آن را نیز به ما بدهد . در این متن ، کلمه قدرت فقط در مورد کیفیت زور و نیرو به کار نمی رود . ما به خصوصیات متفاوتی نیاز داریم تا بتوانیم اراده نیروی برترمان را به اجرا د راوریم ، خصوصیاتی مثل : فروتنی ، مهربانی و همدلی ، صداقت ، درستکاری ، پشتکار داشتن تا بتوانیم برای مدتی جهت حصول نتیجه صبر کنیم . بعضی مواقع مکن است نیاز باشد تا کاملاً عادل باشیم یا چیزی و کسی را به اثبات رسانیم و یا از آنها حمایت کنیم . بعضی مواقع به اشتیاق یا ذی علاقه بودن نیاز است و بعضی اوقات نیز فقط نیاز به محتاط بودن داریم . شهامت و پایمردی خصوصیاتی هستند که ما اغلب باید به نمایش بگذاریم . بعضی اوقات نیز بهترین خصوصیتی که می تواند اراده خداوند را جاری سازد شوخ طبعی ماست .
  • به احتمال قریب به یقین ما به همه این خصوصیات در زمانهای مختلف زندگی نیاز داریم . وقتی که دعا می کنیم تا قدرت اجرای خداوند را داشته باشیم ، احتمالاً نمی دانیم که برای اجرای آن به چه خصوصیاتی نیازمندیم . باید باور داشته باشیم که خصوصیاتی مه نیازمندیم به ما داده خواهد شد . ممکن است وسوسه شویم تا از نیروی برتر تقاضا کنیم تا آن چیزهایی را که نیازمندیم به ما عطا کند ، اما معمولاً ما نمی توانیم تصور جامع یا تأثیر چیزهایی که در حال حاضر بنظر علاقلانه می آند را ببینیم .
  • · چرا فقط برای آگاهی از اراده خداوند برای خود و قدرت اجرایش دعا کنیم ؟
  • · فروتنی در این اقدام چگونه بروز می کند ؟
  • " اصول روحانی "
  • در دم یازدهم ما بر روی تعهد ، فروتنی ، شهامت و ایمان تمرکز می کنیم . لازم است که ما نسبت به دعا و مراقبه منظم متعهد باشیم . اغلب ما در اولین تجربه خود از دعا و مارقبه احساس حماقت یا ساده لوحی می کردیم . به دور و بر خود نگاه می کردیم تا ببینیم آیا کسی متوجه ما هست یا نه و گیج بودیم که چه احساسی باید داشته باسیم . اما وقتی که تعهد و مراقبه را حفظ کنیم کم کم این احساس و همین طور احساس ناامیدی که به ما در صورتیکه نتیجه طبق دلخواهمان نباشد و یا ملالت حاصل از انجام کارهای تکراری ، همگی از بین خواهند رفت . نکته مهم اینکه علیرغم هر احساسی که داریم به دعا ومراقبه ادامه دهیم . نتایج این کار در بلندمدت که شامل آرامش فکر و رابطه عمیقتر با نیروی برتر مان است ، ارزش صبر کردن را دارد .
  • · تعهد خود نسبت به قدم یازده و نسبت به بهبودیم را چگونه نشان می دهم ؟
  • · آیا امروز دعا و مراقبه کرده ام ؟
  • این هشداری که اغلب می شنویم و به ما می گوید (( مواظب باش که برای چه چیزهایی دعا می کنی )) بخوبی نوع فروتنی که لازم است دراین فد تمرین کنیم را توصیح می دهد . لازم است که خیلی ساده تپذیریم که همیشه نمی دانیم بهترین چیز یا بهترین اتفاق برای ما یا دیگران چیست و به همین علت جویای اگاهی از اراده داوند برای خود می شویم .
  • · آیا هیچ وقت برای چیزی دعا کرده ام که چس از دست یافتن به آن آرزو می کردم آنرا نداشتم ؟ توضیح دهید .
  • هیچ چیز بیشتر از این شهامت نیاز ندارد که بخواهیم طبق خواست و اراده خداوند زندگی کنیم ، در حالیکه تحت فشار دائم هستیم تا عکس آن عمل نماییم . لزوماً همه افرادی که در زندگی ما هستند از این مسئله که ما انتخاب کرده ایم تا به طریق روحانی زندگی کنیم راضی و خشنود نیستند . ما مکن است در خانواده خود افرادی داشته باشیم که عادت دارند ما طبق اراده آنها زندگی کنیم و دوست دارند که به همین شکل ادامه دهیم و رشد ما آنها را تهدید می کند .
  • یا شاید دوستانی داریم که به غیبت کردن علاقه دارند . تلاش ما برای زندگی به روال برنامه باعث شده که ما دیگر نتوانیم غیبت کنیم و این کار باعث ناخشنودی ما می گردد ف در ضمه نمی خواهیم که خودبزرگ بین باشیم و دوستانمان رت نصیحت به رعایت اخلاق کنیم . فقط اجتناب از انجام همین یک کار نیاز به شهامت دارد . ما ممکن است بخاطر رشد روحانی ، تعدادی از دوستان خود را از دست بدهیم .
  • تقریباً همه ما در زندگی تحت شرایطی قرار می گیریم که از ما خواسته می شود که در انجام کاری که از لحاظ اخلاقی ناپسند و قابل سرزنش است شریک شویم یا حداقل در مرد آن سکوت کنیم و اجازه دهیم تا انجام شود .
  • ممکن است کار تؤام با شهامت این باشد که آشکارا به این مسئله اعتراض کنیم که البته این کار ممکن است پیامدهای شدیدی نیز بهمراه داشته باشد . تصمیم ما در آن لحظه تعیین کننده است و ممکن است برهمه تصمیمات م انتخاب هایی که در اینده و تا آخر عمر خواهیم داشت تأثیر بگذارد .
  • · آیا هرگز در شرایطی قرار گرفته ام که لازم بوده بخاطر اعتقاداتم بپا خیزم . حتی اگر هزینه شخصی برایم در بر داشته باشد ؟ چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ نتایج آن چه بود ؟
  • اصل روحانی ایمان کمک می کند تا ما بتوانیم اصل روحانی شهامت را تمرین کنیم و در زندگی درستکار باشیم . دیگر نیاز نیست که بخاطر از دست دادن دوستان ، تغییر در روابط یا بالا و پایین شدن زندگی بترسیم ، چون می دانیم تحت حمایت خداوند هستیم . ما ایمان داریم که اگر دوستان قدیم را بخاطر اینکه اعمالشان برای رشد روحانی ما ضرر دارد رها کنیم ، بجایش رواتط تازه با افرادجدیدی که ارزشهای شان مورد قبول ماهست ، برقرار خواهیم کرد . اساساً لازم است ما ایمان داشته باشیم که قدرت اجرای اراده نیروی برترمان به ما داده خواهد شد .
  • · آیا تاکنون چیزهایی که به آن نیاز دارم به من داده شده است ؟ چه چزهایی در یافت کرده ام ؟
  • " حرکت به جلو "
  • تمرین مداوم این قدم بر همه مراحل زندگی مان اثر می گذارد . از طریق تمرین منظم مراقبه متوجه می شویم که قادریم با دقت به مشارکت دیگران در جلسه گوش کنیم . ما برای ساکت کردن افکارمان تجربه کسب می کنیم و قادر خواهیم بود که آنرا در مراحل زندگی بکار گیریم . دیگر آنقدر در اینکه وقتی نوبت به مارسید چه باید بگوییم غرق نخواهیم شد که توانای گوش کردن به دیگران را از دست بدهیم .
  • ما کم کم شروع می کنیم تا از زندگی خود رضایت داشته باشیم . ما دیگر اضطراری برای کنترل مسائل احساس نمی کنیم . ما تمرکزمان بر روی هدفی والاتر از اهداف شخصی مان است . افسوس و پشیمانی در ما از بین می رود . دیگر دوران اعتیاد فعال مان یک فاجعه یا هدر دادن وقت بنظر نمی رسد زیرا می توانیم این تجربه را در راستای هدف والای بکار گیریم که ان رساندن پیام به معتادان در حال عذات است . در قدم دوازده ما راههای بیشتری برای این کار پیدا می کنیم و در می یابیم که چگونه اصول بهبودی در این راه ضروری است .

 

قدم دوازدهم کتاب راهنمای کارکرد انجمن معتادان گمنام

 " با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها ، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم ."

 

اگر تا این نقطه پیش آمده ایم ، پس به بیداری روحانی دست یافته ایم . اگر چه ذات وطبیعت این بیداری طریق روحانی مان کاملاً شخصی و منحصر به فرد است ، اما تجارب مشابه ما قابل توجه است . تقریباً بدونه استثنا ، همه اعضا ما درباره احساس آزادی ، زنده دلی در اکثر اوقات ، متوجه و علاقه بیشتر به دیگران، و استثناء ،همه اعضا ما در باره آزادی ، زنده دلی و نشاط در اکثر اوقات ، توجه و علاقه بیشتر به دیگران ، و توانایی روز افزون برای از خودگذشتگی و شرکت فعال در همه مراحل زندگی ، صحبت می کند . این حالت برای ما مردم دیگر حرت آور است ... مردمی که ما از زمان اعتیاد فعال من بعنوان انسانی عتوس و منزوی می شناختند به ما می گویند که حال انسانهای کاملاً متفاوتی هستیم . در واقع اکثر ما احساس می کنیم که زندگی دومی را آغاز کرده ایم . ما اهمیت اینکه بهیاد داشته باشیم تا از کجا آمده ایم را می دانیم و سعی می کنیم که هرگز آنرا فراموش نکنیم ، اما هر چه بیشتر از پاکی ما می گذرد طریقه زندگی و انگیزه هایمان در گذشته برایمان عجیب تر و غریبه تر جلوه می کنند .

تغییر ما یک شبه اتفاق نیفتاد . بلکه کم کم و به آهستگی در حین کارکرد قدمها روی داد . روح ما کم کم بیدار شد . تمرین اصول روحانی برای مان طبیعی و طبیعی تر و عمل از روی نواقص مان آزاردهنده و آزار دهنده تر شد . علیرغم اینکه بعضی از ما ممکن است تجربه ای تکان دهنده و منحصر به فرد داشته باشیم . اما اکثرمان به آهستگی و زحمت زیادرابطه ای با نیروی برتر از خود برقرار کردیم . این نیرو ، چه بهترین و بالاترین ذات و طبیعت خودمان باشد ، چه نیرویی خارج از ما ، به هر حال خارج از ماست تا از آن هرجا و هر وفت که بخواهیم استفاده کنیم . این نیرو اعمال ما را هدایت می کند و الهام لازم جهت رشد مستمر را به ما می دهد.

· تجربه کلی که کارکرد قدمها بدست آورده ام چیست ؟

· بیداری روحانی من چگونه بوده است ؟

· چه تغییرات پاینده و ثابتی در نتیجه بیداری روحانی در من شکل گرفته ؟

هر بار که دوازده قدم را مجدداً کار می کنیم ، تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد . ریزه کاریها و جزئیات اصول روحانی برایمان آشکارترمی شود ، به همان نسبت در مراحل و راههای مختلف و جدید زندگی رشد می کنیم . برای مثال راهها و شرایطی که در آ« می توانیم صادق باشیم نسبت به درک ما از مفهوم صداقت افزایش و توسعه می یابد . ما درک می کنیم که چگونه اول باید با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم با دیگران نیز صداقت داشته باشیم . ما می بینیم که صداقت می تواند نمایی از درستکاری ما باشد . هر قدر که درک ما از اصول روحانی رشد کند به همان نسبت بیداری روحانی ما بیشتر می شود .

· برای من کدام اصل روحانی بیشترین ارتباط را با قدمهای دوازده کانه دارد ، و چگونهبه بیداری روحانی من کمک کرده است ؟

· برای من بیداری روحانی چه مفهومی دارد ؟

" کوشیدیم این پیام را برسانیم "

اکثر ما اولین بار که این کامات را شنیدیم که می گفت (( اگر نمی خواهی دیگر مجبور به مصرف نیستی )) را بخاطر داریم . برای اکثر ما شنیدن این پیام تکان دهنده بود . شاید ما هرگز به معنی (( مجتور نیستی )) فکر نکرده بودیم و از اینکه این حرف چقدر درست است متعجب شدیم . البته ما می دانستیم که خیلی وقت قبل حق انتخاب خود در مورد مصرف مواد مخدر را از دست داده ایم . چه شنیدن این پیامباعث پاک شدن فوری ما شده باشد ، چه نشده باشد . تهرحال ما این پیام را شنیده ایم و یک نفر آن را به ما رسانده است .

بعضی از ما این تجربه را داشته ایم که اول فکرمی کردیم در جلسات معتادان گمنام فقط می توان پاک ماند . اما وقتی که به بهبودی رسیدیم ، دیدیم که این برنامه ورای انتظار مااست . بدست اوردن حس احترام به خود ، دوستی برقرار کردن با دیگران و اینکه قادر باشیم خود را در دنیای واقعی بروز دهیم و به اثبات رسانیم بدون اینکه مشخص باشد که معتادیم ، همه خیلی بیش از آن بود که از جلسات معتادان گمنام انتظار داشتیم . روزی که باور کردیم این برنامه می تواند بیش از فقط کمک به پاک ماندن برای ما انجام دهد ، روزی است که از آن بعنوان نقطه عطفی در بهبودی خود یاد می کنیم . اتفاقی باعث امیدواری ما شد این بود که کسی برای ما دلیلی برای باور کردن بوجود آورد . شاید کسی در جلسه مشارکت می کرد که ما با او احساس همدلی و یکسانی می کردیم . شاید تأثیر یک جا و قاطع این بود که معتادان زیادی در مشارکت خود بیان می کردند که بهبودی ممکن است . شاید عشق بلاعوض یا جدیت و پشتکار بدون ادعای راهنمایمان بود که کمک کرد تا بهبود یابیم . به هر حال این پیامی بود که ماشنیدیم و کسی آنرا به ما رساند .بعضی از ما این تجربه را داریم که برای مدتی طولانی پاک بوده و موهبت بهبودی را شناخته ایم و پس از آن اتفاق دردناک د ر زندگی مان رخ داده است . مثلاً ممکن است مجبور شده ایم رابطه ای را که مدتها به ان متعهد بودیم را قطع کنیم ، مانند : طلاق یا مرگ یکی از عزیزان ، ممکن است یکی از دوستان نزدیک ما در جلسات معتادان گمنام لغزش کرده یا فوت نماید . ممکن است احساس درماندگی و بی نوایی به ما دست داده باشد . یا شاید به این نتیجه رسیده باشیم که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام کامل نیستند و می توانند باعث آزار ما شوند . به هر حال بنا به هر دلیل یا هر بحرانی که تجربه کرده ایم می بینیم که ایمان خود را از دست داده ایم و دیگر باور نداریم که جلسات معتادان گمنام جواب ما را می دهد . ما فکر می کنیم معاملهای که کرده بودیم ، یعنی اینکه – ما پاک می مانیم و سعی می کنیم کارها را درست انجام دهیم و در عوض زندگی خوب و خوشی خواهیم داشت نقض شده و بهم خورده است و باعث شده دوباره در مورد هدف خود در زندگی گیج شویم . ولی باز در نقطه ای ایمان ما پررنگ می شود ، شاید به این شکل که کسی که خود قبلاً این بحران را از سر گذرانده دست یاری به سوی ما دراز کرده و به ما کمکی می کند که هیچکس دیگرقادر نبود بکند . مجدداً کسی به ما پیام رسانده است .

· راههای مختلفی که من از طریق پیام گرفتن را تجربه کرده ام چه بوده اند ؟

می توان پیام را به چند بخش قسمت کرد که شامل : ما می توانیم پاک بمانیم . می توانیم بهبود پیدا کنیم و همیشه امید وجود دارد ، می شود . توسط به خاطر آوردن زمانی که به شخص خود ما پیام داده شد می توانیم به قسمتی از اینکه چرا حالا باید سعی کنیم که این پیام را برسانیم ، پی ببریم . البته بیش از این در پیام رسانی نهفته است .

این جمله که می گوید (( فقط با دادن آ نچیزی که داریم می توانیم ان را برای خود نگه داریم . )) شاید محکمترین دلیل برای رساندن پیام باشد . البته اکثر ما ممکن است ندانیم که این مفهوم چگونه کار می کند اما درک آن واقعاً ساده است وقتی ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می کنیم . وقتی ما به دیگران می گوئیم افرادی که به طور منظم در جلسات شرکت می کنند ، پاک می مانند به احتمال قوی خودمان این اصل را در بهبودی خود تمرین می کنیم . وقتی به کسی می گوئیم که جواب خود را می تواند در قدمها پیدا کند . احتمالاً خودمان نیز برای حل مشکلمان به آنها رجوع می کنیم . وقتی به یک تازه وارد می کنیم یک راهنما بگیرد و از او استفاده کند خودمان نیز احتمالاً تماس خود با راهنمایمان را حفظ می کنیم .

احتمالاً به همان اندازه که معتاد در حال بهبودی وجود دارد به همان اندازه نیز راههای متفاوت برای پیام رساندن موجود می باشد . خوشامد گفتن به تازه واردی که در جلسه قبل او را دیده ایم و به یاد آوردن نام او احساس تعلق و خوشامد خیلی قوی به او که معتادی تنها است القاء می کند . برگزاری جلسه از اینکه مکانی جهت رساندن پیام وجود داشته باشد اطمینان حاصل می کند . تقبل هرگونه مسئولیت خدماتی به هر شکلی که باشد شامل تحکیم و گردش کار در جلسات معتادان گمنام می گردد و اگر خدمت ما به انجمن توأم با دقت ، عشق و فروتنی باشد کار بزرگی برای انجمن انجام داده ایم . راهنمای دیگر معتادان شدن نیز به اصل ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر حیات تازه می بخشد .

· چه کار خدماتی جهت رساندن پیام انجام می دهم ؟

بعضی اوقات رساندن پیام کار شاق می باشد . ممکن است فردی که می خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد . که این مسئله می تواند شامل موارد زیادی باشد از افرادی که دائماً لغزش می کنند ، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می کنند که رفتار های مخرب داشته باشند .اصولاً در اینگونه شرایط این فکر به ما دست می دهد که وقت و انرژیمان به هدر می رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم . اما قبل از اینکه تصمیم بگیریم ، باید درباره موارد تسکین دهنده ای که وجود دارند فکر کنیم . برای مثال ما راهنمای شخصی هستیم که به راهکارهای ما عمل نمی کند . ما به او پیشنهاد می کنیم که در مورد خاصی ترازنامه بنویسد یا تکلیف کتبی دیگری به او بدهیم ، اما از او دیگر خبری نمی شود تا وقتی که به مشکل جدی برخورد کند یا با تمام اشتیاق ممکن تجربه خود در مورد شرایط مشابهی را با به مشارکت می گذاریم ، و برای او توضیح می دهیم که چگونه بیماری ما فعال شده بود و ما چگونه توسط بکارگیری قدمها دوباره به بهبودی خود رجوع کرده ایم اما در نهایت آن رهجوی ما باز هم به رفتارهای مخرب خود ادامه می دهد . این مسئله می تواند خیلی رنج آور و آزاردهنده باشد ، اما قبل از اینکه بخواهیم دلسرد شویم او را رها کینم ، باید بخاطر آوریم که ما در مورد اینکه آیا باید پیام رسانی کنیم یا نه ؟ حق انتخابی نداریم و تنها حق انتخاب ما در مورد چگونگی پیام رساندن است .

لازم است که ما غرور و خودخواهیمان را از سرراه برداریم . هیچ اعتبار یا سرزنشی بخاطر بهبودی دیگران نصیب ما نمی شود . خیلی ساده ما فقط تا سرحدامکان پیام را به طور مؤثر می رسانیم و سعی می کنیم که در صورت درخواست کمک همیشه در دسترس باشیم . در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم . ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام ما تأثیر چندانی ندارد ، اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد . اما امکان این نیز است که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتهای طولانی و درست سرموقع و هنگام نیاز به یادش آید . اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرفهایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان جلسات معتادان گمنام شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی کردیم ، اما مدتها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث حل مشکلاتمان نشدند ما پیام را می رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می گذاریم ، اما هیچوقت نمی توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم .

اصلی که در مورد روابط عمومی انجمن ما بکار گرفته شده است ، یعنی – جاذبه نه تبلیغ به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد .

بعضی اوقات نیز ممکن است ما بهترین فرد برای راهنمای شخص خاصی بودن ، نباشیم . نیازهای افراد و همینطور فراگیری آنها با یکدیگر متفاوت است . یک نفر ممکن است به کمک یک راهنما پیشرفت خوبی داشته باشد اما به کمک راهنمای دیگر با روشی متفاوت نتواند پیشرفت کند . یک راهنما ممکن است تکالیف کتبی زیادی به رهجوی خود بدهد . یک راهنما ممکن است از رهجویان خود بخواهد که هر هفته به تعداد مشخصی جلسه بروند . یک راهنما ممکن است بخواهد به طور مداوم در جریان امور رهجوی خود قرارگیرد در حالیکه راهنمای دیگر ممکن است فقط هر وقت که رهجویش اعلام نیاز کند برای او وقت بگذارد . هیچیک از این روشها ارجحیتی بر دیگری ندارد و همگی فقط روشهای متفاوت می باشند .

حالت دیگری که در آن رساندن پیام برای مان ممکن است مشکل باشد زمانی است که نسبت به زندگی یا بهبودی احساس مثبتی نداریم . احتمالاً اولین انگیزه ما این خواهد بود که به جلسه برویم و مشکلات و حال بد خود را در آنجا خالی کرده و روحمان را پاکسازی کنیم جلسات معتادان گمنام برای این بوجود امده تا مکانی برای رساندن پیام باشد . خالی کردن مشکلات و حال بد ، بدون اینکه آنرا به بهبودی ربط دهیم یا پیام را در آن آشکار کنیم به هیچ وجهدر راستای پیشبرد تنها هدف گروه نخواهد بود . حال اگر بگوییم که مشکلات فراوانی و یا حال بدی داریم اما خاطر نشان سازیم که اینها نمی توانند باغث مصرف مجدد ما شود چون در جلسات شرکت می کنیم و درخواست کمک می کنیم تا بر روی بهبودی خود کار کرده باشیم . باز هم در حال رساندن پیام هستیم . اگرچه ، اکثر اوقات بعترین راه پیام رساندن همانا تمرکز بر روی تازه واردان در جلسه و ذکر منافع بهبودی در معتادان گمنام می باشد . در ضمن ما باید بیاد داشته بایم که بعضی اوقات ، فرقی هم نمی کند چند وقت است که پاکیم ، خود ما نیاز به دریافت پیام داریم و اگر در جسله ای ساکت بنشینیم به احتمال زیاد ان را خواهیم شنید .

· راههای مختلف پیام رساندن چیست ؟ من شخصاً کدام یک را به کار گیرم ؟

· روش شخصی من در راهنما بودن چیست ؟

· فرق بین جاذته و تبلیغ چیست ؟

· پیام رساندن چه نفعی برای ما دارد ؟

· قدم دوازدهم و سنت پنجم چگونه با هم در آمیخته اند ؟

· چه چیز باعث حضور مستمر من در جلسات و اعتمادم به برنامه جلسات معتادان گمنام است ؟

· خدمت با از خود گذشتگی و از روی عشق بلاعوض چیست ؟ من چگونه آنرا تمرین می کنم ؟

"به معتادان "

چرا در قدم ذکر شده که ما پیام را به معتادان می رسانیم ؟ چرا جلسات معتادان گمنام در حالیکه هیچ چیز برای ما کار نمی کرد ، توانست برای ما سودمند باشد؟ تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلاً یک معلم ، یک مشاور ، عضوی از خانواده ، یا یک افسر پلیس که به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می کشد و همه چیزهایی که برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینکه اگر بتوانیم از دوستان مصرف کننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدررا محدود کنیم ، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم . اکثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم ، مگر اینکه در انکار کامل بودیم . اما پس چرا تا زمانیکه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسکینی پیدا نکردیم ؟ اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام چه چیزی داشتند که توانست ما را متقاعد کند که بهبودی امکان پذیر است ؟

در یک کلام: قابل باور بودن .ما می دانستیم که انها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف کرده و زندگی تازه ای یافتند . برای آنهاد مهم نبود که ما چی وچه مقدار مصرف می کرده ایم .اکثر ما خوسحال بودیم از اینکه واجد شرایط هستیم . ما می دانستیم که خیلی رنج کشیده ایم و دلمان می خواست که پذیرفته شویم ، که همینطور هم شد. بار اولی که شروع به رفتن به جلسات کردیم توسط معتادان دیگری که انجا بودند به گرمی پذیرفته شدیم . آنها شماره تلفن خود را به ما دادند و تشویق مان کردند که هر وقت می خواهیم به ایشان زنگ بزنیم . اما مهمترین چیزی که پیدا کردیم احساس همسانی و تشابه بود . اعضایی که درست مثل خود ما مصرف کننده بوده اند تجربه خود در مورد اینکه چگونه پاک شده اند را به مشارکت می گذاشتند . اعضایی که خود نیز تنهایی و انزوا را تجربه کرده بودند مثل این بود که از روی غریزه می دانستند ما نیاز داریم تا کسی ما را با آغوش گرم بپذیرد . بنظر می رسید که کل گروه بدون اینکه ما حرفی بزنیم می دانستند که ما به چه چیز نیاز داریم .

ما اغلب به یکدیگر می گوییم که چقدر خوش شانس هستیم که این برنامه را داریم چون به ما ابزاری می دهد تا با زندگی همان گونه که هست روبرو شویم . بعد از اینکه برای مدتی پاک ماندیم ، تشخیص می دهیم که اصول معتادان ممکن است که فکر کنیم چرا جلسات معتادان گمنام نباید در دسترس همه کسانی که انواع مختلف مشکلات را دارند قرار گیرند . همانگونه که ما از پیشینیان و اعضاء قدیمی شنیده ایم ، داشتن تنها یک هدف اصلی ، مؤثرترین وسیله برای حصول اطمینان از دسترسی معتادان به همسانی و همدلی مورد نیاز می باشد . اگر جلسات معتادان گمنام سعی می کرد که برای همه کس ، همه چیز باشد ، ممکن بود که معتادی به انجمن بیاید به این امید مصرف مواد مخدر را قطع کنند ولی نتواند کسی را بیابد که به او کمک کند .

· چگونه یکی از اعضاء جلسات معتادان گمنام توانست طوری مرا تحت تأثیر قراردهد که هیچکس هرگز نتوانسته بود ؟

· ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر چیست ؟

· چرا احساس همسانی و همدلی بدین اندازه مهم است ؟

ما نمی توانیم و حتی نباید سعی کنیم که برای همه کس همه چیز باشیم . اگرچه این بدان معنی نیست که نمی توانیم بهبودی خود را با دیگران سهیم شویم . در واقع چاره ای جز این نداریم . وقتی که ما به روال برنامه زندگی می کنیم نتایج آن در همه ابعاد زندگی ما اثر میگذارد و خود را بروز می دهد .

به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی

 

وقتی که ما درمورد بکار بستن اصول بهبودی در تمام امور زندگی صحبت می کنیم مفهوم آن و نقطه کلیدی تمرین این اصول است . فقط لازم است که دائم سعی کنیم اصول روحانی را در زندگی خود تمرین نمائیم . انتظار نیست که ما آنها را در تمام شرایط زندگی به شکل بی نقص به اجرا درآوریم . منافع روحانی که از کارکرد این قدم عایدمان می شود به تلاش و کوشش ما بستگی دارد نه به موفقیتهایمان .

برای مثال ما سعی می کنیم که اصل روحانی و مهربانی و شفقت را در همه موارد زندگی بکار گیریم . احتمالاً برای ما بکارگرفتن مهربانی و شفقت در مورد مصرف کننده ای که برای اولین بار در جلسه جلسات معتادان گمنام شرکت می کند علیرغم اینکه تا چه حد دردمند یا متخاصم باشد کار نسبتاً آسانی است . اما درمورد کسی که تازه بعد از لغزش برگشته یا کسی که چند بار لغزش کرده چطور ؟ اگر او به جلسه بیاید و جلسات معتادان گمنامرا به خاطر لغزش خود سرزنش کند چی ؟ یا اگر طوری وارد جلسه شود و رفتاری داشته باشد که نشانگر این باشد که بهبودی برایش مهم نیست ؟ یا اگر از رهجوهای ما باشد ؟ در اینگونه موارد شاید ببینیم تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی ، دیگر آنقدرهم ساده و آسان نیست . ما دیگر احساس مهربانی و شفقت نداریم ، اما باز هم می توانیم اصل روحانی شفقت و مهربانی را تمرین کنیم . تنها کاری که باید بکنیم این است که بی هیچ شرط و شروطی به رساندن پیام ادامه دهیم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کن تا بیاموزیم که چگونه می توانیم مهربان باشیم ، بدون اینکه این تصور را القاء کنیم که لغزش کردن ایرادی ندارد . ما می توانیم دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برترمان بخواهیم تا به ما کمک کند تا مهربان باشیم .

این قدم از ما می خواهد که اصول را در همه امورزندگی بکار ببند یم . اکثر ما دوست داریم که ، مسائل شغلی ، روابط عاشقانه ، یا قسمتی از زندگی خود را از این قاعده مستثنی کنیم . چون مطمئن نیستیم که اگر اصول روحانی را تمرین کنیم به خواسته های خود دست پیدا کنیم . برای مثال اگر در کار و حرفه خود از اصول عدول کنیم یا آن را زیر پا بگذاریم ممکن است که به موفقیتهای مالی بیانجامد . به عنوان مثال ممکن است از ما خواسته شود که محصولی را در ضرب العجل معینی تولید کنیم که نتیجه آن سود بیشتر برای شرکتی که در آن کار می کنیم باشد . اما در ضمن باعث شود که محصولی نامرغوب تولید کنیم که سلامت خریداران را به خطر بیندازد . پس چه کار باید بکنیم ؟ ما باید اصول روحانی بهبودی را تمرین کنیم . احتمالاً حق انتخابهای زیادی جهت اقدام ضمن رعایت اصول وجود دارد . مهم این است که ما طبق اصول رفتار کنیم .

در مورد خدمت در جلسات معتادان گمنام چطور ؟ عجیب است بعضی از ما خدمت در جلسات معتادان گمنام را موقعیتی جهت فراموش کردن تمام اصول می دانیم . درمسائل خدماتی حاضر نیستیم که به دیگران فرصت اشتباه کردن بدهیم . ما آشکارا دیگران را متهم به دسیسه و توطئه چینی می کنیم و اتهامات بی رحمانه ای به آنها نسبت می دهیم و حاضر نیستیم تا اصل روحانی مهربانی را تمرین کنیم . ما روند خدماتی غیر ممکنی برای کسانی که انتخاب کرده ایم تا کاری را انجام دهند می گزینیم . چون حاضر نیستیم کعه اصل روحانی اعتماد را تمرین کنیم . ما حق به جانب یا متخاصم می شویم . و زخم زبان می زنیم . اینکه می خواهیم به افرادی حمله کنیم که در جلسات بهبودی بدانها حتی برای زندگی و بهبودی خود اعتماد می کنیم ، مسئله ای دوگانه و ضد و نفیض است . لازم است که بخاطر داشته باشیم که اصول روحانی را د رانواع جلسات ، چه جلسات بهبودی و چه جلسات خدماتی تمرین کنیم . خدمت فرصتهای فراوانی جهت تمرین اصول روحانی فراهم می کند . دانستن اینکه درشرایط مختلف بایدکدامیک از اصول روحانی را تمرین کرد کار مشکلی است اما غالباً باید نقطه مقابل نقص اخلاقی که ما معمولاً در چنان شرایطی ما از روی آن عمل می کردیم را انتخاب کنیم . برای مثال اگر در شرایطی همیشه احساس می کردیم باید کنترل کامل را اعمال کنیم ، می توانیم اصل روحانی اعتماد را تمرین نمائیم . اگر در شرایط خاصی همیشه حق به جانب بوده ایم می توانیم اصل روحانی فروتنی را تمرین کنیم . اگر اغلب اولین عکس العمل ما دوری جستن و انزوا است می توانیم درخواست کمک کنیم . کاری که ما در قدم هفتم جهت شناخت نقطه مقابل نواقص شخصیتی خود کردیم همینطور کاری که در ابتدای این قدم جهت تشخیص اصول روحانی قدمهای قبلی انجام دادیم به ما ایده ای مضاعف در مورد اصول روحانی که لازم است تمرین کنیم می دهند . اگر چه اکثر ما در نهایت به فهرست مشابهی از اصول روحانی دست می یابیم ، اما توجهی که به هریک از آنها مبذول می داریم بستگی به نیازهای شخصیمان دارد .

· چگونه می توانم اصول را در زمینه های مختلف زندگی تمرین کنم ؟

· چه مواقعی تمرین اصول برای من مشکل است ؟

· تمرین کدامیک از اصول روحانی برایم سخت تر است ؟

 

اصول روحانی

 

اگر چه این قدم از ما می خواهد که کلیه اصول روحانی را تمرین کنیم اما اصول روحانی خاصی هستند که به این قدم مربوط می شوند . د راین قدم ، ما بر روی عشق بلاشرط ، از خود گذشتگی ، و ثبات قدم تمرکز می کنیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط در قدم دوازدهم ضروری است . هیچکس به اندازه یک معتاد در حال عذاب به عشق بلاشرط نیاز ندارد . ما از کسانیکه بدانها پیام می رسانیم چیزی درخواست نمی کنیم ما از آنها درخواست پول نمی کنیم . از آنها انتظار تشکر نداریم و از آنها نمی خواهیم که حتماً پاک بمانند . ما خیلی ساده فقط خود و پیام خود را عرضه می کنیم .

این بدان معنی نیست که نباید احتیاط لازم را بجا آوریم . اگر فکر می کنیم که صلاح نیست تا یک معتاد در حال عذاب را به منزل آوریم نباید اینکار را انجام دهیم . همیشه هنگامی که برای رساندن پیام به مکانی می رویم باید اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام نیز به همراهمان باشیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط به این معنی نیست که اجازه دهیم از ما سوءاستفاده کنند . بعضی اوقات بهترین راه کمک و دوست داشتن این است که امکان و توان مصرف موادمخدر را از کسی بگیریم .

· چگونه اصل روحانی عشق بلاشرط را در رابطه با معتادانی که سعی می کنم به آنها کمک کنم تمرین می کنم .

ما چرا پیام رسانی می کنیم ؟ نه برای اینکه به خودمان خدمت کرده باشیم ، اگرچه از آن نفع می بریم . ما پیام می رسانیم که به دیگران خدمت کرده باشیم تا از اعتیاد فعال رهایی یابند و در زندگی شخصی خود رشد کنند . اگر رفتار و منش ما به گونه ای است که انگار رهجویان ما جزء متعلقات ما هستند ، که اگر تک تک اقداماتشان تحت نظر و راهنمایی ما نباشند زندگیشان از هم می پاشد و بدون ما نمی توانند پاک بمانند ، باید گفت که ما اصلاً قدم دوازدهم را درک نکرده ایم . ما نباید انتظار داشته باشیم که تعداد رهجویان ما و یا اینکه آنها تا چه حد موفق هستند برایمان تشخص به همراه بیاورند . ما همه این کارها را با نیت خیر و برای رسیدن به هدفی والا انجام می دهیم .

این یک پارادوکس ( قیاس ضد و نقیض ) است که خدمت ایثارگرانه تجلی دهنده و عمق ضمیر ماست . از طریق کارکرد قدمهای قبلی قسمت جدیدی از خود را کشف کردیم که ابزار وسیله ای برای اجرای خواست و اراده نیروی برتر بودن برایش مهمتر است . تا گشتن بدنبال تشخص و ستایش . ما قسمت جدیدی از خود را کشف کرده ایم که تمرین اصول برایش مهمتر است ، تا بکارگیری خصوصیات شخصی اش . همانگونه که بیماری ما در خودمحوری ما نمود می کند ، بهبودیمان نیز به زیبایی درخدمت ایثارگرانه تجلی می یابد .

· رفتار و منش من در راهنمای دیگران بودن چگونه است ؟ آیا رهجویان خود را تشویق می کنم که خود در مورد مسائل تصمیم بگیرند و در نتیجه رشد کنند ؟ آیا آنها را نصیحت می کنم یا تجربه خود را با آنان در میان می گذارم ؟

· رفتار و منش من هنگام خدمت چگونه است ؟ آیا جلسات معتادان گمنام بدون من به حیات خود ادامه خواهد داد ؟

· چگونه اصل روحانی ایثار و از خود گذشتگی را هنگام خدمت تمرین می کنم ؟

تمرین اصل روحانی ثبات قدم یا پشتکار به این معنی است که ما باید دائم سعی کنیم که کارها را به بهترین شکل که می توانیم انجام دهیم . حتی اگر در جایی عقب نشینی کرده ایم یا طبق انتظار خود عمل نکرده ایم ، لازم است تا با بهبودی خود تجدید عهد نمائیم . ثبات قدم از تبدیل شدن یک صبح بد یا یک روز بد به یک حالت و رفتار مداوم که می تواند باعث لغزش ما شود جلوگیری می کند . این تعهد باعث می شود که ما علیرغم احساسات بد و منفی خود باز هم اصول برنامه را تمرین کنیم . ما باید سعی کنیم که برنامه را تمرین کنیم حتی اگر از آن خسته و دل زده ایم یا به خاطرش زیادی خوشحالیم ، یا حالمان از آن به هم می خورد ، یا احساس محرومیت به ما می دهد .

· آیا من به بهبودیم متعهد هستم ؟ برای حفظ و مراقبت از آنها چه کارهایی انجام می دهم ؟

· آیا علیرغم احساسی که دارم اصول روحانی را تمرین می کنم ؟

 

حرکت به جلو

 

قبل از اینکه بخواهیم بیش از حد در مورد به پایان رساندن کارکرد دوازده قدم هیجان زده شویم باید درک کنیم که کار ما تمام نشده است . ما نه تنها باید به سعی خود در بکارگیری اصول روحانی دوازده قدم که بسیاری از ما آن را زندگی به روال برنامه می خوانیم ، ادامه دهیم بلکه احتمالاً باید در طول زندگی رسماً بارها و بارها هریک از آنها را دوباره کار کنیم .

بعضی از ما ممکن است فوراً پس از یک بار کارکرد قدمها با درک تازه ای که از مفهوم آنها بدست آورده ایم مجدداً اقدام به کارکرد دوازده قدم نمایند . بعضی دیگر برای مدتی صبر می کنند یا برروی مفهوم خاصی از قدمها تمرکز می نمایند . هر اقدامی که انجام دهیم مهم این است که تا هر وقت دیدیم که دوباره در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، یا هر زمان که مسائل جدیدی در رابطه با کمبودهایمان و یا افرادی که به آنها خسارت زده ایم بر ما آشکار شد ، همیشه قدمها به عنوان راهی به سوی بهبودی در دسترس ما هستند .

ما باید در اینجا احساس خوبی نسبت به کاری که انجام داده ایم داشته باشیم . ما شاید برای اولین بار توانسته ایم کاری را به انتها برسانیم . این توفیق شگفت انگیز است . چیزی که باید به آن افتخار کنیم . درواقع یکی از نعماتی که کارکرد برنامه جلسات معتادان گمنام برای ما به ارمغان می آورد این است که احساس احترام به خود در ما رشد می کند .

ما می بینیم که در حال پیوستن به جامعه و اجتماع هستیم . قادر به انجام کارهایی هستیم که قبلاً فراتر از توان ما بود . مثلاً قادریم با همسایه خود یا فروشنده مغازه سلام و علیک و خوش و بش کنیم . نقشهای کلیدی و رهبری در جامعه به عهده بگیریم و در اجتماع که نمی دانند ما معتاد هستیم بدون احساس حقارت و کمتر بودن حشرونشر کنیم . در واقع احتمالاً ما در گذشته با دیده خواری به اینگونه مسائل نگاه می کردیم ، چون می دانستیم که در آن جایگاهی نداریم ، اما در حال حاضر دیگر چنین نیست . ما دیگر در دسترس و قابل برقرار کردن ارتباط هستیم . دیگران حتی ممکن است در مسائل خواهان و جویای نظر و مشورت ما شوند . وقتی ما درباره اینکه از کجا آمده ایم و بهبودی در زندگی برایمان چه به ارمغان آورده است فکر می کنیم ، مملو از احساس سپاس و شکرگزاری می شویم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ( سپاس و شکرگزاری نیروی محرکه در انجام تمامی کارهای ما می شود ) دراصل زندگی ما می تواند تصویری از سپاس و شکرگزاری باشد ، فقط بستگی دارد تا ما انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم . هریک از ما چیزی خاص و منحصر به فرد داریم که به عنوان نشانه ای از سپاس و شکرگزاری ارائه می دهیم .

چگونه سپاس و شکرگزاری خود را نشان می دهم ؟

 

دوازده مفهوم خدماتی معتادان گمنام

دوازده سنت معتادان گمنام گروههای مارا به خوبی در اداره امور گروهی خود راهنمائی کرده است. و این سنتها پایه و اساس خدمت در معتادان گمنام است و ما را از بسیاری از دامها که می توانستند ما را سرنگون نمایند ، دور نموده است. واحدهای مختلف خدماتی ما فقط خدمت می کنند . و برای مثال : آنها حکومت نمی کنند. ما از مباحث اجتماعی دوری می کنیم . ما هیچ یک از مسائلی را که بغضی از اعضایمان نسبت به آنها احساسات شدید دارند را نه رد می کنیم و نه تایید. برخورد ما با اعتیاد غیر حرفه ای است. و کاملا خود متکی هستیم. سنتها برای انجمن ما  راهنمائیهای ضروری و اساسی مورد نیاز را در سرتاسر توسعه و پیشرفتش ارائه نموده که برای همیشه لازم الاجرا می باشد.

دوازده مفهوم خدماتی معتادان گمنام که در اینجا تشریح می گردد، بدین منظور تدوین شده است که در تمام سطوح مختلف خدماتی به کار گرفته شوند. ایده های روحانی قدما و سنتهای ما پایه و اساس به وجود آمدن این مفاهیم اند ، که دقیقا جهت رفع احتیاجات ساختار خدماتی انجمن به وجود آمده اند. مفاهیم گروههای ما را تشویق می کنند تا به ایده نهفته در سنتها دست یابند و همین طور ساختار خدماتی ما موثرتر و مسئولانه تر عمل کند.

این مفاهیم از روی تجربه ما طراحی شده اند و نباید آنها را به عنوان قانون جهت خدمت در معتادان گمنام شناخت ، بلکه خیلی ساده ، اصولی جهت راهنمائی هستند. ما وقتی که آگاهانه این مفاهیم را به کار می گیریم ، در می یابیم که خدمت کردن ما ثبات بیشتری دارد. هم چنانکه قدمها باعث ثبات زندگیمان و سنتها باعث ثبات و ایجاد گروههایمان گردیده است. مفاهیم دوازده گانه به خدمت کردن ما سمت و سو می دهد و در دسترس بودن پیام معتادان گمنام را برای هر معتادی که تمایل به قطع مصرف دارد تضمین می کند تا آنها نیز بتوانند تمرین زندگی را به شیوه ما شروع کنند.

 

1-  برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروههای معتادان گمنام ، گرد هم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات معتادان گمنام در کل گردد.

2-  مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمت در معتادان گمنام با گروههای معتادان گمنام می باشد.

3-  گروههای معتادان گمنام اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیتهایشان واگذار می کنند.

4-  رهبری موثر در معتادان گمنام ارزشی والا دارد. ویژگیهای رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرد.

5-  برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ، باید محدوده تصمیم گیری و پاسخگوئی به وضوح تعریف گردد.

6-  وجدان گروه وسیله ای روحانی است، برای دعوت از خداوند مهربان تا بر تصمیمات تاثیر گذارد.

7-  همه اعضای یک کمیته خدماتی ، مسئولیتی قابل توجه در مورد تصمیمات آن کمیته به عهده دارند ، پس باید اجازه داشته باشند تا به

طور کامل در فرآیند تصمیم گیری شرکت کنند .

8-  ساختار خدماتی ما به انسجام و موثر بودن ارتباطاتمان بستگی مستقیم دارد.

9-  تمامی عناصر ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه نقطه نظرات را هنگام تصمیم گیری در نظر داشته باشند.

10- هر عضو از کمیته خدماتی می تواند ، بدون ترس از تلافی ، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از کمیته درخواست کند.

11- بودجه معتادان گمنام باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.

12- در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام ، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز نباید حکومتی باشد.

مفهوم یکم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروههای معتادان گمنام ، گرد هم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات معتادان گمنام در کل گردد. »

هدف اصلی انجمن ما رساندن این پیام است که «یک معتاد ، هر معتادی ، می تواند قطع مصرف کند و تمایل به مصرف را از دست بدهد و راه تازه ای برای زندگی پیدا کند .» یکی از اصلی ترین راههای رساندن این پیام . جلسات ما و از طریق یک معتاد به معتاد دیگر است. این جلسات بهبودی که هر روز در سراسر دنیا توسط هزاران گروه معتادان گمنام برقرارمی شود ، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کند.

اگر چه جلسات بهبودی مهم ترین خدمت معتادان گمنام است ، ولی تنها راه تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما نیست. خدمات دیگر معتادان گمنام هم موجب جذب معتادانی که هنوز در عذابند به جلسات ما می شوند. خدماتی چون رساندن پیام به معتادان در زندانها ، در دسترس قرار دادن نشریات بهبودی و فراهم آوردن شرایط مناسب تا گروهها بتوانند تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند. هیچ یک از این خدمات به تنهائی ، از لحاظ ارزش پیام رسانی به هیچ وجه با جلسات بهبودی قابل مقایسه نیستند. اگر چه هر یک در مجموعه برنامه ای که انجمن معتادان گمنام جهت به ثمر رساندن هدف اصلی خود اندیشیده نقشی ضروری دارند. ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری انجام دهیم که به تنهائی قادر به انجامش نیستیم. این جمله هم در بهبودی شخصی ما صدق می کند و هم در مورد خدمت کردن ما. در جوامع نوپا معتادان گمنام گروهها اغلب در کنار جلسات ، خدمات اساسی نیز ارائه می دهند. اما انجام دادن مجموعه کامل خدمات معتادان گمنام – خدمات تلفنی ، پانل های بیمارستان و زندان ، اطلاع رسانی عمومی ، کمک رسانی ( به معتادان ) و باقی خدمات - معمولا  به افراد و امکانات مالی ، بیش از آنچه که یک گروه می تواند به تنهایی فراهم کند ، نیاز دارد.

ابعاد سازمان دهی لازم جهت انجام اینگونه مسئولیتها ، باعث انحراف اکثر گروهها از رساندن پیام بهبودی معتادان گمنام در جلسات خود می شود و کمبود هماهنگی بین گروهها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری ، سردرگمی و به هدر رفتن منابع گردد. به همین دلیل ، اکثر گروهها ، اینگونه مسئولیتها را به تنهایی تقبل نمی کنند. پس چگونه گروههای معتادان گمنام می توانند از انجام اینگونه خدمات مطمئن شوند ؟ آنها این کار را با ادغام منابع خود و ملحق شدن به یکدیگر برای خلق ساختاری انجام می دهند که موجب توسعه ، هماهنگی و حمایت از این گونه خدمات می شود و گروهها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد.

  
1-آیا گروه شما جلسات اداری منظم برپا می‌کند؟    
2- ایا در گروه شما به طور منظم در مورد اینکه چگونه میتوان هدف اصلی را بهتر به پیش برد صحبت میشود؟
3- بعد از پرداخت هزینه نشریات . چای و قهوه و کرایه جلسات ایا گروه شما به اندازه کافی پول خواهد داشت که باقی خدمات انجمن را به تنهایی ارائه کند ؟
4 - ایا گروه شما میتواند به تنهایی خدمات مختلفی مثل اطلاع رسانی . پانل های زندانها و بیمارستانها و .......... را انجام بدهد؟
5 - ایا گروه شما نماینده ای به کمیته خدمات ناحیه محلی (هیئت نمایندگان) اعزام میکند ؟ ایا گروه شما بطور منظم پول به کمیته خدمات ناحیه اعانه میکند؟


مفهوم اول
«برای واقعیت دادن به هدف اصلی انجمن ما، گروه‌های NA گردهم می‌آیند تا ساختاری را از طرف NA در کل بوجود آورند که باعث توسعه، هماهنگی و حمایت از خدمات در انجمن می‌گردد»

سؤال 1: آیا گروه شما جلسات اداری منظم برپا می‌کند؟
جلسات اداری زیربنای تشکل ساختار خدماتی است و ساختار خدماتی بدون تشکیل جلسات اداری در گروههای بوجود نخواهد آمد. در جلسات اداری است که ما می‌توانیم به مشکل و احتیاجات و حتی توانایی های خود پی ببریم و با تشکیل ساختار و فرستادن نماینده بین گروهی به عنوان رابط گروه می‌توان ساختار را از تجربیات و نیاز گروه آگاه کرد پس جلسات اداری از اهمیت خاصی برخوردار است و باید به طور منظم و هدفمند برگزار گردد. با تمرکز بر روی منافع مشترک و به دور از غرایض شخصی.
 
سؤال 2: آیا در گروه شما بطور منظم در مورد اینکه چگونه میتوان هدف اصلی را به پیش برد صحبت میشود؟ بله
ایجاد وقت مناسب برای برگزاری جلسات بهبودی و اداری
ایجاد هماهنگی بین اعضاء و خدمتگزاران
شفاف‌سازی در مورد نحوه خدمت و توجیه به ساختار خدماتی
فرمت جلسات و فرستادن نماینده به ساختار خدماتی و بطور منظم با برگزاری جلسات بهبودی و انتقال موضوعات مطروحه به جلسات اداری سعی بر پیشبرد هدف اصلی که همان سنت 5 می‌باشد.

سؤال 3: بعد از پرداخت هزینه نشریات، چای و قهوه و کرایه به جلسات آیا گروه شما به اندازه کافی پول خواهد داشت که باقی خدمات NA را به تنهایی ارائه کند؟
با درک از مفهوم سنت یکم و پنجم با وحدت و اتحاد بین اعضاء و گروه‌ها NA می‌توانیم ساختار را تشکیل داده و در راستای هدف انجمن که رساندن پیام امید به معتاد در حال عذاب است را ارائه دهیم.
خیر – چون مانده پول در گروه اندک می‌باشد، همان طور که فرد به تنهایی نمی‌تواند پاک بماند گروه نیز به تنهایی نمی‌تواند تمام نیازهای خود را برآورده نماید کم بودن تجربه و سرمایه‌های مادی و معنوی گروه از سنت 1 و 5 دور می‌شود. (فکر تک روی گروه‌ها را با شکست مواجه می‌نماید.)
سؤال 4: آیا گروه شما به تنهایی می تواند خدمات مختلفی مثل اطلاع‌رسانی پنل‌های بیمارستان و زندان‌ها برقراری خطوط تلفنی، توسعه و نشریات نماید؟
خیر – الف- چون باعث ایجاد هرج و مرج، دوباره کاری، سردرگمی به هدر رفتن منابع NA میگردد و در نهایت باعث دور شدن از هدف اصلی میشود و پیام ما شفاف نخواهد بود و اجرای هدف اصلی فقط با داشتن هماهنگی در ارائه خدمات مقدور می‌باشد.
ب- بدلیل در دست نداشتن منابع کافی اعم از افراد با تجربه منابع مالی کافی، ایده‌های مناسب کافی و  ...

سؤال 5:‌آیا گروه شما نماینده‌ای به کمیته خدمات اعزام می‌کند؟ آیا گروه شما بطور منظم پول به کمیته خدمات ناحیه ایجاد می‌کند؟
بله – 1- گروه با فرستادن نماینده از حمایت ساختار بهره‌مند می‌شوند. از هدر رفتن انرژی، وقت، پول، منابع مالی و انسانی گروه جلوگیری کرده تا گروه‌ها تمرکز خود را بر روی هدف اصلی خارج نشود زیرا گروه‌ها قابلیت حل و فصل کردن مشکلات خود گروه را به تنهایی ندارند.
2- به خاطر کسب و تبادل تجربه و ارائه خدمات و بیان مشکلات و تبادل تجربیات گروه‌ها، هیئت‌ها و ساختار بین گروه‌های درگیر و تشنج‌زدایی خدمات شفاف و مسئولانه اعضای خدمتگزار.

ایا مفهوم 1 با هدف اصلی انجمن مغایرتی دارد؟
هدف اصلی  انجمن ما رساندن این پیام است که یک معتاد ، هر معتادی ، می تواند قطع مصرف کند و تمایل به مصرف را از دست بدهد و راه تازه ای برای زندگی پیدا کند . یکی از اصلی ترین راههای رساندن این پیام , جلسات ما و از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر است.

این جلسات بهبودی که هر روز در سراسر دنیا توسط هزاران گروه معتادان گمنام برقرارمی شود ، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کند.(کتابچه 12 مفهم خدماتی .مفهوم 1)

اما اگر چه ٬ برگزاری جلسات بهبودی بهترین راه رسیدن به هدف اصلی ورساندن پیام به یک معتاددرحال عذاب است ولی تنهاراه نیست.
مابرای برگزاری جلسات نیازبه خدماتی داریم ونمیبایستی برای اینکه ازمسیرخودغافل نشویم درگیرآن مسائل شویم.

مانیازبه ؛
دانش روز،
نشریات روز،
آگاه سازی واطلاع رسانی،
نداشتن دغدغه خاطربخاطر محل برگزاری جلسه خودبرای جذب تازه وارد داریم.

اینهارانمیتوانیم خودانجام دهیم.چون طبق سنت 5مافقط یک هدف داریم و وظیفه یک گروه تشکیل جلسه هست ولاغیر.
پس مفهوم یک رااجرامیکنیم تابتوانداین کارها رابرایمان انجام دهد.
یاد آوریم می کنم؛
خدمتگزاران ساختار به مانند خدمتگزاران گروه ما هستند٬ ما آنها را تعیین می کنیم و می توانیم از انها سؤال بپرسیم.
بنابراین خدمت ساختار ٬ خدمت گروه است.


نقش مفهوم یکم در هماهنگی خدمات چیست؟

ابعاد سازمان دهی لازم جهت انجام این گونه مسئولیت ها ، باعث انحراف اکثر گروه ها از رساندن پیام بهبودی NA در جلسات خود می شود و کمبود هماهنگی بین گروهها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری ، سردرگمی و به هدر رفتن منابع گردد. به همین دلیل ، اکثر گروهها ، اینگونه مسئولیت ها را به تنهایی تقبل نمی کنند.

پس چگونه گروههای NA می توانند از انجام این گونه خدمات مطمئن شوند ؟

آنها این کار را با ادغام منابع خود و ملحق شدن به یکدیگر برای خلق ساختاری انجام می دهند که موجب توسعه ، هماهنگی و حمایت از این گونه خدمات می شود و گروهها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد. (کتابچه مفاهیم.مفهوم 1)

مفهوم دوم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در معتادان گمنام با گروههای معتادان گمنام می باشد.

ساختار خدماتی در معتادان گمنام را گروهها به وجود آورده اند تا در خدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروهها قرار گیرد. هیئت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند. ابزاری را فراهم آورند که گروهها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند . اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروهها کرده و پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیعتر از آنچه یک گروه به تنهایی می تواند انتقال دهد. چون گروهها این ساختار خدماتی را به وجود آورده اند ، بنابر این اختیار نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیتهای آن ساختار را به عهده دارند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.

مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است و تمرین و انجام هر یک . تمرین و انجام دیگری نیز هست. وقتی که گروههای ما منابعی       ( وجدان ، ایده ، افراد و پول ) را فراهم می کنند ، که جهت خدمات رسانی معتادان گمنام مورد نیاز است ، آنها در همان حال و به همان وسیله ساختار خدماتی را نیز راهنمایی می کنند و آن را هدایت می کنند. حال به چند مثال در مورد چگونگی عملکرد این اصل نگاه می کنیم.

مهمترین منبعی که به ساختار خدماتی توسط یک گروه معتادان گمنام اعانه می گردد ، صرفا یک حمایت روحانی است که شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد. بدون نظر گروهها . ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که دچگونه خدمتی مورد نیاز است یا اینکه آن خدمتی که ارائه می کند همان است که گروهها می خواهند یا نه . گروهها ایده ها و راهنماییهای را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیتهایش به آن نیاز دارد فراهم می کتتد. گروهها با اعلام احتیاجات و نگرانی هایشان ، اقتدار خود را بر ساختار خدماتی که به وجود آورند ، اعمال می کنند.

افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص می دهند منبعی حیاتی هستند ، بدون آنها ، هیئتها و کمیته ها نه تنها قادر به خدمت نخواهند بود بلکه حتی از بین خواهند رفت. مسئولیت گروهها در قبال ساختار خدماتی این اسن که نماینده خدماتی گروهی        ( نماینده گروه ) را انتخاب کنند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کل انجمن معتادان گمنام حمایت کند. با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او ، گروه توانائی خود را در تاثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام اعمال می کند. گروه با انتخاب یک نماینده حائز شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود ، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات به انجام می رساند.

برای انجام خدمات معتادان گمنام به پول نیز نیاز هست . بدون آن ، خطوط تلفن ما قطع می شود ، فهرست جلسات چاپ نخواهد شد ، نشریات معتادان گمنامبرای توزیع موجود نخواهد بود ، پانل ها ی بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت و کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده در باره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند. در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از ول برای به ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است. اگرچه پیام مفهوم دوم نیز در مورد پول ساده است : از آنجا که گروهها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می آورند ، خود گروهها نیز مسئول اند که بودجه لازم را فراهم آورند.

تا اینجا به آنچه مفهوم دوم خطاب به گروهها می گوید پرداختیم. این مفهوم با ساختار خدماتی نیز سخن می گوید. گروهها مستقیم یا غیر مستقیم تک تک هیئتها و کمیته های خدماتی را به وجود آورده اند.گروههای معتادان گمنام مستقیم یا غیر مستقیم منابع مالی مورد استفاده این هیئتها و کمیته های خدماتی را نیز فراهم کرده اند . گروهها این ساختار خدماتی را سازمان داده اند ، تا از طریق آن و به همراه یکدیگر بهتر به هدف اصلی انجمن ما دست یابند. بنابراین ساختار خدماتی باید در همه امور و توسط همه اجزای تشکیل دهنده ، احتیاجات و خواته های گروهها را در نظر گیرد. مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروهها به ساختار خدماتی در معتادان گمنام به حساب آورد که « با منابع روحانی ، شخصی و مالی که ما برایتان فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید ، خواستار نظرات ما باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید.» گروههای معتادان گمنام اختیاردار همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و باید مداوما در مورد مسائلی که بر آنها اثر می گذارد مورد مشورت قرار گیرند. برای مثال ، پیشنهادات در مورد تغییر دوازده قدم معتادان گمنام ، دوازده سنت ، نام ، ماهیت و یا هدف انجمن باید مستقیما از طرف گروهها تایید شود . و بر عکس ، اگر اتفاقی یا اشتباهی در ساختار خدماتی رخ دهد ، گروههای معتادان گمنام مسئولند که قدم هایی سازنده جهت رفع مشکل بردارند. تجربه به ما نشان داده است که انجام عجولانه اعمال بنیادی و اساسی نه به ما و نه به گروهها نفعی نمی رساند . از آنجا که تغییرات به ندرت یک شبه اتفاق می افتد ، حوصله و پذیرش را باید رعایت کرد و در نظر گرفت. با این حال ، اعمال اختیار نهائی در مورد خدمات معتادان گمنام که قسمتی حیاتی از نام خدمات سازمان یافته در انجمن ماست ، هم حق و هم مسئولیت گروههاست.

 

1-ایا گروه شما هیچ راه و طریقی برای اینکه به کمیته ناحیه خود اعلام کند که ایا انها احتیاجات گروه را برطرف می سازند دارد؟ چگونه ؟
2 - ایا نماینده بین گروه شما بطور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت میکند ؟ ایا گروه به طور منظم به کمیته خدمات ناحیه اعانه میدهد ؟ ایا انجام این کارها امکان اعلام نظر گروه شما را در مورد خدمات انجمن به وجود می اورد ؟ چگونه ؟
3- ایا هر چند وقت یکبار گروه شما جهت مسائل خدماتی از طرف کمیته ناحیه مورد مشورت قرار میگیرد ؟ از طرف منطقه چطور ؟ از طرف خدمات جهانی چطور ؟ ایا دلتان میخواهد بیشتر مورد مشورت قرار بگیرید ؟ یا کمتر مورد مشورت قرار بگیرید؟
4- مفهوم دوم به هیئت ها و کمیته های خدماتی چه میگوید ؟ ایا گروه شما فکر میکند که این پیام را ساختار خدماتی دریافت کرده و فهمیده ؟ اگر نه گروه شما در مورد این مورد چه میتواند بکند؟

 


مفهوم دوم
مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در NA با گروه‌های NA می‌باشد.»


سؤال 1- آیا گروه شما هیچ راه و طریقی برای این که به کمیته ناحیه خود اعلام کند که آیا آنها احتیاجات گروه را بر طرف میکنند دارند؟ چگونه؟
بله، توسط نماینده بین گروه نیازها و احتیاجات گروهها به ساختار خدماتی اطلاع داده میشود زیرا گروهها ساختار را بوجود می‌آورند. و گروهها از طریق خرد جمعی و رأی وجدان گروه و درک مشترک با اعزام نماینده خدماتی گروهی مشکلات خود را از طریق بررسی گروهی و ترازگروهی خود به کمیته‌های محلی و یا ناحیه، انتقال و در صورت نیاز پیگیری می‌کند ضمناً نماینده خدماتی بین گروه می‌بایست مسئولیت‌پذیر متعهد صادق و شجاع با برخورداری از اصول معنوی قدمها انتخاب تا گزارشات خود را چه در گروه و چه در کمیته علی‌ یا ناحیه بیان کند که این گزارشات می‌بایست شفاف و بصورت مکتوب باشد.


سؤال 2: آیا نماینده بین گروه شما بطور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت میکند؟ آیا گروه به طور منظم به کمیته خدمات اعانه می‌دهد؟
 آیا انجام این کارها امکان اعلام امکان اعلام نظر گروه شما را در مورد خدمات NA‌بوجود می‌آورد؟ چگونه؟
بله- نماینده بین گروه ما آخر هر ماه با حمایت مالی و معنوی گروه از ساختار و ارسال گزارشات و مشکلات گروه به ساختار به طور منظم، خواستار ارائه تجربه از ساختار برای گروه می‌باشد.
ب- بله بعد از پایان جلسات اداری منظم هر ماه و تفکیک خزانه بعد از برطرف کردن نیازهای گروه با رعایت سنت هفتم حمایت مالی خود را از ساختار به انجام می‌رساند.
ج-زمانی که رابطه گروه با ساختار توسط نماینده گروه برقرار می‌شود. ساختار خدماتی جوابگوی گروه‌های NA می‌باشد.
چ-با شرکت نماینده گروه در فرایند تصمیم‌گیریی توسط وجدان گروه و حمایت از خدمتگزاران و درخواست پاسخگویی شفاف از آنها.


سؤال 3: آیا هر چند وقت یک بار گروه شما جهت مسائل خدماتی از طریق کمیته خدمات ناحیه مورد مشورت قرار می‌گیرد؟ از طرف کمیته خدمات منطقه چطور؟
از طرف کمیته خدمات جهانی چطور؟ آیا دلتان می‌خواهد بیشتر مورد مشورت قرار گیرد؟ یا کمتر مورد مشورت قرار گیرید؟
ما از ساختار خدماتی درخواست می‌کنیم که با تمامی منابع، پول، ایده و وجدانی که در اختیارشان می‌گذاریم مسئولانه برخورد کنند و زمانی که ساختار خدماتی نیاز به وجدان آگاه و بیدار داشته باشند که در کل تأثیر نگذارند با گروهها مشورت می‌کنند از طریق گزارشات شفاف – از طریق رابطین و زمان مشخصی هم ندارد.


سؤال 4: مفهوم دوم به هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی چه می‌گوید؟
 آیا گروه شما فکر می‌کند که این پیام را ساختار خدماتی دریافت کرده و فهمیده است؟ اگر نه گروه شما در این مورد چه می‌تواند بکند؟
استفاده صحیح از منابع در دسترس مثل، وجدان، ایده، افراد  وپول – تشکیل‌دهی گروه‌ها و نظرخواهی از آنها، ارائه گزارشات شفاف و مسئولیت‌پذیر بودن.
تا حدودی، از طریق آگاه ساختن گروه‌ها از روش خدمتی خود و دادن پاسخ رک و شفاف و روشن کردن گروه‌ها از روند خدمتی خود با دادن گزارشات کتبی و ارتباط مستمر داشتن با گروه‌ها.
انتخاب افراد آگاه و مطلع کردن آنها از شروع وظایفشان با داشتن یک اساسنامه کامل و واگذاری اختیارات لازم و پاسخ خواستن از آنها.


مفهوم دوم خدماتی:
«مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در NA با گروه‌های NA می‌باشد»


1- ساختار خدماتی به چه منظوری تشکیل می‌شود؟
گروهها ساختار خدماتی NA را به وجود می‌آورند تا در خدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروهها قرار گیرد و از این طریق و به همراه یکدیگر بهتر به هدف اصلی انجمن دست یابند.


2- هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی به چه منظوری تشکیل می‌شوند؟
کمک میکنند تا گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند.
ابزاری را فراهم می‌آورند که گروه‌ها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند.
اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروهها کرده.
پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیع‌تر از انچه یک گروه به تنهایی میتواند انتقال دهند.


3- اختیار نهایی ساختار خدماتی با کیست؟
چون گروهها ساختار خدماتی را خلق میکنند بنابر این اختیار نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیت‌های آن ساختار را به عهده دارند.
اعمال اختیار نهایی در مورد خدمات NA که قسمتی حیاتی از نظام خدمات سازمان یافته در انجمن ماست هم حق گروه‌ها می‌باشد و هم مسئولیت آنان.دوم
«مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است»


 4- گروه‌ها چه منابعی جهت خدمات رسانی معتادان گمنام فراهم میکنند؟
1- ایده  2- وجدان  3- پول  4-خدمتگزار (افراد)


5- مهمترین منبعی که توسط یک گروه به ساختار خدماتی اهدا میگردد چیست؟
یک حمایت روحانی شامل ایده‌ها و وجدان آن گروه.
بدون نظر گروهها، ممکن است یک ساختار نداند چگونه خدمتی نیاز است.
آیا آن خدمتی را که ارائه میشود همان است که گروهها می‌خواهند یا نه؟
ایده‌ها و راهنمایی‌هایی را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت‌های خود به آن نیاز دارد.
اعلام احتیاجات و بیان اهم مسائل و اقتدار خود بر ساختار خدمات توسط گروهها.
با منابع روحانی، شخص و مالی که ما برای شما فراهم کرده‌ایم مسئولانه برخورد کنید خواستار نظرات ما باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید.


6- هیئت‌ها و کمیته‌ها در چه صورتی قادر به فعالیت نخواهند بود؟
افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص میدهند منبعی حیاتی هستند. بدون آنها ساختار قادر به فعالیت نخواهد بود بلکه از بین خواهد رفت.


7- مسئولیت‌ها گروه‌ها در قبال ساختار خدماتی چیست؟
نماینده خدماتی گروهی (نماینده گروه) را انتخاب کند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه و کل انجمن NA‌حمایت کند.


8- گروه چگونه میتواند بطور مستقیم و غیرمستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام تأثیر بگذارد؟
با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او.
گروه با انتخاب یک نماینده حائز  شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در NA‌به انجام می‌رساند.


9- برای خدمات NA به چه منابعی نیاز داریم چرا؟
پول، بدون آن: 1- خطوط تلفن قطع می‌شود. 2-فهرست جلسات چاپ نخواهد شد.  3-کارمندان اطلاع‌رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته‌های چاپ شده درباره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند.


10- پیام مفهوم دوم در مورد پول چیست؟
از آنجایی که گروه‌ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می‌آورند خود گروهها نیز مسئول‌اند که بودجه لازم را فراهم آورند.

هیئت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند; ابزاری را فراهم آورند که گروهها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند; اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروه ها کرده و پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیع تر از آنچه یک گروه به تنهایی می تواند, انتقال دهند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)

نقش نماینده خدماتی گروه در اجرای صحیح مفهوم دوم چیست؟


مسئولیت گروه ها در قبال ساختار خدماتی این است که نماینده خدماتی گروهی ( نماینده گروه ) را انتخاب کنند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کل انجمن NA حمایت کند. با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او ، گروه توانائی خود را در تاثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام اعمال می کند. گروه با انتخاب یک نماینده حائز شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود ، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در NA به انجام می رساند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)


دلایل حاکمیت گروهها بر ساختار خدماتی

۱- ساختار را گروهها بوجود می اورند و در قبال ان مسوول میباشند

۲- ساختار ابزار گروهها میباشد

۳- ساختار مطابق نیاز گروهها شکل میگیرد و عمل میکند

۴- ساماندهی ساختار بواسطه گروههاست و نیاز ساختار توسط گروهها برطرف میشود


پیام مفهوم دوم در مورد پول چیست؟

برای انجام خدمات NA به پول نیز نیاز هست. بدون آن ، خطوط تلفن ما قطع می شود ، فهرست جلسات چاپ نخواهد شد ، نشریات NA برای توزیع موجود نخواهد بود ، پانل ها ی بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت و کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده در باره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند. در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از پول برای به ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است. اگرچه پیام مفهوم دوم نیز در مورد پول ساده است: از آنجا که گروه ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می آورند ، خود گروه ها نیز مسئول اند که بودجه لازم را فراهم آورند.
(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)


آیا این موضوع که" مسئولیت و اختیار نهایی با گروههاست" خلاقیت و آزادی عمل را از ساختار خواهد گرفت؟

مهمترین منبعی که توسط یک گروه به ساختار خدماتی اهدا می گردد ، صرفا یک حمایت روحانی است که شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد. بدون نظر گروه ها, ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که چگونه خدمتی مورد نیاز است یا این که آن خدمتی که ارائه می کند همان است که گروهها می خواهند یا نه . گروهها ایده ها و راهنماییهای را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت های خود به آن نیاز دارد فراهم می کتتد. گروه ها با اعلام احتیاجات و اهم مسائل خود ، اقتدار خود را بر ساختار خدماتی که به وجود آورند ، اعمال می کنند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)

پاسخ؛

خیر
این مفهوم باعث میشود؛

۱ اقتدار گروهها بر ساختار حفظ شود

۲ ساختار مطابق نیاز گروهها شکل گیرد

۳احتیاجات گروهها در اولویت قرار گیرد

۴ مشورت مستقیم و حتمی با گروهها در مواردی مانند تغییر نام، قدمها، سنتها، مفاهیم، و ماهیت ان ای و روش پیام رسانی و غیره انجام گیرد

۵حمایت از منافع گروهها
انتخاب اعضای موثر ان ای


در مفهوم دوم ؛

گروهها در واقع به ساختار میگویند که منابعی که در اختیارتان میگذاریم مسئولانه و عاقلانه استفاده نمایید و اماده راهنمایی ما باشید


رابطه مفهوم سوم با مفهوم دوم؛

به هیچ عنوان مفهوم سوم ناقض مفهوم دوم نیست.
بلکه موجب غنای مفهوم دوم می گردد.
واگذاری اختیارات ٬ تامه و کامل نیست. فقط موجب تسریع عملکرد ساختار خدماتی می گردد.
و همچنین خدمتگزاران گروه ما به عنوان نماینده در آنجا حضور فعالی دارند و از منافع مشترک ما دفاع خواهند کرد.
و همچنین گروه ها می توانند در مورد هر قسمت از عملکرد ساختار سؤال بپرسند .
بنابراین مسئله نظارت گروه ها منتفی نخواهد شد.
تنها مفهوم سوم به ساختار خدماتی قدرت عملیاتی و سرعت عمل بیشتری خواهد داد

مفهوم سوم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« گروههای معتادان گمنام اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیتهایشان واگذار می کنند. »

گروههای معتادان گمنام حافظ مسئولیت و اختیار نهائی ، ساختار خدماتی هستند که خود آن را به وجود آورده اند . اما با این حال اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم گیری برای تمام هیئتها و کمیته های خدماتی بکنند ، وقت و انرژی کمی برای جلسات بهبودی خواهند داشت. به همین دلیل . گروهها اختیار را به ساختار خدماتی واگذار می کنند تا برای انجام وظایف محوله تصمیم بگیرند.

واگذاری اختیار می تواند هم به گروهها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد. تصمیم های خدماتی که بر روی گروهها تاثیر مستقیم ندارد می تواند سریعا گرفته شود : مثل خطوط تلفن ، پانل بیمارستان و زندان ، کوشش در اطلاع رسانی عمومی و برنامه های توسعه نشریات که می توانند به سرعت پیشرفت کنند تا در خدمت اصلی معتادان گمنام باشند. و گروههای ما هم که نیاز به تصویب تمام تصمیماتی را که از طرف آنها در امور خدماتی گرفته می شود ندارند ، آزاد خواهند بود تا تمام توجه خود را معطوف به رساندن پیام معتادان گمنام در جلسات خود نمایند .

ما اغلب طرحها و دستورالعملهایی را مورد استفاده قرار می دهیم که به ما کمک کنند مفهوم سوم را بکار ببندیم. ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همین طور حدود اختیارات را به کسانی که قرار است آن وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم. اگر چه حتی ، کاملترین و جامع ترین دستورالعمل ها هم تمی توانند همه احتمالات را به حساب آورد. خدمتگذاران مورد اعتماد ، ما وقتی می توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند که ما بدانها در بکارگیری بهترین قضاوتشان برای انجام مسئولیتهایشان آزادی عمل بدهیم. ساختار خدماتی باید همیشه مستقیم در برابر کسانی که بدانها خدمت می کند جوابگو باشد ، اما در همان حال باید به آن در حدی معقول ، اختیار اعتمادی آرزویش را دارد. این ویژگیها را هنگام انتخاب رهبران معتادان گمنام هر چه بیشتر مورد نظر قرار دهیم ، به همان نسبت خدمات ما بهتر خواهد بود.

سوابق شخصی و مدارج تحیلی و حرفه ای ،‌اگر چه موثر و یاری دهنده است ، اما لزوما دلیل رهبری موثر نمی باشند. وقتی خدمتگذار مورد اعتماد انتخاب می کنیم ، بهر حال به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارتهای او . یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمتگذار مورد اعتماد به دنبالش هستیم ، فروتنی است. درخواست برای قبول رهبری ، خدمت و قبول مسئولیت برای معتاد در حال بهبودی ، تجربه ای فروتنانه است . از طریق تداوم در کارکرد دوازده قدم ، خدمتگزاران مورد اعتماد ما ، نه تنها با توانائی های خود ، بلکه با نواقص و محدودیتهای خود نیز آشنا شده اند . و می دانند که پذیرفته اند تا با کمک خدا ، به بهترین نحوی که می توانند به انجمن مت خدمت کنند. رهبران خوب در معتادان گمنام هیچ وقت فکر            نمی کنند که باید هر کاری را فقط خودشان انجام دهند ، آنها دائم درخواست کمک ، نصیحت و راهنمایی می کنند. رهبران انجمن ما نمی باسیست که دیکتاتور و یا دستور دهنده باشند، آنها خدمتگزاران ما هستند . رهبری توانا با روحیه خدمت ، هرگز از طریق حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران به پیروی امکان پذیر نیست ، بلکه فقط از راه الگوسازی و کسب احترام ، امکان دارد. و هیچ چیز ما را دعوت به احترام گذاشتن به خدمتگزاران مورد اعتماد خود نمی کند مگر اینکه فروتنی آنها به وضوح مشهود باشد.

رهبر لایق ، در معتادان گمنام یک رشته از خواص شخصیتی که در رابطه به بیداری روحانی باشد را به نمایش می گذارد . ما به کسانی که به ما خدمت می کنند اعتماد داریم که گزارش واقعی و کامل فعالیتهای خود را به ما بدهند. رهبران ما باید راستی و درستی لازم جهت شنیدن حرفهای دیگران داشته باشند . و در همان حال قادر باشند بر اصول منطقی ، پایداری کنند ، مصالحه کند ، مخالفت کند بدون اینکه ناسازگار باشد ، شهامت قبول تقصیر خود را داشته باشد و تسلیم شوند. ما خواهان خدمتگزاران مورد اعتمادی هستیم که تمایل به صرف وقت و انرژی در راه خدمت فعال به دیگران را داشته باشند. نشریات ومنابع در دسترس را بخوانند و بیاموزند ، با معتادان گمنامکسانی که تجربه بیشتری در مورد مسئولیت انها دارند مشورت کنند و وظیفه ای را که ما بر عهده آنان گذارده ایم به دقت و تا حد امکان کامل انجام دهند. صداقت ، روشن بینی و تمایل برای بهبودی ضروری می باشد و همین طور لازمه رهبری نیز هستند.

هر عضو معتادان گمنام می توتند یک رهبر باشد و همه اعضای معتادان گمنام حق خدمت به انجمن را دارند. رهبری موثر در معتادان گمنام ، نه تنها می داند که چگونه خدمت کند ، بلکه می داند بعضی مواقع بهترین خدمت ، کنار کشیدن و اجازه خدمت به دیگران دادن است . تشریفات اداری بیش از حد کاغذ بازی رشد انجمن ما را متوقف می کند. در حالی که جریان متناوب رهبری جدید ، که توسط تداوم متعادل گردد ، باعث رشد معتادان گمنام می گردد. یک رهبر موثر می داند که برای حفاظت از مفهوم اصل روحانی تفاوت قائل شدن بین اصول و شخصیتها در هنگام خدمت ، رعایت اصل چرخشی بودن بسیار اهمیت دارد.

در بعضی پستها ، خدمتگزاران مورد اعتماد به مهارت خاصی نیاز دارند تا بتوانندرهبران موثری باشند . توانایی در ایجاد رابطه می تواند به خدمتگزاران مورد اعتماد کمک کند تا اطلاعات و ایده های خود را با کمیته ای که در آن کار می کنند و همچنین با کسانی که به آنها خدمت می کنند در میان بگذارند. مهارتهای سازمانی به خدمتگزاران مورد اعتماد کمک می کند تا مسئولیتهای کوچک سازمانی را ساده تر و انجام وظایف دشوار را نیز راحت و سرراست کنند . توانائی رهبران در تشخیص اینکه اعمال امروز ما به کجا منجر می شود و همین طور راهنمایی ما در مورد نیازمان برای آماده شدن برای تقاصاهای فردا ، به خوبی در خدمت معتادان گمنام قرار گیرد . تجربه های مشخص تحصیلی ، تجاری ، شخصی و خدماتی ممکن است موجب شود که معتادی رو به بهبودی برای به انجام رساندن وظایفش را داد. یک گروه ، هیئت خدماتی و یا کمیته باید با وجدان گروه جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه بکارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.

بعضی مواقع ما می ترسیم از اینکه واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد. مفاهیم اول . دوم و سوم طراحی شده اند تا بی آن که دستان خدمتگزاران مورد اعتماد خود را ببندیم ، کمک کنند مسئولیت خود را بر ساختار خدماتی حفظ کنیم . مفهوم سوم . گروههای ما را تشویق می کند که بر روی مسئولیت خود تمرکز کنند در حالی از دادن اختیار لازم به ساختار خدماتی جهت ارائه خدمات مورد نیاز معتادان گمنام اطمینان حاصل می نمایند . مفاهیم دوازده گانه ما از گروهها نمی خواهد که از اختیارات خود استعفا کنند یا آنرا بدانگونه تفویض کنند ، که به ساختار خدماتی اجازه داده شود تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد . گروهها بهر حال . ساختار خدماتی را سازمان داده اند که از طرف آنها و با راهنمائی آنها عمل کند و هر زمانی هم که گروهها احتیاج دارند اختیار نهایی خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کند‌،‌آنها را تشویق می کند که این کار را بکنند . اگر چه در مسائل روز مره . گروهها به هیئتها و کمیته های خدماتی ما . اختیار اجرایی لازم را داده اند تا کار محوله را انجام دهند .

دادن اختیار می تواند یک مسئله ریسکی باشد . مگر که این کار مسئولانه انجام شود . برای موثر واقع شدن مفهوم سوم ، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند . مهمتر از همه این است که ما باید در انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص بکنیم . ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساسا و ذاتا ظرفیت مدیریت این ساختار ندارند . و یا تمایلی به پاسخگوئی کامل در مورد اعمال خود را ندارند . اما ، اگر رهبران خود را به دقت انخاب کنیم ، و کسانی را برگزنیم که می شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله بکار می گیرند ، آن وقت می توانیم در مورد مفهوم واگذاری و تفویض ( دادن نمایندگی و وکالت ) احساس اطمینان و آسایش بنمائیم .

وقتی انجام کاری را از خدمتگزاران مورد اعتماد خود می خواهیم ، باید به طور کامل و کافی موضوع آن را برایشان توضیح دهیم و باید حمایت مورد نیازشان را فراهم آوریم . پس از راهنمائی و حمایت ، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیری در مورد انجام وظیفه ای که به عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم . وقتی گروهها اختیار کافی به ساختار سازمانی بدهند ، دیگر نیازی نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم گیری نمایند . و هدف اصلی انجمن ما به بهترین وجه می تواند مورد توجه قرار گیرد . با قرار گرفتن مفهوم سوم در جای درست خود ، گروههای ما ازاد خواهند بود که جلسات بهبودی را برگزار کنند و پیام معتادان گمنام را مستقیم به معتادانی که هنوز در عذابند برسانند و در همان حال مطمئن باشند که ساختار خدماتی که بوجود آورده اند ، دارای اختیار لازم جهت گرفتن تصمیمات مربوط به انجام مسئولیتهایشان می باشد.

1: به طور کلی گروه شما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می‌کند؟
2: اگر گروه‌ها شما در مورد هر تصمیمی که هیئت، کمیته یا کمیته فرعی در سطح ناحیه، منطقه و دنیا مورد مشورت قرار می‌گرفت، آیا وقت وانرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیا گروه شما اطلاعات کافی برای ارائه نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟
3: اگر هر هیئت یا کمیته خدماتی که به گروه شما خدمت می‌کند، می‌توانست فقط بعد از مشورت با گروه شما اقدام کند، آیا قادر بود که به نرمی و راحتی وظایفی را که گروه شما به عهده‌اش گذاشته است را انجام دهد؟
4: در کتاب پایه ما در قسمت مربوط به سنت دوم (صفحه 60) می‌گوید: «ما مدیران خوبی نیستیم، و حتی یک نفر از ما قادر نیست که دائماً تصمیمات درست بگیرد.» اگر این موضع واقعیت دارد، ما چگونه می‌توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمتگزاران مورد اعتماد خود تفویض و واگذار کنیم؟

 


مفهوم سوم
«گروه‌های NA اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیت‌هاشان واگذار می‌کنند»


سؤال 1- به طور کلی گروه شما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می‌کند؟
واگذاری اختیار یعنی آزادی عمل به ساختار جهت بهتر انجام دادن وظیفه محوله در پست خدماتی و نقطه پاسخگویی و شرح وظایف باید بطور شفاف شخص شود و خدمتگزار باید بر مبنای مسئولیت و تعهد امانتداری خدمت کند که در کل آزادی عمل نیز محدودیت است و مشروط به پاسخگویی می‌باشد که به همراه تعیین وظایف اساسنامه گروه، کمیته، ناحیه، و شورای منطقه و حمایت کردن از خدمتگزار جهت بهتر انجام دادن وظایف محوله می‌باشد.


سؤال 2: اگر گروه‌ها شما در مورد هر تصمیمی که هیئت، کمیته یا کمیته فرعی در سطح ناحیه، منطقه و دنیا مورد مشورت قرار می‌گرفت، آیا وقت وانرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیا گروه شما اطلاعات کافی برای ارائه نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟

خیر- چون گروهها وقت و انرژی کافی را ندارند تا مرتباً تصمیم‌گیری کنند. زیرا باید جلسات اداری زیاد برپا کنند. با انتخاب خدمتگزار لایق و متعهد و مورد اعتماد از هدر رفتن وقت، انرژی و دوباره‌کاری جلوگیری شود و گروه در راستای سنت 5 حرکت کند. خیر اطلاعات و تجربیات گروه محدود است و نمی‌توانند در تمام مسائل خود را دخیل کنند زیرا آنوقت دیگر وقتی برای برگزاری جلسه بهبودی و اداری خود ندارد.


سؤال 3: اگر هر هیئت یا کمیته خدماتی که به گروه شما خدمت می‌کند، می‌توانست فقط بعد از مشورت با گروه شما اقدام کند، آیا قادر بود که به نرمی و راحتی وظایفی را که گروه شما به عهده‌اش گذاشته است را انجام دهد؟

اگر هیئت‌ها یا کمیته‌های خدماتی به مشورت و منابع یک گروه محدود شوند توانایی خدماتش به یک گروه محدود می‌شود. اصل مشارکت در NA به هیئت و کمیته‌های خدماتی کمک میکند تا نظر و مشورت همه گروه‌ها را در نظر گیرد تا به بهترین درک خود در راستای هدفشان با توجه به اختیار و آزادی که گروه‌ها به آنها داده‌اند دست پیدا کنند.


سؤال 4: در کتاب پایه ما در قسمت مربوط به سنت دوم (صفحه 60) می‌گوید: «ما مدیران خوبی نیستیم، و حتی یک نفر از ما قادر نیست که دائماً تصمیمات درست بگیرد.» اگر این موضع واقعیت دارد، ما چگونه می‌توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمتگزاران مورد اعتماد خود تفویض و واگذار کنیم

یا انتخاب خدمتگزار و مورد اعتماد و مشخص نمودن اختیارات و محدوده خدمتی و شرح وظایف
ارائه برنامه خدمتی به خدمتگزار و در اختیار قرار دادن منابع مورد نیاز و دریافت گزارش شفاف از عملکرد و هزینه‌های مربوطه.

مفهوم سوم

ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همینطور حدود اختیارات را به کسانی که قرار است آن وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم. (مفهوم سوم خدماتی)
ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساساً و ذاتاً ظرفیت مدیریت این اختیار را ندارند و یا تمایلی به پاسخگویی کامل در مورد اعمال خود را ندارند. (مفهوم سوم خدماتی)
وقتی انجام کاری را از خدمتگزاران مورد اعتماد خود می خواهیم، باید بطور کامل و کافی موضوع آن را برایشان توضیح دهیم و باید حمایت موردنیازشان را فراهم آوریم. پس از راهنمایی و حمایت، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیری در مورد انجام وظیفه ای که به عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم. (مفهوم سوم خدماتی)

1- گروهها چرا اختیار را به ساختار خدماتی واگذار می‌کنند؟
 
گروه‌های NA‌حافظ مسئولیت و اختیار نهایی ساختار خدماتی هستند که خود آن را بوجود آورده‌اند. اما با این حال اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم‌گیری برای اتمام هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی بکنند وقت و انرژی کمی برای جلسات پیام بهبودی خواهند داشت.

2- چرا آزادی عمل و واگذاری اختیار؟

واگذاری اختیار میتواند هم به گروه‌ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد.
گروه‌های ما هم که نیاز به تصویب تمام تصمیماتی را که از طرف آنها در امور خدماتی گرفته می‌شوند ندارند، آزاد خواهند بود توجه خود را معطوف به رساندن پیام NA‌در جلسات خود نماید.
بعضی مواقع ما می‌ترسیم از اینکه واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد.

۳- خدمت در ساختار خدماتی هیئت‌ها و کمیته‌ها چگونه است؟

استفاده از طرح‌ها و دستورالعمل‌ها
دریافت حدود وظایف از طرف گروه‌ها
خدمتگزاران مورد اعتماد ما وقتی می‌توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند که ما بدان‌ها در بکارگیری بهترین قضاوت‌شان برای انجام مسئولیت‌های‌شان آزادی بدهیم.
ساختار خهدماتی باید همیشه مستقیم در برابر کسانی که بدان‌ها خدمت می‌کند جوابگو باشد.
هیئت‌ها و کمیته‌ها باید با وجدان گروه جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه بکارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.
در صورتی اختیار لازم از


طرف گروه‌ها به ساختار داده می‌شود که از ارائه خدمات مورد نیاز NA‌اطمینان حاصل کنند.
ساختار خدماتی هر کاری که دوست دارد نمی‌تواند انجام دهد.
هر زمان که گروه‌ها احتیاج دارند میتوانند اختیار نهایی خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کنند.
گروه‌ها در مسائل روزمره به هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما، اختیار اجرایی لازم را می‌دهند تا کار محوله را انجام دهند.

4- دادن نمایندگی و وکالت یعنی چه؟ و به چه کسانی این وکالت از طرف گروه‌ها داده می‌شود؟

اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم و کسانی را برگزینیم که می‌شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه انجام وظایف محوله بکار می‌گیرند آن وقت می‌توانیم در مورد مفهوم واگذاری و تفویض (دادن نمایندگی و وکالت) احساس اطمینان و آسایش بنمائیم.
ظرفیت مدیریت اختیار را دارد.
تمایلی به پاسخگویی کامل در مورد اعمال خود داشته باشد.

5- در چه صورتی میتوانیم از خدمتگزاران مورد اعتماد انجام کاری را بخواهیم؟

باید بطور کامل و کافی موضوع خدمت را برایشان توضیح دهیم.
حمایت مورد نیازشان را فراهم کنیم.
پس از راهنمایی و حمایت باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم‌گیری در مورد انجام وظیفه‌ای که به عهده‌شان گذارده‌ایم به آنها بدهیم.
وقتی گروه‌ها اختیار کافی به ساختار خدماتی بدهند. دیگر نیازی نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم‌گیری نماید.

پیام


دادن اختیار می تواند یک مسئله ریسکی باشد, مگر این که وظایف مسئولانه انجام شود برای موثر واقع شدن مفهوم سوم ، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند . مهم تر از همه این است که ما باید در انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص بکنیم . ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساسا و ذاتا ظرفیت مدیریت این اختیار را ندارند و یا تمایلی به پاسخگوئی کامل در مورد اعمال خود ندارند . اما ، اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم ، و کسانی را برگزینیم که می شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله بکار می گیرند(کتابچه مفاهیم)

چه ترسهایی ممکن است در در به کارگیری این مفهوم ( مفهوم سوم ) به سراغ ما بیاید؟


بعضی مواقع ما میترسیم از این واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد. اما مفاهیم اول , دوم وسوم طراحی شده اند تا بی ان که دستان خدمت گزاران مورد اعتماد خود را ببندیم. کمک کنند مسئولیت خود را بر ساختار خدماتی حفظ کنیم. (کتابچه مفاهیم)

مفهوم چهارم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« رهبری موثر در معتادان گمنام ارزشی والا دارد. ویژگیهای رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرند . »

اعتماد لازم جهت واگذاری مطمئن اختیارات خدمت بر اساس انتخاب دقیق خدمتگزاران مورد اعتماد می باشد . در بند زیر ، ما تعدادی از ویژگیهایی را که باید هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد توجه قرار گیرند قید کرده ایم . هیچ رهبری نمونه کامل همه این ویژگیها نیست . اینها ایده آلهای رهبری موثر اند که هرخدمتگزار مورد قبول خدمتی خاص ، مناسبتر باشد تا قبول خدماتی دیگر . اگر از اعضا بخواهیم وظیفه ای را قبول کنند که توانائی انجامش را ندارند به خودمان ، انجمن و خدمتگزاران مورد اعتماد خود صدمه می زنیم .

 وقتی به ویژگیهای رهبری را که از او می خواهیم خدمت کند به دقت توجه کنیم ، می توانیم با اطمینان خاطر فضای لازم را برای به کار گیری آن ویژگیها فراهم کنیم . ما می توانیم به رهبران موثر اجازه و آزادی در خدمت بدهیم تا آنها نشان دهند که به ما پاسخگو هستند . به طور منظم کارهای خود را گزارش می کنند و در صورت لزوم خواهان راهنمایی بیشتر می شوند . این حقیقت است که رهبران ما ، خدمتگزاران مورد اعتماد می باشند و حکومت نمی کنند ، اما در همان حال ما از خدمتگزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم که ما را راهنمایی کنند . اگر در انتخاب آنها دقت لازم را کرده باشیم ، با اطمینان خاطر می توانیم به آنها اجازه دهیم که این کار را انجام دهند .

رهبری موثر در معتادان گمنام ارزش والایی دارد و مفهوم چهارم در مورد خصوصیات و کیفیتهایی که ما در هنگام انتخاب رهبر خود باید مورد توجه قرار دهیم صحبت می کند . باید به خاطر داشته باشیم که بسیاری از مسئولیتهای خدماتی به چیزی جز تمایل به خدمت نیاز ندارد . اگر چه بعضی از مسئولیتهای دیگر . مهارتهای خاصی را می طلبد ، ولی به هر حال انجامش بیشتر به بلوغ روحانی خدمتگزاران مورد اعتماد و استحکام شخصی او بستگی دارد . تمایل ، درک روحانی و قابل اعتماد بودن نشانه هایی قوی از رهبری است که ارزش والایی در معتادان گمنام دارد . باید به خاطر داشته باشیم ، که رهبران معتادان گمنام ، فقط آن کسانی نیستند که با رای ما انتخاب می شوند . امکان خدمت بدون چشم داشت از راههای گوناگون در معتادان گمنام وجود دارد . اعضای معتادان گمنام رهبری شخصی را با کمک در نظافت پس از برگزاری جلسات ، مراقبت و اهمیت دادن بیشتر به خوش آمد گوئی به تازه واردان انجمن و راههای بی شمار دیگر تمرین می کنند . به عنوان معتادان در حال بهبودی هر یک از ما می تواند نقش رهبری را با نمونه سازی در خدمت به انجمن ایفا کند . این روحیه متواضعانه خدمت به دیگران پایه و اساس مفهوم چهارم و رهبری را در معتادان گمنام شکل می دهد.

1: سنت دوم NA را بخوانید. آیا NA رهبر دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبری؟ آیا انجمنی که تصمیمات جمعی می گیرد به رهبر نیاز دارد؟
2: آیا گروه شما رهبرانی دارد؟ اگر دارد آنها چه کسانی هستند؟ به چه مفهوم می توان نام رهبری بر روی آنها گذاشت؟ آیا گروه شما می تواند بدون رهبر، گذران کند؟ آیا یک هیئت یا کمیته خدماتی می تواند بدون رهبر به کار ادامه دهد؟
3: بر طبق مطالب این مفهوم، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد باید در نظر گیریم؟ اساس واقعی رهبری در NA چیست؟
4: رهبری موثر در NA نه تنها می داند که باید چگونه خدمت کند، بلکه می داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد. در مورد چرخش رهبریت بحث کنید؟

5: رابطه رهبری در NA با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟

 


رهبری مؤثر در معتادان گمنام ارزش والائی دارد، ویژگی‌های رهبری، هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرند.


سؤال 1- سنت دوم NA را بخوانید، آیا NA رهبر دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبری؟ آیا انجمنی که تصمیمات جمعی می‌گیرد به رهبر نیاز دارد؟

ج- بله، رهبر دارد ولی حکومت نمی‌کند ویژگی‌هایی مثل فروتنی – شایستگی – صداقت دارد و برای تصمیم‌گیری‌های جمعی به رهبر نیاز است.

 

سؤال 2- آیا گروه شما رهبرانی دارد؟ اگر دارد، آنها چه کسانی هستند؟ به چه مفهوم می‌توان نام رهبری بر روی آنها گذاشت؟ آیا گروه شما می‌تواند بدون رهبر گذران کند؟ آیا یک هیئت یک کمیته خدماتی می‌توان بدون رهبر بکار ادامه دهد؟

ج- بله، رهبرانی دارد آنها اعضاء قدیمی هستند که با تأثیرگذاری روی اعضاء تازه‌واردان با خدمات به گروه و اعضای دیگر با خدمات در هیئت‌های خدماتی – خیر.


سؤال 3- بر طبق مطالب این مفهوم، چه مهارت‌ها و ویژگی‌های هنگام انتخاب خدمتگزار مورد اعتماد باید در نظر بگیریم؟ اساس واقعی رهبری در NA چیست؟

ج- فروتنی – تجربه – آشنایی با سنت‌ها و قدمها – عملکرد – مهارت خدماتی – شهامت – تصمیم‌گیری و همکاری و کمک‌گیری – هر کار خدماتی در NA باید در جهت پیام‌رسانی باشد.


سؤال 4- رهبری مؤثر در NA نه تنها می‌داند که باید چگونه خدمت کند، بلکه می‌داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد؟ در مورد چرخش رهبریت بحث کنید.

ج- موارد اعتماد بودن خدمت صادقانه خدمت کردن با فروتنی جهت واگذاری خدمت به دیگران.


سؤال 5- رابطه رهبری در NA با بهبودی چیست؟ و باز از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه‌ای دارد؟

ج- رابطه‌های رهبری با بهبودی در NA با گمنامی – عشق بلاعوض، ایثار و رابطه مستقیم با فرصت دادن به دیگران جهت خدمت بهتر.

1 - سنت دوم را بخوانید ایا انجمن رهبر دارد؟ اگر دارد چه نوع رهبری ؟ ایا انجمنی که تصمیمات جمعی میگرد به رهبر نیاز دارد ؟

بله . در سنت دوم به این نکته اشاره شده است که ما در انجمن معتادان گمنام رهبر داریم ، اما این رهبری به منظور خدمت به انجمن است و رهبران ما در برابر ما پاسخگو هستند و نمی توانند در خارج از چهارچوب انجمن کار کنند . ما رهبران خود را از میان کسانی انتخاب می کنیم که سابقه خوبی در خدمت کردن داشته باشند . داشتن عملکرد مثبت در انجمن و زندگی شخصی ، داشتن روشن بینی ، صداقت ، فروتنی ، و شهامت رهبری از ملاک های انتخاب رهبران ماست . ما کسی را انتخاب می کنیم که بتواند به بهترین نحوه ممکن ما را به هدف اصلی مان ( رساندن پیام و دادن سرویس به معتادان در حال عذاب ) سوق دهد . بله ، ما فکر می کنیم یک رهبر با تجربه و خدمتگذار ، گروه را به سمت هدف اصلی هدایت می کند . لذا لازم است که با توجه به تصمیم گیری گروهی مان ، رهبر هم داشته باشیم

2- ایا گروه شما رهبرانی دارد ؟ اگر دارد انها چه کسانی هستند ؟ به چه مفهومی میتوتن نام رهبری بر روی انها گذاشت ؟ ایا گروه شما میتواند بدون رهبر گذران کند ؟ ایا یک هیئت یا کمیته خدماتی میتواند بدون رهبر به کار ادامه بدهد ؟

بله . اعضاء با تجربه گروه هستند و در شرایط سخت و دشوار با راهنمایی ها و نظرات سازنده گروه را یاری کرده اند . به دلیل تجربه و سابقه خدمتی که این افراد دارند ( عملکرد خیلی مهم است ) ، می توانند الگوی مناسبی در گروه باشند . تجربه ثابت کرده هیچ گروه و کمیته ای نمی تواند بدون داشتن اعضاء با تجربه و خدمتگذار به حیات خود ادامه دهد . بنابراین داشتن رهبران آگاه ، متعهد و خدمتگذار برای انجمن معتادان گمنام امری لازم و حیاتی است .

3_بر طبق مطالب این مفهوم ، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد باید در نظر گیریم؟ اساس واقعی رهبری در معتادان گمنام چیست؟

داشتن فروتنی ، تواضع ، شهامت ، صداقت ، ایمان به رای و وجدان گروه ، پشتکار ، انتقاد پذیری و داشتن سابقه خدمت خالصانه از مهم ترین ویژگیهای رهبری در انجمن معتادان گمنام است . حرکت در چهارچوب اصول انجمن معتادان گمنام ، اصلی ترین و مهم ترین ویژگی رهبری ماست

۴_رهبری موثر در معتادان گمنام نه تنها می داند که باید چگونه خدمت کند ، بلکه می داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد . در مورد چرخش رهبریت بحث کنید .

چرخش خدمت و رهبری در انجمن لازم و امری حیاتی است . ما نمی توانیم در امر رهبری ، فقط به دو یا سه نفر اتکا کنیم . لازم است که تک تک اعضاء انجمن در وقت مناسب ، فرصت خدمت و رهبری را بدست آورند . همه گروه ها و کمیته های خدماتی به اعضاء خدمتگذار نیاز دارند و لازم است که خدمتگذاران با تجربه فرصت خدمت و تجربه رهبری را به افراد واجد شرایط بدهند . اگر رهبری و خدمت گردشی نباشد موجب بروز اختلاف و درگیری هایی می شود که ما را از هدف اصلی انجمن دور


می کند .

۵_ رابطه رهبری در معتادان گمنام با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟

نحوه رهبری در انجمن معتادان گمنام رابطه مستقیمی با بهبودی اعضاء و خود شخص خدمتگذار دارد . اگر خدمتگذار لایق پست خدمتی خود باشد ، فضای مناسبی برای بهبودی بوجود می آید و گروه با خدمتگذاران لایق است که رشد می کند! زیرا خدمت گذاران الگوی اعضاء دیگرند و یک خدمت گذار لایق هم به ایجاد فضای امن بهبودی کمک می کند و هم در نهایت نتیجه کار ( ایثار و از خودگذشتگی ) خود را در بهبودی شخصی اش می بیند .

مفهوم پنجم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ، باید محدوده تصمیم گیری و پاسخگوئی به وضوح تعریف گردد . »

کلید بکارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است که نیاز به انجام دارد . آسانترین راه ، به کار گرفتن این مفهوم ، از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم ، باید نوع اختیاری که جهت انجامش واگذار خواهیم کرد و نحوه پاسخگوئی آن مورد نظر قراتر گیرد . پس از آن یک خدمتگذار مورد اعتماد مشخص ، هیئت خدماتی ، یا کیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخگو بریا انجام این وظیفه انتخاب گردد . این اصل ساده در تمام خدمات معتادان گمنام از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود .

وقتی ما تصمیم می گیریم که یک وظیفه خدماتی خاص باید انجام شود و به وضوح    می گوئیم که کدام خدمتگذار مورد اعتماد یا هیئت خدماتی یا کمیته ، اختیار انجام این وظیفه را دارد ، از سردر گمی بی مورد جلوگیری می نمائیم . آنگاه دو کمیته نخواهیم داشت که سعی در انجام یک کار واحد داشته باشند . و دوباره کاری کنند و بر سر حدود اختیارات با یکدیگر مجادله کنند . گزارش های هر پروژه ، مستقیم از یک منبع تصمیم گیری ارائه می شود ، که حاوی بهترین اطلاعات ممکن است بدینگونه مسئولیت خدماتی محول شده ، سریع و دقیق انجام خواهد شد ، چون دیگر پرسشی در مورد اینکه چه کسی مسئول انجام آن است وجود نخواهد داشت . اگر مشکلی هم در پروژه ظهور کند . دقیقا می دانیم برای رفع آن به کجا مراجعه کنیم . وقتی روشن کنیم که اختیار هر مسئولیت خدماتی به چه کسی واگذار شده است از عهده انجام مسئولیتها بخوبی برخواهیم آمد .

وقتی محدوده تصمیم گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم ، محدوده پاسخگوئی را نیز مشخص کده ایم . همان طور که پیشتر در مفهوم چهارم دیدیم و در مفهوم هشتم نیز با آن روبرو خواهیم شد ، پاسخگوئی ویژگی اصلی خدمت در معتادان گمنام است . وقتی به خدمتگزاران مورد اعتماد خود مسئولیت انجام وظیفه خدماتی خاصی را می دهیم ، آنها را برای اختیاری که به آنها واگذار کرده ایم نیز پاسخگو می دانیم . از آنها انتظار داریم که در دسترس باشند . پیوسته پیشرفت خود را گزارش کنند و با ما در مورد مسئولیتهایشان مشورت نمایند . پاسخگوئی بدان معنا نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه به این معنی است که می خواهیم از تصمیم گیریهای خدمتگزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدانها محول کرده ایم باخبر باشیم . ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشد و اطلاعاتمان در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول کرده ایم به روز باشد ، تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کنیم و نقش داشته باشیم .

مفهوم پنجم کمک می کند که اختیاراتمان را در خدمت به معتادان گمنام مسئولانه واگذار کنیم . از طریق به کارگیری مفهوم پنجم . ما با خدمتگزاران مورد اعتماد خود قراردادی ساده و صریح می بندیم . از همان ابتدا ، آنها می دانند که از آنها چه می خواهیم و انتظار داریم چه تصمیماتی را خودشان بگیرند و تا چه حدی برای کار خدماتی که از جانب ما انجام می دهند پاسخگویشان می دانیم . به کارگیری مفهوم پنجم وظیفه ای نیست که آسان گرفته شود . مفهوم پنجم از ما می خواهد به دقت خدمتی را که می خواهیم انجام شود مورد نظر قرار دهیم . کسی که باید این کار ار انجام دهد مشخص کنیم . اختیار لازم جهت انجام کار را واگذار نمائیم و مراقب پاسخگوئی برای انجام وظایف باشیم .و به کارگیری آگاهانه مفهوم پنجم به سعی و کوشش نیاز دارد ، اما نتایج آن به زحمتش می ارزد.

 

1: آیا گروه شما وظایف خاصی را به افراد مخصوصی محول می کند؟ آیا این کار کمک می کند تا از انجام کارهای مهم اطمینان حاصل شود؟
2: آیا کسی در گروه شما از موقعیتی خبر دارد، که در گروه یا در یک هیئت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهده چند شخص یا چند کمیته واگذار شده باشد؟ چه اتفاقی افتاده و نتیجه چه بوده؟
3: اگر به سه نفر به طور مساوی اختیار جهت انجام یک کار واگذار شود، و آن کار انجام نشود، چه کسی باید جوابگو باشد؟

 


سؤال ۱_ آیا گروه شما وظایف خاصی را به افراد مخصوصی محول می کند؟ آیا این کار کمک می کند تا از انجام کارهای مهم اطمینان حاصل شود؟

درک؛

بله . در گروه ما وظایف ( پست های خدمتی ) به افراد خاص واگذار می شود . ما فکر می کنیم که این کار ضروری است ، چرا که می شود از یک شخص مشخص در مورد کاری که باید انجام بگیرد ، توضیح بخواهیم و در صورت کم کاری فرد مورد نظر ، در نهایت اگر خدمت او با اصول انجمن ناسازگار بود ، او را برکنار کرده و شخص واجد شرایط دیگری را انتخاب می کنیم . بدین ترتیب می توانیم اطمینان داشته باشیم که بهترین گزینه ممکن برای خدمت را داریم .

 

سؤال 2- آیا کسی در گروه شما از موقعیتی خبر دارد، که در گروه یا در یک هیئت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهده چند شخص یا چند کمیته واگذار شده باشد؟ چه اتفاقی افتاد و نتیجه چه بود؟

خیر . من شخصا در این مورد چیزی نشنیده ام . اما می دانم که اگر یک وظیفه مشخص به چند نفر واگذار شود و هر کدام حیطه کاری مشخصی نداشته باشند ، نمی توان از آنها در مورد کارشان بازخواست کرد . این کار باعث دوباره کاری و هرج و مرج می شود و در نهایت کارها زمین می ماند و به هدف اصلی ما ، ضربه می زند .

 

سؤال 3- اگر به سه نفر به طور مساوی اختیار جهت انجام یک کار واگذار شود و انجام نشود، چه کسی باید جوابگو باشد.

باید از گروه توضیح خواست! چون این مشکل به دلیل تفکیک نکردن شرح وظایف و نسپردن کار مشخص به هر نفر ، به وجود آمده است . پس گروه باید پاسخگو باشد . برای حفظ منابع مالی و انسانی گروه ، باید محدوده وظایف هر پست خدمتی از قبل معلوم باشد تا از اتلاف وقت ، انرژی و منابع مالی ( که به راحتی فراهم نشده ) جلوگیری شود .

 


سؤالات حاشیه ای

در جهت مفهوم پنجم

 

ارزش والای رهبری در ان ای؟

تجربه ای فروتنانه( درخواست برای قبول رهبری، خدمت و قبول مسوولیت)
شناخت و اگاهی( اشنایی با محدودیتها، نقایص و تواناییها)
درخواست فروتنانه( درخواست دایمی کمک، نصیحت و راهنمایی)
نشان دادن بهبودی روحانی( گزارشات واقعی و کامل، راستی و درستی در جهت شنیدن حرفهای دیگران)
پایبندی به اصول منطقی( ابزار، صلح، ابراز مخالفت، شهامت قبول اشتباهات)
روحیه تسلیم( مایل به صرف وقت و انرژی، مطالعه نشریات، مشورت با دیگران)

 

آیا مفهوم پنجم باعث محدود کردن خدمتگزاران و از بین رفتن خلاقیتها وتوانایی های فردیشان  می شود؟

مفهوم 5 و خلاقیتها و توانایی ها
پاسخگوئی بدان معنا نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه به این معنی است که می خواهیم از تصمیم گیری های خدمتگزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدان ها محول کرده ایم باخبر باشیم . ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشند و اطلاعات ما در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول شده است ، کمک میکند تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کرده و نقش داشته باشیم .(کتابچه 12 مفهوم)

 

چه ارتباطی بین مفهوم 3 و 5 وجود دارد؟

کلید بکارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است که نیاز به انجام دارد آسان ترین راه ، به کار گرفتن ان از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم ، باید نوع اختیاری که جهت انجام آن واگذار خواهیم کرد و نحوه پاسخ گوئی آن مورد نظر قرار گیرد . پس از آن یک خدمت گزار مورد اعتماد مشخص ، هیئت خدماتی یا کمیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخ گو برای انجام این وظیفه انتخاب گردد . این اصل ساده در تمام خدمات معتادان گمنام از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود . (کتابچه 12 مفهوم)

 


نظارت در مفهوم پنجم چه جایگاهی دارد؟

ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشند و اطلاعات ما در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول شده است ، کمک میکند تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کرده و نقش داشته باشیم.(کتابچه 12 مفهوم)

 


در رابطه با واگذاری وظایف خاص به افراد مخصوص چه چیزهایی ر اباید در نظر گرفت؟

1- توانایی انجام کار و داشتن وقت لازم جهت خدمت و داشتن روحیه خدمتها

2- گرفتن تجربه کافی در مورد وظیفه خدمتی خاص خود 

 3- شناخت ارزشهای و خدمتها

4- آگاهی لازم در مورد اصول 12 قدم سنت و مفاهیم  

5- قبل از انتخاب ابتدا وظیفه خدمتی و نوع اختیار آن مشخص شود

6- شناخت خدمتگزار و عملکرد آن در مورد خدمت قبلی

7- ویژگی‌های خدمتگزار مورد اعتماد طبق مفهوم چهارم در نظر گرفته شود، دقیق باشیم و مشخص


کنیم.

 

 

چه اتفاقاتی ممکن است پس از واگذاری یک کار خاص به چند نفر (چند کمیته) بیفتد؟


1- مشخص نبودن نقطه پاسخگویی  

 2- عملکردهای خود محورانه از جانب اعضاء

3- ایجاد سردرگمی به هدر رفتن منابع (وجدان – ایده – افراد – پول) و پایین آمدن کیفیت و تمایل خدمت در خدمتگزار ایجاد تنش و رنجش در خدمتگزاران

4- به خاطر افتادن اتحاد بین اعضاء و زیر سؤال رفتن سنت 1 و 5

5- به انجام نرسیدن خدمات و مسئولیت‌ها نحو احسن و نیمه کار ماندن خدمات

 

وظایف محوله و حدود اختیار و صلاحیت در تصمیم جهت پاسخگویی روشن و شفاف انتخاب کنیم. وقتی که محدوده تصمیم‌گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم محدوده پاسخ‌گوئی را نیز مشخص کرده‌ایم.

 پاسخ‌گوئی ویژگی اصلی خدمت در NA است.

یک کمیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرند و پاسخگو برای انجام این وظیفه انتخاب گردد وظایف را صحیح و دقیق انجام دهد.

 

مفهوم گزارش:

گزارش یعنی نوشتن: اهداف،برنامه ها، اقدامات، احتیاجات، امکانات، اطلاعات،موفقیت ها،موانع و مشکلات، درخواست ها، پیشنهادات٬ هزینه ها و سوالات

 

فواید گزارش شفاهی:

۱- از اتلاف وقت جلوگیری میشود
۲- در دسترس است.
۳- از کاغذ بازی جلوگیری میشود.


فواید گزارش کتبی:
۱- قابل استفاده میباشد.
۲- قابل بایگانی میباشد.
۳- تحریف نمیشود.
۴- قابل رجوع میباشد

 

ویژگی یک گزارش خوب ؛

1 .ساده
2 .قابل فهم
3 .روشن و شفاف و واضح
4.کامل
5 .سالم

 


اتمام مفهوم پنج خدماتی


برای آشنایی اجمالی با شرح وظایف هر یک از کمیته ها و هیئت های خدماتی
یک معرفی کوتاه و مختصر راجع به ساختارخدماتی خواهیم داشت.


نحوه سازماندهی انجمن های گمنام

چگونگی سازماندهی عمومی انجمن های گمنام و پست های خدماتی اعضا درقسمت های زیر شرح داده شده اند:

 

 گروه ها

انجمن های گمنام از گروه ها یا جلساتی که در رأس ساختار آنها قرارگرفته اند، تشکیل می شوند و این خود بدین معناست که گروه ها و اعضای معمولی مهمترین نقش را در انجمن ها ایفا می نمایند. طبق سنت چهارم، گروه های انجمن نسبت به هیچ مرجعی به غیر از وجدان گروه خودشان پاسخگو نیستند. هرگروه همواره مستقل است؛ به جز مواقعی که بر روی کل انجمن اثر بگذارد که در چنین شرایطی نیز هیأت امنای خدمات عمومی انجمن می تواند به مسائل مربوطه رسیدگی کند. گروه ها لایه درونی و زیربنای اصلی انجمن ها هستند و چون مستقل می باشند، به صورت  غیر رسمی اداره می شوند. آنها اجازه دارند که طبق تشخیص خودشان جلسات گروه را اداره کنند. این مساله که هر زمان حداقل دو نفر معتاد به منظور رساندن پیام و حفظ بهبودی خود گردهم آیند، یک جلسۀ انجمن دوازده قدمی تشکیل شده است، مورد قبول انجمن های گمنام می باشد. معمولأ هر گروه یک منشی، یک خزانه دار، یک نمایندۀ بین گروه، و یک مسئول نشریات دارد. کلیۀ این افراد براساس رای وجدان گروه در جلسات اداری انتخاب شده اند و دارای حداقل مدت زمان پاکی مورد نیاز نیز می باشند. هریک از اعضای گروه که درجلسات انجمن های گمنام خدمت می کنند، این کار را به مدت یک فصل و یا یک سال و به صورت کاملاً داوطلبانه و رایگان انجام می دهند. این خدمتگزاران هیچ برتری و اختیاری نسبت به سایر اعضای گروه ندارند. نظر به اینکه گروه ها ازکسی ورودی دریافت نکرده و درآمدی نیز ندارند، خدمتگزاران درگیر مسائل مالی نیز نمی شوند. معمولاً در طول جلسه سبد اعانات دست به دست می گردد و با جمع آوری حمایت های مالی اعضا، مخارج اجاره مکان، تهیۀ نشریات و پذیرایی با چای و قهوه و درصورت امکان پشتیبانی از سطوح بالاتر ساختار انجمن، تأمین می گردد. مسئولیت اصلی هر گروه مؤثر و قابل اطمینان بودن و همچنین استفاده از رهنمودهای دوازده قدم و دوازده سنت می باشد. گروه ها و جلساتی که در یک سطح جغرافیایی خاصی قراردارند یک ناحیۀ انجمن را تشکیل می دهند.

 

نمایندۀ بین گروه

هرگروه یا جلسۀ گروه، یک نمایندۀ بین گروه انتخاب می کند که به نمایندگی از طرف گروه مربوطه در جلسات اداری ناحیه یا استان شرکت می کند. این افراد، خدمتگزاران مورد اعتماد محسوب شده وهدف آن ها انتقال وجدان گروه به نواحی انجمن می باشد تا بدین طریق نظرات گروه در فرآیند تصمیم گیری لحاظ شود. 

 

کمیته ها

برای رساندن پیام بهبودی به طریقی که امکان آن برای گروه های محلی وجود ندارد،  به نوعی بدنۀ خدماتی در ساختار نیاز است. نمونه ای از فعالیت های چنین بدنه های ساختاری، چاپ نشریات و منابع اطلاعات عمومی، کمک به گروه های نو پا، ایجاد فصل نامه های بین المللی بهبودی، رساندن پیام در بیمارستانها و زندانها و همچنین کمک به اعضا در کشورهای دیگر برای شروع گروه های جدید می باشد

. برای انجام فعالیت های مذکور کمیته های بخصوصی مانند: امداد تلفنی، اطلاع رسانی، بیمارستانها، زندانها و… تشکیل می شوند. معمولاً برای پذیرفته شدن در چنین کمیته هایی حداقل مدت زمان پاکی خاصی مورد نیاز می باشد. 

 

ساختار کنفرانس/خدمات جهانی

کنفرانس یک انجمن، قسمتی از بدنه ساختار است که خدمات عمومی، در چارچوب آن فراهم می گردند. برگزاری یک کنفرانس روشی است که با استفاده ازآن وجدان کلیۀ گروه ها در رابطه با خدمات جهانی، به وضوح بیان شده و خواسته های آنها مورد توجه قرار می گیرد. این ساختاری است که اداره و یا مدیریت انجمن گمنام را به عهده داشته و از شنیده شدن صدای کل انجمن ها و ارائه خدمات درکلیۀ سطوح و تداوم آن تحت  هر شرایطی، اطمینان حاصل می نماید. خدمات جهانی طبق رهنمودهای دوازده مفهوم فعالیت می کنند. کلیۀ پست های خدماتی نیز به صورت چرخشی یا دوره ای اجرا می شوند. روحیۀ چرخش ازاصول حیاتی در ساختار هریک از انجمن ها است که ازاشغال شدن پی در پی پستهای خدماتی توسط همان خدمتگزار جلوگیری می نماید. این امرباعث می شود تا تعداد بیشتری از اعضای انجمن لذت خدمت کردن را تجربه کنند. پست های خدماتی ساختار انجمن های گمنام، بر اساس رأی گیری اعضای ساختار و به صورت چرخشی اعطا می گردند. رابط های ساختارهای خدماتی محلی درسطح همان ساختار و طبق برنامه ریزی قبلی انتخاب می شوند. خدمتگزاران ساختارخدماتی برطبق وجدان گروه همان ساختار انتخاب می شوند.

 


معرفی کمیته زندان‎ها و بیمارستان‎ها

کمیته فرعی زندان‎ها و بیمارستان‎ها (H&I) در جهت پیام رسانی به معتادانی که دسترسی کامل به جلسات NA را ندارند تشکیل شده است. این کمیته کار خود را به چند صورت در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی و مراکزی که معتادان در آن حضور داشته باشند انجام می‎دهند؛ این کمیته کار خود را به دو صورت انجام می‎دهد.
1- با در اختیار گذاشتن نشریات تایید شده دفتر خدمات جهانی انجمن معتادان گمنام برای معتادانی که دسترسی به جلسات NA را ندارند.
2- با برگزار کردن پنل‎های پیام رسانی توسط اعضای با تجربه و کار آزموده در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی.

وظیفه ما اطمینان از این که معتادان در بیمارستان‎ها و زندان‎ها و مراکز بازیابی که در جستجوی بهبودی‎اند هرگز لازم نیست بمیرند بدون آن که فرصت پیدا کردن راه بهتری برای زندگی به آنها داده شود. کلیه فعالیت‎های این کمیته لازم است به صورت گروهی انجام شود. هیچ عضوی از H&I در امور مراکز، دادگاه‎ها، بیمارستان‎ها، قضات و پزشکان دخالت نمی‎کند.همچنین خدمتگزاری در این کمیته مستلزم طی کردن دوره‎های آموزشی لازم با طرح و برنامه قبلی می‎باشد.

 


اصول روحانی خدمت در کمیته زندان ها و بیمارستان ها

اصول روحانی:اصول روحانی که در این کمیته حتماً می‎بایست رعایت شود تا این کمیته قادر به فعالیت باشد:
 
اتحاد
1- هماهنگی
2- ایثار
3- ایمان و تعهد به NA
4- صراحت و جسارت
5- مشورت و همفکری
6- وقت شناسی
7- دور اندیشی
8- گمنامی
9- صبر
10- پذیرش
11- مسئولیت‎پذیری

 

 کمیته روابط عمومی و اطلاع‌رسانی

این کمیته برای ایجاد و حفظ ارتباط با آحاد جامعه به منظور تشریح  برنامه های  انجمن معتادان گمنام و همکاری‌های لازم با سازمان ها و مجامع مختلف تشکیل شده است.

ارائه اطلاعات جامعی از برنامه دوازده قدم NA به مسئولان کشور، پزشکان، مشاوران، پرستاران، نیروی انتظامی، روحانیون، قضات و سایر اقشار جامعه از فعالیت های این کمیته می باشد.

ایجاد ارتباط و انجام هماهنگی های لازم با پزشکان، مشاوران ترک اعتیاد، روحانیون و قضات به منظور معرفی معتادان به انجمن دارای اهمیت فراوان است.

برگزاری کنفرانس‌ها، جلسات معارفه، برپایی غرفه‌ها و نمایشگاه‌ها و پاسخگویی به پرسش ‌های رسانه‌ها از جمله فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی این کمیته است.
منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران


 کمیته وب سایت و آدرس جلسات

وظیفه این کمیته به‌ روز رسانی فهرست جلسات و پاسخگویی به خطوط تلفن همراه NA در تمامی استان‌های کشور درباره آدرس و زمان برگزاری جلسات به مخاطبان است.

بخش دیگری از وظیفه این کمیته تهیه و جمع‌آوری اطلاعات و رویدادهای انجمن معتادان گمنام و بارگذاری آن در وب ‌سایت رسمی انجمن است.

همچنین در این وب سایت امکان ارسال شماره تلفن کمیته آدرس های مراکز استان های مختلف به مخاطبین تلفن همراه از طریق پیامک وجود دارد.
منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام

 

 خدمات نشریات

چاپ و توزیع کتاب، نشریات و لوح‌های فشرده صوتی مربوط به انجمن معتادان گمنام، بخش قابل توجهی از خدمات این انجمن به معتادان جویای

بهبودی است. همچنین برخی از نشریات به خط بریل برای نابینایان نیز تهیه و تولید شده است.

تاکنون بیش از ۶۰ عنوان کتاب و نشریه به ۴۷ زبان مختلف دنیا از جمله به زبان فارسی چاپ شده است.

منبع: سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 


دفتر مرکزی انجمن معتادان گمنام

دفتر مرکزی انجمن معتادان گمنام در راستای توسعه و بهبود فعالیت های خدماتی NA تاسیس شده و اهم فعالیت های آن به شرح ذیل می باشد:

  پاسخگویی به خطوط تلفنی از طریق تلفن گویا و مسئولین دفتر جهت راهنمایی تماس گیرندگان.

  پاسخگویی به درخواست های افراد، سازمان ها و موسسات از طریق کمیته های اجرایی

  محل کلیه نشست ها و پاسخگویی به سئوالات خبرنگاران، رسانه های جمعی  و همچنین علاقمندان به برنامه بهبودی معتادان گمنام

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 

کمیته کارگاه های شورای منطقه ایران

 

کمیته کارگاهی ابزاریست در جهت ارتقاء سطح آگاهی اعضاء و تبادل تجربه در مورد منابع گوناگون و بهبود بخشیدن ساختار خدماتی و بررسی چالشهای خدماتی در راستای رسیدن به تجربیات و راهکارهای مناسب.

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 

 

کمیته فصلنامه پیام بهبودی؛

جهت نشر و تهیه فصلنامه های پیام بهبودی شکل گرفته است.

 

 

معرفی دفتر خدمات جهانی شعبه ایران


منظور از خدمات جهانی، خدماتی است که کلا" با مسائل ونیاز های NA سروکار دارد.ونیز آن خدماتی که NA به اعضاء وگروههایش وبه جامعه ارائه می کند.

مقصود اصلی از خدمات جهانی ما ارتباطات، هماهنگی، ارائه اطلاعات، راهنمائی وهمکاری است ما این خدمات را فراهم می کنیم تا گروهها واعضایمان بتوانند با موفقیت بیشتر رسالت بهبودی بخشیدن به معتادان را انجام دهند ودر نتیجه برنامه های بهبودی ما بتواند برای معتادان در هر کجای دنیا بیشتر قابل دسترس باشد

 در حال حاضر 4 دفتر خدمات جهانی در سطح دنیا مشغول به فعالیت می باشد.

که تنها  دفتر آسیایی در ایران است


تاریخچه
دفتر خدمات جهانی – شعبه ایران

این دفتر به خاطر رشد بی سابقه NA  در ایران در سال 2005 میلادی (1384 شمسی) تاسیس گردید تا بتواند نیازهای انجمن در ایران را برطرف کند. دفتر خدمات جهانی شعبات دیگری نیز در بلژیک و کانادا دارد اما دفتر ایران با مجوز کنفرانس و هیئت امناء تنها شعبه‌ای است که در کنار دفتر اصلی اجازه چاپ نشریات و تولید چیپ و سکه و دیگر اقلام با آرم NA را دارد. زیرا به علت تقاضای زیاد و مشکلات موجود در حمل و نقل و ورود نشریات و دیگر محصولات امکان نداشت تا مانند شعبه بلژیک یا کانادا نیازهای خود را از طریق دفتر اصلی تهیه کند.

دفتر خدمات جهانی – شعبه ایران در حال حاضر به کمک شورای منطقه ایران در حال سرویس دهی به کل انجمن در ایران است. و سعی دارد تا با اهدای نشریات به گروههای تازه تاسیس و حمایت معنوی و مالی از NA در ایران به رشد هر چه بیشتر انجمن کمک کند. در عین حال هر زمان که کارگاه یا گردهمایی از طرف خدمات جهانی در یکی از کشورهای همسایه برگزار شود، سعی کرده و خواهد کرد تا تسهیلاتی را از قبیل پرداخت هزینه تعدادی از خدمت‌گزاران جهت شرکت در این کارگاه‌ها را فراهم نماید. در ضمن این دفتر به تمام گروههای فارسی زبان در سراسر جهان از قبیل افغانستان، بحرین، قبرس، یونان، سوئد، انگلستان، آلمان، هلند، بلژیک و غیره سرویس می‌دهد و در صورت لزوم نشریات رایگان در اختیار آنها می‌گذارد.

این شعبه هر ماه گزارش مالی خود را در اختیار دفتر اصلی می‌گذارد که پس از بررسی هر فصل جهت بررسی مجدد در اختیار هیئت امناء گذاشته می‌شود و در اصل هیئت امناء سالی 4 بار حساب‌های شعبه ایران و دیگر شعبات خدمات جهانی و دفتر اصلی را بررسی می‌کند. در ضمن سالی یک‌بار هم یک شرکت حسابرسی حرفه‌ای، دفاتر و حساب‌های دفتر اصلی و شعبات آن را که شامل ایران هم می‌شود، حسابرسی کرده و گواهی‌نامه‌ای دال بر صحت دفاتر صادر می‌کند.

تا کنون رسم بر این بوده که دفتر اصلی گزارش مالی خود و شعبات خود را سالی یک‌بار در اختیار کنفرانس خدمات جهانی قرار می‌داده و هم چنین آن را در سایت خدمات جهانی می‌گذاشته است. اما از آنجا که خیلی از اعضاء انجمن در ایران با خواندن زبان انگلیسی مشکل دارند یا به اینترنت دسترسی ندارند و همین‌طور آغاز و پایان سال در ایران با اکثر کشورهای جهان متفاوت است، لذا دفتر اصلی و هیئت امناء استثناٌ موافقت نمود تا از این پس شعبه ایران به غیر از گزارشی که به زبان انگلیسی در اختیار کنفرانس قرار می‌گیرد یا در سایت گذاشته می‌شود، گزارشی به زبان فارسی در ابتدای هر سال شمسی برای سال قبل در اختیار انجمن ایران قرار دهد.

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران


 

مفهوم ششم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« وجدان گروه وسیله ای روحانی است ، برای دعوت از خداوند مهربان تا بر تصمیمات ما تاثیر گذارد. »

وجدان یک توانائی روحانی ضروری و حس درونی تشخیص درست و غلط برای ما است . درکی درونی است که هر یمک ا ما ممکن است در تفکرات شخصی خود با آن در مورد بهترین راه مشورت کنیم. در کتاب اصلی ما از وجدان به عنوان « ویژگی والای روحی و احساسی » که « عمیقا تحت تاثیر مصرف مواد مخدر قرار گرفته بود » صحبت شده است. با به کارگیری قدمها ، ما خواهان احیای آن و فرا گرفتن استفاده از آن می شویم. به همان نسبت که ما اصول روحانی را در زندگیمان به کار بندیم ، به همان نسبت تصمیمات و اعمال ما کمتر  تحت تاثیر علائق شخصی قرار می گیرد . و بیشتر تحت تاثیر چیزی قرار می گیریم که وجدان مان می گوید درست است.

وقتی معتادانی که وجدان شخصی آنها از طریق کارکرد قدم ها بیدار شده ، چه در گروه معتادان گمنام و چه در جلسات کمیته های خدماتی ، گرد هم بیایند تا مسائل مربوط به خدمت را بررسی کنند ، آنها آماده اند تا در به وجود آوردن یک وجدان گروهی نقش داشته باشند. به کار گرفتن وجدان گروهی ، عملی است که اعضای ما بیداری روحانی حاصل از دوازده قدم را مستقیما در حل مسائلی که بر معتادان گمنام اثر می گذارد ، دخالت می دهند و به همین دلیل موضوعی است که باید بیشترین تاثیر را بر ملاحظات دقیق ما داشته باشد.

اگر چه وجدان گروهی ، خود به تنهایی ابزار تصمیم گیری نیست ، اما پدید آوردن یک وجدان گروهی ، جزئی ضروری در فرآیند تصمیم  گیری معتادان گمنام است. برای تشخیص تفاوت این دو باید نگاهی به زندگی شخصی خود داشته باشیم. مردمانی که زندگیشان با روحانیت آمیخته است ، اصولا قبل از گرفتن تصمیمات مهم ، دعا و مراقبه می کنند . نخست ، به منبع نیروی روحانی و دانش مان توجه می کنیم و سپس برای راه و طر یقی که در پیش داریم طرح ریزی می نمائیم . این ساده لوحانه است که ادعا کنیم خداوند بطور خودکار ما را در همه تصمیم گیری ها راهنمائی می کند و فرقی هم نمیکند که قبل از تصمیم گیری از او خواسته باشیم تا بر تصمیمات ما اثر بگذارد یا نه. این موضوع در مورد وجدان گروهی و تصمیم گیری جمعی نیز صادق است .

پدیدآوردن یک وجدان گروهی جمعی ، باعث دستیابی ما به راهنمائی روحانی برای تصمیم گیری در مورد خدمات می شود . ما با هم به دعا یا مراقبه می کنیم. مشارکت می نمائیم و با یکدیگر سنتها را بررسی می کنیم و از نیروی برتر درخواست راهنمائی می کنیم. گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های مت اغلب از رای گیری به عنوان ابزاری خشن برای ترجمه راهنمائی روحانی ، به تصمیم و کلام استفاده می کنند . اگر چه برخی مواقع ، به رای گیری نیازی نیست و با پیگیری یک بحث فعالانه و متفکرانه کاملا آشکار می گردد که وجدان گروهی جمعی از ما انتظار چه کاری را در موقعیت خاص زمانی دارد. همان طور که ما خواهان قویترین اتحاد روحانی در معتادان گمنام هستیم . در تصمیم گیریها نیز خواهان هم رایی و اتفاق آرا هستیم و نه صرفا رای اکثریت ، هر چقدر در بررسی نظرات خود دقت بیشتری بکنیم ، احتمال رسیدن به اتفاق آرا بیشتر می شود و به رای گیری جهت کمک برای ترجمه وجدان گروهی به تصمیمی جامع نیاز نمی افتد.

وقتی در حال تصمیم گیری برای خدمات خاصی هستیم ، رای گیری و توافق ممکن است برای وجدان گروه میزان باشد . اگر چه ، وجدان گروهی می تواند نه صرفا در هنگام تصمیم گیریها بلکه در همه امور انجمن ما به چشم آید. فرآیند ترازنامه نویسی گروهی نمونه خوبی برای این مورد است. وقتی اعضا یک گروه معتادان گمنام گرد هم می آیند تا تاثیرات و اقدامات گروه خود را در انجام هدف اصلی اش بررسی کنند ، هر یک از آنها به مشاوره با وجدان خود می پردازد تا نقش شخصی خود را در حیات گروه ببیند . و به همین طریق نیازها و نگرانی های گروه را در کل در نظر خواهد آورد. در اینگونه نشستهای ترازنامه نویسی ممکن است هیچ گونه تصمیم خاصی گرفته نشود. اما یک ارتقا آگاهی روحانی در بین اعضا گروه ، در مورد نیازهای معتادان که هنوز در عذابند و همین طور نیازهای اعضای گروه به وجود می آورد.

معتادان گمنامنمونه ای دیگر از وجدان گروهی ، که بدون ارتباط با مسائل خدماتی شکل می گیرد و هر یک از ما به راحتی می توانیم آن را درک مکنیم ، هر روز در جلسات بهبودی ما پیدا می شود . برای مثال خیلی از مواقع ، ما با مشکلاتی شخصی ، در جلسات معتادان گمنام شرکت می کنیم و از تجربیات معتادان در حال بهبودی . آسایش و نیازهایی متفاوت با یکدیگر با ما در مورد بیداری روحانی که از طریق قدم های دوازده گانه در زندگیشان پیدا کرده اند صحبت می کنند . از تنوع موجود در گروه یک پیام مشترک برمی خیزد ، پیامی که می توانیم در زندگی خود به کار بندیم که همان پیام بهبودی است . در این پیام ما به « ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر » پی می بریم. در ضمن پیام وجدان گروهی را نه فقط در مورد مسائل خدماتی ، بلکه در مورد رشد روحانی نیز در می یابیم.

 وجدان گروهی وسیله ای برای دعوت جمعی از نیروی برتر جهت تاثیرگذاری بر تصمیم هایمان است. زمانی که بهبودی شخصی خود را با جدیت پیگیری می کنیم و خواهان آن می شویم که بیداری روحانی جاری امکان به کارگیری اصول برنامه را در همه امور و همین طور در امور خدماتی برایمان بیشتر سازد ، در حال به کارگیری مفهوم ششم هستیم .  وقتی که نه فقط به کلمات بلکه به نهفته در ورا جملات اعضا ی دیگر گوش می دهیم . مفهوم ششم را به کار گرفته ایم. در تصمیم گیری خدماتی وقتی خواهان خدمت به دیگران می شویم و نه خدمت به خود ، مفهوم ششم را به کار گرفته ایم. در گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته هایمان وقتی از خداوند مهربان دعوت می کنیم که بر تصمیم گیریهایمان در ارتباط با خدمت تاثیر بگذارد مفهوم ششم را به کار گرفته ایم.

 

 1: منظور ما از این که می گوئیم NA یک جمعیت روحانی است، چه می باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟
2: آیا (وجدان گروه) فقط نام دیگری برای (رای گیری) درNA می باشد؟ (وقتی که می گوئیم بیائید برای این مسئله وجدان گروه بگیریم) به چه صورتی وجدان گروه از پروسه تصمیم گیری متمایز می شود؟ به چه صورت وجدان گروه یک جزء بنیادین در پروسه تصمیم گیری می باشد؟

 3: سنت دوم NA را بخوانید. آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می باشد، یا این که کمک می کند تا این سنت برای ما واضع تر و روشن تر شود؟
 4: سنت دوازدهم NA را بخوانید. بکارگیری مفهوم ششم چگونه به ما کمک می کند که هنگام تصمیم گیری اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم؟
 5: به غیر از مواقع تصمیم گیری، در چه زمینه های دیگری در زندگی انجمن ما، می توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم؟

 


سوالات مفهوم خدماتی
ششم


مفهوم ششم؛

1_ منظور ما از این که می گوئیم معتادان گمنام یک جمعیت روحانی است ، چه می باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟


انجمن معتادان گمنام یک انجمن روحانی است و ما در فرایند کارکرد قدمها متوجه شدیم که بیماری اعتیاد ابعاد مختلفی دارد و مهمترین بعد آن بخش روحانی آن است . به همین دلیل فرآیند تصمیم گیری و راهکارهایی که برای اجرا و پیش برد هدف اصلی انجمن ارائه می گردند همگی روحانی هستند .

 


مفهوم ششم؛

2_ آیا وجدان گروه فقط نام دیگری برای کلمه رای گیری در انجمن معتادان گمنام می باشد؟ ( وقتی که می گوئیم بیائید برای این مسئله وجدان گروه بگیریم ) به چه صورتی وجدان گروه از پروسه تصمیم گیری متمایز می شود؟ به چه صورت وجدان گروه یک جزء بنیادین در پروسه تصمیم گیری است؟


خیر . تصمیم گیری و رای گیری لزوما به معنی وجدان گروه نیست . گاهی به دلیل عدم آگاهی تصمیمی گرفته می شود که وقتی به وجدان قاطع گروه مراجعه می کنیم می بینیم با تصمیم گرفته شده فرق می کند! یعنی اعضاء تصمیم گیرنده با ابزارهای غیر روحانی تصمیم هایی می گیرند که تحت تاثیر نواقص آنها است! فقط زمانی می توانیم بگوییم رای گروه ، وجدان قاطع گروه است که اعضاء گروه تجربه کارکرد دوازده قدم و سنت را داشته و به بیداری روحانی رسیده باشند .

 

مفهوم ششم؛

سؤال 3- سنت دوم NA را بخوانید. آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می‌باشد. با این که کمک می‌کند تا این سنت برای ما واضح‌تر و روشن‌تر شود.

 

 

خیر . مفهوم ششم به ما یاد می دهد که چگونه سنت دوم را رعایت کنیم . برای رسیدن به اراده خداوند ، لازم است که همه اعضاء گروه در مورد تصمیمی که قرار است گرفته شود آگاه باشند . رهبران ما در اینجا فقط نقش آگاهی دهنده را دارند و نباید نظرشان را به گروه القاء و تحمیل کنند

 

مفهوم شش
سؤال 4- سنت دوازدهم NA را بخوانید. بکارگیری مفهوم شش چگونه به ما کمک می‌کند که هنگام تصمیم‌گیری اصول را با شخصیت‌ها ترجیح دهیم؟

 

زمان رای گیری و جلسات اداری باید یادمان نرود که برای چه آنجا هستیم . ما یک هدف اصلی داریم و آن رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است . منافع مشترک ما در گرو به سرانجام رساندن این هدف است . یادآوری دائم این موضوع کمک موثری به تک تک اعضاء (در زمان رای گیری ) می کند . لازم است که در جلسات اداری به موضوع مورد رای گیری به نحو شایسته ای پرداخته شود و صحبت های موافق و مخالف شنیده شود . رهبران ما حق ندارند نظر خود را به گروه تحمیل کنند . نقش رهبران و یا خدمتگذاران ما دادن آگاهی به گروه است . ما در انجمن معتادان گمنام رای ویژه نداریم . این به این معنی است که هر کس که عضو انجمن معتادان گمنام است فقط یک حق رای در تصمیم گیری ها دارد و نمی تواند رای خود را به دیگران تحمیل کند . همچنین اعضاء گروه ها موظف هستند که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهند و در هنگام تصمیم گیری ها با آگاهی کامل و بدون پیروی ( در برخی از جلسات اداری رای گیری ها تحت تاثیر روابط راهنما و رهجو است ) از دیگران رای بدهند

 

مفهوم شش
سؤال 5- به غیر از مواقع تصمیم‌گیری، در چه زمینه‌های دیگری در زندگی انجمن ما، می‌توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم.

 

 

سنت های انجمن معتادان گمنام یکی از کاربردهای وجدان گروهی است و در اثر پذیرش و اتحاد اعضاء انجمن به دست آمده است . در زندگی شخصی هم احترام به رای گروه لازم است تا کارها به پیش برود . مثلا در خانواده ( که خود یک گروه است ) اگر قرار باشد هر کس ساز خود را بزند و توجهی به منافع مشترک خانواده نداشته باشد ، سنگ روی سنگ بند نمی شود! در خانواده هم باید صدای مخالف شنیده شود و نباید تک روی کرد حتی اگر آن شخص پدر خانواده باشد . لازم است که همه اعضاء خانواده در روند تصمیم گیری شرکت کنند و نتایج تصمیم خود را چه درست و چه اشتباه ببینند . فقط از این راه است که شخص و گروه رشد می کند و تضمینی است برای تصمیم گیری های بی عیب و نقص در آینده . هر چه به گروه فرصت تصمیم گیری بیشتر بدهیم ، به ارتقاء روحانی آن کمک کرده ایم و به وجدان گروهی بیدار و آگاه ( خواست خدا ) نزدیکتر شده ایم .

 


حاشیه های مفهوم شش


منظور از این که می‌گوییم NA یک جمعیت روحانی است. چه می‌باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم‌گیری متفاوتی با دیگر سازمانها دارد؟


این که می گوییم یک جمعیت روحانی صدق به این میکند که اصول روحانی در میان این جمعیت کاربرد پیدا میکند لازم به ذکر است قبل پیوستن به جمع به هیچ عنوان از ساختار بیماری اعتیاد آگاهی نداشتم اما در کنار این دوستان خیلی از مسائل


برایم باز شد همان طور که در کتاب پایه فصل اول خیلی از این موراد را برایم باز کرد حالت هایی که یک فرد معتاد در مقابل بیماری اعتیاد داشت

1از نظر جسمی >>>>ناتوان
2از نظر روانی>>> نادان
3 از نظر روحی >>>نگران

اما این نگرش وقتی با اصول در کنار این جمعیت بودم راه تازه ای را بوجود آورد تا تصمیم گیری های مثبتی داشته باشم و از دوستان کمک گیرم تا به موارد زیر بیشتر برسم

1از نظر جسمی>>>> مسئول
2از نظر روانی>>>> سازنده
3 از نظر روحی >>>>برگشت به اجتماع


در تصمیم‌گیری‌ها ما خواهان چه چیزی هستیم؟

همانطوری که خواهان قوی‌ترین اتحاد روحانی در معتادان گمنام هستیم، در تصمیم‌گیری‌ها نیز خواهان قوی‌ترین اتحاد در معتادان گمنام هستیم.
در تصمیم‌گیری‌ها ما خواهان هم‌رأیی و اتفاق آرا هستیم نه صرفاً رأی اکثریت.
اجماع نظرات برای ما مهمتر از رای گیری می باشد. برای همین اگر امکان داشت بایستی آنقدر بحث و تبادل نظر نمائیم تا به وحدت عقیده دست یابیم و نیازی به رای گیری نباشد.


معرفی شرح وظایف خدمتگزاران
ساختارها

 

وظایف خدمتگزاران ساختار خدماتی (مسئولین اداری و کمیته های فرعی)


( نمایندگان بین گروهی )
نمایندگان بین گروهی، گروهای خود را به کل انجمن معتادان گمنام ربط می دهند. در ضمن اکثر گروه ها علی البدلی برای نماینده خود انتخاب می کنند تا در صورت نیاز جای خالی نماینده اصلی را پر کند. نمایندگان بین گروهی نقش دوگانه دارند. از طرف گروه شان در کمیته شهری حضور پیدا می کنند و شمه ای از احساسات و نظرات گروه خود را به ساختار خدماتی القا می نمایند و در ضمن اطلاعاتی از مسائلی که در دنیای بزرگتر معتادان گمنام در کل در حال اتفاق افتادن است را برای گروه ها با خود برمی گردانند.


( گرداننده )
گرداننده ی کمیته شهری مسئول برپایی جلسات کمیته و همین طور باید ثبات قدم، با روحی آرام و فکری روشن باشد.


( نایب گرداننده )
مسئولیت اولیه نایب گرداننده هماهنگی با کمیته های فرعی کمیته شهری می باشد. نایب کمیته شهری در تماس دائم با مسئولان کمیته های فرعی می باشد، تا از پرو ژه ها و مشکلات آن ها مطلع باشد.


( منشی )
منشی تمام کاغذ بازی کمیته را انجام می دهد. کاری بس سخت و دشوار. اولین مسئولیت او یادداشت کلیه وقایع جلسات کمیته شهری به طور واضح و توزیع یاداشت وقایع ( صورت جلسه ) در بین شرکت کنندگان در کمیته در مدت زمان مقرر، بعد از هر جلسه می باشد.


( خزانه دار )
خزانه دار اعانات را از گروه دریافت می کند، حساب بانکی کمیته شهری را رتق و فتق می نماید، کرایه محل جلسات کمیته را پرداخت میکند، هزینه هایی که مسئولان، رهبران ( گردانندگان ) کمیته های فرعی داشته اند را می پردازد، پرونده حساب و کتاب دقیقی از همه داد و ستدها تنظیم می کند و در هر جلسه کمیته شهری گزارش مالی را ارائه می نماید. به عنوان اداره کننده سرمایه جمع آوری شده و کلی ناحیه، خزانه دار هم چنین مسئول است که یک بودجه سالانه برای کمیته شهری در نظر بگیرد.

( رابطین )
رابطین باعث حفظ تماس کمیته شهری خود با دنیای بزرگ تر معتادان گمنام می گردد که این کار را توسط ارائه ای اطلاعات در مورد فعالیت های کمیته های همجوار و کارها و اجرائیات ناحیه و منطقه اجرا و حمایت می شوند را گزارش داده و درباره امور کمیته های فرعی و اعلام مطالب مهمی که در سطوح مختلف خدماتی درباره آن ها بحث می گردد،اطلاعاتی به اعضای کمیته خود خواهد داد.
منطقه و ناحیه های تحت پوشش آن هر دو به تبحر و مطلع بودن عضو کمیته منطقه درباره خدمت و اصول،اتکا می کنند و بدان بستگی دارند آنها باید با سنت های 12 گانه و مفاهیم 12 گانه که پایه و بنیان خدمت در انجمن ما می باشند، کاملاً آشنا باشد. آشنایی با کلیه راهنماهای خدماتی که تاکنون چاپ شده و همین طور بولتن های مختلف و منابع موجود در انجمن را در دسترس داشته باشد.

منبع؛ کتاب راهنمای خدمات محلی


وظایف خدمتگزاران ساختار خدماتی (مسئولین اداری و کمیته های فرعی)

 

( بیمارستان ها و زندان ها )
کمیته فرعی بیمارستان ها و زندان ها، پانل هایی را اداره می کند که پیام معتادان گمنام را به معتادانی که اغلب راه دیگری برای شنیدن این پیام ندارند، برساند. پانل های درمانی برای بیمارانی که در مراکز درمانی معتادان، مراکز روانی و جوامع درمانی در کل برپا می گردنند و پانل های اصلاحی برای بازداشت گاه ها و بیمارستان هایی که مربوط به زندان می باشند، برپا می کنند.


( اطلاع رسانی )
ماموریت اصلی کمیته فرعی اطلاع رسانی در کمیته شهری شما، این است که معتادان و افراد دیگر را در جامعه از موضوع در دسترس بودن پیام معتادان گمنام مطلع کند. خدماتی که توسط کمی


ته های فرعی اطلاع رسانی ارائه می گردد از یک کمیته تا کمیته دیگر با هم تفاوت فراوان دارند. ساده ترین نوع پروژه اطلاع رسانی، چاپ و توزیع کارت ( آگهی ) که به منازل و مکان های مختلف در سراسر کمیته توزیع می شود و اعلام می نماید که معتادان گمنام در دسترس می باشد و جهت اطلاعات بیشتر باید با تلفن معتادان گمنام محلی تماس گرفته شود و یا در جلسات معتادان گمنام شرکت کنند.اکثر کار اطلاع رسانی در وهله ی اول سعی به ترغیب افراد برای تماس گرفتن با خطوط تلفنی محلی جهت دریافت اطلاعات بیشتر در مورد معتادان گمنام می باشد.


( آدرس جلسات )
مسئولیت کمیته آدرس جلسات به روز کردن اطلاعات جلسات بهبودی می باشد که باید لیست جلسات نشان گر روز، ساعت، محل و اطلاعات لازم در مورد جلسات محلی معتادان گمنام باشد. برنامه جلسات اغلب نشان دهنده موارد ذیل است.
* جلسه " باز " است یا " بسته "
* نوع فرمت جلسه (مشارکت آزاد، کارکرد قدم ها و غیره)
* محدویت مربوط به محل جلسه (سیگار کشیدن ممنوع و غیره)
* خدمات جانبی و اضافی (قابل دسترس برای صندلی چرخ دار، در دسترس بودن مترجم زبان،علائم برای ناشنوایان و غیره)
* آیا جلسه توسط گروه خاصی برگزار می گردد
(برای مثال گروه مردان، زنان و جلسات خاص)


( نشریات )
کمیته فرعی نشریات، مقدار متنابهی از کتب معتادان گمنام و جزوات آن را همیشه در دست دادر تا گروه های محلی بتوانند آن ها را خریداری کنند.


( فعالیتها )
مجالس پیک نیک، کمپینگ، جلسات سخنرانی خاص و این گونه موضوعات توسط کمیته فرعی فعالیت های کمیته شهری برپا می گردنند. فعالیت های این چنینی می تواتد حس نزدیکی و اتحاد بهتری را به اتجمن محلی معتادان گمنام القا کند.


( کارگاهها )
روزهای آموزش وکارگاهها که توسط کمیته های فرعی در ساختار NA حمایت می شوند ابزارهای ارزشمندی برای افزایش آگاهی اعضا در مورد کارهای ساختارNA می باشند و برای اکثر زمینه های خدماتی و بهبودی جهت تبادل تجربه و همسان سازی اعضای NA جلساتی برگزار می نماید.


( چیپ و سکه )
به علت گستردگی اعضا و جلسات NA در ایران بعضی از کمیته ها به علت نیاز گروهها و همچنین در دسترس بودن این نوع خدمات در NA ایران به عنوان یکی از خدمات رسمی شناخته شده است. و معمولاً این نیاز را در قالب سنت چهارم انجام می گیرد و ممکن است در دیگر ساختار دنیا این نوع خدمات به گونه ای دیگر باشد.

منبع کتاب راهنمای خدمات محلی می باشد. به جزء چیپ و سکه

 

 

مفهوم هفتم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« همه اعضای یک کمیته خدماتی ، مسئولیتی قابل توجه در مورد تصمیمات آن کمیته به عهده دارند ، پس باید اجازه داشته باشند تا به طور کامل در فرایند تصمیم گیری شرکت کنند . »

مفهوم هفتم راهی برای به کار بردن اصل وجدان گروه در حوزه خدماتی است، این مفهوم پیشنهاد می کند که هر کمیته خدماتی بابیست همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم گیری های آن کمیته تشویق کند . چون با گردهم اوردن نظرات متفاوت انها ، به کمیته خدماتی مان فرصت می دهیم تا وجدانم گروهی کاملا آگاه و متعادل به وجود آورد و ما را به تصمیمات حساس و منطقی رهنمون سازد .

هیئتهای خدماتی ، کمیته های ما . نشانگر تلاقی نظرات و تجارب در معتادان کمنام هستند . آنچه هر یک از اعضا وقف تصمیم گیریها مکی کنند ، مهم است . نحوه شرکت و حضور در سطح کاملا ساده است : اگر شما عضو یک گروه هستید ، می توانید کاملا در تصمیم گیریهای گروه شرکت کنید . نحوه شرکت و حضور در تصمیم گیریهای هیئتهای خدماتی و کمیته ها به درگیری بیشتری نیاز دارد ، اما همین اصول نیز در آنجا کاربرد دارد . بیان آگاهانه و آزادانه وجدان شخصی ، جزئی ضروری در وجدان گروهی در هر سطحی است.

خدمات در معتادان گمنام کوششی گروهی است . نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمتگزاران مورد اعتماد همگی ، نه فقط در برابر یک حوزه ، بلکی در برابر انجمن معتادان گمنام در کل مسئول هستند . شرکت و حضور هر یک از اعضا ارزش بسیاری دارد ، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم .

مقررات خاصی برای به کارگیری مفهوم شرکت و حضور ، در شرایط مختلف وجود ندارد . در یک فضای آکنده از عشق ، احترام متقابل ، و بحث ادقانه هر عضو از کمیته خدماتی می تواند برای هر مسئله ای به راحتی تصمیم بگیرد . در موارد مهم که بر گروهها اثر می گذارد ، کمیته خدماتی مستقیما از گروهها درخواست راهنمائی می کند . اگر جه در اکثر موارد کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیتها محوله از طرف گروه ، استفاده می کند و مسائل را در جلسات خدماتی به نحوه معمول رتق و فتق می کند .

اصل روحانی ، گمنامی در معتادان گمنام اساس و بنیاد مفهوم هفتم است . این اصل انجمن ما را به سوئی سوق می دهد که برای مشارکت هر عضو در خدمات معتادان گمنام اهمیتی برابر قائل شویم . مفهوم هفتم با اصرار بر هم سنگ بودن نظرات هر عضو اصل گمنامی را اعمال می کند . اگرچه ممکن است در همه تصمیم گیریها ی که در انجمن می شود شرکت نکنیم ، ولی همه ما حق شرکت کامل و برابر در تصمیم گیریهای کمیته ای که در آن عضو هستیم را داریم.

 

1: در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه (هیئت نمایندگان) شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟
2: چه کسانی در جلسات اداری گروه شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟
3: آیا تمام اعضای کمیته خدمات ناحیه شما مسئولیت قابل توجهی در قبال خدمات NA که در ناحیه شما ارائه می شود، دارند؟ آیا تمام اعضاء یک کمیته فرعی مسئولیت قابل توجهی در مورد تصمیمات وکارهای آن کمیته فرعی را تحمل می کنند؟ آیا تفاوتی بین حضور و شرکت اعضاء کمیته خدمات ناحیه ( هیئت نمایندگان) در جلسات آن کمیته با حضور و شرکت اعضاء یک کمیته فرعی در جلسات آن کمیته فرعی وجود دارد؟ چرا، یا چرا نه؟

 


سؤالات مفهوم هفتم


مفهوم هفتم

1_ در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه ( هیئت نمایندگان ) شما شرکت می کنند؟

 منشی – گرداننده – علی‌البدل – رابط – علی‌البدل – خزانه‌دار – کمیته‌های خدماتی
و نمایندگان به دلیل اینکه طبق اساسنامه و وجدان گروه‌ها برای خدمت خدمتگزاران بایستی حضور داشته باشند.
 (توسعه – هماهنگی – تأمین خدمات).
– در حال حاضر کمیته‌ ما تشکیل شده از مسئولیت اداری که شامل گرداننده، نایب گرداننده، منشی، خزانه‌دار، رابطین و کمیته‌های فرعی که شامل اطلاع‌رسانی٬ کارگاهی٬ نشریات٬ چیپ و اقلام٬ H&I ٬آدرسها.
 و مسئول کمیته‌‌های موقت در صورت نیاز که توسط نماینده‌های خدماتی انتخاب می‌گردد.

 چون ما و گروه های دیگر برای دور نشدن از هدف اصلی ، ساختار خدماتی را به وجود آورده ایم و نمایندگانی را به صورت دائم در آنجا داریم . وظیفه این افراد شرکت مداوم در جلسات و منعکس کردن مسائل گروه و آگاهی دادن به گروه در مورد تصمیم گیری های ساختار است .

 

مفهوم هفتم

سؤال 2- چه کسانی در جلسات اداری گروه شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟

کلیه اعضاء( تمایلی)، خدمتگزاران گروه ( در صورت غیبت پاسخگو هستند ) برای فرآیند تصمیم‌گیری و وجدان گروه و رعایت سنت  ها شرکت می‌کنند.
 
قسمت ب: چون خدمات در NA کوششی گروهی است انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و بوجود آوردن فضای بهبودی برای کل اعضاء

 

 

مفهوم هفتم

سؤال 3- آیا تمام اعضای کمیته خدمات ناحیه شما مسئولیت قابل توجهی در قبال خدمات NA که در ناحیه شما ارائه می‌شود، دارند؟ آیا تمام اعضاء یک کمیته فرعی مسئولیت قابل توجهی در مورد تصمیمات و کارهای ان کمیته فرعی را تحمل می‌کنند؟ آیا تفاوتی بین حضور و شرکت اعضاء کمیته خدمات ناحیه (هیئت نمایندگان) در جلسات آن کمیته با حضور و شرکت اعضاء یک کمیته فرعی در جلسات آن کمیته وجود دارد؟ چرا یا چرا نه؟


ج- بله. بله. بله – کلیه خدمتگزاران کمیته‌های فرعی در مقابل خدمت خود مسئولیت قابل توجهی دارند و در فرآیند تصمیمات شرکت می‌کنند.

 ولی در رأی‌گیریها فقط رأی‌گیری به عهده نمایندگان و رابطین می‌باشد.

ج گروه 1- اعضای خدمتگزار باید با تعهد و مسئولیت‌پذیری در مقابل کسانیکه که با آنها خدمت میکنند نقطه پاسخگویی داشته باشند کمیته‌ها باید به مشکلات و ایده‌های سازنده وجدان‌های گرفته شده تصمیم باشند و بعنوان یک خدمتگزار در جلسات مشارکت کنند نه فقط حضور فیزیکی داشته باشند.

ج گروه 2 – 1- اعضای کمیته‌های فرعی باید در جلسات درون کمیته‌ای ناحیه شرکت کنند.
کمیته فرعی طبق مفهوم پنجم می‌بایست اساسنامه تنظیم کند کمیته‌ای فرعی فقط می‌توانند در مورد اختیارات آن کمیته شرکت کند . ولی نمایندگان بین گروه و رابطین حق اظهار نظر بر روی کمیته ها را دارند.
2- تمامی اعضای یک کمیته فرعی میتوانند در فرایند تصمیم‌گیری شرکت کنند.
3-مفهوم‌اش این است که راهی برای بکار بردن اصل وجدان گروه هموار شود.
 4-تفاوت بین حضور و شرکت خدمتگزاران یک کمیته فرعی در جلسه درون کمیته‌ای با شرکت در جلسات هیئت نمایندگان وجود دارد در هیئت نمایندگان وجدان گروهی پشت همه مسئولین است اما در کمیته فرعی وجدان فقط پشت مسئول آن کمیته است.
5-ویژگی‌های یک خدمتگزار هنگام انتخاب باید مورد توجه و دقت قرار گیرد باین صورت اختیارات لازم جهت انجام آن خدمت باو داده میشود تا آزادی عمل در حین پاسخگویی را داشته باشد.
مرور سوم


سوالات حاشیه ای

پیرامون مفهوم هفت

 

مفهوم هفتم

منظور مفهوم هفتم چیست؟

 
راهی برای بکار بردن اصل وجدان در حوزه خدماتی است.
هر کمیته خدماتی بایست همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم‌گیری‌های ان کمیته تشویق کند.
با گردآوردن نظرات متفاوت آنها، به کمیته خدماتی‌مان فرصت میدهیم تا وجدان گروهی کاملاً آگاه و متعادل بوجود آورد و ما را به تصمیمات حساس و منطقی رهنمون سازد.

 

مفهوم هفتم

اساس و بنیاد مفهوم هفتم چیست؟


اصل روحانی گمنامی در NA است.
اصل گمنامی ما را به سویی سوق می‌دهد که برای فعالیت هر عضو در خدمات NA اهمیت قائل شویم.
با اصرار بر هم سنگ بودن نظرات هر عضو، اصل روحانی گمنامی را اعمال می‌کنیم.
همه ما حق شرکت کامل و برابر در تصمیم‌گیری‌های کمیته‌ای که در آن عضو هستیم را داریم.

 

مفهوم هفتم

 در مواردی که تصمیمی بر گروه‌ها اثر می‌گذارد، کمیته خدماتی چه میکند؟


مستقیماً از گروه‌ها درخواست‌ راهنمایی می‌کند.
در اکثر موارد کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیت‌های محوله از طرف گروه، استفاده می‌کند.

 


مفهوم هفتم

- خدمات در NA‌چه کوششی است؟


نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمات‌گزاران مورد اعتماد ما همگی، در برابر انجمن NA در کل مسئول هستند.
شرکت و حضور هر یک از اعضاء ارزش بسیار دارد، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم.
در یک فضای آکنده از عشق، احترام متقابل، مباحثه رک و باز هر عضو از کمیته خدماتی بر روی هر یک از این مسائل به ارحتی تصمیم‌ می‌گیرد.

 

مفهوم هفتم
پیام؛

اگر شما عضو یک گروه هستید، می توانید کاملاً در تصمیم گیریهای گروه شرکت کنید. (مفهوم هفتم خدماتی)

خدمات در NA کوشش گروهی است.
نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمتگزاران مورد اعتماد همگی، نه فقط در برابر یک حوزه، بلکه در برابر انجمن NA در کل مسئول هستند.
شرکت و حضور هریک از اعضاء ارزش بسیار دارد، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم. (مفهوم هفتم خدماتی)


مسوولیت همه اعضا قبل از ورود به فضای خدماتی دوری کردن از:

۱- رنجش
۲- پیشداوری و قضاوت
۳- بی تفاوتی
4- احساسی عمل کردن
۵- اطلاعات دست دوم و ناقص
۶- افکار قالبی و کلیشه ای

دلایل:
۱- خدمات در ان ای کوشش گروهی است
۲- به کاربردن اصل وجدان گروهی در خدمات
۳- گرد هم اوردن نظرات متفاوت

 

مفهوم هشتم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« ساختار خدماتی ما به انسجام و موثر بودن ارتباطاتمان بستگی مستقیم دارد . »

ساختار خدماتی انجمن ما ، بر اتحاد ،گروهها بنیان گذاری شده است. جهت حفظ این اتحاد ، ما باید ارتباط دائم با سراسر معتادان گمنام داشته باشیم. به کمک یکدیگر ، گروههای ما ساختار خدماتی به وجود آورده اند که احتیاجات مشترک آنها را برطرف کند. و کمک کند تا آنها به هدف مشترک خود برسند. موثر بودن ساختار خدماتی به اتحاد مستمر گروههای معتادان گمنام و همین طور به حمایت و راهنمائی مداوم آنها بستگی دارد. این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه ، باز و صمیمانه مابین همه طرفهای دخیل ، امکان دارد.

ارتباط منظم ودائم نقش زیادی در اعمال مسئولیت و اختیار نهائی گروههای ما در خدمات معتادان گمنام دارد . از طریق نمایندگان بین گروهی ، گروهها دائما نیرو ، ایده و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می کنند . توسط گردهم آمدن این گزارشات است که گروهها می توانند هیئتهای خدماتی و کمیته ها را راهنمائی کنند تا به معتادان گمنام در کل خدمت کنند. زمانی هم که گروهها به طور منظم اطلاعات دقیق از اجزا ساختار خدماتی دریافت نمایند ، می توانند با نوع و طرح فعالیت آن ساختار به خوبی آشنا شوند و از این طریق گروهها قادر خواهند بود تا تشخیص دهند که مشکلی برای هیئتهای خدماتی و یا کمیته ها پیش آمده و نیز در موقعیت بهتری قرار می گیرند تا بفهمند چطور میتوانند به رفع این مشکل کمک کنند. هم چنین ، با شناخت منابع مورد نیاز برای انجام وظایف خدماتی ، گروهها می توانند حمایت کافی برای ساختار خدماتی فراهم نمایند.

رابطه دو طرفه روشن و مداوم شرط مهم در واگذاری مسئولیت و اختیاراست. وقتی گروههای ما از ساختار خدماتی می خواهند که انجام مسئولیتی را از طرف آنها به عهده گیرد ، ما به ساختار خدماتی اختیار لازم را برای تصمیم گیری در مورد آن مسئولیت تفویض می کنیم. ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمتگذاران مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسایش خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نمائیم . این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد. تا جائی که هیئتهای خدماتی و کمیته های ما به طور منظم گزارشهایی کامل و خالصانه از فعالیتهای خود ارائه کنند ، ما می توانیم در مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها ، آسوده خاطر باشیم.

ارتباط صریح و رک داشتن ، یکی از خواص حساس رهبری مور است. برای درک بهتر ایده ها ، آرزوها ، نیازها و وجدان کسانی که به آنها خدمت می کنند ، خدمتگزاران مورد اعتماد باید با دقت به اعضای انجمن گوش فرا دهند. برای دادن اطلاعات مورد نیاز به گروههای معتادان گمنام، جهت راهنمائی و حمایت از خدمات انجمن ، رهبران معتادان گمنام به طور منظم گزارشهای کامل و روشن ارائه و توزیع می کنند . ما نمی خواهیم که خدمتگزاران مورد اعتماد ما دائما ما را در اعداد و ارقام و یا سایر مسائل غرق کنند ، اما از آنها انتظار داریم که در صورت درخواست اطلاعاتی کامل از فعالیتها و مباحث خود ارائه نمایند. خدمتگزاران مورد اعتماد ما در ایجاد ارتباط با کسانی که بدانها خدمت می کنند ، باید رفتار  و منشی صریح ، جامع ، پذیرا و کاملا تاثیر پذیر از خود به نمایش بگذارند. تا این حد صریح و بی پرده بودن کار راحتی نیست اما برای حفظ صداقت و درستی خدمات ما ضروری است.

نهایتا ، ارتباط کامل و مداوم برای شکل گرفتن وجدان گروهی ضروری است و به نوبه خود وسیله ای برای دعوت از خداوند مهربان است. تا بر روی تصمیمات کلی ما تاثیز بگذارد . برای شکل گیری وجدان گروهی روابط ما باید صادقانه و مستقیم باشد. بدون نگریستن به مسائل از تمتمی جوانب ، گروهها ؤ هیئتهای خدماتی و کمیته ها نمی توانند وجدان گروهی آگاهی را شکل دهند. وقتی ما گرد هم می ائیم تا مسائل خدماتی را بررسی کنیم ، ایده ها و اطلاعاتمان را بسیار صریح با یکدیگر در میان می گذاریم و در مورد موضوعات مطرح شده ، افکار و عقاید خود و مکنونات قلبی مان را به صراحت به زبان می آوریم. کاملا به یکدیگر گوش می دهیم و به دقت اطلاعات و نظراتی که ارائه می شود را بررسی می کنیم. به وجدان خود رجوع می کنیم و پس از آن تصمیم میگیریم. وجدانی که از عدم آگاهی و جهالت تغذیه شود وجدانی غیر موثر است و ظرفیت ارائه راهنمائی قابل اتکا ندارد. یک وجدان گروهی موثر فقط می تواند در فضائی که تحت تاثیر ارتباطات باز و منظم است مابین اجزا دخیل شکل گیرد.

قصد ما از خدمت کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی اش است : رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است . رابطه صادقانه ، باز و مستقیم برای درستی ، کمال و همین طور موثر بودن ساختار خدماتی معتادان گمنام ضروری است. اتحاد ، مسئولیت و اختیار گروهی ، تفویض و واگذاری ، رهبری ، جوابگوئی ، وجدان گروهی ، شرکت و حضور – همگی به ارتباط خوب اجزا مختلف انجمن معتادان گمنام بستگی دارد . از طریق ارتباط دو طرفه و منظم ، گروهها و ساختار خدماتی ما در موقعیتی مناسب جهت حمایت از ایده ها و انجام مسئولیتهای مشروح در مفاهیم دوازده گانه قرار میگیرد.

 

 1: ارتباطات منظم چگونه از مفهوم دوم حمایت می‌کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می‌کند؟ مفهوم چهارم را چطور؟ و همین طور مفهوم ششم را؟
 2: کمبود ارتباط منظم چگونه باعث تخریب این مفاهیم، و همین طور تحلیل رفتن امانت داری و تاثیر گذاری ساختار خدماتی ما می گردد؟
3: آیا گروه شما، ارتباط منظم از طرف خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت های خدماتی و کمیته هایی که بدان خدمت می کنند، دریافت می کند؟ آیا گروه شما با آن خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت های خدماتی، و کمیته ها ارتباط منظم برقرار می کند؟

 


سوالات مفهوم هشتم

 

مفهوم هشتم

سؤال 1- ارتباط منظم چگونه از مفهوم 2 حمایت می‌کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می‌کند؟ مفهوم چهارم را چطور و همین مفهوم ششم را؟

 

مفهوم دوم:
 به این نکته که مسئولیت و اختیار نهایی خدمت با گروه ها است اشاره می کند . پس لازم است که ساختار و گروه ها به طور منظم ( به وسیله نمایندگان خود ) با یکدیگر ارتباط داشته باشند . زمانی گروه ما در مسیر درست قدم برمی دارد که به هدف اصلی خود که رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است بپردازد . اگر هر گروهی بخواهد در تمام زمینه های پیام رسانی شرکت مستقیم داشته باشد ، نمی تواند بر روی هدف اصلی خود متمرکز شود .
به همین جهت اختیارات خود در این زمینه را به ساختار خدماتی واگذار می کند .

در مفهوم سوم:
به این نکته اشاره شده است و مشخص است که داشتن رابطه مناسب و منظم برای تحقق بخشیدن به مفهوم سوم ، لازم و ضروری است .

 در مفهوم چهارم:
به رهبری موثر در انجمن اشاره می شود . مسلما ارتباط موثر و مفید اعضاء گروهها ، در انتخاب خدمتگذاران مورد اعتماد ، نقشی محوری دارد . با ارتباط منظم و تبادل تجربیات و نظرات است که گروه ها به انتخاب درست رهبران و خدمتگذارانشان هدایت می شوند .

 مفهوم ششم:
در مورد روحانی بودن وجدان گروه می گوید . این مفهوم به تک تک ما یادآوری می کند که در مقابل تصمیمات گرفته شده ، مسئول هستیم و نباید غرایض و نظرات شخصی مان را در امر تصمیم گیری دخالت بدهیم ، زیرا تصمیم گیری توام با قضاوت های شخصی ما را ماهیت روحانی انجمن و گروه دور می کند .
مفهوم ششم به ما می گوید که در رای گیری ها باید از سر راه خدا کنار برویم ، در همه حال خواست او را بر خواست خود ترجیح بدهیم و اجازه بدهیم اراده خود را در تصمیمات گروه متجلی کند .


مفهوم هشتم

سؤال 2- کمبود ارتباط منظم چگونه باعث تخریب این مفاهیم و همین‌طور تحلیل رفتن امانتداری و تأثیرگذاری ساختار خدماتی ما می‌گردد.؟

 

 عدم ارتباط منظم با گروه از بین رفتن اعتماد گروه به خدمتگزاران می‌شود و باعث عدم حمایت گروه از ساختار می‌شود.

بطور کلی اتحاد و انسجام NA بهم میخورد و مخدوش میشود، با کمبود ارتباط ایده‌های مالی معنوی و روحانی عضو به هدر می‌رود، با کمبود ارتباط ساختار ازنیازهای گروهها آگاهی پیدا نمی‌کند و حدود اختیارات و اطمینان لازم بوجود نمی‌آید. با کمبود ارتباط خدمتگزاران مورد اعتماد مشخص نمی‌شوند و همچنین بدلیل نداشتن ارتباط منظم خرد مناسبی شکل نمی‌گیرد و تأثیر آن بر ساختار اینکه اعتماد و اطمینان لازم از ساختار سلب میشود.


