زمانی که از ما خواسته میشود تا راهنمای کسی شویم، گاهی در تلاش خود برای ارائهی دانش برنامه تعصب زیادی نشان میدهیم، به خصوص اگر تعداد زیادی از اعضا از ما بخواهند که راهنمایشان شویم. هرقدر تعداد کسانی که از ما حرف شنوی دارند بیشتر باشد، خیلی سریعتر به ما احساس خودبزرگ بینی دست میدهد. ممکن است هراندازه هم که سعی کنیم در مقابل احساس خودبزرگ بینی و غرور مقاومت کنیم، نتوانیم از غرق شدن در نقش یک “سوپر راهنما” اجتناب کنیم و این احساس به ما دست دهد که همه چیز را میدانیم و غیرقابل اشتباه هستیم. آگاه ماندن از محدودیتهایمان و تداوم ترازنامه ی شخصی، از افتادن ما به دام این طرز فکر که همه چیز را بهتر از دیگران میدانیم، جلوگیری میکند.
راهنما شدن به ما اجازه میدهد از طریق تجربه کردن محدودیتهایمان رشد کنیم. با اقرار به آن محدودیتها و صادق بودن با رهجوهایمان، رشته هایی را که ما را به یکدیگر متصل میکند تحکیم میکنیم.زمانهایی است که وقتی ما به کمک احتیاج داریم راهنمایمان در دسترس نیست.
بسیاری از ما متوجه شدهایم که باید شبکه ای از اعضای برنامه را که میتوانیم در مواقع ضروری علاوه بر راهنمایمان به آنها روی آوریم تشکیل دهیم. در بعضی جاها رسم براین است که اعضایی که از طریق راهنما به یکدیگر وصل هستند برای این نوع حمایت برگزیده میشوند.آشنا شدن با سایر رهجوهای راهنمایمان میتواند برای ما چتر حمایتی مطمئنی باشد. اگر ما نتوانیم با راهنمای خود تماس بگیریم، همیشه میتوانیم به یکی از افراد شبکه ی راهنما و رهجویی تلفن بزنیم... گزیده ای از کتاب راهنما و رهجو