روابط تغییر شکل می دهند و طبیعتا دوره های مختلفی را می گذرانند و اگر می خواهیم روابطمان ادامه یابد و رشد کنند ، باید آن ها را تقویت کنیم . از طریق فرایند کارکرد قدم ها ، توانایی پرداختن به مشکلاتی را که بعضی مواقع در روابط صمیمانه پیش می آیند ، پیدا می کنیم . با پیش آمدن چالش ها و سر خوردگی ها در روابط راهنما و رهجویی و حل آن ها به کمک یک دیگر ، ما یاد می گیریم که چه گونه با دیگران رابطه ای سالم بر قرار کنیم .
"راهنمای من به من کمک کرد تا یاد بگیرم که از دوستان ، افراد خانواده و در کل مردم ، توقع زیادی نداشته باشم . او به من پذیرش را آموخت و این که اجازه دهم اطرافیان هم مثل همه انسانها باشند . البته من این ها را از راه سخت اش یاد گرفتم . در اوائل بهبودی ، من راهنمای خود را علیرغم میل خودش ، خیلی بزرگ کرده بودم . هر وقت می دیدم که مثل انسان های دیگر رفتار می کند ، به شدت عصبانی و آزرده می شدم . به او به چشم یک معلم روحانی نگاه می کردم او به دلیل مدت طولانی پاکی اش ، حتما با خدا ارتباط دارد . چشم بازکردن به این واقعیت که او هم یک انسان معمولی است ، تکان دهنده بود . ولیکن نه تنها کمک کرد انسان بودن را بپذیرم بلکه واقعیت انسان بودن خود را نیز ببینم ."
اگر چه ممکن است ما تمام سعی خود را در حمایت و کمک به رابطه ای راهنما و رهجویی خود بکنیم ، ولی باز زمان هایی پیش می آید که به نظر می رسد این رابطه اصلا کار آیی دندارد . این به معنی این نیست که ما آدم های وامانده و شکست خورده ای هستیم ، بلکه فقط به این معنی است که این رابطه کار نمی کند و لازم است ما به راه خود ادامه دهیم .
"در طی 16 سال بهبودی ، من مجبور شده ام که به دلایل مختلف چند راهنما عوض کنم . یکی از راهنما های ام به شهر دیگری نفل مکان کرد ، یکی دیگر برنامه ی کاری اش عوض شد که این ها تماس مداوم را غیر ممکن می ساخت . یک راهنمای دیگرم که یک مشاور حرفه ای بود با من مثل مریض خود رفتار می کرد . اما بد ترین شرایط ، مرگ یکی از آن ها بود که در ناحیه ما راهنمای خیلی از اعضا بود . اگر چه هر یک از این شرایط ، به خصوص آخرین آن باعث شد تا احساسات بد زیادی را تجربه کنم ، اما سپاسگذار این تجارب هستم . زیرا دیگر به خاطر تغییر در روابط ام با راهنما یا رهجو ی خود زیادی احساساتی نمی شوم . NA به من و راهنماها و رهجو های مختلف من زندگی جدیدی بخشیده است . و این عالی است که در نتیجه ی این نعمت شرایط ما تغییر می کند و لازم می شود تا ما به راه خود ادامه دهیم . تعویض راهنما نشانه ی شکست نیست ، بلکه می تواند نشانگر یک موفقیت چشم گیر باشد
"یکی از رهجو های ام نزد من آمد و گفت که او راهنمای جدیدی پیدا کرده است . مثل این بود که مشتی به شکم من زده اند و فورا احساس عدم امنیت کردم . در NA آموخته ام که لازم نیست تا احساسات ام لزوما اعمال ام را به من دیکته کنند . قادر بودم بگویم : " عالیست ، خوش حال هستم که تصمیم مثبیتی برای خود گرفتی ." خیلی سخت بود که این گونه ذفتار کنم و احساس واقعی خود را به زبان نیاورم ، اما این به هر دوی ما کمک کرد تا به راه خود ادامه دهیم و در ضمن بتوانیم یک رابطه ی مثبت اما متفاوت را حفظ کنیم ."
اگر ما از رابطه راهنما و رهجویی خود مراقبت نکنیم ، ممکن است متلاشی و تبدیل به یک رابطه ی نا سالم شود . بی علاقگی و فکر بسته موانع بر سر راه هستند که می توانند به راحتی رابطه ما را از بین ببرند . اکثر ما دریافته ایم که هر چه قدر بیش تر بی علاقه شویم ، بیش تر نا صادق می شویم و تمایل خود را از دست می دهیم . وقتی متوقف شویم و دیگر با هم صادقانه مشارکت نکنیم ، چه به عنوان رهجو و چه به عنوان راهنما شروع به ساختن دیواری کنیم که ممکن است آن قدر بلند شود که فائق آمدن به آن غیر ممکن باشد .
"من به تازگی از یکی از رهجو هایم خواستم که یک راهنمای جدید بگیرد . این تصمیم سختی برای من بود که نمی خواستم انجامش دهم . من 15 سال با این شخص رابطه داشتم و او یکی از بهترین دوستان من است ، اما او قدم ها را کار نمی کند . وجدان من دیگر قبول نمی کرد که اجازه دهم او فکر کند و یا بگوید که من راهنمای او هستم . از نظر من ، ما دوستان یکدیگر هستیم اما در مسیر روحانی که من چه به عنوان راهنما و چه رهجو تجربه کرده ام ، قرار نداریم ."
کاری که ما می توانیم در این برهه انجام دهیم ، این است که نقش خود را بررسی کنیم و تشخیص دهیم که آیا واقعا لازم است به راه خود ادامه دهیم یا این که می توانیم مسائل را با راهنا یا رهجوی خود حل کنیم . ما با راهنما یا رهجوی خود عقد آسمانی نبسته ایم که مجبور باشیم تا ابد به آن پای بند باشیم . اگر به عنوان رهجو احساس می کنیم که نیاز های ما برآورده نمی شوند یا این که به عنوان راهنما قادر نیستیم نیازهای رهجوی خود را برآورده سازیم ، شاید وقت آن رسیده که رابطه ی خود را ارزیابی کنیم . راهنما و رهجویی یک را بطه داوطلبانه است و این که چه گونه با مشکلات آن روبرو شویم ، کاملا به خود ما بستگی دارد .
"بعد از 5 سال ، دیگر واضح بود که رابطه راهنما و رهجویی من راکد است و کارایی ندارد . من باید به سراغ کسی که زندگی من را نجات داده بود و چیزهای زیادی در مورد برنامه به من آموخته بود بروم و به او بگویم که زمان آن فرا رسیده تا راه خود را در بهبودی ادامه دهم . من از صمیم قلب صحبت کردم و حمایت او را دریافت کردم . در طول زمان من دریافته بودم که ایرادی ندارد تا ز راه تغییر به دنبال رشد باشم . من می دانم او مرا بی قید و شرط و به اندازه کافی دوست دارد که مرا در این تغییر حمایت کند ."
"رجویی داشتم که عقیده ی متفاوتی از من در مورد نوع کارکردن برنامه و کارهایی که من به عنوان راهنما قرار است انجام دهم ، داشت . من سعی داشتم که تمرکز بر روی تجربه ام در کارکرد قدم ها باشد ، اما او بیش تر خواستار راهکار و نصیحت در مورد چیز هایی بود که من تجربه نکرده بودم . او از رفتن به جلسات اجتناب می کرد و من هم نا امید می شدم . با راهنمای خود صحبت کردم ، به من یادآوری کرد تا بر روی خود تمرکز کنم و اگر قرار است قطع رابطه کنم باید این کار را با عشق انجام دهم .
چند هفته دیگر با نا امیدی گذشت تا با رهجوی خود در یک کافی شاپ قرار ملاقات گذاشم . بعد از چند دقیقه به او گفتم بهبودی من در مسیری قرار دارد که با مسیری که او می خواهد طی کند فرق دارد و او لازم دارد که یک راهنمای دیگر پیدا کند . به او گفتم که دوست اش دارم اما بهتر است که او به دنبال کسی باشد تا مسائلی را که او دارد پشت سر گذاشته باشد . من حتی اعضای دیگر را در ناحیه ی خود به او پیش نهاد کردم چون می دانستم که در NA هر وقت قادر نیستید که خدمتی بکنید بهتر است کسی را پیش نهاد نمایید .
وقایع به شکلی افتاد که رهجوی قدیم من توانست کسی را پیدا کند که با او رابطه بر قرار کند . زمان زیادی نگذشت که دیدم او بیش تر به جلسات می رود و در انجمن فعال تر است .
سالهای زیادی می گذرد و او هنوز پاک است و در برنامه است . از رابطه خود با او ، درس ارزشمندی گرفتم که راه های زیادی برای کارکردن برنامه وجود دارد و راه من ممکن است برای همه جالب نباشد ."
بعضی از ما هدایای فراوانی به خاطر حفظ روابط با راهنما یا رهجوهایمان هنگام سختی ها به دست آورده ایم . اکثر ما این سابقه را داریم که کارها را نیمه کاره رها کنیم وکاری را به پایان نرسانیم ، به خصوص روابط خود را . سعی در کارکردن بر روی مشکلات و برخوردهای مان با راهنما یا رهجو یان سطح جدیدی از تعهد ، صداقت و صمیمیت را به ما می آموزد .
"هر از گاهی ،زیاد درگیر می شوم و کم کم از راهنمای خود دور می شوم . زمانی که تشخیص می دهم که دارد چه اتفاقی می افتد با او تماس می گیرم . خوش بختانه راهنمای من از دوره هایی که من دچار این حالت می شوم آگاه است و به من می گوید که لازم است در این رابطه فعال باشم و گرنه رابطه ای وجود نخواهد داشت . او حق را به من واگذار کرد . ایا تمایل دارم که بر روی این رابطه کار کنم یا این که انتخاب می کنم که آن را ادامه ندهم ؟ او به من کمک کرد تا تشخیص دهم که زندگی ام همیشه تعادل ندارد و بالا و پائین نیز دارد . اگر چه او به من خواهد آموخت که بر روی آن کار کنم و از این الگو ها آگاه شوم تا بتوانم تغییر کنم و از اتفاق افتادن مکرر آن ها جلوگیری کنم . در زندگی ، اکثر اوقات من کارها را نیمه کاره رها کرده ام ، بنا بر این راحت ترین کار این بود که پی کار خود بروم و حتی به عقب نگاه نکنم . اما شکر گزارم که انتخاب کردم تا در این رابطه ی زیبا با راهنمای خود رشد کنم . واضح است که من امروز این انسانی که هستم ؛ نبودم اگر که نسبت به راهنمای خود متعهد نمی ماندم و سعی نمی کردم که پشت کار بیشتری داشته باشم . کارکردن بر روی این مساله به من کمک کرد تا تبدیل به شخصی شوم که ظرفیت داشتن رابطه ای صمیمی را داشته باشد ."
رابطه راهنما و رهجو به ما می آموزد که چه گونه انتخاب های سالم برای خود داشته باشیم ، حتی در زمان هایی که این کار سخت به نظر می رسد . این به ما مسائلی را نشان می دهد که لازماست بدانیم تا بتوانیم در روابط خود حضور فعال داشته باشیم . در طول زمان یاد می گیریم که چگونه دوستی ، معشوقی ، پدر یا مادر ، شریک ، همسر ، و یا همکار بهتری باشیم . رابطه راهنما و رهجویی به ما کمک می کند تا کیفیت هایی را که خواهانش هستیم پرورش دهیم ، و کم کم تبدیل به انسانی شویم که همیشه آرزویش را داشتیم .