مفهوم هشتم

سؤال 3- آیا گروه شما ارتباط منظم از طرف خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت‌های خدماتی و کمیته‌هایی که بدان خدمت می‌کنند دریافت می‌کند؟ آیا گروه شما با آن خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت‌های خدماتی و کمیته‌ها و ارتباط منظم برقرار می‌کند؟

تجربه شخصی می باشد

درک شخصی یکی از دوستان ؛

گروه‌های ما منابع را در اختیار ساختار قرار میدهند تا نیازهای NA تأمین گردد در بعضی مواقع گزارشات کتبی و شفاف نمیباشد و باعث اختلال در ارتباط میان گروه و ساختار می‌شود این منظم بودن ارتباط باعث میشود که گروهها بطور دقیق و صحیح ساختار را حمایت نکنند و یا به ساختار اعتماد نداشته باشند در نهایت باعث رعایت نشدن سنت پنجم و هفتم می‌شود و در مورد خدمتگزاران شایعه پراکنی می‌شود بین گروهها و ساختار فاصله بوجود میاید. ساختار حکومتی و یکطرفه میگردد. برای برقراری ارتباط با ساختار خدماتی می‌باشد ساختار گزارشات کتبی و شفاف از نحوه عملکرد و استفاده از منابع برای تأمین احتیاجات و برآورد هدف کلی گروهها باید آگاه باشند که در ساختار چه تصمیماتی گرفته میشود چون با درک صحیح از ساختار و یک رابطه منظم و مستقیما است که گروهها به ساختار اعتماد کرده و حمایت قوی‌تر میشود ارتباط درست و دوطرفه بین گروه و ساختار باعث انسجام توسعه و هماهنگی مفهوم اول میشود.

 


حواشی مفهوم هشتم

 

ساختار خدماتی به انسجام و موثر بودن ارتباطات‌ ما بستگی دارد.


دلایل لزوم مفهوم هشتم؛

۱- موثر بودن ساختار خدماتی
۲- اتحاد مستمر گروههای ان ای
۳- حمایت و راهنمایی مداوم اعضا
۴- براورده شدن احتیاجات مشترک
۵- حفظ و خوشنامی ان ای

 

ساختار خدماتی انجمن ما بر چه اساسی است؟


بر اتحاد گروه‌هاه بنیان‌گذاری شده است.

جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط دائم و مستمر با معتادان گمنام داشته باشیم.

 

مؤثر بودن ساختار خدماتی به چه عواملی بستگی دارد؟


به اتحاد مستمر گروه‌های NA
به حمایت و راهنمایی مداوم آنها

این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، باز و صمیمانه ما بین

همه طرف‌های دخیل، امکان دارد.

 


ارتباط منظم و دائم چقدر در انسجام خدمت مؤثر است؟

 

ارتباط، نقش زیادی در اعمال مسئولیت و اختیار نهایی گروه‌های ما در خدمت NA دارد.

گروه‌ها دائماً از طریق نمایندگان بین گروهی، نیرو، ایده و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه میکنند.

توسط گردهم آمدن این گزارشات است که گروه‌ها می‌توانند هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها را راهنمایی کنند تا به NA در کل خدمت کنند.

 

شرط مهم در واگذاری مسئولیت و اختیار چیست؟

 

رابطه روشن و مداوم .


ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمت‌گزاران مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسایش خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نمائیم.

این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد.

 


آسوده بودن واگذاری و اختیار چه موقع اتفاق می‌افتد؟

 

ساختار خدماتی به طور منظم گزارش‌هایی کامل و خالصانه از فعالیت‌های خود ارائه کند. ما می‌توانیم در مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها آسوده خاطر باشیم.

 

خواص حساس رهبری مؤثر در NA چیست؟


ارتباط صریح و رُک داشتن
بطور منظم گزارش‌های کامل و روشن ارائه و توزیع کردن
داشتن رفتار و منشی صریح، جامع، پذیرا و کامل از خود به نمایش بگذارند.

 

وجدان غیر مؤثر چه وجدانی است؟
وجدان مؤثر چطور؟

 

وجدانی که از عدم آگاهی و جهالت تغذیه شود وجدان غیرمؤثر است.
وجدانی که ظرفیت ارائه راهنمایی قابل اتکا ندارد.


یک وجدان گروه مؤثر فقط می‌تواند در فضایی که تحت تأثیر ارتباطات باز و منظم است. ما بین اجزا دخیل شکل گیرد.

هدف از خدمت: کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی خود است. رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است.

 

مفهوم نهم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« تمامی عناصر ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه نقطه نظرات را هنگام تصمیم گیری در نظر داشته باشند. »

بحث کردن با اشخاصی که با ما موافق هستند کاری آسان است . اما در بهبودی آموخته ایم که بهترین فکرهای ما ، لزوما بهترین راه حل و راهنمائی ممکن نیست . به ما آموخته اند که قبل از تصمیم گیریهای مهم و حساس ، قضاوت خود را در برابر افکار دیگران ارزیابی کنیم . تجربه به ما نشان داده است افکار کسانی که با ما موافق  نیستند، اغلب همانی است که بیشتر از همه به شنیدنش نیاز داریم .مفهوم نهم این بعد از بهبودی ما را در محیط خدماتی به کار می گیرد . هنگام تصمیم گیری ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما بایست فعالانه خواستار تمامی نقطه نظرات موجود باشند.

وجدان گروهی موثر ، یک وجدان گروهی کاملا آزاد آگاه است . مفهوم نهم وسیله ای است که به ما کمک می کند تا مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان بخوبی آگاه است. در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعضا مخالف وجود دارد . بخصو اگر اکثریت یزرگی از اعضا مثل یکدیگر فکر کنند. اما اغلب یک صدای تنها ، که اطلاعات جدید یا تویری منحصر به فرد را ارائه کند ، ما را از گرفتن تصمیمات نا آگاهانه و عجولانه نجات می دهد. در معتادان گمنام ، تشویق می شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم ، حمایتش کنیم ، وقتی خواهان آن می شویم ، چرا که بدون آن تصمیم های خدماتی بی شک صدمه خواهد دید .

مفهوم نهم ما را تشویق می کند . حتی اگر اکثر اعضای ما به گونه ای متفتاوت فکر کنند ، افکار خود را رک و راست در بحث مسائل خدماتی به زبان آوریم. این مفهوم به ما نمی گوید که یک مخالف یا ساز ناهمگون دائمی باشیم و به هر چه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم . بلکه به ما می گوید مسئول هتیم با همان دقت نیز به موضع و موقعیت دیگران گوش فرا دهیم. وقتی ما از خود شهامت لازم برای به زبان آوردن افکارمان و در همان حال احترام به یکدیگر را نشان می دهیم . می توانیم  را نشان می دهیم ، می توانیم آسوده خاطر باشیم که طبق مصالح انجمن معتادان گمنام عمل کرده ایم . با اصرار و افشاری بر بحث کامل و دقیق . بدترین حالتی که به وجود می آید این است که کمی از وقت یکدیگر را می گیریم و بهترین حالت آن است که انجمن را در برابر نتایج و پی امدهای تصمیمی نا آگاهانه و عجولانه قرار نمی دهیم .

وقتی کمیته خدماتی در حال تصمیم گیری است ، مفهوم نهم می تواند به صورتهای مختلف به کار گرفته شود.اگر شما یکی از اعضای کمیته هستید ، تنها کاری که باید بکنید این است که دست خود را بلند کنید و صحبت نمائید. اگر نکته مورد نظر شما پیچیده است می توانید به صورت کتبی به دیگر اعضای کمیته یا هیئت ارائه کنید تا بتوانند با دقت موضوع را بررسی کنند.

اگر شما عضو کمیته مورد نظر نیستید ، اما به عنوان یک عضو معتادان گمنام می خواهید موردی را در مسائل خدماتی مطرح کنید ، راههای مختلفی جهت اعلام نظر و موضع خود دارید. می توانید نظر خود را در جلسه اداری گروه خود به مشارکت بگذارید و اطمینان حاصل کنید که نظر شما در کنار دیگر نظرها و تحت لوای وجدان گروه ، نماینده بین گروهی را هنگام شرکت در بحثهای خدماتی راهنمائی کند. بعضی از هیئتهای خدماتی و کمیته ها قسمتی از دستور جلسه خود را در گردهم آئی باز به این اختصاص می دهند که شما بتوانید در آن افکار خود را در مورد مسائل ارائه کنید. خبرنامه ها و مجلات انجمن از محلی تا جهانی ، قسمتی را به درج نظرات اعضای معتادان گمنام در مورد مسائل خدماتی جاری اختصاص داده اند. علی رغم اینکه شما عضو یک کمیته خدماتی باشید یا نه . راههای مختلفی وجود دارد که بتوانید شخصا مفهوم نهم را بکار بندید.

فرآیند تمیم گیری های ما کامل نیست . خیلی از گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها به این امر و همین طور به ارزش موضع اقلیت در مورد تمام تصمیماتشان واقف هستند. هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آرا تایید می شود ، کمیته ها اغلب از کسانی که رای مخالف داده اند ، درخواست می کنند که دلیل مخالفت خود را شفاهی یا کتبی اعلام کنند و اگر آن تصمیم بعدا نیاز به اصلاح داشته باشد ، عقاید این اقلیتها ممکن است در کمک به طرح جدید خدماتی ارزشمند واقع گردد.

مفهوم نهم ما را تشویق می کند که به مشورت با وجدان گروه ادامه دهیم. حتی بعد از اینکه تصمیمی گرفته شده است . اگر بحثی در مورد پیشنهادی که قبلا تایید شده به وجود آمد ،;کمیته مکلف است که به ان  بحث گوش فرا دهد. ، چون ممکن است بر  اساس آن بحث ، کمیته در تصمیمات قبلی خود تغییراتی بوجود آورد.اما اگر تصمیمی گرفته شد و پس از باز هم مورد سوال و شک و شبه قرار گرفت ، ولی پس از بررسی کلیه جوانب باز هم مورد تایید قرار گرفت   به قوت خود باقی ماند ، آن موقع همه باید آنرا بپذیرند و از صمیم قلب جهت انجام دادن آن همکاری کنند.مقاومت مستقیم یا حمایت نصفه و نیمه از این گونه تصمیم ها بر خلاف اصول ما در مورد تعلیم و پذیرش است. وقتی تصمیمی گرفته شد ، دوباره بررسی گردید و تایید شد ، لازم است که ما بدان احترام بگذاریم و به دنبال خدمت خود در انجمن برویم.

بیان وجدان شخصی در گروه ، پایه و اساس وجدان گروهی است. بدون آن ما ، در برابر راهنمائی خداوند مهربان که مرجع نهائی ما است سد می سازیم. وقتی تعداد کمی از از اعضا به نظر از اعضا به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت می کنند اعتراض دارند ، هیئتهای خدماتی یا کمیته ما باید با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله  روبرو شود. اطلاعات و نظراتی که از طرف عده کمی اراذه می گردد و ممکن است ما را از اشتباهات خطرناک نجات دهد وحتی مکن است ما را به افق های جدید خدماتی که که قبلا فکرش را هم نکرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و موثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خود را به انجام رسانیم. به خاطر انجمن و به خاطر اعضایی که در آینده به ما ملحق می شوند ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما باید همیشه تمامی نقطه نظرات را در تصمیم گیری های خود در نظر داشته باشد

1: وجدان گروه کاملاً آگاه، یک وجدان گروه موثر خواهد بود. چرا مهم است که حتماً مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده، قبل از این که تصمیمی در مورد خدمات بگیریم؟
2: در گروه، ناحیه، یا منطقه شما یک عضو چگونه می‌تواند نظر خود را در مورد یک موضوع یا تصمیم خدماتی ابزار کند؟
3: آیا خدمات NA خواستار نظرات جدید و متفاوت می‌باشد؟
4: شما چه موقع می‌فهمید که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت صحبت کنید؟ و چه وقت باید تصمیمی را بپذیرید و تسلیم وجدان گروه گردید؟

 

 


توجه مفهوم نهم به اهمیت صدای تنها است٬ اما دقت گردد؛

این مفهوم به ما نمی گوید که یک مخالف یا ساز ناهمگون دائمی باشیم و به هرچه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم. بلکه به ما می گوید مسئول هستیم که افکار و وجدانمان را با دیگر اعضاء در میان بگذاریم و به دقت موضع و موقعیت خود را تشریح کنیم و با همان دقت نیز به موضع و موقعیت دیگران گوش فرا دهیم. (مفهوم نهم خدماتی)

 


در صورت تصویب یک برنامه با حداقل رای وجدان ٬ کمیته ها لازم است؛


هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آراء تأیید می شود. کمیته ها اغلب از کسانی که رأی مخالف داده اند، درخواست می کنند که دلیل مخالفت خود را شفاهی یا کتبی اعلام کنند و اگر آن تصمیم بعداً نیاز به اصلاح داشته باشد، عقاید این اقلیتها ممکن است در کمک به طرح جدید خدماتی ارزشمند واقع گردد. (مفهوم نهم خدماتی)

 

اگر برنامه ای با حداکثر رای وجدان تصویب گردد٬ با صدای تنها چه باید کرد؛


وقتی تعداد کمی از اعضاء به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت می کنند، اعتراض دارند، هیئتهای خدماتی یا کمیته ما باید با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله روبرو شود. اطلاعات و نظراتی که از طرف عده کمی ارائه می گردد ممکن است ما را از اشتباهات خطرناک نجات دهد و حتی ممکن است ما را به افقهای جدید خدماتی که قبلاً فکرش را هم نکرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و مؤثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خود را به انجام رسانیم. (مفهوم نهم خدماتی)

 

سؤالات مفهوم نهم

 


سؤال 1- وجدان گروه کاملاً آگاه یک وجدان گروه مؤثر خواهد بود. چرا مهم است که حتماً مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده، قبل از این که تصمیمی در مورد خدمات بگیریم؟


وجدان گروه آرمانی دارای دو شاخه مهم است.
آگاهی؛
اطلاع  از همه زوایا و روزنه های یک موضوع.
موثر ؛
شرکت دادن ٬نظر خواهی کردن از همه اعضا .
گاهی اعضای پیشکسوت دارای تجربه کافی و سازنده هستند و تنها پرسیدن نظر آنها موجب آگاهی ما از همه زوایا و ابعاد موضوع می گردد.
اما چه کسی می تواند ادعا کنند که چیزی جا نیفتاده باشد.
بنابراین برای اطمینان و قوت قلب باید از همه اعضا تجربه جمع آوری گردد.

اما  حتی فرض کنیم با تمام وجود مطمئن هستیم که اعضای پیشکسوت به همه ابعاد موضوع احاطه دارند. باز یک مسئله جا مانده است.
موثر بودن تصمیمات اخذ شده.
معمولا تجربه نشان می دهد شرکت همه اعضا در نظرسنجی موجب پویایی و نشاط و همکاری اعضا با همدیگر می گردد.
وقتی عده ای مورد همکاری قرار نمی گیرند ٬ آنها نیز تمایل کافی برای اجرای سازی تصمیم گرفته شده نخواهند داشت.
مسئولیت و تعهد اعضا وقتی به یک تصمیم قوی تر و نیرومند تر می گردد که اعضا حس کنند آنها در تصمیم گرفته شده شرکت موثر داشته اند.

 

سؤال 2- در گروه، ناحیه، یا منطقه شما یک عضو چگونه می‌تواند نظر خود را در مورد یک موضوع با تصمیم‌ خدماتی ابراز کند.

ارتباط در گروه ها پویا و زنده و مستقیم شکل می گیرد.
اعضا با شرکت کردن در جلسات اداری و گرفتن اجازه می تونند نظر خود را مستقیم بیان کند.
گاهی اعضا نمی توانند در جلسه اداری حاضر گردند بنابراین بصورت مکتوب یا شفائی مطالب خود را به خدمتگزاران و اعضای گروه منتقل می کنند تا آنها زبان گویای آنها گردند.

اما موضوع در ساختار  کمی متفاوت است.
گاهی ساختار نمی تواند نظر همه اعضا را تک تک و مستقیما بشنود .
بنابراین هر عضو می توانند
با شرکت کردن در کمیته ها ، نگارش مکتوب نظر خود٬ ارتباط با نماینده بین گروهی و یا تماس با سایر خدمتگزاران نظر خود را به ساختار به صورت غیر مستقیم  منتقل کند.
هر چند ؛
تصمیمات اخذ شده در یک ساختار بر گرفته از تصمیمات اخذ شده در جلسات اداری است.
بشرطی که جلسات اداری قوی و نیرومند گردد و نماینده بین گروهی صرفا منتقل کننده نظر گروه خود باشد.

 

سؤال 3- آیا خدمات NA خواستار نظرات جدید و متفاوت می‌باشد؟

 

بله . معتادان گمنام همیشه نیازمند نظرات جدید و متفاوت است . این نظرات جدید و خصوصا مخالف ، به بهتر شدن عملکرد معتادان گمنام کمک می کند . گاهی شنیدن یک نظر و پیشنهاد مخالف و تعمق در آن ، گروه را از اشتباه بازمی دارد . به همین دلیل است که مفهوم نهم به ما می گوید که همیشه موقع تصمیم گیری باید تا آنجا که ممکن است به همه نقطه نظرات توجه کنیم ، خصوصا آنهایی که با ما موافق نیستند .

توجه؛
برای درک اینکه یک موسسه و یا یک گروه طالب دریافت نظرات جدید و مخالف است به چشم انداز و برنامه های آن ها بنگرید.
اگر برنامه های بلند مدت  آن ها دارای رکود و تکرار بود .
آنها همچنان به نظرات قدیم بسنده نمودند.
اگر اهداف و چشم انداز آن ها رشد یافته باشد یعنی آنها نی

ازمند دیدگاه های جدید و مخالفی هستند که بتواند آنها را در دستیابی به برنامه های جدید خود یاری رساند.

به قول معرف؛
با یک دیدگاه ثابت و تکراری  فقط می توانیم تا انتهای همان تجارب قبلی برویم.
تنها برای پیمودن مسیر جدید یک راه وجود دارد ؛
دستیابی به تجارب جدید.
این تجارب می تواند از تغییر و اصلاح تجارب اعضای قدیمی حاصل گردد و یا از طریق گرفتن تجربه از اعضای جدید .

 

سؤال 4- شما چه موقع می‌فهمید که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت صحبت کنید؟ و چه وقت باید تصمیمی را بپذیرید و تسلمی وجدان گروه گردید؟


 


سؤالات حاشیه ای
در رابطه با درک بهتر
مفهوم نهم

 

صدای تنها در انجمن معتادان گمنام به چه معناست؟

در انجمن معتادان گمنام ، هیچ اعتراضی به مانند سایر موسسات وجود ندارد.
زیرا در این انجمن رهبران ما خدمتگزاران ما هستند.
و یک مرجع نهایی وجود دارد و آن خداوند متعال است.
بنابراین هر عضو حافظ به عنوان یک رهبر یک خدمتگزار است و تنها تمام تلاش خود را می کند تا خواست و اراده خداوند را در انجمن جاری سازد .
ما در انجمن اعتراض نمی کنیم ، تنها تلاش می کنیم تا انجمن بتواند در مسیر اصلی خود باقی بماند.
هر نظر وقتی بیان می شود ، اعضا به جوانب مخفی و پنهان قضیه آگاه می شوند و توانایی فهم موضوع را بهتر از قبل خواهند داشت.
وقتی ما بتوانیم به همه جوانب قضیه آگاه شویم می تونیم تصمیمی آگاه بگیریم تصمیمی که ما را به عملیاتی سازی سنت دوم می کشاند.
هر چند ما به مانند خداوند آگاه و مطلع نیستیم و تصمیمات ما دارای نواقص بسیاری است.
اما با شنیدن صداهای همه اعضا می توانیم اشتباهات خود را محدود تر سازیم و به خواست خداوند نزدیک تر گردیم.
باشدروزی که با دعا و مراقبه بتوانیم همه گوش گردیم و توانایی شنیدن صدای خداوند را بدست آوریم.
آمین

 

مفهوم نهم چه وسیله‌ای روحانی برای ماست؟


به ما کمک میکند تا مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان به خوبی آگاه است.
در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعضاء‌، مخالف وجود دارد. بخصوص اگر اکثریت بزرگی از اعضا مثل هم فکر کنند.
ممکن است یک صدای تنها که اطلاعات جدید یا تصویری منحصر به فرد را ارائه کند ما را از گرفتن تصمیم‌های ناآگاهانه و عجولانه نجات دهد.
در معتادان گمنام، تشویق می‌شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم، حمایتش کنیم، حتی خواهان آن شویم، چرا که بدون آن تصمیم‌های خدماتی ما بی‌شک صدمه خواهد دید.

 


عدم اجرای مفهوم نهم چه هزینه های برای انجمن معتادان گمنام خواهد داشت؟

یک؛ رهبران ما از حالت خدمتگزاری خارج شده و تبدیل به دیکتاتور خواهند شد.
دو؛ مرجع نهایی از خداوند به روسا تبدیل خواهد شد. زیرا لازمه مرجع نهایی که خداوند باشد داشتن یک وجدان آگاه و متعهد است که همه اعضا اظهار نظر کنند .
سه؛ شخصیت ها بر اصول ترجیح داده خواهد شد.
چهار ؛ احتمال دارد برخی از جوانب موضوع که می تواند به انجمن آسیب رسان باشد مخفی بماند و ما هر گز از آن آگاه نشویم .
پنجم؛ احتمال دارد بهترین و مطلوب ترین راه حل ممکن از نظر ما دور شود و ما درگیر بدترین راه حل گردیم.
ششم؛ خود را از پتانسیل عظیمی از انجمن دریغ می سازیم. زیرا اعضا وقتی پرفعال و متعهد می شوند که احساس کنند حرف و نظر آنها در نزد انجمن محترم است.
هر چه اعضا را در موضوعات مورد تصمیم گیری شرکت دهیم آنها تصمیم های نهایی را بیشتر مال خود دانسته و نسبت به اجرایی سازی آنها متعهد تر خواهند شد.
هفتم؛ تفکر ما ، محصولش همانی خواهد بود که تا به حال ایجاد شده است.
در بهترین حالت ، ما درست عمل می کنیم اما پیشرفت و رشد نخواهیم داشت.
برای پیشرفت و رشد نیازمند گرفتن تجربه تازه هستیم.
هشت؛ بدلیل بسته بودن تفکر در انجمن ، اعضای جدید وارد انجمن بسختی خواهند شد.
زیرا اعضای جدید احساس می کنند مالک انجمن اعضای پیشکسوت هستند و آنها افراد اضافی محسوب می شوند و نمی توانند احساس تعلق کنند.
نهم؛ وجدان گرفته شده آگاه و متعهد نخواهد بود بلکه سلیقه ای و خودمحورانه خواهد بود.
دهم ؛ در صورت اشتباه سریع مورد حمله و انتقاد از سوی سایر اعضا قرار خواهیم گرفت.
در گیری ها و تنش ها بیشتر خواهد شد. زیرا خطای افراد خودمحور بیشتر دردناک است تا خطای یک مجموعه از خدمتگزاران.
یازدهم؛ در یک مجموعه ریاستی نسبت به یک مجموعه خدماتی ٬ بدبینی اعضا به رهبران خود بیشتر خواهد بود.
اعضا نسبت به صندوق و خرج ها بدبین تر خواهند شد.
بنابراین هر چه از مفهوم نهم دور شویم سبد کمتر حمایت می گردد.


 

مفهوم دهم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« هر عضو از کمیته خدماتی می تواند ، بدون ترس از تلافی ، رسیدگی به شکات شخصی اش را از کمیته درخواست کند.»

مفهوم دهم ، تضمین انجمن ما برای احترام نسبت به تک تک خدمتگزاران مورد اعتماد است. این مفهوم ممکن است بدیهی به نظر برسد ، اما اعتقاد ما در مورد اصول آن آنقدر قوی است که می خواهیم آن را به وضوح و با صدای بلند اعلام کنیم . معتادان گمنام جمعیتی روحانی است ، که ایده هایی والا در مورد رفتار ما با یکدیگر دارد. اگر چه اعضای ما بهرحال ساس هستند و بعضی مواقع با یکدیگر بد رفتاری می کنند. مفهوم دهم ، تضمین جمعیت روحانی ما رای کسانی است که در محیط خدماتی ممکن است با او بدرفتاری شود. خدمتگذار مورد اعتمادی که آزرده گردیده می تواند درخواست کند تا خسارت وارده بر او جبران کردد.

در موقعیتهای متفاوت ممکن است نیاز بکارگیری مفهوم دهم به وجود آید. به عنوان مثال ما عضوی را می شناسیم که نامزد احراز موقعیتی خدماتی در کمیته خدمات ناحیه خود شد. او اتاق را ترک کرد . تا به کمیته اجازه بحث در مورد حائز شرایط بودنش را بدهد. در حین این بحث ، بعضی از اعضا کمیته خدماتی ناحیه ای ، بی جهت به اعتبار و شهرت شخصی او تهمت زدند و بدگوئی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورد . چند روز بعد این فرد از بحث در مورد زندگی شخصی اش و تاثیر آن بحث بر انتخابات باخبر گردید. آزرده خاطر و عصبانی ، تصمیم گرفت با راهنمایش صحبت کند ، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمائی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها ، اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی ناحیه را جهت رسیدگی مورد بزخواست قرار دهد. او نامه ای نوشت و در آن به کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رای گیری مجدد نمود. ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بهد از اینکه اعضای کمیته خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند ، اقرار کردند که اشتباه کرده اند و توافق کردند که انتخابات بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.

در مفهوم دهم تضمین حق استیناف بریا رسیدگی به شکایت شخصی طراحی شده است تا از حقوق کسانی که مسئولانه مفهوم نهم را به کار گرفته نظرات خود را اعلام کرده اند حفاظت کند. مفهوم نهم و دهم در کنار هم ، از ایجاد فضای مناسب که در آن اعضا با احساس آزادی در مورد مسائل جاری اظهار نظر کنند، حمایت می کند . این فضای مناسب برای شکل گیری وجدان گروهی موثر ضروری است. اگر بهد از نشان دادن شهامت ایراد عقیده محکم خود ، عضوی مورد تلافی کسانی که با او موافق نبوده اند قرار گیرد ، مفهوم دهم به او اجازه خواهد داد تا کمیته مربوط را جهت رسیدگی به شکایتش مورد بازخواست قرار دهد. بدین ترتیب احترام به حقوق تک تک اعضای معتادان گمنام توسط ساختار خدماتی ضمانت می شود. در انجمنی همانند انجمن ما ، که موفقیتش بر اساس همکاری و حمایت متقابل است ، این گونه احترام به اشخاص ضروری است.

در مورد و مثالی دیگر ، عضو یک کمیته فرعی مسئولیتش را طبق مفهوم نهم اعمال کرد و علیه پروژه پیشنهادی مسئول ( گرداننده ) آن کمیته صحبت کرد . طی ماههای آینده ، مسئول ( گرداننده ) کمیته مزبور ارسال گزارش کمیته را برای آن عضو متوقف کرد و حتی از مطلع نمودن او از زمان و مکان جلسات بعدی کمیته فرعی نیز خودداری نمود. آن عضو با مسئول ( گرداننده ) کمیته فرعی تماس گرفت و از او خواست این مشکل را برطرف سازد . اما آن مسئول ( گرداننده ) قبول نکرد و پیشنهادش را رد کرد ، سپس ان عضو تصمیم گرفت که از کمیته اصلی ناحیه جهت رسیدگی به شکایت شخصی اش علیه آن مسئول ( گرداننده ) دادخواهی نماید.

مفهوم دهم ، تضمین ما برای احترام به تک تک خدمتگزاران مورد اعتماد است. اگر فکر می کنید که در حین شرکت و حضور در یک کمیته خدماتی معتادان گمنام به شما خسارت و یا ضرری وارد آمده و می خواهید که مغهوم دهم را به کار ببندید ، در مورد آن با راهنمای خود صحبت کنید ، با نوشتن ترازنامه نقش خود را ببینید . دعا و مراقبه کنید . اگر پس از آن ، هنوز اعتقاد داشتید که خسارت به شما رسیده و می بایست برای دادخواهی استیناف کنید ، آن موقع نامه ای به کمیته مربوطه بنویسید و موضع و موقعیت خود را تشریح نمائید یا مشکل خود را در نشست مشارکت کمیته در میان بگذارید. آن گاه لازم است که کمیته موضوع را مورد توجه قرار دهد و اکر به توافق رسید که به شما خسارتی وارد شده ، چگونگی جبران آن را نیز بررسی نماید. امیدواریم که نسبت به بکارگیری مفهوم دهم در خدمات معتادان گمنام ، بندرت و خیلی کم ، احساس نیاز شود . اما د رصورت نیاز ،‌همیشه در دسترس ما قرار دارد تا از طریق آن ، ایده های روحانی انجمن را بکار گیریم.

 

1: آیا کسی را می‌شناسید که در حین خدمت، آزار شده و آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت گردیده؟
2: مفهوم نهم و دهم هر دو با هم از فضای که اعضاء در آن احساس آزادی جهت بیان نظرات خود و در مورد موضوعی را بکنند حمایت می‌کنند آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟ آیا کسی را می‌شناسید، چه در ناحیه خودتان چه در جای دیگر، که از آزادانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری چرا ؟ آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود؟
3: چه زمانی وقت مناسب بکارگیر مفهوم دهم می‌باشد؟ چه زمانی وقت مناسبی نیست؟

 


سؤالات مفهوم دهم

سؤال1- آیا کسی را می‌شناسی که در حین خدمت، آزار شده و آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت گردیده؟

واژه حین خدمت ، تنها برای افرادی نیست که رای وجدان پشتشون دارند ، بلکه خدمت مفهوم کلی برای کمک به گروه و انجمن است.
کسی که داوطلب خدمت می ایستد یک خدمتگزار است ، زیرا موجب تقویت روحیه خدمت در انجمن می شود.
کسی که بدون هیچ را ی وجدانی شروع به جارو زدن گروه می کند یک خدمتگزار است.
و...
بنابراین توجه ما باید معطوف به همه افرادی باشد که در حال تقویت و کمک به گروه هستند.
این سؤال به من می فهماند که اگر به هر کسی که به نوعی در حال خدمت است آسیب برسانم موجب تضعیف گروه و انجمن خواهم شد.

متاسفانه گاهی رفتار ما با اعضا داوطلب به گونه ای است که مشاهده کننده های این قضیه دیگر رغبتی به ابراز تمایل به ایستادن برای دریافت یک خدمت  نخواهند شد.
گاهی فردی قبل از رای گیری به دوستان خود خبر داده و آنها را به جلسه اداری کشانده است . این امر موجب خسارت به سایر داوطلبین خواهد شد .

گاهی فردی را دیده ام که به بهانه مشورت ، با سایر اعضا در حال تبادل نظر است که فلان خدمت را بگیرد اما هدف او گرفتن تائید و حمایت پیش از رأی گیری بوده است تا کسی که او را تشویق کرده در حالت رودربایسی قرار گیرد و از او حمایت کند.
هر جایی که بوی از یارگیری به مشام برسند خدمت از حالت خدامحوری به حالت خودمحوری تبدیل خواهد شد و در این حالت به دیگر داوطلبان خسارت میزنیم.

گاهی وقت ها یک خدمتگزار را تنها به دلایل سلیقه شخصی خود مورد حمله قرار می دهیم و به شخصیت وی توهین می کنیم که این امر موجب آسیب به او خواهد شد.

گاهی بدون اینکه دلیل یک موضوع را که برای ما سوال است پیش از اعتراض  از وی بپرسیم سریع در جلسه اداری مطرح می کنیم . این امر موجب آسیب به خدمتگزار و حتی گروه می گردد.

گاهی وقت ها یک خدمتگزار پولی کم می آورد ، سریع با قضاوت منفی به حیثیت او لطمه می زنیم بدون اینکه با او همدلی کنیم و او را کمک کنیم که به بررسی دقیق بپردازد که چگونه پول کم آورده است . شاید تنها یک اشتباه محاسباتی است.

ما گاهی دلمان را خوش می کنیم که از خدمتگزار آسیب دیده معذرت خواهی کرده ایم .
اما هنوز هستند شاهدینی هستند که صحنه اول را دیده اند و صحنه معذرت خواهی ما را ندیده اند و هنوز فکر می کنند خدمتگزار مقصر است.
حتی اگر ما به همه توضیح دهیم که ما خطا کرده بودیم اما:
جبران خسارت علاوه بر جبران مستقیم خسارت می بایستی در تغییر رفتار ما نیز دیده شود و ما دیگر هیچگاه مرتکب آن نشویم.

 

سؤالات مفهوم دهم( توضیحات اضافی در مورد سوال یک)

مواردی که می تواند منجر به خسارت زدن به خدمتگزاران انجمن گردد؛

۱_بیان نوع مذهب خدمتگزار، حتی اگر از اقلیت مذاهب آن منطقه نباشد.
۲_ بیان خسارت ها و رفتارهای  زمان اعتیاد فرد.
۳_ بیان معلولیت های فرد در گروه.
۴_ بیان بیماری های جسمی فرد در گروه
۵_ یار گیری پیش از جلسه رای وجدان ( به هر نحوه ، به هر اسمی این کار آسیب زننده است)
۶_ قضاوت راجع به خدمتگزار
۷_ پیشداوری راجع به نحوه خدمت یک خدمتگزار
۸_ شایعه پراکنی راجع به زندگی خصوصی خدمتگزاران و یا موضوعاتی که یقیق نداریم.
۹- کشاندن مسائل بیرونی و شخصی خدمتگزار به گروه .
۱۰_ شوخی ، متلک انداختن ، سرکارگذاشتن ، تمسخر و... خدمتگزاران
۱۱_ انتقاد سلیقه ای به خدمتگزار
۱۲_ صدا کردن خدمتگزار با نام مستعار و...
۱۳_ صدا کردن خدمتگزار با نام قوم و زبان و شهر و ...
۱۴_ عدم کمک به خدمتگزاری به این دلیل که او مسئولیت قبول کرده بس باید خودش انجام دهد.
خدمت گزاری که رأی وجدان دارد مسئول و پاسخ گو نهایی است ، اما هیچ خدمتگزاری بدون همکاری گروهی اعضا موفق نخواهد شد.
صرف قبول یک خدمت از سوی شخصی نمی تواند توجیهی برای عدم کمک و همکاری ما با او باشد.

۱۵_ مطرح سازی انتقادات از خدمتگزار در غیاب وی.
۱۶_ مطرح سازی انتقادات از خدمتگزار بدون اینکه عضو به طور مستقیم ( در صورت امکان) از خدمتگزار دلیلش را پرسیده باشد.
گاهی پرسیده دلیل رفتار یک خدمتگزار موجب خواهد شد ما از سو تفاهم و سو تعبیر خارج شویم.
۱۷_ در بسیاری  از مواقع اشتباه خدمتگزار ناشی از عدم دانش و تجربه او می باشد.
در این مواقع با مشاهده اشتباه خدمتگزار سریع وی را مورد حمله در گروه قرار ندهیم بلکه به وی توضیح دهید ، تجربه دهید ، پیشنهاد دهید تا از تکرار اشتباه پرهیز کند.
به یاد داشته باشید ، ما همیشه بدلیل نداشتن تجربه و دانش کافی در یک موضوع در معرض اشتباه قرار داریم.
۱۸_ داد زدن سر خدمتگزار به هر دلیلی.
خدمتگزار خادم ما است نه خدمتکار ما ، گاهی او نیز خطا می کند وخطای وی دلیل توهین به وی نخواهد شد.
تحت هر شرایطی نباید با خدمتگزار به مانند دشمن برخورد شود.
 
۱۹_ حفظ گمنامی خدمتگزار ( گمنا


می تنها مخفی سازی اطلاعات از غیر اعضا نیست. ما نباید آدرس منزل و آدرس کار و .... خدمتگزارها را در صورت شناخت خدمتگزار به سایر اعضای انجمن بگوییم و..)

۲۰_ و....

 


سؤالات مفهوم دهم
سؤال 2- مفهوم نهم – دهم، هر دو با هم از فضائی در آن احساس آزادی جهت بیان نظرات خود در مورد موضوعی را بکنند، حمایت می‌کنند. آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟ آیا کسی را می‌شناسید، چه در ناحیه خودتان چه در جای دیگر، که از آزادانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری چرا؟ آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود.


تا وقتی کسی سخن می گوید که زبان برای بیان داشته باشد.

اگر زبانش را ببریم دیگر اجازه هم بدهیم قادر به سخن گفتن نیست و اگر هم بخواهد چیزی بگوید متوجه گفته وی نخواهیم شد و سخن وی به نظر ما یاوه گویی خواهد رسید.
متن فوق را برای این نوشتم که بگویم؛
تا وقتی به گفته همه افراد در مفهوم نهم توجه نشود و به هر نظری گفته شود خفه شو ، مفهوم دهم قابل اجرا نخواهد شد.

من تجربه دارم؛
در اوایل پاکی در یک جلسه اداری نشسته بودم
همه اعضای پاکی بالا بدون اجازه گرداننده سخن می گفتند . بحث که داغ شد من هم طبق جو حاکم شروع به حرف زدن کردم.
سریع گرداننده سخن منو قطع کرد و گفت بدون اجازه من نباید حرف بزنید.
شاید سریع بگوید شما اشتباه کردید!
بله من می دانم اشتباه کردم
اما ، آیا نوع نگاه گرداننده این نبود که اونها قدیمی هستند و می توانند بدون اجازه حرف بزنند
اما تو تازه واردی و خفه شو..

واقعیت این است که ما چون نمی توانیم ، به تازه واردین بگویم خفه شو بوسیله قوانین جامعه پسند مانع سخن گفتن او می شویم.
مثلا از اعضای قدیمی نظر می گیریم و وقتی نوبت به تازه واردین می شود سریع به تایم جلسه رجوع نموده و خواهان جمع شدن قضیه و رأی گیری می شویم.
اگر عضو جدید اعتراض کند سریع حرف عضو جدید را به اصول گره می زنیم و می گویم؛
 تو سهم خودت رو دربیار .
تو راجع به خودت اظهار نظر کن.
تو تراز خودت بگیر.

و.....
ماجرای به نیزه کردن قرآن را شنیده اید.
برای ضربه زدن به اسلام عمرعاض از خود اسلام استفاده کرد.
امروز نیز برای پیچاندن مفهوم نهم از خود اصول استفاده نکنیم.
متاسفانه در انجمن ترس اعضا از درگیری فیزیکی نیست.
ترس از ابزارهای موجه اما نمایشی اعضا است.

 


ترس های اعضا در مواقع جلسات اداری عبارتند از؛

۱_ ترس از قضاوت دیگران
۲_ ترس از تپوق زدن
۳_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها غلط باشد
۴_ ترس از اینکه مبادا متهم به خود محوری شوند
۵_ ترس از اینکه مبادا متهم به شهرت طلبی شوند.
۶_ ترس از اینکه مبادا متهم به تائید طلبی گردند.
۷_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها با واکنش تند اعضا پاسخ داده شود.
۸_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها دلیل بر تازه وارد بودن عضو قلمداد شود.
۹_ ترس از اینکه مبادا اعضا قدیمی با هم متحد شوند و بخواهند او را سرکوب کنند.
۲۰_ ترس از اینکه ، مبادا بیرون جلسه به او برچسب دانشمند و پرفسور و ... ( القاب کنایه آمیز) زده شود.
۲۱_ ترس از اینکه مبادا اعضا قدیمی وی را وارد مباحثات پیچیده کنند و او نتواند پاسخ آنها را بدهد.

۲۲_ ترس از اینکه مبادا به گفته وی اهمیتی داده نشود.
۲۳_ ترس از اینکه ....

مقدار ترس های ما در یک جلسه اداری می تواند زیاد یا کم باشد.
می تواند یک عضو دارای یک ترس یا دارای چندین ترس همزمان باشد.
برای درک بهتر وجود ترس ها در یک جلسه اداری با چند نفر اعضا بعد از جلسه هم قدم شوید.
و طی قدم زدن راجع به موضوع سخن بگوید.
ببینید اعضای حاضر و ساکت در جلسه به چه اندازه ای راجع به موضوع نظر شخصی دارند ولی در طول جلسه سکوت نموده بودند.

 

آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود.

 

پاسخ به سوال در نگاه اول راحت است.
خیلی راحت می توانیم بگویم ؛
بله موجب کم شدن ترس ما خواهد شد.
مثل وجود پلیس در محله های نا امن که موجب کم شدن ترس ساکنین می شود.

اما این مطالب وقتی درست است که بزهکاران نخواهند شیوه خود را تعویض کنند.
خلاف کارها وقتی پلیس نباشد با چاقو ... در گیر می شوند. موجب بروز نا امنی آشکار می شوند
اما وقتی پلیس باشد ، خلافکارها توسط پنبه سر می برند و موجب بروز نا امنی پنهان می شوند
شاید مفهوم دهم درگیری های فیزیکی و تند زبانی را کم کند.
اما ....
میزان خشونت پنهان بر علیه عضو همچنان باقی می ماند

 

سؤالات مفهوم دهم


سؤال 3- الف- چه زمانی، وقت مناسب بکارگیری مفهوم دهم می‌باشد؟ چه زمانی، وقت مناسبی نیست؟

زمان را اصول و
موقعیت را عقل و سنت ها تعیین می کند.
بایستی با توجه به سه شرط
رعایت
اصول
سنت ها
روشن بینی(خرد)
به زمان و موقعیت اجرای مفهوم دهم دست یافت.

در زیر بصورت جداگانه به بررسی زما

ن و موقعیت خواهم پرداخت.

 

زمان لازم برای اجرای مفهوم دهم عبارتند از؛

۱_ رسیدن به حد مطلوبی از درک راجع به سنت ها ٬ مفاهیم ٬ قدم ها.
بدون رعایت اصل روحانی دانش و تجربه ممکن است  سلیقه های شخصی خود را اصول بخوانیم و مرتکب خودمحوری شویم.

۲_ رعایت اصل روحانی صبر و پرهیز از تصمیم گیری شتاب زده و عجولانه

۳_ رعایت اصل روحانی مشورت و پرهیز از خود محوری .
قبل از اجرا نمودن مفهوم دهم ٬ بهتر است با راهنما و سایر دوستان بهبودی خود مشورت کنیم.

۴_ رعایت اصل روحانی پذیرش ؛
اینکه بپذیریم ما با تمام سعی خود نمی توانیم به تفکر ایده آل دست یابیم.
شاید روی کاغذ بتوانیم بی نقص برنامه بچینیم اما در اجرا ما همیشه دچار کمبود ها و نواقص هستیم.
بنابراین بپذیریم که بسیاری از ایرادات از امکانات و محدودیت های انسانی نشات می گیرد.
و حتی اگر خود ما هم در جای خدمتگزارها بودیم باز هم بی ایراد و نقض نمی توانستیم کار کنیم.


۵_ رعایت اصل روحانی گذشت ؛
محور اصلی تعاون و همکاری گذشت است و در کارهای تیمی اگر گذشت نباشد نمی توانیم زندگی کنیم.

۶_ رعایت اصل روحانی فروتنی؛
سهم خود را تراز بگیریم.
همیشه نخواهیم ما در یک کاری سهیم باشیم و گاهی فرصت خدمت به دیگران را بدهیم.
همیشه تصور نکنیم که اگر ما بودیم بهتر کار انجام می شد.

۷_ رعایت اصل روحانی شکر گذاری؛
وقتی ما مهارت تشکر کردن را بلد نباشیم ٬ همیشه از روی حق به جانبی تصمیم خواهیم گرفت.
اما اصل روحانی شکر گذاری به ما فرصت دیدن نکات مثبت را خواهد داد.

۸_ رعایت اصل روحانی نیکو سخن گفتن؛
وقتی ما می توانیم از مفهوم دهم به استفاده زیبا در جهت انجمن و گروه دست یابیم که زیبا سخن بگویم و بدون رفتن به حاشیه ها و متهم ساختن دیگران سخن بگویم.
حتی اگر حق با ما باشد ٬ زشت سخن گفتن آسیب را از ما به گروه منتقل می کند.
و جو گروه را متشنج و آشفته می کند.
باید همیشه به یاد داشته باشیم ٬ مفاهیم برای حفظ انجمن و اعضا ساخته شده است. و اگر سخن ما باعث آسیب به انجمن گردد ٬ مفاهیم درست پیاده نخواهد شد.

۹_ رعایت اصل روحانی همکاری و تعاون؛
بسیاری از ایرادات ما نشات گرفته از تک روی ها و خودمحوری های ما است.
با تمرین اصل روحانی تعاون و همکاری ٬ از خود جدا می شویم و به سرنوشت گروه اهمیت می دهیم.
در این صورت ٬ عملکرد سایر خدمتگزاران در بسیاری از موقعیت ها  تلخ به نظر نخواهد رسید.
بسیاری از ناراحتی های ما حاصل این است که چرا؛
به نظر من بی اهمیت بودند
چرا من در مسئولیت سهیم نبودم
چرا نقش من کمرنگ است
چرا نظر مرا جویا نشدند
چرا...
اصل روحانی تعاون و همکاری به من کمک خواهد نمود به جای چراهای شخصی به منافع گروه بنگرم.
و به خود بگویم ؛
آیا واقعا عملکرد گروه مشکل دارد یا خیر؟
آیا سخن من به قصد تلافی جویی است.
و..

۱۰_ اصل روحانی بردباری؛

بندرت پیش می اید که گروه با توجه به مفاهیم دهم ٬ باز هم در مسیر خطا حرکت می کند.
در اینصورت باید اصل روحانی بردباری را تمرین کنیم و به گروه اجازه تجربه خطا را بدهیم.

۱۱_ رعایت اصل روحانی روشن بینی؛
برای تصمیم گیری درست باید به منافع و ضررها با همدیگر توجه گردد.
به محدودیت ها ٬ سطح امکانات ٬ زمان و... توجه گردد.
نباید سریع و یکسویه تصمیم گیری نمایم.
باید به همه جوانب موضوع توجه کنیم.
در بسیاری از مواقع با تفکر به همه جوانب یک موضوع متوجه می شویم که خدمتگزاران کار خود را در چه موقعیت و شرایط و امکاناتی انجام داده اند و در اینصورت به سادگی می بخشیم و از ان می گذریم

۱۲_ رعایت اصل روحانی انضباط شخصی؛
حتی اگر حق با ما باشد و در حق ما آسیبی رخ داده باشد ٬ باید نظم جلسه را رعایت کنیم و بدون اجازه و هماهنگی سخن نگویم.

۱۳_ اصول بسیاری هستند که می توانیم در ادامه ذکر کنیم ٬ ما به لحاظ محدودیت زمانی فقط به تعداد کمی اشاره نمودم.
امید است با عمیق تر شدن به موضوع بتوانیم به زمان درست و سازنده اجرای مفهوم دهم دست یابیم.

 

موقعیت  مناسب اجرای مفهوم دهم چه موقع است؟


برای دستیابی به موقعیت مناسب جهت اجرای صحیح مفهوم دهم لازم است موقعیت شناس خوبی باشیم.
به واسطه خرد ( روشن بینی) ناشی از کارکرد قدم ها  و تجربه سنت ها می توانیم  به یک موقعیت شناس خوب تبدیل شویم.

برخی از موقعیت ها ٬ مناسب برای اجرای مفهوم دهم نیستند. و باید کمی صبر نمود تا موقعیت مطلوب فرا رسد.
صبر و تحمل به معنی فراموشی مفهوم دهم نیست ٬ بلکه صبر و تحمل در اینجا رسیدن به بازده بالا است.

برخی از موقعیت های که باید در اجرای مفهوم دهم صبر نمود عبارتند از ؛

۱_ زمانی که اجازه سخن گفتن به ما داده نشده است. باید منتظر بشویم تا اجازه دریافت کنیم.
۲_ زمانی که موضوع مهمی در حال بحث و تبادل نظر است.
اجرای مفهوم دهم ٬ در درون یک بحث مهم موجب تخریب آن موضوع و به حاشیه کشیدن بحث می گردد.
موضوع

مهم به یکبار به حاشیه کشیده می شود و یا موضوع مهم از اولویت اعضا خارج می گردد.
برای همین در درون بحث های مهم از خود باید گذشت و به اجرای خدمت به گروه مشغول گردید.

۳_ وقتی گروه در تنش است .
امنیت گروه در رأس همه امور باید قرار گیرد . اگر گروه در تنش است باید از بیان عبارت های تنش آفرین جلوگیری کرد.
باید به گروه عبارت های امید بخش ٬ وحدت بخش هدیه نمود.
بنابراین برای مفهوم دهم به جو گروه توجه ویژه باید نمود.

۴_ وقتی اعضای تازه وارد در گروه است ٬ باید بیشتر مراقب سخنان خود باشیم .
اعضای تازه وارد حساس و زود رنج و قضاوت گر تر هستند.
چگونگی سخنان ما می تواند در جذب یا دفع یک تازه وارد موثر باشد.
شاید کسی بگوید ؛
صداقت می گوید که باید بگویم و نگفتن موجب ریاکاری می گردد.
نه اینگونه نیست ٬ تازه واردین از زیر بنای فعالیت ما و اختلاف سلیقه ها آگاهی ندارند و اجرای مفهوم دهم را نشانه تفرقه و اختلاف اعضا می پندارند.اگر می خواهید در حضور تازه واردین مفهوم دهم را اجرا سازی کنید ٬ باید بسیار دقت کنید و روی تک تک رفتار و کلمات خود مراقبه و تمرکز نماید.
و بعد از جلسه روی دوستی ها و عشق ورزی ها بیشتر تمرکز کنید و به تازه واردین بیشتر توضیح دهید که همه اعضا فقط یک هدف دارند.
رشد و شکوفایی انجمن که موجب رشد و شکوفایی اعضا می گردد.


۵_  حضور خدمتگزاری که می خواهیم به او و عملکرد او اشاره کنیم.
در غیاب خدمتگزار ٬ خارج از اخلاق و عرف است که راجع به عملکرد و رفتار وی سخن بگویم.
( البته در صورت اجرای مفهوم نه در صورت تشویق و تشکر )
حق پاسخ گویی را باید به همه بدهیم ٬ بنابراین گاهی لازم است صبر کنیم تا خدمتگزار مورد نظر باشد.

۶_ از اجرای مفهوم دهم  در آخر جلسه بشدت پرهیز گردد.
زیرا  موضوع برای سایر اعضا گنگ و نامفهوم خواهد ماند و اعضا به حاشیه و قضاوت گری خواهند پرداخت.
اجرای مفهوم دهم در اوایل جلسه امری زیبا و مهم است.
زیرا معمولا و در بسیاری جاها ٬ موضوع مورد نظر برای اعضا شگافته می گردد

 


سؤالات حاشیه ای مفهوم دهم

 

من چگونه می توانم کاری بکنم که کمتر از خدمتگزاران گروه رنجش و خسارتی  دریافت کنم؟


هدف قدم ها ٬ اموزش مهارتهای فردی است که به عضو کمک کند با انجام یکسری رفتارها مانع ایجاد تنش و رنجش گردد .
و زندگی عضو را  آرام  سازد.

بنابراین یک دوازده قدمی باید بقدری روی نواقص و کمبودهایش کار کند که بندرت از جانب سایرین خسارتی یا رنجشی را دریافت کند.

تعیین سهم خویش ٬ به ما کمک می کند که رفتارهای افراطی یا رفتارهای جنگ طلبانه خود را شناسایی کنیم.
و به جای افروختن آتش ٬ به توسط انجام اصول روحانی به سرد کردن آتش کمک کنیم.
بنابراین به جرات می توانم بگویم؛
اکثریت رنجش های ما از سایرین به علت؛
خودمحوری
قضاوت
پیشداوری
طرز سخن گفتن نامناسب
عدم موقعیت شناسی مطلوب
دخالت نابجا در وظایف دیگران
ایراد گیری
عدم تعهد و مسئولیت پذیری
سو تفاهم(پرهیز از پرسش برای رفع ابهامات)
و..
است.
اگر من رفتارهای خود را مطابق با گفته های  اصول روحانی انجام دهم ٬ بندرت پیش می آید که از جانب یک عضو دچار خسارت و رنجش گردم.
اگر من یاد بگیرم؛
بجایی تمرکز بر نقش پر اهمیت خود در گروه به نقش پر اهمیت همکاری و تعاون توجه کنم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای تعجیل در سخن خود ٬ شنونده خوبی باشم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای آمرانه سخن گفتن ٬ رفیقانه سخن بگویم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای حاشیه پردازی ٬ به اصل ماجرا بپردازم.
اگر من یاد بگیرم به جای ایراد گیری ٬ انتقاد کنم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به جای سرزنش ٬ همدلی کنم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای توبیخ اعضا ٬ رفیق اعضا باشم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به جای تند خوی و خشم و عصبانیت ٬ مهربان و خویشتن دار باشم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به دیگران فرصت پاسخ گویی بدهم
اگر من یاد بگیرم؛
به جای گنگ گویی ٬ رک و واضح سخن بگویم.
اگر من یاد بگیرم؛
همانگونه که من ایراد دارم و سعی در بهتر شدن دارم ٬ دیگرانی که ایراد دارند هم سعی در بهبودی دارند.
اگر من یاد بگیرم؛
بجای انتظارات و توقعات ٬ بگویم چع کمکی از دست من بر میاید تا گروه بهتر فعالیت کند.
اگر من بجای ؛
بحث کردن الکی ٬ دنبال یافتن راهکار مناسبی برای حل مشکل گروه باشم.
اگر من بجای ؛
تمرکز تنها روی ایرادات ٬ نکات مثبت را مشاهده کنم و انها را بیان کنم و تشکر کنم.
اگر من بجای ؛
متهم سازی دیگران ٬ بگویم چرا من به او کمک نکردم که مشکل ایجاد نشود.
اگر من بجای ؛
دفاع از رفتار خودم ٬ پاسخ گوی سؤالات سایرین باشم.
اگر من بجای ؛
ریاست یاد بگیرم  خدمتگزار باشم.
اگر من بجای ؛
حق به جانبی ٬ یاد بگیرم زبان به خطا ها و اشتباهات خود باز کنم و اقرار صادقانه کنم .
اگر من بجای ؛
تنها به خود حق قائل شدن به سایرین نیز حق قائل شوم.
اگر من بجای ؛
ناراحت شدن از سؤالات و پیشنهادات دیگران ٬ با آرامش
پاسخ گو باشم.
اگر من به جای ؛
انکار مشکلات ٬ به صورت صادقانه مشکلات را بیان کنم.
اگر من به جای ؛
من من کردن ٬ سپاسگذار همکاری اعضا باشم.
اگر من بجای ؛
رقابت به رفاقت فکر کنم.
اگر من بجای ؛
شرارت به شفقت فکر کنم
اگر من بجای ؛
بهانه جویی ٬ عذرخواهی کنم
اگر من بجای ؛
تصمیم خودمحورانه ٬ مشورت کنم
و....

ما به راحتی می توانم فضای دوستانه ای را پیرامون خود بسازم.
فضای که پر از عشق و همدلی و محبت است و در این فضا ٬ رنجشی و خسارتی از جانب دوستان به من نخواهد رسید.

 


سؤال حاشیه ای راجع به مفهوم دهم

اگر مشخص شود به نامزد یک خدمتی خسارتی وارد شده ٬ گروه چه وظیفه ای دارد؟


مفهوم دهم ٬ رابطه نزدیکی با قدم هشتم و نهم ما دارد.
جبران خسارت از عضو انجمن ٬ باید هم بصورت معذرت خواهی رسمی صورت گیرد و هم به صورت عملی.
یعنی بعد از این که گروه یا کمیته به این درک رسید که به عضوی خسارت وارد شده است باید ضمن معذرت خواهی ٬ حق ضایع شده را به او برگردانند.
یعنی اگر به علت خسارت وارد یک عضو ٬ رأی خود را از دست داده باشد باید رأی گیری قبلی باطل و بی اعتبار گردد و مجدد رأی گیری صورت گیرد.

به عنوان مثال ما عضوی را می شناسیم که نامزد احراز موقعیتی خدماتی در کمیته خدمات ناحیه خود شد. او اتاق را ترک کرد . تا به کمیته اجازه بحث در مورد حائز شرایط بودنش را بدهد. در حین این بحث ، بعضی از اعضا کمیته خدماتی ناحیه ای ، بی جهت به اعتبار و شهرت شخصی او تهمت زدند و بدگوئی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورد . چند روز بعد این فرد از بحث در مورد زندگی شخصی اش و تاثیر آن بحث بر انتخابات باخبر گردید. آزرده خاطر و عصبانی ، تصمیم گرفت با راهنمایش صحبت کند ، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمائی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها ، اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی ناحیه را جهت رسیدگی مورد بزخواست قرار دهد. او نامه ای نوشت و در آن به کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رای گیری مجدد نمود. ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بعد از اینکه اعضای کمیته خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند ، اقرار کردند که اشتباه کرده اند و توافق کردند که انتخابات بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.

مفهوم یازدهم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« بودجه معتادان گمنام باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد. »

اعضای معتادان گمنام در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راره به انجام رساندن هدف اصلی خود ، کمک مالی می کنند و این یک فریضه واجب برای همه اجزا ساختار خدماتی است که از ان بودجه جهت رساندن هر چه بیشتر و بهتر پیام بهبودی معتادان گمنام استفاده کنند. جهت انجام هر چه بهتر این کار ، کمیته های خدماتی باید این بودجه را مدبرانه مورد استفاده قرار دهند و کاملا و دقیقا در برابر کسانی که این بودجه را فراهم آورده اند جوابگو باشند.

بودجه معتادان گمنام باید همیشه جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد. این پول باید جهت پرداخت هزینه های برگزاری جلاسات بهبودی معتادان گمنام ، اطلاع رسانی در مورد معتادان گمنام به عموم مردم و دسترسی به معتادانی که امکان شرکت در جلسات را ندارد ، هزینه شود . همین طور باید برای توسعه ، تولید ، ترجمه و توزیع پیام ما به صورت کتبی و گردهم آوردن اعضا ما در محیط های .....خدماتی که متعهد به دیدگاهی بر گسترش پیام ما به کسانی که در سراسر دنیا به آن نیاز دارند ، استفاده شود . همه اینها جهت حمایت از هدف روحانی معتادان گمنام است ، که رساندن پیام به معتادانی است که هنوز در عذابند.

بودجه خدماتی به راحتی در دترس قرار نمی گیرد. جهت به انجام رساندن هدف اصلی مان ، ما به تمام منابع مالی که در اختیار انجمن است نیاز داریم. گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما باید از پولی که ما به آنها می دهیم خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند و از خرج نمودن بیهوده و از روی سبکسری این پول خودداری کنند. با در نظر داشتن هدف اصلی معتادان گمنام ، ساختار خدماتتی ما از هدر رفتن این پول اجتناب می کتتد و از این سرمایه ای که بدانها داده شده جهت رساندن هر چه موثرتر پیام ما استفاده می نمایند.

 یکی از ر اههای بکارگیری مفهوم یازدهم اینست که ما صورتی شفاف از اولویت مخارج تهیه کنیم و هر هزینه پیشنهادی را با این صورت مقایسه کنیم. خیلی از گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها اقلام بیشتری از آنچه بودجه شان به آنها اجازه می دهد در لیست اولویت بندی خود دارند. در این گونه مواقع ، فقط روی آن اقلامی که اولویت بیشتری دارند می توان سرمایه گذاری کرد. جوابگوئی یکی از خواص ضروری مدیریت مالی مسئول در معتادان گمنام است . وقتی اعضای معتادان گمنام برای گروهها ، کمیته ها ، دفاتر . همایش ها سرمایه فراهم می کنند ، عناصر ساختار خدماتی ما مسئول هستند که در مورد چگونگی استفاده از این سرمایه جوابگو باشند. گزارشهای کالی منظم ، دفاتر باز و رسیدگی و حسابرسی به حسابهای معتادان گمنام به طور مر تب ، به همان گونه که در راهنماهای مختلف برای خزانه داران معتادان گمنام نوشته شده . به اعضا کمک می کند تا مطمئن باشند که کمکهای آنها به خوبی مورد استفاده قرار می گیرد ، و به کمیته های خدماتی ما کمک می کند تا ببینیم هزینه های خدماتی واقعی ما ، تا چه حد با اولویتهایی که ما داشته ایم مطابقت دارد . گزارشهای مالی مداوم به ما کمک می کند تا برای فعالیتهای خدماتی آینده ، طرحهای واقع بینانه ای برای مخارج بریزیم. گزارشهای مالی و حسابرسی منظم کمک می کند تا از سرقت سرمایه های خدماتی معتادان گمنام جلوگیری شود . و اگر هم سرقتی رخ دهد ، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می شود که این مسئله نمی تواند برای مدت طولانی بدون آنکه متوجهش شویم ادامه داشته باشد. وقتی اعضای معتادان گمنام سرمایه خدماتی را با کمکهایشان تامین می کتتد . انتظار دارند که این پول با دقت مورد استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است ، گردد. با قبول این اعانات ، گروهها ، هیئتهای خدمات یو کمیته های مت متعهد می شوند که از این سرمایه برای رساندن پیام معتادان گمنام استفاده کنند و آنرا مسئولانه خرج نمایند.

 

1: پول در گروه شما برای چه کاری استفاده می‌شود؟ در ناحیه چطور؟ در منطقه چطور؟ در خدماتی جهانی چطور؟
2: بودجه گروه زیر را اولویت بندی کنید: ( نشریات NA چای و قهوه ) کرایه مکان جلسات، پس انداز گروه، اعانه جهت خدمات هر نوع آن را اولویت بندی کرده اید، توضیح دهید دلیل شما چه بوده؟ آیا گروه شما اولویت بندی خاص و مداومی در بوجه خود دارد، یا هر ماهه به این موضوع می پردازد؟
3: آیا از مواقعی خبر دارید که پول NA سبک سرانه و ولخرجانه در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح کمیته ناحیه و منطقه چه طور؟ در مورد خدمات جهانی چطور؟ مورد سبک سرانه برای خرج آن پول چه بوده؟ به جای آن چگونه می بایست این پول خرج می شد؟
4: آیا سرمایه NA در گروه شما حساب و کتاب منظمی دارد؟ در ناحیه یا منطقه شما چطور؟ در خدمات جهانی چطور؟ اگر نه، فکر می کنید چگونه گزارش مالی باید جایگزین شود؟
5: «اعانه مستقیم گروه‌ها به ساختار خدماتی، مدیریت مسئولانه آن را تشویق می‌کند و به آن کمک میکند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA بگذارد.»
آیا ناحیه یا منطقه شما برای تهیه قسمت قابل ملاحظه‌ای از درآمد خود راه‌های مختلف کسب درآمد و پول‌سازی روی می‌آورد؟ آیا این علاقه است؟ این کار بر روی رابطه کمیته خدمات ناحیه یا منطقه به گروه شما چه تأثیری می‌گذارد؟ آیا این رابطه متفاوت می‌بود اگر گروه مستقیم به سطوح مختلف خدماتی اعانه می‌کرد؟ آیا هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما قادر هستند از طریق اعانات مستقیم گروه کارهای خود را اداره کنند؟

 


مفهوم یازدهم

 

گزارشات خدمتگذاران گروه در جلسات اداری بیشترین جواب را
به ما می دهند حال اگر بودجه مالی را خو استه باشیم خزانه دار گروه باید مسئولانه و مدبرانه گزارش ماهیانه برای گروه به طور کتبی داشته باشد و ضمنا" نقطه پاسخگو برای گروه باشد حال در پی هدف اصلی و پیشبرد آن در ساختار کمیته ها و هیأت ها خدماتی هم همین روال را دارند و گروه ها از عناصر خدماتی گزارش می خواهند

مفهوم یاز دهم ( راهنمای خدمات محلی ص19 پاراگرف آخر )

وقتی اعضای na سر مایه خدماتی را با کمک های شان تامین می کنند انتظار دارند که این پول با دقت مورد استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است گردد.

 

مفهوم یازدهم


همه پروژه ها همانقدر که به پول نیاز دارد به ایده، اطلاعات، وجدان، وقت و تمایل اعضاء نیز بستگی دارد. اگر ما سرمایه موردنیاز جهت شروع پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع خدماتی را در اختیار داشته باشیم. اگر صبر نکنیم سرمایه خدماتی NA را به هدر می دهیم. هنگام اولویت بندی و طرح نقشه در مسائل خدماتی باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم.
 

 

سؤالات مفهوم یازده


مفهوم یازدهم
سوال یک

سؤال 1- پول در گروه شما برای چه کاری استفاده می‌شود؟ در ناحیه چطور؟ در منطقه چطور؟

در گروه
 ما از پولی که در سبد هفتم جمع می شود ، برای پرداخت اجاره مکان جلسه و مجهز کردن آن ( امکانات اولیه و رفاهی گروه) ، تهیه چیپ و کیک تولد ، خرید نشریات و هزینه پذیرایی گروه استفاده می شود . بعد از اینکه بخشی از پول را در خزانه نگه داشتیم ( برای مخارج غیر قابل پیش بینی ) ، مابقی آنرا به ساختار  اعانه می کنیم تا به مصارف لازم برسد .

 برخی از هزینه های مرسوم در ناحیه ؛
 هزینه رابطین – هزینه کارگاه – هزینه اطلاع‌رسانی – کمیته زندانها و همایش ناحیه.

برخی از هزینه های جاری در منطقه؛
هزینه کمیته ترجمه و نشریات – اجاره‌ مکان – برگزاری همایش‌های منطقه‌ای

برخی از هزینه های خدمات جهانی؛
 توسعه NA در کشورهای مختلف – برگزاری کارگاه‌های آموزشی در کشورهای مختلف
هزینه اجلاس ها
هزینه تولید نشریات
و..

هزینه های بالا جز هزینه های جاری است و گاهی هزینه های اضافی و غیر مترقبه نیز وجود دارد که برای بقای انجمن ضروری است.


مفهوم یازدهم
ادامه سوال یک؛
پول تنها عامل تسریع کننده در انجمن ما است.
اگر پول نباشد ٬ توسعه انجمن به کندی رخ خواهد داد.
نشریات ما چاپ نخواهد شد.
بنابراین یکسانی در انتشار مطالب از دست خواهد رفت.
هر شخص می تواند تفسیر خود را بجای سخن انجمن به دیگران انتقال دهد.
دیر یا زود مشاهده خواهیم کرد سوالات قدم ها ٬ سنت ها ٬ مفاهیم و .. از گروهی به گروه دیگر متفاوت است.
این باعث بدعت گذاری ها در انجمن خواهد شد. اینبار شخصیت ها بر اصول پیشی خواهند گرفت.


مکان جلسه نخواهیم داشت.
اجرای همایش ها و کارگاه ها تقریبا غیر ممکن خواهد شد.
سطح رفاهی اعضا در یک جلسه پایین خواهد بود.
اطلاع رسانی به کندی رخ خواهد داد.
پیوند گروه ها تقریبا غیر ممکن خواهد بود.
گروه ها نمی توانند به وظیفه خود به شکل مطلوب عمل کنند.
از همه بدتر اگر پول نباشد؛
احتمال دارد ما برای بدست اوردن مکان ٬ زیر بلیط یک ارگان خارجی برویم و متکی به ان باشیم و این وحدت و استقلال ما را به خطر خواهد افکند.

بنابراین مدیریت مالی در انجمن باید صحیح صورت گیرد.
منظور از صحیح بودن به معنی خساست و  به خطر افکندن جان و مال اعضا نیست.
منظور درست مصرف کردن است.
برای درست مصرف کردن لازم است ٬ جلسات اداری قوی  در گروه ها  ایجاد شود.
اعضا با همدیگر مشورت کنند و به نظرات همه اعضا توجه گردد تا دقت در مدیریت منابع مالی انجمن افزایش یابد

 

مفهوم۱۱
سوال دوم؛
سؤال 2- بودجه گروه زیر را اولویت‌بندی کنید؛
 نشریات NA – چای و قهوه – کرایه مکان جلسات – پس‌انداز گروه – اعانه جهت خدمات
هر نوع آن را اولویت‌بندی کرده‌اید. توضیح دهید دلیل شما چه بوده؟ آیا گروه شما اولویت‌بندی خاص و مداومی در بودجه خود دارد، یا هر ماهه به این موضوع می‌پردازد؟

 پاسخ به این سؤال شخصی است
و وابسته به وجدان جمعی است.
اما ان چیزی که معلوم است این است که منابع انسانی اگر حفظ نگردد ٬ ما منابع مالی نخواهیم داشت.
بنابراین اصل تامین بهداشت و خدمات جانی اعضا مقدم بر اعانه به ساختار و خرید مجلات است.
اگر جلسه سرد باشد و ما پول را اعانه کنیم.
خسارت به اعضا وارد کرده ایم .
اگر سقف جلسه چکه کند ؛ اعضا در معرض خطر قرار داده ایم .
اگر توجه به بهداشت محیط جلسه نگردد٬ نه تنها اعضا بلکه به بیمارسازی اعضای خانواده وی مبادرت نموده ایم.
بنابراین برای اولویت بندی

:
رعایت بهداشت و ایمنی مکان جلسه الزامی است.
هم چنین سرما و گرما در اولویت بندی ما مهم هستند؛
برای مثال اگر هوا سرد و برفی باشد ٬ دادن یک لیوان چای گرم می تواند بعد جلسه کمک به عضوی باشد که می خواهد مدتها در مسیر سرد حرکت کند.
و یا دادن چایی گرم به عضوی که مدتها در مسیر سرد در حال حرکت بوده تا به جلسه خود را برساند یک الزام برای سلامتی خواهد بود.
دادن آب یخ در ماه های گرم سال ٬ یا در شهرهای گرم می تواند از گرمازدگی عضو جلوگیری کند.
اگر پس انداز نداشته باشیم ٬ خسارتی یکدفعه به مکان جلسه وارد شود باید جلسه را تعطیل کنیم یا ...
بنابراین قبل از اولویت بندی باید به موقعیت جلسه ٬ زمان جلسه ٬ شرایط آب و هوایی ٬ مکان جلسه و .. توجه گردد.
مبادا جلسه شما موقع زمستان برای خرید بخاری به فکر پول جمع کردن باشد و در تابستان بتواند پول بخاری را جور کند.

 

به عنوان یک خدمتگزار:
نگویید چند عضو در گروه خود دارید.
بگویید چند کودک ٬ چند مادر ٬ چند همسر ٬ چند پدر ٬ در خانه چشم به راه نشسته اند تا عزیزشان به سلامت از خانه بهبودی به خانه امید برگردد.
مبادا خانه بهبودی را برای انها خانه غم سازید


مفهوم۱۱
سوال سوم؛

- آیا از مواقعی خبر دارید که پول NA سبک سرانه ولخرجانه در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح کمیته ناحیه و منطقه چطور؟ در مورد خدمات جهانی چطور؟ مورد سبک‌سرانه برای خرج آن پول چه بوده؟ به جای آن چگونه می‌بایست این پول خرج می‌شد؟

همه ما نسبت به خرج های گروه و ساختار نظراتی داریم.
اما واقعیت امر این است که سبک سری به معنای خرج های است که بدون رای وجدان و از روی خودمحوری است.
پول سبد ما کم است و هزینه ها زیاد .
بودجه موسسه ما بیش از کل بودجه انجمن معتادان گمنام ایران است.
اما همیشه با کمبود بودجه مواجه هستیم.
اداره کردن انجمنی با این وسعت زیاد و با این بودجه کم یک هنر بزرگ است.
این که من بگویم نظرم چیست با واژه خرج های سبک سری متفاوت است.
من تا کنون فقط کسورات بعلت کسری بودجه مشاهده کرده ام اما سبک سری خیر.
از همه خدمتگزارهای انجمن بابت مدیریت دلسوزانه تشکر می کنم.

من به چشم خودم دیده ام خدمتگزارهای که از ماشین شخصی خود برای خدمات انجمن استفاده می کنند.
خدمتگزارهای که در حین خدمت از جیب خود وعده های غذایی برای خود تهیه می کنند.
هر چند این خسارت به خود است و انجمن با ان موافق نیست اما جای تقدیر دارد.
وتنها یک نظر دارم؛
در صحافی نشریات دقت بیشتری گردد. تا نشریات ما در طول انتقال اسیب کمتری بخورد.
هر چند عشق همدردها که اقدام به خرید نشریات اسیب دیده می کنند ستودنی است و نشریات کمی برگشت می خورد.

 

مفهوم۱۱
سوال چهارم؛

سؤال 4- آیا سرمایه NA در گروه شما حساب و کتاب منطقی دارد؟ در ناحیه یا منطقه شما چطور؟ در خدمات جهانی چطور؟ اگر نه فکر می‌کنید چگونه گزارش ایی باید جایگزین شود؟

به علت اینکه اعضای انجمن ما حرفه ای نیستند از عبارت حساب کتاب منطقی در اینجا استفاده شد است.
یعنی قرار نیست خدمتگزارهای ما حسابدار حرفه ای باشند ولی قرار است که هر خدمتگزاری که با منابع مالی سرکار دارد بتواند انظباط مالی داشته باشد.
دفتری برای یاداشت مخارج همیشه بهمراه داشته باشد.
دفتر حسابرسی که جزییات هزینه ها و سبد روزانه در آن وجود داشته باشد.
و قابلیت انتقال به خدمتگزاران بعدی را داشته باشد.
متاسفانه علرغم وجود کارگاه های خوب در سطح انجمن در رابطه با مدیریت مالی٬ ما همیشه در سطح گروه ها با نواقص متعددی مواجه هستیم.
کم اوردن های مسئول نشریات که امری عادی شده است.
مبلغ خزانه گروه گاهی بصورت حدسی توسط مسئول مربوطه گفته می شود٬ وقتی دلیل را از او می پرسیم می گوید دفترش در خانه جا مانده است.
گاهی مبلغ سبد حمایتی گروه در پشت اسکناس نوشته می شود.
و....
متاسفانه خدمتگزارهای گروه ٬ در نگارش هزینه ها و حمایت ها کوتاهی می کنند و شعارشان این است که در جلسه اداری گروه همه چیز را شفاف بیان خواهند نمود.
در اینکه اعضای ما حرفه ای نیستند شک نداریم. در اینکه اعضای ما همگی دارای سواد بالا نیستند هم شک نداریم.
اما داشتن یک دفترچه مالی برای خدمتگزارانی که با منابع مالی گروه سر کار دارند و نوشتن هزینه ها و حمایت ها یک اصل است.
اینکه هر عضو در هر جلسه بداند میزان مخارج و خزانه گروه بصورت دقیق چیست یک ضرورت است.
اگر کوتاهی کنیم ٬ اصل اعتماد بین اعضا با خدمتگزاران دچار خلل خواهد شد.
وضعیت حساب رسی در ناحیه و منطقه به علت پر تجربه بودن خدمتگزاران بهتر است.
در خدمات جهانی ما دارای کارمندان حساب رسی هستیم که به صورت حرفه ای به حسابرسی و نگارش هزینه ها و اعانات مشغول هستند.

ما می توانیم بوسیله رعایت موارد زیر خدمتگزاران را در امر رعایت انظباط مالی تشویق سازیم؛
۱_ انتخاب خدمتگزارهای مناسب
۲_ درخ


واست از خدمتگزاران که راجع به کلیه منابع مالی گزارش شفاف به اعضا بدهند.
۳_ درخواست از خدمتگزاران گروه که همیشه دفترهای مالی خود را بهمراه داشته باشند.
4_ درخواست از خدمتگزاران گروه که در کارگاه های مرتبط فعالانه و مرتب حضور یابند.
5_ درخواست از کمیته کارگاه ها برای اموزش مالی به خدمتگزارها
6_ در خواست از خدمتگزارها که پس از پایان خدمت ٬ دفتر حسابرسی خود را تحویل دهند.
7_ نگهداری دفاتر مالی گروه بصورت مرتب که هر عضو خواست بتواند به ان دسترسی داشته باشد.

 

مفهوم۱۱
سوال پنجم؛
 اعانه مستقیم گروهها در ساختار خدماتی، مدیریت مسئولانه آن را تشویق می‌کند و به آن کمک می‌کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA‌بگذارد. آیا ناحیه یا منطقه شما برای تهیه فهرست قابل ملاحظه‌ای از درآمد خود راه‌های مختلف کسب درآمد و پول‌سازی روی می‌آورد؟ آیا این عاقلانه است؟ این کار بر روی رابطه کمیته خدمات ناحیه یا منطقه به گروه شما چه تأثیری می‌گذارد؟ آیا این رابطه متفاوت می‌شود اگر گروه مستقیم به سطوح مختلف خدماتی اعانه می‌کرد؟ آیا هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما قادر هستند از طریق اعانه مستقیم گروه کارهای خود را اداره کنند.

بهترین روش برای کمیته های خدماتی ما تامین مالی از سوی اعانات گروه ها است.
اما بدلیل اینکه گروه های ما اکثرا. نو پا هستند و خود دارای هزینه های اولیه بالایی هستند٬ گروه های ما دارای مکان نیستند و باید اجاره مکان بدهند. بنابراین مقدار اعانات به ساختار کم و ناچیز است.
بنابراین کمیته خدمات جهانی تصمیم گرفته است ٬ برای درامد زایی روش هایی را ایجاد نماید.
به مانند سود حاصل از فروش نشریات ٬ چیپ و سکه ٬ و محصولات جانبی به مانند تیشرت با آرم انجمن ٬ لیوان با ارم انجمن ٬ خودکار با ارم انجمن و..٬ همچنین فروش بلیط همایش های انجمن ٬ فروش مواد غذایی در همایش ها و..
تا بتواند به منابع مالی مورد نیاز خود دست یابد.
این نوع منابع درآمد زایی در حال حاضر به ضرورت صورت می گیرد.
زیرا انجمن از منابع مالی تجارت و پس انداز نمی کند و اگر منابع مالی ساختارها از سوی گروه ها روزی تامین گردد ٬ سود جویی از فروش محصولات و نشریات قطع خواهد شد.
فهرست درآمد زایی انجمن در حال حاضر باعث شده است کمیته ها و هیئت های خدماتی ما بتوانند میزان قابل توجه ای از هزینه های خود را خارج از اعانات گروه ها تامین سازنند.
باز تاکید کنم ؛
 درامد زایی هایی خارج از اعانات اگر به استقلال مالی هیئت ها و کمیته ها بیانجامد می تواند خطرناک باشد.
برای همین گروه ها باید به سبد حمایتی خود توجه بیشتری کنند.
و از هیئت ها و کمیته ها بخواهند برنامه ریزی دقیق تری در مدیریت منابع مالی داشته باشند .
ناحیه و منطقه اگر به درامد زایی مستقل دست یابد ٬ مستقل از گروه ها خواهد شد و خودش یک موسسه خواهد شد.
و در پاسخ گویی به گروه ها کوتاهی خواهد نمود.
اما٬ تامین بخشی از درآمدها توسط لیست درامدزایی در این شرایط خوب است.
گروه ها می بایستی اعانات خود را تنها به ساختار تقدیم کنند و از پرداخت اعانات به طور مستقیم به کمیته های فرعی خود دارای نمایند.
زیرا بین کمیته ها و هیئت های مختلف رقابت برای جذب منابع مالی پیش خواهد امد.
و هر کمیته و هئیت خدماتی تنها به گروه های پاسخ گو خواهند شد که از سوی ان تامین مالی می شوند.
گروه ها ٬ ساختار خدماتی را به وجود اورده اند ٬ بنابراین وظیفه دارند مستقیما از ان حمایت کنند.
و ساختارها ٬ کمیته ها و هییت های خدماتی را بوجود اورده اند و بنابراین ساختار خود موظف  به تامین مالی انها است.

 


هزینه
درامدهای دفتر خدمات جهانی؛


از درآمد حاصله، دفتر خدمات جهانی موظف است که خدمات زیر را به کل انجمن ارائه کند:

1.      دفتر خدمات جهانی باید هزینه‌های سازمان‌دهی، اداری و حمل ونقل و اسکان کنفرانس خدمات جهانی معتادان گمنام را پرداخت کند.

2.      دفتر خدمات جهانی باید به معتادان خواهان بهبودی و گروههای آنها در راستای بهبودی از بیماری اعتیاد خدمات رسانی کند. و همین‌طور کمک کند تا جامعه در کل، درک بهتری از اعتیاد و برنامه معتادان گمنام داشته باشد. این کمک‌ها می‌تواند شامل ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با معتادان، سازمان‌ها، نهادها، دولت‌ها و جامعه در کل باشد.

3.      چاپ و نشر و توزیع مجلات و خبرنامه‌های دوره‌ای که توسط کنفرانس خدمات جهانی تهیه می‌گردد.

4.      دفتر خدمات جهانی مجاز نیست که از درآمد حاصله یا از قدرت ودیعه گذاشته شده نزد خود در راستای کاری به غیر از پیش‌برد هدف اصلی انجمن که همان رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است، استفاده کند.

تبصره 1: دفتر خدمات جهانی باید سالی یک بار گزارش مالی خود و شعبات خود را در اختیار کنفرانس خدمات جهانی قرار دهد.

تبصره 2: اعضاء و گروهها می‌توانند از طریق وکلای منطقه همان‌گونه که


در کتاب راهنمای خدمات محلی شرح داده شده است بر تصمیمات کنفرانس و دفتر خدمات جهانی تاثیر گذارند. 

منبع؛ سایت انجمن معتادان گمنام

 

تاریخچه و اهداف قرارداد ودیعه


پایه و اساس «قرارداد ودیعه‌گذاری مایملک معنوی» در اولین همایش جهانی معتادان گمنام در سال 1971 میلادی (1349 شمسی) گذاشته شد. در آن همایش کلیه اعضاء انجمن معتادان گمنام، اعضاء هیئت امناء را مکلف به ایجاد دفتر خدمات جهانی با تعریف امروزی نمود تا این دفتر به عنوان نقطه تماس مرکزی انجمن، آرشیو نگهداری اطلاعات و ناشر نشریات انجمن در سراسر دنیا عمل کند. از آن زمان تا کنون دفتر خدمات جهانی به عنوان تنها ناشر مجاز نشریات، تولید کننده محصولات و حافظ مایملک معنوی NA از طرف انجمن در کل و به عنوان بازوی اجرایی هیئت امناءعمل کرده است.

در کلیه راهنما‌های خدماتی که اولین آن به نام « درخت NA » در سال 1975 میلادی (1353 شمسی) و آخرین آن به نام « راهنمای خدمات جهانی» که اخیرا چاپ شده است، نقش دفتر خدمات جهانی از قرار زیر تعریف گردیده:

« وظیفه اصلی دفتر خدمات جهانی نشر و توزیع نشریات NAاست که شامل چاپ، نگهداری و توزیع کلیه نشریات موجود می‌گردد» 

در سال 1982 میلادی(1360 شمسی) و همین‌طور سال 1988 میلادی(1366 شمسی) و سه سال بعد در سال 1991 میلادی ( 1369 شمسی) این تصمیم در رابطه با دفتر خدمات جهانی و شرح وظایف آن مورد تائید وجدان گروه کنفرانس خدمات جهانی و نمایندگان (وکلای) مناطق مختلف از سراسر جهان قرار گرفت.

بیانیه زیر از طرف کنفرانس خدمات جهانی و وکلای مناطق مختلف در رابطه با دفتر خدمات جهانی و وظایف آن صادر گردیده است:

·         بدین وسیله تائید و تصویب می‌گردد که مالکیت کلیه مایملک معنوی و نشریات انجمن NA که تا کنون تولید و چاپ گردیده و یا در آینده تولید و چاپ خواهد شد در اختیار دفتر خدمات جهانی قرار می‌گیرد تا از طرف کل انجمن معتادان گمنام، آنها را نزد خود به امانت نگهداری کند.

·         تائید و تصویب می‌گردد تنها ناشر، تولیدکننده و توزیع کننده نشریات NA از قبیل کتاب، پمفلت، کتابچه، چیپ، سکه و هر نوع محصولی با آرم یا نام NA دفتر خدمات جهانی است.

·         دفتر خدمات جهانی و هیئت امناء وظیفه محافظت از کلیه مایملک معنوی NA را به عهده دارند و موظف هستند در صورت لزوم از طریق قانون بر علیه هرنوع سواستفاده از مایملک معنوی اقدام نمایند.

تبصره 1: شکل و فرم محصولات و نشریات که شامل ظاهر، طراحی، حروف‌چینی، کیفیت کاغذ، صحافی و جلدسازی، و غیره ..... می‌شود بر طبق صلاح‌دید دفتر خدمات جهانی تعیین می‌گردد.

تبصره 2: هر نوع قرارداد اجاره، اخذ مجوز، جزئیات تولید، کمیت تولید و موجودی انبار، طرف معامله و قرارداد، نحوه توزیع و فروش، قیمت‌گذاری نشریات و محصولات و غیره به عهده دفتر خدمات جهانی گذاشته می‌شود تا بر طبق صلاح‌دید خود عمل کند.

 

 

سوالات حاشیه ای راجع به مفهوم ۱۱

تهیه فهرست نیازهای گروه باید چگونه انجام گیرد؟
آیا فهرست نیازهای اولیه گروه باید بر طبق منابع مالی گروه تنظیم گردد؟


مهمترین اموزه انجمن معتادان گمنام این است؛
اشتباه کردید بیاموز ید و انرا تکرار نکنید.
غافلگیر شدن فرهنگ رایج گروه های ما است که هیچ سنخیتی با اموزه های ما ندارد.
چگونه می شود گروه های ما هر سال در فصول مختلف بعد از یک رخداد مشابه ( مثل سرما ٬ گرما ٬ بارندگی و..) دچار تنش می شود.
تهیه فهرست نیازهای ضروری ٬ باید بدون تفکر به منابع مالی ان تهیه گردد.
زیرا فهرست نیازهای ضروری ٬ تعیین می کنند که گروه ما در طی فصول و زمان های مختلف نیازمند دارا بودن چه چیزهای می باشد.
وقتی مشگلات امروز گروه ٬ با رأی وجدان گروه در لیستی نوشته شود و از خدمتگزاری به خدمتگزار بعدی منتقل گردد.
خدمتگزار جدید دارای تجربه گذشته خواهند بود و می دانند که مشگل گروه در این فصل از سال چه چیزی است و قبل از غافلگیری اقدام به تهیه ان در صورت داشتن بودجه خواهند نمود.

فرهنگ غافلگیری نباید از شاخصه های گروه های بهبودی باشد.
گروه ها همیشه باید ٬ حداقل قبل از غافلگیری بدانند به چه چیزهای نیاز دارند.
و چه راه هایی برای برطرف کردن ان موجود است.
این که ما ندانیم در آینده چه مشگلاتی را تجربه خواهیم کرد یک امر عقلانی است اما اینکه ما مشگلات دیروز گروه را مجدد تکرار کنیم یک امر ضد بهبودی است.
لیست ضروریات گروه ٬ هدف های اتی گروه را مشخص می کند و خدمتگزاران می دانند در آینده باید شاهد چه چیزی باشند.
مدیریت مالی ٬ به ما می گوید قبل از اینکه درگیر یک چالشی بشوی باید آمادگی مقابله با آن را داشته باشیم.
نبود بودجه ٬ دلیل خوبی برای تهیه فهرست نیازهای اولیه گروه نیست.
شاید یک نیاز همیشه باشد ولی به علت عدم بودجه نتوانیم انرا برطرف سازیم.
اما دانستن ان

به ما کمک می کند که از راه های مختلف در فکر کمتر آسیب دیدن باشیم.
و گاهی متاسفانه بودجه است ولی گروه نمی داند چه چیزی را باید تهیه کند و پس از رسیدن خسارت به گروه ٬ در فکر تهیه ان هستیم.

گروه های موفق همیشه لوازم ضروری خود را شناسایی نموده و پس از گرفتن رای وجدان انرا در دفتری یاداشت می کنند.
تهیه این فهرست به ما کمک می کند؛
خدمتگزاران جدید همیشه به تجربه مشگلات خدمتگزاران قبلی دسترسی داشته باشند.
خدمتگزارها بدانند در آینده باید چه چیزی با چه قیمتی را خریداری کنند ٬ پس در فکر پس انداز خواهند بود.
حتی در صورت نبود بودجه ٬ خدمتگزارها در فکر راهی برای کاهش خسارت کمتر به گروه و اعضا خواهند بود.
و در مواقع ضروری ٬ خدمتگزارها می توانند  از کمیته خدمات شهری قبل از دیدن خسارت ٬طلب کمک کنند.

 

 

سوالات حاشیه مفهوم ۱۱


1- فرض واجب این مفهوم برای همه اجزاء ساختار خدماتی چیست؟
اعضای NA در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راه به انجام رساندن هدف اصلی خود کمک مالی کنند که از این بودجه جهت رساندن هر چه بیشتر و بهتر پیام بهبودی NA استفاده کنند.
جهت انجام هر چه بهتر اینکار، کمیته‌های خدماتی باید آن را مدبّرانه مورد استفاده قرار دهند.


2- بودجه NA صرف چه مسائلی هزینه می‌شود؟
جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.
جهت پرداخت هزینه‌های برگزاری جلسات بهبودی NA.
اطلاع‌رسانی در مورد NA به عموم و دسترسی به معتادانی که امکان شرکت در جلسات را ندارید.
برای توسعه، تولید، ترجمه و توزیع پیام در سراسر دنیا استفاده شود.
همه اینها جهت حمایت از هدف روحانی NA، که رساندن پیام به معتادانی است که هنوز در عذابند، می‌باشد.


3- هشدار به ساختار خدماتی: گروه‌ها – هیأت خدماتی و کمیته‌ها.
پولی که دریافت می‌کنند خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند.
از خرج کردن بیهوده این پول و از روی سبک سری خودداری کنند.
صورتی شفاف از اولویت‌ مخارج تهیه کنند و هزینه پیشنهادی را با این صورت مقایسه کنند.
هزینه‌ها نباید از بودجه بیشتر باشد، فقط روی آن اقلامی که اولویت‌ بیشتری دارد میتوان سرمایه‌گذاری کرد.


4- علاوه بر پول ساختار ما به چه منابعی نیازمند است.
1- ایده  2- اطلاعات 3- وجدان 4- وقت و تمایل اعضاء  5- بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع خدماتی را در اختیار داشته باشیم.
هنگام اولویت‌بندی و طرح نقشه در مسائل خدماتی باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم.


5- تفکراتی که بر خلاف مفهوم یازدهم می‌‌باشد:
در اولویت‌بندی‌ها، ممکن است وسوسه شویم که فقط به احتیاجات خود فکر کنیم. و محکم به سرمایه بچسبیم و فقط برای پروژه مورد نظر خودمان هزینه کنیم.
در رأس صورت اولویت‌بندی ما باید تعهد در پیشبرد اهداف NA در کل قرار گیرد.


6- تهیه سرمایه خدمات به عهده چه کسانی است و مسئولیت با کیست؟
با گروههاست اما در همان حال مسئولند که اعانه و کمک مالی جهت خدمت را مدیریت نمایند.
به جهت دادن خدمات مفید برای گروه‌ها کمک خواهد شد.
به رساندن پیام ما به معتادانی که هنوز در عذابند، کمک خواهد شد.
استفاده عاقلانه توسط هیأت‌های خدماتی یا کمیته‌ها به جهت رساندن پیام.


7- آیا گروه‌ها میتوانند مستقیماً اعانه به کمیته‌های فرعی کنند؟
پیشنهاد نمی‌شود که گروه‌ها اعانه‌ای را برای کمیته فرعی خاصی اختصاص دهند.
گروه‌ها ساختار خدماتی را به وجود آورده‌اند که نه تنها از طرف آنها خدمت کنند، بلکه این خدمات را نیز هماهنگ سازد.
در تفویض اختیارات لازم به ساختار خدماتی جهت به انجام رساندن مسئولیت‌های خود، گروه‌ها به ساختار خدماتی اختیار هماهنگی تخصیص منابع خدماتی در سطوح مختلف خدمت را نیز واگذار کرده‌اند.


8- بهترین راه کمک به گروهها جهت کمک مالی مسئولانه چیست؟
رابطه روشن و رُک و راست از طرف ساختار خدماتی.
وقتی گروهها گزارشات کامل و منظم از هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها در مورد فعالیت آنها دریافت کنند، شروع به دیدن تصویر کاملی از خدمت خواهند کرد.


9- اعانه مستقیم گروه‌ها به ساختار خدماتی چه اهمیتی دارد.
باعث تشویق مدیریت مسئولانه سرمایه خدماتی می‌شود وبه کمیته خدماتی کمک میکند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA حفظ کنند.
تعهد هزینه‌ها، باعث حفظ رابطه قوی بین گروه‌ها و دیگر قسمت‌های خدماتی آسان‌تر است.


10- حمایت ساختار خدماتی از طرف گروه‌ها باعث:
رشته‌های مسئولیت متقابل بین آنها را محکم‌تر می‌کند.
با رهائی هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها از فعالیت‌های درآمد زایی. اعانات به آنها امکان میدهد تا انرژی خود را کاملاً صرف انجام دادن هدف اصلی NA نمایند.
جوابگویی یکی از خواص ضروری مدیریت مالی مسئول NA‌  است.

11-  اهمیت گزارش مالی منظم:
ببینیم هزینه‌های خدماتی واقعی ما، تا چه حد با اولویت‌هایی که ما داشته‌ایم مطابقت دار


د.
به اعضا کمک میکند تا مطمئن باشند که کمک‌های آنها از لحاظ مسائل مالی جوابگوی کسانیکه بدانها خدمت می‌کنند، باشند.
به ما کمک میکند تا برای فعالیت‌های خدماتی آینده، طرح‌های واقع‌بینانه‌ای برای مخارج بریزیم.
از سرقت سرمایه‌های خدماتی NA جلوگیری میشود. و اگر سرقتی رخ دهد، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می‌شود.

 

مفهوم دوازدهم خدماتی انجمن معتادان گمنام

« در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام ، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز نباید حکومتی باشد . »

از خود گذشتگی در خدمت کوششی ( جهاد ) روحانی و ضروری است. در قسمت از قدم دوازدهم گفته شده « با بیداری روحانی » هر یک از ما « سعی کردیم که این پیام را به معتادان دیگر برسانیم » سعی و کوشش ما در کل خدمات نیز از این بنیان روحانی سرچمه می گیرد . با تجربه کردن نتایج این بر نامه در زندگی خودمان ، ما گرد هم می آئیم تا پیام بهبودی را خیلی بیشتر از آنچه هر یک به تنهایی می توانیم ، بسط دهیم . خدمت در معتادان گمنام تحمیل اراده و عقایدمان به دیگران نیست ، بلکه خدمت فروتنانه به آنها ، بدون چشم داشت و انتظار است.

این اصول ماخذ و زمینه همه کارهای ما د گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها است . مفهوم دوازدهم یاد آور ماست که اگر ما توانستیم بهبودی را تجربه کنیم ، فقط به خاطر این اسنت که کسانی اصل از خود گذشتگی را به فعل درآوردند و از خود وقت و مایه گذاشتند ، تا پیام بهبودی را از زمانی که ما هنوز از اعتیاد فعال در عذاب بودیم به ما برسانند . توسط خدمت ، ما سپاس خود را از این کسانی که خود را با در میان گذاشتند ، بیان میکنیم و بهبودی خود را بادیگران در میان می گذاریم. هیچ چیز به اندازه این روحیه از خود گذشتگی در خدمت ، نمی تواند این قدر با تمایل به حکومت و ریاست کردن فاصله داشته باشد.

گروههای ما به وجودآمدند ، زیرا که ما دریافتیم به تنهائی نمی توانیم « مصرف مواد خود را قطع کنیم ، نیاز خود تمایل به مصرف را از دست بدهیم و راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم.» به همین طریق ، گروههای ما گردهم آمدند تا ساختار خدماتی به وجود آورند و تشریک مساعی جامعی را طرح ریزی کنند که بتوانند به رساندن پیام خیلی فراتر از آنچه هر یک جداگانه می توانستند ، کمک کنند. ساختار خدماتی به این خاطر به وجود نیامده است تا بعضی از گروهها دیگران را مجبور به انجام پیشنهاداتشان بکنند . بلکه به وجود آمده است تا نیروی گروههای ما را با هم در آمیزد ،تا بتوانند خدمات مورد نیازی را انجام آن ها توسط یک گروه غیر ممکن یا بسیار دشوار است را بهتر انجام دهند: توسعه و توزیع نشریات که پیام ما را به صورت کتبی در میان بگذارند ، فراهم کردن اطلاعات در مورد معتادان گمنام برای عموم ، ارسال پیام ما برای معتادانی که نمی توتنند در جلسات شرکت کنند و حمایت از جلسات جدید و جامعه های جدید معتادان گمنام ، خدمت در معتادان گمنام تشریک مساعی و همکاری بین خدمتگزاران مورد اعتماد یست که همواره از طرف گروهها راهنمائی می شود و نه یک حکومت که توسط نهادی قانونی اعمال گردد.

مراحل مختلف الحاق به یکدیگر جهت به وجود آوردن ساختار خدماتی ، نشانگر فروتنی گروههای ما است . که بهد صورت جداگانه خیلی کمتر می تواند هدف اصلی انجمن ما را پیش ببرند ، تا وقتی که با یکدیگر باشند . به همین طریق ، اجزا مختلف ساختار خدماتی ما ، هر یک به تنهائی نقش خاص خود را در طرح وسیع خدمات معتادان گمنام به عهده دارند و ایفا می کنند. هر یک از این ازا جهت تاثیر گذاری هر چه بیشتر ، به باقی اجزا وابسته است. هر گاه هر یک از آنها به جای اینکه وسیله و ابزاری برایخدمت باشند ، سعی کند که به عنوان یک نهاد دولتی و یا قدرتی عمل کند ، به رشته هائی را که همگی ما را ه هم پیوند می دهد اسیب خواهند رساند و تاثیر گذاری کلی و موفقیت انجمن مارا در پیشبرد هدف اصلی اش مورد تهدید قرار خواهد داد . فروتنی صفتی ویژه و ضروری در خدمت غیر حکومتی در معتادان گمنام است.

برای خدمت کردن هر چه بهتر ، هر جز از اجزا ساختار خدماتی باید سعی و کوشش صمیمانه و جدی در برقراری رابطه موثر انجام دهد . چه گروهها ، چه خدمتگزاران مورد اعتماد ، چه نیئتهای خدماتی و کمیته ها ، باید عقاید و تجارب خود را کاملا به مشارکت بگذارند و همین طور باید دقیق د با احترام به دیگران گوش فرا دهند . در جاتهای دیگر کسانی ممکن است از سخن جهت تفرقه نیرو و قوای حریف خود استفاده کنند ، تا بتوانند بر آنها حکومت نمایند ، اما در خدمات معتادان گمنام، ما با یکدیگر مشارکت می کنیم تا بتوانیم نیرو و قوای خود را یکدیگر در آمیزیم تا بهتر هدف اصلی انجمنمان را پیش ببریم . جهت حفظ و رعایت جوابگوئی به کسانی که بدانها خدمت می کنیم : ما موظف هستیم آنها را بطور کامل ، دقیق و موجز درباره نوع فعالیتهایمان آگاه نمائیم . ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتتی ما می گوید که ما باید خواستار نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیماتمان بر روی آنها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی همه ما تاثیر می گذارد ، باشیم. ارتباط باز ، صادقانه و مستقیم باعث تغذیه  روح خدمت در انجمن ما میگردد و باعث از بین رفتن انگیزه حکومت کردن می شود. نوع اختیاری که گروههای ما به هیئتها و کمیته ها تفویض می کنند ، اختیار خدماتی است و نه حکومتی . هر جچز از ساختار خدماتی ما ، از گروه گرفته تا دفتر خدمات جهانی ، نقشی را در جهت ایفا به عهده دارد ، اگر چه همگی به عنوان یک تیم برای رسیدن به این هدف مشترک که « هیچ معتادی که خواهان بهبودی است ، دیگر لازم نیست بدون داشتن فرصت ، پیدا کردن راه تازه ای برای زندگی بمیرد. « کوشش میکنند . این تجربه « سخت به دست آمده » ما است که که کیفیت خدمات را دقیقا مثل کیفیت بهبودی ، می توان در فضای احترام متقابل و اعتماد متقابل ارتقا داد. با هم دیگر بهبود می یابیم و با هم دیگر خدمت می کنیم . این قلب روحانی برنامه ما و بنیاد و اساس انجمن ما است. ساختاری که بر این اساس پایه گذاری شود می تواند فقط خدماتی باشد و هرگز حکومتی نخواهد بود .

 

1: تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟
 2: تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در بنیاد روحانی و هدف آن می باشد. چه چیز در مورد هدف اصلی NA و روحانیت موجود در آن، وجود دارد که می گوید ساختار ما باید همیشه خدماتی باشد، هرگز حکومتی نباشد؟
3: مفهوم دوازدهم در مورد این که چگونه سپاس گزاری، فروتنی، ارتباطات و از خود گذشتگی به ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند، و حکومتی نباشد در مورد این موارد بحث کنید؟
4: در مورد این که چگونه مفهوم دوازدهم در یازده مفهوم دیگر به کار گرفته می‌شود بحث کنید؟

 


سوالات مفهوم دوازدهم


مفهوم دوازده؛
سوال یک؛ تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟
 
وقتی از فرق بین حکومت و خدمت صحبت می کنیم ، حتما ماجرای در پشت ذهن ما در جریان است.
ما انسان ها عادت داریم در اولین نگاه متوجه ظاهر یک چیز شویم و از روی ظاهر انرا قضاوت کنیم.
بین سنگ کلیه با سنگ های محیط در ظاهر شباهت وجود دارد اما ان دو یکی نیستند چون در باطن شکل گیری و محیط شگل گیری و هدف از شگل گیری با همدیگر فرق دارند.

در ظاهر شاید اجزاء انجمن معتادان گمنام ما را فریب دهد که ما هم ساختاری شبیه به حکومت داریم اما در باطن ، هدف از شگل گیری ما ، نوع تصمیم گیری ما ، روابط بین اعضای ما  با ساختار حکومت ها ( هر نوع حکومتی) متفاوت است.
که در زیر به بررسی انها می پردازم؛

نوع اختیاری که گروه های ما به هیأت ها و کمیته ها تفویض میکنند اختیار خدماتی است نه حکومتی.
بنابراین ؛

یک؛

ذات و ماهیت آن باید هرمی به ما نند حکومت ها نباشد.

(حکومت از بالای هرم به پایین دستور می دهد، اما در ساختار نظرات و پیشنهادات از پایین با بالا و برعکس درجریان ست)
اما ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری ما وجود داشته باشد.
ما رأی گیری غیر علنی نداریم.
ما چیزی برای کتمان از سایر اعضا نداریم.
ما هیچ چیز محرمانه نداریم.
درب ساختار به روی همه اعضا باز است و آنها می توانند نظارت کنند.

دو؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار حکم می کند ، رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی ان ها اثر می گذارد اخذ گردد.
یعنی ما مثل حکومت ها فکر نمی کنیم اختیارات ما بقدری است که بدون رضایت آنها می توانیم برای آنها هر گونه تصمیمی که تمایل داشتیم را بگیریم.
اگر قرار است محل گروهی تغییر کند باید با رضایت گروه رخ دهد.
نه اینکه ما جای آنها تصمیم بگیریم و انها را وادار به پذیرش ان کنیم.


سه؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی حکم می کند که همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی انجمن تأثیر می گذارد صورت گیرد.
اگر گروهی حاضر به همکاری نگردد مسلما ان گروه به نحوه دیگری عمل خواهد کرد و این وحدت و اتحاد ما را به خطر خواهد افکند.
بنابراین برای تصمیماتی که بر کل انجمن اثر گذاری دارد باید همکاری همه گروه ها جلب گردد.
این به این معنا نیست که همه گروه ها دارای یک نظر واحدی باشند. گاهی گروهی نظر مخالفی دارد ولی در انتها مجاب می شود به رأی وجدان گروهی گرفته شده احترام بگذارد و از ان تبعیت کند.
تمکین ما از تصمیمات ساختار اجباری نیست بلکه تمایلی است.
و اگر همکاری همه گروه ها اخذ شد تصمیم گرفته شده قابل اجرا است.
( تأکید می کنم تصمیماتی را عنوان نمودم که بر روی انجمن تاثیر دارد).


چهار؛

در ذات و ماهیت حکومت ها رقابت بر سر قدرت وجود دارد.
هر کس قدرت را بدست آورد به سایر رقبا خواسته های خود را تحمیل می کند.
اما ساختار خدماتی به این خاطر به وجود نیامده است تا بعضی از گروه ها دیگران را مجبور به انجام پیشنهاد های خود کنند.
بلکه ساختار خدماتی بوجود امده است تا نیروی گروه های ما را در هم امیزد تا بتوانند خدمات مورد نیازی را که انجام انها توسط یک گروه غیر ممکن یا بسیار دشوار است بهتر انجام دهند.

پنج؛

ارزش سخن و نظرات اعضا در انجمن ما تنها جهت امیزش قدرت اعضا است.
تبادل نظر ها ، انتقادات ، مشارکتها ، بحث ها به جهت رسیدن به یک هدف مشترک است.
هر شخصی سخن می گوید تا هدف مشترک ما بهتر و قوتی تر انجام گردد.
در اصل در انجمن ما نبرد قدرت نیست بلکه نبرد بهبود خدمت مشترک ماست.
برنده این نبرد همه هستند .
اما در حکومتها ، گاهی سخن یک رقابتی است برای تخریب دیگری.
یا در حکومت ها ما خوب گوش می دهیم تا خوب حمله کنیم.

اما در خدمت؛
ما خوب گوش می دهیم تا بهتر شویم. و بهتر بتوانیم تصمیم بگیریم.

شش؛
در حکومت نوع ارتباط بسته یا از بالا به پایین است.
اما در خدمت ارتباط باز است.
در حکومت نامه ای یا دستوری از بالا به پایین صادر می گردد و دیگران باید از ان تمکین کنند.
اما در ارتباط باز یه پویایی متقابل ، اعتماد متقابل ، همکاری متقابل در جریان است.

 

هفتم؛
روابط در خدمت صادقانه است.
زیرا در خدمت رقابت خودمحورانه نداریم هر چه هست رفاقت است و تلاش جمعی برای رسیدن به اجرای هدف مشترک.
اما چون در حکومت رقابت بر سر قدرت وجود دارد ، صداقت فدای سیاست می گردد.

هشتم؛

ارتباط در خدمت مستقیم است.
رهبران ما شاید از ما دور باشند یا دارای مکان و دفتری باشند یا همیشه در محل خود حاضر نباشند اما هروقت که در دسترس ما باشند پاسخ گو خواهند بود.

نهم؛

خدمت در انجمن ، تبعیت از اصل روحانی از خود گذشتگی و فروتنی است.
خدمتگزاران ما صرفا جهت ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر و مسئولیت درونی که در قبال انجمن دارند حاضر به قبول خدمت شده اند ، اما در حکومت ، شهرت، قدرت، ثروت عامل اصلی و انگی


زاننده است.

 

 دهم؛
خدمت در انجمن رایگان است ، بنابرای عشق است که عضو را واداشته تا به صورت رایگان با همه سختی ها خدمت را بپذیرد.
و حتی خدمتگزاران ما با اینکه چیزی دریافت نمی کنند ، بلکه از سبد گروه نیز حمایت می کنند.
اما در حکومت، هر نوع پست و مقامی که بالاتر رود به همان میزان منافع مالی بیشتری نصیب فرد خواهد شد.


یازدهم؛

قوانین در حکومت ها برای خود قانون اجرا می گردد و خشک و بی روح است.
اما در سنت ها بیش از قوانین ، تمرین و پیروی از  اصول روحانی موجود در سنت ها برای ما مهم هستند.


دوازدهم؛

در حکومت ، استفاده از نقائص گاهی اهداف ما را پیش می برد.
اما در خدمت ، استفاده از نقائص به ضرر ما خواهد بود و کاربرد اصول روحانی موجب پیشبرد اهداف ما خواهد بود.

 سیزدهم؛
گمنامی در سنت دوازده مهمترین شاخصه خدمت است.
اما شهرت طلبی ، برتری جویی ، تیراندازی ، خودمحوری ، تائید جویی ، یارگیری  جز شاخصه های رایج حکومت است.


چهاردهم؛

در خدمت فقط جاذبه وجود دارد نه تبلیغ
اما در حکومت تبلیغ نیز وجود دارد.

پانزدهم؛

در حکومت ما با کسب مقدار معیینی از آراء پیروز میدان هستیم و سخن خود را اجرا می سازیم.
اما ، در خدمت ما حتی پس از گرفتن رأی وجدان ، غافل از نظرات مخالف نمی شویم و به سخن انها دقیق گوش می دهیم ، تا مبادا رأی وجدان ما اشتباه باشد.


شانزدهم؛

در خدمت هیچ تصمیمی به تنهایی گرفته نمی شود . ما همیشه برای تصمیم گیری با وجدان گروهی مشورت می کنیم.
اما در حکومت گاهی یک مدیر به تنهایی تصمیم می گیرد.


هفدهم؛

در حکومت زیر دست و بالادستی داریم .
اما در خدمت ، ما زیر دست و بالا دستی نداریم. رهبران ما خدمتگزاران ما هستند و حتی خدمتگزاران ما همدردهای ما هستند نه زیر دست های ما.

هیجدهم؛

در حکومت لحن سخن زیر دست با رئیس مظلومانه و.. است. و لحن سخن رئیس با زیردست امرانه و .. است.
اما در حکومت لحن همه اعضا فروتنانه  است.

نوزدهم؛
در حکومت تلاش های افراد برای رسیدن به منافع مادی بیرونی است.
در خدمت تلاش های افراد برای رسیدن به بهبودی شخصی است.
ارزش درمانی کمک یک همدرد به همدرد دیگر نمایانگر اهمیت کمک رسانی به بهبودی شخصی است.
شاید ظاهرا از این کمک منافعی به دیگران وارد شود ولی منافع اصلی به خود فرد باز خواهد گشت.


بیستم؛

سیستم رای گیری در حکومت یک سیستم دموکراتیک یا استبدادی است و حاصل  نظر خودمحورانه فرد است.
افراد از روی علایق قومی ، مذهبی ، حزبی ، نژادی و.. رأی می دهند.
اما در خدمت ، رأی هر فرد تابع درک او از خداوند ، قدم ها ، سنت ها ، مفاهیم و بهبودی  است.
افراد حتی بر خلاف نظر شخصی خود رأی می دهند . زیرا احساس می کنند نظر شخصی آنها با نظر بهبودی متفاوت است.
برای همین در خدمت ما سیستم رأی گیری روحانی داریم که حاصل وجدان شخصی و گروهی ماست.


بیست و یکم؛
حکومت ها برای افراد متخلف دادگاه و زندان و جریمه و .. تأسیس می کنند.
آنها در بدو تشکیل به دنبال مجازات مجرم هستند .
همزمان با نگارش یک قانون ، نگارش قوانین تخطی از ان آغاز می گردد.

اما در خدمت ، ما تنها مفهوم عشق را می آموزیم. دادگاه و جریمه و تنبیه نداریم.
با نگاه مثبت به همه توافق ها می نگریم و اصلا احساس نمی کنیم قرار است روزی در جایی کسی آن را نقض کند.


بیست دوم؛

در حکومت ، هر شخصی نمی تواند به سیستم مالی یک ارگانی دسترسی یاید.
اما در خدمت، هر عضو می تواند راجع به هزینه های اجزاء مختلف  انجمن سوال بپرسد و خواهان دریافت پاسخ باشد.
(گاهی شاید مستقیم مقدور نباشد اما از طریق انتقال به نمایندگان مقدور خواهد شد)

بیست سه؛
در حکومت تحقیق و تفحص راجع به اظهارات مردم صورت می گیرد.
اما در خدمت، اصل روحانی اعتماد جاری است.
ما در مورد گفته اعضا تحقیق و تفحص نمی کنیم.
آزمایش نمی گیریم.
در مورد صحت اینکه راهنما دارد یا قدم کار می کند تحقیق و تفحص نمی کنیم.


بیست پنجم؛

در خدمت؛
خرد جمعی در ساختار به معنی خرد جمعی در همه گروه ها نمی باشد.
هر گاه خرد جمعی در ساختار مستقیما بر روی گروهی اثر بگذارد.
باید نظرات گروه را دریافت کرد.
همکاری گروه را جلب نمود.
اما در حکومت؛
خرد جمعی مجلس مساوی با خرد جمعی زیر مجموعه محسوب می گردد و قطعی بوده و لازم اجراست

بیست و شش؛

در خدمت ما مالک انجمن نیستیم و خدمت خودمان را برابر اصل چرخشی بودن خدمت با تازه واردین واگذار می کنیم.
در خدمت ما همیشه سعی داریم جانشین های برای خودمان پرورش دهیم.

اما در حکومت؛
ما مالک ساخته ها و طرح های خود هستیم و همیشه انها را نمایش می دهیم. و گاهی وقت ها سد راه پیشرفت تازه واردین خواهیم شد تا مبادا پا جای ما بگذارند.

 


بیست هفت؛
اصل تساوی و برابری در خدمت از شاخصه های مهم ما است.
نظر یک

تازه وارد با نظر یک پیشکسوت برای ما (با رعایت احترام و ادب ) یکسان است.
اما در حکومت ، رجوع ما به نظر پیشکسوت ها و متخصصین بیشتر است.

بیست هشت؛
در خدمت اهمیت شنیدن صدای تنها پر اهمیت است.

 

خرد جمعی در ساختار آیا به منزله خرد جمعی گروه هاست؟

خیر ، خرد جمعی در ساختار قطعی نمی باشد.

در صفحه ۲۸ کتاب مفاهیم به صراحت گفته شده است؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری  و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آنها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد را بررسی کنیم.


کتاب مفاهیم صفحه ۲۸ و ۲۹

این متن نشان می دهد؛
خرد جمعی ساختار اگر بر روی گروه اثر بگذارد باید رضایت گروه گرفته شود.
و برعکس؛
اگر خرد جمعی گروهی بر روی ساختار تاثیر بگذارد باید همکاری گروه جلب گردد.
خرد جمعی وقتی معنا می یابد که بین گروه و ساختار تفاهم وجود داشته باشد.


مفهوم دوازدهم سوال دوم؛


سؤال 2- تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در بنیاد روحانی و هدف آن می‌باشد. چه چیز در مورد هدف اصلی NA روحانیت موجود در آن، وجود دارد که می‌گوید ساختار ما باید همیشه خدماتی باشد و هرگز حکومتی نباشد.


 همانگونه که در سوال قبلی گفته شد.

انجمن معتادان گمنام در ظاهر با ساختار حکومتی شاید یکسری شباهت داشته باشد .
اما در باطن اهمیت به اصول روحانی موجود در سنت ها ، قدم ها ، مفاهیم بیش از اهمیت قوانین خشک و بی روح است.

هدف انجمن از وضع سنت ها ، مشخص کردن هدف ما است.
و هدف انجمن در باز گذاشتن سنت ها ، در مشارکت جویی تجربه ها است.

در انجمن هیچ اجباری وجود ندارد و همه چیز بر پایه تفاهیم و همکاری است.

هیچ چیزی توسط گذشتگان برای ما بصورت اجبار گذاشته نشده است.
حتی در مواردی که دارای رای وجدان است ، می شود توسط یک رای وجدان جدید شکسته گردد.

سنت های ما باز هستند و هر تازه واردی می تواند در مورد هر یک از سوالات و نحوه درک خود تجربه دهد.

از خودگذشتگی خدمتگزاران ما روحیه فوق العاده ای است که نمی گذارد منیت جای جمعیت را بگیرد.


فروتنی گروه ها و خدمتگزاران ما باعث می شود نخواهند خودمحورانه و ریاست جویانه تصمیم بگیرند.

یکسانی هدف ما باعث می شود که رقابت ما بر سر نابودی همدیگر نباشد بلکه رقابت ما برای گذاشتن نیروها بر روی همدیگر باشد تا به هدف ، با نیروی بهتری دست یابیم.

اهمیت اصل روحانی تعاون و همکاری بین اعضای ما بقدری است که تصمیمات ساختار ، وقتی روی گروه ها تاثیر می گذارد قطعی نباشد و راجع به ان با گروه مشورت صورت گیرد و نظر ان جلب گردد.

اصل روحانی همکاری باعث می شود ، گروه های ما وقتی تصمیمی می گیرند که به ساختار ما تاثیر می گذارد با ساختار وارد همکاری می شوند.

اصل روحانی صداقت باعث می شود که ما درب انجمن در همه تصمیمات باز باشد.
وچیزی برای مخفی نگه داشتن نداشته باشیم.

اصل روحانی برابری باعث می شود که صدای همه شنیده شود.

اصل روحانی انتقاد پذیری باعث می شود ، حتی با وجود تصمیم گرفته شده از طریق رای وجدان ، مایل باشیم به صدای تنها گوش فرا دهیم.

اصل روحانی همبستگی و اتحاد باعث می شود خدمتگزای با داشتن رای وجدان به تنهایی نخواهد تصمیمی بگیرد و کار گروهی را بر کار فردی ترجیح دهد، مشورت کند ، به رای وجدان گروهی اعضا رجوع کند.

عشق بلا عوض باعث می شود ما از معامله پرهیز کنیم. فوت کوزه گری نداشته باشیم . رهجوهای به قدرتمندی خودمان یا حتی بیشتر را پرورش دهیم.
رهجویانی که بتوانند بهتر از من خدمت کنند.

تبعیت از اصل روحانی نمی گذارد سازمان حکومتی در انجمن معتادان گمنام تاسیس گردد.
زیرا حکومت و ریاست با خودمحوری و نصیحت و ارشاد و جبر و اجبار و مجازات و زندان و ... عجین شده است.
و اصول ما را به شدت از انها دور می سازد.


قبل از پاسخ به این سوال باید راجع به هویت یک مجموعه اطلاعاتی به شما بدهم؛
وقتی وارد سربازی میشوی باید لباس فرم آنجا را بپوشی ، رفتارهای منتخب آنها را اجرا کنی.
هر یک از ارگان ها برای بهتر عملکرد خودشان دارای مقررات خاصی هستند این مقررات کمک می کند تا آنها بهتر به هدف خود برسند.
هویت یک مجموعه مجموعه قوانین و مقرراتی است که اعضا  با رعایت ان موجب عملکرد بهتر مجموعه خواهند شد.

ساختار معتادان گمنام نیز دارای یکسری اصول روحانی است که اگر توسط  رعایت گردد ساختار به رشد و عملکرد بهتری خواهد رسید.
یکی از عملکردهای مهم خدماتی باقی ماندن ا


ست.
چهار اصل روحانی که به ساختار کمک می کند تا همیشه خدماتی باقی بماند عبارتند از؛
اصل روحانی سپاسگذاری
اصل روحانی فروتنی
اصل روحانی ارتباطات
اصل روحانی از خود گذشتکی.

شاید انتخاب اصول روحانی تمایلی باشد.
اما برای عضوی که خواهان خدمت در ساختار باشد اجباری است.
زیرا اساس خدماتی بودن ساختار این چهار اصل روحانی می باشد.
به مانند کسی که وارد ارتش نشده است می تواند لباس ارتش را انتخاب کند ، اما اگر وارد ارتش شدید پوشیدن لباس فرم اجباری است ، زیرا شما خودتان این انتخاب را پذیرفتید.
هر عضو بایستی با توجه به این چهار اصل خدمت در ساختار را انتخاب کند .
پس از انتخاب متعهد به رعایت آن چهار اصل روحانی هستند.
در زیر به بررسی هریک از این چهار اصل روحانی خواهیم پرداخت

 


در قدم هشتم آموختیم اصل روحانی جبران خسارت بایستی به دو شکل زبانی و عملکردی باشد. و نمی توانیم فقط با معذرت خواهی این اصل را در زندگی خود جاری سازیم.
بنابراین؛
اصل روحانی سپاسگذاری نیز بایستی به دو شکل زبانی و عملکردی توسط گروه ها و ساختار مورد اجرا قرار گیرد.

سپاسگذاری به صورت زبانی؛
درست است ، چون گروه ها ساختار را ایجاد نموده اند متعهد به ساپورت منابع مالی و منابع انسانی ساختار هستند.
اما این تعهد قلبی و خیرخواهانه است ، و ساختار همیشه باید سپاسگذاری خود را بابت منابع مالی و منابع انسانی که از گروه ها دریافت می کند به صورت زبانی به گوش گروه ها برساند.
همچنین گروه ها نیز شایسته است ، بصورت زبانی در جاهایی از خدمتگزاران ساختار تقدیر و تشکر نمایند.
اصل روحانی سپاسگذاری به ما نشان می دهد ما به همدیگر وابسته هستیم و قدردان زحمات همدیگر هستیم.

(تذکر؛
سپاسگذاری زبانی نباید فقط بابت تامین منابع مالی باشد ، در صورتی که گروها علاوه بر منابع مالی ، منابع انسانی و فکری را برای ساختار تامین می کنند. که اهمیت آنها با منابع مالی برابر است)

 

سپاسگذاری عملکردی؛
ساختار خدماتی بابت دریافت منابع مالی ، انسانی ، فکری ، حمایتی و.. که از گروه ها دریافت می کند متعهدانه تر می گردد که از این همه حمایت های گروه ها به نحو مطلوبی استفاده کند.
انواع سپاسگذاری عملکردی توسط ساختار؛
۱_ مدیریت دقیق منابع مالی دریافتی از گروه ها
۲_ شنیدن تمامی ایده ها و نظرات گروه ها و مطرح سازی ان در جلسات تصمیم گیری.
۳_ پاسخ گویی دقیق و منطقی به سوالات گروه ها
۴_ تعهد یکسان ، نگاه برابر به همه گروه ها و به همه اعضا
۵_ توجه به تمامی احتیاجات گروه ها
۶_ محافظت از دارایی های تحت اختیار خود
۷_ و...

اصل روحانی سپاسگذاری ما را از نگاه ساختار را نسبت به گروه ها تغییر می دهد. دیگر ساختار تصور نمی کند منابع دریافتی از گروها وظیفه انها بوده است ، بلکه تصور می کند منابع دریافتی از گروه ها عشق گروه ها به سایر همدردهای خود است.
وقتی ما تصور کنیم ، عشق دریافت می کنیم ، عشق هم پاسخ خواهیم داد.
وقتی ما تصور کنیم اجبار دریافت می کنیم ، اجبار هم پاسخ خواهیم داد.
عشق و محبت و همدلی موجب می شود ما همیشه خدماتی باقی بمانیم.
 

 

لازمه رسیدن به اصل روحانی سپاسگذاری و در رأس آن خدمت ، تمرین اصل روحانی فروتنی است.
فروتنی گروه ها موجب شد تا به این نتیجه برسند که برای دست یابی به هدف نهایی انجمن لازم است با سایر گروه ها متحد گردند.
اصل روحانی فروتنی ، موجب شد ، استقلال سنت چهارم مانع از اتحاد ما نگردد.

فروتنی گروه ها موجب ، تمرین اصل روحانی پذیرش در گروه ها گردید ، تا گروه ها بپذیرند از منافع گروهی خود به سمت منافع جمعی انجمن قدم بردارند و دعوت اتحاد را بپذیرند.
اصل روحانی فروتنی باعث شد گروهها ، به دنبال جنگ برای تصاحب قدرت در ساختار نباشند.و هر گروهی که دارای منابع مالی و انسانی بیشتری بود نخواهد سهم نیرومندتری در تصمیمات ساختار بازی کند.
همین اصل ( اصل روحانی فروتنی) در ساختار نیز به ما کمک می کند تا ساختار خدماتی باقی بماند و هرگز حکومتی نگردد.

ما در زیر به یکسری کمک های که اصل روحانی فروتنی به ساختار کمک می کند تا خدماتی بماند و از حکومتی شدن خود داری کند اشاره خواهیم کرد؛
 
۱_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود ، بپذیرد که برای ادامه خود همیشه وابسته به گروه ها می باشد.
این اصل مانع از استقلال ساختار از گروه ها می گردد.


۲_ اصل روحان

ی فروتنی ساختار، باعث می شود، نظرات و ایده های رسیده از گروه ها را با دقت گوش کند .

۳_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود، وقتی قرار است تصمیمات مهمی گرفته شود از گروههای که روی انها تاثیر می گذارد مشورت بخواهد  و رضایت انها را  بگیرد.

۴_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود زبان ساختار آمرانه و متکبرانه  نباشد.

۵_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود که به صدای مخالفان و منتقدان را بشنود و بدون لجبازی و کینه جویی آنها را بررسی کند .
 
۶_ اصل روحانی فروتنی ساختار باعث می شود ، کمیته های فرعی با مشورت جمعی به حرکت خود ادامه دهد.

۷_ اصل روحانی فروتنی ساختار باعث شده است ، ساختار تمایل داشته باشد به سوالات گروه ها با روی باز پاسخ دهد.

۸_اصل روحانی فروتنی باعث شده است ، ساختار در صورت اشتباه به تصمیمات اشتباهی خود اعتراف کند.

۹_ اصل روحانی فروتنی باعث شده است ، ساختارهای ما تجملاتی رفتار نکنند.
همچنانکه در حکومت مشاهده می کنید وزارت خانه ها بیش از ادارات زیر دست خود مصارف تجملاتی دارند.

۱۰_ و...

نتیجه گیری؛
اصل روحانی فروتنی ساختار به ساختار های ما کمک می کند تا از خودمحوری در تصمیم گیریها ، منیت ها ، زبان متکبرانه و امرانه ، تجمل گرایی ، ریاست منشی ، لجبازی ها ، کینه توزی ها و رقابت ها مصون بماند


اجرایی اصل روحانی ارتباطات چگونه با ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند


مفهوم اصل روحانی ارتباطات و نقش آن در حفظ ماهیت خدماتی انجمن معتادان گمنام را می توان به خوبی در مفهوم هشتم رویت کرد.

مفهوم هشتم خدماتی:
«ساختار خدماتی به انسجام و مؤثر بودن ارتباطات ما بستگی مستقیم دارد»


برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه و منظم ضروری است.ساختارخدمات
 ما،بر اتحاد گروه ها بنیان گذاری شده است.جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط  منظم و مستمر با انجمن داشته باشیم.گروه ها به کمک یکدیگر، ساختار خدماتی  به وجود آورده اند که برای برطرف کردن
نیازهای مشترکشان و تحقق هدف اصلیشان به آن ها کمک کنند.اثربخشی ساختارخدماتی به اتحاد مستمر گروههای na و همین طور به حمایت و راهنمایی مداوم آن ها بستگی دارد.
این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، بازوصمیمانه ما بین همه گروه ها امکان دارد.ارتباط منظم و دائم نقش زیادی در انجام مسئولیت و اختیار نهایی گروههای ما در خدمات na دارد.از طریق نمایندگان بین گروهی، گروه ها دائماً نیروها، نیازها، ایده ها و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می دهند.با گردهم آمدن این گزارشات روشن و شفاف است که گروه ها می توانند هیأت های خدماتی و کمیته ها را راهنمایی کنند تابه na در کل خدمت کنند.

اصل روحانی ارتباط باعث می شود ساختارهای خدماتی متکی به گروه ها باشند و ایده ها و نظرات را از گروه ها جمع اوری نمایند.

 

اجرایی اصل روحانی از خود گذشتگی چگونه با ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند

همانگونه که در کتاب مفاهیم خدماتی امده است،
اصل روحانی از خودگذشتگی یکی از اصول مهم خدمت است.
و هیچ اصلی اینقدر نمی تواند باعث ایجاد وجع تمایز بین خدمت با حکومت گردد.

عشق بلاعوض ، از خود گذشتگی باعث می شود خدمتگزاران ما بدون هیچ چشم داشت مالی و یا تأیید طلبی به خدمت به همدردهای خود مشغول گردند.

هر چند خدمت موجب بهبودی شخصی هر یک از خدمتگزاران می گردد ولی از خود گذشتگی بابت منابع مالی ، شهرت ، تأیید طلبی ، کسب افتحارات بیرونی ، ریاست منشی ، اقتدارگرایی و.. نیست.

از خود گذشتگی و فداکاری فعلی است که ما از پیشکسوت ها اموختیم و همانگونه که آنها تلاش کردند پیام را به ما برسانند ما هم سعی می کنیم پیام بهبودی را به سایر همدردها برسانیم.

اصل روحانی از خودگذشتگی باعث می شود ما همدردها را نصیحت و ارشاد نکنیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی باعث می شود به دنبال تأیید طلبی ، شهرت خواهی ، ریاست منشی و کسب انواع افتخارات نباشیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما یاد آور می شود ما بابت خدمات خود ، نام انجمن را به نفع خود ضبط نکنیم و انتظارات نامعقولی از دیگر اعضا نداشته باشیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد ، قرار نیست ما همیشه بالای جلسه بشینیم.
همیشه باید جایی ما را حفظ کنند.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد دستاوردهای ما تنها مال انجمن است.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد من بابت خدمت از دیگران برتر نیستم . این اصل موجب ایجاد و تحکیم اصل یکسانی و برابری اعضا جدید با اعضای قدیم می گردد.
این اصل موجب ایجاد و تحکیم اصل چرخش خدمت بین اعضا می گردد.
 

 

سوال چهار ازمفهوم دوازد


ه
..
سؤال 4- در مورد اینکه چگونه مفهوم دوازدهم در یازده مفهوم دیگر بکار گرفته می‌شود بحث کنید.


مفهوم دوازدهم به ما می گوید؛
انجمن معتادان گمنام یک انجمن روحانی است.
حکومت کردن برخلاف اصول روحانی ما است.
ما بجای حکومت بایستی تابع اصل روحانی خدمت باشیم.

 «در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام، ساختار ما همیشه روحانی است و هرگز نباید حکومتی باشد»

مفهوم دوازدهم چشم انداز همه مفاهیم قبلی است.
مفهوم دوازده تابعیت همه ما از اصول روحانی و پرهیز از حکومت و ریاست را متذکر می گردد.
لذا همه مفاهیم قبلی باید به گونه ای باشد که؛

یک؛ مفاهیم قبلی باید تابع اصول روحانی باشد.
دو؛ مفاهیم قبلی باید موجب پرهیز ما از حکومت گردد.

در ادامه بررسی می کنیم هر یک از مفاهیم چگونه می تواند موجب گردد تا اصل روحانی خدمت بجایی حکومت در انجمن معتادان گمنام جاری گردد.

 

((برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروه های na گردهم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات na در کل گردند))

مفهوم یکم موجب می گردد؛

گروه ها اصل روحانی فروتنی را تمرین کنند.

گروه ها بدنبال رقابت و جنگ با همدیگر نباشند بلکه به دنبال تحقق اصل روحانی وحدت ، تعاون ، همکاری ، ارتباط  ، مشورت باشند.

گروه ها همه تلاش خود را برای موفقیت جمعی خرج کنند و بدنبال کسب افتخارات شخصی برای گروه خود نباشند. بنابراین افتخارات شخصی در انجمن بی معناست.

مفهوم یک به ما نشان می دهد؛
ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری انجام دهیم که به تنهایی قادر به انجام ان نیستیم.

بنابراین اصول روحانی وحدت ، همکاری ، تعاون، ارتباط ، مشورت ، فروتنی موجود در مفهوم یک و همچنین پرهیز از منیت گروهی ، پرهیز از افتخارات فردی و.. پرهیز از قدرت و حکومت است.
این مفهوم به بهترین شکل موجب آغاز اصل روحانی خدمت می گردد.


 اگر مفهوم یک نبود ؛
بین گروه ها رقابت پیش می آمد.
هر گروه بدنبال بالا بردن پرچم شخصی خود بود.
هر گروه سعی در گرفتن عضو فقط برای خود داشت.
هر گروه که امکانات و پول بیشتری داشت از آن برای گرفتن امتیاز از سایر گروه ها استفاده می کرد.
هر گروه کاری می کرد تا گروه های تازه تاسیس ، نتواند ادامه دهند .
هر گروه بدنبال جذب افراد خاص متمایل می شد.
و..
در اصل مفهوم یک با وجودش موجب برچیده شدن حکومت ، استبداد، سلطه گری در انجمن گردید

 


مفهوم دوم؛
مسئولیت و اختیار نهایی برای خدمات در na با گروه های na است.

مفهوم دوم بر پایه اصول روحانی مسئولیت ، تعهد ، اختیار و مشارکت بنا شده است.

گروه ها چون ساختار را بوجود اورده اند اختیار نهایی آنرا بدست دارند.
گروه ها متعهد هستند ، منابع مالی ، انسانی ،  وجدان و ایده ها را برای ساختار تأمین کنند.


به قول کتاب دوازده مفهوم خدماتی؛
مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروه ها به ساختار خدماتی در na به حساب اورد که؛
با منابع روحانی ، شخصی و مالی که ما برای شما فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید ، خواستار نظرات ما باشید و رهنمود های ما را نادیده نگیرید.


گروه های na  اختیار دار همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و باید به طور مداوم در مورد مسائلی که بر انها اثر می گذارد مورد مشورت قرار گیرند.

اصل روحانی اختیار ، مسئولیت ، تعهد و مشورت در مفهوم دوم در معنای ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی در مفهوم دوازدهم به صراحت بیان شده است.

بطوری که در کتاب مفاهیم در مفهوم دوازده می خوانیم؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آن ها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد را بررسی کنیم.


دقیقا ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی بر گرفته شده از اصول روحانی مفهوم دوم است.

با رعایت مفهوم دوم  ، می توانیم امید داشته باشیم که ساختار هیچ گاه حکومتی نگردد و همیشه خدماتی باشد.

ساختار ما وقتی حکومتی می گردد که گروه ها به مفهوم دوم عمل نکنند و منابع لازم را در اختیار ساختار نگذارند.
و همچنین به پاسخ خواستن از ساختار اقدام نکنند.

 


مفهوم سوم اشاره دارد؛
گروه های na اختیارات لازم را به ساختار خد


ماتی جهت انجام مسئولیت های شان واگذار می کند.

مفهوم سوم از اختیارات لازم سخن می گوید نه اختیارات مطلق.

در کتاب مفاهیم خدماتی صفحه ۶ می خوانیم؛
واگذاری اختیار می تواند هم به گروه ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد . تصمیم های خدماتی که بر روی گروه ها تأثیری مستقیم ندارد می تواند سریعا گرفته شود.

متن فوق به خوبی اشاره می کند ، ما اختیارات لازمی را به ساختار اعطا می کنیم که منجر به حکومت ساختار بر گروه ها نگردد.

در ضمن این مفهوم اشاره می کنند ، گروه ها باید اختیارات لازم را برای ساختار تعریف کنند و به ساختار بگویند چه وظایفی بر عهده آنها می گذارند.
و در حین حال با انتخاب و ارسال  خدمتگزار امین و مسئول به ساختار به کارهای ساختار نظارت داشته باشیم.
تعیین حدود اختیارات ، تعیین خدمتگزاران متعهد ، کسب پاسخ از ساختار باعث می گردد ساختار همیشه خدماتی باقی بماند.

مفهوم سوم مانع از چندین ویژگی حکومتی شدن ساختار می گردد؛

۱_ از ویژگی های حکومت ، تصمیم برای مسائل مرتبط و تاثیر گذار بر زیرمجموعه خود است ، در صورتی که مفهوم سوم مانع از این می گردد.
که ساختار تصمیمات خودمحورانه که بر روی گروه ها تأثیر مستقیم داشته باشد بگیرد.

۲_ دیگر ویژگی های حکومت ، داشتن اختیارات باز است ، اما اختیاراتی که گروه ها به ساختار می دهد تعریف شده است.

۳_ از ویژگی های حکومت ها ، خودمحوری در تصمیم گیری های خود است ، در صورتی که مفهوم سوم ، ساختار را  وادار به مراجعه به رای وجدان گروهی می کنند.
و همچنین گروه ها هر یک دارای نمایندگانی در ساختار هستند .

خلاصه؛
با تعیین محدوده اختیارات لازم در مفهوم سوم می توانیم مانع از حکومتی شدن ساختار گردیم و کاری کنیم تا مفهوم دوازده اجرا گردد.
اگر محدوده اختیارات لازم تعیین نگردد، اگر به ساختار اجازه تصمیم گیری خودمحورانه در مسائلی که بر گروه ها تأثیر مستقیم دارد بدهیم هرگز نمی توانیم دارای ساختار خدماتی باشیم .
 

مفهوم چهارم می گوید؛
رهبری موثر در na  ارزشی والا دارد ، ویژگی های رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرد.

انتخاب یک رهبر موثر می تواند ما را از درگیری با دیکتاتوری ، استبداد ساختار و حکومتی شدن ساختار نجات دهد .
انتخاب یک رهبر موثر باعث می شود که ساختار ما خدماتی باقی بماند.

نکته؛
چرا در انجمن na  ما تنها دنبال انتخاب رهبران حرفه ای نیستیم.

انتخاب یک رهبر حرفه ای بدون توجه به فرایند بهبودی وی باعث می شود ، ما رهبرانی را انتخاب کنیم که تصور می کنند بر اندیشه گروها و اعضا حاکم هستند .
یک رهبر حرفه ای بدون داشتن بیداری روحانی می تواند عنصر خودمحوری باشد که تنها به فکر خودش بسنده می کنند.

برای همین همیشه در انتخاب یک فرد به خود فرد اعتماد می کنیم نه به مهارتهای فرد.

در کتاب مفاهیم صفحه ۸و ۹  می خوانیم؛
سوابق شخصی و مدارج تحصیلی و حرفه ای ، اگر چه موثر و یاری دهنده است ، اما لزوما دلیل رهبری موثر نمی باشد . وقتی خدمتگزار مورد اعتماد انتخاب می کنیم ، بهر حال به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارت های او . یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمتگزار مورد اعتماد به دنبالش هستیم ، فروتنی است.

نکته؛
ویژگی یک رهبر موثر موجب می شود ، ما ویژگی یک رهبر خودکامه را از خدمتگزاران بگیریم و کسی را انتخاب کنیم که خدمتگزار باشد نه دیکتاتور.

بنابراین مفهوم چهارم به ما کمک می کند خدمتگزاران ساختار را کسانی برگزینیم که خواهان خدمت باشند نه خواهان حکومت.

توجه؛بسیاری از ویژگی های یک رهبر موثر متضاد با ویژگی یک رهبر خودکامه است.

برخی از ویژگی های یک رهبر موثر که متضاد با ویژگی های یک رهبر خودکامه است؛
۱_ فروتن هستند
۲_ دائم درخواست کمک ، نصیحت و راهنمایی می کنند
۳_ از راه الگوسازی و کسب احترام بدنبال خدمت هستند، هیچ گاه به وسیله حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران بدنبال خدمت نیستند
 ۴_ خصوصیات شخصیتی انها نشانگر بیداری روحانی است.
۵_ گزارش واقعی و کامل فعالیت های خود را به گروه ها می دهند
۶_ بطور راستین و درستین به سخنان دیگران گوش می دهند.
۷_ شهامت قبول اشتباهات خود را دارند.
۸_ تسلیم اصول منطقی هستند
۹_ در حین حال که بر اصول منطقی پایدارند ، مصالحه می کنند ، مخالفت می کنند ولی ناسازگار نیستند.
۱۰_ دنبال خوانندن و اموختن نشریات و منابع دردسترس هستند.
احساس نمی کنند عقل کل هستند
۱۱_ دائم در کارها با افراد با تجربه در ان کار و زمینه مشورت می کنند
۱۲_ متعهد به مسئولیت های خود هستند.
۱۳_ صداقت دارنند
۱۴_ روشن بینی دارند
۱۵_ تمایل به خدمت دارند.
۱۶_ اجازه خدمت به دیگران را می دهند و زمینه برای خدمت تازه واردین مهیا می کنند
۱۷_ به صندلی خدمتی خود نمی


چسبند .رعایت اصل چرخش خدمت
۱۸_ خوش برخورد و مودب هستند.
۱۹_ تفاوت بین اصول و شخصیت ها قائل می شوند.
۲۰_ و....

خلاصه؛

ما با انتخاب رهبران موثر در مفهوم چهار می توانیم به مفهوم دوازدهم برسیم و ساختار ما همیشه خدماتی باقی بماند و هرگز حکومتی نگردد.

 


مفهوم پنج می گوید؛
برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ٬ باید محدوده تصمیم گیری و پاسخ گویی به وضوح تعریف گردد.


مفهوم پنج به صراحت به گروه ها می گوید؛

مسئولیت های خدمتگزاران ساختار را درست و اصولی تعریف کنید.

وقتی مسئولیت های هر خدمت در ساختار اصولی و درست تعریف گردند ، ساختار توان سخت افزاری و نرم افزاری برای حکومت کردن را نخواهد یافت.

وقتی مسئولیت های ساختار صرفا خدماتی تعریف گردد . ساختار هیچ وسیله ای برای حکومت کردن نخواهد یافت.

وقتی به ساختار گفته شود گروه ها شما را ایجاد کرده اند و شما حق احداث گروه جدیدی را ندارید.
ساختار نمی تواند حکومتی شود.

ساختار وقتی حکومتی می گردد که برعکس عمل کند , یعنی خودش بخواهد گروه های جدیدی احداث کند یا بخواهد مستقیما خط مشی گروه ها را انتخاب کند.

دقت در تعریف وظایف ساختار بسیار با ارزش است.

در ادامه مفهوم پنج تاکید می کند ، پس از تعریف دقیق حدود وظایف و اختیارات خدمتگزاران ساختار ، گروه ها باید حق پاسخ گویی از خدمتگزاران مورد اعتماد خود را نیز تعریف کنند.

برای مثال؛
گروه ها به ساختار اجازه دادند ٬ در صورت تمایل گروه های نوپا به انها خدمات ارائه کنند.
اما اگر بحث نظارت و تعریف دقیق مسئولیت خدمتگزاران ساختار به درستی صورت نگیرد:
ساختار در گروه های نوپا بدون اجازه دخل و تصرف خواهد نمود.
ساختار گاهی گروه نوپایی را خودش تشکیل خواهد داد.
ساختار گاهی بدون اجازه گروه ها مکان گروهی را تغییر خواهند داد.
ساختار در واقع روش حکومت را در پیش خواهد گرفت.

تردید نکنید بدون مفهوم پنجم ٬ ساختار حکومتی خواهد شد.


خلاصه؛
تعریف دقیق و اصولی اختیارات و وظایف هر یک از اعضای ساختار .
تعریف دقیق پاسخ گویی هر یک از اعضای ساختار .
نظارت دقیق بر اجرای مفهوم پنجم.
موجب می شود ساختار در مسیر روحانی قدم بردارد و نخواهد حکومتی گردد.

اجرای مفهوم دوازدهم خدماتی  بستگی به گروه ها دارد تا چقدر ابزار حکومتی شدن را در اختیار ساختار بگذارد.


سوال فرعی؛
گفتگو با مالک ساختمان جلسه ( موجر ) برعهده کیست؟
آیا گروه باید از اطلاع رسان باید درخواست کند با مالک (موجر) گفتگو کند؟


برای توضیح این مورد باید به هدف از احداث ساختار توجه گردد.
ما چرا ساختارخدماتی را احداث کرده ایم؟

مگر ما به این دلیل ساختار خدماتی را تشکیل ندادیم که بار اضافی از گروه ها گرفته شود و گروه ها بتوانند به خدمات خود به صورت پویا تری ادامه دهند.

حال من یک سوال معکوس دارم؛

ساختار چقدر سنگینی باراضافی را می تواند بر دوش خود تحمل کند؟

رابطه گروه با ساختار یک رابطه تعاملی و همکاری است.
همانگونه که گروه ها در پی کاهش بار اضافی برای عملکرد پویا هستند  یک ساختار خدماتی نیز نیازمند کاهش بار اضافی برای دستیابی به عملکرد پویا است.

مثال؛
من وزنه صد کیلویی را نمی توانم بلند کنم می روم دوستم را به کمک می طلبم .
آیا چون دوستم برای کمک من آمده است باید من دست از کار بردارم و به دوستم بگویم شما وزنه صد کیلویی را بلند کنید.

مسلما اصل روحانی همکاری و تعاون به ما می گوید؛
بار اضافی که قادر به انجام آن نیستی را به ساختار منتقل کن.
و تا جایی که می توانی  خودت مستقل باش.

استقلال گروه ها تا جایی است که می توانند بصورت اصولی و روحانی به وظایف خود عمل کنند.

مسلما گروه های قدیمی پتانسیل لازم را برای مذاکره با موجر را دارند.
مگر گروهی نوپا باشد و خدمتگزاران گروه ترجیح دهند با کمک و مشورت اطلاع رسان با موجر گفتگو کنند.

کودک تا وقتی نوپا است ، مادرش بند کفش های او را خواهد بست..
اما اینکه مادری بند کفش نوجوانی را ببندد خیانت به نوجوان است.

وظایف ساختار کمک رسانی است و این کمک رسانی تا جایی مجاز است که گروه استقلال خود را از دست ندهد.
وظایف بیش از حد ساختار خدماتی به مانند مادری می مانند که کفش فرزند برزگسال خودش را می ببندد.

 


 

ﺳﻤﺒﻞ ﻣﺎ IX "انجمن معتادان گمنام"

سادگى، کلید سمبل و نشانگر سادگى انجمن ما می باشد. در این طرح ساده اشارات و مفاهیم مختلفى مستور است. اما بیش از هرچیز منظور انجمن ماروابط ومفاهیمى است که به راحتى قابل درک است.دایره سمبل، یک برنامه جامع و جهانى را نشان می دهد که در آن فضای کافی برای وجود و بروز انواع افراد در حال بهبودی وجود دارد.مربع سمبل، با اضلاع مشخص به وضوح دیده میشود و قابل درک است، اماقسمتهاى دیگرى در این سمبل وجود دارد که به چشم نمیخورد. پایه مربع نشان دهنده خیرخواهى است و اساس کار انجمن و اعضاى جمعیت ما را نشان میدهد. بهترین شکل نشان دادن خیرخواهى، خدمت است. خدمت واقعى انجام کار درست با انگیزه درست است. وقتى خیر خواهى، پشتوانه و انگیزه
عضو و انجمن باشد، ما در حد اعلاى تکامل و آزادى خود هستیم. احتمالاً،آخرین چیزى که از آن رها مى شویم، لکه ننگ اعتیاد است.چهار وجه هرم که به شکل سه بعدى از سطح مربع به بالا رفته است، خود،اجتماع، خدمت و خدا را نشان میدهد که همگى در نقطه آزادى به هم رسیده اند. کلیه این قسمتها با نیازها و اهداف معتاد خواستار بهبودى،همچنین هدف انجمن که فراهم آوردن زمینه بهبودى براى همگان است، رابطه نزدیک دارند. هر چقدر که پایه وسیعتر شود (درحالی که اتحاد ما ، تعداد ما و انجمن ما رشد می کند) به همان نسبت اضلاع هرم پهنتر و ارتفاع آزادى بلندتر میگردد.

ﭘﯿﺶ ﮔﻔﺘﺎر ﻧﺴﺨﻪ اول کتاب پایه معتادان گمنام

ثمره کوششهاى عاشقانه، در محصول آن است که موسم آن همیشه به وقت خود فرا مى رسد ... "
مطالب این کتاب چکیده تجربه هاى شخصى معتادان عضو انجمن معتادان گمنام است. این کتاب پایه، بر اساس زمینه کتابچه سفید معتادان گمنام تنظیم شده است. هشت فصل اول، بر مبناى عناوین مندرج در کتابچه سفید و باهمان متون به رشته تحریر درآمده است. فصل نهم، تحت عنوان فقط براى امروز و فصل دهم، تحت عنوان الهامات تازه.... دو فصل ضمیمه شده به کتاب هستند. تاریخچه مختصر این کتاب به شرح زیر است.
معتادان گمنام، در ماه جولاى سال 1953 تشکیل شد و اولین جلسه آن درجنوب کالیفرنیا برگزار گردید. رشد انجمن در ابتدا نامتعادل بود، اما به سرعت به نقاط مختلف آمریکا گسترش یافت. از ابتدا مشهود بود که براى تقویت انجمن، نیاز به یک کتاب در مورد بهبودى داریم. سرانجام در سال 1962 منتشر شد. « معتادان گمنام » کتابچه سفید
در آن دوران انجمن ما ساختار مختصرى داشت و دهه 1960 براى ما دوره مشکلى بود. در این دهه تعداد اعضاء براى مدتى به سرعت بالا رفت و سپس سیرنزولى خود را آغاز کرد. این مطلب به خوبى نیاز به داشتن یک خط مشى مشخصتر را نشان مى داد. سرانجام در سال 1972 انجمن ما با تشکیل دفتر خدمات جهانیNA در لوسآنجلس، بلوغ خود را نشان داد. گشایش این دفتر،هدفمندى و اتحادى را که بدان نیاز بود براى انجمن به ارمغان آورد.
وجود دفتر خدمات جهانى، باعث تثبیت و رشد انجمن ما شده است. امروزه هزاران معتاد در حال بهبودى، در جلساتى که در سراسر آمریکا و بسیارى ازکشورهاى دیگر تشکیل مى شود، شرکت مى کنند و دفتر خدمات جهانى، در حقیقت خدمتگزار یک انجمن جهانى شده است.
معتادان گمنام، مدتهاست که لزوم یک کتاب پایه جامع، در مورد اعتیاد را تشخیص داده است، کتابى که براى معتادان، در مورد معتادان و توسط معتادان نوشته شده باشد.
پس از تشکیل دفتر خدمات جهانى و به چاپ رسیدن یک جزوه راهنماى خدماتى به نام درخت NA این تلاش قوت گرفت. این جزوه، راهنماى خدماتی اولیه انجمن ما بود که به مرور با جزوه هایى جامعتر دنبال و اکنون به راهنماى خدماتی NA تبدیل شده است در طرح خدماتى جزوه راهنما، یک کنفرانس خدمات جهانى گنجانیده شده بود و کنفرانس خدمات جهانى هم به نوبه خود شامل یک کمیته نشریات می شد. تحت توجهات دفتر خدمات جهانى و عدهاى از اعضاى هیأت امناء و کنفرانس، سرانجام کار شروع شد.
همانطور که نیاز به نشریات، به خصوص یک کتاب پایه جامع، بیشتراحساس مى شد، کمیته نشریات نیز گسترش مى یافت. در اکتبر سال 1979 اولین کنفرانس جهانى نشریات، در ویچیتا - کانزاس تشکیل شد و سپس با
کنفرانسهایى درلینکلن - نبراسکا، ممفیس - تنسى، سانتامونیکا - کالیفرنیا، وارن - اوهایو و میامى - فلوریدا دنبال شد.
کمیته فرعى نشریات کنفرانس خدمات جهانى، در کنفرانس و به طور انفرادى، صدها صفحه مطلب از اعضا و گروه هاى مختلف انجمن دریافت و جمع آورى کرد. این مطالب با زحمت فراوان طبقه بندى ، تصحیح ، تنظیم و مجدداً تجزیه وتنظیم شد. دهها نفر از نمایندگان محلى و منطقه اى که با کمیته نشریات همکارى مىکردند، هزاران ساعت از وقت خود را وقف تهیه این کتاب کرده اند و از همه مهمتر این اعضاء با وجدان بیدار خود، خواهان تضمین ”وجدان گروه ” در نگارش کتاب بوده اند.ضمن رعایت اصل گمنامى، ما کمیته فرعى نشریات کنفرانس خدمات جهانى، مناسب مى دانیم مراتب قدردانى و سپاس خود را به طور اعم از این انجمن و به طوراخص از آنهایى که مطالبى براى انعکاس در این کتاب اهدا کرده اند ابراز
داریم. مااحساس مى کنیم مطالب این کتاب ترکیبى از وجدان جامع گروهى انجمن ماست وهر یک از ایده هایى که بدست ما رسیده است، به طریقى در آن گنجانده شده است.
این کتاب پایه، جهت معتادانى که خواستار بهبودى هستند در نظر گرفته شده است. بعنوان معتاد، ما درد اعتیاد را خوب مى دانیم، اما لذت بهبودى را نیز درانجمن معتادان گمنام تجربه کرده ایم. به اعتقاد ما اکنون زمان آن فرا رسیده است که چگونگى بهبودى خود و آنچه را که بدست آوردهایم با خواستاران بهبودى به صورت مکتوب در میان بگذاریم و به جاست که این کتاب را وقف آگاهى یکیک معتادان کنیم: فقط براى امروز، دیگر هرگز مجبور نیستى چیزى مصرف کنى! بنابراین،

با سپاس از بهبودى خود کتاب NA را وقف خدمت عاشقانه به نیروى برترمان مى کنیم، تا از طریق ارتقاء رابطه آگاهانه با خداوند، دیگر لازم نشود هیچ معتاد خواستار بهبودى، بدون فرصت یافتن یک زندگى بهتر از بین برود. ما همچنان خدمت گزاران مورداعتمادیم و با سپاس در خدمت عاشقانه خود باقى مى مانیم.
کمیته فرعى نشریات
کنفرانس خدمات جهانى
معتادان گمنام

ما نمیتوانیم ماهیت معتاد و یا اعتیاد را تغییر دهیم، اما مى توانیم با تلاش خود درفراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه بهبودى، آن دروغ قدیمى که مى گوید "وقتى معتادشدى تا ابد آلوده مى مانى" را، تغییر دهیم. خداوندا، کمک کن که این تفاوت راهمیشه به خاطر داشته باشیم.

ﻣﻘﺪﻣﻪ XIVکتاب پایه انجمن معتادان گمنام

این کتاب حاصل تجربیات مشترک انجمن معتادان گمنام است. از شما دعوت مىکنیم که این کتاب را بخوانید و امیدواریم شما هم این راه تازه زندگى را که ما پیداکرده ایم، انتخاب کنید. ما هیچ علاجى براى اعتیاد پیدا نکرده ایم، مافقط برنامهاى ثابت شده را جهت بهبودى روزانه عرضه مىکنیم.
درNA ما برنامهاى را دنبال مىکنیم که از الکلىهاىگمنام اقتباس شده است درAA تا کنون بیش از یک میلیون نفر بهبود یافتهاند. اکثر آنها به همان صورت که ما به موادمخدر اعتیاد لاعلاجى داشتیم به الکل معتاد بودهاند. ما از انجمن AA به خاطر نشان دادن این راه تازه زندگى بسیار سپاسگزاریم.

قدمهاى دوازدهگانه معتادان گمنام از AA اقتباس شده است و پایه هاى اصلی برنامه بهبودى ما را تشکیل مىدهد. ما فقط چشم انداز آنها را وسیعترکرده ایم. ماهمان راه آنها را به استثناى یک مطلب دنبال مىکنیم. مشخصه مابه عنوان معتاد، به طور کلى هرگونه مادهاى را که احساسات و افکار را از حالت طبیعى خارج کند در برمىگیرد. براى ما الکلیسم واژه محدودى است و حق مطلب را ادا نمىکند، زیرامشکل ما یک ماده مخدر بخصوص نیست، بیماریى به نام اعتیاد است. مامعتقدیم انجمنمان به وسیله یک الهام برتر رهنمون شده است و به خاطرراهنمایى، جهت بنیاد برنامه خود بر پایه یک برنامه بهبودى ثابت شده سپاسگزاریم.
ما از راه هاى مختلف به معتادان گمنام مىآییم و معتقدیم وجه مشترک ما این است که هیچ کدام نتوانسته ایم با اعتیاد خود کنار بیاییم. از آنجا که اقشار مختلفى ازمعتادان در این انجمن وجود دارند، بنابراین راه حلها ی مندرج در این کتاب، به طورکلى بیان شده است. دعا مىکنیم که در انجام این کار آن قدرجستجوگر و دقیق بوده باشیم تاهر معتادى که این کتاب را مى خواند، همان امیدى را که ما پیدا کرده ایم، پیدا کند.

ما بنابر تجربه خود، معتقدیم که هر معتاد و یا هر کس که گرایش به اعتیاد رادارد، ازیک بیمارى لاعلاج جسمى، فکرى و روحى رنج مى برد. ما گرفتار مشکل لاینحلى بودهایم، که چاره آن ماهیتى روحانى دارد، بنابراین در این کتاب مسائل روحانى مورد بحث قرار خواهد گرفت.
ما یک سازمان مذهبى نیستیم. برنامه ما یک مجموعه از اصول روحانى است که ما به کمک آن از یک حالت لاعلاج جسمى و فکری بهبود پیدا مىکنیم.همزمان با تحریر این سطور ما دعا کرده و گفتهایم:

خداوندا، دانشى عطا فرما تا بتوانیم کلمات را مطابق با احکام الهیت به » رشته تحریر درآوریم. غریزه فهم عزم عزیزت را در ما بکار، ما را به خدمت اراده خود درآورده و سند از خود گذشتگى مان را صادر کن، تا این کلمات در حقیقت از آن توباشد نه از آن ما. شاید بدین وسیله دیگر لازم نشود که هیچ معتادى در هیچ جا از درد اعتیاد هلاک شود.

هر گونه کارى که در مسیر خدماتى NA انجام مى شود، باید به خاطر بهتررساندن پیام بهبودى به معتادى که هنوز در عذاب است، باشد. تحریر این کتاب نیز دلیلى جز این ندارد. ما باید همیشه به خاطر داشته باشیم که چه به عنوان عضو وچه به عنوان گروه یا کمیته خدماتى، هرگز در حال رقابت با یکدیگر نبوده و نباید باشیم. ما جداگانه و با هم سعى در کمک به تازه واردان و پیشبرد هدف مشترکمان داریم. ما از راه تجربههاى دردناک آموختهایم که تعارضهاى داخلى چطور انجمنمان را فلج مىکند و ما را از خدماتى که لازمه رشد است باز مىدارد. آرزو داریم که این کتاب به معتادان در حال عذاب کمک کند که آنها هم راه حلى را که ما پیدا کردهایم بیابند. هدف ما این است که فقط براى امروز پاک بمانیم و حامل پیام بهبودى باشیم.

ﻣﻌﺘﺎد ﮐﯿﺴﺖ ؟"انجمن معتادان گمنام"

اکثر ما براى جواب دادن به این سئوال احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش راخوب مىدانیم! زمانى تمام زندگى و فکر و ذکر ما به نوعى در مواد مخدر خلاصه شده بود. ما همیشه یا مشغول گرفتن و مصرف کردن آن بودیم و یا به دنبال راه تهیه اش مى گشتیم. ما زندگى مى کردیم که مصرف کنیم و مصرف مى کردیم که زندگى کنیم. خیلى ساده معتاد، زن یا مردى است که زندگیش را موادمخدر کنترل کند. ما کسانى هستیم که در چنگال یک بیمارى مزمن و پیشرونده گرفتاریم و همیشه عاقبتى چون زندان، تیمارستان و مرگ در انتظارمان است. آن عده از ما که برنامه معتادان گمنام را پیدا کرده ایم، در مورد این که معتاد کیست؟ احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش را خوب مى دانیم! تجربه ما بدین قرار است. ما به عنوان معتاد، کسانى هستیم که مصرف هر ماده ایی احساسات را تغییر دهد، در هر قسمت زندگى مان تولید اشکال مى کند . بیمارى اعتیاد، به مراتب فراگیرتر از مصرف موادمخدر است. بسیارى از ما معتقدیم که این بیمارى مدتها قبل از اولین بار مصرف، در ما وجود داشته است. اکثر ما قبل از آمدن به برنامه معتادان گمنام، خود را معتاد نمى دانستیم و اطلاعاتى که در دسترس داشتیم از جانب کسانى بود که خود اطلاعات نادرستى داشتند. ماتصور مى کردیم تا وقتى که بتوانیم مصرف خود را براى مدتى متوقف کنیم، اشکالى در کار نیست. ما به توقف های مان نگاه مى کردیم نه به مصرفمان . هر چه بیمارى ما پیشتر مى رفت ، کمتر به فکر توقف مى افتادیم و فقط وقتى درمانده مى شدیم گاه از خود مى پرسیدیم آیا ممکن است ربطى به مواد مخدر داشته باشد ما معتاد شدن را خودمان انتخاب نکردیم، ما از بیماریى رنج مى بریم که عوارض خود را به صورت رفتارى ضد اجتماعى نشان مى دهد و در نتیجه تشخیص، طبقه بندى ودرمان آن بسیار دشوار است. بیمارى ما، ما را از مردم جدا کرده بود و فقط در مواقع تهیه، مصرف و پیداکردن موادمخدر با دیگران در تماس بودیم. بد رفتار، کینه جو، خودخواه و خودمحور بوده و با دنیاى بیرون قطع رابطه کرده بودیم. هر چیزى که برای مان
کاملا آشنانبود، غریبه و خطرناک مى نمود. دنیاى ما محدود شده و زندگى مان در انزوا مى گذشت. ما براى زنده ماندن مجبور به مصرف بودیم و این تنها راهى بود که براى زندگى مى شناختیم. بعضى از ما با وجودی که از موادمخدر استفاده، سوء استفاده و استفاده نابجا مى کردیم، اما هنوز خودمان را معتاد نمى دانستیم و همیشه به خود مى گفتیم
من جنبه اش را دارم ما در مورد ماهیت اعتیاد، تصورات نادرستى داشتیم و فکرمى کردیم معتاد کسى است که در خیابان دعوا و مرافعه کند، مرتکب جرم وخلاف شود، سرنگ کثیف مصرف کند و یا به زندان برود.
وقتى با اعتیاد ما به عنوان جرم و ضعف اخلاقى برخورد شد، ما سرکشتر شده و بیشتر به کنج انزوا رانده شدیم. بعضى از اوقات نشئگى های مان حال خوبى داشت اما کارهایى که باید براى ادامه مصرف مى کردیم نشان دهنده وخامت اوضاع بود. ما در چنگال بیمارى خود اسیر بودیم و مجبور بودیم براى ادامه زندگى به هر کارى دست بزنیم. ما مردم را آلت دست خود قرار داده و سعى مى کردیم همه چیز را دراطراف خود کنترل کنیم. دروغ مى گفتیم، دزدى و خیانت مى کردیم و خودمان را مى فروختیم. ما باید مواد مصرفى خود را به هر قیمتى تهیه مى کردیم. ترس وشکست به مرور زندگى مان را تسخیر کرد. یکى از جنبه هاى بیمارى ما، ناتوانى در رویارویى با زندگى - آن طورى که هست - بود. ما براى تحمل این دنیاى ظاهراً خصم آلود، موادمخدر مختلفى را آزمایش کرده ایم. ما در رویاى پیدا کردن فرمول معجزه آسایى بودیم که بتواند مشکل اصلى ما را که - خودمان بودیم - حل کند. واقعیت این بود که ما دیگر نمی توانستیم از هیچ ماده ایی که احساسات و افکار را از حالت طبیعى خارج مى کند، حتى حشیش و الکل استفاده کنیم. دیگر مواد مخدر حالمان را خوب
نمى کرد. بعضى اوقات وقتى صحبت از اعتیاد مى شد، حالتى تدافعى به خود مى گرفتیم و حق مصرف خود را توجیه مى کردیم، خصوصاً اگر نسخه دکتر هم در دست داشتیم . به کارهاى غیر قانونى و رفتار غیر طبیعى خود که ناشى از
مصرفمان بود افتخار مى کردیم و اوقاتى را که یکه وتنها، ترس وجودمان را فرا میگرفت و به حال خود تأسف مىخوردیم را از یاد میبردیم ما به دام الگوی  انتخابى فکر کردن افتاده بودیم و فقط دوران خوش مصرف را به یاد مى آوردیم.
ما اوقاتى را که زندگى به صورت یک کابوس وحشتناک درمى آمد نادیده گرفته و از واقعیات اعتیادمان روگردان بودیم.
قابلیت هاى عالى تر فکرى و احساسى ما، مانند وجدان و قدرت دوست داشتن، شدیداً تحت تاثیر موادمخدر قرار گرفته، علم زندگى به حدود حیوانى تنزل کرده بود. ما خود را کاملاً باخته بودیم و دیگر از احساس انسانیت هیچ خبرى نبود. ممکن است این مطالب افراطى به نظر برسد، اما بسیارى از ما در چنین حالات و افکارى بوده ایم.
ما دائماً به دنبال جواب مى گشتیم و منتظر این بودیم که شاید کسى، جایى یاچیزى باعث شود که ناگهان همه چیز درست شود. دیگر توانایى روبرو شدن بامسائل روزمره را نداشتیم. با پیشرفت بیمارى بسیارى از ما با زندان ها و
مراکز درمانى سر و کار دائمى پیدا کردیم. این تجربه ها نشان می داد که پاى زندگى ما در جایى مى لنگد. ما همیشه به دنبال راهى آسان براى فرار بودیم. بعضى از ما فکر خودکشى را مى کردیم. تلاشها وکوشش هاى ما معمولاً کم ملاط و بى مایه بود و به احساس خود کم بینى بى ارزشى ما بیشتر دامن مى زد، ما در دام سراب اگر اینجور شده بود ،
« فقط همین یک دفعه » و « اگر اون جورى بشه » گرفتار شده بودیم ما حتی وقتى که براى گرفتن کمک به جایى مراجعه مى کردیم، فقط در فکر تسکین درد خمارى بودیم.
ما بارها سلامت جسمى خود را بدست آورده بودیم، تا آن را با مصرف مجدد ازدست بدهیم. سابقه نشان مى دهد که براى ما مصرف موفقیت آمیز میسر نیست هرچقدر هم که ظاهراً موفق به نظر برسیم، مصرف مواد مخدر همیشه ما
را به زانو درمى آورد. اعتیاد را هم مانند سایر بیماری هاى لاعلاج مى توان متوقف کرد. ما هم موافقیم که معتاد بودن هیچ خجالتى ندارد. البته در صورتى که حاضر باشیم مشکل خود راصادقانه بپذیریم و براى حل آن قدمهاى مثبتى بر داریم. اکنون بدون هیچ شکى مایلیم اقرار کنیم که، به موادمخدر، حساسیت داریم. عقل سلیم حکم مى کند که بازگشت به عامل حساسیتمان دیوانگى است. تجربه ما نشان مى دهد که هیچ دارویى نمى تواند بیمارى ما را درمان کند.
با آنکه قدرت مقاومت جسمى و فکرى مهم است، اما بسیارى از داروها براى شعله ور کردن آتش حساسیت، احتیاج بوقت زیادى ندارند. واکنش ما به مواد مخدر عامل اعتیاد ماست نه مقدار مصرف ما بسیارى از ما تا ذخیره موادمخدرمان تمام نشده بود، هنوز نمى دانستیم که با آن مشکل داریم. وقتى که دیگران در مورد مسائل ما حرفى مى زدند، مطمئن
بودیم که حق با ماست و آن ها همگى در اشتباهند. این طرز فکر، به ما اجازه مى داد که بتوانیم رفتار خود آزارانه خود را توجیه کنیم. ما براى خود دیدگاهى برگزیده بودیم که به ما امکان مى داد بدون در نظر گرفتن صلاح خود و دیگران، به مصرف ادامه دهیم. مدت ها قبل از آن که بتوانیم به کسى اقرار کنیم،
احساس مى کردیم که موادمخدر درحال از بین بردن ماست. متوجه شده بودیم که حتى اگر سعى هم بکنیم ، بازنمى توانیم مصرف خود را قطع کنیم. حدس مى زدیم که اختیار مصرف از دست ما خارج شده و قدرت ترک را هم از دست
داده ایم. ادامه مصرفمان وقایع خاصى را بدنبال داشت. با طرز تفکر به خصوص اعتیاد، بیشتر خو گرفتیم. بمرور زندگى قبل از اعتیاد را فراموش کردیم و موهبت هاى اجتماعى از خاطرمان رفت. اخلاق و عادات عجیبى پیدا کردیم. فراموش کردیم که چطور کارکنیم، چطور تفریح کنیم، چطور خود را بیان کنیم، چطور به دیگران اهمیت داده وچطور احساس کنیم. در دوران مصرف، در عالم دیگرى بودیم و فقط گاه گاهى دنیاى واقعى و یا خود آگاهی را تجربه میکردیم مانند داستان « دکتر جکیل و مسترهاید » به نظرمى رسید که در وجود ما هم به جاى یک نفر، حداقل دو نفر زندگى مى کردند. ماحیران بودیم که چطور مى توانیم قبل از شروع دوره بعدى، به زندگى خود سر وسامانى بدهیم، هر از گاهى موفق هم مى شدیم، اما بعدها اهمیت آن کمتر و غیرممکن بودنش بیشتر شد، تا عاقبت دکتر جکیل مرد و
مسترهاید جاى او را گرفت.
براى هر یک از ما کارهایى هست که هیچ وقت در زندگى انجام نداده ایم، اما نباید اجازه دهیم که این موضوع بهانه اى براى مصرف دوباره به دستمان بدهد. بعضى از ما به دلیل تفاوت هایى که با سایر اعضا داریم، خودمان را تنها حس
مى کنیم. این احساس، باعث مى شود که به راحتى نتوانیم از عادات و روابط گذشته خود دست برداریم. مقاومت هر یک از ما در مقابل درد با دیگرى تفاوت دارد. براى بعضى ازمعتادان لازم بوده است که از دیگران راه افراطى ترى را بپیمایند، اما بعضى دیگر، وقتى متوجه شدیم که مصرفمان زیاد شده و بر زندگى روزانه مان اثر گذاشته، فهمیدیم که دیگر کافى است.
اوایل، طورى مصرف مى کردیم که تفننى و یا حداقل قابل کنترل به نظر مى رسید و در مورد فاجع هاى که در آینده به انتظارمان نشسته بود هیچ خبرى نداشتیم، اما درنقطه به خصوصى مصرف ما حالت ضد اجتماعی و غیر قابل کنترل به خود گرفت. این اتفاق زمانى براى ما افتادکه هنوز همه چیز خوب بود و موقعیت ما اجازه مى دادکه مرتب مصرف کنیم، اما اینجا معمولاً نقطه پایانى دوران خوش بود. ممکن است سعى کرده باشیم که در مصرف، متعادل شویم، یا جایگزینى پیدا کنیم، یا حتى مصرف را متوقف کنیم، اما از مرحله مصرف موفقیت آمیز و عشق و حال، وارد مرحله ورشکستگى کامل روحانى، احساسى و فکرى شدیم. این درجه انحطاط، در مورد هر یک از معتادان متفاوت است.
این جریان چه در ظرف چند روز، چه طى سال ها، در هر صورت سراشیبى زوال است. آن عده از ما که از اعتیاد نمى میرند، همان طور که بیمارى پیشرفت مى کند، کارشان به زندان ها و تیمارستان ها کشیده، خصائص اخلاقى خود را
کاملاً از دست مىدهند. موادمخدر باعث مى شد احساس کنیم مى توانیم از عهده هر پیشامدى برآییم، اگر چه بعدها متوجه شدیم که مصرف موادمخدر بزرگترین عامل بعضى از بدترین مشکلات زندگى ما بوده است. بعضى از ما به خاطر جرایم مربوط به اعتیاد، ممکن است بقیه عمر خود را در زندان بگذرانیم. براى ما لازم بود که به آخر خط خود برسیم، تا تمایل به ترک را پیدا کنیم. نهایتاً انگیزه درخواست کمک در مراحل آخرى اعتیاد در ما پیدا شد. سپس به راحتى توانستیم نابودى ، فلاکت و سراب مصرف موادمخدر را ببینیم. در حالی که مشکلات رو در روی مان قرار گرفته بودند انکار اعتیادمان سختتر شده بود.
بعضى از ما اثرات اعتیادمان را اول در رفتار نزدیکان خود دیدیم. ما براى بقاى خود شدیداً به این افراد وابسته بودیم. وقتى آن ها براى خود، سرگرمی ها، علایق ودوستان دیگرى پیدا کردند، خشمگین، آزرده و سرخورده شدیم. افسوس گذشته ها را مى خوردیم، از آینده وحشت داشتیم و از زمان حال نیز، دل چندان خوشى نداشتیم. ما پس از سال ها جستجو، حتى بیش از اوایل غمگین و ناراضى شدیم. ما برده اعتیاد، زندانى افکار و محکوم احساس گناه خویشتن بودیم. امید متوقّف کردن مصرف موادمخدر را براى همیشه از دست داده بودیم. تلاش هاى ما براى پاک ماندن مرتباَ با شکست روبرو بود و باعث رنج و عذابمان مى شد. به عنوان معتاد، ما بیمارى لاعلاجى داریم که نام آن اعتیاد است. این بیمارى، مزمن، پیشرونده و کشنده است. اگر چه قابل درمان نیز مى باشد. به نظر ماهر کس اول باید از خود سؤال کند که آیا من یک معتاد هستم؟ دانستن این که چطوربه این بیمارى مبتلا شده ایم در اولویت نیست، براى ما بهبودى اهمیت دارد. درمان اعتیادمان را با قطع مصرف شروع مى کنیم. بسیارى از ما به دنبال جواب مى گشتیم، اما نمى توانستیم راه حلى پیدا کنیم، تا بالاخره یکدیگر را پیدا کردیم. به محض این که ما خود را معتاد معرفى کنیم، امکان کمک فراهم مى شود و مى توانیم قسمتى از وجود خود را در معتادان دیگر ببینیم و در خود نیز قسمتى از وجود آن ها راپیدا کنیم. این آگاهى باعث مى شود که بتوانیم به یکدیگر کمک کنیم. تا زمانى که معتادان پاکى را که حاضر باشند، بهبودى خود را با ما مشارکت کنند، پیدا نکرده بودیم، آینده ما ناامید کننده به نظر مى رسید. انکار اعتیاد باعث تداوم بیمارى ما شده بود، اما با اعتراف صادقانه توانستیم مصرف خود را متوقف کنیم. اعضاى معتادان گمنام به ما گفتند: آن ها یک عده معتاد در حال بهبودى هستند که آموخته اند بدون موادمخدر زندگى کنند، به خود گفتیم اگر آن ها توانسته اند ما هم مى توانیم.
تنها راه دیگرى که به جز بهبودى وجود دارد، زندان، تیمارستان، آوارگى و یا مرگ است. متاسفانه بیمارى مان، ما را وادار مى کند که اعتیاد خود را انکار کنیم. اگر شما یک معتاد هستید، مى توانید از طریق برنامه NA راه تازه ایی براى زندگى خودپیدا کنید. ما در طول بهبودى به مرور به افرادی سپاسگزارتبدیل شده ایم و با پرهیزکامل و بکارگیرى قدمهاى دوازده گانه معتادان گمنام زندگى ثمربخشى پیداکرده ایم.
ما مى دانیم که هرگز علاج نمى شویم و بیمارى مان را تا آخر عمر با خود خواهیم داشت، اما با وجود داشتن این بیمارى، بهبود پیدا مى کنیم و هر روز فرصت تازه اى به ما داده مى شود. ما متقاعد شده ایم که براى ما فقط یک راه در زندگى وجود دارد و آن راه معتادان گمنام است.

ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم ﭼﯿﺴﺖ ؟

ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم، ﯾﮏ اﻧﺠﻤﻦ ﻏﯿﺮ اﻧﺘﻔﺎﻋﻰ از زﻧﺎن و ﻣﺮداﻧﻰ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻋﺘﯿﺎد ﺑﻪ ﻣﻮادﻣﺨﺪرﻣﺸﮑﻞ اﺻﻠﻰ زﻧﺪﮔ ﻰﺷﺎن ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻣﺎ ﻣﻌﺘﺎداﻧﻰ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ در ﺣﺎل ﺑﻬﺒﻮدﯾﻢ واﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺮﺗﺐ ﮔﺮدﻫﻢ ﻣ ﻰآﯾﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻢ ﭘﺎﮐﻰ ﺧﻮد را ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯿﻢ. اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ، ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﺎﻣﻞ از ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎده ﻣﺨﺪر اﺳﺖ. ﺗﻨﻬﺎ ﻻزﻣﻪ ﻋﻀﻮﯾﺖ در اﯾﻦ اﻧﺠﻤﻦ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﺼﺮف ﻣﻮاد ﻣﺨﺪراﺳﺖ. ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﻣﻮرد روﺷ ﻦﺑﯿﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ و اﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ را از دﺳﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎ ﻣﺮﮐﺐ از اﺻﻮﻟﻰ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎرﺳﺎده ﺑﯿﺎن ﺷﺪ هاﻧﺪ و ﻣﺎ ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ آﻧﻬﺎ را در زﻧﺪﮔﻰ روزﻣﺮه ﺧﻮد ﺑﻪ ﮐﺎر ﺑﻨﺪﯾﻢ. ﻧﮑﺘﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻢ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻋﻤﻠﻰ ﺑﻮدن آن اﺳﺖ.

 در ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم ﻫﯿﭻ ﺷﺮط و ﺷﺮوﻃﻰ وﺟﻮد ﻧﺪارد. ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻰ واﺑﺴﺘﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺣﻖ ﻋﻀﻮﯾﺘﻰ ﻧﺪارﯾﻢ و ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﺎزﻣﺎن ﺳﯿﺎﺳﻰ، ﻣﺬﻫﺒﻰ وﯾﺎ اﻧﺘﻈﺎﻣﻰ ارﺗﺒﺎﻃﻰ ﻧﺪارﯾﻢ. ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺮ ﻧﺒﻮده و ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺪون در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺳﻦ، ﻧﮋاد، ﻫﻮﯾﺖ ﺟﻨﺴﯽ، اﻋﺘﻘﺎد و ﯾﺎ ﻣﺬﻫﺐ ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪد.

 ﺑﺮاى ﻣﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ و ﭼﻘﺪر ﻣﺼﺮف ﮐﺮده اﯾﺪ و ﯾﺎ آن را از ﭼﻪ ﮐﺴﻰ و از ﮐﺠﺎ ﺧﺮﯾﺪ هاﯾﺪ. ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ در ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮐﺮد هاﯾﺪ و ﯾﺎ داراﺋﻰ و ﻧﺪارى ﺷﻤﺎ ﺑﺮاى ﻣﺎ ﺑ ﻰﺗﻔﺎوت اﺳﺖ. ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰى ﮐﻪ ﺑﺮاى ﻣﺎ اﻫﻤﯿﺖ دارد، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣ ﻰﺧﻮاﻫﯿﺪ در ﻣﻮرد ﻣﺸﮑﻞ ﺗﺎن ﭼﻪ ﺑﮑﻨﯿﺪ و ﻣﺎ ﭼﻄﻮر ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﻢ. در اﯾﻦ ﺟﺎ ﺗﺎزه واردان از ﻫﻤﻪ ﻣﻬ ﻢﺗﺮﻧﺪ، زﯾﺮا ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ در ﻣﯿﺎن ﮔﺬاﺷﺘﻦ آن ﭼﻪ ﮐﻪ دارﯾﻢ، ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ آن را ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯿﻢ . ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮔﺮوﻫﻰ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن ﻣ ﻰدﻫﺪ ﮐﺴﺎﻧﻰ ﮐﻪ ﺑﻄﻮر ﻣﺮﺗﺐ در ﺟﻠﺴﺎت ﺷﺮﮐﺖ ﻣ ﻰﮐﻨﻨﺪ ﭘﺎک ﻣ ﻰﻣﺎﻧﻨﺪ.

ﻣﻌﺘﺎدا نﮔﻤﻨﺎم، اﻧﺠﻤﻦ ﻣﺮدان و زﻧﺎﻧﻰ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣ ﻰآﻣﻮزﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺪون ﻣﻮادﻣﺨﺪر زﻧﺪﮔﻰ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺎ ﺟﻤﻌﯿﺘﻰ ﻏﯿﺮاﻧﺘﻔﺎﻋﻰ ﻫﺴﺘﯿﻢ و ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﻖﻋﻀﻮﯾﺖ وﺷﻬﺮﯾ ﻪاى ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﮑﻞ ﻧﺪارﯾﻢ. ﻫﺮ ﯾﮏ از ﻣﺎ ﺣﻖ ﻋﻀﻮﯾﺖ ﺧﻮد را ﻗﺒﻼً ﭘﺮداﺧﺖ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﻣﺎ ﺗﺎوان ﺣﻖ ﺑﻬﺒﻮد ىﻣﺎن را ﺑﺎ درد ﭘﺮداﺧﺘ ﻪاﯾﻢ.

 ﻣﺎ ﻣﻌﺘﺎداﻧﻰ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﻼف اﻧﺘﻈﺎر، از ﻣﻬﻠﮑﻪ اﻋﺘﯿﺎد ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪر ﺑﺮد هاﯾﻢ واﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺮﺗﺐ ﮔﺮدﻫﻢ ﻣ ﻰآﯾﯿﻢ. ﻣﺎ ﺑﺮاى ﺷﻨﯿﺪن ﭘﯿﺎم ﺑﻬﺒﻮدى، ﺑﻪ داﺳﺘﺎﻧﻬﺎى اﻋﻀﺎی ﻣﺎن ﮔﻮش ﻓﺮا داده و ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻫﺎى ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ واﮐﻨﺶ ﻣﺜﺒﺖ ﻧﺸﺎن ﻣ ﻰدﻫﯿﻢ. ﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ هاﯾﻢ ﮐﻪ ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﺑﺮاى ﻣﺎ ﻫﻢ اﻣﯿﺪ وﺟﻮد دارد.

 ﻣﺎ از اﺑﺰارى ﮐﻪ ﻣﻌﺘﺎدان در ﺣﺎل ﺑﻬﺒﻮدى، ﺑﻪ ﮐﻤﮏ آن، زﻧﺪﮔﻰ ﺑﺪون ﻣﻮادﻣﺨﺪر را در NA آﻣﻮﺧﺘ ﻪاﻧﺪ، اﺳﺘﻔﺎده ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ. ﻗﺪ مﻫﺎى دوازد هﮔﺎﻧﻪ، اﺑﺰار ﻣﺜﺒﺘﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺒﻮدى ﻣﺎ را ﻣﻤﮑﻦ ﺳﺎﺧﺘ ﻪاﻧﺪ. ﻫﺪف اﺻﻠﻰ ﻣﺎ ﭘﺎک ﻣﺎﻧﺪن و رﺳﺎﻧﺪن ﭘﯿﺎم ﺑﻬﺒﻮدى ﺑﻪ ﻣﻌﺘﺎدى اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﻮز در ﻋﺬاب ﻣ ﻰﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺸﺘﺮک ﻣﺎ اﻋﺘﯿﺎد، ﺑﺎﻋﺚ اﺗﺤﺎد ﻣﺎ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﺎ ﺑﺎ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﻠﺴﺎت، ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدن و ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻌﺘﺎدان، ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺣﻔﻆ ﭘﺎﮐﻰ ﺧﻮد ﻣ ﻰﺷﻮﯾﻢ. ﺗﺎز هوارد ﻣﻬ ﻢﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮد در ﻫﺮ ﺟﻠﺴ ﻪاى اﺳﺖ. زﯾﺮا ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ در ﻣﯿﺎن ﮔﺬاﺷﺘﻦ آن ﭼﻪ ﮐﻪ دارﯾﻢ ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ آن را ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯿﻢ.

 ﻣﻌﺘﺎدا نﮔﻤﻨﺎم، ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﺑﺎ ﺑﯿﺶ از ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰار ﻣﻌﺘﺎد ﺳﺮ و ﮐﺎر داﺷﺘﻪ اﺳﺖ و در اﯾﻦ ﻣﻮرد ﺳﺎل ﻫﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ دارد. اﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ و دﺳﺖ اوﻟﻰ ﮐﻪ ﻣﺎ از ﺗﻤﺎم ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﯿﻤﺎرى و ﺑﻬﺒﻮدى ﭘﯿﺪا ﮐﺮد هاﯾﻢ، ﺧﺎﺻﯿﺖ درﻣﺎﻧﻰ ﺑ ﻰﻧﻈﯿﺮى در ﺧﻮد دارد وﻣﺎ ﻣﺎﯾﻠﯿﻢ آن را ﺑﻪ راﯾﮕﺎن در اﺧﺘﯿﺎر ﻫﺮ ﻣﻌﺘﺎدى ﮐﻪ ﻣ ﻰﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻬﺒﻮد ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ ﻗﺮار دﻫﯿﻢ.

 ﭘﯿﺎم ﺑﻬﺒﻮدى ﻣﺎ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎى ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ. ﻗﺒﻞ از ﭘﯿﻮﺳﺘﻦ ﺑﻪ اﻧﺠﻤﻦ ﺗﻤﺎم ﻗﻮاى ﻣﺎ ﺑﺎﮐﻮﺷﺶ ﺑﯿﻬﻮد هاى ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺼﺮف ﻣﻮﻓﻘﯿ ﺖآﻣﯿﺰ ﻣ ﻰﮐﺮدﯾﻢ، ﺗﺤﻠﯿﻞ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد وﻣﺘﺤﯿﺮ ﺑﻮدﯾﻢ ﮐﻪ اﯾﺮادﻣﺎن در ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﭘﺲ از ورود ﺑﻪ NA ﻣﺎ ﺧﻮد را در ﻣﯿﺎن ﮔﺮوه ﺑﺴﯿﺎر ﺧﺎﺻﻰ از ﻣﺮدم ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﯾﻢ. آن ﻫﺎ ﺑﺎ آن ﮐﻪ درﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ اﻓﺮاد رﻧﺞ دﯾﺪ هاى ﺑﻮدﻧﺪ، اﻣﺎ ﺑﻬﺒﻮد ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺠﺮﺑﯿﺎﺗﻰ ﮐﻪ آن ﻫﺎ ﺑﻪ راﯾﮕﺎن ﺑﺎ ﻣﺎ در ﻣﯿﺎن ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ، ﺳﺒﺐ ﺷﺪ ﮐﻪ اﻣﯿﺪ در دل ﻣﺎ زﻧﺪه ﺷﻮد و ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ اﮔﺮ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮاى آن ﻫﺎ ﮐﺎر ﮐﺮده اﺳﺖ، ﺑﺮاى ﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﺎر ﻣ ﻰﮐﻨﺪ.

 ﺗﻨﻬﺎ ﻻزﻣﻪ ﻋﻀﻮﯾﺖ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﺼﺮف اﺳﺖ. ﻣﺎ دﯾﺪ هاﯾﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮاى ﻫﺮ ﻣﻌﺘﺎدى ﮐﻪ از ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ و ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﺼﺮف داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﮐﺎرﺑﺮد دارد. در ﺑﺪو ورود ﺣﺘﻤﺎً ﻻزم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭘﺎک ﺑﺎﺷﯿﻢ، اﻣﺎ ﭘﺲ از ﺟﻠﺴﻪ اول، ﺑﻪ ﺗﺎز هواردان ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﻣ ﻰﺷﻮد ﺷﺮﮐﺖ در ﺟﻠﺴﺎت را اداﻣﻪ دﻫﻨﺪ و ﭘﺎک ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ. ﻟﺰوﻣﻰ ﻧﺪارد ﻣﻨﺘﻈﺮ اوردوز، ﯾﺎ زﻧﺪان ﺷﻮﯾﻢ و ﺑﻌﺪ دﺳﺖ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺳﻮى ﻣﻌﺘﺎدا نﮔﻤﻨﺎم دراز ﮐﻨﯿﻢ. اﻋﺘﯿﺎد ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻼﭼﺎر هاى ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ اﻣﮑﺎن ﺑﻬﺒﻮدى در آن وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

 ﻣﺎ ﺑﺎ ﻣﻌﺘﺎداﻧﻰ ﻧﻈﯿﺮ ﺧﻮد ﮐﻪ ﭘﺎک ﻫﺴﺘﻨﺪ آﺷﻨﺎ ﻣ ﻰﺷﻮﯾﻢ. ﺑﺎ دﯾﺪن رﻓﺘﺎر و ﺷﻨﯿﺪن ﺣﺮف ﻫﺎى آن ﻫﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣ ﻰﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ آن ﻫﺎ راه زﻧﺪﮔﻰ ﺑﺪون ﻣﻮادﻣﺨﺪر و ﻟﺬت از آن را ﭘﯿﺪا ﮐﺮد هاﻧﺪ. ﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﺤﺪودﯾ ﺖﻫﺎى ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮد ﺑﺴﺎزﯾﻢ. اﮐﻨﻮن ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﮐﻬﻨﻪ و ﻗﺪﯾﻤﻰ ﺧﻮد را ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻰ ﻣﺠﺪد ﻗﺮار دﻫﯿﻢ و آن ﻫﺎ را ﺗﺼﺤﯿﺢ و ﯾﺎ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺗﺎز هﺗﺮى ﺗﻌﻮﯾ ﺾﺷﺎن ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﺎ زﻧﺎن و ﻣﺮداﻧﻰ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ هاﯾﻢ و ﻣﻌﺘﺮف ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻋﺘﯿﺎدﻣﺎن ﻋﺎﺟﺰﯾﻢ و وﻗﺘﻰ ﻣﺼﺮف ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎزﻧﺪه ﻣ ﻰﺷﻮﯾﻢ.

 وﻗﺘﻰ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻣ ﻰﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﻮادﻣﺨﺪر و ﻧﻪ ﺑﺪون آن، زﻧﺪﮔﻰ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﻪ ﺟﺎى ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺧﻮد، دﺳﺖ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺳﻮى NA دراز ﮐﺮدﯾﻢ. اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ در زﻧﺪﮔﻰ ﻣﺎ ﻣﻌﺠﺰه ﻣ ﻰﮐﻨﺪ. ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮور ﺑﻪ اﻧﺴﺎن ﻫﺎى دﯾﮕﺮى ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣ ﻰﺷﻮﯾﻢ.

ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﯿﺮى ﻗﺪ مﻫﺎ و ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﺎﻣﻞ از ﻣﺼﺮف، ﻣﻬﻠﺖ روزاﻧ ﻪاى ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣ ﻰدﻫﺪ ﺗﺎ از ﺣﺒﺲ اﺑﺪى ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد ﺗﺤﻤﯿﻞ ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ، ﻧﺠﺎت ﯾﺎﺑﯿﻢ و آزاد ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﺗﺎ زﻧﺪﮔﻰ ﮐﻨﯿﻢ.

 ﻣﺎ ﻣﺎﯾﻠﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺤﻞ ﺑﻬﺒﻮد ىﻣﺎن ﺟﺎى اﻣﻦ ﺑﻮده و ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻫﯿﭻ ﻋﺎﻣﻞ ﺧﺎرﺟﻰ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺑﺮاى ﺣﻔﺎﻇﺖ از اﻧﺠﻤﻦ، ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ ﻫﯿﭻ ﻧﻮع ﻣﺎده ﻣﺨﺪر و ﯾﺎ وﺳﺎﺋﻞ ﻣﺼﺮف آن ﺑﻪ ﺟﻠﺴﺎت آورده ﻧﺸﻮد.

 ﻣﺎ ﺑﺮاى اﺑﺮاز ﻣﮑﻨﻮﻧﺎت ﺧﻮد در اﻧﺠﻤﻦ، ﮐﺎﻣﻼً اﺣﺴﺎس آزادى و اﻣﻨﯿﺖ ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ، زﯾﺮا ﺳﺎزﻣﺎن ﻫﺎى اﻧﺘﻈﺎﻣﻰ در ﮐﺎر ﻣﺎ دﺧﺎﻟﺘﻰ ﻧﺪارﻧﺪ. در ﻓﻀﺎى ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺎ، درک وﻫ ﻢدردى را ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻰ ﻣ ﻰﺗﻮان اﺣﺴﺎس ﮐﺮد. ﻣﺎ ﺳﻌﻰ ﻣ ﻰﮐﻨﯿﻢ ﻃﺒﻖ اﺻﻮل ﺑﻬﺒﻮدى، ازﻗﻀﺎوت، ﻃﺒﻘ ﻪﺑﻨﺪى و داورى اﺧﻼﻗﻰ در ﻣﻮرد ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺧﻮددارى ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﺎ دراﺳﺘﺨﺪام ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ و ﻋﻀﻮﯾﺖ، ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺰﯾﻨﻪ اى ﻧﺪارد.

NA ﺳﺮوﯾﺲ ﻣﺸﺎوره وﻣﺪدﮐﺎرى اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻧﺪارد در ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺎ ﻫ ﻢﺳﺎﻧﻰ، اﻣﯿﺪ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ در ﺟﺮﯾﺎن اﺳﺖ. ﻗﻠﺐ NA وﻗﺘﻰ درﺣﺎل ﻃﭙﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ دو ﻣﻌﺘﺎد، ﺑﻬﺒﻮدى ﺧﻮد را ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ در ﻣﯿﺎن ﺑﮕﺬارﻧﺪ.

ﺻﺤﺒﺖ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ در ﻣﻮرد ﮐﺎرﻫﺎﯾﻰ ﮐﻪ اﻧﺠﺎم ﻣ ﻰدﻫﯿﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﻣ ﻰﺷﻮد ﮐﻪ آن ﻫﺎ ﺑﺮای ﻣﺎن واﻗﻌﻰ ﻣ ﻰﺷﻮﻧﺪ. اﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺴﺘﺮد هاى در ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺎ ﻣﺮﺗﺒﺎً ﺗﮑﺮار ﻣ ﻰﺷﻮد. ﯾﮏ ﺟﻠﺴﻪ وﻗﺘﻰ در ﺟﺮﯾﺎن اﺳﺖ ﮐﻪ دو ﯾﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﻌﺘﺎد، ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺟﻬﺖ ﭘﺎک ﻣﺎﻧﺪن، ﮔﺮدﻫﻢ آﯾﻨﺪ.

 در آﻏﺎز ﺟﻠﺴﺎت، ﻣﺎ از ﻧﺸﺮﯾﺎت NA ﮐﻪ در دﺳﺘﺮس ﻫﻤﮕﺎن ﻗﺮار دارد ﻣﻄﺎﻟﺒﻰ ﻣ ﻰﺧﻮاﻧﯿﻢ. ﺑﻌﻀﻰ از ﺟﻠﺴﺎت ﺳﺨﻨﺮان دارﻧﺪ و ﯾﺎ در ﻣﻮرد ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮع اﻧﺘﺨﺎﺑﻰ ﺻﺤﺒﺖ ﻣ ﻰﮐﻨﻨﺪ و ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺮ دو ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ را دارا ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺟﻠﺴﺎت ﺑﺴﺘﻪ، ﻣﺨﺼﻮص ﻣﻌﺘﺎدان و ﯾﺎ ﮐﺴﺎﻧﻰ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣ ﻰﮐﻨﻨﺪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﻮادﻣﺨﺪر ﻣﺸﮑﻞ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. در ﺟﻠﺴﺎت ﺑﺎز، ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﺎﯾﻞ اﺳﺖ اﻧﺠﻤﻦ ﻣﺎ را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﺪ، ﺧﻮ شآﻣﺪ ﻣ ﻰﮔﻮﯾﯿﻢ. ﺳﻨﺖ ﻫﺎى دوازد هﮔﺎﻧﻪ ﻣﺎ، ﺣﺎﻓﻆ ﺟﻮ ﺑﻬﺒﻮدى اﺳﺖ. ﻣﺎ از ﻃﺮﯾﻖ اﻋﺎﻧﺎت داوﻃﻠﺒﺎﻧﻪ اﻋﻀﺎ ىﻣﺎن ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺘﮑﻰ ﺑﻪ ﺧﻮد ﻫﺴﺘﯿﻢ.

 ﺑﺪون در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺎ در ﮐﺠﺎ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﻰ ﺷﻮد، ﻣﺎ ﻏﯿﺮواﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﻰ ﻣ ﻰﻣﺎﻧﯿﻢ. ﺟﻠﺴﺎت، ﺟﺎﯾﻰ ﺑﺮاى ﮔﺮدﻫﻢ آﻣﺪن اﻓﺮاد ﻣ ﻰﺑﺎﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰى ﮐﻪ ﺑﺮاى ﺗﺸﮑﯿﻞ ﯾﮏ ﺟﻠﺴﻪ ﻻزم اﺳﺖ، دو ﻣﻌﺘﺎد، ﻗﺪرى ﻟﻄﻒ و ﺻﻔﺎ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺳﺖ.

 ﻣﺎ اﺟﺎزه ﻣ ﻰدﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺗﺎزه ﺑﻪ درون ﻣﺎ راه ﯾﺎﺑﻨﺪ، ﺳﺆاﻻت ﺧﻮد را ﻣﻄﺮح ﮐﺮده و ﻣﻄﺎﻟﺒﻰ را ﮐﻪ ﺑﺮاى زﻧﺪﮔﻰ ﺑﺪون ﻣﻮادﻣﺨﺪر آﻣﻮﺧﺘ ﻪاﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ در ﻣﯿﺎن ﻣ ﻰﮔﺬارﯾﻢ. ﺑﺎ آن ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ اﺻﻮل ﻗﺪ مﻫﺎى دوازد هﮔﺎﻧﻪ در اﺑﺘﺪا ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺑﺮﺳﻨﺪ، اﻣﺎ ﻣﻬ ﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﮑﺘ ﻪاى ﮐﻪ در ﻣﻮرد آن ﻫﺎ وﺟﻮد دارد، ﻋﻤﻠﻰ ﺑﻮدن آن ﻫﺎﺳﺖ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎ ﯾﮏ روال زﻧﺪﮔﻰ اﺳﺖ. ﻣﺎ ارزش اﺻﻮل روﺣﺎﻧﻰ ﭼﻮن ﺗﺴﻠﯿﻢ، ﻓﺮوﺗﻨﻰ و ﺧﺪﻣﺖ را ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻧﺸﺮﯾﺎت NA، ﺷﺮﮐﺖ در ﺟﻠﺴﺎت و ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﯿﺮى ﻗﺪ مﻫﺎى دوازد هﮔﺎﻧﻪ ﻣ ﻰآﻣﻮزﯾﻢ. ﻣﺎ درﯾﺎﻓﺘﯿﻢ اﮔﺮ از داروﻫﺎﯾﻰ ﮐﻪ اﺣﺴﺎﺳﺎت و اﻓﮑﺎر را ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣ ﻰدﻫﺪ، ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﺮاى ﺗﺪاوم ﺑﻬﺒﻮدى ﺧﻮد ﻗﺪ مﻫﺎى دوازد هﮔﺎﻧﻪ را ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﯿﺮﯾﻢ، زﻧﺪﮔ ﻰﻣﺎن ﺑﻬﺘﺮ ﻣ ﻰﺷﻮد. زﻧﺪﮔﻰ ﮐﺮدن ﺑﺮ ﻃﺒﻖ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ، ﻣﺎ را ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﯿﺮوی ﺑﺮﺗﺮ از ﺧﻮد ﻣﺮﺗﺒﻂ ﻣ ﻰﺳﺎزد و ﺑﺎ اﺻﻼح ﻋﯿﻮ بﻣﺎن ، ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان را در ﻣﺎ ﭘﺪﯾﺪ ﻣ ﻰآورد. اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ در ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﺎى ﺧﻄﺎ در ﮐﺎر ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺨﺸﺶ را ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣ ﻰآﻣﻮزد.

 ﮐﺘﺎب ﻫﺎى زﯾﺎدى در ﻣﻮرد ﻣﺎﻫﯿﺖ اﻋﺘﯿﺎد ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺑﻄﻮر ﮐﻠﻰ ﺗﻮﺟﻪ ﺧﻮد را ﺑﺮ روى ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺑﻬﺒﻮدى ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﮐﺮده اﺳﺖ. اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﺘﺎد ﻫﺴﺘﯿﺪ و اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﯾﺎﻓﺘ ﻪاﯾﺪ ﺗﻤﻨﺎ دارﯾﻢ اﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ را از دﺳﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ و آن را ﺑﺨﻮاﻧﯿﺪ!

ﭼﺮا اﯾﻦ ﺟﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ؟ "معتادان گمنام"

قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام، ما اختیار زندگى خود را کاملاً از دست داده بودیم ودیگر نمى توانستیم مانند دیگران زندگى کنیم و از آن لذّت ببریم. براى زندگى به چیزى متفاوت نیاز داشتیم و تصور مى کردیم که آن را در موادمخدر پیدا کرده ایم. براى ما مواد مخدر مهمتر از خانواده، همسر و فرزندانمان شده بود و مى بایستى آن را به هرقیمتى بدست مى آوردیم. در این راه به بسیارى از مردم لطمه هاى شدید زده ایم، اما بیش از همه خودمان را آزار داده ایم. ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیتهاى فردى، در واقع خودمان براى خودمان گرفتارى درست مى کردیم واین طور به نظر مى رسید که نمى توانیم زندگى را آن طور که هست قبول کنیم.
اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یک خودکشى تدریجى است. اما اعتیاد، این دشمن زیرک زندگى، قدرت انجام هر گونه اقدامى را از ما سلب کرده بود. در نهایت بسیارى از ما کارمان به زندان ها کشیده شد. بسیارى دست به دامن پزشکان، روان پزشکان و یا مذاهب شدیم، اما هیچ یک از آن ها براى حل مشکل ما کافى نبود. بیمارى ماهمیشه یا دوباره عود مى کرد و یا بدتر مى شد. تا عاقبت از روى ناچارى در معتادانگمنام به یکدیگر پناه آوردیم.
پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادى بیمار هستیم و از بیماریى رنج برده ایم که علاج شناخته شده اى ندارد. اما به هر حال مى توان آن را در نقطه اى از فعالیت باز داشت و پس از آن امکان بهبودى هم وجود دارد. ما معتادانى هستیم که خواهان بهبودیم. ما در گذشته براى سرپوش گذاردن برروى احساساتمان از موادمخدر استفاده مى کردیم و براى ادامه مصرف آن به
هرکارى که لازم بود دست مى زدیم. بسیارى از ما خمار از خواب بیدار مى شدیم وقدرت سرکار رفتن را نداشتیم و یا نشئه به آن جا مى رفتیم. بسیارى از ما به خاطرمخارج زیاد مصرفمان دست به دزدى مى زدیم و باعث آزار عزیزانمان مى شدیم. ما تمام این کارها را مى کردیم و بعد هم به خود مى گفتیم از پس آن بر می آیم ما همیشه به دنبال راه فرار بودیم. نمى توانستیم با زندگى، آن  طور که بود روبروشویم. اوایل، مصرف براى مان لذت بخش بود، اما به مرور به صورت عادت درآمد وعاقبت لزوم حیاتى پیدا کرد. ما در مورد پیش روندگى این بیمارى چیزى نمى دانستیم و بدون آن که بدانیم به کجا کشانده مى شویم، در سراشیب نابودى به جلو مى رفتیم. ما معتاد بودیم، اما خودمان آن را نمى دانستیم. سعى مى کردیم به کمک موادمخدر از واقعیات، درد و بدبختى فاصله بگیریم، اما پس از پریدن نشئگى در مى یافتیم که مشکلات هنوز سر جاى خود هستند، حتى بدتر هم شده اند و ما هم براى فراموش کردن آن ها
دوباره و دوباره مصرف مى کردیم و هر باردفعات و مقدار آن را بالاتر مى بردیم.
ما به دنبال کمک بودیم، اما پیدا نکردیم. اکثر پزشکان از مسئله بغرنج ما چیزى سر در نمى آوردند و مى خواستند با تجویز دارو به ما کمک کنند. زنان، شوهران و عزیزان مان هر چه داشتند به ما مى دادند و به امید بهتر شدن و یا قطع مصرف ما، تمام انرژى خود را از دست مى دادند. سعى مى کردیم به جاى موادمخدر مصرفى، نوع دیگرى را جایگزین کنیم، اما این کار فقط رنج ما را طولانى تر مى کرد. سعى کردیم مصرف خود را محدود و تفننى کنیم، ولى موفق نشدیم. در واقع چیزى به نام معتاد تفننى وجود ندارد. بعضى از ما در مذاهب، فرقه ها و کلیساها به دنبال جواب گشتیم. بعضى، با کوچ کردن و از شهرى به شهر دیگر رفتن، در فکر علاج بودیم و براى مشکلات خود، محیط زیست و شرایط زندگى را مقصر مى دانستیم. کوشش براى علاج دردمان به وسیله سفر،  این فرصت را به ما مى داد که از افراد جدیدى سوءاستفاده کنیم. بعضى از ما در رابطه هاى جنسى و یا رفیق بازى به دنبال تأیید و امنیت مى گشتیم، اما این رفتار تأیید طلبانه، بیش از گذشته ما را به عمق اعتیاد سرنگون مى کرد. بعضى، ازدواج و طلاق یا فرار را امتحان کردیم، اما هر کارى که مىکردیم از بیماری خود رها نمى شدیم. ما به نقطه اى از زندگى رسیدیم که احساس مى کردیم آب از سرمان گذشته
و کار تمام است. نزد فامیل، دوستان و همکاران دیگر ارزش چندانى نداشتیم. بسیارى ازما بیکار بوده و قابلیت کار کردن را از دست داده بودیم. موفقیت به هر شکلى براى مان موضوعى ترسناک و کاملاً غریبه شده بود. دیگر اصلاً نمى دانستیم که چه کار باید بکنیم. هر چه احساس بى ارزشى در ما بیشتر مى شد، براى مخفى کردنش بیشتر مصرف مى کردیم. درد و بدبختى خسته و بیزارمان کرده بود. ما وحشت زده بودیم و از ترسهاى مان مى گریختیم، هر چقدر هم که فرار مى کردیم، ترس مانند سایه همراهمان بود. ناامید، بى ثمر و گمگشته بودیم. شکست، برای مان یک روال زندگى شده و احترام به نفسمان کاملاً از دست رفته بود. دردناکترین احساس ما ناامیدى بود. انزوا و انکار اعتیاد، باعث مى شد که ما سریعتر سرازیرى نیستى را طى کنیم. دیگر هیچگونه امیدى به بهتر شدن نداشتیم. بیچارگى، خلاء و ترس طریقه زندگى مان شده بود. ما کاملاً شکست خورده بودیم. چیزى که ما در واقع به آن نیازداشتیم، تغییر شخصیت بود. تغییر الگوى زندگى خود آزارانه، کاملا لازم به نظرمى رسید. دروغگویی ها، خیانت ها و دزدی های مان ما را در چشم خودمان خوار و خفیف کرده بود. ما به اندازه کافى خود آزارى کرده بودیم. عاقبت عجز خود را تجربه کردیم و وقتى دیگر هیچ چیز نمى توانست ترس و وحشت ما را از بین ببرد، به آخرخط رسیدیم و آماده درخواست کمک شدیم.
ما در جستجوى راه حل دستمان را دراز کردیم و معتادان گمنام را پیدا کردیم. به عنوان یک بازنده به اولین جلسهNA رفتیم و نمى دانستیم باید چه انتظارى داشته باشیم. پس از حضور در یک یا چند جلسه به مرور احساس کردیم که اعضاء مایلند به ما کمک کنند و این مساله برای شان اهمیت دارد. اگر چه فکر ما به ما مى گفت که هرگز موفق نمى شویم، اما اعضاى انجمن، ما را امیدوار مى کردند و اصرار داشتندکه مى توانیم بهبود یابیم. دریافتیم که هرگونه فکر و کارى که در گذشته کرده باشیم، مهم نیست و دیگران هم همان کارها را کرده اند. دوستان انجمن چنان دور و برمان راگرفته بودند که به مرور دریافتیم دیگر تنها نیستیم. بهبودى، چیزى است که درجلسات ما جریان دارد و مسئله مرگ و زندگى است. ما متوجه شدیم این برنامه وقتى کار مى کند که بهبودى را در اولویت قرار دهیم. در این جا ما با سه واقعیت هشداردهنده روبرو شدیم:
1 ما در مقابل اعتیاد عاجزیم و زندگى مان غیر قابل اداره است.

2با آن که ما مسئول بیمارى خود نیستیم، اما مسئول بهبودى خود هستیم.
3ما دیگر نمى توانیم مردم، جاها و چیزها را به خاطر اعتیاد خود سرزنش کنیم و باید با مشکلات و احساسات خود روبرو شویم.
بهترین وسیله بهبودى، یک معتاد در حال بهبودى است. ما بر روى بهبودى واحساسات خود متمرکز مى شویم، نه کارهایى که در گذشته کرده ایم. رفقا، اماکن وافکار سابق معمولاً تهدیدى براى بهبودى ما هستند. ما احتیاج به تغییر همبازى ها، زمین هاى بازى و اسبابهاى بازى خود داریم. بعضى از ما در مواقعى که حس مى کنیم نمى توانیم بدون موادمخدر مسائل مان را حل و فصل کنیم، فوراً دچار افسردگى، دلهره، خشم و رنجش مى شویم.
احساس واماندگى و تنهایى و پسرفت هاى جزئى اغلب باعث مى شود احساس کنیم که اصلاً بهتر نشده ایم. ما دریافتیم از بیماری رنج مى بریم و نه یک مسئله بغرنج اخلاقى. نکته اینجاست که ما انسان هاى چندان بدى نبوده ایم، بلکه فقط شدیداً بیمار بوده ایم. اکنون دریافته ایم که با پرهیز از مصرف، مى توان این بیمارى را متوقّف کرد. ما امروز قادریم تمامى احساسات و عواطف خود را تجربه کنیم. قبل از پیوستن به این انجمن ما یا خیلى خوش و یا شدیداً افسرده بودیم. احساسات منفى اى که ازخودمان داشتیم با نکته هاى مثبتى مانند به فکر دیگران بودن عوض شده است. اکنون جواب سؤالات مى رسند و مشکلات حل مى شوند. احساس انسان بودن دوباره، چه موهبت بزرگى است.

ما چقدر با گذشته خود تفاوت پیدا کرده ایم. ما مى دانیم که برنامه NA کار  مى کند. این برنامه ما را قانع کرد که به جاى سعى در تغییر دادن مردم و شرایط محیط، باید خودمان را تغییر دهیم. ما فرصت هاى خوب و تازهاى کشف کرده ایم. در ما احساس ارزش پدید آمده است. احترام به خود را آموخته ایم. این برنامه، یک برنامه آموزشى است. با به کارگیرى قدمها، ما به جایى مى رسیم که اراده یک نیروى برتر را مى پذیریم. پذیرش، به بهبودى منتهى مى شود. ما ترسهاى مبهم خود را ازدست مى دهیم و عاقبت به آزادى مى رسیم.

ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﻋﻤﻠﮑﺮد "معتادان گمنام"

اگر شما طالب آنچه که ما داریم هستید و حاضرید براى بدست آوردنش کوشش کنید، در آن صورت آماده اید که قدمهاى خاصى را بردارید. اینها اصولى هستندکه بهبودى ما را ممکن ساختند:
1 ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگى مان غیر قابل اداره شده بود.
2 ما به این باور رسیدیم که یک نیروى برتر مى تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
3 ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگى مان را به مراقبت خداوند، بدانگونه که او را درک مى کردیم، بسپاریم.
4 ما یک ترازنامه اخلاقى بى باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم.
5 ما چگونگى دقیق خطاهای مان را به خداوند، به خود و به یک انسان دیگر اقرارکردیم.
6 ما آمادگى کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتى ما را برطرف کند.
7 ما با فروتنى از او خواستیم کمبودهاى اخلاقى ما را برطرف کند.
8 ما فهرستى از تمام کسانى که به آن ها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستارجبران خسارت از تمام آن ها شدیم.
9 ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردى که اجراى این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند.
10  ما به تهیه ترازنامه شخصى خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کردیم

11 ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه آگاهانه خود با خداوند، بدانگونه که او را درک مى کردیم شده و فقط جویاى آگاهى از اراده او براى خود و قدرت اجرایش شدیم.
12  با بیدارى روحانى حاصل از برداشتن این قدمها، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگى خود به اجرا درآوریم.
این دستورالعمل، مشکل به نظر مى رسد و ما نمى توانیم آن را به یکباره انجام دهیم. ما یک روزه معتاد نشده ایم. بنابراین، به خاطر داشته باشید که به خودتان سخت نگیرید. تنها مسئله اى که بیش از هر چیز دیگر باعث ناکامى ما در بهبودى مى شود، موضع بى تفاوتى یا بى حوصلگى نسبت به اصول روحانى است. سه اصل روحانى ضرورى: صداقت، روشن بینى و تمایل مى باشد. ما با در دست داشتن این ها به سلامت به راه راست وارد شده ایم.
ما احساس مى کنیم که برخورد ما با بیمارى اعتیاد، کاملاً واقع بینانه است. هیچ چیز ارزش درمانى کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد. ما معتقدیم که روشمان عملى است، زیرا یک معتاد بهتر از هرکس دیگر قادر است یک معتاد دیگر را درک و کمک کند. ما معتقدیم که هرچه زودتر با مشکلات اجتماعى روزمره خود روبرو شویم، به همان نسبت سریعتر مى توانیم تبدیل به اعضاى قابل قبول، مسئول و سازنده اجتماع خود شویم.
تنها راه جلوگیرى از فعال شدن مجدد اعتیاد، خوددارى از مصرف، در همان بار اول است. اگر شما هم مثل ما هستید، مى دانید که مصرف یکبار زیاد و هزار بارهرگز کافى نیست! ما بر روى این نکته قویاً تاکید مى کنیم. زیرا مى دانیم که مصرف هرگونه ماده مخدر، به هر شکلى و یا جایگزین کردن نوع دیگرى به جاى آن، آتش اعتیادمان را دوباره شعله ور مى کند. تفاوت قائل شدن بین الکل و انواع دیگر مواد مخدر، باعث لغزش بسیارى از معتادان شده است. قبل از پیوستن به معتادان گمنام بسیارى از ما الکل را چیز جداگانه اى مى دانستیم، اما ما توان پرداخت این اشتباه را نداریم. الکل، یک ماده مخدر است و ما افراد مبتلا به بیمارى اعتیاد، باید از هرگونه ماده مخدر پرهیز کنیم تا بهبود یابیم. این ها بعضى از سئوالاتى است که ما از خودمان پرسیده ایم: آیا مطمئنیم که مى خواهیم مصرفمان را قطع کنیم ؟ آیا فهمیده ایم که کنترل واقعى موادمخدر دردست ما نیست؟ آیا تشخیص داده ایم در دراز مدت، این ما نبوده ایم که از
موادمخدر استفاده کرده ایم، بلکه موادمخدر از ما استفاده کرده است؟ آیا اختیار زندگى ما بارها به دست زندانها و تیمارستانها نیفتاده است؟ آیا واقعاًَ این حقیقت راپذیرفته ایم که تمام کوششهاى ما براى قطع مصرف، یا کنترل مصرف، با شکست مواجه شده است؟ آیا اعتیاد، ما را به کسانى که نمى خواستیم باشیم: یعنى به انسانهاى ناصادق، متقلّب و خودسر که با خود و هم نوعان شان در تضادند تبدیل نکرده است؟ آیاواقعاً باور مى کنیم که به عنوان مصرف کنندگان موادمخدر شکست خورده ایم؟
در دوران مصرف، دنیاى واقعى آن قدر براى ما دردآور شده بود که فراموشى رابدان ترجیح مى دادیم . ما سعى مى کردیم درد خود را از دیگران پنهان کنیم. منزوى شده و در بند زندانهایى که از تنهایى خود ساخته بودیم، روزگار مى گذراندیم و بالاخره از روى ناچارى دست به دامن معتادان گمنام شدیم. وقتى ما به NA مى آییم از لحاظ جسمانى، روانى و روحانى ورشکسته ایم. ما آنقدر درد و بدبختى کشیده ایم که براى پاک ماندن حاضر به انجام هر کارى هستیم. تنها امید ما دنبال کردن ردپاى کسانى است که مشکل ما را داشته و راه نجات راپیدا کرده اند و بدون در نظر گرفتن این که ما که هستیم، از کجا آمده ایم، یا چه کرده ایم، ما را در NA مى پذیرند. اعتیاد، وجه مشترکى به ما مى دهد که یکدیگر را درک کنیم. به دنبال شرکت در چند جلسه، به مرور این احساس در ما به وجود مى آید
که سرانجام به جایى تعلق پیدا کرده ایم. در این جلسات، با قدم هاى دوازده گانه معتادان گمنام، آشنا مى شویم و چگونگى به کار گرفتن قدمها را به ترتیبى که آمده اند مى آموزیم و به طور روزانه از آن ها استفاده مى کنیم. این قدمها، مشکل گشاى مسائل ما هستند و حیات ما بدانها بستگى دارد. آن ها، خط دفاعى ما را در برابر بیمارى کشنده اعتیاد تشکیل مى دهند. قدمها، اصولى
هستند که بهبودى ما را ممکن ساخته اند.

قدم یکم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

<<ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم و زندگى‌مان غیر قابل اداره شده بود.>>

فرقى  نمى‌کند که ما چقدر و چه ماده مخدرى مصرف کرده‌ایم. در معتادان‌گمنام پاک ماندن مى‌بایست  در رأس هر چیز دیگرى قرار گیرد. ما دریافتیم که نمى‌توانیم موادمخدر مصرف کنیم و  زنده بمانیم. وقتى ما به عجز خود وعدم توانائى در اداره زندگى‌مان اقرار کنیم،  دریچه بهبودى را به روىخود باز کرده‌ایم. هیچ کس نمى‌توانست به ما بقبولاند که ما  معتاد بوده‌ایم. این اقرارى است که ماباید براى خودمان بکنیم. اگر بعضى از ما در  این مورد تردید داشته باشیم، از خودمان مى‌پرسیم که

«آیا مى توانم مصرف هر دارویى را که باعث تغییر حالت افکار واحساساتم شود، کنترل کنم؟»

 وقتى  مسئله کنترل مطرح مى‌شود، بیشتر معتادان فوراً متوجّه مى‌شوند که چنین چیزى ممکن نیست. ما دریافتیم که مصرف خود را نمى‌توانیم به مدت طولانى کنترل کنیم.

 مطالب  فوق به روشنى نشان مى‌دهد که یک معتاد در مورد موادمخدر اختیارى از خود ندارد.  معناى عاجز بودن این است که ما مجبور باشیم بر خلاف اراده خود مصرف کنیم. اگر ما  نتوانیم مصرف خود رامتوقف کنیم، چطور ممکن است به خود بگوییم که کنترل در دست  ماست.عدم توانائى در قطع مصرف ـ حتى با حداکثر اراده و خالص‌ترین خواسته به این  حرف ما که مى‌گوییم "ما مطلقاً حق انتخاب نداریم"  صحه مى‌گذارد، امّا وقتى دیگر سعى نکنیم مصرف‌مان را توجیه کنیم، حق انتخاب پیدا  خواهیم کرد.

 ما  با عشق، صداقت، روشن بینى و تمایل وارد این انجمن نشده‌ایم، ما به نقطه‌اى رسیده  بودیم که به خاطر دردهاى جسمانى، روانى و روحانى دیگر نمى‌توانستیم به مصرف‌مان  ادامه دهیم و وقتى که مغلوب شدیم تمایل پیدا کردیم.

 عدم توانایى ما در کنترل و مصرف موادمخدّر، یکى از  علائم بیمارى اعتیاد است. ما نه تنها در مقابل موادمخدّر، بلکه در برابر اعتیاد  نیز عاجزیم. ما باید به این واقعیّت اقرار کنیم، تا بهبود یابیم. اعتیاد یک بیمارى  جسمانى، روانى وروحانى  است که در تمام قسمتهاى زندگى ما اثر مى‌گذارد.

 جنبه  جسمى بیمارى ما، مصرف اجبارى و بدون ، اختیار است. یعنى: عدم توانایى درقطع مصرف  به مجرد شروع. جنبه روانى بیمارى ما وسوسه و یا میل شدید مصرف است، حتّى وقتى که  زندگى خودرا نابود مى‌کنیم. جنبه روحانى بیمارى ما، خودمحورى شدید ماست. ما احساس  مى‌کردیم که برخلاف تمام شواهد موجود، هر وقت که بخواهیم مى‌توانیم از مصرف دست  برداریم. انکار، جایگزین کردن، توجیه کردن، دلیل آوردن، عدم اعتماد به دیگران،  احساس گناه و خجالت، آوارگى، حقارت، انزواو از دست دادن اختیار، همگى علائم و  عوارض بیمارى ما هستند. بیمارى ما پیش‌رونده، لاعلاج وکشنده است. دانستن این مطلب  که مشکل ما یک بیمارى است ونه یک ضعف اخلاقى بار سنگینىرا ازدوش اکثر ما بر مى‌دارد.

 ما  مسئول بیمارى خود نیستیم، امّا مسئولیّت بهبودى خود را بر عهده داریم. بیشتر ما سعى مى‌کردیم به تنهایى مصرف‌مان را قطع کنیم، اما متوجه شدیم که چه با موادمخدّر و چه  بدون آن نمى‌توانیم زندگى کنیم. سرانجام به این نتیجه رسیدیم که در مقابل  اعتیادمان عاجزیم.

 بسیارى  از ما سعى کردیم که به صرف اراده مصرف‌مان را قطع کنیم، اما این راه حل، موقتى  بود.عاقبت متوجه شدیم که اراده تنها نمى‌تواند در دراز مدت کارآیى داشته باشد. ما  راه حل‌هایى ازقبیل: روانپزشکان، بیمارستان‌ها، مراکزبازپرورى، روابط عاشقانه،  شهرهاى تازه و مشاغل جدید راآزمایش کردیم و به هر درى که زدیم باشکست مواجه شدیم.  کم‌کم متوجّه شدیم که براى موجه جلوه دادن خرابیهایى که موادمخدر در زندگى‌مان به بار آورده، از چه حرفهاى بى ربطى به  عنوان دلیل استفاده کرده‌ایم.

اگر  ما نتوانیم از هرگونه راه‌گریز دست برداریم، ارکان بهبودى‌مان در خطر خواهد بود.دست برنداشتن از راههاى  گریز ما را از منافعى که این برنامه دارد، محروم مى‌کند. ما با تسلیم شدن خود را  از شر تمام راههاى  گریز خلاص مى‌کنیم. فقط وفقط پس از آن است که کمک به ما براىبهبودى از این بیمارى،  میسر مى‌شود.

حال سؤال این است که: «اگر ما در برابر اعتیاد  عاجزیم، معتادان‌گمنام چگونه  مى‌تواند به ما کمک کند؟»

ما کار خود را با درخواست کمک آغاز مى‌کنیم. زیربناى  برنامه ما، بر روى این اعتراف استوار شده است که ما از خود در برابر اعتیاد قدرتى  نداریم. وقتى ما بتوانیم این واقعیت را بپذیریم، اوّلین قسمت قدم اوّل را به اتمام  رسانده‌ایم.

 براى  کامل کردن زیربنا، اقرار دوّم نیز لازم است. اگر در اینجا متوقّف شویم، فقط به نیمى از حقیقت پى مى‌بریم. ما در  تحریف حقیقت بسیار کار کشته شده‌ایم. خیلى آسان از یک طرف مى‌گوییم «بله من در  مقابل اعتیاد عاجزم» و از طرف دیگرمى‌گوییم «وقتى به زندگیم سر و سامان دادم،  دوباره مى‌توانم با موادمخدر کنار بیایم». اینگونه افکار و رفتار بارها باعث شده است که اعتیاد ما  مجدداً فعّال شود. هیچ وقت این فکر به  مغزمان خطور نکرد که از خود بپرسیم «ما که نمى‌توانیم اعتیادمان را

کنترل کنیم،  چطور مى‌توانیم زندگى‌مان را اداره کنیم؟» ما بدون موادمخدر احساس بدبختى مى‌کردیم  و زندگى‌مان غیر قابل اداره شده بود.

عدم  قابلیت اشتغال، آوارگى و تخریب، به وضوح مشخصات یک زندگى غیر قابل اداره‌اند.  خانواده‌هاى ما اکثراً از رفتار ما گیج، حیران و مأیوس مى‌شوند وغالباً راه خود را  جدا و ما را طرد مى‌کنند، امّاشاغل شدن پذیرش اجتماعى وبازگشت به خانواده، معنایش  این نیست که زندگى ما قابل اداره شده است. پذیرفته شدن در اجتماع، مفهومش بهبودى  نیست.

ما  دریافتیم که هیچ راهى جز تغییر کامل طرز تفکر قبلى خود نداریم، والا دوباره مصرف  را شروع مى‌کنیم. وقتى ما حداکثر کوشش خود را به کار مى بریم، این برنامه،براى ما  هم، همانطور  که براى دیگران کار کرده است، کار مى‌کند. وقتى ما دیگرنتوانیم عقاید کهنه خود را  تحمّل کنیم، تغییر شروع مى‌شود. از آن زمان به بعد، ماشروع به درک این مطلب کردیم  که هر روزِ پاک، یک روز موفّق است وفرقى نمى‌کند که چه اتفّاقى افتاده باشد.  تسلیم شدن مفهومش این است که دیگر نیازى به جنگیدن نداریم. ما اعتیاد و زندگى را  همانطور که هست مى‌پذیریم. ما آمادگى انجام هر کارى را که براى پاک ماندن لازم  باشد پیدا مى‌کنیم، حتّى اگر آنرا دوست نداشته باشیم.

قبل از برداشتن قدم اوّل ما همیشه پر از ترس و تردید  بودیم. در این مرحله،  بسیارى از ما احساس گیجى و سردرگمى مى‌کردیم.

خود را از بقیّه جدا مى‌دانستیم. با  به کارگیرى این قدم، ما تسلیم خود را به اصول معتادان‌گمنام تائید کردیم. فقط پس  از این است که مى‌توانیم از احساس بیگانگى به خصوص اعتیاد، خلاص شویم. کمک به ما،  فقط در نقطه‌اى که ما بتوانیم به شکست کامل خود اقرار کنیم، شروع مى‌شود.ممکن است  ترسناک به نظر برسد، امّا زیربنائى است که ما زندگى خود را بر روى آن بنیان‌گذارى

مى‌کنیم.

 مفهوم  قدم اوّل این است که ما دیگر مجبور به مصرف نیستیم. این براى ما آزادى بسیار بزرگى است. براى برخى از ما مدتها طول کشید تا متوجه شدیم که زندگى‌مان غیر قابل اداره  شده است.براى بعضى دیگر، نداشتن اختیار زندگى، تنها مطلبى بود که کاملاً برایشان روشن بود.  ما قبلاً مى‌دانستیم که موادمخدر مى‌تواند ما را به کسانى که نمى‌خواستیم باشیم،  تبدیل کند.

با  پاک بودن و کار کردن این قدم، ما از غل و زنجیر خلاص مى‌شویم، امّا هیچ یک از قدم‌ها  را نمى‌توان با جادو انجام داد. ما فقط صحبت از قدم‌ها نمى‌کنیم، بلکه یاد مى‌گیریم  که چطور آنها  را زندگى کنیم و ارمغان‌هاى این برنامه  را شخصاً تجربه مى‌کنیم.

ما  امیدمان را پیدا کرده‌ایم. اکنون مى‌توانیم یاد بگیریم که چگونه در این دنیایى که  در آن زندگى مى‌کنیم، عمل کنیم. ما مى‌توانیم در زندگى مفهوم و هدف پیدا کنیم و از  دیوانگى، محرومیت و مرگ خلاص شویم.


وقتى  ما به عجز و ناتوانى خود در اداره زندگى‌مان  اقرار کنیم، دریچه‌اى را براى دریافت کمک از یک نیروى برتر، به روى خود باز کرده‌ایم  . این مهم نیست که ما از کجا آمده‌ایم، مهم این است که ما به کجا مى رویم

قدم دوم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

«ما به این باور رسیدیم که یک نیروى برتر، مى‌تواند سلامت عقل رابه  ما بازگرداند.»

اگر  ما انتظار بهبودى پابرجایى داریم، قدم دوم براى‌مان ضرورى است. قدم اوّل ما را در  نیاز به باورچیزى که بتواند در مورد عجز، بیهودگى ودرماندگى به ما کمک کند، باقى  مى‌گذارد.


قدم  اوّل، خلائى در زندگى ما باقى گذاشته،لازم است براى پر کردن این جاى خالى، چیزى  پیداکنیم. هدف قدم دوّم همین است.

بعضى  از ما این قدم را در وحله اول جدى نگرفتیم و از آن سرسرى گذشتیم، اما بعداً متوجّه  شدیم که تا قدم دوم را کار نکنیم، قدم‌هاى بعدى کار نخواهند کرد. حتى وقتى ما  اقرار کردیم که در موردمشکل موادمخدر، احتیاج به کمک داریم، بسیارى از ما نمى‌خواستیم  نیاز به ایمان، یا سلامت عقل را اعتراف کنیم.


ما  بیماریى داریم که پیش رونده، لاعلاج و مهلک است. هر یک از ما به طرق مختلف خریدار  نابودىخود به اقساط بوده‌ایم! همگى ما از هروئینى کیف قاپ گرفته، تا خانم محترم  پیرى که از دو سه دکترمتفاوت، نسخه‌هاى مختلف مى‌گیرد، یک وجه مشترک داریم. ما  نابودى خود را یک گرم یک گرم، یک قرص یک قرص و یک بطریک بطر دنبال مى‌کنیم، تا بمیریم. این،  حداقل قسمتى از دیوانگى اعتیاد است. شاید به نظر برسد معتادى که براى یک بار مصرف،  خودفروشى مى‌کند، از معتادى که فقط به دکتر خود دروغ مى‌گوید، بهاى سنگین‌ترى مى‌پردازد،  اما فرقى نمى‌کند، نهایتاً هر دوى آنها با جان خود بهاى بیماریشان را مى‌پردازند. دیوانگى، یعنى تکرار  یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت.

بسیارى  از ما پس از پیوستن به برنامه متوجه شدیم که در گذشته با آنکه مى‌دانستیم مشغول نابودکردن خود  هستیم، امّا دوباره و دوباره مصرف را از سرمى‌گرفتیم. دیوانگى این است که با علمِ  به این که مصرف موادمخدر، جسم، روح وزندگى‌مان را نابود مى‌کند، باز هم هر روز به  همان کار ادامه دهیم.

آشکارترین جنبه دیوانگى بیمارى اعتیاد، وسوسه مصرف موادمخدر  است.از  خودتان سؤال  کنید، آیا باور دارم این  دیوانگى است که به کسى بگویم «ممکنه خواهش کنم ترتیب یک سکته قلبى و یا یک تصادف  کشنده‌رو برام بدین؟» اگر قبول دارید که دیوانگى است، با قدم دوم مشکلى نخواهید  داشت.

 در این برنامه، اولین کارى که ما انجام مى‌دهیم، قطع  مصرف موادمخدر است. در این مرحله کم کم احساس مى‌کنیم که زندگى بدون موادمخدر و یا  هرچیزى  که جاى آن را پر کرده بود، دردناک است.درد، ما را مجبور مى‌کند که دنبال نیرویى  برتر از خود بگردیم تا به کمک آن از وسوسه مصرف خلاص شویم. فرایند  به باور رسیدن بیشتر معتادان به یکدیگر شباهت دارد. اکثر ما رابطه کارآمدى، با یک نیروى برتر نداشتیم. ما این رابطه را به سادگى، با اقرار به اینکه ممکن است قدرتى بالاتر از قدرت ما

وجود داشته باشد، به مرور شروع و آن را پرورش مى‌دهیم.

براى اکثر ما، اعتراف به اینکه اعتیاد، به صورت یک قدرت نابود کننده  زندگى ما در آمده بود، کار چندان مشکلى نیست. حتّى بهترین سعى و کوشش ما هم نتیجه‌اى  به جز نابودى و یأس بیشتر براى‌مان نداشت. ما در نقطه‌اى متوجه شدیم که به کمک  نیرویى برتر از قدرت اعتیادمان نیاز داریم. درک ما ازیک نیروى برتر، به خود ما  مربوط است و هیچ کس قرار نیست براى‌مان تصمیم بگیرد. ما مى‌توانیم آن را گروه،  برنامه و یا خدا بنامیم. تنها دستورالعمل پیشنهادى این است که این نیرو عاشق،  مهربان و

برتر از خودمان باشد. لزومى ندارد که ما مذهبى باشیم تا بتوانیم این ایده  را بپذیریم. نکته این است که ما دریچه افکارمان را براى باور کردن، باز مى‌کنیم.

شاید این کار براى ما مشکل باشد، امّا با باز گذاشتن دریچه افکارمان، دیر یا زود  کمکى را که بدان نیاز داریم دریافت خواهیم کرد. ما  با دیگران صحبت کردیم و حرف‌هایشان  را شنیدیم و کسانى رادیدیم که حالشان رو به بهبودى بود. آنها گفتند که چه چیزى کمکشان کرده است. به مرورعلائم و آثارقدرتى  را دیدیم که تشریح آن چندان آسان نبود. در اثر روبرو شدن بااین شواهد، کم کم شروع  به پذیرفتن وجود نیرویى برتر از خود کردیم. مدتها قبل ازآنکه بتوانیم این نیرو را درک کنیم، مى‌توانیم بهره‌بردارى از آن را شروع کنیم. در  اثر اتفاقات و معجزاتى که در زندگى خود مى‌بینیم، باورمان به مرورتبدیل به اعتماد  مى‌شود و ما به نیروى برترمان به عنوان یک منبع قدرت خو مى گیریم. کم‌کم یادمی‌گیریم  که به این نیرو اعتماد کنیم و بر ترس‌مان از زندگی غلبه نمائیم.

فرایند به باور رسیدن، سلامت عقل را به ما باز مى‌گرداند.  قدرت وارد مرحله عمل  شدنِ ما نیز ازهمین باور سرچشمه مى‌گیرد. لازم است ما این قدم را بپذیریم تا  درابتداى مسیر بهبودى قرار گیریم.وقتى اعتقاد ما محکم‌تر شد، آن وقت آماده براى  برداشتن قدم سوّم هستیم

قدم سوم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

«ما تصمیم گرفتیم اراده و زندگى‌مان را به مراقبت خداوند، بدان‌گونه  که او را درک مى‌کردیم، بسپاریم.»

به عنوان معتاد ما زندگى و اراده خود را بارها به یک قدرت مخرب سپرده‌ایم. اراده و  زندگى ما بوسیله موادمخدر کنترل مى‌شد و ما در اسارت نیاز خود به لذّتى آنى که  موادمخدر به ما مى‌داد، بودیم. درآن اوقات تمامى وجود ما، یعنى جسم، فکر و روح‌مان  درزیر سلطه موادمخدر بود. این جریان تا مدتى لذت‌بخش بود، امّا بعد به مرور در  اثر پریدن نشئگى، چهره زشت اعتیاد را نیز دیدیم. دریافتیم که هرچقدر موادمخدر ما  را بیشتر بالا ببرد، محکم‌تر به زمین مى‌کوبد. ما دو راه بیشترنداشتیم یا باید

خمارى مى‌کشیدیم و یا موادمخدر بیشترى مصرف مى‌کردیم.

براى  همگى ما عاقبت آن روز رسید که دیگر اختیار در دست ما نبود و ما باید اجباراً مصرف  مى‌کردیم.ما اراده و زندگى خود را به اعتیادمان واگذار کرده بودیم و با استیصال  به دنبال راه دیگرى مى‌گشتیم.

در معتادان‌گمنام، ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگى‌مان  را به مراقبت خداوند، بدان‌گونه که او را درک مى‌کردیم، بسپاریم. این، قدم بسیار  بزرگى است. لزومى ندارد که ما مذهبى باشیم. هر کس مى‌تواند این قدم رابردارد. تنها  لازمة آن تمایل است. مهم این است که ما در را به روى نیروى برترخود باز کنیم.

مفهوم  خدا همیشه براى ما ریشه مذهبى ندارد، بلکه از باور شخصى ما و آنچه که برایمان عملاً کارمى‌کند، سرچشمه مى‌گیرد.  براى بسیارى از ما خدا قدرتى است که ما را پاک نگاه مى‌دارد. درک شخصى شما از خدا  کاملاً حق شماست وهیچ تبصره‌اى ندارد. ما به خاطر همین حقى که داریم، درصورتى که  مایل باشیم رشد روحانى کنیم، لازم است در مورد باورمان صادق باشیم.

ما  دریافتیم تنها کارى که لازم است انجام دهیم، این است که کوشا باشیم. وقتى که تمام  سعى خود را به کار بردیم، براى ما هم این برنامه همان طور که براى بسیارى دیگر کار  کرده بود مؤثر واقع شد. قدم سوّم نمى‌گوید که «اراده و زندگى‌مان را به مراقبت  خداوند سپردیم»، بلکه مى‌گوید

«تصمیم گرفتیم اراده و زندگى‌مان را به مراقبت  خداوند، بدان‌گونه که او رادرک مى‌کردیم، بسپاریم».

این تصمیم را خود ما گرفتیم و  به وسیله موادمخدر، فامیل، مأمور دادگسترى، قاضى، روان‌شناس وپزشک برایمان گرفته نشده است. اززمان اوّلین نشئگى، این نخستین تصمیمى  است که براى خودگرفته‌ایم.

تصمیم‌گیرى،  اقدام و عمل را به دنبال دارد. این تصمیم‌گیرى بر پایه ایمان استوار است. ما فقط  بایدباور کنیم همان معجزه‌اى که مى‌بینیم در زندگى معتادان پاک بوقوع پیوسته، مى‌تواند  براى هرمعتادى که مایل به تغییر است نیز بوقوع بپیوندد. ما به سادگى متوجّه مى‌شویم  که قدرتى براىرشد روحانى در کار است که مى‌تواند به ما کمک کند تا با تحمّل‌تر،  صبورتر و در کمک به دیگران مفیدواقع شویم. بسیارى از ما گفته‌ایم «اراده و زندگیم  را به مراقبت تو مى‌سپارم، مرا در بهبودیم راهنمایى کن و نشانم بده که چطور زندگى  کنم». آسودگى خاطرى که از «رها کردن وبه مراقبت خداسپردن» بدست مى‌آید به ما کمک  مى‌کند زندگى‌اى براى خود بسازیم که ارزش زندگى کردن راداشته باشد.

با  تمرین روزانه، تسلیم در برابر اراده نیروى برترمان به مرور آسان‌تر مى‌شود. وقتى  صادقانه سعى کنیم، نتیجه مى‌گیریم. بسیارى از ما روز خود را با یک درخواست ساده  راهنمایى از نیروى برتر‌مان آغاز مى‌کنیم.

با  آنکه ما مى‌دانیم  «به مراقبت خدا سپردن» مؤثر است، اما ممکن است دوباره اختیار اراده و زندگى را خود  بدست بگیریم. حتى ممکن است از اینکه خدا این اجازه را به ما مى‌دهد عصبانى شویم. گاه،در  طول دوران بهبودى، تصمیم به کمک گرفتن از خدا، بزرگترین منبع قدرت و شهامت ما  خواهد بود.این تصمیم را هر چقدر هم تکرار کنیم، باز کم است. ما به آرامى تسلیم مى‌شویم  و مى‌گذاریم خداوندى که خود درک مى‌کنیم، از ما حمایت کند.

در آغاز، این سؤالات فکر ما را به خود مشغول کرده  بود: «وقتى زندگى خود راتسلیم کنم چه اتفاقى خواهد افتاد؟ آیا به تکامل خواهم  رسید»؟ البته شایداز  این واقع‌بین‌تر بوده باشیم. بعضى از ما مجبور شدیم به اعضاى قدیمى‌تر NA مراجعه کنیم  و بپرسیم که: «براى آنها  این قضیه چطور بوده است»؟ جواب هر عضوى در این مورد با عضو دیگر تفاوت دارد. اکثر  ما احساس مى‌کنیم روشن‌بینى،تمایل وتسلیم، رموز موفقیت هستند.

ما  اراده و زندگى خود را تسلیم نیروى برتر خود کرده‌ایم. اگر در این مورد صمیمى و دقیق  بوده باشیم، شاهد تغییرات مثبتى در زندگى خود خواهیم بود. ترسهایمان کمتر مى‌شوند و همان‌طور که مفهوم  واقعى تسلیم را مى‌آموزیم، ایمان درما قوى‌تر مى‌شود. ما دیگر با ترس، خشم، گناه،افسوس به حال خود و یأس در جدال نخواهیم بود. متوجه مى‌شویم که اگر بگذاریم، همان  نیرویى که ما را به این برنامه آورده است، راهنمایى ما را هم‌چنان ادامه خواهد  داد. به آهستگى ترس فلج کننده ونومیدى را از دست مى‌دهیم. طریقه  زندگى ما، گواهى بر اثبات این قدم است.

ما  از پاک زندگى کردن خود لذت مى‌بریم و طالب ارمغان‌هاى دیگر انجمن NAهستیم. ما حالا  دیگرمى‌دانیم که در برنامه روحانى خود نمى‌توانیم متوقّف شویم وخواهان تمام  چیزهائى که مى‌توانیم بدست آوریم هستیم. ما  اکنون آماده‌ایم که براى اولین بار خودمان را صادقانه ارزیابى کنیم.بنابراین،کار  خود را با قدم چهارم شروع مى‌کنیم

قدم چهارم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

«. ما یک ترازنامه اخلاقى بىباکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم »
هدف از تهیه یک ترازنامه بی باکانه و جستجوگرانه اخلاقى این است که سردرگمى و دوگانگى زندگى خود را طبقه بندى کنیم، تا بدین وسیله به ماهیت اصلى خود پى ببریم. ما راه جدیدى براى زندگى در پیش گرفته ایم و باید از بند دامها و زنجیرهایى که زندگى ما را کنترل و از رشد ما جلوگیرى کرده اند خلاص شویم.
در هنگام کار کردن این قدم، اکثر ما از این مىترسیم که مبادا هیولایى که دروجود ماست، رها شود و ما را از بین ببرد. این ترس، می تواند باعث شود که ما تهیه ترازنامه خود را به تعویق اندازیم، یا اصلاً این قدم حیاتى را برنداریم. ما میدانیم که ترس، از کمبود ایمان است. ما اکنون خداى مهربانى پیدا کرده ایم که به ما تعلّق دارد و میتوانیم به او پناه ببریم. دیگر لازم نیست از چیزى بترسیم. ما متخصص خودفریبى و توجیه بوده ایم. به کمک نوشتن این ترازنامه، میتوانیم بر این موانع پیروز شویم. نوشتن ترازنامه کتبى، قسمتهایى از ضمیر ناخودآگاه ما راکه حتّى با حرف زدن و فکر کردن در مورد هویتمان مخفى میماند، نمایان میسازد. وقتى ما تمام مطالب را بر روى کاغذ بیاوریم، دیدن آنها آسانتر و انکار شخصیت واقعیمان مشکلتر میشود. ارزیابى صادقانه خود، یکى از رموز موفقیت ما در این راه جدید زندگى است. واقعیت این است که در زمان مصرف، ما اصلاً با خودمان صادق نبودیم. وقتى که اقرار کنیم اعتیاد ما را شکست داده است و به کمک نیاز داریم، به طرف صداقت با خود در حرکتیم. براى ما مدت زیادى طول کشید تا به شکست خود اعتراف کنیم. ما متوجه شدیم که جسم، فکر و روح ما یک شبه بهبود پیدا نمیکنند. قدم چهارم به ماکمک میکند که بطرف بهبودى حرکت کنیم. بیشتر ما، متوجه شدیم که نه به آن خوبى و نه به آن بدى که تصور کرده بودیم، هستیم و از این که در ترازنامه خود نکات مثبتى پیدا کردیم بسیار متعجب شدیم. هرکس که قدمتى در این برنامه دارد و این قدم را به کار گرفته است به شما خواهد گفت که قدم چهارم، نقطه عطفى درزندگیش بوده است.
بعضى از ما اشتباهاً تصور میکنیم منظور از قدم چهارم این است که اعتراف کنیم چقدر نفرت انگیزیم و چه آدم بدى بوده ایم. در این راه جدید زندگى، احساس تأسف بیش از حد، میتواند خطرناک باشد و هدف از قدم چهارم چنین چیزى نیست. ما سعى میکنیم خود را از زندگى کردن بر طبق الگوهاى بى ثمر و کهنه آزادکنیم. ما قدم چهارم را بر میداریم تا رشد کنیم و از قدرت و بصیرت برخوردار شویم. قدم چهارم را به چند روش میتوان انجام داد.
دارا بودن ایمان و شهامت جهت نوشتن یک ترازنامه بىباکانه و قدمهاى اول، دوم و سوم مقدماتى الزامی اند. قبل از شروع، بهتر است سه قدم اولیه را با یک راهنما مرور کنیم تا با درک این قدمها احساس راحتى بیشترى براى نوشتن ترازنامه پیدا کنیم و براى انجام کارى که در پیش داریم احساس خوبى داشته باشیم. ما مدت ها در حال دست و پا زدن بوده ایم، بی آنکه به جایى رسیده باشیم. اکنون ترس را کنارگذاشته ایم و قدم چهارم را شروع می کنیم. ما مطالب خود را به سادگى و به بهترین وجهى که میتوانیم، روى کاغذ می آوریم.
ما باید از گذشته ها بگذریم و از آن جدا شویم. ما میخواهیم رو در روى گذشته خود بایستیم و آن را به همان شکلى که واقعاً بوده است، نگاه کنیم وسپس از آن میگذریم، تا بتوانیم در زمان حال زندگى کنیم. براى اکثر ما،گذشته مانند شبحى بوده است که در پشت در به کمین نشسته و همیشه از این ترسیده ایم که اگر در را باز کنیم چه بر سرمان خواهد آورد. ما مجبور نیستیم با گذشته خود به تنهایى روبرو شویم، زیرا اراده و زندگى ما در دست نیروى برتر است. تا زمانى که ما متکّى به قدرت شخصى خود بودیم، نوشتن یک ترازنامه صادقانه و دقیق برای مان غیرممکن به نظر میرسید. قبل از نوشتن، چند لحظه سکوت می کنیم و از خدا می خواهیم به ما قدرتى بدهد که در انجام کار خود نترس و دقیق باشیم. در قدم چهارم، به مرور با خود آشنا میشویم، ضعفهایى چون گناه، خجالت، پشیمانى، افسوس به حال خود، رنجش، خشم، افسردگى، احساس محرومیت، سردرگمى، تنهایى، تشویش، خیانت، ناامیدى، شکست، ترس و انکار را بر روى کاغذ می آوریم.
از چیزهایى که در حال حاضر آزارمان می دهند نیز می نویسیم. ما افکارى منفى گرایانه داریم و به کمک نوشتن، این امکان را به خود می دهیم که با دید مثبتترى به اتفاقات نگاه کنیم. ما اگر طالب تصویرى کامل و دقیق از خود هستیم، باید سرمایه هاى خودمان را هم، در موقع نوشتن در نظر بگیریم. براى بسیارى از ما این کار خیلى مشکل است، زیرا به سختى می توانیم قبول کنیم که محسناتى نیز داریم. همگى ما سرمایه هایى داریم که بسیارى از آن ها را به تازگى در این برنامه پیدا کرده ایم. صفاتى چون پاکى، روشن بینى، خداآگاهى، صداقت با دیگران، پذیرش، عمل مثبت، مشارکت، تمایل، شهامت، ایمان، توجه، سپاس، مهربانى و بذل و بخشش. همچنین، ترازنامه ما معمولاً شامل مطالبى در مورد رابطه هاى ماست. ما کردار گذشته و رفتار فعلى خود را مرور می کنیم تا ببینیم کدام یک از آنها را می خواهیم نگه داریم و کدام یک را به دور اندازیم. البته هیچکس ما را مجبورنمی کند که از بدبختیهاى خود دست برداریم. این قدم به عنوان یک قدم مشکل معروف شده است، اما در واقع بسیار ساده است.
ما ترازنامه خود را بدون در نظر گرفتن قدم پنجم بر روى کاغذ می آوریم. به گونهاى قدم چهارم را کار می کنیم که گویى قدم پنجمى وجود ندارد. در موقع نوشتن، هم می توانیم تنها باشیم و هم ممکن است در نزدیک دیگران ترازنامه خود را بنویسیم. به هر صورت و هر طریقى که براى نویسنده راحتتر باشد، همان خوب است. آن چه که می نویسیم به نسبت احتیاج می تواند کوتاه و یا بلند باشد. اعضاى با تجربه می توانند در این مورد به ما کمک کنند. مطلب مهم این است که ترازنامهاى اخلاقى بنویسیم. در صورتى که لغت اخلاقى آزارمان می دهد، می توانیم نام آن را ترازنامه مثبت و منفى بگذاریم. طریقه نوشتن ترازنامه این است که آن را بنویسیم! با فکر کردن، حرف زدن وفرض کردن، ترازنامه نوشته نمی شود. ما دفتر به دست، در گوشهاى می نشینیم وپس از طلب راهنمایى از خداوند، قلم را برمیداریم و شروع میکنیم. هر چیزى که به ذهنمان برسد قابل نوشتن است. وقتى که متوجه شویم چیزى از دست نمی دهیم، بلکه منفعت زیادى هم می بریم، این قدم را شروع کرده ایم. طبق یک قاعده کلى، هرچند که می توانیم خیلى کم بنویسیم، اما هر چقدر هم که بنویسیم، هرگز زیاد نیست و فراخور حال شخص است. ممکن است این کار مشکل و دردآور و یا حتى غیرممکن به نظر برسد. ممکن است از این بترسیم که در تماس بودن با احساساتمان، باعث بروز عکس العمل هاى زنجیرهاى، از درد و وحشت غیرقابل تحمل شود. ممکن است به خاطر ترس از شکست، از نوشتن ترازنامه خوددارى کنیم. وقتى ما به احساسات خود
ببی توجهى می کنیم، فشار از حد تحمل خارج شده و ترس از فنا آن قدر زیاد می شود که بر ترس از شکست غلبه می کند. ترازنامه، به صورت یک عامل رهایى در می آید، زیرا شکنجه انجام آن از شکنجه انجام ندادن آن کمتر است. ما می آموزیم که درد می تواند عامل مشوقى در بهبودى باشد و بدین ترتیب رویارویى با آن اجتناب ناپذیر میشود. معمولاً موضوع صحبت اکثر جلسات آموزش قدمها، در اطراف قدم چهارم و یا ترازنامه روزانه دور می زند. به کمک سلسله مراتب ترازنامه، ما خواهیم توانست با تمام مسائلى که در زندگى پیش مى آیند روبرو شویم. هر چه عمیقتر با فلسفه این برنامه زندگى کنیم، خداوند بیشتر ما را در موقعیتى که این مسائل در آن اتفاق می افتد قرار میدهد. وقتى این مسائل پیش می آیند، در مورد آن ها می نویسیم. ما شروع به لذت بردن از بهبودىمان می کنیم، زیرا راهى را پیدا کرده ایم که به کمک آن مىتوانیم احساس خجالت، گناه و رنجش هاى خود را رفع کنیم. از زیر بار فشارهایى که زمانى احساس می کردیم، رها می شویم. نوشتن، باعث مىشود که در دیگ فشارهاى درونى ما برداشته شود. تصمیم با ماست که
بخواهیم محتویات دیگ را به بشقاب بکشیم، در آن را دوباره ببندیم یا کلاً آن را دور بیندازیم. به هرصورت دیگر بیش از این نیازى به سوختن در آن را نداریم. ما با قلم و کاغذ در گوشهاى می نشینیم و از خداوند براى نمایاندن نقصهایى که به وجودآورنده رنج و شکنجه اند، کمک می طلبیم. دعا می کنیم به ما شهامتى بدهدکه نترس و دقیق باشیم. این ترازنامه، کمک می کند که زندگی مان را سروسامان دهیم. وقتى ما هر اقدامى را با دعا شروع کنیم، همیشه همه چیز برای مان بهتر پیش میرود. ما قرار نیست که آدم هاى کاملى شویم، اگر کامل بودیم نمی توانستیم اسم خودمان را انسان بگذاریم. مسئله مهم این است که بهترین سعى خودمان را به
کار ببریم. ما از ابزارى که در دسترسمان قرار دارد بهره بردارى کرده، قدرت جان سالم به در بردن از طغیان احساسات خود را پیدا می کنیم. ما نمی خواهیم آن چه را که در این برنامه بدست آورده ایم از دست بدهیم و مایلیم برنامه خود را ادامه دهیم. تجربه ما نشان می دهد که هر چقدر هم که ترازنامه جستجوگرانه و با دقت نوشته شده باشد،اگر به موقع با قدم پنجم دنبال نشود، تأثیر آن دوام
زیادى نخواهد داشت.

قدم پنجم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما چگونگى دقیق خطاهاىمان را به خداوند، به خود و به یک انسان دیگراقرار کردیم  

قدم پنجم، کلید آزادى است و به ما اجازه میدهد که در زمان حال و پاک زندگى کنیم. در میان گذاشتن چگونگى دقیق خطاهایمان به ما آزادى زندگى میدهد. بعداز برداشتن یک قدم چهارم دقیق، با محتواى ترازنامه خود روبرو میشویم. به ماگفته اند که اگر بخواهیم این نقصها را مخفى کنیم، ما را دوباره به مصرف خواهند کشاند. رها نکردن گذشته، از زندگى بیزارمان میکند و نمیگذارد نقش خود را درمسیر زندگى تازهمان ایفا کنیم. در صورتى که ما در برداشتن قدم پنجم صادق نباشیم، همان نتایجى را که از ناصادقی هاى گذشته
خود گرفته ایم، دوباره خواهیم گرفت. قدم پنجم پیشنهاد مى کند که به چگونگى خطاهاى خود در برابر خداوند، خود و یک انسان دیگر اقرار کنیم. ما به خطاهاى خود توجه کرده و پس از بررسى الگوهاى رفتارى خود، شروع به دیدن زوایاى تاریک بیمارى خود کرده ایم. حال در نشستى، ترازنامه خود را با صداى بلند، با یک نفر دیگر در میان میگذاریم.
نیروى برتر ما، در قدم پنجم، همراه ما خواهد بود. ما کمک لازم را دریافت کرده و آزادى رویارویى با خود و یک انسان دیگر را خواهیم داشت. براى ما اقرار به چگونگى دقیق خطاهایمان نزد نیروى برترمان، ضرورى به نظر نمی رسید و دلیل می آوردیم که «. خدا همه چیز را خودش مىداند » با اینکه او  همه چیز را میداند، اما اقرار باید از زبان خود ما باشد، تا مؤثّر واقع شود. قدم پنجم فقط بازخوانى قدم چهارم نیست. ما سالها از توجه به چهره واقعى خود اجتناب می کردیم. از خودمان خجالت می کشیدیم و خود را از بقیه دنیا جدا می دانستیم. اکنون که قسمت شرمآور زندگى خود را به بند کشیده ایم، میتوانیم با اقرار و روبرو شدن با آن، زندگى خودمان را ازلوث وجودش پاک کنیم. غم انگیز است اگر تمام آن ها را بنویسیم و بعد به داخل کشوى میز بیندازیم. این نقصها، در تاریکى رشد میکنند و در پرتو نور می میرند قبل از پیوستن به معتادان گمنام، احساس می کردیم هیچکس نمی تواند کارهایى که ما انجام داده بودیم را، درک کند. می ترسیدیم که اگر باطن خود را آشکار کنیم، طرد شویم. اکثر معتادان از این مسئله رنج می برند. ما متوجه شده ایم که این احساس، واقع بینانه نبوده و اعضاى انجمن، ما را به خوبى درک می کنند. ما باید کسى را که قرار است قدم پنجم مان را بشنود به دقت انتخاب کنیم. باید مطمئن باشیم که از جریان کار ما اطلاع دارد و میداند که چرا آن را انجام می دهیم. با آن که شرط مشکلى براى انتخاب شخص مورد نظر وجود ندارد، اما اعتماد به اوبسیار مهم است. تنها چیزى که ما را حاضر به برداشتن جدى این قدم می کند، اطمینان کامل به درستى و معتمد بودن اوست. بعضى از ما قدم پنجم را با یک شخص کاملاً غریبه برمی داریم. در حالى که برخى دیگر انتخاب یکى از اعضاى انجمن معتادان گمنام را ترجیح می دهیم. ما می دانیم که یک معتاد دیگر، کمتر ممکن است در مورد ما با تعبیر نادرست، یا کم لطفى قضاوت کند. وقتى انتخاب خود را کردیم و با شخص مورد نظر تنها شدیم، با تشویق اوشروع می کنیم و از آن جا که مسئله مرگ و زندگى در بین است، بنابراین می خواهیم قاطع، صادق و دقیق باشیم.بعضى از ما سعى کردیم قسمتى از گذشته خود را مخفى کنیم. فکر کردیم می توانیم راه ساده ترى براى رویارویى با احساسات درونى خود پیدا کنیم.
ممکن است فکر کنیم که نوشتن در مورد گذشته کافى است، اما، ما نمی توانیم بهاى این اشتباه را بپردازیم. این قدم، از اعمال و انگیزههاى ما پرده بردارى میکند. نمی توانیم انتظارداشته باشیم که این چیزها خود به خود بر ملا شوند. سرانجام از خجالت گذشته بیرون مىآییم و میتوانیم در آینده از احساس گناه اجتناب کنیم. ما طفره نمی رویم وکار امروز را به فردا نمی اندازیم. باید قاطع باشیم و
واقعیت را تمام و کمال دراسرع وقت و به سادگى بیان کنیم. خطرى که همیشه وجود دارد این است که درمورد خطاهایمان اغراق کنیم. به همان نسبت اگر نقش خود را موجه یا کم اهمیت جلوه دهیم، باز هم به استقبال خطر رفته ایم. به هر حال ما هنوز می خواهیم خودمان را خوب جلوه دهیم. معتادان معمولاً زندگیشان سرى است. ما سالهاى دراز سعى میکردیم کمبود اعتماد به نفسمان را با مخفى شدن در پشت ظاهرى بدلى که بتواند مردم را گول بزند پنهان کنیم. متأسفانه بیش از هر کس خودمان را گول زدیم. با آن که معمولاً ازخارج جذاب و متکى به نفس به نظر می رسیدیم، اما در واقع در درون، شخصیت سست و متزلزلى را مخفى میکردیم. نقابها باید کنار بروند. ترازنامه خود را همانطورکه نوشته ایم بدون از قلم انداختن هیچ مطلبى میخوانیم. این قدم را همچنان با صداقت و دقت تا به آخر ادامه میدهیم. مشارکت در مورد اسرار و خلاصى ازسنگینى بار گذشته ها، باعث می شود که ما بتوانیم راحت نفس بکشیم. معمولاً وقتى این قدم را با کسى مشارکت میکنیم، شنونده هم قسمتى از داستان خود را با ما در میان میگذارد. متوجه میشویم که منحصر به فرد نیستیم. با پذیرفته شدن توسط مخاطب مورد اعتمادمان، میبینیم همان طور که هستیم، میتوانیم قابل قبول باشیم. شاید ما هرگز نتوانیم تمام اشتباهات گذشته خود را به یاد بیاوریم، اما به هر حال بهترین و بیشترین سعى خود را میکنیم. در این مرحله، شروع به تجربه احساساتى واقعى با ماهیت روحانى میکنیم. اگر زمانى فرضیه هاى روحانى داشته ایم، حال بیدار شدن در دیارى حقیقتاً روحانى را آغاز مىکنیم. تجزیه و تحلیلى که در ابتدا ازخود میکنیم، معمولاً تعدادى از الگوهاى رفتارى ما را
برملا میکند که شاید از آن ها خوشمان نیاید، اما رویارویى با این الگوها و بیرون آوردنشان از تاریکى این امکان را فراهم می کند که بتوانیم بطور سازندهاى با آنها روبرو شویم. ما نمی توانیم این تغییرات را به تنهایى بوجود آوریم و نیاز به کمک خداوند، بدانگونه که او را درک می کنیم و انجمن معتادان گمنام خواهیم داشت.

قدم ششم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را بر طرف کند
چه لزومى دارد چیزى را که آمادگی اش را نداریم بی جهت طلب کنیم؟ این کار معنایش دنبال درد سر رفتن است. بارها اتفاق افتاده است معتادان به دنبال اجرت کارى بوده اند که زحمتش را نکشیده اند. چیزى که ما در قدم ششم برایش تلاش مى کنیم، تمایل است. درجه خلوص ما در به کارگیرى این قدم، رابطه مستقیمى با تمایل ما براى تغییر دارد. آیا واقعاً مى خواهیم که از رنجشها، ترس و خشم خود خلاص شویم؟
بسیارى از ما به ترس ها، تردیدها، افسوسها و نفرتهاى خود مى چسبیم، زیرا در دردهاى آشنا، امنیت منحرفى وجود دارد. این طور به نظر مىرسد که نگه داشتن هر چیزآشنایى، مطمئن تر از، از دست دادن آن، به خاطر چیزهاى ناشناخته است.
رها کردن نواقص شخصیتى، باید با قاطعیت انجام شود. تسلطى که آن ها روى ما دارند ما را تضعیف مى کند و باعث زجرمان مى شود. اگر قبلاً مغرور بوده ایم، اکنون متوجه مى شویم که دیگر نمى توانیم  بدون تاوان- متکبر باشیم. ما اگر فروتن نباشیم، خوار و خفیف مى شویم. اگر طمعکار باشیم، هرگز روى رضایت را نمى بینیم. قبل از برداشتن قدمهاى چهارم و پنجم ما مى توانستیم در ترس، خشم، نادرستى و افسوس افراط کنیم. اکنون افراط در نواقص شخصیتى، تفکر منطقى ما را تیره و تار مى کند. خودخواهى، به زنجیر غیرقابل تحمل و خفه کنندهاى تبدیل مى شود و ما را به عادت هاى بد گذشته متصل مى کند. نواقصمان تمام وقت و انرژى مان را به هدر مى دهند. ما ترازنامه قدم چهارم خود را بررسى مى کنیم و به تأثیرى که این نواقص در زندگى ما مى گذارند خوب توجه مى کنیم. به مرور خواهش آزادى از این نقصها در ما پدید مى آید. ما دعا مى کنیم و یا به عبارت دیگر تمایل، آمادگى و توانایى آن را پیدا مى کنیم که بگذاریم خداوند این نقصهاى مخرب را برطرف کند. اگر قرار است پاک بمانیم، لازم است تغییر شخصیت دهیم. ما، مى خواهیم که تغییرکنیم. مى باید در رابطه با نقصهاى قدیمى خود، روشن بین باشیم. با آن که ما از وجود نقصهاى خود اطلاع داریم، اما هنوز همان اشتباهات گذشته را تکرار مى کنیم و نمى توانیم ازعادات بد خود دست برداریم. براى رسیدن به زندگى مورد علاقه مان،دست به دامان انجمن مىشویم. از دوستانمان مىپرسیم آیا شما دست از کارهایى که مى کردید برداشته اید؟ تقریباً بدون استثناء جواب این است که: بله به بهترین وجهى که مى توانستیم. وقتى ما چگونگى نواقص خود را در زندگى مى بینیم و آن ها را مى پذیریم، آن وقت مى توانیم از آنهادست برداریم و به زندگى تازه خود بپردازیم. وقتى مى بینیم که بجاى تکرار اشتباهات گذشته، اشتباهات جدیدى در زندگى خود مى کنیم متوجه مى شویم که در حال رشدیم. در موقع به کارگیرى قدم ششم، باید این مطلب مهم را به خاطر داشته باشیم که ما انسان هستیم ونباید توقعات بیجا از خود داشته باشیم. قدم ششم، قدم تمایل است. اصل روحانى این قدم، تمایل مى باشد. قدم ششم به ما کمک مى کند که در مسیرى روحانى به حرکت درآییم، اما ما انسان هستیم و گاه از مسیر منحرف خواهیم شد. سرکشى، نقصى شخصیتى است که باعث تباهى ما مى گردد. در وقت سرکشى، ما نباید ایمان خود را از دست بدهیم. سرکشى، مى تواند باعث بى تفاوتى و بى تحملى شود، اما با کوشش مستمرمى توان بر آن غلبه کرد. ما، مرتب براى پیدا کردن تمایل، دعا مى کنیم. شاید مردد باشیم که آیا خدا صلاح مى داند که به ما کمک کند و یا مشکلى پیش خواهد آمد. ازعضو دیگرى سؤال مى کنیم، مى گوید«. تو درست همانجایى هستى که باید باشى » ما آمادگى خود  را جهت برطرف شدن نقصهای مان تجدید کرده و خود را تسلیم پیشنهادهاى ساده برنامه مى کنیم. باآن که آمادگى ما کامل نیست، اما در مسیر درستى قرار گرفته ایم. سرانجام ایمان، فروتنى و پذیرش جاى غرور و سرکشى را مى گیرد. به مرور باخود آشنا مى شویم. در مى یابیم که در حال صعود به سوى بلوغ آگاهى هستیم. دراثر تبدیل تمایل به امید، کم کم حال مان بهتر مى شود. شاید براى اولین بار بتوانیم دورنمایى از زندگى تازه خود ببینیم. با داشتن چنین افق تازهاى در زندگى، تمایل خود را به مرحله عمل در مى آوریم و قدم هفتم را آغاز مى کنیم.

قدم هفتم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما با فروتنى از او خواستیم کمبودهاى اخلاقى ما را برطرف کند

نواقص شخصیتى و یا کمبودهاى اخلاقى، همان عواملى هستند که در تمام دوران زندگى باعث درد و بدبختى ما شده اند. اگر آن ها عوامل خوشحالى و سلامت ما بودند، این گونه کارمان به جاى باریک کشیده نمى شد. ما مى بایست حاضرمى شدیم بگذاریم خداوند، بدان گونه که او را درک مى کردیم، این نواقص را برطرف کند. وقتى تصمیم گرفته باشیم که بگذاریم خداوند ما را از عوامل بى فایده و
نابودکننده شخصیتمان خلاص کند، به قدم هفتم رسیده ایم. ما به تنهایى نمى توانستیم از عهده پستى و بلندیهاى زندگى برآییم، اما این مطلب را وقتى متوجه شدیم که زندگى خود را واقعاً به تباهى کشیده بودیم. اقرار به این واقعیت، باعث شد که ما تاحدودى با فروتنى آشنا شویم. این، خمیره اصلى قدم هفتم است. فروتنى، ارمغان پیدایش صداقت با خویشتن است. ما از قدم اول شروع به تمرین صداقت کرده ایم. ما اعتیاد و عجز خود را پذیرفتیم. یک نیروى برتر از خود پیدا کردیم و آموختیم که به او اعتماد کنیم. زندگى خود را تجزیه و تحلیل کردیم و فهمیدیم که واقعاً چه کسى هستیم. فروتنى واقعى این است که خود را بپذیریم وصادقانه کوشش کنیم که خود باشیم. هیچ یک از ما بطور کامل خوب و یا بد نیست. ما مردمانى هستیم که هم محسنات و هم معایبى داریم. مهمتر این است که ما انسان هستیم. فروتنى، همانقدر براى پاک ماندن لازم است که نان و آب، براى زنده ماندن. بر اثر پیشرفت اعتیاد، ما سعى خود را صرف ارضاى نیازهاى مادى مى کردیم و نیازهاى دیگر برای مان مطرح نبود. ما همیشه فقط در فکر برآوردن امیال ابتدایى خود بودیم. قدم هفتم، یک قدم عملى است و اکنون وقت آن است که از خداوند طلب کمک و رهایى کنیم. باید توجه داشته باشیم که تنها راه موجود، استفاده از فکرخودمان نیست ودیگران هم مى توانند ما را راهنمایى کنند. وقتى کسى درباره کمبودهاى ما حرفى بزند، ممکن است در وهله اول حالت دفاعى به خود بگیریم. اما باید به خاطر داشته باشیم که ما کامل نیستیم و همیشه جاى رشد داریم. ما اگر واقعاً طالب آزادى هستیم باید به خاطر داشته باشیم که به نکاتى که اعضاى معتاد، عنوان مى کنند خوب توجه کنیم. در صورتى که کمبودهایى که کشف مى کنیم واقعى باشند و شانس رفع شر از آن ها را داشته باشیم، مطمئناً از خود احساس رضایت خواهیم کرد. در اجراى این قدم، بعضى ها مایلند که به زانو بیفتند، بعضى بسیار ساکتند و برخى با احساسات پر شورشان تمایل شدید خود را نشان مى دهند. واژه فروتنى در قدم هفتم به این خاطر آمده است که ما با نیروى برتر از خود تماس مى گیریم تا از او تقاضا کنیم ما را از محدودیت هاى روال قبلى زندگى آزاد کند. بسیارى از ما آماده ایم که این قدم را بى قید و شرط و به صرف ایمان به کار گیریم، زیرا از کارهایى که کرده ایم و احساسى که داریم خسته شده ایم. هر چیزى که نتیجه بدهد ما آن را تا انتها دنبال مى کنیم. این، راه ما به سوى رشد روحانى است. ما هر روز تغییر مى کنیم. به مرور و با نرمى خود را از انزوا و تنهایى اعتیاد بیرون آورده و وارد مسیر اصلى زندگى مى شویم. این رشد، از آرزو کردن بدست نیامده است، بلکه نتیجه عمل و دعاى ماست. هدف اصلى قدم هفتم این است که ما از خود جدا شویم و سعى کنیم خودمان را با اراده نیروى برترمان، وفق دهیم. درصورتى که مراقب نباشیم و متوجه مفهوم روحانى قدم هفتم نشویم، ممکن است با مشکلاتى روبرو شده و دوباره بدبختی هاى گذشته را بر سر خود بیاوریم. یکى از خطراتى که وجود دارد، این است که نسبت به خود بیش از حد سختگیرباشیم. مشارکت با سایر معتادان در حال بهبودى، به ما کمک مى کند که به خودمان سخت نگیریم. پذیرش نواقص دیگران، مى تواند به ما کمک کند که فروتنى را بیاموزیم و راه را براى رفع نواقص خود هموار کنیم. خداوند، اغلب از طریق کسانى که به اندازه کافى به بهبودى اهمیت مى دهند، به ما کمک مى کند، تا ازکمبودهاى اخلاقى خود آگاه شویم. ما متوجه شده ایم که فروتنى، نقش بزرگى دراین برنامه و روال زندگى تازه ما دارد. ما ترازنامه خود را تهیه مىکنیم، آمادگى پیدا مى کنیم که بگذاریم خداوند نواقص شخصیتى مان را برطرف کند و با فروتنى از او مى خواهیم کمبودهاى اخلاقى مان را برطرف کند. این راه ما به سوى رشد روحانى است و ما خواستار ادامه آن هستیم. بنابراین آماده ایم قدم هشتم را برداریم

قدم هشتم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما فهرستى از تمام کسانى که به آن ها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آن ها شدیم
قدم هشتم، فروتنى نویافته ما را به آزمایش مى گذارد. هدف ما رهایى از زیر بارگناهى است که تا به حال به دوش کشیده ایم. ما مى خواهیم بدون ترس یا تعرض، درچشمهاى دنیا نگاه کنیم. آیا تمایل داریم فهرستى از تمام کسانى که به آن ها صدمه زده ایم تهیه
کنیم، تا احساس گناه و ترسى را که گذشته ما در خود دارد از میان ببریم؟ براى مؤثر واقع شدن این قدم، تجربه به ما نشان مى دهد که قبل از هر چیز باید تمایل در ما به وجود آید. قدم هشتم آسان نیست و مستلزم صداقت نوظهورى در مورد رابطه ما با دیگران است. قدم هشتم، سلسله مراتب عفو و بخشش را به جریان در مى آورد. ما دیگران را مى بخشیم، احتمالاً آن ها نیز ما را بخشیده و سرانجام ما هم خود را مى بخشیم ومى آموزیم که چگونه در این دنیا زندگى کنیم. وقتى که به این قدم مى رسیم، آمادگى پیدا مى کنیم که بجاى توقع درک شدن، درک کنیم. وقتى بدانیم که در چه قسمتهایى نیاز به جبران خسارت داریم، زندگى کردن و اجازه زندگى دادن، آسانتر خواهد شد. این کار ممکن است اکنون مشکل به نظر برسد، اما وقتى آن را انجام دادیم، تعجب مى کنیم که چرا مدتها قبل آن را انجام نداده ایم. ما براى تهیه یک فهرست دقیق، به قدرى صداقت واقعى، نیاز داریم. یکى ازکارهایى که براى آمادگى جهت تهیه فهرست قدم هشتم مفید به نظر میرسد تعریف معنی صدمه است. یکى از تعاریف صدمه، خسارت جسمى و روحى است و تعریف دیگر آن عامل درد و رنج بودن و ضرر و زیان رساندن است. خسارت ممکن است در اثر یک حرف، یک کار و یا عدم انجام کارى به وجود آید. صدمه مى تواند نتیجه حرفها یا کارهاى عمدى و یا غیرعمدى باشد. درجه و شدت صدمه، از باعث ناراحتى خیال کسى شدن شروع و به آسیب جسمى رساندن و حتى قتل ختم مى شود. قدم هشتم، ما را با مشکلى روبرو مى کند. بسیارى از ما به سختى مى توانیم اقرارکنیم که به دیگران لطمه زده ایم، زیرا تصور مى کردیم که خود قربانى اعتیاد بوده ایم. اجتناب ازاین گونه توجیه ها درقدم هشتم بسیار مهم است. ما باید حساب کارى را که در حق ما شده است، از حساب کارى که در حق دیگران کرده ایم، جدا کنیم. ما توجیهات و عقایدمان را در مورد قربانى بودن کنار مى گذاریم. اغلب ما فکرمى کردیم که فقط به خودمان صدمه زده ایم، اما اگر بخواهیم اسم خودمان را هم درلیست منظور کنیم، آن را در انتهاى فهرست مى نویسیم. این قدم، یک مجموعه ازاقداماتى است که منجر به ترمیم خرابى هاى زندگى ما مى شود. قضاوت در مورد تقصیر دیگران، ما را آدمهاى بهترى نمى کند. آن چه که حال ما را بهتر مى کند، آزاد شدن از زیر بار گناه و تصفیه زندگى مان است. با نوشتن فهرست خود، دیگر نمى توانیم صدمه زدن به دیگران را انکار کنیم و اقرار مى کنیم که مستقیماً و یا بطور غیر مستقیم با اعمال، دروغ ها، وعدههاى توخالى و یا غفلتهاى مان دیگران را آزار داده ایم. ما فهرستمان را مى نویسیم و یا از قدم چهارم استفاده مى کنیم و هر اسم جدیدى که به فکرمان رسید به آن اضافه مى کنیم. با این فهرست، صادقانه روبرومى شویم وبا روشن بینى، تقصیرات خود را بررسى مى کنیم، تا تمایل به جبران خسارت در ما پدید آید. در بعضى از موارد ممکن است کسانى را که به آن ها بد کرده ایم نشناسیم. تمام کسانى که در دوران مصرف با آن ها در تماس بوده ایم در معرض خطر قرار داشته اند. بسیارى از اعضاء، در فهرست خود والدین، همسران، فرزندان، دوستان، عشاق، معتادان دیگر، آشنایان معمولى، همکاران، صاحب کاران، معلمین، صاحب خانه ها وغریبه ها را ذکر کرده اند. ما مى توانیم اسم خودمان را هم در این فهرست بیاوریم، زیرا در دوران مصرف به آهستگى مشغول نابودى خود نیز بوده ایم. براى جبران خسارت مالى بهتر است لیست جداگانه اى از افراد زیان دیده تهیه کنیم. درست مانند سایر قدمها، در این قدم هم باید دقیق باشیم. اکثر ما دررابطه با هدفى که ازنوشتن این فهرست داریم، بیشتر با کم و کسر روبرو مى شویم، تا با زیادى. در عین حال نمى توانیم تکمیل این قدم رابه خاطر عدم اطمینان در کامل بودن فهرستمان به تعویق اندازیم. ما هرگز کارمان تمام نمى شود. مشکل نهایى در به کارگیرى قدم هشتم، جدا کردن آن از قدم نهم است. تصور وتجسم جبران خسارت، مى تواند مانع عمده اى براى نوشتن فهرست و تمایل پیداکردن باشد. ما طورى این قدم را انجام مى دهیم که گویى قدم نهم وجود ندارد. ما حتى در مورد جبران خسارت فکر هم نمى کنیم و فقط توجه خود را دقیق بر روى آن چه قدم هشتم گفته است متمرکز مىکنیم  فهرستی تهیه کرده و تمایل پیدا کن مهمترین کارى که این قدم براى ما انجام مى دهداین است که ما را از دید و طرز تلقى تازه اى که کم کم در مورد خود و در رابطه با دیگران پیدا کرده ایم، آگاه مى کند. گوش دادن به تجربیات اعضاى دیگر در مورد این قدم، مطالب گنگى را که براى نوشتن این فهرست ممکن است با آن روبرو شویم برای مان روشن مى کند. همینطور راهنماهاى مان هم ممکن است تجربیات شان را در مورد کار کردن قدم هشتم با ما درمیان بگذارند و مطرح کردن سؤالات مان در جلسات نیز مى تواند ما را از موهبت وجدان گروه بهره مند کند. قدم هشتم، تحول بزرگى در زندگى اى که تحت تسلط احساس گناه و افسوس است ایجاد مى کند. آینده ما تغییر مى کند و دیگر لازم نیست از کسانى که به آن ها صدمه زده ایم دورى کنیم. در اثر برداشتن این قدم، آزادى تازه اى به ما داده مى شود که به انزواى مان خاتمه مى دهد. وقتى متوجه نیاز خود به بخشودگى مى شویم، بیشتر به بخشیدن تمایل پیدا مى کنیم. در این مرحله ما حداقل مى دانیم که دیگر عمداً باعث بدبختى دیگران نمى شویم. قدم هشتم، یک قدم عملى است و مانند بقیه قدمها سریعاً نتیجه مى دهد. اکنون مى توانیم با آزادى جبران خسارت خود را در قدم نهم آغاز کنیم.

قدم نهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما بطور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردى که اجراى این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند
این قدم را نباید پشت گوش انداخت. زیرا در غیر این صورت مثل این است که در برنامه خود جائى براى لغزش ذخیره کرده باشیم. به نظر مى رسد که غرور، ترس ،تعلل و کار امروز را به فردا افکندن، اغلب در این راه، موانع صعب العبورى هستند وسد راه پیشرفت و رشد مى شوند. مسئله مهم این است که کار را شروع کنیم و آماده پذیرش واکنشهاى کسانى که به آن ها صدمه زده ایم باشیم
و به بهترین وجهى که مى توانیم خسارتها را جبران کنیم. موقع شناسى، یکى از نکات مهم این قدم است. ما بایست در وقت مناسب جبران خسارت کنیم، جز در مواردى که انجام آن صدمات بیشترى به بار آورد. گاهى اوقات، در واقع نمى توانیم جبران خسارت کنیم، زیرا انجام این کار عملى وممکن نیست و در بعضى از شرایط ممکن است جبران خسارت، از حد توانایى ماخارج باشد. ما دریافتیم در مواردى که امکان تماس با شخص آزار دیده وجود نداشته باشد، تمایل مى تواند جاى اقدام و عمل را پر کند، اما هرگز نباید به
خاطرخجالت، ترس و تنبلى از تماس گرفتن خوددارى کنیم. ما مى خواهیم از زیر بار گناه خلاص شویم، اما نمى خواهیم بهاى آن را دیگران بپردازند. باید از به میان کشاندن پاى شخص ثالث یا رفقاى زمان مصرف که شاید مایل نباشند نامى از آن ها برده شود، خوددارى کنیم. ما حق نداریم و نیازى هم نیست که شخص دیگرى را به خطر اندازیم. در این گونه موارد غالباً لازم است ازدیگران طلب راهنمایى کنیم. توصیه مى کنیم مشکلات قانونى به وکلا سپرده شود و مشکلات مالى و پزشکى به متخصصین آن واگذار گردد. قسمتى از یادگیرى زندگى موفقیت آمیز آموختن این است که چه وقت احتیاج به کمک داریم. در برخى از روابط گذشته ما ممکن است هنوز مسائل حل نشده اى وجود داشته باشد. ما با جبران خسارت سهم خود را براى حل کردن این مسائل انجام مى دهیم. ما مى خواهیم از ادامه مخالفت و رنجش مداوم دورى کنیم. در بسیارى از موارد تنها کارى که از دستمان بر مى آید این است که به سراغ شخص مورد نظر خود برویم و بافروتنى، درک خطاهاى گذشته خود را از اودرخواست کنیم. بعضى از اوقات که دوستان قدیمى و خویشاوندان از کدورت خود دست برمى دارند، لحظات لذتبخشى است. تماس گرفتن با فردى که هنوز داغ دلش تازه است، مى تواند خطرناک باشد. در مواردى که جبران خسارت مستقیم براى ما یا دیگران خطرى به وجودآورد، جبران خسارت غیر مستقیم ممکن است ضرورت پیدا کند. ما به بهترین نحوى که مى توانیم جبران خسارت مى کنیم. ما سعى مى کنیم به یاد داشته باشیم که این کار را به خاطر خودمان انجام مى دهیم. به جاى احساس گناه و پشیمانى قبلى، احساس مى کنیم که از گذشته خود رها شده ایم. ما مى پذیریم که اعمال خودمان باعث به وجود آمدن دید و طرز تلقى منفى ما بوده است. قدم نهم به ما در مورد احساس گناهى که نسبت به خود داریم و به دیگران در مورد احساس خشمى که نسبت به ما دارند کمک مى کند. گاهى اوقات تنها جبران خسارتى که مى توانیم انجام دهیم، این است که پاک بمانیم. ما آن را به خودمان و عزیزانمان مدیونیم. ما دیگر به خاطر مصرفمان باعث آلودگى اجتماع خود نمى شویم. گاه تنها راه جبران خسارت، خدمت به جامعه است. ما اکنون درحال کمک به خود و سایر معتادان در مسیر بهبودى هستیم و این تلافى بزرگى در حق کل جامعه است. در جریان بهبودى، سلامت عقل به ما بازگردانده مى شود و قابلیت برقرارى رابطه هاى مثبت با دیگران، جزئى از این سلامتى است. ما اکنون کمتر مردم را تهدیدى براى امنیت خود مى دانیم. احساس امنیت واقعى، جاى درد جسمى وسردرگمى روحى را که در گذشته احساس مى کردیم گرفته است. ما با افرادى که به آن ها صدمه زده ایم با فروتنى و حوصله روبرو مى شویم. بسیارى از نزدیکان صمیمى ما ممکن است از پذیرش بهبودى ما به عنوان یک واقعیت اکراه داشته باشند. نباید فراموش کنیم که آن ها رنج و عذاب زیادى کشیده اند، اما معجزات هم به وقت خود بوقوع خواهند پیوست. بسیارى از ما که از خانواده هاى خود جدا شده بودیم، دوباره موفق شده ایم که روابط خود را با آن ها برقرار کنیم. به تدریج پذیرش تغییرات ما برای شان آسانتر مى شود. طول دوران پاکى ، خود بهترین مجاب کننده است. بردبارى، قسمت مهمى از بهبودى ماست. عشق بدون شرطی که تجربه مى کنیم، میل به زندگى را دوباره در ما شعله ور مى کند و هر حرکت مثبتى از جانب ما موقعیت غیر منتظرهاى را براى مان به وجود مى آورد. در جبران خسارت، ایمان و شجاعت فراوانى صرف مى شود که نتیجه آن رشد روحانى بیشتر است. ما در حال رهایى از زیر بار خرابی هاى گذشته مان هستیم و مى خواهیم حساب وکتاب زندگى مان را با تهیه مستمر ترازنامه قدم دهم همچنان درست نگاه داریم.

قدم دهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما به تهیه ترازنامه شخصى خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاً  بدان اقرار کردیم
قدم دهم، ما را از زیر بار خرابکارى هاى حال حاضرمان آزاد مى کند. اگر در مورد نقصهای مان حواس مان جمع نباشد، ما را به بنبستى مى کشانند که دیگر نمى توانیم از آن پاک بیرون بیاییم. یکى از اولین چیزهایى که در معتادان گمنام یاد مى گیریم، این است که اگرمصرف کنیم، بازنده میشویم و همین طور مى آموزیم که اگر بتوانیم از انجام کارهایى که باعث زجرمان مى شود، اجتناب کنیم، درد کمترى را تجربه خواهیم کرد. مفهوم ادامه روزانه ترازنامه شخصى، این است که ما عادت مى کنیم، خودمان، رفتارمان، دیدگاهمان و روابطمان را مورد بررسى قرار دهیم. ما بندگان عادتیم و در برابر طرز تفکر و واکنش هاى قدیمى خود آسیب پذیریم. بعضى اوقات به نظر مىرسد که ادامه مسیر قدیمى خود تخریبى، آسانتر از ورود به یک راه جدید و ظاهراً خطرناک است. ما دیگر مجبور نیستیم به دام الگوهاى قدیمى خود بیفتیم. ما امروز حق انتخاب داریم. قدم دهم مى تواند به ما کمک کند که مشکلات زندگى خود را حل کنیم واز
تکرار آن جلوگیرى کنیم. ما در طول روز اعمال خود را بررسى مى کنیم. برخى ازما در مورد احساسات خود نیز مطالبى مى نویسیم و چگونگى آن ها را تشریح کرده ونقشى را که ممکن است در به وجود آمدن این مشکلات داشته باشیم، بررسى مى کنیم. آیا به کسى زیان رسانده ایم؟ آیا لازم است بپذیریم که در اشتباه بوده ایم؟ اگر مشکلاتى وجود داشته باشد، سعى مى کنیم آن ها را حل
وفصل کنیم. اگر به این گونه مسائل رسیدگى نکنیم، خود به خود حادتر مى شوند. این قدم مى تواند خط دفاعى ما در مقابل دیوانگى قدیمى باشد. ما مى توانیم ازخود سؤال کنیم که آیا در حال افتادن به ورطه الگوهاى قدیمى خشم، رنجش و ترس نیستیم؟ آیا احساس نمى کنیم که بدام افتاده ایم؟ آیا خودمان را به دست خود به دردسر نمى اندازیم؟ آیا بیش از حد گرسنه، عصبانى، تنها و خسته نیستیم؟ آیا زیاد خودمان را جدى نمى گیریم؟ آیا باطن خود را با ظاهر دیگران مقایسه نمى کنیم؟ آیا از بیمارى جسمى رنج نمى بریم؟ جواب این سؤالات مى تواند به ما کمک کند که بتوانیم با مشکلات روزمرّه خود روبرو شویم. ما دیگر مجبور نیستیم با احساس خلاء درونى زندگى کنیم. بسیارى از نگرانى هاى بزرگ و مشکلات اساسى ما به خاطر بى تجربگى ما در زندگى کردن بدون
موادمخدر است. غالباً وقتى ازاعضاى قدیمى مى پرسیم که چه باید کرد؟ از سادگى جواب شان متعجب مى شویم. قدم دهم را مى توان سوپاپ دفع فشار خواند. ما این قدم را وقتى که کم و کیف مسائل روز هنوز از خاطرمان نرفته است، به کار مىگیریم. کارهایى را که کرده ایم مى نویسیم و سعى مىکنیم اعمال خود را توجیه نکنیم. ترازنامه را معمولاً پس ازپایان روز مى توان نوشت. اولین کارى که مى کنیم توقّف است! سپس با تأمل به خود اجازه مى دهیم که از موهبت فکر کردن بهرهمند شویم. اعمال، واکنشها و انگیزه هاى خود را بررسى مى کنیم. غالباً متوجه مى شویم که وضعمان به مراتب بهتر از آن است که احساسمان به ما مى گوید. قدم دهم به ما اجازه مى دهد اعمال خود را بررسى کرده و قبل از آن که وضع بدتر شود به خطاهاىمان اقرار کنیم. لازم است ازتوجیه اعمالمان، حذر کنیم. ما سریعاً به خطاهاى خود اقرار مى کنیم و آن ها را تشریح نمى کنیم. ما این قدم را به طور مستمر کار مى کنیم. قدم دهم، قدم پیشگیرى است. هرچه بیشتر این قدم را کار مى کنیم کمتر با قسمت تصحیحى آن سر و کار پیدا خواهیم کرد. این قدم ابزار بسیار خوبى براى اجتناب از بدبختى هائى است که ما بر سر خود مى آوریم. ما احساسات، عواطف، هوسها و اعمال خود را زیر نظر مى گیریم. به طورمرتب، مراقب خود هستیم و بدین ترتیب مى توانیم از تکرار اعمالى که باعث بد شدن حال مان مى شوند، خوددارى کنیم. حتى در اوقاتى که حال مان خوبست و همه چیز بر وفق مراد است نیز به این قدم نیازمندیم. احساس خوب، براى ما چیز تازهاى است و باید قدر آن را بدانیم. در وقت بدى اوضاع، مى توانیم چیزهایى که در وقت خوبى اوضاع کاربرد داشته اند را امتحان کنیم. ما، حق داشتن حال خوب را داریم. ما، حق انتخاب داریم. دوران خوش، دام و تله هم مى تواند باشد و این خطر وجود دارد که
فراموش کنیم. پاکى، اولویت اول ماست. براى ما مفهوم بهبودى به مراتب بیشتر از فقط خوشى است. لازم است به خاطر داشته باشیم که همه اشتباه مى کنند. ما، هرگز کامل نمى شویم، اما با استفاده از قدم دهم مى توانیم خودمان را بپذیریم. ما با ادامه
ترازنامه شخصى خود، هم اکنون و در همین جا، از خود و از گذشته خود رها مى شویم. ما دیگر موجودیت خود را توجیه نمى کنیم. این قدم، به ما امکان مى دهدکه خودمان باشیم.

قدم یازدهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه آگاهانه خود با خداوند، بدانگونه که او را درک مى کردیم شده و فقط جویاى آگاهى از اراده او براى خود و قدرت اجرایش شدیم
ده قدم اول، زمینه را براى ارتقاء رابطه آگاهانه ما با خداوندى که خود درک مى کنیم فراهم کرده است و زیربناى دسترسى به اهداف مثبت دیرینه ما مى باشد. پس از رسیدن به این مرحله از برنامه روحانى مان که در اثر تمرین ده
قدم اول حاصل شده است، اکثر ما میل به دعا و مراقبه را پیدا مىکنیم. حالت روحانى ما، اساس اصلى بهبودى موفقیت آمیزى است که رشد نامحدودى را با خود به ارمغان مى آورد.بسیارى از ما وقتى به قدم یازدهم مى رسیم، شروع به فهم واقعى بهبودى مى کنیم. در قدم یازدهم، زندگى مفهوم عمیقترى پیدا مى کند. ما با تسلیم زمام امور، قدرت به مراتب بیشترى پیدا مى کنیم. ماهیت اعتقادات ما، تعیین کننده روش دعا و مراقبه ما خواهد بود. فقط باید مطمئن شویم که نظام اعتقادى ما برای مان کار مى کند. در بهبودى، نتایج مهم است. همان طور که قبلاً گفته شد، به محض این که ما وارد برنامه معتادان گمنام شدیم و خود را تسلیم بیماری خود کردیم، گویى تمام دعاهاىمان مستجاب
شدند. رابطه آگاهانه ایکه در این قدم توصیف شده، نتیجه مستقیم زندگى کردن قدمهاست. ما از این قدم براى ارتقاء و نگهدارى از حالت روحانى خود استفاده مى کنیم.
در آغاز، وقتى ما به این برنامه آمدیم، از یک نیروى برتر کمکى دریافت کردیم که جریان آن، با تسلیم ما به این برنامه، به حرکت درآمد. مقصود از قدم یازدهم این است که آگاهى ما از این قدرت، افزایش پیدا کند و توانایى خود را براى استفاده ازاین منبع قدرت، در زندگى جدیدمان افزایش دهیم.ما هر چه بیشتر با دعا و مراقبه رابطه آگاهانه مان را با خداى خود گسترش دهیم، آسانترمى توانیم بگوییم باشد که اراده تو انجام شود نه اراده ما در وقت نیازمى توانیم از خدا طلب کمک کنیم، تا زندگى مان بهتر شود. صحبتهایى که بعضى ازمردم درباره تجربه های شان از مراقبه یا عقاید مذهبى شخصى خود مى کنند، همیشه در مورد همه ما صادق نیست. برنامه ما یک برنامه روحانى است نه مذهبى. تا زمان رسیدن به قدم یازدهم، نواقص شخصیتى که باعث گرفتاری هاى سابق بوده اند، به کمک ده قدم قبلى، مورد توجه قرار گرفته اند. تجسم تصویرى که ما از کسى که آرزوى بودنش را داریم، فقط نگاهى گذرا به اراده خداوند براى ماست. دید ما آن قدر محدود است که فقط مى توانیم به امیال و نیازهاى آنى خود توجه کنیم. ما خیلى آسان مى توانیم دوباره گرفتار عادات سابق خود شویم. براى تضمین بهبودى و رشد خود، باید بیاموزیم که زندگى مان را بر مبناى یک روال روحانى معقول ادامه دهیم. خداوند، هیچ وقت به زور به کسى لطف نمى کند، اما اگر از اوبخواهیم، به ما کمک خواهد کرد. با آنکه ما معمولاً احساس مى کنیم که چیزى در ما سریعاً تغییر کرده است، اما مدتى طول مى کشد تا متوجه تغییرات زندگى خود بشویم. وقتى نهایتاً از انگیزه هاى خودخواهانه خود دست برداریم، با آرامشى که هرگزتصور آن را هم نکرده ایم، آشنا خواهیم شد. اخلاقیات وقتى تحمیلى باشد، آن قدرتى را که ما در صورت انتخاب زندگى روحانى، پیدا مى کنیم، ندارد. بیشتر ما وقتى حالمان خوب نیست دعا مىکنیم و به مرور مى آموزیم که اگر همیشه دعاکنیم، حالمان کمتر خراب می شود و اگربشود، شدت کمترى خواهد داشت. خارج از انجمن معتادان گمنام، گروههاى مختلفى وجود دارد که مراقبه
مى کنند، تقریباً همگى این گروهها به مذهب و یا فلسفه خاصى تعلّق دارند و تأیید هر یک از آن ها بر خلاف سنتهاى ماست و همچنین حقوق فرد را در انتخاب یک خداى قابل قبول براى خود، محدود مى کند. مراقبه، به ما امکان مى دهد که به میل خود درعالم روحانى ترقى کنیم. بعضى از چیزهایى که در گذشته براى ما کارى از پیش نبرده اند، ممکن است امروز مفید واقع شوند. ما به هر روز با یک دید تازه و فکر باز نگاه مى کنیم. ما مى دانیم که اگر براى خواست خدا دعا کنیم، بهترین نتیجه ممکن را بدون در نظر گرفتن این که خودمان چه فکرى مى کنیم، خواهیم گرفت. این دانش، بر مبناى اعتقادات و تجربیات ما به عنوان معتادان در حال بهبودى استوار است. دعا، در میان گذاشتن مسائلمان با نیروى برتر است. بعضى وقت ها که دعا مى کنیم، اتفاق خارقالعادهاى مى افتد و ما وسایل، راهها و انرژى انجام کارهایى
راپیدا مى کنیم که فراتر از ظرفیتمان است. دعا و تسلیم روزانه، قدرت نامحدودى به ما مى دهد، به شرط این که ایمانمان را حفظ و تمدید کنیم. براى بعضى، دعا کردن درخواست کمک از خدا و مراقبه، به انتظار جواب نشستن است. ما مى آموزیم که در مورد تقاضاى چیزهاى خاص به هنگام دعا، بسیار مراقب باشیم. ما دعا مى کنیم که خدا اراده خود را به ما نشان دهد و در انجام آن ما را یارى کند.در بعضى از موارد او اراده خود را آن چنان به وضوح آشکار مى کند که ما هیچ مشکلى در تشخیص آن نداریم، اما در موارد دیگر، نفس ما آن قدر در خودمحورى غرق است که اراده خداوند را براى خود بدون مقاومت و تسلیم مجدد نمى پذیریم. در صورتى که براى رهایى از زیر سلطه عوامل منحرف کننده دعا کنیم،کیفیت دعای مان معمولاً بهتر خواهد شد و ما مى توانیم تفاوت آن را حس کنیم. دعاکردن به تمرین نیاز دارد و باید به خاطر
داشت که افراد ماهر، متبحر به دنیا نیامده اند وبراى مهارت خود زحمات زیادى کشیده اند. ما از راه دعا، جویاى رابطه آگاهانه باخداوند خود مى شویم و با مراقبه این رابطه را برقرار کرده و به کمک قدم یازدهم ازآن نگهدارى مى کنیم.
قبل از آمدن به معتادان گمنام، عدهاى از ما مذاهب و مکاتب مراقبه مختلفى را تجربه کرده بودیم، این روشها بعضى از ما را کاملاً گیج و سرگردان کرده بودند. ما مطمئن بودیم که خدا مى خواهد که ما براى ارتقاء به مراحل والاترى از آگاهى، ازموادمخدر استفاده کنیم. بسیارى از ما در اثر این عملکرد، کارمان به جاهاى باریک کشیده شد، اما هرگز به ذهن مان خطور نکرد که اثرات مخرب اعتیاد سرمنشاء تمام مشکلات ماست و ما هر راهى را که کمترین نور امیدى در آن بود، تا انتها دنبال مى کردیم. در سکوت لحظات مراقبه، اراده خدا بر ما روشن مى شود. ساکت کردن افکار از طریق مراقبه آرامش درونى خاصى را به همراه مى آورد و ما را با خداوندى که در درون ماست مرتبط مى سازد. دلیل اصلى مراقبه، این است که بدون فکر آرام، ارتباط با خدا، حتّى اگر محال هم نباشد، بسیار مشکل است . لازم است افکارهمیشه مشغول معمولى، ساکت شوند تا بتوانیم پیشرفت کنیم. بنابراین هدف تمرینات مقدماتى ما، ساکت کردن فکر است و باید بگذاریم افکارى که به مغزمان راه مىیابند به مرگ طبیعى از بین بروند. وقتى قسمت مراقبه قدم یازدهم براى مان به صورت یک واقعیت درآید، به مرور از افکار خود فارغ مى شویم. توازن عاطفى، یکى از اولین نتایج مراقبه است و تجربه ما به خوبى آن را نشان مى دهد. بعضى از ما شکست خورده به این برنامه آمدیم و مدتى دور و برانجمن پرسه مى زدیم، با این فکر که فقط مىتوان راه نجات و خدا را در فرقه هاى مختلف مذهبى پیدا کرد، بسیار آسان است که بر فراز ابرهاى پر شورو
شوق مذهبى به پرواز درآییم و دوباره از در بیرون زده و فراموش کنیم که معتادیم و بیمارى لاعلاجى داریم.مى گویند در صورتى مراقبه ارزش دارد که بتوانیم نتیجه آن را در زندگى روزمره خود ببینیم، واقعیتى که در قدم یازدهم به وضوح مشخص شده است، « آگاهى ازخواست او براى خود و قدرت اجرایش مىباشد » براى آن عده از ما که دعا نمى کنند، تنها راه برداشتن این قدم، مراقبه است.ما دعا مى کنیم، چون به ما آرامش مى دهد و اعتماد به نفس و شهامت را به ما بازمى گرداند و به ما کمک مى کند که زندگى مان خالى از بى اعتمادى و ترس باشد. وقتى انگیزه هاى خودخواهانه خود را کنار بگذاریم و طلب راهنمایى کنیم، صلح وآرامش را احساس مى کنیم. ما شروع به تجربه همدلى و درک دیگران می
کنیم، چیزی که قبل از کارکردن این قدم، براى ما ممکن نبود. همان طور که جویاى ارتباط شخصى خود با خداى خود مى شویم شروع به شکفتن مى کنیم، درست مانند غنچه اى که زیر نور آفتاب آغاز به شکفتن مى کند. به مرور متوجه مى شویم که عشق خداوندى همیشه حى و حاضر و فقط منتظر پذیرش ما بوده است. ما حرکت خود را مىکنیم و برکتى را که هر روز به رایگان به ما داده مى شود، مى پذیریم و درمى یابیم که اتکّا به خداوند کمکم راحتتر مى شود. در اوایل ورود به این برنامه، ما معمولاً خیلى از چیزهاى را که ظاهراً خواسته ها و نیازهاى مهمى به نظر مى رسند، از خدا مى خواهیم، اما در اثر رشد معنوى وارتباط با نیروى برترمان به مرور متوجه مى شویم تا وقتى که به نیازهاى روحانى خود پاسخ دهیم، مشکلات زندگى تا حد قابل تحملى تخفیف پیدا مى کنند. وقتى فراموش کنیم که قدرت واقعى مان از کجا سرچشمه مى گیرد، به فوریت گرفتار همان الگوهاى فکرى و حرکاتى که کارمان را به این برنامه کشانده اند، مى شویم. به مرورتعریف جدیدى از ایمان و درک پیدا مىکنیم و به مرحلهاى مى رسیم که مى بینیم بزرگترین نیازمان، آگاهى از خواست خدا براى خود و قدرت اجراى آن مى باشد. ما خواهیم توانست چیزهایى را که شخصاً ترجیح مى دهیم کنار بگذاریم، زیرا متوجه مى شویم که خواست خدا براى ما از همان چیزهایى تشکیل شده که بیش ازهر چیز دیگرى، براى مان با ارزش است. به مرور اراده خداوند براى مان تبدیل به خواسته واقعى خودمان مى شود. این حالت، حسی است و ممکن نیست که بتوانیم آن را با کلمات، درست تشریح کنیم. به مرور آمادگى پیدا مى کنیم که بگذاریم دیگران خودشان باشند و دیگر احتیاج نداریم در مورد آن ها قضاوت کنیم. خواسته دخالت در هر امرى، ضرورت خود را ازدست مى دهد و ما که قبلاً نمى توانستیم مفهوم پذیرش را درک کنیم، امروز با آن آشنا شده ایم. در طول روز هر چه پیش آید فرقى نمى کند و ما مى دانیم که خدا هر آن چه را که براى سلامت روحانى لازم داریم، در اختیارمان گذارده است. براى ما اقرار به عجزآسان است، زیرا خدا به اندازه کافى قدرت دارد که براى پاک ماندن و بهره مندى از رشد روحانى به ما کمک کند. خداوند به ما کمک مى کند که حساب و کتاب خود را مرتّب کنیم. به مرور تشخیص واقعیت براى مان آسانتر مى شود. از طریق تماس مداوم با نیروى برترمان، جوابهایى را که بدان نیاز داریم، مى گیریم. ما قدرت انجام کارهایى را پیدا مى کنیم که زمانى انجام شان براى مان ممکن نبود. ما به عقاید دیگران احترام مى گذاریم. ما شما را تشویق مى کنیم که مطابق اعتقادات خود جویاى راهنمایى و کسب نیرو شوید. ما از بابت این قدم سپاسگزاریم، زیرا شروع به دریافت چیزهایى مى کنیم که به صلاح ماست. بعضى وقتها، ما براى رسیدن به خواسته هاى خود، دعاهائى کردیم که پس از مستجاب شدن، باعث گرفتاری مان شده اند. ما گاه براى رسیدن به چیزى دعا مى کردیم، اما پس از دریافت آن چون نمى توانستیم از
عهده آن برآییم مجبورمى شدیم دعا کنیم که خدا دوباره آن را از ما پس بگیرد. پس از آن که متوجه قدرت دعا و مسئولیتى که به همراه آن است شدیم، خواهیم توانست از قدم یازدهم به عنوان یک راهنما در برنامه روزانه مان
استفاده کنیم. ما دعا کردن را براى آن چه که خدا براى مان مى خواهد آغاز مى کنیم. بدین ترتیب فقط چیزهایى را دریافت مى کنیم که ظرفیتش را داریم و مى توانیم با آن ها روبروشویم، زیرا خداوند ما را براى انجام آن آماده مى کند. بعضى از ما به زبان ساده مراتب قدردانى خود را به پاس موهبت هاى خداوندى ابراز مى کنیم. در حالت تسلیم و فروتنى، این قدم را مرتباً تکرار مى کنیم تا هدیه دانش و قدرت را از خدایى که خود درک کرده ایم، دریافت کنیم. قدم دهم، اشتباهات روزمرّه را جبران مى کند، تا بتوانیم قدم یازدهم را کار کنیم. بدون انجام این قدم، احتمال زیادى براى رسیدن به یک بیدارى روحانى وجود ندارد و رعایت اصول روحانى در زندگى مان میسر نخواهد شد و همچنین پیام مؤثّرى براى جذب دیگران به بهبودى نخواهیم داشت. طبق اصلى روحانى، ما باید براى نگه داشتن آن چه که در معتادان گمنام به ما داده شده است، آن را به دیگران بدهیم. وقتى که ما براى پاک ماندن دیگران، به آن ها کمک مىکنیم، از منافع ثروت روحانى خود بهره مند مى شویم. ما باید به رایگان و با سپاس آن چه را که به رایگان و با سپاس به ما داده شده است را به دیگران بدهیم

قدم دوازدهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

با بیدارى روحانى حاصل از برداشتن این قدمها، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگى خود به اجرا درآوریم
خرابى هاى زندگى گذشته ما باعث شد که به معتادان گمنام بیاییم و تنها انتظارى که نداشتیم بیدارى روحانى بود، ما فقط و فقط مى خواستیم که دیگر درد نکشیم. قدمها، ما را به طرف یک بیدارى روحانى هدایت مى کنند. این بیدارى،
باتغییراتى که در زندگى ما پدید مى آید به وضوح قابل رؤیت است. تغییرات پیش آمده، به ما امکان بهترى مى دهند که بتوانیم اصول روحانى را در زندگى خود پیاده کنیم و پیام بهبودى و امید را به معتادى که هنوز در عذاب است برسانیم. در صورتى که ما اصول پیام خود را در زندگى رعایت نکنیم، پیاممان بى معنا خواهد بود. وقتى ما مطابق اصول برنامه زندگى مى کنیم، اعمال و زندگى ما به مراتب بیشتر از کلمات و نشریاتمان به آن معنا مى دهد.
اگرچه پدیده بیدارى روحانى، به صور گوناگونى در شخصیت هاى مختلف انجمن ما نمایان مى شود. لیکن بیدارى هاى روحانى جنبه هاى مشترکى نیز دارند که شامل از میان رفتن احساس تنهایى و به وجود آمدن جهت و مسیر در زندگى است، بسیارى از ما معتقدیم که اگر بیدارى روحانى با افزایش آرامش فکرى و توجه به مسایل دیگران همراه نباشد، هیچ مفهومى ندارد. براى حفظ و نگهدارى آرامش فکرى خود سعى مى کنیم که در زمان حال زندگى کنیم. آن عده از ما که این قدمها را به بهترین وجه ممکن کار کرده ایم، نتایج خوبى بدست آورده ایم. ما اعتقاد داریم که این نتایج، اثر مستقیم زندگى بر طبق اصول این برنامه است. از همان وقتى که خیالمان از بابت اعتیاد راحت مى شود، خطر در دست گرفتن اختیار زندگى، دوباره ما را تهدید مىکند و درد و رنجى را که کشیده ایم، فراموش مى کنیم. در دوران مصرف، اختیار زندگى ما در دست بیمارى مان بود. هنوز هم این بیمارى آماده و منتظر است که دوباره بر ما غلبه کند. ما به سرعت فراموش مى کنیم که تمام کوشش هاى گذشته ما براى کنترل زندگى، با شکست مواجه شده بود. در این مرحله، اکثر ما متوجه مى شویم که تنها راه ممکن براى حفظ هدیه اى که به ما داده شده، این است که آن را با معتادانى که هنوز در عذابند در میان بگذاریم. این کار، بهترین راه براى جلوگیرى از لغزش و شکنجه ایست که در صورت بازگشت به مصرف در انتظارمان است. ما اسم این کار را رساندن پیام مى گذاریم و آن را به چند طریق مختلف انجام مى دهیم. ما ،NA در قدم دوازدهم، با رعایت اصول روحانى رساندن پیام بهبودى هم مىتواند NA موفّق به حفظ پاکى خود مىشویم. حتّى عضو یک روزه انجمن این پیام را به معتاد دیگرى برساند و نشان دهد که این برنامه کارآیى دارد. وقتى پیام خود را با تازه واردى در میان مى گذاریم، مىتوانیم از نیروى برتر خود بخواهیم که از ما به عنوان یک وسیله روحانى استفاده کند، اما پای مان را
جاى پاى او نمى گذاریم. ما اکثراً در موقع رساندن پیام به تازه واردان، از یک معتاد در حال بهبودى دیگر مدد مى گیریم. پاسخ به درخواست کمک، براى ما یک افتخار است. ما که در سیاه چال نومیدى گرفتار بوده ایم، از این که مى توانیم به بهبودى دیگران کمک کنیم، در خود احساس خوشبختى مى کنیم. ما به تازه واردان کمک مى کنیم که اصول معتادان گمنام را بیاموزند. سعى ما دراین است که حس کنند قدم شان روى چشم ماست و متوجه شوند که این برنامه چه مزایایى برای شان در بردارد. ما تجربه، نیرو و امید خود را با آن ها در میان مى گذاریم ودر هر فرصتى که امکان داشته باشد، تازه واردان را به جلسات همراهى مى کنیم. قاعده کلى انجام قدم دوازدهم به طور دقیق، خدمت همراه با از خود
گذشتگی است . ما بهبودى مان را مدیون خدایى هستیم که خود درک مى کنیم. اکنون خود را دراختیار او مىگذاریم تا از ما به عنوان وسیله اى براى بهبودى خواستاران آن استفاده کند. اکثر ما مى آموزیم که پیاممان را فقط به آن کسانى
برسانیم که درخواست کمک مىکنند. گاه تنها چیزى که مى تواند یک معتاد دردمند را در قبول کمک تشویق کند شاهد زنده است. ممکن است یک معتاد در عذاب باشد، اما تمایل به درخواست کمک نداشته باشد، در اینگونه مواقع مى توانیم خود را در دسترس او قرار دهیم تا اگر درخواست کمک کرد یک نفر در دسترس باشد. یادگیرى کمک به دیگران، یکى از فوائد برنامه معتادان گمنام است. به کارگیرى دوازده قدم، به صورت قابل ملاحظه اى ما را از خوارى و نومیدى بیرون آورده و وسیله دست نیروى برترمان مى کند. به ما قابلیتى داده مى شود که مىتوانیم در جایى که از دست هیچ کس دیگر، کارى ساخته نیست، به هم نوع معتاد خود کمک کنیم. اینگونه اتفّاقات را همه روزه در میان خود مىبینیم. این تغییرات معجزه آسا نمایانگر بیدارى روحانى است. تجربه شخصى خود را در مورد چگونگى گذشته مان با دیگران در میان مى گذاریم و با آن که وسوسه پند و اندرز دادن در ما شدید است، اما مى دانیم که در صورت انجام آن، احترام خود را در میان تازه واردان ازدست مىدهیم. پند و اندرز، پیام ما را تار و غبار آلود مى کند، پیامى که در ما تاثیرمى گذارد، یک پیام ساده و صادقانه بهبودى از اعتیاد است. ما در جلسات شرکت مى کنیم و خود را براى خدمت در اختیار انجمن قرارمى دهیم. ما با سپاس و به رایگان، وقت، خدمات و آن چه را که در این انجمن یافته ایم، تقدیم مى کنیم. خدمتى که در معتادان گمنام، از آن صحبت مى کنیم، هدف اصلى تمام گروه هاى ما است. مفهوم کار خدماتى، رسانیدن پیام به معتادى است که هنوز در عذاب مى باشد. ما هر چه مشتاقانه تر زحمت بکشیم و بیشترخدمت کنیم، بیدارى روحانى پربارترى خواهیم داشت.
اولین راه رساندن پیام، که نیاز به گفتگو و توضیح ندارد رفتار ماست. کسانى که ما را به عنوان افرادى گمراه، وحشتزده و منزوى مى شناخته اند، وقتى ما را در خیابان مى بینند متوجه مى شوند که ترس از وجود ما گریخته است و ما به مرور در حال بازگشت به زندگى هستیم. وقتى که راه NA را پیدا مى کنیم، در زندگى جدیدمان دیگر جایى براى بى حوصلگى و تن آسایى وجود نخواهد داشت. ما پاک مى مانیم و رعایت اصول روحانى را در زندگى مان شروع مى کنیم و از اصولى چون امید، تسلیم، پذیرش، صداقت، روشن بینى، تمایل، ایمان، تحمل، صبر، فروتنى، عشق بدون شرط، سخاوت و مهربانی بهره مى گیریم. به همان نسبتى که بهبودى ما پیش مى رود اصول روحانى، تمامى قسمتهاى دیگر زندگى ما را نیز در برخواهد گرفت. ما سعى مى کنیم که هم اکنون و همین جا بر طبق اصول این برنامه زندگى کنیم. هم زمان با شروع یادگیرى زندگى بر اساس اصول بهبودى، احساس شادى وشعف در ما پدید مىآید. وقتى ما مى بینیم کسى که دو روز پاکى دارد به فردىکه یکروز پاک است مى گوید یک معتاد وقتى که تنهاست براى خود رفیق نابابى است در خود احساس سرور مى کنیم وقتى مى بینیم کسى که قبلاً نفسش بالانمى آمد حالا به معتادان دیگر کمک مى کند و قادر است در حین صحبت، عبارات لازم را براى رساندن پیام بهبودى، پیدا کند، احساس خوشحالى مى کنیم. ما احساس مى کنیم که زندگىمان ارزش پیدا کرده است. از لحاظ روحانى، تر وتازه شده ایم و بسیار خوشحالیم که زنده ایم. در دوران
مصرف، زندگى مان تبدیل به تمرین تنازع بقا شده بود. ما اکنون به جاى تنازع بقا، بیشتر زندگى مىکنیم. ما متوجه شده ایم که در زندگى مان الویت پاک ماندن در مرحله اول و قبل از هر چیز دیگرى است. ما اکنون قادریم از زندگى خود لذّت ببریم. پاک ماندن رادوست داریم و از رساندن پیام بهبودى به معتادان دردمند دیگر، به شوق مى آییم. اکنون متوجه شده ایم که رفتن به جلسات واقعاً کار مى کند. به کارگیرى اصول روحانى در زندگى روزانه، باعث مى شود که ما دید تازهاى
نسبت به خود پیدا کنیم. صداقت، فروتنى و روشن بینى به ما کمک مى کند که با دیگران منصف باشیم. تصمیماتى که مى گیریم با بردباری خواهد بود و ما مى آموزیم که براى خودمان احترام قائل شویم. درسهائى که در دوران بهبودى مى گیریم گاه تلخ و دردآور است. کمک به دیگران و قابلیت مشارکت در مورد این درس ها با سایر اعضاى معتادان گمنام،
باعث مى شود که ازموهبت احترام به خود برخوردار شویم. ما نمى توانیم از درد کشیدن معتادان جلوگیرى کنیم، اما مى توانیم پیام امیدى را که معتادان در حال بهبودى به ما داده اند، به این دردمندان برسانیم و اصول بهبودى را، به همان صورتى که در زندگى خودمان به کار گرفته ایم، با آن ها به مشارکت بگذاریم. همان طور که ما به یکدیگرکمک مىکنیم، خداوند هم به ما کمک مى کند. زندگى مفهوم تازهاى پیدا کرده واحساس ارزش در ما پدید مى آید. از لحاظ روحانى، تر و تازه شده و از زنده بودن خود احساس رضایت مى کنیم. قسمتى از بیدارى روحانى ما درک تازه اى است که از نیروى برترمان پیدا مى کنیم و این نتیجه مستقیم مشارکت در بهبودى معتادان دیگر است. آرى، ما دورنماى امیدیم. ما نمونه هاى مشخص کارآیى این برنامه هستیم. شادى ما ازپاک زندگى کردن، جاذبه اى براى معتاد در حال عذاب است. ما بهبود پیدا مىکنیم تا پاک و خوشحال زندگى کنیم. به NA خوش آمدید دراینجا قدمها به پایان نمى رسند، قدمها، یک شروع تازه اند

ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮد ؟"معتادان گمنام"

برنامه خودتان را با برداشتن قدم اول که در فصل گذشته تحت عنوان چگونگى عملکرد از نظر گذشت آغاز کنید. وقتى که ما از ته دل عجز خود را در مقابل اعتیادمان کاملاً مسلّم بدانیم، قدم بسیار بزرگى در راه بهبودى خود برداشته ایم. بسیارى از ما در این مرحله هنوز کاملاً از راههاى گریز خود دست برنداشته بودیم، اما شما این فرصت را از دست ندهید و تا آن جا که ممکن است از اول کار را درست انجام دهید و سپس قدم دوم را بردارید و به همین ترتیب بقیه قدمها را دنبال کنید. شما به مرور این برنامه را شخصاً درک خواهید کرد. اگر شما در بیمارستان، زندان، مرکز بازپرورى و یا امثال آن هستید و در حال حاضر مصرف را قطع کرده اید، میتوانید این روال زندگى را با خیال راحت آزمایش کنید. پس از مرخّص شدن، برنامه روزانه خودتان را ادامه دهید و با یک عضو معتادان گمنام تماس بگیرید. شما میتوانید از طریق نامه نگارى، تلفن و یاحضوراً این کار را انجام دهید، اما از همه بهتر این است که به جلسات ما بیائید تاجواب بعضى از مسائلى که هم اکنون آزارتان مىدهد را پیدا کنید. در صورتى که شما درمراکز یاد شده نیستید ، بازهم این مطالب در موردتان صدق می کند. امروز را قطع مصرف کنید. بسیارى از ما میتوانیم قطع مصرف را که به مدت طولانى غیر ممکن به نظر مى رسد، به مدت هشت تا دوازده ساعت انجام دهیم. در صورتى که وسوسه و اجبار شدید باشد، هر پنج دقیقه خوددارى از مصرف را تمدید کنید. دقایق به ساعتها و ساعتها به روزها تبدیل میشوند و شما به تدریج کمر عادت را میشکنید و قدرى آرامش فکر پیدا میکنید.معجزه واقعى زمانى است که متوجه شوید نیاز به موادمخدر به طریقى برطرف شده و شما مصرف را قطع و شروع به زندگى کرده اید.قطع مصرف، اولین قدم ما در راه بهبودى است. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که با جسم و فکر آلوده به موادمخدر، این برنامه برایمان نتیجه اى داشته باشد. ما میتوانیم این کار را در هر جائى انجام دهیم، حتى در زندان و یا جاهاى مشابه. فرقى نمیکند که چطور آن را انجام میدهیم، آیا به بیمارستان میرویم و یا بدون دارو ترک میکنیم و خمارى مىکشیم. مسئله مهم پاک شدن است.
آشنایى پیدا کردن و پرورش مفهوم خداوندى که براى خودمان قابل درک باشد، مسئله ایست که خودمان میتوانیم آن را دنبال کنیم. براى بهبود طرز تلقى و دید خودنیز میتوانیم از قدمهاى این برنامه بهره بردارى کنیم. باید به خاطر داشت که فکربکر خودمان باعث به وجود آمدن مشکلات مان شده است. ما متوجه میشویم که باید تغییر کنیم. بیمارى ما، فراتر از فقط مصرف موادمخدر بوده است، بنابراین بهبودیمان نیز فقط در پرهیز از موادمخدر خلاصه نمیشود. بهبودى، یک تغییرعملى و مداوم در عقاید و دیدگاههاى ما در زندگى است. توانائى رویاروئى با مشکلات، از ملزومات پاک ماندن است. اگر ما در گذشته مشکلاتى داشته ایم به احتمال زیاد تنها پرهیز از موادمخدر نمیتواند آن ها را حل کند. احساس گناه و نگرانى، میتواند ما را از زندگى در زمان حال باز دارد. انکار بیمارى وگریزگاه هاى دیگر ما را همچنان بیمار نگاه میدارد. بسیارى از ما
احساس میکنیم که بدون موادمخدر هرگز ممکن نیست بتوانیم خوشحال زندگى کنیم. ما از ترسها ودیوانگی هاى خود رنج میبریم و احساس میکنیم که خلاصى از مصرف ممکن نیست. شاید از این بترسیم که در صورت پاک شدن، دوستانمان طردمان کنند.اینگونه احساسات براى معتادان خواستار بهبودى کاملاً طبیعى است. شاید ما ازحساسیت بیش از حد غرورمان در عذاب باشیم. تنهائى، افسوس و ترس ازعادىترین بهانه هاى ادامه مصرف میباشند.ناصادقى، کوته بینى، عدم تمایل، سه دشمن بزرگ و اصلى ما هستند و خودمحورى، ریشه اصلى بیمارى ماست. ما آموخته ایم که اعتقادات و عادتهاى قدیم هیچ کمکى براى پاک ماندن و زندگى بهتر به ما نمیکنند. در صورتى که ما دچار رکود شویم و همچنان به از
خود راضى بودن مزمن و کشنده خود ادامه دهیم، به نوعى، تسلیم عوارض بیماریمان شده ایم. یکى از مشکلات ما این است که آموختهایم تغییر دادن دیدمان نسبت به واقعیات، به مراتب آسانتر از تغییر دادن واقعیات است. ما باید از این طرز تفکر قدیمى دست برداریم. ما باید با این حقیقت روبرو شویم که زندگى و واقعیات چه ما بخواهیم و چه نخواهیم بجلو میروند. ما فقط میتوانیم طریقه واکنشهاىمان و همچنین دیدى راکه نسبت به خود داریم تغییر دهیم. ما باید بپذیریم که تغییرات تدریجاً پدید می آیند و بهبودى، یک جریان مداوم و استمرارى است. در طول حداقل نود روز اول بهبودى، شرکت در جلسات بطور روزمره عقیده بسیار خوبى است. ما معتادان وقتى میبینیم دیگران هم مشکلات گذشته و حال ما را داشته اند، احساس مخصوصى پیدا میکنیم. در آغاز، بجز شرکت در جلسات،کار چندان مهم دیگرى نمیتوان انجام داد. شاید ما نتوانیم حتّى یک کلام، یک نفر ویا فکرى را از اولین جلسه خود بخاطر بیاوریم، اما به وقت خودخواهیم توانست با آرامش از فضاى بهبودى لذّت ببریم. شرکت در جلسات به بهبودى ما استحکام میبخشد. در آغاز ممکن است به خاطر غریب بودن قدرىاحساس ترس کنیم. بعضى از ما فکر میکنیم که به جلسات احتیاجى نداریم، اما بهر حال در وقت ناراحتى به جلسات میرویم و حالمان بهتر میشود. جلسات ما را با گذشته خود در تماس نگاه میدارد، اما مهمتر از آن به ما نشان میدهد که در بهبودی به چه جایگاهی میتوانیم برسیم. با شرکت مرتّب در جلسات، به مرور به ارزش صحبت با معتادان دیگرى که مشکلات و اهداف مشترکى با ما دارند، پى میبریم. ما میبایست دریچه قلب خود را باز کنیم و محبت و درکى را که تشنه آنیم، بپذیریم تا تغییر کنیم. وقتى ما با این انجمن و اصول آن خوب آشنا شویم و این اصول را به مرحله اجرا درآوریم، رشدمان آغاز میگردد. ما سعى خود را در مورد بدیهی ترین مشکلات خود بکار برده و از بقیه آن ها در میگذریم. ما کارهائى که در مقابلمان هستند را انجام میدهیم و همینطور که به جلو میرویم موقعیتهاى تازه اى براى اصلاح و بهتر شدن
برایمان پیش خواهد آمد. در این راه دوستان تازه ما در انجمن، به ما کمک خواهند کرد. کوشش مشترک ما، بهبودى است. ما با پاکى و در کنار هم با دنیا روبرو میشویم و دیگر مجبور نیستیم احساس کنیم که در بنبستى به تله افتاده ایم و سرنوشتمان در دست پیش آمدها وموقعیتها است. داشتن دوستانى که سرنوشت ما برایشان اهمیت داشته باشد، مسئله بسیار مهمى است. ما جاى خود را در انجمن باز میکنیم و به گروهى که جلسات آن ما را در بهبودى کمک کند میپیوندیم. ما آنقدر در زندگى گذشته خود غیر قابل اعتماد بوده ایم که بیشتر اقوام و دوستانمان، بهبودى ما را باور نکرده و تصور میکنندکه دوام چندانى نخواهد داشت. ما به کسانى نیاز داریم که بیمارى ما را درک کنند و روند بهبودى رابفهمند. در جلسات، ما میتوانیم مطالب خود را با معتادان دیگرمشارکت کنیم.
سؤالاتمان را مطرح کرده و در مورد بیماریمان چیزهائى بیاموزیم. ما راههاى جدیدى براى زندگى یاد گرفته دیگر محدود به عقاید کهنه و قدیمى خودنیستیم. تدریجاً عادات سابق را با روشهاى تازه اى در زندگى خود عوض کرده و
حاضر مى شویم که تغییر کنیم. به طور مرتّب به جلسات مى رویم. شماره تلفن یکدیگر را مى گیریم و بهم زنگ مى زنیم. نشریات انجمن را مطالعه مى کنیم و از همه مهمتر پاک مى مانیم. یاد مى گیریم که مکنونات خود را با دیگران به مشارکت بگذاریم. ما اگر به کسى نگوئیم که حال مان بد است، به ندرت ممکن است آن را حدس بزنند. وقتى ما دست خود را براى کمک دراز کنیم، مى توانیم آن را دریافت کنیم. ابزار دیگرى که براى تازه واردان وجود دارد، شرکت کردن در انجام امور انجمن است. با انجام این کارها مى آموزیم که برنامه بهبودمان را در صدر قرار دهیم و در مورد مسائل دیگر سخت نگیریم. ما این کار را با درخواست کمک شروع مى کنیم و توصیه هاى دیگران در جلسات را، به معرض آزمایش
مى گذاریم. براى ما خوب است که اجازه دهیم افراد گروه کمکمان کنند. ما هم در وقت خود، مى توانیم کمکى را که گرفته ایم، به دیگران بکنیم. ما مى آموزیم که خدمت به دیگران، ما را ازخودمان بیرون مى آورد. این کار را با اقدامات
ساده اى مانند: خالى کردن زیرسیگارى، چاى و قهوه درست کردن، نظافت و آماده کردن محل برگزارى جلسات، باز کردن در جلسات، رهبرى جلسات و یا پخش نشریات انجمن شروع مى کنیم. انجام این کارها باعث مى شود که ما خود
را جزئى از انجمن احساس کنیم. تجربه ما نشان مى دهد که داشتن یک راهنما و استفاده کردن از او به ما کمک مى کند. البتّه این یک رابطه دو طرفه است و به راهنما و تازه وارد، هر دو کمک مى کند مدت زمان پاکى و تجربه راهنمائى که انتخاب مى کنیم بیشتر باین بستگى دارد که در اطراف خود چه کسانى را در دسترس داریم. مسئولیت راهنمائى تازه واردان بر عهده گروه ها نیز قرار دارد. اگر چه این کار بدون تشریفات و بطور ضمنى انجام مى شود، اما نبض اصلى برنامه معتادان گمنام جهت بهبودى از اعتیاد است یعنى کمک یک معتاد به معتاد دیگر. یکى از عمیقترین تغییراتى که در زندگى ما پدید مى آید در قلمرو روابط خصوصى ماست. اولین مرحله رابطه ما با دیگران، معمولاً با راهنمای مان آغاز مى گردد. بعنوان تازه وارد، بهتر است کسى را که به رأى اش مطمئنیم و به او اعتماد داریم، پیدا کنیم. به نظر ما اعتماد به کسانى که از ما بیشتر تجربه دارند یک منبع قدرت است و دلیل بر ضعف نیست. تجربه ما نشان مى دهد که کار کردن قدمها، بهترین تضمین براى مقابله با لغزش است. راهنمای مان و دوستان ما مى توانند در مورد چگونگى کارکرد قدمها ما را راهنمائى کنند و ما مى توانیم در مورد مفاهیم قدمها با آن ها صحبت کنیم. آن ها مى توانند بما کمک کنند که براى کسب تجربه روحانى زندگى کردن، طبق اصول قدمها، آماده شویم. کمک گرفتن از خداوندى که خود درک مى کنیم، باعث مى شود که درک عمیقترى از قدمها پیدا کنیم. ما وقتى آماده شدیم، باید این راه جدید زندگى مان را به مرحله عمل بگذاریم. ما متوجه مى شویم که اگر بخواهیم این برنامه را با زندگى خود وفق دهیم کارى از پیش نمى رود و ما باید بیاموزیم که زندگى مان را با این برنامه وفق دهیم. ما امروز، در زندگى خود به دنبال راه حل هستیم و بدنبال گرفتارى
نمى گردیم. هر چیزى را که مى آموزیم عملاً به مرحله آزمایش مى گذاریم و هر یک از آن ها را که نیازداریم نگه داشته و از بقیه در مى گذریم. ما متوجه مى شویم که با کارکرد قدمها، ارتباط با نیروى برترمان، صحبت با راهنماى مان و مشارکت با تازه واردان، مى توانیم رشد روحانى کنیم. ما از قدمهاى دوازده گانه، بعنوان یک برنامه بهبودى استفاده مى کنیم. به مرورمى آموزیم که براى رفع مشکلاتمان مى توانیم از نیروى برترمان کمک بگیریم. وقتى ما بتوانیم مشکلاتى را که زمانى باعث فرارمان مى شد، با دیگران در میان بگذاریم، احساس خوبى تجربه کرده و توانائى جویا شدن از خواست خدا را پیدا مى کنیم. ما اعتقاد داریم که نیروى برترمان از ما حمایت مى کند. در صورتى که ماصادقانه و به بهترین وجهى که مى توانیم سعى کنیم که به اراده او عمل کنیم، از عهده هر مسئله اى که در زندگى مان اتفّاق بیفتد برخواهیم آمد. جویائى از خواست نیروى برترمان، یک اصل روحانى نهفته در قدمهاست. به کارگیرى قدمها و اجراى این اصول باعث سادگى زندگى ما شده، دید و طرز تلقّى کهنه ما را تغییر مى دهد. وقتى ما اقرار مى کنیم که اختیار زندگى مان از دستمان خارج
است، دیگر احتیاجى به دفاع از عقایدمان نداریم. ما باید خود را به همین صورتى که هستیم بپذیریم. دیگر حتماً لازم نیست که همیشه در مورد همه چیز حق با ما باشد. وقتى ما این آزادى را به خود بدهیم، به دیگران هم اجازه اشتباه کردن خواهیم داد. به نظر مى رسد که آزادى براى تغییر، پس از پذیرش خودمان به وجود مى آید.
مشارکت با همگروهان معتاد، یک قسمت اساسى از برنامه ماست. این کمک را فقط یک معتاد مى تواند به معتاد دیگر بکند. کمکى که مى گویدبرای ماهم همین اتفاق افتاد و من با آن این طور رفتار کردم ما با هر کس که خواهان روال زندگى ما باشد، به جاى موعظه و قضاوت، تجربه، نیرو و امید خود را در میان مى گذاریم. اگرمشارکت در مورد تجربه هاى دردناکمان حتّى بتواند به یک نفرکمک کند، ارزش درد و رنج را داشته است. مشارکت در مورد این تجارب با خواستاران کمک، باعث تقویت بهبودى ما مى شود. ما اگر چیزى را که باید به مشارکت بگذاریم، براى خود نگه داریم، آن را از دست  میدهیم. کلمات، تا به مرحله عمل درنیایند، هیچ ارزشى ندارند. ما رشد روحانى خود را وقتى باور مى کنیم که بتوانیم دست خود را براى کمک به سوى دیگران دراز کنیم. کمکهاى ما از طریق شرکت در کارهاى خدماتى و سعى در رسانیدن پیام بهبودى به معتادان دردمند اعمال مى شود. ما مى آموزیم که فقط با بخششآن چه که داریم مى توانیم آن را حفظ کنیم. مطلب دیگرى که تجربه ما نشان مى دهد این است که بسیارى از مشکلات شخصى وقتى که از خودمان بیرون بیائیم و به محتاجان کمک کنیم، از بین مى روند. ما تشخیص مى دهیم که یک معتاد بهتر مى تواند یک معتاد دیگر را درک کند. ما هر چقدر هم که کمک کنیم، همیشه معتاد محتاج دیگرى در راه است. ما نمى توانیم اهمیت راهنمائى و توجه مخصوص به معتاد سر در گمى را که میخواهد قطع مصرف کند، فراموش کنیم. تجربه به خوبى نشان مى دهد آن عده ازافرادى که مسئله راهنما بودن برای شان اهمیت دارد بهترین نتیجه را از برنامه معتادان گمنام مى گیرند. ما از مسئولیتهاى راهنما بودن با آغوش باز استقبال مى کنیم و آن را موقعیتى براى غناى تجربه شخصى خود در معتادان گمنام مى دانیم. کار کردن با دیگران، تنها اولین گام شروع کارهاى خدماتى است. خدمت درمعتادان گمنام به ما امکان مى دهد که مقدار زیادى از وقت خود را مستقیماً با معتادان دردمند در میان بگذاریم و همچنین بقاى معتادان گمنام را نیز تضمین کنیم. بدین ترتیب، با بخششآن چه که داریم موفق به حفظ آن مى شویم.

ﺳﻨﺖ ﻫﺎی دوازده ﮔﺎﻧﻪ ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم

ما آن چه را که داریم فقط با مراقبت کامل مىتوانیم حفظ کنیم و همان طور که آزادى فردى ما از قدمهاى دوازدهگانه سرچشمه مىگیرد به همان صورت آزادى گروه نیز به سنتهاى ما بستگى دارد.تا زمانى که پیوندهایى که ما را به یکدیگر متصل مىکند از آن چه که ما را از هم جدا مىنماید محکمتر باشد، همه چیز به خوبى پیش خواهد رفت.
1 منافع مشترک ما بایست در رأس قرار گیرد. بهبودى شخصى به اتحاد NA بستگى دارد.
2 در ارتباط با هدف گروه ما، تنها یک مرجع نهایى وجود دارد، خداوندى مهربان که به گونه ای ممکن خود را در وجدان گروه، بیان کند. رهبران ما فقط خدمت گزاران مورد اعتماد ما مىباشند، آن ها حکومت نمىکنند.
3 تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است.
4 هر گروه بایست مستقل باشد به استثناى مواردى که بر گروه ها ى دیگر و NA درکل اثر بگذارند.

5 هر گروه فقط یک هدف اصلى دارد، رساندن پیام به معتادى که هنوز در عذاب است.

6 یک گروه NA هرگز نبایست هیچ مؤسسه مرتبط یا هر سازمان خارجى را تأیید و یا در آن ها سرمایه گذارى کند، یا نام NA را به آن هاعاریت دهد، مبادا که مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلى خود منحرف سازد.

7 هر گروه NA مىبایست کاملاً متکى به خود باشد و کمک ى از خارج دریافت نکند

8 معتادان گمنام بایست همیشه غیر حرفه اى باقى بماند، اما مراکز خدماتى ما مىتوانند کارمندان مخصوصى استخدام کنند.

9 NA تحت این عنوان، هرگز نبایست سازماندهى شود، اما مىتوانیم هیأت هاى خدماتى یا کمیته هایى تشکیل دهیم که مستقیماً در برابر کسانى که به آن ها خدمت مىکنند، مسئول باشند

10معتادان گمنام، هیچ عقیدهاى در مورد مسائل خارجى ندارد و نام NA هرگز نبایست به مباحث اجتماعى کشانده شود.

11خط مشى روابط عمومى ما بنابر اصل جاذبه است تا تبلیغ، ما لازم است همیشه گمنامى شخصى خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.

12گمنامى، اساس روحانى تمام سنتهاى ما است و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم

درک این سنتها به مرور و به آهستگى براى ما امکان پذیر خواهد شد. ما از راه صحبت با اعضاء و تماس با دیگر گروه ها، اطلاعاتى کسب مىکنیم ، اما معمولاً پس از شروع فعالیت در کارهاى خدماتى است که کسى به ما خواهد گفت: "بهبودى هریک از ما به اتحادNA بستگى دارد. "و این اتحاد به کیفیت پیروى ما ازسنتهای مان مربوط است. سنتهاى دوازده گانه NA غیر قابل دستکارى است. آنها رهنمودهایى هستند که جمعیت ما را آزاد و زنده نگاه مىدارند با پیروى از این رهنمودها، در ارتباط با دیگران و اجتماع، از بسیارى از مشکلات اجتناب خواهیم کرد. این، بدان معنى نیست که سنتهاى ما تمام مشکلات را از میان بر مىدارند. ما در هر صورت باید با مسائلى که پیش مىآیند، نظیر مشکلات ارتباطى، اختلاف سلیقه، مباحثات داخلى و مسائل مربوط به افراد و گروه هاى خارجى، روبرو شویم، اما در هر صورت ما وقتى اصولمان را رعایت مىکنیم، از بعضى از دردسرهایى که این مسائل به وجود مىآورند جلوگیرى به عمل خواهیم آورد.
بسیارى از مشکلات ما، همان هایى هستند که اعضاى اولیه ما هم با آن ها روبرو بوده اند و تجربیاتى که آن ها به سختى بدست آوردند، باعث تولد سنتها شده است. تجربه به ما نشان داده است که این اصول امروزه همان اعتبار ى را دارند که درشروع داشته اند. سنتهای مان ما را در برابر فشارها ى داخل و خارج که ممکن است باعث نابودی مان شود، حفظ مىکنند. آن ها رشته ها ى واقعى پیوند ما هستند و فقط با درک و اجرای شان است که کاربرد پیدا مىکنند.

سنت یکم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

منافع مشترک ما بایست در رأس قرار گیرد. بهبودى شخصى به اتحاد NA بستگى دارد

اولین سنت ما، مربوط به اتحاد و منافع مشترک است. یک ى از مهم ترین نکات زندگى جدید ما این است که ما جزی ى از یک گروه معتادان در حال بهبودى هستیم. بقاى ما، مستقیماً به بقاى گروه و انجمن بستگ ى دارد.بر اى حفظ اتحاد انجمن معتادان گمنام، ثبات گروه، اهمیت حیاتى دارد. در غیر این صورت، کل انجمن ازهم پاشیده شده و فرد نابود مىشود. قبل از پیوستن به معتادان گمنام، امکان بهبودى براى ما وجود نداشت . این برنامه مىتواند کارى را براى ما انجام دهد که خود قادر به انجامش نیستیم . ما جزیى از گروه شدیم و فهمیدیم که مى توانیم بهبود پیدا کنیم . ما دریافتیم که کسانى که عضویت فعالانه خود را در این انجمن ادامه نداده اند، با راه پر مخاطره اى روبرو بوده اند. در این برنامه، هم گروه براى فرد با ارزش است و هم فرد براى گروه . ما هرگز لطف و توجه خاصى را که در این برنامه به ما شده است، تجربه نکرده بودیم. دراینجا کسى نمى گوید على رغم آنچه که هستید شما را دوست داریم و مى پذیریم، بلکه ما را درست به خاطر همانى که هستیم دوست دارند و مى پذیرند . هیچ کس نمى تواند عضویت ما را باطل کند، یا وادار به کار ى کند که مایل به انجامش نیستیم. ما این طریقه زندگى را از راه الگوبردارى از یکدیگر، دنبال مى کنیم، نه دستور وفرمان. ما با در میان گذاشتن تجربیات خود، از یکدیگر درس مى گیریم. در دوران اعتیاد، ما همیشه امیال شخص ى خود را در رأس امور قرار مى دادیم، اما در انجمن معتادان گمنام، متوجه مى شویم که هر چه به نفع گروه است معمولاً به نفع ما هم هست. با آن که تجربیات شخصى دوران مصرف ما، با یکدیگر تفاوت دارد، اما به عنوان گروه، وجوه مشترک زیادى در اعتیاد خود پیدا مى کنیم. یکى از آن ها، اصرار ما دراثبات عدم نیاز به دیگران بوده است. ما خود را متقاعد کرده بودیم که به تنهایى موفق مى شویم و زندگىمان را بر همین مبنى ادامه مى دادیم . نتیجه این کار، تأسف بار بود و عاقبت هر یک از ما به اجبار اقرار کردیم که عدم نیاز به دیگران دروغى بیش نبوده است. این اقرار، نقطه شروع بهبودى ما بود و پایه اصلى اتحاد ما را دراین انجمن تشکیل مى دهد . همان طور که ما در اعتیادمان وجه مشترک داشته ایم، اکنون متوجه مى شویم که در بهبودیمان نیز نقاط مشترک زیادى داریم. تمایل به پاکى در ما یک خواهش مشترک است.
ما آموختهایم که به یک نیروى برتر تکیه کنیم. هدف ما، رساندن پیام به معتادى است که هنوز در عذاب است. سنتهاى ما رهنمودهایى هستند که ما را از شرّ خودمان در امان نگه مى دارند. آن ها ضامن اتحاد ما هستند. در معتادان گمنام، اتحاد الزامى است، البتّه منظور این نیست که برخورد واختلافى نداریم. هر جا که یک عده دور هم جمع شوند، بى تردید اختلاف عقیده هم وجود خواهد داشت. ما مى توانیم مخالف باشیم، اما ناسازگار نباشیم. بارها وبارها در بحران ها، اختلافات را کنار گذاشته و براى منافع مشترکمان تلاش کرده ایم. ما اعضایى را دیدهایم که با آن که با هم حسن تفاهم نداشته اند، اما براى کمک به یک تازه وارد، با یکدیگر همکارى کردهاند. گروهى را دیده ایم که با انجام کارها ى کم
اجرت، اجاره اتاق جلسات خود را پرداخته اند. اعضایى را دیده ایم که براى حمایت یک گروه نوپا، صدها کیلومتر رانندگى کرده اند. اینگونه فعالیتها و نظایر آن در انجمن ما مسئله اى عادى است. بدون این فعالیتها بقاى NA ممکن نبوده است.

ما باید به عنوان یک گروه، با یکدیگر زندگى و همکارى کنیم، تا کشتى مان دربرابر طوفان بیمه شود و اعضاىمان از بین نروند. با ایمان به نیروى برتر، تلاش و اتحاد ، ما از مهلکه جان سالم به در مى بریم و به رساندن پیام به معتادى که
هنوزدر عذاب است، ادامه مى دهیم.

سنت دوم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

در ارتباط با هدف گروه ما، تنها یک مرجع نهایى وجود دارد خداوندى مهربان که به گونه اى ممکن خود را در وجدان گروه بیان کند. رهبران ماخدمتگزاران مورد اعتماد ما مى باشند، آن ها حکومت نمى کنند

در معتادان گمنام، ما نگران حفظ خویش، از نفس خود هستیم و سنت دوم نمونه اى از آن است. ما طبیعتاً مردمى خودرأى و خودمحوریم که اکنون اجباراً در NA گردهم جمع شدهایم. ما در مدیریت ضعیف هستیم و حتّى یکى از ما هم قادر نیست که به طور ثابت، درست تصمیم گیرى کند.در معتادان گمنام، ما بجاى اتکا به عقاید شخصى و یا غرور، به خداوند مهربانى که خود را در وجدان گروه بیان مى کند، رجوع مى کنیم. ما با کارکرد قدمها مى آموزیم که به نیروى برتر از خود متکّى شویم و از این نیرو در پیش برد اهداف گروه بهره بردارى کنیم. ما دائماً باید مراقب باشیم که تصمیمات مانحقیقتاً منعکس کننده خواست خدا باشند. بسیارى از اوقات بین وجدان گروه و عقیده گروه که به وسیله شخصیتهاى با نفوذ و یا محبوبیت، دیکته و تحمیل
مى شود، تفاوت بزرگى وجود دارد. بعضى از دردآورترین تجربه هاى آموزنده ما از تصمیماتى که به نام وجدان گروه گرفته ایم، سرچشمه گرفته است . اصول روحانى حقیقى ، هرگز با یکدیگر در تضاد نیستند و همیشه مکمل یکدیگرند .وجدان روحانى گروه، هرگز هیچ یک از سنتهاى ما را نقض نخواهد کرد.

سنت دوم، با ماهیت رهبرى در NA سر و کار دارد. ما آموخته ایم که در انجمن ما، رهبرى از طریق نمونه بودن و خدمات ایثارگرانه کار مى کند. دستور دادن و استفاده ابزاری، کاری از پیش نمى برد. ما ترجیح مى دهیم که رئیس،مرشد و مدیر نداشته و به جاى آن منشى، خزانه دار و نماینده داشته باشیم . سمتهایى که ذکر کردیم عناوین خدماتى اند و نمایانگر کنترل نیستند. تجربه ما نشان مى دهد که اگر گروه تبدیل به شاخه هائى از شخصیت رهبر یا عضو دیگرى شود، تأثیر خود را از دست مى دهد. فضای بهبودى، یکى از گرانبهاترین سرمایه هاى ما در گروه های مان است و ما باید با دقت از آن نگهبانى کنیم مبادا آن را به سیاستها و شخصیتها ببازیم.

براى آن عده از ما که به کارهاى خدماتى مشغول بوده و یا در بنیانگذار ى گروهها نقش داشته ایم، گاه رها کردن بسیار مشکل است. در صورتى که به غرور، افتخار بیجا و خودرأیى مرجعیتى داده شود، گروه از بین خواهد رفت .
باید به خاطر داشته باشیم که مسئولیتهایى که در انجمن به ما سپرده مى شوند، امانت هستند. ما خدمت گزاران مورد اعتمادیم و هرگز هیچ یک از ما حکومت نمى کنیم. معتادان گمنام، یک برنامه خدادادى است و ما فقط به لطف خدا و وجدان گروه، مى توانیم بقا وسربلندى گروه را حفظ کنیم. در اینگونه موارد، بعضى ها مقاومت مى کنند، اما عده زیادى نیز تبدیل به نمونه هایى براى تازه واردان مى شوند. خودپرستان به زودى متوجه مى شوند که در خارج قرار دارند و موجبات نفاقى شده اند که لطمه آن نهایتاً به خودشان خواهد خورد. بسیارى از این افراد تغییر مى کنند و مى آموزند که ما فقط
مىتوانیم به وسیله خداوند مهربانى که در وجدان گروه تجلى مىکند، اداره شویم.

سنت سوم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است

این سنت، براى فرد و گروه، هر دو مهم است. تمایل، کلید اصل ى و پایه و اساس بهبودى ما است. در داستان ها و تجارب ما در رساندن پیام بهبود ى به معتادى که هنوز در عذاب است، واقعیت دردناکى که پى در پى به چشم مىخورد، اینست که معتادى که تمایل به قطع مصرف نداشته باشد، مصرف را قطع نمىکند. البته مىتوان آن ها را تجزیه و تحلیل کرد، مورد مشاوره قرار داد، دلیل برای شان آورد، دعایشان کرد، تهدیدشان کرد، کتکشان زد و یا به زندانشان انداخت، اما آن ها تا خودشان نخواهند، از کارشان دست بر نمىدارند. تنها چیزى که ما از اعضاى خود مىخواهیم تمایل است. آن ها بدون تمایل محکومانى بیش نیستند، اما در صورت داشتن تمایل، معجزه ها به وقوع خواهند پیوست.
تمایل، تنها لازمه عضویت ماست. اعتیاد، تبعیض قائل نمىشود و این سنت، آزادى هر معتادى را در تعقیب زندگى به روال برنامه NA بدون در نظر گرفتن نوع ماده مخدر مصرفى، نژاد، عقاید مذهبى، جنسیت، تمایلات جنسى و وضع مالى، تضمین مىکند. با تعیین تمایل به قطع مصرف به عنوان لازمه عضویت، نتیجتاً هیچ معتادى از معتاد دیگر برتر و بالاتر نیست. در این جا قدم تمام معتادان به روى چشم است. همگى مىتوانند به طور یکسان خواستار تسکین از درد اعتیاد باشند. در این برنامه هر معتادى مىتواند به طور مساوى بهبود پیدا کند. این سنت ضامن آزادی ما برای کسب بهبودی است.
عضویت در معتادان گمنام چیزى نیست که هر وقت هر معتاد ى از در وارد شد ویا هر تازه واردى تصمیم به قطع مصرف گرفت به طور اتوماتیک اتفّاق بیفتد عضویت در انجمن ما تصمیمى است که فقط به خود فرد مربوط است. هر معتادى که تمایل به قطع مصرف داشته باشد، مىتواند به عضویت NA درآید ما معتاد هستیم و مشکلمان اعتیاد است. براى عضویت، حق انتخاب با خود شخص است. به نظر ما بهترین شرایط وقتى وجود دارد که معتادان بتوانند علنى و آزادانه، هر وقت و هر جا که انتخاب کنند، درجلسات NA شرکت کرده و به همان صورت آزادانه جلسات را ترک کنند. مادریافتیم که بهبودى، یک واقعیت است و زندگى بدون موادمخدر، بهتر از آنى است که ما تصور مىکردیم. ما در را به روى معتادان دیگر باز مىگذاریم و امیدواریم که آن ها هم چیزى را که ما پیدا کردیم، پیدا کنند، اما به خو بى مىدانیم فقط آن ها که میل به قطع مصرف دارند و خواستار آن چه که ما داریم هستند، در این راه با ما همراه خواهند شد.

سنت چهارم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

هر گروه بایست مستقل باشد، به استثناء مواردى که بر گروههاى دیگر و NA در کل اثر بگذارند

استقلال گروهها، لازمه بقاى ماست. در لغت نامه، مفهوم مستقل این است : داشتن حق و قدرت حکومت بر خود چه مستقیماً و چه با تحویل گرفتن از دیگرى و بدون کنترل خارجى. بدین ترتیب که گروهها ى ما بر خود حاکم هستند و تحت هیچ کنترلى ازخارج نیستند. هر گروه باید بر روی پای خود بایستد و رشد کند

ممکن است کسى سؤال کند:آیا ما واقعاً مستقل هستیم؟ مگر ما در NA کمیته هاى خدماتى، دفاتر و مراکز، کمیته ها ى اجرایى، سرویس هاى تلفن اضطرارى و فعالیتهاى دیگر نداریم؟ ما از این خدمات، بر اى بهبود ى خود و پیشبرد هدف اصلى گروه استفاده مىکنیم. معتادان گمنام، انجمن زنان و مردان معتادى است که به صورت گروه، دورهم جمع مىشوند و از مجموعه اى از اصول روحانى براى رهایى از اعتیاد و یافتن یک روال تازه در زندگى، استفاده مىکنند. خدماتى که ذکرشد، حاصل کار اعضایى است که با آغوش باز تجربه و کمک خود را براى آسانترکردن راه ما عرضه مىکنند.

یک گروه معتادان گمنام، هر گروهى است که در محل و ساعت به خصوص به طور منظم و با هدف بهبودى تشکیل شود، مشروط بر این که از قدم هاى دوازده گانه و سنتهاى دوازده گانه معتادان گمنام پیروى کند. جلسات ما معمولاً بر دو نوعند: جلساتى که ورود به آن ها براى همگان آزاد است و جلساتى که براى عموم آزاد نیست و فقط مخصوص معتادان است. دستور جلسه هر گروهى با گروه دیگر تفاوت دارد. در بعضى از جلسات تمام حاضران مىتوانند صحبت کنند، در بعضى دیگر فقط یک سخنران صحبت مىکند. بعضى، مخصوص سؤال و جواب هستند و بعضى درمورد مسئله خاصى تمرکز و صحبت مىکنند. دستور جلسه اى که در جلسات از آن استفاده مىشود، هر چه که باشد، وظیفه ونقش گروه همیشه ثابت است و آن بوجود آوردن یک محیط مطمئن و مناسب براى بهبودى فردى و تشویق و ترویج این بهبودى است. این سنتها، قسمتى از یک مجموعه از اصول روحانى معتادان گمنام هستند که بدون آن ها NA نمىتواند وجود داشته باشد.

استقلال، به گروه هاى ما آزادى عمل مىدهد که رأساً فضاى بهبودى را براى اعضاى خود به وجود آورند و به هدف اصلى خود جامه عمل بپوشانند. این ها دلایلى است که باعث مىشود ما این چنین مراقب استقلال خود باشیم.ممکن است اینطور به نظر برسد که ما مىتوانیم در گروه های مان بدون در نظرگرفتن حرف هایى دیگران هر تصمیمى را بگیریم و به اجرا بگذاریم . این مطلب تا حدودى درست است، هر گروهى در امور خود آزاد است، به استثناء مواردى که اقداماتش در سرنوشت گروه هاى دیگر و یا NA در کلّ تأثیر بگذارد

درست مانند وجدان گروه، استقلال هم مىتواند تیغ دو لبهاى باشد. از استقلال گروهها، بارها براى توجیه تمرّد از سنتها، سوء استفاده شده است. هر وقت که در کارها تضادى وجود داشته باشد معنایش این است که ما ازاصولمان غافل
شده ایم. حال اگر همه چیز را بررس ى و خاطر جمع شویم که درمحدود ه سنتهای مان عمل کرده ایم، در صورتى که براى گروه هاى دیگر تکلیفى معین نکرده و چیزى را به آن ها تحمیل نکنیم، همچنین عواقب کار خود را نیز قبل ازانجامش در نظر گرفته باشیم، در آن صورت همه چیزدرست خواهد بود.

سنت پنجم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

هرگروه فقط یک هدف اصلى دارد، رساندن پیام به معتادى که هنوز در عذاب است

یعنى مىگوئید هدف اصلى ما رساندن پیام است؟ من فکر مىکردم ما براى پاک شدن این جا آمده ایم. تصور مىکردم هدف اصلى ما بهبودى از اعتیاد به موادمخدراست البته در مورد فرد، این مطلب کاملاً صحت دارد. اعضاى ما به این جا مىآیند که از اعتیاد خلاص شوند و راه تازهاى براى زندگى پیدا کنند . لیکن گروهها معتاد نیستند و بهبودى هم پیدا نمىکنند. تنها کارى که گروههاى ما مى توانند انجام دهند این است که بذر بهبودى را پاشیده و معتادان را به گردهم آورند تا معجزه همدلى، صداقت، مهربانى، مشارکت و خدمت، کار خود را انجام دهد. هدف از این سنت، تضمین تداوم جو بهبودى است. این کار فقط از طریق حفظ تمرکز گروهها بر روى بهبودى امکانپذیر است. این واقعیت که همگى و یک یک گروههاى ما تمام توجه خود را معطوف رساندن پیام بهب ودى کرده اند، ثباتى به وجود آورده است که درنتیجه معتادان مىتوانند روى ما حساب کنند. اتحاد در عمل و هدف، چیزى را براى ما امکانپذیر کرده است که درگذشته به هیچ وجه براىمان ممکن نبود و آن بهبودى است.
قدم دوازدهم برنامه ما نیز از رسانیدن پیام، به معتادى که هنوز در عذاب است، صحبت مىکند. کار کردن با دیگران وسیله پر قدرتى است، زیرا هیچ چیز ارزش درمانى کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد این همان طریقه اى است که به کمک آن تازهواردان معتادانگمنام را پیدا کرده و آموخته اند که چطور پاک بمانند. همچنین طریقى است که اعضاء به وسیله آن بتوانند عهد و پیمان خود را با بهبودى تجدید کنند. گروه، قوىترین وسیله اى است که ما براى رساندن پیام داریم. وقتى یک عضو رساننده پیام است، خواه نا خواه تا حدودى تعبیرات و شخصیت او درپیامش تأثیر مىگذارد. عیب جزوه و کتاب هم این است که فقط از کلمات درست شده اند و گاه احساسات، هیجانات و قوت مطالب در آن گم مىشود، اما در گروه، به خاطر تعدد نفرات و شخصیتهاى گوناگون، پیام بهبودى به نحو مطلوب و مرتب جریان پیدا مىکند.
حال اگر گروههاى ما هدف اصلى دیگرى هم داشته باشند چه خواهد شد؟ به نظر ما، پیام لوث مىشود و به مرور از بین مىرود. مثلاً اگر ما تمرکز خود را بر روى مسائل مالى بگذاریم، ممکن است خیلى ها ثروتمند شوند. اگر انجمنمان یک کلوب اجتماعى باشد، ممکن است دوستان و عشاق زیادى پیدا کنیم. اگر آموزش وپرورش تخصص ما باشد، عده زیادى معتاد با هوش پیدا مىکنیم. اگر پزشکى رشته ما باشد، خیلى ها تندرست مىشوند. خلاصه اگر هدف گروه ما هر
چیزى جدا از رسانیدن پیام باشد، عده زیادى مىمیرند و تعداد کمى بهبود مىیابند.
پیام ما چیست؟ پیام این است که هر معتادى مىتواند از مصرف موادمخدر دست بردارد. میل به مصرف را از دست بدهد و یک راه تازه بر اى زندگى پیداکند. پیام ما، پیام امید است و وعده آزادى مىدهد. بنابراین هدف اصلى ما فقط مىتواند رسانیدن پیام به معتادى باشد که هنوز در عذابست . این تنها چیزى است که ما مىتوانیم از خودمان به دیگران بدهیم.

سنت ششم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

یک گروه NA هرگز نبایست هیچ مؤسسه مرتبط، یا هر سازمان خارجى را تأیید ویا در آن ها سرمایهگزارى کند، یا نام NA را به آن ها عاریت دهد مبادا مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلى خود منحرف سازد

سنت ششم، در مورد بعضى از چیزهایى صحبت مىکند که ما بر اى حفظ ونگهدارى هدف اصلىمان باید آن را انجام دهیم. این سنت، پایه و اساس خط مشى عدم وابستگى است و در بقا و رشد معتادان گمنام اهمیت حیاتى دارد. حال بگذارید مطالب این سنت را تجزیه و تحلیل کنیم. اولین کارى که گروه نمى بایست انجام دهد، تأیید است. مفهوم تأیید، تصدیق یا توصیه کردن یا صحه گذاشتن است. تأیید هم مىتواند مستقیم باشد و هم مىتواند به طور ضمنى وتلویحى انجام گیرد. تأیید مستقیم را همه روزه در تبلیغات تلویزیو نى مىتوانیم ببینیم، اما تأیید، تلویحى و ضمنى، نوعى است که به طور وضوح و مشخص مطرح نمىشود. بسیارى از سازمان ها مایلند که از نام NA بهرهبردارى کنند. در صورتى که اجازه این کار به آن ها داده شود، مفهومش این است که آن ها را به طور تلویحى و ضمنى تأیید کرده ایم . این عمل تخلف از سنت ششم است .
بیمارستان ها، مراکز درمانى معتادان وزندان ها، بعضى از مؤسساتى هستند که ما به خاطر رسانیدن پیام NA مرتباً با آن ها سر و کار داریم . با آن که این مؤسسات خلوص نیت دارند و ما جلسات NA را درمحل آن ها برگزار مىکنیم،لیکن نمىتوانیم آن ها را تأیید، یا کمک مالى کنیم و یا اجازه دهیم که از نام NA جهت پیشرفت کارخود استفاده کنند، اما در هر صورت ما همیشه مایل و آماده ایم اصول NA را جهت استفاده معتادانى که هنوز در عذابند، بداخل این مؤسسات ببریم، تا بلکه معتادان، خود بتوانند انتخاب کنند. کار دیگرى که ما هرگز نمىبایست انجام دهیم و از همه مسائل دیگر بدیهىتر است، سرمایه گذارى، در اختیارگذاشتن پول و کمک مالى است. سومین مطلبى که این سنت، ما را از آن بر حذر مىدارد، اجازه استفاده از نام NA جهت رسیدن به اهداف سازمان هاى دیگر است. براى مثال چندین بار برخى از سازمان ها سعى کردهاند که براى توجیه بودجه هاى درخواستى شان، معتادان گمنام را قسمتى از خدمات مورد عرضه خود جلوه دهند. در قسمت بعد، این سنت، براى ما روشن مىکند که منظور از مؤسسه مرتبط هرجائى است که اعضاى NA با آن مربوط باشند. این جا، ممکن است خانه نیمه راه، مرکز سم زدایى، مرکز مشاوره و یا کلوب معتادان باشد . مردم به سادگى ممکن است در تشخیص تفاوت بین NA و مؤسسات مرتبط دچار اشتباه شوند. خانههاى بهبودى که توسط اعضاى NA بنیانگزار ى شده و یا اعضاى ما در آن کارمى کنند، باید تفاوت هایشان را با NA شفاف سازند احتمالاً بیشترین سردرگمى وقتى وجود دارد که پاى کلوب معتاد ان در کار باشد. تازه واردان و یا حتّى بعضى از اعضاى قدیم ى، اکثراً کلوب معتادان و معتادان گمنام را یکى تصورمىکنند. ما باید دقت کنیم که مردم از تفاوت بین این مؤسسات و NA بدرستى آگاه شوند. منظور از سازمان خارجى، هر گونه آژانس، مؤسسه تجارتى، فرقه مذهبى، سازمان، جمعیت مشابه و خلاصه هر انجمن دیگرى است. تشخیص بیشتر این مؤسسات به جز انجمن ها ى مشابه، آسان است. معتادان گمنام، یک انجمن کاملاً جداگانه و مجزا از هر انجمن و سازمان دیگرى است و متکّى به حقوق خود مىباشد. مشکل ما، اعتیاد است انجمنهاى دوازده قدمى دیگرمخصوص مشکلات دیگرى هستند و رابطه ما با آن ها به شکل همکارى بدون وابستگى است. استفاده از نشریات، سخنران و پخش اخبار مربوط به هر انجمن دیگر در جلسات ما، تأیید تلویحى و ضمنى
مؤسسات غیرمرتبط است.

هشدار دیگرى که سنت ششم به ما مىدهد، این است که مبادا مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلىمان منحرف سازد اینگونه مشکلات اکثراً تبدیل به وسوسه مىشوند و ما را از هدف روحانىمان دور مىکنند. بر اى فرد، یک چنین سوءاستفادههایى حاصلى جز درد و رنج ندارد و براى گروه هم بلا و مصیبت به بار مىآورد. وقتى که ما به عنوان گروه، در هدف اصل ى خود مردد باشیم، معتادانى که در غیر این صورت مىتوانند بهبود پیدا کنند، خواهند مرد.

سنت هفتم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

هر گروه NA مىبایست کاملاً متکّى به خود باشد و کمکى از خارج دریافت نکند

متکى به خود بودن، قسمت مهمى از طریقه جدید زندگى ماست و براى ما تغییر بسیار بزرگى است. در دوران اعتیاد ما به مردم، جاها و چیزهاى مختلفى متکى بودیم. ما به آن ها رو مىآوردیم تا از ما حمایت کنند و چیزهاى را که در خود کم داشتیم، در اختیارمان بگذارند. به عنوان معتادان در حال بهبودى، ما متوجه شده ایم که هنوز هم مردمى وابسته هستیم، اما اتکا ما از روى چیزهائى که دراطراف مان هستند برداشته شده و بر روى خداوند مهربان وقدرتى درونى که از رابطه با او سرچشمه گرفته، گذاشته شده است. ما که قدرت انجام وظایف انسانى خودرا نداشتیم، اکنون مىبینیم که هر کارى براىمان امکانپذیر است . همان آرزوهایى که مدتها پیش به خاک سپرده شده بودند، امروز مىتواند به واقعیت بپیوندد. معتادان، به عنوان یک قشر، همیشه سربار اجتماع بوده اند. در معتادان گمنام، نه تنها گروههاى ما بر روى پاى خود مىایستند، بلکه آن را به عنوان یک حق مطالبه مىکنند.
پول، همیشه براى ما یک مشکل بوده است. ما هیچ وقت نمىتوانستیم باندازه کافى براى مخارج خود و اعتیادمان پول تهیه کنیم. ما کار کرده ایم، دزدى، تقلّب وگدایى کرده ایم و خودمان را نیز فروخته ایم، اما هرگز پول کافى براى پر کردن خلاءدرونى ما وجود نداشته است. در دوران بهبودى نیز، هنوز پول براى ما یک مشکل است. ما براى اداره گروه مان نیاز به پول داریم و باید هزینه اجاره، مایحتاج دیگر ونشریاتمان را بپردازیم. براى پرداختن این هزینه ها، ما در جلسات مان اعانه جمع مىکنیم و هر چه را که از آن باقى بماند صرف هزینه خدمات و پیشبرد هدف اصلىمان مىکنیم. متأسفانه پس از پرداخت هزینه هاى مربوط به گروه، دیگر پول زیادى باقى نمىماند. بعضى وقتها اعضایى که وسعش را دارند قدر ى بیشتر کمک مىکنند و بعضى اوقات کمیته هایى تشکیل مىشود که با تدارک برنامه هایى، بودجه هاى لازم را تأمین مىکند . این فعالیت ها بر اى انجام کارهاىمان به ما کمک مىکند و بدون آن ها، هرگز نمىتوانستیم این راه دراز را آمده باشیم. ما براى کارهاى خدماتى NA همیشه نیاز به پول داریم. با آن که این مسئله بعضى وقت ها آزارمان مىدهد، اما براى ما راهى از این بهتر وجود ندارد و اگر هم داشته باشد، مىدانیم که بهایش بسیار سنگین است . ما باید همگى دست به دست هم دهیم و با همبستگى بیاموزیم که حقیقتاً جزئى از چیزى بزرگتر از خودمان هستیم.
خط مشى ما در مورد مسائل مالى، به طور مشخص بیان شده است. ما هیچ کمکى از خارج قبول نمىکنیم. انجمن ما کاملاً متکّى به خود است و هیچ گونه بودجه، وقف، وام و هدیه اى نمىپذیرد. هر چیزى به هر منظور ى که باشد بالاخره یک بهایى دارد. حال این بها، چه پول، وعده، امتیاز، به رسمیت شناختن، تأیید و یاتوجه مخصوص باشد، یا چیز دیگر، فرقى نمىکند و براى ما بهاى سنگینى دارد. حتّى اگر آن هایى که کمک مىکنند، بتوانند بلاعوض بودن آن را تضمین کنند، ما باز هم آن را قبول نخواهیم کرد. ما حتّى نمىتوانیم اجازه دهیم که اعضاى خودمان هم بیش از سهم منصفانه خود کمک کنند. زیرا متوجه شده ایم که بهاى آن را گروه هاى ما با ازدست دادن اتحاد و درگیرشدن در جار و جنجال مىپردازند. بنابراین ما آزادى خود را فدا نخواهیم کرد.

سنت هشتم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

معتادان گمنام، بایست همیشه غیر حرفه اى باقى بماند، اما مراکز خدماتى ما مىتوانند کارمندان مخصوصى استخدام کنند
سنت هشتم، براى ثبات NA در کل اهمیت حیات ى دارد. بر اى درک این سنت لازم است مفهوم مراکز خدماتى غیر حرفه اى و کارمند خاص را مشخص کنیم. پس از آگاهى از مفاهیم آن ها، خودبخود مفهوم این سنت روشن خواهد شد در این سنت، ما مىگوییم که افراد حرفهاى نداریم. منظور از این حرف این است که ما روانپزشک، پزشک، مشاور و یا وکیل در استخدام مان نداریم. برنامه ما ازطریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر کار مىکند. ما اگر در گروه هاى خود افراد حرفهاى استخدام کنیم، اتحاد NA را از بین مىبریم. ما معتادانى هستیم که دروضعیتى مساوى و به رایگان یکدیگر را کمک مىکنیم. ما متخصصین حرفهاى را به رسمیت م ىشناسیم و آن ها را تحسین مىکنیم. بسیارى از اعضاى ما در زندگى خصوصى خود، حرفهاى هستند، اما در NA جایى براى حرفهاى بودن وجود ندارد منظور از مراکز خدماتى، جایى است که کمیته هاى خدماتى NA در آن به کار مشغول اند. دفتر خدماتىجهانى، یا دفاتر محلى، منطقه اى، یا ناحیه ای نمونه هایى ازمراکز خدماتى هستند. کلوب هاى معتادان، خانه ها ى بهبود ى و مؤسسات مشابه، مراکز خدماتى NA نیستند و هیچگونه وابستگى با مراکز خدماتى NA ندارند. یک مرکز خدماتى، جائیست که خدمات NA به طور مداوم در آن عرضه میشود در این سنت، تأکید شده است که مراکز خدماتى ما مى توانند کارمندان خاصى استخدام کنند منظور از این حرف این است، که مراکز خدماتى ما مىتوانندکارمندانى را که مهارتهاى خاصى نظیر، جوابگویى به تلفن، منشىگرى و یا چاپ داشته باشند، استخدام کنند . این کارمندان، مستقیماً در برابر کمیتههاى خدماتى مربوطه مسئول هستند. همانطور که NA رشد مىکند و بزرگتر مىشود، به همان نسبت تقاضا براى چنین کارمندانى نیز بیشتر خواهد شد. کارمندان خاص، وجودشان براى حفظ کارآیى انجمن در حال توسعه ما کاملاً ضرورت دارد. در اینجا لازم است تفاوت بین حرفه اى و کارمندان خاص را روشن و مشخص کنیم. حرفه اىها در حرفه به خصوصى فعالیت دارند که به طور مستقیم درخدمت NA نیست و نفع شخصى مبناى آن است. حرفه اىها از سنت ها ى NA پیرو ى نمىکنند، اما کارمندان خاص ما درست، برعکس، در چهارچوب این سنت ها کار مىکنند و همیشه مستقیماً در مقابل کسانى که به آنها خدمت مىکنند، یعنى انجمن مسئول هستند. در سنت هشتم، ما هیچ یک از اعضاى خود را حرفه اى خطاب نمىکنیم و با ندادن لقب حرفه اى به اعضاىمان، "براى همیشه غیر حرفه اى ماندن" انجمن خود را تضمین مىکنیم.

سنت نهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

NA تحت این عنوان، هرگز نبایست سازماندهى شود. اما مىتوانیم هیأت هاى خدماتى یا کمیته هایى تشکیل دهیم که مستقیماً در برابر کسانى که بدان هاخدمت مىکنند، مسئول باشند

این سنت، طرز کار انجمن ما را تعریف مىکند. ما قبل از هر چیز باید بفهمیم که NA چیست؟ معتادان گمنام، از معتادانى تشکیل شده است که مایل به قطع مصرف هستند و بدین منظور گردهم آمده اند. جلسات ما، گردهمایهایى هستند که اعضاء به منظور پاک ماندن و رسانیدن پیام بهبود ى در آن شرکت مىکنند. قدمها وسنتهاى ما با نظم خاصى تدوین و شماره گذارى شده و بدون ترتیب و دلیل نیستند. آن ها سازماندهى شده اند اما این سازماندهى با آن چه که در سنت نهم مورد نظراست، تفاوت دارد. در سنت نهم، منظوراز سازماندهى
سلسله مراتب سازمانى، اداره کردن و کنترل است. بدین صورت، مفهوم سنت نهم کاملاّ واضح است. بدون این سنت، انجمن ما در جهتى خلاف اصول روحانى قرار مىگیرد. در انجمن ما، خداوند مهربانى که خود را در وجدان گروه بیان مىکند، مرجع نهائى ما است. سنت نهم، نوع کارهایى را که ما براى کمک به NA مىتوانیم انجام دهیم براىمان مشخص مىکند. ما مىتوانیم هیأت ها و کمیته هایى تشکیل دهیم که جوابگوى نیازهاى انجمن باشند و تنها دلیل وجود آن ها خدمت به انجمن است. این ماهیت ساختار خدماتى است که پس از طى مسیر تکاملى خود در جزوه راهنماى خدماتى انجمن ما، تعریف شده است

سنت دهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

معتادان گمنام هیچ عقیدهاى در مورد مسائل خارجى ندارد، و نام NA هرگز نبایست به مباحث اجتماعى کشانده شود

براى رسیدن به هدف روحانى ما، لازم است معتادان گمنام نام نیک داشته ومحترم شمرده شود. این مطلب را تاریخچه ما به خوبى نشان داده است NA در سال 1953 تشکیل شد و به مدت بیست سال در حاشیه بود و کوچک باقى ماند. در دهه 1970 اجتماع متوجه شد که اعتیاد به صورت یک اپیدمى جهانى درآمده است و بدین جهت به فکر چاره جوئى افتاد. مقارن با همین احوال نیز مردم شروع به تغییر نظرات خود در مورد اعتیاد و معتادان کردند. این تغییرات باعث شد که معتادان آزادانه تر به دنبال کمک بگردند و گروه هاى NA در نقاطى شروع به جوانه زدن کردند که قبلاً تحمل نمىشدند. معتادان در حال بهبود ى زمینه را براى تشکیل گروههاى بیشترى فراهم آوردند. امروزه NA یک انجمن جهانى است و ما اکنون شناخته شده و قابل احترام هستیم اگر معتادان در مورد ما چیزى نشنیده باشند، مسلماً بدنبال ما نخواهند گشت. اگر آن ها که با معتادان سر و کار دارند از وجود ما بىاطلاع باشند، نتیجتاً نمىتوانند معتادان را هم به سراغ ما بفرستند . یکى از مهم ترین
کارهایى که ما در راه پیشبرد هدف اصلىمان مىتوانیم انجام دهیم، این است که مردم را از که، چه و کجا بودن خود مطلّع کنیم. در صورتى که ما این کار را انجام دهیم و نام نیک خود را نیزحفظ کنیم، مسلماً پیشرفت خواهیم کرد. بهبودى ما چیزى است که عیان است و حاجتى به بیان ندارد . سنت دهم دقیقاً همان چیزى است که به ما در حفظ نام نیک خود کمک مىکند. طبق این سنت NA در مورد مسائل خارجى هیچ نظریه اى ندارد، هیچ طرفى را نمىگیرد و هیچ توصیه اى نمىکند NA به عنوان یک انجمن، وارد مسائل سیاسى نمىشود، زیرا خلاف آن عمل کردن، به استقبال جار و جنجال رفتن است و موقعیت انجمن ما را به خطرمىاندازد. اگر ما از خود عقیدهاى ابراز کنیم، ممکن است آن هائى که با عقاید ما موافقند ما را به خاطر موضعى که انتخاب کرده ایم تقدیر کنند، اما همیشه افراد غیرموافق هم وجود دارند. با وجود چنین بهاى سنگینى، دیگر تعجبى ندارد که چرا ما موضع بىطرفى را در مورد مسائل اجتماعى انتخاب کرده ایم. ما به خاطر بقاى خودمان، هیچ عقیده اى در مورد مسائل خارجى نداریم.

سنت یازدهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

خط مشى روابط عمومى ما بنابر اصل جاذبه است تا تبلیغ، ما لازم است همیشه گمنامى شخصى خود را در سطح مطبوعات، رادیو، و فیلم حفظ کنیم

این سنت، مربوط به روابط ما با افراد خارج از انجمن است و براى ما مشخص مىکند که در سطح عمومى چطور رفتار کنیم. تصویرى که افکار عموم ى از ما دارد، همان چیزى است که ما آن را عرضه مىکنیم، یک راه موفق و ثابت شده براى ادامه زندگى بدون موادمخدر. با آن که ما مایل هستیم تا جایى که ممکن است به افراد بیشترى دسترسى پیدا کنیم و این مطلب برای مان اهمیت دارد، اما براى حفاظت از خودمان، احتیاط در مورد تبلیغات، نشریات و مطبوعاتى که ممکن است بدست عموم برسد، امرى حیاتى است. جاذبه ما در این است که ما در نوع خود موفق هستیم. به عنوان گروه، ما یک راه بهبودى عرضه مىکنیم و دریافته ایم که موفقیت برنامه ما واضح است و نیازى به تعریف ندارد، این تبلیغ ماست. این سنت، یادآورى مىکند که لازم است گمنام ى شخص ى را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم و این به خاطر حفاظت اعضاء و همچنین حفظ آبروى معتادان گمنام است. ما به عنوان اعضاى معتادان گمنام، در سطح رسانه هاى گروهى، نام فامیل خود را افشاء نمىکنیم و بر روى صفحات آن ها ظاهر نمىشویم. هیچ فردى چه داخل و چه خارج انجمن، نماینده معتادان گمنام
نیست

سنت دوازدهم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

گمنامى، اساس روحانى تمام سنتهاى ماست و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم

در فرهنگ لغت، مفهوم گمنامی "بی نامی" ذکر شده است. اجر اى سنت دوازده "من" را تبدیل به "ما" میکند و اهمیت اساس روحانى را بالاتر از هر فرد وگروهى قرار مىدهد.به همان نسبتى که ما به مرور به یکدیگر نزدیکتر مىشویم، فروتنى هم به مروردر ما بیدارتر مىشود. فروتنى، محصولى جانبى است که امکان رشد و پیشرفت ما را در یک فضاى آزاد، به وجود مىآورد و ترس ما را از برملا شدن اعتیادمان در برابرصاحب کاران، فامیل و دوستان، از میان مىبرد. بنابراین ماسعى مىکنیم اصلى را که مىگوید هر چه در جلسات گفته شود، در همان جا باقی میماند را به نحو احسن رعایت کنیم ما در تمام سنتهاىمان به جاى عنوان "من" و "مال من" از "ما" و "مال ما" صحبت کردهایم. ما با تشریک مساعى در راه هدف مشترکمان، معنا ى واقعى گمنامى را درک مىکنیم و بدان دست مىیابیم.
ما این جمله را که مىگوید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم آنقدر زیاد شنیدهایم که دیگر بهنظر تکراری میآید. با آن که ممکن است ما به عنوان افراد با عقاید یکدیگر موافق نباشیم، اما طبق اصل روحانى گمنامى، همگى ما به عنوان اعضاى یک گروه، با یکدیگر مساوى هستیم. هیچ عضوى، کمتر یا بیشتر ازعضو دیگر نیست. انگیزهه اى شخصى ما در امور جنس ى، مالکیت و موقعیت اجتماعى که در گذشته بدبختى هاى زیادى براىمان به بار آورده است، در صورت رعایت اصل گمنامى، به کنار خواهند رفت. گمنامى، یکى از عوامل اصلى و اولیه بهبودى ماست و تمامى سنتها و انجمن ما را در بر مىگیرد. ما را دربرابر نقصهاى اخلاقى خودمان حفاظت مىکند و نفوذ شخصیتها و اختلاف سلیقه ها را از میان مىبرد. رعایت اصل گمنامى، ترجیح شخصیتها براصول را، غیر ممکن مىکند.

بهبودی و لغزش"معتادان گمنام"

بسیارى از مردم تصور مى‌کنند مفهوم بهبودى فقط مصرف نکردن موادمخدراست. آن ها لغزش را نشانه شکست کامل و پرهیز به مدت طولانى را، علامت موفقیت کامل مى‌دانند. اما تجربه ما که برنامه بهبودى معتادان‌گمنام را دنبال مى‌کنیم، نشان داده است که مسئله به این سادگى نیست.

گاه لغزش براى عضوى که قدرى با انجمن ما مربوط شده است مى‌تواند چنان تجربه تکان دهنده‌اى باشد که او را وادار به دنبال کردن جدى‌تر این برنامه کند. در حالی که اعضاى دیگرى را مى‌بینیم که با وجود پرهیز دراز مدت، هنوز در اثر ناصادقى وخودفریبى قادر نیستند از بهبودى کامل و پذیرش اجتماعى بهره‌مند شوند. امادر مجموع، پرهیز کامل و مداوم، تماس و همسانى با اعضاى گروه‌هاى

ان-ای، بهترین راهى است که زمینه رشد را فراهم مى‌کند.

 با آن که معتادان در اصل همگى مانند یکدیگرند، اما به عنوان فرد، شدت بیمارى وسرعت بهبودى ما با یکدیگر تفاوت دارد. بعضى از اوقات لغزش ممکن است زمینه‌اى فراهم کند که نهایتاً به آزادى کامل منتهى شود، اما در اوقات دیگر، آزادى به آن بستگى دارد که با سماجت و عزم راسخ، هر چه پیش آید، دو دستى به پاکى خود بچسبیم تا از مرحله بحرانى بگذریم. معتادى که بتواند به هر طریق نیاز و میل به مصرف را حتى براى یک مدت کوتاه، ندیده بگیرد و اختیار افکارغیر ارادى و رفتار اجبارى خود را داشته باشد، به نقطه عطفى رسیده است که مى‌تواند در بهبودیش سرنوشت ساز باشد. گاه موازنه احساس آزادى و استقلال حقیقى ما به هم مى‌خورد و با آن که ظاهراً مى‌دانیم هر چه داریم در اثر اتکاء به یک نیروى برتر ، کمک کردن و کمک گرفتن از دیگران و هم دلى بدست آمده است، امّا میل به تکروى و در دست گرفتن دوباره اختیار زندگى، ما را به طرف خود مى‌کشد.

در طول دوران بهبودى، هیولاهاى زندگى گذشته به دفعات به سراغمان خواهند آمد. ممکن است احساس کنیم که زندگى دوباره بى‌معنا، یک نواخت وکسل کننده شده است. ممکن است مغزمان از تکرار اصول تازه‌اى که در زندگى پیدا کرده‌ایم، خسته شود و از لحاظ جسمى نیز به خاطر انجام مکرر فعالیت‌هاى تازه‌مان احساس کوفتگى کنیم. اما با این حال ما مى‌دانیم که اگر این کارها را تکرار نکنیم، مطمئناً  رفتار قدیم خود را دوباره از سر مى‌گیریم. اگر از چیزى که داریم استفاده نکنیم آن را از دست مى‌دهیم.

این دوره‌ها معمولاً بهترین دورانى هستند که ما در آن رشد و پیشرفت مى‌کنیم. با آن که شاید ظاهراً جسم و فکر ما ازتمام این چیزها خسته به نظر برسند، امّا ممکن است قوه محرکه تغییر و تبدیل حقیقى، در عمق وجودمان در صدد پیدا کردن راهى باشد که بتواند انگیزه‌هاى درونى ما را دچار تحول کند و زندگى‌مان را تغییر دهد.

 هدف ما،نه فقط پرهیز جسمى بلکه بهبودى از طریق تجربه  به کارگیرى قدم‌هاى دوازده‌گانه است. لازم است براى پیشرفت خود زحمت بکشیم. از آن جا که یک فکربسته، به هیچ وجه ظرفیت پذیرش ایده‌هاى نو را ندارد، بنابراین باید به طریقى روزنه‌اى براى نفوذ در آن پیدا کرد و چون فقط خود ما مى‌توانیم این کار را براى خود انجام دهیم، از این رو لازم است مواظب دو دشمن درونى خود، بى

تفاوتى و تنبلى باشیم. این طور به نظر مى‌رسد که مقاومت در برابر تغییر، در خون ماست و فقط چیزى مانند یک انفجار اتمى مى‌تواند زمینه‌هاى لازم را براى اصلاح یا تغییر مسیردر ما به وجود آورد.

لغزش، اگر از آن جان سالم به در ببریم، می‌تواند گوشزدی باشد جهت جلوگیری از فرایند تخریب. گاه، لغزش نزدیکان و یا مرگ آن ها ممکن است ما را به خود بیاورد و چشم ما را در مورد لزوم یک عکس‌العمل شدید باز کند.

 معتادانى را دیده‌ایم که به انجمن ما آمدند و با امتحان برنامه بهبودى ما مدتى پاک ماندند، اما بعضى از آن ها پس از مدتى، تماس خود را با دیگر معتادان در حال بهبودى از دست دادند و در نهایت، اعتیاد، مجدداً در زندگى‌شان فعال شد. آن ها فراموش کردند که در واقع مصرف موادمخدر در همان بار اول، جریان مرگ‌آور اعتیاد را، دوباره به حرکت در مى‌آورد. آن ها سعى کردند اعتیاد خود را با اعتدال در مصرف و یا با مصرف موادمخدر بخصوصى کنترل کنند، اما هیچ یک از این روش‌هاى کنترل، برای معتادان کارآیی ندارد.

 لغزش، یک واقعیت است و مى‌تواند اتفاق بیفتد و اتفاق مى‌افتد. بنا به تجربه ما کسانى که برنامه بهبودى ما را به طور روزانه دنبال نمى‌کنند دچار لغزش مى‌شوند و ما آن ها را مى‌بینیم که در جستجوى بهبودى، دوباره به انجمن باز مى‌گردند. این‌گونه افراد ممکن است قبل از لغزش، سالها پاک بوده باشند. آن ها که بخت یارشان است ودوباره برمى‌گردند، در اثر این تجربه تکان شدّیدى مى‌خورند. آنها مى‌گویند لغزش به مراتب وحشتناک‌تر از دوران قبلى مصرف است. ما هرگز کسى را ندیده‌ایم که مطابق برنامه معتادان‌گمنام زندگى کند و بلغزد.

 بسیارى از اوقات لغزش به مرگ مى‌انجامد. ما در تشییع جنازه عزیزان زیادى شرکت کرده‌ایم، که لغزش به طرق مختلفى باعث مرگشان شده است. اکثر  این افراد سالها در گمراهى بسر مى‌برند و با بدبختى روزگار مى‌گذرانند. آن ها که کارشان به زندان یا تیمارستان کشیده مى‌شود، ممکن است جان سالم بدر ببرند و شاید مجدداً به ان-ای رو آورند.

 ما در زندگى روزانه خود، گاه دچار لغزشهاى عاطفى و روحانى مى‌شویم، این حالت باعث مى‌شود که در برابر لغزش جسمانى، یعنى مصرف موادمخدر، مقاومتى نداشته باشیم. از آن جا که اعتیاد یک بیمارى غیر قابل علاج است، نتیجتاً معتادان همیشه در خطر لغزش قرار دارند.

 لغزش هرگز اجبارى و یا اتفاقى نیست و در مورد آن به ما حق انتخاب داده شده است. لغزش علامت این است که ما در برنامه خود خلائى داریم. ما این جریان را با دست کم گرفتن برنامه بهبودى خود و پیدا کردن راه هاى گریز، در زندگى روزانه‌مان آغاز مى‌کنیم. بدون آن که متوجّه تله‌هاى سر راهمان باشیم، چشم بسته به دام این باور که خودمان مى‌توانیم گلیم خود را از آب بکشیم، مى‌افتیم.

دیر یا زود گرفتار این تصور باطل مى‌شویم که مصرف موادمخدر زندگى را آسان‌تر مى‌کند. باور مى‌کنیم که موادمخدر مى‌تواند حالمان را تغییر دهد، اما فراموش مى‌کنیم که چه تغییرکشنده‌ایست. وقتى باور کنیم که موادمخدر قادر است مشکلات مان را حل کند و فراموش کنیم که چه بلایى مى‌تواند به روزگارمان بیاورد، آنوقت دیگر واقعاً حسابمان پاک است. تا وقتى که این تصور باطل که هنوز هم مى‌توانیم به مصرف خود ادامه دهیم و یا هنوز هم خود به تنهایى و بدون کمک مى‌توانیم قطع مصرف کنیم، درهم شکسته نشود، به طور قطع در حال امضاى جواز دفن خود هستیم. بنا به دلایلى، وقتى ما به خودمان و کارهاى‌مان نمى‌رسیم، اعتماد به نفس‌مان کم مى‌شود و به صورت الگویى در تمام زندگى‌مان تکرار مى‌شود. اگر ما از زیر بار مسئولیت‌هاى زندگى‌مان شانه خالى کنیم، یعنى از

جلسات غایب شویم، کارکرد قدم دوازدهم را پشت گوش بیندازیم و یا بخواهیم که کنار گود بایستیم، برنامه بهبودى‌مان متوقف مى‌شود. این ها چیزهایى است که باعث لغزش مى‌شود و ما مى‌توانیم تغییرات به خصوصى را در خود احساس کنیم. در این مواقع روشن‌بینى خود را از دست مى‌دهیم و احتمالاً از همه چیز و همه کس رنجیده و عصبانى هستیم. ممکن است نزدیکان‌مان را از خود برانیم و

خود را منزوى کنیم. در مدت زمان کوتاهى از خود بیزار مى‌شویم. بدون آن که مجبور به مصرف موادمخدر باشیم، مجدداً اسیر بدترین عادات و بیمارترین الگوهاى رفتارى خود مى‌شویم.

وقتى در ما  رنجش و یا احساس شدید دیگرى به وجود مى‌آید، استفاده نکردن از قدم‌ها، مى‌تواند باعث لغزش مان شود.

 رفتار افراطى، وجه مشترک همه معتادان است. گاه ما سعى مى‌کنیم آن قدرخودمان را از چیزى پر کنیم، تا شاید راضى شویم، اما مى‌بینیم که هیچ چیزنمى‌تواند راضى‌مان کند. این، جزئى از الگوى رفتارى معتادگونه ما است. براى ماهیچ وقت، هیچ چیز کافى نیست. بعضى وقت ها ما این مطلب را فراموش کرده و فکر مى‌کنیم که فقط اگر بتوانیم به مقدار کافى غذا، رضایت جنسى و یا پول بدست آوریم، راضى مى‌شویم و همه چیز درست مى‌شود. هواى نفس، وادارمان مى‌کندکه تصمیمات خود را بر مبناى سوء استفاده، خودخواهى، شهوت و یا غرور بیجا بگیریم. ما دل مان مى‌خواهد که همیشه حرف، حرف خودمان باشد. غرورمان مى‌گوید که خودمان به تنهایى مى‌توانیم موفق شویم، اما وحشت و احساس تنهایى سابق دوباره سراسر وجودمان را فرا مى‌گیرد. ما متوجه شده‌ایم که در

واقع، خود به تنهایى نمى‌توانیم موفق شویم، زیرا هر وقت سعى کرده‌ایم، اوضاع خراب‌تر شده است.

لازم است مرتب به ما یادآورى شود که از کجا آمده‌ایم و در صورت مصرف، بیمارى‌مان به صورت مضاعفى بدتر خواهد شد. این جا، جایی است که نیاز به کمک انجمن داریم.

 ما یک شبه بهبود پیدا نمى‌کنیم . وقتى ما متوجّه مى‌شویم که تصمیم بدى گرفته یا قضاوت بدى کرده‌ایم ، فوراً  به فکر مى‌افتیم که چطور آن را توجیه کنیم و اکثر  درکوشش خود خواهانه ‌ایکه در از بین بردن رد پای مان داریم، شدیداً افراطى هستیم. ما فراموش مى‌کنیم که امروز حق انتخاب داریم و حال مان روز به روز وخیم‌ترمى‌شود.

 در شخصیت خود آزار ما گرایشى وجود دارد که خواهان شکست ماست. اکثر ما احساس مى‌کنیم که لایق موفقیت نیستیم. این احساس، در تمام معتادان مشترک است. افسوس به حال خود، یکى از نواقص مخرب ماست و تمام انرژى مثبت را ازما مى‌گیرد. ما توجه‌مان را بر روى هر چیزى که به مراد دل مان پیش نمى‌رود متمرکزکرده و تمام زیبائى‌هاى دیگر زندگى را فراموش مى‌کنیم. بدون آن که تمایلى براى بهبود زندگى خود داشته باشیم و یا اصلاً میلى براى زنده ماندن هنوز در ما باشد، مرتباً رو به تحلیل مى‌رویم. بعضى از ما دیگر هرگز دوباره بر نمى‌گردیم.

 ما، باید بسیارى از چیزهایى را که فراموش کرده‌ایم، دوباره از نو بیاموزیم و درصورتى که مایلیم جان سالم بدر بریم، باید روش تازه‌اى در زندگى خود  پیش بگیریم. معتادان‌گمنام، به همین دلیل به وجود آمده است. اعضاى این انجمن، به سرنوشت معتادان مستأصل و در حال نابودى علاقه مندند و مى‌توانند زندگى بدون موادمخدّر را، بوقت خود، به آن ها بیاموزند. براى بسیارى از ما پیوستن به این

انجمن چندان آسان نبوده است، زیرا ما نمى‌توانستیم بفهمیم که مبتلا به بیمارى اعتیاد هستیم.

بعضى وقت ها، ما رفتار گذشته خود را قسمتى از وجود خودمان مى‌بینیم، نه قسمتى از بیمارى‌مان. ما، قدم اول را بر مى‌داریم و اقرار مى‌کنیم که در مقابل اعتیادمان عاجزیم و زندگى‌مان غیر قابل اداره شده است. پس از مدتى آهسته آهسته اوضاع‌ بهترمى‌شود و ما شروع به بدست آوردن اعتماد به نفس از دست رفته خود مى‌کنیم. دراین جا غرورمان مى‌گوید که حالا دیگر خودمان مى‌دانیم که باید

چه بکنیم و چون اوضاع قدرى بهتر شده است، فکر مى‌کنیم که دیگر چندان احتیاجى به این برنامه نداریم. غره‌گى مانند چراغ خطر است. تنهایى و وحشت قدیمى دوباره به سراغ‌مان مى‌آید. اوضاع خراب‌تر مى‌شود. متوجه مى‌شویم که خودمان به تنهایى نمى‌توانیم موفق شویم. این بار، قدم اول را جدى‌تر برمى‌داریم و آن را از صمیم قلب مى‌پذیریم، اما به هر حال زمان‌هایى خواهد بود که هوس

شدید مصرف، دوباره بسرمان مى‌زند و حال بدى پیدا مى‌کنیم و دلمان مى‌خواهد که فرار را بر قرار ترجیح دهیم. در این مرحله لازم است به ما یادآورى شود که از کجا آمده‌ایم و اگر لغزش کنیم این بار وضع به مراتب خراب‌تر و بدتر مى‌شود. اینجاست که بیش از هر وقت دیگرى به برنامه نیاز داریم و متوجه مى‌شویم که باید آستین ها را بالا بزنیم.

 وقتى ما فراموش کنیم که چه کوشش و زحمتى صرف به دست آوردن این دوران آزادى در زندگى‌مان شده است، ناسپاسى در ما پدید مى‌آید و خود آزارى دوباره از نو آغاز مى‌گردد. در صورتى‌که سریعاً در این مورد چاره‌جویى نکنیم، خطر لغزشى که تمام موجودیّت ما را تهدید مى‌کند، در کمین‌مان نشسته است. ما اگر به جاى استفاده از راه‌حل‌هاى این برنامه، به تصورات باطلى که از واقعیات داریم

بچسبیم، دوباره منزوى مى‌شویم. تنهایى، ما را از داخل مى‌خورد و موادمخدر که تقریباً همیشه قدم بعدى است، مى‌تواند بقیه کار را تمام کند. عوالم و احساساتى که دراواخر دوران اعتیاد تجربه کرده بودیم، حتى بدتر از گذشته، دوباره به سراغ‌مان مى‌آیند. این ضربه‌ها در صورتى که خودمان را تسلیم برنامه معتادان‌گمنام نکنیم، به طور قطع نابودمان مى‌کند.

 لغزش، هم مى‌تواند عامل نابودى ما باشد و هم ممکن است ما را به طرف خودشناسى و توجه به واقعیت وجودمان بکشاند. گریز زودگذر، ارزش تقاص دردناک مصرف دوباره را ندارد. براى ما مصرف کردن، با مردن برابر است، اما معمولاً فقط مرگ جسمى نیست و چیزهاى دیگرى هم در ما کشته مى‌شود.

 یکى از بزرگ‌ترین موانعى که بر سر راه بهبودى قرار دارد، انتظار بیجا از خود ودیگران است. براى ما روابط مى‌تواند مسئله بسیار دردناکى باشد. ما مردمى رویایى هستیم و در مورد اتفاقات آینده پیش داورى مى‌کنیم . وقتى رویائى به حقیقت نمى‌پیوندد، عصبانى و رنجیده مى‌شویم. ما فراموش مى‌کنیم که در مورد دیگران عاجزیم. افکار و احساسات قدیمى، مانند تنهایى، یأس، بیچارگى و افسوس دوباره به سراغ‌مان مى‌آیند. فکر راهنما، جلسه، کتاب، نشریات و تمام چیزهاى مثبت دیگر از خاطرمان مى‌رود. ما مى‌بایست بهبودى خود را در رأس قرار دهیم و اولویت‌ها را فراموش نکنیم.

 بر روى کاغذ آوردن چیزهایى که مى‌خواهیم، چیزهایى که تقاضا مى‌کنیم وچیزهایى که به دست‌مان مى‌رسد و مشارکت آن ها با راهنما و یا یک آدم قابل اعتماد دیگر به ما کمک مى‌کند که احساسات منفى خود را تجزیه و تحلیل کنیم و ازمیان‌شان بگذریم. وقتى به دیگران اجازه مى‌دهیم که ما را در تجربه خود شریک کنند، امید بهتر شدن اوضاع در ما قوت مى‌گیرد. این طور به نظر مى‌رسد که قبول عجز، براى ما مشکل بزرگى است. در صورت لزوم به اقرار به عجز، احتمالاً اول سعى خواهیم کرد با آن بجنگیم و پس از خسته شدن از کوشش‌هاى بیهوده خود، شروع به مشارکت با دیگران مى‌کنیم و دوباره امیدوار مى‌شویم. به نظر مى‌رسد که شرکت روزانه در جلسات، فقط براى امروز زندگى کردن و مطالعه نشریات‌مان، افکارو دید ما را دوباره به طرف قطب مثبت هدایت مى‌کند. تمایل به آزمایش هر چه که براى دیگران کاربرد داشته است امرى حیاتى است. حتى در اوقاتى که ما حس مى‌کنیم نمى‌خواهیم به جلسات برویم، رفتن به جلسات براى‌مان یک منبع قدرت وامید است.

براى ما بسیار مهم است که وقتى هوس مصرف به سرمان مى‌زند، آن را با دیگران مشارکت ‌کنیم. عجیب است که معمولاً تازه واردان تصور مى‌کنند، میل به مصرف، براى معتادان امرى غیر طبیعى است. وقتى وسوسه‌هاى سابق به سراغ‌مان مى‌آیند، با خود فکر مى‌کنیم حتماً ایرادى در کارمان است و ممکن نیست که اعضاى دیگر بتوانند آن را درک کنند.

 بسیار مهم است به خاطر داشته باشیم که هوس مصرف مى‌گذرد. ما دیگر هرگز اجبارى به مصرف نداریم، هرگونه احساسى هم که داشته باشیم، فرقى نمى‌کند و بالاخره همه آن ها مى‌گذرند. پیشروندگى بهبودى، حرکتى مداوم در جاده‌اى سر بالا است. در صورتى که ما در این راه کوشا نباشیم، دوباره به طرف قعر سرازیر مى‌شویم. پیشروندگى بیمارى ما مداوم است، حتّى در دوران پرهیز.

 ما عاجز به این جا مى‌آئیم و قدرتى را که در جستجویش هستیم، به کمک اعضاى معتادان‌گمنام پیدا مى‌کنیم، اما براى دریافت آن باید دست خود را دراز کنیم. حال با پاکى و در این انجمن، لازم است با افرادى که ما را خوب مى‌شناسند رفت و آمد کنیم. ما به یکدیگر نیاز داریم. معتادان‌گمنام، یک انجمن تنازع بقا است ویکى از مُحَسنات آن این است که ما را در تماس دائم و نزدیک با همان کسانى

قرارمى‌دهد که مى‌توانند بهتر از هر کس دیگرى ما را درک و در بهبودى کمک کنند. ما هرچه قدر هم که ایده و نیت خوب داشته باشیم، تا آن ها را به کار نگیریم، هیچ کارى ازپیش نمى‌بریم. دراز کردن دست‌مان، شروع تقلایى است که بالاخره به آزادى مى‌انجامد و حصارهایى‌که در آن زندانى هستیم را از میان برمى‌دارد. یکى از علائم بیمارى ما، احساس بیگانگى است. مشارکت صادقانه، آزادى براى بهبودى را درما پدید مى‌آورد.

 ما از این که دیگران حضورمان را در جلسات گرامى شمرده‌اند و باعث احساس راحتى ما شده‌اند بسیار سپاس گزاریم. ما اگر پاک نمى‌ماندیم و به جلسات نمى‌رفتیم به طور قطع برداشتن قدم‌ها براى‌مان مشکل‌تر مى‌شد. مصرف هر گونه ماده مخدرى جریان بهبودى را به تأخیر مى‌اندازد.

 همه ما متوجّه مى‌شویم احساس خوبى که باکمک به دیگران پیدا مى‌کنیم، محرکى است که ما را در زندگى موفق‌تر مى‌کند. ما مى‌آموزیم که وقتى دردى داریم از دیگران تقاضاى کمک کنیم. براى اکثر ما گاه این مسئله پیش مى‌آید. ما دریافتیم که وقتى درد دل مى‌کنیم ، از دردمان کاسته مى‌شود.

اعضاى انجمن ما آماده‌اند افرادى را که لغزش کرده‌اند در بهبودى یارى دهند ، آن ها بصیرت لازمه این کار را دارند و در صورتى که از ایشان سؤال شود مى‌توانند پیشنهادات مفیدى ارائه دهند. بهبودى ما در معتادان‌گمنام مى‌بایستى از درون خود ما سرچشمه بگیرد و هیچ کس براى هیچ کس دیگرى جز خود پاک نمى‌ماند.

 ما در رابطه با بیمارى‌مان با یک قدرت نابود کننده و قهار که قدرتش مافوق ما است و مى‌تواند ما را به لغزش بکشاند سر و کار داریم. اگر لغزش کرده‌ایم، مهم این است که بدانیم باید هر چه زودتر دوباره خود را به جلسات برسانیم. در غیر این صورت ممکن است، فقط چند ماه ، چند روز یا چند ساعت از نقطه‌اى که بازگشت از آن دیگرممکن نیست بیشتر فاصله نداشته باشیم. بیمارى ما آن قدر مکار است که مى‌تواند ما را در تنگناهاى غیر قابل تصورى گرفتار کند. وقتى این اتفاق افتاد، تا وقت باقى است، البته اگر بتوانیم، دوباره به برنامه برمى‌گردیم. به مجرد مصرف، ما دوباره تحت کنترل بیمارى‌مان قرار مى‌گیریم.

 ما هر چند وقت هم که پاک مانده باشیم، هرگز به طور کامل بهبود پیدا نمى‌کنیم . غفلت و رکود دشمن شماره یک کسانى است که  مدت‌هاى طولانى پاک مانده‌اند.در صورتى که این غفلت طولانى شود، سلسله مراتب بهبودى متوقف مى‌شود. عوارض بیمارى دوباره به وضوح در ما نمایان مى‌گردد.

انکار، دوباره به همراه وسوسه و اجبار ما را در خود مى‌گیرد. احساس گناه، پشیمانى، ترس و غرور، ممکن است غیر قابل تحمل شود. به زودى به جایى مى‌رسیم که دیگر کاملاً در تنگنا قرارگرفته و انکار و قدم اول در مغزمان به کشمکش برمى‌خیزند. اگر بگذاریم وسوسه مصرف بر ما غلبه کند، دیگر کار تمام است و تنها چیزى که مى‌تواند نجات‌مان دهد، پذیرش تمام و کمال قدم اول است. ما باید خودمان را کاملاً تسلیم این برنامه کنیم.

 اوّلین کارى که انجام مى‌دهیم این است که پاک مى‌مانیم و با این عمل امکان به وجود آمدن مراحل دیگر بهبودى را فراهم مى‌آوریم. مادامیکه پاک بمانیم، در هرشرایطى، بزرگترین امتیاز ممکن را در مقابل بیمارى خود داریم و از این بابت سپاس گزاریم.

 بسیارى از ما بهبودى خود را در اماکن محفوظى مانند مراکز بازپرورى وخانه‌هاى بهبودى، شروع مى‌کنیم. وقتى به اجتماع باز مى‌گردیم، در خود احساس گیجى، سردرگمى و زخم‌پذیرى مى‌کنیم.

شرکت هر چه بیشتر در جلسات، شوک این گونه تغییرات را به مراتب قابل تحمل‌تر مى‌کند. محیط جلسات، فضاى امنى براى مشارکت با دیگران است. ما به مرور طبق این برنامه زندگى مى‌کنیم ومى‌آموزیم که اصول روحانى را در زندگى‌مان به کار ببریم. ما باید از چیزهایى که مى‌آموزیم استفاده کنیم والا آن ها را با یک لغزش از دست مى‌دهیم.

 بسیارى از ما اگر نتوانسته بودیم به گروه‌ها و اعضاى ان-ای اعتماد کنیم، کارمان تمام بود، زیرا هیچ راه دیگرى براى‌مان وجود نداشت. در آغاز، ما هم مجذوب این انجمن شده بودیم و هم از آن مى‌ترسیدیم. با آن که دیگر با رفقاى دوران مصرف احساس راحتى نمى‌کردیم، امّا جلسات را هم هنوز خانه خود نمى‌دانستیم. به مروردر اثر تجربه مشارکت، ترس‌مان کمتر شد. هر چه بیشتر مشارکت کردیم، بیشترترس‌هاى‌مان فرو ریخت.

ما به این دلیل مشارکت مى‌کردیم. رشد، یعنى تغییر کردن. حفظ سلامتى روحانى، یعنى بهبودى مداوم و جارى.  انزوا، رشد روحانى ما را به خطر مى‌اندازد.

 آن عده از ما که انجمن را پیدا کرده و قدم‌ها را زندگى مى‌کنیم، به مرور مى‌آموزیم که با دیگران چگونه ارتباط برقرار کنیم. همان طور که رشد مى‌کنیم، مى‌آموزیم که چگونه بر گرایش‌هاى مخفى شدن و فرار از خود و احساسات‌مان غلبه کنیم. صادق بودن در مورد احساسات‌مان، به دیگران امکان مى‌دهد با ما همسان شوند و خود را در ما ببینند. ما متوجّه شده‌ایم که وقتى صادقانه ارتباط برقرار مى‌کنیم، بر دیگران تأثیر مى‌گذاریم. صداقت، نیاز به تمرین دارد. هیچ یک از ما ادعا نمى‌کنیم که کامل هستیم.

خصوصاً در مواقعى که زیر فشاریم و یا راه فرار نداریم، براى حفظ صداقت، باید از قدرت روحانى و عاطفى زیادى برخوردار باشیم. مشارکت با دیگران، احساس تنهایى و انزوا را از ما دور مى‌کند. این روند از قدرت خلاقه روح سرچشمه مى‌گیرد.

 وقتى ما این برنامه را کار کرده و روزانه قدم‌هاى آن را زندگى مى‌کنیم، در بکارگیرى اصول روحانى با تجربه مى‌شویم. این تجربه که در طول زمان بدست مى‌آید، در بهبودى روزمره به ما کمک مى‌کند. ما باید از هر چه که یاد مى‌گیریم استفاده کنیم والا آن را از دست مى دهیم و فرقى هم نمى‌کند که چند وقت پاک مانده‌ایم. سرانجام به ما نشان داده مى‌شود که باید صادق باشیم وگرنه دوباره مصرف مى‌کنیم. براى تمایل و فروتنى دعا کرده و عاقبت در مورد قضاوت هاى نادرست یا تصمیمات بد خود صادق مى‌شویم.

در برابر کسانى که به آن ها لطمه زده‌ایم مسئولیت تقصیرات خود را بر عهده مى‌گیریم و هر طور که لازم باشد اشتباهات مان را جبران مى‌کنیم. در این مرحله ما دوباره وارد راه حل شده و براى خود برنامه‌اى داریم. اکنون به کارگیرى این برنامه براى‌مان آسان‌تر مى‌شود ومى‌فهمیم که راه جلوگیرى از لغزش، توسل به قدم‌هاست.

 تله دیگرى که ممکن است پس از لغزش در آن گرفتار شویم، این است که فکرکنیم دیگر نمى‌توانیم مصرف را متوقف کرده و پاک بمانیم. ما به تنهائى هرگز نمى‌توانیم پاک بمانیم. با درماندگى اعتراف مى‌کنیم که خودمان دیگر نمى‌توانیم کارى از پیش ببریم. ما در حالى که خودمان را ملامت و شکنجه مى‌کنیم، دوباره به طرف برنامه برمى‌گردیم و با خود فکر مى‌کنیم که هیچ کس به شهامتى که براى بازگشت لازم است اهمیّت نمى‌دهد. ما در این انجمن آموخته‌ایم که خالصانه‌ترین احترامات را براى این‌گونه شجاعت ها قائل شویم. ما از ته دل براى کسانى که بازمى‌گردند هورا مى‌کشیم. لغزش خجالت ندارد، برنگشتن خجالت دارد. ما باید ازاین خیال باطل که خودمان مى‌توانیم، دست برداریم و آن را در هم بشکنیم.

 نوع دیگر لغزش، از میان رفتن اولویت پاکى است. براى ما پاک ماندن باید دررأس هر چیز دیگرى قرار داشته باشد. همگى ما گاه سختى‌هایى را در دوران بهبودى خود تجربه مى‌کنیم و اگر از چیزهایى که آموخته‌ایم استفاده نکنیم، دچار سقوط عاطفى مى‌شویم. آن ها که از این مهلکه‌ها جان سالم به در مى‌برند، شجاعتى از خود نشان مى‌دهند که نمى‌تواند از خود آن ها سرچشمه گرفته باشد. ما پس از گذشتن ازاین گونه دوره‌ها متوجّه مى‌شویم که همیشه قبل از طلوع، هوا تاریک‌تر است. ما وقتى از دوره سختى مى‌گذریم و پاکى خود را حفظ مى‌کنیم، براى بهبودى ابزارتازه‌اى پیدا کرده‌ایم که مى‌توانیم به دفعات از آن استفاده کنیم.

 ممکن است در صورت لغزش احساس خجالت و یا گناه کنیم. هر چند که لغزش باعث شرمندگى است، امّا نمى‌توانیم هم آبرو و هم جان خود را در عین حال حفظ کنیم. ما به این نتیجه رسیده‌ایم که در این‌گونه مواقع بهتر است هر چه زودتر خود رابه این برنامه برسانیم. پا بر روى غرور گذاشتن، به مراتب از مردن یا به کلى دیوانه شدن بهتر است.

 تا وقتى که ما به خاطر پاکى خود شکرگزار باشیم، حفظ آن براى‌مان آسان‌تر است. بهترین راه شکرگزارى، رسانیدن پیام و مشارکت تجربه ، امید و نیروى‌مان با معتادانى است که هنوز در عذابند. ما حاضر به کمک به هر معتاد در حال عذابی هستیم.

 زندگى روزانه به روال این برنامه، تجربه‌هاى با ارزشى به همراه دارد. درصورتى که وسوسة مصرف به سرمان بزند، با درسى که از تجربه خود گرفته‌ایم، مى‌دانیم که باید با یک معتاد در حال بهبودى، تماس بگیریم و خودمان را به یک جلسه برسانیم.

 معتادان در حال مصرف، مردمى خودمحور، خشمگین، وحشت‌زده و تنها هستند. در دوران بهبودى، ما رشد روحانى را تجربه مى‌کنیم. در دوران مصرف، مامردمى دروغگو، خودخواه و غالباً در بند زندان یا بازپرورى بوده‌ایم. برنامه به ما امکان مى‌دهد که به اعضاى سازنده و مسئول اجتماع خود تبدیل شویم.

 همان طور که ما وارد اجتماع مى‌شویم، آزادى سازنده ما، کمک مى‌کند تا اولویت‌هاى خود را مشخص کنیم و کارهاى اساسى را اوّل انجام دهیم. به کارگیرى روزمره قدم‌هاى دوازده‌گانه ما را از افرادى که بوده‌ایم، به کسانى که تحت رهبرى یک نیروى برتر هستند، تبدیل مى‌کند. به کمک راهنما و یا مشاور روحانى‌مان به مرور مى‌آموزیم که به نیروى برتر‌مان اعتماد کنیم و به او متکى باشیم.

ﻣﺎ ﺑﻬﺒﻮد ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ "معتادان گمنام"

ضربالمثلى است که مىگوید:سیاست غریبه را آشنا مىکند اما در جمع ما اعتیاد، غریبه را همسان مىکند با آن که ممکن است داستان هر یک از ما این بیمارى یا اختلال مشترک، اعتیاد نام دارد. ما از دو چیز که درساختار اعتیاد واقعى به کار رفته است به خوبى مطلع هستیم: وسوسه و اجبار. وسوسه همان فکر ثابت و سمجى است که بارها و بارها ما را به طرف موادمخدر مورد علاقه مان و یا مشابه آن مىکشد، تا بلکه همان حالت رخوت و خوشى را که زمانى تجربه کرده ایم دوباره بدست آوریم.
اجبار: وقتى ما این جریان را با یک سرنگ، یک دود، یک قرص و یا یک لیوان مشروب به حرکت در مىآوریم، دیگر نمىتوانیم به اراده خودمان جلوى آن را بگیریم. ما به خاطر حساسیت جسمىمان به موادمخدر، کاملاً در چنگال یکقدرت نابود کننده ما فوق خود گرفتاریم.
وقتى ما به آخر خط مىرسیم و درک مىکنیم که چه با موادمخدر و چه بدون آن، نمىتوانیم مانند یک انسان زندگى کنیم، همگى با یک مسئله بغرنج روبرو هستیم. آیا کار دیگرى مانده است که انجام نداده باشیم؟ اینطور به نظر مىرسد که دو راه بیشتر نباشد، ما یا مىتوانیم از سریعترین راه ممکن روانه عاقبت تلخ خود یعنى زندان، تیمارستان یا مرگ شویم و یا راه تازهاى براى زندگى پیدا کنیم. درگذشته، تعداد بسیار کمى از معتادان شانس پیدا کردن راه دوم را داشته اند، اما معتادان امروز خوشبختتر هستند. براى اولین بار در تاریخ بشر راه سادهاى براى معتادان پیدا شده که تأثیر آن در زندگى بسیارى از آن ها به اثبات رسیده است و دردسترس همه قرار دارد. این برنامه، یک برنامه روحانى ساده و غیر مذهبى، به نام معتادان گمنام است.

حدود پانزده سال پیش وقتىکه اعتیاد مرا به نقطه عجز، بیهودگى و تسلیم کامل رساند NA هنوز تشکیل نشده بود و من AA را پیدا کردم. در آن انجمن با معتادان دیگرى آشنا شدم که آن ها هم راه حل مشکل خود را در آن برنامه پیدا کرده بودند، اگر چه مىدانستم که هنوز تعداد زیادى سراشیبى سرخوردگى، خوارى و نیستى را طى مىکنند و نمىتوانند متوجه همسانى خود و الکلىها در AA شوند. وجوه مشترکى که آن ها مىدیدند در حد علائم ظاهرى خلاصه مىشد و به حدود عمیقتر احساسات و عواطف که در آن همدلى تبدیل به مرهمى درمانى براى تمام معتادان مىشود، نمىرسید. در ماه جولاى سال 1953 به کمک چند نفر از معتادان و عدهاى از اعضاى AA که به ما و برنامه اعتقاد زیادى داشتند، انجمنى را که اکنون به نام معتادان گمنام مىشناسیم، شروع کردیم. ما احساس مىکردیم که پس از آن معتادان مىتوانند از افرادى که بهبودىهاى درازمدت دارند به عنوان نمونه استفاده کنند و همسانىهایى را که براى متقاعد کردن خود لازم دارند در آن ها ببینند و به خود بقبولانند که آن ها هم مىتوانند پاک بمانند.
این درست همان چیزى است که ما در اساس بدان احتیاج داشتیم و در طى سال هاى گذشته صحت آن برای مان کاملاً روشن شده است. به رسمیت شناختن وایمان و اعتقاد به یکدیگر که آن را هم دلى مىنامیم باعث آفرینش فضایى شده است که ما مىتوانیم در آن، زمان را احساس و واقعیت را لمس کنیم و با ارزش هاى روحانى که بسیارى از ما مدتها پیش گم کرده بودیم دوباره از نوآشنا شویم. ما در این برنامه بهبودى هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ نیرو درحال رشدیم. تا به حال هرگز نشده است که این همه معتاد پاک، بتوانند به انتخاب خود و در یک اجتماع آزاد در هر جا که بخواهند دور هم جمع شوند و با آزادى کامل و خلاق به بهبودى خود ادامه دهند. حتّى خود معتادان هم مىگفتند این کار به صورتى که ما برنامه ریزى کرده بودیم، عملى نخواهد بود. ما به جلسات باز و علنى اعتقاد داشتیم و مانند گروه هاى دیگر سعى نکردیم جلسات خود را مخفیانه برگزار کنیم. ما اعتقاد داشتیم این روش با تمام روشهاى دیگرى که دورى دراز مدت از اجتماع را
توصیه و دنبال کرده اند تفاوت دارد و احساس مىکردیم که یک معتاد هر چه زودتر با مسائل روزمره خود روبرو شود، به همان نسبت سریعتر مىتواند به یک عضو فعال و واقعى اجتماع تبدیل شود. ما بالاخره باید روى پاى خود بایستیم و زندگى را به همان صورت که هست بپذیریم. بنابراین چرا از همان ابتدا شروع نکنیم؟ البته به خاطر همین چیزها بسیارى از افراد لغزش کردند و بسیارى هم به کلى مفقود شدند، اما در هر صورت تعداد زیادى ماندند و تعدادى هم پس از قدرى عقب نشینى دوباره بازگشتند. نکته درخشانتر، این واقعیت است که تعداد زیادى از اعضاى کنونى ما مدت زیادى است که پرهیز کامل داشته اند و بهتر مىتوانند به تازه واردان کمک کنند. دیدگاه وطرز تلقى این اعضاء که بر اساس مفاهیم روحانى قدمها و سنتهاى ما استوار شده است ، قوه محرکه رشد و اتحاد برنامه ماست. حالا ما مىدانیم آن دروغ قدیمى که یک معتاد همیشه آلوده باقى مىماند دیگر چه از جانب اجتماع و چه ازجانب خود معتاد، تحمل نخواهد شد و ما بهبود پیدا مىکنیم

بهبودى با تسلیم شروع مىشود و از آن نقطه به بعد به هر یک از ما یادآورى مىشود که یکروز پاک، یک روز موفق است. در معتادان گمنام طرز تلقى، افکار و واکنشهاى ما تغییر مىکند. به مرور متوجه مىشویم که عجیب و غریب نیستیم وشروع به فهمیدن و قبول آن چه که هستیم مىکنیم. از وقتى که بشر به وجود آمده ، اعتیاد هم وجود داشته است. براى ما اعتیاد، وسوسه مصرف موادمخدرى است که نابودمان مىکند و به دنبال آن، اجبار که ما را وادار به ادامه مصرف مى کند. پرهیز کامل، زیربناى راه تازه زندگى ماست. در گذشته هیچ امیدى براى معتادان وجود نداشت. ما در معتادان گمنام مىآموزیم تا احساس تنهایى، خشم و ترس که در همه معتادان، مشترک و غیر قابل کنترل است را با یکدیگر در میان بگذاریم. افکار و عقاید ما، همانهایى هستند که باعث گرفتارى ما شدهاند. ما به خوشبختى اعتقاد چندانى نداشتیم و بیشتر بر روى خلاء و بیهودگى چیزها تمرکز مىکردیم . ما ظرفیت موفقیت را نداشتیم و شکست، براىمان یک طریقه زندگى شده بود. در بهبودى، شکستها وقفه هاى موقتى هستند و دیگر مانند زنجیر به هم متصل نیستند. صداقت، روشن بینى و تمایل به تغییر، براى ما دیدگاه هاى تازه اى هستند که به کمک آن ها مىتوانیم به اشتباهاتمان اعتراف کنیم و از دیگران کمک بگیریم.
ما دیگر اجبار نداریم خلاف طیبعت واقعى خود حرکت کنیم و کارهایى را که واقعاً دل مان نمىخواهد، انجام دهیم. اکثر معتادان در برابر بهبودى مقاومت مىکنند و برنامه ای که ما با آن ها در میان مىگذاریم با مصرف آن ها در تضاد است. اگر تازه واردان به ما بگویند که مىتوانند بدون ناراحتى بعدى، به مصرف موادمخدر، در هر فرمى ادامه دهند، ما مىتوانیم به دو صورت به این مسئله نگاه کنیم. یا آن ها معتاد نیستند و یا هنوز نمىتوانند بیمارى خود را تشخیص دهند و اعتیاد خود را انکار مىکنند. اعتیاد و خمارى، افکار منطقى را دچار اختلال مىکند و تازه واردان معمولاً به جاى تشابه ها به تفاوتها توجه دارند و به دنبال راهى مىگردند که به کمک آن دلایل معتاد بودن خود را انکار کرده و یا استحقاق بهبودى را از خود دریغ کنند. بسیارى از ما هم، وقتى تازه وارد بودیم، همین کار را مىکردیم بنابراین وقتى بادیگران کار مىکنیم سعى مىکنیم چیزى نگوییم و کارى نکنیم که بهانه اى براى ادامه مصرف به آن ها بدهد. ما مىدانیم که صداقت و هم دلى امرى حیاتى است. همچنین مىدانیم که تسلیم بى قید و شرط، کلید بهبودى است و پرهیز کامل، تنها چیزى است که تاکنون براى ما کارساز بوده است. بنا به تجربه ما هر معتادى که خود را تسلیم این برنامه کرده است، هرگز در بهبودى شکست نخورده است. معتادان گمنام، یک برنامه روحانى است، اما مذهبى نیست. هر معتاد پاکى، یک معجزه است و تداوم آگاهى، تسلیم و رشد، این معجزه را زنده نگه مىدارد. براى معتاد، مصرف نکردن، عملى غیر طبیعى است. ما مىآموزیم که پاک زندگى کنیم و یاد مىگیریم که با خود صادق باشیم و همیشه هر دو روى سکه را در نظر بگیریم. دراوایل کار، تصمیم گرفتن کار مشکلى است. قبل از پاک شدن اکثر اقدامات ما در اثرتصمیمات آنى و بدون فکر انجام مىشد. امروز دیگر
ما اسیر این طریق فکر کردن نیستیم و آزادیم.
در دوران بهبودى، متوجه مىشویم که قبول واقعیات کاملاً ضرورى است. وقتى بتوانیم این کار را انجام دهیم، دیگر لازم نیست موادمخدر مصرف کنیم که دیدگاه مان را تغییر دهد. بدون موادمخدر، ما شانس زندگى را به عنوان یک انسان مفید پیدا مىکنیم. البته در صورتى که خود را همانطور که هستیم و دنیا را همانطور که هست بپذیریم. ما مىآموزیم که در زندگى تضادها، جزئى از زندگى هستند و یاد مىگیریم که به جاى فرار، آن ها را حل کنیم. آن ها قسمتى از دنیاى واقعى ما هستند. ما مىآموزیم که با مشکلات احساسى برخورد نکنیم. ما با مسائلى که پیش مىآیند روبرو مىشویم و سعى نمىکنیم آن ها را به زور حل کنیم. ما آموخته ایم هر راه حلى که عملى نیست، روحانى هم نیست. ما در گذشته، مسائل ساده را تبدیل به مشکلات بزرگ مىکردیم و از کاه، کوه مىساختیم. بهترین ایدهها و فکر بکر خود ما باعث شده بود کار ما به اینجا کشیده شود. در بهبودى، مىآموزیم که اتکاى خود را بر روى نیروى برترمان بگذاریم. ما تمام جوابها و راه حل ها را نداریم، اما مىتوانیم یاد بگیریم که چطور بدون موادمخدر زندگى کنیم. ما اگر به خاطر داشته باشیم که فقط براى امروز زندگى مىکنیم، مىتوانیم پاک بمانیم و از زندگى لذت ببریم. ما مسئول بیمارى خود نیستیم، فقط مسئول بهبودى خود هستیم. همانطور که ما شروع به اجراى برنامهاى که یاد گرفته ایم مىکنیم، زندگىمان به مرور تغییر مىکند و بهتر مىشود. ما از معتادانى که از وسوسه مصرف، آزاد شده اند و از زندگى لذت مىبرند کمک مىگیریم. لازم نیست ما این برنامه را بفهمیم تا براىمان کار کند، تنهاکارى که لازم است انجام دهیم، حرف گوش دادن است. رهایى ما، از طریق به کارگیرى قدمهاى دوازدهگانه حاصل مىشود که در سلسله مراتب بهبودى نقشى حیاتى دارند و یک روش نوین روحانى براى زندگىاند. آن ها به ما امکان مىدهند تا در بهبودى خود فعالانه شرکت کنیم.
از همان روز اول، قدمهاى دوازده گانه برنامه روزانه ما مىشوند. در ابتدا ممکن است آن قدر منفى بافى ما زیاد باشد که فقط به قدم اول اجازه نفوذ بدهیم. بعدها، وقتى ترسمان کمتر شد، خواهیم توانست از این وسایل بهتر و کاملتر به نفع خود بهره بردارى کنیم. ما متوجه مىشویم که احساسات قدیمى و ترس هاىمان علائم بیمارىمان هستند. اکنون براى ما آزادى واقعى امکان پذیر است. همانطور که بهبودىمان پیشرفت مىکند، نظرات تازه اى در مورد پاکى پیدا مىکنیم. از هوس مصرف، آزاد مىشویم و احساس رهایى مىکنیم. با هر کس که آشنا مىشویم، مىبینیم که آن ها هم هر کدام به نحوى چیزى براى عرضه کردن دارند. به مرور قابلیت دریافت و پذیرش، همچنین بخشش را پیدا مىکنیم. زندگى، مىتواند براىمان تبدیل به سفر جالب و پرماجرایى شود. ما بعد از مدتى، با سرور، خوشحالى و آزادى آشنا مىشویم.
ما معتاد در حال بهبودى نمونه نداریم. وقتى موادمخدر کنار مىرود و معتاد، این برنامه را به کار مىگیرد، اتفاقات فوقالعادهاى در زندگی اش مىافتد. آرزوهاى برباد رفته دوباره زنده مىشوند و امکانات تازهاى در افق زندگى پدیدار مىگردد. تمایل ما به رشد روحانى، ما را در حالت سبکبالى نگه مىدارد. وقتى اقداماتى را که در قدمها ذکر شده است انجام مىدهیم، شخصیت ما تغییر مىکند. این اقدامات ما هستند که اهمیت دارند و ما نتیجه ها را به نیروى برترمان واگذار مىکنیم. به مرور بهبودى تبدیل به یک جریان ارتباطى مىشود و ما ترس از لمس کردن ولمس شدن را از دست مىدهیم. مىآموزیم که در وقت احساس تنهایى، بغل کردن دوستانه و ساده یک دوست، چه تأثیرى در حال مان دارد. ما عشق واقعى و دوستى واقعى را تجربه مىکنیم.
ما مىدانیم در مقابل بیمارىمان که پیش رونده، لاعلاج و کشنده است عاجزیم. اگر مهارنشود، به مرور بدتر شده و به مرگ مىانجامد. ما نمىتوانیم از عهده وسوسه و اجبارآن برآییم. تنها راه حل، قطع مصرف و آغاز به یادگیرى چگونگى زندگى است. وقتى ما حاضر باشیم این سلسله اقدامات را دنبال کرده و از کمک هایى که دردسترس است بهره بردارى کنیم، براىمان یک زندگى کاملاً تازه امکانپذیر مىشود. بدین طریق، ما یقیناً بهبود پیدا مىکنیم. امروز با احساس امنیتى که به کمک انجمن پیدا کرده ایم، بالاخره به مرحله اى رسیده ایم که قادریم در چشم انسان هاى دیگر نگاه کنیم و از این که خودمان هستیم سپاسگزار باشیم.

ﻓﻘﻂ ﺑﺮای اﻣﺮوز زندگی به روال برنامه "معتادان گمنام"

به خودت بگو:
فقط براى امروز، افکارم را بر روى بهبودیم متمرکز خواهم کرد، زندگى مىکنم و بدون مصرف هیچ گونه ماده مخدرى روز خوبى خواهم داشت.

فقط براى امروز، به کسى در NA اعتماد خواهم کرد، کسى که مرا باور کند و مىخواهد در بهبودیم به من کمک کند.
فقط براى امروز، برنامهاى خواهم داشت و سعى خواهم کرد آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهم.

فقط براى امروز، به کمک NA سعى خواهم کرد از زاویه بهترى به زندگیم نگاه کنم.

فقط براى امروز ترسى نخواهم داشت و به روابط تازهام و آن ها که چیزى مصرف نمىکنند و راه تازه اى براى زندگى پیدا کرده اند، فکر خواهم کرد .
مادامی که این راه را دنبال کنم، از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت.
با آن که ما اقرار مىکنیم که زندگىمان غیر قابل اداره بوده است، اما گاه اقرار به این که نیاز به کمک داریم براىمان مشکل است. خود رأیى ما ، در دوران بهبودى ، گرفتارىهاى زیادى براىمان به بار مىآورد. ما همیشه مىخواهیم که همه چیز بر وفق مرادمان باشد و آن را مطالبه مىکنیم، اما با توجه به تجربههاى گذشته خود، مىبایست، فهمیده باشیم که راه ما به جایى نمىرسد. اصل تسلیم شدن، ما را به راهى از زندگى هدایت مىکند که در آن نیروى مورد نیازمان را از یک نیروى برتر از خودمان دریافت مىکنیم. تسلیم روزانه در مقابل نیروى برترمان، کمکهایى را که بدان نیازمندیم، براىمان تأمین مىکند. براى معتادان، پذیرفتن و قبول کردن، کارمشکلى است. این مسئله در بهبودى ما نقش بسیار مهمى دارد. وقتى ما از پذیرش چیزى خوددارى مىکنیم، در واقع نیروى برترمان را انکار کردهایم. تمام نگرانىهاى ما، به خاطر کمبود ایمان است. تسلیم اراده مان، باعث مىشود که ما با یک نیروى برتر، ارتباط برقرار کنیم. او قادر است، خلاء درونى ما که هیچ چیز قادر به پر کردن آن نبوده است، را پر کند. ما آموختهایم به خداوندى که هر روز یارىمان مىدهد اعتماد کنیم.
فقط براى امروز زندگى کردن ، نگرانىهاى گذشته و ترس از آینده را فرو مىنشاند. ما آموخته ایم که تمام کارهایى را که لازم است انجام شود، انجام دهیم و نتیجه کار را به نیروى برترمان بسپاریم. برنامه معتادان گمنام، یک برنامه روحانى است. با تأکید فراوان پیشنهاد مىکنیم اعضاى ما سعى کنند یک نیروى برتر که براى خودشان قابل درک باشد، پیدا کنند. بعضى از ما تجربه هاى روحانى عمیقى ازسرگذرانده ایم که ماهیتى پرشور و الهام گونه داشته اند. اما براى سایرین، بیدارى روحانى، به مرور و به آهستگى پدید مىآید. ما در یک فضاى پذیرا، با احترام متقابل به اعتقادات یکدیگر، بهبود پیدا مىکنیم. سعى مىکنیم با تکبر و احساس حق به جانب بودن، خودمان را فریب ندهیم. همانطور که در زندگى روزانه، ایمانمان قوىتر مىشود، به مرور متوجه مىشویم که نیروى برترمان، توان و راهنمایى مورد نیاز را در اختیارمان مىگذارد.
هر یک از ما آزاد و مختار است که خود، مفهوم و فرم نیروى برتر خود را معین کند. بسیارى از ما به این مسائل مشکوک و ظنین بودیم، زیرا در گذشته سرخوردگىهایى در رابطه با مذهب پیدا کرده بودیم. به عنوان تازه وارد، وقتى درجلسات صحبتى از خدا مىشنیدیم، زیاد خوشمان نمىآمد. تا زمانىکه ما جوابهاى خود را در این زمینه، خودمان پیدا نکرده بودیم، هنوز در بند عقاید قدیمى خودگرفتار بودیم . منکران و بىاعتقادان ، بعضى از اوقات صحبت خود را به سادگى با مخاطب قرار دادن اى آن که نمىدانم کیستى شروع مىکنند در جلسات، روح و یا انرژى بخصوصى وجود دارد که مىتوان آن را احساس کرد. گاه، این اولین مفهومى است که تازه واردان از نیروى برتر پیدا مىکنند.
عقاید قدیمى ما، معمولاً ناقص هستند و ما را راضى نمىکنند. تمام چیزهایى که ما مىدانیم، همیشه درمعرض اصلاح و تجدید نظر قرار دارند، مخصوصاً چیزهایى که در مورد حقیقت مىدانیم. ما عقاید قدیمى خود را مورد ارزیابى مجدد قرار مىدهیم، تا بتوانیم با عقاید تازه ایکه ما را با راه جدید زندگىمان آشنا مىکنند، روبرو شویم. ما تشخیص مىدهیم انسان هایى هستیم که از لحاظ جسمى، فکرى و روحانى بیماریم. وقتى قبول مىکنیم که اعتیاد چه جهنمى براىمان درست کرده بود و مىپذیریم که قدرتى براى کمک در دسترس ما هست، شروع به پیشرفت و حل کردن مشکلات خود مىکنیم.
اگر از پاکى خود مراقبت نکنیم، به صور مختلفى نتیجه آن را در زندگىمان مىبینیم. ما با کوشش روشن بینانه به مرور به رابطه روزانه خود با خداوندى که خود درک کرده ایم ، اطمینان پیدا مىکنیم. بیشتر ما هر روز از خدا مىخواهیم که ما را درپاک ماندن کمک کند و هر شب از او بخاطر بهبودى، سپاس گزارى مىکنیم. به همان نسبت که زندگى ما راحتتر مىشود، بسیارى از ما به مرور به دام غفلت روحانى مىافتیم و در خطر لغزش قرار مىگیریم. ما دوباره گرفتار همان پوچى و وحشتى مىشویم که از آن مهلت روزانه اى به ما داده شده است.
این جا، جایى است که درد وادارمان مىکند که مراقبت از برنامه روحانى خود را دوباره از سر بگیریم. یکى از راه هایى که به وسیله آن مىتوانیم رابطه آگاهانه خود را با خدا، خصوصاً در سختىها حفظ کنیم، تهیه یک لیست از چیزهاى است که جاى شکرگزارى دارند. بسیارى از ما متوجه شدیم که اختصاص دادن قدرى از وقتمان به سکوت، ما رادر ایجاد رابطه آگاهانه با نیروى برترمان کمک مىکند. ساکت کردن مغز و مراقبه، مى تواند ما را به طرف آرامش و سکون هدایت کند. ساکت کردن مغز، در هر زمان، هر جا و هر شکلى مىتواند انجام شود و طریقه آن به خود فرد بستگى دارد.
نیروى برتر ما، همیشه در دسترس همگى ماست. وقتى آگاهى از خواست او را براى خود جویا مىشویم راهنمایى لازم را دریافت مىکنیم. به تدریج خدا محورىمان، بیشتر از خود محورىمان مىشود. یأسمان تبدیل به امید مىگردد. تغییر ما همچنین با ناشناخته ها که منبع بزرگى براى ترسند، ارتباط پیدا مىکند. نیروى برتر ما، منبع شهامتى است که براى روبرو شدن با ترس به آن نیاز داریم.
ما بعضى از چیزها را باید بپذیریم و بعضىها را مىتوانیم تغییر دهیم. دانش درک تفاوت آن دو، به مرور از راه رشد برنامه روحانىمان پیدا مىشود. در صورتى که ما به طور روزانه از وضعیت روحانى خود مراقبت کنیم، آسانتر مىتوانیم با دردها وسردرگمىهای مان روبرو شویم. این همان ثبات عاطفى است که ما شدیداً بدان نیازمندیم. ما با کمک نیروى برترمان، دیگر هرگز مجبور نیستیم دوباره مصرف کنیم. هر معتاد پاک یک معجزه است. ما این معجزه را با تداوم بهبودى و دیدگاه
مثبت ، زنده نگاه مىداریم. اگر پس از مدتى بهبودىمان دچار اشکالاتى شود، مفهومش این است که احتمالاً یک یا چند کارى را که در اوایل بهبودى به ما کمک کرده است، دیگر انجام نمىدهیم.
سه اصل روحانى اولیه صداقت، روشن بینى و تمایل است. این ها چگونگى برنامه ما را مشخص مىکنند. اولین صداقتى که از خود نشان مىدهیم اظهار تمایل به قطع مصرف است. در مرحله بعد صادقانه به عجز و غیر قابل اداره بودن زندگىمان اعتراف مىکنیم. صداقت خالصانه، مهمترین ابزار یادگیرى زندگى فقط براى امروز است. با آن که به کارگیرى صداقت کار مشکلى است، اما اجر بزرگى در پى دارد. صداقت، پادزهر افکار بیمار ماست و ایمان تازه یافته ما نیز، زیربناى محکمى براى شهامت آینده ما مىباشد چیزهایى که ما قبل از آمدن به NA براى زندگى مىدانستیم، همانهایى هستندکه تقریباً ما را به سر حد مرگ رساندند. اداره زندگى توسط خود ما، بالاخره باعث شد که کار ما به برنامه NA کشیده شود. وقتى ما به معتادانگمنام آمدیم چیز زیادى در مورد خوشحالى و یا لذت از زندگى نمىدانستیم. ایده هاى تازه نمىتوانند به درون یک فکر بسته راه پیدا کنند. روشن بینى، چیزى است که به ما اجازه مىدهد حرفى را که ممکن است باعث نجات زندگىمان شود، بشنویم. به ما امکان مىدهد که به نظرات مخالف گوش بدهیم و پس از آن براى خودمان نتیجه گیرى کنیم. روشن بینى، بصیرت دیدن چیزهایى را به ما مىدهد که در طول زندگى باعث گمراهى ما شده اند. این اصل، به ما اجازه مىدهد که بدون عجله در نتیجهگیرى، یاپیش داورى در مورد درست و غلط بودن مسائل، بتوانیم در مذاکرات شرکت کنیم. دیگر لازم نیست از مواضعى که وجود خارجى ندارند، دفاع کرده و خود را مضحکه این و آن کنیم. ما آموخته ایم که ندانستن همه جوابها اصلاً اشکالى ندارد، زیرا آن وقت خاصیت یادگیرى پیدا مىکنیم و مىآموزیم که چگونه زندگى جدید خود را با موفقیت ادامه دهیم.

روشن بینى، بدون تمایل، ما را به جائى نمى رساند. ما باید حاضر باشیم که براى بهبودى خود، به هر کارى که لازم است دست بزنیم. ما هیچ وقت نمى دانیم چه زمانى به تمام سعى و نیروى مان براى جلوگیرى از لغزش و حفظ پاکى خود نیاز پیدا خواهیم کرد. صداقت، روشن بینى و تمایل هر سه با هم کار مىکنند. کمبود یکى از این اصول در برنامه ما، مى تواند به لغزش ختم شود و بهبودى ما را که مى توانست روند ساده اى داشته باشد مشکل و دردآور کند. این برنامه، در زندگى ما نقشى حیاتى دارد، اگر نداشت اکثراً ما یا مرده بودیم، یازندانى مى شدیم و یا کارمان به بیمارستان و تیمارستان کشیده مى شد. در این برنامه، طرز برخورد ما تغییر پیدا مى کند و ما ازحالت یک فرد تنها بیرون آمده و به انجمن احساس تعلق مى کنیم. ما در مورد حساب و کتاب درونى خود اصرار مى ورزیم، زیرا آسودگى خاطرمان از آن سرچشمه مى گیرد. ما اطمینان داریم که خداوند نیروى لازم را براى رفع نیازهاى مان در اختیارمان مى گذارد.
یکى از طرق به کارگیرى اصول اولیه بهبودى، تهیه ترازنامه است. ترازنامه، به ما اجازه مى دهد که پیشرفت روزانه خود را محاسبه کنیم. ما سعى مى کنیم که از نقصهاى خود دست برداریم، اما سرمایه هاى خود را نیز نمى بایست فراموش کنیم. در زندگى جدید ما، خود فریبى و خودمحورى قدیم، مى تواند جاى خود را به اصول روحانى بدهد. پاک ماندن، اولین قدمى است که ما براى روبرو شدن با زندگی، برمىداریم. در اثر پذیرش مسائل، زندگى ما ساده تر مى شود. وقتى مشکلى پیش مى آید، لازم است که براى حل آن، به خوبى خود را با ابزارهاى این برنامه مجهز کرده باشیم. ما لازم است صادقانه از خودمحورى و خودآزارى دست برداریم. در گذشته فکر مى کردیم استیصال، قدرت مقابله و تنازع را در ما به وجود مى آورد. اکنون مسئولیت مشکلات خود را مى پذیریم و به همان نسبت در مورد پیدا کردن راه حل آن ها احساس مسئولیت مى کنیم. به عنوان معتادان در حال بهبودى، به مرور با مفهوم سپاس گزارى آشنا مى شویم. همانطور که نقصهای مان برطرف مى شود، آزادى پیدا مى کنیم که به هر آن چه که قابلیتش را داریم تبدیل شویم. ما به عنوان انسانهاى جدیدى که از خودآگاهى برخوردار هستند و قابلیت به عهده گرفتن مسئولیت هاى خود را در دنیا دارند، وارد صحنه زندگى مى شویم. با زندگى کردن قدمها ، به مرور از خودپرستى دست بر مى داریم و از نیروى برترمان مى خواهیم که ترس از روبرو شدن با خود و زندگى را از ما بگیرد. ما با کارکرد قدمها و استفاده از ابزار بهبودى ، مفهوم و تعریف جدیدى از زندگى خود پیدا مى کنیم. با چشم دیگرى به خود نگاه خواهیم کرد. شخصیت ما تغییر پیدا مى کند. به افرادى با احساس تبدیل مىشویم. قدرت واکنش بجا، نسبت به زندگى را پیدا مى کنیم. ما زندگى روحانى را در صدر قرار مى دهیم. مى آموزیم که چطور ازصبر، تحمل و فروتنى در روابط روزمره خود استفاده کنیم. افراد دیگرى که در زندگى ما هستند به ما کمک مى کنند که به مرور با اعتماد وعشق به مسائل نگاه کنیم. ما مى آموزیم که چطور کمتر بگیریم و بیشتر بدهیم. دیرتر خشمگین شده و زودتر مى بخشیم. در مورد عشقى که در انجمنمان به ما داده مى شود، چیزهایى مى آموزیم. به مرور احساس مى کنیم دوست داشتنى هستیم. این احساس، براى نفس خود محور قدیمى ما، احساسى کاملاً بیگانه است. غرور، در گذشته به طرق مختلف و زیرکانهاى ما را در کنترل خود داشته است. خشم، واکنش ما به واقعیات فعلى است. رنجش، زنده کردن دوباره و دوباره تجربه هاى گذشته است و ترس، واکنشى است که ما نسبت به آینده از خود نشان مى دهیم. ما باید تمایل پیدا کنیم و بگذاریم که خداوند این نواقص را که باعث رکود رشد روحانى ما مى شوند، برطرف کند. با مشارکت در مورد تجربیات روزمره خود با یکدیگر، به ایده ها و عقاید تازهاى دسترسى پیدا مى کنیم. با تمرین جدى چند دستورالعمل ساده که در این فصل آمده است، روز به روز بهبود پیدا مى کنیم و شخصیت تازه ما با اصول این برنامه، فرم وشکل پیدا مى کند. از طریق انزوا در اعتیادمان، انجمنى را مى یابیم که وجه مشترک همگى اعضاى آن بهبودى است NA کشتى نجاتى است که در میان دریاى تلخ تنهایى، ناامیدى، هرج و مرج و نابودى، در حرکت است. ایمان، نیرو و امید ما از افرادى که بهبودى خود را به مشارکت مى گذارند و همین طور رابطه نزدیکمان با خداوندى که خود درک مى کنیم، سرچشمه مى گیرد. در اوایل ورود به این برنامه، مشارکت در مورد احساساتمان کار چندان آسانى نیست. قسمتى از درد و رنج اعتیاد، به خاطر کمبود همین مشارکت عاطفى است. در بهبودى، ما وقتى خود را در موقعیت بدى پیدا مى کنیم و احساس خطرى به ما دست مىدهد، یا تلفنى با کسى تماس مى گیریم و یا خودمان را به یک جلسه مى رسانیم. ما یاد مىگیریم که قبل از تصمیم گیرى هاى مهم، از دیگران کمک بخواهیم. ما اگر افتاده باشیم و تقاضاى کمک کنیم، مى توانیم ازسختترین مراحل بگذریم. من نمى توانم، ما مى توانیم! و بدین طریق است که ما قدرتى را که بدان نیازمندیم، بدست مىآوریم. ما با مشارکت منابع روحانى و فکرى خود، یک همبستگى مشترک با یکدیگر پیدا مى کنیم. مشارکت در جلسات و صحبتهاى تک به تک ما با معتادان در حال بهبودى،
به ماکمک مى کند که بتوانیم پاکى خود را حفظ کنیم. ما با رفتن به جلسات، تازه وارد بودن را، دوباره به یاد مى آوریم و مى توانیم ماهیت پیشرونده بیمارى خود را ببینیم. شرکت در جلسات گروه همیشگى، ما را با کسانى آشنا مى کند
که به ما دل گرمى مى دهند. این عمل آن ها، به بهبودى ما تداوم مى بخشد و در زندگى روزمره به ماکمک مى کند. وقتى ما داستان خود را صادقانه تعریف مى کنیم، دیگران هم ممکن است شباهتى بین داستان خود و ما پیدا کنند.
پاسخ گفتن به نیازهاى اعضاى گروه و رسانیدن پیام انجمن به دیگران، به ما احساس شادى مى دهد. خدمت، موقعیت هایى براى رشد در ما به وجود مى آوردکه تمامى قسمتهاى زندگى مان را دربر مى گیرد. تجربه بهبودى ما، ممکن است
به دیگران کمک کند که آن ها هم بتوانند بامشکلات خود روبرو شوند و همان چیزى که براى ما کار کرده است، شاید بتواند براى آن ها هم مفید واقع شود. این طرز برخورد و این طرز صحبت، در بیشترمعتادان، حتى تازه واردان ، تأثیر مى گذارد و برای شان قابل هضم و قبول است.گردهمایى هاى بعد از جلسات، موقعیتهاى خوبى هستند، تا در مورد مطالبى که در جلسه نتوانسته ایم مطرح کنیم، مشارکت کنیم. صحبت رو در رو با راهنما هم دراین فواصل فرصت خوبى است و چیزهایى را که نیاز به شنیدنش داریم، براى مان آشکار و روشن مى کند. مشارکت در مورد بهبودى مان با تازه واردان، ما را در حفظ پاکى مان کمک مى کند. به دیگران قوت قلب مى دهد و آن ها را براى بهبودى تشویق مى کند. امروزه در زندگى ما کسانى وجود دارند که حقیقتاً همراه ما هستند. دورى کردن از خودمحورى، این امکان را براى مان فراهم مى آورد که از زاویه بهترى به زندگى نگاه کنیم. با درخواست کمک از دیگران، ما مى توانیم تغییر کنیم. بعضى وقت ها، مشارکت صادقانه ممکن است براىمان یک ریسک باشد، اما باید به خاطر داشته باشیم که زخم پذیر بودن، به ما امکان رشد هم مىدهد. بعضى از کسانى که به معتادان گمنام مى آیند، هنوز سعى مى کنند از مردم براى ادامه اعتیاد خود سوء استفاده کنند. افکار بسته آن ها مانعى است که اجازه تغییرکردن را به آن ها نمى دهد . کلیدى که باعث گشوده شدن دریچه بهبودى مى شود، روشن بینى، همراه با اقرار به عجز است. اگر کسى به ما مراجعه کند که با موادمخدر مشکل داشته و جویاى بهبودى نیز باشد، با کمال خوشحالى چگونگى حفظ پاکى خود را با او در میان مى گذاریم. کمک به دیگران براى پیدا کردن یک راه تازه براى زندگى باعث مى شود که ما در خوداحساس احترام به نفس را افزایش دهیم. وقتى ما چیزهایى را که داریم، صادقانه ارزیابى مىکنیم، یاد مىگیریم که چگونه قدر آن ها را بدانیم. با عضویت در NA به مرور احساس مى کنیم که انسان با ارزشى هستیم. ما مى توانیم هدیه بهبودى را همه جا به همراه خود ببریم. قدمهاى دوازده گانه معتادان گمنام، سلسله مراتب بهبودى پیشرونده ایست که در زندگى روزمره ما استوار شده است. تداوم بهبودى ما مستقیماً به رابطه ما با خداوند مهربان بستگى دارد. خداوندى که به ما علاقه مند است و براى مان کارى خواهد کرد که انجام آن براى خودمان غیر ممکن است. در طول دوران بهبودى، هر یک از ما به مرور یک درک شخصى از برنامه، براى خود پیدا مىکنیم. ما وقتى مشکلى داریم، به گروه، راهنما و نیروى برترمان براى راهنمایى اعتماد مىکنیم. بنابراین، بهبودى ما در معتادان گمنام، هم از درون ما سرچشمه مى گیرد و هم از بیرون. ما روز به روز و لحظه به لحظه زندگى مىکنیم. وقتى از زندگى کردن در زمان حال و در این جا، دور مى شویم، مشکلاتمان به گونه نامعقولى بزرگتر مى شوند. صبر، ازنقطه هاى قوت زندگى ما نبوده است و به همین دلیل به تکیه کلام هاى برنامه ودوستان خود نیاز داریم که به ما یادآورى مىکنند که:

به خودت بگو:
فقط براى امروز، افکارم را بر روى بهبودیم متمرکز خواهم کرد، زندگى مى کنم و بدون مصرف هیچگونه ماده مخدرى روز خوبى خواهم داشت.

فقط براى امروز، به کسى در NA اعتماد خواهم کرد، کسى که مرا باور مىکند ومىخواهد در بهبودیم به من کمک کند.
فقط براى امروز، برنامهاى خواهم داشت و سعى خواهم کرد آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهم.

فقط براى امروز، به کمک NA سعى خواهم کرد از زاویه بهترى به زندگیم نگاه کنم.
فقط براى امروز، ترسى نخواهم داشت و به روابط تازه ام و آن ها که چیزى مصرف نمى کنند و راه تازه اى براى زندگى پیدا کرده اند، فکر خواهم کرد. مادامی که این راه را دنبال کنم، از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت.

 

اﻟﻬﺎﻣﺎت ﺗﺎزه ای ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ"معتادان گمنام"

به همان نسبت که بهبودى ما پیشرفت مى‌کند، آگاهى ما نیز در مورد خود ودنیاى اطراف‌مان افزایش مى‌یابد. خواسته ها، نیازها، سرمایه‌ها ومسئولیت هاى‌مان براى ‌ما آشکار شده و به این درک مى‌رسیم که قدرتى براى تغییر دنیاى خارج نداشته و فقط مى‌توانیم خود را تغییر دهیم. برنامه معتادان‌گمنام، این امکان را براى ما به وجود آورده است که بتوانیم با بکارگیرى اصول روحانى از شدت درد زندگى بکاهیم.
ما بسیار خوشبختیم که این برنامه را داریم. در گذشته تعداد بسیار کمى از مردم اعتیاد را به عنوان یک بیمارى  مى‌شناختند و بهبودى، رویایى بیش نبود.
زندگى بدون موادمخدر مسئولانه و پر بار هزاران عضو ما، مؤثر بودن برنامه را به خوبى به تصویر مى‌کشد. امروز براى ما، بهبودى یک واقعیت است. ما با کارکرد قدم‌هاى دوازده‌گانه، شخصیت‌هاى درهم شکسته خود را دوباره از نو مى‌سازیم. معتادان‌گمنام، فضاى سالمى براى رشد است. ما بعنوان اعضاى یک انجمن یکدیگر را دوست داریم و قدر هم دیگر را مى‌دانیم و با هم از راه تازه زندگى‌مان مراقبت مى‌کنیم.
همان‌طور که در حال رشدیم، به مرور درک مى‌کنیم که مفهوم فروتنى، پذیرش سرمایه‌ها و کم و کسرهاى‌مان به طور توام است. چیزى که بیش از همه براى ما مهم است، این است که نسبت به خود احساس خوبى داشته باشیم. امروزه عشق، شادى، امید، غم و هیجان واقعى را حس مى‌کنیم و این احساسات مانند گذشته تحت تأثیر موادمخدر نیستند.
ما، گاه حتى پس از سال ها بودن در برنامه، در دام افکار سابق خود گرفتار مى‌شویم. باید به خاطر داشته باشیم که رعایت اصول اولیه، براى حفظ بهبودى مهم است. ما لازم است از الگوهاى فکرى قدیم خود اجتناب کنیم و عقاید کهنه را کنار بگذاریم و همچنین مراقب گرایشى که به رکود داریم باشیم. ما نمى‌توانیم بهاى رکود را بپردازیم، زیرا بیمارى ما در تمام مدت شبانه روز مشغول به کار است. اگر در زمان به کارگیرى این اصول بگذاریم احساس برترى یا حقارت بر ما غلبه کند، باعث انزواى خود مى‌شویم. خود را از دیگر معتادان جدا دانستن، به استقبال خطر رفتن است. جدایى از فضاى بهبودى و روحیه خدمت به دیگران، رشد روحانى ما را به تعویق مى‌اندازد و ما را از لحاظ روحانى ضعیف مى‌کند. رکود، ما را از نیت خیر، عشق و محبت دور نگاه مى‌دارد.
در صورت عدم تمایل به گوش دادن به حرف دیگران، نیاز به بهتر شدن را انکارکرده‌ایم. ما مى‌آموزیم که انعطاف داشته باشیم و وقتى حق با دیگران است و ما اشتباه کرده‌ایم، بدان اقرار کنیم. به همان نسبت که چیزهاى تازه‌اى به ما الهام مى‌شود، ما در خود احساس تر و تازگى بیشترى مى‌کنیم. ما باید روشن‌بینى و تمایل خود را حفظ کنیم و همیشه براى یک کار اضافه، یک جلسه اضافه، یک تلفن اضافه،کمک به یک تازه‌وارد براى یک‌روز دیگر پاک ماندن و غیره آماده باشیم. این کوشش‌هاى اضافه، در بهبودى ما نقش حیاتى دارد.
ما براى اوّلین بار در زندگى شروع به شناخت خود کرده و احساسات تازه‌اى را تجربه مى‌کنیم: مانند دوست داشتن و دوست داشته شدن و مى‌فهمیم که دیگران به ما اهمیّت مى‌دهند و ما هم غم‌خوار و نگران حال آن ها هستیم. کارهایى مى‌کنیم واز چیزهایى لذت مى‌بریم که قبلاً هرگز نمى‌توانستیم حتى فکرش را هم بکنیم. زمانى‌که مرتکب اشتباهى مى‌شویم، آن را قبول مى‌کنیم و از آن درس مى‌گیریم. شکست را تجربه مى‌کنیم و یاد مى‌گیریم که چه طور موفق شویم. در دوران بهبودى، اغلب مجبوریم با بحران هایى نظیر مرگ عزیزان، مشکلات مالى و یا طلاق روبرو شویم.   این ها واقعیات زندگى هستند و فقط به خاطر پاکى ما، ناپدید نمى‌شوند. بعضى از ما حتى  پس از سال ها پاکى، با بیکارى، بى‌پولى و بى‌خانه مانى روبرو شده‌ایم و خود را با این فکر که گویا پاک بودن زیاد هم براى‌مان فایده نداشته است، سرگرم کرده و باعث شده‌ایم که افکار و احساسات سابق، مانند افسوس، خشم و رنجش دوباره در ما زنده شوند. هر چقدر هم که ناملایمات زندگى براى ما دردناک باشند، مطلبى که واضح است، این است که ما نباید چیزى مصرف کنیم، حال هر چه که پیش آید فرقى نمى‌کند.
این برنامه، یک برنامه پرهیز کامل است، اما موقعیت‌هایى پیش مى‌آید که به خاطر عمل جراحى و یا زخم‌هاى عمیق جسمى، استفاده از دارو مى‌تواند مورد پیدا کند، البته این یک جواز مصرف نیست. براى ما، چیزى به نام مصرف بدون خطر وجود ندارد، زیرا بدن ما نمى‌تواند بین دارویى که دکتر براى درد تجویز کرده وچیزى که ما براى نشئگى خود تجویز مى‌کنیم، تفاوتى قائل شود. به عنوان معتاد، در این گونه مواقع مهارت ما در خود فریبى به حد اعلاى خود مى‌رسد. اغلب اوقات، مغزمان با تولید درد بیشتر، بهانه مصرف دوباره را براى‌مان فراهم مى‌کند. درچنین موقعیتى سپردن خود به نیروى برتر، حمایت راهنما و اعضاى دیگر، مى‌تواند ما را از تبدیل شدن به بدترین دشمن خود، حفظ کند. اگر ما در این شرایط با خود تنها باشیم، فرصتى براى غلبه بیمارى‌مان فراهم مى‌شود. مشارکت صادقانه، مى‌تواند ترس از لغزش را از میان ببرد.
بیمارى‌هاى سخت و جراحى‌هاى بزرگ مى‌توانند اشکالات به خصوصى در ما تولید کنند و به همین جهت لازم است پزشکان معالج ما اطلاعات دقیقى درباره اعتیادمان داشته باشند. باید به خاطر داشته باشیم که مسئول بهبودى و تصمیمات‌مان، نهایتاً خود ما هستیم، نه پزشکان ما. براى به حداقل رساندن این خطرات، چند طریق به خصوص را مى‌توان در نظر گرفت. بى‌حسى موضعى، استفاده نکردن ازداروهاى مشابه ماده مخدرى که قبلاً استفاده مى‌کرده‌ایم، قطع دارو قبل از تمام شدن درد و ماندن چند روز اضافى در بیمارستان براى برطرف شدن عوارض احتمالى ترک جسمى.
هر دردى بالاخره روزى تمام خواهد شد. با دعا، مراقبه و مشارکت، افکار خود را از تمرکز بر روى ناراحتى به دور نگاه مى‌داریم و قدرت حفظ اولویت‌هاى خود را پیدا مى‌کنیم. در این‌گونه مواقع در صورت امکان بسیار مهم است که ما در تمام ساعات با اعضاى انجمن در تماس و رابطه باشیم. این بسیار شگفت‌انگیز است که چطور مغز ما دوباره به حالات سابق برمى‌گردد و طرز تفکر قبلى دوباره زنده مى‌شود. اگر شما بدانید که ما تا چه حد مى‌توانیم بدون دارو، درد را تحمل کنیم تعجّب مى‌کنید. این برنامه، یک برنامه پرهیز کامل از هرگونه ماده مخدر است، امّادر صورتى که براى دردهاى شدید، از حداقل داروى تجویزى یک متخصص آگاه استفاده کردیم، نباید از این بابت احساس گناه بکنیم.
در دوران بهبودى، درد باعث رشد مى‌شود و ما متوجّه مى‌شویم که این‌گونه بحران‌ها در واقع موهبت‌هایى هستند که به ما فرصت مى‌دهند، با پاک زندگى کردن رشد خود را تجربه کنیم. قبل از بهبودى، ما حتى فکرش را هم نمى‌توانستیم بکنیم که مشکلات هدایاى خوبى هم با خود به همراه مى‌آورند. هدایایى نظیر پیدا کردن قدرت درونى و یا باز یافتن احساس احترام به خود که آن را از دست داده بودیم.
رشد روحانى، عشق و دل سوزى اگر با معتادان دیگر مشارکت نشوند، به خودى خود نطفه‌هاى عقیمى بیش نیستند. در این انجمن، ما با دادن عشق بدون شرط، عاشق‌تر و با مشارکت رشد روحانى خود، روحانى‌تر مى‌شویم.
رسانیدن این پیام به یک معتاد دیگر، ما را به یاد روزهاى اول خودمان مى‌اندازد. به خاطر آوردن احساسات و رفتار قبلى باعث مى‌شود که بتوانیم رشد فردى و روحانى خود را ببینیم. در جریان پاسخ‌گویى به سؤالات دیگران، فکر ما بازتر مى‌شود. اعضاى جدیدتر که براى ما یک منبع امید دائمى هستند، یادآور آنند که این برنامه کار مى‌کند. با کار کردن با تازه‌واردان، موقعیّت ارائه دانشى را که از پاک ماندن بدست آورده‌ایم، در زندگى خود پیدا مى‌کنیم.
ما آموخته‌ایم براى احترامى که به ما گذاشته مى‌شود، ارزش قائل شویم. از این‌که روى ‌ما حساب مى‌کنند بسیار خوشحالیم. شاید براى اولین بار در زندگى‌مان، سازمان‌هاى مختلفى در جامعه، خارج از NA، براى پر کردن کرسى‌هاى مسئولیت سازمان خود از ما دعوت کنند. امروزه در مورد مسائلى سواى اعتیاد و بهبودى افراد غیرمعتاد عقاید ما را مى‌پرسند و بدان اهمیت مى‌دهند. ما اکنون به شکل تازه‌اى ازخانواده خود لذت مى‌بریم و به جاى سربار بودن و باعث خجالت بودن، مى‌توانیم باعث افتخار آن ها بشویم. مسائل مورد علاقه شخصى ما اکنون مى‌تواند ابعاد گسترده‌ترى پیدا کند و مسائل اجتماعى، حتى سیاسى را در بر گیرد. سرگرمى‌ها و تفریحات، به شکل تازه‌اى براى‌مان لذت ‌بخش خواهد شد. وقتى مى‌بینیم که دیگران علاوه بر ارزش یک معتاد در حال بهبودى، به عنوان یک انسان هم براى‌ ما قدر و قیمت قائل هستند، احساس بسیار خوبى نسبت به خود خواهیم کرد.
راهنما بودن، باعث مى‌شود که نیروى کمکى نامحدودى به ما داده شود. ما سال ها به طرق مختلف مرتباً در حال گرفتن بوده‌ایم و اکنون هیچ کلامى نمى‌تواند آن آگاهى روحانى را که پس از ایثار حتى یک چیز کوچک پیدا مى‌کنیم، تشریح کند.
ما، حکم چشم و گوش یکدیگر را داریم . وقتى ما اشتباهى مى‌کنیم، دوستان درحال بهبودى‌مان با نشان دادن چیزى که خودمان نمى‌بینیم، ما را به راه راست هدایت مى‌کنند. گاه، ما در دام عقاید قدیمى خود، گرفتار مى‌شویم. لازم است براى حفظ اشتیاق خود به بهبودى و رشد روحانى، مرتباً افکار و احساسات خود را بررسى کنیم. این اشتیاق، به تداوم بهبودى ما کمک مى‌کند.
ما امروز حق انتخاب داریم. همان‌طور که این برنامه را به بهترین وجه ممکن دنبال مى‌کنیم، خودمحورى ما به مرور بر طرف مى‌شود و قسمت اعظمى از تنهایى وترس ما جاى خود را به عشق و اعتماد به انجمن مى‌دهد. کمک کردن به معتاد در عذاب یکى، از پربارترین تجربه‌هاى زندگى ماست. ما مایل به کمک هستیم و چون بامعتادان تجربه‌هاى مشترک داریم، به صورتى آن ها را درک مى‌کنیم که هیچ کس دیگر نمى‌تواند. ما حامل پیام امیدیم، زیرا مى‌دانیم که حالا یک طریقه زیست بهتر براى‌مان وجود دارد. ما از خود عشق مى‌دهیم، زیرا که به ما عشق بلاعوض داده شده است. همان‌طورکه دوست داشتن را یاد مى‌گیریم، زندگى‌مان ابعاد تازه‌ترى پیدا مى‌کند و درهاى به روی مان گشوده مى‌شود. عشق، مى‌تواند شور زندگى را از یک نفر، به نفر دیگر منتقل کند. ما با اهمیّت دادن به حال دیگران، مشارکت و دعا کردن براى آن ها، قسمتى از وجودشان مى‌شویم و با درک بى چون و چراى افکار و احساسات‌شان، به آن ها اجازه مى‌دهیم که آن ها هم قسمتى از وجود ما شوند.
همین‌طور که ما این کارها را انجام مى‌دهیم، از وادى تجربه روحانى عمیق عبورکرده و تغییر مى‌کنیم. دلیل پیدایش و لزوم تغییر این است که در عمل، شاید چیزى که مناسب یک مرحله از بهبودى است، براى مرحله بعدى مناسب نباشد. ما مرتب چیزهایى را که وظیفه خود را انجام داده‌اند را رها مى‌کنیم و اجازه مى‌دهیم خداوند با چیزى که مناسب مکان و زمان حال است، ما را براى گذشتن از مرحله‌اى که درآن هستیم راهنمایى کند.
همان‌طور که به مرور اتکاى به خدا در ما بیشتر مى‌شود و احترام به خود بیشتری پیدا می‌کنیم، متوجه مى‌شویم که دیگر لازم نیست در مقابل دیگران احساس حقارت یا برترى کنیم، خود بودن براى‌مان ارزش واقعى پیدا مى‌کند. غرورمان که زمانى بر همه چیز مسلّط بود، قدرت خودنمایى کمترى پیدا مى‌کند، زیرا که ما اکنون با خداوندى مهربان، هماهنگ شده‌ایم. ما در مى‌یابیم وقتى هواى نفس را زیر پا مى‌گذاریم، زندگى‌مان پربارتر، خوش‌تر و با ارزش‌تر مى‌شود.
ما، از قدرت تصمیم‌گیرى عاقلانه و عاشقانه برخوردار مى‌شویم و تصمیمات‌مان را، بر اساس اصول و ایده‌آل‌های واقعى و با ارزش زندگى‌مان مى‌گیریم. ما به کمک ایده‌آل هاى روحانى، به افکار خود شکل و جهت مى‌دهیم و آزادى آن را پیدا مى‌کنیم که به کسى که مى‌خواهیم باشیم، تبدیل شویم. ما اکنون مى‌توانیم با اتکا به خداى مهربان، برترس‌هاى گذشته خود غلبه کنیم. اکنون ایمان جاى ترس را گرفته و ما را از قید نفس خود آزاد مى‌کند.
در بهبودى، سعى مى‌کنیم سپاس گزارى را بیاموزیم. ما از بابت خدا آگاهى مداوم شاکریم. هرگاه با مشکل لاینحلى روبرو مى‌شویم، از خدا مى‌خواهیم کارى را که نمى‌توانیم براى خود انجام دهیم، براى‌مان انجام دهد.
بیدارى روحانى یک جریان مداوم است و ما به نسبت رشد معنوى خود، مى‌توانیم واقعیات را از زوایاى بازترى نگاه کنیم. بازگذاردن دریچه افکار در برابرتجربه‌هاى تازه روحانى و جسمانى، کلید آگاهى عمیق‌تر است. همان‌طور که ما ازلحاظ روحانى رشد مى‌کنیم، با احساسات خود آشنا مى‌شویم و با هدف زندگى خود هماهنگى پیدا مى‌کنیم.
با دوست داشتن خودمان، قابلیت دوست داشتن واقعى دیگران را نیز پیدا مى‌کنیم. این بیدارى روحانى، محصول زندگى به روال برنامه است و ما مى‌بینیم که بر خلاف گذشته، اکنون جرأت پیدا کرده‌ایم که دوست بداریم و مهربانى کنیم.
در دوران مصرف، قواى فکرى و عاطفى عالى ما، مانند وجدان و عشق، شدیداً تحت تأثیر مصرف موادمخدر قرار گرفته بودند. علم زندگى، به حدود حیوانى تنزل کرده بود و ما در داخل وجود خود، مرده بودیم. ممکن است این کلمات افراطى به نظر برسد، اما اکثر ما در چنین حالاتى بوده‌ایم.
در بهبودى، آرزوهاى ما به مرور و به وقت خود برآورده مى‌شوند. البته ما نمى‌گوییم، حتماً همگى‌مان مشهور و ثروت مند مى‌شویم، اما مى‌دانیم که با آگاه شدن از خواست خدا، آرزوها، در بهبودى به حقیقت مى‌پیوندد.
یکى از معجزات ادامه‌دار بهبودى، تبدیل شدن ما به یک عضو سازنده ومسئول اجتماع مى‌باشد، امّا لازم است در مورد کارهایى که با شهرت، غرور و یا زرنگى و سفسطه سر و کار داشته و مشکل آفرینند، محتاط باشیم. ما اگر مى‌خواهیم عضویت‌مان به عنوان یک فرد مسئول و سازنده در اجتماع ادامه پیدا کند، لازم است بهبودى خود را در رأس هر چیز دیگرى قرار دهیم.  NA مى‌تواند بدون بقاى ما ادامه پیدا کند، ولى ما بدون NA  نمى‌توانیم.
معتادان‌گمنام، تنها یک وعده به ما مى‌دهد و آن آزادى از اعتیاد فعال است، راه‌حلى که ما را سال ها گیج و مبهوت کرده بود. ما از زندان‌هاى خود ساخته، آزادخواهیم شد.
وقتى ما فقط براى امروز زندگى مى‌کنیم، اصلاً نمى‌دانیم که در آینده چه اتفّاقى براى‌مان خواهد افتاد و اکثر  از این که چطور مسائل، خود به خود درست از آب در مى‌آیند، تعجّب مى‌کنیم. ما در زمان حال و در همین جا در حال بهبودیم و به آینده مانند سفری هیجان انگیز نگاه مى‌کنیم. اگر ما در موقع ورود به این برنامه، لیست انتظارات خود را در جایى نوشته بودیم، بعد  متوجّه مى‌شدیم که سر خودمان را کلاه گذاشته‌ایم. مشکلات لاینحلى که ما قبلاً براى زندگى کردن داشته‌ایم، اکنون به سلامتى تغییر کرده‌اند. بیمارى ما از فعالیت بازداشته شده و حالا دیگر هر چیزى براى ما امکان دارد.
ما به مرور روشن‌بین‌تر مى‌شویم و در تمام موارد زندگى به ایده‌هاى جدید خوش‌آمد مى‌گوییم. با درست گوش دادن، چیزهایى مى‌شنویم که واقعاً به دردمان مى‌خورد. قابلیت گوش دادن، موهبتى است که به نسبت رشد روحانى ما رشد می‌کند و پذیرفتن این موهبت، باعث مى‌شود که زندگى مفهوم تازه‌اى پیدا کند. ما اگر مى‌خواهیم چیزى به ما داده شود، اول باید حاضر باشیم که از خود چیزى بدهیم.
در بهبودى، مفهوم تفریح براى‌مان عوض مى‌شود. ما اکنون آزادیم که از چیزهاى ساده‌اى چون رفاقت و زندگى کردن در شرایط طبیعى، لذت ببریم. ما آزاد شده‌ایم تا درک تازه‌اى از زندگى پیدا کنیم. وقتى ما به گذشته خود مى‌نگریم، به خاطر زندگى تازه‌مان احساس سپاسگزارى مى‌کنیم، زیرا با آن حوادثى که در گذشته ما رخ داده است، ما اکنون حقیقتاً نمى‌بایستى در این جا باشیم.
ما در دوران مصرف، پیش خود فکر مى‌کردیم که خیلى لذت مى‌بریم و هر کس که چیزى مصرف نکند، نصف عمرش بر باد رفته است. روحانیت به ما امکان مى‌دهد که زندگى را در غنى‌ترین فرم آن تجربه کنیم و به خاطر آن چه که هستیم وکارهایى که در زندگى کرده‌ایم، سپاس گزار باشیم. از همان اوائل بهبودى، ما متوجه شدیم که خوشحالى ربطى به مادیات ندارد و از درون خود ما سرچشمه مى‌گیرد. ما وقتى خودمشغولی را به کنار مى‌گذاریم، تازه مى‌فهمیم که شادى، خوشى و آزادى چه معنایى دارد. ما وقتى صادقانه و از ته‌دل مشارکت مى‌کنیم، خوشحالى غیرقابل وصفى در خود احساس کرده و دیگر لزومى نمى‌بینیم که براى پذیرفته شدن، دروغ بگوییم.
برنامه بهبودى معتادان‌گمنام، فقط یک زندگى بدون موادمخدر نیست و مفهوم عمیق‌ترى دارد. این طریقه زندگى، نه تنها بهتر از آن جهنمى است که ما در آن زندگى مى‌کردیم، بلکه از هرگونه زندگى که در هر وقت دیگر نیز کرده‌ایم، بهتر است.
ما راه نجاتى پیدا کرده‌ایم که مى‌بینیم براى دیگران هم کار مى‌کند و همه روزه الهامات تازه‌ترى نیز به ما خواهد شد.

 

قدم اول انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیاد خود عاجز بودیم که زندگیمان آشفته گردیده بود . "

به عنوان معتاد تمام ما تنهائی درد و بدبختی اعتیاد را تجربه کردیم پیش ازآمدن به معتادان اغلب ماآنچه راکه به فکرمان می رسید برای کنترل مصرف مان بجا آوردیم . ما سعی کردیم ماده مصر فی مان را عوض کنیم ، چون ما فکر می کردیم مشکل ما مواد بخصو صی است. سعی کرد یم که مصرف موادمان را محدود به اوقات یا مکان های بخصوصی نماییم. حتی ممکن که در بعضی از مراحل زندگی مان قسم خورده وبا خود عهد بسته باشیم که از آن پس دیگر هیچ گونه موادی مصرف نکنیم. ما بارها به خود گفته بودیم امکان ندارد اعمالی راکه شاهد سرزدن از معتادان دیگر بودیم ، ما انجام دهیم . اما طولی نکشید که دیدیم خودمان دقیقا همان کارها را انجام دادیم. هر گونه که تلاشی که کردیم در دراز مدت بی اثر ماند . اعتیاد ما به طور فعال پیشروی می نمود و حتی صادقانه ترین کوشش های ما به جایی نرسید . تنها وحشت زده از آینده ای که در انتظارمان بود ، انجمن معتادان گمنام را پیدا کردیم . ما بعنوان اعضای جلسات معتادان گمنام ،به تجربه در یافتیه ایم که اعتیاد یک بیماری پیش رونده است واین پیش روی می تواند سریع یا کند باشد . لیکن همیشه به زوال وانحطاط ختم میگردد . تا زمانیکه ما به مصرف مواد مخدر ادامه می دهیم زندگی مان به طور دایم خراب تر می شود . تعریف دقیق اعتیاد به طوری که مورد قبول همگان واقع شود کاری غیر ممکن است . با این همه به نظر می رسد که این بیماری معمولاً ما را به شرح زیر تحت تا ثیر قرار می دهد ما از جنبه روانی دائما در اشتغال فکری ووسوسه مصرف کردن بودیم از جنبه جسمی ، بدون توجه به عواقب آن دچار حالت اجبار در ادامه ی مصرف شدیم . از جنبه روحانی در طول دوران اعتیادمان ، به گونه ای ، کاملاً خود محور شده بودیم . مورد بررسی قراردادن اعتیاد به عنوان یک بیماری مرض به نظر بسیاری از معتادان دیدگاهی منطقی می باشد ، زیرا در تجربیات ما ، اعتیاد یک بیماری پیش رونده و غیر قابل علاج است وچنا ن چه متوقف نگردد مرگ آور خواهد بود . در معتادان گمنام ، ما به بررسی تمام جنبه های اعتیادمان می پردازیم وتوجه خود را تنها به بارزترین جنبه ی آن ، یعنی مصرف غیرقابل کنترل مواد مخدر معطوف نمی کنیم . جنبه ها ی بیماری ما متعدد می باشند . با انجام و تمرین این برنامه یکایک ما پس از مدتی قادر به شناخت ودرک این نکته می شویم که چگونه به دلیل اعتیاد زندگی ما آ شفته گشته است . ما بدون توجه به اثرات اعتیاد در زندگی شخصی وفردی خود ، پس از مدتی متوجه می شویم که همه ی ما از یک نوع شخصیت وویژگی مشترک و یکسانی بر خورداریم . ما با انجام قدم اول ، وسوسه ، اشتغال ، اجبار به ادامه مصرف ، انکار حالت بخصوصی که بسیاری به آن خلاء روحانی وپوچ به نظر آمدن زندگی نام داده اند را مورد بررسی قرار می دهیم .هنگامی که شروع به درک عاجز بودن خود می نما ییم ، بسیاری از ما پذ یرفتن این که ما معتادان غالباً اشخاصی افراطی بوده واعما لی را به حالت تفریط واجبار انجام می دهیم ، اشکال داریم اما اشتغال فکری واجبار جنبه هایی از عاجز بودن ما می باشند که شناخت واعلام وجود آنها در کلیه ی موازین زند گی مان برای کامل شدن اقرار به عاجز بودن مان ضروری می باشد . اشتغال فکری یا وسوسه برای ما بصورت جریان دائمی سلسله افکاری در امده است که تماماً در ارتباط با مصرف مواد مخدر از قبیل تمام کردن مواد ، چگونگی بدست آوردن مجدد وغیره .... می باشند .

ساده بگوئیم ما نمی توانیم این افکار راز سرمان به در کنیم . با رجوع به تجربه ما ، اجبار و افراط مترادف با آن قدرت غیرمنطقی و غیرمنطقی و غیرقابل مقاومتی است که باعث ادامه مصرف ، بدون توجه به عواقب آن می گردد . باز هم ساده تر بگوئیم ، ما نمی توانیم مصرف خود را متوقف کنیم . در ابتدای حضور در جلسات و انجام برنامه ، آن نکته مشترگی که باعث فهم برنامه و درک یکدیگر می گردد ، مشکل اعتیادمان به موادمخدر می باشد . ما در جلسات معتادان گمنام از اشتغال فکری یا وسوسه و تفریط و اجبار سخن می گوئیم و تمرکز سخنان ما فعلاً اعتیاد به موادمخدر می باشد . به تدریج که به بازیابی خود ادامه می دهیم خودمان متوجه می شویم که چگونه وسوسه ، افراط و تفریط اعتیاد ما می تواند به انواع و جنبه های مختلف در زندگیمان بروز نماید و بر آن اثر بگذارد . انکار آن قسمت از بیماری ما است که برای ما نه تنها بروز و اعلام حقیقت را مشکل می کند بلکه غیر ممکن می سازد .  در طول اعتیادمان انکار به صورت محافظ و حامی ما در جلوگیری از درک و دیدن حقایق دردناک زندگی مان درآمده بود . به دفعات به خودمان می گفتیم که اگر شرایط موجود بهتر شود ما هنوز شاید قادر باشیم زندگی خود را به نوعی تحت کنترل و نظم درآوریم . همیشه با مهارت و تخصصی که در دفاع از اعتیادمان پیدا کرده بودیم از قبول مسئولیت خساراتی که اعتیاد در طول زندگی مان ایجاد کرده بود سرباز زده و فرار می کردیم . ما باور می کردیم که اگر کوششی جدی و درازمدت و یا ماده ای را جایگزین ماده دیگر کرده و یا دوستان را عوض کنیم و یا شغل و محل زندگی مان را تغییر دهیم زندگی مان بهبود خواهد یافت . این طرزتفکر و منطق به دفعات و مرتباً ما را با شکست مواجهه می نمود ، اما باز از آن دست بردار نبودیم . با آن که تمام شواهد زندگی مان تأیید کننده ی این نکته بودند ، باز انکار می کردیم که ما با موادمخدر اشکال داریم . به خودمان دروغ می گفتیم و باورمان شده بود که باز می توانیم به طور موفقیت آمیز مصرف کنیم . بدون توجه به تخریب دامنه داری که در زندگی مان ایجاد شده بود ، مصرف خود را به هزار گونه توجیه و خود را تبرئه می کردیم .

جنبه ی روحانی بیماری ما ، همان قسمتی است که معمولاً ما را در اوایل دوران پاک شدن مان ، با نوعی احساس تنهایی و توخالی بودن زندگی مواجهه می نماید و احتمالا مشکل ترین و پیچیده ترین بعد اعتیاد مان می باشد . از آن جا که این قسمت از بیماری ما را به نوعی بسیار عمیق و شخصی تحت تأثیر قرار می دهد احتمالاً حتی زمانی که به فکر کاربردن اصول بازیابی برای رویاروئی با این جنبه ی خاص اعتیادمان می باشیم با نوعی احساس وحشت و درماندگی مواجه خواهیم شد . با این همه باید به خاطر بیاوریم که بازیابی برای هیچ کس یک شبه اتفاق نیفتاده است .

هنگامی که ما شروع به نگاه کردن به آثار و نتایج مرض خود می کنیم ، مسلماً به این نتیجه می رسیم که کنترل از دستمان خارج شده و زندگی مان آشفته شده است و ما این آشفتگی را در تمام زمینه های منفی زندگی مان می بینیم . در این مرحله نیز تجربیات ما مسائلی بسیار شخصی هستند و بستگی زیادی به وضعیت خصوصی ما دارند . به عنوان مثال بعضی از ما وقتی متوجه آشفتگی زندگیمان شدیم که از لحاظ احساسی کنترل از دست دادیم و یا از مصرف مواد دچار احساس گناه شدیم . عده ای دیگر از ما همه چیزمان نظیر خانه ، خانواده ، شغل و حتی احترام به خود را از دست داده بودیم .

بعضی از ما هرگز یاد نگرفته بودیم که اصلاً یک زندگی انسانی چگونه است . بعضی دیگر در زندان و تیمارستان بوده ایم و اغلب بارها با مرگ روبرو شده ایم . بدون توجه به شرایط ویژه ی زندگی فردی مان ، با کمی دقت متوجه می شویم که در زمینه و ساختار اصلی زندگی ما همیشه افراط ، تفریط ، خودکامگی و لذت جوئی بوده و نتیجه ی همه ی آنها آشفتگی زندگیمان بوده است .

وقتی که به جلسات معتادان گمنام آمدیم که احتمالاً عامل اصلی اشکالاتمان را نمی دانستیم . به دلیل خود محوری معمولاً خود ما آخرین کسی بودیم که متوجه معتاد بودنمان می شد . بسیاری از ما به تشویق و اصرار دوستان ، یا خانواده شروع به شرکت در جلسات جلسات معتادان گمنام نمودیم . بعضی دیگر از ما تحت اجبار و یا به دستور دادگاه به جلسات آمدیم . فرقی نمی کند که ما چگونه به این جا رسیدیم بلکه مهم این بود که آن سراب کهنه باید متلاشی می شد . برای اینکه متوجه حقیقت اعتیادمان بشویم اول لازم بود که صداقت جانشین انکار شود . بسیاری از ما لحظه ی اولی را که با حقیقت بیماری مان روبرو شدیم هنوز به خاطر داریم . تمام دروغ ها ، تمام ژستها و وانمود کردن های تو خالی و تمام دلیل و منطقی که برای توجیه وضعیت زندگیمان می آوردیم ، دیگر کاربرد خود را از دست داده بودند .

اینکه ما چه کسی شده بودیم وچه برسرمان آمده بود برای مان روشنتر شد . دیگر بیش از این نمی شد از این حقیقت فرار کرد .     

ما این را فهمیده ایم که نمی توانیم بهبودی بازیابی پیدا کنیم مگر آنکه صداقت داشته باشیم . بسیاری از ما پس از سالها تمرین در دروغگویی وعدم صداقت به معتادان گمنام در آمده ایم . با این همه ما می توانیم یاد بگیریم که صادق باشیم وباید شروع به تمرین کنیم . یاد گرفتن صداقت ، مقطی ولحظه ای نیست بلکه سلسله مراحل پیش رونده ای دارد . ما قادریم مرحله به مرحله با کارکرد قدم ها صداقت بیشتری پیدا کنیم وبه پاک ماند ن مان ادامه دهیم .

در قدم اول با شروع به تمر ین اصل روحانی صداقت از طریق اقرار به حقیقت استفاده کردن از مواد مخدر می نما ییم . در مرحله بعدی ما پیشروی خود را با ابراز حقیقت در مورد چگونگی زندگیمان ادامه می دهیم . ما با صداقت با آنچه در زندگی واقعی مان است روبرو می شویم نه آنگونه که دلمان می خواست یا باید می شد. فرقی نمی کند که ما از کجا آمده ایم یا سابقه ی ما چه بوده یا اوضاع چقدر خوب یا بد بوده است اما وقتی به معتادان گمنام روی می آوریم وروی قدم ها کار می کنیم کم کم آرامش خود را باز می یا بیم. در به کار گرفتن قدم اول مسئله ی مهم آن است که از خود سوالات اصولی را بنماییم ، مثلاً : آیا می توانم مصرف مواد مخدر را کنترل کنم ؟ آیا تمایل به ترک دارم ؟ آیا تمایل دارم که هر چه که برای بهبود یم لازم است انجام دهم ؟ در برابر ما دو راه وجود دارد : یکی زندگی جدید به نحوه ی معتادان گمنام ودیگری ادامه ی اعتیاد .

از این جا است که زندگی برایما ن جالب می شود . ما شروع به رها کردن دست آویزه های مان می کنیم . این دست آویزه ها قسمتی از وجودما می باشند که ما تاکنون تسلیم برنامه نکرده ایم . اغلب ما در اوایل پاک شدن مان دست آویزه های مختلفی داریم . با این همه احتیاج دارین که راه هایی برای بررسی ومشخص نمودن آن ها پیدا می کنیم .هر چیزی می تواند یک دست آویز یا عبارت دیگر مانعی در راه بازیابی ما باشد ، مثلاً : باور کردن اینکه چون ما قبلاً هرگز با ماده  ی مخدر خاصی اشکالی نداشته ایم ، پس استفاده از آن مهم نیست ویا گذاشتن شرطی برای بهبودی مان ، مثل اینکه بگوییم ما تاوقتی که فلان انتظار وتوقع مان برآورده شود پاک خواهیم ماند ویا باور کردن اینکه ما هنوز قادریم با رفقای زمان اعتیادمان رفت وآمد داشته باشیم ، یا اعتقاد به اینکه ما پس از مدت معینی پاک ماندن دوباره قادر به مصرف خواهیم بود ویا تصمیمی آگاهانه یا نا خود آگاه در مورد اینکه کارکردن روی قدم های معینی برای ما کافی است وما محتاج به همه برنامه نیستیم  . با کمک بقیه معتادانی که در حال بهبودی می باشند ما می توانیم راه هایی پیدا کنیم که از این موانع بگذریم. مسئله بسیار مهمی که باید راجع به این دستاویزها موانع بدانیم آن است که با نگهداری و حفظ آنها همیشه جایی در برنامه مان برای عود کردن بیماری (Reiapse) باقی خواهیم گذاشت . بهبودی ما از زمانی آغاز می شود که شروع به کار گرفتن برنامه دوازده مرحله ای جلسات معتادان گمنام در تمام مراحل زندگی خود می نما ییم . البته ما به خوبی متوجه هستیم که نمی توانیم این مرحله را قبل از قطع کردن مواد مخدر شروع کنیم . خود داری از مصرف تمام مواد مخدر، تنها راه موفقیت علیه اعتیادمان می باشد. با این همه با آنکه خودداری از مصرف مواد مخدر ، مرحله ی اول بهبودی ماست ، اما تنها امید ما برای بازیابی ، نوعی تغییر کامل روحانی وایجاد تحولی عمیق در برداشت واحساسات مان می باشد . تجربه ی ما نشان دهنده ی آن است که باید به مرحله ای برسیم که تمایل برای انجام هر کاری رابرای بدست آوردن این هدیه گرانبهای بازیابی داشته باشیم .

در طول مراحل بازیابی مابا اصول روحانی از قبیل تسلیم ، صداقت وپذیرا شدن که برای انجام قدم اول لازم است آشنا می شویم .

اگر ما با ایمان به تمرین وکاربرد این اصول بپردازیم ، آن ها تمام دیدگاه ونحوه ی زندگی مان را دچار تغییری عمیق می نمایند .

در اوایل وقتی شروع به تمرین و بکار بستن این اصول در زندکی مان می کنیم ، آنها به نوعی برای ما غیر طبیعی می رسند . به همین دلیل لازم است که ما کوشش زیادی برای اقرار صادقانه که لازمه ی انجام قدم اول است بجا بیاوریم .در اوایل با اینکه به معتاد بودنمان اقرار می کنیم ، احتمال دارد در واقعی وعملی بودن این برنامه هنوز شک داشته باشیم . پذ یرا شدن اعتیادمان مرحله ای فرا تر از اقرار آگاهانه می باشد وقتی که ما اعتیادمان را پذیرا می شویم برای بهبودی مان امید پیدا می کنیم و به طور عمیق وقلبی اعتقاد پیدا می کنیم که ما نیز می توا نیم بهبودی پیدا کنیم . به تدریج شک ما شروع به بر طرف کردن می کند و ما در حالت مصالحه در برابر بیما ری مان قرار می گیریم . ما برای تغییر آمادگی پیدا می کنیم . ما تسلیم می شویم .

وقتی ما شروع به انجام قدم اول می نما ییم به تدریج متوجه می شویم که معنای تسلیم شدن در برنامه ، آن چه تصور می کردیم ، نمی باشد . در گذشته احتمالاً فکر می کردیم که تسلیم شدن حالتی است مخصوص برای اشخاص ترسو یا ضعیف . ما فقط دو نوع زندگی می شناختیم ، یا انکه باز هم به کنترل مصرف مان ادامه دهیم و یا این که شاخه ای را که در رویش نشسته بودیم ، بریده و بگذاریم زندگی  مان فنا شود . ما احساس می کردیم در صحنه ی جنگی در کنترل مصرفمان بودیم که اگر در آن تسلیم می شدیم ، مواد مخدر برنده       می شد.

ما در بهبودی متوجه می شویم که تسلیم به معنای رها کردن دست آویزها ی پل های پشت سر است که ما خودمان علیه بهبودی مان نگاه داشته بودیم . به معنا ی دیگر تسلیم ، تمایل به ادامه زندگی وزیستن به نوع دیگر می باشد . مراحل تسلیم برای هر انسانی ، بسیار خصوصی وشخصی است . تنها خود ما می توانیم رسیدن به مرحله ی تسلیم را احساس کنیم . ما بر اهمیت تسلیم تأکید می کنیم زیرا این مرحله زیر بنای اصلی ودر حقیقت همان چیزی است که ما را قادر به بهبودی یافتن وباز یابی می نماید . هنگامی که تسلیم می شویم در قلب خود احساس می کنیم که دیگر به حد کافی زجر کشیده ایم ، نوعی احساس آرامش ما را فرا می گیرد که به ما می فهماند کشمکش دیگر پایان یافته است . بدون توجه به اینکه چقدر جنگیده ایم ،بالاخره به نقطه ی تسلیمی رسیده ایم که به ما می فهماند که ما قادر به متوقف ساختن مصرف مان تنها با استفاده از قدرت شخصی خود نمی باشیم . ما قادر به اقراربه عاجز بودن مان در مقابل اعتیادمان می شویم . آنگاه به طور کامل دست برمی داریم . با آنکه در اعماق قلبمان هیچ نمی دانستیم که دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد ، قدرت خود را جمع کرده وبه عاجز بودن مان اقرار می نماییم . دیگر آن سرابی که به ما می گفت قادر به کنترل مصرف مان هستیم کاملاً ازدست می دهیم و نتیجه آ ن باز شدن درهای بهبودی به رویمان می باشد .

بسیاری از ما برای بار اول ، مرحله تسلیم را با حضور در یکی از جلسات گمنام ، ذکر نام خود وسپس گفتن این که من یک معتاد هستم آغاز می کنیم . وقتی که ما اقرار می کنیم که معتاد هستیم وقادر به متو قف ساختن مصرف مان با قدرت خود نیستیم ، قدرت پاک ماندن را بر مبنای روز به روز ، با کمک سایرین ، در انجمن معتادان گمنام پیدا می کنیم . عجیب بودن پارادوکس این اقرار ، از همان لحظه ای که ما شروع به انجام قدم اول می کنیم ،آشکارمی شود.

تا زمانی که فکر می کنیم ، قادر به کنترل مصرفمان هستیم ، به طور مرموزی همیشه مجبور به ادامه ی مصرف می باشیم . اما به محض این که اقرار به عاجز بودن می نما ییم ، به دلایلی دیگر قادر به ادامه مصرف نخواهیم بود. این آزادی از اجبار به ادامه مصرف ، بزر گترین هدیه وفیضی است که ما دریافت کرده ایم ، زیرا که زندگیمان را نجات می بخشد.

ما از طریق تجربه ی گروهی انجمن دریافته ایم که کاری را که تنها قادر به انجام آن نیستیم ، به طور جمعی میتوانیم انجام دهیم . برای ما لازم است از سایر معتادان بهبود یافته کمک بخواهیم . وقتی که شروع به حضور مرتب در جلسات می نماییم ، متوجه می شویم که تجربیات دیگران که با ما در جاده بهبودی همسفر هستند ، برایمان لذت بخش است . آمدن به جلسات برای بسیاری مترادف با آمدن به خانه می باشد . ما درمی یابیم که سایر معتادین ما را می پذیرند وبا ما به گرمی برخورد می کنند . بالاخره جایی را یافته ایم که ما را درک می کنند .

با آنکه مسلماً گوش فرا دادن به تجربیات دیگران درجلسات ، کمک بسیار بزرگی است اما باید قیم راهنما پیدا کنیم تا به بازیابی ماکمک کند . ازهمان آغازدرانجام قدم اول اهنما میتواند با ما از تجر بیات خود در انجام قدم ها سخن بگوید . با گوش فرا دادن به تجربیات راهنما وبه کار بستن آن درزندگی شخصی مان ، از یکی از زیباترین وعملی ترین مراحل بهبودی یعنی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر بهرمند می شویم ما در جلسات می شنویم که من  نمی توانم ولی ما می توانیم تماس مرتب با راهنمای مان به ما مقداری تجربیات دسته اول خواهد داد.

از طریق برقراری یک رابطه با راهنمایمان ،اصل اعتماد کردن را می آموزیم .

با بکار بستن پیشنهادات راهنما بجای افکار خودمان ، اصل روشن بینی وتمایل را می آموزیم .

راهنما به ما در انجام قدم های بازیابی کمک خواهد کرد .سخن گفتن صادقانه با راهنمایمان در مورد اعتیاد مان واینکه مواد مخدر چگونه زندگی مان را تحت تاثیر قرارداده است باعث خوا هد شد که بتوانیم قدم اول را به طور کامل انجام دهیم . باید همیشه به خاطر بیاوریم که از کجا آمده ایم واعتیاد مارا به کجا خواهد برد....؟

مراحل بهبودی آسان نیست ،شجاعت وپشتکار بسیار لازم است تا شخصی هر روز بیش از روزپیش ،بر روی بهبودی خود کار کند. یک مسئله مهم در بهبودی این است که دائماً سعی در جلو رفتن ، بدون توجه به موانعی که در راهمان خواهد بود داشته باشیم .از آنجا که تغییرات دراز مدت در بهبودی به کندی صورت می گیرد ،لازم است تا ما به طور مداوم وروز به روز به قدم اول رجوع کنیم .حتی پاکی درازمدت به خودی خود تضمین نمی کند که از درد واشکالات ناشی از اعتیاد دور بمانیم .عوارض بیماری ما همیشه می تواند خود را بروز دهد .احتمالاً متوجه این مسئله خواهیم شد که در بسیاری از مسایل زندگی که قبلاً فکر می کردیم به خوبی برگزار می شود نه تنها مشکل داریم بلکه عاجزیم .از این جاست که شروع به فهم این مطلب می کنیم که بسیاری از مطالب ومسایلی که به سختی برای کنترل شان کوشش می کردیم ، در حقیقت به طور کامل از حیطه ی کنترل شان خارج هستند . ما باید بدانیم که بیماری ما می توا ند خود را به اشکال مختلف وسوسه فکری واعمال افراطی که در ظاهر هیچ رابطه ای باماده ی مخدر ندارند می تواند خود را دوباره به منصه ظهور بگذارد . ما گاه گاه به طور عجیبی بهانه جویی تمرکزهای افراطی وبی معنی روی مسایلی می نماییم که شاید پیش از آن که مصرف را متوقف کنیم اصلاً برای مان قابل اهمیت نبود ودر نتیجه ممکن است بار دیگر سعی کنیم که آن خلا ء وحشتناک درونی را که گاه وبی گاه به سراغمان می آید با چیزی خارج خودمان پرکنیم .

هر زمان که متوجه شویم از چیزی برای تغییر احساسات مان استفاده می کنیم ،باید به اصول قدم اول و انجام آن باز گردیم .

ما هرگز اینکه زندگی مان باز هم آشفته وغیرقابل کنترل نشود ، هیچ تضمینی نداریم .حتی سالها بعد از بهبودی، اگر ما به گونه ای زندگی کنیم که اجازه دهد مشکلات روی هم انباشته شوند واز سوی دیگر منابع مقابله ما با این مشکلات ضعیف شده باشد ، احتمالاً دوباره احساس می کنیم که کنترل را از داده ایم ودر نتیجه احساسات دردآور درونی ایجاد چنان فشاری خواهد کرد که دیگر قادر به این که اقدام سازنده ای برای زندگی خودمان انجام دهیم نخواهیم بود وفشار زندگی بر روی ما چنان زیاد خواهد شد که دیگر خود حس کردن برایمان مشکل آفرین خواهد شد . زمانی که دیگر بنظر می رسد زندگی در حال از هم پاشیدن است، درست در همان اوقات ما باید خود را بیشتر به اصول برنامه ی جلسات معتادان گمنام نزدیک نماییم ، یعنی تماس خود را با راهنمایمان بیشتر کنیم وروی قدم ها جدی تر کار کنیم ودر جلسات به طور مرتب حضور بیابیم . ما بار دیگر تسلیم میشویم ، چون می دانیم که موفقیت ، در اقراربه شکست می باشد .

پذیرفته شدن از سوی دیگران واحساس محبتی که در گردهم آ یی های معتادان گمنام ، و جود دارد ما را قادر می سازد تا شروع به بهبودی از اعتیاد بنماییم . ما راه جدیدی برای زیستن می آمو زیم . آن خلأ تنهایی که از آندر رنج بودیم با کار کردن روی  قدم های دوازده گانه پر خواهد شد . به تدریج متوجه که اعتیاد ما با تمام ابعاد پیچیده ومخصوصش ، از طریق این برنا مه ساده تحت تاثیر قرار خواهد گرفت . ماراه حلی برای ناامیدی مطلق خود یافته ایم .

برنامه ما از ما هیئت بسیار روحانی برخوردار می باشد .

دوازده قدم معتادان گمنام ما را به ابعادی بسیار عمیق تر از آنچه انتظار داشتیم خواهد برد . کار کردن وزند گی با قدم ها باعث هدایت ما به سوی یک بیداری رو حانی خواهد گشت .

برای آغاز این سفر ، ما ابتدا باید تما یل به تسلیم به این برنامه واصول آن را پیدا کنیم ، چرا که آینده ی ما بر محور تمایل به رویش ونمو روحانی قرار دارد . ما راه جدیدی برای زندگی آغاز می کنیم ،راهی که شعف وشادی بسیار به ما ارائه خواهد نمود . با این همه ، بازاریابی ، ما را از درد ورنج معاف نمی کند . زندگی کردن بر طبق قوانین زندگی ،مجموعه ای از لحظات شادی وغم است .در زندگی اتفاقات زیبا ودردناک در سبدی واحد ارائه میگردد . ما تجربیات مختلف عاطفی واحساسی را در اتفاقات زندگی لمس خواهیم کرد . با نگرشی صادقانه به زندگی خود دردوران اعتیاد وآن چه که در نتیجه اعتیادمان بر سر ما آمده ، متوجه عاجز بودن وآشفتگی زندگی مان می شویم . با نگاهی به دست آویزها پل هایی که هنوز برای بازگشت بجا گذاشتیم اعتیادمان را پذیرا شده تسلیم می شویم وسپس امیدی راکه بهبودی در پیش راه ما گذارده است تجربه می نماییم . متوجه می شویم که دیگر نمی توانیم به همان گونه ی قبلی به زندگی ادامه دهیم . اکنون آماده برای تحول هستیم وتمایل داریم تا راه دیگری را انتخاب کنیم .

با این تمایل ما با قدم دوم پیش می رویم .

 

قدم دوم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند ."

 تسلیم شدن در قدم اول ، ما را متوجه این مسئله می کند که ما نیز می توانیم بهبودی حاصل کنیم . این تسلیم ، امیدواری را برای ما ممکن می سازد . با اقرار به عاجز بودن خودمان ، ما دریچه ذهن خود را به روی افکاری که کاملاً جدید هستند ، باز می کنیم : مثلاً امکان این که چیزی برتر از خودمان ممکن است آنقدر توانایی داشته باشد که اصولاً بتواند اشتغال ذهنی ما رادر مورد مصرف مواد مخدر از ببرد . قبل از آمدن به جلسات معتادان گمنام  بسیاری از ما به هیچ نیرویی ، به غیر از اراده خودمان اعتقادی نداشتیم ، والبته آن هم که دردمان را چاره ای نکرده بود .جلسات معتادان گمنام   ما را به نوعی درک جدید آشنا می کند  . ما از این درک جدیدمان کم کم برداشت جدیدی پیدا می کنیم وبه مرور متوجه می شویم که اصولاً این که نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند چه مفهومی دارد ؟ هر چه ما بیشتر به سخنان بقیه معتادان در حال بهبودی گوش فرا می دهیم ، امیدمان برای بهبودی خودمان بیشتر می شود . ما به خوبی آنها را درک می کنیم وزمانی که متوجه تغییرات عظیمی که درزندگی آنها به وقوع پیوسته است ، می شویم . باز هم امیدمان بیشتر می شود . ما در جلسات ، به دقت گوش فرا می دهیم وتما یل پیدا می کنیم که شنیده هایمان رادر زندگی شخصی خودمان به کار گیریم . از همان زمان که امید در ما بیدار می شود ، شروع به باور می کنیم که ما نیز بهبود خواهیم یافت .

کتابچه ی سفید ما می گوید ، مسئله ای که بیش از هر چیز باعث شکست ما در بهبودی مان خواهد شد ، بی تفاوتی وبی حوصلگی نسبت به اصول روحانی است .

سه اصل مهم روحانی که رعایت آنها برای ما واجب است عبارتند از صداقت ، روشن بینی وتمایل . البته این بدان معنی نیست که ما باید  بلا استثناء در تمام امور زندگی مان صادق ، روشن بین ومتمایل باشیم . بلکه باید تا آنجا که می توانیم حداکثر توان خود را رعایت این اصول به کار گیریم .

در اوایل آشنایی باقدم دوم ، یکی از راه های تمرین اصولی روحانی صداقت برای ما آ ن است که در جلسات بی رو دربایستی به بقیه بگوئیم که اصولاً ما به بعضی از صفاتی که دیگران راجع به این نیروی برتر از خودمان می گویند اعتقادی نداریم . پیدایش روشن بینی در ما معمو لاً نیاز به سعی بیشتری دارد . ما این اصول روحانی با گوش فرا دردن به سخنان بقیه معتادان بهبود یافته واین که آن ها  چگونه و تحت چه شرایطی به این نیروی برتر اعتقاد پیدا کردند تمرین می نمائیم .

اغلب ما از نحوه ی قد یمی زندگی وافکارمان آنقدر خسته شده بودیم که اصل روحانی به تمایل به فراگیری های جدید را به آسانی پذیرا شدیم .

بسیاری از ما به وضوح درک کرده بودیم که نیروی خودمان برای بازگشت به سلامتی کافی نبود ، ولی در ضمن منکر آن هم که امکان دارد چیزی دیگر ، خارج از وجود ما بتواند این غیر ممکن را برای مان ممکن سازد ، البته اگر ما به او رخصت تمایل دهیم .

بسیاری از ما فکر می کردیم که نداشتن عقل در مورد ما گزافه گویی بود ، اما بااین همه ، اگر کوچکترین نگاه واقع بینانه ای به زندگی اعتیادی خود بیندازیم به خوبی متوجه خواهیم شد که ما همه چیز بوده ایم مگر یک فرد عاقل . اولاً برداشت معتاد گونه ی ما اصولاً ربطی به حقیقت زندگی نداشت . جهان اطراف ما تماماً مملواز خشونت وتجاوز بود . بعضی از ما خود را کاملاً منزوی کردیم وتماسمان با دیگران تقریباً به هیچ رسیده بود . برخی دیگر از ما ، با آنکه ظاهراً حرکات زندگان را تقلید میکردیم اما در باطن چنان تخدیر شده بودیم که حتی یک فاجعه نیز در ما ایجاد احساسات نمی نمود و خلاصه تمام اینها باعث احساس شدید انزوا وتنهایی در ما شده بود . اما عجیب آنکه با وجود تمام شواهد منفی ، ما هنوز احساس می کردیم که کنترل زندگی مان در خودمان است . حقایق تلخ تمام اطراف ما را گرفته بودند ، اما یا خودمان را به نفهمی می زدیم یا آن که آنقدر خراب بودیم که چیزی حالی مان نمی شد .

ما هنوز روش قدیمی خودمان را ادامه می دادیم ، ولی انتظار داشتیم که نتیجه کارمان فرق کند و بدتر از همه آن که در حالی که تمام این اغتشاشات جریان داشت ، مواد مخدر هم مصرف می کردیم واصلاً حالیمان نبود که هر بار چه بلاهایی بر سرمان نازل می شد .

انواع مسائلی که برای ما ایجاد شده بود ، به وضوح نشان می داد که دیگر کنترل مصرف از دست ما خارج شده است اما باز هم مصرانه به توجیه ادامه می دادیم .

برای اغلب ما وضعیت به جایی رسید که دیگر از قیافه خودمان هم بدمان می آمد . وقتی نگاهی واقع بینانه به زند گی خود می اندازیم ، شکی باقی نمی ماند که ما شدیداً محتاج به تجدید سلامت عقلانی می باشیم .

این تفسیر ما از لغت تجدید سلامت عقلانی چه می باشد ، چندان مهم نیست ، چرا که اغلب مادراین مورد توافق داریم که تا زمانی که اعتیاد ومشکلات این جنبی آن ما را در گیر میکند ، مسلماً نمی توانیم ادعا کنیم که رفتارمان عاقلانه می باشد . تجدید سلامت عقلانی درطی تمام مراحل زندگی ما تداوم خواهد داشت . از جنبه انفرادی ، باز یابی سلامت عقل ، پدیده ای است که برای هر یک از ما در زمان خاصی از بهبودی مان آشکار می شود . اولین نشانه سلا مت عقلانی برای ما آن است که دیگر مجبور به استفاده از مواد نیستیم ، دیگر آن که ، به جای منزوی کردن خود ، به جلسات معتادان گمنام می رویم .

به جای آن که با احساسات دردناک خود خلوت کنیم به راهنمای خود تلفن می کنیم . از راهنمای خود درباره چگونگی کارکرد قدم ها سئوال می کنیم که این خود نشانه ای قوی بر سلامت عقل است . ما شروع به این باور می کنیم که نیرویی پر توان ، سلامت عقل را به ما باز گرداند . بالاخره به نقطه ای می رسیم که احساس می کنیم برای ما امیدی است .

این که می گوئیم ما به این باور رسیدیم معرف آ ن است که سلسله مراحلی در کار است . برای برخی از ما ، طی این مراحل به سادگی صورت می گیرد واحتمالاً نتایج محسوس وفوری به همراه دارد . اغلب ما وقتی به جلسات معتادان گمنام  رسیدیم ،چنان در هم شکسته بودیم که تمایل داشتیم هر کاری برای نجات بکنیم و احتمالاً کمک از نیرویی برتر از خودمان بهترین پیامی بود که تا آن لحظه شنیده بودیم .

با این همه ، سلسله مراحل رسیدن به این باور می تواند خیلی مشکل ودردناک باشد . بسیاری از ما کشف کرده ایم که اگر حداقل خودمان را به این راه بزنیم که به باور رسیده ایم می تواند به ما کمک کند . این بدان معنی نیست که ما نباید صداقت داشته باشیم ، بلکه بدین معنی است که اگر دچار شک شده ایم برنامه را به گونه ای تعقیب کنیم که فرضاً باورمان بشود که سلامت عقل خو را باز خواهیم یافت.

اعتقاد یافتن به نیرویی برتر از خودمان چیزی نیست که برای همه  ما به آسانی حاصل گردد ، با این همه تجربه به ما نشان داد ه است که روشن بینی برای برداشتن این قدم ، اصلی ضروری وحیاتی است . اگر به اطراف خود نگاه کنیم دلایل بسیاری برای باور واعتقاد پیدا می کنیم . خیلی ساده ، اعتقاد ما اصولاً می تواند این باشد که ما می توانیم از زندگی به عنوان یک مصرف کننده موادمخدر نجات پیدا کنیم.رهایی از اشتغال فکری مصرف مواد ، ممکن است خودش اولین تجربه ما در مورد وجود نیرویی برتر از خودمان باشد . این احتمال وجود دارد که پس از سالها ، این اولین بار باشد فکر مصرف مواد ، دیگر چون گذشته ، تمام دقایق بیداری ما را اشغال نکرده است . این که ما برای امروز مجبور مصرف نیستیم خودش نوعی راه یابی به باوری بزرگ است .

ایمان پیدا کردن ما از یک سلسله مراحل باروی آغاز می گردد که یافتن امید یکی از ارکان مهم آن می باشد . برای بعضی از ما امیدوار شدن از جرقه ای بسیار ناچیز بنیان می یابد ، حتی با این نوع تفکر که اگر من روی این برنامه کار کنم شاید زندکی ام بهتر از این که هست بشود . به تدریج که زندگی مان شروع به بهتر شدن می کند ایمانمان نیز فزونی می یابد .

برای بسیاری از ما ، ایمان مساوی با باور داشتن چیزی است که هنوز دقیقاً برای مان محسوس نیست . چه کسی می تواند با منطق توضیح بدهد که یک باره چطور شد که آن اشتهای شدید به مصرف مواد در ما ازبین رفت ؟ به علاوه مگر عیناً همین معجزه برای بسیاری دیگر از ما به وقوع نپیوسته است ؟

ما امیدوار می شویم که زندگی کردن به گونه ای دیگر برای ما میسر است و همین بارقه امید با خود ، ایمان به امکان بهبود یافتن را به همراه می آورد . در طی همین مراحل به این باور می رسیم که نیرویی بر تر از خودمان وجود داردکه می تواند به ما کمک کند .

سابقه ی زندگی ، خانواده وتجربه ی هر یک از ما با دیگری تفاوتهایی دارد، بنابراین طبیعی است که هر یک از ما برداشت خاصی ازمفهوم روحانیت داشته باشد و آن را با خود به  جلسات معتادان گمنامبیاورد . اینجا ما اعتقادات خود را به یکدیگر تحمیل نمی کنیم و این که هر کس چه باورهایی دارد مربوط به خودش است . برنامه ما روحانی است ومذ هب نمی باشد . در زندگی خصوصی ، هر یک از ما سعی میکنیم رابطه ی خود را با آن نیروی برترمستحکم ترکنیم و چندان فرقی نمی کند که برداشت ما ازاین نیرو چگونه باشد . او به همه ما کمک خواهد کرد .

برای اغلب ما درابتدا نیروی برتر درکمک خواستن از گروه و یا محبتی که سایر اعضاء معتادان گمنام درحق ما روا می داشتند ، خلاصه می شد . یک گروه جلسات معتادان گمنام  روشن ترین و بهترین مثال از نیروی برتر از خودمان است که در راستای بهبودی ما در فعالیت می باشد . معمولاً ما در عمق بدبختی وناامیدی وارد اتاقی می شویم ، پر ازمعتادانی که تجربه ، توانایی وامیدشان را با ما به مشارکت می گذراند . وقتی به حرف های آنان گوش می کنیم از ته قلب می فهمیم که فرد فردشان همان نا امیدی ، پشیمانی و دردهایی راکه ما کشیده ایم ، تجربه وحس کرده اند .وقتی می بینیم که معتادان دیگر زندگی جدیدی پیدا کرده اندو مواد هم مصرف نمی کنند احتمالاً به این باور می رسیم که بهبودی برای ما نیز امکان پذیر است . این که با چشم خود می بینیم معتادان دیگرمی توانند پاک بمانند برای ما متقاعدکننده ترین دلیل بر وجود نیرویی برتر از خودمان می باشد . در ضمن ما متوجه می شویم که آن ها چقدر پذیرا و متحمل یکدیگر می باشند. باچشمان خود می بینیم آنها زمان های پاکی طویلی را جشن می گیرند که اصو لاً به فکر ما نمی رسد یک معتاد بتواند برای چنین مدتی پاک بماند . احتمالاً یکی از اعضاء با محبتی برادرانه ، ما در آغوش می فشارد و به ما می گوید ، باز هم برگرد و به ما شماره تلفن خودش را می دهد .

ما نیروی گروه را لمس می کنیم وشروع به التیام یافتن می نمائیم .

بسیاری از ما از اصول روحانی به عنوان نیرویی برتر از خودشان استفاده می کنند . ما به این باور می رسیم که با به کار گرفتن این اصول در زندگی ، سلامت عقل ما بازخواهد گشت .

این باور برای ما مفهوم دارد، چون بسیاری از ما سعی کرده بودیم که با فکر کردن زندگی مان را بهتر کنیم . قصد و نیت ما خیر بود ولی تقریباً هیچ گاه وا قعیت زندگی روز مره با آنچه نیت کرده بودیم یکی از آب در نمی آمد . اما از طرف دیگر اگر ما این را درست برعکس شروع کنیم ، یعنی اول با رعایت اصول روحانی زندگی مان را بهتر کنیم معمولاً باعث خواهد شد که فکرمان نیز سالم بشود.

اصولاً چندان ضروری نیست که ما تعریف مشخصی از نیروی برتر از خودامان داشته باشیم . آن گروه از ما که سال های زیادی را باز یابی کرده اند بخو بی می دانند که برداشت ما از یک نیروی برتر از خودمان با گذشت زمان دستخوش تغییر می گردد باور بیشتر وایمان قویتر می شود . به تدریج ما معتقد به وجود نیرویی می شویم که خیلی از آنچه در ابتدا به فکرمان می رسید ، می تواند به ما کمک کند صحبت با راهنما و بقیه معتادان بهبود یافته به درک بهتر از ما از این نیروی برتر کمک خواهد نمود . ما می توا نیم از آن ها بپر سیم که اصولاً برداشت شان از نیروی برتر چیست وچگونه به این برداشت رسیده اند . گوش دادن به عقاید آنان احتمال دارد باعث باز شدن دریچه ی افکارمان وایجاد نوعی روشن بینی برای مورد توجه قرار دادن مفاهیمی بشود که قبل از آن اصلاً برایمان مطرح نبودند .

با این که پرسش از دیگران راجع به برداشت آنان از روحانیت به ما کمک می کند ، اما باید به خاطر بسپاریم درک نیرویی برتراز خودمان برای هریک از ما مسئله ای کاملاً شخصی می باشد . در این وادی نقش دیگران، فقط در کمک خلاصه می شود . ما می توانیم برای مدتی کوتاه عقیده شخص دیگری را به عنوان نمونه انتخاب کنیم یا فقط باور کنیم که او باور می کند اما در نهایت باید برای خودمان به این باور برسیم .

احساس ودرک شخصی از روحانیت برای یک معتاد در حال باز یابی ، مسئله ای آن چنان بنیادی است که به هیچ وجه نمی تواند از آن غافل بشود وسرسری بگذرد .

برای ما قسمتی مراحل به باور رسیدن از قبول شواهد ناشی می شود ، چرا که اعتیاد باعث شده بود که ما حقایق رابا آن که حتی با چشم می دیدیم انکار کنیم ، اما اکنون در باز یابی ما قادریم آنچه را که می بینیم ، باور کنیم در ابتدا ما دریچه افکارمان را باز می کنیم وبا روشن بینی سعی می کنیم چیز تازه ای را آزمایش کنیم و به نوعی به خودمان می قبولانیم که احتمال دارد این چیز تازه به ما کمک کند . پس از آن که چند قدم ناچیز در طریق باور واعتماد بر می داریم به نوعی نه چندان آشکار حس می کنیم مثل اینکه داریم نتایجی می گیریم وهمین باعث می شود تا ما تمایل پیدا کنیم قدم های بزرگتری برداریم . مقارن با همین دوران است که ما متوجه می شویم دیگر یک سری مفاهیم در ذهن ما  جا افتاده اند ولازم نیست از

آن پس فقط وانمود کنیم به باور رسیده ایم ، چرا که اکنون باور ما گاه وبی گاه از طریق بعضی تجربه های شخصی تقویت وتأیید می گردد. جالب آن که توضیح چندان منطقی هم برای این تجربه های شخصی نداریم . ما گاه به گاه با اتفاقات نیک انجام وعجیبی درزندگی شخصی خودروبرومی شویم که هیچ توضیح منطقی برای آنان پیدا نمی شود.لازم نیست ما این اتفاقات رامورد تجزیه وتحلیل قرار بدهیم و دلیلی برایشان پیدا کنیم . ما به آسانی بپذیریم که آنها پیش می آیند و شکرگزار می شویم . هرچه زمان پاکی ما بیشتر می شود بهتر متوجه این حقیقت می شویم که اعتیاد ما که در ظاهر ، مصرف موادمخدر بود ریشه هایی بسیار عمیق تر و گسترده تر دارد. به نظر می رسد محور اصلی اغلب اشکالات زندگی ما نوعی احساس کمبود و عطش برای یافتن چیزی است که شاید بتواند باعث بشود ما احساس کامل بودن بکنیم . سعی در روگردانی از آن فلسفه ها و توجیهات کهنه همیشگی و شروع به کمک خواستن از بقیه ، باعث بوجود آمدن کشمکش توان فرسایی در دوران ما می شود که با ارتباط مستقیم با جنبه خودمحوری بیماری ما دارد . با گذشتن زمان و بکارگیری اصول برنامه ، ما به تدریج روشن بینی پیدا می کنیم . وقتی به این درک می رسیم که ما بی جهت خیال می کنیم جواب همه چیز را می دانیم . اصل روحانی تواضع در افکار بسته ما نفوذ می کند . ما هنوز برداشت دقیقی از متواضع بودن نداریم اما روشن بینی به نوعی به ما اطمینان می دهیم که ما نه تنها با یک ارزش بالای معنوی آشنا شدیم بلکه این ارزش جدید به تدریج در تصمیمات و اعمال ما شروع به تأثیرگذاری نموده است . تواضع و روشن بینی دریچه بسته افکارمان را گشوده و ما را آموزش پذیر می نماید . ما اجازه می دهیم دیگران آنچه را که بر ایشان مفید واقع شده با ما درمیان بگذارند . ما دیگر ازاینکه درباره ما چگونه قضاوت خواهند کرد ترسی نداریم ، ما تواضع پیدا کرده ایم .

معتادان دیگر به ما قویاً پیشنهاد می کنند در جلسات مشارکتی حضور یابیم ، از بقیه کمک بخواهیم و روی قدمهایمان کار بکنیم . تجربه به ما نشان داده است که در معتادان گمنام باور کردن یک نیروی برتر باعث بهبودی افراد می گردد .

نحوه زندگی مردم معمولاً ارتباط مستقیمی با باورهایشان دارد و این باور جدیدی که ما پیدا کرده ایم از ما می خواهد که به روال برنامه جلسات معتادان گمنام زندگی کنیم . ما به این باور رسیده ایم که برنامه معتادان گمنام پاسخگوی مشکل ماست و این نتیجه هیچ ارتباطی به اینکه ما چه چیزی را به عنوان نیروی برتر خود انتخاب کرده ایم ، ندارد . ما از طریق دنبال گیری بازیابی شخصی و کارکرد بهینه روی قدمهای دوازده گانه ، باورهای خودمان در زندگیمان به مرحله اجراء می گذاریم و ذهنیات را به عمل تبدیل می کنیم .

حتی پس از سالها پاکی و کار کردن روی خودمان بعضی از اوقات مدتی زندگی برای ما بی معنی می شود . احساس نوعی غریبگی و دوری نسبت به اطرافیان و به طور کلی مردم در ما ایجاد می گردد و درد عاطفی ما به حدی می رسد که دیگر مجبور می شویم به ندای درونی خود توجه کنیم . احتمالاً درچنین اوضاعی ما خودمان متوجه می شویم که به تدریج داریم از سلامت عقل که مطلوب ما بود دور می شویم و به راه دیگری می رویم . همزمان با این احساسات سؤالاتی به ذهنمان خطور می کند . مثلاً : آیا واقعاً لازم است که من این طور با کوشش بهبودی و این برنامه را دنبال کنم ؟ از طرف دیگر ، یک سری افکار افراطی که به خوبی می دانیم برای سلامتمان مضر هستند دائمان به ذهنمان می رسند و هرچه سعی می کنیم ول کن نیستند . ناگهان احساس اجبار می کنیم که آن راه آسان را انتخاب کنیم . همان راه خیلی آشنای اعتیادی . در این چنین دوران بحرانی ما باید هر چه زودتر عهد و پیمان خود را با بازیابی مان تجدید کنیم . ما باید به این درک برسیم که این نیز یکی از مراحل اساسی تحول ما می باشد که فعلاً قادر به فهم چگونگی و دلیل به وقوع پیوستن آن و نتایجی که به بار خواهد آورد نیستیم ، با آنکه درد زیادی دارد ، ما باید آماده برای تغییر بشویم . اگر ما این را درک کنیم که این درد ، بالندگی و رویش به ارمغان خواهد آورد . گذراندن چنین دورانی برایمان خیلی آسان تر خواهد شد . در چنین مواقعی اتکاء به اصول قدم دوم باعث احساس امید می شود و به یاد ما می آورد که ما در انجام این مشکل تنها نیستیم . اگر حالمان درست نشود ما صبر پیشه می کنیم و از راهنمایمان می پرسیم که آیا پیشنهادی برای ما دارد ؟ ما باور داریم که با کمک بقیه معتادانی که در حال بازیابی هستند و نیرویی برتر از خودمان سلامت عقل ما برای تمام امور زندگی ، به ما بازگردانده خواهد شد . ما از آنچه که از دیگران در جلسه شنیده ایم نیرو می گیریم و به پیشنهاداتی که به ما شده عمل می کنیم . ما زندگی را همانطور که هست پذیرا می شویم . حتی اگر مسائلی در آن بوجود آمده باشد که مطابق میل ما نباشد و از همه مهمتر آنکه ، ما حکمت الهی را دارا نیستیم . یکی از شواهد داشتن سلامت عقل برای ما آن است که ما دیگر آنچه را که به مغزمان خطور می کند بدون تفکر به انجام نمی رسانیم . ما دیگر تصمیماتی را برای اجراء انتخاب می کنیم که به ما ضرر نرسانند ، فرقی نمی کند که ما چند سال پاکی داشته باشیم ، اصولی که در ابتدای ورود به برنامه برای ما کار کردند باز هم کار خواهند کرد . یکبار دیگر ما خودمان را مقید به اجرای اصول برنامه می کنیم یعنی : به جلسات می رویم ، درخواست کمک می کنیم و روی قدمهایمان کار می کنیم . احتمال دارد که احساس درماندگی کنیم ، یا این همه ناامید نمی شویم چون می دانیم نیروی برتر از خودمان همیشه در دسترس ما می باشد .

ما متوجه می شویم که همزمان با انجام قدم دوم ، تغییراتی بنیادی در طرز تفکرمان ایجاد شده است . از دیدگاه ما ، تمام دنیا فرق می کند . در همان مواردی که پیش از این کوچکترین امیدواری نداشتیم ، اکنون با دلائل منطقی منتظر تغییرات اساسی و مثبت هستیم . با روشن بین شدن ، ما دریچه ذهن خود را برای یادگیری های تازه باز می کنیم . ما از مشکل فاصله می گیریم و هرروزه به راه حل روحانی نزدیکتر می شویم .

روشن بین شدن و تمایل پیدا کردن به باور نیرویی برتر از خودمان دلائل واضحی هستند براینکه ما به راه حل دست یافته ایم . ما اکنون باید قدم سوم را به منظور بهتر کردن رابطه خود با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم آغاز نمائیم .

قدم سوم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما تصمیم گرفتیم که اداره و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم "

ما ، در قدم اول تسلیم شدیم . این تجربه علاوه بر امیدی که در نتیجه نیرویی برتر در ما ایجاد کرده بود ما را آماده و متمایل می سازد که در کنارمعتادان گمنام ، در راه آزادی خود پیشروی کنیم  در قدم سوم ما باوری را که به نیرویی برتر از خود پیدا کرده بودیم ، از مرحله اعتقادی به مرحله عمل می گذاریم و تصمیم می گیریم اراده و زندگی خود را به خدای خودمان بسپاریم .

مسئله بسیار اساسی در کاربرد قدم سوم آن است ، که این ما هستیم که در ابتدا باید چنین تمایلی در خود داشته باشیم تا اجازه دهیم خداوند وارد امور زندگیمان بشود چرا که ، اگر ما این تمایل را نداشته باشیم او خود را به ما تحمیل نخواهد کرد . رسیدن به این تمایل معمولاً پدیده ای ناگهانی نیست و به تدریج صورت می پذیرد . تمایل ما در ابتدای بهبودی محدود می باشد و با شرط و شروطی که خودمان قائل می شویم همراه است ، با این همه برای پیشرفت واجب می باشد . بسیاری از ما ممکن است اینطور فکر کنیم ، تمایلی پیدا کرده ایم بی قید و شرط است . اما به تدریج که رشد می کنیم ، متوجه می شویم واقعیت آن است که هر چه اعتماد ما به نیرویی برتر از خودمان زیادتر می شد ، از قیدوشرط هایی که برای تمایل به تن در دادن به مشیت خداوند قائل شده بودیم . کاسته می گردید .

لازمه تصمیمی که در انجام قدم سوم می گیریم آن است که از ارده شخصی مان دوری بجوئیم . اراده شخصی ما معمولاً از اجزایی مانندعدم تمایل ، بسته بودن دریچه افکار کوته بینی ، خود محوری وبطو ر کلی نفی ارزش ها تشکیل یافته است . خود محوری افراطی معمولا دیوانگی هایی هم به همراه می آورد که طی مدت کوتاهی ، زندگی ما را آشفته می کند . به کار گیری اراده ی شخصی و انجام آن چه دلمان می چواست ما را به نوعی پی در پی دچار زنجیره ای ناگسستنی از ترس ورنج نموده است . ما دائماً سعی داشتیم همه کس وهمه چیز را کنترل کنیم وچون اغلب کوشش های ما در این راه بی ثمر بود ، ناتوان و در مانده شده بودیم . ما نمی توانستیم  بگذاریم که امور ، همان گونه که باید به وقوع بپیوندد . دائماً چهار چشمی دنبال راه هایی می گشتیم تا مسیر وقایع را بدان گونه که دلخواه ما بود ، تغییر دهیم .

احتمالاً وقتی برای باراول به عواقب تصمیمی که دراین قدم ازآن ذکرشده می اندیشیم با سؤالاتی که اغلب درراستای عدم اطمینان وترس ازآینده ای نامشخص می باشد روبرو می شویم . مثلاً ممکن است فکر کنیم اصولاً در رابطه با بهبودی ما از اعتیاد ، چه لزومی دارد که تصمیم بگیریم که اراده و زندگی خود را به خداوند خود محول کنیم و ثانیاً بعد از آن که خود را به دست خداوند می سپاریم چه برسرمان خواهد آمد ؟ احتمالاً نگران خواهیم بود که پس از انجام این قدم ، دیگر برای ما در زندگی لذتی باقی نخواهد ماند .

انجام قدم سوم برای ما زمانی میسر می شود که به این اطمینان برسیم که هنگام با تشویش و ترسی که از برداشت این قدم داریم ، رویش و بالندگی شخصیتی را تجربه خواهیم نمود . این درست است که ما نمی دانیم در نتیجه کارکرد روی این قدم ، زندگیمان چگونه متحول خواهد شد ، اما حداقل می توانیم این اطمینان را به خودمان بدهیم که نیروی برترمان با ما هرچه کند از آنچه خودمان برسرمان آوریم بهتر خواهد بود . قدم سوم عهدی است که ما برای بهتر شدن اوضاع عاطفی ، جسمانی و روحانی با خود می بندیم .

آنچه در قدم دوم از باور کردن یک نیروی برتر از خودمان آغاز شد اکنون به صورت رابطه ای پرمعنی با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم در قدم سوم تکمیل می شود . تصمیمی که ما با کارکردن روی این قدم می گیریم و رابطه ای که در نتیجه آن برقرار می شود ، تمام وجود ما را دگرگون خواهد کرد گرفتن این تصمیم به مراتب از به اجراء گذاشتن آن در زندگی آسان تر است ، چرا که ما به آسانی می توانیم خود را دوباره درگیر همانگونه رفتارهای قدیمی بکنیم . از ابتدا باید بپذیریم که ایجاد تغییر اساسی در زندگی ، نه تنها محتاج به زمان می باشد ، بلکه به شهامت هم نیاز دارد . از آنجا که ما می دانیم انسانهای کاملی نیستیم و احتمال بیراهه رفتن ما وجود دارد ، روزانه و به طور منظم تصمیم خود را تکرار و تأیید می کنیم و حداکثر سعی خود را به کار می بندیم تا به بهترین نحو ممکن ، زندگی خود را با این تصمیم که گرفته ایم ، مطابق کنیم . تسلیم کامل اراده و زندگی به خداوند ایده آلی است که ما را در راه رسیدن به آن نسبت به توان خود کوشش می کنیم . اگرچه ما ، انسانهای کاملی نخواهیم شد اما با انجام این قدم عمیقاً تغییر خواهیم کرد . ما نهایت کوشش خود را به کار می بندیم تا زندگی جدیدمان با گذشته متفاوت باشد . پس از مدت کوتاهی که این تصمیم را در زندگیمان از مرحله ذهنیت به مرحله اجراء و عمل می گذاریم ناگهان متوجه می شویم ، در نحوه برداشت ما از جهان اطرافمان تغییری بسیار عمیق ایجاد شده است .

ما در کارکردن روی قدم سوم می آموزیم که از کشمکش دست برداریم ، حرص و جوش نخوریم و به خدای خود اطمینان کنیم . اگر ما وقت کافی برای فکر کردن منظور کنیم و قبل از اقدام ، جویای رهنمود شویم ، دیگر نیازی نخواهد بود تا زندگی را بر مبنای خودمحوری و اراده شخصی بگذاریم . محول کردن اراده و زندگی خود به نیروی برتر ، راه حل اغلب مشکلاتی است که در طی سالیان دراز در نتیجه تحمیل کردن مداوم اراده مان به دیگران رنجش و سلطه جوئی برای ما ایجاد کرده بود . اصول روحانی که ما در این برنامه فرا گرفته و به کار می بندیم و نه تنها به ما در انجام قدم سوم کمک می کند ، بلکه در تمام دوران بازیابی ، مانند یک راهنما باعث پیشرفت ما در راستای یک زندگی صحیح خواهند شد . قدمهای اول ، دوم وسوم یک زیر بنای قوی روحانی می باشند که باعث استواری بنیان گذاری قدم های بعدی خواهند شد .

با ایمان وتمایلی که لازمه ی انجام قدم سوم می باشد ما تسلیم نخستین خود در قدم اول را به طور روزمره تجدید واحیاء می نمائیم . به عبارتی دیگر بازگو می کنیم : ما در قدم اول به عاجز بودن واینکه نمی توانستیم زندگی خود رااداره کنیم ، اقرار نمودیم . سپس در قدم دوم به باور رسیدیم ، واکنون در قدم سوم ما احتیاج داریم خود را در مقابل اراده خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم تسلیم نمائیم . برای انجام قدم سوم از طریق به یاد آوردن زندگی آ شفته پیشین و باور اینکه در راه حصول زندگی  جدیدی هستیم که بالاخره هر چه باشد از آن اوضاع قبلی مان بهتر است تمایل لازم در ما به وجود می آید . این ما دقیقاً نمی دانیم تفاوت های این زندگی جدید با زندگی پیشین چه خواهد بود به هیچ وجه مهم نیست چون مشوق ما در گرفتن این تصمیم ، آن ایمان حاصل از برداشت قدم های اول ودوم می باشد ما باور می کنیم که این تصمیم یکی از بهترین تصمیمات تمام دوران زندگی ما خواهد بود .

عملکرد

سپردن اراده زندگی مان به خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم تصمیمی بی نهایت مهم می باشد ، احتمالاً برای اغلب ما این پرسش پیش می آید که واقعاً ما چگونه می توانیم این تصمیم رااز یک مرحله ی ذهنی به عمل تبدیل کنیم و آن را در زندگی روزمره خود به اجرا درآوریم ؟

از آنجا که اعتقادات هر یک از ما درباره ی نیرویی برتراز خودمان ، با اعتقادات عضوی دیگر از برنامه ، تفاوت دارد بنابراین راه واحد ومعینی برای چگونگی به عمل گذاردن این تصمیم قدم سوم نمی توان ارائه داد. با این همه اغلب ما متوجه شده ایم چند راه وجود دارد که بسیاری از ما در یافتن یک درک شخصی از قدم سوم کمک نموده اند.

یکی از این راه ها آن است که کوشش در قوی تر وبهتر کردن رابطه شخصی با خداوند خود بنمائیم . دیگر آنکه از سعی در کنترل کردن مردم وچیزهای اطراف مان دست برداریم . ما معمولاً عادت داریم تمام مشکلات را انبار کرده و روی دوش خودمان حمل کنیم آن بار گران را از خود برداشته در برابر بارگاه خداوندمان می گذاریم وسعی می کنیم دیگر برای این مشکلات که مال او هستند  حرص وجوش نخوریم . یک راه دیگر برای به عمل گذاردن تصمیمی که در قدم سوم گرفته ایم آن است که به باز یابی مان با کارکردن روی بقیه ی قدم ها ادامه بدهیم . داشتن راهنما در به کار گرفتن اصول روحانی باز یابی بسیار مؤثر می باشد . چون که او می تواند به ما نشان دهد که چگونه دیدگاه وبرداشت کلی خود را در زندگی از مسائلی که فقط در رابطه با منفعت شخصی مان می باشد عوض کرده وروحانیت رامحور قرار دهیم .

هر گاه احساس کردیم که آماده ی گرفتن این تصمیم شده ایم با راهنمای مان صحبت می کنیم ، به جلسات مخصوص کار کردن روی قدم ها می رویم و با بقیه اعضا ء مشارکت می کنیم و تا جایی که بتوانیم که از اینم منابع ، کسب دانش ، بینش و تجربه می کنیم اما می دانیم که تصمیم راباید خودمان بگیریم . ما باید به طور آگاهانه درک کنیم که این کار رابه خاطر خودمان وزندگی خودمان باید انجام دهیم و به علاوه اینکه این تصمیم به نوعی است که برای اتخاذ آن تنهابه عقل ومنطق نمی توان اتکا ء نمود . در حقیقت ، این انتخابی است که از قلب مان ، آرزوها واحساسات مان ، منشا ء گرفته و در آن از منطق چندان استفاد ه نشده است .با این که می دانیم راه بین قلب ومغز طریقی مشکل است اما کار کردن رسمی قدم سوم با یک راهنما باعث خواهد شد که ما احساس کنیم که این تصمیم قسمتی از وجودمان شده ودر درون ماست .

سعی در یافتن خداوند خودمان ،خدایی که او را به طور خصوصی و شخصی درک کنیم یکی از مهم ترین آرنمان های بهبودی ماست . ما به طور کامل آزادیم و حق داریم که هر نوع برداشت و درکی از نیروی برترمان پیداکنیم که برای ما کاری را که از عهده خودمان برنمی آید ، به انجام برساند . از آنجا که ما در مقابل اعتیادمان عاجزیم ما احتیاج به نیروی برتر از خودمان داریم که به ما کمک کند .

همان گونه که ما در انتخاب خداوند خود و برداشتی که از او داریم کاملاً آزادیم و هیچ محدودیتی نداریم ، به همین منوال ، ما در انتخاب نوع تماس و چگونگی برقراری رابطه با او به نوعی که برای ما کار می کند اختیار کامل داریم . هر زمانی که ما با نیروی برتر خود تماس برقرارکنیم ، زمان دعای ماست . فرقی نمی کند که با صدای بلند در دعای پایان جلسه شرکت کنیم یا ساکت فقط در افکارمان با او در ارتباط باشیم . اغلب ما هر روز از نیروی برتر مان درخواست می کنیم که ما را راهنمایی کند.

ما متوجه شده ایم که صحبت کردن با یک نیروی برتر از خودمان ، برای ما نتیجه بخش است و هر چه بیشتر به تمرین خود بپردازیم ، رابطه مان با نیروی برترمان محکم تر می شود . وقتی در نقطه ی به خصوصی از زندگی مان دچار مشکل شده ایم یا زمانی که حس می کنیم دیگر نمی توانیم پاک بمانیم ، نیروی برترمان می تواند به ما کمک کند . فقط کافی است که ما از او در خواست کنیم .

ما با دعایمان از یک نیروی برتراز خودمان تقاضا می کنیم که از ما حفاظت کند . هر بار که ما این در خواست را تکرار می کنیم ، هم ایمان ما فزونی می یابد و هم تصمیم ما مبنی بر تکیه کردن به نیروی برترمان قوی تر می شود . قدم سوم ما را ازکار کردن و کوشش به هیچ وجه معا ف نمی سازد،اما از حرص وجوش مداوم در مورد تلاش ها یمان رها می کند .

اگر ما برای زندگی مان چیزی بخواهیم ، مثلاً یک شغل مناسب ،ادامه تحصیل یا موفقیت در بهبودی ،این خود ما هستیم که برای بدست آوردن خواسته ها باید فعالیت کنیم . نیروی برتر مانیازهای روحانی مان رابر آورده خواهد کرد ، لیکن هم زمان خود ما نیز باید سعی لازم رابرای پیشرفت در زندگی مان به عمل بیاوریم ،اما نمی توانیم مسئولیت را از خود ساقط کرده و گوشه ای منتظر بنشینیم تا خدا همه کارها رابرای مان انجام دهد. ما خودمان مسئول بهبودیمان می باشیم .

هدف از زنده بودن ، زندگی کردن است . تفاوتی نمی کند که ما چقدر در واگذار کردن زندگی خود به خداوند صداقت داشته باشیم واقعیت آن است که ما مرتکب اشتباه خواهیم شد ، به بیراهه خواهیم رفت و شک وتردید بر ما مستولی خواهد شد . با این همه ، ما متوجه می شویم که رودررویی با هر یک از این اشکالات به ما فرصت جدیدی می دهد که تصمیم وعهد خود را برای زندگی به روال روحانی تجدید نمائیم .

تسلیم شدن در برابر اراده ی خداوند در نتیجه تسلیم در بر ابر بعضی از اصول روحانی از قبیل ، صداقت ، روشن بینی ، تمایل و ایمان امکان پذیر می گردد . مهم آن است که ما سعی کنیم و با جریان زندگی حرکت کنیم احتمالاً ما از به کار بردن قدم سوم در تمام امور زندگی خود ابا خواهیم داشت ، بخصوص در آن مسائلی که دلمان می خواهد تحت کنترل ما باشد .

تجربه به ما نشان میدهد که ما ول کن بعضی امور در زندگی مان نیستیم . مثلاً فکر می کنیم من خودم از عهده کنترل کردن دخل وخرجم بر می آیم یا آنکه رابطه خصوصی با همسرم ، دوستم که داره خوب پیش میره ، دیگر چه لزومی دارد آن را به نیروی برترم بسپارم ؟

به کار بردن دلخواه و انتخابی قدم سوم فقط برای بعضی از امور زندگی مان باعث اتصالی رابطه و کند شدن پیشرفت روحانی ما خواهد شد . ما متوجه شده ایم که باز یابی ، فقط موقعی ثمر می دهد که تا سر حد توانمان ،اصل روحانی تسلیم را در تمام امور زندگی مان مراعات کنیم . ما باید کوشش کنیم که این قدم را کامل اجرا کنیم

ما شروع به گرفتن نتایج مثبت از این تصمیم گیری خود می نمائیم ومتوجه وقوع تغییراتی در زندگی خود می شویم . ممکن است اوضاع چندان عوض نشود اما نوع برخورد ما ، با همان اوضاع عوض خواهد شد .

از آنجا که ما اجازه داده ایم که اصول روحانی بر زندگی ما حاکم شوند به احتمال زیاد احساس نوعی آرامش خواهیم کرد چون دیگر سنگینی بار کنترل کردن همه کس وهمه چیز از روی دوش ما برداشته خواهد شد . عکس العمل ما در مقابل مردم و پیشامدها عوض خواهد شد . هر چه که تسلیم وپذیرش درما تقویت می یابد به همان نسبت از تقلا و کوشش بیهودمان برای مقاومت در مقابل جریان های عادی زندگی کاسته می گردد. ما متوجه می شویم که هر چه تسلیم ما عمیق تر می شود ،قابلیت ما برای زندگی در امروز و لذت بردن از لحظات آن افزایش می یابد .

محول کردن زندگی و اراده به خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم برای اغلب ما سلسله مراتبی دارد و در روز معینی به صورت یک پیش آمد انجام نمی پذیرد ، بلکه ما به طور روزمره این قدم را در زندگی مان انجام می دهیم . مثلاً وقتی که حس می کنیم که به گونه ای خود محورانه می خواهیم در جریانی دخالت کرده و اوضاع را دستکاری کنیم هر چه زودتر تصمیم خود را به خاطر می آوریم و از انگولک ودرگیری اجتناب می کنیم . همچنین اگر احساس کنیم که باز داخل بازی قدیمی خود شده و داریم کسی یا وضعیتی را کنترل می کنیم به خودمان یک ایست می دهیم و از خدای مهربان درخواست می کنیم تا به ما کمک کند تا روی این قدم کار کنیم .

دست برداشتن از کنترل کردن کار آسانی نیست اما با کمک گرفتن میسر می باشد . ما با استفاده از پیشنهادات راهنمایمان وتمرین روزانه یاد می گیریم که چگونه غرور ونفس را ازمسیر نیروی برترمان کنار بکشیم تا او بتواند مشیت خود را در زندگی ما به اجرا در آورد. اگر با مسئله ای روبرو شویم که ما را دچار وحشت کند می دانیم که پناه بردن به قدم سوم ، راهی پیش پای ما خواهد گذاشت.

بهبودی از اعتیاد ما را از مقابله با دردهای زندگی معاف نمی کند . زمانی دچار ماتم عزیز از دست رفته ای می شویم ویا آرزوهای مان در مورد کسی که دوستشان داریم نقش بر آب می شود . ما انسان ها احساس می کنیم ،اندوهگین می شویم و رنج را درک می کنیم و هر چه قدر هم که روحانیت داشته باشیم باز درد خواهیم کشید . اما آنچه که با گذشته تفاوت دارد آن است که حضور یک نیروی برتر و مهربان ما را در حین تحمل این مصائب هشیار و پاک نگاه خواهد داشت .

گاهی وقتی ما در جلسه یا در جمع دوستان هستیم یا با راهنمایمان در حال صحبت هستیم احساس می کنیم که نیروی برتر ما نیز در میان مان وجود دارد و هر چه بیشتر به این نیرو متوسل می شویم اتکاء و اعتمادمان به او بیشتر می شود. ما دیگر مثل گذشته دائم سوال نمی کنیم که چرا بعضی مسائل دردناک در زندگی مان به وجود می آید بلکه اعتماد پیدا می کنیم که با هر مشکل که پشت سر می گذاریم بهبودی مان جاافتاده تر وقوی تر می شود . ما دیگر میدان را خالی نمی کنیم بلکه بعد از مقابله با هر مشکل رویش وبالندگی پیدا می کنیم .

بازیابی مان در نتیجه ی یادگیدی های متعددی برای مان حاصل می گردد. ما در باره ی خودمان شناخت پیدا می کنیم و یاد می گیریم که چگونه خود را با محیط اطراف مان تطبیق دهیم . اگر ما با صداقت خواستار کمک نیرمی برترمان باشیم شروع به احساس آرامش کرده و متوجه می شویم که به تدریج طرز فکرمان نیز نه تنهاlمتحول شده بلکه اصولاً روحیه و چگونگی برداشت مان خیلی مثبت تر شده است . دنیای ما دیگر سراسر مملو از حسرت خوردن ،انکار ، خود مشغولی و رنجش نیست . اکنون احساس مسئو لیت ، صداقت و ایمان جایگزین نگرش منفی سابق ما شده و جهان اطرافما ن را روشن وامیدوار کننده می یابیم . ما شخصیتی جدید ، محترم و ارزشمند پیدا می کنیم ما هنوز هم دچار اشتباهاتی می شویم با این تفاوت که اکنون مسئولیت آن ها را به گردن دیگری نمی اندازیم .

ما می آ مو زیم برای یک زندگی روحانی لازم نیست انسان هایی کامل از جمله قدیسین باشیم . اگر ما قدم سوم را با روشن بینی واز صمیم قلب کار کنیم خودمان به خوبی متوجه می شویم که ثمره  ی آن به مراتب بالاتر از آن است که انتظار داشتیم . باز یابی ما پرارزش ترین هدیه ای است که در زندگی دریافت کرده ایم . پس از مدت نسبتاً کوتاهی که از زندگی به روال جدیدمان می گذرد متوجه می شویم که این تولد جدید بسیار ریشه دار و پر معنی تر از آن چیزی است که فکر می کردیم . ما فقط دنبال راهی بودیم که بتوانیم مصرف مواد مخدر را قطع کنیم . اما اکنون ارزش های والایی نیز وارد زندگی ما شده است . مثلاً ما یاد گرفتیم اعتماد کنیم همین اعتماد کردن پس از مدتی باعث شد که ما صمیمیت   پیدا کنیم وقتی صمیمی شدیم توانستیم ایجاد رابطه کنیم ایجاد رابطه باعث شد دوستان صمیمی پیدا کنیم . فیض هدیه خداوند و رایگان است . وقتی ما در جلسه دوستی را می بینیم که مدتی قبل خیلی خراب بود اما اکنون چهره اش باز شده و با ما می خندد در ته قلب ما تلاطم وشعف ایجاد می شود که گفتنی نیست .

قدمهای ما از اصولی روحانی بنیان می گیرند ، و هر چه بازیابی ما عمیق تر می شود این اصول بیشتر با وجود ما یکی شده و دیدگاه ما از جهان اطراف نیز بیشتر دستخوش تحول می گردد . به همان نسبت که آگاهی و دید ما گسترش می یابد ، به همان نسبت نیز قدر شناسی وایمان ما به نیروی برتر مان بیشتر می شود . اگر چند لحظه آرام بگیریم ،گذشته خود را بهیاد بیاوریم و به زندگی مان در این مرحله از بازیابی بیاندیشیم ، خیلی زود متوجه خواهیم شد که رشد ما در این مدت چشمگیر بوده است . آزادی و آرامشی که ما تاکنون از کارکردن فقط روی این سه قدم بدست آورده ایم معرف و نشانه ای از رویش و برکاتی است که در صورت به کارگرفتن تمام قدمهای دوازده گانه نصیب ما خواهد شد .

جالب آنکه هرچه ما در اجرای بقیه قدم ها پیش می رویم ، بر تأثیر و اهمیت قدم سوم در زندگیمان افزوده می گردد . قدم یازدهم از ما می خواهد که به منظور آگاهی از خواست و مشیت خداوند برای خودمان دعا کنیم و از او بخواهیم به ما توانایی عطا فرماید تا بتوانیم مشیت او را به اجرا درآوریم . اگر توجه کنیم می بینیم که این سلسله مراحل از قدم سوم شروع می شود و در اینجاست که ما برای اولین بار برای مشیت خداوند در زندگیمان ارزش قائل می شویم . ارتقاء از یک زندگی که محور اصلی آن راضی کردن نفس و خودجویی بوده ، به زندگی دیگری که برمبنای اصول روحانی و اراده خداوند بنا گردیده است مستلزم به وقوع پیوستن تغییراتی بسیار عمیق در ما می باشد . با کمک خدایی مهربان ما به سفر روحانی خود ادامه می دهیم . ما در برنامه قدمهای دوازده گانه هستیم نه در برنامه قدمهای سه گانه . ! تصمیمی که ما در قدم سوم گرفته ایم به احتمال زیاد سنگین ترین تصمیم ما در طول زندگیمان خواهد بود ، اما اگر با کارکردن مان روی بقیه قدمها به جلو حرکت نکیم ، به تدریح این قدم سوم معنای خود را برای ما از دست خواهد داد . هنوز کار زیادی برای انجام دادن در پیش داریم . ما این مسئله را به خوبی فهمیده ایم که در معتادان گمنام ، بهبودی فقط از طریق پیشروی در یک مسیر روحانی که توسط دوازده قدم برای ما مشخص گردیده ، میسر می باشد . ما تعهد خود را نسبت به بازیابی مان با ادامه برنامه و کارکردن روی قدم چهارم به انجام می رسانیم .

قدم چهارم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم "

ما با کارکردن روی سه قدم اول ، زیربنای محکمی برای بازیابی خود فراهم نموده ایم . اعتیاد فعالانه ما  اکنون متوقف شده است ، اما اگر بازیابی خود را براساس این زیربنا پیگیری نکنیم این توقف پایدار نخواهد ماند

برای اغلب ما ضمن کار کردن روی قدم سوم معمایی پیش آمده بود : از کجا بدانم که من واقعاً اراده و زندگی خود را به دست خدا سپرده ام ؟ جواب این سؤال خیلی ساده است : با کار کردن روی بقیه قدمها ، با شروع از قدم چهارم !

چرا روی قدم چهارم کار کنیم ؟مگر نه اینکه ما تا این زمان پاک مانده ایم ؟ بعضی از ما هنوز از وسوسه مصرف عذاب جدی می کشیم . برای بعضی دیگر ازما این ناراحتی آنقدر جدی نیست ، اما همیشه ته دلمان احساس می کنیم که اوضاع چندان رضایت بخش نیست یا آن که فاجعه ای در حال به وقوع پیوستن است و یا احساس ترس و عصبانیتی می کنیم که دلیل مشخصی هم برای آن نداریم . در بین ما هستند افرادی که فکر می کنند بدون نوشت قدم چهارم هم اوضاع خوب پیش می رود ، اما تجربه ما به عنوان یک انجمن نشان داده است که دیر یا زود اعضایی که این قدم بسیار مهم را کار نکنند دچار لغزش خواهند شد .

برای اغلب ما انگیزه کار کردن روی قدم چهارم خیلی ساده است . ما در یک برنامه سلامتی بازیابی هستیم و می خواهیم ادامه دهیم .

همانطور که بیماری ما فقط مصرف مواد نیست و جنبه های متعددی دارد ، بهبودی ما نیز چیزی بیش از یک پرهیز ساده از مواد مخدر می باشد ،  را حل مشکل ما یک تغییر اساسی در نوع تفکر و رفتارمان می باشد و به علاوه ، احتیاج داریم اصولاً برداشت خودمان را از دنیا و نقشی که در آن بازی می کنیم عوض کنیم . ما احتیاح داریم که نحوه برخوردمان را تغییر دهیم و تفاوتی نمی کند که انگیزه ما تنها تمایل به دورشدن از مصرف موادمخدر باشد و یا اینکه بخواهیم در جهت بازیابی خود حرکت کنیم .

قدم چهارم مرحله سرنوشت ساز حرکتی است که ما آن را به نام بازیابی می شناسیم . زمانی است برای ارزیابی و اندیشیدن به سردرگمی و نیز اغتشاشی که در درون ما وجود داشت و سالها با موادمخدر و خودفریبی ، سعی در پوشاندن آن می کردیم .

ما در درون خود به کاوش می پردازیم که هدف آن شناخت خودمان ، احساساتمان ، ترسهایمان و چگونگی رفتارمان می باشد . اینها و چند خصیصه دیگر ، زندگی ما را تشکیل می دهند .

ممکن است از این که خود را خیلی دقیق مورد بررسی قرار می دهیم بترسیم . ما خودمان را خیلی نمی شناسیم و شاید اصلاً نخواهیم که بشناسیم و از ناشناخته درونیمان وحشت داشته باشیم ، اما اگر ما ایمان و اعتقاد خود را برروی نیروی برترمان به خاطر بیاوریم براین ترس غلبه خواهیم کرد . ما باور داریم که قسمتی از اراده خداوند برایمان کارکردن روی قدمها می باشد . امااطمینان داریم که انجام قدم چهارم باعث خواهد شد روح ما شفا پیدا کند و به همین دلیل پیش می رویم . اصول بازیابی که تا این مرحله به کار گرفته ایم ، برای انجام رساندن قدم چهارم از واجبات هستند . پذیرا شدن که ما با خود از قدم اول به همراه آورده ایم ، به ما کمک خواهد کرد ، تا درباره بقیه جنبه های اعتیادمان نیز صداقت داشته باشیم . ما تا حدودی نسبت به نیرویی برتر از خود اعتماد و ایمان پیدا کرده ایم و روزنه امیدی برای خود یافته ایم که با هرروز پاک ماندن ، روشنایی بیشتری به زندگی ما می بخشد . ما با تمایل داشتن ، راه بازیابی راکه در پیش رویمان قرار دارد هموار نموده و با به کار گرفتن این اصول در زندگی خود شجاعتی را که برای انجام قدم چهارم لازم است ، پیدا کرده ایم .

صداقت ، لازمه ای برای انجام دادن این قدم است . سالها زندگی تمامی ما یک دروغ بزرگ بود که دیگر باید به آن پایان بدهیم . اگر ما مدتی آرام گرفته ، و درسکوت با خود خلوت کنیم متوجه خواهیم شد که تماس گرفتن با حقیقت برایمان آسانتر خواهد شد . اما آنچه را که این روزها برایمان حقیقت است بدون کم و کاست روی کاغذ می نویسیم ، راست گفتن شجاعت لازم دارد و لی ایمان و اعتماد به خداوندمان ، شجاعت بیشتری به ما عطا کرده که حتی قادریم بی باکانه و جستجوگرانه مطالبی را روی کاغذ بیاوریم که فکر نمی کردیم هیچگاه بتوانیم بازگو کنیم .

منظور از این ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجوگرانه چیست ؟

ما مثل حسابدار یک شرکت ، به دقت می نویسیم که موجودی مان چقدراست ، در انبار چقدر جنس داریم و بدهکاری هایمان چیست  و با چنین روشی سعی در مراجعه به عمق وجود خود می کنیم ، تا آن کسی که واقعاً هستیم بشناسیم و آن دروغهایی که در باره خودمان به خودمان گفته ایم فاش کنیم .

در طی سالیان دراز ما برای بقای اعتیادمان در هر جائی ، آن کسی می شدیم که لازم داشتیم و آنقد ردر دروغ زندگی کرده بودیم که ، کم کم آن دروغها باورمان شده بود . ما در انجام قدم اول به حقایق ارزشمندی پی برده ایم اما قدم چهارم باعث می شود ما بتوانیم به نوعی سازنده خیالبافی را از از واقعیت جدا سازیم . با این قدم ما می توانیم به شخصیتی که از خودمان اختراع کرده بودیم ایست بدهیم و آزادی را پیدا کنیم تا آن کسی که واقعاً هستیم بشویم .

اگر در نوشتن این ترازنامه لغت اخلاقی ما را ناراحت کند ، معمولاً صحبت با راهنمای مان راه حلی به ما ارائه خواهد کرد . هدف از نوشتن ترازنامه اخلاقی نه تنها محکوم کردن و گناهکار شمردن خودمان نیست ، بلکه در حقیقت طی این مراحل ، خدمتی ارزشمند و لطفی است که به خودمان می کنیم . ما به نوعی بی تکلف ، نگاهی به غریزه هایمان ، هوسها ، آرزوها ، انگیزه ها ، انعطاف ها و چگونگی رفتارهای افراطی اجباری که به صورت عادتی و روتین  ( ROUTINS ) سالها پیگیری می کردیم و ما را در چنگال اعتیاد محکم نگاه داشته بود ، می اندازیم .

تفاوتی ندارد که چند روز و یا چند سال پاک بوده ایم ، نقائص شخصیتی و اشتباهات در تمام انسانها وجود دارند ، اما نوشتن یک ترازنامه باعث خواهد شد تا شاید بتوانیم نگاهی واقع بینانه به عمق وجود خود بیاندازیم و طبیعت خود را همانگونه که هست ، کاوش کنیم . در این ترازنامه ، ما فقط نقاط ضعف خود را بررسی نمی کنیم بلکه امیدها ، آرزوها و نقشه های زندگی خود را نیز مورد توجه قرار داده و سعی می کنیم بفهمیم تحت چه شرایطی بود که بعضی از آنها نقش برآب شدند . قدم چهارم پیشرفت مهم دوران بازیابی ما می باشد .

بعضی از ترازنامه ی خود را در یک نشست می نویسند و بعضی دیگر از ما به تدریج و روزمره پیش روی می کنیم ، اما همه ی ما قبل از نوشتن ، از نیروی برتر مان در خواست می کنیم که به ما شجاعت و صداقت لازم را برای کامل نویسی عطا کند . در اکثر موارد پس از شروع قادر خواهیم شد آن چه را که در ذهن داریم به سهولت روی کاغذ بیاوریم . ما نباید نگران مطالبی که از قلم مان تراوش میکنند باشیم ، چون نیروی برترمان نخواهد گذاشت چیزی که یاد آوری اش بیشتر از قدرت تحمل مان باشد بر ما مکشوف گردد .

از آنجا که اغلب ما تجربه ای در این گونه تمرینات خود شناسی نداریم ، حتماً باید از تجربیات راهنمای خود و پشتیبانی او برای پیش روی آگاهانه استفاده کنیم . راهنما ممکن است به ما فرم یا روش از پیش تدوین شده ای که باعث تمرکز روی نکات خاصی می شود ارائه کند ، یا فقط توضیح شفاهی و کلی در مورد چگونگی نوشتن به ما دهد . او باعث تشویش ما خواهد شد ، به ما یاد آور می شود که قبل از نوشتن باید دعا کنیم وپشتیبان ما خواهد بود . استفاده از تجربیات راهنما در این مقطع از نوشتن ترازنامه ، معمولاً باعث تقویت چشم گیر رابطه ما بایکدیگر خواهد شد .

پشتکار در نوشتن قدم چهارم بسیار مهم است . وقتی ما شروع به نوشتن کردیم باید این ترازنامه را بدون تاخیر به پایان برسانیم . اگر از آن دسته افرادی هستیم که بطور عاداتی کارها را عقب می اندازیم ،اختصاص دادن وقت معینی در هر روز به این کا ر باعث خواهد شد که به آن اولویت بدهیم و خطر کنار گذاردن ترازنامه در ضمن کار ،آن است که احتمال دارد دیگر هرگز به سراغ آن نرویم .

ما در نوشتن ترازنامه از خودمان مایه می گذاریم و از جزئیات غافل نمی شویم . ما به گونه ای محاسبه شده تمام جنبه های زندگی خود را مورد بررسی قرار می دهیم ،چون باعث خواهد شد که حقیقت رادربارهی خودمان ،انگیزه هایمان ، رفتار روش هایمان ببینیم . در این تراز نامه وقتی به خودمان نگاه می کنیم باید دقت کنیم که این دیدگاه تنها د جهت به خصوص بهنوعی یک بعدی نباشد . چه انگیزه ای باعث شد که ما آن گونه رفتار کنیم ؟آن رفتار ما چه عواقبی در زندگی به بار آورد ؟ رفتار ما چه تاثیری روی اطرافیان گذاشت ؟ چگونه به بقیه آرزو رساندیم ؟ احساس ما راجع به رفتارمان وعکس العمل دیگران در مقابل آن چه بود ؟ با این که این ها تنها چند مورد از نکات تراز نامه ما می باشند ، فهمیده ایم که این گونه مسائل مشکلاتی هستند که در ترازنامه باید مورد بررسی قرار گیرند .

مسئله ی مهم دیگر در قدم چهارم آن است که ما باید نگاه موشکافانه ای به اثرات ترس در زندگی خود بیاندازیم . تجربه نشان داده که ترس خود محورانه ریشه واساس بیماری ماست . اغلب ما سعی می کردیم نترس به نظر بیائیم اما حقیقت آن بود که خیلی وحشت زده بودیم و به کرات ترس باعث شده بود برای حفظ خود از عکس العمل های لحظه ای و نسنجیده استفاده کنیم . بسیاری از اوقات ما از ترس کرخ می شدیم و از اقدام به عمل از ترس باز می ماندیم ، یا اینکه از وحشت آینده شروع به نقشه کشی و دست کاری زندگی اطرافیان مان می نمو دیم . اگر به نظرمان می رسید که در موردی بازنده خواهیم شد ،یا دردسری در انتظارمان است ، برای حفظ خودمان از هیچ افراطی ابائی نداشتیم و تا آخر خط پیش می رفتیم . با این وجود همیشه کم می آوردیم و محتاج بودیم .

در گذشته ما هیچ ایمانی به این که نبروی برتری از ما محافظت خواهد نمود نداشتیم و به همین دلیل دائماً سعی می کردیم زندگی مان و هر آن چه را که در اطراف مان می گذشت ، به گونه ای که به فکر مغشوش مان می رسید کنترل کنیم . ما مردم را مورد سوءاستفاده قرار می دادیم ، با زندگی شان بازی می کردیم ، دروغ می گفتیم ، دام گستری می کردیم ، بطور پی درپی برای زندگی خود ودیگران نقشه طرح می کردیم ، ما دزدی می کردیم ،کلاه مردم را برمی داشتیم وسپس مجبور می شدیم برای آنکه خراب کارهای مان آشکار نشود باز هم دروغ روی دروغ بگوئیم . زندگی ما مملو از حسادت ،غبطه خوردن و احساس عمیق عدم امنیت شده بود ما تنها بودیم .

ما افرادی که برای مان ارزش قائل بودند فراری دادیم و چون می فهمید یم که چه کرده ایم غصه می خوردیم و برای کرخ احساساتمان مقدار مصرف را بالامی بردیم . هر چه احساس تنهایی ما بیشتر می شد سعی مان برای کنترل همه چیز و بخصوص مردم بیشتر می شد . عطش ما برای احساس قدرت و کنترل کردن به قدری شدید بود که متوجه بیهوده بودن کوششمان برای دلخواه کردن مسائل نبودیم و به طور پی درپی دچار رنج و ناراحتی می شدیم .

در این زندگی جدید ، ما به خدای مهربانی ایمان داریم که انجام یافتن اراده است در زندگی ما از تمام دستکاریها و اعمال کنترلهایی که به  عقلمان برسد ، نیکوتر و زیباتر می باشد و به همین دلیل نباید نگران آینده باشیم .

یک از نکات اساس ترازنامه ما ، ارزیابی اثرات منفی اعتیاد در زندگی عاطفی مان است . بعضی از ما چنان مهارتی در خفه کردن احساساتمان با موادمخدر و سایر چیزهایی که باعث می شد ذهنمان از مسائل خودمان غافل شود پیدا کرده بودیم که وقتی برای بار اول پا به جلسه گذاشتیم اصلاً ارتباطمان با عواطفمان قطع شده بود . در طی بازیابی ، ما یاد می گیریم که احساساتمان را مشخص کنیم . بازگویی و نام گذاردن احساساتمان برای بهبودی ، بسیار اهمیت دارد چرا که هرچه ما آنها را بهتر بشناسیم کنار آمدن با آنها آسان تر می گردد .

بجای اینکه فشار احساسی ، حالمان را خراب کند ، ما یاد می گیریم که بتوانیم که به دقت بگوییم که چه احساسی داریم . توانایی ما بیش از آن خواهد شد که فقط قادر باشیم بگوئیم که احساسم خوب یا بد است و خواهیم توانست فاصله میان این احساسات را نیز با ظرافت بازگو کنیم .

رنجهای ما نقش بسیار عمده ای در ناراحتیهای دوران بازیابی دارند . به همین دلیل فهرستی از آنها تهیه می کنیم . از توان ما خارج است که اجازه دهیم نسبت به دیگران باعث اشتغال فکری مان بشود . ما همچنین نگاهی دقیق به مبادی و عرف های اجتماعی جامعه خود از قبیل : خانواده ، مدارس ، کارفرما ، مذهب ، قانون و زندانها می اندازیم و نام افراد ، مکانها ، ارزشهای جامعه ای ، مؤسسات و دیگر شرایط زندگی را که باعث شده اند هنوز ما نسبت به   آنها در خود احساس عصبانیت کنیم در لیست اسامی آنچه که باعث رنجش می شود می گنجانیم .  ما تنها به بررسی شرایطی که باعث این رنجش شده اکتفا نمی کنیم ، بلکه نقشی را که خودمان در بوجود آمدن این رنجش ها داشته ایم نیز در ترازنامه می نویسیم . چه چیزی در درون ما مورد تهدید قرار گرفته بود که باعث شد ما آنطور آشفته و منقلب بشویم ؟ معمولاً متوجه خواهیم شد که قسمتهای معینی از زندگی ما به طور پی در پی تحت تأثیر این مسائل قرار گرفته اند .

در این ترازنامه ما روابط خود را نیز به دقت مورد برررس قرار می دهیم به خصوص اینکه چگونه با خانواده خود ارتباط برقرار می کردیم ، اما هدف ما از این کار آن نیست که ناکامی و مسئولیت اعتیاد خود را به گردن خانواده مان بیاندازیم . باید به طور واضح این مسئله را بفهمیم که ما درحال نوشتن ترازنامه خودمان هستیم و نه ترازنامه دیگران . ما می خواهیم نکات مثبت و منفی خودمان را ارزیابی کنیم . ما خود راجع به اینکه چه احساسی در مورد خانواده مان داشتیم و اینکه بر مبنای این احساسات چگونه رفتار می کنیم به طور مکتوب مورد بررسی قرار می دهیم . در اغلب موارد متوجه می شویم آن الگوهای رفتاری که به دلایلی از دوران طفولیت پیدا کرده بودیم ، هنوز با ما هستند و با آنکه بعضی از آن الگوها به ضررمان تمام می شوند باز هم تکرارشان می کنیم . ما  در نوشتن این صفحات جستجوگرانه مشخص می کنیم که کدام الگوی رفتاری مفید است و از شر کدامشان باید خلاص شویم .

در ترازنامه ، روابطمان را مورد توج مجدد قرار می دهیم و بخصوص دوستی هایمان را در نظر می گیریم . اگر ما بیشتر به شرح روابط دوستانه و یا عشقهای افلاطونی خود بپردازیم و یا با تمرکز روی آنها از بررسی روابط عاشقانه غافل می شویم ، ترازنامه ما ناقص خواهد بود . بسیاری از ما به دلیل کشمکش هایی  که از درون خودمان سرچشمه می بافتند تا پیش از آمدن به جلسات معتادان گمنام هرگز طعم یک دوستی پایدار را نچشیده بودیم و اگر منصفانه بیاندیشیم ،  متوجه خواهیم شد که جدال درونی ما نه تنها عامل اصلی شروع جروبحث با رفقا بود ،  بلکه باعث می شد که بعداً نیز حاضر به کوتاه آمدن و حل مشکلی که بوجود آورده بودیم ، نباشیم . ذهنیت بسیاری از ما چنین بود که دوستی پابرجا و درازمدت باعث آزار و دردسرمان خواهد شد و با همین عقیده پیش از اینکه روابطمان با مردم ریشه پیدا کند ، خودمان ترتیبی می دادیم که به هم بخورند . ما از احساس نزدیک شدن به آدمهای دیگر آنقدر وحشت داشتیم که هرگز چیزی درباره خودمان به رفقا بروز نمی دادیم و برای اطمینان از وفاداری آنان نسبت به خود ، گاهی نقشه هایی می کشیدیم که در نهایت باعث ایجاد احساس گناه در آنان می شد . اگر در زندگی دوستان مان افراد نزدیک دیگری وجود داشتند ، گاهی از فرط حسادت سعی می کردیم دوستی آنان را با یکدیگر برهم بزنیم . بسیاری از ما دوست نمی گرفتیم ، بلکه اسیر می گرفتیم و تصور می کردیم دوستان مان در مقابل ما وظیفه دارند ! احتمالاً مواردی هم خواهیم یافت که آشنایی یا رفاقتی را قربانی تمایلات جنسی نموده و به کلی خراب کردیم . اگر دقت کنیم متوجه خواهیم شد که نوع مخصوصی از درگیری وکشمکش باعث بروز اشکال در تمام روابط عاشقانه ما شده است ، مسائلی از قبیل عدم اعتماد ، درون خود را بروز ندادن و عدم تعهد . هرچه بیشتر می نویسیم بهتر متوجه می شویم که در روابط ، همیشه از صمیمیت و نزدیک شدن احتراز نموده ایم و گویا هرگز تفاوت میان دوست بودن با رابطه جنسی داشتن را نفهمیده ایم . ما یا به دلیل ترس و یا به دلیل این که هر بار در میانه راه دچار شکست شده بودیم از ایجاد رابطه نزدیک فرار می کردیم و یکی از هدفهای اصلی ترازنامه مان آن است که عوامل یا رفتارهایی را که باعث ناکامی روابطمان با دیگران شده شناسایی کنیم . احتمالاً عقاید و منش به خصوصی که در مورد مسائل جنسی از خود بروز داده ایم باعث به هم خوردن بسیاری از دوستی هایمان شده ، به خصوص که ما اغلب نیاز به محبت را با رابطه جنسی اشتباه گرفته ایم . گاهی از رابطه جنسی برای به دست آوردن چیزهایی که می خواستیم استفاده کردیم ، یا فکر می کردیم آگر به کسی از این طریق نزدیک شویم باعث تعهد او شده و او برایمان باقی خواهد ماند .

خیلی مهم است که ما از خود سؤال کنیم آیا رفتار جنسی ما برمبنای خودخواهی برنامه ریزی شده است با بر پایه عشق و محبت ؟ آیا ما از برقراری رابطه جنسی برای پرکردن خلاء روحانی درونمان استفاده می کردیم ؟ آیا عادتهای جنسی ، ما را در مقابل خودمان یا دیگران خجالت زده کرده است ؟

بیشتر رفتارهای جنسی ما معلول ترس یا باورهای نادرست و عقیده دیگران بود که به ما تحمیل شده بود و اکنون می خواهیم هویت جنسی مان را همانگونه که واقعاً هستیم ، بپذیریم . نوشتن این مسائل در ترازنامه برای اغلب ما خیلی ناراحت کننده است اما اگر ما طالب چیزی متفاوت با آنچه که داریم باشیم ، این نوشتن برای تغییر لازم است .

بعضی از ما مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته ایم یا حتی امکان دارد قربانی تجاوز آشنایان خود باشیم . ممکن است دوران طفولیت ما بسیار ناراحت کننده و مملو از غفلت و محرومیت بوده باشد و این تجربه های تلخ باعث شده باشد که ما نیز همین گونه صدمات را به دیگزان وارد کنیم . بعضی دیگر از ما ممکن است خودفروشی کرده و چون فکر می کنیم لیاقت بهتر زیستن را نداریم ، اجازه داده باشیم که مورد انواع دیگر تجاوز قرار گیریم . با اینکه گذشته دردناک است ، عوض کردنی نیست . با این همه ، باورهای نادرستی که ما از خودمان و دیگران پیدا کرده ایم باکمک نیروی برترمان قابل تغییر می باشند . با روی کاغذ آوردن این مسائل می توانی از اسارت دردناک ترین رازهای زندگیمان آزاد شویم و لازم نیست تا آخر عمر قربانی گذشته مان باشیم .

مسئله لازم برای آرامش پیدا کردن آن است که ما باید بعضی الگوهای رفتاری خود را که تکرارشان به نوعی پی درپی باعث شکست مان می شد ، عوض کنیم و قدم چهارم درشناسایی آنها به ما کمک می کند . شاید برای اولین بار دست کم روی کاغذ با چشم خودمان می بینیم که چگونه در طی زندگی به طور ناآگاهانه مانورهائی غیرمفید انتخاب می کرده ایم که اگر هم به بدبختی مان ختم نشده باشند ، حداقل زندگیمان را بهطور پی درپی آشفته کرده اند .

بسیاری از ما دائما ً دیگران رامسئول بهایی که برای اعتیادمان می پرداختیم ، می دانستیم ونمی خواستیم بپذیریم که اعتیاد ما نتایجی بسیار منفی به بار آورده بود که فقط خودمان مسئول آنها بودیم . بعضی دیگر از ما مرتکب جرم می شدیم و بعد از گرفتار شدن از عواقبی که به بار آورده بودیم ، شاکی می شدیم . اغلب ما در سرکارمان غیر مسئولانه حاضر می شدیم و بعد وقتی اخراجمان می کردند ،با سرو صدا اعتراض می کردیم و هر گاه می دیدیم دیگر اوضاع خیلی خراب شده و حریف نیستیم ،یک عقب نشینی کوتاه مدت می کردیم . ترازنامه به ما کمک میکند که مسئولیت خود را در اعمالی که از ما سر می زند ، تشخیص دهیم و بفهمیم معمولاً تحت چه شرایطی ما دیگران را مسئول ناکامی های خود قلمداد می کنیم . کتابچه ای که ما به کارکرد قدم چهارم در معتادان گمنام چاپ کرده ایم ، این قدم را به نوع گسترده تری مورد تفسیر قرار میدهد .

کیفیت زندگی ما وابستگی عمده ای به تصمیم های ما دارد . مثلاً وقتی ما ترازنامه ی خود را می نویسیم دقت می کنیم در چه زمان هایی تصمیمی گرفتیم که بعداً باعث ضررمان شد و همچنین چه زمان هایی تصمیمات دیگری گرفتیم که به صلاح ما انجامید . اگر زندگی مان به هر طریق پیش آید خوش آید و بی تصمیمی گذشته باشد آن را هم می نویسیم .

دفعاتی که آن قدر تاخیر کردیم تا فرصت از دست رفت ، دفعات دیگری که اصلاً از زیر بام تمام مسئولیت ها شانه خالی کردیم ، دفعاتی که کنار کشیدیم و از حاضر شدن در صحنه ی عادی زندگی امتناع ورزیدیم این ها تمام جزئیاتی از ترازنامه ی ما می باشند

اغلب ما امیدها و آرزوهایی برای زندگی مان داشتیم که به دنبال اعتیاد از جامعه عمل پو شاندن بدان ها صرف نظر کردیم . ما در تراز نامه کوشش می کنیم تا آرزوهای بر باد رفته خود را به یاد آورده و بررسی کنیم که کدام یک از تصمیم های ما باعث نقش بر آب شدن آرزو هایمان گردیه است . ما در نوشتن از خود می پرسیم : از چه زمانی اعتماد به نفس و خود باوری مان از بین رفت ودر چه مرحله ای اعتقاد به هر چیز خارج از محدوده ی ذهن تخدیر شده ی خود را از دست داده ایم ؟ اگر ما به این قسمت از ترازنامه توجه کافی معطوف کنیم ، احتمالاً آرزوهای از دست رفته در ما زنده خواهد شد .

ما به این مسئله توجهی عمیق معطوف می داریم که چگونه با ارزش های اخلاقی خودمان نیز به دفعات زیاد کشمکش پیدا کرده ایم . مثلاً باور می کردیم که دزدی عملی خطاست و سپس اجباراً هر چه را که در دسترس مان قرار می گرفت می دزدیدیم و چون یک ارزش اخلاقی خودمان را نادیده گرفته بودیم ، دچار عذاب درونی می شدیم . پرسش ترازنامه آن است چگونه و از چه راهی بعداً آتش این کشمکش درونی را مهار می کردیم ؟ مسلماً یکی از راه های مقابله ی ما آن بود که مواد بیشتر مصرف کنیم ، اما راه های دیگر ما چه بود ؟ بی اعتنایی نسبت به اصولی ترین ارزش های اخلاقی مان چه احساسی در ما به وجود می آورد ؟ با مورد بررسی قرار دادن این مطالب در ترازنامه بر روی گاغذ می بینیم که ارزشها یاخلاقی از دست رفته ما چه بوده و قادر به شروع بازیابی آنها خواهیم شد .

هدف ترازنامه  برسی جستجو گرانه شخصیت ما می باشد وبه همین دلیل نکات مثبت اخلاقی ورفتاری خود را نیز روی کاغذ می آوریم . ما معتادان صفات ستودنی شخصیت مان را غالباً نادیده می گیریم ، اما ما اگر با روشن بینی کمی فکر کنیم متوجه موقعیت هایی می شویم که با وجود آن که در شرایط سختی قرار داشتیم ،مقاومت کردیم ،به کمک هم نوعان پرداختیم یا حتی روح ما بر اعتیاد غلبه کرد . وقتی ما نکات شخصیت خود را به صورت نوشته در می آوریو ، موفق به باز یابی آن روحیه ی پرمحبت وخلوصی که در اعماق وجودمان نهفته است می شویم و شروع به تشخیص ارزش ها و معیار های اخلاقی خود می نمائیم .

ما در نوشتن این ترازنامه می آموزیم که قادر هستیم چه کارها و یا چیزهایی رابه انجام برسانیم و مهم تر آن که اگر بخواهیم یک زندگی سالم ، مفید و سالم داشته باشیم چه کارها و یا چیزهایی هستند که ما قادر به انجام آن ها نیستیم ؟ آن چه که در دوران اعتیاد فعال می کردیم در دوران بازیابی برای ما دیگر سازنده نمی باشد . قدم چهارم به ما این امکان را می دهد که برنامه ی جدیدی برای زندگی خود مطرح کنیم .

ما برای رشد به مقداری شناخت از خود احتیاج داریم که نوشتن این ترازنامه ، آن ها را در اختیار ما خواهد گذاشت . تفاوتی ندارد که این ترازنامه ی اول ما باشد یابیستم ، به هر حال سلسله مراحلی را شروع نموده ایم که باعث خواهد شد از اغتشاش دور شویم ودر جهت وضوح وثبات حرکت کنیم . سعی کنیم رنجش را از خود بزدائیم و بخشش راانتخاب کنیم . از قید رفتار و انتخاب باورهایی که روحانیت ما را محدود کرده رهایی پیدا کنیم و آزادی روحانی بیابیم . نوشتن این ترازنامه امری نیست که ما یک بار انجام دهیم و برای همیشه کنار بگذاریم ، بلکه طریقه ی مناسبی است که در مواجهه با اغتشاش فکری ف سردرگمی و مواقعی که مشکلی داریم و به نظر می رسد حل نشدنی نیست ، به ما نشان خواهد داد در چه مقطعی از مسیر بازیابی خود هستیم . پس از آن که چندین مرتبه قدم چهارم را نوشتیم متوجه می شویم که رفتار وعقایدمان تغییر یافته اند و کاربرد مجدد قدم چهارم باعث احیاء و شکوفایی این تغییرات خواهد شد . قدم ها به منزله ی ابراز و توشه ای در طی مراحل سلوک روحانی می باشند و هر چه بازیابی ما بیشتر شود به همان نسبت خداوند نیز قدرت فهم وبینش روحانی ما رااز برنامه و قدم ها افزایش خواهد داد . به تدریج ما موفق به حل بعضی از تضاد های بنیانی درون خود که باعث اعتیادمان می شود ،خواهیم گشت . هر چه درد زخمه ای قدیمی ما کمتر شود بیشتر در امروزمان زندگی خواهیم کرد .

انجام قدم چهارم ، ما را قادر می سازد با بررسی رفتار و عقایدمان به چگونگی دقیق خطاهای خود پی ببریم . ما تراز نامه ای از خود تهیه کرده ایم که به ما نشان داده است باکمک خداوند چه چیزهایی را می توانیم تغییر دهیم . با اقرارمان در قدم پنجم به سلوک خود ادامه میدهیم .

قدم پنجم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم "

اکنون که نوشتن ترازنامه ی خود راتمام کرده ایم ، در این میان گذاردن هر چه زودتر مطالب آن هم مهم می باشد و هر چه سریع تر قدم پنجم را انجام دهیم به همان نسبت بنیان بازیابی ما محکم تر خواهد شد

اساس بازیابی ما از چند اصل روحانی از قبیل : تسلیم ، صداقت ،اعتقاد شجاعت وایمان ،تمایل ، و بنیان گرفته و با هر قدم که به جلو برمی داریم این بنیان محکم تر می شود .

ما باکار کردن قدم پنجم میثاق خود را با بازیابی تجدید می کنیم .

با وجود این که ما به پیش روی خود در بازیابی علاقمند هستیم اما احتمالاً از این مرحله وحشت داریم و این ترس ما طبیعی است ، چون می خواهیم چگونگی دقیق خطاهای خودمان رابه خوداوند ،به خودمان و به یک انسان دیگر خیلی رک وپست کنده اقرار می کنیک . اگر ما اجازه بدهیم که احساس خجالت زدگی درونی ما ترس از تغییر کردن و پذیرفته نشدن مان از طرف دیگران ، پیشرفت این مرحله را متوقف کند ، مسائل و اشکالاتمان روی هم انباشته خواهند شد . اگر در بازیابی به جلو حرکت نکنیم و تمام سعی وکوشش ممکن را برای بازیابی به عمل نیاوریم در مقابل بیماری اعتیاد شکست خواهیم خورد .

اگر بخواهیم تغییر قابل ملاحظه ای در زندگی ما ایجاد شود باید بر ترس خود غلبه کنیم وقدم پنجم را به انجام برسانیم . صحبت کردن با راهنمای مان به ما این پشت گرمی را می دهد که در مواجه با احساسات مان تنها نیستیم و از ترسمان خواهد کاست .

کار کردن روی این قدم با حمایت خدای مهربان و راهنمای مان ، در حقیقت ، به اجرا گذاردن و عملی کردن تصمیمی است که در قدم سوم با سپردن خود به خداوند گرفته ایم . تصمیم قدم سوم همانند اغلب تصمیم های دیگر زندگی ، باید با عمل توام باشد .

پیگیری قدم سوم با انجام قدم های چهارم و پنجم به نزدیک تر شدن رابطه ی ما با نیروی برتر مان منتهی خواهد شد .

با کار کرد قدم پنجم ، درک و برداشت ما از اصول روحانی چهار قدم قبلی به مراتب گسترده تر خواهد شد . در این قدم مانند قدم اول با اقرار خود صداقت به خرج می دهیم ، با این تفاوت که صداقت لازم قدم پنجم به مراتب از صداقتی که در قدم اول بروز دادیم عمیقتر می باشد . در قدم پنجم بخصوص اقرار کردن به خودمان از اهمیت ویژه ای برخورد ار است ، چرا که اینجا ما این اقرار را از لبان خود می شنویم و بدین طریق آ ن الگوی رفتاری را که سراسر مشحون از انکار بود در هم می شکنیم . ما با اعتیادمان و نتایج آن به نوع جدی روبرو می شویم و حقیقت زندگی خود را می بینیم و به آستانه ای جدید از صداقت ، بخصوص صداقت با خود ارتقاء می یابیم .

شجاعتی که ما در این قدم از خود بروز می دهیم نه تنها اعتماد ما را به خدا بیشتر خواهد نمود ، بلکه ایمان وامیدی را که ما در قدم دوم تجر به نموده ایم صیقل خواهد داد . تمایلی که ما اکنون باید از خود نشان بدهیم ، از تمایلی که انجام قدم سوم داشتیم به مراتب گسترده تر است . قدم پنجم ما را متوجه می کند شجاعتی که از انجام قدم چهارم کسب کرده ایم خیلی بیشتر از آن است که هرگز به ذهن مان می رسید چون این شجاعت عادی و نتر سیدن نیست بلکه در اینجا ما دست به انجام کاری می زنیم که از آن می ترسیم . ما برای بازگو کردن ترازنامه ی خود قرار ملاقاتی می گذاریم ، سر وقت حاضر می شویم و به مشارکت در مورد ترازنامه می پردازیم .

اقرار کردن به خودمان در قدم پنجم احتیاج به شجاعت دارد و قسمتی است که ما باید به آن توجه مخصوص معطوف کنیم وگرنه اثرات مفید این قدم آن چنان که باید ، نخواهد بود . در کتاب معتادان گمنام می خوانیم ، منظور از قدم پنجم فقط خواندن قدم چهارم نیست . ما می خواهیم مطمئن شویم که چگونگی دقیق خطاهای خود را ، هم به خود ابراز می نمائیم و هم قبول می کنیم . اگر فکر می کنیم که اقرار کردن رسمی برای ما مناسبتر می باشد ، با صدای بلند و رسماً به خودمان اقرار می کنیم . بدین طریق این اقرار را از ذهنیت به مرحله ی عمل در می آوریم .

منفعت دیگری که از کار کرد این قدم عایدمان می شود درک و برداشت جدیدی است که ما از اصل روحانی تواضع پیدا می کنیم چون اغلب ما فکر می کردیم که یا از مردم دیگر برتریم یا بیشتر به چشم می آئیم . پس از قدم پنجم متوجه می شویم که واقعیت آن است که از تمام حرکات زندگی ما فقط چند تایی قابل توجه هستند و این باز نمودن درون باعث می شود احساس کنیم ما نیز مثل بقیه ی مردم عادی هستیم وشاید برای اولین بار در زندگی حس کنیم با انسان ها و انسانیت مرتبط شده ایم . احتمالاً در میان گذاردن این عمیق ترین احساسات خود با انسانی دیگر که سال های دراز نگاه می داشتیم ، باعث ناراحتی و بخصوص ایجاد دل شوره در ما خواهد گردید . اما اغلب ما وقتی به چشمان شنونده مان نگاه می کنیم ، متوجه می شویم که او با محبت غیر مشروط به ما می نگرد و احساس پذیرفته شدن و تعلقی به ما دست می دهد که باعث می شود خود را جزئی از این برنامه بدانیم .

اغلب ما از این که می دانیم باید با احساساتی که سالها در خود مخفی نگاه داشته بودیم روبرو شویم دچار اضطراب می گردیم ، ولی چون معمولاً راهنمای مان ما را تشویق کرده که به خدای مان اعتماد داشته باشیم به پیش می رویم . اولین چیزی که باید مد نظر داشته باشیم آن است که قدم پنجم یک مسکن فوری برای مسائل دردناک زندگی مان نیست و اگر این قدم را کار کنیم و توقع داشته باشیم که احساسات نا مطبوع را از ما دور کند ، در آن صورت انتظار داریم قدم ها هم مثل مصرف مواد ، ما را تخدیر کنند . قدم ها برای بیداری روح ما پیشنهاد شده اند ، نه برای خاموش کردن احساسات مان . ما برای مواجه شدن با احساسات مان به پشتیبانی احتیاج داریم و اگر شخصی را برای شنیدن اقرارمان انتخاب کنیم که قادر به درک این گونه مسائل ما باشد حمایت او برای مان کافی است .

با اینکه شنونده حتماً لازم نیست راهنمای مان باشد ، اما ما غالباً ترجیح می دهیم که شنونده راهنمایمان باشد ، چرا که در این صورت از تجربیات گوناگون یک معتاد بازیابی کرده بهره مند خواهیم شد . جان کلام آن است که چه کسی بیش از شخصی که خودش هم این کار را کرده صلاحیت دارد ؟ معتادانی که در بازیابی ، بیش از ما تجربه دارند قبلاً با مسائلی که ما تازه سعی می کنیم با آنها مواجه شویم روبرو شده اند . چنین افرادی قادرند تجربه ی خود و راه حلی را که این قدم پیش پایشان نهاده باما به مشارکت بگذارند وما در طی این تبادل متوجه می شویم نکات مشترک بسیاری با راهنمای مان داریم که ارتباط و احساس تعلق مان را به برنامه به مراتب تقویت خواهد نمود.

شخصی که به اقرار ما در قدم پنجم گوش فرا می دهد باید کسی باشد که سلسله مراحل بازیابی را که ما سعی در انجام آن داریم بفهمد و خواستار کمک به ما در این راه باشد . ما متوجه شده ایم که شنونده ی ایده آل در این قدم کسی است که با ما هم دل باشد و به احساس مان احترام بگذارد ، آ ن قدر با شخصیت باشد که بتوانیم آسان به او اعتماد کنیم و حداقل آن قدر درک و شناخت داشته باشد که بتواند به ما در شناختن چگونگی دقیق خطاهای مان کمک کند . او با اطلاع از این که ما باید ترازنامه ی خودمان را بنویسیم کمک می کند که وقت مان را بدون نتیجه صرف شکوه گری و مسئول دانستن دیگران نکنیم .

ما می دانیم که نتایج مؤثری از انجام این قدم به دست خواهیم آورد و به همین دلیل برای بهتر شروع کردن آن ، چند لحظه ای را صرف تجدید تسلیم وتائید تصمیم قدم سوم می نوائیم و از نیروی برتر خودمان در خواست می کنیم که به ما صداقت ، شجاعت و تمایلی را که برای انجام قدم پنجم لازم داریم عطا فرماید . برای دعوت از خداوند جهت همراهی کردن با ما در این مرحله ، دعایی می خوانیم که مضنون آن می تواند هر مطلبی که باز گو کننده ی تعهد ما نسبت به بازیابی مان است باشد . دعای مشترک با شخصی که قرار است شنونده ی ما در قدم پنجم باشد ، می تواند باعث تجربه ی یک صمیمیت استثنائی برای هر دو نفرمان بشود .

ما توجه داریم که در هنگام دعا ، در خواست ما از نیروی برترمان تنها آن است که به ما قدرت و شجاعت عطا کند . بلکه از او در می کنیم در زمان اقرار ، به مطالبی که بر زبان می آوریم گوش دهد . چرا این قدر مهم است که ما به مطالبی که بر زبان می آوریم گوش دهد . چرا این قدر مهم است که ما به خدا نیز اقرار کنیم ؟ خیلی ساده ، برای این که این بک برنامه روحانی است و تمام هدف ما آن است که بیماری روحانی پیدا کنیم . تمایل ما به این که گذشته ی خود را بدون هیچ پنهان کاری به خدا بگوئیم محور اساسی باز یابی مان می باشد و مسئله ی دیگری هم که در این زمینه از اهمیت استثنائی برخوردار می باشد آن است که ما بتوانیم بی پرده به او بگوییم امروز چه کسی هستیم . در گذشته بعضی از ما فکر می کردیم که لیاقت برقراری رابطه با خدا را نداریم واسراری که در درونمان نگاه داشته بودیم حجابی ایجاد کرده بودند که باعث می شد نتوانیم قبول کنیم خدا ما را دوست دارد .

هر زمان که ما مطلبی راجع به خودمان از خود بروز می دهیم به نیروی برترمان نزدیک تر شده و متوجه ی محبت بی قید وشرط او می شویم . همین احساس که خدا به آن گونه که ما او را می شناسیم بدون توجه به کارهایی که کرده ایم ما را می پذیرد و دوستمان دارد ، باعث می شود ما نیز خود را قبول کنیم و دوست بداریم . این رابطه ی مثبت که با خداوند ایجاد می کنیم به تدریج باعث خواهد شد رابطه مان با دیگران نیز مثبت شود و بهبود یابد .

احتمالاً ما از دوستی و صمیمیتی که با راهنمایمان در نتیجه ی مشارکت قدم پنجم پیدا کرده ایم متعجب خواهیم شد . برای بعضی از ما این اولین باری است که کسی با دقت به حرف های مان گوش می کند و به همین دلیل از این که گاهی راهنمایمان سئوالات دقیقی راجع به بعضی از قسمت های زندگی مان می کند یا نت برمی دارد متحیر می شویم وهم زمان از این که می بینیم آن چه را که می گوئیم ، این طور با دقت دیده می شود به خودمان اعتماد بیشتری پیدا می کنیم . ما در چشمان شنونده ی خود می بینیم که او درد ما را درک می کند و همین همدردی باعث می شود تا به حضور نیرویی برتر از خود در کنادمان ، اطمینان بیشتری حاصل کنیم .

حرف زدن راجع به چگونگی دقیق خطاهایمان به احتمال زیاد کار راحتی نیست . ما به گذشته ی خود نگاه کرده ایم و دیده ایم که چگونه تکرار چند الگوی رفتاری ، به طور پی درپی باعث شده ما در جای بخصوصی از زندگی گیر کنیم . این جا ما فقط رفتار خود را به طور سطحی مورد بررسی قرار نداده ایم بلکه دقیقاً نگاه کرده ایم که چه نواقص شخصیتی پشتوانه وباعث بروز این رفتارها بوده اند .

در این جاست که ما احتمالاً برای اولین بار می فهمیم اعمالی که از ما سر می زند با چگونگی دقیق و ریشه خطاهای ما تفاوت دارند ، مثالی می زنیم . ماموارد بی شماری را پیدا می کنیم که برای این که مردم از ما خوششان بیاید دروغ می گفتیم ، ولی این موارد و مثال ها خودشان ریشه ی خطاهای ما نیستند . نفس این خطاها عدم صداقت و زرنگی زیادی و درست کاری می باشند که هر بار دروغ می گوییم با دروغ گفتن ما ، خود را ظاهر می سازند و به احتمال زیاد متوجه می شویم علت دروغ گوئی مان آن بوده که می ترسیدیم اگر راست بگوییم هیچ کس دوستمان نداشته باشد .

در طی خواندن ترازنامه ، گاهی راهنمای مان نیز تجربیات مشابه خود را با ما به مشارکت خواهد گذارد و حتی ممکن است از شنیدن کشمکش های زندگی ما آنقدر متأثر بشود که با ما گریه کند و یا برعکس ، شرح صحنه های مضحک اعتیادی ما و دروغ هایی که به خودمان برای ادامه آن زندگی می گفتیم او را به خنده بیندازد . وقتی ببینیم که چقدر احساسات ما و راهنمای مان با هم مشابه هستند ، می فهمیم که مردم دیگری هم مثل ما وجود دارند وما انسان هستیم ، نه چیزی بیشتر ، نه چیزی کمتر . خود محوری و اشتغال افراطی فکری که ما درباره ی خود داشتیم ما چنان کور کرده بود که فکر می کردیم منحصر به فرد هستیم . اکنون به گونه ای ناگهانی متوجه می شویم که ، مردم دیگر هم مشکلات دردناک دارند و مشکلات ما منحصر به فرد نیستند . و وقتی جزیی از خود را در چشمان انسان دیگری می بینیم شفا می یابیم . در آن لحظه تواضع پیدا می کنیم و دلیلی می یابیم بر آن که امید ، آرامش و صلحی که به دنبالش می گشتیم بالاخره در دسترس مان قرار گرفته است .

  در نتیجه مرتبط شدن با یک انسان دیگر ، آن احساس انزوا و قریبگی ، محو می شود و ما اجازه می دهیم آن قسمت های زندگی مان که همیشه در بسته باقی مانده بودند به روی شخص دیگری باز شوند . احتمال دارد این اولین باری باشد که تا حدی به انسان دیگری اعتماد کرده ایم ، راجع به واقعیت خود با او حرف زده و اجازه می دهیم که ما را بشناسد . انجام قدم پنجم به نوع شگفت آوری ما را با راهنمایمان نزدیک خواهد کرد . این رابطه ما بر اساس برابری و بگیر وبستان منطقی و احترام متقا بل ریشه گرفته و از نوعی است که می تواند تا آخر عمر باقی بماند . احتمالاً بعد از کار کرد قدم پنجوو تا مدتی احساس کمی خستگی خواهیم کرد و یا از لحاظ عاطفی آسیب پذیر خواهیم بود . ما قدم مهمی در راه بهبودی و باز یابی خود برداشته ایم . از آن جا که در این مرحله زخم های قدیمی راشکافتیم ، این مرحله برای مان یک جراحی روح بوده که طی آن از دروغ های قدیمی خود که بسیار با مهارت ساخته شده بوده اند پرده برداشتیم و به خودمان نیز حقایق دردناکی ابراز داشتیم . در این مقطع ، ماسکهای خود را از چهره برداشتیم .

ممکن است در این مرحله احساس احتیاج خطرناکی بکنیم ، بدین صورت که از این خود آگاهی   جدید فرار کنیم و به بدبختی های قدیمی ولی آشنای خود برگردیم و یا وسوسه شویم از راهنمای مان فاصله بگیریم چرا که ، او دیگر همه چیز را درباره ما می داند . این برای ما یک مسئله حیاتی است و باید در مقابل افکار مقطعی مقاومت کنیم . یکی از بهترین راه ها آن است که با دیگر معتادان در حال باز یابی راجع به این احساسات و ترس هایمان سخن بگوییم و جویای تجربه آن ها در این مورد بشویم .

همین که ما از آن ها بشنویم ، آن چه در درون ما می گذرد منحصر به فرد نیست و آن ها نیز عیناً این کشمکش ها را پس از کار کردن روی قدم پنجم داشته اند ، باعث آسودگی ما خواهد شد .

آگاهی ما در رابطه با الگوهای رفتاری که از آن هن برای ارتباط با دیگران استفاده می کرده ایم .

همچنین این ریسک وجرأتی که ما از خود در آشکار کردن این الگوها نزد شخص دیگری بروز داده ایم به خودی خود باعث خواهد شد که تغییر بسیار مثبتی در روابط ما ایجاد گردد.

این جا مسئله ، تنها نزدیک تر شدن به راهنمای مان نیست بلکه این آمادگی اعتماد کردن به انسانی دیگر ، که ما اینجا تمرین کردیم ، کمک خواهد کرد تا بتوانیم با بقیه نیز رابطه ی نزدیک برقرار کنیم . ما این جا جرات کردیم که احساسات و خصوصیات پنهانی خود را به یک نفر دیگر بگوییم و او ما را طرد نکرده است ، این آغاز آزادی ما در اعتماد به افراد دیگر خواهد شد .

ما این جا متوجه می شویم که نه تنها می توان به بقیه اعتماد کرد و به آن ها فرصت داد تا دوست ما بشوند ، بلکه خود ما نیز قابل اعتماد هستیم و لیات آن را داریم که دوست دیگران بشویم . بعضی از ما قبلاً فکر می کردیم که قادر به دوست داشتن و یا این که دوستمان داشته باشند نیستیم و هرگز دوستی نخواهیم داشت ، وای در این قدم متوجه شده ایم که این باورهایمان اشتباه بوده و راهنمایمان نمونه ی خوبی از یک دوست واقعی برای مان می باشد.

پس از انجام این قدم روابط ما شروع به عوض شدن می کنند و از جمله آنها رابطه ای است که با خدامند خود داشته ایم . در طی مراحل قدم پنجم هر جا که احساس ترس می کردیم به او پناه بردیم و به ما شجاعت لازم برای اتمام این قدم عطا گردید . در نتیجه ، باور و ایمان ما قوی تر شد . به همین دلیل اکنون ما متمایل شده ایم که برای رابطه با خدا سعی بیشتری بکنیم . این رابطه مثل تمام روابط دیگر ، محتاج به آن است که بتوانیم درون خودمان را بروز دهیم و به طرفمان اعتماد کنیم . وقتی ما دیوارها رااز اطراف وجود خود برمی داریم و خصوصی ترین افکار واحساسات مان را با نیروی برترمان در میان می گذاریم و به او اقرار می کنیم که کامل نیستیم ، به او نزدیک تر شده رابطه مان با او صمیمی می شود . نتیجه تمام این کوشش آن است که به نوعی اطمینان پیدا می کنیم نیروی برترمان همیشه با ماست و از ما محافظت می کند .

مراحلی که تا به اینجا پیموده ایم ما را از چگونگی دقیق خطاهای مان آگاه می سازد . نواقص شخصیتی ما که در قدم بعدی از آن صحبت می کنیم از همین چگونگی دقیق خطا های ما ایجاد می شوند. اکنون می دانیم که الگوهای رفتاری که ما در زندگی مان مورد استفاده قرار می دادیم از عدم صداقت ، ترس خود خواهی و تعداد زیادی نقص های شخصیتی دیگر ریشه گرفته اند .

در نتیجه ی انجام قدم پنجم ، موفق به دیدن دامنه و طیف کامل نواقص شخصیتی خود گشته ایم و با این آمادگی که پیدا نموده ایم به انجام قدم ششم می پردازیم .

قدم ششم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما کاملاً آماده ایم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند "

بینشی که ما ، در نتیجه ی انجام قدم پنجم ، در ارتباط با چگونگی دقیق خطاهای خود بدست آوردیم ، با آن که بسیار ارزشمند است لیکن فقط شروع تغییرات عظیمی است که در زندگی ما با بکار گرفتن قدم ششم به وقوع خواهد پیوست ما می خواهیم نواقص شخصیتی مان بر طرف گردند و به همین دلیل اول لازم بود که اقرار کنیم اصولاً چگونگی دقیق خطاهایمان چه می باشند ؟ ما از سهمی که خودمان در گذشته مان داشته ایم تکان شدیدی خورده ایم و می توانیم انتظار داشته باشیم که رفتار و برداشت مان در زندگی ، پس از کار کردن قدم ششم دچار تحولی عمیق گردد .

گر چه بعضی از ما هنوز متوجه اهمیت خاص قدم های ششم وهفتم نشده ایم ، لیکن تجربه به ما نشان داده است که اگر طالب تغییر اساسی در زندگی مان باشیم ف انجام این دو قدم لازم می باشد ، در غیر این صورت تغییرات ایجاد شده دوام چندانی نخواهد داشت . این قدم ها آن گونه کار نمی کنند که ما ساده به خدا بگوئیم بله خدای من ، لطفاً نواقص مرا بر طرف کن و به دنبال قدم هشتم برویم . اگر ما از قدم های ششم وهفتم به گونه ای سرسری بگذریم و مستقیماًبه جبران خسارت در قدم نهم بپردازیم ، این مسئله باعث خواهد شد تا بیشتر از سابق به مردم مدیون شویم . اگر ما به دنبال ترمیم نواقص شخصیتی مان نباشیم ، مسلماًاشتباهاتمان باعث خسارات جدیدی خواهد شد .

انجام قدم ششم در طول عمرمان ادامه خواهد داشت ، چرا که سلسله مراحلی را شروع کرده ایم که در نتیحه ی آن کاملا ً آماده شدیم ، لیکن هدف ما آن است که همین آمادگی را بطور نسبی کامل است هر روز بیشتر کنیم . آن چه باید برای این قدم به انجام برسانیم ، ابتدا آماده شدن کامل و سپس باز گذاردن دریچه ی افکارو قلب مان بر روی تغییرات بسیار عمیقی است که تنها به دلیل حضور خداوند مهربان در زندگی مان صورت می پذیرند .

ما از قدم سوم برای آن چه که باید در قدم ششم انجام داد تجربه به همراه می آوریم . همان گونه که قبلاًاراده و زندگی خود را به دلیل آن که خودمان نمی توانستیم آ ن را اراده کنیم به نیرویی برتر از خودمان سپردیم ، اکنون نیز آماده می شویم تا نواقص شخصیتی خود را تسلیم خداوند مهربان کنیم ، زیرا تمام کوشش های پیشین ما برای تغییر دادن خواست و اراده ی ما به جایی نرسیده اند . سلسله مراحل این قدم ف مشکل ودردناک می باشد .

آگاهی بیشتری که ما از نواقص خود یافته ایم گاه وبیگاه باعث ناراحتی و رنج مان می شود . از قدیم گفته اند که نفهمی هم خودش برکتی است و اشکال ما آن است که دیگر در مورد نواقص خود نفهم نیستیم و خود این فهم جدید گاه گاه آزارمان می دهد . ما اکنون ناگهان متوجه صورت در هم و گرفته دوست مان می شویم که هدف یکی از آن صفات نه چندان جالب اخلاقی مان که هر چند یک بار ظهور می کنند قرار گرفته و آن گاه در می یابیم که کارمان اشتباه بوده و چون نمی دانیم چه کنیم ، اغلب گردن مان را کج کرده و چند کلام عذرخواهی زیر لبی می گوئیم و به احتمال زیاد شروع به تنبیه و سرزنش درونی خود می کنیم که ، چه شد باز هم این گونه بی توجه و خشن شدیم واز این که می فهمیم چگونه روی زندگی مردم اثر منفی می گذاریم از خود بیزار می شویم .

ما از این که چنین آدمی هستیم خسته شده ایم و همین احساس سرخوردگی است که به ما برای عوض شدن و رویش پیدا کردن فشار می آورد . ما می خواهیم با آنچه که در گذشته بوده ایم تفاوت داشته باشیم و خبر خوش آن است که این تغییرات درونی حتی اگر برای خود ما واضح نباشند ، مدتی شروع شده اند . همین که در حال حاضر این توانایی را یافته ایم تا به غیر از منافع خودمان به دیگران هم بیاندیشیم و احساسات آن ها را مورد توجه قرار دهیم ، دلیل تغییرات بسیار عمده ی درونی ما می باشد ، خصوصاً اگر خود مشغولی عجیب سابق خود را که اساس بیماری ماست به خاطر بیاوریم .

احتمالاً از این که متوجه می شویم نوقص مان سد راه باز یابی مان شده اند حالت شدید سر خوردگی پیدا می کنیم و معمو لاًاولین راه حلی که به نظرمان می رسد آن است که سعی کنیم با سر پوش گذاشتن ف آن ها را اول از خودمان و سپس از سایرین مخفی کنیم . طرز فکر ما این گونه خواهد بود که اگر مردم متوجه نشوند ، به تدریج آن نقطه ضعف های اصلی تر شخصیت ما از بین خواهند رفت ف اما کاری که برنامه در این مورد به ما پیشنهاد می کند آن است که در عوض آن که سعی کنیم بانیرو ی اراده وکنترل  کردن ، این نواقص را بر طرف کنیم ، خود را کنار بکشیم و اجازه دهیم خدای مهربان در زندگی مان عمل کند . یک قسمت اصلی این سلسله مراحل آن است که مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیریم .

معمولاً خود ما نواقص شخصیتی خود می شویم یا شخص دیگری که مورد آزار قرار گرفته متوجه مان می کند که اقدام نادرستی کرده ایم ، به هر صورت یک تفاوت اصلی در این مرحله آن است که مسئولیت کامل اعمال خود را پذیرا می شویم . دیگر با گفتن جملاتی از قبیل خوب دیگر چکار کنم ، خدا هنوز این نقص را در من از بین نبرده و با من در مقابل نواقصم عاجزم و به نظرم تا آخر عمرم هم عاجز خواهم ماند از زیر بار مسئولیت مان فرار نخواهیم کرد . ما مسئول رفتار بد ، خوب یا بی اثر خود خواهیم بود و دیگر نادانی یا معتاد بودن مان را عذر موجهی برای رفتار غیر مسئولانه خود نخواهیم دانست .

هنگامی که با صداقت به خظاهای خود اقرار می نمائیم ، تواضع پیدا می کنیم . هر چه بیشتر متوجه ی انسان بودن و جایزالخطا بودن خود می شویم تواضعی که در قدم پنجم پیدا کردیم گسترده تر می شود . ما می دانیم مشکل داریم پس سعی می کنیم همین را که هستیم بیشتر بپذیریم . تسلیم می شویم و تمایل ما برای تغییر یافتن بی نهایت بیشتر می شود . تا همین جای برنامه هم متوجه شده ایم که به دلیل زندگی به روال اصول روحانی که بنیان قدم ها می باشد ، تغییرات قابل توجهی در عواطف و ساختار روحانی ما ایجاد شده است .

ما تجربه ای در امر روحانی نداریم ، لیکن باید درنظر بگیریم که در قدم های اول تا سوم میانی یا ابرازهائی روحانی بدست آورده ایم که به منزله ی توشه ای ما را در طی سلوکی که دراین برنامه بدان بازیابی می گوئیم همراهی خواهد کرد .

صداقت ماباعث تسلیم شد . ایمان وامید باعث یاور نیرویی برتر از خودمان گشت و سپس اعتماد و تمایل ، در ما در زمینه ی لازم را محول کردن اراده و زندگی مان به خداوند ایجاد نمود . اعتقاد برای به نیروی برتر ، در ما ایجاد تواضعی نمود که قبلاً در خود سراغ ن داشتیم .

ما با کوشش و تعهد پا برجا ، از صداقت ، تسلیم ، ایمان ، امید ، باور ، اعتقاد ، تمایل وتواضع به عنوان زمینی برای بتای باز یابی خود استفاده می کنیم . نواقص شخصیتی ما از هر طرف خود را در زندگی آشکار می کنند ، بنابراین باید برای بازیابی خود تمایل پیدا کنیم ، تا آنجا که متعهد شویم پس گرایی نکنیم . به عبارت دیگر ، حتی اگر به نظر می رسید که هیچ پیشرفتی نداریم و تغییری حاصل نشده ، باز هم باید تمایل به ادامه ی بازیابی خود داشته باشیم . اکثر ما قادر به احساس تغییرات درون مان نیستیم ، ولی می توانیم مطمئن باشیم آن چه در درون ما صورت می گیرد در ظاهر ما نیز تاثیر عمده می گذارد و دیگران به آسانی متوحه این تغییرات می شوند . حتی اگر گاهی احساس کنیم دیگر توان برداشتن یک قدم را نداریم ، باز هم چون برنامه از ما می خواهد که حرکت کنیم به زور هم شده انجام دادنی ها را به انجام می رسانیم . ما باید پیش برویم و اگر لازم شد از همان سماجت ویکدندگی که در دوران اعتیاد فعال مان ، برای مصرف مواد داشتیم استفاده می کنیم و دو دستی به اصول لازم برای بازیابی خود می چسبیم .

در نتیجه نوشتن ترازنامه و در میان گذاردن بی کم وکاست آن با خودمان ، خدای مان و یک انسان دیگر ، اکنون از نواقص شخصیتی خود آگاه شده ایم . با کمک راهنمای مان فهرستی از نواقص تهیه می کنیم و روی این نکته که چگونگی این نواقص یر زندگی ما اثر می گذارند تمرکز می کنیم . نواقص شخصیتی ما نکات ضعف مشترک بسیاری از انسان ها هستند که به دلیل خود محوری در زندگی ما معتادان به نسبت غیر عادی و اندازه ای بیش از حد طبیعی برگ شده اند و به نوعی پی در پی باعث رنج اطرافیان و خودمان می شوند .

ما یک نقص را بررسی می کنیم . مثلاً خود را از دیگران بهتر وصالح تر دانستن . در ابعاد مرسوم و طبیعی ، این صفتی است که باعث اطمینان به خود و احترا به ارزش ها می گردد ، افرادی که از شخصیت ثابت برخوردارند و برای خودشان احترام قائلند ،در زندگی از ارزش ها و اصول جا افتاده ای پیروی می کنند و این که ارزش های شان واقعی و صحیح هستند ، قویاً معتقدند . چنین افرادی با ارزشهای اعتقادی خود زندگی می کنند  و باور های خود را به نوعی که باعث طعنه و انتقام جویی نباشد با دیگران در میان می گذارند . اطمینان داشتن به باور ها ، خصیصه ای بنیانی است که افراد فاقد آن معمو لا ً متلون المزاج ، بی ثبات فاقد قاطعیت و به احتمال زیاد نسبت به صحت تصمیم گیری های خود مشکوک می باشند و رفتاری نا پخته از خود بروز می دهند . باید توجه داشت که اطمینان و پافشاری نسبت به باور های شخصی ، زمانی که باعث تحمیل ارزش هایمان به دیگران شود ، دیگر تبدیل به صفت زشت و آزردهنده ی کنترل و ستیزه جوئی گردیده است .

وقتی افراد سعی می کنند برای پذیرفته شدن عقایدشان از جانب دیگران زندگی آنها را دستکاری کنند و آنچه را که خودشان فکر می کنند صحیح است به خورد آنها بدهند ، مسئله چیزی فراتر از نقص شخصیتی است ود ر واقع تبدیل به پلیدی و زشتی شده است .

به عنوان مثال ترس را مورد برسی قرار می دهیم . فقدان ترس در مقابل حمله ، نترسیدن از یک بیماری مرگ آور و یا بی باکی در روبرو شدن با عاملی که می تواند باعث جراحت بدنی بشود ، به جای آنکه نشانه ی آرامش شخص باشد ، معرف کم عقلی اوست . همه ی ما ترس هایی داریم . ترس از تنهائی ، ترس از اینکه احتیاجات جسمانی مان برآورده نشود ، ترس از مردن و بسیاری چیز های دیگر لیکن وقتی ترس های ما به نوع افراطی خود نحورانه می شوند و تمام وقت ما صرف محافظت از خود در مقابل آن چه که احتنال دارد در آینده بیفتد می شود ، دیگر نمی توانیم به گونه ای مؤثر با زندگی اینجا و امروز روبرو بشویم .

د رکار قدم ششم ، تشخیص ارتباط و پلی که ما بین ترس و شجاعت وجود دارد ، محتاج به تمایل و اعتماد داشتن ماست .

ترس از این که بدون استفاده از رفتار مخرب قدیمی ، زندگی مان چگونه خواهد گذشت باید در ما از بین برود . باید برای برطرف شدن نواقص شخصیتی به نیروی برترمان اعتماد کنیم و تمایل پیدا کنیم که شانس خود را بیازمائیم ، با این باور که آن چه بعد از انجام قدم ششم در انتظارمان است ، از زراد خانه ای که تاکنون در درون خود ، ازانواع ترس ها ، رنجش ها و اضطراب های روحی گرد آورده ایم ، بهتر خواهد بود. هر زمان که درد تغییر نیافتن شدیدتر بشود ، مطمئناً دست از لجاجت بر خواهیم داشت .

ممکن است متحیر شویم اگر این نواقص شخصیتی که سالها برای ما به منزله ی سفینه ی نجات کار کرده اند از ما گرفته شوند و باعث ایجاد این فکر در ما نشوند که دیگر چه چیزی برای رودر رویی با زندگی برای مان باقی خواهند ماند ؟ حقیقت این است که زمانی که ما مواد مصرف می کردیم خود محوری برایمان به صورت عاملی حفاظتی در آمده بود که باعث می شد بدون توحه به مشکلاتی که برای دیگران ایجاد می کردیم و بدون احساس مسئولیت و گناه به اعیتاد مان ادامه دهیم . انکار سد محافظتی شده بود که تا وجود داشت ، ما خرابی هایی را که به وجود می آوردیم نمی دیدیم . خودخواهی به ما این امکان را می داد تا هر کاری لازم بود برای ادامه آن دیوانگی ها به انحام برسانیم . ما دیگر به آن مهارت های کاذب نیازی نداریم ،چرا که اکنون دیگر اصولی را فرا گرفته ایم که استفاده از آنها در نحوه ی جدید زندگی مان به مراتب سازنده تر می باشد . در نوشتن فهرستی از این نواقص شخصیتی ، متوجه می شویم که آن ها چطور به گونه ای بنیانی و عمیق ، ریشه اصلی مشکلات ما بوده اند و به همین دلیل باید با روشن بینی به این بیاندیشیم که زندگی ما از این پس ، بدون این نواقص چگونه خواهد گذشت . مثلاً اگر عدم صداقت ، یکی از نواقص شخصیتی ما است می توانیم فکر موقعیت هایی را در زندگی مان بکنیم که در مواجه با آنها متوسل به دروغگویی می شویم و این که اگر برای تغییر هم شده در چنان شرایطی حقیقت را بگوئیم ، چه حسی در ماایجاد خواهد شد . اگر قدری به خودمان زحمت بدهیم و این گونه تمرینات ذهنی را انجام دهیم ، به احتمال زیاد آرامش خواهیم یافت و متوجه خواهیم شد که در این نحوه ی جدید از زندگی ، وقتی مجبور نباشیم برای پوشاندن تقلب های کوچک ،از نقشه کشی و نیرنگ های بزرگ و دروغ پشت دروغ استفاده کنیم ، زندگی مان خیلی بی دردسرتر و ساده تر خواهد شد . اگر متوجه شویم که یکی از نواقص ما از تنبلی و عقب انداخبن هر کاری ریشه می گیرد ، در این تمرین صحنه هایی از آینده را مجسم می کنیم که این زندگی پارت تایم نیمه وقت را مبدل به گونه ای از زندگی کرده ایم که در آن آرزوهایمان عملی شده اند ، افق های جدیدی یافته و امکانات بسیاری برای پیشرفت در پیش رودایم .

علاوه بر امید ها و آرزوهایی که خودمان برای آینده داریم ، اگر قدری در حالات شخصیتی راهنما و یا چند تن دیگر از دوستان بازیابی کرده مان دقت کنیم ،به احتمال قوی متوجه خواهیم شد برخی از صفاتی که ما برای یافتن سان کوشش می کنیم دقیقاً در این افراد وجود دارد . اگر اعضایی را می شناسیم که دارای همان نکات مثبت روحانی مورد نظر ما هستند سعی می کنیم از رفتار این دوستان به عنوان نمو نه استفاده کنیم . آنچه ما طالب بدست آوردنش هسنیم به آسانی در دیگر معتادان باز یابی کرده که بر طبق اصول روحانی می کنند به چشم می خورد . راهنما و بقیه ی اعضا ء نکات مثبت رهایی از نواقص اخلاقی خود را با ما در میان می گذارند و ایمان داریم که آن چه آنان بد ست اورده اند ما نیز بدست خواهیم آورد .

با تمام راه های مثبتی که پیش پای ما هستند ، باز هم امکان دارد دچار یک دوره ی ماتم گیری به جهت از دست دادن سراب ها و دوز و کلک های آشنا و قدیمی مان بشویم و از دست دادن این ابزارهای نجات و بقاء ، احتمالاً در ما حالتی مثل عزا گرفتن در سوگ بهترین دوست مان ایجاد خواهد کرد و ما سایها با این نوافص زندگی کرده ایم و به آنها خو گرفته ایم . اما باید چشم بصیرت و فهم خود را تا حد اکثر امکان برای پیشرفت در بهبودی مان باز کنیم و دست آویزها، عذر و بهانه ها ، توجیه کردن ها و خود فریبی ها را به این برنامه تسلیم کنیم . باید با تمام وجود و به وضوح درک کنیم که در این برنامه پس زدن و عقب گرد امکان پذیر نیست ، چرا که هنوز نخواهیم توانست معجزه ای را در وجود و زندگی ما آغاز شده بود ، فراموش کنیم . روح مجروح و در هم شکسته ی ما در طی انجام قدم ها شروع به شفا یافتن کرده است .

لازمه ی سلسله مراحل آمادگی کامل پیدا کردن در این قدم آن است که شروع به کاربرد رفتارهای سازنده در زندگی خود بنمائیم . از آن جا  که اکنون به رفتار غیر سازنده و مخرب گذشته ی خود پی برده ایم ،  نتیجتاً تمایل برای تمرین و کاربرد رفتارهای سازنده به آسانی در ما ایجاد خواهد شد . برای مثال : اگر درون مان دردی وجود دارد ف لازم نیست که گوشه ی عزلت بگزینیم و تنها دراین فکر باشیم که در دنیا چقدر با ما بی رحمی کرده و یا به حال خود تاسف بخوریم . به چای این ها می توانیم حقیقت اوضاع را همان گونه که هست بپذیریم و در جهت یافتن راه حل دست به کار بشویم . هر چه بیشتر در این راستا حرکت کنیم ، تمرکز دادن افکار خوب وسازنده ، برای مان آسان تر خواهد شد و خیلی سریع متوجه خواهیم شد که در نتیجه تمرین ، اکنون به گونه ای واقع بینانه می توانیم راه حل های مختلف را سبک سنگین کنیم ، هدف پیدا کنیم و با وجود مشکلات ، در تحقق بخشیدن به این هدف پیش برویم . ما دیگر عادت غیر سازنده ی غصه خوردن به حال خود و دائماً غر زدن راجع به مسائلی که کنترل آنها کاملاً از قدرت مان خارج است رااز دست می دهیم و به جای آن که در مشکل غرق شویم ، در راستای حل آن تکان خواهیم خورد . تجدبه ی ما این است که به زودی به مرحله ای خواهیم رسید که خودمان هم تعجب می کنیم که چقدر مثبت و نسبت به زندگی خوش بین شده ایم و احتملاً گاه به گاه به خود مرحبا نیز خواهیم گفت ، به خصوص آن که می دانیم در سالیان اخیر چنین احساساتی چقدر برای ما غریبه بوده است .

احتمالاً جایی در طی مراحل این قدم ، صدای مان در خواهد آمد و شاکی خواهیم شد که این برنامه از ما انتظار زیادی دارد . بسیاری از ما با نگرانی می پرسند ، یعنی می خواهی بگویی راجع به این جریان بخصوص هم باید راست بگویم ؟ و یا آن که هنوز بتوانم دروغ بگویم ، کمی دزدی کنم ، گاهی هم کلاه برداری کنم چقدر به دست آوردن چیزهایی که می خواهم آسانتر خواهد شد . در واقع ما جایی میان زندگی بی ضابطه ی اعتیادی و زندگی بر طبق اصول شخصیت ساز برنامه بازیابی گیر کرده ایم .

با این که در مرحله ی اول ، دستکاری کردن یا از زیر عواقب کارها فرار کردن خیلی ساده تر به نظر می آید ، لیکن به تجربه می دانیم که قادر به پرداخت بهای نهایی این گونه رفتارها نیستیم . پرداخت تاوانی چون احساس شرم ، پشیمانی و از دست دادن احساس آرامش روحانی ، به نهایت برای ما از هر چه که درنتیجه ی عدم رعایت اصول روحانی و یا تقلب بدست بیاوریم ، سنگین تر تمام خواهد شد .

ما با رعایت اصول بازیابی ، نشان می دهیم که یک زندگی آرام و هماهنگ با محیط اطرافمان برای مان اهمیت دارد . همان انرژی را که پیش از این صرف تغذیه ی نواقص شخصیتی مان می کردیم ، امروز برای گسترش مقاصد روحانی مان به کار می بریم . هر چه توجه و تمرکز بیشتری به طبیعت روحانی خود معطوف کنیم به همان نسبت این روحانیت ، در زندگی ما خود را بیشتر جلوه گر خواهد ساخت .

اگر با نهایت کوشش اصول قدم ششم را در زندگی خود به کار گیریم ، هرگز نباید تصور کنیم از لحاظ روحانی کامل شده ایم ، چرا که در دراز مدت متوجه خواهیم شد همان نواقص شخصیتی که امروز سعی در مقابله با آنها داریم ،در مراحل مختلف ، در طی زندگی مان باز هم خود را بروز خواهند داد . حتی پس از سالیان دراز در بازیابی ،بعضاً می بینیم نقصی که ما فکر می کردیم بر آن غلبه کرده ایم باز ظاهر شده و زندگی مان را تحت تاثیر قرار داده ، احساس درماندگی خواهیم کرد . این درست است که درک نواقص باعث ایجاد فروتنی در زندگی افراد می شود ، اما باید دقت بسیار کرد که این تواضع تبدیل به توسری خور شدن که شیوه و منش زمان اعتیاد ما بوده ، نگردد. تواضع صفتی است که ما را از تخیلات پائین می کشد و باعث می شود بی سر و صدا به پیمودن مسیر روحانی خود ادامه داده و گاه به گاه از آن سرابی که سالها درباره ی کامل بودن خود داشتیم خنده مان بگیرد . ما در مسیر درستی قرار گرفته ایم ، به سوی هدف درستی می رویم و به همین دلیل هر قدمی که بر می داریم باعث خیر و پیشرفت مان می شود .

در طی انجام این قدم ، متوجه می شویم که قدرت تحمل و پذیرا شدن مان در بر خورد با نواقص دیگران افزایش پبدا کرده است . هرگاه می بینیم شخصی عملی را که از خود ما نیز در نتیجه یکی از همان نواقص شخصیتی سر می زند انجام می دهد ، به جای قضاوت در مورد او ، با وی احساس همدردی می کنیم . ما تجربه شخصی داریم و می دانیم که چنین رفتاری دقیقاً چه احساسات نا مطبوعی ایجاد می کند ، لذا به جای محکوم کردن رفتار دیگران ،نگاهی به خودمان می اندازیم . از آنجائی که در پذیرا شدن خودمان تجربه یافته ایم ، اکنون پذیرا شدن دیگران و دردی با مردم برای مان آسانتر شده است .

ما از خود مان می پرسیم ،آیا کاملاًآماده ایم تا خداوند تمام نواقص اخلاقی ما را بر طرف کند ؟ تک تک و همه ی آنها را اگر متوجه شویم که هنوز دست آویزی برای خود نگاه داشته ایم ، اگر احساس کنیم هنوز دلمان نمی خواهد از بعضی از نواقص مان دست برداریم ،برای تمایل یافتن دعا می کنیم . در مقابل قدرت شفا دهنده ای که در انجمن معتادان گمنام وجود دارد روح مان را باز می گذاریم تا این قدرت در آن نفوذ کند و بطور روزمره به بهترین نحوی که برای مان امکان دارد ، از ابزاری که این برنامه برای بازیابی در اختیار ما می گذارد ، استفاده می کنیم .

با آن که طی نمودن این مرحله ، یک عمر به طول خواهد انجامید ، بی حوصله نخواهیم شد ، چرا که ما فقط در همین امروز زندگی می کنیم . ما قدم بسیار بزرگی در طی سلوک بازیابی خود برداشته ایم ، اما اگر بخواهیم تاثیرش را حفظ کند ، باید قدم بعدی را برداریم . با آمادگی که امروز بدست آورده ایم ،قدم هفتم را آغاز می کنیم .

قدم هفت انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودها ی اخلاقی ما را برطرف کند "

در قدم چهارم ما نواقص شخصیتی اساسی خود را آشکار کردیم . در قدم پنجم ، به وجود آنها اقرار کردیم . در قدم ششم ، کاملاً آماده شدیم که آنها برطرف شوند تا بتوانیم به رویش روحانی و بازیابی خود به نوعی مستمر و پایدار ادامه دهیم . اکنون در قدم هفتم ، با فروتنی از نیروی برترمان درخواست می کنیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند و نیز از قید آن چه که بازیابی ما را محدود می کند آزادمان سازد ما کمک می کنیم ، زیرا این کار را نمی توانیم به تنهایی انجام دهیم .

در نتیجه ی انجام قدم های قبلی ، متوجه سدیم که اگر بخواهیم در مسیری روحانی پیش برویم و پاک بمانیم ، باید فروتنی و تواضع بیابیم . ما توجه دقیق داریم که فروتنی و شکسته نفسی ، با حقیر شمردن و ناچیز دانستن خود تفاوت بسیاری دارد . منظور از تواضع ، انکار نمودن صفات خوبمان نیست ، بلکه بر عکس ، شخص متواضع کسی است که تصویر واقع بینانه ای از خود دارد و از جایگاه خود در اجتماع به خوبی آگاه است .

در قدم هفتم معنی فروتنی آن است که ما نقش خود را در بازیابی مان درک می کنیم ، نکات مثبت و نیرومند خود را می شناسیم ، از محدودیت های خود آگاهیم و به نیرویی برتر از خودمان ایمان داریم.

برای انجام قدم هفتم ، باید خودمان را از سر راه کنار بکشیم تا خدا بتواند کار خودش را انجام دهد .

با فروتنی درخواست کردن برای برطرف کردن کمبودها ، یعنی آن که ما آگاهانه به آن نیروی با محبت برای عمل نمودن در زندگی مان اختیار کامل می دهیم و باور داریم که دانش خداوند به نهایت بیش از دانش ماست .

با آنکه تا حدودی تواضع یافته ایم ف لیکن بسیاری از ما در برداشت مان از لغت با فروتنی دچار مشکل می شویم . بعضی از ما احتمالاً این طور فکر می کردیم که خداوند به محض آنکه از او در خواست کنیم ، کمبود هایمان را برطرف خواهد نمود و زمانی که نیروی برتر مان بر طبق در خواست ما عمل ننمود ، تصور کردیم این جای برنامه کار نمی کند . از سوی دیگر بعضی از ما به درگاه خداوند خواهش و تضرع می کردیم که خدایا کمبودهایم را برطرف کن با تصور آنکه این اعمال نشان دهنده ی تواضع ماست .

کوشش بسیار ما ، در انجام این عمل دیگر تبدیل به دست وپا زدن و تقلا شده بود ، چرا که از دست کمبوهایمان خسته شده بودیم و در جهت کنترل آنها هم از ما کاری ساخته نبود ، می خواستیم راحت شویم و عجیب آنکه این دقیقاً همان طرز برخورد و روحیه ایست که ما امیدواریم در زمان انجام قدم هفتم از خود بروز دهیم یعنی با روحیه ی فروتنی ما اقرار به شکست می کنیم ، محدود بودن خودمان را حس می کنیم و از خداوند خودمان کمک می خواهیم .

در خواست از نیروی برتر مان برای برطرف کردن کمبودها ، محتاج به تسلیمی بی نهایت عمیق تر و بنیانی تر از تسلیم اولیه مان می باشد . تسلیم اولیه ما که زائیده بیچارگی مطلق و آشفتگی زندگی مان بود ، در قدم هفتم ابعاد کاملاً جدیدی می یابد . در این مرحله جدید از تسلیم ، نه تنها پذیرای اعتیادمان می شویم ، بلکه آن کمبود های اخلاقی رانیز که در رابطه با اعتیادمان می باشد ، پذیرا می گردیم . پذیراشدن اعتیادمان اولین قدمی بود که ما در پذیرفتن خودمان برداشتیم و اکنون در نتیجه کار کردن روی قبلی چیز هایی راجع به خودمان فرا گرفته ایم و سراب هایی که باعث شده بودند ، تصور کنیم منحصر به فرد هستیم در نتیجه ی سلوک تا حد زیادی محو شده اند. اکنون می دانیم که نه از دیگران مهمتر هستیم و نه کمتر . فهم این که ما منحصر به فرد نیستیم ، نشانه ایست قوی از آن که فروتنی یافته ایم .

صبور بودن یکی از مبانی اصلی کار کرد این قدم است و ما می دانیم اغلب ما با صبر مشکل داشتیم ، چرا که یکی از ارکان اعتیاد ما این بود که هرگاه اراده کردیم فوراً ارضاء بشویم . در حال حاضر مدتی است که به تمرین اصولی پرداخته ایم که صبور بودن را برای مان ممکن ساخته اند و در اینجا نیز تنها چیزی که لازم داریم این است که مفاهیم قدم سوم را که در واگذار نمودن اراده و زنذگی مان به خداوندی که می شناسیم گسترش دهیم . به عبارت دیگر ، اگر ما به آن نیرو ، تا حودی در قدم سوم اعتماد پیدا کرده ایم ، اکنون وقت آن رسیده که این اعتماد را بیشتر کنیم .

از آن جا که دیدگاه ما را در مورد امید هایی که داریم محدود می باشد ، بسیری از ما حتی تصور آنچه را که نیروی برترمان برای مان در نظر گرفته به ذهن مان خطور نمی دهیم . اگر جزو این گروه از افراد هستیم باید به ایمانمان تکیه کنیم و همچون قدم های پیشین خیلی ساده و سربسته باور کنیم که ارده ی خداوند برای ما نیکوست . ایمان ما به خودی خود دلیلی است کافی بر آن امیدوار باشیم بهترین در انتظارمان است .

در زمان انجام این قدم ، از این که مراحل بازیابی را با عقل و منطق مورد سنجش قرار دهیم دوری می گزینیم و توجه خود را به این مسئله تمرکز نمی دهیم که بفهمیم در چه زمان و چگونه کمبودهای اخلاقی مان برطرف خواهند شد ، چرا که تجزیه وتحلیل این قدم ، کار ما نیست . این قدم ، یک انتخاب روحانی است ، انتخابی به مراتب عمیق تر از یک عکس العمل عاطفی یا تصمیمی که در نتیجه ی اراده کردن و اگاهانه صورت پذیرد .تنها نتیجه ای که حاشیه ای گذشتن از این قدم و انجام ناقص آن عاید ما خواهد ساخت ، این است که ما را نسبت به کمبودهای اخلاقی مان بسیار خواهد کرد و هم زمان ، امیدمان برای خلاص شدن از دست این کمبودها قطع خواهد شد . احتمالاً درد حاصل ، غیر قابل تحمل خواهد شد .

ما نواقص شخصیتی خود ، باورهای ناهنجار خود و الگوهای ناسالم خود را دیده ایم . به وضوح دریافته ایم که باید تغییر کنیم ولی امکان دارد خودمان آگاه نباشیم که از زمانی که برای کمک گرفتن ، به معتادان گمنام آمدیم عوض شده ایم . ما با یک خلاء روحانی به اولین جلسه قدم گذاشتیم . چند نور اساسی در زندگی ما به خاموشی گرویده بود . استعدادابراز محبت ، خندیدن و احساس کردن خود را از دست داده بویم و مدتها بود که دیگر وقتی مردم به چشمان بی روح ما نگاه می کردند مشکل می توانستند انسانی که در پشت آن چشم ها قرار داشت ببینند .

از اولین جلسه جلسات معتادان گمنام  متوجه عشق و پذیراشدنی که بقیه به ما ابراز می کردند شدیم و شروع به بازگشت به زندگی کردیم . آنچه ما احساس می کنیم یک بیدار شدن روح است که این واژه غیر معمول می باشد ولی در واقع همان است که می شنویم . این بیداری مدتی است که برای اطرافیان ما مشهود شده ، ولی اکنون تغییرت آن قدر بارز شده اند که خودمان هم می توانیم آن ها را ببینیم . یکی از تغییراتی که ما در خود می بینیم ف آن است که رابطه مان با خداوند خودمان تفاوت یافته است . پیش از این ، شاید بعضی از ما حس می کردیم که خدا خیلی دور است و در سطح خصوصی ، چندان کاری با ما ندارند . ما برای درک این حقیقت اشکال داشتیم که هر یک از ما می توانست برای خودش خدایی داشته باشد که همیشه بتواند به او توسل جوید . مدتها دعا کردن ، به نظر ما کاری مصنوعی می آمد ، لیکن احتمالاً اکنون حس می کنیم که وقتی دعا می کنیم شنونده ای داریم که به ما عشق می ورزد .

ایجاد رابطه با خداوند خودمان ، باعث می گردد هنگامی که در خواست می کنیم تا کمبود های مان برطرف شود ، احساس راحتی کنیم و کاری که در طی قدم های قبلی کرده ایم . این رابطه را تقویت کرده است . ما از نیروی برترمان در خواست صداقت ، روشن بینی و تمایل نمودیم و به ما قدرت عطا شد تا دارای خصیصه هایی شویم که بی نهایت برای باز یابی مان مهم هستند .

هر بار که متوجه می شویم در یکی از صفاتی که به دنبال یافتنش هستیم کسر آ ورده ایم ویادر کار برد اصول روحانی با اشکال مواجه شده ایم برای کمک ، به خداوند خود روی می آوریم . در این قدم ما از خدائی مهربان درخواست کمک می کنیم که بی صبری ، عدم تحمل ، تعصب ، عدم صداقت و هر آن چه را که سد راه ما شده بر طرف سازد . ما در می یابیم که نیروی برترمان همیشه آن چیزهایی را که بدان ها احتیاج داریم برآورده می کند و به همین دلایل ایمان مان فزونی می یابد .

احتمالاً زمانی که از نیروی برترمان درخواست می کنیم کمبودهایمان رابرطرف کند ، می بینیم که تنها بخش های کوچکی از این کمبودها از میان رفته است و گاهی نیز یک نقص اساسی به سادگی از پیش پای مان کنار می رود تا بتوانیم در بازیابی خود پیشرفت کنیم . مواقع دیگری نیز هستند که ما از اسارت یک یا چند نقص ، کاملا، آزاد می شویم . نکته ی مهم آن است که باید به این باور برسیم که تنها خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم قدرت آن را دارد که کمبود های مارا برطرف سازد و اطمینان داشته باشیم که هر گاه او خود صلاح بداند این کار انجام خواهد یافت . یک چنین ایمانی مرحله ایست فراسوی درک و خواست شخصی مان در آنچه که احتیاج داریم و یا تصور می کنیم که لازم داریم .

بدون توجه به این که ما چقدر به استحکام رابطه مان باخداوند بدان گونه که او را درک کنیم اطمینان داشته باشیم ، برای انجام قدم هفتم به راهنمای مان احتیاج داریم . راهنما به ما کمک خواهد کرد تا درک کنبم که تواضع چیست و راه آسانی برای برقرارکردن رابطه با نیروی برترمان پیدا کنیم .

باید این را به خاطر بسپاریم که به درگاه نیرویی برتر از خودمان دعا می کنیم و با فروتنی درخواست می کنیم ، زیرا می دانیم که از خودمان کاری ساخته نیست . بعضی از ما دعای از پیش تدوین شده ای را که نشان دهنده ی فروتنی در هنگام درخواست مان می باشند می خوانند . برخی دیگرمان نوعی صمیمی تر ، دعا می خوانند که معرف همان فروتنی است ولی کلمات آن ساخته ی ذهن خودمان است . هر گونه برقراری ارتباط با نیروی برترمان ، دعا محسوب می شود . تفاوتی ندارد که ما چه روشی را برای برقراری ارتباط با نیروی برترمان انتخاب کنیم ، مهم است که در هنگام دعا ، آرامش خاصی ما را فرامی کیرد و احساس می کنیم که از ما مراقبت می شود .

علم به این موضوع ، آزادی به ارمغان می آورد . قدم هفتم به هیچ عنوان درمان و شفا نیست ، ولی انجام آن به ما آزادی انتخاب می دهد . ما می دانیم که اگر بر طبق اصول روحانی بازیابی زندگی کنیم . دیگر نیازی به این نداریم که خود را  برای ردیف کردن وقایع و چگونگی نتیجه ی آنها خسته کنیم . ما به خداوند خود برای زندگی مان اعتماد داریم . احتمالاً هنوز گاه گاه دچار ترس ها از روشهای مخرب استفاده کنیم و یا اینکه وقتی صلاح بدانیم دیگر به ستیز و مقابله نمی پردازیم . این که باور داریم از ما محافظت می شود ، نتیجه ی مستقیم ارتباطی است که با نیرویی برتر از خود یافته ایم . ما در حال طی مراحل برقرار نمودن رابطه ی آگاهانه با یک نیروی برتر هستیم . در طول زندگی ، کوشش خواهیم کرد تا این رابطه آگاهانه را بهتر کنیم . ما از وجود خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم آگاه هستیم و حضور آن نیرو را احساس می کنیم .

طی کردن مراحل قدم هفتم باعث ایحاد آرامش خاطری می شود که ما هرگز تصور امکان آن را نمی کردیم . متوجه می شویم آن چه در طول جستجوی مان یرای رشد روحانی در تمام مدت با ما همراه بوده ، قدرتی است که توسط آن ، ابراز عشق نیروی برترمان رانسبت به خود احساس می کنیم .

نگاهی اجمالی به رویای آزادی کامل از کمبود های اخلاقی مان می اندازیم و برای مان اهمیت ندارد اگر در طول حیات مان به مرحله ی فروتنی مطلق یا کمل نرسیم ، همین که شخصی بتواند این رویای بزرگ را در ذهن مجسم کند و آن را مد نظر داشته باشد ، هدیه ای بسیار نادر و پربهاست .

ما در حال تغییر یافتن هستیم . نه تنها راجع به معجزه ی بازیابی از دیگران شنیده ایم ، بلکه خودمان یک مثال زنده و مجسم از آنچه که قدرت برنامه معتادان گمنام می تواند به انجام برساند هستیم . دیگر زندگی روحانی تنها یک تئوری نیست که راجع به آن در جلسات بشنویم ، بلکه اکنون یک واقعیت قابل لمس است و تنها کافی است برای دیدن یک معجزه ، در آینه به خود بنگریم . خداوند ما را از بیهوشی روحانی و بیچارگی اعتیاد نجات داده و به افرادی با آگاهی روحانی ، بهبود یافته از اعتیاد و مشتاق به زندگی کردن تبدیل نموده است . گر چه ما به این مرحله رسیده ایم ، اما هنوز باید خساراتی را که کمبودهایمان به بار آورده اند نیز بررسی کنیم . از آن جا که خواستار بهبودی مداوم و آزادی خود هستیم ، قدم هشتم را شروع کرده و جبران خساراتی که وارد کرده ایم ، آغاز می کنیم .

قدم هشت انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما فهرستی از تمام کسانی که آزاده داده بودیم تهیه کردیم و خواستار شدیم که از تمام آنها جبران خسارت کنیم "

در نتیجه قدم های قبلی ، ما با نیروی برترمان و خودمان صلح کردیم . در قدم هشتم سلسله مراحلی راکه منجر به آرامش داشتن در کنار دیگران می شود ، شروع می نمائیم

از آن جا که نواقص شخصیتی عامل اساسی رفتار ما بود ، خساراتی به خود و اطرافیان مان وارد آورده ایم . در قدم هفتم از نیروی برترمان در خواست کردیم کمبودهای مان را برطرف کند ولی باید توجه داشته باشیم که اگر حقیقتاً طالب رهایی از دست نواقص مان هستیم ، ابتدا باید مسئولیت کارهایی را که در نتیجه ی وجود آن نواقص انجام داده ایم بپذیریم . باید هر چه را که از ما بر می اید ، برای جبران خساراتی که وارد کرده ایم به انجام برسانیم . در قدم هشتم شروع می کنیم به اصلاح اشتباهات مان . فهرستی از نام تمام کسانی که به آنها آزار رسانده ایم تهیه کرده ، خواستار جبران خسارات وارده به تمام آنها می شویم و به این طریق مسئولیت رفتار خود را به عهده می گیریم .

با این که کوشش ما برای جبران خسارت، ممکن است باعث ایجاد تغییر در زندگی کسانی که به آنها خسارت رسانده ایم بشود ،اما تاثیر اساسی انجام این قدم در زندگی خودمان خواهد بود . هدف ما در این قدم آن است که با زدودن آثار خسارتی که وارد کرده ایم راه رسیدن به بیداری روحانی را برای خودمان هموار نمائیم . هنگامی که این سلسله مراحل جبران خسارت را به انجام برسانیم .، خودمان نیز ازکیفیت آزادی که احساس می کنیم متعجب خواهیم شد .

اکنون ما خود را ملزم به انجام یک سری کارهایی نموده ایم که در نهایت باعث آزادی از گذشته مان خواهد شد . هنگامی که حس کنیم از قید گذشته رها شده ایم ، خواهیم توانست که در امروز زندگی کنیم.

بسیاری از ما هنوز اسیر خاطرات آزارهایی که به دیگران وارد کرده ایم هستیم و این خاطرات گاه و بی گاه بدون هیچ هشداری به ما حمله می کنند . شرم زدگی ، پشیمانی و احساس تاسف ما از اعمال گذشته مان آنقدر عمیق است که یادآوری آن ها می تواند ما را دچار احساس گناه جانکاهی بنماید . ما می خواهیم از این ناراحتی وجدان آزاد بشویم و به منظور عملی ساختن این آرزو ، ابتدا کار خود را با نوشتن یک فهرست از نام کسانی که آزارشان داده ایم آغاز نمائیم .

احتمالاًهمین فکر کردن راجع به فهرست ، باعث وحشتمان خواهد شد چرا که ممکن است آنقدر خسارت وارد کرده باشیم که دیگر قابل جبران نباشد و یا اصولاً از روبرو شدن با کسانی که آزارشان داده ایم بترسیم ، یا این که در فکر این خواهیم بود که چگونه ما را خواهند پذیرفت و با ما چه برخوردی خواهند داشت ؟

شاید بهترین صحنه ای که به فکرمان می رسد آن است که آزارهایی را که داده ایم نادیده بگیرند . بدترین صحنه ای که انتظار داریم پیش بیاید آن است که نه تنها جبران خسارت مان را نپذیرند بلکه در صد انتقام هم بر آیند . بسیاری از ما قدرت تصور و صحنه پردازی نسبتاً قوی داریم و باید توجه داشته باشیم که قدم هشتم جای بدی برای تمرین این گونه خلاقیت هاست . در اینجا مغز ما نباید از خودمان جلوتر بیفتد . ما نباید در ذهن مان هیچ سناریویی راجع به آنچه که پیش خواهد آمد ، تدوین کنیم .

مسئله ی بسیار مهمی که باید توجه داشته باشیم آن است که ما می خواهیم قدم هشتم را انجام بدهیم نه آن که قدم نهم را.

در مقطع تنها کاری که می خواهیم انجام دهیم آن است که فهرستی تهیه کنیم و قلباً تمایل پیداکنیم تا از افرادی که در لیست نوشته ایم جبران خسارت کنیم .

آن چه را که در قدمهای قبلی انجام دادیم این آمادگی را به ما داده است که قدم هشتم را شروع کنیم . ما با صداقت ، چگونگی دقیق خطاهای خود را بررسی کرده ایم و متوجه شده ایم که چگونه اعمال ما زندگی دیگران را تحت تاثیر قرار داده است . اقرار کردن به خطاهای خودمان کار آسانی نبود .باید به نیرویی اعتقاد می آوردیم که ما را دوست داشته باشد و به ما شجاعت لازم را برای باز بینی اثراتی که اعتیادمان به بار آورده است ، عطا نماید .همان شجاعت و صداقتی که نوشتن تراز نامه و در میان گذاشتن آن لازم است ، اینچا نیز برای نوشتن فهرست اسامی کسانی که به آن ها آ زار داده ایم لازم می باشد . ما مدت هاست که این اصول را تمرین کرده و با آن ها آشنایی ِآفته ایم . خیلی ساده بگوییم ، قدم هشتم ادامه ی همان کوشش هایی است که با استفاده از اصول روحانی برای آزادی خود بکار برده ایم .

اگر بر رنجش های مان غلبه نکنیم ، تهیه ی فهرست قدم هشتم و تمایل یافتن برای جبران خسارت ، کار مشکلی خواهد شد . اغلب ما حداقل یک نفر را داریم که برای جبران خسارت به او مدیون هستیم ولی در ضمن همین شخص نیز ممکن است به ما آزارهایی رسانده باشد و به احتمال زیاد ما هنوز او را نبخشیده ایم و به همین دلیل گنجاندن نام او در این فهرست برای مان مشکل می کند ، با این همه ما باید این کار را بکنیم . ما مسئول اعمال خودمان هستیم و جبران خسارت می کنیم چون مدیون هستیم .

ما باید از رنجش های مان دست برداریم و توجه خود را به نقشی که خودمان در ایجاد برخوردهای زندگی مان داشته ایم معطوف داریم . اگر از خود محوری دست بر نداریم حالمان بهتر نخواهد شد و قادر نخواهیم بود به زندگی روحانی مورد نظرمان برسیم ما انتظارات مان را نادیده می گیریم و دیگر از این که نقیه را مسئول رفتارمان قلمداد کنیم دست بر می داریم ، این تصور نیز باید از ذهن مان محو شود که در زندگی همیشه قربانی یا فدای دیگران شده ایم . در قدم هشتم ، کاری به این نداریم که دیگران با ما چه کرده اند بلکه هدف ما تنها آن است که مسئولیت کارهایی را که با دیگران کرده ایم به عهده گیریم .

اگر هنوز هم نسبت به افرادی که در گذشته زندگی مان وجود داشته اند رنجش داریم ، باید به تمرین اصل روحانی بخشش بپردازیم . استعداد ما برای عفو دیگران ، ارتباط زیادی با توانایی مان در بخشین و دوست داشتن خودمان را دارد و اگر با این مسئله اشکال داریم ، از نیروی برترمان استدعای کمک می کنیم . ما از او در خواست می کنیم که آن صفاتی را که لازمه ی تمایل پیدا کردن و بخشش نشان دادن است به ما عطا نماید . ما پذیرا شدن خود را به همان گونه که هستیم ، آغاز کردهایم و اکنون شروع به پذیرفتن دیگران به همان گونه که هستند می کنیم .

برای تهیه فهرستی از نام اشخاص ، مکان ها و مؤسساتی که مدیون جران خسارت وارده به آنها می باشیم ، مطالعه دست نویس های قدم چهارم به ما کمک خواهد کرد . اگر یک بار دیگر قدم چهارم را نسبتاً کامل انجام داده باشیم ، مطالب آن به وضوح نشان خواهد دادکه نقش خود ما در مشکلات زندگی مان چه بوده و چطور با نواقص شخصیتی خود به بقیه آزار رسانده ایم . ما آدم هایی را پیدا می کنیم که در نتیجه عدم صداقت مان از ما زخم خورده اند ، افراد دیگری که از آن ها دزدی کرده ایم ، کلاه شان را برداشته ایم ومردم دیگری که زندگی شان تحت تاثیر خطاهای ما قرار گرفته است . همچنین دقت می کنیم که چگونه در کل به اجتماع خسارت وارد کرده ایم و آن را هم به فهرست مان اضافه می کنیم . احتمالاً از بودجه های اجتماعی به گونه ای سوء استفاده کرده ایم . در میان جمعی از خود رفتار زننده بروز داده ایم و یا مالیات به حقی را که بقیه برای خدمات دسته جمعی می پردازند به اصطلاح بالا کشیده ایم .

با این که میتوانیم با خواندن قدم چهارم اغلب نام هایی را که برای فهرست مان لازم داریم پیدا کنیم . با این همه باید توجه داشته باشیم که قدم هشتم تکرار مجدد تراز نامه ی ما نیست . در اینجا ما به دنبال اشخاص ، مکانها و موسساتی که بدان ها ضرر رسانیده ایم . می گردیم و نه فقط نوع ضرری که به آن ها وارد نموده ایم . مثلاً تنها به مسئله ی دروغگوئی مان نمی پردازیم ، بلکه به کام فرد دروغ گفته ایم . ما فقط دزدی نکرده ایم بلکه از افراد مختلفی دزدیده ایم .

دست نویس های قدم چهارم تنها منبع کمک به ما برای تهیه ی این لیست نمی باشد بلکه راهنمای مان نیز می تواند کمک موثری برای ما باشد وقتی ترازنامه خود را به مشارکت گذاشتیم راهنما به ما کمک کرد که توجه خود را روی چگونگی دقیق خطاهایمان متمرکز کنیم . نکته سنجی راهنمای مان به ما کمک کرد تا دریابیم چگونه با به بکار گرفتن نواقص شخصیتی مان مردم را جریحه دار کرده ایم . همان نکته سنجی راهنمای مان اکنون نیز به ما کمک خواهد کرد تا درک کنیم چه کسانی واقعاً باید جزو فهرست ما قرار گیرند .

بسیاری از ما با این مسئله که چگونه به خودمان مه ضرر داده ایم مشکل داشتیم و هنگامی که بقیه ی معتادان پیشنهاد کردند نام خودمان را هم به این فهرست اضافه کنیم متعجب شدیم . عده ای دیگر از ما ، در مورد قبول مسئولیت ، در رابطه با خودمان افراطی هستیم ، یعنی هر گونه مسئولیتی شده ایم و یا اینکه تمام اشکالاتی را که با بقیه داشتیم به گردن خود انداختیم . با صحبت هایی که با رامنمایان و سایر معتادان می کنیم ، آن برداشت غیر واقعی که از شخصیت خود داریم به تدریج درهم می ریزد و بینشی حقیقی از خود بدست می آوریم . با کمکی که از این دوستان می گیریم عقاید واقع بینانه ای راجع به این که حدود مسئولیت ما در هر مورد از کجا شروع و در کجا ختم شده پیدا می کنیم .

ما نیاز داریم که پیش از تهیه فهرست خود ، مفهوم کلمه آزار را بدان گونه که مورد نظر قدم هشتم می باشد درک کنیم . برداشت ذهنی اغلب ما از لغت آزار ، ایجاد درد جسمی می باشد . لیکن آزار رساندن انواع مختلفی دارد ، عذاب روانی ، صدمه رساندن به متعلقات کسی و باعث تلف شدن آنها ، ضربه عاطفی درازمدت زدن ، خیانت ، سوءاستفاده از اعتماد و غیره . با این که ممکن است بگوئیم اما قصد من هیچگاه این نبود که به کسی آزار برسانم ولی چندان مطرح نیست که نیت ما چه بوده و در هرحال ما مسئول آزارهائی که به دیگران رسانده ایم هستیم . هرگاه دیگران به نوعی تحت تآثیر عملی که از ما سرزده دچار ناراحتی شده باشند این یک مورد آزار است .

گاهی برای آنکه برداشت واضح تری از چگونگی آزادی که به دیگران رسانده ایم پیدا کنیم ، بی مناسبت نخواهد بود که خودمان را بجای آنان بگذاریم . اگر بتوانیم بفهمیم که زندگی در کنار شخص لاابالی و بی توجهی مثل ما ، چه بر سر دیگران آورده است ، در آن صورت جمع آوری اسامی در فهرستمان ، آسان خواهد بود .

برای انجام این قدم ، علاوه بر فهمیدن معنی آزار باید معنی جبران خسارت را هم درک کنیم . این قدم به ما نمی گوید که ما خواستار این شدیم که به مردم بگوئیم متأسفیم ولی البته این لغت می تواند جزئی از جبران خسارتمان باشد . به احتمال زیاد اغلب افرادی که ناراحتشان کرده ایم قبلاً از ما آن قدر کلمه متأسفم را نشنیده اند که تا ابد برایشان ساخته باشد برای جبران خسارتی که وارد آورده ایم انجام دهیم ، به خصوص با تغییر نوع رفتارمان . احتمال دارد مواردی از گذشته خود پیدا کنیم که ضربه وارد شده از جانب ما به قدری جدی بوده که گویا قابل جبران نیست . یکی ازن نمونه های اینگونه موارد ، روابطمان با کسانی است که برای مدتی نسبتاً طولانی در زندگیمان حضور داشتند . در طی سالیان ، ما افراد خانواده مان را ، همسرانمان را و آنهایی را که با ما دوستی طویل المدت داشتند با خود از یک وضعیت زجرآور به وضعیت ناراحت کننده دیگری کشانده ایم . با آن که دیگر گذشته را نمی توان تغییر داد ، لیکن نیاز بدان داریم که به آنچه انجام داده ایم بنگریم و حقیقت خساراتی را که به بار آورده ایم ابراز نمائیم . با توجه به اینکه تغییر دادن آنچه اتفاق افتاده غیرممکن می باشد ، حداقل می توانیم با تکرار نکردن چنان اشتباهاتی ، جبران خسارت خود را شروع کنیم .

پذیراشدن آزارهایی که به دیگران وارد نموده ایم ، تأیف خوردن از صمیم قلب و تمایل داشتن به این که هرچه را که لازم باشد برای تغییر یافتن به عمل درآوریم سلسه مراحل مشکل و دردناکی است . ما از این رنج و تعبی که می کشیم ترسی به خود راه نمی دهیم چرا که همین ابراز حقیقت هاست که به ما کمک می کند تا به بیداری روحانی خود ادامه بدهیم . بسیار ساده بگوئیم ، هنگامی که آزارهایی را به دیگران داده ایم قبول می کنیم ، همین امر باعث بیشتر شدن فروتنی ما می شود . زمانی که از اعماق قلب ابراز تأسف می کنیم ، این شاهدی بر آن است که خودمحوریمان کمتر شده است . وقتی که حاضریم برای تغییر ، هرکاری بکنیم ، این دلیل برآن است که روحیه جدیدی در ما ایجاد شده است .

نوشتن فهرستی برای جبران خسارت ، به خودی خود باعث خواهد شد که در ما تا حدودی ایجاد تمایل برای انجام این کار بشود و به هر صورت به ما موقعیتی ارائه می کند که طی آن  با آزارهایی که به دیگران وارد کرده ایم روبرو شویم . بعضی از ما بعد از این که اسم شخصی را که به او آزار داده ایم نوشتیم و در برابر آن نوشتیم که چگونه به آزار رسانده ایم ، مختصری نیز در مورد اینکه چگونه قصد داریم از وی جبران خسارت کنیم می نویسیم . نوشتن این چگونگی جبران معمولاً باعث بیشتر شدن تمایل ما می شود ، چرا که در طی آن می بینیم که در ما قابلیت هایی نیز برای جبران خسارت وجود دارد . ما می خواهیم برای جبران خسارت تمایل پیدا کنیم و هر آنچه را که می توانیم برای بدست آوردن این تمایل انجام می دهیم . اگر متوجع شویم که با خودمان درگیر توجیه و جروبحث شده ایم و یا در حال ارزیابی خود هستیم که دقیقاً چقدر تمایل برای فلان جبران باید از خودمان نشان بدهیم ، هرچه سریعتر این افکار غیرسازنده را با دعاکردن از ذهنمان خارج می کنیم . اگر هنوز مردد باشیم ، تا حدممکن کوشش می کنیم . در اینجا بازیابی ما مطرح است و اگر بخواهیم بازیابی مان ادامه پیدا کند ، باید به هر شکل ممکن جبرانها را به انجام برسانیم .

ما از خداوند درخواست می کنیم تا به ما کمک کند که برای جبران نمودن تمایل پیدا کنیم . هنگامی که برای بدست آوردن تمایل دعا می کنیم رابطه مان با خداوند بدانگونه که او درک می کنیم چند قدمی نزدیکتر می شود . در قدم هفتم رابطه با نیروی برترمان را با درخواستی که از او برای رهایی از کمبودهایمان کردیم استحکام بخشیدیم . در اینجا هم به همان نیرو اعتماد می کنیم و باور داریم که او هرچیز را که ما برای انجام رساندن این قدم لازم داریم برایمان مهیا خواهد کرد . تعهدی که نسبت به بازیابی خودمان داریم شامل این نیز می شود که ما باید تمام کارهایی را که برای بازیابی مان لازم هستند به انجام برسانیم .

یک نیروی برتر در زندگی ما مشغول فعالیت است و ما را برای آنکه قادر به خدمت به دیگران بشویم آماده می سازد . به تغییراتی که در نتیجه فعالیت این نیرو در زندگی ما ایجاد شده است به آسانی با توجه به تغییری که در اخلاق و کردار ما حاصل شده به چشم می خورند .

ما توان این را یافته ایم که به جای زندگی از طریق نواقص شخصیتی ، اصول روحانی را انتخاب کنیم و به جای اعتیاد ، بازیابی را برگزینیم . ما دیدگاه تازه ای از زندگی پیدا کرده ایم و می دانیم که مسئول اعمال خودمان هستیم . دیگر دائماً افسوس آزارهایی را که در گذشته به دیگران دادیم نمی خوریم همین که خیلی ساده بفهمیم چقدر جدی مردم را اذیت کرده ایم  ، از صمیم قلب برای ناراحتی که ایجاد کرده ایم متأسف باشیم و درصدد باشیم به آنها بفهمانیم که آرزو داریم بتوانیم بدی هایمان را جبران کنیم ، کلید رهایی ما از گذشته است . با اینکه هنوز کار زیادی برای ایجاد صلح با دیگران در پیش داریم اما حقیقت آن است که راه زیادی برای ایجاد آرامش در خودمان پیموده ایم . با این دیدگاه جدید ، اعتماد به خدای خودمان و تمایلمان ، به قدم نهم می رویم .

قدم نهم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افرادی که به آنها آزار رسانده بودیم جبران خسارت نمودیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا به دیگران زیان وارد نماید "

اکنون که ما خواستار شده ایم تا از تمام کسانی که به آنها آزار رسانده ایم جبران خسارت کنیم تمایل خود را با انجام قدم نهم به عمل در می آوریم . اینک اقداماتی انجام می دهیم که ما را از مرحله ابتدایی آگاهی از خطاهایمان و مشکلاتی که ایجاد کرده ایم فراتر می برد و در نهایت باعث آزادی و ایجاد آرامش در زندگیمان خواهد شد . برای انجام این مراحل ، لازم بود زندگی خود را بررسی کنیم . نواقص شخصیتی خود را بشناسیم و به دقت دریابیم که چگونه با بکارگیری این نواقص ، به دیگران آزار رسانده ایم ، اکنون باید هرکاری از دستمان برمی آید برای جبران آزارهایی که به دیگران رسانده ایم انجام دهیم .

ما فهرست قدم هشتم را تهیه کرده ایم و از کاری که باید به انجام برسانیم آگاه هستیم ، با این حال بین دانستن و عمل کردن فاصله زیادی وجود دارد . امکان دارد برنامه ای برای یک جبران خسارت طرح کرده باشیم ولی وقتی زمان اجرای آن برسد یک باره ترس ما را فراگیرد و از انجام هر عملی عاجز شویم . چه بسا از فکر اینکه چگونه با ما برخورد خواهد شد و حشت داشته باشیم و تصور کنیم که ممکن است با یادآوری گذشته ها خودمان را دچار یک درگیری کنیم . از سوی دیگر احتمال دارد در اعماق دلمان امیدوار باشیم که در زمان جبران خسارت ، مورد عفو واقع شویم و افراد انتظار نداشته باشند ما مسئولیت هایی را که به عهده داشته ایم بجا آوریم . تمایل ما برای انجام این قدم نباید بر این مبنا شکل گرفته باشد که در عمل ، کسی از ما جبران خسارتی نخواهد خواست .

در راه جبران هر خسارتی می توان انتظار وقوع صحنه های مختلفی را داشت که دامنه اش از آنجا شروع می شود که افراد ، ما را مسئول قلمداد کنند و انتهای جریان به بخشیده شدن کامل ما ختم می گردد . ما باید تمایل داشته باشیم که برای انجام این قدم ، بدون توجه به آنچه که احتمالاً در حین جبران واقع خواهد شد پیش برویم ، یک بار دیگر به سادگی با یاری نیروی برترمان بر ترسهایمان غلبه می کنیم و برای بازیابی مان آنچه را که باید و شاید به انجام برسانیم.

ما باید در انجام این قدم شجاعت داشته باشیم و از روبرو شدن با کسانی که در صدد جبران خسارت از آنها هستیم وحشت نداشته باشیم ، پس از خدای خودمان درخواست نیرو می کنیم در هنگام جبران هریک از خسارات ، نیروی برترمان در کنار ما خواهد بود . ما به حضور نیروی برترمان اعتماد می کنیم و فرقی نمی کند تا چه اندازه از نزدیک شدن به افرادی که آزارشان داده ایم نگران باشیم .

احتمالاً ما دچار تردید خواهیم بود و تصور خواهیم کرد که سایر مردم اجتماع به اندازه اعضای جلسات معتادان گمنام پذیرای ما نخواهند بود . با این همه دریافته ایم که ابراز محبت و قدرت بخشش ، در انحصار معتادان بازیاب کرده نیست و مردم دیگر نیز قادرند ما را همان گونه که هستیم بپذیرند و مشکلاتمان را درک کنند ، اما مردم چه ما را قبول کنند و چه نکنند ما باید کار خود را به انجام رسانیم و سعی خود را در جبران خسارت از آنان بجا آوریم . این دردسر که ما به جان می پذیریم مطمئناً باعث گسترش آزادی شخصی مان خواهد گشت .

اصول روحانی صداقت و تواضع که در قدمهای قبلی فرا گرفته ایم نهایت کمک را برای انجام قدم نهم به ما خواهند کرد . اگر این اصول را قبلاً تمرین نکرده باشیم هرگز قادر نخواهیم شد با روحیه ای متواضع به افرادی که به آنها جبران خسارت مدیون هستیم نزدیک شویم . بررسی صادقانه ای که از خود در ترازنامه مان نوشتیم ، اقراری که در قدم پنجم نمودیم ، زیر پا گذاردن غرورمان در قدمهای ششم و هفتم و بالاخره نگاه واقع بینانه ای که اکنون به آزارهایی که رسانده ایم می اندازیم ، تماماً دست به دست یکدیگر داده و فروتنی ما را زیادتر نموده و در نتیجه برای ما انگیزه کافی ایجاد نموده اند تا قدم نهم را به انجام برسانیم . مسیری که ما طی کرده ایم باعث شده با فروتنی ، آن کسی را که بوده ایم پذیرا شویم ، آنچه را که امروز هستیم قبول کنیم و در نتیجه با صمیمیت خواستار جبران خسارت از تمام کسانی که آزارشان داده ایم بشویم .

این تمایل که برای جبران خسارت از دیگران در ما ایجاد شده ، در حقیقت انگیزه اصلی ما ، در انجام قدم نهم خواهد بود ، چرا که به دنبال دیگران رفتن و سعی در جبران خسارتی که بدانها وارد کرده ایم ، عملی نیست که آن را به صرف اینکه برنامه پیشنهاد نموده عملی کنیم . برای آنکه مطمئن شویم انگیزه ما از اصول روحانی منشاء گرفته ، بار دیگر تصمیم خود را برای سپردن اراده و زندگی خود به خداوند ، بدانگونه که او را درک کنیم ، پیش از اقدام به هر جبران خسارتی ، تکرار می نمائیم . یک نیروی برتر از ما ، راهنمایی لازم را برای انجام این امر در اختیارمان خواهد گذاشت .

ما نباید انتظار داشته باشیم که چون بر طبق اصول روحانی زندگی می کنیم مورد تشویق قرار بگیریم . افرادی که درصدد جبران خسارتشان هستیم عکس العمل های گوناگونی نشان خواهند داد . بعضی از ایشان نسبت به کاری که انجام می دهیم روی خوش نشان نخواهند داد . رابطه ما با ای افراد ممکن است بهتر شود و یا شاید هم تیره تر بشود . برخی از ایشان از ما تشکر خواهند کرد ، عده ای با ناراحتی خواهند گفت تا حالا کجا بودی که نیامدی معذرت بخواهی . ما باید از هر گونه انتظار و توقع راجع به نوعی که این جلسه جبران خسارت برگزار خواهد شد دوری کنیم و نتیجه را فقط به خداوند خود بسپاریم . البته مسئله مهم آن هست که باید بهترین کوشش خود را بجا آوریم و هنگامی که حداکثر سعی خود را کردیم ، آنگاه این مسئله را که نتیجه چه خواهد شد به خداوندمان محول کنیم . تکرار می کنیم : مهم آن است که ما صمیم قلب و به طور مطلق بیشترین سعی خود را به کار بسته باشیم و درست زمانی که به این نقطه می رسیم ، همان جا دیگر وظیفه ی ما به پایان رسیده است .

ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فقط به صرف اینکه به گونه ای سعی در جبران نموده ایم بطور معجزه آسا احساسات دردناک کسی را که آزارش داده ایم محو شود . ممکن است با فروتنی از او در خواست بخشش کنیم ، اما اگر بخشیده نشویم از کش دادن این مورد استثنایی خود داری می کنیم . ما در اعماق قلب مان می دانیم که آنچه را می توانستیم ، انجام داده ایم . در طی مدتی که به دنبال جبران خسارت ها هستیم ، گاه به گاه از خود می پرسیم که آ یا ما این  سعی را می کنیم برای آنکه واقعاً متاسف هستیم و اشتیاق حقیقی داریم که کفاره ی اشتباهات و غرامت آزاری را که رسانده ایم به عهده بگیریم ؟ اگر جواب ما به این سئوال مثبت باشد می توانیم مطمئن باشیم حرکتی که برای جبران فلان خسارت کرده ایم از روحیه ی فروتنی و عشق سر چسمه گرفته است .

   برای این اینکه روحیه فروتنی مد نظرمان بماند از راهنمای مان درخواست می کنیم به ما کمک کند و اگر شرایط اجازه دهند ، همیشه پیش از آنکه اقدام به هر یک از جبران های مان بنماییم وضعیت را به راهنمای مان بگوئیم . ما او را در جریان می گذاریم که اصولاً به چه دلیل می خواهیم به دنبال این امور جبران برویم ، تصمیم داریم چه بگوئیم و در نظر داریم چه پیشنهادی یا پیش کشی برای رفع و رجوع ارائه بدهیم . به هر صورت آنچه که قصد داریم از خودمان مایه بگذایم باید متناسب با ضرر یا آزاری که رسانده ایم باشد . به عنوان مثال اگر پولی قرض کرده و پس نداده ایم فقط عذرخواهی نمی کنیم بلکه پول شخص مورد نظر را نیز پس می دهیم . ما مستقیماً با افرادی که آزارشان داده ایم حرف می زنیم و دقیقاًخطای خود را جبران می کنیم .

وقتی از کسانی که از آنها رنجش قدیم به دل داریم دل جویی می کنیم بطور مسلم باید با یک روحیه فروتنی با آن ها برخورد کنیم زیرا نمی خواهیم به قصد دل جویی شدوع کرده باشیم ولی بعداًخود را در موقعیتی قرار بدهیم که کا ربه جر وبحث بکشد که مثلاً کدام یک از ما مقصر اصلی بوده و جریان تو آن کار را کردی که باعث شد ما آن کار را انجام بکنم بشود . با این که در بین افرادی که مورد جبران خسارت قرار می گیرند مسلماً کسانی نیز هستند که خودشان هم،به ما آزار رسانده اند ، با این همه ما حتماً باید احساس مغبون شدن خودمان را نادیده بگیریم .وظیفه ی ما آن است که در صدد جبران اشتباهاتی که خودمان مرتکب شده ایم باشیم نه آن که دیگران را مجبور کنیم به زبان خودشان بگویند که در مورد ما اشتباه کرده اند .

بر طبق تجربه ی ما ، جبران آزار نمودن ، عملی دو مرحله ایست چرا که نه تنها از شخص خسارت دیده دل جویی می کنیم بلکه دنباله ی این دل جویی را با تغییر جدی رفتارمان پیگیری می کنیم . برای مثال : اگر د رحا ل عصبانیت به اتومبیل یا خانه ی کسی خسارت وارد کرده باشیم ،برای جبران نه تنها از اوعذ رخواهی می کنیم و قسمت صدمه خورده را تعمیر یا تعویض می کنیم ، بلکه این اقدامات را با تغییر دادن طرز برخورد و رفتارمان پی گیری می نمائیم . تغییر وجبران رفتارمان د راین مورد آن است که بر مبنای روزانه سعی کنیم از این پس عصبانیت خود را با ضرر زدن به اموال دیگران یا خودمان ظاهر نسازیم .

تغییر دادن روش زندگی مان امری است که یک عمر طول می کشد و مهم ترین جبران خسارت همین تغییراتی است که د ررفتار خود ایجاد می کنیم . بعضی از افرادی که مورد آزار ما قرار گرفته اند ،مثل افراد خانواده مان وچند نفر دیگر ، مدتهای مدید با ما رابطه ی نزدیک داشته اند و به همین دلیل رنجی طویل المدت کشیده اند . دل جویی های از این قبیل کاری نیست که حتی اگر از صمیم قلب انجام شود با یک عذر خواهی پنج دقیقه ای پایان گیرد . اگر چه اقرار به اشتباه و عذر خواهی ، خود یک نقطه صحیح برای شروع می باشد ولی ما باید آگاهانه بر مبنای روزانه سعی کنیم از این پس حداقل آن افراد نزدیک و عزیزی را که هنوز در زندگی ما باقی مانده اند ، دیگر آزار ندهیم . اگر از زندگی خانوادگی خود غافل بوده ایم ، اکنون سعی می کنیم زمان های معینی را فقط به خانواده ی خود اختصاص دهیم . اگر شخص بی فکری بوده ایم و روز تولد یا روزهای سالگرد را فراموش می کردیم ، از این پس دقت بیشتری صرف می کنیم و در تقویم سالروزها را یاداشت می کنیم .

همین مسایل به ظاهر بی اهمیت برای بعضی ها خیی مهم است .اگر نسبت به دیگران بی توجه بودیم و همیشه به دنبال چیزی که خودمان می خواستیم بوده ایم . انون دیگر باید شروع کنیم تا به احساسات و خواسته های دیگران اهمیت بدهیم .

البته ما متوجه هستیم که با بعضی از افرادی که در لیست جبران خسارت مان هستند مدت هاست رابطه مان قطع شده است . مثلاًاگر از همسری که از او صاحب فرزند هستیم جدا شده ایم ، احتمالاً خرج نگهداری فرزندمان را نداده ایم .حال وقتی بخواهیم به چنین مورد جبران خسارت بپردازیم باید در نظر بگیریم که ما هدف معینی داریم و دنبال ایجاد رابطه ی مجدد با همسر سابق مان نیستیم ، علاوه بر این تعهدات وجدانی ما خیلی پیش از آن است که تنها به پرداختن پول اکتفا کنیم . ما باید با موافقت همسر سابق مان ترتیبی بدهیم که طی آ سهمی از خدمات لازم را که فرزندمان بدان نیاز دارد به عهده بگیریم .

از آنجا که اعمالی که ما در این قدم به انجام می رسانیم ، مستقیماً تاثیراتی روی دیگران می گذارد ، باید به طور اگاهانه و سنجیده عمل کنیم و پس از مدت ها که ناپدید بوده ایم یک باره خود را وارد زندگی مردم نکنیم ، به همین دلیل مشورت با راهنما ضروریست . گاه بعضی از ما به گونه ای مقطعی و بدون مشورت تنها برای اینکه از فشار وجدان خود بکاهد برای جبران خسارت به به شخصی مراجعه کردند ولی غالباً اینگونه برخوردها باعث شده که بیش از آن که مثبت باشند باعث آزار شوند .

برای مثال ممکن است در قدم چهارم از افرادی ذکر به میان آورده باشیم که ته دلمان به طور مخفی برای سالیان دراز از آن ها رنجش داشتیم و بدون آن که بدانند آن ها را مسخره می کردیم ف د رمورد قضاوت قرار می دادیم ، اعمالشان را محکوم می کردیم و آبروی شان را پشت سرشان می بردیم و خلاصه تمامی این ترورهای شجصیتی را بدون اطلاع آن افراد در موردشان روا می داشتیم . حالرسش این است که آیا اکنون باید نزد این افراد رفته و خیلی سر راست به آنها اقرار کنیم که این بلاها را مدت ها به سرشان آورده ایم ؟ مسلماً خیر . هدف قدم نهم آن نیست که ما وجدان خود را به قیمت ناراحتی دیگران آرام سازیم . راهنما به ما کمک خواهد کرد تا راه صحیح جبران خسارت را بیابیم ، بدون آنکه خسات جدیدی وارد کنیم .

با این که برای ما واضح است که نباید درصددجبران خساراتی باشیم که باعث خسارات جدیدی می گردند ، اما هنوز برای مان پرسش هایی باقی مانده که پاسخ چندان مستقیمی ندارد ، برای مثال چگونه می توانیم از شخصی که فوت کرده یا قادر نیستیم او را پیدا کنیم و یا هزاران کیلومتر با ما فاصله دارد بطور مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ راه های بسیاری برای جبران خسارت مستقیم و موثر وجود دارند که حتماً لازم نیست بطور شخصی صورت پذیرند . مثلاً اگر به کسی که مرحوم شده جبرانی مدیون هستیم می توانیم یک نامه به او بنویسیم و همان چیزهایی را که اگر زنده بود به او می گفتیم در آن نامه بنویسیم . تمایل شدید به جبران خسارت از کسی که هزاران کیلومتر دور از ما زندگی می کند خواسته ای شرافتمندانه است ف ولی اغلب ما امکانات سفرهای دور را فقط به منظور جبران خسارت ، نداریم . در چنین حالاتی تلقن کردن و یا نوشتن یک نامه معمولاً همان کار جبران خسارت مستقیم را انجام کی دهد . اما کسانی از فهرست مان را که نمی توانیم پیدایشان کنیم ، نامشان در همان فهرست باقی خواهد ماند و احتمال دارد بالاخره فرصت جبران مستقیم را از آن ها پیدا کنیم ، حتی اگر چند سالی بطول انجامد . ولی تا آن زمان بر طبق قدم هشتم باید همیشه متمایل و خواستار باقی بمانیم که به محض یافتن موقعیت مناسب ، در صدد جبران بر آییم . از سوی دیگر هرگز نباید یک جبران و دل جویی را به دلیل آنکه از روبرو شدن با شخص مورد نظر واهمه داریم به تعویق بیندازیم . ما تمام کوشش خود را برای یافتن افرادی که بدان ها جبران مدیون هستیم به کار می بندیم و هنگامی که آنان را یافتیم به شایسته ترین نحو ممکن از آنها دل جویی می کنیم .

انتخاب بهترین راه جبران خسارت مسئله ایاست که محتاج به فکر کردن و به استمداد از وجدان مان نیاز دارد . بعضی از ما باید برای مواردی جبران خسارت کنیم که اوضاع به وجود آمده توسط ما دیگر قابل جبران نیست . کارهایی که در گذشته کرده ایم احتمالاً در مورد ایجاد زخم عمیق روحی وجسمی نموده و یا حتی باعث مرگ کسی شده است . ما مجبوریم به شکلی بیاموزیم که با این خاطرات دردناک کنار آمده و زندگی کنیم . ما با درد شدید حاصل از پشیمانی خود زندگی می کنیم و متحیریم که اصولاً چنین مواردی را چگونه می توان جبران کرد و دقیقاً اینجاست که چاره ای نداریم مگر آن که به نیروی برترمان تکیه کنیم .

ما احتمالاًبرای بخشیدن خودمان اشکال داریم ، ولی باعث نخواهد شد که از خداوند مهربان مان در خواست نکنبم تا ما را ببخشد . ما می نشینیم و در حضور نیرویی برتر مان سکوت اختیار می کنیم و  از او استدعا میکنیم تا ما را راهنایی کند که اکنون بااین همه مشکلاتی که در گذشته به بار آورده ایم ،چه باید بکنیم ؟ بسیاری از ما به این درک می رسیم که پاسخ ،در وقف زندگی مان برای کمک ‘bبه معتادان و دیگر انسانهاست . برای مشکلات این چنین ،جواب های مقطعی و آسان وجود ندادرد ، بگذارید بسیار ساده بگوئیم : ما باید تحت شرایط موجود ، بهترین کوشش خود را به خاطر بیاوریم و به خداوند و راهنمای مان برای ردیف شدن امور زندگی مان اتکا ء کنیم .

 خرابی های باقی مانده از زندگی گذشته برای بعضی از ما چندان جدی نیستند و در سطح مشکلاتی از قبیل دستور جلب به دلیل نه پرداختن جرایم رانندگی ،بدهکاری های نسبتاًکوچک و این قبیل مشکلات قانونی است .اما بعضی دیگر از ما جرایمی جدی مرتکب شده ایم و مجازات بسیار سنگینی در انتظارمان می باشد . به دلیل مشکلاتی از این گونه ، گویا مدام بر سر یک دو راهی سرنوشت گیر کرده ایم که انتخاب هیچ یک از راه هایی که در پیش پایمان قرار دارند پی آمد جدی نخواهد بود . مثلاً اگر خودمان را به مقامات انتظامی معرفی کنیم به زندان خواهیم رقت ، اگر معرفی نکنیم زندگی مان در ترس ووحشت خواهد گذشت و در ضمن این امکان هم وجود دارد که مأمورین خودشان دستگیرمان کنند و بالاخره همه زندان بیفتیم . ما به کمک خدای مان و راهنمای مان آمادگی پیدا می کنیم تا در راه بازیابی مان هر چه را که باید وشاید تجربه کنیم . گاه در چنین مواردی لازم است از مشاوره قضایی برای تصمیم گیری نهایی استفاده کنیم . در این گونه موارد یکی دو جلسه مشاوره با یک وکیل دادگستری ممکن است خیلی پیش از آنچه تصور می کنیم به ما کمک کند .

اغلب خسارات مالی که به دیگران ورارد کرده ایم مربوط به چند سال پیش می باشند و معمولاً ما حساب و کتاب درستی از آن ها نزد خود نداریم . در این گونه موارد بهتر است از خدمات یک حسابدار استفاده کنیم . بعضی دیگر از بدهکاری های مان آنقدر سنگین شده اند که هر چه فکر می کنبم به هیچ عنوان تا سالها پرداخت آنها برایمان میسر نخواهد بود . امکان دارد آن قدر بدهکاری های پراکنده و صورت حساب های عقب افتاده داشته باشیم که اگر در آمد چند سال آینده مان را روی هم بگذاریم برای پرداخت آن ها کافی نباشد و اغلب ما به ندرت اجاره نامه ، هزینه آب وبرق و تلفن را می پرداختیم و تنها راهی که برای مان باقی می ماند آن بود که یک شب بی سر وصدا از خانه ای که درآن سکونت داشتیم اسباب کشی کنیم و به اصطلاح دیگر به نقطه دیگری از شهر کوچ کنیم .

درست مثل بقیه جبران خسارت های مان ،اولین کارمان آن خوامد بود که با راهنمای مان مشورتی صادقانه داشته باشیم . بسیاری از ما پس از آنکه بهبود می یابیم دوباه متکلف مخارج خانواده مان می شویم و آن ها برای غذا ومنزل شان چشم به دست ما دارند . در چنین اوضاعی متوجه می شویم که بودجه ما خیلی محدود است و اگر بخواهیم هم ، خرج منزل را بدهیم و هم مقداری از بدهکاری های مان را بپردازیم باید خیلی دقیق حساب دخل و خرج خود را نگاه داریم . امکان دارد برای رسیدن به نتیجه ای عملی ، مجبور باشیم با طلب کاران مان جلسه ای تشکیل دهیم ،اوضاع فعلی خود را برای آنها تشریح و برای همگی شان روشن کنیم که ما جداًتمایل داریم بدهکاری خود را به آن ها بپردازیم و بدین وسیله یک راه منطقی و عملی پیدا کنیم که حتی با قسط بندی های دراز مدت هم شده ، بدهکاری های خود را بپردازیم و البته به اقساطی که با آن ها موافقت کرده ایم متعهد باسیم . این خود مثالی زنده از آن است که زندگی در حال جبران خسارات ، دارای یک سلسله مراحل است و به صورت اتفاقی و یا مقطعی نیست که آن را یک بار انجام دهیم و کنار بگذاریم . بخوبی متوجه هستیم که قسط بندی نیاز به نظم و از خودگذشتگی و تعهدی دارد که با وجود مخارج بی شمار دیگر ، چون متعهد شده ایم باید هر سال بطور مرتب مبلغی را کنار بگذاریم تا بتوانیم یک به یک سفته ها یا اوراقی را که حاکی از بدهکاری های ماست پس بگیریم . اگر بدنبال یافتن احترام برای خود هستیم ، این تنها راه است .

اغلب ما متوجه شده ایم که جبران خسارت در مورد روابط خصوصی کاری طاقت فرسا است زمانی که در قدم چهارم ، ترازنامه ی خود را می نوشتیم متوجه شدیم که نه تنها بسیاری از شانس هایی را که برای برقراری رابطه عمیق عاطفی به ما روی آورده بودند را از دست داده ایم ، بلکه باعث شده ایم که به اطرافیان مان نیز در این مورد ضربه های عمیق احساسی وارد شود . ما از نزدیکی و برقراری روابطی عاطفی با دیگران و سپردن تعهد وحشت داشتیم و گاه همین مسئله باعث بازگشت ما به مصرف مجدد مواد مخدر گردید و یا با وجود این که کسی را دوست می داشتیم او را ترک می کردیم . اگر بخواهیم به طور کلی صحبت کنیم ، اصولاًما هیچ گاه در دسترس افرادی که به ما علاقه داشتند نبودیم .

ممکن است موقعیت هایی پیش آید که احساس کنیم برای نزذیک شدن به یکی از افرادی که سعی در جبران خسارت سان داریم زمان مناسبی می باشد ،اما زمان هایی نیز پیش می آید که باید این افراد را تنها بگذاریم و سر این زخم های قدیمی را باز نکنیم . این که تشخیص دهیم اکنون در کدام یک از این موقعیت ها قرار داریم اولاًبستگی خیلی زیادی به صداقت ما دارد و ثانیاًبه این که ما رابطه ای کاملاً منطقی و آزاد با راهنمای مان برقرار کرده باشیم . بدون توجه به تصمیمی که در مورد جبران خسارت گرفته ایم ، مسئله ای که باید مورد توجه خاص قرار گیرد آن است که از امروز نوع روابط عاطفی خود را در برخورد با مردم تغییر دهیم . اگر در گذشته از درگیری مای عاطفی فرار می کردیم ، اکنون باید آرام بنشینیم و با شخص مورد نظرمان صادقانه صحبت کنیم . ما باید احساسات دیگران را مورد توجه قرار دهیم ،برای نیاز های دیگران اهمیت قایل شویم و به این مسئله که آنان از رابطه ای که ما سعی می کنیم با ایشان برقرار کنیم چه انتظاری دارند ، توجه کافی معطوف کنیم .

گاهی از اوقات تنها جبران خسارتی که می توانیم بکنیم آن است که نوع زندگی کردن خودمان را تغییر دهیم . قبلاً در قدم هشتم ذکر کردیم که احتمال دارد محتاج به جبران خسارت از تمام جامعه خود باشیم . با توجه به این که جبران خسارت از تمامی جامعه تا حدودی غیر ممکن می باشد ،حداقل کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از این پس با نهایت قاطعیت رفتار خود را تغییر دهیم .

اگر ما اهل شهرستان یا قصبه ی خود را به کرات آزار داده ایم اکنون شاید تنها کاری که از ما برای جبران خسارت از این جمعیت بزرگ بر می آید آن است که از این پس یکی از افراد ساده و سازنده ی شهر خود باشیم . ما از خودمان برای شخصیت مان مایه می گذاریم . چشم های مان را خوتب باز کنیم تا ببینیم در کجا خدمتی از ما ساخته است . ما دیگر تنها به فکر گرفتن نیستیم و به اصطلاح فقط دست بگیر نداریم .

بهبودی ما نیز به نوبه ی خود راهی است که ما را از خودمان جبران خسارت نموده و در سطح شخصی نیز قدم نهم را انجام دهیم . وقتی اعتیاد ما فعال بود ، جداً با وجود خودمان بد رفتاری های وحشتناکی می کردیم . هر بار که به انسان دیگری آسیب می رسانیم ، احساس گناه و شرم ، به گونه ای اساسی احترام به نفس را در ما تضعیف می کرد و اعتیاد به هزاران گونه شرمسارمان می نمود . اکنون در بازیابی فرا می گیریم که با خودمان به گونه ای رفتار کنیم که نشان دهد برای خودمان احترام قایل هستیم .

مهم ترین نتیجه ای که از انجام قدم نهم عایدمان میشود آن احساسی است که در درون خود پیدا می کنیم . این قدم نکات بسیاری راجع به فروتنی ، گذشت ، محبت و از خود گزشتگی به ما می آموزد . اکنون باید شروع به شقا یافتن از اعتیاد کنیم و دیگر با پشیمانیوافسوس های گذشته مان زندگی نکنیم . ما رشد روحانی می یابیم و متوجه می شویم که حقیقتاً در زندگی مان به مرزی جدید از آزادی دست یافته ام . اکنون گذشته برای ما فقط همان است:گذشته ،ما این گذشته را پشت سر گذاشته ایم و دیگر پیشاپیش افکارمان قرار ندارد که با کوچکترین تحریکی دوباره برای مان زنده شود و امروزمان را خراب کند .

یکی از بهترین هدایایی که انجام قدم نهم ارائه میکند درک این است که ما در حال رسیدن به مقام والاتری از انسانیت هستیم . همین که دیگر مرتکب آن گونه رفتارهای درد سر آفرین پیشین نمی شویم ،خود دلیلی بر آن است که تغییر عظیمی در ما صورت گرفته است . اغلب ما تا پیش از این روزها ، اصلاً متوجه نشده بودیم که چقدر تغییر کرده ایم . سلسله مراحلی که برای جبران ، مجبور به طی نمودن آن ها شدیم عمیقاً ما را متوجه می سازد که گویا اصولاً انسان دیگری شده ایم . کابوس زندگی ما در دوران اعتیاد که که به نظر می رسید تمام شدنی نخواهد بود سر انجام در سحرگاه بازیابی مان شروع به محو شدن نموده است .

هر چه در جبران خسارت ،با افرادی که به آنها آزار رسانده ایم بیشتر روبرو می شویم ، فروتنی نیز بیشتر شده و متواضع تر می شویم . هنگامی که در می یابیم اعمال مان چگونه عمیقاًروی دیگران اثر گذاشته تکان می خوریم و شوکی که بر ما وارد می شود از خود مشغولی بیرون مان می آورد . در این زمان متوجه می شویم که مردم دیگر نیز احساسات واقعی دارند و ما اگر بی دقتی کنیم باعث می شویم به آنها ضربه های شدیدی وارد شود . در طی انجام این قدم می آموزیم که نسبت به دیگران بی توجه نباشیم و آنچه را که یاد می گیریم در زندگی امروزمان به کار بندیم . اصل دیگر اینکه ، پیش از سخن گفتن یا عمل کردن باید فکر کرد ،که جزیی از طبیعت مان می گردد و این مسئله در ذهن ما جای می گیرد که آنچه می گو ئیم یا می کنیم ،روی دوستان مان ،خانواده مان و یاران جلسات معتادان گمنام  اثر می گذارد . از این پس نسبت به مردم با روحیه ی مهربانی و محبت بر خورد می کنیم و با تمام وجود برای احساسات آن ها احترام قایل می شویم . ار آن جا که فروتنی و از گذشتگی اجزای لازم هر جبران می باشند ، پس از چندی خود ما متعجب خواهیم شد که قدم نهم چقدر احترام به نفس را در ما افزایش داده است . یکی دیگر از پارادوکس های مسائل به ظاهر ضد و نقیض بازیابی آن است که هر چه از خود بزرگ بینی دور می شویم ،یاد می گیریم که خودمان را بیشتر دوست بداریم . ما انتظار نداشتیم که پیمودن این جاده ی روحانی باعث شود نسبت به خود محبت جدیدی پیدا کنیم و حتی گاهی به خودمان آفرین نیز بگوئیم ، ولی دقیقاً این چنین شده است . بخش عظیمی از این احساس رضایت از خود ناشی از آن است که در زمان محبت کردن به دیگران ، متوجه می شویم که ایثارمان ، نه تنها باعث بهتر شدن اوضاع در جلسات معتادان گمنام  بلکه در تمام محیط اطرافمان می گردد .

در نتیجه کاربرد قدم نهم ،می توانیم آزادی زیستن در امروز را بدست آوریم ، از لحظات زندگی خود لذت ببریم و به خاطر این هدیه ی گران قیمت یعنی بازیابی قدر شناس باشیم . دیگر خاطرات گذشته از پیشرفت ما نمی کاهد و امکانات نویتی در زندگی مان آشکار می شوند . ما آزادی می یابیم تا در جهانی فعالیت کنیم که پیش از این حتی به ذهنمان هم خطور نمی کرد . ما آزادی پیدا می کنیم که برای خود آرزوهایی داشته باشیم و در مسیر عملی کردن این آرزوها حرکت کنیم . اکنون دیدگاه و افق زندگی آینده مان نا محدود گشته است . ممکن است گاه به گاه به دلایلی از مسیر خود منحرف شویم ، اما قدم دهم به ما این فرصت را می دهد که دوباره خود را پابر جا کرده و قدم به پیش برداریم .

نیروی برترمان ما را به زندگی دعوت کرده است و ما این دعوت را در نهایت سپاسگزاری می پذیریم .

قدم دهم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه داده ایم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاً بدان اقرار نمودیم  "

بهبودی در معتادان گمنام به معنای آن است که بیاموزیم چگونه زندگی کنیم ،به کار گرفتن اصول روحانی قدم های نه گانه پیشین فبرای ما نوعی زیستن را که در آن با خودمان و دیگران در صلح و هماهنگی زندگی می کنیم ، ممکن ساخته است . ارزیاب یخودمان ، مواجهه با نواقصی که در اخلاق خود یافته ایم و قبول مسئولیت خطاهای مان ، تماماًاجزای حساس زندگی به طریق روحانی می باشند . ما با انجام قدم دهم ، هر روز از عواطف و وضعیت روانی و روحانی خود آگاهی پیدا می کنیم . هر چه بیشتر در انجام ان قدم پیشرفت می کنیم در می یابیم که دیدگاه ما نسبت به مسائل ، نه تنها تغییر یافته ،بلکه به مراتب سنجیده تر و عمیق تر شده است .

برخی از ما قدم چهارم را به یاد می آوریم و از خود می پرسیم که پس از انجام دهیم ؟ احتمال دارد فکر کنیم تمام اشتباهات گذشته خود را طی انجام قدم های قبلی تصحیح کرده ایم و از آن جا که قصد نداریم آن اشتباهات را بار دیگر تکرار کنیم ،پس جه لزومی دارد که این چنین با جدیت خودمان را مورد سنجش قرار دهیم ؟ قدم دهم به نظر اغلب ما وظیفه ی خسته کننده و تمرین مشقت باری است که می توان به طور کلی آن را نادیده گرفت ، لیکن ما باید به رشد خود ادامه دهیم و کار قدم دهم دقیقاًکمک به ما برای تداوم همین امر می باشد . ما با آن طور پی در پی به قدم های قبلی باز خواهیم گشت ولی قدم دهم به نوع متفاوتی به روحانیت ما کمک خواهد کرد : از طریق ایجاد آگاهی از این که در زندگی امروز ماچه می گذرد .

تاکید می کنیم : برای ما بسیار  اهمیت دارد که با افکار،روحیه ،احساسات و رفتار خود به طور آگاهانه در تماس باشیم . هر روز در زندگی ما صحنه های جدیدی به وجود می آیند که بازیابی ما مستقیماًوابسته به تمایل ما در رویارویی با این صحنه ها و مسائل می باشند . تجربه به ما نشان داده است که بعضی ا زاعضا ء حتی پس از مدت های طویل پاکی ،دوباره ری لپس می کنند و دلیل این گونه عودها معمولاًآن است که این افراد در باز یابی خود مسامحه گر و تنبل می شوند ف اجازه می دهند رنجش های شان بیشتر و انباشته تر گردد و در ضمن از زیر بار اقرار به خطاهای خودشان شانه خالی می کنند . به تدریج آن رنجش های کوجک ، دروغ گوئی های کوجک و کینه هایی که به حق بوده اند مبدل به نارضایتی های عمیق ، خود فریبی های جدی و رنجش های بسیار جدی تر می گردند . ما توانایی ـن را نداریم که اجازه دهیم این گونه تهدیدات سد راه باز یابی مان شوند ، پس می بایست با این گونه موقعیت ها به محض آن که پیش آمدند روبرو بشویم . در قدم دهم تمام اصول و اعمالی را که در قدم های قبلی فراگرفته ایم بطور کامل و مداوم به کار می گیریم . روز خود را با تجدید تصمیم خود ، در مورد زندگی بنا به اراده و مشیت نیروی برترمان شروع می کنیم و این تکرار میثاق باعث خواهد شد که در طی روز ، مسائل روحانی در صدر افکارمان جای داشته باشند . همه ما مرتکب اشتباهاتی خواهیم شد که دیگر برای مان کاملاً شناخته شده هستند . اکنون دیگر قادریم تقریباً هر خطایی را که از ما سر می زند از طریق نواقص شخصیتی قدم ششم شناسایی کنیم سپس با فروتنی ،از خداوند به گونه ای که او را درک می کنیم استدعا می کنیم که نواقص اخلاقی ما را برطرف کند . این درخواست ما امروز همان اهمیتی رادارد که در قدم هفتم داشت !

 

در قدم دهم این گونه اقدامات را به شکل مرتب انجام می دهیم ،هر روز از خوذ ترازنامه تهیه می کنیم به این که در چه موقعیتهای از استاندارد روحانی که مورد نظرمان می باشد خارج شده وعدول کرده ایم و برای زندگی که محور روحانی دارد تجدید قوا می نماییم ، مثلاً : اگر متوجه شویم که گرایش یافته ایم تا بطور افراطی ، اجباری و بدون عاقبت بینی رفتار کنیم ، وقت آن است که روی اصول روحانی تمرکز کنیم و بر طبق این موازین سریعاً اقدام نموده ، و در بازیابی خود پیش برویم .

با این که عادات دادن خود به انجام مرتب این قدم در ابتدا احتمالاً مشکل خواهد بود ، ولی باید پشتکار داشته باشیم . در شروع کار می توان در طی روز ، زمان معینی را برای تمرکز روی خود و بررسی خویش انتخاب نموده ، ولی هدف نهایی ما آن خواهد بود که به تدریج به مرحله ای برسیم که بتوانیم در طول روز خودمان را زیر ذره بین بگذاریم . ما باید برای انجام این قدم در خود ایجاد انضباط کنیم و اگر این انضباط لازم را مدتی رعایت کنیم ، قدم دهم همچون نفس کشیدن جزیی از طبیعت مان خواهد شد .

منظور آن نیست که باید به خودمان سخت بگیریم و با سماجت در پی یافتن انگیزه ها و مشکلاتی باشیم که در واقع شاید وجود خارجی هم نداشته باشند ، بلکه فقط لازم است به ندای وجدان خود گوش فرا دهیم و متوجه باشیم که او به ما چه می گوید . زمانی که احساس می کنیم کسی از درون به ما غر می زند و انگار گوشه ای از کار اشکال دارد ، باید بدان توجه کنیم . اگر می بینیم احساس کناه و عصبانیت مدتی است کهما را در گیر کرده ، می توانیم با آ ن مقابله کنیم . از این پس وقتی مسئله ای آزارمان می دهد آن را درک کنیم و اگر هم فوراًمتوحه نشویم ؛ معمولاًچندان طول نخواهد کشید . به محض آنکه درک می کنیم ناراحت شده ایم پیگیری و دقت می کنیم تا عامل این ناراحتی را پیدا کنیم و هر چه سریع تر در مورد آن کاری انجام دهیم .

ما بااینکه سعی می کنیم این حالت آگاهی درونی رادر طول روز حفظ کنیم ولی حالت دیگری که به ما کمک میکند آن است که در انتها ی هر روز بنشینیم و خیلی آرام به این بیندیشیم که در طی آن روز چه اتفاقاتی پیش آمد و ما چه عکس العمل هایی در مقابل آن ها نشان داده ایم .

گاهی راهنمایمان پیشنهاد خواهد کرد که قدم دهم خود را بنویسم . ما می توانیم از اطلاعاتی که در یکی از بروشورهای جلسات معتادان گمنام  بنام زندگی بر طبق برنامه به ما داده شده استفاده کنیم .

در این قدم ما از خودمان همان گونه پرسش هایی را می کنیم که در قدم چهارم کردیم : تنها تفاوت آن است که در اینجا تأکید ما بر روی امروز می باشد . ما به رفتار کنونی خود می پرسیم که

       یا برابر با ارزش های مان زندگی می کنیم؟

آیا من امروز صداقت دارم ، آیا من احترام و عزت نفس خود را در روابطم با دیگران مورد ملاحظه قرار داده ام ؟آیا من در حال رشد کردن هستم یا در حال پس گرایی به الگوهای رفتاری سابق خود هستم ؟ تمرکز ما روی تصویر کلی و غیر منطقی آن روز بخصوص است .

برای ارزیابی یک روز زندگی خود و یا حتی تمام رئزهای زندگی مان لازم است از فروتنی که در فدم های سابق یافته ایم مدد بجوئیم . ما مسائل بسیاری را جع به خودمان فراگرفته ایم : در گذشته چگونه با زندگی روبرو می شدیم ؟ اکنون چگونه می خواهیم با زندگی روبرو شویم ؟ واقعیت آن است که اقرار فروتنانه ی و بررسی منصفانه ی نقشی که در زندگی خودمان ایفا ء کرده ایم ، محتاج به بهره گیری از بینشی والا و خود آگاهی پیش رفته است .

احتمالاً برای درک مطلب که کجا در اشتباه بوده ایم اشکال پیدا می کنیم ، چرا که اغلب عادت کرده ایم حق را با خودمان بدانیم .مثلاًدر مقطعی از بازیابی مان به جلسه ی اداری گروه خود می رویم و قویاً اعتقاد داریم که می دانیم گروه چکار باید بکند ، تمام جوانب امر را سنجیده ایم و با تأکید بسیار ، عقاید خود را در جلسه ابراز می داریم . ما آنقدر از صحت عقاید خود مطمئن می شویم که دیگر خودپسندی و غرور را در خود نمی بینیم . چنان کور می شمیم که نمی بینیم چگونه با احترام نگذاشتن به عقاید دیگران به اندازه خودمان به ان ها آزار می رسانیم .

اغلب اوقات رفتار ما به گونه ای است که با ارزش های مان در تضاد است . با این همه انتظار داریم که بقیه بر طبق استاندارد ما زندگی کنند ، مثلاً اگر بشنویم که بقیه در حال غیبت کردن از شخصی هستند دلخور می شویم و خود را کنار می کشیم . بعد از این جریان بزای مدتی نوعی احساس صالح تر ومنزه تر بودن از دیگران به ما دست می دهد تا آن که چندی بعد متوجه می شویم خودمان هم دقیقاً مشغول همان نوع غیبت کردن شده ایم . موقعیت های دیگری پیش می آید که احتمال دارد طی آنها به شدت از دیگران انبقاد کنیم ، مثلاًاز مردم انتظارات زیادی داشته باشیم ف اما وقتی مسئله به خودمان می رسد انواع عذر و بهانه ها را برای توجیه این مسئله که چرا آن استانداردها در مورد خودمان لازم نیست می آوریم . اگر احساس کنیم که در جریان این قبیل دوگانگی ها و تردیدهای اخلاقی قرار گرفته ایم ، می توانیم از اصول قدم دهم که باعث ایجاد وضوح در زندگی مان می شود استفاده کنیم .

مواقعی در زندگی ما پیش خواهد آمد که متوجه می شویم در موقعیتی قرار گرفته ایم که ظاهراً با ارزش ها و باورهای شخصی ما مغایرت دارند . به عنوان مثال ، اگر اخیراًدر شرکتی استخدام شده ایم ، ناگهان متوجه می شویم که کارفرمای مان انتظار دارد در ارتباط با کسب او فعالیت هایی کنیم که به نظر ما مبهم و سئوال برانگیز می رسند . البته در چنین موقعیت هایی منطقی است که ما احساس سر درگمی کنیم . تصمیم گیری در این گونه شرایط برای اغلب ما مشکل خواهد بود . در ابتدا طبیعی است که وسوسه تصمیمی ضربتی اتخاذ کنیم ، یا اینکه انتظار داشته باشیم راهنمای مان یک راه حل آسان برای مان حاضر داشته باشد ،لیکن ما دریافته ایم که هیچ کس نمی تواند مسئله ی ما را برای مان حل کند . این درست است که راهنمای مان می تواند ما را تحلیل کلی اوضاع راهنمایی کند ولی در نهایت این خود ما هستیم که باید با بکار گرفتن اصول برنامه ، تصمیم خودمان را بگیریم ، وباز خود ما هستیم که باید با وجدان مان زندگی کنیم . اگر بخواهیم وجدانی آسوده داشته باشیم باید در این مورد که از لحاظ اخلاقی چه چیزهایی برای ما قابل قبول هستند وچه چیزهایی قابل قبول نیستند تصمیم خود را بگیریم . تشخیص این که ما چه زمان در اشتباه هستیم ، کار آسانی نیست ، علی الخصوص در مواقعی که خودمان هم در وسط یک درگیری قرار گرفته ایم . معمولاً به اعصاب خودمان هم فشار زیادی وارد شده و احساسات مان اوج گرفته ، قادر نخواهیم بود نگاه صادقانه ای به خودمان بیاندازیم . در چنین شرایطی ما فقط خواسته ها و احتیاجات مقطعی و فوری خود را می بینیم . راهنمای مان احتمالاً به ما پیشنهاد خواهد کرد که یک ترازنامه ی شخصی از آن قسمت بخصوص زندگی مان تهیه کنیم تا در نتیجه ی آن بتوانیم نقشی را که خودمان در آن قسمت داشتیم پیدا کنیم . اگر دوستان انجمن نتوجه شوند که ما بر مبنای یک نقص شخصیتی رفتار می کنیم ف احتمالاً ان ها هم پیشنهاد خواهند کرد با راهنمای مان صحبت کنیم .

روشن بینی در مورد آن چه که راهنما و دوستان  جلسات معتادان گمنام  به ما پیشنهاد می کنند ، گوش دادن به آن چه که وجدان مان به میگوید و صرف مدتی وقت با خداوند خودمان در آرامش همه و همه باعث خواهد شد که دیدگاه و برداشت ما روشن تر وگسترده تر شود .

هر زمان که آگاه شدیم در اشتباه بوده ایم تفاوتی نمی کند پنج دقیقه ف پنج ساعت یا پنج روز بعد از ماجرا ، باید به محض این که ممکن شد به خطای خودمان اقرار کنیم و هر زیانی را که زده ایم ، تصحیح جبران کنیم . در این جا دقیقاً مانند قدم نهم متوجه می شویم که سلسله مراحل اقرار به خطاها و عوض کردن نوع رفتارمان ، آزادی عجیبی برای ما به ارمغان خواهد آورد .

ما باید به همن اندازه که در زمان جبران خسارت در قدم نهم محتاط بودیم ، در این جا نیز وقتی به جبران مسائل جاری خود می پردازیم ، احتیاط کنیم . برای مثال اگر متوجه شویم که در یکی از جلسات انجمن با سکوت کردن و قضاوت ذهنی در مورد مشارکت یک عضو دیگر ف مرتکب عمل اشتباهی شده ایم ، مسلماً لازم نیست به آن شخص رجوع کنیم و به او بگوئیم که درباره اش چه فکری می کردیم . در عوض می توانیم سعی کنیم که از این پس بیشتر ، پذیرا و متحمل دیگران شویم .

باید بخاطر بسپاریم که قدم دهم ، جد و جهدی یک طرفه و تمرینی برای اعلام این که ما خطا کردهایم نیست . ما باید در مقابل هر گونه تمایل در مورد انجام افراطی این قدم مقاومت کنیم و دایماً در پی یافتن نواقص در شخصیت خودمان نباشیم هدف از انجام قدم دهم آن است که تمایل داشته باشیم به افکار و رفتار و معیارهای خودمان توجه کنیم . ما باید درک کنیم که در اغلب اوقات انگیزه های ما خوب هستند و کارهای درستی می کنیم . نواقص شخصیتی بدان گونه نیستند که یکی از آن ها دیگری را حذف کند و مسلماًما هر روز ف هم نکات مثبت و هم نکات منفی شخصیتی از خود بروز داده ایم .

مادر کارکرد روی این قدم هدف هایی می یابیم که اغلب شان در راستای بازیابی هستند . هنگامی که می بینیم در یک قسمت بخصوص از زندگی مان از پیش روی هراس بخود راه داده ایم ، می توانیم تصمیم بگیریم که در عوض ف چند جهش کرده و حتی اگر لازم باشد برای این کار دل به دریا بزنیم  . ما از نیروی برترمان جرأت می گیریم . وقتی می بینیم که خود خواه بوده ایم ، در عوض سعی می کنیم در آینده از خود سخاوت بیشتری نشان دهیم . زمانی که متوجه می شویم امروز در موردی کوتاهی کرده یا ازمعیار خودمان عقب افتاه ایم ف دیگر لازم نیست از خوف عدم موفقیت و بیم از آینده اعصاب مان در هم می ریزد ، در عوض می توانیم از این که خودشناسی پیدا کرده ایم شکرگزار باشیم و احساس امید کنیم .

ما می دانیم که به کار گرفتن برنامه ی بازیابی در رابطه با کوتاهی ها و نواقصمان عوض خواهیم شد و رشد خواهیم کرد.

در نتیجه کارکرد روی قدم دهم موفق خواهیم شد خود را به طور واقع بینانه تری ببینیم . بسیاری از ما ، برای دیگران ، از آزادی و رهایی خود از قید انتظارات غیر واقعی ، که در نتیجه ی اقرار به خطاهایشان بدست آورده اند سخن می گویند . سابقاً احساسات ما همچون پاندول ساعت دائماً از یک نهایت به نهایت دیگر تغییر پیدا می کرد . یا حال مان از همه بهتر بود یا احساس بی ارزش می کردیم . اما اکنون تعادلی پیدا کرده ایم که باعث می شود برای خود ارزش بیشتری قایل شویم . ما مدتهاست نکات مثبت خود را نادیده گرفته ایم ، اما انجام قدم دهم ما را دوباره متوجه ی ارزشمندی خودمان می کند و امیدواری مان نسبت به زتدگی امروز و آینده مان به نهایت افزایش می یابد . اکنون ما خود را همان گونه که واقعاً هستیم می بینیم . صفات خوب خود را همراه با نواقصی که دارا هستیم پذیرا می شویم و می دانیم که با کمک یک نیروی برتر ، تغییر یافتن برای ما امکان پذیر است . ما در حال تبدیل شدن به انسانی که می بایست باشیم : انسانی با مشخصات کامل یک انسان .

تمام ما به محبت و ابراز توجه ی دیگران احتیاج داریم ، ولی این بدان معنی نیست که برای آنجه که تنها در درون خودمان خواهد یافت خواهد شد به دیگران وابسته شویم . ما میتوانیم به انتظارات غیر منطقی که از دیگران داریم خاتمه دهیم و در عوض شروع کنیم به آن که در روابط مان بیشتر از خودمان مایه بگذاریم . روابط خصوصی ما ، دوستی های مان و برخوردهای مان با اعضای خانواده ، همکاران و حتی آشنایان مان دست خوش تغییراتی عمیق شده اند . اکنون ما آزادی پیدا کرده ایم که از هم نشینی با دیگران لذت ببریم ، چرا که دیگر دائماً فکرمان فقط به خودمان مشغول نیست . بالاخره درمی یابیم که تمام ترفندهایی که برای دور نگاه داشتن مردم از خودمان اختراع کرده ایم غیر ضروری هستند و نه تنها لازم نبوده اند بلکه خود آن ها اغلب زیر بنای اصلی درد و رنجی هستند که در روابط مان متحمل می شویم .

سالم تر شدن روابط ما خود دلیلی دیگر بر آن است که کیفیت ژندگی ما به نوع قابل توجهی بهتر شده است . این گونه تغییرات با این که ظاهراً به چشم نمی آیند و نا محسوس هستند ، ولی معرف تغییرات عمیقی هستند که در درون ما به وقوع پیوسته است . دیدگاه ما نسبت به زندگی کاملاً تغییر یافته است . در مقایسه با ارزشهای روحانی که امروز برای ما عزیز هستند دیگر مسائلی مثل شیک به نظر آمدن یا سرمایه اندوزی کم اهمیت شده اند . با تن در دادن به آن ارزیابی شخصی که قدم دهم از ما می طلبد ، دریافته ایم آن ارزشی که برای بازیابی و رابطه مان با خداوند خودمان قائل هستیم برای ما از هر چیز دیگر فراتر است .

هر چه اغتشاش درونی مان ، که روش زندگیمان بود کاهش می یابد ، دوران آرامش حقیقی که پیدا کرده ایم طویل تر می شود . در چنین زمانهایی ما تجربه ای بسیار قوی از حضور خداوند در زندگیمان پیدا می کنیم . ما به گونه ای ملموس از وجود او در کنارمان آگاه می شویم و آمادگی پیدا می کنیم تا راههایی بجوئیم که از آن طریق بتوانیم تماس خود را با خداوند بیشتر و به نوعی عمیقتر کنیم . از آنجا که خواستار راهنمایی خداوند هستیم و جویای معنی برای زندگی خودمان می باشیم به قدم یازدهم می رویم .

قدم یازدهم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما از راه دعا و مراقبه جویای بهترنمودن رابطه آگاهانه خود با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم شدیم و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از اراده او برای خودمان و قدرتی که آن را به انجام رسانیم "


در طی دوران بازیابی ، مهمترین چیزی که ما در نتیجه کارکردن روی قدمها به دست می آوریم آن است که موفق می شویم با خداوند خودمان ایجاد رابطه کنیم . نتیجه کوششهای اولیه ما تصمیمی بود که در قدم سوم موفق به گرفتن آن شدیم و پس از آن به انجام بقیه قدمهایی پرداختیم که هدف از طرح هر کدام آنها از میان برداشتن موانعی است که بین ما و خداوند مان بوجود آمده اند . در نتیجه ، اکنون قادر شده ایم به طور مستقیم از محبت و راهنمائی نیروی برترمان در زندگی برخوردار گردیم .

در مورد اغلب ما چگونگی و کاراکتر مخصوص بیماری مان و کارهایی که در طی دوران اعتیاد فعالمان انجام داده ایم به گونه ای بوده که ما را از نیروی برترمان جدا کرده است . به دلیل خود مشغولی افراطی ، برای بیشتر ما حتی باور این که چیزی یا نیروی برتر از خودمان ممکن است وجود داشته باشد مشکل بود چه رسد به اینکه با چنین نیرویی یک رابطه آگاهانه برقرار کنیم . وقتی به زندگی خود نگاه می کردیم د ر آن هدفی نمی دیدیم و بودنمان برای بی معنی شده بود . هیچ نیز نمی توانست شروع به پر کردن خلائی که احساس می کردیم بکند و به نظر می رسید که ما اصلاً هیچ وجه وجه مشترکی با دیگران نداشتیم . ما احساس می کردیم که در جهان تنها هستیم و باورمان می شد که به غیر از آنچه به دید محدودمان می رسید چیزی وجود نداشت .

با این همه وقتی شروع به بازیابی می کنیم متوجه می شویم که اشتغال فکری ما نسبت به خودمان کاهش یافته و آگاهی مان از حضور یک نیروی برتر گسترش می یابد . ما شروع به درک این مسئله کرده ایم که تنها نیستیم و هرگز هم نبوده ایم . با کارکردن روی قدمهای قبلی ، تا همین مقطعی که رسیده ایم موفق شده ایم رابطه ای ناآگاهانه با خداوند خودمان پیدا کنیم و بدینوسیله جدایی و انزوای مان پایان یافته است . در قدم یازدهم ، اکنون به دنبال آن هستیم که رابطه آگاهانه خود را خداوند خودمان از طریق دعا و مراقبه بهتر نمائیم .

اغلب ما با درک مفهوم دعا کردن برای قدرت در قدم یازدهم اشکال داشتیم چرا که در یک نگاه سطحی به نظر می رسد این مسأله با اساسی ترین مفهوم برنامه ی ما ، یعنی اقرار به عاجز بودن مغایر می باشد ، اما اگر نگاه دیگری به قدم اول بیندازیم و دقیق شویم خواهیم دید که میگوید ما در مقابل اعتیاد مان عاجز بودیم نه آن که به ما قدرت داده نخواهد شد تا اراده ی خداوند خودمان را به اجرا در آوریم . در قدم اول در یک وضعیت عجز شروع کردیم ، ما در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم و در نتیجه قادر نبودیم هیچ اراده ای مگر اراده ای خودمان را به اجرا در آوریم . این بدان معنی نیست که ما در قدم یازدهم در مقابل اعتیادمان قدرت پیدا خواهیم کرد ، بلکه در قدم یازدهم برای نوع مخصوصی از قدرت دعا می کنیم : قدرت به انجام رساندن اراده ی خداوند .

ما دیگر از رشد روحانی خود غافل نمی شویم چرا که متوجه شده ایم پیمودن این مسیر برای استقرار آرامشی که پیدا کرده ایم ضروریست . احتمالاً در ابتدای بازیابی خود این قدم را به آن دلیل انجام دادیم که رنج می کشیدیم و می ترسیدیم اگر به آن توجه نکنیم دوباره ری لپس ( مصرف مجدد ) کنیم ، اما این روز ها دیگر انگیزه ی درد و ترس چندان در ما قوی نیست ، بلکه محرک اصلی ما ، آن علاقه ای است که نسبت به بازیابی خود پیدا کرده ایم .

همین تمایلی که نسبت به بازیابی پیدا کرده ایم نشان می دهد که تسلیم ما کامل تر شده است و به مرحله ای رسیده ایم که بطور جدی باور می کنیم اراده و مشیت یک نیروی برتر از خودمان برای ما از آن چه خودمان در باره چگونگی زندگی مان اراده می کنیم بهتر است .

اکنون این مسئله بصورت طبیعت ثانوی ما در آمده که بجای دست کاری اوضاع و سعی در حل مسایل به شکل دلخواه خودمان ، از خود بپرسیم که اراده نیروی برترمان در آن مورد خاص برای ما چه می باشد . ما دیگر به مشیت خداوند به شکل چیزی که باید زیر بار آن طاقت بیاوریم نگاه نمی کنیم . برعکس ، بطور آگاهانه کوشش می کنیم تا اراده خودمان را با اراده نیروی برترمان منطبق کنیم و باورمان می شود که با یکی کردن اراده خودمان و او ، خوشحالی و آرامش بیشتری خواهیم داشت . معنای تسلیم این می باشد : از اعماق باور داشتن آن که به عنوان یک انسان ما جایزالخطا هستیم و همچنین از ته قلب ، مصمم بودن به این که به نیروی برتر از خودمان اتکاء کنیم .

با این همه ما می دانیم که تنها با تسلیم شدن بهبودی پیدا نمی کنیم بلکه با اقداماتی که به انجام می رسانیم بنای بازیابی خود را روی زمینه تسلیم پایه گذاری می کنیم ،عیناً کاری که در قدم های قبلی هم انجام داده ایم ، در قدم دهم ما شروع به تمرین انضباطی که لازمه ی زندگی روزمره به نحوه روحانی است ، کردیم . در قدم یازدهم به کاربرد این اصل از طریق اعمال سماجت و پشتکار داشتن در کوشش های روزمره مان ، ادامه می دهیم و تصمیم می گیریم که دعا و مراقبه مثل ، خوردن و خوابیدن ، جزیی لاینفک از زندگیمان بگردند . بعد از این تصمیم گیری ما نظمی را که لازمه ی انجام موفقیت آمیز این تصمیم می باشد از خود نشان میدهیم .

ما برای انجام این قدم باید شجاعتی را که در قدم های قبلی کسب کرده ایم زیادتر کنیم . با این که جرأتی که در تهیه ی ترازنامه و ارزیابی شخصی از خودشان دادیم ، فراسوی تمام تجربیات قبلی مان بود ف اما اکنون احتیاج به شجاعتی از نوع کاملاً متفاوت.  ما جسارتی لازم داریم که ما را قادر سازد تا حتی وقتی که از نتایج آن وحشت داریم باز هم به زندگی خود به روال اصول روحانی ادامه بدهیم . بدون توجه به ترسی که داریم آن چه را که لازم است به انجام می رسانیم و از منبع لایزال شجاعتی که نزدیکی با نیروی برترمان در ما ایجاد نموده ، مدد می گیریم .

بااین همه ذکر و بحثی که در مورد خداوند می کنیم احتمال دارد بعضی از ما دچار احساس ناخوشایندی بشوند و با خود بگویند : این برنامه که قرار بود راجع به بهبودی از اعتیاد باشد در این مرحله دارد واقعیت مذهبی بودن خودش را که ما از اول حدس زده بودیم به طور جدی نشان می دهد . شاید اینجا بعضی از ما حتی فکر کنند که این به بعد راهنمای مان به ما خواهد گفت باید به نوع خصوصی دعا ومراقبه نمائیم .

 قبل از این که در این افکار زیاده روی کنیم به یادآوری یک مسأله  اساسی در رابطه با اصول بهبودی در معتادان گمنام ضروری می باشد : آزادی مطلق و غیر مشروط در باور و انتخاب هر نیروی برتری و البته مجاز بودن به بر قراری تماس با نیروی برتر مان به هر نوعی که با عقاید شخصی مان مطابق باشد . با این که ما اغیب ما از یک مذهب سنتی پیروی می کنیم ، اما به ندرت در جلسات مان از عقاید مخصوص مذهبی ذکری به میان آورده می شود . اعضاء ما حق دارند درک شان را از مسایل روحانی ، خودشان کسب نمایند و ما برای حق انتخاب این افراد احترام قایل می شویم .

در جلسات ما باید از هر مطلب و بحثی که احتمال دارد پیام روحانی ما را درباره ی از بیماری اعتیاد تضعیف نماید دوری کنیم .

در جو آرامش و تشویق آمیز جلسات ، اغلب ما متوجه می شویم که کنار گذاردن عقاید از پیش شکل گرفته مان راجع به اینکه نوع درست دعا کردن یا مراقبه چه می باشد ، کار آسانی است . البته اینکه راه خودمان را پیدا کنیم هم مسأله دیگری است . امکان دارد یک اطلاعات ابتدایی راجع به آن که دعا و مراقبه تفکر ، چه می باشند داشته باشیم و بدانیم که دعا به زمانی می گوئیم که با یک نیروی برتر صحبت می کنیم و مراقبه زمانی است که باید به پاسخ یک نیروی برتر گوش فرا دهیم . اما اغلب ما احتمالاً از طرق مختلفی که برای این منظور وجود دارند آگاهی نداریم . دنبال این راههای مختلف رفتن و بعد هم آزمایش آنها دردسر دارد و مستلزم وقت زیادی می باشد .

راه صحیح برای هر یک از ما تنها از طریق روشن بینی و اقدام به عمل نمودن ، مشخص خواهد شد . بعضی از ما قبل از اینکه به انتخاب مورد نظر خود برسند از انواع تمرینات مراقبه استفاده نمودند تا بالاخره یکی را که بیشتر با طبیعت شان سازگاری داشت انتخاب نمودند . اگر ما راههای مختلف دعا ومراقبه را امتحان کردیم و همه ی آنها به نظرمان عجیب آمد یکی از آنها را انتخاب می کنیم و به طور مرتب ادامه می دهیم تا اینکه بالاخره برایمان عادت شده و حالت غیر طبیعی خود را از دست دهد . بسیاری از ما دست چینی از روش های موجود را برمی گزینند ، از انواع منابع استفاده می کنند و آنهایی را که بیشترین آرامش ، ارتباط و تنویر را برایشان ایجاد می کند مورد استفاده قرار می دهند .

ما در مسیر روحانی قرار گرفته ایم که منتهی به درک و شناخت بهتر نیروی برترمان خواهد شد . از زبان بسیاری از دوستان مان راجع به شعف عظیمی که در طی این راه داشته اند مطالب زیادی شنیده ایم . مطمئناً ما می توانیم کمک بیشتری از اعضاء انجمن یا حتی افرادی خارج از جلسات که به این گونه مسایل پرداخته اند دریافت کنیم . دنبال این گونه افراد رفتن و از آنان راهنمایی خواستن به ما کمک خواهد کرد تا جواب های خودمان را پیدا کنیم ، اما توجه و گوش دادن به تجربیات دیگران در اینگونه موارد ما را از این که دنبال تجربه شخصی خودمان باشیم معاف نخواهد نمود . امکان دارد دیگران فقط بتوانند به ما نشان دهند که از کدام راه رفته اند و راجع به شعف و تغییرات عظیمی که باعث گسترش دیدگاه شان شده با ما صحبت کنند ، با این همه اغلب ما متوجه می شویم که مسیر روحانی ما جاده ای است کاملاً خصوصی با پیچ و خم های مخصوص به خودش و به همین دلیل باید چگونگی سفر ( سلوک ) خود را با راهی که مخصوص خودمان است مطابقت دهیم . تمام این تجربیات را که روی هم می گذاریم ، می بینیم حقیقت روحانی برای ما در لحظاتی که با نیروی برتر مان مرتبط بوده ایم میسر گشته است . تجربه ای که دیگران داشته و برای ما بازگو می کنند ، فقط تجربه می باشد و جواب نهایی اسرار زندگی نیست .

برداشت ما از نیروی برتر ، با دعا و مراقبه ای که به انجام می رسانیم تغییر می یابد . ما متوجه می شویم که اگر بخواهیم از نیروی برتر مان درک و برداشت ثابتی داشته باشیم در واقع مثل آن است که او را در قالب سنگی و جامد در ذهن خودمان قرار داده باشیم . به عنوان شاهدی بر این ادعا : اگر به خاطر بیاوریم بارها در زندگی ما اتفاق افتاده که انسانهای دیگری را در زندگی مان بدون تعمق به مقام و رتبه بالایی ارتقا دادیم و چهار چوب ذهنی بسیار والایی از آنان برای خودمان درست کردیم و بعد دیگر جرأت نکردیم که به آنها نزدیک شویم و آنان را برای همیشه همان بالاها گذاشتیم . با این عمل ما دیگر موقعیت این را که بتوانیم به آنها نزدیک شویم و رابطه ای بی تکلف و صمیمی با ایشان برقرار کنیم از دست دادیم . به همین دلایل اگر در ذهن مان از نیروی برترمان تصویر ثابتی بسازیم و او را در این قالب فکری خود محدود کنیم ، فرصت های بی شماری رااز دست خواهیم داد . به محض آن که تعریف مطلق و از پیش مطرح شده ای برای نیروی برترمان پیداکنیم ،تمامی رشد روحانی ما متوقف خواهد شد . روشن بینی عاملی بسیار ضروری برای انجام قدم یازدهم می باشد ولی در نهایت عامل حیاتی این قدم آن است که بطور فعالانه خواستار درک اراده ی خداوند برای خودمان و قدرت به انجام رساندن اراده ی او بشویم . وقتی به دعا روی می آوریم مسأله اصلی مورد نظرمان آن است که بفهمیم اراده ی خداوند برای زندگی مان چیست . حال تفاوتی نمی کند که دعای ما از فرط استیصال با اشک وناله همراه باشد یا اینکه خیلی آرام از خداوند استدعا کنیم راهنمایی مان کند . ما اطمینان پیدا کرده ایم که اگر به طور مرتب از خداوند استدعا کنیم تا آشکار نماید که اراده اش در مورد ما به چه تعلق گرفته به ما پاداش داده خواهدشد .

باید به یاد بیاوریم که قدم یازدهم از ما می خواهد دعا کنیم ؛ فقط برای آگاهی از اراده ی خداوند و نیز این که به ما قدرت عطا شود تا بتوانیم اراده او را به انجام برسانیم . همان گونه که ذهن مان را باز کردیم و از محدود کردن برداشت مان از نیروی برترمان احتزاز جسته ایم ، به همان صورت باید از این که در ذهن مان حد ومرزی برای آن چه فکر می کنیم اراده ی خداوند برای ما خواهد بود قایل شویم نیز احتراز جوئیم . با این که در بسیاری از موارد وسوسه می شویم که در دعای مان از خدا بخواهیم نتیجه بخصوصی به درخواست مان بدهد ولی اگر طالب تجربه کردن پاداش های قدم یازدهم هستیم باید از دیکته کردن نتایج مورد نظرمان به خداوند خودداری کنیم . دعا نمودن برای اینکه خداوند برای مشکل بخصوصی مقرر نماید ، دعا نیست . برای مثال در مقطع بخصوصی از زندگی مان ممکن ایت احساس کنیم خوشحال نیستیم و هر چه بیندیشیم به فکرمان نرسد که دلیل این گرفتگی چه می باشد . بعد از گذراندن چند دقیقه ای در دعا ، ناگهان به فکرمان می رسد که تمام مشکلاتمان از یکنواختی شغلمان و زیاده طلبی رئیس مان ناشی گردیده است . امکان زیاد دارد که حتی برای خودمان خیلی دلیل و منطق هم پیدا کنیم که آنچه به ذهن مان رسیده از بالا و الهام بوده است . ما افراد معتاد ، وقتی این گونه مسایل به ذهن مان می رسد دو دستی به آنها می چسبیم ، افراطی می شویم و قبل از اینکه فکر کنیم . مثالی که زدیم شاید افراطی به نظر برسد ولی از آن منظوری است : وقتی که ما دعا کنیم فقط برای اطلاع از اراده خدا برای خودمان و قدرت اینکه اراده او را به انجام برسانی قادر خواهیم شد در رویارویی با تمایلات و ضعفی که قبلاً در مقابل هوس های زود گذر و یا افکار خرافاتی که داشتیم مقاومت نماییم و در نتیجه زندگی مان دائما ًصرف درگیری با نتایج منفی این گونه افکار نخواهد گشت . معمولاً اراده نیروی برترمان به نحوی ناگهانی و همراه با نور خیره کننده یا رعد وبرق به اطلاع ما نمی رسد بلکه به تدریج از بیداری که در نتیجه ی دعا ومراقبه مداوم بدست می آوریم حاصل خواهد شد .

انجام قدم یازدهم مستلزم داشتن انظباط روزانه برای دعا ومراقبه می باشد . این انضباط به گونه ی هم زمان ، باعث می گردد نسبت به ادامه ی زندگی خود به این روال جدید ، تقویت رابطه ی خود با نیروی برتر و بطور کلی بازیابی متعهد شویم . از طریق تمرین و پیگیری روزانه به تدریج موفق می شویم نگاهی اجمالی به آزادی نامحدودی که در نتیجه ی محبت خداوند شامل ما خواهد گردید بیندازیم . تجربه به ما نشان داده که پشتکار و انضباط در دعا و مراقبه همچنین باعث خواهد گردید که قویا ًمعتقد بشویم برخوردای از خوشحالی و آرامش روحی حق ماست .

ما می بینیم بدون توجه به موفقیت یا عدم موفقیت مادی ، قادریم راضی باشیم . ما می توانیم پولدار یا بی پول ، با همسر یا بی همسر ، مردم ما را قبول داشته باشند یا نداشته باشند ، احساس خوشحالی و پر باری بنماییم . ما شروع به دیدن این مسئله کرده ایم که اراده خداوند برای ما آن است که قادر بشویم با شرافت و در احترام زندگی کنیم ، خودمان و بقیه را دوست داشته باشیم ، بخندیم و بتوانیم از محیط مان لذت برده ، زیبایی و خوبی های آن را ببینیم . بالاترین آرزوهای ما رویاهای مان بوقوع می پیوندد و دیگر هدایای پر بهای زندگی نه تنها از دسترس ما خارج نیست بلکه در واقع چکیده و واقعیت ملموس اراده خداوند برای ما می باشند . با روحیه ای که قدر شناسی و سپاس در ما ایجاد کرده حتی از مرز فقط دریافت قدرت برای انجام مشیت خداوند فراتر می رویم و شروع می کنیم تا راه هایی برای خدمت کردن پیدا کنیم ، خدماتی که انجام دادن ان ها باعث خواهد شد زندگی یک معتاد دیگر عوض شود ،  که پیام بهبودی را برسانیم . بیداری روحانی ما باعث شده تا در درون مان آرامش روحانی پیدا کنیم ، بلاعوض محبت کنیم و آزادی شخصی پیدا کنیم . از آنجا که به خوبی می دانیم که فقط با مشارکت گذاردن این هدیه ی پر ارزش با دیگران ، قادر خواهیم بود که آن را حفظ کنیم ، به قدم دوازدهم می رویم .

قدم دوازدهم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

" ما با یک بیداری روحانی که در نتیجه ی این قدم ها یافتیم ، سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا درآوریم"

در حقیقت قدم دوازدهم شامل تمامی قدم ها می باشد . ما باید از آن چه که در یازده قدم قبلی آموخته ایم برای رساندن این پیام و نیز کاربرد اصول بازیببی در تمام امورمان ، استفاده کنیم . قدم ها هم به گونه منفرد و همبطور دسته جمعی باعث شده اند که این تغییر خااق العاده که ما آن را بنام بیداری روحانی می شناسیم در ما ایجاد گردد.

بسیاری از ما متحیر شده ایم که این بیداری روحانی چگونه به وقوع می پیوندد ؟ آیا یکباره و ناگهانی است و یا به تدریج در طی مدت طویلی صورت می گیرد ؟ با این که دوستان ما تجربیات کاملاًمتفاوتی در مورد چگونگی به وقوع پیوستن این بیداری روح داشته اند ولی همگی در این مورد اتفاق نظر دارند که این بیداری از کار کردن روی قدم ها حاصل شده است .

بیداری ما پیش رونده بوده و از یک جرقه ی آگاهی در قدم اول شروع گشته است . پیش از آن که ما حقیقت را در مورد اعتیادمان اقرار کنیم ، تاریکی انکار تنها چیزی بود که می شناختیم ، اما وقتی تسلیم شدیم و اقرار کردیم که ما به تنهائی ، قادر نبودیم اعتیادمان را متوقف کنیم یا امیدی برای آینده ی بهتر داشته باشیم ، کور سویی آن تاریکی را شکافت و بیداری روحانی ما از همان جا آغاز گشت .

با آن که تجربه ی بیداری روحانی ، برای هر یک از اعضاء ما متفاوت می باشد ، ولی بعضی از تجربیات آن قدر بین همه ی ما به گونه ای یکسان پیش می آید که فراسوی ملیت و مرز بوده و فراگیر است . فروتن شدن یکی از آن صفاتی است که تقریباً تمام کسانی که بیداری روحانی یافته اند ، تجربه نموده اند . اولین بار وقتی که ما ذهن مان را نسبت به احتمال وجود نیرویی برتر از خودمان باز نمودیم در ما چیزی اتفاق افتار تواضع پیداکردیم برای بعضی از ما این تجربه آنقدر شگفت انگیز بود که وقتی فهمیدیم در تلاش مان برای بهبودی تنها نبودیم حالتی مثل برق گرفتگی برای مان پیش آمد . قدم دوم برای ما به عنوان نخستین روزنه ای بود که از آن شروع به تابش کرد . پیدا شدن آن امید اثری قوی و فوری در روح ناامید ما ایجاد نمود و باعث شد برای ادامه ، دلیلی پیدا کنیم .

اشتیاق ما برای یک زندگی متفاوت ، مشوق ما در این امر شد که موفق به تسلیمی عمیق تر در قدم سوم شویم . ما نه تنها اقرار نمودیم که نمی توانستیم اعتیادمان را کنترل کنیم بلکه یک مرحله جلوتر رفتیم و به این درک رسیدیم که بهتر است اراده و زندگی خود را به نیروی برترمان بسپاریم و باز هم یکی از آن پارادوکس های روحانی به وقوع پیوست . در نتیجه ی این اقرار بالاترین آرامش را یافتیم . در طی انجام قدم سوم شروع به درک این مسئله نمودیم که به منبع فیض نامحدودی به نام نیروی برتر دست یافته ایم که می تواند تمامی آنچه را که برای شفای مان لازم داریم در اختیار ما بگذارد .

از جمله این هدیه ها شجاعتی است که برای انجام قدم چهارم لازم داشتیم . اغلب ما از سلسله مراحل خود شناسی که لازمه ی انجام این قدم است وحشت داشتیم و با اینکه بقیه ی اعضای جلسات معتادان گمنام  با محبت به ما اطمینان می دادند که نوشتن تراز نامه باعث پاداش روحانی خواهد شد ولی ما مدت ها این کار را عقب انداختیم . بالاخره با این که هنوز می ترسیدیم ، اما تجربه ی بقیه ی معتادان در حال بازیابی را باور کردیم و به انجام قدم چهارم پرداختیم . بعد از آن که ترازنامه را تمام کردیم ، رشد روحانی را برای خودمان تجربه نمودیم . روحیه ما به دلیل احترام به نفسی که در وجودمان ایجاد گردیده بود روز به روز قوی تر میشد . ایجاد ارزش های جدید که در قالب دادن به شخصیت جدید ما اثری بسیار مثبت داشتند ، تنها یکی از فوایدی بود که از انجام قدم چهارم عایدمان گردید .

اقرار ما در قدم اول به دلیل درماندگی و استیصال صورت گرفت اما اقراری که در قدم پنجم نمودیم داوطلبانه انجام پذیرفت .

این باز نمودن خصوصی ترین مسائل وجودمان که بدون هیچ کم وکاستی در حضور شخصی دیگر بیان می شدند باعث شد تا ما قدرت این را پیدا کنم که خودمان را باور نموده و به دیگران اعتماد کنیم . محبت بی قید وشرط خداوند و پذیراشدنی که راهنمای مان نسبت به ما از خود نشان داد، ما را قادر نمود که از آن پس آن قدر در مورد خود سخت قضاوت نکنیم . آگاهی که ما در مورد چگونگی دقیق خطاهای مان یافتیم باعث شد تواضع مان قدری بیشتر شود . ما شروع به درک این مسئله نمودیم که فروتنی با دوست داشتن خود تفاوت بسیاری دارد و این احساساتی متفاوت با یکدیگر هستند که نمی توانند بطور هم زمان در ما بروز کنند .

با آگاهی از چگونگی دقیق خطاهای مان ، نواقص شخصیتی مان و فروتنی که این آگاهی در ما ایجاد نموده اشتیاق مان در طی انجام قدم ششم برای عوض شدن بی نهایت زیادتر شده است . با اینکه بعضی از ما هنوز در مورد تسلیم و واگذاری نواقص شخصیتی مان مردد بودیم اما بالاخره با ایمان به خداوند مهربان پیدا نموده بودیم و بر ترس خود در این مورد غلبه کردیم . اعتماد وایمان ، دو عامل مهم بیداری روحانی ، برای ما حاصل نمی شدند مگر زمانی که کاملاًآمادگی پیدا کنیم و اجازه دهیم نیرویی برتر از خودمان در زندگی ما شروع به کار کند .

درخواست آگاهانه ای که ما از خداوند مان برای کمک در انجام قدم هفتم نمودیم مرحله مهمی از ایجاد بیداری در روحمان بود . این در خواست شاهدی بارز بر آن بود که ما چقدر از لحاظ روحانی تغییر کرده ایم . این جا نقطه ی عطفی بود که طی ان اغلب ما شروع به درک این مسئله نمودیم که نیروی برتر واقعاً می تواند تغییرات عظیمی در زندگی ما ایجاد کند . از آنجا که ، ما در خواست نموده بودیم که از اقدان به انجام کارهایی که از نواقص شخصیتی مان سر چشمه می گرفتند ، رهایی پیدا کنیم و تا حدودی نیز این رهایی به ما عطا گشت ، بالاخره شروع به درک این مسئله نمودیم که معجزه ی باز یابی چه هدایایی را ارائه می کند .

از آنجا که به ما قول داده شده بود که آزادی ما در زندگی مان ادامه خواهد داشت ، به قدم هشتم وارد شدیم تا با انجام آن ، بفهمیم که در مدت فعال بودن اعتیادمان چه برسر دیگران آورده ایم . در این جا هم باز متوجه شدیم که چگونه آمادگی روحانی که قدم های قبلی در ما ایجاد نموده بود ، به ما امکان داد تا در مواجهه با درد وپشیمانی نوشتن اسامی کسانی که آزار داده بودیم تاب مقاومت داشته باشیم . تمایل ما برای جبران نمودن خسارت از تمام آنان باعث شد که هر چه بیشتر از چنگال خود مشغولی آزاد بشویم . برای ما دیگر بازیابی در آنچه که فقط به خودمان کمک می کرد ، خلاصه نمی شد . افق دید ما از مرز مسائل زندگی شخصی مان فراتر رفته و کوشش های ما در بازیا بی به گونه ای سخاوتمندانه و ایثارگرانه شده است . در وجد ما استعدادی پرورش پیدا کرد که باعث گردید با دیگران همدرد شویم .

زمانی که درقدم نهم به طی مراحل خسارت پرداختیم به خوبی متوجه شدیم که این فعالیت چگونه باعث رشد بیشتر روحانی ما می گردید . اکنون فروتنی ما در نتیجه ی فهم جدید ی که از احساسات دیگران پیدا کرده بودیم عمیق تر شده بود . در نتیجه لیاقت بیشتری که ما برای بخشیدن خودمان و دیگران پیدا کرده بودیم به احترام و ارزشی که برای خودمان قایل بودیم ، افزوده گردید . ما قادر شدیم از خودمان گرفته به دیگران بدهیم . از همه مهمتر ، ما آزادی پیدا کردیم ، آزادی اینکه در امروز زندگی کنیم و احساس کنیم که در این دنیا مکانی داریم .

انضباطی که ما از انجام قدم دهم پیدا کردیم ادامه ی دمیدن نفس جدید حیات را به روح در حال بیداری ما تضمین کرد . با جدیت و بطور مداوم معیارها و ارزش ها ی نو یافته را در زندگی خود بکار گرفتیم وهر چه بیشتر به تمرین آنها پرداختیم ، اهمیت آنها در زندگی مان آشکارتر شد . ما در یافتیم که اگر گسترش رشد روحانی را در نقطه ی کانونی زندگی خود قرار دهیم تمام مسائل و موارد دیگر زندگی ما به طور طبیعی و آنگونه که باید پیش خواهند رفت .

دقتی که ما معطوف رشد روحانی خود نمودیم بالاخره ما را به قدم یازدهم رسانید . تا همین جای برنامه ما قویاً متوجه ی یک نیروی پرتوان که زندگی مان را می چرخانید شده بودیم : نیرویی که می توانست سلامت عقل را به ما باز گرداند و نواقص اخلاقی مان را برطرف کند . وقتی متوجه شدیم که با این کمک ها چه عشق عمیقی به ما ابراز می گردد شروع به درک هر چه عمیق تر طبیعت عاشقانه ی نیروی برتر خود نمودیم . آن خلاء روحانی که در ابتدای بازیابی در دون ما وجود داشت اکنون با سپاس گزاری ، عشق بی چون و چرا و اشتیاق خدمت به خداوند و مخلوقات او پرگردیده است . به گونه ای غیر قابل انکار یک بیداری روحانی را تجربه کرده ایم .

ما متوجه شده ایم که مسائل اساسی و لازم برای پر ثمر نمودن گسترش این بیداری روحانی ، یکی نشان دادن عملی قدر شناسی مان و دیگری به اجرا در آوردن اصول بازیابی در تمام مراحل زندگی مان می باشند . لیکن این ها کارهایی نیستند که ما فقط برای تضمین ادامه ی بهبودی و بازیابی خودمان انجام می دهیم ، معتادان گمنام یک برنامه ی خودخواهانه نیست . در حقیقت روح قدم دوازدهم از اصل ایثار و از خودگذشتگی در خدمت بنیان گرفته است . توجه به اصل از خودگذشتگی در کوشش هایی که برای رساندن پیام می کنیم چه برای وضعیت روحانی خودمان و چه برای آن هایی که سعی می کنیم پیام را دریافت کنند حائز حداکثر اهمیت ممکن می باشد .

قدم دوازدهم از یک جنبه ی پارادوکس روحانی برخوردار می باشد . هر چه ما بیشتر به دیگران کمک کنیم ، بیشتر به خودمان کمک می کنیم . برای مثال : اگر ما متوجه شویم که دچار اشکال شده ایم و ایمان مان دچار تزلزل شده است ، کمتر اقدامی به اندازه کمک به یک تازه وارد سریعاً در روحیه ی ما ایجاد تأثیر مثبت خواهد نمود. در این برنامه یک اقدام سخاوتمندانه باعث وقوع معجزات می گردد ، ما را از درون لاک خودمان بیرون میکشد و باعث می شود که از آنچه قبلاً به نظر می رسید مشکل لاینحل باشد ، دیدگاهی بسیار واضح تر پیدا نمائیم . هر بار ما به شخص دیگری می گوییم که برنامه معتادان گمنام کار می کند باور خودمان نسبت به برنامه تقویت می شود .

بسیاری از ما وقتی به خدمت در معتادان گمنام کمر می بندند دلشان می خواهد همان گونه خدماتی را ارائه دهند که در بدو ورود خودشان دریافت می کردند . مثلاً بعضی از ما که اولین تماس شان با برنامه از طریق خدمات تلفنی میسر شد ، بعد ها خوششان می آید که خدمت پاسخ گویی تلفن برنامه ی شهرشان را به عهده بگیرند . بعضی دیگرمان علاقه دارند که در بیمارستانها ، مراکز بازپروی یا زندان ها خدمت کنند ، چون در اینگونه مکان ها بود که برای اولین بار پیام جلسات معتادان گمنام  را شنیدند . بدون توجه به نوع خدمتی که انتخاب کرده ایم باید بخاطر داشته باشیم که دلیل خدمت نمودن ما ، انجام هدف اصلی یعنی رساندن پیام می باشد .

اکنون باید از خود بپرسیم که اصولاً این پیام که ما سعی در رساندن آن کنیم چیست؟ آیا این است که ما دیگر هرگز مجبور به مصرف مواد مخدر نخواهیم بود؟ آیا پیام این است که به دلیل بازیابی ، دیگر ما کاندیدای منتخب زندان ها ، تیمارستان ها و مرگ زودرس نخواهیم بود؟ آیا پیام ابراز امید و باورداشتن آن است که یک معتاد هر معتادی می تواند از بیماری اعتیاد بهبودی حاصل کند؟ بسیار خوب ، پیام ما همه ی این ها و نیز بیش از این ها است.

پیامی که ما می رسانیم آن است که بکار گرفتن اصولی که قدم های دوازده گانه نهفته است ، ما یک بیداری روحانی پیدا نموده ایم. اکنون در این مقطع این بیداری روحانی به هر معنی یا گونه ای که برای هر یک از ما تجلی نموده و باور داریم در واقع خود پیامی است که ما به اشخاص طالب بهبودی می رسانیم.

در برنامه ما رساندن پیام راه های متفاوتی دارد که مانند خود اعضای مان گوناگون می باشد ، با این همه یک تعداد اصول برای راهنمایی ما به عنوان یک انجمن وجود دارند که متوجه شده ایم در کمک به عنوان یک انجمن وجود دارند که متوجه شده ایم در کمک به ما نقش عمده ای دارند. اول و مهم تر از همه آن که ، ما تجربه ی توانایی و امیدهای خود را با بقیه اعضا در میان مشارکت می گذاریم. این بدان معنی است که ما از تجربه شخص خودمان سخن می گوییم نه از تئوری هایی که از منابع دیگر شنیده ایم. این خود باز بدان معنا است که ما تجربه خودمان را به مشارکت می گذاریم ، نه آن که تجربیات شخص دیگری را. کار ما این نیست که به شخصی که طالب بهبودی است بگوییم کجا کار کند ، با چه کسی کار کند ، چگونه فرزندانش را بزرگ کند ، یا از هر مسئله ی دیگری که خارج ا ززمینه ی تجربه شخصی ما در بازیابی است سخن برانیم . ممکن است ، شخصی که می خواهیم به او کمک کنیم جدا ًدر همان گونه مسائل نیز مشکل داشته باشد ولی بهترین کمکی که از ما ساخته است به عهده گرفتن مدیریت زندگی او نیست بلکه ، در میان گذاردن تجربیات شخصی مان در همان موارد خاص می باشد .

لازمه ی دست یابی به یک روش شخصی برای رساندن پیام ، تنها یک چیز است : فقط آنکه هستیم باشیم . هر یک از ما یک شخصیت منحصر به فرد  داریم که قطعاً برای بسیاری جالب است . بعضی از ما شوخ طبعی بخصوصی دارند که ممکن است همین باعث رسوخ شان در شخصی شود که احساس بیچارگی می کند . بعضی دیگر از ما به طور خاصی خونگرم ودلسوز هستند و با احساس همدردی شان قادرند به داد معتادی که به ندرت به او محبت شده برسند . بعضی دیگر از ما قدرتی عجیب در گفتن حقیقت قاطع و عریان به معتادانی دارند که سالها برای این که کسی این طور آن ها را با واقعیت مواجهه کند می مردند . بعضی دیگر از ما استعدادی دارند که وقتی عضو یک کمیته می شوند باعث خدماتی خیلی ارزشمندی می گردند . اما اعضای دیگری هم داریم که قدرت شان در کار کردن با یک معتاد در حال رنج می باشد . ساختار شخصیتی ما هر چه باشد فرقی نمی کند ، ما می توانیم مطمئن باشیم که وقتی از ته دل سعی می کنیم پیام را برسانیم ، خواهیم توانست به داد معتادی که به دنبال بهبودی است برسیم .

ما متوجه شده ایم که درکمک به یک معتاد دیگر، محدودیت هایی داریم ، ما نمی توانیم کسی را مجبور کنیم که مصرف مواد مخدر را قطع کند ، نمی توانیم نتیجه کار کردن قدم ها را به دیگری بدهیم ، نمی توانیم به جای آنان رشد کنیم یا به گونه ای سحرآمیز معتاد دیگری را از تنهایی یا درد کشیدن معاف کنیم . ما نه تنها در مقابل اعتیادمان عاجزیم بلکه در مقابل اعتیاد اشخاص دیگر هم عاجز هستیم . ما فقط می توانیم سعی کنیم پیام را برسانیم ، ولی قادر نیستیم معین کنیم چه کسی آن را دریافت خواهد نمود ! جواب اینکه چه کسی آمادگی شنیدن پیام بهبودی را دارد و چه کسی آمادگی ندارد مطلقاً به ما مربوط نیست . بسیاری از ما به این گونه پیش داوری ها راجع به اشتیاق یک معتاد برای بهبودی دست زدیم و بعد از مدتی روشن شد که کاملاً در اشتباه بوده ایم . ری لپس متعدد ، الزاماً معرف عدم علاقه ی یک معتاد به بهبودش نمی باشد ، همان گونه که نمی توان راجع به یک تازه وارد که به نظر نمونه می آید با اطمینان نظر داد که پاک باقی خواهد ماند . هدف ما باید آن باشد که پیام بهبودی را بدون قید و شرطی به هر کسی که نسبت به آن ابراز علاقه می کند برسانیم .

این که آیا ما به خصیصه ی محبت غیر مشروط دست یافته ایم یا نه ، از رفتاری که از خود بروز می دهیم مشخص خواهد شد . هر شخصی که دست خود را برای دریافت کمک دراز می کند  مستحق ترحم ، توجه و پذیرفته شدن می باشد و نباید شروطی برای محبت خود قایل شویم . هر معتادی بدون توجه به مدت پاکی اش باید ادر باشد درد دل خود را در محیطی عاری از هر گونه قضاوت ، ابراز کند . اغلب ما متوجه شده ایم که قادریم حداکثر همدردی رااز خود نسبت به معتادانی که از بیماری خود در رنج هستند نشان دهیم چون خودمان نیز به همان بیماری مبتلا هستیم . همدردی ، دلسوزی و درک ما از یک معتاد ، سطحی و زبانی نیست بلکه زاییده ی رنجی است که هر دو نفر ما شخصاً تجربه کرده ایم . وقتی ما به یکدیگر می رسیم درست مثل دو نفر که مدتی قبل ، از یک فاجعه جان سالم بدر برده اند دیگری را در آغوش می گیریم . این تجربه ی مشترک که ما داشتیم بیش ازهر چیز دیگر باعث ایجاد محیط گرم و محبت غیر مشروط ، در جلسات شده است . کمک به دیگران احتمالاً بالاترین آرمانی است که در قلب انسان نهفته شده و ارزش والایی است که وقتی نیروی برتر وارد زندگی مان شد ، در ما به ودیعه می گذارد . چه زیباست از خداوندمان استدعا کنیم ما را وسیله ای قرار دهد برای انجام اراده ی خودش و رساندن پیام به یک معتاد دیگر ، وقتی با جدیت اصول بازیابی را به کار بندیم ، می توانیم از ادامه ی برقراری رابطه ی خود با نیروی برترمان مطمئن شده و آگاه باشیم که خدماتی که ما به دیگران می کنیم از روحانیت ریشه گرفته اند .

        

وقتی اصول برنامه را در زندگی خود رعایت کنیم ، روحانیت راه زندگی ما خواهد شد و ما شاهدی زنده و ثمره ای از زندگی به روال این اصول خواهیم گشت که به نوبهی خود بهترین پبام برای معتاد دیگر می باشد . لازم نیست برای روشن بین شدن صبر کنیم تا به قدم دوم برسیم . برای داشتن شجاعت و صداقت ، حتماً لازم نیست ترازنامه بنویسیم . فروتنی همیشه صفتی پسندیده است ، چه آن زمان که از خداوندمان درخواست بر طرف کردن کمبودهای اخلاقی مان را می کنیم ، چه آن زمان که در محیط کار با همکاران مان هستیم و یا با یک دوست به صحبت مشغولیم .

سعی ما بر آن است که اصول بازیابی رادر تمام امور خود ، هم در داخل و همدر خارج از جلسات به اجرا در آوریم . برای ما نباید تفاوت داشته باشد که با چه شخصی طرف هستیم ، یا این کار چهقر مشکل است . ما رعایت اصول بازیابی را نقطه مرکزی زندگی خود قرار می دهیم . تنها امید ما برای رهایی از بیماری اعتیاد آن می باشد که به رعایت این اصول در زندگی روزانه ای خود بپردازیم . بااینکه هدف ما به نظر دور می رسد ، اما متوجه شده ایم که قابل حصول است . قدرشناسی ای که ما از هدیه ی بهبودی پیدا می کنیم نیروی زیربنای تمام فعالیت های مان و تار وپود انگیزه تأثیر ما در زندگی خودمان و اطرافیان مان می باشد ، حتی وقتی ساکت هستیم صدای سپاسگزاری ما ناشنیده نمی ماند . این صدای آرام وقتی ما در مسیر بازیابی وجود خود ، به بقیه ی انسان ها صحبت می کنیم به حداکثر وضوح می رسد . وقتی ما خود را در این سفر روحانی بخاطر کمک به دیگری به مخاطره می اندازیم ، سرفراز گردیده ، روحمان بیدار می شود و افقی که در برابرمان قرار دارد به نهایت گسترده تر می گردد . روح خدایی که در درون هر یک از ما نهفته است . جرقه ی حیاتی که در وجود ما به دلیل بیماری مان تقریباً خاموش شده بود ، بار دیگر با بکار بردن قدم های دوازده گانه معتادان گمنام شعله ور گردیده است . سلوک ما در مسیری که با این قدم ها همواره گردیده است ، آغاز می گردد .

سنت اول چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" منافع مشترک ما باید در رأس قرار گیرد ، بهبودی شخصی به اتحاد معتادان گمنام بستگی دارد "

معتادان گمنام انجمنی است به مراتب فرا تر از آن جلساتی که ما فقط در محله یا منطقه خود به آن ها رفته ایم . ما جزیی از کلی به مراتب عظیم تر هستیم . در شهر ما و در اطراف جهان ، معتادان بسیاری اصول جلسات معتادان گمنام را برای بهبودی شخصی خود مورد استفاده قرار می دهند . همان طور که از ابتدای بازیابی مان متوجه شدیم که برای پاک ماندن به یکدیگر احتیاج داریم ، به این باور نیز می رسیم که همگی ما ، تمام جلسات و گروه های معتادین گمنام ، مانند حلقه های زنجیری به یکدیگر وابسته اند. تمامی ما از امتیازات مساوی در عضویت جلسات معتادان گمنام برخوردار هستیم و منافع مشترک تمام ما ایجاب می کند که اتحاد ، هر چه بیشتر این انجمن حفظ گردد  . اتحاد روحیه ای است که هزاران عضو را در سراسر دنیا در این انجمن روحانی که قادر به تغییر دادن زندگی انسان ها می باشد به یکدیگر پیوند داده است .

یکی از راه های در رأس قرار دادن منافع مشترک آن است که بگوئیم هر یک از ما در مراقبت از آن چه که به صلاح معتادان گمنام می باشد از مسئولیتی برابر با دیگر اعضاء برخوردار است . ما در دوران بازیابی متوجه شده ایم که پاک ماندن بدون پشتیبانی اعضای دیگر ، کاری بسیار مشکل است . یهبودی هر یک از ما به برگزاری مرتب جلسات ، حضور معتادان دیگر در حال بازیابی و راهنمایی که در پاک ماندن به ما کمک میکند ، وابسته است . حتی اعضایی که به دلایلی نمی توانند به جلسات بروند به بقیه معتادان ، تلفن های آنان و کمک برای ادامه برنامه ی معتاد منزوی جلسات معتادان گمنام  نیازدارند . همان طور که هر یک از اعضاء برای بقای خود محتاج به انجمن می باشند ، انجمن نیز برای بقای خود محتاج به اعضایش می باشد .

سنت اول تنها اعضا را به حفظ منافع مشترک تشویق نمی کند ، بلکه از گروه ها نیز می خواهد که این خبر همگانی را در رأس مسائل ، مورد توجه قرار دهند . اغلب گروه های ما مسائل مربوط را در داخل خود گروه حل وفصل می نمایند . بعضی از گروه ها در برخورد با ریزه کاریهای برگزاری جلسات و آمد ورفت هفتگی ، ماهیت کلی و جامع معتادان گمنام را فراموش می کنند . در ساختار کلی انجمن معتادان گمنام ، هر گروه عیناً مثل تار وپودی است که نجات بخش جلسات معتادان گمنام  از آنها بافته شده  و باعث استحکام آن می شود . بدون این ریسمان ، معتادان گمنامی باقی نخواهد ماند . اتحاد ما برای انجمن مان آن قدر ارزشمند است که ما به گروه های مان توصیه می کنیم دید خود را از دنبای کوچک شان وسیع تر کنند و به احتیاجات مشترگ معتادان گمنام در سطح جهانی توجه کنند و منافع جامع کل انجمن را به منافع خودشان ترجیح دهند .

رابطه ای که در سنت اول از آن صحبت می شود دوجانبه است همکاری وتعاون گروه ها بایکدیگر باعث تضمین بقای معتادان گمنام می شود و در عوض ، این گروه ها از تمامی گروه های دیگر نیرو ، پشتیبانی و انواع خدمات دریافت می کنند . قدرتی که در نتیجه تعهد دسته جمعی ما نسبت به انجمن معتادان گمنام حاصل می گردد عامل ایجاد اتحادی می شئد که با وجود میل زیادی که می توانند باعث تفرقه بشوند ، باز هم ما را به یکدیگر پیوند می دهد . منافع مشترک معتادان گمنام وابستگی مستقیم به ادامه ی رشد و رعایت مصالح تک تک گروه های انجمن در چهار گوشه ی جهان دارد . علاقه ی مشترکی که ما به عنوان عضو جلسات به بهبودی و منافع مشترک خود داریم باعث می شود ، هر یک از ما به این دانش برسیم که ،ادامه ی جلسات معتادان گمنام  به نفع شخص خودمان است . این جلسات باعث شده ما به جای جدیدی که به آن تعلق داریم ، دوستان جدید و امیدی برای زندگی بهتر پیدا کنیم . ما این جا یاد می گیریم که به دیگران محبت کنیم ، برای آنها احترام قایل شویم و آن چه را از دست مان بر می آید برای پشتیبانی از یکدیگر و گروه مان ، انجام بدهیم و به نوع عجیبی دل مان می خواهد از یکدیگر و جلسه مان مراقبت کنیم .

بعضی از اوقات ما فقط با حضور خود باعث ایجاد آرامش و راحت در دیگران می شویم ؛ گاهی نیز فقط یک تلفن با یک برنامه ساده ی احوالپرسی از جانب ما ، باعث ایجاد بزرگترین تغییرات در زندگی معتاد دیگری می شود . روابطی که ما باسایر معتادان پیدا می کنیم ، منبع قدرتی است که به ما برای بهبودی شخصی مان نیرو می دهد و یاد می گیریم که برای پشتیبانی از باز یابی مان به جلسات و به یکدیگر متکی باشیم . این یگانگی که در جلسات خود می بینم ، تنها بیان کننده ی اتکای ما به یکدیگر نمی باشد ، بلکه نشان دهنده ی اتکایی است که ما بطور دسته جمعی نسبت به اصول روحانی ویک نیروی برتر پیدا کرده ایم .

اتحاد معتادان گمنام ، از وقتی آغاز می شود که ما متوجه ی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر می شویم . هر یک از ما از راه های مختلفی باعث کمک به دیگری می شود .

گاهی اوقات بطور انفرادی به پشتیبانی از یکدیگر می پردازیم ، مانند زمانی که راهنمایی معتادی را به عهده می گیریم ، یا ممکن است با شرکت در فعالیت هایی که باعث تشکیل جلسات جدید می شود دسترسی به فعالیت هایی که باعث تشکیل جلسات جدید می شود دسترسی به جلسات معتادان گمنام   را برای عده بیشتری از معتادان میسر سازیم . بسیاری از گروه های ما زمانی ایجاد گشتند که اعضای یک گروه جا افتاده تر و قدیمی تصمیم گرفتند یک جلسه  جدید راه بیندازند . این تشریک مساعی در قبول مسئولیت ، باعث ارتقای منافع مشترک ما و ایجاد اتحاد هرچه بیشتر بین اعضایی که این گونه فعالیت ها را به عهده می گیرند می شود . عامل شکوفایی و گسترش گروهها ، پشتیبانی محبت آمیزی است که یک معتاد از خود در کمک به معتاد دیگر نشان می دهد . ما با سهیم شدن در بازیابی یکدیگر باعث تقویت هر چه بیشتر اتحادمان می شویم .   

اتحادی که ما در قدم اول از آن سخن می گوییم با شبیه شدن به یکدیگر و همانند شدن تفاوت دارد . اعضای معتادان گمنام با یکدیگر 

تفاوت های گوناگون و عمده ای داشته ، از اشخاص مختلف ، با سوابق خانوادگی و فرهنگی مختلف ترکیب یاقته اند و طبیعی است که هر کدام با خود انواع مختلفی از تصورات ، افکار و استعدادها را به جلسات می آورند . همان گوناگونی باعث غنی شدن انجمن ما می گردد و کمک می کند تا راههای جدید و خلاقی برای دست یابی به معتادی که محتاج کمک مان است پیدا کنیم . هدف ما که رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است برای خدمت کردن همگی ما جای کافی باقی گذارده است . هر زمان که برای پشتیبانی از این هدف با یکدیگر متحد می شویم دیگر تفاوت هایی که میانمان وجود دارد باعث نادیده گرفتن منافع مشترک مان نخواهد شد . کار کردن با یکدیگر نه تنها باعث کمک دو جانبه می شود بلکه عامل یگانگی در معتادان گمنام می باشد .

با این که تصویر ذهنی اغلب ما از اتحاد داشتن ، نوع مخصوصی از احساس یا وضعیت می باشد ، اما باید توجه داشته باشیم که اتحاد اتفاق نمی افتد . اتحادی که زیر بنای رعایت منافع مشترک ما می باشد تنها در نتیجه  قبول تعهد و انجام خدمات به گونه ی مسئولانه و منظم ایجاد می شود . مثال : وقتی برای پشتیبانی از گروه خانگی خود مسئولیت شخصی می پذیریم ، باعث تقویت اتحاد معتادان گمنام و رسیدگی بیشتر به منافع مشترک انجمن در کل می شویم . تعهدپذیری یکایک ما برای اتحاد ، عامل تقویت جلساتمان می شود که به نوبه خود باعث خواهد شد بتوانیم پیام امید را به نوع مؤثرتری برسانیم . جلسات ما در جو و محیطی که امید در آن موجود است شکوفایی و گسترش بخصوصی پیدا می کنند . انجمن ما در نتیجه اقداماتی که با هماهنگی و یگانگی انجام می شود رشد می کند و منافع مشترکمان هر چه بیشتر توسعه می یابند .

حفاظت و گسترش منافع مشترک ما ، تا حدود زیادی بستگی به کیفیت و چگونگی ارتباطی دارد که با اعضای دیگر معتادان گمنام ایجاد می کنیم . ما کوشش می کنیم با روحیه روشن بینی ، به عقاید دیگران توجه کنیم . بعضی اوقات گزارشهایی از اتفاقاتی که در دیگر گروههای منطقه رخ می دهند دریافت می کنیم ، ولی اگر منافع مشترک ما برایمان مهم باشد نباید فقط به اطلاعات دست دوم اکتفا کنیم . برقراری ارتباط به معنای واقعی ، چیزی بیش از گزارش خوانی است . ما باید به حرفهای بقیه گوش دهیم و با صمیمیت سعی در بهتر فهمیدن مسائل و مشکلات جلسه خودمان و گروههای دیگر بنمائیم . وقتی به نوعی عضو دیگری را تشویق می کنیم که از اعماق دلش حرفهایش را به ما بزند ، این باعث خواهد شد برای کارکردن با یکدیگر بیشتر مستعد شویم . گزارش منظم ، بحث کافی درباره یک موضوع و به طور آگاهانه گوش دادن باعث خواهد شد از مسائل جاری درک صحیحی پیدا کنیم و قادر به یافتن راههای هوشمندانه برای حل آنها شویم .

تصمیماتی که ما امروز می گیریم ، روی اعضای فردای معتادان گمنام اثر خواهد گذاشت . وقتی در فکر یافتن راه حلی برای مشکلات جاری خود هستیم معمولاً در نظرگرفتن احتیاجات گروهمان ، منطقه مان ، یا حتی کل انجمن جهانی معتادان گمنام ، کار مشکلی نیست ، اما مسئله مهم آن است که باید مصلحت عضو ناشناخته را نیز که درآینده به ما خواهد پیوست در نظر بگیریم . وقتی دست به فعالیتهایی می زنیم که بقای جلسات معتادان گمنام را تضمین می کند تنها برای خودمان کار نمی کنیم بلکه خدمتمان شامل حال آنان که در آینده به ما خواهند پیوست نیز می شود .

اتحادی که باعث محافظت از منافع مشترک ما می شود ، تنها در نتیجه کار و کوشش سخت ، حاصل نخواهد شد بلکه زنگ تفریح و بازی نیز سهم عمده ای در ایجاد آن دارد . دوستی و معاشرتی که ما در خارج از جلسات معتادان گمنام با یکدیگر داریم یگانگی انجمن ما را تقویت می کند . فعالیتهای جنبی انجمن به ما فرصت می دهد تا با یکدیگر معاشرت کرده ، تفریح کنیم و چند ساعتی را به خوشی بگذرانیم . شرکت در گروهها ، با یکدیگر بر سر یک سفره نشستن و با هم در بعضی از مراسم عمومی و اعیاد حضور یافتن ، در واقع فرصتی است که طی آن نه تنها بازیابی خود را جشن می گیریم بلکه در اجتماع بودن را تمرین می کنیم . گاهی از اوقات این پیک نیک رفتن با رفقا باعث می شود خانواده های مان نیز با ما بیایند و به این ترتیب احساس اینکه ما نیز جزئی از جامعه مان هستیم در ما تقویت می گردد . هر چه بیشتر وارد زندگی یکدیگر می شویم ، روابطمان قویتر می شود . آشنائی ، تعلق خاطر و شناخت نزدیکی که در نتیجه اینگونه معاشرت های خارج از جلسات نسبت به یکدیگر پیدا می کنیم باعث استحکام هر چه بیشتر اتحاد جلسات معتادان گمنام  می گردد .

 

کاربرد اصول روحانی

 

در دوازده قدم معتادان گمنام ، ما می آموزیم که چگونه اصول را برای بهتر کردن زندگیمان به کار بگیریم . معجزه بهبودی باعث تشویق ما می شود تا به دیگران کمک کنیم تا شاید همین معجزه در زندگی آنها نیز به وقوع پیوندد و همین علاقه به شریک کردن دیگران ، عصاره و جان خدمات در معتادان گمنام است . اولین عملی که ما برای تقویت اتحاد معتادان گمنام به انجام می رسانیم ، آن است که با بکارگرفتن اصول ، رفتار شخصی خود را بهتر می نمائیم و به همین منوال گروهها و جلسات نیز از همین اصول برای راهنمائی خود استفاده می کند . این اصول نوعی احساس یگانگی در ما ایجاد می کنند که به نوبه خود باعث رشد استعداد ما در کمک به دیگران و در نتیجه شکوفاتر شدن منافع مشترکمان می شود . به نظر می رسد تعدادی از اصول اهمیت بخصوصی در اتحاد معتادان گمنام داشته باشند که عبارتند از : تسلیم ، پذیرا شدن ، قبول تعهد ، ازخودگذشتگی ، محبت و گمنامی . وقتی ما خودمان این اصول را بکار می گیریم ، همزمان افراد دیگری را پیدا می کنیم که آنها نیز در راستای تقویت معتادان گمنام فعالیت می کنند . تسلیم و پذیرا شدن ، لازمه اتحاد در معتادان گمنام می باشد . هر چه اعتماد ما به یک نیروی برتر بیشتر می شود ، گذشتن از آرمانهای شخصی و نجنگیدن برای آنچه که خودمان می خواهیم آسانتر می شود . وقتی ما از یک روحیه تسلیم برخوردار باشیم کارکردنمان به عنوان عضو یک گروه ، بسیار آسانتر می شود . سنت اول به ما دورنمایی از معتادانی که در سراسر جهان به منظور پشتیبانی از بهبودی یکدیگر در حال فعالیت هستند نشان می دهد و ما باید سعی کنیم این هدف را در تمام فعالیتهای انفرادی گروهی خود قویاً رعایت کنیم .

اگر دریابیم که تمایلات شخصی یا هدفهای گروهمان با دورنمای کلی جلسات معتادان گمنام در تضاد است ، باید به خاطر بیاوریم که سنت اتحاد از ما درخواست می کند ، از منافع شخصی خود گذشت کنیم و هرگونه عقیده ای را که فکر می کنیم باعث پیشرفت انجمن معتادان گمنام خواهد شد بپذیریم . اتحاد انجمن نقشی بسیار اساسی در زنده ماندن یکایک ما دارد و تنها راهی که می توانیم این اتحاد را حفظ کنیم آن است که تصمیم بگیریم جزئی از این کل بزرگ بشویم .

قبول تعهد نیز سهم بسیار مهمی در حفظ اتحاد معتادان گمنام دارد . تعهدی که هر یک از ما به سهم خود در انجام اهداف کلی مان به عهده می گیرد ، خود یکی از عواملی است که ما را به یکدیگر نزدیک می کند . وقتی می دانیم که در جلسات معتادان گمنام  جائی داریم و نسبت به حضور در آنجا تعهدپذیر می شویم ، در آن زمان جزئی از یک کل بزرگتر می شویم . این احساس تعلق ما به طور مستقیم وابسته به آن است که تا چه حد نسبت به بازیابی در معتادان گمنام متعهد باشیم و در سطح گروهی نیز وقتی چند گروه پذیرای چنین تعهدی می گردند ، قدرتی ایجاد می شود که به نوبه خود یکی از مؤثرترین عوامل خدماتی درمعتادان می باشد . این قدرت ناشی از تعهد پذیری گروهها ، ما را قادر به رساندن پیام امیدی که حامل بهبودی همه ماست می سازد .

تعهد ، تصمیمی است که ما در نتیجه علاقه به ادامه زندگی به روال جلسات معتادان گمنام اتخاذ می کنیم و شرکت مرتب در جلسات یکی از راههایی است که توسط آن این تصمیم خود را به عمل می گذاریم . خوش آمد گویی به تازه وارد و یا دادن شماره تلفن مان به شخصی که به کمک می باشد نیز بیان کننده این تصمیم شدن ، صحبت در جلسات و چیدن صندلی ها تماماً معرف تعهد ما می باشند . معمولاً هر یک از اعضای ما برای خود بخشی از خدمات را که به راحتی با یک برنامه بازیابی متعادل جور در می آید انتخاب می کند . از خودگذشتگی عامل دیگری است که نقش بسیار اساسی در اتحاد جلسات معتادان گمنام دارد . اصولی که در قدم ها یاد می گیریم به ما کمک می کنند تا خود پرستی را پایمال کرده ، در عوض با محبت ، به برآوردن احتیاجات دیگران بپردازیم . اگر بخواهیم گروه مان سالم بافی بماند باید احتیاجات گروه را به خواسته های شخصی خودمان ترجیح دهیم و گروه ها نیز از رعایت این اصل مستثنی نیستند . در سطح گروهی نیز باید احتیاجات انجمن را به خواسته های گروه مان ترجیح دهیم و توجه خود را به آن مسائلی معطوف کنیم که در رابطه با تعالی مشترک انجمن می باشند . به عنوان یک انجمن ، توانایی ما برای بقاء و کمک به دیگران مسقیماًبه اتحادمان بستگی دارد . محبت ، اصلی است که با خوش نیتی و خیر خواهی نسبت به دیگران متجلی می شود . ما در جلسات مان با محبت و علاقه ای که در موقع صحبت کردن با رفتارمان با دیگران از خود بروز می دهیم سهم خود را در اتحادمان بر عهده می گیریم . ما سعی می کنیم تا به گونه ای ، توانایی و امیدهای خود را با دیگران به مشارکت بگذاریم که آن ها بفهمند در معتادان گمنام بهبودی برای هر کس میسر است . ایجاد یک محیط محبت آمیز و روحیه ی مراقبت از یکدیگر ، باعث می شود که اعضاء احساس راحتی و امنیت کنند . محبتی که ما از خود ابراز می کنیم باعث جلب شخص تازه وارد می شود و مثل یک سوخت باعث کسب نیرو ، اتحاد و گام برادری در جهت منافع مشترک مان می شود . اتحاد جلسات معتادان گمنام  از اهمیت حیاتی برخوردار است . حتی اصل گمنامی که اساس سنت های ماست نیز در این مورد خاص تأکید بسیار نموده است . وقتی ما گمنامی را در کاربرد سنت اول رعایت می کنیم ، تفاوت هایی را که باعث تفرقه می شدند قابل چشم پوشی می گردند . وقتی به اتحاد خود از دیدگاه گمنامی نگاه می کنیم ، معنی اتحاد آن است که در معتادان گمنام بهبودی بدون توجه به هویت در دسترس می باشد . ما همین طرز فکر بود که ما یاد گرفتیم پیش داوری ها را کنار گذاشته و توجه اصلی خود را روی هویت مشترکی که همگی به عنوان معتاد داریم ، متمرکز کنیم . هر یک از ما از حقی مساوی با دیگران در بهبود و گسترش انجمن برخوردار است ولی باید توجه داشته باشیم که مسئولیت ما نیز مشترک و مساوی می باشد . همان گونه که گمنامی اساس روحانی سنت های ما می باشد ، اتحادی که در سنت اول از آن مایه میگیرد . تمام سنت های بعدی روی ستون اتحاد ما به عنوان یک انجمن بنا گردیده است که هم زمان اهمیت حیاتی منافع مشترک را به یکایک اعضاء و گره ها خاطر نشان می سازد . وقتی بفهمیم که اتحاد تنها ستون بقای انجمن ماست ، آن گاه به این درک خواهیم رسید که حفظ روابط خوب ما با یکدیگر از تمام مسائلی که احتمالاً می توانند باعث دوری ما از یکدیگر بشوند مهمتر است . ما باید درک کنیم که هیچ مشکل ، جر وبحث یا عدم توافقی به اندازه ی احتیاجی که ما به پشتیبانی یکدیگر داریم ، اهمیت ندارد . رعایت منافع مشترک در انجمن ما آن قدر اساسی است که هر چه بیشتر در حفظ آن می کوشیم متوجه می شویم که درک ما از یازده سنت دیگر قوی تر می شود . برای مثال : گاهی از اوقات سئوالاتی پیش می اید که بهترین پاسخ برای شان از راه توجه به سنت اول وبررسی این که اثر هر تصمیم گیری بر روی اتحاد انجمن چه خواهد بود معین خواهد شد . آیا حرف هایی که می زنیم و یا اقداماتی که انجام می دهیم ، باعث دور شدن ما از یکدیگر خواهد شد یا ما را به هم نزدیک تر خواهد نمود ؟
اتحاد روحیه ایست که اعضای این انجمن روحانی را که قادر است زندگی افراد را عوض کند ، در سراسر جهان به یکدیگر پیوند داده است . اگر بکوشیم دیدگاه خود را از دامنه ی عقاید شخصی و خواست های گروه مان وسیع تر کنیم به زودی به فهم و درک این مسئله نایل خواهیم شد که منافع مشترک تمامی را که قادر است زندگی افراد را عوض کند ، در سراسر جهان به یکدیگر پیوند داده است . اگر بکوشیم دیدگاه خود را از دامنه ی عقاید شخصی و خواست های گروه مان وسیع تر کنیم به زودی به فهم و درک این مسئله نایل خواهیم شد که منافع مشترک تمامی جلسات معتادان گمنام  باید در رررأس قرار داده می شود . اطمینانی که ما به یک نیروی برتر مهربان پیدا کرده ایم باعث می شود قدرت لازم را برای همکاری با یکدیگر در مسیر هدف مشترک بهبودی از اعتیاد ، پیدا کنیم . با اتحادی که از اطمینان نیرو می یابد ، در کنار یکدیگر برای تحقق منافــــع مشترک مان فعــالیت می کنیم

 

سنت دوم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" در رابطه با گروه ما ، فقط یک مرجع نهایی وجوددارد ،خداوندی مهربان ،که به گونه ی ممکن ، خود را در وجدان گروه ما بیان می نماید . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد می باشند ، آنان حکومت نمی کنند "

سنت دوم بر اساس کاربرد و قابلیت اجرای سنت اول بنیان گرفته است . ما از اتحادی که بر مبنای تعهدمان نسبت به بازیابی ، در معتادان گمنام سرچشمه می گیرد اقدامات مان را شروع می کنیم . درجه ی تعهد ما از ، انجام خدماتی که باعث توسعه ی منافع مشترک مان می شوند آشکار می گردد . خدماتی از قبیل پشتیبانی از یک جلسه  مشارکت و همدمی با اعضای دیگر راهنما شدن و خیلی راه های دیگر ،که از طریق آنها قادر خواهیم بود یرای کمک فبه معتادان دیگر نزدیک شویم . به عنوان گروه نیز هدف ما خدمت کردن و ارائه ی چیام است و هر کاری که در ارتباط با خدمت در جلسات معتادان گمنام  می کنیم برای به انجام رساندن این هدف می باشد . بدون داشتن یک هدف معین ،خدماتی که ما انجام می دهیم مؤثر و با ثبات نخواهند بود . به منظور دریافت راهنمایی به یک نحو مناسب در خدمت به دیگران ما از یک نیروی برتر استعانت می جوییم .

خدمت شخصی در نتیجه ی کاربرد اصول میسر می گردد . نحوه ی مطلوب انجام خدمات ، در نتیجه ی رابطه ی ما با همان نیروی برتر ی که مارا در بهبودی شخصی مان راهنمایی می کند میسر می گرد د . همین نیروی برتر در ضمن قسنت های مختلف انجمن ما را نیز هدایت می کند . راهنمای ما در انجام خدمات ، خداوند خودمان می باشد و تفاوتی نمی کند که ما در سطح شخصی یا گروهی و یا به عنوان هیئت خدماتی و یا یک کمیته ، مشغول انجام خدمت باشیم . هر بار که برای انجام خدمات ، دور هم جمع میشویم و در دعا از این نیروی برتر مهربان در خواست می کنیم که در بین ما حضور یابد و ما را راهنمایی کند . راهنمایی او باعث خواهد شد که ما ر تمام اعمالمان جهت صحیح را انتخاب کنیم .

ها یک از ما درباره ی این که چگونه می توان خومات مؤثرتری ارائه دادعقیده ای دارد . حال وقتی هر کدام از ما یک نقشه ی بخصوص برای اقدامات ارائه می کند ، چگونه باید تصمیم گرفت که کدام صحیح تر می باشد ؟  حرف آخر در مباحث ما کیست ؟ پاسخ ما آن است که حرف آخر با یک خداوند مهربن است که منبع اتحاد ماست همان نیروی برتری که ما را در ارزیابی شخصی هدایت می کند . اگر به دنبال آن هستیم که از یک مرجع نهایی راهنمایی دریافت کنیم ، باید راه هایی را پیدا کنیم ، که توسط آن ها بتوانیم بطور دسته جمعی آن را بشنویم . سلسله مراحل و مکانیسمی که ما را برای رسیدن به این منظور مورد استفاده قرار می دهیم ، وجدان گروهی است . انجام موفق مکانیسم وجدان گروهی وابسته به آن است که ما اعضاء در سطح شخصی اصولاً تمیل داشته باشیم که برای آن مسئله از یک نیروی برتر راهنمایی دریافت کنیم . ما همین تمایل را به داخل گروه می آوریم . وقتی روی قدم ها کار می کنیم و یاد می گیریم اصول نهفته در آن ها را در زندگی مان بکار گیریم جریاناتی اتفاق می افتد که ما نسبت به رفتار خودمان و اثراتی که این رفتار روی خودمان می گذارد ، بینش و آگاهی می یابیم . به زبانی دیگر ما وجدان پیدا می کنیم . این وجدان انعکاسی است از رابطه ی ما با یک نیروی برتر ، این وجدان منعکس کننده ی راهنمایی است که ما از خدای خودمان دریافت می کنیم و هم چنین تعهد در به انجام رساندن ان راهنمایی .

وقتی که در گروه های خود گرد یکدیگر هستیم نیز احتمال دارد سلسله مراحل مشابهی اتفاق افتد . یک وجدان دسته جمعی ( گروهی ) بوجود بیاید . ان وجدان ، منعکس کننده ی رابطه ی اعضای ما با یک نیروی برتر مهربان است . وقتی ما به طور مرتب با آن نیرو مشورت کنیم آن وجدان ذسته جمعی ما را در انجام هدف اصلی راهنمایی خواهد کرد و هم زمان ، باعث حفظ اتحاد و منافع مشترکمان نیز خواهد گردید .

ما می توانیم برای درک بهتر حجدان گروهی ، همان تصوری را که از وجدان فردی در ذهن مان داریم بکار ببریم . وجدان گروهی مظهر آگاهی ، برداشت و تسلیم دسبه جمعی ، در رابطه با اصول روحانی می باشد .

وجدان یک گوه وقتی شکل می گیرد و خود را ظاهر می سازد که اعضای آن گروه وقت کافی بای صحبت با یکدیگر در مورد احتیاجات شخصی خود، احتیاجات و احتیاجات تمامی جلسات معتادان گمنام  در کل صرف بنمایند . هر عضو در هنگام صحبت و مشارکت با گروه ، از رابطه ی شخص خودش با یک نیروی برتر مدد میگیرد .

هم زمان با آن که اعضاء به دقت به حرف های یکدیگر گوش فرا می دهند و حرف های شنیده شده را بر مبنای درک خود از یک خداوند مهربان سبک سنگین می کنند ، یک حالت بخصوص اتفاق می افتد . راه حل های مشکلات پیدا می شوند . راه حل هایی که وقتی ارائه می شئند احتیاجات همه آن هایی را که در آن رابطه هستند در نظر گرفته و منظور داشته است.

یکی از مظاهر شکل یافتن وجدان گروهی آن است که بین افراد یک فهم و برداشت که بطور واضح مورد توافق همگی است ایجاد می گردد . سپس بر موازین فهم و برداشتی که در نتیجه ی اشتراک در این وجدان گروهی ایجاد شده ، گروه می تواند پیشنهاد کند که برای تصمیم نهایی رای گیری انجام شود . اما تحت شرایط خوب معمولاً گروه به صحبت درباره  موضوع ادامه می دهد تا این که تمام اعضاء با یکدیگر هم نظر و متفق العقیده بشوند . راه حلی که بالاخره پیدا می شود احتمالاً آن قدر واضح است که دیگر رای گیری لازم نیست .

وجدان گروهی چیی ثانت و تغییر ناپذیری نیست. ما می دانیم که وجدان شخصی در طی زمان تغییراتی پیدا می کند و هر چه که رابطه ی شخص با یک نیروی برتر قوی تر می شود ، وجدان او نیز آگاه تر می شود . به همین گونه وقتی اعضاء یک گروه در بازیابی بلوغ پیدا می کنند ، اعضائ جدید می آیند و اوضاع گروه تغییر پیدا می کند و وجدان گروهی نیز در مسیر تکامل دچار تغییر می گردد .

وجدان گروهی شکل یافتن سلسله مراحلیاست که امکان دارد به انواع مختلف انجامیابد . این غیر منطقی است که ما انتظار داشته باشیم راه حل امروز یک گروه برای ک مشکل ، همیشه جواب مشکلات مشابه گروه های دیگر نیز باشد . در واقع ف امکان دارد آن راه حل در زمان دیگری به درد خود آن گروه نیز نخورد .

اصولی که برای رسیدن به وجدان گروهی مورد استفاده قرار می گیرند همیشه ثابت می باشند ، اما زمان و شرایطی که وجدان مان بر طبق آن ما را هدایت می کند ، دائما در حال تغییر هستند و در نتیجه لازم می آید که وجدان مان به ما چیز های مختلفی در شرایط مختلف بگوید . این مسئله حائز اهمیت است که ما در رشد دادن و آگاه نمودن وجدان گروهی خود تداوم داشته باسیم و هر گاه مسئله ای پیش آمد از یک نیروی برتر مهربان در خواست راهنمایی کنیم .

تسلیم شدن در مقابل وجدان گروهی ، بدان معنی است که ما اجازه دهیم انجمن مان توسط یک نیرئی برتر مهربان شکل پیدا کند . گاهی اوقات وسوسهمی شویم که کنترل جریانات روزمره  گروه خود ، هیئت خدماتی و یا کمیته مان را بدست بگیریم و باورمان می شود که علاقه زیادی که ما به نفع گروه خود داریم هرگز ما را به بیراهه نخواهد کشاند . با این همه هر چه اعتمادمان بیشتر می شود ، بیشتر متوجه می شویم که گروه توسط یک نیروی برترمهربان هدایت می گردد . اتکائ و توکل ما به آن نیروی برتر ، تمایلی که ما نسبت به اجرای خط مسی ای که از طریق وجدان گروهی ابراز گردیده و باور اینکه همه چیز به خیر خواهد انجامید نشان داده می شود .

هر گروه هیئت یا کمیته ای می تواند به دلیل جر و بحث و عدم توافق اعضاء یا مشکلاتی که ظاهراً غیر قابل حل به نظر می رسند دچار دردسر جدی بشود . در چنین مواردی مسئله ی مهم آن است که ما تمرکز خود را روی اصول این برنامه و راه حلی که این اصول ارائه می کنند معطوف کنیم نه بر روی مشکلاتمان توافق زمانی حاصل می شود که ما خودمان را از سر راه کنار بکشیم و اجازه بدهیم که یک نیروی برتر مهربان ما را هدایت کند .

فقط وقتی که ما گوش فرا دهیم قاذر خواهیم شد که راهنمایی نیروی برتر را بشنویم . وجدان یک گروه وقتی به حداکثر وضوح بیان خواهد شد که تمام هعضای آن گروه با یکدیگر مساوی تشخیص داده بشوند نیروی برتر از طریق همه ی ما کار میکند ، بدون توجه به تجابه یا مدت پاکی وجدان گروهی همیشه وجود دارد ،اما همه ی اوقات ، ما قادر به شنیدن صدای آن نیستیم . یا دل مان نمی خواهد آن را بشنویم و یا اینکه اصلاً نمی خواهیم اجازه دهیم که ظاهر بشود .

شنیدن ندای وجدان گروهی معمولاض مستلزم صبور بودن و صرف وقت لازم می باشد . برخورداری از روحیه ی انعطاف باعث آن می شود که ما نیروی برتر و مهربان را دعوت کنیم تا در طی مراحل ایجاد وجدان گروه شرکت جوید .

در طی دوران بازیابی شخصی ، وقتی ما پاک می مانیم و رشد روحانی پیدا می کنیم ، افکار و رفتارما  ن نیز دچار تغییر می شوند . ما نه تنها یک شبه حال مان بهتر نمی شود بلکه کاهی اوقات رشدمان در هم بر هم و بدون تعادل یا حساب بخصوصی صورت می گیرد . عیناًهمین الگوها در مورد رشد گروه ها نیز صادق هستند .

هم زمان با رشد وتکامل گروه های مان ، منابع ما و احتیاجات ما ن نیز دچار تغییر می گردند . گروه ها بسته به نیازشان ، خدمت گزاران مورد اعتمادشان را عوض می کنند ، نحوه ی برگزای جلسه ، محل شان ، و اگر لارم دیدند کمیته ها انشعاب پیدا می کنند ، منطقه خود را انتقال می دهند و یا کوشش خود را با کمیته های دیگر هماهنگ کرده و به آنها ملحق می شوند . این گونه تغییرات در ظاهر پیشرفت نمی باشند ، اما همان طور که بهبودی شخصی ما همیشه به گونه منظم و حساب شده پیش نمی باشند ف انجمن ما نیز همیشه آن طور که انتظار داریم تکامل پیدا نمی کند . هم زمان با آنکه گروه ها و کمیته ها درگیر این مراحل رشد می شوند، اغلب وجدان دسته جمعی آنها نیز تکامل پیدا می کند . تغییرات حاصل از وجدان گروه نباید مایه ی نگرانی خاطر شوند . آن ها فقط قسمتی از سلسله مراحل رشد

می باشند .

وقتی یک گروه یا کمیته از نیری برتر مهربان ، درخواست راهنمایی نمود ، آن گروه می تواند از بعضی از اعضای خود بخواهد که مضمون آن راهنمایی را به اجرا بگذارند . وقتی ما از اعضای مان می خواهیم خدمت کنند ف منظور آن نیست که آن ها را بهتر از دیگران می دانیم و یا مکان

مجزایی نسبت به بقیه ی اعضاء دارند . رهبری در جلسات معتادان گمنام یک خدمت است .

نه یک طبقه والاتر عضویت . به همین دلیل ما به رهبران خود نام خدمت گزاران مورد اعتماد داده ایم .

زمانی که یک غضو را برای انجام خدمتی انتخاب می کنیم و در واقع اعتماد به یکدیگر ابراز کرده ایم . در اینجا ما به وجدانی که باعث این انتخاب شده اطمینان می کنیم ،چرا که وجدان معرف رابطه ای است که ما بطور دسته جمعی با یک نیروی برتر مهربان پیدا نموده ایم . ما همان اطمینان را به اعضایی که برای خدمت انتخاب کرده ایم منتقل و ابراز میکنیم . ما ایمان داریم که افراد انتخاب شده ،اصول روحانی رادر اقدامات خود مورد توجه قرار داده ،خواستار جامع ترین اطلاعات در مورد مسایل پیشنهادی خواهند بود و این اطلاعات را با د  یگران نیز در میان خواهند گذاشت . ما ایمان داریم که افراد منتخب سعی کافی جهت حفظ مصالح و منافع مشترک انجمن مان ابراز خواهند داشت .

راتطه خدمت گزاران مورد اعتماد و اعضای گروه مسئله ای دو طرفه می باشد یعنی از آنهایی که انتخاب شده اند خواسته می شود که با جدیت و امانت مسئولیت خود را انجام دهند و گروهی که این افراد را انتخاب کرده اند نیز هم زمان مسئولیت دارند که از این خدمت گزارن خود پشتبانی کنند .

وقتی از ما خواسته می شود که خدمت کنیم ، در می یابیم که در مقابل یک نیروی برتر مهربان که خود را وجدن گروخ ساخته است مسئول هستیم . ما از طریق خدمتی که در انجام آن از هوای نفس چشم پوشیده و عاشقانه صورت می دهیم ، اعلام بول مسئولیت می کنیم . رعایت اصولی که در سنت ها نهفته می باشند در تمام اقدامات ما مصداق دارد . ما می توانیم برای  انجام مسئولیت های مان به وجدان شخصی خود یا وجدان دسته جمعی برای راهنمایی گرفتن رجوع کنیم به عنوان خدمت گزاران مورد اعتماد ،رابطه ی ما با وجدان گروهی زمانی تقویت می شود که بطور غیر منطقی ،اطلاعاتی را که صادقانه و با می باشند با خود حمل کرده و دنبل خدمت کردن باشبم نه حکومت . ما در یک گروه و یا یک کمیته ، توسط راهنمایی که از یک نیروی برتر دریافت می کنیم و به وسیله ی ارائه ی اطلاعات بی غرضانه و کامل به ایجاد وجدان گروهی کمک می کنیم ،سچس از طریق ارائه برداشتی را که از این وجدان پیدا کرده ایم ، مسیر و آرمان هایی را که در رابطه با گروه می باشند ، به دیگران نیز انتقال می دهیم . بهترین نوع رهبری وقتی است که خدمت گزاران مورد اعتماد ما با ارائه ی نمونه شخصی ( خوب ) ما را هدایت می کنند . در شرایط مطلوب ، ما آنها را به دلیل وجود آن اصول بازیابی که می بینیم در زندگی شان کار برد دارد انتخاب می کنیم . ما خدمت گزاران مورد اعتمادمان را تشویق می کنیم که قاب شان را برای قبول عقاید جدید باز گذارده ، دانش خود را در تمام سطوح خئماتی افزایش داده و باریابی خود را پی گیری می کنند . تمام این صفات بر قدرت آنان برای انجام خدمات تأثیر اساسی دارند .

کاربرد اصول روحانی

ما قبلاًدر این فصل متوجه شدیم که خدمت در سطح شخصی ، در نتیجه ی کار برد اصول میسر می گردد . با استفاده از این اصول ، ما می آموزیم که جویای راهنما و مشورت بشویم . ما با راهنمای خود صحبت می کنیم ،مسائل مان را با دوستان جلسات معتادان گمنام  در میان گذارده و به راهنمایی یک نیروی برتر گوش فرا می دهیم . بعضی از اصولی که به نظر می رسند در رابطه با سنت دوم از اهمیت برخوردار باشند عبارتند از : تسلیم ، ایمان ، تواضع روشن بینی و گمنامی .

ما از تسلیم به مرجع نهایی مان ،خداوند بدان گونه که او را درک می کنیم ،خدایی که با او رابطه ی خصوصی پیدا کرده ایم ، کارمان را شروع می کنیم . در رابطه با این سنت ،ما خود را به رهنمود های آن نبروی برتر که بصورت وجدان گروهی متجلی شده است تسلیم می کنیم . ما تعهد خود را نسبت به حفظ منافع مشترک جلسات معتادان گمنام   با مهمتر شمردن احتیاجات انجمن از خواسته های خودمان دوباره احیا می کنیم .

ایمان عبارت است از اتکای به یک نیروی برتر که به مرحله ی عمل در آمده است . بکار گرفتن این اصول روحانی به ما اجازه می دهد به وجدان گروه ،بجای ترس با امیدواری تسلیم بشویم . ایمان دائماًبه ما یاد آور می شود که هدایت ما نه توسط خودمان ،بلکه توسط نیروی برتر از نیروی خودمان صورت می گیرد . ایمان داشتن شجاعت می خواهد . مگر نه آن که ما اغلب حتی در عمق نگرانی های مان نیز فعالانه از خود ایمان نشان می دهیم . هر چه ما آثار عملکرد یک نیروی برتر مهربان را در بین اعضای انجمن مان بیشتر ببینیم ایمان مان هم به همان نسبت فزونی پیدا می کند .تواضع ،در عمل به معنای ان است که ما توانایی ها و نقاط ضعف خود را بطور صادقانه ارزیابی برای ایجاد تمایل در ما به جهت تسلیم ، لازم می باشد . تواضع به ما این آمادگی را می دهد که خواسته های شخصی را کنار بگذاریم تا بتوانیم به گونه مؤثر به انجمن خود خدمت کنیم . ابتدا نگاهی به اصل تواصع می اندازیم ،تا بخاطرمان بیاورد که ما به تنهایی قادر به جهت دادن و هدایت امور معتادان گمنام نیستیم . بخاطر می آوریم که منبع نیروی مان کیست ،یک نیروی برتر مهربان . ما با بکارگرفتی تواضع در کوشش های مان جهت خدمت برای ایجاد روشن بینی فضا ایجاد می کنیم .بیاد می آوریم همان گونه که ما به تجربه ی بقیه معتادان برای ارزیابی خود نیاز داریم برای خدمت کردن نیز محتاج به راهنمایی و عقاید آنان هستیم . ما یاد می گیریم که بطور فعالانه به مهارت خود برای گوش دادن بیفزاییم و در صحبت ها از گوش خود بیش از دهان مان استفاده کنیم . وقتی که روشن بینی پیدا می کتیم ف راه حل هایی را که در ضمن مراحل ایجاد وجدان گروهی ، توسط دیگران ابراز شده هم می شنویم و هم پذیرا می شویم . استفاده از اصول روشن بینی به ما می آموزد که پیش داوری های شخصی خود را بری آن که بتوانیم با دیگران کار کنیم ، کنار بگذاریم .

وقتی روشن بینی بکار می بریم ، یک روحیه ی خوش بینی نسبت به دیگران را در خود پرورش داده و در نتیجه تمایل پیدا می کنیم که در خدمات خود منافع مشترک مان را بخاطر داشته باشیم . ما تنها با یک مغز باز موفق خواهیم شد را هنمایی    مای یک نیروی برتر را تشخیص

بدهیم . درستی به معنای آن است که بدون توجه به شرایط موجود ، در کاربرد اصول روحانی از خود پایداری نشان دهیم . رهبرانی که این صفت را در کردار خود نشان می دهند ف باعث برانگیخته شدن اعتماد ما می شوند .

بهترین نحوه خدمت ما رمانی است که نسبت به اعتمادی که دیگران به ما ابراز کرده اند ، از خود احترام نشان می دهیم . وفاداری و تعهد نسبت به آن اعتماد ، نشان گر واضح شخصیت و درستی خدمت گزاران مان می باشد . وقتی که به انتخاب اعضاء برای خدمت کردن می پردازبم معمولاًروی درستی آن ها به عنوان اشانه ای برآن که قابل اعتماد هستند حساب می کنیم .

اصول روحانی گمنامی ما یادآور ما می گردد که در معتادان گمنام همگی برابر هستیم . هیچ شخص با گروهی در فهمیدن اراده ی یک نیروی برتر ف انحصار ندارد . ما در انجام عملی گمنامی ، بدون توجه به احساسات شخصی خودمان راجع به یک نفر ، نسبت به همه محبت ، توجه و احترام نشان می دهیم . هر عضوی در مراحل ایجاد وجدان گروه ، برای خود جایی دارد . تمام ما در منصه ظهور رسیدن یک رابطه ی آگاهانه با نیروی برتری که مطابق با درک خودمان می باشد با دیگران برابریم .

سنت دوم رامنمایی های لارم برای رابطه با دیگران را به ما ارائه می دهد . یک نیروی برتر ، سر چشمه و اساس اصولی است که ما در ضمن خدمت بکار می بندیم . ما می توانیم هر زمان که احتیاج به راهنمایی داریم از این اصول در سطح شخصی ، گروهی ، هیئت خدمات یا کمیته های مان استفاده کنیم .

خدمت برای آنهایی که به ایشان خدمت می کنیم بالاترین نیرو و استعداد ما اعضای جلسات معتادان گمنام  در ان است که میتوانیم به معتادی دیگر نزدیک شویم . به او بفهمانیم که ما هم مثل او هستیم و ورودش به انجمن را خوش آمد بگوییم ، با معتادی که برای بار اول وارد می شود خوش و بش کنیم و کمک کنیم تا تضمین بشود که تازه واردها هر بار پس از بار دیگر باز هم باز خواهند گشت . با راهنمایی که یک نیروی برتر مهربان به ما کمک می کند ، در کمک به دیگران پربارتر می شویم .

خدمت به انجمن معتادان گمنام پاداش های مخصوص به خود را دارد .

وقتی که ما اصول روحانی را در زندگی روزمره ی خود بکار می گیریم نتیجتاًرابطه ی ما با نیروی برترمان قوی تر می شود . روابط ما با گروه خودمان و انجمن نیز تقویت می گردد . خدمت در جلسات معتادان گمنام  یک تجربه و یادگیری است که به رشد شخصی ماکمک می کند . در نتیجه خومت ، شروع به یافتن دیدخاهی می کنیم که گسترده تر از فقط منافع خودمان است و نقطه نظرهای خود محورانه ی خویش را به منظور خدمت بهتر به جمع ، کنار می گذاریم . ما در عوض خدمت ایثار گرانه خود ، سود روحانی می بریم .

سنت سوم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" تنها لازمه ی عضویت ، تمایل به قطع مصرف می باشد  "

معتادان گمنام انجمنی است که بهبودی از اعتیاد را به معتادان سراسر جهان ارائه میدهد . توجه اصلی ما به خود بیماری اعتیاد معطوف است و نه به ماده ی خاص مصرفی . پیاممان گسترده و بزرگ است که هر کس از هر طبقه ، جامعه و هر ملیتی را جلب می کند . زمانی که تازه واردی یه جلسات ما می آید ،تنها مسئله ی مورد توجه ما تمایل او به آزادی از اعتیاد فعال و نیز آن که ما چگونه می توانیم به او کمک کنیم ، می باشد .

سنت سوم ، از طریق آزاد نمودن ما از اسارت قضاوت این که چه کسی عضو ما می باشد . جلسات معتادان گمنام  را یاری میدهد که بتواند بهبودی را در اختیار معتادان بسیاری بگذارد . سنت سوم برای عضویت در  جلسات معتادان گمنام  هیچ قید و شرطی قائل نیست و هر گونه تقاضانامه یا کمیته ی تصویب عضویت را حذف می کند . این سنت از ما می خواهد که در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت یک نفر برای بهبودی تصمیم نگیریم . از آنجا که تنها لازمهی عضویت ف تمایل به قطع مصرف می باشد ، ما به عنوان یک عضو ، حق هیچ گونه قضاوتی در مورد دیگران را نداریم .

تمایل به قطع مصرف چیزی نیست که بتوان معیاری برای سنجش آن بکار برد . این تمیل فقط در اعماق قلب هر عضو می باشد . درهای جلسات ما بر روی هر معتادی که مایل به پیوستن به ماست باز است ،چرا که ما هیچ قید و شرطی برای عضویت قلئل نیستیم . ما باید همان گونه مرافبت و توجهی را که باعث علاقه ی ما به جلسات و احساس تعلق به آن گردیده نسبت به دیگران ابراز نماییم . سنت سوم مشوق ما در خوش آمد گویی به معتادان است و این خود سبب رشد . گسترش  جلسات معتادان گمنام  می گردد . عضویت در جلسات معتادان گمنام  یک تصمیم شخصی است و ما کارهای خیلی زیادی می توانیم بکنیم که به انجام رساندن آنها باعث می گردد تا تصمیم و تعهد یک معتاد نسبت به بهبودی دائماً تقویت بشود . خوش آمد گویی به تازه واردان ، سبب می شود که آنها از همان ابتدای ورود به جلسه احساس راحتی کنند . همین طور صحبت کردن با معتادان دیگر چه قبل و چه بعد از جلسه و رد و بدل شماره تلفن ف باعث احساس تعلق خاطر می گردد . سعی ما بر این است که بهترین کوشش خود را به کار گیریم تا اطمینان حاصل کنیم هر معتادی که به جلسه می اید دوباره بر خواهد گشت و به بازیابی در جلسات معتادان گمنام  پشت نخواهد کرد . این مسئله برای ما تا حدی مورد توجه و علاقه است که گاهی برای اینکه محل جلسات مان ف سهل الوصول برای دیگران گردد ، مکان آنها را تغییر می دهیم . همه ما هر معتادی را تشویق می کنیم که باز هم برگردد .

درجه ی تمایل هر غضو بح قطع مصرف ، به اوضاع و احوال خارجی ارتباطی ندارد . چه چیز سبب می گردد که یک عضو پاک باقی بماند و عضو دیگری به مصرف مجدد روی آورد ؟ هیچ یک از ما نمی توانیم قضاوت کنیم که کدام عضو بهبودی خواهد یافت و کدام عضو دیگر به اعتیاد خود باز خواهد گشت .

هیچ گونه ضمانتی بر اساس تاریخچه ی مصرف فرد و یا نوع ماده ی مصرفی بیمار وجود ندارد . هرگز نمی توان قضاوت کرد که کدام گروه سنی پیشرفت بهتری خواهد داشت ، زنان بهتر معالجه می شوند و یا مردان ، آن فردی که مدت کوتاهی مصرف کرده یا دیگری که سابقه ی اعتیادش خیلی طویل است . نمی توان گفت چه عوامل خارجی در این امر مؤثر می باشند ، چرا که ما نه میانیم که تمایل به پاک ماندن در یک فرد تا چه اندازه است و نه آن که مجاز هستیم تصمیم بگیریم چه کسانی به ما بپیوندند . ما فقط حق اریم بجای قضاوت به همه بگوئیم خوش آمدید . ما به دنبال راهی برای کمک به یک معتاد هستیم . کار ما آن است که مثل بادبرن آتش اشتیاق و تمایل به قطع مصرف مواد را در معتادان ، هر چه بیشتر شعله ور کنیم و نه خاموش .

هر معتادی که به انجمن قدم می گذارد حتی یک معتاد در حال مصرف با همین آمدنش ، تا حدودی تمایل خود را نشان می دهد که نمی توان آن را نادیده یا کم اهمیت شمرد .

با انکه ما تأکید خود را بر اهمیت پرهیز کامل حفظ می کنیم ، لیکن اگر معتادانی هم زمان با مصرفشان به جلسه بیایند ، به آنان خوش آمد می گوییم و مخصوصاًآنان را تشویق می کنیم که باز م برگردند . بسیاری از معتادان بهبود یافته به سبب گرفتاری ، ناتوانی جسمی ، موقعیت جغرافیایی محل زندگی و یا نوع شغل شان ، آمدن مرتب به جلسات بر ایشان مقدور نیست .

این گروه از معتاان تا زمانی که تمایل به قطع مصرف دارند از تمام جهات عضو انجمن محسوب می شوند و مانند اعضای دیگر ، مورد توجه وحمایت

کامل انجن هستند . حضور یک معتاد در جلسات برای اولین بار به دلایل مختلف انجام می گیرد . این به هیچ وجه مهم نیست که ما به چه دلیل به جلسات معتادان گمنام  آمدیم . ممکن است دلیل آمدن بطور مشخص قطع مصرف نباشد و فقط اشتیاق برای تسکین درون ما ن باشد ، ولی همین اشتیاق ممکن است مه ما را در جهت یافتن راهی هدایت کند که در غیر این صورت هرگز به نظرمان نمی رسید . اغلب با شنیدن حرف های معتادانی که راجع به بهبودی صحبت می کنند آتش تمایل به قطع مواد در ما شعله ور می گردد . البته افرادی نیز هستند که یک بار به جلسه می آیند ، پیام را می شنوند ، و مجدداًبه اعتیاد فعال رو می آورند . ان گروه که پس از ری لپس ( مصرف مجدد ) دوباره به جلسات روی می آورند . اغلب دلیل بازگشت شان به جلسات را درد و ناراحتی حاصل از ری لپس می دانند . ما به دلایل مختلفی به جلسات معتادان گمنام  می آییم اما زمانی که اشتیاق به قطع مصرف پیدا کنیم و این اشتیاق را در خود حفظ کنیم دیگر برای بازیابی باقی می مانیم .

" گروه حق قضاوت در مورد اشتیاق و تمایل کسی ندارد . "

ما هیئت منصفه نیستیم . آمدن یک معتاد به جلسه ، خود به قدر کافی نشانگر اشتیاق او به قطع مصرف می باشد . ممکن است مدت زمانی بطول انجامد  تا در یک معتاد اشتیاقی ایجاد شود تا او را به جلسات پای بند کند . ما باید به هر معتادی این فرصت را بدهیم تا مدتی که برای او کافی است به جلسات بیاید و این تمایل در او ایجاد گردد . با محبت و پذیرش از جانب ما ،این اشتیاق پرورش می یابد .

عبارات و جمله بندی سنت سوم انعکاسی گسترده از نقطه نظرهای قدم اول است . این سنت آن قدر ساده نوشته شده که قادر است معتادان تمام ممالک و فرهنگ های جهان را در بر گیرد و این مسئله که یک معتاد در فلان گوشه ی جهان چه ماده ای مصرف می کند مطرح نیست . بسیاری از معتادان پیش از بازیابی تصور می کنند که مصرف الکل مشکل آفرین نیست ! گروهی نیز خیال می کنند موادی که با نسخه می توان آن ها را تهیه کرد قانونی بوده و مصرف آن ها قابل قبول است . به دلیل نوع جمله بندی این سنت ، ما قادر هستیم حتی معتادانی را که مواد غیر رایج یا به   خصوصی

را استفاده می کنند جذب کنیم وگرنه بعضی فکر می کردند بدلیل مواد نایابی که مصرف می کنند برای عضویت در جلسات معتادان گمنام   صلاحیت ندارند ! لیکن عبارت ساده یسنت سوم ما را قادر به جلب هر نوع معتادی و خوش برخوردی با آنها می کند . ما باید به هر معتادی این امکان را بدهیم که برای خودش تصمیم بگیرد که آیا جلسات معتادان گمنام  برای مورد او پاسخ هست یا خیر . ما نمی توانیم بجای ان ها تصمیم بگیریم . با وجود آنکه سنت سوم بسیار ساده نوشته شده ، باز هم ذکر این مسئله لازم است که وقتی سنت سوم راجع به اشتیاق به قطع مصرف صحبت می کند ف منظور قظع مصرف مواد مخدر می باشد . ما متوجه هستیم که جلسات معتادان گمنام برنامه ای حهت بهبود معتادان است . گر چه معتاد برای بسیاری از ما که در مسیر باز یابی هستیم بعد از مدتی مفهوم وسیع تری می یابد ، لیکن حائز اهمیت بسیار است که یه یاد داشته باشیم که اولین بار به سبب مشکل مان با مواد مخدر به انجمن معتادان گمنام آمدیم . اعضای جدید برای آن که احساس کنند به جلسات معتادان گمنام تعلق دارند نیاز به شنیدن حرف هایی دارند که در نتیجه آن ها بتوانند وجه مشترک خود را با گوینده بفهمند. آنان این هویت مشترک خود را در معتادان گمنام با بقیه ی معتادان به آسانی تشخیص می دهند .

بسیاری از ما وقتی برای اولین بار قدم به جلسات می گذاریم می دانیم که معتاد هستیم ، این چیزی نیست کهمجبور به تصمیم گرفتن در مورد آن باشیم بلکه حقیقت زندگی ماست . عضویت در جلسات معتادان گمنام   مفهومی بس فراتر از آن دارد که فقط بدانیم یک معتاد هستیم . عضویت در جلسات معتادان گمنام  به معنای تصمیم گیری است . اگر آنچه که در جلسات معتادان گمنام  می شنویم به گوش مان آشنا بیاید و بتئانیم با آنهایی که می بینیم ارتباط برقرار کنیم ، ما نیز خواهان آنچه جلسات معتادان گمنام  ارائه می کند ، خواهیم شد . مادامی که تمایل به قطع مود مخدر را داریم ، در تصمیم گیری برای ملحق شدن به انجمن معتادان گمنام آزاد هستیم . زمانی که این تصمیم را گرفتیم ، باید آن را همراه با تعهد نسبت به اصول جلسات معتادان گمنام  دنبال کنیم . با قبول این تعهد ما بطو جدی در مسیر بازیابی قرر گرفته ایم .

" کاربرد اصول روحانی "

سنت سوم ما راز قضاوت آزاد می سازد و به سوی خدمت مفید هدایت میکند . رعایت این سنت باعث می شود که ما در کمک به دیگرانن ، پذیرا شدن یکدیگر و ابراز محبت غیرمشروط از سخاوت بیشتری نشان دهیم .

همان طور که در سنت های قبلی متوجه شدیم مسیر کلی خدمات در جلسات معتادان گمنام  از طریق استفاده از اصول روحانی معین می گردد . چند اصل مهم تر در این رابطه عبارتند از تحمل یکدیگر ، هم دردی گمنامی و تواضع .

اصل تحمل به ما یادآوری می کند که نباید راجع به یکدیگر قضاوت کنیم . بیماری اعتیاد هیچ کس را مستثنی نمی کند . همچنین جلسات معتادان گمنام  هرگز کسی را که علافه به قطع مصرف داشته باشد از خود نمی راند . ما می آموزیم معتادانی را که سوابق اعتیادی یا زندگی شان با ما تفاوت دارد متحمل و پذیرا شویم . هرگز از یاد نبریم که ما نقاط ضعف داریم و از هیچ یک از افراد جلسه بهتر نیستیم .

اعتیاد یک بیماری مرگ آور است . ما می دانیم معتادانی که بهبودی را پیدا نمی کنند چیزی به غیر از زندان ، تیمارستان و نهایتاًمرگ در انتظارشان نیست . عدم پذیرش یک معتاد ،سحتی معتادی که فقط به دلیل کنجکاوی به این جا آمده احتمالاً صدور حکم مرگ اوست . ما یاد می گیریم نسبت به معتادانی که با ما تفاوت دارند ، مانند ما فکر نمی کنند و یا در جلسه به طریق ما به مشارکت نمی پردازند ، ابراز تحمل کنیم . به عنوان مثال اگر معتادی را که مانند ما حرف نمی زند یا رفتار نمی کند ، تحت فشار قرار دهیم ، نتیجتاً او را به خیابان ها برگردانده ایم و حق او را در مورد آن که به طریق خودش یادگیری کند و بطریق خودش بهبودی حاصل کند از او سلب کرده ایم .

همدردی سبب می شود که تمام کوشش ها ی ما برای خدمت به دیگران ،با ترحم و شفقت همراه باشد . زمانی که رحم و عطوفت ، پایه ی تمام خدمات ما باشد ،آن گاه هر عضوی را با تمام اشکالاتی که دارد متحمل و پذیرا می شویم . خیلی از اوقات ما راجع به تمایل دیگران به بازیابی ،قضاوت عجولانه می کنیم . سنت سوم از ما می خواهد که نیکوکاری و ترحم خود را ادامه دهیم زیرا چیزی که برای عضویت لازم است آن قابلیت و تمایلی است که ما هرگز نمی توانیم اندازه گیری کنیم . در واقع حق قضاوت راجع به دیگران بر ما حرام شده است .

بر خورد ما با تمام معتادان باید محبت آمیز و بدون توجه به هرگونه اشکالی که دارند ، باشد . دلسوری سخاوتمندانه نسبت به معتادی که در حال رنج است بسیار شفا بخش تر از بکار بردن قضاوت مجانی در مورد اوست .

اصل تواضع به ما یاد آور می گردد که ما خدا نیستیم و نمی توانیم پیش بینی کنیم که یک معتاد تا چه اندازه برای شنیدن پیام آمادگی دارد . ما باید ترس و گیجی خودمان را در اولین مرتبه ی حضور در جلسات به خاطر بیاوریم . ما نیاز به کمک و تشمیق یکدیگر هستیم ،نه انتقاد و طرد .

سآگاهی از نواقص شخصیتی خود وقتی با تواضع همراه باشد ،به ما کمک می کند که روزهای اول مان را بیاد بیاوریم . پذیرا شدن خود که اغلب با فروتنی همراه است ما را از این که درباره ی دیگران با سخت گیری قضاوت کنیم دور نگاه می دارد .

گمنامی اصلی است که به باز بودن جلسات به روی همه و خوش آمد گویی یکسان به تمام شرکت کنندگان کمک می کند . جلسات معتادان گمنام  هیچ طبقه بندی برای عضویت قائل نیست و به هیچ وجه عضو درجه دو ،در جلسات معتادان گمنام و وجود ندارد . وجه مشترک در جلسات معتادان گمنام  بیماری اعتیاد است و همگی ما اعضای جلسات معتادان گمنام  بطور مساوی در تیرس و خطر هستیم . سهم همگی ما در استفاده از حق بهبودی مساوی است .

رعایت اصل گمنامی باعث تضمین آن می شود که سنت سوم محترم شمرده شود . رعایت اصل گمنامی ،به ما یادآوری میکند که اهمیت هیچ عضو یا گروهی به اندازه پیامی که ما حامل آن حستیم ، نمی باشد . این که ما برای عضویت فقط یک شرط قائل شده ایم ،تضمین می کند که هیچ معتادی نباید بمیرد بدون آن که به او شانس برای بهبودی داده شده باشد . ما سپاس کزاری خود را از مساوات و آزادی که در دوران بازیابی به ما ارائه شد از طریق خوش برخوردی با هر معتادی که اشتیاق به قطع مصرف دارد ابراز می کنیم .

سنت سوم تضمین کننده ی آزادی اعضاء جلسات معتادان گمنام  می باشد . این سنت تنها لازمه عضویت را در قلب یکایک اعضاء یعنی جایی که هیچ فرد دیگری از آن خبر ندارد مخفی کرده است ما لازم نداریم که بجای دیگری تصمیم بگیریم . ما وقت و انژری مان را صرف این نمی کنیم که چه کسی باید برود و یا چه کسی مستحق کمک است . بجای همه این ها ، عاشقانه و با تمام وجود ،هر کمکی از ما برمی آید در اختیار معتادانی که به قصد یافتن از این بیمای به انجمن معتادانی گمنام قدم می نهند ، می گذاریم

سنت چهارم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" هر گروه باید مستقل باشد ، به استثناء مواردی که بر گروههای دیگر و ما معتادان گمنام در کل اثر بگذارد"

گروه های معتادان گمنام از آزادی زیادی برخوردار هستند . در سنت سوم در یافته ایم که این گروه ها برای انتخاب اعضای خود احتیاج به هیچ شرایط و ضوابطی ندارند و از هر نوع قید و شرطی برای گزینش اعضاء و مسئله عضویت آزاد هستند و برای ارائه بازیابی یه هر معتادی نیز آزاد هستند . سنت جهارم این آزادی را افزایش می دهد تنوع و گوناگونی تجارب اعضاء در انجام خدمت ، ما را یاری دهند . آزادی می تواند فرح بخش و نشاط آور باشد . خیلی از ما تجربه ی کمی از آزادی داریم و زندگی مان در زمان اعنیاد بیشتر شبیه بردگی بود . وقتی که برای اولین بار آزادی حاصل از بازیابی و بهبودی را احساس می کنیماین تجربه گاهی بیش از قدرت تحمل و جنبه ی ما می باشد ، از طریق کاربرد قدم ها می آموزیم که آزادی با مسئولیت همراه می باشد . در بازیابی ،ما مسئول خودمان می شویم . پس از پذیرفتن مسئولیت شخصی و رشد ،وقتی که به مرحله آمادگی درک سنت ها رسیدیم ، آن جا نیز متوجه می شویم که سنت چهام گروه ها و انجمن را تشویق می کند که به گونه ی مسئولانه کار کنند .

گروه های معتادان گمنام وسیله ای برای رساندن پیام بهبودی می باشند . در قبال تعهد محکمی که افراد گروه نسبت بهم پذیرفته اند شخصیت گروه شکل می گیرد . به تدریج که رفتار گروهی رشد می کند و تکمیل می شود بعضی گروه ها روش هایی را پیدا می کنند که با آن روش ها کاری را می توانند انجام دهند که گروه دیگری در شهر ممکن است انجام ندهد . اعضای هر گروه یک طرح کلی برای جاسات تعیین می کنند که در دراز مدت منعکس کننده ی شخصیت آن گروه می شود .

استقلال گروهی به گروها ، آزادی خلافیت می دهد تا روش های ویژه ای برای رساندن پیام پیدا کنند . جلسات معتادان گمنام  از معتادانی با سوابق و شخصیت های مختلف که قدرت تسلیم و تعهد مشترک برای بازیابی آن هارا به یکدیگر پیوسته ، تشکیل شده است . ما به زنان های مختلف صحبت می کنیم و با فرهنگ های متفاوتی رندگی می کنیم . یک نوع جلسه توجه هر معتادی را که به جلسات معتادان گمنام  می آید جلب نمی کند . برای اینکه بتوانیم به هر معتادی که به حمایت ما برای ارزیابی احتیاج دارد کمک کنیم گروه ها این آزادی را دارند که فرم و بقیه ی مشخصات جلسه خود را تغییر دهند . هر گروه آزادی این را دارد که اگر احساس کند به گونه ی مخصوصی قادر است هدف اصلی را مؤثرتر انجام دهد ، آن را دنبال کند .

هر گروه برای خودش در جلسات معتادان گمنام  مکان بخصوصی دارد که باید آگاهانه آن را پر کند . بعنوان یک انجمن ، توانایی ما برای دست یابی به معتادانی که هنوز مصرف می کنند بستگی به تمایل اعضای مان در راه انداختن جلساتی که برای چنین معتادانی هم جالب و هم به ایشان نزدیک باشد ، دارد . با آزادی خلاقیتی که استقلال گروهی به ما عطا کرده است ما تشویق می شویم تا در جستجوی نقش بخصوصی باشیم ،که هم احتیاجات جلسات معتادان گمنام  و هم گروه خودمان را بر طرف کند . ما آزادیم . هر گروه برای خود در کل معتادان گمنام از جایگاه بخصوصی برخوردار است و سرزنده ماندن جلسات هر منطقه بستگی به این دارد که گروه ها آن جایگاه صحیح خود را در تشکیلات خدماتی پیدا کنند .

آزادی خلاقیت ،گروه ها را قوی تر و مسئولیت پذیر می کند . اعضاء ممکن است با حضور خود ،جلسات مختلفی را یاری دهند ولی عضو فقط برای حمایت از یک گروه تعهد می پذیرد . اعضاء فقط وقتی در بازیابی پیشرفت حاصل می کنند که مسئولیت های زندگی خود را به عهده بگیرند ،به همین نحو گروه ها وقتی قوی تر و شکوفاتر می شوند که اعضاء مسئولیت دسته جمعی برای نگاهداری جلسات را به عهده بگیرند . مسئولیت و تعهدی که اعضاء بعهده می گیرند مستقیماً در کیفیت هر گروه منعکس می شود .

یکی از معمولی تر ین روشها که از استقلال گروهی نتیجه می شود ف آرادی در چگونگی برگزاری و فرم جلسه است . بیشتر گروه های محلی جلسات متنوعی را اراوه می دهند . سخنرانی ، مطالعه قدم ها یا بحث و گفتگو راجع به چگونگی جلسه ای که بتواند رفع احتیاجات محلی را بنماید . یعضی از جلسات به روی عموم باز است . در حالی که جلسات دیگری فقط برای معتادان است . جلسات بزرگ تر هر شب از هفته ،ممکن است انواع مختلفی از جلسات را ارائه دهند . بعضی از معتادان در یک نوع جلسه ی خاص ممکن است پیام بازیابی را بهتر درک کنند ، در حالی که معتاد دیگری نوعی دیگر از جلسه را ترجیح می دهد .

منطقهای که در آن جلسات معتادان گمنام  انواع مختلف جلسه را ارائه می دهد به احتمال زیاد باعث جلب معتادانی با روحیه و سوابق اعتیادی مختلف خواهد شد . ببا برخورداری از یک روحیه همکاری ، ما استقلال گروه های دیگر را محترم شمردن و آن ها را آزاد می گذاریم تا پیام بهبودی را به هر نحوی که برای شان مناسب تر است ، برسانند .

به سبب روح استقلال گروهی ،خیلی گروه ها جلسات را طوری ترتیب می دهند که مطابق نیاز اعضاء آن باشد . عدم قضاوت درباره ی دیگران که در سنت سوم از آن ذکر شد باعث می گرد د که ما قادر شویم به یک معتاد در هر شرایطی که باشد ودر هر جا کمک کنیم . این مهم نیست که یک گروه جلسه خود را به چه شکل برگزار می کند فقط ما بر این اصل تأکید میکنیم که هدف و نقطه ی توجه تمام گروه های معتادان گمنام بر این باشد که چطور از مرض اعتیاد نجات پیدا کنند .

به صرف اینکه یک گرئه دوازده سنت را بجا آورد و قدمهای دوازده گانه جلسات معتادان گمنام  در جلسات پشتیبانی و استفاده کند ، می توان آن گروه را معتادان گمنام نامید .

گاهی اوقات درک اینکه چه مسائل یا اعمالی در مجموع بر جلسات معتادان گمنام  تأثیر می گذارد کار مشکلی است . سنت چهارم راهی را پیش پای ما می گذارد که بتوانیم میان استقلال گروهی و مسئولیت حفظ همیشگی و اتحاد در جلسات معتادان گمنام  تعادل برقرار کنیم . سنت چهارم ما را تشویق می کند که استقلال گروهی را به گونه ای بکار بریم که باعث رشد و سرزندگی جلسات معتادان گمنام  بشود . اصل استقلال ،گروه ها را تشویق می کند که نیرومند و فعال باشند . ولی در ضمن متوجه شان می کند که آنها جزئی از یک کل به نام معتادان گمنام هستند . در گرفتن هر تصمیم باید منافع مشترک مان را در نظر بگیریم. چون اغلب گروه ها با یکدیگر ارتباط مستقیم ندارند . ممکن است تصور کنیم که آنچه در جلسات ما اتفاق می افتد ،اثری بر روی گروه های دیگر ندارد . اگر بخواهیم بدانیم که تصمیمات ما چه کسانی را تحت تأثیر قرار می دهد ، باید به گروه های دیگر فکر کنیم ،به معتادی بیندیشیم که به تازگی به جلسات معتادان گمنام  آمده و یا در آینده خواهد آمد ، همین طور به محله ای که در آنجا جلسات مان رابرگزار می کنیم ، بیندیشیم . اگر جلسه ما با آن چه که طی  سالیان در جلسات معتادان گمنام  جا افتاده تشابهی نداشته باشد ، مسلماً ما بر روی گروه های دیگر و در کل بر جلسات معتادان گمنام تأثیر منفی خواهیم گذارد .

ما باید بخاطر بیاوریم زمانی که تازه وارد انجمن شده بودیم احتیاج به شنیدن چه سخنانی از زبان یک معتاد دیگر داشتیم . این که بگوید برای نجات از اعتیاد امید وجود دارد و این امید به ما کمک بسیاری کرد .

اغلب معتادان تازه وارد ،بیشتر توجه خود را معطوف به تفاوت های خودشان با دیگران می نمایند و امیدوارند ،تفاوت هایی که بین خودشان و دیگران پیدا کرده اند به قدر کافی باشد تا آن تفاوت ها را عذر و بهانه و دستاویز قرار داده و دیگر به جلسات نیایند . ول کردن و راندن یک معتاد از جلسات جلسات معتادان گمنام  کار مشکلی نیست .مهم آن است که به پیامی که یک تازه وارد در جلسه از ما دریافت می کند توجه نمائیم . در نظر گرفتن دقیق هدف اصلی باعث تضمین این خواهد شد که در آینده و برای معتادانی که هنوز به ما نپیوسته اند ، جلساتی وجود خواهد داشت .

مسئله دیگری که اهمیت زیادی دارد ، آن است که توجه داشته باشیم جامعه به چه چشمی به ما نگاه می کند و چه برخوردی با ما دارد .

در ابتدا،وقتی که انجمن معتادان گمنام در مکان های ریادی شروع یکار کرد برای معتادان ،تحت هر شرایطی غیر قانونی بود که در جلسات شرکت کنند و حتی در جاهایی که جلسات قانونی بود ،مردم با وحشت و نگرانی به تجمع ما نگاه میکردند تا اینکه جلسات معتادان گمنام شهرت خوبی پیدا کرد و نگرانی مردم را برطرف شد . ممکن است برای معتادان مشکل باشد که مکان جلسات را پیدا کنند . اگر رفتار ما بعنوان یک عضو جلسات معتادان گمنام  خوخواهانه و مخرب باشد برای جلسات ایجاد مشکل خواهیم کرد .

وقتی ما ابزار و اثاث جلسه را با دقت بکار برده و آنها را تمیز و سالم نگه داریم با این کار به حفظ شهرت انجمن کمک کرده ایم . ما باید سعی کنیم رفتادمان نمودار آن باشد که برای اهل محل هم محله ای خوب هستیم و رفتاری محترمانه داشته باشیم . حتی چیزی خیلی ساده ، مثلاً نامی که یک گروه برای خود انتخاب می کند ،می تواند روی جلسات معتادان گمنام  انعکاس خوب یا بد داشته باشد . اگر در جامعه به شهرت معتادان گمنام لطمه بخورد ، معتادان خواهند مرد .

استقلالی که برنامه ی ما به گروه ها تفویض کرده نباید گروه را از توجه و بکار گرفتن اصول روحانی که بنیاد سنت ها می باشد غافل نماید . توجه کامل به رعایت گروه نسبت به سنت چهارم ،اغلب از طریق گرفتن یک ترازنامه ی گروهی میسر می شود و به اعضاء کمک می نماید تا برآوردی از پیشرفت خود در فرستادن پیام و دسترسی پیدا کردن معتادان محنه شان بتمایند . از همین طریق گروه می تواند به بررسی سهمی که خودش در همبستگی و اتحاد جلسات معتادان گمنام دارد ، بپردازد . سنت چهارم با آزادی که برای فعالیت مسئولانه به عنوان گروه به ما میدهد ما را از اعمال خود محوری دور نگاه می دارد .

 

" کار برد اصول روحانی "

سنت چهارم به گروه ها کمک می کند تا بین استقلال و مسئولیت تعادل برقرار کنند . این به نوبه ی خود تصویر و نشانه ی باز یافتن آزادی را بوجود می آورد . روشن بینی ، اتحاد و گمنامی اصولی هستند که وقتی با یکدیگر در انجام امور گروه بکار برده شوند باعث حفاظت و ادامه ثمره به بار آوردن جلسات معتادان گمنام  می گردند .

به عنوان گروه ،ما وقتی به تعهد خود در مقابل انجمن مسئولانه عمل کرده ایم که گاه تراز نامه ای از رفتارمان و این که چگونه جلسه برگزار می کنیم ،تهیه بکنیم . گروه ما موقعی به گونه مسئولانه از استقلالش استفاده می کند که منافع مشترک انجمن را قبل از اقدام به هر عملی در نظر بگیرد .

اگر ما بخواهیم از استقلال گروه ها به نوع خیرخواهانه استفاده نمود و باعث پیشرفت جلسات معتادان گمنام بشویم حتماً باید اصل روشن بینی را راهبرد قرار دهیم . ما پذیرای روش های نو برای دسترسی به معتادان و پر کردن مکان های ویژه خدماتی در جامعه معتادان گمنام می باشیم . هر عضوی را تشویق می کنیم که در گفتگوها شرکت کند و اگر عقیده ای دارد ، ابراز کند . روشن بینی به ما کمک می کند تا همیشه در نظر داشته باشیم که هر گروه یک جزء از کل جلسات معتادان گمنام است و به درک قلبی این مسئله برسیم که ما جزئی از چیز بزرگتر از خودمان هستیم و به همین دلیل باید به عقاید جدید توجه داشته باشیم . متفاوت بودن خصوصیات هر یک از ما باعث تنوع و بوجود آمدن گل چینی می شود که تنها با احترام به عقاید دیگران زیبایی خود را نشان می دهد .

با به خاطر سپردن این که ما جزیی از کل هستیم ، اتحاد همیشگی خود را را بکار بردن سنت چهارم در رأس مکنونا ت خود و مورد نظر قرار دهیم.

زیر بنای هر تصمیمی که ما به عنوان یک گروه مستقل می گیریم ، باید بیش از هر چیز بر مبنای رعایت منافع مشترک مان اتنخاب شده باشد . با این که مستقل هستیم ولی در جلسات دیگر ، کمک و حمایت آنها پشتیبانی خود را از انجمنمان ابراز می کنیم . جلسات جلسات معتادان گمنام تنها وقتی پیشرفت و رشد می نماید که گروه ها فراسوی احتیاجات اولیه و فوری خود به همدیگر کمک نمایند . علاقه و مبحث باعث می شود که جلسات معتادان گمنام را مجموعه ای بزرگتر از آنچه به چشم می آید ببینیم وبه محض آن کهچنین دیدگاهی پیدا کنیم برداشت ما از گروه مستقل ومسئولیت مان به مراتب گسترده تر و عوض خواهد شد.

تصمیمات گروه ما که بر مبنای عشق و عاقلانه پایه گذاری شده به ما قدرت می دهد تا با کوشش ، خود را برای کمک و خدمت به دیگران آماده کنیم . عشق و علاقه ، مشوق ما است که با اعضا و گروه های دیگر هم یاری کنیم

و روش هایی را که برای فرستادن پیام بازیابی پیشنهاد می کنند با روشن بینی بررسی وجهت به انجام رساندنشان به آنها کمک کنیم .

گمنامی بدان کونه گه در ارتباط با سنت چهارم میباشد به ما یادآوری می کند که در معتادان گمنام هر گروه از موقعیت و اهمیت مساوی با دیگر گروه ها برخوردار می باشد .

گروه های بزرگتر و قدیمی تر به هیچ وجه به گروه های کوچک تر یا جدید تر بر تری ندارند . به هرحال هر گروهی آزاد است که اصول برنامه را به گونه ای به کار ببرد که به نظرش قویتر و بهتر است . همین اصول هستند که تمام گروه هارا تبدیل به شرکای مساوی در مسیر بازیابی نموده اند . تمامی گروه ها در حفظ حیثیت ، خوش نامی و انجام امور مربوط به جلسات معتادان گمنام مسئولیتی برابر دارند .

استقلال به گروه ها این این آزادی را می دهد که توسط خودشان به منظور ایجاد جو مناسب برای باز یابی اقدام کنند ، به اعضای خود خدمت کنند و هدف اصلی ما را به انجام برسانند .

مسئولیتی که باعث درک صحیح ما از بکارگیری متعادل مفهوم استقلال گروه می گردد ، در واقع از اصولی که در سه سنت اول بیان شدند الهام می گیرد . اولین اصل حیاتی برای جلسات معتادان گمنام حفظ اتحاد انجمن می باشد .

دوم آنکه ما برای راهنمایی و هدایت ، از نیروی برتر و مهربان مان کمک می جوییم و دیگر آنکه درب جلسات را برای تازه واردی که خواهان قطع مواد مخدر باشد باز گذارده و به او خوش آمد می گوییم .

داشتن گروه های فعال وسالم برای رشد و پیشرفت انجمن معتادان گمنام حیاتی می باشد . گروه ها مکانی را که ما بتوانیم ابتدایی ترین خدمت خود را ارائه دهیم در دسترس می گذارند . بدون داشتن گروه های مستقل ، ما از انجام هدف اصلی خود عاجز خواهیم بود .

سنت پنجم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

"هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد ، رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است"

انجام هدف اصلی ما به منزله ی قلب خدمت مان می باشد . با هدایت یافتن از یک نیروی برتر مهربان و تمرکز بر روی هدف اصلی مان ،گروه های معتادان گمنام وسیله ای برای انتشار قدرت شفا بخش بازیاب یمی شوند . انجمن معتادان گمنام به منظور نجات معتادان از اعتیاد بنیان گرفته است . اگر ما عقاید یا اهداف دیگری را دنبال می کردیم ،از تمرکز مان روی هدف اصلی کاسته می شد و فعالیت مان رو به زوال می رفت  . سنت پنجم از ما می خواهد که باقرار دادن هدف اصلی مان در رأس بقیه میا ئل ،به تمرین اصلی درستی بپردازیم .

سنت پنجم به گروه ها کمک میکند تا دلیل اصلی موجودیت شان را که رساندن پیام به معتاد در حال رنج است ابراز نمایند . ما در سنت چهارم پی بردیم که گروه های جلسات معتادان گمنام  آزاد هستند تا روش های جدید و مختلفی برای ارائه ی جلسات شان پیدا کنند . این آزادی بسیار قابل اهمیت بوده ،مشوق ما در ایجادتنوع و ابداع می باشد و به ما اجازه می دهد تا به هر وسیله ممکن به معتادان دیگر دسترسی پیدا کنیم .

به سبب این استقلال ، هر گروه شخصیت خود را توسعه می دهد . ولی باید بوضوح متوجه باشیم که شخصیت یک گروه یا هدف اصلی آن گروه تفاوت دارد . در هر حال پیامی که ما می فرستیم شخصیت یک گروه نمی باشد ،بلکه پیام انجمن معتادان گمنام یعنی ، اصول یازیابی می باشد . پیامی که انجمن از ما می خواهد تا انتقال بدهیم چیست ؟ پیامی که گروه های جلسات معتادان گمنام  حامل آن هستند پیام امید و آزادی از اعتیاد فعال است . این پیام ممکن است به طرق مختلف فرستاده شود . بعضی اوقات مابه سادگی این حقیقت را با یکدیگر در میان می گذاریم که اگر پس از مدتی پرهیز ، همان بار اول از مصرف خودداری کنیم ،مجدداً این ظور حالمان خراب نخواهد شد . اعضای بهبود یافته جلسات معتادان گمنام  از زندگی پر ثمر خود که پس از بازیابی بدست آورده اند با دیگران سخن وی گویند . آن ها بعضی اوقات می گویند اگر چه گاهی زندگی دردناک است ولی به هر حال می توان پاک باقی ماند . بیداری روحانی که در نتیجه کاربرد قدم ها بدست آورده ایم نیز خودش پیام ما می باشد . وقتی معتادان ،بازیابی را تجربه می کنند ،ما از رنج هایی که کسیده ایم شفا پیدا می کنیم و مهم نیست که عامل بوجودآورنده ی آن رنجها چه بوده است . ما قادر هستیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و برای خودمان یک زندگی جدید درست کنیم . پیام ما این است که :

یک معتاد ،هر معتادی می تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند ، اشتیاق خود را نسبت به مصرف مواد از دست بدهد و راهی جدید برای زندگی پیدا کند .

تمرکز گروه بر روی انتقال پیام ، برای بقای جلسات معتادان گمنام  آن چنان مهم است که مآنرا هدف اصلی خود محسوب می کنیم . به عبارت دیگر این مهم ترین کاری است که ما انجام می دهیم . هیچ چیز نباید از این مهمتر شمرده شود . این مهمترین مبنای سنجش در جلسات معتادان گمنام  می باشد که با سبک و سنگین کردن آن ،هر گروه می تواند انگیزه ها و اعمال خود را مورد آزمایش قرار دهد .

راه های بیشماری بری پیشبرد این هدف اصلی موجود است . به طور کلی اعضای گروه جو بازیابی را در جلسات شان ایجاد می نمایند . این جو شامل خوش آمد گویی و خوش برخوردی با هر معتادی است که در جلسات شرکت می کند . جلساتی که سر وقت معینی شروع می شوند ، بازگو کننه ل پیام بهبودی می باشند . جلسه ای که هدف اصلی رل مدنظر قرار دادجلسه مثمر و مفید جلسات معتادان گمنام می باشد چنین جلسه ای اعضا را تشویق می کند که در آن به گونه ای مشارگت کنند که نشانگر بازیابی باشد . ما به جای نصیحت کردن ، تجربیات خود را با یکدیگر در میان می گذاریم . اعضای هر گروه وقتی که مسئولیت شخصی به عهده بگیرند تا جلسه در جهت بازیابی جلو برود ،کمک زیادی به پیش برد هدف اصلی می نمایند . هر کاری که ما می کنیم ، باعث می شود که حتی ناخواسته پیامی را منتقل کرده باشیم . سنت پنجم به ما یاد آور می شود که توجه کنیم این پیام ، پیام بازیابی باشد .

عوامل بسیاری می می توانند حواس ما را به خود مشغول کرده و از هدف اصلی مان منحرف سازند. مثلاضاعضای گروه ممکن است علاقه داشته باشند وقت جلسه را با بحث و گفتگو در اطراف کا و وضع مالی خود یا جر و بحث مای دیگری پر کنند . به عنوان یک عضو ، ممکن است ما چنان سرگرم بحث و گفتگو با دوستان مان بشویم که بطور کلی از وضعیت معتادی که در حال رنج کشیدن است و محتاج به تشویق ما است ،غافل بشویم . هر کاه تمرکز خود را در جلسه از بازیابی منحرف کنیم ،معتادی که بدنبال بهبودی خود به انجمن ما آمده احساس سردرگمی و درماندگی می کند .

البته مسائل دیگری هم هستند که می توانند توجه ی گروه ما را از هدف اصلی شان منحرف سازند . با پولی که اعضای ما د ر سبد می اندازند ، اجاره محل و هزینه نشریات را می پردازند و از خدمات جلسات معتادان گمنام  حمایت می کنند . تمام فعالیت ها می تواند یا کمکی به پیشبرد هدف اصلی مان منحرف نماید . بعضی از گروه ها در پی این هستند که با داشتن محل مجلل و تنقلات پر خرج و ارائه ی نشریات بسیار و فعالیت های مخصوص و دقیق ا زگروه های دیگر پیشی بگیرند . وقتی گروهی چنین خط مشی ای داشبه باشد ،تمرکزش از هدف اصلی منحرف شده و بسوی مادیات ،مالکیت و شهرت گرایش می یابد . سعی ما بر این باید باشد که در انتقال پیام شهرت پیدا کنیم ، ه بشتر و نه کمتر . پول ، نشریات ،محل جلسه ،همه و همه ابزار یاست که به ما در رساندن پیام مان کمک میکند . این ابزار در خدمت ما باشند ،نه آن که بر ما حکومت کنند .

گروه ها می توانند در راستای انتقال پیام خدمات بسیاری ارائه دهند . اولین قدم ،تشکیل جلسات و مکانی برای جلسات معتادان گمنام  است ، که معتادان بهبودی خود را با دیگران در میان بگذارند . خدمات دیگری از قبیل خطوط تلفنی ، اطلاعات رسانی به جامعه و پیام رسانی به بیمارستانها و زندانها کمک بسیار مؤثری است . در شهرستانها ی کوچک یا حوزه های جدیدتر ،گروه ها معمولاًتنها منبع خدمات جلسات معتادان گمنام  می باشند . با این همه اغلب گروه ها متوجه شده اند که نمی تواند تمرکز خود را روی بازیابی حفظ کنند و هم زمان خدمات دیگر ارائه دهند . بدین جهت گروه های بزرگتر اغلب مسئولیت چنین خدماتی را به عهده ی کمیته های منطقه ای می گذارند و به این نحو گروه ها وقت و انرژی خود را اختصاص به رساندن مستقیم پیام به معتادی که هنوز در رنج است می دهند .

از آن جا که رساندن پیام تا این حد مهم می باشد ، بسیاری از گروه ها گه وبی گاه از فعالیت شان ترازنامه تهیه می کنند تا مطمئن شوند که رساندن پیام هنوز محور اصلی می باشد . از دوازده سنت می توان بعنوان یک طرح کلی برای ترازنامه ی گروهی نیز استفاده کرد .بعضی از گروه ها از یک تعدا د سئوال های مخصوص و ترازنامه ی تدوین یافته استفاده می کنند . مثلاً: ما تا چه اندازه ، در رساندن پیام موفق شده ایم ؟ آیا معتادانی هستند که گروه ما به آنان دسترسی پیدا نکرده ؟ چگونه می توانیم برای معتادان ، دسترسی به جلساتمان را آسانتر کنیم ؟ ما چه باید کنیم تا اعضای جدید احساس کنند در خانه خودشان هستند ؟ آیا جو بازیابی در جلسات مان تضعیف شده است ؟ آیا ایجاد تغییرات در نحوه ی برگزاری جلسات باعث قوی تر شدن جو بازیابی خواهد شد ؟ توجه به احتیاجات جلسات معتادان گمنام  در سطح منطقه ای احتمالاً باعث خواهد شد که ما متوجه لزوم تغییراتی بشویم . مثلاًاگر در شهرستانی جلسه ی مطالعه ی قدمها وجود نداشته باشد ،گروه ما احتمالاًبرگزاری چتین جلسه ای را در برنامه خود قرار خواهد داد . در هر حال راه های مختلف و بسیاری برای رساندن پیام و تأمین احتیاجات جلسات معتادان گمنام در سطح گروه یا منطقه وجود دارد .

نیروی وجود دارد که در طی انجام این برنامه کار برد خود را ظاهر می سازد . ما در سطح شخصی با به انجام رساندن قدم دوازدهم ، یعنی وقتی که پیام می رسانیم ، به این نیرو دسترسی پیدا می کنیم ، اما هنگامی که گروه ها پیام را منتقل می کنند ، اثر دوازدهمین قدم به نوع بسیار چشمگیر تقویت می شود . مسئله ای که دارای اهمیتی بیش از کثرت معتادان بهبود یافته می شود . جو بازیابی در جلسات است که با یگانگی هدف و درک حضور یک روحانی احساس می شود . شواهد وجود آن نبروی روحانی در گروه ، مسئله ایست که انکار آن مشکل می باشد این همان نیرویی است که در فاصله ی بین جاسات ف می توانیم از او برای پاک ماندن ،   قدرت کسب کنیم .

سنت پنجم گروه را تشویق می کند که انتقال پیام را نکته ی اصلی قرار داده و برای آن اولویت قائل شود . اعضاء برای پیشبرد هدف می توانند کارهای زیادی انجام دهند . مثلاًما علاقه و تمایل خود را به کمک کردن ،از طریق سهیم شدن در وظیفه خوش آمد گویی ،ارائه لیست تلفن تماس و دادن تعدادی از نشریات مان ،به تازه وارد نشان می دهیم . وقتی اعضاء دست بع دست یکدیگر داده و عهده دار انتقال پیام می شوند ،تصدیر جالبی از بازیابی ارائه می شود .

بسیاری از جلسات ما بدان گونه ترتیب یافته که بیشر توجه ، به رساندن پیام به تازه وارد معطوف می شود . این اعضاء جدبد برای اینکه در انجمن باقی بمانند احتیاج بیشتری به دریافت تشویق ، توجه و محبت از جانب ما دارند و پرسش های زیادی دارند که باید به آنها جواب داده شود ، ولی باید متوجه باشیم که فقط معتادان تازه وارد نیستند که احتیاج به پیام بازیابی دارند . هر یک از ما می تواند بدون توجه به مدت پاکی ، همان معتادی باشد که هنوز از اعتیاد در رنج است . سنت پنجم فقط محدود به تازه واردان نیست ، بلکه پیام بازیابی برای همه ماست .

" کار برد اصول روحانی "

سنت پنجم تکمیل کننده ی قدم دواروهم می باشد واز گروه ها می خواهد که پیام را به معتادان برسانند . در سطح فردی ، در قدم ها از ما خواسته می شود که اصول را در تمام امورمان بکار گیریم ؛ رعایت همین اصول در انجام فعالیت های که در سطح گروهی انجام می گیرند نیز مهم می باشد .

برخی از اصولی که برای رعایت سنت پنجم اهمیت بخصوص دارند عبارتند از : درستی ، مسئولیت ، اتحاد و گمنمی . درستی یا به عبارت دیگر وفاداری به اصولی که در دوارده سنت نهفته هستند ، زمانی تجلی می کند که گروه ها پیام بازیابی جلسات معتادان گمنام  را به دیگران منتقل می کنند . بسیاری از اعضای ما در مورد مسائل مختلف خیلی حرفها یا مسائل برای مطرح کردن دارند فولی انجمن ما یک پیام مخصوص به خودش را دارد که عبارت است از : آزادی از اعتیاد فعال از طریق انجام قدم های دوازده گانه معتادان گمنام و دریافت حمایت از جانب دیگر معتادان در حال بهبودی . این حمایت وقتی جلوه گر وی شود که گروه ها قویاً و آگاهانه از معتادانی که به دنبال استفاده از برنامه جلسات معتادان گمنام  هستند پشتبانی نمایند . دقتی گروه ها اگاهانه چنین شخصیت و درستی از خود نشان می دهند ، جلسات شان باعث تقویت انجام هدف اصلی ما می گردد.

سنت پنجم در حفظ و حراست هدف اصلی انجمن ، مسئولیت سنگینی به عهده گروه ها می گذارند . هر گروه مسئول است تا سر حد امکانش وسیله ی نقلیه مؤثری برای انتقال پیام جلسات معتادان گمنام  گردد اگر به گروه ها اجازه دهیم که هدف اصلی را فراموش کنند ،این مسئله سبب می شود یک معتادرا از شنیدن پیام امید محروم کنیم . هر عضوی مسئول است به گروه کمک کند تا هدف اصلی ما را محور توجه خود قرار دهد . اتحاد یکی از بزرگترین نیرو ها برای انتقال پیام است . یگانگی در هدف باعث می شود که انتقال پیام ، نقطه ی اصلی توجه ما قرار گیرد . ما با یکدیگر همکاری و فعالیت می کنیم فنه تنها برای بهبودی خودمان ، بلکه برای بهبودی تمام اعضا جلسات معتادان گمنام  ما که دنبال بهبودی هستیم با دیدن معتادان بسیار یکه عضو انجمن هستند و مدت درازی پاک مانده اند ،تشویق می شویم و متوجه می گردیم که خودمان به تنهایی نمی توانیم بهبودی حاصل کنیم .

هنگامی که به اصل روحانی احترام بگذاریم ، تفاوت های ظاهری که بین ما وجود دازد ، در مقایل اهمیت هدف اصلی مان ناچیز خواهد شد . وظیفه اصلی ما رساندن پیام است و باید مسائل دیگر را کنار گذاشت . همه گروه ها می توانند سنت پنجم را اجرا کنند و هم زمان به اعضا یاد آوری کنند که در معتادان گمنام هدف اصلی پیام بهبودی است ،نه شخصیت فردی اعضا ء .

انجمن معتادان گمنام جلسات بسیاری در سراسر جهان برگزار می کند . رشته ای که همه ی ما را به یکدیگر متصل می کند هدف اصلی ماست . سنت پنجم نقطه نظر اصلی انجمن معتادان گمنام را برای ما معین می کند و این نقطه نظر اصلی است که موجودیت ما را به عنوان یک انجمن حفظ می نماید . پنجمین سنت از ما می خواهد که به معتادان خدمت نموده و این پیام را به همه ی آنها برسانیم که : در انجمن معتادان گمنام ، بهبودی میسر می شود . تمرکز عمیقی که به این نقطه نظر اصلی معطوف می داریم ، باعث حفظ احترام و درستی عمل انجمن ما می شود .

سنت ششم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" یک گروه معتادان گمنام هرگز نباید هیچ مؤ سسه ی مرتبط یا سازمان انتفاعی خارجی را مورد تأیید قرار بدهد ، در آنها سرمایه گذاری مالی کند و یا نام معتادان را بدان ها به رعایت بدهد زیرا ممکن است مشکلات پولی ، مالکیت و یا شهرت ، ما را از هدف اصلی خود منحرف سازد . "

با وجود آنکه تمام گروه های معتادان گمنام فقط یک هدف اصلی دارند اما راه های مختلفی برای به ثمر رساندن همین هدف واحد وجود دارد . گروه های ما معمولاًمتحمل زحمات زیادی برای رساندن پیام می شوند . ما هدف اصلی خود را در سطوح مجتلفی از جمله توسط اعضاء ، گروه ها یا هیئت های خدماتی مان دنبال می کنیم . بسیاری از اوقات در طی راه پیام رسانی ،گروه های ما با سازمانهای دیگر در منطقه ی خودشان تماس پیدا می کنند . برقراری یک رابطه عمومی خوب با دیگران می تواند باعث کمک به گروه های ما در انجام هدف اصلی شان بشود فولی باید توجه داشت که امکان دارد همکاری با سازمان های دیگر باعث نوعی درد سر شود و گروه های ما را از رساندن پیام منحرف نماید . سنت ششم اشتیاق ما را برای پیام رسانی تعدیل نمود و برای روابطی که ما در منطقه ی خودمان با دیگران برقرار می کنیم حد و مرزی قائل می شود . هدف اصلی ما هویت مان را به عنوان یک انجمن دقیقاًمشخص می نماید . ما تجمعی از معتادان گمنام را با یکدیگر در میان می گذاریم . هر گاه هویت جلسات معتادان گمنام  به نوع خیلی نزدیک ،به هویت سازمان دیگر گره زده ( نزدیک ) بشود هدف اصلی مان صراحت خود را از دست داده و غیر کشخص خواهد شد و در نتیجه از قدرتش کاسته خواهد شد .

سنت ششم در مورد سه چیز که امکان دارد عدم رعایت آنها باعث شود تا نتوان معتادان گمنام را بوضوح از سازمانها ی دیگر تشخیص داد ، به ما هشدار می دهد : تأیید ، سرمایه گذاری و به عتارت دادن نام مان . تأیید یعنی اطلاعیهی عمومی به منظور پشتیبانی از سازمان دیگر ف متعهد مخارج سارمان دیگری شدن به نوعی تأیید اهداف آن سازمان می باشد . دادن اجازه ی استفاده از ناممان تشکیلات مربوط دیگر یا سازمانهای غیر مربوط مثلاًاین که اجاره دهیم یک مرکز درمان معتادان خودش را مرکز درمانی گمنام بخواند یعنی دیگر حداکثر تأیید ممکن ف چرا که اجازه داده ایم به گونهی همیشگی هدف نهایی ما و آنها از نظر مردم یکی بشود .

با ایجاد این حد ومرز ، سنت ششم به گروه های ما کمک می کند که از اشکالاتی که معمولاً ما بین سازمانها بوجود می آید ، احتزاز کنیم . اگر ما سازمانی را تأیید کنیم و بعداًآن سازمان با اشکال مواجهه گردد ، شهرت و نام ما نیز هم زمان با آنها لکه دار خواهد شد . اگر ما برای یک سارمان غیر خودی تبلیغ کنیم که بعضی ها از آن بدشان بیاید ، امکان دارد باعث شود تا معتادانی که خواستار بهبودی هستند از آمدن به جلسات ما دلسرد شوند . اگر ما صدای مان را در پشتبانی از سارمان دیگری بلند کنیم ، افراد جامعه یا معتادی که هنوز در عذاب است و حتی افراد جلسات خودمان هم امکان دارد هدف آن سازمان را با هدف ما قاطی کنند . اگر به تأمین بودجه تشکیلات مرتبط یا سازمانهای خارجی بپردازیم پولی را که می توانست صرف انجام هدف اصلی خودمان بشود ، منحرف کرده ایم و اگر بعداًبه دلیلی این تأمین مالی را متوقف کنیم ،دردسرهای دیگری ایجاد خواهد شد . اگر به یک سازمان کمک مالی بکنیم یا اجازه بدهیم از اسم مان استفاده کند ،احتمال دارد سازمان مشابه دیگری دلخور شود و ما داخل یک درگیری بین آنها بشویم . سنت ششم به گروه های ما کمک می کند که با اجتناب از چنین مشکلاتی تمام انرژی خود را صرف رساندن یک پیام واضح جلسات معتادان گمنام  به معتادان طالب بهبودی بنمائیم .

ما باید در این دنیا زیست کنیم . این غیر ممکن است که بتوانیم خودمان را کاملاًکنر بکشیم و از هر تماسی با دستگاه های خارجی خود داری کنیم . این غیر ممکن است ،ولی حتی اگر هم ممکن بود باز فکر اشتباهی اود . همکاری و تعاون با دیگران برای معتادان گمنام باعث سلامتی است . تماس بین گروه های ما و جامعه باعث کمک به درک بهتر دیگران از جلسات معتادان گمنام می شود و باعث افزایش خوش بینی مردم نسبت به جلسات معتادان گمنام  خواهد شد . این امر باعث خواهد شد که پزشکان ، معامان ، پلیس ، دوستان و افراد خانواده ، به معتادانی که طالب بهبودی هستند جلسات معتادان گمنام  را توصیه کنند . این افراد به ما کمک خواهد کرد که پیام خود را به معتادانی که نمی توانند به جلسات عادی بیایند ف برسانیم . با اجازه داد به بقیه ،تا بدانند ما ، کی هستیم و چه چیزی را ارائه می کنیم ،احتمال اینکه معتادان طالب بهبودی ، پیام ما را بشنوند بیشتر می شود .

گروه های جلسات معتادان گمنام  معملاًروابط حسنه ای با مراکز درمانی اطراف خود دارند . این گروه ها به این تشگیلات درمانی اطلاع می دهند که درهای جلسات  جلسات معتادان گمنام  به روی معتادان انها باز است و هر وقت این معتادان به جلسات معتادان گمنام  بیایند ، به انها خوش آمد گفته می شود . با این حال همکاری با تأیید تفاوت دارد . وقتی که هدف اصلی یک گروه در نتیجه ی رابطه اش بایک مؤسسه درمانی یا سازمان دیگر صراحت خود را از دست بدهد ، این جا دیگر دقت آن است که گروه کنار بکشد و رابطه ی خود را تحت بررسی قرار بدهد ،برای مثال ،وقتی یک جلسه یا یک منطقه برنامه رقص و موسیقی برگزار می کند ،آیا باید بابت بلیط ورودی تخفیفی به بیماران این مؤسسات بدهد ؟ چرا نباید چنین تخفیفی را برای تمام تازه واردان قائل شد ؟ هر زمان که رابطه ی گروه های ما با سازمانهای مرتبط آنقدر نزدیک بشود که به نظر برسد ما با آن سازمانها مرتبط هستیم ،ما باید با طرح چنین سئوالات باعث تضمین آن خواهد شد که هم کاری ما با آژانس های خارجی به نوعی به تأیید جلسات معتادان گمنام  از آن مؤسسات تعبیر نشود .

هدف بسیاری از تشکیلات مرتبط و سارمانهای خارجی ،درک اعتیاد و کمک به درمان معتادان می باشد . هر کام از آنها نیز مثل جلسات معتادان گمنام یک هدف اصلی از پیش تدوین شده دارند که با خواندن نشریات و توجه به پیام شان می توان آن را مشخص نمود . با اینکه امکان دارد هدف آنها نیز شبیه هدف ما باشد ولی با هدف ما یکی نیست چون آن تشکیلات از ما جداست . ما از نشریات و سخن گویان  جلسات معتادان گمنام  در جلسات مان استفاده می کنیم چون در انجام هدف اصلی جلسات معتادان گمنام  به ما کمک می کنند . یک گروه جلسات معتادان گمنام  که از نشریات یا شخن گویان سارمان دیگری استفاده می کند ، در واقع هدف اصلی آنها را تأیید می کند ، نه هدف اصلی ما را.

با اینکه چند تایی از گروه های جلسات معتادان گمنام  جلسات شان را در ساختمان خودشان برگزار می کنند ولی می دانیم که اغلب جلسات چنین امکاناتی را ندارند . گروه هایی که محل جلسه شان را از سازمان دیگری اجاره می کنند باید توجه مخصوص داشته باشند که هرگز آن تشکیلاتی راکه از آنها سالن اجاره کردند تأیید نکرده ، در آنها سرمایه گذاری پولی ننمایتد و یا خو را به انها به عایت ندهند . برای مثال ، آیا گروه برای اینکه در این محل بخصوص جلسه برگزار کند پول بیشتری از محل های دیگر می پردازند ؟ آیا به این دلیل امکان دارد به نظر برسد که گروه ، مؤسسه ای را که در آن جلسه برگزار کرده ، تأیید می نماید ؟ آیا با برگزارکردن جلسه ی خود در این مکان ف آن گروه بهتر قادر است پیام جلسات معتادان گمنام  را برساند یا اینکه گروه با اجاره ای که می پردازد به نوعی در آن مؤسسه ی خارجی سرمایه گذاری کرده است ؟ وقتی ما انرژی و پول خود را به بردن پیام  جلسات معتادان گمنام  تخصیص می دهیم سعی می کنیم خود را از قید مسائلی که هدف اصلی سازمان دیگری را با هدف جلسات معتادان گمنام  مخلوط نموده و یا احتمالاًباعث مخلوط شدن خواهد شد دور نگاه داریم .

مسئله مهمی که باید بفهمیم آن است که به عنوان اعضاء گروه های جلسات معتادان گمنام  ، این ماهستیم که باید دوازده سنت مان را رعایت کنیم ، مؤسسه ای که ما در آنجا جلسه برگزار می کنیم چنین مسئولیتی ندارد . سازمانهای دیگر هم مسئول ( رعایت سنتهای ما ) نمی باشند . اگر چنین به نظر برسد که یک مؤسسه یا سازمان خارجی سنتهای ما را زیر پا گذارده ، ما مسئولیت داریم در مورد عمل آنها با ایشان صحبت کنیم . با اینکه نمی توانیم آنها را مجبور کنیم رفتارشان را عوض کنند ولی معمولاًیک برخورد منطقی و یک جلسه صحبت کلی که طی آن به حرفهای یکدیگر گوش کنیم . ما را به راه حلی مورد توافق خواهد رساند .

جلسه ی یک گروه باعث ایجاد محیطی می شود که در آن هر عضو می توتند بازیابی خود را با دیگری به مشارکت بگذارد . پیلمی که ما در جلسات خود می رسانیم یا به بهتر کردن کوشش های ما در انجام هدف اصلی کمک می کند و یا ما را از آن منحرف می سارد . هر یک از ما اگر این سئوال را از خود بکنیم نقش خود را رعایت قدم ششم بعهده گرفته ایم : برای آنکه حدود روابط جلسات معتادان گمنام  با سازمانهای دیگر مشخص و واضح بشود من چه کار می کنم ؟ بسیاری از ما به منظور بازیابی و رشد روحانی خود از منابع مختلفی استفاده می کنیم و تمام آنها مستقیماًبا آن هدف اصلی جلسات معتادان گمنام  رابطه ندارند . آیا وقتی در یک جلسه جلسات معتادان گمنام  از کمک ها ومنافعی که از یک مؤسسه مربوط ( در رابطه با درمان اعتیاد ) رسیده است نام می بریم ، آن مؤسسه را تأیید می کنیم ؟ آیا با این کار باعث می شویم که توجه ی اعضای دیگر جلسه ، از پیام بهبودی  جلسات معتادان گمنام  منحرف شود و به شخص تازه وارد تصویر اشتباهی از برنامه معتادان گمنام ارائه می دهیم ؟ هیچ کس نمی تواند این سئوالات را برای ما پاسخ دهد ، اما با پاسخ دادن خودمان به چنین سئوالاتی ف هر یک از ما می تواند به آزاد شدن گروه مان از مشکلاتی که قادرند ما را از هدف اصلی مان منحرف سارند کمک کند .

" کار برد اصول روحانی "

بنیان آزادی ما از بکار گرفتن اصول نتیجه می شود . وقتی ما اصول باز یابی را رعایت می کنیم ، در رابطه با دیگران و رساندن پیام ، آزادی را پیدا کرده و می دانیم که هدف خود را به مصالحه نگذارده ایم .

بعضی از اصولی که در رعایت سنت ششمبه ما کمک خواهند کرد عبارت است از : تواضع ، درستی ، ایمان ، هماهنگی و گمنامی . تواضع باعث می شود که نقش معتادان گمنام را در جامعه به یاد بیاوریم . ما برنامه ای داریم که به معتادان زیادی که طالب بهبودی بوده اند کمک کرده است . با این همه ، ما به عنوان اعضا هدف دیگری غیر از رساندن پیام جلسات معتادان گمنام نداریم و نمی خواهیم این طور هم وانمود کنیم که معتادان گمنام چیزی غیر از رهایی از اعتیاد فعال ارائه می دهد . گاهی از اوقات وسوسه می شویم و اسین فکر به ذهنمان می رسد که : اگر دیدگاه جلسات معتادان گمنام را گترش بدهیم یا خودمان را با دیگر موسسات مرتبط یا غیر خودی هماهنگ کنیم ، در این دنیا می توانیم کار ها و خدمات مفید دیگری نیز برای یکدیگر انجام دهیم ، این رویاهای بزرگ بینانه فقط باعث آن خواهد شد که ما از هدف اصل مان دور شویم . همان پیام به مهعتادی که هنوز در عذاب است ، برای ما کافی می باشد

حمل یک پیام در حال باز یابی در جلسات معتادان گمنام نشانه درستی وشخصیت می باشد . پیام ما در دوازده قدم ودوازده سنت خلاصه گویی شده وبه طور مشروح و گسترده تر در نشریاتمان ذکر گردیده است .

از آنجا که این پیام در ضمن هویت ما می باشد ما مراقبیم که با عقاید یا نشریات سازمان های دیگز اشتباه نشود . وقتی که ما تأیید خود را ، یا اسم خود را د عوض همکاری که دیگران با ما می کنند با ایشان تاخت نمی زنیم این خود نمودار ایمانمان می باشد . درست است که دوستان ما در جامعه می توانند بهما در رساندن پیام مان به معتادی که به ما نیاز دارد کمک کنند ، اما ایمان ما، در موثر بودن پیام مان و قدرت نیروی برتری است که ما را در بازیابی مان هدایت می کنند و به موسسات وابسته یا سازمان های انتفاعی غیر خودی که با ما در تماس نیست . اگر رابطه ی ما با یکسازمان دیگر به نحوی در سر راه ما و پیام بازیابی قرار گرفته و یا آن را به مخاطره می اندازد ، ما از چشم پوشی از آن رابطه باک داشته باشیم . توان ما از نیروی معتادان گمنام ناشی می شود زیرا این برنامه کار می کند .

سنت ششم اصل روحانی هماهنگی را پذیرفته و از آن پشتیبانی می کند . گروه های ما هر جا که امکانش پیدا شود با بقیه ی جامعه همکاری کرده و در این همکاری تا حد توان خود دریغ نمی ورزند .

تماسهای ما با دیگران خیلی بی رو در بایستی انجام می گیرد و ما از اول می گذاریم که آنها متوجه شوند که تا کجا برای همکاری با آنها می توانیم پیش برویم . احترام گذاردن به حدودی که سنت ششم برای روابط گروه مان با سازمانهای دیگر معین نموده ، باعث می شود که در   آن روابط هماهنگی بوجود بیایند . بعنوان یک انجمن ، هویت ما بر اساس گمنامی ،خدمت فارغ از خود و رساندن پیام توسط یک معتاد به معتاد دیگر می باشد . منظور از روابطی که ما با سازمانهای غیر خودی برقرار می کنیم بیشتر آن است که به نوعی انجام هدف اصلی مان کمک بشود . نه آنکه فقط ما را مشهور کند یا به احترام مان در جامعه افزوده شود . هر زمان که روحیه ی گمنامی را رعایت می کنیم متوجه می شویم که تمام کوشش های مان فقط روی رساندن پیام بهبو.دی به معتادی که هنوز رنج می برد ، متمرکز می گردد .

حد و مرزی که سنت ششم برای ما معین کرده ان قدر وسیع است که حتی با رعایت آن هنوز یرای رساندن پیام و کمک به دیگر معتادان از ازادی بسیار گسترده ای برخوردار می باشیم . هم زمان باید متوجه باشیم که به عنوان معتادان گمنام برای حد و مرزی بسیار واضحی تعیین شده است . وقتی که ما این حد و مرز خود را رعایت می کنیم ، روابط مان با مؤسسات خارجی بگونه ای انجام پذیر می شود که نه تنها باعث کمک به ما در رساندن پیام می گردند بلکه ما را از هدف اصلی مان منحرف نخواهد کرد .

سنت هفتم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" هر گروه معتادان گمنام باید کاملاً متکی به خود باشد و کمک های مالی از خارج دریافت نکند "

سنت هفتم باعث وضوح بیشتر روابط عمومی گروه ها می گردد . قبلا سنت ششم د مورد سرمایه گذاری در موسسات خارجی این هشدار را داده بود ، چون ممکن است اشکالاتتی مادی ، ملکی و یا شهرتی ، ما را از هدف اصلی خود دور سازد . سنت هفتم ما را تشویق می کند که از دریافت پول و سرما یه از سایر نهادها خود داری کنیم تا تمرکز گروه ها از هدف اصلی شان منحرف نگردد .

ما با پرداخت مخارج خودمان ، آزادی پیدا می کنیم ،که پیام خود را به دیگران برسانیم . ما در رساندن پیام خودبه دیگران ازاد خواهیم بود . ما تمام گروه های معتادان را تشویق می کنیم که کاملاً متکی به خود بشوند . از سوی دیگر می دانیم که بسیاری از جلسات ، در ابتدای تشکیل خودکفا نمی باشند . بعضی از جلسات توسط یک یا دو نفر عضو معتادان گمنام شروع می شود که هدف شان رساندن پیام به دیگر معتادان است . در اغلب موارد این گونه افراد هزینه ی نشریات و اجاره را برای چنین جلساتی از جیب خود می پردازند . در برخی موارد انها توسط گروه ها بزرگتر جلسات معتادان گمنام  یا نزدیکترین کمیته ی محلی معتادان گمنام کمک می گردند . به هر صورت برای اینکه یک جلسه ی جدید بتواند روی پای خود بایستند وقت لازم است بعضی دیگر از جلسات مثلاًدر بسیاری از مؤسسات بازپروری یا بیمارستانها توسط افراد حرفه ای متخصص که عضو ما نیستند وای به نوعی با متادان گمنام آشنای پیدا کرده اند ، آغاز می شود . از آنجا که این افراد متخصص می خواهند مشتریان شان از مزایای معتادان گمنام بهره مند شوند ، ساعت و زمانی را انتخاب می کند ، نشریات ما را می خرند و یک جزوه ی چگونگی برگزاری جلسات را به معتادان حاضر در جلسه می دهند  بدینگونه به آنها در برگزاری یک جلسه ی جدبد کمک می کنند . پس از چند جلسه اشنایی با اصول زیر بنای برنامه جلسات معتادان گمنام ، این معتادان در حال بهبودی خودشان شروع به قبول مسئولیت برای برگزاری جلسات شان می نمایند .

اینکه یک جلسه چگونه آغاز شده ،به اندازه ی آنکه چگونه رویش خواهد نمود مهم نیست . تجربه ما این است که وقتی یک جلسه برگزار می شود ، خود به خود جا خواهد افتاد . یک جلسه شروع به جذب گروهی معتاد خواهد نمود که بنوعی منظم در آن شرکت خواهند کرد . این معتادانتجربیات خود را با یکدیگر در میان گذارده و به هم کمک می نمایند تا هر چه زودتر اصول بازیابی  جلسات معتادان گمنام را فرا گیرند . چنین جلسه ای چیزی بیش از یک گردهمآیی چند نفره می باشد و تولد یک عضو جدید برای انجام هدف اصلی است .

با تکامل یک گروه معتادان گمنام که اعضایش از یکدیگر پشتبانی می کنند آن گروه به عنوان یک وجود ،آمادگی کامل پیدا می کند تا به رسالت خود عمل نماید . بسیاری از ما سنت هفتم را سنت پولی می دانیم . با اینکه ما این سنت خودکفایی را با پولی که می پردازیم مترادف می دانیم ،اما جنبه روحانی سنت هفتم مسئله ای عمیق تر می باشد . آن چه که یک گروه برای بجا آوردن هدف اصلی خود لازم دارد می باید توسط همان گروه مهیا شود .

حال مسئله ی بعدی آن است که اصولاً احتیاجات یک گروه چه می باشند ؟ اولین و مهم ترین آنها این است که یک گروه ، محتاج به پیامی است که ان پیام را به دیگران برساند و این کار را با تشکیل دادن گروه انجام داده است . در طی دوران تکامل یک گروه ،تعدادی از افراد جمع شده اند که به یکدیگر ثابت نموده اند یک معتاد هر که می خواهد باشد ، قادر است مصرف مواد مخدر را قطع نماید و اشتیاق خود را به استفاده از مواد مخدر از دست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند . بدون این پیام ، یک گروه هیچ دلیلی ارای باقی ماندن ندارد . با داشتن پیام ،اغلب نیازهای یک گروه جلسات معتادان گمنام  براورده شده است .

بقیه ی احتیاجات یک گروه ساده هستند . بعنوان مثال ، یک گروه احتیاج به اجاره محلی برای تجمع اعضاء و مکانی برای مراجعه ی تازه واردین دارد . اغلب گروه ها لازم می دانند که نشریات جلسات معتادان گمنام  را خریده و در دسترس شرکت کنندگان بگذارند . مخارج این چیزها احتمالاًزیاد خواهد بود . با این همه اغلب گروه ها قادر به پرداخت این مخارج از طریق گرداندن سبد می باشند .

پس از پرداخت مخارج اولیه ف اغلب گروه ها مبلغی برای کمک به هیئت ها و کمیته هایی که به انها خدمات ارائه می کنند می پردازند . تلفن ، لیست جلسات ، انتشارات و مخارج رساندن اطلاعات به زندان ها و بیمارستان ها ، تماماً مخارجی است که در انتها به انسجام گروه کمک می کند ، به همین دلیل مخارج خدمات کمکی ، به همان اندازه در خود کفایی گروه مهم است که پرداخت اجاره اتاق ، هیئت ها و کمیته های جلسات معتادان گمنام  نیز مانند گروه از دریافت کمک های خارجی امتناع می ورزند ، اما متوجه هستیم که کمیته های ما مثل گروه ها ، از اعضای شان کمک مالی مالی جمع نمی نماید . کمیته ها به منظور کمک به به انجام موثر هدف نهایی تشکیل شده اند و به کمک مالی گروه ها بای انجام وظایفشان نیازمند هستند .

برایبه انجام رساندن هدف ، گروه ها همچنین به چیزهای دیگری احتیاج دارند که مخارجی ندارند مثلاً کسی که جلسه را باز کند ، صندلی ها را بچیند و نشریات را روی میز  بگذارد . در بعضی  از گروه ها شخصی داوطلب تهیه ی شیرینی و کمک به ایجاد محیط خوشایندی برای تازه وارد می گردد .و از همه مهم تر ، هر گروه نیاز به متعهد بودن افرادش برای حضور مرتب در جلسات وشارکت دارد که بنیان اصلی بقای گروه وابسته به این امر می باشد و بدون آن هیچ گروهی مدتزیادی باقی نخواهد ماند در نتیجه ی متعهد بودن اعضا قدرت رساندن آن پیام برای آن گروه ایجاد می گردد ، خدمات گروهی ونیز فعال بودن اعضا دوعامل اصلی خود کفایی می باشند که باعث هزینه نیز نمی شود .

به دلیل ساده بودن احتیاجات هر گروهی ، تصمیم به خود کفایی ، معمولاً تعهد سنگین مالی و یا اختصاص وقت زیاد را به دنبال ندارد . اگر یک گروه برای بقای خود با اشکال مواجه شده باشد ، بهتر است که ترازنامه تهیه کند و از خود سوالاتی بنماید ، مثلاً اینکه ه دف اصلی ما چیست و چگونه آن رابه انجام می رسانیم؟یا اینکه گروه ما به چه چیزی برای بجا آوردن هدف اصلی خود احتیاج دارد؟ سوال : آیا ما خواسته هایمان را با نیاز هایمان اشتباه نگرفته ایم ؟ وقتی که فهرست احتیاجات یک گروه غیر منطقی شد معمولاً  راهنمایی ساده سنت پنجم می تواند احتیاجات ما را در حد آنچه که واقعاً به آن محتاج هستیم نگاه دارد .

اکنکون این سوال مطرح می شود که اگر همه مسائل را رعایت کنیم و با آن که سنت پنجم را هم مورد توجه قرار داده ایم نتوانستیم مخارجمان را تهیه کنیم چه باید کرد ؟سنت هفتم به ما می گوید که گروه های ما نباید از خارج کمک پولی دریافت کنند . با هم بررسی کنیم که در واقع توجه به چه مسائلی ما را از دریافت پول از خارج منع می نماید : اولاً، گروه می باید به هویت خود به عنوان جزیی از انجمن معتادان گمنام توجه داشته باشد . دوران بازیاب ی در جلسات معتادان گمنام به دلایل بسیاری ،با زمان مصرف مان تفاوت اساسی دارد . وقتی ما مصرف می کردیم ،اغلب مان برای ارضاء خود هر چه را که ممکن بود از مردم می گرفتیم ،تصمیم گروه مبنی بر خودکفایی و امتناع از کمکهای خارجی نشان دهنده ی نوعی زندگی جدید در زمان بهبودی می باشد . این بار برای اینکه احتیاجات مان را از طریق دیگران برآورده نکنیم ، خودمان دست به جیب می بریم .

ثانیاًگروه باید به هویت خود به عنوان یک گروه توجه نماید . وقتی که ما مصرف می کردیم اغلب مان تنها به فکر خودمان بودیم و اصلاضتوجهی به منافع دیگران نداشتیم . از سوی دیگر یک جلسه ی بازیابی معتادان گمنام ،بر اساس حمایت و تعهد اعضاء نسبت به یکدیگر بنیان گذاری شده است . اغلب ما همیشه بدون موفقیت سعی کرده ایم که در انزوا راه خود را ادامه دهیم ،اما پس از گرویدن به جلسات معتادان گمنام  متوجه شده ایم که ما برای زنده ماندن و رویش به یکدیگر محتاج هستیم .

گروه جلسات معتادان گمنام  به عبارتی محل تجلی احتیاج اعضایش به بقاء و رویش می باشد . با امتناع از دریافت کمک خارجی ، یک گروه جلسات معتادان گمنام اتحاد اعضایش را تقویت و تأئید می نماید . خوب اکنون ممکن است بگوییم که گروه ما تمام سعی خود را در خودکفایی به کار برده اما پولی که از گردش سبد جمع شده هنوز برای پرداخت احتیاحات ما کافی نمی باشد . چه اشکالی دارد که ما مثلاًما تعدادی تی شرت با علامت جلسات معتادان گمنام  چاپ کنیم ، یا اگر در بین ما هنرمندانی در صنایع دستی باشند ، چیزهایی درست کنند و ما آنها را در بازار مکاره بفروشیم و یا رفقا را برای یک مجلس شام دعوت کنیم و پس از معرفی جلسات معتادان گمنام از آنها در خواست کنیم که به این هدف خیر کمک کنند . در ظاهر این نوع فعالیتها برای پول جمع کردن با سنت هفتم مغایرت ندارد . اما قبل از دست زدن به چنین فعالیتهایی ، بهتر است هر گروه از خودش سئوالاتی بکند و نگاهی واقع بینانه به احتیاجات خود بیاندازد . مثلاً یک گروه با پول حاصله از این فعالیتها می خواهد چکار بکند ؟ همچنین باید توجه داشته باشیم چنین کوشش هایی که با نیت رساندن پیام انجام می گیرند مبادا ما را منحرف سازند . اینگونه فعالیتها معمولاًاحتیاج به صرف وقت زیادی دارد که شاید بتوان همان وقت را بنوعی مؤثرتر و مستقیم تر برای انجام هدف اصلی مورد استفاده قرار داد . اگر فعالیتهای جمع کردن پول مؤثر واقع شوند و بیش از آنچه که مورد نیاز باشد پول جمع شود و بعداً اختلاف عقیده راجع به چگونگی مصرف آن پول بین اعضاءبوجود آید ،گروه را از هدف اصلی خود منحرف خواهد ساخت . گروه باید توجه داشته باشد که ایجاد محیط خرید و فروش در جلسات ممکن است توجه شرکت کنندگان را از اصل مسئله فیعنی بازیابی منحرف نماید .

اطور کلی باید گفت که تجربه ی گروه ها این است که اصولی ترین راه برای خودکفایی ، کمک داوطلبانه افراد عضو جلسه می باشد ، به همین دلیل ما به اعضای خود توصیه می کنیم که از فعالیتهای جنبی برای جمع آوری پول خودداری کنند . اگر یک گروه قادر به برآوردن احتیاجات از طریق کمک اعضای نباشد ، شایسته است که اعضائ در کمکهای مالی سخاوت بیشتری از خود نشان دهند . هم زمان که ما این حرفها را می زنیم ،باید سنت سوم را هم بخاطر بیاوریم که می گوید تنها لازمه عضویت ،تمایل به قطع مصرف می باشد . این سنت می گوید عضویت در جلسات معتادان گمنام ارتباطی به پول ندارد و در واقع در معتادان گمنام ،دادن یا ندادن پول ملاک عضویت نیست . اگر یک گروه احتیاجات خود را بطور دقیق ارزیابی کند و آنها را به حداقل آنچه که برای رساندن پیام نهایی لازم است تقلیل داده باشد و هنوز هم بودجه اش کافی نباشد ، در اینصورت اعضای گروه با تعدادی پاسش مواجه می شوند که تنها خودشان می توانند پاسخ گوی آنها باشند ، مثلاًاین گروه برای من چه کاری می کند ؟ ایا بازپروری شخص من به بقای این گروه بستگی دارد ؟ آیا می توانم بیش از این در سبد پول بریزم و هنوز به تعهدهای دیگر مالی خود بطور مسئولانه عمل کنم ؟

هم زمان با بررسی کمکهای شخصی خود به گروه ،باید به خاطر داشته باشیم که سنت هفتم از خودکفایی گروه سخن می گوید و نه از خودکفایی یک یا دو تن از اعضای گروه که احتمالاًقادر هستند تمام مخارج گروه را پرداخته و یا تمام خدمات را بعهده بگیرند . از این پس در مبحث سنت های نهم و دوازدهم خواهیم دید که بر زدن اعضاء برای خدمات و کمیته ها کاری لازم می باشد ،چرا که اگر خدمتگزاران تعویض نشوند فنتیجه ی کار گروه به شخصیت یک یا دو نفر از اعضایش وابستگی خواهد یافت ( اصول ، نه شخصیت ها ) . در همین زمینه سنت هفتم فاعضاء یک گروه را به طریق دسته جمعی و گروهی تشویق می کند که خودکفا بشوند و از تکیه کردن و وابستگی مالی به یک یادو نفر از اعضاء خود اجتناب ورزند . کافی است که هر کدام از ما بدون آنکه گروه را وابسته به کمک های مان بنماییم سهم خود را در خودکفایی گروه بپردازیم .

در نهایت باید بگوییم که تصمیمات شخصی ما و تعهدات گروه کاملاًمربوط به خودمان است ،چون این ما هستیم که باید نتایج این تصمیمات زندگی کنیم . با اینهمه ،بنظر می رسد چند خطی که در کتابچه ی سفید ما در ارتباط با دوازده قدم نوشته شده به سنت هفتم و در واقع به تمامی سنتها مربو.ط باشد . اگر شما طالب آنچه که ما داریم هستید و حاضرید برای بدست آوردنش کوشش نمائید اینها اصولی هستند که بازیابی ما را ممکن ساخته اند . اگر یکایک اعضاء بطور انفرادی ، و گروه بطور دسته جمعی علاقمند یه بهره گیری از نکات مثبتی که در اثر تکیه به خود حاصل می شود ف باشند در نتیجه ما اصولی را که باعث ایجاد این شرایط می شوند بکار خواهیم برد .

" کاربرد اصول روحانی "

سنت های وازده کانه مسلئل خاصی را که باعث کمک به تقویت ، سرزندگی و آزاد بودن گروه ما می شوند مورد ملاحظه قرار می دهند ،اما اگر عمیقتر به این سنت ها بیندیشیم متوجه خواهیم شد که انها از مجموعه ای از اصول روحانی منشأ گرفته اند که نه تنها بطور جمعی ، بلکه بطور انفرادی نیز می توانند برای کاربرد هر سنت مورد استفاده قرار گیرند . این مبنای همانند زمینی است که سنت ها در آن کاشته شده اند . هر چه ما بیشتر به این عرصه ی روحانی توجه معطوف کنیم درک و فهم ما از این اصول بیشتر شده و در نتیجه به نوع مؤثرتر قادر به کاربردن سنت ها در امور گروه ها خواهیم شد . بعضی از اصول روحانی که باعث فهم بهتر ما از سنت هفتم می شوند عبارتند از : قدرشناسی ،احساس مسئولیت ، ایمان ، احترام ، گمنامی و آزادی .

قدر شناسی بنوعی که در سنت هفتم از آن یاد می کنیم چیزی مثل همان احساس هدف پیدا کردن گروه در سنت دوم می باشد . به عبارتی دیگر ، این قدر شناسی افراد معتادان گمنام ف در سطح گروه می باشد زیرا وقتی افراد جلسات معتادان گمنام  در جلسه به منظور بازیابی خود صحبت و مشارکت می کنند ، همین گوش فرا دادن به یکدیگر در بین انان ایجاد حس قدرشناسی می کند و شکر گزار می شوند که نه تنها برای خودشان گروهی دارند بلکه چنین جلسه ای برای آیندگان پا برجاست .

متعهد بودن نسبت به پشتبانی از گروه ، معرف این حس قدرشناسی است . این تصمیم گروه برای خودکفایی و نپذیرفتن پول از غیر خودی نشان دهنده ی مسئولیت پذیری اعضاء می باشد . یکی از صفات بازیابی آن است که ما از این انتظار واهی ، که مردم مسئول فراهم کردن احتیاجات ما هستند بیرون می آییم و در عوض از اینکه از جیب خود می خوریم به خود می بالیم . خودکفایی در سطح گروه نیز باعث ایجاد غرور موجه و سازنده در اعضای ان می گردد . ما به دنبال اعانه جمع کردن نمی رویم و اگر از خارج پولی دادند ، قبول نمی کنیم .

از آنجا که احتیاجات یک گروه بسیار ساده واساسی هستند . اتکاء به خود ، تحمیلی آن چنانی به افرادمان نمی کند . ما انجام پروژه های بزرگ و کارهای پر زرق وبرق نیستیم بلکه فقط به امکانات و ازاری مختصر احتیاج داریم که ما را در انجام هدف اصلی مان یعنی رساندن پیام به معتادی که هنوزدر عذاب است یاری کند . وقتی ما از حد و مرز سنت هفتم یعنی ساده بودن ه دف اصلی مان خادج نشویم . به ندرت در مورد چگونگی خرج پول خزانه دپار جر و بحث خواهیم شد چون اگر ما سادگی رسالت خود را دستکاری نکنیم مسائل مالی ، مالکیت و شهرت ما رااز هدف اصلی مان دور نخواهد نمود .

اصول روحانی ، مبانی سنت های ما می باشد . در سنت هفتم ساده برگذار کردن ، مترادف با ایمان و نیروی برتر است و تا زمانی که از نیروی برتر خط بگیریم تمام احتیاجات ما برآورده خواهد شد . در حقیقت همین تصمیم به قبول نکرن کمک از خارج برای احتیاجات مان ، بیان گر اطمینان ما به نیروی برترمان می باشد و تا موقعی که ، گروه ما نسبت به انجم هدف اصلی خود متهد بماند احتیاجات آن براورده خواهد شد .

ما به عنوان اعضای یک گروه معتادان گمنام تعهد کرده ایم که یکدیگر را در باز یابی مان کمک کنیم و این خودکفایی کامل ، معروف احترام یک گروه به خود و قایل شدن هویت مستقل برای خود باشد . ما به طور انفرادی از بهبودی یکدیگر پشتیبانی دست جمعی ما از طریق قبول مسئولیت مشترک برای خود کفایی گروه انجام می پذیرد .

گمنام ماندن در انجام مسئولیت ها ی گروه نشانه وقار ، شخصیت و احترام می باشد . معنای گمنامی سنت هفتم به مراتب فراگیر تر از کمک بی سر وصدا و ناشناس ماندن می باشد . مفهوم دیگری از گمنامی سنت هفتم آن است که خدمات و ایثار افراد گروه از قبیل پول انداختن در سبد ، صندلی چیدن ،صرف انرژی برای برخورد مناسب با تازه وارد ،همه اینها جزیی از مسئولیت های گروه می باشند و تمام این نوع خدمات که بنوعی معتادان گمنام را خودکفا میکند از اهمیت مساوی برخوردار می باشند .

گمنامی ما ادب و احترام ما ایمان ما ،ساده برگزار کردن ما ، مسئولیت پذیری ما ، قدر شناسی ما ، تمام اینها باعث آزادی می شوند .سنت هفتم با گروه ما به پرداخت مخارج خود ، گروه را آزاد می گذارد که بازیابی خود را بنوعی که صلاح خودش می داند با بقیه به مشارکت بگذارد نه بنوعی که مطابق میل منابع مالی خارج از گروه باشد . این سنت به گروه ما آزادی می دهد که از توانایی و قدرتی که از داخل خود گرئه و در نتیجه کاربرد اصول روحانی سرچشمه گرفته بهره مند شود .

در نتیجه ی این تصمیم به خودکفایی ،تأمین آتیه مالی و بقاء گروه ما برای به انجام رسانیدن هدف اصلی تضمین خواهد شد .

سنت هشتم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" معتادان گمنام باید برای همیشه غیرحرفه ای باقی بماند اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوص استخدام کنند "

معتادان گمنام بگونه ای کاملاً واضح غیر حرفه ای با بیمای اعتیاد برخورد می کنند . ما بیمارستان ، مراکز درمانی ،کلینیک سرپایی بیماران و یا هیچ تسهیلاتی که مربوط به مؤسسات درمانی باشند ، نداریم . ما به تشخیص حال کسی نمی پردازیم و بهبودی یا چگونگی پیشرفت بیماران مان را پیگیری نمی کنیم در حقیقت ، ما مریض نداریم ، ما فقط عضو داریم . گروه های ما درمان های حرفه ای ، طبی قانونی ، یا خدمات روان درمانی یا روحی ارائه نمی دهند . ما صرفاًانجمنی هستیم که از معتادان در حال بازیابی تشکیل یافته و بطور منظم گردهم جمع می شویم تا به یکدیگر کمک کنیم که پاک بمانیم .

در بحث راجع یه سنت ششم ، ما بخوبی متوجه ی کافی بودن پیام خود شدیم . گروه های معتادان گمنام برای ارائه ی بهبودی از اعتیاد ،هیچ احتیاج و اتکایی به مؤسسات خارج از انجمن ندارد . به همین نحو ، سنت هشتم به ما یادآوری می کند که اعضای انجمن ،احتیاج به مدرک تحصیلی یا حرفه ای برای رساندن پیام جلسات معتادان گمنام  ندادند . جان کلام آن است که روش جلسات معتادان گمنام برای بهبودی از اعتیاد فقط از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر است . ما مشاوران تحصیل کرده و مدرک دار نداریم ؛ تجربه های گوناگون ما برای بازیابی و بهبودی از اعتیاد ، تنها چیزهایی هستند که لازم داریم . تجربه ی دست اول و شخصی که هر یک از ما در نتیجه ی بهبودی از اعتیاد کسب کرده ایم ، ما برای رساندن پیام به معتاد دیگر ، کاملاً واجد صلاحیت نموده است . ما هیچ دستمزدی برای انجام قدم دوازدهم به اعضای مان نمی پردازیم ، گروه های ما هیچ حق الزحمه ای برای رساندن پیام جلسات معتادان گمنام  دریافت نمی کنند . به همین دلیل است که می گوییم معتادان گمنام باید برای همیشه غیرحرفه ای باقی بماند .

ما نمی گوییم که یک عضو جلسات معتادان گمنام هرگز نباید شغلی مربوط به حرفه ی درمانی یا مشاغلی از این قبیل را نپذیرد . بلکه می گوییم حرفه و تخصص یک عضو مسئله ای است که اصلاًارتباطی به جلسات ندارد. ارزش درمانی پیامی که ما با یکدیگر در میان می گذاریم ، ناشی از تجربه ی شخصی ما در بازیابی می باشد و به هیچ وجه ارتباطی به مدرک یا تعلیمات یا موقعیت حرفه ای ما ندارد .

ما بهبودی را نمی فروشیم ، بلکه آنرا به رایگان و همراه باعشق و سپاسگزاری با یکدیگر به مشارکت می گذاریم . بعضی اوقات گروه های جلسات معتادان گمنام  و هیئت های خدماتی یا کمیته ها ، بزای انجام مسئولیتی که بعهده دارند ممکن است نیاز به کمک اشخاص حرفه ای داشته باشند . سنت هشتم تفاوت میان فروختن بهبودی و پول دادن به اشخاص حرفه ای را که جهت انجام خدمت مان به ما کمک می کنند مشخص می نماید . اگر یکی از کمیته ها احتیاج به کمک یک شخص حرفه ای از قبیل وکیل یا حسابدار داشته باشد ، می تواند با آنان قرار داد تنظیم کند . اکر ما احتیاج به شخصی داشته باشیم که برای معین به ما کمک کند ، این کارمند مخصوص را استخدام می نماییم و در ازای خدمتش به او حقوق پرداخت می کنیم ،کارمندان مخصوص که در عین حال عضو جلسات معتادان گمنام  هم هستند بهبودی خود را به ما نمی فروشند بلکه خیلی ساده ،خدماتی را که ما مجبوریم برای انجام آنها شخص غیر معتاد را استخدام کنیم به ما ارائه می دهند .

کاربرد اصول روحانی

سنت هشتم یکی از ساده ترین و سرراست ترین سنت های دوازوه گانه است . به همین منوال اصولی هم که در این سنت نهفته اند ، بی نهایت عملی می باشند . انها عبارتند از : تواضع ، دوراندیشی ، گمنامی و درستی .

یک گروه جلسات معتادان گمنام وقتی اصل تواضع را بکار می برد که تظاهر به چیزی بیشتر یا کمتر از آنجه که هست نکند . ما ادعا نمی کنیم که در هیچ چیزی متخصص و حرفه ای هستیم . ما پزشک ، روان پزشک یا درمان گر نیستیم ؛ ما معتادانی هستیم که در حال بازیابی می باشیم . انچه که ارائه می دهیم ، تجربه ی دسته جمعی و عملی مان برای پاک ماندن و پاک زندگی کردن است . ارزش برنامه ی ما از هویت مشترکمان به عنوان معتاد و اعتمادی که بین دو نفر معتاد وجود دارد بنیان می گیرد .

وقتی ما بعنوان گروه ، تواضع از خود نشان می دهیم که درک کنیم برای انجام بعضی از کارهای مان احتیاج به شخص حرفه ای داریم و خودمان نمی توانیم آن کارها را انجام دهیم . ما تأکید بسیار زیادی درباره ی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر می نماییم . گاهی احساس می کنیم که از بکار گرفتن یک شخص حرفه ای ناراضی هستیم ولی گاهی اوقات برای اعضای داوطلب جلسات معتادان گمنام  انجام بعضی از کارها که احتیاج به تخصص دارد مقدور نیست و یا صرف وقت زیادی می خواهد که برای شان ممکن نیست . در چنین مواقعی غرور ما نباید مانع از استخدام شخص لازم برای انجام آن خدمت گردد .

از طرف دیگر ما نباید کاری را که خود اعضاء می توانند انجام دهند به کارمندان مخصوص غیر معتاد واگذار کنیم . ما برای استخدام اشخاص حرفه ای در جهت انجام خدماتی که اعضای جلسات معتادان گمنام نمی توانند انجام دهند بایستی احتیاط لازم را بنمایم . بیشتر خدمات جلسات معتادان گمنام احتیاج به تخصص ندارد . اعضای خودمان لیاقت آن را دارند که به عنوان داوطلب ، چنین خدماتی را بعهده گیرند . با بکار بردن احتیاط و دور اندیشی ،متوجه ی تفاوت بین کارهایی که خود اعضاء می توانند انجام دهند و کارهای دیگری که متخصص لازم دارند ، می شویم . سنت هشتم ، اهمیت گمنامی را به گروه های ما یاد آوری میکند . حرفه ای ها اشخاصی هستند که مهارت تخصصی دارند و معمولاً مدارک شان توسط هیئتی به آنها داده شده است . گروه جلسات معتادان گمنام چنین متخصصین بازیابی خودشان هستند و کاملاً صلاحیت دارند که بهبودی خود را با دیگران به مشارکت بگذارند .

در انتها باید گفت ،سنت هشتم با رعایت مهم ترین عامل هویت یک گروه ، باعث حفظ احترام و شخصیت جلسات معتادان گمنام می گردد . واقعاً معتادان گمنام چیست ؟ مگر غیر از بک انجمن مرکب از معتادانی است که بطور رایگان و به سادگی پیام تجربه ی خود را با یکدیگر در میان می گذارند ؟ سنت هشتم تعهد قوی و همیشگی هر گروه جلسات معتادان گمنام  نسبت به حفظ کیفیت و چگونگی برنامه است که در واقع ، مهم ترین و باارزش ترین مسئله ی انجمن ماست . با قبول این مسئله که معتادان گمنام همیشه باید غیر حرفه ای باقی بماند ، به طور قطع تصدیق کرده ایم که ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر استثنایی و منحصر می باشد . این مطلب نقطه ی اصلی و قلب برنامه ماست . تا زمانی که این قلب ، تپش قوی داشته باشد ، انجمن ما و باز یابی مان سر زنده باقی خواهد ماند .

سنت نهم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" معتادان گمنام تحت این نام هرگز نباید سازماندهی شود ، اما می توانیم هیئت های خدماتی و کمیته هایی ایجاد کنیم که مستقیماً در برابر کسانی که به آنها خدمت می کنند مسئول باشند . "

در کتابچه سفیدمان می خوانیم که : معتادان گمنام یک انجمن غیرانتفاعی مرکب از زنان و مردانی است که اعتیاد به مواد مخدر مشکل اصلی زندگیشان بوده است . ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی می باشیم و اکنون به طور مرتب گرد هم می آئیم تا به کمک یکدیگر پاکی خود را حفظ کنیم . این جلسات معتادان گمنام می باشد انجمنی ساده که از روش غیرحرفه ای کمک معتاد به معتاد استفاده می نماید .

ما یک انجمن غیرحرفه ای هستیم . خدمات درمانی با تحصیلات درمانی زنجیره ای نداریم و به دستگاه های دولتی برای به انجام رساندن هدفمان تحمیلی وارد نمی کنیم و درخواستی نیز از آنها نداریم . ما نه قانونی داریم و نه هیئت حاکمه ای . حق ورودیه از کسی دریافت نمی کنیم و تنها یک شرط عضویت داریم ؛ تمایل ( اشتیاق ) به قطع مصرف . هدف اصلی ما نیز خیلی ساده است رساندن پیام بهبودی اینها برخی از معیارهای سنتی ماست که با استفاده از آن ، گروهها خودشان را هدایت می کنند .

مرجع نهایی هدایت در انجمن ما ، یک نیروی برتر است که در وجدان اعضای ما تجلی می یابد. چنین است برداشت مان از جلسات معتادان گمنام بگونه ای که ما آن را می شناسیم . دلیل آنکه گروههای ما با این خوبی کار می کنند آن است که سادگی عمل را رعایت می کنند تا مبادا برای رساندن پیام ساده و مستقیم از معتادی به معتاد دیگر ، چیزی مانع راه آنها شود .

با تمام تأکیدی که سنت نهم برای ساده برگزار نمودن کارها را دارد ، باید توجه داشت این سادگی بهانه ای برای نامرتب بودن و عدم انضباط در کارهای خدماتی مان به ما نمی دهد . سنت نهم توجه کافی معطوف داشته که انجمن ما به منظور اجرای هدف اصلی خود ، به هر صورت یک حداقل تشکیلات را لازم دارد .

بجای آنکه پیشنهاد کنیم که گروههای جلسات معتادان گمنام خودشان ایجاد تشکیلات بدهند ، سنت نهم پیشنهاد می کند که گروهها ، هیئت ها و کمیته های مجزا تشکلیل بدهند تا آن هیئت ها احتیاجات گروه را برآورده کنند . اگرچه ما حرفه ای نیستیم ، ولی می توانیم اشخاص حرفه ای را برای کمک به خودمان استخدام کنیم . با استفاده از این روش در حقیقت ما خودمان سازمان یافته نشده ایم بلکه می توانیم هیئت ها یا کمیته هایی را سازمان بدهیم تا به ما خدمت کنند . این ترتیب باعث آن می شود که جلسات معتادان گمنام تحت این نام تماس مستقیم خود را با بهبودی حفظ کرده و در ضمن توانایی انجام خدماتی را که تا حدی محتاج به برنامه ریزی و تشکیلات هستند را نیز داشته باشد .

ما خیلی خوب متوجع شدیم که می توانیم هیئت ها و کمیته هایی ایجاد کنیم . حال از خودمان می پرسیم که اصولاً چه لزومی دارد چنین تشکیلاتی داشته باشیم ؟ برای پاسخ به این سؤال بیایید نگاهی به چگونگی تکامل یک گروه جلسات معتادان گمنام در یک منطقه فقط به این احتیاج دارد که اعضایش را دور هم جمع کند تا آنان بتوانند به یکدیگر برای پاک بودن کمک نموده و پیام خود را به معتادان دیگر منتقل نمایند . پس از مدتی که گروه رشد پیدا کرد ، متوجه می شود که باید به یک تعداد فعالیتها که دررابطه با اداره جلسات می باشند رسیدگی نمود و تضمینی پیدا کرد پیام به مؤثرترین نحوه به دیگران منتقل شود . برای اینکه بازیابی تنها هویت جلسات باشد و مسائل جانبی باعث اختلال ذهن شرکت کنندگان نشود ، گروه به کارهای جلسه اداری جداگانه رسیدگی می کند و جلسه جلسات معتادان گمنام را هر چقدر ممکن باشد ساده تر نگه می دارد .

وقتی یک گروه بزرگ می شود ، شعبه های جدیدی از آن ایجاد می گردد . درآن گروه نخستین ، دوستی و صمیمیت زیادی بین اعضاء ایجاد شده بود . به منظور باقی ماندن این رفاقت واتحاد بین گروهی ، هر گروه نماینده ای از طرف خود انتخاب می کند که این نمایندگان در مواقع معینی با یکدیگر جلسه برگزار می کنند . این نمایندگان برای کمک به یکدیگر اطلاعاتی راجع به طرز کار و فعالیتشان با نمایندگان گروههای دیگر در میان می گذارند و به یکدیگر کمک می کنند تا اشکالاتی را که گروه خودشان یا گروه دیگری دارد حل می نمایند . گاه و بیگاه این نمایندگان ممکن است از تمام هیئتهای جلسات معتادان گمنام دعوت کنند تا برای یک جلسه گردهمایی مشترک دور هم جمع شوند و همه از معتادان گمنام منطقه با یکدیگر چند ساعتی ، یا روزی را بگذرانند .

دیر یا زود گروهها متوجه می شوند که چه امکاناتی از طریق این کمیته نمایندگان گروهی در دسترس شان قرار دارد . از طریق کمیته ف هیئت ها می توانند توانایی خود را به یکدیگر ملحق نموده و رابطه ای ایجاد کنند که در نتیجه ، هر یک از آنها بتوانند کار خود را مؤثرتر انجام داده و در سطح دسته جمعی هم قابلیتی پیدا شود که پیام به مناطقی دورتر ار آنچه قبلاً می رسید ارسال شود . گروهها ممکن است از هیئت هایشان بخواهند که نشریات را به صورت زیاد ( کلی ) بخرند تا افراد گروه آسانتر بتوانند کتابها و بروشورها را به خواستاران آنها ارائه کنند . همچنین گروهها می توانند از کمیته هایشان درخواست کنند تا فهرستی از جلسات منطقه تهیه نموده و در هرجا که جلسه برگزار می شود پخش کنند ، که این خود باعث خواهد شد معتادان آسانتر جلسه موردنظر خود را پیدا کنند .

گروهها می توانند از طریق نمایندگان درخواست کنند که جلسه اطلاع رسانی در زندانها ، بیمارستانها و سایر مؤسسات درمانی و خدمات تلفنی برای معتادان مهیا گردد تا از این طریق مستقیم و شفاهاً به معتادی که هنوز رنج می کشد و هرگز راجع به جلسات معتادان گمنام چیزی نشنیده دسترسی پیدا کنیم و آگاهی عمومی را راجع به جلسات معتادان گمنام چیزی نشنیده دسترسی پیدا کنیم و آگاهی عمومی را راجع به انجمن معتادان گمنام افزایش دهیم . نکته ای که باید بدان توجه داشت آن است که ، ایجاد چنین خدماتی ، مستقیماً به احتیاجات گروه بستگی دارد . چنین هیئت ها و کمیته هایی تنها پس از آنکه وجودشان لازم تشخیص داده شود ایجاد می گردند .

ابتدا گروهها احتیاجات خود را معین می کند ، سپس هیئت ها کمیته های لازم را برای کمک رسانی به گروه ایجاد می نمایند . حال باید بدانیم که پس از آنکه این هیئت ها و کمیته ها تشکیل شدند ، ما چگونه می توانیم اطمینان پیدا کنیم که آنها در مقابل کسانی که برای خدمت به آنان انتخاب شده اند مستقیماً مسئول باقی خواهند ماند؟ ما این اطمینان را از طریق برقراری تماس دائمی با آنان پیدا می کنیم . گروه توسط نمایندگانشان با هیئت و کمیته هایی که مسئول خدمت به آنها هستند ارتباط برقرار نموده و گروهها مرتباً از وضع و فعالیت هیئت ها و کمیته ها گزارش تهیه می کنند . آنها درباره مشکلاتشان ، احتیاجات عقاید و افکار و طرحهایشان با یکدیگر مشورت کرده و از مسائل موجود خبر دارند . این اطلاعات به هیئت ها و کمیته ها کمک می کنند تا آنها بهتر احتیاجات گروه را بفهمند و درصدد رفع آنها برآیند .

ارتباط ،خیابانی است دوطرفه و گروهها اطلاعات و راهنمایی های خود را با هیئت و کمیته هایی که به آنها خدمت می کنند در میان می گذارند ، سپس این هیئت ها وکمیته ها به گروههایی که در مقابل نها جوابگو هستند نتیجه عملکرد ، گزارش اقدامات و نقشه های خود را ارائه می کنند . هئیت خدماتی مسئول و کمیته ها ، مستقیماً درباره مطالبی که برروی گروهها اثر می گذارد با آنها مشورت کرده و از گروه در ضمن برای بعضی از مطالب که تا آن روز جزو دستور جلسه و برنامه نبوده راهنمائی می طلبند . ارتباط دوطرفه مرتب میان گروههای جلسات معتادان گمنام  و هیئت ها و کمیته های خدماتی ایجاد جوی از مسئولیت می نماید .

 

 

کاربرد اصول روحانی

به دلیل آن است که سنت نهم به گروه های اجازه می دهد تا یک ساختار خدماتی ایجاد کنند ، و نه فقط یک روش مستقیم انجام کار ، بسیاری از ما فکر می کنیم که سنت نهم پیچیده و نا مفهوم است . در حقیقت اصول روحانی نهفته بسیار ساده می باشند .

توجه ی اصلی سنت به خود جلسات معتادان گمنام  می باشد ، نه به ارتباط بین گروه ها و هیئت های خدماتی . باید توجه داشت که در وهله ی اول ما انجمن مرکب از معتادان در حال بازیابی هستیم که برای پاک ماندن به یکدیگر کمک می کنیم و ما چیزی بیش از این نیستیم .

در معتادان گمنام خدمات تشکیل یافته باید تا سر حد امکان از کار گروه ها متمایز باشد و از جلسات فاصله بگیرد تا انها بتوانند به سادگی و آزادانه هدف اصلی ما را که کمک معتاد به معتاد است مستقیماً اجرا نمایند . هیئت ها و کمیته ها در جلسات معتادان گمنام  تنها پس از آنکه وجودشان لازم تشخیص داده شد ، تشکیل می یابند و از ساده ترین دستودالعمل های تشکیلاتی پیروی می کنند . ما آن کمیته هارا صرفاً برای خدمت به خودمان تشکیل می دهیم و به هیچ عنوان در نظر نداریم که تشکیلات و مدیریت غیر ضروری ایجاد کنیم .

سنت نهم از پیچیدگی و دشواری بدور است : در حقیقت بطور پیوسته از سادگی سخن می گوید . به همین منوال ساده سنت نهم از اصل گمنامی ذکر بعمل می اورد . سنت نهم جلسات معتادان گمنام  را تشویق می کند که صاحب تشکیلات (متشکل ) نگردد و به ما متذکر می گردد که ما نباید سلسله مراتب حکمروایی داشته باشیم ، یعنی یک نوع دیوان سالاری از بالا به پائین که نظرات خود را به ما دیکته بکنند . همانطور که قبلاً در سنت نهم خواندیم ف رهبران ما حکمران نیستند بلکه خدمت گزارانی می باشند که خط مشی خود را از وجدان دسته جمعی کسانی   که به آنها خدمت می کنند دریافت می نمایند . هدف اولیه ی ما نه شخصیت خدمت گزاران مورد اعتمادمان جلسات معتادان گمنام  را به گونه ای که می شناسیم تعریف می کند . برای تأکید بر اصل گمنامی در سنت نهم ، گروه های هیئت های خدماتی و کمیته های ما از روش های مختلفی برای جابجا کردن رهبران ما استفاده می کنند تا این که شخصیت یک فرد برساختار جلسات معتادان گمنام غالب نگردد .

اصل دیگری که در سنت نهم کاربرد دارد ، تواضع می باشد . به تنهایی یک گروه برای انجام هدف اصلی خ.د با محدودیت هایی روبرو می شود . تعداداعضایش محدود هستند . وقتش محدود و سرمایه اش نیز برای انتشار پیام یا استفاده از منابع محدود می باشد ولی وقتی چند گروه تدابیر . کاردانی خودشان را با هم برای تشکیل یک هیئت یا کمیته خدماتی بکار می برند ، توانایی شان را برای انجام هدف اولیه به مراتب قوی تر می نمایند . آنچه را که یک گروه به تنهایی نمی تواند به انجام برساند ، چند گروه قادر به انجامش خواهند شد .

اصل تواضع ، شامل حال هیئت و کمیته هایی که از آن در سنت نهم یاد شد نیز می گردد . این هیئت ها و کمیته ها برای خدمت کردن به گروه ها ایجاد گردیده اند ، نه برای حکومت کردن به آنها ، این هیئت ها نسبت به گروه ها ، مسئولیت مستقیم دارند و تابع راهنمای و دستور گروه ها هستند . اگر چه هیئت ها و کمیته ها ممکن است کمک زیادی به گروه ها برای اجرای هدف اصلی بنمایند ولی جلسات معتادان گمنام  در گروه ها تجلی پیدا می کند و نه در کمیته هایی که به گروه ها خدمت می کنند .

 در سنت نهم ، احتیاط یکی از اصول هدایت کنند ه روابط ما بین گروه ها ، هیئت ها و کمیته های خدماتی است . گروه ها مسئولیت دارند تا به احتیاجات دقیق نگاه کنند و قبل از آن که هیئت یا کمیته ایجاد کنند با در نظر گرفتن جنته ی احتیاط از لازم بودن چنین تشکیلاتی اطمینان حاصل کنند . هیچ چیز به اندازه ی چند کمیته یا هیئت فرعی که واقعاً نیازی به تشکیل آنها نبوده ، سادگی جلسات معتادان گمنام را در هم نمی ریزد و اوضاع را بغرنج نمی نماید .

ایجاد یک هیئت یا کمیته برای رفع احتیاج گروهها نباید سبب رفع مسئولیت از گروهها بشود با ایجاد این هیئت ها مسئولیت گروهها به پایان نمی رسو . در حقیقت این تازه آغاز کار است .تا موقعی که یک کمیته فعال است ، گروهها با کارهای کمیته اشنایی نزدیک برقرار کنند و راهنمایی   خود را ادامه دهند . هیئت ها و کمیته ها پاسخگو و مسئول گروههای که برای انها خدمت می کند نیستند ، مگر اینکه گروهها مسئولانه با خدمات آنها در ارتباط باشند .

بالاخره سنت نهم صحبت از وفاداری می کند . گروههای معتادان گمنام برای ایجاد هیئت ها و کمیته ها یی که بتوانند به گروهها برای بهتر انجام دادن هدف اولیه شان کمک کنند ، بهم می پیوندند و نظزیات و تدابیر خود را با هم در میان گذاشته و با هم مشورت می کنند . این هیئت ها در کمیته ها برای حکومت بر انجمن معتادان گمنام ایجاد نشده اند . بلکه آنها برای اجرای صمیمانه مسئو لیتی که بعهده آنها از طرف گروه واگذار می شود بوجود آمده اند . با کمترین تشکیلات هیئت های خدماتی و کمیته ها ، کادها را از طرف گروهها انجام می دهند و گروهها را آزاد می گذارند تا آنچه را بهتر از همه می توانند انجام دهند ، ساده و مستقیم بانجام برسانند .

سنت دهم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" معتادان گمنام هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند بنابراین نام معتادان گمنام هرگز نباید به بحث اجتماعی کشیده شود "

معتادان گمنام انجمنی است مرکب از معتادانی که در حال بازیابی می باشند و برای پاک ماندن با استفاده از بعضی اصول روحانی به یکدیگر کمک می کنند . هدف اصلی ما به عنوان یک انجمن ان است که همین کمک را به هر معتادی که در پی بهبودی خود می باشد ارائه کنیم . به غیر از این ، معتادان گمنام هیچ عقیده ای ندارد . هم زمان باامتناع از جهت گیری در مسائل دیگر ، جلسات معتادان گمنام  از درگیر شدن با موضوعاتی که می توانند باعث دور شدن ما از هدف اصلی مان بشوند اجتناب می ورزد . این منظور پیام سنت دهم می باشد .

برای اغلب ما این موضوع که معتادان گمنام به عنوان یک انجمن هیچ عقیده ای دربارهی مشکلات روزانهی دنیا ندارد ، خیلی جاافتاده و عادی بنظر می آید ، چرا که اصولاً اغلب ان مسائل ارتباطی به اعتیاد یا بهبودی ندارند . اما مسئله آن است که تعدادزیادی موضوعات دیگر هم وجود دارند که در رابطه بااعتیاد می باشند و احتمال دارد دیگران از این انجمن جهانی انتظار داشته باشند که عقیده ی خود را راجع به آن مسائل ابراز کند .

به دفعات اتفاق می افتد که از ما بپرسند عقیده ی جلسات معتادان گمنام   درباره ی این موضوع چیست ؟ مثلاً درباره ی سیاست کلی درمانی و مؤسسات بازپروری ، درباره ی انجمن های دیگر که از دوازده قدم استفاده می کنند ، درباره ی روند قانون مواد مخدر ، بیماری های دیگری که در رابطه با اعتیاد هستند و خیلی حرفهای دیگر در این زمینه وجود دارد . جواب ما بر طبق سنت دهم ان است که گروهها و با انجمن های ما درباره ی هیچ موضوعی به غیر از خود برنامه جلسات معتادان گمنام  هیچ عقیده ای ، چه مثبت چه منفی ندارد . ما خنثی بودن کامل خود را به این دلیل حفظ می کنیم که تمرکزمان را روی آنچه که خیلی خوب انجام می دهیم حفظ کنیم یعنی : سهیم شدن در بهبودی با یک معتاد دیگر .

با این همه گاهی پیش می آید که حتی وقتی فقط به توضیح برنامه خودمان در یک جلسه عمومی می پردازیم ناگهان متوجه می شویم که نزدیک است وارد یک زمینه جر و بحث برانگیز بشویم . مثلاً نظر جلسات معتادان گمنام   در مورد پاکی کامل یا این که آیا افراد می توانند بدون این که مدت طویلی به مرکز بازپروری بیمارستان بروند ، در بیرون و منزل خودشان بهبودی حاصل کنند یا آنکه آیا اعتیاد یک بیماری است ؟ حتی عقاید باز و گستردة ما راجع به مسائل روحانی در همه جا مقبول واقع نمی شود . احتمال دارد بقیه افرادی که در کار اعتیاد و بهبودی هستند در این موارد نظریاتی داشته باشند که با عقاید ما خیلی تفاوت داشته باشد .

ما نمی توانیم منکر وجود آن قسمتهای برنامه که دیگران با آن موافق نیستند بشویم ، اما حداقل می توانیم وقتی در بارة مفاهیم مخصوص برنامه مان توضیح می دهیم طوری مسائل را مطرح کنیم که عامداً باعث جر و بحث نشود ، مثلاً ذکر کنیم : ما پیشنهاد نمی کنیم که بقیه هم باید با ما در این مورد هم عقیده بشوند یا این که ما با کسانی که عقیدة دیگری دارند مخالفت نمی کنیم یا ما فقط خیلی ساده می خواهیم اطلاعاتی در مورد این که برنامة معتادان گمنام چگونه است در اختیار بگذاریم . تا زمانی که ما به عنوان یک گروه یا انجمن تمرکز خود را روی تجربه مان در بهبودی حفظ کنیم و به جای آن به ابراز عقیده در مورد این که چرا و چگوته جای آن به ابراز عقیده در مورد این که چرا و چگونه جلسات معتادان گمنام   کار می کند نپردازیم ، از درگیر شدن با جروبحثهای احتماعی در امان خواهیم بود .

سنت دهم معتادان گمنام را به عنوان یک انجمن ، از ابراز عقیده در مورد مسائل خارجی منع دارد اما خواستار چنین ممنوعیتی در مورد اعضاء نمی باشد . در معتادان گمنام ما قویاً به آزادی شخصی اعضایمان احترام بسیاری می گذاریم . معتادانی که علاقه دارند مصرف مواد مخدر را قطع کنند فقط به صرف این که بگویند ‌‍، عضو جلسات معتادان گمنام  می شوند ، جزو اعضا محسوب می گردند . ما هیچ شهریه یا حق عضویتی نداریم و مرام نامه امضاء نمی کنیم و هرگز به کسی تعهدی نمی دهیم . با این که برنامة ما روحانی است ، اعضایمان را تشویق می کنیم که درکشان را از یک نیروی برتر خودشان پیدا کرده و توسعه بدهند . حتی رهبران ما فقط خدمتگزاران مورد اعتمادی هستند که قدرتی ندارند تا به عضوی بگویند چکار بکند ، چه فکر کند یا چه بگوید .

اعضای جلسات معتادان گمنام  تشویق می شوند که برای خودشان فکر بکنند عقاید شخصی خود را توسعه بدهند و آن عقاید را به هر گونه که صلاح می دانند ابراز کنند .

تنها هشداری که سنت دهم به یک عضو جلسات معتادان گمنام می دهد آن است که وقتی ما در مجامع عمومی صحبت می کنیم قبل از اینکه حرفی از دهن مان خارج می شود آن را سنجیده و درباره اش فکر می کنیم . ما باید توجه کنیم در بعضی موارد مردم فکر می کنند که هرچه یک عضو جلسات معتادان گمنام می گوید عقیده رسمی جلسات معتادان گمنام است . گاهی از اوقات حتی وقتی جلسه مزبور اصلاً در رابطه با جلسات معتادان گمنام نیست و یا عضوی که صحبت می کند صریحاً ابراز داشته که عقایدش شخصی بوده و مربوط به جلسات معتادان گمنام  نیست ، باز هم مردم حرفهای او را عقیده جلسات معتادان گمنام تلقی می کنند .

این صحیح است که اگر مردم حرفهای ما را سوء تعبیر کنند ، ما به عنوان یک شخص مقصر نیستیم ، ولی اینکه ما مقصر نیسیتیم نتایج احتمالی وخیم سوء تعبیر حرف ما را برای جلسات معتادان گمنام ، سبکتر نمی کند . ما می توانیم از این دردسرها ، به سادگی ، قبل از ایجاد شدنشان جلوگیری کنیم آن هم فقط با چند لحظه با دقت فکر کردن ، قبل از اینکه جلوی جمع حرفی بزنیم .

اما راجع به حرف زدن جلوی یک گروه بازیابی ، سنت دهم ، چه عقیده ای دارد ؟ آیا به ما می گوید که به عنوان یک عضو در حال بهبودی در جلسات جلسات معتادان گمنام  نباید راجع به مسائلی که در زندگی با آنها روبرو شده ایم صحبت کنیم ؟ پاسخ منفی است . با این که احتمالاً فلان موضوع مسئله ای خارج از جلسات معتادان گمنام  است ؛ اما اثرش خارج از حیطه بهبودی ما نیست . هر چیزی که زندگی یک معتاد در حال بهبودی را تحت تأثیر قرار بدهد موضوعی است که می توان در جلسه آن را با دیگران به مشارکت گذارد .

اگر مشکلی که ما با آن مواجه شده ایم روی قدرت ما برای پاک ماندن و رشد روحانی اثر می گذارد ، این مشکل دیگر یک مسئله خارجی محسوب نمی شود .

مسائل زیادی در زندگی قادر هستند روی ما اثر بگذارند ، توازن و تعادلمان را به هم بریزند و روی بازیابی مان نتیجه منفی بگذارند . بسیاری از اوقات ما چنین مسائلی را در جلساتمان با دیگران در میان می گذاریم و به این طریق سعی می کنیم که بار خود را با سهیم نمودن بقیه اعضای جلسات معتادان گمنام   سبک کنیم . ما از دیگران درخواست می کنیم با ما در میان بگذارند که چگونه از اصل برنامه برای حل مشکلاتی که مشابه با ناراحتی امروز ما بوده استفاده کرده و نیرو و تعادل روانی خود را حفظ نمودند . برای اینکه ما اینگونه حرفها را در جلسه خودمان بزنیم احتیاج به کسب اجازه از هیچ کس نداریم . اما همه ما می دانیم ابراز عقاید شخصی بحث برانگیز ، به سادگی می تواند جلسات ما را از هدف اصلی خود منحرف بکند . هر چند مسائلی که در ذهنمان هستند در رابطه با بازیابی می باشند ، ولی ما می خواهیم دقت به کار ببریم که با سخنی که می گوئیم تمزکز جلسه از بازیابی منحرف نشود ، در این صورت چطور تصمیم بگیریم که چه مطلبی را برای مشارکت انتخاب کنیم ؟ ما می توانیم از خودمان چند سؤال بکنیم : آیا در این جلسه من تجربه خود را به مشارکت می گذارم یا به توضیح و تفسیر یک عقیده پرداخته ام ؟ به عنوان یک فرد آیا من هنوز در مشکل زندگی می کنم یا دنبال راه حل هستم ؟ آیا حرفهایی که من می زنم باعث خواهد شد گروه متحدتر شود یا هر کدامشان را به طرفی خواهد کشاند ؟ آیا من برای همه این موضوع را روشن کرده ام که هر چه می گویم برای خودم می گویم نه به عنوان گوینده معتادان گمنام ؟ تا زمانی که منافع مشترک و هدف اصلی خود را رعایت کنیم ، از آن گونه مسائل که باعث اغتشاش و انحراف از بازیابی می شود د ر امان خواهیم بود .

 

کاربرد اصول روحانی

 

اولین اصلی که گروهها و انجمنها و در رعایت سنت دهم به کار می گیرد اصل اتحاد می باشد . با تمام گوناگونی عقاید که در بین اعضایمان وجود دارد ، به عنوان یک انجمن معتادان گمنام همیشه به دلیل عدم ابراز هر گونه عقیده ای به غیر از برنامه خود اتحادش را حفظ نموده است .

به عنوان یک انجمن ما به توافق رسیده ایم که فقط در رابطه با آن مفاهیمی که ما را دور یکدیگر جمع کرده است یعنی اصول بازیابی مان ابرازنظر کنیم و از مسائلی که ما را از یکدیگر دور می کنند بگذریم .

سنت دهم در حقیقت تمرینی است برای پذیرش مسئولیت به عنوان یک گروه و به عنوان یک انجمن . ما مسئول رساندن پیاممان به معتادانی که هنوز در عذابند می باشیم . ما مسئول ایجاد محیط و جوی هستیم که در آن معتادان بتوانند به آزادی با یکدیگر به مشارکت بپردازند و اگر بخواهیم درانجام این وظیفه موفق باشیم باید تا سرحد امکان از آن مسائل عمومی که باعث انحراف خاطرمان می شود دوری بگزینیم . البته امکان دارد نتوانیم به طور کامل خود را از تمام مسائل بحث برانگیز عمومی کنار بکشیم ، چرا که بعضی از مفاهیم مورد استفاده برنامه معتادان گمنام به خودی خود بحث برانگیز هستند ، مثلاً عقاید ما در مورد اجتناب کامل امکان دارد در بعضی محافل عمومی ایجاد تنش بنماید .

با این همه ما می توانیم مطلقاً از تمام جروبحث هایی که در نتیجه جبهه گیری گروهها یا انجمن در رابطه با مسائلی که به طور کلی خارج از افق برنامه ما می باشند پرهیز کنیم .

یکایک اعضاء به گونه ای آگاهانه از طریق درنظر داشتن بی نظری جلسات معتادان گمنام  در حضور جمع سنت دهم را رعایت کرده و مسئولیت خود را در سطح فردی بجا می آورند . در سطح عمومی ما کاملاً بین عقاید شخصی خودمان و عقاید انجمن معتادان گمنام تفاوت قائل می شویم و به خصوص دقت می کنیم که در آنجاهایی که به دلایلی مردم نمی توانند بین حرف ما و حرف برنامه تفاوت قائل شوند ، اصلاً عقیده ای ابراز نکنیم . در جلسات جلسات معتادان گمنام ما سعی می کنیم که به وضوح شنوندگان بدانند آنچه را که ابراز می کنیم فقط تجربه خودمان است و موضوع جلسات معتادان گمنام  نمی باشد و بدین نحو احتمال این که کسی از حرفهایمان برداشت اشتباهی بنماید را تقلیل می دهیم . نوع سخن گفتن ما در مورد جلسات معتادان گمنام  معمولاً روی عقایدی که دیگران از انجمن ما پیدا می کنند تأثیر می گذارد . به همین دلیل به عنوان اعضاء ، که مسئولیت پذیر هستند مراقب حرف زدنمان می باشیم و سعی می کنیم بی طرفی و بی نظری خود را که برای ما اهمیت دارد حفظ کنیم . به منظور رعایت سنت دهم ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها باید در ملاقات های عمومی خود جنبه احتیاط و دوراندیشی را از نظر دور نداشته باشد . بخشهای از انجمن ما دائماً با جامعه در تماس هستند . گروهها با افراد دیگر در مکان برگزاری جلسه شان و اهل محله آشنا می شوند . در بیمارستان و زندان با مدیران این مراکز ، کمیته اطلاعات عمومی با مسئولین بهداشتی ، سازمانهای خیریه ، ادارات دولتی و بخصوص با رسانه های عمومی آشنا می شوند . در تمام برخوردهایمان با جامعه ما باید مواظب باشیم که هیچ عقیده ای در مورد مسائلی که خارج از برنامه مان هستند ابراز نکنیم . این احتیاط باعث اعتبار آنچه که برای ما اهمیت دارد خواهد شد ، چرا که مردم متوجه می شوند که آنچه واقعاً موردنظر انجمن معتادان گمنام است ، برنامه بهبودی از اعتیاد می باشد و نه چیزهای دیگر .

سنت دهم بسیار عملی است . تنها موضوعی که انجمن ما حاضر است به خاطر آن شهرت خود را به خاطر بیندازد خود برنامه جلسات معتادان گمنام می باشد . البته اگر دقت کنیم متوجه خواهیم شد که اصل روحانی تواضع زیربنای سنت دهم می باشد . معتادان گمنام ادعا نمی کنند که جواب تمام اشکالات دنیا را پیدا کرده ، ما حتی این ادعا را هم نمی کنیم که لزوماً تنها جواب اعتیاد را داریم . وقتی ما در جامعه چه به عنوان گروه و چه به عنوان انجمن سخن می گوئیم فقط پیاممان را در میان می گذاریم . فقط می گوئیم که چکار کنیم ، نه کارهای دیگران را تأیید می کنیم ، نه از آنها عیبجوئی می نمائیم . ما همین هستیم که هستیم و تنها چیزی که هستیم عبارت است از یک انجمن و محل گردهمائی معتادان در حال بازیابی که بازیابی خود را با یکدیگر به مشارکت می گذارند و دقیقاً همین خدمت را به معتادی که هنوز رنج می کشد نیز ارائه می دهیم .

ما راجع به برنامه مان به سادگی صحبت می کنیم و می دانیم که مؤثر واقع شدن ما برایمان بیشتر از هر تبلیغاتی افراد خیرخواه و آشنا پیدا خواهد کرد . برنامه ما برای ما کارگر بوده و درهایش بر روی کسان دیگری نیز که طالب بهبودی شان هستند باز می باشد . اگر فکر می کنید خدمتی از ما ساخته است ، برای کمک آماده ایم .

سنت یازدهم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" خط مشی روابط عمومی ما براصل جاذبه است تا تبلیغ ، ما همیشه نیاز داریم گمنامی شخصی را در سطح مطبوعات ، رادیو و فیلم را حفظ کنیم "

 

با اینکه سنت یازدهم سنگ زاویه خط مشی جلسات معتادان گمنام  در روابطش با جامعه می باشد ، اما درحقیقت سنت یازدهم فقط یکی از شش سنتی است که جنبه های مختلف روابط عمومی ما را مورد بررسی قرار می دهد . برای مثال : سنتهای سوم و پنجم از هدف اصلی که منظور نهائی تمام روابط عمومی ما می باشد سخن می گویند . سنتهای ششم و هفتم چگونگی و ماهیت روابط ما را با سازمانهای دیگر بیان کرده و سنت دهم ریزه کاری هایی را که در ابراز عقیده راجع به مسائل خارجی رعایت می کنیم مورد توجه قرار می دهد . به وضوح می توان دید که سنتهای ما به همان اندازه که روابط داخلی و خودی ما را مورد توجه قرار می دهند . به روابط خارج از خودمان با سایر افراد جامعه نیز اهمیت قائلند .

اغلب گروههای جلسات معتادان گمنام  در طی انجام امور روزمره خود به نوعی با مردم جامعه در تماس می باشند ، اما روابط عمومی که در سنت یازدهم از آن سخن می گوئیم ، آنگونه تماسهایی هستند که معمولاً عامداً و با آگاهی قبلی ایجاد گردیده اند و چیزی گسترده تر از یک محاوره معمولی با افراد بیرون از جلسات هستند . همین که ما ذکر می کنیم خط مشی روابط عمومی ، خودش معرف اهمیت داشتن برنامه برای اجرای هدف اصلی انجمن می باشد . اطلاعات دادن به مردم اگر صحیح انجام شود ، تبلیغات نیست بلکه ، کوششی است در جهت جالب کردن جلسات معتادان گمنام  برای آن کسانی که احتمال دارد به این انجمن احتیاج داشته باشند . ما به عنوان گروهها ، هیئت های خدماتی و کمیته های جلسات معتادان گمنام ، آگاهانه و با صرف انرژی ، سعی در ایجاد یک روابط عمومی خوب داریم  . رابطه خوب ما با جامعه ، خود مسئله ای نیست که اتفاقی پیش آمده باشد بلکه پلی است که در نتیجه پیمودن آن ، پیام رسانی ما به معتادان بهتر می شود .

معتادان گمنام یک انجمن سری نیست : سنت یازدهم راجع به گمنامی در سطح فرد صحبت می کند نه راجع به گمنامی انجمن . هرچه مردم ما را بیشتر بشناسند ، احتمال اینکه معتادی که دنبال بهبودی می گردد یا دوستانش ، خانواده اش و یا همکارانش به فکر ما به فکر انجمن ما بیفتند و ما را پیدا کنند بیشتر می شود . یکی از راههایی که اعضاء می توانند با طی آن در برنامه های روابط عمومی سهیم شوند ، فعالیت در کمیته های محلی اطلاعات عمومی است .

سنت یازدهم به ما می گوید وقتی به فعالیتهایی که به منظور ایجاد رابطه با مردم است می پردازیم ، باید به گونه ساده و مستقیم بگوئیم که معتادان گمنام چیست و ما چکار می کنیم . ما نباید راجع به جلسات معتادان گمنام  در ادعاهایمان غلو بکنیم . کوشش ما در ایجادروابط با جامعه باید مثل خود برنامه مان باعث جلب افراد ، ولی در ضمن غیرتبلیغاتی باشد و به معتادان و جامعه بگوید اگر شما طالب آن چیزی که ما داریم می باشید این آن چیزی است که ما هستیم و اینطور کار می کند ، اگر خدمتی از ما ساخته است ، لطفاً به ما اطلاع دهید .

بعضی از سازمانها از افراد مشهور به عنوان سخنگو استفاده می کنند و امید دارند که به اعتیادشان در نتیجه همبستگی با موقعیت آ ن شخص معروف افزوده شود . اما سنت یازدهم با کلمات واضح به ما می گوید که در فعالیتهای روابط عمومی جلسات معتادان گمنام  ، ما هرگز نباید این کار را بکنیم نه با اعضای مشهورمان و نه با هیچ عضو دیگری . اگر انجمن ما از یک شخص مشهور مثلاً برای یک اطلاعیه عمومی راجع به جلسات معتادان گمنام  استفاده کند و مدتی بعد آن شخص مشهور دچار مصرف مجدد ( ری لپس ) بشود و یا به دلایلی برایش یک بی آبرویی پیش بیاید ، این چه نتیجه مثبتی برای انجمن ما خواهد داشت ؟ همین اوضاع درباره عضو دیگری که برای انجام کاری در زمینه روابط عمومی برگزیده شده و نظرها متوجه او شده مصداق دارد . اعتبار پیام جلسات معتادان گمنام می تواند تا حدود بسیار زیادی تحت تأثیر وضعیت آتی شخص پیام آور قرار گیرد . وقتی ما در معرض دید عموم که شامل مطبوعات ، رادیو ، فیلم و کلاً تمام رسانه های عمومی می باشد هستیم ، باید همیشه گمنامی شخصی خود را حفظ کنیم .

همین مسئله در مورد انواع دیگر کارهایی که به نوعی روابط عمومی هستند نیز صدق می کند . گمنام ماندن در بین مردم باعث می شود که تمرکز فعالیتهای ما در جامعه روی پیام باشد ، نه روی آن افرادی که اطلاعات عمومی می دهند . ما هرگز کار اطلاع رسانی به عموم را تنها انجام نمی دهیم چرا که یک تیم حتی دو نفر خیلی بهتر ماهیت جلسات معتادان گمنام  را به عنوان یک انجمن ، به مردم نشان می دهد و همزمان به این دلیل که وقتی افراد به تنهایی این کارها را انجام می دهند معمولاً شخصیت اعضایش را تا حدودی مهار می کند که این خودش تضمینی بر آن است که آنچه که به مردم ارائه شود جلسات معتادان گمنام است ، نه آن معتاد ارائه کننده . این واقعیتی است که یک معتاد وقتی تنها باشد ، برای خودش بد همنشینی است و اینجا نیز در انجام روابط عمومی مثل بازیابی شخصیتمان مصداق دارد . با این همه در اغلب موارد حفظ کردن یا نکردن شخصی مسئله ای است که صرفاً به تصمیم خود شخص بستگی دارد . با تمام سعی و کوششی که ما در مخفی نگهداشتن اعتیاد خود کرده ایم باز هم به احتمال زیاد اطرافیان نزدیک ما می دانستند ، آن زمانها که مصرف می کردیم ، دچار اشکالی بودیم . شاید این باعث کمک باشد که این روزها به آنان بگوئیم که بهبودی پیدا کرده ایم و عضو معتادان گمنام هستیم .

گاهی موقعیت های دیگری هم پیش می آیند که ما را مجاب می کنند تا راجع به عضویت خود در جلسات معتادان گمنام  با بقیه حرف بزنیم . وقتی یک دوستمان درگیری شخص دیگری را با اعتیاد برای ما تعریف می کند شاید دلمان بخواهد به آن دوست چیزهایی را که راجع به معتادان گمنام می دانیم و اینکه برای ما چه کرده است بگوئیم . وقتی یک همکارمان با موادمخدر درگیر شده شاید صلاح بدانیم که تجربه خود را با او درمیان بگذاریم . هیچیک از ما دلش نمی خواهد با بوق و کرنا و بدون دلیل موجه ریزه کاریهای تأسف انگیز اعتیادش را به همه شهر بگوید و به همین منوال ما با هر کس که بر می خوریم راجع به عضویتمان در جلسات معتادان گمنام  چیزی ابراز نمی کنیم . وقتی اینطور به نظرمان می رسد که می توانیم باعث کمک به شخص دیگری بشویم مسئله فرق می کند و شاید صحیح باشد که مختصری راجع به داستان خود و بهبودی که در معتادان گمنام بدست آوریم برای او تعریف کنیم .

تمام اعضای ما چه در کار اطلاعات عمومی باشند چه نباشند ، در روابط ما با عموم نقش دارند . وقتی فرد فرد معتادان ، آثار بازیابی را در زندگی خود به دیگران نشان می دهند بهترین معرف و عامل جاذبه انجمن ما می شوند و تبدیل به شاهدی زنده برای مؤثر بودن جلسات معتادان گمنام  می گردند . وقتی مردم امروز ما را می بینند ، آن گروهی که می دانند ما در گذشته چگونه بودیم ، خبر را به دیگران می رسانند که معتادان گمنام کار می کند . هر چه بیشتر این پیام پخش بشود احتمال این که معتادانی که دنبال بهبودی هستند به محیط گرم و پشتبان و دوستانه انجمن ما جلب بشوند بیشتر خواهد شد .

به همین دلایل ما باید متوجه باشیم که به هر مکانی که وارد می شویم ناخودآگاه همیشه تا حدودی معرف جلسات معتادان گمنام  هستیم . اگر مردم ما را می بینند که تی شرت مارک دار جلسات معتادان گمنام  را پوشیده ایم ولی رفتار نامناسبی می کنیم ، دقیقاً پیام و خاطره زشتی از انجمنمان در ذهن آنها باقی گذارده ایم . آنچه که ما می گوئیم و آنچه که می کنیم روی بازیابی ما در جلسات معتادان گمنام  و انجمن معتادان گمنام تأثیر می گذارد . به عنوان یک عضو متعهد و علاقمند به انجمن ، ما دلمان می خواهد تصویر جالبی از جلسات معتادان گمنام  به مردم ارائه کنیم ، نه اینکه باعث سرافکندگی بشویم .

کاربرد اصول روحانی

سنت یازدهم جلوه گر و معرف ایمان ما به کارآیی برنامه ما ن می باشد ، به عنوان یک انجمن ، هدف اصلی ما رساندن پیام به معتادی که هنوز رنج می کشد است . برای به انجام رساندن این هدف اصلی ، ما احتیاجی به طرح برنامه های تبلیغاتی در جامعه نداریم . برای اینکه نظر خوب جامعه را جلب کنیم و معتادان را نیز به جلسات جذب کنیم ، تمام چیزهایی که لازم داریم به سادگی و با وضوح کافی در برنامه معتادان گمنام ذکر شده است . ما نه فانفار لازم داریم نه ادعای غلو آمیز و نه هنرپیشه ها و دیگر افراد مشهوری که بیایند چیزهای خوب راجع به برنامه ما بگویند که روابط عمومی خوب پیدا کنیم . ما ایمان داریم که اگر مردم از مؤثر بودن انجمن ما اطلاع پیدا کنند ، گفتنی های لازم گفته شده است .

اصل خدمت ، که لازمه کاربرد سنت یازدهم ما می باشد ، یک اصل ساکن نیست . برای اینکه بتوانیم حداکثر خدمت را به معتادی که هنوز در رنج است ارائه بکنیم به طور فعالانه دنبال این باشیم که پیاممان را به شهرهایمان ، قلعه ها و دهات برسانیم . خط مشی روابط ما با جامعه براساس جاذبه است تا تبلیغ . اما به منظور جلب معتادی که هنوز در عذاب است به برنامه مان ، باید اقدامات خیلی فعالانه ای بکنیم که برنامه مان در سطح گسترده ای شناخته بشود . هر چه روابط عمومی ما بهتر و گسترده تر بشود ، توانایی ما برای خدمت بهتر، افزایش خواهد یافت .

قبلاً در همین فصل از جنبه های بیشتر عملی گمنامی در سطح جامعه سخن گفتیم اما همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید ، گمنامی چیزی به مراتب فراتر از آن است که فقط وقتی برنامه های روابط عمومی اجرا می کنیم به آن توجه داشته باشیم . هرکدام از ما زندگی خودمان را داریم . کلمات مخصوص به خود را داریم و داستان خصوصی خودمان را داریم که تمام اینها باعث می شود رنگ و ابعاد بخصوصی به پیام انجمن ما داده شود ، اما باید متوجه باشیم پیامی که به افراد جامعه می رسانیم آن نیست که ما چقدر افراد خوبی هستیم . هدف اصلی کوششهای ما برای روابط عمومی آن است که داستان معتادان گمنام را بگوئیم و این که برنامه چه کاری می تواندبرای معتادی که هنوز رنج می کشد بکند . عادت ما به رعایت گمنامی در سطح جامعه ، براساس روحانی تمام سنتهای ما بنیان گرفته است و همیشه یادآور آن است که اصول را بر شخصیتها ترجیح دهیم .

سنت دوازدهم چگونگی عملکرد معتادان گمنام

" گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ما می باشد و همیشه یادآور ماست که اصول را شخصیتها ترجیح دهیم . "

در بازیابی ، ما به دنبال آن هستیم که بجای اراده خود از راهنمایی یک نیروی برتر در امور زندگی شخصی مان استفاده کنیم . به همین طریق سنتها نیز درباره انجمن بحث می کنند که راهنمایی و موضوع کلی خود را بجای شخصیت افراد ، از طریق اصول روحانی اتخاذ می نماید . این عدم وجود خود و فقدان شخصیت محوری همان چیزی است که منظور سنت دوازدهم از کلمه گمنامی می باشد . گمنامی به منزله یک ستون روحانی است که تمامی انجمن معتادان گمنام بر روی آن اساس ساخته شده است . سنت دوازدهم در واقع مجموعه ای از تمام سنتهاست که به صورت واحدی بیان شده و پیام یازده سنت قبلی را به صورتی خلاصه و با تأکید مجدد بازگو می کند .

گمنامی اصلی لزومی است که باعث بقای ثباتی که در انجمن ما لازمه بهبودی شخصی است می گردد . بازیابی چیز ظریفی است که برای رشد احتیاج به ثبات محیط و تعادل و تشویق دارد . هریک از ما و هریک از گروههای مان نقش به خصوصی در تداوم این ثبات به عهده دارد . اتحاد ما آنقدر گرانبهاست که اگر بخواهیم ازبین آرزوهای شخصی خود و حفظ منافع خود و حفظ منافع مشترک انجمن ، یکی را انتخاب کنیم ، منافع جلسات معتادان گمنام را ترجیح می دهیم . ما تنها به دلیل برداشت آگاهانه که از منافع شخصی خود پیدا کرده ایم چنین انتخابی نمی کنیم بلکه چون نسبت به منافع اعضاء معتاد دیگر هم احساس مسئولیت پیدا کرده ایم . اتحاد معتادان گمنام اصلی است که مهمتر از جامعه عمل پوشاندن به خواستهای شخصی مان می باشد .

گمنامی اصل بنیانی سنت عضویت در انجمن ما می باشد . با وجود اینکه تمامی ما از لحاظ خصوصی تفاوتهایی داریم ولی تنها لازمه عضویت جلسات معتادان گمنام دقیقاً همان چیزی است که بین همه ما مشترکاً وجود دارد ، یعنی : دلمان بخواهد که مصرف را قطع کنیم . این اصل ساده ، شخصیت گوناگون افرادی را که از بیماری ما رنج می برند به خود جلب نموده و آنان را زیر چتر مشترک یک انجمن بهبودی جمع می نماید .

اصل گمنامی  فی الواقع جان کلام برداشت انجمن ما از وجدان گروهی می باشد . عقاید هر یک از اعضاء از اهمیت خود برخوردارند ولیکن گروه ، راهنمایی خو را از وجدان دسته جمعی تمام اعضایش بدست می آورد . قبل از آنکه گروه تصمیمی بگیرد ، اعضایش با نیروی برتر خود مشاوره می کنند و از او بابت آن مورد بخصوص درخواست راهنمائی  می کنند . صدای هر یک از افراد گروه به گونه ای متواضعانه به صدای نفر دیگر ملحق شده ، ایجاد یک احساس و برداشت دسته جمعی از اراده خداوند برای گروه و در نتیجه بوجود آمدن یک صدای قوی مشترک از مجموع تمام آن صداها می شود که تماممان را راهنمایی می کند . ما نام این صدا را وجدان گروه می گذاریم . همین اصل برای مسئولیت رهبری نیز در جلسات معتادان گمنام بکار می رود . اگرچه افراد عضو به عنوان رهبر جلسات معتادان گمنام خدمت می کنند ، این رهبران فقط خدمتگزاران ما هستند که وظائف خود را برطبق وجدان گروه به انجام می رسانند . اصل نفی نفس در خدمت و راهنمایی دسته جمعی از شخصیتهای فردی خدمتگزاران مورد اعتماد ما پیشی می گیرد .

اصل گمنامی فقط راهنمای تکامل وجدان دسته جمعی گروه نمی باشد ، بلکه در مورد استقلال گروه نیز عملکرد دارد . هر گروه جلسات معتادان گمنام البته بطور کامل استقلال دارد که به هر گونه صلاح می داند هدف اصلی را به انجام برساند و به توسعه راه مورد نظر خودش برای عملی کردن آرمانها و ایجاد هویت خود بپردازد . انجمن ما فقط یک محدودیت برای این آزادی تقریباً کامل قائل می شود . گروه حق ندارد به گونه ای ابراز وجود و شخصیت بکند که برای بقیه گروههای محله و یا جلسات معتادان گمنام در کل گران تمام بشود . مصلحت و پیشرفت هر گروه جلسات معتادان گمنام تا حدودی به مصالح تمام گروههای جلسات معتادان گمنام بستگی دارد . گروههای ما دنبال اینکه کاری کنند تا از گروه دیگر بالاتر شمرده شوند نمی باشند بلکه : در همکاری برای مسائل مهمتر کل انجمن به همدیگر کمک می کنند. اصل گمنامی باعث الحاق گروههای خود مختار ما به یکدیگر به منظور جامه عمل پوشاندن به هدف مشترکی که به تمام آنها مربوط می شود می گردد .

اصل گمنامی باعث شکل پیدا کردن هدف اصلی ما می شود . اگرچه آرزوهای شخصی هریک از ما باعث ایجاد انگیزه رشدمان به عنوان یک انسان می شوند ، اما انجمن ما از طریق یک هدف دسته جمعی راه خودش را می یابد : رساندن پیام ما به معتادی که هنوز در رنج است . وقتی که ما وارد معتادان گمنام می شویم نقشه های شخصی مان را پشت در می گذاریم . بجای آنکه فقط به فکر خودمان باشیم ، دنبال کمک به دیگران هستیم . این اصل بیخودی نه آنکه خودجوئی عاملی است که هدف اصلی گروههای ما را مشخص می کند .

گمنامی ، راهنمای همزیستی انجمن ما با جامعه می باشد . مایک انجمن مخفی نیستیم و از اینکه می بیینیم ناممان هر سال در جهان شناخته تر می شود خوشحال هستیم . با این همه ما این نام را برای تأیید و صحه گذاری بر سازمانهایی که امکاناًً به ما در پیشبرد اهداف اصلی مان کمک می کنند بکار می بریم . ماسعی نمی کنیم با استفاده از حیثیتی که نام معتادان گمنام کسب کرده روی مسائل جامعه خود تأثیر بگذاریم . اگر ما هدف اصلی خود را به انجام برسانیم جامعه خودبخود متوجه مفید بودن ما خواهدشد و هیچ احتیاجی نخواهیم داشت پشتیبانی که دیگران ازما می کنند با تأییدی که ما از آنها می کنیم تاخت بزنیم . حرفهای خوبی که دوستان انجمن ما در مورد ما می زنند برای توصیه ما به دیگران کافی است .

گمنامی یکی از اصول بسیار مهمی است که انجمن ما در رابطه با سنت هفتم مورد توجه قرار می دهد . ما معتقدیم که سخاوت در صورتی که نفس در آن دخیل نباشد به خودی خود صفت باارزشی است و به همین دلیل است که ما با حفظ گمنامی از اعضای خودمان کمک دریافت می کنیم .

هم چنین ما بطور کلی تمام گروههای مان را تشویق می کنیم که کاملاًً متکی به خود بشوند و تنها متکی به یکی دو نفر از اعضایشان هم نباشند . بذل و بخشش بدون تکیه بر نفس و چشم داشت به این که کسی متوجه بشود ، یا از ما تقدیر کنند ،اصلی است روحانی که با اصل مسئولیت جمعی شانه به شانه پیش می رود . وقتی این دو اصل رعایت شوند همبستگی روحانی و ثبات مالی گروه های ما تضمین می گردد .

همین اصل فراغت از خود و گمنام بودن اساس روحانی سنت هشتم ما نیز می باشد . در معتادان گمنام ، ما شخصی را که بطور حرفه ای قدم دوازدهم را انجام دهد نداریم ، در عوض بطور رایگان از یک زبان ساده و قابل فهم همگان ، برای بازگو کردن تجربه ی شخصی خود از تجربه ی روحانی که ما انرا بازیابی می نمایم استفاده می کنیم . یک تجربه ی روحانی را نه می توان خرید و نه می شود فروخت فقط می توان به رایگان آنرا با دیگران در میان گذاشت . هر چه بیشتر بلاعوض به مشارکت این تجربه می پردازیم ان حس همدردی که ما را با یکدیگر جوش داده تقویت می شود . این سنت به ما یادآور می شود که اصل گمنامی و بذل و بخش در بی نام و نشانی را به تمام تمایلاتی که به کسب نام یا تشویق داریم ترجیح دهیم . در معتادان گمنام ما از اصل گمنامی در تشکیلات خدماتی خود مدد می گیریم . انجمن ما سلسله مراتب سازمانی ندارد . ما هیئت ها و کمیته هایی داریم که فقط برای خدمت تشکیل شده و حکمرانی نمی کنند . اجزای مختلف ساختار خدماتی ما تنها با د نظر گرفتن هدف اصلی و وجدان دسته جمعی انجمن خط مشی خود را انتخاب کرده و بطور مستقیم برای خدماتی که از سوی ما به انجام می رسانند مسئول می باشند . ما از آنانی که در کمیته ها و هیئت ها مسئولیت پذیرفته اند انتظار داریم که دنبال قدرت ، مالکیت یا شهرت خودشان نباشند بلکه با گذشت از نفس خود به انجمنی که بهبودی شان را ممکن ساخته است خدمت کنند . تقریباً تمام گروه ها ، هیئت های خدماتی و کمیته های معتادان گمنام اعضای خود را در رابطه با موقعیت خدماتی آنان جابجا کرده بر می زنند و بسیار بندرت اتفاق می افتد که از یک عضو درخواست کنیم بیش از یک یا حداکثر دوبار دوره پشت سر هم در یک موقعیت خدماتی باقی بماند .

این تأکید به چرخش اعضاء در واقع از همان اهمیتی که انجمن ما برای گمنامی در خدمات قابل است سرچشمه می گیرد . ما باید توجه داشته باشیم که غالباً خدمات در جلسات معتادان گمنام  یک جریان خصوصی نیست بلکه ؛ مسئولیت دسته جمعی انجمن در کل می باشد . البته این سخن بدان معنی نیست که نسبت به توجه ، یا بصیرتی که بعضی از اعضاء در انجام مسئولیت های خدماتی از خود نشان می دهند قدرشناس نباشیم . در جلسات معتادان گمنام  ما اصل گمنامی در خدمات را پیشاپیش شخصیت خدمت گزاران مورد اعتمادمان قرار می دهیم . مسئولیت دسته جمعی نه آن که قدرت شخصی نیرویی است که خدمات را در معتادان گمنام هدایت می کند .

رعایت اصل گمنامی همچنین باعث خواهد شد که صدای انجمن ما در جامعه شکل پیدا کند . هر یک از اعضای بیشمار ما درباره ی مسائل مختلف عقیده ای مخصوص به خودش را دارد . ولی از طرف دیگر پیامی که انجمن ما برای جامعه دارد پیام دسته جمعی ما درباره ی تجربه مان در بهبودی از اعتیاد می باشد . ما بعنوان گروه و به عنوان یک انجمن هیچ عقیده ای در مورد هیچ چیز نداریم مگر راجع به خود برنامه  جلسات معتادان گمنام  در تبادلاتی که با جامعه داریم فقط اصول برنامه مان را ارائه می دهیم ، نه عقاید شخصی اعضای مان را راجع به مسائل دیگر .

گمنامی نه تنها در رابطه با ابراز عقایدمان در سطح جامعه باید مورد توجه قرار گیرد بلکه به خودی خود تمامی و کلیت سیاست و خط مشی روابط عمومی انجمن ما می باشد . در تماس های مان با جامعه ما اعتبار برنامه ی خود را روی مؤثر بودن و کاربرد داشتن  جلسات معتادان گمنام  بنیان می گذاریم ، نه برروی شهرت و شخصیت یک یا چند عضو . ما بدنبال آن هستیم که معتادان را جذب کنیم و در ضمن جامعه هم نظر خوبی راجع به ما پیدا کند و این کار را فقط توسط ان چه که برای ارائه داریم انجام می دهیم نه توسط تبلیغات و حرفهای بزرگ زدن . مطرح نمودن ادعاهای غلوآمیز جای پیام ساده و ثابت شده ی جلسات معتادان گمنام  را بعنوان خط مشی روابط عمومی نخواهد گرفت .

گمنامی سنت دوازدهم یا بی نام و نشانی در انجمن ما ، عملاً باعث انجام پذیر شدن اهداف مختلفی که هر یک از عواقب وسیع روحانی برخوردارند می گردد . با یاداور شدن اینکه آنچه که در جلسه گفته شد در همین جلسه می ماند کمک بسیار اساسی به ادامه جلسات به گونه ای که اعضاء نترسند . حرفهایشان در بیرون نقل قول شود می کنیم . همچنین یادآور شدن اینکه پیام مهم است نه پیام آور متوجه مهمترین اصل در رابطه با مشارکتی که درجلسات انجام می گیرد می شویم .

گمنامی در سنت دوازدهم همچنین بدان معنی است که اگر تجزیه و تحلیل کنیم در نهایت متوجه خواهیم شد که تفاوتهای شخص ما عامل ایجاد هیچ تفاوتی نمی باشند . در جلسات معتادان گمنام در بهبودی و در بازیابی  همه ما برابر هستیم . این درست است که همه ما با تاریخچه های شخصی متفاوت ، عادتهای مصرفی متفاوت ، تحصیلات و تخصصهای اجتماعی متفاوت ، استعداد و نواقص اخلاقی متفاوت وارد جلسات معتادان گمنام می شویم . اما در رابطه با هدف بهبودی شخصی مان ، اینکه حرفه ما چیست ، هیچ ارتباطی به استعداد ما برای کمک به یکدیگر ندارد . تحصیلات دانشگاهی ، بیسوادی ، پولداری ، فقر اینگونه مسائل که به نهایت روی زمینه های دیگر زندگی مان در بیرون اثر می گذارند ، نه به ما کمکی خواهد کرد و نه شانس ما را در بازیابی کمتر خواهد نمود . به همین منوال این عوامل نه باعث مؤثرتر شدن و نه باعث اختلال در مساعی ما برای پیام رسانی خواهند شد .

ما در عضویت جلسات معتادان گمنام برابر هستیم . تمام ما در نهایت اعضاء این انجمن بوده و تجزیه کننده آن نمی باشیم . گمنامی به گونه ای که از آن در سنت دوازدهم صحبت می شود به معنی آن است که بالاخره ما آنقدر از بیماری منزوی کننده اعتیاد بدبختی به سرمان آمده ، به جایی تعلق پیدا کرده ایم .

این یک حقیقت است . گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ماست . بدون این گمنامی اتحادی که ادامه بهبودی ما به آن بستگی دارد در نتیجه جنجال و اغتشاشاتی که از برخورد شخصیتهای متضاد بوجود می آید ، از بین خواهد رفت . با رعایت این گمنامی به گروههای ما تعدادی اصول داده می شود که باعث راهنمائی شان است ، همان دوازده سنت که به آنها کمک می کند تا نیروی یکایک اعضایشان را در قالب انجمنی که باعث شکوفایی ، تشویق و حمایت از بهبودی همه ما می شود به یکدیگر ملحق کنند . ما دعا کنیم که معتادان گمنام هرگز به کلکسیونی خاکستری رنگ از معتادان بی صورت و بدون خصوصیات فردی تبدیل نگردد . ما از رنگ همدردی ، قدرت ابداع ، شیطنت ها ، سر زندگی و متنوع بودن شخصیت اعضایمان لذت می بریم . در واقع همین تنوع و گوناگونی قدرت ماست .

ما متوجه می شویم که هر چه اعضای ما قویتر باشد به هما ن نسبت اتحاد انجمن ما قویتر می شود . این یک پارادوکس بزرگ بازیابی در جلسات معتادان گمنام می باشد : وقتی ما به یکدیگر ملحق می گردیم و نسبت به آنچه خیر و صلاح انجمن می باشد متعهد می شویم منفعتی که در جهت خیر و صلاح خود ما نصیبمان می شود نیز ، بسیار فزونی پیدا می کند . وقتی اراده شخصی مان را تسلیم می کنیم با فروتنی تمام ، قدرتی را که داریم در خدمت کل می گذاریم ناگهان قدرت عجیبی پیدا می کنیم که نه تنها از قدرت خودمان برتر است بلکه از قدرت مجموع اجزاء تشکیل دهنده اش نیز برتر است .

وقتی که ما فارغ از خود با رعایت گمنامی به خدمت در برآوردن احتیاجات دیگران می پردازیم متوجه می شویم که احتیاجات خودمان نیز در عوض برآورده می شوند ، خیلی بهتر از آنچه که تصورش را می کردیم . وقتی ما در گمنامی به انجمنی با دیگر معتادان در حال بهبودی ملحق می شویم و منافع گروه را به منافع خودمان ترجیح می دهیم رشد روحانی خودمان نیز به مراتب بیشتر می شود و به هیچوجه کمتر نمی شود .

این دقیقاً همان چیزی است که منظور سنت دوازدهم می باشد ، وقتی می گوید که : گمنامی اصل روحانی تمام سنتهای ما می باشد . تا زمانی که ما به اصول روحانی اولویت دهیم شخصیت انفرادی ما می تواند رشد کند و از هر زمانی در زندگیمان شکوفاتر بشود و باعث تضمین این بگردد که انجمنمان به شکوفایی خود ادامه بدهد ، قوی و آزاد .

رعایت منافع مشترکمان وابسته به اتحادمان می باشد . تنها امید ما برای حفظ این اتحاد ، با وجود این گوناگونی عظیمی که در معتادان گمنام یاقت می شود ، بکار گرفتن اصول معین مشترکی می باشد : همان اصول سنتهای دوازده گانه .

تا زمانی که ما رعایت این اصول مشترک را به اعمال شخصیت انفرادیمان ترجیح دهیم ، همه چیز درست پیش خواهد رفت .

خطاب به تازه وارد

NA انجمن یا جمعیتی غیر انتفاعی متشکل از زنان و مردانی است که اعتیاد ، مشکل اصلی زندگی شان بوده است . ما معتادان در حال بهبودی هستیم که مرتب دور هم جمع می شویم تا به پاک ماندن یکدیگر کمک کنیم . در این انجمن هیچ شهریه یا حق عضویتی دریافت نمی شود . تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است .

وقتی به اینجا می آیید لازم نیست که پاک باشید ، ولی پیشنهاد میکنیم بعد از این جلسه ، آمدن به جلسات را ادامه دهید و پاک بیایید . مجبور نیستید برای کمک گرفتن از NA ، منتظر مسمومیت ، به دلیل مصرف بیش از حد مواد و یا محکومیت و زندان باشید . در ضمن ، اعتیاد هم وضعیتی نیست که هیچ امیدی برای بهبودی در آن وجود نداشته باشد . می توان به کمک دوازده قدم معتادان گمنام و یاری این انجمن متشکل از معتادان در حال بهبودی ، بر میل به مصرف مواد غلبه کرد .

اعتیاد نوعی بیماری است که هر کس ممکن است به آن گرفتار شود . بعضی از ما برای سرخوشی مواد مصرف می کردیم ، و بعضی برای سرکوب احساساتی که از قبل داشتیم . عده ای دیگر از ما دچار بیماری های جسمی یا روانی بودیم و به دارو هایی که در دوران بیماری مان برای مان تجویز شده بود معتاد شدیم . بعضی ها فقط برای هم راهی با دیگران یکی دوبار مصرف می کردیم و بعد فهمیدیم نمی توانیم مصرف را ترک کنیم .

بسیاری از ما سعی کردیم بر اعتیادمان چیره شویم و گاهی هم رهایی موقت ممکن می شد ، ولی معمولا کمی بعد ، دوباره حتی بیشتر از قبل درگیر مصرف می شدیم .

اما این ها واقعا فرقی در مساله اصلی به وجود نمی آورد . اعتیاد نوعی بیماری پیش رونده مانند دیابت است . ما به مواد مخدر حساسیت داریم . عاقبت ما همیشه یکسان است : زندان ، تیمارستان ، و یا مرگ . اگر زندگی شما غیر قابل اداره شده و نمی خواهید مجبور به مصرف مواد باشید ، ما راه چاره ای پیدا کرده ایم . این ها قدم های دوازده گانه معتادان گمنام است که ما برای مهار بیماری مان ، در زندگی روز مره خود آن ها را به کار می بریم.

۱)- ما اقرارکردیم که در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم و زندگی مان غیر قابل اداره شده بود .

۲)- ما به این باور رسیدیم که  نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

۳)- ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم .

۴)- ما یک ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

۵)- .ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم .

۶)- .ما کاملاّ آماده شدیم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

۷)- .ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

۸)- .ما فهرستی از تمام کسانی که آزار داده بودیم تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنان شدیم .

۹)- .ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران زیان وارد نماید .

۱۰)- .ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاّ بدان اقرار نمودیم .

۱۱)- .ما از راه دعا و تفکر جویای بهتر نمودن رابطة آگاهانه با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از ارادة او برای خودمان و قدرتی که آنرا به انجام رسانیم .

۱۲)- . با یک بیداری روحانی که در نتیجه این قدم ها پیدا کردیم ما سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم .

بهبودی تنها به پاک بودن محدود نمی شود . به محض این که ما مصرف هر نوع مواد (بله ، این شامل الکل ، ماری جوانا و علف هم می شود ) را قطع کنیم ، رو در روی احساساتی قرار می گیریم که قبلا هر گز در برخورد با آنها موفق نبوده ایم . حتی احساساتی را تجربه می کنیم که در گذشته قادر به احساس کردنشان هم نبودیم . ما کم کم باید تمایل پیدا کنیم تا با احساسات قدیمی و جدیدی که هر لحظه بروز می کنند ، روبر شویم .

ما یاد م یگیریم که احساسات را تجربه کنیم و درک می کنیم هیچ یک به ما صدمه ای نمی زنند ، مگر این که به عمل تبدیل شوند . ما وقتی دچار احساساتی می شویم که نمی توانیم از پس شان بر بیاییم ، به جای عمل از روی این احساسات ، با یکی از اعضای آپ ((در دسترس)) تماس می گیریم . با در میان گذاشتن احساسات مان ، یاد می گیریم چگونه با آن ها روبرو شویم . ممکن است اعضای انجمن ، تجربه مشابهی داشته باشند و بتوانند چیزی را که به حال شان مفید واقع شده با ما در میان بگذارند . به خاطر داشته باشید : تنهایی هم نشین خوبی برای معتاد نیست .

دوازده قدم ، دوستان جدید و راهنما ، همه به ما کمک می کنند تا با این احساسات روبرو شویم . در NA ، خوشی های ما با به مشارکت گذاشتن چند برابر می شود و ناراحتی هایمان نیز با مشارکت کردن ، کاهش می یابد . برای اولین بار در عمرمان ، مجبور نیستیم به تنهایی با زندگی روبرو شویم . حالا که عضوی از یک گروه هستیم ، قادریم رابطه ای با نوعی نیروی برتر برقرار کنیم که همیشه با ما باشد .

پیشنهاد م یکنم به محض اشنا شدن با اعضای انجمن در محدوده خودتان ، به دنبال راهنما بگردید . این که از کسی بخواهید راهنمای شما شود ، برای او نوعی امتیاز محسوب می شود ، بنا بر این در این در خواست تردید نکنید . ارتباط راهنما و رهجو ، چیزی است که هر دو طرف از آن فایده می برند ، همه ما برای کمک کردن و کمک گرفتن اینجا هستیم و ما که در حال بهبودی هستیم باید آن چه را که یاد گرفته ایم با شما تقسیم کنیم تا رشدمان در برنامه NA و توانایی مان در زندگی بدون مواد برقرار بماند .

این برنامه امید را به شما پیشکش می کند . تنها چیزی که شما لازم است با خود بیاورید ، اشتیاق به قطع مصرف و تمایل برای آزمودن این شیوه جدید زندگی است .

به جلسات بیایید ، با روشن بینی گوش دهید ، بپرید ، شماره تلفن ها را بگیرید و به دیگران تلفن بزنید . و فقط برای امروز ، پاک بمانید .

مایلیم به شما یادآوری کنیم که NA ، یک برنامه گمنام است و گمنامی شما اکیدا محفوظ خواهد ماند . ” برای ما مهم نیست شما چه چیزی و چه مقدار مصرف می کردید . ما کاری به دارایی یا نداری شما یا این که در گذشته چه کارهایی کرده اید نداریم . تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد ، این است که می خواهید در مورد مشکل تان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم “

آیا من یک معتاد هستم ؟

 تنها شما می توانید به این سوال پاسخ دهید . شاید این کار چندان آسان نباشد . ما در تمام دوران مصرف مان می گفتیم : ” من می توانم از پس مواد بر ایم “ . این گفته حتی اگر هم در ابتدا حقیقت داشت ، حالا دیگر چنین نیست . مواد مخدر ما را ریز سلطه خود درآورد . ما زندگی می کردیم تا مصرف کنیم و مصرف می کردیم تا زندگی کنیم خیلی ساده ، معتاد فردی است که زندگی اش در اختیار مواد مخدر باشد .

شاید شما اقرار کنید که با مواد مخدر مشکل دارید ، ولی خود را معتاد ندانید ، همه ما پیش داوری هایی در مورد معتاد بودن داریم . معتاد بودن اصلا شرم آور نیست ، منتها هنگامی که اقدامات مثبتی را در این مورد آغاز کرده باشید . اگر احیانا مشکلات ما برای تان اشناست ، شاید راه حل ما نیز را مناسب خود ببینید . سوال های زیر را معتادانی مطرح کرده اند که در معتادان گمنام در حال بهبودی هستند . اگر تردید دارید که معتاد هستید یا نه ، چند دقیقه وقت بگذارید و این سوالا را بخوانید و تا جایی که می توانید صادقانه به آن ها پاسخ دهید .

۱)- آیا هیچگاه به تنهایی مواد مخدر مصرف کرده اید ؟

بلیð خیرð

۲)- آیا هیچ ماده مخدری را جایگزین ماده دیگری کرده اید ، با این تصور که فقط یک نوع خاص برای شما مشکل آفرین بوده است ؟

بلیð خیرð

۳)- آیا هیچ گاه برای بدست آوردن نسخه پزشک جهت تهیه دارو های مخدر مجاز ، متوسل به دروغگویی و فریب کاری شده اید ؟

بلیð خیرð

۴)- آیا هیچ ماده مخدری را دزدیده اید ، یا برای خرید آن دزدی کرده اید ؟

بلیð خیرð

۵)- آیا معمولا موقعی که از خواب بیدار می شوید یا می خواهید بخوابید مواد مخدر مصرف می کنید ؟

بلیð خیرð

۶)- آیا هیچ گاه از یک ماده مخدر برای خنثی کردن اثرات ماده دیگری استفاده کرده اید ؟

بلیð خیرð

۷)- آیا از افراد و جاهایی که در آن مصرف مواد مخدر را ناپسند می دانند ، دوری م یکنید ؟

بلیð خیرð

۸)- آیا هیچ وقت ماده مخدری را که نمی دانستید چیست و چه تاثیری دارد مصرف کرده اید ؟

بلیð خیرð

۹)- آیا هیچ وقت بر اثر مصرف مواد مخدر ، در فعالیت های شغلی یا تحصیلی شما خللی ایجاد شده است ؟

بلیð خیرð

۱۰)- آیا هیچ وقت به دلیل جرم های مرتبط با مواد مخدر دستگیر شده اید ؟

بلیð خیرð

۱۱)- ایا هیچ وقت درباره مقدار یا نوع ماده مخدری که مصرف می کنید دروغ گفته اید ؟

بلیð خیرð

۱۲)- آیا خرید مواد مخدر را نسبت به سایر مسئولیت های مالی خود در اولویت قرار می دهید ؟

بلیð خیرð

۱۳)- آیا هیچ وقت کوشش کرده اید مصرف خود را محدود و یا متوقف کنید ؟

بلیð خیرð

۱۴)- آیا هیچ وقت به دلیل مصرف مواد مخدر در زندان ، بیمارستان یا مراکز بازپروری بوده اید ؟

بلیð خیرð

۱۵)- آیا مصرف مواد مخدر روی خواب و اشتهای شما تاثیری دارد ؟

بلیð خیرð

۱۶)- آیا تصور این که ماده مخدر شما تمام شود برای تان وحشتناک است ؟

بلیð خیرð

۱۷)- آیا احساس می کنید زندگی بدون مواد مخدر برای تان غیر ممکن است ؟

بلیð خیرð

۱۸)- ایا هیچ وقت به سلامت عقل خود شک کرده اید ؟

بلیð خیرð

۱۹)- آیا مصرف مواد مخدر زندگی خانوادگی شما را سرد و تیره کرده است ؟

بلیð خیرð

۲۰)- آیا هیچ گاه احساس کرده اید بدون مصرف مواد مخدر در جمع راحت نیستید ، یا به شما خوش نخواهد گذشت ؟

بلیð خیرð

۲۱)- آیا هیچ وقت به دلیل مصرف مواد مخدر حالت تدافعی ، احساس گناه یا شرم داشته اید ؟

بلیð خیرð

۲۲)- آیا به مواد مخدر زیاد فکر می کنید؟

بلیð خیرð

۲۳)- آیا تا بحال دچار ترس های بی دلیل و ناشناخته شده اید ؟

بلیð خیرð

۲۴)- آیا مصرف مواد مخدر بر روی روابط جنسی شما تاثیر گذاشته است ؟

بلیð خیرð

۲۵)- آیا هیچ وقت از ماده مخدری که دلخواه شما نبوده استفاده کرده اید ؟

بلیð خیرð

۲۶)- آیا هیچ وقت از ماده مخدر برای تسکین اضطراب یا غلبه بر دردهای عاطفی استفاده کرده اید ؟

بلیð خیرð

۲۷)- آیا هیچ وقت به دلیل زیاده روی در مصرف مواد مخدر دچار مسمومیت شده اید ؟

بلیð خیرð

۲۸)- آیا به رغم اثرات منفی باز به مصرف مواد مخدر ادامه می دهید ؟

بلیð خیرð

۲۹)- آیا فکر می کنید که احتمالا با مواد مخدر مشکلی دارید ؟

بلیð خیرð

“آیا من معتاد هستم ؟“ . این سوالی است که تنها شما می توانید به آن پاسخ دهید . ما دریافتیم که همگی به تعدادی از این سوالات پاسخ مثبت داده این و اما مهم تر از تعداد این جواب های مثبت ، احساس درونی ما و آثار اعتیاد در زندگی ما است .

بعضی از این سوال ها حتی اشاره ای به مواد مخدر ندارد . به این دلیل که اعتیاد نوعی بیماری موذی است که بر تمام قسمت های زندگی ما اثر می گذارد ، حتی در قسمت هایی که در ظاهر ارتباط چندانی با مواد مخدر ندارد . مهم این نیست که چه نوع ماده مخدری مصرف کرده ایم ، این مهم است که چرا مصرف می کرده ایم و مصرف با ما چه کرده است .

وقتی برای اولین بار این سوالات را خواندیم ، از فکر این که شاید معتاد باشیم وحشت زده شدیم . بعضی از ما سعی کردیم با چنین حرف هایی این فکر را از خود دور کنیم :

“ای بابا ، این سوال ها بی معنا است “

یا

“من با دیگران فرق دارم . این درست که من مواد مصرف می کنم ، ولی معتاد نیستم . من مشکلات احساسی یا خانوادگی یا شغلی شدید دارم .“

یا

“من این روزها کمی مصرف مواد از دستم در رفته ، همین .“

یا

“وقتی همسر یا شغل مناسبی پیدا کنم و غیره ، قادر خواهم بود ترک کنم “

اگر معتاد هستید ، اول باید اقرار کنید که با مواد مخدر مشکل دارید تا بتوانید حرکت به سوی بهبودی را آغاز کنید . پاسخ صادقانه شما به این پرسش ها ، شاید تا حدی نشان دهد که مواد مخدر چه طور زندگی شما را غیر قابل اداره کرده است . اعتیاد نوی بیماری است که در صورت نداشتن برنامه بهبودی ، عاقبتش زندان ، تیمارستان ، یا مرگ خواهد بود . بسیاری از ما به این دلیل به معتادان گمنام آمدیم که مواد مخدر دیگر پاسخ گوی انتظارات ما نبود . اعتیاد ، سر بلندی ، عزت نفس ، خانواده ، کسانی را که دوست داریم و حتی میل به زندگی را از ما می گیرد . ولی لازم نیست همه به این مرحله اعتیاد برسند . ما دریافتیم که جهنم ما در درون ما بود . اگر شما به کمک احتیاج دارید ، آن را در انجمن معتادان گمنام خواهید یافت .

ما در جستجوی راه حل ، دست یاری دهنده ای خواستیم و انجمن معتادان گمنام را پیدا کردیم . خراب و شکست خورده ، در اولین البته به دلیل همین چیزها ، خیای ها لغزش کردند و بسیاری هم به کلی ناپدید شدند . اما خیلی ها ماندن ، و عده ای هم شکست خوردند و بازگشتند . جنبه روشن تر قضیه ، این واقعیت است که تعداد زیادی از اعضای فعلی ما مدت ها است در پرهیز مطلق بوده اند و بهتر می توانند به تازه واردان کمک کنند . رویکرد آنان ، که بر ارزش های معنوی نهفته در قدم ها و سنت ها ی ما استوار شده است ، نیرویی است که پیوسته رشد و اتحاد را برای برنامه ما به ارمغان می آورد . اینک ، ما مطمئنیم دورانی فرا رسیده است که دیگر آن دروغ قدیمی –” کسی که عملی شد ، تا آخر عمر عملی می ماند“ –  نه نزد جلسه NA شرکت کردیم و نمی دانستیم چه انتظاری باید داشته باشیم . در همان جلسه اول یا دو سه جلسه بعدی ، کم کم احساس کردیم دیگران می خواهند به ما کمک کنند و بهبودی ما برای شان اهمیت دارد . خودمان فکر می کردیم که هرگز کاری از پیش نخواهیم برد ، ولی اعضای انجمن با اصرار بر این که می توانیم بهبودی خود را به دست آوریم ، به ما امیدواری می دادند . درحلقه سایر معتادان متوجه شدیم که دیگر تنها نیستیم . بهبودی فرایندی است که در جلسات ما جریان دارد . مساله مرگ وزندگی است . ما دریافتیم بهبودی که در اولویت باشد ، این برنامه کارساز است . ما با سه حقیقت ازار دهنده رو به رو شدیم :

۱)- ما در برابر اعتیاد عاجزیم و زندگی مان غیر قابل اداره شده است .

۲)- اگر چه مسئول بیماری خود نیستیم ، ولی مسئول بهبودی خود هستیم .

۳)- بیش از این نمی توانیم از بابت اعتیاد خود ، مکان ها ، چیز هایی مختلف یا مردم را سرزنش کنیم ، ما باید با مشکلات و احساسات خود رو به رو شویم

“برترین سلاح بهبودی ، معتاد در حال بهبودی است .”

جوانی و بهبودی

قسمت اول : آخر خط

ماهیت اعتیاد ما طوری است که ما اجبارا به آخر خط یا مجموعه ای از آخر خط های خود می رسیم . آخر خط می تواند هر جا که ما به آن اجازه می دهیم ، باشد . لازم نیست که حتما در مدرسه رد شویم . همه چیزهایی که برای مان مهم است از دست بدهیم ، به زندان برویم و با در آستانه مرگ قرار بگیریم . بسیاری از ما ، قبل از اینکه تصمیم بگیریم به دنبال بهبودی باشیم ، این مراحل را تجربه کرده ایم ولی کسانی در بین ما خوش شانس تر بودند . بعضی از ما قبل از اینکه با بدتر از آنچه که تجربه کرده بودیم مواجه شویم ، از مسیری که به این آخر خط ها منتهی می شد ، جدا شدیم . همان طور که اعتیاد ما رشد میکرد ، زندگی مان به طرز فزاینده ای آشفته و غیر قابل کنترل شده بود . وضع مان به طرز فزاینده ای آشفته و غیر قابل کنترل شده بود . وضع ما در همه زمینه ها وخیم شد : در مدرسه ، سر کار و در خانه . ما برای پنهان کردن مصرفمان و مشکلات ناشی از آن ، شروع کردیم به دروغ گفتن و بهانه تراشیدم . انکار اینکه ما مشکل داریم و توجیه مصرف مان نیز نشانه های به آخر خط رسیدمان بود . ما در حیم خود – تخریبی به بسیاری از اطرافیان خود نیز صدمه می زدیم . بخصوص خانواده ها و دوستان نزدیک مان . قبل از آمدن به NA ، بسیاری از ما ، احساس تنهایی ، آزردگی ، ترس و خشم می کردیم . ما از اینکه توسط احساساتمان و نیازمان به مواد کنترل شویم و از اینکه احساساتمان را پشت نقاب ( همه چیز خوبه ) پنهان کنیم ، خسته شده بودیم.

علیرغم همه اینها ، ما نمی توانستیم مصرفمان را قطع کنیم . خصوصیات معتاد گونه ، به ما اجازه نمی داد تا از رفتار خود – مخربمان رهایی یابیم . ما در حال خود کشی تدریجی بودیم . از داشتن احساس بی ارزشی حالمان بد بود و از خودمان و زندگی مان مشمئز می شدیم .

ما عمیقا می دانستیم که ارزش بیشتری داریم و در زندگی چیزهای باارزش تری از مواد وجود دارد . نقطه عطف وقتی فرا رسید که ما به اندازه کافی صدمه دیده بودیم و نمی توانستیم بیشتر از آن در مصیبت و بدبختی زندگی کنیم . این به ما انگیزه داد تا درباره مشکل مان کاری بکنیم . ما تقاضای کمک کردیم .

قسمت دوم : ما تصمیم گرفتیم

ما متوجه شدیم که زندگی مان در نتیجه اعتیاد در سراشیبی افتاده است .  قبل از رسیدم به هر نوع کمکی ، باید واقعیت را می پذیرفتیم . ما بالاخره فهمیدیم که زندگی به این طریق ، هرگز نمی تواند ما را واقعا خوشحال کند . مصرف مواد برای ما تبدیل به یک شیوه زندگی شده بود و ما از اینکه از درون آزرده شویم خسته و بیزار شده بودیم . ما مصرف می کردیم که زندگی کنیم و زندگی م یکردیم تا مصرف کنیم . مصرف ما و هر آنچه به آن مربوط می شد ، به تدریج در حال کشتن ما بود و ما روز به روز رنج می کشیدیم . با آنکه ما جوان بوده و زندگی پیش روی ما بود ، ولی باید تصمیم سختی می گرفتیم .

وقتی به این نقطه رسیدیم ، اولین چیزی ک باید بر آن غلبه می کردیم ، انکار بود . انکار این حقیقت که ما معتاد هستیم . پایه این انکار اغلب افسانه بود که می گفت : ما جوانتر از آنیم که معتاد شویم . ما باید انتخاب می کردیم . هم می توانستیم در راه و روش های قدیمی مان بمیریم . ما در جستجوی کمک بودیم و آن را در معتادان گمنام پیدا کردیم . به محض اینکه تصمیم گرفتیم ، ما خودمان را با شیوه جدیدی از زندگی وفق دادیم . به مرور که ذهن مان پاک می شد ، متوجه شدیم که واقعا چقدر بیمار بوده ایم و بابت اینکه در سنین جوانی فرصت بهبودی را پیدا کردهایم ، سپاسگذار شدیم .

قسمت سوم : برابری (مقاومت ) در مقابل فشارها

برای کسانی که از مصرف مواد به یک زندگی پاک تغییر جهت می دهند ، ممکن است اوقات سختی وجود داشته باشد . آدم ها ، مکان ها ، روش ها و عادات و باقیمانده از اعتیاد فعال ما ، سعی خواهند کرد تا ما را به بازگشت به سمت خودشان ترغیب کنند .

ممکن است باعث شوند احساس ناراحت کننده ای نسبت به پاکی تازه بدست آمده ای که به سختی آن را یافته ایم ، پیدا کنیم . با نیازی که به پذیرش داشتین برای ما سخت بود که به طرف علائم مشخصه بیماری خود یعنی : نقش بازی کردن و تایید طلبی کشیده نشویم . کسانی که به ما فشار می آورند تا به روش های قدیمی خود باز گردیم ، چهره واقعی خود را نشان می دهند . آنها هرگز دوستان واقعی ما نبوده اند .

بسیاری از ما تا زمانی که پایه ای قوی و متکی بر دوازده قدم در برنامه ، ایجاد نکرده ایم ، هنوز احساس انزوا می کردیم . نگران بودیم و تا سر حد مرگ می ترسیدیم . ما این پایه را با درک ، محبت و حمایت سایر معتادانی که در NA یافتیم ، بنا کردیم . کسانی در برنامه موفق اند که در انجمن شرکت و خدمت مداوم دارند . بازگشت به طرف افراد ، مکان ها و روش های قدیمی باعث سقوط بسیاری از معتادان پاک شده است و بعضی از آنها هیچوقت فرصت دوباره برای بهبودی پیدا نکرده اند . کسانی که دوباره به برنامه برگشته اند ، فهمیده اند که تمام بدبختی های ناشی از اعتیاد فعال برای شان بدتر بود . به تدریج مجبور شدیم برای زنده ماندن ، تصمیم به رها کردن همه روش های قدیمی بگیریم .

قسمت چهارم : مشکلات خانوادگی

اعتیاد ما بر روی همه نزدیکان ما ، بخصوص خانواده مان اثر گذاشته است . اعتیاد یک بیماری خانوادگی است . ولی ما تنها می توانیم خودمان را تغییر دهیم . برای بعضی از ما پذیرش این موضوع سخت بود . ما متوجه شدیم دلیلی ندارد چون ما تغییر کردیم ، خانواده مان هم تغییر کنند . ما باید مسئولیت سهم خود ، در بیماری خانوادگی اعتیاد را قبول می کردیم . اگر چه ما مصرفمان را قطع کرده بودیم . با این حال برای بهبودی جراحاتی که بیماری ما به خانواده مان وارد کرده بود ، مرور زمان لازم بود . ما باید به آنها وقت می دادیم تا خودشان را با تغییرات ما تطبیق دهند . بسیاری از ما اعتماد خانواده مان را از دست داده بودیم و فهمیدیم که زمان و صبر لازم است تا این اعتماد دوباره در آنها به وجود بیاید و ما در یافتیم که می توانیم با احساس مسئولیت و ملاحظه بیشتر ، به خانواده مان کمک کنیم تا به ما اعتماد کنند . ما گذاشتیم آنها تغییرات ما را نه تنها در حرف بلکه در عمل ببینند و به این ترتیب به تدریج اعتماد دوباره آنها را جلب کردیم .

قسمت پنجم : فقط برای امروز

ما معتادان جوانی را دیده ایمکه برای سالها پاک مانده اند . سوالی که اغلب پرسیده می شود این است : آنها چطور پاک مانده اند ؟ از آن جایی که بیشتر معتادان در مقابل پاک ماندن برای همیشه ، جبهه می گیرند ، ما پیشنهاد می کنیم که فقط برای امروز پاک باشید . تجربه ما نشان می دهد که با تصمیم گیری برای پاک ماندن فقط برای امروز ، یا حتی فقط برای این لحظه ، ما قدرت لازم برای کسب بهبودی را پیدا م یکنیم . فقط برای امروز ، ما با مشکلات امروز برخورد می کنیم ، فقط برای امروز ، ما می پذیریم که کجای کار قرار داریم . فقط برای امروز ، ما برنامه مان را کار می کنیم ، به جلسات می رویم ، مشارکت می کنیم ، توجه می کنیم و به دیگران عشق می دیهم . ما شروع می کنیم به زندگی کردن قدم ها و زندگی به روال NA را تجربه می کنیم . ما یاد می گیریم که زندگی کنیم و زندگی می کنیم که عشق بورزم . ما سعی می کنیم زندگی را فقط برای امروز ساده نگه داریم .

ما درک کرده ایم که نمی توانیم در دیروز زندگی کنیم و نمی دانیم که فردا چه خواهد شد . اگر چه می دانیم که می توانیم فقط برای امروز پاک بمانیم .

قسمت ششم : پیام امید

NA فقط یک قول می دهد و آن رهایی از اعتیاد فعال است . امروز یک برنامه روحانی بهبودی برای همه معتادان قابل دسترس است . دیگر لازم نیست که ما ناامیدانه ، رنج بکشیم و بمیریم . بعد از آمدن به NA ، ما متوجه شدیم که مشکلات مان نا پدید نشده اند ، بلکه ما یاد گرفته ایم چگونه با آنها برخورد کنیم . ما متوجه شدیم که زندگی مان بهتر شده است . ما آموخته ایم که بپذیریم آنچه را نمی توانیم تغییر دهیم . از طریق پذیرش کامل اعتیادمان ، ما یک ازادی حقیقی را در انجمن معتادان گمنام پیدا کرده ایم .

مثلث خود مشغولی

وقتی به دنیا می آیم ، فقط از خودمان آگاهیم و خود را تمام جهان می دانیم . درک ما از اطراف ، فقط چیزی در حد نیاز های اصلی مان می باشد که اگر برآورده شوند ، کاملا راضی می شویم . به تدریج که آگاهی ما فزونی می یابد ، متوجه وجود دنیایی ، خارج از خودمان می گردیم : آدم ها ، مکان ها و چیز هایی که احتیاجات ما را برآورده می کنند . در این مرحله ، ما از گوناگونی و تفاوت ها آگاه میشویم که در نهایت ، در ما ، ایجاد سلیقه و ترجیح می کند . ما یاد می گیریم که ، بخواهیم و انتخاب کنیم . این بار ، ما نقطه مرکزی و محور جهانی شده ایم که دائما در حال بزرگتر شدن است و انتظار داریم که احتیاجات و خواسته هایمان ، تواما برایمان مهیا و برآورده گردد . منبع خوشنودی و رضایت ما ، از شکل نیازها و خواسته های غریزی مان که به گونه ای معجزه آسا در کودکی ارضا می شد ، در آمده و تبدیل به ارضای هوس ها و خواسته های جدید ما می گردد .

اغلب کودکان ، به تدریج به این حقیقت پی می برند که دنیای خارج ، قادر نیست که تمامی احتیاجات و خواسته های آنان را برآورده سازد و بدین جهات ، خودشان با کوشش کردن ، شروع به تکمیا و بهتر نمودن چیزهایی که بدانها داده شده ، می کنند . به تدریج که وابستگی به آدم ها ، مکان ها و چیز های دیگر کاهش می یابد ، نوجوانان ، اتکا به خود را فرا می گیرند . خودکفایی آنان ، افزایش می یابد و می آموزند که خوشحالی و رضایت آنها از درون خودشان سرچشمه می گیرد و با گذشت زمان ، عواطف آنها رشد می کند و توانایی ها و نقاط ضعف و محدوودیت های خود را پذیرا می شوند . معمولا ، زمانی فرا می رسد که آن ها برای برآورده شدن آن دسته از احتیاجاتشان که از عهده خودشان بر نمی آید ، خواستار کمک از نیرویی برتر می گردند . برای اغلب مردم ، بزرگتر شدن و رشد ، یک امر طبیعی است .

ما معتادان ، در نیمه راه گیر می کنیم و به نظر میرسد که هرگز از مرحله خود مشغولی کودکی ، کاملا گذر نمی کنیم . اصولا ، مثل آن است که ما نمی توانیم مانند بقیه به خودکفایی برسیم . ما همان طور ، متکی به دنیای اطرافمان باقی مانده و از پذیرفتن اینکه همه چیز به ما داده نمی شود ، امتناع می کنیم . ما خود مشغول می شویم و احتیاجات و خواسته هایمان از دیگران ، مبدل به تحمیا و عصیان می گردد و بجایی می رسیم که سرخوشی و رضایت برای ما غیر ممکن می گردد . آدم ها ، مکان ها و چیزها ، دیگر نمی توانند خلا درونی ما را پر کنند و به همین دلیل ، ما با رنجش ، عصبانیت و ترس عکس اللعمل نشان می دهیم .

رنجش ، عصبانیت و ترس ، مثلث خود مشغولی را به وجود می آورند . تمام نواقص اخلاقی ، بر اساس این سه واکنش شکی می گیرد . خود مشغولی ، سر منشاء عدم سلامت عقل ما است .

رنجش ، واکنش اغلب ما در برابر گذشته مان است . از این طریق ما دوباره به گذشته بازگشته و در آن زندگی می کنیم .

از سوی دیگر  عصبانیت ، از طریق رو در رویی اغلب ما با زمان حال و واکنشی به منظور انکار واقعیات می باشد .

ترس ، احساسی است که وقتی ما به آینده مان فکر می کنیم ، دچار آن می شویم که به عبارت دیگر ، واکنش ما در مقابل ناشناخته ها و احساس نگرانی از به وقوع نپیوستن رویاهایمان می باشد .

هر سه این احساسات ، عوارض خود شمغولی می باشند . این واکنش ها در مقابل آدم ها ، مکان ها ، و وقایع (حال ، گذشته ، آینده ) ، زمانی ظاهر می شوند که انتظارات ما از آنها ، براورد نشده باشد .

در معتادان گمنام ، به ما طریقی جدید برای زندگی و ابزاری نو ارائه می شود که همان قدم های دوازده گانه می باشند که ما به بهترین نوع ممکن ، آنها را کار می کنیم . اکر ما پاک بمانیم و یاد بگیریم که این اصول را در تمام امور خود به اجرا در آوریم ، یک معجزه به وقوع پیوسته است . ما از مصرف مواد مخدر ، اعتیادمان و خود مشغولی ، رهایی پیدا میکنیم . پذیرش ، جایگزین رنجش ، عشق جایگزین عصبانیت و ایمان ، جایگزین ترس می شود .

ما دچار نوعی بیماری هستیم که در انتها ، ما را مجبور به کمک خواستن می کند . خوش اقبالی در آن است که برای ما فقط یک راه وجود دارد ، آخرین فرصت : ما باید مثلث خود مشغولی را متلاشی کنیم . ما باید یا رشد کنیم و یا خواهیم مرد .

واکنش ما در مقابل مردم ، مکان ها و یا چیزها ، به این گونه است :

منفی--->رنجش،عصبانیت،ترس

آینده     حال        گذشته

مثبت--->پذیرش،عشق،ایمان

 

 

خویشتن پذیری

کمبود خویشتن پذیری ، مشکل بسیاری از معتادان در حال بهبودی است . این نقص مرموز را به سختی می توان تشخیص داد و اغلب ناشناخته باقی می ماند . بسیاری از ما اعتقاد داشتیم که مشکل مان فقط مصرف مواد مخّدر است و این واقعیت که زندگیمان غیر قابل اداره شده بود را ، انکار می کردیم . این انکار ، حتی پس از قطع مصرف ممکن است ما را در بند خود نگه دارد . بسیاری از مشکلاتی که در دوران بهبودی تجربه می کنیم ، به علت ناتوانی ما در پذیرش خویشتن در اعماق وجود مان است . شاید حتی به فکرمان هم نرسد که این مساله ریشه مشکلات ما ست ، زیرا اغلب به شکلهای دیگری خود را نشان می دهد . مثلا می بینیم که زود رنج ، عیب جو ، ناراضی ، افسرده ، یا سردرگم شده ایم یا به هوای آرام کردن آن چه ما را از درون می خورد ، سعی می کنیم عوامل بیرونی را تغییر دهیم . تجربه ما نشان داده است که در چنین موقعیت هایی بهتر است برای دسترسی به منشاء ناراحتی مان توجه خود را معطوف درون کنیم . تقریبا همیشه کشف می کنیم که ما در مورد خودمان منتقدین سختگیری هستیم و در بیزاری از خود و عدم پذیرش خویشتن غوطه می خوریم . قبل از آمدن به معتادان گمنام اکثر ما تمام زندگیمان را صرف رد کردن خود می کردیم . از خودمان متنفر بودیم و هر کاری از دستمان بر می آمد می کردیم که کس دیگری باشیم . می خواستیم هر کسی باشیم جز همان که بودیم . از آنجا که نمی توانستیم خود را بپذیریم ، سعی می کردیم پذیرش دیگران را به دست آوریم . دلمان می خواست دیگران پذیرش و عشقی را که نمی توانستیم به خودمان بدهیم ، به ما بدهند . اما عشق و دوستی خودمان همیشه مشروط بود . ما هر کاری برای هر کسی می کردیم بلکه پذیرش و تایید آنها را بدست آوریم و از آنهایی که مطابق این میل ما رفتار نمی کردند می رنجیدیم.

از آنجایی که نمی توانستیم خود را بپذیریم . منتظر بودیم که دیگران ما را از خود برانند . نمی گذاشتیم کسی به ما نزدیک شود ، زیرا می ترسیدیم که اگر واقعاً پی به درون مان ببرند ، آنها هم از ما متنفر شوند . جهت حفظ خودمان از آسیب پذیری ، قبل از آنکه دیگران حتی فرصت راندن ما را پیدا کنند ، آنها را از خود می راندیم .

.

راه حل ، قدمهای دوازده گانه است .

امروز اولین قدم در راه خویشتن پذیری  پذیرش اعتیاد مان است . ما باید ناخوشی مان را به اضافه تمام مشکلاتی که برایمان ایجاد کرده است را پذیرا باشیم تا بتوانیم خود را به عنوان یک انسان بپذیریم .

چیزی دیگری که برای خویشتن پذیری بدان نیاز داریم ، اعتقاد به قدرتی مافوق خودمان است که می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . لازم نیست به مفهوم خاصی که دیگران برای این قدرت مافوق قائل هستند ایمان بیاوریم ، اما بی تردید به آن مفهومی که برایمان کار می کند نیاز داریم . درک روحانی از خویشتن پذیری ، دانستن این است که درد کشیدن و اشتباه کردن عیبی ندارد و ما کامل نیستیم.

موثرترین راه برای رسیدن به خویشتن پذیری کارکردن قدمهای دوازده گانه است . حالا که به قدرتی مافوق خود ایمان آوردیم ، می توانیم به نیرویش اتکا کنیم تا شهامت بررسی صادقانه نقص ها و حسن هایمان را به ما بدهد . هر چند که گاه ممکن است این جریان درد آور باشد و به نظر برسد که منجر به خویشتن پذیری نمی شود ، اما با این همه لازم است با احساسات مان روبرو شویم . ما می خواهیم زیر بنای استواری برای بهبودی بسازیم . بنا بر این لازم است اعمال و انگیزه هایمان را بررسی و تغییر دادن چیزهایی را که پذیرفتنی نیست آغاز کنیم .

نقص های ما جزئی از وجود مان هستند و تنها وقتی برطرف می شوند که زندگی به روال برنامه معتادان گمنام را تمرین کنیم . حسن های ما هم امتیاز هایی است که قدرت مافوق مان به ما عطا کرده و وقتی بهره برداری از آنها را بیاموزیم ، خویشتن پذیری مان بیشتر می شود .

گاه ، گرفتار خیالبافی های سوزناکی می شویم و آرزو می کنیم که ای کاش این طور نباشیم که فکر می کنیم باید می بودیم . ممکن است احساس دلسوزی به حال خود و غرور ، وجود مان را تسخیر کند ، اما با تجدید اعتقاد به قدرت مافوق مان ، امید ، شهامت و قدرت رشد را دوباره به دست می آوریم .

خویشتن پذیری ، عامل تعادل در بهبودی ما است . دیگر نیازی نیست به دنبال تایید دیگران بگردیم ، زیرا از خودمان راضی هستیم . در کمال آزادی و با سپاسگذاری روی حسن هایمان تمرکز می کنیم تا با فروتنی از نقص هایمان دور شویم و به بهترین معتاد در حال بهبودی که می توانیم باشیم ، تبدیل شویم . خویشتن پذیری مفهومش این است که ما همین طور که هستیم خوبیم ، اما کامل نیستیم و می توانیم رشد کنیم .

ما فراموش نمی کنیم که به ناخوشی اعتیاد مبتلا هستیم و مدتها طول می کشد تا بتوانیم خویشتن را در اعماق وجود مان بپذیریم . هر قدر هم حال و روزمان خراب شود مهم نیست ، زیرا انجمن معتادان گمنام همیشه پذیرای ما است.

پذیرش خویشتن ، به همین صورتی که هستیم ،  ما را از شر توقع کمال از دیگران خلاص می کند . وقتی بتوانیم خودمان را بپذیریم ، می توانیم شاید برای اولین بار در زندگی ، دیگران را نیز بی قید و شرط بپذیریم . رفاقت هایمان عمیق می شود و گرمی و آرامش حاصل از معتادان در حال بهبودی و زندگی جدید را تجربه می کنیم .

خداوندا ، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم . شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

پاک ماندن در دنیای بیرون

بسیاری از ما برای اولین بار پیام بهبودی NA را زمانی که در بیمارستان یا سایر موسسات از این دست بودیم ، دریافت کردیم . بیرون آمدن از چنین مکان هایی و وارد شدن به دنیای خارج ، تحت هیچ شرایطی آسان نیست . به ویژه ، زمانی که تغییراتی که بهبودی برای مان به ارمغان خواهد آورد ، ما را به چالش بکشد . برای بسیاری از ما ، بهبودی اولیه سخت بود . روبرو شدن با دورنمای زندگی بدون مواد مخدر ، ممکن است بسیار ترسناک باشد . ولی آن دسته از ما که از پس روزهای اول برآمدند ، زندگی ای را یافته اند که ارزش آن را داشت . این جزوه ، پیامی است برای کسانی که اکنون در بیمارستان یا موسسه ای حضور دارند ، که شما می توانید بهبود پیدا کرده و آزادانه زندگی کنید . بسیاری از ما همان جایی بوده ایم که شما امروز هستید . ما راه های دیگر را امتحان کرده ایم و بسیاری از ما لغزش کردند . که بعضی از آن ها دیگر فرصتی دوباره برای بهبودی نیافتند و ما این جزوه را نوشته ایم تا تجربه ای را که برای ماکار کرده است با شما به مشارکت بگذاریم .

اگر شما قادرید زمانی که در بیمارستان یا موسسه ای هستید ، بخ جلسات نیز بروید ، می توانید کسب عادات خوب را در خودتان پرورش دهید : زودتر به جلسات رفته و تا دیر وقت بمانید . در اسرع وقت ، شروع به تماس با معتادان در حال بهبودی کنید . اگر اعضای گروه های دیگر NA ، در جلسات شما شرکت می کنند ، تلفن تماسشان را گرفته و از آن ها استفاده کنید . استفاده از این شماره تلفن ها ممکن است در ابتدا عجیب و حتی احمقانه به نظر برسد ، ولی انزوا هسته مرکزی بیماری اعتیاد است که اولین تلفن ، گام بزرگی در جهت مقابله با آن می باشد . ضرورتی ندارد که منتظر باشیم تا مشکل بزرگی پیش اید تا به یکی از اعضاء تلفن کنیم .

بیشتر اعضا تمایل دارند به هر شکل ممکن که می توانند ، به ما کمک کنند . همچنین بهتر اس به هنگام ترخیص ، یکی از اعضای NA آنجا حضور داشته باشد . اگر از قبل با افرادی آشنا شوید که بعد از ترخیص تان آن ها را در جلسات نیز ملاقات کنید ، راحت تر می توانید خود را عضوی از انجمن NA حس کنید . ما نمی توانیم بهای احساس بیگانگی را بپردازیم .

پاک ماندن در دنیای بیرون یعنی عملکرد . زمانی که ترخیص می شوید ، همان روز اول به جلسه بروید . مهم است که عادات حضور مرتب در جلسات را در خودتان به وجود بیاورید . گیجی و هیجان ناشی از بیرون آمدن بعضی از ما را به طرف این فکر سوق داده است که قبل از جا افتادن در مسئولیت های زندگی ، یک مرخصی به خودمان بدهیم . این توجیه باعث شده است بسیاری از ما دوباره مصرف مواد را شروع کنیم . اعتیاد بیماری است که برای رشد خود خیچ وقتی را تلف نمی کند . اعتیاد اگر متوقف نشود ، فقط بدتر می کند . کاری که امروز ما برای بهودی مان انجام می دهیم ، بهبودی فردای ما را تضمین نمی کند . اشتباه است اگر فکر کنیم که تصمیم به حضور در NA در آینده نزدیک کفایت می کند . ما باید تصمیم خودمان را به مرحله عمل درآوریم . هر چه سریعتر ، بهتر .

اگر بعد از ترخیص تان ، در شهری دیگر زندگی خواهید کرد ، از اعضای NA در خواست کنید که فهرست جلسات و شماره های تماس NA در ناحیه جدید را به شما بدهند . آن ها قادرند به شما کمک کنند تا با روه ها تماس بگیرید ، شما همچنین می توانید اطلاعات جلسات در سراسر دنیا را از طریق مکاتبه با آدرس ذیل بدست آورید :

Word Service Office

P.O.Box 9999

Van Nuys , CA 91409 U.S.A

راهنما گرفتن / راهنما شدن یک بخش حیاتی برنامه بهبودی NA می باشد و یکی از راه های اساسی است که تازه واردان می توانند از طریق آن از تجربه اعضایی که به روال برنامه زندگی می کنند ، بهره ببرند .

راهنمایان نیز از صمیم قلب ، تواما هم خواهان خیر و صلاح ما هستند و هم تجربه اعتیادشان را که همراه با دانش محکم بهبودی در NA است در اختیارتان می گذارند . ما در یافته ایم که بهتر است راهنمایتان را از بین اعضای هم جنس خود انتخاب کنید . در اسرع وقت ، یک راهنما ، حتی اگر شده یک راهنمای موقت ، انتخاب کنید . راهنما به شما کمک کی کند تا ۱۲ قدم و ۱۲ سنت انجمن معتادان گمنام را کار کنید . همچنین راهنما می تواند شما را به سایر اعضای NA ، معرفی کرده ، شما را به جلسات برده و به شما کمک کند تا در مسیر بهبودی احساس راحتی بیشتری بکنید . جزوه راهنما گرفتن و راهنما شدن ما شامل اطلاعات بیشتری در این زمینه می باشد .

اگر ما میخواهیم فواید برنامه انجمن معتادان گمنام را بدست آوریم ، باید ۱۲قدم را کار کنیم . در کنار حضور مرتب در جلسات ، قدم ها اساس برنامه بهبودی ما از اعتیاد می باشند . ما در یافته ایم که کارکرد قدم ها به ترتیب و مستمر ، و دوباره کارکردن مداوم آنها ، ما را از لغزش به سمت اعتیاد فعال و بدبختی ناشی از آن ، حفظ می کند .

نشریات مختلف و متنوع NA  در دسترس قرار دارند . کتابچه سفید و کتاب پایه انجمن معتادان گمنام ، شامل اصول بهبودی در انجمن ما می شود . از طریق نشریات با برنامه آشنا شوید . مطالعه درباره بهبودی ، بخش بسیاری مهمی از برنامه ما می باشد ، به ویژه زمانی که جلسه یا عضو دیگری در دسترس نیست . بسیاری از ما دریافته ایم که خواندن روزانه نشریات NA ، به ما کمک کرده تا روحیه مثبت و تمرکز خود بر بهبودی مان را حفظ کنیم .

زمانی که شروع به رفتن به جلسات می کنید ، به گروهایتان خدمت کنید . جمع کردن ته سیگارها ، چیدن صندلی ها ، درست کردن چای ، مرتب کردن صندلی ها بعد از اتمام جلسه ، برای اینکه یک گروه کارکرد موثر داشته باشد ، لازم است که تمام این وظایف انجام شوند . بگذارید افراد بدانند که شما مایلید کمک کنید و بخشی از گروه تان باشید . قبول کردن چنین مسئولیت هایی ، قسمتی ضروری از بهبودی است و کمک می کند تا احساس بیگانگی را که می تواند به درون ما بخزد خنثی کند . تهداتی از این دست ، هرچند کوچک به نظر می رسد ، می توانند به حضور ما در جلسات کمک کنند بخصوص زمان های که تمایل به حضور کمتر از نیاز به حضور باشد .

بعضی از ما بهتر است هر چه سریعتر یک برنامه عملکرد روزانه برای خود تنظیم کنیم . عملکرد روزانه ، راه ما در قبول مسئولیت برای بهبودی مان می باشد . به جای اولین بار مصرف ، ما کارهای زیر را انجام می دهیم :

    * هر طور که شده ، اولین بار را مصرف نکنید .
    * به یک جلسه NA بروید .
    * از نیروی برتر تان بخواهید برای امروز شما را پاک نگه دارد .
    * با راهنمایتان تماس بگیرید .
    * نشریات NA را بخوانید .
    * با سایر معتادان در حال بهبودی حرف بزنید .
    * دوازده قدم انجمن معتادان گمنام را کار کنید .

ما کارهایی را که برای پاک ماندن لازم است انجام دهید ، بیان کردیم . کارهایی هست که ما نباید انجام دهیم . در جلسات NA ، اغلب می شنویم که ما باید روش قدیمی زندگی مان را تغییر دهیم . این بدان معنی است که ما هیچ نوع ماده مخدری را مصرف نمی کنیم .

همچنین ما فهمیده ایم که نباید به مکان هایی که در آنها مصرف می کردیم برویم و نیز با کسانی که مصرف می کردیم ، نباید معاشرت داشته باشیم . وقتی به خودمان اجازه دهیم که دور و بر آشنایان و مکان های قدیمی دوران مصرف پرسه بزنیم ، در واقع خودمان را برای لغزش آماده کرده ایم . ما در مقابل اعتیاد عاجز هستیم . این افراد و مکان ها ، هرگز در گذشته به ما کمک نکردند تا پاک بمانیم . احمقانه است اگر فکر کنیم که شرایط فرق کرده است .

برای یک معتاد ، هیچ چیز نمی تواند جای انجمنی که دیگران در آن در حال بهبودی هستند را بگیرد . نکته مهم این است که به خودمان و بهبودی مان یک فرصت بدهیم . دوستان جدید و زیادی در NA ، منتظر ما هستند و دنیای جدیدی از تجربیات پیش روی ما است .

برای یک معتاد ، هیچ چیز نمی تواند جای انجمنی که دیگران در آن در حال بهبودی هستند را بگیرد . نکته مهم این است که به خودمان و بهبودی مان یک فرصت بدهیم . دوستان جدید و زیادی در NA ، منتظر ما هستند و دنیای جدیدی از تجربیات پیش روی ما است .

زندگی به روال برنامه

زندگی کردن با برنامه چه چیزی برای ما کارکرد داشت :

دفتر وقایع روزانه معتادان گمنام

هدف از این ترازنامه روزانه است که بدانیم ما که هستیم و امروز در حال انجام چه کاری می باشیم . سعی کنید هر روز به همه سوالات تا آنجا که قادرید ساده و صادقانه پاسخ دهید  اگر یک روز نتوانستید به سوالات پاسخ دهید دیگر فردای آن روز این کار را جبران نکنید .

جوابهای خود را به مسائل ۲۴ ساعت گذشته محدود کنید و پاسخ این سوالات را در آخر هر روز بنویسید .

اگر می خواهید که درباره بعضی از این وقایع مشارکت کنید پیشنهاد می کنیم که این کار را انجام دهیم . بخاطر داشته باشید که ترازنامه روزانه یک امتحان نیست و پاسخ درست و غلط ندارد . ناراحت نباشید اگر در حد انتظار نبوده اید یا سعی خود را برای بهتر بودن نکرده اید ، بخاطر داشته باشید که این یک برنامه رشد و بهبودی است و اگر امروز پاک بوده اید پس یک رشته کارها را درست انجام داده اید .

فقط برای امروز افکارم را بر روی بهبودیم متمرکر خواهیم کرد . زندگی می کنم و بدون مصرف هیچ گونه ماده مخدری روز خوبی خواهم داشت .

آیا امروز پاک هستم ؟ —————————

آیا امروز تغییری در اعمال و رفتار خود داشته ام ؟ —–

آیا امروز بیماریم زندکی مرا اداره کرد ؟————-

اگر آری چگونه ؟——————————

امروز چه کاری کردم که حال آرزو می کنم آن کار را انجام نداده بودم ؟

امروز چه کاری نکرده ام که حال آرزو می کنم انجام داده بودم ؟

آیا امروز با خودم خوب بوده ام ؟———————

چگونه ؟—————————————

آیا امروز روز خوبی بود ؟ ————————-

آیا خوشحال بودم ؟ ————————–

فقط برای امروز به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد ، کسی که مرا باور کند و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .

آیا امروز با راهنمایم صحبت کرده ام ؟————

آیا امروز در جلسه ای شرکت کرده ام ؟————

آیا امروز تجربه امید و نیریم را به مشارکت گذاشته ام ؟

افرادی که امروز در زندگی م به آنها اعتماد دارم چه کسانی هستند ؟

چه کسانی امروز به من اعتماد دارند ؟ ———————

فقط برای امروز برای خود برنامه ای خواهم داشت و به بهترین شکلی که بتوانم آن را دنبال خواهم کرد .

ایا امروز هیچ یک از نشریات معتادان گمنام را مطالعه کرده ام ؟—–

امروز کدام قدم را آگاهانه کار کرده ام ؟ ——————–

آیا امروز توانسته ام به نیروی مافوقم اعتماد کنم ؟ —————–

امروز درباره خودم چه یاد گرفتم ؟ ———————–

آیا امروز هیچ جبران خسارتی کرده ام ؟ ——————-

آیا امروز جبران خسارتی بدهکارم ؟ ———————

آیا امروز اشتباه خود را به کسی اقرار کرده ام ؟ ———–

آیا نگران دیروز یا فردا بوده ام ؟—————

آیا می توانم خودم را همین طور که امروز بودم بپذیرم ؟

فقط برای امروز سعی خواهم کرد که به کمک انجمن از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم

آیا امروز احساس می کردم که من هم جزئی از انسانیت هستم ؟

آیا امروز گذاشتم که وسوسه چیزی مرا فرا گیرد ؟——-

آیا امروزکاری کردم که باعث آزار و صدمه به خودم یا دیگری شود ؟

آگر آری ، چگونه ————————————

آیا امروز مایل هستم تغییر کنم ؟ ————————

آیا امروز دعا یا نیایش کرده ام ؟ ————————

این کار چگونه روی من تاثیر گذاشت ؟——————-

امروز کدام یک از اصول روحانی را توانستم در زندگی به کار گیرم و تمرین کنم ؟

آیا امروز مهم ترین مساله برایم در زندگی پاک ماندن بود ؟ —————-

فقط برای امروز ترسی نخواهم داشت . به روابط تازه ام و آنها که چیزی مصرف نم یکنند و راه تازه ای برای زندگی پیدا کرده اند فکر خواهم کرد . مادامیکه این راه را دنبال کنم از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت .

آیا امروز بی آنکه انتظاری داشته باشم چیزی از خود ایثار کرده ام ؟———-

آیا امروز شادی یا ناراحتی شدیدی احساس کرده ام ؟ ——————-

آیا امروز با یکی از افراد برنامه تماس تلفنی یا حضوری داشته ام ؟ ———-

آیا امروز برای کسی دعا کرده ام ؟ آیا امروز خوشحال بودم ؟ ————

آیا امروز رفتار صلح جویانه ای داشته ام ؟ ————————–

آیا امروز آگاهانه به خاطر داشتم که دیگر حق انتخاب دارم ؟ ————-

خداوندا ، به من نشان بده که امروز چه کاری را درست و چه کاری را نادرست انجام دادم . به من نشان بده که فردا چگونه می توانم بهتر زندگی کنم و در خدمت اراده تو باشم .

کیست ، چیست ، چگونه ، و چرا

کیست ، چیست ، چگونه ، و چرا

از کتابچه سفید معتادان گمنام

معتاد کیست ؟

اکثر ما برای جواب دادن به این سوال احتیاج به فکر کردن ندارم و جوابش را خوب می دانیم ! زمانی تمام زندگی و فکر و ذکر ما در مواد مخّدر خلاصه شده بود . ما همیشه یا مشغول گرفتن و مصرف کردن آن بودیم و یا به دنبال راه تهیه اش می گشتیم . ما زندگی می کردیم که مصرف کنیم و مصرف می کردیم که زندگی کنیم . خیلی ساده ، معتاد زن یا مردی است که زندگی اش را مواد مخّدر کنترل کند . ما کسانی هستیم که در چنگال یک بیماری مزمن و پیشرونده گرفتاریم و همیشه عاقبتی چون زندان ، تیمارستان و مرگ در انتظارمان است .

برنامه معتادان گمنام چیست ؟

معتادان گمنام،  یک انجمن غیر انتفاعی از زنان و مردانی است که اعتیاد به مواد مخّدر مشکل اصلی زندگیشان بوده است . ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی هستیم و اکنون به طور مرتب گرد هم می آئیم تا به کمک هم پاکی خود را حفظ کنیم . این برنامه،  یک برنامه پرهیز کامل از هر گونه ماده مخّدر است تنها لازمة عضویت در ایـــن انجمن « تمایل » به قطع مصرف مواد مخّدر است . پیشنهاد می کنیم که در این مورد روشن بین باشید و این فرصت را از دست ندهید . برنامه ما مرکب از اصولی است که بسیار ساده بیان شده اند و ما    می توانیم آنها را در زندگی روزمرّه خود به کار بندیم . نکته بسیار مهم این برنامه عملی بودن آن است .

در معتادان گمنام هیچ شرط و شروطی وجود ندارد . ما به هیچ سازمانی وابسته نیستیم . حق عضویتی نداریم و با هیچ سازمان سیاسی ، مذهبی و یا انتظامی ارتباطی نداریم و هرگز تحت نظر نبوده و نیستیم . هر کس که مایل باشد بدون در نظر گرفتن سن، مذهب، نژاد و جنسیت می تواند به ما بپیوندد . برای ما مهم نیست که شما چه چیز و چقدر مصرف کرده اید و یا آنرا از چه کسی و از کجا خریده اید . کارهائی که در گذشته کرده ای و یا دارائی و نداری شما برای مـــا بی تفاوت است . تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد ، اینست که شما می خواهید در مورد مشکلتان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم . در اینجا تازه واردان از همه مهمترند زیرا ما فقط با در میان گذاشتن آنچه که داریم ، می توانیم آن را حفظ کنیم . تجربة گروهی ما نشان می دهد کسانی که به طور مرتب در جلسات شرکت می کنند پاک می مانند .

چرا اینجا هستیم ؟

قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام ، ما اختیار زندگی خود را کاملاّ از دست داده بودیم و دیگر نمی توانستیم مانند دیگران زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . برای زندگی به چیزی متفاوت نیاز داشتیم و تصور می کردیم که آنرا در مواد مخّدر پیدا کرده ایم . برای ما مواد مخّدر مهم تر از خانواده ، همسر و فرزندانمان شده بود و می بایستی آن را به هر قیمتی بدست می آوردیم . در این راه به بسیاری از مردم لطمه های شدید زده ایم . اما بیش از همه خود را آزار داده ایم . ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیت های فردی ، در واقع خودمان برای خودمان گرفتاری درست می کردیم و این طور به نظر می رسید که نمی توانیم زندگی را آنطور که هست قبول کنیم . اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یک خود کشی تدریجی است اما اعتیاد ، این دشمن زیرک زندگی ، قدرت انجام هر گونه اقدامی را از ما سلب کرده بود . در نهایت بسیاری از ما کارمان به زندانها کشیده شد . بسیاری دست بدامن پزشکان ، روان پزشکان و … شدیم اما هیچ یک از آنها برای حل مشکل ما کافی نبود . بیماری ما همیشه یا دوباره عود می کرد و یا بدتر می شد تا عاقبت از روی ناچاری در معتادان گمنام به یکدیگر پناه آوردیم . پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادی بیمار هستیم و از نا خوشی رنج  برده ایم که درمان شناخته شده ای ندارد . اما به هر حال می توان آن را در نقطه ای از فعالیت باز داشت وپس از آن امکان بهبودی هم وجود دارد .

چگونگی عملکرد

اگر می خواهید آنچه را ما داریم به دست آورید و برای به دست آوردنش تمایل به کوشش دارید ، در نتیجه شما حاضرید قدمهای معینی را بردارید ، این قدمها ، اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختند .

۱- ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم ، که زندگیمان آشفته گردیده بود .

۲٫- ما به این باور رسیدیم که  نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

۳٫- ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم .

۴٫- ما یک ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

۵- .ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم .

۶- .ما کاملاّ آماده شدیم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

۷- .ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

۸- .ما فهرستی از تمام کسانی که آزار داده بودیم تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنان شدیم .

۹- .ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران زیان وارد نماید .

۱۰- .ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاّ بدان اقرار نمودیم .

۱۱- .ما از راه دعا و تفکر جویای بهتر نمودن رابطة آگاهانه با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از ارادة او برای خودمان و قدرتی که آنرا به انجام رسانیم .

۱۲- . با یک بیداری روحانی که در نتیجه این قدم ها پیدا کردیم ما سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا در آوریم .

در آغاز گام نهادن در این راه دشوار به نظر می رسد ، اما باید به خاطر داشته باشیم که ما یکروزه معتاد نشدیم ، بنابراین شتاب و بی حوصلگی به ما کمکی نمی کند و هر کاری را با ملایمت امکان پذیر است . باید توجه داشته باشید که بی تفاوتی و بی حوصلگی نسبت به اصول روحانی مهمترین عامل ناکامی ما در راه باز پروری است . سه اصل مهم روحانی عبارتند از : صداقت ، روشن بینی و تمایل .

ما به اعتیاد با دید واقع بینانه می نگریم و ارزش درمانی کمک یک معتاد را به یک معتاد دیگر ، به خوبی دریافته ایم ، چون می دانیم که یک معتاد بهتر از هر کس می تواند یک معتاد دیگر را درک و کمک کند و ما نیز ایمان آوردیم که هر چه زودتر با مشکلات اجتماعی روزانة خود روبرو شویم به همان نسبت سریعتر می توانیم عضو قبول شده ، مسئول و سازندة اجتماع خود باشیم .

پشت کردن به اولین مورد مصرف مواد مخّدر یگانه راه جلوگیری از بازگشت به دامان اعتیاد است ، اگر شما هم مثل ما هستید  می دانید که مصرف یکبار زیاد ، و هزار بار کافی نیست . ما برروی این نکته اصرار می ورزیم که حتی اگر نوع مواد مخّدر مصرفی خود را تغییر دهیم باز هم با اولین بار مصرف ، به عمق اعتیاد سرنگون می شویم . بسیاری از معتادان عقیده دارند که الکل ماده مخّدر نیست و مصرف آن باعث بازگشت به اعتیاد نمی شود . ما پذیرفته ایم که الکل نیز یک ماده مخّدر است و ما کسانی هستیم که به بیماری اعتیاد مبتلا هستیم و باید از هر نوع مواد مخّدر دوری کنیم تا بهبود یابیم .

سنتهای دوازده گانه معتادان گمنام

ما آنچه را که داریم فقط با مراقبت کامل می توانیم حفظ کنیم و همانطور که آزادی فردی ما از دوازده قدم سر چشمه می گیرید به همان صورت آزادی گروه نیز به سنتهای ما بستگی دارد .

تا زمانی که پیوندهایی که ما را به هم متصل می کند از آنچه که ما را از یکدیگر جدا می کند محکمتر باشد همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت .

۱- .منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ، بهبودی شخصی به اتحاد معتادان گمنام بستگی دارد .

۲-  رابطه با هدف گروه ما فقط ، یک مرجع نهایی وجود دارد – خداوندی مهربان که بگونه ممکن خود را در وجدان گروه ما بیان می نماید . رهبران ما فقط خدمتگزاران مورد اعتماد می باشند ، آنان حکومت نمی کنند .

۳- نها لازمه عضویت ، تمایل به قطع مصرف می باشد .

۴- ر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر گروههای دیگر یا معتادان گمنام در کل اثر بگذارد .

۵ – هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد – رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است .

۶- .یک گروه معتادان گمنام هرگز نباید هیچ مؤسسة مرتبط ، یا سازمان انتفاعی خارجی را مورد تآیید قرار بدهد یا در آنها سرمایه گذاری مالی کند و یا نام معتادان گمنام را بدانها به عاریت بدهد ، زیرا ممکن است مشکلات پولی ، مالکیت و یا شهرت ، مارا از هدف اصلی خود منحرف سازد .

۷- .هر گروه معتادان گمنام باید کاملاّ خودکفا باشد و کمکهای مالی از خارج دریافت نکند .

۸- .معتادان گمنام باید برای همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوصی استخدام کنند .

۹- .معتادان گمنام ، تحت این نام ، هرگز نباید سازماندهی شود ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و کمیته هایی ایجاد کنیم که مستقیماّ در برابر کسانی که بدانها خدمت می کنند مسئول باشند .

۱۰- .معتادان گمنام هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارد ، بنابراین نام معتادان گمنام هرگز نباید به بحث اجتماعی کشیده شود

۱۱- .خط مشی روابط عمومی ما بر اصل جاذبه است تا تبلیغ ، ما همیشه نیاز داریم گمنامی شخصی را در سطح مطبوعات ، رادیو ، و فیلم حفظ کنیم .

۱۲- .گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ما می باشد ، همیشه یادآور ماست که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم

عجب ! این سبد پول دیگر چیست ؟

یکی از اعضا می پرسد که …

 شنیده ایم که عضو شدن در معتادان گمنام پولی نیست . ((پس این سبد پول برای چیست ؟)) او جواب می شنود که گروه های NA  متکی به خود هستند و کمک مادی از خارج قبول نم یکنند . این طوری ، خیالمان راحت تر است که آزادیم راه خودمان را برای بهبودی دنبال کنیم ، نه راه دیگران را ، پیش از پاک شدن ، ما فقط دست بگیر داشتیم . در NA اتکا به خود را یاد می گیریم و نسبت به خود و گروه همان احساس مسئولیت می کنیم .

چرا اتکا به خود ؟

اتکا به خود بخش مهمی از زندگی به روال برنامه NA است . در زمان مصرف ما به شدت به دیگران وابسته بودیم و جز خودمان همه – از وم و خویش ها و رفقا و صاحب کارهایمان گرفته تا بنیاد های خیریه و بیمارستان ها و زندان ها – در مورد ما احساس مسئولیت می کردد و تنها چیزی که ما در موردش احساس مسئولیت می کردیم اعتیادمان بود . همه جا انکار وبال گردن دیگران بودیم و تاوان این وابستگی را به شکل های مختلف پس می دادیم . تا وقتی هم این وابستگی وجود داشت ، هر گز نمی توانستیم کاملا آزاد باشیم . زندگی مان مال خودمان نبود . وابستگی خود محورانه مان ، احترام به خود را به کلی از ما گرفته بود و سخت ذلیل شده بودیم . یکی از راه هایی که می تواند ما را از این ذلت رها سازد ، بکارگرفتن اصل روحانی – اتکا به خود – است . یعنی دادن سهم مان ، اتکا به خود فایده اش این است که آزادی و عزت نفس شخصی مان را دوباره احیاء می کند  و همین کار را نیز برای گروه های NA انجام می دهد .

در صورت جلسه بسیاری از گروه ها ، چنین مضمونی آمده است : ((در سنت هفتم ما آمده که همه گروه ها ی NA باید کاملا متکی به خود باشند و کمک کادی از خارج قبول نکنند . پولی که در سبد جمع می شود ، خرج اجاره مکان ، نشریات و پذیرایی می شود . همچنین به رساندن پیام بهبودی NA در ناحیه ما و تمام دنیا کمک می کند ، تا اگر به کمک احتیاج داشته باشیم ، گروه های NA و گروه های خدماتی در کنارمان باشند . ما هزینه های مالی این خدمات را با پولی که در سبد جمع می شود تامین می کنیم .)) خدمت NA به همه ما کمک کرده است . خیلی از ما وقتی اسم معتادان گمنام به گوش مان خورد که در بیمارستان یا بزپروری بودیم و اعضای انجمن جزوه هایی می آوردند و شرح حالشان را برای مان تعریف می کردند . بعضی ها با NA از طریق اطلاعیه رادیویی با تلویزیون آشنا شدند . اولین بار که می خواستیم به جلسه برویم با تلفن NA تماس گرفتیم . جزوه هایی که در بیمارستان ها و بازپروری ها پخش می شود ، اطلاعیه ها و خطوط تلفنی همان خدمات NA است که صحبتش را کردیم . اگر چنین خدماتی ، خیلی از ما راه بهبودی مان را پیدا نمی کردیم . خدمات NA به همه ما برای گرفتن زندگی جدید کمک کرده است .

اولین باری که به جلسات NA رفتیم ، توانستیم ، بنشینیم و با افرادی که مثل خود ما بودیند حرف بزنیم و برای اولین بار از تنهایی در آمدیم . دیگران هم همان گرفتاری های و آشفتگی ها ی ما را از سر گذرانده بودند . به تجربه های معتادات دیگر در مورد اعتیاد و بهبودی گوش دادیم . شنیدن این تجربه ها امیدوارمان کرد که کابوسی که در آن زندگی می کردیم بالاخره تمام شدنی است . مین طور که به رفتن به جلسات ادامه دادیم ، دیگران به ما برای زندگی و پاک ماندن کمک کردند . فهمیدیم که بدون مواد هم می شود زندگی کرد . جزوه ها و کتاب ها و جزوه ها و مجله ها را به منزل بردیم که در انجمن خودمان نوشته و تهیه شده بود و گروه آن ها را خریده بود و در آنها ،شیوه NA برای بهبودی روی کاغذ آمده و در دسترس مان بود. شماره تلفن اعضای دیگر جلسه را گرفتیم و از این ارتباط هر روز برای پاک و متعادل ماندن استفاده کردیم . خلاصه جلسه NA پشتوانه ای شد که ما برای زندگی جدید لازم داشتیم .

عضویت در NA زندگی را به ما بر گرداند . اگر چه تنها لازمه عضویت در NA تمایل به قطع مصرف است اما ، امتیاز های زیادی به همراه دارد . امتیاز ، مسئولیت ایجاد می کند . از جمله بزرگترین این مسئولیت ها و امتیاز ها ، این است که به قدر وسعمان ، NA را کمک کنیم تا متکی به خود باشد . زمانی که اعتیاد مان فعال بود همیشه به دیگران وابسته بودیم . در زمان بهبودی ما بنای اتکا به خود را می گذاریم . و از گروه که پشتوانه ما است پشتیبانی می کنیم . و با این کار ، از ازادی و عزت نفسی که تازه پیدا کرده ایم پاسداری میکنیم .

امتیاز دیگری که داریم ، این است که می توانیم کمکی را که به خود ما شده است به دیگران برسانیم . جزوه هایی که در موسسه ها و بیمارستان ها پخش می شود ، اطلاعیه های رادیو تلویزیونی ، خط های تلفن ، نوشتن و تهیه خواندنی های مربوط به بهودی و خود جلسه ، همه خرج دارند . وجود سبد پول این فرصت را به ما می دهد تا از گرو ها و خدمات NA پشتی بانی کنیم و به چیز هایی دست پیدا کنیم که به تنهایی ممکن نیست . باز دادن بخشی کوچکی از آن همه که ازادانه به ما داده شده ، فرصتی است که از آن استقبال م یکنیم .

سبد پول ، نشان دهنده وجه متناقض نمای روش بهبودی NA است . با بخشش به دیگران ، در واقع به خودمان کمک می کنیم . پول ریختن در سبد هم امتیاز ما است هم مسئولیت مان .

کارکرد سبد چگونه است ؟

هر گروه ، هزینه های جلسه را با پولی که اعضا در سبد می ریزند پرداخت می کند : خواندنی ها و کتاب های NA ، چیپ ها و سکه ها ، پذیرایی ، و اجاره مکان همین که گروه به ثبات مالی کافی برای تامین مخارج ماهانه اش رسید و یک ذخیره احتیاطی هم برای یک ماه تعیین کرد ، ما زاد کمک ها به به خزانه کل اعانه می کند .

هیچ گروهی نباید پول زیادی نگه دارد . وگرنه ، از اصول معنوی مان دور می شویم و احازه می دهیم تا پول ، مالکیت و شهرت ما را از هدف اصلی مان منحرف می کند . این تمرکز معنوی مان را به م می زند و طبعا کمکی هم به ایجاد فضای بهبودی نمی کند . برای ما مهم است تا اصول معنوی که بنیاد دوازده قدم و دوازده سنت ما است ، را درک کنیم . هنگامی که خالصانه سعی می کنیم این اصول را در زندگی به کار ببندیم ، متوجه می شویم که انفاق و بخشش ، فقط امتیاز نیست ، بلکه ما را در بهبودی و رشد معنوی بسیار کمک می کند . ما از هر دست که بدهیم ، از همان دست پس می گیریم و هر چه بیشتر بدهیم ، بیشتر به دست می آوریم چه از لحاظ معنوی و ذهنی ، چه به طور ملموس . این ، هم در مورد گروه صادق است و هم در مورد شخص.

ما به خدمات ناحیه ای NA هم کمک مالی می دهیم . کمیته خدماتی ناحیه ، هدف های اصلی ما را از راه هایی که در توان گروه نیست ، دنبال میکند . کمک های مالی گروه به کمیته های خدماتی ناحیه حیاتی است ، تا بتواند هزینه  تهیه آدرس جلسات ، اعلامیه های عمومی ، جزوه برای اعضا در بیمارستان یا باز پروری ها ، جزوه های اطلاع رسانی عمومی ، هزینه  پست ، خط تلفن و مخارج چاپ و تکثیر را پرداخت کند . روح سنت هفتم ما در خدمات منطقه ای و جهانی هم جاری است .

برای آن که درست در راه هدف اصلی مان پیش برویم ، گروههای ما باید از نظر مالی چنان مسولانه رفتار کنند که بتوانیم به رساندن پیام NA در همه سطوح خدماتی ، در همه کشورها و به هر معتادی که خواهان بهبودی است ، کمک کنیم .

دایر ماندن و کارایی جلسه ها و خدمات ما ، خرج بر می دارد . ما کمک کالی از خارج قبول نمی کنیم . اگر خودمان برای زنده و کاری نگه داشتن معتادان گمنام همت نکنیم ، هیچ کس این کار را برای مان نمی کند . و راه دیگری هم جز این در کار نیست . هیچ کدام مان چاره ای نداریم جز اینکه سهم مان را در پشتی بانی از انجمنی که پشتوانه بهبودی ما است ادا کنیم . باید هر چه از دست مان بر می آید بکنیم تا مطمئن شویم هیچ معتادی ، اگر مثل ما خواهان بهبودی باشد ، دیگر نیازی نیست که بمیرد بدون آنکه فرصت یافتن شیوه بهتری برای زندگی داشته باشد . چاره ای جز این نداریم چون بهبودی شخصی ما و همدردان مان به وحدت NA وابسته است . وحدت NA بدون همیاری تک تک اعضای آن – یعنی ما – بر قرار نخواهد ماند . در نهایت دست به دست شدن سبد پول در جلسه ، به نماد وحدت معتادان گمنام بدل می شود : همچنان که در اولین سنت آمده است : منافع مشترک ما باید در راس قرار بگیرد ، بهبودی شخصی ما به وحدت NA بستگی دارد .

سوالات متداول#

»  معتادان گمنام چیست؟
»  

برای اولین بار در تاریخ بشر راه ساده ای برای نجات معتادان پیدا شده است که تأثیر آن در زندگی بسیاری از آنان به اثبات رسیده است  این برنامه یک برنامه ی روحانی ساده به نام معتادان گمنام است . معتادان گمنام،(Narcotics Anonymous) که به اختصار NA نامیده می‌شود، انجمنی است جهانی و مردم نهاد که اعضای آن متعلّق به فرهنگ‌های مختلف بوده و به زبانهای متفاوت گفتگو می‌کنند.

 

»  ایده اولیه این انجمن ازکجا آمده است؟
»  

در NA ما برنامه‌ای را دنبال می‌کنیم که از AA (الکلی های گمنام) اقتباس شده است. قدم‌های 12 گانه معتادان گمنام نیز از AA اقتباس شده و پایه‌های اصلی برنامه بهبودی ما را تشکیل می‌دهد. ما فقط چشم‌انداز آن‌ها را وسیع‌تر کرده‌ایم. ما همان راه آن‌ها را به استثنای یک مطلب دنبال می‌کنیم. مشخصه ما به عنوان یک معتاد، به طور کلی هرگونه ماده‌ای که احساسات و افکار را از حالت طبیعی خارج کند در یرمی‌گیرد.    

 

»  انجمن توسط چه افرادی و به چه صورت اداره می شود؟
»  

انجمن ما از طریق خرد جمعی اعضا که حاصل درخواست راهنمایی هر عضو از خداوند می‌باشد هدایت می‌شود.خدمتگزاران ما اعضای مورد اعتماد ما هستندکه با رأی گروه ها انتخاب می شوند و مسئولیت مشخصی به آنها واگذار و اختیار لازم نیز تفویض می شود.اعضای خدمتگزار از طرف گروه راهنمایی وحمایت می شوند تا وظایف خود را به نحو احسن به انجام رسانده و در قبال آن پاسخگو باشند. انگیزه خدمت در خدمتگزاران ما عشق بلاعوض است. در ضمن خدمتگزاران انجمن  بابت خدمات خود مزدی دریافت نمی‌کنند.

 

»  روش کار معتادان گمنام چیست؟
»  

همیاری و کمک معتادان به یکدیگر به منظور بهبودی، پایه و اساس کار معتادان گمنام است. اعضای این انجمن بطور مرتب جهت درمیان گذاشتن تجربه بهبودی خود گرد هم می‌آیند و همچنین اعضای با تجربه‌تر ( که به آن‌ها راهنما گفته می‌شود ) شخصا به اعضای جدیدتر کمک می‌کنند.

قدم‌های دوازده‌گانه، اصول اصلی برنامه معتادان گمنام هستند و در قلب آن قرار دارند. قدم‌ها دستورالعمل‌های مشخصی را جهتبهبودی ارائه می‌دهند. با بکارگیری این دستورالعمل‌ها و تماس نزدیک و دائم با اعضای دیگر، معتادان می‌آموزند که چگونه از مصرف مواد مخدر خودداری کنند و با فراز و نشیب‌های زندگی روبرو شوند. معتادان گمنام یک سازمان مذهبی نیست و هیچ فلسفه و اعتقاد بخصوصی را به کسی تحمیل نمی‌کند، اما اصول معنوی نظیر صداقت، روشن بینی، ایمان، تمایل و فروتنی را که می‌تواند در زندگی روزمره بکار گرفته شود، آموزش می‌دهد...

 

»  چرا برای انجمن،عنوان "معتادان گمنام" انتخاب شده است؟
»  

واژه گمنامی  در برنامه انجمن معتادان گمنام یک اصل اساسی درفرآیند بهبودی معتادان است. در این انجمن اعضا فارغ از هویت شخصی شامل شغل، سمت و دارایی، درجه تحصیلی، مقام های اجتماعی و غیره در جلسات شرکت می کنند. همه اعضا درقالب یک گروه با یکدیگر مساوی هستند و جایگاه هیچ عضوی کمتر یا بیشتر از عضو دیگر نیست.

اصل گمنامی کمک م یکند معتادان بدون واهمه و ترس در جلسات بهبودی انجمن شرکت کنند. گمنامی برای معتادانی که قصد دارند برای اولین بار در جلسات انجمن شرکت کنند موضوع بسیار مهمی است.

همچنین اصل گمنامی فضایی یکسان و برابر را در جلسات بهبودی برای همه اعضا ایجاد م یکند تا آنان با هرگونه پیشینه های امتیازی نسبت به دیگر شرکت کنندگان نداشته باشند.

 

گمنامی به اعضا مربوط می‌شود، نه به انجمن. انجمن معتادان گمنام یک انجمن سری و مخفی یا زیرزمینی نمی‌باشد بلکه یک انجمن شناخته شده و منبعی در خدمت اجتماع می‌باشد.

 

»  آیا از نظرNA الکل یک ماده مخدر است ؟
»  

بله ما معتقدیم ، افراد مبتلا به بیماری اعتیاد، باید از مصرف هرگونه ماده مخدر پرهیز کنند تا بهبود یابند.

 

»  آیا شما زیاده روی در خرید، خوردن و رفتار ناشی از وسوسه و اجبار را هم به عنوان اعتیاد قبول دارید؟
»  

"چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما، بلکه فقط بیماری ما است.چیزی در درون ما باعث می‌شود که نتوانیم مصرف مواد مخدر را کنترل کنیم، همین چیز خاص ما را مستعد می‌کند که در دیگر مراحل زندگی از روی وسوسه و اجبار عمل نمائیم."

 

راهنمای کارکرد قدم-قدم یک-بیماری اعتیاد

 

»  چه کسانی اعضای انجمن معتادان گمنام هستند؟
»  

هرکس که مایل به قطع مصرف مواد مخدر باشد می‌تواند به عضویت معتادان گمنام درآید. عضویت در این انجمن محدود به مصرف کنندگان هیچ نوع ماده مخدر بخصوصی نیست و هر کس که با هرگونه اده مخدر قانونی و یا غیر قانونی( الکل هم ماده مخدر است) مشگلی داشته باشد می‌تواند به عضویت معتادان گمنام درآید. تمرکز ما بر روی اعتیاد است؛ نه یک ماده مخدر بخصوص.

 

 

»  انجمن برای جذب اعضای جدید چه اقداماتی انجام داده است؟
»  

تنها هدف اصلی ما پاک ماندن و رساندن پیام بهبودی از اعتیاد به معتادان است پیام ما این است: «یک معتاد، هر معتادی می‌تواند از مصرف مواد مخدر دست بردارد، میل به مصرف را از دست بدهد و یک راه تازه‌ای برای زندگی پیدا کند.»

 

خط مشی روابط عمومی ما بنا بر اصل جاذبه است تا تبلیغ. عملکرد ما و زندگی به روال برنامه اعضا و بهبودی ایشان جاذبه ای قوی برای معتادان در حال عذاب و اعضای تازه وارد می باشد اما انجمن معتادان گمنام در راستای هدف اصلی خود و رساندن پیام بهبودی به معتادانی که دسترسی به جلسات را ندارند اقدام به پیام رسانی در زندانها و بیمارستانها و مراکز ترک اعتیاد می نماید که از این طریق انجمن NA  معرفی و امکان بهبودی را برای معتادان فراهم می نماید

 

»  شرط عضویت برای افراد چیست؟آیا اینکه فرد به مصرف چه ماده ای اعتیاد دارد دارای اهمیت می باشد؟
»  

در معتادان گمنام برای عضویت هیچ شرط و شروطی وجود ندارد ما حق عضویتی دریافت نمی‌کنیم. معتادان را طبقه‌بندی نکرده و بهبودی را به رایگان ارائه می‌دهیم . اگر یک معتاد بخواهد که عضو انجمن معتادان گمنام باشد تنها چیزی که به آن نیاز دارد تمایل به قطع مصرف مواد مخدر است. تمرکز بهبودی در  NAبر روی مشکل اعتیاد است نه یک ماده خاص.  هر معتادی بدون در نظر گرفتن نوع ماده ی مخدر مصرفی، نژاد، عقاید مذهبی، جنسیّت و وضع مالی می‌تواند به ما بپیوندد.

 

»  آیا NA برای کسانی که ازطریق سوء مصرف داروهای تجویزشده معتاد شده اند مناسب است
»  

پیام NA شامل تمام مواردی می شود که خلق وخوی و ذهن را تغییر دهد0 اعضای انجمن شامل تمام کسانی می شود که داروهای تجویز شده را هم مورد سوء استفاده قرارداده و ازطریق NA بهبود پیدا کرده اند ، برای هرشخصی که تمایل به قطع مصرف مواد مخدر داشته باشند NA مناسب است

 

»  عقیده معتادان گمنام در مورد روش های درمانی با متادون ویا سایر روش های جایگزینی دارو برای قطع وابستگی به مواد مخدر چیست ؟
»  

بطورکلی ما نمی توانیم تمایل کسی برای پرهیز از مواد مخدر را تشخیص دهیم ویا ارزیابی کنیم.  NA درمورد روش های درمانی جایگزینی دارو که مورد استفاده ی حرفه ای ها برای مدیریت   ودرمان اعتیاد می باشد هیچ عقیده ای ندارد.  NA یک برنامه پرهیز کامل از هر گونه مواد مخدر است ، این برنامه زیر بنای بهبودی از مصرف مواد مخدر ورشد شخصی اعضا را فراهم ساخته است. در معتادان گمنام تنها لازمه  عضویت تمایل به قطع مصرف مواد مخدرمی باشد. معتادانی که در مراکز جایگزینی دارو تحت درمان قرارگرفته اند از حضورشان در جلسات NA  استقبال می شود.

 

»  موضع انجمن درمورد داروهای تجویز شده برای درمان بیماری های روانی چیست ؟
»  

تمرکز NA فقط برروی بهبودی ازاعتیاد به مواد مخدر است ، جزوه ای داریم با عنوان «دردوران بیماری»که درمورد استفاده از دارو وهمچنین موارد درمانی که ممکن است برای معتادان درحال بهبودی پیش آید بحث و گفتگو می کن.

 

»  آیا شما قبل از ورود به انجمن خود را معتاد می‌دانستید؟
»  

اکثر ما قبل از آمدن به معتادان گمنام خود را معتاد نمی دانستیم وتصور می کردیم تا وقتی که بتوانیم مصرف خود را برای مدتی متوقف کنیم ویا کنترل شده مصرف کنیم اشکالی در کار نیست.اما این باور غلط که کاری ازدست دیگران برنمی آید و خودمان به تنهایی می توانیم از پس این مشکل برآییم باعث شد که  قابلیت کمک گرفتن از دیگران را از دست بدهیم و  باورمان شده بود که راه نجاتی وجود ندارد و باید تا آخر عمر مصرف کنیم .اما با ورود به برنامه متوجه شدیم ما به عنوان معتاد،بیماری ناشناخته ای داریم که مصرف هر ماده ای که احساساتمان را تغییر دهد، می تواند در هر قسمت اززندگیمان تولید اشکال کند.بیماری اعتیاد فراتر از مصرف مواد مخدر است. ما از بیماری رنج می بریم که عوارض خود را به صورت رفتارهای ضد اجتماعی نشان می دهد در نتیجه تشخیص،طبقه بندی و درمان آن بسیار دشوار است.اما می توان آنرا در نقطه ای متوقف کرد و بعد از بهبودی نیز امکان پذیر است.

 

»  تفاوت بین مصرف تفننی یا گریزی و مصرف دائمی یا اعتیاد چیست؟
»  

ما بعنوان معتاد، کسانی هستیم که مصرف هر ماده‌ای که افکار و احساسات‌مان را تغییر دهد، در هر قسمت زندگی‌مان تولید اشکال می‌کند.بیماری اعتیاد به مراتب فراگیرتر از مصرف مواد مخدر است.بسیاری از ما معتقدیم که این بیماری مدت‌ها قبل از اولین بار مصرف در ما وجود داشته است.ما معتاد شدن را خودمان انتخاب نکردیم. ما از بیماری رنج می‌بریم که عوارض خود را بصورت رفتاری ضد اجتماعی نشان می‌دهد و در نتیجه، تشخیص، طبقه بندی و درمان آن بسیار دشوار است.

 

کتاب پایه-معتاد کیست؟

 

»  چطور می توانید تشخیص دهید که یک شخص معتاد است؟
»  

عموماً ما راجع به این مسائل نظر نمی دهیم. ما حتی به کسانی که به جلسات ما می آیند نمی گوییم که آیافلان شخص معتاد است یا خیر. ما این فرصت را به افراد می دهیم تا خودشان درمورد اینکه آیا معتاد هستند، تصمیم بگیرند. ما یک برگه خواندنی بنام «آیا من معتاد هستم» داریم که شامل سؤالات بسیاری می باشد که از تجربه جمعی انجمن ما، راجع به روال زندگی یک معتاد، گرفته شده است. شخصی که این برگه را می خواند خودش می‌تواند پاسخ این سؤال را بدهد که آیا او با مواد مخدر مشکل داشته و احتمالأ یک معتاد است،یا نه. پیشنهاد می‌کنیم که این برگه را بخوانید. شاید جواب سؤال خود را در آن بیابید.

 

»  دریک جلسه NA چه اتفاقی می افتد؟ و جلسات چگونه اداره می‌شود؟
»  

یک جلسه NA جایی است که درآن دونفر و یابیشتر ازمعتادان به منظوربهبودی ازبیماری اعتیاد گرد هم می آیند. اعضا ازطریق مشارکت تجربه های شان درمورد چگونگی اداره زندگی بدون بازگشت به مصرف مواد مخدر ، ازیکدیگرحمایت می کنند. برخی ازجلسات سخنران هایی دارند که تجربه خود درمورد پاک شدن وپاک ماندن را به مشارکت می گذارند. برخی دیگر ازجلسات دارای فرمت های ساختاری بوده که برروی نشریات NA (کتاب پایه ، جزوه های اطلاع رسانی ویا کتاب فقط برای امروز) متمرکز است، تمام جلسات برروی بهبودی وحمایت از یکدیگردرطی بهبودی تمرکزدارند.

کلیه هزینه‌های جلسات و انجمن از طریق اعانات داوطلبانه اعضا تأمین می‌شود و هیچ کمکی از خارج انجمن دربافت نمی‌شود.شایان ذکر است اداره جلسات توسط اعضای خدمتگزار به صورت دوره‌ای انجام می‌شود.

جلسات به دو صورت باز و بسته برگزار می‌شود. جلسات بسته، مختص معتادان در حال بهبودی بوده و شرکت عموم در فقط جلسات باز آزاد می‌باشد

 

»  آیا در جلسات شما حضور غیاب انجام می شود؟ آیا می توانم ازطریق شما مطمئن شوم که دوستم/شوهرم/فرزندم /کارمندم/مددجویم، حقیقتأ به جلسات می آید؟
»  

نه! NA حضور و یا عدم حضور معتادان را در جلسات خود کنترل نمی کند. اما برای کمک به کسانی در جلسات باز ما شرکت می کنند و بدلیل مسائل قانونی یا برای برنامه های درمان سرپایی، بعضی از گروه های ما به منشی اجازه می دهند که فرمی را که بوسیله شرکت کننده ارائه داده می شود، امضا کند. البته همه گروه های ما به چنین خواسته ای جواب مثبت نمی دهند. در عین حال برخی از گروه ها بدون هیچ محدودیتی چنین خدماتی را ارائه می دهند. اما درکل, ما حضور هیچ عضوی را در جلسات تأیید نکرده وهیچگونه لیستی از اعضای خود تهیه نمی کنیم.

 

»  آیا شما مشاور هم دارید؟ این همان راهنماست؟
»  

ما در NA مشاورین حرفه ای نداریم. همانطورکه در جزوه« راهنما ورهجو » آمده است  رابطه راهنما و رهجو رابطه ایست بین اعضای NA. یک عضو باتجربه بیشتر به یک عضو تازه وارد کمک می کند تا اویاد بگیرد چگونه بدون مصرف مواد مخدر زندگی کرده و چگونه اصول دوازده قدم را در زندگی خود جاری سازد. قلب NA وقتی در حال تپش است که دو معتاد، بهبودی خود را با یکدیگر در میان بگذارند.  

 

»  آیا می توانید جلسات NA را درمراکزدرمانی برگزارکنید؟
»  

بله در مراکز درمانی که  تمایل به همکاری داشته باشند توسط کمیته زندان ها وبیمارستان ها  جلسات انجمن معتادان گمنام برای اعضاء آن مراکز  جهت پیام رسانی به همدردانمان برگزار می شود .

 

»  من معتاد نیستم،آیا می توانم در جلسات شما شرکت کنم؟
»  

ضمن تشکر از توجه شما نسبت به انجمن معتادان گمنام، لازم به ذکر است ما جلسات باز داریم که شرکت عموم مردم در آنها مجاز است. جزئیات این جلسات را در دفترچه  آدرس جلسات ما پیدا خواهید نمود.

 

»  چگونه نشریات NA را برای مرکز درمانی خود تهیه کنم ؟
»  

برای اطلاع از نحوه ارائه این نوع خدمات با دفتر خدمات جهانی شعبه ایران تماس حاصل نمایید.

 

»  من کسی را می شناسم که ناشنوا، نابینا و یا به نوعی معلول بوده و حاضر نیست به جلسات شما بیاید. آیا می توانید به ایشان کمک کنید؟
»  

بستگی به نوع معلولیت شخص: ما می توانیم محصولات خاصی را که برای اینگونه افراد تهیه شده اند، مانند نوارهای صوتی کتاب پایه همچنین پمفلت های مخصوص روشن دلان، در اختیارایشان قراردهیم. یا اینکه : جلسات بخصوصی که  دارای رمپ بوده و قابل دستیابی بوسیله ویلچر می باشند.  حضور در جلسات NA برای اولین بار، برای هر معتادی بسیار مشکل است (لطفا با دفتر مرکزی ما تماس بگیرید)

 

»  آیا جلسات مخصوص افراد خاص یا مشهور دارید؟
»  

اصل گمنامی فضایی یکسان و برابر را در جلسات بهبودی برای همه اعضا ایجاد می‌کند تا آنان با هرگونه پیشینه‌ای امتیازی نسبت به دیگر شرکت کنندگان نداشته باشند

 

»  هزینه حضور در جلسات NA چقدر است ؟
»  

شرکت در جلسات NA رایگان است. حضوردرجلسات NA هزینه ای دربرندارد ،اگرچه بیشترگروه ها برای پرداخت هزینه های خود مانند : اجاره بها ، چای و قهوه و... ،سبد اعانات را درطول جلسه به گردش درمی‌آورند که این در راستای اصل خودکفایی‌مان است و فقط اعضای NA می‌توانند به دلخواه خود پول  داخل سبد بریزند.

 

»  من به NA اعتماد دارم و خواهان کمک کردن به آن هستم. چه کمکی از دست من برمی آید؟
»  

نقطه شروع حمایت شما می‌تواند معرفی انجمن معتادان گمنام به دیگران باشد. ما کمک‌های مالی خارجی قبول نمی‌کنیم. بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید،پیشنهادNAبه شخصی است که با مصرف مواد مخدر مشکل دارد. به او بگویید که عضویت در NAهزینه ای ندارد و ممکن است ما بتوانیم به ایشان کمک کنیم. ممکن است شما به عنوان حرفه‌ای کمک خاصی بتوانید به بسط و توسعه پیام ما بنمایید. از دزیافت حمایت معنوی شما استقبال می‌نماییم.

 

»  آیا ازحضورکسی که هنوز مصرف کننده مواد مخدر می‌باشد ،درجلسات NA استقبال می‌شود؟
»  

بله؛ ما معتادانی را که مصرف کرده باشند از جلسات خود منع نمی‌کنیم، ازحضور آنان در جلسات بیشتر استقبال می‌کنیم، سنت سوم ما می‌گوید تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است، ما اصرار نداریم که معتادان برای عضویت و حضور در جلسات ما حتما قطع مصرف کرده باشند. بسیاری از اعضای ما زمانی که هنوز مصرف کننده بودند در جلسات ما شرکت کرده و اکنون عاری ازمصرف هرگونه مواد مخدرند وامروز دربرنامه بهبودی هستند، اغلب از اعضای مصرف کننده درخواست می شود درحین برگزاری جلسه ازصحبت کردن خوداری کنند اما این معتادان تشویق می شوند که قبل وبعد ازجلسه ویا درهنگام تنفس ، با دیگر اعضاءگفتگو نمایند.

 

»  چطور می توان یک شخص را وادار به قطع مصرف نمود؟
»  

طبق تجارب شخصی ما، نمی توان یک معتاد را  وادار به قطع مصرف موادش نمود. یک معتاد تنها وقتی قطع مصرف می کند، که تمایل به این کار را داشته باشد و تقاضای کمک کند.  اگرشما کسی را می شناسید که مصرف می کند، ممکن است بخواهید بعضی از نشریات وهمچنین آدرس جلسات ما را در اختیار ایشان بگذارید. با حضور در یکی از جلسات ما ایشان می توانند تصمیم بگیرندآیا NA می تواند در قطع مصرف به آنها کمک کند.NA اقداماتی را که اصطلاحأ بدان «مداخله » می گویند، انجام نمی‌دهد و به اعضای خانواده، دوستان و یا کارفرمای معتادان درمورد نحوه برخورد با  معتادان درحال مصرف، توصیه ای نمی کند.

 

»  فردی را به NA معرفی کردم که دارو مصرف می کرد واعضای NA می گفتند که او پاک نیست ، ممکن است دراین مورد بیشتر توضیح دهید؟
»  

به اعضایی که به خاطر بیماری های جسمی یا روانی نیاز به استفاده از داروهای تجویز شده توسط پزشگ خود را دارند پیشنهاد می کنیم کتابچه (دردوران بیماری ) را مطالعه کنند. این کتابچه اطلاعات مفید و مبتنی برتجربه درمورد دارو درمانی و بیماری را ارائه می‌دهد و این ایده را شرح می‌دهد که دارو درمانی، تصمیمی است که به عهده خود عضو، پزشک معالج و راهنما گذاشته شده است. این جزوه برای کمک به اعضایی است که موفق به انجام پرهیز کامل از مصرف مواد مخدرشده‌اند و در بهبودی با نیاز به دارو درمانی مواجه می‌شوند. متاسفانه درمورد دارو درمانی، اعضای ما اغلب نظریات خود را درمورد استفاده از دارو ابراز می کنند هر چند که NA دراین مورد هیچ نظری نداشته باشد. اگرچه این موضوع می‌تواند باعث تشویش حرفه‌ای‌ها شود به همان اندازه  هم می‌تواند برای بسیاری از اعضای ما گیج کننده باشد. معمولا اعضای NA بین استفاده از دارو به عنوان جایگزینی مواد مخدر و استفاده ازدارو در زمانی که پاک هستند و نیاز به دارو درمانی پیدا کرده‌اند، تفاوت قائل می‌شوند.

 

»  آیا تمام معتادان شبیه یکدیگرند؟ آیا همه شما وقتی که مواد مخدرمصرف می کرده اید کارهایتان شبیه یکدیگربود؟ آیا شما در زمان مصرف درفقر و بی خانمانی به سرمیبردید؟
»  

انجمن ما ازافرادی تشکیل شده که با سوابق گوناگون و تجربیات متفاوت مصرف مواد مخدرآمده اند ,ما احساس خود  از انحطاط و انزوای دوران مصرف را به مشارکت می‌گذاریم. برخی از معتادان با حکم قاضی وسایرین داوطلبانه به انجمن آمده اند. برخی از معتادان   بی خانمان ، وبرخی دیگر از حقوق و مزایای بالایی برخورداربوده اند. NA برای تمام کسانی است که تمایل به قطع مصرف مواد مخدر داشته باشند.

 

»  آیا شما لیست افراد شرکت کننده در جلسات را تهیه می‌کنید؟
»  

ما اعضای انجمن خود را به هیچ کس معرفی نمی کنیم. ما به بهترین نحو تلاش می کنیم، گمنامی اعضای مان را هم درون انجمن و هم بیرون از آن، حفظ کنیم. ما همچنین در سطح روزنامه ها، رادیو فیلم و اینترنت گمنامی شخصی خود را حفظ می کنیم. ما از شما می خواهیم با شناسایی نکردن اعضای ما و به چالش نکشیدن گمنامی شان به ایشان احترام بگذارید.

 

»  آیا جلسات NA در سراسر دنیا وجود دارد ؟
»  

تا سال 2014  NA در 137 کشور و با 77 زبان متفاوت حضور داشته است. دارای بیش از 61800  جلسه هفتگی درسراسر دنیاست.

 

»  آیا NA هیچ نوع مرکز سم زدایی و یا درمان اعتیاد را اداره می کند؟
»  

ما مدیریت هیچ یک از مراکز درمانی، خانه‌های بین راهی، مراکز باز پروری و یا سم‌زدایی را به عهده نداریم.در سراسر دنیا مؤسسات خیریه ، کانون‌ها و مراکز ترک فیزیکی اعتیاد وجود دارد که برخی از آن‌ها توسط اعضای انجمن معتادان گمنام تأسیس و راه اندازی شده‌اند و یا بعضی از اعضای این انجمن در آن مراکز به‌عنوان کارمند، مشاور یا کارشناس و... مشغول به‌کار هستند. اما صرف حضور اعضای انجمن معتادان گمنام در این‌گونه مراکز و جمعیت‌ها به این معنی نیست که آن مراکز به انجمن معتادان گمنام وابسته هستند.

درعین حال معتادان گمنام درقالب یک انجمن، نظری درمورد این مراکز و جمعیت‌ها ندارد. معتادان گمنام همچنین هیچ نظر یا فعالیتی در رابطه با ترک فیزیکی و سم‌زدایی ندارد.

انجمن معتادان گمنام از لحاظ مالی هیچ‌گونه کمکی از خارج انجمن نمی‌پذیرد و هزینه های خود را از طریق کمک‌های داوطلبانه اعضای خود تأمین می‌کند.

انجمن معتادان گمنام به گونه‌ای کاملا واضح و غیرحرفه‌ای با بیماری اعتیاد برخورد می‌کند. این انجمن بیمارستان، مرکز درمانی، کلینیک سرپایی بیماران و نیز تسهیلات مرتبط با مؤسسات درمانی ندارد. گروه‌های معتادان گمنام درمان‌های حرفه‌ای طبی و یا خدمات روان درمانی ارائه نمی‌دهند.

 

انجمن معتادان گمنام؛ صرفا انجمنی متشکل از معتادان درحال بهبودی است که به‌طور مرتب در جلسات گردهم می‌آیند، تا به کمک یکدیگر پاگ بمانند.

 

»  آیا شما معتادان را به مراکز سم زدایی رجوع می دهید؟ کدام یک از اینها بهترین اند؟
»  

خیر، برای آگاهی از فعالیت اینگونه مراکز می‌توانید با خط ملی اعتیاد تماس حاصل نمایید

 

»  آیا شما با مراکز درمانی و سم‌زدایی همکاری دارید؟ همکاری شما به چه صورت می‌باشد؟
»  

ما درمورد مراکز سم زدایی، مراکز درمان اعتیاد و سازمان های مشابه دیگر, نظری نداریم. البته برخی از جلسات ما در مراکز درمانی، بیمارستانها و یا زندانها، و به منظور رساندن پیام بهبودی به معتادانی که در آنجا وجود دارند، برقرار می شوند. این نباید به عنوان تأیید چنین مراکزی و یا روش خاص درمان اعتیاد در اینگونه مراکز، تعبیر شود، اگرچه ما با اینگونه مؤسسات همکاری متقابل داشته و اجازه می‌دههیم آن‌ها بدانند معتادان گمنام منبعی است در خدمت بیمارانشان.

 

»  تفاوت بین NA و مراکز درمان اعتیاد چیست؟ بین NA و روان درمانی چطور؟
»  

برخورد ما با بیماری اعتیاد کاملاً غیر حرفه‌ای و واقع‌بینانه است. معتادان گمنام یک انجمن غیر انتفاعی است که هیچ حق عضویتی ندارد. ما کارکنان متخصص در رشته پزشکی و یا مشاوران حرفه ای نداریم. ما خود را به عنوان اشخاص حرفه ای به معتادانی که درجستجوی بهبودی نزد ما آمده اند, جلوه نمی دهیم. ما خود را معتاد معرفی می کنیم، یعنی مثل خودشان. معتادانی که راه قطع مصرف مواد مخدر را یاد گرفته اند، تمایل خود را برای مصرف مواد از دست داده اند و راه جدیدی را برای زندگی پیدا کرده اند. ما متخصص و حرفه‌ای نیستیم و در کار سم‌زدایی و ترک جسمانی دخالت نمی‌کنیم و هیچ گونه مرکز درمانی ، مشاوره ، کمپ یا بازپروری نداریم. رابطه ما با مراکزی که در زمینه اعتیاد فعالیت دارند به شکل همکاری بدون وابستگی است.

 

»  انجمن از نظر مالی به چه صورت تامین می شود؟
»  

 ما انجمنی خودجوش  و متکی به خود هستیم و کمک مالی از خارج دریافت نمی‌کنیم و هیچ‌گونه بودجه، وام و هدیه‌ای نمی‌پذیریم. ما برای اداره گروه هایمان نیاز به پول داریم و باید هزینه اجاره، مایحتاج دیگر و نشریاتمان را بپردازیم . برای پرداختن این هزینه ها، ما در جلساتمان اعانه جمع می کنیم و هر چه را که از آن باقی بماند صرف هزینه خدمات وپیشبرد هدف اصلیمان یعنی پیام رسانی به معتادان می کنیم.انجمن  ما از طریق کمک‌های داوطلبانه ی اعضا، متکّی به خود می باشد.

 

»  آیا شما نماینده ای دارید تا بتوانم با او تماس بگیرم ؟
»  

معتادان گمنام هیچ نماینده ای ندارد. اگر شما هر سئوالی داشته باشید می توانید با دفتر مرکزی NA در ایران تماس بگیرید و با مسئول روابط عمومی صحبت نمائید.

 

»  آیا تمرکز شما فقط بر روی پاکی از مواد مخدر است؟ تفاوت پاکی و بهبودی در چیست؟
»  

در معتادان گمنام بین پاکی و بهبودی تفاوت وجود دارد، بهبودی با پاکی شروع می‌شود و یک فرایند پیش‌رونده است. این انجمن اصول معنوی پایه ای همچون صداقت، روشن بینی، ایمان، تمایل، فروتنی را به معتادان آموزش می دهد تا در زندگی روزانه مورد استفاده قرار دهند. برنامه ما از اصولی تشکیل شده است که بسیار ساده است. امروز برای ما بهبودی یک واقعیت است که ما با به کارگیری قدم های دوازده گانه شخصیت های درهم شکسته خود را از نو می سازیم. امروز عشق، شادی، امید، غم و هیجان واقعی خود را حس می کنیم و این احساسات مانند گذشته تحت تأثیر مواد مخدر نیستند.

 

»  چقدر زمان لازم است که یک بیمار بهبودی کاملش را بدست آورد؟( تا کی باید در جلسات شرکت کند؟ )
»  

ما به عنوان یک انجمن، باور نداریم که هیچوقت از بیماری اعتیاد درمان کامل پیدا می‌کنیم. بهبودی در این انجمن یک درمان معجزه آسا نیست و در یک مقطع زمانی خاص صورت نمی گیرد. ما معتقدیم که بهبودی یک فرایند در طول زندگی ماست. حضور درجلسات قسمتی از برنامه ماست و ما به شرکت مرتب در جلسـات تشـویق می‌شویم. ما می دانیم که هرگز علاج نمی شویم و بیماری مان را تا آخر عمر با خود خواهیم داشت اما با وجود داشتن این بیماری،بهبود پیدا می کنیم و هر روز فرصت تازه ای به ما داده می‌شود. ما اعتقاد داریم که برای ما بهترین راه پاک ماندن شرکت در جلسات انجمن معتادان گمنام است.

 

»   آیا اتفاق افتاده یک معتاد پس از سال ها بودن در برنامه های ترک اعتیاد مجدد در دام افکار سابق خود گرفتار شود؟ و شما چگونه با این مشکل مقابله می کنید؟
»  

بسیاری از مردم تصور می‌کنند مفهوم بهبودی فقط مصرف نکردن  مواد مخدر است. آن‌ها لغزش را نشانه شکست کامل و پرهیز به مدت طولانی را علامت موفقیت کامل می‌دانند. اما تجربه ما که برنامه بهبودی معتادان گمنام را دنبال می‌کنیم نشان داده است که مسأله به این سادگی نیست. گاه لغزش برای عضوی که قدری با انجمن ما مربوط شده است، می‌تواند چنان تجربه تکان دهنده‌ای باشد که اورا وادار به دنبال کردن جدی‌تر این برنامه کند. در حالیکه اعضای دیگری را می‌بینیم که با وجود پرهیز دراز مدت، هنوز هم در اثر ناصادقی و خود فریبی قادر نیستند از بهبودی کامل و پذیرش اجتماعی بهره‌مند شوند، اما در مجموع پرهیز کامل و مداوم، تماس و همسانی با اعضا و گروه‌های NA بهترین راهی است که زمینه رشد را برای یک معتاد فراهم می‌کند...

 

 

»  آیا شما به معتادان برای یافتن کار، مددهای اجتماعی، آموزش، یافتن محل زندگی و غیره کمک می کنید؟
»  

NA یک سازمان خدمات اجتماعی نیست و معتادان را به نهادهای دولتی رجوع نداده و چنین خدماتی را ارائه نمی دهد. برنامه NA به ما مسئولیت پذیری را آموزش می دهد. ما یاد می گیریم مشکلات زندگی خود را به کمک آنهایی که به بهترین وجه می توانند به ما یاری دهند، حل کنیم. مثلاً اگر مشکل پزشکی دارید به دکتر مراجعه کنید. اگر مشکل قانونی دارید به وکیل مراجعه کنید و غیره.

 

»  آیا شما گواهی پاکی از مواد مخـدر را برای معتـادان تهیـه می کنید؟(طبق درخواست دکترها، قانون و غیره)
»  

ما هیچ نوع تست انجام نداده و به هیچ وجه گواهی و یا تضمینی در مورد پاک بودن یک معتاد ارائه نمی‌دهیم.

 

»  آیا اعتیاد به مواد مخدر ارثی است؟
»  

NAراجع به این موضوع نظری ندارد. این مسئله ایست که پزشکان و متخصصان صلاحیت بیشتری برای پاسخگویی به آن را دارند.

 

منبع:http://www.nairan.org

  
  
  

اطلاع رسانی و عضو NA

رساندن پیام NA یکی از قسمتهای مهم بهبودی بسیاری از اعضاء ما است و به برخی از ما کمک نموده تا توانایی خود را کشف و گسترش دهیم . پیام بهبودی NA با حمایت شما می تواند به بسیاری از مردم برسد . شرکت در کمیت اطلاع رسانی به شما این فرصت را می دهد که تغییر مثبتی در زندگی دیگران ایجاد کنید .

اطلاع رسانی چیست ؟

نقش کمیته اطلاع رسانی حصول اطمینان از این است که اطلاعات دقیق و روشنی در مورد NA در دسترس عموم قرار گیرد . امروزه تقاضا برای دریافت اطلاعات در مورد انجمن ما از همیشه بیشتر است . عضویت در کمیته ای که معتادان در حال عذاب را به انجمن ما راهنمایی می کنند به همراه خود پاداشی معنوی دارد که نمی توان آن را توصیف کرد و فقط باید تجربه نمود .

مسئولیت عضو NA چیست ؟

هر زمان که ما در مجامع خود را عضو NA معرفی میکنیم باید متوجه این مسئولیت و رفتار خود نیز باشیم . این خود یک اطلاع رسانی است . چرا که هر یک از ما از دید گاه افرادی که با برنامه ما آشنا نیستند یک نماینده NA به حساب می آئیم . مثلا کوشش ما در تمیز و مرتب نگاه داشتن محل برگزاری جلساتمان تاثیر بسزایی در برداشت دیگران از NA در کل دارد .

نوعی دیگر از خدمات اطلاع رسانی زمانی به وقوع می پیوندد که از ما در خواست می کنند که در مورد معتادان گمنام در یک جلسه رسمی صحبت کنیم . وقتی چنین در خواستی شد باید یک عضو کمیته اطلاع رسانی در جریان قرار گیرد . اگر عضو کمیته اطلاع رسانی در دسترس نباشد در آن صورت چنین در خواستی باید به نماینده خدمات گروه (GRS) و یا گرداننده جلسات منطقه ارائه گردد . ما کلیه درخواستها را به این صورت مورد توجه قرار می دهیم ، زیرا هر یک از آنها مهم هستند و باید به شکلی صحیح و سریع به آنها توجه شود . وقتی از شما چنین درخواستی شد . توجه داشته باشید که مخاطب در این درخواست یک عضو نیست ، بلکه متوجه معتادان گمنام در کل می باشد .

اهمیت گمنامی چیست ؟

این یک برنامه گروهی و جمعی است و در هنگام اطلاع رسانی ، رساندن مفهوم (من نمی توانم ولی ما می توانیم ) حیاتی است . اصل بنیادین و روحانی گمنامی در صورتی که اعضا به طور مستقل عمل کنند می تواند به صورت جدی صدمه ببیند .

ما در رسانه های عمومی نام خانوادگی خود را فاش نمی کنیم و همچنین خود را به عنوان عضو انجمن معتادان گمنام معرفی نمی کنیم به عنوان قسمتی از برنامه روحانی بهبودی و در جهت ارائه خدمات فروتنانه ، از خودنمایی و تبلیغ اجتناب می کنیم . بنا بر تجربه ما ، اعضایی که در رابطه با عضویت خودشان در NA در رسانه ها تبدیل به (ستاره ) می شوند ، خطر نادیده گرفتن اساس روحانی بهبودی خود را متحمل می گردند و در ضمن ممکن است تصویر نادرستی از بهبودی در NA را به جامعه ارائه دهند .

چگونگی فعالیت اعضاءNA

هر عضو برای خود جایگاهی در کمیته اطلاع رسانی دارد . این کمیته برای عقاید ، پیشنهادات ، انتقادات و مشارکت شما ارزش قائل است . با آغوش باز شما را برای حضور در کمیته اطلاع رسانی دعوت می کنیم . مانند اکثر کمیته های خدماتی دیگر ، کمیته اطلاع رسانی همیشه به افکار و کمک شما نیاز مند است .

چگونگی به انجام رساندن کار

گروهها معمولا به دور هم جمع می شوند و تشکیل یک کمیته خدمات ناحیه را می دهند (ASC) ، خدمات اطلاع رسانی توسط کمیته ای فرعی تشکیل شده در کمیته خدمات ناحیه ارائه می گردد . کمیته اطلاع رسانی معمولا در خواستهایی برای ارائه اطلاعات از طرف اشخاص ، گروهها و رسانه ها دریافت می کنند . بعضی از روشهای ارائه اطلاعات به عموم از قرار زیر است :

۱)- فرستادن سخنرانان به اجتماعات مذهبی ، دولتی ، آموزشی ، و یا رسانه ها .

۲)- طراحی و پخش پوستر ، بروشور و سایر اطلاعیه های عمومی در مورد اینکه چگونه جلسات ما را پیدا کنند .

۳)- تشکیل جلسات آموزشی و کارگاهها.

۴)- پست کردن فهرست نشانی جلسات ، رد و بدل کردن نامه و بروشور و افرادی که با معتادان در تماس هستند .

۵)- همکاری با کمیته بیمارستان ها و زندانها (مراکز بازپروری) در پروژه های مرتبط .

۶)- در مواقعی که کمیته جواب گویی تلفن و یا دفتر جداگانه ای موجود نباشد ، کمیته اطلاع رسانی می تواند مسئولیت پاسخ گویی تلفنی را به عهده بگیرد .

برای شروع هر یک از این فعالیت ها با نماینده خدمات گروه خود یا یک عضو کمیته اطلاع رسانی محلی صحبت کنید . تا ما آنچه را که داریم با دیگران در میان نگذاریم ، قادر به حفظ آن نمی شویم . کمیته اطلاع رسانی به ما کمک می کند که دقیقا همین کار را انجام دهیم .

فقط برای امروز

به خودت بگو

فقط برای امروز ، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ، زندگی می کنم و بدون مصرف هیچگونه ماده مخّدری روز خوبی خواهم داشت .

فقط برای امروز ، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد ، کسی که مرا باور می کند و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .

فقط برای امروز ، برنامه ای خواهم داشت و سعی خواهم کرد آنرا به بهترین شکل ممکن دنبال کنم .

فقط برای امروز ،  به کمک برنامه معتادان گمنام سعی خواهم کرد که ، از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترسی نخواهم داشت  و به روابط تازه ام و آنها که چیزی مصرف نمی کنند و راه تازه ای برای زندگی پیدا کرده اند فکر خواهم کرد . مادامی که این راه را دنبال کنم ، از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت .

زمانی که ما به برنامه معتادان گمنام آمدیم ، تصمیم گرفتیم زندگی مان را به مراقبت یک نیروی برتر بسپاریم . این تسلیم ، ما را از بار سنگیم گذشته و ترس اینده خلاص می کند . موهبت امروز ، اکنو در دست ماست . ما زندگی را به همان شکلی که هست می پذیریم و از آن لذت می بریم . وقتی که ما از پذیرش واقعیت امروز سر باز می زنیم ، در حقیقت ایمان مان به نیروی برتر را انکار می کنیم که تنها باعث ایجاد رنج بیشتری است .

ما می آموزیم که “ امروز “ هدیه ای است بدون ضمانت . با این باور ، ناچیز بودن گذشته و اینده و نیز اهمیت اعمال امروز مان برای ما واقعیت می پذیرد و زندگی مان را ساده می سازد .

وقتی ما روی افکار امروز مان تمرکز می کنیم ، کابوس مواد مخدر توسط نور یک واقعیت جدید ، محو می شود . ما متوجه می شویم زمانی که مشکل داریم ، می توانیم به یک معتاد در حال بهبود دیگر ، جهت بیان احساسات مان اعتماد کنیم . توسط مشارکت در ورد گذشته مان با معتادان دیگر ، می فهمیم که ما منحصر به فرد نیستیم ، و نکاتی مشترک داریم .

حرف زدن با سایر اعضای معتادان گمنام ، چه ما درباره تلاش ها و سختی های روزمان با آنها مشارکت کنیم ، چه اجازه دهیم آنها با ما مشارکت کنند ، راهی است که نیروی برترمان می تواند از آن طریق توسط ما کار خود را انجام دهد . اگر امروز پاک و به نیروی برتر و دوستانمان در معتادان گمنام ، نزدیک هستیم ، دیگر لازم نیست که بترسیم . خداوند ما را برای اشتباهات گذشته مان بخشید و فردا هم هنوز نیامده است . مراقبه و تهیه ترازنامه شخصی ، به ما در کسب ارامش و راهنمایی در طول روز کمک خواهد کرد ، ما لحظاتی از زندگی معمول روزانه مان را صرف تشکر از خداوند ، بدان گونه که او رادرک کرده ایم می کنیم ، که به ما توانایی روبرو شدن با امروز را داده است .

“فقط برای امروز “ ، تمام ابعاد زندگی ما را در بر می گیرد و تنها به پرهیز از مصرف مواد مخدر خلاصه نمی شود . باید با واقعیت های زندگی روزانه روبرو شد . بسیاری از ما احساس می کنیم که خداوند انتظار زیادی از ما ندارد جز این که کارهایی را انجام دهیم که “امروز “ قادر به انجام شان می باشیم .

کارکرد برنامه و دوازده قدم معتادان گمنام ، چشم انداز جدیدی از زندگی ما را به ما ارزانی داشته است . امروز ما دیگر احتیاج نداریم برای این که چه کسی هستیم ، بهانه بتراشیم . تماس روزانه ما با یک نیروی برتر ، خلاء درونی ما را که با هیچ چیز پر نمی شد ، پر می کند . امروز زندگی کردن برای ما رضایت بخش است . با راهنمایی نیروی برترمان ، ما میل به مصرف را از دست می دهیم . امروز ، تکامل دیگر برای ما هدف نیست ، ما می توانیم به اندازه کافی شایسته باشیم .

مهم این است تا به خاطر داشته باشیم که هر معتادی که بتواند یک روز پاک بماند ، یک معجزه است . شرکت در جلسات ، کارکردن قدم ها ، مراقبه روزانه و مشارکت با اعضا ، عواملی هستند که باعث می شوند کا از نظر روحانی سالم بمانیم . زندگی مسئولانه ، امکان پذیر است .

ما می توانیم عشق به انجمن و امنیت موجود در روش جدید مان را جایگزین تنهایی و ترس کنیم . ما دیگر مجبور نیستیم تنها باشیم در انجمن ، ما دوستان واقعی زیادی پیدا کرده ایم که هرگز فکرش را هم نمی کردیم .

تاسف به حال خود ، و رنجش ، جای خود را به تحما و ایمان می دهد . به ما ازادی ، آرامش و شادی ای ارزانی شده است که نا امیددانه به دنبالشان می گشتیم .

اتفاقات خود و بد زیادی در طول یک روز برای ما رخ می دهد . اگر ما قدر هر دو را ندانیم ، امکان دارد فرصت رشد کردن را از دست بدهیم . اصول ما برای زنگی ، در صورتی که از آن ها استفاده کنیم ، ما را در بهبودی یاری خواهند کرد . ما در می یابیم که تداون روزانه و مستمر ، ضروری است

راهنما و رهجو شدن

یکی از پیشنهاداتی که بسیاری از ما در بدو شرکت در جلسات NA می شنویم این است که راهنما بگیریم . به عنوان تازه وارد ، ممکن است معنای آن را درک نکنیم . یک راهنما به چه معنا است ؟ چگونه ما راهنما گرفته و از او استفاده می کنیم ؟ کجا می توان یک راهنما پیدا کرد ؟ هدف این جزوه ، ارائه مقدمه ای خلاصه در مبحث راهنما و رهجو شدن است

راهنما چه کسی است ؟

راهنما و رهجو شدن ، رابطه ای شخصی و خصوصی است که می تواند برای افراد مختلف ، معنای مختلفی داشته باشد . در راستای آن چه که هدف جزوه می باشد ، یک راهنما در NA  ، عضوی از انجمن معتادان گمنام می باشد که بر اساس برنامه بهبودی ما زندگی کرده و خواستار ایجاد رابطه خاص ، حمایت کننده و شخصی با ما است . برداشت اکثر اعضا از یک راهنما ، در درجه اول کسی است که بتواند در کارکرد دوازده قدم NA و بعضی اوقات ، در کارکرد دوازده سنت و دوازده مفهوم به ما کمک کند . راهنما الزاما ، یک دوست نمی باشد ولی ممکن است کسی باشد که ما می توانیم به او اعتماد کنیم . ما می توانیم ، مسائلی را با راهنمایمان ، مشارکت کنیم که مطرح ساختن آن ها در یک جلسه برای مان راحت نمی باشد .

ارتباط من با راهنمایم ، کلید اعتماد کردن ام به ساید آدم ها و نیز کارکرد قدم ها بود . من ، همه زندگی آشفته ام را با راهنما یم ، مشارکت کردم و او گفت که او نیز در گذشته در همان جایگاه ، بوده است . او به مرور ، زندگی بدون مصرف مواد مخدر را به من آموخت .

راهنما چه کار می کند ؟

راهنما ها ، تجربه ، قدرت و امید خود را با رهجو هایشان ، مشارکت می کنند . بعضی از اعضاء ، راهنمای خود را به عنوان فردی با محبت و دلسوز ، تعریف می کنند که به خرف های آن ها گوش داده و بدون هیچ قضاوتی ، از آن ها حمایت می کند . بعضی دیگر ، واقع بینی و بی طرفی راهنما را معیار قرار می دهد و به راه کارهای صریح و صادقانه او ، حتی زمانی که پذیرفتن آن ها سخت است ، اعتماد می کنند . با این وجود ، سایرین ، به این دلیل راهنما می گیرند که آن ها را در کارکرد دوازده قدم ، راهنمایی کنند .

یک بار ، یک نفر پرسید : “چرا من به راهنما نیاز دارم ؟ راهنما ی او پاسخ داد : خب به این دلیل که تشخیص خود فریبی توسط خودت کار نسبتا سختی است .“

راهنما و رهجو شدن ، به همان دلیلی کار می کند که NA کار م یکند . یعنی اعضاء در حال بهبودی مشکلات معمول اعتیاد و بهبودی را مشارکت کرده و در مورد بسیاری ، می توانند با یکدیگر ، همدلی کنند . یک راهنما ، مشاور حقوقی ، بانک دار ، والد ، مشاور ازدواج یا مدد کار اجتماعی نیست و همچنین ، او یک روانکاو نیست که راه کارهای حرفه ای خاص را ارائه دهد . راهنما ، به سادگی ، معتاد در حال بهبودی دیگری است که تمایل داردسفر خود را در دوازده قدم ، به مشارکت بگذارد .

رهجو چه کار می کند ؟

یک پیشنهاد این است که با راهنمای مان ، تماس مرتب داشته باشیم . علاوه بر تلفن زدن به راهنمای مان ، ما می توانیم ترتیب دیدار او در جلسات را بدهیم . بعضی از راهنما ها ، به ما می گویند که در زمان های معینی با آن ها تماس بگیریم ، در حالی که بعضی دیگر چنین درخواستیندارند . اگر ما نمی توانیم راهنمایی که در شهر ما زندگی می کند ، پیدا کنیم ، می توانیم برای تماس گرفتن ، از تکنولوژی و پست استفاده کنیم ، صرف نظر از این که ، چگونه با راهنمای مان ارتباط برقرار کنیم ، نکته مهم این است که ما صادق بوده و با روشن بینی ، گوش دهیم .

من به راهنمایم برای ارائه یک خط و جهت کلی و زاویه دید جدید اتکا می کنم . هیچ کدام هم که نباشد ، به هر حال او یادآوری کننده مهمی است .بعضی اوقات برای این که من چیزهایی را به گونه ای متفاوت ببینم ، کافی است که چیزی را با صدای بلند به شخص دیگری بگویم .

ممکن است ما نگران باشیم که مزاحم راهنما ی مان هستیم و به این دلیل در تماس با او تردید کنیم و یا ممکن است فکر کنیم که راهنمای ما ، در عوض کاری که انجام می دهیم ، چیزی از ما می خواهد . ولی واقعیت این است که راهنما های ما ، درست به اندازه ما از این رابطه بهبره می برند . در برنامه ؛ ما باور داریم ، می توانیم آن را حفظ کننیم ، بنا بر این با استفاده کردن از راهنما های مان ، در واقع مابه آن ها کمک می کنیم که پاک مانده و بهبود پیدا میکنند .

ما چگونه راهنما می گیریم ؟

برای راهنما گرفتن ، تنها کاری که ما باید انجام دهیم تقاضا کردن است که در عین سادگی ، ممکن است آسان نباشد . بسیاری از ما ، از اینکه از کسی بخواهیم تا راهنمای ما شود ، می ترسیم . در زمان اعتیاد فعال ، ممکن است یاد گرفته باشیم که به هیچ کس اعتماد نکنیم  و به این ترتیب ایده تقاضا از کسی برای این که به ما گوش داده و کمک مان کند ، ممکن است حس غریب و ترسناک باشد . با این وجود ، اکثر اعضای ما ، راهنما و رهجو شدن را به عنوان بخشی حیاتی از بهبودی شان ، توصیف می کنند . بعضی اوقات ، بالاخره ما همه شهامت خود را برای تقاضا کردن جمع می کنیم ولی در نهایت ، از طرف کسی که از او تقاضا کرده ایم ریال یک جواب رد می شنویم . اگر چنین اتفاقی بیافتد ، لازم است که ما ثابت قدم بوده ، ایمان داشته باشیم و سعی کنیم که تصمیم او را ، شخصی قلمداد نکنیم . احتمالا دلایل رد کردن تقاضای ما توسط افراد ، هیچ ربطی به ما ندارد : ممکن است آن ها ، زندگی پر مشغله یا رهجوهای زیادی داشته و یا در حال سپری کردن شرایط سختی باشند . ما باید دوباره ایمان مان را قوی کرده و از شخص دیگری ، تقاضا کنیم .

وقتی راهنمایم را انتخاب کردم ، تقریبا با او صحبت کردم . ایا ما با هم جور هستیم ؟ توقعات من و تو چیست ؟ من به دنبال عضو روشن بینی بودم که بتوانم به راحتی با او حرف بزنم .

بهترین جایی که می توان به دنبال یک راهنما بود ، جلسات NA  است . سایر مکان هایی که می توان راهنما پیدا کرد ، رخداد های NA مثل جلسات خدماتی و همایش ها است . اکثر اعضاء وقتی در جستجوی یک راهنما هستند ، به دنبال کسی می گردند که حس می کنند می توانند اعتماد کردن را از او یاد بگیرند ، کسی که دلسوز به نظر برسد و در برنامه فعال باشد . اکثر اعضاء به خصوص کسانی که تازه به NA آمده اند ، به این نکته اهمیت می دهند که راهنمایی را با سن پاکی بیشتر از خودشان پیدا کنند .

یک قاعده کلی خوب این است که به دنبال کسی با تجربیات مشابه خودمان باشیم تا او بتواند با تلاش ها و تجربه های ما احساس همدلی کند . به همین دلیل ، یافتن راهنمایی هم جنس ، این همدلی را آسان تر کرده و به ما کمک میکند که در رابطه ، احساس امنیت کنیم . بعضی اعتقاد دارند که جنست نباید عامل تعیین کننده باشد و ما آزادیم تا راهنمای مان را انتخاب کنیم . به هر حال ، قویا پیشنهاد می شود که ما از رابطه راهنما و رهجو شدنی که ممکن است منجر به کشش جنسی شود ، خود داری کنیم . یک چنین کششی ، می تواند ما را از ماهیت راهنما و رهجو شدن ، منحرف کرده و به توانایی ما در مشارکت صادقانه با یکدیگر ، آسیب برساند .

وقتی پاک شدم ، احساس عدم امنیت و تنهایی می کردم وحاظر بودم هر کاری برای کسب امنیت و دوستی انجام دهم . تمایل طبیعی من ارضای این خواسته بود ، نه تمرکز بر چیزی که برای ساختن زیر بنای بهبودی ام ، لازم بود . خدا را به خاطر درستکاذی اعضایی که در اولین روزهای بهبودی ام ، مرا حمایت کردند و از من سوء استفاده نکردند ، شکر می کنم .

بعضی اوقات ، اعضا مایلند بدانند که آیا داشتن بیش از یک راهنما ، کار درستی است یا خیر . با آن که بعضی از معتادان این شیوه را انتخاب می کنند ولی هشداری که در این باره وجود دارد این است که داشتن بیش از یک راهنما ، ممکن است آنان را وسوسه کند تا برای گرفتن راه کارها یا پاسخ های مورد علاقه شان ، دچار فریب کاری شوند .

چه زمانی باید راهنما بگیریم ؟

اکثر اعضا عقیده دارند که مهم است هر چه سریعتر ، راهنما گرفت ، در حالی که سایرین عقیده دارند که باید زمانی کوتاه را برای جستجو و تصمیم گیری مبتنی بر شناخت در نظر گرفت . رفتن به تعداد جلسات بیشتر ، به ما کمک می کند تا تصمیم بگیرم که با چه کسی راحت بوده و می توانیم به او اعتماد کنیم . اگر وقتی به دنبال یک راهنما هستیم ، کسی به ما پیشنهاد کند که راهنمای مان شود ، مجبور نیستیم جواب مثبت دهیم . باید به خاطر داشت که ما راهنما می گیریم که در روزهای نخستیم بهبودی ، به ما کمک کند ، با این حال این ازادی را دارا هستیم تا اگر آن شخص نیازهای ما را برآورده نساخت ، مدتی بعد او را عوض کنیم .

من ، مقطع راهنما گرفتن را با غرق شدن ، مقایسه می کردم . من ، هر چه سریعتر به آن غریق نجات یا راهنما ، نیاز داشتم .

وقتی تازه به به برنامه آمده ایم ، نیاز داریم تا از سایر معتادان ، در خواست کمک و حمایت کنیم . هر چه سریعتر باید شماره تلفن ها را گرفته و شروع به مشارکت با سایر معتادان در حال بهبودی کنیم . برنامه ما بر اساس کمکی که ما می توانیم به یکدیگر ارائه دهیم ، کار می کند . دیگر لازم نیست در تنهایی زندگی کنیم . به تدریج احساس می کنیم که بخشی از چیزی بزرگتر از خودمان هستیم . راهنما و رهجو شدن ، به ما کمک می کند تا متوجه شویم که با آمدن به NA ، بالاخره به خانه آمده ایم .

ممکن است شما سوالاتی درباره راهنما و رهجو شدن ، داشته باشید که این جزوه ، پاسخگوی آن ها نبوده باشد . با آنکه ممکن است پاسخ های “درست” و یا “غلط” به سوالات شما ، وجود نداشته باشند چرا که تجربه انجمن ما از اجتماعی به اجتماعی دیگر و از عضوی به عضو دیگر ، متفاوت است ، با این حال ، ما کتابی در مورد راهنما و رهجو شدن داریم که مسائل بسیاری در این ارتباط را به شکلی عمیق تر ، مطرح می سازد

راهنما شدن زود هنگام

همیشه می دانستم یک معتادم. چون در بیشتر سالهای زندگی ام، نیازمند مصرف نوعی از مواد مخدر بودم. وقتی معتادان گمنام را پیدا کردم سال های سال بودکه برای ترک و قطع مصرف مواد مخدر تلاش ناموفقی داشتم. به نظر می رسید حتی در NA هم، با پاک ماندن مشکل دارم. من به حدود 100 روز پاکی می رسیدم و سپس لغزش می کردم. اغلب در جلسات می شنیدم که چگونه برخی از اعضاء، به علت تماس نداشتن با راهنمای خود، دچار لغزش می شدند. اما تجربه های خودم در رابطه با راهنما و لغزش حکایتی دیگر بود. چند سال پیش، که حدود 120 پاکی داشتم، راجع به بهبودی در یکی از جلسات مشارکت کردم و با تازه واردی که هر از گاهی با بینش فوق العاده به جلسه می آیند روبرو شدم. به طوری که پس از پایان جلسه، شخصی به طرفم آمد و توضیح داد که چه فراوان به شنیدن آنچه که من در مشارکتم مطرح کردم نیاز دارند. همان موقع در این اندیشه فرو رفتم که چقدر خوب صحبت می کنم، بدون اینکه در مسیر بهبودی حرکت کنم. این دوست در ادامه صحبت هایش خواست که شماره تلفنم را به او بدهم و راهنمایش شوم. اما من به او پاسخ رد دادم و گفتم: به هیچ وجه، من هنوز قدم ها را کار نکرده هام. ضمن اینکه مدت پاکی ام فقط چند ماه است. او بی توجه به دلایلم بار دیگر اصرار کرد که من همان شخص مورد نظر او هستم. در نتیجه این اصرار ها، با اکراه و بی میلی شماره تلفنم را به او دادم و گفتم می تواند با من تماس بگیرد. در عین حال، به او گفتم که او جداً باید به دنبال یک راهنمای واقعی باشد. آنشب وقتی به خانه رسیدم، تلفنی راهنمایم را در جریان اتفاقی که افتاده بود، قرار دادم. راهنمایم گفت: چیزی که تو را وادار به این کار می کند،غرور و خود پسندی است که به تو می گوید، می توانی این کار را بکنی. به تو پیشنهاد میکنم از تصمیمی که گرفته ای، صرف نظر کن. راهنمایم درست می گفت. چون من اجازه دادم که آن تازه وارد، هرشب با من تماس بگیرد. بدون اینکه بار دیگر به او بگویم که شخص دیگری را به عنوان راهنما انتخاب کند. او مرتب می گفت: نیاز دارد با من صحبت کند، چون مواد مصرفی هر دو نفر ما یکی بوده است. تصور او این بود که من می توانم به او کمک کنم. نکته مهم تر اینکه او هر بار که به من تلفن می کرد، وضعیتی از حال و هوای نشئگی ناشی از تزریق را در من زنده می کرد که قرار گرفتن در چنین شرایطی، حالم را به شدت دگرگون می کرد و در خود فرو می رفتم. زمان زیادی از این ماجرا نگذشته بود که بار دیگر لغزش کردم. این بار واقعاً همه چیز را از دست دادم. همسر، فرزندان، شغل و حتی سلامتی جسمی ام را. دو سال بعد یک روز هنگامی که در کنار یک باجه تلفن عمومی در انتظار ساقی بودم، اتفاق دردناکی برایم افتاد. در آن روزها به غیر از پوست و استخوان، چیزی نبودم. سوار یک دوچرخه کهنه و قدیمی می شدم و با درد فراوان در خیابان خود را، به زور می کشیدم. آن روز در حالی که انتظار می کشیدم، صدای یک موتور هارلی دیوید سون را شنیدم که به طرف من می آمد. چند لحظه بعد در کنار من توقف کرد. بله، اشتباه نمی کردم. موتور سوار همان شخصی بود که مرا به عنوان راهنما، برگزیده بود و به من تلفن می کرد. او موتور خود را پارک کرد و برای دست دادن به طرف من آمد. او بی درنگ گفت: هی! دوست من، از تو ممنونم. الان دو سال از آن روزها می گذرد و من هنوز پاک هستم. واقعاً از تو سپاسگزارم. لحظاتی را در مقایسه گذراندم. به دوچرخه قراضه و موتور او خیره شدم. احساس کردم، دلم می خواهد او را خفه کنم. از آن موضوع مدت ها می گذرد. الان من می توانم فقط راجع به آن بخندم. شما می بینید، حالا من چند سال پاکی دارم. مقدار زیادی از آن چیزهایی را که از دست داده بودم را دوباره به دست آوردم. از انجمن معتادان گمنام به خاطر همه چیز سپاسگزارم. چارلی. اس - کالیفرنیا

خطاب به راهنمایان"سوپر راهنما"

زمانی که از ما خواسته میشود تا راهنمای کسی شویم، گاهی در تلاش خود برای ارائهی دانش برنامه تعصب زیادی نشان میدهیم، به خصوص اگر تعداد زیادی از اعضا از ما بخواهند که راهنمایشان شویم. هرقدر تعداد کسانی که از ما حرف شنوی دارند بیشتر باشد، خیلی سریعتر به ما احساس خودبزرگ بینی دست میدهد. ممکن است هراندازه هم که سعی کنیم در مقابل احساس خودبزرگ بینی و غرور مقاومت کنیم، نتوانیم از غرق شدن در نقش یک “سوپر راهنما” اجتناب کنیم و این احساس به ما دست دهد که همه چیز را میدانیم و غیرقابل اشتباه هستیم. آگاه ماندن از محدودیتهایمان و تداوم ترازنامه ی شخصی، از افتادن ما به دام این طرز فکر که همه چیز را بهتر از دیگران میدانیم، جلوگیری میکند.
راهنما شدن به ما اجازه میدهد از طریق تجربه کردن محدودیتهایمان رشد کنیم. با اقرار به آن محدودیتها و صادق بودن با رهجوهایمان، رشته هایی را که ما را به یکدیگر متصل میکند تحکیم میکنیم.زمانهایی است که وقتی ما به کمک احتیاج داریم راهنمایمان در دسترس نیست.
بسیاری از ما متوجه شدهایم که باید شبکه ای از اعضای برنامه را که میتوانیم در مواقع ضروری علاوه بر راهنمایمان به آنها روی آوریم تشکیل دهیم. در بعضی جاها رسم براین است که اعضایی که از طریق راهنما به یکدیگر وصل هستند برای این نوع حمایت برگزیده میشوند.آشنا شدن با سایر رهجوهای راهنمایمان میتواند برای ما چتر حمایتی مطمئنی باشد. اگر ما نتوانیم با راهنمای خود تماس بگیریم، همیشه میتوانیم به یکی از افراد شبکه ی راهنما و رهجویی تلفن بزنیم... گزیده ای از کتاب راهنما و رهجو

 

رابطه راهنما و رهجو na

وجود یک راهنما در NA برای یک رهجو خیلی مهم و حیاتی و با ارزش است.
اما خیلی وقتها راهنماها ارزش  و اهمیت یک رهجو را فراموش میکنند.
خواندن این داستان برای آن دسته از راهنماها شاید مفید یاشد

 یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد.برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”

رابطه راهنما و رهجو برای اعضایی که سالها پاک هستند به همان اندازه حیاتی است که برای عضو تازه وارد. اگرچه برنامه ی معتادان گمنام ساده است، اما اصول آن دارای غنای خاصی است که هرچه ما در بهبودی بالغتر شویم، عمق آن بیشتر میشود... بعضی اوقات اعضای با پاکی قابل ملاحظه، متوجه میشوند که به اندازه ی تازه واردان در برابر بعضی از نامالیامت زندگی آسیب پذیر هستند. طولِ پاکیِ بلند مدت، همیشه به این معنی نیست که یک عضو به راحتی اصول برنامه ی NA را در اختیار میگیرد. به خاطر چند سال پاکی، نه ببیماری ما ناپدید میشود و نه ما از مشکات زندگی رها میشویم. داشتن راهنمادر زمانهای سختی میتواند بسیار ارزشمند باشد.

من تنها جلسة NA در جهان را پیدا کردم

اسم من باب بی. است و اهل لس‌آنجلس هستم. در مورد آدم‌ها، جاها و چیزها، من از همان اول جزو آدم‌های موفق روزگار بودم؛ منتها از آخر.

من توی یکی از محله‌های جنوب شهر بزرگ شدم. فقیر، محروم، در دوران بحران اقتصادی1، و بچة طلاق. جملات محبت‌آمیز توی خانوادة ما اصلاً مرسوم نبود. خانه هم پر از بچه بود.

بیش‌تر چیزهایی که من از زندگی‌ام می‌دانم، بعدها و با نگاه به گذشته به یادم آمده. وقتی در کوران این وقایع بودم، چیزی از آن نمی‌فهمیدم. فقط یادم هست که زندگی همین طور از کنارم می‌گذشت و من احساس متفاوت بودن، احساس محرومیت می‌کردم. در تمام مقاطع زندگی، هر جا که بودم و هر چه که داشتم، طعم آسایش را هیچ‌وقت واقعاً نچشیدم. در یک دنیای خیالی بزرگ شدم. همیشه چمن همسایه به چشمم سبزتر بود. همیشه در خیال و توهم سیر می‌کردم. توی مدرسه همیشه با انواع و اقسام دودره‌بازی قبول می‌شدم. این چیزها را خوب یاد گرفته بودم.     

من همیشه در رؤیای ترک خانواده بودم. خانه‌مان به چشم من جای ماندن نبود. شیرین‌ترین خیال من این بود که جایی آن بیرون چیز خوبی در انتظار من است.

من مصرف مواد مخدر را نسبتاً دیر شروع کردم. هجده سالم بود. البته دیر که می‌گویم منظورم در مقایسه با بچه‌های امروزی است.

مادر من به ضرب ترکه ما را اداره می‌کرد. روشش این بود. شیوة دائمی من هم برای جلب توجه این بود که هر روز ماتحتم را بدهم دَمِ ترکة مادر. بعدها یاد گرفتم یک راه دیگر برای جلب توجه، مریض شدن است. وقتی مریض می‌شدم چیزهایی را که به آن نیاز داشتم به دست می‌آوردم؛ یعنی محبت و توجه.

به چشم من مقصر این وضعیت مادرم بود، چون توی زندگی‌اش تصمیم‌های عاقلانه‌تری نگرفته بود تا من بتوانم کودکی شادتری داشته باشم.

من به ارتش رفتم چون به چشمم راهی برای فرار کردن از خانه بود. مدت‌ها توی ارتش ماندم چون آن‌جا هم همان امکاناتی را که توی خانه داشتم به من می‌دادند: سه وعده غذا، جای خواب، و بی‌مسئولیتی. شاید از این جهت که درجه‌دار بودم و بالاخره کارهایی می‌کردم، بشود گفت آدم مسئولی بودم اما همه‌اش به این دلیل بود که از پیش دستورالعمل‌هایی به من داده بودند که چه کار کنم، کی این کار را بکنم، و چه‌قدر بکنم. 

اولین مادة مخدری که مصرف کردم الکل بود. متوجه شدم که من دو شخصیت دارم. وقتی تحت تأثیر الکل و بعدها[سایر] مواد مخدر بودم، شخصیتم تغییر می‌کرد.

بعدها متوجه شدم که این شخصیت دوگانه از خیلی قبل‌تر در من وجود داشته. من حتی قبل از مصرف هم دوشخصیتی بودم. دزدی را از همان بچگی یاد گرفته بودم. دروغ گفتن را هم همین‌طور. حقه‌بازی را هم همین‌طور. من با مهارت از این ترفندها استفاده می‌کردم. مدت‌ها قبل از اعتیاد به مواد مخدر، به دزدی معتاد بودم چون باعث می‌شد احساس خوبی داشته باشم. وقتی چیزهای دیگران را می‌دزدیدم و بذل و بخشش می‌کردم، حالم خوب می‌شد. نسبت به دزدی نوعی کشش یا وسوسه داشتم. نمی‌شد بروم جایی و چیزی بلند نکنم.  

من خیلی هم بی‌تجربه بودم و از مواد مخدر هیچ‌چی نمی‌دانستم. در دهة 1930 و 40 مواد مخدر موضوعی نبود که زیاد در موردش صحبت بشود. البته معنی‌اش این نیست که الان تغییری در مواد مخدر به وجود آمده، فقط آن‌وقت‌ها در موردش صحبت نمی‌شد. در مورد سکس یا مواد مخدر یا مذهب کسی صحبت یا بحث و جدل نمی‌کرد یا توضیحی در مورد این چیزها نمی‌داد. این‌ها جزو چیزهایی که مردم در موردش صحبت می‌کردند نبود.

من با مادة مخدر مورد علاقه‌ام یعنی هروئین در شرق دور آشنا شدم. در مورد تریاک هم چیزهایی شنیده بودم و امتحانش کردم. فهمیدم که می‌شود هروئین را جوشاند و توی سرنگ کشید. آن‌طرف‌ها انواع و اقسام مواد مخدر فراوان بود و آدم می‌توانست برود توی عطاری و مواد بخرد. این شد که من نه سال تمام خارج از آمریکا ماندم. این طوری با عُرف و محدودیت‌های موجود در آمریکا مواجه نمی‌شدم.    

من هیچ‌چیز در مورد پیش‌رفت بیماری‌ام نمی‌دانستم. هیچ‌چیز در مورد اعتیاد نمی‌دانستم. سال‌های سال بدون هیچ گونه آگاهی از اعتیاد این در و آن در می‌زدم و واقعاً در جهل بودم؛ در جهل مطلق.

هیچ کس به من توضیح نداد که وقتی یک سال مواد مخدر مصرف کنی ممکن است گرفتارش بشوی. هیچ کس چیزی از خماری به من نگفت. تنها چیزی که همه می‌گفتند این بود که «مواظب باش حالت بد نشود»، و تنها راه برای این هم ادامة مصرف بود.

یکی از عیب‌های ارتش این است که دستورات را به آدم ابلاغ می‌کنند و اعزامش می‌کنند این طرف و آن طرف، ولی ساقی را همراه آدم اعزام نمی‌کنند. خب آدم حالش بد می‌شود. دفعة بعد آدم سعی می‌کند ذخیرة کافی مواد همراه خودش ببرد، و ذخیرة یک‌ماهه، یک هفته یا حتی دو سه روز بیش‌تر دوام نمی‌آورد.

من نه چیزی از پیش‌رفت این بیماری می‌فهمیدم نه از عواقب کارهایم. در مورد خدمتم در ارتش، آثار مخربِ پیش‌رفت بیماری من به صورت این طرف و آن طرف بردن و قاچاق مواد بروز کرد. از آن طرف، وقتی مصرف آدم آن قدر زیاد می‌شود که نمی‌تواند سر خدمت حاضر بشود، طبعاً توبیخش می‌کنند. در مرحلة بعد هم آدم را می‌برند می‌اندازند توی بازداشت‌گاه. و بعد ارتش کار ظالمانه‌ای در حق من کرد: مرا انداخت بیرون توی خیابان.    

من اصلاً بلد نبودم چه‌طور از خودم مراقبت کنم. تا آن زمان مدام از دامن یک مادر به آغوش آن یکی پناه برده بودم. این‌ها از من مراقبت کرده بودند، و حالا می‌دیدم که کف خیابان هستم و هیچ کس نیست هوای مرا داشته باشد. من از اجاره خانه و کار کردن و مسئولیت هیچ‌چی نمی‌دانستم. بنابراین مجبور بودم این مسئولیت را به گردن هر کسی که دستم می‌رسید بیندازم. باز شروع کردم دنبال انواع و اقسام مادرها دویدن.

کف خیابان ناچار بودم کَلاشی را یاد بگیرم. باید بدانید که توی ارتش خیلی چیزها هست که می‌شود فروخت و من به این کار آموخته شده بودم، چون دزدی را دوست داشتم. البته ناچار بودم مهارت‌های دیگری را هم یاد بگیرم، مثلاً این که بروم توی مغازه‌ها و سیگار و بسته‌های گوشت را یواشکی بزنم زیر بغلم، از پنجرة طبقة دوم بپرم پایین، و از دست پلیس‌ها فرار کنم.   

به نظرم این یک جور هیجانی است که همراه اعتیاد به مواد است. این کارها خیلی شبیه دزد و پلیس‌بازی‌های زمان کودکی بود. من متوجه شدم که تعداد پلیس‌ها از معتادها بیش‌تر است. می‌ایستند این طرف و آن طرف و آدم را زیر نظر دارند. هیچ وقت هم نفهمیدم چه طوری وسط این همه آدم، عدل می‌آمدند یقة مرا می‌گرفتند که «بشین تو ماشین. بجنب.» از هر ده دفعه هم نه دفعه مرا با جنس گیر می‌انداختند.

در جریان گشتن دنبال مادرهای مختلف، یکی‌شان مرا پیدا کرد. به فکرم رسید این یکی را باید چهارمیخه کنم و ازش سند محضری بگیرم، این طوری دیگر نمی‌تواند فرار کند. 

انتخاب من درست بود، کسی را انتخاب کرده بودم که مصرف نمی‌کرد. من آدم‌های مصرف‌کننده را خوب می‌شناختم. آدم مصرف‌کننده وقتی من گیر می‌افتادم کمکم نمی‌کرد. آدم مصرف‌کننده نمی‌توانست پول وثیقة آزادی مرا تأمین کند. نمی‌توانست بیاید ملاقات من، چون سخت مشغول عادت‌های خودش بود.

خلاصه آدمی را پیدا کردم که اصلاً اهل این چیزها نبود. زنم درس می‌خواند و کار می‌کرد و از خودش خانه داشت. فقط یک نقطه ضعف داشت. نمی‌دانست نوعی نیاز درونی او را وادار می‌کند که مثل یک دایه یا مادر، از کسی مراقبت کند. و برای این کار من بهترین انتخاب بودم. من می‌خواستم کسی ازم مراقبت کند. او هم طالب این بود که مرا جمع‌وجور کند. توی زندان بودم که به من پیشنهاد ازدواج داد، و من گفتم: «باشه، حتماً. فقط برو پول وثیقه را بده و بیا.»   

سه سال تمام خودش را بیچاره کرد تا پابه‌پای من زندگی کند. بعد خسته شد و رفت تنها جلسة معتادان گمنام در دنیا را پیدا کرد. چه‌طور این کار را کرد، من نمی‌دانم. در آن زمان فقط یک جلسه در کل عالم وجود داشت، که زنم رفت و پیدایش کرد، و من هم فرستادمش که برود توی جلسه. مجبورش کردم برود ببیند آن‌جا چه خبر است.

توجه داشته باشید که در آن روزها، معتادها خیلی منفور بودند. پلیس به محض این که خبردار می‌شد دو تا معتاد قرار است جایی دور هم جمع بشوند آن‌جا را زیر نظر می‌گفت. در آن زمان با معتادجماعت این طوری برخورد می‌کردند. مردم اصلاً نظر خوشی در مورد اعتیاد نداشتند. من سخت نسبت به هر کاری که برای کمک به معتادها انجام می‌شد مشکوک بودم. می‌دانستم با معتادها چه کار می‌کنند؛ می‌انداختندشان توی زندان، اساسی! هیچ برنامه‌ای نبود که بشود به آن پناه برد، جز در فورت ورث و لکزینگتن.

من همیشه یک داستان پرسوزوگداز برای توجیه مصرف توی آستین داشتم. یک روز، بعد از یکی از آن غیبت‌های کبرا به بهانة خریدن دو تا نان از مغازه‌ای که همان بغل بود، برگشتم خانه و دیدم بند و بساطم دم در است. زنم قبلاً صد بار گفته بود که «باید بروی پی کارت»، اما این بار فرق داشت. این دفعه لحنش جور دیگری بود. خرت‌وپرت‌هایم را برداشتم و رفتم تنها جایی که می‌توانستم بروم: کف خیابان.   

کارتن‌خوابی برای من چیز ناآشنایی نبود. بلد بودم چه‌طور پشت ماشین‌های قراضه، رخت‌شوی‌خانه‌های خرابه، ساختمان‌های متروک و خانة این و آن بخوابم. طبعاً هیچ‌وقت از خودم خانه نداشتم. نمی‌توانستم اجاره بدهم. اصلاً بلد نبودم چه طوری اجاره بدهم. اگر سه دلار توی جیبم داشتم، تا سکة آخرش را به‌جای دست‌وپا کردن محل سکونت صرف مواد می‌کردم. به همین راحتی. به نظرم در دوران مصرف و کارتن‌خوابی فقط یک بار اجاره دادم، آن هم فقط برای پیش‌پرداخت. بعدش دیگر من بدو صاحب‌خانه بدو. معمولاً خیلی هم فرق نمی‌کرد چون من اغلب تحت سرپرستی دولت بودم. آن‌قدر کارتن‌خوابی می‌کردم تا دستگیرم کنند، آن وقت سقفی بالای سرم داشتم. این طوری می‌توانستم نفسی بکشم، آبی زیر پوستم برود تا بعد دوباره بروم بیرون و روز از نو.

من حدود 21 سال پیش به معتادان گمنام آمدم2. اما به خاطر خودم نیامدم. فقط آمدم که دهن زنم را ببندم. نشئه می‌کردم و می‌رفتم جلسه.

من گواهی‌نامة رانندگی نداشتم. کار نداشتم. خانه نداشتم. وصلة ناجور بودم. پول نداشتم. ماشین نداشتم. زن نداشتم، یا به عبارتی یک زن تازه لازم داشتم. تمام این مشکلات را توی انجمن می‌گفتم و مثلاً جواب می‌گرفتم که «باز هم به جلسه بیا». و می‌گفتند «قدم‌ها را کار کن.» من قدم‌ها را می‌خواندم و خیال می‌کردم قدم کار کردن یعنی همین. سال‌ها بعد فهمیدم حتی با این که قدم‌ها را می‌خواندم، نمی‌دانستم چی دارم می‌خوانم. چیزی را که می‌خواندم نمی‌فهمیدم.‌

خیلی جاها به من گفته بودند که معتاد هستم. انگ معتاد بودن دیگر به من چسبیده بود. توی ارتش، توی زندان‌ها، و خلاصه همه جا من این انگ را با خودم داشتم. من این را قبول کرده بودم، منتها معنی‌اش را نمی‌فهمیدم. باید می‌رفتم و چیزهای دیگری را تجربه می‌کردم تا بتوانم برگردم و به برنامه بچسبم.

یکی از چیزهایی که باید یاد می‌گرفتم، این بود که اصلاً این برنامه حرفش چیست. باید علاقه به درک این موضوع را پیدا می‌کردم. تا آستانة مرگ رفتم تا این علاقه به فهمیدن در من به وجود آمد. به نظر من مرگ همیشه نوعی عبرت است. من چند بار دچار بیش‌مصرفی3 شده بودم، اما این چیزی بود که همیشه انگار خودم دلم می‌خواست سرم بیاید. تا لب گور می‌رفتم و عین خیالم نبود. تازه بعد که جان به در می‌بردم، ممکن بود بگویم «خوش گذشت. یک دفعه دیگر.» دیوانگی همین است دیگر!

ضربة نهایی برای من وقتی بود که نزدیک بود موقع فرار تیر بخورم، تازه آن هم به دلیل کاری که یک نفر دیگر کرده بود. این دیگر هیچ خوشایند من نبود. دزد و پلیس بازی کف خیابان خطرناک است. همه سلاح دارند، و من هیچ دوست ندارم نقش هدف تمرینی برای تیراندازی این و آن را بازی کنم. دیگر خیلی پیش می‌آمد که پلیس‌ها لولة سلاح‌شان را توی دهنم فرو کنند یا بچسبانند به شقیقه‌ام، و بگویند که دست‌هایم را بگذارم روی دیوار.

در آخرین روزهای مصرف که بعدش من دیگر هیچ نوع مادة مخدری مصرف نکردم، تازه خودم را ساخته بودم که پلیس سر رسید و مرا در حالی گرفت که پهن شده بودم روی سیم‌خاردارها و سعی می‌کردم خودم را نجات بدهم. دیگر من بلافاصله هم الکل و هم مواد مخدر را ترک کردم. همه چیز دیگر برایم واضح شده بود و من نمی‌خواستم آن طوری بمیرم. چیزی در ذهنم جرقه زد و با خودم فکر کردم: «قرار نیست تا ابد وضع من این جوری باشد.»

بعد از آن آخرین مرخصی از انجمن، فهمیدم که دیگر می‌توانم قدم‌ها را کار کنم. نتیجة بی‌واسطة این کار، تغییر کل زندگی من بود. من سخت مشغول کار کردن قدم‌ها شدم، و سعی کردم که بفهمم، واقعاً بفهمم که حرف بر سر چیست. متوجه شدم که طی هر کدام از قدم‌ها مستلزم اعمال خاصی است. من باید در عمل پیدا می‌کردم که مصداق هر یک از قدم‌ها در مورد من چیست. من همیشه فکر می‌کردم قدم‌ها در مورد دیگران مصداق دارد، نه خودم.

حالا برویم سر موضوع خدا و روحانیت. من مدت‌ها قبل درِ این قضیه را بسته بودم و گذاشته بودمش توی کلیسا، و هیچ کاری هم با کلیسا نداشتم. بعد فهمیدم که خدا و روحانیت را لزوماً قرار نیست توی کلیسا پیدا کنم.

من باید یاد می‌گرفتم دست به عمل بزنم. واقعاً داستان غریبی است. زندگی من آن قدر عوض شده که تقریباً باورم نمی‌شود کجاها بوده‌ام. البته می‌دانم که از کجا به این‌جا رسیدم. چیز‌هایی هست که پیوسته این را به یادم می‌آورد. و من این یاد‌آوری پیوسته را که وجود تازه‌واردها و صحبت با دیگران است، لازم دارم.

این برنامه اکنون جزئی از وجود من شده است. جزئی از حیات و طرز زندگی من است. امروز چیزهایی را که برایم اتفاق می‌افتد بهتر می‌فهمم. دیگر جنگی با روزگار ندارم.

من به جلسات معتادان گمنام آمدم تا مسئولیت‌هایی را که به من داده شده بر عهده بگیرم. امروز دیگر لاابالی نیستم. من به آن محبت و غم‌خواری و همراهی که در NA جاری است معتادم؛ و چشم انتظار بسیار چیزها از این دست در زندگی‌ام هستم.

مشکل من اعتیاد است. بخشی از آن مربوط است به مواد مخدر در مقام راهی برای فرار از زندگی، و بخشی هم مربوط است به آن‌چه در وجود من نهفته، همان وسوسه و اجبار. و امروز من ابزاری برای مواجهه با این‌ها دارم. این ابزار، دوازده قدم بهبودی است.

نویسندة این مطلب که از چاپ اول کتاب پایه انتخاب شده، در جایی زندگی می‌کرده که خیلی‌ها آن را بهشت می‌خواندند، اما چنان که این مرد ساحل‌نشین در مطلبش آورده، «خرابات توی کلة ماست». به کمک NA، او اکنون به آرامشی درونی و راه جدیدی برای زیستن دست یافته است.

1. بحرانی که در اکتبر 1929 در بورس نیویورک به وجود آمد و تا 1935 ادامه داشت و باعث ورشکستگی و فقر بسیاری از مردم در سراسر آمریکا شد. 

2.  این متن در 1981 نوشته شده.

3. Overdose: مسمومیت ناشی از مصرف بیش از حد مواد مخدر، که منجر به اغما و گاهی مرگ می‌شود.

معتادان گمنام در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد

NA در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد

یا شاید هم نظر داریم؟
کارشناسان بهداشت و درمان اغلب می‎گویند انجمن معتادان گمنام از معتادانی که به عنوان بخشی از روند درمانی‎شان، از داروهای مجاز روانی یا داروهای جایگزین مخدر استفاده می‎کنند، استقبال نمی‎کند. در جواب، خدمات جهانی NA معمولاً به سنت‎های ما استناد می‎کند، جملاتی مثل «NA در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد. ما هیچ چیزی را رد یا تایید نمی‎کنیم. در این موارد هیچ توصیه‎ای نداریم.» با این همه، کارشناسان همچنان شاکی هستند: «ولی اعضای NA به بیماران ما چیز دیگری می‎گویند.» ابراز نظر شخصی یک عضو منفرد، ممکن است خوش‏نامی NA را به مخاطره بیندازد.

دارو درمانی
NA چه طور می‎تواند برنامه بهبودی ماندگار و معتبری باشد وقتی اعضا، نظرهای شخصی‎شان را طوری ابراز می‎کنند که انگار نظر NA است؟ معتادانی به جلسات ما می‎آیند که به تجویز روان‎پزشک یا به دلیل عارضه‎ای جسمی، مثلاً سرطان، دارو درمانی می‎کنند، و همه ما شنیده‎ایم که بعضی اعضای NA نظرهای شخصی‎شان را جلوی آن‎ها گفته‎اند – راستش، شاید آن عضو صاحب‎نظر خود ما باشیم! ولی باید در نظر داشته باشیم هر نظر شخصی‎ای که ابراز می‎کنیم ممکن است نظر NA تلقی شود. بدیهی است که هیچ کدام از ما قصد لطمه زدن به انجمن را نداریم، اما لازم است متوجه باشیم که این شکل ابراز عقیده ممکن است به کل NA آسیب برساند. ممکن است به اعتبار NA خدشه وارد کنیم و در نتیجه بعید نیست متخصصان ترجیح بدهند معتادان را به NA نفرستند.
در کتابچه راهنمای روابط عمومی، به وضوح بیان شده است که «خدمت‎گزاران معتمد می‎توانند به اعضای NA بیاموزند که دخالت در درمانِ داروییِ تجویز شده توسط متخصصان بهداشتی برای اعضا، بی‎مورد است.» علاوه بر این، در کتاب پایه ما آمده است که در NA «کادر روان‎پزشکی، پزشکی، حقوقی، یا مشاوره در کار نیست. برنامه ما با کمک یک معتاد به معتاد دیگر پیش می‎رود. با استخدام کارشناس در گروه‎های NA، وحدت ما ممکن است از بین برود.»
خدمات جهانی NA مدام چنین حرف‎هایی را از کارشناسان می‎شنود، و بسیاری از ما در شگفتیم که چه بلایی بر سر سنت دهم ما آمده است: «انجمن معتادان گمنام در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد؛ بنابراین نام NA هرگز نباید به مباحث اجتماعی کشانده شود.»

داروهای جایگزین
سنت سوم ما می‎گوید: «تنها شرط عضویت تمایل به قطع مصرف است.» مگر ما کی هستیم که در باب چگونگی یا واقعی بودن تمایل یک عضو دیگر حکم صادر کنیم؟ معتادی که طبق برنامه درمانی‎اش از داروهای جایگزین استفاده می‎کند، با شرکت در جلسات NA تمایلش را به قطع مصرف نشان می‎دهد. در مطلب مربوط به سنت سوم در کتاب پایه چنین آمده است: «در به روی همه معتادان گشوده است و تمام آنان در کار دست‎یابی به مطلوب‎شان که رهایی از اعتیاد است برابرند.» ما اعضای NA چه طور از چنین معتادانی استقبال می‎کنیم؟ چگونه نشان می‎دهیم که معتادان همه با هم برابرند؟ علاوه بر این‎ها، در کتابچه راهنمای روابط عمومی تصریح شده است که «تعیین میزان تمایل دیگران به پاکی از عهده ما خارج است و... NA در مورد درمان با داروی جایگزین هیچ نظری ندارد.» تک تک اعضا می‎توانند در مورد بهبودی و آزادی‎شان به شکلی جذاب مشارکت کنند. به گوش معتادی که در حال درمان با داروی جایگزین است، چنین صحبتی خوش‎تر خواهد نشست تا قضاوت و محکوم کردن. مگر نه این که تمام این کارها برای رساندن پیام بهبودی است؟ نکته دیگری که به همان اندازه اهمیت دارد این است که این گونه مشارکت، بیش‎تر امکان دارد باعث شود متخصصانی که معتادان را برای دریافت کمک معرفی می‎کنند، NA را به چشم برنامه منتخب برای بیماران‎شان ببیند. چه طور می‎توان در درک سنت دهم به اعضا کمک کرد؟ چه طور می‎توانیم از معتادانی که دارو مصرف می‎کنند به گرمی استقبال کنیم؟ برای کمک به اعضا در این زمینه، جزوه‎ای داریم با نام ”در مواقع بیماری“ و در کار خدماتی هم سنت‎های ما راهنمای ماست. ما چه طور می‎توانیم برنامه بهبودی خودمان را به شکلی یک دست و موجه به کارشناسان معرفی کنیم؟ حسن نیت NA در برخورد با کارشناسان، گاهی بر اثر کارهای یک نفر از اعضای NA که نظر شخصی‎اش را به صورت نظر انجمن ابراز می‎کند به خطر می‎افتد. ما می‎توانیم با همکاری با یکدیگر – پیروی از سنت‎هایمان خواندن نشریات بهبودی، ترتیب دادن دوره‎های آموزشی – به فهم بیش‎تر سنت دهم کمک کنیم، سنتی که می‎گوید: « NAدر مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد.»

انواع جلسات پیام رسانی

 نسبت به این که اعضای ما گرداننده جلسات پیام‎رسانی باشند یا روانشناس و مسئول مرکز گرداننده‎ی جلسات باشد، نوع جلسات با یکدیگر فرق می‎کند. در مرکزی که خود اعضای NA گرداننده هستند، مثل مرکز DIC و مراکز اعصاب و روان، نوع پیام‎رسانی می‎تواند به صورت موضوع‎دار یا پرسش و پاسخ باشد. در این جلسات سرگروهی مشخص می‎کند که هر کدام از پیام‎رسان‎ها درباره چه موضوعی بحث کنند و معمولاً یک نفر از اعضا به صورت خلاصه داستان زندگی‎اش و نحوه دریافت پیام انجمن و... را مشارکت می‎کند. یک یا دو نفر در مورد یک موضوع مشخص از کتاب صحبت می‎کنند و در پایان نیز سرگروه یا پیام‎رسان با تجربه دیگری در عرض چند دقیقه به طور کلی NA را معرفی می‎کند. نوع موضوعات که برای این جلسات مشخص می‎شود باید با توجه به مشکلات و مسائل بیماران همان مرکز باشد. در ضمن به سرگروه‎ها پیشنهاد می‎شود که به بیماران نیز رخصت مشارکت بدهند زیرا در این صورت آنها با ما احساس همدلی کرده و از طرف دیگر از مشکلات و موانع آنها برای پیوستن به جسات آگاه می‎شویم.
در جلساتی که گردانندگی جلسه با روان‎شناس بخش است، معمولاً از بیماران می‎خواهد که از احساساتش بگویند و همچنین یک موضوعی را در مورد بیماری اعتیاد به بحث می‎گذارند. پیام‎رسان‎ها در این جلسات که به صورت مشارکتی است باید در خلال مطرح شده پیام انجمن معتادان گمنام را برسانند. معمولاً پیشنهاد می‎شود که سر گروه‎ها به عنوان پیشنهاد به روانشناس مرکز لیستی از سوالات و موضوعات قدم‎های یک و دو و سه معتادان گمنام را به او بدهند.
و در آخر جلسات نیز نشریات و آدرس جلسات در اختیار بیمارستان قرار می‎گیرد.

چه نیاز های مضاعفی مد نظر است

بسیاری از ما می توانیم از فهرست راهنمای جلسات ، جلسه ای بیابیم ، به آن جا برویم . بنشینیم و بی هیچ فکر دیگری به پیام بهبودی گوش دهیم . اما هستند کسانی که انجام همین اعمال هم برایشان ممکن نیست . آنهایی که برای استفاده از موهبتی که ما از آن بهره مند یم نیاز به کمک مضاعف دارند . به عبارت دیگر آن ها معتادانی هستند که به دلایل متعدد نیاز های مضاعف دارند .

سنت پنجم می گوید که هدف اصلی ما رساندن پیام به معتادی است که هنوز در عذاب اس . اما برای این که تنها مشارکت کردن درباره بهبودی مان کافی نسی . ما نیاز داریم بدانیم که در چه هنگام فضای جلسه ما دیگر به سادگی قابل دسترسی نیست و همه نمی توانند وارد آن شوند و پیام جلسه ما به راحتی به افرادی که نیازمند آن هستند نمی رسد . یکی از دلایل شاید این باشد که ما مکان مناسبی برای برگزاری جلسه انتخاب نکرده  باشیم . وقتی چنین مشکلی پیش بیاید ما باید تمام تلاش مان را انجام دهیم تا موانعی که جستجوی بهبودی را برای معتادان دشوار می کنند از میان برداریم .

این جزوه تهیه گردیده تا درباره چگونگی انجام دادن این وظیفه ، اطلاعاتی به اعضاء انجمن بدهید . ما می توانیم در ساختار خدماتی خود یا حتی در سطح گروه ، کارهای بسیاری برای کمک به معتادانی که نیاز های مضاعف دارند و در جستجوی بهبودی هستند انجام دهیم . برای مثال کمیته زندانها و بیمارستانها می توانند قابلیت دسترسی جلساتش را مورد بررسی قرار دهد . کمیته اطلاع رسانی می تواند در رابطه با قابلیت دستری مکان هایی که نام شان در آدرس جلسات آمده به روز باشد و هر جا که لازم بود اطلاعاتی برای سازمان ها و نهاد ها فراهم کند . کمیته نشریات می تواند شورای منطقه ما را از نیاز ها ، قابلیت ها و محدودیت های معتادانی که نیاز های مضاعف دارند آگاه سازند . کمیته  همایش می تواند از قابل دسترس بودن مکان های موجود اطمینان حاصل کند و مطمئن باشد که اعلامیه هایش این نیازها را در نظر گرفه باشد . گروه ها و نواحی نیز می توانند فهرستی از کسانی تهیه کنند که تمایل دارند به معتادانی که نیاز های مضاعف دارند کمک کنند .

بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که نگرش و دیدگاه های منفی مان درباره دیگران را مورد بازیابی قرار دهیم و تغییرات لازم را در خود به وجود آوریم . می توانیم این تغییر را با نوع صحبت کردن خود شروع کنیم . برای این کار لازم است که از به کار بردن کلماتی که شخصیت افراد را خدشه دار می کند یا ناتوانی های آنان را بزرگ جلوه می دهد پرهیز کنیم . بسیاری از لقب های رایجی که برای معتادانی که نیازهای مضاعفی دارند به کار می رود تحقیر آمیز و نادرست است و ما باید به هر قیمتی از استفاده از این القاب اجتناب کنیم . سه دسته از نیازهای مضاعف که در ادامه ذکر می شود بیشتر به چشم می آیند ، هر چند که موارد و نیاز های دیگری هم وجود دارد .
برای افرادی که ….                         قابلیت دسترسی به معنای …
ناشنوا هستند یا                              دریافت پیام شنیداری و نوشتاری است
اختلال شنیداری دارند                     دریافت پیام نوشتاری و کمک برای رسیدن به جلسات است
نابینا هستند یا                              رسیدن به جلسه و حرکت در درون محل جلسه و در بعضی موارد آمد و شد به جلسه است
اختلال بینایی دارند  
معلول هستند
ناتوانی حرکتی دارند

هیچ چیز ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد . هنگامی که ما به یک معتاد با نیازهای مضاعف و یا هر معتاد دیگری کمک می کنیم در واقع به رساندن پیام بهبودی معتادان گمنام کمک کرده ایم .

معتادانی که اختلالات شنوایی دارند .

انواع گوناکونی از آسیب های شنوایی و کلملت زیادی برای توصیف آن ها وجود دارد . به عبارت ناشنوا عموما در رابطه با افرادی به کار می رود که تمام یا بخش اعظم شنوایی خود را از دست داده اند . کلمه سخت شنوا برای کسانی به کار می رود که می شنوند اما به سختی .

ارتباط

برای این که معتادی که نارسایی شنوایی دارد بتواند با دیگران ارتباط بر قرار کند روش های زیادی وجود دارد ، از جمله لب خوانی . بعضی ها هم یاد داشت های نوشتاری را ترجیح می دهند . اما در روش ها ارتباطی معمول ، استفاده از زبان های اشاره از همه رایج تر است . هنگامی که با معتادی که نارسایی شنوایی دارد ارتباط بر قرار می کنیم لازم است که از بعضی مسائل علمی پیروی کنیم . مثلا در اولین برخورد خود با معتادی که نارسایی شنوایی دارد باید توجه کنیم که او چگونه با افراد شنوا ارتباط بر قرار میکند یا توجه آن ها را جلب می کند . صحبت کردن واضح با ریتم کند و استفاده از لحن صدای مناسب و مفید است . همچنین استفاده از جملات کوتاه و برقراری ارتباط چشمی حتی وقتی که مترجم هم حضور دارد مفید خواهد بود . در هنگام گوش دادن به صحبت های معتادی که نارسایی شنوایی دارد با دقت کامل گوش کنید . یاد داشت نوشتن برای معتادی که نارسایی شنوایی دارد همواره کاری قابل قبول است اما سعی کنید افکارتان منسجم و یادداشت تان موجز و کوتاه باشد .

استفاده از مترجم

خواه ناخواه استفاده از مترجم انتخاب معتادی است که نارسایی (شنوایی) دارد . پیش از هر چیز باید مطمئن باشیم که مترجم شایسته ای در جلساتمان داریم . اگر گروه ما توان مالی استخدام مترجم را ندارد شاید موسسات خارجی مربوط به افرادی که نیازهای مضاعف دارند ، در پرداخت این هزینه کمک کنند . بر اساس سنت هفتم ، گروه ما نمی تواند از هیچ سازمان خارجی بخواهد تا هزینه های خدماتی جلسات ما را بپردازد، اما افرادی که نارسایی دارند می توانند . در بسیاری از موارد خود این افراد تجربیاتی با چنین موسساتی داشته اند .

وقتی که مترجم در جلسه حاظر می شود فقط به عنوان یک کمک کننده و گره گشا عمل می کند پس هنگام صحبت با فردی که نارسایی شنوایی دارد به او نگاه کنید و نه به مترجم و با لحنی آرام و مناسب صحبت کنید . در گروه نیز صندلی ها را طوری بپینید که همه افراد گروه قابل روئیت باشند و هر بار فقط به یک معتاد اجازه مشارکت بدهید .

ممکن است مترجم برای تمام کردن اشاراتش نیاز به زمان داشته باشد پس اجازه دهید که در بین سخنان اعضاء وقفه ای وجود داشته باشد .

استفاده از ابزار های دیگر

بعضی از افرادی که نارسایی شنوایی دارند ترجیح می دهند از ابزار های تکنولوژیک که در شنیدن به آن ها کمک می کند استفاده کنند . در چنین مواردی باید به اعضاء گروه گفته شود که این دستگاه تقویت کننده صداست و نه دستگاه ضبط صدا . همچنین این امکان برای افرادی که نارسایی شنوایی دارند وجود دارد که از دستگاه ارتباط تلفنی ناشنوایان TDD ، که بیشتر با عنوان تلفن متنی TTY ، معروف است استفاده کنند . اما هر دو طرف گفتگو باید هر کدام چنین دستگاهی داشته باشند که متاسفانه به علت قیمت گزاف آن بیشتر افراد نمی توانند آن را تهیه کنند .

معتادانی که اختلالات بینایی دارند .

با وجود آن که انواع مختلف اختلالات بینایی وجود دارد و هر فرد موقعیت خاصی دارد اما برای ساده کردن بحث ، همه این عنوان ها یعنی معتاد نابینا ، دارای نارسایی بینایی ، کم بینایی ، و … را در یک گروه از معتادانی که نیاز های مضاعف دارند گنجانده ایم .

دسترسی به نشریات معتادان گمنام

در سال های اخیر ، رایج ترین روش دسترسی معتادانی که نارسایی بینایی دارند به نشریات معتادان گمنام استفاده از نوار کاست بوده است . دفتر خدمات جهانی معتادان گمنام انواع مختلفی از نوار های مختلف و متون بهبودی معتادان گمنام را جهت استفاده افرادی که نارسایی بینایی دارند تهیه کرده است . موسسات خارجی ، هم دولت و هم خصوصی ، نیز می توانند منابع مفیدی باشند و موضوعاتی در باره معتادان گمنام داشته باشند .

ابزارهای تکنولوژیک ، مثل دستگاههای فتوکپی که هم می توانند تکثیر کنند و هم ابعاد را بزرگ کنند می توانند تهیه شوند تا معتادانی که نارسایی بینایی دارند بتوانند از نشریات ما استفاده کنند . همچنین اغلب معتادانی که نارسایی بینایی دارند دوستانی در انجمن دارند که حاظرند قطعاتی از نشریات انجمن را برای آن ها ضبط کنند . (تذکر : کسی که می خواهد متون انجمن را ضبط کند باید دقت کند که متن را دقیقا به همان صورتی که نوشته شده بخواند و برداشت های شخصی خود یا توضیحات ویرایش را در آن دخالت ندهند .) به علاوه امروز با استفاده از کامپیوتر و ابزار های و نرم افزارهای خاص امکان اسکن کردن ، بزرگ کردن و حتی خواندن متن برای افرادی که نمی توانند ببینند هم وجود دارد . در هنگام استفاده از تکنولوژی باید به یاد داشته باشیم که همانند هر محصول دیگری که کپی رایت دارد ، نشریات معتادان گمنام نیز برای تولید و پخش مجدد محدودیت هایی دارد . ممکن است هر موردی دستوالعمل متفاوتی داشته باشد . پس در هر مورد بهتر است با دفتر خدمات جهانی تماس بگیرید و سوال کنید .

جلسات

هنگام کمک به حمل و نقل معتادانی که نارسایی بینایی دارند لازم است که بعضی نکات را مد نظر داشته باشیم . مثلا بوق نزنید مگر این که مطمئن باشید شخص ماشین شما را می شناسد . اگر کسی عصای سفید دارد کسی که همراه او می رود باید از مسیر او کنار برود و به نحوی موقعیت مکانی شان را یاد آوری کند . بعضی معتادانی که نارسایی بینایی دارند برای بالا و پائین رفتن از پله ها ، راهرو ها یا برای سوار و پیاده شدن از ماشین به کمک و راهنمایی نیاز دارند . آن هایی که سگ راهنما دارند اگر سگ شان برای انجام کارهای مختلف آموزش دیده باشد نیاز به کمک کمتری دارند .

در اغلب موارد افرادی که نارسایی بینایی دارند به دنبال اطلاعاتی درباره محیط اطرافشان هستند تا بتوانند راحت تر باشند . پس لازم است چند دقیقه وقت صرف نشان دادن خروجی اضطراری ، دستشویی و اگر لازم شد لوازم دستشویی شود . همچنین آن ها برای پیدا کردن جای نشستن و برداشتن قهوه نیاز به کمک دارند . جهت احترام بهتر است افراد حاظر در جلسه خود را معرفی کنند . هنگام احوال پرسی با شخصی که نارسایی بینایی دارد پیش از بغل کردن او مطمئن شوید به این کار تمایل دارد و در ضمن بدون این که از او اجازه بگیرید به سگ او دست نزنید . نکته بسیاری مهم این است که اگر معتادی که نارسایی بینایی دارد به تنهایی وارد اتاق شد ساکت نمانید . نیازهای هر کدام از معتادانی که نارسایی بینایی دارند ممکن است متفاوت باشد اما یک قاعده وجود دارد که در تمام موارد به کار می رود : هر گز معتادی که نارسایی بینایی دارد را نگیرید ، نکشید و هل ندهید حتی برای کمک به او . هنگامی که درباره میزان کمکی که کسی نیاز دارد شک دارید ، سوال کنید .

معتادانی که معلول اند یا اختلالات حرکتی دارند

هر چند که در سال های اخیر تغییراتی انجام شده و سعی شده تا معتادان بیشتری امکان دستیابی به بهبودی را داشته باشند اما هنوز هم بسیاری از جلسات در دسترس افرادی که روی ویلچر نشسته اند نیست . در این موارد معنای قابلیت دسترسی چیزی بیش از امکان وارد شدن از در ورودی است . در این جا قابلیت دسترسی یعنی وجود سطح شیب دارد قابل استفاده و پارکینگ در ساختمان ، وجود دستشویی هایی که امکان استفاده برای همه را داشته باشد و همچنین وجود جلساتی که زیاد شلوغ نباشد . مطمئن شوید که مکان جلسه شما این حداقل استانداردها در مورد قابلیت دسترسی را دارد . اگر مکان شما چنین امکاناتی ندارد و می خواهید که جلسه تان در دسترس همه معتادان باشد به دنبال جای مناسب باشید . این موارد باید در مورد تمام مراسم ، جلسات خدماتی و همایش های معتادان گمنام رعایت شود . مطمئن شوید که لیست آدرس جلسات ، جلسات و رویدادهایی که با ویلچر قابل دسترسی است را مشخص کنند . همچنین اطمینان حاصل کنید که اطلاعات لازم در این موارد در اختیار کمیته اطلاع رسانی و کمیته زندان ها و بیمارستان ها قرار می گیرد .

هنگامی که مکانی قابل دسترس برقرار شده باشد ، افراد می توانند داوطلبانه به معتادان معلول کمک و رسیدگی کنند . یک داوطلب تنها لازم است تمایل به داشتن لبخندی بر چهره ، سلامی بر لب و آغوشی باز داشته باشد و اگر لازم بود توان جابجایی و حمل و نقل ویلچیر را نیز داشته باشد .

 

شبکه های اجتماعی انجمن معتادان گمنام

در سالهای اخیـر، بـر چگـونگی تعامـل اعضـای انجمن ما تأثیرات چشمگیر و گسترده ای گذاشته است. اعضای NA پرسشهای زیـادی در مـورد چگـونگی رعایت اصول انجمن در این شبکه های اجتماعی مطرح کرده اند، و ایـن موضـوع بحـثهـای مفصـلی را در کنفرانس خدمات جهانی 2010 برانگیخت.

این جزوة خدماتی، تلفیقی است از نکات برآمده از آن بحثهـا،به همراه کارآمدترین روشها و دادههای اعضا در مورد شبکه های اجتماعی. هدف ما تأیید یا تشویق استفاده از رسانه های اجتماعی یا هیچیک از شبکه های اجتماعی نیست، بلکه صرفاً پاسخی است به این واقعیت کـه بسیاری از اعضا از چنین امکاناتی استفاده میکنند؛ و همچنین پاسخی است به درخواسته ای فـراوان بـرای راهنمایی و روشنگری در مورد چگونگی استفادة مسئولانه از رسانه های اجتماعی در پرتو سنت گمنامی.

هر چند سنت یازدهم مشخصاً به حضور ما «در سطح مطبوعات، رادیو، و فیلم» میپـردازد، ولـی اصـول این سنت را میتوان در مورد خیلی از سطوح دیگرِ ارتباط با جامعه نیز به کار بست. برای فـلان همکـار یـا عضو خانواده که چیزی در مورد NA نمیداند، رفتار ما در تالارهای گفتوگوی اینترنتی شـاید تنهـا مـوردبرخورد با NA باشد.

فعالیتهای فردی هر یک از ما در وبگاه های شبکه های اجتماعی، مخصوصاً تعامـل ما با سایر اعضا در این وبگاههای اینترنتی، ممکن است گویای خیلـی چیزهـا در مـورد مـا در مقـام یـک انجمن باشد. مقصود از این جزوة خدماتی، ارائۀ توضـیحاتی در مـورد بـه کاربسـتن اصـول راهنمـای مـا و همچنین کمک به اعضا برای تصمیم گیری آگاهانه به هنگام استفاده از رسانه هـای اجتمـاعی و وبگـاههـای شبکه های اجتماعی است. این جزوه قرار نیست تمام شکلهای ارتباطات الکترونیک، شامل ایمیل، جلسات یا صفحه های گفتوگوی آنلاین، و وبگاهها و وبنوشت های شخصی را در بـر گیـرد.

بـرای اطلاعـات

بیشتر، میتوانید به مطلب مربوط به سنت یازدهم در کتاب پایه و چگونگی عملکرد، یا فصـل دهـم کتـاب راهنمای روابط عمومی با عنوان «فنآوری اینترنت» رجوع کنید یا با خدمات جهانی NA تمـاس بگیریـد. بـا توجه به سرعت تغییرات در فـنآوری اطلاعـات، اصـطلاحات بـه کـار رفتـه در ایـن جـزوه ممکـن اسـت تاریخ گذشته یا محدود به یک شبکۀ اجتماعی خاص به نظر برسد. با این همه، امید ما تنها تبیـین بعضـی از رویه های رایج و کارآمدی است که بتوان از آنها در مقام نمونه های عینی از به کارگیری اصـول مـا اسـتفاده کرد.

«...در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم...»

سنت یازدهم ما میگوید: «خط مشی روابط عمومی ما بنا بر اصل جاذبـه اسـت تـا تبلیـغ؛ مـا بایـد همیشـه گمنامی شخصی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.» یکی از نخستین پرسشهـا در مـورد شبکه های اجتماعی این است که آیا سنت یازدهم این نوع رسانهها را هم در بر میگیرد یـا نـه. بـد نیسـت اشاره کنیم که سنت یازدهم پیش از فراگیر شدن استفاده از تلویزیون نوشته شده است، با این همه واژه هـای این سنت آن قدر انعطاف پذیر هست که بتوان آن را به رسانۀ تلویزیون نیز تعمیم داد. بر همـین اسـاس، بـه نظر میرسد واژههای به کار رفته در این سنت آن قدر عمومیت دارند که بتـوان آن را در مـورد شـکلهـای جدید رسانهای هم صادق دانست؛ از جمله اینترنت، و مشخصاً شبکههای اجتماعی.

با این همه، از منظر سنت یازدهم مـا، مبحـث اینترنـت و مشخصـاً شـبکه هـای اجتمـاعی شـاید انـدکی پیچیده تر باشد. سطح دسترسی به اطلاعات در اینترنت بسیار متفـاوت اسـت؛ از وبگـاههـای کـاملاً بـاز و قابل دسترسی برای عموم گرفته تا وبگاههای کاملاً اختصاصی که برای ورود به آنها گذرواژه لازم اسـت.

در بعضی موارد، اطلاعات ارسالی به اینترنت به اندازة یک مثلاً برنامۀ تلویزیونی یا مقاله ای در فلان روزنامۀ محلی برای همه قابل دسترسی است؛ و در مواردی هم به اشتراک گذاشتن اطلاعات بیشتر شـبیه فرسـتادن نامه برای گروهی محدود از دوستان یا اعضای خانواده است.

با در نظر گرفتن این نکته، رعایت رهنمودهایی که در سنت یازدهم ما آمده مستلزم دقت تک تـک مـا در میزان آشکار بودن تعامل های اینترنتیمان برای عموم مردم است. برای بعضی از اعضا بـه اشـتراک گذاشـتن اطلاعات شخصی به شکلی بسیار آشکار و قابل دسترسی اهمیتی نـدارد، امـا سـنت یـازدهم بـه مـا گوشـزد میکند که وقتی موضوع عضویت در NA پیش میآید، اعتبار برنامۀ بهبـودی مـا ممکـن اسـت تحـت تـأثیر اعمال اعضای NA قرار گیرد.

شاید ما مشکلی نداشته باشیم که اعضـای خـانواده، دوسـتان و همکـارانمـان بفهمند معتاد در حال بهبودی هستیم، اما در تالارهای اینترنتی عمـومی بایـد مراقـب معرفـی خـود در مقـام

اعضای معتادان گمنام باشیم. در مطلب مربوط به سنت یـازدهم در چگـونگی عملکـرد بـه مـا هشـدار داده میشود «هنگامی که ما از طریق مطبوعات، رادیو، فیلم و سایر رسانه های عمومی در معرض دید عموم قـرار میگیریم، باید همیشه گمنامی شخصی خود را حفظ کنیم.»

اگر مراقب حفظ گمنامی شخصی مان نباشیم، فعالیتهـا و تعامـل هـای مـا در وبگـاههـای شـبکه هـای اجتماعی ممکن است به چشم دیگران معرف معتادان گمنام باشد و بر تصویری که اعضای احتمالی آینده ازانجمن ما پیدا میکنند، تأثیر نامطلوبی بگذارد؛ همچنین کسانی که ممکن است معتـادان را بـه NA راهنمـایی کنند. شاید بعضی از ما تصور کنیم این نوع گمنامی فقط در مورد اعضای مشهور یا «اسم ورسـم دار» اهمیـت دارد، اما چنین نیست.

در سنت یازدهم در چگونگی عملکرد آمده: «ما هر جـا بـرویم، همیشـه تـا حـدودی معرف NA هستیم... ما دلمان میخواهد تأثیر جذابی بگذاریم نه این کـه مایـۀ سـرافکندگی شـویم.» مـا بـا آشکار کردن عضویتمان در NA، خواسته یا ناخواسته حکم نمایندة این انجمن را پیدا خواهیم کرد، و تمـام رفتارها یا نظرهای شخصی ما ممکن است به اشتباه به کل NA نسبت داده شود.

یکی دیگر از پیامدهای ناخواستۀ فعالیتهای اینترنتی ما این است که معتادانی که هنوز در مسیر بهبـودی نیستند ممکن است به تصور این که پیوستن به NA به معنای گذاشتنِ اطلاعات مربوط به NA در نمایۀ فـرددر شبکه های اجتماعی و در معرض دید دوستان و خانواده است، نسبت به NA دافعه پیدا کننـد.

بـه همـین صورت، رفتار ما در وبگاههای شبکه های اجتماعی ممکن است در ذهـن متخصصـان و سـایر کسـانی کـه میتوانند معتادان را به NA بفرستند این تصور را ایجاد کند که NA حفظ حریم خصوصـی و رازداری اعضـارا جدی نمیگیرد. در هر دو صورت، بیتوجهی به سنت یازدهم ممکن است به خدشه دار شدن اعتبـار NA بینجامد، که این هم به نوبۀ خود ممکن است بی جهت در قابلیت ما بـرای جلـب معتـادان جویـای بهبـودی خلل ایجاد کند.

پرسشهایی که در هنگام تعامل های اینترنتیمان میتوانیم از خود بپرسیم اینهاست: «میزان آشکار بـودن من در این رسانه چه قدر است؟ آیا در معرض دید همگان هستم، یا در یک تالار گفتوگوی اختصاصـی؟» پاسخ به چنین پرسشهایی با توجه به بعضی عوامل ممکن است متفاوت باشد؛ عواملی مانند نوع وبگـاهی که از آن استفاده میکنیم و تنظیمات حریم خصوصی که ممکن است در آن وبگاه خاص مقدور باشـد یـانباشد.

حریم خصوصی و گمنامیِ خود ما و دیگران

وبگاههای شبکه های اجتماعی سطوح گوناگونی از حریم خصوصـی و امنیـت ارائـه مـیدهنـد کـه کـاربر میتواند تا حدی آنها را تنظیم کند. بهتر است آن دست از اعضای NA که برای ارتباط با یکدیگر و/ یـا بـا خانواده و دوستانِ بیرون از NA از این وبگاهها استفاده میکنند، بر نحوة تنظیمات حریم خصوصی موجود در این وبگاهها مسلط شوند.

بعضی از وبگاهها امکان مرتب کردن طرفهای تماس را در قالب تعـدادی گروه یا دسته بندی میدهند، بنابراین مطالب و سایر چیزهایی که در آن وبگاه به اشتراک گذاشـته مـیشـود تنها برای افراد خاصی قابل مشاهده است. با تنظیم مناسب حریم خصوصی، اعضا میتواننـد مطمـئن باشـند که مضمونهای مربوط به NA مثل عکسها، رویدادها، و بهروزرسانی وضعیتتنها برای سایر اعضای NA قابل مشاهده است.

به این ترتیب، میتوانیم تعامل هایمان را با دوسـتان NA، از تعـاملاتمـان بـا همکـاران، خانواده، یا سایر افراد خارج از NA جدا نگه داریم. با این همه، از آن جا که مـدیران وبگـاههـای مختلـف اغلب میتوانند بیهیچ هشداری یا با یک هشدار کوچک تنظیمـات امنیتـی و حـریم خصوصـی وبگـاه را تغییر بدهند، بسیار از اعضای NA ترجیح میدهند ازفرستادن مطالب مربوط به NA به این وبگاههـا پرهیـزکنند.

تنظیم وضعیت امنیتی شخصی شروع بسیار خوبی برای حفظ حریم و گمنامی شخصـی اسـت، ولـی مـا باید در مورد چگونگی تعامل با سایر اعضا نیز دقت داشته باشیم.

دقت در نوع مطالب، نظرها یا عکسهایی که روی برگه های شخصی سایر اعضابه اشتراک میگذاریم بسیار مهم است چون ممکن اسـت تنظیمـات حریم خصوصی یا امنیتی آنها به شکل دیگری باشد،

یا طرفهای تماسِ غیرعضو بیشتری داشته باشند، یا اطلاعاتشان را به شکل دیگری به اشتراک بگذارند. مثلاً برچسب زدن نام یک عضو بـه عکسـی از فـلان رویداد NA ممکن است گمنامی او را نزد اعضای خانواده یا همکاران یا هم شاگردهایش از بـین ببـرد چـون اعلام آن برچسب خوردگی ممکن است در شبکۀ آن فرد منتشر شود و توجه دیگران را به سمت عکـس یـا مجموعه عکسهایی جلب کند که از وجود آن باخبر نبوده اند. علاوه بر این، اگر تنظیمات حریم خصوصـی فرد طوری باشد که اطلاعات نمایۀ او را همه بتوانند ببینند، فرستادن عکسی از یک رویداد NA ممکن اسـت گمنامی این فرد را نزد عموم مردم بشکند.

تنظیمات حریم خصوصی خود ما هر طور باشـد، احتیـاط در اشـاره بـه اعتیـاد و بهبـودی در مطالـب و نظرهای ارسالی به برگههای سایر اعضا، از احتمال شکستن ناخواستۀ گمنامی سـایر اعضـا خواهـد کاسـت. ممکن است ما از تنظیمات حریم خصوصی دوستان صمیمی یا کسانی کـه در یـک وبگـاه مـدام بـا آنهـا تعامل داریم باخبر باشیم؛

اما وقتی خبر نداریم، بهتر است فرض را بر این بگذاریم کـه عکـسهـا و مطالـب ارسالی به نمایۀ سایر اعضا برای عموم قابل مشاهده است. فرقی نمـیکنـد کـه خـود مـا در ایـن مـورد کـه خانواده، دوستان، و همکارانمان از عضویت ما در NA باخبرند یا نه چه نظری داریـم؛ در هـر حـال سـنت یازدهم به ما گوشزد میکند که «ما باید همیشه گمنامی شخصی خود را در سطح مطبوعـات، رادیـو و فـیلم حفظ کنیم.» تک تک ما مسئول هستیم که گمنامی را در فعالیتهای اینترنتیمان رعایـت کنـیم؛ چـه گمنـامی فردی، چه گمنامی اعضایی که با آنها در اینترنت تعامل داریم.

بد نیست کمیته هـایی کـه مسـئول برگـزاری رویدادهای NA هستند، اطلاعیهای برای خواندن در آن رویداد تنظیم، و در آن لزوم دقت در حفـظ گمنـامی در زمینۀ اطلاعات و عکسهای مربوط به آن رویداد را به اعضـا گوشـزد کننـد. ایـن یـک نمونـه از چنـین اطلاعیه هایی است:

عکسها، ویدیوها، و رسانههای اجتماعی ـ ما می پذیریم که گرفتن عکس و ویدیو در رویـدادهای NA و ارسال آنها به شبکه های اجتماعی امری است معمول. ما تصور نمیکنیم این امر مغایرتی با سنتهـای ما داشته باشد، در صورتی که این عکسها و ویـدیوها صـرفاً مایـۀ دلخوشـی خـود اعضـا باشـد و درمعرض دید عموم قرار نگیرد.

اما در مورد به اشتراک گذاشتن عکسها و ویدیوهایتان از این رویداد NA، لطفاً اصول راهنمای انجمن و گمنامی دیگران را رعایت کنید. برای اطلاعات بیشتر در این مـورد، لطفـاً به جزوة خدماتی رسانه های اجتماعی و اصول راهنمای ما مراجعه کنید.

 

استفاده از ابزارهای ارتباطات اینترنتی در خدماتNA

بسیاری از هیئتهـای خـدماتی NA در نقـاط مختلـف جهـان، اسـتفاده از امکانـات اینترنتـی را در تسـهیل ارتباطات وسیعتر و همکاری بیشتر بین اعضا مفید میدانند. کارکرد این ابزارها و امکانات اغلب به صورت تالارهای مجازی گفتوگوی اختصاصی است که حضور در آنها فقط برای دعوت شـدگان ممکـن اسـت و امکان ارتباطات داخلی سریع و قابل اطمینان را بین خدمتگزاران مورد اعتماد و اعضای علاقـهمنـد فـراهم

میکند. برای استفاده از هر نوع ابزار اینترنتـی در ایـن شـکل از ارتباطـات نیـز، دقـت در نحـوة برقـراری و پیکربندی چنین سرویسهایی مهم است.

خدمتگزاران مورد اعتمادی که مسئولیت یافتن و راه اندازی چنین ابزارهایی را دارند میتوانند اقدامات لازم را انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که ارتباط ها، اسـناد، و سـایر اطلاعات فقط قابل مشاهده یا دسترسی برای خدمتگزاران مورد اعتماد NA و اعضایی باشد کـه مجـوز یـا گذرواژة لازم را در اختیار دارند. هیئتهای خدماتی باید دقت کنند تا بین ضرورت حفظ حـریم خصوصـی و گمنامی، و این امر لازم که تمام اعضای علاقه مند باید فرصت حضور در تالارهای گفتوگوی مجـازی را پیدا کنند، نوعی تعادل به وجود بیاورند.

هنگامی هم که گروهـی بـه واسـطۀ شـبکه هـای اجتمـاعی تشـکیل میشود، اطمینان یافتن از این که عکس و نام کامل اعضای گروه برای عموم قابـل مشـاهده نیسـت اهمیـت دارد. توجه و دقت در تنظیم این ابزارها تأثیر بسیار زیادی در پرهیز از اتفاق هایی دارد که بر اثـر آن، ممکـن است گمنامی اعضا شکسته یا سایر اطلاعات خصوصی مربوط به امور خدماتی بـرای عمـوم مـردم آشـکار شود.

در مورد دعوت افراد به رویدادها، ملاحظات دیگری را هم میتوان در نظر گرفت. شاید به نظر برسد که وبگاههای شبکه های اجتماعی گزینۀ بسیار خوبی برای انتشـار اخبـار در مـورد رویـدادهای مختلـف بـین اعضای NA هستند، اما همچون سایر موارد استفاده از این وبگاهها، در ایجاد برگه های رویـداد و دعـوت اعضا نیز باید احتیاط های لازم را به عمل آورد.

در بیشتر موارد، صرف فرستادن دعوت به رویداد برای یک عضو شاید حریم خصوصی یا گمنامی او را به خطر نینـدازد.  در بعضـی مـوارد اطلاعـات مربـوط بـه یـک رویداد ممکن است فقط موقعی در نمایه یا فید فعالیت های فرد نمایش داده شود که او بـه دعـوت بـه آن رویداد پاسخ بدهد. اعضا شاید بتوانند تنظیمات اشتراک گذاری خود را طوری تعیین کنند که این فرستاده هـا وارد فید فعالیت هایشان نشود..

با این همه، شاید همۀ اعضا از این تنظیمات یا نحوة مرتب کردن آنها آگـاهی نداشـته باشـند، بنـابراین دقت خدمتگزاران مورد اعتماد در هنگام ایجاد یـک رویـداد باعـث خواهـد شـد احتمـال شکسـته شـدن غیرعمدی گمنامی اعضا نزد دوستان، خانواده و همکاران غیرانجمنی آنان پایین بیاید.

استفاده نکـردن از نـامNAدر عنوان یک رویداد، یکی از اقداماتی است که در این زمینه میشود انجام داد.مثلاً ایجاد رویـدادی بـاعنوان «پیکنیک در پارک» در یک شبکۀ اجتماعی، شاید بهتـر از نامیـدن آن بـا عبـارت «پیـکنیـک NA درپارک» باشد.

در این زمینه پیدا کردن سایر گزینه ها در ابزار ایجاد رویداد در آن وبگاه که ممکـن اسـت بـه کمک آن بتوان رویداد را به صورت اختصاصی یـا دعـوتی درآورد، کارسـاز خواهـد بـود. عـلاوه بـر ایـن، ایجادکنندگان رویداد شاید بتوانند تنظیمات حریم خصوصی را طوری تعیین کنند که فقط کسانی کـه بـه آن رویداد پاسخ میدهند بتوانند فهرست پاسخ دهندگان یا دعوت شدگان را ببینند.

نشانهای NA و مسائل مربوط به حقوق انحصاری مسئلۀ دیگری که هر از گاه در مورد وبگاههای شبکه های اجتماعی پیش میآید، موضوع استفاده از نشانها و مطالبی است که حق نشر آنها در انحصار NA است. دستورالعمل استفاده از نشانها و مطالب انحصـاریNAدر «پیمان نامۀ امانت سپاری مایملک معنوی انجمن»تشریح شده اسـت.

گـروههـای NA و کمیتـه هـای ثبت شدة NA برای استفاده از علائم انحصاری NA باید قوانین خاصی را رعایت کنند کـه آنهـا را در بـولتن شماره 1 مایملک معنوی NA، یعنی کاربرد داخلی مایملک معنوی NA میتوان دید. اعضا ـ و افراد خـارج ازNAمجاز به استفاده از علائم تجاری ثبت شدة NA شامل نشانهای NA وحتی نام کامـل «معتـادان گمنـام» نیستند (مثلاً درست نیست که یک عضو، در اینترنت گروهی با نـام معتـادان گمنـام درسـت کنـد). معمـولاً کسانی که از نام معتادان گمنام یا علائم انحصاری NA استفاده میکنند نیت بدی ندارند، اما متأسـفانه وقتـی اعضا برگه، گروه یا نمایه ای با استفاده از علائم انحصاری NA درست میکنند، این کار اغلب تأثیر نـامطلوبی بر NA میگذارد؛ همچنین هنگامی که بعضی وبگاهها، متنهای NA را بر خلاف قوانینی کـه در پیمـاننامـۀ امانت سپاری آمده بازنشر میکنند. هر گونه سئوالی در این موارد را میتوان به خـدمات جهـانی NA ارجـاع داد.

رهنمودهایی برای حفظ حریم خصوصی و گمنامی در اینترنت بر مشخصه های امنیتی وبگاههای شبکه های اجتماعی که از آنها استفاده میکنید مسـلط شـوید و حسـاب کاربریتان را طوری تنظیم کنید که اصول گمنامی در آن رعایت شود. برای مثال، اگر آن وبگاه این امکـان

را به شما میدهد که دوستانتان را در قالب چند فهرست دسته بندی و قابلیت مشاهدة مطالب ارسالی را بـه بعضی از این فهرستها محدود کنید، از این مشخصه بهره بگیرید. به این ترتیـب، اگـر مـثلاً یـک فهرسـت همکاران، یک فهرست NA، و یک فهرست اعضای خانواده داشته باشـید، مـیتوانیـد عکـسهـا یـا مطالـب مربوط به NA را محدود به فهرست NA بکنید.

در مورد نامگذاری مجموعه عکسها و برگه های رویداد دقـت بـه خـرج بدهیـد و سـعی کنیـد عنـاوین کلی تری برای مجموعه عکسها و شرح ها انتخاب کنید تا مشخصـاً معلـوم نباشـد عکـسهـا در رویـدادی مربوط به NA گرفته شده اند. رعایت این نکته مخصوصاً در مورد مجموعه عکـسهـایی کـه مشـاهدة آنهـا برای افراد بیشتری ممکـن اسـت اهمیـت دارد. مـثلاً «آخـر هفتـۀ گذشـته در شـهر فـلان» قاعـدتاً عنـوان

مناسب تری است تا «همایش منطقهای NA در شهر فلان». همین نکته در مورد برگه های رویداد هـم صـدق میکند؛ رویدادهایی که اعضا میتوانند به صورت الکترونیکی به آن پاسخ بدهنـد و در نتیجـه ممکـن اسـت برای غیراعضا هم قابل مشاهده باشد. دقـت در نـام گـذاری، یـا در صـورت امکـان اسـتفاده از رویـدادهای اختصاصی، به اعضا در محفوظ نگه داشتن گمنامیشان کمک میکند.

در مورد نظرهایی هم که زیر مطالب اعضای NA میگذارید دقت به خرج دهیـد. ممکـن اسـت اعضـا مطالب نامرتبط با NA را طوری تنظیم کنند که اشارة مشخصـی بـه NA نداشـته باشـد و آن را بـه صـورت گسترده برای دوستان، خانواده، و همکارانشان بفرستند. بنـابراین درسـت نیسـت کـه زیـر چنـین مطـالبی، نظرهای مرتبط با اعتیاد یا NA بگذارید.

به هنگام عکس گرفتن، دقت کنید که چه چیزی و چه کسی در پسزمینه قرار دارد. آیا در قـاب تصـویر شما کسی که راضی نیست عکسش در اینترنت منتشر شود قرار ندارد؟ اگر مـیخواهیـد ایـن عکـس را بـه صورت عمومی تر و نه فقط برای اعضای NA منتشر کنید، آیا علائم و اعلانهای NA که ممکن اسـت نشـان بدهد عکس در یک رویداد NA گرفته شده در پس زمینه قرار ندارد؟ اگر دارید عکسی مـیگیریـد کـه قصـد دارید آن را در شبکه های اجتماعی منتشر کنید، از تمام کسانی که در قاب تصویر هسـتند بپرسـید «اشـکالی ندارد من این عکس را در [نام آن شبکۀ اجتماعی را بگویید] منتشر کنم؟» همواره به خواست تمـام کسـانی که ترجیح میدهند در عکس یا مطلب ارسالی شما نباشند احترام بگذارید، حتی اگر شخصاً اطمینـان داریـد که گمنامی آنها به دلیل ترتیبات امنیتی دیگری که اتخاذ کردهاید حفظ خواهد شد.

در کل، نام افراد را به عکسهایی که ممکن است مرتبط با NA به نظر برسند برچسب نزنیـد، مخصوصـاً موقعی که سطح امنیتی آن مجموعـه عکـس را تنظـیم نکـرده ایـد، و نمـیدانیـد آن فـرد در مـورد گمنـامی شخصی اش در شبکه های اجتماعی چه نظری دارد. بعضی وبگاهها ممکن است به افراد امکان جـدا کـردن برچسب نامشان از عکسها را بدهند یا آشکار شدن برچسب در آنها مستلزم تأییـد فـرد برچسـب خـورده باشد، اما بهترین کار ممکن است که اجازه بدهید هر کس نامش را به اختیار خود به عکس برچسب بزند.

بعضی افراد فهرست دوستان خود را فقط به اعضای NA محدود میکنند، و از وبگـاههـای شـبکه هـای اجتماعی فقط و فقط برای تعامل و ارتباط درون NA استفاده میکنند. این رویکرد تا موقعی که شما گمنـامی دیگران را در تعامل های اینترنتیتان رعایت کنید، به صورت چشـمگیری از مشـکلات مربـوط بـه گمنـامی خواهد کاست، مخصوصاً اگر تنظیمات حریم خصوصی شما طوری باشد که اجازة بازنشر عکـسهایتـان را به دیگران ندهد. به این ترتیب، ما خواهیم توانست در رعایت رهنمودهای سنت یازدهم بکوشیم، سنتی کـه به ما گوشزد میکند «اعتبار پیام NA ممکن است تا حد زیادی تحت تأثیر شـخص پیـام آورنـده قـرار گیـرد هنگامی که ما از طریق مطبوعات، رادیو، فـیلم و سـایر رسـانههـای عمـومی در معـرض دیـد عمـوم قـرار میگیریم، باید همیشه گمنامی شخصی خود را حفظ کنیم.» (چگونگی عملکرد، سنت یازدهم) نتیجه استفادة گستردة انجمن ما از رسانه ها و شبکه های اجتماعی نشان میدهد

 

ایـن تالارهـای مجـازی در حکـم منبعی است که میتواند در تسهیل ارتباطات و تعاملات وسیعتر بین اعضـای NA مـؤثر واقـع شـود. امکـان

ارتباط شبکهای با سایر معتادان در حال بهبودی و مشارکت متقابل در بهبودی یکدیگر، وسـیله ای در اختیـار بسیاری از اعضا میگذارد تا رابطۀ خود با انجمن NA را اعتلا بخشند.

با این همـه، بعضـی از اعضـا ممکـن است ترجیح دهند به کلی از استفاده ازشبکه های اجتماعی چشم پوشی یـا تعامـل هـای اینترنتـی خـود را بـه کسانی که عضو NA نیستند محدود کنند. در مواقعی که ممکـن اسـت تصـویر عمـومی از NA و گمنـامی و حریم خصوصی اعضای ما خدشهدار شود، بسیار مهم است که اعضـایی کـه مـیخواهنـد از ایـن امکانـات استفاده کنند، دقت بسیاری در این کار به خرج دهند.

ما امیدواریم این جـزوه در چنـین هـدفی مـؤثر واقـع شود.

سوتیتر ص 1: برای دوام انجمن ما که بهبودی فردی را ممکن میسازد، گمنامی امری حیاتی است.

چگونگی عملکرد، سنت یازدهم

سوتیتر ص 3: خط مشی روابط عمومی ما بنا بر جاذبه است تا تبلیغ؛ ما همیشه باید گمنامی شخصـی خـود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.

سنت یازده

سوتیتر ص 5: حرفها و اعمال ما بر برنامۀ بهبودی و انجمن معتادان گمنام تأثیر میگذارد. ما در مقام عضـو مسـئول معتادان گمنام، دلمان میخواهد تأثیر جذابی بگذاریم نه این که مایۀ سرافکندگی شویم.

 

چگونگی عملکرد، سنت یازدهم

خدمت صادقانه در انجمن معتادان گمنام

منظوراز خدمت، خدمت صادقانه بدون چشم داشت

منظوراز خدمت، خدمت صادقانه بدون چشم داشت یا خدمت غیر خودخواهانه ، خود محوری وبیمارگونه می باشد زیرا هر عمل و خدمتی برای نتیجه ای و یا اثری انجام می گیرد پس هر خدمتی یک اثر یا یک نتیجه دارد ، گاهی ما هدیه ای به کسی می دهیم اما منظورمان از دادن آن هدیه در واقع پس گرفتن چیزی است که مورد انتظار ماست یا گاهی کمکی به کسی می کنیم و

انتظار داریم کمک مشابهی از او دریافت کنیم ، این اعمال و خدمتها برای اثر ونتیجه است ولذا پاداش آن نیز همان انتظاراتی است که ما از دیگران داریم. که درواقع ما باا نتظاراتمان پیش می رویم و اگر آن انتظارات انجام نگیرد حالمان خراب می شود و شروع می کنیم به سرزنش کردن و غیبت کردن ،تهمت زدن ...

و اگر ما در مقابل عملی که انجام می دهیم مزد دریافت می کنیم آن دیگر خدمت نیست آن شغل ماست پس بهتر است که شغلمان را درست و خوب انجام بدهیم مثل معلمی  ،پزشک، پلیس ....

اما خدمت بدون چشم داشت خدمتی است که درآن به نتیجه خدمت یا عمل نگاه نمی کنیم و خدمت از نتیجه آن جدا می شود چه این نتیجه خوب باشد یا بد ، پس خود خدمت برای ما مهم می شود و نه اثر آن و چنین خدمتی از اعمال روز مره ما که باعث تکرار و کسالت می شود دور است این نوع خدمت باعث تفکر مثبت و نگرش زیبا به زندگی به دنیا و به مردم   می شود . در خدمت غیر خود خواهانه که با نیت پاک و خالصانه انجام می گیرد ذهن انسان از تفکرات منفی و از چشم و هم چشمی ها و از انتظارات و توقعات ویرانگر فاصله می گیرد و ذهن به نوعی ثبات و تمرکز می رسد همین ثبات و تمرکز است که زمینه لازم را برای پیشرفت و ترقی و رشد روحانی فراهم می سازد ، بجای اینکه فرد افکار پریشان ، گسسته و منفی داشته باشد بر عکس افکار و احساساتی منسجم و متمرکز پیدا می کند که در این حال فهم انسان باز می شود و ادراک قوی می گیرد . مسئله خدمت خالصانه و بدون توقع از  خیلی سالهای پیش در تعالیم  انسانهای بزرگ و انجمن وجود داشته است  خیلی ها این عقیده را دارند که برای رسیدن به آرامش و تصفیه روح و ذهن باید اصول چند گانه ای انجام  دهند و یکی از این اصول مهم  همان خدمت بدون چشم داشت می باشد ،  آنها معتقدند هر فرد با خدمت بدون توقع و کمک و یاری به دیگران در حقیقت به خداوند  یاری و کمک می رسانند این تفکر باعث رشد عقلی و روحی  می شود و آنها را برای کمال آماده می کند آنها عقیده دارند انسان با خدمت صادقانه و وفادارانه  از خود و احساسات و عواطف و افکار و اعمال خود جدا می شود و در واقع به خداوند نزدیک می شود فرقی نمی کند که این خدمت ( کار در آشپزخانه باشد یا عبادت در  مسجد،معبد،کلیسا یا عمل  نظافت و طی کشیدن در جلسه،وقت گذاشتن برای تازه واردان...) در هر صورت این خدمت است که باعث رشد و شکوفایی استعدادهای درونی انسانها می شود و آنها را از اعمال و عادات های بدشان جدا می کند و به پله های بالاتر ارتقاء میدهد . خدمت باعث عدم وابستگی می گردد و این عدم وابستگی از درونی ترین زوایای وجود هر شخص شروع می شود و به بیرونی ترین اعمال انسان می رسد بدون خدمت انسان به لذت عشق و زیبایی نمی رسد و در همان مرحله پستی و کودکی باقی می ماند فکر و روح بسته و محدود می شود و نقا ئص و بیماریها ی فکری و روحی برطرف نمی شود . بزرگترین خدمت بدون انتظار را خداوند در حق ما می نماید ، او بدون توقع روزی میدهد و به انسانها محبت می کند خداوند از ماچیزی نمی خواهد جزعشق ورزیدن و محبت کردن دیگران و این عشق ورزیدن  باعث رشد و کمال انسانها است . خدمت غیر خودخواهانه تنها خدمتی است و تنها عملی است که بیماری در آن شرکت نمی کند زیرا بدون هیچ انتظار و توقعی انجام میگیرد و این خدمت

خالصانه می شود و خدمت بدون شرط و بلا عوض  فقط برای خداست و لذا معتاددر این خدمت پیشرفت می کند و از دامهای بیماری (وسوسه،اجبار،خودمحوری) رها می شود خدمت صادقانه تنها خدمتی است که فرد با قلب و روح و روان و با نیروی محبت و عشق خود انجام می دهد و لذا هر چند در ظاهر نمودی ندارد لیکن در حقیقت فضیلت بزرگی می باشد که نتایج و آثار عظیمی در زندگی بشر پدید می آورد . 

 

خدمت کردن در  انجمن ،جلسات،دوستان بهبودی...

شخص با حضور در جلسات،مطالعه ی نشریات دوازده قدم،گفتگوی مکرر با راهنما و دوستان بهبودی، مشارکت کردن، کار کردقدم ها،رشد و تغییر خود را آغاز می کند.

برنامه با تغییر دادن و متحول ساختن معتاد شروع می کند. معتاد با افزایش شناخت و رشد، باید آستین ها را بالا بزند و به بخشیدن آنچه که سایرین چنین آزادانه به وی بخشیده اند،اقدام کند.به طور خلاصه،زمان آن رسیده که وارد مرحله ای دیگر که خدمت و حمایت از سایرین است را آغاز کند.ش

خدمت  و حمایت دارای دو هدف است: کمک به خود و کمک به فردی که حامی او(رهجو) شده ایم  .به یاد داشتن این نکته حائز اهمیت است که دلیل اصلی حمایت از سایرین،یاری رساندن به خویش است.فرد به هیچ وجه مسئول بهبودی یا از سرگیری اعتیاد افرادی که خدمتگزارشان می شود نیست.هدف اصلی،سهیم شدن آزادانه ی تجربه،نیرو و امید خویش با دیگری است، و با این عمل،به خود کمک میکند و شاید به فردی که حمایتش را به عهده گرفته است نیز یاری رساند. افراد در مسیر بهبودی از این رو به دیگران کمک می کنند ،که به خود کمک کنند.این طرز تفکر به روشنی دراین شعار انجمن که (( برای حفظ هر چیز،باید آن را بخشید.ما با در میان گذاشتن...))خلاصه   می شود.

با شریک شدن با شخصی که نسبت به ما تجربه کم تری از دوازده قدم دارد،با کوشش در جهت یاری رساندن به او، بینشهای جدیدی نسبت به بهبودی خویش می یابیم.هنگامی که من وارد انجمن شدم و مشارکت ها راشنیدم و شروع به کار کرد قدم ها کردم به میزان ندانسته هایم پی بردم.برای آگاهی بیش تر انگیزه پیدا کردم.همین مسئله درباره ی خدمت و حمایت نیز صدق می کند.هنگامی که سعی می کنیم به سوالات تازه واردان پاسخ دهیم،به میزان بی اطلاعی خود پی می بریم.شهامت گسترش دادن خود و رشد کردن را می یابیم هنگامی که شخصی یا کسی که به او خدمت می کنیم از ما پرسشی   می کند و ما جوابش را نمی دانیم،زمان آن است که به راهنما ی خود مراجعه کنیم. با کمک به دیگران،مجبور به آموختن می شویم.روش آسانی است:در جلسات شرکت می کنیم،راهنما می گیریم، قدم ها را کار می کنیم،به دیگران خدمت می کنیم.

هر سازمانی(نهادی) به قوانینی ،اصولی  نیاز دارد، و انجمن نیز از این قاعده مستثنی نیست.دوازده اصلی که حاکم بر فعالیت برنامه های دوازده قدم است ،سنت نامیده می شود.ابقای تشکیلات برنامه دوازده قدم ،برای اطمینان از این امر که برنامه برای کمک به دیگران در دسترس همه خواهد بود،بسیار ضروری است. هر چیز به اصطلاح جای خود را دارد.خدمت نسبت به کار کرد قدم ها و آموختن حفظ بهبودی در کمال فروتنی و آسایش، در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد. اما پس از آنکه

اعضا دیگر به اعتیاد باز نگردند، آنگاه خدمت برای تضمین بقای کل تشکیلات،اهمیت  می یابد.

خدمت چگونه باعث رشد روحانی ما می شود و این چه خدمتی است که ما را از نظر روحانی شکل می دهد.

قبل از اینکه به موضوع خدمت بپردازیم می خواهم که برایتان داستان خدمت را بگویم

جلسه ای بود که 4 تا خدمتگزار داشت.اسم این خدمتگزار ها

1-همه کسی  2-یک کسی    3-هر کسی  4-هیچ کسی بودند

در جلسه مشارکت کردند که  ما با بحران مواجهه شدیم و باید بخاطر امنیت جلسه اقدامات ضروری انجام بدهیم.از همه کسی تقاضا می شد که با جدیت قدم بردارند. و همه کسی می دانست که با لاخره یک کسی باید این قدم را بردارد.

اما هرکسی می دانست این وظیفه او است.اما می دانید که با لاخره کی این قدم را برداشت هیچ کسی و همه کسی تقصیر را می انداخت گردن یک کسی وقتی هیچ کسی کاری انجام نمی داد که باید هر کسی  انجام می داد.

در جلسه مشارکت  می کردند که باید درباره  سکوت جلسه واحترا م به همدیگر... اطلاع رسانی کنیم وبه همه این پیام را برسانیم.

از همه کسی تقاضا می شد که اینکار را انجام دهند .یک کسی عصبانی شد برای اینکه می دانست گفتن نمی خواهد هر کسی باید اینکار را انجام بدهد. و این وظیفه  همه کسی بود و در نهایت این وظیفه داد شد به هیچ کسی

و این داستان ادامه پیدا می کرد.همیشه می شد روی هیچ کسی حساب کرد . هیچ کسی بهترین جاذبه بود برای تازه واردان،ازخود وقت خود می گذاشت و در کمال فروتنی خدمت می کرد ،سبد را حمایت  می کرد ، فیلتر سیگار ها را جمع می کرد،  مرتب و منظم در جلسات شرکت می کرد،هیچ کسی به عنوان عضو وفادار انجمن باقی مانده بود ...

وقتی  بحران آمد و مشکلات شروع شد به نظر شما چه کسی آماده بود بله هیچ کسی

اما هنگام رای گیری برای کاندید شدن پستی یا مقامی برای خدمت به نظر شما چه کسی آماده بود  بله همه کسی

یک  NAبخاطرکاری که نمی کند نمی شناسندش.بخاطر کاری که انجام می دهد می شناسندش

من در انجمن نیستم که به من خدمت کنند ، من رهجونگرفتم  تا به من خدمت بشود بلکه من آمده ام تا به دیگران خدمت بکنم . خدمت و رشد روحانی ارتباطشان با هم دیگر خیلی جالب است شما وقتی که یک دریاچه ای را در نظر می گیرید که به آن رودهایی وارد می شود و همینطور رودهایی از آن خارج می شود می فهمیداین دریاچه یک دریاچه زنده است آبش و محیطش سالم است گیاهان وآبزیانی که در آن زندگی می کنند و رشد می کنند محیطی سالم را ایجاد می کنند اما اگر این دریاچه مرده باشد  که هیچ آبی از آن خارج نشود و فقط آبی که واردش میشود آبی باشد که از کوه ها سر ازیر می شود آن هم به میزان کم برای همین به آن می گویند دریای مرده آبش سنگین می شود محیط تمیزی ندارد حیات اندکی در آن است جانداران دریایی به آن صورتی که در محیط های دیگر زندگی می کنند در آنجا زندگی نمی کنند و این آب کم کم می گندد همین طور معتادی که خدمت نمی کند و یا بهتر بگویم آن خدمتی که می کند او را از نظر روحانی شکل و پرورش  نمی دهد در این خطر قرار دارد در خطر راکد شدن در خطر ساکن شدن و این آب وجودش کم کم گند می زند و کم کم بومی گیرد و دیگر بدرد مصرف نمی خورد و باعث بهبودی دیگران نمی شود . معتاد مثل دریاچه ای است که آب هایی واردش می شوند و آب هایی از او خارج می شوند همین طور که خداوند و راهنما تغذیه اش می کنند همین طور این معتاد دیگران را کمک می کند این آب از دریاچه وجودش خارج می شود و دیگران را برکت می دهد. خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد منظور مشغول بودن و عرق ریختن و بدو بدو کردن نیست مثلا یک نفر می گوید برویم رای بدهیم به رهجو،راهنما،...دوست من این خدمت را بکند شاید خدا قلبش را لمس کند و جلسات و قدم ها را جدی بگیرد و سر براه بشود . این آن خدمتی نیست که ما از آن صحبت می کنیم ما دست ها را به کار نمی گیریم تا اینکه  خدمات ماقلب و فکر و روح و احساسات ما را دنبال کنند ، روشی که انجمن از ما می خواهد خدمت کنیم خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد خدمتی است که اصول روحانی قلب و روح  و دست های ما را  هدایت    می کند .

کاری که ما در انجمن  وبرای همدردان وبرای همه انسانها انجام می دهیم و اسمش را می گذاریم   ***{{خدمت}}***

این خدمت از ایمان ما  سر چشمه می گیرد از ایمان و اعتماد ما به خدا و این خدمت از روی آگاهی وعشق ماست .

خدمتی که به فکر خودش نیست خدمتی که به فکر خودش است که الان در مورد من چه فکر می کنند وقتی  این خدمت را انجام می دهم حتما خدا و دیگران چقدر واقعا از من راضی هستند و خوشحال هستند که من دارم این خدمت را انجام می دهم البته خدمت  ممکن است باعث خوشحالی خیلی از انسانها بشود ولی شاید خدمت ما باعث خوشحالی خدا نشود چون ما معتادان یاد می گیریم بتدریج  خواست و اراده معتادان و انسانهای دیگر را بدست آوریم حتی اگر گاهی اصول را زیر پا بگذاریم و یاخواست و اراده  خدا را انجام ندهیم .

 ولی آن خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد این است که ببینیم خدا ازما چه می خواهد می گوید خدایا تو چه می خواهی که من انجام بدهم به ازای آن محبتی که تو به من کرده ای نه اینکه آن را تلافی کنم ما هیچ وقت نمی توانیم محبت خدا را تلافی کنیم آنقدر این محبت در حق ما عظیم است و واقعا عجیب که ما نمی توانیم تلافی کنیم ، ما چون محبت شدیم محبت می کنیم چون گرسنه بودیم سیر شدیم آن راه نجات را که پیدا کردیم و رایگان پیدا کردیم با دیگران سهیم می شویم چون نوشیدیم و تشنگی روحانی ما بر طرف شد حالا از این آب که مجانی جاری شده از این نهر که از آسمان جاری می شود به دیگران هم می نوشانیم این است آن خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد. خدمتی که به من فکر نمی کند خدمتی که ایثار می کند خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد خدمتی است که ایثار ماست می دانید ایثار یعنی چی ؟

مفهومش مهربانی است ما جرایش فرق می کند . ایثارگری یعنی من کسی هستم که به دلیل این که تو را دوست دارم و یا حتی اگر فقط تو هستی به عنوان یک انسان کاری را می کنم که خوب است کاری را می کنم که درست است وکاری می کنم که دوست دارم واز این کار خوب ودرستی که می کنم لذت می برم شادی برایم دارد رضایت دارد خشنودی دارد به زندگی من جهت وهدف ومعنی می دهد و سپاسگذار تو هستم که این فرصت را به من دادی که این کار را برای تو بکنم بخاطر اینکه از طریق کاری که من برای تو می کنم این من هستم که رشد می کنم این من هستم که یک مرحله تکاملی پیدا می کنم این همان چیزی است که یک مادر از طریق بزرگ کردن بچه اش یک موجود دیگری می شود که اصلا نبوده یک موجود بهتر وبرتری می شود که اصلا نبوده از این طریق این همان وقتی است که شما از طریق کمک ومحبت به دیگران دقیقا احساس حال خوبی دارید و برای خودتان و در خودتان چیزی را رشد می دهید که نداشته اید این مفهوم ، مفهوم ایثارگری است توش لذت است توش شادی است در حالی که مفهوم دیگرش این است که  من رنج نمی برم که تو راحت و آسوده باشی

ایثار آن چیزی است که برای  ما ارزش دارد و قابل استفاده است. من (زمان) وقتی را که بدرد هیچ کس و هیچ کاری نمی خورد را نمی توانم صرف خدمت بکنم استعدادم را که هیچ کجا ازآن استفاده نمی کنم و به هیچ درد نمی خورد را نمی توانم تقدیم  بکنم آن خدمتی که مرا از نظر روحانی شکل  می دهد آن بهترین  و با ارزش ترین چیز زندگی من است آن ایثار من است که می آورم  و تقدیم می کنم آن خدمت من را از نظر روحانی شکل می دهد .

و دیگر اینکه خدمتی که ما را از نظر روحانی شکل می دهد . آرامش ما را ممکن است به خطر بیندازد آن دایره ای را که برای خودمان درست کردیم و در آن دایره خیلی احساس راحتی و احساس آرامش می کنیم من اینجا الان راحتم کسی مزاحم من نشود این محیط را به هم نزنید این زندگی را که دارم بهم نزنید...

 خدمتی که صادقانه و وفادارانه  است وانجمن را جلال و تعالی می دهد شاید این دایره آرامی ها را به خطر  اندازد ممکن است لازم باشد ما از این دایره بیرون بزنیم ممکن است لازم باشد ما  راحتی مان را به خطر بیندازیم این خدمتی است که  انجمن از ما  می خواهد و من و شمارا از نظر روحانی شکل می دهد.

 خدمتی که از روی غرور باشد خدمتی که از روی تکبر باشد خود را به دیگران نشان دادن که ببینید من چه کارهایی از دستم بر می آید و از تعریف و تمجید مردم ارضاء شدن خدمتی نیست که به رشد روحانی من کمک کند.

 بعضی وقت ها ما می خواهیم خدمت کنیم چرا که با خدمت کردن مطرح می شویم و به دیگران اجازه نمی دهیم که خدمت کنند و  با خدمت فرمان دست ما است ما به دیگران می گوییم که چکار بکنند و با اینکار خودمان را بزرگ نشان می دهیم.وپشت سر این خدمت مقام ،شهرت ... است

حتی دعا می کنیم خدایا کمکم کن که به دیگران کمک کنم و ابزاری باشم در دستان تو به من بده که به دیگران کمک کنم

که در واقع انگیزه من این است که من ازدیگران در جایگاه بالاتر قرار گیرم و همه از من تعریف کنند.

باید ببینیم آیا حاضر هستیم مثل یک نوکر خدمت کنیم و اجازه دهیم مثل یک نوکر با ما رفتار شود.(یک نوکر می آید برای نوکری و انتظار دیگری ندارد و اگر از او ایرادبگیرند بگویند اینجا را هم تمیز کن  ناراحت نمی شود وتمیز   می کند چرا که آمده برای نظافت کردن ووظیفه خود می داند)

بایدآن کاری را که انجام می دهیم مخفیانه انجام بدهیم اگر سبد راحمایت میکنیم ویا در گمنامی کاری برای نجات کسی انجام می دهیم اگر دعا می کنیم اگر خدمتی می کنیم باید با نیت پاک ومخفیانه انجام بدهیم تا خدایی که از درون ما آگاه است ، ما را ارج بدهد ما را پاداش بدهد.تا از خدمت سود روحانی ببریم.

 پس خدمتی که از روی تکبر و غرور است بدرد معتادان و بدرد انجمن نمی خورد و ما را از نظر روحانی شکل نمی دهد ما می توانیم سالها اینطور خدمت کنیم ولی تکان نخوریم در ایمانمان جلو نرویم و در همان جا که هستیم در همان پله باقی بمانیم .

خدمتی که ما رانابود می کند .

خدمتی که از روی ترس است چه ترس از خدا و چه ترس از دیگران نکند من الان این کار را انجام ندهم دیگران فکر کنند که آدم خوبی نیستم و بخواهند مرا از خدمت بردارند شروع می کنم به رشوه دادن، هدیه دادن ،مهمانی دادن،غذا دادن،چاپلوسی کردن....

 ترس از اینکه بگویند فلانی اهمیت نمی دهد به انجمن پس من از روی ترس دیگران و یا از روی ترس درونی که نکند خدا من را رد کند اگر من این خدمت را انجام ندهم نکند لغزش بکنم نکند خدا آن  هدیه ای را که به من داده  از من پس بگیرد پس از روی ترس  انجام می دهم.

و خیلی ها به غلط این روش را آموزش می دهند که مثلا ببینید  فلانی چطور شما را خدمت می کند ولی شما حاضر نیستید هیچ کاری انجام بدهید و این افراد از روی اجبار از روی ترس از روی احساس گناه بلند می شوند و شروع می کنند کارهایی را انجام دادن و بعد می بینیم که  هم به خودشان  هم به خدمتی که در آن هستند صدمه می زنند. برای اینکه از روی تمایل این کار را نمی کنند کاری که انجام می دهند از روی اجبار و با احساس گناه با احساس ترس این کار را انجام می دهند برای همین با دیگران بد اخلاقی می کنند غر می زنند شکایت می کنند حتی به خدا غر می زنند و این خدمت آنها را  نا بود می کند نه تنها  از نظر روحانی شکلشان نمی دهد بلکه همینطور مثل باری بردوش اینها  سنگین و سنگین تر می شود.

و دیگر خدمتی که از روی رقابت باشد.

من بخواهم از کس دیگری جلو بزنم،از روی لجبازی که  دیگر کسی نتواند این خدمت را انجام بدهد و بخواهم برای کارم تاییدیه بگیرم و به بقیه و شاید حتی به خدا بخواهم نشان بدهم که ببین من چه خدمتی از دستم بر می آید ببین من چه کاری می تونم انجام بدهم این خدمت بدرد معتادان و بدرد انجمن نمی خورد این خدمت ما را از نظر روحانی جلو نمی برد شکل نمی دهد روی همان پله باقی می مانیم   و قتی ما خدمتی را انجام می دهیم و ناراحتیم شاید حتی غر می زنیم که چرا من باید این کار را بکنم خیلی  افراد دیگر می توانند این کار را انجام بدهند یا من بهتر از اینها می توانم انجام بدم و این رفتار و طرز فکر وخدمت ما ، خدمت مسمومی است وما را کم کم مسموم می کند و بعد ایمان ما و وفاداری ما و اعتماد ما وهمه چیز ما را زیر سوال می برد کم کم غریبه می شویم برای اینکه خدمت خطر ناکی را شروع کردیم و داریم انجام می دهیم.

ما نبایدخدمت را برای رسیدن به هدفهایمان قدرت ،مقام... انجام دهیم.

ما نباید در پی خدمت بخصوصی باشیم،باید در پی انضباط NA  باشیم.و دعا نکنیم که خدایا مرا برای این خدمت قدرت بده،بلکه دعا کنیم خدایا مرا قابل استفاده نگه دار برای هر کاری که تحت هدایت تو باشد. (خداوند  کارگردان باشد نه اینکه به او نقش بدهیم)

چرا که در خدمت بیمارگونه خود محوری نقش بازی می کند،من می خواهم که در این خدمت بر دیگران پیروز باشم چرا که باور بیمار گونه طرز فکر ما را اینطور قالب داده و از منشاّش بیماری است و من معتاد باید پیروز باشم و غرورم آسیب نخورد. مخصوصا اگر ازکسی رنجش داشته باشم نمی خواهم که به او خدمت برسد کسانی را تحریک می کنم که آنها خدمت بگیرند تا شخص مورد نظرنتواند خدمتی بگیرد.یا اینکه برای رسیدن به خدمت بعضی ها را زیر دست و پا له می کنم یا با موقعیتی که دارم با وعده دادن از دیگران به عنوان نردبان برای  شهرت ،مقام وموقعیت بهتر خود استفاده می کنم

 اشاره ای کنم کوتاه به این که خدمت چه نیست ،  وجمع بندیش می کنم ،

خدمت سرزنش کردن،غر زدن،دستور دادن نیست.ازروی اجبار و ترس نیست.

خدمتی که ما انجام می دهیم اعمال نیک ما اینها برای این نیستند که ما را به خدا و دیگران ثابت کنند اینها برای ما نجات دهنده نیستند اعمال و خدماتی که یک انجمنی انجام می دهد ثمره ایمان اوست نه عامل  بوجود آورنده ایمان او ، اعمال نیک یک انجمنی خدمتی که یک انجمنی می کند نشان دهنده ایمان اوست نتیجه و ثمره ایمان اوست نه باعث ایجاد ایمان در او ، ما خدمت نمی کنیم برای اینکه خدا ما را نجات بدهد ما کارهای نیک انجام نمی دهیم تا جایگاه خودمان را نزد خدا تغییر دهیم خودمان را به او نزدیکتر کنیم ما چون مورد محبت واقع شدیم محبت می کنیم ما چون خدمت شدیم خدمت می کنیم همه این را به خوبی می دانیم   ابتد خداوند به ما محبت کرد ،وقتی  ما به اودشنام می دادیم  او جا نخورد  او اول   ما را محبت کرد  یادمان است که وقتی تازه وارد بودیم.معتادان در حال بهبودی ما را پذیرفتند همانطور که بودیم در آغوش گرفتند برای ما وقت گذاشتند،به درد دلهای ما گوش دادند و ما را محبت کردند....

 ما اول با تسلیم وپذیرش  فروتنی با  تمایل ودرکی که از خداوند پیدا کردیم از او دعوت کردیم که به قلب ما وارد شوددعای آرامش و دعای قدم سوم را بجا آوردیم دعا کردیم که خدایا من به تو محتاجم  اقرار کردیم که ناتوان هستیم قادر به نجات خود وکارهای نیک نیستیم پس به قلب من وارد شو و در قلب من بنشین سکان زندگی من را به دستت بگیر مرا دگرگون کن از من آدم جدید بساز تا خود ودیگران را دوست داشته باشم و با علاقه و اشتیاق خدمت  کنم.

از آن روز اصول روحانی قدم ها که ابزار بهبودی هستنددر دست ماست برای اینکه ما را از نظر روحانی شکل بدهد هر روز خدا آن قلم ایمان را بر دارد و با آن چکش الهی ایش به این مجسمه ایمان ما بزند و آن قسمت هایی را که بدرد نمی خورد بتراشد و این مجسمه ایمان ما ، وفاداری ما واعتماد مابه خدا همینطور هر روز از روز گذشته زیباتر و زیباتر بشود.

کتاب و نشریات مامی گوید ، دعا و پرستش، خدمت ، تمرین اصول روحانی ، مشارکت، کارکرد قدم ها،گوش دادن ومشورت با راهنما  اینها  ابزار خداوندهستند تا از مجسمه ایمان ما یک چیز بسیار زیبا بسازند بهتر بگویم ازسنگ ایمان ما که از کوه  دنیا کنده شده مجسمه ای زیبا بسازند از وفاداری ما از اعتماد ما،

از خداوند  بخواهیم که واقعا ما را قدرت ببخشد ما را کمک کند هر جا که هستیم در هر گروهی که هستیم دست بکار بشویم در هر بخشی که از ما بر می آید.

خود من خدمتم را از نظافت و چیدن صندلی ها شروع کردم هنوز هم در نظافت و در مرتب و چیدن صندلی ها کمک می کنم  و خیلی افتخار می کنم به این و اکنون که چند سالی ا ز پاکی و بهبودی من می گذرد و قدم ها را انتقال می دهم باز  اینکارها را انجام می دهم اینطور فکر نمی کنم که الان دیگر من نظافت نباید بکنم در شان من نیست در مقام من نیست .چنین چیزهایی در انجمن جایی ندارد .انجمن می گوید آن کسی در میان شما از همه بزرگتر است که خادم دیگران است  اگر می خواهیم که در انجمن رشد بکنیم باید فروتن بشویم خود را تحت هدایت خداوند قرار دهیم وطبق اصول انجمن پیش برویم چون انجمن مخالف متکبران است ،قبرستان خود محوری و غرور است.

هر جا که هستیم آستین ها را بالا بزنیم(آستین کوتاه را نمی گویم) هم دیگر را خدمت کنیم ، خانواده واجتماع را  با صمیمیت  خدمت کنیم اجازه بدهیم هوشیاری و بیداری روحانی خدمت ما را آشکار کند چه عطایی به ما داده و چطورمی خواهد از ما در انجمن استفاده کند بعد  با امید، ایمان و اعتماد از خداوند بخواهیم آن قدرت را به ما بدهد که از این ابزار  بتوانیم به خوبی استفاده بکنیم و بعد دست به دست هم شانه به شانه هم انجمن را پیش ببریم پیام خوش انجمن را برسانیم قلب های شکسته را مرحم بگذاریم آنهایی را که به تسلی احتیاج دارند تسلی بدهیم آنها را که باید دستشان را گرفت و از آتش و منجلاب اعتیاد بیرون کشید دستشان را بگیریم و آنها را بیاوریم مثل خودمان بر روی ساحل نجات و در انجمن قرار دهیم و با هم آواز شادمانی سر بدهیم خدا من و شما را فیض ببخشد که آستینهای روحانی خودمان را بالا بزنیم دست های خودمان را قوی کنیم زانوهای لرزان را قوت بخشیم دلهای ترسو را شجاعت دهیم و در پیش برد اهداف انجمن قدم برداریم تا قدرت وعظمت ومحبت خداوندبر معتادان آشکار شود که او متفاوت است او بی نظیراست او بی همتاست. 

                                                                                                    آمین...

انجمن معتادان گمنام

نشانه های هشدار دهنده لغزش"معتادان گمنام"

اکثر افراد گمان می کنند لغزش یعنی مصرف دوباره مواد مخدر پس از یک دوره نسبتاً طولانی پرهیز. در صورتی که لغزش فرآیندی است که خیلی قبل از مصرف مجدد شروع و با مصرف مواد مخدر تکمیل می گردد. یعنی یک معتاد گاهاً خیلی قبل از مصرف مجدد می تواند دچار لغزش شود. و

 مصرف مواد مخدر این فرآیند را کامل می کند.

در بسیاری از اوقات لغزش با یک اتفاق بسیار ساده و یا با ظاهر پیش پا افتاده شروع می شود. « یک تماس کوتاه با مصرف کنندگان مواد، یک دروغ کوچک و به ظاهر بی اهمیت، یک روز جلسه نرفتن» می تواند عاملی شود تا فرآیند دردناک لغزش آغاز و به مصرف مجدد مواد ختم شود.
 

Relapse
 

بازگشت چیست؟

بازگشت یا عود به معنای برگشت معتاد به الگوهای رفتاری و باورهای مخرب و ناسالم قبل است. عود یعنی توقف کامل بهبودی در صورتی که لغزش اغلب یک توقف کوتاه و یا درجا زدن در بهبودی می باشد. لغزش معمولاً « یک نشانه است که نشان می دهد برنامه بهبودی به صورت کامل اجرا نشده و یا این که هنوز دست آویزها و بهانه های مصرف در ذهن باقی مانده و ریشه کن نشده است. تفاوت عود و لغزش در این است که در لغزش فقط پاکی فرد از بین می رود و به اصطلاح صفر است. ولی بهبودی به نقطه آغازین برنمی گرددو فقط متوقف شده در صورتی که در عود تمام افکار و باورهای مخرب زمان مصرف باز می گردد. لغزش را می توان به سَُر خوردن یا زمین خوردن تشبیه کرد و عود را سقوط. لغزش های متعدد یا باقی ماندن طولانی مدت در لغزش باعث تبدیل به لغزش به عود می باشد.
 

نشانه های هشدار دهنده لغزش
 

برخی از نشاندهنده لغزش از این قرارند :
 

 بی تفاوتی و بی حوصلگی نسبت به پی گیری برنامه بهبودی که می تواند شامل قطع تماس با برنامه بهبودی، عدم حضور در جلسات بهبودی به صورت فعال و مؤثر، قطع ارتباط با راهنما و دوستان دیگر بهبودی می باشد.
 

 تماس یا حداقل تمایل برای ارتباط با افراد مصرف کننده و تردد در مکان های مصرف و توزیع مواد. این موضوع می تواند نشان دهنده تمایل ناخودآگاه فرد برای مصرف مجدد باشد.
 

  زیر پا گذاشتن اصول روحانی و زندگی بر مبنای خودخواهی و لذت طلبی. در این شرایط فرد معتاد فقط به خود منافع کوتاه مدت و لذت های آنی خود فکر می کند. و برای رسیدن به لذت طلبی به راحتی منافع دیگران را زیر پا می گذارد. این مسئله می تواند باعث ایجاد شکاف در نظام باوری معتاد شده و قدرت روحانی فرد را برای مقابله با وسوسه مصرف کم  کند.
 

  بی برنامگی، آشفتگی و بی نظمی زندگی روزمره پر کاری پرخوری پر خوابی وقت گذرانی های افراطی در جمع دوستان به حدی که مسئولیت های زندگی فراموش شود نیز از نشانه های لغزش است.
 

  ایجاد و ادامه روابط ناسالم عاطفی-احساسی و جنسی از نشانه های بروز لغزش است. این نوع وابستگی به خاطر ماهیت ناسالم لذت فراوان که به همراه دارد کم کم فرد را از بهبودی و اصول روحانی دور کرد. و به راحتی می تواند باعث مصرف دوباره مواد مخدر شوند
 

سپرهای محافظتی لغزش
 

ساده ترین راه برای جلوگیری از لغزش توجه به نشانه های هشدار دهنده و اصلاح آنها می باشد. تعهد و تداوم در بکار گیری اصول بهبودی، شرکت در جلسات بهبودی، تماس مرتب با راهنما، پرهیز جدی از تردد در مکان های مصرف، قطع ارتباط کامل با افراد مصرف کننده و فروشنده مواد، برنامه ریزی و نظم در زندگی، داشتن اهداف و پی گیری آنها، پرهیز از خستگی، گرسنگی، تنهایی و کنترل خشم نیز می تواند در جلوگیری از لغزش بسیار مؤثر می باشد.
 

در صورت مواجهه با وسوسه چه کنیم؟
 

مکث یکی از مهم ترین ابزارهای پیشگیری از هر نوع لغزش است. پنج محرک اصلی گرسنگی، عصبانیت، خستگی و تنهایی و بیماری های جسمی است. این محرک ها برای خود پاسخی می طلبند. فرد معتاد برای این محرک ها اولین پاسخ را در مصرف مو اد می بینند، مواد تنهایی ها را پر می کند. خستگی را از افراد می گیرد، باعث فراموش کردن عصبانیت می شود و دردهای جسمی را تسکین می دهد. مکث ابزاری است که بین محرک و پاسخ قرار می گیرد. تا فرد فرصت کند تا پاسخ مناسبی برای محرک پیدا کند رهایی واقعی در مکثی است که در بهترین زمان در برابر محرک قرار می گیرد. به زبان ساده تر وقتی وسوسه پدید می آید باید برای لحظه ای آن را متوقف کرد و یا اصطلاحاً مکث و فاصله ای بین مواد و وسوسه مصرف پیدا کنیم. این مکث را می توان از طریق خواندن دعای آرامش، تلفن به راهنما، گرفتن دوش، صحبت و مشارکت راجع به آن وسوسه، سرگرم شدن به کاری دیگر، ترک موقعیت و از همه مهم تر رفتن جلسه ایجاد کرد. همچنین فکر کردن به عواقب اولین بار مصرف به جای فکر کردن به لذت های مواد نیز می تواند در پیشگیری از مصرف بسیار مؤثر باشد.
 

در صورت بروز لغزش چه باید کرد؟
 

مهم ترین موضوع در مواجهه با لغزش درک این نکته است که لغزش قسمتی از فرآیند بهبودی است به عبارت بهتر فرد معتاد در مسیر نزدن مواد است که مواد می زند.
 

این مطلب کمک می کند احساس گناه و خجالت یکی از عوامل مهم تکرار مصرف می باشد کمتر شود بعد از پذیرش لغزش به عنوان قسمتی از فرآیند بهبودی لازم است از مهمانهای عزیز اجازه دیدن این قسمت را ندارند. عضویت  یا ورودانکار بیرون آمده و با صداقت تسلیم واقعیت موجود شویم. اقرار به راهنما حضور دوباره در جلسات بهبودی صفر کردن پاکی تفاضا برای دریافت حمایت از اعضا اقامت چند روزه در مکان های عاری از مواد مانند کانون ها یا خانه های بهبودی می تواند کمک کند تا از تکرار مصرف جلوگیری شود.
 

برای کمک به یک لغزشی چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟
 

ما در مسیر بهبودی مطمئناً با افراد بسیاری برخورد خواهیم کرد که دچار لغزش شده اند برای کمک به این افراد می توان این کارها را انجام داد.
 

  دادن امید: اولین چیزی است که در یک لغزش به آن نیاز دارد امید است. لغزش تیرگی، نا امیدی و احساس از دست رفتن داشته ها را به همراه دارد و شدت این احساسات ناخوشایند اغلب باعث مصرف مجدد مواد می شود لذا کمک و حمایت از فردی که دچار لغزش شده می بایست همراه با دادن امید و احساس خوشبینی نسبت به آینده باشد.
 

  گرفتن احساس گناه: گاهاً دیده شده اعضا یا خانواده و یا اطرافیان فرد لغزشی با دادن احساس گناه در او سعی در کمک کردن دارند. در صورتی که افزایش احساس گناه و خجالت می توانی یکی از محرک ها و دلایل مصرف دوباره باشد. زیرا پس از لغزش با تصویری مخدوش از خود روبرو می شود که باعث ایجاد احساس گناه و خجالت می گردد. اگر این احساس به وسیله محرک ها ی بیرون مانند تحقیر سرزنش کردن طرد شدگی به وسیله دوستان و خانواده و تقویت شود می تواند باعث گیر افتادن فرد در چرخه عود و بازگشت شود.
 

   پرهیز از نصیحت و ارشاد. برای معتاد نصیحت و ارشاد مثمر ثمر نیستند. لذا تجربه تحلیل پیش از حد داستان لغزش به ویژه در اوقاتی که فرد لغزشی خودش درخواست کمک نکرد بپرهیزیم.
 

  دائم لغزش فرد را یادآور نشوید. با مجبور کردن فرد به تعریف دوباره و دوباره  تجربه لغزش باعث یادآوری تمام دردهایی می شود که فرد را در طی فرآیند لغزش تحمل کرد و این می تواند عاملی شود که فرد لغزشی از انجمن و جلسات فاصله بگیرد.
 

  پرهیز از زدن برچسب بر روی  فرد لغزشی:
افراد معتاد بیشتر از شباهت ها بر روی تفاوت ها متمرکز است. وقتی بر روی افراد بر چسب هایی مانند لغزشی می زنیم در اصل داریم بر تفاوت او با دیگران صحه میگذاریم و با این کار فرصت کمک به او را از دست می دهیم. چرا که بهترین کمک بر مبنای درمان یک معتاد به معتاد دیگر استوار است وقتی که ما کسی را لغزشی بنامیم در اصل او را معتاد ویژه نامیده ایم.
 

  احساسی برخورد نکردن و دادن راه های منطقی مطابق یا اصول که گاهاً به فردی که لغزش کرد توصیه می شود که لغزش خود را مخفی کند و کما فی السابق اعلام پاکی کند که این می تواند عامل اصلی عود باشد.
 

باورهای غلط نسبت به لغزش
 

در این جا چند باور غلط که در مورد لغزش مرسوم است را یادآور می شویم.
 

  لغزش به معنای نقطه سرخط می باشد در صورتی که اصلاً این گونه نیست و در لغزش بهبودی به نقطه اول برنمی گردد. فقط پاکی از بین می رود.
 

  لغزشی ها بهبود پذیر نیستند. یعنی هرگز نمی توانند برای همیشه پاک بمانند که این نیز باور نادرستی است بسیاری از کسانی که برای دوره های طولانی در لغزش باقی می مانند یا لغزش های متعددی داشتند نیز توانسته اند با یکدیگر به برنامه پاکی و بهبودی قابل توبه پیدا کنند.
 

 عامل لغزش همیشه در داخل خود فرد است. عدم توجه به عوامل خارجی لغزش محیط های پر خطر کاری  نا امیدی، آشفتگی خانوادگی. وجود بیماری های همراه باعث می شود که راه کارهای سالم برای برخوردها و کمک به لغزش ها را پیدا نکنیم. و به جای کمک به سعی در تحقیر و طرد کردن و وادار کردن فرد به انجام کاری محال یعنی تغییر درونی می کند.
 

 تمام لغزش ها به عود منتهی نمی شوند. یعنی اگر کسی یک بار مصرف کند حتماً نباید  تا آخر راه را  برود. در صورتی که امکان دارد فرد پس از یک بار مصرف دوباره به برنامه وصل شود و از تکرار لغزش جلوگیری گردد.

 


 

 

ویژگی یک خوش آمدگو

ویژگی یک خوش آمدگو :
1 - عضویت انجمن        2- متبسم و گشاده رو 

3 - آراسته و مرتب       4- فروتن و با ثبات 

5 - قدرت جذب        6- قدرت گفتگو  

7- آگاه و مطلع        8- آغوشی گرم
خوش آمدگویی یعنی رفتاری که... باعث شود :
1- احساس تعلق   2- احساس تشابه 

3- احساس برابری   4- احساس پذیرفته شدن 

5- احساس امیدواری   6- احساس ارزشمندی
در یک تازه وارد ایجاد شود
شاخصه های مشترک بیداری روحانی :
1-از بین رفتن احساس تنهایی  2-بوجود آمدن جهت و مسیر  

3-آرامش فکری         4-توجه به مسائل دیگران  
5-زندگی در زمان حال   6-دورنمای امید بودن همدلی
موانع خوش آمدگویی :
الف : کلامی                        

ب : غیر کلامی
1-پند و اندرز  2-قضاوت و پیش داوری   3-زخم زبان   

4-موضوعات خارجی    5-مسابقه بدبختی   6-رفتار غرور آمیز   

7-رفتار خودخواهانه  8-خستگی و دلزدگی  9-بی توجهی
آنچه دوست دارم :
1-تشویق و توجه   2-تحمل     3-تواضع      4-تماس

آنچه بیزارم 1-تحمیل    2-تهدید    3-تمسخر     4-تبعیض
اعمال ساده :
1-در دسترس بودن     2-آغوش باز     3-یاد گرفتن نام کوچک     

4-رد و بدل کردن تلفن      5-کلمات و جملات دلنشین   

6-در میان گذاشتن تجربیات     7-درک احساسات

به خاطر می سپارم :
• به کسی نسبت معتاد ندهم
• تازه وارد پر از درد و ترس است
• تازه وارد فکر می کند این برنامه برای او کار نمی‌کند
• تازه وارد احساس می‌کند این برنامه مانند دیگر تلاش‌هایش مؤثر نیست
• عضو تازه وارد احساس می‌کند با دیگران متفاوت است
• عضو تازه وارد افکار منطقی‌اش در اثر مصرف، دچار اختلال گردیده است
• عضو تازه وارد نیازمند حق انتخاب است
• خوش آمدگو فراموش نمی‌کند که از کجا آمده است

ترازنامه شیوه رفتاری

قبل از اینکه من بتوانم بعنوان عضو نقشی در گروه ایفا کنم بهتر است از خودم یک ترازنامه شیوه رفتاری بگیرم.
ترازنامه شیوه رفتاری...

الف:
به مسائل جزئی و سازماندهی NA اهمیت می دهم .
برای انجام هر کار شرح وظایف دقیق تدوین می کنم .
با وظایفم و دوستان بطور یکنواخت برخورد می کنم.
از تحقیق و تجزیه و تحلیل خوشم می آید.
ترجیح می دهم در چارچوب اصول NA کارکنم.
هر کاری را بصورت کامل انجام می دهم.
بر روی وظایف فوری تمرکز می کنم.
تصمیم سازی و تصمیم گیری را بسیار با دقت انجام می دهم و از تصمیم گیری آنی اجتناب می کنم.
به دقت کردن و درست انجام دادن کار علاقه مندم .
به تنظیم و اجرای امور بر مبنای 12 قدم و 12 سنت و دستور کار دقیق ارزش می دهم.
نگرش و برخورد نظام مندی نسبت به کار کردن دارم.
بعد از انجام هر خدمت تراز خدماتی خود را می گیرم. ج:
علاقه مند به دستیابی به نتایج هستم.
به دنبال چالش می گردم.
با وظایفم و دوستانم بر مبنای اهداف از قبل تعیین شده برخورد می کنم.
به رویارویی با مسائل علاقه مندم.
به راحتی تصمیم می گیرم.
به پیشرفت علاقه مندم.
با شرایط اضطراری کنار می آیم.
خود را صاحبنظر دانسته و بر این مبنا عمل می کنم.
علاقه مند به رهبری هستم.
از حل مشکلات لذت می برم.
رفتارهای کلیشه ای و قالبی را زیر سوال می برم.
از تغییر لذت می برم و برای ایجاد تغییر اقدام می کنم.

ب:
به برنامه ریزی در ایجاد تغییر اهمیت می دهم.
حمایت از دیگران جزو اولویتهای من است.
با وظایفم و دوستانم با آرامش و احتیاط برخورد می کنم.
گفتن نه برایم سخت است.
دوست دارم به دیگران کمک کنم.
همکاری را به رقابت ترجیح می دهم.
به مدارا کردن با دیگران علاقه مندم.
آمادگی دارم که در رابطه با دیگران ابراز وفاداری کنم.
افراد هیجانی را آرام می کنم.
شنونده خوبی هستم.
سعی می کنم در حفظ ارتباط با دیگران اطمینان حاصل کرده و در این زمینه نقش هماهنگ کننده داشته باشم.
ترجیح می دهم تغییر به آرامی و نه به صورت ناگهانی انجام شود. د:
سعی در ایجاد محیطی دوستانه دارم.
شیوه غیر رسمی و خودمانی را می پسندم.
برای وظایفم و دوستان انرژی مصرف می کنم.
تاکید بر لذت بردن فردی دارم.
به خلاقیت اهمیت زیادی می دهم.
به کلیات بیشتر از جزئیات اهمیت می دهم.
به مشارکت در گروه علاقه مندم.
در محیط پیرامون خود ایجاد انگیزه می کنم.
به سرعت و آنی تصمیم می گیرم.
آمادگی دارم حس خود را بیان کنم.
از بحث پیرامون پیدا کردن راهکارهای مختلف لذت می برم.
ترویج به تغییر مورد علاقه من است.

 

 

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan