Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺷﺪﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟

سنگ زیر بنای برنامه ی معتادان گمنام

هیچ فلسفه ای یا اعتقادی به تنهایی نمی تواند توضیح بدهد یا تعریف کند که راهنما چیست یا چه کار می کند . در طی سالها ، راهنما گرفتن و رهجو شدن به صورت ابزار اساسی و مهم برنامه NA در آمده است و به طرق مختلفی به کار گرفته می شود . رابطه بین راهنما و رهجو برای بعضی از اعضا خصوصی و شخصی است .
یک راهنما در NA عضوی با تجربه است که ما به او جهت دریافت کمک در برنامه بهبودی خود مراجعه می کنیم . خیلی از اعضا بر این باورند که رابطه راهنما و رهجو یک بخش حیاتی در برنامه بهبودی است و به همراه دوازده قدم و دوازده سنت یکی از اصول پایه ای برنامه بهبودی NA به حساب می آید . ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر در این رابطه به خوبی نشان داده می شود .
 قبل از آمدن به NA همه ما در مرز بین انسان بودن و نبودن زندگی می کردیم . و هر روز عمیق تر و عمیق تر در ترس ، انزوا و ناامیدی فرو می رفتیم . ما می خواستیم راه دیگری برای زندگی پیدا کنیم ، ولی به نظر می آمد راه حل همیشه از ما فرار می کرد . زمانی که حاضر شدیم در جلسات NA شرکت کنیم و برنامه معتادان گمنام را یاد بگیریم زندگی ما شروع به تغییر کرد و ما به اهمیت در خواست کمک پی بردیم ." برای من ، رابطه ی من و راهنمای ام تبدیل به اولین رابطه ام با انسانی دیگر شد (هنوزم این گونه است ) ، کسی که قلب مرا بروی امکان تبدیل شدن به عضوی از انسانیت باز کرد ""اگر یک نفر باشد که من در زندگی به او نیاز داشته ام ، همان اولین راهنمای من است . او کسی بود که به من این احساس را داد: " من هم جزئی از NA هستم " . او چهره ای دوستانه در جهانی پر درد بود . در زمان هایی که دیگر توانایی نداشتم ، او کسی بود که به من کمک می کرد تا به راه خود ادامه دهم . یکی از بزرگترین هدایای NA شنیدن پیام بهبودی از طریق عشق و مهربانی است "
ما نیاز به کمک داریم و می خواهیم از عضو دیگری کمک بگیریم . ما از پذیرفته نشدن می ترسیم و ممکن است برای نزدیک شدن به یک نفر و در خواست این که او راهنمای مان شود دچار اضطراب شدید بشویم . تا زمانی که در چنگ بیماریمان گرفتاریم ، طرز فکر و برداشت های ما کج اندیشانه است . بعضی از ما باور داشتیم که شکست ناپذیر و قدرتمند هستیم ، در حالی که بعضی دیگر از هر گونه تماسی با سایر آدم ها اجتناب می کردیم . حالا ، هر چه ذهن ما روشن تر می شود و ما از خوابی که مواد مخدر ما را در آن فرو برده بود بیدارتر می شویم ، احساس بی پناهی ، آسیب پذیری و درماندگی می کنیم . راهنمای ما قادر است در این دوران شکنندگی – در اوایل بهبودی – به ما کمک می کند تا با این احساسات کنار بیاییم و مجبور به فرار از آنها نباشیم .

" برای من ، پذیرش یکی از مهمترین قسمت های برنامه NA است . زمانی که به این جلسات آمدم تنها ، آسیب خورده و گم گشته بودم و احساس می کردم غیر از مرگ هر چیز برای ام مهم نیست . از خودم بی نهایت متنفّر بودم . من خرد شده بودم و احساس می کردم هیچ کس دوست ندارد با من کاری داشته باشد . از همه بدتر ، مشکل من با مواد مخدر بود . مدتی طول کشید تا شجاعت پیدا کردم و از کسی خواستم تا راهنمای ام شود ."
"اوایل زمان پاکی یک آشفته کامل بودم . مشکل می توانستم دو جمله با کسی صحبت کنم . از همه چیز و همه کس می ترسیدم . نمی دانستم با دوازده قدم چه کار باید کرد . از آن بدتر نمی توانستم از هیچ کس بخواهم که کمکم کند من به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد نداشتم . اگر چه شنیده بودم خیلی مهم است که کسی را به عنوان راهنما برگزینم اما درد دل با یک غریبه اندیشه ای بسیار وحشتناک بود . وحشتناک تر از آن ، فکر این بود که اگر کسی را انتخاب نکنم ممکن است دوباره مواد مخدر مصرف کنم ."
در مدت زمانی که دنبال یک راهنما هستیم لازم است به یاد داشته باشیم که برنامه بهبودی را دنبال کنیم . تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است . اگر ما در برنامه تازه وارد هستیم باید شروع به گسترش ارتباطات مان با سایر اعضا نمائیم تا اعتماد مان رشد کند . در حالی که ناظر پیشرفت دیگران هستیم ، مشاهده می کنیم که این فرایند برای ما نیز کار می کند .
" من پس از جلسه به طرف خانمی رفتم و بی صبرانه منتظر ماندم که با او حرف بزنم . خیلی عصبی بودم . لکنت زبان گرفتم و صدای ام از ته گلو خارج می شد . اما او شماره تلفن خود را به من داد و گفت که با او تماس بگیرم . این یک جواب قاطع نبود اما به هر حال به او زنگ زدم . من امروز هنوز هم از او چیز یاد می گیرم . گر چه سال ها از آن روز می گذرد و ما کیلومترها از یکدیگر دور هستیم . به این ترتیب ما با یکدیگر یک ارتباط بسیار زیبا داریم و من می دانم که روح ما همیشه به یکدیگر وصل است. "

"ارتباط من با راهنمای ام در ابتدا بسیار ناشیانه بود . من به دنبال این بودم که او به همه سوالات من جواب دهد ، ولی میدیدم که او فقط زندگی را بر طبق شرایط آن زندگی میکند . اوایل خیلی سخت بود که راجع به خودم و مسائل ام با او حرف بزنم . او فقط با من راجع به زندگی خودش حرف می زد تا به تدریج من نیز توانستم راجع به زندگی ام با او صحبت کنم. "
راهنما می تواند برای ما یک ارتباط شخصی با برنامه بهبودی NA باشد . مخصوصا وقتی که در NA تازه وارد هستیم و سوالاتی راجع به واژه های مخصوص NA ، نشریات ، فرمت جلسات ، ساختار خدماتی و سایر چیز ها داشته باشیم . اگر ما در یک مرکز درمانی دیگر پاک شده باشیم یک راهنما می تواند به ما کمک کند تا خود را با دنیای بیرون وفق دهیم و سوء تفاهم هایی را که ممکن است برای ما جهت تمیز دادن NA با مراکز درمانی پیش آید ، برطرف سازد . راهنمای ما می تواند توسط مشارکت تجربه و دانش خود راجع به برنامه NA به ما کمک کند .

" من فکر می کردم به یک راهنما احتیاج دارم تا بتوانم به جلسات بسته راه پیدا کنم (جلساتی که فقط مختص به معتادان دارد ) . من فکر می کردم که می خواهم وارد یک مجموعه مخفی شوم و نیاز است تا کسی ضامن من شود . به راهنمای ام تلفن زدم و از او پرسیدم آیا این مساله درست است ؟ او خندید و گفت : البته که نه ، نگران نباش . فکر می کردم که راهنما رئیس NA است . اما امروز می دانم که راهنما معلمی است که با ارائه تجربه و الگو سازی به ما درس می دهد ."

" من آدم با هوشی هستم اما زمانی که تازه وارد بودم احتیاج به کمک زیادی جهت درک برنامه NA داشتم . من با راهنمای ام تماس می گرفتم و از او می پرسیدم عاجز به چه معنی است ؟ یا این که عضو قابل قبول و مسئولیت پذیر اجتماع بودن یعنی چی ؟ این تلاش ها به من کمک کرد تا من درک شخصی خود را از اصول NA پیدا کنم ."

 رابطه با راهنما یا رهجو علی رغم این که چه مدتی است در برنامه ایم به ما کمک می کند . اگر چه هر یک از ما ممکن است بروی جنبه ی متفاوتی از بهبودی خود و با سرعت خاص خود کار کنیم ، اما همگی شباهت هایی نیز داریم . ما باید بروی شباهت های مان تمرکز کنیم ، نه تفاوت هایمان . یکی از دلایلی که رابطه بین راهنما و رهجو کار میکند این است که ما همگی بیماری روحی مشترکی داریم و همه ما به دنبال بهبودی از این بیماری هستیم . اعضایی که پاکی بالایی دارند می توانند مثال خوبی برای تازه واردین و دیگران باشند تا آن ها بدانند که راه جدیدی برای زندگی کردن وجود دارد .
"به خاطر دانش دست اولی که راهنما ی من راجع به اعتیاد و بهبودی دارد ، می داند که من برای پاک ماندن باید چه کارهایی انجام دهم . موفقیت راهنمای من در پاک ماندن منبع امیدی برای من است .
" رابطه من با راهنمای ام به من کمک کرده تا در طول زمان صداقت بیش تری پیدا کنم . چون او هم همان بیماری اعتیاد مرا دارد و تجربه ی بهبودی بیش تر از من . پس درک می کند که من چه گونه فکر می کنم ."
در مورد رابطه راهنما و رهجو در NA تعاریف بیشماری وجود دارد . اشتیاق زیاد انجمن ما ، جهت حصول اطمینان از درک شدن پیام مان توسط کل جامعه (چه معتادان و چه افراد عادی ) باعث می شود تا ما اغلب نهایت سعی خود را نماییم تا تعریف کاملی از کلیه اصول برنامه NA  از جمله رابطه راهنما و رهجو ارائه دهیم . زیبایی برنامه ما این است که هر کدام از ما می تواند درکی شخصی از رابطهی راهنما و رهجو داشته باشد .
روحیه ای که به معتادان گمنام انرژی می دهد و آن را غنی می سازد در اتحاد ما در عین تنوع مان ، نهفته است . علی رغم تفاوت های ما در روش کار کردن با دیگران ، درنهایت پایه و اساس راهنما شدن همه ما خدمت ایثار گرانه ، تمایل ، و تعهد در کمک به دیگران از طریق سفر بهبودی به کمک دوازده قدم ، دوازده سنت و دوازده مفهوم است.

" راهنمای من فقط راهنمایی برای قدم ها نیست بلکه کسی است که مرا یاری می کند تا واقعیت وجود خود را ببینم و این که چه گونه می توانم بهتر باشم . به نظر می رسد راهنمای من انگیزه های مرا تشخیص می دهد قبل از این که خودم بفهمم آن ها چی هستند ."
" راهنمای من کاری را برای من می کند که هرگز نمیتوانم به کس دیگری محول کنم . او خیلی ساده و روشن و ساده مرا در کارکرد قدم های معتادان گمنام راهنمایی میکند . ما رفقای خیلی صمیمی نیستیم . من با او بیرون نمی روم یا این که مرتبا به خانه او سر نمی زنم ، اما در زمان های مشخصی به او تلفن می زنم ، به او گوش می دهم و با او صحبت می کنم ."
بعضی از معتادان رابطه ی راهنما و رهجو را به عنوان یک عشق بی قید و شرط می شناسند . بعضی دیگر شرط و شروطی جهت قبول کردن رهجو می گذارند . بعضی از اعضا باور دارند که رابطه بین راهنما و رهجو باید عاری از قضاوت باشد . اما بعضی دیگر انتظار دارند تا راهنمای شان درباره آن ها قضاوت و آن ها را راهنمایی کند .
" اولین راهنمای من که تازه بهبودی پیدا کرده بودم برای من خیلی خوب بود . او به من می گفت که چه باید بکنم . او به من یک لیست داد که شامل پنج شرط بود که برای این که او راهنمای م شود باید آن ها می پذیرفتم . باید هر روز به او تلفن می کردم . به جلسات می رفتم . قدم ها را کار می کردم . خدمت می کردم  و روزانه دعا و مراقبه می کردم . در حقیقت او بهبودی را به من خوراند . او سر سخت بود و قدرت او مرا می ترساند . اما من آن چیزی را که داشت می خواستم ."
" راهنمای من یکی از کسانی در NA  بود که مرا دوست داشت تا زمانی که توانستم خودم را دوست داشت باشم . زمانیکه تازه پاک شده بودم او از من خواست تا قبل از این که روز خود را شروع کنم برای صبحانه حتما میوه یا غلات یا تکه ای کیک یا هر چیز دیگری بخورم . من به حدی دوست داشتم که پاک بمانم که هر کاری که او می خواست انجام می دادم . گر چه نمی دانستم که این کار با پاک ماندن من چه ارتباطی دارد . اما به زودی درک کردم که او دارد به من یاد میدهد که چگونه خودم را دوست داشته باشم و از خودم مراقبت کنم ."
"راهنمای من حامی اصلی من است . علی رغم این که مشکل من تا چه حد پیش پا افتاده یا مهم باشد . می توانم به او تکیه کنم و در بیان کردن افکارم ، احساس ام و همه رویدادهای زندگی ام به او اعتماد کنم . من پیشنهاد ها و راهنمایی او را از طریق قدم ها ، با روشن بینی و قلبی مطمئن می پذیرم . به او اجازه می دهم تا مرا به خوبی بشناسد ، شاید حتی بهتر از خودم ."
با افزایش تنوع در اعضای انجمن ، رابطه راهنما و رهجو نسبت به شخصیت اعضا حالت های مختلفی به خود می گیرد . علی رغم تمام این تفاوت ها بیش تر اعضا باور دارند که هم کاری ، هم دلی ، پذیرش و مسئولیت ، اصول روحانی هستند که در رابطه راهنما و رهجو یافت می شود .
"بزرگترین هدیه بهبودی برای من این بود که توانستم یک نفر را به عنوان راهنمایم برگزینم . قبل از این که من راهنما داشته باشم بدون هیچ جهتی حرکت می کردم . همیشه حالم بد بود ، اما نمی دانستم چرا . راهنما ی ام کمک کرد تا دلیل آن را ببینم و راهی برای تغییر کردن به من نشان داد و من دیگر مجبور نبودم آن قدر آزار ببینم ."

" راهنمای من بعضی مواقع معلم من است ، و بعضی وقت ها منجی زندگی ام است ، اما از همه مهم تر دوست من است و او مهربان ، ملایم ، دوست داشتنی و حمایت گر است . دانستن این که من هر زمان به او نیاز داشته باشم او در کنار من خواهد بود فکری بسیار دل گرم کننده است . راهنمای من به من اجازه می دهد با سرعت مناسب خودم رشد کرده و قدم ها را هر زمان که آمادگی دارم کار کنم ."

 برای بسیاری از ما رابطه ی راهنما و رهجو می تواند حمایت هایی را که به آن ها نیاز داریم تا با چالش های زندگی روبرو شویم ، به ارمغان آورد . با این وجود زمان هایی هست که ما بدون راهنما هستیم . این به این معنی نیست که ما از اعضایی که راهنما دارند کم تریم . در چنین شرایطی ما می توانیم برای حمایت به گروه و دوستان بهبودی خود چشم داشته باشیم .
" در طول بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم و مشکلی هم پیش نیامد . من هنوز در حال رشد بودم و برنامه را کار می کردم . اما حقیقت این است که به واقع احساس خلا می کردم ."
" در بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم . من گمان می کردم که راهنما باید مثل یک پری افسانه ای از دود کش خانه به پائین بیفتد ، یا این که تمایل نداشتم به اندازه کافی برای پیدا کردن یک راهنما تلاش کنم . تکیه به دوستان بهبودی و یا داشتن یک راهنمای اسمی کافی نیست و جای راهنما داشتن را نمی گیرد . من باور دارم هر چه بیشتر در رابطه با راهنمای ام تلاش کنم بیش تر می توانم از تجربه او استفاده کنم .تجربه به من نشان داده که من برای کار کردن موفقیت آمیز قدم ها نیاز به راهنما دارم ."
بعضی از ما علی رغم این که سالها ست در برنامه هستیم ممکن است رهجو نداشته باشیم . این می تواند به خاطر آن باشد که کسی از ما در خواست نکرده یا می تواند به این دلیل باشد که ما انتخاب کرده ایم تا راهنمای دیگران نباشیم . دلیل آن هر چه که هست ، اگر ما رهجو نداریم راه های زیادی دیگری هست که می توانیم از آن طریق خدمت کنیم . مانند فعالیت در خطوط تلفن ، بردن جلسات به درون زندان ها ، خوشامد گویی و تشویق تازه واردان ، یا خدمت در جلسات خانگی مان . این ها تعدادی از راه هایی هستند که ما می توانیم توسط آن پیام بهبودی را برسانیم

" من 15 سال است که در برنامه بهبودی هستم و هرگز واقعاً رهجویی نداشته ام . آیا من یک بازنده ام ؟ آیا بهبودی من بدرد نخور است زیرا که هنوز قادر نبوده ام این قسمت برنامه را رعایت کنم ؟ من اینطور فکر نمیکنم . همیشه به شوخی به یکی از دوستان ام می گفتم که کسی آن چیزی را که من دارم نمی خواهد . البته این دست کم گرفتن خودم و NA است . آدم های متفاوتی هستند ، استعدادها و توانایی های ما در زمینه های مختلفی است . من دین خود را بسته به موقعیت و توانایی طبیعی ام ادا می کنم . من خدمات زیادی در NA می کنم ، و به عضوی تبدیل شده ام که اعضای دیگر و دوستان ام در NA – که من عاشق آن ها هستم – باورش دارند و می خواهند به او در بهبودی کمک کنند ."
 معتادان گمنام به رشد خودش ادامه می دهد و به جوامع مختلفی در سراسر دنیا دست پیدا می کند . بعضی از این جوامع از نظر جغرافیایی از یک جامعه سازمان یافته ی NA دور افتاده اند ، در بعضی دیگر قوانین ویژه یا تفاوت های فرهنگی ، برگزاری جلسات ، یا رعایت اصول برنامه را به چالش می کشد. از آن جا که انجمن ما یک انجمن متنوع است ، مهم است تا اجازه دهیم اعضای برنامه NA  را به نحوی اجرا کنند تا با شرایط جوامع شان هم خوانی داشته باشند.
" در روزهای اول ، من اولین زن پاک در کشورم بودم ، با نا امیدی به کسی که زیاد سفر می کرد و مرا خوب می شناخت ، سپردم تا برای ام یک راهنما پیدا کند . این کار نتیجه داد . به نظر می رسید که نامه های راهنمای ام درست زمانی که به آن بیش ترین نیاز را داشتم به دست من می رسید . و بهترین نوع جلسه توسط نامه نگاری بود . "
" زنی که از او خواستم تا راهنمای ام شود در حال دیدار از کشور من برای همایش سالیانه NA بود . او قدم ها را کار کرده بود ، منطقی و با اعتماد به نفس بود و من او را دوست داشتم . من در حالی که قدم ها را با او کار می کردم سعی نمودم تا زبان او را نیز فرا گیرم و هم چنین تمرین می کردم تا به خدا ، انسان های دیگر و خودم ایمان داشته باشم ، وقتی که سال گذشته او را ملاقات کردم ، قدم پنج خود را با او مشارکت کردم . خوشبختانه ما شخصی را در برنامه می شناختیم که می توانست برای هر دو نفر ما ترجمه کند . من فعلا قدم هفتم را کار می کنم و دارم این قدم را به زبان او می نویسم ."
" من راهنمای خود را در اینترنت پیدا کردم . ارتباط ما به وسیله E-Mail  آغاز شد . مدت زمانی طول کشید تا من برنامه او را فهمیدم و حدود هشت ماه ساعت 5/4 صبح بیدار می شدم تا بتوانم به او تلفن کنم . ما در دو قاره مختلف زندگی می کنیم ، فرهنگ های مختلف داریم و من باید سعی کنیم تا بتوانیم به کسی که ندیده ام تلفن کنم و به زبان او حرف بزنم ( تمام دوران بهبودی من به زبان دیگری انجام شد ) . من قدم ها را می نوشتم و سپس برای او با E-Mail  می فرستادم . بعد با هم دیگر پشت تلفن آن ها را می خواندیم . این کار از نظر هزینه ممکن است گران تمام شود اما ارزش داشت . این تنها رابطه ارزنده ای بود که تا کنون با یک زن دیگر داشته ام ."
مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن به شکل گیری برنامه معتادان – که ما امروز می شناسیم – کمک کرده ، در طی زمان ما متوجه شدیم که بهبودی یک فرایند متغیر است. ما ممکن است سعی کنیم تا به تنهایی با یک سری از چالش های زندگی مان روبه رو شویم . اگر چه اکثر ما به کمک عشق بی قید و شرط ، پذیرش و اتحاد خلاء ناشی از بیماری مان را پر می کنیم .
" در طول هشت سال گذشته از پاکی من ، راهنما گرفتن و راهنما شدن هر دو به یک اندازه در بهبودی من نقش داشته اند . اوایل تلفن های روزانه به من کمک کرد یاد بگیرم چه گونه درخواست کمک کنم . این بالا پایین شدن های دائم در اوایل بهبودی از لحاظ احساسی کاملا مرا بهم ریخته بود . و فقط تعهد من در قبال تلفن کردن روزانه ام به راهنمای ام بود که به من کمک کرد تا بتوانم این دوره را بگذرانم . هیچ چیز دیگری به اندازه ی حمایت راهنمای ام نمی توانست در من این احساس پذیرفته شدن و دوست داشته شدن را به وجود بیاورد ."

" رابطه من با راهنمای ام در طول زمان تغییر بسیار کرد . وقتی تازه وارد و گم گشت بودم ، راهنمای روشن ، و دنیایی از عشق داد . او قدم پنجم مرا که به گونه ای وسواسی طولانی بود و با مهربانی فراوان گوش کرد و به من گفت که کارم عالی بوده . زمانی که در حال تغییر شغل بودم از من حمایت کرد و بعدها در طول بهبودی ام ما تبدیل به دو دوست خوب شدیم . گاهی اوقات ما فقط برای تفریح با یکدیگر بیرون می رویم . من برای گرفتن توصیه و شهامت ریسک کردن و رشد نمودن هنوز به او مراجعه می کنم . امروز وقتی او زمان های سختی را در زندگی اش می گذراند به من تلفن می زند و برای ام گریه می کند ."
کمک یک معتاد به معتاد دیگر
راهنما می تواند زمانی که ما واقعاً به کمک نیاز داریم به ما کمک کند . اما وقتی که تازه پاک شده ایم ممکن است بترسیم که در خواست کمک کنیم . پاک شدن و آمدن به NA باعث می شود که مشکلات مان کم رنگ شود . اما واقعاً به این معنی نیست که دیگر هیچ مشکلی در زندگی برایمان پیش نخواهد آمد . اگر به این سادگی بود جلسات معتادان گمنام پر از آدم هایی که خواستار بهبودی هستند ، نبود . سالهایی که ما صرف تخریب خود کرده ایم و مجبور به زندگی در زندان خود ساخته ای از ترس ها ، تنفر از خود و نا امیدی شدیم ، از ما انسانهایی خشمگین و بی اعتماد ساخت . این عادات قدیمی نمی توانند به یک باره و مثل معجزه از بین بروند . بهبودی اغلب یک فرایند آهسته و دردناک است . اگر می خواهیم بهتر شویم ، نیاز است تا سعی کنیم که صداقت ، روشن بینی و تمایل داشته باشیم . کارکردن با یک راهنما می تواند یادگیری این راه جدید زندگی را برای ما آسان تر کند .
" من هرگز نمی توانم اهمیتی را که اولین راهنمای ام در بهبودی برای ام داشت ، بیان کنم – اولین کسی که حاظر بود به من گوش کند و بگذارد که پشت تلفن برای او گریه کنم . خیلی مهم بود که او در مورد من قضاوت نکند و به دلیل تجربه شخصی اش قادر باشد درک کند که من چه احساسی دارم . او کسی بود که مرا در تاریکی ها هدایت می کرد و دست اش را به طرف من در جهنم دراز می نمود و کمک می کرد تا دوباره روی پای خود بایستم."
" من می دانم که داشتن راهنما برای بهبودی من واقعاً حیاتی است . برای من ، بزرگترین فایده ی داشتن راهنما این است که شانس این را پیدا می کنم تا یاد بگیرم چه گونه از طریق 12 قدم زندگی کنم . من زمانی که نمی دانم چه باید بکنم برای گرفتن راه کار و کمک به راهنمای ام روی می آورم. من مطمئن هستم که راهنمای ام مطلع نیست که در طول سال ها چندین بار و تا چه حد به من کمک کرده است ."
ما با احتیاط گارد دفاعی و سپر خود را کنار می گذاریم و از یک معتاد در خواست کمک می کنیم . شروع به شکستن مرزهای انزوای احساسی و استقلال دروغینی که مدت های طولانی در زندگیمان وجود داشت می کنیم . ما یاد میگیریم که با کمک دیگران قادریم کارهایی را که به تنهایی هرگز نمی توانستیم انجام دهیم به انجام رسانیم . حالا ما فرصت این را داریم که ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را تجربه کنیم .
" با وجود این که من یک معتاد خود کفا و کاملا مستقل هستم ، اما خیلی چیز ها در مورد نیاز داشتن به راهنما و در خواست کمک از او یاد گرفته ام . این کار همیشه آسان نیست اما من انجامش می دهم . راهنمای ام به من دنیایی از هم دلی ، عشق و تحمل نشان داد و من نیز سعی میکنم این اصول روحانی را در اختیار رهجو های ام بگذارم . "
" چیزی که مرا به طرف راهنمای ام جذب کرد این بود که برای اولین بار در 42 سالگی بتوانم یک رابطه عمیق و صمیمی با یک مرد داشته باشم .من قادر بودم اجازه دهم او مرا خوب بشناسد تا بتواند هر زمان که من دارم از روی نقایص ام عمل می کنم ، مرا سر جای خود برگرداند . من می توانم به او بگویم که دوست اش دارم و در زندگی ام به او احتیاج دارم ."

رابطه راهنما و رهجو ، برای اکثر ما می تواند اولین رابطه حاوی اعتماد و صمیمیت باشد . این رابطه نشان دهنده صداقت و صمیمیت کامل با یک فرد دیگر است . بعضی از ما بلافاصله به راهنما یا رهجوی مان اعتماد پیدا می کنیم ، اما بعضی دیگر در طول زمان و از طریق مشارکت صادقانه اعتماد را یاد می گیریم . ما یاد می گیریم که چه گونه یک رابطه را بنا ، باز ساز و یا اصلاح کنیم . رابطه ی راهنما و رهجو اغلب با حمایت از طریق هم دلی و عشق بی قید و شرط می باشد . این پیوند می تواند ما را از انزوا و بی اعتمادی که همراه با وسوسه و اجبار حاصل از اعتیاد فعال می آید رها سازد .
" کار کردن با راهنمای ام به من این قدرت را داد که برای اولین بار در زندگی ام ، به یک نفر اعتماد کنم و با او صادقانه راجع به خودم حرف بزنم . من دیگر تنهایی ، نا امیدی و گم گشتگی نمی کردم . احساس می کردم از من حمایت می شود و هنوز هم این احساس را دارم ."
" اولین چیزی که از مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن یاد گرفتم این بود که چگونه به یک انسان دیگر اعتماد کنم . راهنما مرا سرزنش نمیکرد ، خجالت ام نمیداد ، و اشتباهات ام را به رخ من نم کشید . با گذشت زمان ، من یاد گرفتم که اعتماد کنم و قابل اعتماد باشم ."
"مشارکت رازهای ام با راهنمای ام اولین عمل من از روی اعتماد و فروتنی بود . و این اولین اقدام من برای شکستن انزوای ام بود . با این رابطه من شروع کردم به پیدا کردن یک درک متعادل از شرایط زندگی ام و هدف مند زندگی کردن  "
به محض این که تنهایی و انزوای ناشی از اعتیاد در ما شروع به کم رنگ شدن می کند بیش تر ما از هویتی که در معتادان گمنام پیدا کرده ایم احساس رضایت خواهیم کرد . رابطه بین راهنما و رهجو می تواند به یک سیستم حمایت گر دو طرفه تبدیل شود . ما عشق بی قید و شرط و ارتباط با یک انسان دیگر را تجربه می کنیم . ما شروع به درک ارزش بخشش روحانی ، مصاحبت و مسئولیتی که به طور کلی این رابطه بهمراه دارد می کنیم . مهارت هایی که ما در رابطه ی راهنما و رهجو یاد می گیریم به ما این توانایی را می دهد که دوباره در جریان زندگی خود به طور به طور کامل حضور داشته باشیم و برای بعضی از ما ، این اولین بار است که فرصت یافته ایم تا جزئی از جامعه باشم . ما می توانیم کار پیدا کنیم ، به مدرسه برگردیم ، دوباره به آغوش خانواده و دوستان خود باز گردیم و به رویاهای مان جامعه عمل بپوشانیم .
"امروز رابطه ی راهنما و رهجو برای من در سطح عمیقی متحول شده به طوری که هرگز در باور من نمی گنجید . نوشتن قدم ها یکی از مهمترین بخش های بهبودی من بوده است ، عشق و توجه ای که راهنمای من در حین کارکرد قدم ها از خود نشان داد به من در راه صداقت و اعتماد کردن کمک بی نظیری کرد . پیوندی که بین ما در نتیجه ی کارکرد قدم ها ایجاد شد بسیار قوی است ."
"زمانی که من تازه به NA آمدم ، احساس می کردم هیچ کس نمیتواند شدت افسردگی ، احساس نا امیدی ، و خجالتی را که من دارم بفهمد . در اولین جلسه ای که رفتم با عضوی ملاقات کردم که خیلی زود راهنمای من شد . او پمفلتی به من داد و از من خواست که قسمت " معتاد کیست ؟" را بخوانم . در حال خواندن احساس کردم ترس چندش آوری که مدت ها با خود حمل کرده بودم دارد از بین می رود . این پیشنهاد ساده از طرف یک معتاد دیگر آغازی بود بر یک رابطه ی عمیق و عاشقانه همراه با احترام متقابل و مشارکت صادقانه . "
" من نمی توانستم درک کنم چه گونه راهنمای من با داشتن چیزهای کوچک در زندگی اش می تواند تا این جد راضی و خوشحال باشد . او به من گفت که مهم است که تو بیش تر اهدا کننده باشی تا درخواست کننده . بعد ها من دریافتم که این کلید تبدیل شدن به جزئی از اجتماع است ." کارکردن با راهنما یا رهجو اغلب به ما کمک می کند تا به تجربه های گذشته و حال مان معنای بیشتری ببخشیم.

" من هنوز زمانی را که پنج قدم اول را با راهنمای ام کارکردم ، به یاد می آورم . من تاریک ترین و عمیق ترین رازهای ام را به مشارکت گذاشتم . فکر می کردم که راهنمای ام دیگر هیچ کاری با من نخواهد داشت . به عکس ، او قسمتی از گذشته اش را با من مشارکت کرد و من متوجه شدم که بدترین انسان روی زمین نیستم . در واقع راهنما ی ام کمک کرد تا متوجه شوم بعضی چیزهایی را که به من بیشترین احساس خجالت را می داد ، و بعضی از تجربه های جنسی زودرسی که داشته ام ، هیچ کدام به هیچ عنوان تقصیر من نبوده اند."
در طول مسیر کارکردن و زندگی کردن 12 قدم و 12 سنت ، توهم خودکفایی شخصی به آرامی شکسته می شود . حتی با اینکه در بهبودی مان جوابگو و مسئولیت پذیر می شویم . با مشارکت صادقانه و باز ، راهنما و رهجو هر دو شروع به یاد گیری از یک دیگر می کنند . ما متوجه می شویم که دیگر تنها نیستیم و مجبور نیستیم که خودمان به تنهایی با برنامه ی بهبودی روبرو شویم .

"راهنمای من یک معلم ، یک الگو ، یک معتمد ، یک گوش شنوا ، یک قوت قلب ، یک اینه ، یک منعکس کننده و کسی است که می تواند حقیقت را در من ببیند و آن را برای ام بازگو کند . او درجه ی نمایشگر بهبودی من است و تا جایی که من اجازه دهم ، او صدای منطق من در زمان هایی است که باید تصمیمات قطعی و سخت بگیرم ."
"راهنمای دیگران شدن بهبودی مرا قوی تر می کند و از طریق مشارکت آزادانه ی بهبودی ام ، سپاسگذاری خود را همیشه زنده نگه می دارم . خدمت ایثار گرانه پادزهر خود محوری است که ریشه اصلی بیماری من است . اگر من به رهجوی ام پیشنهاد می کنم که به جلسه برود یا قدم کار کند ، خواه و ناخواه خودم این کارها را انجام خواهد داد."
"داشتن راهنما به من احساس جوابگو بودن داده است . این رابطه به من کمک کرده تا دوباره اعتمادم را نسبت به سایر انسان ها به دست آورم . در طی سالها یاد گرفته ام که می توانم با اطمینان کامل با او راجع به هر چیزی که فکر میکنم یا هر کاری که انجام می دهم صحبت کنم . او این چیز ها را نزد خود حفظ می کند و مرا قضاوت نمیکند.

رابطه راهنما و رهجو ، انسانیت را به عمل آوردن است ، که ضامن درک متقابل و حمایت از یکدیگر علی رغم وجود هرگونه شرایطی در زندگی میباشد .
" من هنوز بعد از سالها بودن در برنامه احتیاج به راهنما دارم . امروز مساله دیگر این نیست که چه گونه پاک بمانم و غیره . بیش تر راجع به مشکلات روزمره ای است که در نتیجه پاک ماندن به وجود می آید . من اغلب پی می برم که هنوز این باور غلط که پاک بودن به معنی داشتن یک زندگی بدون مشکل است در من وجود دارد . ولی معمولا بعد از حرف زدن با راهنمای ام پی می برم که من یک زندگی عادی دارم ، دقیقا مثل هر کس دیگری که مواد مخدر مصرف نمیکند ."
در طول اعتیاد فعّال مان تنها تعهدی که اکثر ما داشتیم این بود که مواد مخدر بیشتری به دست آوریم و مصرف کنیم . در NA اکثر ما متعهد می شویم که با یک راهنما کار کنیم و مدتی که از بهبودی ما گذشت با یک رهجو . ما دیگر از قبول مسئولیت های مان فرار نمی کنیم . ادامه تعهد ما به رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا با ترس هایمان روبرو شویم و احساس ارزشمند بودن نماییم.
"این که از کسی بخواهیم راهنمای ام شود برای من پذیرش سختی بود . به این معنی بود که کار بیشتری جز حرف زدن باید برای بهبودی ام انجام دهم . من باید به یک نفر دیگر متعهد می شدم و این وحشتناک بود . من دردسرهای زیادی با اعتماد کردن داشتم اما در نهایت متوجه شدم که بزرگترین مشکل من با "شهامت " است."
"تعهد من به رابطه راهنما و رهجو کمک کرد تا من تبدیل به یک انسان دوست داشتنی ، قابل اعتماد و پر تحمل شوم . قبل از قبول مسئولیت به عنوان یک راهنما من آدمی خود خواه ، خود محور و خود پرست بودم . نتیجه کار کردن من با دیگران به عنوان یک راهنما این بود که من معنی واقعی تعهد را درک کردم . امروز ، به کسانی که راهنمای آنها هستم تعهد دارم و سعی میکنم در غم و شادی شان شریک باشم و به حرفهای آنها با روشن بینی و قلبی باز گوش دهم ، آن ها را بی قید و شرط دوست داشته باشم ، بپذیرم و به آنها برای آن چیزی که هستند احترام بگذارم . مهم تر از همه من تعهد دارم که آن ها را در کارکرد قدم ها راهنمایی کنم و در فرایند بهبودی از ایشان حمایت کنم ."
گاهی رابطه ی راهنما و رهجو می تواند یک چالش باشد . ممکن است سوء تفاهمی پیش اید یا احساسات یکی از طرفین آزرده شود . به هر دلیلی ممکن است احساس کنیم که احتیاجات مان برآورده نشده است . اگر چه بیش تر ما آرام شدن احساسی و روحانی را که در اثر به مشارکت گذاشتن این مسائل با راهنما یا رهجو به وجود می آید ، تجربه می کنیم ، و این تجربه ارزش تلاش را دارد .
کسی که مرا باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .
یک راهنما می تواند یک مربی ، یک معلم ، یا یک الگو باشد ، نه فقط برای تازه واردان بلکه برای اعضایی که پاکی قابل ملاحظه ای دارند . رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا راه های سالم زندگی کردن را یاد بگیریم و می تواند در زمان های غم و اندوه ، شکست ، و سایر آزمایش های زندگی ، محدوده ای امن از حمایت و هم دلی را هدیه کند . راهنما همچنین می تواند زمان هایی که ما در حین تجربه نمودن شادی هستیم و برای بهبودی یا زندگیمان جشن می گیریم به ما بپیوندد.
بعضی دیگر از اعضا به راهنما فقط به خاطر گرفتن دانش و راهنمایی در مورد 12 قدم ، 12 سنت و 12 مفهوم مراجعه می کنند . علی رغم این که ما با چه دیدی به راهنمای مان نگاه کنیم ، همگی در یک چیز توافق داریم و آن این است که راهنما کسی است که "من را باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند ."
"برای من ، راهنما اولین کسی بود که اجازه دادم او "من واقعی " را ببیند . او بانک اطلاعاتی من برای تجربیات ، جزئیات و الگو ها است . خیلی مهم است که ما یک منعکس کننده ی درون داشته باشیم ، کسی که بشود ایده ها و عقاید جدید از او دریافت کرد . دو قلب همیشه بهتر از یکی است ."
"راهنمای من کسی است که به او اعتماد دارم نه اینکه فقط برای اش احترام قائلم . اگر چه احترام گذاشتن هم مهم است . راهنمای من کسی است که می توانم با او صادق باشم و خود واقعی ام را به او نشان دهم . بعضی چیزهایی که من در مورد خودم فهمیدم مرا شوکه کرد ، و من نیاز دارم که بتوانم راجع به این چیزها مشارکت کنم تا آن قدر احساس راحتی کنم که اجازه دهم راهنمای ام نکات بیش تری را به من نشان دهد ."                  "من تازه بهبودی خود را شروع کرده بودم که پدرم فوت کرد . من او را می پرستیدم . او برای من یک دنیا ارزش داشت . من داغون بودم و احساس عجز می کردم . با دنیایی از درد و خشم روبرو شده بودم . این احساسات تبدیل به موجودات زنده ای شده بودن که از وجود من تغذیه می کردند . اما راهنمای ام در تمام ساعات روز به من گوش می کرد . این به خاطر آن نبود که او چیز عمیقی به من می گفت ، بلکه بیشتر به این خاطر بود که همیشه در دسترسم بود و در تمام مدت به من گوش می داد و مرا دوست داشت ."
از زمانی که شروع می کنیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم ، متوجه می شویم که رابطه ای راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا معتادان دیگری که همان احساسات و شرایطی را دارند که زمانی ما خود تجربه کرده ایم ، احساس صمیمیت و رابطه ی روحانی بیش تری داشته باشیم . پیوندی که اغلب بین راهنما و رهجو شکل می گیرد به قدری قوی است که هر عضو قادر است که با اکثر احساسات طرف مقابل رابطه بر قرار کرده احساس هم دلی کند .
"در بهبودیم من دنیایی از احساسات را که حاضر نبودم قبول شان کنم تجربه کرده ام . این احساسات باعث شد که من فکر کنم مهم نیستم . هیچ ارزشی برای خودم قائل بودم و در نتیجه توانایی مشخص کردن حد و مرزها را نداشتم . راهنما ی ام به من اجازه داد تا خودم را صادقانه بیان کنم و من یاد گرفتم که اشکال ندارد اگر چیزی را   ندانم و درخواست کمک کنم . به خاطر راهنمایی ها و عشقی که از راهنمای ام دریافت کردم ، متوجه شدم که کی هستم ، چه جور آدم هایی را در زندگی ام می خواهم و نیاز است تا چه کارهایی انجام دهم تا به آن ها دست یابم . اولین جاذبه برای من این بود که مجبور نیستم خودم به تنهایی این کارها را انجام دهم . چیزی را که من از راهنمایم یاد گرفتم نمیتوان ارزش گذاری کرد ، زیبایی واقعی در پس دادن و به مشارکت گذاشتن این تجربیات با رهجوهای ام است "من و یکی از رهجو هایم هر دو – در یک زمان – در حال طلاق گرفتن از همسران خویش بودیم .من سالهای زیادی بود که راهنمای او بودم و رابطه ی ما حقیقتاً به شکل یک خیابان دوطرفه بود . آن ها یکی از مشکل ترین دوره ها در بهبودی من بود . ولی حرف زدن با او و گوش کردن به من کمک کرد تا از شدت ناراحتی ام کاسته شود . ما خودمان را با هم دیگر خالی می کردیم ، با هم گریه می کردیم ، راجع به افکار درون مان و راه کارهای موجود مشارکت می نمودیم "
بعضی از اعضا ممکن است به صورت حرفه ای به عنوان درمان گر ، پزشک یا وکیل مشغول به کار باشند . اما مسئولیت یک راهنما مسئولیت حرفه ای نیست بلکه خیلی ساده باید به عنوان یک معتاد از قلب خود مشارکت کند و پیام بهبودی را برساند . ما راهنمای مان را بر اساس بهبودیش در NA انتخاب می کنیم . بعضی از مواقع ممکن است ما به کمک خاصی از جانب یک حرفه ای نیاز داشته باشیم . ما میتوانیم این احتیاج را با راهنمای مان در میان بگذاریم ، ولی نمی توانیم از راهنما یا رهجویمان توقع داشته باشیم که خدمات حرفه ای برای ما فراهم کند .ما باید آگاه باشیم که راهنما یک معتاد است که دارد یک خدمت ایثار گرانه ارائه می دهد و نه یک حرفه ای در حال انجام وظیفه . این موضوع از اصل روحانی گمنامی سرچشمه می گیرد که باعث می شود همه ما در NA برابر محسوب شویم.
"اعضای انجمن شهر من ، می دانند که من در زمینه بازپروری کار می کنم ، گاهی از من می خواهند نوبت ورود آنها را برای درمان جلو بیندازم  . من مرزها را روشن کرده ام و به آن ها می گویم که من برای بهبودی ام در NA هستم . ممکن است تمایل داشته باشم که راهنما ی آن ها شوم ، اما خودم را با مسائل خارجی یا لطف های خاص درگیر نمی کنم . وارد نشدن در مسائل خارجی و پرهیز از لطف های خاص رابطه ما را در انجمن متوازن نگه می دارد و مشکلات کم تری پیش می آید ."

"داشتن راهنما در برنامه خیلی به درد من خورد . توانستم مدتی طولانی پاک بمانم ، به جلسات بروم ، خدمت کنم ، و در انواع کارها سهیم باشم ، ولی باز هم خودم را از درون تنها و خالی احساس می کردم . زمانی که تمایل پیدا کردم تا اجازه دهم که یک راهنما وارد زندگی ام شود و ای رابطه را به عنوان قسمتی از فرایند بهبودی خود تقویت کردم ، شروع به رشد و تغییر نمودم و بهبودیم اوج گرفت . من فکر می کنم که زبان بی کلام "هم دلی " که در کتاب پایه از آن صحبت شده ، توانست بیش از هر دکتر یا درمان گری در آن برهه از زندگی من به من کمک کند ."
خیلی مهم است تا راهنما ها هویت خود را حفظ کنند و در مقابل بهبودی خودشان مسئول باشند ، و نه در مقابل بهبودی رهجوهای شان یا بالعکس . ما باید مطمئن باشیم که حامل پیام بهبودی برای رهجو های مان هستیم و نه آشفتگی بیماری مان . ما اغلب می گوییم : " شما فقط می توانید چیزی را که دارید با بخشیدن اش حفظ کنید " ، اما این کاملا منطقی است که ما باید بهبودی شخصی داشته باشیم تا بتوانیم آن را در اختیار دیگران بگذاریم . رابطه راهنما و رهجو می تواند فرصتی برای تمرین اصول برنامه های NA در تمام امور زندگی مان باشد ، جایی که هر کس به طرز مطلوب می تواند بهترین هایی را که دیگران دارد ، دریافت کند .
"اگر من به بیماری خود در فرایند بهبودی شخصی ام نپردازم ، آن گاه بیماری خود را به رهجو های خود انتقال خواهم داد "زمانی که دوباره به مدرسه بازگشتم رفتن به جلسات را کم کردم با این بهانه که خیلی سرم شلوغ است . من زیاد با راهنمای خود تماس نمی گرفتم و نشریات را نمی خواندم . تعداد زیادی رهجو داشتم ، و هر وقت یکی از آن ها به من تلفن می زد ، احساس می کردم که باری بر دوش ام قرار گرفته ، و بعد از هر تلفن احساس می کردم انرژی ام هدر رفته و حالم خوب نیست . جالب است ، زمانی که دوباره وقت کافی برای برنامه شخصی خود گذاشتم ، دیگر کم تر عجول بودم و به دنبال وقفه ای در درس های خود بودن تا بتوانم با رهجو های ام حرف بزنم ."

قدم دوازده هم را در "عمل " کارکردن
راهنما شدن جزئی از خدمت ایثار گرانه ای محسوب می شود که در قدم 12 راجع به آن صحبت شده است . خیلی از اعضاء باور دارند که رابطه راهنما و رهجو فرصتی برای رساندن پیام بهبودی و تمرین اصول به دست آمده در برنامه NA است . قسمتی از این برنامه شامل تعهد کارکردن با یک دیگر است ، تا به وجود آمدن احساس و فضای پذیرش ، از طریق ه مدلی و درک متقابل کمک می کنیم.
" برای من هیچ فشاری مثل داشتن رهجوی مشتاق که با عشق و علاقه قدم ها را کار می کند ، نیست . زیرا باعث می شود احساس کنم که وظیفه دارم تا برنامه را به بهترین وجه کار کنم . وقتی که رهجوهای ام از من سوالات زیادی می پرسند و سعی دارند تا راه NA را درک کنند و یاد بگیرند ، من با آن ها احساس همدلی می کنم . برای شان احساس شفقت خاصی می کنم ؛ زیرا خود من نیز در دورانی از بهبودی ام مانند آن ها بوده ام "راهنمای من برای ام جاذبه بود . راهی که او قبل از من طی کرده بود او را به این جا رسانده بود . او آرام و محکم ، و از لحاظ روحانی متعادل است . او زندگی ای آرام و ساده با برنامه ای استوار دارد ، او آگاهانه 12 قدم کار می کند . ساده بگویم من هر چه را که او دارد می خواهم ."
گرفتن راهنما و کارکردن با او می تواند پریشانی هایی را که ما ممکن است در زمان پاک شدن تجربه کنیم برای مان آسان کند . بعد از سالهایی که با اعتیاد فعال گذرانده ایم ، خیلی از ما نمی دانیم که واقعاً کی هستیم یا این که چه گونه تبدیل به یک عضو مسئول در جامعه شویم . یک راهنما می تواند دیدگاه و چشم اندازی کامل تر در مورد واقعیت ما برای مان به وجود آورد . از طریق به مشارکت گذاشتن تجربه ، نیرو و امید یک راهنما می تواند رهجوهای اش را در پایه ریزی بهبودی شان هدایت کند . 

"راهنمای ام چشم انداز کاملا متفاوتی از زندگی به من داد . زیرا کوله بار تجربه ی قبلی من دیدگاه و درک من از زندگی را سخت تحت نفوذ قرار می داد ."                                  "اوایل بهبودی ام شهرت نامطلوبی بخاطر رفتارم در مقابل مردها داشتم . نهایتا وقتی که چندین سال پاک ماندم ، راهنمای ام به نوعی به من هشدار داد . من به او گفتم که چقدر پسران بد را دوست دارم و او فقط سر خود را تکان می داد و می گفت که رویای اش برای من این است که بعد از کارکرد قدمها با او ، یاد بگیرم که تا این حد انتخاب های بد نکنم و یاد بگیرم تا برای عشق واقعی و حمایتی که می توان در یک رابطه پیدا کرد ، ارزش قائل شوم . این مکالمه برای من یک نقطه عطف بود و در نتیجه من با مرد بسیار خوبی بیرون رفتم که قبلا حتی فکر داشتن رابطه با او را نمی کردم و اکنون 16 سال است که با یکدیگر زندگی می کنیم."
به غیر از این که راهنما کمک می کند تا ما خودمان را بهتر و شفاف تر ببینیم ، کارکردن با راهنما می تواند به ما کمک کند تا اهمیت خدمت را بهتر درک کنیم . بعضی از راهنما ها ، رهجوهای شان را تشویق می کنند که به طور فعال به ساختار خدماتی NA بپیوندند . بعضی دیگر به عنوان یک الگو عمل می کنند . ایثار می کنند و انتظار هیچ گونه برگشت یا نتیجه ای ندارند . راهنما شدن یک نوع خدمت ایثار گرانه است و در این رابطه ما یاد میگیریم که چه گونه سپاسگذاری خود را با خدمت کردن بیان کنیم ، چه خدمت رسمی و چه خدمت غیر رسمی .
"اولین راهنما ی من بهترین ، غنی ترین ، و دوست داشتنی ترین شخصی بود که دقیقا می دانست که کی باید دست مرا بگیرد و کی باید مرا رها کند . او درک من از NA ، قدم ها ، سنت ها و مفاهیم را پایه ریزی کرد . او اهمیت ادای دین به NA از طریق خدمت را به من فهماند . اگر چه او دیگر راهنما ی من نیت . اما هنوز هم یکی از قسمت های فعال بهبودی من و یک دوست نزدیک و عزیز است ."

"اولین راهنمای من جزء ساختار خدماتی NA نبود اما او هرگز فرصت تشویق من برای خدمت کردن را از دست نمی داد . وقتی که تازه وارد بودم به جلسه ای رفتم که در آن یکی از اعضاء چیپ سفید خود را دریافت کرد . بعد از جلسه راهنمای من پرسید : آیا تو به او شماره تلفن دادی ؟من واقعاً فکر نمی کردم چیزی بدانم که بدرد او بخورد اما راهنمای ام ، مرا متوجه کرد که هرگز برای شروع ادای دین زود نیست . امروز من پست های خدماتی زیادی دارم ، اما چیزهای زیادی از راهنمای اول خود راجع به روح خدمت ، این که خدمت فقط چند نوع خاص ندارد ، و خدمت تمایل بخشش است ، آموختم ."
رابطه راهنما و رهجو ؛ مثل بسیاری از جنبه های زندگی ما در بهبودی ، یک رابطه ی در حل پیشرفت است . یک راهنما – به طور ساده – یک معتاد در حال بهبودی است و نه یک انسان مصون از خطا . اگر چه بعضی از ما ممکن است گاهی فکر کنیم که نمی توانیم بدون راهنمایی و حمایت راهنمای خود پاک بمانیم . اما نیاز است به خاطر داشته باشیم که راهنما ، یک نیروی برتر نیست . بلکه معتادی است که تجربه ، نیرو و امید خود را به مشارکت می گذارد .
"راهنمای من یک انسان است که هم شادی دارد و هم غم ، هم احتیاج دارد و هم رویا ، هم نقاط قوت دارد و هم نقاط ضعف و دارای نقص های اخلاقی هم هست که با آن دست و پنجه نرم می کند . برای من این درس بزرگی بود که ببینم انسان دیگری مثل خودم درگیر مشکلات است و هنوز ایمان ، اعتقاد و امید خود را حفظ می کند و تمام سعی خود را می نماید که راه حل ها را بیابد و در مشکلات باقی نماند"

من در تمام دوران بهبودی رهجو داشته ام . این هدیه زیبایی است که انسان قادر باشد به دیگران کمک کندو هم چنین خود را باز کند به طریقی که دیگران ببینند او واقعاً کیست . اغلب وقتی که من سر در گم می شوم ، رهجوهای ام باعث می شوند تا من سر جای خود برگردم . آنها به من اعتماد و تعهد را می آموزند . کارکردن قدمها با آن ها مثل این است که خودم قدم کار کنم . اغلب رهجوهای من جواب های بیش تر و بهتری از خود من دارند . این درسی برای فروتنی و خدمت است . اغلب مشکلات آن ها مال من هستند و راه حل های شان نیز همین طور . از طریق آن ها یاد گرفتم که من نه تنها کسی نیستم که زمان های سختی دارد یا تنها کسی که گم شده و وحشت زده است ."
سادگی رابطه راهنما و رهجو که بر پایه کمک یک معتاد به معتاد دیگر است ، می تواند به هر دو کمک کند تا با بعد انسانی خود آشنا شوند و با مشکلات زندگی به کمک یک دیگر روبه رو شوند . پیام بهبودی فقط از جانب راهنما نمی آید ، بلکه در خیلی از موارد رهجو ها بینش و فراست خود را به مشارکت می گذارند . این قسمتی از یک خیابان دو طرفه است ، گرفتن و دادنی که قدم 12 را جزئی لازم ز فرایند بهبودی می نماید ، رساندن پیام به سایر معتادان و بخشیدن چیزی که به رایگان در اختیار ما گذاشته شده است ، نه تنها یک امتیاز و افتخار است ، بلکه جهت افزایش رشد روحانی ما حیاتی است .
"مسئله مهم در راهنمای دیگران شدن ، این است که به من کمک می کند تا بیشتر درگیر 12 قدم و 12 سنت شوم و دانش خود را در مورد آن ها افزایش دهم . من باید روی بهبودی شخصی خود کار کنم تا بتوانم چیزی برای بخشیدن به رهجو های خود داشته باشم ."
"اخیرا یکی از رهجو های من در مورد چیزی صادق بود که من هرگز نتوانستم در آن مورد صداقت داشته باشم . حالا فکر می کنید این تجربه برای برنامه من تا چه حد ارزش داشت ؟ بیشتر از طلا می ارزید ."                                  "از زمانی که راهنمای کسی شدم ، سعی کرده ام چیزهایی را که می دانستم دوست دارم راهنمای من در مورد من رعایت کند ، در مورد رهجو های خود رعایت کنم . زمانی که یکی از رهجو های من قدمی را با من به مشارکت می گذارد ، من هم تجربه خودم را با آن قدم با آن ها مشارکت می کنم . یکی از بهترین هدایای بهبودی ، دریافتن شباهت و درک کردن تفاوت های مان است . من فکر می کنم با ارزش ترین درسی که راهنما شدن به من می دهد ، فراهم کردن فرصتی جهت تمرین عشق بی قید و شرط است که باعث عمیق تر شدن سپاسگذاری من برای چیز هایی که به من داده شده است ، می شود

"برای من رابطه راهنما و رهجو ، همزمان جلسات مهمترین چیز ها در NA هستند . این ها یک "باید " هستند . رابطه راهنما و رهجو به من درس فروتنی می دهد . من لازم است فروتن باشم ، تا به راهنما ی خود زنگ بزنم و در خواست کمک کنم . هم چنین باید فروتن باشم تا بتوانم برای آن ها حضور داشته باشم و بدون قضاوت و کنترل کردن به ایشان گوش دهم . راهنمای من و همین طور رهجو های ام اهمیت داشتن رابطه با سایر زن ها و چگونگی دوست داشتن و دوست داشته شدن توسط هم جنس های ام را به من آموختند . از این طریق یاد گرفتم که چگونه خودم را دوست داشته باشم ."
اغلب شنیده ایم که گفته می شود : معتادان گمنام " یک برنامه ما " است . و رابطه راهنما و رهجو در مرکز احساس در جمع بودن و حمایت دو جانبه قرار دارد . NA به دلیل کمکی ما به یک دیگر می کنیم ، کار می کند و بهترین کمکی که یک معتاد می تواند در بهبودی دریافت کند از یک معتاد در حال بهبودی دیگر است . ما که همهی زندگی خود را صرف گرفتن از دیگران کرده ایم ، و تنها کسی که برای مان اهمیت داشت خودمان بود ، وقتی که خود را در معرض نعمت داشتن قرار می دهیم ، چشم مان به روی دنیایی از امکانات جدید گشوده می شود .
 

ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﻫﺠﻮﻳﺎﻥ

چرا معتادان خواستار یک راهنما هستند ؟
تجربه در انجمن به ما آموخته که نیاز است کارهایی بیش از فقط شرکت در جلسات انجمن معتادان گمنام انجام دهیم . برنامه ی NA  به ما مفهوم ها و اصولی را می آموزد که اکثر ما در دوران اعتیاد فعال اصلا نسبت به آنها آگاه نبودیم . حال که تازه پاک شده ایم و تازه به NA وارد شده ایم در قلمرو نا آشنا قرار داریم . شنیدن مشارکت دیگر اعضا راجع به کارکرد و تمرین قدم ها و سنت ها ، یا بر قراری یک رابطه آگاهانه با نیروی برتر می تواند ما را لبریز از سردرگمی و شک کند . ما می دانیم که قطع مصرف مواد مخدر کار آسانی نیست ، اما نمی دانستیم که زندگی کردن در بهبودی مستلزم این همه کار است .
این مفهوم  ها ممکن است درست برعکس دید و نگاه ما به دنیا باشد . ما شاید نخواهیم یادبگیریم که چه گونه با درستی زندگی کنیم یا خود را وقف خدمت ایثار گرانه به سایر معتادان کنیم . تمام کاری که ما می خواهیم انجام دهیم ، متوقف نمودن درد و رنج و پایان دادن به دوره وحشتناک نا امیدی و پشیمانی ناشی از بیماری مان است . تنها چیزی که انتظارش را نداشتیم ، و اصلا درباره آن نمی دانستیم این بود که بعد از پاک شدن باید بروی چه چیزی به اسم "بهبودی " کار کنیم .
"اوایل وقتی که تازه به NA آمده بودم ، هیچ تصوری از این که برنامه چیست ، نداشتم . تنها چیزی که می خواستم این بود که قطع مصرف کنم . ولی با گذشت زمان ، من قدم ها را خوانده و آن ها را با راهنمای خود کارکردم و همین طور سنت ها را . اول خیلی سخت بود . راهنمای من مثل سایر معتادان در حال بهبودی که می دیدم ، به من عشق بی قید و شرط می داد ، و مرا تشویق می کرد و درک خود را از برنامه را با من به مشارکت می گذاشت . این مسئله مفید واقع شد و من خیلی چیز هایی دیگر غیر از پرهیز از مصرف مواد مخدر پیدا کردم ."
داشتن راهنما به اکثر ما کمک می کند که در مورد برنامه ی NA بیاموزیم و درکی از خود پیدا کنیم که به تنهایی برای مان مشکل است . راهنما کسی است که می توانیم با او عمیق ترین و سیاه ترین رازهای خود را به مشارکت گذاریم ، او کسی است که ایده های جدید را با ما به مشارکت می گذارد و زمانی که از او بخواهیم ما را راهنمایی می کند . این برای اکثر ما صدق می کند ، چه تازه به برنامه آمده باشیم و چه مدت زمانی باشد که پاک باشیم . مهم تر از همه این است که راهنما کسی است که ما می توانیم زمانیکه میل به مصرف داریم ، به او تلفن کنیم .
"من به یک باره ، یک روز از خواب بیدار نشدم که بگویم : " فکر کنم ترجیح می دهم تا از طریق ترازنامه نوشتن ، یا جبران خسارت و یا سپردن اراده و زندگی ام به نیروی برتر ، زندگی خیلی بهتری داشته باشم . " من هرگز هیچ کدام از این کارها را انجام نداده بودم .من نیاز به کسی داشتم که خارج از تصمیم گیری های من باشد تا بتواند مرا به جهت صحیح هدایت کند ." 

 "اولین باری را که راهنما گرفتم هنوز به یاد دارم ، من تا آن موقع نیاز داشتم تنها کسی را پیدا کنم که بتوانم 15 دقیقه بعد از این که نشئه شدم ، به او اعتماد کنم . حال چه گونه می توانم به کسی تا این حد اعتماد کنم ؟ من به قدم ها اهمیتی نمی دادم ، قرار بود برای مدتی طولانی به زندان بروم . او به من گفت : اگر قرار است به زندان بروی ، شاید جایی که خواست خدا است ، همان زندان است . من می خواستم بگویم : "کی از تو پرسید ؟" اما به جای آن از او خواستم که راهنمای ام باشد . احتیاج داشتم که او این را به من بگوید . این دقیقا آن چیزی بود که دنبال اش می گشتم. "
اکثر ما راهنمای خود را به خاطر صداقت یا عمق مشارکت هایش انتخاب می کنیم . ممکن است ما گذشته ای مشابه یا ویژگی های خاص او داشته باشیم و قادر باشیم که به پیشنهاد های او اعتماد کنیم . گاهی اوقات ما احساس می کنیم که شخص خاصی می تواند راهنمای مناسبی برای ما باشد . به طور متناوب پیوند خاصی شکل می گیرد که باعث می شود تا ما رابطه روحانی عمیقی با راهنمای خود برقرار کنیم .
"من امروز – و همین طور ظرف 7 سال گذشته – باور داشته و دارم که راهنمای ام را خداوند برای من فرستاده است . ما در یک همایش یک دیگر را ملاقات کردیم . او از من خواست که آن مدت را با او باشم  و ما تمام آخر هفته را با هم حرف زدیم . شنبه صبح می دانستم که او همان کسی است که من می خواهم مرا در بهبودیم یاری کند . دیرتر همان شب بابت تحمل و مدارایی که مدت زمانی بود در برابر رفتار نامعقول یکی از اعضای گروه خود پیش گرفته بودم ، مرا خیلی دلیرانه و رک به چالش کشید . من شوکه شدم ! ما تازه با هم اشنا شده بودیم . ولی در حقیقت او مرا بهتر از هر کس دیگری که دیده بودم می شناخت . او هنوز هم کسی است که من می خواهم ، وقتی که رشد کردم مثل او شوم . البته به غیر از لباس پوشیدنش

"برای من ، راهنمای شخص خاصی است که می توانم سوالات شخصی ام را از او بپرسم . سوالاتی که ممکن است باعث خجالت من شوند ، یا آن هایی که خیلی خصوصی هستند . من می توانم به جلسه بروم و تجربه ، نیرو و امید از انجمن بگیرم ، اما زمانی که به توجه خاص نیاز دارم راهنمای من آن معتاد در حال بهبودی است که از طرف خداوند به آن گونه که او را درک می کنم برای من فرستاده شده است

"چندین ماه قبل از سومین سال پاکی من ، راهنمای ام به شهر دیگری برای پیگیری کارش نقل مکان کرد . یک بار دیگر من می بایست دنبال راهنمای جدید می گشتم . کسی را انتخاب کردم که یک شب وقتی حالم بد بود به من آرامش داد . او امین و راحت به نظر می رسید . من راجع به تصمیم خود از قبل فکر نکرده بودم . فقط از او پرسیدم آیا قدم ها را کار می کند ، و سپس از او پرسیدم آیا حاظر است راهنمای من شود . او هیجان زده شد و تحت تاثیر قرار گرفت ."
زمانی که تازه به برنامه آمده بودیم ، راهنما اغلب می تواند به ما کمک کنند تا آسان تر بتوانیم احساس راحتی کنیم وجزئی از انجمن NA شویم . راهنما می تواند ما را با سایر اعضا که پاکی بیشتری دارند یا تجربیاتی مشابه ما در زندگی داشته اند آشنا کند . کارکردن با راهنما به ما کمک م یکند که نکات مختلف برنامه را که ممکن است باعث گیجی ما شود بهتر درک کنیم . مسائلی مانن این که چه چیز هایی را ما می توانیم در جلسات مشارکت کنیم و چه چیز هایی را بهتر است که تک به تک و با راهنمای خود مطرح کنیم ، چه زمانی آماده ایم که یک سری تعهدات را بپذیریم و غیره . ایجاد رابطه با راهنما می تواند به ما احساس این را بدهد که ما جزئی از چیزی بزرگتر از خود هستیم .
"من در یک ناحیه کوچک NA پاک شدم . ما فقط هفت جلسه در آن زمان داشتیم و خیلی از اعضا با یکدیگر نزدیک و صمیمی بودند . آن ها مثل یک خانواده بزرگ بودند و اوائل من احساس غریب بودن می کردم . راهنما ام زمانی که گروه برای خوردن قهوه یا غذا بیرون می رفتند مرا دعوت می کرد تا به آن ها بپیوندم . او همیشه مرا در گفت و گو ها وارد می کرد . این کار خیلی در گرم کننده بود و خیلی زود من احساس کردم که جزئی از گروه هستم . این اولین بار بود که من احساس تعلق را تجربه کردم."

 "وقتی من در NA تازه وارد بودم راهنمای ام ، مرا به یک جلسه ی کاری کمیته خدماتی ترجمه نشریات NA به زبان محلی مان دعوت کرد . من به آن جا رفتم و متوجه شدم که این خدمت را ، و افرادی که آن را انجام می دهند دوست دارم . بنابر این ، من هم مثل راهنمای خود عضو ثابت کمیته شدم . من یاد گرفتم که چه گونه با دیگران کار کنم و خیلی زود اکثر افراد آن کمیته دوستان بسیار نزدیک من شدند . من احساس کردم که جزئی از انجمن هستم و چیز های بسیاری درباره انجمن یاد گرفتم ."
رابطه راهنما و رهجو برای اعضایی که سالها پاک هستند به همان اندازه حیاتی است که برای عضو تازه وارد . اگر چه برنامه ی معتادان گمنام ساده است . اما اصول آن دارای غنا ی خاصی است که هر چه در بهبودی بالغ تر شویم عمق آن بیش تر می شود . به همان شکل که بیماری ما پیش رونده است ، بهبودی مان نیز می تواند پیش رونده باشد . هر چه بیش تر پاک بمانیم و برنامه را کار کنیم ، ابزار بیش تری خواهیم داشت و زندگی روحانی ما غنی تر خواهد شد .
"هر چه به پاک ماندن خود در NA ادامه می دهم این باور بیشتر در من به وجود می آید که یکی از مسئولیت های من به عنوان یک معتاد در حال بهبودی این است که با یاد گیری ایده های جدید و به عمل آوردن آن ها ، بیشتر رشد کنم "هر چه بیشتر پاک می مانم قدم ها بیشتر براین سحر انگیز و عرفانی می شود . مثل این است که به ابرها خیره شوید و ببینید که تبدیل به صد ها شکل و تصویر شوند . من می گویم که قدم ها با تغییر و رشد من در بهبودی تغییر می کند . من دارم یک بار دیگر قدم ها را با راهنمای جدید خود کار می کنم ، و می دانم که سفر هیجان انگیزی خواهد بود . من دعا می کنم که هرگز به خود یا کارکرد قدم ها به چشم یک چیز تمام شده نگاه نکنم

"وقتی که در NA تازه وارد بودم فقط از طریق باور های خود راجع به روشن بینی فکر می کردم. من شناختی از خداوند نداشتم و باید خیلی سعی می کردم تا با روشن بینی به مشارکت دیگران در جلسات گوش دهم . حالا ، پس از گذشت سالها ، راهنمای ام به من کمک کرد تا ببینم که روشن بینی ورای افکار و اعتقادات من است . افکار و اعتقاداتی راجع به خدا ، نیروی برتر ، ایده های من در مورد این که چه چیزی مرا خوشحال می سازد ، یا چه چیز هایی برای خود می خواهم ، رویاهای ام و ... سایر چیز ها . امروز من زندگی ام را دوست دارم و هیچ چیز به نحوی که تصور می کردم یا برای خود انتظار داشتم نیست . زیرا یاد گرفته ام که چه گونه شرایط و فرصت های جدید باشم ."
بعضی اوقات اعضایی با پاکی قابل ملاحظه ، متوجه می شوند که به اندازه ی تازه واردان در برابر بعضی از ناملایمات زندگی آسیب پذیر هستند . طول پاکی بلند مدت ، همیشه به این معنی نیست که یک عضو به راحتی اصول برنامه NA را در اختیار می گیرد . به خاطر چند سال پاکی ، نه بیماری ما ناپدید می شود و نه ما از مشکلات زندگی رها می شویم . داشتن راهنما در زمان های سختی می تواند بسیار ارزشمند باشد .
"بعد از 7 سال نسبتا محکم ، از کارکردن برنامه و قدم ها با راهنمایم ، یواش یواش و به تدریج دست از تلفن زدن با راهنمای ام برداشتم . چیزی که بعد از آن یادم می آید این است که با چند نفر غریبه که نشئه می کردند ، در هتلی و در شهری بودم که برای شرط بندی و قمار بازی معروف بود . این اتفاقات زمانی افتاد که من 9 سال پاکی داشتم ، ولی ظاهرا دیگر راهنما نداشتم و بدیهی بود که برنامه را نیز کار نمی کردم . من به راستی سرگشته بودم . راهنمای من (امروز ) با من مشارکت کرد و گفت که نیروی برترم واقعاً مرا دوست دارد و من خوشبخت ترین آدم دنیا هستم که توانسته ام بدون فاجعه از درون قمار بازی خود زنده گذر کنم

"دورانی در بهبودی من وجود داشته که کاملا احساس گم گشتگی و انزوا می کرد ام و یا این که احساس می کردم که رابطه ام با خداوند و NA قطع شده است . اما به من یاد داده بودند که در ، همیشه باز است . و گاهی اوقات ، این برنامه یا یک دوست بسیار نزدیک است گه دست مرا می گیرد و مرا به طرف " خانه " راهنمایی می کند . من همیشه بهتر می توانم به مهربانی و ملاطفت دیگران پاسخ دهم . گمان می کنم زمان زیادی را در دوران مصرف خرد و داغون کردن خود صرف کرده ام و زمانی که به NA رسیدم کاملا خرد و دل شکسته بودم . و چیزی که واقعاً نیاز داشتم احساس دوست داشته شدن و پذیرفته شدن بود ، علی رغم این که چه کسی بوده ام و یا چه کارهایی کرده ام ."
بسیاری از اعضا در حالی که یاد می گیرند چگونه پاک زندگی کنند ، به دنبال این هستند که راهنمای شان کمک کند تا چالش ها و موانعی را که در زندگی آن ها پیش می آیند بپذیرند . راهنما می تواند پیشنهاد هایی جهت این که چه گونه ویرانی های گذشته را اصلاح کنیم و هم چنین با چالش های امروز چطور کنار بیاییم ، به ما ارائه می کند .
"وقتی حدود 5 ماه پیش خواهرم اُوِردوز کرد من از فقدان او داغون شدم . راهنمای ام به درد دل من گوش می کرد و زمانی که به او احتیاج داشتم برای من وقت می گذاشت . ما 400 مایل دورتر از هم زندگی می کنیم . اما وقتی به او تلفن می زنم به نظر می رسد که او دقیقا کنار من است . او بی خبر در تشییع جنازه ی خواهرم حضور پیدا کرد تا به خاطر من آن جا باشد . می دانم که رها کردن همه چیز و سوار شدن به هواپیما برای بودن در این جا به هیچ وجه جزء وظایف یک راهنما نیست . اما هرگز نمی توانم بگویم که بودن او در کنارم تا چه حد برای من ارزش داشت و تا چه اندازه به من کمک کرد که بتوانم غم های ام را پشت سر گذارم .

"زمانی که همسر سابق من برای مخارج عقب افتاده نگهداری فرزندم شکایت کرده بود من در بدترین وضعیت مالی ممکن بودم . راهنمای ام به من کمک کرد تا اهمیت روبرو شدن با گذشته ، جبران خسارت مالی و آزاد شدن برای آینده را تشخیص دهم ."
مشارکت صمیمانه با عضو دیگری که مثل خود ما است ، این واقعیت را که احساس و تجربیات ما منحصر به فرد نیستند تقویت می کند . اغلب راهنما در همان مسیری که رهجو گام بر می دارد ، گام برداشته است و می تواند دانش و تجربه ی خود از آن موقعیت را به مشارکت گذارد . این در جای خود ، می تواند به رهجو کمک کند تا از دام های مشابه اجتناب کند .
"زمانی که ده سال پاکی داشتم مسائل جنسی در "میان سالی " را تجربه می کردم . من به یک راهنمای جدید احتیاج داشتم و تعداد کمی را می شناختم که با این موضوع سرو کار داشته باشند و پاکی شان نیز از من بالاتر باشد . بنا بر این از عضوی که یک سال کم تر از من پاکی داشت اما ده سال بزرگتر از من بود و دقیقا همین موضوع را به تازگی پشت سر گذاشته بود درخواست کردم تا راهنما ی ام شود . او همه ی مکان های اشتباه را به دنبال عشق گشته بود ، تا عاقبت مسئولانه دوست داشتن را آموخته بود ."
رابطه راهنما و رهجو می تواند نقش بسیار اساسی در قدم دوم بازی کند : بسیاری تضمین می کنند که رابطه راهنما و رهجو عامل مهمی است برای ایجاد این باور که سلامت عقل می تواند به ما باز گردد . این به معنی این است که بگوییم راهنما مثل نیروی برتر است . اما راهنما می تواند به ما در تصمیم گیری ها و درک شخصی از خودمان کمک کند . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند که تصویر بهتری از خودمان و زندگی مان داشته باشیم . این می تواند یکی از منافع داشتن یک راهنما برای مدتی طولانی باشد ، زیرا با گذشت سال ها او می تواند ما را بهتر و بهتر بشناسد .
"راهنما به من کمک کرد که متوجه شوم غیر قابل اداره فقط به چیز های خارجی اطلاق نمی شود بلکه می تواند در مورد احساسات من نیز صدق کند . او راجع به نداشتن سلامت عقل به من آموخت و کمک کرد تا ببینم که چه جاهایی سعی می کنم همان کارهای غیر مفید قبلی را جهت حل مشکلات ام انجام دهم . او این کار را با مهربانی بسیار انجام داد بدون اینکه باعث آزار من شود ."
"بعد از سالها پاکی ، من در یک کتک کاری شرکت کردم و بعد از آن ترس سراسر وجودم را فرا گرفت . من فکر می کردم که فرای این گونه رفتارها رشد کرده ام .

راهنمای ام به من یاد آوری کرد که من باید همیشه سعی کنم که در حال پیش رفت باشم . او به من گوش داد و مرا تشویق کرد که به قدم ها باز گردم . و من دریافتم که دارم به سوی یافتن راه حل حرکت می کنم و دیگر در مشکل مردد باقی نمی مانم ."                                  "راهنمای من کسی است که کمک می کند تا راه روحانی من روشن شود ."
دلایلی که معتادان خواستار راهنما هستند، متعدد است . اگر چه ما در می یابیم رشته ای که ما را به هم متصل می کند ، این است که همه ی ما جویای بهبودی هستیم . بسیاری از ما روابط مان را در NA گرامی می داریم . به خصوص ارتباط مان با راهنما ، که اغلب با روابط خارج برنامه ما خیلی فرق می کند . اصل روحانی گمنامی اطمینان می دهد که همه ی ما در اتاق های NA برابر هستیم . اصول برنامه ی ما اغلب می تواند به ما کمک کند که با مشکلات مان مسئولانه و سازنده روبرو شویم . ما می توانیم کنار هم باشیم و بدانیم که دیگر مجبور نیستیم تنها با این مشکلات روبرو شویم .
" گمنامی – که همان بی نامی است – امری لازم در رابطه راهنما و رهجو است . درک قوی از سنت 12 به این معنی است که با گمنامی در سطوح مختلف آشنا می شویم (گمنامی اصل مهمی است ، زیرا نه تنها اساس روحانی تمام اصول ما است ، بلکه نیمی از نام ما نیز هست .) یک بعد گمنامی این است که ما راز های هم دیگر را حفظ می کنیم . مسئله ی بعدی که برای من بیشترین اهمیت دارد ، این است که ما همگی ، به طریقی مثل هم دیگر هستیم . راهنمای من فرد بهتر یا معتاد بهتری از من نیست . من باید به همان اندازه ، یا بیشتر ، از رهجو هایم یاد بگیرم تا به آن ها یاد دهم ."

چه گونه می فهمیم که کسی "آن چیزی را دارد که ما می خواهیم " ؟
معتادان گمنام هیچ دستورالعملی برای انتخاب راهنما ندارد . اگر چه بهتر است بعضی کیفیت های اساسی را در نظر داشته باشیم . یکی آن که کسی را بیابیم که با ارتباط برقرار کنیم و او "چیزی داشته باشد که ما خواستارش هستیم " . خیلی از اعضا به دنبال راهنمایی می کردند که احساس کنند آن ها را در هر شرایطی می پذیرد و به آن ها احترام می گذارد . بعضی از اعضا فقط راهنمایی برای کارکردن قدم ها می خواهند . در صورتی که بعضی سعی می کنند راهنمایی پیدا کنند که دوست و همراه آن ها باشد . چیزی که ما در یک راهنما به دنبالش هستیم در سالهای اول پاکی با سالهای بعد – که از بهبودی مان مدت زمانی می گذرد – متفاوت خواهد بود . مهم است که ما فقط به دنبال این نباشیم که در زندگی و بهبودی چه چیزهایی می خواهیم بلکه باید ببینیم که احساس می کنیم به چه چیزی احتیاج داریم . مانند سایر شرایط در بهبودی می توانیم همیشه به طرف نیروی برتر مان رفته و از او بخواهیم به ما کمک کند تا تصمیم بگیریم .
"من راهنمایی نمی خواهم که آن چیزی را که من می خواهم داشته باشد . من راهنمایی می خواهم که چیزی را که من دارم داشته باشد و بداند چطور با آن زندگی کند ."
برای بعضی ، رابطه ی کسی که می خواهند به عنوان راهنما انتخاب کنند با برنامه ، مساله بسیار مهمی است . آنها به دنبال کسی می گردند که در جلسات شرکت کند ، قدم ها را کار کند ، راهنما داشته باشد و متعهد به برنامه باشد . یافتن راهنمایی با پاکی بالاتر هم برای برخی از اعضا مهم است . آن هایی که در برنامه تازه وارد هستند ، بهتر است به دنبال عضوی با تجربه تر از خود به عنوان راهنما باشند ، مگر این که چنین عضوی در دسترس آنها نباشد .
اضافه بر آن چه که افراد برای بهبودی شان انجام می دهند ، ممکن است بخواهیم صفات شخصیتی دیگر آن ها را نیز در نظر بگیریم . تعداد زیادی از اعضا در درجه اول به دنبال راهنمایی می گردند که صادق ، روشن بین و درست کار باشد . برای برخی مهم تر این است که کسی را پیدا کنند که در دسترس باشد و رفتاری دوستانه ، قابل احترام و قابل اعتماد داشته باشد . بعضی دیگر میگویند یافتن کسی که سر حال و بگو بخند باشد به اندازه هر چیز دیگر مهم است .

 لیست ملاحظات می تواند به همین صورت طولانی تر شود و البته هیچ کس به تنهایی تمام این صفات را ندارد . زیرا راهنمای ما نیز یک انسان است و او ، هم حسن دارد و هم نقص . ممکن است کسی را پیدا کنیم که فقط یک یا هیچ کدام از این صفات را نداشته باشد ، اما با این حال بهترین راهنما برای ما باشد و این که چه خصوصیاتی از نظر ما ضروری است کاملا به اختیار خودمان است . بعضی از ما ممکن است به طور مثال کسی را بخواهیم که به ما قاطع بگوید ، چه بکنیم . در حالی که بعضی دیگر به دنبال کسی بگردیم که اجازه دهد کارها را از طریق سخت آن تجربه کنیم . زمانی که تازه وارد هستیم اکثر ما خیلی ساده کسی را انتخاب می کنیم که هنگام ورود به برنامه بیش تر از همه از ما استقبال کرد . انتخاب راهنما تصمیم شخصی خودمان است .
"من در ابتدا به دنبال راهنمایی می گشتم که با لیست نظرات ام جور در بیاید . من دنبال کسی بودم که دیدش از برنامه به دید من شباهت داشته باشد . من به دنبال کسی بودم که تا حدی تجربیاتش شبیه تجربیات خودم باشد . من به دنبال کسی می گشتم که مثل خودم هم جنس گرا باشد . من به دنبال کسی بودم که پاکی اش از من بیشتر باشد و غیره ... و غیره ...و غیره ... در حالی که این توقعات به نظر غیر منطقی نمی آمد اما قادر نبودم کسی را باین شرایط پیدا کنم . چند ماه بعد در یک جلسه مردی را ملاقات کردم که بدون اینکه چیزی راجع به او بدانم از او خواستم راهنمای من شود . اتفاقا او توانست تمام احتیاجات مرا برآورده کند . البته این هم یک وهله دیگر بود که تصمیم خداوند از تصمیم من بهتر بود . من فقط باید از سر راه کنار می رفتم ."
"من همیشه مراقب افراد بودم ، زیرا گاهی اوقات آن چیزی که می گفتند با روش زندگی آن ها فرق می کرد . من آنقدر از پذیرفته نشدن می ترسیدم که یک لیست سه نفره تهیه کردم تا در صورتی که یک نفر مرا نپذیرفت از دیگری تقاضا کنم . مردی که در نهایت از او در خواست کردم ریشی خاکستری داشت و دقیقا آن شکلی بود که من فکر می کردم یا راهنما باید باشد . او چیزی داشت که من دوست داشتم . وقتی از او خواستم راهنمای من شود ، او پاسخ داد ، باید از راهنمای ام سوال کنم تا ببینم آیا می توانم راهنمای تو شوم . من هم امروز وقتی کسی از من می خواهد راهنمای اش شوم دقیقا همین کار را می کنم "

 "من به اندازه کافی نسبت به خود سخت گیر هستم و به همین علت برای من مهم ترین چیز این بوده که راهنمایی کنم که مهربان باشد . در ده سال اول بهبودی من نتوانستم کسی را پیدا کنم که تمام ایده آل های مرا در مورد یک راهنما داشته باشد . در ناحیه ای که من بودم تعداد اعضایی که پاکی بیشتر از من ، ثبات احساس و شوخ طبعی داشته باشند زیاد نبود . تنها کسی که با این صفات می شناختم ، خودش رهجوی من بود ، بنابر این باید یاد می گرفتم که چه چیزی برای من مهم تر است و با آن می شناختم ."
بررسی انگیزه های خود برای در نظر گرفتن کسی به عنوان راهنما ، ایده ی خوبی است . زمانی که بسیاری از ما در جلسات NA رسیدیم از نظر فیزیکی ، روانی ، احساسی و روحانی ورشکسته بودیم و اغلب در شرایط مالی وحشتناک . به عنوان تازه وارد در برنامه ی NA ممکن است بیش تر به اعضایی که وضع مالی بهتر یا ظاهری مناسب تر دارند جذب شویم . ما ممکن است به "پول ، ملک و یا شهرتِ " آن ها به منزله میزان موفقیت شان در بهبودی نگاه کنیم . برای ما ممکن است هنوز درک کاملی از این موضوع که برنامه NA یک کار "درونی " است نداشته باشیم و ندانیم که دست آورد این برنامه بیش تر به رشد روحانی و آرامش خاطر بستگی دارد و نه به دارایی و یا روش زندگی .
"راهنمای من یک ماشین نو داشت ، خوب لباس می پوشید و خانه بزرگی داشت . من فکر می کردم او به من نشان خواهد داد چه گونه این چیز ها را بدست آورم . اما او ما به طرف قدم ها و بیداری روحانی راهنمایی کرد

"من به دنبال کسی می گشتم که چیزی داشته باشد که من خواهان آن هستم . بهترین جواهرات ، زیباترین ماشین و دوست دختر های زیاد . بعد ها متوجه شدم که باید راهنمایی بگیرم که آن چیزی را که من نیاز داشتم ، داشته باشد : پذیرش ! "

بعضی از اعضاء قبل از این که پاک شوند و روابط بد و مشکلی با خانواده  دوستان ، همکاران ، عشاق و سایر اعضاء اجتماع تجربه کرده اند . گاهی اوقات احساساتی از قبیل موضع دفاعی داشتن ، نیاز مند بودن و نا امیدی ممکن است باعث شود ما از تکرار اشتباهات گذشته بیمناک باشیم . یا ممکن است باعث شود تا ما شهامت پیدا کنیم تا روابط جدیدی را پایه ریزی کنیم که دقیقا مثل روابط قدیمی مان باشد . وقتی که راهنما انتخاب می کنیم شاید قادر نباشیم تشخیص دهیم که این رابطه راهنما و رهجو برای بهبودی ما بهترین رابطه خواهد بود یا نه .
"اولین راهنمای من خیلی سخت گیر بود و من فکر می کردم این سخت گیری کار را برای من راحت تر می کند تا بتوانم در زندگی کمی نظم پیدا کنم ، مثل بچه های کوچک که کار درست را از ترس پدر و مادر انجام می دهند . در حقیقت این طریقه ای بود که من بزرگ شده بودم و عادت کرده بودم که در معرض سوء استفاده قرار گیرم و مجبور باشم که دائم خود را ثابت کنم . رابطه من با این راهنما دو جلسه بیشتر طول نکشید و در نهایت در جلسه ی خانگی خود در حین مشارکت گریه کردم زیرا انتقاد ها و کنترل کردن های اش مرا داغون کرده بود و احساس می کردم پذیرفته نشده ام

"واقعیت مطلب این است که من وقتی تازه وارد بودم و می خواستم راهنما بگیرم تا بقیه دست از سرم بردارند و مرا به حال خود رها کنند . عضوی که او درخواست کردم تا راهنمای من شود به نوعی دقیقا برعکس خود من بود و این چیزی بود که فکر کردم که می خواهم . قد او پنج فوت بود و همیشه می خندید . او با دکتری دوست بود که من هم از او خوشم می آمد . موهای او همیشه مرتب بود ، و بسیار مصمم به نظر می رسید ، صفتی که من خیلی دوست داشتم . او بیش از پنج سال پاکی داشت و با من مثل یک احمق رفتار نمیکرد . مشکل این بود که ما با یکدیگر خیلی متفاوت بودیم و هیچ کدام نتوانستیم یاد بگیریم که دیگری را درک کنیم . بیشترین جمله ای که او اکثر اوقات با خشم به من می گفت این بود که : " من دارم سعی می کنم تا تو را درک کنم ،  من واقعاً سعی خود را می کنم " . اما او هرگز نتوانست مرا درک کند و به یاد نمی آورم که او هرگز با من در مورد قدم ها صحبت کرده باشد ، اگر چه او پیشنهادهای خوب و به درد بخور زیادی به من داد که خیلی بیشتر از آن چیزی که من در آنزمان می دانستم به من آموخت ."

گرفتن راهنما شاید یکی از مهم ترین تعهداتی باشد که ما در بهبودی مان می پذیریم . ما باید تمام سعی خود را برای نگریستن به درون خود به کار گیریم . مهم نیست به دست آوردن این واقعیت عینی تا چه حد مشکل باشد. مسلما به این علت که این یک تصمیم کاملا شخصی است و انجمن ما بسیار متنوع می باشد بعضی از ملاحظات ممکن است به اندازه بقیه ی آن ها برای ما مهم نباشد . از طرف دیگر ، ممکن است ما احساس کنیم بعضی مشکلات شخصیتی که در این جا به آن ها اشاره نشده است بسیار مهم است . علی رغم همه این ها ، مهم است که به خاطر داشته باشیم که راهنما هم یک انسان است و ممکن است اشتباه کند .
"وسوسه قرار دادن راهنما ها – به خصوص راهنما هایی که تعداد زیادی رهجو دارند – بالاتر از دیگران ، این اعضا را عمیقا منزوی می سازد . اولین باری که من از یک عضو قدیمی پرسیدم داشتن این همه پاکی چه احساسی دارد ؟ او پاسخ داد : " تنهایی "

"من در واقع راهنما ام را به این علت انتخاب کردم که او راجع به انسان بودن و اشتباه کردن مشارکت میکرد . و من فکر کردم این بدین معنی است که اگر من هم بی عیب نباشم او با من مهربان خواهد بود . دختر او در اعتیاد فعال به سر می برد . تلاش دیوانه وار راهنمای من برای اداره و جمع و جور کردن دخترش اغلب به این معنی بود که او از لحاظ احساسی در دست رس نبود . یا تلفن های مرا ، زمانی که به او نیاز داشتم بی پاسخ می گذاشت . من یاد گرفتم که در چنین زمان هایی به دیگران برای حمایت اتکا کنم ، زیرا او تنها کسی بود که من می خواستم راهنمای من باشد . اگر چه او کامل نبود و بعضی اوقات نا عاقلانه رفتار می کرد ، اما مهربان و دوست داشتنی بود و این همان چیزی است که برای ام اهمیت دارد و من بدان احتیاج دارم ."
خیلی از ما داشتن توقعاتی از رابطه راهنما و رهجو و صادق بودن در مورد این توقعات را ، زمانی که از کسی می خواهیم راهنمای ما شود مفید می دانیم . برای آن هایی که در برنامه جدید هستند . این کار مشکل تر خواهد بود . چون مدتی زمان در برنامه لازم است تا بتوانیم به این نوع درک دست یابیم . با این حال اگر به عنوان تازه وارد به زمان و توجه بیشتری از طرف راهنمای خود احتیاج داریم ؛ باید یاد بگیریم که در خواست کنیم . شاید بهتر باشد ما از کسانی که در نظر گرفته این تا از آنها بخواهیم راهنمای ما شوند بپرسیم که اگر میل به مصرف داشتیم می توانیم شب دیروقت با آنها تماس بگیریم با این که اگر مصرف کردیم توقعات آنها چیست (آیا باز هم راهنمای ما باقی خواهند ماند ؟) . آن دسته از ما هم که مدت زمانی پاکی دارند باید آن چیزی که نیاز داریم درخواست کنیم . اگر ما به دنبال کمک برای کارکرد قدم یا سنت ها هستیم با سوالی در مورد خدمت داریم ، یا کنار آمدن با شرایط ویژه ی زندگی برای ما مهم است ، می توانیم راجع به این نیاز ها با راهنمای مورد نظر مان بحث کنیم .
"زمانی که از راهنمای فعلی خود پرسیدم آیا مایل است راهنمای من شود با او راجع به رازداری حرف زدم . او یکی از دوستان بسیار نزدیک رئیس من بود ، و من لازم بود بدانم آیا می توانم با او با اطمینان راجع به کارم صحبت کنم و آیا او با این قضیه راحت خواهد بود ؟ او هم توقعات خود را به من گفت و مرا روشن نمود که رهجوی او بودن لزوما به این معنی نیست که ما رفقای صمیمی نیز خواهیم بود . با گذشت زمان ما دوستان خوبی هم شدیم (علی رغم ادعای اولیه او )"
با یاد گیری ریسک کردن و گذشتن از میان ترس ها ی مان ، ما این توانایی را به دست می آوریم که بتوانیم نیاز هایمان را بیان کنیم . این مهارت است که ما می توانیم در تمام روابط مان هم زمان با رشد در بهبودی آن را به کار ببریم .  تجربه ما نشان داده است
در حالی که بیشتر اعضای انجمن ما در مورد بیش تر جنبه های رابطه راهنما و رهجو با هم توافق دارند ، اما NA در کل هیچ عقیده ای در مورد بعضی مسائل بحث برانگیز مربوط به راهنما و رهجو ندارد . اعضای ما اغلب دارای باور های قوی فردی هستند و در بسیاری موارد احساس می کنند که راه درستی برای ایجاد رابطه راهنما و رهجو وجود دارد . با وجود این ، مهم است که ما به عنوان انجمن به هیچ گروه ویژه ای از اعضا این احساس را ندهیم که از صحنه خارج هستند یا عقیده ی خود را مبنی بر این که روش خاصی از تمرین اصول راهنما و رهجو به روش دیگر ارجح است ، تحمیل نمایند .

ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ

بیشتر اعضای ما احساس می کنند که مهم است فقط یک راهنما داشته باشند . این اعضا متوجه هستند که داشتن یک راهنما به آنها کمک می کند تا بتوانند سادگی را حفظ کنند و ریسک دنبال "جواب دلخواه گشتن " را کم می کند . یک راهنما مثال "تنها یک نقطه ی تصمیم گیری و جواب گویی " است که در مفهوم پنجم تعریف شده . اگر چه بعضی از اعضا با داشتن بیش از یک راهنما در آن واحد نیز موفق بوده اند . گاهی اوقات شرایط خاص مثل کار خدماتی ، بیماری یا طلاق باعث می شود که اعضا در جست و جوی کسی باشند که به عنوان راهنما تجربه ای مشابه داشته باشد تا آن ها را در کنار راهنمایی که از قبل داشته اند کمک کند .
"من قرار نبود که دو راهنما داشته باشم ، اما برای یک هفته در این شرایط قرار گرفتم ، که واقعاً گیج کننده بود . آن هر دو از من می خواستند که کارهای کاملا متضادی را انجام دهم . یکی از من می خواست که به قدم 4 خود ادامه دهم و دیگری از من می خواست که قدم یک را از اول شروع کنم ."
"داشتن دو راهنما هم زمان بسیار گیج کننده است اما به من کمک کرد تا تصمیم بگیرم که : تا چه اندازه می خواهم صادق باشم ؟ به چه چیز هایی فکر کنم ؟ چه چیز هایی را باور دارم ؟ چه احساسی می کنم ؟ چه چیزی مهم است : صداقت ، درست کاری ، زندگی با اصول و ... – در ابتدا هر دوی آن ها را فریب می دادم . اگر یکی از آن ها سعی میکرد مرا با یکی از نقص هایم روبه رو کند که من آماده ی آن نبودم ، سریع فرار می کردم و می گفتم : "من دارم روی این نقص با راهنمای دیگرم کار می کنم " . بهای این کار را هم پرداخت کردم . من در دیدن خودم کند تر حرکت کردم . ولی فکر کنم این اتفاق زمانی افتاد که خدا می خواست . من خیلی چیز ها به خاطر داشتن دو راهنما یاد گرفتم که فقط می توانم بگویم ، خیلی مثبت بود ."

"من قبل از این که حتی پاک شوم راهنما گرفتم . او مرا به جلسه برد و من با بهترین شکلی که می توانستم شروع به کار کردن قدم ها کردم . به محض اینکه پاک شدم علاقمند به خدمت شدم ، اما راهنمای من در این زمینه هیچ تجربه ای نداشت ، بنا بر این من یک "راهنمای خدمت " گرفتم که در این قسمت برنامه به من کمک کرد. تا وقتی 3 ماه پاکی پیدا کردم 4 پست خدماتی داشتم که وقت زیادی می خواست و من غرق شده بودم ، کار به جایی رسید که می خواستم همه چیز را ترک کنم . راهنمای خدماتی من واقعاً کمک کرد . او به من راه کار قاطعی داد که وقتی متعهد به خدمتی شدم یا باید آن را به پایان برسانم و یا باید جانشینی پیدا کنم . من جانشینی برای یکی از خدمت هایم پیدا کردم ، اما سایر تعهداتم را کامل کردم . این تجربه به راستی به من کمک کرد تا تبدیل به شخصی شوم که امروز هستم . هیچ یک از آن دو امروز دیگر راهنمای من نیستند ولی من با هر دوی آنها دوست هستم و واقعاً برای راهنمایی آن ها در قسمت های مختلف سپاسگذارم هستم

"در ابتدای پاکی یک راهنمای NA به علاوه یک راهنمای AA داشتم . به زودی دیدم آن چیزی که از راهنمای AA خود می شنیدم با آن چیزی که در برنامه ی NA یاد می گرفتم منطبق نبود . خیلی سریع راهنمای AA خود را رها کردم و فقط از راهنمای NA استفاده کردم . درسی که آموختم این بود که اگر می خواهم نجاری یاد بگیرم باید با یک نجار حرف بزنم . اگر می خواهم یاد بگیرم چه گونه ماشین تعمیر کنم لازم است با یک مکانیک حرف بزنم . اگر می خواهم
یاد بگیرم که چخ گونه به طریق برنامه NA زندگی کنم به یک راهنمای NA احتیاج دارم ."

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ ﻣﻮﻗﺖ

در بعضی مناطق ، چیزی به نام راهنمای موقت معمول است ، به ویژه برای آن هایی که در برنامه تازه وارد هستند . در واقع گاهی مواقع زندان ها یا مراکز بازپروری ، مدد جویان را ملزم به انتخاب راهنمای موقت می کند . راهنمای موقت کسی است که با ما کار می کند تا زمانی که ما شخصی را برای مان مناسب است

پیدا کنیم و از او بخواهیم تا راهنمای ما شود . همچنین زمانی که ما در موقعیت هستیم که راهنمای مان برای مدتی در دسترس ما نیست ، می توانیم راهنمانی موق بگیریم . به طور مثال گر راهنمای ما بیمار باشد و یا ما ناگزیر باشیم برای مدتی از شهر خود نقل مکان کنیم . اگر چه این روش در بعضی مناطق مرسوم است، با این حال در بعضی دیگر از مناطق آن را نمی پسندند . بعضی قویا فکر می کنند که گرفتن یک راهنمای موقت نشان گر کمبود تعهد یا حفظ یک راه گریز است . آن ها این گونه توضیح می دهند : "این بیماری موقت نیست " .
"اولین راهنمای موقت من برای 4 سال راهنمای ام بود . "
"من به اندازه کافی روابط موقت داشته ام. حالا دیگر وقت آن است که یاد بگیرم چه گونه یک رابطه دائم داشته باشم "مرکز درمانی که من در آن بودم مرا موظف به داشتن یک راهنما می کرد ، بنا بر این از اولین کسی که در جلسه ای دیدم که مرکز مرا به آن برده بود ، در خواست کردم راهنمای من شود . هر دو نفر ما می دانستیم که قرار است این رابطه موقت باشد ."

ﺟﻨﺴﻴﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ ﻣﺎ

جنسیت راهنمای ما – سوال این است : آیا باید راهنمایی از جنس خود بگیریم یا نه ؟ این موضوع دیگری است که عقاید درباره آن منطقه به منطقه و معتاد به معتاد شدیدا با یکدیگر متفاوت است . خیلی از معتادان قویا باور داند که راهنمای هم جنس بهتر می تواند آن ها را در مسائل کمک کند و بهتر می تواند با آنان احساس هم سانی و هم دلی کند . اما عده ای دیگر جنسیت را عامل تعیین کننده ای در روبرو شدن با مسائل یا ایجاد هم دلی نمیدانند . در بعضی انجمن های کوچک NA تعداد راهنمای های موجود ممکن است محدود باشد ، که بر "حق انتخاب " اعضا در این رابطه اثر می گذارد . علی رغم هر تصمیمی که ما درباره جنسیت راهنمای خود می گیریم ، باید مراقب باشیم که کشش جنسی در مورد رابطه راهنما و رهجو مطرح نباشد .
 "من یک راهنمای دوست داشتنی ، مهربان و هم جنس خودم دارم . چون من فقط می توانم خیلی چیز ها ی زندگی را که راجع به جنس مخالف است با کسی که همین نسبت ها را دارد به مشارکت بگذارم . به طور مثال : او دردسرهای ارتباط من با همسر سابق ام را می فهمد ، ما هر دو بچه هایی داریم که با همسران سابق مان زندگی می کنند و هر دو داریم سعی می کنیم که این رابطه به درستی کار کند ."
"به عنوان یک مرد هم جنس گرا ، من چند نوع متفاوت راهنما داشته ام . یک هم جنس گرا ی مرد ، یک هم جنس گرای زن ، یک مرد عادی و یک زن با تمایلات دو گانه ، همگی در زمان های مختلف راهنمای من بوده اند . من فکر می کنم که جنسیت راهنمای فقط به این شکل مهم است که : ما هیچوقت نباید راهنمایی داشته باشیم که بین ما به هر طریقی که ممکن است تمایلات جنسی یا احساسی وجود داشته باشد ."                                    "من بخاطر مشکلاتی که توسط جاذبه و شیفتگی جنسی پیش می اید ، به یک راهنمای هم جنس نیاز دارم ، بیشتر به این خاطر که یاد بگیرم تا به یک هم جنس خود اعتماد کنم و او را دوست داشته باشم . این راه را برای من باز می کند تا به خود نیز اعتماد کنم و خود را دوست داشته باشم ."
"من همیشه راهنمایی از جنس مخالف داشته ام . زمانی که من پاک شدم انجمن به تازگی در کشور من شروع شده بود و زن دیگری در بهبودی وجود نداشت . من فکر می کنم که راهنما از جنس مخالف می تواند کار کند ، اگر هدف فقط بهبودی باشد . تجربه من به این شکل بود که به اولین کسی که به او پیشنهاد کردن تا راهنمای من شود ، کشش جنسی داشتم . خوشبختانه او در خواست مرا به این علت که نسبت به من کشش جنسی داشت رد کرد . او به من گفت دنبال کسی دیگری بگردم . از این که دست رد به سینه ام زده شده بود بسیار آزرده شده بودم ، تا به حال هیچ مردی این کار را با من نکرده بود اما این اولین درسی بود که در مورد وقار و احترام به خود در گروه های معتادان گمنام گرفتم ."

 "زمانی که من تازه وارد بودم و به دنبال راهنما می گشتم ، یک نفر برای ام توضیح داد : بهبودی از طریق س..ک..س قابل انتقال نیست ، کسی را انتخاب نکن که ممکن است از نظر جنسی به او تمایل پیدا کنی."
"من همیشه از کودکی فکر میکردم که مردان همگی برای من رقیب هستند ، رقیبانی در جلب توجه دیگران ، در ورزش ، در مورد دخترها ، در موقعیت کاری ، حقوق و ... حال باید به آن ها به دید دیگری نگاه کنم . امروز باید آن ها با به جای رقیب به چشم دوست و محرم اسرار نگاه کنم ، این نیاز به زمان دارد . اما وقتی بر ترس از نزدیک شدن به یک مرد فائق آمدم ، بهبودی من اوج گرفت . من فکر می کنم این صمیمیت در رابطه ی راهنما و رهجو بسیار مهم است "زمانی که من 4 ماه پاکی داشتم ، از یک مرد می خواستم راهنمای ام شود . این راهی برای شورش کردن بود . من به خود می گفتم ، بهر حال زن و مرد با هم هیچ تفاوتی ندارند . من فکر می کردم پیشنهاد هم جنس بودن راهنما و رهجو فقط بخاطر س..ک..س است . اما در نهایت او از من پول قرض کرد و پس نداد . مساله این بود که او هرگز از رهجویان مردش پول قرض نکرده بود . بعدا به این نتیجه رسیدم که مردها و زنها می توانند از راه های بسیاری به غیر از س..ک..س از یک دیگر سوء استفاده کنند ."

ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻚ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻱ NA ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ ؟

گاهی اوقات ما قادر نیستیم بلافاصله یک راهنما پیدا کنیم . به ویژه در انجمن های کوچک یا نو پای NA  که تعداد اعضای با پاکی قابل توجه کم تر است . در این گونه شرایط ، بعضی از اعضا مجبور شده اند که از انجمن های دوازده قدمی دیگر از طریق اینترنت راهنمای خود را انتخاب کنند ، بعضی دیگر رابطه "هم – راهنمایی " را انتخاب کرده اند . (رابطه ای که در آن هر یک از دو نفر ، راهنمای دیگری است ) تا به یک دیگر در بهبودی کمک کنند و بعضی از این راه کارها موثر بوده و سالیان دراز طول کشیده است

 "هیچ زن دیگری به زمان پاکی مشابه من در انجمن ما وجود نداشت ، بنا بر این من یک راهنمای NA در خارج از کشور پیدا کردم تا قدم ها ، سنت ها و مفاهیم را با او کار کنم . وقتی که از این زن درخواست کردم ، خاطر نشان کرد که او هم همین مشکل را دارد و پیشنهاد رابطه ی "هم راهنمایی " را به من داد . از آن زمان ، ما با یکدیگر با E-Mail ، پست و تلفن در ارتباط بوده ایم . و تا بحال ، کار کرده است ."
"بخاطر زندگی در کشوری که NA کوچکی داشت ، و نبودن زنی که پاکی بالاتر از من داشته باشد ، مجبور شدم به انجمن دیگری برای یافتن راهنما بروم . او بهمن در قدم ها کمک کرد و برای چند سالی راهنمای ام بود . ولی بعدا متوجه شدم که من بیشتر از او در برنامه فعال هستم . او رفتن به جلسات را هم متوقف کرده بود . متوجه شدم که باید یک راهنمای جدید پیدا کنم . یک راهنمای NA ، و شروع کردم در کشورهای همسایه جستجو کردن

"بیش تر ارتباط من با راهنمای ام روی خط اینترنت صورت می گیرد . ما مرتبا با یک دیگر نامه نگاری هم می کنیم . نوشتن به ما این فرصت را می دهد تا بتوانیم بین حرفها و نظراتمان اندیشه کنیم و این واقعا خودش را نشان می دهد . با تلفن ، من می توانم راجع به بیماری خود ساعتها بنشینم و داستان ببافم . اما نوشتن مرا به "مختصر و مفید بودن " وادار می کند .و هر دو ما از این که سابقه ای از مباحثات خود داریم ، سود می بریم . البته ، من در طول کارم است که سرویس E-Mail را دریافت می کنم و این خود نعمتی است . زیرا که رئیس من هم به مباحث من با راهنمای ام دست رسی دارد . خیلی مهم است که به خاطر داشته باشیم که E-Mail یک راه محرمانه با حفظ گمنامی جهت ارتباط نیست . چیز هایی هست که من به سادگی نمی توانم با E-Mail مطرح کنم ."

ﻋﻠﻲ ﺭﻏﻢ ﭼﻪ ...؟

 در NA به ما آموخته می شود که صفات ویژه ای یا وابستگی اعضا به صورت فردی ، هیچ ربطی به حق عضو بودن یا موقعیت فرد به عنوان یک معتاد در حال بهبودی ندارد . کتاب پایه ما توضیح داده است که هر کس علی رغم نژاد ، دین ، جنسیت ، سن و سال و ... می تواند عضو NA باشد . اما در هر صورت بعضی از معتادان با این سوال دست به گریبان هستند که آیا باید به دنبال کسی باشند که هم دین آن ها است یا کسی که باور های سیاسی مشابه دارد ، کسی که از نظر وضعیت اقتصادی – اجتماعی یا نژادی با او یکی باشد ، کسی با فرهنگ مشترک یا گذشته ی یک سان ؟ در حالی که بعضی از معتادان به دنبال راهنمایی که تا حدی مشابه خودشان باشد می گردند ، بعضی دیگر باور دارند که این عوامل در رابطه با کارکردن برنامه روحانی هیچ تاثیری ندارد ، و بعضی بر عکس به دنبال کسی می گردند که اصلا شبیه خودشان نباشد .
"من راهنمای خود را 7 سال پیش از این که از او بخواهم راهنمای من شود می شناختم . 5 سال از آن 7 سال ، ما هر دو یک راهنما داشتیم . او تقریبا مدت زمانی بیش از یک سال راهنمای من بود پیش از این که متوجه شوم که او مرد ثروتمند است . فکر می کنم اگر از قبل از وضعیت مالی او آگاه بودم هرگز از او نمی خواستم تا راهنمای من شود . من بسیار سپاسگذارم که او را از درون می شناختم قبل از این که بخواهم او را از روی ظاهرش قضاوت کنم . "در زمان اعتیاد من یاد گرفتم که کلیه مذاهب و هر رنگ پوستی غیر از رنگ خود را خوار بشمارم . در بهبودی ، به راهنمایی جذب شدم که یک کشیش بود . او از طریق الگو سازی به من یاد داد که در NA روح گمنامی می تواند جای گزین تعصب من شود و عشق و بردباری و تحمل جای گزین سر سختی و لجاجت من شود ."

  "من و راهنمای ام اساسا از نظر فرهنگی و اخلاقی متفاوت بودیم . ما از دو قسمت مختلف کشور ، دین متفاوت و طبقه ی اجتماعی متفاوت بودیم . بنا بر این چیز های کوچک و عجیب زیادی بود که ما در مورد یک دیگر نمی فهمیدیم . من همیشه منتظر این سوال بودم و حتی از آن لذت می بردم که "آیا این تفاوت فرهنگی است یا نقص اخلاقی که داری از روی آن عمل می کنی ؟ " ما راجع به سنت 4 زیاد صحبت می کردیم ، چون رهجوی او بودن دلیل بر این نبود که باید مثل او می شدم . بلکه اصل این بود که او به من کمک کند تا بیش تر شبیه خودم شوم . استقلال به معنای این است که مجبور نیستیم مثل هم باشیم یا اتحاد را با هم شکلی اشتباه بگیریم ."
"من در یک شهر شلوغ پاک شدم . اولین راهنمای من از نظر نژادی با من متفاوت بود . رنگ پوست یا محله زندگی برای من مهم نبود . من فقط به یاد می آورم که خیلی آزرده بودم و با خود در جنگ بودم که مواد مصرف نکنم ، و این که وقتی از یک معتاد خواستم که راهنمای من شود او به من پاسخ مثبت داد . من فکر می کنم که مواد مخدر به رنگ پوست خاصی محدود نمی شود ، پس چرا باید بهبودی را با آن محدود کرد ؟                                    "اگر من خواستم منتظر ورود یک هم نژاد خود به جلسه بمانم تا از او بخواهم راهنمای من شود ، احتمالا امروز من نشئه بودم "من ناچار بودم راهنمای خود را عوض کنم زیرا قادر نبود بدون تاثیر باور های خاص خود به خداوند به من پیشنهاد دهد "به عنوان یک رهجو بزرگترین مشکل من این بود که از یک نفر اهل آمریکای شمالی بخواهم راهنمای من شود . من باید تعصبات ، و موانعی که تفاوت زبان و فاصله ی جغرافیایی به وجود می آورد ، کار کنم . رابطه من با او اساسا از طریق اینترنت بود . من یاد گرفتم که زبان عشق از هر مانعی قوی تر است ."

 چه گونه هر یک از ما با این تفاوت های متنوع روبرو می شویم ؟ نه درست است و نه غلط . به سادگی این است که هر یک از ما به عنوان فردی از اعضای NA با این تفاوت ها برخورد خاص خود را داریم . در حالی که اصول روحانی اتحاد و گمنامی که در سنت ها در باره ی آن ها صحبت شده بر روی مشترکات ما به عنوان معتادان در حال بهبودی تاکید دارد . ما همچنین اصل روحانی استقلال را که از تنوع انجمن ما حمایت می کند گرامی می داریم . در NA برای اتحاد ارزش قائلیم اما خواهان هم شکل بودن نیستیم .

ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ

با راهنما شدن ، من سپاسگذاری خود را نشان می دهم
راهنما شدن قلب قدم دوازدهم است و یکی از راه های اصلی رساندن پیام NA است . بسیاری از معتادان بر این باورند که راهنمای دیگر دیگر اعضای NA شدن بهترین راه برای تجربه و نشان دادن سپاسگذاری ما از هدیه بهبودی است . به عنوان راهنما ما چیزی را که به رایگان به ما داده شده است پس می دهیم . این یک رابطه ی مسئولانه است و قسمتی از این که ما چه گونه می توانیم ایثار گرانه به دیگران خدمت کنیم . با این که هر یک از ما ممکن است با کلمات مختلفی نقش خودمان را به عنوان راهنما بیان کنیم ، اما خیلی ساده این کار کمک یک معتاد به معتاد دیگر است . ما متوجه می شویم زمانی که به دیگری کمک می کنیم به خودمان هم کمک کرده ایم .

"رابطه راهنما و رهجو یکی از مهمترین روابط در برنامه بهبودی NA است . من باور دارم که رابطه راهنما و رهجو یک خیابان دوطرفه است که در آن راهنما شناخت بهتری از خود پیدا می کندو رهجو دانش و تجربه راهنمای اش را به دست می آورد . من بارها گفته ام که در زمان مشکلات اگر رهجو های ام نبودند ، من امروز پاک نبودم

"مجبورم صادق باشم و بگویم : زمانی که راهنما شده ، فکر نمی کردم این مساله ی بزرگی باشد . این چیزی بود که برنامه می گفت باید انجام دهم تا پاک بمانم ، و من می خواستم که پاک بمانم . امروز مدت زمانی است که در بهبودی هستم و نمی توانم زندگی ام را بدون این رهجو ها تصور کنم . ما با یکدیگر رشد کرده ایم ؛ ما هم دیگر را در بدترین زمان ها دید هایم ، اما باز هم در کنار یکدیگر مانده ایم . هم من ، هم آن ها به اندازه ای که گرفته ایم ، بخشیده ایم . با بدست آوردن ایمان در اثر بخشیدن آن چه رایگان به من داده شده است ، من امروز روابط بسیار غنی و عمیقی دارم که به هیچ صورت دیگر ممکن نبود در زندگی ام به وجود آید ."
راهنما اغلب حمایت و دل گرمی به رهجوی اش می دهد . تجربه ی شخصی که راهنما به مشارکت می گذارد می تواند به رهجو احساس پذیرفته شدن ، درک شدن و راهنمایی شدن در مسیر برنامه را بدهد . این مشارکت می تواند احساس واقعی نزدیکی و صمیمیت برای هر دو نفر – راهنما و رهجو – به همراه آورد و تنهایی و انزوایی را که اکثر ما چه تازه وارد باشیم ، چه قدیمی حس کنیم ، تخفیف بخشد .
" قبل از اینکه راهنمای دیگران شوم هیچ تصوری از خویشتن پذیری و لذتی که در اثر دوست داشتن و مراقبت از دیگران برای ام به وجود می آید نداشتم . کلیه روابط قبلی من بر مبنای به دست آوردن چیزی بود که می خواستم و البته باز هم همیشه احساس نیازمندی و دوست داشتنی نبودن ، می کردم . تعجب آور این که وقتی من شروع به کمک به رهجوهای ام کردم و یاد گرفتم که بدون توقع برگشت ، ببخشم ، شروع کردم به ارزش قائل شدن و پذیرش بیش تر خودم ."
"راهنما بودن به من کمک کرد از دنیای تاریک خود خارج شوم و وارد دنیای روابط واقعی گردم . زمانی که فقط در دنیا باشم ، زندگی خسته کننده ، تکراری و کوچک می شود . گرچه بهبودی به من کمک کرد تا درک کنم که این نوع زندگی می تواند تغییر کند . اما تا وقتی که مجبور نشدم زندگی رهجو های ام را درک کنم و با آن ها هم دلی نمایم و تغییر عمده ای در خود تجربه نکردم . من آن ها را دوست دارم و راهنمای آن ها شدن به من فرصت داد تا به آن ها گوش کنم و در مورد آن ها بیاموزم ، به آن ها عشق بورزم و به انسانیت بپیوندم .

"زمانی که بهبودی را تازه آغاز کرده بودم صحبت های راهنما ی ام را در جلسه ای شنیدم که می گفت که اوائل مثل این بود که در یک سینما که تمام شب فیلم نشان می دهد قایم شده باشد و زمانی که در ساعت 3 صبح از سینما بیرون می آید مردد باشد و نداند که از کدام راه باید برود . او احساس می کرد که گم گشته ، تنها و طرد شده است و من درک می کردم که او دقیقا چه احساسی داشته ، اما می ترسیدم بگذارم کسی بفهمد که من واقعا همان احساس تنهایی و سرردی را دارم . حال که مدتی است پاک هستم و رهجو دارم سعی می کنم همان الگویی باشم که او به من یاد داد . او در طول رابطه مان از راه های بی شماره به من یاد داد که اگر مایل ام خویشتن پذیری داشته باشم ، ناچارم ایمان و شهامت صادق بودن و مشارکت کردن ترس ها و افکارم را با دیگر معتادان داشته باشم . فکر می کنم که من هم به رهجو هایم از طریق کلمات و اعمال خود همین آموزش را می دهم

در این رابطه تک به تک ، ما تشویق می شویم و گاه به چالش کشیده می شویم تا در حالی که به رهجو های مان راه کار می دهیم به خودمان نیز نگاهی کنیم و زمانی که ما مسئولیت راهنمایی اشخاص را علی رغم مدت پاکی آن ها به عهده می گیریم سعی می کنیم بهترین حالت خود را در این رابطه داشته باشیم .

  "سه رهجوی من فرصتی برای ام به وجود آوردند تا بدون هیچ قید و و شرطی به دیگران کمک کنم . راهنمای دیگران شدن مرا در موقعیت مسئولانه ای قرار داد ، شرایطی که مهم است تا من صادق باشم به جای این که دنبال آن باشم که مرا دوست داشته باشند . راهنما شدن به من یاد داد چطور به انگیزه های ام پی ببرم و چه گونه رها کنم

"همان گونه که به پاک ماندن ادامه دادم به درک عمیق تری رسیدم که یکی از مسئولیت های من به عنوان یک معتاد در حال بهبودی و راهنما این است که : دریچهی افکار خود را به روی ایده های تازه باز کنم و تمایل داشته باشم چیز های جدید را امتحان کنم . در طول زمان از طریق ترازنامه نویسی متوجه شدم که همه معتادان لزوما در برابر انگیزه های من یک سان عکس العمل نشان نمی دهند . منصفانه نیست که از دیگران توقع داشته باشم تا اعمال یا عکس العمل های شان مثل من باشد ."
راهنما می تواند برای رهجوهایش الگو باشد ، الگویی که چگونه طبق اصول روحانی معتادان گمنام زندگی کنند . راهنما می تواند رهجوهایش را در سفر روحانی راهنمایی کند و به آنها در مورد برنامه NA آموزش دهد .
"راهنمای ام به من یاد داد که عشق بی قید و شرط است اما باید کمک و احترام او را به دست آورم . من هم همین را به رهجو های ام یاد می دهم . تا زمانی که ذره ای از تمایل در آن ها برای ادامه این سفر احساس کنم ، من نیز در کنار آن ها خواهم بود . کار من به عنوان یک راهنما ، راهنمایی و هدایت است نه هل دادن یا یدک کشیدن ."
"طریقه من در راهنمای دیگران بودن این است که آن ها را تشویق کنم تا تصمیمات سالم بگیرند . من نمی توانم به آن ها بهبودی بدهم اما می توانم از آن ها – زمانی که برنامه NA در زندگی شان به کار می گیرند – حمایت کنم . به جای تصمیم گیری برای آن ها ، سعی می کنم آن ها را در جهت ساختن ابزار بهبودی که بر روی اصول روحانی برنامه NA پایه گذاری شده است هدایت کنم.

 "باور دارم مسئولیت من این است که با کمک کردن به رهجوی ام در تمرین اصول روحانی موجود در دوازده قدم ، او را آماده کنم تا راهنمای خوبی شود ."
زمانی که ما راهنمای دیگران می شویم ، اغلب راجع به تسلیم و تحمل یاد می گیریم . لازم است به یاد داشته باشیم که ما فقط تجربه ، نیرو و امیدمان را با رهجو های مان به مشارکت می گذاریم اما چیزی را به آن ها دیکته نمی کنیم . ما سعی می کنیم تمرکز مان را در برقراری تعادل در زندگی و روابط مان با رهجو های خود حفظ کنیم . هر چند ممکن است بخواهیم مانع شویم تا رهجو های مان همان اشتباهات ما را تکرار کنند ، باید بدانیم که بهبودی رهجو های ما مسئولیت آن ها است ، نه ما .
"فلسفه ای که راهنمای من دارد و من هم از آن در رابطه با رهجو های ام استفاده می کنم ، این است که به ندرت نصیحت می کنیم . ما فقط اگر تجربه ی مشابه ای داشته باشیم به مشارکت می گذاریم . یا احساسمان ، یا کاری را که ممکن است در شرایط مشابه انجام دهیم به مشارکت می گذاریم . ما یک دیگر را کنترل نمی کنیم و به یک دیگر ماموریت نمی دهیم . یکی از حرف های بامزه ای که راهنمای ام وقتی که در فکر ایجاد رابطه ای جدید با یک زن بودم به من زد این بود که : از خودت بپرس آیا تمایل دارم که با این زن ازدواج کنم ؟ این به من کمک می کرد تا از خیلی روابط ناسالم دوری کنم ."
"من یاد گرفته ام تا آدم هایی را که به عنوان رهجو قبول می کنم ، همانطور که هستند بپذیرم و دوست داشته باشم ، نه به صورت تصاویر کوچک شده ی از خود من یا هر نمونه ی دیگر از بهبودی

"رهجو گرفتن به من کمک کرد تا درکی از عجز خود در برابر دیگران بدست آورم . در ابتدا برای موفقیت یا شکست آن ها احساس مسئولیت می کردم . اما خیلی زود با کمک راهنمای ام متوجه شدم که اگر برای موفقیت آن ها در پاک ماندن به خود اعتباری ندهم ، دیگر مجبور نیستم برای لغزش آن ها مسئولیتی به عهده بگیرم ."

بسیاری از معتادان معتقدند که راهنما بودن بخش مهمی از بهبودی آن ها است . راهنما بودن برای ما راهی روحانی است تا بتوانیم عمیق تر و با صمیمیت بیش تر مشارکت کنیم و به ما فرصتی می دهد تا بهبودی مان را با آن هایی که خواستارش هستند و به آن احتیاج دارند به مشارکت گذاریم  . ما هر کدام دارای دنیایی از تجربه هستیم و به عنوان راهنما ، می توانیم چیز هایی را که برای ما کار می کند و یا کار نمیکند ، به مشارکت بگذاریم . به عنوان راهنما ما می توانیم رهجو هایمان را در مسیر 12 قدم معتادان گمنام راهنمایی کنیم و به آن ها زندگی به روال NA را نشان دهیم .
"راهنما و رهجو شدن بزرگترین برکت در زندگی من بوده است . رهجو های ام اغلب به من کمک کرده و از من حمایت نموده اند و ما همگی هم معلم هستیم و هم شاگرد . وظیفه من به عنوان راهنما این است که حقیقت را به رهجو ها ی ام بگویم . اگر رابطه من با نیروی برترم درست باشد ، می توانم بفهمم که چه زمانی نیروی برترم مرا با نور حقیقت لمس میکند این مسئولیت من است که همیشه حقیقت را به رهجوهای ام بگویم اما ممکن است این کار من مورد پسند آن ها واقع نشود . گاهی ممکن است با مقاومت و عصبانیت آن ها روبرو شوم . مثال معروفی است که می گوید : حقیقت شما را آزاد می کند ؛ اما اول عصبانی تان می نماید ."
تجربه من ، به ویژه اخیرا ، این است که نقش من به عنوان راهنما مرا دوباره بر روی برنامه متمرکز کرده است . این رابطه به من کمک کرد تا بتوانم ارتباط نزدیکی با قدم ها پیدا کنم که برای حفظ مسیر بهبودی ام احتیاج دارم . در آخر هر مکالمه با رهجوی ام او همیشه می گوید : " برای گوش کردنت متشکرم " و من همیشه جواب می دهم : " برای تلفن کردن ات متشکرم " . راهنما و رهجو شدن برای من یک رابطه ی دو طرفه است . من همان چیزی را دریافت می کنم که می بخشم

"راهنما بودن به من این فرصت را داد که بتوانم به داستان زندگی دیگران گوش دهم . من شاهد عمق شهامت ، قلب های قوی و روح های شجاعی بوده ام . من یاد گرفتم به دیگران عمیق تر احترام بگذارم و آن ها را ژرف تر از هر تجربه ای که داشته ام دوست بدارم ."

  

ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ

اکثر اعضا بر این باورند که ما بهتر است راهنمای کسانی شویم که فقط در جلسات NA شرکت می کنند . بعضی دیگر از اعضا فکر می کنند که تمایل رهجو به پی گیری پیش نهاد ها و تمرین اصول برنامه ی NA مهم تر است تا این که او در چه انجمنی حضور پیدا می کند . اگر چه به ما به عنوان راهنما باید در نظر بگیریم که قبول رهجو از انجمن های دیگر چه تاثیرات و تبعات برای ما خواهد داشت .
"من متاسفم که بسیاری از فرصت ها را به خاطر دید شخصی غیر قابل نفوذ خود که می گفتم " فقط NA " از دست دادم . فرصت هایی که می توانستند برای افزودن ایده های جدید و دید تازه به انجمن و راه زندگی مفید باشند . امروز اگر کسی بگوید که او چیزی را که NA دارد می خواهد ، من دیگر قضاوت نمی کنم که او تا چه حد خواهان آن است ."
"من رهجویی داشتم که به دلایلی که برای خودش هم روشن نبود ، احساس می کرد نیاز دارد به انجمن دیگری برود . من به یک باره احساس ترس ، خشم و خود کم بینی به سراغ ام آمد . فکر می کردم که به عنوان راهنما کار اشتباهی کرده ام . اما بعد از نگاهی به خود ، و بررسی احساسات ام ، تصمیم گرفتم به دوست داشتن و راهنما بودن او ادامه دهم . من به او گفتم که اگر می خواهد با نشریات انجمن دیگری کار کند نمیتوانم به او کمک کنم ، چون با نشریات آن آشنا نیستم . اما او پس از دو ماه که بین دو انجمن در تردید بود و در نهایت تصمیم گرفت که انجمن معتادان گمنام تمام احتیاجات بهبودی او را بر آورده می سازد . او به خاطر آزادی و عشقی که در انتخاب تصمیم اش داشت بسیار سپاسگذار بود

"کسانی که من به عنوان رهجو پذیرفته ام همگی افراد بسیار خاصی هستند . هر کدام از آن ها برداشت خاص خود را از بهبودی و حفظ آن دارند . اگر حتی قسمتی از آن حضور در جلسات سایر انجمن ها است . خب این برای او کار می کند . البته حضور در انجمن های دیگر برای من کار نمی کند ، اما این تجربه من است و تجربه من ، تمام چیزی است که برای مشارکت دارم . ولی من به تصمیمات آنها احترام می گذارم و بهترین سعی خود را می کنم که قضاوت نکنم . به مدت 14 سال راهنمای کسی بودم که هر از گاهی در یک انجمن دیگر حضور پیدا می کرد . آیا من باید رابطه و گذشته ی زیبایی را که ما بایک دیگر داشتیم به این علت به فراموشی بسپارم ؟ مسلما نه ."

ﺟﻨﺴﻴﺖ

اگر چه همگی ما سعی می کنیم به یک هدف مشترک برسیم ، اما بسیاری از اعضا باور دارند فرایند درونی دست یابی به این هدف برای مردها و زنان متفاوت است . آن ها احساس می کنند که ممکن است درک و هم دلی متقابل بین اعضای با جنسیت متضاد ، وجود نداشته باشد . بنا بر این خیلی از اعضا شدیدا باور دارند که راهنما و رهجو باید از یک جنس باشند .
"زمانی که تازه شروع به رفتن به جلسات کردم از یکی از مردان مسن در خواست کردم که راهنمای من شود او به نظر شبیه پدر حمایت گر بود و من علاقه داشتم که کسی از من مواظبت کند . یکی از زنان برای من توضیح داد که قویا پیشنهاد شده که زنان به دنبال راهنمای زن بگردند . این توصیه ی مهمی بود . من هرگز قادر نبودم داستان روابط و رابطه های جنسی ام را با یک مرد در میان بگذارم . این مسائل برای من با دنیایی از شرم پیوند خورده است و من نیاز دارم که این مسائل را با کسی که واقعاً می فهمد چگونه یک زن – به عنوان یک معتاد – برای ادامه بقا به چه اشکالی بر سر وجود خود مصالحه و سازش میکند ، به مشارکت بگذارم ."
"من یک زنی هستم و مرد جوانی را برای مدتی طولانی به عنوان رهجو پذیرفتم و ما تا قدم 3 با یکدیگر کار کردیم . به هر صورت زمانی که به قدم 4 رسید تصمیم گرفت که تا با یک راهنمای مرد کار کند . من باور نداشتم که به سادگی بشود با یک راهنما یا رهجو از جنس متضاد ، کاملا هم دل شد . اگر چه زن و مرد با هم برابرند ، اما مطمئنا مثل هم نیستند

"امروز من فقط رهجوی زن می پذیرم اما در اوایل بهبودی ام مردی از من خواست که راهنمای او شوم . او گفت که من نوعی بهبودی دارم که او خواهان اش است و این که او با هچ یک از مردان در انجمن محلی و کوچک NA ما در ارتباط نیست . فکر می کنم که من تحت تاثیر قرار گرفتم و چون هیچ کشش جنسی بین ما در میان نبود فکر کردم که می تواند قابل قبول باشد . ولی این رابطه تمام خشم های پنهان من در مورد مردها را زنده کرد . من می خواستم تکلیف بیش تری را انجام دهد ، خیلی بیش تر از چیزی که از زنان می خوستم .من او را بیش تر از سایر رهجو های ام به چالش می کشیدم و رشد او حرص مرا در می آورد . وقتی متوجه رفتار و اعمال خود شدم . خیلی ناراحت شدم . بنا بر این به او گفتم فکر می کنم لازم است تا با یک مرد کار کند . من برای او ارزش زیادی قائل بودم اما احساس می کردم قادر نیستم عشق بی قید و شرطی را که در رابطه راهنما و رهجو لازم است ، به او بدهم ."
"به عنوان یک مرد همجنس گرا همیشه با کسانی که می خواهند رهجوی ام باشند ، در مورد این که من همجنس گرا هستم صحبت می کنم ، که اگر آن ها به دنبال حل مشکلات خود در مسائل جنسی هستند لازم است تا فکر دیگری کنند و به کسی دیگری مراجعه نمایند . رابطه راهنما و رهجو بر پایه ی اصول NA شکل می گیرد . بعضی از زنان هم وقتی فهمیدند من یک مرد همجنس گرا هستم از من خواستند تا راهنما ی شان باشم . هیچ کشش جنسی وجود نداشت اما هنوز هم به اندازه کافی تفاوت بین من و یک زن وجود دارد . بنا بر این تصمیم گرفتم در خواست های آن ها را رد کنم

"من فکر می کنم مهم است که حتما یک راهنمای هم جنس خود داشته باشم . من یک مرد هستم و برای مدتی یک زن هم جنس گرا را به عنوان رهجو پذیرفته بودم . من باید کاملا صادق باشم و بگویم که میل جنسی من نسبت به این زن درست به اندازه ای بود که به یک زن عادی داشتم . برای مدت یک هفته راهنمای او شدم و بسیار سپاسگذارم که عملی انجام ندادم که هر دو ی ما آزار ببینیم . این یک تجربه ی یاد گیری واقعی برای من بود

بعضی از اعضا بوده اند که در ایجاد رابطه صحیح به عنوان راهنما یا رهجو با جنس مخالف موفق بوده اند . اما در این گونه موارد هر دو طرف بر روی بهبودی خود تمرکز داشته اند و رابطه آن ها به خوبی و بدون پیچیدگی کار کرده است . در بعضی انجمن های محلی NA ممکن است تعداد زنان و مردان جهت انتخاب راهنمای هم جنس توازن نداشته باشد و این جاست که اعضای NA باید خلاقیت خود را برای انجام دادن بهترین کار نشان دهند تا اطمینان حاصل کنند که آن ها فقط حامل پیام NA هستند .

 "من یک زن ام و از اولین اعضای هستم که در یکی انجمن های محلی NA پاک شدم . من به درخواست مردانی که از من می خواستند راهنمای آن ها شوم جواب مثبت می دادم زیرا در آن زمان کسی دیگر نبود که راهنمای آن ها شود . تجربه من این است که این مردان با احترام با من رفتار می کردند ، اما فکر می کنم برای هیچ یک از ما این رابطه سالمی نبود . از طرف دیگر من باور دارم که این یک برنامه روحانی است و اگر ما رابطه مان را بر بهبودی متمرکز کنیم همه چیز روبه راه خواهد بود ."
"به عنوان یک مرد که راهنمای زنان می شود و رهجوی زن دارد برای مسئول باقی ماندن در برابر این تعهد من باید یک سری مسائل را رعایت کنم. اولین زنی که از من خواست راهنمای اش باشم قبل از من 3 راهنمای زن داشت که در ناحیه ما از او پاکی بیشتری داشتند ( این در نیمه دهه 80 بود و ما ناحیه جوانی بودیم .) من از راهنمای ام کمک خواستم و او بعضی از قواعد را در رابطه با راهنما و رهجو را به من گفت که تا به امروز آن ها رعایت کرده ام . اول از همه رابطه راهنما و رهجو بر پایه 12 قدم بهبودی NA است و نه راهی برای دوست یابی ، یک حزب سیاسی و یا یک مرکز روان شناسی . دوم ، رابطه راهنما و رهجو یک رابطه افلاطونی و مقدس است و لازمه بقای آن بدین شکل است که راهنما به طور فعال برنامه را کار کند که شامل تهیه ترازنامه ی منظم و مستمر از انگیزه های اش نیز می شود . در نهایت ضروری است که اجازه دهیم رهجو درک خود را به شکلی که برایش بهتر کار میکند پیدا کند . من از راهنما ی ام به خاطر توصیه اش متشکرم زیرا هنوز راهنمای این زن هستم و رابطه ما کار می کند ".                                  "مدت 8 سال است که من راهنمای یک مرد هم جنس گرا هستم ( خودم یک زن هستم ) . وقتی او از من خواست راهنمای اش شوم اول از همه می خواستم جواب رد بدهم ، زیرا در نشریات ما پیش نهاد شده است که ما باید راهنمای همجنس خود داشته باشیم . اما خیلی خوشحالم که حس درونی ام را ( که می تواند همان نیروی برترم باشد ) دنبال کردم ، زیرا این رابطه خاص یکی از بهترین هدایایی بود که من در رابطه راهنما و رهجو دریافت کردم . برای من سوال این است که اگر ما تک جنسه ها (مردان یا زنان عادی ) را تشویق می کنیم که از بین هم جنسان خود راهنما انتخاب کنند ، چطور می توانیم افراد هم جنس کرا را که نیز لذت جنسی خود را از هم جنس شان کسب می کنند ، به همین امر تشویق کنیم ؟"
اگر یک جنس مخالف از ما درخواست کند که راهنمای او شویم ، لازم است که انگیزه های خود و همین طور انگیزه های آن شخص را بررسی کنیم . احساس رمانتیک یا جذابیت جنسی ممکن است به راحتی قابل تشخیص نباشد . در این گونه موارد ، ضروری است تا ما بین جاذبه ی جنسی و رمانتیک رهجو ، با تمایل صادقانه ی او برای کسب دانش برنامه NA  از ما ، تفاوت بگذاریم و آن را تشخیص دهیم . اگر به نظر رسید که او انگیزه های دیگر دارد ، دیگر مسئولیت به عهده شماست تا از خطرات جاذبه جنسی آگاه و بر حذر باشید . این خطر در رابطه راهنما و رهجو می تواند هر دو طرف را تهدید کند . ما باید مطمئن باشیم که داریم پیام NA را می رسانیم ، نه این که بر روی تمایلات پنهان خود نسبت به رهجوی خود سرپوش می گذاریم . نتیجه ی این گونه احساسات اصولا برای هر دو طرف خطرناک است .
"من یک عضو دو جنسی هستم ، و زمانی که در نقش مردانه خود بودم توانستم با موفقیت راهنمای یک زن باشم . هنگامی که در حین تغییر جنسیت بودم ، یک مرد راهنمای من بود. اگر چه وقتی که کاملا تغییر جنسیت دادم و تبدیل به یک زن شدم ، مجبور بودم که راهنمای خود را عوض کنم و یک زن را به عنوان راهنما انتخاب کنم . در حال حاظر نیز تنها مردی که من راهنمای اش هستم یک همجنس گرا است ."
"من مردی هستم که در شرایط فعلی بهبودی ام حاظر نیستم رهجوی زن بپذیرم . زیرا فکر می کنم حالت عادی و بی طرفی خود را از دست بدهم . اما احساس می کنم که می توان بدون هیچ مشکلی راهنمای یک مرد هم جنس گرا باشم

"به عنوان یک زن دوجنسی ، برای من امکان داشتن رابطه رمانتیک با یک مرد و یا زن وجود دارد . من دعا می کنم که اگر کوچکترین تمایل جنسی در من هست ، آشکار شود . از این طریق می توانم بیشترین کمک را به خود و به رهجوی ام بکنم . آن گاه می توانم به کسانی که به آن ها به چشم یک برادر یا خواهر بهبودی نگاه کنم جواب مثبت ، و به کسانی که احساسی غیر از این به آن ها دارم جواب منفی بدهم . در حال حاضر بیشتر رهجو های من یا زنان عادی هستند و یا مردان هم جنس گرا . من به اندازه کافی خود و معتادان دیگر را دوست دارم که بتوانم به انگیزه ی رابطه راهنما و رهجو احترام بگذارم ."

ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺭﻫﺠﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ

 اکثر کمیته هایی که جلسات را برای معتادان به درون زندان ها می برند از اعضای خود می خواهند که در حین این گونه سرویس دهی تقاضایی را جهت راهنما شدن نپذیرند . اگر چه بعضی از اعضای NA ممکن است در این جلسات ، راهنما یا رهجو بگیرند . ما باید موقعی که میخواهیم رهجویی در حال درمان را در بازپروری و یا در زندان بپذیریم ، کاملا مراقب باشیم . برنامه معتادان گمنام یک برنامه روحانی است که در هر جایی می توان آن را به کار گرفت ، اما خیلی از موسسات و باز پروری ها قوانین خودشان را دارند که می تواند بر رابطه ما با اعضای مقیم در آن کان تاثیر گذارد .
در حالی که اصول راهنما و رهجو برای اعضایی هم که در این مکان های خاص هستند یک سان است ، ما لازم است در نظر بگیریم که برای انجام این کار تا چه حد مایل به صرف انرژی هستیم . بعضی از ما توانایی بیشتری برای خرج کردن داریم و بعضی دیگر احساس می کنیم صرف این مقدار انرژی و زمان برای ما زیاد است . این شرایط باید مانع از آشفتگی و غیر قابل اداره شدن زندگی مان شود . اگر ما نتوانیم برای خودمان مفید باشیم ، چگونه می توانیم به دیگران کمک کنیم .؟!
"وقتی که من به عنوان عضو پانل در زندانی سخن ران بودم راهنمای زنی شدم که در آن جا ملاقات کردم . این رابطه مثل تمام روابط راهنما و رهجو ها معمولی نبود . او شماره تلفن مرا نداشت . هر ماه زمانی که من برای ملاقات می رفتم به او تکالیفی برای نوشتن و خواندن می دادم . ماه بعد نوشته های او را مرور می کردیم و من به سوالاتی که او ممکن بود داشته باشد ، پاسخ می دادم ."

 "من شماره تلفن خود را به معتادان در حال درمان می دادم و از آن ها می خواستم تا زمانی که در حال درمان هستند تماس با من را حفظ کنند . من اعتقاد دارم که در دسترس تازه واردان بودن بخش مهمی از بهبودی من است ."
"زمانی که من راهنمایی کسی را که در حال درمان است می پذیرم ، از او نمی خواهم که چیزی بنویسد . آن ها به خودی خود به اندازه کافی ، برگه برای نوشتن و فرم برای تکمیل کردن من دارند . من از آن ها می خواهم که قدم یک را بخوانند و زیر کلمات و جملاتی که برای ان ها معنی دار است خط بکشند . ما هفتگی یک دیگر را ملاقات می کنیم و قدم ها را مرور می کنیم . بدین طریق ما رابطه ی خود را می سازیم

"من در حال حاضر رهجوی دارم که در زندان است . ارتباط برقرار کردن با او بسیار مشکل است چون دیوار ها و حصار ها ما را از یکدیگر جدا کرده است .ما قدم ها را از طریق نامه و تلفن کار می کنیم و یک بار در ماه هم دیگر را در اتاق ملاقات می بینیم . وقتی که قرار بود قدم 5 او را گوش کنم ، همه چیز به خوبی پیش می رفت . مطالبی را که خیلی خصوصی و حساس بود به صورت کد و علامت می نوشتیم تا هنگام خواندن افکار مان را روشن کند تا بتوانیم در حین حرف زدن در مورد شان ، یک به یک و عمیق تر به آن ها بپردازیم . ما هر دو تمایل داریم و متعهد هستیم که این رابطه در بین دیوار ها به خوبی کار کند . و تا کنون همین گونه بوده . این رابطه برای هر دو ما نعمت بزرگی بوده است ."

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺍﻋﻀﺎ ﺑﺎ ﭘﻴﺸﻴﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ

بیماری اعتیاد تبعیض قائل نمی شود . این بیماری پیشینه ، قومیت ، طبقه ی اجتماعی ، دین و یا بی دینی نمی شناسد . بهبودی نیز همانند بسیاری برای کسی تفاوت قائل نیست . هر معتادی که تمایل داشته باشد برنامه NA را کار کند می تواند بهبودی حاصل کند . ما بهترین سعی خود را می کنیم که بدون تبعیض رهجو بگیریم . راهنمایی اعضا با تجربه زندگی و پیشینه ی متفاوت ممکن است اغلب چالش برانگیز باشد . اما قدمها و سنت ها اصولی فراگیر هستند که ما میتوانیم بدون توجه به این که از کجا آمده ایم آن ها را به کار گیریم.

 "یک رهجو با سال های زیاد پاکی از من پرسید : چه گونه اصول NA در حالی که از اتحاد حرف می زند ، می تواند برای من کار کند ؟ در حالی که دین من راجع به ما به عنوان انسان های انتخاب شده حرف می زند . من توانستم تشخیص دهم که چه گونه سنت ها می تواند در زندگی او کار کند . من اعتقاد دارم بسیاری از ما که بر روی " ابر هایی از شوق و تعصب مذهبی از جلسات دور می شویم " به این خاطر است که نمی توانیم بهبودی مان را با مذهب خود تطبیق دهیم . قسمتی از کار من به عنوان یک راهنما این است که بتوانم کشمکش های رهجو های ام را با اصول برنامه مان جدی بگیرم . و علی رغم دین آن ها بتوانم کمک کنم تا ایشان درکی از اصول پیدا کنند که با اعتقادات مذهبی آن ها هم خوانی داشته باشد ."
"علی رغم هرج و مرج ، آشفتگی و بیچارگی که اوائل پیوستن ام به NA در زندگی من وجود داشت ، بعضی ها مرا " معتاد کلاس بالا " لقب داده بودند . من از طبقه ی متوسط جامعه بودم و در جوانی پاک شدم . امروز دارای مدرک تحصیلی بالایی هستم و یک زندگی راحت دارم . اخیرا یک رهجوی جدید پیدا کردهام که توسط دادگاه پس از این که به زندان فرستاده شد ملزم گردید تا در جلسات NA شرکت کند . او پول ندارد ، یک ماشین قراضه دارد و بی کار است . بدتر از همه حضانت فرزندانش را از او گرفته اند . من نگران بودم که چیزی برای ارائه به او نداشته باشم . من هرگز بچه نداشته ام ، پس چطور می توانم بفهمم که از دست دادن آن ها به چه معنی است . اگر چه در ماه هایی که راهنمای او بوده ام ، توانستم با او درباره لطمه دیدن ، پذیرش و عجز صحبت کنم . این چیز ها در ما مشترک هستند . من او را خیلی دوست دارم و برایش احترام قائلم و فکر میکنم این ها مهم تر از داشتن پیشینه ی مشابه است

"من در ناحیه ای زندگی میکنم که تعداد زیادی مهاجر دارد و اما انجمن NA محلی ما نشان ر این تنوع نیست . فکر میکنم بهبودی شخص من با گوناگونی و تنوع تقویت می شود . بنابر این تعهد کرده ام که به عنوان راهنما برای افراد این گروه ها ی مهاجر در دسترس باشم . من مطمئن نیستم که این کار من تاثیری داشته یا نه ، اما از این که امروز تعداد بیشتری از این معتادان را در جلسات خودمان می بینیم راضی هستیم ."
"یکی از دلایلی که من باور دارم NA می تواند آدم های گوناگونی را جذب کند ، به خاطر آزادی های انتخابی است که به آن ها می دهد . داشتن آزادی انتخاب خصوصا در مورد نیروی برترم به من به عنوان کسی که شناخت درستی از خدا نداشت ، اجازه داد که در برنامه بهبودی باقی بمانم و از آن استفاده ببرم . معتادانی که من راهنمای شان هستم هر یک درک خود را از نیروی برتر دارند . من به اعتقادات آن ها احترام می گذارم و به همان شکل انتظار دارم که آنها نیز به اعتقادات من احترام گذارند . من آن ها را تشویق می کنم که دعا کنند ، مراقبه کنند و رابطه آگاهانه خود را با نیروی برتر حفظ کنند . به نظر من قدم ها حقیقتی جهانی را ارائه می کنند که ورای هر نوع " سن و سال ، نژاد ، جنسیت ، آئین ، دین ، و یا بی دینی " است . نیاز نیست که درک ما حتما از نیروی برتر یکسان باشد تا بتوانیم قدم ها را با یک دیگر کار کنیم ."  تصمیم گیری ما می خواهیم بهترین تصمیم را بگیریم و گاهی اوقات این تصمیم ممکن است شامل " نه " گفتن به کسی شود که از ما خواسته که راهنمای اش شویم . امید است : با چیزهایی که ما از NA و راهنمای مان درک می کنیم ، یاد می گیریم که " نه " گفتن ایرادی ندارد .
از طرف دیگر ممکن است احساس کنیم که وارد شدن به یک رابطه راهنما و رهجو موقتی بتواند برای ما و همین طور رهجوی مان مفید واقع شود . به عنوان راهنمای موقت ما میتوانیم به رهجو در بهبودی اش برای مدت کوتاهی کمک کنیم تا زمانی که او بتواند کسی را که با او احساس راحتی بیشتری می کند به عنوان راهنما پیدا کند .
بعضی از راهنما ها سعی می کنند به جای این که به کسی " نه " بگویند ، از رهجوی فعلی خود یا از دیگر اعضایی که می شناسند ، سوال کنند که آیا تمایل دارند که رهجوی جدیدی قبول کنند ؟ از این طریق می توانیم به کسی که از ما در خواست کرده کمک کنیم تا از هدایت و حمایت یک راهنما برخوردار شود . ما نمی خواهیم که در هیچ شرایطی ، معتادی که خواهان بهبودی است احساس تنهایی یا عدم تعلق کند .

"من مدت 12 سال است که راهنمای موقت یک عضو هستم . حالا چرا باید رابطه ی به این زیبایی را خراب کنم ؟"
"وقتی کسی از من در خواست می کند و من به دلیلی باید " نه " بگویم . معمولا شماره تلفن شان را می گیرم و به آن ها زنگ می زنم تا آن ها احساس نکنند که پذیرفته نشده اند . من معمولا به آن ها می گویم که اگر آن ها جذب بهبودی من شده اند ، شاید بهبودی یکی از رهجو های من نیز برایشان جذاب باشد . آن گاه ما با هم قرار می گذاریم و من آن ها با یک دیگر آشنا می کنم تا احساس پذیرفته نشدن به کسی از دست ندهد."                                  "من نمی دانم داشتن یک راهنمای موقت چه اشکالی دارد ؟ برای من این مثل یک تصمیم کار آمد و عملی است . فکر می کنم به هر حال این فقط بازی با لغات است.موقت یعنی چی ؟یک روز ؟یک هفته ؟ یک ماه ؟ فکر می کنم داشتن راهنما برای یک مدت ، خیلی بهتر از این است که اصلا راهنما نداشته باشیم ."

ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ

روش های راهنما و رهجو ، از معتادی به معتاد دیگر فرق میکند . بعضی از ما به روشی که راهنمای ما رفتار می کرد ، رفتار میکنیم و بعضی دیگر به آن طریقی که دوست داشتن راهنمای شان به آن ها رفتار می کرد . بعضی اعتقاد دارند قانونی جز اهدای عشق بی قید و شرط و پذیرش وجود ندارد . علی رغم همه این ها ، اصول روحانی در سنت ها مانند گمنامی ، غیر حرفه ای بودن و خدمت  ، معیار مشترکی برای تمام روابط راهنما و رهجویی است . فلسفه راهنما و رهجو می تواند در کمک به سایرین و پس دادن آن چه به ما داده شده است ، یافت شود . بسیاری از ما می دانیم چه گونه اعتماد ، ایمان و صداقت می تواند برای هر دو – هم راهنما ، هم رهجو – زیر بنای ساختاری رابطه شان باشد  "بزرگترین چالش من به عنوان راهنما داشتن " حوصله و تسلیم " در زمانی بود که من ، دو معتاد جوان را به عنوان رهجو پذیرفته بودم . آن ها در خود سری شان به سر می بردند . نه فقط به علت تازه بودن شان ، بلکه چون جوان بودند و بعضی شرایط را – حتی گاهی برای اولین بار – در زندگی تجربه می کردند ."
"باور من این است که هدف قدم ها یک بیداری روحانی است و نقش من به عنوان راهنما این است که رهجو های ام را از طریق قدم ها به طرف خداوند – به آن گونه که درک می کنم . من قوی ترین ارتباط آگاهانه را با نیروی برترم زمانی احساس می کنم که فعالانه در حال رساندن پیام هستم

"برای من سخت است که بدون کار کرد مستقیم برنامه راهنمای یک نفر شوم ، این باعث می شود که شخصا نیز قدم ها را با راهنمای ام کار کنم . وقتی به دیگران کمک کنم تا راه شان را در همین زمینه پیدا کنند ، خودم نیز مهارت بیش تری در مورد قدم ها به دست می آورم

"اولین راهنمای من برای ام یک الگو بود . او مرا به جلسات مختلف می برد و در کمیته ی بیمارستان ها و زندان ها درگیر کرد . قدم ها را با او کار کردم . بعد از این که مدت 10 سال با هم بودیم او برای من دوستی شد که می توانستم کاملا به او اعتماد کنم . سپس او از شهر ما رفت و من مجبور شدم راهنمای جدیدی بگیرم . راهنمای جدیدم گفت باید از قدم اول – عجز – شروع کنم .من طفره رفتم و گفتم قدم ها را قبلا کار کرده ام . از من خواست که قدم ها را در مورد مسائل زندگی کار کنم نه فقط در رابطه با مواد مخدر . به راستی سخت بود که اعتماد و صمیمیت را با یک راهنمای دیگر پیدا کنم . اما این رابطه تبدیل به بهترین اتفاقی شد که ممکن بود بیفتد . نگاه جدید ، چالش جدید و صدای تازه – عمیق تر شدم در مسائل ، تجربه ی بسیار پر باری بود ."

  برای اولین بار راهنما شدن شاید بسیار سخت به نظر رسد . بسیاری از ما با الگو برداری از راهنمای مان شروع میکنیم . در طول زمان پی می بریم که چه چیزی برای ما م همین طور در هر رابطه راهنما و رهجو که داریم بهتر کار می کند . در نتیجه ، رابطه ما با راهنمای خودمان نیز می تواند رشد و تغییر کند . تجربه ای که از کار کرد 12 قدم – با راهنمای مان به دست می آوریم ، به ما یاد می دهد که چه گونه یک راهنما باشیم .
"من هرگز در تمام طول مدت بهبودی تا زمانی که رهجو گرفتم این همه به راهنمای ام تلفن نزده بودم . من نسبت به راه کارهایی که می دادم بی اندازه مشکوک بودم . هر وقت که تلفنی با یک رهجو صحبت می کردم ، بلافاصله به راهنمای ام اطلاع م دادم که به رهجو ی ام چه گفته ام . بسیاری از اوقات راهنمای ام نظری کاملا متفاوت داشت . بنا بر این مجبور بودم دوباره به رهجوی ام تلفن کنم و راه کاری را که داده بودم تغییر دهم . امروز من و راهنمای ام همیشه در مورد راه کارهایی که من به رهجو های ام می دهیم توافق داریم . من پذیرفته ام که کاملا شبیه راهنمای خود نیستم و دیدگاه های خود را دارم . اگر رهجو هایم دقیقا یک نفر شبیه راهنمای ام را می خواستند ، از او در خواست می کردند . در عوض از من در خواست کرده اند چون من شخصی هستم که آن ها می خواهند کمک شان کنم تا قدم ها را کار کنند

گاهی اوقات وقتی که می خواهیم زندگی و بهبودی رهجو هایمان را مدیریت ، کنترل یا روبراه کنیم ، درس های دردناکی می گیریم . شاید حتی متوجه نشویم که این گونه رفتارها را داریم . اگر چه رهجو های مان باید یاد بگیرند چه گونه خودشان تصمیم بگیرند ، نه تصمیم هایی را که ما از آن ها می خواهیم .
"برای مدتی رهجویی داشتم که دائما خود کشی می کردم . من سعی می کردم او را برای کمک پیش یک متخصص بفرستم ، اما موفق نشدم . می دانستم باید یک کاری بکنم ، اما نمی دانستم چه کار . چند جا تماس گرفتم و علی رغم میل اش او را بستری کردم . او احساس می کرد قربانی شده و مرا به عنوان یک راهنما اخراج کرد . اگر چه بعضی اوقات احساس خجالت می کنم ، اما خوشحال ام از این که رهجوی قبلی ام نمرده و هنوز زنده است ."

  "تمرکز اصلی من در رابطه با رهجو های ام بر دو مقوله است : کارکرد قدم ها و سنت ها . ما فقط راجع به آن ها سوال جواب نمی دهیم یا چیز نمی نویسیم بلکه سعی می کنیم که این اصول را در زندگی روزانه مان تمرین کنیم . قسمتی از کار من به عنوان یک راهنما این است که به رهجو های ام کمک کنم ارزش های خودشان را پیدا کنند نه این که از من تقلید کنند ."
"به من آموخته اند که تا وقتی قدم پنج را کار نکرده ام رهجو نپذیرم . از آن موقع به بعد خودم به این نتیجه رسیده ام که تا زمانی که قدم نهم را کار نکرده ام نمی توانم راهنمای خوبی باشم . چون آن وقت است که یاد می گیرم یک رابطه ی سالم به چه معنا است و لازم است در برابر کنترل کردن رهجو های خود مقاومت کنم ."                  ما باید نسبت به رفتار خود هوشیار باشیم و اجازه دهیم رهجو های مان با سرعت خودشان رشد کنند . در حالی که می خواهیم از طریق عشق بلا عوض آن ها را راهنمای کنیم ، مهم است که اجازه دهیم آن ها درد نتایج رفتار های خود را نیز تحمل کنند و نه به این معنی که کارها و اعمال خاص آن ها را نادیده بگیریم و از آن ها روی برگردانیم . بلکه ما نتایج را به نیروی برتر می سپاریم و رهجو هایمان را در مسائل و مشکلاتی که دارند حمایت می کنیم .
بعضی از ما به رهجو های مان اجازه می دهیم که در حین تصمیم گیری اشتباه و رشد کنند . روش بعضی دیگرمان ممکن است آمرانه باشد . در حالی که ما لذت تماشای رشد دیگران را تجربه می کنیم ، در همان حال شانس این را پیدا می کنیم که در مورد عجز خود در برابر رهجو ها و بیماری آن ها چیز های بیشتری یاد بگیریم . ما اصل "تسلیم " را تمرین می کنیم و سعی می کنیم به یاد داشته باشیم که بهبودی یک فرایند است .
"رهجویی داشتم که اصرار داشت تا به رفتارهایی که مغایر با اصولی بود که در طی قدم ها با آن ها آشنا شده بود ، ادامه دهد . او فکر می کرد که دزدی کردن از اداره برق درست است چون آنها به هرحال از مشتری های دیگر پوا اضافی می گیرند . متاسفانه این توجهات باعث شد که او سر از زندان در آورد . امروز او دارد جریمه ی خلاف اش را پرداخت می کند . من به او گفتم که نوشتن قدم ها هیچ نتیجه ای ندارد اگر او این اصول را در زندگی اش به کار نگیرد و تغییرات سالمی ایجاد نکند . من باور دارم که معتاد با خصوصیات قدیمی اش دوباره مصرف خواهد کرد .
او را دوست داشتم و زمانی که نتایج اعمالش را تجربه می کرد او را حمایت کردم . هرگز نمی گفتم : "من که به تو این را گفته بودم " . من نیم توانم درد ناشی از عملکرد رهجوهای ام را از بین ببرم . فقط می توانم همین طور که آن ها زندگی را تجربه می کنند ، آن ها را بی قید و شرط دوست داشته باشم . کاملا برای شان روشن می کنم که از خود آن ها حمایت می کنم نه از رفتارهای شان

"هر معتادی متفاوت است و راه بهبودی را با سرعت خاص خود طی می کند . اما قانون بازی این است که اگر چه به عنوان راهنما نمی توانم کار زیادی بکنم تا این سرعت بیشتر شود ، اما نباید باعث آهسته تر شدن آن شوم . من باور دارم که بزرگ ترین مسئولیت من به عنوان راهنما تشویق در پیش رفت است و نه به تاخیر انداختن . من سعی می کنم از تمام فرصت ها استفاده کنم تا به رهجو های ام برای رسیدن به بیداری روحانی کمک کنم ، همان بیداری روحانی که من و سایر معتادان در نتیجه کار کرد قدم ها پیدا کرده ایم ."
بعضی از اعضا بر این باورند که مشارکت تجربه ، نیرو و امید به جای تئوری پردازی کمک می کند تا تفاوت بین رابطه راهنما و رهجو با "مشاوره کردن "مشخص شود . دیگر اعضا انتخاب می کنند که کمتر از تجربیات شخصی خود مشارکت کنند و به جای آن برای نحوه استفاده از ابزار برنامه بیش تر به نشریات NA اتکا می کنند .گاهی مهم ترین نقش ما به عنوان راهنما گوش کردن است . بعضی از رهجو ها بیشتر از هر چیزی احتیاج دارند تا احساس کنند که به آن ها گوش داده می شود .
به عنوان راهنما ما نیاز داریم تا از توانایی ها و چیز هایی که برای ارائه داریم ، آگاه باشیم . ما می خواهیم مطمئن باشیم که حامل پیام امید هستیم نه یاس ناشی از بیماری .

"یکی از بهترین چیز ها در مورد رابطه راهنما و رهجو این است که به من کمک می کند تا سنت های NA را به صورت سازمان دهی نشده و غیر حرفه ای کار کنم . به طور مطلوب ، این یک رابطه کاملا غیر رسمی است و می تواند به هر نوعی که هر دو طرف می خواهند شکل بگیرد ."
"من معمولا در ابتدای رابطه ام با یک رهجو به او می گویم که یک مشاور یا درمان گر نیستم . آن ها را تشویق می کنم تا مسائل شان را با من مطرح کنند و بهترین سعی خود را می کنم تا آن ها را به طرف قدم ها راهنمایی کنم تا بتوانند راهنمایی و پاسخ خود را از این طریق پیدا کنند ، و به هیچ وجه سعی نمی کنم راه حل برای شان در نظر بگیرم . من اعتقاد دارم که جواب سوالات ما در قدم ها و سنت ها یافت می شود . نقش من به عنوان راهنما این است که در مورد پاک ماندن در NA صحبت کنم . هم چنین من صحبت درباره سنت دهم را که می گوید : " ما هیچ نظری در باره مسائل خارجی نداریم " مفید می دانم ، به خصوص وقتی که ما با مسائلی مانند دارو درمانی ، روابط خانوادگی ، موارد شغلی و ... سرو کار داشته باشم . در رابطه با این موارد و سایر مسائل خارجی پیشنهاد می دهم که ما به دنبال کمک یا توصیه ی افراد حرفه ای باشیم .

"من از رهجو های جدیدم می خواهم قبل از این که کتاب پایه ، چگونگی عملکرد ، راهنمای کارکرد قدم NA و کتاب فقط برای امروز را بخوانند ، پم فلت ها را بخوانند . این طوری کم تر سخت و ترسناک به نظر می اید و آن ها را به طور موثری با اصول آشنا می کند . به خصوص وقتی که آن ها هنوز تازه وارد و گیج هستند ."
هر چند رابطه ها با یکدیگر متفاوت هستند . اما بعضی دیگر از اصولی که باعث سلامتی و سازنده بودن روابط می شود مشابه اند . رابطه ی راهنما و رهجو با اعتماد پیوندی مستقیم دارد . ما به عنوان راهنما باید بتوانیم اعتماد اشخاصی را که به عنوان رهجو می پذیریم به دست آوریم . ممکن است چالش هایی برای مان پیش آید . مثلا در مواردی که ما با اعضای یک فامیل مواجه باشیم یا با تعدادی از رهجو های مان که مورد توجه ما هستند ، یا اگر ما رهجویی داشته باشیم که صغیر و کم سن و سال باشد ، لازم است به نوعی رابطه ای با پدر و مادر او نیز داشته باشیم . در هر شرایطی ما باید مسئولیت های مان نسبت به رهجو های خود باشیم . اعتماد رهجو های ما یک هدیه گران قیمت است و باید به آن افتخار کنیم .
"یکی از بزرگترین مشکلات رهجوی زیر 18 سال گرفتن این است که بعضی مواقع لازم است با پدر و مادر او هم در ارتباط باشیم . زمانی که من یک تازه وارد 15 ساله را به عنوان رهجو پذیرفتم گاهی مجبور می شدم به مادرش تلفن بزنم و شخصا خیلی چیز ها را برای اش توضیح دهم ، مثل زمانی که به رهجوی ام گفته بودم باید هر روز به جلسه برود و البته من باید دائما به رهجوی ام می گفتم که با مادر او صحبت کرده ام تا مطمئن شوم که او همیشه احساس راحتی و احترام می کند .
زمان زیادی طول کشید اما او بالاخره آرام آرام به من اعتماد کرد . وقت زیادی صرف کردم تا توانستم فرایند بهبودی را برایشان شرح دهم . امروز این رهجو 19 ساله است و 5 سال پاکی دارد و رابطه ای شگفت انگیز با مادرش پیدا کرده است . زیرا مادر او یاد گرفته که می تواند فقط مادرش باشد و در رابطه راهنما و رهجویی او دخالت نکند . در یک روز تعطیل ، آن ها مرا دعوت کردند و مادر او از من برای برگرداندن پسرش تشکر کرد . من به او گفتم باید از معتادان گمنام تشکر کند نه از من

"برای مدتی ، زنی را که دوست یکی از وابستگان من بود به عنوان رهجو پذیرفتم . با گذشت زمان و جدی تر شدن رابطه آن ها ، برای من مشکل و مشکل تر شد که راهنمای یکی و فامیل نزدیک دیگری باشم . من اطلاعاتی را که خواستارش نبودم از رهجوی خود یا از فامیل خود دریافت می کردم . دلم می خواست بتوانم بگویم که با این مسئله با پختگی برخورد کردم . اما در عوض این قدر با این مساله دست به گریبان ماندم تا وقتی که همه چیز به یک دعوای بزرگ انجامید و ما همگی اعتماد مان را نسبت به هم از دست دادیم .. بعد از مدتی که همه چیز آرام شد در مورد چیزی که اتفاق افتاد صحبت کردیم . هر دو موافق بودیم که او بهتر است راهنمای دیگری انتخاب کند . امروز ما در وضعیت دوستانه ای به سر می بریم و من یاد گرفته ام که هرگز راهنمای افرادی که در دایره زندگی ام هستند نشوم"

 زمانی که از ما خواسته می شود تا راهنمای کسی شویم ، گاهی در تلاش خود در ارائه دانش برنامه تعصب زیادی نشان می دهیم ، به خصوص اگر تعداد زیادی از اعضا از ما بخواهند که راهنمایشان شویم . هر قدر تعداد کسانی که از ما حرف شنوی دارند بیشتر باشد ، خیلی سریع تر به ما احساس خود بزرگ بینی دست می دهد . ممکن است هر اندازه هم که سعی کنیم در مقابل احساس خود بزرگ بینی و غرور مقاومت کنیم ، نتوانیم از غرق شدن در نقش یک "سوپر راهنما " اجتناب کنیم و این احساس به ما دست می دهد که همه چیز را می دانیم و غیر قابل اشتباه هستیم "من هرگز نمی دانم چه کسی در انجمن موفق می شود . و در موقعیتی نیستم که افراد یا چیز هایی را که در جلسات گفته می شود نادیده بگیرم یا بی ارزش بدانم ، چون آن شخص یا آن چیزی که گفته می شود ممکن است دقیقا همان چیزی باشد که من در آینده به آن نیازمند شوم."
"به عنوان راهنما – با سالهای زیاد پاکی – متوجه شدم که در هیچ جشن فارغ التحصیلی در NA شرکت نکرده ام ، بنابراین هنوز چیز های زیادی برای یاد گیری وجود دارد

"من رهجوهای ام را که حدود نه یا ده سال پاکی داشتند و زیاد به من تلفن نمی زدند خیلی قضاوت کردم . اما راهنمای ام گفت : فکر نکن که آن قدر ها هم مهم هستی

آگاه ماندن از محدودیت های مان و تداوم ترازنامه ی شخصی ، از افتادن ما به دام این طرز فکر که همه چیز را بهتر از دیگران می دانیم ، جلوگیری می کند . راهنما شدن به ما اجازه می دهد که از طریق تجربه کردن محدودیت های مان رشد کنیم . با اقرار به آن محدودیت ها و صادق بودن با رهجو های مان ، رشته هایی را که ما را به یکدیگر متصل می کند تحکیم می کند .
"در این جا ، بحث از مشارکت نمودن تجربه ، نیرو و امید است . اما این واقعاً به چه معنی است ؟ به این معنی نیست تا درباره این که اگر من در این شرایط بودم چه کار می کردم ، صحبت کنم ، بلکه درباره این است که ، وقتی من در چنین شرایطی قرار داشتم ، چه کاری انجام دادم . اگر تجربه ای ندارم ، فکر می کنم بهتر است کسی را که

در این مورد تجربه دارد پیش نهاد کنم . و این معنای اش این نیست که من راهنمای بدی هستم ، بلکه به این معنی است که من راهنمای خوبی هستم که فقط سعی ام در این نیست که در رابطه ام کم نیاورم

"یادم می آید که وقتی 21 سال پاکی داشتم ، فقط دلم می خواست تا بمیرم . درد احساسی شدیدی را تجربه می کردم اما از این که در جلسه گروه خانگی خود مشارکت می کنم و احساس ام را بگویم می ترسیدم . من بالاترین پاکی را در ناحیه خود داشتم و چند تن از رهجو های ام هم نیز جزء اعضای جلسه خانگی من بودند . این مثال را شنیده بودم که می گفتند " نمی توان هم خرابکاری کرد و هم آبرو داری " در نهایت غرورم را کنار گذاشتم و احساس واقعی خود را مشارکت کردم . فکر می کردم که رهجوهای ام از این مشارکت خجالت زده شوند و مرا ترک کنند ، اما در عوض دو رهجوی جدید پیدا کردم که خواستار آن چیزی بودند که من داشتم . دلیلش را به خود شما وا می گذارم !"
زمان هایی وجود دارد که تجربه ما ممکن است برای رهجوی ما مفید نباشد و او با مساله ای دست به گریبان باشد که ورای دانش ما است . در این گونه شرایط باید بگوییم " من نمی دانم " ، یا وقتی که قادر نیستیم به رهجو هایمان کمک کنیم آن ها را به سراغ کسانی بفرستیم که می توانند . ما نمیخواهیم در مورد چیزی که تجربه ای در آن نداریم راه کار دهیم .
در ضمن خود ما نیز می توانیم برای گرفتن تجربه و راه کار در مورد روبرو شدن با این مساله سراغ دیگران برویم به این شرط که گمنامی و اعتماد رهجوی خود را حفظ کنیم . پیش نهاد دادن به رهجو در مورد این که کجا می تواند کمک بگیرد به این معنی نیست که ما راهنمای نا موفقی هستیم . درست برعکس ، به این معنی است که ممکن است ما همیشه ندانیم که چه چیزی برای رهجو های مان بهتر است اما می توانیم همیشه نقطه ی اتکایی برای شان باشیم و به آن ها اطمینان دهیم که تنها نیستند .
"فقط با مشارکت تجربه ام ، من درست سر جای خود قرار می گیرم . زیرا آن گاه می دانم صادق بوده ام و این که اگر رهجوی من کارهایی را که من کرده ام انجام دهد ، می تواند پاک بماند . اگر من در زمینه هایی که تجربه ندارم ، راهکار بدهم ، در شک و دودلی قرار می گیرم . اگر رهجوی من راه کار مرا دنبال و در نهایت مصرف کند یا مجبور به تجربه ی  پیامدهای ناخوش آیند شود ، من مسئول هستم . توصیه و نصیحت را به حرفه ای ها واگذار می کنم چون آن ها می دانند که چگونه در این شرایط باید رفتار کرد

"زمانی که در خواست کسی را قبول میکنم تا راهنمای اش باشم ، در اصل تعهدی نسبت به او ، خودم و بهبودی در کل برای خود ایجاد میکنم . من این کار را نه از طریق نصیحت کردن بلکه به صورت مشارکت تجربه ، نیرو و امیدم در صمیمانه ترین سطح از درک متقابل انجام می دهم . این کار با "خوب گوش دادن " آغاز می شود ."
اگر مطمئن نباشیم که چه گونه باید جواب سوال یا در خواست رهجوی مان را بدهیم ، می توانیم به سراغ راهنمای خود برویم . ما در روند تصمیم گیری ها تنها نیستیم . در این جا زنجیره بهبودی به بهترین شکل خود دیده می شود – کمک یک معتاد به معتاد دیگر و ... – بیش تر اوقات متوجه می شویم که راهنمای ما دقیقا جواب درست را به ما می دهد.
یکی از بزرگترین چالش ها به عنوان راهنما ممکن است میل به حفاظت از رهجو های مان از تجربیات دردناک زندگی باشد . باید آگاه باشیم که نقش ما به عنوان راهنما حفاظت از رهجو هایمان در مقابل زندگی نیست بلکه کمک به آن ها در استفاده از اصول برنامه برای زندگی کردن در تمام ابعاد است .
"من به رهجو هایم می گویم که رشد می تواند دردناک و بعضی مواقع همراه با احساس ترس و تنهایی باشد . مثل این می ماند که بخواهیم چرخ های کمکی دوچرخه ی کودکی را باز کنیم . من نمیتوانم همیشه به دنبال دوچرخه بدوم تا از افتادن شما جلوگیری کنم . تنها کاری که از دست من بر می آید این است که کمک کنم تا بلند شوید و تشویق تان کنم که دوباره سعی خود را بکنید تا وقتی که یاد بگیرید چه گونه دوچرخه سواری کنید . خراش ها و کوفتگی های حاصله نیز در آینده منافع زیادی برای تان خواهد داشت ."

 "برای من راهنمای خوب بودن به این معنی است که شاید رهجوی من به اندازه ای که از اشتباهات خود درس می گیرد ، بتواند از راهنمای اش نیز به همان اندازه چیز یاد بگیرد ."
برای اکثر ما ، راهنما شدن منافع و برکات زیادی به همراه دارد . زیرا راهی است برای وصل ماندن به NA خدمت کردن و صمیمیت عمیق . ما فرصت مشارکت در بیدار شدن روح یک عضو دیگر را پیدا می کنیم . رابطه راهنما و رهجو می تواند به یک ارتباط سالم توام با احترام و گاه دوستی بسیار عمیق منتهی شود . هر رابطه خصوصیات خاص خود را دارد . ممکن است با بعضی از رهجوهای خود صمیمی تر از بقیه باشیم ولی باید تلاش کنیم تا بهترین سعی خود را در هر رابطه به کار گیریم و مطمئن باشیم که برای همه به یک اندازه در دست رس هستیم و با همه آن ها یک سان رفتار می کنیم .
"بیش تر روابطی که من به عنوان راهنما برقرار کرده ام ، برای ام یک دوست بسیار عزیز به همراه آورده است ."
"من به چند دلیل مهم با رهجو هایم خیلی نزدیک نی شوم . با آن ها تنها در رابطه با بهبودی سرو کار دارم و نه به عنوان بهترین دوست ، مشاور تجاری ، وام دهنده ی پول ، یا مشاور خانوادگی و غیره . مهم است تا آن ها بدانند که تنها علاقه ی من بهبودی آن ها است . این به آن ها نیز قابلیت صادق بودن با من را می دهد و این که بدانند لازم نیست از ترس قضاوت من به حرف ها و مسائل خود رنگ و لعاب بزنند و بر روی آن سرپوش بگذارند و در ضمن ، باور این که تنها مسئله مورد توجه من بهبودی آن ها است به ایشان توانایی گوش دادن به گفته های مرا در خیلی مسائل می دهد

"من انواع مختلفی از روابط را با رهجو هایم دارم . بعضی دوستان خوب من هستند ، بعضی خیلی با نظم و قاعده اند ، و بعضی دیگر از لحاظ احساسی گوشه گیر و تنها .من سعی می کنم در مورد هیچ کدام پیش داوری و قضاوت نکنم و اجازه دهم تا رابطه به طور طبیعی رشد و تغییر کند ."

   با آن که روابط بین راهنما و رهجویی بین اعضا و انجمن محلی در سراسر جهان متغیر است ، اما همه ی ما در پی به دست آوردن هدف مشترکی در بهبودی هستیم . از طریق کارکرد قدم ها و سنت ها با رهجو هایمان ما یاد میگیریم که چه گونه پشت کار و تمایل خود را حفظ و چه گونه اصول روحانی را تمرین کنیم .
"من با رهجوهای خود به شکل گروهی و هم به صورت فردی قدم کار می کنم . ما از کتاب راهنمای کارکرد قدم و همین طور کتاب پایه و چگونگی عملکرد استفاده می کنیم . اکثر رهجو های من هر کدام چند سال پاکی دارند و چند نفری هم تازه وارد هستند . من همچنین به کارکرد سنت ها بسیار معتقد هستم و پای بندی به 12 سنت را به شدت تشویق می کنم ."
"قبل از این که با رهجو قدم کار کنم ، دعا میکنم و خداوند را دعوت به حضور در این تجربه میکنم . لازم است به یاد داشته باشیم که خداوند بالاترین و نهایی ترین نیرو است . من از او درخواست خرد ، دانش و شهامت دیدن حقیقت قدم ها را می کنم تا بهبودی بیشتری حاصل شود . بعد از کارکرد قدم دعا میکنیم و از خداوند به خاطر فرصت دیگری که برای بهبودی – با به کار گیری اصول – در اختیار ما قرار داد تشکر می نماییم . شگفت آور است که ما همگی تا چه حد می توانیم فقط با کارکرد این 12 قدم پیش رفت نمائیم

"تکلیفی که من به رهجوی خود می دهم بستگی به سن پاکی او دارد . به همه رهجو های تازه خود می گوییم : به من هر روز تلفن بزنید و در صورتی که خانه نباشم پیام بگذارید ، اگر به من دروغ بگویید نمی توانم به شما کمک کنم ، بنا بر این خواهش می کنم این کار را نکنید . من مشاور ، وام دهنده پول یا مشاور خانوادگی شما نیستم . اگر می خواهید پاک بمانید من می توانم کمک کنم ، اما اگر هیچ تلاشی نکنید کاری از دست من هم ساخته نیست . در 90 روز به 90 جلسه بروید و آن گاه ما می توانیم قدم یک را با هم شروع کنیم . اگر وسوسه ی مصرف داشتید قبل از هر کاری به من تلفن بزنید . اما برای رهجو های ام با پاکی بیش تر راه کارهای متفاوتی می دهم . ولی علی رغم تکلیف

متفاوت خود ، با همه ی آن ها با احترام و عشق مشابه رفتار می کنم . وقتی آن ها تلفن می زنند ، به عهده هر دوی ما است که هم دیگر را بهتر بشناسیم و به یکدیگر متصل شویم

"بعضی از رهجو های من با سایر اعضایی که پاکی مشابهی دارند ، دور هم جمع می شوند تا کتاب راهنمای کارکرد قدم را با هم کار کنند . آن ها دریافته اند که این کار انگیزه بیشتری ایجاد می کند و ترغیب می شوند تا ارتباط قوی تری با یک دیگر داشته باشند . وقتی که کارکرد قدم ها را تمام می کنند ، آن قدم را با من نیز مشارکت می کنند ."
راهنما شدن دریچه قلب ما را می گشاید ، ما یاد می گیریم که خودمان را خیلی جدی نگیریم . ما واقعیت های زندگی را که شامل : لذت ، غم ، شادی ، افسردگی ، شهامت ، ترس ، حقیقت ، نیرنگ ، تولد و مرگ می شود با رهجو های خود مشارکت می کنیم . از طریق سادگی برنامه معتادان گمنام برای ما مقدور است که زندگی ازاد  را ورای دست نیافتنی ترین رویا های خود تجربه کنیم .

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻱ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ : ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻭ ﺣﻔﻆ ﺁﻥ

توسعه و پیگیری رابطه راهنما و رهجو
هر رابطه ای نیاز به کار دارد . اکثر آدم ها با آسیب پذیر بودن ، یاد گیری این که چه گونه اعتماد کنند و قابل اعتماد باشند ، و متعهد بودن ، مشکل دارند . به خصوص برای معتادان که کارشان سخت تر است . اکثر ما الگوی مناسبی در رابطه با احترام متقابل و مهربانی نداشته ایم . در زمان اعتیاد مان ما از صمیمیت و یک رنگی فراری بودیم و اغلب کسانی را که بیش تر به ما اهمیت می دادن نا دیده می گرفتیم .

در رابطه راهنما و رهجو ما فرصت نادری جهت یادگیری و آموزش یک دیگر و اهمیت دادن به هم را می یابیم . رابطه ی راهنما و رهجو به ما نشان می دهد که چگونه در حالی که از خود شناخت بهتری پیدا می کنیم ، با دیگران نیز کار کنیم . ما می توانم اعتماد را یاد بگیریم . طبیعتاً داشتن رابطه همیشه آسان نیست . ما ممکن است اشتباه کنیم . اما تمایل پیدا می کنیم ریسک می کنیم و با ترس هایی ک مانع این تجربه ی غنی و پر معنی می شود ، روبرو می شویم . در رابطه راهنما و رهجو ما می توانیم زندگی کردن و عشق را به طور کامل یاد بگیریم .
"با راهنما ی دیگر معتادان شدن ، من در یافته ام که ظرفیت اهمیت دادن و حتی دوست داشتن دیگران را دارم . من مجبور شدم ببینم که آن ها واقعاً به من احتیاج دارند و مرا انتخاب کرده اند تا آن ها را در قدم ها راهنمایی کنم . حال من می دانم که چیزی برای ارائه دارم : تجربه بهبودی ام در NA ، و از این بابت به خود می بالم ."
"اگر بهبودی فقط به معنای رفتن به جلسات بود ، من می توانستم زندگی خود را بکنم و هیچ کاری برای خود انجام ندهم و نیازی به هیچ کمکی نداشتم . می توانستم فقط به جلسات بروم و سپس به خانه بر گردم اما واقعیت این نیست . من نیاز دارم که بر روابط ام ، و چگونگی تاثیر ضعف ها و کمبود های اخلاقی و باور های ام هنگام رابطه با دیگران کار کنم . من نیاز دارم خیلی کار ها انجام دهم تا تبدیل به انسانی شوم که می خواهم باشم . اگر این کار را بدون راهنمایی و حمایت راهنما انجام دهم به اندازه ی کافی رشد نخواهم کرد . بدون کمک او من مطمئنا نخواهم توانست به اندازه کافی در کار عمیق شوم

"من به خوبی آگاه ام که قبل از این که راهنما بگیرم در چه شرایطی بودم :یک شخص تنها و منزوی ، راهنمای ام مرا در ایجاد رابطه قوی با نیروی برتر و کارکرد 12 قدم کمک کرد . از این طریق یاد گرفتم چه گونه روی رفتار های معتاد گونه خود کار کنم . رابطه من با راهنما ی ام برای ام با ارزش است . از حضور او در زندگی خود بسیار سپاسگذارم ."

 گاهی اوقات رابطه راهنما و رهجو از ابتدا به آسانی شکل می گیرد . هر دو عضو بلافاصله با یکدیگر احساس راحتی می کنند و با خوش بینی آشکار با یکدیگر مشارکت می کنند . سایر اوقات سعی در شناختن دیگری به نظر مشکل یا غیر ممکن می اید . یاد گرفتن چگونگی ایجاد ارتباط خوب یکی از چالش های مستمر است که در بهبودی مان با آن روبرو می شویم . بیان صادقانه ی خود و احترام متقابل می تواند زیر بنای قوی برای ساختن این رابطه استثنایی باشد . تماس مداوم با راهنما و رهجو می تواند کمک کند که قلب های مان را باز کنیم و اجازه دهیم تا صمیمیت ما بیشتر شود .
"من متوجه شده ام که گاهی اوقات برقراری رابطه راهنما و رهجو خیلی هم آسان است و در مجموع نیاز به کار چندانی ندارد . من 15 سال با رهجویی کار کردم که نگرش او نسبت به خودش برای من همیشه روشن بود و درک اش از برنامه همیشه با درک من مطابقت داشت . من گاهی حیران می شدم که آیا این رابطه به همان اندازه روحانی است که رابطه من با شخصی که مجبورم برای شان وقت و انرژی بیش تری بگذارم ؟ می دانید جواب چه بود ؟ بعد از سالها وابستگی به مواد مخدر و سختی هایش من یاد گرفتم که زندگی همیشه هم سخت نیست ، و آرامش خاطر ممکن است و روابط گران بها هستند

"در ابتدا من و راهنمای ام فقط قدم ها را کار می کردیم و به مشکلات من می پرداختیم . امروز چون ما یک دیگر را به خوبی می شناسیم (حدود 16 سال ) می توانیم راجع به همه چیز مشارکت کنیم . این مثل داشتن یک دوست خوب است ، چیزی که در گذشته من هرگز وجود نداشت چون به کسی اعتماد نداشتم . راهنما شدن مرا وادار می کند که به شخص دیگری نیز فکر کنم و ابزاری است برای ساختن یک رابطه بلند مدت . گاهی اوقات کمک کردن هنوز برای ام مشکل است . اما زمانی که این کار را انجام می دهم پاداش های بزرگتر از آن است که تصورش را می کردم ."

 بسیاری از ما توقعات غیر واقعی از رابطه راهنما و رهجو داریم . ما ممکن است بخواهیم همیشه جواب صحیحی برای سوال های سختی که رهجو های مان می پرسند ، داشته باشیم . ما ممکن است انتظار داشته باشیم رهجوی مورد علاقه ی ما همیشه کار ها را درست انجام دهد . بعضی از ما رابطه راهنما و رهجو را راهی برای داشتن دوست خوبی که هرگز در زندگی نداشته ایم ، می بینیم . این خواسته ها اشتباه یا مضر نیستند ، اما با قرار دادن شرایط و شروط برای آن چه که می خواهیم و آن چه که فکر می کنیم نیاز داریم ، امکانات مان را محدود و رشد مان را کند می کنیم . پاک ماندن و روشن بودن اغلب برای ما هدایایی ورای آن چه که تصورش را می کردیم به همراه دارد .
"وقتی که تازه به برنامه آمده بودم فکر می کردم راهنما یک سوپر قهرمان است یا شوالیه ای با زره فولادی و براق است که همیشه برای نجات من می آید . بعد از این که راهنما گرفتم خیلی زود متوجه شدم که اگر چه راهنمای من در زمان های سخت و مشکلات ، آرامش خاطر بسیاری برای ام به وجود می آورد ، اما فی الواقع برای کمک کردن در کارکرد قدم ها است که او با من است ."
پیوند پر معنا و پویا بین راهنما و رهجو به بیانی مستحکم از "تمایل " بستگی دارد . این شامل تمایل به حرکت در زمان مشکلات می شود بدون این که اجازه دهیم ترس یا خشم رابطه ما را تخریب یا ویران کند . راهنمای ما ممکن است ما را به چالش بکشد و از ما بخواهد به چیز هایی که ما را ناراحت می کند بپردازد . یا شاید ما را دچار مشکل کنیم و چیزی بیش تر یا متفاوت با آن چیزی که به ما می دهد ، از او بخواهیم . گاهی عکس العمل ها متقابلاً از هر دو طرف دفاعی می شود . حتی ممکن است که ما کلمات زننده ای به کار بریم . یا حرف هایی بزنیم که بعدا متأسّف شویم . همانند تمام رابطه های دیگر شهامت و فروتنی به حل این مسائل کمک می کند تا رابطه راهنما و رهجو عمیق تر شود "من به راستی در ابتدای آمادگی رشد و تغیری که راهنمای دیگران شدن ، به همراه داشت نبودم . فکر می کردم به عنوان راهنما این فقط من هستم که آن ها را به چالش خواهم کشید . به راحتی از رهجو های خود می خواستم تا آزادانه مرا به چالش بکشند ، و به این مطلب اقرار می کردم که من هم انسان هستم و اشتباه می کنم . اما وقتی که آن ها شروع به کار کردند اولین عکس العمل من اغلب دفاع ، آزردگی و خشم بود . در زمان های دیگر این من هستم که چیز هایی را که باور دارم نیاز است ، می گویم و آن ها ، آزرده یا عصبانی می شوند و از خود دفاع می کنند . من همیشه سعی می کنم با احساس و احترام رفتار کنم ، اما گاهی چیزهایی لازم است گفته شود که خیلی خوب نیستند . و شاید در سایر مواقع من خیلی مهربان و حواس جمع نباشم ، و حرف های آزار دهنده بزنم که بعدا  مجبور شوم قدم ده خود را کار کنم .
من دریافته ام که این لحظات درد و کش مکش فرصتی است برای بدست آوردن مهارت های پایه ای در ایجاد و حفظ روابط ، که بعد ها می توانم این مهارت ها را در زناشویی ، یا با فرزندان ، یا در محیط کار یا در هر شرایط دیگر به کار برم . من مجبور شدم گاهی با درد بسیار یاد بگیرم که خشم و درگیری بین آدم ها حتما نباید به معنی ترک کردن یا نپذیرفتن رابطه باشد . پیش از این که NA را پیدا کنم در ترس از لحظات این گونه ناراحتی های درونی زندگی می کردم . رابطه ی راهنما و رهجو کارگاه آموزشی بود که در آن یاد گرفتم به عشق و تعهد سایر افراد در حال بهبودی به قدر کافی اعتماد کنم ، بمانم و محاوره های سختی را که لازم است ، انجام دهم . اگر من با عشق و احترام حضور داشته باشم و بر اصول تمرکز کنم موفق می شوم که رشته اعتماد فی ما بین را بیش تر از پیش مستحکم کنم . من یاد گرفته ام که نه تنها از این مواقع ترسی نداشته باشم ، بلکه حتی به عنوان نقطه ی عطفی در عمیق تر نمودن رابطه از آن استقبال کنم

هر دو عضو باید انگیزه ی کارکردن با یکدیگر را داشته باشند ، و به بهبودی شخصی خود متعهد بوده ، تمایل به یادگیری هر چه بیشتر اصول روحانی NA را نیز داشته باشند . چه راهنما باشیم و چه رهجو ، این رابطه یکی از محکم ترین رشته های اتصال ما به برنامه معتادان گمنام است و می تواند به ما نشان دهد چه گونه قدم ها می تواند به ما راه حل های زندگی را یاد دهد .

"ضروری است که من انگیزه ام را برای پذیرش رهجو بررسی کنم . غرور نباید در تصمیم گیری من جایی داشته باشد . با راهنمایی نیروی برترم و میل واقعی در کمک به یک معتاد دیگر قادر هستم تا رابطه ای بر پایه ی عشق بی قید و شرط و تعهد بسازم . وارد شدن به رابطه ی راهنما و رهجو یک ریسک است . مشارکت بعضی از شخصی ترین حقیقت های درونی ام ممکن است ترسناک باشد . اگر چه باور دارم که نیروی برترم در این رابطه حضور دارد و به من کمک خواهد کرد تا بتوانم آزادانه مشارکت کنم . اعتماد ، اعتماد می آفریند . هر چه بیش تر حقیقت را مشارکت کنیم اعتماد بیش تری به وجود می آوریم . هر چه بیشتر ببخشیم ، بیشتر به دست می آوریم . و این فرایند کمک می کند تا یک رابطه ی تحمل پذیر بسازیم ."
"چرا به نظر می آید که همه رهجو های من در طول در طول امتحانات نهایی دانشگاهم دچار بحران می شوند ؟ راه حل من برای ترم قبلی این بود که یک پیام ساده ی NA بر روی پیام گیر تلفن بگذارم : "اگر رهجو هستید به جلسه بروید ، قدم ها را مرور و سپس به من تلفن کنید " . زمانی که می خواستند راجع به تمام مصیبت های زندگی حرف بزنند من به سادگی از آن ها سوال می کردم در چه مرحله از کارکرد قدم هستند . وقتی سکوت آن ها طولانی می شد ، می گفتم باید به کارکرد قدم بپردازی و بعد به من تلفن بزنی . مطمئن هستم که این راه کار برای همه کار نمیکند ، اما به نظر می رسد برای من و رهجو های ام خوب جواب می دهد

"به عنوان رهجویی که به تازگی کارکردن با یک راهنمای جدید را شروع کرده ام ، راجع به " تعهد " دارم چیزهای جدید یاد می گیرم . بعد از حدود 20 سال پاکی گاهی از "خود خشنود " و زیادی راحت می شوم . در این مواقع لازم است تا دوباره به اصول پایه ای رجوع کنم ، کارهایی که وقتی تازه پاک شده بودم . بدون چون و چرا انجام می دادم : با راهنمای ام به طور منظم تماس بگیرم ، به جلسات بروم ، و قدم ها را کار کنم . گاهی انجام این کار ها می تواند سخت باشد . بهانه ی این که برای رفتن به جلسه خسته هستم یا برای تلفن زدن خیلی دیر است ، می تواند مرا دچار دردسر بزرگی کند .

می دانم که باید عملکرد داشته باشم . نمی خواهم در جلسه ی بعدی مجبور به گرفتن چیپ خوش آمد گو شوم . می دانم ممکن است اغراق آمیز به نظر آید ، اما آیا واقعاً این طور نیست ؟ همان طور که کتاب پایه می گوید : "طول پاکی به معنی بهبودی نیست . "
پاک بودن ، کارکردن قدم ها و راهنما داشتن به این معنی نیست که از واقعیات زندگی معاف هستیم . گاهی با سخت ترین شرایط در زندگی روبرو می شویم . رابطه با راهنما و یا با رهجو به ما حمایت و درک متقابلی را که نیاز داریم تا هم چنان جلو رویم ، ارائه می کند . ما نجات یافتگان ایم ، و باید بیشترین تلاش را در انجام کار ها از خود نشان دهیم . ما نعمت هایی را در NA یافت ایم که خیلی از انسان ها فرصت تجربه ی آن را در طول زندگی پیدا نمی کنند . یک رشته ی مشترک ما را به یکدیگر متصل می کند : ما همگی در بهبودی از یک بیماری ویران گر مشترک هستیم .
"اخیرا پزشکان تشخیص داده اند من بیماری دارم که تا حدود یک سال دیگر بیش تر زنده نخواهم ماند . ابتدا ترس و وحشت زیادی مرا گرفت ، اما به یک باره احساس آرامش عجیبی به من دست داد . تشخیص دادم که این آرامش همان بیماری اعتیاد من است که می گوید : حالا که داری میمیری ، دیگه ایرادی نداره اگه دوباره مصرف کنی . اما من از ته قلب می دانستم که نمی خواهم آخرین روزهایی را که بروی این کره خاکی هستم در دام وحشتناک اعتیاد سپری کنم . سریع به راهنمای خود تلفن کردم ، با هم حرف زدیم و گریه کردیم ، و با هم شروع به کاری کردیم که سالهای زیادی انجام داده بودیم ، یعنی تمرین اصول روحانی این برنامه زیبا . من با فنا ناپذیری خود هر روز با رفتن به جلسات ، حرف زدن با راهنما یا رهجوی ام ، کارکرد قدم ها و اعتماد به نیروی برترم ، روبرو می شوم . همیشه فکر می کردم که من یکی از پیرمرد هایی خواهم شد که وقتی در همایش ها می گویند اگر کسی 50 سال پاکی است اعلام کند ، من از جا بر خواهم خواست . اما امروز دریافته ام که نعمت فقط برای امروز پاک بودن ، نصیب من گردیده و احساس تنهایی نمی کنم و این ، همان آزادی است ."

 "در زمان مصرف به نظر می رسید که قلب من تبدیل به سنگ شده است . آن قدر چیز ها دیده و تجربه کرده بودم که دیگر نه می توانستم احساس کنم و نه گریه . شک داشتم که دیگر این گونه احساسات در من به وجود آیند . اما تغییر را وقتی تجربه کردم که داشتم به قدم پنجم اولین رهجوی خود گوش می کردم . او داشت در مورد کتک هایی که نا پدری اش به او زده بود مشارکت می کرد و می توانستم تصور کنم که چه گونه بدن کوچک و ضعیف او در آن زمان در زیر شکنجه و آزاری بوده است . سریعا به یاد کتک هایی که از پدر خود خورده بودم افتادم و قلبم برای هر دوی مان به درد آمد . مشارکت صادقانه ی او باعث شد تا به احساسات گذشته خود برگردم . در حالی که من اشک می ریختم او با چشمان خشک سر جای خود باقی مانده بود ، او فقط 6 ماه پاکی داشت . زمان بیداری عاطفی برای او هنوز در راه بود

"رهجوی من در قدم سوم بود که دوست دخترش او را به خاطر یکی دیگر از اعضای NA که پاکی بیش تری داشت ترک کرد . روحیه او به شدت خراب شده بود و برای مدتی طولانی درد زیادی می کشید . من نگران بودم که او قادر نباشد در طول این ماجرا پاک یا زنده بماند . تنها چیزی که می توانستم به او بگویم این بود که سعی کند اراده و زندگی اش را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کند ، بسپارد . در نهایت تعجب من ، او نهایتا پذیرش شرایط را به دست آورد . او باور کرد که با وجود احساسی که دارد ، اراده ی خداوند برای او بهترین است . اعتماد خود من هم به خداوند و قدرت قدم سوم نیز با این تجربه بسیار افزایش پیدا کرد ."
هر قدر در رابطه راهنما و رهجو رشد کنیم ، از تاثیر کارایی اصول NA  آگاه تر می شویم . ما شروع میکنیم به دیدن نتایج کاربرد قدم ها و سنت ها در زندگی روزانه مان و در زندگی اطرافیان مان و این که چگونه کمک می کند تا جایگاه خودمان را در این دنیا پیدا کنیم . NA کمک می کند تا ما از مصرف مواد مخدر رها شویم اما خیلی زود متوجه می شویم که رشد در بهبودی خیلی فراتر از مصرف نکردن مواد مخدر است.

"زمانی که پی بردم احتیاج دارم تا رهجو های ام مرا دوست داشته باشند ، انگیزه ام کم شد . منظورم این نیست که مهربانی یا دوست داشتن دیگران در من کم شد ، بلکه میل به تایید طلبی را رها کردم . من وقتی صادق هستم احساس راحتی بیشتری می کنم ، حتی اگر با کسی حرف بزنم که ممکن است حالت تدافعی ، عصبانی با خصمانه داشته باشد . من یاد گرفته ام که چه گونه بر باور های ام باقی بمانم و اصول روحانی را که NA به من یاد داده است ، تمرین کنم . حال من تجربه ی بیشتری برای راهنمایی و راه کار دادن به رهجو های ام دارم و همیشه سعی می کنم از 12 قدم به عنوان پایه و اساس راه حل ها استفاده کنم .
این کار به نوبه خود به من کمک کرد تا به عنوان رهجو ، روشن بینی بیش تری داشته باشم و قادر باشم بهتر به راهنمای ام اعتماد کنم و تمام چیز هایی را که واقعاً در سرم و قلب ام می گذرد ، برای او آشکار کنم . از وقتی که به خودم بیش تر اعتماد دارم یاد گرفته ام که به دیگران نیز بیشتر اعتماد کنم . حال با روشن بینی بیشتری می توانم به انتقاد سازنده ، پیشنهاد ها و واقعیت های کهنه و سختی که گاهی اوقات برای دیدن آن ها بدون کمک فردی دیگر مشکل دارم ، گوش دهم . امروز اطمینان دارم که راهنمای ام مرا بدون قید و شرط دوست دارد و واقعاً با قلبی آکنده از هم دردی و مساعدت مرا درک می کند ."
در طی فرایند کارکرد قدم ها ، متوجه می شویم که می توانیم یک رابطه ی به ظاهر متعادل را شروع کنیم ، و به وسیله ی کمک بی شائبه ی یکی از طرفین و توسط کمک یک معتاد به معتادی دیگر ، این رابطه را تبدیل به خیابانی دو طرفه کنیم . بعضی از اعضا رابطه ی راهنما و رهجو را به صورت رشته ی پیوندی از دوست داشتن و عشق بی قید و شرط تجربه می کنند ، و بعضی دیگر بیشتر آن را به چشم دوره ای از آموزش یا حتی انضباط نگاه می کنند . رابطه ی راهنما و رهجویی ما به هر شکل که باشد ، ما بیشترین سعی خود را برای کمک به یک دیگر می کنیم .
"فرایند کارکرد قدم ها با رهجو های ام همیشه مرا شگفت زده میکند . درک و دید تازه ای که برداشت هر یک از آن ها در قدم ها ارائه می دهد ، کمک میکند تا من نیز به رشد در بهبودی شخصی خود ادامه دهم . هر بار که من برای کارکرد قدم ها با یکی از  رهجو های ام بودم کشف تازه ای می کردم . به نظر می آمد که کلمات بر روی صفحات نشریات ما جان می گیرند و با من حرف می زنند . گاهی اوقات به نظر می آمد که من هرگز قبلا بعضی از اصطلاحات را ندیده ام یا هرگز مفهوم های به خصوصی یا اصول روحانی را نشنیده ام . من خدا را بخاطر رهجو های ام و شرکت آن ها در بهبودی ام شکر گزارم

"من از دست راهنما ی ام خیلی دلخور می شدم زمانی که فکر می کردم او در تعهدش نسبت به کار کردن با من بی مبالاتی نشان می دهد . من بارها و بارها این را به او گفتم تا او در نهایت از من خواست که ترازنامه ای راجع به او بنویسم . این کار فرایند شگفت انگیزی برای ام بود . من راجع به همه چیز نوشتم ، چرا او را انتخاب کردم ، چرا با او ماندم ، چرا او را باعث عصبانیت من می شود ، چه چیزی را در او دوست داشتم ، و چه چیزی کار می کرد و چه چیزی کار نمی کرد . سپس با یکدیگر مهربان و پخته در مورد همه ی آن نوشته ها بحث کردیم . او مشارکت کرد که با راهنمای اش در موقعیت مشابه بوده و مجبور شده همین کار را بکند . دیگر احساس نا امیدی ، و تنهایی نیم کردم ف با واقعی شدن و صادق شدن با او رابطه ما توانست ادامه یابد و رشد کند ."

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﻛﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ

زمانی که دوازده قدم را کار می کنیم یاد می گیریم چه گونه در مسیری روحانی قدم برداریم . توانایی ما در مشارکت افکار مان در مورد اصول روحانی با فردی دیگر ، هدیه ی ارزشمند بهبودی است . کمک به رهجو های مان در کارکرد قدم ها ، روحانیت ما را غنی تر می سازد . به طرق مختلف این اصول ، اجزای اصلی بنا نهادن و حفظ روابط سالم با نیروی برتر مان ، خودمان و یک انسان دیگر است .

" راهنمای ام کمک کرد تا ببینم که روابط ام با مرد ها در گذشته برای ام مشکلات زیادی به بار آورده است . او به من کمک کرد تا تصمیم بگیرم که از روابط رمانتیک اجتناب کنم تا زمانی که قدم ها را کار کنم و رابطه با نیروی برترم را به عنوان اولین و مهم ترین رابطه در زندگی بشناسم ".
"در مسیر بهبودی ، یک بار خودم را از نظر روحانی بی کفایت ، نا امید و تنها احساس می کردم . با راهنمای ام ملاقات کردم و برایش چیزی را که در روزهای اخیر نوشته بودم خواندم . بیان کردن احساسات ام ، بسیار سخت و آزاردهنده بود . من درون خود را با ظاهر دیگران مقایسه و قضاوت میکردم . بعد از گوش دادن به نوشته های ام و اجازه تخلیه مکنونات قلبی ام ، او به من اطمینان داد که اگر فکر می کرد راهی غیر از 12 قدم NA برای بازیابی سلامت عقل من وجود دارد ، حتما به من می گفت . این حرف را به گوش جان سپردم و به جلو حرکت کردم . در آن لحظه به خوبی انتخاب جای گزین را تشخیص دادم . این مربوط به 4 سال پیش بود و امروز من می دانم که هرگز تنها نخواهم ماند ، مگر اینکه خودم بخواهم

"در ابتدای کارکردن قدم چهار و پنج با راهنمای جدیدم مشکل به نظر می رسید . قبلا قدم ها را با دو راهنمای قبلی خود کار کرده بودم و احساس پویای آزادی را به دست آورده بودم .اما هنوز زندگی ام زیر نفوذ تایید طلبی و آرزوی من برای پذیرش عمومی در برنامه بود و دیواری خود ساخته ی من هرگونه صمیمیتی را دور نگه می داشت . هم چنین بیماری من در زندگی ام به اشکال نامتعارف فعال بود . وقتی داشتم قدم چهارم را از روی کتاب راهنما ی کارکرد قدم NA کار می کردم ، مجبور بودم برای حمایت ، هم دلی و عشق بی قید و شرط به راهنمای جدیدم و نیروی برتر تکیه کنم تا بتوانم یک ترازنامه جست جو گرانه بنویسم . هنوز کلمات راهنمای ام در سرم است که می گفت : "خودِ " قدیمی ات را  رها کن تا برود ... جای بیشتری نیاز داری تا "خودِ " جدیدت بتواند بیاید ."

 بهبودی یک تجربه ی بسیار شخصی است . به عنوان راهنما هر یک از ما روش خاص خود را در کارکرد قدم ها با رهجو هایمان پیدا کرده ایم . اکثر ما از ابزار مختلف برنامه ، مانند : کتاب پایه ، چگونگی عملکرد ، راهنمای کارکرد قدم و یا حتی کتاب فرهنگ لغت استفاده می کنیم . ما ممکن است از رهجو های خود بخواهیم که در مورد قسمت های مختلفی از این کتاب ها یا دیگر نشریات NA مطالبی بنویسند .
ابزار صوتی از نشریات NA موجود است تا به کسانی که محدودیت های جسمانی ، یا برای خواندن و نوشتن مشکل دارند کمک کند . خیلی از کتاب ها و جزوات NA به زبان های مختلف انتشار یافته اند . اگر ما تمایل داشته باشیم و سعی کنیم ، می توانیم راهی برای کارکرد قدم و درک برنامه NA پیدا کنیم .
"هر وقت رهجویی داشته باشم که سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد ، از نوار صوتی استفاده می کنم . اول ، از او می خواهم که نوار صوتی کتاب پایه را گوش کند . بعد بر روی نوار توضیح می دهم که انتظار دارم رهجوی ام چه گونه قدم کار کند . بعد از او می خواهم که جواب های خود را بروی نوارظبط کند . او می تواند همیشه نوار را از اول گوش دهد . که به همین دلیل است که من چگونگی کارکرد را نیز بر روی نوار توضیح می دهم ."
"فقط راهنمای معتادانی می شوم که تمایل دارند به طور مداوم قدم ها را با من کار کنند . من باور دارم که این روش بهبودی و موفقیت آن ها کافی و کامل است

"راهنمای ام به من آموزش داد که قدم ها را کار کنم . او این را از طریق کارکردن و نوشتن آن ها با راهنمای خود یاد گرفته است . او تمایل دارد تا تجربه بهبودی خود را از این طریق افزایش دهد و به گونه ای رفتار نمی کند که انگار بهبود یافته است و دیگر نیازی به رشد ندارد اگر چه 24 سال است که پاک است . راهنمای ام افکار یک مبتدی را دارد و تمایل او مرا تشویق می کند تا سعی کنم رفتارم مانند او باشد . ما بیش از 10 سال است که این رابطه را دارم . من شاهد تغییر و رشد او در طی این مدت بوده ام .

 این باعث امیدواری می شود که من هم بتوانم این حالت را داشته باشم و من سعی می کنم مفاهیمی را که از او آموخته ام در اختیار رهجو هایم بگذارم ."
فرایند کارکرد قدم ها ، اعتماد ما به یکدیگر را آسان تر می کند . بعضی از ما دریافته ایم که مشارکت باز و صمیمی بین راهنما و رهجو کلید ایجاد این اعتماد است . بر ملا کردن صادقانه ی مکنونات قلبی توسط راهنما می تواند کمک کند تا رهجو به راهکارهای راهنمای اش اطمینان بیش تری پیدا کند .
"برای ام سخت بود تا به رهجو هایم بگویم : من هم بعضی از ترس ها و خجالت هایی که آن ها دارند تجربه کرده ام . فکر می کردم که باید همیشه احساس و اعمال ام خوب و کامل باشد . فقط از طریق حرف زدن با راهنما ی ام بود که فهمیدم ایرادی ندارد اگر فروتنی و صداقت کافی داشته باشــــم ، تــا " خود واقعی " ام را به رهجو هایم نشان دهم . ضربه پذیر بودن به همراه خود مقداری ریسک نیز دارد . و من یاد گرفته ام که کارکرد 12 قدم به راهنما و رهجو – هر دو – کمک می کند تا درک و اعتماد متقابل را افزایش دهند ."
"وقتی که توانستم راجع به مسائل شخصی خود با راهنمای ام صحبت کنم ، متوجه شدم که بیشتر و بیش تر با او احساس راحتی میکنم . فقط زمانی که شروع کردم به اعتماد کردن به او ، توانستم فرایند نوشتن قدم ها را آغاز کنم "در ابتدا زمانی که راهنمای ام در مورد کارکرد قدم ها به من راه کار می داد ، با او درگیر بودم و مشکل داشتم . من می خواستم انتخاب کنم که چه وقت ، چه قدمی را کار کنم . او می گفت من باید "راهنمای خود بودن " را متوقف کنم  و سعی نکنم فرایند کارکرد قدم ها را کنترل کنم. او می گفت دلیل دارد که قدم ها از 1 تا 12 شماره گذاری شده اند ... به این فرایند اعتماد کن ."

  بعضی از ما در می یابند که بیان بیش از حد جزئیات شخصی ، هنگام کار کرد قدم با رهجو ها می توانند باعث خدشه به راهنما شود . ما نباید مشکلات شخصی خود را بر سر رهجوهای مان بریزیم . در ضمن نباید متکلّم وحده باشیم . زیرا اگر زیاده از حد وقت صرف حرف زدن در مورد خود کنیم ممکن است تمرکز از روی رهجوی مان برداشته شود . قسمتی از توسعه رابطه ی راهنما و رهجو در تشویق آن ها برای مشارکت تجارت شان است . هر رابطه ی راهنما و رهجو منحصر به فرد است و ما باید مشخص کنیم که چه چیزی برای ما بیشتر کار می کند .
"برقراری یک رابطه ی راهنما و رهجویی جدید همیشه برای من آسان نیست . تشویق رهجو های ام برای مشارکت صادقانه و آزادانه ، گاهی اوقات چالش بزرگی است . بعضی وقت ها مثل این است که دارند دندان ام را می کشند . اما زمان و تجربه به من آموخته که حوصله و عشق ، کلید گشودن قفل دهان ها ، و قلب های بسته است

"به عنوان تازه وارد من برای دریافت حمایت به راهنمای ام تلفن زدم و او وقت زیادی را به صحبت درباره خودش می گذراند ، به طوری که من فرصت نمی کردم نیاز هایم را بیان کنم یا سوال لم را در مورد قدم ها از او بپرسم . به هر حال صبر من تمام شد و راهنمای دیگری گرفتم . تنها تاسف من این است که در مورد یاس سرخوردگی خود در آن زمان صحبتی نکردم ."
تعدادی از ما روش های خاص خودمان را برای کارکردن قدم ها با رهجو هایمان به وجود آورده ایم . بعضی از ما طرفدار فرایندی منظم و از روی اسلوب هستیم ، که در آن رهجو ها باید مفصلا در مورد هر قدم بنویسند . در صورتی که بعضی دیگر توقع این نوع کارکرد را ندارند . همان طور که قبلا هم گفتیم بعضی از اعضا حتی از فرهنگ لغات برای روشن نمودن بعضی اصول و مفاهیم استفاده می کنند . بعضی از ما دعا هایی داریم که قبل یا بعد از کارکردن قدم می خوانیم . مهم این است که به یاد داشته باشیم همه ی ما قدم ها را به یک روش کار نمیکنیم .

  "زمانی که من تازه وارد بودم کتاب راهنمای کارکرد قدم وجود نداشت . آن روزها ، هر راهنمایی روش متفاوت خود را برای کارکرد قدم ها داشت . وقتی که من قدم ها را به پایان رساندن ، روشی به من نشان داده شد که از قدم 10 تا 12 را به طور روزانه کار کنم و چه گونه آن ها را در زندگی به کار گیرم . هر دو سه سال یک بار ، من یک قدم 4 دیگر می نویسم ، چیزی مثل یک تنظیم موتور . اخیرا راهنمای جدید گرفتم که از من خواست از نو قدم ها را با کتاب راهنمای کارکرد قدم NA شروع کنم . به محض اینکه دو قدم کارکردم پر از رنجش شدم ، احساس می کردم بعضی از سوالات تکراری هستند و نگران بودم که استفاده از کتاب ممکن است باعث کنار گذاشتن بعضی از راهکارهای شخصی که در رابطه راهنما و رهجو خیلی برای من ارزشمند است ، شود . اگر چه یاد گرفته ام که این برنامه برای تغییر کردن است و اگر من هنوز خواهان آن هستم باید تمایل داشته باشم که راه جدیدی را در پیش گیرم و تغییر را بپذیرم . من به یادگیری در مورد خودم ، ارتباطم با خدا و سایرین در این فرایند جدید را ادامه دادم ."
"در کارکردن با رهجو هایم من از آنها می خواهم که در مورد قدم ها بنویسند . وقتی که زمان ملاقات با یکدیگر و کارکرد قدم ها فرا می رسد . به جای این که رهجوی ام آن چه را که نوشته است بخواند ، گاهی من نوشته ی او را می گیرم و کلماتش را برای خودش می خوانم . این به هر دوی ما دید متفاوتی می دهد و ثابت کرده که راهی موثر و پر قدرت برای مشارکت تجربیات و قوی کردن رابطه است

"من به رهجو های ام در قدم پنجم با دعا قبل از شروع قدم و بیان تجربه ام با راهنمای خود ، کمک می کنم . من راجع به احساسات که در آن زمان به عنوان یک رهجو در حین مشارکت خصوصی ترین تجربیات خود برای اولین بار پیدا کرده بودم حرف می زنم . قبل از این که رهجو های من شروع به خواندن قدم چهارم شان کنند از آن ها می خواهم که بگویند چه احساسی در این لحظه دارند . به نظر می رسد که این کار به آرام کردن آن ها کمک می کند . سعی می کنم با رهجو های ام همان قدر صادق و راحت باشم که انتظار دارم آن ها با من باشند ."

 "در قدم هشتم از رهجو هایم می خواهم که با استفاده از ترازنامه ی قدم چهارم خود فهرستی از اسامی اشخاصی که به آن ها خسارت زده اند تهیه کنند . و هم چنین کسانی را که در ترازنامه قدم 4 نبود ه اند و احساس می کنند به ایشان خسارت زده اند ، به فهرست خود اضافه کنند . از آن ها می خواهم که برای هدایت و راهنمایی در زمان تهیه فهرست دعا کنند . سپس از آن ها می خواهم اسامی این اشخاص را تک تک با ذکر خلاصه ای از خسارت مربوطه در کارت های جدا گانه بنویسند . بعد تمام کار ها را بررسی میکنیم . ما به دنبال مورد تکراری از الگو های رفتاری در خسارت ها می گردیم که رهجو های مان بیشتر مسئولیت آن ها را قبول میکنند . جبران خسارت هایی را که در حال حاظر می توانند انجام شوند ، جبران خسارت مالی ، آن هایی را که امکان شان نیست و مواردی را که نیاز است به تاخیر بیاندازیم ، بررسی می کنیم . ما راجع به جزئیات آن ها صحبت می کنیم و همیشه به خاطر داریم که نیروی برتر ، ما را جهت این جبران خسارت ها راهنمایی میکند ."
ما تمایل به تغییر پیدا می کنیم و آرام آرام درک می کنیم که اگر تغییر نکنیم بهبودی مان راکد می شود .یکی از هدایای رابطه راهنما و رهجو دادن چشم اندازی جدید به ما در مورد دیگران و خودمان است که با مشارکت تجربیات مان در قدم ها به دست می آید . وقتی رشد رهجوی مان را می بینیم روحیه ای تازه ای می گیریم . یاد می گیریم که بی تر به نیروی برتر مان اعتماد کنیم . توضیح اصول برنامه به ما کمک می کند که خودمان این اصول را بهتر درک کنیم .
"زمانی که حدود 9 سال پاکی داشتم در محل کارم – که یکی از بهترین کارهایی بود که تا آن زمان داشتم – دچار آشفتگی شدم . 3 سال بود که آن جا کار می کردم و نقص های اخلاقی ام به طور شدیدی ظاهر شده بود . من از رئیس و همکاران ام رنجش داشتم و هر وقت از من کمک می خواستند ، عصبانی می شدم و خشم خود را پرخاشگرانه و غیر منطقی بروز می دادم . بعد از چند بار درگیری با رئیس ام متوجه شدم که باید چیزی را تغییر دهم وگرنه کارم را از دست خواهم داد .

من در طول 9 سال پاکی ام چندین بار قدم ها را کار کرده ام اما وقتش رسیده بود که دوباره آن ها را کار کنم . این بار باید بر روی روابط کاری خود تمرکز می کردم . تاریخچه و سابقه ی کاری خود را در قدم چهارم آوردم و سپس قدم 5 ، 6 ، 7 را با راهنما ی ام کار کردم . او با عشق مرا راهنمایی کرد تا بتوانم به نقص های اخلاقی خود نگاه کنم و ببینم که چگونه می توانم با کمک نیروی برترم تغییر کنم . من قادر بودم نقش خود را به روشنی ببینم و فرایند تغییر را شروع کنم . خوشحالم که بگویم بعد از حدود 6 ماه مسائل ام در سر کار خیلی بهتر شد .
نهایتا وقتی که من این کار را به خاطر فرصت و موقعیتی که همیشه در آرزویش بودم رها کردم ، رئیس اما از این که من از آن جا می رفتم صادقانه غمگین بود . او البته برای من خوشحال بود و می گفت که تغییرات بسیاری در من دیده است . من هرگز قدم ها را در رابطه با یک فرصت شغلی به این صورت کار نکرده بودم . چه معجزه ای ! بدون کمک و فرصت بی غرضانه راهنما ی ام ، این هم یک کار دیگر که من ول می کردم و یک موقعیت ناراحت کننده ی دیگر که از آن فرار می کردم یا یک فرصت دیگر که خودم را به عنوان یک کارمند به درد نخور ببینم ."  فرصت هایی برای ادامه رشد
ما به NA آمدیم تا یاد بگیریم که چگونه پاک بمانیم و از بیماری اعتیاد بهبود پیدا کنیم . روی هم رفته معتادان گمنام به ما فقط قول می دهد : رهایی از اعتیاد فعال . اما بهبودی فراتر از فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . بهبودی به معنی روبرو شدن با تمام چیز هایی است که زندگی به همراه دارد و سعی در دیدن شرایط به صورت یک فرصت و نه یک مانع . گاهی اوقات پاک بودن به معنی این است که ما کاملا برای رویارویی با چالش ها آماده باشیم .

ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺭﺷﺪ

ما به NA آمدیم تا یاد بگیریم که چگونه پاک بمانیم و از بیماری اعتیاد بهبود پیدا کنیم . روی هم رفته معتادان گمنام به ما فقط قول می دهد : رهایی از اعتیاد فعال . اما بهبودی فراتر از فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . بهبودی به معنی روبرو شدن با تمام چیز هایی است که زندگی به همراه دارد و سعی در دیدن شرایط به صورت یک فرصت و نه یک مانع . گاهی اوقات پاک بودن به معنی این است که ما کاملا برای رویارویی با چالش ها آماده باشیم .

ﺗﻨﻮﻉ ﻣﺎ ﻧﻘﻄﻪ ﻗﻮﺕ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ

گر چه اصل گمنامی همه ما را یک سان می سازد ؛ اما ما به هم تفاوت هایی داریم که ممکن است باعث چالش هایی در رابطه ی راهنما و رهجویی مان شوند. ما از پهنه ی وسیعی از نژاد ها و فرهنگ های مختلف با سوابق تحصیلی و حرفه ای متفاوت آمده ایم . تنوع ما حتی ورای سن و سال ، عقیده ، دین داری یا بی دینی و ... می شود . ما ممکن است همگی با زبان مشترک بهبودی صحبت کنیم اما غیر ممکن است که همگی این زبان را از راه های مشابه یاد بگیریم . تفاوت های بین ما فرصت های بی شماری را جهت رشد هم زمان در اختیار راهنما و رهجو می گذارد .
"امروز ، من آموخته ام که رنگ ، نژاد ، یا گذشته ، اصلا مهم نیستند . آن چه مهم است این است این است که همه ی ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی از این بیماری هستیم . این است که همه ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی از این بیماری هستیم . زمانی که من پاک شدم به یک انجمن NA آمدم که بیش تر مشکل از اعضایی بود که از نظر فرهنگی با من متفاوت بودند . از اکثر اعضای گروه مسن تر بودم و با باورهای خاص خانواده خود بزرگ شده بودم . من به مشارکت در مورد مسائل زندگی ام عادت نداشتم به خصوص برای کسی با یک فرهنگ دیگر .
در ابتدا به بیشتر اعضای برنامه اعتماد نداشتم . در نهایت با عضوی ملاقات کردم که اولین بار از طریق تلفن مرا به جلسات معرفی کرده بود و توانستم با او ارتباط بر قرار کنم . گذشته ی هر دوی ما مشابه بود . وقتی که او با من مشارکت کرد و گفت که خانواده ی او یک بلوک با جایی که من مواد مخدر می خریدم فاصله دارد و او 6 سال است که پاک است باور کردم او تنها کسی است که می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم و قدم ها را کار کنم . با کمک او در همه زمینه ها رشد کردم و این رشد م کمک ام کرد تا متوجه شوم که دیگران نیز می توانند به من کمک کنند ."
"من به یاد می آورم که وقتی تازه وارد بودم با خودم فکر می کردم که معتادان گمنام به مثابه زمانی است که من در جبهه جنگ بودم ، و زندگی من بسته به بقای کسی است که در کنارم نشسته . مطمئنا اهمیتی به نژاد ، عقیده ، تحصیلات یا طبقه اجتماعی شما نمی دادم ، فقط می خواستم یک شب دیگر زنده بمانم ."                                  "بزرگترین چالش برای من راهنمای یک نوجوان شدن بود . وقتی که تازه راهنما ی اش شده بودم او 16 سالش بود و من تقریبا 16 سال پاکی داشتم . در مورد چیزهایی که می گفتم خیلی مراقب بودم چون می دانستم که او هنوز در حال یادگیری راجع به زندگی است . در مورد او مثل پسری که هرگز نداشتم فکر می کردم . او الان بیش از یک سال پاکی دارد و برای من روحیه بخش است . به خصوص به شکلی که او قدم هایش را کار می کند . او جواب سوالات قدم ها را خیلی خوب می نویسد و اکثر اوقات من ناچارم از او بخواهم طوری ننویسد که انگار دارد یک کتاب می نویسد . او تقریبا هر روز به من تلفن می زد ، این مرا به یاد اوائل بهبودی خودم می اندازد که چه گونه بودم و این که باید سعی کنم دوباره همان گونه باشم . او به من دنیایی از امید می دهد . مجبور نیستم با او ماسک بزنم . این رابطه ی صادقانه را بسیار زیاد دوست دارم ."

ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﻣﻀﺎﻋﻒ

 در نتیجه اعتیاد فعال ، بعضی از ما از پیامدهای جسمی و فیزیکی رنج می بریم که در دوران بهبودی مان نیز ادامه دارد . در خیلی از موارد سلامتی ما به علت مصرف مواد مخدر یا انجام کارهای مضر جهت حفظ اعتیاد مان لطمه ی جبران نشدنی خورده است . البته همه نیاز های مضاعف اعضا در اثر بیماری اعتیاد نیست ، ما نیز ناچاریم با چالش های جسمی مشابهی که بر تمامی مردم جامعه اثر می گذارد ، کنار بیایم . مواردی مانند : محدودیت جسمی ، مشکلات مادر زادی ، و نتایج ناشی از بیماری یا تصادف .
"اوایل بهبودی از رهجو های ام می خواستم همان کارهایی را انجام دهند که راهنمای ام از من می خواست . اما زمانی که می خواستم با شخصی که به علت تصادف با موتور سیکلت دچار آسیب مغزی شده بود کار کنم ، مجبور به تغییر روش شدم . اگر از او می خواستم در مورد موضوعی یک صفحه بنویسد برای نوشتن این یک صفحه ناچار بود 20 تا 30 ساعت تلاش کند اما او علی رغم این که حتی ممکن بود متوجه چیزی که می نویسد نشود ، این کار را می کرد . بنا بر این امروز ما زمان زیادی در مورد قدم ها و این که او چه گونه می تواند آن ها را در زندگی به کار ببرد ، صحبت می کنیم ."

 "5 سال پیش به علت بیماریی که نتیجه مستقیم اعتیادم بود ، مجبور به مصرف دارو شدم . عوارض جانبی دارو وحشت ناک بود . تمام انرژی مرا می گرفت و حدود 12 ساعت در روز می خوابیدم . رهجو هایم در وقت نیاز به راستی به من کمک می کردند . آن ها صبور بودند و به خوبی درک می کردند که من نمی توانم مثل گذشته در دسترس باشم . در واقع آن ها در حال کمک به من بودند و دنبال کار های من می رفتند ، سر وقت آمپول مرا می زدند ، با من به دکتر می آمدند ، مرا به جلسه می بردند و ... من فقط 3 جلسه از جلسات خانگی خود را در طول آن یک سال از دست دادم . راهنمای من هم باور نکردنی بود . او هر روز زنگ می زد و ما ساعت ها با هم صحبت می کردیم . او به من روحیه می داد و کمک می کرد تا اصول برنامه را به کار گیرم ، مخصوصا سپاس گزاری ، پذیرش و فروتنی را در شرایطی که در آن به سر می بردم . این ها به واقع به من نشان داد که این برنامه یک برنامه ی گروهی و "ما " است . من هرگز مهربانی و عشقی را که در طول یکی از بزرگترین آزمایش ها در بهبودی به من نشان داده شد فراموش نخواهم کرد ."
تعداد بیش تر و بیش تری از اعضا در این برنامه پاکی بالاتری پیدا می کنند ، ما در NA بزرگ شده ایم و اکنون در حال پیر شدن هستیم . به عنوان معتادان در حال بهبودی بسیاری از ما به آن اندازه زندگی کرده ایم تا مجبور باشیم با مشکلات جسمی که به خاطر افزایش سن پیش می اید روبرو شویم . با کمک راهنمای مان و حمایت رهجو های خود ، ما تغییراتی را که می توانیم ، به وجود می آوریم و چیز هایی را که لازم است ، می پذیریم . گاهی اوقات ما وادار به درخواست کمک می شویم و در نتیجه آن رشد و پیش رفت می کنیم .
"یکی از چیز هایی که از راهنمای ام می خواستم این بود که هر هفته به من وقت بدهد . او می گفت : "مساله ای نیست ، شنبه صبح این جا باش " . زمانی که به خانه او می رفتم خیلی هیجان زده بودم ، از او پرسیدم کجا می خواهیم برویم ؟ و با خود فکر می کردم که هر جا برویم حتما مکانی بسیار روحانی است . پاسخ او این بود : "مطب دکتر من " . او به وقت گذاشتن بیش تر در هر هفته برای من ادامه داد . فکر می کردم او واقعا بیرون رفتن ، گشت زدن و رفتن به جلسات به همراه مرا علی رغم 40 سال تفاوت سنی دوست دارد . اما بعد متوجه شدم از آن جایی که سن او بالا رفته ، دیگر رانندگی را خیلی دوست ندارد . خدا را شکر می کنم که او به کمک من نیاز داشت ، زیرا شرایط فراهم شد تا زمان زیادی را با او باشم و رابطه شگفت انگیزی را با او ایجاد کنم . و فرصتی فراهم شد تا به کس که این همه به من داده بود ، چیزی بدهم ."
بسیاری از ما نویسندگان خوبی نیستیم ، یا شاید برای خواندن مشکل داشته باشیم . در نتیجه ممکن است احساس بی لیاقتی کنیم و به همین دلیل از نوشتن قدم ها خجالت بکشیم .
"من زنی را به عنوان رهجو پذیرفتم که بسیار کم می توانست بخواند و درک محدودی داشت . ما تقریبا 5 یا 6 بار در ماه برای خواندن قدم یک دیگر را ملاقات می کردیم . در ابتدا من ناچار بودم بخوانم و توضیح بدهم که هر جمله ، کلمه یا پاراگراف به چه معنی است . زمانی که او به من اعتماد کرد ، شروع به پرسیدن کرد و اگر چیزی را نمی فهمید به من می گفت و خود شروع به خواند کتاب با صدای بلند کرد . من او را تشویق می کردم و به چالش می کشیدم تا درباره قدم ها بنویسد و با کشیدن نقاشی و سمبل ها یا هر چیز دیگری مطالب خود را کامل کند . بعد از قدم سوم ، موافقت کردیم که او قدم چهارم را ضبط کند . او نوار را سر کارم به من تحویل دارد اما من قبول نکردم بدین شکل گوش کنم . در عوض با هم دیگر به آن گوش کردیم و در حین گوش کردن هر بار برای مشارکت و احساس آن چه به او گذشته است نوار را نگه می داشتم . این فرایند ، یک مرور مجدد از قدم ها بری خود من بود و کمک کرد تا درک من از آن قدم ها افزایش یابد . صبر ، تحمل و احترام به خود در من تقویت شد و او نیز در زندگی جدیدش شکوفا شد ."
به دلایل مختلف ، بعضی از ما با فعالیت های روزانه که برای دیگران طبیعی و آسان است ، مشکل داریم .اگر ما راهنمای اعضایی با نیازهای مضاعف هستیم ، می توانیم به آن ها کمک کنیم تا از چیز هایی که NA برای ارائه دارد آگاه شوند . بسیاری از جلسات امکان رفت و آمد برای ویلچر را دارند و بعضی هم حتی برای کسانی که مشکلات شنوایی دارند مترجم مخصوص دارند . کتاب پایه و جزوات NA به صورت ابزار صوتی و همین طور با چاپ بریل موجود است . در ضمن ما می توانیم قدم ها را با رهجو های مان خیلی ساده به صورت مشارکت نفس به نفس کار کنیم . اگر چه بسیاری از اعضا بر این باورند که بهترین راه کارکرد قدم نوشتن است . اما در این مورد هیچ قانون سختی که اعضای انجمن مجبور به رعایت آن باشند ؛ وجود ندارد .
"من در شهری زندگی می کردم که در آن مرکز درمانی مختص معتادان ناشنوا داشت .یکی از مراجعان از چند ایالت آن طرف تر برای درمان آمده بود و زمانی که در آن جا زندگی می کرد من راهنمای موقت او شدم . این ماجرا مربوط به قبل از زمانی بود که ای میل یا چت از طریق اینترنت وجود داشته باشد و ما اغلب از راه "سرویس تلگراف " ارتباط داشتیم . او برای یک اپراتور تایپ می کرد و اپراتور هم پیام را برای من می خواند . من در ابتدا با این قضیه مشکل داشتم چون از این که او مسائل شخصی خود را برای غریبه "اپراتور " فاش می کرد معذب بودم . او به من یاد آوری کرد این چیزی است که او برای پاک ماندن به آن نیاز دارد و خیلی زود مرا در مسیر درست قرار داد . من می توانستم تمایل او را تشخیص دهم و بعد از این بیداری از طرف من ، ما آزادانه صحبت می کردیم

"چند سال پیش ، من دچار یک سری بیماری های ویرانگر و ضعیف کننده شدم . متوجه شدم که از نظر جسمی به کمک دیگران وابسته هستم تا روز را شب کنم . این یک عقب گرد کامل برای ام بود . من همیشه اولین کسی بودم که جهت کمک به دیگران حاظر بودم . برای ده ها سال در معتادان گمنام یک خدمتگزار مورد اعتماد بودم و همین طور برای چند سال در دفتر خدمات جهانی . من عاشق خدمت در تمام سطوح بودم ، اما یک باره همه چیز تغییر کرد . من مجبور شدم تسلیم این واقعیت شوم که باید چیز هایی را که راجع به اصل روحانی "دریافت کردن " یاد گرفته ام تمرین کنم . برای من همیشه بخشیدن راحت تر از گرفتن بوده است . یکی از بزرگترین هدایای بیماری برای من فرصتی بود که به رهجو ها ، راهنما ، خانواده و دوستان ام داده شد تا بتوانند چیزی را که گرفته بودند به من پس بدهند ، و من از این بایت سپاسگزارم . من در نتیجه عمیق ترین عشق و احساس صمیمیت را در روابط ام به خصوص با نیروی برتر تجربه کردم."
به عنوان راهنما یا رهجو ، مسئولیت ما این است که قدم ها را به بهترین نحو ممکن از هر طریق ممکن کار کنیم . به رغم چالش هایی که با آن روبرو می شویم . اگر تمایل داشته باشیم تا تلاش کنیم ، راهی برای کارکردن با یکدیگر پیدا می کنیم .

ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﺍﻛﺰ

داشتن رابطه ی راهنما و رهجویی زمانی که در مراکز اصلاحی و تربیتی ، درمانی یا سایر موسسات هستیم . اشکال مختلفی از چالش ها را به وجود می آورد . نیاز به تمرکز بر روی بهبودی و کارکردن قدم ها مخصوصا در این زمان بسیار مهم است . هیچ فرقی نمی کند رهجو در این گونه موسسات باشد یا راهنما .
اگر راهنما یا رهجو زندانی باشند ، ما باید قوانین اعمال شده در آن جا را بررسی کنیم و ببینیم چه گونه این قوانین در ایجاد ارتباط با کسی که در زندان است اثر می گذارد . ممکن است لازم باشد ما فقط به ارتباط به وسیله تلفن یا نامه نگاری بسنده کنیم . بسته به شرایط ، ممکن است ما قادر نباشیم رهجو یا راهنمای خود را به طور منظم ملاقات کنیم . ممکن است خیلی شبیه به "راهنما و رهجو از راه دور " عمل کنیم . هر دو عضو برای موثر بودن این رابطه نیاز دارند که به شکلی استثنایی تمایل و روشن بینی داشته باشند . اما این رابطه می تواند و حتما کار می کند .
"زمانی که دستگیر شدم ، فقط 11 روز پاکی داشتم . هیچ وقت نخواهم فهمید که اگر دستگیر نمی شدم پاک می ماندم یا نه . اما دلم میخواهد این طور فکر کنم . من باور دارم که پاک بودن و داشتن مقداری تجربه NA در آن زمان نعمت بزرگی بود . یک جلسه NA بود که هر دو هفته یک بار به زندان می آمد . من یکی از اعضای آن جلسه را می شناختم زیرا قبل از دستگیری او را در جلسات دیده بودم . خیلی از دیدن او خوشحال شدم . من یک قاچاقچی معروف و خشن بودم ، اما وقتی او را دیدم در مقابل  چشم همه من شروع به گریستن کردم . به هر حال ، از او خواستم که راهنمای من شود و او قبول کرد که از طریق مکاتبه با من در ارتباط باشد . ما چند باری به یکدیگر نامه نوشتیم ، و او قدم ها را با من شروع کرد . کتاب پایه را از اول تا آخر خواندم و قدم چهارم را شروع کردم . دیگر نمی خواستم این مزخرفات را مدت بیشتری حمل کنم . قدم پنجم را برای کشیش زندان خواندم چون راهنمای من فقط اجازه داشت هنگام برگزاری جلسات NA مرا ملاقات کند . سر انجام مدت محکومیت را گذراندم و آزاد شدم . امروز گاهی از من خواسته می شود که به مرکز بازپروری بروم و قدم پنج کسی را که قرار است آزاد شود گوش کنم . همیشه آن ها را تشویق می کنم تا به محض خروج راهنما بگیرند و قدم ها را کار کنند و این چیزی است که برای من کار کرد

"در 17 سال پاکی ، من در موسسه ای برای بیش از 3 سال محبوس شدم . توانستم در این مدت با کارکرد 12 قدم و ارتباط با گروه NA حامی خود از طریق نامه و تلفن پاک بمانم . با گذشت زمان ، فرصت راهنمایی 4 زندانی دیگر نعمتی بود که نصیب من شد . یکی از آن ها مثل خود من بود و در NA خارج از زندان قبل از آمدن به کانون اصلاحی پاک شده بود . من نه تنها قادر بودم که رابطه راهنما و رهجویی را خارج از دیوارها با بعضی از اعضای انجمن حفظ کنم بلکه حتی در داخل هم می توانستم این ارتباط را داشته باشم . چه نعمتی ! همان طور که در معتادان گمنام گفته می شود : ما دیگر هرگز مجبور نیستیم تنها باشیم . و این در تمام این سالها برای من یک واقعیت بوده ."
راهنمای عضوی در یکی از موسسات شدن مقدار زیادی از وقت و انرژی ما را لازم دارد . باید متوجه تاثیری که موسسات بر روی راهنما و رهجویی ما دارند باشیم . اگر چه بیش تر کمیته های خدماتی از ما می خواهند که راهنمای اعضا در موسسات نشویم ، اما بعضی از ما راهنما یا رهجویی در این اماکن داریم .
در بعضی از کشورهای دنیا ، موسسات مراکز درمانی و دادگاه ها معتادان را مکلف می کنند که مدت زمانی را با راهنما بگذرانند و قدم ها را به طریق خاصی کار کنند . به علاوه بعضی موسسات دستورالعمل های سختی دارند که اگر ما بخواهیم کسی را در آن جا به عنوان رهجو بپذیریم باید از آن ها تبعیت کنیم . دیدگاه و
تجربه ما در کارکرد قدم ها ممکن است با آن چه موسسات از رهجوی ما می خواهند متفاوت باشد . اگر چه نمی خواهیم رهجوی مان را طرد کنیم ، اما ممکن است مقررات بسیاری از زندان ها و موسسات دشوار باشد یا حتی با دیدگاه ما نسبت به برنامه تضاد داشته باشد . ما باید صادقانه در مورد این که می توانیم به طور موثر به رهجویی در این شرایط کمک نماییم ، فکر کنیم . قبل از این که موافقت کنیم در این گونه موسسات رهجو بپذیریم . باید مقررات آن ها را بررسی کنیم تا بتوانیم یک تصمیم آگاهانه بگیریم . به این ترتیب می توانیم اطمینان حاصل کنیم که تصمیم ما به نفع رهجوی مورد نظر است .
"اخیرا من افتخار داشتن رهجویی را که تحت درمان بود داشتم . من قبلا هم رهجو های تحت درمان داشته ام ، اما این احتمالا بهترین رابطه برای من بود . او به من گفت که قانون مراکز درمانی این است که من هفته ای یک بار او را به جلسه ببرم و قدم ها را با او کار کنم . برای او توضیح دادم که من دارای خانواده و تعهدات خدمتی هستم و شغلی دام که باید هفته ای بیش از 40 ساعت نیز کار کنم . او گفت که متوجه است که من مسئولیت های دیگری نیز دارم و بر مبنای توقعات هر دو طرف ، توافق کردیم که با یکدیگر کار کنیم .
لیکن وقتی شروع کردیم به کار کردن با یکدیگر ، به نظر می رسید که او توقعات متفاوتی از آن چه ما قبلا بر سر آن توافق کرده بودیم ، از من دارد . او زیرکانه به من گفت که سایر راهنما ها ، رهجو های شان را برای شام بیرون می برند ، به آن ها پول می دهند و اجازه می دهند که رهجو های شان برای تعطیلات آخر هفته به منزل آن ها بروند . من به او گفتم که قادر نیستم این گونه تعهدات را قبول کنم . لب و لوچه ی او آویزان شد . من یک بار دیگر فرصت پیدا کردم تا روی انگیزه ی تایید طلبی خود کار کنم . کاری که همیشه برای من سخت بودن . مجبور بودم اجازه دهم او به خاطر دست نیافتن به خواسته های اش از من عصبانی باشد ."

   "من در یک برنامه درمانی پاک شدم و به همین دلیل سعی میکنم با پذیرفتن رهجو در آن مکان ، دین خود را ادا کنم . این کار بعضی مواقع خیلی مشکل است چون این مرکز مقررات سختی دارد که من همیشه با آن ها موافق نیستم . با این وجود متوجه شده ام که این راهی است برای کمک به یک تازه وارد و امروز احساس می کنم خیلی چیزها برای ارائه به یک تازه وارد دارم ."

ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺑﻬﺒﻮﺩﻱ

بیماری در بهبودی
مواقعی در بهبودی ما مجبور می شویم در حین بیماری ، جراحی ، یا زخمی و مصدوم شدن ، پاکی خود را حفظ کنیم . در این گونه موارد ، ما به راهنمای خود بیش از هر زمان نیاز داریم . باید به خاطر داشته باشیم که بیماری یا درد نباید بهانه ای برای مصرف باشد . ما مسئول بهبودی خود هستیم و در مورد مشکل بیماری مان با راهنمای خود و اعضایی که به آن ها اعتماد داریم ، مشارکت می کنیم . شرایط درمانی ممکن است ما را مکلف به استفاده از داروهایی کند که میل به مصرف را در ما زنده نماید . شرایط هر چه که باشد ، کار کردن با راهنما می تواند به من کمک کند تا بپذیریم که این هم قسمتی از زندگی است . لازم ات ما دکتر خود را در جریان بیماری اعتیاد مان قرار دهیم تا او بتواند ما را به اقتضای آن درمان کند . از آن جا که بیماری اعتیاد ما نمیتواند بین مصرف مواد مخدر و مصرف دارو جهت درمان درد یا بیماری تفاوت قائل شود ما باید برنامه را آگاهانه کار کنیم . ما به ویژه در این گونه مواقع بسیار آسیب پذیر هستیم و بهبودی ما ممکن است در معرض خطر قرار گیرد . بسیاری از اعضا لغزش کرده اند چون از دستورات دکتر شان پیروی نکرده اند ، یا از راهنمای خود نخواسته اند و یا علائم هشدار دهنده ی تهدید درونی در حال بیداری خود – یعنی بیماری اعتیاد – توجه نکرده اند .
"از خدا بابت راهنمای ام و دوستانم در NA متشکرم . من بیش از 25 سال پاک بودم که مجبور شدم چندین جراحی بکنم . در اوایل بهبودی در NA به من آموخته بودند که بیماری اعتیاد من بین مصرف دارو و به خاطر درد واقعی و مصرف دارو به خاطر افکار اعتیادی ، تفاوت قائل نمی شود. هر بار قبل از شروع فرایند درمانی که لازمه مصرف دارو بود ، من کتابچه ی در دوران بیماری را می خواندم ، دعا و مراقبه می کردم و  از همه مهمتر اجازه می دادم راهنمای ام و گروه حمایت کننده ام در NA بدانند که من در حال مصرف دارو هستم تا بتوانند به من در مصرف درست دارو در آن زمان های خطر ناک کمک کنند . من تعداد زیادی از معتادان انجمن با طول پاکی های مختلف دیده ام که به خاطر دست کم گرفتن این بیماری شروع به مصرف دوباره کرد ه اند . "
ما از نیروی برتر مان در خواست حمایت می کنیم و به تمرین برنامه روحانی خود ادامه می دهیم . بعضی از اعضای انجمن راجع به اعضایی که دارو مصرف می نمایند ، قضاوت می کنند و ما می خواهیم اطمینان پیدا کنیم که این موضوع ما را در جهت انجام کاری که لازم است برای مراقبت از خود انجام دهیم ، دور نکند . ما در حد امکان اطلاعات بدست می آوریم تا بتوانیم بهترین انتخاب را در مورد سلامتی خود بکنیم . اگر قرار است دارو مصرف کنیم ، باید به راهنمای خود و شبکه حمایتی مان نزدیک باشیم و ترس ها و دردهای مان را مشارکت کنیم .
"در هشت سال پاکی در موقعیتی قرار گرفتم که مجبور شدم دارو مصرف کنم . خیلی ترسیده بودم . از لغزش ، شایعه و این که راهنمای من و رهجو های اش چه فکر خواهند کرد ، می ترسیدم . بعضی از این ترس ها به حقیقت پیوست . من به سختی مورد قضاوت تعدادی از اعضای شبکه راهنما و رهجویی خود قرار گرفتم و بعضی راجع به من شایعاتی بر زبان آوردند . اما لغزش نکردم . دارو های ام را طبق نسخه مصرف کردم ، از بهبودی خود مراقبت نمودم ، قدم ها را کارکردم . به جلسه رفتن ادامه دادم و راجع به شرایط خود با راهنمای ام دائم صحبت کردم . با راهنمایی نیروی برترم ، حمایت راهنمای دوست داشتنی ام و پزشک خوبی که می دانست من معتاد هستم ، توانستم راجع به سلامتی خود یک تصمیم آگاهانه بگیرم . با علم به این که اگر بهبودی خود را در راس قرار دهم ، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت ، احساس امنیت می کردم . امروز من سفر بهبودی خود را با بیش از 13 سال پاکی بدون انقطاع ، ادامه می دهم . از خداوند برای اصل راهنما و رهجو سپاسگذارم ."

به عنوان راهنما لازم است راجع به هر موقعیتی جداگانه و از طریق ارائه تجربه ، نیرو و امیدمان اظهار نظر کنیم و متوجه باشیم که چیزی که برای یک نفر کار م یکند ممکن است برای دیگران کار نکند . رهجو های ما ممکن است به دلایل مختلف به ما تلفن بزنند . شاید رهجوی ما احتیاج دارد با ما بیشتر صحبت کند . رهجو هایی که بیماری های مزمن دارند ، شاید برای حفظ باقی مانده ی سلامتی خود و یا روبرو شدن با خطر مرگ احتمالی به حمایت ما نیاز داشته باشند . اگر راهنمای ما بیمار است ، در حالی که به هر نحو ممکن سعی می کنیم در کنار او حضور داشته باشیم ، باید به دنبال حمایت اضافی نیز بگردیم . ارزش کمک یک معتاد به معتاد دیگر چگونگی کارکردن برنامه ی ماست . ما نباید این راه را تنها برویم .
"یک سال پیش راهنمای من ناز به جراحی مغز پیدا کرد . دقیقا پس از جراحی بلافاصله یک نفر را که قبول داشتم پیدا کردم و از او خواستم تا زمانی که راهنمای ام بیمار است راهنمای موقت من شود . بعد از آن که چیزی که برای اجرای برنامه ی بهبودی ام لازم داشتم مراقبت کردم ، توانستم با عشق و قدر شناسی در کنار راهنمای خود حضور داشته باشم ، کسی که همیشه باور داشته ام برای من حضور داشته و دارد ."
نشانه های بیماری روانی گاه خیلی نا محسوس است و داشتن رابطه ی راهنما و رهجویی با کسی که مشخص شده مشکل روانی دارد ، می تواند بسیار سخت باشد . ما باید نسبت به هر نقش متفاوت و مخدوش کننده ای که می تواند در رابطه مان برای ما پیش اید ، هوشیار باشیم . به عنوان راهنما ، ما نباید تبدیل به مشاور ، روان شناس و یا روان پزشک شویم . مثل هر رابطه ی راهنما و رهجویی ، قسمتی از کاری که ما می توانیم انجام دهیم کمک به یافتن تعادل در زندگی به رهجویی است که بیماری روانی دارد . تمرکز بر کارکرد قدم ها ، در کنار درمان دارویی تجویز شده ، می تواند به هر یک از ما در بهبودی کمک کند . حتی زمانی که اعتیاد تنها بیماری ما نیست .

 "به عنوان معتاد در حال بهبودی که بیماری روانی دارد ، من شکر گزار فرصتی هستم که در اختیار م قرار گرفته تا بتوانم راهنمای کسانی شوم که آن ها نیز بیماری روانی دارند . اما باید به خاطر داشته باشم که نقش من به عنوان راهنما کمک به آن ها جهت یادگیری کارکرد 12 قدم در تمام امور زندگی است . ممکن است مواقعی پیش اید که بیماری روانی برای ما محدودیت ایجاد کند ، اما می توانیم با تمرین این اصول به بهترین نحو ممکن ، بهبودی حاصل کنیم . اصول صداقت ، روشن بینی و تمایل برای بهبودی من و رهجو های ام ضروری هستند ."
"من هرگز عقیده ای درباره درمان با دارو در رابطه با کارکرد برنامه NA نداشته ام . اگر چه وقتی راهنمای کسی شدم که بیماری روانی داشت ، مجبور شدم قبول کنم که او نیاز دارد تا مشکل عدم تمرکز ش از خارج از برنامه کمک دریافت کند . رهجوی من روشن بین بود و پیش نهاد مرا پذیرفت . امروز او تمرکز بیش تری دارد و قادر است تا در بهترین حد توان اش قدم ها را کار و زندگی کند . حال 11 سال است که او زندگی فوق العاده ای به روال NA دارد یکی از چالش ها برای من ، در حیطه ی راهنما بودن ، داشتن رهجویانی است که با بیماران روانی زندگی می کنند . گاهی اوقات آن ها احساس تعلق نمی کنند . من از جزوه ی در دوران بیماری استفاده می کنم و سنت سوم را به آن ها یاد آوری می نمایم که تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است . من بهترین سعی خود را میکنم تا آن ها احساس کنند که عضو هستند و از انجمن جدا نیستند ."

درمان بیماری غیر از بیماری اعتیاد ورای قلمرو چیزی است که معتادان گمنام به آن می پردازد . به عنوان راهنما ، ما معتادان در حال بهبودی هستیم نه افراد حرفه ای . حتی اگر بر حسب اتفاق حرفه ای ما در رابطه با پزشکی یا روان پزشکی است ، به عنوان راهنما نقش ما تجویز و درمان پزشکی یا بالعکس دل سرد کردن رهجویان از پی گیری معالجات پزشکی نیست .
"زمانی که تصمیم گرفتم داروی ضد افسردگی مصرف کنم ، هم زمان تصمیم گرفتم راهنمای خود را هم عوض کنم چون او در آن موقع به مصرف دارو های ضد افسردگی اعتقادی نداشت . من 4 سال و نیم از بهبودی را در جنگ با افسردگی گذراندم و فکر می کردم اگر به اندازه کافی به جلسات بروم ، به اندازه کافی خدمت کنم و به اندازه کافی در کارکرد قدم ها تلاش کنم ، افسردگی از بین خواهد رفت . نهایتا ناچار شدم تسلیم این واقعیت شوم که افسردگی چیزی نیست که بتوانم آن را کنترل کنم و این باعث به وجود آمدن این سوال در ذهن من شد که : چه گونه می خواهم زندگی کنم ؟ نهایتا من تنها کسی هستم که مجبورم با شرایط خودم زندگی کنم و احتیاج دارم تا به اندازه کافی احساس حمایت شدن بکنم تا بتوانم در مورد تصمیمی که گرفته ام احساس امنیت کنم "
"رهجویی دارم که مرتب دچار شرایط بی ثباتی می شود و من دائم او را تشویق می کنم تا داروی خود را مصرف کند . لازم است که مرتب یادآوری کنم که عدم مصرف دارو ممکن است چه عواقبی برای او داشته باشد . او ممکن است مات و مبهوت شود و بی هدف این طرف و آن طرف برود ، به من زنگ نزند و به جلسه هم نرود و یواش یواش شروع به مصرف کند . ما چندین بار این چرخه سخت و ناراحت کننده را طی کرده ام ، اما من او را خیلی دوست دارم و می خواهم کمک کنم تا بهتر شود . هر بار که او ثبات بیش تری پیدا می کند ، مرتب تلفنی به من تماس می گیرد ، به جلسه می رود و شروع به کارکرد قدم ها می کند ."

  

ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ

گاهی ما در رابطه راهنما و رهجویی  با بحران هایی از قبیل لغزش ، مرگ ، شکستن گمنامی یا سوء استفاده روبرو می شوم .  دلایل زیادی ممکن است برای تزلزل در رابطه ما وجود داشته باشد ؛ اگر چه ما سعی می  کنیم با این شرایط زمانی که پیش آمدن روبرو می شویم و آن را حل میکنیم . ما یک  دیگر را به عنوان معتادانی که در راه مشابهی در جست و جوی بهبودی هستیم ، می  پذیریم و می دانیم که تنها چیزی که می توانیم به یکدیگر ارائه دهیم تجربه ، نیرو و  امید است .

ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻟﻐﺰﺵ

مهم نیست که ما چند وقت است که  پاک هستیم ، لغزش امکانپذیر است . در حالی که بسیاری از ما با بروز شکل های  گوناگون بیماری اعتیاد مان درگیر هستیم ، نمی توانیم فراموش کنیم که بدترین عارضه  ی مخرب بیماری ما همیشه مصرف مواد مخدر است .
دیدن یک عضو انجمن که به ورطه  جنون اعتیاد فعال سقوط می کند ، ممکن است اندوه بار باشد . ما ممکن است احساس تنها  بودن یا نا امنی بکنیم ، به خصوص اگر شخصی که لغزش کرده رهجو یا راهنمای ما باشد .  به رغم احساسمان  لازم است سعی کنیم که  برای ارائه عشق بی قید و شرط و خوش آمد گویی به راهنما یا رهجوی مان در صورت  بازگشت به انجمن آماده باشیم . با این که رابطه ی راهنما و رهجوی ما بدون شک به  علت لغزش تحت تاثیر قرار میگیرد ، ولی می توانیم توسط اصولی که در NA آموخته ایم به حمایت خود ادامه دهیم .
"بزرگترین  چالشی که در بهبودی با آن روبه رو شدم ، زمانی بو دکه راهنمای ام لغزش کردو از جمع  افراد در حال بهبودی خارج شد . من مسلما آن را به خودم گرفتم و در مورد چیز هایی  که آموخته بودم شک کردم . من خودم را در حالی یافتم که دقیقا راجع به همه چیز شک  می کردم و همه کارهای گذشته  خود را تجزیه و تحلیل میکردم .

  مجبور بودم که با احساس طرد شدن و  بی اعتمادی سر کنم . می دانم که راهنمای ام فقط یک انسان است ، ولی باز هم من خیلی  ترسیده بودم . 2 سال می گذرد و من حمایت های زیادی از چند دوست در NAدریافت کردم و هنوز پاک  هستم .در نهایت راهنمای دیگری پیدا کردم .البته هنوزکمی عصبانی هستم اماقویتر شده  ام."
"بعد از آن  که بیش از ده سال در یک رابطه راهنما و رهجویی بودم ، به راهنمای ام زنگ زدم تا  ببینم که آیا او می خواهد در جشن دهمین سال تولد من در NA مشارکت کند ؟ متوجه شدم که او نشئه است . فرایند  در سوگ نشستن بسیار مشکل بود . کنار آمدن با غم ، خشم و ترس بسیار سخت بود . اما  سخت ترین کار برای من این بود که به بازپروری بروم او را به جلسه ببرم . دل ام می  خواست به خاطر تنها گذاشتن من ، یک لگد به او بزنم . اما بعد از کنار گذاشتن علائق  خودخواهانه ام و با کمک نیروی برترم توانستم با عشق و مهربانی مثل هر تازه وارد  دیگری به او کمک کنم و او را به جلسه ببرم ."
ما نباید راهنمای مان را در صورتی  که بعد از لغزش به NA باز گردد ، طرد کنیم . اگر  چه نیمی توانیم راجع به انتخابی که این شخص کرده ، در انکار بمانیم و مطمئنا م  خواهیم عضو دیگری را به عنوان راهنما پیدا کنیم . لغزش رهجو فرق می کند . احتمالا  به همان اندازه که اگر راهنمای مان لغزش کند ، درد دارد . اما شانس بیش تری برای  باز سازی مجدد رابطه با رهجوی مان وجود دارد ، اگر او زنده بماند و برگردد . ما  ممکن است با این احساس درگیر شویم که به عنوان راهنما چیزی گفته یا کاری کرده ایم  که باعث لغزش رهجوی ما نشده یا ممکن است گمان کنیم که به قدر کافی به او یاد نداده  ایم یا به اندازه کافی او را حمایت نکرده ایم . شاید احساس کنیم با تاکید لازم او  را به کارکرد قدم ها تشویق نکرده ایم و یا آن قدر که باید در دسترس او نبود هایم و  فهرست "باید اینگونه می بودم " یا "نباید اینگونه می بودم "  می تواند بی انتها باشد . اما در حالی که سعی می کنیم بر آن هایی که کمک شان می  کنیم ، تاثیر گذار باشیم ، لازم است به یاد داشته باشیم که نهایتا ما   در  برابر رهجو های خود و اعتیاد رهجو های مان عاجز هستیم و لغزش آن ها نه اشتباه ما و  نه مسئولیت ما است . ما هر کدام برای بهبودی خودمان مسئول هستیم و نه هیچ کس دیگر.
"زمانی  که متوجه شدم رهجوی ام لغزش کرده است به راستی داغون شدم ، اما ثابت شد که این درس  بسیار با ارزشی برای من بود . امروز که به آن نگاه می کنم مثل این است که همه چیز  با دور کند اتفاق افتاده است . چون او پاکی نسبتا بلند مدتی داشت ، من فکر می کردم  که او برنامه را خوب گرفته است . وضع هر دوی ما در زندگی راحت تر شد و به همین  دلیل هر دو کمی از "خود خوشنود " شده بودیم . من کارکرد قدم ها را به او  یادآوری نمی کردم و او دیگر مثل گذشته به من تلفن نمی زد . منظور من این است که من  حتی متوجه نشدم که او لغزش کرده است تا زمانی که او خودش به من گفت . که آن هم بی  از یک سال طول کشیده بود . بهبودی من واقعاً تحت تاثیر این موضوع واقع شد . نه این  که احساس کنم به واقع کار اشتباهی انجام داده ام ، ولی مثل این بود که من به  اندازه کافی توجه نکرده بودم . مجذوب زندگی خود بودم و بهبودی او را پیش پا افتاده  محسوب می کردم . در نتیجه ی این اتفاق ، من یاد گرفتم که ارزش کمک یک معتاد به  معتادی دیگر به راستی بی نظیر است . ولیکن اگر قرار است این مفهوم کار کند من باید  حاظر و در دسترس باشم . امروزه دائم از رهجو های ام می پرسم که در کجای کار با قدم  های شان هستند و اطمینان حاصل می کنم که به آن ها گوش کنم و تا حد امکان در دسترس  باشم . امروز من باور دارم که راهنمای بهتری هستم ."
این موضوع که ما به عنوان راهنما  ، چه گونه با لغزش رهجوی خود برخورد می کنیم یک انتخاب شخصی است . قبل از این که  بخواهیم با رهجوی خود درباره این که آیا باید رابطه راهنما و رهجویی ادامه را  ادامه دهیم یا نه ، و یا تصمیمی بگیریم ، بهتر است احساسات خود را با راهنمای مان  به مشارکت گذاریم . طبیعی است اگر بعضی از ما احساس عصبانیت ، نا امیدی یا قربانی  شدن بکنیم . شاید ما بخواهیم رهجوی خود را رها کنیم تا برود ، یا حتی بدتر ،  بخواهیم به طور کامل از زندگی مان خارج شود . این احساس طبیعی هستند و لازم است که  ما آن ها را صادقانه با راهنمای خود یا اعضایی که به آن ها اعتماد داریم ، مشارکت  کنیم . یکی از بدترین احساساتی که ما چه به عنوان راهنما و چه به عنوان رهجو بعد  از یک لغزش ممکن است تجربه کنیم ، احساس طرد شدن است .

   "من راهنمای  کسی بودم که به خاطر دردی که داشت ، شروع به مصرف دارو کرد . او پیشنهاد مداوم مرا  که لازم است به دنبال یک مشاور پزشکی مجرب باشد ، رد می کرد . او دائم مقدار مصرف  دارو را دوبرابر میکرد به خصوص وقتی که دچار احساس اضطراب می شد . رفتارهای او هر  چه بیشتر آب زیر کاه و معتاد گونه می شد . گاهی اوقات آن قدر نشئه بود که  نمیتوانست حرف بزند . او قدم ها را کار نمیکرد و هیچ پیشنهادی را نمی پذیرفت . و  سپس شروع به مصرف سایر مواد مخدر کرد . در طول این مدت او توقع داشت که من راهنمای  ش باشم . در حالی که شرایط دریافت یک چیپ سفید را هم نداشت . بالاخره به او گفتم  که دیگر نمی توانم راهنمای ش باشم چون او هیچ یک از پیشنهاد های مرا نمی پذیرد و  در مورد مصرف مواد در انکار به سر می برد . اعمال او نشان دهنده این مساله بود  ."
اگر ما انتخاب کنیم که به عنوان  راهنما باقی بمانیم ، احتمالا می خواهیم با رهجو هایمان راجع به چیزی که اتفاق  افتاده است صحبت کنیم . آیا او بهانه یا دست آویزی را حفظ کرده بود یا در زمین  بازی قدیم خود پاتوق انداخته بود یا رفتن به جلسات به صورت منظم را متوقف کرده بود  ؟ آیا بهبودی در مرکز زندگی او قرار داشت ؟ ممکن است بخواهیم رهجوی خود را به طرف  اصول اولیه بهبودی رهنمون سازیم ، یعنی : در صورت امکان 90 روز ، 90 جلسه ، تلفن  کردن به ما به طور منظم ، و مشارکت رک و صادقانه در مورد تجربه لغزش . ممکن است به  رهجوی خود پیش نهاد کنیم کار کرد قدم یک را سریع شروع کند یا توصیه میکنیم آهسته  تر به پیش رود . به بعضی از اعضا پیشنهاد می کنند که رهجوی شان اول سم زدایی کند .  راهکار ما به شرایط بستگی دارد .
لازم است ما نتیجه ی تلاش رهجو  هایمان را به مراقبت نیروی برتر بسپاریم . رهجوی ما ممکن است تصمیم بگیرد که  بهترین راه برای بهبودیش ، پیدا کردن یک راهنمای جدید است . ما بهترین سعی خود را  برای پذیرش و حمایت از تصمیم او انجام می دهیم . البته همیشه این احتمال وجود دارد  که رهجوی ما برا ورود مجدد به برنامه موفق نباشد و در عوض ، عاقبت او طبق پیش بینی  برنامه : زندان ، تیمارستان و مرگ باشد .

"من  رهجویی داشتم که در یک چرخه لغزش دائم قرار داشت . زمانی که شروع به ترک می کرد و  خمار می شد به من تلفن می زد و از من کمک می خواست و مشتاق شنیدن پیشنهاد های من  بود . در هر بار لغزش او به من اطمینان می داد که این بار متفاوت خواهد بود . اما  نبود . من هرگز او را رها نکردم ، زیرا همیشه می گفت که میخواهد پاک بماند . او به  طرز وحشتناکی گیج بود و واقعاً نمی خواست تغییر کند . او فقط دنبال یک محافظ در  زندگی اش بود . تا زمانی که او احساس می کرد یک عضو است ، من احساس وظیفه می کردم  که به او کمک کنم . او نهایتا در اثر اُوِردوز درگذشت . من احساسات وحشتناکی در  این مورد داشتم ، چون قسمتی از من این طور حس می کرد که باعث شکست او من بودم .  زیرا اجازه دادم تا او مرا به عنوان راهنمای خود قلمداد کند و در حالی که او واقعاً  چیزی را که من داشتم ، نمی خواست ، امروز خوشبختانه درک می کنم که فرق نمی کرد چه  کسی چه کاری انجام می داد ، او به هر حال ممکن بود بمیرد ."
چه اتفاقی می افتد اگر ما به  عنوان راهنما ، لغزش کنیم ؟ غرور و منیت می تواند مهلک باشد و اغلب مانع از برگشت  ما به NA و ماندن در  بهبودی می شود . به هر حال اگر ما نتوانیم با واقعیت لغزش مان روبرو شویم ، درمانی  نیز وجود نخواهد داشت . ما ممکن است به خاطر لغزش مان احساس نا امیدی و داغون بودن  ، کنیم . اما نمی توانیم اجازه دهیم این احساس مانع بازگشت ما به جلسات شود . در  جلسات معتادان گمنام است که ما به احتمال زیاد می توانیم از صدمات لغزش مان رهایی  پیدا کنیم . ما ممکن است در مورد اتفاقی که افتاده است شرمگین باشیم ، اما زمانی  که اقرار کنیم لغزش کرده ایم ، یک فرصت دیگر برای بهبودی به ما داده می شود .
"من بعد  از 15 سال پاکی در معتادان گمنام ، لغزش کردم و در نهایت سر از یک مرکز بازپروری درآوردم  . وقتی تحت درمان بودم ، جلسات به مرکز بازپروری راه یافت . یک شب زنی که سخن ران  بود ، دهمین سال پاکی را جشن می گرفت ، زنی که جلسه را رهبری می کرد یک سالگی را  جشن می گرفت و زن دیگری که در جمع حاضرین بود رهجوی یکی از آن ها و راهنمای دیگری  بود . در حالی که داشتم آن 3 نفر را در کنار هم نگاه می کردم و درخشش آن ها را به  خاطر رابطه شان و عشقی که به یکدیگر داشتند می دیدم ، یک دفعه به یاد زنان زیادی  افتادم که رهجوی من بودند ، به خصوص بعضی از آن ها که برای سال ها رهجویم بوده اند  ، و حال مجبور بودند درباره لغزش راهنمای شان مشارکت کنند و از درد و گیجی ، خشم و  ترسی که تجربه می کنند صحبت نمایند . در آن لحظه درد وحشتناکی را حس کردم که ناشی  از این درک بود که چه گونه خود محوری که ریشه همه ی انتخاب های من بوده بر زندگی  افرادی که دوست شان داشت هام تاثیر گذاشته است ."
"از خودم  برای لغزش ام خیلی عصبانی بودم . من پر از بیزاری از خود بودم و احساس بازنده بودن  می کردم . این که بعضی به گونه ای با من رفتار می کردند که انکار هرگز لغزش نکرده  ام ، ترس ناک بود . به خصوص وقتی که خودم می دانستم دوباره یک تازه وارد هستم . در  هر حال احساس نا امیدی و یاس می کردم . لازم بود من خود را تسلیم افرادی کنم که  اهمیت می دادند ، مرا دوست داشتند و از من جواب می خواستن . راهنمای ام یکی از این  افراد بود . یک شب بعد از این که در جلسه مشارکت کردم و او مرا دعوت کرد تا بعد از  جلسه برای بستنی خوردن با هم باشیم ، احساس خوب و خاصی به من دست داد . برای من  پیامدهای جسمی مهم نبودند . من دوباره برگشتم و پاک ماندم . امروز 17 سال از آن  موقع می گذرد و من هیچ وقت نمی خواهم فراموش کنم از لحاظ احساسی و روحانی چه احساس  بدی داشتم ."

ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻣﺮگ

اگر راهنما یا رهجوی ما فوت کند ،  چه اتفاقی می افتد ؟ از دست دادن کسی که ما با او دارای رابطه ای عمیق و دوست  داشتنی بوده ایم حداقل می تواند تکان دهنده باشد . ما می دانیم که مرگ غیر قابل  اجتناب است . اما حتی اگر به واسطه بیماری کشنده ای ، انتظار آن را داشته باشیم  باز هم به نظر می رسد همیشه ناگهانی پیش می آید . چه گونه خلاء به وجود آمده به  خاطر مرگ راهنما یا رهجو را پر کنیم ؟ چه گونه بعد از چنین تجربه ای با یک عضو  دیگر به عنوان راهنما یا رهجو رابطه ای جدیدی می سازیم ؟ بعضی مواقع به نظر می اید  ، پیدا کردن آن شخص خاص که بتوانیم به او اعتماد کنیم و دوست اش داشته باشیم غیر  ممکن است .

"وقتی 20سال  پاک بودم ، راهنمای ام که 16 سال بود با من کار می کرد ، به طور ناگهانی و در آوری  فوت کرد . شوک ، اندوه و ضربه احساسی که من تجربه کردم ، گیج کننده بود اما فورا  رهجو هایم از سر هم دردی شروع به زنگ زدن به من به صورت روزمره کردند تا مطمئن  شوند که حال ام خوب است . این اجرای نقش متضاد و متقابل ،تاثیر مثبتی بر توانایی  من داشت تا این زمان های سخت را پشت سر گذارم ."
غم و اندوهی که ما بر اثر فوت  راهنما یا رهجوی خود تجربه می کنیم ممکن است بیش از حد باشد ، اما پی خواهیم برد  که زندگی ادامه دارد و ما همیشه روح او را در قلب خود حس می کنیم . اگر راهنمای ما  فوت کرده است ، باید اهمیت پیدا کردن یک راهنمای جدید را بدانیم . ما می توانیم با  پاک ماندن و مشارکت چیزهایی که یاد گرفته ایم با رهجو های خود ، خاطره راهنمای خود  را زنده نگه داریم .
"رهجویی  داشتم که 14 سال پاکی داشت و یک شب در حالی که داشت بعد از جلسه ، تازه واردی را  به خانه اش می رساند در یک تصادف اتومبیل جان سپرد . من او را از روز اول پاکی اش  می شناختم و 7 سال هم بود که راهنمای اش بودم . رابطه ما در حد عمیقی از اعتماد و  ستایش دوجانبه ، رشد کرده بود . در حال کمک به حمل تابوت او ، خیلی غمگین بودم ،  اما در ضمن افتخار هم می کردم که نعمت راهنما و دوست او بدون را در طی این سالها  تجربه کرده بودم . او پاک مرد در حالی که حامل پیام بهبودی بود . چه ارثیه ی بزرگی  از خود باقی گذاشت !"
"اولین راهنمای من ، زمانی مرا به عنوان رهجو  پذیرفت که زیر 90 روز پاکی داشتم . او تا شش سالگی من ، راهنمای ام بود که در آن  زمان مریض شد و در گذشت . در روزی که فوت کرد به من گفت که من با کارکرد 12 قدم ،  برای مرگ او آمادگی پیدا کرده ام ، و این که کارکردن ما با هم به هر دوی ما کمک  کرد تا با این شرایط روبرو شوین . من  باور  دارم که رابطه شخصی ما با خداوند ، کارکرد 12 قدم ، و فعال بودن مان در انجمن ، ما  را برای لغزش یا مریضی در دوران بهبودی آماده می کند ."
زمانی که راهنما یا رهجویی ما فوت  می کند ، درست مانند زمان هایی که دیگر عزیزان خود را از دست می دهیم ، به مشارکت  گذاشتن احساس غم و اندوه مان با دیگر معتادان در حال بهبودی به ما کمک می کند .  بعضی از ما ممکن است خواستار مشاوره ی حرفه ای شویم تا به ما کمک کند بتوانیم با  احساس خشم و نا امیدی خود کنار بیاییم . تصمیم در این مورد که چه گونه با احساسات  خود روبرو می شویم ، انتخاب ما است . مهم نیست که درد حاصل از این اتفاق چه قدر  باشد ، ما می خواهیم آن چه را که در توان داریم بهکار گیریم تا رابطه خود با  بهبودی را حفظ کنیم . نمی توانیم اجازه دهیم که غم و اندوه ما را از منافع راهنما  بودن یا راهنما داشتن محروم می کند . با کمک زمان و اصول روحانی برنامه ما کم کم  پذیرش پیدا می کنیم و به زندگی خود ادامه می دهیم .

ﺷﻜﺴﺘﻦ ﮔﻤﻨﺎﻣﻲ

ما به شهامت زیادی نیاز داریم تا  بتوانیم به یک نفر دیگر اعتماد کنیم . برای بعضی از ما سال ها طول می کشد تا از  طریق کارکردن با یک راهنما بتوانیم با او رابطه ی محکمی ایجاد کنیم و احساس امنیت  کنیم که رازهایی را که مشارکت می کنیم فقط بین راهنما و رهجو باقی میماند . اما  زمان هایی پیش می آید که ممکن است اعتماد ما شکسته شود یا این که شک کنیم که آیا  باید راز خاصی را در بعضی موارد حفظ کنیم یا نه . در شرایط حداکثر و خاص ، بعضی از  ما با مسائلی روبرو می شویم که ما را وادار می کند فکر کنیم که شاید بهترین و  اخلاقی ترین راه شکستن گمنامی است . در چنین شرایطی باید خواستار نظر دیگران و  راهنمایی نیروی برتر مان باشیم و در نهایت یک تصمیم کاملا شخصی بگیریم که چه بکنیم  .
"به عنوان  راهنما می دانم که مسئولیت من در برابر رهجوی خود این است که اعتماد و گمنامی آن  ها را نگه دارم . من برای انجام این کار با مشکل روبرو شدم ، وقتی که یکی از رهجو  های ام به من اعتماد کرد و گفت که با همسر یکی دیگر از رهجو های من رابطه دارد .  به او یادآوری کردم که کتاب پایه می گوید : "نقص های ما در تاریکی رشد  می  کنند و در نور از بین می روند . من او را راهنمایی کردم اما سعی نکردم که جای او  تصمیم بگیرم یا چیزی به او دیکته کنم . به او پیشنهاد کردم ترازنامه بنویسد ، دعا  و مراقبه کند و بعد تصمیم بگیرد که احساس می کند چه کاری بهتر است ، و او چه طور  می تواند بهتر به زندگی ادامه دهد ."
این که می بینیم گمنامی ما شکسته  شده و حرفی را که به راهنما و رهجوی خود گفته ایم ، کس دیگری مطرح می کند ، می  تواند ویران گر و داغون کننده باشد . ممکن است احساس کنیم که به حق ما تجاوز شده و  قربانی شده ایم . باید چه کار کنیم ؟ قبل از این که بخواهیم فوری تصمیم بگیریم ،  باید مطمئن باشیم که آیا منبع این کار ، راهنما یا رهجوی ما بوده است . اگر قبل از  این که واقعیت را بدانیم و بر اساس شک و تردید عمل کنیم ، ممکن است خسارت بیشتری  به بار آوریم و راهنما یا رهجوی خود را بدون هیچ دلیلی آزار دهیم .
"من  دائما از اعضای گروه خود حرف هایی را می شنیدم که دقیقا از راهنمای خود درخواست  کرده بودم آن ها را جایی تکرار نکند . این موضوع ناراحت کننده بود و مرا خیلی  عصبانی کرد . با او در این رابطه صحبت کردم ولی او انکار کرد که حرف های مرا به کس  دیگری گفته است . این جریان چند سال ادامه داشت . نهایتا بعد از این که یکی از  دوستان بسیار عزیز من به خاطر حرفی که من فقط به راهنمای خود گفته بودم ، آزار و  اذیت شد ، راهنمای خود را رها کردم . این یکی از سخت ترین کارهایی بود که تا به  حال کرده ام . من واقعاً راهنمای ام را دوست داشتم و کاملا به او اعتماد داشتم .  احساس قربانی بودن می کردم ، به نظرم می رسید که او مرا جدی نمی گیرد . ما با هم  حرف زدیم و گریه کردیم اما تصمیم من جدی بود . او را رها کردم و یک راهنمای جدید  گرفتم . ما هنوز با هم دوست هستیم اما من دیگر به او اعتماد نمی کنم . اعتماد به  شخصی دیگر یک هدیه به اوست . من این هدیه را به او دادم ، ولی او انتخاب کرد که آن  هدیه را به دور اندازد . فکر می کنم که این بیش تر از هر چیز مرا ناراحت می کند  ."
"رهجویی  داشتم که با من درباره بیماری خود که بسیار حساس بود و او را نگران کرده بود ،  صحبت کرد . از آن جا که من مطمئن نبودم که چه کار باید کرد ، از راهنمای خود  خواستم نظر خود را محرمانه با من در میان بگذارد . چند روز بعد ، وحشت زده دیدم  که  راهنمایم از آن رهجوی من درباره اوضاع بیماری او احوالپرسی می کند . این کار باعث  آزار من و رهجوی ام شد . هنوز هم برای من سخت است که تشخیص دهم چه گونه با این  مساله روبرو شوم ، چون راهنمای من در NA محلی ما مثل  یک برادر بزرگتر یا پدر می ماند . او کسی است که کمک کرده تا NA در کشور ما تشکیل شود ، و به همین دلیل فکر می  کند که توجه او به دیگران نشانه ای از سر محبت است . فکر نمی کنم که او این نظر  خود را تغییر دهد . بعد از این که عصبانیت اولیه من خوابید ، تصمیم گرفتم که او را  به عنوان راهنمای خود حفظ کنم . اگر چه احساس میکردم که او اعتماد مرا قربانی کرد  ، اما هنوز راه های دیگر به من احساس ثبات بیش تری می دهد ."
لازم است ما با این مساله با رفتاری  سرچشمه گرفته از بهبودی بپردازیم . بعضی از ما انتخاب می کنیم که این رابطه را هر  چه سریعتر خاتمه دهیم . اگر اعتماد ما از بین رفته ، ممکن است تشخیص دهیم که باز  سازی مجدد این رابطه مشکل است و برای ما حق انتخاب دیگری وجود ندارد . ممکن است  امکان مرمت این صدمه وجود نداشته باشد و ما تصمیم بگیریم تا به راه خود ادامه دهیم  .
بعضی از ما ممکن است تصمیم بگیریم  تا با راهنما یا رهجوی خود مقابله کنیم و با او بحث کنیم که چه گونه می شود این  رابطه را دوباره سر و سامان داد . ما درباره احساسات مان صحبت می کنیم و سعی می کنیم  تا به توافقی که مورد رضایت دو طرف است دست یابیم . وقتی با کمک یکدیگر از راه عشق  و مهربانی بر این گونه موانع فائق می آئیم اغلب رابطه راهنما و رهجویی ما عمیق تر  می شود و ما این شرایط را در حالی که قوی تر و متعهد تر شده ایم ، پشت سر می  گذاریم .
"راهنمای  من اطلاعات خصوصی مرا با خواهر یکی از رهجو های من در میان گذاشته بود . من خبر  دار شدم و این مساله را با او مطرح کردم . او سریعا به این مساله اقرار کرد و گفت  که عمیقا از این کار متأسّف است . آزرده و عصبانی بودم ، اما از این که او با من  صادق بود نیز احساس راحتی می کردم . او گفت دیگر هرگز اعتماد مرا خدشه دار  نخواهد  کرد ، حتی اگر تصمیم بگیرم تا  راهنمای جدیدی پیدا کنم . این موضوع چهار سال پیش اتفاق افتاد و او هنوز راهنمای  من است . من باور دارم که حل این اتفاق به کمک  یک  دیگر در سال های اولیه باعث شد تا رابطه ی ما بسیار عمیق تر و صمیمی تر شود . از  آن پس ، بخشش برای من تبدیل به ابزار و یک اصل روحانی بسیار قوی شده است ."

ﺁﻳﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪﻩ ؟

روابط تغییر شکل می دهند و طبیعتا  دوره های مختلفی را می گذرانند و اگر می خواهیم روابطمان ادامه یابد و رشد کنند ،  باید آن ها را تقویت کنیم . از طریق فرایند کارکرد قدم ها ، توانایی پرداختن به  مشکلاتی را که بعضی مواقع در روابط صمیمانه پیش می آیند ، پیدا می کنیم . با پیش  آمدن چالش ها و سر خوردگی ها در روابط راهنما و رهجویی و حل آن ها به کمک یک دیگر  ، ما یاد می گیریم که چه گونه با دیگران رابطه ای سالم بر قرار کنیم .

"راهنمای من به من کمک کرد تا یاد بگیرم که از دوستان  ، افراد خانواده و در کل مردم ، توقع زیادی نداشته باشم . او به من پذیرش را آموخت  و این که اجازه دهم اطرافیان هم مثل همه انسانها باشند . البته من این ها را از  راه سخت اش یاد گرفتم . در اوائل بهبودی ، من راهنمای خود را علیرغم میل خودش ،  خیلی بزرگ کرده بودم . هر وقت می دیدم که مثل انسان های دیگر رفتار می کند ، به  شدت عصبانی و آزرده می شدم . به او به چشم یک معلم روحانی نگاه می کردم او به دلیل  مدت طولانی پاکی اش ، حتما با خدا ارتباط دارد . چشم بازکردن به این واقعیت که او  هم یک انسان معمولی است ، تکان دهنده بود . ولیکن نه تنها کمک کرد انسان بودن را  بپذیرم بلکه واقعیت انسان بودن خود را نیز ببینم ."
اگر چه ممکن است ما تمام سعی خود  را در حمایت و کمک به رابطه ای راهنما و رهجویی خود بکنیم ، ولی باز زمان هایی پیش  می آید که به نظر می رسد این رابطه اصلا کار آیی دندارد . این به معنی این نیست که  ما آدم های وامانده و شکست خورده ای هستیم ، بلکه فقط به این معنی است که این  رابطه کار نمی کند و لازم است ما به راه خود ادامه دهیم .
"در طی 16 سال بهبودی ، من مجبور شده ام که به دلایل  مختلف چند راهنما عوض کنم . یکی از راهنما های ام به شهر دیگری نفل مکان کرد ، یکی  دیگر برنامه ی کاری اش عوض شد که این ها تماس مداوم را غیر ممکن می ساخت . یک  راهنمای دیگرم که یک مشاور حرفه ای بود با من مثل مریض خود رفتار می کرد . اما بد  ترین شرایط ، مرگ یکی از آن ها بود که در ناحیه ما راهنمای خیلی از اعضا بود . اگر  چه هر یک از این شرایط ، به خصوص آخرین آن باعث شد تا احساسات بد زیادی را تجربه  کنم ، اما سپاسگذار این تجارب هستم . زیرا دیگر به خاطر تغییر در روابط ام با  راهنما یا رهجو ی خود زیادی احساساتی نمی شوم . NA به من و  راهنماها و رهجو های مختلف من زندگی جدیدی بخشیده است . و این عالی است که در  نتیجه ی این نعمت شرایط ما تغییر می کند و لازم می شود تا ما به راه خود ادامه دهیم  . تعویض راهنما نشانه ی شکست نیست ، بلکه می تواند نشانگر یک موفقیت چشم گیر باشد

"یکی از رهجو های ام نزد من آمد و گفت که او راهنمای  جدیدی پیدا کرده است . مثل این بود که مشتی به شکم من زده اند و فورا احساس عدم  امنیت کردم . در NA آموخته ام که لازم نیست تا احساسات ام لزوما اعمال ام را به من  دیکته کنند . قادر بودم بگویم : " عالیست ، خوش حال هستم که تصمیم مثبیتی برای خود گرفتی ." خیلی  سخت بود که این گونه ذفتار کنم و احساس واقعی خود را به زبان نیاورم ، اما این به  هر دوی ما کمک کرد تا به راه خود ادامه دهیم و در ضمن بتوانیم یک رابطه ی مثبت اما  متفاوت را حفظ کنیم ."
اگر ما از رابطه راهنما و رهجویی  خود مراقبت نکنیم ، ممکن است متلاشی و تبدیل به یک رابطه ی نا سالم شود . بی  علاقگی و فکر بسته موانع بر سر راه هستند که می توانند به راحتی رابطه ما را از  بین ببرند . اکثر ما دریافته ایم که هر چه قدر بیش تر بی علاقه شویم ، بیش تر نا  صادق می شویم و تمایل خود را از دست می دهیم . وقتی متوقف شویم و دیگر با هم  صادقانه مشارکت نکنیم ، چه به عنوان رهجو و چه به عنوان راهنما شروع به ساختن  دیواری کنیم که ممکن است آن قدر بلند شود که فائق آمدن به آن غیر ممکن باشد .
"من به تازگی از یکی از رهجو هایم خواستم که یک  راهنمای جدید بگیرد . این تصمیم سختی برای من بود که نمی خواستم انجامش دهم . من  15 سال با این شخص رابطه داشتم و او یکی از بهترین دوستان من است ، اما او قدم ها  را کار نمی کند . وجدان من دیگر قبول نمی کرد که اجازه دهم او فکر کند و یا بگوید  که من راهنمای او هستم . از نظر من ، ما دوستان یکدیگر هستیم اما در مسیر روحانی  که من چه به عنوان راهنما و چه رهجو تجربه کرده ام ، قرار نداریم ."
کاری که ما می توانیم در این برهه  انجام دهیم ، این است که نقش خود را بررسی کنیم و تشخیص دهیم که آیا واقعا لازم  است به راه خود ادامه دهیم یا این که می توانیم مسائل را با راهنا یا رهجوی خود حل  کنیم . ما با راهنما یا رهجوی خود عقد آسمانی نبسته ایم که مجبور باشیم تا ابد به  آن پای بند باشیم . اگر به عنوان رهجو احساس می کنیم که نیاز های ما برآورده نمی  شوند یا این که به عنوان راهنما قادر نیستیم نیازهای رهجوی  خود را برآورده سازیم ، شاید وقت آن رسیده که رابطه ی خود را ارزیابی کنیم .  راهنما و رهجویی یک را بطه داوطلبانه است و این که چه گونه با مشکلات آن روبرو  شویم ، کاملا به خود ما بستگی دارد .
"بعد از 5 سال ، دیگر واضح بود که  رابطه راهنما و رهجویی من راکد است و کارایی ندارد . من باید به سراغ کسی که زندگی  من را نجات داده بود و چیزهای زیادی در مورد برنامه به من آموخته بود بروم و به او  بگویم که زمان آن فرا رسیده تا راه خود را در بهبودی ادامه دهم . من از صمیم قلب  صحبت کردم و حمایت او را دریافت کردم . در طول زمان من دریافته بودم که ایرادی  ندارد تا ز راه تغییر به دنبال رشد باشم . من می دانم او مرا بی قید و شرط و به  اندازه کافی دوست دارد که مرا در این تغییر حمایت کند ."
"رجویی داشتم که عقیده ی متفاوتی از  من در مورد نوع کارکردن برنامه و کارهایی که من به عنوان راهنما قرار است انجام  دهم ، داشت . من سعی داشتم که تمرکز بر روی تجربه ام در کارکرد قدم ها باشد ، اما  او بیش تر خواستار راهکار و نصیحت در مورد چیز هایی بود که من تجربه نکرده بودم .  او از رفتن به جلسات اجتناب می کرد و من هم نا امید می شدم . با راهنمای خود صحبت  کردم ، به من یادآوری کرد تا بر روی خود تمرکز کنم و اگر قرار است قطع رابطه کنم  باید این کار را با عشق انجام دهم .
چند هفته دیگر با نا امیدی گذشت تا  با رهجوی خود در یک کافی شاپ قرار ملاقات گذاشم . بعد از چند دقیقه به او گفتم  بهبودی من در مسیری قرار دارد که با مسیری که او می خواهد طی کند فرق دارد و او  لازم دارد که یک راهنمای دیگر پیدا کند . به او گفتم که دوست اش دارم اما بهتر است  که او به دنبال کسی باشد تا مسائلی را که او دارد پشت سر گذاشته باشد . من حتی  اعضای دیگر را در ناحیه ی خود به او پیش نهاد کردم چون می دانستم که در NA هر وقت قادر  نیستید که خدمتی بکنید بهتر است کسی را پیش نهاد نمایید .
وقایع به شکلی افتاد که رهجوی  قدیم من توانست کسی را پیدا کند که با او رابطه بر قرار کند . زمان زیادی نگذشت که  دیدم او بیش تر به جلسات می رود و در انجمن فعال تر است .

سالهای زیادی می گذرد و او هنوز  پاک است و در برنامه است . از رابطه خود با او ، درس ارزشمندی گرفتم که راه های  زیادی برای کارکردن برنامه وجود دارد و راه من ممکن است برای همه جالب نباشد ."
بعضی از ما هدایای فراوانی به  خاطر حفظ روابط با راهنما یا رهجوهایمان هنگام سختی ها به دست آورده ایم . اکثر ما  این سابقه را داریم که کارها را نیمه کاره رها کنیم وکاری را به پایان نرسانیم ،  به خصوص روابط خود را . سعی در کارکردن بر روی مشکلات و برخوردهای مان با راهنما  یا رهجو یان سطح جدیدی از تعهد ، صداقت و صمیمیت را به ما می آموزد .
"هر از گاهی ،زیاد درگیر می شوم و  کم کم از راهنمای خود دور می شوم . زمانی که تشخیص می دهم که دارد چه اتفاقی می  افتد با او تماس می گیرم . خوش بختانه راهنمای من از دوره هایی که من دچار این  حالت می شوم آگاه است و به من می گوید که لازم است در این رابطه فعال باشم و گرنه  رابطه ای وجود نخواهد داشت . او حق را به من واگذار کرد . ایا تمایل دارم که بر  روی این رابطه کار کنم یا این که انتخاب می کنم که آن را ادامه ندهم ؟ او به من  کمک کرد تا تشخیص دهم که زندگی ام همیشه تعادل ندارد و بالا و پائین نیز دارد .  اگر چه او به من خواهد آموخت که بر روی آن کار کنم و از این الگو ها آگاه شوم تا  بتوانم تغییر کنم و از اتفاق افتادن مکرر آن ها جلوگیری کنم . در زندگی ، اکثر  اوقات من کارها را نیمه کاره رها کرده ام ، بنا بر این راحت ترین کار این بود که  پی کار خود بروم و حتی به عقب نگاه نکنم . اما شکر گزارم که انتخاب کردم تا در این  رابطه ی زیبا با راهنمای خود رشد کنم . واضح است که من امروز این انسانی که هستم ؛  نبودم اگر که نسبت به راهنمای خود متعهد نمی ماندم و سعی نمی کردم که پشت کار  بیشتری داشته باشم . کارکردن بر روی این مساله به من کمک کرد تا تبدیل به شخصی شوم  که ظرفیت داشتن رابطه ای صمیمی را داشته باشد ."

رابطه راهنما و رهجو به ما می  آموزد که چه گونه انتخاب های سالم برای خود داشته باشیم ، حتی در زمان هایی که این  کار سخت به نظر می رسد . این به ما مسائلی را نشان می دهد که لازماست بدانیم تا  بتوانیم در روابط خود حضور فعال داشته باشیم . در طول زمان یاد می گیریم که چگونه  دوستی ، معشوقی ، پدر یا مادر ، شریک ، همسر ، و یا همکار بهتری باشیم . رابطه  راهنما و رهجویی به ما کمک می کند تا کیفیت هایی را که خواهانش هستیم پرورش دهیم ،  و کم کم تبدیل به انسانی شویم که همیشه آرزویش را داشتیم .

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻱ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮ : ﻳﻚ ﺳﻔﺮ ﻣﺪﺍﻭﻡ

برای اکثر ما ، ارتباط روحانی  واقعی با یک انسان دیگر زمانی رخ می دهد که خود را باز کرده و با راهنمای خود  صادقانه مشارکت میکنیم . حمایت و عشقی که ما در حین کارکرد 12 قدم به کمک یک دیگر  دریافت می کنیم باعث می شود تا از ترس خود محورانه که هسته ی اصلی بیماری ما است ،  رها شویم . رابطه راهنما و رهجویی راهی برای تغییر و پلی برای ارتقاع رابطه با  دیگران به ما ارائه می کند.
اعتیاد توانایی ایجاد رابطه را از  ما دزدیده بود و بهبودی ارتباط ما با خود و دنیا را به ما باز می گرداند . ما  اکنون آزادیم تا

یک زندگی پر معنا داشته باشیم . با نیت خیری که پایه  و بنیان سمبل NA و همین طور رابطه راهنما و رهجو است ، ما قادر خواهیم بود تا در  ارتباط مان با خود ، جامعه ، خدمت و خداوند رشد کنیم .

ﻳﻚ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺟﻬﺎﻧﻲ

 یک برنامه جهانی : خود ، جامعه ، خدمت و خداوند
با پاک ماندن و زندگی به روال  برنامه ، اکثر ما در می یابیم که از نقائصی که در دوران اعتیاد فعال ما را به ستوه  آورده بود ، رها شده ایم . ما یاد می گیریم که مسئولانه زندگی کنیم ، رفتارهای  قدیمی خود را جبران کنیم و خواستار درک دیگران شویم  تا از آن طریق خودمان و آن ها را ببخشیم . دیگر  مجبور نیستیم که به تنهایی با بزرگ ترین ترس های خود روبرو شویم و نسبت به  رفتارهای خود ویران گر انه مان هشیار خواهیم بود . کم کم با کمک نیروی برتر ،  راهنما و اعضای دیگر برنامه ، بیداری معنوی پیدا می کنیم و التیام می یابیم.
"راهنمای ام به من نشان داد که چه گونه خود را از  بیرون نگاه کنم . این در تمام زمینه های زندگی به من کمک کرد . تشخیص دادم که دنیا  همیشه حول محور من نمی گردد . امروز توانایی تمرکز بر روی دیگران و چیز های خارج  از خود را دارم . راهنمای ام کمک کرده تا بر روی حقیقت بیاستم و حقیقت وجود خود را  بیان کنم بدون آن که بخواهم به کس دیگری حمله کنم . من آموختم که با تدبیر و  سنجیده باشم . راهنمای ام این چیز ها را با عشق و مهربانی و بدون سخت گیری به من  نشان داد . به خاطر چیز هایی که از راهنمای ام آموختم شناخت بهتر و سالم تری از  خود پیدا کردم که این تاثیر بر روی خانواده من نیز تاثیر گذاشت . توانستم این را  به دختر خود نیز بیاموزم که او نیز به نوبه خود اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد ."

 "راهنمای ام عامل مهمی در کمک به من در ایجاد رابطه  ای بر اساس درست کاری ، صمیمیت و عشق با شریک زندگی ام بود . تمایل راهنما ی ام در  مشارکت دانسته های اش ، کمک او به من در کارکرد قدم ها و صداقت اش در مورد بهبودی  من ، همگی کمک کرد تا این رابطه شکل بگیرد . او هرگز سعی نکرد تا یک مشاور ازدواج  باشد و همیشه بر روی بهبودی من تمرکز داشت ، نه روابط من . حالا می دانم که باید  به عمل و پشت کار خود ادامه دهم ، اگر می خواهم در بهبودی خود رشد کنم . محصول  جانبی این اعمال ، قوی تر شدن و رشد رابطه ام با شریک زندگی ام بود ."
ما اغلب از این که کسی میخواهد  واقعا به ما کمک کند ، شگفت زده می شویم . وقتی دست مان را برای کمک دراز می کنیم  ، تعهد خود را به معتادان گمنام نشان می دهیم و در عوض ، شروع به پیدا کردن احساس  عمیق و عشق بی قید و شرط نسبت به دیگران و پذیرفتن آن ها می کنیم ، که می خواهیم  این حس فروتنی را با افراد دیگر نیز به مشارکت بگذارین و از این طریق حلقه یا چرخه  راهنما و رهجویی ادامه پیدا م یکند زیرا ما می خواهیم چیزی را که به ما داده شده  به دیگران ببخشیم .
"یک راهنمای خوب بودن به من کمک کرد تا پدر بهتری نیز  باشم . من یاد گرفتم که چه گونه مهربان باشم و دیگران را درک کنم و مردم را با دید  متفاوتی نگاه کنم . یاد گرفتم که زندگی برای خوش حالی ، خوشی و ازادی است و نه  برای هلاکت و محرومیت . من اکنون به خود به چشم کسی نگاه می کنم که نقائصی دارد و  ضعف هایی دارد و در عین حال یک انسان است . راهنمای ام برای من یک الگو بوده که به  من کمک کرده تا بتوانم به مسائل اصلی زندگی ام نگاه کنم ."
"زمانی که یک نوجوان بودم پاک شدم و برای ام خیلی سخت  بود که در جلسه بنشینم و در مورد اتفاقی که در حال روی دادن است صادق باشم . برای  من مشکل بود که در خواست کمک کنم . راهنمای ام از من بزرگ تر است ، دارای روابطی  طولانی مدت می باشد ، محل کسب اش متعلق به خود اوست و نسبت به برنامه خیلی متعهد  است

  اوایل بهبودی وقتی در که در یک  رابطه شکست را تجربه کردم ، مجبور شدم تا با دقت نگاه کنم ، ببینم که راهنمای ام  چه گونه در رفتار خود با همسرش اصول برنامه را به کار می گیرد . او ثبات داشت و من  می دانستم که پاک می ماند و به بهبودی خود ادامه می دهد . لازم بود به کسی اتکا  کنم که خود به حرف هایی که به من می زند ، اعتقاد داشته باشد . می توانستم این را  فقط از طریق زندگی کردن او تشخیص دهم . امروز راهنمایی دارم که معتادان گمنام ،  دوازده قدم و من را باور دارد . رابطه ی ما واقعا یک نعمت است ."
بعضی مواقع از طریق بروز مشکل و  درگیری در رابطه راهنما و رهجویی ، ما درک بیشتری از فروتنی پیدا می کنم . ما در  می یابیم که تمام ابعاد این رابطه باعث رشد ما می شود ، چه از طریق مشارکت های  روحیه بخش و چه از طریق چالش ها و زمان های سختی که برای مان پیش می آید . یک قسمت  از درسی که که رابطه راهنما و رهجو به ما می آموزد این است که از داشتن توقعات غیر  واقعی از افرادی که در زندگی ما هستند دست برداریم . ما به این درک می رسیم که اگر  چه دیگر هرگز تنها نیستیم ولی امکان ندارد که یک نفر همیشه آماده و گوش بزنگ ما  باشد . ولیکن مهم نیست که کجا باشیم ، همیشه نیروی برتر و اصول برنامه با ما هستند  . با کمک NA ما آزادیم تا  انتخاب کنیم که چه چیزهایی بهتر نیازهای شخصی ما را برطرف می سازد .
"رابطه راهنما و رهجویی برای من یک  تجربه غنی بوده است . در روزهای اول که NA تازه داشت در  کشورم پا می گرفت ، من تشنه پیوستن اعضای جدید و بیتری بودم . غیر قابل انعطاف و  خشک بودم و توقعات زیادی داشتم . توسط راهنما گرفتن و راهنما شدن ، یاد گرفتم که  چگونه انعطاف پذیر باشم . چیز های زیادی در مورد نقائص خود آموختم و به خویشتن  پذیری رسیدم . کم کم یاد گرفتم که چگونه بی قید و شرط عاشق رهجویان خود باشم .  راهنما شدن به من کمک کرد تا با خود محوری ام مقابله کنم . رهجویانم مرا می شناسند  و با خیال راحت مرا به چالش می کشند . من عاشق قسمت "دو طرفه " بودن رابطه راهنما و رهجو و قسمت "ما " بودن این برنامه هستم ."

"زمانی که وارد جلسات NA شدم ، از  لحاظ روحانی مرده ، دیوانه و افسرده بودم و زندگی کاملا غیر قابل اداره ای داشتم .  ازدواج و زندگی مشترک ام شکننده بود و فرزندانم طرد شده بودند ولی به نوعی علی رغم  کارهای من دوام آورده بودند . امروز من یک معتاد در حال بهبودی ، یک مادر خوب ، ی  دوست خوب ، یک دانش جو ، یک راهنما هستم . یک زندگی مشترک شاد دارم ، در محیط کار  منظم و سخت کوش هستم و عضوی فعال در کلیسای خود می باشم . بارز ترین قسمت بهبودی  من آرامش و سلامت عقلی است که از دورن احساس می کنم و بلوغی که در گذران زندگی  پیدا کرده ام . اکثر این ها با کمک راهنما ، دوازده قدم ، و نیروی برترم ممکن  گردیده است  . این یعنی آن نیست که دیگران  به من کمک نکرده اند اما راهنمای ام همیشه در بهبودی من ابزاری قوی بوده و هست ."
"احساس می کنم که خدمت در معتادان گمنام بیش از هر کس  که من بخواهم از طریق آن خدمت به او کمک کنم به نفع خود من است . کتاب پایه می  گوید : "بهترین ابزار برنامه برای  بهبودی ، یک معتاد در حال بهبودی است" . این مساله مرا یاد راهنمای ام می اندازد . او در  مواقعی که من خودمحور و خود مشغول می شوم می گوید : زمانی که هیچ چیز جواب نمی دهد  باید با یک تازه وارد کار کنید . من دریافته ام که وقتی با فروتنی این برنامه  روحانی را به کار می گیرم و بی هیچ انگیزه ای جز کمک به یک معتاد دیگر از خود بخشش  می کنم ،خود را در معرض دریافت نعمت پر محتوایی کهNAبرای من دارد ، قرار می  دهم ."
ما از طریق رابطه راهنما و رهجویی  می آموزیم که روابط مان همیشه به آن شکلی که تصور می کردیم ، نیستند . این رابطه  به ما می آموزد که از سر گزراندن مشکلات واقعی برای مان هدایایی عمیقا غنی و ارضا  کننده به همراه دارد . ما به درک جدید و واقع بینانه از داشتن رابطه خود به دنیای  بیرون ، جایی که در آن کار ، لذت و عشق را تجربه می کنیم ، حمل خواهیم کرد . ما  ارام آرام انسان ها را به خاطر آن چه که هستند ارزیابی کرده و قدر می دانیم ، نه  بخاطر آن چیزی که ما می خواهیم باشند . ما خود را همان گونه که هستیم


گذشت 90 روز با خداوند به آن گونه  که او را درک می کنم رابطه خوبی داشتم و او برای ام خیلی واقعی شده بود . همه این  ها پایه و اسا آن چیزی شده بود که امروز دارم . اگر چه دیگر امروز راهنمای من نیست  اما راهنمای جدیدم نیز خدا محور است و به دادن راهکارهایی به من جهت تحکیم ایمان  ام ادامه می دهد . خداوند به آن گونه که من درک می کنم ، از راه های مختلفی در  زندگی من کار می کند و زبانی که صحبت می کند سکوت است . پس لازم است تا من ارام  باشم و به طبیعت ، دیگران ، و به خصوص راهنمای ام گوش فرا دهم . تجربه به من نشان  داده است که اگر درست اولویت بندی کنم "خدا ،NAو خانواده "همه چیز خوب خواهد بود ."

ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﻭ ﺭﻫﺠﻮﻳﻲ

ما خیلی زود در می یابیم که نمی  توانیم هدیه گرانبهای بهبودی را حفظ کنیم ، مگر این که آن را به دیگران ببخشیم .  ما می خواهیم امید به داشتن یک زندگی غنی و راضی کننده را با کسانی که خواهان  پیمودن راهی هستند که ما طی کرده ایم ، به مشارکت بگذاریم . ما از طریق رابطه  راهنما و رهجویی قادر به این کار خواهیم بود .
تمرین خدمت ایثارگرانه ، هم به  نفع تلاش های ما برای یک زندگی پاک است و هم کمک می کند تا اشتیاق ما برای ماندن  در بهبودی افزایش یابد . از طریق مشارکت تجربه و امیدمان با یک معتاد دیگر ، کمک  کی کنیم تا برنامه معتادان گمنام مستحکم تر شود . بارها و بارها تجربه ی ما بین گر  چیز هایی می شود که از ابتدا شنیده ایم . مثلا : وقتی در خواست کمک می کنیم ، در  واقع فرصتی به یک معتاد دیگر می دهیم تا از خود بخشش کند و زمانی که به یک معتاد  نیازمند کمک می کنیم ، بالاترین جواب و جایزه نصیب خود ما می شود . رابطه راهنما و  رهجویی می تواند فرصتی باشد برای تمرین اصول تازه آموخته ما ، و رابطه ای است که  سپاسگذاری ما در آن می تواند به خوبی خود را نشان دهد . غنای روحانی که ما با بخشش  به دیگران به دست می آوریم یکی از دلایلی است که انتخاب می کنیم در NA بمانیم . به  همین شکل ، وقتی که به راحتی آن چه را در بهبودی یافته ایم با دیگران تقسیم می  کنیم ، خیلی بیش از آن به ما برگردانده خواهد شد .

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan