Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

پرورش نقش مان به عنوان یک رهجو

ما می توانیم اقدامات زیادی انجام  دهیم تا اطمینان حاصل کنیم که رابطه ی ما با راهنما ی مان به درد بخور و موثر است  . قسمت اعظم این که ما چه اندازه بتوانیم از رابطه راهنما و رهجو سود ببریم ،  بستگی به مقدار تمایل ما به عنوان رهجو دارد . زمانی که ما قلب و ذهن خود را باز  می کنیم و متعهد به کارکردن با راهنما می شویم ، فرصت آموختن بسیاری چیزهای جدید و  راه های جدید تفکر را یاد می گیریم . ما کشف می کنیم که چگونه با زندگی از زاویه  ای دیگر روبرو شویم . اغلب ما از خود محوری رها می شویم و نسبت  به نیازهای راهنمای  خود حساس می شویم . همینطور که در رابطه راهنما و رهجو رشد می کنیم ، حس اعتماد  بیشتری در ما پدید می آید . اکثر ما یاد می گیریم که چگونه در زندگی خود تعادل به  وجود آوریم .
"وقتی گیج می شویم و نیاز به راهنما پیدا می کنم ، به راهنمای ام تلفن می  کنم . دید او به مساله ممکن است متفاوت باشد . او می تواند با یک یا دو پیشنهاد به  من کمک کند تا فکرم کار کند .من ادعا ندارم که تمام جواب های و تجربیات را دارم  بنابراین منیت خود را با گوش کردن به او ، کنار می گذارم ."
"من 5 سال پاکی داشتم که راهنمای ام مرا به علت این که به راه کارهایش عمل  نمیکردم ، رها کرد . من به او اعتماد نداشتم ، من به هیچ کس اعتماد نداشتم . زمانی  که راهنما ی فعلی ام را گرفتم ، درمانده و از درون خالی بودم . اما سر جای خود  ماندم و مصرف نکردم . قدم ها را با راهنمای جدیدم کارکردم . راهنمای ام از من  خواست که هر روز به او تلفن بزنم . از این کار متنفر بودم اما انجامش دادم . و سپس  عجیب بود چیزی شروع به اتفاق افتادن کرد . دیگران شروع کردند در جلسات در کنار من نشستن  و من شروع کردم با آنها صحبت کردن . تلفن ام یواش یواش شروع به زنگ زدن کرد .  متوجه شدم که بیش تر می خندم . فکر می کنم اتفاقی که افتاد این بود که من مجبور  شدم ، یا شاید بهتر باشد بگویم به طرف اولین رابطه صمیمانه در بهبودی یا شاید در کل  زندگی ام راهنمایی شدم . دلیل این که در طول زندگی دوستی ها و روابط عاشقانه ام  همیشه نا موفق بوده ، این بود که اجازه نمی دادم  تا کسی به اندازه کافی به من نزدیک شود و مرا  بشناسد و در نتیجه من مایل نبودم تا خود را بشناسم . کار کردن و نزدیک بودن با  راهنمای ام و یاد گیری اعتماد به او ، باعث تغییر بزرگی در زندگی من شد ."
"هر بار که من با راهنمای ام حرف می زنم همیشه به خاطر دارم که از او بپرسم  که چه طور است و چه کار می کند . اوایل رابطه ی ما ، من هر گز از او سوال نمی کردم  . بعدها این آخرین چیزی بود که قبل از گذاشتن گوشی تلفن از او می پرسدم . حالا  وقتی که او می گوید: "خوب چه کار می کنی ؟"  من تمام اتفاقاتی را که افتاده است تعریف می  کنم و بعد می پرسم "حال تو چه طور است ؟" بله بهبودی امکان دارد ."

 وقتی که ما راهنما انتخاب می کنیم  یک حرفه ای را استخدام نکرده ایم تا به ما آموزش دهد ، تجزیه و تحلیل کند ، ما را  درمان کند یا این که نجاتمان دهد . راهنمای ما به سادگی تجربه ، نیرو و امید را با  ما به مشارکت می گذارد . نهایتا خود را مسئول بهبودی خودمان هستیم . داشتن راهنما  بیش تر از حرف زدن تو خالی است . رهجو بودن یک عمل است . ما باید اقدام کنیم ، و  لازمه این اقدام در خواست کمک است . در خواست کمک از یک معتاد در حال بهبودی به ما  می کند تا تشخیص دهیم که به کمک دیگران خیلی بیشتر به دست خواهیم آورد تا زمانی که  تنها باشیم .
"داشتن راهنما برای من یادآور مسئولیت ام نسبت به خودم جهت رشد از طریق قدم  ها است . با مشارکت این فرایند با راهنمای ام ، من شاهدی خواهم داشت برای این که  چه قدر یا چه گونه کارم را انجام دهم و به چه سرعت یا به چه کندی در کارکرد قدم  حرکت می کنم . از این طریق ، رابطه من با راهنما ی ام باعث می شود تا در مورد پیش  رفت در بهبودی ام با خود صادق باشم ."
"زمان زیادی طول کشید تا من توانستم فرق درمان گر با راهنما را تشخیص دهم .  4 تفاوت عمده وجود دارد : راهنما گرفتن نیاز به پول ندارد . هیچ کس در جلسات NA از شما نمی خواهد پولی پرداخت کنید . من نمی  توانم هر روز به درمان گر خود تلفن کنم و راهنمای من هیچ وقت ، زمانی که من در حال  گریستن هستم ، به من نمی گوید که "وقت تمام  است ".
"زمانی که تازه وارد بودم ، همیشه به راهنما ام تلفن می زدم و از او می  خواستم به من بگوید که در یک موقعیت خاص چه کار کنم . او همیشه به من می گفت دعا  کن . یادم می اید که با او چانه می زدم و می خواستم که به من بگوید دقیقا چه کار  کنم ، یا در حقیقت به من دستور دهد . ولی او هرگز این کار را نمی کرد و فقط می گفت  : من راهنمای تو هستم نه نیروی برترت . اگر نمی دانی باید چه کار کنی فقط صبر کن .  در آن زمان این حرف باعث نا امیدی من می شد ، اما امروز می بینم که او نمی خواست  مسئولیتی را که به من تعلق داشت بپذیرد . حالا من همان کار را با رهجو های خود  انجام می دهم ."

  چه زمانی که در برنامه جدید هستیم  و چه زمانی که پاکی طولانی مدت داریم ، داشتن ارتباط نقش اساسی را در پرورش رابطه  راهنما و رهجو بازی میکند . خیلی از اصولی که ما در زمان تازه وارد بودن در مورد  این که در برنامه ی NA چه گونه کار می کند یاد می گیریم ، همان هایی است که برای اعضای  پاکی بالا هم وجود دارد . ما باید از ترس های مان عبور و درخواست کمک کنیم و شروع  به اعتماد کردن کنیم . اگر راهنمای مان از ما بخواهد در زمان های مشخصی تلفن بزنیم  لازم است ما نهایت سعی مان را در انجام آن به کار بریم . اگر میل به مصرف داریم  باید به راهنمای مان تلفن بزنیم و خودمان را بیان کنیم . توسط مشارکت صادقانه و  گوش کردن به راهنما ، ما اغلب می توانیم یاد بگیریم چه گونه مسیر را پیدا کنیم و  چه گونه ریسک کنیم .
"زمانی که بچه بودم خیلی جابجایی داشتیم و به همین دلیل من موقعیت داشتن  دوست خوب برای مدت طولانی را از دست دادم . زمانی که در نهایت به NA  آمدم و یک راهنما گرفتم همان طوری که به من  پیشنهاد داده بودند ، احساس کردم اولین دوست خوبم را به دست آورده ام . ما همگی  خیلی در بهبودی جوان بودیم ، بنابراین رابطه راهنما و رهجو برای همه ی ما یک  خیابان دو طرفه بود . من به یاد می آورم که راهنمای من چه گونه بود و چه گونه با  صبر و درک قلبی به حرف های من گوش می داد . من میدانستم که او می داند ، و این به  معنای هم دلی بود . او اولین شخصی بود که به راستی اجازه دادم به دنیای من وارد  شود . با مشارکت خصوصی ترین افکار و راز هایم با او ، اولین رابطه با یک موجود  انسانی را تجربه کردم ."
"من بارها لغزش کرده  ام . آخرین دفعه که به راهنمای ام تلفن زدم و گفتم که من مصرف کرده ام ، او گفت متأسّف  است که این خبر را می شنود . او به من گفت : "زندان ، تیمارستان و یا مرگ " لزوما با این ترتیب پشت سر هم  اتفاق نمی افتد ، و برای من آرزوی شانس کردن . این آخرین بار ، بدترین تجربه من  بود . می دانستم اگر کارهایی که راهنمایم گفته انجام ندهم ، خواهم مرد . به طریقی  ، من اراده و زندگی ام را به او و به این برنامه سپردم تا جایی که نیروی برتر خود  را پیدا کردم . نا امیدی با خودش تسلیمی را آورد که من نیاز داشتم تا بتوانم پیش  نهاد های راهنمای ام را دنبال کنم و این برنامه را راه جدید زندگی ام قرار دهم ."

  "من هرگز فکر نمی کردم مجبور شوم به کسی راجع به کارهایی که انجام داده ام ، احساسات و افکارم چیزی بگویم . من رنج زیادی کشیدم تا چیز هایی را که می خواهم با راهنمای ام مشارکت کنم انتخاب کنم . یک روز من به او چیز های وحشتناکی که راجع به شوهرم می دانستم گفتم ،  و این که بعد از ازدواج با من نیز با زن های زیادی بوده و مسائل دیگر . بعد از اینکه تمام مسائل را گفتم متوجه شدم که تمام این ها بدبینی من بوده است . بعد از این تجربه ، اعتماد کردن به راهنما ی ام تا به امروز برای ام آسان تر بوده . من نمی توانم چند روز بمانم بدون این که با او تماس داشته باشم ، زیرا که در این صورت زجر می کشم و بهترین تجربه من ، مشارکت قدم اول با او بود ، اعتماد به نفس من افزایش پیدا کرد و امروز شاد زندگی می کنم "
اگر راهنما به ما بگوید که باید بیشتر به جلسه برویم ، به طور منظم نشریات NA را مطالعه کنیم یا تراز نامه بنویسیم ، لازم است که نهایت سعی خود را در انجام آن بکنیم . ما نباید به معتادانی که از آن ها در خواست کمک می کنیم بگوییم که چگونه به ما کمک کنند . وقتی در خواست کمک می کنیم باید سعی کنیم آموزش پذیر هم باشیم .
"من همیشه برای تلفن زدن به سایر دوستان بهبودی مشکل داشته ام ، حتی امروز . اگر چه راهنمای ام نتوانست در پیش رفت من در قدم ها به من کمک کند ، تا زمانی که به من حداقل 5 نفر که بهبودی شان را تحسین می کردم تلفن کردم و راجع به بهبودی از آن ها سوالاتی نمودم . این تلفن ها به من کمک کرد تا دید بهتری به زندگی پیدا کنم . من برنامه ای را کار می کنم که شامل کمک و حیات دیگران می شود . در یک نقطه از بهبودی به طور جدی درباره لغزش فکر می کردم . بعد ناگهان چهره یکی از معتادانی که تحسین اش می کردم در نظرم آمد و سپس افکارم بر تمام معاشرت های جدیدم متمرکز شد ، و فکر مصرف ناپدید شد

"برای مدت زیادی در بهبودی مایل نبودم راه کار های راهنمای خود یا هر کس دیگری را امتحان کنم ، تا این که عذاب تنهایی ناشی از انجام دادن کارها به طریق خودم به قدری عظیم شد که اگر می خواستم پاک بمانم هیچ حق انتخاب دیگری نداشتم .

حتی آن موقع هم واقعاً باور نداشتم که کسی بتواند راه کار جالبی به من بدهم و با گذشت زمان همین طور که زندگی من به خاطر عمل کردن به راه کارها بهتر شد ، متوجه شدم که بیش تر اوقات راه کارهای هر کسی می تواند بهترین راه کاری باشد که من به خود می دهم ."
زمان هایی هست که وقتی ما به کمک احتیاج داریم راهنما ی مان در دسترس نیست . بسیاری از ما متوجه شده ایم که باید شبکه ای از اعضای برنامه را که می توانیم در مواقع ضروری علاوه بر راهنمای مان به آن ها روی آوریم تشکیل دهیم . در بعضی جاها رسم بر این است که اعضایی که از طریق راهنما به یکدیگر وصل هستند برای این نوع حمایت برگزیده می شوند . آشنا شدن با سایر رهجو های راهنما ی مان می تواند برای ما چتر حمایتی باشد . اگر ما نتوانیم با راهنمای خود تماس بگیریم ، همیشه می توانیم به یکی از افراد شبکه ی راهنما و رهجویی تلفن بزنیم . در بعضی جاها این شبکه ی راهنما و رهجویی "خانواده " نامیده می شود . صرف نظر از اسم آن ، برای بعضی از اعضا تعلق به این شبکه مهم است و می تواند به آن ها نوعی امنیت و احساس تعلق به چیزی بزرگتر از خود را بدهد .
"در ناحیه من ، تعداد کمی زن هستند که راهنمای زن دارند ، و من مجبور بودم به شهر دیگری که " خانواده " ی راهنما و رهجو شکل اصلی راهنما گرفتن است بروم . من فقط می خواستم قدم ها را با راهنمای خود کار کنم و از او راه کار بگیرم ، به جای این که بخواهم اجبار های اجتماعی و سفر های راه دور را که لازمه بیش تر شبکه های راهنما و رهجو یی در شهر خودم بود تحمل کنم . حالامن حدود 2 سال است که یک راهنما در کشور دیگر دارم و برای دیدن او و خواهران بهبودیم به آن جا سفر کرده ام . من از هم نشینی و بودن با آن ها آنقدر لذت برده ام که تصمیم گرفته ام برای 6 ماه به آن جا بروم و مدتی را با خواهران بهبودی خود بگذرانم ."

 "من بطور ماهیانه در گردهم آیی یک "خط " یا شبکه ی راهنما و رهجویی شرکت می کنم ، بنابر این اگر زمانی نیاز به یک راهنمای جدید داشته باشم ، مسئله ای نیست ، زیرا یک گروه از معتادان در حال بهبودی را در دسترس دارم که می توانم به آن ها اعتماد کنم ، رابطه برقرار کنم ، برای ام مهم باشند ، و از صمیمیت و یک رنگی با آن ها نترسم ."
اگر چه ، بعضی از اعضای رابطه راهنما و رهجو را یک رابطه ی کاملا شخصی می دانند و نمیخواهند که آن را تبدیل به یک خانواده گسترده کنند . برای این اعضا داشتن نوعی شبکه ساختاری متصل به راهنما و رهجویی می تواند محدود کننده باشد و یا قدری محذورات به همراه داشته باشد .
"راهنمای من عضو یکی از خانواده های راهنما و رهجویی است ، که البته اصلا نظر مرا جلب نمیکنند . خوشبختانه ، او اهمیت نمیدهد که من در این فعالیت شرکت نکنم . احساس می کنم مثل این است که جزئی از یک دسته باشم که باید با یک دو جین زن و رهجوی شان و رهجوهای رهجو های شان احساس همدلی کنم .من حتی از بعضی از افرادی که در این شبکه ی راهنما و رهجویی عضو هستند ، خوش ام نمی آید . من دیدم که از قبل دارای یک خانواده که در زندگی من تاثیری ندارد و به یکی دیگر احتیاج ندارم ."
حتی اگر ما از این که جزئی از یک شبکه ی راهنما و رهجو هستیم ، خوش حال باشیم ممکن است گاهی دچار وسوسه ی مقایسه خود با دیگران شویم . گاهی اوقات ممکن است احساس کنیم که راهنمای من به بعضی از رهجو هایش بیش تر اهمیت می دهد ، یا ممکن است خود را رهجوی برگزیده بدانیم و دچار احساس منیت شویم . این مهم است که بدانیم که ما هر رابطهی راهنما و رهجویی منحصر به فرد است . هر رابطه چالش ها و هدایای خود را دارد . ما از مقایسه ی خودمان با دیگران هیچ چیز به دست نمی آوریم.
"من همیشه احساس می کردم لازم است تا در هر موقعیتی بهترین باشم و تقریبا بیشتر از یک سال من تنها رهجوی راهنمای ام بودم و زمانی که او رهجوی جدید گرفت من متعجب شدم و احساس عدم امنیت کردم . آموختن دوست داشتن دیگران و حسادت نکردن به آن ها ، راهی طولانی و دردناک بود . زمانی که احساس عدم امنیت یا ناراحتی می کنم ، با راهنما ی ام صحبت می کنم . به جای عمل از روی نقص ام ، سعی می کنم با سایر زنانی که راهنمای من راهنمای آنان نیز هست تماس بگیرم و در خواست کمک کنم . الان من 4 خواهر بهبودی دارم و آن ها زنان فوق العاده ای هستند .من واقعاً آن ها را دوست دارم و به بودن آن ها در زندگی ام افتخار می کنم ."
چه ما یک شبکه ی راهنما و رهجویی داشته باشیم ، چه نداشته باشیم ، می توانیم یک شبکه حمایتی با ثبات برای خود به وجود آوریم تا فقط به راهنمای مان اتکا نکنیم . ایجاد دوستی با دیگران در برنامه و تقویت ارتباط مان با نروی برتر می تواند به ما در زمان هایی که راهنما ی مان در دست رس نیست ، کمک کند .
"راهنمای ام گاهی اوقات نمیتواند در دسترس من باشد ، اما خدای من همیشه با من است

"راه کار های دوستانه ای که من از راهنمای خود دریافت می کنم ، همیشه جواب داده است . اما زمان هایی در بهبودی من بوده است که من راهنما نداشته ام و از دوستان نزدیک در بهبودی به عنوان صدای درونی استفاده کرده ام و خدا را بخاطر داشتن چنین دوستانی شاکرم . در طول سالها هر وققت که در خواست کرده ام ، خداوند معلمی را در زندگی من قرار داده است ."
بهبودی می تواند سفری شگفت انگیز در "خود شناسی " و خویشتن پذیری باشد . به همراه معتادان گمنام ، نیروی برترمان و کمک راهنما ی مان می توانیم به آزادی و نشاطی در زندگی دست پیدا کنیم که هرگز باور نداشتیم وجود دارد . اگر به عنوان یک رهجو بخواهیم می توانیم آگاهی و دانشی را که راهنمای مان در ارتباط با برنامه NA دارد خوب فرا گیریم . ما میتوانیم یاد بگیریم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و قدر دان زندگی جدیدمان در بهبودی باشیم و آن را دوست داشته باشیم .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan