داشتن رابطه ی راهنما و رهجویی زمانی که در مراکز اصلاحی و تربیتی ، درمانی یا سایر موسسات هستیم . اشکال مختلفی از چالش ها را به وجود می آورد . نیاز به تمرکز بر روی بهبودی و کارکردن قدم ها مخصوصا در این زمان بسیار مهم است . هیچ فرقی نمی کند رهجو در این گونه موسسات باشد یا راهنما .
اگر راهنما یا رهجو زندانی باشند ، ما باید قوانین اعمال شده در آن جا را بررسی کنیم و ببینیم چه گونه این قوانین در ایجاد ارتباط با کسی که در زندان است اثر می گذارد . ممکن است لازم باشد ما فقط به ارتباط به وسیله تلفن یا نامه نگاری بسنده کنیم . بسته به شرایط ، ممکن است ما قادر نباشیم رهجو یا راهنمای خود را به طور منظم ملاقات کنیم . ممکن است خیلی شبیه به "راهنما و رهجو از راه دور " عمل کنیم . هر دو عضو برای موثر بودن این رابطه نیاز دارند که به شکلی استثنایی تمایل و روشن بینی داشته باشند . اما این رابطه می تواند و حتما کار می کند .
"زمانی که دستگیر شدم ، فقط 11 روز پاکی داشتم . هیچ وقت نخواهم فهمید که اگر دستگیر نمی شدم پاک می ماندم یا نه . اما دلم میخواهد این طور فکر کنم . من باور دارم که پاک بودن و داشتن مقداری تجربه NA در آن زمان نعمت بزرگی بود . یک جلسه NA بود که هر دو هفته یک بار به زندان می آمد . من یکی از اعضای آن جلسه را می شناختم زیرا قبل از دستگیری او را در جلسات دیده بودم . خیلی از دیدن او خوشحال شدم . من یک قاچاقچی معروف و خشن بودم ، اما وقتی او را دیدم در مقابل چشم همه من شروع به گریستن کردم . به هر حال ، از او خواستم که راهنمای من شود و او قبول کرد که از طریق مکاتبه با من در ارتباط باشد . ما چند باری به یکدیگر نامه نوشتیم ، و او قدم ها را با من شروع کرد . کتاب پایه را از اول تا آخر خواندم و قدم چهارم را شروع کردم . دیگر نمی خواستم این مزخرفات را مدت بیشتری حمل کنم . قدم پنجم را برای کشیش زندان خواندم چون راهنمای من فقط اجازه داشت هنگام برگزاری جلسات NA مرا ملاقات کند . سر انجام مدت محکومیت را گذراندم و آزاد شدم . امروز گاهی از من خواسته می شود که به مرکز بازپروری بروم و قدم پنج کسی را که قرار است آزاد شود گوش کنم . همیشه آن ها را تشویق می کنم تا به محض خروج راهنما بگیرند و قدم ها را کار کنند و این چیزی است که برای من کار کرد
"در 17 سال پاکی ، من در موسسه ای برای بیش از 3 سال محبوس شدم . توانستم در این مدت با کارکرد 12 قدم و ارتباط با گروه NA حامی خود از طریق نامه و تلفن پاک بمانم . با گذشت زمان ، فرصت راهنمایی 4 زندانی دیگر نعمتی بود که نصیب من شد . یکی از آن ها مثل خود من بود و در NA خارج از زندان قبل از آمدن به کانون اصلاحی پاک شده بود . من نه تنها قادر بودم که رابطه راهنما و رهجویی را خارج از دیوارها با بعضی از اعضای انجمن حفظ کنم بلکه حتی در داخل هم می توانستم این ارتباط را داشته باشم . چه نعمتی ! همان طور که در معتادان گمنام گفته می شود : ما دیگر هرگز مجبور نیستیم تنها باشیم . و این در تمام این سالها برای من یک واقعیت بوده ."
راهنمای عضوی در یکی از موسسات شدن مقدار زیادی از وقت و انرژی ما را لازم دارد . باید متوجه تاثیری که موسسات بر روی راهنما و رهجویی ما دارند باشیم . اگر چه بیش تر کمیته های خدماتی از ما می خواهند که راهنمای اعضا در موسسات نشویم ، اما بعضی از ما راهنما یا رهجویی در این اماکن داریم .
در بعضی از کشورهای دنیا ، موسسات مراکز درمانی و دادگاه ها معتادان را مکلف می کنند که مدت زمانی را با راهنما بگذرانند و قدم ها را به طریق خاصی کار کنند . به علاوه بعضی موسسات دستورالعمل های سختی دارند که اگر ما بخواهیم کسی را در آن جا به عنوان رهجو بپذیریم باید از آن ها تبعیت کنیم . دیدگاه و
تجربه ما در کارکرد قدم ها ممکن است با آن چه موسسات از رهجوی ما می خواهند متفاوت باشد . اگر چه نمی خواهیم رهجوی مان را طرد کنیم ، اما ممکن است مقررات بسیاری از زندان ها و موسسات دشوار باشد یا حتی با دیدگاه ما نسبت به برنامه تضاد داشته باشد . ما باید صادقانه در مورد این که می توانیم به طور موثر به رهجویی در این شرایط کمک نماییم ، فکر کنیم . قبل از این که موافقت کنیم در این گونه موسسات رهجو بپذیریم . باید مقررات آن ها را بررسی کنیم تا بتوانیم یک تصمیم آگاهانه بگیریم . به این ترتیب می توانیم اطمینان حاصل کنیم که تصمیم ما به نفع رهجوی مورد نظر است .
"اخیرا من افتخار داشتن رهجویی را که تحت درمان بود داشتم . من قبلا هم رهجو های تحت درمان داشته ام ، اما این احتمالا بهترین رابطه برای من بود . او به من گفت که قانون مراکز درمانی این است که من هفته ای یک بار او را به جلسه ببرم و قدم ها را با او کار کنم . برای او توضیح دادم که من دارای خانواده و تعهدات خدمتی هستم و شغلی دام که باید هفته ای بیش از 40 ساعت نیز کار کنم . او گفت که متوجه است که من مسئولیت های دیگری نیز دارم و بر مبنای توقعات هر دو طرف ، توافق کردیم که با یکدیگر کار کنیم .
لیکن وقتی شروع کردیم به کار کردن با یکدیگر ، به نظر می رسید که او توقعات متفاوتی از آن چه ما قبلا بر سر آن توافق کرده بودیم ، از من دارد . او زیرکانه به من گفت که سایر راهنما ها ، رهجو های شان را برای شام بیرون می برند ، به آن ها پول می دهند و اجازه می دهند که رهجو های شان برای تعطیلات آخر هفته به منزل آن ها بروند . من به او گفتم که قادر نیستم این گونه تعهدات را قبول کنم . لب و لوچه ی او آویزان شد . من یک بار دیگر فرصت پیدا کردم تا روی انگیزه ی تایید طلبی خود کار کنم . کاری که همیشه برای من سخت بودن . مجبور بودم اجازه دهم او به خاطر دست نیافتن به خواسته های اش از من عصبانی باشد ."
"من در یک برنامه درمانی پاک شدم و به همین دلیل سعی میکنم با پذیرفتن رهجو در آن مکان ، دین خود را ادا کنم . این کار بعضی مواقع خیلی مشکل است چون این مرکز مقررات سختی دارد که من همیشه با آن ها موافق نیستم . با این وجود متوجه شده ام که این راهی است برای کمک به یک تازه وارد و امروز احساس می کنم خیلی چیزها برای ارائه به یک تازه وارد دارم ."