Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

کتابچه سفید#

دعای آرامش خداوندا ، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم ،شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم . آمین

معتاد کیست ؟

اکثر ما برای جواب دادن به این سئوال احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش را خوب می دانیم ! زمانی تمام زندگی و فکر و ذکر ما در مواد مخدّر خلاصه شده بود . ما همیشه یا مشغول گرفتن یا مصرف کردن آن بودیم و یا به دنبال راه تهیه اش می گشتیم . ما زندگی      می کردیم که مصرف کنیم و مصرف می کردیم که زندگی کنیم . خیلی ساده ، معتاد ، زن یا مردی است که زندگیش را مواد مخدّر کنترل  کند، ما کسانی هستیم که در چنگال یک بیماری مزمن و پیشرونده گرفتاریم و همیشه عاقبتی چون زندان،  تیمارستان و مرگ در انتظارمان است .

 

 

 

برنامه معتادان گمنام چیست ؟

معتادان گمنام،  یک انجمن غیر انتفاعی از زنان و مردانی است که اعتیاد به مواد مخدر مشکل اصلی زندگیشان بوده است . ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی هستیم و اکنون به طور مرتب گرد هم می آئیم تا به کمک هم پاکی خود را حفظ کنیم . این برنامه،  یک برنامه پرهیز کامل از هر گونه ماده مخدر است تنها لازمة عضویت در این انجمن « تمایل » به قطع مصرف مواد مخدّر است . پیشنهاد می کنیم که در این مورد روشن بین باشید و این فرصت را از دست ندهید . برنامه ما مرکب از اصولی است که بسیار ساده بیان شده اند و ما    می توانیم آنها را در زندگی روزمرّه خود به کار بندیم . نکته بسیار مهم این برنامه عملی بودن آن است .

در معتادان گمنام هیچ شرط و شروطی وجود ندارد . ما به هیچ سازمانی وابسته نیستیم . حق عضویتی نداریم و با هیچ سازمان سیاسی ، مذهبی و یا انتظامی ارتباطی نداریم و هرگز تحت نظر نبوده و نیستیم . هر کس که مایل باشد بدون در نظر گرفتن سن، مذهب، نژاد و جنسیت می تواند به ما بپیوندد . برای ما مهم نیست که شما چه چیز و چقدر مصرف کرده اید و یا آنرا از چه کسی و از کجا خریده اید . کارهائی که در گذشته کرده ای و یا دارائی و نداری شما برای ما بی تفاوت است . تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد ، اینست که شما می خواهید در مورد مشکلتان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم . در اینجا تازه واردان از همه مهمترند زیرا ما فقط با در میان گذاشتن آنچه که داریم ، می توانیم آن را حفظ کنیم . تجربة گروهی ما نشان می دهد کسانی که به طور مرتب در جلسات شرکت    می کنند پاک می مانند .

 

 

 

چرا اینجا هستیم ؟

قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام ، ما اختیار زندگی خود را کاملاّ از دست داده بودیم و دیگر نمی توانستیم مانند دیگران زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . برای زندگی به چیزی متفاوت نیاز داشتیم و تصور می کردیم که آنرا در مواد مخدّر پیدا کرده ایم . برای ما مواد مخدّر مهم تر از خانواده ، همسر و فرزندانمان شده بود و می بایستی آن را به هر قیمتی بدست می آوردیم . در این راه به بسیاری از مردم لطمه های شدید زده ایم . اما بیش از همه خود را آزار داده ایم . ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیت های فردی ، در واقع خودمان برای خودمان گرفتاری درست می کردیم و این طور به نظر می رسید که نمی توانیم زندگی را آنطور که هست قبول کنیم . اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یک خود کشی تدریجی است اما اعتیاد ، این دشمن زیرک زندگی ، قدرت انجام هر گونه اقدامی را از ما سلب کرده بود . در نهایت بسیاری از ما کارمان به زندانها کشیده شد . بسیاری دست بدامن پزشکان ، روان پزشکان و ... شدیم اما هیچ یک از آنها برای حل مشکل ما کافی نبود . بیماری ما همیشه یا دوباره عود می کرد و یا بدتر می شد تا عاقبت از روی ناچاری در معتادان گمنام به یکدیگر پناه آوردیم . پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادی بیمار هستیم و از نا خوشی رنج  برده ایم که درمان شناخته شده ای ندارد . اما به هر حال می توان آن را در نقطه ای از فعالیت باز داشت و پس از آن امکان بهبودی هم وجود دارد .

 

 

چگونگی عملکرد

اگر می خواهید آنچه را ما داریم به دست آورید و برای به دست آوردنش تمایل به کوشش دارید ، در نتیجه شما حاضرید قدمهای معینی را بردارید ، این قدمها ، اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختند .

1.ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم ، که زندگیمان آشفته گردیده بود .

2.ما به این باور رسیدیم که  نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3.ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم .

4.ما یک ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5.ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6.ما کاملاّ آماده شدیم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7.ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

8.ما فهرستی از تمام کسانی که آزار داده بودیم تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنان شدیم .

9.ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران زیان وارد نماید .

10.ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاّ بدان اقرار نمودیم .

11.ما از راه دعا و تفکر جویای بهتر نمودن رابطة آگاهانه با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از ارادة او برای خودمان و قدرتی که آنرا به انجام رسانیم .

12. با یک بیداری روحانی که در نتیجه این قدم ها پیدا کردیم ما سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا در آوریم .

 

در آغاز گام نهادن در این راه دشوار به نظر می رسد ، اما باید به خاطر داشته باشیم که ما یکروزه معتاد نشدیم ، بنابراین شتاب و      بی حوصلگی به ما کمکی نمی کند و هر کاری را با ملایمت امکان پذیر است . باید توجه داشته باشید که بی تفاوتی و بی حوصلگی نسبت به اصول روحانی مهمترین عامل ناکامی ما در راه باز پروری است . سه اصل مهم روحانی عبارتند از : صداقت ، روشن بینی و تمایل .

ما به اعتیاد با دید واقع بینانه می نگریم و ارزش درمانی کمک یک معتاد را به یک معتاد دیگر ، به خوبی دریافته ایم ، چون می دانیم که یک معتاد بهتر از هر کس می تواند یک معتاد دیگر را درک و کمک کند و ما نیز ایمان آوردیم که هر چه زودتر با مشکلات اجتماعی روزانة خود روبرو شویم به همان نسبت سریعتر می توانیم عضو قبول شده ، مسئول و سازندة اجتماع خود باشیم .

پشت کردن به اولین مورد مصرف مواد مخدر یگانه راه جلوگیری از بازگشت به دامان اعتیاد است ، اگر شما هم مثل ما هستید  می دانید که مصرف یکبار زیاد ، و هزار بار کافی نیست . ما برروی این نکته اصرار می ورزیم که حتی اگر نوع مواد مخدر مصرفی خود را تغییر دهیم باز هم با اولین بار مصرف ، به عمق اعتیاد سرنگون می شویم . بسیاری از معتادان عقیده دارند که الکل ماده مخدر نیست و مصرف آن باعث بازگشت به اعتیاد نمی شود . ما پذیرفته ایم که الکل نیز یک ماده مخدر است و ما کسانی هستیم که به بیماری اعتیاد مبتلا هستیم و باید از هر نوع مواد مخدر دوری کنیم تا بهبود یابیم .

چه باید کرد ؟

برنامه خود را با انجام قدم اول از « چگونگی عملکرد » شروع کنید . وقتی ما قلباّ و از ته دل بپذیریم که در مقابل اعتیادمان عاجزیم و اختیاری از خود نداریم قدم بسیار بزرگی را در راه بهبودی خود برداشته ایم . بسیاری از ما در این مرحله شک و تردیدهایی داشتیم ، یا حقیقت امر را کتمان می کردیم ، بنابراین این فرصت را غنیمت بشمارید و از همین ابتدا نسبت به حقیقت امر دقیق و رک و راست باشیم . سپس قدم دوم و قدم های بعدی را بردارید و آنگاه به مرور خود منظور اصلی این برنامه را درک خواهید کرد . چنانچه شما در یک مرکز درمانی ، از هر نوع که باشد ، به سر می برید و در حال حاضر مصرف مواد مخدر را قطع کرده اید ،  با خیالی راحت می توانید این روش زندگی را امتحان کنید .

پس از مرخص شدن ، برنامه روزانه تان را ادامه دهید و از طریق نامه ، تلفن و یا شخصاّ با یکی از اعضای معتادان گمنام تماس بگیرید . و از آن بهتر اینکه به جلسه های ما بیایید . در اینجا جواب بعضی مسائلی را که آزارتان می دهد خواهید یافت .

اگر هم در هیچ مرکز درمانی نیستید باز هم می توانید همین کار را انجام دهید . امروز مواد مخدر مصرف نکنید. اکثر ما میتوانیم برای 8 تا 12 ساعت مواد مخدر مصرف نکنیم ، در حالیکه تحمل زمان طولانی تر ظاهراّ غیر ممکن به نظر می رسد .

اگر وسوسه شدید یا اجبار شما را دم به دم به سمت مواد مخدر می کشد می توانید بر اساس یک برنامه مشخص پنج دقیقه به پنج دقیقه مصرف خود را به تعویق اندازید . به این ترتیب دقایق به ساعات و ساعات به روزها تبدیل خواهد شد و به تدریج عادتتان از بین خواهد رفت و تا حدی آرامش پیدا می کنید . وقتی متوجه شدید نیازتان به مواد مخدر تا حدی از بین رفته است معجزه واقعی اتفاق افتاده و دوران استفاده از

مواد مخدر به پایان رسیده و زندگیتان آغاز شده است.

سنتهای دوازده گانه معتادان گمنام

ما آنچه را که داریم فقط با مراقبت کامل می توانیم حفظ کنیم و همانطور که آزادی فردی ما از دوازده قدم سر چشمه می گیرید به همان صورت آزادی گروه نیز به سنتهای ما بستگی دارد .

تا زمانی که پیوندهایی که ما را به هم متصل می کند از آنچه که ما را از یکدیگر جدا می کند محکمتر باشد همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت .

 

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ، بهبودی شخصی به اتحاد معتادان گمنام بستگی دارد .

2.در رابطه با هدف گروه ما فقط ، یک مرجع نهایی وجود دارد – خداوندی مهربان که بگونه ممکن خود را در وجدان گروه ما بیان می نماید . رهبران ما فقط خدمتگزاران مورد اعتماد می باشند ، آنان حکومت نمی کنند .

3.تنها لازمه عضویت ، تمایل به قطع مصرف می باشد .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر گروههای دیگر یا معتادان گمنام در کل اثر بگذارد .

5.هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد – رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است .

6.یک گروه معتادان گمنام هرگز نباید هیچ مؤسسة مرتبط ، یا سازمان انتفاعی خارجی را مورد تآیید قرار بدهد یا در آنها سرمایه گذاری مالی کند و یا نام معتادان گمنام را بدانها به عاریت بدهد ، زیرا ممکن است مشکلات پولی ، مالکیت و یا شهرت ، مارا از هدف اصلی خود منحرف سازد .

7.هر گروه معتادان گمنام باید کاملاّ خودکفا باشد و کمکهای مالی از خارج دریافت نکند .

8.معتادان گمنام باید برای همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوصی استخدام کنند .

9.معتادان گمنام ، تحت این نام ، هرگز نباید سازماندهی شود ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و کمیته هایی ایجاد کنیم که مستقیماّ در برابر کسانی که بدانها خدمت می کنند مسئول باشند .

10.معتادان گمنام هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارد ، بنابراین نام معتادان گمنام هرگز نباید به بحث اجتماعی کشیده شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بر اصل جاذبه است تا تبلیغ ، ما همیشه نیاز داریم گمنامی شخصی را در سطح مطبوعات ، رادیو ، و فیلم حفظ کنیم .

12.گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ما می باشد ، همیشه یادآور ماست که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم .

 

 


 

بهبودی و لغزش ( عود بیماری )

بسیاری از مردم تصور می کنند مفهوم بهبودی فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . آنها لغزش را نشانه شکست کامل و پرهیز از مواد مخدر به مدت طولانی را ، علامت موفقیت کامل می دانند . اما تجربه ما که برنامه بهبودی معتادان گمنام را دنبال می کنیم ، نشان داده است که مطلب به این سادگی نیست . بنابه تجربه ما ، گاه لغزش برای عضوی که قدری با انجمن ما مربوط شده است چنانچه تجربه تکان دهنده ای می تواند باشد که او را وادار به دنبال کردن جدی تر این برنامه کند . در حالی که عده ای از اعضای دیگر ، با وجود پرهیز دراز مدت هنوز هم در اثر عدم صداقت و خود فریبی ، قادر نیستند از لذت بهبودی کامل و پذیرش اجتماعی بهره مند شوند اما در مجموع پرهیز کامل و مداوم از موادمخدر و تماس نزدیک و مشارکت با اعضاء گروههای معتادان گمنام ، بهترین راهی است که زمینه رشد را برای یک معتاد فراهم می کند .

با آنکه معتادان همگی مانند یکدیگرند اما شدت بیماری و سرعت بهبودی فردی آنها با هم تفاوت دارد . در بعضی از موارد لغزش ممکن است زمینه ای فراهم کند که نهایتاّ به آزادی کامل فرد منتهی شود اما در مورد فرد دیگر آزادی او به آن بستگی داشته باشد که با سماجت و عزم راسخ ، هر چه پیش آید ، دو دستی به پاکی خود بچسبد تا از مرحله بحرانی بگذرد . معتادی که بتواند به هر طریق نیاز و هوس مصرف را حتی برای یک مدت کوتاه ندیده بگیرد و اختیارا فکار غیر ارادی و رفتار اجباری خود را داشته باشد ، به نقطه عطفی رسیده است که می تواند در بهبودیش سرنوشت ساز باشد . گاه موازنه احساس آزادی و استقلال حقیقی ما به هم می خورد و با آنکه ظاهراّ می دانیم هر چه داریم در اثر اتکاء به یک نیروی برتر از خودمان و با کمک کردن و کمک گرفتن از دیگران و همدلی بدست آمده است اما به میل به تک روی و در دست گرفتن دوباره اختیار زندگی ، ما را به طرف خود می کشد . در طول دوران بهبودی ، هیولاهای زندگی گذشته ،‌به دفعات به سراغمان خواهند آمد . ممکن است احساس کنیم که زندگی دوباره بی معنا ، یکنواخت و کسل کننده شده است . ممکن است تکرار ایده های جدید ، مغزمان را خسته کند و از لحاظ جسمی هم به خاطر انجام مکرر اقدامات و فعالیتهای تازه مان احساس کوفتگی کنیم اما احساس هر چه که باشد فرقی نمی کند . ما می دانیم که اگر این کارها را تکرار نکنیم ، مطمئناّ رفتار قدیم خود را از سر می گیریم و اگر چیزی که داریم استفاده نکنیم آنرا از دست می دهیم . این دوره ها معمولاّ بهترین دورانی هستند که ما در آن رشد و پیشرفت می کنیم . با آنکه شاید ظاهراّ جسم و فکر ما از تمام این چیزها خسته شده باشند اما باید بردبار باشیم زیرا ممکن است قوه محرکه تغییر و رستاخیز حقیقی ، در عمق وجودمان در صدد پیدا کردن راهی باشد که بتواند انگیزه های درونی ما را دچار تحول کند و زندگیمان را تغییر دهد .

بهبودی از طریق تجربه و بکارگیری قدمهای دوازده گانه ،هدف ماست ، نه فقط پرهیز جسمی از مواد مخدر ، پیشرفت ما نیاز به سعی و کوشش دارد . از آنجا که یک فکر بسته ، به هیچ وجه ظرفیت پذیرش افکار نو را ندارد . بنابراین باید به طریقی روزنه ای برای نفوذ در آن پیدا کرد و چون فقط خودمان می توانیم ، این کار را برای خود انجام دهیم از این رو لازم است مواظب دو دشمن درونی خود که بی تفاوتی و تنبلی هستند باشید . اینطور به نظر می رسد که مقاومت در برابر تغییر ، در خون ماست و فقط چیزی مانند یک انفجار اتمی می تواند زمینه های لازم برای تغییر مسیر در ما بوجود آورد . یک لغزش ( البته اگر بتوانیم جان سالم به در ببریم ) می تواند چاشنی این انفجار را فراهم کند . گاه لغزش نزدیکان و یا مرگ آنها ممکن است ما را به خود بیاورد و چشم ما را در مورد لزوم یک عکس العمل شدید باز کند .

 

 

 

فقط برای امروز

به خودت بگو : فقط برای امروز ، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ، زندگی می کنم و بدون مصرف هیچگونه ماده مخدری روز خوبی خواهم داشت .

فقط برای امروز ، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد ، کسی که مرا باور می کند و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه ای خواهم داشت و به بهترین شکلی که بتوانم آنرا دنبال خواهم کرد .

فقط برای امروز ، سعی خواهم کرد که به کمک انجمن ، از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترسی نخواهم داشت .

فقط برای امروز ، به روابط تازه ام و آنها که چیزی مصرف نمی کنند و راه تازه ای برای زندگی پیدا کرده اند فکر خواهم کرد .

تا مادامی که این راه را دنبال کنم از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت .

 

 

 

داستانهای افراد

معتادان گمنام از سال 1953 تا کنون رشد بسیار زیادی کرده است . بنیانگذاران این انجمن که همیشه در قلب ما جا دارند ، در طول این دوران مطالب با ارزش فراوانی در مورد اعتیاد و بهبودی به ما آموخته اند .

داستانی را که یکی از اعضای اولیه انجمن ما در سال 1965 به رشته تحریر در آورده است در قسمت بعد برایتان بازگو می کنیم . داستان بهبودی اعضائی که بعداّ به انجمن ما پیوسته اند در کتاب اصلی ما معتادان گمنام آورده شده است .

 

 

 

ما بهبود پیدا می کنیم

ضرب المثلی است که می کوید : سیاست غریبه ها را باهم آشنا می کند و بر طبق ضرب المثل در جمع ما اعتیاد غریبه ها را آشنا می کند با آنکه ممکن است جزئیات داستان هریک از ما با دیگری تفاوت داشته باشد اما در مجموع همگی ما یک وجه مشترک داریم . وجه مشترک ما بیماری یا اختلالی است به نام اعتیاد . ما از دو چیز که در ساختمان اعتیاد واقعی به کار رفته است به خوبی مطلعیم ، یکی از آنها وسوسه و دیگر اجبار است . وسوسه همان فکر ثابت و سمجی است که دوباره و دوباره مارا به طرف مواد مخدر مورد علاقه مان ویا مشابه آن می کشاند تا بلکه همان حالت خوش خوبی را که زمانی تجربه کرده ایم دوباره بدست آوریم .

اجبار: وقتی ما این جریان را به یک ’پک ، یک دود ، یک قرص ویا یک مشروب به حرکت می اندازیم ، دیگر نمی توانیم با اراده خودمان جلوی آن را بگیریم ما به خاطر حساسیت جسمیمان به مواد مخدر کاملاً در چنگال یک نیروی نابود کننده قوی تر از خود گرفتاریم .

وقتی ما به آخر خط می رسیم و می بینیم که دیگر چه با موادمخدر و چه بدون آن ؟ نمی توانیم مانند انسان زندگی کنیم ، همگان با یک سئوال مشترک مواجه می شویم ، آیا کاردیگری مانده است که انجام نداده باشیم ؟‌اینطور به نظر می رسد که دوراه بیشتر نباشد ، ما یا می توانیم به بهترین نحو ممکن عاقبت تلخ خود – زندان ،‌تیمارستان یا مرگ شویم – یا راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم . در گذشته تعداد بسیار کمی از معتادان شانس پیداکردن راه دوم را داشته اند ، اما معتادان امروز خوشبخت ترند .برای اولین بار در تاریخ بشر راه ساده ای برای معتادان پیدا شده است که تأثیر آن در زندگی بسیاری از آنان به ثبوت رسیده است . درهای این برنامه برروی همگان باز است این برنامه روحانی ساده و غیرمذهبی ، به نام معتادان گمنام است .

در حدود پانزده سال پیش وقتی که اعتیاد مرا به نقطة عجز ،‌بیهودگی و تسلیم کامل رسانده بود با انجمن الکلیهای گمنام آشنا شدم . در آن دوران انجمن معتادان گمنام هنوز تشکیل نشده بود در آنجا با معتادان دیگری آشنا شدم که آنها هم راه حل مشکل خود را در آن برنامه پیدا کرده بودند اما من و دوستانم می دانستیم که هنوز عدة‌زیادی از همنوعان معتاد ما در سراشیب سرخوردگی ،‌سر افکندگی نبستی تلف می شوند و نمی توانند متوجه نکات مشترک خود و الکلی ها ، در الکلی های گمنام شوند . وجه مشترک آنها در حد علائم ظاهری خلاصه می شد و به حدود عمیق تر احساسات و عواطف که در آن همدلی تبدیل به مرهمی درمانی برای تمام معتادان می شود نمی رسید . در ماه جولای سال 1953 به کمک چند نفر از معتادان وعده ای از اعضای الکلی های گمنام که به ما وبرنامه اعتقاد زیادی داشتند ،‌انجمنی را که اکنون به نام معتادان گمنام می شناسیم ، شروع کردیم ،‌ما احساس می کردیم که پس از آن ، تازه واردان می توانند از معتادانی که بهبودی های دراز مدت دارند به عنوان نمونه استفاده کنند نکات مشترکی را که برای متقاعد کردن خود لازم دارند در آنها ببینند و به خود بقبولانند که آنها هم می توانند پاک بمانند . این درست همان چیزی است که ما به طور اصولی بدان احتیاج داشتیم ودر طی سالهای گذشته صحت آن برایمان کاملاً روشن شده است . ایمان و اعتقاد به یکدیگر احترام ودرک بی چون و چرا که آن را هم دردی می نامیم ، باعث آفرینش فضایی شده است که ما می توانیم در آن ، زمان و دنیای واقعی را احساس و لمس کنیم و با ارزش های روحانی که بسیار یازما مدتها پیش آنرا گم کرده بودیم دوباره از نو آشنا شویم . ما در این انجمن هم از لحاظ تعداد و هم ازلحاظ نیرو درحال رشدیم. تا بحال هرگز دیده نشده است که این همه معتاد با انتخاب خود ودر یک اجتماع آزاد بتوانند هرجا که می خواهند دور هم جمع شوند وبا آزادی کامل و سازنده به بهبودی خود ادامه دهند .

حتی خود معتادان هم می گفتند این کار بصورتی که ما در نظر داریم عملی نخواهد بود . ما به جلسات علنی اعتقاد داشتیم و مانند گروههای دیگر سعی نکردیم جلسات خود را مخفیانه برگزار کنیم . ما اعتقاد داشتیم این روش با تمام روشهای دیگری که دوری دراز مدت از اجتماع را برای معتادان توصیه و دنبال کرده اند تفاوت دارد و احساس می کردیم که معتاد هرچه زودتر با مسائل روزمره خود روبرو شود بهمان نسبت سریع تر می تواند به یک عضو فعال وواقعی اجتماع تبدیل شود . ما بالاخره برروی پای خود بایستیم و با زندگی آنگونه که هست روبرو شویم بنا بر این چرا از اول آنرا شروع نکنیم .

البته به خاطر همین چیزها  بسیاری از افراد لغزش کردند و بسیاری هم به کلی مفقود   شد ند . اما در هر صورت تعداد زیادی ماندند و تعدادی هم پس از قدری عقب نشینی بمرور دوباره به طرف ما برگشتند . نکته درخشان تر ، این واقعیت است که تعدادی از اعضای کنونی ما مدتهای درازی است که از مواد مخدر به طور کامل پرهیز کرده اند و حال بهتر می توانند به تازه واردان کمک کنند . دیدگاه و طرز تلقی این اعضاء که بر اساس مفاهیم روحانی قدمهاو سنتهای مااستوار شده است ، قوة محرکه رشد ووحدت برنامه ماست . ما اکنون می دانیم که زمان مناسب فرا رسیده است . دیگر آن دروغ کهنه و قدیمی که می گوید وقتی معتاد شدی برای همیشه معتاد خواهی ماند از طرف جامعه یا خود معتاد تحمل نخواهد گردید . حقیقت آن است که ما بهبود پیدا می کنیم .

 

 

 

یک سوم زندگی من

امروز روز کسالت آوری بود مثل عصر، جمعه . تمایل شدیدی برای مواد احساس می کردم و اگر می خواستم چیزی گیر بیاورم باید سعی می کردم که ساقی ها را پیدا کنم تمام روز دلهره داشتم اما وقتی به خانه رسیدم و یک ساعتی دراز کشیدم احساس آرامش کردم . من می توانم این وضع طبیعی را ادامه دهم چون اکنون چیزی برایم باقی نمانده است جز یک وجدان بیدار . تمام دلهره های گذشته از بین رفته است اکنون می توانم دراز بکشم ، از این بابت دغدغه ای نداشته باشم و آرام وراحت باشم . هر چه بیشتر پاک بمانم بهتر با این وضع خومی گیرم . تا وقتی که پاک هستم وضع واقعی من این است که وقتی صبح از خواب برمی خیزم دیگر به این فکر نمی افتم که آیا هوا مه آلود است یا آفتابی . حالا دیگر نه از آن کش و قوس ها خبری است نه از آن عرق ریختن ها . اوقاتی را به یاد می آورم که نمی توانستم با خیال راحت بخوابم چونکه مقداری ماده مخدر در کمدم داشتم ، اما اگر خواستم آنرا مصرف کنم صبح که از خواب بلند می شدم دیگر چیزی نداشتم و آن وقت دوباره حالم خراب می شد .

هرگز فکر نمی کردم که در اینجا بتوانم با غریبه ها قاطی شوم اما اکنون فکر می کنم که گاهگاه من هم درست همان احساسات آنهارا دارم .حالا دیگر اجازه نمی دادم که همه چیز های کوچک و تنگ نظرانه ذهنم را اشغال کند و مثل آن وقتها بی مبالات و نیرنگ باز نبودم . تنها کسی نسبت به او بی مبالات و نیرنگ باز بودم خودم بودم . هر کسی می توانست درون مرا ببیند . من دیگر دنبال مواد مخدر نمی دوم و تمایل شدیدی هم به آن ندارم مگر اینکه دچار حساسیت شوم یا مسئله ای پیش آید . اکنون می توانم شب به خانه بروم ، شمد هاو پتوهارا تمیز و مرتب کنم ، دعای کوچکم را بخوانم و بخوابم . این وضع واقعاً به خیر و صلاح من است .

دیروز روز پرداخت حقوق بود . رفتم بیرون و برای خودم جند تا هدیه خریدم نه اینکه مثل ایام کریسمس چیزی بلند کنم . حالا می توانم به همه این فروشگاهها سر بزنم بی آنکه حتی وسوسه دزدی یابلند کردن اجناس به سرم بزند این سومین کریسمسی است که با آدمهای خوب می گذرانم و از وقتی که آن دارو دسته های فاسد بریده ام حتی نمی توانم فکرش را بکنم که دزدی هم می کرده ام . من احساس می کنم که اززمان کودکی ذاتاً آدم شرافتمندی بوده ام ، اما دزدی می کردم که به درد اعتیادم برسم ، که آن ماده لعنتی را به دست آورم ، که خودم را سر پا نگه دارم ، که جلوبیرون روی شکمم را بگیرم ،‌که از سرازی شدن آب دماغم جلوگیری کنم . چه دماغی ! چه مریض بودم چه نبودم همیشه آب دماغم سرازیر بود .

قصة من شبیه ثصة خیلی های دیگر است . سیزده ساله بودم که کارم به یک بیمارستان روانی کشید . راستش چیز زیادی ازآن قضیه به یادم نمانده است ، اما دلیلش مصرف قرص آمفتامین بود . آنها خیال می کردند که من به یک افسردگی جنون آسا مبتلا هستم ، به سختی از شر آن قرصها خلاص شدم و بعد قکر کردند که من یک آدم عصبی هستم .

با این حال قضیه ادامه یافت . دوباره با قاچاقچی ها ارتباط برقرار کردم . من اکنون سی سال دارم ودوازده سال و نیم از زندگی ام این طور گذشت ، اما مطمئن باشید که دیگر آن طور زندگی کردن را دوست ندارم . از سه سال پیش که دور مواد مخدر را خط کشیدهام ،‌نمی توانم بگویم که وسوسه نشده ام ، نمی توانم بگویم که فکر گذرای مصرف کردن به سم نیفتاده است ، گاهگاه این حالتها را داشته ام . اما حالا این جور افکار مثل این فکر گذرا است که : « در آنجا یک اتومبیل خوشگل وجوددارد و دلم می خواهد من هم یکی مثل آن را داشته باشم » و بعد این فکر زود از بین می رود . به نظر من زمانها ودوره های بیماریپس از آنکه انفاق افتادند از آدم دور می شوند .

اکنون مدت دوسال است که وسوسه شدیدی برای مصرف مواد ندارم . اکنون سعی می کنم که اراده و زندگی ام را به خداوند ،‌بدانگونه که اورا درک میکنم بسپارم . بعضی اوقات سعی می کنم که نقش خداوند را بازی کنم و همه کارها را خود به تنهایی اداره کنم اما این روش مؤثر نمی افتد . هرچه که بیشتر با گروه باشم وپاک بمانم زندگی لذت بخش تر می شود . آخرین دفعه ای که ار گروه کنار کشیدم تبدیل به یک آدم هراسان ،‌فین فینو ، دوبرابر افسرده ، دوبرابر نیرنگ باز شدم و باز همان راه گذشته را پیمودم و همان حرفهای گذشته را تکرار کردم . اکنون هر هفته که بتوانم در جلسات انجمن شرکت می کنم . مدتی قبل نزد گروه خودمان برگشتم و آنروز مهمتار از تولدم بود . برو بچه ها مرا با روی باز پذیرفتند و از دیدنم خوشحال شدند . من با حالاتی که معمولاً داشتم برای بسیاری از آنها دردسر زیادی به وجود آوردم . در آن زمان هیچ چیزی به دردم نمی خورد و همه چیز در نظرم نامطلوب بود ، جز موادمخدر . با آنکه اشتیاق شدیدی به مواد مخدر داشتم اما در آن زمان برای به دست آوردن هر چیز دیگری هم که بتواند پاهایم را از زمین بکند آمادگی داشتم . اما حالا‌می دانم که هر چیز ی که بتواند پاهایم را از زمین بکند  ( که البته هواپیما نیست ) مرا واقعاً دچار مشکل می کند . من صادقانه به این موضوع اعتقاد دارم . اکنون نمی دانم که آیا با تمام توانم به قدمهای دوازدهگانه عمل خواهم کردیانه ، اما می دانم که با اجرای آنها با تمام وجودم توانستم که حدود سه سال پاک بمانم .

اکنون وقتی دوباره دچار مشکل می شوم می فهمم که بیشتر این مشکلات از کجا ناشی می شود از خود من . حالا می فهمم که خیلی بیشتر مردم را تحمل می کنم و نسبت به اطراقیانم شکیبایی بیشتری دارم و این یک تغییر بزرگ در من است . عمل کردن به اصول این برنامه به آن صورتی که من آنها را می فهمم ، پاک ماندن حتی برای یک روز ، و تقسیم کردن تجربه ها با دیگر معتادانی که تازه به جمع ما پیوستند کلاً اعمالی هستند که نگاه کلی مرا نسبت به زندگی تغییر داده اند . این راه خوبی برای زندگی است .

 

 

 

بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست

من از یک مرکز درمانی ویژه بانوان به انجمن معتادان گمنام پیوستم . همان شب اولی که از مرکز درمانی مرخص شدم به انجمن آمدم و در اینجا بود که راه و رسم زندگی کردن را آموختم ، به طوری کهدیگر مجبور نبودم در زندگی روزمره ام هیچ نوع مواد مخدری مصرف کنم . دراینجا بود که چیزهای زیادی درباره خودم آموختم ، زیرا ما معتادان شباهت خیلی زیادی به یکدیگر داریم . در جلسات ما هر وقت که مشکلات و راه حل های پیشنهادی مورد بحث قرار می گیرد من آن سوی دیگر خود را می بینم . من از آنهایی که برنامه بهبودی را باتمام توان خود دنبال می کنند آموختم که چطور من هم اگر بخواهم و کوشش کنم می توانم همین راه را دنبال کنم .

همچنین از آنهایی که اشتباه کرده اند آموخته ام که چگونه اشتباه نکنم . وقتی می بینم که بعضی ها این انجمن را ترک می کنند تا دوباره همان راه گذشته را آزمایش کنند احساس بدی پیدا می کنم ، اما می دانم که اگر نخواهم به آن راه بیفتم بایستس که انجمن را ترک نکنم . دیگر اینکه مجبور نیستم که دزدی کنم یا چک های بی پشتوانه و تقلبی بکشم .

اعتیاد من به گذشته دور بر می گردد . وقتی شانزده ساله بودم شروع کردم به مشروبخواری و بعد به شکل بدی آن را ادامه دادم و اکنون می فهمم که دلیل آن این بود که من در اصل مریض بودم . من در واقع یک جور بیماری عاطفی داشتم که خیلی هم شدید بود . اگر از نظر عاطفی مریض نبودم فکر نمی کنم که به آن صورت گرفتار شرابخواری می شدم . وقتی که روشن شد که مصرف الکل من همواره بالاتر می رود ، از آنجا که حرفه ام پرستاری بود سعی کردم که داروهای مخدر دیگری را تجربه کنم . مصرف این داروها بیشتر و بیشتر شد و به صورت مشکل وحشتناکی درآم .

اگر چه به یقین این یک راه خود کشی بود ، اما من موقعی آگاه شدم و به خود آمدم که فهمیدم معتاد شده ام و کاری هم از دستم ساخته نیست . نمی دانستم آیا راه حلی وجود دارد یا نه . در آن زمان واقعاّ راه حلی وجود نداشت . من در سانفرانسیسکو بودم و راهی برای تغییر وضعم نمی شناختم و بنابراین دست به خودکشی زدم و موفق نشدم . در آن زمان بیست و شش سال داشتم . اکنون فکر می کنم که برایم امکان داشت من هم در آن زمان مثل بسیاری از کسانی که امروزه در اینجا هستند به این انجمن می پیوستم .

زندگی من به هر حال به این صورت ادامه یافت . من نه تنها اعتماد به نفسم را از دست داده بودم ، بلکه احترام و عشق خانواده ام ، فرزندانم ، و شوهرم را نیز از دست داده بودم . همچنین خانه و شغلم را هم از دست دادم . به هر ترتیب به نقطه ای نرسیده بودم که بتوانم یا بخواهم این راه یا راه دیگری را برای زندگی آزمایش کنم . من فقط مجبور بودم که ادامه بدهم و راه خودم را آزمایش کنم . من همچنان داروهای مخدر مصرف می کردم و سر انجام سه بار سر و کارم به یک مرکز درمانی افتاد .

آخرین بار که به آنجا رفتم حس کردم که بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست . من این احساس را فوراّ به اعتیادم ربط ندادم . به راستی بار دیگر کاری از دستم ساخته نبود مسئله این نبود که دیگر نمی توانم مواد مخدر مصرف کنم « بلکه این بود که » بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست « کاملاّ احساس نومیدی و درماندگی می کردم و هیچ چاره ای نداشتم . تمام غرور روحی و عاطفی ام از بین رفته بود .

مطمئنم که وقتی در مرکز درمانی بودم آنها در صداقت من و در اینکه اصلاّ بخواهم در مورد مشکلم کاری انجام دهم شک داشتند ، اما من به راستی می خواستم که در این مورد کاری انجام دهم ، و این را می دانم که برنامه ترک اعتیاد هیچ تاثیری نخواهد داشت مگر اینکه خود آن را بخواهیم . این برنامه برای افرادی نیست که به آن نیاز دارند بلکه برای افرادی است که آن را می خواهند . من سرانجام به قدری به آن تنایل پیدا کردم که به روانکاوها ، روانپزشکان ، کشیشان ، و به هر جای دیگری که می توانستم مراجعه کردمن.

فکر می کنم یکی از بچه های انجمن ، به من جرات و شهامت زیادی داد ، چون توانستم به طور کامل سه گام اول را بردارم . من پذیرفتم که به خاطر اعتیادم عاجزم و اختیار زندگی ام از دستم خارج است . من راههای زیادی را آزموده بودم و بنابراین به این نتیجه رسیدم که فقط قدرتی برتر از قدرت خودم می تواند سلامت عقل را به منباز گرداند تا آنجا که در توانم بود اراده و زندگی خود را در اختیار خداوندی که خود می شناسم قرار دادم و کوشش کردم که در زندگی روزمره ام هرگز خداوند را از یاد نبرم .

من انواع کتابهای مربوط به ماوراءالطبیعه را خوانده بودم .آن کتابها را تایید می کردم . در زندگی روزمره ام و فکر میکردم که آثار مهمی هستند ، با این حال اصلاّ به آنها عمل نمی کردم . در زندگی روزمره ام هرگز پایبند به هیچ ایمانی نبودم . این شگفتی آور است که چطور پس از آنکه آنهمه از حوزه ایمان به دور افتاده بودم شرافت و صداقت اندکی به دست آوردم و توانستم به خودم آن طور که واقعاّبودم نگاه کنم . من شک داشتم که بتوانم آدم شریف و درستکاری شوم ، اما با نگاه کردن به آن سوی خود و به معتادانی که در اطرافم بودند ، با شناختن آنها و درک آنها ، و با دوست شدن با آنها توانستم خود را بشناسم .

من دوست دارم اعتبار چیزهایی را که شایسته اعتمادند باور کنم ، و اکنون باور دارم که شرکت هر روزه ام در گروههای روان درمانی ، که دارای روانکاوان فهمیده ای هستند ، به من کمک کرد که خودم آگاهی و شناخت پیدا کنم و بتوانم در مورد مشکل خودم کاری انجام دهم ، اما وقتی این گروهها را ترک می کردم می اندیشیدم « آه ، آیا می توانم این مشکل را خودم دور کنم ؟ » مراکز درمانی بسیاری از سالهای زندگانی ام را گرفته بود و شگفت زده بودم که آیا بالاخره می توانم پاک بمانم و کارهای معمولی و عادی انجام دهم .

شک داشتم که بتوانم یک زندگی عادی را ادامه دهم ، اما رای خداوند بر این قرار گرفت که من در این یک سال و نیم اخیر برای یک زندگی معمولی آمادگی پیدا کنم . من توانایی این را پیداکردم که بطور منظم کار کنم . ابتدا شغلهای ثابتی نداشتم اما بین شغلهای مختلف هیچوقت فاصله زیادی نمی افتاد .

اگر چه مدتی فکر بازگشت به حرفه ام یعنی پرستاری را به کنار گذاشتم ، اما دوباره به این فکر افتادم و اکنون تقریباّ در جریان بازگشت به پرستاری به طور تمام وقت هستم . اکنون به کمک بعضی افراد فهمیده و صمیمی گروه با آینده ای که بسیار روشن به نظر می رسد رو به رو هستم . در این روزها با تمام وجودم کوشیده ام که خود را وقف شغلم کنم و در این کار کاملاّ موفق بوده ام ، در صورتی که وقتی برای آخرین بار مرکز درمانی را ترک می کردم همه فکر می کردند که من به درد کار و استخدام نمی خورم .

برای من این یک برنامه روحانی ، و مایه تقویت و رشد یک تجربه معنوی است . این را می دانم که بدون امداد ونیروی شفابخش معتادان دیگر که معمولاّ از طریق گفتگو و درد دل و کمک دادن به یکدیگر صورت می گیرد رهایی من امکان پذیر نبود.دراین مدت وسوسه استفاده از مواد مخدر به کلی از من دور شده و می دانم که این امر فقط به خاطر لطف پروردگار است . اکنون تمام توجهم به مسائل روزانه ام دوخته شده است .  شگفتی آور است که آن نمونه ها ومواردترس ، دلهره ، بیزاری وسوختگی که آن همه در من شدید بود اکنون از بین رفته است دیگر این چیزها حاکم بر زندگی من نیست . من هرصبح تقاضای کمک میکنم و هر شب کارهای نیکم را می شمارم . من براستی شکر گزارم که دیگر مجبور نیستم با آن بیماری که همراهم هست با مصرف انواع مواد مخدر زنگیم را سپری می کنم . فکر می کنم که یکی از بزرگترین عواملی که در اینجا به من کمک کرد این بود که برنامة این انجمن یک برنامة پرهیز و پاکی کامل است .

من به این نتیجه رسیدم که یک ” مشکل دوگانه “  دارم . مشکل من این یا آن مادة مخدر نیست ، بلکه مشکل زندگی کردن است و این مهمترین چیزی است که امروزه بایستی در باره اش فکر کنم . موقعیکه به نظر می رسید همه ، چه خانواده ام و چه دوستانم ، مرا در بختیم تنها گذاشته اند کمک زیادی از راهنایم در یافت کردم . نمی دانم اگر به خاط آن در هایی که او در نامه هایش برویم گشود نبود آیا می توانستم به این موفقیت ها دست یابم و اومرا در تجربه اش ، توانش و امیدش سهیم کرد و این امر بسیار سودمند افتاد . او همچنان به عنوان یک دوست خوب باقی مانده است . در اینجا ، در انجمن معتادان گمنام ، دوستانی ، خانواده ای و راهی برای زندگی یافته ام . خانواده ام نیز بخاطر برداشتن این گامها ، نه به خاطر این که مستقیماً بر این مشکل من تأثیر بگذارند ، دوباره بسوی من با زگشتند . چیز های عالی و شگفت انگیز بسیاری برایم اتفاق افتاده است نمی توانم فکرش را بکنم چیزی اتفاق بیفتد که مرا وادار کند این طریقه زندگی را رها کنم .

 

 

 

سیکل معیوب

اسمم ژان است و معتاد هستم . با نوشتن سرگذشت خودم امید وارم بتوانم به دیگر معتادان مانند خودم که سعی می کنند با جانشین کردن یک چیز به جای چیز دیگر بر اعتیادشان غلبه کنند کمک کنم . حکایت من هم این طور بود ، من در سن 14 سالگی هر وقت که دستم می رید مشروب می خوردم . بعد علف را هم به آن اضافه کردم به طوریکه می توانستم در فعالیتهای اجتماعی دبیرستان در کنار اطرافیانم  احساس آرامش کنم .

در 17 سالگی شروع به مصرف هروئین کردم و بزودی تبدیل به یک معتاد شدم . پس از یک سال و نیم مصرف هروئین تصمیم گرفتم که به بستری شدن در یک مرکز در مانی تن در دهم . وقتی آنها در خواست مرا پذیرفتند هول ورم داشت و بعد از این که از خانه بیرونم انداختند وارد ارتش شدم . فکر می کردم که با دور شدن از محیطم می توانم مشکلم را حل کنم .

حتی در ارتش هم اغلب به بهانه هایی غیبت می کردم تا بتوانم هروئین گیر بیاورم . بعد که به اروپا فرستاده شدم فکر می کردم که اگر فقط مشروب بخورم می توانم مشکلم را حل کنم . اما در واقع مسکلی بر مشکلاتم افزودم . وقتی از ارتش مرخص شدم به وطن وبه همان محیط باز گشتم و دوباره به هروئین و انواع مواد مخدر دیگر روی آوردم . این وضع دو سال طول کشید .

وقتی کوشش کردم که با شربت سرفه ، قرص های مسکن ، و داروهای مخدر دیگر خودم را از شر هروئین خلاص کنم در واقع رقیبانی را برگزیده بودم که بسیار فرساینده و خطر ناک بودند . تا این موقع نمی دانستم که چگونه یک اعتیاد قطع می شود و اعتیاد دیگر شروع می شود . یک سال قبل از اینکه در انجمن معتادان گمنام شرکت کنم با در ماندگی در یافتم که به شربت سینه معتاد شده ام . روزی پنج یا شش شیشه 150 گرمی شربت می خوردم . به کمک نیاز داشتم و از این رو به پزشک مراجعه کردم . دکسدرین ( یک جور داروی محرک سیستم عصبی ) برایم تجویز کرد و سوزنی به من زد که باعث شد احساس راحتی و سرخوشی کنم . پس از آن هر روز به سراغش میرفتم .

این وضع حدود 8 ماه ادامه یافت و من از بابت اعتیاد جدید قاتونیم بسیار خوشحال وراضی بودم . من از یک پزشک دیگر هم کدئین می گرفتم . آن وقت دچار هراس دیوانه واری شدم و دوباره مشروب خواری را هم شروع کردم . این وضع هرشب وروز به مدت یک ماه ادامه داشت و سر انجام کارم به یک بیمارستان روانی کشید .

پس از مرخص شدن از بیمارستان فکر کردم که از شر مواد مخدر خلاص شده ام و حالا می توانم به طور تفریحی مشروب بخورم . خیلی زود فهمیدم که نمی توانم . در آن زمان بود که در جستجوی کمک گرفتن از معتادان گمنام بر آمدم .

در اینجا متوجه شدم که مشکل واقعی من در مواد مخدری نبود که مصرف می کردم بلکه در شخصیت دگرگون شده ای بودم که طی سالهای اعتیاد من یا حتی قبل از آن شکل گرفته بود . در انجمن معتادان گمنام توانستم به کمک دیگر افراد همانند خودم به خودم کمک کنم . حس می کنم که در مقابله با واقعیت در حال پیشرفتم وروز بروز دارم رشد می کنم . من هم اکنون تعلقات تازه ای پیدا کرده ام که خود من در مواد مخدر بدنبالش می گشتم .

هنوز در بعضی مواقع برایم مشکل است که با واقعیت ها روبرو شوم ، اما من دیگر تنها نیستم و همیشه می توانم کسی را پیداکنتم که در نقاط پیچاپیچ و صعب العبور به کمکم بشتابد . سر انجام افرادی مانند خود را یافته ام که می فهمند من چگونه احساس می کنم . اکنون می توانم به دیگران کمک کنم تا آنچه را که من دارم آنها هم پیداگنند ، در صورتیکه واقعاً آنرا بخواهند . من خداوند را ، خداوندی که خود می شناسم را به خاطر این روش جدید زندگی شکر می گویم.

 

 

 

چیزی باارزش

حالا می فهمم که من آن رهبر یا فیلسوف بزرگی نیستم که سعی می کردم مردم باور کنند که هستم . پس از آنکه پانزده سال کوشش کردم تا با این بیهوده و ظاهر فریبنده زندگی کنم اکنون می فهمم که فقط به آن صورت که واقعاً هستم پذیرفته می شوم . در تمتم زندگی گذشته ام من قثط به روش خودم عمل می کردم . اگر کس دیگری توصیه یا پیشنهادهایی ارائه می داد با چشم بسته آنهارا رد می کردم ، بی آنکه اصلاً کوشش کنم ببینم آچه که آنها ارائه می کنند موفقیت یا شکست در پی دارد . به نظر می رسد که اگر چه روش من همیشه به شکست می انجامید ولی دوباره مجبور بودم آن را به کار ببندم ، تا اینکه به زندان افتادنهای مکرر مرا قانع کرد که یک جای کار غلط است .

من به نقطه ای رسیدم که نومیدانه می خواستم کاری با زندگی ام بکنم که ارزشمند و پر معنا باشد . لازم بود راه دیگری را آزمایش کتم که مفید باشد . سالها پیش از این تصمیم ، معتادان گمنام را پیدا کرده بودم ، اما در آن موقع آمادگی تغییر یافتن را نداشتم ، و اگر چه بارها در این انجمن را پشت سربستم ، اما همیشه بازگشت دوباره من با خوشامدگویی مواجه شد .

از آنجا که تمایل پیدا کرده ام که به وسیله برنامه معتادان گمنام کاری در مورد زندگی ام انجام دهم زندگی ام کاملتر و پر معنی تر شده است . پیش از این نمی توانستیم زندگی روزنره ام را بدون مخواد بگذارانم . به این مواد نیاز داشتم تا بتوانم با زندگی روزانه مواجه شوم . اکنون می دانم که اگر قرار باشد کاملاً پاک بمانم بایستی که این طرز قکرو زندگی را تغییر دهم . من اکنون دارم با اجرای اصول برنامه مان این کاررا انجام می دهم .

اگرچه اکنون به مواد مخدر نه اشتیاق و نه نیاز دارم اما بایستی خلئی را که باقی مانده باچیز با ارزشی پرکنم . من این چیز را در انجمن معتادان گمنام پیدا کرده ام . بایستی در کنار برندگان بمانم و از همان مسیری بروم که آنها رفتند . این را می دانم که تا وقتی که قدمهای این برنامه را دنبال می کنم می توانم این مسیر راطی کنم . اگر چه این برنامه را آسان نمی یابیم اما برای آدم سردر گمی مانند من آن اندازة آسان هست که.بتوانم آن را دنبال کرد.

 

 

 

من جور دیگری بودم

داستان من ممکن است با داستانهایی که از دیگران شنیده اید فرق داشته باشد چونکه من هرگز نه بازداشت شده ام و نه در بیمارستان بستری بوده ام . اما سرانجام به نقطه درماندگی و عجزی رسیدم که بسیاری از ما آن را تجربه کرده اند . این گزارشی نیست که خط سیر اعتیادمرا نشان بدهد بلکه بیشتر گزارشی است از احساسات و زندگی من . اعتیاد رسم وراه زندگی من بود ، تنها رسم وراهی که طی سالها می شناختم

اگر بخواهم به گذشته فکر کنم بایستی نگاهی به زندگی ام بیندازم و قاطعانه بگویم که هیچ قسمتی از آن را دوست نداشته ام .من متعلق به یک خانوادة سنتی خوب بودم که جزء طبقه متوسط بالا بود ولی دچار تنگدستی و بدبیاری شده بود . نمی توانم هیچ زمانی را به یاد بیاورم که جور دیگر ی نبوده باشم و ارخط خارج نیفتاده باشم . وقتی بچه کوچکی بودم فهمیدم که می توانم دردم را باغذا تسکین دهم واز همین جا اعتیاد من به دارو شروع شد .

جنون قرص خواری دهه 1950 مراهم در بر گرفت . حتی در آن زمان هم برایم مشکل بود که برای مداوا طبق تجویز پزشک عمل کنم . خیال می کردم که دو قرص دوبرابر یک قرص در بهبودی ام تأثیر خواهد داشت . یادم می آید که قرصهارا از کنجینه داروهای مادرم کش می رفتم چون اوطاقت نمی آورد که بگذارد قرصهایش تمام شود و بعد جای آنها را پر کند .

در تمام ایام جوانی به این طریق به مصرف دارو ادامه دادم . وقتی کهبه دبیرستان رفتم و جنون دارو خواری غوغا می کرد تهیه داروهای مخدر از داروخانه ها یا از خیابان امری طبیعی بود . ده سالی بود که هرروز داروهای مخدر مصرف می کردم . این دارو ها طبعاً مرا از کار و جنبش انداخت . در عین جوانی احساس بی لیاقتی و خقارت می کردم و از وضع خود مبه ستوه آمده بودم . تنها جوابی که برای این وضع داشتم این بود که اگر چیزی مصرف کنم وضع بهتر می شود و بهتر می توانم کار کنم.

داستان من در مورد تهیه مواد مخدر از خیابان چیزی عادی است . من هر چیزی و هر نوعی را که هرروز دردسترس بود مصرف می کردم . برایم مهم نبود که چه چیز مصرف کنم ، قثط این برایم مهم بود که نشئه شوم . در آن سالها به نظر می رسید که مواد مخدر برایم مفید است . من مانند یک سرباز دست از جان شسته بودم ، من یک نظاره گر بودم ، هراسان بودم ، و تنها بودم . بعضی اوقات احساس می کردم که از هرجهت نیرومندم و بعضی اوقات دعا می کردم که بی فکری و سبک مغزی تسکینم دهد و حتی مجبور نباشم که فکر کنم . یادم مب اید که احساس می کردم جور دیگری هستم ، نه کاملاً یک انسان ، و نمی توانستم این احساس را تحمل کنم . من در وضع طبیعی خود باقی ماندم : گرانبار و زیر فشار روحی شدید .

فکر می کنم در سال 1960 بود که به هروئین تمایل پیداکردم . پس از آن برای من ، مانند بسیاری دیگر از ما ، هیچ چیزی مثل هروئین جذبه و تأثیر نداشت . ابتدا گاه به گاه و عشقی می کشیدم و بعد فقط در تعطیلات آخر هفته ، اما یک سال بعد اعتیاد پیداکردم و دو سال بعد از کالج بیرونم کردند و ناچار در جایی که ساقیم کار می کرد شروع به کار کردم . من هم مصرف می کردم و هم توزیع می کردم و یک سال و نیم دیگر را این طوری گذراندم تا اینکه مریض شدم و از وضع بیمار گونه و کسالت آور خود خسته شدم .

نا گهان خود را دیدم که از خط آدمها خارج شده ام و دیگر قادر نیستم که مثل یک تنسان عمل کنم . طی آخرین سال اعتیادم به دنبال کمک می گشتم . هیچ کاری مؤثر نبود! هیچ چیزی کمک نمی کرد !

همچنانکه برروی این خط پیش می رفتم شماره تلفن مردی از انجمن معتادان گمنام به دستم افتاد . باسبک سنگین کردن قضیه ،‌و بدون امید ، تلفنی کردم که شاید بتوان گفت مهمترین تلفن زندگی ام بود .

کسی به نجاتم نیامد ، من فوراً شفا نیافتم . آن مرد به سادگی گفت که اگر مشکل اعتیاد دارم ممکن است که از جلسات انجمن بهره بگیرم ، و نشانی جلیه ای را که همان شب برگزار می شد به من داد . محل جلسه دیگری را همداد که قرار بود دوروز بعد برگزار شود و محلش هم به خانة من نزدیکتر بود . به او قول دادم که در جلسه شرکت کنم و نگاهی به آن بیندازم . وقتی آن شب رسیدم سخت ترس برم داشته بود که نکند در آنجا بازداشت شوم یا با نعتادان شریر و شیطان صفتی روبهرو شوم. این را می دانم که من از آن جور معتادانی نبودم که شما در کتابها یا روزنامه ها خوانده اید . با وجود این همه ترس و دلهره در آن جلسه شرکت کردم . لباس مشکی پوشیده و کراوات مشکی زده بودم ، و پس از یک سال و نیم گرفتاری 84 ساعت می شد که خودم را از جریان کنار کشیده بودم . دلم نمی خواست کسی به فهمد کی هستم و چه کاره ام . خیال نمی کنم قصد قریب کسی را داشتم . من برای کمک فریاد می کشیدم و همه این را فهمیدند . براستی چیز زیادی از آن اولین جلسه بخاطرم نمانده است ، اما بایستی چیز هایی شنیده باشم که مرا به گذشته ام باز گرداند . اولین احساسی که در مورد این برنامه به خاطرم مانده این ترس آزار دهنده بود که چون به دلیل مواد مخدر هرگز زندانی یا در بیمارستان بستری نشده بودم ممکن است واجد شرایط تشخیص داده نشوم و پذیرفته نگردم دو هفته اولی که دو رو بر این برنامه بودم فقط دوبار از مواد مخدر استفاده کردم و بعد بکلی ترکش کردم .

دیگر اهمیت نمی دادم که آیا واجد شرایط تشخیص داده می شوم یا نه . دیگر اهمیت نمی دادم که آیا پذیرفته می شوم یا نه . حتی اهمیت نمی دادم که مردم در باره ام چه فکری می کنند . خسته تر از آن بودم که بع این چیز ها اهمیت بدهم .

یادم نمی آید کع دقیقاً کی بود ، اما اندکی بعد ار ترک بود که کم کم امیدوار شدم که ممکن است این برنامه برایم مفید وکارساز باشد . شروع کردم به تقلید از بعضی چیز هایی که پیروزمندان یا بهبود یافتگان انجام می دادند . من در انجمن معتادان گمنام پذیرفته شدم . احساس خوبی داشتم . این خیلی مهم بود که پس از سالها برای نخستین بار کاملاً پاک بودم .

پس از شش ماه که در این وضع و حال بودم تازگی پاک بودنم کهنه شد و من از آن ابر سرخی که سوارش بودم قرو افتادم . وضع دشواری پیش آمده بود . بهر ترتیب از آن واقعیت تلخ سالم جستم . فکر می کنم تنها چیزی که در ا“ زمان رهایم نمی کرد این اشتیاق بود که بهر ترتیب پاک بمانم ، و این باور که تا وقتی مواد مصرف نکنم همهچیز روبراه خواهد بود احساس می کردم مردمی وجود دارند که وقتی از آنها دخواست کمک کنم با کمال تیل کمک خواهند کرد. از آن به بعد تلاش و تقلای دشواری شروع شد . من بایستی کار می کردم تا بتوانم پاک بمانم . لازم می دیدم که در بسیاری از جلسات حضور یابم ، با تازه واردان کار کنم ، در جلسات معتادان گمنام شرکت کنم ، و خودم را مشغول و در گیر کنم . بایستی به بهترین شکلی که می توانستم قدمهارا اجرا می کردم ، و بایستی یاد می گرفتم که زندگی بکنم .

امروز زنگی من خیلی ساده تر است . شغلی دارم که مورد علاقه ام  است ، در زندگی زناشوئیم راحت هستم ، دوستانی واقعی دارم ، و در انجمن معتادان گمنام فعال هستم . بخ نظر می رسد که این نوع زندگی کاملاً مناسب حال من است . من معمولاً وقتم را در پی یافتن چیز های جادویی صرف میکردم – آن افراد ، محلها ، و چیز هایی که زندگیم را به شکل دلپسند و دلخواه  در می آورد. اکنون دیگر وقتی برای آن چیزهای جادویی ندارم. تمام وقتم صرف این می شود که یادم بگیرم که چگونه باید زندگی کرد. این یک روند آهسته و طولانی است. بعضی اوقات فکر می کنم که دارم دیوانه می شوم. بعضی اوقات فکر می کنم که فایده اش چیست؟ بعضی اوقات به شدت دچار وسوسه می شوم و فکر می کنم که راه گریزی نیست و بعضی اوقات فکر می کنم که دیگر نمی توانم مشکلات زندگی را تحمل کنم، اما بعد این برنامه راه حل مشکلات را به دست می دهد و این اوقات بد سپری می شود.

بیشتر وقتها زندگی برایم خوب و عالی است. و بعضی وقتها زندگی برایم مهم است، مهمتر از آنکه اصلاً بتوانم به خاطر بیاورم. من آموخته ام که خودم را دوست بدارم و دوستان خوبی پیدا کنم. من اینجا رسیده ام که خود را کمی بشناسم و با خودم به تفاهم برسم من اندکی ایمان پیدا کردم و در نتیجه آن به آزادی دست یافتم. من مفهوم خدمت را درک کردم و فهمیدم که خدمت کردن رضایت خاطری را که لازمه شادی است فراهم می آورد.

 

 

 

مادر هراسان

من خیال می کردم معتاد کسی است که مواد مخدر قوی مصرف می کند، یا کسی است که زندگی اش در خیابانها یا در زندانها می گذرد. اما وضع من با معتادهای دیگر فرق داشت ، چون داروهای مخدرم را از پزشک یا از دوستان می گرفتم. می دانستم که راه خطا می روم، با این حال سعی می کردم که درستکار باشم – در کارم، در ازدواجم ، و در تربیت فرزندانم. واقعاً کوشش می کردم که کارهایم را به خوبی انجام دهم و با این حال همیشه با ناکامی مواجه می شدم. زندگی من به این صورت ادامه یابد.

به نظر می رسید که هیچ چیز تغییر نخواهد کرد . دلم می خواست مادر خوبی باشم، همسر خوبی باشم ، و عضو جامعه ای باشم که هرگز حس نمی کردم عضوی از آن هستم.

سالهای سال به فرزندانم می گفتم: متأسفم، اما این دفعه وضعم عوض خواهد شد. از مطب این پزشک به مطب پزشک دیگر می رفتم و تقاضای کمک می کردم. برای مشورت می رفتم و حس می کردم که دیگر همه چیز روبه رو است. اما هنوز درونم می گفت که یک جای کار می لنگد. شغلهایم را عوض می کردم، کتابهای جور واجور، مذاهب مختلف ، و رنگ موهای گوناگون را آزمایش می کردم ، و اسباب و اثاثیه منزل را تغییر دادم. در ایام مرخصی به سفر می رفتم و باز در کنج خانه می ماندم. طی سالها از این جور کارها بسیار کردم و بااین حال دائماً حس کردم که در اشتباه هستم، که با دیگران فرق دارم، و آدم درمانده و ناموفقی هستم.

من هنوز سعی می کردم اما خیلی کم. کارم را رها کرده بودم و تلاش می کردم که دوباره سر کار برگردم، اما نمی تونستم. دائم روی تخت افتاده بودم و از هر چیزی واهمه داشتم وزنم به چهل و دو کیلو افت کرده بود و لبها و بینی ام زخم شده بود. مرض قند داشتم و طوری می لرزیدم که به زحمت می توانستم قاشق را به دهن ببرم.

وقتی برنامه معتادان کمنام را شروع کردم افراد بسیاری بودند که برای گذران زندگی روزمره توصیه هایی به من می کردند، مثل خوب غذا خوردن ، حمام کردن، درست لباس پوشیدن ، پیاده روی کردن، و در جلسات انجمن شرکت شرکت جستن. آنها به من گفتند: نگران نباش، همه ما این راه را طی کردیم . من طی این سالها در جلسات بسیاری شرکت کرده ام. یک چیز از من جدایی ناپذیر شده است ، چیز ی که از همان اول به من یادآوری می کرند : بتی ، تو می توانی از ادامه این راه دست برداری و این قدر به این در و آن در نزنی، تو می توانی همان چیز ی شوی که می خواهی و همان کارهایی را انجام دهی که می پسندی.

من همچنین به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم با مردم رابطه درست و شایسته ای برقرار کنم لازمه اش این است که خودم را بهتر بشناسم. من دارم یاد می گیرم که چگونه با دخترهایم رابطه برقرار کنم. من اکنون دارم سعی می کنم که خیلی از کارهایی را که از سالها دلم م یخواست انجام دهم. حالا دیگر می توانم خیلی از چیزهایی را که از ذهنم بیرون رانده بودم دوباره به یاد می آورم. من به این درک و دریافت رسیده ام که بتی دیگر آن موجودی پوچ درون تهی نیست بلکه کسی است یا موجودیتی است که قبلاً هرگز به صرافت نیافته بودم که درست بشناسمش یا به حرفهایش گوش کنم. در آوریل آینده پنجمین سالگرد تولد دوباره ام در انجمن معتادان کمنام را جشن خواهم گرفت و این برای اول آوریل شوخی جذابی است.

 

 

 

معتاد چاق

من معتادم، طی یک دوره هیجده ساله، دست کم از پنجاه نوع ماده مخدر گوناگون استفاده کرده ام. وقتی شروع بع استعمال مواد مخدر کردم شناختی از آن نداشتم، اما تنها به یک دلیل به مواد مخدر روی آوردم و آن این بود که نسبت به زندگیم احساس ناخوشایندی داشتم و دلم می خواست که احساس بهتری پیدا کنم. هیجده سال از زندگی ام را صرف این کردم که بتوانم احساس دیگری پیدا کنم. من قادر نبودم که واقعیات زندگی روزمره رو به رو شوم . از کودکی چاق بودم و در سراسر زندگی چاق باقی ماندم و همواره احساس درماندگی و طرد شدگی می کردم.

زندگی خانوادگی من آشفته و دردناک بود، اما در جریان رشد و پرورشم ارزشهای اخلاقی بسیاری به من منتقل شد. همیشه سعی می کردم که بیکار نمانم . واقعیت این است که در بیشتر مواقع می توانستم که برای خود شغلی دست و پا کنم ،‌حتی می توانستم با عضویت در بعضی سازمانهای تعاونی و خیریه موقعیت اجتماعی به دست آورم.

من که سرگردان بودم و جایی برای رفتن نداشتم قدم به این انجمن گذاشتم . از لحاظ اخلاقی کلاً و کاملاً دچار انحطاط شده بودم. درباره ارزشهای مهنوی هیچ چیز نمی دانستم. درباره زندگی نیز چیزی نمی دانستم. زندگی نهایتاً چیزی جز درد و رنج روزمره نبود . تنها چیزی که می دانستم این بود که شکمم را از غذا یا مواد مخدر خالی نگذارم ، یا برای خوش بودن از سکس بهره بگیرم. که در این مورد دیگر چندان کاری از دستم بر نمی آمد. من دیگر نمی توانستم از هیچ چیز به اندازه کافی بهره ببرم.

وقتی به این برنامه روی آوردم چیزی را دریافتم که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم – پذیرش کامل کسی یا چیزی که من بودم – از من دعوت شد که عضویت در انجمن را بپذیرم و به من گفته شد که در آنجا از کسی ورودیه یا حق عضویت دریافت نخواهد شد، و اگر همچنان به حضور خود در جلسات انجمن ادامه دهم به آزادی کامل و روش تازه ای برای زندگی دست خواهم یافت. امروز، پس از سالها، می فهمم که از اعتیاد و پر خوری ناگزیر، رهایی یافته ام و در جامعه شأن و منزلتی دارم. من اکنون دارای خانه و خانواده خوبی هستم و از موقعیت اداری برجسته ای برخوردارم و از همه اینها مهمتر یک رابطه شخصی با خدا برقرار کرده ام که همین امر موجب این موفقیتها بوده است. اکنون احساس خوبی دارم ، می توانم سعادت و شادی را احساس کنم، می توانمن آرامش و بی دغدغه بودن را احساس کنم، حتی زمانی که اوضاع چنانکه باید و شاید بر وفق مراد نیست باز هم این احساسات بر جای خود هستند.

هیچ بحثی در این نیست که من زندگی خود را مدیون انجمن معتادان گمنام و خداوند خود هستم. من اکنون می توانم امیدم را تعمیم دهم و قاطعانه بگویم که اگر شما نیز همان رنجی را تحمل می کنید که من زمانی تحمل می کردم پس قطعاً به اصول برنامه معتادان گمنام عمل کنید مطمئن باشید از رنج رهایی خواهید یافت و به زندگی مرفه و با معنایی دست خواهید یافت.

 

 

ماهیت گمنامی

گمنامی را می توان در اسم انجمنمان دید : انجمن معتادان گمنام.
لغت نامه می گوید گمنامی می تواند سه مفهوم داشته باشد: »اینکه چیزی نویسنده و یا مبدأ ناشناخته ای داشته باشد، بی نام باشد و یا چیزی که مشخصات فردی و وجه تمایز نداشته باشد«. در برنامه ما تعریف اول کاربرد چندانی ندارد؛ اما تعاریف دوم و سوم را

می توان در جلساتمان، درخدمت و چگونگی برخوردمان با جامعه، به کار برد.

ما همه از مبدأ برنامه مان آگاه بوده و میدانیم که کلیه نشریاتمان توسط معتادان درحال بهبودی نوشته شده اند. هرچند  که ما نام اعضایی را که واژه های مکتوب در نشریات تأیید شده را که با دست خودشان  نوشته اند بازگو نمیکنیم، اما کاملا آگاهیم
که ایشان، معتادانی مانند خودمان بودند که درحال بهبودی بوده و به همان گروهها و کمیته های خدماتی که ما بدانها

تعلق داریم، تعلق داشته اند. کلیه نشریاتمان توسط انجمن درکل، بررسی گشته و مورد تأیید قرار گرفته اند.

به همین دلیل ما میتوانیم به کتاب فقط برای امروز نگاه کرده و بگوییم: عجب! آنچه که برای امروز نوشته شده، کاملا به شرایط کنونی من مربوط میشود.
ما میتوانیم به کتابچه راهنمای کارکرد قدمها رجوع نموده و متوجه شویم علت اینکه چنین مطالبی در کارکردن قدمها برایمان
کاربرد دارند، این است که آنها توسط معتادان درحال بهبودی، مانند خودمان نوشته شده و توسعه یافته اند.
در دومین تعریف، گمنامی به چیزی گفته می شود که نام نداشته باشد. به نظر می آید این تعریف زمانی که ما درجلسات مشارکت میکنیم، کاربرد داشته باشد. وقتی درجلسات به مشارکت دیگران گوش فرا میدهیم، به ما یاد میدهند به پیام گوش دهیم و نه به پیام دهنده. اگر از گوش دادن به مشارکت کسی به خاطر اینکه ما از شخصیت او خوشمان نمیآید خودداری کنیم، ممکن است چیزی را که به ما کمک میکند پاک بمانیم، نشنویم. زمانی که ما جزئیات مشارکتی را که دریک جلسه شنیده ایم با یک دوست یا راهنمایمان درمیان گذاشته، اما نام مشارکت کننده را قید نمی ِ کنیم، این تعریف گمنامی را تمرین نموده ایم. برای اینکه از امنیتمان مراقبت کرده باشیم، ما نام کسانی را که درجلسات دیده ایم فاش نمیکنیم. مسئله مهم این است که یک معتاد بتواند شادی ها، دردها، مشکالت، راه حل ها، تجربه، نیرو و امید خود را بدون ترس از اینکه گمنامی او شکسته شود، مشارکت کند.
تعریف فوق در رابطه با تعامل مان با دنیای بیرون از انجمن نیز صدق میکند. ما اسم کامل خود را فاش نمیکنیم و یا از سخنران های مشهور برای شرکت در پانلهای اطلاع رسانی استفاده نمیکنیم. اگر این کار را انجام دهیم، تمرکز از روی پیاممان برداشته شده و بر روی شخصی که حامل پیام است معطوف خواهد شد. اگر شخص مورد نظر لغزش کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اعضای جامعه فکر خواهند کرد که برنامه مان کار نمیکند. اگر چنین شخصی لغزش کند ما میدانیم چه اتفاقی افتاده است-یک عضو در برنامه ی خود دستاویزی داشته و تصمیم گرفته مصرف کند– اما اعضای جامعه نه از این مسئله آگاهند و نه آن را درک میکنند. وقتی که پیاممان را با اعضای جامعه مشارکت میکنیم، مهم نیست که چه کسی پیام NA را به مشارکت می ِ گذارد، مسئله مهم خود پیام است. آنچه که اهمیت دارد این است که برنامه ما تنها برای افراد محدود و به خصوصی کارنکرده، بلکه برای هر معتادی که میخواهد پاک زندگی کند کاربرد دارد.
به همین دلیل است که ما در فعالیتهای روابط عمومی مان گمنام باقی میمانیم.
ِتعریف آخر گمنامی، یعنی »چیزی به مشخصات فردی و وجه تمایز نداشته باشد« در رابطه با تلاشهای روابط عمومی و خدماتیمان کاربرد دارد. ما میکوشیم هرگز کارهای روابط عمومی را به تنهایی انجام ندهیم. اگر علیرغم تلاش هایمان مجبور شویم این کار را به تنهایی انجام دهیم، توجه دیگران را برروی خودمان منعطف میکنیم! زمانی که در نمایشگاههای سالمتی یا بهزیستی شرکت میکنیم و یا خود را به یک مرکز درمانی یا زندان معرفی نموده و یا حرفه ای های درگیر با ترک اعتیاد را ملاقات میکنیم،

تمرکز ما باید برروی NAباشد و نه بر روی معرف های انجمن. با بیرون نگاه داشتن داستانهای شخصی از معارفه هایمان و انجام ندادن روابط عمومی به تنهایی، فرصتهای کمتری را برای دیده شدن به عنوان یک شخص فراهم مینماییم. ما درخدمت، خود را بدون هیچ گونه چشمداشتی دراختیار دیگران قرار میدهیم. وقتی طی خدمت کردن به دنبال تأیید، تمجید و تحسین نباشیم، گمنامی را رعایت کرده ایم. وقتی عضوی خدمت خود را به خوبی انجام می دهد،

ما متوجه آن میشویم. درعین حال، مورد توجه دیگران قرارگرفتن، حس خوبی درما ایجاد میکند. اما اگر خدمتی را به خاطر جلب توجه دیگران بگیریم، شاید الزم باشد دلیل اصلی گرفتن این خدمت را مورد بررسی قراردهیم. گمنامی، در انجمن معتادان گمنام حائز اهمیت بوده و شالوده کلیه سنت های مان میباشد. همان سنت هایی که ما را در برخوردهایمان با یکدیگر و اعضای جامعه بیرون از انجمن، راهنمایی می کنند. تمرین گمنامی به ما یادآوری میکند بر روی دیگر اعضا تمرکز نکرده و درعوض تمرکز خود را بر روی برنامه روحانی مان معطوف نماییم. مهم آن است که پیاممان رسانده شود و اینکه چه کسی پیام را می رساند اهمیت ندارد. گمنامی به همه ی ما کمک میکند برروی آنچه که واقعااهمیت دارد متمرکز شویم.

وقتی طی خدمت کردن به دنبال تأیید، تمجید و تحسین نباشیم، گمنامی را رعایت کرده ایم. وقتی عضوی خدمت خود را به خوبی انجام میدهد، ما متوجه آن میشویم. درعین حال، مورد توجه دیگران قرارگرفتن، حس خوبی درما ایجاد میکند. اما اگر خدمتی را به خاطر جلب توجه دیگران بگیریم، شاید الزم باشد دلیل اصلی گرفتن این خدمت را مورد بررسی قراردهیم.

یک سوم زندگی من

امروز روز کسالت آوری بود مثل عصر، جمعه . تمایل شدیدی برای مواد احساس می کردم و اگر می خواستم چیزی گیر بیاورم باید سعی می کردم که ساقی ها را پیدا کنم تمام روز دلهره داشتم اما وقتی به خانه رسیدم و یک ساعتی دراز کشیدم احساس آرامش کردم . من می توانم این وضع طبیعی را ادامه دهم چون اکنون چیزی برایم باقی نمانده است جز یک وجدان بیدار . تمام دلهره های گذشته از بین رفته است اکنون می توانم دراز بکشم ، از این بابت دغدغه ای نداشته باشم و آرام وراحت باشم . هر چه بیشتر پاک بمانم بهتر با این وضع خومی گیرم . تا وقتی که پاک هستم وضع واقعی من این است که وقتی صبح از خواب برمی خیزم دیگر به این فکر نمی افتم که آیا هوا مه آلود است یا آفتابی . حالا دیگر نه از آن کش و قوس ها خبری است نه از آن عرق ریختن ها . اوقاتی را به یاد می آورم که نمی توانستم با خیال راحت بخوابم چونکه مقداری ماده مخدر در کمدم داشتم ، اما اگر خواستم آنرا مصرف کنم صبح که از خواب بلند می شدم دیگر چیزی نداشتم و آن وقت دوباره حالم خراب می شد .

هرگز فکر نمی کردم که در اینجا بتوانم با غریبه ها قاطی شوم اما اکنون فکر می کنم که گاهگاه من هم درست همان احساسات آنهارا دارم .حالا دیگر اجازه نمی دادم که همه چیز های کوچک و تنگ نظرانه ذهنم را اشغال کند و مثل آن وقتها بی مبالات و نیرنگ باز نبودم . تنها کسی نسبت به او بی مبالات و نیرنگ باز بودم خودم بودم . هر کسی می توانست درون مرا ببیند . من دیگر دنبال مواد مخدر نمی دوم و تمایل شدیدی هم به آن ندارم مگر اینکه دچار حساسیت شوم یا مسئله ای پیش آید . اکنون می توانم شب به خانه بروم ، شمد هاو پتوهارا تمیز و مرتب کنم ، دعای کوچکم را بخوانم و بخوابم . این وضع واقعاً به خیر و صلاح من است .

دیروز روز پرداخت حقوق بود . رفتم بیرون و برای خودم جند تا هدیه خریدم نه اینکه مثل ایام کریسمس چیزی بلند کنم . حالا می توانم به همه این فروشگاهها سر بزنم بی آنکه حتی وسوسه دزدی یابلند کردن اجناس به سرم بزند این سومین کریسمسی است که با آدمهای خوب می گذرانم و از وقتی که آن دارو دسته های فاسد بریده ام حتی نمی توانم فکرش را بکنم که دزدی هم می کرده ام . من احساس می کنم که اززمان کودکی ذاتاً آدم شرافتمندی بوده ام ، اما دزدی می کردم که به درد اعتیادم برسم ، که آن ماده لعنتی را به دست آورم ، که خودم را سر پا نگه دارم ، که جلوبیرون روی شکمم را بگیرم ،‌که از سرازی شدن آب دماغم جلوگیری کنم . چه دماغی ! چه مریض بودم چه نبودم همیشه آب دماغم سرازیر بود .

قصة من شبیه ثصة خیلی های دیگر است . سیزده ساله بودم که کارم به یک بیمارستان روانی کشید . راستش چیز زیادی ازآن قضیه به یادم نمانده است ، اما دلیلش مصرف قرص آمفتامین بود . آنها خیال می کردند که من به یک افسردگی جنون آسا مبتلا هستم ، به سختی از شر آن قرصها خلاص شدم و بعد قکر کردند که من یک آدم عصبی هستم .

با این حال قضیه ادامه یافت . دوباره با قاچاقچی ها ارتباط برقرار کردم . من اکنون سی سال دارم ودوازده سال و نیم از زندگی ام این طور گذشت ، اما مطمئن باشید که دیگر آن طور زندگی کردن را دوست ندارم . از سه سال پیش که دور مواد مخدر را خط کشیدهام ،‌نمی توانم بگویم که وسوسه نشده ام ، نمی توانم بگویم که فکر گذرای مصرف کردن به سم نیفتاده است ، گاهگاه این حالتها را داشته ام . اما حالا این جور افکار مثل این فکر گذرا است که : « در آنجا یک اتومبیل خوشگل وجوددارد و دلم می خواهد من هم یکی مثل آن را داشته باشم » و بعد این فکر زود از بین می رود . به نظر من زمانها ودوره های بیماریپس از آنکه انفاق افتادند از آدم دور می شوند .

اکنون مدت دوسال است که وسوسه شدیدی برای مصرف مواد ندارم . اکنون سعی می کنم که اراده و زندگی ام را به خداوند ،‌بدانگونه که اورا درک میکنم بسپارم . بعضی اوقات سعی می کنم که نقش خداوند را بازی کنم و همه کارها را خود به تنهایی اداره کنم اما این روش مؤثر نمی افتد . هرچه که بیشتر با گروه باشم وپاک بمانم زندگی لذت بخش تر می شود . آخرین دفعه ای که ار گروه کنار کشیدم تبدیل به یک آدم هراسان ،‌فین فینو ، دوبرابر افسرده ، دوبرابر نیرنگ باز شدم و باز همان راه گذشته را پیمودم و همان حرفهای گذشته را تکرار کردم . اکنون هر هفته که بتوانم در جلسات انجمن شرکت می کنم . مدتی قبل نزد گروه خودمان برگشتم و آنروز مهمتار از تولدم بود . برو بچه ها مرا با روی باز پذیرفتند و از دیدنم خوشحال شدند . من با حالاتی که معمولاً داشتم برای بسیاری از آنها دردسر زیادی به وجود آوردم . در آن زمان هیچ چیزی به دردم نمی خورد و همه چیز در نظرم نامطلوب بود ، جز موادمخدر . با آنکه اشتیاق شدیدی به مواد مخدر داشتم اما در آن زمان برای به دست آوردن هر چیز دیگری هم که بتواند پاهایم را از زمین بکند آمادگی داشتم . اما حالا‌می دانم که هر چیز ی که بتواند پاهایم را از زمین بکند  ( که البته هواپیما نیست ) مرا واقعاً دچار مشکل می کند . من صادقانه به این موضوع اعتقاد دارم . اکنون نمی دانم که آیا با تمام توانم به قدمهای دوازدهگانه عمل خواهم کردیانه ، اما می دانم که با اجرای آنها با تمام وجودم توانستم که حدود سه سال پاک بمانم .

اکنون وقتی دوباره دچار مشکل می شوم می فهمم که بیشتر این مشکلات از کجا ناشی می شود از خود من . حالا می فهمم که خیلی بیشتر مردم را تحمل می کنم و نسبت به اطراقیانم شکیبایی بیشتری دارم و این یک تغییر بزرگ در من است . عمل کردن به اصول این برنامه به آن صورتی که من آنها را می فهمم ، پاک ماندن حتی برای یک روز ، و تقسیم کردن تجربه ها با دیگر معتادانی که تازه به جمع ما پیوستند کلاً اعمالی هستند که نگاه کلی مرا نسبت به زندگی تغییر داده اند . این راه خوبی برای زندگی است .

بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست

من از یک مرکز درمانی ویژه بانوان به انجمن معتادان گمنام پیوستم . همان شب اولی که از مرکز درمانی مرخص شدم به انجمن آمدم و در اینجا بود که راه و رسم زندگی کردن را آموختم ، به طوری کهدیگر مجبور نبودم در زندگی روزمره ام هیچ نوع مواد مخدری مصرف کنم . دراینجا بود که چیزهای زیادی درباره خودم آموختم ، زیرا ما معتادان شباهت خیلی زیادی به یکدیگر داریم . در جلسات ما هر وقت که مشکلات و راه حل های پیشنهادی مورد بحث قرار می گیرد من آن سوی دیگر خود را می بینم . من از آنهایی که برنامه بهبودی را باتمام توان خود دنبال می کنند آموختم که چطور من هم اگر بخواهم و کوشش کنم می توانم همین راه را دنبال کنم .

همچنین از آنهایی که اشتباه کرده اند آموخته ام که چگونه اشتباه نکنم . وقتی می بینم که بعضی ها این انجمن را ترک می کنند تا دوباره همان راه گذشته را آزمایش کنند احساس بدی پیدا می کنم ، اما می دانم که اگر نخواهم به آن راه بیفتم بایستس که انجمن را ترک نکنم . دیگر اینکه مجبور نیستم که دزدی کنم یا چک های بی پشتوانه و تقلبی بکشم .

اعتیاد من به گذشته دور بر می گردد . وقتی شانزده ساله بودم شروع کردم به مشروبخواری و بعد به شکل بدی آن را ادامه دادم و اکنون می فهمم که دلیل آن این بود که من در اصل مریض بودم . من در واقع یک جور بیماری عاطفی داشتم که خیلی هم شدید بود . اگر از نظر عاطفی مریض نبودم فکر نمی کنم که به آن صورت گرفتار شرابخواری می شدم . وقتی که روشن شد که مصرف الکل من همواره بالاتر می رود ، از آنجا که حرفه ام پرستاری بود سعی کردم که داروهای مخدر دیگری را تجربه کنم . مصرف این داروها بیشتر و بیشتر شد و به صورت مشکل وحشتناکی درآم .

اگر چه به یقین این یک راه خود کشی بود ، اما من موقعی آگاه شدم و به خود آمدم که فهمیدم معتاد شده ام و کاری هم از دستم ساخته نیست . نمی دانستم آیا راه حلی وجود دارد یا نه . در آن زمان واقعاّ راه حلی وجود نداشت . من در سانفرانسیسکو بودم و راهی برای تغییر وضعم نمی شناختم و بنابراین دست به خودکشی زدم و موفق نشدم . در آن زمان بیست و شش سال داشتم . اکنون فکر می کنم که برایم امکان داشت من هم در آن زمان مثل بسیاری از کسانی که امروزه در اینجا هستند به این انجمن می پیوستم .

زندگی من به هر حال به این صورت ادامه یافت . من نه تنها اعتماد به نفسم را از دست داده بودم ، بلکه احترام و عشق خانواده ام ، فرزندانم ، و شوهرم را نیز از دست داده بودم . همچنین خانه و شغلم را هم از دست دادم . به هر ترتیب به نقطه ای نرسیده بودم که بتوانم یا بخواهم این راه یا راه دیگری را برای زندگی آزمایش کنم . من فقط مجبور بودم که ادامه بدهم و راه خودم را آزمایش کنم . من همچنان داروهای مخدر مصرف می کردم و سر انجام سه بار سر و کارم به یک مرکز درمانی افتاد .

آخرین بار که به آنجا رفتم حس کردم که بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست . من این احساس را فوراّ به اعتیادم ربط ندادم . به راستی بار دیگر کاری از دستم ساخته نبود مسئله این نبود که دیگر نمی توانم مواد مخدر مصرف کنم « بلکه این بود که » بار دیگر کاری از دستم ساخته نیست « کاملاّ احساس نومیدی و درماندگی می کردم و هیچ چاره ای نداشتم . تمام غرور روحی و عاطفی ام از بین رفته بود .

مطمئنم که وقتی در مرکز درمانی بودم آنها در صداقت من و در اینکه اصلاّ بخواهم در مورد مشکلم کاری انجام دهم شک داشتند ، اما من به راستی می خواستم که در این مورد کاری انجام دهم ، و این را می دانم که برنامه ترک اعتیاد هیچ تاثیری نخواهد داشت مگر اینکه خود آن را بخواهیم . این برنامه برای افرادی نیست که به آن نیاز دارند بلکه برای افرادی است که آن را می خواهند . من سرانجام به قدری به آن تنایل پیدا کردم که به روانکاوها ، روانپزشکان ، کشیشان ، و به هر جای دیگری که می توانستم مراجعه کردمن.

فکر می کنم یکی از بچه های انجمن ، به من جرات و شهامت زیادی داد ، چون توانستم به طور کامل سه گام اول را بردارم . من پذیرفتم که به خاطر اعتیادم عاجزم و اختیار زندگی ام از دستم خارج است . من راههای زیادی را آزموده بودم و بنابراین به این نتیجه رسیدم که فقط قدرتی برتر از قدرت خودم می تواند سلامت عقل را به منباز گرداند تا آنجا که در توانم بود اراده و زندگی خود را در اختیار خداوندی که خود می شناسم قرار دادم و کوشش کردم که در زندگی روزمره ام هرگز خداوند را از یاد نبرم .

من انواع کتابهای مربوط به ماوراءالطبیعه را خوانده بودم .آن کتابها را تایید می کردم . در زندگی روزمره ام و فکر میکردم که آثار مهمی هستند ، با این حال اصلاّ به آنها عمل نمی کردم . در زندگی روزمره ام هرگز پایبند به هیچ ایمانی نبودم . این شگفتی آور است که چطور پس از آنکه آنهمه از حوزه ایمان به دور افتاده بودم شرافت و صداقت اندکی به دست آوردم و توانستم به خودم آن طور که واقعاّبودم نگاه کنم . من شک داشتم که بتوانم آدم شریف و درستکاری شوم ، اما با نگاه کردن به آن سوی خود و به معتادانی که در اطرافم بودند ، با شناختن آنها و درک آنها ، و با دوست شدن با آنها توانستم خود را بشناسم .

من دوست دارم اعتبار چیزهایی را که شایسته اعتمادند باور کنم ، و اکنون باور دارم که شرکت هر روزه ام در گروههای روان درمانی ، که دارای روانکاوان فهمیده ای هستند ، به من کمک کرد که خودم آگاهی و شناخت پیدا کنم و بتوانم در مورد مشکل خودم کاری انجام دهم ، اما وقتی این گروهها را ترک می کردم می اندیشیدم « آه ، آیا می توانم این مشکل را خودم دور کنم ؟ » مراکز درمانی بسیاری از سالهای زندگانی ام را گرفته بود و شگفت زده بودم که آیا بالاخره می توانم پاک بمانم و کارهای معمولی و عادی انجام دهم .

شک داشتم که بتوانم یک زندگی عادی را ادامه دهم ، اما رای خداوند بر این قرار گرفت که من در این یک سال و نیم اخیر برای یک زندگی معمولی آمادگی پیدا کنم . من توانایی این را پیداکردم که بطور منظم کار کنم . ابتدا شغلهای ثابتی نداشتم اما بین شغلهای مختلف هیچوقت فاصله زیادی نمی افتاد .

اگر چه مدتی فکر بازگشت به حرفه ام یعنی پرستاری را به کنار گذاشتم ، اما دوباره به این فکر افتادم و اکنون تقریباّ در جریان بازگشت به پرستاری به طور تمام وقت هستم . اکنون به کمک بعضی افراد فهمیده و صمیمی گروه با آینده ای که بسیار روشن به نظر می رسد رو به رو هستم . در این روزها با تمام وجودم کوشیده ام که خود را وقف شغلم کنم و در این کار کاملاّ موفق بوده ام ، در صورتی که وقتی برای آخرین بار مرکز درمانی را ترک می کردم همه فکر می کردند که من به درد کار و استخدام نمی خورم .

برای من این یک برنامه روحانی ، و مایه تقویت و رشد یک تجربه معنوی است . این را می دانم که بدون امداد ونیروی شفابخش معتادان دیگر که معمولاّ از طریق گفتگو و درد دل و کمک دادن به یکدیگر صورت می گیرد رهایی من امکان پذیر نبود.دراین مدت وسوسه استفاده از مواد مخدر به کلی از من دور شده و می دانم که این امر فقط به خاطر لطف پروردگار است . اکنون تمام توجهم به مسائل روزانه ام دوخته شده است .  شگفتی آور است که آن نمونه ها ومواردترس ، دلهره ، بیزاری وسوختگی که آن همه در من شدید بود اکنون از بین رفته است دیگر این چیزها حاکم بر زندگی من نیست . من هرصبح تقاضای کمک میکنم و هر شب کارهای نیکم را می شمارم . من براستی شکر گزارم که دیگر مجبور نیستم با آن بیماری که همراهم هست با مصرف انواع مواد مخدر زنگیم را سپری می کنم . فکر می کنم که یکی از بزرگترین عواملی که در اینجا به من کمک کرد این بود که برنامة این انجمن یک برنامة پرهیز و پاکی کامل است .

من به این نتیجه رسیدم که یک ” مشکل دوگانه “  دارم . مشکل من این یا آن مادة مخدر نیست ، بلکه مشکل زندگی کردن است و این مهمترین چیزی است که امروزه بایستی در باره اش فکر کنم . موقعیکه به نظر می رسید همه ، چه خانواده ام و چه دوستانم ، مرا در بختیم تنها گذاشته اند کمک زیادی از راهنایم در یافت کردم . نمی دانم اگر به خاط آن در هایی که او در نامه هایش برویم گشود نبود آیا می توانستم به این موفقیت ها دست یابم و اومرا در تجربه اش ، توانش و امیدش سهیم کرد و این امر بسیار سودمند افتاد . او همچنان به عنوان یک دوست خوب باقی مانده است . در اینجا ، در انجمن معتادان گمنام ، دوستانی ، خانواده ای و راهی برای زندگی یافته ام . خانواده ام نیز بخاطر برداشتن این گامها ، نه به خاطر این که مستقیماً بر این مشکل من تأثیر بگذارند ، دوباره بسوی من با زگشتند . چیز های عالی و شگفت انگیز بسیاری برایم اتفاق افتاده است نمی توانم فکرش را بکنم چیزی اتفاق بیفتد که مرا وادار کند این طریقه زندگی را رها کنم .

سیکل معیوب

اسمم ژان است و معتاد هستم . با نوشتن سرگذشت خودم امید وارم بتوانم به دیگر معتادان مانند خودم که سعی می کنند با جانشین کردن یک چیز به جای چیز دیگر بر اعتیادشان غلبه کنند کمک کنم . حکایت من هم این طور بود ، من در سن 14 سالگی هر وقت که دستم می رید مشروب می خوردم . بعد علف را هم به آن اضافه کردم به طوریکه می توانستم در فعالیتهای اجتماعی دبیرستان در کنار اطرافیانم  احساس آرامش کنم .

در 17 سالگی شروع به مصرف هروئین کردم و بزودی تبدیل به یک معتاد شدم . پس از یک سال و نیم مصرف هروئین تصمیم گرفتم که به بستری شدن در یک مرکز در مانی تن در دهم . وقتی آنها در خواست مرا پذیرفتند هول ورم داشت و بعد از این که از خانه بیرونم انداختند وارد ارتش شدم . فکر می کردم که با دور شدن از محیطم می توانم مشکلم را حل کنم .

حتی در ارتش هم اغلب به بهانه هایی غیبت می کردم تا بتوانم هروئین گیر بیاورم . بعد که به اروپا فرستاده شدم فکر می کردم که اگر فقط مشروب بخورم می توانم مشکلم را حل کنم . اما در واقع مسکلی بر مشکلاتم افزودم . وقتی از ارتش مرخص شدم به وطن وبه همان محیط باز گشتم و دوباره به هروئین و انواع مواد مخدر دیگر روی آوردم . این وضع دو سال طول کشید .

وقتی کوشش کردم که با شربت سرفه ، قرص های مسکن ، و داروهای مخدر دیگر خودم را از شر هروئین خلاص کنم در واقع رقیبانی را برگزیده بودم که بسیار فرساینده و خطر ناک بودند . تا این موقع نمی دانستم که چگونه یک اعتیاد قطع می شود و اعتیاد دیگر شروع می شود . یک سال قبل از اینکه در انجمن معتادان گمنام شرکت کنم با در ماندگی در یافتم که به شربت سینه معتاد شده ام . روزی پنج یا شش شیشه 150 گرمی شربت می خوردم . به کمک نیاز داشتم و از این رو به پزشک مراجعه کردم . دکسدرین ( یک جور داروی محرک سیستم عصبی ) برایم تجویز کرد و سوزنی به من زد که باعث شد احساس راحتی و سرخوشی کنم . پس از آن هر روز به سراغش میرفتم .

این وضع حدود 8 ماه ادامه یافت و من از بابت اعتیاد جدید قاتونیم بسیار خوشحال وراضی بودم . من از یک پزشک دیگر هم کدئین می گرفتم . آن وقت دچار هراس دیوانه واری شدم و دوباره مشروب خواری را هم شروع کردم . این وضع هرشب وروز به مدت یک ماه ادامه داشت و سر انجام کارم به یک بیمارستان روانی کشید .

پس از مرخص شدن از بیمارستان فکر کردم که از شر مواد مخدر خلاص شده ام و حالا می توانم به طور تفریحی مشروب بخورم . خیلی زود فهمیدم که نمی توانم . در آن زمان بود که در جستجوی کمک گرفتن از معتادان گمنام بر آمدم .

در اینجا متوجه شدم که مشکل واقعی من در مواد مخدری نبود که مصرف می کردم بلکه در شخصیت دگرگون شده ای بودم که طی سالهای اعتیاد من یا حتی قبل از آن شکل گرفته بود . در انجمن معتادان گمنام توانستم به کمک دیگر افراد همانند خودم به خودم کمک کنم . حس می کنم که در مقابله با واقعیت در حال پیشرفتم وروز بروز دارم رشد می کنم . من هم اکنون تعلقات تازه ای پیدا کرده ام که خود من در مواد مخدر بدنبالش می گشتم .

هنوز در بعضی مواقع برایم مشکل است که با واقعیت ها روبرو شوم ، اما من دیگر تنها نیستم و همیشه می توانم کسی را پیداکنتم که در نقاط پیچاپیچ و صعب العبور به کمکم بشتابد . سر انجام افرادی مانند خود را یافته ام که می فهمند من چگونه احساس می کنم . اکنون می توانم به دیگران کمک کنم تا آنچه را که من دارم آنها هم پیداگنند ، در صورتیکه واقعاً آنرا بخواهند . من خداوند را ، خداوندی که خود می شناسم را به خاطر این روش جدید زندگی شکر می گویم.

چیزی باارزش

حالا می فهمم که من آن رهبر یا فیلسوف بزرگی نیستم که سعی می کردم مردم باور کنند که هستم . پس از آنکه پانزده سال کوشش کردم تا با این بیهوده و ظاهر فریبنده زندگی کنم اکنون می فهمم که فقط به آن صورت که واقعاً هستم پذیرفته می شوم . در تمتم زندگی گذشته ام من قثط به روش خودم عمل می کردم . اگر کس دیگری توصیه یا پیشنهادهایی ارائه می داد با چشم بسته آنهارا رد می کردم ، بی آنکه اصلاً کوشش کنم ببینم آچه که آنها ارائه می کنند موفقیت یا شکست در پی دارد . به نظر می رسد که اگر چه روش من همیشه به شکست می انجامید ولی دوباره مجبور بودم آن را به کار ببندم ، تا اینکه به زندان افتادنهای مکرر مرا قانع کرد که یک جای کار غلط است .

من به نقطه ای رسیدم که نومیدانه می خواستم کاری با زندگی ام بکنم که ارزشمند و پر معنا باشد . لازم بود راه دیگری را آزمایش کتم که مفید باشد . سالها پیش از این تصمیم ، معتادان گمنام را پیدا کرده بودم ، اما در آن موقع آمادگی تغییر یافتن را نداشتم ، و اگر چه بارها در این انجمن را پشت سربستم ، اما همیشه بازگشت دوباره من با خوشامدگویی مواجه شد .

از آنجا که تمایل پیدا کرده ام که به وسیله برنامه معتادان گمنام کاری در مورد زندگی ام انجام دهم زندگی ام کاملتر و پر معنی تر شده است . پیش از این نمی توانستیم زندگی روزنره ام را بدون مخواد بگذارانم . به این مواد نیاز داشتم تا بتوانم با زندگی روزانه مواجه شوم . اکنون می دانم که اگر قرار باشد کاملاً پاک بمانم بایستی که این طرز قکرو زندگی را تغییر دهم . من اکنون دارم با اجرای اصول برنامه مان این کاررا انجام می دهم .

اگرچه اکنون به مواد مخدر نه اشتیاق و نه نیاز دارم اما بایستی خلئی را که باقی مانده باچیز با ارزشی پرکنم . من این چیز را در انجمن معتادان گمنام پیدا کرده ام . بایستی در کنار برندگان بمانم و از همان مسیری بروم که آنها رفتند . این را می دانم که تا وقتی که قدمهای این برنامه را دنبال می کنم می توانم این مسیر راطی کنم . اگر چه این برنامه را آسان نمی یابیم اما برای آدم سردر گمی مانند من آن اندازة آسان هست که.بتوانم آن را دنبال کرد.

من جور دیگری بودم

داستان من ممکن است با داستانهایی که از دیگران شنیده اید فرق داشته باشد چونکه من هرگز نه بازداشت شده ام و نه در بیمارستان بستری بوده ام . اما سرانجام به نقطه درماندگی و عجزی رسیدم که بسیاری از ما آن را تجربه کرده اند . این گزارشی نیست که خط سیر اعتیادمرا نشان بدهد بلکه بیشتر گزارشی است از احساسات و زندگی من . اعتیاد رسم وراه زندگی من بود ، تنها رسم وراهی که طی سالها می شناختم

اگر بخواهم به گذشته فکر کنم بایستی نگاهی به زندگی ام بیندازم و قاطعانه بگویم که هیچ قسمتی از آن را دوست نداشته ام .من متعلق به یک خانوادة سنتی خوب بودم که جزء طبقه متوسط بالا بود ولی دچار تنگدستی و بدبیاری شده بود . نمی توانم هیچ زمانی را به یاد بیاورم که جور دیگر ی نبوده باشم و ارخط خارج نیفتاده باشم . وقتی بچه کوچکی بودم فهمیدم که می توانم دردم را باغذا تسکین دهم واز همین جا اعتیاد من به دارو شروع شد .

جنون قرص خواری دهه 1950 مراهم در بر گرفت . حتی در آن زمان هم برایم مشکل بود که برای مداوا طبق تجویز پزشک عمل کنم . خیال می کردم که دو قرص دوبرابر یک قرص در بهبودی ام تأثیر خواهد داشت . یادم می آید که قرصهارا از کنجینه داروهای مادرم کش می رفتم چون اوطاقت نمی آورد که بگذارد قرصهایش تمام شود و بعد جای آنها را پر کند .

در تمام ایام جوانی به این طریق به مصرف دارو ادامه دادم . وقتی کهبه دبیرستان رفتم و جنون دارو خواری غوغا می کرد تهیه داروهای مخدر از داروخانه ها یا از خیابان امری طبیعی بود . ده سالی بود که هرروز داروهای مخدر مصرف می کردم . این دارو ها طبعاً مرا از کار و جنبش انداخت . در عین جوانی احساس بی لیاقتی و خقارت می کردم و از وضع خود مبه ستوه آمده بودم . تنها جوابی که برای این وضع داشتم این بود که اگر چیزی مصرف کنم وضع بهتر می شود و بهتر می توانم کار کنم.

داستان من در مورد تهیه مواد مخدر از خیابان چیزی عادی است . من هر چیزی و هر نوعی را که هرروز دردسترس بود مصرف می کردم . برایم مهم نبود که چه چیز مصرف کنم ، قثط این برایم مهم بود که نشئه شوم . در آن سالها به نظر می رسید که مواد مخدر برایم مفید است . من مانند یک سرباز دست از جان شسته بودم ، من یک نظاره گر بودم ، هراسان بودم ، و تنها بودم . بعضی اوقات احساس می کردم که از هرجهت نیرومندم و بعضی اوقات دعا می کردم که بی فکری و سبک مغزی تسکینم دهد و حتی مجبور نباشم که فکر کنم . یادم مب اید که احساس می کردم جور دیگری هستم ، نه کاملاً یک انسان ، و نمی توانستم این احساس را تحمل کنم . من در وضع طبیعی خود باقی ماندم : گرانبار و زیر فشار روحی شدید .

فکر می کنم در سال 1960 بود که به هروئین تمایل پیداکردم . پس از آن برای من ، مانند بسیاری دیگر از ما ، هیچ چیزی مثل هروئین جذبه و تأثیر نداشت . ابتدا گاه به گاه و عشقی می کشیدم و بعد فقط در تعطیلات آخر هفته ، اما یک سال بعد اعتیاد پیداکردم و دو سال بعد از کالج بیرونم کردند و ناچار در جایی که ساقیم کار می کرد شروع به کار کردم . من هم مصرف می کردم و هم توزیع می کردم و یک سال و نیم دیگر را این طوری گذراندم تا اینکه مریض شدم و از وضع بیمار گونه و کسالت آور خود خسته شدم .

نا گهان خود را دیدم که از خط آدمها خارج شده ام و دیگر قادر نیستم که مثل یک تنسان عمل کنم . طی آخرین سال اعتیادم به دنبال کمک می گشتم . هیچ کاری مؤثر نبود! هیچ چیزی کمک نمی کرد !

همچنانکه برروی این خط پیش می رفتم شماره تلفن مردی از انجمن معتادان گمنام به دستم افتاد . باسبک سنگین کردن قضیه ،‌و بدون امید ، تلفنی کردم که شاید بتوان گفت مهمترین تلفن زندگی ام بود .

کسی به نجاتم نیامد ، من فوراً شفا نیافتم . آن مرد به سادگی گفت که اگر مشکل اعتیاد دارم ممکن است که از جلسات انجمن بهره بگیرم ، و نشانی جلیه ای را که همان شب برگزار می شد به من داد . محل جلسه دیگری را همداد که قرار بود دوروز بعد برگزار شود و محلش هم به خانة من نزدیکتر بود . به او قول دادم که در جلسه شرکت کنم و نگاهی به آن بیندازم . وقتی آن شب رسیدم سخت ترس برم داشته بود که نکند در آنجا بازداشت شوم یا با نعتادان شریر و شیطان صفتی روبهرو شوم. این را می دانم که من از آن جور معتادانی نبودم که شما در کتابها یا روزنامه ها خوانده اید . با وجود این همه ترس و دلهره در آن جلسه شرکت کردم . لباس مشکی پوشیده و کراوات مشکی زده بودم ، و پس از یک سال و نیم گرفتاری 84 ساعت می شد که خودم را از جریان کنار کشیده بودم . دلم نمی خواست کسی به فهمد کی هستم و چه کاره ام . خیال نمی کنم قصد قریب کسی را داشتم . من برای کمک فریاد می کشیدم و همه این را فهمیدند . براستی چیز زیادی از آن اولین جلسه بخاطرم نمانده است ، اما بایستی چیز هایی شنیده باشم که مرا به گذشته ام باز گرداند . اولین احساسی که در مورد این برنامه به خاطرم مانده این ترس آزار دهنده بود که چون به دلیل مواد مخدر هرگز زندانی یا در بیمارستان بستری نشده بودم ممکن است واجد شرایط تشخیص داده نشوم و پذیرفته نگردم دو هفته اولی که دو رو بر این برنامه بودم فقط دوبار از مواد مخدر استفاده کردم و بعد بکلی ترکش کردم .

دیگر اهمیت نمی دادم که آیا واجد شرایط تشخیص داده می شوم یا نه . دیگر اهمیت نمی دادم که آیا پذیرفته می شوم یا نه . حتی اهمیت نمی دادم که مردم در باره ام چه فکری می کنند . خسته تر از آن بودم که بع این چیز ها اهمیت بدهم .

یادم نمی آید کع دقیقاً کی بود ، اما اندکی بعد ار ترک بود که کم کم امیدوار شدم که ممکن است این برنامه برایم مفید وکارساز باشد . شروع کردم به تقلید از بعضی چیز هایی که پیروزمندان یا بهبود یافتگان انجام می دادند . من در انجمن معتادان گمنام پذیرفته شدم . احساس خوبی داشتم . این خیلی مهم بود که پس از سالها برای نخستین بار کاملاً پاک بودم .

پس از شش ماه که در این وضع و حال بودم تازگی پاک بودنم کهنه شد و من از آن ابر سرخی که سوارش بودم قرو افتادم . وضع دشواری پیش آمده بود . بهر ترتیب از آن واقعیت تلخ سالم جستم . فکر می کنم تنها چیزی که در ا“ زمان رهایم نمی کرد این اشتیاق بود که بهر ترتیب پاک بمانم ، و این باور که تا وقتی مواد مصرف نکنم همهچیز روبراه خواهد بود احساس می کردم مردمی وجود دارند که وقتی از آنها دخواست کمک کنم با کمال تیل کمک خواهند کرد. از آن به بعد تلاش و تقلای دشواری شروع شد . من بایستی کار می کردم تا بتوانم پاک بمانم . لازم می دیدم که در بسیاری از جلسات حضور یابم ، با تازه واردان کار کنم ، در جلسات معتادان گمنام شرکت کنم ، و خودم را مشغول و در گیر کنم . بایستی به بهترین شکلی که می توانستم قدمهارا اجرا می کردم ، و بایستی یاد می گرفتم که زندگی بکنم .

امروز زنگی من خیلی ساده تر است . شغلی دارم که مورد علاقه ام  است ، در زندگی زناشوئیم راحت هستم ، دوستانی واقعی دارم ، و در انجمن معتادان گمنام فعال هستم . بخ نظر می رسد که این نوع زندگی کاملاً مناسب حال من است . من معمولاً وقتم را در پی یافتن چیز های جادویی صرف میکردم – آن افراد ، محلها ، و چیز هایی که زندگیم را به شکل دلپسند و دلخواه  در می آورد. اکنون دیگر وقتی برای آن چیزهای جادویی ندارم. تمام وقتم صرف این می شود که یادم بگیرم که چگونه باید زندگی کرد. این یک روند آهسته و طولانی است. بعضی اوقات فکر می کنم که دارم دیوانه می شوم. بعضی اوقات فکر می کنم که فایده اش چیست؟ بعضی اوقات به شدت دچار وسوسه می شوم و فکر می کنم که راه گریزی نیست و بعضی اوقات فکر می کنم که دیگر نمی توانم مشکلات زندگی را تحمل کنم، اما بعد این برنامه راه حل مشکلات را به دست می دهد و این اوقات بد سپری می شود.

بیشتر وقتها زندگی برایم خوب و عالی است. و بعضی وقتها زندگی برایم مهم است، مهمتر از آنکه اصلاً بتوانم به خاطر بیاورم. من آموخته ام که خودم را دوست بدارم و دوستان خوبی پیدا کنم. من اینجا رسیده ام که خود را کمی بشناسم و با خودم به تفاهم برسم من اندکی ایمان پیدا کردم و در نتیجه آن به آزادی دست یافتم. من مفهوم خدمت را درک کردم و فهمیدم که خدمت کردن رضایت خاطری را که لازمه شادی است فراهم می آورد.

مادر هراسان

من خیال می کردم معتاد کسی است که مواد مخدر قوی مصرف می کند، یا کسی است که زندگی اش در خیابانها یا در زندانها می گذرد. اما وضع من با معتادهای دیگر فرق داشت ، چون داروهای مخدرم را از پزشک یا از دوستان می گرفتم. می دانستم که راه خطا می روم، با این حال سعی می کردم که درستکار باشم – در کارم، در ازدواجم ، و در تربیت فرزندانم. واقعاً کوشش می کردم که کارهایم را به خوبی انجام دهم و با این حال همیشه با ناکامی مواجه می شدم. زندگی من به این صورت ادامه یابد.

به نظر می رسید که هیچ چیز تغییر نخواهد کرد . دلم می خواست مادر خوبی باشم، همسر خوبی باشم ، و عضو جامعه ای باشم که هرگز حس نمی کردم عضوی از آن هستم.

سالهای سال به فرزندانم می گفتم: متأسفم، اما این دفعه وضعم عوض خواهد شد. از مطب این پزشک به مطب پزشک دیگر می رفتم و تقاضای کمک می کردم. برای مشورت می رفتم و حس می کردم که دیگر همه چیز روبه رو است. اما هنوز درونم می گفت که یک جای کار می لنگد. شغلهایم را عوض می کردم، کتابهای جور واجور، مذاهب مختلف ، و رنگ موهای گوناگون را آزمایش می کردم ، و اسباب و اثاثیه منزل را تغییر دادم. در ایام مرخصی به سفر می رفتم و باز در کنج خانه می ماندم. طی سالها از این جور کارها بسیار کردم و بااین حال دائماً حس کردم که در اشتباه هستم، که با دیگران فرق دارم، و آدم درمانده و ناموفقی هستم.

من هنوز سعی می کردم اما خیلی کم. کارم را رها کرده بودم و تلاش می کردم که دوباره سر کار برگردم، اما نمی تونستم. دائم روی تخت افتاده بودم و از هر چیزی واهمه داشتم وزنم به چهل و دو کیلو افت کرده بود و لبها و بینی ام زخم شده بود. مرض قند داشتم و طوری می لرزیدم که به زحمت می توانستم قاشق را به دهن ببرم.

وقتی برنامه معتادان کمنام را شروع کردم افراد بسیاری بودند که برای گذران زندگی روزمره توصیه هایی به من می کردند، مثل خوب غذا خوردن ، حمام کردن، درست لباس پوشیدن ، پیاده روی کردن، و در جلسات انجمن شرکت شرکت جستن. آنها به من گفتند: نگران نباش، همه ما این راه را طی کردیم . من طی این سالها در جلسات بسیاری شرکت کرده ام. یک چیز از من جدایی ناپذیر شده است ، چیز ی که از همان اول به من یادآوری می کرند : بتی ، تو می توانی از ادامه این راه دست برداری و این قدر به این در و آن در نزنی، تو می توانی همان چیز ی شوی که می خواهی و همان کارهایی را انجام دهی که می پسندی.

من همچنین به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم با مردم رابطه درست و شایسته ای برقرار کنم لازمه اش این است که خودم را بهتر بشناسم. من دارم یاد می گیرم که چگونه با دخترهایم رابطه برقرار کنم. من اکنون دارم سعی می کنم که خیلی از کارهایی را که از سالها دلم م یخواست انجام دهم. حالا دیگر می توانم خیلی از چیزهایی را که از ذهنم بیرون رانده بودم دوباره به یاد می آورم. من به این درک و دریافت رسیده ام که بتی دیگر آن موجودی پوچ درون تهی نیست بلکه کسی است یا موجودیتی است که قبلاً هرگز به صرافت نیافته بودم که درست بشناسمش یا به حرفهایش گوش کنم. در آوریل آینده پنجمین سالگرد تولد دوباره ام در انجمن معتادان کمنام را جشن خواهم گرفت و این برای اول آوریل شوخی جذابی است.

معتاد چاق

من معتادم، طی یک دوره هیجده ساله، دست کم از پنجاه نوع ماده مخدر گوناگون استفاده کرده ام. وقتی شروع بع استعمال مواد مخدر کردم شناختی از آن نداشتم، اما تنها به یک دلیل به مواد مخدر روی آوردم و آن این بود که نسبت به زندگیم احساس ناخوشایندی داشتم و دلم می خواست که احساس بهتری پیدا کنم. هیجده سال از زندگی ام را صرف این کردم که بتوانم احساس دیگری پیدا کنم. من قادر نبودم که واقعیات زندگی روزمره رو به رو شوم . از کودکی چاق بودم و در سراسر زندگی چاق باقی ماندم و همواره احساس درماندگی و طرد شدگی می کردم.

زندگی خانوادگی من آشفته و دردناک بود، اما در جریان رشد و پرورشم ارزشهای اخلاقی بسیاری به من منتقل شد. همیشه سعی می کردم که بیکار نمانم . واقعیت این است که در بیشتر مواقع می توانستم که برای خود شغلی دست و پا کنم ،‌حتی می توانستم با عضویت در بعضی سازمانهای تعاونی و خیریه موقعیت اجتماعی به دست آورم.

من که سرگردان بودم و جایی برای رفتن نداشتم قدم به این انجمن گذاشتم . از لحاظ اخلاقی کلاً و کاملاً دچار انحطاط شده بودم. درباره ارزشهای مهنوی هیچ چیز نمی دانستم. درباره زندگی نیز چیزی نمی دانستم. زندگی نهایتاً چیزی جز درد و رنج روزمره نبود . تنها چیزی که می دانستم این بود که شکمم را از غذا یا مواد مخدر خالی نگذارم ، یا برای خوش بودن از سکس بهره بگیرم. که در این مورد دیگر چندان کاری از دستم بر نمی آمد. من دیگر نمی توانستم از هیچ چیز به اندازه کافی بهره ببرم.

وقتی به این برنامه روی آوردم چیزی را دریافتم که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم – پذیرش کامل کسی یا چیزی که من بودم – از من دعوت شد که عضویت در انجمن را بپذیرم و به من گفته شد که در آنجا از کسی ورودیه یا حق عضویت دریافت نخواهد شد، و اگر همچنان به حضور خود در جلسات انجمن ادامه دهم به آزادی کامل و روش تازه ای برای زندگی دست خواهم یافت. امروز، پس از سالها، می فهمم که از اعتیاد و پر خوری ناگزیر، رهایی یافته ام و در جامعه شأن و منزلتی دارم. من اکنون دارای خانه و خانواده خوبی هستم و از موقعیت اداری برجسته ای برخوردارم و از همه اینها مهمتر یک رابطه شخصی با خدا برقرار کرده ام که همین امر موجب این موفقیتها بوده است. اکنون احساس خوبی دارم ، می توانم سعادت و شادی را احساس کنم، می توانمن آرامش و بی دغدغه بودن را احساس کنم، حتی زمانی که اوضاع چنانکه باید و شاید بر وفق مراد نیست باز هم این احساسات بر جای خود هستند.

هیچ بحثی در این نیست که من زندگی خود را مدیون انجمن معتادان گمنام و خداوند خود هستم. من اکنون می توانم امیدم را تعمیم دهم و قاطعانه بگویم که اگر شما نیز همان رنجی را تحمل می کنید که من زمانی تحمل می کردم پس قطعاً به اصول برنامه معتادان گمنام عمل کنید مطمئن باشید از رنج رهایی خواهید یافت و به زندگی مرفه و با معنایی دست خواهید یافت.

پیام کلی کیست – چیست چگونه ...

کمیته زندانها و بیمارستان ها
هدف رساندن پیام بهبودی انجمن معتادان گمنام به کسانی که نمی توانند به جلسات NA بروند مانند زندانی ها و کسانی که در بیمارستان ها و بازپروری ها هستند .
پیام کلی کیست – چیست چگونه ...
چگونگی راه اندازی کمیته H.&.I
از طریق ناحیه و منطقه
یک نفر مسئول از طریق نماینده ها و علی البدل کمیته زندانها و بیمارستانها را انتخاب می کنند .
گرداننده منشی و مسئول نشریات
چه کسانی برای رساندن پیام NA بهترین انتخاب هستند .
تجربه نشان میدهد حداقل یک سال پاکی برای شرکت
حداقل 18 ماه پاکی برای صحبت
و هرکسی که پیام واضح و محکم  معتادان گمنام را داشته باشد
همکاری کمیته H.&.I  باکمیته اطلاع رسانی  دیگر کمیته ها
چگونگی هماهنگی H.&.I و اطلاع رسانی (P.I)
نحوه تامین مالی و خدمتی
کمیته فرعی H.&.i منطقه ای
کمیته H.&.I ناحیه ای
یادتان باشد چرا آنجا هستید .
زیاد در مورد مواد صحبت نمی کنیم
راجع به مسئول زندان بحث و صحبت نمی کنیم .
پول زیاد نمی بریم و طلا آویزان نمیکنیم
اهمیت زیاد دادن به اشخاص خاص
به کسی شماره تلفن نمی دهیم
سیگار وچاقو و تلفن همراه ندهید
کارهائی که باید انجام دهید
1- شرکت کنندگان راهنمای جلسات خارج از زندان را فراهم کنید وببرید .
2- قوانین رابرای هرکس که با خود می برید روشن کنید
3- جلسات را در راس ساعت مشخص شروع و در زمان تعیین شده به اتمام برسانید .
4- تاکید نمائید که جلسات NA بدون در نظر گرفتن نوع مواد مصرفی برای همه قابل استفاده میباشد.
5- مشخص نمایید که جلسات NA با سازمان مربوطه که درآن حضور دارید و همین طور انجمن های دیگر هیچ وابستگی ندارد .
6- شرکت کنندگان  را در امور مختلف مثل خواندن نشریات و غیره شرکت دهید به خصوص زندانهای طولانی مدت را
7- استانداردهای مربوطه در لباس پوشیدن را حفظ کنید و درهمه حال رفتار معقولی داشته باشید .
8- رهبر – سخنران و اعضا شرکت کننده در دید باشند.
9- تلاش کنید که کلیه توافقات مکتوب باشد
10- درتمام مواقع امور امنیتی را رعایت نمایید.
11- اطمینان حاصل نمائید که کلیه اعضا پانل پیام بهبودی NA را بطور شفاف و واضح بیان کنند (برسانند )
اطلاعیه کمیته زندانها و بیمارستانها
کارهایی که نباید انجام داد . Don’t's
1- هرگز به تنهائی در جلسات H&I شرکت نمایید .
2- در زمان پیام رسانی تاکید بر مدت زمان مصرف خود نداشته باشیم .
3- آدرس و تلفن و مشخصات شخصی خود را به اعضا شرکت  کننده ندهید (وسیله هم ندهید )
4- با احساسات مذهبی شخص برخورد نشود .
5- گمنامی دیگران را نشکنید .
6- مجادله و بحث در مورد قوانین – مقررات – برنامه های سایر انجمن های مرتبط نداشته باشید.
7- در مورد مسائل خارجی بحث نکنید و همیشه به خاطر داشته باشید که چرا آنجا هستید .
8- در مورد شرایط داخلی زندان یا بیمارستان بحث نکنید .
9- در مورد مسئولین و خدمت گزاران بیمارستانها و زندانها بحث نشود .
10- اشیا با ارزش و پول زیاد همراه نداشته باشید .
11- ابزار علاقه به فرد خاصی داخل زندان و بیمارستان نشان ندهید .
12- هیچگونه پیام یا نامه از خارج بیمارستان نرسد
13- از همراه بردن اعضائی که اقوام یا دوستانی در زندان یا بیمارستانها دارند خودداری نمائید
14- در مورد جرم افراد و مقصر یا بی گناه بودن آنها سوال ننمائید
15- پول یا هدیه به آنها نه بدهید و نه ازانها قبول کنید .
پیشنهاد های موضوع
انکار
قدم 1-2-3
داستان زندگی
موضوع های اساسی کتاب
صداقت – روشن بینی – تمایل
تسلیم
پذیرش
 اصول اولیه تازه واردین
تنهایی – خستگی – عصبانیت – گرسنگی
مسئولیت بهبودی (من مسئول بهبودی هستم )
آزادی از اعتیاد فعال
نقاط مشترک بجای تفاوتها
برنامه روحانی نه مذهبی
در هر صورت جلسه برویم
رها کردن
پیشنهادهای NA
راهنما بگیر
جلسه برو
احساسات
یادگیری اعتماد
عوض کردن
زمین بازی
یار بازی
وسائل بازی
زندگی به روش فقط برای امروز
توجیه
راهنما
یاددتان باشید در تمام مدت شما نسبت به NA و جایی که رفتید مسئول هستید و اگر طبق 12 سنت رفتار کنید تمام اینها را رعایت کرده اید .
کارهای که می کنیم
توجیه افرادی که می بریم
رعایت قوانین زندانها
زودتر از قرار برویم و سر ساعت شروع و سرساعت تمام کنیم
لباس مرتب و رفتار معقولان داشته باشسیم
شرکت با حداقل اعضا
آدرس جلسات
نشریات مخصوص H&I را ببرید
توضیح مختصر کمیته زندان ها
توضیح تفاوت NA با زندان  (استقلال NA)
توضیح بدهید که تمرکز معتادان گمنام روی بیماری اعتیاد است نه ماده خاص
استفاده از زبان NA
نیازهای اولیه برای برگزاری جلسه
اطلاع رسانی به مسئولین مراکز از طریق PI , H&I
نشریات
نوار تائید شده (که هنوز نداریم )
مجله ها
برگزاری مرتب جلسات اداری دورن کمیته ای
کارهائی که نمی کنیم
تلفن و نامه نمی دهیم
سیگار نمی دهیم
بسته و پیغام نمی دهیم و نمی گیریم
ما درمورد پاک ماندن دیگران هیچ تضمینی نمی دهیم
کارهایی که می کنیم
رعایت قوانین زندان
رعایت سنتهای دوازده گانه
استفاده از افراد با تجربه
رعایت ادب در رفتار و گفتار

 

 

پاره ای از اختیارات گردانندگی

• یک طرح پیشنهادی چه زمانی می تواند از طرف گرداننده خارج از موضوع جلسه اعلام گردد
1. طرح یا پیشنهاد بر خلاف خط مشی جاری شورا و کمیته فرعی باشد
2. آشکارا بر خلاف یکی از سنتها یا... مفاهیم دوازده گانه باشد
3. زمان مطرح نمودنش در آن جلسه نامناسب باشد
4. بدگوئی در مورد خدمتگزاری که در شورای ناحیه حاضر نباشد یا بصورت توهین و اهانت به عناصر ساختار خدماتی باشد
• گرداننده ( می تواند/ نمیتواند ) جهت راهنمائی و کسب تجربه در موضوعی خاص از اعضائی که تجربه کافی در آن زمینه را دارند برای شکل گیری وجدان گروهی آگاه به اعضاء خارج از شورا وقت مشارکت بدهد
• اگر در حین بحث و تبادل نظر ، عضوی درخواست پایان بحث و رأی گیری فوری را بنماید . پس از تأئید دوسوم آراء بحث باید سریعاً پایان یابد و رأی گیری در مورد بحث انجام شود .
• پیشنهاد به تعویق افتادن یک موضوع باید به تأئید نفر دوم برسد و سپس با رأی نصف بعلاوه یک موضوع به جلسه بعد یا تاریخ مشخصی موکول می شود ( و در آن تاریخ دوباره به دستور کار وارد می شود )
• درصورت نبودن اطلاعات کافی جهت تصمیم گیری در مورد طرحی با درخواست یک عضو بعنوان درخواست ارجاع این طرح به کمیته مربوطه یا جلسه هماهنگی شورا و تأئید نفر دوم با رأی نصف بعلاوه یک این طرح به کمیته مربوطه با هماهنگی ارجاع و در جلسه بعدی ناحیه پس از اعلام گزارش کمیته به آن پرداخته می شود
• شرایط درخواست رأی تجدید نظر یا بازبینی پیشنهادات رأی گیری شده در شورای ناحیه
1. طرح می باید در همان جلسه و یا حداکثر جلسه قبلی شورا به تصویب رسیده باشد
2. عضوی که پیشنهاد بازبینی یا لغو را میدهد باید در مورد مسئله اطلاعاتی داشته باشد که در هنگام بحث و گفتگو جهت تصمیم گیری در مورد طرح اصلی ، این اطلاعات موجود نبوده و در دسترس نباشد
3. عضوی که پیشنهاد میدهد باید جزء کسانی باشد که هنگام رأی گیری اولیه جزء طرفداران طرح و موافقین رأی گیری بودند .
4. پیشنهاد تجدید نظر یا (لغو) با تائید یک نفر دیگر و رأی (نصف بعلاوه یک یا دوسوم ) قابل اجرا می باشد که در این صورت طرح موقتاً متوقف و طرح قبلی مجدداً مورد بررسی قرارد میگیرد .


• برای صرف نظر از یک موضوع از طرف خود ارائه کننده پیشنهاد ، اگر هیچ عضو دیگری اعتراضی نداشت گرداننده موضوع را از دستور کا خارج میکند . اما در صورت وجود حتی یک معترض بحث به قوت خود باقی می ماند
• تمامی تصمیمات گرداننده در این شورا قابل استیناف و تجدید نظر می باشد
چگونگی استیناف تصمیمات گرداننده : ( 1- درخواست یک عضو رأی دهنده 2- تأئید نفر دوم 3- دلایل عضو درخواست کننده مطرح می شود 4- گرداننده دلایل تصمیم خود را اعلام می کند 5- دیگر اعضای کمیته در مورد این موضوع صحبت میکنند 6- رأی گیری با نصف بعلاوه یک تصمیم گرداننده را لغو میکند
• گرداننده اختیار دارد تمامی پیشنهادات جدید را در صورت تأیید ، معوق و در دستور کار ماه بعد قرار دهد
• تعیین اولویت در مطرح کردن مسائل و بررسی یک موضوع بصورت فوریت جزء اختیارات گرداننده می باشد
• گرداننده در زمان گزارش کمیته ها از رابطین درخواست می نماید که سئوالات خود را از کمیته های مربوطه مطرح کرده و مسئول کمیته ها آنها را ثبت کرده در زمان پاسخگوئی پاسخ دهد
• در زمان ارائه پیشنهاد اصلی توسط اعضاء اگر تبصره اصلاح و ارائه پیشنهاد جدید مطرح شود باید مورد تایید نفر دوم واقع شود و نصف بعلاوه یک رأی آورد و بعد ( بهتشخیص گرداننده در همان جلسه و یا جلسه بعد ) مورد بررسی قرار میگیرد . (اگر شخصی که پیشنهاد اصلی را داده موافق با اصلاح یا تبصره باشد – طرح تبصره نیاز به تائید نفر دوم ندارد )

 

 

قرارداد ودیعه

 

قرارداد ودیعه

»    اجزاء تشکیل دهنده خدمات جهانی

خدمات جهانی آن دسته از خدماتی است که با مسائل، مشکلات و نیازهای انجمن در کل سروکار دارد و به اعضاء، گروهها و جامعه در کل ارائه می‌گردد. اجزاء تشکیل دهنده خدمات جهانی عبارتند از: کنفرانس خدمات جهانی، هیئت امناء و دفتر خدمات جهانی

 

»  کنفرانس خدمات جهانی

 قسمت یا جزء آخر از ساختار خدماتی در انجمن معتادان گمنام است. و در واقع کنفرانس خدمات جهانی به نوعی ...مرکز سلسله اعصاب انجمن است. زیرا مکانی است که در آن هر دو سال یک‌بار نمایندگان (وکلای) مناطق، کلیه اعضاء هیئت امناء و مدیر دفتر خدمات جهانی گرد هم می‌آیند تا درباره مسائل کلی انجمن در سطح جهان تبادل نظر کرده و تصمیم‌گیری نمایند. هدف کنفرانس خدمات جهانی حمایت از انجمن در کل و اقدام و عمل بر اساس وجدان گروهی انجمن معتادان گمنام است.
کلیه اجزاء خدمات جهانی برای پیش‌برد منافع مشترک NA  در کنفرانس خدمات جهانی گرد هم می‌آیند. ماموریت کنفرانس خدمات جهانی این است که اتحاد انجمن در سطح جهان را توسط اقدامات زیر حفظ نماید:
•         نمایندگان (وکلای) مناطق به پشتوانه وجدان گروهی کل انجمن، راهکارهای لازم را برای پیش‌برد اعلامیه اهداف خدمات جهانی ارائه می‌کنند.
•         از طریق کنفرانس خدمات جهانی، انجمن در سراسر دنیا قادر به تبادل تجربه، نیرو و امید است و نظر جامع خود را در رابطه با مسائلی که بر انجمن معتادان گمنام تاثیر می‌گذارد، بیان می‌کند.
•         کنفرانس خدمات جهانی، مکانیسم یا راهکاری است تا از آن طریق گروههای NA بر خدمات جهانی نظارت داشته و آن را راهنمائی کنند.
•         شرکت کنندگان در کنفرانس از این طریق اطمینان حاصل می‌کنند که کلیه اجزاء تشکیل دهنده خدمات جهانی در برابر گروهها پاسخگو و مسئول باشند.
•         شرکت کنندگان از نشاط خدمت همراه با از خودگذشتگی روحیه گرفته و ثابت می‌کنند که تلاش و کوشش تک‌تک اعضاء تاثیر گذار است.

 

» هیئت امناء

 هدف هیئت امناء انجمن معتادان گمنام، کمک به رشد و استمرار انجمن در سطح جهان است. هیئت امناء از منابع اصلی و اولیه انجمن در راستای حمایت از پیام‌رسانی است و همیشه سعی دارد تا خدمات در انجمن با بهترین کیفیت ممکن ارائه گردد. هیئت امناء ناظر بر فعالیت‌های مرکز اصلی خدمات‌رسانی انجمن یعنی همان دفتر خدمات جهانی است.
هیئت امناء بازوی خدماتی کنفرانس خدمات جهانی است و در برابر کنفرانس و نهایتاٌ طبق مفهوم دوم در برابر گروهها که دارای اختیار و مسئولیت نهایی خدمات در NA هستند، پاسخگو است. بر طبق اصل تفویض اختیار که در مفهوم سوم درباره آن صحبت شده، کنفرانس خدمات جهانی از طرف گروهها اختیار و مسئولیت ارائه خدمات موثر را به هیئت امناء تفویض کرده است.

 

» هداف و شرح وظایف هیئت امناء

•         رساندن پیام بهبودی به معتادانی که هنوز در عذاب هستند.
•         حمایت از انجمن معتادان گمنام در راستای بوجود آوردن فرصت و شانس بهبودی از اعتیاد برای همه.
•         نظارت بر کلیه فعالیت‌های دفتر خدمات جهانی به عنوان مرکز اصلی ارائه خدمات در انجمن.
•         ارائه خدمات به اعضاء، گروهها و اشخاص معتادی که خواستار بهبودی از اعتیاد هستند و کمک به جامعه جهت درک بهتر از بیماری اعتیاد و برنامه بهبودی معتادان گمنام. این کمک شامل ایجاد ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با معتادان، سازمان‌ها، نهادها، دولت‌ها و جامعه می‌شود.
•         حصول اطمینان از اینکه درآمد کسب شده از مایملک معنوی و نشریات هیچ‌گاه در مسیری به غیر از پیش‌برد هدف اصلی معتادان گمنام که همان رساندن پیام بهبودی به معتادان در حال عذاب است، خرج نشود.
•         نگهداری و مدیریت درآمدی که توسط فعالیت‌های خدمات جهانی کسب می‌شود در عین رعایت 12 قدم، 12 سنت و 12 مفهوم معتادان گمنام.
•         حفظ و نگهداری از حقوق قانونی انجمن و کنترل انحصاری: استفاده، چاپ، تکثیر و فروش نشریات و همین‌طور حفظ و نگهداری از مایملک معنوی، آرم و نشان انجمن و حق چاپ قانونی از طرف کل انجمن و طبق خواست و وجدان گروه کنفرانس خدمات جهانی.
•         کنترل و مدیریت تولید، چاپ، بازتولید و چاپ مجدد نشریات و محصولات متعلق به انجمن معتادان گمنام و ارائه آنها برای فروش به انجمن در سطح جهان و جامعه در کل با تفویض اختیار به دفتر خدمات جهانی.

 

»  دفتر خدمات جهانی

 هدف دفتر خدمات جهانی که مرکز اصلی خدمات در انجمن است در اصل اجرای راهکارهای است که در رابطه با ایجاد ارتباطات و ارائه اطلاعات به اعضاء، گروهها، کمیته‌های خدماتی و انجمن در کل توسط کنفرانس خدمات جهانی ارائه می‌گردد.  دفتر خدمات جهانی به این مهم از طریق مکاتبه و تماس با گروهها و کمیته‌های خدماتی، چاپ و توزیع نشریات و حفظ و مراقبت از آرشیو و مایملک معنوی NA دست می‌یابد. در ضمن گزارش خلاصه فعالیت‌های مالی خدمات جهانی پس از اتمام سال مالی و حسابرسی توسط یک شرکت حرفه‌ای از طریق سایت خدمات جهانی و کنفرانس خدمات جهانی در دسترس انجمن قرار می‌گیرد.

 

»  تاریخچه کنفرانس و دفترخدمات جهانی

«منافع مشترک ما در راس قرار دارد. بهبودی شخصی ما به اتحاد NA بستگی دارد» در هیچ کجا از ساختار خدماتی ما این سنت به اندازه جلسات کنفرانس خدمات جهانی واضح و مشهود نیست. با استفاده از 12 سنت و 12 مفهوم، کنفرانس مکانی در ساختار است که صدای کل NA در رابطه با مسائل انجمن در سطح جهان شنیده می‌شود. کنفرانس خدمات جهانی فقط مجموعه‌ای از منطقه‌های مختلف دنیا نیست بلکه خیلی فراتر از آن است و به مسائلی بیش از نیازهای اجزاء تشکیل دهنده خود می‌پردازد.  کنفرانس وسیله‌ای برای ایجاد ارتباط و اتحاد در سطح انجمن جهانی است. جلسه‌ای است که دستور آن در اصل  «منافع مشترک انجمن» در سطح جهان است.
اقدامات کنفرانس پاسخگوی نیازهای انجمن ما با تنوع زیاد در اعضائی که از فرهنگ‌های متفاوتی می‌آیند و به زبان‌های مختلفی مکالمه می‌کنند، است و به چالش‌های مربوط به خدمات‌رسانی به گروههای NA در سراسر جهان می‌پردازد. کنفرانس در راستای منافع NA قدم بر می‌دارد و نیازهای حال و آینده انجمن را در نظر می‌گیرد.
معتادان گمنام یک برنامه جهت نجات جان معتادان است. اعضاء اولیه یا همان بنیان‌گذاران انجمن زمانی که فقط یک جلسه و یک گروه در دنیا وجود داشت، رویای تشکیل یک انجمن جهانی را در سر داشتند. این اعضاء اولیه یا بنیان‌گذاران از همان ابتدا و در زمانی که معتادان گمنام فقط در یک کشور وجود داشت و فقط به یک فرهنگ و زبان خاص تعلق داشت، ساختار خدمات جهانی را شکل دادند تا از این طریق بتوانند پیام بهبودی را به معتادان در سراسر جهان برسانند. با ایمان و اعتقاد راسخی که به واسطه تجربه شخصی‌شان از بهبودی بود، آنها در سال 1976 میلادی (مصادف با 1355 شمسی) کنفرانس خدمات جهانی را به شکل امروزی تشکیل دادند.
اما دفتر خدمات جهانی از همان ابتدای شکل گرفتن انجمن، آغاز به کار کرد. از همان ابتدا جیمی- کی که از اعضاء اصلی تشکیل انجمن و در اصل بنیان‌گذار NA بود، به عنوان مدیر خدمات جهانی شروع به فعالیت کرد. او از سال 1953 تا 1982میلادی ( 1332 تا 1361 شمسی)  به مدت 29 سال مدیر دفتر خدمات جهانی بود و در سال آخر به دلیل بیماری و کهولت سن مجبور به کناره‌گیری شد. البته قسمت اعظمی از این سال‌ها یکی دیگر از اعضاء به نام باب – ب که هنوز در قید حیات است و حدود نیم قرن پاکی دارد به عنوان معاون جیمی – کی به او کمک می‌کرد. در ضمن اینکه در این سال‌ها دفتر خدمات جهانی چند کارمند و چند خدمت‌گزار مورد اعتماد نیز داشت.
در سال 1982 میلادی ( 1361 شمسی ) شخصی به نام باب – استون که عضو انجمن نبود ولی تجربه بسیار خوب و زیادی در مدیریت داشت به عنوان مدیر خدمات جهانی استخدام شد که باعث تحول بسیار مثبتی در دفتر خدمات جهانی و انجمن NA گردید. او به مدت 9 سال مدیر دفتر خدمات جهانی بود و پس از کناره‌گیری کتابی در 540 صفحه به نام «سال‌های من با معتادان گمنام» به رشته تحریر درآورد. باب – استون در سال 1996 میلادی (1375 شمسی) چشم از جهان فروبست. لازم به ذکر است که آنتونی – ا مدیر فعلی دفتر خدمات جهانی از همان سال‌ها به عنوان معاون باب – استون شروع به کار در دفتر خدمات جهانی کرد.
پس از کناره‌گیری باب – استون دفتر خدمات جهانی برای چند سالی دست‌خوش تغییرات مداوم شد. از جمله اینکه برای حدود 3 یا 4 سال  استو – ت که گرداننده هیئت امناء وقت بود به عنوان داوطلب مدیریت خدمات جهانی را به دست گرفت. پس از آن چند نفری برای این پست استخدام شدند که نتوانستند انتظارات را برآورده کنند و خیلی زود مجبور به ترک دفتر شدند. در نهایت شخصی که عضو انجمن هم نبود به نام لو – گاسپ برای چند سالی مدیر دفتر خدمات جهانی شد که البته بیشتر از حدود 4 یا 5 سال دوام نیاورد و در نهایت اخراج گردید.
در سال 2001 میلادی ( 1380 شمسی) مدیریت دفتر خدمات جهانی به طور مشترک به آنتونی – ا و جورج – ه که هر دو از حدود بیش از 15 سال پیش به عنوان معاونین باب – استون در دفتر خدمات جهانی مشغول به فعالیت بودند سپرده شد. و خانم بکی – م که سالیان دراز عضو کنفرانس خدمات جهانی و هیئت امناء بود نیز به عنوان معاون اجرایی دفتر از همان سال آغاز به کار کرد. البته در همان سال اول جورج – ه دچار سکته شدیدی شد و دیگر قادر به ادامه کار نبود. لذا از همان سال اول تا امروز آنتونی – ا و بکی – م به عنوان مدیر و معاون اجرایی دفتر مشغول به فعالیت هستند.
در طی این سالها تعداد زیادی از اعضاء با رویای روزهای بهتر برای معتادان جهان سعی در گردهم آوردن اعضاء و گروههای NA از سراسر جهان کردند تا انجمنی جهانی و متحد را تشکیل دهند. آنها از طریق تجربه شخصی آموخته بودند که آن دروغ قدیمی که میگوید « وقتی معتاد شدید تا ابد آلوده میمانید» مرده است و ما بهبود پیدا میکنیم.اعضاء اولیه و قدیمی زحمات زیادی کشیدهاند تا رشد و استمرار NA را در سراسر جهان تضمین کنند. این چشمانداز و رویا ادامه دارد و هنوز تمامی اجزاء خدمات جهانی شامل کنفرانس، هیئت امناء و دفتر خدمات جهانی به گرد هم میآیند تا با در میان گذاشتن نیرو، تجربه و امید خود به رشد انجمن کمک کنند. و در عین حال سعی کنند تا مسائل و مشکلات اعضاء و گروههای را که آن قدر خوش شانس بودهاند تا راه تازهای برای زندگی پیدا کنند را حل نمایند و مهمتر از آن سعی و کوشش را در راستای رساندن پیام به معتادان در حال عذاب افزایش دهند.

 

» مایملک معنوی و قرارداد ودیعه چیست؟

 نشریات، چیپ، سکه، محصولات و آرم و نام NA متعلق به کیست؟ چه کسی اجازه چاپ و توزیع نشریات   NA را دارد؟ پولی که برای خرید نشریات و دیگر اقلام پرداخت می‌شود، چگونه هزینه می‌گردد؟ حساب و کتاب آن چگونه است؟ اگر این پول مسئولانه هزینه نشد، ما به عنوان عضو چه مسئولیتی داریم و چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟ جواب این سئوالات در متن « ودیعه گذاری مایملک معنوی انجمن» یا همان “ Fellowship Intellectual Property Trust” یافت می‌شود.      
ودیعه گذاری مایملک معنوی انجمن حاصل خرد جمعی و وجدان گروهی انجمن معتادان گمنام در طی سالیان طولانی در رابطه با حفظ و نگهداری نشریات، آرم و غیره..... است. هرکس که سئوالی در مورد چگونگی به وجود آمدن نشریات و تائید آن؟ مالکیت نشریات؟ چگونگی تغییر و تحول در نشریات؟ چه کسی حق چاپ آن را دارد؟ و یا با پول حاصل از فروش نشریات چه کارهای باید انجام شود؟ دارد، می‌تواند به این متن مراجعه کند. متن «ودیعه گذاری مایملک معنوی انجمن» مدرکی جامع و فراگیر است که در آن خط مشی کل انجمن در رابطه با حفظ امانت‌داری و درست‌کاری در چاپ و انتشار پیام ما و پاسخ‌گویی بدنه خدماتی مسئول چاپ و انتشار ذکر گردیده.
مفاد متن «قرارداد ویعه» در رابطه با مایملک معنوی، حق چاپ محفوظ، آرم و نام NA براساس قوانین بین‌المللی و با در نظر گرفتن اصول روحانی تهیه گردیده. و به خوبی روابط بین بدنه های خدماتی و انجمن را در جای که نشریات و آرم NA مد نظر است، پوشش می‌دهد.
انگیزه به وجود آوردن «قرارداد ودیعه» این است که اعضای فعلی و آیندگان NA از این موضوع اطمینان داشته باشند که هیچ‌کس حتی خدمات جهانی قادر به سواستفاده از مایملک معنوی NA نیست. این قرارداد بخوبی حدود اختیارات خدمات جهانی را در رابطه با نشریات و آرم NA مشخص می‌کند. نشریات، آرم و نام NA متعلق به هیچ شخص خاص، کمیته و یا هیئت خاصی نیست و برطبق «قرارداد ودیعه» از طرف کل انجمن به خدمات جهانی سپرده شده تا از آن محافظت نماید.

 

 »  تاریخچه و اهداف قرارداد ودیعه

 پایه و اساس «قرارداد ودیعه‌گذاری مایملک معنوی» در اولین همایش جهانی معتادان گمنام در سال 1971 میلادی (1349 شمسی) گذاشته شد. در آن همایش کلیه اعضاء انجمن معتادان گمنام، اعضاء هیئت امناء را مکلف به ایجاد دفتر خدمات جهانی با تعریف امروزی نمود تا این دفتر به عنوان نقطه تماس مرکزی انجمن، آرشیو نگهداری اطلاعات و ناشر نشریات انجمن در سراسر دنیا عمل کند. از آن زمان تا کنون دفتر خدمات جهانی به عنوان تنها ناشر مجاز نشریات، تولید کننده محصولات و حافظ مایملک معنوی NA از طرف انجمن در کل و به عنوان بازوی اجرایی هیئت امناءعمل کرده است.
در کلیه راهنما‌های خدماتی که اولین آن به نام « درخت NA » در سال 1975 میلادی (1353 شمسی) و آخرین آن به نام « راهنمای خدمات جهانی» که اخیرا چاپ شده است، نقش دفتر خدمات جهانی از قرار زیر تعریف گردیده:
« وظیفه اصلی دفتر خدمات جهانی نشر و توزیع نشریات NA است که شامل چاپ، نگهداری و توزیع کلیه نشریات موجود می‌گردد» 
در سال 1982 میلادی(1360 شمسی) و همین‌طور سال 1988 میلادی(1366 شمسی) و سه سال بعد در سال 1991 میلادی ( 1369 شمسی) این تصمیم در رابطه با دفتر خدمات جهانی و شرح وظایف آن مورد تائید وجدان گروه کنفرانس خدمات جهانی و نمایندگان (وکلای) مناطق مختلف از سراسر جهان قرار گرفت.
بیانیه زیر از طرف کنفرانس خدمات جهانی و وکلای مناطق مختلف در رابطه با دفتر خدمات جهانی و وظایف آن صادر گردیده است:
•         بدین وسیله تائید و تصویب می‌گردد که مالکیت کلیه مایملک معنوی و نشریات انجمن NA که تا کنون تولید و چاپ گردیده و یا در آینده تولید و چاپ خواهد شد در اختیار دفتر خدمات جهانی قرار می‌گیرد تا از طرف کل انجمن معتادان گمنام، آنها را نزد خود به امانت نگهداری کند.
•         تائید و تصویب می‌گردد تنها ناشر، تولیدکننده و توزیع کننده نشریات NA از قبیل کتاب، پمفلت، کتابچه، چیپ، سکه و هر نوع محصولی با آرم یا نام NA دفتر خدمات جهانی است.
•         دفتر خدمات جهانی و هیئت امناء وظیفه محافظت از کلیه مایملک معنوی NA را به عهده دارند و موظف هستند در صورت لزوم از طریق قانون بر علیه هرنوع سواستفاده از مایملک معنوی اقدام نمایند.
تبصره 1: شکل و فرم محصولات و نشریات که شامل ظاهر، طراحی، حروف‌چینی، کیفیت کاغذ، صحافی و جلدسازی، و غیره ..... می‌شود بر طبق صلاح‌دید دفتر خدمات جهانی تعیین می‌گردد.
تبصره 2: هر نوع قرارداد اجاره، اخذ مجوز، جزئیات تولید، کمیت تولید و موجودی انبار، طرف معامله و قرارداد، نحوه توزیع و فروش، قیمت‌گذاری نشریات و محصولات و غیره به عهده دفتر خدمات جهانی گذاشته می‌شود تا بر طبق صلاح‌دید خود عمل کند.

 

»مستندات «قرارداد ودیعه»

  این سند روابط بین انجمن NA، نمایندگان (وکلای) مناطق که در کنفرانس خدمات جهانی گرد هم می‌آیند و دفتر خدمات جهانی را بر اساس اصول انجمن و قوانین بین‌المللی موجود تنظیم و تعریف می‌کند.
•         از طریق نمایندگان (وکلای) مناطق، گروههای NA تصمیمات لازم را در کنفرانس خدمات جهانی در رابطه با تهیه، تائید و انتشار نشریات از طرف کل انجمن می‌گیرند. پس از آن نشریه تائید شده به ودیعه در اختیار دفتر خدمات جهانی گذاشته می‌شود تا آن را طبق اختیاراتی که به او محول گردیده چاپ و توزیع کند. چاپ و توزیع این نشریه در راستای منافع انجمن معتادان گمنام در کل است و به انجمن در پیش برد هدف اصلی و رساندن پیام به معتادانی که هنوز در عذابند کمک می‌کند. لذا در این قرارداد از نظر قانونی نمایندگان (وکلا) از طرف گروهها « ودیعه گزار » ، دفتر خدمات جهانی « ودیعه پذیر » و انجمن در کل « ذینفع » به حساب می‌آیند.
•         محصولات دیگر از قبیل چیپ، سکه، مجله، لیوان، تی‌شرت و غیره...... همگی مایملک خدمات جهانی است که حک آرم NA بر روی آنها طبق «قرارداد ودیعه» امکان پذیر است.
•         طبق این قرارداد مسئولیت ثبت، نگهداری و محافظت از آرم انجمن و نشریات آن به عهده خدمات جهانی است و این اختیار را به خدمات جهانی می‌دهد تا درآمد حاصل از فروش نشریات و دیگر اقلام را برای آموزش و دست‌یابی به اهدافی که در «بیانیه اهداف» انجمن ذکر گردیده، مصرف کند و در ضمن هزینه‌های خود و هزینه تولید را از این طریق پرداخت نماید.
•         طبق این قرارداد خدمات جهانی مجاز است به گروههای تازه تاسیس یا اجزائی از ساختار که توانائی مالی ندارند، نشریات رایگان یا با تخفیف ارائه کند.
•         تعیین نرخ فروش به عهده خدمات جهانی سپرده شده است.

 

»  بهره برداری از در آمد

 از درآمد حاصله، دفتر خدمات جهانی موظف است که خدمات زیر را به کل انجمن ارائه کند:
1.      دفتر خدمات جهانی باید هزینه‌های سازمان‌دهی، اداری و حمل ونقل و اسکان کنفرانس خدمات جهانی معتادان گمنام را پرداخت کند.
2.      دفتر خدمات جهانی باید به معتادان خواهان بهبودی و گروههای آنها در راستای بهبودی از بیماری اعتیاد خدمات رسانی کند. و همین‌طور کمک کند تا جامعه در کل، درک بهتری از اعتیاد و برنامه معتادان گمنام داشته باشد. این کمک‌ها می‌تواند شامل ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با معتادان، سازمان‌ها، نهادها، دولت‌ها و جامعه در کل باشد.
3.      چاپ و نشر و توزیع مجلات و خبرنامه‌های دوره‌ای که توسط کنفرانس خدمات جهانی تهیه می‌گردد.
4.      دفتر خدمات جهانی مجاز نیست که از درآمد حاصله یا از قدرت ودیعه گذاشته شده نزد خود در راستای کاری به غیر از پیش‌برد هدف اصلی انجمن که همان رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است، استفاده کند. 
تبصره 1: دفتر خدمات جهانی باید سالی یک بار گزارش مالی خود و شعبات خود را در اختیار کنفرانس خدمات جهانی قرار دهد.
تبصره 2: اعضاء و گروهها می‌توانند از طریق وکلای منطقه همان‌گونه که در کتاب راهنمای خدمات محلی شرح داده شده است بر تصمیمات کنفرانس و دفتر خدمات جهانی تاثیر گذارند.

 

»نام و آرم رسمی انجمن

   چهار علامت زیر علائم ثبت شده و قانونی انجمن هستند.

 

 

» سئوالات متداول در انجمن در مورد مایملک معنوی

   1-      مایملک معنوی انجمن چیست؟
سندی قانونی است که رابطه بین خدمات جهانی معتادان گمنام و کل انجمن را بیان می‌کند. و در کل بیان گر آن است                           که حق چاپ و امتیاز نشریات، چیپ، سکه، محصولات و در کل هر چیز که آرم NA دارد، و همین‌طور خود آرم و نام NA به دفتر خدمات جهانی واگذار گردیده است. دفتر خدمات جهانی از طریق کنفرانس خدمات جهانی و وکلای منطقه در برابر کل انجمن پاسخگو است.
 
2-      چرا آرم و نام NA باید از طریق خدمات جهانی محافظت گردد؟
به این دلیل که آرم و نام انجمن همیشه در مالکیت انجمن باقی بماند. یکی از وظایفی که از طریق کنفرانس خدمات جهانی و وکلای مناطق به عهده خدمات جهانی سپرده شده است حمایت از مایملک انجمن از طرف کل NA است.
 
3-      چه کسانی مجاز به استفاده از آرم و نام NA هستند؟
تنها گروهها، کمیته‌های خدماتی و در کل ساختار خدماتی و دفتر خدمات جهانی اجازه استفاده از آرم و نام NA را دارند. زیرا فقط آنها هستند که به مالک آرم و نام NA یعنی انجمن در کل پاسخگو هستند. این مسئله در مورد استفاده از آرم یا نام NA در اینترنت، اطلاعیه، محصولات، بنر و غیره نیز صدق می‌کند.
 
4-      آیا اعضاء، گروهها، نواحی یا مناطق می‌توانند نشریات NA را در سایت اینترنتی بگذارند یا آن را از طریق پست الکترونیک برای افراد زیادی ارسال نمایند؟
دفتر خدمات جهانی تنها ناشر منحصر به فرد نشریات NA است و به همین دلیل هیچ شخص یا گروهی اجازه چاپ یا قرار دادن نشریات را در سایت‌های اینترنتی ندارد زیرا این مسئله باعث زیر پا گذاشتن قانون « حق چاپ محفوظ » می‌گردد و می‌تواند منافع انجمن در کل را به خطر بیاندازد. دفتر خدمات جهانی در حال حاضر توسط قرار دادن پمفلت‌ها در سایت رسمی خود www.na.org و لینک دادن آن به سایت‌های مناطق مختلف مشغول بررسی این موضوع است. تا به فواید یا مضرات آن بیشتر پی ببرد.
 
5-      من یک عضو انجمن هستم، آیا آرم انجمن متعلق به من نیست؟ آیا می‌توانم از این آرم هر جا که دلم خواست، مثلا در سایت شخصی‌ام استفاده کنم؟
خیر. این که شما عضو انجمن هستید به این معنی نیست که مالک آرم یا نشریات NA هستید. انجمن معتادان گمنام مالک آرم و نشریات NA است و شما فقط یک نفر از کل اعضاء موجود هستید. در عمل و به عنوان مثال یک سهم از سهام انجمن متعلق به شما است و نه کل NA . این یک سهم به شما اجازه و توانائی می‌دهد تا به همراه دیگر اعضاء در فرآیند تصمیم‌گیری در مورد نحوه استفاده از مایملک انجمن شرکت کنید. عضو در برابر کل انجمن پاسخگو نیست. البته یک عضو اجازه دارد از آرم انجمن در حد یک یا دو عدد بر روی جنسی برای مصرف شخصی خود استفاده کند. مثلا می‌تواند یک عدد انگشتر یا گردن‌بند یا هر چیز دیگر برای مصرف شخصی خود با آرم انجمن درست کند.
 
6-      آیا می‌توانیم از آرم NA در کنار آرم سازمان‌های دیگر استفاده کنیم؟
خیر. استفاده به این طریق هم خلاف اصول است و هم خلاف قوانین ثبت آرم.

 

معتاد شدن را انتخاب نکردیم

چرا ما معتاد شدیم؟

 

غرور- ترس – خودبینی – خودپسندی – زخم های عمیق دوران کودکی – عدم واقع بینی – طبع و ذائقه و لامسه و باصره ناخوشایند – فکر و ذهن و روح بیمار – دوست دارم دلم می خواهد – این احساس که هیچ کس دوستم ندارد.

 

مسدود کردن راه خیر و صلاح- عدم اطمینان از آینده ای شاد – فرار از خود- احساس قربانی بودن گریه هاو گفتگوهای شدید درونی و جدل با آنها- میل به انتقام جویی- احساس حقارت – مقصر دانستن همه چیز و همه کس الا خود – شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت – انزجار و بیزاری از خود – احساس گناه از سوء استفاده های جنسی خود و دیگران.

 

ماندن در رنج های کودکی – ندانستن راه خروج- ناامنی در تمام موارد- ناتوانی در هضم واقعیات- سرزنش،تحقیر و مقایسه دیگران- دائم انگشت را به طرف سوژه و اشخاص چرخاندن و نگه داشتن- ذخیره دردها و رنجها و عدم پذیرش شادکامی- عصبانیت شدید از روند عادی زندگی.

 

نگرانی مدام- بروز دادن عواطف و احساسات منفی – ناتوانی در برقراری رابطه با دیگران- ندانستن چگونگی حال خود- انباشته کردن آزارها و دردهای کهنه و قدیمی روی هم و استشمام گازهای متعفن آن بصورت دائم.

 

حساسیت بسیار بالا و شدید- نفی کامیابی و موفقیت- بی ارزش دانستن خود – به ستوه آمدن از دست همه چیز و همه کس- زندگی و روند آن را پوچ و مسخره انگاشتن- نفی تمام ارزشهای بیرونی و درونی- یاس مفرط- عدم اعتقاد به شکوفا شدن- هجوم اندیشه های منفی – اعتقاد راسخ به مجازات شدن و اینکه نمی توان در این جامعه نفس کشید- احساس فشار بیش از حد و ترس از بیان عقیده.

 

نفی اقتدار خود و احساس زبونی و نداشتن جسارت و شهامت- انعطاف ناپذیری و کوشش جنون آمیز برای اثبات عقاید شخصی خود- احساس درماندگی- با یک دست دو هندوانه برداشتن- در زندگی مورد قبول دیگران را به روی خود بازکردن- جلوگیری از احساسات رقیق و جلوی اشک خود را گرفتن- دائم به فکر اینکه دیگران چه می گویند- پذیرش تحقیر و سرزنش دیگران- سنگ زیرین آسیا بودن.

 

بیش از توانایی خود بار برداشتن- در گذشته ماندن- دائم در حال مسابقه بودن برای پذیرفتنی ساختن خود- ناامیدی محض- در طرح ها و اندیشه ها و آرزوهای خود گیر کردن-نپذیرفتن عقل و خرد و فهم و شعور- دودلی و انزجار- عدم تعادل با زندگی – نفی معنویت خود و دیگران- رها نکردن عقاید کهنه- استدلال های نامتعادل- تعصب درونی و بیرونی برای اثبات خود-احساس ناتوانی برای عوض کردن دیگران- از حدود توانایی خود پا را فراتر نهادن- داشتن عقاید بسته و دردآور-ماندن در وضعیتی که از آن نفرت داریم و احساس شدید خستگی و از کار افتادگی- نیاز شدید به عجول بودن و اینکه هنوز نکاشته می خواهیم درو کنیم- فلج شدن ادراکمان و مغشوش شدن مغز به واسطه ترسهای بیشمار- فقدان تحرک ذهنی.

 

واکنشهای شدید نسبت به شکستها و ناامیدی ها- آزار دیدن در امور شغلی،خانوادگی،اجتماعی، فرهنگی سیاسی و اقتصادی- سوء هاضمه عاطفی- واکنش خشونت آمیز نسبت به عقاید و اعمال دیگران- سرسختی شدید و فشار ذهنی و روحی- پافشاری در خود بودن و ایجاد و وضع قوانین و سعی در اجرای آن بطور یک طرفه- اصرار در اثبات خود- کنار نیامدن با آنچه که بطور حقیقی در جریان است.

 

نفی کامیابی - خشم از تصمیم گیریهای نادرست و ادامه دادن آن- بطور دائم خود را شکست خورده.

 

دانستن و به دنبال عدالت بودن و بطور پیوسته دیگران را محکوم کردن و انگ زدن- آشفتگی خود و خانواده- از دست دادن اختیار همه چیز- فرار از خود و ادراکی که از همه چیز و همه کس داریم- غیبت و بدگوئی از همه چیز و همه کس تا جائیکه کل اندیشه و افکار و ضمیر ما فاسد شود.

 

خودکشی روزمره که چرا پیشرفت آسان نیست و در نتیجه پناه بردن به اوهام و تخیلات  - نپروراندن خود و رشد نکردن- غذا نرساندن به معنویات خود و پرتوقع بودن و عدم اعتماد به دیگران-کاه را کوه ساختن- ناپاکی های ذهنی و جسمی مدفون شده- جویدن و نشخوار کردن ناکامیها- چسبیدن به زواید گذشته- ناتوانی در هضم تجربه های جدید خود و دیگران-احساس شدید تنهایی و بی کسی و دائما در فکر فنا بودن- گردن شقی و اصرار در بودن پوسته ای که در آن هستیم- فریادهای خاموش کشیدن- عدم توانایی برای بهره بردن از تجربیات و باز تجربه را تجربه کردن.

 

مسائل جنسی و قضایای اطراف آن- وحشت از دست رفتن آخرین فرصت ها و امتیازها- عدم اعتماد به فرآیند زندگی- کنترل دراز مدت آزارها و هیجانات و احساسات و سرکوب آنها- مسئولیت تفکرات و عملکرد خود را نپذیرفتن- این تفکر که من دیگر پیش هیچ کس اهمیتی و اعتباری و ارزشی ندارم- میل به تسلط بر همه چیز و همه کس- احساس عدم تعلق به هیچ چیز و هیچ کس- ازدحام اندیشه ها و فشارهای جسمی و روحی.

 

سرسختی در انزوا و گوشه گیری- بی ملاحظگی و مقاومت شدید در مقابل دگرگونی- مشکلات دراز مدت هیجانی و عاطفی و عدم شادمانی وسخت دل شدن و اعتقاد به فشار و تقلای شبانه روزی- اجازه دادن به گذشته که حاکم امروز باشد- خیالات و تصورات باطل- خسته شدن از خود و دیگران و تمام چیزهای تکراری- درد بزرگ مطرح شدن و مطرح کردن خود- لذت جویی و لذت طلبی- فرار و گریز دائم از هویت و ریشه و اصالت خود- ندانستن قدر داشته ها و چشم بدنبال نداشته ها- تنبلی و بی تفاوتی- افراط و تفریط- طبیعی نبودن- نداشتن دانش- نداشتن انگیزه های مثبت- زیر بار نرفتن و از تعهد و واقعیت ها شانه خالی کردن.

 

داشتن حساسیتهای فوق العاده و زود رنج بودن- دید تونلی- کار امروز به فردا واگذار کردن- نداشتن نظم و انظباط و اعتماد به نفس- بوالهوس بودن- رفیق بازی و دور شدن از خانواده-کارها را نصف و نیمه انجام دادن- باورهای غلط و ناصحیح و ساخت الگوهای آن-سرزنش و تحقیر گاه به گاه خود- توهم(همه چیز تقصیر خودته،چشمت کور،می خواستی نکنی و از این مسائل)- فشار و باورهای طاقت فرسا و کوشش جنون آمیز برای تثبیت خود در موقعیتی دلخواه- لجاجت و یک دندگی در جدا نشدن از رنج و درد گذشته- اصطحکاک دائمی با خانواده و مشاجرات غیر منطقی با اطرافیان- میل به داشتن همه چیز و البته بدون زحمت و دائما منتظر آینده بودن و اینکه در آنجا کسی و یا چیزی وجود دارد که مشکل من را حل نخواهد کرد.

 

توقع مزد بدون کار و میل به دزدی که با دزدی گوش دادن-دزدی رفت و آمد کردن- دزدکی نگاه کردن- دزدکی صحبت کردن- شروع و اقدام به دزدی های کم خطر و کم ضرر،رشد کرده و گاه تا حد حرفه ای شدن ادامه پیدا کرده- سوء استفاده و بهره کشی از همه چیز و همه کس برای بقاء و ماندن در پوسته خویش- حتی بهره کشی کثیف احساسی و عاطفی و علایق آدمها- بطور روزمره به دنبال میانبر و پل هوایی گشتن- هدف مند نبودن و باری به هر جهت زیستن- تقلا و تلاش خفقان آور بدنبال جمع آوری مصالح برای ساختن برج خوشبختی که طرح و نقشه آنرا خود ریخته ام.

 

وحشت و ترس دائم از فرو ریختن ساختار و بنای زندگی- بودن تقریبی در آینده و دوربین شدن ذهن و افـکار و ولگردی انـدیشه و فکری که هـدف مند نیست -  گـریز پیوسته  و وحشت  دائم از سوژه وموضوع و یا اشخاصی خاص به خاطر زخم هایی که زده ایم و یا خورده ایم-میل به چسبیدن به گرایش های پوسیده(مثل قضاوت و بخل،بدگویی،اندیشه ها و اعمال فاسد و دید فاسد).

 

احساس گناه از ناپاکی های مدفون شده گذشته- تفکرات و اضطراب هایی که زائیده خشم،تنش و درگیری است- نشخوار و تکرار مکرر اشتباهات گذشته و فرصت های طلایی از دست رفته- انکار و لاپوشانی درون و بیرون از خود و دیگران- اعتماد به مفاهیم و قوانین کاذب شخصی- بروز ندادن ترسهایمان و انباشتنآنها روی هم- ترس از دیگران و ترس از سرآمدن مهلت ها و فرصت ها- وحشت کشنده از اینکه نیت و اعمال ما کشف شود-مسدود کردن راههای ارتباطی- ذهنی و علمی- تجربی و مشورتی با دیگران- خود را مرکز و ماخذ منبع دانستن که ریشه آن در غرور است-پوشش دادن جنون آمیز افکار و نیت و عمل های مغایر با قوانین اجتماعی،اخلاقی،قانونی،الهی و طبیعی- تنیدن پیله ناصادقی و توجیه و انکار به دور خود- زیاده خواهی بیشتر از آنچه بودم و ارزش داشتم- تکیه زدن به افکار خود که بهترین است و برترین و دیگران باید بیایند و بیاموزند.

 

عدم تمایل در حرکت به سمت مثبت بودن- داشتن انبوهی از غم و اندوه و رازهای نهفته و انبار شده- زمانبندی های نامناسب و غیر معقول- جزء را کل دانستن- اقتدار و نفوذ و تسلط خود را بر امور از دست دادن- بزرگ نمایی مسائل دروغین و اتفاقات واهی نزد دیگران- خود را اسطوره دانستن- تصور اینکه زندگی به دلخواه من نیست،ولی نمی دانم که زندگی دلخواهم چه الگویی دارد- خود را شخص اول دیدن ولی در عمل شخص دوم و یا چندم بودن- عجز و زبونی در اراده زندگی- روزها و فرصتها از دست میروند با اینکه روزی هم نوبت ماست و مرا کشف می کنند- معتقد بودن به الگوهای کهنه- آرزوها و خواسته های نامعقول و میل به فرار از وضعیت های خاص- اعتقاد به داشتن حق و حقوق فرضی و پیوسته به دنبال عدالت بودن و عصیان بر ضد همه چیز و همه کس.

 

خالی کردن روح و ضمیر و قلب از هرگونه شادی، بخاطر پول و ظواهر و ترس های گوناگون- حساسیتشدید به بعضی از اشخاص و مسائل چه منفی چه مثبت-دادن باجهای با انگیزه- همواره منتظر مجازات بودن- سرزدن رفتارهای کودکانه در بزرگسالی-نیاز شدید و غنی شدن زودرس در زمینه های عاطفی،اقتصادی و اجتماعی- بلند پروازی های تخیلی و کشیدن طرح و نقشه های ابلهانه و ساده لوحانه،که اگر اینطور بشود و آنطور بشود- همانطور خواهد شد که من می گویم-به زبان آوردن کلام و الفاظ مستهجن و نکوهیده به صورت مستمر-آزارهای روحی و عاطفی- حظور یک تلخی دائم و مزمن به واسطه ناکامی ها و تجربه های شکست خورده- در لجن های گذشته دست و پا زدن و راه تخلیه و پالایش و آرایش و پیرایش را مسدود کردن- افراط غیر منتظره در نشان دادن واکنش- اشتغال فراوان به امور ذهنی و مسائل اساسی را در لابه لای جزئیات گم کردن.

 

مطالب بالا مجموعه ای از صفات منفی اخلاقی و وضعیتهای شخصیتی ما قبل از زمان اعتیاد،زمان آلودگی و زمان تخریب انفجارگونه آن است و بسیاری از آنها با همان قد و قواره رشد یافته خود، حتی بعد از ترک مواد مخدر همچنان با اقتدار در درون و برون ما خود نمائی می کنند اگر میخواهیم که از تعفن و لجن زار این صفتهای موزی و مخرب و اهریمن خلاصی یابیم چاره ای نداریم جز عوض شدن و دگرگونی در کلیه زمینه ها،باورهای تازه و نو،انگیزه و دانش تازه،گفتار و شنیدار تازه،افکار و عملکرد تازه در محیطی تازه و نزد انسانهای تازه و نو.

 

وجود یک راهنما در NA

وجود یک راهنما در NA برای یک رهجو خیلی مهم و حیاتی و با ارزش است.
اما خیلی وقتها راهنماها ارزش  و اهمیت یک رهجو را فراموش میکنند.
خواندن این داستان برای آن دسته از راهنماها شاید مفید یاشد

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد.برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”


 

چرا وابسته میشویم؟؟؟

آیا تا به حال خود را بیش از حد به چیزی , شخصی یا جایی وابسته دیده اید ؟ اینکه به شخص یا چیزی آنقدر وابسته باشیم که ترک کردن آن برایمان امکان پذیر نباشدیا حتی فکر کردن به کنار گذاشتنش در ما ایجاد وحشت و هراس به وجود بیاورد ؟ اما به راستی چیست که ما را اسیر می کند ؟ چرا باید به رغم تمام شایستگی ها و ارزشمندی هایی که در وجود خودمان است به شخص یا چیز دیگری رو بیاوریم و بدون او احساس حقارت کمبود و نومیدی کنیم ؟ چرا وقتی می خواهیم از یک رابطه سرشار از وابستگی بیرون بیاییم با دشواری های فراوانی روبرو می شویم ؟ اگر دقیق تر نگاه کنیم می بینیم در یک رابطه سرشار از وابستگی آنچه بیش از هر چیز نمودار دارد این است که معمولا ما طوری به طرف مقابل وابسته می شویم که یک شخص معتاد به مواد مخدر .. اما آیا هرگونه رابطه را میتوان نوعی اعتیاد نامید ؟ چرا اسمش را عشق , دوست داشتن زیاد یا احساس تعهد نگذاریم !؟
اغلب اوقات در یک رابطه اعتیادی , عشق و تعهد فراوانی وجود دارد اما برای آنکه عشق و تعهدی وجود داشته باشد باید کسی بتواند دیگری را آزادانه انتخاب کند ولی یکی از نشانه های اعتیاد در این است که اغلب میلی اضطرار آمیز در کار است که آزادی و حق انتخاب را محدود می کند یعنی قدرت انتخاب و. تصمیم گیری را از شخص سلب می کند حال آنکه در یک ارتباط سالم ناشی از عشق ما حق انتخاب داریم و با استفاده از قدرت تفکر و تعقل خود می توانیم تصمیم درست بگیریم .
اما در یک رابطه غلط توام با وابستگی بیش از حد وقتی خود شخص می داند ادامه ارتباط به نفع او نیست باز هم ادامه می دهد زیرا احساس می کند باید این شخص را حفظ کند و به او وابسته باقی بماند حتی اگر این رابطه برایش مخرب باشد .
بنابر این اولین نشانه وجود یک رابطه مخرب ناشی از وابستگی خصوصیت اضطرار گونه آن است . نشانه بعدی  وحشتی است که در شخص وجود دارد مبادا اینکه طرف مقابل او را تنها بگذارد یا به او دسترسی نداشته باشد . افراد معتاد اگر ندانند مواد مخدر خود را چگونه تهیه کنند وحشت زده می شوند یا سیگاری ها وقتی در جایی قرار می گیرند که آنجا کشیدن سیگار ممنوع است ناراحت می شوند . همچنین افرادی هم که در یک رابطه غلط اعتیاد گونه قرار می گیرند از فکر اینکه این رابطه قطع شود احساس وحشت می کنند . نشانه بعدی یک رابطه اشتباه این است که بعد از قطع ارتباط احساسی از پیروزی و آزادی به شخص دست می دهد .
در واقع خواه کسی به ماده ای مخدر معتاد باشد یا به یک شخص , اساس تمام این واکنش ها شباهت فراوانی به یکدیگر دارند و آن این است که همه این افراد احساس کامل نبودن و پوچی می کنند و اغلب ناامید و اندوهگین هستند .
نوع ارتباط :
به احتمال زیاد در هر رابطه عاطفی عضوی از اعتیاد وجود دارد و این به خودی خود چیز بدی نیست . بر عکس می تواند رابطه را مستحکمتر هم بکند زیرا هیچکس آنقدر کامل و قوی نیست که نیازی به ارتباط با شخص دیگری نداشته باشد . اما یکی از نشانه های رابطه خوب این است که ما را به بهترین شرایط خود در تماس نگه می دارد. آنچه سبب می شود رابطه ای شکلی اعتیادگونه به خود بگیرد این است که احتیاج به طرف مقابل تبدیل به یک نیروی کنترل کننده می شود و اجبار و اضطراری به وجود می آورد که شما را از چندین آزادی اصلی و ضروری محروم می کند . آزادی در بهترین حد قرار گرفتن در رابطه , آزادی دوست داشتن دیگران از طریق انتخاب و تعهد و پایبندی توام با علاقه و توجه و نه اینکه تحت تاثیر وابستگی خود در شرایط فشار و اضطرار قرار بگیریدو همچنین آزادی انتخاب در این باره که آیا شخص می خواهد در این رابطه باقی بماند یا نه .
اگر در یک رابطه عاطفی شاد و لذتبخش هستید برای تشخیص اینکه آیا در ارتباطی اعتیادگونه قرار دارید یا نه به این موارد توجه کنید :
- با وجود اینکه قضاوت خودتان و دیگران به شما می گوید که باقی ماندن در این ارتباط به صلاح شما نیست و نمی توانید انتظار بهبود آن را داشته باشید هیچ اقدام موثری برای پایان دادن به آن صورت نمی دهید .
- خود را توجیه می کنید که باید در این رابطه باقی بمانید اما نمی توانید دلیل محکمی برای آن بیاورید .
- وقتی به فکر قطع این رابطه می افتید احساس وحشت و اضطراب می کنید و در نتیجه بیشتر به ارتباط خود می چسبید .
- وفتی برای پایان دادن به این ارتباط اقدامی می کنید با نشانه های حادتری روبرو می شوید و چه بسا با مشکلات گوارشی و جسمی و ذهنی مواجه شوید .
- هنگامی که رابطه قطع می شود شخص احساس تنهایی و خالی بودن می کند .
اگر اغلب این نشانه ها در شما وجود داشته باشد می توانید مطمئن شوید در رابطه ای قرار دارید که در آن وابستگی شما آنقدر زیاد است که می توان نام آن را اعتیادگذاشت و درست همانطور که شخص معتاد به ماده مصرفی خود معتاد است شما هم در دامی قرار گرفته اید که رهایی از آن چندان آسان به نظر نمی آید . این قدم نخست در درک اساس شناخت نوع ارتباط شماست . بدین ترتیب باید تصمیم بگیرید آیا می خواهید رابطه خود را بهبود ببخشید یا تمایل دارید آن را به همان شکلی که هست باقی بگذارید !
توجیه کردن :
شاید برای اینکه بخواهید به یک رابطه غلط ادامه دهید . دائم خود را فریب دهید و کارهایتان را توجیه کنید . وقتی کسی در یک ارتباط غلط قرار می گیرد برای اینکه نخواهد آن را ترک کند سعی می کند جنبه های مثبت رابطه را بزرگ جلوه دهد و از کنار جنبه های منفی آن به آسانی بگذرد و این کار باعث می شود که نتوانیم جلوی اشتباهاتمان را بگیریم و همیشه به رفتار غلط خود ادامه دهیم . اگر بخواهیم توجیهات اشتباه خود را ترک کنیم باید افکار غلط خود را مبنی بر اینکه طرف مقابلمان تنها کسی است که می توانیم او را دوست بداریم , کنار بگذاریم. حالا شما با شناخت بیشترخود و اطرافتان دید بازتری پیدا کرده اید و می توانید خوشبختی خود را رقم بزنید ; در حالی که یک رابطه عاطفی درست هم می تواند بخش مهمی از این خوشبختی باشد . اینکه فکر کنید تنها دلبستگی به یک شخص می تواند شما را خوشبخت کند یک توهم است که گرفتار آن شده اید .
هنگامی که به شخصی بیش از حد وابسته می شویم واکنش های فیزیکی و جسمانی قدرتمندی خواهیم داشت که روی قضاوت و تصمیم گیری ما تاثیر زیادی دارد . معمولا ما تحت تاثیر احساسات و عواطف نمی توانیم به خوبی تصمیم بگیریم . در واقع وابستگی می تواند روی احساسات و عواطف و رفتار ما تاثیر بگذارد . البته ما نمی توانیم بطور قاطع بگوییم که کدام تصمیم بهترین است ; رفتن یا ماندن در یک رابطه !؟ تصمیم گیری صحیح به تمرکز , مطالعه و بررسی نیاز دارد. در این هنگام باید از خود سوال کنیم آیا منافعی که من از این رابطه می گیرم بر زیان های آن می چربد؟ یا آیا نیازهای کودکانه ام مانع از تصمیم گیری صحیح من نمی شود ؟
رهایی :
بسیاری از ما با وجود اینکه می دانیم در رابطه ای قرار گرفته ایمکه ادامه آن به نفعمان نیست باز هم نمی توانیم از آن رهایی یابیم . اما اقدامات زیر می تواندسبب شود رابطه ای را که دوست نداریدولی به آن عادت کرده اید ترک کنید :
- رهانیدن خود از احساس وابستگی شدید که مانع از آن می شود  که رابطه ای را ترک کنید .
- پایان دادن به فرایندهای ذهنی مخرب و علیه خود که شما را از حرکت و پیشرفت باز می دارد .
- حفظ ارزشمند بودن خود بدون وابستگی به شخص دیگر ..هر روشی که بتواند به شما کمک کند تا به اهداف خود برای رهایی از رابطه ای مخرب برسید مهم و ارزشمند است . بسیاری از افراد یا خودشان روشی را انتخاب می کنند یا از روش های پیشنهادی دیگران سود می برند که در هر صورت فرقی نداردشما بتوانید از جه راهی به رهایی برسید . برای آزاد شدن از قید و بند وابستگی می توانید به علت بروز این موضوع و ارتباط آن با دوران کودکی خود بپردازید . شاید به این نتیجه برسید که در دوران کودکی از تنها ماندن در خانه می ترسیدید. بنابراین اکنون نیز می ترسید برای همیشه تنها بمانید و اینکه کسی شما را دوست نداشته باشد . می توانید با بررسی دقیق دوران کودکی به علت واقعی وابستگی شدید خود پی ببرید . هنگامی که شما احساس وابستگی شدید به شخص دیگری می کنید اعتماد به نفس و شخصیت خود را تضعیف می کنید و زیر سئوال می برید , بنابراین تلاش کنید علاوه بر بالابردن توانائیهایتان خود را فردی لایق و با ارزش بدانید و برای خود احترام و ارزش بیشتری قائل شوید . پس از آنکه احساس ناتوانی و محرومیت در شما از بین رفت باید به مسئله بازگشت دوباره به زندگی سرشار از آرامش و به دور از وابستگی بازگردید . در این هنگام اطرافیان و دوستانتان می توانند از شما حمایت کنند . بدین ترتیب که وقتی مایوس و ناامید هستید به شما کمک کنند تا دوباره به زندگی و توانائیهای خود امیدوار شوید و به علاوه هر زمان دوباره به یاد گذشته و محرومیت های موجود در آن افتادید به شما کمک کنند تا بتوانید زندگی خود را از نو سازمان دهی کنید .
آیا می توانم !!؟؟؟
آیا هنوز این سوال در ذهن شما باقی مانده که واقعا می توانم تنهایی را تحمل کنم و آیا می توانم با تنها ماندن احساس خوبی داشته باشم و … ؟؟ البته فراموش نکنیم که این کار ابتدا به نظر آسان نمی رسد و طبیعی است که احساس ترس و وحشت داشته باشید ولی اگر بتوانید به خوبی و با صبر و حوصله این مرحله را پشت سر بگذارید می توانید احساس سرشار از اعتماد به نفس داشته باشیدو دوباره به خودتان افتخار کنید . فراموش نکنید اگر از ارتباط عاطفی خود رنج می برید این خود شمایید که باید با انتخاب روشی صحیح خود را نجات دهید .
شرکت در جلسات به شما یادآوری می کند که شما تنها نیستید و دوستان همدرد شما می نوانند به شما کمک کنند و تجربیات خود را با شما در میان بگذارند .

تاریخچه H&I درNA ایران

تاریخچه H&I درNA ایران

*شروع تاریخچه NAایران  با کمیته H&I بوده است. و جالب اینکه درهر دو دوره ای که شروع ، متوقف، و دوباره شروع شد هر دو با کمیته H&I ادامه فعالیت داده است .
*شورای منطقه ای ایران در سال 1380 بنا بر نیاز توسعه پیام NA و تصمیم نمایندگان نواحی اقدام به راه اندازی این کمیته نمود. و این کمیته طی دو مرحله مراجعه همراه با اطلاع رسان در زندان قرچک  به دلیل عدم آگاهی مسئولین بازپروری قرچک از انجمن معتادان گمنام و نوع فعالیت H&I ، از ادامه فعالیت باز ماند و این روند تا سال 1382 ادامه داشت.
*در سال 82 بار دیگر نمایندگان نواحی تصمیم به ادامه فعالیت این کمیته با انتخاب یک مسئول جدید در شورای منطقه گرفتند.
*بار دیگر نقطه شروع بازپروری قرچک بود و این بارموفقیتی حاصل شد که آغازی بود برای رسیدن پیام نجات وامید به کسانی که شاید انتظارش را نداشتند.
*اولین موفقیت ، برگزاری هفته ای 2 جلسه در این بازپروری بود که بعد از گذشت 2 ماه به 3 جلسه در هفته رسید.
*امروز در بهمن ماه 1388 تمامی نواحی NA ایران از داشتن کمیته H&I بهره مندند و با جذب خدمتگزاران عاشق ، علاوه بر زندانها ، اقدام به برگزاری پانل پیام رسانی درمراکز درمانی که معتادان اغلب امکان دسترسی به پیام NA  ر ا ندارند ، می نمایند.
 آرزوی ما این است که که با تلاش و فعالیت خدمتگزاران این کمیته، به تمامی معتادانی که از شنیدن پیام NA بهر دلیلی محرومند دسترسی پیدا کنیم

اعلامیه اهداف و رویای خدمات جهانی NA

NA فقط یک قول می‎دهد و آن رهایی از اعتیاد فعال است. امروز یک برنامه روحانی بهبودی برای همه معتادان قابل دسترس است و دیگر لازم نیست که ما ناامیدانه رنج بکشیم و بمیریم.....

روش‎های زیادی برای خدمت کردن در انجمن معتادان گمنام وجود دارد. ما متوجه شدیم که خدمت در H&I رضایت‎بخش‎ترین بُعد بهبودی است.

اعلامیه اهداف و رویای خدمات جهانی NA
هدف اصلی گروه‎هایی که به آن‎ها خدمت می‎کنیم، الهام‎بخش تمام تلاش‎های خدمات جهانی معتادان گمنام است. ما به این وجه مشترک متعهد هستیم.
رویای ما این است که روزی:
• هر معتادی در دنیا فرصت تجربه نمودن پیام ما را به زبان و فرهنگ خاص خود داشته باشد و شانسی برای پیدا نمودن راه تازه‎ای برای زندگی بیابد.
• گروه‏های NA در سراسر جهان و خدمات جهانی NA به کمک یکدیگر با حفظ روح اتحاد و همکاری سعی در رسانیدن پیام بهبودی دارند.
• معتادان گمنام در جهان به رسمیت شناخته شده است و برنامه بهبودی قابل دوام آن مورد احترام و ستایش قرار گرفته است.
آروزی بزرگ، متعالی و مشترک ما راه‎مان را مشخص می‎کند و رویای ما مرجع و معیارمان می‎باشد که الهام بخش کلیه اقدامات ما است. صداقت، ایمان و نیت خیر اساس و پایه این ایده‎آل‎ها می‎باشند. در کلیه تلاش‎های خدماتی خود، ما به راهنمایی نیروی برتر و مهربان خود اتکا می‎کنیم.


 


«شرکت فعال در خدمت، حسی ارزشمند بودن را در من ایجاد می‎کند»

فقط با دادن آن چیزی که داریم، می‎توانیم آن را برای خود نگه داریم. شاید محکم‎ترین دلیل برای رساندن پیام باشد. وقتی که ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می‎گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می‎کنیم. بعضی اوقات رساندن پیام کاری شاق می‎باشد. ممکن است فردی که می‎خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد که این مسئله می‎تواند شامل موارد زیادی باشد، از افرادی که واقعاً لغزش می‎کنند، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می‎کنند که رفتارهای مخرب داشته باشند،اصولاً در این گونه شرایط این فکر به ما دست می‎دهد که وقت و انرژی‎مان به هدر می‎رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم اما قبل از این که تصمیم بگیریم، باید درباره موارد تسکین دهنده که وجود دارند فکر کنیم. در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم. ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام تاثیر چندانی ندارد. اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد. اما امکان این نیز هست که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتی طولانی و درست سر موقع و هنگام نیاز به یادش آید. اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرف‎هایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان NA شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی‎کردیم اما مدت‎ها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث مایه مشکلات‎مان شدند. ما پیام را می‎رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می‎گذاریم اما هیچ وقت نمی‎توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم. اصلی که در مورد روابط عمومی انجمنی ما به کار گرفته شده است
یعنی – جاذبه نه تبلیغ – به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد.

«هر چیزی که در حین خدمت NA اتفاق می‎افتد، باید از تمایل به رساندن موفقیت آمیزتر پیام بهبودی به معتادی که هنوز در عذاب است، سرچشمه گیرد.»

چگونه NA را از طریق H&I معرفی کنیم؟

با توجه به اینکه وظیفه کمیته H&I معرفی NA به معتادانی است که دسترسی به جلسات عادی و منظم NAرا ندارند، برآن شدیم تا بر اساس نشریات یک روش صحیح و موثر برای معرفی برنامه ارئه دهیم.
نکته مهم و ضروری این است که همیشه به خاطر داشته باشیم که اکثر مخاطبین ما که در مراکز درمانی یا زندانها به سر میبرند، فقط نام NA را شنیده اند و نسبت به اینکه این برنامه چیست؟ آگاهی چندانی ندارند. بنابراین بهتر است که برای معرفی برنامه هیچ موضوعی را بدیهی فرض نکنیم و به تمام موضوعاتی که برای شناخت برنامه الزم است بپردازیم. همچنین باید به خاطر داشته باشیم که مخاطبین ما با اصطلاحات این برنامه آشنا نبوده و تا سر حد امکان از استفاده کردن از اصطالحات برنامه پرهیز کنیم و چنانچه از اصطلاحی استفاده میکنیم آنرا بطور شفاف و ساده شرح دهیم. برای مثال: زمانی که چگونگی تسلیم شدن خود را به مشارکت میگذاریم، گفتن اینکه با کنار گذاشتن انکار و پذیرش اعتیادم، متوجه مشکل اصلی زندگی ام شده و به این درک رسیدم که با جنگیدن فقط مشکالتم را بیشتر و بیشتر میکنم. اگر قدری به گذشته خود رجوع کنیم، هیچ یک از ما قبل از پیوستن به NAدرک درستی از کلمات انکار، تسلیم، پذیرش و ... نداشتیم و پس از پیوستن به انجمن و کارکرد قدم ِ ها متوجه معانی این لغات شدیم.نکته بعدی که همیشه باید مد نظر داشته باشیم، این است که راجع به موضوعاتی صحبت کنیم یا به مشارکت بپردازیم که برای مخاطب ما جذاب و قابل درک و فهم باشد.دغدغه اصلی و خواسته مشترک تمامی معتادان پاک ماندن و زندگی بدون مصرف مواد مخدر است. اینکه برنامه چه کمکی میتواند بکند و چه ابزارهایی برای باقی ماندن در قطع مصرف وجود دارد، میتواند موضوعی جذاب بوده و ما میتوانیم با به مشارکت گذاشتن اینکه چگونه از پیشنهادات و ابزار برنامه استفاده کردیم و قادر به حفظ پاکی خود گشته ایم، کارآمد بودن برنامه را به نمایش بگذاریم.همیشه مد نظر داشته باشیم که این برنامه، به ما جواب داده است، ما پیشنهاد میکنیم که روشن بین باشند و این راه را نیز تجربه کنند. از غلو کردن در مورد برنامه و دادن وعده هایی به جز وعده ای که برنامه داده که همانا آزادی است،پرهیز کرده و اضافه بر آن چیزی نگوئیم.باید بدانیم که برخی از مخاطبین ما تحت تاثیر دارو بوده و حتی المقدور با کوتاه ترین جملات و به شکلی کامل برنامه را معرفی کنیم. )از حاشیه رفتن و خاطره تعریف کردنهای اضافه پرهیز کنیم(.یکی از مهم ترین مسائلی که در معرفی برنامه باید به آن اشاره کنیم،

مشخص سازی و جدا سازی
NA و سایر NGOها، نهادها، سازمانها و مراکزی که در زمینه ترک اعتیاد فعالیت دارند، میباشد. این که این انجمن کامال مستقل و متکی به خود میباشد و هزینه های خود را از طریق اعانات داوطلبانه اعضا تامین میکند.
اعضای این انجمن با رعایت اصولی بسیار ساده موفق شدند پاکی خود را حفظ کنند و با شرکت کردن در جلسات بهبودی و شنیدن داستانهای زندگی سایر اعضا )تجربیات( متوجه شده اند که این برنامه عملی است و برای تعداد زیادی از معتادان کار آمد بوده و توانستهاند بدون مصرف مواد مخدر پاک مانده و از زندگی لذت ببرند. ما میتوانیم NA را در قالب تجربیات خود معرفی کنیم. مثال: در روزهای اول در مورد جلسه چه تصوراتی داشتم، یا در خصوص نحوه عضویت در این برنامه چه فکری میکردم، در خصوص قدمها و راهنما و ... چه تصوری داشتم و آنچه واقعیت است، چیست؟ چگونه بر ترسهای روزهای اول غلبه کردم؛ در حالی که در عمل دیدم که جلسه فضایی ً است کاملا دوستانه که هر شخص ولو اینکه پاک هم نباشد، میتواند در آن شرکت کند. هرگز فراموش نکنیم که هدف ما معرفی بهبودی از طریق برنامه معتادان گمنام است و ما پیام آور بهبودی و عشق و امید هستیم. از فرصت جلسه معرفی NA نیز این استفاده را کرده تا آتش اشتیاق و تمایل سایر اعضا را شعله ور کنیم .

همکاری بین PI و H&I

• همکاری بین PI و H&I   
قواعد عملی برای همکاری بین H&I  و PI
1- به خاطر داشته باشید که همه ما خدمتگزاریم و هدف اصلی ما یکی است صرفنظر از این که به کدام کمیته تعلق داریم.
2- هماهنگی از پیش بین دو کمیته می تواند از بروز مشکلات جلوگیری کرده و انسجام را بهبود بخشد - یعنی دو کمیته برای چگونگی شروع کار برنامه ریزی کنند.
3- « من نمی توانم ولی ما می توانیم » هم در مورد اعضای کمیته و هم در مورد کمیته ها صدق می کند.
4- با هم کار می کنیم، وقتی با هم کار نمی کنیم از هدف اصلی خود دور گشته ایم.
همیشه بهترین و موثرترین جلسات با تلاش مشترک رابطینH&I   و PI تشکیل شده است. البته این کاربرد درست قدم ها و سنت های دوازده گانه است که به اتفاق پیام رهایی از اعتیاد را به معتادانی که هنوز درعذابند می رساند.
مثال
- مرکز درمانی خواستار جلسه معارفه برای پزشکان و پرستاران می شود. نمونه ای از شرح وظایف PI
- مرکز درمانی خواستار تشکیل جلسه معارفه برای بیمارانی می شوند نمونه ای از شرح وظایف H&I  
- مرکزی با تماس تلفنی خواستار کسب اطلاعات یا تشکیل جلسه شده و از H&I و PI اطلاعاتی ندارد. نمونه ای از شرح وظایف مشترک PI و H&I
اگر کمیتۀ فرعی PI در منطقه یا ناحیه ای وجود نداشته باشد ،کمیته فرعی H&I می تواند بسیاری از مسئولیت هایی را که بطور معمول توسط این کمیته انجام می شود را به عهده بگیرد. مشروط به اینکه با شورای منطقه ایی یا ناحیه ای خود هماهنگی نمایند.
بطور کلی فعالیت PI متوجه افراد غیر معتاد است و شامل کسانی می شود که با معتادان در ارتباط هستند و می توانند به معتادان در یافتن انجمن  NAکمک کنند. صحبت هایی که در ارتباط با افراد غیر معتاد به کار می رود با مشارکت هایی که بیشتر جنبه شخصی داشته و مناسب ارتباط با معتادان است کاملاً فرق دارد. در سطوح جهانی، منطقه و ناحیه ایی کمیته های فرعی  PI وH&I  با هم در جهت ارتقاء روابط با کسانی که بطور حرفه ای به معتادان کمک می کنند، همکاری می نمایند.
همکاری و انعطاف بین کمیته های فرعی  PI وH&I   دو راه حل ممکن برای انجام بهتر کارها و هماهنگی با سایر کمیته ها در ناحیه و منطقه است. اگر ما با هم کار کنیم می توانیم هر کاری انجام دهیم. یگانگی هدف در فعالیت های ما بسیار حیاتی است.
وقتی اعضای محلی انجمن، نیاز به تشکیل جلسه H&I را در یک مرکز درمانی ببینند ، با کمیتۀ فرعی تماس می گیرند. اعضای تیم پیام رسانی تابع کمیته فرعی H&I هستند. اعضا نباید خود بدون هماهنگی با  این کمیته  اقدام به تشکیل جلسه کنند. اعضا فقط جایی می توانند خود به این امر مبادرت ورزند که کمیتۀ فرعی H&I تشکیل نشده باشد و با هماهنگی با شورای ناحیه و یا منطقه. در چنین جلساتی حضور اعضا محدود به افراد تیم پیام رسانی است که از قبل دعوت شده باشند.
اگر کمیته فرعی تصمیم دارد که به مراکز درمانی نامه بفرستد و NA را به آنها معرفی کند و پیشنهاد تشکیل جلسات پیام رسانی را در مراکزشان بدهد، بهتر است که در برگه هایی با سر برگ اداری نوشته شوند.
رونوشتی از تمام نامه های  ارسالی بایگانی می شود.
اگر مرکز درمانی به تشکیل جلسه علاقمند بود، می بایست نشستی ترتیب دهیم تا مقدمات کار را فراهم کنیم. قبل از نخستین جلسه H&I در مرکز بایستی تمام مسائل بین مسئولین مرکز و خدمتگزاران NA مطرح شوند، توافق نامه  نهایی درباره روند مناسب کار و انتظارات طرفین نوشته شود.
بخاطر داشته باشید که از نظر آنها شما نمایندۀ NA محسوب می شوید. با رفتار شما کل انجمن مورد قضاوت قرار می گیرد، بنابراین رعایت اصول  لازم است. مثلاً به موقع سر قرارحاضر شوید. در ظاهر و رفتارتان منظم باشید، خود را آمادۀ معارفه کنید. نشریات NA را با خود همراه داشته باشید. کاملاً از قبل برنامه ریزی کنید که چه نکاتی باید مطرح شود. فهرستی ازمواردی که باید مطرح شود تهیه کنید. وقتی که مطالب تان گفته شد و فرد خواست که مصاحبه را پایان دهد خیلی سریع و مودبانه این کار را انجام دهید.
استفاده از نشریات مورد تأیید خدمات جهانی بخش مهمی از رساندن پیام رهایی است. در نشست ها شرایط خوبی برای تعیین روش مناسب جهت ارائه نشریات در مرکز فراهم می شود. بسیاری از مراکز با خرید نشریه معتادان گمنام از طرف مرکز موافقت می کنند، ما چنین عملی را تشویق می کنیم. اگر مرکز در انجام این کار ناتوان باشد، بنابراین کمیته فرعی کمک می کند.
وقتی که این اقدامات صورت گرفت و جلسات پیام رسانی H&I بطور مرتب در مرکز برگزار شد حفظ کانال ارتباطی مهم است. پیام رسانان  بایستی با قوانین مرکز که با ما ارتباط دارد آشنا باشد و به آنها احترام بگذارند. همچنین ما بایستی با خط مشی های خود که در کمیته H&I به صورت مداوم اشاره می شوند آشنا بوده و به آنها احترام بگذاریم.
برای بسیاری از معتادان، جلسه H&I اولین تجربه آشنایی با  انجمن معتادان گمنام  است، بنابراین اینکه ما پیامی واضح و شفاف از بهبودی در NA ارائه دهیم و تصویری مثبت از فعالیت خود ترسیم کنیم، بسیار تأثیر گذار است. برای به حداقل رساندن مسائل و مشکلات تماس دائم خود را با مسئولین مرکز درمانی حفظ می کنیم.


 

تذکرات عمومی در تشکیل جلسه H&I

صرف نظر از فرمت جلسه، بهتر است بخشی را برای  پرسش و پاسخ در پایان جلسه اختصاص دهیم هنگام پاسخ دادن به سؤالات مهم است که به خاطر داشته باشید که NA هیچ عقیده ای در مورد مسایل خارجی ندارد. مکرراً معتادان مسایلی را از ما می پرسند که ربطی به معتادان گمنام ندارد بعضی از این پرسشها عبارتند از : آیا لازم است که دارو ها را ادامه دهیم ؟ در مورد انجمن ها و NGO های دیگر؟ آیا بایستی درمان دکتر را ادامه دهم ؟ و بسیاری دیگر. به این بحث ها کشیده نشوید. در گفتن اینکه متأسفم هیچ تجربه ای که بتوانم در این زمینه در اختیار شما قرار دهم ندارم، تردید نکنید. حتی هنگامی که شما تجربه شخصی در چنین موضوعاتی خارجی داشته باشید رعایت سنت ها، بسیار مهم است. در چنین شرایطی در مورد آنها صحبت نکنید. همیشه به خاطر داشته باشید که تجربیات، نیرو و امید خود را در مورد رهایی از اعتیاد در NA مطرح کنید.
ممکن است که پاسخ تمام سؤالات آنها را نداشته باشیم ولی می توانیم همیشه نشان دهیم که به فرد پرسشگر علاقه داشته و او را پذیرفته ایم این مسئله از اطلاعاتی که در پاسخ ما وجود دارند، مهم تر است.
 هنگام انتخاب شکل جلسه، مدت اقامت معتادان در آن مرکز بایستی در نظر گرفته شود. شما می توانید هر هفته از ماه فرمت متفاوتی بکار بگیرید. این کار در مراکز درمانی طولانی مدت می تواند بسیار مفید باشد.
عامل دیگری که بایستی در نظر گرفته شود این است که معتادان آیا درمان دارویی می شوند یا خیر. تجربه نشان می دهد که معتادان تحت درمان دارویی نمی توانند به طور موثر در جلسات شرکت کنند بنابراین در مراکزی که معتادان آنها تحت درمان دارویی هستند بهتر است که از فرمت های پانل سخنرانی استفاده شود.
اگر نمی توانید هفته ای یک بار جلسه دایر کنید ماهی یک بار را در برنامۀ خود بگنجانید نشریه و آدرس جلسه را تهیه کنید و مرکز را تشویق کنید نشریات معتادان گمنام را برای اعضای خود تهیه کنید.
اطمینان یابید که مرکز از وجود مجلات NA و نوارهای فروشی مورد تائید دفتر خدمات جهانی مطلع است.
سعی کنید هنگامی که وارد مرکز می شوید روش های قدیم را کنار بگذارید لازم به ذکر است که برنامۀ ما برنامه ای برای جذب کردن و قدرت جذب ما در خلاقیت ماست.

 

 

قوانین مراکز درمانی :
سعی کنید موافقت کتبی مرکز درمانی را بگیرید.
هر کسی را که با خود به مرکز درمانی می برید به روشنی توجیه کنید.
همیشه به قوانین امنیتی پابند باشید.
برای تشکیل جلسه در آنجا زود حاضر شوید.
پرسنل مرکز را از مکان خود مطلع سازید.
قوانین پوشش را رعایت کنید و از عقل سلیم سود جویید.

سنت های انجمن معتادان گمنام

تجربهء ما در معتادان گمنام نشان داده است .
1 - هر یک از اعضای معتادان گمنام فقط جزء کوچکی از کلّ است . نتیجتاً معتادان گمنام باید به حیّات خود ادامه دهد . والا اکثر ما یقیناً خواهیم مرد . بنابر این منافع مشترک ما در رأس قرار دارد و.

رفاه فردی بلافاصله بدنبال آن قرار می گیرد .

2 - در ارتباط گروهیء ما فقط یک مرجع نهائی وجود دارد و آن خداوند مهربانی است که خود را دروجدان گروه بیان کند ، پیشوایان ما خدمتگزاران صادقند و حکومت نمی کنند .

3 - عضویّت ما باید تمام افرادی را که مبتلا به اعتیاد هستند در بر گیرد ، بنابراین  به هیچ یک از کسانی که تمائل به بهبودی دارند جواب رد داده نخواهد شد و هرگز عضویّت ما به پول یا تمکّن بستگی نخواهد داشت . وقتی دو یا سه معتاد بمنظور هشیاری دور هم جمع شوند ، میتوانند خود را یک گروه معتادان گمنام بنامند ، مشروط بر آن که بعنوان گروه به هیچ جا بستگی نداشته باشند .

4 - هر گروه در مورد مسائل مربوط بخود فقط باید به وجدان گروه مراجعه کند و به هیچ مرجع دیگری جوابگو نباشد ، امّا در صورتیکه این مسائل بر گروه های دیگر نیز تأثیر بگذارد ، مشورت با آنها لازم است . هیچ کس یا گروه یا کمیته ایالتی هرگز نباید بدون مشورت با هیأت امنای کمیته خدمات عمومی ، به اقدامی دست بزند که این اقدام تأثیر مهمّی در سرنوشت معتادان گمنام داشته باشد . در مورد این گونه مطالب منافع مشترک ما اولویت دارد .

5 - هر گروه معتادان گمنام باید موجودیّت روحانی داشته باشد و تنها هدفش رساندن پیام خود به معتادان دردمند باشد .

6 - مسائل مالی ، ملکی و مرجعیّت بآسانی ممکن است ما را از هدف روحانی و اصلیء خود منحرف کند ، بنابراین بنظرما هر ملک قابل ملاحظه ای که واقعاً مورد نیاز باشد ، باید بطور مجزّا بثبت برسد و اداره شود ، تا بدین ترتیب مسائل مالی از روحانی جدا باشد. گروه های معتادان گمنام هرگز نباید وارد هیچ کار تجارتی شوند و اماکن مورد استفاده معتادان گمنام ،مانند کلوپها و بیمارستانهائیکه نیاز به محلّ و مدیریّت دارند ، باید جداگانه اداره شوند تا گروه بتواند آزادانه و بدون تعهد در صورت لزوم با آنها قطع رابطه کند . این گونه مؤسسات نباید از نام معتادان گمنام استفاده کنند و ادارهء آنها باید فقط در مسئولیّت کسانی باشد که از نظر مالی مؤسسات مذکور را تأمین میکنند . برای کلوپها معمولاً مدیرانیکه عضو معتادین گمنام هستند ترجیح داده می شوند ، امّا بیمارستانها و مکانهای بازسازی باید کاملاً از معتادان گمنام مجزا باشند و تحت نظر پزشکی اداره شوند . با آنکه گروههای معتادان گمنام میتوانند با هرکس همکاری کنند ، امّا این همکاری هرگز نباید بطور مستقیم به حدّ بستگی و یا تأئید برسد . گروه های معتادان گمنام هرگز نباید خود را به هیچ چیز وابسته کنند .

7 - گروه های معتادان گمنام باید کاملاً خود کفا باشند و فقط از طریق کمک داوطلبانه اعضای خود تأمین شوند . بنظر ما همه گروهها ، باید هر چه زودتر خود را باین هدف برسانند . جمع آوری هرگونه اعانات خارجی چه از طریق گروه ها ، کلوپها ، بیمارستانها و یا مؤسسات دیگر با استفاده از نام معتادان گمنام بسیار خطرناک است . قبول کردن پیشکش های بزرگ و هرگونه اعانه ای که نوعی تعهد بدنبال داشته باشد عاقلانه نیست . اگر موجودیهای مالی معتادان گمنام ، بدون هدف مشخصی رویهم انباشته شود و مقدار آن از ذخیره معیّنی بالاتر رود باعث نگرانی ما میشود . تجربه بارها به ما نشان داده است که هیچ چیز باندازهء کشمکش های مالی و مرجعیّت نمیتواند میراث روحانی ما را به خطر اندازد .

8 - معتادان گمنام باید برای همیشه غیر حرفه ای باقی بمانند . مفهوم حرفه ای از نظر ما مددکاری یا مشاوره با معتادین در مقابل پول و یا بعنوان شغل است . امّا ما میتوانیم معتادین را استخدام کنیم تا همان خدماتی را انجام دهند که در صورت نبودن آنها به غیر معتادین واگذار میشود . برای این گونه خدمات مخصوص میتوان حقوق مناسب پرداخت کرد ، امّا برای کار دوازدهم قدم معمولی ، هرگز نمیتوان مزدی پرداخت .

9 - هر گروه معتادان گمنام به حداقل تشکیلات و سازمان نیاز دارد و بهتر است رهبریء گروه بین اعضإ در گردش باشد . گروههای بزرگ میتوانند منشی انتخاب کنند . گروههای بزرگتری هم که در مناطق پر جمعیّت هستند میتوانند دفتر مرکزی یا دفتر ارتباطات تشکیل دهند . برای این گونه دفاتر معمولاً یک منشی تمام وقت استخدام میکنند . هئیت امنای مرکز خدمات عمومی ما در واقع کمیته خدمات عمومی   معتادان گمنام هستند . آنها نگهبانان سنّّت های معتادان گمنام و دریافت کنندگان اعانات داوطلبانهء ما  میباشند ،از طریق این اعانات مخارج دفتر خدمات عمومیء معتادان گمنام تأمین میشود . کمیته هئات امنااز طرف گروهها اجازه دارد روابط عمومیء ما را در مجموع اداره کند و تمامیّت و کمال مجلّه اصلیء جمعیّت ما را تضمین نماید . آرمان تمامیء این نمایندگی ها خدمت است و خدمتگزاران مورد اعتماد و با تجربهء ما در واقع پیشوایان حقیقیء ما هستند . آنها از سمت های خود بعنوان پایگاه مرجعیّت استفاده نمیکنند آنها حکومت نمی کنند و کلید ثمر بخشیء آن احترام به هستی است .

10 - گروهها و یا اعضای آنها بطریقی که جمعیّت معتادان گمنام درگیر شود هرگز نباید هیچ عقیده ای در مورد مسائل بحث انگیز خارجی ابراز کنند . بخصوص در مسائل سیاسی، مسائل مربوط به موّاد (  تخدیری ، سکر آور ، روان گردان ) و فرقه های مذهبی ، گروههای معتادان گمنام با هیچکس هیچگونه مخالفتی ندارند و در مورد این گونه مسائل نمیتوانند هیچگونه عقیده ای ابراز کنند .

11 - برخورد اجتماعیء ما در سطح عمومی باید با رعایت گمنامیء شخصی همراه باشد . بنظر ما اعضای معتادان گمنام باید از تبلیغات پر سروصدا پرهیز کنند . اسامی و تصاویر ما بعنوان اعضإ معتادان گمنام نباید از رادیو یا فیلم پخش شود . و یا در روزنامه و امثال آن به چاپ برسد . روابط عمومیء ما باید بنا بر اصل جاذبه باشد نه تبلیغ . ما هرگز نیاز به تعریف از خود نداریم و بهتر است بگذاریم دوستانمان ما را توصیه کنند .

12 - ما اعضای معتادان گمنام اعتقاد داریم اصل گمنامی از لحاظ روحانی اهمیّت فراوانی دارد و یاد آور آن است که اصول اخلاقی را به غرائض شخصی ترجیح  دهیم . فروتنیء واقعی را در زندگیء خود حقیقتاً رعایت کنیم و همیشه مراقب باشیم که محبّت های بزرگی که شامل حالمان شده است باعث ضایع شدنمان نشود و تا ابد در حالت شکر گذاری از آفریدگار خود باقی بمانیم .

تعهد به زبان عملکرد

ایمان به برنامه NA راه رهایی هر معتادی از بیماری اعتیاد میباشد. این تجربه شخصی من است و کاملا به آن معتقد هستم. با نگاهی گذرا به زندگی گذشته ً ام کاملا به این مطلب پی میبرم که تنها راه حل زندگی آشفته ی من، زندگی به روال برنامه است. قبل از آمدن بهNA کارهای زیادی انجام داده بودم که در همه ی آنها به نوعی با شکست روبه رو شدم و همیشه با خودم فکر میکردم،
چگونه است که همیشه چیزی به خطا میرود؟ با این اندیشه که از عهده هرکاری برمیآیم، بارها و بارها کارهایی را شروع کردم که در نهایت همه ی آنها با شکست روبه رو شدند و برایم بسیار عجیب بود که نمیتوانستم کاری را به سرانجام رسانده و در تمامی کارها نیمه تمام بودم. این قصه ی همیشگی زندگی گذشته من بود. وقتی در انجمن حضور یافتم، با اصولی بسیار ساده روبه رو شدم که در عین سادگی، کارآمد بودند؛ یکی از اصول گرفتن راهنما بود. حضور در جلسات NA آن طرز تفکر قدیمی و. خودخواهانه که »من عقل کل هستم« را از من گرفت و من را با این حقیقت مهم روبه رو ساخت که من احتیاج به راهنما دارم. من باید راهنما بگیرم و این یک اصل مهم بهبودی است. گرفتن راهنما نقش بسیار مهمی در بهبودی من داشته و هرچه در برنامه به پیش میروم، بیشتر به این نکته پی می برم که امروز هم دقیقا ِ مثل روزهای اول ورودم در انجمن، به راهنما احتیاج دارم. این یک نیاز روزانه است که گذشت زمان تأثیری در آن ندارد. امروز من دیگر مجبور نیستم به تنهایی با مشکالتم روبهرو شوم. من دیگر تنها نیستم و این موهبتی بزرگ است. راهنمایم بهتر از هر فرد ِ دیگری آماده کمک به من است. پیشنهادات او روشنی بخش راه پرفراز و نشیب زندگی ام میباشد. او به خوبی مسئولیت دشوار وفق دادن من با دنیای بیرون را میداند. او میتواند مرزهای انزوا و تنهایی من را بشکند و من را با دنیای بیرون آشتی دهد. او پیشنهاداتی برای اصالح ویرانی های گذشته در اختیار من قرار میدهد و به من میآموزد که چگونه با چالش های امروز کنار بیایم. رابطه ی راهنما و رهجو در عین سادگی، پایبند اصولی نیز هست که اعتماد کامل به راهنما یکی از مهمترین اصول این رابطه است. پس از اعتماد به راهنمایم بود که اولین رابطه ی معنوی من با یک انسان دیگر شکل گرفت. قبل از آن هرگز نتوانسته بودم هیچ رابطه ی معنوی را با فرد دیگری تجربه کنم.اصل بعدی در رابطه ی راهنما ً و رهجو مسئله صداقت است. راهنما دقیقا مثل یک آینه عمل میکند. من نمیتوانم با صورتی سیاه در جلوی آینه بایستم و انتظار داشته باشم که آینه، صورت من را سفید و تمیز نشان بدهد. آینه در هر حال، وظیفه ی خود را انجام میدهد و بازتاب سیاهی های صورت من را مشخص میسازد. راهنما عملکردی شبیه آینه دارد.

زمانی که من با راهنمایم هستم، افکار ذهنی من به طور کامل در راهنمایم بازتاب مینماید. او آینه ی تمام نمای ِ افکار من است و به طور مشخص، خود واقعی من را هویدا میسازد. پس چه دلیلی وجود دارد که من سعی در پنهان کردن خودم داشته باشم؟ در نهایت چیزی پنهان نمی ماند و تمام سعی و کوشش من برای پنهان کردن حقایق زندگیام، نتیجه ای نخواهد داد. بنابراین بهتر است رابطه ی من با راهنمایم بر پایه ی صداقت کامل پی ریزی شود. در رابطه ی راهنما و رهجو، ایجاد یک رابطه ی دو طرفه و درک متقابل از یکدیگر بسیار ضروری است. در این رابطه محدوده ی خواسته های هردونفر باید ً کامال مشخص و در چهارچوب های تعیین شدهی برنامه باشد. به نظر من، ما نباید اجازه بدهیم مسایل مالی، احساسی و عاطفی رابطه ی ما را خدشه دار کند. در رابطه راهنما و رهجو احترام دوجانبه باید وجود داشته باشد. ما نباید اجازه بدهیم حرمت شخصی ما شکسته شود و در عین حال حریم خصوصی طرف مقابل را نیز باید حفظ کنیم. به طور کلی رابطه ی راهنما و رهجو باید برپایه ی اصل مهم بهبودی یعنی کمک یک معتاد به معتاد دیگر شکل بگیرد و فقط در آنصورت است که این رابطه، ماهیتی معنوی و روحانی پیدا میکند. در پایان صحبت هایم از راهنمایم به خاطر تمامی زحماتی که در طی چند سال گذشته برای من کشیده است، سپاسگزاری میکنم. آنچه در مورد او میتوانم بگویم عملکرد اوست. عملکرد او در انتقال بسیاری از مفاهیم و تجربه های شخصی اش، بدون بیان آنها، همیشه برای من قابل تحسین بوده است. او بسیاری از اصول برنامهی NA را بدون بیان آنها توسط کلمات و فقط با عملکرد خود به من آموخت و این یکی از خصوصیات مهم اوست که تأثیر مستقیمی در روند بهبودی من داشته است. نکته ی دیگری که میخواهم بگویم این است که در روزهای اولیه ورودم به انجمن، احتیاج به ِ کسی داشتم که به زبان دل من سخن بگوید. او این توانایی را داشت که در ایجاد رابطه با من فراتر از یک مکالمه معمولی و عادی سخن بگوید. او مرزهای یک مکالمه ی معمولی را می شکست و به زبان دل، با من سخن میگفت. راهنمای من از عهده ی این مهم برآمد. او هنوز هم در ارتباط با من مثل گذشته عمل میکند. او به زبان دل من سخن میگوید و به زبان دل میشنود.

خدماتی که ما ارائه می دهیم

نشریات : وقتی مرکز درمانی قادر به تهیۀ نشریات مربوطه برای معتادان خود نباشد کمیتۀ فرعی این کار را انجام می دهد. در مراکز درمانی که جلسات پیام رسانی H&I تشکیل نمی شود این مسئله خیلی مهم است. اگر درخواستی برای نشریات معتادان گمنام شود این درخواست را  با کمیتۀ درمیان می گزاریم تا بدان پاسخ داده شود.
CD صوتی:  فقط CD مورد تائید دفتر خدمات جهانی  در جلسات H&I استفاده می شوند.
سرگروه ها:
سرگروه های تیم های پیام رسانی می بایست با کمیتۀ H&I در ارتباط باشد موقعی که سیستم پانل وجود ندارد. هیچ فردی از اعضای انجمن معتادان گمنام نباید جلسۀ H&I را حمایت مالی کند. وقتی در مرکزی که هیچ ارتباطی با کمیته H&I ندارد جلسه ای برگزار می شود آن جلسه، جزء جلسات پیام رسانی H&I نیست.

• خدماتی که ما ارائه نمی دهیم :
نقل و انتقال : کمیتۀ فرعی H&I هیچ گونه خدمات نقل و انتقال معتادان به جلسات خارج از مرکز NA ارائه نمی دهد. ارائه خدمات ایاب و ذهاب می تواند مسئولیتی برای کمیته بوجود آورد و مسائلی از قبیل تصادف، فرار و اتهامات نادرست دیگری به همراه داشته باشد.

ویژگی ها یک تیم پیام رسان

یک تیم پیام رسان در مراکز درمانی چه ویژگیهایی باید داشته باشد
  تقسیم کاروجلوگیری از تداخل
  انتخاب مطالب و شخص گوینده هر مطلب
  شناخت مخاطب و نحوه پیام رسانی متناسب با خصوصیات مخاطبین
  فن بیان
  انتخاب اعضاء تیم و رعایت تنوع و متناسب با مخاطب
  ارتباط غیر کلامی ( لبخند ، نوع لباس، چهره متناسب و ...)
  مرور بایدها و نبایدها قبل از ورود به مرکز
  آشنائی با قوانین مرکز
  ساده و کوتاه صحبت کردن
  تمرکز بر شباهتها
  وقت شناسی
  اشاره به هدف ما از حضور در آنجا و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر
  اشاره به تجربه اولیه و آگاهی در مورد مضر بودن تنهایی ، گرسنگی ، عصبانیت و خستگی وتوپ بازی و یار بازی و ...
  اشاره به تنها لازمه عضویت یعنی تمایل و عدم دخالت در مسائل درمانی و سم زدای و خودکفایی و عدم وجود شهریه
نکاتی که اعضای پیام رسان کمیته H&I می‎بایست رعایت کنند

* سنت سوم
هیچ کس در این مقام نیست که قضاوت کند که چه کسی تمایل دارد یا ندارد. زیرا ما هیچ نوع ابزار و معیاری برای سنجش تمایل نداریم و هرکسی که با هر نوع ماده مخدری مشکل داشته باشد می‎تواند به ما بپیوندد و فراموش نکنیم که بیمارانی که در کلینیک بستری هستند بیمار و تحت درمانند و اعمال و رفتار و صحبت‎های آنان در کنترل خودشان نیست. تمرکز ما به خود بیماری اعتیاد معطوف است نه به یک ماده مصرفی خاص.

 

* سنت پنجم
پیامی که اعضای H&I حامل آن هستند پیام امید و آزادی از اعتیاد فعال است. پیام ما این است که یک معتاد (هر معتادی) می‎تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند، اشتیاق خود را نسبت به مواد مخدر از دست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند. هنگام رساندن پیام خود را به جای معتادان می‎گذاریم و باید ببینیم که اگر جای آنها بودیم انتظار داشتیم با ما چگونه برخورد کنند مراقب باشیم که هیچ گاه خود را به معتادان تحمیل نکنیم. باید مراقب باشیم که هرگز از کسی انتقاد نکنیم و فقط همکاری کنیم. زیرا تنها هدف همه ما در کمیته H&I کمک به دیگری است. همه با هم همگام می‎شویم تا قدرت موثری را که از اتحاد اعضای کمیته H&I به دست می‎آید در راستای پیام به همدردانمان به کار گیریم.

 

 


* سنت ششم
بیمارستان‎ها، مراکز درمانی معتادان و زندان‎ها، بعضی از موسساتی هستند که ما به خاطر رسانیدن پیام NA مرتباً با آنها سر و کار داریم. با آن که این موسسات خلوص نیت دارند و ما جلسات NA را در محل آن‎ها برگزار می‎کنیم لیکن نمی‎توانیم آن‎ها را تایید یا کمک مالی کنیم و یا اجازه دهیم که از نام NA جهت پیشرفت کار خود استفاده کنند.


* سنت هشتم
منظور از به کار گرفتن کلمه ”حرفه‎ای“ در این سنت این است که ما نمی‎توانیم امر پیام‎رسانی را به عنوان شغل، حرفه و تخصص خود محسوب کنیم و این کار را برای کسب درآمد انجام دهیم. اگر پیام رسانی حرفه ما شود دیگر پیام ما زیربنای روحانی ندارد و برابری ما از بین می‎رود. نحوه پیام رسانی می‎بایست برگرفته از اصول روحانی نهفته در قدم‎ها و سنت‎ها باشد و ما با استفاده از تجربه‎مان در بهبودی به همدردانمان می‎گوییم که چگونه می‎توانیم در حالت ترک باقی بمانیم. گرفتن هر چیزی به ازای پیام رسانی از دیگران ماهیت روحانی انجمن ما را خدشه‎دار می‎کند و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را از بین می‎برد به همین دلیل ما از دریافت پول، هدیه، پاداش، انعام، کادو، یادگاری، جایزه و... از معتادان، مسئولین و مدیران مراکز درمانی خودداری می‎کنیم.

 

 


* سنت دهم
ما یاد می‎گیریم تا وقتی که در مورد مسائل خارجی اظهارنظر نکنیم کسی هم از خارج انجمن در مورد نحوه عملکرد ما اظهار نظر نمی‎کند. انجمن معتادان گمنام ابداً نمی‎تواند نقل مباحث خارجی باشد و درگیر کش و قوس‎ها و اختلافات اجتماعی دیگر شود زیرا این مسائل از تمرکز ما بر هدف اصلی می‎کاهد. اعضای این کمیته به هیچ عنوان نمی‎توانند در مورد جو جامعه، سیاست‎های مقابله با مواد مخدر، نحوه پیشگیری، نوع و نحوه سم‎زدایی، انواع قرص‎‏ها و داروهای ترک اعتیاد صحبت کنند یعنی ما حرفه‎ای نیستیم و اظهار عقیده در مورد هیچ موضوعی نمی‎کنیم و فقط سنت پنج خود را دنبال می‎کنیم.

 

* سنت یازدهم
بازتاب عمومی ما از آن چه باید ارائه دهیم عبارت است از روش موفق و اثبات شده حفظ شیوه زندگی عاری از مواد مخدر و ما اعضای جدید را جذب می‎کنیم و معتادان بیشتر و بیشتری معتادان گمنام را پیدا می‎کنند. اما وقتی اصول را در زندگی خود به اجرا درمی‎آوریم همان طور که خود به سوی بهبودی جذب شده‎ایم اعضای جدیدتری را به راه NA جذب می‎کنیم.

من به عنوان یک عضو H&I

من به عنوان یک عضو H&I چگونه می توانم در پیشبرد و هدف کمیته موثر باشم ؟
1 – خدمت کردن با عشق و مسئولیت پذیری . ( مفهوم چهارم )
2 – مشارکت مسئولانه در مباحثات جلسه درون کمیته ای . ( مفهوم هفتم )
3 – پوشش مناسب و ظاهری آراسته و رفتاری معقول .
4 – رعایت باید ها و نباید ها .
5 – وقت شناسی ( مفهوم چهارم )
6 – شرکت منظم در جلسات توجیهی و کارگاه های آموزشی و خدماتی . ( مفهوم هشتم )
7 – دادن فرصت خدمت به اعضای دیگر . ( سنت نهم و مفهوم چهارم )
8 – کار کردن روی قدم ها و سنت ها .
9 – خدمت بدون زیر بنا و تائید طلبی . ( سنت دوازده )
10 – هماهنگ بودن با سرگروه ها و اعضای دیگر و ارائه گزارش شفاف .
11 – عضو سازگار بودن .
12 – شرکت منظم در جلسات درون کمیته ای .
13 – برخوردار بودن از روابط عمومی مناسب .
14 – انعطاف پذیری ( پذیرش ) و فروتنی .
15 – اجتناب از شخصیت شدن در زندانها و مراکز درمانی .
16 – عدم استفاده از غرایض شخصی .
17 – رعایت احترام متقابل .
مراحل پیام رسانی
الف : قبل از پیام رسانی                          ب : هنگام پیام رسانی                                      پ : بعد از پیام رسانی
قبل از پیام رسانی :
1 – دعا کردن
2 – توجیه و آموزش خدمتگزاران .
3 – توجه به باید ها و نباید ها .
4 – تقسیم کار و هماهنگی لازمه .
5 – اطمینان از اطلاع رسانی .
6 – تهیه نشریات لازم .
7 – گرفتن ترازنامه شخصی .
8 – هماهنگی با مسئول مرکز توسط مسئول کمیته .
هنگام پیام رسانی :
1 – باید ها بطور دقیق انجام شود .
2 – نباید ها بطور دقیق رعایت شود .
بعد از پیام رسانی :
1 – تهیه ترازنامه از پیام رسانی .
2 – تهیه گزارش شفاف و مکتوب از جلسه پیام رسانی .
3 – درج خلاف سنتها .
4 – شرکت در جلسه توجیهی کمیته .
5 – بررسی مشکلات جلسات پیام رسانی در جلسه درون کمیته ای .
6 – اعلام نشریات مورد نیاز زندانیان .
7 – بررسی درخواست مسئولان مراکز یا زندانها و یا زندانیان .
8 – رعایت مقررات زندان هنگام خروج .
1- چه ویژگی های شخصی کمک می کند تا بعنوان یک عضو H&I بتوانم کار گروهی و تیمی انجام دهم ؟

 ترازنامه خدمتی
 احترام به تقسیم کار، هماهنگی با اعضاء
 داشتن دانش روز NA
 آگاهی کافی از 12 قدم و سنت و عملکرد نسبت آنها
 ارتباط و گرفتن تجربه از اعضای با تجربه این کمیته
 نظم و انضباط
 داشتن روحیه همدلی و همدردی
 روابط عمومی قوی ، فن بیان خوب
 داشتن پوشش و ظاهری مناسب
 خلاقیت و یادگیری کار گروهی
 احساسی عمل نکردن
 داشتن حس ایثار و از خودگذشتگی
 اصول را به شخصیت ها ترجیح دادن
 آشنایی و رعایت باید ها و نبایدها
 داشتن تمایل ، وقت ، انرژی و توانایی خدمت
 داشتن شهامت در پذیرش اشتباه
 شناخت کافی از خود و بیماری
 توان تصمیم گیری
 آموزش پذیر بودن اعضاء
 حفظ گمنامی ، قضاوت نکردن
 خوش قولی
 جلوگیری از پر حرفی
 حرفه ای عمل نکردن
 شرکت در کارگاه های آموزشی
 عدم احساس تفاوت با اعضای مراکز ( بیماران ) و پذیرش آنها بعنوان بیمار
 عدم دخالت در فعالیت های مراکز درمانی

2- چه ویژگی های بازدارنده و منفی بصورت شخصی مانع کار تیمی می گردد ؟

 خودمحوری و تکروی
 ظاهر نامناسب
 عدم تعهد
 عدم آگاهی از دانش روز NA
 عدم توجه به اصول NA
 عدم هماهنگی بین اعضای گروه
 عدم مشورت ( نداشتن فروتنی )
 ناآگاهی از شرح وظایف و بی تجربگی
 نداشتن ترازنامه و بهبودی شخصی
 در نظر گرفتن منافع شخصی
 ترجیح دادن شخصیت ها به اصول
 عدم رعایت اساسنامه داخلی
 احساس برتری و حکومتی خدمت کردن
 نداشتن انضباط شخصی
 عدم رعایت بایدها و نبایدها
 پافشاری بر روی عقاید شخصی
 دخالت در امور پزشکی و مسائل حرفه ای
 عدم پاسخگویی ، تعهد و مسئولیت
 عدم داشتن روحیه تعامل با مراکز و با اعضای پیام رسان
 استفاده از غرایض و نواقص شخصیتی
 غلو کردن در مورد NA
 نداشتن شهامت اقرار
 بی اهمیتی نسبت به تجارب و نظرات دیگران
 پی گیر نبودن در مسائل کمیته H&I
 عدم رعایت گمنامی
 عدم پاسخگویی نداشتن انگیزه هدف و تمایل

 

 

به عنوان یک عضو H&I

من به عنوان یک عضو H&I چگونه می توانم در پیشبرد و هدف کمیته موثر باشم ؟
1 – خدمت کردن با عشق و مسئولیت پذیری . ( مفهوم چهارم )
2 – مشارکت مسئولانه در مباحثات جلسه درون کمیته ای . ( مفهوم هفتم )
3 – پوشش مناسب و ظاهری آراسته و رفتاری معقول .
4 – رعایت باید ها و نباید ها .
5 – وقت شناسی ( مفهوم چهارم )
6 – شرکت منظم در جلسات توجیهی و کارگاه های آموزشی و خدماتی . ( مفهوم هشتم )
7 – دادن فرصت خدمت به اعضای دیگر . ( سنت نهم و مفهوم چهارم )
8 – کار کردن روی قدم ها و سنت ها .
9 – خدمت بدون زیر بنا و تائید طلبی . ( سنت دوازده )
10 – هماهنگ بودن با سرگروه ها و اعضای دیگر و ارائه گزارش شفاف .
11 – عضو سازگار بودن .
12 – شرکت منظم در جلسات درون کمیته ای .
13 – برخوردار بودن از روابط عمومی مناسب .
14 – انعطاف پذیری ( پذیرش ) و فروتنی .
15 – اجتناب از شخصیت شدن در زندانها و مراکز درمانی .
16 – عدم استفاده از غرایض شخصی .
17 – رعایت احترام متقابل .
مراحل پیام رسانی
الف : قبل از پیام رسانی                          ب : هنگام پیام رسانی                                      پ : بعد از پیام رسانی
قبل از پیام رسانی :
1 – دعا کردن
2 – توجیه و آموزش خدمتگزاران .
3 – توجه به باید ها و نباید ها .
4 – تقسیم کار و هماهنگی لازمه .
5 – اطمینان از اطلاع رسانی .
6 – تهیه نشریات لازم .
7 – گرفتن ترازنامه شخصی .
8 – هماهنگی با مسئول مرکز توسط مسئول کمیته .
هنگام پیام رسانی :
1 – باید ها بطور دقیق انجام شود .
2 – نباید ها بطور دقیق رعایت شود .
بعد از پیام رسانی :
1 – تهیه ترازنامه از پیام رسانی .
2 – تهیه گزارش شفاف و مکتوب از جلسه پیام رسانی .
3 – درج خلاف سنتها .
4 – شرکت در جلسه توجیهی کمیته .
5 – بررسی مشکلات جلسات پیام رسانی در جلسه درون کمیته ای .
6 – اعلام نشریات مورد نیاز زندانیان .
7 – بررسی درخواست مسئولان مراکز یا زندانها و یا زندانیان .
8 – رعایت مقررات زندان هنگام خروج .
1- چه ویژگی های شخصی کمک می کند تا بعنوان یک عضو H&I بتوانم کار گروهی و تیمی انجام دهم ؟

 ترازنامه خدمتی
 احترام به تقسیم کار، هماهنگی با اعضاء
 داشتن دانش روز NA
 آگاهی کافی از 12 قدم و سنت و عملکرد نسبت آنها
 ارتباط و گرفتن تجربه از اعضای با تجربه این کمیته
 نظم و انضباط
 داشتن روحیه همدلی و همدردی
 روابط عمومی قوی ، فن بیان خوب
 داشتن پوشش و ظاهری مناسب
 خلاقیت و یادگیری کار گروهی
 احساسی عمل نکردن
 داشتن حس ایثار و از خودگذشتگی
 اصول را به شخصیت ها ترجیح دادن
 آشنایی و رعایت باید ها و نبایدها
 داشتن تمایل ، وقت ، انرژی و توانایی خدمت
 داشتن شهامت در پذیرش اشتباه
 شناخت کافی از خود و بیماری
 توان تصمیم گیری
 آموزش پذیر بودن اعضاء
 حفظ گمنامی ، قضاوت نکردن
 خوش قولی
 جلوگیری از پر حرفی
 حرفه ای عمل نکردن
 شرکت در کارگاه های آموزشی
 عدم احساس تفاوت با اعضای مراکز ( بیماران ) و پذیرش آنها بعنوان بیمار
 عدم دخالت در فعالیت های مراکز درمانی

2- چه ویژگی های بازدارنده و منفی بصورت شخصی مانع کار تیمی می گردد ؟

 خودمحوری و تکروی
 ظاهر نامناسب
 عدم تعهد
 عدم آگاهی از دانش روز NA
 عدم توجه به اصول NA
 عدم هماهنگی بین اعضای گروه
 عدم مشورت ( نداشتن فروتنی )
 ناآگاهی از شرح وظایف و بی تجربگی
 نداشتن ترازنامه و بهبودی شخصی
 در نظر گرفتن منافع شخصی
 ترجیح دادن شخصیت ها به اصول
 عدم رعایت اساسنامه داخلی
 احساس برتری و حکومتی خدمت کردن
 نداشتن انضباط شخصی
 عدم رعایت بایدها و نبایدها
 پافشاری بر روی عقاید شخصی
 دخالت در امور پزشکی و مسائل حرفه ای
 عدم پاسخگویی ، تعهد و مسئولیت
 عدم داشتن روحیه تعامل با مراکز و با اعضای پیام رسان
 استفاده از غرایض و نواقص شخصیتی
 غلو کردن در مورد NA
 نداشتن شهامت اقرار
 بی اهمیتی نسبت به تجارب و نظرات دیگران
 پی گیر نبودن در مسائل کمیته H&I
 عدم رعایت گمنامی
 عدم پاسخگویی نداشتن انگیزه هدف و تمایل

 

جمع آوری نتایج کارگاهها انجمن معتادان گمنام

جمع آوری نتایج کارگاهها جهت پروژه نگارش کتاب سنت ها پروژه نگارش کتاب سنت ها در کنفرانس خدمات جهانی سال 2012 به تصویب رسید تا بین سالهای 2012 الی 2016 انجام شود. طبق پروژه مصوبه قرار شد بین سالهای 2012 الی 2014 بر جمع آوری مطالب و داده های خام و جمع آوری ایده ها و نظرات انجمن در رابطه با اینکه چه مطالبی جهت درج در این کتاب مفید است، تمرکز شود و بین سالهای
2014الی 2016 بر روی تهیه پیشنویس، ارائه آن به انجمن جهت بررسی و اظهار نظر و سپس تهیه پیشنویس نهایی و ارائه آن به کنفرانس خدمات جهانی سال 2016 جهت تائید، تمرکز شود.

ما از اینکه تا کنون مطالب زیادی از کارگاههای برگزار شده در سطح نواحی و مناطق مختلف دریافت کرده ایم، بسیار هیجان زده هستیم. برای اینکه بتوانیم اعضاء بیشتری را ترغیب به شرکت و ارائه ایده هایشان کنیم، نوآوری جدیدی در برگزاری کارگاهها کرده ایم تا گروهها

بتوانند قبل از شروع جلسه، بعد از جلسه یا در حین برگزاری جلسه اداری این نوع کارگاه را برگزار کنند. که ماحصل آن در این کتابچه آمده است.

مواردی جهت شروع بحث و گفتگو در گروهها ارائه گردیده که می تواند باعث بحث های جالبی شود و به اعضاء گروه شما فرصت شرکت در این فرآیند را بدهد تا تجربه، نیرو و امید خود را به مشارکت گذارند. این سئوالها و موارد فقط جهت شروع بحث است و اگر گروه شما نظر و ایده ای فراتر از این موارد دارد، ما خوشحال می شویم تا آنها را برای ما بفرستید. در واقع ما شما را به انجام این کار تشویق می کنیم. خوب همه چیز عالیست! حال از کجا شروع کنیم؟

یک یا دو خدمتگزار مورد اعتماد را انتخاب کنید تا جلسه بحث را گردانندگی کنند. کمک بزرگی خواهد بود اگر این کتابچه را اول در جلسه بخوانید و برای برگزاری این مینی –کارگاه به دقت برنامه ریزی کنید تا همه چیز در حد امکان به خوبی پیش رود. ما در اینجا21 دقیقه زمان برای بحث و گفتگو در نظر گرفته ایم، اما از شما درخواست می کنیم تا نسبت به شرایط گروه خود این زمان را تنظیم کنید. هر تعداد کارگاهی که می خواهید برگزار کنید. این کارگاهها را قبل یا بعد از جلسه، با رهجوهای خود، قبل یا بعد از جلسه ناحیه یا منطقه برگزار کنید.

هر کارگاه باید فقط در مورد یک سنت برگزار شود. گروه تصمیم می گیرد که در مورد کدام سنت گفتگو کند، یا می تواند از گرداننده درخواست کند تا یک سنت را انتخاب کند. مواردی که جهت برگزاری کارگاه الزم دارید، از قرار زیر است: خواندن سنت مربوطه، خواندن شرح مختصر در مورد سنت مربوطه که در این متن آمده و سئواالتی که برای بحث در این کتابچه مطرح گردیده است. اگر سئوال یا ایده جدیدی به فکر شما رسید حتماً از آن استفاده کنید.

پس از اینکه سنت و شرح مختصر را با صدای بلند خواندید، یکی از سئوالهای مطرح شده را بخوانید و درباره آن گفتگو کنید. می توانید یکی از اعضاء را به عنوان کاتب انتخاب کنید تا همه گفتگوها را یادداشت کند تا بتوانید از تمام وقت اختصاص داده شده به کارگاه استفاده کنید، یا اینکه بخشی از وقت را به گفتگو اختصاص دهید و در آخر کارگاه چند دقیقه وقت اختصاص دهید که هر عضو نظر و برداشت خود را کتبی بنویسد و به گرداننده تحویل دهد. بسیار مفید است، اگر چند نسخه از کتاب پایه و کتاب چگونگی عملکرد نیز در دسترس شرکت کنند گان قرار دهید تا در صورت نیاز به آن رجوع کنند.

می توانید نظرات جمع شده را به صورت کلی و گروهی و یا به صورت فردی ارسال نمائید. اگر بخواهید کارتان آسان تر شود می توانید از دست نوشته ها عکس بگیرید)البته، لطفا ً به طوری که خوانا باشد و برای ما به آدرس
wso.iran@yahoo.com.my  ای-میل فرمایید. با تشکر از شرکت شما در این فرآیند.

بحث و گفتگو

این نوع کارگاه برای این طراحی شده است تا گروهها بتوانند گفتگویی 21 دقیقه ای داشته باشند، ا ّما همانگونه که گفته شد اگر گروه بخواهد می تواند این زمان را کمتر یا بیشتر کند. سئواالتی که در این متن درج شده است، فقط یک نقطه شروع هستند. ما امیدواریم که بحث و گفتگوی شما پرانرژی و الهام بخش باشد و در بحث ها یکدیگر را به چالش بکشید تا بتوانید به سنت ها با دیدی تازه و به گونه ای که هرگز فکرش را هم نمی کردید، نگاه کنید.
1. انتخاب کنید که در مورد کدام سنت می خواهید گفتگو کنید.


2. با چند لحظه سکوت و دعای آرامش آغاز کنید.


3. عضوی را به عنوان کاتب انتخاب کنید و از او بخواهید تا تجارب و ایده های منحصر به فرد اعضاء را یادداشت کند و نه فقط فهرستی از اصول روحانی یا نقل قول های که از کتاب می شود.


4. از یکی از اعضاء بخواهید تا سنت مربوطه و همین طور گزیده آن سنت که در این متن درج گردیده را با صدای بلند بخواند.


5. از یک عضو دیگر بخواهید تا یکی از سئواالت مربوط به آن سنت را از این کتابچه انتخاب کند و گفتگو در مورد آن را آغاز کنید.


6. سعی کنید در حد امکان اعضاء بیشتری تجربه و ایده خود را در مورد سئوال مربوطه به مشارکت گذارند. گرداننده می تواند از هر عضوی که صالح دید بخواهد تا ایده یا تجربه خود را بهتر و شفاف تر توضیح دهد. ا ّما سعی کنید به قبل از اینکه نتیجه کارگاه را تفسیر کنید، به همه وقت مشارکت داده باشید.


7. سعی کنید کارگاه را در زمان تعیین شده خاتمه دهید. اگر اعضاء انرژی گفتگوی بیشتر را دارند، آزاد هستید تا سئوال بعدی را مطرح کنید. یا در "جلسه چند نفره بعد از جلسه" که اصوالً همیشه برگزار می شود به بحث خود ادامه دهید.


8. از نتایج کارگاه عکس بگیرید و آن را به ای میل نمایید ارسالwso.iran@yahoo.com.my

 

سنت یک

یکی از راههای قرار دادن منافع مشترک در رأس این است که هر یک از ما خود را به طور مساوی مسئول بهروزی و موفقیت NA بدانیم........ " همان گونه که هر عضو برای بقاء و ماندگاری خود به حمایت انجمن تکیه می کند، بقاء و ماندگاری NA هم به

اعضاء آن بستگی دارد.

سئوال جهت گفتگو


 بهبودی شخصی من چگونه به اتحاد NA بستگی دارد؟


 ما زمانی که بر سر مسئله مهمی توافق نداریم، چگونه اتحاد را حفظ و تمرین می کنیم؟


 به عنوان یک عضو، مسئولیت های من در برابر NA چیست؟ مسئولیت های یک گروه و یک بدنه خدماتی در برابر NA کدام است؟

 

 

سنت دو

اگر قرار است ما از طرف یک صاحب اختیار نهایی )نیروی برتر( راهنمایی شویم، الزم است به روشی دست یابیم که بتوانیم همگی با هم آن راهنمایی را دریافت کنیم. مکانیسم یا سازوکاری که از آن استفاده می کنیم همان وجدان گروه است. وجدان گروه مشابه وجدان شخصی است. اما وجدان گروه انعکاس کنندۀ آگاهی و درک جمعی و همین طور تسلیم گروهی در برابر اصول روحانی است.

سئوال جهت گفتگو


 وجدان گروه چیست؟


 تفاوت بین رهبری و حکومت کردن چیست؟


 ما چگونه از صاحب اختیار نهایی دعوت می کنیم تا در فرآیند شکل گیری وجدان گروه حضور داشته باشد؟ و چگونه تشخیص می دهیم که او در جمع ما حاضر است؟

 

سنت سه

سنت سوم از طریق تشویق ما به پذیرش دیگران، به ما کمک می کند تا رشد کنیم. عضویت یک تصمیم شخصی است که توسط هر فرد گرفته می شود. وظیفه ما این است که آتش تمایل را شعله ور کنیم نه اینکه آن را از بین ببریم. سنت سوم منعکس کننده و فراگیر بودن قدم یک است.

سئوال جهت گفتگو


 گروه من چگونه به اعضاء خوش آمد می گوید و کمک می کند تا ایشان احساس پذیرفته شدن نمایند؟ یا چگونه باعث سرخوردگی و عدم پذیرش ایشان می شود؟ این سئواالت در مورد شخص من چگونه صدق می کند؟


 آیا یک گروه می تواند در مورد عضویت کسی تصمیم بگیرد؟


 چگونه این سنت از منافع مشترک ما حمایت می کند؟

سنت چهار

 

خود اتکایی به گروهها آزادی و خالقیت الزم را می دهد تا راههای منحصر به فردی جهت رساندن پیام بیابند و نیز گروهها از این طریق جایگاه مناسب خود را در کل NA و همین طور در انجمن محلی خود پیدا کنند. اما استقالل به این معنی نیست که گروهها نسبت به

رعایت اصول روحانی نهفته در سنت ها الزامی ندارند.

 

 سئوال جهت گفتگو


 چگونه می فهمیم که چه چیزی بر NA در کل تاثیر می گذارد؟


 چگونه بین استقالل و مسئولیت پذیری تعادل برقرار می کنیم؟


 چرا استقالل، آزادی و خالفیت در NA تا این حد مهم هستند؟

سنت پنج

 

سنت پنجم از ما می خواهد تا با در راس قرار دادن هدف اصلی مان، امانت داری را تمرین کنیم. که در نهایت فقط رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است و این تنها چیزی است که ما برای بخشش داریم.

 

سئوال جهت گفتگو


 به عنوان فرد، گروه و بدنه های خدماتی چگونه می توانیم به پیشبرد هدف اصلی مان کمک کنیم؟


 فضای بهبودی چیست و ما چگونه می توانیم آن را پرورش دهیم؟


 چه چیز ما را از هدف اصلی مان منحرف می سازد؟ چگونه تشخیص می دهیم که از هدف اصلی منحرف شده ایم؟

سنت شش

 

با مشخص کردن مرز و حد و حدودمان، سنت شش کمک می کند تا گروههایمان از مشکالت متداولی که برای سازمان های دیگر پیش می آید، اجتناب کنند. توسط کمک به گروهها جهت اجتناب از مشکالت، سنت ششم به ما اجازه می دهد تا تمام انرژی خود را برای رساندن پیام NA به معتادانی که خواهان بهبودی هستند، وقف نمائیم.

 

سئوال جهت گفتگو


 فرق بین همکاری با تائید یا وابستگی چیست؟


 در چه نقطه ای ممکن است یک رابطۀ همکاری محو و تبدیل به وابستگی یا تائید گردد؟


 ما ممکن است چه تضادهای با سازمان های خارجی پیدا کنیم، و چگونه باید با این تضادها روبرو شد؟

 

سنت هفت

 

اصل روحانی خود-اتکایی شامل مسائل مالی نیز می شود اما خیلی فراتر از پولی است که ما اعانه می کنیم. گروه هر چیزیی جهت پیش برد هدف اصلیش نیاز داشته باشد، باید خود تهیه نماید.

خدمت در گروه و عضویت فعال در گروه، دو کمک حیاتی به خود-اتکایی گروه هستند که هیچ هزینه و بار مالی ندارند.

 

سئوال جهت گفتگو


 چرا تعهد نسبت به خود-اتکایی مهم است؟


 چگونه سعی ما در خود-اتکایی به اتحاد انجمن کمک می کند؟


 زمانی که تشخیص بین خود-اتکایی و دریافت کمک از خارج سخت است، چگونه می توان مشکل را حل کرد؟

سنت هشت

 

سنت هشت یادآور این است که اعضاء ما نیازی به حرفه ای بودن ندارند تا بتوانند پیام بهبودی NA را برسانند. قلب و هسته اصلی روش NA برای بهبودی، کمک یک معتاد به معتاد دیگر است. ما بهبودی را نمی فروشیم، بلکه آن را به رایگان و با روحیه ای مملو از عشق و سپاسگزاری به مشارکت می گذاریم. اگرچه گروهها، هیئت های خدماتی، و کمیته ها در معتادان گمنام می توانند برای انجام وظایف محوله خواهان کمک های حرفه ای شوند.

 


سئوال جهت گفتگو


 تفاوت بین برخورد حرفه ای و غیر حرفه ای در درمان اعتیاد چیست؟


 اگر شغل ما به گونه ای است که به عنوان یک حرفه ای با معتادان سروکار داریم، چگونه می توانیم وقتی این معتادان را در جلسه می بینیم با ایشان مثل یک عضو رفتار کنیم و نه مثل یک مشتری؟


 رابطۀ بین این سنت و گمنامی چیست؟

سنت نه

 

این سنت دربارۀ ساده کردن مسائل است و به این معنی است که ما نامنظم و بدون ساختار نیستیم. بلکه هیئت های خدماتی و کمیته های تشکیل می دهیم تا به گروهها خدمت کنند و بنابراین " NA تحت این عنوان، بتواند توجه خود را بدون خلل و مستقیم به رساندن

پیام معطوف کند." کلید انجام این کار ارتباطات و حس مشترک تعهد نسبت به هدف اصلی است.

 

سئوال جهت گفتگو


 چرا به هیئت های خدماتی و کمیته ها نیاز داریم؟


 چگونه ارتباط موثر را بین گروهها با هیئت های خدماتی و کمیته ها حفظ می کنیم؟


 نظرتان در مورد رابطه این سنت با هدف اصلی مان چیست؟

 

سنت ده

 

اعضاء NA تشویق می شوند تا مستقل فکر کنند، عقاید خود را داشته باشند و آن را هر گونه که صالح می دانند بیان کنند. اما در عین حال ما همگی بخوبی می دانیم که عقاید شخصی و بحث برانگیز ما می تواند گروه را از هدف اصلیش منحرف سازد. تا جای که بر روی تعالی و رشد انجمن و همین طور هدف اصلی متمرکز باشیم از طرح مسائل بحث برانگیز که می تواند ما را از بهبودی دور سازد، اجتناب می کنیم.

 

سئوال جهت گفتگو


 زمانی که در جلسه مشغول مشارکت هستیم، چگونه می توانیم در مورد مسائل خارج از NA که بر روی بهبودی ما تاثیر می گذارند صحبت کنیم بدون اینکه جلسه را از هدف اصلی NA دور سازیم؟


 نظرات NA در مورد پاک شدن چیست؟


 زمانی که در اجتماع صحبت می کنیم، چگونه می توانیم NA را توصیف و معرفی کنیم بدون اینکه درگیر بحث شویم؟

سنت یازده

 

سنت یازده سنگ زیربنای خط مشی روابط عمومی NA است. انجام درست اطالع رسانی به معنی تبلیغ نیست، بلکه باعث ایجاد جاذبه برای کسانی می شود که نیاز به کمک ما دارند. حرف ها و اعمال ما نشان دهنده بهبودی مان در NA و انعکاس گر انجمن NA است. به عنوان اعضاء مسئول NA ما می خواهیم این انعکاس منبع جاذبه باشد و نه منبعی برای خجالت و شرم زدگی.

 

سئوال جهت گفتگو


 در انجام فعالیت های روابط عمومی، چگونه از آبرو و اعتبار NA حمایت می کنیم؟ یا هنگامی که در یک رسانه عمومی حضور پیدا می کنیم؟ آن زمانی که با به تن داشتن تی شرت NA به رستوران و کافی شاپ می رویم، چطور؟


 چگونه گمنامی شخصی خود را وقتی که در یک رسانه عمومی هستم، حفظ می کنم؟


 چرا گمنامی شخصی من در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم برای NA در کل اهمیت دارد؟

سنت دوازده

 

سنت های دوازدهگانه، انجمنی را توصیف می کند که رهنمود و خرد جمعی خود را از طریق پیروی از اصول روحانی دریافت می کند و نه از شخصیت ها و افراد. این گونه از خود گذشتگی منظور سنت دوازده از کلمه گمنامی است و اصلی روحانی است که معتادان گمنام بر اساس آن تشکیل شده است.

 

سئوال جهت گفتگو


 اگر "اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم" شخصیت های انجمن چگونه می توانند بر نقش ما به عنوان اعضاء NA تاثیر مثبت بگذارند؟


 "اساس روحانی" به چه معنی است و ما چگونه بر پایه آن انجمن را تشکیل داده ایم؟


 رابطۀ بین گمنامی و "منافع مشترک ما" چیست؟


 

اصول کار مشارکتی در امر پیام رسانی

 اصول کار مشارکتی در امر پیام رسانی                            

1. اعتماد متقابل و همدلی

2. پوشش اشتباهات یکدیگر

3. گفتگو قبل از پیام رسانی

4. استفاده از... تجربه های پیام رسانی قبل و تجربه های دیگران

5. مثبت ااندیش باشیم

6. از هم یاد بگیریم

7. عقاید خود را تحمیل نکنیم

8. مجری تصمیمات کمیته باشیم

9. فروتنی داشته انتقاد پذیر باشیم

10.  خلاقیت و سرعت انتقال داشته باشیم

11.  از گفتن کلمه متاسفم هیچ تجربه ای در این مورد ندارم نهراسیم

12.  سنت دوازدهم را رعایت کنیم و اصول را به .......... ترجیح دهیم 

اطلاع زسانی عمومی

انجمن معتادان گمنام چیست ؟ 
معتادان گمنام، انجمنی غیرانتفاعی، بین المللی و برخاسته از بطن اجتماع می¬باشد که با هدف بهبودی معتادان، در 131 کشور فعال است. اعضای انجمن معتادان گمنام (NA) چگونگی زندگی بدون مصرف مواد مخدر را... از یکدیگر یاد گرفته و عوارض و
نابسامانی¬هایی که در اثر اعتیاد در زندگیشان بوجود آمده را بهبود می-بخشند.
  تاریخچه انجمن معتادان گمنام در ایران :
انجمن معتادان گمنام ایران از سال 1369 فعالیت خود را  در مرکز بازپروری قرچک آغاز نمود و از سال 1373 با همکاری مسئولین وقت جلسات بصورت مرتب برگزار گردید.
اعضای در حال بهبودی انجمن معتادان گمنام در مرداد ماه سال 1373 محلی مستقل در تهران برای برگزاری جلسات خود اجاره نمودند و هم اکنون بعد از گذشت سالها همه روزه در تهران و سایر شهرها بیش از 17000 جلسه در هفته  برگزار می¬گردد.
  اعضای انجمن معتادان گمنام چه کسانی هستند ؟
هر فردی که مایل باشد مصرف مواد مخدر را قطع کند، می¬تواند عضوی از انجمن معتادان گمنام باشد. عضویت، محدود به مصرف ماده مخدر خاصی نمی¬باشد. کسانی که احساس می¬کنند با مواد مخدر (از نظر ما الکل هم نوعی ماده مخدر است) چه انواع قانونی آن و چه غیر قانونی مشکل  دارند، می¬توانند به جمع ما بپیوندند. تمرکز بهبودی در NA بر روی بیماری اعتیاد است نه یک ماده خاص.
  گمنامی در NAچیست ؟
گمنامی یکی از عوامل اصلی و اولیه بهبودی اعضای انجمن معتادان گمنام می¬باشد. اصل اساسی گمنامی، باعث می¬شود تا معتادان بدون ترس از ممانعت¬های اجتماعی و قانونی، در جلسات شرکت کنند. این برای معتادی که قصد دارد برای اولین بار در جلسات شرکت کند، مسئله مهمی است. همچنین، گمنامی، فضای یکسانی را در جلسات به وجود می¬آورد. گمنامی باعث می¬شود افراد هیچگونه تمایزی از نظر تحصیلات، دارایی و شرایط اجتماعی نسبت به سایر اعضاء  نداشته باشند و هیچ عضوی در هر شرایطی بیشتر یا کمتر از عضو دیگر نیست.
  جلسات معتادان گمنام چیست ؟
روش اصلی بهبودی در NA، باور این برنامه و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر است. اعضاء با صحبت کردن درباره تجربیات و بهبودیشان از مصرف مواد مخدر، در جلسات مشارکت می¬کنند. جلسات NA در مکانی که توسط گروه اجاره می¬شود، برگزار می¬گردد و توسط اعضاء انجمن اداره می گردد. هزینه برگزاری جلسات NA و سایر خدمات، به طور کامل از محل کمک¬های داوطلبانه اعضای در حال بهبودی و فروش نشریات تأمین می¬گردد و انجمن هیچگونه کمک مالی خارج از انجمن نمی¬پذیرد. اکثر جلسات NA، به صورت مرتب و هفتگی، در زمان و مکان معینی (معمولاً در اماکن عمومی) برگزار می¬شوند. اساساً دو نوع جلسه بهبودی وجود دارد:
1. جلسات باز؛ که شرکت عموم در آن آزاد است.  2. جلسات بسته؛ که مختص معتادان است.
مباحث جلسات شامل: مشارکت، سؤال و جواب، عناوین موضوعی و در  بعضی از جلسات نیز ترکیبی از این موارد می¬باشند. هدف همه جلسات فراهم کردن محیطی امن و مناسب برای بهبودی از اعتیاد و رساندن پیام بهبودی از اعتیاد است.
NA   چگونه کار می کند ؟
کمک معتادان به یکدیگر، پایه و اساس NA است. اعضاء به طور مرتب، گرد هم جمع می¬شوند تا درباره تجربیاتشان در بهبودی صحبت کنند. اعضای با تجربه بیشتر، راهنمای افراد تازه¬وارد می¬شوند. مبنای اصلی بهبودی NA، بر اساس اصول دوازده قدم است. این قدم¬ها
مجموعه¬ای از رهنمون¬ها برای دست¬یابی عملی به بهبودی است. با دنبال کردن این رهنمون¬ها و کارکرد صمیمانه با سایر اعضاء، معتادان یاد
می¬گیرند که مصرف مواد مخدر را قطع کرده و با مسائل روزانه زندگی روبرو شوند. انجمن معتادان گمنام، نماینده مکتب اعتقادی خاصی
نمی¬باشد. این انجمن، اصول روحانی مانند: ایمان، صداقت، روشن¬بینی، فروتنی و تمایل را به معتادان می¬آموزد تا در زندگی روزانه مورد استفاده قرار دهند. نحوه استفاده عملی از اصول روحانی، خاص هر فرد است و توسط وی تعیین می¬گردد.
بهبودی در NA ، یک درمان معجزه آسا نیست که در یک مقطع زمانی خاص صورت بگیرد، بلکه فرآیندی است مداوم و مشخص. در پیوستن افراد به NA اجباری در کار نیست و پیمودن مراحل بهبودی و کارکرد 12 قدم در زمان دلخواه اعضاء می¬باشد.
  بر آورد اعضای انجمن معتادان گمنام ایران :
از آنجاییکه بر مبنای اصول NA و اصل گمنامی، هیچ سابقه¬ای  از حضور و شرکت اعضاء در انجمن ثبت و نگهداری نمی¬شود، برآورد کسانی که به انجمن معتادان گمنام آمده و نهایتاً، پاکی¬های طولانی مدتی را بدست آورده¬اند، مشکل است. تنها شاخص موفقیت ما رشد سریع تعداد گروه¬های انجمن در طول چند سال أخیر و گسترش معتادان گمنام در نقاط مختلف کشور است.
براساس تازه¬ترین برآوردها، NA ایران در حال حاضر، بیش از 17000 جلسه در هفته، برگزار می¬نماید و بیش از 350 هزار نفر عضو در حال بهبودی دارد.       
دراستان گلستان بیش از 229 جلسه در قالب 56 گروه وبیش از3000 نفرعضودرحال بهبودی دارد
 

 

اطلاعیه
در سراسر دنیا انجمن¬های خیریه و مراکز باز پروری معتادانی وجود دارد که توسط اعضاء انجمن معتادان گمنام تأسیس و راه اندازی شده¬اند و بعضی از اعضای این انجمن در آن مراکز به عنوان کارمند، مشاور و کارشناس مشغول به کار می¬باشند. اما صرف حضور اعضای این انجمن در اینگونه  مراکز یا جمعیت¬ها لزوماً به این معنی نمی¬باشد که آن مراکز  به انجمن معتادان گمنام وابسته می¬باشند و  یا انجمن ما آنها را تأیید می¬کند. البته در عین حال مــا  در قالب یک انجمن، نظری در مورد این مراکز و جمعیتها نداریم و آنها را نیز رد نمی¬کنیم.
در مجموع این انجمن هیچ کمک مالی خارج از  انجمن نمی¬پذیرد و هیچ نظر یا فعالیتی در رابطه با ترک فیزیکی و سم زدایی ندارد.
معتادان گمنام به گونه¬ای کاملاً واضح و غیرحرفه¬ای با بیماری اعتیاد برخورد می¬کند. ما بیمارستان، مراکز درمانی، کلینیک سرپایی بیماران و یا هیچ تسهیلاتی که مربوط به مؤسسات درمانی باشند نداریم. ما به تشخیص حال کسی نمی¬پردازیم و بهبودی یا چگونگی پیشرفت بیمارانمان را پیگیری نمی¬کنیم در حقیقت ما مریض نداریم، ما فقط عضو داریم گروههای ما درمان¬های حرفه¬ای، طبی، قانونی یا خدمات روان درمانی یا روحی ارائه نمی¬دهند. ما صرفاً انجمنی هستیم که از معتادان در حال بهبودی تشکیل یافته و بطور مرتب گردهم می-آییم تا به کمک یکدیگر پاک بمانیم.                                            

  چگونه با انجمن معتادان گمنام تماس بگیریم :
شماره تلفن¬ها و آدرس جلسات بسیاری در سایت رسمی انجمن www.nairan.org درج شده است. خطوط تلفن گویا؛ دفتر مرکزی به شماره 88140012  به منظور کمک به معتادان در پیدا کردن نزدیک¬ترین جلسات طراحی شده است.

 

نحوه جمع آوری اطلاعات

به نام خداوند بخشنده مهربان گزارش برنامه و بودجه یکساله کمیته اطلاع رسانی و روابط عمومی
 شورای منطقه ای انجمن معتادان گمنام ایران...

فهرست:
1. مقدمه
2. تعاریف
3. اهداف
4. نحوه جمع آوری اطلاعات
5. نتایج

مقدمه
در خیلی از کشورها، انجمن NA خیلی جوان و کوچک است و در آن نه کمیته های ناحیه ای و منطقه ای وجود دارد، نه خطوط تلفنی، نه برنامه ای برای مراجعه به بیمارستانها و زندانها و نه برنامه ای برای اطلاع رسانی و نه دفتر مرکزی، با رشد NA در هر کشورها فعالیتهای مذکور؛ به وجود آمده و گسترش می یابند؛ به هیمن ترتیب نیاز به برنامه های مختلف جهت پیشبرد کارها نیز رشد کرده و بیش از پیش ضرورت می یابد. هر چه کارها بیشتر می شوند لزوم تهیه برنامه و اقدام در مسیری پیش بینی شده با در نظر گرفتن ایده ها و نظرات گوناگون بیشتر می گردد. به همین منظور و طی درخواست نواحی از کمیته اطلاع رسانی و روابط عمومی در شورای منطقه ای انجمن معتادان گمنام ایران؛ تصمیم گرفتیم برنامه ای برای انجام امور این کمیته، طی سال 1389 تهیه کرده و طرح آنرا به رویت برسانیم، به امید اینکه انرژی و توانایی این کمیته در مسیری تعیین شده بخش بیشتری از فعالیتها را در برگرفته و هدف اصلی انجمن ما را که همانا رساندن پیام به معتاد در غذاب است را بیش از پیش محقق سازد.
تعاریف
برنامه ریزی:
- برنامه ریزی، یعنی نقشه کشیدن برای دستیابی به خواسته ها؛
- برنامه ریزی، راهی است برای هدایت حساب شده فعالیت انسان به سوی منظور مشخص؛
- برنامه ریزی، فراگردی است دورنگر برای جهت دادن منطقی به فعالیتهای جمعی؛
- برنامه ریزی، یعنی نقشه کشیدن برای آینده و پیش بینی راه دستیابی به آن.
به طور کلی با توجه به اینکه معنی لغت نامه ای طرح، نقشه کشیدن می باشد می توان برنامه ریزی را به صورت زیر تعریف نمود: «برنامه ریزی یعنی نقشه کشیدن؛ نقشه کشیدن برای نیل به مقصد، برای دستیابی به خواسته ها».
منظور ما نیز از برنامه برای انجام این کار ارائه مطالبی است که با توجه به شرایط موجود، راهنمای عمل ما باشد برای رسیدن به نقطه مطلوب.

بودجه:
- بودجه یک سند مالی است مربوط به درآمدها و هزینه ها.
- بودجه یک ابزار مدیریت در اقتصاد است.
- بودجه عبارتست از پیش بینی درآمدها و سایر منابع تأمین اعتبار و برآورد هزینه برنامه و عملیات معینی که در دوره محدودی از زمان انجام می شود.
به طور کلی تعاریف زیادی از بودجه موجود است که اقتضاء زمانی دارد، اما می توان تعریف زیر را تعریفی تکمیلی از بودجه به حساب آورد: «بودجه در اصطلاح کلی، یک برنامه مالی است برای مدت محدودی از زمان و نیز عبارت است از برآورد هزینه¬ها و پیش بینی درآمدها برای یک دوره آتی که همراه آن درآمدها و هزینه¬های قطعی سال گذشته و جاری نیز ارائه می¬شود».
منظور ما نیز از بودجه برای انجام این کار میزان هزینه هایی است که برای انجام فعالیتهای مشخص شده مورد نظر می باشد.


اهداف

هدف اصلی ما از انجام این کار مشخص ساختن و تدوین فعالیتهای کمیته اطلاع رسانی و روابط عمومی در سطح شورای منطقه است که محققِ؛ هدف اصلی انجمن معتادان گمنام در سال 1389، در ایران باشد.

هدف های فرعی ما نیز شامل موارد زیر هستند:
1. مشخص کردن مشکلات موجود؛ که مرتبط با کمیته اطلاع رسانی می باشند.
2. مشخص کردن نیازهایی که توسط کمیته اطلاع رسانی قابل بررسی و رفع هستند.
3. مشخص کردن پیشنهاداتی که به رفع نیازها و مشکلات کمک می کنند.
4. مشخص کردن اقدامات کمیته اطلاع رسانی در سال 1389. (طرح برنامه یکساله)
5. اقدامات دیگر کمیته اطلاع رسانی که می تواند در طرحهای سال های آتی مدنظر قرار گیرد.
6. مشخص کردن فعالیتها و مسائلی که جهت اقدام، نیاز به همکاری، همدلی و حمایت دارند.
7. بودجه بندی برنامه یکساله 1389.

 

 

نحوه جمع آوری اطلاعات
برای جمع آوری اطلاعات جهت ارائه این کار ابتدا؛ سه جنبه اصلی با عناوین (مشکلات: کمبود فعالیتهای در حال انجام. نیازها: فقدان یا نقص¬ها و پیشنهادات: راهکارهای رو به جلو) مشخص گردید و پس از آن منابعی که می توان از آنها اطلاعاتی، در این سه زمینه به دست آورد را مشخص ساختیم؛ که این منابع شامل سرفصلهای زیر است:
1. سؤالات، مشکلات و پیشنهادات و انتقاداتِ، مطرح شده توسط رابطین نواحی طی 10 ماه اول سال 1388.
2. اطلاع رسانان نواحی و استانهایی که به تازگی در حال ناحیه شدن هستند؛ که مورد دو سؤال قرار گرفتند:
الف) NA امروز چه نیازها و مشکلاتی دارد؟
ب) چه فعالیتهایی به پیشرفت NA در ایران کمک می کند؟
3. اعضای مرتبط مانند: مدیر دفتر مرکزی، اعضای هیأت مدیره و اطلاع رسانان قبلی شورای منطقه.
4. بازوها و اعضای قدیمی.
5. اساسنامه شورای منطقه و کتب مرتبط با اطلاع رسانی مانند: کتابچه اطلاع رسانی، کتابچه یک راهنما جهت اطلاع رسانی به جامعه، کتاب روابط عمومی، کتاب راهنمای خدمات محلی در معتادان گمنام و اساسنامه های دیگر.
6. و مسئول کمیته، که از جنبه رویاها و خواسته های مورد نظر مورد مشورت قرار گرفت.
پس از جمع آوری اطلاعات که 20 روز بطول انجامید، به بررسی و جمع بندی آنها در نشستهای گروهی پرداخته و به نتایج ارائه شده رسیدیم.
ابتدا مسائل کلی عنوان شده در سه بخش نیازها، مشکلات و پیشنهادات را بیان نموده و سپس اصل برنامه یکساله را مشخص ساختیم. مسائل دیگری نیز نمود داشت، مانند: اقداماتی که می توانست به مباحث قبلی افزوده گردد اما به دلیل زمان محدود یکساله اجرا و اولویت نبودن آنها می توان این موارد را در دستور کار دوره های بعدی قرار داد و یا پیشنهادات و مسائلی که نیاز به همکاری با بخشهای دیگر (مانند: کمیته های دیگر و یا رابطین نواحی) دارد، که آنها را نیز در بخش بعدی کار ارائه کردیم.
در پایان کار کلیات بودجه بندی ارائه شده است. البته، در فعالیتهای اطلاع رسانی مبحثی با عنوان برنامه وقایع احتمالی وجود دارد که این موضوع مبین غیر قابل پیش بینی بودن بسیاری از فعالیتهای کمیته اطلاع رسانی می باشد. با این وجود بودجه بندی حاضر می تواند به برنامه بودجه مفیدتر در سالهای آتی کمک کند.

نتایج
 مشکلات موجود که مرتبط با کمیته اطلاع رسانی می باشد.
موضوعات مربوط به اطلاعیه ها و مقالات
1. استفاده نکردن از سرمایه انجمن، تنوع و خلاقیتهای موجود در انجمن برای فعالیتهای خدماتی.
2. کف زدنهای زیاد و گفتن حرفهای بی ربط در جلسات و اینکه برداشت درستی از مشارکت وجود ندارد.
3. درک غلط از قدم 4 و 5 توسط جامعه.
4. طوری رفتار و مشارکت می کنیم که به نظر جامعه دین مسیحیت را ترویج می دهیم.
5. درک صحیح از سنت چهار ایجاد شود که انجمن را مستقل از کشور ندانیم که تصمیمات راحتی برخلاف قوانین، فرهنگ و آداب و رسوم کشور بگیریم.
6. ارتباط کمی بین گروه و موجر وجود دارد.
7. احساس مالکیت و تعلق شدید به مکان گروه ها و عدم توجه به همسایه ها در پایان جلسات گروه ها.
8. کمبود اطلاع رسانی داخلی.
9. کمبود منابع مالی و نیروی انسانی برای خدمت.
10. افزایش جمعیت (رشد بی رویه گروهها) و کاهش کیفیت بهبودی.
11. پیام رسانی سریع و اطلاع رسانی کند.
12. نبودن درک صحیحی از برخی از مفاهیم در بین اعضاء.
13. برنامه معتادان گمنام با همان فرهنگ خارجی وارد ایران شده و از اصطلاحات فرهنگی، دینی و مذهبی در جلسات استفاده می شود و توهین به اعتقادات دینی، فرهنگی و مذهبی کشورمان در جلسات بهبودی به نظر می رسد.
14. درست نمودن سایتها و وبلاگهای شخصی از طریق برخی از اعضا و استفاده از پیامهای انجمن در آن محیطها.
15. وقت و انرژی اطلاع رسانی صرف حل مشکلاتی می شود که گروهها به وجود می آورند. مانند: باز پس گرفتن مکان جلسات.
16. گرفتن تصمیمات برخلاف قوانین، آئین، فرهنگ و مذهب کشورمان و انجام رفتارهای از این دست.
موضوعات مربوط به کارگاهها و آموزش
17. یکدست نبودن آموزش اطلاع رسانان در سطح کشور.
18. جهت نداشتن کارگاه های اطلاع رسانی در رابطه با یک هدف خاص.
19. اطلاع رسانی نامناسب به منظور تهیه مکان برگزاری جلسات بهبودی.
20. باز نبودن درب کمیته ها برای اعضایی که تمایل به خدمت دارند، به طور خاص انتخابی بودن این افراد توسط مسئول کمیته.
21. نگاه دینی و عقیدیتی مسئولین به انجمن.
22. کمبود اطلاع رسانی به روز و  داشتن روابط عمومی قوی و منظم با جامعه.
23. کمیته ای عمل نکردن و انجام ندادن کار تیمی.
24. اطلاع رسانی نادرست برخی از اطلاع رسانان به مسئولین.
25. عدم استفاده از رابطه ها (فرصت ها) مثلاً اعضایی که ارتباط دارند.
26. عدم آگاهی کامل به نحوه پاسخگوئی تلفنی اطلاع رسانان.
27. عدم استفاده از نامه هایی که انجمن را در یک منطقه به سازمانهای دیگر معرفی کرده است در سایر نواحی.
موضوعات دیگر
28. اطلاع رسانی بهتر و مناسب در سطح جامعه جهت شفاف سازی نوع فعالیت انجمن.
29. نداشتن گزارشات مدون کارگاههای اطلاع رسانی از ابتدا تاکنون.
30. قائم به فرد بودن و نیمه کاره ماندن کارهای کمیته های فرعی.

 نیازهایی که توسط کمیته اطلاع رسانی قابل بررسی و رفع هستند.
موضوعات مربوط به اطلاعیه ها و مقالات
1. پیدا کردن راهکارهای مناسب در راستای توسعه NA برابر با قوانین کشوری و طبق ضوابط کشور حرکت کردن.
2. منابع انسانی (رهبران آگاه و خدمتگزاران آگاه).
3. ایجاد تعامل بین اطلاع رسانان نواحی و رابطین به منظور آشنا کردن رابطین با کار کمیته ها و ایجاد همدلی و همکاری و اتحاد.
4. آشنا شدن اعضاء با باید ها و نبایدهای اطلاع رسانی.
5. ایجاد اشتیاق به انجام خدمت اطلاع رسانی در بین اعضاء، شناسایی موانع حضور اعضاء در کمیته های اطلاع رسانی.
6. ارائه اطلاعاتی از انجمن و اطلاع رسانی آن به گروهها و اعضاء.
7. چاپ و پخش اطلاعیه و اطلاع رسانی به گونه ای که در آن تفاوت ما با سازمانهای مرتبط خصوصاً خانه های بهبودی و کمپ ها به وضوح مشخص گردد.
موضوعات مربوط به کارگاهها و آموزش
8. مکانهای متعدد و مناسب جهت برگزاری جلسات بهبودی.
9. پرداختن به موضوعاتی که کیفیت جلسات را جهت پیام رسانی بالا می برد به جای خبر کردن معتادان بیشتر به جلسات.
10. اطلاع رسانی به قضات و تعدادی جلسه برنامه ریزی و راه اندازی و معرفی کنیم تا افراد را به آنجا معرفی کنند. (فصل 6 روابط عمومی).
11. حضور فعال و داشتن همکاری دو جانبه با جامعه.
12. معرفی رسانه ای برنامه از طریق رسانه های چاپی و پخشی.
13. برنامه ریزی و بودجه بندی مدون.
14. تقویت اطلاع رسانی در داخل گروهها و آوردن تمرکز بر روی گروهها.
15. مکاتبات – پاسخگوئی به نیازهای جامعه از طریق خطوط ارتباطی (ایمیل، نامه نگاری، تلفن).
16. شناخت نقاط قوت و ضعف و فرصت ها و تهدیدها.
17. اطلاع رسانی به سازمانهایی که تاکنون در آن اقدامی نشده است.
18. برگزاری جلسات اطلاع رسانی دوره ای برای مسئولین.
19. هدفمند کردن آموزش از طریق نواحی به صورت یکسان.
20. گردهم آیی سراسری با اطلاع رسانان نواحی و کمیته های شهری در کارگاه.
21. هدفمند کردن اطلاع رسانی داخلی.
22. آموزش چگونگی نوشتن دفتر اندیکارتو، بایگانی، نامه نگاری و ...  .
23. اطلاع رسانی صحیح به سازمان صدا و سیما و شبکه های سراسری سیما و شبکه های استانی.
24. آمار به روز و مستمر.
موضوعات دیگر
25. پیدا کردن راهکارهای مناسب جهت جلوگیری از سوء استفاده سایر انجمن ها از نام انجمن معتادان گمنام.
26. همایش سراسری در شهرها و استانهای مختلف.
27. داشتن آرشیو مشخص در دفتر مرکزی و اطلاعات دقیق مسئول دفتر از فعالیتهای اطلاع رسانی.
28. داشتن طرح و برنامه مشخص که با جدا شدن افراد از بدنه دوباره نقطه شروع از صفر نباشد.
29. داشتن اولویت بندی در برنامه ها و چشم انداز مشخص از آینده.
30. اطلاع رسانی جامع به مسئولین کشوری و سطوح کلان مدیریتی کشور.
31. پوسترهای اطلاع رسانی.
32. تشکیل تیم روابط عمومی، تشکیل تیم بانوان و تیم های اطلاع رسانی داخلی و غیره و تفکیک کار اجرایی از هماهنگی.
33. پکیج اطلاع رسانی مناسب.
34. CD اطلاع رسانی به روز شده.
35. تهیه نامه از وزارتخانه ها و سازمانهای مرجع جهت همکاری با انجمن در سطح کشور.
 پیشنهاداتی که به رفع نیازها و مشکلات کمک می کنند.
موضوعات مربوط به اطلاعیه ها و مقالات
1. داشتن برنامه اطلاع رسانی داخلی به صورت هدفمند و متمرکز.
2. ساختار با گروههای معتادان گمنام ارتباط بیشتری برقرار کند و اطلاعات بدست آمده از طریق کمیته، مخصوصاً اطلاع رسانی سریعتر، شفاف تر و راحت تر به دست اعضای گروهها برسد.
3. آموزش و توضیح درباره مفاهیم انجمن از طریق اعلام اطلاعیه عمومی داخلی و چاپ مطالب در فصلنامه.
موضوعات مربوط به کارگاهها و آموزش
4. آموزشی برای اطلاع رسانان برای اجاره مکان.
5. تمرکز در گروههای خانگی، جهت بالا بردن کیفیت بهبودی اعضاء وآگاهی آنها به منظور تربیت خدمتگزاران آگاه و مطلع که خود الگوی مناسبی برای تحقق سنت یازده باشند.
6. نفوذ در اندیشه نویسندگان، روزنامه نگاران، متفکران، روشنفکران، سیاست مداران مؤثر، متخصصین و حرفه ای ها.
7. اطلاع رسانی در مورد قدم 4 و 5.
8. آموزش نحوه گزارش نویسی، ارائه گزارشات به صورتی که قابل ارائه در تمامی سطوح باشد و به گروهها برسد.
9. ایجاد انعطاف در روابط به منظور همکاری با سازمانهای مرتبط و خارجی.
10. برگزاری جلسه تازه واردین.
11. برگزاری کارگاههای مختلف با موضوعات رفع مشکلات حال حاضر انجمن معتادان گمنام ایران.
12. فعال شدن بخش آموزش آگاه سازی اعضای متمایل به خدمت.
13. جمع آوری تجربیات اطلاع رسانی و ارجاع به نفر بعد.
14. آموزش مفاهیم خدماتی در همه سطوح.
15. آموزش برنامه ریزی به نواحی.
16. مشخص کردن مرز فعالیتهای اطلاع رسانی کمیته های شهری، نواحی و منطقه.
17. شناسایی نقاط قوت و فرصتهای مرتبط با کمیته اطلاع رسانی و تقویت آنها و همچنین شناسایی ضعفها و تهدیدهای موجود و تضعیف آنها.
موضوعات دیگر
18. استفاده از تجارب کشورهایی که NA قدیمی تری نسبت به ما دارند و عضو خدمات جهانی هستند.
19. تفکیک بخش اجرایی از بخش هماهنگی داخل کمیته اطلاع رسانی.
20. برگزاری جلسات پنل برای مسئولین در سطح کشور و کمک به نواحی برای برگزاری چنین جلساتی در استانها.
21. استفاده از رسانه های پخشی و چاپی.
22. اطلاع رسانی در سازمانهای نظامی و انتظامی.
23. تهیه کتابچه اطلاع رسانی به روز و سالانه و ارسال برای مسئولین. 
24. تقدیر و تشکر از مسئولین در سطح کشور به صورت واحد قبل از آغاز سال نو.
25. تهیه CD اطلاع رسانی عمومی.

 

 

 اقدامات کمیته اطلاع رسانی در سال 1389. (طرح برنامه یکساله)

عمومی
1. تهیه طرح و برنامه مشخص سالانه به منظور حرکت در مسیری معیین و مدون.
2. تشکیل تیم های گوناگون و سپردن مسئولیت آنها به افراد مجرب.
3. تهیه کتابچه اطلاع رسانی.
4. تهیه پکیج اطلاع رسانی.
5. تهیه طرحهای پوستر اطلاع رسانی.
6. تهیه آرشیوی از نامه نگاریها و فعالیتها و نتایج کارگاههای اطلاع رسانی و بایگانی آن در دفتر مرکزی.
7. تهیه تقویمی از روزهایی که نباید در آن روزها در جلسات بهبودی دست (کف زدن) زد.
8. تهیه تقویم مناسبتها.
9. تهیه دفتر سؤال و جوابهای متداول در زمینه های:
1) سؤالات عمومی جامعه؛
2) روحانیون و مذهبی ها؛
3) قضات، وکلا، دادگستری و دادستانی؛
4) پلیس، نیروی انتظامی، مواد مخدر، زندان و آگاهی؛
5) پژوهشگران، معلمان، اساتید و فرهنگیان (آموزش و پرورش)؛
6) پزشکان، پرستاران و عوامل مرتبط با ترک اعتیاد؛
7) رسانه ها و حرفه ای ها در دادگاههای جزایی.

 

 

داخلی
1. تهیه اطلاعیه عمومی در 6 شماره هر دو ماه یکبار با عناوین:
1) «مشارکت در جلسات بهبودی NA»؛
2) «سنت چهارم و تصمیم گیری در NA»؛
3) «اطلاع رسانی و نقش اعضاء »؛
4) «پیام رسانی و نقش جلسات»؛
5) «NA و ارتباط با سازمانهای خارجی»؛
6) «گروه، مکان جلسات و همسایه ها».
2. تهیه مقاله جهت چاپ در فصلنامه پیام بهبودی در 4 شماره با عناوین:
1) « NA بایدها و نبایدها»؛
2) « بیاید با هم بیشتر بدانیم»؛
3) « همه بدانیم و همه رعایت کنیم»؛
4) « سؤال و جواب».
3. برگزاری کارگاه سراسری با حضور مسئولین اطلاع رسانی نواحی و کمیته های شهری در 2 نوبت با موضوعات:
1) مشخص کردن مرز فعالیتهای اطلاع رسانی کمیته های شهری، نواحی و منطقه؛
2) آموزش عملی (نمایش) اطلاع رسانی و روابط عمومی. (ارائه قدم ها و سنتها)؛
3) آموزش برگزاری جلسات اطلاع رسانی برای مسئولین؛
4) چگونگی اطلاع رسانی جهت تهیه مکان؛
5) اطلاع رسانی داخلی (اهداف و برنامه ها) به منظور تمرکز بر روی گروهها و کیفیت پیام رسانی در جلسات؛
6) انجام کار کمیته ای و تیمی؛
7) ایجاد اشتیاق در اعضاء جهت اطلاع رسانی؛
8) آموزش چگونگی نوشتن دفتر اندیکارتو، بایگانی، نامه نگاری و ...  .
4. برگزاری کارگاه در جلسات هماهنگی با حضور مسئولین اطلاع رسانی نواحی در 7 نوبت با موضوعات:
1) پاسخگوئی تلفنی (بایدها، نبایدها)؛
2) آموزش اطلاع رسانی در رسانه های پخشی؛ اطلاع رسانی به مراکز صدا و سیمای استانها و محدودیتهای آن؛
3) آموزش تهیه آمار به روز و مستمر و نحوه استفاده از آن. (آموزش نحوه گزارش دهی به خارج از انجمن)؛
4) آموزش گزارش نویسی داخلی (تهیه و بایگانی)؛
5) آموزش برنامه ریزی و بودجه بندی (شناخت نقاط قوت و ضعف و فرصت ها و تهدیدها)؛
6) آموزش اطلاع رسانی در رسانه های چاپی؛
7) نحوه ارتباط با دادگستری و قضات و نحوه پذیرش معتادان از این سازمانها؛
5. ایجاد برنامه¬ای جهت تبادل نامه¬های دریافتی و ارسالی به سازمانها و در اختیار نواحی دیگر قرار دادن آنها.
6. ارسال اطلاعیه ها و مقالات برای وب سایت.
7. حضور و همکاری جهت برگزاری کارگاه اطلاع رسانی در نواحی (در هر ناحیه یک کارگاه).
8. آمار گیری.
خارجی
1. اطلاع رسانی به وزارت خانه های:
1. آموزش و پرورش؛
2. علوم، تحقیقات و فناوری؛
3. فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
4. بهداشت، درمان و آموزش پزشکی.
2. اطلاع رسانی به سازمانهای:
1. مجلس شورای اسلامی و کمیسیونهای مربوطه،
2. سپاه پاسداران (بسیج سازندگی)؛
3. نهاد ریاست جمهوری؛
4. صدا و سیما؛
5. تربیت بدنی؛
6. تبلیغات اسلامی؛
7. امور مساجد کشور.
8. ملل؛
3. حفظ ارتباط با سازمانهای:
1. نیروی انتظامی؛
2. ستاد مبارزه با مواد مخدر؛
3. سازمان زندانها؛
4. بهزیستی.
4. برگزاری جلسات اطلاع رسانی عمومی و غرفه در:
1. هفته مبارزه با مواد مخدر؛
2. هفته نیروی انتظامی؛
3. هفته سلامت؛
4. سالن شقایق شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر.
5. حمایت از برگزاری جلسات اطلاع رسانی برای مسئولین در نواحی.
6. تهیه نامه از سازمانها و وزارتخانه ها به منظور همکاری با انجمن معتادان گمنام.
7. اطلاع رسانی از طریق رسانه های چاپی.
8. ارسال پیام تبریک و تسلیت به مناسبتهای مختلف تقویمی (جهت حفظ روابط).
9. ارسال تقدیر نامه به همراه هدیه، جهت تبریک سال نو در پایان هر سال.

نقش کمیته اطلاع رسانی حصول اطمینان از این است که اطلاعات دقیق و روشنی در مورد NA در دسترس عموم قرار گیرد و به وضوح مشخص است که این نقش نمی تواند در غالب یک برنامه کوتاه مدت اجرا و پایان پذیرد و باید به طور مستمر صورت گیرد. فعالیتهای مورد نظر در سال 1389 پس از گذشت یکسال مورد ارزیابی قرار گرفته و نقاط قوت و ضعف آن استخراج می گردد و نقاط قوت مورد تقویت و نقاط ضعف در برنامه سال آتی برطرف خواهد شد.
بدیهی است فعالیتهای بیشمار دیگری وجود دارند که می تواند به تحقق هدف اصلی انجمن معتادان گمنام در ایران کمک کند و کمیته اطلاع رسانی نیز در آن نقش داشته باشد. ما به طور خلاصه کلیاتی از این فعالیتها را در زیر می آوریم و امیدواریم بتوانیم علاوه بر جبران کمبود برنامه پیش رو در برنامه های آتی موارد زیر را نیز مورد بررسی و اقدام قرار دهیم.
 اقدامات دیگر اطلاع رسانی که می تواند در برنامه¬های سالهای آتی مدنظر قرار گیرد:
عمومی
1. تهیه طرح و برنامه میان مدت. (3 تا 5 ساله).
2. تشکیل تیم های مشخص با شرح وظایف مشخص.
3. تهیه کتابچه اطلاع رسانی ثابت.
4. تهیه کتابچه اطلاعات و آمار انجمن معتادان گمنام سالانه (متغییر).
5. تهیه طرحهای پوستر اطلاع رسانی جدید.
6. تهیه دفتر سؤال و جوابهای متداول در زمینه های جدید.
داخلی
1. تهیه اطلاعیه عمومی در  شماره ها و عناوین جدید.
2.  تهیه مقاله جهت چاپ در فصلنامه پیام بهبودی در شماره ها و عناوین جدید.
3. برگزاری کارگاه سراسری با حضور مسئولین اطلاع رسانی نواحی و کمیته های شهری با موضوعات روز.
4. برگزاری کارگاه در جلسات هماهنگی با حضور مسئولین اطلاع رسانی نواحی با موضوعات روز.
خارجی
1. اطلاع رسانی به وزارت خانه های:
1. کار و امور اجتماعی؛  2. کشور؛   3. رفاه؛
4. دادگستری؛   5. دفاع؛   6. و ... .
2. اطلاع رسانی به سازمانهای:
1. قوه قضائیه؛  2. نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها؛  3. ملی جوانان؛
4. سازمان بازرسی؛  5. دادستانی کل کشور؛    6. شورای عالی انقلاب فرهنگی؛
7. کمیته امداد امام خمینی؛ 8. اوقاف و امور خیریه؛    9. هلال احمر؛
10. تأمین اجتماعی؛  11. دانشگاه آزاد اسلامی؛    12. انتقال خون ایران؛
13. نظام پزشکی ایران؛ 14. شرکت دخانیات ایران؛     15. و ... .
3. تهیه نامه از سازمانها و وزارتخانه ها به منظور همکاری با انجمن معتادان گمنام.
4. حضور فعال در رسانه های پخشی (شبکه های صدا و سیما).
 مسائل مورد توجه دیگر که در این برنامه لحاظ نگردیده اند و نیاز به همکاری، توجه و حمایت کمیته های دیگر و رابطین نواحی دارند:
مشکلات:
1. دفتر مرکزی بعنوان نوک پیکان مطرح است ولی عملاً چنین حالتی موجود نیست مانند پاسخگوئی تلفنی.
2. عدم ثبت انجمن در وزارت کشور و نداشتن مجوز فعالیت در استانها و محدودیتهای ایجاد شده از طریق استانداریها.
3. وجود واژه های چالش برانگیز در نشریات انجمن.
4. نام انجمن (معتادان گمنام).
5. عدم آگاهی رابطین از اطلاع رسانی.
6. عدم هماهنگی شرح وظایف کمیته های اطلاع رسانی،H&I ، کارگاههای آموزشی، دفتر مرکزی، هیأت مدیره و مسئله ثبت.
7. هماهنگ نبودن فعالیتهای اطلاع رسانی و هیأت مدیره، دفتر مرکزی و غیره.
8. عدم شفافیت حدود اختیارات نماینده استانی و نوع رابطه اش با کمیته اطلاع رسانی و مسئول دفتر خدماتی.
نیازها:
1. کارمند خاص اطلاع رسان.
2. داشتن مجوز قانونی جهت فعالیت در غالب تعداد گروههای موجود و جلسات هفتگی.
3. ترجمه جزوات موجود در انجمن مرتبط با فعالیتهای اطلاع رسانی.
4. ارسال نشریات به کتابخانه های عمومی و دانشگاهها.
5. تلاش برای به وجود آوردن ساختار منسجم در خور حال انجمن معتادان گمنام ایران که موجب توسعه، تأمین و هماهنگی خدمات شود.
6. اصلاح و ویرایش مفهومی برخی کلمات و واژه ها در نشریات.
7. همکاری صمیمانه (داشتن جلسات مشترک) کمیته های اطلاع رسانی، بیمارستانها و زندانها،کارگاههای آموزشی، آدرسها، وب سایت، فصلنامه و دفتر مرکزی.
پیشنهادات:
1. استخدام کارمند خاص برای اطلاع رسانی جهت پاسخگوئی تلفنی در دفتر مرکزی و ارتباط مکاتبه ای با وزارت خانه ها و استانداریها.
2. ایجاد فضای پاسخگویی مستقیم در دفتر مرکزی به مسئولین توسط کمیته اطلاع رسانی و روابط عمومی.
3. ثبت در بهزیستی، سازمان ملی جوانان، بهداشت و درمان، وزارت کشور و اطلاعات.
4. راه اندازی تیم خطوط تلفنی.
5. استفاده از ترازنامه های هدفمند و مستمر در سطح ساختار برای رفع مشکلات.
6. تهیه CD اطلاع رسانی.
7. ایجاد بخش سؤال و جواب مخصوص حرفه ای ها در سایت.
8. تهیه دفتر چه ای که تعداد حاضرین در جلسات، جلسات در هفته، تازه واردین و گروهها را مشخص سازد.
9. تهیه دفترچه برآورد عضویت.
10. ایجاد تعامل بین اعضای کمیته اطلاع رسانی و دیگر کمیته ها در نشست های مشترک.

پاره ای از اختیارات گردانندگی

• یک طرح پیشنهادی چه زمانی می تواند از طرف گرداننده خارج از موضوع جلسه اعلام گردد
1. طرح یا پیشنهاد بر خلاف خط مشی جاری شورا و کمیته فرعی باشد
2. آشکارا بر خلاف یکی از سنتها یا... مفاهیم دوازده گانه باشد
3. زمان مطرح نمودنش در آن جلسه نامناسب باشد
4. بدگوئی در مورد خدمتگزاری که در شورای ناحیه حاضر نباشد یا بصورت توهین و اهانت به عناصر ساختار خدماتی باشد
• گرداننده ( می تواند/ نمیتواند ) جهت راهنمائی و کسب تجربه در موضوعی خاص از اعضائی که تجربه کافی در آن زمینه را دارند برای شکل گیری وجدان گروهی آگاه به اعضاء خارج از شورا وقت مشارکت بدهد
• اگر در حین بحث و تبادل نظر ، عضوی درخواست پایان بحث و رأی گیری فوری را بنماید . پس از تأئید دوسوم آراء بحث باید سریعاً پایان یابد و رأی گیری در مورد بحث انجام شود .
• پیشنهاد به تعویق افتادن یک موضوع باید به تأئید نفر دوم برسد و سپس با رأی نصف بعلاوه یک موضوع به جلسه بعد یا تاریخ مشخصی موکول می شود ( و در آن تاریخ دوباره به دستور کار وارد می شود )
• درصورت نبودن اطلاعات کافی جهت تصمیم گیری در مورد طرحی با درخواست یک عضو بعنوان درخواست ارجاع این طرح به کمیته مربوطه یا جلسه هماهنگی شورا و تأئید نفر دوم با رأی نصف بعلاوه یک این طرح به کمیته مربوطه با هماهنگی ارجاع و در جلسه بعدی ناحیه پس از اعلام گزارش کمیته به آن پرداخته می شود
• شرایط درخواست رأی تجدید نظر یا بازبینی پیشنهادات رأی گیری شده در شورای ناحیه
1. طرح می باید در همان جلسه و یا حداکثر جلسه قبلی شورا به تصویب رسیده باشد
2. عضوی که پیشنهاد بازبینی یا لغو را میدهد باید در مورد مسئله اطلاعاتی داشته باشد که در هنگام بحث و گفتگو جهت تصمیم گیری در مورد طرح اصلی ، این اطلاعات موجود نبوده و در دسترس نباشد
3. عضوی که پیشنهاد میدهد باید جزء کسانی باشد که هنگام رأی گیری اولیه جزء طرفداران طرح و موافقین رأی گیری بودند .
4. پیشنهاد تجدید نظر یا (لغو) با تائید یک نفر دیگر و رأی (نصف بعلاوه یک یا دوسوم ) قابل اجرا می باشد که در این صورت طرح موقتاً متوقف و طرح قبلی مجدداً مورد بررسی قرارد میگیرد .


• برای صرف نظر از یک موضوع از طرف خود ارائه کننده پیشنهاد ، اگر هیچ عضو دیگری اعتراضی نداشت گرداننده موضوع را از دستور کا خارج میکند . اما در صورت وجود حتی یک معترض بحث به قوت خود باقی می ماند
• تمامی تصمیمات گرداننده در این شورا قابل استیناف و تجدید نظر می باشد
چگونگی استیناف تصمیمات گرداننده : ( 1- درخواست یک عضو رأی دهنده 2- تأئید نفر دوم 3- دلایل عضو درخواست کننده مطرح می شود 4- گرداننده دلایل تصمیم خود را اعلام می کند 5- دیگر اعضای کمیته در مورد این موضوع صحبت میکنند 6- رأی گیری با نصف بعلاوه یک تصمیم گرداننده را لغو میکند
• گرداننده اختیار دارد تمامی پیشنهادات جدید را در صورت تأیید ، معوق و در دستور کار ماه بعد قرار دهد
• تعیین اولویت در مطرح کردن مسائل و بررسی یک موضوع بصورت فوریت جزء اختیارات گرداننده می باشد
• گرداننده در زمان گزارش کمیته ها از رابطین درخواست می نماید که سئوالات خود را از کمیته های مربوطه مطرح کرده و مسئول کمیته ها آنها را ثبت کرده در زمان پاسخگوئی پاسخ دهد
• در زمان ارائه پیشنهاد اصلی توسط اعضاء اگر تبصره اصلاح و ارائه پیشنهاد جدید مطرح شود باید مورد تایید نفر دوم واقع شود و نصف بعلاوه یک رأی آورد و بعد ( بهتشخیص گرداننده در همان جلسه و یا جلسه بعد ) مورد بررسی قرار میگیرد . (اگر شخصی که پیشنهاد اصلی را داده موافق با اصلاح یا تبصره باشد – طرح تبصره نیاز به تائید نفر دوم ندارد )

کمیته زندانها و بیمارستانهای انجمن معتادان گمنام


NA فقط یک قول می‎دهد و آن رهایی از اعتیاد فعال است. امروز یک برنامه روحانی بهبودی برای همه معتادان قابل دسترس است و دیگر لازم نیست که ما ناامیدانه رنج بکشیم و بمیریم.روش‎های زیادی برای خدمت کردن در انجمن معتادان گمنام وجود دارد. ما متوجه شدیم که خدمت در H&I رضایت‎بخش‎ترین بُعد بهبودی است.
 
اعلامیه اهداف و رویای خدمات جهانی NA
هدف اصلی گروه‎هایی که به آن‎ها خدمت می‎کنیم، الهام‎بخش تمام تلاش‎های خدمات جهانی معتادان گمنام است. ما به این وجه مشترک متعهد هستیم.
رویای ما این است که روزی:
• هر معتادی در دنیا فرصت تجربه نمودن پیام ما را به زبان و فرهنگ خاص خود داشته باشد و شانسی برای پیدا نمودن راه تازه‎ای برای زندگی بیابد.
• گروه‏های NA در سراسر جهان و خدمات جهانی NA به کمک یکدیگر با حفظ روح اتحاد و همکاری سعی در رسانیدن پیام بهبودی دارند.
• معتادان گمنام در جهان به رسمیت شناخته شده است و برنامه بهبودی قابل دوام آن مورد احترام و ستایش قرار گرفته است.
آروزی بزرگ، متعالی و مشترک ما راه‎مان را مشخص می‎کند و رویای ما مرجع و معیارمان می‎باشد که الهام بخش کلیه اقدامات ما است. صداقت، ایمان و نیت خیر اساس و پایه این ایده‎آل‎ها می‎باشند. در کلیه تلاش‎های خدماتی خود، ما به راهنمایی نیروی برتر و مهربان خود اتکا می‎کنیم.

«شرکت فعال در خدمت، حسی ارزشمند بودن را در من ایجاد می‎کند»

فقط با دادن آن چیزی که داریم، می‎توانیم آن را برای خود نگه داریم. شاید محکم‎ترین دلیل برای رساندن پیام باشد. وقتی که ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می‎گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می‎کنیم. بعضی اوقات رساندن پیام کاری شاق می‎باشد. ممکن است فردی که می‎خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد که این مسئله می‎تواند شامل موارد زیادی باشد، از افرادی که واقعاً لغزش می‎کنند، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می‎کنند که رفتارهای مخرب داشته باشند،اصولاً در این گونه شرایط این فکر به ما دست می‎دهد که وقت و انرژی‎مان به هدر می‎رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم اما قبل از این که تصمیم بگیریم، باید درباره موارد تسکین دهنده که وجود دارند فکر کنیم. در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم. ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام تاثیر چندانی ندارد. اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد. اما امکان این نیز هست که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتی طولانی و درست سر موقع و هنگام نیاز به یادش آید. اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرف‎هایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان NA شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی‎کردیم اما مدت‎ها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث مایه مشکلات‎مان شدند. ما پیام را می‎رسانیم و آن را آزادانه و بدون به مشارکت می‎گذاریم اما هیچ وقت نمی‎توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم. اصلی که در مورد روابط عمومی انجمنی ما به کار گرفته شده است یعنی – جاذبه نه تبلیغ – به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد. «هر چیزی که در حین خدمت NA اتفاق می‎افتد، باید از تمایل به رساندن موفقیت آمیزتر پیام بهبودی به معتادی که هنوز در عذاب است، سرچشمه گیرد.»

معرفی کمیته زندان‎ها و بیمارستان‎ها
کمیته فرعی زندان‎ها و بیمارستان‎ها (H&I) در جهت پیام رسانی به معتادانی که دسترسی کامل به جلسات NA را ندارند تشکیل شده است. این کمیته کار خود را به چند صورت در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی و مراکزی که معتادان در آن حضور داشته باشند انجام می‎دهند؛ این کمیته کار خود را به دو صورت انجام می‎دهد.
1- با در اختیار گذاشتن نشریات تایید شده دفتر خدمات جهانی انجمن معتادان گمنام برای معتادانی که دسترسی به جلسات NA را ندارند.
2- با برگزار کردن پنل‎های پیام رسانی توسط اعضای با تجربه و کار آزموده در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی.

وظیفه ما اطمینان از این که معتادان در بیمارستان‎ها و زندان‎ها و مراکز بازیابی که در جستجوی بهبودی‎اند هرگز لازم نیست بمیرند بدون آن که فرصت پیدا کردن راه بهتری برای زندگی به آنها داده شود. کلیه فعالیت‎های این کمیته لازم است به صورت گروهی انجام شود. هیچ عضوی از H&I در امور مراکز، دادگاه‎ها، بیمارستان‎ها، قضات و پزشکان دخالت نمی‎کند.همچنین خدمتگزاری در این کمیته مستلزم طی کردن دوره‎های آموزشی لازم با طرح و برنامه قبلی می‎باشد.

تاریخچه H&I درNA ایران

*شروع تاریخچه NAایران  با کمیته H&I بوده است. و جالب اینکه درهر دو دوره ای که شروع ، متوقف، و دوباره شروع شد هر دو با کمیته H&I ادامه فعالیت داده است .
*شورای منطقه ای ایران در سال 1380 بنا بر نیاز توسعه پیام NA و تصمیم نمایندگان نواحی اقدام به راه اندازی این کمیته نمود. و این کمیته طی دو مرحله مراجعه همراه با اطلاع رسان در زندان قرچک  به دلیل عدم آگاهی مسئولین بازپروری قرچک از انجمن معتادان گمنام و نوع فعالیت H&I ، از ادامه فعالیت باز ماند و این روند تا سال 1382 ادامه داشت.
*در سال 82 بار دیگر نمایندگان نواحی تصمیم به ادامه فعالیت این کمیته با انتخاب یک مسئول جدید در شورای منطقه گرفتند.
*بار دیگر نقطه شروع بازپروری قرچک بود و این بارموفقیتی حاصل شد که آغازی بود برای رسیدن پیام نجات وامید به کسانی که شاید انتظارش را نداشتند.
*اولین موفقیت ، برگزاری هفته ای 2 جلسه در این بازپروری بود که بعد از گذشت 2 ماه به 3 جلسه در هفته رسید.
*امروز در بهمن ماه 1388 تمامی نواحی NA ایران از داشتن کمیته H&I بهره مندند و با جذب خدمتگزاران عاشق ، علاوه بر زندانها ، اقدام به برگزاری پانل پیام رسانی درمراکز درمانی که معتادان اغلب امکان دسترسی به پیام NA  ر ا ندارند ، می نمایند.آرزوی ما این است که که با تلاش و فعالیت خدمتگزاران این کمیته، به تمامی معتادانی که از شنیدن پیام NA بهر دلیلی محرومند دسترسی پیدا کنیم

هدف :توسعه پیام NA  و انجام سنت پنجم هدف راه اندازی این کمیته میباشد .اصل روحانی گمنامی در سنتها به ما یادآوری می کند که سعی کنیم هیچ معتادی از شنیدن پیام انجمن معتادان گمنام محروم نماند.

چگونه انجام می‎شود؟
1- از طریق تشکیل یک کمیته
2- بر طبق اصول و اساسنامه کمیته H&I
3- با رعایت قوانین و مقررات مراکز
4- با طرح و برنامه و هماهنگی و آموزش
5- همکاری با کمیته اطلاع رسانی
6- به صورت گروهی عمل کردن
7- رعایت حدود اختیارات و مرزبندی مشخص
8- استفاده از تجربیات اعضای قدیمی
چه کسی انجام می‎دهد؟
1- معتادان در حال بهبودی که نسبت به این خدمت عشق داشته باشند.
2- جهت خدمت در این کمیته آموزش لازم را دیده باشند.
3- داشتن توانایی در میان گذاشتن تجربه و مشارکت عشق، نیرو و امید
4- داشتن وضعیت ظاهری مناسب و برخورد مناسب با مسئولین
5- داشتن دانش‎ برنامه (12 قدم 12 سنت)
6- کسانی که تمایل و انگیزه این خدمت را داشته باشند.
7- کسانی که عضویت در کمیته H&I را داشته باشند.
8- داشتن سن پاکی معقول

مراکزی که در آنها پیام رسانی صورت می‎گیرد
1- مراکز سرپایی MMT و BMT (متادون و دارو درمانی)معتادانی که به این مراکز مراجعه می‎نمایند به صورت کوتاه مدت و بلندمدت به صورت سرپایی دارو دریافت می‎کنند. این مراکز معمولاً هفته‎ای یک یا دو بار جلسه گروه درمانی دارند و به همراه روانشناس یا بدون آن این جلسه برگزار می‎شود و تیم پیام رسان ما می‎توانند در این جلسه گروه درمانی شرکت کرده و پیام NA را برساند.

2-مراکز DICهدف از ایجاد این مراکز کاهش آسیب‎های اجتماعی حاصل از مواد مخدر می‎باشد. در این مراکز برای بیماران وسایل مصرف و امکانات مصرف تهیه می‎شود. تفاوت این مراکز با مراکز دیگر این است که بیماران جهت قطع مصرف مراجعه نمی‎کنند و برای مصرف بهینه به این گونه مراکز مراجعه می‎کنند.


3- مراکز مشاوره‎ی رفتاری کسانی که به این مراکز مراجعه می‎کنند دارای بیماری‎های خاصی مانند ایدز، هپاتیت یا بیماری‎های عفونی هستند و این مراکز تسهیلات درمانی در اختیار آنها قرار می‎دهد. معمولاً مراجعین به این مراکز معتادانی هستند که در اثر مصرف مواد مخدر دچار بیماری شده‎اند.


4- مراکز اعصاب و روان و تیمارستان‎ها این گونه مراکز مراجعینی دارند که معمولاً معتادین به مواد مخدر اکثراً آنها را تشکیل می‎دهند. غالباً بخش‎هایی برای بستری بیماران دارند و ما به طور مرتب می‎توانیم در این مراکز پیام رسانی داشته باشیم.

تیم پیام رسان تشکیل شده است از 2 تا 3 نفر و حداکثر 4 نفر از اعضای پیام رسان که به نسبت جا و مکان و تعداد مراجعین تعیین می‎شود.

سر گروه تیم: عضوی است آگاه و باید تجربه‎اش در مورد قدم‎ها سنت‎های انجمن NA بیشتر باشد و در کمیته H&I خدمت کرده باشد. سرگروه مسئول هماهنگی تیم پیام رسان و هماهنگی با مسئول کمیته می‎باشد. هماهنگی ساعات مراجعه تیم و تعیین موضوعات مورد بحث در جلسات پیام‎رسانی با وی می‎باشد. در کل مسئولیت یک تیم پیام رسانی با سرگروه آن تیم است.

همراهان و اعضای پیام رسان:معمولاً پاکی و تجربه‎شان کمتر از سرگروه است و پس از شرکت در جلسات توجیهی و آموزشی کمیته H&I تحت نظر سه گروه در یک تیم پیام رسانی مشغول خدمت می‎شود و به صورت گروهی پیام رسانی خواهند داشت.

انواع جلسات پیام رسانی
نسبت به این که اعضای ما گرداننده جلسات پیام‎رسانی باشند یا روانشناس و مسئول مرکز گرداننده‎ی جلسات باشد، نوع جلسات با یکدیگر فرق می‎کند. در مرکزی که خود اعضای NA گرداننده هستند، مثل مرکز DIC و مراکز اعصاب و روان، نوع پیام‎رسانی می‎تواند به صورت موضوع‎دار یا پرسش و پاسخ باشد. در این جلسات سرگروهی مشخص می‎کند که هر کدام از پیام‎رسان‎ها درباره چه موضوعی بحث کنند و معمولاً یک نفر از اعضا به صورت خلاصه داستان زندگی‎اش و نحوه دریافت پیام انجمن و... را مشارکت می‎کند. یک یا دو نفر در مورد یک موضوع مشخص از کتاب صحبت می‎کنند و در پایان نیز سرگروه یا پیام‎رسان با تجربه دیگری در عرض چند دقیقه به طور کلی NA را معرفی می‎کند. نوع موضوعات که برای این جلسات مشخص می‎شود باید با توجه به مشکلات و مسائل بیماران همان مرکز باشد. در ضمن به سرگروه‎ها پیشنهاد می‎شود که به بیماران نیز رخصت مشارکت بدهند زیرا در این صورت آنها با ما احساس همدلی کرده و از طرف دیگر از مشکلات و موانع آنها برای پیوستن به جسات آگاه می‎شویم. در جلساتی که گردانندگی جلسه با روان‎شناس بخش است، معمولاً از بیماران می‎خواهد که از احساساتش بگویند و همچنین یک موضوعی را در مورد بیماری اعتیاد به بحث می‎گذارند. پیام‎رسان‎ها در این جلسات که به صورت مشارکتی است باید در خلال مطرح شده پیام انجمن معتادان گمنام را برسانند. معمولاً پیشنهاد می‎شود که سر گروه‎ها به عنوان پیشنهاد به روانشناس مرکز لیستی از سوالات و موضوعات قدم‎های یک و دو و سه معتادان گمنام را به او بدهند. و در آخر جلسات نیز نشریات و آدرس جلسات در اختیار بیمارستان قرار می‎گیرد.
 

اصول روحانی:اصول روحانی که در این کمیته حتماً می‎بایست رعایت شود تا این کمیته قادر به فعالیت باشد:
 
اتحاد
1- هماهنگی
2- ایثار
3- ایمان و تعهد به NA
4- صراحت و جسارت
5- مشورت و همفکری
6- وقت شناسی
7- دور اندیشی
8- گمنامی
9- صبر
10- پذیرش
11- مسئولیت‎پذیری
 

NA در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد یا شاید هم نظر داریم؟ کارشناسان بهداشت و درمان اغلب می‎گویند انجمن معتادان گمنام از معتادانی که به عنوان بخشی از روند درمانی‎شان، از داروهای مجاز روانی یا داروهای جایگزین مخدر استفاده می‎کنند، استقبال نمی‎کند. در جواب، خدمات جهانی NA معمولاً به سنت‎های ما استناد می‎کند، جملاتی مثل «NA در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد. ما هیچ چیزی را رد یا تایید نمی‎کنیم. در این موارد هیچ توصیه‎ای نداریم.» با این همه، کارشناسان همچنان شاکی هستند: «ولی اعضای NA به بیماران ما چیز دیگری می‎گویند.» ابراز نظر شخصی یک عضو منفرد، ممکن است خوش‏نامی NA را به مخاطره بیندازد.

دارو درمانی
NA چه طور می‎تواند برنامه بهبودی ماندگار و معتبری باشد وقتی اعضا، نظرهای شخصی‎شان را طوری ابراز می‎کنند که انگار نظر NA است؟ معتادانی به جلسات ما می‎آیند که به تجویز روان‎پزشک یا به دلیل عارضه‎ای جسمی، مثلاً سرطان، دارو درمانی می‎کنند، و همه ما شنیده‎ایم که بعضی اعضای NA نظرهای شخصی‎شان را جلوی آن‎ها گفته‎اند – راستش، شاید آن عضو صاحب‎نظر خود ما باشیم! ولی باید در نظر داشته باشیم هر نظر شخصی‎ای که ابراز می‎کنیم ممکن است نظر NA تلقی شود. بدیهی است که هیچ کدام از ما قصد لطمه زدن به انجمن را نداریم، اما لازم است متوجه باشیم که این شکل ابراز عقیده ممکن است به کل NA آسیب برساند. ممکن است به اعتبار NA خدشه وارد کنیم و در نتیجه بعید نیست متخصصان ترجیح بدهند معتادان را به NA نفرستند. در کتابچه راهنمای روابط عمومی، به وضوح بیان شده است که «خدمت‎گزاران معتمد می‎توانند به اعضای NA بیاموزند که دخالت در درمانِ داروییِ تجویز شده توسط متخصصان بهداشتی برای اعضا، بی‎مورد است.» علاوه بر این، در کتاب پایه ما آمده است که در NA «کادر روان‎پزشکی، پزشکی، حقوقی، یا مشاوره در کار نیست. برنامه ما با کمک یک معتاد به معتاد دیگر پیش می‎رود. با استخدام کارشناس در گروه‎های NA، وحدت ما ممکن است از بین برود.» خدمات جهانی NA مدام چنین حرف‎هایی را از کارشناسان می‎شنود، و بسیاری از ما در شگفتیم که چه بلایی بر سر سنت دهم ما آمده است: «انجمن معتادان گمنام در مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد؛ بنابراین نام NA هرگز نباید به مباحث اجتماعی کشانده شود.»

داروهای جایگزین
سنت سوم ما می‎گوید: «تنها شرط عضویت تمایل به قطع مصرف است.» مگر ما کی هستیم که در باب چگونگی یا واقعی بودن تمایل یک عضو دیگر حکم صادر کنیم؟ معتادی که طبق برنامه درمانی‎اش از داروهای جایگزین استفاده می‎کند، با شرکت در جلسات NA تمایلش را به قطع مصرف نشان می‎دهد. در مطلب مربوط به سنت سوم در کتاب پایه چنین آمده است: «در به روی همه معتادان گشوده است و تمام آنان در کار دست‎یابی به مطلوب‎شان که رهایی از اعتیاد است برابرند.» ما اعضای NA چه طور از چنین معتادانی استقبال می‎کنیم؟ چگونه نشان می‎دهیم که معتادان همه با هم برابرند؟ علاوه بر این‎ها، در کتابچه راهنمای روابط عمومی تصریح شده است که «تعیین میزان تمایل دیگران به پاکی از عهده ما خارج است و... NA در مورد درمان با داروی جایگزین هیچ نظری ندارد.» تک تک اعضا می‎توانند در مورد بهبودی و آزادی‎شان به شکلی جذاب مشارکت کنند. به گوش معتادی که در حال درمان با داروی جایگزین است، چنین صحبتی خوش‎تر خواهد نشست تا قضاوت و محکوم کردن. مگر نه این که تمام این کارها برای رساندن پیام بهبودی است؟ نکته دیگری که به همان اندازه اهمیت دارد این است که این گونه مشارکت، بیش‎تر امکان دارد باعث شود متخصصانی که معتادان را برای دریافت کمک معرفی می‎کنند، NA را به چشم برنامه منتخب برای بیماران‎شان ببیند. چه طور می‎توان در درک سنت دهم به اعضا کمک کرد؟ چه طور می‎توانیم از معتادانی که دارو مصرف می‎کنند به گرمی استقبال کنیم؟ برای کمک به اعضا در این زمینه، جزوه‎ای داریم با نام ”در مواقع بیماری“ و در کار خدماتی هم سنت‎های ما راهنمای ماست. ما چه طور می‎توانیم برنامه بهبودی خودمان را به شکلی یک دست و موجه به کارشناسان معرفی کنیم؟ حسن نیت NA در برخورد با کارشناسان، گاهی بر اثر کارهای یک نفر از اعضای NA که نظر شخصی‎اش را به صورت نظر انجمن ابراز می‎کند به خطر می‎افتد. ما می‎توانیم با همکاری با یکدیگر – پیروی از سنت‎هایمان خواندن نشریات بهبودی، ترتیب دادن دوره‎های آموزشی – به فهم بیش‎تر سنت دهم کمک کنیم، سنتی که می‎گوید: « NAدر مورد مباحث بیرون از انجمن هیچ نظری ندارد.»

یک تیم پیام رسان در مراکز درمانی چه ویژگیهایی باید داشته باشد
تقسیم کاروجلوگیری از تداخل
انتخاب مطالب و شخص گوینده هر مطلب
شناخت مخاطب و نحوه پیام رسانی متناسب با خصوصیات مخاطبین
فن بیان
انتخاب اعضاء تیم و رعایت تنوع و متناسب با مخاطب
ارتباط غیر کلامی ( لبخند ، نوع لباس، چهره متناسب و ...)
مرور بایدها و نبایدها قبل از ورود به مرکز
آشنائی با قوانین مرکز
ساده و کوتاه صحبت کردن
تمرکز بر شباهتها
وقت شناسی
اشاره به هدف ما از حضور در آنجا و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر
اشاره به تجربه اولیه و آگاهی در مورد مضر بودن تنهایی ، گرسنگی ، عصبانیت و خستگی وتوپ بازی و یار بازی و ...
اشاره به تنها لازمه عضویت یعنی تمایل و عدم دخالت در مسائل درمانی و سم زدای و خودکفایی و عدم وجود شهریه 

نکاتی که اعضای پیام رسان کمیته H&I می‎بایست رعایت کنند

* سنت سوم هیچ کس در این مقام نیست که قضاوت کند که چه کسی تمایل دارد یا ندارد. زیرا ما هیچ نوع ابزار و معیاری برای سنجش تمایل نداریم و هرکسی که با هر نوع ماده مخدری مشکل داشته باشد می‎تواند به ما بپیوندد و فراموش نکنیم که بیمارانی که در کلینیک بستری هستند بیمار و تحت درمانند و اعمال و رفتار و صحبت‎های آنان در کنترل خودشان نیست. تمرکز ما به خود بیماری اعتیاد معطوف است نه به یک ماده مصرفی خاص.

* سنت پنجم پیامی که اعضای H&I حامل آن هستند پیام امید و آزادی از اعتیاد فعال است. پیام ما این است که یک معتاد (هر معتادی) می‎تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند، اشتیاق خود را نسبت به مواد مخدر از دست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند. هنگام رساندن پیام خود را به جای معتادان می‎گذاریم و باید ببینیم که اگر جای آنها بودیم انتظار داشتیم با ما چگونه برخورد کنند مراقب باشیم که هیچ گاه خود را به معتادان تحمیل نکنیم. باید مراقب باشیم که هرگز از کسی انتقاد نکنیم و فقط همکاری کنیم. زیرا تنها هدف همه ما در کمیته H&I کمک به دیگری است. همه با هم همگام می‎شویم تا قدرت موثری را که از اتحاد اعضای کمیته H&I به دست می‎آید در راستای پیام به همدردانمان به کار گیریم.


* سنت ششم بیمارستان‎ها، مراکز درمانی معتادان و زندان‎ها، بعضی از موسساتی هستند که ما به خاطر رسانیدن پیام NA مرتباً با آنها سر و کار داریم. با آن که این موسسات خلوص نیت دارند و ما جلسات NA را در محل آن‎ها برگزار می‎کنیم لیکن نمی‎توانیم آن‎ها را تایید یا کمک مالی کنیم و یا اجازه دهیم که از نام NA جهت پیشرفت کار خود استفاده کنند.


* سنت هشتم منظور از به کار گرفتن کلمه ”حرفه‎ای“ در این سنت این است که ما نمی‎توانیم امر پیام‎رسانی را به عنوان شغل، حرفه و تخصص خود محسوب کنیم و این کار را برای کسب درآمد انجام دهیم. اگر پیام رسانی حرفه ما شود دیگر پیام ما زیربنای روحانی ندارد و برابری ما از بین می‎رود. نحوه پیام رسانی می‎بایست برگرفته از اصول روحانی نهفته در قدم‎ها و سنت‎ها باشد و ما با استفاده از تجربه‎مان در بهبودی به همدردانمان می‎گوییم که چگونه می‎توانیم در حالت ترک باقی بمانیم. گرفتن هر چیزی به ازای پیام رسانی از دیگران ماهیت روحانی انجمن ما را خدشه‎دار می‎کند و ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را از بین می‎برد به همین دلیل ما از دریافت پول، هدیه، پاداش، انعام، کادو، یادگاری، جایزه و... از معتادان، مسئولین و مدیران مراکز درمانی خودداری می‎کنیم.


* سنت دهم ما یاد می‎گیریم تا وقتی که در مورد مسائل خارجی اظهارنظر نکنیم کسی هم از خارج انجمن در مورد نحوه عملکرد ما اظهار نظر نمی‎کند. انجمن معتادان گمنام ابداً نمی‎تواند نقل مباحث خارجی باشد و درگیر کش و قوس‎ها و اختلافات اجتماعی دیگر شود زیرا این مسائل از تمرکز ما بر هدف اصلی می‎کاهد. اعضای این کمیته به هیچ عنوان نمی‎توانند در مورد جو جامعه، سیاست‎های مقابله با مواد مخدر، نحوه پیشگیری، نوع و نحوه سم‎زدایی، انواع قرص‎‏ها و داروهای ترک اعتیاد صحبت کنند یعنی ما حرفه‎ای نیستیم و اظهار عقیده در مورد هیچ موضوعی نمی‎کنیم و فقط سنت پنج خود را دنبال می‎کنیم.

 

* سنت یازدهم بازتاب عمومی ما از آن چه باید ارائه دهیم عبارت است از روش موفق و اثبات شده حفظ شیوه زندگی عاری از مواد مخدر و ما اعضای جدید را جذب می‎کنیم و معتادان بیشتر و بیشتری معتادان گمنام را پیدا می‎کنند. اما وقتی اصول را در زندگی خود به اجرا درمی‎آوریم همان طور که خود به سوی بهبودی جذب شده‎ایم اعضای جدیدتری را به راه NA جذب می‎کنیم.


بایدها :
- بخاطر داشته باشیم که این برنامه، یک برنامه جمعی است و هیچ معتادی نباید احساس کند که دارد نصیحت می شود.
- بخاطر داشته باشید که یک معتاد، معتاد است صرفنظر از سن.
- به آنها بگویید که در رهایی لذت وجود دارد یعنی در همکاری و فعالیت های اجتماعی لذتی نهفته است.
- به احساسات و عواطف آنها ارج گذاشته و آنها را تشویق کنید.
- به زمان پاک شدن آنها ارج گذاشته و آنها را تشویق کنید.
نبایدها :
- از غلو در مورد گذشته خویش پرهیز کنید.
- نگویید من شما را مثل بچه های خودم دوست دارم.
- درون خود را با آنها مقایسه نکنید.
- با آنها رئیس وار رفتار نکنید.
- بی حرمتی نکنید.

مواردی که در زندانهاومراکز درمانی کار می کند
1. حفظ گمنامی
2. ساده و روان صحبت کردن
3. دیدنآموزشهای لازم
4. صادقانه صحبت کردن
5. بهنمایشگذاشتن تغییرات
6. بردن آدرس جلسات
7. خارج نشدن از فضای قدم یک
8. وقت شناسی
9. خوداری از استفادهنکردن عقاید شخصی
10. ارتباط غیر کلامی ( دید یکسان )
11. گوش کردن به حرف دیگران
12. مسولیت پذیری       13  حفظ آرامش ( داشتن پذیرش )     14    داشتن ظاهری مناسب        15 درمیان گذاشتن پیام عشق وامید
مواردی که در زندانهاومراکز درمانی کار نمی کند
1. زیاد صحبت کردن
2. پیام رسانی بهصورت انفرادی
3. نصیحت وارشاد
4. بزرگنمایی و غلوکردن
5. دادن شماره تلفن شخصی
6. تعصب در مورد انجمنپ
7. صحبت در مورد مسائل خارجی
8. هدیه دادن یا هدیه گرفتن
9. ماندن در محیط مرکز بعد از اتمام جلسه
10. دخالت در امور سم زدایی
11. تایید انجمن به عنوان تنها راه حل
12. احساسی برخورد کردن


• خدماتی که ما ارائه می دهیم
نشریات : وقتی مرکز درمانی قادر به تهیۀ نشریات مربوطه برای معتادان خود نباشد کمیتۀ فرعی این کار را انجام می دهد. در مراکز درمانی که جلسات پیام رسانی H&I تشکیل نمی شود این مسئله خیلی مهم است. اگر درخواستی برای نشریات معتادان گمنام شود این درخواست را  با کمیتۀ درمیان می گزاریم تا بدان پاسخ داده شود.


CD صوتی:  فقط CD مورد تائید دفتر خدمات جهانی  در جلسات H&I استفاده می شوند.


سرگروه ها: سرگروه های تیم های پیام رسانی می بایست با کمیتۀ H&I در ارتباط باشد موقعی که سیستم پانل وجود ندارد. هیچ فردی از اعضای انجمن معتادان گمنام نباید جلسۀ H&I را حمایت مالی کند. وقتی در مرکزی که هیچ ارتباطی با کمیته H&I ندارد جلسه ای برگزار می شود آن جلسه، جزء جلسات پیام رسانی H&I نیست.

• خدماتی که ما ارائه نمی دهیم :
نقل و انتقال : کمیتۀ فرعی H&I هیچ گونه خدمات نقل و انتقال معتادان به جلسات خارج از مرکز NA ارائه نمی دهد. ارائه خدمات ایاب و ذهاب می تواند مسئولیتی برای کمیته بوجود آورد و مسائلی از قبیل تصادف، فرار و اتهامات نادرست دیگری به همراه داشته باشد.

تذکرات عمومی در تشکیل جلسه H&I
صرف نظر از فرمت جلسه، بهتر است بخشی را برای  پرسش و پاسخ در پایان جلسه اختصاص دهیم هنگام پاسخ دادن به سؤالات مهم است که به خاطر داشته باشید که NA هیچ عقیده ای در مورد مسایل خارجی ندارد. مکرراً معتادان مسایلی را از ما می پرسند که ربطی به معتادان گمنام ندارد بعضی از این پرسشها عبارتند از : آیا لازم است که دارو ها را ادامه دهیم ؟ در مورد انجمن ها و NGO های دیگر؟ آیا بایستی درمان دکتر را ادامه دهم ؟ و بسیاری دیگر. به این بحث ها کشیده نشوید. در گفتن اینکه متأسفم هیچ تجربه ای که بتوانم در این زمینه در اختیار شما قرار دهم ندارم، تردید نکنید. حتی هنگامی که شما تجربه شخصی در چنین موضوعاتی خارجی داشته باشید رعایت سنت ها، بسیار مهم است. در چنین شرایطی در مورد آنها صحبت نکنید. همیشه به خاطر داشته باشید که تجربیات، نیرو و امید خود را در مورد رهایی از اعتیاد در NA مطرح کنید.  ممکن است که پاسخ تمام سؤالات آنها را نداشته باشیم ولی می توانیم همیشه نشان دهیم که به فرد پرسشگر علاقه داشته و او را پذیرفته ایم این مسئله از اطلاعاتی که در پاسخ ما وجود دارند، مهم تر است. هنگام انتخاب شکل جلسه، مدت اقامت معتادان در آن مرکز بایستی در نظر گرفته شود. شما می توانید هر هفته از ماه فرمت متفاوتی بکار بگیرید. این کار در مراکز درمانی طولانی مدت می تواند بسیار مفید باشد. عامل دیگری که بایستی در نظر گرفته شود این است که معتادان آیا درمان دارویی می شوند یا خیر. تجربه نشان می دهد که معتادان تحت درمان دارویی نمی توانند به طور موثر در جلسات شرکت کنند بنابراین در مراکزی که معتادان آنها تحت درمان دارویی هستند بهتر است که از فرمت های پانل سخنرانی استفاده شود. اگر نمی توانید هفته ای یک بار جلسه دایر کنید ماهی یک بار را در برنامۀ خود بگنجانید نشریه و آدرس جلسه را تهیه کنید و مرکز را تشویق کنید نشریات معتادان گمنام را برای اعضای خود تهیه کنید.
اطمینان یابید که مرکز از وجود مجلات NA و نوارهای فروشی مورد تائید دفتر خدمات جهانی مطلع است. سعی کنید هنگامی که وارد مرکز می شوید روش های قدیم را کنار بگذارید لازم به ذکر است که برنامۀ ما برنامه ای برای جذب کردن و قدرت جذب ما در خلاقیت ماست.

 

قوانین مراکز درمانی :
سعی کنید موافقت کتبی مرکز درمانی را بگیرید.
هر کسی را که با خود به مرکز درمانی می برید به روشنی توجیه کنید.
همیشه به قوانین امنیتی پابند باشید.
برای تشکیل جلسه در آنجا زود حاضر شوید.
پرسنل مرکز را از مکان خود مطلع سازید.
قوانین پوشش را رعایت کنید و از عقل سلیم سود جویید.


• همکاری بین PI و H&I قواعد عملی برای همکاری بین H&I  و PI
1- به خاطر داشته باشید که همه ما خدمتگزاریم و هدف اصلی ما یکی است صرفنظر از این که به کدام کمیته تعلق داریم.


2- هماهنگی از پیش بین دو کمیته می تواند از بروز مشکلات جلوگیری کرده و انسجام را بهبود بخشد - یعنی دو کمیته برای چگونگی شروع کار برنامه ریزی کنند.


3- « من نمی توانم ولی ما می توانیم » هم در مورد اعضای کمیته و هم در مورد کمیته ها صدق می کند.


4- با هم کار می کنیم، وقتی با هم کار نمی کنیم از هدف اصلی خود دور گشته ایم.


همیشه بهترین و موثرترین جلسات با تلاش مشترک رابطینH&I   و PI تشکیل شده است. البته این کاربرد درست قدم ها و سنت های دوازده گانه است که به اتفاق پیام رهایی از اعتیاد را به معتادانی که هنوز درعذابند می رساند.
مثال
- مرکز درمانی خواستار جلسه معارفه برای پزشکان و پرستاران می شود. نمونه ای از شرح وظایف PI

- مرکز درمانی خواستار تشکیل جلسه معارفه برای بیمارانی می شوند نمونه ای از شرح وظایف H&I   

- مرکزی با تماس تلفنی خواستار کسب اطلاعات یا تشکیل جلسه شده و از H&I و PI اطلاعاتی ندارد. نمونه ای از شرح وظایف مشترک PI و H&I

اگر کمیتۀ فرعی PI در منطقه یا ناحیه ای وجود نداشته باشد ،کمیته فرعی H&I می تواند بسیاری از مسئولیت هایی را که بطور معمول توسط این کمیته انجام می شود را به عهده بگیرد. مشروط به اینکه با شورای منطقه ایی یا ناحیه ای خود هماهنگی نمایند. 

بطور کلی فعالیت PI متوجه افراد غیر معتاد است و شامل کسانی می شود که با معتادان در ارتباط هستند و می توانند به معتادان در یافتن انجمن  NAکمک کنند. صحبت هایی که در ارتباط با افراد غیر معتاد به کار می رود با مشارکت هایی که بیشتر جنبه شخصی داشته و مناسب ارتباط با معتادان است کاملاً فرق دارد. در سطوح جهانی، منطقه و ناحیه ایی کمیته های فرعی  PI وH&I  با هم در جهت ارتقاء روابط با کسانی که بطور حرفه ای به معتادان کمک می کنند، همکاری می نمایند.

همکاری و انعطاف بین کمیته های فرعی  PI وH&I   دو راه حل ممکن برای انجام بهتر کارها و هماهنگی با سایر کمیته ها در ناحیه و منطقه است. اگر ما با هم کار کنیم می توانیم هر کاری انجام دهیم. یگانگی هدف در فعالیت های ما بسیار حیاتی است.

وقتی اعضای محلی انجمن، نیاز به تشکیل جلسه H&I را در یک مرکز درمانی ببینند ، با کمیتۀ فرعی تماس می گیرند. اعضای تیم پیام رسانی تابع کمیته فرعی H&I هستند. اعضا نباید خود بدون هماهنگی با  این کمیته  اقدام به تشکیل جلسه کنند. اعضا فقط جایی می توانند خود به این امر مبادرت ورزند که کمیتۀ فرعی H&I تشکیل نشده باشد و با هماهنگی با شورای ناحیه و یا منطقه. در چنین جلساتی حضور اعضا محدود به افراد تیم پیام رسانی است که از قبل دعوت شده باشند.

اگر کمیته فرعی تصمیم دارد که به مراکز درمانی نامه بفرستد و NA را به آنها معرفی کند و پیشنهاد تشکیل جلسات پیام رسانی را در مراکزشان بدهد، بهتر است که در برگه هایی با سر برگ اداری نوشته شوند. رونوشتی از تمام نامه های  ارسالی بایگانی می شود.

اگر مرکز درمانی به تشکیل جلسه علاقمند بود، می بایست نشستی ترتیب دهیم تا مقدمات کار را فراهم کنیم. قبل از نخستین جلسه H&I در مرکز بایستی تمام مسائل بین مسئولین مرکز و خدمتگزاران NA مطرح شوند، توافق نامه  نهایی درباره روند مناسب کار و انتظارات طرفین نوشته شود.

بخاطر داشته باشید که از نظر آنها شما نمایندۀ NA محسوب می شوید. با رفتار شما کل انجمن مورد قضاوت قرار می گیرد، بنابراین رعایت اصول  لازم است. مثلاً به موقع سر قرارحاضر شوید. در ظاهر و رفتارتان منظم باشید، خود را آمادۀ معارفه کنید. نشریات NA را با خود همراه داشته باشید. کاملاً از قبل برنامه ریزی کنید که چه نکاتی باید مطرح شود. فهرستی ازمواردی که باید مطرح شود تهیه کنید. وقتی که مطالب تان گفته شد و فرد خواست که مصاحبه را پایان دهد خیلی سریع و مودبانه این کار را انجام دهید.

استفاده از نشریات مورد تأیید خدمات جهانی بخش مهمی از رساندن پیام رهایی است. در نشست ها شرایط خوبی برای تعیین روش مناسب جهت ارائه نشریات در مرکز فراهم می شود. بسیاری از مراکز با خرید نشریه معتادان گمنام از طرف مرکز موافقت می کنند، ما چنین عملی را تشویق می کنیم. اگر مرکز در انجام این کار ناتوان باشد، بنابراین کمیته فرعی کمک می کند.

وقتی که این اقدامات صورت گرفت و جلسات پیام رسانی H&I بطور مرتب در مرکز برگزار شد حفظ کانال ارتباطی مهم است. پیام رسانان  بایستی با قوانین مرکز که با ما ارتباط دارد آشنا باشد و به آنها احترام بگذارند. همچنین ما بایستی با خط مشی های خود که در کمیته H&I به صورت مداوم اشاره می شوند آشنا بوده و به آنها احترام بگذاریم.

برای بسیاری از معتادان، جلسه H&I اولین تجربه آشنایی با  انجمن معتادان گمنام  است، بنابراین اینکه ما پیامی واضح و شفاف از بهبودی در NA ارائه دهیم و تصویری مثبت از فعالیت خود ترسیم کنیم، بسیار تأثیر گذار است. برای به حداقل رساندن مسائل و مشکلات تماس دائم خود را با مسئولین مرکز درمانی حفظ می کنیم.

 

ترازنامه شیوه رفتاری

قبل از اینکه من بتوانم بعنوان عضو نقشی در گروه ایفا کنم بهتر است از خودم یک ترازنامه شیوه رفتاری بگیرم.
ترازنامه شیوه رفتاری...

الف:
به مسائل جزئی و سازماندهی NA اهمیت می دهم .
برای انجام هر کار شرح وظایف دقیق تدوین می کنم .
با وظایفم و دوستان بطور یکنواخت برخورد می کنم.
از تحقیق و تجزیه و تحلیل خوشم می آید.
ترجیح می دهم در چارچوب اصول NA کارکنم.
هر کاری را بصورت کامل انجام می دهم.
بر روی وظایف فوری تمرکز می کنم.
تصمیم سازی و تصمیم گیری را بسیار با دقت انجام می دهم و از تصمیم گیری آنی اجتناب می کنم.
به دقت کردن و درست انجام دادن کار علاقه مندم .
به تنظیم و اجرای امور بر مبنای 12 قدم و 12 سنت و دستور کار دقیق ارزش می دهم.
نگرش و برخورد نظام مندی نسبت به کار کردن دارم.
بعد از انجام هر خدمت تراز خدماتی خود را می گیرم. ج:
علاقه مند به دستیابی به نتایج هستم.
به دنبال چالش می گردم.
با وظایفم و دوستانم بر مبنای اهداف از قبل تعیین شده برخورد می کنم.
به رویارویی با مسائل علاقه مندم.
به راحتی تصمیم می گیرم.
به پیشرفت علاقه مندم.
با شرایط اضطراری کنار می آیم.
خود را صاحبنظر دانسته و بر این مبنا عمل می کنم.
علاقه مند به رهبری هستم.
از حل مشکلات لذت می برم.
رفتارهای کلیشه ای و قالبی را زیر سوال می برم.
از تغییر لذت می برم و برای ایجاد تغییر اقدام می کنم.

ب:
به برنامه ریزی در ایجاد تغییر اهمیت می دهم.
حمایت از دیگران جزو اولویتهای من است.
با وظایفم و دوستانم با آرامش و احتیاط برخورد می کنم.
گفتن نه برایم سخت است.
دوست دارم به دیگران کمک کنم.
همکاری را به رقابت ترجیح می دهم.
به مدارا کردن با دیگران علاقه مندم.
آمادگی دارم که در رابطه با دیگران ابراز وفاداری کنم.
افراد هیجانی را آرام می کنم.
شنونده خوبی هستم.
سعی می کنم در حفظ ارتباط با دیگران اطمینان حاصل کرده و در این زمینه نقش هماهنگ کننده داشته باشم.
ترجیح می دهم تغییر به آرامی و نه به صورت ناگهانی انجام شود. د:
سعی در ایجاد محیطی دوستانه دارم.
شیوه غیر رسمی و خودمانی را می پسندم.
برای وظایفم و دوستان انرژی مصرف می کنم.
تاکید بر لذت بردن فردی دارم.
به خلاقیت اهمیت زیادی می دهم.
به کلیات بیشتر از جزئیات اهمیت می دهم.
به مشارکت در گروه علاقه مندم.
در محیط پیرامون خود ایجاد انگیزه می کنم.
به سرعت و آنی تصمیم می گیرم.
آمادگی دارم حس خود را بیان کنم.
از بحث پیرامون پیدا کردن راهکارهای مختلف لذت می برم.
ترویج به تغییر مورد علاقه من است.

 

نگاهی دیگر

شاید به فراوانی شیوه های تفکر از اعتیاد تعریف وجود داشته باشد : هم بر اساس پژوهش و هم بر اساس تجربه شخصی . در بسیاری از موارد ، درباره تعریف هایی که از اعتیاد می شنویم اختلاف نظر وجود دارد و این دور از انتظار نیست . بعضی ها واقعیت های معلوم را با گروه هایی از انسانها بهتر تطبیق می دهند تا با دیگر اشخاص . اگر... بتوانیم این امر را به عنوان یک واقعیت بپذیریم ، شاید آن وقت به این نتیجه برسیم که دیدگاه دیگری هم باید بررسی شود . به این امید که آن دیدگاه برای تبیین همه اعتیاد ها ریشه ای تر ، و برای تثبیت ارتباط میان همه مان معتبر تر باشد . اگر بتوانیم روی این مساله که اعتیاد چه چیزی نیست به توافق فراگیر تری برسیم ، آن وقت بعید نیست با وضوح بیشتری معلوم شود که اعتیاد چه چیزی هست .

شاید بتوانیم در مورد این چند نکته ابتدایی به توافق برسیم .

۱)- اعتیاد آزادی نیست .

ذات بیماری ما و نشانه های مشهودش ، این واقعیت را نشان می دهد که اعتیاد آزادی نیست . ما معتادان برای آزادی شخصی خیلی ارزش قائلیم . شاید چون سخت طالبش هستیم و در روند پیشرفت بیماری مان به ندرت تجربه اش می کنیم . حتی در دوره های پرهیز هم آزادی مان محدود است . هیچ وقت بطور کاملا مطمئن نیستیم که کارهایمان از روی شوق آگاهانه برای بهبودی مستمر است یا میل ناخود آگاه برای بازگشت به مصرف . ما میخواهیم از آدم ها و شرایط به عنوان ابزار استفاده کنیم و سر رشته همه کارها مان دست خودمان باشد ، در نتیجه آن چه را که معیار دقیق آزادی می دانستیم باعث تباه شدن مان می گردد . درک نمی کنیم که نیاز به کنترل ، خود به نوعی از ترس از دست دادن کنترل سرچشمه می گیرد . این ترس ، که بخشی از آن ناشی از شکست ها و ناکامی ها در حل مشکلات زندگی است ، از انتخاب های هدفمند باز می دارد . از انتخاب هایی که اگر مبنای عمل باشد ، درست همان ترسی را که دست و پای مان را بسته دور می کند .

۲)- اعتیاد رشد شخصی نیست .

روزمرگی های ملال آور ، دروغین ، تکراری ، پر از وسوسه و درگیری ذهنی ناشی از اعتیاد فعال ، توان تفکر و عمل مسئولانه یا هدفمند را از ما می گیرد . رشد شخصی ، تلاش خلاق و رفتار هدفمند است . و نشان دهنده وجود اختیار ، تغییر ، و توانایی در روبرو شدن با موقعیت های مختلف زندگی .

۳)- اعتیاد خیر خواهی نیست .

اعتیاد ما را از مردم ، مکانها و مسائل خارج از محدوده مصرف که شامل خرید مواد مخّدر ، مصرف و پیدا کردن راه های جدید که برای ادامه این روند است به دور نگه می دارد . با پیشرفت بیماری مان ، انسانهایی می شویم دشمن خو ، کینه ای ، خود محور و خود مشغول که تمام دلبستگی های بیرونی مان را قطع می کنیم .با ترس و بد گمانی نسبت به هر کس که برای نیازهای مان باید به او متکی باشیم زندگی می کنیم . این احساس بر تمام جنبه های زندگیمان اثر می گذارد و هر چیزی که برای مان کاملا آشنا نباشد ، بیگانه و خطرناک می شود . دنیا مان کوچک می شود تا به انزوا برسیم . این ممکن است درست ذات حقیقی پریشانی ما باشد . تمام چیزهایی را که تا اینجا گفته شد ، می شود در اینجا خلاصه کرد که :

۴)- اعتیاد نوعی راه و رسم زندگی نیست .

به سختی می توان دنیای بیمارگونه ، خود خواهانه ، خود محورانه و در خود بسته معتاد را نوعی راه و رسم زندگی به حساب آورد ، در نهایت فقط راهی است برای مدتی کوتاه زنده ماندن ، که حتی این حیات محدود هم به ناامیدی ، تباهی و مرگ می انجامید . هر شیوه زندگی که در پی احساس رضایت معنوی باشد ، انگار درست همان چیزهایی را که می خواهد که اعتیاد کم و کسر دارد :

آزادی ، خیر خواهی ، فعالیت خلاق ، و رشد شخصیتی.

با آزادی ، زندگی جریانی است با معنا ، در حال تحول و رو به رشد که با انتظاری معقول ، به استقبال تحقیق بیش تر و پر بارتر آرزوهای مان  احساس رضایت عمیق تر از شخصیت خودمان می رود . این ها البته بعی از مظاهر پیشرفت معنوی هستند که از به کار بستن روزانه دوازده قدم حاصل می شود .

خیر خواهی ، فعالیتی است که علاوه بر خودمان ، شامل دیگران هم می شود ، یعنی راه و رسمی که در آن ، دیگران در زندگی شان همان قدر مهم به حساب می آیند که ما در زندگیمان اهمیت داریم . گفتنش آسان نیست که آیا خیر خواهی کلید هم دلی است یا بر عکس . اگر هم دلی را به این صورت قبول کنیم که قابلیتی است برای دیدن آگاهانه خود در دیگران بدون آن که هویت خودمان از دست برود ، آن وقت متوجه شباهتی خواهیم شد که در هر دو هست . اگر خودمان را پذیرفته ایم ، چطور می توانیم دیگری را پس بزنیم ؟ محبت ، از دیدن شباهت ها به وجود می آید و مدارا نداشتن ، از تفاوت هایی که آن ها را نمی پذیریم . در رشد شخصی ، آزدی و خیر خواهی را برای همیاری با دیگران بکار می بندیم . در می یابیم که نمی توانیم تنها زندگی کنیم ، و رشد شخصی ، رشد اجتماعی هم هست .

برای اینکه به تعادل بیشتری برسیم ، ارزش های فردی ، اجتماعی ، معنوی و همین طور ارزش های مادی را بررسی کنیم ، لازمه پختگی ، قاعدتا چنین ارزیابی می باشد .

آخر خط اعتیاد فعال ، چیزی نیست جز دیوانگی ، زندان یا مرگ . با کمک یک نیروی برتر و قدم های ۱۲ گانه ، همه چیز شدنی است .

فعالیت خلاق ، روال اسرار آمیزی نیت ، بلکه یک جور سرکشی است به اعماق وجود برای باز سازی یا نظام بخشیدن به شخصیت پریشان و از هم گسیخته مان ، اغلب هم معنی اش این است که صرفا گوش بدهیم به آن الهام ها و احساس های درونی که گمان می کنیم ممکن است خیری به دیگران یا خودمان برساند ، و از این روی ابتکار خود بر اساس آن ها رفتار کردن . این جاست که بسیاری از اصول اساسی مربوط به طرز رفتار ، خود را نشان می دهد . آن وقت می توانیم بر اساس اصولی که واقعاً برای مان ارزش دارند تصمیم بگیریم .

وقتی هدف دوازده قدم معتادان گمنام روشن می شود که متوجه می شویم اتکا به یک نیروی برتر ، بدان گونه که او را درک می کنیم ، احترام به خود و اعتماد به نفس ایجاد میکند . می فهمیم که از دیگران نه برتریم ، نه پست تر . و ارزش واقعی مان این می شود که خودمان باشیم . انگار آزادی ، همراه با احساس مسئولیت نسبت به خود و کارهایمان ، مهم ترین چیزی در زندگیمان می شود . ما آزادی را با تمرین هر روزه بدست می آوریم و گسترده ترش می کنیم ، این است فعالیت خلاقانه که هرگز تعطیل بردار نیست . بی تردید نقطه آغاز هر شکلی از رشد معنوی ، خیر خواهی است و محبت و عشق را در همه اعمال مان جاری می کند . این سه آرمان یعنی آزادی ، فعالیت خلاقانه و خیر خواهی هنگامی که بدون چشم داشت پاداش شخصی به شکل خدمت در انجمن تجلی می یابد ، منشا تغییراتی می شود که فرجام شان نه در اختیار ماست و نه از آن خبر داریم . بنا بر این خدمت ، نیروی برتر ما نیز هست و برای هم مفهوم خاصی دارد.

سپاسگذاری من ، زمانی خودش را نشان می دهد که توجه می کنم و راه NA را با دیگران به مشارکت می گذارم.

توسعه پیام

توسعه پیام NA  و انجام سنت پنجم هدف راه اندازی این کمیته میباشد .اصل روحانی گمنامی در سنتها به ما یادآوری می کند که سعی کنیم هیچ معتادی از شنیدن پیام انجمن معتادان گمنام محروم نماند.

چگونه انجام می‎شود؟
1- از طریق تشکیل یک کمیته
2- بر طبق اصول و اساسنامه کمیته H&I
3- با رعایت قوانین و مقررات مراکز
4- با طرح و برنامه و هماهنگی و آموزش
5- همکاری با کمیته اطلاع رسانی
6- به صورت گروهی عمل کردن
7- رعایت حدود اختیارات و مرزبندی مشخص
8- استفاده از تجربیات اعضای قدیمی
چه کسی انجام می‎دهد؟
1- معتادان در حال بهبودی که نسبت به این خدمت عشق داشته باشند.
2- جهت خدمت در این کمیته آموزش لازم را دیده باشند.
3- داشتن توانایی در میان گذاشتن تجربه و مشارکت عشق، نیرو و امید
4- داشتن وضعیت ظاهری مناسب و برخورد مناسب با مسئولین
5- داشتن دانش‎ برنامه (12 قدم 12 سنت)
6- کسانی که تمایل و انگیزه این خدمت را داشته باشند.
7- کسانی که عضویت در کمیته H&I را داشته باشند.
8- داشتن سن پاکی معقول
مراکزی که در آنها پیام رسانی صورت می‎گیرد
1- مراکز سرپایی MMT و BMT (متادون و دارو درمانی)
معتادانی که به این مراکز مراجعه می‎نمایند به صورت کوتاه مدت و بلندمدت به صورت سرپایی دارو دریافت می‎کنند. این مراکز معمولاً هفته‎ای یک یا دو بار جلسه گروه درمانی دارند و به همراه روانشناس یا بدون آن این جلسه برگزار می‎شود و تیم پیام رسان ما می‎توانند در این جلسه گروه درمانی شرکت کرده و پیام NA را برساند.
2- مراکز DIC
هدف از ایجاد این مراکز کاهش آسیب‎های اجتماعی حاصل از مواد مخدر می‎باشد. در این مراکز برای بیماران وسایل مصرف و امکانات مصرف تهیه می‎شود. تفاوت این مراکز با مراکز دیگر این است که بیماران جهت قطع مصرف مراجعه نمی‎کنند و برای مصرف بهینه به این گونه مراکز مراجعه می‎کنند.
3- مراکز مشاوره‎ی رفتاری
کسانی که به این مراکز مراجعه می‎کنند دارای بیماری‎های خاصی مانند ایدز، هپاتیت یا بیماری‎های عفونی هستند و این مراکز تسهیلات درمانی در اختیار آنها قرار می‎دهد. معمولاً مراجعین به این مراکز معتادانی هستند که در اثر مصرف مواد مخدر دچار بیماری شده‎اند.
4- مراکز اعصاب و روان و تیمارستان‎ها
این گونه مراکز مراجعینی دارند که معمولاً معتادین به مواد مخدر اکثراً آنها را تشکیل می‎دهند. غالباً بخش‎هایی برای بستری بیماران دارند و ما به طور مرتب می‎توانیم در این مراکز پیام رسانی داشته باشیم.
تیم پیام رسان تشکیل شده است از 2 تا 3 نفر و حداکثر 4 نفر از اعضای پیام رسان که به نسبت جا و مکان و تعداد مراجعین تعیین می‎شود.
سر گروه تیم: عضوی است آگاه و باید تجربه‎اش در مورد قدم‎ها سنت‎های انجمن NA بیشتر باشد و در کمیته H&I خدمت کرده باشد. سرگروه مسئول هماهنگی تیم پیام رسان و هماهنگی با مسئول کمیته می‎باشد. هماهنگی ساعات مراجعه تیم و تعیین موضوعات مورد بحث در جلسات پیام‎رسانی با وی می‎باشد. در کل مسئولیت یک تیم پیام رسانی با سرگروه آن تیم است.
همراهان و اعضای پیام رسان:
معمولاً پاکی و تجربه‎شان کمتر از سرگروه است و پس از شرکت در جلسات توجیهی و آموزشی کمیته H&I تحت نظر سه گروه در یک تیم پیام رسانی مشغول خدمت می‎شود و به صورت گروهی پیام رسانی خواهند داشت.

تاثیر شرکت در جلسات NA

همانطور که میدانید یکی از پیشنهادهای کمیته بیمارستانها و زندانها این است که در جلسات پیام رسانی، پیشنهاد کنیم که مخاطبین به محض ترخیص یا آزاد شدن در یک جلسه بهبودی شرکت کنند. 

تکرا کنیم شاید اگر به جای اینکه مکررا »در جلسات NA شرکت کنید“ در مورد ضرورت و مزایای شرکت در جلسات بهبودی و تجربه شخصیمان مشارکت کنیم، تاثیرگذارتر باشد.

آنچه در نشریات NA در خصوص مزایای شرکت در جلسات آمده و هر یک از ما تجربه اش کرده ایم ، چنین است : قطعا ”اوایل ممکن است احساس غریب بودن و قدری احساس ترس کنیم، ولی به مرور خواهیم توانست از آرامش فضای جلسات لذت ببریم". این ترس و احساس غریب بودن ممکن است ما را بر آن دارد که نخواهیم به جلسه برویم ولی "حتی اوقاتی که حس میکنیم، نمیخواهیم به جلسه برویم، رفتن به جلسات برای ما یک منبع قدرت و امید است".

با شرکت در جلسات با دوستان جدیدی آشنا میشویم و" آنان به جای موعظه و قضاوت؛ تجربه، نیرو و امید خودشان را با ما در میان میگذارند". این دوستان تازه خالء دوستان قدیمی ما را پر کرده و "مشارکت با آنان احساس تنهایی و انزوا را از ما دور میکند"، دوستانی که به ما کمک میکنند و "سرنوشت ما برایشان اهمیت دارد". این دوستان به ما " دلگرمی میدهند و این عمل آنان به بهبودی ما تداوم میدهد" و" ما به تجربه و مرور در می یابیم که دیگر تنها نیستیم"و به کمک امیدی که اعضاء به ما دادند، توانستیم بر آن فکر مرموز اعتیاد که میگفت"تو هرگز موفق نمیشوی" غلبه کنیم.
بعد از قطع مصرف "ما به کسانی نیاز داریم که ما را درک کنند و گذشت زمان بر بهبودی را بفهمند" ما" با پاک ماندن و در کنار هم بودن، با دنیای واقعی روبهرو میشویم".

شرکت در جلسات و مطرح کردن موضوعات خود و شنیدن مشارکت سایر همدردان که " یک قسمت اساسی از برنامه معتادان گمنام است " شعله های امید و اشتیاق را در ما شعله ور کرده و "به ما کمک میکند که بتوانیم پاکی خود را حفظ کنیم" و " بهبودیمان را استحکام میبخشد". چنانچه دلیل آن را بخواهید باید گفت که، در جلسات با در ارتباط بودن با تازه واردین " ما با گذشته خود در تماس خواهیم بود" و به مرور " به ارزش صحبت با معتادان دیگری که درد مشترکی با ما دارند پی میبریم".
در جلسات " با دیدن رفتار و شنیدن حرفهای معتادانی که همچون ما پاک هستند و راه زندگی بدون مواد مخدر و لذت از آن را پیدا کرده اند، آشنا میشویم ". در صورتی که وسوسه مصرف به سرمان بزند میدانیم که" باید با یک معتاد در حال بهبودی تماس بگیریم و خودمان را به یک جلسه برسانیم"و این موضوع باعث میشود که یاد بگیریم قبل از هر تصمیم گیری مهمی از دیگران کمک بخواهیم. ما با شرکت در جلسات و آشنایی با سایر اعضاء میتوانیم " کسی را که به لحاظ فکری و رفتاری قبول داریم یافته و به عنوان راهنما انتخاب کنیم".

در NA اینکه ما بتوانیم به یک همدرد خود کمک کنیم یک ارزش محسوب میشود. پس در مورد اینکه به کسی پیشنهاد کمک بدهیم هرگز نباید تردید کنیم.” ارتباط راهنما و رهجو ارتباطی است که هر دو طرف از آن بهره میبرند".

در طول دوران پاکی ممکن است با سئواالت و موضوعاتی مواجه شده باشیم که نتوانیم آن را در جلسات بهبودی و یا حتی با راهنمایمان مطرح کنیم." گردهماییهای بعد از جلسه، موقعیت خوبی است که در مورد آن مطالب با دوستان بهبودی صحبت کنیم" و در این گفتوگوها "به ایده ها و عقاید تازه ای دسترسی پیدا کنیم و در واقع از زوایای گوناگون مسائل روزمره خود را دیده و مورد بررسی قرار دهیم".

در انجمن معتادان گمنام" ما حکم چشم و گوش یکدیگر را داریم. وقتی اشتباهی میکنیم، دوستان بهبودی با عملکرد خود چیزی که خودمان قادر به دیدن آن نبودیم ما را هدایت میکنند".

به هر حال این تجربه اغلب معتادان است که در اوایل ورود به انجمن معتادان گمنام " هم مجذوب انجمن شده بودیم و هم از آن میترسیدیم و در حالی که با دوستان زمان مصرف احساس راحتی نمیکردیم، اما جلسات را هم هنوز خانه خود نمیدانستیم. به مرور با شرکت در جلسات ترسهایمان کمتر شد". با شرکت مرتب در جلسات بهبودی به این درک رسیدیم که، کسانی که به طور مرتب در جلسات شرکت میکنند، پاک میمانند . ما با توجه به تجربه ترک های انفرادی خود که در گذشته داشتیم، امروز بر این باوریم که " تا زمانی که معتادان پاکی را که حاضر باشند بهبودی خود را با ما مشارکت کنند، پیدا نکرده بودیم، آینده ما ناامید کننده به نظر میرسید". در پایان لازم به ذکر است که " تنها لازمه عضویت در انجمن معتادان گمنام تمایل به قطع مصرف است "و این برنامه برای هر معتادی که از صمیم قلب تمایل به قطع مصرف داشته است، کارآمد بوده و در بدو ورود حتما لازم نیست که شخص پاک باشد .
به امید بهبودی روز افزون
فرد فرد شما همدردان و خدمتگزاران عزیز

بر گرفته از مجله پیام بهبودی شماره 42

پارادوکس

با سالم و درود خدمت تمامی اعضای همدرد و دوستان بهبودی در سراسر دنیا. در کتاب پایه آمده است: »معتادان گمنام برنامه ای را برای بهبودی به معتادان ارائه می دهد که چیزی فراتر از زندگی بدون مصرف مواد مخدر است. نه تنها این شیوه زندگی، بهتر از جهنمی است که در آن زندگی می کردیم، بلکه از هر نوع زندگی که تا به حال شناخته ایم نیز بهتر است.« اکثر ما از بدو ورودمان به انجمن معتادان گمنام با مفاهیمی روبرو می شویم که هضم و پذیرش آنها به راحتی برایمان امکان پذیر نیست و حتی گاهی در مقابل شان از خود مقاومت نیز نشان می دهیم. راهکارهایی که در صورت انجام پذیرفتن، نتیجه ای متناقض را به ما هدیه می دهند.
پارادوکس ها در NA کم نیستند و شاید هر کدام از ما که مدتی است در برنامه هستیم، مواردی از آنها را تجربه کرده باشیم که در قدم ها و سنت ها پنهان و آشکارند.
به نظر اکثر مردم شاید خنده دار باشد که معتادی جهت بهبود حال خود نزد معتادان دیگر برود و از آنها درخواست کمک کند. در انجمن معتادان گمنام، تازه واردان مهمترین افراد هر جلسه هستند، در صورتی که در همه جا اعضای قدیمی و پیشکسوت از جایگاه وی‍ژه ای برخوردارند. برای مردم، گذر روزها هفته ها و ماه ها به معنی کاسته شدن از طول عمرشان است، برای ما اضافه شدن به طول پاکیمان.معمولا مردم برای حفظ و نگهداری از چیزهایی که دارند به آن می چسبند در  صورتی که اعضای ما برای حفظ آنچه که دارند آن را می بخشند.معمولا مردم برای کسانی که دوست و عزیزشان می دارند دعا می کنند، در  صورتی که در NA ما برای کسانی که احساس خوبی نسبت به آنها نداریم دعا می کنیم.
بدیهی است که برای پیروز شدن باید جنگید و یا الاقل مقاومت کرد، ما در NA می آموزیم که برای پیروز شدن باید تسلیم شویم زیرا قدرت ما از قبول ناتوانی ما نشأت می گیرد.
در سنت هایمان نیز می آموزیم که عدم دریافت کمک از خارج موجب رشد، توسعه و قدرت ما می گردد و همچنین قدرت و اتحادمان در گرو هم شکل بودن،هم فکر بودن و مثل هم بودنمان نیست بلکه بالعکس در گرو تنوع و گوناگونی ماست.
در فعالیت های خدماتی گاهی، بهترین خدمت، خدمت نکردن است و این خدمت نکردن ممکن است به اندازۀ تمام خدماتی که انجام داده ایم موثر واقع گردد زیرا تداوم حضور ما در گرو رعایت اصل چرخش است و برای »ماندن« گاهی باید »رفت« که این خود مبحثی مفصل و کامل را می طلبد و در حوصله این چند سطر نمی گنجد.
از دیگر مصادیق پارادوکس می توان به راهکارهای بسیار سادۀ برنامه، برای حل مشکالت بسیار بزرگ اشاره نمود. گاهی یک مشارکت ساده و یا نوشتن یک ترازنامه روزانه، می تواند راهگشای مصائب بزرگی باشد که در نگاه اول لاینحل به نظر می رسید.
خلاصه اگر بخواهیم این تضادها را لیست کنیم با موارد بسیار زیادی مواجه خواهیم شد. شرح این پارادوکس ها به هیچ عنوان به منزلۀ متفاوت جلوه دادن انجمن ما از جامعه نیست، بلکه در این جا صرفا به دو دلیل مطرح گردیده است. نخست ارج نهادن به زوایای پنهان و آشکِار اصول روحانی برنامه ای که در آن ارائه تجربه یک معتاد به معتاد دیگر حرف اول و آخر را می زند! حال اینکه چگونه این تجارب شکل گرفته، فهم گردیده و به رشته تحریر درآمده اند خود معجزه ای است که ما اعضای انجمن معتادان گمنام از آن برخورداریم.
سپس بهانه ای است جهت طرح این پرسش که شما چه تعداد از پارادوکس های این برنامه را می شناسید؟
برای مان بنویسید، کدام یک از پارادوکس های این برنامه بیشترین تأثیر را در بهبودی شما داشته است. بی صبرانه منتظر نظرات  ارزشمندتان هستیم

عشق افراطی واعتیاد به عشق

هنگامی که عشق از یک عامل رشد دهنده وسازنده خود خارج شده وجنبه اعتیاد به خود میگیرد بسیار ازار دهنده ومخرب می گردد.اعتیاد به عشق یک دلبستگی ناسالم (خود اگاه ویا ناخود اگاه ) به شخص ،رابطه ویا خود عشق اطلاق میگردد.اعتیاد به عشق انواع گوناگون داشته که یکایک به انهامیپردازم:

1- اعتیاد به عشق هم وابسته

این نوع اعتیاد متداولترین نوع اعتیاد به عشق میباشد.
خصوصیات افراد معتاد هم وابسته به شرح زیر است:

فرد معتاد به عشق ،زمان ،توجه وارزش مفرطی برای فردی که به وی اعتیاد دارد اختصاص میدهد.
به خود بی توجه بوده وبرای خود ارزشی قایل نمی باشد.
قادر به تحمل همه چیز می باشد غیر از ترک شدگی وتنهایی .
دارای اعتماد بنفس پایین است.در تعیین هویت خویش ،دفاع از خویش ومراقبت از خویش دچار مشکل می باشد.
با انکه محتاج یک رابطه صمیمانه است اما به طور نا خود اگاه قادر به تحمل صمیمیت ونزدیکی نمی باشد.
با کنترل منفی قصدکنترل رابطه را دارد:به شریک خود می گوید چگونه رفتار کند تا رضایت وی را تآمین کند ویا بلعکس .
رابطه یک جانبه می باشد .تمایل دارد عشق را با ترحم اشتباه بگیرد.
مسؤلیت اعمال دیگران را به طرز اغراق امیزی به عهده می گیرد وبیش از وظایف قانویش کارانجام میدهد.
نیاز شدیدی به پذیرش وتصدیق دیگران دارد.نیازمند به کنترل دیگران است.
هنگامی که می خواهد حق خود را مطالبه کند احساس گناه می کند.
از تنهایی هراسان است.به خود ودیگران اعتماد ندارد.دروغ گو وهمواره خشمگین بوده ودر تصمیم گیری دارای مشکل می باشد.
معمولا به سیگار ،کار زیاد ،الکل وداروهای مسکن اعتیاد داشته ویا قمار باز میباشد.
تمام توجه ودغدغه های زندگیش را به حل مشکلات شریک زندگیش معطوف می کند واز علایق ومنافع خودش صرفنظر می نماید.
برای تقویت اعتماد به نفس اندک خود به عوامل خارجی پناه میبرد.
اعتماد بنفس وی با حل مشکلات وتسکین درد ورنج های شریک زندگیش تقویت می گردد.
هنگامی که شریک زندگیش وی را دوست می دارد احساس خوشایندی پیدا می کند وبالعکس.
ترس از خشم شریک زندگی وطرد شدن مبنا وتعیین کننده اعمال ورفتار معتاد می باشد.
تمام امال وارزوهای اینده معتاد به شریک زندگیش وابسته وعجین شده است.
برای جلب رضایت ومراقبتاز شریک زندگی خود دست به هر گونه عمل فداکارانه ای می زنند.زیرا از ان وحشت دارد که نکند شریک زندگیش از وی نا خوشنود گردد چون فکر می کند ناراضی وی را ترک خواهد کرد.
ناتوانی در تعیین حدومرزهای معقول :خود را با شریک زندگیش یک فرد می پندارد.
هنگامی که شریک زندگیش خواهان رشد فردی می باشد هراسان می گردد چون این عمل را تهدید تلقی می کند.
راه حلهای مشکلاتش را در خودش جستجو نمی کند بلکه در شریکش می جوید.
برای حس کامل بودن به شریک خود محتاج است.
در واقع این اعتیاد ریشه در کودکی فرد معتاد دارد زمانی که مورد بی مهری وطرد شدگی والدینش قرار گرفته است.بنابراین دنیا را مکانی ناامن یافته ومیپندارد نمیتواند فردی دوست داشتنی باشد.وی دست به هر عملی میزند تا شریک زندگیش را کنار خود حفظ کند حتی اگر شریک زندگیش معتاد به مواد مخدر باشد.بنابراین ممکن است در برابر اعتیاد وی سکوت کند تا شریک زندگیش وی را ترک نکند بنابراین یک نوع معامله با یکدیگر می کنند.به عبارتی دیگر به یکدیگر "هم وابسته "میگردند.
چهارنوع دیگر اعتیاد به عشق.........
2-اعتیاد به رابطه

پیوستن وارتباط با یک فرد برای پرهیز از تنهایی واحساس دوست داشتنی بودن.معتاد به رابطه حتی ممکن است با شخصی رابطه برقرار کند که دوستش نداشته وکمترین عشقی نسبت به وی نداشته باشد و حاضر است هر گونه رنج وعذابی را تحمل کند اما تنها نماند.حتی اگر شریکش یک فرد سوء استفاده کننده
وبد رفتار باشدنه تنها وی را ترک نمی کند ،بلکه مورد پذیرش نیز قرار میدهد.

3-اعتیاد به عشق رمانتیک

عشق فرد معتاد رومانتیک ،سرخوش کننده ،پر از روابط . پر حرارت وخیالپردازیهای شهوانی می باشد.فرد معتاد تنها برای مدت کوتاهی شیفته فرد می گردد واز نظر او هدف مورد علاقه انها قابل تعویض می باشد،هر چه تعداد شریک زندگی بیشتر بهتر ،این گونه افراد از فعل وانفعالاتی که در احساس عاشقی به انها دست می دهد سرمست شده وپس مدتی که این احساسات وهیجانات فروکش کرد فرد معتاد نیز سرد شده ومعشوق را ترک میکند .

4- اعتیاد به عشق خود شیفته

اینگونه افراد خودمحور ،کنترل کننده،تملک جو،دارای توهم خود بزرگ بینی واحساس کامل بودن دارند،مصون از خطای انسانی .این عاشقها بنظر غیر صمیمی واز هم گسیخته می ایند.ممکن است با افراد دیگری غیر از شریک زندگی خود رابطه . برقرار کند.دارای اعتماد بنفس پایینی می باشند.از اغوا ،سلطه گری ومضایقه کردن برای کنترل شریک خود استفاده می کنند.اینگونه افراد عقیده دارند فرد مقابلشان از حق انتخاب ویا تغییر در رابطه برخوردار نمی باشد.اما اشتباه نکنید انان نیز به شریک خود اعتیاد داشته ووابسته هستند.انان نیز از تنهایی وجدایی وحشت دارند.این امر هنگامی نمو پیدا می کند که شریک زندگی این افراد تصمیم به جدایی می گیرد ان زمان است که معتاد خود شیفته دست به عملی میزندتا رابطه را حفظ کند.

5- اعتیاد به عشق وسواس گونه

تجربه دلبستگی وخیالپردازیهای محرمانه نسبت به یک فرد میباشد.در واقع یک عشق یک جانبه .فرد معتاد با برقرار ملاقاتها ومناسبات مفرط (تماسهای تلفنی ودر خواستهای ازدواج در همان ابتدای اشنایی )با فرد مورد نظرش قصد دارد وی را از ان خود کند.یک شیدایی وعشق مسمو که از اعتماد بنفس پایین واحتیاج معتاد نشآت می گیرد. باید توجه داشت که ریشه اعتیاد به عشق در اعتماد بنفس پایین می باشد که فرد معتاد برای تقویت ان تلاش کند

ایجاد توقع در دیگران

این یک قانون است که وقتی شما از خود می‌گذرید؛ پس ناگزیر دیگران نیز از روی شما رد می‌شوند. هر لطفی که می‌کنید مواظب باشید اگر زیاد تکرار شود، تبدیل به وظیفه می‌شود. در واقع ساده بگویم : "لطف مکرر، حق مسلم" وقتی یک محبت و خدمتی را برای دیگران تکرار می‌کنید، دیگران یادشان می٬رود که روزی لطف بوده و اگر یک روز انجام نشد، فکر می‌کنند شما وظیفه خود را بخوبی ادا نکرده اید؛ پس از شما ناراحت و متوقع می‌شوند. نه خود را به کاری عادت دهید و نه دیگران را شرطی کنید. بهتر است بعضی اوقات در رابطه تان با دیگران کمی از آنها دور شوید تا بعد دوباره با میل بیشتر به سمت آنها کشیده شوید؛ میل آنها هم بیشتر خواهدشد...

لغزش چیست؟ در صورت بروز لغزش چه باید کرد؟

اکثر افراد گمان می کنند لغزش یعنی مصرف دوباره مواد مخدر پس از یک دوره نسبتاً طولانی پرهیز. در صورتی که لغزش فرآیندی است که خیلی قبل از مصرف مجدد شروع و با مصرف مواد مخدر تکمیل می گردد. یعنی یک معتاد گاهاً خیلی قبل از مصرف مجدد می تواند دچار لغزش شود. و مصرف مواد مخدر این فرآیند را کامل می کند.
در بسیاری از اوقات لغزش با یک اتفاق بسیار ساده و یا با ظاهر پیش پا افتاده شروع می شود. « یک تماس کوتاه با مصرف کنندگان مواد، یک دروغ کوچک و به ظاهر بی اهمیت، یک روز جلسه نرفتن» می تواند عاملی شود تا فرآیند دردناک لغزش آغاز و به مصرف مجدد مواد ختم شود.

در صورت بروز لغزش چه باید کرد؟
مهم ترین موضوع در مواجهه با لغزش درک این نکته است که لغزش قسمتی از فرآیند بهبودی است به عبارت بهتر فرد معتاد در مسیر نزدن مواد است که مواد می زند.
این مطلب کمک می کند احساس گناه و خجالت یکی از عوامل مهم تکرار مصرف می باشد کمتر شود بعد از پذیرش لغزش به عنوان قسمتی از فرآیند بهبودی لازم است از مهمانهای عزیز اجازه دیدن این قسمت را ندارند. عضویت یا ورودانکار بیرون آمده و با صداقت تسلیم واقعیت موجود شویم. اقرار به راهنما حضور دوباره در جلسات بهبودی صفر کردن پاکی تفاضا برای دریافت حمایت از اعضا اقامت چند روزه در مکان های عاری از مواد مانند کانون ها یا خانه های بهبودی می تواند کمک کند تا از تکرار مصرف جلوگیری شود.

برای کمک به یک لغزشی چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟

ما در مسیر بهبودی مطمئناً با افراد بسیاری برخورد خواهیم کرد که دچار لغزش شده اند برای کمک به این افراد می توان این کارها را انجام داد.
1. دادن امید:
اولین چیزی است که در یک لغزش به آن نیاز دارد امید است. لغزش تیرگی، نا امیدی و احساس از دست رفتن داشته ها را به همراه دارد و شدت این احساسات ناخوشایند اغلب باعث مصرف مجدد مواد می شود لذا کمک و حمایت از فردی که دچار لغزش شده می بایست همراه با دادن امید و احساس خوشبینی نسبت به آینده باشد.
2. گرفتن احساس گناه:
گاهاً دیده شده اعضا یا خانواده و یا اطرافیان فرد لغزشی با دادن احساس گناه در او سعی در کمک کردن دارند. در صورتی که افزایش احساس گناه و خجالت می توانی یکی از محرک ها و دلایل مصرف دوباره باشد. زیرا پس از لغزش با تصویری مخدوش از خود روبرو می شود که باعث ایجاد احساس گناه و خجالت می گردد. اگر این احساس به وسیله محرک ها ی بیرون مانند تحقیر سرزنش کردن طرد شدگی به وسیله دوستان و خانواده و تقویت شود می تواند باعث گیر افتادن فرد در چرخه عود و بازگشت شود.
3. پرهیز از نصیحت و ارشاد:
برای معتاد نصیحت و ارشاد مثمر ثمر نیستند. لذا تجربه تحلیل پیش از حد داستان لغزش به ویژه در اوقاتی که فرد لغزشی خودش درخواست کمک نکرد بپرهیزیم.
4. دائم لغزش فرد را یادآور نشوید:
با مجبور کردن فرد به تعریف دوباره و دوباره تجربه لغزش باعث یادآوری تمام دردهایی می شود که فرد را در طی فرآیند لغزش تحمل کرد و این می تواند عاملی شود که فرد لغزشی از انجمن و جلسات فاصله بگیرد.
5. پرهیز از زدن برچسب بر روی فرد لغزشی:
افراد معتاد بیشتر از شباهت ها بر روی تفاوت ها متمرکز است. وقتی بر روی افراد بر چسب هایی مانند لغزشی می زنیم در اصل داریم بر تفاوت او با دیگران صحه میگذاریم و با این کار فرصت کمک به او را از دست می دهیم. چرا که بهترین کمک بر مبنای درمان یک معتاد به معتاد دیگر استوار است وقتی که ما کسی را لغزشی بنامیم در اصل او را معتاد ویژه نامیده ایم.
6. احساسی برخورد نکردن:
دادن راه های منطقی مطابق یا اصول که گاهاً به فردی که لغزش کرد توصیه می شود که لغزش خود را مخفی کند و کما فی السابق اعلام پاکی کند که این می تواند عامل اصلی عود باشد.

بهبودی و لغزش ( عود بیماری )

بهبودی و لغزش ( عود بیماری )

بسیاری از مردم تصور می کنند مفهوم بهبودی فقط مصرف نکردن مواد مخدر است . آنها لغزش را نشانه شکست کامل و پرهیز از مواد مخدر به مدت طولانی را ، علامت موفقیت کامل می دانند . اما تجربه ما که برنامه بهبودی معتادان گمنام را دنبال می کنیم ، نشان داده است که مطلب به این سادگی نیست . بنابه تجربه ما ، گاه لغزش برای عضوی که قدری با انجمن ما مربوط شده است چنانچه تجربه تکان دهنده ای می تواند باشد که او را وادار به دنبال کردن جدی تر این برنامه کند . در حالی که عده ای از اعضای دیگر ، با وجود پرهیز دراز مدت هنوز هم در اثر عدم صداقت و خود فریبی ، قادر نیستند از لذت بهبودی کامل و پذیرش اجتماعی بهره مند شوند اما در مجموع پرهیز کامل و مداوم از موادمخدر و تماس نزدیک و مشارکت با اعضاء گروههای معتادان گمنام ، بهترین راهی است که زمینه رشد را برای یک معتاد فراهم می کند .

با آنکه معتادان همگی مانند یکدیگرند اما شدت بیماری و سرعت بهبودی فردی آنها با هم تفاوت دارد . در بعضی از موارد لغزش ممکن است زمینه ای فراهم کند که نهایتاّ به آزادی کامل فرد منتهی شود اما در مورد فرد دیگر آزادی او به آن بستگی داشته باشد که با سماجت و عزم راسخ ، هر چه پیش آید ، دو دستی به پاکی خود بچسبد تا از مرحله بحرانی بگذرد . معتادی که بتواند به هر طریق نیاز و هوس مصرف را حتی برای یک مدت کوتاه ندیده بگیرد و اختیارا فکار غیر ارادی و رفتار اجباری خود را داشته باشد ، به نقطه عطفی رسیده است که می تواند در بهبودیش سرنوشت ساز باشد . گاه موازنه احساس آزادی و استقلال حقیقی ما به هم می خورد و با آنکه ظاهراّ می دانیم هر چه داریم در اثر اتکاء به یک نیروی برتر از خودمان و با کمک کردن و کمک گرفتن از دیگران و همدلی بدست آمده است اما به میل به تک روی و در دست گرفتن دوباره اختیار زندگی ، ما را به طرف خود می کشد . در طول دوران بهبودی ، هیولاهای زندگی گذشته ،‌به دفعات به سراغمان خواهند آمد . ممکن است احساس کنیم که زندگی دوباره بی معنا ، یکنواخت و کسل کننده شده است . ممکن است تکرار ایده های جدید ، مغزمان را خسته کند و از لحاظ جسمی هم به خاطر انجام مکرر اقدامات و فعالیتهای تازه مان احساس کوفتگی کنیم اما احساس هر چه که باشد فرقی نمی کند . ما می دانیم که اگر این کارها را تکرار نکنیم ، مطمئناّ رفتار قدیم خود را از سر می گیریم و اگر چیزی که داریم استفاده نکنیم آنرا از دست می دهیم . این دوره ها معمولاّ بهترین دورانی هستند که ما در آن رشد و پیشرفت می کنیم . با آنکه شاید ظاهراّ جسم و فکر ما از تمام این چیزها خسته شده باشند اما باید بردبار باشیم زیرا ممکن است قوه محرکه تغییر و رستاخیز حقیقی ، در عمق وجودمان در صدد پیدا کردن راهی باشد که بتواند انگیزه های درونی ما را دچار تحول کند و زندگیمان را تغییر دهد .

بهبودی از طریق تجربه و بکارگیری قدمهای دوازده گانه ،هدف ماست ، نه فقط پرهیز جسمی از مواد مخدر ، پیشرفت ما نیاز به سعی و کوشش دارد . از آنجا که یک فکر بسته ، به هیچ وجه ظرفیت پذیرش افکار نو را ندارد . بنابراین باید به طریقی روزنه ای برای نفوذ در آن پیدا کرد و چون فقط خودمان می توانیم ، این کار را برای خود انجام دهیم از این رو لازم است مواظب دو دشمن درونی خود که بی تفاوتی و تنبلی هستند باشید . اینطور به نظر می رسد که مقاومت در برابر تغییر ، در خون ماست و فقط چیزی مانند یک انفجار اتمی می تواند زمینه های لازم برای تغییر مسیر در ما بوجود آورد . یک لغزش ( البته اگر بتوانیم جان سالم به در ببریم ) می تواند چاشنی این انفجار را فراهم کند . گاه لغزش نزدیکان و یا مرگ آنها ممکن است ما را به خود بیاورد و چشم ما را در مورد لزوم یک عکس العمل شدید باز کند .

معرفی کمیته زندان‎ها و بیمارستان‎ها

کمیته فرعی زندان‎ها و بیمارستان‎ها (H&I) در جهت پیام رسانی به معتادانی که دسترسی کامل به جلسات NA را ندارند تشکیل شده است. این کمیته کار خود را به چند صورت در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی و مراکزی که معتادان در آن حضور داشته باشند انجام می‎دهند؛ این کمیته کار خود را به دو صورت انجام می‎دهد.
1- با در اختیار گذاشتن نشریات تایید شده دفتر خدمات جهانی انجمن معتادان گمنام برای معتادانی که دسترسی به جلسات NA را ندارند.
2- با برگزار کردن پنل‎های پیام رسانی توسط اعضای با تجربه و کار آزموده در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی.
وظیفه ما اطمینان از این که معتادان در بیمارستان‎ها و زندان‎ها و مراکز بازیابی که در جستجوی بهبودی‎اند هرگز لازم نیست بمیرند بدون آن که فرصت پیدا کردن راه بهتری برای زندگی به آنها داده شود.
کلیه فعالیت‎های این کمیته لازم است به صورت گروهی انجام شود. هیچ عضوی از H&I در امور مراکز، دادگاه‎ها، بیمارستان‎ها، قضات و پزشکان دخالت نمی‎کند. همچنین خدمتگزاری در این کمیته مستلزم طی کردن دوره‎های آموزشی لازم با طرح و برنامه قبلی می‎باشد.

چه کسانی به جلسات عادی NA دسرتسی ندارند؟

فعالیت های خدماتی ما باید اطمینان پیدا کنند که NA خوشامدگوی همه ی معتادان در حال عذاب است و معتادان گمنام پذیرای همه ی کسانی است که در جستجوی رهایی از اعتیاد فعال میباشند و این وظیفه به عهده ی کمیته بیمارستانها و زندانها گذاشته شده است و از آنجایی که عاقبت اعتیاد؛ بیمارستان، زندان و مرگ میباشد، هستند همدردانی که بواسطه مصرف مواد مخدر در بیمارستان یا زندان بسر میبرند و قادر به شرکت در جلسات منظم NAنمیباشند و از دریافت پیام این برنامه محرومند. از جمله فعالیتهای این کمیته، پیام رسانی در زندانها، مراکز درمانی و روانی میباشد،این کمیته وظیفه دارد پیام NA را به کسانیکه دسترسی کامل به جلسات منظمNAرا ندارند، برساند .

حال شاید این سئوال مطرح شود: آیا افرادی که در مراکز درمانی تحت مراقبت هستند، نیز دسترسی به جلسات منظم و عادیNA را ندارند؟ و میبایست در چنین مراکزی جلسات H&I برگزار شود؟
ِطرح سئواالتی نظیر چه کسانی در اجتماع ما از جلسات NA بی بهره مانده اند؟ و یا چه کسی در این اجتماع نیاز دارد تا NAدر دسترس وی قرار بگیرد؟ به ما کمک میکند تا فعالیت خدماتی خود را جاهایی متمرکز
کنیم که بیشترین معتادان وجود دارد.
کتاب راهنمای زندانها و بیمارستانها به این سئوال اینگونه پاسخ میدهد که: ” بله، این مراکز برای پیام رسانی مناسب هستند“
همانطور که میدانیم هر معتادی که اختیار و اراده اش در دست اعتیاد و افکِار بیمارگونه است، به نوعی زندانی و اسیر افکارش میباشد، پس دسترسی نداشتن فقط منحصر به کسانیکه به صورت فیزیکی محدودیت
دارند، نمیشود و بنا به تجربهای که داریم در تمام دوران مصرف اگر چه به لحاظ جسمی و فیزیکی آزاد بودیم ولی توان رفتن به اماکنی را داشتیم که بیماریمان فرمان می داد و همیشه از رفتن به جایی جدید که از شرایط آنجا آگاهی نداشتیم میترسیدیم. بنابراین دسترسی نداشتن را میتوان شامل کسانی هم دانست که به دلیل عدم
آگاهی کامل و یا شنیده هایی از بعضی افراد نا آگاه، از شرکت در جلسات NAدچار ترس، رنجش و یا ناباوری شده اند.
جلسات H&I اولین مکان برای آشنایی خیلی از معتادان با برنامه بهبودی معتادان گمنام است.
کلمات ” آشنایی و خیلی“ میتواند نشان دهنده این باشد که بسیاری از معتادان نام
NA را شنیدهاند و آشنایی آنها بهصورتی ناقص و در حد شنیده هایی بیش نمیباشد و مشخص نیست شنیده های آنان تا چه اندازه صحیح و نزدیک به واقعیت باشد! همچنین درکتاب راهنمای زندانها و بیمارستانها آمده؛ اگر برای اطالع رسانی درباره انجمن ِ به معتادان تحت مراقبت این مراکز )مراکز
درمانی( تلاش ننمائیم در واقع مسئولیت خود را به مسئوالن آن مراکز سپرده ایم تا درباره ی این برنامه به معتادان اطاعات بدهند و یا معتادان را در بی اطلا عی کامل گذاشته ایم. مهم است که بیماران این مراکز
آگاهی از NAرا از اعضای مطلع انجمن ما دریافت کنند.چگونه به آگاه شدن حرفه ای ها از آنچه
NA ارائه میدهد کمک کنیم؟ ما میتوانیم با ایجاد جاذبه در ارتباط با افرادی که ممکن است معتاد نباشند ولی به معتادان در پیدا کردن NA کمک میکنند، فکر کنیم. ما نمیتوانیم از افراد غیر معتاد انتظار داشته ً باشیم که اعتیاد را کامال مانند ما درک کنند، آنچه ما میتوانیم انجام دهیم به تصویر کشیدن بهبودی موجود در برنامه NA است،
که این امر با ایجاد و نگهداری روابط با مراکز درمانی می تواند راهی اطمینان بخش برای رسیدن پیام ما به معتادان باشد.حرفه ای ها ممکن است با برنامه ما آشنا باشند اما ما میتوانیم سطح شناخت آنان از NA را از
طریق ارتباط موثر و مستمر، پیام رسانی و نشریات باال ببریم.
کارآمدی این برنامه و تغییرات رفتاری  معتادان باعث این شده که بعضی از افرادغیرمعتاد مثل بعضی از مسئولین قضایی و مسئولین مراکز درمانی راغب به معرفی این برنامه به معتادان میباشند.
جلسات H&I به معتادان مراکز این اجازه را میدهد که سئواالت و دغدغه های خود را در مورد انجمن با اعضاء انجمن معتادان گمنام مطرح کنند.
کمیته H&I کنفرانس خدمات جهانی در پاسخ

به این پرسش که”آیا شخصی که از مرکزی ترخیص شده میتواند در جلسات
H&I آن مرکز شرکت کند؟ اینچنین پاسخ داده است؛ پانل H&I پیام را به معتادانی که تحت مراقبت قرار دارند یا به آنجا مراجعه میکنند انتقال میدهد، الزم نیست این افراد را جهت شرکت در پانل دعوت کرد.
 از این پرسش و پاسخ کمیته کنفرانس خدمات جهانی اینگونه مشخص است که موضوع بحث مراکز درمانی است، چرا که هیچ زندانی پس از ترخیص حق مراجعت به زندان را ندارد.
وجود نشریه دارو درمانی و پیشنهاد کتاب راهنمای زندانها و بیمارستانها در بخش روابط با مراکز درمانی در خصوص اینکه مسئولین را از نظرات NA در خصوص دارو درمانی کامال روشن و مشخص نمائید، میتواند نشانگر این باشد که برگزاری جلسات در مراکز درمانی یکاقدام صحیح و در راستای اجرای سنت پنجم
برنامه است.
منابع :
1 ـ سنت سوم
2 ـ کتاب راهنمای بیمارستان ها و زندان ها
3 ـ جزوه ی شماره 6 روابط عمومی

ما آزا دیم تا آن طور که ا نتخاب می کنیم، زندگی کنیم

ممکن است ما خودمان هم از اینکه نواقصمان برطرف شده اند آگاه نباشیم. حتی ممکن است متوجه این تغییر نیز درخودمان نگردیم و فقط زمانی به آن پی ببریم که الگوهای رفتاری قدیم را به اجرا درآورده و متوجه میشویم که آنها دیگر برایمان کاربرد نداشته و منجر به بد شدن حالمان میگردند. با نگرانی به راهنمای خود زنگ زده و به او میگوییم »دوباره فلان کار را انجام دادم« یا اینکه »فلان نقص من فعال شده و در فکر تکرار فلان کار هستم«. سپس متوجه میشویم مدت زیادی است، چنین افکار و یا اعمالی از ما سرنزده است. یاد میگیریم نسبت به رفتارهای آنی که به واسطه فعال شدن نقائصمان به وجود میآیند، مقاومت کرده و یک آزادی جدید را تجربه کنیم. با مرور زمان تمایلمان برای به نمایش گذاشتن رفتارهایی که با ارزشهایمان تناقض دارند،کاهش مییابد. زندانهای خودساخته مان دیگر برایمان کار نمیکنند.
ما آزادیم تا برای جستجو و کشف قابلیتهای خود قدم برداریم. آزادیم درمسائل شرکت داشته باشیم، ابتکار به خرج دهیم، مراقبت و مشارکت کنیم، باعث تعجب خودمان شویم، ریسک کنیم، آسیب پذیر باشیم و روی دوپای خود بایستیم. نسبت به باورهایمان آگاهی پیدا کرده و یاد میگیریم برطبق آن باورها عملکرد داشته و براساس ارزشهایمان تصمیم گیری کنیم. از ترسهایمان عبور کرده و متوجه معجزاتی که ما را احاطه کرده اند میگردیم. ما آزادیم تا هرآنچه که هستیم باشیم و آنطور که انتخاب میکنیم زندگی کنیم.
گزیدهای از کتاب پاک زیستن، سفر ادامه دارد

پمفلت معتاد کیست؟

 معتاد کیست ؟

اکثر ما برای جواب دادن به این سئوال احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش را خوب می دانیم ! زمانی تمام زندگی و فکر و ذکر ما در مواد مخدّر خلاصه شده بود . ما همیشه یا مشغول گرفتن یا مصرف کردن آن بودیم و یا به دنبال راه تهیه اش می گشتیم . ما زندگی      می کردیم که مصرف کنیم و مصرف می کردیم که زندگی کنیم . خیلی ساده ، معتاد ، زن یا مردی است که زندگیش را مواد مخدّر کنترل  کند، ما کسانی هستیم که در چنگال یک بیماری مزمن و پیشرونده گرفتاریم و همیشه عاقبتی چون زندان،  تیمارستان و مرگ در انتظارمان است .

پمفلت برنامه معتادان گمنام چیست؟

برنامه معتادان گمنام چیست ؟

معتادان گمنام،  یک انجمن غیر انتفاعی از زنان و مردانی است که اعتیاد به مواد مخدر مشکل اصلی زندگیشان بوده است . ما معتادانی هستیم که در حال بهبودی هستیم و اکنون به طور مرتب گرد هم می آئیم تا به کمک هم پاکی خود را حفظ کنیم . این برنامه،  یک برنامه پرهیز کامل از هر گونه ماده مخدر است تنها لازمة عضویت در این انجمن « تمایل » به قطع مصرف مواد مخدّر است . پیشنهاد می کنیم که در این مورد روشن بین باشید و این فرصت را از دست ندهید . برنامه ما مرکب از اصولی است که بسیار ساده بیان شده اند و ما    می توانیم آنها را در زندگی روزمرّه خود به کار بندیم . نکته بسیار مهم این برنامه عملی بودن آن است .

در معتادان گمنام هیچ شرط و شروطی وجود ندارد . ما به هیچ سازمانی وابسته نیستیم . حق عضویتی نداریم و با هیچ سازمان سیاسی ، مذهبی و یا انتظامی ارتباطی نداریم و هرگز تحت نظر نبوده و نیستیم . هر کس که مایل باشد بدون در نظر گرفتن سن، مذهب، نژاد و جنسیت می تواند به ما بپیوندد . برای ما مهم نیست که شما چه چیز و چقدر مصرف کرده اید و یا آنرا از چه کسی و از کجا خریده اید . کارهائی که در گذشته کرده ای و یا دارائی و نداری شما برای ما بی تفاوت است . تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد ، اینست که شما می خواهید در مورد مشکلتان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم . در اینجا تازه واردان از همه مهمترند زیرا ما فقط با در میان گذاشتن آنچه که داریم ، می توانیم آن را حفظ کنیم . تجربة گروهی ما نشان می دهد کسانی که به طور مرتب در جلسات شرکت    می کنند پاک می مانند .

پمفلت چرا اینجا هستیم؟

چرا اینجا هستیم ؟

قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام ، ما اختیار زندگی خود را کاملاّ از دست داده بودیم و دیگر نمی توانستیم مانند دیگران زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . برای زندگی به چیزی متفاوت نیاز داشتیم و تصور می کردیم که آنرا در مواد مخدّر پیدا کرده ایم . برای ما مواد مخدّر مهم تر از خانواده ، همسر و فرزندانمان شده بود و می بایستی آن را به هر قیمتی بدست می آوردیم . در این راه به بسیاری از مردم لطمه های شدید زده ایم . اما بیش از همه خود را آزار داده ایم . ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیت های فردی ، در واقع خودمان برای خودمان گرفتاری درست می کردیم و این طور به نظر می رسید که نمی توانیم زندگی را آنطور که هست قبول کنیم . اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یک خود کشی تدریجی است اما اعتیاد ، این دشمن زیرک زندگی ، قدرت انجام هر گونه اقدامی را از ما سلب کرده بود . در نهایت بسیاری از ما کارمان به زندانها کشیده شد . بسیاری دست بدامن پزشکان ، روان پزشکان و ... شدیم اما هیچ یک از آنها برای حل مشکل ما کافی نبود . بیماری ما همیشه یا دوباره عود می کرد و یا بدتر می شد تا عاقبت از روی ناچاری در معتادان گمنام به یکدیگر پناه آوردیم . پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادی بیمار هستیم و از نا خوشی رنج  برده ایم که درمان شناخته شده ای ندارد . اما به هر حال می توان آن را در نقطه ای از فعالیت باز داشت و پس از آن امکان بهبودی هم وجود دارد .

پمفلت چگونگی عملکرد

اگر می خواهید آنچه را ما داریم به دست آورید و برای به دست آوردنش تمایل به کوشش دارید ، در نتیجه شما حاضرید قدمهای معینی را بردارید ، این قدمها ، اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختند .

1.ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیادمان عاجز بودیم ، که زندگیمان آشفته گردیده بود .

2.ما به این باور رسیدیم که  نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3.ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم .

4.ما یک ترازنامه اخلاقی ، بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5.ما چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند ، به خودمان و به یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6.ما کاملاّ آماده شدیم که خداوند تمام این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7.ما با فروتنی از او خواستیم که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

8.ما فهرستی از تمام کسانی که آزار داده بودیم تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنان شدیم .

9.ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران زیان وارد نماید .

10.ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاّ بدان اقرار نمودیم .

11.ما از راه دعا و تفکر جویای بهتر نمودن رابطة آگاهانه با خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، و دعا کردیم ، فقط برای آگاهی از ارادة او برای خودمان و قدرتی که آنرا به انجام رسانیم .

12. با یک بیداری روحانی که در نتیجه این قدم ها پیدا کردیم ما سعی نمودیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا در آوریم .

 

در آغاز گام نهادن در این راه دشوار به نظر می رسد ، اما باید به خاطر داشته باشیم که ما یکروزه معتاد نشدیم ، بنابراین شتاب و      بی حوصلگی به ما کمکی نمی کند و هر کاری را با ملایمت امکان پذیر است . باید توجه داشته باشید که بی تفاوتی و بی حوصلگی نسبت به اصول روحانی مهمترین عامل ناکامی ما در راه باز پروری است . سه اصل مهم روحانی عبارتند از : صداقت ، روشن بینی و تمایل .

ما به اعتیاد با دید واقع بینانه می نگریم و ارزش درمانی کمک یک معتاد را به یک معتاد دیگر ، به خوبی دریافته ایم ، چون می دانیم که یک معتاد بهتر از هر کس می تواند یک معتاد دیگر را درک و کمک کند و ما نیز ایمان آوردیم که هر چه زودتر با مشکلات اجتماعی روزانة خود روبرو شویم به همان نسبت سریعتر می توانیم عضو قبول شده ، مسئول و سازندة اجتماع خود باشیم .

پشت کردن به اولین مورد مصرف مواد مخدر یگانه راه جلوگیری از بازگشت به دامان اعتیاد است ، اگر شما هم مثل ما هستید  می دانید که مصرف یکبار زیاد ، و هزار بار کافی نیست . ما برروی این نکته اصرار می ورزیم که حتی اگر نوع مواد مخدر مصرفی خود را تغییر دهیم باز هم با اولین بار مصرف ، به عمق اعتیاد سرنگون می شویم . بسیاری از معتادان عقیده دارند که الکل ماده مخدر نیست و مصرف آن باعث بازگشت به اعتیاد نمی شود . ما پذیرفته ایم که الکل نیز یک ماده مخدر است و ما کسانی هستیم که به بیماری اعتیاد مبتلا هستیم و باید از هر نوع مواد مخدر دوری کنیم تا بهبود یابیم .

پمفلت سنتهای دوازده گانه معتادان گمنام

ما آنچه را که داریم فقط با مراقبت کامل می توانیم حفظ کنیم و همانطور که آزادی فردی ما از دوازده قدم سر چشمه می گیرید به همان صورت آزادی گروه نیز به سنتهای ما بستگی دارد .

تا زمانی که پیوندهایی که ما را به هم متصل می کند از آنچه که ما را از یکدیگر جدا می کند محکمتر باشد همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت .

 

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ، بهبودی شخصی به اتحاد معتادان گمنام بستگی دارد .

2.در رابطه با هدف گروه ما فقط ، یک مرجع نهایی وجود دارد – خداوندی مهربان که بگونه ممکن خود را در وجدان گروه ما بیان می نماید . رهبران ما فقط خدمتگزاران مورد اعتماد می باشند ، آنان حکومت نمی کنند .

3.تنها لازمه عضویت ، تمایل به قطع مصرف می باشد .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر گروههای دیگر یا معتادان گمنام در کل اثر بگذارد .

5.هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد – رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است .

6.یک گروه معتادان گمنام هرگز نباید هیچ مؤسسة مرتبط ، یا سازمان انتفاعی خارجی را مورد تآیید قرار بدهد یا در آنها سرمایه گذاری مالی کند و یا نام معتادان گمنام را بدانها به عاریت بدهد ، زیرا ممکن است مشکلات پولی ، مالکیت و یا شهرت ، مارا از هدف اصلی خود منحرف سازد .

7.هر گروه معتادان گمنام باید کاملاّ خودکفا باشد و کمکهای مالی از خارج دریافت نکند .

8.معتادان گمنام باید برای همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوصی استخدام کنند .

9.معتادان گمنام ، تحت این نام ، هرگز نباید سازماندهی شود ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و کمیته هایی ایجاد کنیم که مستقیماّ در برابر کسانی که بدانها خدمت می کنند مسئول باشند .

10.معتادان گمنام هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارد ، بنابراین نام معتادان گمنام هرگز نباید به بحث اجتماعی کشیده شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بر اصل جاذبه است تا تبلیغ ، ما همیشه نیاز داریم گمنامی شخصی را در سطح مطبوعات ، رادیو ، و فیلم حفظ کنیم .

12.گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ما می باشد ، همیشه یادآور ماست که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم .

پمفلت ما بهبود پیدا می کنیم

وقتی ما به آخر خط می رسیم و می بینیم که دیگر چه با موادمخدر و چه بدون آن ؟ نمی توانیم مانند انسان زندگی کنیم ، همگان با یک سئوال مشترک مواجه می شویم ، آیا کاردیگری مانده است که انجام نداده باشیم ؟‌اینطور به نظر می رسد که دوراه بیشتر نباشد ، ما یا می توانیم به بهترین نحو ممکن عاقبت تلخ خود – زندان ،‌تیمارستان یا مرگ شویم – یا راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم . در گذشته تعداد بسیار کمی از معتادان شانس پیداکردن راه دوم را داشته اند ، اما معتادان امروز خوشبخت ترند .برای اولین بار در تاریخ بشر راه ساده ای برای معتادان پیدا شده است که تأثیر آن در زندگی بسیاری از آنان به ثبوت رسیده است . درهای این برنامه برروی همگان باز است این برنامه روحانی ساده و غیرمذهبی ، به نام معتادان گمنام است .

پمفلت فقط برای امروز

به خودت بگو : فقط برای امروز ، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ، زندگی می کنم و بدون مصرف هیچگونه ماده مخدری روز خوبی خواهم داشت .

فقط برای امروز ، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد ، کسی که مرا باور می کند و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه ای خواهم داشت و به بهترین شکلی که بتوانم آنرا دنبال خواهم کرد .

فقط برای امروز ، سعی خواهم کرد که به کمک انجمن ، از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترسی نخواهم داشت .

فقط برای امروز ، به روابط تازه ام و آنها که چیزی مصرف نمی کنند و راه تازه ای برای زندگی پیدا کرده اند فکر خواهم کرد .

تا مادامی که این راه را دنبال کنم از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت .

نارانان چیست؟

گروه خانواده نارانان یک انجمن غیر انتفاهی از زنان و مردانی است که سالهای زیادی را صرف درمان بیماری اعتیاد خانواده و دوستان خود کــــــرده اندما خانواده هایی هستیم که وابستگی و سعی در تغییر دادن دیگران مشکل اصلی زندگیمان بوده است و اکنون در حال بهبودی می باشیم و به طـــورمرتب گرد هم می آییم تا به کمک هم بهبودی خود را حفظ نمائیم . برنامه مان مرکب از اصولی است که بسیار ساده بیان شده اند و ما ...می تــــــوانیمآنها را در زندگی روز مره خود بکار گیریم . نکته بسیار مهم این برنامه عملی بودن آن است . در گروه های خانواده نارانان هیچ شرط و شروطی وجــــودندارد . ما به هیچ سازمانی وابسته نیستیم هیچ حق عضویتی نمی گیریم و با هیچ سازمانی سیاسی ، مذهبی و یا انتظامی ارتباطی نداریم . هــــــر. کس مایل باشد بدون در نظر گرفتن سن ، مذهب ، نژاد و جنسیت می تواند به ما بپیوندد

گروه خانواده نارانان چه کسانی هستند ؟

پدران ، مادران ، فرزندان و کلیه کسانی که با افراد معتاد زندگی می کنند و یا به آنها نزدیک هستند ، حق عضویت در این گروه را دارنـــــــــــــد . آنها باپیش زمینه ناسالم روانی که در اثر اعتیاد ، پیچیده تر شده است دائماً در فکر تغییر دادن و درمان کردن عزیز معتاد خود هستند و زندگــــــــــیشان بـــراین محور قرار گرفته است . آنان مانند معتاد که فقط مواد مخدر برایش اهمیت دارد و از بقیه تصمیمات زندگی غافل می شود ، در گـــــــــــــــــــــــرداب وسوسه و وابستگی و اجبار کمک به معتاد غوطه می خورند و از بقیه عزیزان و قسمت های مختلف زندگی خود غافل می شوند . اعـــــتـــــیاد مـــانند بیماری قند فقط جنبه جسمانی ندارد بلکه ایجاد وابستگی در نزدیکان می کند و بیماری اعتیاد در رفتار آنها مشاهده می شود . سعی مـــیـــکــنـنـــدمصرف مواد مخدر معتاد را کنترل نمایند و به نوعی مسئله را جبران و یا پنهان کنند ، آنها اغلب خود را مقصر می دانند و به خود لـــطــــمـــــــه مـــــــی . زنند ، عاقبت خودشان را مضطرب ، درمانده و تنها می یابند

جلسات گروه خانواده نارانان

گروه های خانواده نارانان برای آنها که ناامیدی و بیچارگی داشتن یک معتاد در خانواده را احساس کردند به وجود آمده است . مـــــــــا این مــــــســـیردردناک را پیموده ایم و راه حل مشکل خود را با آرامش و آسودگی فکر پیدا کرده ایم . وقتی به گروه خانواده پیوستیم دیگر تنها نـــــــــــبودیم و در مـیان دوستان واقعی قرار گرفتیم این دوستان به گونه ای ما را درک کردند که کمتر کسی توانایی آن را داشت . به اعتماد ما احترام گـــــــذاشــــــــته شد و گمنامی مان حفظ گردید و به ما اطمینان داده شدکه هیچ مسئله ای آنقدر مشکل نیست و هیچ مصیبتی آنقدر بزرگ نیست که نتوان بر آن غلــــبــــــه کرد . برنامه ما ، یک طریقه و روال زندگی معنوی است ، اما مذهبی نیست . این برنامه بر اساس قدمهای دوازده گانه پیشنهادی معتادان گــــــمـــنام پایه گذاری شده است ما دریافته ایم که به کارگیری این قدمها راه حل عملی هر مشکلی است ، برنامه ما به همان صورتی که برنامه مـــــــعــــتادان گمنام به معتادان کمک می کند به ما نیز کمک خواهد کرد . در این برنامه ما خواستار آرامش و شهامت هستیم تا بتوانیم چهره واقعی خــــــــــویش را ببینیم . مایلیم به کمک خداوندی که خود درک می کنیم ، در مورد شخص خود کاری انجام دهیم و به لطف اللهی ، عزیز معتادان را با عشـــــــــق رهـــا کرده و از کوشش خود برای تغییر دادن او دست بر داریم . روشنی بینی ، تمایل و صداقت از اصول روحانی این برنامه می باشد . با شــــــــــــــرکت در جلـــسات گروه خانواده نارانان و با مطرح کردن سوالات خود و همچنین با به مشارکت گذاشتن احساس و تجربه خود می توانیم دوستـــــــــان تازه ای پـــیدا کرده و خود را عضوی از این گروه احساس کنیم . وقتی متوجه شویم که اعتیاد یک بیماری است و ما در مقابل آن عاجزیم ، با روشــــــــــن بینی مـی پذیریم که حتی در مورد زندگی افراد دیگر هم هیچ گونه اختیاری نداریم و آنگاه با صداقت و تمایل ، آمادگی پیدا می کنـــــــــیم که در مورد شخص . خودمان کاری انجام دهیم . فقط در آن صورت است که خواهیم توانست خود و دیگران را درک کنیم و دست یاری به دیگران دهیم

روش کار انجمن گروه خانواده نارانان چیست ؟

کمک ، همیاری و درک یکدیگر به منظور بهبودی ، پایه و اساس کار انجمن نارانان است . اعضاء گروه ها به طور مرتب جهت در میان گذاشــــــــتــــــــــن تجـــربه بهبودی خود گرد هم می آیند و همچنین اعضاء با تجربه تر ( که به آنها راهنما گفته می شود ) شخصاً به اعضاء جدیدتر کمک می کــــننـــــد . قدم های دوازده گانه اصول برنامه انجمن نارانان می باشد که در قلب برنامه واقع شده است . این قدم ها دستورالعمل های مشخصی را جـــهــــــت بهـبودی ارائه می دهند . با بکارگیری این دستور العمل ها و تماس نزدیک و دائم با اعضاء دیگر انجمن نارانان می آموزیم که چگونه از بیمـــــــــــــــــــاری خانوادگی اعتیاد در امان باشیم و با فراز و نشیب زندگی روبرو شویم . گروه خانواده نارانان یک سازمان مذهبی نیست و هیچ فلسفه و سیســــــــــتم اعتقادی به خصوصی را به کسی تحمیل نمی کند اما اصول روحانی نظیر صداقت ، روشن بینی ، تمایل که می تواند در زندگی روزمره مان بـــــــــــکــار گرفته شوند را در اختیارمان قرار می دهد . انتخاب ، طریقه و شکل بخصوصی برای بکارگیری این اصول معنوی وجود ندارد و این به خود افــــــــــــــــــراد مــــــربوط است هر کسی نسبت به تمایل شخصی خود بهبودی را کسب خواهد کرد . بهبودی در نارانان یک علاج فوری و سحر آمیز نیست کــــــــه در مــــدت معینی حاصل شود .بهبودی یک جریان مداوم مرحله ای و شخصی است ، عضویت و پیوستن به انجمن را افراد شخصاً انتخاب می کــــننـــــد و . نسبت به سرعت و میل خود بهبود می یابند

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلاتمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم .

تا می‏توانید با صداقت به آنها جواب دهید

1_ آیا شما برای فرزندان ،‌ همسران ،‌ بستگان و دوستان خود عذر موجه می‏آورید ؟ به خاطر آنها دروغ می‏گویید ؟  ‌یا پنهانکاری می‏کنید؟
بلی ٱ

خیرٱ

2 ـ آیا دلیلی دارید که به همسر فرزندان ،  ‌بستگان و دوستان خود اعتماد کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

3 ـ آیا باور کردن اظهارات آنها برایتان سخت است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

4 ـ آیا شما با نگرانی در رختخواب به انتظار فرزند ، ‌همسر ، بستگان یا دوستانتان بیدار می‏مانید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

5 ـ آیا فرزند شما مدرسه را بدون اطلاع شما رها کرده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

6 ـ آیا همسر شما کارش را از دست داده است و صورتحسابها روی هم انباشته شده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

7 ـ آیا پس‏اندازهای شما بطور مرموزی ناپدید می‏شود؟‌

بلی ٱ

خیرٱ

8 ـ آیا سؤالهایی که بدون پاسخ مانده باعث دشمنی و تخریب پایه و اساس ازدواج شما می‏شوند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

9 ـ آیا از خودتان این سؤال را پرسیده‏ اید که چه چیزی اشتباه است؟ و اینکه آیا اشتباه از من بوده؟ (آیا من مقصر هستم؟)

بلی ٱ

خیرٱ

10ـ آیا بدگمانی شما باعث کنترل کردن (بازرسی) شما می‏شود؟ و آیا از چیزی که احتمالاً پیدا خواهید کرد واهمه دارید

بلی ٱ

خیرٱ

11ـ آیا مخالفتهای عادی خانواده تبدیل به دشمنی می‏شود؟

بلی ٱ

خیرٱ

12ـ آیا کارهای اجتماعی خود را با بهانه ‏های مبهم کنسل می‏کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

13ـ آیا بطور روز افزون نسبت به دعوت دوستان خود به منزلتان دچار بی‏میلی شده ‏اید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

14ـ آیا نگرانی شما برای همسر ،‌ فرزند ،‌ و یا دوستان باعث     سر درد ، دل درد ، و اضطراب شدید می‏شود ؟

بلی ٱ

خیرٱ

15ـ آیا همسر و فرزند شما به آسانی با مسائل جزئی برافروخته می‏شوند ؟ آیا زندگیتان همچون کابوس بنظر می‏رسد ؟

بلی ٱ

خیرٱ

16ـ آیا بخاطر رودربایستی از بحث در مورد وضعیت خود با دوستان و بستگان عاجز هستید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

17ـ آیا تلاشهای شما در کنترل کردن نا امید کننده است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

18ـ آیا بیش از حد در حال جبران کردن هستید و سعی می‏کنید سر و صدا ایجاد نکنید؟

بلی ٱ

خیرٱ

19ـ آیا شما به تلاش خود ادامه می‏دهید و هیچ چیز به شما کمک نمی‏کند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

20-  آیا شکل زندگی دوستان همسر یا فرزندانتان تغییر کرده است ؟ آیا هرگز فکر می‏کنید از مواد مخدر استفاده کنند ؟
 
بلی ٱ

خیرٱ

حال اگر شما حداقل به 4 سؤال پاسخ مثبت داده‏ اید؟ جلسات خانواده های معتادان ممکن است بتواند در دادن جوایهایی که بدنیال آن هستید به شما  کمک کند .

تاریخچه مختصر از نارانان

پس از پیدایش الکلی های گمنام ، لوئیس همسر بیل ویلسون یکی از بنیانگذاران الکلی های گمنام که سختی های زندگی با یک الکلی را تجـــــــــربه کرده بود و از لطمه هایی که در اثر زندگی با معتاد به خانواده ها وارد می شود ، آگاهی داشت ، جهت کمک به خانواده های الکلی ها در زمــــــــــان بــرگزاری جلسات الکلی ها ، با خانواده های آنها صحبت می کرد . او ضمن دلداری خانواده های دردمند ،تجربه خود و اطــــــــــــــلاعاتی را که در مورد بیمـــاری اعتیاد و الکلیسم از شوهرش آموخته بود ، با آنها در میان می گذاشت . چند سال پس از تشکیل انجمن الکلی های گــــمنام ، لوئیس و چند نـــفــر از همسران الکلی های بهبود یافته گروهی به نام الانان جهت کمک به خانواده های الکلی ها و معتادان تشکیل دادند .پــــس از تشکیل انجمن معتـــــادان گمنام تعدادی از افراد خانواده آنها که اعضاء انجمن الانان بودند ، جهت بهبودی از بیماری خانوادگی اعتیاد انجـــــــــــــــمن نارانان را تشکیل . دادند

تاریخچه نارانان ایران – تهران

آشنا شدن خانواده معتادان گمنام با گروه های خودیاری خانواده ها مانند نارانان و ناراتین ( همچنین الانان و الاتین ) به طــــــــــــور غــــــیــــــر رسمی آ( در منازل ) در سال ۱۳۷۳ آغاز گردید و به طور رسمی در سال ۱۳۷۴ در آبان ماه در مکان مشخصی به فعالیت خود ادامــــــــــــــه داد که تا کنون در بــــســـیاری از مناطق تهران و ایران گسترش یافته است . اثرات این انجمن می تواند در سرنوشت افراد معتاد و خانواده اش نقش حــــــــیاتی داشته . باشند

قدم اول نارانان

ما اقرار کردیم در مقابل معتاد عاجز هستیم و زندگی مان غیر قابل اداره گردیده است.
وقتی ما سرانجام پی می بریم که زندگی مان پر از فراز و نشیب است، در برابر دیگران عـاجز هـستیم و رفتارمـان خارج از کنترل است، ٓان وقت برای قدم یک ٓاماده هستیم. اقرار کردیم که زندگی مان غیر قابل اداره گردیـده اسـت و بـه کمک نیاز داریم. ما به ٓاستانه غیرقابل تحمل درد رسیده ایم و نیازمند ٓارامش و ٓازادی از این دیوانگی هستیم.
قدم یک اولین قدم در سفر ما به سوی یکپارچگی و سلامتی است. ما پی می بریم که تمام تـلاش هـای مـان در اداره کردن زندگی مان و کوشش در کنترل و اصلاح فرد معتاد با شکست مواجه شده است. اختیار زنـدگی مـان از دسـت مان خارج است. ما نیازمند رهایی از درد و رنج هستیم، بهترین نقشه هایمان کار نمی کند امیدها و رویاهای مان نقش بـر اب شدند و ما به امنیت و ٓارامش نیاز داریم. اعتماد به نفس و عزت نفس مان کاهش پیدا کرده و مضطرب و ٓاشفته شـدهٓ
ایم.
عاجز
در قدم یک متوجه می شویم ما در مقابل فرد معتاد و دیگران عاجز هستیم. بیشتر ما فقط بعد از امتحـان کـردن هر کاری برای مجبور کردن معتاد به تغییر یا جستجوی بهبودی فهمیدیم که چه این کارها را انجام دهیم چـه نـدهیم، او
کار خود را می کند. همه تلاش های مان با شکست مواجه شد و ما احساس از پا درٓامـدن و ناامیـدی کـردیم. از شکـست هایمان در پیدا کردن راه حل می فهمیم که برای روبرو شدن با واقعیت های زندگی و رفتارهای منجر به شکست، نیازمند کمک هستیم.
عضوی داستان عجز خود را در میان می گذارد
تعریف عاجز یعنی فاقد قدرت، ضعیف، ناتوان. من این تعریف را در رابطه بـا اعتیـاد درک نکـردم. مطمـئن بـودم کارهای زیادی وجود دارد که می توانستم برای نجات معتاد از مواد انجام دهم. می دانستم که مسأله تنها پیدا کردن یـک بیمارستان مناسب یا برنامه ای برای فرستادن معتاد به ٓانجا است. معتاد شخص مورد علاقه ام بـود و بـرای مـن موقعیـت مرگ و زندگی در میان بود. نمی توانستم بگذارم معتادم بمیـرد. مـشاجره کـردم و معتـادم را وادار کـردم در پـنج برنامـه متفاوت که ٓان ها را انجام نمی داد یا رها می کرد، شرکت کند ٓاخرین باری که معتاد را برای درمان بـه بیمارسـتان بـردم هیچ امیدی نداشتم. می دانستم که معتادم ٓان ها را یا انجام نمی دهد، یا رها می کند و سرانجام می میرد. عاقبت فهمیدم که نمی توانم هیچ کاری برای قطع مصرف مواد معتادم انجام دهم. من در مقابل مصرف مواد او عاجز بودم. مشاوران بارها و بارها به من گفته بودند در مقابل مصرف مواد عاجز هستم، اما من نه ٓامادگی شنیدن داشتم و نه باور می کردم، تـا وقتـی
که به جلسات ٓامدم. خسته و وحشت زده بودم و هیچ امیدی نداشتم. من به ٓاخر خط رسیده بودم.
سؤاالتی درباره عجز
ٓایا فکر می کنم چیزی هست که من می توانم بگویم یا انجام دهم تا معتاد را مجبور به قطع مصرف مواد کنم؟ ٓایا کسانی هستند که من سعی دارم ٓان ها را کنترل کنم؟ ٓایا سعی می کنم به مردم کمک کنم در حالی که در حقیقت تلاش می کنم تا ٓان ها را کنترل کنم؟ این هفته چه چیزهایی وجود داشت که من در مقابل شان عاجز بودم؟ چه احساسی به من دست داد؟ ٓایا سعی می کردم چیزی را اصلاح کنم به دلیل این که نگران یا وحشت زده بودم؟ دفعه بعد چه کاری می توانم به جایش انجام دهم؟ ٓایا این حقیقت را پذیرفته ام که موقعیت هایی در زندگی ام وجود دارد که کنترلی روی ٓان ها ندارم؟ من فکر می کنم در زندگی ام کنترل چه چیزی در دست من است؟
غیرقابل اداره
مراقبت و کنترل باعث غیرقابل اداره بودن می شود. با رفتار معتاد دچار مشغولیت ذهنی می شویم، به طوری کـه تماس مان بااحساسات درونی، افکار و نیازهایمان از بین می رود. ما سکوت و ٓارامش ذهنی را از دست می دهیم. ترسو میشویم، احساس عصبانیت، اجحاف وٓازردگی می کنیم. ما خود اجازه می دهیم دیگران مـا را بـا انتظـارات و توقعـات خـود کنترل کنند. کارهایی که سعی کرده ایم انجام دهیم تا زندگی خودمان و دیگران را اداره کنـیم، شکـست خـورده اسـت و چیزی باید تغییر کند.
درک این که زندگی مان غیرقابل اداره شده است، محدودیت های انسانی مان را یادٓاور می شود و به ما نشان می دهد که توانایی هیچ گونه اصلاحی را نداریم. زمانی که متوجه می شویم زندگی مان چقدر غیرقابل اداره شده اسـت، مـی توانیم اقرار کنیم در مقابل زندگی افراد دیگر با بیماری اعتیاد عاجز هستیم.
عضوی داستان غیر قابل اداره بودن زندگی را در میان می گذارد
در لغت نامه کلمه غیر قابل اداره یعنی "خارج از کنترل" دیدن این که زندگی ام غیر قابل اداره است برایم سخت بود. من شاغل بودم، در شغلم پیشرفت داشتم و در حالی که همسرم، فرد معتاد، مواد مصرف می کـرد، مـن هـم صـورت حساب ها را پرداخت می کردم. زندگی اش ٓان قدر خارج از کنترل بود که من احساس می کردم، می بایست همه امـور را در دست بگیرم. بیشتر افراد زندگی من درباره اعتیاد همسرم چیزی نمی دانستند، زیرا ٓان را پنهان کرده بودم. به سـختی
تلاش می کردم تا همه چیز خوب به نظر برسد.
بیشتر وقتم را صرف تمرکز بر معتاد و سعی در درمان او می کردم، بطوری که متوجه ٓان چه بـر سـرم مـی ٓامـد نبودم. متوجه نبودم تا چه اندازه زندگی ام تحت تأثیر قرار گرفته است. تدریس در دانشکده را به دلیل ٓان که وقت نداشتم، رها کردم. مجبور بودم برای کمک به معتاد یا پیدا کردن او یا تلاش برای ثابت کردن به او که موادش یک مـشکل اسـت، وقتم را صرف کنم. به خاطر ترس ناشی از اعتیاد، از لحاظ جسمانی دچار بیماری و سردردهای میگرنی و کاهش وزن شدم. به دلیل ٓان که رفتار معتادم غیرقابل پیش بینی بود و نمی دانستم چگونه مرا سرافکنده خواهد کرد، برنامه ای برای ارتباط با مردم نداشتم. بهانه می ٓاوردم و دروغ می گفتم، برای این که همچنان خوب بنظر برسم. در زنـدگی ام شـادی چنـدانی نبود و خیلی احساس تنهایی می کردم. مصرف مواد به همان اندازه که معتادم را کنترل می کرد، مرا نیز تحـت کنتـرل و
مالکیت خود درٓاورده بود.
سؤاالتی درباره غیر قابل اداره بودن زندگی
ایا بیشتر ساعات بیداری من با نگرانی برای معتاد تلف می شود؟ٓ ایا چیزهایی که برایم مهم بودند از جمله سرگرمی ها و دوستانم را از دست داده ام؟ٓ ایا به خاطر معتاد دروغ گفته یا پنهان کاری کرده ام؟ٓ ایا برای خوابیدن در شب مشکل دارم؟ٓ
ٓایا مشکلات مالی دارم؟ ٓایا مشکلات جسمانی دارم؟ ٓاخرین باری که کار خوشحال کننده ای انجام دادم چه زمانی بود؟ ٓایا بخاطر اعتیاد اعضای فامیل یا دوستانم زندگی ام تغییر کرده است؟
علت، کنترل، معالجه
وقتی ما عجزمان را در مقابل زندگی مردم دیگر و غیرقابل اداره بودن زندگی خودمان درک مـی کنـیم، مـا بـرای تسلیم شدن کامل، در یک روش جدید زندگی ٓاماده هستیم. در ابتدا لازم است این واقعیت را که اعتیاد یک بیماری است، بپذیریم. اعتیاد نه تنها یک بیماری فیزیکی است بلکه یک مشغولیت ذهنی نیز می باشد یاد می گیـریم کـه مـا باعـث ٓان
نبودیم، ما نمی توانیم ٓان را کنترل کنیم و ما نمی توانیم ٓان را معالجه کنیم.
ما باعث ٓان نبودیم
باید درک کنیم که ما نمی توانیم باعث پیشرفت سرطان یا دیابت یا هر مریضی دیگری شویم. همچنـین مـا ایـن قدرت را نداریم که باعث اعتیاد هر کسی شویم. پیش از ٓان که معتادان بهبودی یابند ممکن اسـت سـعی کننـد تـا بـرای
مصرف موادشان ما را سرزنش کنند. هیچ کس برای وابستگی افراد به مواد یا بهبودی از ٓان مسئول نیـست. اگـر مـا بـرای افراد دیابتی به خودمان انسولین تزریق کنیم به ٓان ها کمکی نخواهد کرد. هیچ کس نمی تواند ٓان چه را که معتادان بایـد برای خودشان انجام دهند، برای ٓان ها انجام دهد. وقتی متوجه می شویم که اعتیاد فرد دیگری زندگی مـا را تحـت تـأثیر قرار داده ممکن است خودمان یا دیگران را برای این مشکل سرزنش کنیم. ما باور داریم که روش دیگـری وجـود دارد کـه می توانیم بگوییم یا انجام دهیم تا باعث شود معتاد تغییر و مصرف مواد را متوقف کند. ما خواهش مـی کـردیم، نـق مـی
زدیم، اشک می ریختیم، فریاد می زدیم و اعتیاد ٓان ها را مخفی کرده و ما کارهای ٓان ها را توجیه می کردیم.
سؤالاتی درباره علت
ایا می پذیرم که اعتیاد یک بیماری است؟ چه طور این تغییر بر روی عکس العمل و احساسم نسبت به معتاد زندگی ام اثر گذاشته است؟ ایا در برابر اعمال افراد دیگر احساس مسئولیت می کنم؟ٓ ایا عکس العمل هایم در گذشته باعث ایجاد مشکالت بیشتری نمی شد؟ٓ
قدم اول به ما اجازه می دهد تا از کنترل کردن و گرفتن توانایی دیگران دست برداشته و شروع به یادگیری بـرای مراقبت از خودمان بکنیم. وقتی ما سعی در کنترل معتادان داریم، دیوانه شده و سپس نسبت به ٓانها بی اعتنا مـی شـویم. وقتی با بی توجهی به نیازها و احساسات مان، سعی در کنترل خودمان داریم، بطور عمیق دچار یأس و ناامیدی می شویم. گاهی اوقات به دیگران اجازه داده ایم تا ما را کنترل کنند تا جایی که زندگی، نیازها و ٓارزوهای مان را نادیده گرفتیم. این
مسأله ممکن است باعث ٓاشفتگی و منجر به منزوی شدن ما گردد. ما احساس می کنیم، می توانیم مشکلی که همراه با درد و ناراحتی زیادی بوده و بارها در انجام ٓان نـاموفق بـوده
ایم را حل کنیم. ما سرانجام یاد می گیریم که هیچ کاری انجام نداده ایم – چه کاری انجام دهیم یا ندهیم – نمی تـوانیم رفتار یا مصرف شخص دیگری را کنترل کنیم. اگر ما همان کارها، سؤاالت ٓازاردهنده و پیشنهادات را تکرار کنیم، هیچ چیز تغییر نمی کند و ما سعی در کنترل کردن داریم. ما باید ٓان چه را که قادر به کنترل نیستیم رها کنیم، از قدرت برترمـان
راهنمایی خواسته و به ٓان اعتماد کرده تا در مسیر بهبودی قرار بگیریم.
سؤاالتی درباره کنترل
ٓایا احساس می کنم نیاز شدیدی به کنترل کردن دارم؟ در زندگی خودم؟ در زندگی دیگران؟
ما نمی توانیم ٓان را کنترل کنیم
ٓایا اگر من رها کنم می ترسم، کنترل از دستم خارج شود؟ ٓایا اجازه می دهم که هر شخصی یا هر شرایطی زندگی ام را کنترل کند؟ ٓایا این مسئله مرا از مراقبت کردن از خودم باز می دارد؟ ٓایا این حقیقت را پذیرفته ام که من نمی توانم مصرف یا رفتار شخص دیگری را کنترل کنم؟
من نمی توانم ٓان را معالجه کنم
اعتیاد بیماریی است که به ورشکستگی جسمی، ذهنی و روحی منجر می شود و متأسفانه خـانواده و افـراد مـورد عالقه معتاد از طریق همان راه ها می توانند تحت تأثیر قرار بگیرند، اعتیاد زندگی را زیر و رو و واقعیت را پنهان می کند. وابستگی شیمیایی، بیماری العالجی است که اگر در مسیر ویرانگرش جریان پیدا کند همیشه کشنده است. تأثیرات جانبی ان تنهایی، افسردگی، درد، فکر به خودکشی و احساس بی ارزشی هستند. معتاد پیام های به هم ریختـه ای مـی فرسـتد.ٓ معتادان با گفتار و رفتارشان به افراد مورد عالقه شان این پیام را می دهند که در ٓان واحد، هم بی اهمیت تـرین وهـم بـا اهمیت ترین افراد زندگی ٓان ها هستند
وابستگی شیمیایی، یک بیماریی است که می تواند متوقف شود، اما هرگز درمان نمی شود. بنابراین، اگر معتاد در مورد بهبودی اش جدی باشد، پرهیز روز به روز از اعتیاد امکانپذیر است. کمک ها از طریق انجمن معتـادان گمنـام، گـروه های دوازده قدمی، مراکز درمانی، مشاوران و قدرت برترشان در دسترس هستند.
سؤاالتی درباره معالجه
ٓایا درک می کنم که اعتیاد یک بیماری غیرقابل درمان اما مهارشدنی است، اگر معتـاد مایـل باشـد تـا روی یـک برنامه بهبودی قوی کار کند؟
ٓایا سعی می کنم به جای کار بر روی برنامه معتاد، روی برنامه خودم کار کنم؟ ٓایا احساس دل سوزی یا عشق یا هر دو احساس را نسبت به معتادم دارم؟ تفاوت ٓان دو چیست؟
قطع وابستگی
یکی از مشکل ترین پیشنهادات برای اعضای نارانان پذیرش رهایی است. ما می ترسیم رهایی به این معنا باشد که عشق یا مراقبت از معتادان را متوقف کنیم و ٓان ها را وقتی که بیشترین نیاز را به ما دارند ترک کنیم. در حالی که بعـضی از این ترس ها منطقی هستند، نتایج قطع وابستگی به اندازه کافی برای غلبه بر ترس ها قانع کننده می باشند.
در نارانان یاد می گیریم چیزی که برای رها کردن به ٓان نیاز داریم، مراقبت کردن است نه مراقب بودن. قطع وابـستگی از معتادان و اجازه دادن به ٓانها تا از عواقب رفتارشان رنج ببرند، هم برای معتادن و هم برای افرادی که دوست شان می دارند اولین قدم به سمت بهبودی است. حتی مدت ها پس از این که معلوم می شود تالش های ما بدون نتیجه اسـت، برخـی از ما به این عقیده وابسته هستیم که می توانیم معتادان را نجات دهیم. ما با عصبانیت و خشم باعث ٓاسیب زدن به خودمان،
خانواده های مان و معتادن می شویم. قطع وابستگی یعنی رها کردن با عشق و اجازه دادن به معتادان تا مشکالت ومسائل خودشان را حل و فصل کنند،
مانند مردمی که با پذیرفتن مسئولیت و پرداخت تاوان برای اشتباهاتای که مرتکب می شوند. این مسأله راه روبرو شدن با واقعیت و رشد کردن را به معتادان نشان می دهد، به جای این که مانند بچـه هـا در
تمام زندگی شان ناتوان باشند. این موضوع سالمت عقل مان را حفظ می کند و به ما قدرت حضور در کنار خانواده ها و دوستانمان که همراه مـا
رنج کشیده اند را می دهد. ما در نارانان یاد می گیریم برای رها کردن به اندازه کافی عشق بورزیم. ما درک می کنیم کـه هرچـه بیـشتر بـه
معتادان در ادامه مصرف و تخریب زندگی شان کمک کنیم، معتادان تاوان سنگینی ترین برای اعتیادشان خواهند پرداخت: زندان، ٓاسایشگاه روانی یا مرگ.
ما وقتی که ٓاماده هستیم رها می کنیم. اولین قدم دور شدن از نقش قربانی برای دیگران، زندگی و خودمان است.
سؤاالتی درباره قطع وابستگی
رها کردن با عشق برای من چه معنایی دارد؟ ایا بدین معنی است دیگر بیشتر از این مراقبت نکنم؟ٓ ایا احساس می کنم گیر افتاده ام یا راه فراری ندارم و نمی توانم رها کنم؟ٓ قطع وابستگی درباره قرار دادن حد و مرزها و ارتباط برقرار کـردن بـا زنـدگی و احـساسات خودمـان و فراگیـری مراقبت کردن از خودا ست. ایا قادرم حد و مرزهایی داشته و سعی در حفظ ٓان ها نمایم؟ٓ اگر الزم باشد تا یک حد و مرزی را تغییر دهم ٓایا می توانم انعطاف پذیر باشم؟ رهایی همچنین یعنی جدا شدن از ترس، از نیاز به کنترل کردن، از سعی کردن برای انجام کارهـای بیـشتر و یـا پافشاری کردن ایا قدم به من ٓان ٓازادی را می دهد تا کنترل را متوقف و رهایی را امکان پذیر سازد؟ٓ چه فعالیت هایی مرا عالقه مند می کند تا منجر به کمک در رها کردن شود؟
چند پیشنهاد برای کمک به رها کردن:
تشخیص دهید چه واکنش هایی شما را مضطرب، عصبانی، نگران و یا گیج وسر درگم می کند. چه چیزهایی به شما کمک می کند تا ٓارام شوید و ذهنی ٓارام بدست ٓاورید. احساسات تان را در درون تان نگه ندارید. به جای ٓان، ٓان ها را احساس کنید، اگر لازم است اندوهگین شوید و یا با شخص دیگری درباره احساسات تان صحبت کنید. یاد بگیرید چه طور از خود مراقبت کنید. کارهایی را که دوست داشته اید انجام دهیـد. کارهـایی کـه همیـشه در ارزوی انجامش بوده اید را، انجام دهید.ٓ ایا رهایی به من کمک می کند تا زندگی ام را بهتر اداره کنم؟ٓ

قدم دوم نارانان

به این باور رسیدیم که نیروی برتر از ما می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
بعد از برداشتن قدم یک و با اقرار به عجز قابل اداره بودن زندگی مان ممکـن اسـت احـساس ناامیـدی و پـوچی بکنیم. در قدم دوم به نیروی برتری که به ما سلامت عقل را باز می گرداند ایمان می ٓاوریم و یا ایمان مـان قـوی تـر مـی شود. ما با انجام مکرر کارهای تکراری و سعی در بهتر انجام دادن ٓان ها و گرفتن نتایج متفاوت، به عدم سلامت عقل، پـی
می بریم. قدم دوم درباره ی ایمان، اعتماد و باور به یک نیروی برتری که خودمان انتخاب کرده ایم، می باشد. در گذشته، مابه توانایی خودمان برای اداره کردن امور زندگی مان ایمان داشتیم و این امر انجام نپذیرفت. ایمان بوسیله عقل بوجود نمی اید و یا بدست ٓاوردنی نیست، بلکه یک هدیه است. نیروی برتر ابتدا با کاشت دانه کوچکی از ایمـان در قلـب مـان بـه مـآ کمک می کند. این ٓاغاز مرحله اعتماد به یک نیروی برتر که می تواند زندگی مان را بهبود ببخشد، می باشد. از طریق باورکردن، ما شروع به درک اینکه وسواس ها و مشغولیت های فکری مان کاهش پیدا خواهند کرد، می کنیم.
به باور رسیدن
در قدم دوم ما به این باور رسیدیم که نیروی برتر از خودمان برای کمک به بازگرداندن زندگی مان وجود دارد. در ابتدا لازم است تمامی تصوراتی که از نیروی برتر داریم از قبیل: فحاشی، قضاوت کننده، مجازات کننده و بی عاطفه را
کنیم. ممکن است ترس از نیروی برتر توسط پیشینه مذهبی مان که به ما یاد داده هرگاه اشـتباهی انجـام دهـیم، نیـروی برترمان مجازات خواهد کرد در ما رسوخ کرده باشد. برخی یک نیروی برتر را به عنوان تکیه گاهی برای افراد بـی اراده ای که نمی توانند زندگی شان را اداره کنند، می شناسند.
قدم دوم به عنوان "قدم امید" یاد می شود. ما فقط نیاز داریم باور داشته باشیم که یک نیـروی برتـر از خودمـان برای کمک به ما مشتاق و منتظر است. احتیاج نیست نیروی برترمان بطور دقیق شناخته و یا نامگذاری شود. در ابتدا لازم نیست که معتقد باشیم قدم دوم برای ما کار می کند، تنها کافی است ایمان داشته باشیم که این باور امکان پذیر است. نارانان یک برنامه معنوی است نه یک برنامه مذهبی، قدم دو با همه فرقه ها، همه اعتقادات، مذاهب و مسلک ها هماهنگ است. افراد زیادی نیروی برترشان، گروه شان است که از ٓان به عنوان منبع خرد، دانش و تجربه استفاده می کنند.
خیلی اوقات ما ایمان مان را بخاطر این که می خواهیم همه چیز همین حالا درست شود از دست می دهیم. ایـن برنامه نیازمند صبر و استقامت به منظور بهبودی می باشد. ما به این باور رسیدیم که نیروی برتر ایـن برنامـه یـک نیـروی عاشق و حامی است، کسی که در قلب مان بهترین است. نیروی برترمان حتی در جزئی تـرین مـسائل زنـدگی مـان از مـا مراقبت میکند. ایمان نیازمند اعتماد و تسلیم است. برای مثال اگر من باور داشته باشم که یک صندلی وزنم را در صـورتی که روی ٓان بنشینم، تحمل می کند، من اعتماد را نشان داده ام. ما نه تنها وجود یک نیروی برتر را قبول داریم بلکه به ٓان
قدرت که ما را حفظ و راهنمایی می کند و زندگی مان را بهبود می بخشد اعتماد داریم.
تصور کنونی من از یک نیروی برتر چیست؟ ٓایا بعضی از تجربیات گذشته من روی تصورم از یک نیروی برتر، اثر گذاشته است؟ ٓایا بعضی از این تجربیات باعث شک و تردید من نسبت به فطرت عاشق و محافظ نیروی برتر شد؟ چه ترس هایی در من، اگر باشند، مانع پذیرفتن یک نیروی برتر می شود؟ ٓایا من در زندگی ام راهنمایی معنـوی را احساس می کنم؟ ٓایا من اجازه داده ام شرایط کنونی و یا موقعیت معتادم بر من غلبه کند؟ ٓایا من کارهای تکراری را بارها و بارها انجام داده و منتظر نتیجه متفاوت هستم؟ چه فعالیت ها و کارهایی برای من امیدبخش است و به من کمک می کند تا باور کنم که من خوب خواهم شد؟
تعریف ایمان: اعتماد داشتن به شخصی یا چیزی، ایمان بر پایه مدرک ودلیل نیست.
ایمان برای من چه معنایی دارد؟ بازگشت سلامت عقل
سؤالاتی درباره ایمان
قدم دوم یک قدم انتقالی است که ما را از جایی که هستیم به جایی که می خواهیم برویم، می برد. ما قلب وذهن مان را برای ارتباط با یک نیروی برتر و سایر افراد در حال بهبودی باز می گذاریم.
قدم دوم به ما می گوید که اگر از رها کردن بترسیم، نمی توانیم سلامت عقل مان را بر گـردانیم، از مـا خواسـته مـی شود که روزانه ایمان داشته باشیم. ما همگی درباره چگونه باز گرداندن سلامت عقل مان نظرات خودمان را داریم. همانطور که ما در بهبودی مان پیشرفت میکنیم، ممکن است این نظرات تغییر کنند. شاید لازم باشد از بی توجهی به خـود بـا دل سوزی، به نیازهای مان توجه کردن، برسیم. شاید لازم باشد از رفتارهای ٓازاردهنده معتاد یا کنترل او دست برداریم. شـایدلازم باشد یاد بگیریم رها کنیم و به دیگران اجازه کنترل کردن یا نیروی برتر ما شدن را ندهیم.ا این که ما باید مثل یک قربانی زندگی کنیم، به دلیل این که دیگران از ما سوء استفاده کرده یا ناعادلانه با ما رفتار می کنند، اعتقادی ناشی از عدم سلامت عقل است. شاید ما از خودمان توقع کامل بودن را داریم. اما ما یاد خواهیم گرفت کـه دست از سرزنش کردن خود برداریم و انتظار نداشته باشیم زندگی مان بدون مشکلات سپری شود. سلامت عقل هنگـامی است که ما از درون ٓارامش داشته و از خودمان مراقبت کنیم. ما با شناخت احساسات مان تجربه خوبی از یک زندگی سالم
را کسب می کنیم. ما می توانیم بهبود یابیم اگر صادقانه در جستجوی ٓان باشیم.
ممکن است مفهوم عدم سلامت عقل را انکار کنیم، اما ما یاد می گیریم که باور کنـیم رفتارهـای مـان عاقلانـه نبـوده است. رفتار ما اغلب با ناکامی، نگرانی و ترس، از حالت طبیعی خارج می شد. ما نسبت به معتادمان با روش هایی که قابـل توجیه نیستند، واکنش نشان می دادیم، از ما دعوت می شود برای شروع پیشرفت در مسیر بهبودی با فروتنی عمل کنیم. فروتنی مهمترین احساس برای هر شخصی است. رشد ما، با تمایل و ٓامادگی برای متواضع بودن و پذیرش ٓان، افزایش می یابد. ما با فروتنی، پیشرفت در کیفیت و متعادل ساختن زندگی مان را جستجو می کنیم.
عضوی تجربه بازگشت سلامت عقل را در اختیار ما می گذارد.
هنگامی که برای اولین بار در جلسات نارانان حاضر شدم هنوز به عجز کامل نرسیده بودم. سالهای بـاور نکردنـی دردناک زندگی ام با یک معتاد در حال مصرف، من را به ٓانجا رساند. اما همان طور که معتادان به ٓاخر خط مـی رسـیدند، من نیز به یک نقطه دردناک عاطفی رسیده بودم که دیگر نمی توانستم با ٓان زندگی کنم.
در حقیقت نمی خواستم به هیچ وجه زندگی کنم. من می خواستم بدون درد و دور از هر کسی که دردم را بیشتر می کرد باشم. دوستان و اعضای خانواده ام که دوست شان داشتم شامل این افراد می شدند. به نظر راه حل ٓاسان بود. اگر من زنده نباشم مجبور به تحمل درد بیشتری نخواهم بود. چیزی که در ٓان زمان مرا از این تصمیم منصرف کرد ایـن بـود
که نمی خواستم به مادرم که هنوز از مرگ خواهرم براثر سرطان غصه دار بود، صدمه بزنم.
من به این دلیل که زندگی ام به شدت غیرقابل اداره و کنترل بود به نارانان بازگشتم، با ایـن امیـد کـه از کـسانی کمک بگیرم که همین مشکلات را دارند. به نظر می رسید اشخاصی که من در نارانان دیدم از من بسیار سالم تر و شـادتر بودند. من از نظر احساسی و معنوی، خواهان ٓان چه که ٓانها داشتند بودم. من نیاز داشتم از ٓان ها یـاد بگیـرم کـه چطـور ترس و خشمی که مرا از حالت عادی خارج می کرد، رها کرده و همچنین به طناب نجاتی که ٓانهـا بـه ٓان متـصل بودنـد، چنگ بیاندازم. ٓان طناب نجات، انجمن، قدم های دوازده گانه نارانان و یک نیروی برتری که خودم درک کرده بـودم، بـود. کارکردن قدم ها، بودن با افرادی که به ٓان ها اعتماد کردم )اعضای انجمن( و کنتـرل زنـدگی ام را بـه یـک نیـروی برتـر
سپردن در مجموع به برگشت سلامت عقلم کمک کرد.
سؤال های بازگشت دوباره سلامتی عقل
ایا من باور دارم که نیرویی برتر از من می تواند سلامتی عقل را باز گرداند؟ٓ بهبودی مستلزم صبر و درک است. ٓایا من انتظار نتایج فوری را دارم؟ ایا من می توانم بینم نیروی برترم مرا به بازگشت سلامت عقلم هدایت می کند؟ از چه راه هایی؟ٓ ایا من باور دارم که امید و ایمان به نیروی برترم باعث بهتر شدن توانایی ام در مقابله با زندگی روزانه خواهد شد؟ٓ برای من "رها کن و به خدا بسپار" چه معنایی دارد؟
چه چیزی مانع این می شود که باور کنم یک نیروی برتر از خودم می تواند سلامت عقل را به من بازگرداند؟ قسمت هایی از زندگی ام را لیست می کنم که می خواهم ٓان ها را از دوباره بسازم.
ارامشٓ
ما خودمان را برای کمک گرفتن، راهنمایی و مراقبت عاشقانه یک نیروی برتر ٓاماده کردیم. ما به مرور به بهبودی مان که با استفاده و کارکرد و ابزار نارانان در زندگیمان، اتفاق می افتد ایمان ٓاوردیم. یکـی از ایـن ابزارهـا، دعـای ٓارامـش است.

قدم سوم نارانان

ما تصمیم می گیریم که اراده و زندگیمان را به مراقبت پروردگاری که خود درک کرده ایم بسپاریم.

در قدم یک ما به ناتوانی و غیر قابل اداره بودن زندگیمان اقرار کردیم. در قدم دو ما به یک نیروی برتر از خودمان که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند، ایمان ٓاوردیم. در قدم سوم، ما تصمیم گرفتیم کنتـرل اراده و زنـدگی مـان را بسپاریم، همانگونه که درک کردیم به راهنمایی نیاز داریم. سپردن تمامی امور زندگی مان به یک نیروی برتر حتی اگر ٓان را بشناسیم و اعتماد داشته باشیم، ممکن است مشکل به نظر ٓاید. اگـر رفتارهـای وسواسـی داشـته باشـیم، ممکـن اسـت
مسئولیت اعمال و سهم خود را در مشکلات نادیده بگیریم. در شروع قدم سوم بسیاری از ما ممکن است تنها بخشی هایی از زنـدگی مـان را کـه خیلـی بـرای مـان مـشکل هستند، به نیروی برتر بسپاریم. ما بخش هایی از زندگی مان، که فکر می کنیم می توانیم ٓان ها را اداره کنیم و برای نجات ما لازم هستند، را رها نمی کنیم.
در قدم سوم ممکن است احساس کنیم در حال از دست دادن هویت مان هستیم. ما مثل بچـه هـا ممکـن اسـت ترس از دست دادن را بروز دهیم. ممکن است با وعده های عملی نشده و ٓارزوهای از دست رفتـه، رهـا شـده باشـیم. اگـر دعاهای ما بی جواب مانده باشد ما نیروی برتر را پیش از ٓان که دوست داشتنی باشد، ظالم تـصور مـی کنـیم. قـدم سـوم
ظرفیت رشد یافتن برای دریافت عشق و توانایی بخشیدن ٓان را به ما یاد می دهد.
ما مجبور نیستیم درک کنیم که نیروی برترمان چه کسی است یا نیروی برتر ما چگونه برای "رها کـردن" عمـل می کند. اما احتیاج داریم که این مراحل را باور کنیم برای بازگرداندن ما به سوی تکامل، قدرتی قابل دسترس وجود دارد. همانطور که ما روزانه و به طور مداوم این قدم را تمرین می کنیم، ٓارام تر می شویم و احساس می کنـیم بـار سـنگینی ازدوشمان برداشته شده است. نیاز ما به کنترل مردم، وقایع و پیامدها ما را منزوی نگه داشت است، اما ما یاد می گیریم اعتماد کنیم و حمایـت از طرف یک نیروی برتر را بپذیریم. با اعتماد به حضور و توجه یک نیروی برتر، همـانطور کـه ارزش هـای انـسانی مـان را تشخیص می دهیم، عزت نفس مان بهبود می یابد. هرچه کمتر سعی کنیم زندگی خودمان و دیگران را اداره کنیم، موثرتر می شویم. اگر ما دیگران و چیزهای اطراف مان را بپذیریم، می توانیم به سادگی، خودمان باشیم.

ایده های اصلی قدم سوم خودخواهی و سپردن ٓان به نیروی برتر است. خودخواهی میلی در درون ماست که باعث می شود زندگی شخصی مان را کنترل کنیم به ما قدرت انتخاب کردن داده شده است. اگر انتخاب مان منجر به درد، اعمال متعاد گونه، سختی و رفتارهای بیهوده شود، لازم است قدرت برترمان زندگی مان را بدست گیرد.
قدرت برترمان برای ما فقط خوبی می خواهد و به ما امید، ٓارامش و بهبـودی مـی دهـد. ٓازادی در تـسلیم شـدن است.
با حمایت و راهنمایی یک نیروی برتر ما مسئولیت زندگی مان را در دست گرفته و سهم خود را در یادگیری برای مراقبت از خودمان انجام می دهیم.

درک ما از نیروی برتر
قدم سوم به ما می گوید که یکی نیروی برتر بخش مهمی از بهبودی و زندگی مان است. ما در جستجوی ارتباطی شخصی با یک نیروی برتر هستیم، همانگونه که ٓان نیرو را درک کرده و شناختیم. یک نیروی برتر، احساسات مـان را مـی شناسد و نیازهای مان را درک می کند.

دعای آرامش
پروردگارا، ٓارامشی عطا فرما تا بپذیرم ٓان چه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم ٓان چه را که می توانم و بینشی که تفاوت این دو را بدانم.
دعای ٓارامش درباره رها کردن و اجازه دادن به نیروی برتر است. ما از نیروی برترمان بـرای فهمیـدن کمـک مـی خواهیم. این دعا برای پذیرفتن است. ما از نیروی برترمان رها کردن چیزهای خارج از کنترل مان )مردم، اماکن و چیزها( و تمرکز روی چیزهای قابل کنترل )حاالت و رفتارمان( را می خواهیم.

پروردگارا ٓارامشی عطا فرما – از نیروی برتر برای پیدا کردن ٓارامش کمک می خواهیم،
پذیرفتن ٓان چه که نمـی توانم تغییر دهم – برای پیدا کردن چیزهای خارج از کنترلمان کمک می خواهیم.
شهامتی که ٓان چه را که می توانم تغییر دهم – برای رشد و تمرکز بر روی چیزهایی که در کنترل مـان هـستند )حالات/ عکس العمل ها/ رفتارها( کمک می خواهیم.
بینشی که تفاوت این دو را بدانم – توانایی دانستن ٓانچه به من مربوط هست یا نیست. دعای ٓارامش ابزاری اسـت برای هر زمانی که به کمک احتیاج داریم، می توان از ٓان استفاده کرد.
هنگامی که با شـرایط و موقعیـت هـایی کـه نمـی خواهیم در ٓان باشیم کاملا احاطه شدیم، این دعا به ما کمک می کند تا صبر کنیم و یاری می کنـد تـا چیزهـایی کـه درکنترل ما هستند را بشناسیم و از چیزهایی که واقعاً در کنترل ما نیستند دوری کنیم.
تعاریف: ارامش پاکی، خونسردی، باحوصله و ٓاسوده، ٓارامٓ شهامت تحمل و بردباری، قدرت تحمل درد بینش توانایی انتخاب سالم و گرفتن تصمیمات بر پایه عقل و دانش ٓانچه که درست، حقیقتی و ماندگار است پروردگار هنگامی که این کلمه را ادا می کنم بوجود نیروی برتی که از من قدرتمندتر است اقرار می کنم.

وقتی دومین کلمه را تکرار می کنم، اقرار می کنم که نیروی برتری هست که می تواند ببخشد و عطـا کند. من خواستار بعضی چیزها برای خودم هستم، این اشتباه نیست که خواستار بهبودی برای خودم باشم. اصلاح کردن شخصیتم اطرافیانم را خوشحال تر خواهد کرد. من در زندگی ام خواستار ٓارامش، خویشتن داری و صلح هستم. چیزهایی که مرا به درست فکر کردن و رفتار شایسته قادر می سازد. من شرایط را همان گونه که هستند، با ٓاغوش باز می پذیرم. ان چه را که نمی توانم تغییر دهم: من سرنوشت خود در زندگی را به همـان شـکلی کـه هـست مـیٓ پذیرم. من باید سرنوشتم را بپذیرم. تا زمانی که شهامت برای تغییر قسمت هایی از زندگی ام که به ٓان عالقه ندارم را پیدا کنم، البته نه از روی ناچاری.
من خواستار شجاعتی هستم که بدون شانه خالی کردن با شرایط روبرو شوم. من خواستار شرایط متفاوتی هستم. من خواستار کمک برای گرفتن تصمیمات درست هستم. همه چیز در زندگی ام کامل نیست. من بایدپذیرش ان چه را کـهٓ نمــی تــوانم تغییر دهم شهامت تغییر کردن چیزهایی کـه با واقعیت باآنهاروبرو شوم و پیوسته به سمت رشد و پیشرفت حرکت کنم. من می خواهم توانای پیدا کنم که در همه مسائل قضاوت صحیح داشته باشم. من می خواهم در درک واضح حقیقت وقایع توانا باشم. من می خواهم مسائل را در زندگی ام بگونه دیگری ببینم، بنابراین می تواند تفاوت هایی وجود داشته باشد.
می توانم بینش دانستن تفاوت


پذیرش و سپاسگزاری
پذیرش: پذیرش یعنی اقرار کردن و وضعیت یا موقعیت خود را قبول کردن. پذیرش یک مفهوم بهبودی است که در زندگی مان بطور شگفت انگیزی عمل می کند. به منظور کسب پذیرش ماباید روی احساسات متفاوت از قبیل خشم، شرم، غم، ناامیدی و دلسوزی برای خودمان کار کنیم. پـذیرش حـق انتخـاب و ازادی در گذراندن زندگی شخصی مان را به ما می دهد.ٓ
پذیرش وضعیت موجود خود
اگر ما نیازمند یا خواهان تغییر هستیم باید ابتدا خودمان و دیگران را بطور دقیق ٓان گونه که هـستیم و هـستند، بپذیریم. این به معنای ٓان نیست که ما ٓان زندگی را تأئید کنیم یا از ادامه ٓان خوشحال باشیم یا دست از ٓارزوها، امیدها و خواست های مان برداریم.
پذیرش یعنی ما به شرایط موجود خودمان ٓاگاه باشیم، به این منظور که در صورت نیاز بتوانیم به انجـام کارهـایی برای مراقبت از خودمان بپردازیم کار لازم را انجام دهیم – سرکوب کردن و مقاومت یا بی اعتنایی به احساسات مان باعث اضطراب و رنج کشیدن می شود.

پذیرش تغییر:
دعای ٓارامش به ما می ٓاموزد چیزهایی که نمی توانیم تغییر دهیم را بپذیریم. مـا ممکـن اسـت خواسـتار زمـانی باشیم که هنوز عزیزمان گرفتار اعتیاد نشده بود. اعتیاد موجب تغییر عکس العمل های ما نسبت به ٓان ها شد که باعث شد احساس بی پناهی و ناامنی کنیم. شرایط کنونی ممکن است منجر به احساس سردرگمی، ناامیدی، ٓازردگی یا بـی ارزشـی در ما شود. اگر ما بپذیریم این ها احساسات ما هستند و با ٓان ها مواجه شویم، ممکن است به ایـن نتیجـه برسـیم کـه درایمان و مراقبت شخصی خودمان قوی هستیم.
ممکن است احساس تنهایی یا ناامیدی کنیم، یا نیاز پیدا کنیم که در برابر این مشکلات از خودمان مراقبت کنیم. ما یاد می گیریم عشق، حمایت، توجه و ٓاسایش را از دیگران و یک نیروی برتر بپذیریم. ما برای تغییر دادن ٓان چه که می توانیم و دانش و بینشی گرفتن تصمیمات صحیح و تغییرات از یک نیروی برتر در خواست کمک می کنیم.

پذیرش نقص:
ما خودمان را با فکر کردن به این که نالایقیم یا شکست خورده ایم، تنبیه می کنیم. ما برای کامل بـودن و متمـایز شدن از دیگران کوشش می کنیم. ما می توانیم از اشتباهات مان درس بگیریم و بپذیریم ٓان کسی که هـستیم بـه انـدازه کافی خوب است و ما خودمان و یکدیگر را تأئید و تشویق می کنیم، ما سعی می کنیم فقط بهترین کـار را انجـام دهـیم،
حتی اگر کمتر از ٓان چه که امید داریم بشود. ما انتقاد از خودمان و دیگران را متوقف و رها می کنیم.

پذیرش خودمان:
اگر خودمان را به حدی در نیازهای دیگران غوطه ور کرده باشیم که از خود بی خبر شویم، عزت نفـس و حقـوق فردی مان را از دست داده ایم. این حق ماست که نظرات، باورها، محدودیت ها و توانایی های شخصی خودمـان را داشـت
باشیم. ما احساسات گذشته و حال و تجربیات معنوی مان را می پذیریم. با پذیرفتن و دوست داشتن خود قادر خواهیم بود که رشد کرده و تغییر کنیم.
در قدم سوم ما اراده و زندگی مان را به مراقبت نیروی برتر می سـپاریم. کـسی کـه در عـوض عـشق و پـذیرش، بخشش کامل به ما باز می گرداند و ما رها می شویم که خودمان باشیم.

پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری:
پذیرفتن اعتیاد به عنوان یک بیماری سخت است، زیرا دلیل واحدی ندارد. اعتیاد یک چرخه نـابودی از خرابـی و تخریب می شود. پذیرفتن اعتیاد به عنوان یک بیماری به ما کمک می کند تا درک کنیم که نمی توانیم فعالیـت و انـرژی مان را در حال جنگیدن در این مبارزه هدر بدهیم، اما در عوض بسوی منابع دیگری از کمک و امید رو می ٓاوریم. مـا مـی توانیم با ٓارزو کردن این که چیزها متفاوت شوند وقت مان را سچری کنیم، اما باید واقعیت را قبـول کنـیم کـه قـدرت یـا
توانایی تغییر انسان و نتایج را نداریم. ما برای مراقبت از خودمان نیاز داریم که دست از تلاش برای چیزهایی که در کنترل ما نیستند بـرداریم. ایـن در
دست ما نیست، راه های بسیاری را امتحان می کنیم: خودمان را تحقیر می کنیم، خودمان را سرزنش و ملامت می کنیم، سعی می کنیم شدت درد را احساس نکنیم. ما به طور قطع تحت تأثیر بیماری قرار گرفته ایم زیرا روابط و کیفیت زندگیمان تغییر کرده است. مهم نیست که واقعیت چقدر خشن است، ما می توانیم یاد بگیریم شرایط سخت را بپذیریم و در هر وقت و هر زمان اعتماد بنفس داشته باشیم.
پذیرفتن به معنای این نیست که ما تسلیم موقعیت های پست شده و تسلیم شویم، وقتی ما چیزی کـه هـست را می پذیریم، می توانیم حق انتخاب های در دسترس مان را واضح تر ببنیم. پذیرش معجزه ای است که ٓارامش و خشنودی می ٓاورد زیرا به ما کمک می کند ٓان چه را برای مراقبت از خودمان نیاز داریم، پیدا کنیم.

سپاسگزاری
هنگامی که ما در شرایط گیر افتاده ایم، خسته و سردرگم هستیم و هیچ چیز درست نیست، ما می توانیم تمـرین شکرگذاری کنیم. سپاس گزاری می تواند ما را از شرایط استرس زای زندگی مان دور کند. اگر ما بر روی چیزهایی که می توانیم برای ٓان ها شکرگزاری کنیم، تمرکز داشته باشیم حال بهتری پیدا می کنیم. شکرگزاری توانایی بـالا بـردن روحیـه مان را به ما می دهد و ما را نیرومند می سازد. حتی اگر ما احساس کنیم که ناشکر هستیم، سپاسگزاری، در جهت جستجوی راه حل به ما کمـک مـی کنـد تـادیدگاه ما در زندگی تغییر کرده و شرایط مان بهبود یابد.
گاهی اوقات در زندگی مان برای چیزهای کوچک شکرگزاری می کنیم. حتی یک بحـران میتوانـد رشـد فـردی و نیروی دوباره ای به همراه ٓاورد. ما نجات یافته ایم. اگر نگاهی از سپاس و شکرگزاری به موقعیت های مانداشته باشیم کمتر تاریک و ناامید بنظر می رسند وقتی ما بتوانیم برای چیزهایی که داریم به عوض چیزهایی که نداریم، شکر کنیم نسبت به خودمان و زندگی مان احساس بهتری داریم. هدف شکرگزاری، درک کردن لذت توانایی برای مشارکت در زندگی با خوش بینی و ٓاگاهی داشتن از همـه چیزهـای خوبی است که در اطراف مان می باشد.
معتادان با استرس و درد زندگی می کنند و ما درد و اسـترس را بخـاطر نجـات دادن شـان طولانی تر می کنیم. ما همچنین احتمال مردن معتاد را بخاطر اعتیادش افزایش می دهیم.
ما همگی خودمان انتخاب کردیم که زندگی مان را با مشکلات و درد بگذرانیم. شش سال پیش من انتخاب کردم که بپذیرم معتادم در دستان نیروی برتر است و من نمی توانم او را نجات دهم. من قبول کردم که ممکن است معتـادم را برای همیشه از دست بدهم. اما ٓان انتخاب برای معتادم سازنده بود. من بطور کامل پذیرفتم هر ٓان چه که در طول 7 سال برای نگه داشتن معتادم از مصیبت عواقب رفتار معتادگونه انجام داده بودم تنها باعث فعال نگه داشتن بیماری اعتیاد شـد.
این واقعیت که تمامی کمک های من منجر به رنج بیشتری شده است، باعث شد که شروع کنم به نجات زندگی خودم. امروز من مسئولیت سهم خودم را در هر چیزی که در زندگی ام اتفاق می افتد می پذیرم. من می پذیرم که تنهـا
می توانم افکار و اعمال خودم را کنترل کنم و کنترل زندگی دیگران کاری بیهوده و به طور حتم ٓاسیب زننده است. پذیرش اصول بهبودی رهایی از ناامیدی را به من عطا کرد.


نمونه ای از لیست حق و حقوق یکی از اعضاء
من انتخابهای متعددی در زندگی ام دارم چیزی فراتر از زنده بودن من حق دارم که بابت بدست نیاوردن ٓان چه که نیاز داشتم و یا بدست ٓاوردن ٓان چه که نمـی خواسـتم و نیـازی نداشتم، تأسف بخورم. من حق دارم که از استانداردها و ارزش های شخصی خودم پیروی کنم. من حق دارم زمانی که احساس ٓامادگی نمی کنم، یا کسی، چیزی، ارزش های مرا زیرپا گذاشته یا تهدیدی بـرای ان است، نه بگویم.ٓ من حق اعتبار و احترام دارم. من حق تصمیم گیری دارم. من حق دارم که اولویت هایم را تعیین کرده و به ٓان ها احترام بگذارم. من حق دارم که نیازها و خواسته هایم توسط دیگران محترم شمرده شود. من حق دارم گفتگویم را با کسانی که تحقیرم می کنند خاتمه دهم. من حق دارم مسئول رفتار، عملکرد، احساسات یا مشکالت دیگران نباشم. من حق دارم اشتباه کنم. من حق دارم از دیگران توقع صداقت داشته باشم. من حق داشتن احساساتم را دارم.
من حق دارم از دست کسی که دوستش دارم عصبانی شوم. من حق دارم منحصر بفرد باشم. من حق دارم بترسم و بگویم "من ترسیدم" من حق دارم ترس، شرم و گناه را رها کنم. من حق دارم که در هر زمانی ذهنم را تغییر دهم. من حق دارم خوشحال باشم. من می توانم سالمتر از کسانی باشم که در اطرافم هستند. من حق دارم که روابط سالم، "عمیق" و ثابتی از انتخاب هایم داشته باشم. من حق دارم فضای شخصی و ساعاتی برای خود داشته باشم. وقتی که در حال گریه کردن هستم، نیازی به لبخند زدن ندارم. من می توانم، ٓارام، بازیگوش و راحت باشم. من حق دارم در یک محیط صلح ٓامیز باشم.
نمونه دیگری از لیست حق و حقوق یک عضو دیگر
من حق دارم ٓارام و بی دغدغه باشم. من حق دارم که از خلوت و زمانی برای خود داشته باشم. من حق داشتن عقاید، ایده ها و نظرات خود را دارم. من حق دارم احساس عصبانی بودن کنم و ٓان را به روشهایی مسئولانه بیان کنم. من حق دارم بدون داشتن احساس گناه "نه" بگویم. من حق دارم خواست ها و سلیقه هایم را بیان کنم و ٓانچه در زندگی خواهان هستم را داشته باشم. من حق دارم قوی و با کفایت باشم و ٓان را نشان دهم. من حق دارم با دیگران مخالفت کنم و دیگران نیز حق دارند با من مخالفت کنند. من مجبور نیستم کامل باشم. من حق دارم اشتباه کنم و مسئول ٓان اشتباهات باشم. من مجبور نیستم تحقیر شدن با اظهارات فخر فروشانه یا ترحم ٓامیز را بپذیرم. اشکالی ندارد که دیگران از من تعریف کنند. من می توانم ستایش و تمجید را بدون شکسته نفسی بپذیرم. من حق دارم زمانی که در حال بیان کردن خودم هستم، به من توجه شود.
من مجبور نیستم ایرادهای دیگران از خودم را بپذیرم. من هنوز می توانم خودم را همانگونه که هستم بپذیرم، حتی زمانیکه دیگران از من ایراد می گیرند. من حق دارم تمامی احساساتم را تجربه کنم و ٓانها را به روشهای مسئولانه بیان کنم. من حق دارم بگویم که نمی دانم و نمی فهمم. من حق دارم سؤاالتی بپرسم و در جستجوی یافتن اطلاعات باشم زمانیکه نمی دانم و یا نمی فهمم. من حق دارم احساس خوبی داشته باشم. من حق دارم که بطور منطقی درباره موقعیت هایی دشوارم با راهنما یا نیروی برترم بحث کنم. من حق دارم در مورد مسائل مربوط به کار با دیگران بحث کنم و راه هایی را پیشنهاد کنم که امکان حل مـشکل وجود داشته باشد. من حق دارم که به دیگران انتقادهای سازنده ای پیشنهاد کنم. من مجبور نیستم توسط همه و برای هر کاری که انجام می دهم مورد تحسین، احترام و تأئید قرار بگیرم.
راهکارهای اساسی برای ایجاد عزت نفس
مسئولیت ٓاگاهانه زندگیم را از هر چه فکر می کنم، می گویم و انجام می دهم بـر عهـده گیـرم. ایـن کـه بتـوانم واکنش خودم را نسبت به هر اتفاقی انتخاب کنم بسیار با اهمیت است.
مسئولیت شخصی خود برای گرفتن تصمیم نهایی در قبال اعمالم را تشخیص داده و مـی پـذیرم. زیـرا ایـن مـن هستم که از نتایج هر یک از انتخاب هایم بهره مند شده و یا صدمه می بینم. با خودم مهربان و با مالحظه باشم و نیازهای اساسی خودم را در اولویت قرار دهم. با درک این نکتـه کـه سـلامت روح و جسمم مسئولیت اصلی من است. به خاطر داشته باشم که اگر بتوانم بهتـر مراقـب نیازهـای خـودم باشـم، بیشتر می توانم و مایلم که نسبت به رفع نیازهای دیگران مؤثر باشم. بخاطر داشته باشم که من، اعمال نیستم، بلکه ٓاگاهی من منجر به انتخاب اعمالی شده که نیازهایم را برٓاورده می سازد. یک زندگی هدفمند، واقع بینانه و با جدیت کارکردن در جهت رسیدن به احساس رضایت داشته باشم. وابسته نبودن به افراد، عقاید یا اعمال برای داشتن احساسی از ارزش و اهمیت شخصی امروز و فردا نکن، انگیزه لازم را از طریق یک ارزیابی سنجیده از نقاط ضعف و قوت ایجاد کرده یا فعالیـت برنامـه ریزی شده را از ذهنم پاک می کنم. به خاطر داشته باشم که من همیشه بهترین توانایی و ٓاگاهی معمول خود را بکار می برم و این که همیـشه ٓان را حفظ بکنم. خودم را از هرگونه محکوم کردن، شرم، سرزنش، گناه یا پشیمانی نجات می دهم.
به خودم اجازه اشتباه کردن را می دهم، این که بدون سرزنش شکست بخورم، احساس بازندگی یا بدتر از ٓان کنم. اشتباهات را جایی برای رشد بیشتر می دانم. از انتقاد، محکوم کردن و رنجش رها می شوم. درک این که هر کس بهترین کاری را که می تواند انجام دهد. هر مسأله و مشکلی را به عنوان چالشی برای ٓاگاهی ام می پذیرم اما خواستار کامل بودن نیستم. به تأئید، اجازه یا توافق دیگران وابسته نمی شوم. به ارزش اصلی و درونی خودم باز می گردم. سعی نمی کنم از طریق دستاوردهایم ارزش خود را ثابت کنم. بیاد دارم که چیزی برای اثبات ندارم. مهلت های خود سرانه تعیین و برقرار نمی کنم. اولویت ها را هر یک در زمان خود انجام می دهـم، و فقـط بـرای امروز زندگی می کنم. تمامی اعمالم را ٓاگاهانه انجام می دهم. اگر در تصمیم گیری تردید داشته باشم، بهتر است که اصلا تصمیم گیری نکنم. اگر زندگی من ٓانچنان که مایلم پیش نمی رود، سر نخ را در درون خود جستجو می کنم، از این نکته ٓاگـاه باشـم که انتخاب کردن یک انتخاب است. انتخاب نکردن نیز یک انتخاب است. ما مـی تـوانیم رنـج یـا شـادی را بـرای خودمان انتخاب کنیم.

قدم چهارم نارانان

یک ترازنامه بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم.

جستجو کردن: بطور کامل و با دقت مورد بررسی قراردادن، بطور عمیق یا با تیزبینی موشکافی کردن.
بی باکانه: بدون واهمه، با جسارت وشهامت، بی پروا، بدون دلسردی و یأس
ترازنامه اخلاقی: لیستی از نقاط ضعف و قوت. ما چنین فهرستی را با کمک نیروی برتر ٓاماده می کنیم.
ماجرای خودشناسی از قدم چهارم ٓاغاز می گردد. ما رفتارمان را بررسی کرده و در جستجوی شناخت خودمان به تعاریف همان شکلی که هستیم می پردازیم. قدم چهارم کمک می کند تا با احساساتی که فرو نشانده و یا پنهان کرده ایـم روبـرو شویم. ما بطور کامل از نکات مثبت و منفی شخصیت خود پرده بر می داریم. الزم است که با رنجش و تـرس از اشـخاص، مکان ها و چیزها مواجه شویم تا بتوانیم ترازنامه خود را تهیه کنیم.
بررسی عادات و طرز برخوردهایی که عمیقاً ریشه دار هستند کار ٓاسانی نیست. رفتار و حرکات خود را بررسی می کنیم، چرا که این رفتارها بر ما و کسانی که به ما نزدیک هستند تأثیر می گذارد. الزم است که به درون خود بنگـریم، بـه دلیل این که سعی می کنیم که درد و رنج وحتی وجود خودمان را نیز پنهان کنیم. احساس می کنیم می توانیم مشکلات فرد معتاد را تشخیص داده و به این واقعیت پی ببریم که ما مقصر نیستیم، ولی نباید در این مرحلـه از بهبـودی متوقـف شویم. حتی اگر شخص معتاد و مشکل خود را نادیده بگیریم. ممکن است مجدداً دچار چنین دردسری شویم. کار ناتمام بـه خودی خود با تمام نمی رسد.
قدم چهارم ما را یاری می دهد تا با کار کردن بر روی ٓان از درد و رنج، ترس، احساس گناه و کمبـود ایمـان رهـا شویم. شاید لازم باشد که این قدم را هر از گاهی مرور کرده، تا به خودشناسی رسیده و توانایی رسیدن به بهبودی را کسب کنیم. با تکرار مرتب چنین مراحلی خودمان را پرورش می دهیم. ما کوشش می کنیم که با خودمان صادق بوده و در عین حال با ملایمت و درک و فهم به این کار بپردازیم. ممکن است که فقط برای نجات خود کوشش کرده باشیم. شاید بخواهیم با نوشتن شرح حال خود این کار را شروع کنیم. ما با خاطرات کودکی و سپس روابـط، احـساسات، طرز رفتار و ابزاری که ادامه زندگی را امکان پذیر ساخته است، به ایـن کـار مـی پـردازیم. ممکـن اسـت بخـواهیم از کـار
نادرستی که انجام داده ایم و یا اشتباهی که نسبت به ما صورت گرفته، احساس مان را بیان کنیم. -

لیستی از خصوصیات مثبت
لیستی از خصوصیات مثبت، پیشرفت ها و استعدادهای مان را تهیه می کنیم. چنانچه در این کار اکراه وجود دارد، به صفات خوب دیگران توجه کرده و متوجه می شویم که خودمان نیز چنین
صفات مثبتی را داریم و یا از دوستی می خواهیم در تهیه این لیست به ما کمک کند. مطالب زیر صفاتی را با پرسش مطرح می کند که می توان در جهت شناسایی بکار گرفت.
مهربان/ دل سوز: ٓایا نسبت به خودم یا دیگران مهربان هستم؟ ٓایا احساسات دیگران را در نظر می گیرم؟ شکیبا: ٓایا پشتیبان دیگران هستم در حالی که عزت نفس را حفظ می کنم؟
صادق/ روراست: ٓایا می توانم رک و راست با دیگران در مورد احساسات و ارزش هایم صحبت کنم؟ ٓایا نظـرات و عقاید دیگران را پذیرا هستم؟ ٓایا فکر می کنم گفتن دروغ های کوچک اشکالی ندارد؟ ٓایا کوشش می کنم اعمـال خـود را توجیه کرده یا موجه جلوه دهم؟
صبر: ٓایا اگر لازم باشد می توانم منتظر نتایج و پیامدها بمانم؟
بخشنده: ٓایا هدایای خودم را با دیگران ٓازادانه سهیم می شوم؟ ٓایا برای احساسات و شرایط دیگران احتـرام قایـل می شوم؟
با ملاحظه: ٓایا مالحظه احساسات دیگران و شرایط را دارا هستم؟
همکاری: ٓایا می توانم مانند عضوی از اعضای یک گروه یا دیگران کار کنم؟ ٓایا اعمال من سرمشق دیگران است؟ قابل اعتماد: ٓایا قابل اعتماد هستم؟ به من می شود اعتماد کرد؟
با فکر: ٓایا مشکلات را با مراقبه و تأمل مانند نیروی کمکی در بهبودی خودم تلقی می کنم یا سعی در برانگیختن
احساس دلسوزی دیگران دارم؟
منطقی: ٓایا به هنگام بررسی مشکلات و شرایط انصاف را در نظر می گیرم؟ ٓایا قبل از نتیجه گیری به هر دو جهت
قضیه توجه خودم را معطوف می کنم؟
هماهنگ: ٓایا گفتارم با نیتم هماهنگ است و برعکس نیتم با گفتارم مطابقت می کند؟ ٓایا به طور قاطع به اصـول خودم پای بند هستم؟
اطمینان/ اعتماد: ٓایا قابل اطمینان و اعتماد هستم؟ ٓایا با وجود شک در موردی می توانم ٓان را از دیگران بـذیرم؟ ایا در جستجوی نیات پنهان می باشم؟ٓ
مسئول: ٓایا در برابر اعمالم خود را مسئول می دانم؟
مؤدب: ٓایا مؤدب هستم؟ با خوش خلقی عمل می کنم؟ ٓایا با توجه گوش فرا می دهم؟ ٓایـا خـودم را بـدیگـران تحمیل می کنم؟
مطمئن: ٓایا بدون اینکه خودم را ببازم میتوانم بعضی از ناامنی ها را بپذیرم؟
شکرگذار: ٓایا به خاطر نعمت های روزانه در زندگیم شاکر هستم؟
احترام: ٓایا به احساسات و تجربیات دیگران احترام می گذارم؟
گذشت: ٓایا بعد از اتمام درگیری و خشم می توانم گذشت داشته باشم؟
بلوغ: ٓایا در رشد و پیشرفت از نظر جسمی، فکری، احساسی و معنوی کامل شده ام؟ ٓایا برای هدفی کوشـش مـی کنم .
حامی: ٓایا به هنگام لزوم به دیگران کمک می رسانم؟
خوش ذوق بودن: ٓایا قادر هستم نقاط جالب بعضی از موقعیت ها را ببینم؟
تواضع/ فروتنی: ٓایا احساس می کنم در مقایسه با دیگران مهم تر و یا مشخص تر هستم؟
دوستانه: ٓایا با دیگران رفتاری مناسب دارم؟
خوشبین: ٓایا جنبه مثبت قضایا را می بینم؟
همکاری: ٓایا برای دستیابی به هدف مشترک با دیگران حاضر به همکاری هستم؟
صادق: ٓایا روراست هستم؟ ٓایا سعی می کنم فریبکار نباشم؟ ٓایا صادق هستم؟
ممکن است موارددیگری وجود داشته باشد که ذکر نشده اند. همانگونه که مشت خودم را باز می کنم ٓان را کشف خواهم کرد و به طور ٓازادانه ٓان ها را لیست می کنم.

نواقص یا معایب
انکار: هنگامی که به نواقص خودمان توجه می کنیم ممکن است رفتارهایی کـه مطلـوب نیـستند را انکـار کنـیم. متوجه انکار کردن ٓان ها می شویم. برخی از این انکارها عبارتند از: رویایی بودن، افسانه ای که واقعی بودنش را می پذیرم، انکار وجود یک مشکل، کم بها دادن به اهمیت مسئله ای، سرزنش، عذرخواهی، عمومیـت دادن بـه جـای شخـصی تلقـی کردن یک مشکل یا موقعیت، اجتناب و دوری و بالاخره بحث و مجادله، ممکن است بسیاری از این نواقص مکانیسم هـای دفاعی باشند که ما برای ادامه بقای خود از ٓان استفاده می کنیم.
ایا قادر به تشخیص اشکال مختلف انکار که در گذشته و حال از ٓان استفاده می کرده ام هستم؟ٓ

ترس: رویارویی و مواجه شدن با ترس و دل خوری، نیاز به شهامت فراوان دارد. زمانی که احساس ترس می کنیم، بـه فراموشی گرایش پیدا کرده، انکار می کنیم و یا از پذیرش واقعیت خودداری می کنیم. ترس مـی توانـد باعـث ایجـاد درد روحی شدید، خشم و وحشت گردد به نحوی که بیماری جسمی حاصل از فشار روحی و یـا اخـتلال فکـری را بـه همـراه خواهد ٓاورد. ممکن است علت ترس ٓاگاهی پیدا کردن از این باشـد کـه مـا مـی بایـست حـد و مرزهـا را رعایـت کـرده و تصمیمات درستی می گرفتیم. از دست دادن کنترل موجب ترس شده و شک و تردید در یاری رساندن نیروی برتـر را بـه همراه می ٓاورد. ممکن است ترس از دست دادن شخص معتاد و یا تنهایی باعث شود همه احتیاجات وی را پاسخگو باشیم.

ایا به خاطر تهیه یک ترازنامه ترس و دلهره زیادی در خودم ایجاد می کنم؟ ایا در حال حاضر احساس ترس زیادی می کنم؟ٓ ایا علت را می دانم؟ٓ ایا در زندگی من نیروی برتری وجود دارد که از او می ترسم؟ ٓایا رابطه خصوصی با چنین نیرویی برقرار می کنم؟ٓ ایامعتقدم که نیروی برترمن شخصًاازمن مراقبت میکند؟ٓ

رنجش و دلخوری دلیل و یا علت شماره یک بیماری معنوی محسوب می شود. ما به این نکتـه توجـه مـی کنـیم کـه دلخوری چگونه بر روی عزت نفس و روابط شخصی ما تأثیر می گذارد. رنجش سبب دلهره و خشم و عصبانیت می شود.
ٓایا در گذشته از کسی رنجیده ام؟ ٓایا چنین رنجشی هنوز در زندگی من تأثیر دارد؟ ٓایا دلخوری و رنجش من باعث عصبانیتم شد؟ ٓایا لجبازی می کنم؟ ٓایا در موقعیت و وضعیت کنونی از کسی یا چیزی رنجش دارم؟ ٓایا زمانی که دیگران مطابق میل من عمل نمی کنند از ٓانها می رنجم؟

کنترل
به منظور حفظ کنترل ممکن است ما قضاوت کرده، به خودمان و دیگران اعتماد نداشته، منزوی و گوشه گیر شـویم و در شرایطی که اوضاع قابل تحمل نیست عکس العمل بیش از حدی از خود نشان دهیم.
ٓایا من خودم و دیگران را بشدت قضاوت می کنم؟

رنجش و دلخوری
ٓایا یک اشتباه باعث ترس و ناتوانی من می شود؟ ٓایا هراز گاهی پر از ااحساس ترحم به خودم می شوم؟ ٓایا احساس قربانی بودن می کنم؟

خشم
عصبانیت علت اصلی بسیاری از مسائل می باشد. بخصوص ٓان که نآارامی در زندگی من وجود دارد. ممکـن اسـت بـه بیماری ناشی از خشم های فروخورده مبتلا شویم. زمانی که ما خشم خودمان را سرکوب می کنیم و یا بطور نامناسبی ٓان را ابراز می کنیم، ممکن است دلهره، افسردگی، دلخوری، دلسوزی به حال خود یا حسادت را تجربه کنیم.
ٓایا رفتار شخص معتاد من را عصبانی می کند؟ ٓایا رفتار شخص معتاد من را خجالت زده و یا سبب کاهش عزت نفس و یا بی ارزشی من می شود؟

مراقبت
ما گرایش به پذیرفتن مسئولیت گرفتاری های کسانی را داریم که از کنترل خودمان خارج هستند. مراقبت از دیگـران ممکن است باعث ازدیاد عزت نفس ما شود و انگیزه ای برای زندگی می گردد. ممکن است از نگهداری دیگـران و اهمیـت ندادن به خودمان دلخور باشیم. مراقبت باعث می شود که ما احساس مسئولیت کرده و برای نجات دادن ٓانها تالش کنیم.
ٓایا از کسانی که دوست شان دارم مراقبت می کنم و به کمک ٓان ها می شتابم، در حالی که خودم را فراموش می کنم؟
ٓایا هر از گاهی احساس تنهایی و دلخوری به من دست می دهد به این دلیل که احتیاجات خودم بـرٓاورده نـشده است؟
ٓایا بیشتر منزوی هستم و کمتر و کمتر به خودم رسیدگی می کنم؟ ٓایا می خواهم حال دیگران را خوب کنم؟ ٓایا من به زندگی دیگران سروسامان می دهم؟ ٓایا می توانم به موارد خاصی فکر کنم که به احتیاجات دیگران رسیدگی کرده ام و از خودم غفلت ورزیده باشم؟

احساس مسئولیت بیش از حد
ممکن است با این باور رشد کرده باشیم که کامل بودن و متعهد بودن بسیار مهم است. شاید بیش از اندازه نسبت بـه نیاز دیگران حساسیت داشته و احساس می کنیم که باید جوابگوی احتیاجات ٓانان باشیم.
ٓایا بیش از اندازه نسبت به نیاز دیگران حساس هستم؟ ٓایا مسئولیت بیش از حد را می پذیرم؟

راهنمای نواقص در قدم چهارم راهنمای نکات مثبت در قدم چهارم هر انسانی در اعتدال نکـات مثبـت کوشـش مـی کنـد بـدون تردید، بسیاری از ٓانان را در خود سراغ داریم.
رک و راست صداقت با خود روشن بینی سنجش و ارزیابی خود فروتنی و تواضع بردباری عشق بخشش صبوری اعتماد بلندنظری خود را بخشیدن فعال بودن

یک خلاصه ای از نواقص درج شده که بعنوان راهنما مـورد اسـتفاده قـرار می گیرد. این قدم چگونگی ٓانها را بطور دقیق مورد پرسش قرا رمی دهـد. ممکن است بسیاری از ٓانها را در لیستمان وارد نکرده باشیم. رنجش و دلخوری عدم صداقت با خود انتقاد کردن دلسوزی به حال خود حسادت نداشتن تحمل ترس خشم عجول بودن نفرت غبطه غرور بیجا تنبلی کار را به موقع انجام دادن افکار مثبت توجه به نکات مثبت ایثارگری اجتماعی خوشبین و شاد سپاسگذاری پذیرش/ ٓارامش حق به دیگران دادن به تأخیر انداختن افکار منفی سوء ظن و بدگمانی خودخواهی گوشه گیر ناامید و دلسرد ناسپاسی شرم و گناه حق به جانب من از .................. رنجش دارم زیرا .....................
او این کار را کرد به خاطر اینکه ............................ سهم من )نقش من( در این ماجرا ............................... )در ترازنامه( احساسات من: ................... ایا به کسی جبران خسارت بدهکارم؟ٓ دفعه دیگر چگونه می توانم متفاوت عمل کنم؟

قدم پنجم نارانان

 چگونگی دقیق خطاهای مان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

قدم چهارم ترازنامه ای در اختیارمان قرار داد تا بوسـیله ٓان بتـوانیم نکـات ضـعف و قـوت خـود را بـشناسیم. مـا هیجانات نادیده گرفته شده، احساسات سرکوب شده و نقایص خودمان را شناسـایی کـردیم کـه باعـث ایجـاد افـسردگی، رنجش و عدم عزت نفس می شدند. با داشتن صداقت با خودمان و همین طور با خواندن فهرست مان بـرای یـک شـخص دیگر بر روی قدم پنج کار می کنیم. قدم پنجم قدم رهایی است. به خاطر مسائلی که برای ما اتفاق افتاده، دیگران و همین طور نیروی برترمان را مقصر نمی دانیم، پذیرش، ما را به نیروی برترمان نزدیکتر می سازد، کسی که همیشه و همه جا در دسترس ماست. ما زمان مناسبی را به نیروی برترمان اختصاص می دهیم و از او می خواهیم تا به ما کمک کنـد کـسی راپیدا کنیم که بتوانیم فهرست مان را برایش بخوانیم.

اقرار کردن به یک نیروی برتر
ما با درخواست کمک از نیروی برتر خود از او می خواهیم ما را در مسیر شناخت و بیان اسرار خود هدایت کند. با اقرار خطاهایمان به یک نیروی برتر، گامی به سوی تسلیم شدن بر می داریم. ما رها می کنیم و به خدا می سپاریم.
ما نیاز داریم که در زمانی مناسب مثال در هنگام پیاده روی یا در حال پیدا کردن مکانی که برای مراقبـه انتخـاب کرده ایم، در مورد خود با نیروی برترمان صحبت کنیم. نیازمند این هستیم که به نیـروی برتـر خـود بگـوییم چـه کـسی
هستیم، چه کارهایی انجام داده ایم، به چه چیزهایی فکر می کنیم، چه چیزهایی می خواهیم، بـه چـه چیزهـایی احتیـاج داریم و این که چه احساسی داریم. ما از نگرانی ها، تالش ها و ترس های مان به او می گوییم و از او کمک مـی خـواهیم. تنها الزم است که بی پرده، صادق و مشتاق باشیم.

اقرار به خودمان
بدون سرزنش یا محکوم کردن خود یا شخصی دیگر، بطور صادقانه به خودمان توجه می کنیم. در این مرحله، تنها کاری که لازم است، اقرار کردن به خطاها و مشخص کردن نقش خودمان در مشکلات اسـت. اقـرار کـردن ایـن چیزهـا بـه خودمان ریسک و خطر کمتری به دنبال دارد. برای دور نگه داشتن خود از درد و رنج، ممکن است بـه طـور ناخودٓاگـاه ازمکانیسم دفاعی انکار استفاده کنیم.
فاش کردن رنجش ها، ترس ها و سایر نقایص به یک شخص دیگر، دشوارتر است. ما سعی می کردیم که این قبیل چیزها را مخفی نگه داریم اما حالا به خودمان اجازه مید هیم به روشی سازنده و سالم درباره ٓان ها صحبت کنیم.
لازم است که شخص مورد نظری را که می خواهیم به او اعتماد کنیم، با دقت انتخاب نماییم. ما به نصیحت شدن احتیاج نداریم، اما برای دستیابی به بینشی که نشان دهد این نواقص چقدر در زندگی ما تأثیر گذاشته اند، به کمـک نیـاز داریم. ما رفتارهای مان را بررسی کرده و سعی می کنیم دلیل پنهان در پشت ٓان ها را کشف کنیم، پس از ٓان به مسیرمان ادامه می دهیم. ما شنونده ی قدم پنجم خود را با دقت انتخاب می کنیم. این شخص می بایست با برنامه دوازده قدم ٓاشنا باشـد،
می تواند عضو مورد اعتماد گروه بوده، راهنما، مشاور یا یک دوست باشد. دقت داشته باشید، اطلاعاتی را که ممکن است به اعضا خانواده، معتاد یا دیگران صدمه برساند، مطرح نکیند. قدم پنجم به ما احساس رهایی مـی بخـشد، از ٓان هنگـام کـه اعتماد کردن به خودمان یک نیروی برتر و دیگران را ٓاغاز می کنیم. سؤال های ترازنامه خود را با شما در میان می گذارم
اگر خطاهای مان را به یکی نیروی برتر اقرار کنیم، می توانیم بر پذیرش عشق نیروی برتر در خودمان حساب کنیم

قدم ششم نارانان

امادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص اخلاقی ما را برطرف کند.ٓ

ما با ٓاماده شدن برای ایجاد تغییر در زندگی مان که با روشی معنوی توسط نیروی برتر انجام مـی شـود، بـر روی قدم ششم کار می کنیم. نیروی برتر ما نمی تواند ما را تغییر دهد، تا زمانی که خودمان خواهان این باشیم که به او اجـازه این کار را بدهیم. ما ذهن خود را از تمامی چیزهایی که ما را ٓاشفته می سازد ٓاسوده کرده و قلب خود را برای تغییـرات وچیزهای جدید می گشاییم. هم زمان با این که ما در حال ساختن پایه و اساس محکمی برای تسلیم نهایی هستیم، قدم های اول تا پنجم مـارا در مسیر درست هدایت میکنند. در قدم ششم ما با یا امر مواجه می شویم که نیاز داریم نگرش هـا و رفتارهـای مـان را اصلاح کرده و روش زندگی مان را تغییر دهیم. ما کاملا ٓامادگی پیدا می کنیم که رهـا کنـیم. ممکـن اسـت کـاملا ٓامـاده نباشیم، اما می توانیم حرکت کردن در مسیر درست را ٓاغاز کنیم.
رها کردن به معنای بی تفاوت شدن نیست بلکه، فرصتی برای تلاش در جهت کنترل خواست خود و سـپردن ٓان به نیروی برتر می باشد. در قدم هفتم، ما از نیروی برتر خود در خواست خواهیم کرد تا خطاهای ما را برطرف سـازد. قـدم ششم ما را از قبل برای چنین مرحله ای ٓاماده می سازد. ما بجای این که کاملا بر نیروی شخصی خودمـان اعتمـاد کنـیم،
برای دریافت کمک، به نیروی برتر خود اطمینان می کنیم. نواقص شخصیتی ما ابزارهای شناخته شده ای بـرای مـان مـی باشند و بیشتر اوقات در حال استفاده از شیوه هایی برای کنار ٓامدن با زندگی هستند.

امادگی کاملٓ
زمانی که ما از عواقب رفتارهای منفی و نقاط ضعف خود ٓاگاه می شویم و درد و رنج ناشی از ٓانها را احـساس مـی کنیم، ٓاماده پذیرش واقعیت شده و خواستار تغییر می شویم. ٓامادگی یافتن برای رها کردن، روند دردناکی است، یعنی مـا از انکار – خشم – توقع و افسردگی بالاخره به پذیرش خواهیم رسید. هدف، ٓازادی و ٓارامش است، نه کامل شدن، ٓامادگی کامل یعنی این که ما می خواهیم بهترینی را که می توانیم یاد بگیریم، مورد نظر قرار دهیم.

تمایل
تمایل داشتن برای تغییر، این ترس را بوجود می ٓاورد که اگر ما تمامی نقطه ضعف ها و خصوصیت های مان را به نیروی برترمان واگذار کنیم، نتیجه ٓان چه چیزی خواهد بود؟ تمایل، وضعیتی ذهنی است کـه مـا را بـسوی عمـل کـردن پیش می برد. ما تمایل داریم به قدرت خودمان متکی باشیم به جای این که به نیروی برتر اعتماد کنیم. گاهی اوقـات مـا فقط از نیروی برترمان تقاضای چیزی داریم، به جای ٓان که با روشی متواضعانه با او ارتباط برقرار کنیم تا تأثیر متقابل ٓانرا درک کنیم. ما خواستار این می شویم که به جای عذرخواهی، درست صحبت کنیم. ما انتظار و توقع بیجا از خودمـان و دیگران نخواهیم داشت.

قدم ششم قدم رهایی است که به ما اجازه می دهد اعتماد کنیم، رها شویم و خواستار شروع این مراحل باشیم.
فهرستی از چیزهایی که مایلم در خودم عوض کنم تهیه می کنم، و از قدرت برترم می خواهم کـه مـرا در ایـن راه کمـک کند. با خواندن دعای ٓارامش شروع می کنم.


 

قدم هفتم نارانان

با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

قدم های شش و هفت، مراحل تغییر از منفی به مثبت هستند واین کار با کمک نیروی برتر ما انجـام مـی شـود. پس از تکمیل فهرست خود، اقرار کردن به نواقص، صحبت کردن درباره ماهیت دقیق خطاهای مان و پیدا کردن ٓامـادگی کامل برای برطرف شدن ٓانها توسط نیروی برتر، ما خواستار این می شویم که ٓان ها از ما دور شوند. این یک مرحله فـوری نیست و همچنین ما را از داشتن مسئولیت در قبال خودمان ٓازاد نمی سازد. در گذشته، ما تحقیر زیادی را تجربه کردیم ولی فروتنی و تواضع چیز دیگری اسـت. فروتنـی و تواضـع حـالتی از
نیرومندی است نه ضعف. ما می دانیم که اگر خواهان پذیرش کمک یک نیروی برتر باشیم، تنها با یک درخواست ساده می توانیم پیشرفت بهتری را تجربه کنیم. ممکن است نیاز داشته باشیم در طول مسیر بهبودی مـان بارهـا و بارهـا بـه سـوی نیروی برتر بازگردیم. به جای عقب نشینی یا تکرار رفتارها و داشتن توقع نتایج متفاوت، با ایجاد تغییر در روش های قبلی، به مسیرمان ادامه می دهیم. برای روبرو شدن با چالش های زندگی، می توانیم به یک نیروی برتر از خودمان تکیـه کنـیم.
یک نیروی برتر بسیار قدرتمند است و ما این گونه نیستیم. تواضع و فروتنی به معنی انجام دادن کاری برای دیگران و در اولویت قراردادن ٓان ها نسبت بـه خودمـان نیـست،

بلکه بدین معنی است که خودمان را همانطوری ببینیم که واقعاً هستیم. ما معایب خود را با صداقت تشخیص می دهیم وبرای تغییر دادن خود، به کمک نیروی برتر احتیاج داریم. بسیاری از ویژگی های شخصیتی که ما با ٓان مبارزه مـی کنـیم. می توانند به نتایج مثبتی تغییر شکل پیدا کنند، بطور مثال تمایل به کنترل می تواند به توانایی برای رهبری کردن تبدیل شود.
درد و رنجی که در زندگی داریم و نتایج مبارزه ما با عزیزی که دچار بیماری اعتیاد است، احساس عجز و ناامیدی را برای ما به همراه داشته است. ما به کمک نیروی برتری احتیاج داریم که نیاز ما را به درست کـردن همـه چیـز توسـط خودمان برطرف سازد. ما برای برطرف شدن ٓان بخش هایی از شخصیت مان که باعث درد و رنج زیادی در ما شده اسـت، به نیروی برتر خود توجه می کنیم. کمک های تخصصی، جلسات، راهنما و اعضای دیگر نارانان نیز می توانند به ما کمـک کنند تا از برخی نگرانی ها در راه تلاش برای رسیدن به هدف مان، رها شویم. ایده اصلی قدم هفتم، تواضع و فروتنی است. ما با نواقص و معایب خود به این جلسات وارد می شویم. این را درک می کنیم که تلاش برای خواست نیروی برتر به جای تمایلات خودمحورانه خودمان، روح ما را ٓازاد خواهد ساخت. مـا یـاد می گیریم که به یک نیروی برتر نزدیک شویم و راحت و ٓاسوده با ٓان نیروی صحبت کنیم. ما نیاز داریم که از تعهد خـود نسبت به بهبودی و کار کردن قدم ها قدردانی کنیم.
زمانی که ما در حال مبارزه درونی هستیم، می توانیم برای دور نگه داشتن خود از رفتارهـای گذشـته، از عبـارات تأکیدی مثبت استفاده کنیم. برخی از عبارات تأکیدی که می توانیم از ٓان ها استفاده کنیم: "این نیز بگذرد"، "رها کـن وبه خدا بسپار"، "انتخاب می کنم که جنبه مثبت را در این تجربه ببینم" ٓاگاهی، پذیرش و عمل به ما انگیزه می دهد تا در مسیر بهبودی حرکت کنیم. "فقط برای امروز زندگی کن".

قدم های دوازده گانه راهی برای ما فقط برای امروز
من دید خوبی نسبت به خودم خواهم داشت و می دانم که خصوصیات اعتیاد گونه و وسواسی بسیاری دارم که بر روی زندگی من سایه افکنده. من در حال رهایی از چنین خصوصیاتی هستم و نمی توانم ٓان ها را کنترل کنم. با درک این موضوع، اقرار می کنم که به کمک نیاز دارم.
من از حضور یک نیروی برتر از خودم که مرا بوجود ٓاورده سپاسگزارم، او از تمامی نیازهای مـن بـا خبـر اسـت و کاملا قادر است مرا التیام داده و به حالت ثابت و پایداری باز گرداند. درک من از نیروی برتر، پروردگار است.
من می خواهم از تمایل به حل کردن مشکلاتم از طریق فکر خودم رها شوم. هیچ کند و کاوی یا پرسش دیگـری نمی کنم. اکنون من تصمیم ٓاگاهانه ای می گیرم تا زندگی اراده ام را به حمایت و مراقبت پروردگار بسپارم. من این عقیده را می پذیرم که به من می گوید باید: "نقش خودم را اجرا کنم" و زندگی خودم را داشته باشم.
من از گذشته جدا می شوم، گناهان خود و افسوس خوردن درباره ی ٓان چـه اتفـاق افتـاده را رهـا مـی کـنم. بـا سرزنش کردن و پیدا کردن خطا در خودم و دیگران، اسیر گذشته خواهم ماند.
خودم و دیگران را خواهم بخشید. تشخیص می دهم که اعمال ما ناشی از ترس ها و ناامنی ما بوده است. اکنون به خودم و دیگران اجازه می دهم که خودمان باشیم. دیگر درباره زندگی، انتخاب مسیر یا الگوی رشد خود قضاوت نمی کنم.
همه ی اضطراب و نگرانی درباره ی ٓاینده را کنار خواهم گذاشت. تا ٓانجایی که می توانم امروز را با لذت، اعتماد و ٓارامـش بسیار، زندگی خواهم کرد؛ در حالی که این را می دانم که )امروز( همه ی ٓان چیزی است که می توانم از پس ٓان بر بیایم. می خواهم از تمایلاتی رها شوم که به مردم، مکان ها و چیزهایی وابسته است که مرا راضی می کنند. مـن تـشخیص مـیدهم که این احساسات در من موقتی هستند و نمی توانند امنیت، صلح یا ٓازادی را که خواهان ٓان هستم بوجود بیاورند. مسئولیت تمامی جنبه های زندگی ام از قبیل: انتخاب ها، احساسات، سلامتی جسمی و روحی، سلامتی معنوی، الگوهـای رشد واصول ارزشمندی را که توسط ٓان ها زندگی می کنم، برعهده خواهم گرفت.
تمام انرژی درونی ام را به کار خواهم گرفت تا به بهبودی خودم و دیگران کمک کـنم )بـرای مثـال: بیـان صـداقت، درستی و محبت(. به بقیه ٓان ها قاطعانه می گویم: "نه، تشکری لازم نیست".
از خداوند به خاطر دادن فرصت برای رها شدن از نگرش ها و الگوهای رفتاری گذشته سپاسگزارم زیرا این رفتارها مرا از حرکت به سمت مسیر بهبودیم باز می داشتند.
من خواستار این هستم که بینش، صلح و نیرویی را که از این برنامه دریافت کرده ام، با دیگران سهیم شوم. من با اشتیاق به سوی امروز پیش می روم، درحالی که به ارزش و شایستگی خودم اعتقاد دارم و تصمیم می گیرم
از امروز لذت ببرم و به بهترین شکل، مثبت بودن خودم را نشان دهم.

فقط برای امروز
فقط برای امروز سعی می کنم، زندگی کنم و مشکلات تمام زندگی را به یک باره بر دوش نکشم. مـن مـی تـوانم کاری را برای 24 ساعت انجام دهم اما اگر فکر کنم می بایست ٓان را تا پایان عمر انجام دهم بـرایم وحـشتناک و غیرقابـل تحمل خواهد بود.
فقط برای امروز خوشحال خواهم بود. به قول ابراهام لینکن "بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند".
فقط برای امروز خودم را با شرایط وفق می دهم و سعی نخواهم کرد که همه چیز مطابق میل من باشد. "شانس" را به عنوان چیزی که به صلاح من بوده است می پذیرم و سعی می کنم خودم را با ٓان چه به صلاحم بوده، تطبیق دهم. فقط برای امروز سعی می کنم فکر خود را تقویت کنم. مطالعه می کنم، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذارم، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی، فکر و تمرکز داشته باشد. فقط برای امروز روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم.
- یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگـری بفهمـد کـه مـن ٓان را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ٓان را به حساب نمی ٓاورم.
- حداقل دو کار انجام میدهم که برخلاف میلم باشد، فقط برای تمرین.
- به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است؛ حتی اگر شده باشـد هـم، امـروز ٓان را بروز نخواهم داد.
فقط برای امروز موضع موافقی خواهم داشت، تا ٓانجا که امکان دارد ٓاراسته خواهم بود. لباس مناسبی می پوشم، با متانت صحبت می کنم، با احترام رفتار می کنم، هیچ گونه خرده ای از کسی نمی گیرم، به دنبال عیب و ایـراد در چیـزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم.
فقط برای امروز برای خود برنامه ای خواهم داشت، شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم اما به هر حال ٓان را خواهم داشت. امروز خود را از شر دوٓافت عجله و دودلی حفظ خواهم کرد.
فقط برای امروز به مدت نیم ساعت در ٓارامش، با خود خلوت خواهم کرد. در عرض این نیم ساعت سـعی خـواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم.
فقط برای امروز ترس به خود راه نخواهم داد. از لذت بردن به خاطر ٓان چه که زیباسـت واهمـه نداشـته و ایمـان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم، دنیا نیز متقابلا پاسخ ٓان را خواهد داد.

پروردگارا اکنون من خواستار این هستم که تمامی وجودم را بد یا خوب به تو بسپارم. از تو می خواهم که اکنون از من دور سازی هر یک از نواقص شخصیتی ام را که مانع مأنوس شدن من با تو و دیگران می شود. به من توانایی عطا کن تـا از این جایی که هستم خارج شوم و فرمان تو را اجرا نمایم.

قدم هشتم نارانان

 فهرستی از تمامی کسانی که به ٓان ها ٓاسیب رسانده بودیم، تهیه کرده و در صدد جبران ٓان بر ٓامدیم.

قدم هشتم شامل دو قسمت است:
اول تهیه لیستی از کسانی که به ٓان ها زیان رسانده بودیم و دوم، تمایل بـرای جبران خسارت. ما جستجوی خود را ٓاغاز کرده و از کسانی که به ٓان ها صدمه زده بودیم جبران خسارت می کنیم.
برای این مرحله، فقط لیستی از این افراد را تهیه می کنیم و بر روی رفتار زیان بخش خود تمرکز می کنیم. قدم های هشتم و نهم در ارتباط با روابط شخصی هستند. ما به عقب بر می گردیم تـا ببینـیم چـه وقـت اشـتباه کردیم و سعی می کنیم صدمات وارد شده را جبران کنیم. ما تلاش می کنیم که روابط بهتر و تازه ای را ایجادکنیم. ما بـا روبرو شدن با گذشته خود و پشت سر گذاشتن ٓان باعث دگرگونی زمان حال می شویم و بدین طریق به رشد شخصی خود
ادامه می دهیم. ممکن است بخواهیم به جای خودمان درباره دیگران قضاوت کرده و ٓان ها را سرزنش کنیم، می بایست کسانی راکه به ما صدمه زده اند رها کرده و ببخشیم و ٓان ها را به دستان نیروی برتر خود بسپاریم. ممکن است احساسات ناراحـت کننده غیرواقعی باشند ما نیاز داریم که صدمات وارد شده به خودمان را ببخشیم، خواه واقعی بوده و یا اینکه زاده خیال ما باشند. بخشیدن خودمان و دیگران به ما کمک می کند که بر رنجش های مالی غلبه کنیم.
ممکن است افرادی را که در لیست مان ٓاورده ایم نسبت به ما خشمگین باشند، امـا مـا بایدخواسـتار ادامـه رونـد جبران خسارت خود باشیم. گاهی اوقات قادر نیستیم با افرادی که در لیست وارد کرده ایم مستقیما روبـرو شـویم. ممکـن است ٓان ها فوت کرده، جدا شده نخواهند یا نتوانند با ما ملاقات کنند و یا این که ما نخواهیم و نتوانیم ٓان ها را ببینیم. یا وجود این ها، داشتن تمایل برای جبران خسارت، ما را از احساسات ناخوشایند رها مـی سـازد و ٓارامـش را بـرای مـان بـه ارمغان می ٓاورد. وقتی به اشخاصی که به ٓان ها صدمه زده ایم نگاه می کنیم، تشخیص می دهیم که نواقص شخـصیتی مـا نقـش اصلی را در ارتباط با زندگی و روابط ما ایفا می کنند. عواقب رفتارهای ماممکن است باعث درد و رنج های احساسی، مـالی و جسمی برای خودمان و دیگران شود. در زمان عصبانیت، احتمال دارد ما با احساس افسردگی و دلسوزی به حال خود به خودمان صدمه بزنیم. ممکن است زمانی که با احساس گناه روبرو می شویم، دیگران را سرزنش کنیم. عدم کنترل بر رفتار، ما را مأیوس می سازد، بنابراین ممکن است کسانی را که در اطراف ما هستند تهدید کنیم، به دلیل عدم اطمینـان ممکـن است صمیمیت سالم، غیر قابل دسترس باشد. ترس از رها کردن و تنهایی احتمال دارد روابط ما را نیز با شکست مواجه سازد. تداوم مشکلات مالی ما که علتش دیگران و با رفتارهای غیرمسئولانه ما بوده، ممکن است باعث بوجود ٓامدن مشکلاتی با اعـضای دیگـر خـانواده و یـا طلـب کاران شود
ممکن است ما قربانی درد و رنجی شویم که به دست خود ایجاد کـرده ایـم، زیـرا مـا از مهـارت هـای لازم بـرای مراقبت از خودمان استفاده نمی کنیم یا این که از این مهارت بی بهره ایم ممکن است تمام عمـر خـود را صـرف دیگـران کرده و خودمان را قربانی کرده باشیم. از این رو زمانی را صرف توجه به صدمه ای می کنیم که به خودمان وارد کرده ایم وسپس تمایل پیدا می کنیم تا خودمان را نیز ببخشیم. قدم هشتم روند بهبود روابط ٓاسیب دیده است، ما رنجش ها را رها می کنیم و بنابراین می توانیم بر احساس شرم یا گناه و کمبودعزت نفسی که تاکنون تجربه کرده ایم غلبه نماییم. ما برای داشتن تمایلی جدید تمرین می کنیم تا امـور را به طرز صحیحی انجام دهیم. ما با کمک قدم های دوازده گانه و یک نیروی برتر، به ابزاری جهت غلبه بر گذشته ویران و بهبود بخشیدن روابط شکست خورده، دست می یابیم، بخشیدن، نکته کلیدی قدم هشتم اسـت. بایـد کـسانی کـه بـه مـاصدمه رسانده اند را ببخشیم، تا بتوانیم بخشیده شویم و همین طور خودمان را نیز باید ببخشیم.
سه مورد اصلی برای بهبود یافتن وجود دارد:

خطاها در مورد مسائل مادی: رفتارهایی که بر دیگران تأثیر می گذارند در یک طبقه بندی مشخصی قرار دارند.و این طبقه بندی می توانـد شـامل:
قرض گرفتن یا خرج های افراطی و یا خساست بشوند. مخصوصااگر بخواهیم عشق یا دوستی کسی را بدست بیاوریم. ایجاد قرارداد و سپس خودداری کردن از انجام ٓان صدمه زدن یا ٓاسیب رساندن به دیگران یا به اموال ٓان ها

خطاهای اخلاقی: رفتارهای نامناسب بی عدالتی مثال زدنهای نادرست تمایلات خودخواهانه بی توجهی به نیاز دیگران بدقولی کردن سوء استفاده احساسی و کلامی
سوء استفاده جسمی یا جنسی خشونت خیانت عدم اعتماد خطاهای معنوی: غفلت کردن از خودمان، خانواده و دوستان، جامعه یا نیروی برترمان ناسپاس بودن خودداری از مراقبت شخصی و یا رشد شخصی در زمینه سلامتی، ٓاموزشی یا خلاقیت بی توجهی به دیگران ندادن دل گرمی و حمایت به دیگران

اینهانمونه هایی هستند که برای لیست خود می توانیم استفاده کنیم. شخصی که به او صدمه زده ام با من چه نسبتی دارد رفتار زیان ٓاور من
دلیل من برای جبران خسارتم تمایلات من ٬
به چه کسی صدمه زده ام من چگونه صدمه زده ام جبران خسارت های مناسب
لیست جبران خسارت قدم هشتم
نام شخص ارتباط ٬خطای انجام شده من تأثیر ٓان بر دیگران٬ تأثیر ٓان برخودم

اصل پیشنهادی: بخشش

شعار پیشنهادی: من یک قربانی نیستم، من یک داوطلب هستم

یکی از اعضای نارانان چنین پیشنهاد می کند.« من برای بهبودی بیشتری آمادگی دارم. من می توانم اقرار کنم که در نتیجه مستقیم مواجهه بیمارگونه ام، اعتیاد به افراد بسیاری صدمه زده ام. اکنون زمان نوشتن است!»
عضو دیگری در مورد آماده شدن برای ادامه بهبودی چنین مشارکت می کند، من اقرار می کنم که به علت خصوصیات بیمار گونه و نواقصم، به افراد زیادی صدمه زده ام. من نمی توانستم به روشی سالم ارتباط برقرار کنم. موضوع مهم کاربرد دانشی است که با استفاده از آن برنامه بهبودی را برای همه افراد در تمامی جبهه های زندگی به ارمغان آورده است. هر سال لیست قدم 8 من کوچکتر از قبل می شود ولی با وجود این ها، این لیست همیشه همراهم خواهد بود

افکاری جهت بررسی

چرا نیاز دارم جبران خسارت کردن از تمامی کسانی که به آنها صدمه زده ام، تمایل داشته باشم؟
آیا آمادگی این را دارم که مسئولیت نقش خودم را در موقعیت ها برعهده بگیرم؟
آیا تمایل دارم که توجیهات یا دلیل تراشی برای رفتارهای گذشته ام را کنار بگذارم؟
چگونه به کسانی که احساس می کنم به من صدمه زده اند آزار رسانده ام؟

یادداشت ها و یا سئوالات

چگونه می توانم بخشش را در تمامی امور زندگی ام تمرین کنم تا به یک روش بهتر برای زندگی است پیدا کنم؟

قدم نهم نارانان

هرجا که امکان داشت، مستقیماً از افراد فوق جبران خسارت کردیم مگر در مـواردی کـه انجـام ٓان، ٓاسـیب مجددی به ٓانها با دیگران برساند.

قدم نهم شبیه تعمیرات ونوسازی است که پس از یک سانحه بوجود می ٓاید. در طول مسیر جبـران خـسارت، مـا صدمات گذشته مان را ترمیم کرده و اصلاح می کنیم. در قدم هشتم، ما صدمات وارد شده را بررسی کردیم، در قـدم نهـم دست به کار می شویم. ما لیست قدم هشتم را مرور کرده و پس از دعا و مراقبه، تصمیم می گیریم که برای جبران کردن هر خسارتی روش مناسبی را بکار گیریم. ما نیاز داریم که تفاوت بین معذرت خواهی و جبران خسارت را تشخیص دهـیم.

عذرخواهی قابل قبول است اما جایگزینی برای جبران خسارت نیست.
تعاریف: عذرخواهی: پذیرش و ابراز کردن پشیمانی برای یک خطا یا اشتباه.
جبران خسارت برطرف کردن یا اصالح خطا به منظور تغییر یا تجدید نظر کردن در ٓان جبران یا پرداخـت تـاوان برای صدمه یا خسارت.

ما با مهربانی، حساسیت و با درک متقابل با هر یک از افراد ذکر شده در لیست مان به ٓان ها نزدیک می شویم. ما از نیروی برتر درخواست می کنیم تا بینش و مسیری را که برای جبران خسارت به ٓان نیازمندیم به ما عطا کنـد و بـه مـا کمک کند تا بر ترس ها و نگرانی های بوجود ٓامده غلبه کنیم. قدم نهم روند بخشودن را کامل می کند، زیرا ما مجبور می شویم تا به تأثیراتی که بر دیگران وارد کرده ایم اقرار کنیم. بدون بخشایش، این رنجش ها ٓان قدر ادامه خواهد یافت تا این
که روند رشد ما را به تدریج سست کند.
جبران خسارت مستقیم:
کلمه کلیدی در این بخش " مستقیما" است. ما برنامه ریزی کرده و با کسی که می خواهیم از او جبران خسارت کنیم،رودرروشخصًاملاقات میکنیم.ماازٓانهااجازه میگیریم تاجبران خسارت کنیم.البته بدون سرزنش کردنٓ ان ها و یا دیگران.
برخی از جبران خسارت ها نیازمند انجام تدریجی هستند. این عاقلانه نیست که به شخصی نزدیک شویم که هنوز درگیر درد و رنج است و از ظلمی که در حقش کرده ایم عمیقا ناراحت است. زمان بندی مناسب بسیار مهم است.
عجله داشتن ممکن است باعث صدمه بی شتری شود و به رشد فردی یا سازش بـین مـا کمکـی نخواهـد کـرد. در جایی که مشکل مسافت یا فاصله طولانی وجود دارد و تماس رودرو امکانپذیر نیست، یک تماس تلفنی یا نامـه مـی توانـد مفید باشد.

جبران خسارت غیرمستقیم:
یعنی جبران خسارت کردن از کسی که فوت شده یا از محل سکونت او بی اطلاعیم یا کسی که بنا به دلایلی غیر قابل دسترس است، ما برای افراد از طریق دعا، نوشتن نامه ای که پست نمی شود و یا با خوبی کردن بـه اشـخاص دیگـر، جبران خسارت می کنیم.


جبران خسارت به خودمان:
ما معمو لا بیش از هر کسی به خودمان صدمه می زنیم و نیاز داریم زمانی را تنظـیم کنـیم تـا کارهـای درسـت و صحیحی برای خودمان انجام دهیم. یک پیشنهاد این است نامه ای به خودمان بنویسیم و درمقابل ٓاینـه ٓان را بـرای خـود بخوانیم.
به استثناء مواردی که جبران خسارت کردن به دیگران صدمه می رساند:
این موقعیتی است که انجام جبران خسارت عواقب جدی داشته باشـد. در مـوارد خیانـت ممکـن اسـت خـسارات جبران ناپذیری به دیگران وارد شده باشد. نمونه هایی دیگر از صدمات وارد شده از دست دادن شغل، زندانی شدن، تهدیـد به خشونت، سوء استفاده های لفظی احساسی و یا طرد شدن از خانواده می باشد. گاهی اوقات می توان جبران خـسارت را با علاقه مندی انجام دهیم یا می توانیم به شخصی که اکنون به او متعهد هستیم صـادقانه توجـه ومحبـت خـود را نـشان دهیم.


موانع جبران خسارت
ممکن است باعث خجالت و تحقیر شدن ما باشد به تعویق انداختن عذرخواهی کردن طرز برخورد رو در رو "هنوز زمان مناسبی نیست" فریب خوردن به اینکه گذشته ها گذشته نگذارم کسی با بدزبانی، زیرکی و بدرفتاری مانعی در راه انجام جبران خسارت هایم شود.
تشخیص درست، انتخاب محتاطانه زمان مناسب و داشتن شهامت، لازمه کارکرد قدم نهم می باشند. جبـران خـسارت های موفق می توانند کمکی به بهتر شدن روابط ما با کسانی که در گذشته به ٓان ها صدمه زده بودیم باشد و باعث ایجـاد روابط بهتر با دیگران شود. کمک می کند که عزت نفس خود را دوباره باز یابیم و زندگی سازگاری را با دیگـران و نیـروی برتر داشته باشیم.


دعای قدم نهم
نیروی برتر من! از تو می خواهم تا نگرش صحیحی را در هنگام جبران خسارت به من عطا کنی. از تو می خـواهم به من کمک کنی تا در این مسیر به دیگران ٓاسیب نرسانم. از تو می خواهم تا در انجام جبران خسارت های مستقیم، مـرا راهنمایی کنی. با خویشتنداری، کمک به دیگران و ایجاد رشد معنوی به جبران خسارت ادامه خواهم داد. ٓامین

نمونه برای جبران خسارت وقتی .................... اتفاق افتاد، من از .................... )ترسیده، در خود فرورفته و دچار احساس درماندگی و .............( بودم. مـن به خاطر .................. )صدمات وارده شده( خودم را می بخشم و همین طور از چیزهای دیگری کـه در گذشـته انجـام داده، گفته، عمل کرده و به ٓان فکر کرده ام و از این طریق به خودم ٓاسیب رسانده ام.
من خودم را دوست داشته و می پذیرم. من مسئولیت رفتارم را با ............. برعهده می گیرم و اکنون برای رها کردن گذشته ازاد و رها هستم.ٓ من از طریق ................ با احساساتم روبرو می شوم و ٓان ها را بررسی می کنم و ٓان شخص را می بخشم. من احـساساتم را نسبت به او رها می سازم و اجازه می دهم تا عشق و ٓارامش بر روابط ما حکم فرما شود.

قدم دهم نارانان

به تهیه ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم فوراً به ٓان اقرار کردیم.
قدم دهم زمانی را برای انجام یک ترازنامه دوره ای تنظیم می کند. ما شروع می کنیم به حفظ و با ادامه پیشرفت قدم ها. همانطوری که یک باغ از طریق تقویت کردن خاک، از بین بردن علف های هرز، ٓابیاری و غیـره، نیازمنـد مراقبـت مخصوص برای رشد می باشد، ما نیز چنین حالتی داریم. زندگی ما علف های هرزی به نام رفتارهای بیهـوده دارد، امـا بـا کمک یک نیروی برتر ما این علف های هرز را از بین می بریم و با رفتارهای خوب شروع به رشد کردن می کنیم.

ترازنامـه شخصی ما در مورد ماست نه در مورد دیگران. نه قدم اول به ما کمک کرد تا برخی از رفتارهای مخرب خود را تغییر دهیم. ما ظرفیـت خـود را بـرای گـسترش
شیوه های سالم تر مراقبت از خودمان و در ارتباط با دیگران افزایش دادیم. قدم دهم نیز به ما هشدار مـی دهـد کـه فکـر نکنیم که ما اکنون تمامی جواب ها را می دانیم و نیازی به ادامه کار کردن بر روی برنامه را نداریم. ما بـرای بازگـشت بـه رفتارهای گذشته بهانه می ٓاوردیم، از رفتن به جلسات طفره می رویم و برنامه خود را ترک می کنـیم. موفقیـت مـا تنهـا زمانی ادامه پیدا می کند که ما تمایل پیدا می کنیم تا به یک نیروی برتر اعتماد کنیم، و اصول قدم ها را روزانه برای بقیه
زندگی مان تمرین کنیم.
ما در گذشته اجازه می دادیم که با نادیده گرفتن مسائل کوچک ٓان ها را بزرگ کنیم، تا این کـه ٓان هـا چنـدین برابر می شدند. ما اکنون ٓاگاهی و توانایی پیدا کردیم تا توازن جدید در زندگی مان را بدست ٓاورده و ٓان را حفظ کنیم. ما یاد گرفته ایم که چگونه از خودمان و نیازهای مان مراقبت کنیم به جای این که به مسائل معتاد عکس العمل نشان دهیم. ما همچنین تشخیص می دهیم که می توانیم به راحتی به رفتارهای گذشته مان برگردیم، مخصوصاً در هنگام استرس یـامواقع بحرانی. یک تراز نامه شخصی بررسی روزانه ای است از نقاط قوت و ضعف، رفتارها و انگیزه های ما. لازم نیـست کـه ایـن ترازنامه یک کار زمان گیر باشد بلکه این امر به ما کمک می کند تا به کار خوبی که ٓاغاز کرده ایم ادامه بدهیم.


سه نوع ترازنامه پیشنهادی:

ترازنامه لحظه ای
در این ترازنامه در هر روز چندین بار برای یک لحظه نگرش ها و رفتارهای مان را بررسی مـی کنـیم )یـک مـرور کوتاه از اعمال، افکار و انگیزه ها(. موقعیت هایی را که با ٓان روبرو میشویم بررسی کرده و در مواقع لزوم بی درنگ عملکرد درست را انجام می دهیم. ما همچنین مواقعی که بهبودی در رفتارمان را مشاهده می کردیم و ویژگـی هـای مثبتـی کـه نشان می دادیم را به حساب می ٓاوریم.
ترازنامه روزانه
ما در پایان هر روز توقف کرده و ٓان چه را اتفاق افتاده مرور می کنیم: یا در ٓاغاز یک روز جدید پس از تأمل عمیق ودعا برای دریافت راهنمایی این کار را انجام می دهیم. ترازنامه روزانه به ما یادٓاوری می کند که برنامه مستلزم این اسـت که فقط برای امروز زندگی کنیم. از یک دفترچه یادداشت یا یک جدول تراز برای چک کردن پیشرفت مـان اسـتفاده مـیکنیم.

ترازنامه دوره ای درازمدت
روزهای بخصوصی وجود دارد که می توانیم در ٓان بر روی زندگی مان تأمل کنیم. این کـار را مـی تـوان بـا پیـدا کردن مکانی برای تنها بودن، پناه بردن یا محل مخصوصی برای الهام گرفتن انجام داد. ترازنامه های درازمدت به ما کمک می کنند تا نقاط مشکل ٓافرین در زندگی مان را تشخیص دهیم. ما ممکن است نواقص و نقاط قوت جدیدی کشف کنـیم. ترازنامه دوره ای فرصتی برای تجدید نظر کردن بر روی اهداف مان برای یک زندگی سالم تر و رضایت بخش تر به ما ارائه
می کند.

این ها برخی از اهدافی هستند که ما برای بدست ٓاوردن بهبودی از نواقص شخصیتی مان بر روی ٓان کـار مـی کنیم:
ما سعی می کنیم کسانی را که به ما صدمه زده اند ببخشیم. تمرکز بر روی ترازنامه های شخصی پذیرش برخی مسئولیت ها یا وظایف تمرین صبر و بردباری بجای انتقام گرفتن از دیگران با ٓان ها همدردی می کنیم.

ترس
روبرو شدن با ترس های مان با صداقت پذیرش تغییر کمتر احساس کنیم مورد تهدید دیگران با شرایط قرار می گیریم. دعا و توکل بیشتر به یک نیروی برتر

خشم
تنظیم محدودیت ها و حد و مرزها ابراز مناسب خشم تشخیص احساسات مضر و احساسات درست داشتن درخواست های منطقی لذت بردن از صلح درونی )ٓارامش( دوری جستن از موقعیت های استرس زامراقبت کردن از خودمان دست برداشتن از تلاش برای نجات دیگران تشخیص روابط وابسته که ممکن است درگیر ٓان باشیم گسترش هویت های شخصیمان.
پذیرش دیگران به همان شکلی که هستند و دست برداشتن از تلاش برای تغییر ٓانها اعتماد بیشتر به خودمان کاهش استرس و اضطراب با تسلیم کردن خواسته ها و زندگی مان به مراقبت یک نیروی برتر یافتن راه هایی برای داشتن سرگرمی و لذت بردن از زندگی

انزوا
پذیرش خودمان و دیگران همانطور که واقعاً هستیم مشارکت فعالانه با دیگران و توانایی برای انجام ریسک جستجو برای روابطی که ایمن و حمایت گونه هستند بیان کردن احساسات وعواطف خود به طور ٓازادانه

کمبود عزت نفس
احساس اعتماد بیشتر عملکرد با اعتماد بنفس بیشتر عشق ورزیدن و مراقبت از خود  بیان احساسات خود به طور ٓازادانه و استفاده از فرصتها برقراری ارتباط با دیگران با ٓارامش بیشتر
احساس مسئولیت بیش از اندازه:
پذیرش محدودیت های خود محول کردن مسئولیت برقراری تعادل بین کار و استراحت مراقبت از خود و لذت بردن از اوقات فراغت

ترازنامه روزانه قدم دهم
از جدول طبقه بندی زیر برای اجرا در هر روز استفاده می کنیم:
ویژگی )نقاط ضعف
خشم/ رنجش تأئید طلبی مراقبت کنترل انکار افسردگی/ دلسوزی به حال خود بی اعتمادی احساسات پوچ انزوا حسادت کمال طلبی تعلل نگرانی )گذشته – ٓاینده(
شنبه
یکشنبه
دوشنبه
سه شنبه
چهارشنبه
پنجشنبه
جمعه
ویژگی )نقاط قوت( شنبه یکشنبه دوشنبه
بخشایش سخاوت اعتماد فروتنی و تواضع صبر و بردباری قدرت ریسک مراقبت از خود تحمل اطمینان
تجربیات من در کامل کردن این تمرین چه چیزهایی بودند؟
این جدول چطور به من کمک کرد تا از رفتار خودم بیشتر ٓاگاهی پیدا کنم؟

قدم یازدهم نارانان

از راه دعا و مراقبه، خواهان بهتر شدن رابطه ای ٓاگاهانه ی خود با خداوند شدیم: به ٓان گونه که او را درک می کردیم، و فقط طالب ٓاگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.

در قدم های اول تا سوم، ما شرایط وخیم خود را درک کرده و پایه و اساس روبرو شدن با مشکلات مـان را ایجـاد نمودیم. در قدم چهارم تا نهم یک مرور کلی را ٓاغاز کردیم. هر یک از قدم ها راه معنوی تازه ای را به ما ارائه کردنـد. قـدم های دهم و یازدهم به ما کمک می کنند تا به یک نیروی برتر بیشتر اعتماد کرده و به پیشرفتی که در قدم های قبلی ٓاغازکرده بودیم، ادامه دهیم. ما با صرف کردن زمانی برای بهبودی، خودمان را سازگار نگه می داریم. قدم یازدهم مستلزم این است که ما ارتباط ٓاگاهانه خود را با یک نیروی برتر بهبود بخشیم، همزمان با این که ٓان نیرو را درک می کنیم. ما سعی می کنیم تا یک نیروی برتر را به زندگی روزانه خود وارد سازیم. ما از تنهایی و انزوا رها می شویم و از یک مشارکت حیات بخش و نیروبخش با یک نیروی برتر لذت می بریم. رشد و پیـشرفت معنـوی بـه ٓارامـی در طول مسیر اعتماد به یک نیروی برتر اتفاق می افتد. همزمان با اینکه ارتباط ما با نیروی برتر بهبود پیدا می کند، ما نیرو وشهامت روبرو شدن با چالش های زندگی را کشف می کنیم. ما با تمرین دعا ومراقبه روزانه، خواستار این می شویم که نیـروی برترمـان بـرای مـا تـصمیم بگیـرد و همچنـین خواستار توانایی برای انجام ٓان ها می شویم. این بدین معنی است که ما به خاطر توجیه اعمال و یا تأخیر در کارهای مـان با گفتن این جمله که منتظر انجام خواست نیروی برتر هستیم، بهانه جویی نمی کنیم. بخشی از خواست نیروی برتر ایـن است که ما برای گرفتن راهنمایی دعا کنیم و سپس با اعتماد به اینکه کارها به درستی انجام می شود، دست به کار شویم. گاهی اوقات جواب ها به شکل های مختلفی نمایان می شوند مثلا از طریق افراد دیگر و یا تجربیات جدید. ما ممکن است به خاطر اجابت نشدن دعاها خود در زمانی که خودمان می خواهیم و به شیوه ای که خودمان تمایل داریـم، نیـروی برتـرخود را سرزنش کنیم.

دعا:
دعا کردن یعنی صحبت کردن و یا برقراری ارتباط با یک نیروی برتر، دعا کردن می تواند به شکل لفظی یا تفکـر کردن باشد و به هر روشی که ما انتخاب می کنیم انجام شود مثل: زانو زدن، نشستن، ایستادن، خم شدن و یا راه رفـتن و .... . این حرکات در مواقع غم و یا شکایت به نیروی برتر و همچنین تشکر و سپاس گذاری و یا فقط صـحبت کـردن بـا او مناسب است. مهم نیست که دعا کردن تنها مختص یک "لیست ٓارزوها" باشد. بلکه در خواست کردن از نیروی برتر انجام
خواست و اراده او در شرایط مورد نظر می باشد.

مراقبه:
مراقبه، دعای گوش دادن است. ما قلب، ذهن و جسم خود را ٓارام می کنیم بدین منظور که با ٓاغوش بـاز پـذیرای نیروی برتر باشیم. افراد بسیاری از سکوت کردن هراس دارند زیرا با سکوت، صداهایی در ذهنمان ایجاد می شود. برخـی از این صداها ممکن است گفتگوهای منفی با خودمان باشد و یا تفکرات بد، شرم و خجالت، خشم و عـصبانیت، تـرس، درد و رنج و ... باشد. اگر صداهای درونی خیلی قوی باشند، ممکن است ما تلاش کنیم تا از سـکوت و ٓارامـش خـودداری کنـیم. تمرین مراقبه به ما یاد می دهد که با صداهای درونی خود روبرو شویم. ما به ناتوانی خود در برابر این صداها اقرار می کنیم
و به توانایی یک نیروی برتر برای رشد و بدست ٓاوردن ٓارامش ایمان می ٓاوریم.
ارتباط ٓاگاهانه:
قدم های دوازده گانه به ما یاد می دهند که ما به حمایت و کمک روزانه یک نیروی برتر نیاز داریـم. مـا یـاد مـی گیریم که فقط برای امروز یا حتی در لحظه زندگی کنیم. اگر ما خواهان ادامه بهبودی خود باشیم، لازم است که ارتباط در حال رشد خود را با یک نیروی برتر در سرتاسر زندگی خود حفظ نماییم. رابطه شخصی ما با یـک نیـروی برتـر بـه ایجـاد روابط نزدیک تر و عشق ورزی به دیگران و با خودمان منجر خواهد شد. هم زمان با این که ارتباط ٓاگاهانه خود را بـا یـک
نیروی برتر از طریق دعا و مراقبه بهبود می بخشیم، گفتن این جمله که" باشد که خواست و اراده تو، نـه خواسـت و اراده من انجام پذیرد". برایمان اسان تر می گردد.
خواست و اراده نیروی برتر:
قبل از ساختن پل، ساختمان و یا اتوبان، داشتن طرح و یا نقشه ضروری است. نیروی برتـر معمـار ممتـاز زنـدگی ماست. ما از طریق دعا و مراقبه به طرح و نقشه و یا خواست و اراده نیروی برتر برای هر روز جدید و برداشتن هر قـدم در زندگی مان دست می یابیم. ما تلاش می کنیم تا مطمئن شویم که ساختار زندگی مان در برابر ناملایمات روزگار مقاومـت خواهد کرد.
دعای قدم یازدهم
ای نیروی برتر من، که تو را درک کرده ام. از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در سردرگمی روزانه، به تو نزدیک شده و ارتباط خود را با تو حفظ کنم. مخصوصاً در هنگام دعا و مراقبه، از تو می خواهم که از خواسـت هـا و اراده خـودم، توجیه و خیال پردازی مرا رها سازی. از تو می خواهم که مرا به سوی اعمال و افکار مثبت هدایت نمایی. باشد که خواست و اراده تو و نه خواست و اراده من تحقق یابد.

دعایی برای قدم یازدهم
پروردگارا مرا وسیله صلح و ٓارامش خودت قرار ده. در جایی که نفرت وجود دارد – من بذر محبت را بکارم. در جایی که ٓاسیب دیدگی وجود دارد – بخشایش در جایی که شک و تردید وجود دارد – ایمان در جایی که یأس و ناامیدی وجود دارد – امید درجای که تاریکی و ظلمت وجود دارد – روشنایی و در جایی که غم و ناراحتی وجود دارد – شادمانی بکارم
پروردگارا! کمک کن تا به جای این که درجستجوی تسلی باشم دلداری دهم و تسلی جویم و به جای اینکه در جستجوی عشق باشم عشق بورزم، چیزهایی را که دریافت می کنم، اهداء کنم. وقتی بخشیده می شوم ببخشایم. با مرگ است که ما در حیات جاویدان متولد خواهیم شد.

دفعه دیگر که احساس کنم تحت فشار هستم، بجای سعی بیشتر، از کاری که در حال انجامش هستم کناره گیری می کنم و راهی را پیدا می کنم که به عقب برگردم و تمرکز داشته باشم. نفس عمیقی کشیده، فشارها و نگرانی ها را رهـا خـواهم کرد.

راهنمایی برای دعا کردن و مراقبه
بینش و هدایتی که از تمرین قدم یازده تجربه شده است در هر موقعیتی از روز یا شب در اختیارمان است. قدم ها ابزارهای قابل استفاده ای هستند که ما در زمان سفرهای معنوی مان از ٓان ها استفاده می کنیم. یک برداشت کلی از دعا و مراقبه روزانه می تواند به ترتیب زیر باشد:
از نیروی برترم خواهان هدایت در افکار و اعمالم خواهم بود، که از حالت دلسوزی نسبت به خودم، نادرستی یا این که من کامل هستم، رها شوم.
از نیروی برتر بخواهم که راهنمایی لازم را فراهم کند که بتوانم مشکلاتم را حل کنم. برای رها شدن از خواست و اراده خود و خودخواهی دعا می کنم.

در بین روز، در لحظاتی که احساس ترس می کنم:  خواستار الهام گرفتن و هدایت از نیروی برترم خواهم بود.

به قدم 3 بر می گردم و رها می کنم. به احساس فشار و تنش در وجودم توجه می کنم و تشخیص می دهم که کـاری را کـه مـی تـوانم انجـام دهـم، مراقبت از خود وایجاد ٓارامش می باشد. تکرار دعای ٓارامش تا ٓانجایی که لازم باشد. در طول روز هر چند بار که لازم باشد دعا می کنم، حتی اگر دعای من به کوتاهی جمله: "لطفا به من کمک کن" باشد. من احساس ................ )ترس، هراس، بیهوده، خارج شدن زمام امور( را دارم. با شخص حمایت کننده ای تماس می گیرم تا ٓان چه را که اتفاق افتاده برایش توضیح دهم. در انتهای روز، برای نوشتن ترازنامه شخصی ام، مراحل اتفاق افتاده و قدم دهم را مرور می کنم. از نیروی برترم می خواهم که در انجام اعمال درست مرا هدایت کند. برای ایجاد شناخت ٓان چیزی که نیروی برتر برای من در نظر دارد، دعا می کنم. خواستار بخشایش نیروی برترم در هر جایی که لازم است می باشم و به این نکته ٓاگاه هستم که این مـرور باعـث وسوسه فکری، نگرانی، پشیمانی و یا واکنش های بیمارگونه نمی شود. برای هدایت و نعمت هایی که در قسمت هایی از روز دریافت کردم از نیروی برتر خود سپاسگزارم.

قدم دوازدهم نارانان

با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدم ها، سعی کردیم که این پیام ها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام مراحل زندگی خود به اجرا در ٓاوریم.

قدم دوازدهم مستلزم صرف وقت برای توجه و درک رشد معنوی در زندگی ماست. ما با مشارکت برنامه با دیگران و ادامه تمرین اصول دوازدهم قدم در هر مرحله از زندگی مان بر روی قدم های دوازده گانه کار می کنیم.
اگر ما به حضور نیروی برتر خود اعتماد کرده، با کمک او بر روی قدم ها کار کنیم و کنترل اراده و زندگی خود را به او واگذار نماییم، بیداری قدم های دوازده گانه برای ما ایجاد می شود.
قدم های دوازده گانه صعود به قله را کامل می کند، جایی که ما ماجراهای درد و رنـج و شـادی را کـه در طـول سفرمان تجربه کرده ایم را به خاطر می ٓاوریم. ما هنوز سفر خود را به سوی کمال و یکپارچگی کامل نکرده ایـم، مـا تنهـا اغاز به ٓاگاهی یافتن از اصولی می نماییم که کیفیت زندگی ما را بهبود خواهد بخشید. ما از قدم ها به عنوان ابزاری جهتٓ دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مان استفاده می نماییم. شکر گزاری ما می تواند در بر گیرنده افزایش عشق و دوستی،
پذیرش، اعتماد و ٓارامش ذهنی گردد. زندگی به ما یاد می دهد که ما به طور پیوسته با گرفتاری ها و وسوسه هایی روبر می شویم. اما با کمـک و یـاری
نیروی برترمان می توانیم ٓان ها را به فرصت هایی جهت رشد و ٓارامش خودمان و دیگران تبدیل نماییم.

اگاهی معنویٓ
این معمولا یک تغییر تدریجی در کنترل کردن زندگی ماست. ما اطمینان داریم که خداوند درک و فهممان مـی تواند مورد اعتماد باشد، با دعا کردن معجزه می تواند رخ بدهد. تولد دوباره معنوی زمانی اتفاق مـی افتـد کـه مـا معنـای درونی قدم های دوازده گانه را فرا گرفته و وقت خودمان را صرف تمرینات روزانه ٓان بنماییم.
با کارکردن قدم ها، هدف، کاربرد این قدم ها در زندگی می باشد و ما با روبرو شدن با مشکلات و پرداختن به قدم ها، خواستار حمایت و هدایت یک نیروی برتر می شویم و نتیجه، صلح و ٓارامش و اعتماد به نفس تازه ای است که ما مـی توانیم به ٓان دست یابیم. ما طوری عمل می کنیم که ترس کمتری از نتایج داشته باشیم. مراحل، رونـد تـدریجی دارنـد و سازنده هستند و هرگز پایان نمی پذیرند. نیروی برتر هسته اصلی زندگی ما می شود و ما معنای صحیح عشق نیروی برتـر
را یاد می گیریم، همانطور که زندگی خود را به او واگذار می نماییم.

انتقال پیام
ما تشویق می شویم که پیام قدم های دوازده گانه را به دیگران انتقال دهیم. ما این پیام معنوی را که تنها نیروی برترمان قادر به کنترل زندگی و بهبود بخشیدن ما می باشد را انتقال می دهیم. ما زندگی سالم تر و سازنده تری خـواهیم داشت، اگر تسلیم یک نیروی برتر از خودمان بشویم. این بدین معنی نیست که ما مشکلات افراد دیگر را حـل مـی کنـیم.
بلکه بدین معنی است که ما سعی می کنیم به خاطر دیگران اینجا باشـیم، در حـالی کـه ٓان هـا در حـال حـل مـشکلات شخصی خود هستند.
ما می توانیم با رفتار، گفتار و سهیم شدن داستان زندگی مان پیام را به دیگران انتقال دهیم، ما یـادٓاور ایـن مـی شویم که پس از صدمه دیدن بسیار به نارانان ٓامدیم.
ممکن است تازه واردین دچار مشکلات بسیاری بوده و سردرگم و رنجیده باشند. تازه واردین ممکن است نیاز بـه راهنمایی و کمک داشته باشند، برای درک این نکته که این نیروی برتر ٓان ها را از طریق قدم های دوازده گانه و ابزار دیگر برنامه نیرو خواهد بخشید. کار کردن با تازه واردین می تواند بسیار ارزشمند باشد، بطوری که ما ٓان ها را تشویق می کنیم
تا با خودشان مهربان باشند و فقط برای امروز بر روی برنامه کار کنند. این اصول، برای ما راهنمایی هستند که ما با کار کردن بر روی قدم ها ٓان ها را کشف کرده ایم. زمانی که ما ناامید می شویم، تمایل پیدا می کنیم که به سوی عادات و رفتارهای گذشته مان بـازگردیم ولـی مـاهرگز تسلیم نمی شویم، ما از طریق تمرین پیاپی مسیر بهبودی و اصول قدم های دوازده گانه، بـرای بهبـود بخـشیدن بـه زندگی مان تلاش می کنیم، ما روابط و تمامی بخش های زندگی مان را که تاکنون برای ما و دیگران کاربرد نداشته اسـت را رها می کنیم.
به منظور ادامه مسیر بهبودی، ما نیازمند این هستیم که تمامی این چه که از دوستان و خـانواده معتـادان کـسب کرده ایم را مشارکت کنیم. برای حفظ و نگهداری ٓان، می بایست ما ٓان ها را رها سازیم. در زندگی، ما به طور پیوسـته بـا چالش ها و فرصت هایی برای کار کردن قدم ها و برنامه خود در یک مبنای روزانه روبرو می شویم.

سنت اول نارانان

سنت اول منافع مشترک ما در رٔاس قرار می گیرد؛ پیشرفت فردی ما در جذب هرچه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد.
اگر مراقب خودمان نباشیم، چه کسی مراقب ما خواهد بود؟ با در نظر داشتن منافع همه اعضاء قادر خواهیم بود، ٓانچه بهتر از همه باعث رشد فردی اکثر اعـضاء مـی شـود رادرک کرده و منافع فردی خود را حفظ نماییم. منافع مشترک به معنای شناخت هدف اولیه است، که همان کمک بـه بـستگان و دوسـتان معتـادین مـی باشـد.
)منافع مشترک به معنای بهبودی، مشارکت در جلسات، رشد گروهی، شرکت در ناحیه، منطقه و WSO می باشد( منظور این نیست که گروه ها دقیقاً مثل هم هستند، بلکه گروه ها از طریق ساختارها و قالب های مختلف، فعالیت های خود را دنبال می کنند. ما افراد را تشویق می کنیم به پیدا کردن یک گروه، در جایی که همچون خانه خود احـساس امنیت بیشتری داشته باشند. همه گروه ها درصدد جستجوی رهایی از رنج زندگی کردن با اعتیاد هستند. ما به مـشارکت تازه واردین و دانش و تشویق اعضاء قدیمی نیاز داریم. نارانان یک برنامه معنوی است. ما با اعتماد به یک نیروی برتر به سمت تصمیماتی هدایت می شویم کـه بـه نفـع همه ماست. ما کامل نیستیم و اغلب دچار تضادهای درونی شدیدی هستیم، اما "از طریق قدم ها و سنت ها؛ ترجیح اصول
بر شخصیت ها" و تلاش برای اتحاد، به راه مان ادامه مید هیم. ما باید این سنت را به عنوان ابـزاری بـرای وحـدت و یـک پارچگی بشناسیم.
همه باید یک صدا باشند، صدای هیچ کس با اهمیت تر یا کم اهمیت تر از دیگری نیست. این بدان معنا نیست که همه خوشحال خواهند بود، اما بهتر است هر کسی بتواند عقاید و نظرات شخصی خودش را بیان کند. ما بـدون عـصبانیت، مخالفت می کنیم، در مورد مسائل بحث می کنیم، و سپس رٔای گیری می کنیم. لازم است یاد بگیریم با مـشارکت بحـث خشنود و راضی باشیم. سنت اول ما را متعادل می سازد، یک فرد نیازی ندارد گروهش را کنترل کرده و یا چیزی را به ٓان تحمیل کند ویا این که خشن باشد. همه اعضا به یک اندازه اهمیت دارند. اتحاد به این معناست که ما با یکدیگر بر روی هدف مـشترک مان کار می کنیم. )پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء(
سنت اول – سؤاالتی جهت بررسی:
چطور این سنت را در زندگی روزمره ام بکار می برم؟

چطور این سنت را در جلساتم بکار می برم؟

چطور این سنت به من حق ابراز عقیده می دهد؟

چطور می توانم بدون سلطه جویی یـا تمایـل بـه برنـده بـودن، عقاید خود را ابراز کنم؟

منافع مشترک برای من به چه معناست؟ برای گروهم چـه معنـایی دارد؟

منـافع مـشترک در سـایر زمینـه هـای خدماتی نارانان به چه معناست؟

ایا من روشن بین هستم؟ همیشه اینطور هستم؟ٓ

ایا برای نقطه نظرات دیگران احترام قائلم، چگونه؟ٓ

ایا تمایل دارم ٓان چه دیگران قادرند در اختیارم بگذارند را پذیرفته و از ٓان قدردانی کنم؟ٓ

نقطه نظرات خود را به منظور برقراری وحدت و یکپارچگی عنوان می کنم، یا برای زیـر نفـوذ درٓاوردن و کنتـرل کردن؟

هنگام بیان عقایدم چگونه یک پارچگی نارانان را نیز در نظر می گیرم؟ تا چه حد انعطاف پذیرم ؟
ایا هیچ چیز مثبتی عاید گروه، خانواده و روابط خصوصی ام می کنم؟ٓ

ایا مشارکت های طولانی در جلسات مانع وحدت گروه هستند؟ اگر اینطور است، راه برخورد با ٓان چیست؟ٓ

سلطه جویی اعضا بر جلسات از چه راه هایی به گروه ها ٓاسیب می رساند؟

چطور می توانم بخشی از راه حل باشم، نه قسمتی از مشکلات؟

ایا من با عشق می بخشم؟ چگونه؟ٓ

ایا عضو ٓاگاه نارانان هستم؟

ٓایا از گروه، ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی در تمام امور حمایـت مـی کـنم؟ چطـور مـیٓ توان ٓاگاه شوم؟

ایا به هنگام صورتی که دوستان قدیمی نارانانی از من استقبال کردند، من هم به تازه واردین خـوش ٓامـد مـی گـویم؟

ٓایـآ تمایل به تغییر دارم؟

ایا باعشق به سخنان افرادی که دوست شان ندارم و یا مخالف ٓان ها هستم، گوش می دهم؟ٓ

ایا در مشارکت هایم با صداقت، خوبی ها و بدی ها را یکسان بیان می کنم؟ٓ

ایا به دانش و تجربه اعضاء قدیمی گوش می دهم؟ به راهنمایم چطور؟ٓ

ایا درک می کنم که هیچ قانون و مقرراتی حاکم نیست، بلکه راه حل های پیشنهادی فقط به منظور حفظ منـافع مـشترکٓ گروه های

نارانان در سراسر جهان ایجاد شده است؟ این امر چگونه سهیم بودن من در نارانان، خانواده و دیگران را تغییر خواهد داد؟

سنت دوم نارانان

در ارتباط با هدف نهایی گروه ما، تنها یک مرجع وجود دارد؛ پروردگار مهربان که به گونه ای ممکن خود را در وجدان گروه بیان می کند. رهبران ما خدمتگزاران مورد اعتمادند و بر ما حکومت نمی کنند.
سنت دوم به رهبری، وحدت، رعایت احترام و انسجام گروه های ما تأکید و توجه دارد. سنت دوم به ما نشان مـی دهد که به عنوان گروه، چطور سه قدم اول را تمرین کنیم. ما به محدودیت های خود اقرار کرده و به نیروی برتر ایمان می اوریم تا ما را هدایت کند و پس از ٓان وجدان گروه را به این نیرو می سپاریم. ما از کنترل کردن دیگران اجتناب می کنیمٓ اما یاد می گیریم افکار خود، در مورد مسائل تأثیرگذار بر کل گروه را با دیگران در میان بگذاریم. هر زمان که وجدان گروه در نظر گرفته نشود، باعث دسته بندی ها، باندبازی سلطه جویی فردی و فقدان مسئولیت پذیری می شود و ایجاد هـرج ومرج می نماید. ما یاد می گیریم نظر مخالف خود را بدون جنجال و هیاهو، با صداقت و انعطاف پذیری بیان کنیم. اگر ما به خـوداعتماد داشته باشیم که بهترین کار را انجام می دهیم و خواهان هدایت باشیم، از راه راست خیلی منحرف نخواهیم شد. یادگیری گوش کردن محترمانه به حرف های یکدیگر، به خصوص مخالفان خود یا افرادی که به دلایلی دوستشان نداریم، کمک می کند صبر و بردباری در ما رشد یابد نظرات هر عضو باید شنیده شده و عدالت در موردش اجرا شود. بعـداز بحث، گروه می تواند در مورد رٔای و تبادل نظر به توافق برسد.
اگر رٔای اکثریت گروه، مخالف نظر ما باشد، یاد می گیریم از تصمیم گروه حمایت کنیم )روند وجدان گروه(. وقتی که ما وجدان گروه می گیریم، همه ی ما برای مشارکت و بیان نظرات خود فرصت داریم. اگر همه ی مـا خواهـان اراده ی نیروی برتر باشیم، برد و باختی نخواهد بود، بلکه تنها ادراکی بالاتر وجود خواهد داشت.
هر کسی که هر نوع خدمتی را در گروه انجام دهد، یک خدمتگزار مورد اعتماد است. رهبری دوره ای و به خـاطر اوردن این که نیروی برتر به عنوان تنها مرجع می تواند به ما کمک کند به نقایص شخصیتی خود، از قبیل سلطه جویی برٓ دیگران، دلسوزی به حال خود و تعصب پی می بریم. اگر همه اعضا سهم خود را انجام دهند، هیچ کس تندی نـشان نمـیدهد. با اطمینان به نیروی برتر در مسیر درستی هدایت می شویم و مهم است که قضاوت را کنار بگذاریم. این سنت به من کمک می کند تا بدانم که اولویت های خدمت من به ترتیب، خداوند، خودم، خـانواده و دیگـران هستند. همچنین به من یادٓاوری می کند که هر فردی در زندگی من نیروی برتری دارد و من ٓان نیرو نیستم.
سنت دوم – سؤالاتی جهت بررسی:

ایا قبل از تصمیم گیری تمایل دارم مدت زمانی را صرف بحث پیرامون تمام نقطه نظرات کنم؟

ٓایا نیاز مـن بـه محـقٓ بودن مانع این کار نمی شود؟ چطور؟

چگونه در مسئولیت های گروه خود شرکت می کنم؟

ایا با فکری باز در جلسات به بحث و گفتگوی دیگران گوش می کنم؟ٓ

برای خدمت در گروه به انجام چه کاری علاقه مندم؟

ایا در گروه من جایگاه های رهبری دوره ای وجود دارد؟ٓ

چگونه می توانم در خدمت به جلسه و جاهای دیگر سهیم باشم؟

ایا گروه من تا به حال رٔای وجدان گروه گرفته است؟ٓ

ایا همه افراد گروه ما در روند وجدان گروه سهیم بوده اند؟ٓ

اگر فردی در گروه شروع به حکم فرمایی و سلطه جویی کند، من چه کاری می توانم انجام دهم.

بین رهبری نارانان و حکومت کردن چه تفاوت هایی وجود دارد؟

چگونه خواستار حمایت از وجدان گروه باشم حتی اگر با ٓان موافق نباشم؟

ایا در سلامت گرو هم سهیم هستم؟ چگونه؟ٓ
ایا مسائل مورد علاقه خود را با عشق به گروه می ٓاورم؟ چطور؟ٓ من به چه صورت رهبر و خدمتگزاری مورد اعتماد هستم؟ چطور می توانم بدون اینکه مسئول باشم، رهبری کنم؟ ایا با خودم و دیگران صادق هستم؟ٓ ایا سعی دارم دیگران را کنترل کنم؟ ٓایا دیگران را متقاعد می کنم که حق با من است؟ٓ ایا مسئولیت های خود را واگذار میکنم و بعد اگر اشتباهی پیش بیاید دیگران را مورد سرزنش قرار می دهم؟ٓ ایا برای شنیدن کلام خداوند به حرف دیگران گوش می دهم؟ چه می شنوم؟

سنت سوم نارانان

وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر گرد هم می ٓایند، می توانند خود را گروه خانواده ی نارانـان بنامند، مشروط بر این که به عنوان گروه، وابستگی خارجی نداشته باشند. تنهـا لازمـه ی عـضویت، داشـتن مشکل اعتیاد در میان یکی از دوستان یا بستگان است.
هرگاه کسی از مصرف مواد مخدر شخص معتادی در رنج باشد می تواند به سادگی به نارانان بپیوندد. یک گروه زمانی شکل می گیرد که دو یا چند نفر برای استفاده از اصول نارانان در جهت کمک به خودشـان و در نتیجه کمک به دیگران گرد هم ٓایند. تنها شرط شان این است که گروه، به برنامه، مذهب یا سازمان دیگری وابسته نباشد. عدم وابستگی به سازمان های دیگر، هدف ما را شفاف نگه می دارد و ما را از جر و بحث هایی حفظ می کند که باعث می شود به اتحادمان صدمه وارد شود. ما نمی توانیم برای همه کس همه چیز باشیم یا اینکه حلال مشکلات همه مردم باشیم. ما از طریق همدلی، عشق بالعوض و پذیرش، رشد شخصی را تجربه کرده و به بهبودی دست می یابیم. ما با شعار "سـاده بگیر" و به عنوان گروه با تمرکز بر دیدگاه خانواده نسبت به اعتیاد، به خودمان و دیگران خدمت می کنیم. مشکلاتی را که به سطح ٓامده است می توان از طریق پزشکی و یا مراجعه به سازمان های دیگر، از میان برداشت، این بدین معنـی نیـست که در صورت برگزاری برنامه در مراکز درمانی محلی و دعوت از اعضای باتجربه نارانان به ٓان جا برای مـشارکت، از حـضور یافتن در ٓان جا خودداری کنیم. اگر از ما درخواست شود، می توانیم نشریات و لیست جلسات را در اختیارشان بگـذاریم وبرای راه اندازی جلسه می توانیم به ٓان ها کمک کنیم. بحث کردن در گروه، در مورد درمان و خدمات دیگر می توانـد بـه عنوان عضویت ما تلقی شود، گرچه بازلازماست با چنین گروه هایی همکاری کنیم.
ما همیشه ٓازاد هستیم تا به عنوان یک فرد در هر جایی که مایل هستیم بـه جـستجوی کمـک و ٓارامـش روحـی بپردازیم. نارانان مسیر معنوی زندگی است که با بسیاری از سیستم های عقیدتی مختلـف در هـم ٓامیختـه اسـت. اعـضای نارانان به انتخاب خود به کلیسا، معابد، مکان ها و گروه های مذهبی مختلفی تعلق دارند. عده ای در برنامه های درمانی و سایر برنامه های دوازده قدمی و یا فعالیت های اجتماعی که برای شان مفید است، شرکت می کنند. ٓان ها این کارها را بنا به ظرفیت خود و به عنوان فردی ٓازاد انجام می دهند نه اینکه مثلابه عنوان "گروه خانواده شب های جمعه" یـک گـروه نامی را انتخاب می کند که نشان دهنده وابستگی ٓان به گروه یا سازمانی دیگر نباشد، مثل مکان های مذهبی یا مؤسساتی که گروه در ٓان جا جلسه برگزار میکند. تنها شرط عضویت در نارانان، داشتن مشکل اعتیاد در میان دوستان یا بستگان است. این امر به خود مـا بـستگی دارد که تصمیم بگیریم متعلق به این گروه باشیم. ما گاهی اوقات در جلسات نارانان برای اولین بار به این نکته پی می بریم که در عین تفاوت ظاهری بسیار زیاد با دیگران، چقدر به ٓان ها شباهت داریم. به زودی دلمان می خواهد اطمینان حاصل کنیم که هر یک از تازه واردین با وجود تفاوت های ظاهری، احساس خوبی داشته باشند و خود را متعلق به جلسات بدانند.
در داخل انجمن، گروه هایی داریم که تمرکز ٓان ها بر روی مطالب مختلفی است. ما به عنوان فرد، نقطه نظـر ات، عقاید، ارزش ها و سیاست های متفاوتی در مورد معنویت داریم. اتحاد ما زمانی حفظ می شود که به خاطر بسپاریم تمامی اعضا نارانان می توانند در همه جلسات نارانان شرکت کنند. تمرکز بر بخش خاصی از بهبودی این حقیقـت را تغییـر نمـیدهد که شباهت های ما بیشتر از تفاوت های ماست. همگی ما تحت تأثیر مصرف مواد مخدر شخص دیگری بوده ایم. ما در نارانان در مورد این صحبت می کنیم که چگونه بیماری اعتیاد به مواد مخدر در عزیزمان بـر افکـار و رفتـار مـا تـأثیر گذاشته است. ما با در میان گذاشتن تجربیات خود در زمینه بهبودی در نارانان، شهامت و بینشی را که در نتیجه زندگی با یک معتاد بدست ٓاورده ایم، به دیگران عرضه می کنیم. ما با تمرکز بر پیام نارانان، این انگیزه را پیدا می کنیم کـه در درون خـود بـه جـستجو پرداخته و ببینیم چگونه میتوانیم از اصول نارانان در مسیر بهبودی شخصی خود به بهترین شکل استفاده کنیم. بنابراین "مشارکت"هم برای تازه واردین و هم برای پیام رسان مفید خواهد بود. باوجود اهمیت این موضوع که تازه واردین اعتیاد عزیزشان را یک بیماری بداننـد، نکـته مهـم تـر ایـن اسـت کـه ٓان هـا در
جلسات ما امنیت را پیدا کنند. عده زیادی از اعضاء در حالی به نارانان روی می ٓاورند که به هیچ کس، بخـصوص بـه فـرد معتـاد در زندگی شان اصلا اعتماد ندارند. ما از گروه برای مقاصد دیگر استفاده نمی کنیم و ٓان را به ٓارمان ها، برنامه های درمـانی یـا فعالیـت های خارجی هرچند ارزشمند، مرتبط نمی کنیم. ما می خواهیم اطمینان حاصل کنیم کـه نارانـان همیـشه در دسـترس مـا و افـراددیگری است که به کمکی که برای ما این چنین مفید بوده، نیاز دارند. سنت سوم متضمن این است که نارانان همیشه نارانان باقی خواهد ماند.
سنت سوم – سؤالاتی جهت بررسی:
ایا من به شکلی گرم و دوستانه به افراد تازه وارد خوشایند می گویم؟ٓ

ایا من به همه افرادی که درجلسات ما شرکت می کنند، علیرغم اختلاف سنی، زن یا مرد بودن، اختلاف طبقـاتیٓ یا اجتماعی خوشامد

می گویم؟

گروه من چطور می تواند پذیرای افرادی باشد که با ما متفاوت هستند؟

ایا اعضایی وجود دارند که من با ٓاغوشی باز از ٓان ها استقبال نکرده باشم؟ٓ

ایا من به هر یک از اعضا بخصوص افراد ناشناس عشق بالعوض می دهم؟ٓ

گروه من چطور همه اعضا را به مشارکت تشویق می کند؟

ٓایا من همه را به مشارکت تشویق می کنم؟

گروه من چطور می تواند به اعضا برنامه های دیگر خوشامد گفتـه و در عـین حـال تمرکزجلـسات را روی برنامـه نارانان قرار دهد؟

من چطور می توانم از این افراد استقبال کنم؟

ایا تابحال کسی که شاید به نارانان نیاز داشته را به این دلیل که به نظر من جلسه دیگری بـرای او بهتـر بـوده ازٓ جلسات دور کرده ام؟

چگونه می توانم با اطمینان از وابسته نبودن گروه به ٓارمان یا گروه دیگر، به ٓان کمک کنم تا پذیرای عقاید جدید باشد؟

ایا من دیگر وابستگی ها و علایقم را پشت درب های نارانان جا می گذارم؟ٓ

ایا درک و تشویق را می شوم؟ٓ

چگونه می توانم با دیگران با پذیرش، صبر و عشق رفتار کنم؟

ایا خود و دیگران را همانطور که هستم و هستند می پذیرم؟ چطور؟ٓ

چطور می توانم سنت سوم را در ابعاد دیگر زندگی ام بکار برم؟

سنت چهارم نارانان

هر گروه مستقل می باشد مگر در مواردی که به طور کلی بر گروه های خـانواده ی نارانـان و معتـادان گمنـام )NA( تأثیر بگذارد. تعاریف:
مستقل: خودگردان، بدون وابستگی، خودجوش، با قوانین شخصی هر فرد. استقلال: عدم وابستگی یا ٓازادی، حق خودگردانی داشتن. استقلال وضعیتی است که من اعمالم را انتخاب می کنم. استقلال به هر گروه اجازه می دهد که تصمیم بگیرد چه چیزی به بهترین نحو برای اعضای ٓان کار می کنـد، بـه
این شرط که تصمیمات گرفته شده به طرز نامطلوب بر گروه های دیگر تأثیر نگذارد. فقـط نـشریات مـصوب، در جلـسات استفاده می شوند. این کار باعث یکپارچگی بیشتر و سردرگمی کمتری می شود. در بعضی مواقع، اعضا از بخش ها یا ایـده هایی از نشریات خارج از انجمن که بنظرشان مفید بوده، بعنوان بخشی از مشارکت فردی خود استفاده مـی کننـد. دوازده قدم ودوازده سنت پایه و اساس برنامه ما می باشد و تغییر نمی کند، گرچه گاهی ممکن است تغییراتی در تفسیر و تعبیـربوجود ٓاید که ٓان هم )توسط کنفرانس خدمات جهانی( ایجاد می شود.
هر گروه برای تصمیم گیری در مورد چگونگی سازماندهی جلسات خـود، انتخـاب موضـوع مـورد بحـث، انتخـاب سخنران و اختصاص مبالغ دریافتی ٓازاد است. با این وجود، سنت چهارم از ما می خواهد تـا از مـوارد غیراجبـاری پیـروی کنیم. این بدین معنی است که جلسات ما ممکن است متفاوت باشد ولی از راهکارهای نارانان پیروی می کنیم.
تنها هدف مشترک حضور در جلسات، جستجو برای درک بیماری اعتیاد است. سنت ها راهنما هستند نه قوانین و هیچ کس مجبور به پیروی از ٓانها نیست. بدلیل ٓازادی همراه با این مسئولیت، هر یک از ما مسئول کمک رساندن در جهت حفظ اصول کاری مان هستیم. ما اشتباه می کنیم. ممکن است گروه ها بدلیل سخت گیری های بـیش از حـد یـا نادیـده گرفتن دستورالعمل های پیشنهادی از هم بپاشند. ما یاد می گیریم که با درس گرفتن از اشـتباهات خـود بـا دیگـران بـه توافق برسیم و سپس برای هدایت به نیروی برتر خود رو می ٓاوریم. ایا منظور این است که هر کاری امکانپذیر است؟ مسلماً خیر. ما نیاز داریم که در مورد تأثیرات تصمیمات خود برٓنارانان و دیگر گروه ها بیاندیشیم. ما باید به طور مستمر متفکرانه عمل کنیم و ترسـیم کننـده چهـره مناسـبی از نارانـان باشیم. سنت چهارم، نارانان را انعطاف پذیر و در عین حال قدرتمند نگه می دارد. ما می توانیم با این سنت میـان ٓازادی و مسئولیت تعادل برقرار سازیم. ما به اهمیت فردی خود پی می بریم بدون این که نظرات خود را به دیگران تحمیل کنیم.
سنت چهارم – سؤالاتی جهت بررسی
چطور مسئولیت اعمال و افکار خود را به عهده می گیرم؟

ٓایا گروه من مسئولیت اعمال و افکار خود را به عهده می گیرد؟ چگونه؟

چگونه به دیگران ٓازادی می دهم تا مسئول اعمال و افکار فردی خود باشند؟

ایا با بزرگواری عواقب اعمال خود را می پذیرم؟

ٓایا این فرصت را به دیگران هم می دهم؟ٓ

ایا به اسم استقلال، خودخواه و خودبین هستم و یا به واقع از خودم مراقبت می کنم و از نیروی برتـرم راهنمـاییٓ می خواهم؟

گروه من چگونه تأثیر تصمیمات خود را بر نارانان بطور کلی در نظر می گیرد؟

ایا گروه اعضای یکه وتنها، زندانی ها، گروه های سراسر جهان را مورد توجه قرار می دهد؟ بـه NA چطـور؟ تـازهٓ واردین چطور؟

اعضای قدیمی چطور؟ به عنوان تازه وارد چه احساسی داشتم؟ ٓایا از من استقبال به عمل ٓامد؟

ٓایا می تـوانم افکـارم بـا گـروه در میـان بگذارم، با دیگران چطور؟

ایا من هدف اولیه نارانان که کمک به خانواده و دوستان فرد معتاد است را در فعالیت های خدماتی به خاطر مـیٓ سپارم؟ این امر چگونه

بر اعمال من تأثیر می گذارد؟
ایا در استدلال های خود قاطع هستم، یا در تغییر راهکارهای پیشنهادی انعطاف نشان می دهم؟

چگونه می توانمٓ انعطاف پذیری بیشتری داشته باشم؟

ایا به هنگام بازدید از گروهی جدید که با گروه خانگی من متفاوت است، ٓازرده خاطر می شوم؟

ٓایا درصدد درستٓ کردن ٓان ها بر می ٓایم؟

از برخورد با گروه های دیگر چه چیزهایی یاد می گیرم؟

چگونه می توانم این سنت را در زندگی شخصی و در خانواده خود بکار ببرم؟

ٓایا ما مستقل هستیم؟

ٓایا اعمال مـا بر خانواده های دیگر تأثیر می گذارد؟ بر جامعه چطور؟

سنت چهارم از ما می خواهد مطیع اصولی غیراجباری باشیم. این جمله برای من چه معنایی دارد؟

سنت پنجم نارانان

هر گروه خانواده نارانان فقط یک هدف اصلی دارد و ٓان کمک به خانواده های معتـادان اسـت. مـا بـاپیروی از قدم های دوازده گانه ی معتادان گمنام، دادن قوت قلب و درک معتـادانی کـه درخـانواده داریـم و همچنین استقبال از خانواده ی معتادان و سعی در ٓارام کردن ٓان ها به این هدف دست می یابیم.
تنها دلیل وجود نارانان، کمک به خانواده های معتادان است. این سنت سه پیشنهاد به ما ارائه می کند تا در مسیر قرار گرفته و در مورد هدفمان مطمئن شویم.
- تمرین برنامه دوازده قدمی شخصی خود. - تشویق و درک فرد یا افراد معتاد مورد علاقه مان. - سعی در ٓارام کردن افرادی که تحت تأثیر بیماری اعتیاد شخص دیگری قرار گرفته اند.
کار کردن بر روی قدم ها ما را ٓان قدر مشغول می سازد که فرصتی برای دخالت در امور معتاد پیـدا نمـی کنـیم. اغلب ما بخاطر بسیاری از مشکلات مان معتاد را سرزنش می کنم. ما سالها وقت خود را صرف بهبودی شخص دیگری می کنیم در حالی که خودمان در حال بیمار شدن هستیم. ما ابتدا با مراقبت کردن از خود بهتر می توانیم به دیگـران کمـک کنیم. این موضوع همانند توصیه های ایمنی در هواپیما است: "ابتدا ماسک اکسیژن خود را بزنید و پس از ٓان به بچه ها و
افراد دیگر کمک کنید".
بسیاری از ما برای کمک به معتاد به نارانان می ٓاییم، اما اغلب مملو از خشم، نومیدی و رنجـش هـستیم. اعـضای دیگر، راهنما و نیروی برترمان به ما کمک می کنند تا درک کنیم که اعتیاد یک بیماری است. ما یاد می گیریم بـا عـشق رها کنیم، از بیماری اعتیاد متنفر باشیم نه از شخص معتاد و به روشی جدید به او دل گرمی داده، تشویقش کرده و بدون حمایت های ناسالم به او کمک نماییم. ما بیشتر اوقات مانع این میشویم که معتاد عواقب اعتیاد خودش را تجربه کند. در مسیر بهبودی، روزی ٓان قدر تجربه، نیرو و امید خواهیم داشت که به خانواده و دوستان افـراد معتـاد نیازمنـد کمک، خوشامد گفته و ٓانان را دل داری دهیم. خوش ٓامدگویی به معنی گذاشتن وقت برای تازه واردینی است که ممکـن است ٓانقدر خجالتی باشند که تا از ٓان ها دعوت نشده، مشارکت نمی کنند. ما از خود می پرسیم "چه چیزی به من کمک کرد"، شاید این کار بتواند موضوعی برای جلسه باشد که پاسخ های گوناگونی برای هدایت گروه و ایده هـای جدیـدی بـه همراه داشته باشد. خوش ٓامدگویی می بایست برای تمامی اعضا باشد. همه اعضا نیاز دارند تا احساس کنند بخشی از گـروه هـستند.
هیچ کس نمی بایست بخاطر این که ما مشغول گپ زدن با دوستان خود هستیم، احساس بیگانگی کند. مـا نیازمنـد ایـن هستیم که از باند بازی جلوگیری کنیم، اما جو گرم و دوستانه ای را ایجاد نماییم. تماس گرفتن با اعضایی کـه از جلـسات دور افتاده اند می تواند برای ٓان ها دل گرم کننده باشد. از طریق دستیابی به دیگران، ما مسیر بهبـودی شخـصی خـود رانیرومند تر می سازیم.
ما با ارائه نشریات نارانان در مکان های بهبودی و جامعه می توانیم نارانان را در دسترس قرار دهیم. ما با کمک به جلسات گروه، بخش، ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی و از طریق توزیع جزوه اطلاع رسانی و جداول جلسات، از ٓان ها حمایت می کنیم. با خوشامد گویی به خانواده و دوستان معتاد، ما به هدف اصلی خود باز می گردیم. ما مفهـوم محبـت و گوش دادن بدون قضاوت کردن را از ٓان هایی یاد می گیریم که این ها را به ما ارائه کردند. گوش دادن بـه صـحبت هـای افرادی که احساسی مشابه احساس ما را دارند و گاهی اوقات همان کارهای دیوانه وار ما را در مقابله با اعتیـاد انجـام داده اند، به ما کمک می کند تا خود و دیگران را بپذیریم.
سنت پنجم – سؤالاتی جهت بررسی
چطور می توانم هدف اصلی گروه را در جلسات توصیف کنم؟ برای تازه واردی چطور؟

ایا بهبودی خود را در اولویت نسبت به نیازهای دیگران قرار می دهم؟ چه وقت؟ چگونه؟ٓ

ایا تشخیص می دهم که استقبال و دادن قوت قلب، محدود به تازه واردین نمی شود؟ چرا؟ٓ

ایا من بدون اهمیت دادن به این که مشکل تازه واردین چیست، از ٓان ها استقبال می کنم؟

چطور مـی تـوانم ٓانٓ ها را راهنمایی کنم که تمرکز را روی مشکلای قرار دهند که به مواد مخدر مربوط می شود؟

چطور می توانم با تازه واردین دوستانه تر رفتار کنم؟

چطور می توانم از افرادی که مدت کوتاهی در برنامه بوده اند و یا بعد از غیبتی طولانی به جلـسات برگـشته انـد، استقبال کنم؟

گروه من به چه صورت به تازه واردین توجه فردی نشان می دهد؟

ایا تا به حال با تازه واردین یا افرادی تماس گرفته ام که مدتی است به جلسه نیامده اند؟ٓ

به عنوان گروه برای کمک به خانواده و دوستان معتادان چگونه قدم ها و سنت های بکار می بریم؟

به عنوان گروه چطور می توانیم انجمن خود را به افراد بیرون از جلسات نارانان بشناسانیم؟

من چطور می توانم به دیگران کمک کنم بفهمند اعتیاد به مواد مخدر بیماری است؟

ارام کردن برای من چه معنایی دارد؟ چگونه می توانم ٓان را در مورد فردی دیگر بسط دهم.ٓ دادن قوت قلب به معتاد برای من به چه

معناست؟

اگر غریز من مبتلا به دیابت یا سرطان بود واکنش من نـسبت به او چه تفاوتی داشت؟

سنت ششم نارانان

گروه خانواده ی ما، هرگز هیچ مؤسسه ای را تأئید نمی کند و یا کمک مالی نمی نماید و اجازه ی استفاده از نام نارانان را به ٓان ها نمی دهد زیرا مسائل مالی، ملکی و شهرت، ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحـرف مـی سازد. با ٓان که نارانان و معتادان گمنام، انجمن های جداگانه ای هستند، بهتر است همیشه با معتـادان گمنـام همکاری کنیم.
سنت ششم بر هدف معنوی اساسی ما – کمک به خانواده و دوستان معتادان – تأکید می کند. این سنت یادٓاور این دو شعار به ماست: »ٓاسان بگیر« و »به راحتی انجام بده«. خط مشی گروه های ما )بر مبنای( عدم تأئید، کمک مالی و عدم اجازه استفاده از نام نارانان به مؤسسات دیگر میباشد، حتی اگر به نظر برسد که نیازمند است. افراد می توانند در مورد این مؤسـسات انتخـاب هـای شخـصی خودشـان را داشته باشند، اما خارج از جلسات نارانان.پول و دارایی گروه، صرف پرداخت اجاره مکانی جهت برگزاری جلسات، تدارکات، نشریات تصویب شـده و هزینـه های اطلاع رسانی یا خدمات می شود. با توجه به دارایی تنها هزینه بروشورها، تدارکات و ضروریات اولیه را می پردازد.
گروه اجازه استفاده از نام نارانان را به هیچ مؤسسه خارجی نمی دهد این بدین معنی است که ما هیچ نـوع فـیلم خاص، امکانات یا فعالیت های بهبودی و عقاید مذهبی یا سیاسی را تأئید نمی کنیم.
ممکن است ما در صورت دعوت شدن، در مورد برخی از این امکانات صحبت کنیم. ما می توانیم جلـسات مـان را در برخی از مکان های مذهبی یا مراکز بازپروری برگزار کنیم. گروه های دوازده قدمی دیگر، مؤسسات خـارجی محـسوب می شوند. گروه خانواده نارانان ممکن است گروه های دوازده قدمی دیگر را حمایت نکند، اما بعضی از اعـضای مـا بـا ٓانهـا همکاری می کنند. ما به عنوان افرادی خارج از گروه، ممکن است چیزهایی را حمایت کرده، برعهده گرفته و تأئیـد کنـیم
ولی به عنوان عضوی از گروه یا عضوی از نارانان این کار را انجام نمی دهیم. در خارج از جلسات ما ٓازادیم تا درباره ی هر چیزی که به ما کمک کرده صحبت کنیم و می توانیم از هر ٓان چـه
که سبب مراقبت از ما شده حمایت و پشتیبانی کنیم. حفظ نارانان به عنوان مکانی امن برای یافتن ٓارامش و راه حل بدین معنی است که اینجا نباید مکانی باشد که دران احساس فشار کنیم یا خود را ملزم کنیم که چیزی باشیم یا عقیده خاصی داشته باشیم. ما روی برنامـه نارانـان تمرکـزٓ می کنیم و عقاید دیگرمان را پشت درهای جلسات باقی می گذاریم.
تمرکز ما با NA متفاوت است، ولی به منظور درک بهبودی برای تمامی کسانی که به ٓان نیاز دارند، باید با ٓان ها همکاری کنیم. در محدوده ها، مناطق و ناحیه های ما، پروژه های بزرگی مثل گردهمایی هـا نمونـه هـای بـی نظیـری از چگونگی همکاری NA و نارانان با یکدیگر می باشند.
هر گروهی موضوعات و برنامه خودش را تنظیم می کند و مسئول کارکرد قدم های دوازده گانه خـود مـی باشـد. گاهی اوقات سخنرانان NA به جلسات نارانان دعوت می شوند و بالعکس.
درک شخصی هر عضو از بسیاری از جنبه های اعتیاد و عکس العمـل هـای مربـوط بـه ٓان مـی توانـد بـا چنـین همکاری هایی گسترش و بهبود یابد، البته تا زمانی که عضویت در نارانان و NA جداگانه و در دسترس اعضای ٓان گروه ها قرار بگیرد.
تعاریف:
همکاری، ادغام عملکرد )اشاره دارد بر گرد همایی دو یا چند نفر برای کـار کـردن بـا یکـدیگر بـه منظـور هـدفی مشترک با بهره مند شدن از یک مسئله مشترک(.
رابطه: ارتباط با اتصال نزدیک، یک اتحاد اشاره دارد بر اجازه استفاده از نام شخص و تأئید قانونی یا مالی انجمن( همکاری یعنی کار کردن با یکدیگر به همراه تبادل نظر و عقیده هر یک از طرفین در جهت بهره مندی از نظـرات طرفین، این بدین معنی نیست که "این کار را به روش من انجام بده" یا "من باید به روش تو کار را انجام دهم". مـا مـیتوانیم با یکدیگر کار کنیم و با وجود این بازهم فردیت خود را حفظ کنیم.
سنت ششم – سؤالاتی جهت بررسی:
ایا من یا هر یک از اعضاء گروه اجازه داده ایم که شهرت، ما را از هدف اصلی مان دور کند؟ٓ

گروه من چگونه با NA همکاری می کند؟

ایا گروه من در برنامه ریزی فعالیت های مالی یک گروه، این سنت را در نظر می گیرد؟ٓ

ایا در گروه من نشریات خارج از برنامه نیز ترویج یا فروخته می شود؟ٓ

ایا گروه من نشریات تصویب شده نارانان را به طرز چشمگیری ارائه میدهد؟ٓ

ایا من از این نشریات برای بهبودی شخصی خودم استفاده می کنم؟ٓ

من در کارهای خدماتی خود همکاری با NA را چگونه در نظر می گیرم؟

چرا بودجه گروه فقط از برنامه های نارانان حمایت می کند؟

ایا تاکنون لیست تلفن اعضای گروه مان جهت اهداف تبلیغاتی مورد استفاده قرار گرفته است؟ٓ

چطور می توانم بی ٓانکه باعث شرمندگی اعضا شوم، از ٓاوردن فعالیت های خارج از برنامه به جلسات توسط ٓان ها جلوگیری کنم؟

ایا اجازه می دهم مسائل مالی و مادی بر نیازهای معنوی و ٓارامش من اولویت پیدا کند؟ٓ

ایا اجازه می دهم که مشکلات یا موفقیت های شخصی من، مرا در خود غـرق کننـد؟

ٓایـا مـی گـذارم ٓان هـا درٓ چگونگی رفتارم با دیگران مؤثر واقع شوند؟

چطور می توانم شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" را به این سنت ربط دهم؟

چطور می توانم شعار "رها کن و به خدا بسپار" را بکار بندم؟

چطور می توانم در تحقق هدف اصلی و معنوی مان به گروهم کمک کنم؟

سنت هفتم نارانان

هر گروه خانواده کاملا خودکفا می باشد و کمکی از خارج دریافت نمی کند.
ما به عنوان اعضا نارانان، گروه های خود را تحت حمایت خاص خـود قـرار مـی دهـیم. مـا هـیچ حـق الزحمـه و دستمزدی نمی گیریم، بنا بر این اجباری برای هیچ کس وجود ندارد. همچنین بدین معنی است که هیچ کس نمی توانـد گروه را با پول، مقام یا قدرت خریده و مالک ٓان شود.
هنگامی که با مسئولیت نیازهای مالی خود را به عهده می گیریم، ٓازاد هستیم تا مشارکت خود را دقیقاً همـانطور که ٓارزو داریم انجام دهیم. ما انتخاب می کنیم که مسئولیت پرداخت هزینه مسیر بهبودی مان را با کمک های داوطلبانـه برعهده بگیریم. هر گروه هزینه هایی دارد از قبیل: اجاره مکان – نشریات – تدارکات و غیره.
ما همچنین با داوطلب شدن به عنوان رهبر یا گرداننده جلسه، منـشی، خزانـه دار، نماینـده گـروه، مـسئول تـازه واردین، مسئول نشریات یا تدارکات، گروهمان را حمایت می کنیم. هیچ کس تعهدی ندارد در عین حال، همگـی مـسئول هستند و هیچ کدام از ما تظاهر به انجام کاری نمی کنیم.
ما پیام های نارانان را از طریق کمک هایی مانند: خط تلفـن، وب سـایت، بازدیـد از انجمـن، راهنمـایی دیگـران، مطالعه قدم های دوازده گانه، گردهمایی و جلسات انتقال می دهیم. ما می توانیم وقت و انـرژی خـود را صـرف رفـتن بـه جلسات کنیم به شکلی که حضورمان در ٓانجا فقط به خاطر دیگران باشد.
جلسات ناحیه، منطقه و محلی، گروه ما را ٓاگاه نگه می دارد و نظرات ما را به کنفرانس خدمات جهانی که به مردم سراسر دنیا دسترسی دارد می رساند. دفتر خدمات جهانی، تأمین کننده نشریات مصوب کنفرانس )CAL( نیز می باشد.
اگر مشارکت های خارج از برنامه اجازه می داد، بطور حتم وسوسه می شدیم برای کسانی که به مـا کمـک مـالی کرده اند. تسهیلاتی را فراهم کنیم. این خوب است که کم و بیش بودجه کافی و یک اندوخته حساب شده داشـته باشـیم. اگر هر گروه یا فردی کمک مالی زیاد می کند، ممکن است مشکلاتی از قبیل حسادت یا سلطه جـویی بوجـود ٓایـد و بـه
خاطر داشته باشیم که هیچ چیزی در زندگی رایگان نیست و سواری مجانی وجود ندارد. خودکفایی بدین معنی است که ما به عنوان یک فرد احتیاج داریم از لحاظ اجتماعی، معنـوی، عـاطفی، ذهنـی و
فیزیکی مستقل باشیم. ما نمی توانیم برای شاد و خوشحال بودن مـان بـه دیگـران وابـسته باشـیم. مـا یـاد میگیـریم کـه تحقیقات خودمان را انجام دهیم و تصمیمات خود را بگیریم.
بیایید متعهد شویم با حضور یافتن درجلسات مان و همچنین حامی بودن در هر منطقه خدماتی یا هـر مـوقعیتی که در ٓان هستیم، جلسات را حفظ کنیم. بزرگترین تعهدی که می توانیم بدهیم این است که بر روی برنامه های شخـصی خودکار کنیم و برای دیگرانی که نیاز به حمایت دارند در جلسات حضور یابی
سنت هفتم – سؤاالاتی جهت بررسی
معنی خودکفایی کامل برای من چیست؟

چگونه از گروه خود حمایت می کنم؟ ایا من یا گروهم به تقاضای کمک دفتر خدمات جهانی پاسخ می گوییم؟ٓ

ایا گروه من مبلغ منصفانه ای برای اجاره محل، کپی و تنقلات پرداخت می کند؟ و ٓایا نشریات کافی در دسترسٓ دارد؟

ایا مشوق جلسات اداری برای گروه خود هستم؟ٓ

از داوطلب شدن برای خدمت چه مزایایی بدست می ٓاورم؟

در گروه ما چند وقت یکبار مسئولیت ها واگذار می شوند؟

ٓایا انتظار داریم تعداد کمی از افراد به جای ما مسئولت ها را به عهده بگیرند؟

چطور می توانم اعضایی که فعالیت کمتری دارندن را تشویق به مشارکت کنم؟

ٓایا بـه ٓان انـدازه کـه دل خـواهم است، فعال هستم؟ چگونه از جلسات ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی )WSO( حمایت می کنم؟

ایا درجلسات ناحیه ای خود نماینده گروه داریم؟

ٓایا نماینده گروه درخواست ها و تقاضـای گـروه را گـزارش مـیٓ کند؟

ایا ارزش وجودی من براساس میزان نیاز دیگران به من است؟ٓ

ایا گروه من خزانه دار دارد؟

ٓایا خزانه دار به طور مرتب گزارش ارائه می دهد؟

سنت هشتم نارانان

کار قدم دوازدهم نارانان همیشه غیرحرفه ای باقی می ماند اما مراکـز خـدماتی مـا مـی تواننـد کارمنـدانی استخدام کنند.
تجربه، نیرو و امید شخصی ما تمامی چیزهایی هستند که به ٓان نیاز داریم تا به بهبود یـافتن کـسی کـه از تـأثیر شدید مشکل اعتیاد عزیزش در رنج است، کمک کنیم. اگر جلسات ما به صورت تخصصی و حرفه ای برگزار می شدند، مـا برای رساندن پیام به دیگران ٓازاد نبودیم. ما یاد می گیریم که ببخشیم و دریافت کنیم. ما پیـام هـای مـان را بـه دیگـران
انتقال می دهیم، بنابراین ٓان ها می توانند کمک را دریافت کنند. هیچ کس مسئول و متخصص برای دیگری نیست. ما اعضایی شبیه هم هستیم که در تجربیات متقابل خود با یکدیگر می باشیم. برنامه قدم های دوازده گانه وظیفه خاص انتقال پیام های نارانان به دیگران است. بنابراین ٓانها می توانند بدین شکل کمک را دریافت کند، ما با سـهیم شـدن در تجربیات شخصی غیر حرفه ای خود با یکدیگر، گروه را به منبعی از قدرت، ٓان گونه ٓاماده می سازیم که با رشد ما رشد
میکند و همچنان که به ٓان چیزی می بخشیم، گسترش پیدا می کند. ممکن است افراد، خارج از برنامه به کمک های تخصصی نیاز پیدا کنند و این کمک ها برای ٓان ها مفید باشد، اماانجمن مردمی ما که در بسیاری از تجربیات زندگی مشابه خود با یکدیگر مشارکت میکنند؛ به گونه ای درک می کنند که شاید هیچ کس دیگری نتواند درک کند. متخصصانی مثل )مشاورین، پزشکان، مددکاران اجتماعی و ...( که ما برای کمـک به سوی ٓان ها می رویم، می توانند در جلسات ما، ٓارامش را برای خودشان به ارمغان بیاورند.
به دلیل نیاز دفتر خدمات جهانی )WSO( به افراد دارای تخصص و مهارت، به افراد معدودی دسـتمزد پرداخـت می شود )ما تمایل داریم که دستمزد منصفانه ای باشد(، اغلب این پرسنل داوطلب هستند.
سنت هشتم – سؤاالاتی جهت بررسی:
ایا من مشتاقانه تجربه، نیرو و امید خود را با افرادی در میان می گذارم که هنوز از بیماری خانوادگی اعتیاد رنـجٓ می برند؟

ایا در جلسات به عنوان متخصص صحبت می کنم، یا به عنوان عضو نارانان،

ٓایا من همیشه تمایل دارم کلاه همـهٓ چیز دانی بر سر بگذارم؟

مزایای هم سطح بودن اعضا چیست؟ ایا معایبی هم دارد؟

چطور می توانم با دیگران مشارکت کنم، بدون این که سعی در اصلاح ٓان ها داشته باشم؟

ایا تا به حال به این علت که احساس می کنم به اندازه دیگران نمی دانم، از مشارکت خودداری کرده ام؟ٓ

چه تفاوتی بین کار قدم دوازدهم و کارمند خاص بودن وجود دارد

ایا احساس می کنم نیاز دارم خوب بنظر برسم یا الگوی کاملی از بهبودی باشم؟

ٓایا ایـن مـسئله مـانع از داشـتنٓ فروتنی الزم برای دریافت کمک مورد نیاز نمی شود؟

ایا تراز دیگران را می گیرم؟ ٓایا این کار درست است؟

ٓایا تاکنون قضاوت کرده ام؟ٓ ایا عقاید افراد دیگر از نظرات من پراهمیت تر است؟ چرا؟

سنت نهم نارانان

گروه های ما هرگز به شکل سازمانی متشکل نمی شوند، اما می توانند هیأت های خـدماتی یـا کمیتـه هـایی تشکیل دهند که مستقیماً در برابر گروه مربوطه مسئول باشند.
در گروه های مشارکتی نارانان، اعضای گروه با هم برابر هستند و هیچ عضوی به عنوان مدیر اجرایی یا مسئول بـه رسمیت شناخته نمی شود، ما رهنمودهایی برای هدایت جلسات و فعالیت های خدماتی پیشنهاد می کنیم، امـا هیچگونـه قوانینی وجود ندارد.
سازمانی نبودن ما به معنی بی نظمی یا برعهده نگرفتن مسئولیت نیست. مثل این که گـروه اجـازه داشـته باشـد بدون پرداخت وجه برای اجاره محل از خدمات ٓان جا استفاده کند. با این که به درخواست های کمک بی توجه باشد و یـا برای کمک به تازه واردین در جلسات حضور نداشته باشد. به طور معمول قبل از این که ٓاسیب زیادی به خود بزنیم عقـل سلیم، تجربه و نیروی برتر مهربان ما را بسوی اصول نارانان هدایت می کنند. اعضا در هر گروه، تصمیم می گیرند که چقدر به سازماندهی نیاز دارند، و اگر تصمیم ٓانها کـاربردی نداشـت، مـیتواند تغییراتی ایجاد شود. جلسات منظم اداری یا خدمات رسانی می تواند در جایی تـشکیل شـود کـه تمـامی اعـضاء بـه شرکت در این جلسات تشویق شوند. در جلسات اداری خط مشی گروه بنا نهاده می شود و اخبار نارانـان در سـطح گـروه، ناحیه، منطقه و سراسر جهان به اعضاء اعلام می شود. ما همگی می بایست یک صدا و یک شعار در نارانان داشته باشیم.
ممکن است متناقض بنظر برسد اما انجمن برای کارگاه های خاص، گردهمایی و انتشار دادن پیام هـای نارانـان از طریق اطلاع رسانی عمومی مشتکل شده اند. این عملکردها نیازمند تشکیلات و اعضایی جهت انتقال ٓان به بیرون هستند. نمایندگان گروه برای ٓاگاه نگه داشتن سایر اعضای گروه و یاری رساندن به ٓانها انتخاب شده و یـا داوطلـب مـی شـوند مـا نماینده ای به بخش، منطقه یا ناحیه می فرستیم، این شخص از طرف )WSO( پیام رسان به گروه های دوازده قـدمی و
دیگر اعضای ٓانهاست. یکی از نواقص عمده ما تمایل به کنترل کردن است. سنت نهم به ما اجازه می دهد که گروه های خود را بـه یـک نیروی برتر بسپاریم و با کمترین فشار و بدون اجبار به اطاعت به هم اعتماد کنیم. اگرچه نارانان به شکل سازمانی متشکل نشده، اما یک ساختار خدماتی دارد. اما مسئولیت انتخاب خدمتگزارانی که به پاسخگو بودن شان اطمینان داریم را برعهده می گیریم.
چرخش وظایف مهم است، زیرا فرصت برابری برای مسئولیت را می دهد و از قدرت یافتن هر کس جلوگیری مـی کند. در صورت چرخشی بودن وظایف، هر شخص کار را به صورت متفاوتی انجـام خواهـد داد. اگـر شخـصی بـرای مـدت طولانی در یک موقعیت باقی بماند، می توانیم با توجه به شرایط با ٓان موافقت کنیم.
هر کدام از ما نیاز داریم که سهم خود را انجام دهیم، اما نمـی بایـست ریاسـت کنـیم، فقـط خـدمتگزاران مـورد اعتمادی باشیم. همگی ما نیاز داریم سهم خود را در گروهی که در ٓان حضور داریم ایفا کنیم: مرتـب کـردن اتـاق، توزیـع نشریات و این که نظم جلسات چگونه حفظ شود.
این سنت می تواند در منزل یا در محل کار شما بخوبی مفید واقع شود. این سنت به ما کمک می کنـد کـه یـاد بگیریم بین مسئولیت های مان تعادل ایجاد کنیم و در هر کاری سهم خود را انجام دهیم.
سؤالاتی جهت بررسی:
رهبری جلسه درگروه چند وقت یک بار در گردش است؟

ٓایا همه افراد تشویق می شـوند کـه در ایـن مـسئولیت سهیم باشند؟

ایا گروه ما قوانینی اضافی و غیرضروری برای خدمتگزاران یا اعضایش دارد؟ٓ

ایا از طریق سازماندهی کردن گروه سعی در کنترل گروهم دارم؟ٓ تا چه حد انعطاف پذیر هستم؟ گروه من تاچه حد انعطاف پذیر است؟

چطور بدون ایجاد هرج و مرج می تـوانم گـروه خود را به انعطاف پذیری تشویق کنم؟

چگونه در مقابل پیشنهادات ارائه شده در مورد تغییر ساختار مقاومت می کنم؟ چرا؟

ـگروه ما چگونه از هیأت های خدماتی و کمیته ها حمایت میکند؟ـ ٓایا من داوطلب این کار هستم؟ گروهم چطور؟ـ

من چگونه از کسانی که به من خدمت می کنند حمایت می کنم؟

ٓایا پولی اهدا می کنم؟گروهم چطور؟

چگونه می توانم از خدمتگزاری مورد اعتماد بودن بهره ببرم؟

ایا این را در نظر می گیرم که چرخشی بودن خدمات باعث حفظ تواضع من می شود؟ٓ

ایا پس از اتمام دوره خدمتم، خدمتگزاران جدید را با دادن گزارشات و تجربیاتم تشویق می کنم؟

ٓایا تا به حال درٓ نحوه کارکرد خدمتگزاران مورد اعتماد دخالت کرده ام، یا شعار "رها کن و به خدا بسپار" را بکار بسته ام؟

ایا گروه من در مورد نقش ما، در کل ساختار نارانان بحث کرده است؟

ٓایا به این فکر گرایش داریم که تنها مسئلهٓ مهم گروه خانگی ما می باشد؟

چطور می توانم توانایی خود را به بهترین نحو بکار ببندم؟

ٓایا بیش از حد توانم مسئولیت قبول می کنم؟ هنگامی که اعمال دیگران غیر قابل قبول است،

ٓایا عقیده خود را به صراحت بیان می کنم؟

ایا این قدر از مقابله کردن می ترسم که دوست دارم به هر قیمتی که شده، حتی به قیمت از دست دادن ٓارامـشٓ خود، ٓاسوده خاطر بمانم؟

برای ارتباط با انجمنی جهانی که باعث بهبودی فردی ما می شود، چه می توان کرد؟

سنت دهم نارانان

گروه های خانواده ی نارانان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارنـد و نـام مـا هرگـز وارد مـسائل اجتماعی نمی شود.
سنت دهم به ما یادٓاوری می کند که موضوعات خارجی و مسائل دیگری که به احساسات ما مربوط می شوند، می تواند ما را از هدف اصلی مان که کمک به خانواده و دوستان معتاد است، منحرف سازد. ما با دور نگه داشتن گروه از مسائل و موضوعات عمومی به این هدف دست پیدا می کنیم.
مسائل و مشکلاتی در جامعه ما وجود دارند که با اعتیاد در ارتباط هستند. نارانان با یاری رساندن به مـردم بـرای کمک به خودشان در جهت یافتن راه حل های شخصی خود و با دادن حمایت های عاطفی و نیروی معنوی که ٓانها بـرای حل مشکالت شان به ٓان نیاز دارند، سهم خود را در بهبود بخشیدن به مسائل اجتماعی انجام می دهد.
ما نیاز داریم که از برنامه های اختصاصی، مؤسسات، مراکز درمانی مجاز، سیاست و عقاید مذهبی دور باشـیم. بـه عنوان افراد خارج از برنامه، کار کردن در مؤسسات خارجی برای دستیابی به نتایج خاص برای ما خوب است، اما لازم است که بحث در مورد ٓان ها را در خارج از جلسات مان انجام دهیم، اگر این بحث ها به جلسات مان راه پیدا کند، لازم است که
گروه را به سوی تمرکز بر هدف اصلی مان هدایت کنیم.
به عنوان افرادخارج از جلسه، ما عقاید و علایق بسیاری داریم، ما در بیرون از گروه و گاهی اوقات در بین خودمان در مورد ٓان ها صحبت می کنیم. همچنین ممکن است در ما، وقتی اصول معنوی سنت دهم را تمرین می کنیم، یاد مـی گیریم که هر عضو می تواند در ارتباط با هر موضوعی عقیده شخصی خودش را داشته باشد. با این همه، گـروه مـا بعنـوان یگ گروه نمی تواند این کار را انجام دهد. اصول معنوی نهفته در سنت دهم این است: "زندگی کن و بگذار زندگی کنند". ابراز نکردن عقیده در مورد مسائل خارجی همچنین بدین معنـی اسـت کـه مـسائل کـاری و گـرفتن تـصمیمات اجتماعی شخصیت مان را در جلسات خود تبلیغ نمی کنیم. رفتن به یک جلسه، جایی کـه مـی تـوانیم بـر روی بهبـودی خودمان تمرکز کنیم و مجبور نیستیم کالایی را بخریم یا این که عضو اجباری بعضی از سازمان هـا شـویم، باعـث ٓارامـش ماست.
ما ٓازادیم تا در مورد احساسات، واکنش ها، ناامنی ها، ترس ها و ایمان مان و یا مقاومت در برابر اسـتفاده از ابـزار نارانان صحبت کنیم.
لزومی ندارد که افراد، عقاید فردی، یا اعتقادات سیاسی را بـشنوند. زمـانی کـه مـا بـر روی مـشکلاتی کـه در ٓان مشترک هستیم، تمرکز می کنیم و از تلاش بر روی مسائل خارجی دست بر می داریم، کشمکش به حداقل می رسـد. در استرس و ٓاشوب های عمومی، نیاز داریم با احترام به سنت دهم از خودمان مراقبت کنیم.
انتقاد و نصیحت کردن در جلسات نارانان جایی ندارد. ما می توانیم احساسات مان را در مورد هـر موضـوع بحـث برانگیزی که بر روی ما تأثیر گذاشته ٓازادانه بررسی کنیم، اما مشارکت خود را در جلسات محدود می کنیم و بیشتر مـورد بررسی خود را برای گفتگو با راهنما با یک مشاور نگه می داریم. ما نمی توانیم از جلـسات نارانـان بـرای تـلاش در جهـت تغییر دادن عقاید دیگران در مورد مسائل خارجی استفاده کنیم.
سنت دهم – سؤالاتی جهت بررسی:
چگونه می توانیم بیشتر بر وجوه مشترک خود تمرکز کنیم تا بر تفاوت ها؟

ایا بخاطر می سپارم که هیچ عقیده رسمی ای در نارانان وجود ندارد؟ٓ

ایا تا به حال از گروه خود خواسته ام تا ٓارمان یا کسب و کاری مخاطره ٓامیز را در پیش گیرد؟ٓ

اگر کسی در جلسه موضوعی خارج از برنامه مطرح کرد، چگونه می توانیم با ملایمت موضـوع بحـث را بـه برنامـه نارانان

برگردانیم؟

ایا تا به حال برای در میان گذاشتن خشم و رنجش خود با راهنمایم تماس گرفته ام؟ٓ

ایا به خودم اجازه داده ام که نسبت به احساسات واکنش نشان دهم، بجای ٓان که دربـاره ٓان چـه مـی خـواهم بگویم و نحوه بیان ٓان فکر

کنم؟

ایا می توانم راهی جز کج خلقی برای بیان منظور خود پیدا کنم؟ چطور؟ٓ

ایا وقتی فردی با من موافق نیست، حالت تدافعی می گیرم؟ چگونه عکس العمل نشان می دهم؟ٓ

حتی اگر در مورد احساسات و عقایدم حق با من باشد، ٓایا می توانم اقرار کنم متأسـفم از ایـن کـه اجـازه داده ام خشم، احساساتم را کنترل

کند؟

ایا تا به حال این برداشت را داشته ام که نارانان عقیده ای در مورد موضوعی دارد؟ٓ

نارانان بدون وجود این سنت چگونه می بود؟

چطور می توانم این سنت را در زندگی شخصی خود بکار ببندم؟

سنت یازدهم نارانان

خط مشی روابط عمومی ما بنا بر اصل جاذبه است تا تبلیغ ما .گمنامی فردی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ می کنیم، خصوصاً مراقب هستیم تا گمنامی کلیه ی اعضای NA را محترم بداریم.
تعاریف: جذبه: توانایی جذب کردن به خود یا چیزی، بدست ٓاوردن توجه و تحسین، تمایل زیاد برای اتصال به یکدیگر تبلیغ: برانگیختن انگیزه برای اقدام تبلیغ کردن: کمک کردن به رشد یا تشکیل چیزی به طور فعالانه کار کردن و برانگیختن انگیزه ایجاد یک موقعیت بهتر گمنامی: موقعیت یا شرایطی برای ناشناس ماندن گمنام: بدون اسم شناخته شده و معروف. شخصی که نامش ناشناس یا نامشخص است.
سنت یازدهم توصیف کننده خط مشی روابط عمومی ما می باشد. این سنت رهنمودهایی جهت استفاده برای ٓاگاه سازی عمومی نارانان و جذب خانواده ودوستان معتاد به ما می دهد، درحالی که گمنامی اعضای NA را حفظ می کند.
ما در جستجوی این هستیم که از راه های گوناگونی مانند: مطبوعات، رادیو، تلویزیـون، سـازمان هـا. و مؤسـسات اموزشی و متخصصان مددکاری ، بهبودی را در سطح وسیعی در دسترس قرار دهیم. اطلاع رسانی عمـومی در ارتبـاط بـآ موجودیت و بهبودی، که ما می بایست پیشنهاد دهیم، عامل اصلی انتقال پیام نارانان به خانواده ها و دوستان معتاد است. مشخص کردن تفاوت بین جاذبه و تبلیغ دشوار است. ٓان ها معانی متفاوتی برای رساندن مفهوم یک هدف هستند: اطـلاع رسانی عمومی.
در جلسات نارانان که اعضای یکسانی هستیم، هر یک از ما، تجربیات شخصی خود را بیان می کنیم و هـیچ کـس بعنوان انجمن نارانان برای تمامی اعضا صحبت نمی کند.
برابری در جلسات، اجازه می دهد که قدیمی ترین و خدمت گزارترین اعضا به جلـسه رفتـه و درخواسـت کمـک کنند. برابری ما را تا حدی متواضع نگه می دارد که به قابلیت یادگیری مان ادامه دهیم و بر بهبودی شخصی خود تمرکـز
کنیم.
این وظیفه ماست: زمانی که افراد ٓامادگی شنیدن پیام را دارند به ٓان ها ٓاگاهی دهیم. هنگامی که اعضا در ارائه اطلاعات به عموم مشارکت می کنند، ما باید از گمنامی شخصی ٓانها حمایت کنیم.
گمنامی به ما اجازه می دهد که با صداقت در جلسات مشارکت کنیم تا از مزایای کامل بهبودی بهره مند شـویم. این که هر یک از ما تا چه حد خواهان گمنامی خود در داخل جلسات می باشد، انتخابی شخـصی اسـت. نـام کامـل تنهـا زمانی کاربرد دارد که از اعضا درخواست شود کارهای خدماتی انجام دهند. اگرچه، در سطح رادیو، تلویزیـون و مطبوعـات،چهره ها نمی بایست نشان داده شود و تنها از نام اول یا اسم مستعار افراد استفاده می شود. در صورت ٓاشکار شدن هویت ما، هویت خانواده و دوستان ما نیز ٓاشکار می شود و چـه بـسا ٓان هـا را در معـرض خطر قرار می دهد. هنوز تصورات نادرستی در مورد اعتیاد برای معتادان و خانواده های ٓان ها وجود دارد. گمنامی شخصی و هشدار علیه تبلیغ، گاهی اوقات اعضا را گیج و سردرگم می کند و ٓان هـا فکـر مـی کننـد کـه هرگز نباید به نام نارانان اشاره کنند، برخی از افراد فکر می کنند که هر شکلی از اطلاع رسانی عمومی تبلیغ محسوب می شود. هدف سنت یازدهم حفظ گمنامی ما بعنوان افراد خارج از جلسات می باشد نه حفظ گمنامی برنامه نارانان، هر یک از ما نماینده مخصوص نارانان در زندگی روزانه هستیم، هنگامی که برای بهبودی زندگی می کنم ومحترمانه از دیگران دعوت می کنیم تا به ما بپیوندند. ما می خواهیم مردم، نارانان را پیدا کنند و امنیت شخصی را در گمنامی خود احساس کنند. سـنت یازدهم بـدین معنی است که برای ایجاد اطلاعات صادقانه، متواضعانه و قابل فهم درباره نارانان، هر ٓان چه در توان داریم برای افرادی که هنوز در رنج هستند انجام دهیم.ما اطلاعیه ها را چاپ می کنیم، در بحث ها شرکت می کنیم و نشریات تصویب شده کنفرانس )CAL( را نوشته، منتشر کرده و ایجاد می کنیم. ما همچنین مقالات را منتشر می کنیم. در نمایشگاه های سلامتی شـرکت مـی کنـیم، در کلاس ها یا مؤسساتی که دعوت می شویم صحبت می کنیم و با متخصصان مددکار همکـاری مـی کنـیم، اطـلاع رسـانی مناسب باعث می شود که اعضای بسیاری به نارانان و NA بپیوندند. سنت یازدهم ما را راهنمایی می کند تا اساس معنوی گمنامی نارانان را حفظ کنیم در حالی که مشغول جذب افرادی هستیم که نیازمند کمک ما می باشند. زمانی که معتادان هنوز در حال مصرف هستند، هیچ گونه گمنامی ندارند؛ رفتار ٓان هـا حقیقـت اعتیـاد ٓان هـا را برملا می کند. اعضا مجبور نیستند از ٓان ها حمایت کنند و چنین حمایت هایی تنها مانع راهـی مـی شـود کـه ٓان هـا بـا جدیت در جستجوی ٓان هستند به محض این که اعضا NA به عجز خود در برابر مواد اقرار کرده، در جهـت پـذیرفتن ٓان تلاش می کنند و بر روی برنامه NA کار می کنند، اعضای نارانان برای حفظ گمنانی ٓانان تلاش کرده و با هـر روشـی ٓانها را تشویق می کنند.
سنت یازدهم – سؤالاتی جهت بررسی:
گروه من چطور می تواند افراد را از وجود خود ٓاگاه سازد؟

من به عنوان فرد خارج از جلسه در این مورد چه می توانم بکنم؟

ایا مراقب هستم اسرار اعضاء دیگر را حفظ کنم؟ٓ من به چه شکل از خدمات اطلاع رسانی حمایت می کنم؟

وقتی در رسانه های گروهی صحبت می کنم، یا در مورد نارانان مطلب می نویسم، ٓایا تقاضا می کنم نام و چهـره ام از داستان حذف

شوند؟

وقتی در مورد خودم می نویسم و از نام خود استفاده می کنم، ٓایا از بیان غیر مـستقیم ایـن کـه از اعـضا نارانـان هستم، خودداری می

کنم؟

چطور می توانم بدون افشا هویت معتادانی که در زندگی ام وجود دارند، درباره بهبودی خود صحبت کنم؟

چطور می توانم با دوستان و همکارانی که احتماالً علاقمند هستند مشارکت کـنم، در حـالی کـه روح گمنـامی را زنده نگه می دارم؟

ایا دیگران را به راه جدید زندگی خود جذب می کنم، یا ٓان ها را متقاعد می کنم که تغییر کنند؟ جطور؟ٓ

ایا من ٓان مرد یا زنی هستم که خودم دلم می خواهد باشم؟ چرا؟ چرا نه؟ٓ

ایا تا به حال با تبلیغ بیش از حد در مورد نارانان از جذابیت های ٓان کاسته ام؟ٓ

چگونه قدم ها و سنت ها را در تمام جنبه های زندگی خود بکار می بندم؟

چگونه از افرادی که در زندگی ام هستند سپاسگزار هستم؟

ایا سعی دارم دیگران را مجبور به زندگی با روشی کنم که به اعتقاد خودم درست است؟ چگونه؟ٓ

گمنامی برای من چه ارزشی دارد؟

حامل پیام بودن و در عین حال گمنامی فردی را در سطح عمومی حفظ کردن، برای من چه معنایی دارد؟

ایا بهبودی من برای دیگران جالب توجه است؟

سنت دوازدهم نارانان

گمنامی اساس معنوی تمام سنت های ما میباشد و همیشه یادٓاور این است که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم.
در سنت یازدهم گمنامی اولین اصل برای حمایت از اعضا نارانان و معتادان ٓان ها بود، با ٓاموختن سـنت دوازدهـم است که ما راهنمایی های معنوی پیشنهاد شده توسط گمنامی اهداف ٓان و چگونگی بکارگیری متواضعانه برنامه در زندگی روزمره خود را یاد می گیریم.
این روح ایثار، میل دستیابی به تمایلات شخصی به خاطر گروه، کمک گرفتن از دیگران بدون فخرفروشی و پاداش است.
نارانان یک انجمن گمنام است. هر ٓان چه اینجا گفته می شود باید محرمانه باقی بماند. فقط از این طریق است که می توانیم هر ٓان چه در ذهن و قلب مان داریم را بیان کنیم. در جلسات این عبارات را شنیده ایم یا کارت هایی دیده ایـم که روی ٓان ها نوشته است. "وقتی اینجا را ترک کردید، هر که را دیده یا هر ٓانچه که در اینجا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید." نارانان مکانی فراهم می کند که در ٓانجا ما بتوانیم از زندگی یا بیماری اعتیاد و تأثیر ٓان بر خود با یکدیگر صحبت کنیم. ما همچنین می توانیم در مورد چگونگی احساسات مان درباره معتادی که در زندگی مان داریم، صحبت کنیم.
اعضای نارانان هم زمان با این که نخستین قدم های خود را بسوی بهبودی و موفقیت های شخصی بر می دارنـد، در جلسات درباره سردرگمی، خشم، نگرانی و رنجش خود صحبت می کنند. ما یاد می گیریم کـه بـه مـشارکت گذاشـتن تجربه، نیرو و امید ما محفوظ خواهد ماند و توسط هیچ شخص دیگری تکرار نخواهد شد.
ما با حضور بیشتر و بیشتر خود در جلسات، به اصول گمنامی و چگونگی عملکرد ٓان پی می بریم. به بسیاری از ما به عنوان تازه واردین، لیست شماره تلفن های اعضای ثابت داده می شود و همگی اعضا تشویق می شوند تا در صورت نیاز به صحبت با کسی، با اعضای دیگر تماس بگیرند.
با توجه به این که شنونده پیام تلفنی ناشناس است. ما اسم کوچک، شـماره تلفـن و پیـام کوتـاهی روی دسـتگاه پیغام گیر می گذاریم و از ذکر نام نارانان خودداری می کنیم. گاهی اوقات تلاش برای گرفتن تماس با اعضاء دشوار اسـت، بدلیل این که شما نام فامیل ٓان ها را نمی دانید و نمی توانید کسی را که ممکن است دوست خوبی باشد بشناسید. ما می توانیم همدیگر را بشناسیم، ولی لازم است هر یک از ما گمنامی خود را حفظ کند.
چرا گمنامی اساس معنوی تمامی برنامه ما می باشد؟
مفاهیم معنوی قابل ملاحظه ای در تمرین گمنامی متجلی می شود که شامل: امنیت اعضاء احترام به افراد عـضو، تواضع و اشتیاق به اطمینان به نیروی برتر از خود می باشد.پذیرش یکدیگر و تمایل به زندگی براساس اصولی که برای ٓان ارزش قائل هستیم، به جای واکنش همیشگی به شخصیت اطرافیانمان، انجمن ما را متحد خواهـد سـاخت. مـا بـا کنـارگذاشتن موقعیت های فردی می توانیم بدون توجه به شخص پیام دهنده به پیام او گوش کنیم. ما با شروع خدمت گزاری به گروه خود، به سمت گسترش درک خود از گمنامی گرایش پیدا می کنیم بـرای ایـن که تواضع و اطمینان به یک نیروی برتر را افزایش دهیم. وظیفه ما به عنوان خدمتگزار مورد اعتماد حکومت کردن نیـست بلکه خدمت کردن و انجام وظایف محوله است. ما می بایست گوش دهیم و از وسوسه گرفتن مسئولیت خـودداری کنـیم. انجام کار اصل شده وفرد انجام دهنده کارها یعنی شخصیت بی اهمیت می شود. در عوض لازم است هدایت نیروی برتر ازخودمان را به بهترین شکل مورد توجه قرار دهیم
سنت دوازدهم – سؤالاتی جهت بررسی:

ایا من این سنت را در تمام جنبه های زندگی خود تمرین می کنم؟ چگونه ؟ٓ

ایا قادرم با ذهنی باز به سخنان بقیه گوش دهم، یا بخاطر این که با من موافق نیستند، ٓان ها را بی اهمیـت مـیٓ پندارم؟

ایا اساس معنوی گمنامی فردی خود را درک می کنم؟ گمنامی ناحیه را چطور؟ گمنامی منطقه را چطور؟ٓ

ایا قادر به دیدن خوبی ها در دیگران هستم، یا فقط به خطاهای ٓان ها توجه می کنم؟ٓ

چگونه به خاطر می سپارم که حتی موقع حرف زدن با یکی از اعضا گروه هویت کسی را فاش نکنم، یا واقعه ای را بیان نکنم که

باعث فاش شدن هویتی شود؟

چه ارتباطی میان گمنامی و رازداری وجود دارد؟

ایا در گروه خود فردی را بت می کنم و از او انتظاراتی دارم که از خودم ندارم؟ٓ

اگر عضو مشهور و صاحب نامی از جامعه به گروه من بیاید، ٓایا از این که به دیگران بفهمانم او را در نارانان دیده ام خودداری می

کنم؟

چطور می توانم بدون شکستن گمنامی کسی، نارانان را معرفی کنم؟ درک این که تا چه حد می خواهیم گمنام بمانیم به خودمان مربوط

است، به چه معناست؟

ایا تا به حال از نارانان برای تبلیغ برنامه کاری، محصولات و ایدئولوژی خود استفاده کرده ام؟ٓ

ایا به خدمتگزاران مورد اعتماد احترام گذاشته و از خدمت ٓانها سپاسگزار هستم؟ٓ

موقعی که اعضا نارانان را خارج از جلسات ملاقات می کنم چطور می توانم در عین حفظ گمنـامی بـا ٓانهـا اظهـار اشنایی کنم؟ٓ

گروه من چگونه تمامی اعضا را از اصول گمنامی ٓاگاه می سازد، ٓایا این کار با به شکل مشخصی انجام می دهد؟

مطالعه سنتها چگونه درک مرا از نقش من در گروهم بهبود بخشیده است؟

مطالعه سنتها چگونه درک مرا از نقش گروهم در ناحیه، منطقه و سطح جهانی بهبود بخشیده است؟

چطور می توانم سنتها را در زندگی شخصی و زندگی کاری خود بکار ببندم؟ این سنت به چه شکلی بر هدف اولیه نارانان تأثیر می

گذارد؟

مفهوم اول نارانان

برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما، گروه های نارانان، گرد هم می آیند تا ساختاری به وجود آورنـد
که موجب توسعه، هماهنگی و تدمین خدمات نارانان در کل گردد.
هدف اصلی انجمن ما، رساندن این پیام است که «هریک از اعضای خانواده معتاد یا دوست فرد معتاد می تواند به
آرامش دست یابد، چه معتاد قطع مصرف کند یا به مصرف ادامه دهد . » برای آرامش، راه تازه ای برای زندگی است. یکی از
اصلی ترین راه های رساندن پیام ا ز طریق جلسات و به شیوه کمک یک عضو به عضو دیگر است . این جلسات بهبودی کـه
هر روز در سراسر دنیا توسط صدها گروه نارانان برگزار می شود، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کنـد (مـی
دهد).
با این وجود، گرچه جلسات بهبودی مهم ترین خدمت نارانان است ولی تنها راه تح قق بخشیدن بـه هـدف اصـلی
انجمن ما نیست . خدمات دیگر نارانان عبارتند از : جذب تازه واردیـن، رسـاندن پیـام بـه دیگـران، در دسـترس قـرار دادن
نشریات بهبودی و فراهم آوردن شرایط مناسب تا گروه ها بتوانند تجارب خود را با دیگران در میان بگذرانـد . هـیچ یـک از
این خدمات به تنهایی، از لحاظ ارزش پیام رسانی به هیچ وجه با جلسات بهبودی قابل مقایسه نیستند . اگرچه هر یـک در
مجموعه برنامه ای که انجمن نارانان جهت به ثمر رساندن هدف اصلی خود اندیشه نقشی ضروری دارند.
ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری را انجام دهیم که به تنهایی قادر به انجام آن نیس تم، این جمله هـم در مـورد
بهبودی شخصی ما صدق می کند و هم در مورد خدمت کردن ما، در جوامع نوپای نارانان، گروه ها اغلب در کنار جلسات،
خدمات اساسی را نیز ارائه می دهند اما انجام دادن مجموعه کامل خدمات نارانان از جمله:
 خدمات تلفنی
 وب سایت ها
 پانل های بیمارستان و زندان
 کار اطلاع رسانی عمومی
 کمک رسانی و باقی خدمات
معمولاً به افراد و امکانات مالی بیش از آن چه که یک گروه بـه تنهـایی مـی توانـد فـراهم کنـد، نیـاز دارد ابعـاد
سازماندهی لازم جهت انجام این گونه مسئولیت ها، باعث انحراف اکثر گروه ها از رساندن پیام نارانان در جلسات خود مـی
شوند. عدم هماهنگی بین گروه ها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری، سـردرگمی و هـدر رفـتن
منابع گردد. به همین دلیل، اکثر گروه ها، این گونه مسئولیت ها را به تنهایی تقبل نمی کنند.
پس چه گونه گروه های نارانان می توانند از انجام این گون ه خدمات مطمئن شوند؟ آنها این کار را با ادغـام منـابع
خود و ملحق شدن به یک دیگر انجام می دهند تا ساختاری خلق کنند که موجب توسعه هماهنگی وحمایت از ایـن گونـه
خدمات شود ولی گروه ها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد.

مطالب مهم آموزشی
مطالب و سؤال های ذیل به منظور کمک به افراد و گروه جهت بررسی و آموزش دوازده مفهوم گردآوری شده اند .
در هر قسمت خلاصه ای از مطالب حساس و مهم هر مفهوم نوشته شده، شما یا گروه شما ممکن اسـت کـه بخواهیـد بـه
سؤالات زی ر توجه کنید تا از خود بپرسید: خدمت در نارانان به چه شکل است و این که مفاهیم دوازده گانه را چگونـه مـی
توانید در انجمن محلی خود به کار گیرید.

مفهوم اول
برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما، گروه های نارانان گردهم می آیند تا ساختاری به وجـود
آورند که موجب توسعه، هماهنگی و تأمین خدمات نارانان در کل گردد.
مسئولیت اصلی هر گروه نارانان بر پایی جلسات بهبودی می باشد، تا پیام را به طور مستقیم به خانواده و دوستان
فرد معتاد برساند . گروه ها نیز نیرو و توان خود را در ساختار خدماتی جمع می کنند، تا اطمینـان حاصـل کننـد خـدمات
دیگری مانند : اطلاع رسانی پانل های بیمارستان و زندان ها، توسعه نشریات و غیره – به طور مؤثر و بدون انحراف گروه ها
از انجام مسئولیت اصلی شان، ارائه می گردند.
سؤالات و مطالب مورد بحث:
 آیا گروه ما جلسات اداری منظم برپا می کند؟
 آیا در گروه ما به طور منظم در مورد این که چه گونه می توان هدف اصلی را بهتر پیش برد، صحبت می شود؟
 بعد از پرداخت هزینه نشریات، تدارکات و کرایه جلسات آیا گروه ما به اندازه کافی پول خواهـد داشـت کـه بـاقی
خدمات نارانان را به تنهایی ارائه کند؟
 آیا گروه ما به تنهایی می تواند خدمات مختلفی مثل اطلاع رسانی، پانل های بیمارستان و زندان، داشتن خطـوط
تلفنی، توسعه و نشر نشریات، صفحه وب و غیره را در حالی که جلسات بهبودی را نیز برقـرار مـی کنـد، سـازمان
دهی نماید؟
 آیا گروه ما نماینده ای به کمیته خدمات ناحیه محلی اعزام می کند؟ آیا گروه ما به طور مـنظم پـول بـه کمیتـه
خدمات ناحیه کمک می کند؟

مفهوم دوم نارانان

مسئولیت و اختیارات نهایی برای خدمات در نارانان به عهده گروه های خانواده نارانان است.
ساختار خدماتی در نارانان را گروه ها به وجود آورده اند تا درخدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروه ها قرار
گیرد. هیأت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروه ها تجارب خود را با یکدیگر در میان
بگذراند؛ ابزاری را فراهم آورند که گروه ها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند؛ اعضای جدید را جذب جلسات بهبـودی
گروه ها کرده و پیام بهبودی نارنانان را وسیع تر از آن چه یک گروه به تنهایی می تواند ، پیام بهبودی نارانان را وسیع تر از
آن چه یک گروه به تنهایی می تواند، انتقال دهند . چون گروه ها این ساختار خدماتی را به وجود آورده اند، بنابراین اختیار
نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیت های آن ساختار را به عهده دارند . این
دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است و تمرین و انجام هر یک، تمرین و انجام دیگری نیز هـست . وقتـی کـه
گروه های ما منابعی مانند : وجدان گروه ایده ها، افراد و پول را فراهم می کنند که جهت خدمات رسانی نارانان مـورد نیـاز
است، آن ها در همان حال و به همان وسیله، ساختار خدماتی ر ا نیز راهنمایی و هدایت می کنند. حال بـه چنـد مثـال در
مورد چگونگی عمل کرد این اصل می پردازیم.
مهمترین منبعی که توسط یک گروه نارانان به ساختار خدماتی اهداء می گردد، صرفاً یک حمایت معنوی است که
شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد . بدون نظر گروه ها، ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که چه گونه خدمتی
مورد نیاز است یا این که آن خدمتی را که ارائه میکند همان است که گروه ها مـی خواهنـد یـا نـه . گـروه هـا ایـده هـا و
راهنمایی هایی را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت های خود به آن نیاز دارد را فراهم می کنند . گروه ها بـا اعـلام
احتیاجات و نگرانی هایشان، اقتدار خود را بر ساختار خدماتای که به وجود آورده اند، اعمال می کنند.
افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص می دهند منبعی حیاتی هستند . بدون آن ها، هیأت ها
و کمیته ها نه تنها قادر به خدمت نخواهند بود بلکه حتی از بین خوا هند رفت. مسئولیت گروه ها در قبال ساختار خدماتی
این است که نماینده خدماتی گروهی یا نماینده گروه را انتخاب کنند که بتوانند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کـل
انجمن نارانان حمایت کند . با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او، گروه توان ایی خـود را در
تأثیر گذاری مستقیم و غیرمستقیم بر روی خدمات نارانان اعمال می کند . گروه با انتخـاب یـک نماینـده واجـد شـرایط و
فرستادن او برای خدمت از طرف گروه خود، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در نارانان به انجـام
می رساند.
برای انجام خدمات نارانان به پول نیز نیاز هست. بدون آن:
 خطوط تلفن ما قطع می شود
 فهرست جلسات چاپ نخواهد شد.
 نشریات نارانان برای توزیع موجود نخواهد بود.
 پانل های بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت.
 کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده درباره انجمن نارانان را در جامعه پخش نمایند.
در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از پول برای ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است . اگرچـه پیـام مفهـوم
دوم نیز در مورد پول ساده است؛ از آن جا که گروه ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف به خـصوصی بـه وجـود مـی
آورند، خود گروه ها نیز مسئولند که بودجه لازم را فراهم آورند.
تا این جا به آن چه مفهوم دوم خطاب به گروه های نارانان می گوید پرداختیم این مفهوم با ساختار خدماتی نیـز
سخن می گوید . گروه ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم تک تک هیأت ها و کمیته های خـدماتی را بـه وجـود آورده انـد .
گروه های نارانان مستقیم یا غیرمستقیم منابع مالی مورد استفاده این هیأت ها و کمیته های خدماتی را نیز فـراهم کـرده
اند. گروه ها این ساختار خدماتی را سازمان داده اند، تا از طریق آن و به همراه یک دیگر بهتر به هدف اصلی انجمن دست
یابند. بنابراین ساختار خدماتی باید در همه امور مربوط به اجزای تشکیل دهنده آن، احتیاجات و خواسته ای گروه ها را در
نظر بگیرند . مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروه ها به ساختار خدماتی در نارانان بـه
حاب آورد که «با منابع معنوی، شخصی و مالی که ما برای شما فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید، خواستار نظرات ما
باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید»
گروه های نارانان اختیار دار نهایی همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و بهتر اسـت بـه طـور مـداوم در مـورد
مسائلی که بر آنها اثر می گذارد و مورد مشورت قرار گیرند . برای مثال، پیـشنهادات در مـورد تغییـر دوازده قـدم نارانـان،
دوازده سنت، دوازده مفهوم، نام، ماهیت، و یا هدف انجمن باید مستقیماً از طرف گروه ها تأئید شود . و برعکس، اگر اتفاقی
یا اشتباهی در ساختار خدماتی رخ دهد، گروه های نارانان مسئولند که قدم هایی سازنده جهت رفع مشکل بردارند . تجربه
ما نشان داده است که انجام عجولانه اعمال بنیادی و اساسی نه به ما و نه به گ

مسئولیت و اختیار نهایی برای خدمات در نارانان به عهده گروه های خانواده نارانان است.
گروه ها مسئولیت نهایی و اختیار کامل ساختار خدماتی که به وجود آورده اند، را دارند. آن ها مـسئولیت خـود را
در حمایت از ساختار خدماتی در صورت نیاز با وجدان، ایده، افراد و پول انجام داده و از اختیارات خـود نیـز اسـتفاده مـی
کنند و به عکس، ساختار خدماتی نیز باید همیشه برای حمایت و راهنمایی به گروه ها توجه داشته باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 آیا گروه ما برای این که به کمیته ناحیه خود اعلام کند که آن ها احتیاجات گروه را برطـرف مـی سـازد راهـی دارد؟
چگونه؟
 آیا نماینده بین گروهی ما به طور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت می کند؟ آیا گروه به طور مـنظم بـه
کمیته خدمات ناحیه کمک می کند؟ آیا انجام این کارها امکان اعلام نظر گروه ما را در مورد خدمات نارانان به و جـود
می آورد؟ چگونه؟
 هرچند وقت یک بار گروه ما جهت خدمتی از طرف کمیته خدمات ناحیه مورد مشورت قرار می گیرد؟ از طرف کمیته
خدمات منطقه چه طور؟ از طرف کمیته خدمات جهانی چه طور؟ آیا دلتان مـی خواهـد بیـشتر مـورد مـشورت قـرار
گیرید؟ یا کمتر مورد مشورت قرار گیرید؟
 مفهوم دوم به هیأت ها و کمیته های خدماتی چه می گوید؟ آیا گروه ما فکر می کند که این پیام را ساختار خـدماتی
دریافت کرده و فهمیده است؟ اگر نه، گروه ما در این مورد چه می تواند بکند؟

روه ها نفعی نمی رساند . از آنجا که تغییرات
 به ندرت یک شبه اتفاق می افتد، حوصله و پذیرش را باید رعایت کرد و در نظر گرفت . با این حال، اعمال اختیار نهایی در
مورد خدمات نارانان که قسمتی حیا تی از نظام خدمات سازمان یافته در انجمن ماسـت . هـم حـق گـروه هـا باشـد و هـم
مسئولیت آنان

 

مفهوم سوم نارانان

گروه های نارانان اختیارات لازم را جهت انجام مسئولیت ها طبق ساختار خدماتی واگذار می کنند.
گروه های نارانان حافظ مسئولیت واختیار نهایی ساختار خدماتی هستند که خود آن را به وجود آورده اند . امـا بـا
این حالا اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم گیری برای تمام هیأت ها و کمیته های خدماتی بکنند، وقت و انرژی
کمی برای رساندن پیام بهبودی در جلسات خود خواهند داشت . به همین دلیل گروه هـا اختیـار را بـه سـاختار خـدماتی
واگذار می کنند تا برای انجام وظایف محوله تصمیم بگیرند.
واگذاری اختیار می تواند هم به گروه ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد. تصمیم های خدماتی
که بر روی گروه های تأثیری مستقیم ندارند می تواند سریعاً گرفته شود مثل : خطوط تلفن، وب سایت، پانل بیمارسـتان و
زندان، کوشش در اطلاع رسانی عمومی و برنامه های توسعه نشریات که می توانند به سرعت پیشرفت کنند تا در خـدمت
هدف اصلی نارانان باشند . وقتی گروه های ما نیاز به تصویب تمام تصمیماتی که از طرف آن ها در امور خدماتی گرفته می
شود نداشته باشند، آنان آزاد خواهند بود تا تمام توجه خود را معطوف به رساندن پیام نارانان در جلسات خود نمایند.
ما اغلب طرح ها و دستورالعمل هایی را مورد استفاده قرار می دهیم که به ما کمک کنند مفهوم سـوم را بـه کـار
بندیم. ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همین طور حدود اخ تیارات را به کسانی که قـرا ر اسـت آن
وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم . اگرچه، حتی کامل ترین و جـامع تـرین دسـتورالعمل هـا هـم نمـی تواننـد همـه
احتمالات را به حساب آورند . خدمت گزاران مورد اعتماد ما وقتی می توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند کـه مـا بـه
آنها آزادی لازم را بدهیم تا بتوانند بهت رین قضاوت را برای انجام مسئولیت های شان داشته باشند . سـاختار خـدماتی بایـد
همیشه به طور مستقیم در برابر کسانی که به آن ها خدمت میکند جواب گو باشد، اما در همان حال باید در حدی معقول
به ساختار خدماتی اختیار به انجام رساندن وظایفش را داد . یک گروه، هیأت خدماتی و یـا کمیتـه بایـد بـا وجـدان گـروه
جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه به کارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.
بعضی مواقع ما می ترسیم از این که واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد . مفاهیم
اول، دوم و سوم طراحی شده اند ت ا کمک کنند بی آن که دست خدمت گذاران مورد اعتماد خود را ببندیم، مسئولت خود
را درباره ی ساختار خدماتی حفظ کنیم. مفهوم سوم، گروه های ما را تشوق می کند که بر روی مسئولت خود تمرکز کنند
و در همان حال به آن ها اطمینان می دهد که اختیار لازم برای ارائه خدمات مورد ن یاز نارانان به ساختار خدماتی داده می
شود. مفاهیم دوازده گانه ما از گروه ها نمی خواهد که از اختیارات خود کناره گیری کننـدن یـا آن را بـدان گونـه واگـذار
کنند، که به ساختار خدماتی اجازه داده شود تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد . گروه ها به هر حال، ساختار خـدماتی
را سازمان داده اند که از طرف آن ها و با راهنمایی آنها عمل کند . و هر زمانی هم که گروه ها احتیاج دارند اختیـار نهـایی
خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کنند، آن ها را تشویق می کنیم که این کار را انجام دهند. اگرچه در مسائل روزمره،
گروه ها به هیأت ها و کمیته های خدماتی ما، اختیار اجرایی لازم را داده اند تا کار محوله را انجام دهند.
واگذاری اختیار می تواند خطراتی در پی داشته باشد، مگر این که وظایف، مسئولانه انجام شود و برای مؤثر واقـع
شدن مفهوم سوم، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند. مهمتر از همه این است که ما باید در انتخاب
خدمت گذاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص داشته باشیم . احساس مسئولیت ما مانع از این می شود تا این اختیار را به
کسانی واگذار کنیم که اساساً و ذاتاً شایستگی مدیریت این اختیار را ندارند و یا کسانی که تمایلی به پاسخ گویی کامل در
مورد اعمال خود ندارند . اما اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم، و کسانی را برگزینیم که می شود اطمینان کـرد کـه
اختیار واگذار شده به خود را به طور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله به کار می گیرند، آن وقت مـی تـوانیم در مـورد
مفهوم واگذاری احساس اطمینان و آسایش بنماییم.
وقتی انجام کاری را از خدمت گزاران مورد اعتماد خود می خواهیم، باید به طور کامـل و کـافی موضـوع آن را بـرای شـان
توضیح دهیم و باید حمایت مورد نیازشان را فراهم آوریم . پس از راهنمایی و حمایت، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیـری در
مورد انجام وظفیه ای که ب ه عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم. وقتی گروه ها اختیار کافی به ساختار خدماتی بدهند، دیگـر نیـازی
نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم گیری نمایند و هدف اصلی انجمن ما به بهترین وجه می توانـد مـورد
توجه قرار گیرد . با قرار گرفتن مفهوم سوم در جای در ست خود، گروه های ما آزاد خواهند بود که جلسات بهبودی برای خانواده ها و
دوستان معتادان را برگزار کنند و در همان حال مطمئن باشند که ساختار خدماتی که به وجود آورده اند، دارای اختیـار لازم جهـت
گرفتن تصمیمات مربوط به انجام مسئولیت هایشان می باشد.

گروه های خانواده ی نارانان اختیارات لازم را جهت انجام مسئولیت ها طبق ساختار خدماتی واگذار می کنند ».
در مسائل روزمره، گروه ها به هیأت ها و کمیته های خدماتی اختیار اجرایی لازم جهت انجـام کارهـای محولـه را
واگذار می کنند . این به معنای یک چک سفید صادر شده برای ساختار خدماتی نمـی باشـد و مـسئولیت نهـایی و اختیـار
کاملی که در موردش در مفهوم دوم صحبت کردیم، به قدرت خود باقی است. جهت به کارگیری دقیق مفهوم سوم، ما باید
با دقت خدمت گزاران مورد اعتماد خود را انتخاب کنیم.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 به طور کلی، گروه ما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می کند؟
 اگر گروه ما در مورد هر تصمیمی که هر هیأت، کمیته یاکمیته فرعی در سطح بخش، ناحیه، منطقه و جهان مـی
گیرد، مورد مشورت قرار می گرفت، آیا وقت و انرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیـا گـروه شـما
اطلاعات کافی برای ارائه پیشنهادات و نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟
 اگر هر هیأ ت یا کمیته خدماتی که به گروه ها خدمت می کند، فقط بعد از مشورت یا گروه ما می توانست اقدامی
کند، آیا قادر خواهد بود به سهولت وظایفی را که گروه ما به عهده اش گذاشت است، انجام دهد؟
 ما چه گونه می توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمت گزاران مورد اعتماد خـود واگـذار
کنیم؟

مفهوم چهارم نارانان

در ن ارانان رهبری مؤثر از ارزش والایی برخوردار است . در انتخاب خدمت گزاران صادق، به دقـت خـصوصیات
رهبری را مدنظر قرار می دهیم.
 در صورت انتخاب دقیق خدمت گزاران مورد اعتماد می توانیم با اطمینان اختیارات را به خـدمت گـزاران واگـذار
کنیم. در بند زیر، ما تعدادی از ویژگی هایی را که باید هنگام انتخاب خدمت گزاران مورد اعتماد مورد توجه قرار گیرد قید
کرده ایم . هیچ رهبری نمونه ی کامل همه این ویژگی ها نیست؛ این ایده های رهبری مؤثراند هرچه بیشتر این ویژگی هـا
را هنگام انتخاب رهبران نارانان مورد توجه قرار دهیم، به همان نسبت خدمات ما بهتر خواهد بود.
سوابق شخصی و مدارک تحصیلی و حرفه ای، اگرچه مؤثر و یاری دهنده است، اما لزوماً دلیل رهبری مـؤثر نمـی
باشند. به هر حال وقتی خدمت گزار مورد اعتماد انتخاب می کنیم، به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارت هـای
او، یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد، در جستجوی آن هستیم، فروتنی اسـت . درخواسـت
برای قبول رهبریف خدمت و قبول مسئولیت برای هر فرد در حال بهبودی، تجربه ای فروتنانه است . از طریق تداوم در کار
دوازده قدم، خدمت گزاران مورد اعتماد ما، نه تنها با توانایی های خود، بلکه با نقایص و محدودیت های خود آشنا شده اند.
و می دانند که پذیرفته اند تا با کمک خدا، به بهترین نحوی که می توانند به انجمن مـا خـدمت کننـد . رهبـران خـوب و
نارانان هیچ وقت فکر نمی کنندن که باید هر کاری را فقط خودشان انجام دهند، آن ها به طور مـنظم درخواسـت کمـک،
نصیحت و راهن مایی می کنند . رهبران انجمن ما نمی بایست که دیکتاتور و یا دستوردهنده باشند، آن ها خدمت گزاران ما
هستند. رهبری توانا را روحیه خدمت، هرگز از طریق حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران به پیروی امکان پـذیر نیـست،
بلکه فقط از راه الگو سازی و کسب احترام، امکان دارد . و ه یچ چیز ما را دعوت به احترام گذاشتن به خدمت گزاران مـورد
اعتماد خود نمی کند مگر این که فروتنی آن ها به وضوح مشهود باشد.
رهبر لایق، در نارانان یک رشته از ویژگی های شخصیتی را که در رابطه با بیدرای معنوی باشـد بـه نمـایش مـی
گذارد. ما به کسانی که به ما خدمت می کنند اعتماد داریم که گزارش واقعی و کامل فعالیت های خـود را بـه مـا بدهنـد .
رهبران ما باید راستی و درستی لازم را جهت شنیدن حرف های دیگران داشته باشند و در همان حال قادر باشند بر اصول
منطقی، پایداری کنند . مصالحه کنند، مخالفت کنند بدون این که ناسازگار باشند، شـهامت قبـ ول تقـصیر خـود را داشـته
باشند و تسلیم شوند . ما خواهان خدمت گزاران مورد اعتمادی هستیم که تمایل به صرف وقت و انرژی در راه خدمت فعال
به دیگران راداشته باشند، نشریات و منابع در دسترس را به خواننده و بیاموزند، با کسانی که تجربه بیـشتری در مـورد آن
مسئولیت دارند مشو رت کنند و وظیفه ای را که ما برعهده آنان گذارده ایم به دقت و تـا حـد امکـان کامـل انجـام دهنـد .
صداقت، روشن بینی و تمایل برای بهبودی ضروری می باشند و همین طور لازمه رهبری نیز هست.
هر عضو نارانان می تواند یک رهبر باشد و همه اعضای نارانان حق خدمت بـه انجمـن را دارنـد . رهبـری مـؤثر در
نارانان نه تنها می داند که چگونه خدمت کند، بلکه می داند بعضی مواقع بهترین خدمت، کنـار کـشیدن و اجـازه خـدمت
دادن به دیگران است عادت های گذشته مانند : تشریفات اداری بیش از حد و کاغذ بازی رشد انجمن ما را متوقف می کند.
در حالی که تداوم جریان چرخشی ر هبری باعث رشد نارانان می گردد . یک رهبر لایق می داند که برای حفاظت از مفهوم،
تفاوت قائل شدن بین اصول و شخصیت ها در هنگام خدمت و رعایت اصل چرخش بسیار اهمیت دارد.
در بعضی پست ها، خدمت گزاران مورد اعتماد به مهارت خاصی نیاز دارند تا بتواند رهبران مؤثری باشند ت. وانـایی
در ایجاد رابطه می تواند به خدمت گزاران مورد اعتماد کمک کند تا اطلاعات و ایده های خود را بـا کمیتـه ای کـه در آن
کار می کنند و هم چنین با کسانی که به آن ها خدمت می کنند در میان بگذارند . مهارت های سازمانی به خدمت گزاران
مورد اعتماد کمک می کند تا مسئولیت های کوچک خدماتی را ساده تر و انجام وظایف دشـوار را نیـز راحـت و سرراسـت
کنند. توانایی رهبران در تشخیص این که اعمال امروز ما به کجا منجر می شود و همین طور راهنمایی ما در مورد نیازمان
جهت آماده شدن برای تقاضاهای فردا، می تواند به خوبی در خدمت نارانان قرار گیـرد . تجربـه هـای مـشخص تحـصیلی،
تجاری، شخصی و خدماتی ممکن است موجب شود که شخص در حال بهبودی برای قبول خدمتی خاص، مناسب تر باشد
تا قبول خدماتی دیگر . اگر از اعضا بخواهیم وظیفه ای را قبول کنند که توانایی انجامش را ندارند به گروه مان صـدمه مـی
زنیم.
وقتی به ویژگی های رهب ری که از او می خواهیم خدمت کند به دقت توجه کنیم، می توانیم بـا اطمینـان خـاطر
فضای لازم را برای به کارگیری آن ویژگی ها فراهم کنیم . ما می توانیم به رهبران لایق اجازه و آزادی در خدمت بدهیم، تا
آن ها نشان دهند که به ما پاسخ گو هستند؛ به طور منظم کارهای خود را گز ارش مـی دهنـد ود رصـورت لـزوم خواهـان
راهنمایی بیشتر می شوند. این حقیقت است که رهبران ما، خدمت گزاران مورد اعتماد می باشند و حکومت نمی کنند، اما
در همان حال از خدمت گزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم که ما را رهبری کنند . اگـر در انتخـاب آن هـا دقـت لازم را
کرده باشیم، با اطمینان خاطر می توانیم به آن ها اجازده دهیم که این کار را انجام دهند.
رهبری مؤثر در نارانان ارزش والایی دارد و مفهوم چهارم در مورد خـصوصیات و ویژگـی هـایی کـه مـا در هنگـام انتخـاب
رهبران خود باید مورد توجه قرار دهیم صحبت می کند . به هر حال باید به خاطر داشته باشیم که بسیاری از مسئولت های خـدماتی
به چیزی جز تمایل به خدمت نیاز ندارند . مسئولیت های دیگر، گرچه مهارت های خاصی می طلبد، ولی به هر حال انجامش بیـشتر
به بلوغ معنوی خدمت گزار مورد اعتماد و استحکام شخصی او بستگی دارد . تمایل ود رک معنوی خدمت گـزار مـورد اعتمـ اد بـودن
نشانه هایی بارز از رهبری است که ارزش والایی در نارانان دارد.
باید به خاطر داشته باشیم، که رهبران نارانان فقط آن کسانی نیستند که با رأی ما انتخاب می شوند . امکان خـدمت بـدون
چشم داشت از راه های گوناگون در نارانان وجود دارد . اعضای نارانان رهبری شخصی را با کمک در نظافت پس از برگزاری جلـسات؛
مراقبت و اهمیت دادن بیشتر به خوش آمد گویی به تازه واردان انجمن و راه های بی شمار دیگر تمرین می کنند . به عنوان افـراد در
حال بهبودی هر یک از ما می تواند، نقش رهبری را با الگوی مناسب بودن در خدمت به انجمـن ایفـا کنـد . ایـن روح یـه متواضـعانه
خدمت به دیگران پایه و اساس مفهوم چهارم و رهبری را در نارانان شکل می دهد.

در نارانان رهبری مؤثر از ارزش والایی برخوردار است . در انتخابات خدمت گزاران صادق، به دقت خـصوصیات
رهبری را مدنظر قرار می دهیم.
اعتماد لازم جهت واگذاری اختیار، با آسودگی خاطر، از طریق انتخاب دقیق خدمت گزار ان مورد اعتماد می باشد .
رهبری در حفظ منافع انجمن ما بسیار مهم می باشد . درست است که، در حقیقت رهبران ما خدمت گزاران مـورد اعتمـاد
هستند و حکومت نمی کنند و هم چنین از خدمت گزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم ما را هـدایت و راهنمـایی کننـد .
اگر ما در انتخاب آن ها دقیق باشیم، می توانیم با آسودگی خاطر به آن ها اجازه دهیم کارشان را انجام دهند . این مفهـوم
ویژگی های کیفیت رهبری را که در هنگام انتخاب خدمت گزاران مورد اعتماد در نظر گرفته می شود، توضیح می دهد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 سنت دوم نارانان را بخوانید آیا نارانان رهبرانی دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبرانی، آیا انجمنی که تصمیمات جمعـی
می گیرد به رهبرانی نیاز دارد؟
 آیا گروه ما رهبرانی دارد؟ اگر دارد، آن ها چه کسانی هستند؟ در چه صورت می توانیم آن ها را رهبر بنامیم؟ آیـا
گروه ما، یک هیأت یا کمیته خدماتی می توانند بدون رهبران به کار ادامه دهند؟
 طبق این مفهوم، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گـزاران مـورد اعتمـاد در نظـر مـی گیـریم؟
اساس واقعی رهبری در نارانان چیست؟
 «رهبری مؤثر در نارانان نه تنها می داند که چه گونه خدمت کند، بلکه می داند چه موقـع بهتـرین خـدمت ایـن
است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد » . در مورد چرخش رهبری بحث کنید.
 رابطه رهبری در نارانان با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟ خدمت کـردن
با از خودگذشتگی چه رابطه ای دارد؟

مفهوم پنجم نارانان

برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود، منبع واحد تصمیم گیری و پاسخ گویی بـه وضـوح
تعریف می گردد.
کلید به کارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است ک ه نیاز به انجام دارد و آسان ترین راه به کار گرفتن آن
از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم، باید نوع اختیاری که جهت انجام آن واگذار
خواهیم کرد و نحوه پاسخ گویی آن مورد توجه قرار گیرد . پـس از آن یـک خـدمت گـزار مـورد اعتمـاد مـشخص، هیـأت
خدماتی، یا کمیته به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخ گو برای انجام این وظیفه انتخاب می گـردد . ایـن اصـل سـاده در
تمام خدمات نارانان از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود.
وقتی ما تصمیم می گیریم که یک وظیفه خدماتی خاص باید انجام شود و به وضوح می گوییم ک ه کـدام خـدمت
گزار مورد اعتماد یا هیأت خدماتی یا کمیته، اختیار انجام این وظیفه را دارد، از سر درگمی بی مورد جلوگیری می نماییم .
آن گاه دو کمیته نخواهیم داشت که سعی در انجام یک کار واحد داشـته باشـند و دوبـاره کـاری کننـد و بـر سـر حـدود
اختیارات با یک دیگر مجادله کنن . د گزارش های هر پروژه، مستقیم از یک منبع واحد تصمیم گیری ارائـه مـی شـود، کـه
حاوی بهترین اطلاعات ممکن است . بدین گونه خدمات محول شده، سریع و دقیق انجام خواهد شد، چون دیگـر پرسـشی
در مورد این که چه کسی مسئول انجام آن است وجود نخواهد داشت. اگر مشکلی هم در پروژه ظهور کند، دقیقاً می دانیم
برای رفع آن به کجا مراجعه کنیم . وقتی روشن می کنیم که اختیار هر مسئولیت خدماتی به چه کسی واگذار شده اسـت،
از عهده مسئولیت ها به خوبی بر خواهیم آمد.
وقتی که منبع واحد تصمیم گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم، هم چنین منبع پاسخ گ ویی را نیز
مشخص کرده ایم . همانطور که پیشتر در مفهوم چهارم دیدیم و در مفهوم هشتم نیز با آن روبرو خواهیم شد . پاسخ گـویی
ویژگی اصلی خدمت در نارانان است . وقتی به خدمت گزاران مورد اعتماد خود مسئولیت انجام وظیفه خـدماتی خاصـی را
می دهیم، آن ها را برای اختیاری که به آن ها واگذار کرده ایم نیز پاسخگو می دا . منی از آن ها انتظار داریم که در دسترس
باشند؛ پیوسته پیشرفت خود را گزارش کنند و با ما در مورد مسئولیت های خود مشورت نمایند . پاسخ گـویی بـدان معنـا
نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه بدین معنی است که می خواهیم از تصمیم گیـری هـای
خدمت گزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدان ها محول کرده ایم با خبـر باشـیم . مـا مـی خـواهیم امکـان
تأثیرگذاری بر تصمیمات، را داشته باشیم، به خصوص اگر مستقیماً بر ما اثـری داشـته باشـند و مـی خـواهیم تـازه تـرین
اطلاعات را در مور د هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول کرده ایم داشته باشیم تا اگر مشکلی پیش آمد، بتوانیم در
اصلاح آن کمک کنیم و نقش داشته باشیم.
مفهوم پنجم کمک می کند که اختیارهای خود را در خدمت به نارانان مسولانه واگذار کنیم . از طریق به کارگیری
مفهوم پنجم، ما با خدمت گز اران مورد اعتماد خود قراردادی ساده و صریح می بندیم . از همان ابتدا، آن ها می دانند که از
آن ها چه می خواهیم و انتظار داریم چه تصمیماتی را خودشان بگیرند و تا چه حدی برای کار خـدماتی کـه از جانـب مـا
انجام می دهند پاسخ گویشان می دانیم . به کارگیری مفهوم پنجم وظیفه ای نیست که آسان گرفته شود . مفهوم پـنجم از
ما می خواهد به دقت خدمتی را که می خواهیم انجام شود مورد توجه قرار دهیم؛ کسی که این کار را انجام می دهـد بـه
وضوح مشخص کنیم؛ اختیار لازم جهت انجام کار را واگذار نماییم و مراقب پاسخ گـویی بـرای انجـام وظـایف باشـیم . بـه
کارگیری آگاهانه مفهوم پنجم به سعی و کوشش نیاز دارد، اما نتایج آن به زحمتش می ارزد.

برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می ش ود، منبع واحد تصمیم گیری و پاسخ گویی بـه وضـوح
تعریف می گردد.
با مشخص کردن منبع تصمیم گیری برای هر وظیفه محوله، ما سردرگمی و گیجی در مورد این که چه کسی و تا
چه حد اختیار دارد را برطرف می کنیم هم چنین ما مسئولیتها را برای انجام هر خدمت مشخص می کنیم . کسی که به او
اختیار جهت وظیفه خاصی داده می شود، در مورد انجام آن وظیفه نیز مسئول خواهد بود.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 آیا گروه ما وظایف خاص را به افراد خاص محول می کند؟ آیا این کار کمک می کنـد تـا از انجـام کارهـای مهـم
اطمینان حاصل شود؟
 آیا کسی در گروه ما از موقعیتی خبر دارد که در گروه یا در یک هیأت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهـده
چند شخص یا چند کمیته فرعی واگذار شده باشد؟ چه اتفاق افتاد؟
 اگر خدمتی به طور مساوی به سه شخص واگذار شود و آن کار انجام نشود، چه کسی مسئول است؟

مفهوم ششم نارانان

وجدان گروه وسیله ای معنوی است، برای دعوت از نیروی برتر عزیز تا بر تصمیمات ما تأثیر گذارد.
وجدان گروه یک توانایی معنوی ضروری و حس درونی تشخیص درست و غلط برای م ا است. درکی درونـی اسـت
که هر یک از ما ممکن است در تفکرات شخصی خود با آن در مورد انتخاب بهترین راه مشورت کنیم . در کتاب اصلی ما از
وجدان به عنوان «ویژگی والای ذهنی و احساسی» که «عمیقاً تحت تأثیر بیماری خانوادگی اعتیاد قرار گرفته بود» صحبت
شده است . با به کارگی ری قدم ها، ما خواهان احیای وجدان و فراگرفتن استفاده از آن می شویم . هرچه قدر بیـشتر اصـول
معنوی را در زندگی مان به کار می گیریم به همان نسبت تصمیمات و اعمال ما کمتر تحت تأثیر بیماری خانوادگی اعتیاد
بوده و بیشتر تحت تأثیر چیزی که وجدان مان می گوید درست است، قرار می گیرد.
وقتی ما یعنی کسانی که وجدان شخصی آنها از طریق کارکرد قدم ها بیدار شده، چه در گروه های نارانـان و چـه
در جلسات کمیته های خدماتی، گردهم می آییم تا مسائل مربوط به خدمت را بررسی کنیم آماده می شویم تـا در وجـود
آوردن یک وجدان گروهی نفش داشت باشیم . به کا ر گرفتن وجدان گروهی، عملی است که اعضا با بیداری معنوی حاصـل
از کارکرد دوازده قدم را مستقیماً در حل مسائلی که بر نارانان اثر می گذارد، دخالت می دهند و به همین دلیل موضـوعی
است که باید بیشترین تأثیر را بر ملاحظات دقیق ما داشته باشد.
پدید آوردن یک وجدان گروهی، جزیی ضروری در فرایند تصمیم گیری نارانان است، با وجود این وجدان گروهی،
خود به تنهایی ابزار تصمیم گیری نیست، برای تشخیص تفاوت این دو، باید نگاهی به زندگی شخصی خود داشـته باشـیم .
مردمانی که زندگی آنان با معنویت آمیخته است، اصولاً قبل از گرفتن تصمیمات مهم، دعا و مراقبه می کنند. نخـست، بـه
منبع نیروی معنوی و بینش خود توجه می کنیم و سپس برای راهی که در پـیش داریـم طـرح ریـزی مـی نمـاییم . ایـن
احمقانه است ک ه ادعا کنیم خداوند به طور خودکار ما را در همه تصمیم گیری ها راهنمایی می کند و فرقی نمی کند کـه
قبل از تصمیم گیری از او خو استه باشیم تا بر تصمیمات ما اثر بگذارد یا نه، این موضوع در مورد وجدان گروهی و تـصمیم
گیری جمعی هم صادق است.
پدیده آوردن یک وجدان گروهی جمعی، باعث دست یابی راهنمایی معنوی مورد نیازمان برای تـصمیم گیـری در
مورد خدمات می شود . ما با هم دعا و مراقبه می کنیم، مشارک ت می نماییم و با یکدیگر سنت ها را بررسی می کنـیم و از
نیروی برتر درخواست راهنمایی می کنیم، گروه ها، هیأت های خدماتی وک میته های مـا اغلـب از رأی گیـری بـه عنـوان
ابزاری خشن به جای تجربه ی راهنمای معنوی استفاده می کنند . اگرچه برخی مواقع، به رأی گیـری نیـازی نیـست و بـ ا
پیگیری یک بحث فعلانه و متفکرانه، کاملاً آشکار می گردد که وجدان گروهی جمعـی، از مـا انتظـار چـه کـاری را در آن
موقعیت خاص خدماتی دارد . همان طور که ما خواهان قوی ترین اتحاد معنوی در نارانان هستیم، در تصمیم گیری ها نیز
خواهان هم رأیی و اتفاق آرا هستیم و نه صرفاً رأی اکثریت، هرچه قدر در بررسی نظـرات خـود دقـت بیـشتر مـی کنـیم،
احتمال رسیدن به اتفاق آرا بیشتر می شود و به رأی گیری جهت کمک برای تجربه وجـدان گروهـی بـه تـصمیم گیـری
جمعی نیازی نیست.
وقتی در حال تصمیم گیری برای خدمات خاصی هستیم، رأی گیری و توافق ممکن است برای وجدا ن گروه معیار
باشد. با این وجود وجدان گروهی می تواند نه فقط در هنگام تصمیم گیری ها بلکه در همه امـور انجمـن مـا دیـده شـود .
فرایند ترازنامه نویسی گروهی نمونه خوبی برای این مورد است . وقتی اعضای یک گروه نارانان گرد هم می آیند تا تأثیرات
گروه خود را در انجام هدف اص لی اش بررسی کنند، هر یک از آن ها به مشاوره با وجدان خود می چردازد تا نقـش فـردی
خود را در حیات گروه ببیند و به همین طریق نیازها و نگرانی های گروه خود را در کل در نظر گیرد . در این گونه نشـست
های ترازنامه نویسی ممکن است هیچ گونه تصمیم خدماتی خاصی گرفته نشود ام. ا یک ارتقا آگاهی معنوی در بین اعضای
گروه، در مورد نیازهای دوستان و خانواده ی معتادانی که هنوز در رنجند و همین طور نیازهای اعضای گروه به وجود مـی
آید.
نمونه ای دیگر از وجدان گروهی که بدون ارتباط با مسائل خدماتی شکل می گیرد و هر یک از ما به راحتـی مـی
توانیم آن را درک کنیم، هر روز در جلسات بهبودی ما پیدا می شود . برای مثال خیلی از مواقع، ما با مـشکلاتی شخـصی ،
در جلسات نارانان شرکت می کنیم و از تجربیات دیگر افراد گروه، آسایش، حمایت و راهنمایی مورد نیـاز را دریافـت مـی
کنیم. زمانی که آن جا هستیم آ ن چه را که نیاز داریم بشنویم می شنویم اعضای ما هـر یـک بـ ا شخـصیت هـا، سـوابق و
نیازهای متفاوت با یکدیگر و با ما در مورد بیداری معنوی که از طریق به کارگیری قدم های دوازده گانه در زنـدگی خـود
پیدا کرده اند، صحبت می کنند . از تنوع موجود در گروه یک پیام مشترک بر می خیزد، پیامی که مـی تـوانیم در زنـدگی
خود به کار بندیم . پیام بهبودی، در این پیام ما به «ارزش درمانی کمک یک فرد به فرد دیگر» پی می بریم. در ضمن ایـن
پیام کاربرد وجدان گروهی را، نه در مورد مسائل خدماتی، بلکه در مورد رشد معنوی نیز بیان می کند.
وجدان گروهی وسیله ای برای دعوت جمعی از راهنم ایی جاری نیروی برتر برای تأثیر گذاری بر تـصمیم هایمـان
است. زمانی که بهبودی شخصی خود را با جدیت پی گیری می کنیم و خواهان آن می شویم که بیـداری معنـوی جـاری
امکان به کارگیری اصول برنامه را در همه امور همین طور در امور خدماتی برایمان بیـشتر سـازد، در حـال بـه کـارگیری
مفهوم ششم هستیم . وقتی که نه فقط به کلمات بلکه به روح نهفته در پس جملات اعضای دیگر گوش می دهیم، مفهـوم
ششم را به کار گرفته ایم، در تصمیم گیری خدماتی، وقتی خواهان انجام اراده خدا مـی شـویم، نـه اراده خـود و خواهـان
خدمت به دیگران می شویم و نه خدمت به خود، مفهوم ش شم را به کار گرفته ایم . در گـروه هـا، هیـأت هـای خـدماتی و
کمیته های خود، وقتی از خداوند مهربان دعوت می کنیم که بر تصمیم گیری های مان در ارتباط با خدمت تأثیر بگذارد،
مفهوم ششم را به کار گرفته ایم.

وجدان گروه، وسیله ای معنوی است برای دعوت از نیروی برتر عزیز تا بر تصمیمات ما تأثیر گذارد.
وجدان گروه وسیله ای است که توسط آن ما بیداری معنوی حاصل از کارکرد دوازده قدم را در تصمیمات مربـوط
به خدمت دخیل می کنیم . این اصلی اساسی در یک مرحله تصمیم گیری انجمن ما می باشد . وجدان گروه، فقط یک نـام
زیبا برای رأی گیری نیست و خود به تنهایی نیز یک مرحله تصمیم گیری در نارانان نمی باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 منظور ما از این که می گوییم نارانان انجمن معنوی است، چه می باشد؟ آیا یک انجمن معنوی یک مرحله تصمیم
گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟
 آیا «وجدان گروه » فقط نام دیگر برای «رأی گیری » در نارانان می باشد؟ (وقتی که می گوییم «بیایید بـرای ایـن
مسئله وجدان گروه بگیریم » به چه صورتی وجدان گروه از یک مرحله تصمیم گیری متمـایز مـی شـود؟ بـه چـه
روشی وجدان گروه بخش اساسی در یک مرحله تصمیم گیری می باشد؟
 سنت دوم نارانان را بخ وان .ید آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می باشد، با این که کمک می کند تا این سنت
برای ما واضح تر و روشن تر شود؟
 سنت دوازدهم نارانان را بخوانید . به کارگیری مفهوم ششم چه گونه به ما کمک می کند که هنگام تصمیم گیـری
«اصول را به شخصیت ها » ترجیح دهیم؟ به غیر از مو قع تصمیم گیری، در چه زمینه های دیگری در انجمن، مـا
می توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم؟

مفهوم هفتم نارانان

تمام اعضای گروه خدماتی در قبال اخذ تصمیمات مهم مسئو لند و اجازه دارند به طور کامل در فرآیند تصمیم
گیری شرکت کنند.
مفهوم هفتم راهی برای به کار بردن اصل وجدان گروه در حوزه خدماتی است، این مفهوم پیشنهاد می کند که هر
کمیته خدماتی لازم است همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم گیری های آن کمیته تشویق کند . چـون بـا گـرد هـم
آوردن اعضا و نظرات متفاوت آن ها، به کمیته خدماتی مان فرصت می دهیم تا وجدان گروهـی کـاملاً آگـاه ومتعـادل بـه
وجود آورد و ما را به تصمیم های خدماتی حساس و منطقی رهنمون سازد.
هیأت های خدماتی، کمیته های ما، بیان گر تبادل نظرها و تجربه ها در نارانان هستند . هر یک از اعضا در تصمیم
گیری ها سهم مهمی دارند. نحوه شرکت وحضور در سطح گروه بسیار ساده است: اگر شما عضو یک گروه هستید. میتوانید
به طور کامل در تصمیم گیری های گروه شرکت کنید . نحوه شرکت و حضور در تصمیم گیری های هیأت هـای خـدماتی
وکمیته ها مستلزم درگیر شدن در کارهای خدماتی است. اما همین اصول بنیادی در آن جا نیز کاربرد دارد. بیان آگاهانه و
آزادانه وجدان شخصی، جزیی ضروری در وجدان گروهی در تمام سطوح است.
خدمت در نارانان فعالیت گروهی است . نمایندگان خدماتی ما و همچنین دیگـر خـدمت گـزاران مورداعتمـاد مـا،
همگی در برابر انجمن نا رانان در کل مسئول هستند . شرکت و حضور هر یک از اعضا ارزش بسیار دارد، چون مـا خواسـتار
بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم.
مقررات خاصی برای به کارگیری این مفهوم، در شرایط مختلف وجود ندارد. هر گروه خدماتی در یک فضای آکنده
از عشق، احترام متقابل، گفتگوهای صریح و ب ی پرده در مورد هر یک از مسائل به طور مستقل تصمیم می گیـرد . درمـوارد
مهم که بر گروه های نارانان اثر می گذارد، کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیت های محوله از طرف
گروه استفاده می کند و مسائل را در جلسات خدماتی به نحوه معمول رتق و فتق می کند.
اصل معنوی گمنامی در نارانان، اساس و بنیاد مفهوم هفتم است. این اصل انجمن ما را به سویی سوق می دهد که
برای فعالیت هر عضو در خدمت نارانان اهمیت قائل شویم. مفهوم هفتم با تأکید به برابر بودن نظرات هر عضو، اصل معنوی
گمنامی را اعمال می کند، اگرچه ممکن است ما در همه تصمیم گیری های انجمن شرکت نکنیم، ولی همه ما حق شرکت
کامل و برابر در تصمیم گیری های کمیته خدماتی که در آن عضو هستیم را داریم.

تمام اعضای گروه خدماتی در قبال اخذ تصمیمات مهم مسئولند و اجازه دارند به طور کامل در فرآیند تصمیم
گیری شرکت کنند.
چه کسانی باید در مراحل تصمیم گیر ی ما شرکت کنند؟ شرکت تمام اعـضا یـک گـروه خـدماتی، وسـیع تـرین
وجدان گروهی را به وجود می آورد و محکمترین اساس و بنیاد را برای تصمیمات خدماتی می سازد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه، منطقه یا بخش ما شرکت می کنند؟ چرا؟
 چه کسانی در جلسات اداری گروه ما شرکت می کنند؟ چرا؟
 آیا تمام اعضای کمیته خدماتی ما مسئولیت مهمی در برابر خدمات نارانان که در ناحیه ما ارائه می شود، دارند؟
 آیا تماما عضای یک کمیته فرعی مسئولیت مهمی در مورد کارهای آن کمیته فرعی دارند؟
 آیا تفاوت هایی بین اعضای شرکت کننده درجلسات کمیته اصلی و کمیته فرعی وجود دارد؟ چرا، یا چرا نه؟

مفهوم هشتم نارانان

برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه و منظم ضروری است.
ساختار خدماتی انجمن ما، بر اتحاد گروه ها بنیان گذاری شده است. جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط دایـم و
مستمر با نارانان داشته باشیم . گروه ها به کمک یک دیگر، ساختار خدماتی ای به وجود آورده اند کـه بـرای برطـ رف کـردن
نیازهای مشترکشان و تحقق هدف اصلیشان به آن ها کمک کنند . اثربخشی ساختار خدماتی به اتحاد مـستمر گـروه هـای
نارانان و همین طور به حمایت و راهنمایی مداوم آن ها بستگی دارد. این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، باز
وصمیمانه ما بین همه گروه های مربوط، امکان دارد.
ارتباط منظم و دائم نقش زیادی در انجام مسئولیت و اختیار نهایی گروه های ما در خدمات نارانان دارد. از طریـق
نمایندگان بین گروهی، گروه ها دائماً نیروها، نیازها، ایده ها و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می دهند . با گـردهم
آمدن این گزارشات روشن و شفاف است که گروه ها می توانند هیأت های خدماتی و کمیته ها را راهنمـایی کننـد تـا بـه
نارانان در کل خدمت کنند. زمانی هم که گروه ها به طور منظم اطلاعات دقیق از اجزا ساختار خدماتی دریافت نمایند، می
توانند با نوع و الگوی فعالیت آن ساختار به خوبی آشنا شوند و از این طریق گروه ها قادر خواهند بود تا تشخیص دهند که
مشکلی برای هیأت های خدماتی و یا کمیته ها پیش آمده و نیز در موقعیت بهتری قرار می گیرند تا بفهمنـد چطـور مـی
توانند به رفع این مشکل کمک کنند . هم چنین، با شناخت منابع مورد نیاز برای انجام وظایف خدماتی، گروه ها می توانند
حمایت کافی برای ساختار خدماتی فراهم نمایند.
رابطه روشن و مداوم، شرطی مهم در واگذاری مسئولیت و اختیار است . وقتی گروه های ما از ساختار خدماتی می
خواهند که انجام مسئولیتی را از طرف آن ها برعهده بگیرد، ما به ساختار خدماتی اختیار لازم را بـرای تـصمیم گیـری در
مورد آن مسئولیت واگذار می کنیم . ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمت گزارها مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسـایش
خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نماییم . این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد . تا جایی که هیـأت
های خدماتی و کمیته های ما به طور منظم گزارش هایی کامل وخالصانه از فعالیت های خود ارائه کننـد، مـی تـوانیم در
مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها، آسوده خاطر باشیم.
ارتباط رک و صریح داشتن، یکی از ویژگی های حساس رهبری مؤثر است . برای درک بهتر ایده ها، آرزوها، نیازها
و وجدان کسانی که به آنها خدمت می کنند، خدمت گزاران مورد اعتماد باید با دقت به سخنان اعضای انج من گـوش فـرا
دهند. برای دادن اطلاعات مورد نیاز به گروه های نارانان، جهت راهنمایی و حمایت از خدمات انجمن، رهبـران نارانـان بـه
طور منظم گزارش هایی کامل و روشن ارائه و توزیع می کنند. ما نمی خواهیم که خدمت گزاران مورد اعتماد ما دائماً ما را
در اعداد و ارقام و یا م سائل غرق کنند، اما از آن ها انتظار داریم که در صورت درخواست، اطلاعاتی کامل از فعالیـت هـا و
مباحث خود ارائه نمایند . خدمت گزاران مورد اعتماد ما در ایجاد ارتباط با کسانی که به آنها خدمت می کنند، باید رفتار و
منشی صریح، جامع و پذیرا از خود به نمایش بگذارند . تا ین حد صریح و بی پرده بودن کار راحتی نیست امـا بـرای حفـظ
درستی خدمات ما ضروری است.
در نهایت، ارتباط کامل و مداوم برای شکل گرفتن وجدان گروهی ضروری است و به نوبه خـود وسـیله ای بـرای دعـوت از
خداوند مهربان است تا بر روی تصمیمات کلی ما تأثیر بگذارد . برای شکل گیری وجدان گروهی، روابط مـا بایـد صـادقانه و مـستقیم
باشد. بدون نگریستن به مسائل از تمامی جوانب، گروه ها و هیأت های خدماتی و کیمته ها نمی توانند وجدان گروه آگاهی را شـکل
بدهند. وقتی ما گردهم می آییم تا مسائل خدماتی را بررسی کنیم، ایده ها و اطلاعات خود را بسیار صریح بـا یکـدیگر در میـان مـی
گذاریم و در مورد موضوعات مطرح شده، افکار و عقاید و مکنونات قلبی مان را با صراحت به زبان می آوریم . به طور کامل به یکـدیگر
گوش می دهیم و به دقت اطلاعات و نظراتی که ارائه می شود را بررسی می کنیم . وجدانی که از عدم آگاهی و جهالـت تغذیـه شـود
وجدانی غیر مؤثر است و قابلیت ارائه راهنمایی که به توان بدان اعتماد کرد را ندارد . یک وجـدان گروهـی مـؤثر فقـط مـی توانـد در
فضایی که تحت تأثیر ارتباطات صریح و منظم است مابین گروه مربوط شکل گیرد.
هدف از خدمت، کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی خود است : رساندن پیام بـه خـانواده هـا و دوسـتان معتـادان،
رابطه صادقانه، باز و مستقیم برای درستی و همین طور مؤثر بودن ساختار خدماتی نارانان ضروری است . اتحاد، مـسئولیت و اختیـار،
واگذاری، رهبری، جواب گویی، وجدان گروهی، شرکت و حضور همگی به ارتباط خوب اجزا مختلف انجمن نارانـان بـستگی دارد و. از
طریق ارتباط دوطرفه و منظم، گروه ها و ساختار خدماتی ما در موقعیتی مناسب جهت حمایت از ایده آل ها و انجام مسئولیت هـای
مشروح در مفاهیم دوازده گانه قرار می گیرند.

مفهوم هشتم
برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه ومنظم ضروری است.
ارتباط و رابطه دائم و منظم در انجام تمامی مفاهیم ضروری می باشد، و همین طور برای امانت داری و مؤثر بودن
در خدمت خدمات ما و ساختار خدماتی ما به انسجام و مؤثر بودن ارتباط ما بستگی دارد.
سؤالات و مطالب مورد بحث
 ارتباطات منظم چه گونه از مفهوم دوم حمایت می کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می کند؟ مفهوم چهـارم را
چطور، و همین طور مفهوم ششم را؟
 کمبود ارتباط دوطرفه چگونه می تواند باعث از بین رفتن مفاهیم، و تحلیل انسجام و تأثیرگذاری ساختار خدماتی
ما گردد؟
 آیاخدمت گزاران مورد اعتماد، هیأت های خدمتی و کمیته هایی که به ما خدمت می کنند، بـا گـروه مـا ارتبـاط
منظم دارند؟ آیا گروه ما با آن خدمت گزاران مورد اعتماد، هیأت های خدماتی و کمیته ها ارتباط منظم برقرار می
کند؟
 این ارتباط، و یاکمبود ارتباط، بر روی گروه ما تأثیر گذاشته، چگونه بر روی ساختار خدماتی تأثیر گذاشته؟

مفهوم نهم نارانان

تمامی اعضای ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه پیشنهادات را در مراحل تصمیم گیری مدنظر قرار
دهند.
بحث کردن با اشخاصی که با ما موافق هستند کاری آسان است . اما در بهبودی آموخته ایم که بهتـرین فکرهـای
ما، لزوماً بهترین راه حل و راهنمایی ممکن نیست . به ما آموخته اند که قبل از تصمیم گیری های مهـم و حـساس، افکـار
خود را در برابر افکار دیگران ارزیاب ی کنیم . تجربه به ما نشان داده است افکار کسانی که با ما موافق نیستند، اغلـب همـانی
است که بیشتر از همه به شنیدنش نیاز داریم . مفهوم نهم این بعد از بهبودی ما را در محیط خدماتی بـه کـار مـی گیـرد .
هنگام تصمیم گیری، گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما می بایست فع الانه خواستار تمامی نقطه نظرات موجود
باشند.
وجدان گروهی مؤثر، یک وجدان گروهی کاملاً آگاه است . مفهوم نهم وسیله ای است که به ما کمک می کنـد تـا
مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان و به خوبی آگاه است . در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعـضا
مخالف وجود د ارد. به خصوص ا گر اکثریت بزرگی از اعضاء مثل یک دیگر فکر کنند . اما اغلب یک صدای تنها، کـه اطلاعـات
جدید یا تصویری منحصر به فرد را ارائه کند، ما را از گرفتن تصمیم های ناآگاهانه و عجولانه نجـات مـی دهـد . در نارانـان
تشویق می شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم؛ حم ایتش کنیم؛ حتی خواهان آن شویم، چرا که بدون آن تـصمیم
های خدماتی ما بی شک صدمه خواهد دید.
مفهوم نهم ما را تشویق می کند، حتی اگر اکثر اعضای ما به گونه ای متفاوت فکر کنند، افکار خود را رک و راست
در بحث های مربوط به مسائل خدماتی به زبان آوریم . این مفهوم به ما ن می گوید که یک مخالف یـا سـازناهمگون دائمـی
باشیم و به هر چه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم . بلکه به ما می گوید مسئول هستیم که افکار و وجدان مـان
را با دیگر اعضا در میان بگذاریم و به دقت موضع وموقعیت خود را تشریح کنیم و با همان دقت نیز بـه موضـع و موقعیـت
دیگران گوش فرا دهیم . وقتی ما از خود شهامت لازم برای به زبان آوردن افکارمان و در همان حال احترام به یک دیگـر را
نشان می دهیم؛ می توانیم آسوده خاطر بایم که طبق مصالح انجمن نارانان عمل کرده ایم . با اصـرار و پافـشاری بـر بحـث
کامل درباره مسائل مهم، بدترین حالتی که ب ه وجود می آید این است که کمی از وقت یک دیگر را می گیـریم و بهتـرین
حالت آن است که انجمن را در برابر نتایج و پیامدهای تصمیمی ناآگاهانه و عجولانه قرار نمی دهیم.
وقتی کمیته خدماتی در حال تصمیم گیری است، مفهوم نهم می تواند به صورت های مختلف به کار گرفته شود .
اگر شما یکی از اعضای کمیته هستند، تنها کاری که باید بکنید این است که دست خود را بلند کنید و صحبت نمایید. اگر
نکته مورد نظر شما پیچیده است می توانید به صورت کتبی به دیگر اعضای کمیته یا هأیت ارائه کنید تا بتوانیـد بـا دقـت
موضوع را بررسی کنند.
اگر شما عضو کمیته مو رد نظر نیستند، اما به عنوان نارانان می خواهید موردی را در مسائل خدماتی مطرح کنید،
راه های مختلفی جهت اعلام نظر و موضع خود دارید، می توانید نظـر خـود را در جلـسه اداری گـروه خـود بـه مـشارکت
بگذارید و اطمینان حاصل کنید که نظر شما در کنار دیگر نظرها و تحت لوای وجدا ن گروه، نماینده بین گروهی را هنگـام
شرکت در بحث های خدماتی راهنمایی کند . بعضی از هیأت های خدماتی و کمیته ها قسمتی از دستور جلسه خـود را در
گردهمایی باز به این اختصاص می دهند که شما بتوانید افکار خود را در مورد مسائل ارائه کنیـد . خبرنامـه هـا و مجـلات
انجمن از مل ی تا جهانی، قسمتی را به درج نظرات اعضای نارانان در مورد مسائل خدماتی جاری اختـصاص داده انـد . علـی
رغم این که شما عضو یک کمیته خدماتی باشید یا نه، راه های مختلفی وجود دارد که بتوانید شخصاً مفهوم نهم را به کار
بب ندید.
فرایند تصمیم گیری های ما کامل نیست . خیلی از گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها به این امـر و همـین
طور به ارزش موضع اقلیت در مورد تمام تصمیمات آنها واقف هستند . هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آرا تأئیـد مـی
شود، کمیته ها اغلب از کسانی که رأی مخالف داده اند، درخواست می کنند که دلیل مخالف خود را شفاهی یا کتبی اعلام
کنند و اگر آن تصمیم بعداً نیاز به اصلاح داشته باشد، عقاید این اقلیت ها ممکن است در کمک به طـرح جدیـد خـدماتی
ارزشمند واقع گردد.
مفهوم نهم کمیته را تشویق می کند که به مشورت با وجدان گروه ادامه دهد، حتی بعد از این کـه تـصمیمی گرفتـه شـده
است. اگر بح ثی در مورد پیشنهادی که قبلاً تأئید شده به وجود آمد، کمیته مکلف است که به بحث گـوش فـرا دهـد، چـون ممکـن
است براساس آن بحث، کمیته در تصمیمات قبلی خود تغییراتی به وجود آورد، اما اگر تصمیمی گرفته شد و پـس از آن بـاز هـم در
مورد سؤال و شک و شبهه قرار گرفت، ولی پس از ب ررسی کلیه جوانب باز هم مورد تأئید قرار گرفت و به قوت خود باقی ماند، اینـک
زمان آن فرا می رسد که همه افراد این تصمیم را به پذیرند و از صمیم قلب جهت انجام دادن آن هم کاری کنند . مقاومـت مـستقیم
یا حمایت نصفه و نیمه از این گونه تصمیم ها برخلاف اصول ما در مورد تسل یم و پذیرش است. وقتی تـصمیمی گرفتـه شـد، دوبـاره
برسی گردید و تأئید شد، لازم است که ما بدان احترام بگذاریم و به دنبال خدمت خود در انجمن برویم.
بیان وجدان شخصی در گروه، پایه و اساس وجدان گروهی است . بدون آن، ما در برابر راهنمایی خداوند مهربان کـه مرجـع
نهایی ما اس ت سدگذاری می کنیم . وقتی تعداد کمی از اعضا به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت مـی کننـد اعتـراض دارنـد،
هیأت های خدماتی یا کمیته ی ما بهتر است با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله روبرو شود . اطلاعات و نظراتی که از طـرف
عده کمی ارائه می گردد ممکن است ما را از اشتباه خطرناکی نجات دهد و حتی ممکن است ما را به افق هـای جدیـد خـدماتی کـه
قبلاً فکرش را هم نمی کرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و مؤثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خـود را بـه انجـام برسـانیم . بـه
خاطر اعضایی که در آینده به ما ملحق می شوند، گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما باید همیشه تمامی نقطـه نظـرات را
در تصمیم گیری های خود در نظر داشته باشند.

تمام اعضای ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه ی پیشنهادات را در مراحل تصمیم گیـری مـورد نظـر قـرار
دهند.
خدمات ما برای جلوگیری از قضاوت، تصمیمات عجولانه و یا ناآگاهانه و دعوت از ایده هـای جدیـد جهـت مـشارکت، بایـد
تمام نقطه نظرات را هنگام طرح ریزی بررسی کند . این مسئله جهت به وجـود آوردن یـک وجـدان گـروه منـصف، عاقـل و متعـادل
ضروری می باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 «وجدان گروه کاملاً آگاه، یک وجدان گروه مؤثر خواهد بود » . چرا مهم است قبـل از ایـن کـه تـصمیمات خـدماتی بگیـریم
مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده است؟
 در گروه، بخش، ناحیه یا منطقه ما یک عضو چه طور می تواند نظر خود را در مورد یک تصمیم خدماتی ابراز کند؟
 آیا اعضا گروه خدماتی نارانان سعی در پیدا کردن ایده های متفاوت و جدید دارند؟ آیا نقطه نظرات مخالف را در نظـر نمـی
گیرد؟
 ما چه موقع می فهمیم که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت، صحبت کنیم؟ و چه وقت تـصمیمی را بـه پـذیریم و
تابع وجدان گروه گردیم؟

مفهوم دهم نارانان

هر عضو از گروه خدماتی می تواند، بدون ترس از تلافی، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از گروه درخواست
کند.
مفهوم دهم، تضمین احترام انجمن ما نسبت به تک تک خدم ت گزاران مورد اعتماد است . این مفهوم ممکن است
بدیهی به نظر به رسد، اما اعتقاد ما در مورد اصول، آن قدر قوی است که می خواهیم آن را به وضوح و با صدای بلند اعلام
کنیم، نارانان جمعیتی معنوی است، که ایده آلی والا در مورد رفتار ما با یک دیگر دارد. به هر حال اعضای ما انسان هستند
و بعضی مواقع با یک دیگر بدرفتاری می کنند . مفهوم دهم، تضمین جمعیت معنوی ما برای کسی که در محیط خـدماتی
ممکن است با او بدرفتاری شود؛ خدمت گزار مورد اعتمادی که آزرده گردید می تواند در خواست کند تا خسارت وارده بـر
او جبران گردد.
در موقعیت های متفا وت ممکن است نیاز به کارگیری مفهوم دهم به وجود آید . به عنوان مثال ما عـضوی را مـی
شناسیم که نامزد به دست آوردن موقعیتی خدماتی در کمیته خدماتی ناحیه ی خود شد. او اتاق را ترک کرد، تا به کمیته،
اجازه ی بحث در مورد حایز شرایط بودنش را بدهد . در حین این بحث، بعضی از اعضا کمیته خدماتی بی جهت بـه اعتبـار
شهرت شخصی او تهمیت زدند و بدگویی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورده چند روز بعد این فرد از بحـث در
مورد زندگی شخصی اش و تأثیر آن بحث بر انتخابات با خبر گردید . آزرده خاطر و عصبانی، تصمیم گرفـت بـا راهنمـایش
صحبت کند، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمایی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها،
اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی را جهت رسیدگی مورد بازخواست قـرار دهـد . او نامـه ای نوشـت و در آن بـه
کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رأی گیری مجدد نمـود .
ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بعد از آن ایـن کـه اعـضای کمیتـه
خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند، اقرار نمودند که اشتباه کرده اند و توافق کردند کـ ه انتخابـات
بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.
مفهوم دهم، تضمین حق استیناف برای رسیدگی به شکایت شخصی طراحی شده است تـا از حقـوق کـسانی کـه
مسئولانه مفهوم نهم را به کار گرفته و نظرات خود را اعلام کرده اند حفاظت کند . مفهوم نهم و دهـم در کنـار هـم، بـرای
ایجاد فضا ی مناسب که در آن اعضا با احساس آزادی در مورد مسائل جاری گروه بحث و تبادل نظرکننـد، ضـروری اسـت .
اگر بعد از نشان دادن شهامت ابراز عقیده ی محکم خود، عضوی مورد تلافی کسانی که با او موافق نبوده انـد قـرار گیـرد،
مفهوم دهم به او اجازه خواهد داد تا کمیته مربوط را جهت رسیدگی به شکایتش مورد بازخواست قرار دهد. بـدین ترتیـب
احترام به حقوق تک تک اعضای نارانان توسط ساختار خدماتی ضمانت می شود . در انجمنـی هـم ماننـد انجمـن مـا، کـه
موفقیت آن براساس هم کاری و حمایت متقابل است، این گونه احترام به اشخاص ضروری است.
در مورد مثالی دیگر، عضو یک کمیته فرعی مسئولیت خود را طبق مفهوم نهم اعمال کرد و علیه پروژه پیشنهادی
مسئول آن کمیته صحبت کرد . طی ماه های آینده، مسئول کمیته مزبور ارسـال گـزارش کمیتـه و اعلامیـه هـای رسـمی
کمیته را برای آن عضو متوقف کرد و حتی از مطلع نمودن او از زمان و مکان جلسات بعدی کم یته فرعـی نیـز خـودداری
نمود. آن عضو با مسئول کمیته فرعی تماس گرفت و از او خواست این مشکل را برطرف سازد . اما آن مسئول قبول نکرد و
پیشنهادش را رد کرد . سپس آن عضو تصمیم گرفت که از کمیته اصلی ناحیه جهت رسیدگی به شکایت شخصی اش علیه
آن مسئول دادخواهی نماید.
مفهوم دهم، تضمین انجمن ما برای احترام به تک تک خدمت گزاران مورد اعتماد است . اگر فکـر مـی کنیـد کـه در حـین
شرکت و حضور در یک کمیته خدماتی نارانان به شما خسارت و یا ضرری وارد آمده و می خواهید که مفهوم دهم را به کـار ببندیـد،
در مورد آن با راهنمای خود صحبت کنید، با نوشتن ترازنامه نقش خود را ببینید، دعا ومراقبه کنیـد . اگـر پـس از آن، هنـوز اعتقـاد
داشتید که خسارتی به شما ر سیده و می بایست برای دادخواهی استیناف کنید، آن موقـع نامـه ای بـه کمیتـه مربـوط بنویـسید و
موضوع وموقعیت خود را تشریح نمایید، یا مشکل خود را در نشست مشارکت کمیته د ر میان بگذارید . آن گاه لازم است کـه کمیتـه
موضوع را مورد توجه قرار دهد و اگر به توافق رسید که بـه شـما خـسارتی وارد شـده، چگـونگی جبـران آن را نیـز بررسـی نماییـد .
امیدواریم که نسبت به بکارگیری مفهوم دهم در خدمات نارانان به ندرت و خیلی کم، احساس نیاز شود، اما ایـن مفهـ وم همیـشه در
دسترس ما قرار دارد تا از طریق آن، ایده های معنوی انجمن را به کار گیریم.

هر عضو از گروه خدماتی می تواند بدون ترس از تلافی، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از گروه درخواست
کند.
مفهوم دهم ما را تشویق می کند که در محیط های خدماتی با یکدیگر به احترام رفتار کنیم، و ابزاری در دسترس
ما قرار می دهد که هرگاه به دیگران آسیب رساندیم، جبران خسار ت نماییم . این مفهوم توضیح می دهد که اگر یـک نفـر
احساس کرد که مورد آسیب و آزار قرار گرفته چه گونه می تواند خواستار رسیدگی به شکایتش شود.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 آیا کسانی را می شناسید که در حین خدمت آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت شده است؟
 «مفهوم نهم و دهم، هر دو با هم از فضایی که اعضا در آن احساس آزادی جهت بیان صریح نظرات خود در مـورد موضـوعی
را بکنند، حمایت می کنند » . آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟
 آیا کسی را می شناسید که در ناحیه ما یا هر جای دیگر، از آزا دانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری، چـرا؟ آیـا مفهـوم دهـم
باعث تخفیف این ترس می شود؟
 چه زمانی، وقت مناسب به کارگیری مفهوم دهم می باشد؟ چه زمانی، وقت مناسب نیست؟

مفهوم یازدهم نارانان

 سرمایه نارانان باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.
اعضای نارانان در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راه به انجام رسان دن هدف اصلی خود، کمـک مـالی مـی
کنند و این وظیفه ای برای همه اجزای ساختار خدماتی است که از این سرمایه جهت رساندن هرچه بیـشتر و بهتـر پیـام
بهبودی نارانان استفاده کنند . جهت انجام هرچه بهتر این کار، کمیته های خدماتی باید این را مدبرانه مورد اسـتفاده قـرار
دهند و به طور کامل ودقیق در برابر کسانی که این بودجه را فراهم آورده اند جواب گو باشند.
سرمایه نارانان باید همیشه جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد . این پـول بایـد جهـت پرداخـت
هزینه های برگزاری جلسات بهبودی نارانان اطلاع رسانی در مورد نارانان به عموم و دسترسـ ی بـه دوسـتان و خـانواده ی
معتادانی که امکان شرکت درجلسات را ندارند، هزینه شود . همین طور برای توسعه تولید، ترجمه و توزیع پیام بـه صـورت
کتبی و گردهم آوردن اعضای ما در محیط های خدماتی که متعهد به دیدگاهی بر گـسترش پیـام مـا بـه کـسانی کـه در
سراسر دنیا به آن نیاز دارن د هستند، استفاده می شود . همه این ها جهت حمایت از هدف معنوی نارانان که رسـاندن پیـام
است، می باشد.
سرمایه خدماتی راحت به دست نمی آید . جهت به انجام رسیدن هدف اصلی مان، ما به تمام منـابع مـالی کـه در
اختیار انجمن است نیازداریم . گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما باید از پـولی کـه مـا بـه آن هـا امیـد دهـیم
خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند و از خرج کردن بیهوده این پول از روی سبک سری خودداری کنند. با در نظر داشتن
هدف اصلی نارانان، ساختار خدماتی ما از هدر رفتن این پول اجتناب می کند و از این سرمایه ای که بـدان هـا داده شـد ه
جهت رساندن هرچه مؤثرتر پیام ما استفاده می نمایند.
یکی از راه های به کارگیری مفهوم یازدهم این است که ما فهرستی شفاف از اولویـت مخـارج تهیـه کنـیم و هـر
هزینه پیشنهادی را با این فهرست مقایسه کنیم. خیلی از گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها اقلام بیشتری از آن چه
بودجه شان به آن ها اجازه می دهد در فهرست اولویت بندی خود دارند . در این گونـه مواقـع، فقـط روی آن اقلامـی کـه
اولویت بیشتری دارند می توان سرمایه گذاری کرد.
پول فقط یکی از منابعی است که ما باید مسئولانه اولویت بندی کنیم. گرچه مفهوم یازدهم در مورد مدیریت مالی
کاربرد دارد، اما همه پروژه ها، همان قدر که به پول نیاز دارند به ایده، اطلاعات، وقت و تمایل اعضا نیز بستگی دارد . اگر ما
سرمایه مورد نیاز جهت شروع پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمـام شـروع
پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع مـورد نیـاز را در اختیـار داشـته
باشیم اگر صبر نکنیم، سرمایه خدماتی نارانان را به هدر می دهیم . هنگام اولویت بندی و طرح نقـشه در مـسائل خـدماتی
باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم
در اولویت بندی ها، ممکن است وسوسه شویم که فقط به احتیاجات خود فکر کنیم و محکم به سرمایه بچسبیم و
فقط برای پرو ژه مورد نظر خودمان هزینه کنیم و نقش خود را در فراهم آوردن سرمایه مـورد نیـاز بـرای همـه ی سـطوح
خدماتی نادیده بگیریم، این گونه تفکر برخلاف مفهوم یازدهم است. به طور کلی در فهرست اولویت بنـدی مـا بهتـر اسـت
تعهد در پیشبرد اهداف نارانان در رأس قرار گیرد . برا ی یا ن که نارانان در سراسر جهان، خدماتی را که لازمه ی رشد آن و
پیشبرد اهداف اصلی است ارائه کند، چرخش پول نباید در یک نقطه از ساختار ما گ یر کند . گروه هـای مـا مـسئول تهیـه
بودجه خدمات ما هستند، اما در همان حال مسئولند که کمک های مالی جهت خدمت را مدیریت نمایند. وقتی گـروه هـا
پولی را می پردازند بهتر است از خود بپرسند که این پول وقتی از دست آن ها خارج می شـود، جهـت انجـام چـه کـاری
استفاده خواهد شد . آیا کمکی در جهت دادن خدمات مفید به گروه ها خواهد بود؟ آیا به رساندن پیـام مـا بـه دوسـتان و
خانواده ی معتادان کمک خواهد کرد؟ آیا به رساندن پیام ما به دوستان و خانواده ی معتادان کمک خواهد کرد؟ آیا هیأت
خدماتی یا کمیته از آن استفاد عاقلانه می کند؟ گروه های ما آزاد هستند که تصمیم بگیرند که چه مبلغ و به کدام یک از
سطوح خدماتی می خواهند کمک کنند . ما آن ها را تشویق می کنیم که این کار را انجام دهند، خیلی هم مـسئولانه ایـن
کار را انجام دهند.
البته پیشنهاد نمی شود که گروه ها کمک های داوطلبانه را برای کمیته فرعـی خاصـی ذخیـره کن نـد . گـروه هـا
ساختار خدماتی را به وجود آودره اند که نه تنها از طرف آن ها خدمت کنند، بلکـه ایـن خـدمات را نیـز هماهنـگ سـازد .
درواگذاری اختیارات لازم به ساختار خدماتی جهت به انجام رساندن مسئولیتهای خود، گروه ها همچنین اختیار هماهنگی
تخصیص منابع خدماتی در سطوح مختلف خدمت را به ساختار خدماتی واگذار کرده اند بدین طریق، می توان تعادلی مؤثر
بین نیازها و اهداف در همه رشته های خدماتی یا منابع تحت اختیار کمیته های هماهنگ کننده به وجود آورد.
رابطه روشن و رک و راست از طرف ساختار خدماتی ما، بهترین راه کمک به گروه هـا جهـت کمـک دا وطلبانـه مـسئولانه
خواهد بود . وقتی گروه ها گزارشات کامل و منظم از هیأت های خدماتی و کمیته ها در مورد فعالیت آنهـا دریافـت کننـد،
شروع به دیدن تصویر کاملی از خدمت خواهند کرد . گروه ها باید اطلاعاتی در مورد اینکه این فعالیت ها چه مقدار هزینـه
دارند دریافت کنند . این گونه ارتباط به گروه های ما کمک می کند تامطمئن باشند که کمک هـای آنهـا مـسئولانه مـورد
استفاده قرار می گیرند.
کمک های داوطلبانه مستقیم گروه ها به ساختار خدماتی باعث تشویق مدیریت مسئولانه سـرمایه خـدماتی مـی
شود و به کمیته خدماتی کمک می کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی نارانان حفظ کنند. تجربه به ما نشان داده، که
وقتی متعهد به تأمین هزینه کار هر یک از سطوح مختلف خدمت انحصارا از طریق کمک هـای داوطلبانـه گـروه هـا مـی
شویم، حفظ رابطه قوی بین گروه ها و دیگر قسمت های خدماتی آسان تر است. گروه های ما مایلند که درباره کاری که از
طرف آنها و با مسئولیت آن ها انجام می شود، آگاهی بیشتری داشته باشند تا بتوانند منابع مالی مـورد نیـاز را در اختیـار
هیأت ها وکمیته ها قرار دهند . وقتی که تمام سطوح ساختار خدماتی به طور مستقیم از طرف گروه ها حمایت می شـوند،
رشته های مسئولیت دو جانبه بین آنها محکمتر می گردد . علاوه با رهایی هیأت های خدماتی و کمیته ها از فعالیت هـای
درآمد زایی کمک های مالی، به آن ها امکان می دهد تا انرژی خود را کامل صرف انجام دادن دهد اصـلی نارانـان نماینـد،
یعنی رساندن پیام.
جواب گو یی یکی از خواص ضروری مدیریت مسئولانه ی مالی نارانا ن است، وقتی اعضای نارانان بـرای گـروه هـا،
کمیته ها، دفاتر و همایش ها سرمایه فراهم می کنند، عناصر ساختار خدماتی ما مـسئول هـستند کـه در مـورد چگـونگی
استفاده از این سرمایه جواب گو باشند . گزارش های مالی منظم، دفاتر بازو رسدگی و حسابرسی به حساب نارانان به طـور
مرتب، به همان گونه که در جزوه راهنماهای مختلف برای خزانه داران نارانان نوشته شده، به اعضای کمـک مـی کنـد تـا
مطمئن باشند که کمک های آن ها از لحاظ مسائل مالی جوابگویی کسانی که بدان هـا خـدمت مـی کننـد، مـی باشـند .
گزارش های خزانه داری به ما کمک می کند تا ببینیم هزینه های خ دماتی واقعی ما، تا چه با اولویتهایی که ما دشته ایـم
مطابقت دارد . گزارش های مالی مداوم به ما کمک می کند تا برای فعالیت های خدماتی آینده، طرح های واقـع بینانـه ای
برای مخارج بریزیم . گزارش های مالی و حسابرسی منظم کمـک مـی کنـد تـا از سـرقت سـرمایه هـای خـدماتی نارانـان
جلوگیری شود، و اگر سرقتی رخ دهد، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می شود که این مـسئله نمـی توانـد بـرای
مدت طولانی بدون آن متوجه آن شویم ادامه داشته باشد.
وقتی اعضای نارانان سرمایه خدماتی را با کمک های شأن تأمین می کنند، انتظار دارند که این پول با دقت مـورد
استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است، گردد . با قبول این کمک های داوطلبانه گـروه
ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما متعهد می شوند که این سرمایه را برای رساندن پیام نارانان استفاده کنند و آن را
مسئولانه خرج نمایند.

سرمایه نارانان باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی مان مورد استفاده قرار گیرد.
پیام مفهوم یازدهم : کامل ترین اولویت و تنها راه برای استفاده از سرمایه نارانان را سازمان دهی می کند . یا جواب
گویی کامل مالی، اهمیت پیام مفهوم یازدهم رسانده می شود . کمک های داوطلبانه مستقیم در هر سطح خـدماتی کمـک
می کند تا بر روی هدف اصلی مان متمرکز باشیم و جواب گویی را افزایش می دهد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 از پول در گروه ما، بخش ما، ناحیه ما، منطقه ما و خدمات جهانی ما چگونه استفاده می شود؟
 اولویت های بودجه ی گروه را رتبه بندی کنید:
 نشریات نارانان
 تدارکات
 کرایه مکان جلسات
 حمایت مالی جهت خدمات
 ما چه گو نه آن را اولویت بندی کرده ایم، توضیح دهید؟ آیا گروه ما اولویت بندی خاص و مداومی در بودجه خود
دارد، یا هر ماه به این موضوع می پردازد؟
 آیا از مواقعی خبر دارید که پول نارانان بیهوده در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح بخش، ناحیه و منطقه چه
طور؟ در مورد خدمات جها نی چه طور؟ مورد «خرج بیهوده » آن پول چه بود؟ به جای آن، چه گونه مـی بایـست
این پول خرج می شد؟
 آیا سرمایه نارانان در گروه ما حساب و کتاب منظمی دارد؟ در بخش، ناحیه و منطقه ما چطور؟ در خدمات جهانی
چطور؟ اگر نه، چه گزارش های مالی بهتر است جایگزین شود؟
 «کمک های دا وطلبانه مستقیم گروه ها به ساختار خدماتی ما، مدیریت مسئولانه ی سرمایه را تشویق می کنـد و
به آن کمک می کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی نارانان بگذارد » آیا بخش، ناحیه یا منطقه ما برای تهیـه
قسمت قابل ملاحظه ای از درآمد خود به راه های مختلف کسب درآمد روی می آورد؟ آیا عاقلانه است؟ این کـار
چه تأثیر بر روی رابطه گروه ما با ناحیه، بخشف منطقه یا خدمات جهانی می گذارد؟
 اگر گروه ها کمک های داوطلبانه ی مستقیم خود را در سطوح مختلف خدماتی ارائه می کردنـد، تفـاوتی در ایـن
روابط به وجود می آمد؟ آیا هیأت ها و کمیته های خدماتی ما قادر هستند از طریق کمک های داوطلبانه مستقیم
گروه کارهای خود را اداره کنند؟

مفهوم دوازدهم نارانان

در راستای حفظ ماهیت معنوی، نارانان، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد.
از خودگذشتگی در خدمت، کوششی معنوی و ضروری اسـت . در قـسمتی از قـدم دوازدهـم گفتـه شـده از قـدم
دوازدهم گفته شده " با بیداری معنوی " هر یک از ما سعی کردیم که ایـن پیـام را بـه دیگـ ران برسـانیم " کوشـش هـای
خدمات جمعی ما نیز از این بنیان معنوی سر چشمه می گیرد . با تجربه کردن نتایج این برنامه در زندگی خودمان، ما گرد
هم می آییم تا پیام بهبودی را خیلی بیشتر از آن چه هر یک به تنهایی مـی تـوانیم، گـسترش دهـیم . خـدمت در نارانـان
تحمیل اراده و عقاید مان به دیگران نیست، بلکه خدمت فروتنانه به آن ها، بدون چشم داشت و انتظار است.
این اصول زمینه همه کارهای ما در گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها است . مفهوم دوازدهم یادآور ماسـت
که اگر توانسته ایم بهبودی را تجربه کنیم، فقط به خاطر این است که کسانی اصل از خودگ ذشتگی را به فعل درآورند و از
خود وقت و مایه گذاشتنند، تا پیام بهبودی را زمانی که ما هنوز از بیماری خانوادگی اعتیاد در رنج بودیم بـه مـا برسـانند .
توسط خدمت، ما سپاس خود را از این که کسانی بهبودی خود را با ما در میان گذاشتند، بیان می کنیم و ما نیز بهبـودی
خود ر ا با دیگران در میان می گذاریم . هیچ چیز به اندازه ی این روح یه از خود گذشتگی در خدمت، نمی تواند این قدر بـا
تمایل به حکومت و ریاست کردن فاصله داشته باشد.
گروه های ما به وجود آمدند، زیرا که ما دریافتیم به تنهایی نمی توانیم «حمایت ناسالم خود را قطع کنیم و تمایل
به کنترل، تغییر و معالجه آن ها را از دست بدهیم و راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم ." به همین طریق، گـروه هـای مـا
گرد هم آمدند تا ساختار خدماتی به وجود آورند و تشریک مسا عی جامعی را طرح ریزی کنند که ب توانند به رساندن پیـام
خیلی فراتر از آن چه هر یک جداگانه می ت وانستند، کمک کنند . ساختار خدماتی به این خاطره به وجود نیامـده اسـت تـا
بعضی از گروه ها دیگران را مجبور به انجام پیشنهادهای خود بکنند، بلکه به وجود آمده است تا نیروی گروه های مـا را بـا
هم ادغام کند، تا به توانند خدمات مورد نیازی را که انجام آن ها توسط یک گروه غ یرممکن یا بـسیار دشـوار اسـت . بهتـر
انجام دهند : توسعه و توزیع نشریات که پیام ما را به صورت کتبی ویا از طریق اینترنت برساند، فـراهم کـردن اطلاعـات در
مورد نارانان برای عموم، ارسال پیام ما برای آن هایی که نمی توانند در جلسات شرکت کنند و حمایت از جلسات جدیـد و
اجتماعات جدید نارانان، خدمت در نارانان تبادل نظر و هم کاری بین خدمت گزاران مورد اعتمادیست که همواره از طـرف
گروه ها راهنمایی می شوند و نه یک قانون که توسط هیأت قانون گزار اعمال گردد.
مراحل مختلف پیوستن به یکدیگر جهت به وجود آوردن ساختار خدماتی، نشان گر فروتنی گرو ه هـای مـا اسـت .
گروه های به صورت جداگانه خیلی کمتر می توانند هدف اصلی انجمن ما را پیش ببرند، تا وقتی که با یکدیگر باشـند . بـه
همین طریق، عناصر مختلف ساختار خدماتی ما، هر یک به تنهایی نقش خاص خود را طرح وسیع خدمات نارانان به عهده
دارند و ایفا می کنند . هر یک از این عناصر جهت تأثیرگذاری هرچه بیشتر متکی بر عناصر دیگر است . هرگـاه هـر یـک از
عناصر به جای این که خدمت گذار باشد، سعی کند مانند نهاد حکومتی عمل کند، به رشته هایی که همگی ما را بـه هـم
پیوند می دهد آسیب خواهد رساند و تأثیرگذاری کلی و موفقیت انجمن ما را در پیشبرد هدف اصلی اش مورد تهدید قـرار
خواههد داد. فروتنی صفتی ویژه و ضروری در خدمت غیرحکومتی در نارانان است.
برای خدمت کردن هرچه بهتر، هر عضو از ساختار خدماتی باید سعی و کوشش صمیمانه وجدی در برقراری رابطه
مؤثر انجام دهد . چه گروه ها، چه خدمت گزاران مورد اعتماد، چه ه یأت های خدماتی و کمیته هـا، بایـد عقایـد و تجـارب
خود را کاملاً به مشارکت بگذارند و همین طور باید دقیق و با احترام گوش فرا دهند . در جاهای دیگر، کسانی ممکن است
از سخن، جهت تفرقه نیرو و قوای حریف خود استفاده کنند، تا بتوانند بر آن ها حکومت نمایند، اما در خدمت نا رانان ما با
یکدیگر مشارکت می کنیم تا بتوانیم نیرو وقوای خود را با یکدیگر درآمیزیم تا بهتر هدف اصلی انجمن مان را پیش ببریم.
جهت رعایت جواب گویی به کسانی که بدان ها خدمت می کنیم: ما موظف هستیم آن ها را به طور کامل، دقیق و مختصر
درباره نوع فعالیت های خود آگاه نماییم. ذات وماهیت غیرحکومتی ساختار خدماتی، حکم مـی کنـد کـه نظـرات دیگـران
درهنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آن ها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که
این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد، را بررسی کنیم. ارتباط باز، صادقانه و مستقیم باعث تغذیه روح خدمت در انجمن ما
گردیده و باعث از بین رفتن انگیزه حکومت کردن می شود.
نوع اختیاری که گروه های ما به هیأت ها وکمیته ها واگذار می کنند، اختیار خدماتی اسـت و نـه حکـومتی . هـر
بخش از ساختار خدماتی ما از گروه گرفته تا دفتر خدمات جهانی، نقشی را جهت ایفا کردن به عهده دارد. اگرچه همگی به
عنوان یک تیم برای رسیدن به یک هدف مشترک کوشش می کنند . هدفی که می گویـد "دیگـر لازم نیـست هـیچ فـرد
خواهان بهبودی بدون داشتن فرصت جهت پیدا کردن راه تازه ای برای زندگی در رنج باشد " "این تجربه" سخت به دست
آمده ما است، که کیفیت خد مت را، دقیقاً مثل کیفیت بهبودی، می توان در فضای احترام متقابل و اعتماد متقابـل ارتقـاء
داد. ما با هم بهبودی می یابیم و با هم خدمت می کنیم . این هسته معنوی برنامه ی ما و بنیاد و اساس انجمـن مـا اسـت .
ساختاری که بر این اساس پایه گذاری شود می تواند فقط خدماتی باشد و هرگز حکومتی نخواهد بود.

در راستای حفظ ماهیت معنوی نارانان، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد.
در بین کل مفاهیم دوازده گانه، این مفهوم از نظر عمل کرد شباهت زیادی به سنت دوا زدهـم از مجموعـه سـنت
های دوازده گانه دارد. مفهوم دوازدهم نظر ما را در مورد مفاهیم خدماتی نارانان بیشتر به ریشه معنوی از خودگذشتگی در
خدمت جلب می کند. ساختاری که براین اساس، بنیان گردد فقط می تواند خدماتی باشد. و هرگز حکومتی نخواهد بود.
سؤالات و مطالب مورد بحث:
 تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟
 تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در اساس معنوی و هدف آن
می باشد . چه چیز در مورد هدف اصلی نارانان و معنویت موجود در آن، وجود دارد که می گوید «ساختار همیشه
خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد ؟»
 متن مفهوم دوازدهم در مورد این که چه گونـه سپاسـگزاری، فروتنـی، ارتباطـات و از خودگذشـتگی بـه سـاختار
خدماتی ما کمک می کند تا «خدماتی باقی بماند، و حکومتی نباشد » . صحبت می کند . در مورد این موارد بحـث
کنید.
 در مورد این که چگونه مفهوم دوازدهم در یازدهم مفهوم دیگر به کار گرفته می شود، بحث کنید.

پرسشنامه‏ای که برای والدین ـ همسران و بستگان مطرح شده است

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلاتمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

 


* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم .

 

" تا می‏توانید با صداقت به آنها جواب دهید"

 


 1 ـ آیا شما برای فرزندان ،‌ همسران ،‌ بستگان و دوستان خود عذر موجه می‏آورید ؟ به خاطر آنها دروغ می‏گویید ؟  ‌یا پنهانکاری می‏کنید؟

 
بلی ٱ

 


خیرٱ

 


2 ـ آیا دلیلی دارید که به همسر فرزندان ،  ‌بستگان و دوستان خود اعتماد کنید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


3 ـ آیا باور کردن اظهارات آنها برایتان سخت است ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


4 ـ آیا شما با نگرانی در رختخواب به انتظار فرزند ، ‌همسر ، بستگان یا دوستانتان بیدار می‏مانید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


5 ـ آیا فرزند شما مدرسه را بدون اطلاع شما رها کرده ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

6 ـ آیا همسر شما کارش را از دست داده است و صورتحسابها روی هم انباشته شده ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


7 ـ آیا پس‏اندازهای شما بطور مرموزی ناپدید می‏شود؟‌

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


8 ـ آیا سؤالهایی که بدون پاسخ مانده باعث دشمنی و تخریب پایه و اساس ازدواج شما می‏شوند ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


9 ـ آیا از خودتان این سؤال را پرسیده‏ اید که چه چیزی اشتباه است؟ و اینکه آیا اشتباه از من بوده؟ (آیا من مقصر هستم؟)

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


10ـ آیا بدگمانی شما باعث کنترل کردن (بازرسی) شما می‏شود؟ و آیا از چیزی که احتمالاً پیدا خواهید کرد واهمه دارید

 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


11ـ آیا مخالفتهای عادی خانواده تبدیل به دشمنی می‏شود؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

12ـ آیا کارهای اجتماعی خود را با بهانه ‏های مبهم کنسل می‏کنید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


13ـ آیا بطور روز افزون نسبت به دعوت دوستان خود به منزلتان دچار بی‏میلی شده ‏اید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


14ـ آیا نگرانی شما برای همسر ،‌ فرزند ،‌ و یا دوستان باعث     سر درد ، دل درد ، و اضطراب شدید می‏شود ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


15ـ آیا همسر و فرزند شما به آسانی با مسائل جزئی برافروخته می‏شوند ؟ آیا زندگیتان همچون کابوس بنظر می‏رسد ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


16ـ آیا بخاطر رودربایستی از بحث در مورد وضعیت خود با دوستان و بستگان عاجز هستید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


17ـ آیا تلاشهای شما در کنترل کردن نا امید کننده است ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

18ـ آیا بیش از حد در حال جبران کردن هستید و سعی می‏کنید سر و صدا ایجاد نکنید؟

 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


19ـ آیا شما به تلاش خود ادامه می‏دهید و هیچ چیز به شما کمک نمی‏کند ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


20-  آیا شکل زندگی دوستان همسر یا فرزندانتان تغییر کرده است ؟ آیا هرگز فکر می‏کنید از مواد مخدر استفاده کنند ؟
 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


حال اگر شما حداقل به 4 سؤال پاسخ مثبت داده‏ اید؟ جلسات خانواده های معتادان ممکن است بتواند در دادن جوایهایی که بدنیال آن هستید به شما  کمک کند .

آیا شما آمادگی ورود به جلسات خانواده های معتادان را دارید ؟

خدا می‏داند که چقدر تلاش کردم ، تو گریستی و ناله سر دادی که چرا ؟ چرا این اتفاق برای من افتاد ؟
به او پول تو جیبی دادم ، اتومبیلم را قرض دادم ، خرجش را دادم ، و وقتی صبحها از خستگی قادر به برخاستن از جا نبود ، به او اجازه دادم بخوابد.
مدرسه را دوست نداشت . کار نمیکرد و از تمام مسئولیتهایش با مهارت تمام شانه خالی میکرد . بعد تو دریافتی که مواد مصرف می‏کند ، به پلیس خبر دادی .
فکر میکردی تمام جوابها را میدانی ، درحالیکه هیچکدام از آنها را نمیدانی .
همه‏اش مایة ‌تأسف است . کجای کار اشتباه بوده ؟
با چه کسی می‏توانی حرف بزنی ؟ به کجا تعلق داری ؟
یک نفر باید باشد که باهاش حرف بزنی ، جایی باید باشد که به اونجا بروی .
ما اینجا در جلسات خانواده های معتادان احساس تو را درک می‏کنیم ، خدایا ما از کجا می‏فهمیم ؟
تو یاد می‏گیری که چون ما مشکلات را با دیگران درمیان بگذاری .
یاد می‏گیری چگونه زندگی کنی و بگذاری دیگران زندگی کنید ، و چون ما نشان دهی که اهمیت می‏دهی . می‏فهمی چه کاری را می‏توانی بکنی و چه کاری را نمی‏توانی .
یاد می‏گیری به دیگران اجازه دهی زندگی خودشان را بکنند ، و این چیز زیادیست برای آموختن . اگر این مشکل را داری و مایلی یاد بگیری .
و اگر خواهان آرامش هستی ، این فرصت خوب را به خود بده .
ما دستهایمان را همراه با درک و اعتماد به سوی تو دراز می‏کنیم ، تا به تو سلامت عقل را بازگردانیم .
از روی غرور و خودپسندی و یاریبخش دستهای ما را پس نزن .
تو یاد خواهی گرفت که با مشکلاتت زندگی کنی ، و این حقیقت دارد .
آنوقت است که می‏توانی به خانواده ‏ات و تمام اطرافیانت کمک کنی .

داستانهای شخصی"1"

من آدمی بودم که به شکلی افراطی انتقاد میکردم ، دشمنی می‏ورزیدم و منفی‏ها را می‏دیدم . این عقاید را همیشه به زبان می‏آوردم ، امّا در درون به آنها چنگ میزدم و دائماً فکر میکردم . همیشه ایمان داشتم ، اما با گذشت سالها بی‏ آنکه بدانم چه بر من می‏گذرد ، این ایمان را از دست دادم . همیشه سرشار از احساس گناه ، غم و نارضایتی بودم و خوشحالیم بطور کامل وابسته به دیگران بود . میدانستم که زندگیم به شکست منتهی شده و دیگران را مقصّر این شکست میدانستم . بنظر میرسید قادر به تغییر این گرایشات نیستم . به هر کلام یا هر رفتاری واکنش نشان میدادم و بسته به رفتار دیگران احساس خوب یا بد داشتم . البته بیشتر اوقات احساس بدی داشتم چون نگرشم به من اصلاً اجازه نمیداد خوبیها را ببینم . آنقدر مشغول نگاه به دیگران و راهنمایی و کنترل آنها بودم که وقت نداشتم تقصیر خود را ببینم . هیچکس را با خودم همگام نمیدانستم .

بعد از اولین جلسه دریافتم که خدای من نمرده و به این ترتیب به معنویت راه یافتم و آمادگی پیدا کردم که قدمها را بپذیرم . به آرامش و سکونی که قولش را میدادند دست یافتم و هر روزم سرشار از لذت زندگی شد . ترک عادات قدیمی دشوار است و هنوز هم گاهی نادانسته به این عادات برمیگردم ، امّا حالا راههایی دارم که می‏توانم قبل از آنکه فکرم را به خود مشغول کنند و مثل گذشته نابودم کنند مهارشان کنم . دریافتم که مقدار زیادی از مشکلاتم بر اثر واکنشهایم هستند . دیگر احساسات دیگران را به خود نمی‏گیرم . البته همیشه در اینکار موفق نیستم ، امّا حواسم به آنچه میگذرد هست و می‏توانم آنرا رها کنم . میدانم که شادی من فقط بستگی به درون خودم دارد و همینطور میدانم که من مسئول شادی دیگران و یا اعمال وابستگان دور و نزدیکم نیستم . به هر روز جدید با شادی و امید نگاه میکنم و میدانم که این روز ، روزمره است و فقط من هستم که میتوانم قدر آن رابدانم . هر روز را با یاد خدا و درخواست هدایت و خرد او برای پذیرش آن و نیرو و شهامت برای پذیرش آنچه آنروز برایم دارد شرح می‏کنم . هر روز رشد میکنیم . با قویتر شدن و ایمانم ، ترسهایم ضعیف‏تر می‏شوند و از میان میروند . ایمان و ترس نمی‏توانند در کنار هم زندگی کنند . شبها خدا را به خاطر شادی آن روز و آرامشی که به من عطا نموده سپاس می‏گویم و از او به خاطر ناخشنودیهایی که برای دیگران بوجود آورده‏ام طلب بخشایش می‏کنم . تسلیم عشق خداوند هستم و دعال می‏کنم که بتوانم کمکی برای دیگران باشم .

میدانم وقتی اولین بار به جلسات خانواده های معتادان آمدم ، حقیقتاً چقدر بیمار بودم . تمام آنچه که میدانم اینست که نیازمند کمک بودم تا بتوانم با معتادم کنار بیایم و امیدوار بودم بتوانم این کمک را در جلسات خانواده های معتادان پیدا کنم . حال میدانم که ذهن من پر از انکار و نگرش منفی بود و حس ترحم و بیزاری از خود بر من غلبه کرده بود . هاله‏ای پر از غرور ، ‌حق جانبی ، خود محوری و ارزشهای کاذب داشتیم .

داستانهای شخصی"2"

در اولین جلسه ، موضوع جلسه قدم یک بود و رهبر جذابترین ،‌ آرامترین و شادترین زنی بود که تا آن زمان دیده بودم ، و مطمئناً تفاوت زیادی با من داشت . من خواهان آنچه آنها داشتند بودم و از اینرو همچون اسفنج سعی کردم تمام آنچه گفته میشد را جذب کنم و همچون غریق به تمام کلماتی که گفته میشد چنگ میزدم .
از طریق جلسات خانواده های الکلی ها تا حدی با برنامه آشنایی داشتم ، امّا بقدر کافی وقت روی آن نگذاشته بودم تا 12 قدم را واقعاً بفهمم و تمرین کنم .

میدانستم که کنترل زندگیم از دستم خرج شده ، امّا قادر نبودم اقرار کنم که در مقابل معتاد عاجزم . در اولین جلسه مثل این بود که بار عظیمی از دوشم برداشته شد . احساس گناه از من رخت بر بست و بعد از اینکه درک کردم با تسلیم به نیروی برترم کمکی با نومیدی خواهان آن بودم ،‌ خواهد آمد ، احساس آرامش بر من سایه افکند . حس عظیمی از گرما و عشق گروه را احساس کردم و با شنیدن اینکه قادر به کنترل معتادم نیستم بعد از چندمین ماه برای نخستین بار آرام گرفتم .

من آدمی مصمم و اهل عمل هستم و از اینرو کارکردن دوازده قدم برای من همیشه آسان نبوده ، امّا حالا میدانم که جلسات خانواده های معتادان برای من راه کاملاً جدیدی از زندگی شده و چیزیست که هرگز نمی‏خواهم آنرا از دست بدهم . دیگر احساس تنهایی نمی‏کنم ، چون نیروی برترم را همراهم دارد ، کسی که به انتخاب خود او را خدا می‏نامم و آنکه اگر فقط سعی کنم کنترل را کنار گذاشته و تسلیم اراده‏اش شوم همیشه در کنارم خواهد بود . راه او همیشه بهتر از راه من است ، امّا من مدتها بود که او را گم کرده بودم . ؟ که به جای خود محور بودن خدا محور شدم ، یأس و نومیدیم مبدل به امید شد رنجشها و احساس ترحمی که نسبت به خود داشتم ، جای خود را به شکیبایی داد و ایمان جای ترسها و اضطرابهایم را گرفت . حالا صبر ، تواضع ، و سپاسگزاری جایگاهی در زندگی من دارند . هر روز سعی می‏کنم رها کنم و به خدا بسپارم ؛ ذهنم را باز بگذارم و زندگی کنم و بگذارم دیگران زندگی کنند و به کار روز خود و ترازنامه‏ام ادامه دهم . معتادم هنوز مشکلات خود را دارد ، امّا من به ثبات احساس رسیده‏ام . به همان ثباتی که بشدت نیازمند آن بودم ،‌ و آزادی ، ‌آرامش و شادمانی‏ای را بدست آورده‏ام که به نحوی فاحش خواهان آنها بودم .

داستانهای شخصی"3"

پسر من معتاد به مواد مخدر است . در آغاز اعتراف به این مسئله برای من بسیار دشوار بود ،‌ امّا با تشویق پزشک خانوادگی خود به این مسئله اعتراف کردم . اما بعد از این اقرار و درک واقعیت ، برای حل مشکلاتی که او برایمان ایجاد کرده بود باید از کجا کمک می‏گرفتم ؟

سال بعد به مراقبت از او در مقابل دوستانش ،‌ وثیقه سپردن برای آزادی او از زندان، و وکیل گرفتن و سر گردان بودن در دادگاهها و بیمارستانها سپری شد . غمگین و عصبی بودم و احساس گناه و مسئولیت میکردم . بارها زمانیکه فرزندمان جلوی در تلوتلو می‏خورد ، سر همسرم فریاد کشیدم تا کاری بکند . نمیدانستم به کجا رو بیاورم . نگاه کاملاً نومید همسرم را میدیدم و میدانستم که هر دوی ما بر اثر بحران زندگیمان جسماً بیمار شده‏ایم . دیگر قادر به پنهان کردن مسئله از دوستان و همسایگان نبودیم . راز مصیبت‏ بار ما خبر جدی برای روزنامه‏ها شده بود . تا اینکه یکی از اعضاء جلسات خانواده های معتادان که مطلبی در مورد پسرمان خوانده‏ بود تلفنی از ما دعوت کرد به جلسه آنها برویم و ما نومیدانه این دعوت را پذیرفتم .

چه تجربه‏ای ! در اینجا کسانی را یافتیم که تجربه‏ای مشابه ما داشتند ، و با این وجود آرامش زیبایی بر زندگیشان حاکم بود . هر چه بود این همان چیزی بود که ما بدنبالش بودیم . از اینرو با تمام قوا به این برنامه چنگ زدیم . فهمیدیم که این برنامه برای ماست . آمادگی دریافت کمک را داشتیم و برنامه راه روزانه زندگی باشد . با کمک دوستان جلسات خانواده های معتادان قادر بودیم احساس گناه ، شرم ، و حس مسئولیت کاذب خود را دور بریزیم . از برنامه استفاده کردیم تا نگرشهای خود را تغییر دهیم و در خانه‏های خود و زندگیمان به آرامش ، سکون و شادی برسیم ،‌ تا هنگامیکه پسرمان تصمیم به پاک شدن بگیرد سر راهش نایستیم .

اعتراف کردیم در مقابل دیگران عاجزیم ، و مطمئناً تلاشهایی که در گذشته به خاطر او کرده بودیم ، همه بیهوده بوده است . تلاشهایی چون قبول مسئولیتهایش ، و محافظت از او فقط او را به ادامة مصرف تشویق کرده بودند .
هنگامیکه یاد گرفتیم او را با عشق رها کنیم تا مسئولیت اعمالش را خود بعهده گیرد، زمام امور زندگی چنان از دستش خارج شد که خود به جستجوی برنامة معتادان گمنام پرداخت .

ما در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهیم شد ، ‌امّا تا زمانیکه برنامه و نیروی برتر خود را داریم می‏توانیم آرامش ، شهامت ، و خرد داشته باشیم .

داستانهای شخصی"4"

من این برنامه را از طریق مسئول امور بزهکاران یکی از دوستان معتادم پیدا کردم نمیدانستم برنامه در بارة‌ چیست ،‌ امّا به آن بعنوان کانال دیگری برای کمک و تحقیق نگاه کردم . اما کمک برای چه کسی ؟ از این مطمئن نبودم . در مورد جلسات خانواده های الکلی ها شنیده بودم ، و میدانستم برای خانواده‏هاست ، امّا ایده مبهمی از عملکرد آن داشتم . وقتی به برنامه آمدم ورشکستة روحی بودم ؛ نمیتوانستم ‌تصمیم بگیرم . دو سه بار تصمیماتم را عوض میکردم و بعد با نومیدی رهایشان می‏کردم . روز و شبم با فکر معتادم می‏گذشت . پر از چراها و ترس و نگرانی و رنجش بودم .

اولین جلسه مرهمی بود بر ذهن و قلب نا آرامم . سرشار از حس آرامش و سکون شده بودم . احساسی که برایم باور کردنی نبود . من همیشه به نیروی برتر یا خدا ایمان داشتم ، امّا در طول سالها او را جایی گم کرده بودم . از اینرو سپردن زندگیم به او قدمی آسان و راحت بود . مدتی حدود سه هفته از نظر ذهنی از هر گونه آشوبی رها بودم و به زندگی روزمرّه‏ام ادامه میدادم . ظاهراً هیچ چیز تغییر نکرده بود ، امّا من تغییری احساس کرده بودم . افکار منفی از ذهنم رخت بر بسته بود . دیگر نگران نبودم و ارامش کامل بر من حکمفرما شده بود . مثل این بود خدا ذهنم را پاک کرده و گفته بود : ” اگر به من اعتماد کنی ، اینگونه است . ”

در این دروان در جلسات زیادی حضور یافتم . به هر چیزی که می‏شنیدم گوش می‏دادم و آنها را فرا می‏گرفتم . نشریات را می‏خواندم و به « فقط برای امروز» در جلسات خانواده های الکلی ها تکیه می‏کردم . این بود که از ترس ، اضطراب و رنجش خلاص شدم . حالا نگرشم در مورد خیلی چیزها تغییر کرده و هر روز برایم تجربة‌ تازه‏ایست . بدون هدایت خدا شاید هرگز قادر به ادامة ‌این سفر نباشم ؛ هنوز عادات بد بسیاری دارم ، امّا حالا آنها را می‏شناسم و فوراً می‏توانم آنها را به خدا بسپارم . چون حالا منشأ مشکل خود را میدانم . مشکل من ظاهراً با واکنش من نسبت به ترسهایم به خود می‏انجامد . دریافته‏ام که با تغییر نگرشم زندگی خودم و آنها که هر روز با آنها در ارتباطم روشن‏تر و مطلوب‏تر خواهد شد . زندگی من تغییر زیادی نکرده ، کار جدیدی را شروع نکرده‏ام ، امّا زندگیم مملوّ از شادی زندگی کردن فقط برای امروز است . گاه خود را می‏بینم که به الگوهای کنترلی گذشته لغزیده‏ام ،‌ چون نومیدانه خواسته‏ام عزیزانم به آن آرامش درونی که خودم دارم دست پیدا کنند و به این خاطر دچار تنش و نومیدی شده‏ام . و چون بعد از آن کنترل امور در زندگیم دوباره از دستم خارج میشود ، فوراً به قدم برمیگردم .

داستانهای شخصی"5"

پسر من معتاد است . وقتی به این برنامه آمدم منهم معتاد بودم ،‌ امّا معتاد به تمام احساسات منفی که نگرانی ، ترس ،‌ رنجش ، و احساس ترحم نسبت به خود چند تا از آنها بود . پنج ماه است که در برنامه هستم و هر روز با روز پیش فرق می‏کنم . خدا به من اجازه میدهد کمی عمیق‏تر به خود نگاه کنم . می‏فهمم که این همان است که می‏گوید : ” خدا به من پیش از آنچه در توانم باشد نمیدهد . “ خدا به من اجازه میدهد آن مقدار درمورد خودم بدانم که بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و وقتی به تصویر خود خو گرفتم ،‌ در را کمی بازتر می‏کند و به من کمی دیگر از نواقصم را  نشان میدهد ،‌ با این کمبودها به من دعای آرامش و دوازده قدم را داده تا به من کمک کنند خود را تغییر دهم یا کمبودهایم را بپذیرم . به محض آگاه شدن از یک کمبود اخلاقی ، می‏توانم آنرا رها کنم ، ‌چون دیگر دلیلی برای چنگ زدن به آن احساس منفی ندارم . و چون حق انتخاب دارم ، خوشحال بودن را برمی‏گزینم . و از اینرو شادی اجتناب ناپذیر است .

در می‏یابم که من آدم مهربان ، دوست داشتنی و دست و دلبازی نیستم که خودم فکر میکردم و مردم را هم به این باور انداخته بودم ،‌ بلکه آدم متقلّبی از بدترین نوع هستم . امّا امیدورم به بهترین تبدیل شوم . اعتماد زیادی دارم ، چون مدتی است که احساس بهتری دارم . میدانم که شادی من کاملاً به خودم بستگی دارد . اگر وابسته به افراد باشم و اجازه دهم در این لحظه احساسات مرا تحت تسلط داشته باشند ، ‌همیشه در تب و تاب خواهم بود ، چون در طی روز با آدمهای مختلفی بر خورد خواهم کرد .

هر روز صبح از خدا می‏خواهم راهش را به من نشان دهد ،‌ و شبها او را به خاطر کمکهایش سپاس می‏گویم . این برنامة ساده‏ای برای آدم ساده‏ای مثل من است .

گروههای خانواده معتادان

برنامه جلسات خانواده های معتادان به عنوان ابزاری به منظور کنار آمدن با شرایط ایجاد شده توسط مصرف مواد مخدر توصیه می‏شود .   ( گروههای خانواده الکلی ها برای اقوام و دوستان الکلیها پیشنهاد می‏شود . ) میان الکلیسم و وابستگی به مواد مخدر می‏تواند شباهتهای زیادی وجود داشته باشد، اما بارزترین تفاوت آنها این است که مصرف مواد مخدر معمولاً غیر قانونی است و برای خانواده معتادین احتمال رو به رو شدن با شرایط بحرانی یعنی شرایطی که مستلزم اقداماتی برای نجات زندگی است، وجود دارد . وابستگی به مواد مخدر یک بیماری خانوادگی است . معتاد یا مصرف ‏کننده مواد مخدر زندگی تمام افراد نزدیک خود را تحت تأثیر قرار می‏دهد و خانواده نمی‏تواند درک کند که وابستگی به مواد مخدر نشانة بیماری است . حضور صادقانه در جلسات خانواده های معتادان و ارتباط دائم با اعضا تغییرات جالب توجهی در شرایط افراد خانواده بوجود می‎آورد .

بهترین دفاع خانواده درمقابل تأثیرات عاطفی مصرف مواد مخدر کسب اطلاعات و رسیدن به پختگی و شهامتی است که باید به مورد اجرا گذاشته شود . افرادی که احتمال دارد قادر به کمک به معتادان یا مصرف‏ کنندگان خارج از خانواده باشند، ممکن است درصورت اعتیاد افراد خانواده خود سر در گم شده و باعث خرابی اوضاع شوند . خویشاوند یا کسی که مسئولیت بیشتری نسبت به فرد وابسته به مواد مخدر احساس می‏کند، اغلب بیش از مصرف کننده نیاز به کمک و مشاوره دارند . وابستگی به مواد مخدر بیماریست . بیماری‏ی که تأثیر عظیمی بر خانوادة درجة‌ یک می‏گذارد . والدین ، زن یا شوهر، خواهر،  برادر و فرزندان بیشترین تأثیر را می‏گذارند و هر چقدر احساسات این افراد جریحه ‏دارتر گردد، کمکشان بی‏فایده‏ تر می‏شود . رابطه میان مصرف‏ کنندة مواد مخدر و خانوادة او اغلب شاید در عوض مفید بودن ، مخرب باشد .

به عنوان مثال، ‌ نزدیکترین فرد به مصرف‏ کننده یا معتاد ممکن است خود را مقصر تمامی مشکلات قلمداد کند و این احساس شاید تا حدی باشد که از واقعیت داشتن آن دچار هراس شود . با این وجود اعتیاد یک بیماری است و هیچکس مسئول وابستگی به مصرف مواد مخدر در فرد دیگر و بهبودی او نیست . اما نزدیکان مصرف کنندگان به علت عدم آگاهی اجازه می‏دهند این بیماری بی آنکه تشخیص داده شود ،‌پیشروی کند، از پیشرفت آن حمایت می‏کنند و در احتراز از معالجه تسهیم می‏شوند . گرچه بطور قطع نمی‏توان این اطمینان را داد، اما اعضای خانواده با به دست آوردن شهامت و درک لازم می‏ توانند قدمهایی بردارند که ممکن است به بهبودی عاجل مصرف ‏کننده بیانجامد . وابستگان درجه یک مصرف ‏کننده نمی ‏توانند بیماری او را معالجه کنند . هیچ پزشکی قادر به درمان بیماری وخیم خود نیست و معدود پزشکانی هستند که می‏ توانند به عنوان پزشک اعضای خانواده و به خصوص همسر ، پدر و مادر یا فرزندان خود را عمل کنند .

با پیشرفت بیماری اعتیاد ، به علت درگیری احساسی نزدیکان فرد معتاد بهترین کمکی که در ابتدا می‏توان کرد، این است که برای یافتن کمک در مورد شرایط خود با دیگران مشورت کنیم . خانواده نمی ‏تواند نقش حمایت کننده ایفا کند . اشتباهاتی که از اعضای خانواده سر می‏زند، معمولاً غیر قابل باور است و اغلب بهبودی فرد معتاد را دشوار می‏ سازد . قبل از هر چیز باید این مسئله درک شود که خانواده ممکن است هر کاری که به نظر درست می‏ رسد انجام دهد ، اما بیماری به صورت عنان گسیخته ‏ای رو به پیشرفت باشد . با این وجود اگر خانواده تمایل به یادگیری و اجرای عوامل و حقایق مربوط به استفاده از مواد مخدر و وابستگی به آن داشته باشد ، شانس بهبودی به میزان زیادی افزایش می‏ یابد . درواقع بهترین راه کمک به بهبود هر معتاد یا مصرف‏ کننده پیدا کردن آگاهی و دیدگاه های اصولی و علمی و داشتن شهامت برای بکارگیری اصول به هنگام برخورد با مصرف کننده می ‏باشد . به طور معمول اگر بی‏ آنکه یاد گرفته باشیم از نزدیک نگاهی به واکنشهای خود بیاندازیم و تلاشی پی‏گیر برای تغییر خود انجام دهیم ، هرگونه تلاشی برای کمک به مصرف کننده به منظور توقف مصرف او اوضاع را وخیم‏تر خواهد کرد . ابتدا باید درک کنیم که مشکلات مربوط به وابستگی به مواد مخدر فقط داروهای شیمیایی نیستند بلکه مشکل در افراد استفاده کننده از این داروها می ‏باشد . با این وجود بهبودی واقعی زمانی آغاز می ‏شود که فرد از داروهای مخدر ، الکل و دیگر  مواد تغییر دهندة ذهن به طور کلی جدا شود . بهبودی شبیه ساخت منحنی گونیک است . پایه ‏های بسیاری وجود دارند که قابل رؤیت نیستند . افراد زیادی سنگ های مختلفی را در این منحنی قرار می‏ دهند ، امّا سنگ اصلی باید توسط خود شخص  مصرف کننده گذاشته شود ، و گرنه این ساختار از هم می ‏پاشد . هیچکس نمی ‏تواند برای مصرف کننده کاری را انجام دهد که خود او باید انجامش دهد . شما نمی‏توانید داروی بیماری را مصرف کنید و انتظار داشته باشید او بهره آنرا ببرد .

اگر قرار است بهبودی تداوم داشته باشد ، انتخاب باید از جانب خود مصرف کننده و با اراده خود او باشد . اینکه مصرف کننده چگونه خانواده و به خصوص پدرو مادر یا همسرش را کنترل می‏کند ، وحشتناک است . فردم معتاد مواد مخدر مصرف می ‏کند ، خانواده فریاد می‏ زند ، بارها و بارها التماس و عجز و لابه می ‏کند ، دعا و تهدید می‏ کند و به آرامی دست به اقداماتی جهت درمان می ‏زند . سرپوش می‏ گذارد ، مراقبت     می‏ کند و شخص را در مقابل عواقب استفاده از مواد مخدر حمایت می ‏کند . اگر وابستگی به مواد مخدر همچون خدایی کوچک به عملکرد خود ادامه می‏ دهد ، به این علت است که خانواده به حفظ توهم قدرت مطلق او کمک می‏ کند . مصرف کننده برای حفظ جبروت روان رنجوری (تلاش جهت ایفای نقش خداوند) دو سلاح اساسی دارد .

سلاحهای مصرف ‏کننده

نخستین سلاح مصرف ‏کننده توانایی برانگیختن خشم و تحریک افراد برای از دست دادن صبر و شکیبایی است . اگر اعضای خانواده یا دوست خشمگین شوند یا حالت مخالف یا دشمنی به خود گیرند توانائیشان برای کمک به مصرف ‏کننده به طور کامل از میان می‏ رود . مصرف کننده به طور خود آگاه یا ناخودآگاه تصویری از تنفر از خود به شخص مقابل انعکاس می ‏دهد . وقتی نزدیکان مصرف کننده در حالت خشم و خصومت عکس ‏العمل نشان می ‏دهند ، مصرف کننده حس می‏ کند مصرف قبلی‏ش موجه بوده و بهانه بیشتری برای مصرف بعدی خود پیدا می ‏کند .  چون اگر کسی کنترل خود را از دست بدهد . در آن زمان و یا دست کم در آن لحظه تمام شانس کمک را از دست می‏دهد .

 

سلاح دوم مصرف کننده توانایی او در ایجاد اضطراب در خانواده است . با این حربه اغلب خانواده مجبور می شود کاری را برای مصرف کننده انجام دهد که اگر قرار باشد جلوی این بیماری گرفته شود ، فقط خود مصرف کننده باید آنرا انجام دهد . اعضای خانواده در تلاشهای اشتباهی که برای کمک به او می ‏کنند ، خود را دائماً در حال حمایت از مصرف کننده در برابر عواقب اعمالش ، سرپوش گذاشتن بر اعمالش ، مراقبت از او و فراهم کردن فضا برای غُر زدن او می‏ یابند .

پاس کردن چک بی ‏محل تصویری از این واقعیت است . مصرف کننده برای پاس کردن چک خود پول ندارد . وقتی اضطراب و دستپاچگی در مورد پاس نشدن چک از حد می‏ گذرد ، پول را تأمین کرده و چک را پاس  می‏ کنند . اینکار از اضطراب خانواده و مصرف کننده می ‏کاهد ، اما برای مصرف کننده الگویی برای حل مشکلات بنا می ‏نهد . مصرف کننده یاد می‏ گیرد که خانواده‏اش به او اجازه نمی ‏دهد از عواقب اعمالش رنج ببرد و این امکان وجود دارد که هر زمان چک بی‏ محل می ‏کشد انتظار داشته باشد این حمایت از او صورت بگیرد .

مصرف مواد مخدر ، ‌بیماری خانوادگی

اگر نزدیکان فرد وابسته به مواد مخدر قادر به کنار آمدن با اضطراب ایجاد شده توسط او نباشند ، بیماریش پیشرفت خواهد کرد . این درواقع بخشی از بیماریست، اما نه مصرف کننده قادر به روب‏رو شدن با واقعیت است و نه کسانی که رابطه احساسی با او دارند . نوشتن چک بی ‏محل توسط شخص مصرف کننده و پاس شدن آن توسط خانواده چیزی نیست جز دوروی  یک مشکل . مصرف کننده نمی ‏تواند گره ه‏ای که خانواده ایجاد کرده را باز کند. خانواده چک را پاس می ‏کند،  پس مصرف کننده خود نمی ‏تواند این کار را انجام دهد و در نتیجه این قصور به طور دائم اتفاق می‏ افتد و این مسئله درواقع حس شکست و احساس گناه را در او افزایش می ‏دهد و بر احساس دشمنی خانواده نسبت به او و متهم نمودنش می ‏افزاید . و بدین طریق مصرف کننده صدمه ه‏ای دو جانبه می ‏خورد . انتقاد، سرزنش و موعظه به احساس گناه و تنفر از خود و خانواده    می‏ افزاید در نتیجه موقعیت بدتر و بدتر می ‏شود . خانواده چک بی محل نکشیده ، اما با پاس کردن آن به شکلی که آن را تأیید کرده اما همزمان به صورت کلامی آن را رد می ‏کند .

معتاد یا مصرف کننده تا هنگامی که خانواده ناخودآگاه از او مراقبت می ‏کنند و محل فرار از عواقب اعمالش را فراهم می‏ آورند، ‌ می ‏تواند به انکار مشکل اعتیاد و نیاز به کمک ادامه بدهد .

تا زمانیکه خانواده به این شکل عمل کند،  به بلوغ و پختگی لازم نمی ‏رسد و باعث می ‏شود رفتار ناآگاهانه مصرف تداوم یافته مورد تشویق  قرار گیرد . خانواده باید از خشم و اضطراب احتراز کند تا در پیشروی بیماری سهیم نشود . اعضای خانواده قبل از هرگونه تأثیر گذاری سودمند بر معتاد یا مصرف کننده باید یاد بگیرند با مشکلات خود کنار بیایند .

کمک به شخص وابسته به مواد مخدر و خانوادة او باید خارج از اقوام ،‌ دوستان و همسایگان باشد و ترجیحاً باید از سوی کسانی باشد که در این زمینه تعلیم دیده و یا عضو برنامه بهبودی می‏ باشند .

خانواده‏ ها باید برای پیشنهاد منابعی چون برنامه‏ های دوازده قدمی یا مشاورة حرفه‏ای آماده باشند و بدین طریق به شخص معتاد کمک کنند . بذرهای بهبودی اغلب زمانی در خانواده کاشته می ‏شوند که اعضای خانواده به دنبال کمک در همان نوع برنامه یا برنام‏ه های مشابه مثل گروه های خانواده معتادان باشند .

عشق و محبت

یکی از شکستهای جدی در نزدیک شدن به شخص مصرف کننده ، عدم توانایی در درک معنای عشق است . همان اندازه که هیچ کس حق ندارد به کسی بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، دیابت نداشتی “ ، این حق را هم ندارد که بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، مواد مخدر مصرف نمی‏کردی . “ مصرف بی‏رویه مواد مخدر نشان دهندة وجود بیماریست و بیماری شرایط است ، نه عمل . خیلی دور از حقیقت نیست که مصرف کننده خود احساس کند دوستش ندارند و او را نمی‏ خواهند . این احساس هم بی دلیل نیست . عشق بدون بُعد عدالت نمی‏ تواند وجود داشته باشد . عشق باید باهمدردی نیز همراه باشد . یعنی باید با طرف مقابل مدارا کرد و همراه با او رنج برد . همدردی به معنای رنج بردن،  به خاطر ظلم و بی‏عدالتی یک فرد نیست،  چون نزدیکان شخص معتاد اغلب از ظلم و بی‏عدالتی لطمه خورده ‏اند . مواد مخدر ، داروهای خواب‏آور و الکل مواد تسکین دهندة درد هستند . تسکین درد راه گریز شیمیایی لذت‏بخش و ابزار حل مشکل است و تکدّر،  تنشهای اضطراب آلود و تنفر را تسکین می ‏بخشد . مواد مخدّر که الکل را نیز شامل می‏ شوند ، در آغاز فرد را قادر می ‏سازند تا از او احتراز کند . اما درد ، تنش ، اضطراب و تنفر در خانواده به صورتی می‏ شود و به هنگام پاکی و هوشیاری فرد حس می‏ کند به رنج بردن از عواقب مصرف میل کمتری دارد . ممکن است اصلاً تمایل نداشته باشد در مورد آنچه روی داده بحث کند . شاید هم روی دیگر سکه ظاهر شود و احساس گناه و ندامت وادارش کند تا در مقابل خانواده زانو زده و از آنها طلب بخشایش کند و قول دهد که هرگز دست به اینکار نزند و خلاصه دست به هر تلاشی بزند تا به این هدف که فرار از عواقب مصرف مواد مخدر است،  دست یابد . اگر معتاد یا مصرف کننده به هر طریقی موفق شود،  رنج او تسکین می‏ یابد اما باز هم خانواده بهای نوشیدن یا مصرف او را می‏پردازد .

عشق نابود می‏شود

عشق نمی ‏تواند در این بده ـ بستانها دوام بیاورد . شخص وابسته به مواد مخدر برای فرار از درد و رنج مواد مخدر یا الکل مصرف می‏ کند، ‌یاد می ‏گیرد برای فرارناشی از مصرف خود از خانواده بهره بگیرد . خانواده زمانی از مصرف شخص و زمانی دیگر از عواقب دردناک آن رنج می‏ برد و اگر این صدمات را تحمل کند و عواقب را متوجه خود سازد ، دیگر همدردی و محبت نمی ‏تواند وجود داشته باشد . همدردی ، تحمل کردن و رنج بردن به همراه شخص مقابل است، نه رنج بردن به خاطر عدم تمایل به رنج بردن طرف مقابل . تنها راه حفظ عشق این است که اعضای خانواده یاد بگیرند به هنگام افزایش مصرف شخص معتاد رنج نبرند و به او اجازه دهند خودش عواقب مصرفش را تحمل کند . هر چیزی کمتر از این محبت نیست و هر رابطه ‏ای که در آن عدل و انصاف و محبت وجود نداشته باشد، عشق نیست . عوامل پیچیده کننده شرایط خانواده گهگاه پیش می ‏آیند . همسرانی هستند که نیاز به شوهران وابسته دارند و شوهرانی هستند که نیازمند همسرانی وابسته هستند تا روان رنجور خود را ارضا کنند . این مسئله ممکن است در مورد والدین ، یا برادر و خواهر نیز صدق کند . هر کدام از ما باید همیشه نگاهی از نزدیک به خود بی اندازیم تا مطمئن شویم این نیاز در ما وجود نداشته باشد.

نیاز به رنج بردن به منظور یافتن حس ارزشمندی در زندگیست . گاهی در همسران و مادران مصرف کنندگان  مواد مخدر  مشاهده می ‏شود  که  برای  ارضای نیازهای عاطفی خود به این ابزار رنج بردن وابسته ‏اند. بعضی افراد سادیسم دارند و باید کسی را داشته باشند که او را تنبیه کنند و مصرف کننده یا معتاد این مقصود را به خوبی برآورده می ‏سازند . بعضی نیاز به تسلط و کنترل بر افراد دیگر دارند و افراد مصرف کننده وسیلة مناسبی برای چنین کنترلی هستند . در صورت وجود هر کدام از این سه شرط شخصی که مصرف می‏ کند ، ممکن است بیماری‏ای وخیم‏تر از وابستگی به مواد مخدر داشته باشد و قبل از آنکه بتواند به پیشرفت بیماری اعتیاد کمک کند ،‌ خود باید مورد معالجه قرار گیرد .

بهبودی بلند مدت

اشتباه همیشگی این است که مشکل را در دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر و دور نگه داشتن مواد مخدر و دوستان مصرف کننده از آن فرد می‏ پنداریم . مشکل با حبس کردن و تعهد گرفتن حل نمی ‏شود . حتی بعد از این کارها هم بنظر می‏ رسد خلاقیت و ابتکار انسانی او را قادر بسازد منبعی برای تهیه مواد مخدر پیدا کند . در هر صورت امروز در هر مبارزه ‏ای فاتح شوی فردا باز هم با آن روب‏رو خواهی شد . با وجودی که هیچ فرد مسئولی نمی ‏تواند در مورد اعمال غیر قانونی و مواد مخدر در خانة خود صبور باشد، اما هر گونه تلاشی جهت دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر به سادگی به اعتراض بیشتر و مصرف بیشتر می‏ انجامد . تنها راهی که می‏ توان انگیزش کلی ایجاد کند،  دادن عشق روزافزون  و درک متقابل بخصوص در زمانی است که فرد وابسته به مواد مخدر پاک است و اجازة مصرف ندارد، عواقب مصرف چنان دردناک است که مصرف کننده امیدوارانه به جستجوی راهی برای رهایی از درد غیر قابل تحمل ناشی از مصرف مواد مخدر می‏ پردازد . معنای رنج بردن این است . اما رنج بردن همراه بامصرف کننده و به خاطر تحمل عواقب اعمالش، نه وسیله فرار او از عواقب اعمالش شدن . معنای رنج بردن تشویق به رنج بردن از نابسامانی های بزرگ و کوچک محرومیتهای مالی ، اتهام اقوام ، همسایگان و سایر افراد خوش‏نیت و در برخی نمونه‏ها جدایی موقت به روشهای گوناگون می ‏باشد . ما باید بعد از سم زدایی فرد شادی بزرگتری را تقدیم کنیم و در عین حال اجازه دهیم فرد عواقب مصرفش را تحمل کند تا اگر به استقبال بهبودی نهایی و بلندمدت می‏ رویم، تیزبین و دقیق باشیم . معمولاً تمام تلاشها در جهت ایجاد تغییرات است،  تغییراتی که در مصرف ‏کننده اغلب به شدت تصنعی هستند ، با این وجود تقریباً در همه موارد، قبل از انتظار هر تغییری در فرد معتاد، ‌ تغییر در خانواده الزامی است . هیچ کاری نکردن امکان ندارد . به عنوان یک قانون کلی،‌ هیچ کاری نکردن به این معناست که تسلیم شرایط شویم تا ما را مورد بهره‏ برداری قرار داده و زیر پاله کنند و در مقابل ما به طریقی مخرب،  منفعل و آرام مقابله به مثل کنیم . خانواده همیشه با معتاد و مصرف کننده مقابله می‏ کند و این کار را بدون توجه به این که فرد معتاد با چه محدودیتی با آنها ارتباط برقرار می ‏کند، انجام می ‏دهد . مسئله مهم این است که یاد بگیریم چه تأثیرات متقابلی مخرب و کدام تأثیرات سازنده‏ اند و بعد باید این شهامت را داشته باشیم که روشی سازنده را بکار ببندیم . تغییرات باید از کسی شروع شود که مصرف نمی‏ کند تا زمانی که نیازهای شخص وابسته به مواد مخدر برآورده می ‏شود و مشکلاتش را خانواده و دوستانش حل می‏کنند، او به جستجوی کمک برای بهبودی نمی ‏رود . بهبودی از هر بیماری جدی احتیاج به زمانی زیاد دارد و گهگاه ممکن است لغزشی وجود داشته باشد . اگر بعد از یک دوره پاکی شخص یک بار دیگر به مواد مخدر روی‌ آورد ، دنیا به آخر نرسیده است . اگر خانواده نترسد و برای حل مشکل به ابزار مخرب سابق روی نیاورد ، این لغزش ممکن است مفید واقع شود و به عنوان این یادآوری ارزشمند عمل کند که حتی باید از اولین قرص، جرعه ای مشروب و یا نخستین تزریق پرهیز کرد . در روند بهبودی منطقی نیست انتظار داشته باشید تمام اعمال ناشی از وسوسه یک شَبه ناپدید شوند . خانواده ممکن است در مورد جذب مصرف کننده در گروه یا مشاوره فردی دچار تردید شود، چون ممکن است فرد معتاد همانطور که مدتی قبل غرق در مصرف مواد مخدر بود، این بار هم جذب برنامه بهبودی شود . این مسئله بخصوص زمانی صحت دارد که درمان او شرکت در برنامه بهبودی را دربرگیرد . حالا‌این امکان وجود دارد که تقریباً تمام شبهایش را در جلسات یکی از این سازمانها بگذراند و با افرادی معاشرت کند که هدفشان کسب و حفظ بهبودیشان می ‏باشد . بهترین شرط از میان بردن ‌این تلقی و تنفر از همسر ، والدین و یا دوستان و پیوستن آنها به جلسات خانواده های معتادان یعنی گروهی مخصوص اعضای خانواده معتادان یا مصرف کنندگان مواد مخدر می ‏باشد . گروههای خانواده معتادان شناخت و درک بسیاری از مشکلات و دوراهی ‏های پیش روی اعضای خانواده را فراهم می ‏آورد . برنامه جلسات خانواده های معتادان به همان اندازه مراجعه به پزشک متخصص برای بهبودی عاطفی خانواده حیاتی است . بهبودی از وابستگی به مواد مخدر شفای تمام اعضای خانواده از بیماری‏های عاطفی را دربرمی ‏گیرد . اگر مصرف کننده از نظر عاطفی بهبود یابد و اعضای خانواده بهبود نیابند ، ممکن است در ساختار خانواده شکافی جدی بوجود آید . خانواده باید قبل از بهبودی مصرف کننده ، در طول دوران بهبودی و بعد از آن رشد کند ، در غیر این صورت ممکن است جدایی پیش بیاید .

زمان شروع کار روی بهبودی عاطفی خانواده امروز است و شروع کمک به بهبودی معتاد کمک کردن به خود است .

 

1 ـ تمام واقعیتها را بیاموزید و آنها را در زندگی خودتان بکار بندید . هرگز این کار را با مصرف کننده شروع نکنید .

 

2 ـ به خاطر داشته باشید که شما از نظر عاطفی درگیر هستید تغییر نگرش و عملکردتان در مورد این مسئله می‏تواند بهبودی را تسریع نماید.

 

3 ـ  تمام فعالیتهای مفید مصرف کننده را تشویق کنید و با او در ممکن نمودن این فعالیتها همکاری کنید .

 

4 ـ یاد بگیرید که عشق بدون همدردی ، انضباط و انصاف نمی ‏تواند وجود داشته باشد و پذیرفتن عشق یاد دادن آن بدون این کیفیتها سرانجام آن را نابود می ‏سازد .

 

5 ـ در جلسات گروه خانواده معتادان حضور یابید و اگر امکان آن هست به مرکز اطلاعات معتادین که مرکز سلامت روان است بروید و با مشاوری وزیده و با تجربه در زمینه اعتیاد مشاوره نمایید .

چرا گروه خانواده معتادان !!!!!!؟

قابل توجه افراد خانواده یا دوستان و آشنایان :

اگر شواهدی یافته‏اید یا دچار حتی کمی تردید شده ‏اید که فردی از نزدیکان شما دچار مشکل اعتیاد شده ، بدانید که ما این احساس شما را کاملاً درک می ‏کنیم و خوب می‏ دانیم که تنها بودن در برابر این نوع مسائل تا چه حد سخت و دشوار است و نیز احساس ترس ، ناامیدی و بیچارگی ناشی از این کشف را بخوبی بیاد داریم.

برخی از ما سعی کردیم به این سوء ظن خود توجهی نکنیم چرا که وحشت‏زده ‏تر از آن بودیم که موقعیت و وضعیت بوجود آمده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم و نمی ‏‎دانستیم اگر شک ما به یقین تبدیل     می ‏شود چه عکس‏ العملی باید از خودنشان دهیم .

همانطور که مسئله اعتیاد حادتر می ‏شود ما نیز وحشت‏زده‏ تر می ‏شدیم و تلاش‏های ما فقط موجب خشونت و سرکشی بیشتر فرد معتاد می‏ شود و در نتیجه ما بیشتر از گذشته دچار ناامیدی ، ناراحتی و  ناخوشنودی    می ‏شدیم و در نهایت ما نیز خود را در حال نابودی دیدیم .

در برنامه جلسات خانواده های معتادان درمی ‏یابیم که بیماری اعتیاد زندگی تمامی کسانی که به نوعی  با او در ارتباط‏ اند را تحت تأثیر خود قرار می‏ دهد . می ‏پذیریم که ما نیز نیازمند کمک هستیم و اینکه بسیاری از کوششهای ما برای کنترل و یا تغییر وضعیت فرد سبب تشویق او به ادامه راهی بود که به تباهی خودش منجر می‏ شد . یادگیری راههای مؤثر در کنار آمدن با وضعیت موجود و در همان حال سعی در بدست آوردن آرامش ذهن ، افزایش امید و کمک برای یافتن نحوة‌ زندگی بهتر رهایی و آرامش عظیمی بهمراه دارد.

بسیاری از اوقات فرد معتاد آمادگی و تمایل لازم برای ترک مصرف مواد را ندارد ما آموخته‏ ایم که کارهایی است نهادی که می‏توان انجام داد . تا دست کم سد راه بهبودی او شویم . برنامه ‏های بهبودی در دسترس مصرف‏ کنندگانی که در جستجوی کمک هستند . بهرحال ، جلسات خانواده های معتادان برای ما،  خانواه‏ها، همسران ، فرزندان ، برادران ، خواهران و دوستان مصرف‏ کننده برنامه ‏ریزی شده است .

در این مکان ما خود را با نام کوچک معرفی می‏ کنیم چون این برنامه،  برنامه ‏ای گمنام است در اینجا هیچ هزینه ‏ای دریافت نمی ‏شود و هیچ الزامی در کار نیست در طول سال جلسات به طور منظم و هفتگی برگزار  می ‏شود . و بدون هیچ تدارک قبلی به افراد خوش‏ آمد گفته می ‏شود . شما اجباری به مشارکت در بحث های گروهی ندارید . اما در صورت تمایل می‏ توانید به جمع‏ بپیوندید و سؤالات خود را بپرسید بهر حال ما احساس شما را کاملاً درک می‏کنیم .

بایدها و نبایدها

* به تأثیراتی که مصرف ‏کننده بر هر کدام از اعضاء خانواده می‏ گذارد، ‌ توجه داشته باشید .

*همیشه تلاشهایی که در جهت یافتن کمک است را تشویق نمایید .

* دیدن خوبی های خود و دیگران را ازیاد نبرید .

* گناه دیگران را به گردن نگیرید .

* از عیب‏ جویی ، بحث و موعظه و یادآوری اشتباهات گذشته پرهیز کنید.

* مراقبت بیش از حد نکنید ، کسی را از عواقب کارهایش نجات ندهید و سعی در پنهان کردن نداشته باشید .

*  فراموش نکنید که اعتیاد یک بیماریست و مسئله‏ ای اخلاقی نیست .

*  بگذارید دیگران مسئولیت هایشان را خود بعهده بگیرند .

*  کسی را زیر نفوذ در نیاورید . از تهدید بیهوده بپرهیزید .

*  خود را مسئول فعالیتهای مربوط به جلسات خانواده های معتادان کنید .

*  یاد بگیرید صریح و صادق باشید .

* آرزوی کمال برای خود و دیگران نداشته باشید .

* با خواندن نشریات جلسات خانواده های معتادان روز به روز رشد کنید .

* همیشه به یاد داشته باشید که تمرکز خود را بر واکنشها و نگرشهای خود قرار دهید .

* فرصتهای رشدی که در پس بحرانها نهفته را نادیده نگیرید .

* اهمیت رها کردن با عشق را دست کم نگیرید .

* فقط برای امروز سعی کنید اضطرابهای خود را کنترل کنید .

* برنامه بهبودی را با مصرف کننده شروع نکنید . بلکه آنرا با خانواده و در جلسات آغاز کنید و تفاوت میان کمکهای سازنده و خوب را یاد بگیرید

خانواده

اعتیاد نوعی بیماری خانوادگی است که بر روابط شخص با نزدیکانش تاثیر می گذارد والدین ، همسر ، دوستان – همکاران و تمامی افراد علاقمند به معتاد از رفتار نابهنجار او در رنجند و سعی بر کنترل اوضاع بوجود آمده دارند و احساس شرم می کنند بزودی ترس به سرآغشان می آید و احساس گناه می کنند و خود را مقصر و مسئول فرد مصرف کننده می دانند و سرانجام این امر موجب بیماری آنها می شود مشاهده اینکه فرد مورد علاقه ما ذره ذره با مواد مخدر خود را نابود می سازد،  بسیار سخت و طاقت فرسا است آنها در مقابل دیدگان ما آرام آرام رو بزوال می روند و ما قادر نیستیم آنها را از مصرف باز داریم .

اگر مصرف کننده همسر ما باشد می بینیم که وضعیت اقتصادی خانه روز بروز بد و بدتر می شود،  تا آنجا که تمام اندوخته خانواده از بین می رود و هنگامی که مصرف کننده فرزند ماست تمام آمال و آرزوهایی که برای او داشتیم شروع به پژمردن و از بین رفتن می کند نگرانی ها شروع می شود مسئولیت های او را بر عهده می گیریم و با استفاده از بهانه و عذر تراشی سعی می کنیم، او را پناه داده و حمایت کنیم این تشویش و نگرانی ماست و در نتیجه در واقع تبدیل به منبع برآورده کردن نیاز آنها می شویم .

نگرانی خانواده زمانی آشکار می شود که ما سعی بر کنترل مصرف فرد معتاد می کنیم و همانند یک بازرس وسائل شخصی و مکان های رفت و آمد او را برای یافتن مواد مخدر با ابزار مصرف مورد کنکاش و جستجو قرار می دهیم ذهنمان مشغول می شود که فرد مصرف کننده کجاست ؟ چه می کند ؟ چگونه می توانیم میزان مصرف موادش را تحت کنترل خود درآوریم ؟ می خواهیم باور کنیم که مشکل بخودی خود حل می شود . حتی در اوج سختی با وجودی که خود می دانیم چنین نیست ؟ قولهایش را باور می کنیم و شروع به تظاهر می کنیم ، اما در واقع ناراحت و نگرانیم ، چون احساسمان به ما می گوید که اشتباهی در این میان وجود دارد و در این مرحله قربانی افکار می شویم .

در اوج ناامیدی خود در جستجوی پاسخ مناسبی هستیم ما به جلسات خانواده های معتادان آمده ایم ، چون بار مسئولیت های بسیاری را متحمل شده ایم و شدیدا احساس تنهایی می کنیم ما به این مکان آمدیم تا رفتار معتاد خود را تغییر دهیم اما خیلی زود درمی یابیم این ما هستیم که باید افکار و رفتار خود را تغییر دهیم در اینجا افرادی را ملاقات می کنیم که ما را درک  می کنند و حاضرند تجربیات،  نیرو و امید و آرزوهای خود را با ما تقسیم کنند.

در جلسات خانواده های معتادان می آموزیم که چگونه برای امروز زندگی کنیم . از برنامه ریزی دست بر می داریم و یاد می گیریم که چگونه با احساس گناه و تشویش و افکار کنار بیائیم . به خود می نگریم و انرژی خود را در جایی بکار می گیریم که قدرت تغییرش را داریم.

 

اگر اراده کنم و کناری بایستم و بگذارم اراده خداوند انجام شود خود را از نگرانی شخصی و احساس غلط مسئولیت پذیری رها می سازم.

وسیله ای برای رسیدن به آزادی

جلسات خانواده های معتادان برنامه ایست برای خانواده ها و دوستانی که بر اثر زندگی با فردی مصرف کننده مواد مخدر، زندگیشان آسیب دیده یا می بیند چه فرد معتاد به مشکل خود اعتراف کند و خواهان کمک باشد و چه نکند بکارگیری اصول جلسات خانواده های معتادان همه به فرد معتاد کمک میکند و هم به خانواده او .

 

هدف :

 

هدف جلسات خانواده های معتادان در سنت پنجم نهفته است و آن کمک به خانواده های معتادان است ما در این وضع دشوار بدنبال راهی ساده هستیم این به خود ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم رهایی از نومیدی ارزش بهایی که باید بپردازیم را دارد یا نه اکثر ما معتقد هستیم که هدایایی چون آزادی ، رشد ، و شادی ارزش پذیرش را دارند وقتی بتوانیم اولین قدم را بپذیریم برای نخستین بار طعم آزادی را خواهیم چشید ما خود را از نیاز به کنترل فرد معتاد آزاد می کنیم.

بهای تسلیم در برابر هدایت خدا برای ما کنار گذاشتن اراده و خواست خودمان است ما می توانیم با تشویق دیگران به فکر کردن برای حل مشکلاتشان بهترین کمک را به آنها بکنیم .

ما نمی خواهیم در زندگی کسی دخالت کنیم چون با اینکار خدای ناکرده آنها را از شانس و موقعیت دسته بندی خصوصیات خوبشان و بنا نهادن شخصیتی مستحکم تر و بهتر بر مبنایی با ثبات محروم می سازیم .

جلسات خانواده های معتادان برنامه ای خودخواهانه است از این نظر که ما فقط برای پیشرفت و رشد خود به جلسات می آییم .

رشد و پیشرفت و آرامش بستگی به این دارد که درباره کمبودها و نواقص دیگران بحث نکنیم و خود را در غیبت یا انتقاد و یا محکوم کردن فرد معتاد غرق نکنیم .

برای تازه واردین

تازه واردین در مرحله اول ممکن است گیج شوند شاید تعجب کنند که چگونه این برنامه می تواند به آنها در حل مشکل بخصوصشان کمک کند بهترین کار اینست که با ذهنی باز بنشینند و گوش دهند و به حضور در جلسات ادامه دهند حتی اگر فقط یک ایده را  می فهمید همین هم نشان می دهد که در مسیر بهبودی قرار گرفته اید ما هم بیمار هستیم ممکن است احساس گناه بر ما غلبه کرده و خود را مقصر مصرف فرد معتاد بدانیم اما ما آنها را مجبور به نوشیدن اولین جرعه مشروب ,اولین قرص یا نخستین تزریق نکرده ایم آنها حق انتخاب داشتند و خودشان خواسته اند که مصرف کنند چرایش مهم نیست این مشکل آنهاست .

در نظر گرفتن زمان ساکتی برای خود و در طی آن مدیریت بر روی یکی از شعارهای جلسات خانواده های معتادان به ما کمک می کند تا ذهن خود را از مشکلی که در حال حاضر داریم منحرف سازیم .

 

 

              رها کن و به خدا بسپار                                  فقط برای امروز

              سخت نگیر                                                  گوش بده و یاد بگیر

              ساده بگیر                                                   فکر کن

              زندگی کن و بگذار زندگی کنند                        صبور باش           

 

جلسات خانواده های معتادان گنجینه ابزاری دارد که به ما کمک می کند تا ذهن خود را در مسیر درست کانالیزه کنیم تلاش صادقانه برای تمرین  قدم ها می تواند راهی ارزنده برای کمک به خانواده ها باشد چه معتاد آنها در برنامه بهبودی باشد و چه هنوز در حال مصرف باشد .

اگر معتاد در مسیر بهبودیست

انتظارات: توقع نداشته باشید روابط خصوصی و اختلافات بسرعت از بین بروند در این نقطه باید ادراک داشته و صبور باشیم بیاد داشته باشیم که آنها در حال حاضر بدون اکسیر مواد مخدر در حال روبرو شدن با واقعیت ها هستند شاید مدت زیادی باشد که با واقعیت روبرو شده باشند اگر پیشرفت به کندی صورت       می گیرد ناامید نشوید بعضی از ما هم سالها در چنین محیط ناسالمی زندگی می کردیم و فکر می کردیم موقعیت ناامید کننده ایست ایمان داشته و صبور باشید افراد زیادی موفق شده و می شوند .

و شما می توانید یکی از آنها باشید به حضور در جلسات ادامه دهید .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

 

فقط برای امروز ذهن خود را روی اکنون و امروز متمرکز کنید .

 

بعضی ها با یادآوری خاطرات گذشته آزار می بینند و برخی خود را از بیم آینده ناراحت می کنند و هر دو مسخره اند چرا که آنچه که گذشته به ما ربطی ندارد و آن که نیامده هم هنوز اتفاق نیفتاده پس هر کس باید هر روز را زندگی جداگانه ای تلقی کند .

نگاه به گذشته زمانی ارزش دارد که آنرا در چشم اندازی مناسب نگه داریم ما می توانیم طرز تلقی خود از گذشته را تغییردهیم و از آن درس بگیریم و با ادراک بدست آمده طرز فکر و عمل امروز خود را شکل دهیم .

گذشته بهیچوجه قابل برگشت و بازنویسی نیست بخشی از ما شده اما خود رفته است .

ما می توانیم و باید اهدافی برای خود ایجاد کنیم،  می توانیم رهنمودها و اهداف را طوری دسته بندی کنیم که به ما جهت بدهند ما بی هدف و سرگردان بودیم و انرژی خود را زمان زیادی روی زندگی اشخاص دیگر متمرکز کردیم حالت زمان آنست که زندگی خود را مفید و سازنده کنیم .

مفهوم دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

 

خدا – با گفتن این کلمه به وجود نیرویی برتر و موجودی بسیار بزرگ تر از خود اقرار  می کنم .

عطا فرما – با تکرار این کلمه اقرار می کنم که این نیروی برتر توانایی بخشش و عطا کردن را دارد .

من – اشکالی ندارد که من چیزی بهتری را برای خود طلب نمایم چون با اصلاح شخصیتم من و اطرافیانم خوشحال تر خواهند شد .

آرامش – من برای خود بزرگی ، خونسردی ، آرامش و صلح طلب  می کنم تا بتوانم درست فکر کنم و کاملا بر خودم مسلط باشم .

پذیرش -  خودم را با شرایط به همان شکلی که هستند وفق می دهم چیزهای زیادی در زندگی من وجود دارد که مطابق میل من نیستند آرامشی می خواهم که آنها را بپذیرم البته با بی میلی .

شهامت – من طالب بعد معنوی هستم تا بتوانم بدون آنکه شانه خالی کنم با شرایط رو به رو شوم . 

تغییر – من طالب شرایط متفاوتی هستم .

چیزهایی که می توانم – خواهان کمک هستم همه چیز در زندگی من کامل نیست باید به روبرو  شدن با واقعیت ادامه دهم و همواره در جهت رشد و پیشرفت فعالیت نمایم .

دانستن – می خواهم توانایی درک روشنی از حقیقت را داشته باشم .

تفاوت – می خواهم همه چیز را در زندگی به شکلی متفاوت ببینم تا تمایزاتی برایم وجود داشته باشد نیاز دارم ارزش خاصی برای عشق در مقابل خودخواهی حس می کنم .

امروز را دریاب

امروز را خوب زندگی کن تا دیروزهایت خاطره ای خوش و فردایت به رویایی از امید مبدل شود آینده اجتناب ناپذیر است چه با نگرانی در آن دست و پا بزنیم و چه آنرا پیش بینی کنیم احتمالا با آنچه انتظار داریم متفاوت خواهد بود .

 

1 - ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

2- به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3-تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم بسپاریم .

4-یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5 -چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6 - آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7 -  با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقیمان را برطرف کند .

8 - فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

9 - به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند .

 10- به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعا به آن اقرار کردیم .

11 - از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقا رابطه آگاهانه خود با خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12 -  با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها کوشیدیم این پیامها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم .

 

 

تاکید ما بر رشد معنوی و یاد گرفتن برخوردی عاشقانه و همراه با محبت به جای شکوه و انتقاد و منفی بافی های گذشته است .

ما خودمان را تغییر می دهیم

اعتیاد همانند یک سری عکس العملهای زنجیروار و پی در پی است ، یک بیماری مسری است که علاوه بر فرد معتاد – اعضای خانواده – دوستان و همکاران وی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد همه آنها سعی در کنترل و حمایت و نیز قبول بار مسئولیت معتاد خود دارند این بیماری به کسانی که نگرانی و توجه بیشتری به معتاد دارند سریعتر منتقل می شود در نهایت این افراد به وضعیت موجود خو گرفته و به فردی ناراضی و غمگین تبدیل می شوند آنها نگران و عصبی هستند چرا که تمامی امید و اعتماد خود را از دست رفته        می بینند ، و فرد معتاد هم سایرین را مقصر می خواند و سبب می شود که آنها احساس گناه کنند ایکاش کسی یا چیزی عوض می شد .

ما با آمدن به جلسات خانواده های معتادان افرادی را با همان مشکلات و احساسات خود یافتیم ، و آموختیم که   نمی توانیم معتادان خود را کنترل کنیم ، یا روش زندگی و رفتار آنها را در اختیار خود تغییر دهیم ما چنان به معتادان خود اعتیاد پیدا کرده بودیم که برداشتن تمرکزمان از روی آنها و توجه کردن به خود برایمان دشوار بود در اینجا در می یابیم که باید رها کنیم و به نیروی برتر ایمان بیاوریم و به او تکیه کنیم با تمرین قدم ها و پیروی از سنت ها و استفاده از ابزار برنامه شروع می کنیم و با عشق و کمک خداوند و دیگران خود را تغییر می دهیم .

همچنانکه ما ازدیگران کمک گرفتیم اکنون باید آماده شویم تا دست یاری و قلب خود را به سوی کسانی دراز کنیم که نیازمند جلسات خانواده های معتادان هستند . ما درک می کنیم که بهبود می یابیم ، آرام آرام انسانهای جدید پدیدار می شوند و تغییر بوجود می آید .

شعارهای برنامه

- سخت نگیر : عجله کردن باعث اتلاف وقت و نیروست ، راحت باش ... از هیجان و عجله رها شو .

- اولین چیز مهمترین چیز است : اول مهترین کار را انجام بده و آنرا به پایان برسان و این بهترین کار برای نظم دادن به زمان و انرپی است .

- رها کن و به خدا بسپار : شما قادر نیستید که تمام مشکلاتی که در دنیا یا در میان خانواده و دوستان هستند را حل کنید ، پی آنها را رها کنید . اگر سر راه خدا بایسیم ، خدا نمی تواند کارش را انجام دهد .

-  گوش کن و یاد بگیر : با هر کسی که برخورد می کنی چیزی ارزشمند برای یادگیری هست . به دنبال آن باش و از آن استفاده کن .

- زندگی کن و بگذار زندگی کنند : برای آنکه بهترین بهره را از زندگیت ببری ، دیگران را قضاوت و یا انقاد نکن و خودن را آنچه دیگران می کنند درگیر نکن .

- فقط برای امروز :  از امروز استفاده کن : دیروز را فراموش کن و نگران اتفاقات فردا نباش .

فکر کن : از کلمات شتابزده یا اعمال بدون فکر پرهیز کن ، به راه هایی فکر کن که باعث رشد تو می شوند و پیش از تصمیم گیری فکر کن .

برای خوش آمدگویی جلسات خانواده های معتادان

جلسات خانواده های معتادان ،برای آنها که ناامیدی و بیچارگی داشتن یک معتاد در خانواده را احساس کردهاند بوجود آمده است . ما هم مانند شما این مسیر دردناک را پیموده ایم و راه حل مشکل خود را با آرامش و آسودگی فکر پیدا کرده ایم .

وقتی شما به گروه خانواده می پیوندید دیگر تنها نیستید و در میان دوستانی واقعی هستید این دوستان به گونه ای شما را درک می کنند که کمتر کسی ممکن است توانایی آن را داشته باشد .

ما به اعتماد شما احترام می گذاریم و گمنامی تان را حفظ می کنیم و می دانیم که شما هم متقابلا همین کار را می کنید . امیدواریم بتوانیم به شما اطمینان دهیم که هیچ مسئله ای آنقدر مشکل نیست و هیچ مصیبتی انقدر بزرگ نیست که نتوان بر آن غلبه کرد . برنامه ما ، یک طریقه و روال زندگی معنوی است ، اما مذهبی نیست .

این برنامه بر اساس قدم های دوازده گانه پیشنهادی معتالدان گمنام پایه گذاری شده است . ما دریافته ایم که به کارگیری این قدم ها راه حل عملی هر مشکلی است . تآکید می کنیم که این برنامه و قدم های دوازده گانه آنرا جدی بگیرید . برنامه ما ، به همان صورتی که برنامه معتادان گمنام به معتادان کمک می کند ، در این برنامه ما فقط خواستار آرامش و شهامت هستیم تا بتوانیم چهره واقعی خویشتن را ببینیم . مایلیم به کمک پروردگاری که خود درک می کنیم ، در مورد شخص خود کاری انجام دهیم و به لطف الهی عزیز معتادمان را با عشق رها کرده و از کوشش خود برای تغییر دادن او دست بردلریم . روشن بین باشید و تا آنجا که می توانید به جلسات برود . سؤالات خود را مطرح کرده و در گفتگو ها شرکت نمایید . به زودی دوستان تازه ای پیدا می کنید و خود را عضوی از گروه احساس خواهید کرد.

وقتی متوجه شویم که اعتیاد یک بیماری است و ما نه تنها در مقابل آن عاجزیم ، بلکه در مورد زندگی افراد دیگر هم هیچ گونه اختیاری نداریم ، آمادگی پیدا می کنیم که در مورد زندگی خودمان کاری انجام دهیم فقط و فقط در انصورت است که خواهیم توانست دست کمکی به دیگران بدهیم .

دعای شروع

خداوندا ، ما به عنوان دوست به سوی تو می آییم ؤ تو گفته ای که هر وقت دو سه نفر به نام تو به گرد هم آیند ،تو هم در آنجا حضور خواهی داشت . به اعتقاد ما ؤ تو هم اکنون در اینجا هستی . معتقدیم که این راه و راهی است که می خواهی برویم ومورد تآیید توست . با تو پیمان می بندیم که همیشه صادق باشیم و برای پیدا کردن ضعفها و اشتباهاتمان به قلب خود رجوع کنیم تا بلکه لایق دریافت کمکهایت باشیم . اعتقاد داریم که مایلی حقیقتا در انجام امور زندگی با تو شریک شویم . کاملا قبول مسئولیت کنیم و مطمئن باشیم که پاداش آن آزادی ، رشد و نیکبختی است . از این بابت بی نهایت از تو سپاسگذاریم . از درگاهت مسئلت دارم که در تمام اوقات ما را رهنمون باشی . تمنا داریم که راه های تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان دهی و کمک کنی که روز به روز به تو نزدیک تر شویم . آمین

مطالبی در مورد اعتیاد

ما متوجه شده ایم که اعتیاد یک بیماری است و یک مسئله اخلاقی نیست . این بیماری دارای دو جنبه است : حساسیت جسمی و وسوسه فکری . بیماری اعتیاد مهار شدنی است ، اما هرگز درمان شدنی نیست . ماهیت این بیماری در این خصوص بسیار شبیه بیماری قند است فقط با خود داری از مصرف هر گونه مواد مخدّر که داروهای مخدّر و مشروبات الکلی را هم شامل می شود میتوان این بیماری را مهار کرد . هیچ کس نمی تواند یک معتاد را وادار به ترک کند ، همانطور که ما نمی توانیم سرفه یک مسلول را متوقف کنیم ، جلوی معتادی را هم که می خواهد مواد مخدّر مصرف کند ، نمیتوانیم بگیریم . در این مورد حتی پزشکان ، روحنیون و نزدیکان هم نمی توانند این کار را برای معتاد انجام دهند . ما دریافته ایم که مصرف مواد مخدّر برای معتادان اجباری است ، اما مفهوم این عمل این نیست که آنها به خانواده خود علاقه ای ندارند . مشکل ما در اینجا یک مسئله عاطفی نیست بلکه یک بیماری است . معتادان در مورد مواد مخدّر حق انتخاب خود را از دست می دهند . آنها حتی وقتی که می دانند پس از اولین پک ، دود ، قرص و یا جرعه مشروب چه بلاهایی بر سرشان می آید ، باز هم از خود اختیاری ندارند . این همان ( دیوانگی ) است که ما در خصوص بیماری اعتیاد به آن اشاره می کنیم . وقتی عمیقا بفهمیم و بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است و این بیماری جسم و فکر معتاد را در بر می گیرد و ما در مقابل آن عاجزیم ، آن وقت آمادگی پیدا می کنیم که راه بهتری را برای زندگی بیاموزیم .

قدمهای دوازده گانه جلسات خانواده های معتادان

1-ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجزیم و اختیار زندگیمان از دستمان خارج است.

2-  به مرور ایمان آوردیم که نیرویی ما فوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .

3-  تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به پروردگاری که خود درک می کردیم بسپاریم .

4-  یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم .

5-  چگونگی دقیق خطا های خود را به پروردگار ، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم

6-  آمادگی کامل پیدا کردیم که پروردگار کلیه نواقص اخلاقی ما را مرتفع کند .

7- با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را بر طرف کند .

8-  فهرستی از تمامی کسانی که به آنها زیان رسانده بودیم تهیه کردیم و در صدد جبران  برآمدیم .

9-  به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افراد فوق جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .

10-به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم .

11-از راه دعا و نیایش کوشیدیم به پروردگاری که خود درک می کردیم نزدیکتر شویم و فقط طالب آگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12- با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدمها ، سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا در آوردیم

سنت های جلسات خانواده های معتادان

تجربه گروهی ما نشان می دهد که یگانگی گروههای خانواده ، به پیروی از این سنتها بستگی دارد .

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ،پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد .

2.در ارتباط گروهی ما فقط یک مرجع وجود دارد و آن پروردگار مهربان است . بدانگونه که خود را در وجدان گروه بیان می کند . پیشوایان ما خدمتگزار صادقند و بر ما حکومت نمی کنند .

3.وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر به گرد هم می آیند ، می توانند خود را گروه جلسات خانواده های معتادان بنامند ، مشروط بر اینکه به عنوان گروه ، وابستگی خارجی نداشته باشند . تنها شرط عضویت ، داشتن مشکل اعتیاد در بین بستگان یا دوستان است .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر دیگر گروههای جلسات خانواده های معتادان و یا معتادان گمنام در جمع تآثیر بگذارد .

5.هر گروه جلسات خانواده های معتادان فقط یک هدف اصلی دارد و آن کمک به خانواده معتادان است . ما با پیروی از قدمهای دوازده گانه معتادان کمنام ، دادن قوت قلب و درک معتادانی که در خانواده داریم همچنین استقبال از خانواده معتادام و سعی در آرام کردن آنها به این هدف دست می یابیم .

6.گروه خانواده ، هرگز نباید هیچ مؤسسه ای را تآیید کند و یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام جلسات خانواده های معتادان را بدانها بدهد . زیرا ممکن است که مسائل مالی ، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحرف سازد . با آنکه جلسات خانواده های معتادان و معتادان گمنام ، موجودیت های جداگانه ای هستند ، اما ما باید همیشه با معتادان گمنام همکاری کنیم .

7.هر گروه خانواده باید کاملا خود کفا باشد و کمکی از خارج دریافت نکند .

8.کمکهای دوازده قدمی گروه خانواده باید همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندانی استخدام کنند .

9.ما ، تحت عنوان گروه خانواده ، هرگز نباید متشکل شویم ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و یا کمیته هایی تشکیل دهیم که مستقیما در برابر گروه مربوطه مسئول باشند .

10.گروه های خانواده جلسات خانواده های معتادان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند و نام ما هرگز نباید وارد مسائل اجتماعی شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بنابر اصل جاذبه است نه تبلیغ ، ما باید همیشه گمنامی خود را در مطبوعات ، رادیو و فیلم حفظ کنیم ، خصوصاً باید مراقب باشیم که گمنامی کلیه اعضای انجمن معتادان گمنام را محترم بداریم .

12.گمنامی ، اساس معنوی تمام سنت های ما می باشد و همیشه یادآور این است که اصول اخلاقی را به غرایز شخصی ترجیح دهیم .

سه دشمن کشنده

برای تضمین موفقیت جلسات ما ، در حل مشکل مشترکمان ، لازم است با سه دشمن بالقوه ای که می توانند گروه را از هم بپاشند ، آشنا شویم و از آنها دوری کنیم .

1.اول باید از بحث در مورد مذاهب مختلف پرهیز کنیم . .هیچ مذهب بخصوصی از شر بیماری اعتیاد در امان نیست . برنامه ما باید طوری طرح ریزی شود که بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی مان ، به همه کمک کند . بنابراین بهتر است نگذاریم که بحثهای فرقه ای ، ما را از هدف اصلی مان دور سازد .

2.دومین دشمن کشنده غیبت است . ما اینجا آمده ایم تا از طریق گروه درمانی ، به خود و دیگران کمک کنیم . غیبت از دیگران یا معتادی که در خانواده داریم ، ما را از این هدف دور می سازد . ما می دانیم  که هیچ کس عمداً نمی خواهد گروه و یا اصول آنرا از هم بپاشد . به طور مسلم هر کس که خود را در غیبت غرق می کند شخص بسیار بیماری است و به کمک ما شدیداً نیاز دارد .

3.سومین عامل خانمان برانداز: دیکتاتوری است . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد ما هستند  و بر ما حکومت نمی کنند . ما برای هیچ کس تکلیف معین نمی کنیم و فقط از طریق در میان گذاشتن تجربه خود در حل مشکلات مشابه به یکدیگر پیشنهاد می دهیم .

جلسات خانواده های معتادان اساساً یک برنامه پیشنهادی است .

ما هیچ گونه ربطی به هیچ فرقه ای نداریم ، از کسی تعهدی نمی گیریم و هزینه ای مطالبه نمی کنیم . پیشرفت شما بنا به میل و زمانی که خودتان برای آن در نظر گرفته اید دنبال خواهد شد و هیچ مسئله دست و پا گیری در برنامه ما وجود ندارد ، فقط از شما دعوت می کنیم که در این هدف مشترک با ما همراه شوید

تماشاچی بودن ،‌یعنی عشق نورزیدن

کمک کردن

نقش شما به عنوان یک کمک کننده این نیست که برای کسی که می خواهد کمکش کنید کاری انجام دهید و یا چیزی به او بدهید ، بلکه مطلب این است گه شما خودتان چیزی باشید ، کار شما این نیست که به او چیزی یاد بدهید و رفتار او را عوض کنید ، بلکه این است که خودتان چیزی یاد بگیرید و واکنشهای خودتان را تغییر دهید . وقتی که ترس جای خود را به ایمان دهد ، وقتی که به دیده تحقیر نگریستن او ، تبدیل به احترام به استعدادهای نهفته اش شود ، وقتی که بتوانید به جای اینکه قید او را بزنید ، با عشق رهایش کنید ، وقتی که دیگر سعی نکنید او را به قالب و شکلی که خود می خواهید در آورید و یا این انتظار را از او داشته باشید که از استاندارد شما بالاتر و یا پایین تر نرود . وقتی که بتوانید به او فرصت دهید که خود را پیدا کند .

وقتی که به او اجازه دهید تا به بهترینی که در اعماق وجودش نهفته است ? بدون در نظر گرفتن انکه این بهترین چیست دستیابی پیدا کند .

وقتی که سلطه گری به تشویق ، وحشت و هراس به آرامش و امید واهی خودخواهانه ، به امید واقعی خداخواهانه تبدیل شود .

وقتی که جای عصیان نومیدی ، با انرژی تحول درونی عوض شود .

وقتی که فشار آوردن ، به راهنمایی کردن تبدیل گردد ، و وقتی که به جای توجیه اعمالمان بتوانیم خودمان را درک کنیم ، وقتی است که می توانیم در دنیای اطراف خود و تمام کسانی که در زندگی ما هستند نیز تآثیر بگذاریم . ما اول باید خودمان را تغییر دهیم .

 

حق بجانبی ، جلوی چاره جوئی را میگیرد

هر چه ما بیشتر دلمان به حال خودمان بسوزد و بیشتر در حق بجانبی غوطه ور گردیم ، به همان نسبت بیشتر حل مشکل خود را منوط به تغییری که  دنیا و یا دیگران باید بکنند می دانیم ، نه تغییری که خودمان باید بکنیم ، بدین ترتیب است که کار ما به بن بست کشیده می شود.

 

چطور خودمان را فرسوده می کنیم 

وقتی ما انرژی خود را صرف افسوس خوردن و یا برنامه ریزی برای فرار از آینده ای که هنوز نیامده است می کنیم ، وقتی که با دلواپسی به تصویری که از آینده ساخته ایم می نگریم و از ترس به حقیقت پیوستن ، یا نپیوستن آن بر خود می لرزیم ، تمامی توان و انرژی خود را به هدر می دهیم و دیگر نمی توانیم امروز را دریابم .

در حالی که تنها راه زندگی کردن ، دریافتن امروز است .

 

وقتتان را با فکر کردن در مورد اعمل آینده دیگران تلف نکنید

از دیگران انتظار نداشته باشید که با مرور زمان ، بهتر یا بدتر شوند ، زیرا که در زیر این انتظارات ، اندیشه نهایی خلق کردن نهفته است و این کار ما نیست ، کار خداست . وقتی انسان سعی می کند که زندگی دیگری خلق کند فقط هیولا می آفریند ، تنها عشق آ‏ریننده است پس دوست بدار و بگذار زندگی کنند .

 

به خاطر داشته باشید که همه مردم همیشه در حال تغییرند

وقتی ما در مورد مردم قضاوت می کنیم قضاوت ما بر پایه چیزهایی که فکر می کنیم از آنها می دانیم ، استوار است . در حالی که آنها در فراز و نشب های زندگی مرتباً در حال تغییرند و مطالب بسیاری در زنگی آنها وجود دارد که ما از آن بی اطلاعیم . بنابراین به دیگران ? حتی در مواقعی که مانند همگی ما درحال کشمکش با زندگی هستند ? معتقد باشید و به کوشش آنها برای پیشرفت بها بدهید ، حتی اگر به ظهور نرسیده باشد . مهمتر از همه ، به آنها به خاطر تمام پیروزیهای ناشناخته ای که در گذشته داشته اند ، احترام بگذارید . همه ما از یک قماشیم با برشهای متفاوت !

به خاطر داشته باشید که شما هم همیشه در حال تغییرید و می توانید اگر مایل باشید به این تغییرات به طور آگاهانه ای جهت دهید . شما خودتان را می توانید تغییر دهید . اما دیگان را فقط می توانید دوست داشته باشید.

دوستی ، به روال جلسات خانواده های معتادان

دوستی به روال ما ، تسلی غیر قابل تشریحی است که به خاطر احساس امنیت کردن با یک نفر دیگر ، در خود احساس می کنیم .

در اینجا نه افکار را سبک سنگین می کنیم و نه الفظ را ، ما فقط آنها را بیرون می ریزیم .

تمام آنها را ، به همان صورتی که هستند ، بد و خوب و می دانیم که دست وفاداری آنها میگیرد و هدایت می کند .

آنچه را که قابل نگهداری است نگه می دارد .

و آنچه را که نیست ،‌با مهربانی به دست باد می سپارد .

در صورتی که من مایل باشم از سر راه کنار بروم و بگذارم خواست خدا عملی گردد ، خود را از زیر بار دغدغه خاطر و احساس مسئولیت اشتباهی خلاص کرده ام .

فقط برای امروز

سعی می کنم فقط برای امروز زندگی کنم و مشکلات تمامی طول عمر را به یکباره بر دوش نکشم . من می توانم یک مشکل را برای دوازده ساعت تحمل کنم ، اما اگر بخواهم فکر کنم که باید مادام العمر با آن بسازم ، برایم وحشتناک و غیر قابل تحمل خواهد بود .

فقط برای امروز ، خوشحال خواهم بود . به قول آبراهام لینکلن :

* بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند * .

فقط برای امروز ، سعی میکنم فغکر خود را تقویت کنم .

مطالعه می کنم ، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذرانم ، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی فکر و تمرکز داشته باشد .

فقط برای امروز ، روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم :

 

1.یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگری بفهمد که من آن را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ، آنرا به حساب نمی آورم .

2.حداقل دو کار انجام می دهم که بر خلاف میلم باشد ? فقط برای تمرین .

3.به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است حتی اگر شده باشد هم امروز آنرا بروز نخواهم داد .

فقط برای امروز ، موضع موافقی خواهم داشت ، آنجا که امکان دارد آراسته خواهم بود. لباس مناسب می پوشم ، با متانت صحبت می کنم ، با احترام رفتار می کنم ،‌هیچ گونه خرده ای از هیچ کس نمی گیرم ، به دنبال عیب و ایراد در چیزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه خواهم داشت . شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم ، اما به هر حال آنرا خواهم داشت . امروز خود را از شر دو افت عجله و دو دلی حفظ خواهم کرد

فقط برای امروز ، به مدت نیمساعت در آرامش ، با خود خلوت خواهم کرد . در عرض این نیمساعت سعی خواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترس به خود راه نخواهم داد . از لذت بردن از زیبایی ها واهمه نداشته و ایمان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم دنیا نیز متقابلاپاسخ آن را خواهد داد.

نامه یک معتاد به خانواده اش

من یک معتاد هستم و به کمک تو احتیاج دارم

مرا نصیحت یا سرزنش و یا تنبیه مکن .  اگر من مبتلا به بیماری قند یا سل بودم تو هیچگاه از دست من عصبانی نمی شدی اعتیاد هم یک نوع بیماری است. ای عزیز: مواد مخدر مرا دور مریز. چون اینکار تو وقت تلف کردن است. من همیشه راهی بر ای بدست آوردن مواد مخدر پیدا خواهم کرد. مگذارکه خشمت را بر انگیزم . اگر تو باسخنانت به من حمله کنی ویا اینکه مرا به باد کتک بگیری باعث خواهی شد که من دلایل دیگری برای احساس بدی که نسبت به خود دارم بیابم . من به اندازه کافی ازخودم متنفر هستم. مگذار که محبت تو، اضطراب و نگرانی تو ، باعث شود که کارهائی را برای من انجام دهی که خودم میبایست شخصا" آنها را به عهده گیرم. اگر تومسئولیتهای مرا به دوش بگیری باعث خواهی شد که نتوانم هیچگاه مسئول رفتارم باشم. دراین هنگام من بیشتر وبیشتر احساس گناه خواهم کرد و تو بیشتر وبیشتر کینه به دل می گیری . قول های مرا قبول نکن من برای خلاصی خود قولهای فراوانی می دهم . اما طبیعت بیماری من باعث می شود که من به قول و قرارهایم عمل نکنم وبه آنها پایبند نباشم حتی اگر قصد اجرای آنهارا هم داشته باشم. هرگز مرا تهدید مکن. اگر تصمیمی گرفتی بدان عمل کن و به اجرا بگذارش. هرحرفی را که به تو می گویم باور نکن ممکن است دروغ باشد. نپذیرفتن واقعیتها یکی از اثرات بیماری من است . به احتمال زیاد احترامم را برای کسانی که به آسانی گول حرفهای مرا می خورند از دست می دهم . مگذار که به هیچ وجهی از تو سوء استفاده کنم . اگر برابری وجود نداشته باشد عشقی نیز نمی تواند وجود داشته باشد .

براشتباهات من سرپوش مگذار و سعی نکن که مرا از تأثیرات اعتیادم نجات دهی به دروغ نگو ، پول مخارج من را مده ومسئولیتهای مرا به گردن نگیر . چنین اعمالی باعث می شود احتمال اینکه من به دنبال کمک بروم را کم کند . تا زمانیکه تو یک راه فرار آماده و راحت برای فرار از مسئولیتها و مشکلات ناشی از اعتیادم به من نشان بدهی من قبول نخواهم کرد که با اعتیاد مشکلی دارم مهمتر ازهمه اینکه تا جائیکه می توانی راجع به اعتیاد ونقش تو در ارتباط بامن چیز بیاموز. هروقت توانستی به جلسات (( باز)) معتادان گمنام برو و درجلسات خانواده معتادان گمنام بطور منظم شرکت کن . نشریات وجزوات آنها را بخوان و با سایر اعضاء درتماس باش. آنها افرادی هستند که می توانند به تو بسیار کمک کنند تا تمام موقعیتها را به وضوح ببینی.

 من تو را دوست دارم      معتادی که در زندگی تو است

عشق نابود شده است

ادامه وجود عشق . برای رابطه هائی که یک روز خوب ویک روز بد است امکان پذیر نیست. شخص معتاد برای فرار از دردهای خود از مواد مخدر استفاده می کند وبرای فرار از عواقب اعتیاد از خانواده خود استفاده می کند . نزدیکان هم از اینکه معتاد مواد مصرف می کند رنج می برند و هم از عواقب مصرف مواد او صدمه می بینند. اگر اعضای خانواده فرد معتاد قسمت تاریک وزشت اعتیاد را تحمل کنند و عواقب آن را نیز مشاهده کنند، دیگر جائی برای عشق و محبت باقی نمی ماند . و اگر این حالت برای آنها قابل قبول وپذیرا باشد عشق ومحبت کم کم از بین می رود و ترس وکینه و نفرت جانشین محبت می شود . تنها راه حفظ محبت وعشق در این رابطه ها این است که نزدیکان معتادین یاد بگیرند درهنگام رشد بیماری اعتیاد رنج نبرند و از وقوع عواقب کارهای فرد معتاد ممانعت نکنند . آگاهی به اینکه اعتیاد یک بیماری است و شهامت زندگی کردن با این آگاهی لازمه زندگی زناشوئی و یا هر رابطه دیگر باشخص معتاد است . متأسفانه بسیاری از نزدیکان فرد معتاد از مصرف مواد وعواقب آن رنج می برند وصدمه نیز می بینند و فکر می کنند که این رنج وتحمل لازمه عشقی است که به معتاد دارند. در صورتی که عواقب وخیم این بیماری در فرد معتاد به تدریج قوت می گیرد وترس وکینه جای احساسات انسانی را پر میکند. به همین دلیل خویشاوندان فرد معتاد بخصوص نزدیکترین اشخاص به او احتیاج بیشتری به کمک دارند . زیرا بیماری در آنها بیشتر از افراد دیگر اثر کرده است و فکر بهبودی برای این افراد از واجبات است وگرنه همه بیمار روحی می شوند. این هم یکی دیگر از عواقب وخیم رشد این بیماری است. قبل از اتمام این قسمت از بحث لازم است گفته شود زنهائی وجود دارند که به شوهران معتاد احتیاج دارند وهمچنین شوهرانی که به زنهای معتاد احتیاج دارند تا بیماریهای روانی خود را سرپوش بگذارند . این مورد ممکن است در والدین وبقیه فامیل نیز صحت داشته باشد . همبستگان باید متوجه باشند بیماری در آنها وجود نداشته است . بیماری دیگر آزاری (مازوخیزم) نوعی بیماری است که یک انسان از رنج دادن به شخص دیگری لذت می برد واین بیماری به شخص کمک می کند که توسط این کار احساس ارزش بیشتری برای خود قائل شود . واین در بسیار ی از زنان ومادران معتادان دیده می شود . یک شخص معتاد کاندید بسیار خوبی برای این بیماری است . بعضی دیگر کنترل کننده هستند وفرد معتاد باز هم برای کنترل کردن وتسلط داشتن موضوع خوبی می تواند باشد . اگر هرکدام از موارد فوق وجود داشته باشد شخص غیر معتاد . به مراتب انسان بیمارتری از خود فرد معتاد می شود و میبایست معالجه شود وگرنه بابیماری خود امکان بهبودی شخص معتاد را به مراتب به تعویق انداخته و به شدت بیماری او نیز می افزاید.

شعارها

-         زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

-         ازحداکثرموهبت های زندگی استفاده کن.

-         از دیگران انتقاد نکن.

-         درباره دیگران قضاوت نکن وبه کار دیگران کاری نداشته باش.

-         در کارها ، مهمترین و بیشترین را انجام بده، زیرا که راه بسیار خوبی برای تنظیم وقت وتوان است.

-         بدون فکر عمل نکن.

-         با سخن و لحن تند و بی ادبانه با دیگران صحبت مکن.

-         به راههای بهبود خویشتن فکر کن.

-         درباره هر تصمیمی ابتدا فکر کن و بعد تصمیم بگیر.

-         راز موفقیت در آرامش است .

-         شتاب و عجله وقت و کوشش  شما را خنثی میکند.

-         آرام باش و از درگیریها وتنشها وکارهای شتاب آلود اجتناب کن.

-         کارها را به خداوند بسپار . ما نمی توانیم تمام دشواریهای جهان، خانواده و دوستانمان را حل کنیم.

-         بگذار خداوند کارهارا روبه راه کند.

-         توجه داشته باش که امروز مهمترین روز زندگی توست . بیشترین استفاده را از امروز بکن . دیروز را فراموش کن . به فکر فردا هم مباش.

-         از دیگران یاد بگیر همواره مواردی باارزش برای آموختن وجود دارد.

حربه های شخص معتاد

اولین حربه فرد معتاد مهارت او در ابراز عصبانیت واز کوره در رفتن است. اگر فامیل ویا دوست او هم عصبی ولجباز شدند دیگر نمیتوانند به او کمک کنند و کوشش آنها کاملا"بی ثمر است.

فرد معتاد با ابراز عصبانیت خودآگاه و ناخودآگاه احساس میکند که دیگران از او متنفرند و دلیل قانع کننده ای برای مصرف مواد مخدر پیدا میکنند.بنابراین با نشان دادن عصبانیت شانس کمک به یک فرد معتاد به کل از بین می رود. دومین حربه فرد معتاد بوجود آوردن مشکلات احساسی در خانواده است.

این شعله ور شدن احساسات در خانوده باعث تعویق بهبودی معتاد میشود. برای مثال یک معتاد ممکن است چک بی محلی را امضاء کرده باشد وپولی برای پرداخت آن در حسابش نداشته باشد.اما خانواده او در این مورد نگران و مشوش هستند که چه بر سر چک خواهد آمد . و بلافاصله به حساب او پول میگذارند تا چک پرداخت شود. این کار باعث رفع اضطراب در شخص معتاد و نزدیکانش می شود. ولی الگوئی در برابر معتاد در مقابل حل مشکلات بوجود می آورد. یعنی معتاد یاد می گیرد که خانواده اش از عواقب کارهای او جلوگیری کنند . به جای انکه خود مسئول عواقب کارهایش باشد واین جزو انتظارات او می شود و بار دیگر دلیل قانع کننده ای برای نوشتن چک بی محل می شود.این مطلب مهم است که خانواده جای چک بی محل اورا پر کرده اند و شخص معتاد خودش نمی تواند از پس تعهدات خود برآید و در نتیجه بازنده شده است و این احساس پوچی و بازندگی با او همیشه همراه خواهد بود. بنابراین به احساس بی ارزشی او احساس گناه و بازندگی نیز اضافه خواهدشد. به همین ترتیب احساس خشم وسرزنش درخانواده او نیز شدت پیدا می کند وشخص معتاد از دوطریق زیان می بیند. اول از سرزنش وشماتت خانواده ودوم احساس گناه و شرم از رفتار خود. درواقع خانواده فرد معتاد به همان شیوه که او را از نوشتن چک بی محل منع میکنند. در عین حال با پرداختن آن چک رضایت خودشان را از این عمل به او نشان می دهند.

شخص معتاد نمی تواند با بیماری اعتیاد مبارزه کند . در مواقعی که فامیل و همبستگان خود نیز به گونه ای دیگر بیمار هستند. درحقیقت شخص معتاد و فامیل او هر دو توانائی روبرو شدن با حقیقت را ندارند. پرداخت چک توسط فامیل باعث می شود که فرد معتاد درمقابل مشکلات خود هرگز احساس مسئولیت نکند . از طرف دیگر این عمل باعث افزایش خشم وعصبانیت اعضاء خانواده در مقابل فرد معتاد می شود و در واقع به رشد بیماری اعتیاد کمک فراوانی میکند.

 

اعضاء خانواده فرد معتاد قبل از اینک به او کمک کنند باید مشکلات و ناراحتی های خود را رفع کنند . بدون تغییر واصلاح در رفتار خود هرگز نمی توانند به فرد معتاد کمک کنند . اعتیاد نیز مانند سایر بیماریها به پزشک ، پرستار و غیره احتیاج دارد. به شناختن افراد با تجربه  در این مورد بخصوص نیازمندیم.

مانند : گروه های معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام .

فرد معتاد ممکن است مشکلات ناشی از اعتیاد و نیازمندی اش را به کمک انکار کند. تا وقتی که خانواده او بطور خودکار راه فرار از عواقب اعتیاد را برایش فراهم کنند. کمک به معتاد وخانواده اش را باید درخارج از محیط خانواده ، دوست ، همسایه ، و غیره جستجو کرد. که همان گروه معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام هستند کسانی که تجربه های زیادی درباره این بیماری دارند.درمانهای نسنجیده به فرد معتاد صدمه می زند . این بیماری جدی است و در بعضی موارد عمر انسان را به شدت کوتاه می کند و درصورت عدم رسیدگی به آن بین ده تا بیست سال از عمر آدمی می کاهد.

یکی از تلاشهای بیهوده در برخورد با معتاد استفاده نابجا از عشق و محبت است. اعضای خانواده معتادان هیچ حقی ندارند که به بگویند ............ اگر تو مرا دوست داشتی بیماری سل نمی گرفتی.

مصرف مکرر مواد مخدر وجود بیماری اعتیاد را آشکار میکند. بیماری یک موقعیت است نه یک رفتار یا کار.این دور از حقیقت نیست که معتاد بدون دلیل احساس بیهودگی وکمبود عشق می کند. عشق بدون عدالت نمی تواند وجود داشته باشد . عشق باید همراه با محبت یعنی تحمل و یا رنج کشیدن از یک شخص باشد. محبت ، رنج بردن از رفتار ناعادلانه یک نفر نیست . همانطور که بارها خانواده های یک معتاد از بی عدالتی آنها رنج کشیده اند. مواد مخدر نوعی داروست که فرد با مصرف آن به گونه ای بی دردی می رسید و برای فرار از مشکلات از آن استفاده می نماید. این لذتی است که معتاد از فرار می برد و این وسیله ای برای حل کردن ناملایمات ، عصبانیت ها ، دشواری های زندگی وکینه هاست.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف می کند ، درد برای مدت زمانی تسکین می یابد ولی به درد و عصبانیت خانواده اش شدیدا" افزوده می شود.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف نمی کند برای رنج بردن از عواقب مصرف مواد تحملش کم می شود. در آن حال ناراحتی وجدان او باعث می شود که برای بخشش التماس کند و قول دهد که هرگز از نوع اتفاق نخواهد افتاد . در هر موقعیت کوشش برای رسیدن به یک هدف است و آن به تعویق انداختن عواقب مصرف مواد است . اگر فرد معتاد یکی از این دو راه را دنبال کند باز مرهم درمان درد خود را به تعویق انداخته است و همینطور اعضای خانواده اش بهای گرانبهای دیگری برای اعتیاد او خواهند پرداخت .

باید ها ونبایدهای فرزندان

بایدها

1-  بخاطر داشته باشید شما تنها کسی نیستید که پدر یا مادری معتاد دارید.

2-  از نوجوانان و جوانان عضو و سایر تشکلهای محلی برای حل مشکل معتادان کمک بخواهید.

3-  راههای کمک به معتادان را فرا گیرید . اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.

4-  باخود ودیگران صادق باشید.

5-  توانائی های خود را در راههائی که علاقه مندید بکار گیرید.

6-  باهرگونه اعتیاد عاقلانه برخورد کنید.

7-  توجه داشته باشید که نه تنها شخص معتاد  بلکه تمام اعضای خانواده معتاد نیز از لحاظ احساسی با این بیماری درگیر هستند.

8-  افرادی را که می توانند به درد دلهای شما گوش کنند و مورد اعتماد نیز هستند پیدا کنید.

9-  بخشش را به دیگران و خود بیاموزید . کینه توزی تنها خودتان را آزاد می دهد.

10-  با نیروئی خستگی ناپذیر اعتماد خویش را حفظ کنید.

11-  کارنامه کارهای خویش را ارزیابی کنید و به تقصیرهای احتمالی خود اعتراف کنید.

12-  شناخت خود را درباره نوجوانان به دیگران انتقال دهید.

 

نبایدها

1-  در نزد شخص معتاد پنهان کاری نکنید و مسئولیتهای شخص معتاد را به دوش نگیرید.

2-  کوشش نکنید که شخص معتاد اعتیادش را ترک کند چرا که نمی تواند.

3-  باشخص معتاد بحث نکنید.

4-  مواد مخدر را پنهان نکنید یا دو ر نریزید . او می تواند باز هم به آن دست یابد.

5-  اگر معتادی شما را مسئول وضعیت خود قلمداد می کند دلگیر نشوید زیرا معتاد به هر بهانه متوسل میشوید .

6-  از دارو ومواد مخدر و یا الکل برای فرار از مشکلات استفاده نکنید .

7-  درباره معتاد قضاوت نکنید . از شخص معتاد انتقاد نکنید . بخاطر داشته باشید که اعتیاد بیماری است .

8-  مسئله اعتیاد پدر و مادر خود را بزرگترین دشواری خانواده ندانید.

9-  توجه داشته باشید که هیچ مشکلی یک شبه حل نمی شود.

10- تنها بکوشید تا خویشتن را تغییر دهید.

11- اجازه ندهید که دلسوزی و ترحم برخویشتن در وجودتان رشد کند . این ترحم و دلسوزی شما را از بین میبرد .

12- بامسئله و مشکل شخص معتاد با توجه به ضرورتها برخورد کنید نه بیشتر.

راهنما برای خانواده معتادین

این گروه جمعی از همبستگان و دوستان فرد معتاد می باشند که تجربه وتوانائی وامیدهای خود را باهم در میان می گذارند تا مشکلات متداول خود را حل کنند . ما اعتقاد داریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما با تغییر در رفتارمان به بهبودی فرد معتاد کمک می کنیم. بهترین شیوه مبارزه برای نزدیکان فرد معتاد درمقابل اثرات بیماری اعتیاد کسب معلومات همراه با رسیدن به پختگی احساس وشهامت در بکار بردن آنها میباشد . افرادی که توانائی کمک به فرد معتاد را دارند به مجرد روبرو شدن با بیماری اعتیاد درخانواده خودشان مغشوش و سردگم می شوند. این موضوع بخصوص در موقعی که فرد معتاد شوهر زن و یا فرزندان هستند بیشتر صدق می کند. در هنگام بهوبدی شخص معتاد همبستگان نزدیک او احتمالا به کمک و مشورت بیشتری احتیاج دارند . اعتیاد یک بیماری است که اثرات روانی شدیدی در نزدیکان فرد معتاد می گذارند . این اثرات از همه بشتر روی همسر پدر مادر خواهر برادر و فرزندان می باشد . هر چه بیشتر این نزدیکان تحت تاثیرات منفی قرار بگیرند کمتر می توانند به فرد معتاد کمک کنند و در بیشتر مواقع بر خورد آنها مضر است تا موثر. برای مثال: زنها احتمالا"خود را مسئول مشکلات زنا شوئی خویش میدانند و به سرزنش خود می پردازنند تا به حدی که به مقصر بودن خود یقین پیدا می کنند.

اعتیاد یک بیماری است. هیچ همسری مسئول بیماری اعتیاد در شوهر خویش نیست همانطور که مسئول بیماریهای دیگری از قبیل مرض قند و سل نمی باشد و هیچ زنی هرگز شوهرش را معتاد نکرده است. بنابراین هیچ زنی مسول بهبودی اعتیاد شوهرش نیز نمی باشد. اما کمبود اطلاعات درباره بیماری اعتیاد باعث نادیده گرفتن این بیماری می شود.با کمبود درک از این بیماری او ممکن است به رشد این بیماری کمک کند. او مسئول بوجود آوردن این بیماری نیست اما می تواند مشوق عدم بهبودی شوهرش گدد وبا رفتار نادانسته خود بهبودی او را به تعویق اندازد. این قاعده کلی برای بقیه اعضای خانواده هم صدق میکند. بخصوص برای کسی که فرد معتاد به او متکی است. این شخص نمی تواند بیماری فرد معتاد را بهبودی بخشد.

پا به پای رشد و پیشرفت بیماری اعتیاد در فرد معتاد خویشاوندان او هم در گیر مسائل عاطفی بیشتری می شوند. بنابراین بهترین راه چاره برای اعضای خانواده معتادان کمک به بهبودی بیماری خودشان است تا حداقل از پیشرفت بیماری خود جلوگیری کنند.بعضی از اشتباهات صادقانه ای که نزدیکان فرد معتاد برای بهبودی او انجام می دهند باور نکردنی است و اغلب باعث تعویق بهبودی معتاد می شود.

بدیهی است که در شروع بهبودی معتادین خویشاوندان در حد توانایی خود هر چه را که امکان پذیر است و گمان می کنند که درست است انجام می دهند ولی به بیماری او رسیدگی نمی کنند. اگر نزدیکان تمایل به یاد گرفتن حقایق راجع به اعتیاد داشته باشند و آنها را به اجرا بگذارند امکان بهبودی به مراتب افزایش می یابد. در حقیقت بهترین راه کمک به شخص معتاد کسب اطلاعات لازم برای یهبودی و شهامت در اجرای این اصول در زندگی با یک فرد معتاد است. ادامه دادن رفتار همبستگی برای ترک اعتیاد بدون انجام تغییر در آداب و رفتار خویش به مراتب موفعیت را برای ترک اعتیاد خراب تر می کند. بدین معنی که برای تغییر رفتار اعتیادی در نزدیکانمان می بایست به تغییر رفتاروافکار خویش بپردازیم. درابتدا ما باید متوجه این موضوع شویم که مشکلات

یک معتاد تنها مصرف مواد مخدر نیست بلکه این مشکلات ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با شخص معتاد دارد . تنها راه بهبودی یک معتاد رهایی از اعتیاد و پرهیز از مصرف است . بهبودی شبیه به یک  ساختمان مستحکم است که زیر بنای اصلی را خود فرد معتاد می گذارد و وگرنه این بنا پا برجا نخواهد ماند . هیچکس نمی تواند کاری را که خود معتاد باید انجام دهد به جایش انجام دهد . شما نمیتوانید داروی یک مریض را به جای او بخورید و انتظار داشته باشید بیمار خوب شود . انتخاب وحرکت باید از طرف معتاد با میل خودش و برای خودش سرچشمه بگیرد تا بهبودی دائمی برقرار شود . این حیرت انگیز است که چطور یک معتاد اعضای خانواده اش بخصوص همسر یا مادر خود را کنترل می کند . فرد معتاد پی در پی مواد مخدر مصرف می کند درحالی که خانواده او فریاد می زنند گریه می کنند پرخاش می نمایند  التماس ودعا می کنند و گاهی اوقات اقدام به تهدید یا بی تفاوتی می کنند. این طرز رفتار باعث می شود که معتاد از عواقب اعمالش غافل بماند . اگر فرد معتاد خداگونه عمل می کند و خانواده را کنترل می کند برای این است که خانواده اش با رفتار ضعیفانه خود این قدرت بی انتها را به او میدهند.

خودشناسی

برای کمک به بهبودی یک معتاد اولین قدم را اعضای خانواده او بر میدارند . هرچه می توانید راجع به این موضوع یاد بگیرید و به آن عمل کنید . و تنها حرفش را نزنید . این از هرکاری که شما برای معتاد انجام دهید موثرتر خواهد بود.   * بطور خلاصه چند مطلق کوچک را میتوان در نظر گرفت .*

1-  همه حقایق و تجربیات را یاد بگیرید و درزندگی خود اجرا کنید و از معتاد ایراد نگیرید.

2-  تا میتوانید به جلسه های خانوادگی معتادان گمنام .جلسه باز آنها. کلینیک ها و مراکز روان درمانی که درباره این بیماری برنامه های ویژه دارند و همچنین مراکز کسب اطلاعات درباره اعتیاد و غیره بروید تا بتوانید هر چه بیشتر و بیشتر درباره این بیماری اطلاعات کسب کنید.

3-  بخاطر داشته باشید که شما احساساتی هستید بنابراین تغییر در رویه و طرز تفکرتان به بهبود شما کمک میکند.

4-  شخص معتاد را به کارهای خوب و مفید تشویق کرده و در انجام آنها او را همراهی کنید.

5-  آگاه باشید که عشق بدون محبت نمی تواند وجود داشته باشد و عشقی که بدون نظم و ترتیب و عدالت و  محبت باشد به نابودی منتهی می گردد.

فهرستی از کارهائی را که نمی بایست در برابر یک معتاد انجام داد ، تهیه نمائید هرچند ممکن است کامل نباشد ولی شروع خوبی میتواند باشد.

1-  فلسفه بازی نکنید خود را نبازید . سرزنش ، دعوا و پرخاش نکنید. ممکن است با اجرا کردن تمام این کارها احساس خوبی به شما دست دهد ولی موقعیت خیلی بدتر خواهد شد.

2-  عصبانی نشوید چون با عصبانیت شانس هرگونه کمک به خود را ازدست می دهید.

3-  اجازه ندهید که ترس و واهمه شما را وادار به کارهائی برای معتاد نماید که مسئولیت خود اوست.

4-  هیچگونه قول وقراری از معتاد قبول نکنید چون این فقط راهی برای تعویق انداختن بهبودی است. قراردادهای خود را تغییر ندهید و روی حرف خود پا برجا باشید.

5-  اجازه ندهید که شخص معتاد به شما دروغ بگوید و آن را بعنوان حقیقت قبول نکنید . این عمل دروغگوئی او را تشویق می کند حقیقت اگر چه تلخ است ولی باید مطرح شود.

6-  نگذارید شخص معتاد برای شما زرنگی به خرج دهد این به او یاد می دهد که از مسئولیت شانه خالی کند و درعین حال احترام برای شما قائل نباشد.

7-  نگذارید شخص معتاد از شما سوءاستفاده کند چون با این کار شما را همدست خود می سازد و از کارهای مربوط به خود شانه خالی می کند.

8-  این نکته ها فقط یک راهنمائی است . اینها را به عنوان کتاب قوانین استفاده نکنید . از عقل و هوش خود نیز استفاده کرده و در اجرای آنها از منطق خود کمک بگیرید. به جلسات خانواده معتادان گمنام بروید و از اشخاص با تجربه در این مسائل کمک بگیرید و شاید به این نتیجه برسید که شما نیز مانند شخص معتاد احتیاج به کمک و راهنمائی دارید.

روبرو شدن با حقایق و قبول حقایق را پشت گوش نیندازید ، چرا که بیماری اعتیاد به سرعت رشد می کند . بنابراین از همین لحظه شروع به یادگیری و درک مسائل و برنامه ریزی برای بهبودی آنها کنید . دست روی دست گذاشتن بدترین انتخاب  و روش مبارزه با این بیماری است . بسیاری از خانواده های معتادین که حتی با فرد معتاد زندگی نیز نمی کنند و با یکدیگر برخوردی هم ندارند به کررات متوجه این مسئله شده اند که چقدر زندگی آنها بوسیله این بیماری تحت تاثیر قرار گرفته و اختیار زندگی از دستشان خارج است و اثرات زندگی گذشته باعث آزار و اذیت آنها است و بالاخره آنها نیز با رفتن به جلسات ، خواندن نشریات و عمل کردن به قدمهای دوازده گانه ، به زندگی خود صلح و آرامش از بین رفته را برگردانده اند

معالجات طولانی مدت

تلاش در دور نگاه داشتن شخص معتاد از مواد مخدر وشخص الکلی از الکل ویا مخفی کردن بطری الکل از یک الکلی و یا معتاد از مواد مخدر اشتباهی بزرگ است . استفاده هرچه بیشتر از این کارها و حربه ها برای دور نگاه داشتن الکلی از الکل ومعتاد از مواد مخدر نمی باشد . هرچند برای خانواده یک معتاد بسیار مشکل است که از مصرف مواد مخدر او جلوگیری نکنند اما این جنگ وجدالی خواهد بود که هر روز ادامه خواهد داشت وتمایل ودرک یک فرد معتاد برای ترک اعتیاد ازطریق تشویق بسیار موثرتر است تا اینکه او را از مصرف مواد مخدر محروم کنند.تنها راه حل برای معالجه این بیماری وحشتناک این است که بگذاریم این اعتیاد با همه عواقب بد آن بقدری برای شخص معتاد دردناک شود که وی درصدد یافتن راه فرار از درد تحمل ناپذیر اعتیاد برآید . به این معنی که به معتاد عشق و محبت بدهیم و در راه بهبودی با او همراهی کنیم . ولی او را از مصرف مواد مخدر وعواقب آن محافظت نکنیم . این بدان معناست که شهامت خجالت کشیدن ، زیان های کوچک یا بزرگ دین ، بیکار شدن و در بعضی مواقع به عناوین مختلف جدائی های موقتی را تحمل داشته باشیم . اگر معتادان در آرزوی هوشیاری و آرامش دائمی هستند باید لذت بیشتری در هوشیاری ببینند و بگذارند آگاهی از درد و رنج های ناشی از اعتیاد وجود داشته باشد. درمان هرگونه بیماری وخیم مستلزم گذشت زمان طولانی است و ممکن است هر آن بیماری دوباره بازگشت کند . اگر بعد ازمدتی از ترک اعتیاد ، شخص معتاد دوباره مواد مخدر مصرف کند دنیا به آخر نخواهد رسید . در این موقع خانواده و یا دوست او نباید خونسردی خود را از دست داده و روشهای گذشته خود را از نو در پیش بگیرند. این مصرف مجدد توسط معتاد چه بسا باعث می شود که فرد معتاد دریابد که حتی یکبار هم نمی تواند  دوباره به طرف مواد مخدر برگردد و آن لیوان اول مشروب یا مصرف اول مواد مخدر است که باید از آن پرهیز نماید . به همان نحو که فرد معتاد در زمان اعتیاد بصورت فعال مشغول مصرف مواد مخدر می باشد . در زمان بهبودی نیز به صورت فعال در برنامه درمانی معتادان گمنام قرار می گیرد و بصورت جدی و پیگیر ، بهبودی خود را ادامه می دهد . این بخصوص در موقعی صادق است که آنها به برنامه معتادان گمنام آشنا می شوند و آن برنامه را قبول دارند . فرد معتاد ممکن است هر شب  را با معتادین درحال بهبودی بگذراند . و بهترین راه حل برای خانواده معتادین این است که تا آنجا که ممکن است به گروههای خانوادگی معتادان گمنام یا نارانان بروند و یا به جلسه های معتادان گمنام که با شرکت خانواده های معتادین و سایر افراد نیز تشکیل می شوند بروند که به آن ((جلسه باز معتادین گمنام)) می گویند. جلسات خانوادگی معتادان گمنام همانقدر برای خانواده هائی که معتادشان درحال بهبود است ، لازم است که جلسات معتادین گمنام برای خود شخص معتاد لازم است در این جلسات سعی براین است که  مشکلات اعضای خانواده درک شود و راه حلی نیز پیدا و ارائه گردد . اگر فرد معتاد درمان روانی و روحی خود را آغاز کند ، اما خانواده او هیچ کمکی به خود در این باره نکنند امکان پاشیدگی خانواده او هم بسیار زیاد است . همه اعضای خانواده باید قبل ، در حین و بعد از بهبودی فرد معتاد از نظر روحی و احساسی رشد کنند . در غیر اینصورت جدائی و از هم گسیختگی در میانشان اتفاق خواهد افتاد.

 *چه فرد معتاد ترک اعتیاد کند و یا نکند ، الان وقت آن است که اعضای خانواده او به بهودی روح و روان خود اقدام کنند.

به آسانی انجامش بده

عجله، عجله،عجله. دنیای ما بسیار پیچیده است.

همه به دنبال خوشبختی‌ سریع هستیم و نمی توانیم همه چیز را به آن سرعتی که می‌خواهیم به دست آوریم حتی فواید برنامه مان را. اما لازم نیست که زندگی‌ پیچیده باشد. ما مجبور نیستیم یکدیگر را این قدر تحت فشار قرار دهیم. (سرعتتان را کم کنید).

به آسانی انجام دهید. اغلب وقتی‌ سرعتمان را کم کرده و با دقت بیشتری گوش می دهیم، آن زمان است که راه حل‌ها شروع به نشان دادن خود می کنند. برنامه ی ما چیزی است که به آهستگی در آن رشد می‌کنیم، درست مثل یک لباس راحت. وقتی‌ شروع به آرام شدن می‌ کنیم و به تنش‌ها نیز اجازه می دهیم تا آرام بگیرند، می توانیم از بیماری رها شده و زندگی‌ راحت تر و لذت بخش تری داشته باشیم. پس، عقب بنشین، سبک تر شو و به آسانی انجامش بده.

پذیرش (باور، قبول واقعیت)

برای این که بتوانیم بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است، ابتدا می بایست تمایل داشته باشیم که در مورد این حقیقت روشن بین باشیم.

افراد بسیاری در این مورد بحث می کنند و اصرار دارند که این یک انتخاب است. تحقیقات بیشماری ثابت کرده اند که اعتیاد یک عدم تعادل شیمیایی درون مغز است. ما  با پذیرفتن اینکه سرطان یک بیماری جسمی، سل یک بیماری ریوی، هپاتیت یک بیماری کبدی و عارضه دو قطبی( افسردگی...) یک بیماری فکری است، مشکلی نداریم.
پس چرا نمی توانیم بپذیریم که خود اعتیاد به تنهایی یک بیماری است؟ بعضی از بیماری ها که در بدن تاثیر می گذارند با یک انتخاب که در بخشی از زندگی مان ایجاد می کنیم، شروع می شوند. مثال های این موارد: سرطان ریه ناشی از سیگار کشیدن؛ سیروز کبدی ناشی از نوشیدن الکل؛ و بیماری مقاربتی ناشی از رابطه نامشروع محافظت نشده، هستند. بله، معتاد در ابتدا حق انتخاب داشت، اما وقتی که بیماری غلبه کرد دیگر انتخابی وجود ندارد. وقتی که بپذیریم اعتیاد واقعا یک بیماری است، می توانیم احساسات تازه ای را تجربه کنیم.

چشم انداز

 

ما پیام امید را در سراسر جهان به کسانی که تحت تاثیر اعتیاد یکی از نزدیکانشان قرار گرفته اند می رسانیم. این کار را  اینگونه انجام می دهیم،

برای موقعیتی فراهم می آوریم که بدانند تنها نیستند. دوازده قدم گروه خانواده معتادان را تمرین می کنیم. از طریق خدمت رشد می کنیم. از طریق مردم، بیمارستان ها، نهادها و سایت های اینترنتی اطلاع رسانی می کنیم. رفتارها و نگرش های خودمانرا تغییر می دهیم.

خشم (احساس رنجاندن یا صدمه)

خشم واکنش معتبر و قابل توجیهی است که ما در مقابل اعتیاد احساس می کنیم.

شاید بخواهیم بر سر معتاد فریاد بزنیم: " توچطور می توانی با من و خانواده ات این کار را بکنی، یا بیشتر از همه با خودت این کار را انجام بدهی؟" یاشاید از خودمان بپرسیم، "آیا آنها نمی توانند ببینند که بخاطر این موضوع با خودشان، من، ما ودیگران چکار می کنند؟"

به احتمال زیاد پاسخ به این سوال، نه است. چون بیماری به آنها اجازه نمی دهد ببینند. این یک بیماری موذی، گمراه کننده وسوء استفاده گر است که مدام به آنها می گوید آن چه انجام می دهند ضرر ندارد یا اگر هم داشته باشد برای خرید  و به دست آوردن مواد مخدر لازم است. آنها فکر می کنند می توانند از عهده مواد برآیند. همه مشکل دارند، هر کسی غیر از آنها.  در زمان خشم، ما می بایست از اطلاعاتی درباره بیماری اعتیاد استفاده کنیم.

دعوت نارانان از شما

به انجمن خانواده معتادان بپیوندید

ما از شما دعوت می کنیم که برنامه ما را امتحان کنید. در جلسات نارانان افرادی را ملاقات خواهید کرد که مشکلاتی مشابه شما دارند. در نارانان، بهبودی از تاثیرات کنار یک معتاد بودن را شروع می کنیم.

ما این کار را بوسیله مشارکت تجربه هایمان با دیگران انجام می دهیم. وقتی به درک بیماری خانوادگی اعتیاد برسیم، بهتر می توانیم به مشکلاتمان رسیدگی کنیم و زندگی شخصی خودمان را اصلاح کنیم.
در جلسات نارانان می توانید، با گوش دادن و صحبت کردن با دیگران از درک و حمایت بهره مند شوید. در نارانان شما دیگر تنها نیستید. به شما پیشنهاد می کنیم تا به نزدیک ترین گروه خانواده نارانان بپیوندید.

آسیب (احساس درد یا زخم)

تشخیص این احساس برای بسیاری از ما آسان است.
درد و رنج شرایطی که خود را در آن می یابیم، حس می کنیم؛ آسیب از اینکه معتادان، زندگی ما و خودشان را نابود می کنند، آسیب از کلماتی به نظر تنفر آمیز که از دهانشان جاری می شود و کار های آزار دهنده ای که نسبت به ما انجام می دهند. ما بخاطر اینکه آنها برای خود ودیگران همچنین برای دارایی های خودشان و دیگران احترام قایل نیستند، صدمه می بینیم.

آسیب می بینیم چون عشقی که نیاز داریم و همین طور عشقی که تمایل داریم به آنها بدهیم با بی اعتنایی تمام پس زده می شود. آسیب می بینیم چون فقط نمی فهمیم چرا و چطور این اتفاق می افتد.

اینجا راه بهتری هست

آیا شما «از اینکه خسته و بیمار شده اید بیزارید؟»

به تنهایی هر راهی که فکر کردید، امتحان کرده اید ولی به نظر می رسد هیچ کدام کار نکرد. به خودتان سخت نگیرید و دست برندارید.اینجا امید هست. شما در جهت یک مسیر تغییر قرار دارید. اگر دوست داشته باشید زندگی تان متفاوت شود، نارانان راه بهتری برای زندگی کردن به شما پیشنهاد می کند. در جلسات افرادی را ملاقات می کنید که سرخوردگی شما را درک می کنند.

زمان کمک است

اعتیاد یک بیماری خانوادگی است. هر کسی که به معتاد نزدیک باشد تحت تاثیر او قرار می گیرد. اکثر ما فکر می کنیم معتاد تنها کسی است که نیاز به تغییر دارد. وقتی می شنویم که ماهم نیاز به تغییر داریم و زمان آن است که خودمان را ببینیم، شوکه می شویم. شما با رفتن به یک جلسه نارانان، کمک و درک پیدا خواهید کرد.
« شما دیگر تنها نخواهید بود.»

شما را تشویق می کنیم نارانان را امتحان کنید

در نارانان همه مثل شما می دانند که زندگی کردن با  بلاتکلیفی از اعتیاد یعنی چه. در این زمان بحرانی زندگی تان، می توانید با پیدا کردن جلسات نارانان که در محل شما قرار دارند، حرکت به جلو را شروع کنید. با یک گروه نارانان در محل ارتباط برقرار کنید.

اگر عضوی از خانواده یا دوسـت شما احتمالاً مواد مصرف می کند

اگر شواهدی پیدا کرده اید یا حتی مشکوک هستید که یکی از نزدیکان تان ممکن است مشکل مواد داشته باشد، ما احساس شما را درک می کنیم. ما خوب می دانیم تنها بودن در مواجهه با این مشکل چگونه است. ما احساس وحشت، نا امیدی و درماندگی ناشی از این کشف را بیاد داریم، ما هم در نارانان این تجربه را مشارکت کرده ایم.
بعضی از ما برای مدتی سعی کردیم که آن را نادیده بگیریم. از بررسی دقیق تر وحشت زده بودیم بخاطر اینکه نمی دانستیم اگر بفهمیم چیزی که از آن می ترسیدیم واقعیت داشته، چکار کنیم؟

در ابتدا پنهان کاری می کردیم، زندگی، رفتار وهویت خودمان را با رفتار این فرد تطبیق می دادیم. حتی وقتی که حالت های آنها بشدت تغییر می کرد و در مدرسه، محل کار و یا با قانون به دردرسر می افتادند از آنها دفاع و حمایت می کردیم.
وقتی مصرف آنها آشکار شد ما همچنان سعی می کردیم آن را انکار کرده یا نادیده بگیریم. وقتی مشکلات معتاد بیشتر شد و ما دیوانه تر شدیم، تلاشهای ما برای کمک فقط منجر به سرکشی و دشمنی بیشتر نسبت به ما یا دیگران می شد. همین امر باعث می شد درمانده تر و آشفته تر شویم و احساس کنیم ما هم در حال نابودی هستیم.
در برنامه نارانان یاد می گیریم که اعتیاد یک بیماری است و ما مسئول آن نیستیم. همان طور که معتاد نیاز به کمک دارد ما نیز نیازمند کمک هستیم. ما پی بردیم که بسیاری از تلاش های ما برای کنترل یا تغییر اوضاع، اغلب حمایت ناسالم یا دلسرد کردن این فرد بوده تا به تخریب خود ادامه دهد. چه خوب بود که راه های موثرتر کنار آمدن با این اوضاع را یاد گرفته و در همان حال قدری آرامش، امید و کمک برای بهتر زندگی کردن بدست آوریم.
خیلی وقتها معتاد آمادگی یا تمایل به قطع مصرف مواد را ندارد حتی زمانی که با حقایق روبرو می شود، ولی ما یاد گرفته ایم که کارهای زیادی هست که می توانیم برای تشویق آنها به بهبودی انجام دهیم. برای معتادانی که در جستجوی بهبودی هستند برنا مه های بهبودی وجود دارد.
اما درباره ما چطور؟ برای دوستان و اعضای خانواده جهت کنارآمدن با ادامه مصرف معتاد و یا حتی بهبودی معتادان چه کمکی وجود دارد؟ اینجا نارانان وارد می شود. این برنامه برای ما طراحی شده است- والدین، همسر، فرزند، برادر، خواهر یا دوست "معتاد". نارانان می تواند بینش جدیدی در مورد نگرش، رفتار و احساساتمان ارائه دهد. می تواند منبعی باشد برای اینکه سلامت عقل و حال خوب را در آن بازیابیم. یاد می گیریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما نیز نیاز به بهبودی داریم.
نارانان انجمنی از افرادی است که دور هم جمع می شوند تا برای بهبودی از خرابی هایی که اعتیاد به بار آورده است، تجربه، نیرو و امید خود را با هم تقسیم کنند. بهبودی با آمدن به جلسات آغاز می شود و از شما استقبال می شود تا بیایید و ببینید که برنامه چطور کار می کند.

اهداف انجمن

گروه های خانواده معتادان، انجمنی جهانی است برای کسانی که تحت تاثیر اعتیاد فرد دیگری قرار گرفته اند.

ما با مشارکت تجربه، نیرو وامید خود از طریق یک برنامه  دوازده قدمی به گروه کمک می کنیم.
 با به کار گیری قدم های دوازده گانه و  تغییر رفتارهای خود، پیام امید را به دیگران می رسانیم و به این ترتیب می گذاریم آنها بفهمند دیگر تنها نیستند.
ما گمنامی شما را حفظ خواهیم کرد.
برنامه ما یک راه معنوی برای زندگی است.

زندگی‌ کن و بگذار زندگی‌ کنند

آزادیِ حاصل از رها کردن، قدرتمند است.

وقتی‌ متوجه می‌شویم که در واقع هرگز هیچ کنترلی بر روی زندگی‌ شخص دیگری نداریم و حتی حق فکر کردن به آن را هم نداشته ایم؛ وقت پیدا می‌کنیم که زندگی‌ کنیم. متوجه شدیم که با عشق ورزیدن به دوستان و اعضای خانواده مان به آنها اجازه دهیم تا خود سرنوشت شان را تجربه کنند. فهمیدیم که بار دیگر می توانیم نعمت‌های فوق‌ العاده‌ای را که شکرگزارشان هستیم، ببینیم و از آنها لذت ببریم. گاهی متوجه این موضوع می‌ شویم که اگر عزیزان معتادمان با عواقب اعتیاد شان روبرو شوند، انگیزه ی بیشتری پیدا خواهند کرد تا درخواست کمک کنند.

پرسش نامه ای برای بستگان و دوستان

این پرسش نامه می تواند در تصمیم گیری به شما کمک کند، چند دقیقه وقت بگذارید که صادقانه، و با ذهنی باز به سوال ها جواب بدهید. شما تنها کسی هستید که به درستی می دانید چه احساسی دارید و زندگی روز مره شما بر چه اساسی است.

 

    آیا به خاطر کسی دروغگویی، عذرخواهی و پنهان کاری می کنید؟
    آیا دلیلی برای عدم اعتماد به این شخص دارید؟
    آیا باور کردن توضیح های او برای تان دشوار شده است؟
    آیا به خاطر این شخص با نگرانی بیدار می مانید؟
    اگر او فرزند شماست، آیا اغلب بدون اطلاع شما از مدرسه غیبت می کند؟
    اگر او همسر شماست، سر کار نمی رود و صورت حساب ها مانده و رویهم انباشته شده؟
    آیا پس انداز های شما به طور مرموزی ناپدید می شوند؟
    آیا سوال های بی جواب، باعث دشمنی و خرابی روابط شما می شوند؟
    آیا از خودتان می پرسید «مشکل چیست؟» و «آیا اشتباه از من است؟»
    آیا اختلاف های معمولی خانواده، به دشمنی و خشونت منجر می شود؟
    آیا بد گمانی تان شما را به یک کارآگاه تبدیل کرده و از چیزی که ممکن است پیدا کنید هراسان شده اید؟
    آیا فعالیت های اجتماعی خود را به بهانه های نا معلوم لغو می کنید؟
    آیا بی میلی برای دعوت دوستان به منزل تان بیشتر شده ؟
    آیا نگرانی برای این فرد باعث اضطراب، دل پیچه و سر درد های بیش از حد شما می شود؟
    آیا این فرد برای مسایل جزئی به آسانی خشمگین می شود؟ و آیا کل زندگی تان مثل یک کابوس به نظر می رسد؟
    آیا به خاطر شرمندگی نمی توانید این وضعیت را با دوستان یا بستگان مطرح کنید؟
    آیا از تقلا های بیهوده برای کنترل اوضاع  نا امید شده اید؟
    آیا بیش از حد باج می دهید و سعی می کنید دردسری پیش نیاید؟
    آیا مدام سعی می کنید همه چیز رو به راه شود، و هیچ چیز کمکی نمی کند؟
    آیا شیوه ی زندگی و دوستان این فرد تغییر کرده؟ آیا هیچ فکر کرده اید که ممکن است مواد مصرف کند؟

اگر پاسخ شما به چهار مورد یا بیشتر از این سوال ها بله است، این برنامه می تواند به شما کمک کند تا پاسخی که در جستجوی آن هستید، پیدا کنید.

درباره ما

درباره انجمن خانواده معتادان ایران

گروه های خانواده معتادان، انجمنی جهانی است برای کسانی که تحت تاثیر اعتیاد فرد دیگری قرار گرفته اند.
ما با مشارکت تجربه ، نیرو وامید خود از طریق یک برنامه  دوازده قدمی به گروه کمک می کنیم.

با به کار گیری قدم های دوازده گانه و  تغییر رفتارهای خود، پیام امید را به دیگران می رسانیم و به این ترتیب می گذاریم آنها بفهمند دیگر تنها نیستند.
ما گمنامی شما را حفظ خواهیم کرد.
برنامه ما یک راه معنوی برای زندگی است.

بدون درآمد یا حق عضویت

جلسات ما مستقل هستند. هیچ شهریه یا تعهدی دریافت نمی شود.

ما هزینه های گروه مان را از طریق گردش سبد پرداخت می کنیم. تمامی کمک ها داو طلبانه هستند. علاوه بر این هویت شما و آنچه در جلسات می گویید به دقت حفظ خواهد شد.ما به هیچ برنامه درمانی یا بیمارستانی وابسته نیستیم و بین افراد با هر نژاد، عقیده و مذهب تبعیض قائل نمی شویم. جلسات هفتگی در تمام طول سال بطور منظم برگزار می شوند. در جلسات از حضور شما بدون مقدمات قبلی استقبال می شود، کسی شما را مجبور نمی کند در گفتگو های گروه شرکت کنید، اگر مایل باشید می توانید مشارکت کنید. ما احساس شما را درک می کنیم.

سخت نگیر

مسایل ساده در زندگی‌ اغلب چیز‌هایی‌ هستند که به طور طبیعی‌ به سراغ ما می‌آیند.

ما تمایل داریم که بیش از حد تجزیه و تحلیل، قضاوت و برنامه ریزی کنیم و روی مسایلی‌ متمرکز شویم که ذهنمان را به خود مشغول می کنند و اغلب توانایی مان را برای روبرو شدن با واقعیت کم می کنند. افکار طبیعی‌ شامل: عشق ورزیدن، اعتماد کردن و تواضع می باشند. اینها بخشی از ما در هنگام تولد هستند. اگر بتوانیم یاد بگیریم که به غریزه خود اعتماد کرده و به آرامش طبیعی‌ مان برگردیم، می توانیم یاد بگیریم مسایل را ساده کنیم.

با عشق رها کن

وقتی‌ سعی‌ می‌کنیم با تمام مشکلاتی که اعتیاد فعال ایجاد می‌ کند، دست و پنجه نرم کنیم، متوجه می‌ شویم که رنجش‌های ما نسبت به کسانی‌ که عاشقشان هستیم شروع به شکل گرفتن می کنند. گاهی احساس می‌ کنیم که ما به تنهایی‌ بار مسوولیت ها را به دوش می‌کشیم. با گوش دادن به سایر اعضای نارانان که داستان‌هایشان را مشارکت می کنند، یاد می گیریم از مسایلی که باعث آنها نیستیم با عشق رها شویم.می آموزیم تا به معتادان اجازه دهیم خود تصمیماتشان را بگیرند و با عواقب آن مواجه شوند.

فکر کن

کلمات می توانند به عنوان تنها سلاح ما باشند؛ هرچند برّنده هستند اما اگر ظالمانه از آنها استفاده شود، هیچ فایده ای نخواهند داشت.

اگر به جای حمله ور شدن، لحظه‌ای صبر کنیم و به آنچه می‌خواهیم بگوییم فکر کنیم، متوجه می‌شویم که صدای ما شنیده خواهد شد. حتی اگر شنیده هم نشود، ما هر چه را که از دستمان برمی آمده انجام داده ایم. فکر کردن قبل از حرف زدن، از تاسف خوردن برای چیزهایی که در لحظات هیجانی گفته ایم بهتر است. گاهی بهترین چیز برای گفتن، این است که هیچ چیز نگوییم. رها کردن با عشق با ارزش تر است.

این نیز بگذرد

بسیاری‌ از نشریات نارانان می‌گوید که ما راه بهتری برای زندگی‌ کردن یاد خواهیم گرفت.

به جای واکنش در برابر یک بحران و کمک به هرج و مرج بیشتر، یاد می گیریم که عقب نشینی کنیم و اجازه دهیم تا اتفاقات همانگونه که قرار است؛ پیش بیایند. حتی زمانی که کاملا خلاف آن چیزی که ما می خواستیم و آرزویش را می کردیم، اتفاق بیفتد. یاد می گیریم که ایمان داشته باشیم و اعتماد کنیم. ما می آییم تا بفهمیم اگر از سر راه خداوند کنار برویم زندگی‌‌هایمان آسان تر خواهد شد. وقتی‌ عجز خود را در برابر پیشامدهایی که دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد، می‌پذیریم، در واقع داریم اصول نارانان را تمرین می‌کنیم و آسایش و آرامشی را که این برنامه به ما ارایه می دهد، پیدا خواهیم کرد.

گوش بده و یاد بگیر

گاهی ساکت بودن باعث می شود بهترین نتیجه را بگیریم.

وقتی‌ بی نظمی و آشفتگی بر افکار ما غلبه می‌ کند، ذهنمان آنقدر مشغول می شود که نمی‌تواند گوش بسپارد. یک ذهن آرام به ما اجازه می دهد از تجربه و عملکرد‌های دیگران یاد بگیریم تا پاسخ‌های خود را بیابیم. ممکن است متوجه ‌شویم که خداوند از طریق صحبت‌های دیگران با ما حرف می زند. ما ابزارهای زیادی برای مقابله با مشکلات مان به دست می آوریم. گوش سپردن نوعی مراقبه است. از طریق مراقبه، با خداوند ارتباط برقرار می کنیم و ذهنمان برای دریافت بهره بردن از منطق، افکار روشن و نهایت آرامش باز می شود.

روز به روز

درست همین جا، درست همین لحظه، به اندازه یک ثانیه کوتاه، این واقعیت ماست.

این ثانیه‌ها دقایقی را خلق می کنند که پشت سر هم ساعت‌ها و روز‌ها را می سازند. حقیقت و واقعیت ما ترکیبی‌ از اتفاق‌هایی‌ هستند که به تدریج در طول یک روز ما رخ می دهند.  هنگامی که در گذشته متوقف می ‌شویم یا نسبت به آینده وسواس پیدا می ‌کنیم، دیگر قادر نخواهیم بود روز به روز زندگی‌ کنیم. وقتی‌ ما روز به روز زندگی‌ کنیم، راحت تر می توانیم با آشفتگی‌‌ها و مصیبت های شخصی‌ مان مواجه شویم. وقتی‌ یاد می گیریم که چطور سرعتمان را کم کرده و روز به روز زندگی‌ کنیم، خوبی ها و شکوه زندگی‌ نیز شیرین‌تر خواهند شد. زندگی‌ کردن فقط برای همین امروز می تواند به ما کمک کند تا آرامش را حس کنیم. این حق ماست که انتخاب کنیم هر روز را چه طور زندگی‌ کنیم.

پیشرفت نه کمال

یکی‌ از تاثیراتی که بیماری اعتیاد بر روی بسیاری از ما داشته این است که کمال پرست می شویم.

گمان می‌کنیم اگر فقط می توانستیم همسر، پدر و مادر، خواهر، برادر یا دوست  بهتری باشیم، شاید معتادی که عاشقش هستیم مصرفش را قطع می کرد. وقتی‌ با برنامه نارانان کار می ‌کنیم، متوجه می شویم که نمی توانیم دیگران را کنترل کنیم یا مانع مصرف شان شویم. ما می توانیم واکنش‌هایمان را تغییر دهیم، می توانیم بر روی رفتار‌های خودمان تمرکز کنیم و می توانیم در بهبودیمان پیشرفت حاصل کنیم.

چه قدر اهمیت دارد؟

یکی‌ از نشانه های زندگی‌ در آشفتگی حاصل از اعتیاد می تواند این باشد که ما از هر تپه ی کوچکی در مسیرمان کوهی می سازیم.

اگر به خود زمان دهیم تا از نزدیکتر به آن تپه نگاه کنیم در می یابیم که می توانیم به جای بزرگ جلوه دادنش، آن را دور بزنیم. اغلب اینها تنها سایه‌هایی‌ در ذهن ما هستند که ممکن است فردا هیچ اهمیتی نداشته باشند. بسیاری از ما فکر می‌کنیم آتش‌های زیادی هستند که از خاموش کردن همه آنها خسته شده ایم. ما نیاز داریم که یک لحظه نفس بکشیم و ببینیم که کدام یک حقیقتا جز مسوولیت‌های ما می باشند و بعد بر روی آنها تمرکز کنیم و با درگیری هایی که وقت ما را هدر داده و یادآوری شان آنقدر‌ها هم اهمیت نداشته، روبرو شویم. احساس آسودگی‌ حاصل از رها کردن چیز‌هایی‌ که آنقدر‌ها هم اهمیت ندارند، بسیار آرامش بخش است.
بعضی‌ از ما این  نگرانی را داریم که آیا معتادمان مصرف می ‌کند یا نه. شاید مشکوک شویم و برای گرفتن مچ شان نقش یک کارآگاه را بازی کنیم. به جای این، اگر بفهمیم که مطمئنا به زودی درباره کارهایشان به قدر کافی‌ خواهیم فهمید، دیگر نیازی نداریم برای آن لحظه عجله کنیم و می توانیم از این لحظات مان لذت ببریم. ممکن است بیرون انداختن این افکار از ذهنمان سخت باشد اما با تمرین کردن آسانتر خواهد شد.

رها کن و به خدا بسپار

هنگامی که ما مشکلات زندگی‌ را تجربه کرده و به عجز خود اقرار می کنیم، خواستار آن می‌شویم و ظرفیتش را پیدا می‌کنیم تا مشکلات را به خداوند بسپاریم. در هر حال ما باید مراقب باشیم تا به یک منفعل تبدیل نشویم. سپردن به خدا به این معناست که ما با هم می توانیم با پیامد‌های زندگی‌ همان گونه که اتفاق می‌افتند مواجه شویم. ما نسبت به قدرتی‌ که در کار دنیا وجود دارد، آگاه می‌شویم و متوجه این موضوع می‌گردیم که اگرچه نمی توانیم واقعیتمان را تغییر دهیم، اما می توانیم افرادی فعال باشیم که برای درک و هدایت، به یک نیروی برتر تکیه می کنند.

اول مهم ‌ترین کار را انجام بده

هنگام بحران سعی‌ می‌کنیم تا زمان و انرژی زیادی را صرف این کنیم که آتش‌ها را مهار کرده و با آشفتگی از جایی‌ به جای دیگر بپریم.

وقتی‌ یکی‌ یکی‌ با مشکلات روبرو شویم، منظم تر خواهیم شد. وقتی‌ زندگی‌مان منظم تر شود، ذهنمان کمتر درهم میشود و احساس ترس و رنجش مان شروع به کم شدن می‌کند.

"سه نون" که تلاش کردیم تا با آنها درکی از بیماری اعتیاد به دست آوریم، به ما کمک می کنند تا با مشکلات مان به درستی‌ مواجه شویم. "ما باعث آن نبودیم، نمی توانیم کنترلش کنیم و نمی توانیم آن را درمان کنیم.

"بخشش "گفتن آسان، و عمل کردن سخت است.

برای اینکه بتوانیم ببخشیم، ابتدا می بایست تمایل داشته باشیم تمام احساسات منفی را که مانع عشق ورزیدن، حمایت ودرک معتاد می شود کنار بگذاریم. می بایست تمایل داشته باشیم به درون خودمان نگاه کرده واعتراف کنیم که ما به عنوان خانواده و دوستان، با تبرئه کردن رفتارهای معتاد گونه (حمایت نا سالم) به پیشرفت این بیماری کمک کردیم.

برای اینکه بتوانیم در زندگی مان معتاد را ببخشیم، می بایست مایل باشیم و بتوانیم در ابتدا خودمان را ببخشیم. ما این کار را انجام می دهیم چون که می توانیم سهمی موثر، ماندنی و ارزشمند در فرآیند بهبودی بشویم،  بهبودی از این بیماری اعتیاد که بسیار فلج کننده و خیلی وقتها کشنده است.
سعی کنید به خاطر داشته باشید که اعتیاد تمام خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد و بهبودی برای کل خانواده مهم است. نه ما، نه آنها هیچ کدام نمی توانیم به تنهایی انجامش بدهیم. می بایست همه با هم کار کنیم، در امروز بمانیم، تا بهبودی میسر شود

مشارکت مناسب و گفتگوی دو طرفه

در نارانان ،گفتگوی دوطرفه به رفتار بخصوصی گفته میشود که در مدت یک جلسه به شدت باعث دلسردی بین اعضا میشود.بطور نمونه:قطع کردن صحبت یا سوال کردن از کسی که درحال مشارکت اشت،یا نصیحت کردن فرد دیگری که قبلا مشارکت کرده ،یا صحبت مستقیم با یک فرد بجای صحبت باگروه ،یا به عضو دیگری بگوید که چطور فکر،احساس و عمل کند.
در جلسات نارانان،در یک زمان فقط یک نفر صحبت میکند.وقتی سعی کنیم به صحبت چند نفر گوش کنیم،حرف کسی شنیده نمیشود.وارد شدن در یک گفتگوی خصوصی،اظهارنظرو یا بحث کردن درطول جلسه،بی احترامی به اعضای دیگر است و باعث ازهم پاشیدن گروه میشود.
یادگیری در گوش دادن و التیام در مشارکت کردن است.گفتگوی دوطرفه،فرآیند بهبودی را به تعویق انداخته و باعث میشود فرد مشارکت کننده احساس ناراحتی کند.
چرا گفتگوی دوطرفه مضر است؟

گفتگو دوطرفه میتواند یک مانع مهم و اصلی در جلسه باشد.اگر یک عضو ،مخصوصا یک تازه وارد با سوالهای خاص یا نصیحت مواجه شود وصحبتش را قطع کنند،ممکن است برای ادامه ی مشارکت دودل بشود.سوال کردن و درمیان صحبت دیگران حرف زدن میتواند موضوع جلسه راازمسیر موضوع اصلی کاملا منحرف کرده به شدت باعث سرخوردگی شود.همچنین گفتگوی دوطرفه در جلسه،باعث میشود بجای این که هر فرد حرف دلش را مشارکت کند،به گفتگوهای دنباله دار تبدیل شود.
درکل ،هر جلسه ی نارانان می بایست مکان امنی باشد برای افرادی که تجربه،نیرو و امیدشخصی شان را در رابطه با تاثیرات اعتیاد مشارکت میکنند.
یک جلسه ی امن نارانان مشارکت مناسب را تشویق و گفتگوی دوطرفه را منع میکند.
 مشارکت مناسب چیست؟

مشارکتی مناسب است که یک عضو روی تجربه ،نیرو و امیدش تمرکز کند بدون اینکه از گروه نظریانصیحتی بخواهدویا در مورد مشارکت دیگران نظر بدهد.
مشارکت نا مناسب یا گفتگوی دوطرفه ،باعث میشود که یک فرد از عضو نارانان نیاز دارد مشارکتش بدون قطع کردن،محترم شمرده شود.روندطبیعی مشارکت یک عضو ،بدون مزاحمت ،بهترین نتیجه را دارد.قطع صحبت ممکن است باعث شود مشارکت از صمیم قلب انجام نگردد.وقتی فردی صحبت خود را تمام کرد،میتواند با گوش دادن به صحبت دیگران مفید و فروتن شود.
ارائه ی مشارکت مناسب در جلسات مان به تازه واردی فرصت میدهد که در یک محیط سالم ،بهبودی را آغاز کند.

مثالهایی از گفتگوی دوطرفه


قطع مشارکت:

قطع کردن مشارکت یک فرد با هر سوالی مثل : (معتاد چندساله است یا چه موادی مصرف میکند؟) ، ممکن است باعث احساس ناراحتی آن عضو شود یا شاید مایل نباشد به سوالها پاسخ دهد. قطع مشارکت یک عضو قطع فرآیند بهبودی است و ممکن است او دیگر احساس امنیت نکند.اینکار میتواند یک پیام را به او برساند که؛آنچه گفته مهم نیست و هیچکس واقعا نمیخواهد آن را بشنود.
بازتاب مستقیم:

صحبت مستقیم با فردی که مشارکت میکند ،پس زدن گروه و هر گفتگوی تک به تک محروم کردن بقیه گروه است.
مشارکت در جلسات درجهت تجربه دادن و برای استفاده از تمام گروه است مشارکت در جلسات در جهت تجربه دادن و برای استفاده از تمام گروه است نه ازیک عضو مشخص.ممکن است تعدادی از اعضا با موضوع آشنا باشند و بخواهند در آن بحث ،دخالت کنند .

اشاره به نام یک عضو هنگام مشارکت در جلسه نیز گفتگوی دوطرفه محسوب میشود.

درطول جلسه یا زمان توقف در آن ،اعضا نصیحت نمیکنند.
نه راه حل ارائه میدهند
و نه سعی میکنند کسی را نجات بدهند.

تنها کاری که آنها انجام میدهند ،این است که

" تجربه نیرو و امید را به رایگان ارائه دهند" .
آنها صبورانه گوش میدهند ،
همچنین به منافع مشترک گروه و به یکدیگر احترام میگذارند.
تماس تک به تک در بیرون از جلسه ،ازطریق تلفن ،ایمیل و ارتباط راهنما و رهجو انجام میشود.
مسئولیت گرداننده

یک گرداننده با هدایت کردن جلسه خدمتی را ارائه میدهد و از او انتظار نمیرود پاسخ تمام سوالها را داشته باشد یا بداند. بسیاری از تازه واردین سوالها و نگرانی های خود را از گرداننده میپرسند.گرداننده میتواند از آنها بخواهد سوالهایشان را بعد از جلسه مطرح کنند. گرداننده به افرادی که مایل به مشارکت هستند وقت صحبت میدهد بدون اینکه در مورد حرفهای دیگران اظهارنظر کند،آنها را میپذیرد؛ زیرا این گفته ها برای آنها واقعی است.اعضا آزاد هستند آنچه را فکر میکنند برای بهبودیشان بیشتر مفید است بردارند و بقیه را رها کنند.
سلطه گری عضو

یک عضو زمانی میتواند از صمیم قلب مشارکت کند که در فضایی آزاد از قضاوت ‌ واظهارنظر قرار بگیرد .یک عضو نارانان که با گفتگوی دوطرفه حکومت میکند،مانع رشد دیگران میشود.عضوی که دائما با اظهار عقیده پاسخ میدخد،جلسه را مختل میکند،هم مانع مشارکت تازه وارد ، و هم اعضای قدیمی میشود.سلطه جویی یک عضو در جلسه ،گروه را ضعیف میکند.

پایه و اساس مشارکت دوستانه و تبادل تجربه،نباید متزلزل شود.

اعضا فقط درباره ی احساساتد،پذیرش وتجربیات شخصی خودشان ،بدون اظهارنظر در مورد آنچه که دیگران گفتند،صحبت میکنند .هر چیزی که یک عضو مشارکت میکند برای او واقعی است.اعضادر مسیربهبودی یاد میگیرند که مسئولیت زندگی شخصی خود را بپذیرند و از نصیحت کردن دیگران بپزیرند.اجتناب از گفتگوی دوطرفه که مطرح شد،یک ویژگی برای سلامت جلسات است.
چگونه در جلسات مان گفتگوی متقابل را رفع کنیم؟
ارتباط به روش نارانان برای بعضی هاتجربه ی جدیدی است.لازمه ی آن احترام به دیگران ،شنیدن آنها وشنیدن شدن است.اگر یک گروه مشکل گفتگوی دوطرفه دارد وخواندن خیرمقدم نشریات مان آن را حل نکرده ، از راه حلهای دیگری میتوان استفاده کرد: از اعضا خواسته شود برای صحبت دستشان را بلند کنند که روش خوبی برای پیشگیری از گفتگوی متقابل است.
تازه واردین خیلی زود آن را یاد میگیرند که اگر بخواهند مشارکت کنند،به نوبت دستشان را بالا ببرند و منتظر بمانند تا توسط گرداننده دعوت به صحبت شوند.
دیگر اینکه ،گروه تشویق شوند مدل جلسه را دایره ای شروع کنند.گرداننده موضوع جلسه را اعلام میکند ،در مورد موضوع مشارکت کرده و پس از او از طرف چپ یا راست به ترتیب مشارکت میکنند.در این روش اعضا گرایش پیدا میکنند برای صحبت درباره ی موضوع منتظر نوبت خود بمانند.
موضوع جلسه گفتگوی دوطرفه باشد،معمولا اگر کسی باشد که با این مسئله درگیر بوده است،میتواند آن را روشن کرده و همه ی اعضا نیز میتوانند از اینکه درباره ی این مشکل چه احساسی دارند مشارکت کنند.یادگیری گوش دادن به دیگران در جلسه ،یادآوری به اعضست که در خانواده ی خود نیز بجای بحث کردن،به آنها گوش بدهند.در روش جدید برقراری ارتباطات ،بکارگیری احترام و درک کردن را یاد میگیریم.
مشکل گفتگوی دوطرفه بزرگتر از آن است که موضوع اختیاری در جلسات باشد .انتخاب آن به عنوان موضوع اصلی ممکن است این مشکل را رفع کند. 
 

سی و یک روز در نارانان

سی و یک روز در نارانان روز اول

وقتی پسرم که به خاطر سوءمصرف اعتیاد کاملا دیوانه شده بود .تمام مبلمان خانه را شکست .احساس ناامیدی مطلق کردم .فهمیدم که هیچ کدام از رفتار های من قادر به کنترل اعمال پر خاشگرانه ی او نبود تصمیم گرفتم او را به یک مرکز باز پروری ببرم .نکته مثبت این تصمیم این بود که باعث شد با نارانان آشنا شوم .در جلسه اول یاد گرفتم که در برابر بیماری اعتیاد کاملا نا توان هستم و متوجه شدم که کنترل زندگی ام راز دستم خارج شده است .من قدم اول را پذیرفتم.
به زودی به این... باور رسیدم که قدرت برتری وجود دارد .پروردگاری مهربان که در هر شرایطی به من کمک می کند و متوجه شدم که در مقابل چنین بیماری تخریب کننده ای تنها نیستم .واین گونه قدم دوم را پذیرفتم .
وقتی زندگی ام را به دستان قدرتمند خداوند سپردم .پی بردم که می توانم تسلیم و قدم سوم را قبول کردم.
مراقبه روزانه :امروز به جای احساس تاسف وناامیدی ،می دانم که اگر شجاعتش را داشته باشم در هر مو قعیتی کارهای زیادی است که می توانم انجام دهم .نارانان به رشد معنوی من کمک می کند وبه من قدرت تغییر رفتارهایم را می دهد ومرا از دخالت در بهبودی پسرم باز می دارد من خود را با این یادآوری که همیشه می توانم به نیروی برتر تکیه وآن چه را که نمی توانم تغییر دهم به او بسپارم ،تسلی می دهم .

 روز دوم تصمیم گیری

نارانان به من آموخت که چگونه تصمیمات تم را به عقب نیندازم. امروز به روشنی می بینم که چه طور در گذشته ،نا خود آگاه تصمیم هایم را به تاخیر می انداختم .وبه جای آن ترجیح می دادم بگذارم دیگران و سر نوشت برای من تصمیم گیری کنند وقتی که نتیجه تصمیماتم زندگی مرا تحت تاثیر قرار می داد واکنش من این بود که دیگران را سرزنش کنم .نمی پذیرفتم که من مسوول عواقب کم کاری هایم هستم .
دعای آرامش به من یاد می دهد که چگونه اموری را که می توانم تغییر دهم و مرا تشویق به تصمیم گیری در زمان مناسب می کند
تصمیم گیری و انجام کارهایی که می توانم .هردو به من آسودگی و آرامش روحی می دهد تا هم چنان که به رشد معنوی می رسم با آغوشی باز به استقبال چالش های تازه بروم.

مراقبه ی روزانه::نشریات نارانان به من یاد داد که تصمیم نگرفتن بد ترین تصمیم ممکن است . فقط برای امروز. اجازه نمی دهم دیگران برای من تصمیم گیری کنند وبه سادگی تصمیم هایم را به تاخیر نمی اندازم.

 روز سوم خشم

وقتی پسرم مواد مصرف می کرد اغلب به من و خانواده ی مان پرخاش می کرد و موقعیت های شرم آوری رابه وجود می آورد. تلاش من برای صحبت با او همیشه با بحث های تند به پایان می رسید که این به خشونت های بیشتری دامن می زد .نارانان به من آموخت که خشم مرا نابود می کند پروراندن خشم نشانه ی این است که من هنوز قدم اول را نپذیرفته ام اگر من در مقابل بیماری اعتیاد نا توان هستم ،چگونه می توانم انتظار داشته باشم که فرد معتاد .مشتاق و یا قادربه یک گفتگوی عاقلانه باشد؟تا زمانی که من انتظارات غیر ممکن دارم با خشونت بیشتری روبرو خواهم شد .هنگامی که صادقانه اعتراف کنم که در برابر بیماری اعتیاد ناتوان هستم .آنگاه قادر خواهم بودقدم دوم را بپذیرم و درک کنم یک نیرو برتر می تواند بیماری اعتیاد را اداره کند .وقتی من معتادم را به دستتان قدرتمند خداوند بسپارم دست از کنترل کردن رفتارها و زندگی معتاد بر خواهم داشت .با جدا کردن کامل خودم از بیماری او همراه با عشق .می توانم به آرامش برسم و از تمامی آن خشونت ها فاصله بگیرم .
مراقبه ی روزانه """نارانان مرا تشویق می کند که گرفتار خشم نشوم .می توانم به سادگی دنبال آرامش وصلح باشم .
فقط برای امروز،می توانم صبورانه خونسرد باشم و منتظر آرامشی بمانم که نیرو برترم برایم فراهم خواهد کرد.
"یکی از مهم ترین درس هایی که آموختم این است که به جنگیدن پایان دهم و از خشم ره شوم این برای بهبودی من ضروری است.

 روز چهارم عزت نفس

زندگی کردن با یک معتاد و دیدن احساس درد،ناامنی و ترس درمن احساس گناه ایجاد کرد وعزت نفس مرا تحت تاثیر قرار داد و احساس ناچیز بودن و دیوانگی می کردم .بیماری من به جایی رسید که دیگر زندگی نمی کردم و فراموش کرده بودم که بیش از این چگونه انسانی بودم هروز خود را عصبانی تر وغمگین تر می دیدم .دیگر از زندگی لذت نمیبردم و آرام آرام خود را از دیگران جدا کردم .
بعد از تلاش های فراوان برای پیدا کردن راه حلی برای مشکلم در یک جلسه ی نارانان شرکت کردم در آن زمان بود که فهمیدم عزت نفس و ظرفیتم برای عشق ورزیدن کاملا از بین رفته است به کمک برنامه ی نارانان مهربانی سایر اعضا و درکی که از جلسات به دست آوردم .فهمیدم که چه قدر مهم است خودم را دوست داشته باشم من نیاز داشتم تا روی بازیابی عزت نفسم کار بکنم عشق ورزیدن به خودم آن گونه که به خود فزصت رشد معنوی بدهم کمک کرد تا پذیرش دیگران و دوست داشتن آن ها به همان گونه که هستند برایم آسان تر شود این به من کمک کرد تا روابطم با نیروبرتر دیگران و معتادم را بهبود بخشم .
مراقبه ی روزانه"""" امروز سپاسگزار برنامه هستم که به من راه دوست داشتن خود وعشق ورزیدن به دیگران را آموخت عزت نفس و اعتماد به نفسم بهبود یافته است و این به من اجازه می دهد که زندگی لذت بخش تری داشته باشم وبه من شجاعت آن را می دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم و به پذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم .

 روز پنجم دلسوزی به حال خود

من خود را قربانی شرایط تاسف باری می دانستم که در آن زندگی می کردم و دیگران را به خاطر اعمالم سرزنش می کردم به دلیل رفتار های منفعلانه ام همیشه منتظر بودم دنیا روی سرم خراب شود این طرزفکر هیچ چیز مثبتی به زندگی ام نبخشید ومن همه چیز را در زندگی ام با تلخی شک نگرش منفی و آسیب پذیر به پایان می رساندم احساس دلسوزی و ترحم من به خودم آن قدر زیاد بود که ارزش های درونی جایگاهم واز همه مهم تر قدردانی را در من تحت تاثیر قرار داده بود . مجبور بودم مدام سختی های زندگی ام را به دیگران اعتراف کنم در نارانان یاد گرفتم نباید چنگ زدن به گذشته را ادامه دهم ونیز نباید خود را یک قربانی تلقی کنم بلکه باید تلاش کنم تا از تمام شرایط زندگی ام درس بیاموزم درسی که بتواند رشد معنوی را در من تقویت کند .
هنگامی که یاد بگیرم خود را آن گونه که هستم بپذیریم پذیرش خودم به عنوان یک فرد عادی با همه ی توانایی ها و نقص هایم آسان تر است من می توانم بر روی نقاط قوتم تاکید کنم و برای از بین بردن نقص هایم تلاش کنم هم چنین به جای دلسوزی به حال خود عزت نفسم را بالا ببرم من تنها کسی هستم که می تواند رفتارهای من را تغییر دهد.

""مراقبه ی روزانه ::بگذار همیشه به یاد داشته باشم همان اندازه که دلسوزی به حال خود نابود کننده است عزت نفس به من امکان رشد می دهد هم چنان که رشد می کنم قادر می شوم انسان آزادی باشم .
""امروز تنها بر روی تغییر خودم و رفتارهایم کار خوام کرد .امروز انتخاب می کنم که در زندگی ام آرامش وصلح داشته باشم

روز ششم انتظارات

آن روزها که پسرم مواد مصرف می کرد و بعد ها که وارد برنامه شد آرزمی من این بود که او به سرعت بهبود یابد قصری در آسمان ساختم که پر بود از انتظارات من از بهبودی او بود.
نارانان به من آموخت که نباید هیچ انتظاری داشته باشم وقتی من اتظارات بیهوده می سازم خوذ را در معرض غم سرخوردگی عصبانیت و احاس گناه قرار می دهم اگر این انتظارات کاملا بر آورده نشوند بسشیار ناراحت می شوم و اگر بر آورده شوند باز هم احساس رضایت و خوشحالی برای آن چه اتفاق افتاده نمی کنم زیرا فکر می کنم این چیز است که باید می شد و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است
امروز سعی می کنم از پسرم انتظار نداشته باشم که چون در حال بهبودی است باید با آرامش و عاقلانه رفتار کند باید به یاد داشته باشم او یک انسان است همان گونه که من هستم انسانی که مانند من توانایی و ضعف هایی دارد با کم کردن انتظاراتم .از در گیری های احتمالی پرهیز می کنم
"""""مراقبه ی روزانه ::: با کمک قدرت برترم تلاش می کنم تا انتظاراتم را کم کنم سعی می کنم نه انتظار به وقوع پیوستن اتفاق های خوب را داشته باشم ونه ترس از بحران هایی که ممکن است پیش بیاید تلاش می کنم تا سهم خود را با کار بستن نظم کوشش تعهد و عشق به خوبی انجام دهم امروز به یاد خواهم داشت برای داشته هایم سپاس گزار وتسلیم راهی باشم که در آن قرار خواهم داشت .

روز هفتم نگرش

نارانان به من یاد داده است تا انگیزه ها و نیاتم را قبل از بیان افکارم به دیگران کاملا بررسی کنم حالا می توانم به جای نگرش های سرزنش گر پرخاش گر و نابود کننده رفتارهای منظم تر،مسوولانه تر قاطعانه تر ومتعال تر ی داشته باشم . متوجه باشم که هنگام صحبت با یک معتاد او را قضاوت می کنم گر چه در انتخاب بسیار دقت می کردم نحوهی صحبت و لحن صدایی که به کار می بردم .می توانست آن چه را که می گویم سرزنشگر یا قابل قبول جلوه دهدو
هنگامی که با آرامش رفتارهایم را تغییر دهم .می توانم موضع سازنده تر و عاقلانه تری داشته باشم نتیجه ی این تغییرات می تواند این باشد که معتادم را تشویق به مراقبت از بهبودی خود کند این حقیقت بسیار ارزشمند است .زیرا مارانان به من آموخت که یک عملکرد ساده از هزاران حرف با ارزش تر است .
با بررسی انگیزه ها وتغییر نگرش هایم احساس بهتری نسبت به خودم دارم و رشد معنوی ام را می بینم

""مراقبه ی روزانه"زمانی که عجز خود را در برابر بیماری اعتیاد می پذیرم .باید بر روی دعا آرامش تمرکز کنم .
به این ترتیب از قدرت برترم می خواهم به من شهامت دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم .یکی از چیز هایی که ایمان دارم می توانم تغییر دهم نگرش من نسبت به بهبودی و رشد معنوی ام است

روز هشتم حمایت ناسالم

برای من درک معنی حمایت نا سالم بسیار سخت بود. این که بفهمم به جای این که به معتادم کمک کنم تا حالش بهتر شود در واقع داشتم به او کمک می کردم تا به مصرفش ادامه دهد .حمایت نا سالم چیزی بود که من به انجامش عادت کرده بودم . مثل قرض دادن ماشین . پاس کردن چک های بی محلش. باز گرداندن چیزهایی که از دست می داد .عذر وبهانه آوردن برای دیگران وقتی کارهارا اشتباه انجام می داد و میزبان مهمانی های او بودن فکر می کردم با مهربان بودن و کمک کردن به او همه چیز درست می شود .
برنامه ی نارانان و اعضای گروه بودند که چشم مرا به روی اطرافم باز کردند وقتی یاد گرفتم با حمایت نا سالم از معتاد م کارهایی را انجام می دادم که او مسوول انجام شان بود .احساس بسیار خوبی پیدا کردم .
باید تغییر می کردم و آرام آرام تغییرات اتفاق افتاد . همه چیز های گرانبها در خانه را از دسترس او خارج کردم و
از جمله دسته چک ها کارت های اعتباری سوییچ ماشین . ومطمن شدم که همه چیز را در محل امنی قرار دارد .
از عذر بهانه و دروغ گفتن برای سر پوش گذاشتن روی اشتباهاتش دست برداشتم .

"مراقبه ی روزانه " من از نیروی برترم می خواهم مرا راهنمایی کند تا بتوانم فرق بین کمک کردن و حمایت نا سالم را تشخیص دهم به من کمک کند تا بیش از آن که کاری کنم که به حمایت نا سالم منجر شود و برایم پشیمانی بیاورد به آن فکر کرده و از انجام آن خوداری کنم امروز در جلسات نا رانان منبع بی حد و اندازه از راهنمایی و هدایت را پیدا کرده ام
من با درک مفاهیمی مثل وابستگی متقابل رها کردن ،حمایت نا سالم و انکار در خود و معتادم به رشد می رسم

روز نهم ظاهر سازی

تمام خانواده من از جمله خودم عادت داشتیم که هیچ وقت چیزی را که واقعا می خواستیم به زبان نیاوریم بنابر این من یاد گرفتم ظاهر سازی کنم و با بازی کردن نقش قربانی از دیگران باج بگیرم من حقیقت را پنهان می کردم و شرایطی ایجاد می کردم که بتوانم به اهدافم برسم .
با شرکت در جلسات نارانان فهمیدم که این رفتارها چیزی جز طاهر سازی نبود متوجه شدم که معتاد نیز به همین شیوه رفتار می کند قبول ترفند هایش دادن پول به او .هروقت که تقاضا می کرد .و بر آورده کردک خواسته هایش به خاطر احساس گناهی که داشتم برایم آسان بود من دورغ ها و قول هایش را باور می کردم زیرا می خواستم به او اعتماد داشته باشم یا شاید به این خاطر که می ترسیدم به من پر خاش کند .
با کمک گرفتن و گوش دادن به تجربه اعضا یاد گرفتم که مشکلات را به شیوه ای صادقانه حل کنم از رفع مشکلات معتادم خوداری کنم .
تا مسوولیت هایش را به عهده گیرد و عواقب اعمالش را ببیند سرزنش کردن توبیخ کردن او برای هر چیز که در خانه اتفاق می افتاد را کنار گذلشتم به تدریج با او هم دردی کرده و درک کردم که او هم از بیماری رنج می برد .

"مراقبه ی روزانه"امروز راهی سالم برای برآورده کردن نیازهایم و ایجاد روابطی که بر پایه ی صداقت و نه با استفاده از ترفند یاد گرفتم.

روز دهم مشکلات

پسرم به مدت سه سال مواد مصرف می کرد همه چیز را در اطرافش نابود کرده بود خانواده بستگان دوستان و موفقیت های مالی اش از طرف دیگر ما در خانه به جنگیدن شکایت کردن دادن درس اخلاق ظاهرسازی حمایت نا سالم و بزرگ کردن او و بیماری اش عادت کرده بودیم من معتادم را مسبب همه ی مشکلاتم می دانستم اما سرانجام متوجه شدم که به یک کمل گرای پر خاش گر کنترل کننده بد بین تبدیل شده ام .نهایتا فهمیدم که بسیار غمگین و خودم مسوول بسیاری از مشکلات می باشم .
وقتی به دنبال کمک برای پسرم بودم او قبول کرد که به یک برنامه ی بهبودی برود و من هم از نارانان راهنمایی گرفتم ما سرانجام نور رل در انتهای تاریکی دیدم من آمده بودم که دریابم مشکلات همیشه وجود دارند اما نارانان به من آموخت که اگر ذهن خود را باز بگذارم می توانم با مشکلات مقابله کنم .نارانان به من ابزارهایی داد تا با مشکلات عاقلانه تر روبرو شوم شعار "چقدر اهمیت دارد"؟ کمکم کرد تا در یابم به چه مشکلاتی توجه کنم وبه چه مشکلاتی توجه نکنم مشارکت در گروه به من یاد داد که نباید از دیگران توقع داشته باشم چرا که انتظارات تنها باعث مشکلات بیشتر می شود و باید سعی کنم فقط برای امروز زندگی کنم . از نارانان یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است و چگونه با بیمارم همدردی کنم من نیاز دارم به خودم ونیروی برترم تکیه کنم تا بتوانک راه حلی برای مشکلاتم پیدا کنم /

"مراقبه ی روزانه " به درخت بلوط می اندیشم که چگونه با وجود باد و آتش با قدرت رشد می کند امروز هر وقت که با مشکلات روبرو می شوم از نیرو برترم سپاسگزاری می کنم مشکلات من موقعیت هایی هستند که من با حل کردن شان به زشد می رسم و قوی می شوم

روز یازدهم همدردی

اولین باری که در جلسه ی نا رانان شرکت کردم احساسم نسبت به معتادم آممیخته با ترسی نا امنی و خشم بود بعد از چند جلسه دریافتم او بیماریی دارد که من باعث آن نیستم ونمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم .
با بودن بیشتر در برنامه شروع به درک این مساله کردم که رفتارها و خشم او نسبت به من صدای بیماریش بود نه یک خصومت شخصی فهمیدن این موضوع به من کمک کرد تا حس همدردی را جایگزین رفتارهای کینه توزانه و حمایت های نا سالم کنم وقتی با او احساس همدردی می کنم از اعماق قلبم به او عشق می ورزم هنگامی که ارتباط با نیروی برترم را حفظ می کنم با اراده و قدرت او حرکت خواهم کرد ودر آن هنگام هیچ جایی برای خشم رنجش ترحم حمایت نا سالم و درد باقی نمی ماند همدردی به من کمک کرد تا بفهمم معتاد نمی تواند مقصر این بیماری وحشتناک باشد و این به من شهامت داد تا به او اجازه دهم با آنچه که از دست داده روبرو شود و هر زمان که آماده بود در خواست کمک برای خودش کند و به او فرصت می دهم که مسوول بهبودی خود باشد .

"مراقبه ی روزانه :امروز من مجبور نیستم آن چه را که معتادم می گوید یا انجام می دهد دوست داشته باشم و می دانم که نباید تلاش کنم او را تغییر دهم حتی زمانی که فکر می کنم اشتباه است من یاد گرفتم که فقط خودم را می توانم تغییر دهم و دیگران را تنها می توانم دوست داشته باشم

روز دوازدهم شهامت

پیش از آن که با نارانان آشنا شوم ،در تصمیم گیر هایم دچار مشکل میشدم و از چالش های تازه و یا نتایج انتخاب هایی که می کردم بسیار می ترسیدم .به خاطر نداشتن شهامت اجازه می دادم گه همه چیز بدون آن که برای شان راه حلی پیدا کنم اتفاق بیفتد به هنگام اضطراب و نگرانی خود را به نوعی شهامت کاذب مجهز می کردم و تصمیماتی نسنجیده می گرفتم که نتایجی به همراه داشت که به مشکلات بیشتری دامن می زد من به دلیل نداشتن شهامت در تصمیم گیری هایم احساس تاسف و ندامت می کردم .
دعای آرامش معنای واقعی شهامت را به من آموخت حالا می دانم که باید فروتن باشم و از قدرت برترم بخواهم به من شهامت آن را بدهد که اجازه دهم دیگران هم مسوولیت های شان را به عهد بگیرند و به قدرت آن را بدهد تا هرجا که می خواهم نه بگویم هم چنین از قدرت برترم می خواهم تا به من شهامت تبدیل انتخاب هایم به واقعیت و قدرت تغییر رفتارهایم را بدهد آن گونه که بتوانم بر روی بهبودی و رشد معنوی خود کار کنم .
امروز می دانم که زندگی همیشه آسان نیست اما می تواند مسرت بخش اشد هر زمان که احساس کنم رفتارهای گذشته ام باز گشته اند برنامه ی نارانان شهامت بهبود یافتن را به من می دهد .

مراقبه ی روزانه ::هر زمان که از نیروی برترم طلب شهامت کنم به دعاهایم گوش کرده و پاسخ می دهد . امروز ایمان دارم که شجاعت روبرو شدن با زندگی را دارم.

روز سیزدهم پذیرش

پیش از آن که وارد نارانان شوم احساس می کردم بسیار با هوش هستم و می توانم زندگی تمام فامیل را کنترل و اداره کنم .
مفهوم پذیرش عجز برای من هیچ معنایی نداشت .اکنون که بهبودی ام را شروع کرده ام یاد گرفته ام که :

بافروتنی بپذیرم که مشکلی دارم و به تنهایی نمی توانم آن را حل کنم .
بپذیرم که معتاد یک بیمار است و رفتارهای پر خاش گرانه اش نتیجه ی آسیب های روحی است مصرف مواد در او ایجاد کرده است .

بپذیرم که در برابر بیماری اعتیاد ومعتاد عاجز هستم
بپذیرم که من باعث بیماری او نیستم و به خاطر آن سرزنش نمی شوم
بپذیرم که با کمک نیروی برترم می توانم خودم را تغییر بدهم و این تغییرات می تواند برای معتاد هم مفید واقع شود .

بپذیرم که من هم ویژگی های خوب وهم نقاط ضعفی دارم
دیگران را همان گونه که هستند بدون قضاوت و سعی در تغییرشان بپذیرم
بپذیرم که دیگران باعث بیماری اعتیاد نیستند و بیماری اعتیاد دلایل بسیار دارد
بپذیرم که اعتیاد به مواد مخدر بیماری است که تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد .

از اینکه در بهبودی ام پیشرفت داشته ام احساس خوبی دارم .امروز به حال خود دلسوزی نمی کنم .و می دانم برای تغییر رفتارهایم در زمان مناسبش به نیروی برترم نیاز دارم .

مراقبه ی روزانه دیگر احساس رنجش و عصبانیت نمی کنم و سپاس گزار نیروی برترم،برنامه نارانان و اعضای گروه هستم که توانستم آرامش پیداکنم خوشحالم که می توانم سختی های زندگی ام را به همان گونه که اتفاق می افتد بپذیریم و اکنون می توانم از خودم مراقبت کنم

روز چهاردهم عشق

من همیشه فکر می کردم مادر مهربانی هستم .به فرزندانم هرچه می خواستند می دادم .واغلب براب آنها خود را قربانی می کردم زیرا می خواستم چیز هایی را که من در گذشته نداشته ام .داشته باشند هم چنین باور داشتم به آن اندازه که استحقاقش را دارم .عشق مراقبت توجه دریافت نمی کنم . وقتی متوجه شدم یکی از بچه هایم معتاد است وارد نارانان شدم .بعد از آن که فهمیدم نحوه ی محبت من تا چه حد آن ه را از رشد باز داشته است .
شروع کردم تا عشق را از دور نمایی عاقلانه تر و مسوولانه تر درک کنم با عشق ورزیدن به پسر معتادم قدرت پیدا کردم تا او را -زمانی که زندگی اش را در معرض خطر و کاملاتحت کنترل اعتیادش بود - به رفتن به یک برنامه ی بهبودی تشویق کنم امروز او به خاطر کاری که کردهام از من سپاس گزار است او به جلساتnaمی رود واز آزادی خود برای انتخاب کردن استفاده می کند بدون آن که من تلاشی برای کنترل زندگی اش داشته باشم .
من به کار بهبودی خود ادامه می دهم و یاد گرفته ام که از خود مراقبت کنم وراه تازه ای برای زندگی پیدا کرده ام .خود را بیشتر دوست دارمو تلاش می کنم تا عزت نفسم را با قاطعیت .درک خونسردی و لذت بردن روزانه از زندگی بهبود بخشم من یاد گرفتم که زندگی کنم و بگذارم تا زندگی کنند و اکنون آرامش بیشتری در زندگی ام تجربه می کنم .
مراقبه ی روزانه :: امروز اهمیت عشق معقولانه را می دانم من با دوست داشتن خودم در عشق ورزیدن به دیگران توانا تر می شوم درست است هر آن چه که می خواهم ندارم اما امروز می دانم هر چه نیاز من است با عشق ورزیدن بدون چشم داشت .بیشتر از آن چه می دهم دریافت می کنم

روز پانزدهم صداقت

دوازده قدم برنامه ی نارانان در باره ی صداقت و تغییر رفتارهای مان صحبت می کند صداقت را به عنوان مفهوم بسیار ویسعی که من دیگران و هم چنین فرد معتاد درگیرش هستیم .
پیش از انکه به نارانان راه پیدا کنم علاقه ای به شناخت خود نداشتم .گمتن میکردم فکر کردن در باره ی خودم وقتی مشکلات زیاد زیاد دیگری وجود دارد خود خواهانه است تصور میکردم این وظیفه من است که همیشه مراقب خانواده ام باشم .در برنامهی نارانان بود که متوجه شدم برای تغییر رفتارهایم باید خود را به قدر کافی بشناسم اگر بخواهم به عمق مفهوم صداقت نگاه کنم می بینم که گاهی کار بسیار درد ناکی است من رفته رفته به این درک رسیدم که در ارتباط با دیگران و مخصوصا فرد معتاد نیاز به صداقت دارم .
دریافتم که تا چه حد فریب کا و عذر و بهانه آور شده ام من از صحبت کردن و بحث کردن رودر رو ترس داشتم به همین خاطر از دیگران فرار میکردم برای دوری از بحث و داشتن روابط نزدیک ظاهر سازی می کردم و آرامشی کاذب برای خود ساخته بودم . باکارکرد قدم های چهار و ده به شناخت بهتری از خودم رسیدم و سعی کردم تا به صداقت پاینده باشم دارم یاد می گیرم با دوست داشتن خود و پذیرش مسوولیت هایم به شناخت بهتری از خودم برسم امروز قادرم تا اعمال گذشته ام را ارزیابی کرده ودر آن ها تغییراتی ایجاد کنم
مراقبه ی روزانه ::من با صداقت،دانش و پذیرش به آرامش می رسم .می توانم راه های تازه ای را دنبال کنم . افق دیدم را وسعت بخشم و زندگی بهتری داشته باشم

روز شانزدهم رها کردن

وقتی برای اولین بار با دوازده قدم نارانان آشنا شدم فهمیدم که مدتی است به احساساتی چون تنفر سرزنش نا امیدی خشم افسردگی و طرد شدگی پناه برده ام پذیرفتن این که فرد معتاد در بحران و خارج از کنترل من است برایم بسیار درد ناک بود برنامه ی نارانان به من آموخت تا روی معتاد تمر کز نکنم و اجازه دهم تا او زندگی خودش را داشته باشد آموختم که لازم است از تلاش برای حمایت او دست بردارم و سعی نکنم تا اورا متقاعد کنم کخ مصرف مواد ش کاری اشتباه است به جای آن نیاز است تا بر روی بهبودی خودم تمر کز کنم .
به تدریج به معنای رها کردن از طریق سه قدم و شعار ها پی بردم با تمرکز بر روی خود .خواندن دعا آرامش و تغییر آن چه می توانم توانستم معتادم را بدون بر عهده گرفتن مسوولیت هایش دوست داشته باشم .
اکنون عجز خود را در برابر مواد وفرد معتاد پذیرفته ام حالا قبول کرده ام که اعتیاد یک بیماری است و اراده و زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپرده ام و متقاعد شده ام که هیچ کس جز خودم را تغییر نمی توانم داد دست از حمایت نا سالم بر داشته ام و تلاش می کنم حتی در مواقع بحرانی خونسرد باشم
مراقبه ی روزانه :رها کردن با عشق برای من آرامش و رشد به همراه خواهد داشت .امروز با فرد معتاد همدردی می کنم و برایش احترام قایل هستم هرکس را که دوست دارم از بیماریش جدا می کنم و به او اجازه می دهم تا با عواقب مشکلاتی که ایجاد کرده روبرو شود امروز می توانم انتخاب کنم که عشق را اول از همه در زندگی خود جای دهم

روز هفدهم قدم ها

اقرار به این که من در مقابل اعتیاد عاجزم کار آسانی نبود من هنگامی قدم اول را به کار بستم که پذیرفتم هیچ کاری وجود ندارد که من بتوانم انجام دهم تا شرایط را عوض کند و متوجه شدم که کنترل زندگی ام از دستم خارج شده است پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری مرا از سرزنش کردن خود رها کرد .
کار کرد قدم دوم برای من زیاد سخت نبود زیرا همیشه به نیرو برتر خود ایمان داشتم پذیرفتن قدم سوم کار دشواری بود چون من همیشه به قدرت خود بیسار مغرور بودم بعد از اینکه جذب برنامه ی نارانان شدم اراده وزندگی خود و کسانی که دوستشان داشتم را به نیروی برترم سپردم و احساس رهایی کردم .در قدم چهار باعث شد که حالت ها نقص ها و محدودیت هایم را از فهرستی که شجاعانه و موشکافانه و با نگاهی معنوی به زندگی ام تهیه کرده ام بشناسم .وقتی این فهرست را در پنجم با فرد دیگری مشارکت کردم با او به بحث نشستم و سرانجام پیشنهداتش را پذیرفتم این پذیرش ترس های مرا کمرنگ و به خود قول دادم که رفتارهایم را تغییر خواهم داد من فروتن شدم .
در قدم های شش و هفت آماده بودم تا فروتنانه از نیرو برترم به آن گونه که اورا درک می کردم بخواهم تا نقص های شخصیتی مرا از میان بردارد .تواضع و شهامت زیادی لازم بود تا بدون چشم داشت از کسانی که در فهرست قدم هشت و نه من بود جبران خسارت کنم .
من کار کرد قدم ده را همراه با تراز گیری های روزانه ادامه دادم تا از انباشته شدن زباله های عاطفی در درونم جلو گیری کنم در قدم یازده به نبال رابطه آگاهانه با خداوند از طریق دعا ومراقبه بودم زمانی که به یک بیداری معنوی رسیدم احساس کردم که تنهایی ام نا پدید شده و با قدر شناسی این پیام را به کسانی که خواستار آن بودند انتقال دادم . همان گونه که در قدم دوازده پیشنهاد شده است .
مراقبه ی روزانه ::امروز می توانم دوازده قدم را در زندگی روزانه ام به کار گیرم قدم ها با تغییر دادن رفتار هایم روبرو شدن با ترس هایم سرزنش نکردن خودم ورسیدن به آرامش تغییرات بزرگی در روش زندگی کردنم ایجاد کرده اند امروز من زندگی بهتری دارم

روز هجدهم تغییرات

از زمانی که یک نو جوان بودم در به پایان رساندن کار هایی که شروع می کردم ناتوان بودم از کارهای خیلی ساده گرفته تا فارغ التحصیل شدن از دانشگاه به تدریج این باور در من شکل گرفت که نا توان تنبل و بی اراده هستم برای توجیه مشکلاتم آدام های اطراف را سرزنش می کردم آن ها بودنند که در کارم اختلال ایجاده کرده مرا گیج می کردند آن ها نمی دانستند که چه می خواهند لذا مرا از اهدافم منحرف کرده بودند آن ها ارزش من را درک نمی کردند .
من خیلی از خودم اتظار و توقع داشتم فقط کارهایی که بدون نقص انجام داده بودم مرا راضی می کرد کارهای زیادی را شروع کرده بودم اما شجاعت به پایان رساندن آنهارا نداشتم زیرا می ترسیدم که نتیجه بدون نقص نباشد در رفتار با آدم هاب زندگی ام نیز همین حس آزار دهنده ی ناشی از کمال گرایی در من بود هنگامی که فهمیدم پسرم معتاد است شرایط غیر قابل تحمل شد .هیچ کاری نکردم جز سرزنش خود و انتقاد بیشتر از دیگران .
بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان به شناخت بهتری از خودم رسیدم احساس کردم برای بهبودی روابطم نیاز دارم تا خودم را تغییر دهم شروع به تمام کردن کارهایم کردم با وجود اینکه می دانستم شاید نتوانم بهترین نتیجه را بگیرم یا ممکن است نتوانم در محل کارم به عنوان کارمند نمونه شناخته شوم من پیشرفت های بسیار ی به دست آوردم و به خودم به خاطر آنها تبریک می گویم .
مراقبه ی روزانه ::بگذار به خاطر داشته باشم پیشرفتی که من در روابطم دارم از جانب دیگران نیست بلکه به خاطر تغییراتی است که در خودم ایجاد کرده ام بگذار از خودم شروع کنم

روز نوزدهم ایمان و امید

ابمان امید مفاهیم معنوی بسیار مهمی در نا رانان هستند این دو مفهوم مکمل یکدیگر ند وبه من کمک کردند تا احساس اعتماد آسایشو لذت را بازیابم .آموختم که بهترین کار این است که با ایمان به زندگی نگاه کنم .چون (ایمان)به من امید به ـآینده می دهد و نیز شهامت اینکه با افکاری مثبت با هر روز زندگی ام روبرو شوم و این امکان را به می دهد تا نگاهی خوش بینانه به زندگی داشته باشم .
بدون ایمان امید هر چیز ی را منفی می دیدم همیشه ناراحت و اقسرده بودم و نمی توانستم چیز های خوبی را در زندگی داشتم را ببینم اعتیاد پسرم مرا به وحشت انداخت تمام چیزهایی که می توانستم ببینم این بود پلیس،جنگ،تصادف،و درگیری با فروشنئگان مواد مخدر و هرج مرج در خانه روزهای من پر از رنج شرم و ترسی بود که مرا از انجام هر کاری ناتوان می کرد و هیچ چیز تغییر نمی کرد .
من زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپردم . ایمان من به نیروی برتر به این خاطراست که مرا دوست دارد و درک می کند این ایمان به من کمک کرد تا بدون ترس از آینده و ادامه دادن به شرم و خشمی که از گذشته داشته ام بر مشکلاتم غلبه کرده و فقط برای امروز زندگی کنم . هنوز هم نگرانی های زیادی دارم اما می دانم که این ها بخشی ازرشد من هستند .
مراقبه ی روزانه :قدم دوم می گوید "به این باور رسیدیم که ..."این پیام مرا سرشار از ایمان و امید می کند این به من بستگی دارد تا با ابزار هایی که در نارانان به من داده است چراغ ایمان وامید را در زندگی ام روشن نگه دارم .
"فقط برای امروز از خداوند می خواهم مرا از خواست خود آگاه کند و این قدرت را به من بدهد تا خواست اورا انجام بدهم"

روز بیستم سپاسگزاری

امروز آسمان آبی است روز روشن و زیباست و خورشید به گرمی می درخشد به همین خاطر با دعا از نیروی برترم برای داشتن حال خوب و عزت نفسم سپاسگزاری می کنم و از نیروی برترم برای آرامش ونعمت هایی که به آن رسیده ام قدردانی می کنم .
زمانی را که برای اولین بار در برنامه نارانان شرکت کردم را به یاد دارم و می بینم زندگی ام چقدر پیشرفت کرده است رفتن به جلسات مرا تشویق کرد تا برای داشتن یک زندگی رضایت بخش حی نا امنی ،سردرگمی و ناامیدی را در خودم تغییر دهم احساس می کنم که مادر ، خویشاوند،دوست و همراه بهتری شده ام .من امروز انسان شادتر وجذاب تری هستم .
در لحظات به این می اندیشم که به خاطر موهبت های فراوانی که دریافت کرده ام به اندازه کافی قدر شناس نیروی برتر و برنامه نارانان باشم .آیا به قدر کافی و منصفانه با سنت هفت همکاری می کنم ؟آیا به تشکبل گروه در مناطقی که نیازمند آن هستند کمک می کنم؟امروز وقتی از من دعوت می شود تا در انجمن خدمت کنم به این مساله کاملا آگاه هستم که من باید بخواهم این کار را به خاطر سپاسگزاری و بهای بهبودی خود انجام دهم این به من کمک می کند تا دوازده قدم را تمرین کنم .

مراقبه ی روزانه " من احساس سردر گمی و ناامیدی را به یاد خواهم داشت تا بتوانم سپاسگزاری را در کارهایم قرار دهم با رساندن پیام نارانان،خوش آمدگویی عاشقانه به تازواردین،خدمت کردن و سخاوتمندی در همکاری هایم با انجمن عملا سپاسگزاری کی کنم

روز بیست و یکم حدومرز

برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .

مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .

روز بیست و دوم کنترل کردن

درجلسه نارانان بود که متوجه شدم چه قدر می خواهم همه چیز را تحت کنترل من باشد با تلاش برای بهتر شدن حال پسرم معتادم دارم سهم خود را به عنوان یک مادر انجام می دهم .تا دیر وقت منتظر او می ماندم تا به خانه برگردد .هر روز صبح زود او را از خواب بیدار می کردم وبا او می جنگیدم تا مبادا دیرش شود . لباس ها و کمد هایش را زیر رو می کردم .چشم هایش را بازرسی می کردم .وقتی چک بی محل می کشید حساب بانکی اش را پر می کردم . دنبالش می کردم .تا دنبال فروشنده مواد نرود بدهی هایش به وکیل،پلیس و دیگران را پرداخت می کردم .برایش سخنرانی های طولانی می کردم .زیرا فکر می کردم با کنترل کردن دارم وظیفه ام را انجام می دهم . واز لکه دار شدن نام خانوادگی مان جلو گیری می کنم .
از طریق برنامه ی نارانان و مشارکت با سایر اعضای گروهم شروع به درک این مساله کردم که من سعی می کردم شرایط غیر قابل کنترل را کنترل کنم وبا این کار پسرم را از رشد باز می داشتم . من این حقیقت که او یک معتاد است و یک بیمار ی پیش رونده و غیر قابل درمان دارد را پذیرفتم . تلاش من برای کنترل او و بیماریش باعث می شد تا او بیشتر در آن فرو رود .به این درک رسیدم که خیلی بهتر خواهد بود اگر من مسوولیت زندگی پسرم را به خودش بسپارم تا او بتواند آن گونه که خود انتخاب کرده زندگی کند .کار من این بود که وقت خودم را صرف بهبودی و مراقبت از خودم کنم با انجام این کارها واعتماد به نیروی برترم ،برای روبرو شدن با بحران هایی که اتفاق می افتاد قوی تر وبا ظرفیت تر شدم

"مراقبه ی روزانه ":حالا می دانم که نمی توانم دیگران را تغییر دهم حتی فرزندانم را .
من نباید تلاش کنم که هیچ نوع کنترلی در رابطه با آنها به کار گیرم . برنامه ی مرا تشویق کرد تا بر روی بهبودی خودم و تغییر رفتارهایم تمرکز کنم من نیاز دارم تا به دیگران اجازه دهم مسوولیت های شان را بپذیرند

روز بیست و سوم دعای آرامش

در مواقع درگیری ،نگرانی یا درد فروتنانه می گویم "خداوندا آرامشی عطا فرما"در آغاز بهبودی ام دعای آرامش را مکررا زمزمه می کردم ،گاهی حتی هر دقیقه .برای این که نا امیدی ام را به امید تبدیل کنم و آرامش روحی پیدا کنم .سپس شروع به تعمق در معنای آن کردم .
در دعای آرامش سه چیز از خداوند خواسته می شود :
اول :آرامش و پذیرش من نیاز دارم تا در ذهن،روح، و وجودم،خونسرد،آرام و استوار باشم .نیاز دارم تا آن چه را که نمی توانم تغییر دهم (مثل ترافیک آب و هوا روز شب و اعتیاد) بپذیرم. احتیاج دارم تا بپذیرم من باعث بیماری اعتیاد نیستم و نمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم ،

دوم"شهامت. من برای تغییر چیزهایی که می توانم مثل دست برداشتن از حمایت نا سالم .کارکردن قدم ها احترام به سنت ها نیاز به شجاعت دارم . نیاز دارم تا داستان زندگی ام را مشارکت کنم و خدمت کنم احتیاج دارم تا با عشق رها کرده و امید را جایگزین یاس کنم و نگرش های مثبت را جایگزین منفی کنم . به شهامت نیاز دارم تا تغییر کنم

سوم :دانش من به دانش احتیاج دارم تا تفاوت بین زمانی که باید موقعیتی را که بپذیرم و زمانی که به شهامت نیاز دارم تا آنچه را که می توانم ،تغییر دهم را بدانم می توانم با مطالعه و تمرین برنامه ی نارانان و قدردانی از حضور یک نیروی برتر که قادر به انجام هر کاری است به این هدف دست یابم

مراقبه ی روزانه :ممنون نارانان هستم . دعای آرامش برای من تسلی خاطر به ارمغان آورده است و یاد آور این است که با وجود این که من ناتوانم و عاجز با ایمان و اطمینان به نیروی برترم ،شهامت تغییر را به دست خواهم آورد .
"خودت را می توانی تغییر بدهی اما دیگران را فقط می توانی دوست داشته باشی

روز بیست و چهارم بهبودی

"اسم من .....است عضوی از نارانان ودر حال بهبودی"من این گونه مشارکت در گروه را شروع می کنم اما بودن در بهبودی به چه معنا ست؟به یاد می آورم زمانی که برای اولین بار به گروه پیوستم چه احساسی داشتم .افسرده .ودیوانه بودم معتادم مواد مصرف می کرد و من زندگی برای خود نداشتم . برنامه به من ابزارهایی چون دعا آرامش ،دوازده قدم و دوازده سنت ،شعارها نشریات مشارکت در جلسات صحبت با راهنما را داد که همگی بر گرفته از معنویت بودند.
در آغلز چیز های زیادی بود که درک شان نمی کردم .معنویت در بهبودی چه تاثیری دارد ؟چرا من باید انسان بهتری می شدم ؟چرا لازم بود که من خودم را بهتر بشناسم و چرا باید تغییراتی ایجاد می کردم ؟چرا نیاز داشتم تا معیار هایم در صداقت همبستگی و دوستی را تجزیه و تحلیل کنم ؟چرا لازم بود تا برای رهایی از احساس گناه ،خشم و رنجش بر روی برنامه کار کنم و چرا باید مودب تر باشم ؟چرا مجبورم ببخشم ،به یک نیروی برتر اعتماد و اطمینان کنم و همیشه چراغ امید را روشن نگه دارم ؟ امروز بعد از گذراندن روزهای بسیاری،باور دارم که در بهبودی هستم و به یک بیداری معنوی دست یافته ام منطقی و آرام شده ام .صادق تر و یاری رسان تر ،فروتن تر و مسوول تر و البته خوشحال تر هم هستم . قدرت و شهامت این را دارم هر وقت لازم است تغییراتی ایجاد کنم .
مراقبه ی روزانه ":امروز می دانم که بهبودی من ،راه تازه ای برای زندگی کردن است و جریانی دایمی از تغییرات و رشد معنوی را در بر می گیرد زیرا من به دنبال یک زندگی بهتر هستم

روز بیست و پنجم ترس

وقتی بچه بودم از همه چیز می ترسیدم .تا سن نو جوانی هم این ترسو و خجالتی بودن را ادامه دادم .هنگامی که ازدواج کردم و متوجه شدم همسرم معتاد است .تری من حتی بیشتر شد .می ترسیدم که همس و مادر خوبی نبوده باشم و ازدواج نا موفقی داشته باشم .شب ها به سختی می خوابیدم و نگران امیدها و آرزوهایم بودم که هنوز بر آورده نشده بودند .این نگرانی ها فقط کیفیت زندگی مرا بدتر می کرد .
وقتی طلاق گرفتم شدت ترس و حس نا امنی ام به من ثابت شد و عزت نفس باقی مانده ی مرا تحت تاثیر قرار داد. زمانی که فهمیدم پسرم یک معتاد است اوضاع خیلی بدتر شد .عصبانی بودم و در عین حال احساس گناه می کردم .فکر می کردم که پسرم را به خوبیتربیت نکرده ام به خاطر ترس هایم ضعیف شده بودم و احساس بی ارزشی می کردم به جای آن که زندگی خودم را داشته باشم .سعی می کردم پسرم را کنترل کرده و مشکلاتش را مدیریت کنم،رنجش قلب مرا تسخیر کرده بود .
خوشبختانه وقتی به نارانان آمدم زندگی ام نجات پیدا کرد .یاد گرفتم ایمان و امید داشته باشم و فهمیدم ترس هایم نتیجه ی افکار منفی من است امروز سعی می کنم عزت نفس خود را با رها کردن انتظارات و ترس هایم بهبود بخشم انجام این کارها ترس مرا کاهش داد و به من قدرت روبرو شدن با مشکلاتم را همان گونه که رخ می دادند بخشید .من عمیقا قدر دادن نیروی برتر و دوستان نارانان هستم که مرا همان طور که هستم .پذیرفتند و در این بحران ها کمکم کردند .
مراقبه ی روزانه :::::همان گونه که یاد گرفتم ترس و ایمان در راستای یکدیگر حرکت نمی کنند ،
باور دارم که اگر هنوز هم می ترسم برای این است که نیاز دارم تا ایمانم را قوی کنم ،
دارم یاد می گیرم که می توانم ترسم را به ایمان ،وحشتم را به آرامش و امید واهی خودمحورانه را به امید واقعی خودمحورانه تبدیل کنم .

روز بیست و ششم تواضع

وقتی به نارانان پیوستم فکر می کردم برای تمام مشکلاتم راه حلی پیدا می کنم .من با غرور ی آسیب دیده و خشم آمدم،گر چه سرشار از امید بودم با گذشت زمان یاد گرفتم که پیدا کردن راه حل کار آسانی نیست فهمیدم چیزی در درون من گم شده است .تواضع. این چیزی است که به دیگران توصیه می کردم اما خودم انجامش نمی دادم .
این اصل (تواضع)آرام آرام در من ایجاد شد . با تواضع توانستم نشریات مان در نارانان را بهتر درک کنم و احساسات ،تریدها ،نیرو و تجربه ام را بهتر مشارکت نمایم . من شهامت تغییر رفتارهای نا مناسبم که مدت زیادی به آن ها خو گرفته بودم را به دست آورم و سرانجام روابطم با فرد معتاد بهتر شد . تواضع به من کمک کرد تا حدود و نواقصم را نه تنها با قبول راهنمایی و حمایت نیروی برترم بلکه با تقاضا کمک از اعضای خانواده ی نارانان در لحظات غم و اندوه تشخیص دهم . بارشد بیشتر در برنامه شروع کردم به پذیرفتن آن چه که نمی توانستم تغییر دهم و نیز پذیرش دیگران همان طور که هستند و ذهن خود را برای ادامه ی یاد گیری باز نگه داشتم .

::مراقبه ی روزانه ::: امروز می دانم که تواضع به معنی فرمانبرداری نیست . من دیگران را به گونه ای یکسان می بینم و همیشه از نیروی برترم می خواهم تا نواقصم مرا بر طرف سازد .
""هر روز اتکا به را رها کرده و سعی می کنم در همه ی قدم ها شعارها و حتی همه ی سنت های نارانان فروتنی را بیابم

روز بیست و هفتم احساس گناه

وقتی برای اولین بار از اعتیاد پسرم آگاه شدم .فورا به این نتیجه رسیدم که من کسی هستم که باید سرزنش شود .به گونه ای اشتباه رفتار کرده ام ،اعتماد به نفس مرا از بین برد. فکر می کردم . پسرم مواد مصرف می کند.چون او را به خوبی تربیت نکرده ام .پشیمان چیز هایی بودم که گفته،انجام داده یا انجام نداده بودم .تاسف وقتی شدت گرفت که اعضای خانواده نیز مرا متهم کردند که مادر خوبی نبوده ام .از نظر آنها به خاطر ضعف مادری من بود که پسرم یک معتاد و تبهکار شده بود .از تصمیم گیری می ترسیدم و وقتی که می خواستم نه بگویم می گفتم بله . شدیدا احساس گناه می کردم و این باعث شد که بی تفاوت شده و به یک حمایت کننده ی نا سالم تبدیل شوم .
وقتی به نارانان پیوستم ،آموختم که اعتیاد یک بیماری فیزیکی،روحی و روانی است و من به خاطر آن سرزنش نمی شوم.قادر شدم تا خودم را از احساس گناه و تنفر نسبت به معتاد خلاص کنم و این روابط خانوادگی ما را بهبود بخشید احساس آزادی می کردم و حس بی نظیر رهایی داشتم و شروع به هم دردی با معتاد کردم .
با کمک قدم های هشت و نه لیستی از افرادی که به آن ها خسارت زده بودم تهیه کرده و درصدد آن برآمدم تا هرجا که امکان داشت جبران خسارت کنم با استفاده از شعار"فکر کن و به آسانی انجامش بده" شروع به گرفتن تصمیم های عاقلانه تر و مناسب تری کردم .

:مراقبه ی روزانه :: امروز می دانم که برنامه ی نارانان،نشریات مان و مشارکت اعضای انجمن،همگی نقش مهمی در جریان بهبودی من داشته اند . بدون احساس گناه و با عزت نفی بالا می توانم تمرین بخشش را از خودم شروع کنم

روز بیست و هشتم گمنامی

وقتی متوجه شدم یکی از مسایلی که آن را در نارانان مشارکت کردم در یک جلسه naباز گو شده است .احساساتم بسیار جریحه دار شد .یکی از اعضا مشارکت مرا با همسرش در میان گذاشته بود و او در باره ی آن با گروهش اظهار نظر کرده بود در آن لحظه اعتماد به اعضای انجمنم را از دست دادم .با اصرار راهنمایم هفته بعد در جلسات حاضر شدم و گفتم دیگر تمایلی برای حضور در جلسات این گروه را ندارم چون احساس می کردم راز م بر ملا شده وبه حریم خصوصی ام تجاوز گردیده است .عضوی که مشارکت مرا فاش کرده بود بعد جلسه به دنبالم آمد و اعتراف کرد که او مساله ی مرا برای همسرش تعریف کرده و از این بابت بسیار متاسف بود .گروه ما تصمیم گرفت تا در پایان هر جلسه اهمیت گمنامی را به یکدیگر یاد آور شویم .فهمیدم خانمی که گمنامی مرا شکسته بود نیز محتاج بهبودی است و شایستگی بخشش محبت و درک مرا دارد .
حالا وقتی در پایان هر جلسه می شنوم که ""هرچه این جا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید""اعتمادم بر این اصل خواهد بود که ما برنامه ای گمنام هستیم و به مشارکت یکدیگر بدون قضاوت و انتقاد احترام می گذاریم من فقط باید با زندگی و بهبودی خودم سرو کار داسته باشم .

مراقبه ی روزانه ::: وقتی گمنامی شکسته می شود به غیبت سو تفاهم و شرمندگی در گروه ختم خواهد شد و می تواند اتحاد گروه و رشد معنوی اعضایآن را خدشه دار کند .گمنامی با گفتن این که چه کسی در جلسه حضور داشت و چه کسی غایب بود نیز شکسته می شود ."گمنامی اساس معنوی همه ی سنت های ماست و یاد آور این است که اصول را بر شخصیت ها ترجیح دهیم ""

روز بیست و نهم رنجش

وقتی متوجه اعتیاد پسرم به مواد مخدر شدم .ناامید گشته و احساس گناه توام با شکست داشتم .من نی دانستم که اعتیاد یک بیماری است .انتظارات من زیاد بودند.بیماری ام قوی بود و باور داشتم که مقصر هستم .وقتی معتادم قول داد مصرف موادش را کنار بگذارد مطوئن بودم که همه جیز درست می شود و همه مشکلات مان به زودی حل خواهد شد .از خودم می پرسیدم:چرا او دست از مواد بر نمی دارد؟
نا امید شده بودم زیرا نمی توانستم تمام پاسخ ها پیدا کنم .
از لحظه ای که وارد نارانان شدم فهمیدم که من نمی توانم هیچ کس را کنترل کنم . با مشارکت سایر اعضا روابط دوستانه ی آن ها ،نیروی تازه به دست آوردم ،من متوجه ی عجزم شدم اعتیادرا به عنوان یک بیماری پذیرفتم و از توقع داشتن اجتناب کردم نا امیدی ام شروع به از بین رفتن کرد و با دانشی که از برنامه ی نارانان به دست آوردم ،و با نشریات و حمایت های تلفنی،روشن بین تر شدم این برای من حسیاز از آرامش به ارمغان آورد و کمک کرد تا اهداف واقع بینانه تری برای خودم در نظر بگیرم .
وقتی متوجه شدم می توانم به معتادم در مشکلاتش بدون ظاهر سازی یا حمایت نا سالم و بدون این که اجازه دهم تا بازیچه باشم کمک کنم ،ناامیدی ام به امید مبدل شد. من آزاد م تا آن چه که برایم بهتر است انتخاب کنم.
مراقبه ی روزانه :: وقتی که نگرانم،به درگاه نیروی برترم دعا و مراقبه می کنم تا به من آرامش ،پذیرش،شهامت و دانش بدهد .امروز توقعاتی که حاصل آرزو های من هستند را با امید معاوضه می کنم .

روز سی ام شعارها

بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان متوجه شدم که هنوز خودم را وقف زندگی پسرم می کنم . می خواستم روی بهبودی خودم کار کنم اما گیر افتاده بودم .با راهنمایم صحبت کردم و او پیشنهاد داد تا شعار های نارانان مثل(فکر کن ،سخت نگیر،مهم ترین کار اولین کار است زندگی کن وبگذار زندگی کنند ،گوش بده و یاد بگیر و فقط برای امروز ) را در زندگی ام به کار گیرم .در ابتدا درک معنای واقعی هر کدام از شعار ها آسان نبود اما به زودی کمکم کردند تا به ثبات و تعادل روحی برسم و به من یاد دادند تا بیشتر بر روی خودم تمرکز کنم تا فرد معتاد،من با شعار "ذهنت را باز بگذار" شروع کردم چون احتیاج داشتم تا روشن جدیدی برای زندگی یاد بگیرم .
فقط برای امروز به من یاد داد به جای تحمل کردن یا داشتن توقعات،باید در زمان حال زندگی کنم ،یاد گرفتم برای امروز زندگی کنم چون این چیزی است که حقیقتا دارم ،دیروز رفته و فردا نا شناخته است ومن نمی توانم پیش بینی کنم که چه اتفاق هایی خواهد افتاد،با داشتن این شعار در ذهنم می توانم از لحظه های شاد لذت ببرم و با لحظه های سخت کنار بیایم .
فهمیدن شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند " برای من سخت بود .این طور به نظر می رسید که مجبورم معتادم را رها کنم تا با سر نوشتش روبرو شود .امروز فهمده ام که این شعار راهی است برای احترام به استقلال دیگران برای خودم زندگی می کنم و از بهبودی معتاد هر زمان که تقاضای کمک کرد حمایت می کنم . شعار"سخت نگیر "باعث شد به تمام لحظه هایی که احساس نا امیدی داشتم و لحظه هایی که با کلمات توهین آمیز صحبت می کردم و بعد تاسفش را می حوردم فکر کنم .با خونسرد بودن می توانم راه حل بهتری را برای مشکلاتم پیدا کنم .
مراقبه ی روز انه """" فهمیدن ابزارهای نارانان همیشه آسان نیست به ویژه وقتی که وسط بحران هستم .شعارها مانند چراغ هایی هستند که مسیر بهبودی مرا روشن می کنند .

روز سی یکم ذهن باز

وقتی برای اولین بار به نارانان پیوستم بسیار گیج شده بودم چون ایده های جدید زیادی شنیدم .اعضا در باره ی مفاهیمی،چون قدم ها ،سنت ها و شعار ها مشارکت می کردنند که من چیزی متوجه نمی شدم .با این وجود در جلسات احساس آرامش می کردم و آمدن به جلسات را ادامه دادم گرچه همچنان بر افکارم و اعتقاداتم پافشاری داشتم .
من آرامشی را که در اعضا دیدم .دانشی که از آن ها به دست می آوردم و دوستی ای که به من پیشنهاد دادند را ستایش می کردم بی پرده از تمام مشکلات و شادمانی هایم صحبت می کردم .زیرا آن ها بدون قضاوت کردن مرا درک می کردند . زمانی رسید که متوجه شدم باید روش دعا کردنم را تغییر دهم از نیرو برترم خواستم تا ذهنم را باز بگذارد تا بتوانم ایده های نو را بپذیرم .من زندگی ام را با کمک برنامه ی نارانان تغییر دادم .
استفاده از شعار " گوش بده یاد بگیر "را آغاز کردم .یاد گرفتم به مشارکت تازه وارد توجه کنم کم کم دانشی را که در جلسات به دست آوردم در زندگی ام بکار بستم . دست از انتقاد کردن از سایر اعضا برداشتم .زیرا دیگر برای استفاده و بهبودی خودم در جلسات شرکت می کردم .
من به اهمیت فروتنی و استفاده از دعای آرامش در تمام لحظات زندگی ام پی بردم و شهامت تغییر نگرش را به دست آوردم
مراقبه ی روزانه "" با باز گذاشتن ذهنم به آرامی پیشرفت می کنم چالش های زندگی می تواند با روش هایی که قبلا هرگز به آن ها فکر هم نکرده بودم . حل شوند "قلمروی دانش صحبت کردن است ،و امتیاز خرد گوش کردن "

 

برای خانواده ها و خویشاوندان معتادان#

برنامه 24 ساعته امروز را دریاب که این زندگی است و جوهر حیات ،در طول مدت زمان کوتاه آن ،تمامی واقعیت های زندگی ما گنجانده شده است : موهبت رشد ، شکوه جنبش ،و جلال زیبایی ....

آری دیروز جز خاطره ای بیش نیست و فردا فقط یک رویاست .اما اگر امروز را خوب زندگی کنی ،تمام دیروز هایت به خاطره ای خوش

و تمام فردا هایت به رویا های امید تبدیل خواهد شد . بنابر این ، امروز را خوب دریاب ، امروز ، سرآغاز طلوع است .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

برای خوش آمدگویی  جلسات خانواده های معتادان

جلسات خانواده های معتادان ،برای آنها که ناامیدی و بیچارگی داشتن یک معتاد در خانواده را احساس کردهاند بوجود آمده است . ما هم مانند شما این مسیر دردناک را پیموده ایم و راه حل مشکل خود را با آرامش و آسودگی فکر پیدا کرده ایم .

وقتی شما به گروه خانواده می پیوندید دیگر تنها نیستید و در میان دوستانی واقعی هستید این دوستان به گونه ای شما را درک می کنند که کمتر کسی ممکن است توانایی آن را داشته باشد .

ما به اعتماد شما احترام می گذاریم و گمنامی تان را حفظ می کنیم و می دانیم که شما هم متقابلا همین کار را می کنید . امیدواریم بتوانیم به شما اطمینان دهیم که هیچ مسئله ای آنقدر مشکل نیست و هیچ مصیبتی انقدر بزرگ نیست که نتوان بر آن غلبه کرد . برنامه ما ، یک طریقه و روال زندگی معنوی است ، اما مذهبی نیست .

این برنامه بر اساس قدم های دوازده گانه پیشنهادی معتالدان گمنام پایه گذاری شده است . ما دریافته ایم که به کارگیری این قدم ها راه حل عملی هر مشکلی است . تآکید می کنیم که این برنامه و قدم های دوازده گانه آنرا جدی بگیرید . برنامه ما ، به همان صورتی که برنامه معتادان گمنام به معتادان کمک می کند ، در این برنامه ما فقط خواستار آرامش و شهامت هستیم تا بتوانیم چهره واقعی خویشتن را ببینیم . مایلیم به کمک پروردگاری که خود درک می کنیم ، در مورد شخص خود کاری انجام دهیم و به لطف الهی عزیز معتادمان را با عشق رها کرده و از کوشش خود برای تغییر دادن او دست بردلریم . روشن بین باشید و تا آنجا که می توانید به جلسات برود . سؤالات خود را مطرح کرده و در گفتگو ها شرکت نمایید . به زودی دوستان تازه ای پیدا می کنید و خود را عضوی از گروه احساس خواهید کرد.

وقتی متوجه شویم که اعتیاد یک بیماری است و ما نه تنها در مقابل آن عاجزیم ، بلکه در مورد زندگی افراد دیگر هم هیچ گونه اختیاری نداریم ، آمادگی پیدا می کنیم که در مورد زندگی خودمان کاری انجام دهیم فقط و فقط در انصورت است که خواهیم توانست دست کمکی به دیگران بدهیم .

دعای شروع

خداوندا ، ما به عنوان دوست به سوی تو می آییم ؤ تو گفته ای که هر وقت دو سه نفر به نام تو به گرد هم آیند ،تو هم در آنجا حضور خواهی داشت . به اعتقاد ما ؤ تو هم اکنون در اینجا هستی . معتقدیم که این راه و راهی است که می خواهی برویم ومورد تآیید توست . با تو پیمان می بندیم که همیشه صادق باشیم و برای پیدا کردن ضعفها و اشتباهاتمان به قلب خود رجوع کنیم تا بلکه لایق دریافت کمکهایت باشیم . اعتقاد داریم که مایلی حقیقتا در انجام امور زندگی با تو شریک شویم . کاملا قبول مسئولیت کنیم و مطمئن باشیم که پاداش آن آزادی ، رشد و نیکبختی است . از این بابت بی نهایت از تو سپاسگذاریم . از درگاهت مسئلت دارم که در تمام اوقات ما را رهنمون باشی . تمنا داریم که راه های تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان دهی و کمک کنی که روز به روز به تو نزدیک تر شویم . آمین

مطالبی در مورد اعتیاد

ما متوجه شده ایم که اعتیاد یک بیماری است و یک مسئله اخلاقی نیست . این بیماری دارای دو جنبه است : حساسیت جسمی و وسوسه فکری . بیماری اعتیاد مهار شدنی است ، اما هرگز درمان شدنی نیست . ماهیت این بیماری در این خصوص بسیار شبیه بیماری قند است فقط با خود داری از مصرف هر گونه مواد مخدّر که داروهای مخدّر و مشروبات الکلی را هم شامل می شود میتوان این بیماری را مهار کرد . هیچ کس نمی تواند یک معتاد را وادار به ترک کند ، همانطور که ما نمی توانیم سرفه یک مسلول را متوقف کنیم ، جلوی معتادی را هم که می خواهد مواد مخدّر مصرف کند ، نمیتوانیم بگیریم . در این مورد حتی پزشکان ، روحنیون و نزدیکان هم نمی توانند این کار را برای معتاد انجام دهند . ما دریافته ایم که مصرف مواد مخدّر برای معتادان اجباری است ، اما مفهوم این عمل این نیست که آنها به خانواده خود علاقه ای ندارند . مشکل ما در اینجا یک مسئله عاطفی نیست بلکه یک بیماری است . معتادان در مورد مواد مخدّر حق انتخاب خود را از دست می دهند . آنها حتی وقتی که می دانند پس از اولین پک ، دود ، قرص و یا جرعه مشروب چه بلاهایی بر سرشان می آید ، باز هم از خود اختیاری ندارند . این همان ( دیوانگی ) است که ما در خصوص بیماری اعتیاد به آن اشاره می کنیم . وقتی عمیقا بفهمیم و بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است و این بیماری جسم و فکر معتاد را در بر می گیرد و ما در مقابل آن عاجزیم ، آن وقت آمادگی پیدا می کنیم که راه بهتری را برای زندگی بیاموزیم .

قدمهای دوازده گانه جلسات خانواده های معتادان

1-ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجزیم و اختیار زندگیمان از دستمان خارج است.

2-  به مرور ایمان آوردیم که نیرویی ما فوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .

3-  تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به پروردگاری که خود درک می کردیم بسپاریم .

4-  یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم .

5-  چگونگی دقیق خطا های خود را به پروردگار ، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم

6-  آمادگی کامل پیدا کردیم که پروردگار کلیه نواقص اخلاقی ما را مرتفع کند .

7- با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را بر طرف کند .

8-  فهرستی از تمامی کسانی که به آنها زیان رسانده بودیم تهیه کردیم و در صدد جبران  برآمدیم .

9-  به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افراد فوق جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .

10-به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم .

11-از راه دعا و نیایش کوشیدیم به پروردگاری که خود درک می کردیم نزدیکتر شویم و فقط طالب آگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12- با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدمها ، سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا در آوردیم .

سنت های جلسات خانواده های معتادان

تجربه گروهی ما نشان می دهد که یگانگی گروههای خانواده ، به پیروی از این سنتها بستگی دارد .

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ،پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد .

2.در ارتباط گروهی ما فقط یک مرجع وجود دارد و آن پروردگار مهربان است . بدانگونه که خود را در وجدان گروه بیان می کند . پیشوایان ما خدمتگزار صادقند و بر ما حکومت نمی کنند .

3.وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر به گرد هم می آیند ، می توانند خود را گروه جلسات خانواده های معتادان بنامند ، مشروط بر اینکه به عنوان گروه ، وابستگی خارجی نداشته باشند . تنها شرط عضویت ، داشتن مشکل اعتیاد در بین بستگان یا دوستان است .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر دیگر گروههای جلسات خانواده های معتادان و یا معتادان گمنام در جمع تآثیر بگذارد .

5.هر گروه جلسات خانواده های معتادان فقط یک هدف اصلی دارد و آن کمک به خانواده معتادان است . ما با پیروی از قدمهای دوازده گانه معتادان کمنام ، دادن قوت قلب و درک معتادانی که در خانواده داریم همچنین استقبال از خانواده معتادام و سعی در آرام کردن آنها به این هدف دست می یابیم .

6.گروه خانواده ، هرگز نباید هیچ مؤسسه ای را تآیید کند و یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام جلسات خانواده های معتادان را بدانها بدهد . زیرا ممکن است که مسائل مالی ، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحرف سازد . با آنکه جلسات خانواده های معتادان و معتادان گمنام ، موجودیت های جداگانه ای هستند ، اما ما باید همیشه با معتادان گمنام همکاری کنیم .

7.هر گروه خانواده باید کاملا خود کفا باشد و کمکی از خارج دریافت نکند .

8.کمکهای دوازده قدمی گروه خانواده باید همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندانی استخدام کنند .

9.ما ، تحت عنوان گروه خانواده ، هرگز نباید متشکل شویم ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و یا کمیته هایی تشکیل دهیم که مستقیما در برابر گروه مربوطه مسئول باشند .

10.گروه های خانواده جلسات خانواده های معتادان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند و نام ما هرگز نباید وارد مسائل اجتماعی شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بنابر اصل جاذبه است نه تبلیغ ، ما باید همیشه گمنامی خود را در مطبوعات ، رادیو و فیلم حفظ کنیم ، خصوصاً باید مراقب باشیم که گمنامی کلیه اعضای انجمن معتادان گمنام را محترم بداریم .

12.گمنامی ، اساس معنوی تمام سنت های ما می باشد و همیشه یادآور این است که اصول اخلاقی را به غرایز شخصی ترجیح دهیم .

سه دشمن کشنده

برای تضمین موفقیت جلسات ما ، در حل مشکل مشترکمان ، لازم است با سه دشمن بالقوه ای که می توانند گروه را از هم بپاشند ، آشنا شویم و از آنها دوری کنیم .

1.اول باید از بحث در مورد مذاهب مختلف پرهیز کنیم . .هیچ مذهب بخصوصی از شر بیماری اعتیاد در امان نیست . برنامه ما باید طوری طرح ریزی شود که بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی مان ، به همه کمک کند . بنابراین بهتر است نگذاریم که بحثهای فرقه ای ، ما را از هدف اصلی مان دور سازد .

2.دومین دشمن کشنده غیبت است . ما اینجا آمده ایم تا از طریق گروه درمانی ، به خود و دیگران کمک کنیم . غیبت از دیگران یا معتادی که در خانواده داریم ، ما را از این هدف دور می سازد . ما می دانیم  که هیچ کس عمداً نمی خواهد گروه و یا اصول آنرا از هم بپاشد . به طور مسلم هر کس که خود را در غیبت غرق می کند شخص بسیار بیماری است و به کمک ما شدیداً نیاز دارد .

3.سومین عامل خانمان برانداز: دیکتاتوری است . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد ما هستند  و بر ما حکومت نمی کنند . ما برای هیچ کس تکلیف معین نمی کنیم و فقط از طریق در میان گذاشتن تجربه خود در حل مشکلات مشابه به یکدیگر پیشنهاد می دهیم .

جلسات خانواده های معتادان اساساً یک برنامه پیشنهادی است .

ما هیچ گونه ربطی به هیچ فرقه ای نداریم ، از کسی تعهدی نمی گیریم و هزینه ای مطالبه نمی کنیم . پیشرفت شما بنا به میل و زمانی که خودتان برای آن در نظر گرفته اید دنبال خواهد شد و هیچ مسئله دست و پا گیری در برنامه ما وجود ندارد ، فقط از شما دعوت می کنیم که در این هدف مشترک با ما همراه شوید .

تماشاچی بودن ،‌یعنی عشق نورزیدن دکتر کارل یونگ

کمک کردن

نقش شما به عنوان یک کمک کننده این نیست که برای کسی که می خواهد کمکش کنید کاری انجام دهید و یا چیزی به او بدهید ، بلکه مطلب این است گه شما خودتان چیزی باشید ، کار شما این نیست که به او چیزی یاد بدهید و رفتار او را عوض کنید ، بلکه این است که خودتان چیزی یاد بگیرید و واکنشهای خودتان را تغییر دهید . وقتی که ترس جای خود را به ایمان دهد ، وقتی که به دیده تحقیر نگریستن او ، تبدیل به احترام به استعدادهای نهفته اش شود ، وقتی که بتوانید به جای اینکه قید او را بزنید ، با عشق رهایش کنید ، وقتی که دیگر سعی نکنید او را به قالب و شکلی که خود می خواهید در آورید و یا این انتظار را از او داشته باشید که از استاندارد شما بالاتر و یا پایین تر نرود . وقتی که بتوانید به او فرصت دهید که خود را پیدا کند .

وقتی که به او اجازه دهید تا به بهترینی که در اعماق وجودش نهفته است ? بدون در نظر گرفتن انکه این بهترین چیست دستیابی پیدا کند .

وقتی که سلطه گری به تشویق ، وحشت و هراس به آرامش و امید واهی خودخواهانه ، به امید واقعی خداخواهانه تبدیل شود .

وقتی که جای عصیان نومیدی ، با انرژی تحول درونی عوض شود .

وقتی که فشار آوردن ، به راهنمایی کردن تبدیل گردد ، و وقتی که به جای توجیه اعمالمان بتوانیم خودمان را درک کنیم ، وقتی است که می توانیم در دنیای اطراف خود و تمام کسانی که در زندگی ما هستند نیز تآثیر بگذاریم . ما اول باید خودمان را تغییر دهیم .

حق بجانبی ، جلوی چاره جوئی را میگیرد

هر چه ما بیشتر دلمان به حال خودمان بسوزد و بیشتر در حق بجانبی غوطه ور گردیم ، به همان نسبت بیشتر حل مشکل خود را منوط به تغییری که  دنیا و یا دیگران باید بکنند می دانیم ، نه تغییری که خودمان باید بکنیم ، بدین ترتیب است که کار ما به بن بست کشیده می شود.

چطور خودمان را فرسوده می کنیم

وقتی ما انرژی خود را صرف افسوس خوردن و یا برنامه ریزی برای فرار از آینده ای که هنوز نیامده است می کنیم ، وقتی که با دلواپسی به تصویری که از آینده ساخته ایم می نگریم و از ترس به حقیقت پیوستن ، یا نپیوستن آن بر خود می لرزیم ، تمامی توان و انرژی خود را به هدر می دهیم و دیگر نمی توانیم امروز را دریابم . در حالی که تنها راه زندگی کردن ، دریافتن امروز است .

وقتتان را با فکر کردن در مورد اعمل آینده دیگران تلف نکنید

از دیگران انتظار نداشته باشید که با مرور زمان ، بهتر یا بدتر شوند ، زیرا که در زیر این انتظارات ، اندیشه نهایی خلق کردن نهفته است و این کار ما نیست ، کار خداست . وقتی انسان سعی می کند که زندگی دیگری خلق کند فقط هیولا می آفریند ، تنها عشق آ‏ریننده است پس دوست بدار و بگذار زندگی کنند .

به خاطر داشته باشید که همه مردم همیشه در حال تغییرند

وقتی ما در مورد مردم قضاوت می کنیم قضاوت ما بر پایه چیزهایی که فکر می کنیم از آنها می دانیم ، استوار است . در حالی که آنها در فراز و نشب های زندگی مرتباً در حال تغییرند و مطالب بسیاری در زنگی آنها وجود دارد که ما از آن بی اطلاعیم . بنابراین به دیگران ? حتی در مواقعی که مانند همگی ما درحال کشمکش با زندگی هستند ? معتقد باشید و به کوشش آنها برای پیشرفت بها بدهید ، حتی اگر به ظهور نرسیده باشد . مهمتر از همه ، به آنها به خاطر تمام پیروزیهای ناشناخته ای که در گذشته داشته اند ، احترام بگذارید . همه ما از یک قماشیم با برشهای متفاوت !

به خاطر داشته باشید که شما هم همیشه در حال تغییرید و می توانید اگر مایل باشید به این تغییرات به طور آگاهانه ای جهت دهید . شما خودتان را می توانید تغییر دهید . اما دیگان را فقط می توانید دوست داشته باشید.

دوستی ، به روال جلسات خانواده های معتادان

دوستی به روال ما ، تسلی غیر قابل تشریحی است که به خاطر احساس امنیت کردن با یک نفر دیگر ، در خود احساس می کنیم .

در اینجا نه افکار را سبک سنگین می کنیم و نه الفظ را ، ما فقط آنها را بیرون می ریزیم .

تمام آنها را ، به همان صورتی که هستند ، بد و خوب و می دانیم که دست وفاداری آنها میگیرد و هدایت می کند .

آنچه را که قابل نگهداری است نگه می دارد .

و آنچه را که نیست ،‌با مهربانی به دست باد می سپارد .

در صورتی که من مایل باشم از سر راه کنار بروم و بگذارم خواست خدا عملی گردد ، خود را از زیر بار دغدغه خاطر و احساس مسئولیت اشتباهی خلاص کرده ام .

فقط برای امروز

سعی می کنم فقط برای امروز زندگی کنم و مشکلات تمامی طول عمر را به یکباره بر دوش نکشم . من می توانم یک مشکل را برای دوازده ساعت تحمل کنم ، اما اگر بخواهم فکر کنم که باید مادام العمر با آن بسازم ، برایم وحشتناک و غیر قابل تحمل خواهد بود .

فقط برای امروز ، خوشحال خواهم بود . به قول آبراهام لینکلن :

* بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند * .

فقط برای امروز ، سعی میکنم فغکر خود را تقویت کنم .

مطالعه می کنم ، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذرانم ، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی فکر و تمرکز داشته باشد .

فقط برای امروز ، روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم :

1.یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگری بفهمد که من آن را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ، آنرا به حساب نمی آورم .

2.حداقل دو کار انجام می دهم که بر خلاف میلم باشد ? فقط برای تمرین .

3.به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است حتی اگر شده باشد هم امروز آنرا بروز نخواهم داد .

فقط برای امروز ، موضع موافقی خواهم داشت ، آنجا که امکان دارد آراسته خواهم بود. لباس مناسب می پوشم ، با متانت صحبت می کنم ، با احترام رفتار می کنم ،‌هیچ گونه خرده ای از هیچ کس نمی گیرم ، به دنبال عیب و ایراد در چیزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه خواهم داشت . شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم ، اما به هر حال آنرا خواهم داشت . امروز خود را از شر دو افت عجله و دو دلی حفظ خواهم کرد

فقط برای امروز ، به مدت نیمساعت در آرامش ، با خود خلوت خواهم کرد . در عرض این نیمساعت سعی خواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترس به خود راه نخواهم داد . از لذت بردن از زیبایی ها واهمه نداشته و ایمان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم دنیا نیز متقابلاپاسخ آن را خواهد داد.

نامه یک معتاد به خانواده اش

من یک معتاد هستم و به کمک تو احتیاج دارم

مرا نصیحت یا سرزنش و یا تنبیه مکن .  اگر من مبتلا به بیماری قند یا سل بودم تو هیچگاه از دست من عصبانی نمی شدی اعتیاد هم یک نوع بیماری است. ای عزیز: مواد مخدر مرا دور مریز. چون اینکار تو وقت تلف کردن است. من همیشه راهی بر ای بدست آوردن مواد مخدر پیدا خواهم کرد. مگذارکه خشمت را بر انگیزم . اگر تو باسخنانت به من حمله کنی ویا اینکه مرا به باد کتک بگیری باعث خواهی شد که من دلایل دیگری برای احساس بدی که نسبت به خود دارم بیابم . من به اندازه کافی ازخودم متنفر هستم. مگذار که محبت تو، اضطراب و نگرانی تو ، باعث شود که کارهائی را برای من انجام دهی که خودم میبایست شخصا" آنها را به عهده گیرم. اگر تومسئولیتهای مرا به دوش بگیری باعث خواهی شد که نتوانم هیچگاه مسئول رفتارم باشم. دراین هنگام من بیشتر وبیشتر احساس گناه خواهم کرد و تو بیشتر وبیشتر کینه به دل می گیری . قول های مرا قبول نکن من برای خلاصی خود قولهای فراوانی می دهم . اما طبیعت بیماری من باعث می شود که من به قول و قرارهایم عمل نکنم وبه آنها پایبند نباشم حتی اگر قصد اجرای آنهارا هم داشته باشم. هرگز مرا تهدید مکن. اگر تصمیمی گرفتی بدان عمل کن و به اجرا بگذارش. هرحرفی را که به تو می گویم باور نکن ممکن است دروغ باشد. نپذیرفتن واقعیتها یکی از اثرات بیماری من است . به احتمال زیاد احترامم را برای کسانی که به آسانی گول حرفهای مرا می خورند از دست می دهم . مگذار که به هیچ وجهی از تو سوء استفاده کنم . اگر برابری وجود نداشته باشد عشقی نیز نمی تواند وجود داشته باشد .

براشتباهات من سرپوش مگذار و سعی نکن که مرا از تأثیرات اعتیادم نجات دهی به دروغ نگو ، پول مخارج من را مده ومسئولیتهای مرا به گردن نگیر . چنین اعمالی باعث می شود احتمال اینکه من به دنبال کمک بروم را کم کند . تا زمانیکه تو یک راه فرار آماده و راحت برای فرار از مسئولیتها و مشکلات ناشی از اعتیادم به من نشان بدهی من قبول نخواهم کرد که با اعتیاد مشکلی دارم مهمتر ازهمه اینکه تا جائیکه می توانی راجع به اعتیاد ونقش تو در ارتباط بامن چیز بیاموز. هروقت توانستی به جلسات (( باز)) معتادان گمنام برو و درجلسات خانواده معتادان گمنام بطور منظم شرکت کن . نشریات وجزوات آنها را بخوان و با سایر اعضاء درتماس باش. آنها افرادی هستند که می توانند به تو بسیار کمک کنند تا تمام موقعیتها را به وضوح ببینی.

 من تو را دوست دارم      معتادی که در زندگی تو است

عشق نابود شده است

ادامه وجود عشق . برای رابطه هائی که یک روز خوب ویک روز بد است امکان پذیر نیست. شخص معتاد برای فرار از دردهای خود از مواد مخدر استفاده می کند وبرای فرار از عواقب اعتیاد از خانواده خود استفاده می کند . نزدیکان هم از اینکه معتاد مواد مصرف می کند رنج می برند و هم از عواقب مصرف مواد او صدمه می بینند. اگر اعضای خانواده فرد معتاد قسمت تاریک وزشت اعتیاد را تحمل کنند و عواقب آن را نیز مشاهده کنند، دیگر جائی برای عشق و محبت باقی نمی ماند . و اگر این حالت برای آنها قابل قبول وپذیرا باشد عشق ومحبت کم کم از بین می رود و ترس وکینه و نفرت جانشین محبت می شود . تنها راه حفظ محبت وعشق در این رابطه ها این است که نزدیکان معتادین یاد بگیرند درهنگام رشد بیماری اعتیاد رنج نبرند و از وقوع عواقب کارهای فرد معتاد ممانعت نکنند . آگاهی به اینکه اعتیاد یک بیماری است و شهامت زندگی کردن با این آگاهی لازمه زندگی زناشوئی و یا هر رابطه دیگر باشخص معتاد است . متأسفانه بسیاری از نزدیکان فرد معتاد از مصرف مواد وعواقب آن رنج می برند وصدمه نیز می بینند و فکر می کنند که این رنج وتحمل لازمه عشقی است که به معتاد دارند. در صورتی که عواقب وخیم این بیماری در فرد معتاد به تدریج قوت می گیرد وترس وکینه جای احساسات انسانی را پر میکند. به همین دلیل خویشاوندان فرد معتاد بخصوص نزدیکترین اشخاص به او احتیاج بیشتری به کمک دارند . زیرا بیماری در آنها بیشتر از افراد دیگر اثر کرده است و فکر بهبودی برای این افراد از واجبات است وگرنه همه بیمار روحی می شوند. این هم یکی دیگر از عواقب وخیم رشد این بیماری است. قبل از اتمام این قسمت از بحث لازم است گفته شود زنهائی وجود دارند که به شوهران معتاد احتیاج دارند وهمچنین شوهرانی که به زنهای معتاد احتیاج دارند تا بیماریهای روانی خود را سرپوش بگذارند . این مورد ممکن است در والدین وبقیه فامیل نیز صحت داشته باشد . همبستگان باید متوجه باشند بیماری در آنها وجود نداشته است . بیماری دیگر آزاری (مازوخیزم) نوعی بیماری است که یک انسان از رنج دادن به شخص دیگری لذت می برد واین بیماری به شخص کمک می کند که توسط این کار احساس ارزش بیشتری برای خود قائل شود . واین در بسیار ی از زنان ومادران معتادان دیده می شود . یک شخص معتاد کاندید بسیار خوبی برای این بیماری است . بعضی دیگر کنترل کننده هستند وفرد معتاد باز هم برای کنترل کردن وتسلط داشتن موضوع خوبی می تواند باشد . اگر هرکدام از موارد فوق وجود داشته باشد شخص غیر معتاد . به مراتب انسان بیمارتری از خود فرد معتاد می شود و میبایست معالجه شود وگرنه بابیماری خود امکان بهبودی شخص معتاد را به مراتب به تعویق انداخته و به شدت بیماری او نیز می افزاید.

شعارها

-         زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

-         ازحداکثرموهبت های زندگی استفاده کن.

-         از دیگران انتقاد نکن.

-         درباره دیگران قضاوت نکن وبه کار دیگران کاری نداشته باش.

-         در کارها ، مهمترین و بیشترین را انجام بده، زیرا که راه بسیار خوبی برای تنظیم وقت وتوان است.

-         بدون فکر عمل نکن.

-         با سخن و لحن تند و بی ادبانه با دیگران صحبت مکن.

-         به راههای بهبود خویشتن فکر کن.

-         درباره هر تصمیمی ابتدا فکر کن و بعد تصمیم بگیر.

-         راز موفقیت در آرامش است .

-         شتاب و عجله وقت و کوشش  شما را خنثی میکند.

-         آرام باش و از درگیریها وتنشها وکارهای شتاب آلود اجتناب کن.

-         کارها را به خداوند بسپار . ما نمی توانیم تمام دشواریهای جهان، خانواده و دوستانمان را حل کنیم.

-         بگذار خداوند کارهارا روبه راه کند.

-         توجه داشته باش که امروز مهمترین روز زندگی توست . بیشترین استفاده را از امروز بکن . دیروز را فراموش کن . به فکر فردا هم مباش.

-         از دیگران یاد بگیر همواره مواردی باارزش برای آموختن وجود دارد.

حربه های شخص معتاد

اولین حربه فرد معتاد مهارت او در ابراز عصبانیت واز کوره در رفتن است. اگر فامیل ویا دوست او هم عصبی ولجباز شدند دیگر نمیتوانند به او کمک کنند و کوشش آنها کاملا"بی ثمر است.

فرد معتاد با ابراز عصبانیت خودآگاه و ناخودآگاه احساس میکند که دیگران از او متنفرند و دلیل قانع کننده ای برای مصرف مواد مخدر پیدا میکنند.بنابراین با نشان دادن عصبانیت شانس کمک به یک فرد معتاد به کل از بین می رود. دومین حربه فرد معتاد بوجود آوردن مشکلات احساسی در خانواده است.

این شعله ور شدن احساسات در خانوده باعث تعویق بهبودی معتاد میشود. برای مثال یک معتاد ممکن است چک بی محلی را امضاء کرده باشد وپولی برای پرداخت آن در حسابش نداشته باشد.اما خانواده او در این مورد نگران و مشوش هستند که چه بر سر چک خواهد آمد . و بلافاصله به حساب او پول میگذارند تا چک پرداخت شود. این کار باعث رفع اضطراب در شخص معتاد و نزدیکانش می شود. ولی الگوئی در برابر معتاد در مقابل حل مشکلات بوجود می آورد. یعنی معتاد یاد می گیرد که خانواده اش از عواقب کارهای او جلوگیری کنند . به جای انکه خود مسئول عواقب کارهایش باشد واین جزو انتظارات او می شود و بار دیگر دلیل قانع کننده ای برای نوشتن چک بی محل می شود.این مطلب مهم است که خانواده جای چک بی محل اورا پر کرده اند و شخص معتاد خودش نمی تواند از پس تعهدات خود برآید و در نتیجه بازنده شده است و این احساس پوچی و بازندگی با او همیشه همراه خواهد بود. بنابراین به احساس بی ارزشی او احساس گناه و بازندگی نیز اضافه خواهدشد. به همین ترتیب احساس خشم وسرزنش درخانواده او نیز شدت پیدا می کند وشخص معتاد از دوطریق زیان می بیند. اول از سرزنش وشماتت خانواده ودوم احساس گناه و شرم از رفتار خود. درواقع خانواده فرد معتاد به همان شیوه که او را از نوشتن چک بی محل منع میکنند. در عین حال با پرداختن آن چک رضایت خودشان را از این عمل به او نشان می دهند.

شخص معتاد نمی تواند با بیماری اعتیاد مبارزه کند . در مواقعی که فامیل و همبستگان خود نیز به گونه ای دیگر بیمار هستند. درحقیقت شخص معتاد و فامیل او هر دو توانائی روبرو شدن با حقیقت را ندارند. پرداخت چک توسط فامیل باعث می شود که فرد معتاد درمقابل مشکلات خود هرگز احساس مسئولیت نکند . از طرف دیگر این عمل باعث افزایش خشم وعصبانیت اعضاء خانواده در مقابل فرد معتاد می شود و در واقع به رشد بیماری اعتیاد کمک فراوانی میکند.

اعضاء خانواده فرد معتاد قبل از اینک به او کمک کنند باید مشکلات و ناراحتی های خود را رفع کنند . بدون تغییر واصلاح در رفتار خود هرگز نمی توانند به فرد معتاد کمک کنند . اعتیاد نیز مانند سایر بیماریها به پزشک ، پرستار و غیره احتیاج دارد. به شناختن افراد با تجربه  در این مورد بخصوص نیازمندیم.

مانند : گروه های معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام .

فرد معتاد ممکن است مشکلات ناشی از اعتیاد و نیازمندی اش را به کمک انکار کند. تا وقتی که خانواده او بطور خودکار راه فرار از عواقب اعتیاد را برایش فراهم کنند. کمک به معتاد وخانواده اش را باید درخارج از محیط خانواده ، دوست ، همسایه ، و غیره جستجو کرد. که همان گروه معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام هستند کسانی که تجربه های زیادی درباره این بیماری دارند.درمانهای نسنجیده به فرد معتاد صدمه می زند . این بیماری جدی است و در بعضی موارد عمر انسان را به شدت کوتاه می کند و درصورت عدم رسیدگی به آن بین ده تا بیست سال از عمر آدمی می کاهد.

یکی از تلاشهای بیهوده در برخورد با معتاد استفاده نابجا از عشق و محبت است. اعضای خانواده معتادان هیچ حقی ندارند که به بگویند ............ اگر تو مرا دوست داشتی بیماری سل نمی گرفتی.

مصرف مکرر مواد مخدر وجود بیماری اعتیاد را آشکار میکند. بیماری یک موقعیت است نه یک رفتار یا کار.این دور از حقیقت نیست که معتاد بدون دلیل احساس بیهودگی وکمبود عشق می کند. عشق بدون عدالت نمی تواند وجود داشته باشد . عشق باید همراه با محبت یعنی تحمل و یا رنج کشیدن از یک شخص باشد. محبت ، رنج بردن از رفتار ناعادلانه یک نفر نیست . همانطور که بارها خانواده های یک معتاد از بی عدالتی آنها رنج کشیده اند. مواد مخدر نوعی داروست که فرد با مصرف آن به گونه ای بی دردی می رسید و برای فرار از مشکلات از آن استفاده می نماید. این لذتی است که معتاد از فرار می برد و این وسیله ای برای حل کردن ناملایمات ، عصبانیت ها ، دشواری های زندگی وکینه هاست.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف می کند ، درد برای مدت زمانی تسکین می یابد ولی به درد و عصبانیت خانواده اش شدیدا" افزوده می شود.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف نمی کند برای رنج بردن از عواقب مصرف مواد تحملش کم می شود. در آن حال ناراحتی وجدان او باعث می شود که برای بخشش التماس کند و قول دهد که هرگز از نوع اتفاق نخواهد افتاد . در هر موقعیت کوشش برای رسیدن به یک هدف است و آن به تعویق انداختن عواقب مصرف مواد است . اگر فرد معتاد یکی از این دو راه را دنبال کند باز مرهم درمان درد خود را به تعویق انداخته است و همینطور اعضای خانواده اش بهای گرانبهای دیگری برای اعتیاد او خواهند پرداخت .

باید ها ونبایدهای فرزندان

بایدها

1-  بخاطر داشته باشید شما تنها کسی نیستید که پدر یا مادری معتاد دارید.

2-  از نوجوانان و جوانان عضو و سایر تشکلهای محلی برای حل مشکل معتادان کمک بخواهید.

3-  راههای کمک به معتادان را فرا گیرید . اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.

4-  باخود ودیگران صادق باشید.

5-  توانائی های خود را در راههائی که علاقه مندید بکار گیرید.

6-  باهرگونه اعتیاد عاقلانه برخورد کنید.

7-  توجه داشته باشید که نه تنها شخص معتاد  بلکه تمام اعضای خانواده معتاد نیز از لحاظ احساسی با این بیماری درگیر هستند.

8-  افرادی را که می توانند به درد دلهای شما گوش کنند و مورد اعتماد نیز هستند پیدا کنید.

9-  بخشش را به دیگران و خود بیاموزید . کینه توزی تنها خودتان را آزاد می دهد.

10-  با نیروئی خستگی ناپذیر اعتماد خویش را حفظ کنید.

11-  کارنامه کارهای خویش را ارزیابی کنید و به تقصیرهای احتمالی خود اعتراف کنید.

12-  شناخت خود را درباره نوجوانان به دیگران انتقال دهید.

نبایدها

1-  در نزد شخص معتاد پنهان کاری نکنید و مسئولیتهای شخص معتاد را به دوش نگیرید.

2-  کوشش نکنید که شخص معتاد اعتیادش را ترک کند چرا که نمی تواند.

3-  باشخص معتاد بحث نکنید.

4-  مواد مخدر را پنهان نکنید یا دو ر نریزید . او می تواند باز هم به آن دست یابد.

5-  اگر معتادی شما را مسئول وضعیت خود قلمداد می کند دلگیر نشوید زیرا معتاد به هر بهانه متوسل میشوید .

6-  از دارو ومواد مخدر و یا الکل برای فرار از مشکلات استفاده نکنید .

7-  درباره معتاد قضاوت نکنید . از شخص معتاد انتقاد نکنید . بخاطر داشته باشید که اعتیاد بیماری است .

8-  مسئله اعتیاد پدر و مادر خود را بزرگترین دشواری خانواده ندانید.

9-  توجه داشته باشید که هیچ مشکلی یک شبه حل نمی شود.

10- تنها بکوشید تا خویشتن را تغییر دهید.

11- اجازه ندهید که دلسوزی و ترحم برخویشتن در وجودتان رشد کند . این ترحم و دلسوزی شما را از بین میبرد .

12- بامسئله و مشکل شخص معتاد با توجه به ضرورتها برخورد کنید نه بیشتر.

راهنما برای خانواده معتادین

این گروه جمعی از همبستگان و دوستان فرد معتاد می باشند که تجربه وتوانائی وامیدهای خود را باهم در میان می گذارند تا مشکلات متداول خود را حل کنند . ما اعتقاد داریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما با تغییر در رفتارمان به بهبودی فرد معتاد کمک می کنیم. بهترین شیوه مبارزه برای نزدیکان فرد معتاد درمقابل اثرات بیماری اعتیاد کسب معلومات همراه با رسیدن به پختگی احساس وشهامت در بکار بردن آنها میباشد . افرادی که توانائی کمک به فرد معتاد را دارند به مجرد روبرو شدن با بیماری اعتیاد درخانواده خودشان مغشوش و سردگم می شوند. این موضوع بخصوص در موقعی که فرد معتاد شوهر زن و یا فرزندان هستند بیشتر صدق می کند. در هنگام بهوبدی شخص معتاد همبستگان نزدیک او احتمالا به کمک و مشورت بیشتری احتیاج دارند . اعتیاد یک بیماری است که اثرات روانی شدیدی در نزدیکان فرد معتاد می گذارند . این اثرات از همه بشتر روی همسر پدر مادر خواهر برادر و فرزندان می باشد . هر چه بیشتر این نزدیکان تحت تاثیرات منفی قرار بگیرند کمتر می توانند به فرد معتاد کمک کنند و در بیشتر مواقع بر خورد آنها مضر است تا موثر. برای مثال: زنها احتمالا"خود را مسئول مشکلات زنا شوئی خویش میدانند و به سرزنش خود می پردازنند تا به حدی که به مقصر بودن خود یقین پیدا می کنند.

اعتیاد یک بیماری است. هیچ همسری مسئول بیماری اعتیاد در شوهر خویش نیست همانطور که مسئول بیماریهای دیگری از قبیل مرض قند و سل نمی باشد و هیچ زنی هرگز شوهرش را معتاد نکرده است. بنابراین هیچ زنی مسول بهبودی اعتیاد شوهرش نیز نمی باشد. اما کمبود اطلاعات درباره بیماری اعتیاد باعث نادیده گرفتن این بیماری می شود.با کمبود درک از این بیماری او ممکن است به رشد این بیماری کمک کند. او مسئول بوجود آوردن این بیماری نیست اما می تواند مشوق عدم بهبودی شوهرش گدد وبا رفتار نادانسته خود بهبودی او را به تعویق اندازد. این قاعده کلی برای بقیه اعضای خانواده هم صدق میکند. بخصوص برای کسی که فرد معتاد به او متکی است. این شخص نمی تواند بیماری فرد معتاد را بهبودی بخشد.

پا به پای رشد و پیشرفت بیماری اعتیاد در فرد معتاد خویشاوندان او هم در گیر مسائل عاطفی بیشتری می شوند. بنابراین بهترین راه چاره برای اعضای خانواده معتادان کمک به بهبودی بیماری خودشان است تا حداقل از پیشرفت بیماری خود جلوگیری کنند.بعضی از اشتباهات صادقانه ای که نزدیکان فرد معتاد برای بهبودی او انجام می دهند باور نکردنی است و اغلب باعث تعویق بهبودی معتاد می شود.

بدیهی است که در شروع بهبودی معتادین خویشاوندان در حد توانایی خود هر چه را که امکان پذیر است و گمان می کنند که درست است انجام می دهند ولی به بیماری او رسیدگی نمی کنند. اگر نزدیکان تمایل به یاد گرفتن حقایق راجع به اعتیاد داشته باشند و آنها را به اجرا بگذارند امکان بهبودی به مراتب افزایش می یابد. در حقیقت بهترین راه کمک به شخص معتاد کسب اطلاعات لازم برای یهبودی و شهامت در اجرای این اصول در زندگی با یک فرد معتاد است. ادامه دادن رفتار همبستگی برای ترک اعتیاد بدون انجام تغییر در آداب و رفتار خویش به مراتب موفعیت را برای ترک اعتیاد خراب تر می کند. بدین معنی که برای تغییر رفتار اعتیادی در نزدیکانمان می بایست به تغییر رفتاروافکار خویش بپردازیم. درابتدا ما باید متوجه این موضوع شویم که مشکلات

یک معتاد تنها مصرف مواد مخدر نیست بلکه این مشکلات ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با شخص معتاد دارد . تنها راه بهبودی یک معتاد رهایی از اعتیاد و پرهیز از مصرف است . بهبودی شبیه به یک  ساختمان مستحکم است که زیر بنای اصلی را خود فرد معتاد می گذارد و وگرنه این بنا پا برجا نخواهد ماند . هیچکس نمی تواند کاری را که خود معتاد باید انجام دهد به جایش انجام دهد . شما نمیتوانید داروی یک مریض را به جای او بخورید و انتظار داشته باشید بیمار خوب شود . انتخاب وحرکت باید از طرف معتاد با میل خودش و برای خودش سرچشمه بگیرد تا بهبودی دائمی برقرار شود . این حیرت انگیز است که چطور یک معتاد اعضای خانواده اش بخصوص همسر یا مادر خود را کنترل می کند . فرد معتاد پی در پی مواد مخدر مصرف می کند درحالی که خانواده او فریاد می زنند گریه می کنند پرخاش می نمایند  التماس ودعا می کنند و گاهی اوقات اقدام به تهدید یا بی تفاوتی می کنند. این طرز رفتار باعث می شود که معتاد از عواقب اعمالش غافل بماند . اگر فرد معتاد خداگونه عمل می کند و خانواده را کنترل می کند برای این است که خانواده اش با رفتار ضعیفانه خود این قدرت بی انتها را به او میدهند.

خودشناسی

برای کمک به بهبودی یک معتاد اولین قدم را اعضای خانواده او بر میدارند . هرچه می توانید راجع به این موضوع یاد بگیرید و به آن عمل کنید . و تنها حرفش را نزنید . این از هرکاری که شما برای معتاد انجام دهید موثرتر خواهد بود.   * بطور خلاصه چند مطلق کوچک را میتوان در نظر گرفت .*

1-  همه حقایق و تجربیات را یاد بگیرید و درزندگی خود اجرا کنید و از معتاد ایراد نگیرید.

2-  تا میتوانید به جلسه های خانوادگی معتادان گمنام .جلسه باز آنها. کلینیک ها و مراکز روان درمانی که درباره این بیماری برنامه های ویژه دارند و همچنین مراکز کسب اطلاعات درباره اعتیاد و غیره بروید تا بتوانید هر چه بیشتر و بیشتر درباره این بیماری اطلاعات کسب کنید.

3-  بخاطر داشته باشید که شما احساساتی هستید بنابراین تغییر در رویه و طرز تفکرتان به بهبود شما کمک میکند.

4-  شخص معتاد را به کارهای خوب و مفید تشویق کرده و در انجام آنها او را همراهی کنید.

5-  آگاه باشید که عشق بدون محبت نمی تواند وجود داشته باشد و عشقی که بدون نظم و ترتیب و عدالت و  محبت باشد به نابودی منتهی می گردد.

فهرستی از کارهائی را که نمی بایست در برابر یک معتاد انجام داد ، تهیه نمائید هرچند ممکن است کامل نباشد ولی شروع خوبی میتواند باشد.

1-  فلسفه بازی نکنید خود را نبازید . سرزنش ، دعوا و پرخاش نکنید. ممکن است با اجرا کردن تمام این کارها احساس خوبی به شما دست دهد ولی موقعیت خیلی بدتر خواهد شد.

2-  عصبانی نشوید چون با عصبانیت شانس هرگونه کمک به خود را ازدست می دهید.

3-  اجازه ندهید که ترس و واهمه شما را وادار به کارهائی برای معتاد نماید که مسئولیت خود اوست.

4-  هیچگونه قول وقراری از معتاد قبول نکنید چون این فقط راهی برای تعویق انداختن بهبودی است. قراردادهای خود را تغییر ندهید و روی حرف خود پا برجا باشید.

5-  اجازه ندهید که شخص معتاد به شما دروغ بگوید و آن را بعنوان حقیقت قبول نکنید . این عمل دروغگوئی او را تشویق می کند حقیقت اگر چه تلخ است ولی باید مطرح شود.

6-  نگذارید شخص معتاد برای شما زرنگی به خرج دهد این به او یاد می دهد که از مسئولیت شانه خالی کند و درعین حال احترام برای شما قائل نباشد.

7-  نگذارید شخص معتاد از شما سوءاستفاده کند چون با این کار شما را همدست خود می سازد و از کارهای مربوط به خود شانه خالی می کند.

8-  این نکته ها فقط یک راهنمائی است . اینها را به عنوان کتاب قوانین استفاده نکنید . از عقل و هوش خود نیز استفاده کرده و در اجرای آنها از منطق خود کمک بگیرید. به جلسات خانواده معتادان گمنام بروید و از اشخاص با تجربه در این مسائل کمک بگیرید و شاید به این نتیجه برسید که شما نیز مانند شخص معتاد احتیاج به کمک و راهنمائی دارید.

روبرو شدن با حقایق و قبول حقایق را پشت گوش نیندازید ، چرا که بیماری اعتیاد به سرعت رشد می کند . بنابراین از همین لحظه شروع به یادگیری و درک مسائل و برنامه ریزی برای بهبودی آنها کنید . دست روی دست گذاشتن بدترین انتخاب  و روش مبارزه با این بیماری است . بسیاری از خانواده های معتادین که حتی با فرد معتاد زندگی نیز نمی کنند و با یکدیگر برخوردی هم ندارند به کررات متوجه این مسئله شده اند که چقدر زندگی آنها بوسیله این بیماری تحت تاثیر قرار گرفته و اختیار زندگی از دستشان خارج است و اثرات زندگی گذشته باعث آزار و اذیت آنها است و بالاخره آنها نیز با رفتن به جلسات ، خواندن نشریات و عمل کردن به قدمهای دوازده گانه ، به زندگی خود صلح و آرامش از بین رفته را برگردانده اند

معالجات طولانی مدت

تلاش در دور نگاه داشتن شخص معتاد از مواد مخدر وشخص الکلی از الکل ویا مخفی کردن بطری الکل از یک الکلی و یا معتاد از مواد مخدر اشتباهی بزرگ است . استفاده هرچه بیشتر از این کارها و حربه ها برای دور نگاه داشتن الکلی از الکل ومعتاد از مواد مخدر نمی باشد . هرچند برای خانواده یک معتاد بسیار مشکل است که از مصرف مواد مخدر او جلوگیری نکنند اما این جنگ وجدالی خواهد بود که هر روز ادامه خواهد داشت وتمایل ودرک یک فرد معتاد برای ترک اعتیاد ازطریق تشویق بسیار موثرتر است تا اینکه او را از مصرف مواد مخدر محروم کنند.تنها راه حل برای معالجه این بیماری وحشتناک این است که بگذاریم این اعتیاد با همه عواقب بد آن بقدری برای شخص معتاد دردناک شود که وی درصدد یافتن راه فرار از درد تحمل ناپذیر اعتیاد برآید . به این معنی که به معتاد عشق و محبت بدهیم و در راه بهبودی با او همراهی کنیم . ولی او را از مصرف مواد مخدر وعواقب آن محافظت نکنیم . این بدان معناست که شهامت خجالت کشیدن ، زیان های کوچک یا بزرگ دین ، بیکار شدن و در بعضی مواقع به عناوین مختلف جدائی های موقتی را تحمل داشته باشیم . اگر معتادان در آرزوی هوشیاری و آرامش دائمی هستند باید لذت بیشتری در هوشیاری ببینند و بگذارند آگاهی از درد و رنج های ناشی از اعتیاد وجود داشته باشد. درمان هرگونه بیماری وخیم مستلزم گذشت زمان طولانی است و ممکن است هر آن بیماری دوباره بازگشت کند . اگر بعد ازمدتی از ترک اعتیاد ، شخص معتاد دوباره مواد مخدر مصرف کند دنیا به آخر نخواهد رسید . در این موقع خانواده و یا دوست او نباید خونسردی خود را از دست داده و روشهای گذشته خود را از نو در پیش بگیرند. این مصرف مجدد توسط معتاد چه بسا باعث می شود که فرد معتاد دریابد که حتی یکبار هم نمی تواند  دوباره به طرف مواد مخدر برگردد و آن لیوان اول مشروب یا مصرف اول مواد مخدر است که باید از آن پرهیز نماید . به همان نحو که فرد معتاد در زمان اعتیاد بصورت فعال مشغول مصرف مواد مخدر می باشد . در زمان بهبودی نیز به صورت فعال در برنامه درمانی معتادان گمنام قرار می گیرد و بصورت جدی و پیگیر ، بهبودی خود را ادامه می دهد . این بخصوص در موقعی صادق است که آنها به برنامه معتادان گمنام آشنا می شوند و آن برنامه را قبول دارند . فرد معتاد ممکن است هر شب  را با معتادین درحال بهبودی بگذراند . و بهترین راه حل برای خانواده معتادین این است که تا آنجا که ممکن است به گروههای خانوادگی معتادان گمنام یا نارانان بروند و یا به جلسه های معتادان گمنام که با شرکت خانواده های معتادین و سایر افراد نیز تشکیل می شوند بروند که به آن ((جلسه باز معتادین گمنام)) می گویند. جلسات خانوادگی معتادان گمنام همانقدر برای خانواده هائی که معتادشان درحال بهبود است ، لازم است که جلسات معتادین گمنام برای خود شخص معتاد لازم است در این جلسات سعی براین است که  مشکلات اعضای خانواده درک شود و راه حلی نیز پیدا و ارائه گردد . اگر فرد معتاد درمان روانی و روحی خود را آغاز کند ، اما خانواده او هیچ کمکی به خود در این باره نکنند امکان پاشیدگی خانواده او هم بسیار زیاد است . همه اعضای خانواده باید قبل ، در حین و بعد از بهبودی فرد معتاد از نظر روحی و احساسی رشد کنند . در غیر اینصورت جدائی و از هم گسیختگی در میانشان اتفاق خواهد افتاد.

 *چه فرد معتاد ترک اعتیاد کند و یا نکند ، الان وقت آن است که اعضای خانواده او به بهودی روح و روان خود اقدام کنند.*

برای خانواده‏ها و خویشاوندان

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلاتمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم .

آیا شما به جلسات خانواده های معتادان احتیاج دارید ؟

پرسشنامه‏ای که برای والدین ـ همسران و بستگان مطرح شده است

" تا می‏توانید با صداقت به آنها جواب دهید"

 1 ـ آیا شما برای فرزندان ،‌ همسران ،‌ بستگان و دوستان خود عذر موجه می‏آورید ؟ به خاطر آنها دروغ می‏گویید ؟  ‌یا پنهانکاری می‏کنید؟

 
بلی ٱ

خیرٱ

2 ـ آیا دلیلی دارید که به همسر فرزندان ،  ‌بستگان و دوستان خود اعتماد کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

3 ـ آیا باور کردن اظهارات آنها برایتان سخت است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

4 ـ آیا شما با نگرانی در رختخواب به انتظار فرزند ، ‌همسر ، بستگان یا دوستانتان بیدار می‏مانید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

5 ـ آیا فرزند شما مدرسه را بدون اطلاع شما رها کرده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

6 ـ آیا همسر شما کارش را از دست داده است و صورتحسابها روی هم انباشته شده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

7 ـ آیا پس‏اندازهای شما بطور مرموزی ناپدید می‏شود؟‌

بلی ٱ

خیرٱ

8 ـ آیا سؤالهایی که بدون پاسخ مانده باعث دشمنی و تخریب پایه و اساس ازدواج شما می‏شوند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

9 ـ آیا از خودتان این سؤال را پرسیده‏ اید که چه چیزی اشتباه است؟ و اینکه آیا اشتباه از من بوده؟ (آیا من مقصر هستم؟)

بلی ٱ

خیرٱ

10ـ آیا بدگمانی شما باعث کنترل کردن (بازرسی) شما می‏شود؟ و آیا از چیزی که احتمالاً پیدا خواهید کرد واهمه دارید

 

بلی ٱ

خیرٱ

11ـ آیا مخالفتهای عادی خانواده تبدیل به دشمنی می‏شود؟

بلی ٱ

خیرٱ

12ـ آیا کارهای اجتماعی خود را با بهانه ‏های مبهم کنسل می‏کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

13ـ آیا بطور روز افزون نسبت به دعوت دوستان خود به منزلتان دچار بی‏میلی شده ‏اید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

14ـ آیا نگرانی شما برای همسر ،‌ فرزند ،‌ و یا دوستان باعث     سر درد ، دل درد ، و اضطراب شدید می‏شود ؟

بلی ٱ

خیرٱ

15ـ آیا همسر و فرزند شما به آسانی با مسائل جزئی برافروخته می‏شوند ؟ آیا زندگیتان همچون کابوس بنظر می‏رسد ؟

بلی ٱ

خیرٱ

16ـ آیا بخاطر رودربایستی از بحث در مورد وضعیت خود با دوستان و بستگان عاجز هستید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

17ـ آیا تلاشهای شما در کنترل کردن نا امید کننده است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

18ـ آیا بیش از حد در حال جبران کردن هستید و سعی می‏کنید سر و صدا ایجاد نکنید؟

 

بلی ٱ

خیرٱ

19ـ آیا شما به تلاش خود ادامه می‏دهید و هیچ چیز به شما کمک نمی‏کند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

20-  آیا شکل زندگی دوستان همسر یا فرزندانتان تغییر کرده است ؟ آیا هرگز فکر می‏کنید از مواد مخدر استفاده کنند ؟
 

بلی ٱ

خیرٱ

حال اگر شما حداقل به 4 سؤال پاسخ مثبت داده‏ اید؟ جلسات خانواده های معتادان ممکن است بتواند در دادن جوایهایی که بدنیال آن هستید به شما  کمک کند .

آیا شما آمادگی ورود به جلسات خانواده های معتادان را دارید ؟

خدا می‏داند که چقدر تلاش کردم ، تو گریستی و ناله سر دادی که چرا ؟ چرا این اتفاق برای من افتاد ؟
به او پول تو جیبی دادم ، اتومبیلم را قرض دادم ، خرجش را دادم ، و وقتی صبحها از خستگی قادر به برخاستن از جا نبود ، به او اجازه دادم بخوابد.
مدرسه را دوست نداشت . کار نمیکرد و از تمام مسئولیتهایش با مهارت تمام شانه خالی میکرد . بعد تو دریافتی که مواد مصرف می‏کند ، به پلیس خبر دادی .
فکر میکردی تمام جوابها را میدانی ، درحالیکه هیچکدام از آنها را نمیدانی .
همه‏اش مایة ‌تأسف است . کجای کار اشتباه بوده ؟
با چه کسی می‏توانی حرف بزنی ؟ به کجا تعلق داری ؟
یک نفر باید باشد که باهاش حرف بزنی ، جایی باید باشد که به اونجا بروی .
ما اینجا در جلسات خانواده های معتادان احساس تو را درک می‏کنیم ، خدایا ما از کجا می‏فهمیم ؟
تو یاد می‏گیری که چون ما مشکلات را با دیگران درمیان بگذاری .
یاد می‏گیری چگونه زندگی کنی و بگذاری دیگران زندگی کنید ، و چون ما نشان دهی که اهمیت می‏دهی . می‏فهمی چه کاری را می‏توانی بکنی و چه کاری را نمی‏توانی .
یاد می‏گیری به دیگران اجازه دهی زندگی خودشان را بکنند ، و این چیز زیادیست برای آموختن . اگر این مشکل را داری و مایلی یاد بگیری .
و اگر خواهان آرامش هستی ، این فرصت خوب را به خود بده .
ما دستهایمان را همراه با درک و اعتماد به سوی تو دراز می‏کنیم ، تا به تو سلامت عقل را بازگردانیم .
از روی غرور و خودپسندی و یاریبخش دستهای ما را پس نزن .
تو یاد خواهی گرفت که با مشکلاتت زندگی کنی ، و این حقیقت دارد .
آنوقت است که می‏توانی به خانواده ‏ات و تمام اطرافیانت کمک کنی .

داستانهای شخصی
 

من آدمی بودم که به شکلی افراطی انتقاد میکردم ، دشمنی می‏ورزیدم و منفی‏ها را می‏دیدم . این عقاید را همیشه به زبان می‏آوردم ، امّا در درون به آنها چنگ میزدم و دائماً فکر میکردم . همیشه ایمان داشتم ، اما با گذشت سالها بی‏ آنکه بدانم چه بر من می‏گذرد ، این ایمان را از دست دادم . همیشه سرشار از احساس گناه ، غم و نارضایتی بودم و خوشحالیم بطور کامل وابسته به دیگران بود . میدانستم که زندگیم به شکست منتهی شده و دیگران را مقصّر این شکست میدانستم . بنظر میرسید قادر به تغییر این گرایشات نیستم . به هر کلام یا هر رفتاری واکنش نشان میدادم و بسته به رفتار دیگران احساس خوب یا بد داشتم . البته بیشتر اوقات احساس بدی داشتم چون نگرشم به من اصلاً اجازه نمیداد خوبیها را ببینم . آنقدر مشغول نگاه به دیگران و راهنمایی و کنترل آنها بودم که وقت نداشتم تقصیر خود را ببینم . هیچکس را با خودم همگام نمیدانستم .

بعد از اولین جلسه دریافتم که خدای من نمرده و به این ترتیب به معنویت راه یافتم و آمادگی پیدا کردم که قدمها را بپذیرم . به آرامش و سکونی که قولش را میدادند دست یافتم و هر روزم سرشار از لذت زندگی شد . ترک عادات قدیمی دشوار است و هنوز هم گاهی نادانسته به این عادات برمیگردم ، امّا حالا راههایی دارم که می‏توانم قبل از آنکه فکرم را به خود مشغول کنند و مثل گذشته نابودم کنند مهارشان کنم . دریافتم که مقدار زیادی از مشکلاتم بر اثر واکنشهایم هستند . دیگر احساسات دیگران را به خود نمی‏گیرم . البته همیشه در اینکار موفق نیستم ، امّا حواسم به آنچه میگذرد هست و می‏توانم آنرا رها کنم . میدانم که شادی من فقط بستگی به درون خودم دارد و همینطور میدانم که من مسئول شادی دیگران و یا اعمال وابستگان دور و نزدیکم نیستم . به هر روز جدید با شادی و امید نگاه میکنم و میدانم که این روز ، روزمره است و فقط من هستم که میتوانم قدر آن رابدانم . هر روز را با یاد خدا و درخواست هدایت و خرد او برای پذیرش آن و نیرو و شهامت برای پذیرش آنچه آنروز برایم دارد شرح می‏کنم . هر روز رشد میکنیم . با قویتر شدن و ایمانم ، ترسهایم ضعیف‏تر می‏شوند و از میان میروند . ایمان و ترس نمی‏توانند در کنار هم زندگی کنند . شبها خدا را به خاطر شادی آن روز و آرامشی که به من عطا نموده سپاس می‏گویم و از او به خاطر ناخشنودیهایی که برای دیگران بوجود آورده‏ام طلب بخشایش می‏کنم . تسلیم عشق خداوند هستم و دعال می‏کنم که بتوانم کمکی برای دیگران باشم .

میدانم وقتی اولین بار به جلسات خانواده های معتادان آمدم ، حقیقتاً چقدر بیمار بودم . تمام آنچه که میدانم اینست که نیازمند کمک بودم تا بتوانم با معتادم کنار بیایم و امیدوار بودم بتوانم این کمک را در جلسات خانواده های معتادان پیدا کنم . حال میدانم که ذهن من پر از انکار و نگرش منفی بود و حس ترحم و بیزاری از خود بر من غلبه کرده بود . هاله‏ای پر از غرور ، ‌حق جانبی ، خود محوری و ارزشهای کاذب داشتیم .
  
*******

در اولین جلسه ، موضوع جلسه قدم یک بود و رهبر جذابترین ،‌ آرامترین و شادترین زنی بود که تا آن زمان دیده بودم ، و مطمئناً تفاوت زیادی با من داشت . من خواهان آنچه آنها داشتند بودم و از اینرو همچون اسفنج سعی کردم تمام آنچه گفته میشد را جذب کنم و همچون غریق به تمام کلماتی که گفته میشد چنگ میزدم .
از طریق جلسات خانواده های الکلی ها تا حدی با برنامه آشنایی داشتم ، امّا بقدر کافی وقت روی آن نگذاشته بودم تا 12 قدم را واقعاً بفهمم و تمرین کنم .

میدانستم که کنترل زندگیم از دستم خرج شده ، امّا قادر نبودم اقرار کنم که در مقابل معتاد عاجزم . در اولین جلسه مثل این بود که بار عظیمی از دوشم برداشته شد . احساس گناه از من رخت بر بست و بعد از اینکه درک کردم با تسلیم به نیروی برترم کمکی با نومیدی خواهان آن بودم ،‌ خواهد آمد ، احساس آرامش بر من سایه افکند . حس عظیمی از گرما و عشق گروه را احساس کردم و با شنیدن اینکه قادر به کنترل معتادم نیستم بعد از چندمین ماه برای نخستین بار آرام گرفتم .

من آدمی مصمم و اهل عمل هستم و از اینرو کارکردن دوازده قدم برای من همیشه آسان نبوده ، امّا حالا میدانم که جلسات خانواده های معتادان برای من راه کاملاً جدیدی از زندگی شده و چیزیست که هرگز نمی‏خواهم آنرا از دست بدهم . دیگر احساس تنهایی نمی‏کنم ، چون نیروی برترم را همراهم دارد ، کسی که به انتخاب خود او را خدا می‏نامم و آنکه اگر فقط سعی کنم کنترل را کنار گذاشته و تسلیم اراده‏اش شوم همیشه در کنارم خواهد بود . راه او همیشه بهتر از راه من است ، امّا من مدتها بود که او را گم کرده بودم . ؟ که به جای خود محور بودن خدا محور شدم ، یأس و نومیدیم مبدل به امید شد رنجشها و احساس ترحمی که نسبت به خود داشتم ، جای خود را به شکیبایی داد و ایمان جای ترسها و اضطرابهایم را گرفت . حالا صبر ، تواضع ، و سپاسگزاری جایگاهی در زندگی من دارند . هر روز سعی می‏کنم رها کنم و به خدا بسپارم ؛ ذهنم را باز بگذارم و زندگی کنم و بگذارم دیگران زندگی کنند و به کار روز خود و ترازنامه‏ام ادامه دهم . معتادم هنوز مشکلات خود را دارد ، امّا من به ثبات احساس رسیده‏ام . به همان ثباتی که بشدت نیازمند آن بودم ،‌ و آزادی ، ‌آرامش و شادمانی‏ای را بدست آورده‏ام که به نحوی فاحش خواهان آنها بودم .
 
*******

پسر من معتاد به مواد مخدر است . در آغاز اعتراف به این مسئله برای من بسیار دشوار بود ،‌ امّا با تشویق پزشک خانوادگی خود به این مسئله اعتراف کردم . اما بعد از این اقرار و درک واقعیت ، برای حل مشکلاتی که او برایمان ایجاد کرده بود باید از کجا کمک می‏گرفتم ؟

سال بعد به مراقبت از او در مقابل دوستانش ،‌ وثیقه سپردن برای آزادی او از زندان، و وکیل گرفتن و سر گردان بودن در دادگاهها و بیمارستانها سپری شد . غمگین و عصبی بودم و احساس گناه و مسئولیت میکردم . بارها زمانیکه فرزندمان جلوی در تلوتلو می‏خورد ، سر همسرم فریاد کشیدم تا کاری بکند . نمیدانستم به کجا رو بیاورم . نگاه کاملاً نومید همسرم را میدیدم و میدانستم که هر دوی ما بر اثر بحران زندگیمان جسماً بیمار شده‏ایم . دیگر قادر به پنهان کردن مسئله از دوستان و همسایگان نبودیم . راز مصیبت‏ بار ما خبر جدی برای روزنامه‏ها شده بود . تا اینکه یکی از اعضاء جلسات خانواده های معتادان که مطلبی در مورد پسرمان خوانده‏ بود تلفنی از ما دعوت کرد به جلسه آنها برویم و ما نومیدانه این دعوت را پذیرفتم .

چه تجربه‏ای ! در اینجا کسانی را یافتیم که تجربه‏ای مشابه ما داشتند ، و با این وجود آرامش زیبایی بر زندگیشان حاکم بود . هر چه بود این همان چیزی بود که ما بدنبالش بودیم . از اینرو با تمام قوا به این برنامه چنگ زدیم . فهمیدیم که این برنامه برای ماست . آمادگی دریافت کمک را داشتیم و برنامه راه روزانه زندگی باشد . با کمک دوستان جلسات خانواده های معتادان قادر بودیم احساس گناه ، شرم ، و حس مسئولیت کاذب خود را دور بریزیم . از برنامه استفاده کردیم تا نگرشهای خود را تغییر دهیم و در خانه‏های خود و زندگیمان به آرامش ، سکون و شادی برسیم ،‌ تا هنگامیکه پسرمان تصمیم به پاک شدن بگیرد سر راهش نایستیم .

اعتراف کردیم در مقابل دیگران عاجزیم ، و مطمئناً تلاشهایی که در گذشته به خاطر او کرده بودیم ، همه بیهوده بوده است . تلاشهایی چون قبول مسئولیتهایش ، و محافظت از او فقط او را به ادامة مصرف تشویق کرده بودند .
هنگامیکه یاد گرفتیم او را با عشق رها کنیم تا مسئولیت اعمالش را خود بعهده گیرد، زمام امور زندگی چنان از دستش خارج شد که خود به جستجوی برنامة معتادان گمنام پرداخت .

ما در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهیم شد ، ‌امّا تا زمانیکه برنامه و نیروی برتر خود را داریم می‏توانیم آرامش ، شهامت ، و خرد داشته باشیم .


*******
من این برنامه را از طریق مسئول امور بزهکاران یکی از دوستان معتادم پیدا کردم نمیدانستم برنامه در بارة‌ چیست ،‌ امّا به آن بعنوان کانال دیگری برای کمک و تحقیق نگاه کردم . اما کمک برای چه کسی ؟ از این مطمئن نبودم . در مورد جلسات خانواده های الکلی ها شنیده بودم ، و میدانستم برای خانواده‏هاست ، امّا ایده مبهمی از عملکرد آن داشتم . وقتی به برنامه آمدم ورشکستة روحی بودم ؛ نمیتوانستم ‌تصمیم بگیرم . دو سه بار تصمیماتم را عوض میکردم و بعد با نومیدی رهایشان می‏کردم . روز و شبم با فکر معتادم می‏گذشت . پر از چراها و ترس و نگرانی و رنجش بودم .

اولین جلسه مرهمی بود بر ذهن و قلب نا آرامم . سرشار از حس آرامش و سکون شده بودم . احساسی که برایم باور کردنی نبود . من همیشه به نیروی برتر یا خدا ایمان داشتم ، امّا در طول سالها او را جایی گم کرده بودم . از اینرو سپردن زندگیم به او قدمی آسان و راحت بود . مدتی حدود سه هفته از نظر ذهنی از هر گونه آشوبی رها بودم و به زندگی روزمرّه‏ام ادامه میدادم . ظاهراً هیچ چیز تغییر نکرده بود ، امّا من تغییری احساس کرده بودم . افکار منفی از ذهنم رخت بر بسته بود . دیگر نگران نبودم و ارامش کامل بر من حکمفرما شده بود . مثل این بود خدا ذهنم را پاک کرده و گفته بود : ” اگر به من اعتماد کنی ، اینگونه است . ”

در این دروان در جلسات زیادی حضور یافتم . به هر چیزی که می‏شنیدم گوش می‏دادم و آنها را فرا می‏گرفتم . نشریات را می‏خواندم و به « فقط برای امروز» در جلسات خانواده های الکلی ها تکیه می‏کردم . این بود که از ترس ، اضطراب و رنجش خلاص شدم . حالا نگرشم در مورد خیلی چیزها تغییر کرده و هر روز برایم تجربة‌ تازه‏ایست . بدون هدایت خدا شاید هرگز قادر به ادامة ‌این سفر نباشم ؛ هنوز عادات بد بسیاری دارم ، امّا حالا آنها را می‏شناسم و فوراً می‏توانم آنها را به خدا بسپارم . چون حالا منشأ مشکل خود را میدانم . مشکل من ظاهراً با واکنش من نسبت به ترسهایم به خود می‏انجامد . دریافته‏ام که با تغییر نگرشم زندگی خودم و آنها که هر روز با آنها در ارتباطم روشن‏تر و مطلوب‏تر خواهد شد . زندگی من تغییر زیادی نکرده ، کار جدیدی را شروع نکرده‏ام ، امّا زندگیم مملوّ از شادی زندگی کردن فقط برای امروز است . گاه خود را می‏بینم که به الگوهای کنترلی گذشته لغزیده‏ام ،‌ چون نومیدانه خواسته‏ام عزیزانم به آن آرامش درونی که خودم دارم دست پیدا کنند و به این خاطر دچار تنش و نومیدی شده‏ام . و چون بعد از آن کنترل امور در زندگیم دوباره از دستم خارج میشود ، فوراً به قدم برمیگردم .
 
*******

پسر من معتاد است . وقتی به این برنامه آمدم منهم معتاد بودم ،‌ امّا معتاد به تمام احساسات منفی که نگرانی ، ترس ،‌ رنجش ، و احساس ترحم نسبت به خود چند تا از آنها بود . پنج ماه است که در برنامه هستم و هر روز با روز پیش فرق می‏کنم . خدا به من اجازه میدهد کمی عمیق‏تر به خود نگاه کنم . می‏فهمم که این همان است که می‏گوید : ” خدا به من پیش از آنچه در توانم باشد نمیدهد . “ خدا به من اجازه میدهد آن مقدار درمورد خودم بدانم که بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و وقتی به تصویر خود خو گرفتم ،‌ در را کمی بازتر می‏کند و به من کمی دیگر از نواقصم را  نشان میدهد ،‌ با این کمبودها به من دعای آرامش و دوازده قدم را داده تا به من کمک کنند خود را تغییر دهم یا کمبودهایم را بپذیرم . به محض آگاه شدن از یک کمبود اخلاقی ، می‏توانم آنرا رها کنم ، ‌چون دیگر دلیلی برای چنگ زدن به آن احساس منفی ندارم . و چون حق انتخاب دارم ، خوشحال بودن را برمی‏گزینم . و از اینرو شادی اجتناب ناپذیر است .

در می‏یابم که من آدم مهربان ، دوست داشتنی و دست و دلبازی نیستم که خودم فکر میکردم و مردم را هم به این باور انداخته بودم ،‌ بلکه آدم متقلّبی از بدترین نوع هستم . امّا امیدورم به بهترین تبدیل شوم . اعتماد زیادی دارم ، چون مدتی است که احساس بهتری دارم . میدانم که شادی من کاملاً به خودم بستگی دارد . اگر وابسته به افراد باشم و اجازه دهم در این لحظه احساسات مرا تحت تسلط داشته باشند ، ‌همیشه در تب و تاب خواهم بود ، چون در طی روز با آدمهای مختلفی بر خورد خواهم کرد .

هر روز صبح از خدا می‏خواهم راهش را به من نشان دهد ،‌ و شبها او را به خاطر کمکهایش سپاس می‏گویم . این برنامة ساده‏ای برای آدم ساده‏ای مثل من است .

دفترچه راهنمای خانواده معتادین و مصرف‏کنندگان مواد مخدر

گروههای خانواده معتادان

برنامه جلسات خانواده های معتادان به عنوان ابزاری به منظور کنار آمدن با شرایط ایجاد شده توسط مصرف مواد مخدر توصیه می‏شود .   ( گروههای خانواده الکلی ها برای اقوام و دوستان الکلیها پیشنهاد می‏شود . ) میان الکلیسم و وابستگی به مواد مخدر می‏تواند شباهتهای زیادی وجود داشته باشد، اما بارزترین تفاوت آنها این است که مصرف مواد مخدر معمولاً غیر قانونی است و برای خانواده معتادین احتمال رو به رو شدن با شرایط بحرانی یعنی شرایطی که مستلزم اقداماتی برای نجات زندگی است، وجود دارد . وابستگی به مواد مخدر یک بیماری خانوادگی است . معتاد یا مصرف ‏کننده مواد مخدر زندگی تمام افراد نزدیک خود را تحت تأثیر قرار می‏دهد و خانواده نمی‏تواند درک کند که وابستگی به مواد مخدر نشانة بیماری است . حضور صادقانه در جلسات خانواده های معتادان و ارتباط دائم با اعضا تغییرات جالب توجهی در شرایط افراد خانواده بوجود می‎آورد .

بهترین دفاع خانواده درمقابل تأثیرات عاطفی مصرف مواد مخدر کسب اطلاعات و رسیدن به پختگی و شهامتی است که باید به مورد اجرا گذاشته شود . افرادی که احتمال دارد قادر به کمک به معتادان یا مصرف‏ کنندگان خارج از خانواده باشند، ممکن است درصورت اعتیاد افراد خانواده خود سر در گم شده و باعث خرابی اوضاع شوند . خویشاوند یا کسی که مسئولیت بیشتری نسبت به فرد وابسته به مواد مخدر احساس می‏کند، اغلب بیش از مصرف کننده نیاز به کمک و مشاوره دارند . وابستگی به مواد مخدر بیماریست . بیماری‏ی که تأثیر عظیمی بر خانوادة درجة‌ یک می‏گذارد . والدین ، زن یا شوهر، خواهر،  برادر و فرزندان بیشترین تأثیر را می‏گذارند و هر چقدر احساسات این افراد جریحه ‏دارتر گردد، کمکشان بی‏فایده‏ تر می‏شود . رابطه میان مصرف‏ کنندة مواد مخدر و خانوادة او اغلب شاید در عوض مفید بودن ، مخرب باشد .

به عنوان مثال، ‌ نزدیکترین فرد به مصرف‏ کننده یا معتاد ممکن است خود را مقصر تمامی مشکلات قلمداد کند و این احساس شاید تا حدی باشد که از واقعیت داشتن آن دچار هراس شود . با این وجود اعتیاد یک بیماری است و هیچکس مسئول وابستگی به مصرف مواد مخدر در فرد دیگر و بهبودی او نیست . اما نزدیکان مصرف کنندگان به علت عدم آگاهی اجازه می‏دهند این بیماری بی آنکه تشخیص داده شود ،‌پیشروی کند، از پیشرفت آن حمایت می‏کنند و در احتراز از معالجه تسهیم می‏شوند . گرچه بطور قطع نمی‏توان این اطمینان را داد، اما اعضای خانواده با به دست آوردن شهامت و درک لازم می‏ توانند قدمهایی بردارند که ممکن است به بهبودی عاجل مصرف ‏کننده بیانجامد . وابستگان درجه یک مصرف ‏کننده نمی ‏توانند بیماری او را معالجه کنند . هیچ پزشکی قادر به درمان بیماری وخیم خود نیست و معدود پزشکانی هستند که می‏ توانند به عنوان پزشک اعضای خانواده و به خصوص همسر ، پدر و مادر یا فرزندان خود را عمل کنند .

با پیشرفت بیماری اعتیاد ، به علت درگیری احساسی نزدیکان فرد معتاد بهترین کمکی که در ابتدا می‏توان کرد، این است که برای یافتن کمک در مورد شرایط خود با دیگران مشورت کنیم . خانواده نمی ‏تواند نقش حمایت کننده ایفا کند . اشتباهاتی که از اعضای خانواده سر می‏زند، معمولاً غیر قابل باور است و اغلب بهبودی فرد معتاد را دشوار می‏ سازد . قبل از هر چیز باید این مسئله درک شود که خانواده ممکن است هر کاری که به نظر درست می‏ رسد انجام دهد ، اما بیماری به صورت عنان گسیخته ‏ای رو به پیشرفت باشد . با این وجود اگر خانواده تمایل به یادگیری و اجرای عوامل و حقایق مربوط به استفاده از مواد مخدر و وابستگی به آن داشته باشد ، شانس بهبودی به میزان زیادی افزایش می‏ یابد . درواقع بهترین راه کمک به بهبود هر معتاد یا مصرف‏ کننده پیدا کردن آگاهی و دیدگاه های اصولی و علمی و داشتن شهامت برای بکارگیری اصول به هنگام برخورد با مصرف کننده می ‏باشد . به طور معمول اگر بی‏ آنکه یاد گرفته باشیم از نزدیک نگاهی به واکنشهای خود بیاندازیم و تلاشی پی‏گیر برای تغییر خود انجام دهیم ، هرگونه تلاشی برای کمک به مصرف کننده به منظور توقف مصرف او اوضاع را وخیم‏تر خواهد کرد . ابتدا باید درک کنیم که مشکلات مربوط به وابستگی به مواد مخدر فقط داروهای شیمیایی نیستند بلکه مشکل در افراد استفاده کننده از این داروها می ‏باشد . با این وجود بهبودی واقعی زمانی آغاز می ‏شود که فرد از داروهای مخدر ، الکل و دیگر  مواد تغییر دهندة ذهن به طور کلی جدا شود . بهبودی شبیه ساخت منحنی گونیک است . پایه ‏های بسیاری وجود دارند که قابل رؤیت نیستند . افراد زیادی سنگ های مختلفی را در این منحنی قرار می‏ دهند ، امّا سنگ اصلی باید توسط خود شخص  مصرف کننده گذاشته شود ، و گرنه این ساختار از هم می ‏پاشد . هیچکس نمی ‏تواند برای مصرف کننده کاری را انجام دهد که خود او باید انجامش دهد . شما نمی‏توانید داروی بیماری را مصرف کنید و انتظار داشته باشید او بهره آنرا ببرد .

اگر قرار است بهبودی تداوم داشته باشد ، انتخاب باید از جانب خود مصرف کننده و با اراده خود او باشد . اینکه مصرف کننده چگونه خانواده و به خصوص پدرو مادر یا همسرش را کنترل می‏کند ، وحشتناک است . فردم معتاد مواد مخدر مصرف می ‏کند ، خانواده فریاد می‏ زند ، بارها و بارها التماس و عجز و لابه می ‏کند ، دعا و تهدید می‏ کند و به آرامی دست به اقداماتی جهت درمان می ‏زند . سرپوش می‏ گذارد ، مراقبت     می‏ کند و شخص را در مقابل عواقب استفاده از مواد مخدر حمایت می ‏کند . اگر وابستگی به مواد مخدر همچون خدایی کوچک به عملکرد خود ادامه می‏ دهد ، به این علت است که خانواده به حفظ توهم قدرت مطلق او کمک می‏ کند . مصرف کننده برای حفظ جبروت روان رنجوری (تلاش جهت ایفای نقش خداوند) دو سلاح اساسی دارد .

سلاحهای مصرف ‏کننده

نخستین سلاح مصرف ‏کننده توانایی برانگیختن خشم و تحریک افراد برای از دست دادن صبر و شکیبایی است . اگر اعضای خانواده یا دوست خشمگین شوند یا حالت مخالف یا دشمنی به خود گیرند توانائیشان برای کمک به مصرف ‏کننده به طور کامل از میان می‏ رود . مصرف کننده به طور خود آگاه یا ناخودآگاه تصویری از تنفر از خود به شخص مقابل انعکاس می ‏دهد . وقتی نزدیکان مصرف کننده در حالت خشم و خصومت عکس ‏العمل نشان می ‏دهند ، مصرف کننده حس می‏ کند مصرف قبلی‏ش موجه بوده و بهانه بیشتری برای مصرف بعدی خود پیدا می ‏کند .  چون اگر کسی کنترل خود را از دست بدهد . در آن زمان و یا دست کم در آن لحظه تمام شانس کمک را از دست می‏دهد .

سلاح دوم مصرف کننده توانایی او در ایجاد اضطراب در خانواده است . با این حربه اغلب خانواده مجبور می شود کاری را برای مصرف کننده انجام دهد که اگر قرار باشد جلوی این بیماری گرفته شود ، فقط خود مصرف کننده باید آنرا انجام دهد . اعضای خانواده در تلاشهای اشتباهی که برای کمک به او می ‏کنند ، خود را دائماً در حال حمایت از مصرف کننده در برابر عواقب اعمالش ، سرپوش گذاشتن بر اعمالش ، مراقبت از او و فراهم کردن فضا برای غُر زدن او می‏ یابند .

پاس کردن چک بی ‏محل تصویری از این واقعیت است . مصرف کننده برای پاس کردن چک خود پول ندارد . وقتی اضطراب و دستپاچگی در مورد پاس نشدن چک از حد می‏ گذرد ، پول را تأمین کرده و چک را پاس  می‏ کنند . اینکار از اضطراب خانواده و مصرف کننده می ‏کاهد ، اما برای مصرف کننده الگویی برای حل مشکلات بنا می ‏نهد . مصرف کننده یاد می‏ گیرد که خانواده‏اش به او اجازه نمی ‏دهد از عواقب اعمالش رنج ببرد و این امکان وجود دارد که هر زمان چک بی‏ محل می ‏کشد انتظار داشته باشد این حمایت از او صورت بگیرد .

مصرف مواد مخدر ، ‌بیماری خانوادگی

اگر نزدیکان فرد وابسته به مواد مخدر قادر به کنار آمدن با اضطراب ایجاد شده توسط او نباشند ، بیماریش پیشرفت خواهد کرد . این درواقع بخشی از بیماریست، اما نه مصرف کننده قادر به روب‏رو شدن با واقعیت است و نه کسانی که رابطه احساسی با او دارند . نوشتن چک بی ‏محل توسط شخص مصرف کننده و پاس شدن آن توسط خانواده چیزی نیست جز دوروی  یک مشکل . مصرف کننده نمی ‏تواند گره ه‏ای که خانواده ایجاد کرده را باز کند. خانواده چک را پاس می ‏کند،  پس مصرف کننده خود نمی ‏تواند این کار را انجام دهد و در نتیجه این قصور به طور دائم اتفاق می‏ افتد و این مسئله درواقع حس شکست و احساس گناه را در او افزایش می ‏دهد و بر احساس دشمنی خانواده نسبت به او و متهم نمودنش می ‏افزاید . و بدین طریق مصرف کننده صدمه ه‏ای دو جانبه می ‏خورد . انتقاد، سرزنش و موعظه به احساس گناه و تنفر از خود و خانواده    می‏ افزاید در نتیجه موقعیت بدتر و بدتر می ‏شود . خانواده چک بی محل نکشیده ، اما با پاس کردن آن به شکلی که آن را تأیید کرده اما همزمان به صورت کلامی آن را رد می ‏کند .

معتاد یا مصرف کننده تا هنگامی که خانواده ناخودآگاه از او مراقبت می ‏کنند و محل فرار از عواقب اعمالش را فراهم می‏ آورند، ‌ می ‏تواند به انکار مشکل اعتیاد و نیاز به کمک ادامه بدهد .

تا زمانیکه خانواده به این شکل عمل کند،  به بلوغ و پختگی لازم نمی ‏رسد و باعث می ‏شود رفتار ناآگاهانه مصرف تداوم یافته مورد تشویق  قرار گیرد . خانواده باید از خشم و اضطراب احتراز کند تا در پیشروی بیماری سهیم نشود . اعضای خانواده قبل از هرگونه تأثیر گذاری سودمند بر معتاد یا مصرف کننده باید یاد بگیرند با مشکلات خود کنار بیایند .

کمک به شخص وابسته به مواد مخدر و خانوادة او باید خارج از اقوام ،‌ دوستان و همسایگان باشد و ترجیحاً باید از سوی کسانی باشد که در این زمینه تعلیم دیده و یا عضو برنامه بهبودی می‏ باشند .

خانواده‏ ها باید برای پیشنهاد منابعی چون برنامه‏ های دوازده قدمی یا مشاورة حرفه‏ای آماده باشند و بدین طریق به شخص معتاد کمک کنند . بذرهای بهبودی اغلب زمانی در خانواده کاشته می ‏شوند که اعضای خانواده به دنبال کمک در همان نوع برنامه یا برنام‏ه های مشابه مثل گروه های خانواده معتادان باشند .

عشق و محبت

یکی از شکستهای جدی در نزدیک شدن به شخص مصرف کننده ، عدم توانایی در درک معنای عشق است . همان اندازه که هیچ کس حق ندارد به کسی بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، دیابت نداشتی “ ، این حق را هم ندارد که بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، مواد مخدر مصرف نمی‏کردی . “ مصرف بی‏رویه مواد مخدر نشان دهندة وجود بیماریست و بیماری شرایط است ، نه عمل . خیلی دور از حقیقت نیست که مصرف کننده خود احساس کند دوستش ندارند و او را نمی‏ خواهند . این احساس هم بی دلیل نیست . عشق بدون بُعد عدالت نمی‏ تواند وجود داشته باشد . عشق باید باهمدردی نیز همراه باشد . یعنی باید با طرف مقابل مدارا کرد و همراه با او رنج برد . همدردی به معنای رنج بردن،  به خاطر ظلم و بی‏عدالتی یک فرد نیست،  چون نزدیکان شخص معتاد اغلب از ظلم و بی‏عدالتی لطمه خورده ‏اند . مواد مخدر ، داروهای خواب‏آور و الکل مواد تسکین دهندة درد هستند . تسکین درد راه گریز شیمیایی لذت‏بخش و ابزار حل مشکل است و تکدّر،  تنشهای اضطراب آلود و تنفر را تسکین می ‏بخشد . مواد مخدّر که الکل را نیز شامل می‏ شوند ، در آغاز فرد را قادر می ‏سازند تا از او احتراز کند . اما درد ، تنش ، اضطراب و تنفر در خانواده به صورتی می‏ شود و به هنگام پاکی و هوشیاری فرد حس می‏ کند به رنج بردن از عواقب مصرف میل کمتری دارد . ممکن است اصلاً تمایل نداشته باشد در مورد آنچه روی داده بحث کند . شاید هم روی دیگر سکه ظاهر شود و احساس گناه و ندامت وادارش کند تا در مقابل خانواده زانو زده و از آنها طلب بخشایش کند و قول دهد که هرگز دست به اینکار نزند و خلاصه دست به هر تلاشی بزند تا به این هدف که فرار از عواقب مصرف مواد مخدر است،  دست یابد . اگر معتاد یا مصرف کننده به هر طریقی موفق شود،  رنج او تسکین می‏ یابد اما باز هم خانواده بهای نوشیدن یا مصرف او را می‏پردازد .

 

عشق نابود می‏شود

عشق نمی ‏تواند در این بده ـ بستانها دوام بیاورد . شخص وابسته به مواد مخدر برای فرار از درد و رنج مواد مخدر یا الکل مصرف می‏ کند، ‌یاد می ‏گیرد برای فرارناشی از مصرف خود از خانواده بهره بگیرد . خانواده زمانی از مصرف شخص و زمانی دیگر از عواقب دردناک آن رنج می‏ برد و اگر این صدمات را تحمل کند و عواقب را متوجه خود سازد ، دیگر همدردی و محبت نمی ‏تواند وجود داشته باشد . همدردی ، تحمل کردن و رنج بردن به همراه شخص مقابل است، نه رنج بردن به خاطر عدم تمایل به رنج بردن طرف مقابل . تنها راه حفظ عشق این است که اعضای خانواده یاد بگیرند به هنگام افزایش مصرف شخص معتاد رنج نبرند و به او اجازه دهند خودش عواقب مصرفش را تحمل کند . هر چیزی کمتر از این محبت نیست و هر رابطه ‏ای که در آن عدل و انصاف و محبت وجود نداشته باشد، عشق نیست . عوامل پیچیده کننده شرایط خانواده گهگاه پیش می ‏آیند . همسرانی هستند که نیاز به شوهران وابسته دارند و شوهرانی هستند که نیازمند همسرانی وابسته هستند تا روان رنجور خود را ارضا کنند . این مسئله ممکن است در مورد والدین ، یا برادر و خواهر نیز صدق کند . هر کدام از ما باید همیشه نگاهی از نزدیک به خود بی اندازیم تا مطمئن شویم این نیاز در ما وجود نداشته باشد.

نیاز به رنج بردن به منظور یافتن حس ارزشمندی در زندگیست . گاهی در همسران و مادران مصرف کنندگان  مواد مخدر  مشاهده می ‏شود  که  برای  ارضای نیازهای عاطفی خود به این ابزار رنج بردن وابسته ‏اند. بعضی افراد سادیسم دارند و باید کسی را داشته باشند که او را تنبیه کنند و مصرف کننده یا معتاد این مقصود را به خوبی برآورده می ‏سازند . بعضی نیاز به تسلط و کنترل بر افراد دیگر دارند و افراد مصرف کننده وسیلة مناسبی برای چنین کنترلی هستند . در صورت وجود هر کدام از این سه شرط شخصی که مصرف می‏ کند ، ممکن است بیماری‏ای وخیم‏تر از وابستگی به مواد مخدر داشته باشد و قبل از آنکه بتواند به پیشرفت بیماری اعتیاد کمک کند ،‌ خود باید مورد معالجه قرار گیرد .

بهبودی بلند مدت

اشتباه همیشگی این است که مشکل را در دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر و دور نگه داشتن مواد مخدر و دوستان مصرف کننده از آن فرد می‏ پنداریم . مشکل با حبس کردن و تعهد گرفتن حل نمی ‏شود . حتی بعد از این کارها هم بنظر می‏ رسد خلاقیت و ابتکار انسانی او را قادر بسازد منبعی برای تهیه مواد مخدر پیدا کند . در هر صورت امروز در هر مبارزه ‏ای فاتح شوی فردا باز هم با آن روب‏رو خواهی شد . با وجودی که هیچ فرد مسئولی نمی ‏تواند در مورد اعمال غیر قانونی و مواد مخدر در خانة خود صبور باشد، اما هر گونه تلاشی جهت دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر به سادگی به اعتراض بیشتر و مصرف بیشتر می‏ انجامد . تنها راهی که می‏ توان انگیزش کلی ایجاد کند،  دادن عشق روزافزون  و درک متقابل بخصوص در زمانی است که فرد وابسته به مواد مخدر پاک است و اجازة مصرف ندارد، عواقب مصرف چنان دردناک است که مصرف کننده امیدوارانه به جستجوی راهی برای رهایی از درد غیر قابل تحمل ناشی از مصرف مواد مخدر می‏ پردازد . معنای رنج بردن این است . اما رنج بردن همراه بامصرف کننده و به خاطر تحمل عواقب اعمالش، نه وسیله فرار او از عواقب اعمالش شدن . معنای رنج بردن تشویق به رنج بردن از نابسامانی های بزرگ و کوچک محرومیتهای مالی ، اتهام اقوام ، همسایگان و سایر افراد خوش‏نیت و در برخی نمونه‏ها جدایی موقت به روشهای گوناگون می ‏باشد . ما باید بعد از سم زدایی فرد شادی بزرگتری را تقدیم کنیم و در عین حال اجازه دهیم فرد عواقب مصرفش را تحمل کند تا اگر به استقبال بهبودی نهایی و بلندمدت می‏ رویم، تیزبین و دقیق باشیم . معمولاً تمام تلاشها در جهت ایجاد تغییرات است،  تغییراتی که در مصرف ‏کننده اغلب به شدت تصنعی هستند ، با این وجود تقریباً در همه موارد، قبل از انتظار هر تغییری در فرد معتاد، ‌ تغییر در خانواده الزامی است . هیچ کاری نکردن امکان ندارد . به عنوان یک قانون کلی،‌ هیچ کاری نکردن به این معناست که تسلیم شرایط شویم تا ما را مورد بهره‏ برداری قرار داده و زیر پاله کنند و در مقابل ما به طریقی مخرب،  منفعل و آرام مقابله به مثل کنیم . خانواده همیشه با معتاد و مصرف کننده مقابله می‏ کند و این کار را بدون توجه به این که فرد معتاد با چه محدودیتی با آنها ارتباط برقرار می ‏کند، انجام می ‏دهد . مسئله مهم این است که یاد بگیریم چه تأثیرات متقابلی مخرب و کدام تأثیرات سازنده‏ اند و بعد باید این شهامت را داشته باشیم که روشی سازنده را بکار ببندیم . تغییرات باید از کسی شروع شود که مصرف نمی‏ کند تا زمانی که نیازهای شخص وابسته به مواد مخدر برآورده می ‏شود و مشکلاتش را خانواده و دوستانش حل می‏کنند، او به جستجوی کمک برای بهبودی نمی ‏رود . بهبودی از هر بیماری جدی احتیاج به زمانی زیاد دارد و گهگاه ممکن است لغزشی وجود داشته باشد . اگر بعد از یک دوره پاکی شخص یک بار دیگر به مواد مخدر روی‌ آورد ، دنیا به آخر نرسیده است . اگر خانواده نترسد و برای حل مشکل به ابزار مخرب سابق روی نیاورد ، این لغزش ممکن است مفید واقع شود و به عنوان این یادآوری ارزشمند عمل کند که حتی باید از اولین قرص، جرعه ای مشروب و یا نخستین تزریق پرهیز کرد . در روند بهبودی منطقی نیست انتظار داشته باشید تمام اعمال ناشی از وسوسه یک شَبه ناپدید شوند . خانواده ممکن است در مورد جذب مصرف کننده در گروه یا مشاوره فردی دچار تردید شود، چون ممکن است فرد معتاد همانطور که مدتی قبل غرق در مصرف مواد مخدر بود، این بار هم جذب برنامه بهبودی شود . این مسئله بخصوص زمانی صحت دارد که درمان او شرکت در برنامه بهبودی را دربرگیرد . حالا‌این امکان وجود دارد که تقریباً تمام شبهایش را در جلسات یکی از این سازمانها بگذراند و با افرادی معاشرت کند که هدفشان کسب و حفظ بهبودیشان می ‏باشد . بهترین شرط از میان بردن ‌این تلقی و تنفر از همسر ، والدین و یا دوستان و پیوستن آنها به جلسات خانواده های معتادان یعنی گروهی مخصوص اعضای خانواده معتادان یا مصرف کنندگان مواد مخدر می ‏باشد . گروههای خانواده معتادان شناخت و درک بسیاری از مشکلات و دوراهی ‏های پیش روی اعضای خانواده را فراهم می ‏آورد . برنامه جلسات خانواده های معتادان به همان اندازه مراجعه به پزشک متخصص برای بهبودی عاطفی خانواده حیاتی است . بهبودی از وابستگی به مواد مخدر شفای تمام اعضای خانواده از بیماری‏های عاطفی را دربرمی ‏گیرد . اگر مصرف کننده از نظر عاطفی بهبود یابد و اعضای خانواده بهبود نیابند ، ممکن است در ساختار خانواده شکافی جدی بوجود آید . خانواده باید قبل از بهبودی مصرف کننده ، در طول دوران بهبودی و بعد از آن رشد کند ، در غیر این صورت ممکن است جدایی پیش بیاید .

زمان شروع کار روی بهبودی عاطفی خانواده امروز است و شروع کمک به بهبودی معتاد کمک کردن به خود است .

1 ـ تمام واقعیتها را بیاموزید و آنها را در زندگی خودتان بکار بندید . هرگز این کار را با مصرف کننده شروع نکنید

2 ـ به خاطر داشته باشید که شما از نظر عاطفی درگیر هستید تغییر نگرش و عملکردتان در مورد این مسئله می‏تواند بهبودی را تسریع نماید.

3 ـ  تمام فعالیتهای مفید مصرف کننده را تشویق کنید و با او در ممکن نمودن این فعالیتها همکاری کنید .

4 ـ یاد بگیرید که عشق بدون همدردی ، انضباط و انصاف نمی ‏تواند وجود داشته باشد و پذیرفتن عشق یاد دادن آن بدون این کیفیتها سرانجام آن را نابود می ‏سازد .

5 ـ در جلسات گروه خانواده معتادان حضور یابید و اگر امکان آن هست به مرکز اطلاعات معتادین که مرکز سلامت روان است بروید و با مشاوری وزیده و با تجربه در زمینه اعتیاد مشاوره نمایید .

چرا گروه خانواده معتادان   !!!!!!؟

قابل توجه افراد خانواده یا دوستان و آشنایان :

اگر شواهدی یافته‏اید یا دچار حتی کمی تردید شده ‏اید که فردی از نزدیکان شما دچار مشکل اعتیاد شده ، بدانید که ما این احساس شما را کاملاً درک می ‏کنیم و خوب می‏ دانیم که تنها بودن در برابر این نوع مسائل تا چه حد سخت و دشوار است و نیز احساس ترس ، ناامیدی و بیچارگی ناشی از این کشف را بخوبی بیاد داریم.

برخی از ما سعی کردیم به این سوء ظن خود توجهی نکنیم چرا که وحشت‏زده ‏تر از آن بودیم که موقعیت و وضعیت بوجود آمده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم و نمی ‏‎دانستیم اگر شک ما به یقین تبدیل     می ‏شود چه عکس‏ العملی باید از خودنشان دهیم .

همانطور که مسئله اعتیاد حادتر می ‏شود ما نیز وحشت‏زده‏ تر می ‏شدیم و تلاش‏های ما فقط موجب خشونت و سرکشی بیشتر فرد معتاد می‏ شود و در نتیجه ما بیشتر از گذشته دچار ناامیدی ، ناراحتی و  ناخوشنودی    می ‏شدیم و در نهایت ما نیز خود را در حال نابودی دیدیم .

در برنامه جلسات خانواده های معتادان درمی ‏یابیم که بیماری اعتیاد زندگی تمامی کسانی که به نوعی  با او در ارتباط‏ اند را تحت تأثیر خود قرار می‏ دهد . می ‏پذیریم که ما نیز نیازمند کمک هستیم و اینکه بسیاری از کوششهای ما برای کنترل و یا تغییر وضعیت فرد سبب تشویق او به ادامه راهی بود که به تباهی خودش منجر می‏ شد . یادگیری راههای مؤثر در کنار آمدن با وضعیت موجود و در همان حال سعی در بدست آوردن آرامش ذهن ، افزایش امید و کمک برای یافتن نحوة‌ زندگی بهتر رهایی و آرامش عظیمی بهمراه دارد.

بسیاری از اوقات فرد معتاد آمادگی و تمایل لازم برای ترک مصرف مواد را ندارد ما آموخته‏ ایم که کارهایی است نهادی که می‏توان انجام داد . تا دست کم سد راه بهبودی او شویم . برنامه ‏های بهبودی در دسترس مصرف‏ کنندگانی که در جستجوی کمک هستند . بهرحال ، جلسات خانواده های معتادان برای ما،  خانواه‏ها، همسران ، فرزندان ، برادران ، خواهران و دوستان مصرف‏ کننده برنامه ‏ریزی شده است .

در این مکان ما خود را با نام کوچک معرفی می‏ کنیم چون این برنامه،  برنامه ‏ای گمنام است در اینجا هیچ هزینه ‏ای دریافت نمی ‏شود و هیچ الزامی در کار نیست در طول سال جلسات به طور منظم و هفتگی برگزار  می ‏شود . و بدون هیچ تدارک قبلی به افراد خوش‏ آمد گفته می ‏شود . شما اجباری به مشارکت در بحث های گروهی ندارید . اما در صورت تمایل می‏ توانید به جمع‏ بپیوندید و سؤالات خود را بپرسید بهر حال ما احساس شما را کاملاً درک می‏کنیم .

بایدها و نبایدها

* به تأثیراتی که مصرف ‏کننده بر هر کدام از اعضاء خانواده می‏ گذارد، ‌ توجه داشته باشید .

*همیشه تلاشهایی که در جهت یافتن کمک است را تشویق نمایید .

* دیدن خوبی های خود و دیگران را ازیاد نبرید .

* گناه دیگران را به گردن نگیرید .

* از عیب‏ جویی ، بحث و موعظه و یادآوری اشتباهات گذشته پرهیز کنید.

* مراقبت بیش از حد نکنید ، کسی را از عواقب کارهایش نجات ندهید و سعی در پنهان کردن نداشته باشید .

*  فراموش نکنید که اعتیاد یک بیماریست و مسئله‏ ای اخلاقی نیست .

*  بگذارید دیگران مسئولیت هایشان را خود بعهده بگیرند .

*  کسی را زیر نفوذ در نیاورید . از تهدید بیهوده بپرهیزید .

*  خود را مسئول فعالیتهای مربوط به جلسات خانواده های معتادان کنید .

*  یاد بگیرید صریح و صادق باشید .

* آرزوی کمال برای خود و دیگران نداشته باشید .

* با خواندن نشریات جلسات خانواده های معتادان روز به روز رشد کنید .

* همیشه به یاد داشته باشید که تمرکز خود را بر واکنشها و نگرشهای خود قرار دهید .

* فرصتهای رشدی که در پس بحرانها نهفته را نادیده نگیرید .

* اهمیت رها کردن با عشق را دست کم نگیرید .

* فقط برای امروز سعی کنید اضطرابهای خود را کنترل کنید .

* برنامه بهبودی را با مصرف کننده شروع نکنید . بلکه آنرا با خانواده و در جلسات آغاز کنید و تفاوت میان کمکهای سازنده و خوب را یاد بگیرید .

خانواده

اعتیاد نوعی بیماری خانوادگی است که بر روابط شخص با نزدیکانش تاثیر می گذارد والدین ، همسر ، دوستان – همکاران و تمامی افراد علاقمند به معتاد از رفتار نابهنجار او در رنجند و سعی بر کنترل اوضاع بوجود آمده دارند و احساس شرم می کنند بزودی ترس به سرآغشان می آید و احساس گناه می کنند و خود را مقصر و مسئول فرد مصرف کننده می دانند و سرانجام این امر موجب بیماری آنها می شود مشاهده اینکه فرد مورد علاقه ما ذره ذره با مواد مخدر خود را نابود می سازد،  بسیار سخت و طاقت فرسا است آنها در مقابل دیدگان ما آرام آرام رو بزوال می روند و ما قادر نیستیم آنها را از مصرف باز داریم .

اگر مصرف کننده همسر ما باشد می بینیم که وضعیت اقتصادی خانه روز بروز بد و بدتر می شود،  تا آنجا که تمام اندوخته خانواده از بین می رود و هنگامی که مصرف کننده فرزند ماست تمام آمال و آرزوهایی که برای او داشتیم شروع به پژمردن و از بین رفتن می کند نگرانی ها شروع می شود مسئولیت های او را بر عهده می گیریم و با استفاده از بهانه و عذر تراشی سعی می کنیم، او را پناه داده و حمایت کنیم این تشویش و نگرانی ماست و در نتیجه در واقع تبدیل به منبع برآورده کردن نیاز آنها می شویم .

نگرانی خانواده زمانی آشکار می شود که ما سعی بر کنترل مصرف فرد معتاد می کنیم و همانند یک بازرس وسائل شخصی و مکان های رفت و آمد او را برای یافتن مواد مخدر با ابزار مصرف مورد کنکاش و جستجو قرار می دهیم ذهنمان مشغول می شود که فرد مصرف کننده کجاست ؟ چه می کند ؟ چگونه می توانیم میزان مصرف موادش را تحت کنترل خود درآوریم ؟ می خواهیم باور کنیم که مشکل بخودی خود حل می شود . حتی در اوج سختی با وجودی که خود می دانیم چنین نیست ؟ قولهایش را باور می کنیم و شروع به تظاهر می کنیم ، اما در واقع ناراحت و نگرانیم ، چون احساسمان به ما می گوید که اشتباهی در این میان وجود دارد و در این مرحله قربانی افکار می شویم .

در اوج ناامیدی خود در جستجوی پاسخ مناسبی هستیم ما به جلسات خانواده های معتادان آمده ایم ، چون بار مسئولیت های بسیاری را متحمل شده ایم و شدیدا احساس تنهایی می کنیم ما به این مکان آمدیم تا رفتار معتاد خود را تغییر دهیم اما خیلی زود درمی یابیم این ما هستیم که باید افکار و رفتار خود را تغییر دهیم در اینجا افرادی را ملاقات می کنیم که ما را درک  می کنند و حاضرند تجربیات،  نیرو و امید و آرزوهای خود را با ما تقسیم کنند.

در جلسات خانواده های معتادان می آموزیم که چگونه برای امروز زندگی کنیم . از برنامه ریزی دست بر می داریم و یاد می گیریم که چگونه با احساس گناه و تشویش و افکار کنار بیائیم . به خود می نگریم و انرژی خود را در جایی بکار می گیریم که قدرت تغییرش را داریم.

اگر اراده کنم و کناری بایستم و بگذارم اراده خداوند انجام شود خود را از نگرانی شخصی و احساس غلط مسئولیت پذیری رها می سازم.

وسیله ای برای رسیدن به آزادی

جلسات خانواده های معتادان برنامه ایست برای خانواده ها و دوستانی که بر اثر زندگی با فردی مصرف کننده مواد مخدر، زندگیشان آسیب دیده یا می بیند چه فرد معتاد به مشکل خود اعتراف کند و خواهان کمک باشد و چه نکند بکارگیری اصول جلسات خانواده های معتادان همه به فرد معتاد کمک میکند و هم به خانواده او .

هدف :

هدف جلسات خانواده های معتادان در سنت پنجم نهفته است و آن کمک به خانواده های معتادان است ما در این وضع دشوار بدنبال راهی ساده هستیم این به خود ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم رهایی از نومیدی ارزش بهایی که باید بپردازیم را دارد یا نه اکثر ما معتقد هستیم که هدایایی چون آزادی ، رشد ، و شادی ارزش پذیرش را دارند وقتی بتوانیم اولین قدم را بپذیریم برای نخستین بار طعم آزادی را خواهیم چشید ما خود را از نیاز به کنترل فرد معتاد آزاد می کنیم.

بهای تسلیم در برابر هدایت خدا برای ما کنار گذاشتن اراده و خواست خودمان است ما می توانیم با تشویق دیگران به فکر کردن برای حل مشکلاتشان بهترین کمک را به آنها بکنیم .

ما نمی خواهیم در زندگی کسی دخالت کنیم چون با اینکار خدای ناکرده آنها را از شانس و موقعیت دسته بندی خصوصیات خوبشان و بنا نهادن شخصیتی مستحکم تر و بهتر بر مبنایی با ثبات محروم می سازیم .

جلسات خانواده های معتادان برنامه ای خودخواهانه است از این نظر که ما فقط برای پیشرفت و رشد خود به جلسات می آییم .

رشد و پیشرفت و آرامش بستگی به این دارد که درباره کمبودها و نواقص دیگران بحث نکنیم و خود را در غیبت یا انتقاد و یا محکوم کردن فرد معتاد غرق نکنیم .

برای تازه واردین :

تازه واردین در مرحله اول ممکن است گیج شوند شاید تعجب کنند که چگونه این برنامه می تواند به آنها در حل مشکل بخصوصشان کمک کند بهترین کار اینست که با ذهنی باز بنشینند و گوش دهند و به حضور در جلسات ادامه دهند حتی اگر فقط یک ایده را  می فهمید همین هم نشان می دهد که در مسیر بهبودی قرار گرفته اید ما هم بیمار هستیم ممکن است احساس گناه بر ما غلبه کرده و خود را مقصر مصرف فرد معتاد بدانیم اما ما آنها را مجبور به نوشیدن اولین جرعه مشروب ,اولین قرص یا نخستین تزریق نکرده ایم آنها حق انتخاب داشتند و خودشان خواسته اند که مصرف کنند چرایش مهم نیست این مشکل آنهاست .

در نظر گرفتن زمان ساکتی برای خود و در طی آن مدیریت بر روی یکی از شعارهای جلسات خانواده های معتادان به ما کمک می کند تا ذهن خود را از مشکلی که در حال حاضر داریم منحرف سازیم .

              رها کن و به خدا بسپار                                  فقط برای امروز

              سخت نگیر                                                  گوش بده و یاد بگیر

              ساده بگیر                                                   فکر کن

              زندگی کن و بگذار زندگی کنند                        صبور باش         

جلسات خانواده های معتادان گنجینه ابزاری دارد که به ما کمک می کند تا ذهن خود را در مسیر درست کانالیزه کنیم تلاش صادقانه برای تمرین  قدم ها می تواند راهی ارزنده برای کمک به خانواده ها باشد چه معتاد آنها در برنامه بهبودی باشد و چه هنوز در حال مصرف باشد .

اگر معتاد در مسیر بهبودیست :

انتظارات: توقع نداشته باشید روابط خصوصی و اختلافات بسرعت از بین بروند در این نقطه باید ادراک داشته و صبور باشیم بیاد داشته باشیم که آنها در حال حاضر بدون اکسیر مواد مخدر در حال روبرو شدن با واقعیت ها هستند شاید مدت زیادی باشد که با واقعیت روبرو شده باشند اگر پیشرفت به کندی صورت       می گیرد ناامید نشوید بعضی از ما هم سالها در چنین محیط ناسالمی زندگی می کردیم و فکر می کردیم موقعیت ناامید کننده ایست ایمان داشته و صبور باشید افراد زیادی موفق شده و می شوند .

و شما می توانید یکی از آنها باشید به حضور در جلسات ادامه دهید .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

فقط برای امروز ذهن خود را روی اکنون و امروز متمرکز کنید .

بعضی ها با یادآوری خاطرات گذشته آزار می بینند و برخی خود را از بیم آینده ناراحت می کنند و هر دو مسخره اند چرا که آنچه که گذشته به ما ربطی ندارد و آن که نیامده هم هنوز اتفاق نیفتاده پس هر کس باید هر روز را زندگی جداگانه ای تلقی کند .

نگاه به گذشته زمانی ارزش دارد که آنرا در چشم اندازی مناسب نگه داریم ما می توانیم طرز تلقی خود از گذشته را تغییردهیم و از آن درس بگیریم و با ادراک بدست آمده طرز فکر و عمل امروز خود را شکل دهیم .

گذشته بهیچوجه قابل برگشت و بازنویسی نیست بخشی از ما شده اما خود رفته است .

ما می توانیم و باید اهدافی برای خود ایجاد کنیم،  می توانیم رهنمودها و اهداف را طوری دسته بندی کنیم که به ما جهت بدهند ما بی هدف و سرگردان بودیم و انرژی خود را زمان زیادی روی زندگی اشخاص دیگر متمرکز کردیم حالت زمان آنست که زندگی خود را مفید و سازنده کنیم .

مفهوم دعای آرامش
 
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

خدا – با گفتن این کلمه به وجود نیرویی برتر و موجودی بسیار بزرگ تر از خود اقرار  می کنم .

عطا فرما – با تکرار این کلمه اقرار می کنم که این نیروی برتر توانایی بخشش و عطا کردن را دارد .

من – اشکالی ندارد که من چیزی بهتری را برای خود طلب نمایم چون با اصلاح شخصیتم من و اطرافیانم خوشحال تر خواهند شد .

آرامش – من برای خود بزرگی ، خونسردی ، آرامش و صلح طلب  می کنم تا بتوانم درست فکر کنم و کاملا بر خودم مسلط باشم .

پذیرش -  خودم را با شرایط به همان شکلی که هستند وفق می دهم چیزهای زیادی در زندگی من وجود دارد که مطابق میل من نیستند

 

آرامشی می خواهم که آنها را بپذیرم البته با بی میلی .

شهامت – من طالب بعد معنوی هستم تا بتوانم بدون آنکه شانه خالی کنم با شرایط رو به رو شوم .

تغییر – من طالب شرایط متفاوتی هستم .

چیزهایی که می توانم – خواهان کمک هستم همه چیز در زندگی من کامل نیست باید به روبرو  شدن با واقعیت ادامه دهم و همواره در

 

جهت رشد و پیشرفت فعالیت نمایم .

دانستن – می خواهم توانایی درک روشنی از حقیقت را داشته باشم .

تفاوت – می خواهم همه چیز را در زندگی به شکلی متفاوت ببینم تا تمایزاتی برایم وجود داشته باشد نیاز دارم ارزش خاصی برای عشق

 

در مقابل خودخواهی حس می کنم .

امروز را دریاب

امروز را خوب زندگی کن تا دیروزهایت خاطره ای خوش و فردایت به رویایی از امید مبدل شود آینده اجتناب ناپذیر است چه با نگرانی در آن دست و پا بزنیم و چه آنرا پیش بینی کنیم احتمالا با آنچه انتظار داریم متفاوت خواهد بود .

1 - ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

2- به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3-تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم بسپاریم .

4-یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5 -چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6 - آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7 -  با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقیمان را برطرف کند .

8 - فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

9 - به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند .

 10- به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعا به آن اقرار کردیم .

11 - از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقا رابطه آگاهانه خود با خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12 -  با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها کوشیدیم این پیامها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم .

تاکید ما بر رشد معنوی و یاد گرفتن برخوردی عاشقانه و همراه با محبت به جای شکوه و انتقاد و منفی بافی های گذشته است .

ما خودمان را تغییر می دهیم

اعتیاد همانند یک سری عکس العملهای زنجیروار و پی در پی است ، یک بیماری مسری است که علاوه بر فرد معتاد – اعضای خانواده – دوستان و همکاران وی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد همه آنها سعی در کنترل و حمایت و نیز قبول بار مسئولیت معتاد خود دارند این بیماری به کسانی که نگرانی و توجه بیشتری به معتاد دارند سریعتر منتقل می شود در نهایت این افراد به وضعیت موجود خو گرفته و به فردی ناراضی و غمگین تبدیل می شوند آنها نگران و عصبی هستند چرا که تمامی امید و اعتماد خود را از دست رفته        می بینند ، و فرد معتاد هم سایرین را مقصر می خواند و سبب می شود که آنها احساس گناه کنند ایکاش کسی یا چیزی عوض می شد .

ما با آمدن به جلسات خانواده های معتادان افرادی را با همان مشکلات و احساسات خود یافتیم ، و آموختیم که   نمی توانیم معتادان خود را کنترل کنیم ، یا روش زندگی و رفتار آنها را در اختیار خود تغییر دهیم ما چنان به معتادان خود اعتیاد پیدا کرده بودیم که برداشتن تمرکزمان از روی آنها و توجه کردن به خود برایمان دشوار بود در اینجا در می یابیم که باید رها کنیم و به نیروی برتر ایمان بیاوریم و به او تکیه کنیم با تمرین قدم ها و پیروی از سنت ها و استفاده از ابزار برنامه شروع می کنیم و با عشق و کمک خداوند و دیگران خود را تغییر می دهیم .

همچنانکه ما ازدیگران کمک گرفتیم اکنون باید آماده شویم تا دست یاری و قلب خود را به سوی کسانی دراز کنیم که نیازمند جلسات خانواده های معتادان هستند . ما درک می کنیم که بهبود می یابیم ، آرام آرام انسانهای جدید پدیدار می شوند و تغییر بوجود می آید .

شعارهای برنامه

 

- سخت نگیر : عجله کردن باعث اتلاف وقت و نیروست ، راحت باش ... از هیجان و عجله رها شو .

- اولین چیز مهمترین چیز است : اول مهترین کار را انجام بده و آنرا به پایان برسان و این بهترین کار برای نظم دادن به زمان و انرپی است .

- رها کن و به خدا بسپار : شما قادر نیستید که تمام مشکلاتی که در دنیا یا در میان خانواده و دوستان هستند را حل کنید ، پی آنها را

رها کنید . اگر سر راه خدا بایسیم ، خدا نمی تواند کارش را انجام دهد .

-  گوش کن و یاد بگیر : با هر کسی که برخورد می کنی چیزی ارزشمند برای یادگیری هست . به دنبال آن باش و از آن استفاده کن .

- زندگی کن و بگذار زندگی کنند : برای آنکه بهترین بهره را از زندگیت ببری ، دیگران را قضاوت و یا انقاد نکن و خودن را آنچه دیگران می

کنند درگیر نکن .

- فقط برای امروز :  از امروز استفاده کن : دیروز را فراموش کن و نگران اتفاقات فردا نباش .

فکر کن : از کلمات شتابزده یا اعمال بدون فکر پرهیز کن ، به راه هایی فکر کن که باعث رشد تو می شوند و پیش از تصمیم گیری فکر

کن .

انکار یعنی خودداری از پذیرش یا باور

بسیاری از ما می خواهیم انکار کنیم عزیزمان یک معتاد است.بسیار سخت است بپذیریم که مصرف مواد آنها دیگر یک انتخاب نیست. گاهی ممکن است برای رفتارشان بهانه بیاوریم. مثال هایی : "چون روز بدی داشته اند، این طور عمل می کنند"،" فقط برای آرام شدن انجام می دهند". یا"بخاطر دردی که دارند نیاز به مواد دارند، هروقت بخواهند می توانند کنار بگذارند."

این بهانه ها و دستاویز های بسیار دیگر فقط یک پوشش هستند، توجیهی برای پنهان کردن رنجی که احساس می کنیم. این مرحله به احتمال زیاد یکی از سخت ترین مراحل برای ماست. هروقت بتوانیم وجود اعتیاد به مواد مخدر در عزیزمان و انکار در خودمان را بپذیریم، بعداز آن می توانیم درد و رنج را پنهان نکنیم.

نواقص وکمبودها


تکامل پرستی : همه چیز را با هم و یکجا خواستن - هرکاری را برای بدست اوردن نتیجه ای مشخص و دلخواه انجام دادن

میل به پیشرفت : انجام دادن کار به خاطر نفس کار - نتیجه را واگذار کردن


ناشکری و نارضایتی : وقتی بیرون از وجودم چیزی طبق میل من نبود از این نقص استفاده میکردم

شکر و رضا : رضایت از درون اغاز میشود در ان صورت میتوان از دنیا و اطرافیان راضی و شاکر بود


ناسپاسی : حالت طلبکارانه باعث استفاده از این نقص میشود

قدر دانی : وقتی طلبکار نباشیم اگر به ما لطف شود قدر دان ان هستیم


دلسوزی بحال خود : مظلوم نمایی و ترحم طلبی به این شکل خودش را نشان میدهد

بخشش خود : وقتی خداوند مرا بخشیده چرا من خودم را نبخشم


حق به جانبی (بی ملاحظگی ) : اصرار به اینکه حق با من است - حاضر نبودن برای اینکه خود رابه جای طرف مقابل قرار دهیم

همسانی - افتادگی : از نردبان غرور پایین امدن احساسی از افتادگی است


خود را مهم شمردن خود پرهیزکار بینی : خود پرهیزکاربینی با یک توجیه مثبت بوجود می اید مثلا چون من رابطه نامشروع جنسی ندارم و یا چون نماز میخوانم پس مقدس ترم

شکسته نفسی : شکستن غرور - شکستن خودخواهیها و خود محوریها نفسی مقایسه (درون خود را با بیرون دیگران مقایسه نکردن ) اشتباه کردن از خصوصیات انسان بودن است .


خود را محکوم کردن : احساس گناه باعث پیدایش این نقص است - این احساس میتواند درونی باشد و یا از بیرون به ما القا شده باشد

بها دادن به گوهر وجود : همه انسانها یک گوهر وجود الهی دارند که قابل احترام اند منهم ذره ای از وجود خداوندم - احترام به خود احترام به خداوند است


ناصادقی : بزرگترین ناصادقی این است که فکر کنم ادم صادقی هستم . صداقت تمرین میخواهد

صداقت : بزرگترین صداقت ان است که خطاهایم را بپذیرم و به ان اقرار کنم . صداقت تنها روش بهبودی است .


تعجیل : عجله اجازه نمیدهد که من بسپارم چرا که سریعا نتیجه را میخواهم - با عجله کردن این میل و اراده من است که حاکم میشود

صبر : استقامت و بردباری در راه بهبود - بهبودی گام به گام . روز به روز - صبور باش پیام خداوند خواهد رسید


نفرت : از احساس کمبود قدرت می اید - وقتی خالی از عشق باشیم تنفر می اید چون نمیتوان در حالت خنثی بود

عشق و دوست داشتن : با برطرف شدن نواقص و کمبودها نمایان میشود - عشق تجلی حضور خداوند است


رنجش و انتقام : با نبخشیدن چه چیزی عایدم میشود

بخشش : خداوند میبخشد من نیز باید از او تبعیت کنم - با بخشیدن چه چیزی عایدم میشود


غرور : غرور ترس را میپوشاند - غرور زمانی می اید که من اماده دریافت کمک از نیروی برتر نباشم - غرور مانع پیشرفت و بهبودی است

اعتماد بنفس و تواضع : تواضع یعنی شناختن خود در جایگاه خود- اعتماد بنفس : ایمان به کاری که انجام مدهیم . تواضع به معنای رهائیت


سوء ظن و بی اعتمادی : وقتی به خودم شک داشتم نمی توانستم به دیگران اعتماد کنم

اعتماد : اعتماد سکوی پرش بسوی رهایی - اعتماد خود را در اراده حداوند قرار دادن است


حسادت و غبطه : حسادت وغبطه از مقاسیه می اید و انجا که فکر میکنم کم می اورم

شکر گذاری به خاطر داشته ها : همه انسانها بی چیزند هرچه داریم از اوست پس جای شکر گذاری دارد .


حق کشی و خیانت : تجاوز به حقوق دیگران - تجاوز به حریم دیگران - تجاوز به ازادیهای دیگران

انصاف : انچه برای خودم میخواهم برای دیگران هم بخواهم


تنبلی : نپذیرفتن مسئولیتهای فردی و فرار از مسئولیتها

فعالیت : انجام دادن مسئولیتهای فردی و اجتمایی با برنامه ریزی


کار امروز را به فردا افکندن : باری به هر جهت بودن - ارزش قائل نشدن برای مسئولیتها

رسیدن به امور در اولین فرصت : برنامه ریزی روزانه داشتن - فقط برای امروز زندگی کردن


ظاهر سازی (ریا ) : این بزرگترین خود فریبی است

رک گویی - ( اخلاص ) : رک گویی : عریان بودن - بدون ماسک - اخلاص : شخصیت کاذب را انداختن - شخصیت کاذب ان است که برای من درست کرده اند خالص شدن برای او بازگشت به سوی اوست


بد قولی : احساس بی ارزشی برای وقت دیگران و یا حرفی که زده ایم

سروقت بودن : تمرینی برای منظم بودن


نفی گرایی : زاویه دید منفی - در صفحه سفید نقطه سیاه را دیدن

مثبت گرایی : زاویه دید مثبت - همه تجلی حضور اویند


انتقاد : اسانترین راه برای ابراز وجود انتقاد از عملکرد دیگران است

تو جه به نکات مثبت و تشویق انها : راهی سالم برای رشد کردن


طمع : چشم داشت به حقوق دیگران چیزی که مال من نیست . میخواهم مفت به چنگ بیاورم

سخاوت : سخاوت یعنی عدالت در امور معنوی . یعنی دو تایش را برایش را برای خود نگه ندارم . یعنی بجای دست بگیر . دست بده داشتن - زیبا ترین هدیه انست که بدون چشم داشت داده شود


تایید طلبی : از احساس بی ارزشی و کم ارزشی می اید وقتی به راهم ایمان نداشته باشم به دنبال تایید دیکران می گردم

پذیرش خود (عزت نفس) : کار را برای رضایت دل خودم انجام دهم نه به خاطر دیگران زمانیکه در صدد مطرح کردن خود نباشم بیشتر و بهتر انجام می دهم .


تجمل گرایی : خارج از حد توان - زیر بار دین دیگران رفتن

بی تکلیفی : در حد توان - مدیون و بدهکار نبودن - خاکی بودن


ترس . فنا . کم کردن : ریشه بیماری و ریشه همه نقصها و ضعفها ترس است

ایمان . شادی و سرور حیات . اضافه کردن : وصل شدن - بیرون امدن از هوای نفس - زندگی ما بر اساس ایمان متحول می شود


تنهایی و جدایی و انزوا طلبی : زمانی که اسیرنفسم از هستی جدا میشوم و در انزوا میروم - اعتیاد بیماری تنهایی است

با خدایی و در حلقه دوستان : مانیاز به ارتباط سالم داریم با انهایی که زندگی میکنیم پس تنهایی را تمام کنید و به سمت ارتباط حرکت کنید


تفاوت و تضاد : چیزهایی که ما را از یک دیگر دور میکند - تفاوت با دیگران زاییده فکر من است

تشابه : انهایی که ما را به یکدیگر نزدیک میکند


غیبت و بد گویی : وقتی از درون با چیزی مشکل پیدا میکنم ان را به شکل غیبت و بدگویی فرافکنی میکنم روی ارزش کاذب خریدن برای خود ندیدن ضعفها و کمبود های خود

توجه به ضعفهای اخلاقی و کمبودهای خود : حفظ گمنامی - رازداری - برگرداندن دوربین روی خود و انچه را در دیگران میبینم در خود نیز ببینم و تمایل به رفع ان داشته باشم


لجاجت : پافشاری برای اثبات چیزی به دیگران

پشتکار : حق نیازی به اثبات ندارد و با پشتکار نمایان میشود


خود خواهی خود محوری : خواستن بیشتر از حق خودم خودخواهی است . قانع نبودن - خودمحوری : همه باید حول محور من بچرخند . رنجش. ترس و خشم می اورد

ایثار - خدا محوری : گذشتن از منافع شخصی بخاطر منافع جمع . حضور دیگران را دیدن و احساس کردن - دوستی و محبت ایثار است


اصراف : چیزی را جای خودش مصرف نکردن اصراف است

قناعت : راضی به داشته ها . ایمان به زندگی تلاش به همراه دارد هر چیزی را سر جای خودش مصرف کردن


شهوت ( افراط ) : فرار از احساسات و رو برو نشدن با انها مرا به سوی شهوت و افراط می کشاند . قسمتی از خلا را باز تاب می کند

تعادل : نه افراط نه تفریط


توقع و انتظار : دیگران وقت و انرزی خود را مصرف من بکنید به دلیل کم حوصلگی همیشه منتظر یک اتفاق خارق العاده بودم که وضعیت من را از این رو به ان رو کند

توجه و اگاهی : فرصتها همیشه هستند باید متوجه انها باشم نه منتظرشان و باید اگاه باشم از حضور خداوند در سراسر زندگیم - اگاهی نشانه باز تاب رشد روحانی است


جنگ : برای اثبات برتریم و برای تغییر دادن و یا کنترل کردن دیگران نیاز به این نقص است

تسلیم - پذیرش دیگران : دیگران همان هستند که باید باشند مشکل کمبود پذیرش در وجود من است . اول تسلیم بعد ارامش


وابستگی : وابستگی بستن دست و پا است . وابستگی شنا کردن در باتلاق است . وابستگی معضل درگیری با خویش است

دوست داشتن : به خاطر دوست داشتن رها کن . دوست داشتن شنا کردن در فضا است . دوست داشتن رهایی از معضل درگیری با خویش است . دوست داشتن یعنی دل کندن


خشم - کینه : زیربنای خشم نداشتن تحمل است . خشم وجود دارد ولی کینه را ما میسازیم . رنجش و کینه روی دیگر گناه است

محبت : محبت با یک لبخند اغاز میشود . لبخند به روی همه مشکلات


تصورات باطل : ارمان گرایانه فکر کردن و درخواست اینکه دیگران نیز باید از زاویه دید من به وقایع نگاه کنند اگر دیگران طبق میل من رفتار کنند دنیای بهتری خواهیم داشت

واقع بین بودن : باورهای هرکس و زاویه دید هرکس نسبت به زندگی برای خودش محترم است . باید به عقاید دیگران احترام بگذاریم


یاس و افسردگی : بیشتر یک حالت روانی است همراه با بی حوصلگی .درخواست غیر منطقی = یاس و افسردگی

خویشتن پذیری : در این لحظه من همان حضوری هستم که باید باشم . من یک انسانم . یک قسمت خوب . یک قسمت نه چندان خوب


نا امیدی : ناامیدی از نا باوری می اید - وقتی به اینده خیره میشویم ناامیدی می اید و یا رویا پردازی - ناامیدی فقدان ایمان است

امید : یاداوری انچه که داریم نه انچه که نداریم - چیزهایی که تا امروز به ما ارزانی شده - هنگامیکه خداوند حامی من است جایی برای ناامیدی نیست


خود بزرگ بینی - احساس حقارت : دو روی سکه بی ارزشی هستند - خود ستایی مانع از رشد کامل میشود

فروتنی : نه بالاتراز دیگران نه پایین تر از دیگران - هرکس سرجای خودش قرار دارد - هستی درون من و من درون هستی جاریم


تبعیض : چشم فرق گذاشتن - رفیق بازی

عدالت : نگاه کردن به عملکرد خود - ارائه خدمت بطور یکسان


تعصب : هرچه من میگویم درست است و هرکس باورهای من را دارد برحق است و دیگران باطل هستند

روشن بینی : باز بودن دریچه های قلب خود در هر لحظه برای دریافت تمایل به زندگی کردن به روشی دیگر . روشی که تا به حال نیازموده ام


پرحرفی : بی ربط حرف زدن - وراجی - یاوه گویی

سکوت و مراقبه : کم گوی و گزیده چون در - دو صد گفته چو نیم کردار نیست

به بازیهای احمقانه عادت داشتم"زندگی نانسی.ربا"

اسم من نانسی است واهل شهر ژوپلین ایالت میسوری(امریکا)هستم.من یکی از اعضای شکر گذار گروه نارانان شهرمان هستم.به نظر من گروه های نارانان این شهر ،از بزرگترین گروه های نارانان این ایالت است ومن همه ی اعضای ان را از صمیم قلب دوست دارم،زیرا از طرف ان ها خیلی حمایت شدم واین برایم بسیار ارزشمند ومهم است.
به اعتقاد من اعتیاد یک بیماری خانوادگی است وهمه ی اعضای خانواده باید در کنار هم در مسیر بهبودی گام بردارند.در غیر این صورت یکی از ان ها باید خانواده را ترک کند.احساس می کنم که برنامه ی نا رانان زندگی مرا مانند زندگی یک معتاد نجات داد وبه همین دلیل از این برنامه بی نهایت سپاسگزارم.می خواهم عشقی را که اعضای انجمن به من هدیه کردند،به شما بدهم وشما را در تجربه ،نیرو وامیدم شریک کنم.


من در خانواده ای متولد شدم که اعتیاد به الکل ومواد در ان وجود نداشت.خانواده ی ما سه فرزند داشت که من کوچکترین ان ها بودم؛تنها دختر خانه .دختر بچه ای لوس که در یک خانواده ی محدود وبسته بزرگ شده بود .شایدهمین مسآله باعث شده بود در نوجوانی به سمت افراد معتاد گرایش پیدا کنم .من به افرادی که الکل ومواد مخدر مصرف می کردند علاقه ی زیادی داشتم.نمی دانم شاید در وجود ان ها خصلتی وجود داشت که باعث میشد جذب ان ها شوم .

به نظر می رسید ان ها دارای نوعی اعتماد به نفس بودند ومی دانستند دارند چه می کنند .همین ها باعث علاقه ی من به انها می شد.وقتی در دبیرستان تحصیل می کردم با یکی از این افراد اشنا شدم که باب نام داشت.اولین ملاقاتم بااو را به یاد می اورم،به نظر می رسیدکه او می دانست می خواهد چه کاره شود،می دانست که می خواهد کجا برود واعتماد به نفس بالایی داشت.این در حالی بود که من در ان زمان ذره ای اعتماد به نفس نداشتم و همین امر ما را به خوبی با هم هماهنگ کرد.همیشه تعجب می کردم که او چطور می تواند این همه مشروب بخورد.من اصلآنمی توانستم به اندازه ی او بخورم چون بلافاصله حالم به هم می خورد.


مدتی با هم ارتباط داشتیم وبعد از پایان دبیرستان ،ازدواج کردیم.همه ی زندگی مان را در بیست وهشت چمدان گذاشتیم وبا اتوبوس گری هاند به شیکاگو نقل مکان کردیم ودر زیر زمین یک اپارتمان کوچک ،زندگی دو نفره ی خود را اغاز کردیم .ان روزها من کار می کردم وباب به دانشکده می رفت. می دانستم که باب مشروب می خورد اما فکر می کردم می توانم او را تغییر دهم و اگر دوستانش را خودم انتخاب کنم ،در ان صورت فقط کسانی را انتخاب می کنم که نتواند با ان ها این همه مشروب بخورد.


زندگی مان تا مدتی به ارامی گذشت.اما من نمی دانستم که این بیماری پیش رونده است.حالا وقتی خاطرات ان روز ها را مرور می کنم،می فهمم که چگونه این بیماری در زندگی ما پیشرفت کرد.باب،اغلب اوقات قبل از رفتن به دانشکده مشروب می خورد واین کار او باعث دعوا ودر گیری ما می شد.اما همیشه اخر این دعواها به صلح واشتی ختم می شد .در همین دوران بود که اولین فرزندمان به دنیا امد اما خیلی زود مرد.مرگ فرزندم اثر بدی روی من گذاشت وبه همین دلیل نسبت به مشروب خواری او سخت گیرتر شدم .بعد مرگ پسرم،تصمیم گرفتیم از شیکاگو برویم.

باب داشت فارغ التحصیل می شد وما احساس می کردیم به تنوع احتیاج داریم.باب تصمیم داشت به دانشکده ی حقوق برود وحقوق بخواند.من مطمین بودم که او موفق خواهد شد وبه همین دلیل به او گفتم که هر دانشکده ای را که او برای تحصیل انتخاب کند من هم قبول دارم وبا او می روم. فکر می کنید که او کجا را انتخاب کرد؟نیواورلین جایی که من ان را شهر گناه می نامم.خیلی زود فهمیدم که از این شهر متنفرم وکار به جایی رسید که زندگی در این شهر را دلیل همه ی مشکلات زندگی ام دانستم .


احساس می کنم که بیماری من در همین جا شکوفا شد ومعلوم شد که من به معتادان اعتیاد پیدا کرده ام.باب دوست داشت مهمانی بدهد وهمکلاسی های مشروب خوارش را به خانه بیاوردودر این جمع دوستانه ،من باید از ان ها پذیرایی می کردم.اغلب اوقات او سر شب می خوابید ومن می ماندم با عده ای مست که باید مثل یک پرستار از ان ها مراقبت می کردم .این در حالی بود که فردا صبح باید سر کارم حاضر می شدم .چه زمان هایی که تا پاسی از شب با یکی از دوستان مست باب ،در خیابان سنت چارلز پرسه می زدم،با صدای بلند حرف می زدم،به گل ها نگاه می کردم.نمی دانم همسایه ها درباره ام چه فکری می کردند اما می توانم حدس بزنم که مرا فردی لاابالی ودارای مشکلات اخلاقی می دانستند .

ان روزها،خشم خود را با اعمالی مانند چیغ زدن،فریاد کشیدن یا سایر کارهای دیوانه وار ،نشان می دادم.من برای همکلاسی های باب یک تکیه گاه عاطفی شده بودم؛کسانی که بیشتر شان مجرد بودند.هر وقت ان ها به محله ی فرانسوی ها می رفتند ،مست می کردندودر خانه یکی از دوستان جمع می شدند.تنها کسی که به ذهن شان می رسید وبه او زنگ می زدند ،من بودم.من هم هر موقع از شب که بود ،سوار اتوبوس برقی می شدم وخودم را برای کمک به ان ها می رساندم.

حالا که به ان روز ها نگاه می کنم بیماری های خودم را به وضوح می بینم ومی فهمم که چگونه بیماری ام،اختیار زندگی را از دستم خارج کرده بود.از همه ی اطرافیانم مراقبت می کردم ،کارها را سر وسامان می دادم وتا می توانستم داد وفریاد می کردم .واقعآدر این دیوانگی ها استاد شده بودم .به یاد می اورم نه ماه باردار بودم ودوستان باب مهمانی گرفته بودند وچون هر وقت به کمک احتیاج داشتند به من زنگ می زدند،ان شب هم طبق معمول همین کار را کردند ومرا برای کمک احضار کردند ومن بدون توجه به وضعیتم ،با شتاب خودم را به ان ها رساندم.قبل از فارغ التحصیلی باب،پسرمان بروس در نیو اورلین به دنیا امد.تصمیم داشتیم وقتی باب فارغ التحصیل شد،به استرالیا مهاجرت کنیم،

چون فکر می کردیم می توانیم در ان جا پولدار شویم.هر وقت می خواستیم اوضاع را روبراه کنیم،محل زندگی مان را تغییر می دادیم.اما هیچ گاه زندگی مان از ان چه که بود بهتر نمی شد.غربت ،مارا خیلی ازار داد تا جایی که دوباره به ژوپلین باز گشتیم.ما نمی دانستیم واقعیت های زندگی خود را ببینیم،نمی دانستیم اوضاع پریشان خانه ی ما با پولدار شدن یا تغییر جا ومکان ،خوب نمی شود.چون ماهیت بیماری های خود را نمی شناختیم.فکر می کردم که اگر شوهرم بیشتر کار کند،اگر بتوانیم خانه بخریم ،اگر باز هم بچه دار شویم ،همه چیز درست می شود .همه ی این ها اتفاق افتاد اما باز هم اوضاع ،ان طور که می خواستم نشد.

باب به شدت کار می کردواز همان زمان یک شب در هفته را برای تفریح به تنهایی بیرون می رفت .من فکر می کردم که چون او تمام هفته را به سختی کار می کند ،پس این حق را دارد که یک شب را هم خارج از خانه باشد وتفریح کند .من نیز خودم را مشغول بچه داری کرده بودم وچون خودم را همسر یک مرد موجه ((ابرومند ))می دانستم،در فعالیت های اجتماعی شهر شر کت می کردم باوجوداین که اصلاعلاقه ای به این کار نداشتم ولی برای حفظ ظاهر،این کار را انجام می دادم.

چند سالی همین طور زندگی کردیم ومن خیلی خوشحال بودم چون فکر می کردم همه چیز مرتب است .همان سال ها خانه ای خریدیم ودومین پسرمان کریستین هم بدنیا امد.دیگر بهتر از این نمی شد.باب وکالت پرونده هایی را به عهده می گرفت که با مواد مخدر ارتباط داشتند .اواسط دهه 1960بود.ان زمان هیپی ها روی بورس بودند وباب پرونده های ان ها را هم به عهده می گرفت .همین بر تعداد موکلان او اضافه می کرد وکم کم غیبت های او از خانه بیشتر شد.من فکر می کردم که این غیبت ها به خاطر مشغله های کاری اوست.


مشروب خواری اش بیشتر شده بود اما من با خودم می گفتم که "هنوز اوضاع خیلی بد نیست."فکر می کردم که بالاخره این روزها هم تمام می شود وامیدوار بودم که همه چیز خوب خواهدشد.اما طولی نکشید که اوضاع بدتر شد.خوب یادم هست که یک شب وقتی بچه ها خوابیده بودند ومن مشغول گرم کردن غذا برای باب بودم ،او در اتاق ناهار خوری اعتراف کرد که ماری جوانا می کشدواز سایر مواد مخدر سنگین هم استفاده می کند.


به او گفتم :"چطور توانستی با وجود من وبچه ها چنین کاری را بکنی؟"باورم نمی شد.مات ومبهوت مانده بودم .احساس می کردم نابود شده ام .به او گفتم :"تو در یک شهر کوچک زندگی می کنی وادم خوشنامی هستی.چه طور توانستی این کار را بکنی؟"گیج ودرمانده شده بودم وتا سه روز حالت تهوع شدید داشتم وداشتم دیوانه می شدم.

 

امروز اصلآباب را به خاطر ان مسایل مقصر نمی دانم چون خودم ان واکنش ها را در برابر او انتخاب کرده بودم .او چه تقصیری داشت که من با مسایل به ان صورت برخورد می کردم .ان روزها نمی دانستم که همه ی واکنش ها از بیماری های خود من سر چشمه می گیرد.اصلآنمی دانستم که یک جای کار خودم خراب است. متآسفانه رفتارهای بیمار گونه ام اوضاع را خراب تر می کرد.


هر چه مصرف مواد بیشتر می شد ،بازی های احمقانه ی بیشتری را شروع می کردیم .بعضی از ان بازی ها در رابطه با دوستان جدید باب بود که با او هم مصرف بودند.یکی از ان ها مردی به نام دنی جی بود که من فکر می کردم او باب را معتاد کرده وجالب اینجا بود که دنی هم مرا عامل اعتیاد باب می دانست.ان روز ها هر وقت من ودنی همدیگر را می دیدیم مثل سگ وگربه به هم می پریدیم .از ان روزها زمان زیادی می گذرد وبهبودی خیلی چیزها را عوض کرده است.بعد از این که باب ودنی بهبود یافتند،دنی یکی از بهترین دوستان من شد.ان روزهاهر وقت ان ها مشغول مصرف مواد می شدند ،تهدیدشان می کردم که به پلیس زنگ می زنم وان ها هم می ترسیدند که برای شان در دسری درست کنم.ان ها فکر می کردند که من واقعآبه پلیس تلفن می زنم اما حقیقت این است که من هرگز این کار را نکردم .این فقط یکی از بازیهای احمقانه ی ما بود .

از ان دوران ،دعواهای من وباب بر سر مصرف مواد او شروع شد.در بیشتر این دعواها به باب می گفتم باید از خانه برود یا من خانه را ترک خواهم کرد.گاهی لباس های باب را جمع می کردم وبه سمتش حمله می کردم ولباس ها را به طرف او پرتاب می کردم.دیگر به این کار عادت کرده بودم.خنده دار بود!یک بار دنی به باب گفت "باب روی یک تکه کاغذ کلمه ی لباس ها را بنویس وبده به نانسی تا او مجبور نباشد برای پرتاب لباس هایت ،هر دفعه با زحمت همه ی کمدت را خالی کند؟"این بازی را بارها وبارها انجام دادم.


بیماری من با گذشت زمان رشد بیشتری می کرد ومن دیوانه تر می شدم .باب وکیل معتادان شده بود وبا همان ها مواد مصرف می کرد .دیوانه شده بودم ومعنی کارهای او را اصلآنمی فهمیدم .41کیلو شده بودم وهر چه می خوردم بالا می اوردم .دکترم دائمآبه من تذکر می دادکه "تو باید فکری به حال خودت بکنی ومی دانم که مشکلی داری .باید برای حل ان فکری کنی ."من تا حدی حرف دکتر را قبول داشتم اما نمی فهمیدم اشکال کار کجاست.سال ها می گذشت واوضاع واحوال ما بدتر می شد.بد حالی ما به جایی رسید که به یک روانشناس در بیمارستان سنت لوییس مراجعه کردم واز او خواستیم به داد زندگی مشترک مان برسد وفکری به حال مصرف مواد باب بکند.دکتر ،باب را معاینه کرد وبرای او به عنوان بخشی از درمان قرص تجویز کرد .

اما من دلیل تجویز قرص ها را نفهمیدم واز او پرسیدم که دلیل تجویز این قرص ها چیست؟دکتر پاسخ داد "باب به نظر مرد ارامی می اید ،این طور نیست ؟"جواب دادم :"بله"وبا خودم فکر کردم:"او الان ارام است اما بعد از مصرف مواد به یک ادمخوار یا بهتر بگویم یک ادم روانی تبدیل می شود .به مرور ،اوضاع زندگی ما خیلی بدتر شد.من از نشر جسمانی بیمار شده بودم اما هنوز هم نمی توانستم بفهمم علت اصلی بیماری من چیست.کم کم همه ی دوستانم را از دست دادم ودیگر کسی برایم باقی نماند.عادت کرده بودم که همه ی ناراحتی هایم را سر فرزندانم خالی کنم ،با ان ها دعوا می کردم،به ان ها ناسزا ودشنام می دادم.کارم به جایی رسید که انواع واقسام مواد مخدر راامتحان کردم.


می خواستم بدان این مواد چه احساسی به انسان می دهد که باب حاضر نیست مصرف ان ها را کنار بگذارد.از طرفی هم دلم نمی خواست که مثل باب کنترل خود را از دست بدهم.اما مواد روی من هیچ اثری نگذاشت واین سوال من هم بی پاسخ ماند و واقعآنتوانستم تاثیر ان داروها را درک کنم.هنر پیشه ی ماهری بودم وخوب توانستم روی مصرف باب سر پوش بگذارم .حتی باب از من یاد گرفت که چطور مصرفش را پنهان کند. او از من اموخت که چطور برای لا پوشانی مصرفش به مردم دروغ بگوید یا وقتی به قرارهایش نمی رسید،اسمان وریسمان ببافد. برای من پرداخت صورتحساب ها خیلی مهم نبود،اما پرداخت پول بیمه خیلی برایم اهمیت داشت.


هر ماه به دفتر او می رفتم تا مطمین شوم که ایا منشی پول بیمه را به حساب می ریزد؟ فکر می کردم اگر باب بمیرد ،لااقل بیمه ی عمر داشته باشد.واقعآمی خواستم او را از زندگی ام بیرون کنم اما چطور؟بارها وسوسه شدم که در نوشابه ی او سم بریزم وکارش را تمام کنم .فکر موذی من می گفت که کسی نمی فهمد که من او را کشته ام.این ها فقط بخشی از افکار بیمار گونه ای بودند که از ذهنم می گذشت.

 

خوب می دانید که هیچ لحظه ای بدتر از ان لحظات نیست که معتادان بیرون از خانه نش‌‍ه شده باشند وشما در خانه تنها باشیدواز شدت نگرانی نتوانید بخوابید. بسیاری از شب ها ی زندگی من به همین شکل گذشت .
در ان شب ها یا با نگرانی در خانه راه می رفتم یا خانه را در ساعت سه صبح کاغذ دیواری می کردم یا کارهای احمقانه ی دیگر ی از این قبیل انجام می دادم.


سرانجام یک روز با این نتیجه رسیدم که به موجودی عجیب وباور نکردنی تبدیل شده ام .دیگر خودم نبودم. بنابراین در جستجوی کمک بر امدم.در ان شرایط مادرم اولین کسی بود که به دادم رسید ومن از این بابت از او خیلی ممنونم.او از من حمایتی نکرد ،تنها چیزی که به من گفت این بود:"اصلا نگران باب نیستم برای تو بیشتر نگرانم چون تنها کسی هستی که کارت به تیمارستان روانی می کشد،باید فکری به حال خودت بکنی ."اری این تنها چیزی بود که مادرم به من گفت . این جریان باعث شد که کمی از سر درگمی خارج شوم.یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم خیلی احساس افسردگی می کردک،با خودم فکر کردم که اگر زندگی این است که من دارم،دیگر زندگی را نمی خواهم وهیچ ارزشی برایم ندارد.حتی دیگر باب را هم مقصر نمی دانستم ‌‍؛من دیگر این زندگی را نمی خواستم.

امروز معتقدم مردمی که در اطراف ما بودند وزندگی ما رو می دیدند،مرا بیمارمی دیدندنه باب را چون من ان کارها را انجام می دادم نه باب.یا می خواستم او را بیرون کنم یا خودم خانه را ترک کنم.وحتما ان زمان همسایه ها حسابی گیج می شدند که بالاخره چه کسی در خانه ی ما زندگی می کند چون هر دوی ما چندین بار خانه را ترک کرده ودوباره باز گشته بودیم. هر روز تنهاتر وگوشه گیر تر می شدم وحال وروزم به طرز فجیعی اسفناک شده بود .به عنوان مثال ،پسر بزرگم در یک مسابقه ی تنیس شرکت کرده بود ومن برای تماشا ان مسابقه رفته بودم.با وجود این که مسابقه را تماشا می کردم اما اصلآحواسم به بازی نبود.وقتی بازی تمام شد،اصلآنمی دانستم پسرم برده یا باخته،اما

 

 

با نگاه به صورتش نتیجه ی ان را فهمیدم.در تمام طول مسابقه نگران باب بودم که مرده است یا زنده،چقدر پول خرج کرده یا با کدام دختر است؟تمام هوش وحواسم پیش او بود .این پریشانی افکار باعث شده بود که هیچ یک از اتفاقات دیگر زندگی را نبینم .مصیبت بر سرم فرود امده وخانواده ام دچار فاجعه شده بود. بعدها فهمیدم که همه ی این پریشانی ها به دلیل وابستگی من بود که باعث می شد همه ی زندگی ام به شخص دیگری اختصاص داشته باشد.بهانه ی تمام شادی هایم باب بود واحساس شادمانی به خودم تعلق نداشت.تمام زندگی ام ،وقف باب شده بود ودایمابه این فکر می کردم تا راهی برای ترک دادن او پیدا کنم.

به دنبال جوابی برای بدبختی خودم بودم اما نمی دانستم راه چاره چیست.صبح یک روز شنبه وقتی از خواب بیدار شدم، به خودم قول دادم که کاری انجام بدهم.باید کاری می کردم چون امیدوعلاقه ام به زندگی را از دست داده بودم .همه ی ما راجع به مرگ معتادان ،چیزهای زیادی شنیده ایم،اما ما که خانواده ی ان ها بودیم هر روز می مردیم وزندگی ما در کنار ان ها خود کشی تدریجی بوده است .بین ما کسانی بودند که به دلیل افسردگی ،از دست دادن امید ودلایل بدتر دیگر،کارشان به بیمارستان کشیده می شد. بعد از تصمیمی که گرفتم به پزشک روانشناس مان تلفن زدمواز او برای همه ی کمک هایی که به ما کرده بود ،تشکر کردم اما مجبور بودم استین هارا بالا بزنم وبه دنبال راه نجات بگردم.ودر ضمن به او گفتم که دیگر نمی توانم با هواپیما برای دیدن او به سنت لوییس بروم.بعد از ان با یک روانشناس محلی تماس گرفتم واو هم گفت که تا سه هفته ی دیگر نمی تواند به من وقت بدهد،پس باید راه حل دیگری پیدا می کردم بالاخره با الانان تماس گرفتم .از خداوند به خاطر برنامه ی الانان بی نهایت ممنون وسپاسگذارم .خدا را شکر می کنم که الانان مرا از نو ساخت.

صبح روز دوشنبه با اعضای جلسه تماس گرفتم .بعدآیکی از ان ها شخصآبا من تماس گرفت ومرا به جلسه دعوت کرد.او به من پیشنهاد کرد که دنبالم بیاید اما من نپذیرفتم وگفتم خودم می ایم .من به شدت تحت تآثیر کارهای ان ها قرار گرفتم .در این جا ،روز سخن من با تازه واردین است؛ان خانم دوسنبه شب ،سه شنبه صبح ،سه شنبه شب وچها رشنبه صبح دوباره به من زنگ زد تا مطمین شود من عصر چهارشنبه به جلسه می روم یا نه .به نظر من این کار خیلی مهمی است.وقتی تازه واردی با ما تماس می گیرد باید ما مجددآبا او تماس بگیریم وکاری کنیم که احساس کند مراقبش هستیم وبه وجودش اهمیت می دهیم.من به دلیل همان تلفن ها بود که به جلسه ی چهارشنبه رفتم .ان خانم در ان روزها مرا مثل یک پرستار همراهی کرد.وبه همین خاطر وقتی امروز تازه واردی به من تلفن می کند ،دوست دارم همان کارها را برایش انجام دهم.حتمآشماره تلفن ان ها ذا می گیرم وان ها را تشویق می کنم تا در اولین جلسه حاضر شوند.

من ترسیده بودم اما اعضا با رویی گشاده از من استقبال کردند.من به جلسه رفتم وان خانم به من اصرار کرد که کتابی بخرم ونشریات دیگر را به دستم داد.ان جا جلسه ی کوچکی بود وخوب به یاد دارم که ترسیده بودم ،خجالت می کشیدم ودر مدت برگزاری جلسه گریه می کردم.این اغاز بهبودی من بود. برای اولین بار یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است که من باعث به وجود امدنش نبوده ونیستم.برای اولین بار امید را در قلبم احساس کردم ؛امید برای خودم نه باب .قبلآهمه ی راه ها را امتحان کرده بودم از جیغ زدن وفریاد کشیدن گرفته تا تهدید وپیش مشاور رفتن ،اما هیچ کدام از این کارها نتیجه ای نداشت.با احساسی از ارامش وامید به خانه رفتم .با ابن امید که اگر اتفاقی هم در زندگی مان رخ دهد ،من باز هم در مسیر بهبودی خواهم بود.یاد گرفتم که باید روی نانسی تمرکز کنم واختیار زندگیم را به دست بگیرم .هر چند ان ها فقط هفته ای یک بار جلسه داشتند اما من هر هفته به جلسه می رفتم.

از همه ی ان ها که به من عشق دادند سپاسگزارم.خیلی از شب ها که نمی توانستم بخوابم ونیاز به کمک داشتم ،می دانستم که کسی هست که به او زنگ بزنم واز او کمک بخواهم .بارها می شنیدم که:"یک فرد عادی در این ساعات باید خوابیده باشد وقدم زدن فایده ای ندارد."برای مدت کوتاهی اوضاع خیلی بد شد اما من خودم را نباختم وبا امیدی که در قلبم احساس می کردم ،یقین داشتم که از مسیر بهبودی خارج نخواهم شدحتی اگر باب به مصرفش ادامه دهد.

دوستان جدیدم مرا تشویق می کردند تا روی خودم تمرکز کنم.ان ها به من امید می دادندکه بالاخره همه چیز درست می شود.تشویقم می کردند،"باز هم به جلسه بیا."من به جلسه می رفتم ،می نشستم ،گریه می کردم وحرف می زدم .حرف هایی مثل :"نمی دانم چه کار کنم ،نمی دانم هنوز باب را دوست دارم یا نه،نمی دانم باید از او جدا شوم یا نه،نمی دانم چه کار کنم."ودوستانم در پاسخ همه ی سوالات من می گفتند که امروز هیچ کاری نکن،فقط به جلسه بیا ومطمین باش همه ی پاسخ هایت را پیدا خواهی کرد.


اولین راهنمای من خانم متاهلی بود که به همراه همسرش پنج سال بود که در برنامه حضور داشتند .من از او خیلی چیزها یاد گرفتم وشاید بزرگ ترین پیامی که از او گرفتم زمانی بود که او دیگر در جلسات حاضر نشد.همسرش لغزش کرده بود واو جلسه را کنار گذاشته بود.بعد از مدت زیادی به دیدار او رفتم تا با او صحبت کنم.خیلی تعجب کردم،او را در حالی یافتم که کاملآبه گذشته باز گشته بود وگویی اصلااوارد برنامه نشده بود.وزنش به حدود 40کیلو رسیده بود.موهایش رشته رشته ودندان هایش پوسیده شده بود.با دیدن او خیلی متاسف شدم اما یک پیام گرفتم وفهمیدم اگر فراموش کنم از کجا امده ام ،دوباره سر جای اول باز خواهم گشت.من به خاطر این پیام ارزشمند از او سپاسگزارم.

از صمیم قلب ایمان دارم که نیروی برترم یعنیهمان خداوند مهربان ،مرا به این برنامه هدایت کرده ویقین دارم هر چه در مسیر بهبودی ام انجام می دهم از نظر او دور نمی ماند.برنامه ی بهبودی مهم ترین اولویت زندگی من واز هر چیزی مهم تر است.اموخته بودم ،تا زمانی که با خودم صادق نباشم نمی توانم یک انسان خوب وهمسرس ایده ال برای همسرم ویک مادر مهربان برای فرزندانم باشم.اساسی ترین بخش ،داشتن صداقت با خود وشرکت در جلسات است.وقتی بهبودی من اغاز شد چیزهای زیادی به من گفته می شد.گاهی از من می خواستند کارهایی را انجام بدهم که احساس می کردم از پس انجام ان ها بر نمی ایم .اما دوستانم به من اطمینانمی دادند که "اره،تو می توانی ."یادم می اید به من می گفتند :"بعدها درباره ی این کار احساس بهتری خواهی داشت."

 

از من خواسته شد که برای شناخت بیماری اعتیاد وبرای این که بفهمم در مغز یک ادم معتاد چه می گذرد به جلسه ی باز AAبروم،(چون ما در ژوپلین هنوز جلسه ی NAنداشتیم).از روی بی میلی به این جلسه رفتم .در ان جا برای اولین بار با افکار باب اشنا شدم وفهمیدم که اعتیاد واقعآیک بیماری است واین انسان ها چگونه در حال بهبودی بودند.تازه فهمیدم که بهبودی چه چیزرا برای مان به ارمغان می اورد ومن در خانه با تعریف دیگری از بهبودی زندگی می کردم.خیلی رنج اور وسخت است که شاهد مرگ تدریجی کسی باشی که با تمام وجود دوستش داری.

 

حودو شش ماه از بهبودی من گذشته بود ومصرف باب بیشتر شده وحالش روز به روز برتر می شد.او تمام اخر هفته را در خارج می گذراند ووقتی به خانه باز می گشت طعنه وکنایه های من شروع می شد.می خواستم بدانم که باب چه قدر پول مواد هدر داده است .ان قدر به این کار ادامه می دادم تا باب یک فقره چک به اندازه ای که فکر می کردم خرج کرده ،به من می داد،تازه ان وقت دست از سرش بر می داشتم.من در مسیر بهبودی بودم اما هنوز به بهبودی واقعی نرسیده بودم .این فقط یکی از بازی های کوچک بیمار گونه ی ما بود.

 

مرتب به جلسات می رفتم ولی هنوز خواب راحتی نداشتم .گاهی ساعت دو یا سه نیمه شب به دوستان بهبودی تلفن می زدم .دلم برای خودم می سوخت وبه خودم می گفتم :"نانسی ادم های معمولی الان خوابیده اند ."ان ها شعارهای برنامه را برایم تکرار می کردند ونشریات را برایم می خواندند.این واقعیت را پذیرفته بودم که باید از خودم مراقبت کنم .کافی بود از من بپرسند که در یخچالم غذا دارم یا نه ؟ان وقت شروع به شکایت از همه چیز می کردم .البته دوستانم یاد اوری می کردند وبعدها برای خودم هم ثابت شد که ممکن است اوضاع از چیزی که هست بدتر شود.وقتی که وارد برنامه شدم خیلی از اعضا ،مرا با عشق ومحبت زیر بال وپر خود گرفتند ومن به دلیل این همه عشق ومهربانی از همه ان ها ممنونم .محبت اعضا،فقط یکی از چیزهایی بود که در ابتدای ورودم به برنامه برایم اتفاق افتاد.


یک بار راهنمایم همه ی شکایت های مرا در مورد باب شنید ان وقت به من گفت قسمتی از بهبودی این است که من باید این نکته را یاد بگیرم که اگر نمی توانم حرف خوبی به باب بگویم اصلآ چیزی به او نگویم .بنابراین همه ی تلاشم را کردم که اصلآ چیزی به او نگویم.تغییری بزرگ وکار بسیار سختی بود.همه ی توانم را به کار گرفتم .یادم می اید بالاخره یک روز راهنمایم به من گفت:"این بار وقتی باب از بیرون به خانه امد به او بگو چقدر از دیدنش خوشحالی واز بودن او در خانه احساس خوبی داری"من گفتم :"هرگز نمی توانم این جمله را بگویم چون واقعیت ندارد"اما راهنمایم گفت که "البته که می توانی."

بعد از مدت کوتاهی بالاخره من این جمله را به باب گفتم .هنگامی که از تعطیلات بازگشته وتمام اخر هفته را مصرف کرده بود,به او گفتم :"از این که در خانه است,احساس خوبی دارم ."اما این جمله را از صمیم قلب نمی گفتم .واقعیت این بود که من از بودن او احساس خوشحالی نمی کردم.اما به خوبی به یاد دارم که وقتی این جمله را گفتم در چهره ی باب تعجب موج می زد وحتمآبا خود می گفت که "چه می گوید؟"سرانجام باب متوجه ی تغییرات من شد وامروز او در جلسات مشارکت ,شرکت می کند.اواین اتفاق را به خوبی به یاد می اورد وان را در مشارکت هایش تعریف می کند.یکی از تغییراتی که در او پدید امد,زمانی بود که احساس کرد من بدون توجه به وضعیت او ,مسیر بهبودی ام را طی می کنم .

طولی نکشید که توانستم او را به خدا بارم .فکر می کنم این کاری است که همه ی ما باید انجام دهیم.وقتی در خانوده تان کسی را دارید ومی بینید که دردهای بسیاری دارد,فقط باید او را به خداوند بسپارید.من هم یک شب در این شرایط قرار گرفتم .ان روزها وقتی باب نشه می شد، عادت داشت که ماشین را بردارد وپیش دوستانش برود یا برای خرید مواد بیرون رودومن از این کارش می ترسیدم .قبلآهمیشه سعی می کردم سوییچ ماشین را پنهان کنم ومانع رفتن او بشوم .ان شب وقتی به من گفت که می خواهد با ماشین نزد دوستانش برود،بدون هیچ بحث ودعوایی ،سوییچ را به او دادم وگفتم این زندگی خودت است نه زندگی من .باب رفت وتا سه روز بعد به خانه باز نگشت.هیچ خبری از او نداشتم اما حالم خوب بود.می دانستم که او در اغوش خداوند ست.بالاخره توانستم او را رها کنم اما کار بسیار سختی بود.یادم می اید ان موقع یک سال واندی بود که وارد برنامه شده بودم.

ان شب بود که فهمیدم من خدا نیستم واگر او در راه تصادف کند وبمیرد،انتخاب خودش بوده است .ان شب،او را رها کردم وبه مراقبت خدا سپردم.انجام این کارها اصلآاسان نبود ومن بدون کمک دوستان بهبودی ام نمی توانستم ان را انجام دهم.در روزهایی که نمی توانستم خودم را دوست داشته باشم ونمی توانستم این کارها را به تنهایی انجام دهم ،دوستان بهبودی ام به من عشق می ورزیدند وحمایتی راکه احتیاج داشتم از جانب ان ها دریافت می کردم.

بعد از گذشت زمان کوتاهی ،فهمیدم که باید به باب فرصت بدهم تا برای بهبودی اش کمک بگیرد ویا خانه را ترک کند.با خودم فکر کردم دیگر نمی توانم با یک معتاد در حال مصرف،زندگی کنم وکاری از دست من ساخته نبود.امروز می دانم که ان موقع کار درستی انجام دادم .من نمی توانستم بایک مصرف کننده زندگی کنم .
وقتی باب به من گفت که می خواهد مواد را ترک کند خیلی شگفت زده شدم.از مراکز ترک اعتیاد کوچکترین اطلاعی نداشتم.در طی ان مدت،بسیاری از اعضای AAکمک های شایانی به من کردند چون در ان زمان ذر ژوپلین NAوجود نداشت.ان زمان الکلی های گمنام شهرمان ،حمایت های زیادی کردند همان طور که امروز من از طرف معتادان گمنام حمایت می شوم.

باب برنامه ی درمان خود را در فلوریدا انتخاب کرد وبه انجا رفت.این یک معجزه بود ومن وپسرهایم از صمیم قلب برایش ارزوی موفقیت وسلامتی کردیم.چند هفته بعد از رفتن باب،دوستان برنامه به من پیشنهاد کردند که اگر مایل باشم،می توانم پس از پایان مدت درمان باب نزد او بروم وچند هفته ای پیش او بمانم .ان ها فکر می کردند که این کار برای بهبودی باب مهم خواهد بود،بنابراین من هم پذیرفتم.


وقتی رسیدم از دیدن باب خیلی تعجب کردم.احساس کردم که اصلآاو را نمی شناسم.واقعآاو را نمی شناختم .ایا این همان مردی بود که من 20 سال پیش با او ازدواج کرده بودم ودوپسر نوجوان ودوست داشتنی از او داشتم ؟نه،من این مرد را نمی شناختم .احساس کردم با یک فرد غریبه روبرو شده ام .

 

به نظر م منطقی تر وارام تر شده بود.از وقتی با او اشنا شده بودم یا مشروب می نوشید یا مواد مخدر مصرف می کردواین اواخر مصرفش خیلی زیاد شده بود.حالا اواز بند الکل ومواد رها شده بود ومن با یک غریبه روبرو بودم.رفتار او ان قدر تغییر کرده بود که حتی از من هم منطقی تر وارام تر شده بود.یکدیگر را نمی شناختیم ودر این امر با هم کاملآموافق بودیم.او گفت که یک معتاد است ومهم ترین اولویت زندگی اش ،حضور در جلسات وکار کردن روی بهبودی اش است،ومن در درجه دوم قرار دارم.من هم همین احساس را داشتم وبرای من هم بهبودی ام در رآس قرار داشت وخانواده ام در درجه ی دوم بود.درست هم بود چون برنامه ی بهبودی،همه چیز زندگی من بود. تصمیم گرفتیم که یک سال دیگر به زندگی مشترک خود ادامه دهیم.می توانستیم تلاش مان را بکنیم واگر بعد از یک سال نتوانستیم با هم باشیم،راه مان را جدا کنیم ولاآقل دوستان خوبی برای هم باشیم.

 

از این پیشنهاد بدم نیامد،دست کم دیگر از داد وفریاد وجر وبحث خبری نبود واین خیلی خوب بود .بنابراین ما بهبودی مان را با هم شروع کردیم وبا هم به اولین جلسه ی NAدر فلوریدا رفتیم. شب اول ،دو جلسه در خانه ی سفید وکوچکی برگزار شد.جلسه ی خیلی خوبی بود.یکی از جلسات مربوط به تازه واردین ودیگری باز بود.افراد زیادی به جلسه ی تازه واردین نیامده بودنداما از دیدن تعداد شرکت کنندگان جلسه باز ،داشتم شاخ در می اوردم.تعداد حاضرین ان قدر زیاد بود که تقریبآ روی سر هم نشسته بودند.من قبل از ان اصلآ در مورد انجمن معتادان گمنام چیزی نشنیده بودم اما ان چه که از قبل یاد گرفته بودم وان چه که از باب می دانستم مرا متقاعد کرد که بدون شک باب به همین گروه تعلق دارد.


دختری به نام مری،جریان بهبودی اش را تعریف کرد که از اعتیاد به هرویین رها شده بود ومن فهمیدم که اگر رهایی از هرویین ممکن باشد پس باب هم می تواند از اعتیاد به تمام چیزهایی که مصرف می کرده،رها شود.من ان شب جلسه را با امید فراوانی برای بهبودی باب ترک کردم.یک نفر که هنوز هم او را نشناخته ام ،ساختمانی را در مرکز شهر وقف جلسات معتادان گمنام کرده بود.وقتی در مورداو سوال کردم که کیست وچرا این کار را کرده،به من پاسخ داده شد که او مرد جوانی است که از اعتیاد به هرویین رهایی یافته وحالا یکی از تجار موفق اتلانتاست.شنیدن این مطالب امید مرا برای باب بیشتر کرد.من واقعآ عاشق اعضای گروه شده بودم.حالا می دانم که این من نبودم که باب را نجات دادم بلکه اعضای NAوAAبودندکه بهبودی را به باب هدیه دادند.

وقتی ما به شهر مان برگشتیم هر دو به طور مرتب به جلسات می رفتیم ؛باب به AAومن به الانان .بعد از مدتی باب به جلسات NAومن نیز جلسات نارانان را در ژوپلین به راه انداختیم.از همان ابتدای کار ،من وباب با هم توافق کردیم که در زمان برگزاری جلسات مان از یکدیگر نخواهیم که به جلسه نرودودر خانه بماند،زیرا جلسات تنها راه نجات در زندگی ما بود.می دانم که اگر باب می خواهد بهبودی اش پایدار باشد باید تا حد امکان در جلسات بیشتری شرکت کند .من هم اگر می خواهم سلامت عقلم را به دست بیاورم،باید تا حد امکان در جلسات بیشتری شرکت کنم .برای این که بتوانم برای خودمان کاری انجام دهیم باید به یکدیگر ازادی عمل بدهیم .این نکته ی بسیار مهمی است.

همان طور که قبلا اشاره شد،اعتیاد یک بیماری خانوادگی است واگر اعضای خانواده پا به پای هم به سمت بهبودی حرکت نکنند،یکی از ان ها باید خانه را ترک کند.من این را کاملآ باور دارمودرستی ان را در خانواده هایی که فقط یکی از افراد در مسیر بهبودی حرکت می کند،به چشم دیده ام. به چند دلیل وقتی درمان را شروع کردیم؛فکر می کردیم همه چیز قرار است خوب پیش برود.ولی واقعیت غیر از این بود .مشکلات هنوز وجود داشتند وما با کمک هم می توانستیم ان ها را پشت سر بگذاریم ؛درست مثل یک کار گروهی .مثلا وقتی مشکل بی پولی پیدا می کنیم؛با یکدیگر صحبت می کنیم واگر در رابطه با تربیت بچه ها به مشکل بر می خوریم،قبل از هر اقدامی،با هم صحبت کرده وبه توافق می رسیم .کاری که در گذشته سابقه نداشت.

سرانجام به ژوپلین برگشتیم .فرزندان مان داشتند از دیدن ما پر در می اوردند .نمی دانستند چه پیش امده است زیرا ما تا به حال با دعوا وتشنج زندگی می کردیم وان را به فضای خانه می کشاندیم.یکی از ان ها در دبیرستان ودیگری در کلاس ششم یا هفتم به تحصیل مشغول بود.هنوز چهره ی متعجب ان ها را به یاد دارم.از تعجب داشتند شاخ در می اوردند وهیچ سر در نمی اوردند که چه اتفاقی افتاده.
همیشه فکر می کردم که اعتیاد باتب ویا سرویس های نابجای من ،به پسرانم اسیب نرسانده است اما خیلی زود فهمیدم که سخت در اشتباه بوده ام!فرزندانم دچار مشکل شده بودند وبلد نبودند که چطور خودشان را با رفتاروتغییرات جدید ما هماهنگ کنند.درک این مطلب که ما دیگر با هم دعوا نمی کنیم یا خانه را ترک نمی کنیم برای ان ها بسیار مشکل بود.

حدود یک سال می شدکه من وباب مرتب در جلسات مان شرکت می کردیم.کم کم عصبانیت ها وپر خاش های پسر بزرگم شروع شد.می دانسم مشکلی وجود دارد اما نمی دانستم که اشکال کادر کجاست .با یکی از دوستان بهبودی ام که می دانستم می تواند کمکم کند،صحبت کردم .او به من گفت که "می دانی داری چه کار می کنی؟تلاش می کنی که روابط پدر وپسر را خوب کنی در حالی که اصلا به تو ربطی ندارد." گفتم باید در موردش فکر کنم .چند روز بعد با دوستم تماس گرفتم .او گفت که باید روی وابستگی متقابلم کار کنم.گفتم:"ممکن است حق با تو باشد."وبرای اولین بار در زندگی ام برای خودم وقت گذاشتم وکاری کردم .بنابراین به یک برنامه ی 28 روزه ی وابستگی متقابل که شبیه برنامه ی درمان معتادان بود.

 

من ،باب وپسر ها را رها کردم وبرای اولین بار در زندگی ام سعی کردم فقط به نانسی فکر کنم واو را بهتر بشناسم.برای اولین بار بود که دقت می کردم نواقص شخصیتم را ببینم وبفهمم چه چیزهایی را باید تغییر دهم .به محیط خانه باز گشتم ،اما احساس کردم ضای خانه ،غیر قابل تحمل است واین به دلیل اغاز پرخاشگری های بروس بود. بروس می خواست در دانشکده ای تحصیل کند که هزینه ی زیادی داشت واز ما توقع کمک مالی داشت.اگر او کوچک تر بود،با کمال میل کمکش می کردیم،اما ان موقع نه.او می بایست به جلسات قطع وابستگی میرفت.

خوشحالم که من وباب یاد گرفته بودیم که وقتی در خانواده ی بیمار زندگی می کنیم،چه طور می توانیمبه بقیه کمک کنیم.بابا قرادادی تنظیم کرد وهمه ی ما به جز سگ مان ان را امضا کردیم.او دو روز بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به جلسات قطع وابستگی رفت.به یاد دارم وقتی او را به فرودگاه می بردمبا پدرش دست ندادوخداحافظی نکردوفکر می کردم تا اخر عمراو را نخواهم دید اما این طور نشد.او برای درمان وابستگی متقابل رفت واز ان جلسات مطالب بسیاری اموخت .او بسیاری از دیدگاه ها وبرخوردهایش را تغییر دادویاد گرفت چطور احساساتش را بشناسدوبا ان ها کنار بیاید.

امروز با پسر بزرگ مان (بروس )رابطه خیلی خوبی داریم،چون تنها کاری که من وبابا برایش می کنیم این است که تجربه ،نیرو وامیدمان را با او در میان می گذاریم.ما می توانیم به او اجازه دهیم ان طور که دلش می خواهد زندگی کند ومجبور نیستیم به او بگوییمچه کار بکند،وچه کار نکند.او می تواند خودش تصمیماتش را بگیرد.ما فقط باید تجربه ی امید به زندگی را با او در میان بگذاریم.البته مشارکت درباره ی امید به زندگی ،کار اسانی نیست.زیرا هر بار که او تلفن می کند واز مشکلاتش سخن می گوید،من می کوشم کمکش کنم تا ان را بر طرف کند.یک بار در شهر نیو اورلین ،جایی که بروس تحصیل می کرد سیل امده بود وصدمه ی زیادی به اپارتمان محل اقامت او زده بود.می دانستم اگر به او زنگ بزنم دلم می خواهد با هواپیما پیشش بروم وان جا را تعمییر کنم.می بایست اجازه می دادم باب با او صحبت کند چون نمی خواستم او را بیش از این به خودم وابسته کنم.نمی خواستم کاری که با باب انجام دادم را در مورد او هم تکرار کنم.من با حمایت های ناسالمم باعث شدم باب به مصرفش ادامه دهد حتی چیزی نمانده بود که در اثر مصرف مواد جانش را از دست بدهد.

تابستان همان سال من وباب برای شرکت در جشن 21 سالگی بروس به نیور اورلین رفتیم.خیلی خوش گذشت،در تمام ان مدت هیچ ناسزا وفحشی از زبان مان بیرون نیامد.فقط عشق بود واغوش های گرم،حقیقتا زیبابود.بروس بدون کمک ما به همه ی کارهایش می رسید وبالاخره در سال 1985 با افتخار فارغ التحصیل شد. جالب است که شما با اعضای دیگر در مورد مشکلات مهم صحبت می کنید ودر حل ان به ان ها کمک می کنیدوچند سال بعد ان ها دوباره همان حرف ها را برای شما تکرار می کنند.من این امر را به زیبایی تجربه کرده ام .ما جلسات نارانان را در ژوپلین با چهار نفر اغاز کردیم؛من ودو خانم دیگر ومردی که پسرش به دلیل فروش مواد مخدر محکوم شده بود.به خوبی در خازرم هست که با ان مرد در مورد پسرش خیلی حرف زدم وکمش کردم تا ان بحران را پشت سر بگذارد.جالب این جاست که دو سال بعد ،همان مرد،همان حرف ها را در مورد پسر دومم کریستین به من زد.

کریستین پسر دوم من است.پسری با موهای بلوند ومجعد.وقتی به سن پانزده سالگی رسید،فهمیدم که باید مشکلاتی داشته باشد.با خودم فکر کردم:"خدایادوباره از اول شروع شد."کریستینمواد مصرف می کرد وبه همین دلیل از مدرسه اخراج شد.گیج واشفته شده بودم ،من ارزو داشتم او هم مثل برادرش به دانشکده برود ودرس بخواند.این دفعه با دفعات قبل یک تفاوت عمده داشت.اکنون من یک بیمار در حال بهبودی بودم ومجبور نبودم سر جای اولم برگردم چون من هنوز جلسه می رفتم وقدم ها را با خود ودوستان بهبودی کار می کردم.می دانستم مجبور نیستم این راه را به تنهایی طی کنم ،حتی اگر با یک مشکل برای چندمین بار مواجه می شدم .وهر وقت حالم بد می شدکافی بود به جلسه بروم یا به یکی از بچه های برنامه تلفن بزنم.

کار من وباب خیلی مشکل شده بود اما احساس می کردم مجبوریم،وباید کاری انجام دهیم.کریستین سنی نداشت وما می خواستیم از زندگی اش محافظت کنیم،البته اگر می توانستیم.از طرفی متنفر بودیم که ببینیم بهترین سال های زندگی او در حال خماری سپری شود.سرانجام با تحمل دردی سنگسن ،او را به پلیس معرفی کردیم وان ها او را به باز داشتگاه بردند.فردای ان روز ،من وباب به ملاقات او می رفتین.برای هر دوی مان کار بسیار سختی بود.

بالاخره توانستم با این مشکل کنار بیایم.می دانستم که جیغ زدن ،دادوبیداد کردن وصبح تا شب راه رفتن هیچ فایده ای ندارد.در روز ملاقات به کریستین گفتیم که گرچه او راخیلی دوست داریم اما با کاری که او کرده در خانه ی ما هیچ جایی ندارد وحالا باید تصمیم بگیرد وراه اینده اش را انتخاب کند.اوهم به یک مرگز باز پروری رفت.ما چهار هفته با او صحبت نکردیم وشش هفته به دیدنش نرفتیم. جای هیچ نگرانی نبود چون او در دستان خداوند قرار گرفته بود.او را با عشق رها کردیم.

نمی توانم با اطمینان بگویم که ارامشم مثل قبل بود متاسفانه کریستین فرار کرد وبه کالیفرنیا رفت.او هیچ پولی نداشت وجا ومکان مشخصی نداشتوشب ها در پارک می خوابید. هنوز به جلساتم می رفتم اما می ترسیدم او بمیرد.ا حساسات منفی وترس به سراغم امده بود وفکر می کردم اگر بمیرد وما هرگز باخبر نشویم چه؟ اولین شبی که او رفته بود ساعت یازده شب بود در حال اتو کشی لباس ها بودم.خوابم نمی امد وسرم گیج می رفت.از باب خواستم که مرا به منزل راهنمایم ببرد.ابتدا نپذیرفت وگفت:"ساعت 11 شب است.چرا بهش تلفن نمی زنی؟" ولی من از او خواستم که مرا ببرد.گفتم :"اگر چراغ های خانه روشن بود،در می زنم واگر خاموش بود از یک باجه ،تلفن می زنم."خوشبختانه وقتی به منزل ان ها رسیدم،چراغ روشن بود.ان شب سه ساعت تمام با راهنمایم صحبت کردم واو برای گذراندن ان شب تلخ کمک زیادی به من کرد.

در ان روز های بحرانی بیشتر به جلسات می رفتم وتقریبآدر هر جلسه ای که برایم مقدور بود،شرکت می کردم.خیلی خوب می دانستم که به قدرت ونیروی جلسات واعضای ان نیاز دارم تا بتولنم ان بحران را پشت سر بگذارم.می دانستم به کمک دوستان بهبودی ام می توانم هر اتفاق تلخی را پشت سر بگذارم.تا ان زمان یاد گرفته بودم که با وجود این که گاهی اوقات می توانم به گروه خدمت زیادی کنم،اما بهترین چیز برای من این است که از عشق جلسات وگروه هم بهره مند شوم .به خصوص وقتی در زندگی با درد وبحرانی مواجه شدیم باید این مطلب را به خاطر داشته باشیم.وقتی به کمک نیاز داریم باید در جستجوی ان باشیم واز دیگران کمک بخواهیم.

در ان روزهای سخت،دوستان زیادی به من کمک کردند واز یکی از دوستانم پیام مهم وارزشمندی گرفتم.او به من گفت:"نانسی عزیزم فراموش نکن که کریستین متعلق به خداوند است ومدتی نزد تو به امانت بوده است وخداوند هر وقت که بخواهد او را نزد خودش می برد،بنابراین هر زمان که صلاح بداند حوادث را در زندگی ما رقم می زند نه مطابق زمان دلخواه من وتو ."این حرف کاملا درست بود. من در برنامه ،عشق واقعی را شناخته بودم .وان قدر عاشق فرزندانم بودم که بتوانم ان ها را رها کنم واجازه بدهم خودشان راه شان را انتخاب کنندوبرای زندگی خود تصمیم بگیرند بدون این که در زندگی ان ها دخالتی کنم چون من بیماربودم.سال های سال به هر طریق ممکن توانایی های همسرم را گرفته بودم ،به خاطر او پنهان کاری می کردم ،دروغ می گفتم وکارهای دیگری انجام می دادم.حالا دیگر نمی خواستم در مورد پسرم هم همان اشتباهات را مرتکب شوم .

دوستی این موضوع را طور دیگری برایم بیان کرد. وگفت:هیچ وقت خرس مادر را همرا بچه هایش دیده ای ؟نه.او تا زمانی بچه هایش را پیش خود نگه می دارد که توله باشند!یا پرنده ی مادر هم وقتی جوجه ها بزرگ شدند،خودش ان ها را از لانه پرواز می دهد .در برنامه ،مفهوم ازادی ورهایی در رابطه با خانواده این است که هر جا هستند بهترین جاست.ومکانی است که خدا برای شان در نظر گرفته است.فکر می کنم که واقعیت همین است وباید بچه های مان را همچون پرنده ی مادر پرواز دهیم واز لانه بیرون بفرستیم تا یاد بگیرند که چطور مستقل باشند.مجبور بودم این یکی پسرم را پیش از ان که دلم می خواست از خانه پرواز دهم.تجربه ی بسیار سختی بود.

خوب می دانستم که کریستین فرزند خداوند است ودرک می کردم که خداوند هر کجا که لازم باشد،او را قرار می دهد.من مجبور نبودم که کریستین فعلی را دوست داشته باشم.او هم مجبور نبود طبق میل من زندگی کند.یک شب وقتی از جلسه بر گشتم،کریستین تلفن زدوگفت که می خواهد به خانه باز گردد.به او گفتم:نه کریستین تو نمی توانی برگردی چون هیچ فایده ای ندارد.ما قبلا دوبار این فرصت را به تو دادیم ولی فایده ای نداشت.او سردش بود،گرسنه بود واز خوابیدن در پارک ها خسته شده بود.

به او گفتم که اماده ایم تا به او کمک کنیم اما نمی توانیم به او اجازه بدهیم که با ان وضعیت به خانه بیاید.ما با "نه گفتن "به او کمک کردیم تا همان کریستین سابق شود،اما اجازه ی بازگشت به خانه را به او ندادیم.اوهم مستقیمآاز فرودگاه به یک مرکز بازپروری رفت.ترسی در دل داشتم اما خودم را می شناختم .می دانستم که در ان شرایط بهتر است او را نبینم .ان مرکز باز پروری تا حدودی به او کمک کرد.هر چند هنوز زمان ان نرسیده بود که اعتیادش را ترک کند اما در ان جا چیزهایی یاد گرفت.

کریستین همان جا،دیپلمش را گرفت وپس از ادامه تحصیل به دانشکده ای در شهر ارکانزاس رفت.امروز کریستین صحیح وسالم است وتنها زندگی می کند بدون این که من یا باب کاری برایش انجام داده باشیم.رشد برنامه ای به من اموخته بود که اجازه بدهم او مسوولیت انتخاب ،تصمیم وکارهایش را خودش بر عهده بگیرد زیرا زندگی خودش بود.می خواهم ان قدر ازادی عمل داشته باشد که خودش به تنهایی انتخاب کند حتی اگر کارها وانتخاب های او به نظر من درست نباشند؛برای من رها کردن با عشق این معنا را داشت.عشق بی حد من به او،مرا وادار کرد رهایش کنم وبگذارم که دنبال زندگی خودش برود.من با تمام وجود درک می کنم که وقتی یکی از عزیزان تان درد می کشد یا زمین می خورد،چه رنجی می برید،می دانم که شما هم مثل من می خواهید در کنارش باشید،دستش را بگیرید،کارهایش را سروسامان دهیدومشکلاتش را حل کنید .اما این بدترین کاری است که در حق او انجام می دهید.

همان طور که دیدید نانسی هم مثل هزاران انسان دیگر که با معتاد زندگی کرده یا می کنند,یکی از قربانیان بیماری اعتیاد بود.درد ورنج ناشی از بیماری اعتیاد که در خانواده اش رشد کرده بود,را با ما مشارکت کرد.نانسی در ابتدای کار نمی پذیرفت که قربانی بیماری خانوادگی اعتیاد شده,او نمی دانست که به کمک احتیاج دارد ویا اصولا چه کمکی باید بگیرد.در روزهای نا امیدی ودرماندگی,بالاخره نیروی برترش راه دریافت کمک را به او نشان داد واو را به جلسات دوازده قدمی هدایت کرد.نانسی عضو فعال گروهش بود,وازادانه دربازه ی بهبودیش مشارکت می کرد.یک شب در ماه می سال 1991 تعدادی از دوستان نانسی ,دور هم جمع شدند تا درباره ی مطالبی که از او یاد گرفته بودند ,بحث کنند.متن زیر خلاصه ی این گفتگو می باشد که تجربه ,نیرووامید به بهبودی را به دیگران هدیه کرده است.

 

نانسی نوشته ی خود را با این جمله اغاز می کند که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.منظور واقعی او چه بوده است؟

ان:نانسی معتقد بود از این بیماری اسیب زیادی دیده وپی برده بود که خود نیز مشکل داشته است.ویژگی مهم واشکار این بیماری نیز همین است که اگر در خانواده,مصرف کننده داریم,اعضای دیگر خانواده هم تحت تاثیر این مساله قرار میگیرند.همسر نانسی بیماری اعتیاد داشت ونانسی فهمیده بود که اعتیاد باب,روی سایر افراد خانواده هم اثر زیادی داشته وبا وجود این که ان ها مواد مصرف نمی کردند,بیمار شده بودند.

ژانت:نانسی با تمام وجود اعتقاد داشت که خانواده ی فرد معتاد نیز مانند او به مرگ تدریجی دچار می شوند.من هم همین باور را دارم.ما هم مثل فرد معتاد ,از زندگی جهنمی می سازیم واقدام به خودکشی تدریجی می نماییم.به همان اندازه که مصرف مواد برای فرد معتاد خطرناک است,بیماری ماهم برای ما خطرناک است.نانسی در بیشتر مشارکت هایش این پیام را به وضوح بیان می کرد که اگر ما هم در جستجوی کمک بر نمی امدیم ,مانند یک معتاد زندگی می کردیم ومی مردیم.

کتی:نانسی در مورد تاثیر عمیق بیماری اعتیاد در اعضای خانواده اش هیچ تردیدی نداشت واثار بیماری را در فرزندانش به خوبی درک کرده بود ومی دانست که ان ها تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته اند .به یاد دارم که او چگونه می خواست به تک تک اعضای گروه نشان دهد که ان ها هم تحت تاثیر این بیماری وبرنامه ی بهبودی قرار گرفته اند.

نانسی در ابتدای مشارکت هایش,از تجربه هایی که در زمینه ی مراقبت از دیگران وتلاش برای درست کردن اوضاع دیگران وحل مشکلات شان داشت,مطالبی را بیان می کرد.ایا مراقبت کردن از دیگران وخود را مسوول دیگران دانستن ,یک تجربه مشترک بین اعضای نارانان است؟

رنی:مراقبت نکردن از خود وبار زندگی دیگران رابه دوش کشیدن,مراقبت دایم از دیگران وسعی در سروسامان دادن امور ووظایف ان ها ,تجربه ای است که همه ی ما در زندگی گذشته ی خود داشته ایم.مراقبت های نانسی با پذیرایی از دوستان هم دانشکده ای همسرش شروع شد وتا سال های مصرف شدید او ادامه داشت. این مشکل حتی در زمان بهبودی نانسی هم ادامه داشت اما او سعی کرد ان را اصلاح کند. او درباره ی تمام دردسرها ومشکلاتی که در گذشته به وجود اورده بود,مشارکت می کرد.بنابراین ما می توانستیم نقش خود را در مشکلات زندگی مان پیدا کنیم واز همین جا بفهمیم که در مسیر درستی گام نهاده ایم.

ان:نانسی می گفت در شرایط غیر عادی که ما زندگی می کردیم,طبیعی ترین عکس العمل ما همان بیماری خانوادگی بود ومن فکر می کنم بیماری او واکثر ما این گونه شروع شد که تلاش می کردیم بهترین کار را برای فرد مهم زندگی مان انجام دهیم وبا از دست دادن تمرکز کامل روی خودمان این بیماری پیشرفت کرد.تنها باقی مانده ی اعتماد به نفسی که در وجودمان بر جای مانده بود هم به دیگران بستگی داشت.اگر حال معتادمان خوب بود,ما هم خوب بودیم واگر حال او بد بود ماهم حال مان بد می شد وسعی می کردیم بیشتر وبیشتر به مراقبت از او بپردازیم.اوایل ,این کارها منظقی به نظر می امدند ولی با گذشت زمان ,ا.وضاع بدتر شد وبیماری مان رشد کرد تا جایی که رفتارمان غیر قابل تحمل شد.


نانسی در جایی گفته است:من اصلا اعتماد به نفس نداشتم .ما هم همین طور بودیم.نقش اعتماد به نفس در این بیماری چیست؟

رنی:نانسی به روشنی می گوید:وقتی در مسیر بهبودی حرکت می کنی به جایی می رسیکه مجبور نیستی با رفتارهای نا معقول وغیر منطقی زندگی کنی.به محض این که شروع به مراقبت از خود می کنی،رهایی از رفتارهای غیر منطقی ونا معقول برایت اسان تر می شودوبهتر می توانی ان رفتارها را ترک کنی.وقتی هم از کسی رفتارهای نامعقول سر می زند که تو قبول نداری،بهترین کار این است که محکم سر جایت بایستی وموضعت را ترک نکنیودر یک کلام بگویی نه.در گذشته،من توانای نه گفتن را نداشتم ،خود کم بینی وعدم اعتماد به نفس واحترام نگذاشتن به خود،باعث شده بودمتوجه نباشم که ان قدر ارزش دارم ومحترم هستم که بگویم نه.ان قدر خودم را ضعیف وحقیر می دیدم که فکر می کردم در حدی نیستم که بتوانم به کسی نه بگویم وهر چه دیگران می گویند درست است واگر بگویم نه،جایگاه واعتبارم را از دست می دهم .با خودم می گفتم کاچی به از هیچی.فکر می کردم اگر این رابطه واعتبار م را هم از دست بدهم .سال ها طول می کشد تا دوباره همین جایگاه را به دست بیاوریم،

پس بهتر است به هر نحوی که شده به همین جایگاه بچسبیم وهر چه اطرافیانم می گویند،بگویم چشم تا همین بیمچه اعتبار برایم باقی بماند.احساس می کردم مثل یک سوسک بی ارزش هستم وبه همان اندازه که اعتماد به نفس برای سوسک مهنا دارد برای من هم داشت.اعتما د به نفس برای من حرفی گنده تر از دهانم بود.به یاد دارم که نانسی می گفت:وقتی وارد برنامه ی بهبودی می شویم واعتماد به نفس پیدا می کنیم،یاد می گیریم که چگونه به خود احترام بگذاریم واین جاست که می توانیم بگوییم"من دیگر نمی توانم با این رفتارهای غیر قابل تحمل زندگی کنم "

نانسی .و:به یاد دارم ،وقتی اولین جلسات نارانان در ژوپلین تشکیل شد،فهمیدیم که ما حق انتخاب داریم.تا قبل از ان احساس می کردیم این است که متکی به نفس نبودیم ونمی دانستیم حق انتخاب داریم وحتی اگر برای خودمان نصمیماتی می گرفتیم نمی توانستیم ان ها را اجرا کنیم.نانسی به ما کمک کرد بفهمیم وقتی تصمیمی می گیریم چگونه روی تصمیم مان بمانیم وبه ان عمل کنیم.یاد گرفتیم تصمیم ما،حاصل ارتباط ما با نیروی برترمان است پس نباید از کنار ان به راحتی بگذریم .حال که ما توانسته بودیم با نیروی برترمان ارتباط درستی بر قرار کنیم،از تصمیم مان احساس رضایت می کنیم.دیگر قضاوت دیگرا نباید برای ما مهم باشد.این درس مهمی بود اما در ابتدا به کار بستن ان سخت بود.

براندا:روزهای اول که به برنامه امده بودم،اصلا خودم را دارای ارزش نمی دیدم،اعتماد به نفسم خیلی پایین بود وهر چه را که همسرم می گفت بدون چون وچرا انجام می دادم وبرایم مهم نبود که ان کار خوب بود یا بد.وقتی این مطلب را به نانسی گفتم ،به من گفت:هر کاری را که همسرت می گوید به این خاطر که او گفته،انجام نده،زیرا دلیل قابل قبولی برای انجام ان نیست.


 در داستان نانسی می بینیم که او دنی.جی را در معتاد شدن باب مقصر می دانست،در حالی که دنی نیز او را مقصر می دانست.چرا مواد مخدری که معتاد عزیزمان مصرف می کند را مقصر نمی دانیم؟

ژانت:پسری دارم که یک سال از کریستین کوپک تر است.همیشه احساس می کردم من مسوول اشتباهات او هستم وفکر می کردم چون مادر او هستم ،مقصرم وباید به اوضاعش رسیدگی کنم .علاوه بر خودم،دوستان وهمه ی اطرافیان او را مقصر می دانستم وسرزنش می کردم.نانسی به من فهماند که تقصیر من نبوده وسرزنش کردن،خود را مقصر دانستن یا دنبال مقصر گشتن از شاخه های بیماری من است.درک این پیام به خصوص برای تازه واردین خیلی مهم است.او بارها وبارها به من گفت مهم نیست که چه کارهایی انجام داده ای ،اعتیاد عزیزت اصلا تقصیر تو نبوده .مساله خود اعتیاد است.

کتی:به نظر می رسد همه ما زمانی که به برنامه بهبودی امدیم کسی را مقصر می دانستیم ،ما تجربه واحساسات مشابه زیادی در این زمینه داریم.نانسی تاکید می کرد رهایی یعنی این که من خود بیمار هستم نه اینکه فقط معتادی دارم.یاد گرفتن این نکته بخشی از رهایی است که از برنامه می گیریم.تنها با تشخیص این حقیقت که افکار ورفتار من از روی بیماری بوده می توانم به رهایی برسم.
 نانسی در داستان خودش بارها به این مطلب اشاره می کند که یا او خانه را ترک می کرد یا باب را از خانه بیرون می کرد.ودو بار به این مساله اشاره کرد که دیگر نمی تواند با یک مصرف کننده زندگی کند.ایا این کار درست است وچنین رفتاری روی روابط شما ومصرف کننده تان چه تاثیری خواهد داشت؟

ژانت:نانسی به جایی رسیده بود که دیگر نمی توانست با یک مصرف کننده زندگی کند وتاکید می کند که دیگران مجبور نیستند کاری را که او کرد،انجام دهند.اما هرگز ان را به عنوان یک راهکار قطعی به دیگران به دیگران ارایه نمی داد.او از دیگران نمی خواست که برای چنین تصمیمی موقعیت وشرایط زندگی شان را در نظر بگیرند.یادم می اید به من می گفت مجبور نیستی همین امروز تصمیم بگیری دعا کن وروی قدم ها کار کن،تو اصلا مجبور نیستی تصمیم بگیری.به مرور زمان جواب ها روشن خواهند شد.

ان:بهبودی ورشد نانسی به حدی رسیده بود که بفهمد برای رسیدن به اعتماد به نفس وبهبودی نمی توانست مثل گذشته با یک مصرف کننده زندگی کند.او یک سال قبل از بهبودی باب وارد برنامه شده بودوخیلی خوب می دانست کار کردن روی بهبودی شخصی در اوج مصرف معتاد یعنی چه؟احساس او این بود که با حضور یک مصرف کننده ی فعال در زندگی اش ،نمی تواند بهبودی اش را در اولویت قرار دهد وروی ان کار کند.

کلی:من زمانی وارد برنامه شدم که از همسرم جدا شده بودم وفرزندانم پیش همسرم زندگی می کردند.اغلب با خودم فکر می کردم اگر دوباره نزد همسرم برگردم،لااقل از بچه هایم دور نخواهم بود.در حالی که می دانستم همسرم هنوز مصرف می کند.وقتی با نانسی مشورت کردم اصلا به من نگفت پیش ان ها برنگرد.فقط به من گفت:شرایط قبلی اصلا عوض نشده،اگر به ان شرایط برگردی ،چه گونه رفتار می کنی؟

رنی:وقتی پسر نانسی معتاد شداو به دلیل تجربه زندگی با یک مصرف کننده ی فعال ،دیگر نمی توانست با یک معتاد زندگی کند.بخش دیگر ماجرا این بود که نانسی عاشق پسرش بودوبارها وبارها به خاطر علاقه ی شدیدی که به او داشت،اشک ریخت وگریه کرد.اما بالاخره تصمیم خود را گرفت وحد ومرزی برای خود قایل شدواو نشان داد زندگی نکردن با یک مصرف کننده ی فعال به معنای دوست نداشتن او نیست.حتی وقتی یکی از اعضای معتادان گمنام لغزش می کردوبرنامه را ترک می نمود،نانسی یاد وخاطره ی او را گرامی می داشت .او روشی برای نشان دادن عشق بلا عوض حتی به یک مصرف کننده داشت.نانسی در خاطره ای تعریف کرد که وقتی پسرش لغزش کرد،بدون نشان دادن واکنشی محل را ترک کردوپیش راهنمای خود رفت.این نمونه ای از عشق دادن به یک مصرف کننده بود.

هم وابستگان گمنام چیست؟

هم وابستگان گمنام گروهی از زنان و مردانی هستند که هدف مشترکشان گسترش روابط سالم است.تنها لازمه عضویت تمایل به داشتن روابط سالم بر مبنای عشق است.ما دور هم جمع می شویم تا با حمایت و همراهی یکدیگر در این سفری که برای کشف خود می باشد بیاموزیم که به خود عشق بورزیم اجرای این برنامه به هر یک از ما این امکان را می دهد که به طور روز افزون با خودمان در مورد گذشته مان و رفتار هم وابسته گانه مان بیشتر صادق باشیم.

ما با دوازده قدم و دوازده سنت برای رسیدن به خرد و دانش متکی هستیم.اینها اصول برنامه ما هستند و ما را به سوی برقراری روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران سوق می دهند.هر یک از ما در کودا می آموزیم تا پلی به سوی نیروی برترمان بسازیم،همان نیروی برتری که خودمان او را درک می کنیم و به دیگران نیز اجازه می دهیم که این کار را بکنند.

این فرآیند بازسازی برای ما هدیه ای شفا بخش است.با انجام پیگیرانه برنامه هم وابسته گان گمنام، هر یک از ما می تواند احساس شادی،پذیرش و آرامش جدیدی را تجربه کند.

قدم های کودا راهنمای معنوی بهبودی شخصی ما هستند.

ما ورود شما به انجمن هم وابستگان گمنام را که برنامه ای برای رهایی از هم وابستگی است را خوش آمد می گوییم.جایی که هر یک از ما تجربه،نیرو و امیدمان را به اشتراک می گذاریم تا رها شدن را جایگزین اسارت کرده و به جای آشفتگی که در رابطه با خودمان و دیگران داشته ایم،آرامش را بیابیم.

بسیاری از ما در جستجوی راه هایی بوده ایم تا بر دشواری ناشی از نادیده گرفتن حد و مرزهایمان و کشمکش هایی که در روابطمان و همچنین دوران کورکی مان موجود بوده غلبه کنیم.بسیاری از ما در خانواده هایی رشد کرده ایم که در آن انواع اعتیادها وجود داشته است و ممکن است برای برخی از ما این گونه نبوده است.در هر دوحالت هر یک از ما در زندگی مان متوجه شدیم که هم وابستگی رفتاری وسواس گونه با ریشه های عمیق است که زاده ی نظام های خانوادگی است که گاهی کم و بیش ناکارامد و گاهی به شدت ناکارامد و نامتعادل هستند.

هر کدام از ما به نوعی ضربه ی عاطفی دردناک احساس خلاء و پوچی را در دوران کودکی و در سراسر روابطی که در دوران زندگی مان داشته ایم تجربه کرده ایم.ما مصرانه از دیگران،همسران،دوستان و حتی فرزندانمان به عنوان تنها منبع هویت،ارزش،حال خوب و همچنین راهی که  بتوانیم کمبودهای عاطفی دوران کودکی مان را ترمیم کنیم استفاده می کردیم.تاریخچه زندگی ما ممکن است شامل دیگر اعتیادهای قدرتمندی باشد که به دفعات برای مقابله با هم وابستگی مان از آنها بهره جسته ایم.ما همگی یاد گرفته بودیم که زندگی یعنی فقط زنده بمانیم ولی در کودا می آموزیم که واقعا زندگی کنیم.با اجرای ۱۲ قدم و اصول کودا در زندگی روزانه و در روابط گذشته و حال خود می توانیم آزادی جدید را نسبت به شیوه زندگی محکوم به شکستی که قبلا داشتیم تجربه کنیم.

این یک فرایند رشد شخصی است که هر یک از ما با سرعت خود رشد می کنیم و این روند را با توجه به خواست خداوند برای ما در هر روز ادامه می دهیم.

مشارکت کردن راهی است برای شناسایی هویت خودمان و به ما کمک می کند تا بندهای عاطفی گذشته مان و کنترل های وسواس گونه ی حال حاضرمان رها شویم.

اهمیتی ندارد تا چه اندازه گذشته شما دردناک یا حال حاضرتان مایوس کننده به نظر برسد،در برنامه هموابستگان گمنام امید برای یک زندگی تازه وجود دارد.شما دیگر نیازی ندارید به دیگران به عنوان نیرویی برتر از خودتان تکیه کنید در عوض در اینجا نیرو و توان جدیدی را درون خود پیدا می کنید.همان نیرویی که خواست خداوند است با ارزش و رهایی بخش

الگوهای هم وابستگی به عنوان کمکی برای خود سنجی ارائه می شوند.آنها به خصوص برای تازه واردین مناسب اند.

در پیگیری بهبودی بسیار مهم است که هر مقدار که ممکن است حرف بزنیم.بسیاری از ما صحبت کردن در جمع به ویژه در حضور غریبه ها را سخت می دانیم.ما مردم را به شروعی آرام و با دقت تشویق می کنیم.قصد گروه کدا تمسخر نیست.هر چیزی که درباره آن مشارکت می شود بی اهمیت نیست.

سنت های کدا راهنمی معنوی اداره جلسات ما هستند.

عبارت های مثبت که کمک کننده هستند در جلسات نفر به نفر خوانده می شوند.

با انجام برنامه کودا و تلاشی صادقانه در به کار بستن پیگیرانه دوازده قدم و دوازده سنت کودا من می توانم انتظار یک تحول معجزه آسا را در زندگی خود داشته باش

قدم اول کدا

ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.
هر یک از ما تعاریف مختلفی از معنای عاجز ارائه می دهیم، از نظر ما عاجز به کسی گفته می شد که دست و پا ندارد و معلولی می باشد که توانایی انجام امور عادی زندگی را ندارد.
اکنون با آشنایی اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز، متفاوت با تصور ما است، هنگامی که روابط مان با خود و خداوند و دیگران تخریب شد، بسیاری از ما سخت تر تلاش می کردیم، تا برای خودمان یک وابستگی جدیدتری پیدا کنیم به شدت از اطلاعات اشتباهی که در طی زندگی جمع کرده بودیم به کار می گرفتیم. لجاجت ما اشکال و ابعاد مختلفی به خود گرفت؛ مغرور شدیم. خویشاوند و سرپرست دیگران می شویم، همرنگ جماعت بودیم.
سرکشی کردیم؛ مقصر شدیم.
به خود و دیگران آسیب رساندیم.
برخی از ما قبل از پذیرش عجز و ناتوانی خود، تا مرز جنون و مرگ پیش رفتیم، زمانی متقاعد شدیم که در مقابل کارهای نادرستی که انجام می دادیم به موفقیت دست نیافتیم.
توانایی خود و دیگران را در کمک و معالجه ناچیز و کوچک دیدیم، فهمیدیم که بیماریی داریم که غیرقابل درمان است، در نهایت دست به دامان مسائل خرافی شدیم، عده ای هم سعادت پیدا کردیم که از اصول دوازده قدم بهره مند شویم، عده ای از شدت درد و ناراحتی خودکشی کردیم، برخی هم در اثر فشارهای وارده مرتکب اعمالی شدیم، که تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگی می کنیم، عده ای در تیمارستان ها تحت نظر هستیم، احتمال دارد که هنگامی به کودا می رسیم که متوجه شده ایم زندگی مان غیرقابل کنترل شده بود. مهارت های خود و دیگران را در مورد کنترل اعمال مان را ناموفق دانستیم، در اولین جلسه ی انجمن رهایی مشکل خودمان را در سایرین دیدیم، عده ای پس از مدت کوتاهی که در یک دوره ی آشنایی به آنها باور پیدا کردیم، برخی معتقد شدیم در این برنامه هم کمک نمی شویم، شک داریم که شرکت کردن مفید و موثر باشد.
اگر بدانیم ما همگی قربانیان رفتارهای اجباری هستیم، زیرکانه، قدرتمند و مخرب هستند که هیچ وسیله ی معمولی قادر به برطرف نمودن آنها نیست.
اگر مقداری با خودمان صادق باشیم، متوجه می شویم زندگی ما کاملاً غیرقابل کنترل شده بود.
با اقرار کردن در اینجا است که افکار قدیمی ما فرو می پاشند و می پذیریم که ممکن است راه دیگری وجود داشته باشد که ما از آن مطلع نیستیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم اول
تمام سفرها با قدم اول آغاز می شوند.
سفر بهبودی شخصی در کودا با اولین قدم کودا آغاز می شود، به منظور درک تخریب رفتارهای ناسالم خود، که همیشه در حال رشد بود، از ناتوانی و عدم کنترل مان در مورد کنترل کردن رفتارهای مان بود، باید در جست و جوی گذشته ی خود و چگونگی رسیدن به این نقطه باشیم.
ممکن بود با طلاق، جدایی، یا مرگ یک فرد دوست داشتنی، تخریب شده باشیم.
ممکن بود دست به خودکشی بزنیم، یا به سمت مواد مخدر و الکل و نیکوتین و اعتیادهای دیگر گرایش یابیم.
بسیاری از ما خسته و ناتوان، بیچاره و با دنیایی راز و رمز خواهان بهبودی بودیم، دست به هر کاری زدیم، هنگامی که تصمیم گرفتیم که تغییر کنیم، سفر بهبودی را با قدم یک آغاز نمودیم، معنی این قدم، تأیید و پذیرش، در عدم کنترل است.
این قدم به ما کمک می کند تا یک عمر تجربه، احساس و رفتارمان را تشخیص دهیم، تعیین کنیم که چگونه از خودمان، دیگران و شرایط و مسئولیت زندگی فرار می کردیم و با کنترل کردن سعی می کردیم یاد بگیریم که قدرت برتر خودمان شویم یا دیگران را در نقش قدرت برتر قرار دهیم.
در می یابیم که خداوند، حق کنترل کردن افراد دیگر را به ما نداده است، اما همه ی مشکلات در دنیا را به ما عطا نموده، به منظور بررسی این که چگونه خودمان و دیگران را کنترل می کردیم یا از آنها فرار می کردیم.
گذشته ی شخصی خود را جستجو و بررسی می کنیم.
سوالات زیر را از خود می پرسیم تا دریابیم که آیا آنها را در زندگی خود به کار گرفته ایم؟
1- چه بی توجهی و بدرفتاری را هنگام بزرگ شدن تجربه کرده ام؟
2- چه وابستگی هایی از زمان کودکی در من بود و هنوز ادامه دارد؟
3- کجا و چرا آموخته ام، هنگامی که مورد بی توجهی یا بدرفتاری واقع شدم، روی برگردانم و فرار کنم؟
4- در دوران کودکی ام چه کسی این رفتارها را به من آموزش یا نشان داده است، که احساساتم را بیان نکنم یا با کسی در میان نگذارم؟
5- در کجا آموخته ام که فرار از دیگران راحت تر از سر و کار داشتن با آنها می باشد؟
6- کجا آموخته ام که دیگران را برای ترس خودم کنترل کنم؟
7- چگونه آموخته ام که به اندازه کافی دوست داشتنی و خوب نبودم یا از دیگران بهتر نبوده ام؟
8- چه وقت، کجا و چگونه آموخته ام که افکار، عواطف و نیازهای خود را به خاطر دیگران انکار کنم، یا برعکس ادعا کنم که جهان دور من می گردد؟
(خود محوری های خود را تشخیص دهید)
9- چگونه متوجه شده ام که هرگز اسرارم را نزد خانواده ام بازگو نکنم؟
10- کجا آموخته ام که با بی توجهی وانکار با مسئله ی سوء استفاده ها رفتار کنم، که این رفتارها از نظر معنوی، عاطفی، جسمی، جنسی یا روحی مضر و گناه آلود است؟
11- آیا آموخته ام، که رفتارها و احساساتم را ابراز کنم، رفتارهایی که اغلب از سکوت تا پرخاشگری بیان شده اند؟
12- آیا آموخته ام، به دیگران اجازه دهم، احساسشان را نسبت به من بیان کنند، اگر این طرو بود چه احساسی داشتید؟
13- کجا و چگونه آموخته ام، که داشتن یک رابطه، من را کامل می کند؟
15- آیا این آموزش ها را از طریق سخنان و اعمال دیگران آموخته ام؟
16- اگر چنین است، از چه کسی آموخته ام؟
17- چگونه با رفتارهای ناسالم زندگی را سپری می کردم؟
18- این که با حس آزادی و رهایی یک زندگی سرزنده ای داشته باشم، آیا آموزشی داشته اید؟
19- احساس واقعی شما در مورد این سوالات چیست؟
با پاسخ دادن به این سوالات در می یابیم، چگونه عجز ما در دوران کودکی توسعه یافته است، اما دانستن این امر کافی نیست. باید غیرقابل کنترل بودن زندگی و رفتارهای مربوط به دوران بزرگسالی خود و بلایی که سر خود و دیگران آورده ایم را درک کنیم.
به منظور بررسی رفتار غیر قابل کنترل مربوط به دوران بزرگسالی، دوره کردن فصل اول و راهنمایی آن در مورد الگوهای انکار، عزت نفس کم، نداشتن انگیزه، اعتماد به نفس، کنترل و عدم رضایت ها مفید می باشند.
به طور ویژه الگوهایی را لیست کرده ایم که رفتارهای مربوط به دوران میانسالی و بزرگ سالی را نشان می دهند.
مهم است برای تغییر غیرقابل اداره بودن، با خودمان صادق باشیم.
با جست و جوی ضعف های زندگی دوران کودکی و غیرقابل کنترل بودن امور زندگی در میانسالی و بزرگ سالی، درک بیش تری در مورد شجره نامه ی شخصی خود را پیدا کنیم.
این کار ما، از مشکلاتمان کم تر و پذیرش ما را بیشتر می کند و بهتر قادریم که رفتارهای بزرگ سالی خود را درک کنیم.
بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم، قدم اول برای مقصر دانستن خودمان یا سایرین، مورد استفاده قرار نمی گیرد.
در جست و جوی سرکوبی مخالفان نیستیم. با مقصر دانستن افراد، به طور بیمارگونه عمل می کنیم و در مقابل بیماری مان ناتوان می مانیم.
به جای مقصر دانستن، تلاش می کنیم تا از تجربیات دوران کودکی و بزرگسالی خود، که در رفتارهای ناسالم ریشه دارند را بررسی کنیم.
می پذیریم، چگونه عجز و ضعف و غیرقابل کنترل بودن در دوران کودکی ما رشد یافته است و به تدریج در رفتارها و روابط دوران نوجوانی و بزرگ سالی، خودشان را نشان داده اند.
می پذیریم هر قدر بیش تر دیگران و خودمان را کنترل کنیم و از آنها فرار کنیم، زندگی مان احمقانه تر می شود.
به جای مقصر دانستن خود و سایرین، مسئولیت احساساتمان را در مورد تجارب کودکی تا بزرگسالی و رفتار تدریجی و رو به رشد وابستگی دوران بزرگ سالی خود را کشف کنیم.
لیست کردن کمبودهایی که در زندگی کودکی و بزرگسالی تجربه نموده ایم مفید است.
از این کمبودها، درد و خشمی که مدتها با ما بوده است رها می شویم. با آزاد کردن این عواطف، افکارهایی را آزاد می کنیم که باعث رفتارهای مربوط به بیماری ما می شدند.
در می یابیم که رفتارهای مربوط به گذشته از قبیل کنترل و فرار از مسئولیت های زندگی باعث یأس ما می شدند.
برخی از ما، اولین قدم خود را با راهنمایان و دوستانی که در بهبودی هستند کار می کنیم.
تجارب، کمبودها و ناامیدی های گذشته را در میان می گذاریم.
با انجام این کار، ژرفای عاطفی، ضعف و غیرقابل کنترل بودن را اشکار می کنیم.
با انجام این کار، گذشته ی خود را می پذیریم، مثبت تر فکر می کنیم و به روش سالم تری با دوستان و با خودمان رفتار می کنیم.
با درک و پذیرش ناتوانی مربوط به وابستگی و غیرقابل کنترل بودن زندگی مان، دری برای راه حل های ممکن می گشاییم.
می پذیریم که تمام تلاش های ما دراین زمینه ها ناموفق بوده است و نیازمند به کمکی برتر از توانایی های محدود خودمان هستیم.
در موقعیت پذیرش و تأیید، به کمک قدرت برتر از خودمان دست می یابیم، تا سلامتی را به ما بازگرداند

عنوان سوالات قدم اول

1ـ آیا اکنون چیزی را کنترل می‏کنم؟ چه‌گونه؟
2ـ تفاوت بین عاجز بودن و قدرتمند بودن چیست؟
3ـ چه‌گونه هنگامی که دیگران را رها می‎کنم قدرتمند می‎شوم؟
4ـ چه‌گونه ترس از این‌که دیگران چه فکری راجع به من می‏کنند را رها می‏کنم؟
*- چه‌گونه از خودم مراقبت می‏کنم؟
*- چه‌گونه پذیرش این که نسبت به دیگران عاجز هستم در این امر مرا یاری می‎دهد؟
5ـ کدام ویژگی‌های شخصیت هم‎وابسته و عادت‌ها و یا کدام نواقص شخصیتی‌ام مرا از این قدم دور نگه می‎دارد؟
6ـ چرا در این قدم به جای این که بگوید «ما عاجزیم» می‎گوید «ما اقرار می‎کنیم که عاجز هستیم»؟
7ـ امروز از چه چیزهایی عاجزم و چه‌گونه اختیار زندگی از دستم خارج شده است؟
8ـ چه علامت‏هایی وجود دارد که نشان می‎دهد من در انکار هستم؟
9ـ رها کردن به چه معنا است، چرا من باید رها کنم، چه چیزی را باید رها کنم؟
10ـ تا چه زمانی باید رها کنم؟ (چه زمانی برای رها کردن کافی است؟)
11ـ علامت این‌که اختیار زندگی از دستم خارج شده چیست؟
12ـ چرا می‏خواهم همه کس و همه چیز را کنترل کنم؟

13ـ آیا تشخیص می‎دهم سعی داشتن در تغییر دیگران، زندگی‏ام را آشفته می‏کند و برایم خصومت و رنجش می‌آورد؟
14ـ آیا در مورد وابستگی خودم عاجز هستم؟

قدم دوم کدا

ما به این باور رسیدیم که یک قدرت مافوق می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
با شرکت در جلسات و گوش دادن به مشارکت افراد و این که از آرامش خاصی برخوردا هستند، به باور می رسیم.
توضیحات دیگران، در مورد رابطه با یک قدرت برتر را می شنویم. در می یابیم که افرادی که رابطه ی صادقانه و منظمی با این قدرت را دارند و آن را حفظ می کنند، افراد آرام و موفقی هستند. آنچه را که در جست و جویش هستیم، یعنی بهبودی را تجربه می کنیم، زیرا ما اعضاء یک برنامه ی دوازده قدیمی و دوازده سنتی هستیم، کشف و حس این قدرت به عهده ی هر یک از ما واگذار شده است. هر کس با درک و هوش خودش آن را کشف می کند، برای اولین بار در زندگی حق انتخاب پیدا می کنیم، این احساس صادقانه را در سر می پرورانیم که چیزی وجود دارد که می تواند، آنچه را که خودمان نمی توانیم پیدا کنیم، برایمان انجام دهد. برگرداندن سلامت عقل.
در این برنامه، با کمک دیگران (افراد قدیمی انجمن) روشن تر به جهان اطراف نگریستن است.
در قدم دوم یک حقیقت را خوب در می یابیم:
با رفتارهای خود باعث تخریب احساس و زندگی خودمان شده ایم، مهم نیست که این رفتارها چقدر خیرخواهانه باشد یا نه، باور کردیم که احمق بودیم، با خودمان بد کردیم، هنگامی که این رفتارها بی اختیار انجام می شد، همان طور هرگونه اعتقاد در مورد این که خودمان می توانیم آن را کنترل و درست کنیم، نیز احمقانه می باشد.
«تکرار یک عمل اشتباه و انتظار یک نتیجه ی متفاوت، دیوانگی است»
گاهی اوقات صادق بودن با خودمان دردناک تر از صداقت با دیگران است. ولی پاداش این کار بسیار خوب و نتیجه بخش است.
هنگامی به این باور می رسیم که اعتماد و اطمینان ساده ی پیشنهاد شده در این قدم را بپذیریم. بذر انسانیت در ما جوانه می زند، اعتماد به نفس ایجاد شده با پذیرش ناتوانی و عجزمان در قدم یک، پرورش می یابد.
با تمایل به داشتن یک قدرت برتر مثبت و حقیقی، احساس آزادی و امیدواری را تجربه می کنیم و در این منطقه می باشد که باور و اعتقاد ما آشکار می شود

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوم
در قدم یک، با تلاش برای ظاهر شدن در نقش خدا، نقص و عیب های خود را در می یابیم.
می آموزیم که چگونه به دیگران اجازه می دادیم تا خدای ما باشند. در می یابیم که باید به خودمان و افرادی که به آنها قدرت داده ایم کمک کنیم.
با این کار، آماده می شویم تا اعتقاد به یک قدرت برتر از خودمان را تقویت کنیم، قدرتی که بهبودی و سلامت عقل ما را باز می گرداند.
در قدم دوم، این عقیده را ایجاد و تقویت می کنیم.
برای آن دسته از ما که قدرت برتر را درک نمی کنیم یا نمی شناسیم، رابطه ی جدید و فوق العاده با راهنما و دوستان بهبودی را آغاز می کنیم. برای آنان که با یک قدرت برتر ارتباط داشته اند، این قدم کمک می کند تا زمینه های ضعف خود را با تمرین کردن، تقویت کنیم.
از طریق کارکرد در اولین قدم می آموزیم که به عنوان یک کودک اغلب برای کمک خداوند تسبیح و ذکر او را بر زبان جاری سازیم.
اما نسبت به پیام ها بی توجه بودیم یا ارتباط مان ضعیف و کم رنگ بود ولی با این حال دعاهای خود را به خاطر داریم، حس می کردیم ویژگی های این قدرت در زندگی ما اغلب غیر قابل دسترس بود، چود در سردرگمی و دلبستگی های کودکانه خود غرق بودیم.
اکنون به عنوان یک بزرگسال (با احساس کودک آسیب دیده) تلاش می کنیم آن شرایط را رها کنیم و خود را تنها در روابط، بزرگسالی که با روشن بینی به احساسات خود در این مرحله دست رد به پیشنهادها می زنیم.
خودمان متوجه هستیم و می دانیم که در این مرحله، لجبازی و مخالفت خاص کودکی را هنوز هم داریم. تصمیم می گیریم با اعتماد به راهنما و گروه راه جدیدی را هموار کنیم.
ما چیزی برای باختن نداریم!
نیایش با خدا را ادامه می دهیم، اما تا از رفتارمان و از افرادی که ذهن ما را مشغول کرده اند، خود را رها نکرده ایم، هیچ چیز تغییر پیدا نمی کند.
برای دست یافتن به آن، آرامش، امیدواری و احساس هویت و ارزشمندی را به خود هدیه می دهیم.
تا وقتی که بهبودی را در دیگران جست و جو می کنیم، احساس بی ارزشی و حقارتمان بیش تر می شود، زیرا فلسفه ی انسانیت به ما اجازه نمی دهد که قدرت برتر خودمان باشیم، یا این قدرت را به دیگران دهیم.
یادمان باشد که این کار امکان ندارد چرا که، اگر امکان داشت وضعیت ما چنین نبود.
ما در انجمن انتخاب های محدودی داریم و تمایل داشتن به انجام کاری تنها یکی از این انتخاب هاست که به ما آزادی، قدرت و آرامشی را می دهد که به شدت به آن نیاز داریم.
برخی از ما که به کودا آمده ایم قبلا یک خدای دوست داشتنی را باور داشتیم. ممکن بوده است در سختی های زندگی حضور عاشقانه ی خداوند را احساس نمی کردیم فکر می کردیم او ما را دوست ندارد، یا باور کرده بودیم که خداوند در مواقع حساس ما را رها کرده است.
گاهی اوقات شرمساری و احساس گناه در اثر رفتارهای گذشته باعث می شود که باور کنیم برای تضمین درخواست از عشق و حضور خداوند، به اندازه ی کافی خوب نیستیم.
برخی از ما برداشت اندکی از یک قدرت برتر داریم، یا تصویری از قدرت برتر نداریم، یا ممکن است برداشت خود از خداوند را به فراموشی سپرده باشیم یا رها کرده باشیم.
بررسی فصل اول و دوم کمک می کند تا مفهوم قدرت برتر را روشن سازیم. ویژگی های شخصیتی قدرت برترمان، در دوران کودکی ممکن است مشابه با اشخاص مورد اطمینان ما باشد.
گاهی اوقات ممکن است خداوند، برایمان مثل یک رهبر معنوی باشد، یکی از اعضای خانواده یا دوست قدیمی، یا یک فرد، ساختن تصورات و رویایی باشد، که برایمان آرامش بخش است، مفید است که لیستی از ویژگی های شخصیتی و ویژگی هایی که یک قدرت برتر باید داشته باشد که با آن ارتباط داریم یا مایل هستیم ارتباط داشته باشیم تهیه نماییم.
این امر به ما کمک می کند که تعیین کنیم که ویژگی های شخصیتی که از سوء استفاده کنندگان اولیه ی ما بوده است را ندارد.
برای درک بهتر این مفاهیم با سایر افرادی که در کودا هستند صحبت می کنیم و از تجربیات آنها بهره مند می گردیم.
برخی افراد طبیعت، جهان یا گروهی را به عنوان تصویر قدرت برترشان بر می گزینند.
بعضی اعتقاد به قدرت برتر و عقاید مذهبی را گزینش می کنند.
بعضی از نو با زیربنای درست آغاز می کنند و تصویر آن را تقویت و تمرین می کنند.
می آموزیم که آنها چگونه درست مانند ما تلاش می کردند و اغلب علی رغم تردیدها و ترسهایشان معجزات خداوند را در زندگی و رابطه ی خود با خداوند و سایرین را تجربه می کرده اند.
از تجربیات معنوی آنها و چگونگی تأثیر خداوند در زندگی هایشان حتی هنگام بی توجهی آنها به حضور خداوند از انرژی جاری در برنامه بهره مندند.
به ما می آموزند که چگونه زندگی یشان از طریق ایمان و مداخله ی الهی متحول گشته است و گاهی اوقات در رویارویی با شرایط بسیار سخت و تهدید آمیز زندگی توسط خداوند کمک و هدایت شده اند. اعتقاد و باور به یک قدرت برتر برای برخی از افراد دشوار است، زیرا این امر به مفهوم رهایی از ترس های توهم آمیز می باشد.
بعضی می ترسند که نترسند!
باور کردن در برنامه یعنی معتقد بودن و تمایل به این باور که قدرتی برتر از خودمان می تواند آنچه را که قادر نیستیم انجام دهیم را برایمان انجام دهد.
به یاد می آوریم که در قدم دوم تنها از ما خواسته شد که باور کنیم یا تمایل به باور داشته باشیم که قدرتی برتر از خودمان قادر است سلامت عقل را به ما بازگرداند.
لازم نیست که به خدای شخصی، مذهب یا مفهوم معنوی فرد دیگری معتقد باشیم.
قدرت برتر ما باید احساس خوب و مطمئنی نسبت به ما داشته باشد. قدرت برترمان باید یکی از گزینش ها و مفاهیمی باشد که آن را درک می کنیم.
با اعتقاد به این رابطه ی دوباره آغاز شده یا تازه ایجاد شده، آرامش و احساس امیدواری تازه ای را حس می کنیم.
دیگر لازم نیست که خود یا سایرین را کنترل کنیم یا از آنها فرار کنیم. در ابتدا به منظور به دست آوردن اقتدار و آرامش لازم برای حفظ بهبودی و سرزنده نگه داشتن خود در این رابطه، حرکت به جلو را آغاز می کنیم.
در قدم دوم، باور و اعتقاد تازه و پذیرش مسئولیت را تجربه می کنیم. خداوند قادر به هر کاری می باشد ولی به بعضی از کارها مداخله نمی کند به خصوص دست یافتن به بهبودی را به عهده ی خودمان قرار داده و تنها این خود ما هستیم که حرکت و نقش خود را ایفا می کنیم.
هر روز باید تلاش کنیم که رابطه ی خود با قدرت برترمان را از نو آغاز و تقویت کنیم، تجربیات، رشد و امیدواری تازه مستحکم شده ی خود را با سایر هم دردان در میان می گذاریم.
اکنون به کمک و باور یک قدرت برتر دوست داشتنی آماده شروع کردن قدم سوم هستیم

عنوان سؤالات قدم دو:
این پرسش‎ها به شما در کارکرد قدم دو کمک می‎کند:
1ـ آیا من به این باور رسیده‌ام، به نیرویی به جز نیروی خودم نیاز دارم؟
2ـ چه چیزی مانع می‎شود که به نیروی برتر از خودم ایمان بیاورم؟
3ـ چه‌گونه می‏توانم نیروی برترم را پیدا کنم؟
4ـ نیروی برتر من چه ویژگی‎هایی دارد، آن‏ها چه‌گونه مرا حمایت می‏کنند؟
5ـ جمله‎ی «به مرور ایمان می‎آوریم» برای من به چه معنا است؟
6ـ «نیروی برتر» برای من چه مفهومی دارد؟
7ـ جمله‎ِی «سلامت عقل و روانی به ما باز می‎گردد» برای من چه معنایی دارد؟
8ـ امروز سلامت عقلی و روانی برایم به چه معنا است؟
9ـ قبل از این که وارد کُدا شوم تصویر و تصور من از نیروی‌برتر چه بود؟
10ـ چه‌گونه عوارض کنترل وسواس‌گونه‌‎ام خودش را در زندگی‌ام نشان داد؟
11ـ در نتیجه‌ی کارکرد قدم دو، چه رفتارهای جدیدی پیدا کردم، هنوز از چه چیزهایی رنج می‌برم و می‌ترسم؟

قدم سوم کدا

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم

یک تصمیم گیری:
ناتوانی بر عدم کنترل رفتارهای بی اختیاری را که مدت ها انجام می داده ایم را پذیرفته ایم، عجز و ناتوانی در مقابل آن را در قدم اول کار کرده ایم، به باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند به درد ما تسکین دهد.
فلسفه ی ایجاد قدم سوم به راحتی برایمان آشکار می شود.
اگر باور کردیم که ناتوان و عاجزیم و یک قدرت برتر می تواند ما را کمک و دگرگون سازد.
چرا آن را نپذیریم؟
چرا هنگام عدم موفقیت در کارهایمان، فرصتی به خدا نمی دهیم؟
علاوه بر این، به جز بدبختی چه چیزی برای از دست دادن داریم؟
اراده و زندگیمان، توهم و ایده های پوچ قدیمی، مثل اراده و قدرت شخصی!
آنها هنوز هم آمادگی دارند تا ما را به دنیای درد و رنج کافی باز گردانند و گرفتارمان کنند، آنها بار دیگر آمادگی دارند تا در ما توهم اراده و قدرت فردی ایجاد کنند که در زندگی و بهبودی خود و سایرین در نقش خداوند ظاهر شویم. گاهی اوقات ترس ها و تردیدهای قدیمی با تفکر تازه ی ما و اصول برنامه مخالفت می کنند.
باور می کنیم که این برنامه برای سایرین به کار گرفته شده است اما ما متفاوت هستیم.
به درد ما نمی خورد، با از دست دادن امیدواری توانایی مان را برای تغییر و تحول مورد نظر بیماری مان را زیر سوال می بریم.
تصمیم گیری در این برنامه باعث می شود تأیید کنیم که این برنامه بیهود نیست، بلکه کار درستی است که در یک زمان روحانی و معنوی خوشایند انجام می دهیم.
سپس می بینیم این برنامه فرصت زندگی کردن به عنوان یک انسان کامل را به ما نشان می دهد.
اگر این برنامه را می خواهیم باید تمایل داشته باشیم پیش برویم حتی اگر این به مفهوم درخواست کمک از خداوند بیش از یک بار باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم سوم:
در این قدم توسعه و تقویت رابطه با خدا را ادامه می دهیم.
پس از خواندن متن این قدم و آنچه که برای انجام دادنش توصیه می کند باز می ایستیم. به آگاهی و احساساتمان در مورد تصمیم گرفتن می اندیشیم. این قدم، قدم تفکر و تصمیم گیری است و سیر و سلوکی می باشد که ما در ذهن خود انجام می دهیم.
از ما خواسته شده است که از خود و سایرین رها شویم.
برای اولین بار تصمیم می گیریم، به آزادی از قید و بندهایی است که به گردن بسته ایم نیاز داریم. می توانیم برای مراقبت از تمام چیزهای ارزشمند، رازهایمان، داشته های مهم، به خداوند اطمینان کنیم.
اطمینان کردن برای بسیاری از ما آسان نیست.
سال ها اعتقاد و امید خود را بر دیگران و خودمان معطوف نمودیم. بسیار سخت است ما عادت داریم برای فراهم کردن آرامش، شادی و سعادت به هر چیزی جزء خداوند تکیه کنیم. هر چه را که به کسی سپردیم نتوانستیم آن را پس بگیریم. با ما هر آنچه خواستند انجام دادند، در عین بی وفایی و خیانتشان وفا دارانه به پایشان ایستادیم در نهایت با دلی شکسته، ایمان از دست رفته در لاک خودمان خزیدیم. اکنون در برنامه از ما می خواهند همه چیزمان را به دست خدا بسپاریم. به ما گفتند که نترس هر چیزی که به خداوند می سپاری، می توانی هر وقت که دلت خواست آن را باز پس بگیری، ترس در این تغییر و رشد باعث رکود ما در اثر ترس از اعمالی که در گذشته با ما شده می باشد.
تغییر دادن و کنترل کردن این و آن و فرار کردن از سختی ها و مسائل مجهول، یکی از خصلت های بیماری وابستگی می باشد. این فکر مستلزم زمان زیادی است.
انرژی و کمک از راهنما و اعضای قدیمی می باشد. می دانیم که خود را تسلیم نموده ایم، سلامتی عقل هم نداریم و بهتر می بینیم که قدرت اراده یمان را به دیگری بسپاریم، کسی که به ما خیانت نکند. هر وقت هم خواستیم امانت مان را پس بدهد. برخی از ما دعا و عبادت می کنیم و به کمک خدا امید داریم.
اما تا زمانی که از وابستگی ها رها نشویم، ترس های ما ادامه دار است. در هر موردی یا هر تصمیم گیری فکری، ابتدا ترس در ما فعال می شود. در این قدم هم ترس خود را در اشکال گوناگون نمایان می کند. خود درگیری در این قدم به خوبی نمایان است. در هر صورت ما باید از این مرحله خارج شویم.
با به کار بردن قدم یک و دو در می یابیم که کنترل و فرار از مسئولیت ها دیگر موثر نیست و دیگران مسئول شادی و بهبودی ما نیستند.
در می یابیم که چگونه، خداوند حاضر است در زندگی ما دخالت کند و ما را در مسیر بهبودی و مسائل دشوار زندگیمان یاری رساند. با تکیه دادن به قدرت و اراده ی خداوند دست از اراده و قدرت پوشالی خود و دیگران بر می داریم. این کار یک باره اتفاق نمی افتد. به مرور انجام خواهد شد. با این که تکیه کردن به سایرین زودگذر است، ولی نتیجه ی آن دردناک و تحقیر آمیز خواهد بود و در نهایت خواسته ی ما انجام نخواهد شد.
ما از قدرت برترمان به درک و مفهوم بهتر و جدیدتری دست یافته ایم. می دانیم او مورد اطمینان و اعتماد است، دوستان با تجربه ی خود وجود آن را در مشارکت هاشان ابراز می کنند. آنان پیشنهاد می کنند بهتر است هرچه زودتر با روشن بینی و آزادی تصمیم بگیریم. این حق مسلم ماست تا زمانی که قلب و فکر خود را به خداوند معطوف نکنیم در اسارت افکار، احساسات و رفتارهای بیمارگونه خود می باشیم.
با این تصمیم گیری، به خداوند اجازه می دهیم تا از ما و سایرین در زندگیمان مراقبت کند، با وجود آن که در هر مرحله ی این تصمیم گیری وحشت بیش تری به سراغمان می آید.
اگر خداوند آنچه را که فکر می کنیم برایمان بهترین است انجام ندهد چه؟
اگر روند زندگی و چیزها آن طور که می خواهیم پیش نروند چه؟
اگر آنها تغییر نکنند چه؟
اگر سایرین با متحول شدن ما در بهبودی دوست مان نداشته باشند چه روی می دهد؟
ترسمان به عنوان یک بیماری قابل فهم و درک شده است. این ترس زیربنای نیاز شدید بیماری ما را به کنترل کردن شرایط و فرار از خودمان تشویق می کند.
این ترسها به خاطر رها شدن ما از زیر بار کنترل ظاهر می شوند و از نظر عاطفی در یک شرایط بد روحی قرار می گیریم.
هنگام مواجه شدن با این ترسها در یک چند راهی قرار می گیریم:
آیا در زندگی خود به خداوند می توانم اعتماد کنم؟
آیا اراده و زندگی خود را به او بسپاریم هر وقت خواستم آن را به من بر می گرداند؟
به یاد داریم که از ما خواسته شده است که تنها یک تصمیم بگیریم. خواسته اند که اطمینان به خدا را تجربه کنیم.
توانایی ما برای اطمینان کردن به یک طریق سالم و درست، بیش تر از آن که خوشایند باشد ما را نگران می کند. مثل راننده ای که فرمان ماشین خود را به دست کس دیگری سپرده است، چرا که، می ترسد به مشاین و داشته اش صدمه بزند. این ترس ما متاثر از وابستگی های ما در زندگی است.
توقع نداریم که بدون ترس و تردید این تصمیم را بگیریم.
برای اینکه به ترسها فائق آییم از خداوند می خواهیم تا شجاعت و قدرت انجامش را در وجودمان قرار دهد. در این قدم ما تجربه و درک راهنما و دوستان هم دردمان را بررسی می کنیم. برخی از ما زمان و مکان ویژه ای را برای برداشتن این قدم تأمین می کنیم.
در هر صورت هنگامی که آماده باشیم این دعا ما را کمک می کند

عنوان سؤالات قدم سوّم:
این پرسش‏ها در کارکرد قدم سه به شما کمک می‎کند؟
1ـ «تصمیم‎گیری» برای من به چه معنایی دارد و کاربردی است؟
2ـ چه‌گونه می‌فهمم چه وقتی نیاز به رها کردن دارم، چه‌طور رها کنم؟
3ـ «پروردگاری که خود درک کردیم» برای من به چه معنایی دارد و فهمی است؟
4ـ آیا من آماده‎ی رها کردن هستم و می‎گذارم خداوند اختیار زندگی‎ام را در دست خود گیرد؟
5ـ «مراقبت خداوند» برای من به چه معنایی است؟
6ـ «سپردن» برای من چه معنی دارد؟
7ـ نتایج رها کردن چه‌طور به ما کمک می‏کند این قدم را بهتر کار کنیم؟
8ـ چه‌گونه می‎توانم به اراده‎ی خداوند نزدیک شوم، نیروی برترم چه‌گونه و از چه‌طریقی با من صحبت می‎کند؟
9ـ جمله‎ی «اراده و زندگی‎ام» یعنی چه؟
10ـ اگر نمی‎توانم به خودم اعتراف کنم، چه‌گونه می‎توانم به نیروی برترم اعتماد کنم؟
11- چه‌طور اعتماد کردن را تمرین می‎کنم؟

قدم چهارم کدا

ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم.

بی باکانه و جستجوگرانه:
دقیقا به این مفهوم است که به دقت جست و جو و بررسی کنیم تا چیزی را که گم شده یا پنهان شده است را بیابیم و بدانیم، یاد بگیریم شجاعانه به معنی شجاعت که به دلیری و تسخیر نشدنی تعریف شده دست می یابیم، اگر «جست و جو کردن» به معنی گشتن به دنبال چیزی که گمشده یا پنهان شده باشد، به حقیقت در شرف یک ماجراجویی خوب و هیجان انگیز برای کشف خود واقعی می باشیم.
اما کلمه ی «شجاعانه» حکایت دیگری است.
بسیاری از ما هنوز معتقدیم که دستیابی به این فرآیند بدون ترس امکان پذیر نیست.
مااز افرادی که احساسی مشابه ی احساس ما را دارند تجربه می گیریم، توسط آنان دلداری وتسکین داده می شویم، سپس در می یابیم که تنها نیستیم. ما این سفر را با دعا و کمک خداوند شروع کردیم. خداوندی که در طول این مسیر با مهربانی ما را راهنمایی می کند.

ترازنامه ی اخلاقی از خودمان
اولین بخش این قدم، نگرشی را تعریف نمود که با به کارگیری آن این قدم را با سازگاری و آرامش برداشتیم.
نگرشی که دقیق موشکافانه و بی باکانه بود.
دومین بخش قدم چهارم به ما تمرکز و جهت می دهد.
این ترازنامه شخصی مربوط به رفتار شخصی ما در بسیاری از دوران زندگی که به یاد می آوریم می باشد.
کلمه ی «اخلاقی» معنای زیادی دارد. در بین آنها کلماتی مثل صداقت، هدایت، درستی، روراستی وجود دارد.
پیام قدم چهار واضح است.
حسابرسی از خودمان باید صادقانه و درست باشد نه انتقادی و انتقام گیرانه و تحقیر آمیز. اگر قرار باشد که این حسابرسی کاملی باشد، لازم است که تمام بدهی ها و بستانکاری های خود را لیست کنیم.
یعنی یک تصویر دقیق درست و متعادلی از خودمان برداریم.
برای برخی یافتن نقاط خوب دشوارتر از مواجه شدن با کمبودها و نقص های خود می باشد.
اگر برای حسابرسی دیگران باشد، یا تأیید کردن ویژگی های مثبت خود، برداشتن این قدم ما را کمتر آزار می دهد.
این را بدانیم که ما به این انجمن آمده ایم تا مشکل خود را برطرف کنیم. این اعمال توسط خودمان درست می شود. ما مسئول کسی نیستیم. ابتدا هر احساس یا رنجشی دارید را لیست کنید. ما توسط راهنما و سایرین تشویق شده ایم که هر دو کار را انجام دهیم، زیرا هر یک از این ها جنبه ی مهمی از یک ترازنامه ی کامل می باشند

 

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم چهارم

تا کنون بر ایجاد رابطه و تجدید رابطه با خداوندی که او را شناخته ایم تأیید نمودیم.
در قدم چهارم، سفر معنوی و درونی بهبودی در رابطه با خودمان را آغاز می کنیم.
بسیاری از عقاید، مذاهب و فلاسفه از تزکیه ی روح به منظور تکامل معنوی صحبت و سفارش می کنند.
درست مثل این که آب را بجوشانیم تا ناخالصی های آن برای نوشیدن از بین برود. این فرآیند را انجام می دهیم تا از زندگی درست و کامل تری بهره ببریم.
بهتر است قادر باشیم تا خوبی های خود را از افکار و رفتار ناسالم جدا کنیم و قدردان آنها باشیم.
تزکیه ی ما از طریق به کار بردن قدم چهارم ارزیابی صادقانه و دقیقی انجام می شود.
برای ادامه دادن فرآیندها و برای این که انسانی شویم که خداوند از ما در نظر داشته است، به این قدم توجه می کنیم.
ممکن است قدم چهارم دشوار به نظر آید، زیرا اغلب باعث یادآوری خاطرات دردناک گذشته می باشد.
به خصوص خاطراتی با احساس رنج و شرمندگی و گناه تلاش می کنیم از انجام آنها شانه خالی کنیم.
با احساس این مسئله، قدم اول را دوره می کنیم.
عجز و ناتوانی و غیرقابل کنترل بودن را به یاد داریم.
در مورد قدرت و امیدی که در قدم دوم ارتباط با قدرت برترمان را تجربه می کردیم، تفکر می کنیم.
در قدم سوم آموخته ایم که ترس های خود را به خداوند بسپاریم. به منظور حمایت و امنیت، از راهنما و سایر افراد در کودا تجربه می گیریم.
می دانیم که تنها نیستیم. افراد زیادی قبل از ما این قدم ها را تجربه کرده اند؛ به خداوند تکیه می کنیم تا در این سفر دشوار ما را راهنمایی کند.
به یاد داریم که شجاعت ما برای تکمیل این قدم ناشی از عدم حضور ترس نیست. در هر قدم ترس با ما هم سفر است. مهم تمایل ما برای طی کردن این قدم می باشد.
برای درک توانایی ها و ضعف ها، بدهی ها و بستانکاری و نقص های درونی و این که چه کسی هستیم و در نتیجه ی بیماری مان چه کسی می شدیم!
سعی و تلاش می کنیم.
ما به دنبال درک و پذیرش هستیم نه شعله ور ساختن احساسات خود.
این قدم بخش بسیار مهمی از بهبودی ما می باشد. شکلی از یک جراحی عاطفی که مستلزم مهربانی و توجه است.
اشاره کردن به چگونگی کارکرد قدم چهارم کودا به منظور درک و بصیرت، جست و جو کردن حمایت، راهنمایی و تجربه ی راهنما و دوستان سالم را مفید می یابیم.
روش های متعددی برای تکمیل قدم چهارم در دسترس می باشد.
در بررسی زندگی گذشته و حال خود، لیستی از افرادی که در رفتارهای مربوط به رفتارمان متأثر شده اند تهیه می نماییم.
خداوند، خودمان، همسر، کودک، دوستان، اعضای خانواده و همکاران و افرادی که در فعالیت های گوناگون در کنار ما شرکت کرده اند را در لیست ذکر می کنیم.
اگرچه، ممکن است به یاد آوردن رفتارهای ناسالم دشوار باشد.
این رنجش ها در 5 زمینه خلاصه می شود که عبارت اند از:
عاطفی، جسمی، جنسی، روحی، معنوی
و رفتارمان می تواند شامل موارد زیر باشد:
دروغگویی بی مهری
کنترل تنبیه کردن
فرار کردن شرم ساری
توهین آمیز ناگوار و سخت
پرخاشگری توهین کننده
دلخوری گرفتاری
خشم مراقبت بیش از حد
انتقام گیری کنترل بیش از حد
قربانی کردن بیش از حد احساسی
تسلیم در برابر دیگران آزار دهنده
قضاوت ناتوانی
بی توجهی خجالت و شرمندگی
ترسو بودن تنفر از خود و دیگران

اگرچه لیست بالا کلی نیست و تنها ما آن را به عنوان شروع جست و جو ارائه داده ایم.
به منظور صادق و دقیق بودن، باید از خود بپرسم که آیا با خداوند، خودمان و با سایرین به این صورت رفتار کرده ایم؟
آیا بدرفتاری از ما سر زده است؟
آیا از آنها بیزار بودیم؟
با خداوند خودمان و سایرین از نظر عاطفی، جسمی، جنسی، روحی و معنوی، درگیر بوده ایم و به آنان خسارت وارد کرده ایم؟
به دلیل این که ممکن است توسط سایرین به بدرفتاری های خودمان با قضاوتشان واکنش نشان دهیم و به آنها پاسخ می دهیم. توجه کردن به برخی از رفتارهای مربوط به بیماری مان آسان است.
بعضی توانایی انجام دادن این کار را ندارند، تنها باعث حفظ و ادامه یافتن این نواقص رفتارها می شوند و اما بدانید که پنهان کردن آنها سبب نمی شود که مسئول تغییر دادن آنها نباشیم. برای اطلاع از این که چه احساساتی باعث رفتارهای مربوط به عود بیماری ما می شوند، برای تعیین نتایج رفتارهای ناسالم مربوط به بیماری مان، نسبت به اشخاص، خودمان، سایرین و روابط انسانی کمک می کند، در آخر به تعیین احساسات مان در مورد رفتارهای مربوط با بیماری مان را کمک می کند.
احساساتی که باعث این رفتارها و نتایج آن ها می شوند.
مثال ها وارد شده از چنین رفتارهای کلی می باشد.
ما در رفتارها و واکنش های مربوط به وابستگی چه خسارت هایی به خودمان زدیم.
احساساتی که باعث این رفتارها می شدند، برایمان مهم است. با شناسایی آنها خودمان را از گزندشان دور می کنیم.
شرمندگی در مورد عدم مسئولیت برای امور مالی؛ ترس از قضاوت در مورد من.
ترس و خشم در مورد مسئولیت مالی و کمک گرفتن و بی توجهی به مسئولیت های مالی من را از نظر اقتصادی و عاطفی به اشخاص دیگر وابسته می کند، کنترل کردن بهتر از آن است که از نظر اقتصادی مسئولیت من را به عهده بگیرند.
باقی ماندن در نقش یک کودک در رابطه یمان با فرد هم وابسته، نه یک فرد هم تراز با او، احساس در مورد رفتارها و نتایج آنها غمگینانه، شرمندگی، گناه کاری خواهد بود.
رفتارها و واکنش هایی مربوط به دلخوری ها، عصبانیت، تحقیر و طعنه آمیز بودن، بدرفتاری کردن های دیگران با من از نظر جنسی، لفظی و جسمی، عاطفی بدون کمک گرفتن یا برطرف شدن این رنجشها.
احساساتی که باعث این رفتارها می شوند، مثل ترس، خشم و شرمندگی در هنگام مواجه شدن با این مسائل که اگر ما به او بگوییم، من در کودا تحت درمان هستم، می ترسم که با من بدرفتاری کنند یا ترکم کنند.
ترس از این که به عنوان یک احمق یا «فرد بد و ناتوان» در خانواده لقب بگیرم، کمبود عشق و نزدیکی با بنده گان خدا، خطر درمورد این که کودکانم رازهای عاطفی من را متوجه شوند و تردم کنند.
رها کردن و بی توجهی به احساساتم در این مورد، اعمال خشم، ناخشنودی و تلخی با خود و دیگران برای پوشاندن صدمات، ترس و شرمندگی درباره ی بد رفتاری ها، برای دستیابی به احساس قدرت در برابر انسان های سوء استفاده گر، احساس حقارت، از این که یاد نگرفته ام به روش صحیح یا به صورت مستقیم روی پای خود بایستم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج آنها، در تنهایی، غمگین، شرمنده، ترسیده، خشمگین، ترس و وحشت از این که دیگران جلوی من بایستند، خشمگین بشوند یا ترکم کنند، رهایی و بی توجهی به احساسات خودم، به خود متکی نبودن، به خودم و رابطه ام بی توجهی کرده ام. دیگران را قادر ساختم به خشم خود در مورد من ادامه دهند. با سکوت آنها را کنترل کردم.
با تنبیه او، با قهر کردن، عدم صمیمیت با آنها را حفظ نمودم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج گرفته شده از آنها تنها، غمگین، ترسیده، شرمنده، گناه کار با پیش رفتن در این روش و کارکرد، در می یابیم که الگوهای مربوط به رفتارمان آشکار می شود.
بسیاری از اوقات، به طریق مشابه یا نامتعادل با افراد رفتار می کردیم، درست مثل وقتی که با یکی از والدین یا یک فرد مورد اطمینان دوران کودکی خود رفتار می کردیم.
اغلب نقش فرد دیگری را به این افراد می دادیم واین امر به ما اجازه ی دیدن نقش واقعی آنها را نمی داد.
نادانسته در روابط بزرگ سالی مان الگوهای مشابه یا ناسالم و سوء استفاده گری را ایجاد می کردیم.
گرچه این رفتارها را از دوران کودکی آموخته ایم، اما باید مسئول رفتارهای امروز خود باشیم.
به منظور بررسی کامل و درک ارتباط با خودمان و ایجاد تعادل در به کارگیری قدم چهارم باید توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت خود را بررسی کنیم.
بازگشتن به نهاد کودک درون برای درک این هدف سودمند است. این کار را با هدف تهیه ی لیست جدیدی از این افراد و تعیین رفتارهای مثبت، سالم، مناسب و عاشقانه در روابط با یکدیگر انجام می دهیم.
افرادی را که رفتارهای مربوطه را تجربه نکرده اند، کمبودهای خود را به این لیست بیافزایند، افراد، توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت در این روابط مفید است.
همچنین ممکن است ستونی را برای تعیین این که چه موقع نسبت به قبل سالم تر رفتار می کنیم را در نظر بگیریم تا پیشرفت مان را در این سفر بهبودی نشان دهد، تهیه کنیم.
تشخیص این رفتارها برای برخی از ما دشوار است.
سوال پرسیدن از راهنمایان، دوستان سالم، همسر و اعضای خانواده در مورد توانایی هایمان و رفتارهای مثبتی که جدیداً خردمندانه می باشد.
با روح و ذهنی باز، باید تلاش کنیم به آنچه که آنها می گویند گوش کنیم.
گاهی اوقات سرکوب شدن برایمان به جای شرمندیگ و ترس از گذشته آسان تر است.
درست مثل رومیزی که زیبایی یک میز اعلا از جنس چوب بلوط را می پوشاند، خجالت و ترس، توانایی مشاهده ی زیبایی های خدادادی، استعداد و خوبی هایمان را می پوشاند.
هنگامی که از نقطه ی بهتری به روابط تازه ی مان با خودمان می نگریم، در می یابیم که اصلاً افراد بدی نیستیم.
مفهوم شرم ساری که به عنوان یک کودک تحقیر شده در مورد خود آموخته ایم، صحیح نیست.
این روشی است که بسیاری از ما رفتارهای مربوط به بیماریمان را از طریق آن می آموزیم.
باید به خاطر داشته باشیم که از رفتارهای مثبت و توانایی های مان برای کاهش احساساتمان در مورد خسارت های مان استفاده نکنیم.
به منظور تغییر این رفتارها باید در برابر آنها و در برابر احساسمان مسئول باشیم.
امروز قربانی نیستیم، دیگر نمی توانیم افراد، مکان ها و چیزها را برای مشکلاتمان یا رفتارهای بیمارگونه مربوط به اعتیادمان، مقصر بدانیم. با جست و جوی رابطه با خودمان از طریق به کار بردن قدم چهارم متواضع تر می شویم.
این امر کمک می کند تا دریچه ای برای دیدن، پذیرفتن و دوست داشتن خودمان، آن طور که هستیم، بگشاییم. در این جایگاه انسانیت، آماده می شویم تا قدم پنجم را کار کنیم

عنوان سؤالات در قدم چهار:
این چک لیست به عنوان ابزاری برای کمک به خود ارزیابی تهیه شده است که به ویژه برای تازه واردینی که دارند با مفهوم هم‌وابستگی آشنا می‌شوند مفید است، همچنین برای کسانی که در بهبودی هستند می‎خواهند مشخص کنند هنوز باید چه نواقص و صفت‎هایی را برطرف کرد نیز مفید است.

الگوهای انکار: هم‌وابسته‎ها.....
*- در شناسایی احساسات مشکل دارند.
*- احساساتشان را کم می‌کنند، تغییر می‎دهند یا انکار می‌کنند.
*- خودشان را طوری قبول دارند که باید متواضع باشند و خودشان را وقف دیگران کنند.

الگوی عزت نفس پایین: هم‎وابسته‎ها.....
*- در تصمیم‎گیری مشکل دارند.
*- افکار و الفاظ و رفتارهای خود را با سختگیری قضاوت می‎کنند.
*- گویی هرگز به قدر کافی خوب نبوده‎اند.
*- خجالت می‎کشند هدیه بگیرند یا از آن‏ها تقدیر و قدردانی شود.
*- نمی‎توانند خواسته و نیاز خود را از دیگران بخواهند.
*- خودشان را با ارزش و دوست داشتنی نمی‎دانند.

الگوهای تسلیم شدن و سلطه‎پذیری : هم‏وابسته‎ها ..............
*- برای دوری از طرد شدن و یا ناراحت نکردن دیگران از ارزش‌های خود می‎گذرند.
*- نسبت به احساسات دیگران خیلی احساسی هستند و آن احساس را مال خود می‎دانند (در آن غرق می‌شوند)
*- بینهایت وفادار هستند و بیش از حد در یک وضعیت مخرب باقی می‌مانند.
*- ارزش زیادی برای نظرات دیگران قائل هستند و می‎ترسند احساسات یا دیدگاه متفاوتی را بیان کنند.
*- علاقه و سرگرمی‏های خود را به دلیل خواست دیگران کنار می‎گذارند.
*- سکس را به عنوان جانشین عشق می‎دانند.

الگوهای کنترل : هم‏وابسته‏ها ..............
*- بر این باورند که اکثر مردم نمی‎توانند از خودشان مراقبت کنند.
*- تلاش می‌کنند دیگران را متقاعد کنند مانند آن‏ها فکر کنند و حس کنند.
*- وقتی دیگران کمک آن‏ها را رد می‏کنند ناراحت و رنجیده می‎شوند.
*- بدون این که از آن‏ها خواسته شود به راحتی نصیحت می‎کنند و راهنمایی می‎دهند.
*- برای کسانی که به آن‏ها علاقه دارند یا نگرانشان هستند ولخرجی می‎کنند.
*- از سکس استفاده می‌کنند تا تأیید و پذیرش بگیرند.
*- برای برقراری ارتباط، دوست دارند دیگران به آن‏ها نیاز داشته باشند.
انجام یک قدم پنجم موفق:
کارکرد یک قدم پنجم موفق یک فرایند ساده است، ما به راحتی آن را انجام می‏دهیم. شاید قبل از شنیدن این‌که به حد و مرزهایی نیز نیاز داشته باشیم، مثلاً: می‏توانیم:
*- قطع وابستگی و هم‌وابستگی را تمرین می‌کنیم.
*- تمرکز خود را روی ترازنامه‌ی شخصی‎مان قرار می‏دهیم.
*- به این‌که شخص دیگری چه‌گونه و کجا این قدم را انجام می‎دهد احترام می‏گذاریم.
*- بدون بحث و قضاوت و غیبت و فرضیه‎پردازی به حرف‌ها و پیشنهادها گوش می‏دهیم.
*- می‌پذیریم در فقط برای امروز زندگی کنیم و شخص مورد نظر کجا است؟
*- وقت و زمان زیادی را بدون وقفه برای انجام آن درنظر می‎گیریم.
*- دعا برای این‌که واقعیت‏های روحانی انجام شده‌ی قدم‌های قبلی و این قدم در قبل و بعداز قدم پنجم بیشتر شود، بسیار مفید و موثر است، موقع صحبت و یا شنیدن قدم پنج، خود و کسی دیگر نیروی‌برتر را در نظر می‌‎آوریم و می‎دانیم که هرچه نیاز داریم برای ما او مهیا و فراهم می‏کند.

قدم پنجم کدا

ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

به خداوند، خودمان و یک انسان دیگر اقرار کردیم، به توصیه دوستان در کودا که قبلاً این قدم را به کار گرفته اند، تصمیم گرفتیم تا با قدرت برترمان که به بدترین طریقه ی ممکن از آن می ترسیدیم مواجه می شویم.
آیا خود را با این کار به مخاطره می اندازیم؟
با اعتراف کردن به خداوند در ابتدا، به خودمان یادآوری می کنیم که عامل اولیه در بهبودی ما معنوی می باشد.
چون خداوند به اعمال ما مطلع است، با تشویق سایر اعضا کودا به قدم پنجم می پیوندیم و سرانجام وزنه ی حیاتی از روی آن چه را که در درون مان محصور کرده ایم بلند می کنیم.
تایید کردن خود در این مرحله وسیله ای برای پذیرش خود می باشد

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم پنجم

در قدم چهارم با آگاهی از خودمان رفتار مربوط به وابستگی و بیماریمان فرآیند پاکسازی را آغاز می کنیم، توجه می کنیم به جنبه هیای از زندگی مان که نمی توانستیم به آنها بنگریم دیدن و درک آنها را انکار می کردیم، چرا که تمایلی به دیدنشان نشان نمی دادیم. فرآیند پاک سازی را در قدم پنجم ادامه می دهیم.
مسئول بودن روی عواطف و اعمال خود، پذیرش اعتیاد و رفتارمان در قبال قدرت برتر خودمان و فرد دیگر، برای بهبودی مان حیاتی است. برنامه ی معنوی ما بدون پذیرش مسئولیت اعمال گذشته و حال خود کامل نیست. بسیاری از ما با به کار گرفتن این قدم، عواطف شدیدی را تجربه می کنیم.
برخی از ما می ترسیم تا خطاهای خودمان را نزد فرد دیگر بازگو کنیم.
معتقدیم که رازهایمان فاش خواهد شد، هیچ کسی این قدر بد نیست که آبرویش برود.
برخی از ما از این که مورد انتقاد واقع شویم مورد قضاوت قرار گیریم یا از آن چه انجام می دهیم و شرمنده شویم می هراسیم.
برخی می خواهیم از خطاهای خود حمایت کنیم یا برای کاهش مسئولیت خود، دیگران را مقصر بدانیم.
برخی با در میان گذاشتن آن از این که چه احساسی در مورد خودمان داریم، می ترسیم.
این ترس در تکمیل قدم پنجم برای اولین بار، طبیعی می باشد.
گرچه احساسات و ترس قوی در مورد دستیابی به این قدم داریم، چون ما سخت ترین قدم که قدم چهارم می باشد را گذراندیم، اما بسیاری از ما در میابیم که با در میان گذاشتن توانایی ها و ضعف هایمان با خداوند و یک فرد دیگر، پذیرش، انسانیت و مهربانی تازه ای را برای خود و مسئولیت پذیری را تجربه می کنیم، در می یابیم که که اختصاص دادن زمان و تفکر برای یافتن شخص مطمئن و خوبی که با وی قدم پنجم را تکمیل کنیم مفید است.
آیا شخصی وجود دارد که با وی احساس امنیت بکنیم و رازهایمان را با او در میان گذاریم؟
آیا فردی وجود دارد که به وی اعتماد کنیم، تا از اطمینان ما سوء استفاده نشود و ناشناسی ما حفظ شود؟
بسیاری از ما قدم پنجم را با راهنمایمان کامل نمودیم.
برخی از ما این قدم را با روحانیون، یک مشاور معنوی یا یک روانشناس در میان گذاشتیم.
در هر صورت، تکمیل قدم پنجم با فردی که خارج از خانواده مان وجود دارد، فردی که واقعی، دوست داشتنی مراقبت کنند ودلسوز است مهم می باشد.
به دنبال فردی هستیم که با بیماری وابستگی و فرآیند بهبودی برنامه آشنا باشد.
قدم پنجم را با شخصی که برگزیده ایم، کار می کنیم باید به خاطر داشته باشیم که به قدرت برترمان اجازه بدهیم تا بر تاریکی ما نور معنوی بیاندازد، باید دقیق و صادق باشیم.
امتناع کردن از این قدم دیدگاه و رفتارهای گذشته ی ما را زنده نگه می دارد تا این که دوباره ما را برده ی خود سازند.
با در میان گذاشتن گذشته ی مان با خداوند، خودمان و یک فرد دیگر، در می یابیم که خداوند همیشه آنچه را که پنهان کرده ایم یا قادر به دیدن آن نیستیم را می داند.
می آموزیم که خداوند هرگز ما را به خاطر کرده ی مان طرد و ترک نکرد، اما ما خودمان را ترک و منزوی می کردیم.
با تکمیل قدم پنجم، اغلب آگاهی عمیق تر و جنبه سالم تری را برای غیر قابل کنترل بودن زندگی و عجزمان به دست می آوریم.
بسیاری از ما احساس خوب، آرامش و رهایی معنوی و عاطفی تازه ای را (اسارت در گذشته) تجربه می کنیم.
این طریق رهایی برای برخی از فوری بوده است و برای برخی دیگر با ادامه دادن سفر بهبودی یک بیداری و آزادی تدریجی می باشد.
قدردانی عمیق تری را از کمک خداوند و فرایند بهبودی احساس می کنیم.
در یک بازتاب حقیقی، از کمبودهایمان آگاه می شویم و در می یابیم که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که چه کسی هستیم یا چه کاری انجام می دهیم بی توجه نیستیم؛ روشن بینی همیشه موجب مسئولیت می شود.
باید تلاش کنیم که با کمک قدرت برترمان افکار و رفتارهای مربوط به گذشته را تغییر دهیم.
به خاطر بسپاریم که این قدم درمان فوری برای مشکلات حال و گذشته یمان نیست.
باید با تقویت کردن اشتیاق و تمایل مان از طریق به کارگیری قدم ششم، سفر بهبودی و فرآیند روزانه ی و تزکیه خود را ادامه دهیم

عنوان سئوالات قدم پنجم:
جواب دادن به این پرسش‏ها به شما در کارکرد قدم پنجم کمک می‏کند.
1ـ آیا کارکرد قدم پنجم برای من سخت است، چرا؟
2ـ چه‌گونه می‏توانم از ترس، قضاوت شدن و خجول و شرمنده شدن رها شوم؟
3ـ «اقرار می‏کنیم» برای من به چه معنایی است؟
4ـ «چه‌گونگی دقیق خطاهایمان» برای من چه مفهومی دارد؟
5ـ در قدم پنجم را «برای خدا، خودم و انسانی دیگر می‏خوانم» یعنی چه؟
6ـ چرا اقرار خصوصی اشتباهاتم، در روند دعا و مراقبه‏هایم برای من مهم است؟
7ـ چه‌گونه می‏توانم از موضع‌گیری و دفاع خودم رها شوم و حقیقت را بگویم؟
8ـ چه‌گونه حضور نیروی برترم را به قدم پنجم می‎آورم؟
9ـ در قدم پنجم چه‌گونه می‏توانم به شخص دیگری اعتماد کنم؟
10ـ چه حد و مرزی برای کارکرد قدم پنجم تعیین می‎کنم، چه حد و مرزهایی برای دریافت قدم پنجم کسی تعیین می‏کنم؟
11ـ موقع کارکرد قدم پنجم، وقتی شخصی از مسیر درست ترازنامه خودش دور می‎شود و شروع می‎کند به گرفتن تراز دیگری چه می‏کنم؟

قدم ششم کدا

ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.

کاملاً آماده:
یادآور می شویم که «آمادگی کامل» به مفهوم به طور کامل حاضر و آماده بودن می باشد.
کامل کردن قدم پنجم بخش عمده ای از این آمادی سازی می باشد.
این عبارت را به طور دقیق تری بررسی کردیم و دریافتیم که می توانیم آن را در زندگی روزانه خود به کار گیریم.
این پاسخ به ذهن ما می رسد که تمام نواقص شخصیتی ما، به طریقی حاصل لجاجت و خودسری خودمان بوده است.
آنها ابزارهای ماندگار از گذشته ی ما هستند، در حالی که به نظر خودمان می رسید، فکر می کردیم این ابزارها سعادت و آرامش ما را فراهم خواهند کرد، اما غیر از این شد، فکر کردیم این ابزارها دیگر کافی نخواهند بود، به دنبال راه بهتری بودیم تا بیماری خود را به آرزویش برسانیم.
ما طالب زندگی هستیم، می خواهیم زندگی کنیم، نه این که صرفاً زندگی را سپری کنیم.
برای این کار به یک سابقه ی خوب نیازمندیم.
واقعیت این است که با این نواقص امکان درست زندگی کردن را نداریم. از خداوند تقاضا می کنیم تا تمام نقص های شخصیتی ما را برطرف سازد.
توصیه شده است که به این نواقص به عنوان یک پوسته ی محافظتی که آن را رشد داده ایم بنگریم. وابسته بودن به آنها به اندازه ای که یک خرچنگ پوسته ی خود را حفظ می کند، یا یک پروانه به لبه ی پیله ی خود می چسبد در این نقطه از بهبودی، نقص های شخصیتی اصلا حمایت مان نمی کنند.
آنها بارهای اضافی هستند که ما را به پستی و حقارت می کشانند. اغلب، قدرت دارند تا ما را نسبت به استعدادمان نابینا سازند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم ششم.

قدم ششم از ما میخواهد تا عملکردهای مثبتی را نسبت به تغییر نقص های شخصیتی که در قدم پنجم پیدا نمودیم، آغاز کنیم. این بخشی از فرآیند مهم پاکسازی مان می باشد.
اکنون باید اعتقاد واطمینانی را که با به کارگیری قدم دوم و سوم توسعه داده ایم، مورد استفاده قرار دهیم و بیش تر آنها را عملی کنیم. در انجام این کار، تصمیم می گیریم که اراده و زندگی مان را به خداوند واگذار کنیم و با مشوق بودن و آماده شدن برای این که خداوند تمام نقص های موجود و شخصیتی ما را برطرف می کند، یک گام فراتر می رود.
نقص های شخصیتی اگر چه، مخرب هستند، ولی ممکن است به خوبی به ما کمک کنند.
با بررسی طرح مرحله چهارم، نتایج وحشتناک در اختیار داشتن این نقص ها را مشاهده می کنیم.
ما حق انتخاب اندکی داریم اما اجازه می دهیم که این نقص های شخصیتی برطرف شوند.
آمادگی و اشتیاق خود را برای تکمیل قدم ششم مورد ارزیابی قرار می دهیم. آیا برای ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، به رفتارهای مربوط به وابستگی خودمان تکیه می کنیم؟
آیا مبارز بودن در زندگی مان را می پذیریم؟
بسیاری از ما می پرسیم: «آیا مجبورم آدم خوبی باشم؟»
آیا باید یک برنامه بهبودی خوب را به کار بگیرم؟
چگونه از خودم حمایت کنم؟
چه کاری انجام خواهم داد؟
گاهی اوقات می آموزیم که کمال گرایی در زندگی، دست نیافتنی است واین یک ویژگی می باشد که توسط گذشته ی مربوط به دوران بیماری ما هدایت می شود.
در عوض در هر مرحله ای از زندگی که هستیم با پستی ها و بلندی های آن باید برای پیشرفت خودمان ارزش قائل شویم.
اجتناب کردن از «پیشرفت» و «کوش کردن» با وجود نادیده گرفتن یا پنهان کردن ترس و عدم اشتیاق برای پیش برد اهداف، اهمیت دارد. در نظر گرفتن آمادگی و علاقه به کارکرد این قدم برای برخی از ما هراس انگیز می باشد، زیرا نمی دانیم چگونه و به چه طریقی سالم رفتار کنیم.
برخی از ما در برابر قول دادن به خودمان، مقاوم می شویم یا می ترسیم که قدرت و اختیارمان را از دست بدهیم.
از یک جهت یا جهت دیگر، نقص های شخصیتی موجود در خود را انکار می کنیم، تا احساس قدرت را برای مان ایجاد کنند، اشتباهی که وجود دارد.
این که از یک فرد خودشیفته مقتدر یا خود کم بین و ضعیف، به انسان متعادل سالم تری تبدیل شویم و در این راستا به کمک قدرت برترمان نیازمندیم.
تنها قدرت برترمان می تواند نقص های شخصیتی را که حمایت کننده و محافظ رفتارهای ناسالم و قدرت کاذب را برایمان ایجاد نموده است، برطرف کند.
در بررسی آمادگی و تمایل برای تکمیل کردن این قدم، بار دیگر با در میان گذاشتن افکار و احساساتمان با راهنمایان و دوستان بهبودی در کودا را مفید می یابیم.
بالاتر از همه با دعا و تمرکز، کمک و راهنمایی قدرت برترمان را تقاضا می کنیم.
دوباره به خاطر می آوریم که شجاعت، ناشی از عدم حضور ترس نیست بلکه اشتیاق برای روبرو شدن با آن می باشد.
تنها از طریق قدرت خداوند است که به پیشرفت حقیقی و چشم گیری دست خواهیم یافت، بیش تر اوقات، شجاعانه تمایل به رهایی داریم به همراهش می تواند فقط اندکی فروتنی، در پی از قدرت شفادهندگی خداوند را به رویمان بگشاید.
آمادگی و علاقه، نگرش های کلیدی در متحول شدن نواقص شخصیتی ما می باشند.
تجربه ی ما نشان داده است که بسیاری از نقص ها پس از چند بار شرکت در جلسات، توسط خداوند بدون تلاش و کوشش ما برطرف می شوند.
برخی از آنها مستلزم توجه و تلاش آگاهانه و بیش تر ما و با انرژی گرفتن از خداوند برطرف می شوند.
حمایت گران ما خداوند و راهنما و اعضای انجمن ما می باشند.
برخی از نقص ها پیچیده اند و مستلزم راهنمایی بیش تر از یک مجموعه متخصص می باشند

عنوان سؤالات قدم شش.
1ـ چه‌گونه «کاملاً آماده» می‌شوم؟
2ـ چه‌گونه اعتماد من به نیروی برتر می‌تواند به آمادگی من کمک کند؟
3ـ چه موقع نواقص شخصیتی از بین می‌رود، آیا این نواقص شخصیتی از بین می‌رود؟ این نواقص چه‌گونه برطرف می‎شود؟
4ـ نواقص شخصیتی ما را به چه سمتی می‌برند؟
5ـ «نواقص شخصیتی» کدام‎اند، نواقص شخصیتی من کدام است؟
6ـ آیا عبارت «نواقص شخصیتی» در من یک احساس مقاومت ایجاد می‌کند، چرا؟
7ـ چه‌طور می‎توانم نواقص شخصیتی‎ام را بپذیرم و مقاومت کنم؟
8ـ چه‌گونه می‎توانم حس کنم کاملاً آماده هستم؟
9ـ چه چیزی موجب می‌شود نواقص‎ام را توجیه کنم یا آن‌‌هارا کوچک بشمارم؟
10ـ قدم‏ها در پذیرش نواقصم چه کمکی به من می‎کنند؟
11ـ از نگهداشتن یک نقص شخصیتی خاص چه چیزی به‌دست می‎آورم؟
12ـ چرا قدم شش یک پل تعیین کننده بین قدم‏های پنجم و هفتم است؟

قدم هفتم کدا

ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.

درخواست فروتنانه از خداوند، بعد از تعمق بسیار، تواضع را به عنوان رهایی از تکبر و خود بزرگ بینی می پذیریم.
تواضع حقیقی به ما اجازه می دهد تا همه ی چیزها را آن طور که هستند ببینیم و بپذیریم، نباید به قدرت برترمان دستور بدهیم که نقص های مان را برطرف کند، التماس هم نباید بکنیم.
در عوض، با مهربانی و آرامش با ابراز فروتنی از او تقاضا و درخواست می کنیم که کمکمان کند و تنهایمان نگذارد. بسیاری از ما با درخواست کردن از خدا و برای برطرف کردن نقص هایمان، صدمات و زیان آنها را با ناراحتی تجربه می کنیم.
هرگز توقع نداریم، برای آنچه که انجام می دهیم باعث شادی مان باشد!
یا غمگین شویم.
در می یابیم «دوستان بهبودی» به خوبی به ما کمک کرده اند. کمک آنها را مانند یک راهنمای زندگی دوران کودکی می پذیریم و از نواقص شخصیتی که دیگر مناسب نمی باشند کنار می کشیم.
در کُدا به ما ماهی نمی دهند بلکه چگونگی ماهی گیری را می آموزانند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هفتم

قدم هفتم کمک می کند تا فرآیند پاک سازی معنوی در رابطه با خودمان را تکمیل تر کنیم و با تمام وجود قلب مان را در رابطه با پذیرش خداوند به عنوان قدرت برتر آماده می سازیم.
تواضع با نیت قلبی، بخش حیاتی این قدم می باشد.
بدون تواضع، جایی برای تأثیر و نفوذ انرژی قدرت برتر در درون ما وجود ندارد.
قدم هفتم کمک می کند تا نقص هایمان را با کمبود آنان برطرف کنیم. هر یک از ما متفاوت هستیم، اما تواضع امکان می دهد که تساوی حقیقی و معنوی با دیگر انسان ها را تجربه کنیم.
هر یک از ما از یک جهت یا طریق دیگر به پایه و اساس ویژه ای در وابستگی ها می رسیم.
در این مرحله می باشد که ناتوانی خود را عمیق تر احساس می کنیم، می آموزیم که اگر مایل به انجام دادن نقش خود را بهبودی مان باشیم، خداوند می تواند به ما کمک کند.
برای نجات زندگی مان، تسلیم اراده ی خداوند می شویم، چشمان مان را باز می کنیم، تا به اثرات مخرب رفتارهای مربوط به دوران بیماریمان را در روابط گذشته دست یابیم.
اگر شدت واقعی رفتارهای ناسالم خود را با خداوند و خودمان و یک فرد دیگر در میان بگذاریم.
در می یابیم که تلاش های قبلی مان برای ایجاد روابط درست انسانی و دوست داشتنی و صمیمانه با خداوند، خودمان و سایرین ناموفق بوده است.
دیدگاهی از کارکرد این قدم، تجربه و درک عمیق از انسانیت فراهم می کند، تواضع قلبی ما، تمایل، آمادگی و اشتیاق را برای برطرف کردن نقص های شخصیتی توسط خداوند می نماید. با این حالت و تواضع، آماده می شویم تا قدم هفتم را انجام دهیم. با انجام دادن این قدم، بسیاری از ما با دعا، رابطه ای درست با خداوند، در قلب مان ایجاد می کنیم که احساس واقعی ما را بیان کند

 

برخی دعای زیر از قدم هفتم کودا را مفید می بینیم

آفریدگارا:
در این لحظه، از تو قدرت برترم می خواهم که نقص ها و کمبودهایم را برطرف کنی، تا بار غم و غصه ی گذشته ام را تسکین دهی.
در این لحظه دستانم را در دستان تو قرار می دهم و اطمینان دارم که خلاء و کمبودهایی که تجربه می کنم با عشق بی قید و شرط در تو قدرت برترم است که نسبت به خودم و سایر افراد پر می شود.

(آمین)

در انجام قدم هفتم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم تا ما را در رسیدن به بهبودی از رفتارهای ناسالم مربوط به بیماریمان هدایت کند. در می یابیم که بهبودی مان تنها از طریق عشق و توجه قدرت برترمان تداوم می یابد.
با به کارگیری رفتارهای جدید و سالم در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، کمک خداوند را می طلبیم.
اگرچه، ممکن است به همان صورت وابسته و بیمارگونه رفتار کنیم، اما بدون توجه کردن به زمان و روش، متقاعد می شویم که خداوند به برطرف کردن نقص های ما ادامه می دهد.
از خداوند می خواهیم نقص هایی که روی روابط عمومی ما تأثیر می گذارند، را برطرف کند و در صورت لزوم کمک بیشتری را از او می طلبیم.
باید تلاش کنیم که در آمادگی و اشتیاق خود استوار باشیم، با انجام این کار، هوای نفس ما به نفس سالم تر و تکامل یافته تری تبدیل خواهد شد.
با انجام قدم هفتم، پایه و اساس قوی تری را در رابطه با خداوند و خودمان ایجاد می کنیم.
حق انتخاب با آزادی و رهایی در زندگیمان را تجربه می کنیم. از افکار و رفتارهای بیمارگونه خود آگاه می شویم و آنها را جایگزین افکار مثبت و رفتارهای سالم می کنیم.
از شرمندگی و ترس گذر کرده و فراتر به سمت پذیرش خود و دیگران می رویم.
با ادامه یافتن این تحول، متوجه ی یک نیروی درونی در حال تکامل می شویم. افراد و موقعیت هایی که ما را ترسانده اند، خشمگین کرده اند، آزار دهنده اند، مغلوب کرده اند، آرام ناتوان می شوند.
ما با پذیرش خود و تمامیت این نواقص شخصیتی، را در خود رشد می دهیم، تا بتوانیم جایگزین مناسبی برای آنان بیابیم. در این راستا خداوند ما را حمایت می کند تا ترس جایگزینی از بین برود و با جسارت و شهامت راه و طریق درست زیستن را بیاموزیم، با پشتوانه ی این نیرو، توان بیشتری پیدا می کنیم، وقت آن است که کار بهبود روابط با دیگران را از طریق قدم هشتم ادامه دهیم

عنوان سؤالات قدم هفت:
1ـ «با فروتنی از خدا خواستیم» برای من چه مفهومی دارد؟
2ـ در مورد از بین رفتن کمبودهایم چه ترس‎هایی دارم، ترس‎های خود را فهرست کنید.
3ـ کمبودهای اخلاقی من کدام‎اند؟
4ـ «با فروتنی خواستن» با «آمادگی کامل داشتن» چه فرقی می‌کند؟
5ـ چه‌گونه این که خجالت می‌کشم نواقصم را مطرح کنم، مرا در هم‎وابستگی نگه می‎‏دارد؟
6ـ فروتنی برای من چه معنایی دارد؟
7ـ با فروتنی درخواست کردن چه‌گونه است؟
8ـ وقتی قدم هفت را کار می‎کنم چه‌گونه پذیرشم بیشتر می‌شود؟
9ـ در چه راه‏هایی قدم هفت مرا در بهبودیم یاری می‎رساند؟
10ـ وقتی قدم هفت را کار می‏کنم چه‌گونه می‏توانم خواست خودم را رها کنم؟
11ـ این‌که «خدا همه چیز را درباره‎ی من می‎داند و مرا همین‌طور که هستم دوست دارد و می‎خواهد» در این قدم چه‌گونه به من کمک می‎کند؟

قدم هشتم کدا

ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم، تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

تهیه یک لیست و فهرست:
در اول قدم هشتم از ما خواسته می شود، تا لیستی از افرادی که از ما آسیب دیده اند، را لیست کنیم و نام خودمان هم در اول این لیست قرار می دهیم و دلیل آن واضح است، ما پذیرفته ایم که در طی دوران وابستگی نهایت صدمه را به خودمان زده ایم، کم تر می توانیم از پذیرش آزارهایی که به خود وارد نموده ایم، فرار کنیم و در بیش تر رفتارهای ناسالم بیشترین صدمات را متحمل می شدیم.
نام خود و خانواده ما در این لیست در ابتدا قرار می گیرد.
به عنوان یک کودک آسیب دیده، کاری نمی توانستیم بکنیم. حتی نمی توانستیم بدرفتاریی که با ما می شد، را توجیه کنیم.
آن چه اهمیت داشت پی بردن به این مسئله است، آیا در خالی کردن خشم و عصبانیت به خودمان و سایرین زیان رسانده ایم؟
یا از بی عدالتی های گذشته ما آسیب دیده اند.
تمایل برای برطرف کردن اشتباهات نسبت به همه ی آن هایی است که صدمه زده ایم، نه آنانی که به ما صدمه زده اند، هدف قدم هشتم، تمرکز و توجه، و آماده شدن برای رویارویی با افرادی است که به آنها آسیب رسانده ایم.
این عمل در گروی تمایل و علاقه ی ما می باشد که به آن وسیله دست پیدا می کنیم.
نمی دانیم که به منظور آماده سازی خودمان، برای برداشتن این قدم جدید، چه کاری باید انجام دهیم؟
برای حرکت از سمت وابستگی به سمت ارتباط سالم و کامل با خداوند، خودمان و سایر افراد و انجمن، بخشیدن و دوست داشتن خود بسیار مفید می باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هشتم

تا اینجا، گام بلندی در ایجاد یا تجدید یا بهبود رابطه با خداوند و خودمان برداشته ایم، وقت آن است که توجه و انرژی خود را به بهبود رابطه ی با خودمان و سایرین معطوف کنیم.
قدم هشتم به ما کمک می کند تا برای مسئولیت پذیری در قبال دیگران، برای رفتارهای ناسالم به طور مستقیم و کامل آماده شویم. قدم هشتم شامل دو بخش می باشد که عبارتند از:
ابتدا در تهیه ی لیست فکر خود را تمرکز پیدا می کنیم و سپس افکارمان را بر رفع کردن خسارت ها متمرکز می کنیم.
هنگام تهیه لیست، در می یابیم که مراجعه به ترازنامه، قدم چهارم سودمند است.
رنجش های خود را بررسی می کنیم و نام افرادی را ه به آنها آسیب رسانده ایم، که شامل خود و سایرین می باشد، گاهی زرنگی می کنیم. شاید تصور کنید که می توانیم از نوشتن برخی از این افراد را بدلیل خسارتی بر ما وارد نموده اند، پا یا پای حساب کنیم، به همین دلیل از نوشتن بعضی از اسامی اجتناب می کنیم، برخی از افراد نمی دانند که به آنها آسیب رسانده ایم.
اما در این قدم از بعضی کارها برای بهبودی سود می بریم، در نظر گرفتن حتی کوچک ترین خسارت نیز اهمیت دارد.
باید در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم با خودمان کاملاً صادق باشیم.
به دلیل این که در خانواده هایی بزرگ شده ایم که بدرفتاری، بی ارزشی، بی توجهی، مشکل سازی، خشونت جنسی، افراط در غذا خوردن یا سایر اعتیادها وجود داشته است (خانواده ی آشفته) لازم است لیستی در مورد چگونگی تأثیر این خسارت ها در زندگی بزرگ سالی مان نیز تهیه کنیم.
آیا به ارتباط با خداوند، بی توجهی کرده ایم، یا آن را در نظر گرفته ایم؟
آیا خداوند، خودمان و سایرین را برای گذران تجربیات زندگی گذشته مان مقصر می دانستیم؟
آیا در نتیجه ی بدرفتاری عاطفی، فیزیکی، جنسی و معنوی، نسبت به خودمان و دیگران مرتکب شده ایم، خسارت هایی وارد کرده ایم؟
آیا در نتیجه ی بی توجهی، نیازهایی شخصی خود، همسر و کودکان مان را فراموش کرده ایم؟
آیا مخفیانه، با خشم، تلخی، بدرفتاری، توهین و نفرت بی توجهی نسبت به افرادی که در زندگی کودکی تا بزرگ سالی مان به ما کردند، ادامه می دهید؟
آیا می توانیم ترس و خشم را به عنوان یک قدرت نادرست رها کنیم و حد و مرزهای سالمی را ایجاد کنیم؟
هنگام تهیه ی لیست و گرفتن راهکار از راهنما، باید این نوع سوالات را از خودمان بپرسیم.
هنگام انجام این کار ممکن است نام های بیشتری را به لیست اضافه کنیم. هنگامی که احساس کنیم کاملاً لیست را تکمیل کرده ایم به بخش دوم قدم هشتم می رویم.
این بخش از قدم، از ما می خواهد که تمایل به برطرف کردن این اشتباهات داشته باشیم.
بار دیگر فرصتی برای رهایی از کنترل و اراده ی خود پیدا می کنیم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم ما را هدایت کند.
به خاطر می آوریم که چرا به برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم وارد شده ایم.
بسیاری از ما تعهد داریم که در بهبودی مان تا هرجایی که برایمان ممکن است پیش رویم.
جبران کردن اشتباهات گذشته در این فرآیند مهم و حیاتی می باشد. در بسیاری از موارد، برای بعضی از ما، قرار گرفتن در این مرحله دشوارترین بخش این قدم می باشد.
با اشتیاق، برای رفع کردن اشتباهات و جبران خسارت، داشتن اندکی ترس و وحشت طبیعی می باشد. مستقیم با گذشته ی مربوط به بیماری مان روبرو می شویم.
برخی از ما از رویارویی با اعضای خانواده یا افرادی که سال ها از آنها اجتناب کرده ایم؛ می ترسیم.
برخی از چگونگی واکنش افراد به برطرف کردن اشتباهات و جبران خسارت از آنان می ترسیم، برخی از ما از نتایج رفتارهای ناسالم در گذشته می ترسیم.
مهم نیست که این اعمال چگونه به ما کمک می کنند، باید مایل باشیم که در مورد تمام آنها راهکار بگیریم و با راهنمایان صحبت کنیم. باید در تمام زمینه های زندگی مان مسئول باشیم؛ مانند: معنویت، خانواده، دوستی ها و هم چنین روابط جنسی، اجتماعی، شغلی، اقتصادی و احساسی.
با راهکارهای معقول، برای رفتارهای مربوط به اعمال خود مواجه شویم.
ما دیگر قربانیان و خطاکاران قبلی نیستیم.
از عجله کردن، قضاوت کردن، طفره رفتن، توضیح دادن، اجتناب کردن، کاستن و کنترل کردن، پرهیز می کنیم.
این ها ابزارهای غیر مفیدی از گذشته ی مربوط به بیماریمان می باشند که می خواهیم با علاقه و صداقت آنها را از خود برانیم.
چرا که، مزاحم حرکت در این قدم می شوند.
زخم ها و دردهای عاطفی، مستلزم کار بیش تر و بهبود یافتن، قبل از آمادگی برای تکمیل این قدم با افراد و مسائل موجود در لیست می باشد.
گاهی اوقات، به خودمان امیدواری می دهیم و با شوق این قدم را تکمیل می کنیم.
باید به بهبودی، دردها و زخم های خود احترام بگذاریم. این داستان و تاریخ ما هستند، قدم هشتم آمادگی ما، برای رهایی از نواقص شخصیتی و ارتباط با مردم اطراف و اهمیت دادن به بهبودی شخصی خودمان است، در این صورت ما آماده هستیم با شهامت قدم نهم را برداریم.

وظیفه ما عبارت است از:
لیست کردن ماهیت دقیق اشتباهاتمان است و پذیرفتن و بخشیدن خود برای اشتباهات مان، تمایل به مرتفع کردن اشتباهات گذشته، تمایل به رویارویی با نتایج معنوی و معقول کارهای مان، نتایج این تلاش ها را به خداوند واگذار می کنیم.
به زمان و روشی که خداوند، برایمان تعیین کرده است و نتایج شهامت و صداقت مان را برای نفع همه ی افراد موجود در لیست را به کار می گیرد، اطمینان می کنیم.
به خاطر داریم که رفع کردن اشتباهات، بدون تمایل و تلاش برای تغییر رفتارهای مربوط به گذشته مان بی مفهوم می باشد.
در این صورت، به سادگی مرحم سطحی را روی زخم و مشکلاتمان می گذاریم و برای دردمان چاره ای می اندیشیم، این مشکلات دیر یا زود نمایان می گردد.
تلاش برای انجام و تکمیل این قدم، تجربه، نیرو و حمایت راهنمایان و دوستان سالم، را استفاده می کنیم.
راهنما در تعیین این که چه چیزی را به چه میزانی با افراد موجود در لیست در میان بگذاریم مفید هستند.
ممکن است مرتفع کردن اشتباهات را با همکاری راهنمای مان انجام دهیم. افرادی که با تجربیات شان به ما امیدواری می دهند و بر علاقه ی ما می افزایند، مهم هستند. به منظور تصمیم برای حفظ تعادل و اشتیاق به رفع کردن اشتباهات، بر قدرت برترمان تکیه می کنیم.
با بخشیدن خودمان و بزرگی و تمامیتی که به طور متواضعانه و معنوی پیدا می کنیم تقویت می شود، در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم صحبت می کنیم و تلاش می کنیم اشتباهاتمان را درست کنیم.
اکنون آماده هستیم تا قدم نهم را برداریم

عنوان سؤالات قدم هشت.
1ـ «درصدد جبران برآمدیم» برای من چه معنایی دارد؟
2ـ هنگامی که روی این قدم کار می‎کنم چه‌گونه با ترسم برخورد می‎کنم؟
3ـ از چه قدم‏هایی به عنوان «ابزار» قدم هشت استفاده می‎کنم؟
4ـ چه‌گونه درصدد جبران برمی‎آییم؟
5ـ چه‌گونه سعی دارم خودم را فراموش ‎کنم؟
6ـ با این فکر که من بهتر یا کمتر از دیگران هستم چه خسارت‏هایی زدم؟
7ـ چه‌گونه می‎توانم از توجیه این که من به کسی آسیبی نزدم رها شوم؟
8ـ درباره‎ی چه کسی می‎ترسم، یا با آن به حالت تدافعی برخورد می‎کنم؟
9ـ به چه صورتی به دیگران خسارت زدم؟
10ـ چه‌گونه به خودم خسارت زدم؟
11ـ بی‌صداقتی من چه‌گونه به خودم و دیگران آسیب رساند؟
12ـ به دلیل رنجش‎هایم به چه کسی آسیب رساندم؟
13ـ به دلیل نیاز به کنترل به چه کسی آسیب رساندم؟

قدم نهم کدا

ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند.

دلجویی مستقیم:
هر جایی که ممکن باشد، بنابراین به روش و چگونگی جبران اشتباهات می رسیم.
تا رفتار زیان بار خود و احساسات دیگران را در این مورد، درست کنیم و آن را با تغییر در رفتار خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان را جز کلمه «افراد» قرار می دهیم.
فکر می کنیم با توقعات افرادی که به آنها بدهکاریم، قادر به پرداختن به دلجویی و جبران خسارت نیستیم.
با انجام دادن این کار، با ناامیدی و شاید رنجش به خودمان آسیب برسانیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم نهم

به منظور تکمیل نقش خود در بهبودی، باید قدم نهم را کامل کنیم. این کاری است که خودمان را برای آن در قدم هشتم آماده نمودیم. در قدم نهم در صورتی که با هر انگیزه ای به جز خداوند مراجعه کنیم، در مرحله ی آماده سازی خود دچار مشکل می شویم.
در این صورت تنها برای بهبودی خودمان تلاش می کنیم، نه این که به هر طریقی دیگران را دوباره فریب دهیم.
علاوه بر آن، اگر با این انتظار که دلجویی و جبران ما نتیجه ی دلخواه دهد به این قدم وارد بشویمف در معرض خط شکست قرار می گیریم. برخی از ما، ابتدا از کسانی که به ما آسیب رسانده اند توقع متقابل داریم.
معتقدیم که اگر سایر افراد از ما جبران و دلجویی کنند، درد ما تسکین می یابد، ما هم این قدم را خوب انجام می دهیم.
اگر انگیزه ی جبران خسارت و دلجویی براساس توقع ما باشد، که سایرین ما را دوست داشته باشند، ببخشند، بپذیرند یا برایمان احترام بگذارند، عمیقاً ناامید می شویم.
نمی توانیم انتظار داشته باشیم که همه چیز به شیوه ی دلخواه ما پیش برود.
این توقعات از فردی به فرد دیگر تغییر می کند و اغلب ریشه در ترسهای ما دارد، ترسی که نتیجه ی آن در انتخاب و گزینش ما مهم می باشد.
درست مثل وقتی که ترس از نتایج ممکن در قدم هشتم را بیان می کردیم، باید ذهن مان را از این توقعات پاک کنیم. ترس مان را به خداوند و راهنمای خود ابراز می کنیم، حمایت دوستان انجمن را تقاضا می کنیم و در شهامت رهایی از ترسها، خواستار کمکم خداوند می شویم.
هنگام مراجعه به هر یک از این افراد، به یاد می آوریم که خداوند در وجود ما اثر کرده است و به دنبال حضور راهنمایی قدرت برتر، سعی در جبران خسارت هستیم.
به منظور تعیین بهترین روش ممکن برای خدمت به خداوند دیگران و خودمان از طریق جبران و دلجویی، کمک و تجربه راهنما و دوستان بهبود یافته ی خود را تقاضا می کنیم.
به قدرت برترمان اجازه می دهیم که هدایت گر فرمان زندگی ما باشد. یک رابطه ساده، صریح و ویژه ای را در جبران و دلجویی مستقیم توصیه می کنیم.
تا آنجا که می توانیم با مهربانی و با درک و حفظ حدو مرز، تواضع و انسانیتمان به خداوند، خودمان واین افراد مراجعه می کنیم.
قدرت برترمان همیشه در وجودمان قرار دارد.
در صورتی که رفتارمان در گذشته به غیر از این بود، در ابتدا باید از خداوند دلجویی و تقاضای بخشش و حمایت کنیم.
برخی از ما از طریق راهنمایی های بیان شده توسط سازمان های مذهبی و معنوی و خداوند این قدم را تکمیل می کنیم.
برخی دلجویی ها را در نامه ای می نویسند و آن را در حضور خداوند برای او می خوانند.
هنگامی که این کار را انجام می دهیم، به منظور واسطه قرار دادن خداوند برای تجربه ی بخشش، عشق و مراقبت او می باشد، مهم است که به خودمان زمان دهیم.
اگر چه روشهای مناسب بسیاری برای دلجویی از خداوند وجود دارد، اما بهترین روش این است که به تدریج، کامل و عاشقانه این کار را بکنیم.
اگر به دیگران صدمه زدیم، با خودمان هم این کار را کرده ایم. مرحله ی بعدی ما این است که برای طرد کردن، بی توجهی و بدرفتاری که در حق خود روا داشته ایم، مستقیم از خودمان دلجویی کنیم.
نوشتن نامه ای به خود که رفتارهای نامناسب را نسبت به خودمان مرتکب شده ایم را مطرح کند، مفید می باشد.
شاید هنگام خواندن نامه دلجویی، کودک درون و خودمان را در یک اتاق تصور کنیم.
شاید از راهنمای خود بخواهیم که در این مدت در آنجا باشد.
یا ممکن است وقتی برای رویارویی با خود در مقابل آیینه را تعیین کنیم، در حالی که با چشم خودمان نگاه می کنیم با خودمان ارتباط برقرار می کنیم، اشتباهات مان را در میان می گذاریم و بابت هر کدام از صدمات از خود دلجویی می کنیم.
در صورتی که تصمیم گرفته ایم این قدم را با خودمان انجام دهیم، شروع درمان کردن خود را، با عشق، احترام و مراقبت انجام داده ایم. سپس به تمام افراد موجود به صورت فردی در لیست مراجعه می کنیم. درابتدا به آنها بگوئیم که در زندگی و بهبودی خود چگونه به اینجا رسیده ایم.
سپس اشتباهات مان را در میان می گذاریم و جبران می کنیم.
زمان آن نیست که دیگران را مورد بحثف انتقاد یا قضاوت قرار دهیم. قضاوت را به خداوند واگذار می کنیم.
هنگامی که رفتارهای نامناسب و دلجویی هایمان را مطرح می کنیم، ممکن است سایرین با خشونت واکنش نشان دهند، آن ها از ما آسیب دیده اند.
آنان حق دارند که از ما شاکی باشند، کار ما این است که به احساسات آنان گوش دهیم و آنها را تأیید کنیم.
راهنمایی و فورمول ساده ای برای انجام هر دلجویی در یادداشت های قدم نهم کودا یافت می شود: «پذیرش مسئولیت رفتارهای زیان بارمان و بازی کردن با عواطف سایر افراد در این مسئله، در دنبال کردن آن با تحول در رفتار خودمان» به خاطر داشته باشیم که آنچه را که به طور ویژه برای تغییر رفتارمان انجام داده ایم، در میان می گذاریم.
با گذشت زمان، هنگامی که رفتار و کلمات مان با هم در می آمیزیند، افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم به طور کامل تری نسبت به ما اطمینان پیدا می کنند، برخی رفتارهای گذشته ما را عادی می دانند و می خواهند ترس ها و دردهای مان را کاهش دهند و ما را می بخشند، پذیرش عدم آگاهی و تأیید اشتباهات و دلجویی ها، به ما کمک می کند تا مرزها و نگرش های بهبودی را به درستی حفظ کنیم.
اهمیتی ندارد که سایرین این موقعیت را چگونه درک کنند، ما به خاطر می آوریم نقش خود را در هر رابطه ای جبران کنیم.
ممکن است بتوانیم افرادی را که باید از آنها دلجویی کنیم بیابیم، ممکن است آنها زنده نباشند.
نوشتن نامه و خواندن آن برای خداوند و راهنما، کممک می کند این قدم را کامل کنیم.
در صورتی که فرصت تکمیل این قدم با افرادی که آنها را پیدا نکرده ایم، در اینده وجود داشته باشد، برای جبران آن آماده هستیم. برخی از اشتباهات مان مستلزم، خسارت مالی، مسائل حقوقی یا شغلی، مسائل عاطفی یا جنسی یا سایر زمینه های حساس می باشند.
این جبران ها ابتدا به بررسی نیاز دارند.
صحبت کردن با راهنما و دوستان بهبود، جبران خسارت های جامعه ی معنوی، حقوقی، احساسی یا مالی نیاز به متخصص دارد تا در تعیین بهترین راه ممکن برای جبران، بسیار سودمند است.
لازم است بدانیم که برخی درها بهتر است بسته باقی بمانند.
گرچه مایل به جبران و دلجویی کردن هستیمف اما ممکن است به برخی افراد و خانواده ایشان، در این مسئله بیش تر آسیب بخورد.
تقاضای بصیرت از قدرت برترمان و مورد بحث قرار دادن هر موقعیت با دوستان سالم و راهنما، معمولاً منجر به تصمیمات مناسبی می شود.
هنگامی که امکان دلجویی مستقیم وجود نداشته باشد، دلجویی و رفع کردن اشتباهاتمان در کمک کردن به دیگران می باشد.
با دادن آن چه که گرفته ایم، چیزی بهتر دریافت می کنیم، از طریق لطف خداوند و کمک کردن به دیگران با حق شناسی به آرامش دست می یابیم زمانی با افسوس و درد پر شده بود، در راه خدمت گزاری با کمک خداوند و انجمن کودا قدم نهم را کامل تر می کنیم و خودمان را از بار سنگین وابستگی ها رها می کنیم.
رابطه ی ما با خداوند و خودمان بر پایه و اساس جدید و مستحکمی قرار می گیرد، از نظر معنوی قوی تر و آزادتر می شویم.
بسیاری از روابط ما با دیگران بهبود پیدا می کند. پذیرش و بخشش واقعیف دستورالعمل رهایی در دستیابی به زندگی می باشد.
بیش تر تلاش مان کار کردن مداوم برای متحول شدن و بهتر ساختن خودمان به عنوان یک انسان قابل پذیرش در اجتماع می باشد.
با به کارگیری پذیرش در این تلاش، آماده ایم تا در برنامه ی روزانه ی بهبودی خود را با قدم دهم، شروع کنیم

عنوان سؤالات قدم نه.
1ـ جبران خسارت چیست؟
2ـ من چه‌گونه برای جبران خسارت آماده می‌شوم؟
3ـ به نظر من هدف از جبران خسارت چیست؟
4ـ چه‌گونه متوجه می‎شوم جبران خسارتم به خودم یا دیگران صدمه می‏زند؟
5ـ انگیزه‎ی من از جبران خسارت چیست؟
6ـ چه‌گونه قبل از خسارت می‏توانم دیگران را ببخشم، آیا بخشش کامل ضروری است؟
7-وقتی جبران خسارت می‏کنم چه‌گونه می‏توانم نتیجه را رها کنم، این‌کار چه اهمیتی در بهبودیم دارد؟
8- موقع جبران خسارت چه‌گونه از خودم مراقبت می‏کنم، برای این‌که جبران خسارت آسان، امن و به روشنی انجام شود، از چه ابزار و قدم‏هایی استفاده می‏کنم؟
9- چه‌گونه از خودم جبران خسارت می‏کنم؟
10- اگر جبران خسارت مستقیم ممکن نبود چه راه دیگری دارم؟
11-«جبران خسارت زنده» برای من چه معنایی دارد؟

قدم دهم کدا

ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.

ادامه دادن به تهیه ترازنامه شخصی:
به نظر می رسد که بارها با احساس ترس، خشم، گناه و خجالت بدون هیچ توجیه روشنی، ناراحت و نگران شده ایم.
در این مواقع، قدم اول را مرور کرده و آن را به کار می گیریم.
عجز خود را نسبت به این موقعیت می پذیریم و برای بازگشت به تعادل به اعتقاد به قدرت خداوند تأکید می کنیم.
سپس از قدرت برترمان می خواهیم آنچه که لازم است در مورد این موقعیت بدانیم را بیان کند.
معمولاً پاسخ خود را دریافت می کنیم و عملی که فکر می کنیم مناسب است را انجام می دهیم.
در صورتی که اگر پاسخ را به کندی دریافت کنیم، ایمان و صبر را از قدرت برترمان خواستاریم.
هنگامی که اشتباه کردیم، بی درنگ آن را بپذیریم، قدم دهم این امر مهم را برای مان بیان می کند، اکنون ما پیشرفت کرده ایم، قادریم با آگاهی و تجربه بیش از آنچه که باور داریم، زندگی و رفتارهای مان را کنترل کنیم. جمله ی «هرگاه در اشتباه بودیم» بیان می کند که تمام شرایط تحت اراده و عملکرد ما نمی باشد.
این امر بیان می کند که می توانیم مسئولیت اشتباهاتی را که در مواقعی از طرف ما صورت گرفته باشند، را بپذیریم و جبران کنیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دهم

قدم دهم به عنوان بخشی از برنامه ی مداوم روزانه است، کمک می کند تا مسئولیت، سلامت ور شد مداوم در تمام زمینه های زندگی جدید خودمان را حفظ کنیم.
قدم های یکم تا نهم کمک می کنند تا رابطه با خداوند، خودمان و سایرین را بهبود بخشیم.
اکنون قدرت معنوی پشتیبان ما می باشد.
دیگر نمی خواهیم درجه ای بهتر یا بدتر زندگی کنیم. در این مرحله عده ای از ما فکر می کنیم که زاهد و مقدس شده ایم، چون در خودمان انرژی زیادی از معنویت و روحانیت را احساس می کنیم. زندگی کردن با این احساس می تواند روابط ما و دیگران را کم رنگ کند، تا جایی که به مرور رابطه با خداوند هم کم رنگ و آرام از بین خواهد رفت. می کوشیم تا رفتارهای ناسالم و نامناسب خود را تغییر دهیم و به یقین قدم دهم دقیقا به ما کمک می کند تا بر این اهداف متمرکز شویم این قدم، نه تنها تداوم، بلکه پیشرفت همیشگی در روابط اجتماعی و عاطفی کنونی ما را ارائه می دهد.
ادامه دادن به ترازنامه ی شخصی، ما را برای تغییر رفتارهای مربوط به بیماریمان آماده نگه می دارد.
برخی از عادت های ما تثبیت شده اند؛ ولی هدف ما، پیشرفت مستمر و مداوم می باشد.
ما در این قدم، به دنبال رفتارهای شناخته شده ی مربوط به بیماری و زمینه هایی می باشیم که باید رفتارهای مان را با دیگران تغییر دهیم و این رفتارها را بهتر کنیم.
یادداشت کردن کارهای روزانه برای بسیاری از ما، وسیله ی مفیدی در این کار می باشد.
این یادداشت ها، ثبت پیشرفت، رشد و زمینه های شخصیتی ما می باشند که هنوز نیازمند توجه هستند.
با در دست داشتن این یادداشت ها در پایان روز، تفکر می کنیم.
برخی از ما نیایش انجام می دهیم و از خداوند می خواهیم تا ما را از هر چیزی که باید در مورد خودمان در این روز بدانیم، ما را آگاه کند و یاریمان رساند.
با قدرشناسی، شکرگزاری، وقایع 24 ساعت گذشته را بررسی می کنیم. اگرچه این قدم براشتباهات ما تأکید دارد، اما توجه به ارزیابی خود و هم چنین برای موفقیت در رشد و بهبودی مفید می باشد؛
از خود می پرسیم:
آیا مرتباً حضور قدرت برترمان را به خاطر آورده ایم؟
آیا قادریم از خداوند برای تمام آنچه که در این روز به ما داده است قدردانی کنیم؟
آیا بعد از یک روز کاری طولانی، نسبت به خانواده یا هم کارانمان خشمگین بوده ایم؟
آیا برای زندگی و رفتار خودمان متأسف می شویم؟
آیا از دیگران کناره گیری می کنیم؟
آیا از کسی عصبانی می شویم؟
آیا واکنش شدید نشان می دهیم، یا با بی تفاوتی با او بدرفتاری می کنیم؟
آیا احساسات یا مسئولیت های دیگران را قبول می کنیم؟
آیا توسط دیگران کنترل یا اداره می شویم و چیزی نمی گوییم یا آن ها را می رنجانیم؟
آیا برای ارضای تأییدطلبی کاری را انجام داده ایم؟
این سوالات مطرح شده از سوی خودمان، کمک می کنند تا روزانه نگاهی صادقانه به رفتارهای مربوط به وابستگی مان، به احساس مان نسبت به خداوند، خودمان و دیگران داشته باشیم. می نگریم تا دریابیم که:
آیا نسبت به دیگران، ترس، شرمندگی یا رنجش ایجاد نموده ایم؟
آیا به طریقی خود را تحقیر یا با خودمان بدرفتاری یا بی توجهی کرده ایم؟
هنگامی که مطمئن شدیم در انجام نوشتن ترازنامه دقیق و صادق بودیم.
به یاد می آوریم که از خود شرمنده نباشیم، بلکه با خود مهربان باشیم، شرمنده بودن از خود، شامل بدرفتاری کردن با خود می باشد. اگر در این روابط به کسی صدمه زده ایم، تعیین و مشخص می کنیم که چه جبران و دلجویی باید انجام دهیم و مناسب ترین روش انجام آن را مشخص می کنیم.
به خاطر می آوریم که هرگونه جبران و دلجویی را نسبت به خداوند و خودمان را هم در نظر بگیریم.
اگر از خوب ترین روش برای دستیابی به یک موقعیت مطمئن نباشیم، این شرایط را با دوستان بهبود یافته و راهنمای خود در میان می گذاریم.
در کامل کردن این قدم، سرعت و پشتکار بسیار مهم می باشد.
اگر تنبلی کنیم، این خطر وجود دارد که اصلاً نتوانیم این راه را ادامه دهیم.
وقفه در این امر ما را به تنبلی و این که بدانیم چه کاری باید برای خودمان انجام دهیم، بی توجهی می کنیم. این عمل گونه ای از بدرفتاری با خود می باشد.
باید به تلاش کردن ادام دهیم تا پیشرفت کنیم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد سرعت، در هر برهه ای که سفر می کنیم، هرگونه دلجویی و جبرانی را که به خداوند و خودمان بدهکاریم انجام می دهیم.
برای پذیرش و بخشش خودمان، کمک و لطف خداوند را می طلبیم و برای تغییر رفتار و تصحیح اشتباهات مان شجاعت و قدرت خداوند را خواستاریم.
با گذشت زمان، بررسی سفرمان را سودمند می یابیم.
با انجام این کار زمینه هایی را درک می کنیم که در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین از پذیرش مسئولیت اجتناب نموده ایم.
اینها غالباً زمینه هایی هستند که ترس، خجالت و خشم بیشتری را احساس می کنیم.
بررسی ارزش و پذیرشی که در قدم هشتم و نهم ایجاد نمودیم، کمک می کند تا راه حل های درست تری برای این مسائل بیابیم.
گاهی اوقات، مقاومت ما بیش از اقتدار و توانایی ما می باشد که با به کارگیری قدم های نهم و هشتم بدست آورده ایم.
ممکن است در برابر رفتارهای حفاظتی که از دوران کودکی مان به شدت ریشه دار و غریزی شده اند مقاومت کنیم.
صحبت کردن با دوستان بهبودی و راهنمای مان کمک می کند که تعیین کنیم آیا فرد یا موقعیت، الگوها و احساسات عمیق و نامعلومی را که در ما به وجود آمده است را در مورد افراد و موقعیت های گذشته ما آغاز نموده ایم؟
در این شرایط و با سایر الگوها، به شدت درگیر شده ی مربوط به وابستگی، تکرار کردن قدم های یکم تا نهم، چاره ی ما می باشد.
ما این قدم ها را مرور می کنیم، در مواردی که اصلاً هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم، متخصصان و مددکاران می توانند حمایت و راهنمایی ارائه دهند. بسیاری از ما این عمل را مفید می یابیم.
هنگامی که در زندگی روزانه قدم ده را انجام می دهیم، به تدریج آن را در تجربیات یک روز خود به کار می گیریم.
با آگاهی می آموزیم که رفتارهای اشتباه خود را آن طور که روی می دهند ببینیم.
با کمک خواستن از خداوند، بی درنگ دلجویی ها را انجام می دهیم و رفتارهای سالم مربوط به موقعیت های مشابه در آینده را مورد توجه قرار می دهیم.
قضاوت غریزی در مورد این که چه موقع برای دیگران مرز یا حدودی قائل شویم را قطع می کنیم.
می دانیم که ما توانایی قضاوت را نداریم، ابزارهایی مثل، جلسات، راهنما، دوستان بهبودی این حد و مرزها را به ما نشان می دهند. شاید کمتر یا بیشتر با بی تفاوتی یا پرخاشگری نسبت به دیگران واکنش نشان دهیم.
واقعیت، احساسات و نگرش های دیگران را کمتر به عهده بگیریم، یا فوری احساس خود را آشکار کنیم، در نتیجه باقی مانده ی خودخواهی و خودمحوریمان از بین می رود.
خودمان و سایرین را به طور طبیعی تر و عاشقانه می پذیریم و می بخشیم.
به تدریج با تجربه کردن روابط صمیمی و عاشقانه برای خودمان و اطرافیانمان، آماده تر می شویم.
با اضافه نمودن عملکرد روزانه، مسئولیت پذیری به برنامه ی بهبودی از طریق دم دهم، زمان آن است که رابطه ی خود را با قدرت برترمان از طریق قدم یازدهم گسترش دهیم.
این قدم یک قدم عملی است که ما آن را به عنوان مشق روزانه ی خود می پذیریم و به آن عمل می کنیم

عنوان سؤالات قدم ده.
1- هدف قدم ده چیست؟
2- نوشتن ترازنامه شخصی برای من چه معنایی دارد؟
3- قدم دهم چه‌گونه به بهبودی من کمک می‏کند؟
4- کدام رفتارهای من؟
5- در قدم ده امروز من چه چیزهایی مثبتی وجود داشت؟
6- چرا لیست مثبت‏ها وتجربیات بهبودی از بیماریم مهم است؟
7- چه‌گونه می‌فهمم کی دراشتباه هستم، چه رفتارهایی از خود به‌روز می‌دهم؟
8- چه چیزی مانع می‎شود اشتباهاتم را اعتراف کنم؟
9- آیا همیشه فکر می‎کنم در اشتباه هم و یا برعکس همیشه فکر می‎کنم، کارم درست است، این رفتارها چه ارتباطی با این قدم دارد؟
10- چه‌گونه این قدم مرا فروتن نگه می‎دارد؟
11- چه‌گونه این‌قدم به من کمک می‎کند، گذشته و آینده را رها کرده و در حال زندگی کنم؟
12- آیا من می‎خواهم این‌قدم را به‌طور منظم و روزانه انجام دهم؟

قدم یازدهم کدا

ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.


از راه دعا و مراقبه:
به دنبال بهتر نمودن رابطه ی آگاهانه خود با خداوندی هستیم که او را درک کرده ایم، برخی از ما در ابتدا در این قدم در مورد این موضوع به هدایت نیازمندیم.
نمی دانیم که کجا دعا را شروع کنیم و کجا به پایان می رسد و سپس مراقبه آغاز می شود!
دعا صحبت کردن و راز دل باز کردن به خدا می باشد.
مراقبه، گوش کردن به پیامهای رسیده و راهنمایی های خداوند است. اکنون چگونگی دعا و مراقبه را توضیح می دهیم، این عمل به طور کلی یک تصمیم گیری شخصی می باشد.
به دلیل این که ارتباط آگاهانه با خداوند به طور مداوم برای هر کسی تغییر و بهبود می یابد، روش های دعا کردن ما همراه با رشد معنوی و روحانی تغییر می کند.
دعا کردن، تنها برای دانش از اراده ی خداوند، برای ما و قدرت انجام دادن آن از سمت ما می باشد. به خار بسپاریم، دعا کردن خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد. ما با دعا کردن به خداوند لیست یا دستور تهیه آن نمی دهیم، ما در موقع دعا آمادگی خود را برای انجام امور محوله اعلام می کنیم، درست مثل این است که باید احساس خودمان را انجام بدهیم و خواستار برطرف کردن نقص های شخصی خودمان باشیم و جبران خسارت های مربوط به خودمان را انجام دهیم، می آموزیم که هدف قدم یازدهم، بهبود بخشیدن پیوند خودمان با خداوند می باشد.
مراقبعه معنایی به غیر از امادگی در عین تسلیم و سر سپردگی نیست. ما در مقابل خالق خود با فروتنی و تواضع آماده دستورات او برای حرکت به سمت بهبودی و ارتباط درست با بندگان او می شویم.
(دعا کردن ما را مثل اتومبیلی که پس از طی مسافت زیاد نیاز به سرویس کامل دارد، تا دوباره به حرکت خود ادامه دهد، آماده می کند تا در مسیر روزانه ی خود سرحال و سرزنده باشیم

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم یازدهم

قدم یازدهم، چگونگی رشد و تغییر در برنامه ی معنوی ما را هدایت و راهنمایی می کند.
باور این که وابستگی، یک وضعیت عشق و رابطه معنوی کاذبی برای ما درست می نمود برای مان دشوار می باشد. برای بهبودی این وضعیت ضروری است، تا طریقه صحیح را بیاموزیم.
با رفتارهای ناسالم گذشته مربوط به افراد، مکان ها یا چیزها را به عنوان خدای خود قرار می دادیم و به آنها اهمیت و اقتدار می دادیم. برای اجتناب از بازگشت به روش های اولیه مربوط به بیماری مان باید به طور روزانه رابطه ی بهتری را با قدرت برترمان دنبال کنیم.
ما با گم کردن و نیافتن خداوند در دوران کودکی، به مرور به سمت ابلیس پناه بردیم، خصلت های کودکانه همچنان ما را تهدید می کند، می تواند ما را دوباره به ابلیس مرتبط سازد.
زمانی که به قدم یازدهم می رسیم، بسیاری از ما با تجربه قدم های قبلی می دانیم و تأیید می کنیم که تنها نیستیم.
ممکن است رابطه معنوی با خداوند را هرگز تجربه نکرده باشیم، یا هنوز هم با ترس هامان از قدرت برترمان اجتناب می کنیم، اما خداوند همیشه در نزدیک ترین محل به ما وجود دارد.
از طریق کارکرد قدم یازدهم، رابطه با خداوند را تجدید یا ایجاد می کنیم.
مانند هر رابطه ی رضایت بخشی که خودمان خواهان آن هستیم، اگر بخواهیم ارتباط سالم و قوی با خدا داشته باشیم باید برای آن زمان و مکان و تمرین صرف کنیم و به آن ادامه دهیم.
در می یابیم که این کار با دعا و مراقبه روزانه به بهترین صورت انجام می شود. مراقبه روزانه برای برخی از ما یک تجربه ی هیجان انگیز جدید می باشد. برخی از ما سال های زیادی دستورات خودمان را به صورت دعا به خداوند تحمیل می کردیم تا آن را انجام دهد، از این که چرا آن چیزهای خواسته شده تغییر نمی کنند یا اوضاع بدتر می شود تعجب می کردیم.
اگر مقداری روشن بین باشیم همه چیز روشن است، چون ما به پاسخ ها گوش نمی دادیم یا تمایلی برای به انجام رسانیدن پاسخ هایی که دریافت می کردیم نداشتیم. اکثر ما می دانیم که مراقبه روش برقراری ارتباط ما با خداوند می باشد.
برخی از ما از راهنمایی ها و دعاهای خاص سازمان های مذهبی و معنوی پیروی می کنیم.
آن دسته از ما که عقاید مذهبی نداریم از تجربیاتی که با راهنما یا دوستان بهبودی خود در میان می گذاریم می گیریم.
در صورتی که هنوز از چگونگی مراقبه به طور موثر مطمئن نباشیم، مستقیماً با درخواست کردن از خداوند، برای آموزش دادن به ما و آنچه را که لازم داریم فراهم می کند.
با تمام آنچه که یاد گرفته ایم، اگر از ته دل با خداوند صحبت کنیم و مرتباً تمرین کنیم، ارتباط شخصی، ویژه و موثری را برای خودمان ایجاد کرده ایم.
در صورتی که قبلاً وابستگی را در روابط با دیگران تجربه و ابراز کرده باشیم، معقول است تصور کنیم که اکنون و بعد از این، تاریخ وابستگی را در ارتباط با خداوند ادامه دهیم.
بیماری ما کاملاً زیرک و نامحسوس است، حتی در دعا و مراقبه نیز باید مراقب آن باشیم.
انجام دعا و مراقبه به تنهایی، برای اراده و آگاهی خداوند برای ما دشوار است.
ما باید تمایل به رهایی از دیگران و وابستگی های دنیوی و مادی داشته باشیم و به نتایج این قدم در زندگی خودمان به اراده ی خداوند اطمینان داشته باشیم.
برخی از ما به دلیل ترس یا سایر احساسات، بدون توجه کردن به اصول این قدم می کوشیم تا با دعا، نتایج موقعیت ها را در زندگی خود و دیگران را تغییر دهیم و آنها را کنترل کنیم.
در بهبودی یاد گرفته ایم که مسئول زندگی دیگران نیستیم و از کنترل اراده ی خداوند، هیچ سودی به ما نمی رسد.
به منظور ادامه یافتن این مسیر معنوی، باید از کنترل کردن خداوند هم در راستای خواسته های خود رهایی یابیم.
هر یک از ما متفاوت هستیم، زمینه های مختلفی از آداب و سنن و شرایط زندگی ویژه ای داریم.
ممکن است اراده و تصمیم خداوند برای هر یک از ما مانند فرد دیگر نباشد.
هنگامی که به دعا و مراقبه، برای دیگران، مشغول می شویم، ما خودمان را مسئول آنان می دانیم (خدایی کردن) فکر می کنیم خداوند مشکل آنان را نمی داند (ما بهتر می دانیم) پس ما که از خداوند بهتر می دانیم، بهتر تشخیص می دهیم بیماری ما در خود محوری عود و رشد پیدا خواهد کرد، عشق، اراده و الطاف برتر خداوند معمولاً برای همه کفایت می کند، هیچ نیازی نیست ما دخالت کنیم! هنگامی که به طور عاطفی و احساسی خودمان و مشکلاتمان را رها می کنیم، برای آمادگی برای اراده ی خداوند و قدرت انجام دادن آن مراقبه می کنیم، هنگامی که از خدا می خواهیم در طی یک روز ما را راهنمایی و هدایت کند، به نتیجه ی بدون شرایط خود و دیگران، نسبت به توجه قدرت برترمان اطمینان می کنیم، زندگیمان ساده تر سپری می شود.
در ارتباط با خداوند، دعا و مراقبه، روش معنوی گوش دادن به تصمیمات خداوند و تجربه نمودن حضور او را در زندگی ما می باشد.

برخی می گویند:
ما با کلمات مان دعا می کنیم و با قلب مان گوش می دهیم.
برای اینکه با قلب مان بشنویم باید از فعالیت ها، ترسها و استرس های سریع و روزانه بگذریم. خودمان را آرام کنیم و توجه خود را به خداوندی که شناخته ایم معطوف کنیم.
برخی به منظور آرام ساختن درون خود، از موسیقی استفاده می کنند. برخی به دستورات جسمی و روحی تکیه می کنند (ریلکسیشن) برخی ساکت می نشینیم و چشم های مان را می بندیم و با تمرکز گرفتن و دم و بازدم کردن، اجازه می دهیم افکارمان در تمرکز آرامش یابند.
اشکال و راه های زیادی از دعا و مراقبه وجود دارد. یافتن راهی که نیازهای ما را ارضاء کند، اندکی زمان می برد.
دعا و مراقبه به هر شکلی که باشد، نیاز به تمرین زیادی دارد، داشتن ارتباط قلبی و معنوی با قدرت برترمان اهمیت دارد، با دعا و مراقبه ی روزانه به طور مرتب برای بهتر ساختن ارتباط آگاهانه با خداوند تمرین کردن این ارتباط را مستحکم می کند، از حضور او در تمام جنبه های زندگی مان آگاه تر می شویم.
بهبودی ما روز به روز است و ارتباط معنوی ما با خالقمان هم روزانه است. افراد عادی می توانند، چند روز و یا چند ماه و تی سال ها دعا نخوانند، چیز زیاد مهمی واقع نخواهد شد، ولی اگر ما چند روز متوالی دعا و ارتباط با خداوند را نداشته باشیم آن قدر بی پناه می شویم که مجبور به لغزش خواهیم شد. اگر ذهن خود را باز نگاه داریم، پاسخ مراقبه خود را از طریق منابع شگفت آوری می شنویم و می بینیم.
این امر ممکن است مستقیماً در مرحله دعا و مراقبه ی خودمان پاسخ داده شود.
گاهی اوقات، پاسخی را می گیریم که هرگز برای آن دعا نکرده یا هرگز تصور آن را در ذهن خود ایجاد نکرده ایم.
اگرچه ممکن است زمان خاصی را در صبح یا بعد از ظهر و شب برای تمرین کردن این قدم اختصاص دهیم، اما در می یابیم که حس حضور خداوند در طول روز به بهتر نمودن ارتباط آگاهانه ما با خداوند کمک می کند.
ممکن است برای قدردانی از چیزی که تازه روی داده است، یا برای کمک خداوند هنگامی که نمی دانستیم، در کدام مسیر پیش برویم، دعا کنیم.
ممکن است در یک زنگ تفریح یا زمان نهار، به آرامی مراقبه کنیم و ارتباط با حضور خداوند را تجدید کنیم.
تجربه راهنمای شما و دوستان دراین مرحله بهترین کمک است.
در جست و جو نمودن اراده ی خداوند برای ما در موفقیت های ویژه، به جایی می رسیم، اگر از نظر عاطفی رهایی پیدا نکنیم و هیچ رفتار سالمی را انجام ندهیم، در این شرایط تحول پیدا نمی کنیم و باعث تحول هم نمی شویم.
هنگامی که از مسیر درست مطمئن نیستیم، تمام چیزهای ممکن را با راهنما و دوستان خود بررسی می کنیم.
غالباً نگرش متفاوتی در مورد اراده ی خداوند برایمان آشکار می شود. ممکن است با ده نفر صحبت کنیم و با ده راهکار رو به رو شویم، مهم ترین شیوه همانی است که خودتان درک می کنید، در این مرحله کسی عقاید خود را نباید به ما تحمیل و تزریق کند.
هنگامی که از تصمیم خداوند مطمئن شدیم، خواستار لطف او و برگرفته از قدرت و شجاعت برای انجام این تصمیم می باشیم.
این امر هنگامی مهم است که شرایط از نظر عاطفی و تحمل دشوار باشد. باید به یاد داشته باشیم که همیشه قدرت خداوند وجود دارد. با کاربرد روزانه ی این قدم، به این باور می رسیم که قدرت خداوند همیشه ما را تا جایی می برد که اراده ی او می خواهد، احساس وصل بودن در این قدم کاملاً محسوس است. هنگامی که هر روز با تمرین کردن قدم یازدهم رشد می کنیم، در حقیقت به خداوند اجازه می دهیم تا زندگی و بهبودی روزانه ما را کنترل کند.
ترسمان کاهش می یابد و به این اطمینان می رسیم که قدرت برترمان و تمام آن چه را که برای مواجه شدن با یک روز نیازمندیم، برایمان فراهم کرده است.
اقتدار و قدرت معنوی در تمام روابط ما به طور بهتری رشد می کند.
با مشاهده ی معجزات خداوند در زندگی، اعتقاد به او به طور مدام تجدید می شود.
روحمان به تدریج آرامش و سعادت را می بیند.
با تمرین کردن، اعتماد ما به طور روزانه و تقویت رابطه با خداوند بیش تر می شود. زمان آن است که تمام آنچه را که در بهبودی یافت کرده ایم به دیگران منتقل کنیم، شوق و وجد خودمان را کاملاً احساس می کنیم، دوست داریم آن را با کسی در میان بگذاریم، قدم دوازدهم راه را به ما نشان می دهد

عنوان سؤالات قدم یازده:
1ـ چه چیزی به من کمک می‎کند، استفاده از این قدم را به یاد بیاوریم؟
2ـ وقتی مشکل دارم چه‌گونه از قدم یازده استفاده می‏کنم؟
3ـ در نتیجه‎ی کارکرد این قدم به چه نتیجه‎ی متفاوتی دست یافتم؟
4ـ چه‌گونه از قدم یازده برای افزایش بهبودی‏ام استفاده می‎کنم؟
5ـ چه‌گونه دعا برای شناخت خواست خداوند به سادگی زندگی من کمک می‎کند؟
6ـ دعا چیست، چه‌گونه می‏توانم دعا کردن را یاد بگیرم و دعا کنم؟
7ـ مراقبه چیست، چه‌گونه می‏توانم مراقبه کردن را یاد بگیرم و مراقبه کنم؟
8ـ امروز درک من از خدا چیست؟
9ـ افزایش «ارتباط آگاهانه با خدا» برای من چه معنایی دارد؟
10ـ چه‌گونه خواست خدا برای خودم بشناسم، آیا به خودم اعتماد دارم که خواست خدا را می‎شناسم؟
11ـ چه‌گونه خواست خدا را از خواست خودم تشخیص می‎دهم؟
12ـ «قدرت اجرای خواست خداوند» برای من چیست؟
13ـ چرا این‌قدم به من یاد می‎دهد، فقط طالب آگاهی ازخواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم؟

قدم دوازدهم کدا

با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به سایر وابستگان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم...

بیداری روحانی حاصل از این قدمها:
اولین کلمات این قدم «یا شرح دادن اشتیاق برای انتقال پیام دادن» آغاز می گردد.
با انعکاس این کلمات در می یابیم که آنها اساس کاملاً درستی از بهبودی ما را توصیف می کنند.
در می یابیم که با به کار گرفتن دوازده قدم در زندگی، متحول می شویم. آنچه که در مورد خودمان باور داریم اهمیتی ندارد، نتیجه ی به کارگیری این قدمها، بیداری روحانی است، احساس خودمان منطقی است، اما این رشد و تغییرات را دیگران هم مشاهده می کنند، ما با نمایش دادن صادقانه ی آن چه که روی خودمان اتفاق افتاده را با در میان گذاشتن آنها با تازه واردان آنها را محرم خود می دانیم و این همان بیداری روحانی است.
تلاش می کنیم که این پیام را به سایر وابسته ها منتقل کنیم.
با زیستن در اصول این برنامه، دارای پیامی می شویم که امیدواریم آن را منتقل کنیم.
تجربه، امید خود را با سایر وابسته ها در مشارکت های کودا یا در مواقعی که از ما درخواست کنند، در میان می گذاریم.
این پیام، دستورالعمل ما است، آنچه که انجام می دهیم، مهم می باشد نه شخصیتمان.
این که این پیام را در کجا باید با دیگران در میان بگذاریم، روش انتقال آن می باشد، ما قرار است ناشناسی شخصی را رعایت کنیم، و با ارائه آدرس جلسات به بهبودی خود و سایرین کمک می کنیم.
به کار گرفتن این اصول در تمام امور زندگی مان، امر نهایی در این قدم را یادآوری می کند که نمی توانیم معنویت خود را از بقیه ی زندگی مجزا کنیم.
قوانینی که در دوازده قدم و دوازده سنت ما گنجانده شده اند، جزء مسائل خصوصی خودمان، و رازهای سایرین که از آن خبر داریم، را در ناشناسی نگه می داریم، انجمن کودا جز این قاعده نمی باشد.
قرار است که این اصول ها در تمام امور زندگی مان به کار گرفته شود، گروه های خدماتی و کمیته های خدماتی اطلاع رسانی وظیفه دارند این پیام را در سطح وسیع به اطلاع عموم و جامعه برسانند


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوازدهم:

بسیاری از ما، با امید کمک شدن به اولین جلسه ی گروه کودا می آییم، از سایر اعضا در مورد تجربه ی بهبودی و امیدواری در به کارگیری این اصول و این قدم ها می شنویم.
تحولی که در زندگی آنها روی داده است را می بینیم و می شنویم که چگونه اکنون توانایی دارند تا رفتارهای ناسالمی که در گذشته آنها را ناتوان ساخته بود، را کنترل کنند و آگاه می شویم به این که آنها چگونه توانسته اند به قدرت برترشان اطمینان کنند و در مورد چگونگی غلبه بر آسیب، ترس و خشم، اعتقاد به این که خداوند آنها را یاری و حمایت می کند، می شنویم، در هر جایی به غیر از این جا خاطرات و صحبت های شان مبتنی بر من کردم، من بودم است ولی در این جا صحبت از این می کنند، که من نتوانستم، من ندانستم، من نمی دانم و اراده ی ما به درد خود ما نخورده است، صحبت از اراده و قدرت خداوند می کنند، همه ی ما تازه واردان در عین ناباوری و از روی ناچاری و بی اعتمادی به انجمن آمدیم، ولی به مرور باور می کنیم.
در مورد اصول روحانی موجود در کودا و این که کودا چگونه یک برنامه ی معنوی و روحانی می باشد، می شنویم.
برخی هنوز نمی دانیم که منظور از این اصول ها چیست؟
همگی ما بدون دانستن این موضوع، سیر و سلوک معنوی را آغاز می کنیم.
اکنون بعد از یازده قدم، متوجه قدم دوازدهمین برنامه ی انجمن رهایی می شویم.
در تکمیل این دوازده قدم، مفهوم روحانیت و معنویت در زندگی را درک می کنیم.
برخی می پرسند، ما چگونه به قدرت برترمان اجازه می دهیم، در ما تجلی پیدا کند؟
برخی ها می گویند، این عمل بیانی از روحانیت و معنویت خودمان می باشد.
با بهبودی، بسیاری از ما معتقدیم، معنویت هر دوی این ها می باشد.
اگر چه معنویت را تعریف می کنیم، اما اکنون می دانیم که معنویت قدرت حیاتی ما است، که کمک می کند، ما با کنار کشیدن از تلاش های بیمارگونه راه را برای خداوند باز می گذاریم تا با اراده ی خود زندگی آشفته ی ما را به ساحل برساند، با این کار می توانیم زندگی آشوب زده ی گذشته ی خود را هموار سازیم.
بهبود پیدا کنیم، تکامل یابیم و انسان های سالمی شویم.
هر یک از ما با آشنایی یازده قدم، بیداری روحانی و معنوی را تجربه کرده ایم.
برخی از ما آن را «تحول در پیشرفت» می نامیم.
هر قدم موجود در این انجمن، درهای روحانی و معنوی وجودمان را بازتر می کند (دری مقابلمان قرار گرفته که دوازده قفل به آن زده شده و ما یازده قفل را باز کرده ایم، با باز شدن آخرین قفل در هم باز می شود) با بیداری معنوی و آگاهی بیشتر در مورد خداوند، روح، ماهیت روحانی و معنوی خودمان تجربه می کنیم.
این فرآیند آشکارسازی اطمینان بیش تر به زندگی، خداوند و روش او و با فرآیند بهبودی و روشن تر شدن فکری ما می باشد.
بنابراین دانش آگاهانه تری از خودمان در زندگی مادی (جهان بینی) که در آن هستیم پیدا می کنیم.
با دید جدید و متفاوت، خداوند و روش معنوی زندگی مان را در تمام ابعاد آن درک می کنیم.
زندگی کردن، معنای واقعی وابستگی و بهبودی را با آگاهی و عمق روحانی و معنوی بیش تری درک می کنیم، اگر به دنبال آگاهی معنوی باشیم، شاید آن را پیدا نکنیم، آگاهی معنوی محصول فرعی کار ما می باشد.
با تمرکز کردن بر وظیفه ی مستقیم، سپری کردن زندگی به صورت روزانه، اطمینان پیدا می کنیم که خداوند به بهبودی و تحول روحمان ادامه می دهد، ما هم به تحول معنوی خودمان در این راستا ادامه می دهیم.
آگاهی معنوی، مسئولیت بزرگ تری را ایجاد می کند.
از طریق کار دوازده قدم، و اجرای آن، توانایی بیش تری پیدا می کنیم، تا به زندگی، شادی ها و مشکلات آن، به شیوه ی درست تری از نظر روحانی و معنوی و روش سالم و تکامل یافته تری پاسخ دهیم.
بخشی از مسئولیت بزرگ ما، انتقال پیام امید بهبودی به سایرین است. از طریق بهبودی، خداوند توسط سایرین در زندگی ما اثر عمیق گذاشت.
ما از این طریق پاداش بزرگی دریافت کرده ایم.
اگر بخواهیم آن چه را که دریافت نمودیم؛ حفظ نماییم، باید تمایل به رهایی و بخشیدن آن را نسبت به دیگران داشته باشیم.
در واقع با این کار وسیله ای برای رساندن پیام عشق، رسیدن به رهایی، خداوند و انرژی بهبودی او خواهیم شد.
با روشن بینی خودمان، نور خداوند می شویم، تا بر سیاهی و تیرگی زندگی هم دردان بتابیم، یعنی فانوسی برای افرادی می شویم که هنوز در تاریکی ها در حال آسیب دیدن و زدن هستند، آنانی که از خود صدمه می بینند.
به راحتی به دیگران صدمه می زنند، بخشیدن آن چه که به ما داده اند، تنها رمز موفقیت ما در این انجمن می باشد، به ما در کارهای خدماتی آموزش هایی داده می شود، تا چگونگی پیام رسانی صحیح را بیاموزیم، ممکن است فردی از کودا مدت ها قبل از این که ما عضو کودا شویم با ما تماس بگیرد تا از چگونگی برگزاری این جلسات و تأثیر آن بر زندگی شان را به ما پیام بدهد، کسانی حامل این پیام هستند که خودشان هم مثل ما روزی تازه وارد بودند، خدمات در این انجمن به ساده ترین شکل موجود انجام می شود مثلاً: فردی به عنوان خزانه دار اجاره محل برگزاری جلسه را پرداخت می کند.
کسی در را باز می کند و به تازه واردان خوش آمد می گوید.
یکی اتاق جلسات را آماده می کند.
یکی منشی و دیگری گرداننده می شودف بسیاری از افراد از طریق راهنمایی و کارکرد این قدم ها، با تازه واردان به ویژه این که در جلسات به صورت مشارکت، اشتیاق، امیدواری و تجربه ی خود را با آنان در میان می گذارند.
بسیاری از افراد خدمت گذار کارهای خدماتی کودا به صورت هیئت رابطین بین گروه های مختلف می باشد، به طوری که کودا در همه جا برایمان قابل دسترسی است.
هر تجربه، روش انتقال پیام است.
با به کار بردن این قدم در برنامه ی بهبودی، تصمیم می گیریم و تعیین می کنیم که چگونه و به چه روشی آنچه را دریافت نموده ایم و پیام بهبودی را به سایرین انتقال دهیم اما آنچه در این برنامه مهم است منتقل کردن احساس کمک و پیام مفید به جملگی افراد می باشد

 

آیا از این بخش برنامه فرار می کنیم؟

آیا هنگامی که دیگران تمایلی به پریدن ندارند، آنها را می پرانیم؟
آیا تلاش می کنیم از این بخش برنامه برای تمایل به کنترل و تأیید دادن استفاده کنیم؟
آیا خود را در تلاش برای تأیید کردن دیگران قرار می دهیم؟
اگر انگیزه ی ما در این زمینه وابسته به تأییدات باشد، آیا از کسی توقع و انتظار داریم؟
انجام دادن این اصول در تمام امور زندگی به خاطر چیزی، ما را از اهداف روحانی و معنوی خارج می کند، هدف برتر متفاوت بسیاری ما، در انتقال این پیام به صورت عشق بلاعوض می باشد.
این برنامه با روشهای پیام خود را به دیگران منتقل می کند.
ابتدا این کار را از طریق جاذبه ی خودمان، که آن به کار بستن دستورات این قدمها در تمام کارهای مان می باشد، انجام می دهیم. کارهای خدماتی، از خدمت گذاری در جلسات تا دفتر جهانی کودا را خودمان انجام می دهیم.
هرگاه که ممکن باشد، هنگامی که درخواست شود گردانندگی جلسه را به عهده بگیریم، تجربه، اقتدار و امید خود را در میان بگذاریم و به راه اندازی یک جلسه یا سایر وقایع کودا کمک کنیم، تردید نمی کنیم.
کارهای خدماتی به قدری مهم هستند، که کتاب دوازده سنت رهایی به این امر مهم اختصاص داده شده است.
در سایر زمینه ها، حاضر هستیم هرگاه که مناسب باشد، با تازه واردین و اعضای با تجربه، با درک مهربانی و توجه ارتباط برقرار کنیم.
شادی ها و پیروزی ها، تلاش ها و آسیب ها، تجربیات و امید، بهبودی، تغییرات و رشد خودمان را با هم دردان خود در میان می گذاریم.
«فلسفه ی کلی کارکرد دوازده قدمی درمانی در این انجمن این است: همان طور که آشغال های بیرون از منزل ما جملگی شان آشغال نیستند، چون در قسمت بازیافت زباله ها، آنان را تفکیک می کنند، در ما هم با ابزار دوازده قدم فضایل شریف و انسانی ما بازیافت می شود

عنوان سؤالات قدم دوازده:
1- چه‌گونه در نتیجه‎ی کارکرد این قدم‎ها من به یک بیداری معنوی می‎رسم؟
2- از کجا می‎فهمم که به بیداری معنوی رسیده‌ام؟
3- از کجا امیدوارم که برنامه‎ی ما این قدم را به من برساند (انتقال دهد)؟
4- من در رساندن پیام چه تجربه‎‌هایی دارم؟
5- امروز در نتیجه‎ی آشنایی با قدم‎ها من چه ابزارهایی دارم؟
6- بیداری معنوی چه تأثیری روی زندگی من گذاشته و می‎گذارد؟
7- چه چیزی ممکن است مرا از بیداری معنوی یا نیروی‌برتر جدا کند؟
8- اصولی که به قدم دوازده اشاره می‎کند کدام است؟
9- چه‌گونه این اصول را در تمامی امور زندگی‎ام به کار می‎گیرم؟

سنت یکم کدا

 منافع مشترک ما باید در رأس قرار گیرد، بهبودی فرد به اتحاد کُدا بستگی دارد.
در آغاز سنت یک، ما برای بازسازی زندگی خود در بهبودی، رفتارهای جدیدی را تجربه میکنیم و از راهنماییهای جدیدی پیروی مینماییم.
خودخواهیها و سلیقههای شخصی خود را کنار میگذاریم، تا بتوانیم به منافع مشترک کُدا کمک کنیم، ما یاد میگیریم حقیقت بیماری خود را بیان کنیم و همین امتیاز را به دیگران نیز میدهیم.
وجود نیروی برترمان را قبول داریم و به وجدان گروه احترام میگذاریم.
ما حتی دیگر نتیجهی رها کردن را کنترل نمیکنیم و نتایج وجدان گروه را هرچه بود میپذیریم.
سنت یک، به ما کمک میکند در همهی جنبههای کارهای خدماتی، چه فردی باشد یا گروهی، ناحیهای باشد یا منطقهای یا حتی در سطح بینالمللی.
با حضور در انجمن هموابستههای ناشناس و رعایت سنت یک، میتوانیم یک محیط امن و دور از هیاهو کارکردی بوجود آوریم، که هریک از اعضاء وظیفهی مشخصی برای بهبودی و خدمات خود داشته باشند.
روح سنت یک، در ذهن و قلب ما وجود دارد، برای کار با دیگران این روح ضرورت دارد، چرا که سنت یک میگوید: منافع مشترک ما باید در رأس قرار بگیرد و بهبودی فردی به اتحاد ما بستگی دارد.

هنگام انجام کارهای خدماتی حتماً با مسائل قدم یک نیز روبرو میشویم.
متوجه میشویم که در این‌جا هم میخواهیم دیگران را کنترل کنیم و باز هم سعی داریم آدمها و مکانها و چیزها را طبق ایدههای خشک و به دردنخور خودمان تغییر دهیم، حتی ممکن است سعی کنیم و بخواهیم نیروی برتر کسی و یا گروه شویم، بر این باور هستیم که جواب صحیح باید نزد ما می‌باشد.
شاید هم طبق عادت‌های کودکی دیگران را نیروی‌برتر خودمان قرار دهیم و از آن‌ها بخواهیم که همهی جوابها و نیازهای بهبودی را به ما بدهند، برای رهایی از این هم‌وابستگی‌ها باز هم به مکانی نیاز داریم که روی چیزی که به آن‌ها احساس تعلق داریم تمرکز کنیم، منافع مشترک، برای ما آن است تا روی چیزی که اتحاد و شکوفایی برنامه‌ی ما به آن بستگی دارد می‌باشد.
وقتی اصول برنامه را فعالانه به‌کار می‌بریم، دیگر نه گروه را کنترل میکنیم و نه تسلیم خواست دیگران می‌شویم، به این ترتیب میتوانیم به منافع مشترک و اتحادمان کمک کنیم، یاد میگیریم با ذهن و قلبی باز به سخنان دیگران گوش دهیم، با این آموزش از خودخواهیها دست برمیداریم و فضایی برای رُشد روحانی و معنوی و یک نیروی‌برتر از خود پدید میآوریم و آرامش را درون خود جستجو میکنیم.

سنت دوم کدا

در رابطه با هدف گروهی ما، فقط یک مرجع نهایی وجود دارد و آن خدایی مهربان است که خود را در وجدان گروه بیان می‌کند، رهبران ما خدمتگزاران مورد اعتماد ما هستند و بر ما حکومت نمی‌کنند.
سنت دوّم به ما یادآور می‌شود که نیروی‌برتری مهربان وجود دارد که بزرگتر از افراد، گروه و یا خدمتگزاران مورد اعتماد است، این سنت با آشنایی این‌که مسیر ما از کجا شروع می‌شود، (سر منشأ خود را پیدا می‌کنیم) به ما اجازه می‌دهد فروتنی و تواضع برنامه‌ای روحانی را تجربه کنیم.
این سنت به ما می‌گوید که هیچ کس گروه را هدایت نمیکند، صاحب جلسات نیست، طرحی برای گروه نمیریزد یا پرسشهای گروه را پاسخ نمیدهد.
فرایند هرروزه‌ی وجدان گروه در روابط بین ما اعضای گروه به ما امنیت میدهد.
بدون مکالمه‌ی متقابل، بحث کردن یا خجالت کشیدن، درگیر شدن و شرمندگی میخواهیم حقیقت را بگوییم و عقاید دیگران را نیز بشنویم و نتیجه را رها کنیم، ما به آن‌چه که گفته می‌شود با دقت و علاقه گوش میدهیم و توجهی به گویندهی آن نداریم، میدانیم که میتوانیم کاملاً از خودمان مراقبت کنیم و میتوانیم احساسات آسیبپذیری خود را شناسایی و تجربه کنیم، این فرصت به ما داده شده که بگوییم ما ذهن و رفتارها و عادت‌های خود را تغییر دادهایم، ما میتوانیم تفکر سیاه و سفید و منفی‌بافی و ناامیدی را نیز رها کنیم، تفکری مثل: «من درست میگویم تو غلط می‌گویی»، «من باید همهی پاسخها را داشته باشم»، «من فقط بلد هستم» با دانستن این که اعضای گروه فقط میتوانند از جایگاه‌شان در بهبودی صحبت کنند، ما نیز تلاش میکنیم از غیبت و قضاوت راجع به دیگری بپرهیزیم.
ما معتقدیم با این‌که رو به پیشرفت هستیم، ولی کامل نیستیم، ما به نتیجهی رای وجدان گروه احترام می‌گذاریم.
ما وجدان گروه را به عنوان مرجع نهایی می‌پذیریم.
سنت دو می‌گوید، نیروی‌برتر به گونهای ممکن در فضای گروه مشارکت میکند و خود را نشان میدهد، با کارکرد سنت دو، از خودخواهیها دست بر میداریم و فروتنی را تمرین میکنیم.
به خدمتگزاران اعتماد میکنیم، ما به گروه خط نمیدهیم، بلکه از مسیری که انجمن برایمان تعریف کرده تبعیت میکنیم و مسائل و غرایض شخصی خود را کنار میگذاریم، به شور و رای وجدان گروه اعتماد میکنیم و به یاد میآوریم مجبور نیستیم که چیزهایی که پذیرفتیم را دوست داشته باشیم.
صرف نظر از درک این‌که خدمتگزار مورد اعتماد بودن یعنی چه، سنت دو، ساختار برنامه را این چنین تعریف میکند.
*- یک نیروی برتر مهربان
*- وجدان گروه
*- خدمتگزاران مورد اعتماد

 

ساختار سنت دو اتحاد و یگانگی را برای ما به ارمغان میآورد و ما با اتحاد به یگانگی میرسیم، در تفکر قبلی، ما مجبور بودیم پاسخ همه‌ی پرسشها را حتی نادانسته بدهیم، حتی قبل از این که سؤالی پرسیده شود.
امروز که روی برنامه کار می‌کنیم، یاد می‌گیریم هدف خود از بازگو کردن چیزی را انتخاب کنیم، نه این که فوراً واکنش نشان دهیم.
بهتر است که مسائل برنامه به ترتیب خاصی به رأی وجدان گروه گذاشته شود، یعنی در جلسات محلی مطرح شود و اگر لازم بود در جلسات ناحیه و منطقه یا حتی سطح جهانی مطرح شود.
به عنوان خدمتگزار صادق باید بدانیم که صبر کردن برای گروه مفید است.
این امر به اعضاء اجازه می‌دهد زمانی برای مراقبه پیدا کنند و قبل از این‌که به تصمیم برسند، با نیروی‌برتر ارتباط برقرار کنند از او راهنمایی و راهکار بگیرند.
امّا مسائل بسیاری نیز وجود دارند که به یک تصمیم‌گیری فوری نیاز دارند.
در هر موقیتی یک تصمیم متقابل گرفته می‌شود، حتی اگر این تصمیم اشتباه باشد، بنابراین همه‌ی اعضا فرصت دارند نظر خود یا گروه خود را بدون واهمه بیان کنند، این امر باعث می‌شود نیروی‌برتر در قالب وجدان گروهی برای همه‌ی سطوح انجمن کار کند.

سنت سوم کدا

تنها نیاز ما به عضویت در کُدا، تمایل به سلامتی و داشتن رابطه‌ی سالم است.
حضور در برنامهی هموابسته‌های ناشناس برای همه‌ی کسانی که تمایل دارند رابطهای سالم و انسانی داشته باشند، آزاد است، زیرا این انجمن تعریف گستردهای دارد، سنت سه به همه‌ی ما اجازه میدهد که به آن احساس تعلق داشته باشیم.
این به ما کمک میکند تا از قضاوت به دیگران که چه کسی باید بیاید یا نباید وارد جلسات شود دور می‌شویم، ما نمیتوانیم تعیین کنیم چه کسان دیگری تمایل دارند که باید به این جلسات مراجعه کنند.
مهم نیست چه دیدگاه و باوری داریم، سن، مذهب و طبقهی اجتماعی ما مهم نیست، تمایل ما برای داشتن رابطهی سالم و انسانی مهم است، تا از این انجمن استفاده کنیم.
برعکس، بسیاری از ما به دنبال تفاوتها هستیم، به دنبال دلایلی که نشان دهد ما به این برنامه تعلق نداریم و این حاکی از ترسهای ما است.
این سنت میتواند به ما کمک کند هر یک از ما بپذیریم استحقاق بهبودی را داریم.
بسیاری از ما وقتی این کلمات را در اوّلین جلسه میشنویم، نسبت به جلسات احساس تعلق پیدا میکنیم و سنت سه را به خوبی درک میکنیم.
حتی وقتی ما تمایل و تجربهی کمی داریم برای ورود به جلسات آزادیم.
ما مجبور نیستیم برای به عضویت درآمدن در کُدا توجیه شویم.
سنت سوّم این فرصت را به ما میدهد قبل از این بدانیم آیا هموابسته‌ هستیم یا نه، برنامه‌ی بهبودی را بدون دردسر شروع کنیم.
حتی اگر معتقد باشیم هموابسته نیستم، یا حتی اگر کاملاً در انکار باشیم، باز هم میتوانیم از جلسات استفاده کنیم.
هنگامی که با اعضای دیگر روی برنامهمان کار میکنیم، بیشتر به این سنت توجه می‌کنیم و همین که آن‌ را در زندگی و روابط‌ روزانه‌ی خودمان با دیگران به‌کار می‌بریم باورمان نسبت به آن عمیقتر می‌شود.
این جملهی تأییدی نسبت «من مایلم در زندگی روابطی سالم داشته باشم» در به کارگیری این سنت ما را یاری می‌دهد.
قدم و سنت سه راهنما هستند، راهنمای مسیری که تا به حال پیمودن آن‌ برایمان سخت بوده است.
ما میخواهیم خیلی چیزها را در مقابل این سنت کنار بگذاریم، ممکن است با تمایل به محافظت از خود و کنترل کردن دیگران با این تفکر درگیر شویم.
ما به عنوان هم‌وابسته‌ میفهمیم که داشتن رابطه‌ی سالم یک رفتار جدیدی است، که ما هنوز آن را نداریم.
وقتی بهبودیمان را شروع میکنیم اغلب با این ایدهیمان درگیر می‌شویم که اصلاً «رابطه‌ی سالم» یعنی چه؟
هم‌وابستگی گونه بیماری است که به سختی و ناباوری شناسایی و تأیید می‌شود.
برای داشتن روابط سالم باید تصمیم بگیریم که این واقعاً چیزی است که می‌خواهیم، علاقه به داشتن رابطههای سالم در قلبها و افکارمان به ما کمک میکند، هرلحظه جایگزین علاقه‌ی به محافظت از خود ما شود.
وعده‌‌های برنامهی ما میگوید «من آزادی جدیدی را احساس می‌کنم».
هنگامی که تصمیم میگیریم رابطههای سالم و انسانی داشته باشیم، این آزادی را احساس میکنیم.
قبل از بهبودی، ما در یک رابطه‌، طبق آن‌چه که از ما میخواستند زندگی میکردیم، امّا وقتی که یک رابطه‌ی سالم و انسانی با خودمان را در اولویت قرار دادیم، راه تازهای برای زندگی آموختیم، وقتی ما با خودمان با عشق و احترام رفتار میکنیم، رابطه‌ی سالمتری نیز با دیگران خواهیم داشت، یک رابطه‌ی عاشقانه شامل صداقت، روشنبینی، تمایل، پذیرش و مراقبت از خود است، تا با دیگران آزادانه و محترمانه رفتار کنیم.
ما یاد می‌گیریم نیاز پُرشدن از بیرون را رها کنیم و یاد می‌گیریم به جای آن، قبل از این که وارد رابطهیی شویم، از درون پُر شویم، وفاداری به خودمان و اصول برنامه باید همیشه در اولویت قرار بگیرد.
وقتی وارد کارهای خدماتی برای گروه میشویم باید به حد و مرزهای سالم و کارکردی درست برای خود قرار دهیم.
دوباره میتوانیم سنت سوّم و ایدهی جدیدمان در مورد روابط سالم و انسانی را، در قلب و فکر خود پیاده کنیم، اگر با کسی یا چیزی درگیر شدیم، به یاد میآوریم، ما درحال سالم شدن هستیم.
گرچه ممکن است هرچه اتفاق میافتد را دوست نداشته باشیم، امّا میتوانیم دیگران را با عشق رها کنیم.
میتوانیم بدون هیچ انتظار و توقعی وارد کارهای خدماتی در گروه شویم، چون این خدمات بیش‌تر به نفع و بهبودی شخصی خودمان است، با وجود و درک این سنت می‌توانیم از دستکاری و انگولک دیگران دست برداریم.
با این سنت است که یاد می‌گیریم به طور مناسب و رعایت عقیده‌ی دیگران عقیده‌ی خود را بیان کنیم و با احترام به نظر و عقاید دیگران گوش میدهیم.

سنت چهارم کدا

هرگروه باید مستقل باشد به جز مواردی که روی گروه‌های دیگر و یا به‌طور کلی روی سایر جلسات کُدا اثر بگذارد.
در قدم چهار، ترازنامه‌ی اخلاقی خود را تهیه کردیم، درسنت چهار می‌توانیم از مراحل تراز درآوردن برای ارزیابی تأثیر گروه بر جلسات دیگر یا هموابستههای ناشناس به عنوان کل، استفاده کنیم، به این صورت که رفتارها و نگرش خود و تأثیر آن را بر انجمن بررسی کنیم، ما نیز ممکن است انتخاب کنیم که در یک جلسه یا سطح گروه زمان بگذاریم تا ارزیابی کنیم، آیا ما انجمن را به عنوان یک کل استفاده کرده‌ایم؟
ما از قدمها و سنتها به عنوان راهنمایی در این مراحل استفاده می‌کنیم.
به دلیل الزام ما به استقلال داخلی خلاقیت جلسات ما رُشد نمیکند، در نتیجه فرصتهای متفاوت، ما را از حمایت جلسات دور میکند، ارتباط تلفنی، آنلاین، قدم و سنت، کتاب‌ها و نشریات کُدا، سخنرانی، نوشته و حدگذاری برای جلسات زنان، آقایان و همجنسخواهان، خانواده، هرچه هماهنگتر باشند بهرهمندی از این جلسات بیشتر می‌شود.
هموابستهها ممکن است پیام بهبودی را در یک نوع جلسه‌ی درمانی بهتر بشنوند، تا بقیه‌ی جلسات عادی که به حق برای استقلال داخلی همهی جلسات احترام میگذاریم و آن‌ها پیام را طبق وجدان گروهشان میرسانند.
با استقلال داخلی، گروهها متنوع میشوند و کمک میکنند نیازهای اعضای گروه ما و اعضای انجمن با روحیات خاص خودشان تأمین شود.

ما بیشتر از استقلال داخلی گروه به اتحاد انجمن ارزش میدهیم، در این سنت میدانیم که بخشی از یک کل بزرگ انجمن هموابستههای ناشناس هستیم، به عنوان گروه هر تصمیمی گرفتیم باید طبق منافع مشترک در انجمن باشد، زیرا قدم‌ها، سنتها و توضیحات مقدماتی گرداننده‌گی و خوشآمدگویی‌های مهربانانه و احترام به تازه واردان، برنامهی کُدا، پیام بهبودی انجمن را معرفی میکند.
آنها به صورت مکتوب در همهی جلسات خوانده می‌شود.
ساختار و همسانی پیام انجمن تنها چیزی است که ما به آن تکیه می‌کنیم.
می‌دانیم که ساختار اصلی جلسات شبیه هم است، مهم نیست به چه جلسهای برویم، همهی جلسات به ما امنیت میدهد، این ساختار و تأکید آن بر ابزارهای اصلی و بهبودی هم برای تازه واردان و هم برای کسانی که مدتی است در برنامه هستند ضروری است، استفاده از نشریاتی که مورد تأیید انجمن هموابستههای ناشناس در جلسات نیست، موجب اختلاف میشود، که از اتحاد اعضاء کُدا کاسته شود و مانع میشود که تازه واردان پیام اصلی بهبودی را از انجمن دریافت کنند و آن را نمیشنوند.
وقتی برمیگردیم روی سنت چهار و استقلال داخلی گروه خود، باید از خود بپرسیم آیا جلسات و آدرس و نشریات ما در دسترس تازه واردان هست یا نه؟
باید ساختار ما به صورتی باشد که تازه واردان بتوانند از ابزار اصلی بهبودی حداکثر استفاده را بکنند، به همان خوبی هم فضای خوشآمدگویی فراهم شود، راهنماها، لیست تلفنها، نشریات مصوب کنفرانس انجمن کُدا و تمایل به خدمت در کمیتههای خدماتی نیز مقصود اصلی ما را و انجمن کُدا را به عنوان یک کل حمایت می‌کنند.
همیشه آسان نیست که بدانیم، بر گروههای دیگر یا انجمن کُدا به عنوان یک کل، چه تأثیری میگذاریم، هرچند با بکارگیری قدمها و سنتها، ما به بهترین شکلی از استقلال داخلی و اتحاد گروه حمایت میکنیم، ما مسائل گروهمان را میبینیم و از خود میپرسیم مسئولیت ما در برنامه چیست؟
مثلاً این که گروه از بودجهی سنت هفتم چه‌گونه استفاده کند، یک موضوع برای استقلال گروه است.
امّا ما با کار کرد قدمها و سنتها و در نظر گرفتن انجمن به عنوان یک کل به روشن ‌بینی می‌رسیم، با تکیه بر ساختار خدماتی انجمن کُدا را یاد میگیریم، بنابراین ما مسئولیتهای مالی خود را مرور می‌کنیم، نه تنها برای جلسهی خودمان، همچنین برای ساختار کُدا کمک می‌نماییم.
در این صورت میدانیم که انجمنهای کُدا، جلسات محلی، ناحیهای و منطقهای و خدمات جهانی، همه بخشی از تعریف خدماتی در کُدا به عنوان کل می‌باشد، مشارکت، تجربه، نیرو و امید ما در سطح جلسه و در کار خدماتی هر کدام از ما یک مثال مثبت از این است که چه‌طور استقلال داخلی ما سلامتی و نشاط را به کل انجمن کُدا می‌آورد.
چون ما موقع خدمت کردن، از طرف همهی کسانی که خدمت میکنند حرف میزنیم و کار می‌کنیم و هرکدام نمونه‌ای از آن دیگری هستیم.
در جلسات ما بیش‌ترین تلاش را میکنیم که در قلب خود این واقعیت را بدانیم که ما بخشی از این کل بزرگ هستیم.

سنت پنجم کدا

هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هموابستههای دیگر است که هنوز در رنج هستند.
سنت پنج یکسری حد و مرز را تعیین میکند که هرگروه Coda دارد، امّا «هدف اصلی ما که رساندن پیام انجمن به هموابستههای دیگر است که هنوز در رنج هستند.» این به آسانی یادآوری می‌شود که Coda یک برنامه‌‌ای ساده است.
ما دراینجا هستیم برای یک دلیل مهم و آن رهایی از بیماری هم‌وابستگی است، ما با تمرکز روی هدف اصلی Coda یکدیگر را در این سادگی حمایت و یاری میدهیم، وقتی پیام را میرسانیم، گروه ما بهبودی فردی کسی را کنترل و اداره نمیکند.
*- «هدف اصلی» اشاره به چیزی دارد که مهمترین اصل به حساب میآید، اصلی که مقدم بر بقیه‌ی مسائلی است که ما را همراهی و کنترل می‌کند.
بقا و رُشد برنامه‌ی ما به تمایل برای رساندن پیام امید به همدردان بستگی دارد و بهبودی ما به استفاده از قدمها و پیروی از سنتهای کُدا بستگی دارد.
هموابستههایی که هنوز در رنج هستند شامل افرادی هستند که هنوز وارد جلسه نشدند و آدرس و اهداف برنامه را نمی‌دانند، تازه واردین در Coda و همین‌طور هم افراد قدیمی که عضو دائمی و رسمی هستند.
همهی ما به رساندن پیام بهبودی نیاز داریم تا به بهبودی برسیم و بهبودیمان و جلسات‌مان ماندگار باشد، سنت پنجم این مسئولیت را برای هر گروه بوجود

میآورد که از هدف اصلی انجمن حمایت کنند، گرچه ممکن است در جلسات و خارج از آن، روش گروه ما در انتقال پیام با هم متفاوت باشد، امّا در اصل فرقی ندارد، چون هدف اصلی همهی گروهها یکسان باقی میماند، تازه واردین اغلب به دنبال راههایی هستند که اصول برنامه را بفهمند و از مسائل هم‌وابستگیشان و تفاوت‌های بیماری اطلاع داشته باشند و برنامه را پیدا کنند که از بیماری خود رها شوند، خوشامدگویی به اعضای جدید و صحبت با تازه واردین یک فضای حمایتی را پدید میآورد، بنابراین باید نشریات Coda و لیست شماره تلفنها در دسترس همگی آن‌ها باشد، همهی این تلاشها راههایی برای انتقال پیام بهبودی به تازد‌واردان هستند، بحثهای رایج و فرقهای و مغرضانه، جایی در Coda ندارند، آنها ما را از هدف اصلی کاملاً منحرف میکند و برای همهی اعضا گروه خطرناک است.
از دست دادن تمرکز روی هدف اصلیمان، یک هموابستهی دردمند را از گرفتن پیام Coda محروم میکند، وقتی ما از هدف اصلی دور می‌شویم، سنت پنجم مانند یک یادآوری کنندهی روحانی عمل می‌کند.
وقتی تجربه، نیرو و امیدهای خود را با تازه وارد در میان میگذاریم، بهبودی فردی خودمان هم حاصل می‌شود.
مشارکت صادقانه در مورد آنچه عادت‌ها و هم‌وابستگی‌های ناپسند در زندگیمان بوده است، ابزارهایی که در مورد بهبودی از آن استفاده کردهایم و آن‌چه اکنون در زندگی کنونی با برنامه برای ما کاربرد دارد، حاصل سنت پنج است که همگی ما را حمایت میکند، ما نیرو و موفقیتهای خود را در جمع امن اعضاء مشارکت میکنیم.
اگر هر یک از ما تغییرات و نکته‌های امن ناشناسی در اطراف‌ و جلسات‌مان را نمیدیدیم و از امیدهای اعضاء موفق و قدیمی نشنیده بودیم، اکنون معلوم نبود در کجای سیاه‌روزی و بیماری بدون بهبودی قرار میگرفتیم.
هرجایی که مشارکت میکنیم، خصوصاً در جلساتمان بار هجومهای عادت‌ها و وابستگی‌ها تخلیه می‌شود، اکنون از طریق دوستان در برنامه یا راهنماها، دوستان، یا اعضای گروه خانواده، افراد جامعه، نیاز به پیام کُدا دارند، در واقع با همین پیام‌ها است که سنت پنج را تمرین میکنیم.
*- راه دیگر انتقال پیام که از طریق جاذبه‌ی گروهی است، حمایت از یکدیگر در بهبودی است، ما میتوانیم شماره تلفن رد و بدل کنیم و بعد از جلسات با یکدیگر صحبت کنیم، سنت پنج به ما کمک میکند بفهمیم با نمونه بودن در بهبودی میتوانیم پیام را به این طریق بهتر انتقال دهیم.
*- به علاوه ما در جلسات Coda گروههای خدماتی محلی و منطقهای و ناحیهای و حتی بینالمللی تشکیل میدهیم، تا پیام بهبودی را به سایر هم‌وابستگان انتقال دهیم، تعهدات خدماتی این گروهها شامل این خدمات است:
سرویس اطلاع رسانی در مورد Coda، دسترسی پیدا کردن راه‌های ارتباطی به بیمارستانها و سازمانها و توزیع نشریات، در سطح جامعه.
این خدمات روش بسیار موثری برای رساندن پیام به هموابستههایی است که هنوز در رنج هستند و بعضیها که نمی‌توانند وارد جلسه شوند، یا حتی از Coda هیچ اطلاعاتی ندارند و از آن و بیماری هم‌وابستگی نمیدانند.


تعهداتی که در این گروهها است و نیز برای ما یک امکان امنی را فراهم میکند که با سنت پنج زندگی و بهبودی پیدا کنیم.
هدف اصلی، هرگروه و هر عضوی فقط رساندن پیام است، که از طریق گفتن و شنیدن پیام این‌که ما بهبود یافتهایم و جایی داریم که شما هم با مراجعه به آن‌جا می‌توانید بهبودی و رهایی کسب کنید، که به این طریق انجام میشود.
سنت پنج: هرگروه و اعضای گروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هموابسته‌های دیگری است که هنوز در رنج و مشکلات عادت‌ها و هم‌وابستگی و وابستگی و رفتار و افکار ناسالم هستند.

سنت ششم کدا

یک گروه کُدا هرگز نباید هیچ موسسهای را تأیید و یا تأمین مالی نموده و یا اجازه‌ی استفاده از نام کُدا را به آنها بدهد، زیرا ممکن است مشکلات مالی، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنویمان منحرف سازد.
*ـ سنت پنج به ما یاد داد تنها دلیلی که ما را گرد هم میآورد بهبودی از هموابستگی است نه چیز دیگر.
سنت شش به «هدف اصلی معنوی» اشاره میکند.
هنگامی که سنتهایمان را مطالعه میکنیم، اساس معنوی برنامه برایمان روشن میشود، به همین دلیل ما خودمان را از درگیر شدن در مسئولیتها و الزامات بیرونی و مزاحم دور نگه میداریم.
اگر اجازه دهیم یک موسسه‌مالی، مکان درمانی، بیمارستان یا مکان مذهبی از نام ما استفاده کند، در واقع باعث شدیم یک الزام بیرونی برای برنامهمان با عقاید و برنامه‌های خودشان بوجود آورند.
الزامات و تعهدات بیرونی ما را از هدف اصلی و معنویمان که کمک به یک هم‌وابسته است را منحرف می‌سازد.
ما با انتشار جزوات دعوت کردن و کلمات خوشآمدگویی برنامه به کسانی که هنوز از هموابستگی در رنج هستند، روی هدف معنوی خودمان تمرکز پیدا میکنیم.
اگر این تمرکز را از دست بدهیم، اصول معنوی برنامهمان از بین خواهد رفت.
ما در انجمن به این شناخت رسیدیم که باید مسائل و روابط مادی را از هدف و روابط معنویمان جدا کنیم، درگذشته وقتی مسائل مادی و معنوی را در روابط خودمان دخالت دادیم، دچار سردرگمی و آشفتگی شدیم، زیرا حکمت این سنت را ندیده گرفته بودیم، ما همچنین از حکمت سنت‌های به دست آمده از تجربیات و تاریخچهی الکلیهای ناشناس، که ما نیز از آنها الگو گرفتهایم، احترام میگذاریم.
*ـ ما یک انجمن دوازده قدمی هستیم بنابراین نوشته و تخصص و کتابها و برنامههای موسسات و انجمن‌ها و افراد بیرون از انجمن کُدا را تأیید نمیکنیم.
برای کارکرد برنامه‌ی بهبودی در کُدا، استفاده از دوازده قدم، دوازده سنت و نشریات تأیید شده‌ی کنفرانس Coda را توصیه و تأیید میکنیم، کارگاههای آموزشی برنامه نیز فقط قدمها و سنتها و نشریات خاص Coda را تأیید میکنند، این چهارچوب برای همهی فعالیتهای Coda مثل جلسات کارکرد قدم و سنتی، کنفرانسها، همایشها و جلسات دوره‌ای کُدا است.
ما به عنوان راهنما یا خدمتگزار مورد اعتماد، مسئولیت داریم که برنامه را طوری نگهداریم که از مسیر اصلی قدمها و سنتهای کُدا خارج نشود.
برای رعایت و احترام به سنت ششم، ما هرگز نباید اجازه دهیم که موسسههای اقتصادی بیرونی از نام انجمن Coda استفاده کنند.
راه دیگری که ممکن است از هدف اصلی و معنوی‌مان دور شویم این است که افراد حرفهای برای منافع شخصی‌شان وارد برنامه می‌شوند، نه برای بهبودیشان.
استفاده از نام افراد مشهوری که چنین قصد و تخصصی دارند، که با این برنامه ادغام کرده‌اند، ما را از هدف اصلی منحرف می‌کند، ما با بیماری خود ممکن است فکر کنیم که افراد با نفوذ و متخصص بهتر میتوانند در رساندن پیام بهبودی به

ما کمک کنند، این سنت و برنامه با تواضع همراه است و شهرت طلبی و استفاده برای منافع شخصی در آن جایی ندارد، قدرت برنامهی ما در سادگی، مشارکت، انتقال تجربه و نیرو و امید یک هموابسته با دیگری است.


 

سنت هفتم کدا

هر گروه Coda کاملاً خودکفا می‌باشد و کمکی از خارج دریافت نمیکند.
سنت هفت ما دربارهی این است که متذکر می‌شود که جلسات Coda و گروههای خدماتی آن کاملاً خودکفا هستند، روشی که یک جلسه یا گروه به تنهایی و بدون کمک دیگران بتواند از لحاظ مالی خود را تأمین کنند، برای بقا و رُشد Coda حیاتی است، روش مهم دیگر خودکفا شدن این است که مشغول کارهای خدماتی خود شویم.
هر یک از ما به جلسات خود وابستهایم و میخواهیم وقتی نیاز داریم آنجا باشیم، انجمن Coda متکی به خدمات چرخشی منظم بین داوطلبان و اعضای خدمتگزار است.
*- اگر کسی خدمتی نگیرد، برای انجمن چه اتفاقی میافتد؟
وقتی اعضای Coda برای تشکیل یک جلسه یا گروه دور هم جمع می‌شوند، باید بدانند همه باید سهم مشترکی در خدمات داشته باشند و مسئولیت آن گروه بین همه‌ به طور مساوی تقسیم می‌شود.
خدمت کردن باعث بهبودی و آرامش خاطر است، اگر فردی بیش از حد کار خدماتی را به تنهایی کند، سهم خدمت بقیه‌ی اعضاء کمتر می‌شود.
برعکس اگر فردی خیلی کم خدمت بگیرد، بار اضافی و مسئولیت روی دوش بقیه‌ی اعضای گروه سنگینتر می‌شود، به خاطر اهمیت خدمات با راهنمایی نیروی‌برتر و انجام سهم خودمان سنت هفت را حمایت میکنیم.
*ـ خدمت گرفتن در گروه‌های Coda مهم است و هم برای بهبودی فردی ما اهمیت دارد، امّا نوع خدمت هیچ اهمیتی با دیگر خدمات ندارد.
*- همه‌ی پستهای خدماتی در همهی سطوح مهم هستند و مساوی.
مثلاً: خدمات به عنوان مسئول نشریات بودن در جلسهی خانگی شما، به اندازهی کسی که عضو کمیتهی نشریات است مهم است، همان‌طور که مسئولیتهای فردی که در قبال جلسهی Coda را قبول داریم، میدانیم که ما یک گروه هستیم با مسئولیت خود در خدمات گروهی خودکفایی در گروه مهم است، برای مثال:
اگر برای کمیته نشریات به اندازهی کافی داوطلب خدماتی نباشد، تهیه و ارایه و چاپ نشریات متوقف می‌شود.
اگر کسی هم داوطلب تدارکات گروه نباشد جلسه بدون تدارکات باقی میماند.
در این صورت است که گروهها خودکفا میشوند وقتی که:
*- جلسات هزینهی مکان تشکیل جلسات خود را بپردازند.
*- به ساختار خدماتی (محلی، منطقهای، مرکزی، ناحیهای و بینالمللی) کمک بلاعوض بکنند.
*- اعضاء به‌طور منظم تجربه‌، نیرو و امید خود را با یکدیگر تقسیم کنند.
*- جایگاههای خدماتی خالی نباشد.
*- جایگاههای خدماتی چرخشی باشد.
*ـ خودکفایی یعنی این‌که گروه به سرمایه و داشته‌ی خودش نگاه کند، پذیرش کمکهای خارجی، همان‌طور که در سنت شش ذکر شد، وابستگی میآورد.
تکیه به سنت هفت گروههای Coda را از تأثیرات و الزامات خارجی حفظ میکند.

برای توضیح یک مسئله دقّت کنید اگر جلسهای کاملاً خودکفا نباشد، بنا به تمایل و درخواست اعضاء از پولی که به حساب خزانه‌ی کل انجمن واریز میشود، مبلغی برای کمک به انتشار نشریات Coda در نظر گرفته می‌شود.
از آنجایی که هیچ راهنمایی (قطعی) در این موضوعات برای Coda وجود ندارد، در اوّلین وجدان گروه انجمن Coda تصمیم گرفته شد، که اگر گروه خواست این‌کار را انجام دهد.
*ـ اگر ما وارد گروهی شویم که به دلیل خودکفا نبودنش در درگیری و تشنج است، ما میتوانیم ترازنامهی گروهی بگیریم، تا با این ابزار مشخص شود چه راههایی ممکن است، در دسترس باشد، به عنوان بخشی از فرایند ترازنامه، میتوانیم از خودمان بپرسیم، از چه راهی میتوانیم به Coda کمک کنیم، از لحاظ مادی، زمان، توجه، اشتیاق، انرژی، اعتماد، احترام، رحم، همدردی و تجربه و نیرو و امیدها را درمیان گذاشتن، خدمت میتواند سفری باشد که ما را از انزواطلبی و غم تنها بودن جدا کند و فرصتی فراهم میآورد تا به عنوان عضوی از یک گروه، برای ایجاد روابط سالم‌تر را تمرین کنیم.

سنت هشتم کدا

انجمن هم وابسته های ناشناس همیشه غیرحرفه ای می ماند، امّا مراکز خدماتی ما میتوانند کارمندان خاصی استخدام کنند.
سنت هشت یک راهنمایی مهمی به ما میدهد:
Coda برای همیشه غیر حرفه ای میماند، این بدان معنا است که جلسات Coda و گروههای خدماتی جنبهی حرفه ای ندارند، بنابراین اعضای کُدا با هر اعتبارنامه‌ی حرفهای و تخصص فقط به عنوان یکی از اعضای بهبودی انجمن ما، در جلسات شرکت می‌کنند، ما به عنوان هموابسته با مشارکت تجربه، نیرو و امید، فقط برای هدف رساندن پیام بهبودی گروه گرد هم جمع میشویم.
این سنت نیز به ما کمک میکند، مساوات و تواضع و ارزشهای هر یک را به عنوان عضو انجمن در یک مسیر معنوی حفظ ‌کنیم.
*ـ هنگامی که درکارهای خدماتی Coda خدمت میکنیم، لزوم استخدام کارمندان خاص برای نیازهای انجمن را متوجه میشویم، این کارمندان خاص جایگاه هایی که داوطلبان Coda نمیتوانند به دلایل مختلف آن ‌را انجام دهند را اداره میکنند، کارمندان خاص ممکن است کمک‌های مدیریتی، حسابداری یا وکالتی برای انجمن داشته باشند، ما به عنوان اعضای انجمن به جای ایجاد فضای برتری‌طلبی، نگرش بهبودی فردیمان را حفظ میکنیم.
*ـ خدمتگزاران مورد اعتماد مسئول هستند که وظایفی که گروه از آنها خواسته را انجام دهند و جوابگوی خدمات خودشان باشند، چه وظایف فردی و چه گروهی، چون حقوق بگیر هستند، امّا خدمتگزاران مورد اعتماد در گروه‌ها وظایف خود را برای دریافت حقوق و مزایا تعیین نمیکنند، ما به خاطر داریم که خدمتگزاران مورد اعتمادما هموابسته هایی هستند که در بهبودی قرار دارند و ما به آنها به عنوان افراد حرفهای نگاه نمیکنیم.
همچنین هدف Coda را میدانیم و میشنویم، تنها یک قدرت مرجع در کُدا وجود دارد و آن پروردگار مهربان است که خود را در وجدان گروه مطرح میکند.
*ـ اگر برخی از خدمتگزاران صادق ما زندگی حرفهای داشتند، آنها یک تعهد دیگری هم دارند که مرزی بین خدمات در برنامه و حرفهی خاص خود را مشخص می‌کنند، در سنت شش، یاد گرفتیم که نباید ثروت و مالکیت و شهرت ما را از هدف اصلی که رساندن پیام است دور سازد، غیرحرفهای ماندن هم در این سنت به بقا و استقلال فردی و گروهی ما کمک میکند، اغلب هموابسته ها به راحتی شیفتهی موقعیت حرفهای فردی میشوند، باید همیشه به‌خاطر داشته باشیم که خدمات به خود ما کمک میکنند، باید بدانیم هدف ما معنوی است، امّا حرفه ای شدن ما را به سمت مادیات هدایت می‌نماید، همه‌ی اینها همان ممانعت‌ و مراقبت‌ها است که از اصول برنامهی‌ما حفاظت و نگهداری میکند، بنابراین اعضای انجمن فقط تجربه ی بهبودی معنویشان را به‌دست میآورند.
*ـ در کارگاههای کارکرد قدم و سنت‌های Coda، کنفرانسها و همایشها باید به خاطر داشته باشیم، آن‌چه که باید عرضه کنیم تجربه، نیرو و امیدهای ما است، در کُدا، به‌دلیل مشارکت و ارایه‌ی تجربه به کسی پول و مقامی داده نمیشود، این‌کار چه درجلسات باشد یا، چه کارهای راهنما باشد، درهر فعالیت دوازده قدمی، ما به اعضای دیگر نصیحت نمیکنیم و بابت خدمات هم پاسخ نمیدهیم.


این روش غیرحرفه ای موجب امنیت اعضاء می‌شود، ما هرچه را که برای بهبودی خود تشخیص میدهیم را برمیداریم و بقیه را که نیازی به آن‌ها نداریم رها میکنیم، در بهبودی ما و رهایی از هم وابستگی و عادت‌ها، از ابزارهای دوازده قدم و دوازده سنت استفاده میکنیم و یاد میگیریم که همه‌ی پاسخهای ما برای بهبودی درون خود ما است، در این محیط هرکدام از ما میتواند با سرعت خاص خودش، روی برنامه‌ی بهبودیش کار کند و امنیت او در مقابل هم‌وابستگی و عادت‌ها حفظ میشود.
*ـ استفاده از نشریات مصوب کنفرانس Coda محیط غیرحرفهای ما را مشخص و حمایت میکند، برنامه‌ی ما براساس اصول معنوی و روحانی دوازده قدم و دوازده سنت کُدا و استفاده از نشریات دیگری در Coda است، که توسط اعضایی که می‌توانند از تجربه و نیرو و امیدهای خود در مورد بهبودی و رهایی از هموابستگی را که در میان گذاشته و موفق شده‌اند، نوشته شده است، استفاده کرد، سنت هشت در مورد این است‌که ما چه‌طور با استفاده از سنت‌ها در مقابل بیماری خودمان و جلسات و اتحاد ما را تامین و محافظت میکند.
*ـ Coda برنامهای بر اساس اصول ابزارهای دوازده قدم و دوازده سنت است، ما از هم وابستگی به دیگران رها میشویم و از نیروی‌برترمان راهنمایی میگیریم، این راهنمایی گوهر معنوی برنامه‌ی معنوی و روحانی ما را حمایت میکند، این‌ است که چه‌گونه برای بقای خودمان باید همیشه غیر حرفه ای باقی بمانیم.

سنت نهم کدا

گروههای CODA هرگز به شکل سازمانی متشکل نمیشوند، امّا میتوانند هیأتهای خدماتی و یا کمیتههایی تشکیل دهند که مستقیماً در برابر گروه مربوطه مسئول باشند.
این سنت با بیان این‌که CODA هرگز به شکل سازمانی متشکل نمیشود، از ساختار خدماتی CODA و هدف آن محافظت میکند، که به تغییرات و نیازهای انجمن کمک میکند.
انجمن به هیأتهای خدماتی که توسط خدمتگزاران صادق تشکیل میشود، جهت میدهد و آن‌ها براساس آن خدمت میکنند.
این خدمتگزاران مورد اعتماد بر جلسات و اعضاء حکومت نمیکنند، آنها هیچ مقررات و قانونی را تحمیل و اجرا نمیکنند.
سنت‌ها اجباری نیستند، بلکه وجود آن‌ها بهتر است تأیید و حمایت شوند، راهنمای ما از طریق اجرای قدمها، سنتها و نیروی‌برترمان است، که از طریق فرایند وجدان گروه ما برایمان آشکار میشود.
هرجلسهی CODA با توجه‌ی مستقیم به نیازهای اعضای درون خود جلسه‌های کُدا «دوازده سنت هموابستههای ناشناس» است.
سنت نه، این آزادی را برای هرگروه CODA به همراه دارد.
هرجلسه یا گروه خدماتی میتوانند با جایگاههای خدماتی چرخشی این سنت را تقویت و حمایت نمایند.
به این وسیله، مسئولیتها دست به دست میچرخد و یک جریان خدماتی فعال و پرانرژی پدید میآید، چرخشی بودن خدمات در جایگاهها، از تسلط افرادی که ممکن است گروه را تحت کنترل درآورند یا سفتتر (انعطاف ناپذیرتر) از ساختار خدماتی باشند جلوگیری میکند.
قدمها افراد را به سمت معنویت هدایت میکنند، درحالی که سنتها گروهها را در نقش معنوی کارهای خدماتی هدایت میکند.
با کارکرد و اتمام قدم‌ها در به کارگیری این سنت‌ها بهتر کمک میکند.
یکی از ارتباطها بین قدم نه و سنت نه این است که هر دو از ما خواسته است، مسئول اعمال و رفتار خود باشیم، در قدم نه، ما در برابر آنچه انجام داد‌ه‌ایم مسئول هستیم و که ما حق بودن، فکر کردن و نفس کشیدن داریم و دیگران هم همین‌طور. در سنت نه مسئول هستیم به مرجعیت وجدان گروه و کسانی که به آنها خدمت میکنیم و برای‌مان خدمت می‌نمایند اعتماد داشته باشیم.
در سنت نه، ما مسئولیت کارهای شخصیمان را قبول میکنیم و به یاد میآوریم که قدرت در CODA در نیروی‌برتر جمعی ما و وجدان گروه انجمن نهفته است.
گاهی اوقات باید هیأت‌ و کمیتههایی تشکیل شوند تا وظیفهی خدماتی گروه را انجام دهند، بعضی از این وظایف شامل نامه فرستادن به جلسات، برنامهریزی کنفرانسها و همایشها و نگهداری آرشیو و هدایت تلفن خدماتی است.
ساختار خدماتی CODA از داوطلبان هیأتها و کمیتههای خدماتی تشکیل شده است، که در طیف گستردهای به انجمن خدمت میکنند.


بعضی از خدمات بینالمللی است، مثل تولید نشریات، ترجمه و چاپ و توزیع آن، خدمات در وب سایت CODA، ارتباط با انجمن و برسی امور مالی.
این هیأتها و کمیتهها باید در پیروی از وجدان گروه کسانی که به آنها خدمت میکنند و آن‌ها را انتخاب و استخدام کرده‌اند و حقوق پرداخت می‌نمایند مسئول و سخت کوش باشند.
هموابستههای ناشناس، که با حروف اختصاری(CODA) ثبت شده است و منابع انتشاراتی CODA که (CODA) ثبت شده، ساختارهای جداگانهای هستند که هرکدام مسئول موضوعات خود هستند، امّا هدف مشترکشان خدمت به CODA است!
راهنمایان جایگاه مسئولیت خود را نگه میدارند، مرجع نهایی همهی گروهها، وجدان حاکم بر هرگروه است.
دوازده قدم و دوازده سنت هموابستههای ناشناس همهی‌ ما را راهنمایی میکنند. سنت نه، به مایادآوری میکند که CODA از طریق وجدان گروه کل اعضای انجمن رهبری و هدایت میشود، نه خواست عدهای.

سنت دهم کدا

گروهای هم وابسته‌ی Coda هیچ عقیدهای در موضوعات خارجی ندارد نام Coda هرگز نباید به مسائل اجتماعی کشیده شود.
سنت ده به انجمن Coda یک جهت مستقیم می‌دهد Coda که هیچ عقیده‌ای در مورد مسائل خارجی ندارد که می‌توانند ما را از هدف اصلی دور کنند، این کلام یک حدود مرزی را برای Coda مشخص می‌کند، با پیروی از این راهبُرد انجمن درگیر مسائل اجتماعی نمیشود.
ما درهیچ نوع مسائل اجتماعی به عنوان عضوی از هم‌وابسته‌های ناشناس حاضر نمی‌شویم.
کُدا هیچ عقیده‌ای در مورد مسائل خارج از انجمن ندارد.
درست همان‌طور که از بحث با دیگران و نصیحت کردن آنها خودداری میکنیم همان‌طور هم انجمن به مسائلی که به Coda مربوط نیست، عقیدهای نمیدهد از درگیر شدن با مسائل عمومی و اجتماعی خارج از برنامه پرهیز میکند.
یک راه برای از بین بردن بحث و مناقشه در گروه این است، که از منابع خارجی مثل کتابها یا کارگاههای غیر از برنامه‌ی کُدا استفاده نشود.
این یک محیط امنی را برای تازه واردین، خودمان وCoda به عنوان کل به وجود میآورد، وقتی در CODA دور هم جمع می‌شویم، ابتدا منافع مشترک را در رأس همه‌ی امور قرار میدهیم، بهبودی فردیمان به‌پایبندی‌ما، به اتحاد CODA و یگانگی و همبستگی نیاز دارد.
متعهد بودن این‌که منافع مشترک ما باید در رأس قرار بگیرد، به انجمن CODA قدرت و پویایی میدهد.
با در نظر داشتن هدف اصلیمان تفاوتها را کنار میگذاریم و به همهی کسانی که تمایل دارند، که رابطهای سالم و انسانی عاشقانه داشته باشند، خوشآمد میگوییم.
ما یاد میگیریم که یک مسئلهی خارجی چیزی است که این پتانسیل را دارد، که ما را از هدف اصلیمان که در قدم پنج به آن اشاره کردیم دور سازد، هرگروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هم‌وابستههای دیگر است، که هنوز در رنج هستند، همچنین سنت ده از ماهیت معنوی برنامهی‌ما نگهداری و محافظت میکند.
ما دور هم جمع میشویم تا تجربیات شخصی، نیرو وامید رهایی از عادت‌های ناسالم و هم‌وابستگی‌ها را در میان بگذاریم.
جلسات CODA جایی برای بحث عقایدمان در موضوعات مادی و متفرقه نیست.
ما با احترام به این سنت مکان امنی را برای هرکسی بدون توجه به علائق مذهبی یا سیاسی و عقیدتی ایجاد میکنیم، مهم نیست که ما چه کسی هستیم، یا چه کار می‌کنیم و یا دیگران چه‌کاره هستند، آن‌چه مهم است که در جلسات شرکت کنیم و راهنما بگیریم و قدم کار کنیم، از سنتها پیروی کنیم و روابطی دلخواه سالم و انسانی با محبت داشته باشیم.

سنت یازدهم کدا

خط مشی روابط عمومی ما بر اساس جاذبه است تا تبلیغ، ما باید ناشناسی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.
سنت یازده، در مورد این‌که انجمن و اعضایش چه‌گونه با اجتماع ارتباط برقرار کنند و تعامل داشته باشند، حد و مرزهایی تعیین کرده است، این سنت دو راهبرد دارد، اوّل این که «خطمشی روابط عمومی Coda بر اساس جاذبه است تا تبلیغ».
دوّم این‌که به عنوان اعضای Coda «هریک از ما ناشناسی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ میکنیم».
جاذبه چیست؟
جاذبه نیروی است که افراد یا اشیا را به سمت یکدیگر میکشاند، هریک از اعضای Coda که روی بهبودی خود کارکرده است، یک ویژگی درونی معنوی و روحانی پیدا میکند که دیگران را جذب خود میکند، در واقع ما روی این ویژگی تکیه میکنیم نه روی نشریات یا تخصصهای خارجی، اعضای جدید چه‌گونه جذب می‌شوند؟
ما زمان و مکان جلسات Coda را میدانیم و نشریات مصوب کنفرانس Coda را میخوانیم و برگه‌های خوشامدگو و آدرس جلسات را توزیع میکنیم.
*ـ با زندگی در برنامه به راحتی جاذبه بوجود میآید، وقتی دیگران تغییرات و آرامش و صداقت ما را میبینند، از ما میپرسند، «شما چه‌گونه تغییر کردید؟»
یا «چه کار کردید؟» سپس در صورت مناسب بودن، تجربیات شخصی، نیرو و امید را در مورد این‌که امروز چه‌طور در بهبودی زندگی میکنیم را با آنها درمیان میگذاریم، مشارکت صادقانهی ما با مردم و تازهواردین آن‌ها را به انجمن جذب میکند.
*ـ سنت یازده از ما میخواهد از تبلیغ خودداری کنیم، تبلیغ چیست؟
تبلیغ میتواند این باشد که برای خودمان مبالغه کرده و یا ما خودمان را به طور حرفهای و رسمی معرفی کنیم، عقایدمان را بیان کنیم و نتایج خاصی را ارائه دهیم، یکی‌دیگر از تبلیغهای نامناسب این است که یک نویسنده و یا گزارشگری بدون آگاهی گروههای هموابسته ناشناس را توصیه و معرفی کند.
*ـ جنبهی دیگر این سنت در مورد ناشناسی صحبت میکند، ناشناسی یعنی ناشناس و غیرواضح و مشخص.
ناشناسی فردی برای هریک از اعضای Coda مرزی ایجاد میکند که در سطح روابط عمومی، ناشناس بمانند، وقتی در بهبودی، ناشناسی فردی همهی اعضاء حفظ شود، درمییبایم اتحاد و یگانگی در Coda به بهبودی فردی اعضای خود نیاز دارد. Coda هیچ سلسله مراتبی ندارد، بنابراین هیچ‌کس برای Coda به عنوان یک مدیرکل صحبت نمیکند.
*ـ چرا ما خطمشی روابط عمومی داریم «هرگروه خط مشی جدا دارد، امّا یک هدف اصلی وجود دارد و آن رساندن پیام بهبودی به هموابستههای دیگری است که هنوز در رنج هستند.» طبق اصول و فلسفه‌ی سنت پنجم.
علاوه بر این، قدم دوازده میگوید «سعی کردیم این پیام را به هموابستههای دیگر برسانیم و این اصول را در همهی مراحل زندگی به اجرا درآوردیم.» به همین منظور، در این مواقع ما هیأت اطلاعرسانی و نشریات Coda را به کسانی که نیاز به کمک دارند ارائه میدهیم، ما فقط آموخته‌ایم که تجربه، نیرو و امید خود را تقدیم کنیم و بقیه‌ی مراحل را به نیروی‌برترمان میسپاریم.

سنت دوازدهم کدا

گمنامی اساس معنوی تمام سنتهای ما میباشند و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم.
سنت دوازده روشن میکند که Coda یک برنامه‌ی کاملاً معنوی است و گمنامی اساس معنوی همه‌ی سنت‌ها است، علاوه بر آن، گمنامی اساس کارکرد و تاثیر مهم برای جلسات و گروه‌های ما است، بنابراین باید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم، این امر و مسئله از برنامه‌ی ما محافظت میکند.
به راستی میتوان گفت، بدون رعایت گمنامی ساختار کُدا از هم میپاشد.
در سنت یازده، مادر مورد معنی گمنام ماندن و رعایت آن در خط مشی روابط عمومی صحبت کردیم، اکنون، در سنت دوازده، ما به دنبال معنویت در مورد به گرد هم در آمدن در حریم جلسات‌مان و کار خدماتی Coda با حفظ روح گمنامی و احترام به آن هستیم.
گمنام بودن نه تنها پنهان کردن نام فامیلی است، بلکه می‌تواند پنهان کردن آدرس منزل نیز ‌باشد.
رعایت آن این امکان را که فرد، مورد قضاوت دیگران قرار بگیرد را کاهش می‌یابد.
زیرا فقط در حریم انجمن، تفاوت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، وجود ندارد و هر شخصی باید روی رهایی از هم‌وابستگی خود انرژی گذاشته و تمرکز کند، مایک فرصت بینظیر برای رُشد و تغییرات داریم، که گوش می‌دهیم و با افرادی که هدف مشابه‌ای با هم داریم کار می‌کنیم.


باحفظ گمنامی یادآوری میکنیم که فقط برای یک هدف اصلی، یعنی رساندن پیام بهبودی به کسانی که هنوز در رنج هستند به دور هم جمع میشویم، حفظ و رعایت گمنامی به ما امنیت میدهد، زیرا فضایی را بهوجود میآورد که ما میتوانیم بدون ترس از قضاوت شدن یا مورد مؤاخذه قرار گرفتن از طرف دیگران، به راحتی صحبت کنیم.
مثلا: ًیکی از اعضاء مشارکت کرد که: من از قضاوت شدن توسط دیگران که اصول ما را نمی‌دانستند، تجربهی تلخی دارم.
اکنون برنامه به من یاد داده است، انتخاب های من باید طوری باشد که رفتارم مورد غیبت و قضاوت دیگران نباشد.
وقتی روی مفهوم گمنامی خود و اصول کُدا تأکید میکنیم، میتوانیم اصول را بر شخصیتها مقدم بدانیم.
بنابراین ما به آنچه گفته شده گوش میدهیم، نه این‌که چه شخصی آن‌ را گفته است و یا ما کارها و غرایض شخصیمان را وارد انجمن نمیکنیم، ما فقط روی عادت‌ها و بیماری هم‌وابستگی خود تمرکز میکنیم.
برنامهی ما برای رسیدن به معنویت یک تعریف چهارچوبی و مشخصی ندارد.
بنابراین هر یک از اعضای انجمن میتوانند راه و باورهای معنوی خود را داشته باشندCoda یک برنامه ی فراگیر است.
سنت دوازده به ما درس میدهد که در اجرای همه‌ی سنتها باید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم.
وقتی ما این اصول را مقدم قرار میدهیم، Coda میتواند سالم و پا برجا بماند. که زندگی ما و خانواده‌ی ما به آن بستگی دارد، سنتها به ما یاد میدهند که هر عضوی و گروهی از هم‌وابسته های گمنام چه‌گونه به خاطر اهمیت گمنامی معنویت و انجمن فراگیر خود را حفظ نماید.

کتاب نارنجی هم وابستگی#

پیشگفتار
گروه انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم ناشناس Coda نیاز شدیدی دارد، که این برنامه در 6 سال اول راه اندازی شده که با گردهمایی بیش از 4000 در سرتاسر جهان و با عضویت تقریباً 100000 نفر رشد یافت.
هیئت خدمات جهانی این انجمن، در مراحل اولیه انجمن هم وابستگان ناشناس، (گروه بنیان گذاران) برای نوشتن اولین نسخه ی این کتاب، همراه شدند تا تجربه، راهکارها و امیدواری های انجمن های دوازده قدمی مختلف را به بیماران وابستگان منعکس و منتقل کنند.
نسخه ی اولیه ی این کتاب با فراز و نشیب زیادی رو به رو گردید، نتیجه ی نهایی زحمات این دوستان به صورت کتابی به چاپ رسید، که خوشبختانه امروزه در اختیار شماست و خدمات شایانی را ارائه می دهد.
اولین نسخه ی این کتاب با نام هم وابستگان ناشناس به بازار عرضه گردید، ولی به محض ورود این کتاب به بازار متوجه شدیم که افراد بسیاری که به بیماری اعتیاد دچار نبوده اند نیز مشکلات مشابهی دارند؛ سرانجام با تلاش بی وقفه اعضای قدیمی، در هر دوره ی چاپ تا حدودی از اشکالات این کتاب کاسته شد.
این کتاب از نتیجه ی چندین سال تجربه ی اعضای انجمن های متعدد دوازده قدمی به دست آمده است با تمام این سخنان در نهایت به این نتیجه رسیده شد که این کتاب را در یک مجموعه بیماری به نام وابستگی های ناسالم خلاصه کنند، و این وابستگی ها به عنوان درخت تناور و معضل قرن معرفی گردید، و باعث شد تا محققان زیادی در جست و جوی راهی باشند که به این بیماران کمک کنند و آنها را معالجه نمایند.
این بیماری و مشکلات حاصله مخصوص یک زمان، مکان یا قشر خاصی نیست.
پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که دوازده قدم درمان رهایی از وابستگی های ناسالم، 12 steep- for Coda بهترین ابزار برای نجات این دردمندان است، معجزه قدم های دوازده گانه چندین سال است که در امر کمک رسانی به معتادان الکل، انواع مواد مخدر، نیکوتین و... کارایی خود را ثابت کرده است؛ کارکرد دوازده قدم یک فرآیند تکاملی مداوم است، که با شرکت در جلسات مشارکتی بی شمار، اخلاق و رفتارهای ناسالم را به نحو شگفت انگیزی بر طرف نموده، همچنین این انجمن در کشورهایی دیگر ایجاد شده؛ به گونه ای که مشاهده می کنیم در سه دهه ی اخیر این انجمن گسترش زیادی در دنیا پیدا کرده و به پیشرفت های بسیاری دست یافته است.
به منظور ادامه یافتن این مسیر بهبودی در کشورهای دیگر، این انجمن با تجدید چاپ این کتاب موافقت نموده است؛ چرا که، با خواندن این کتاب تشویق می شوند تا احساسات، افکار و نگرانی های خود را ابراز کنند.
درست به دلیل این که کتاب گروه هم وابستگان ناشناس، یک اثر در حال پیشرفت می باشد، چون بشر امروز با مشکلاتی رو به رو می شود که تا کنون برای آنها شناخته شده نبوده و نیست.
در واقع ما با ارائه ی این کتاب قصد داریم تا تجربیات کامل، چگونگی بهبودی و نقطه امیدهای تمامی اعضاء انجمن ها را که از سوی قدرت برترمان به نشانه ی معجزه ی دیگر در اختیارمان قرار گرفته، تقدیم شما کنیم.
این کتاب را نه تنها به عنوان یک راهنمای عملی، بلکه به عنوان نمادی از سفر گروهی خودمان می باشد که در اختیار شما قرار می دهیم؛ هم چنین مطالب وارد شده در این مجموعه، مخلوطی از امیدها، تجربیات شادی بخش و دردناک ما می باشد و راهنمای افرادی است که هنوز از رفتار خود و دیگران آسیب می بینند.
بدانید همانا برای رابطه ی معقول و قابل پذیرش با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین، جای امیدواری وجود دارد.
می توانیم از رنج و مشکلات گذشته و امروز، یا ترس دائمی آینده بیرون آییم و به سمت روش جدیدی برای زندگی توأم با آرامش برویم.
اکنون از تمام افرادی که از وابستگی و رفتار ناسالم خود آسیب دیده اند دعوت می کنیم، تا کتاب های مربوط به این انجمن را مطالعه کنند، به این امید که، هر یک از شما آن چه که بسیاری از ما دریافت کرده ایم را دریافت کنید، با آرزوی رهایی و امید به بهبودی از عادت ها و وابستگی ها


مقدمه:
گروه هم وابستگان ناشناس، انجمنی از زنان و مردان است که هدف مشترک آنها، توسعه ی روابط و رفتارهای سالم می باشد.
تنها لازمه ی عضویت در این انجمن تمایل داشتن افراد به ایجاد روابط سالم و رضایت بخش و قطع وابستگی ها می باشد.
ما جمع شده ایم تا از یکدگیر حمایت کنیم و در این سفر، یادگیری، خودیابی، برای عشق ورزیدن با هم سهیم باشیم.
زندگی با اصول معنوی این برنامه به هر یک از ما اجازه می دهد، در مورد گذشته ی شخصی خود و رفتار وابستگی خود صادق باشیم.
به منظور دانش و آگاهی به دوازده قدم و دوازده سنت انجمن کُدا (رهایی) نیاز است؛ چنان چه به بعضی اصول پایبند باشیم، این ها اصول روحانی و معنوی برنامه ها می باشند، راهنمایی ما برای توسعه ی این انجمن، روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران می باشند.
در Coda می آموزیم، یک پل ارتباطی برای قدرت برتر، قابل درک خود بسازیم و همین اصول و انگیزه را نیز به دیگران می دهیم. این فرآیند آغاز شده توسط ما، پاداش درمان ما می باشد.
با فعالیت دست و اصولی عمل کردن به برنامه ی گروه رهایی می توانیم شادی، اعتقاد و آرامش جدیدی را در زندگیمان بیابیم.

 

استقبال
در گروه هم وابستگان ناشناس که در واقع یک برنامه ی بهبود یافتن از رفتارهای ناسالم می باشد، ورود شما را به این انجمن بر دیده ی منت می نهیم و به جملگی شما خوش آمد می گوییم.
هر یک از ما تلاش می کنیم تا از چنگال اسارت بار وابستگی ها رها شویم و به آزادی و آرامش دست یابیم.
ما، تجربه، قدرت و امیدواری هایمان را با یکدیگر در میان می گذاریم.
بیش تر ما به دنبال راه هایی برای غلبه بر رازها، تناقض های درونی موجود در روابط از دوران کودکی تا کنون خود هستیم.
اکثراً در خانواده هایی بزرگ شده ایم که در آن ها وابستگی و اعتیاد مشترکاً وجود داشته است، برخی هم در چنین خانواده هایی بزرگ نشده ایم.
در هر دو مورد در می یابیم، که وابستگی های ناسالم، جزء رفتارهای خودکار ناخواسته و اجباری ما می باشد، در خانواده هایی که به طور وسیع دچار اختلال شده اند، هر یک از افراد شوک عاطفی دردناک و خلاهای دوران کودکی و اختلال در رابطه با خود و دیگران را تجربه می کنند، این افراد تلاش می کنند که از دیگران، هم سانان، دوستان و حتی کودکان خود به عنوان منبع انحصاری هویت (وابستگی) برای خود، ارزش سعادت، پشتوانگی، پناه و مرجع بسازند، وهمه ی این کارها را می کنند تا راهی برای باز گرفتن کمبودها و تحقیرهای عاطفی و خشونت های دوران کودکی بیابند.
گذشته ی ما شامل رفتارها و وابستگی های نیرومندی بوده است که گاهی اوقات از آنها برای غلبه بر وابستگی های خود استفاده می کنیم.
ما به صورت غریزی یاد گرفته ایم که این وابستگی را جایگزین آن وابستگی کنیم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم، اما در Coda یاد می گیریم که دوباره زندگی خود را از نو آغاز کرده و با امیدها و آرزوهای مان زندگی کنیم.
با به کار گرفتن دوازده قدم و اصول موجود در Coda در زندگی مان، روابط روزانه ی خود، چه در گذشته و امروز، برای رهایی از بیماری خود، اصول معنوی آن را تجربه می کنیم.
این برنامه یک روند تغییر و رشد فردی می باشد.
هر یک از ما با سرعت مخصوص به خودمان رشد و تغییر پیدا می کنیم و آن زمان که پذیرای اراده ی خداوند در امورات روزانه خودمان می شویم، به برنامه ی رشدی خود ادامه می دهیم.
نقش ما با تمایل مان تشخیص داده می شود و به ما کمک می کند تا از قید و بندهای عاطفی گذشته و کنترل اجباری دیگران و زندگی، رهایی یابیم.
مهم نیست که گذشته شما دلخواهتان بوده است یا خیر، چه قدر ناامیدانه سعی و تلاش کرده اید، تا به خواسته ی خود برسید، در برنامه ی انجمن رهایی، امید و انرژی برای فقط یک روز جدید دیگر وجود دارد.
دیگر لازم نمی بینیم، به دیگران به عنوان قدرت برتر از خودمان تکیه کنیم.
در عوض در اینجا به قدرت تازه ای دست می یابیم و می فهمیم آن چه را که خداوند برای ما در نظر گرفته است، قدرتی پر انرژی و ارزشمند می باشد


دوازده امید انجمن رهایی
با به کار بردن برنامه ی گروه رهایی، انتظار یک تحول اعجاز آمیز در زندگی ام را دارم، با تلاش صادقانه برای به کار بردن دوازده قدم و دنبال کردن دوازده سنت آن نتیجه و وعده های این انجمن را پیگیری و اجرا می کنم.
1- احساس جدید تعلق خاطر و تعهدپذیری را می شناسم، احساس پوچی و تنهایی از بین خواهد رفت.
2- دیگر با ترس کنترل نمی شوم، بر ترسهایم غلبه کرده ام و با شجاعت، با درستی و بزرگ منشی زندگی می کنم.
3- آزادی و حق انتخاب پیدا کرده ام.
4- خود را از نگرانی، احساس گناه و پشیمانی در مورد حال و گذشته رها نموده ام.
5- دوست داشتن، عشق جدید و پذیرش خود و سایرین را می پذیرم، با خود و دیگران در صلح و آرامش هستم و به حقوق شهروندی آنان احترام می گزارم.
6- یاد گرفته ام که خود را با دیگران برابر بدانیم، در روابط تازه ام با دیگران تجدید نظر کرده ام، برابری من غالباً با انسان های دیگر یکسان می باشد.
7- قادر به توسعه و حفظ روابط سالم و عاشقانه می باشم، با اعتماد کردن به افرادی که قابل اطمینان هستند، نیاز برای کنترل کردن سایرین را از بین می برم.
8- یاد گرفته ام که بهبودی برایم اهمیت زیادی دارد، می توانم دوست داشتنی و دوستدار باشم، اختیار دارم که با خانواده ام به طریقی ارتباط برقرار کنم که این رابطه برای من امن و برای آنها احترام آمیز باشد.
9- می پذیرم که یک مخلوق منحصر به فرد و با ارزش هستم.
10- لازم نیست که تنها برای ایجاد احساس ارزش به دیگران تکیه کنیم.
11- به پیام هایی که از قدرت برترم دریافت می کنم اعتماد دارم و توانایی هایم را باور می کنم.
12-به مرور آرامش ،تغییر و رشد معنوی رادر زندگی ام تجربه می کنم.

 

شروع سفرمان:
شاید برخی از شما، افکاری که در ذیل بیان گردیده را داشته باشید که عبارت اند از:

اگر او تغییر می کرد، همه چیز خوب بود.
نمی توانم این درد، این افراد و آنچه که روی می دهد را کنترل کنم.
من مقصر هستم.
وارد همان روابط گناه آلود شده ام
احساس پوچی و شکست می کنم
من چه کسی هستم؟
اشتباه من چیست؟

نارضایتی و شکست، ما را به اینجا آورده است.
می خواهیم تغییر کنیم و اکنون خواستار این تغییرات در خود می باشیم، می خواهیم از بدبختی فرار کنیم.
می خواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و به زندگی پر همت و سازنده ای دست یابیم.
روابط شاد و سالم، حقی است که آن را می طلبیم
اگر هر یک از افکار بالا به ذهن شما خطور می کند و مربوط به شما می باشد، پس تنها نیستید.
بسیاری از ما در انجمن رهایی، ناراحتی، اضطراب، ناامیدی و افسردگی شدید را احساس نموده ایم، اما به اینجا آمده ایم تا سلامت عقل را برگردانیم، به یکدیگر کمک کرده و به قدرت برتر دست یابیم.
آنچه ما را به اینجا می آورد؛ ممکن است، مواردی چون؛ بحران، طلاق، جدایی عاطفی، حبس، مشکلات سلامتی یا تلاش برای خودکشی، وسواس فکری و رفتاری و... باشد.
بسیاری از ما احساس کسالت، یا ناامیدی یا سردرگمی داریم.
اگر فرد تازه واردی هستید که طالب بهبودی می باشید، به نظر نمی رسد که راضی شوید این لحظات و مشکلات گذشته را به خاطر بیاورید، اما روزی آن را به عنوان یک اتفاق قابل احترام در نظر خواهید گرفت.
بسیاری از ما درد و رنج را به عنوان سرنوشت می پذیریم، بدون احساس پوچی و ناامیدی نمی توانیم میل واقعی برای زندگی مان را تجربه کنیم. (احساس قربانی بودن)
پس از هر سختی، آرامشی قرار دارد.
اکثر ما بدون این عوامل برای متحول شدن و تغییر یافتن تصمیمی نمی گیریم.
راحتی، شادی و آرامش را می خواهیم، اما تمایلی به تغییر و کسب آنها نداریم و برای رسیدن به آنها خود را به زحمت نمی اندازیم، باید بدانیم این احساسات را پذیرفته و تأیید می کنیم و بسیار می ترسیم که از گودال درد و رنج خارج شویم، راضی به درد کشیدن هستیم می خواهیم فقط دردهایمان بیشتر نشود، ما به رفتارهای ناسالم، بسیار وابستگی داریم، دست کشیدن از آن وابستگی ها گاه غیر ممکن به نظر می آید.
هنگامی که تصمیم می گیریم، تا اتفاق جدیدی را تجربه کنیم، از خود می پرسیم، چگونه می توانم این تحول را انجام دهم؟
از کجا می توانیم کمک بگیریم و کارمان را شروع کنیم؟
در ابتدا فکر می کنیم که با کوشش زیاد و مطالعه ی تکنیک های تغییر رفتارها و موفقیت ها و مکاتب رشد فکری می توانیم مشکلمان را حل کنیم.
غالباً انکار یا غرورمان باعث می شود تصور کنیم که می توانیم خودمان به تهایی این کار را انجام دهیم.
از ابراز نمودن مشکلاتمان به دیگران خجالت می کشیم، انکار و غرور موانع بزرگی هستند که توانایی دارند راه های کمک رسانی به شیوه ی جدید تغییرات ما را مسدود کنند

 

وابستگی چیست؟

در این مسیر می آموزیم که ما بیمار هستیم، مهم همین است.
گاه از یک دوست یا روانپزشکی در مورد این بیماری مطالبی را به گوش می شنویم.
نظر آنان در مورد این بیماری ممکن است مختلف باشد، مهم خود شما هستید که آیا اعتقاد دارید که بیمار هستید و نیاز به کمک دارید؟
هرگاه از وابستگی توصیف ارائه می گردد، شگفت زده می شویم، بعضی از وابستگی ها مثل:
عشق، عاشقی و علاقه بیش از حد صحبت می کنند، با آگاهی که در این انجمن پیدا می کنید، آن را به این صورت تعریف می کنید:
وابستگی بیماری است که روح ما را نابود می کند بر زندگی شخصی ما تأثیر عمیقی می گذارد.
تأثیرات شگفت انگیز آن بر خانواده، کودکان، دوستان و خویشاوندان، شغل، سلامتی و رشد معنوی اثر می گذارد.
سست و ناتوان کننده می باشد و اگر تهدید کننده باشدف زندگی و ارزش های ما را نابود می کند، و برای خودمان و سایرین ایجاد خطر می کند.
بسیاری از ما زمانی به این انجمن می رسیم که به دنبال کمک می گردیم، از خیلی جاها ناامید شده و به این جا آمدیم، به مکانی که دست ما را خواهند گرفت و کمک خواهیم شد، اصول معنوی و روحانی برنامه، بر این ویژگی ها بنا شده است.
هنگامی که در اولین جلسه گروه شرکت می کنیم، منبعی پر انرژی برای کمک می یابیم.
هر یک از ما به شیوه های مختلفی به این مکان دست یافته ایم.
برخی با اصرار اعضای خانواده یا دوستان، برخی به توصیه ی پزشکان و روانپزشکان و بسیاری از ما برای رهایی از وابستگی ها یا سایر اعتیادها به انجمن کودا قدم می نهیم.
اعم از این که بحران ما را به کودا آورده باشد، یا کنجکاوی، در اولین جلسه در مورد ویژگی های بیماری مان به اندازه ای می آموزیم که برای خودمان هم مسجل می شود، این جا جای ما است.
این ویژگی ها به ما کمک می کنند تا رفتارها و الگوههای ناسالمی که در زندگی مان و خودمان از آن را، که با وجود ما آمیخته شده اند، تشخیص دهیم.
آیا به جای تعادل در امور جاری زندگی، در اثر وجود عدم تعادل وافراط زندگی می کنیم؟
چگونه با رفتارهایمان به همسر، کودکان، دوستان مان آسیب می زدیم/
آیا رفتارهای بیمارگونه ی ما باعث رکود، زوال و تخریب روابطمان با سایرین می شدند؟
پاسخ به این سوالات باعث می شود؛ بپذیرید «من بیمار هستم و احتیاج به کمک دارم» و بعد از این صداقت با خود، حاضر می شوید تا چنین مسیر بهبودی را آغاز نمایید.
این امر مهم با نگاه صادقانه به خودمان آغاز می شود.
ویژگی های زیر در مورد وابستگی در جزوه ی کودا توضیح داده شده است، «وابستگی چیست؟» به ما کمک می کند، که میزان تأثیر این بیماری را در خودمان تشخیص دهیم:
بسیاری از ما با این سوالات و صراحت بیان؛ مخالفت می کنیم

 

وابستگی چیست؟

آیا من یک وابسته هستم!
قبل از تصمیم گیری، تعاریف و معیار دقیقی از خود و بیماری مان می خواهیم.
همان طوری که در سنت هشتم به آن اشاره شده است، انجمن وابستگان ناشناس یک انجمن غیرحرفه ای می باشد.
هیچ تعریف یا معیار تشخیصی، تخصصی و آزمایشات خاصی را برای این بیماری ارائه نمی دهیم.
آنچه که از تجربیات خود بیان می کنیم، نگرشها، رفتارهای مشخصه و تعریف شده ی خودمان می باشد، که وابستگی بیمارگونه ی گذشته ی ما را تعریف می کنند.
اعتقاد داریم که بهبودی با تشخیص و اعتراف صادقانه خودتان آغاز می شود.
ما عجز و ناتوانی خود را در حفظ روابط سالم و پرورش یک زندگی بدون وابستگی با خود و دیگران، را پذیرفته ایم. دریافته ایم که علت آمدن ما به انجمن مربوط به الگوهای دیرین و مخرب زندگی خود ما می باشد

 

شاخصه های بیمارگونه:

افکار و الگوهای گروه های معتاد و (وابسته)
1- دشواری در تشخیص احساسات.
2- کاستن و تغییر دادن افکار و عواطف، بدون تفکر.
3- خودشان را به عنوان افراد کاملاً فداکار، که برای سعادت دیگران فداکاری می کنند.
4- اعتماد به نفس ضعیف و خودباوری اندک.
5- گروه های معتادان، بدون مصرف؛ قدرت گرداندن زندگی را ندارند.
6- در تصمیم گیری دشواری دارند.
7- به سختی نظر می دهند، اندازه ی کافی یا خوب بودن را ندارند، اعمالشان، تحت تأثیر احساساتشان است.
8- از شناخته شدن خجالت زده می باشند، دوست دارند تحسین شوند یا هدیه دریافت کنند.
9- توانایی ندارند تا از سایرین به منظور برآوردن نیازها و خواسته های خود کمکی درخواست نمایند.
10- ارزش قائل بودن برای تأیید دیگران در مورد افکار، عواطف و رفتارشان.
11- از هر چیزی ایراد و شکایت دارند.
12- به مخاطره انداختن ارزشها و دوستی خودشان، برای رد شدن و عدم پذیرش یا خشم سایرین.
13- حساسیت زیاد نسبت به احساسات دیگران.
14- وفاداری بسیار زیاد و طولانی مدت و باقی ماندن در موقعیت و رفتارهای خطرناک.
15- ارزش قائل شدن زیاد، برای نظرات و احساسات دیگران و ترسیدن از ابراز نگرش ها یا احساسات متفاوت.
16- کنار گذاشتن علایق و سرگرمی های شخصی برای انجام آنچه که سایرین می خواهند.
17- پذیرش س..ک..س به عنوان جایگزینی برای عشق.
18- درغگویی بی دلیل.
19- اصرار زیاد برای درستی افکار و رفتار خود.
20- چنانچه تمایل داشته باشند، به کسی که علاقه ی خود را نشان دهند؛ نمی توانند به خوبی مقدار علاقه ی خود را ابراز کنند؛ چرا که، افراد عادی موقع ابراز علاقه می گویند: دوستت دارم، ولی فرد وابسته می گوید: تو رو خیلی، خیلی دوست دارم

 

نمونه ای فعال کنترل کردن:

1- اعتقاد دارند که بیش تر افراد قادر نیستند از خود مراقبت کنند.
2- تلاش برای متقاعد کردن دیگران به آنچه که باید فکر و عمل کنند یا احساس کنند.
3- ناخشنود می شوند هنگامی که سایرین کمک رسانی آنها را نمی پذیرند.
4- بدون خواسته شدن از آنها، به راحتی پیشنهاد، رأی و راهنمایی خود را ارائه می دهند.
5- هدایا و عنایت هایی به کسانی می دهند که به آنها علاقه دارند.
6- استفاده از تعریف دیگران برای تأیید شدن و پذیرش خود، نیازمند بودن به آنها به منظور ارتباط داشتن با دیگران.
7- دخالت در حق انتخاب دیگران.
8- به راحتی خشمگین می شوند تا دیگران را متقاعد کنند.
بسیاری از ما هنگام خواندن این لیست شگفت زده می شویم زیرا، این لیست ویژگی های ما را توصیف می کنند.
برخی از ما با نوشتن این افکار و عواطف و رفتارها روی کاغذ؛ تسکین داده شده ایم، زیرا امیدواری برای رهایی از درد و رنج ما وجود دارد. برخی هم از تشخیص دادن واقعیت ها خجالت می کشیم.
تعجب می کنیم که «آنها چگونه متوجه ی ان مشکل ما شده اند؟» و بی درنگ می گوییم، اگر این ها از ویژگی های بیماری می باشند، بنابراین کل مردمان دنیا بیمار می باشند.
در اولین جلسه به مشارکت افرادی گوش می دهیم، که در مورد تلاش های خود و این که چگونه توانسته اند با اجرای برنامه ی بهبودی، زندگی شان را تغییر داده اند.
زمانی که در مورد روابط سالم با خودمان، ارتباط با قدرت برترمان و با سایرین می شنویم، یاد می گیریم که چگونه با تغییر روش، آزادی و آرامش درونی را تجربه کنیم.
هنگامی که از آنها، داستانهایی مشابه ی مشکلات ما بیان می شود و احساس می کنیم که در مورد ما صحبت می کنند.
این لحظه یکی از اندک زمان هایی است که احساس یگانگی، هم دلی و هم زبانی داریم، در بین آنها احساس غریبی و تنهایی نمی کنیم.
دلیل این که ما مثل آنها هستیم در می یابیم که اگر آنها برنامه را به کار گرفته اند و زندگی هایشان را بهبود بخشیده اند، پس من هم می توانم این کار را انجام دهم.
با شرکت در جلسات بیش تر، پیام امیدواری را روشن و واضح می شنویم، این پیام را از کتاب کودا و حکایت افرادی که در اطرافمان هستند، می خوانیم و می شنویم.
این پیام ها در ما امیدواری ایجاد می کند که در محیط مناسبی گام نهاده ایم، در صورت تمایل می توانیم به وعده ها و پاداش های بهبودی دست یابیم.
در می یابیم تا چه حد از این بیماری آسیب دیده ایم، بنابراین تشخیص بیماری دشوار است.
درک نگرش ها و رفتارهای فرد وابسته به طور خاص، دشوار می باشد، زیرا بسیاری از آنها مخرب نیستند، به عنوان کودک، از این رفتارها برای سوء استفاده یا بی توجهی استفاده می کردیم، هنوز به آنها وابسته هستیم، مثلاً گاه برای پیش بینی خلق و خوی والدینمان، بهانه ها و مشکلاتمان را به آنها نشان داده ایم.
سپس به منظور جلب رضایتشان رفتارهایمان را براساس خلق و خوی آنها انجام می دهیم.
وابستگی برای بسیاری از ما هنگامی که بزرگ تر می شویم بدتر و آزار دهنده تر می شود.
رفتارهایی که در کودکی برایمان خوب بودند، اکنون باعث نابودی زندگی ما می شوند.
با وخیم تر شدن بیماری، توانایی خود را برای تحمل این درد و رنج ها از دست می دهیم.
هنگامی که احساس درد را تأیید کردیم، می توانیم تصمیم بگیریم که تغییر کنیم.
این تصمیم گیری اولین نشانه ی شروع سلامتی عقل ما می باشد.
هنگامی که مسیر بهبودی را آغاز می کنیم، باید تلاش کنیم برای پذیرش خودمان، صبور، مهربان و با گذشت باشیم.
یادمان باشد که بیمار هستیم، به اندازه ی یک بیمار از خودمان توقع داشته باشیم، هر یک از ما به روش خاص و با سرعت های مختلفی بهبودی پیدا می کنیم.
مسیرهای ما به اندازه شرایط و شخصیتمان منحصر به فرد می باشند. با آنکه هر کدام ما از نقاط مختلفی این مسیر را آغاز می کنیم، اما یک بیماری و هدف بهبودی مشترکی داریم.
این وجهه اشتراک، ما را به هم متصل می کند

 

انجمن کودا
مسیر بهبودی ما با انجمن کودا تأمین شده است، افراد انجمن وابستگان ناشناس، همراهان ارجمند سفر ما در این مسیر ناشناخته می باشند.
در جایی که احساس تنهایی و ناتوانی می کنیم، می توانیم در انجمن احساس صمیمیت و اقتدار داشته باشیم.
یکی از عالی ترین موهبت های برنامه کودا سفری است که با یکدیگر طی می کنیم.
تلاش می کنیم تا یک دیگر را درک و حمایت کنیم.
قادریم که توکل و ایمانمان را در زندگی دوباره آغاز کنیم، به عزت و اعتماد به نفس دست یابیم، درافرادی که این برنامه را به کار گرفته اند و برای پشتیبانی به کودا وصل شده اند، رشد و تغییر را مشاهده می کنیم.
چهره های جدید در کودا همیشه مورد استقبال قرار می گیرند. آنها به ما امیدواری می دهند.
افراد زیادی را می شناسیم که برای بهتر زیستن با ما سفر کرده اند، هرچه تعداد ما بیش تر شود، قدرت و اعتماد در کودا قابل درک می شود، در انجمن ما پذیرش وجود دارد، از قضاوت و نصیحت کردن پرهیز می کنیم، با عشق، حمایت و امنیتی که کودا برایمان فراهم می کند، می توانیم ویژگی های بیماری خود را توضیح دهیم و منابع آن را کشف کنیم. یاد می گیریم که حمایت و راهنمایی دیگران را بپذیریم و به یک قدرت برتر یا به تعبیر خودمان به خداوند اعتماد کنیم. گذشته تلخ خود را تأیید می کنیم و می پذیریم که سر منشأ آن کجا بوده؛ این امر برای بسیاری از ما در سوء استفاده ها یا بی توجهی ها یافته می شود، که در روابط مبهم کودکی خود تجربه نموده ایم.
ممکن است تمایل نداشته باشیم که این تجربیات را «سوء استفاده» و «بی توجهی» بنامیم، اما باید آن ها را به عنوان بخشی از گذشته ی شخصی خود بدانیم. این مسائل نه تنها به صورت روحی و جسمی بلکه به صورت جنسی، معنوی و روحانی برای دوران کودکی ما شناسایی شده و به کار گرفته می شود.
این دوستان به ما به عنوان بزرگ تر از خودشان، احترام می گذارند، در توانایی عشق ورزیدن به خود و دیگران و دوست داشته شدن اثر می گذارند.
اغلب در موقعیت های قرار می گیریم که بر سلامت جسم و روح ما و دیگران تأثیر منفی می گذارد.
برخی از ما قادر نیستیم که احساساتمان را شناسایی کنیم و مسیر خطرناکی را که در آن هستیم درک نمی کنیم و در واقع این مسئله را انکار می نامیم

 

انکار
انکار کردن خودمان، گذشته و حال، مانع بزرگی برای بهبودی و رهایی می باشد.
انکار واژه ای می باشد که اغلب ما از آن در هنگام عدم پذیرش رفتارهای بیمارگونه مورد استفاده قرار می دهیم، رفتارهایی که الگو و ویژگی های آنها را آموخته ایم یا در توضیحات حکایت های فرد دیگری را در مورد آنها شنیده ایم.
اغلب در ناکامی های خود، اشتباهات دیگران را به وضوح در می یابیم. اما قادر به تشخیص اشتباهات خود نیستیم.
برخی از ما ناامید می شویم و به چیزی جز تسلیم شدن، فکر نمی کنیم. از دوستان، خانواده و دیگران کناره گیری می کنیم و بارها عشق و محبت آنها را رد می کنیم، برخی از ما تا حد زیادتری پیش می رویم و این عملکرد «همگانی» را در خانه، ازدواج، خانواده، شغل، دوستی، زندگی اجتماعی و... به کار می بندیم.
اما آنچه که می توانیم انجام دهیم، آن است که به خودمان می گوییم: کارمان درست است، فقط شانس به دادمان نمی رسد، در صورت ادامه دادن به این اعمال اغلب ازدواج ها از بین می رود، روابط مربوط به والدین و خانواده، دوستی ها و مشاغل صدمه می بینند، با آنکه آن را تجربه می کنیم اما باز تمام مسائل را انکار می کنیم.
ممکن است به قدری در انکار و غرور سردرگم شویم، که مجبور شویم برخلاف میلمان، مداخله ی دیگران را به نشانه ی کمکی از سویشان بپذیریم؛ در غیر این صورت سرانجام گرفتار جدایی، طلاق، عملکردهای خطرساز، حبس، تلاش برای خودکشی، بستری شدن در بیمارستان برای بیماری های جسمی، مشکلات روحی، از دست دادن شغل، مبتلا می شویم.
در مسیر جاده ی خاکی و پوچ انکار، پیش می رویم، فکر می کنیم کارمان درست است، از صدمات و تباهی بسیار آسیب می بینیم؛ تلاش می کنیم زندگی خودمان را نجات دهیم، اما با کدام درمان و ترفند و چاره این کار را باید انجام داد؟
سرانجام به نقطه ای می رسیم که دیگر انکار هم مشکل ما را حل نمی کند و تصمیم می گیریم تا از دیگران و طریقه های دیگر هر کمکی را قبول کنیم

 

غرور کاذب
انکار و غرور سپر محافظتی افراد وابسته و هم وابسته می باشد، در لحظات بحرانی و شرایط سخت این دو نقیصه توانایی دارند، تا افراد مشکل دار را آرام کند، غرور کاذب خودش به تنهایی مفهومی دارد و تنها افرادی از آن سود می برند که فهم و درک عمومی پایین تری نسبت به سایرین دارند؛ در حالی که ما غرور را یک امتیاز اجتماعی می دانستیم و برای پوشاندن مشکلات، عیب و عدم آگاهی خود از غرور استفاده می کنیم، تا سایرین به دلیل کمبود و نقصمان، متوجه ی مشکلات مان نشوند. غرور ما را در جهالت اولیه نگه می دارد، چون دریچه ی افکارمان را می بندد.


یک مغرور نیاز به کمک ندارد!

 

پذیرش
با غیر فعال کردن انکار، بهتر است، قادر به تعیین میزان مشکل مان باشیم.
انکار را به عنوان نمادی از وابستگی تشخیص می دهیم و آن را فرآیندی جهت نابودی خود می یابیم، چرا که، مدام به چشم می خورد و در زندگیمان فعالیت می کند و رشد می یابد.
بهبودی در کودا را ادامه می دهیم و با پذیرش واقعیت های زندگی، آنها را جایگزین انکار می کنیم.
به تدریج زندگی گذشته و رفتارهای ناسالم خود را با صداقت، صراحت و تمایل به تغییر و رشد، می پذیریم.
پا را از سد انکار فراتر می گذاریم، خسارت ها و رفتارها و تصمیمات بیمارگونه ی ما از نظر شخصی، خانوادگیف شغل و سلامت جسمی و روحی را که به خود و دیگران زده ایم، تشخیص می دهیم.
در می یابیم که چگونگی وابستگی، ما را در موقعیت عود و فعالیت روابط ناسالم قرار می دهد.
این بیماری بر همه ی جنبه های زندگیمان تأثیر می گذارد.
با روشن بینی مسیر برنامه را طی می کنیم و در می یابیم، که سفرمان با زور، اراده، یا حتی اجبار کسی پیش نرفته است.
گاهی اوقات علت رشد و تغییر خود را با کمک نیروی برتر، به عنوان راهنما در این مسیر می دانیم و آن را تأیید می کنیم.
ممکن است درک کنیم که در یک سفر معنوی هستیم.
با پذیرش بیماریمان متوجه می شویم که تنها نیستیم.
با یکدیگر یاد می گیریم که چگونه دوست داشته باشیم و دوست داشتنی شویم و چگونه سرزنده زندگی کنیم، نه این که فقط زنده باشیم. بهبودی در کودا یک فرآیند روزانه فقط برای امروز می باشد، این بیماری ماست که دایم در مبارزه با ما می باشد.
بهبودی ما یک باره حاصل نمی شود، بهبودی یک روند و پیگیری روزانه می باشد که باید آن را اجرا کنیم و با آن زندگی را سپری نماییم و باید بدانیم که این خود ما هستیم که می توانیم به آن جهت بدهیم.
کسب آرامش عبارتی است که باید آن را حس کرد، احساس آن بیان کننده ی این می باشد، که بهبودی در زندگی ما یک اصل مهم است، به طوری که با احساس آن متوجه ی آسودگی روحی و روانی و متعاقب آن فیزیکی می شویم.
این دستاوردها تأیید کننده ی این می باشند که بهبودی ما در یک لحظه ی معنوی با یک تصمیم گیری، روز به روز متحول شده است

 

خداوندا.
آرامشی را در پذیرش چیزهایی که نمی توانم آنها را تغییر دهم، تشویق برای تغییر چیزهایی را که می توانم انجام دهم و دانشی برای شناخت تفاوت این دو مسئله ی مهم، به من عطا نموده است.
برخی از ما با مشارکت، زمانی که در مورد قدرت معنوی و برترمان سخن می گوییم؛ هیجان زده می شویم.
اگر در برابر قدرت برتر تسلیم شده اید، یا از وجود چنین قدرتی برخوردار هستید، به برنامه ی دوازده قدم درمانی انجمن رهایی خوش آمدید. این برنامه، مذهبی نیست، بلکه یک برنامه ی روحانی و معنوی می باشدف این برنامه ای برای یافتن آرامش است.
افرادی که برای به کار بردن این برنامه ی روحانی، انتخاب آگاهانه ای را انجام داده اند، تصمیم می گیرند که قدرت برتر برایشان چیزی باشد که؛ دوست داشتنی، مورد اطمینان باشد و آنها را درک کند.
با کمک افرادی که در این سفر به ما پیوسته اند، هر یک از ما با امیدواری برای بهبودی تلاش می کنیم.
تمایل به تغییر، رشد و تغییر نسبت به توانایی های مثبت و ارزش های دوست داشتنی در وجودمان را کشف کنیم.
با راهنمایی قدرت برترمان، با به کارگیری برنامه ی خانواده ی کودا خانواده ی هر یک از ما هم امید به بهبودی و زندگی سرشار از آرامش و شادی را در کنار خود ما تجربه خواهند کرد

 

قدم اول


ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.
هر یک از ما تعاریف مختلفی از معنای عاجز ارائه می دهیم، از نظر ما عاجز به کسی گفته می شد که دست و پا ندارد و معلولی می باشد که توانایی انجام امور عادی زندگی را ندارد.
اکنون با آشنایی اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز، متفاوت با تصور ما است، هنگامی که روابط مان با خود و خداوند و دیگران تخریب شد، بسیاری از ما سخت تر تلاش می کردیم، تا برای خودمان یک وابستگی جدیدتری پیدا کنیم به شدت از اطلاعات اشتباهی که در طی زندگی جمع کرده بودیم به کار می گرفتیم. لجاجت ما اشکال و ابعاد مختلفی به خود گرفت؛ مغرور شدیم. خویشاوند و سرپرست دیگران می شویم، همرنگ جماعت بودیم.
سرکشی کردیم؛ مقصر شدیم.
به خود و دیگران آسیب رساندیم.
برخی از ما قبل از پذیرش عجز و ناتوانی خود، تا مرز جنون و مرگ پیش رفتیم، زمانی متقاعد شدیم که در مقابل کارهای نادرستی که انجام می دادیم به موفقیت دست نیافتیم.
توانایی خود و دیگران را در کمک و معالجه ناچیز و کوچک دیدیم، فهمیدیم که بیماریی داریم که غیرقابل درمان است، در نهایت دست به دامان مسائل خرافی شدیم، عده ای هم سعادت پیدا کردیم که از اصول دوازده قدم بهره مند شویم، عده ای از شدت درد و ناراحتی خودکشی کردیم، برخی هم در اثر فشارهای وارده مرتکب اعمالی شدیم، که تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگی می کنیم، عده ای در تیمارستان ها تحت نظر هستیم، احتمال دارد که هنگامی به کودا می رسیم که متوجه شده ایم زندگی مان غیرقابل کنترل شده بود. مهارت های خود و دیگران را در مورد کنترل اعمال مان را ناموفق دانستیم، در اولین جلسه ی انجمن رهایی مشکل خودمان را در سایرین دیدیم، عده ای پس از مدت کوتاهی که در یک دوره ی آشنایی به آنها باور پیدا کردیم، برخی معتقد شدیم در این برنامه هم کمک نمی شویم، شک داریم که شرکت کردن مفید و موثر باشد.
اگر بدانیم ما همگی قربانیان رفتارهای اجباری هستیم، زیرکانه، قدرتمند و مخرب هستند که هیچ وسیله ی معمولی قادر به برطرف نمودن آنها نیست.
اگر مقداری با خودمان صادق باشیم، متوجه می شویم زندگی ما کاملاً غیرقابل کنترل شده بود.
با اقرار کردن در اینجا است که افکار قدیمی ما فرو می پاشند و می پذیریم که ممکن است راه دیگری وجود داشته باشد که ما از آن مطلع نیستیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم اول
تمام سفرها با قدم اول آغاز می شوند.
سفر بهبودی شخصی در کودا با اولین قدم کودا آغاز می شود، به منظور درک تخریب رفتارهای ناسالم خود، که همیشه در حال رشد بود، از ناتوانی و عدم کنترل مان در مورد کنترل کردن رفتارهای مان بود، باید در جست و جوی گذشته ی خود و چگونگی رسیدن به این نقطه باشیم.
ممکن بود با طلاق، جدایی، یا مرگ یک فرد دوست داشتنی، تخریب شده باشیم.
ممکن بود دست به خودکشی بزنیم، یا به سمت مواد مخدر و الکل و نیکوتین و اعتیادهای دیگر گرایش یابیم.
بسیاری از ما خسته و ناتوان، بیچاره و با دنیایی راز و رمز خواهان بهبودی بودیم، دست به هر کاری زدیم، هنگامی که تصمیم گرفتیم که تغییر کنیم، سفر بهبودی را با قدم یک آغاز نمودیم، معنی این قدم، تأیید و پذیرش، در عدم کنترل است.
این قدم به ما کمک می کند تا یک عمر تجربه، احساس و رفتارمان را تشخیص دهیم، تعیین کنیم که چگونه از خودمان، دیگران و شرایط و مسئولیت زندگی فرار می کردیم و با کنترل کردن سعی می کردیم یاد بگیریم که قدرت برتر خودمان شویم یا دیگران را در نقش قدرت برتر قرار دهیم.
در می یابیم که خداوند، حق کنترل کردن افراد دیگر را به ما نداده است، اما همه ی مشکلات در دنیا را به ما عطا نموده، به منظور بررسی این که چگونه خودمان و دیگران را کنترل می کردیم یا از آنها فرار می کردیم.
گذشته ی شخصی خود را جستجو و بررسی می کنیم.
سوالات زیر را از خود می پرسیم تا دریابیم که آیا آنها را در زندگی خود به کار گرفته ایم؟
1- چه بی توجهی و بدرفتاری را هنگام بزرگ شدن تجربه کرده ام؟
2- چه وابستگی هایی از زمان کودکی در من بود و هنوز ادامه دارد؟
3- کجا و چرا آموخته ام، هنگامی که مورد بی توجهی یا بدرفتاری واقع شدم، روی برگردانم و فرار کنم؟
4- در دوران کودکی ام چه کسی این رفتارها را به من آموزش یا نشان داده است، که احساساتم را بیان نکنم یا با کسی در میان نگذارم؟
5- در کجا آموخته ام که فرار از دیگران راحت تر از سر و کار داشتن با آنها می باشد؟
6- کجا آموخته ام که دیگران را برای ترس خودم کنترل کنم؟
7- چگونه آموخته ام که به اندازه کافی دوست داشتنی و خوب نبودم یا از دیگران بهتر نبوده ام؟
8- چه وقت، کجا و چگونه آموخته ام که افکار، عواطف و نیازهای خود را به خاطر دیگران انکار کنم، یا برعکس ادعا کنم که جهان دور من می گردد؟
(خود محوری های خود را تشخیص دهید)
9- چگونه متوجه شده ام که هرگز اسرارم را نزد خانواده ام بازگو نکنم؟
10- کجا آموخته ام که با بی توجهی وانکار با مسئله ی سوء استفاده ها رفتار کنم، که این رفتارها از نظر معنوی، عاطفی، جسمی، جنسی یا روحی مضر و گناه آلود است؟
11- آیا آموخته ام، که رفتارها و احساساتم را ابراز کنم، رفتارهایی که اغلب از سکوت تا پرخاشگری بیان شده اند؟
12- آیا آموخته ام، به دیگران اجازه دهم، احساسشان را نسبت به من بیان کنند، اگر این طرو بود چه احساسی داشتید؟
13- کجا و چگونه آموخته ام، که داشتن یک رابطه، من را کامل می کند؟
15- آیا این آموزش ها را از طریق سخنان و اعمال دیگران آموخته ام؟
16- اگر چنین است، از چه کسی آموخته ام؟
17- چگونه با رفتارهای ناسالم زندگی را سپری می کردم؟
18- این که با حس آزادی و رهایی یک زندگی سرزنده ای داشته باشم، آیا آموزشی داشته اید؟
19- احساس واقعی شما در مورد این سوالات چیست؟
با پاسخ دادن به این سوالات در می یابیم، چگونه عجز ما در دوران کودکی توسعه یافته است، اما دانستن این امر کافی نیست. باید غیرقابل کنترل بودن زندگی و رفتارهای مربوط به دوران بزرگسالی خود و بلایی که سر خود و دیگران آورده ایم را درک کنیم.
به منظور بررسی رفتار غیر قابل کنترل مربوط به دوران بزرگسالی، دوره کردن فصل اول و راهنمایی آن در مورد الگوهای انکار، عزت نفس کم، نداشتن انگیزه، اعتماد به نفس، کنترل و عدم رضایت ها مفید می باشند.
به طور ویژه الگوهایی را لیست کرده ایم که رفتارهای مربوط به دوران میانسالی و بزرگ سالی را نشان می دهند.
مهم است برای تغییر غیرقابل اداره بودن، با خودمان صادق باشیم.
با جست و جوی ضعف های زندگی دوران کودکی و غیرقابل کنترل بودن امور زندگی در میانسالی و بزرگ سالی، درک بیش تری در مورد شجره نامه ی شخصی خود را پیدا کنیم.
این کار ما، از مشکلاتمان کم تر و پذیرش ما را بیشتر می کند و بهتر قادریم که رفتارهای بزرگ سالی خود را درک کنیم.
بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم، قدم اول برای مقصر دانستن خودمان یا سایرین، مورد استفاده قرار نمی گیرد.
در جست و جوی سرکوبی مخالفان نیستیم. با مقصر دانستن افراد، به طور بیمارگونه عمل می کنیم و در مقابل بیماری مان ناتوان می مانیم.
به جای مقصر دانستن، تلاش می کنیم تا از تجربیات دوران کودکی و بزرگسالی خود، که در رفتارهای ناسالم ریشه دارند را بررسی کنیم.
می پذیریم، چگونه عجز و ضعف و غیرقابل کنترل بودن در دوران کودکی ما رشد یافته است و به تدریج در رفتارها و روابط دوران نوجوانی و بزرگ سالی، خودشان را نشان داده اند.
می پذیریم هر قدر بیش تر دیگران و خودمان را کنترل کنیم و از آنها فرار کنیم، زندگی مان احمقانه تر می شود.
به جای مقصر دانستن خود و سایرین، مسئولیت احساساتمان را در مورد تجارب کودکی تا بزرگسالی و رفتار تدریجی و رو به رشد وابستگی دوران بزرگ سالی خود را کشف کنیم.
لیست کردن کمبودهایی که در زندگی کودکی و بزرگسالی تجربه نموده ایم مفید است.
از این کمبودها، درد و خشمی که مدتها با ما بوده است رها می شویم. با آزاد کردن این عواطف، افکارهایی را آزاد می کنیم که باعث رفتارهای مربوط به بیماری ما می شدند.
در می یابیم که رفتارهای مربوط به گذشته از قبیل کنترل و فرار از مسئولیت های زندگی باعث یأس ما می شدند.
برخی از ما، اولین قدم خود را با راهنمایان و دوستانی که در بهبودی هستند کار می کنیم.
تجارب، کمبودها و ناامیدی های گذشته را در میان می گذاریم.
با انجام این کار، ژرفای عاطفی، ضعف و غیرقابل کنترل بودن را اشکار می کنیم.
با انجام این کار، گذشته ی خود را می پذیریم، مثبت تر فکر می کنیم و به روش سالم تری با دوستان و با خودمان رفتار می کنیم.
با درک و پذیرش ناتوانی مربوط به وابستگی و غیرقابل کنترل بودن زندگی مان، دری برای راه حل های ممکن می گشاییم.
می پذیریم که تمام تلاش های ما دراین زمینه ها ناموفق بوده است و نیازمند به کمکی برتر از توانایی های محدود خودمان هستیم.
در موقعیت پذیرش و تأیید، به کمک قدرت برتر از خودمان دست می یابیم، تا سلامتی را به ما بازگرداند

 

بحران های روحی
وابستگی، وضعیت بد و آشفتگی را در بیرون و درون ما ایجاد می کند.
درد و ناامیدی برای بسیاری از ما از دوران کودکی درونی شده است و تبدیل به احساسی شده که اشتیاق یا تمایل را از ما می گیرد، روح و روان ما را آزرده می کند.
این احساس می تواند خود را با گریستن برای ناکامی در یک وابستگی عاطفی، احترام کسب نشده، درگیری فکری، نشان دهد.
بسیاری از ما برای پر کردن این نیاز و احساس امنیت، در خود حس ارزش و سعادت مندی را ایجاد نمی کنیم، به همین دلیل مجبور می شویم به افراد دیگر، مواد مخدر، الکل یا سایر اعتیادها و رفتارهای ناسالم روی آوریم.
پاسخ به سوالات زیر کمک می کند تا مشخص کنیم که آیا برای رسیدن به سعادت عاطفی خود به دنبال وابستگی به سایر افراد یا اعتیادها و رفتارها گرایش پیدا کرده اید یا خیر؟
1- آیا برای فرونشاندن ترسم دیگران را کنترل می کنم؟
2- آیا اجازه می دهم که دیگران برای ترس از بی توجهی یا سوء استفاده، من را کنترل کنند؟
3- آیا رفتارم را برای تأیید دیگران تطبیق یا تغییر می دهم؟
4- آیا به عنوان یک فرد، بها و ارزش خود را از طریق میل آنها می سنجم؟
5- آیا به منظور احساس امنیت از دیگران اجتناب می کنم؟
6- آیا توجه ام را بیشتر به خارج از خود معطوف می کنم؟
ما در برنامه کودا در مورد خودباوری، ارزش، اعتماد به نفس، سعادت و کسب انرژی از قدرت برترمان، را می آموزیم، هنگامی که دیگران را کنترل می کنیم با تغییر آنها رو به رو می شویم، برای حفظ ترس و خودخواهی خود را به یک قدرت برتر تبدیل کرده ایم. (خدایی کردن و نقش خدا را بازی کردن)
هنگامی که از دیگران دوری می کنیم و رفتار خود را با تغییرات آنها وفق می دهیم، این کنترل و تغییر دادن را به جای قدرت برتر، از آنها تجویز می کنیم.
هنگامی که خود را به یک قدرت برتر تبدیل می کنیم، یا این قدرت را به دیگران می دهیم، جای اندکی برای قدرت برترمان در زندگی باقی می گذاریم.
این عمل، وضعیت دشوار و بحران روحی و روانی ما را تشدید می کند.
پاراگراف های زیر توضیح می دهند که چگونه وضعیت بحران روحی ما مستلزم کنترل و اجتناب می باشد و همچنین شرح می دهد که شرایط چه موقع استرس آور می شوند

 


فصل دوم
کنترل افراد و شرایط:
بسیاری از ما به کنترل کردن شرایط و افراد اطراف مان افتخار می کنیم.
اگر تصور کنیم از طرف دیگران رد شده ایم یا مورد سوءاستفاده و بی توجهی قرار گرفته ایم، این افراد را به عنوان یک مشکل در نظر می گیریم و با واکنش شدید با آنها رو به رو می شویم.
به طور خاص ممکن است با تسلط بر همسر، فرزندان، اعضا خانواده، دوستان یا همکاران، انرژی زیادی را برای کنترل در آوردن آنان صرف کنیم، یا با تغییر در روش های دیگر به کنترل کردن آنها، با روش آرام یا خشونت و قهر کردن به مدت طولانی باشد.
هنگامی که خشم یا سایر احساسات بر ما غلبه می کند از آنان کناره گیری می کنیم، به دیگران اجازه می دهیم که با احساسات و رفتار خودشان انرژی و نیروی ما را تخلیه کنند.
هنگامی که تا اندازه ای دیگرانر ا به صورت آرام یا پرخاشگرانه کنترل می کنیم یک قدرت برتر می شویم.
حتی ممکن است که کنترل خود را با تکبر، اقتدار یا تعصب افزایش دهیم.
عقاید و رفتارهای دیگران را بی ارزش، احمقانه یا خودخواهانه ارزیابی کنیم.
خود را در یک موقعیت «برتر» قرار می دهیم، ما وقتی در مقابل دیگران قدرتمند شدیم، در مقابل بیماری مان بسیار ضعیف و شکننده می شویم، اصول و روش کودا، تنها روشی است که ما را بر نواقص مان مسلط می کند.
با توجه کردن به دیگران، قدرت برترمان را به آنان می دهیم، به دنبال تأیید سایر افراد هستیم، مورد تأیید واقع شدن دیگران را گدایی می کنیم، تا جایی که از توجه به خود و تمایلات خود رها می شویم.
با ترس از افرادی که به آنها قدرت داده ایم زندگی می کنیم.
از خشم یا عدم تأیید آنها می ترسیم، از ناامیدی، از اجتناب و نارضایتی آنها می هراسیم.
در اصل، تشخیص و انجام احساسات خود را از دست می دهیم و (هرگز آن را به دست نمی آوریم). زیرا در مورد نگرش ها و رفتارهای آنها نسبت به خود دچار وسواس فکری می شویم.
اجتناب از افراد و شرایط، برای بسیاری از ما به قدری سخت می شود که از دیگران می ترسیم از نزدیک شدن و برقراری رابطه ی صمیمانه با آنها را انکار می کنیم.
تلاش می کنیم تا خود را در موقعیت های حساس قرار ندهیم. مهارت پیدا می کنیم تا ترس خود را به خصوص هنگامی که امورات از کنترل ما خارج شده اند، پنهان کنیم، حتی هنگام بی عدالتی یا سوء استفاده از ما ساکت می ماندیم.
در نقش یک قربانی قرار می گیریم و برای اجتناب از مواجهه با مسئولیت ها، ناتوان و بی مایه عمل می کنیم.
ممکن است خود را کاملاً در موقعیت تسلیم قرار دهیم، به راحتی اجازه می دهیم تا دیگران از ما سوء استفاده کنند یا به سختی خود را مجازات می کنیم.
به این باور می رسیم که برای زندگی کردن در اجتماع و روابط هدفمند یا شاد، به اندازه ی کافی لیاقت نداریم.
بیماری مان بدتر می شود، ترس و شرمندگی بر ما غلبه می یابد. دیگران را بیش از حد کنترل می کنیم و گاه از آنها اجتناب می کنیم، این رفتارها افسردگی مزمن را در ما ایجاد می کند.
ترس، احساس گناه و شرمندگی همیشه در ما وجود خواهد داشت. اکثر ما از اهداف و وابستگی های اشتباه پیروی می کنیم.
احساسات خود را با الکل، مواد مخدر، غذا، س..ک..س، قمار، یا کار فروکش می کنیم، اغلب اینها منجر به رفتارهای ناسالم و مزمن می شوند و مشکلات ما را وخیم تر می کنند.
هیچ یک از این رفتارهاف رهایی و آرامش را برای مان فراهم نمی کنند. بدون در نظر گرفتن خود و نیازهای انسانی خود، بیماری مان را در یک موقعیت «برتر از خود» یا «کمتر از خود» در اختیار دیگران قرار می دهیم.
به عنوان یک سرپرست کنترل کننده، یا اجتناب کننده، به صورت خودمحورانه رفتار می کنیم؛ مساوات و برابری از بین می رود.
چه چیزی باعث می شود که نیاز داشته باشیم تا دیگران را کنترل کنیم؟
بسیاری از خود سوال می کنیم:
«ایا این رفتارها سالم هستند؟»
پاسخمان را در رفتارهای مان مشاهده می کنیم.
در گروه رهایی، رفتارمان نسبت به خودمان، دیگران و قدرت برترمان، انسانی و مناسب می شود، در صورتی که رفتارهای ناسالم خودمان را جایگزین رفتارهای سالم کنیم.
ممکن است غرایز فردی، روح یا جسم ما را تهدید کنند.
ما به طرز بیمارگونه رفتار می کنیم و اجازه می دهیم که ترس و خجالت بر زندگی ما حکومت کنند و باعث شود که با شخصیت بیمارگونه و ماندگار گذشته یمان، مثل: کنترل ها و تغییر دادن و فرار از مسئولیت ها، رفتار کنیم

 

ترس
ترس، به نوعی برای بسیاری از ما چون نگهبان و مراقبی می باشد که کمک می کند هنگام بروز خطرات از خود محافظت کنیم، این ترس، ترس سالم نامیده می شود، اما ما برحسب عادت بیماران هم وابسته از ترس برای حفاظت از خود در برابر شرمندگی و خجالت و تحقیر شدن توسط دیگران استفاده می کنیم.
در واقع ترس مان را در احساساتی چون: خشم، رنجش، عصبانیت، زد و خورد، درد یا منزوی کردن، افراط در مسائل جنسی خود نشان می دهیم. غالباً آرام بودن، سکوت کردن، سوء استفاده کردن، گوشه گیری، خشم، خلاف کاری، انکار، دروغگویی، تقلب کردن، از واکنش ترس می باشد.
سایر احساساتی که ترس را نشان می دهند عبارت اند از: نگرانی، اضطراب، عصبانیت، احساس ناراحتی و دلشوره و افسردگی

 

خجالت
خجالت باعث می شود که باور کنیم که احمق، بی ارزش، پایین تر، بی کفایت تر یا ناخواستنی تر از سایرین هستیم.
خجالت ابراز احساس حقیقی ما را کاهش می دهد و این اعتقاد را که انسان های مهربان و مثبتی هستیم را تخریب می کند. عزت نفس ما و احساس برابری ما را در جهان هستی از بین می برد.

تجربه کردن ترس و خجالت به عنوان یک کودک
به عنوان یک کودک، هنگامی که مورد سوء استفاده و بی توجهی قرار می گیریم، هویت و روابط ما با قدرت برتر، با خود و دیگران تخریب می شود.
از روی دادن سرکوب ها و تحقیرها، احساس خجالت و ترس می کنیم و اجازه می دهیم که احساس و سعادتمان توسط افرادی که از ما سوء استفاده کرده اند یا به ما بی توجهی نموده اند کنترل شود.
به عنوان یک کودک سرکوب شده حق انتخاب نداریم.
هنگامی که به سوء استفاده از ما با بی توجهی ادامه داده می شود، خجالت و ترس مان شدیدتر می شود، خودمان را بیش تر رها می کنیم.
با گذشت زمان و از دست دادن امنیت های عاطفی و خانوادگی و اجتماعی (بدون اینکه خودمان متوجه باشیم) سوء استفاده کنندگان به قدرت برتر ما تبدیل می شوند و ما به راحتی به آنها اجازه می دهیم که بر ما تسلط یابند، آموخته ایم که از رفتار و قدرت آنها بترسیم.
با ادامه یافتن سوء استفاده ها، توجه و امکان توسعه ی رابطه ی عاطفی خوب با خود و سایرین و قدرت برترمان کاهش می یابد

 

 

خشونت عاطفی، فیزیکی، جنسی، معنوی
مهارت در ادامه ی زندگی و بقای خود را از یاد می بریم، برای آن که از عهده ی نیازهای آنان به خوبی برآییم، شرایط اسارت بار را می آموزیم. شرایطی که به طور بالقوه ما را در اختیار بیماری های نیروهای برترمان قرار می دهد، سعی می کنیم آنان را کنترل کنیم یا از آنان اجتناب کنیم.
با این رویه و شیوه مجبوریم کودکی خود را رها کنیم، اندکی بزرگ بشویم و سپس سرکشی کنیم.
بسیاری از ما اعمالمان را درک نمی کنیم، زیرا آنها اغلب غریزی شده اند.
ما به صورت اجباری این اعمال را انجام می دهیم، از همان دوران کودکی بحران ها با ما رشد خواهند کرد، هرچه بزرگ تر می شویم، ترس ها و مشکلات هم بزرگ تر خواهد شد، ما هم قادر به حل آن مشکلات نخواهیم بود، تفاوت ها را تشخیص نخواهیم داد.
با گذشت زمان می آموزیم که چگونه با کنترل کردن یا فرار کردن از دیگران، خجالت و ترس خود را پنهان کنیم، و انکار ابزار خوبی است که در این مراحل به کمکمان خواهد آمد.
از همین دوران می آموزیم که از مسئولیت های زندگی خود فرار کنیم، چون فرار کردن و رها کردن هم برای مان تبدیل به عادت و وابستگی خواهد شد و این راه را به عنوان بهترین شیوه بر می گزینیم.
هنگامی که احساس تحت سلطه بودن به ما دست می دهد، مجبوریم به چیزی تکیه کنیم که آن را برای بقا و زنده ماندن بهترین کمک می دانیم.
در این چرخه ی وابستگی گیج کننده که درد آور می باشد، احساس می کنیم کنترل و نظارت بیش تر و بهتری بر زندگی داریم و فکر می کنیم کم تر اجازه می دهیم که قدرتی برتر از خودمان در ما اثر کند

 

ادامه دادن به این رفتار به عنوان بزرگسال

بدون کمک گرفتن، تناقض های عاطفی و الگوهای بقا را به دوران بزرگسالی خود می بریم.
زخم های خود را بدون مداوا و تسکین یافتن با خودمان یدک می کشیم، امیدواریم که آرامش و شادی را بیابیم و گذشته را رها و فراموش کنیم، اما در عوض در روابط دوران بزرگسالی خود شرایط پیشرفته تر و مشابه ای را دوباره ایجاد می کنیم.
تفریط و افراط را وارد اعمال خودمان خواهیم کرد، ما دچار بیماری چه کنم، چه کنم شده ایم، ندانسته و بدون انتخاب خودمان ویژگی ها و قدرت سوء استفاده کنندگان دوران کودکی خود را به افرادی که امروز در زندگی مان هستند، انتقال می دهیم، عادت کرده ایم که دارای اربابان مقتدر باشیم و خودمان هم فرمان بر آنها هستیم.
با این وابستگی ها، گاهی اوقات نیز خودمان شرایط سوء استفاده را برای قدرت برترمان به وجود می آوریم، او را سوء استفاده گر و خود را قربانی می دانیم.
در این روابط هیچ احساس ارامش نخواهیم داشت.
در روابط دوران بزرگسالی توجه زیاد و بی نهایتی را برای کنترل کردن هر گونه نشانه ای از خجالت، سوء استفاده یا بی توجهی صرف خواهیم کرد، ما متوجه گذر ایام و لذت بردن از زندگی را درک نخواهیم کرد، سعی خواهیم کرد با تدربیر با زندگی روبرو شویم، ولی باز شکست می خوریم، چون ما چیزی را آموزش ندیده ایم، از شدت خجالت با دیگران مشورت نمی کنیم، می ترسیم رازمان آشکار شود، اگر دیگران بدانند ما ناتوان هستیم، از سایر افراد یا شرایط فرار می کنیم. در این شرایط ترس شدیدتر از خجالت رشد می یابد.
از این وابستگی یک احساس و پایه ی بی ثبات برای روابط آینده خود استفاده خواهیم کرد، دیگران را به خودمان جذب می کنیم.
(امید برای اشنایی) اما هنگامی که آنها به ما نزدیک می شوند به خاطر ترس از خجالت آنها را طرد می کنیم.

 

بنا کردن مفهوم خود، از یک قدرت برتر
بسیاری از ما در مذاهب شکل گرفته و سازمان یافته ای زندگی می کنیم، یا فعالیم و مفاهیم مختلف مربوط به خداوند یا یک قدرت برتر را آموخته ایم.
برخی از ما امیدواریم که با یک زندگی پرهیزگارانه احساس خجالت و شرمندگی را برطرف کنیم.
حتی تحولات رفتاری کنترل شده ای که با عقاید مذهبی ما در آمیخته اند، رفتار می کنیم، احساس می کنیم انگیزه های ما برای وابستگی متنوع می باشند، اما هنوز از نظر عاطفی در زندگی مان وابسته به افراد سوء استفاده گر و رفتارهای ناسالم می باشیم، از دوران کودکی خود بیش تر به افراد وابسته می شویم، نه خداوند و مذهب!
برخی از ما منکر خدا و ناآگاه هستیم.
از مذاهب هم خوشمان نمی آید، خدا را سوء استفاده گر و مستبد می دانیم.
به دلیل تجربیات منفی که در شرایط خاص با آنها رو به رو شده ایم، از خدا و مذاهب خشمگین هستیم، شاید این خشم سالها قبل وجود داشته است، و ما از آن آگاهی کافی و کاملی نداشته ایم.
برخی هم باور دارند و عشق خداوند را درک کرده اند
در هر دو صورت باید صادقانه از خود بپرسیم که «آیا زندگی مان با صداقت و آرامش همراه بوده است» آیا برای یک رابطه ی امن، سالم و دوست داشتنی با قدرت برترم، خودم با سایرین کار می کنم؟
اغلب می گویم «خیر» ترس و خجالت باعث می شود که به صورت تخریبی رفتار کنیم.
هنگامی که بیماری ما را در بر می گیرد، چاره ای جز درمان به نظرمان نمی رسد، به ناچار نزد متخصصان و روانکاوان می رویم، مشکل ما حادتر می شود، مصرف دارو هم به مشکلات قبلی اضافه می شود، از روی ناچاری و آخرین راهکار در جست و جوی یک قدرت امن تر از خود ما، که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند، می پردازیم.
برای ادامه زندگی و بهبودی باید این کوشش را بکنیم.
در صورتی که قبلاً یک قدرت برتر مثبت را تجربه نکرده باشیم، تعبیر ما می تواند یک فرد مطمئن و پناه دهنده باشد، اگر قبلاً با خدا ارتباط داشته ایم، می توانیم به تقویت کردن این رابطه کمک کنیم.
اعتقادات گذشته ی ما هر آنچه که باشند، می توانیم با همان پایه و اساس معنوی را برای برنامه ی بهبودی اینده ی خود بنا کنیم

 

آغاز سفر بهبودی از وابستگی ها:

در بیماری وابستگی، ایمان و امید خود را به طور افراطی بر خود، همسر، کودکان، خویشاوندان و دوستان و حتی بر شغل و روش زندگی خود را از دست می دهیم.
وقتی وارد انجمن می شویم، اولین تصمیم را با حق انتخاب بر می گزینیم، این کار را برای امنیت، بقا، ارزش و سعادت خود انجام می دهیم.
در مسیر بهبودی، به تدریج زندگی مان را ما به دست یک قدرت برتر دوست داشتنی و قابل اعتماد واگذار می کنیم.
می آموزیم که از رفتارهای کنترل کننده و ناسالم چشم پوشی کنیم، احساسات خود را در مورد آن چه که انجام می دهیم تجزیه و تحلیل کنیم و از کسانی که از نظر عاطفی به اجبار به آن ها تکیه کرده ایم، جدا شویم.
برخی از ما با سرعت به نیروی قدرت برترمان دست می یابیم.
برخی به ناامیدی می رسند، برخی در می یابیم که توانایی ما برای اعتماد به هر کس یا هر چیزی به قدری کاهش یافته است که باید برای آن وقت و زمان صرف کرد.
ما به احساس امنیت نیازمندیم، در یک فضای مطمئن می توانیم به یک باور برسیم که دوستان قدیمی در این انجمن از نیروی برتری حرف می زنند که برایشان کاملاً قابل لمس است، گاه ممکن است به گونه ای رفتار کنیم که گویی ما هم به باور رسیده ایم.
تا این که آن باور در اثر تمرین به اعتقاد و حقیقت تبدیل شود، سخت گرفتن در این مرحله می تواند ما را ناامید کند.
هنگامی که ترس ما شدیدتر می شود، اعتقاد به واگذار کردن حتی بخش کوچکی از اراده یا زندگی خودمان به یک قدرت برتر نیستیم، با دعا و عبادت و مراقبه سعی می کنیم، تا مقداری از ترسمان بکاهیم، برای هر یک از ما زمان کوتاهی وجود دارد تا در یک جمله تسبیح خدای خود را نیایش کنیم.
مثلا بگویم:
«خدایا، لطفاً کمکم کن تا تمایل برای رهایی را پیدا کنم»
باید بدانیم، ما درابتدا جسم خود را به جلسات می آوردیم، سپس به مرور روحمان جذب برنامه خواهد شد.
با ادامه دادن به برنامه ی بهبودی، با اعتماد و اختیار در برابر قدرت برتر تسلیم می شویم و با حضور جسمی و قلبی این قدرت را در خود تجربه می کنیم.
تسلیم شدن و رهایی به این مفهوم نیست که شرایط آن طور که ما می خواهیم می شود. ما در برنامه می توانیم زندگی را آن طور که هست بپذیریم، قبلا با جنگ و عدم پذیرش زندگی خود را مختل کرده بودیم، اما اکنون می توانیم با آرامش، مشکلات را حل یا کنترل کنیم.
قبلاً قادر به حل این مشکلات نبودیم، یا آن را به دست روزگار می سپردیم، متوسل بودن به نیروی برتر ما را قادر می سازد تا اختیار و حق انتخاب داشته باشیم، با این کار یک شخصیت با عزت نفس، متواضع، اما حقیقی را تجربه می کنیم.
می آموزیم که قدرت برترمان افراد بدی را خلق نمی کند.
خوبی در درون همه ی ما، حتی آنهایی که مسئول پیمان شکنی، خیانت، سوء استفاده، آسیب و ترس در گذشته ی ما بودند، وجود دارد. دوست داشتن این افراد امکان پذیر است، اما چشم پوشی از رفتارهای منفی آنها ممکن نیست.
حتی می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم و ببخشیم.
به روش خود یاد می گیریم که چگونه دوست بداریم و دوست داشته شویم و چگونه از خطای دیگران بگذریم و آنان را ببخشیم، هیچ یک از ما حتی با کمک قدرت برترمان عشق نمی ورزیم یا کاملاً سرزنده زندگی نمی کنیم، چون در ذهن ما پرونده ای جهت عشق ورزیدن و دوست داشتن وجود ندارد، ما با آن غریبه هستیم، ما در برنامه چگونگی دوست داشتن و عشق ورزیدن را می آموزیم، حرکت به سمت تکامل انسانیت را ادامه می دهیم.
در می یابیم که کمال گرایی و ایده آلیست طلبی، صرفاً یک تصور باطل است.
در دراز مدت اشتباهات زیادی می کنیم و گاهی به رفتارهای اولیه ی وابستگی باز می گردیم، ما به خودمان حق اشتباه می دهیم، ولی در مقابل عملکردمان مسئول هستیم تا به کسی خسارت وارد نکنیم. هنگامی که در حفظ تعادل عاطفی، قدرت و عزت نفس ناتوان باشیم، به کاری که باید انجام می دادیم ناتوان خواهیم بود و این فرآیند همیشگی می باشد.
با مقایسه ی خود با سایر افرادی که متواضع هستند، به یاد می آوریم که هر یک از ما با تفکر و سرعت خاص خود آنچه را که خواهان آنیم، می آموزیم.
به منظور حفظ ارتباط با قدرت برتر و افراد جامعه، در این نگرش، به اولویت بندی کردن روابطمان سود می بریم.
باید رابطه ی ما با قدرت برتر در ابتدا وجود داشته باشد تا با اتکا به آن ترس هایمان را کم تر کنیم، هنگامی که این رابطه را ایجاد کردیم و آن را توسعه دادیم، بهتر است قادر باشیم رابطه با خودمان را نیز گسترش دهیم.
هنگامی که رابطه با قدرت برتر و با خودمان به تعادل و استحکام رسید، بهتر است بهبودی و بسط ارتباط عاشقانه با دیگران را آغاز کنیم. هنگامی که اولویت رفتارهای سالم تری را در روابط صمیمی خود به کار بگیریم، اجازه می دهیم که قدرت برتر در زندگی ما تأثیر عمیق تری بگذارد.
درک می کنیم و به سمت نیرویی کشیده می شویم که از نیروی ما بسیار برتر و مورد اطمینان تر می باشد. هنگامی که از طریق بهبودی به تقویت کردن رابطه ی خود با قدرت برتر ادامه می دهیم خستگی شدید، افسردگی، اضطراب، یأس و ناامیدی، بی قدرتی و عدم اعتماد به نفس از بین می رود، انرژی بسیاری جایگزین می شوند.
ترس از خجالت گام به گام کاهش می یابد، آسیب ها و احساسات دوران کودکی به تدریج بهبود می یابند.
ما با کودک درون خود آشتی می کنیم و با آرامش اکتسابی این اتفاق شیرین به مسیر بهبودی ادامه می دهیم، دعا و مراقبه و امنیت بیشتری را تجربه می کنیم.
رهایی از رفتارهای کنترلی و تغییر دادن ها کمتر می شود، راحت تر به قدرت برتر اجازه می دهیم تا ما را در سفر زندگی راهنمایی کند.
معجزات بهبودی و رهایی را بهتر درک می کنیم.
انرژی بسیار زیادی را در وجودمان احساس خواهیم کرد، به مصرف الکل و نیکوتین و مواد مخدر مختلف هیچ نیازی نخواهیم داشت و همچنین به حمایت اشخاص دیگر نیاز نداریم، چرا که یک حمایت گر بسیار قدرتمندی را در درونمان حس خواهیم کرد، ما معبودی جز خدا نخواهیم داشت، با عشق و افتخار کنار بندگان خدا در صلح و آشتی بدون نژاد پرستی زندگی شادی را تجربه خواهیم کرد.
روابط دوست داشتنی و شیرین تری با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین برقرار می کنیم.
از مورد توجه قرار گرفتن، که شدیدترین نیازهای مان است، پرهیز می کنیم. ما دیگر نیازی به تأیید دیگران نداریم. برای ارضای اشتیاق جسمی، روانی و روحی خود، به سایر افراد یا به روش زندگی ناسالم روی نمی آوریم.
اراده ی قدرت برتر ما مانند روشنایی هنگام طلوع آفتاب با اطمینان و امیدواری در زندگی تیره و تار ما تجلی می یابد، احساس می کنیم دوستان جدید و دوست داشتنی پیدا کرده ایم و آنان کسانی نیستند جز: خودمان، خداوند، دوستان بهبودی

 

یک برنامه ی پیشنهادی برای بهبودی:

وابستگی یک بیماری مرموز و ابهام آمیز و مخرب می باشد که به راه حل های ساده اما ویژه ای نیازمند است.
ما معتقدیم که این راه حل ها در برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم یافت می شود چون خودمان از آن بهره گیری می نماییم.
برنامه کودا متشکل از موارد زیر است: شرکت در جلسات مشارکتی و گردهمایی کودا، راهنما گرفتن، مطالعه ی کتاب و بروشورهای انجمن، مشارکت، کارکرد قدم های رهایی، خدمت گزاری، انتقال دوازده قدم به تازه واردان، کارکرد سنت کودا می باشد.
قدم های کودا از دوازده قدم الکلی های گمنام و سپس از بسیاری اصول بهبودی در برنامه های دوازده قدم سایر انجمن ها اقتباس شده است و از آنها بهره می کند، میلیونها نفر در جهان این قدم ها و مفاهیم را در زندگی شان به کار گرفته اند.
این قدمها، اقتدار و روح بهبودی شخصی ما را حفظ می کنند، و خودمان مایل هستیم تا آنجا که می توانیم آنها را به کار گیریم.
تا جایی که ممکن است با خودمان، با قدرت برترمان و سایرین صادق باشیم.
شک و تردید، در مورد به کارگیری این قدمها باعث می شود که در مورد همه چیز احساس بدبینی و منفی نگری داشته باشیم، تحول و رشدی که به دنبال آن بودیم کم رنگ می شود، به مدت زیادی دوام نمی یابیم.
بیماری ما دوباره نیروی برتر منفی ما می شود، بر ما حکومت خواهد کرد، بودند کسانی که با این شیوه خودشان را فریب دادند و اکنون در بین ما نیستند و اگر بخواهیم تلاش کنیم که قدم ها را به تنهایی کار کنیم گوشه گیر و منزوی می شویم. کارکرد قدمها با کسی امکان پذیر است که خودش آن را کار کرده باشد، ما فقط به یک نفر اطمینان می کنیم، گوشه گیری یک رفتار معمول مربوط به بیماری ما می باشد. سرانجام بسیاری از ما کمک عاشقانه ی افرادی را که قبل از ما دراین مسیر سفر کرده اند را با کمال میل می پذیریم، این افراد راهنما spaanser در کودا می باشند که به ما طریقه ی آشنایی با دوازده قدم، بصیرت، تشویق و کسب اعتماد به نفس را ارائه می دهند.
آنها به ما کمک می کنند تا درک کنیم که با آشنایی این قدمها به سرعت و کاملاً تکمیل نمی شویم. سرعت و بی صبری عاملی برای توقف و عدم موفقیت ما خواهد شد.
دوازده قدم، ما را از مسیر رفتار ناسالم به سمت روابط سالم و دوست داشتنی با خدا، با خودمان و با سایرین هدایت می کند.
اینها، اولویت برای روابط و راهنمایی برای سالم زیستن و زندگی عاشقانه را ارائه می دهند.
از طریق ماهیت ساده ی این قدمها، در می یابیم که چه کسی هستیم و چگونه به محدوده ی روابط سالم و دوست داشتنی وارد شده ایم.
مطالب ارائه شده در برنامه ی کودا کمک می کنند تا دریابیم که چگونه تجربیات گذشته ما در مورد بدرفتاری و بی توجهی شکل گرفته اند و رفتارهای مربوط به وابستگی و روش زندگی ما را تقویت نموده اند. می آموزیم که چگونه قدرت مورد ادعای اعتیاد و مشکلات را به یک قدرت برتر دوست داشتنی تبدیل کنیم.
زندگی، اراده و بهبودی خود را به قدرت برتر می سپاریم.
ما مسئول بیمار شدن خودمان نیستیم، ولی می توانیم مسئولیت بهبودی و رفتارهای خود را به عهده بگیریم، رفتارهایی که الگوهای مخرب را در زندگی مان تقویت می کردند.
با یادگیری قدم ها کمبودها و نقصهای شخصیتی خود و تشخیص مهارت ها، استعدادها و موقعیت های خود آگاهی پیدا می کنیم، در مسیر انسانیت رشد می یابیم.
در این موقعیت متواضعانه، با تمام توان خود هر کاری را برای تصحیح اشتباهات گذشته یمان و جبران خسارت هایی که زده ایم، انجام می دهیم.
هم چنین تلاش می کنیم تا کاری را که به بهبودی زخم های ما و افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم کمک می کند را تکمیل کنیم.
در این کار مرحله ای، روز به روز می کوشیم تا مسئولیت خود را برای رفتارمان حفظ کنیم.
می آموزیم که رابطه ی خود را با قدرت برترمان عمیق تر کنیم.
به منظور ارزشمندی واقعی و سعادت، راحت تر به قدرت برترمان تکیه می کنیم. سرانجام در می یابیم که اگر بخواهیم برای به دست آوردن آنچه که از کارکرد قدم ها به دست آوریم، نتیجه بگیریم، باید تلاش کنیم تا تجربه، قدرت و امید در بهبودی خود را به افرادی که هنوز از بیماریشان آسیب می بینند منتقل کنیم.
به نظر افکار ما، برداشتن این قدمها، ممکن است ترسناک ترین کاری باشد که تا کنون انجام داده ایم، اما پاداش و بهبودی که حاصل می کنیم غیرقابل ارزش و قیمت گذاری می باشد.
سرانجام با اجرا این اصول در تمام کارهایمان، دستاورد این قدمها، در بخش بزرگی از زندگی روزانه ی ما تأثیرگذار می شوند.
لیست زیر دوازده قدمی می باشد که برای رهایی و بهبودی شخصی از بیماری هم وابستگی و وابستگی و رفتارها و عادت های ناسالم، آن را توصیه کرده اند:
1- ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم و زندگیمان غیرقابل کنترل شده بود.
2- به این باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند سلامتی عقل را به ما بازگرداند.
3- تصمیم گرفته ایم اراده و زندگیمان را به خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم.
4- ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جست و جوگرانه از خود تهیه کردیم.
5- ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.
6- ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
7- ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
8- ما فهرستی از تمام کسانی که صدمه زده بودیم، تهیه کردیم، و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.
9- ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند.
10- ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.
11- ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.
12- ما با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به وابستگان برسانیم واین اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم.
بسیاری از ما در نگاه اول، کارکرد این قدمها را کار دشواری می دانیم. فکر می کنیم که ما هرگز توانایی انجام آن را نداریم.
برخی از ما این قدمها را امری سریع و ساده ای می یابیم که در مدت چند روز یا چند هفته به آن دست پیدا می کنیم.
برخی کاملاً از آن اجتناب می کنیم، حاضریم تحت فشار شدید بحران ها و رفتارهای بیمارگونه قرار بگیریم.
سرانجام با تمایل اگر یقین داشته باشیم، پیش می رویم و در صورتی که بخواهیم زندگی مان بهتر شود، از این قدمها به عنوان بخشی از بهبودی شخصی استفاده می نماییم

 

قدم دوم
ما به این باور رسیدیم که یک قدرت مافوق می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
با شرکت در جلسات و گوش دادن به مشارکت افراد و این که از آرامش خاصی برخوردا هستند، به باور می رسیم.
توضیحات دیگران، در مورد رابطه با یک قدرت برتر را می شنویم. در می یابیم که افرادی که رابطه ی صادقانه و منظمی با این قدرت را دارند و آن را حفظ می کنند، افراد آرام و موفقی هستند. آنچه را که در جست و جویش هستیم، یعنی بهبودی را تجربه می کنیم، زیرا ما اعضاء یک برنامه ی دوازده قدیمی و دوازده سنتی هستیم، کشف و حس این قدرت به عهده ی هر یک از ما واگذار شده است. هر کس با درک و هوش خودش آن را کشف می کند، برای اولین بار در زندگی حق انتخاب پیدا می کنیم، این احساس صادقانه را در سر می پرورانیم که چیزی وجود دارد که می تواند، آنچه را که خودمان نمی توانیم پیدا کنیم، برایمان انجام دهد. برگرداندن سلامت عقل.
در این برنامه، با کمک دیگران (افراد قدیمی انجمن) روشن تر به جهان اطراف نگریستن است.
در قدم دوم یک حقیقت را خوب در می یابیم:
با رفتارهای خود باعث تخریب احساس و زندگی خودمان شده ایم، مهم نیست که این رفتارها چقدر خیرخواهانه باشد یا نه، باور کردیم که احمق بودیم، با خودمان بد کردیم، هنگامی که این رفتارها بی اختیار انجام می شد، همان طور هرگونه اعتقاد در مورد این که خودمان می توانیم آن را کنترل و درست کنیم، نیز احمقانه می باشد.
«تکرار یک عمل اشتباه و انتظار یک نتیجه ی متفاوت، دیوانگی است»
گاهی اوقات صادق بودن با خودمان دردناک تر از صداقت با دیگران است. ولی پاداش این کار بسیار خوب و نتیجه بخش است.
هنگامی به این باور می رسیم که اعتماد و اطمینان ساده ی پیشنهاد شده در این قدم را بپذیریم. بذر انسانیت در ما جوانه می زند، اعتماد به نفس ایجاد شده با پذیرش ناتوانی و عجزمان در قدم یک، پرورش می یابد.
با تمایل به داشتن یک قدرت برتر مثبت و حقیقی، احساس آزادی و امیدواری را تجربه می کنیم و در این منطقه می باشد که باور و اعتقاد ما آشکار می شود

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوم
در قدم یک، با تلاش برای ظاهر شدن در نقش خدا، نقص و عیب های خود را در می یابیم.
می آموزیم که چگونه به دیگران اجازه می دادیم تا خدای ما باشند. در می یابیم که باید به خودمان و افرادی که به آنها قدرت داده ایم کمک کنیم.
با این کار، آماده می شویم تا اعتقاد به یک قدرت برتر از خودمان را تقویت کنیم، قدرتی که بهبودی و سلامت عقل ما را باز می گرداند.
در قدم دوم، این عقیده را ایجاد و تقویت می کنیم.
برای آن دسته از ما که قدرت برتر را درک نمی کنیم یا نمی شناسیم، رابطه ی جدید و فوق العاده با راهنما و دوستان بهبودی را آغاز می کنیم. برای آنان که با یک قدرت برتر ارتباط داشته اند، این قدم کمک می کند تا زمینه های ضعف خود را با تمرین کردن، تقویت کنیم.
از طریق کارکرد در اولین قدم می آموزیم که به عنوان یک کودک اغلب برای کمک خداوند تسبیح و ذکر او را بر زبان جاری سازیم.
اما نسبت به پیام ها بی توجه بودیم یا ارتباط مان ضعیف و کم رنگ بود ولی با این حال دعاهای خود را به خاطر داریم، حس می کردیم ویژگی های این قدرت در زندگی ما اغلب غیر قابل دسترس بود، چود در سردرگمی و دلبستگی های کودکانه خود غرق بودیم.
اکنون به عنوان یک بزرگسال (با احساس کودک آسیب دیده) تلاش می کنیم آن شرایط را رها کنیم و خود را تنها در روابط، بزرگسالی که با روشن بینی به احساسات خود در این مرحله دست رد به پیشنهادها می زنیم.
خودمان متوجه هستیم و می دانیم که در این مرحله، لجبازی و مخالفت خاص کودکی را هنوز هم داریم. تصمیم می گیریم با اعتماد به راهنما و گروه راه جدیدی را هموار کنیم.
ما چیزی برای باختن نداریم!
نیایش با خدا را ادامه می دهیم، اما تا از رفتارمان و از افرادی که ذهن ما را مشغول کرده اند، خود را رها نکرده ایم، هیچ چیز تغییر پیدا نمی کند.
برای دست یافتن به آن، آرامش، امیدواری و احساس هویت و ارزشمندی را به خود هدیه می دهیم.
تا وقتی که بهبودی را در دیگران جست و جو می کنیم، احساس بی ارزشی و حقارتمان بیش تر می شود، زیرا فلسفه ی انسانیت به ما اجازه نمی دهد که قدرت برتر خودمان باشیم، یا این قدرت را به دیگران دهیم.
یادمان باشد که این کار امکان ندارد چرا که، اگر امکان داشت وضعیت ما چنین نبود.
ما در انجمن انتخاب های محدودی داریم و تمایل داشتن به انجام کاری تنها یکی از این انتخاب هاست که به ما آزادی، قدرت و آرامشی را می دهد که به شدت به آن نیاز داریم.
برخی از ما که به کودا آمده ایم قبلا یک خدای دوست داشتنی را باور داشتیم. ممکن بوده است در سختی های زندگی حضور عاشقانه ی خداوند را احساس نمی کردیم فکر می کردیم او ما را دوست ندارد، یا باور کرده بودیم که خداوند در مواقع حساس ما را رها کرده است.
گاهی اوقات شرمساری و احساس گناه در اثر رفتارهای گذشته باعث می شود که باور کنیم برای تضمین درخواست از عشق و حضور خداوند، به اندازه ی کافی خوب نیستیم.
برخی از ما برداشت اندکی از یک قدرت برتر داریم، یا تصویری از قدرت برتر نداریم، یا ممکن است برداشت خود از خداوند را به فراموشی سپرده باشیم یا رها کرده باشیم.
بررسی فصل اول و دوم کمک می کند تا مفهوم قدرت برتر را روشن سازیم. ویژگی های شخصیتی قدرت برترمان، در دوران کودکی ممکن است مشابه با اشخاص مورد اطمینان ما باشد.
گاهی اوقات ممکن است خداوند، برایمان مثل یک رهبر معنوی باشد، یکی از اعضای خانواده یا دوست قدیمی، یا یک فرد، ساختن تصورات و رویایی باشد، که برایمان آرامش بخش است، مفید است که لیستی از ویژگی های شخصیتی و ویژگی هایی که یک قدرت برتر باید داشته باشد که با آن ارتباط داریم یا مایل هستیم ارتباط داشته باشیم تهیه نماییم.
این امر به ما کمک می کند که تعیین کنیم که ویژگی های شخصیتی که از سوء استفاده کنندگان اولیه ی ما بوده است را ندارد.
برای درک بهتر این مفاهیم با سایر افرادی که در کودا هستند صحبت می کنیم و از تجربیات آنها بهره مند می گردیم.
برخی افراد طبیعت، جهان یا گروهی را به عنوان تصویر قدرت برترشان بر می گزینند.
بعضی اعتقاد به قدرت برتر و عقاید مذهبی را گزینش می کنند.
بعضی از نو با زیربنای درست آغاز می کنند و تصویر آن را تقویت و تمرین می کنند.
می آموزیم که آنها چگونه درست مانند ما تلاش می کردند و اغلب علی رغم تردیدها و ترسهایشان معجزات خداوند را در زندگی و رابطه ی خود با خداوند و سایرین را تجربه می کرده اند.
از تجربیات معنوی آنها و چگونگی تأثیر خداوند در زندگی هایشان حتی هنگام بی توجهی آنها به حضور خداوند از انرژی جاری در برنامه بهره مندند.
به ما می آموزند که چگونه زندگی یشان از طریق ایمان و مداخله ی الهی متحول گشته است و گاهی اوقات در رویارویی با شرایط بسیار سخت و تهدید آمیز زندگی توسط خداوند کمک و هدایت شده اند. اعتقاد و باور به یک قدرت برتر برای برخی از افراد دشوار است، زیرا این امر به مفهوم رهایی از ترس های توهم آمیز می باشد.
بعضی می ترسند که نترسند!
باور کردن در برنامه یعنی معتقد بودن و تمایل به این باور که قدرتی برتر از خودمان می تواند آنچه را که قادر نیستیم انجام دهیم را برایمان انجام دهد.
به یاد می آوریم که در قدم دوم تنها از ما خواسته شد که باور کنیم یا تمایل به باور داشته باشیم که قدرتی برتر از خودمان قادر است سلامت عقل را به ما بازگرداند.
لازم نیست که به خدای شخصی، مذهب یا مفهوم معنوی فرد دیگری معتقد باشیم.
قدرت برتر ما باید احساس خوب و مطمئنی نسبت به ما داشته باشد. قدرت برترمان باید یکی از گزینش ها و مفاهیمی باشد که آن را درک می کنیم.
با اعتقاد به این رابطه ی دوباره آغاز شده یا تازه ایجاد شده، آرامش و احساس امیدواری تازه ای را حس می کنیم.
دیگر لازم نیست که خود یا سایرین را کنترل کنیم یا از آنها فرار کنیم. در ابتدا به منظور به دست آوردن اقتدار و آرامش لازم برای حفظ بهبودی و سرزنده نگه داشتن خود در این رابطه، حرکت به جلو را آغاز می کنیم.
در قدم دوم، باور و اعتقاد تازه و پذیرش مسئولیت را تجربه می کنیم. خداوند قادر به هر کاری می باشد ولی به بعضی از کارها مداخله نمی کند به خصوص دست یافتن به بهبودی را به عهده ی خودمان قرار داده و تنها این خود ما هستیم که حرکت و نقش خود را ایفا می کنیم.
هر روز باید تلاش کنیم که رابطه ی خود با قدرت برترمان را از نو آغاز و تقویت کنیم، تجربیات، رشد و امیدواری تازه مستحکم شده ی خود را با سایر هم دردان در میان می گذاریم.
اکنون به کمک و باور یک قدرت برتر دوست داشتنی آماده شروع کردن قدم سوم هستیم

 

قدم سوم

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم

یک تصمیم گیری:
ناتوانی بر عدم کنترل رفتارهای بی اختیاری را که مدت ها انجام می داده ایم را پذیرفته ایم، عجز و ناتوانی در مقابل آن را در قدم اول کار کرده ایم، به باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند به درد ما تسکین دهد.
فلسفه ی ایجاد قدم سوم به راحتی برایمان آشکار می شود.
اگر باور کردیم که ناتوان و عاجزیم و یک قدرت برتر می تواند ما را کمک و دگرگون سازد.
چرا آن را نپذیریم؟
چرا هنگام عدم موفقیت در کارهایمان، فرصتی به خدا نمی دهیم؟
علاوه بر این، به جز بدبختی چه چیزی برای از دست دادن داریم؟
اراده و زندگیمان، توهم و ایده های پوچ قدیمی، مثل اراده و قدرت شخصی!
آنها هنوز هم آمادگی دارند تا ما را به دنیای درد و رنج کافی باز گردانند و گرفتارمان کنند، آنها بار دیگر آمادگی دارند تا در ما توهم اراده و قدرت فردی ایجاد کنند که در زندگی و بهبودی خود و سایرین در نقش خداوند ظاهر شویم. گاهی اوقات ترس ها و تردیدهای قدیمی با تفکر تازه ی ما و اصول برنامه مخالفت می کنند.
باور می کنیم که این برنامه برای سایرین به کار گرفته شده است اما ما متفاوت هستیم.
به درد ما نمی خورد، با از دست دادن امیدواری توانایی مان را برای تغییر و تحول مورد نظر بیماری مان را زیر سوال می بریم.
تصمیم گیری در این برنامه باعث می شود تأیید کنیم که این برنامه بیهود نیست، بلکه کار درستی است که در یک زمان روحانی و معنوی خوشایند انجام می دهیم.
سپس می بینیم این برنامه فرصت زندگی کردن به عنوان یک انسان کامل را به ما نشان می دهد.
اگر این برنامه را می خواهیم باید تمایل داشته باشیم پیش برویم حتی اگر این به مفهوم درخواست کمک از خداوند بیش از یک بار باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم سوم:
در این قدم توسعه و تقویت رابطه با خدا را ادامه می دهیم.
پس از خواندن متن این قدم و آنچه که برای انجام دادنش توصیه می کند باز می ایستیم. به آگاهی و احساساتمان در مورد تصمیم گرفتن می اندیشیم. این قدم، قدم تفکر و تصمیم گیری است و سیر و سلوکی می باشد که ما در ذهن خود انجام می دهیم.
از ما خواسته شده است که از خود و سایرین رها شویم.
برای اولین بار تصمیم می گیریم، به آزادی از قید و بندهایی است که به گردن بسته ایم نیاز داریم. می توانیم برای مراقبت از تمام چیزهای ارزشمند، رازهایمان، داشته های مهم، به خداوند اطمینان کنیم.
اطمینان کردن برای بسیاری از ما آسان نیست.
سال ها اعتقاد و امید خود را بر دیگران و خودمان معطوف نمودیم. بسیار سخت است ما عادت داریم برای فراهم کردن آرامش، شادی و سعادت به هر چیزی جزء خداوند تکیه کنیم. هر چه را که به کسی سپردیم نتوانستیم آن را پس بگیریم. با ما هر آنچه خواستند انجام دادند، در عین بی وفایی و خیانتشان وفا دارانه به پایشان ایستادیم در نهایت با دلی شکسته، ایمان از دست رفته در لاک خودمان خزیدیم. اکنون در برنامه از ما می خواهند همه چیزمان را به دست خدا بسپاریم. به ما گفتند که نترس هر چیزی که به خداوند می سپاری، می توانی هر وقت که دلت خواست آن را باز پس بگیری، ترس در این تغییر و رشد باعث رکود ما در اثر ترس از اعمالی که در گذشته با ما شده می باشد.
تغییر دادن و کنترل کردن این و آن و فرار کردن از سختی ها و مسائل مجهول، یکی از خصلت های بیماری وابستگی می باشد. این فکر مستلزم زمان زیادی است.
انرژی و کمک از راهنما و اعضای قدیمی می باشد. می دانیم که خود را تسلیم نموده ایم، سلامتی عقل هم نداریم و بهتر می بینیم که قدرت اراده یمان را به دیگری بسپاریم، کسی که به ما خیانت نکند. هر وقت هم خواستیم امانت مان را پس بدهد. برخی از ما دعا و عبادت می کنیم و به کمک خدا امید داریم.
اما تا زمانی که از وابستگی ها رها نشویم، ترس های ما ادامه دار است. در هر موردی یا هر تصمیم گیری فکری، ابتدا ترس در ما فعال می شود. در این قدم هم ترس خود را در اشکال گوناگون نمایان می کند. خود درگیری در این قدم به خوبی نمایان است. در هر صورت ما باید از این مرحله خارج شویم.
با به کار بردن قدم یک و دو در می یابیم که کنترل و فرار از مسئولیت ها دیگر موثر نیست و دیگران مسئول شادی و بهبودی ما نیستند.
در می یابیم که چگونه، خداوند حاضر است در زندگی ما دخالت کند و ما را در مسیر بهبودی و مسائل دشوار زندگیمان یاری رساند. با تکیه دادن به قدرت و اراده ی خداوند دست از اراده و قدرت پوشالی خود و دیگران بر می داریم. این کار یک باره اتفاق نمی افتد. به مرور انجام خواهد شد. با این که تکیه کردن به سایرین زودگذر است، ولی نتیجه ی آن دردناک و تحقیر آمیز خواهد بود و در نهایت خواسته ی ما انجام نخواهد شد.
ما از قدرت برترمان به درک و مفهوم بهتر و جدیدتری دست یافته ایم. می دانیم او مورد اطمینان و اعتماد است، دوستان با تجربه ی خود وجود آن را در مشارکت هاشان ابراز می کنند. آنان پیشنهاد می کنند بهتر است هرچه زودتر با روشن بینی و آزادی تصمیم بگیریم. این حق مسلم ماست تا زمانی که قلب و فکر خود را به خداوند معطوف نکنیم در اسارت افکار، احساسات و رفتارهای بیمارگونه خود می باشیم.
با این تصمیم گیری، به خداوند اجازه می دهیم تا از ما و سایرین در زندگیمان مراقبت کند، با وجود آن که در هر مرحله ی این تصمیم گیری وحشت بیش تری به سراغمان می آید.
اگر خداوند آنچه را که فکر می کنیم برایمان بهترین است انجام ندهد چه؟
اگر روند زندگی و چیزها آن طور که می خواهیم پیش نروند چه؟
اگر آنها تغییر نکنند چه؟
اگر سایرین با متحول شدن ما در بهبودی دوست مان نداشته باشند چه روی می دهد؟
ترسمان به عنوان یک بیماری قابل فهم و درک شده است. این ترس زیربنای نیاز شدید بیماری ما را به کنترل کردن شرایط و فرار از خودمان تشویق می کند.
این ترسها به خاطر رها شدن ما از زیر بار کنترل ظاهر می شوند و از نظر عاطفی در یک شرایط بد روحی قرار می گیریم.
هنگام مواجه شدن با این ترسها در یک چند راهی قرار می گیریم:
آیا در زندگی خود به خداوند می توانم اعتماد کنم؟
آیا اراده و زندگی خود را به او بسپاریم هر وقت خواستم آن را به من بر می گرداند؟
به یاد داریم که از ما خواسته شده است که تنها یک تصمیم بگیریم. خواسته اند که اطمینان به خدا را تجربه کنیم.
توانایی ما برای اطمینان کردن به یک طریق سالم و درست، بیش تر از آن که خوشایند باشد ما را نگران می کند. مثل راننده ای که فرمان ماشین خود را به دست کس دیگری سپرده است، چرا که، می ترسد به مشاین و داشته اش صدمه بزند. این ترس ما متاثر از وابستگی های ما در زندگی است.
توقع نداریم که بدون ترس و تردید این تصمیم را بگیریم.
برای اینکه به ترسها فائق آییم از خداوند می خواهیم تا شجاعت و قدرت انجامش را در وجودمان قرار دهد. در این قدم ما تجربه و درک راهنما و دوستان هم دردمان را بررسی می کنیم. برخی از ما زمان و مکان ویژه ای را برای برداشتن این قدم تأمین می کنیم.
در هر صورت هنگامی که آماده باشیم این دعا ما را کمک می کند

 

قدم چهارم

ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم.

بی باکانه و جستجوگرانه:
دقیقا به این مفهوم است که به دقت جست و جو و بررسی کنیم تا چیزی را که گم شده یا پنهان شده است را بیابیم و بدانیم، یاد بگیریم شجاعانه به معنی شجاعت که به دلیری و تسخیر نشدنی تعریف شده دست می یابیم، اگر «جست و جو کردن» به معنی گشتن به دنبال چیزی که گمشده یا پنهان شده باشد، به حقیقت در شرف یک ماجراجویی خوب و هیجان انگیز برای کشف خود واقعی می باشیم.
اما کلمه ی «شجاعانه» حکایت دیگری است.
بسیاری از ما هنوز معتقدیم که دستیابی به این فرآیند بدون ترس امکان پذیر نیست.
مااز افرادی که احساسی مشابه ی احساس ما را دارند تجربه می گیریم، توسط آنان دلداری وتسکین داده می شویم، سپس در می یابیم که تنها نیستیم. ما این سفر را با دعا و کمک خداوند شروع کردیم. خداوندی که در طول این مسیر با مهربانی ما را راهنمایی می کند.

ترازنامه ی اخلاقی از خودمان
اولین بخش این قدم، نگرشی را تعریف نمود که با به کارگیری آن این قدم را با سازگاری و آرامش برداشتیم.
نگرشی که دقیق موشکافانه و بی باکانه بود.
دومین بخش قدم چهارم به ما تمرکز و جهت می دهد.
این ترازنامه شخصی مربوط به رفتار شخصی ما در بسیاری از دوران زندگی که به یاد می آوریم می باشد.
کلمه ی «اخلاقی» معنای زیادی دارد. در بین آنها کلماتی مثل صداقت، هدایت، درستی، روراستی وجود دارد.
پیام قدم چهار واضح است.
حسابرسی از خودمان باید صادقانه و درست باشد نه انتقادی و انتقام گیرانه و تحقیر آمیز. اگر قرار باشد که این حسابرسی کاملی باشد، لازم است که تمام بدهی ها و بستانکاری های خود را لیست کنیم.
یعنی یک تصویر دقیق درست و متعادلی از خودمان برداریم.
برای برخی یافتن نقاط خوب دشوارتر از مواجه شدن با کمبودها و نقص های خود می باشد.
اگر برای حسابرسی دیگران باشد، یا تأیید کردن ویژگی های مثبت خود، برداشتن این قدم ما را کمتر آزار می دهد.
این را بدانیم که ما به این انجمن آمده ایم تا مشکل خود را برطرف کنیم. این اعمال توسط خودمان درست می شود. ما مسئول کسی نیستیم. ابتدا هر احساس یا رنجشی دارید را لیست کنید. ما توسط راهنما و سایرین تشویق شده ایم که هر دو کار را انجام دهیم، زیرا هر یک از این ها جنبه ی مهمی از یک ترازنامه ی کامل می باشند

 

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم چهارم

تا کنون بر ایجاد رابطه و تجدید رابطه با خداوندی که او را شناخته ایم تأیید نمودیم.
در قدم چهارم، سفر معنوی و درونی بهبودی در رابطه با خودمان را آغاز می کنیم.
بسیاری از عقاید، مذاهب و فلاسفه از تزکیه ی روح به منظور تکامل معنوی صحبت و سفارش می کنند.
درست مثل این که آب را بجوشانیم تا ناخالصی های آن برای نوشیدن از بین برود. این فرآیند را انجام می دهیم تا از زندگی درست و کامل تری بهره ببریم.
بهتر است قادر باشیم تا خوبی های خود را از افکار و رفتار ناسالم جدا کنیم و قدردان آنها باشیم.
تزکیه ی ما از طریق به کار بردن قدم چهارم ارزیابی صادقانه و دقیقی انجام می شود.
برای ادامه دادن فرآیندها و برای این که انسانی شویم که خداوند از ما در نظر داشته است، به این قدم توجه می کنیم.
ممکن است قدم چهارم دشوار به نظر آید، زیرا اغلب باعث یادآوری خاطرات دردناک گذشته می باشد.
به خصوص خاطراتی با احساس رنج و شرمندگی و گناه تلاش می کنیم از انجام آنها شانه خالی کنیم.
با احساس این مسئله، قدم اول را دوره می کنیم.
عجز و ناتوانی و غیرقابل کنترل بودن را به یاد داریم.
در مورد قدرت و امیدی که در قدم دوم ارتباط با قدرت برترمان را تجربه می کردیم، تفکر می کنیم.
در قدم سوم آموخته ایم که ترس های خود را به خداوند بسپاریم. به منظور حمایت و امنیت، از راهنما و سایر افراد در کودا تجربه می گیریم.
می دانیم که تنها نیستیم. افراد زیادی قبل از ما این قدم ها را تجربه کرده اند؛ به خداوند تکیه می کنیم تا در این سفر دشوار ما را راهنمایی کند.
به یاد داریم که شجاعت ما برای تکمیل این قدم ناشی از عدم حضور ترس نیست. در هر قدم ترس با ما هم سفر است. مهم تمایل ما برای طی کردن این قدم می باشد.
برای درک توانایی ها و ضعف ها، بدهی ها و بستانکاری و نقص های درونی و این که چه کسی هستیم و در نتیجه ی بیماری مان چه کسی می شدیم!
سعی و تلاش می کنیم.
ما به دنبال درک و پذیرش هستیم نه شعله ور ساختن احساسات خود.
این قدم بخش بسیار مهمی از بهبودی ما می باشد. شکلی از یک جراحی عاطفی که مستلزم مهربانی و توجه است.
اشاره کردن به چگونگی کارکرد قدم چهارم کودا به منظور درک و بصیرت، جست و جو کردن حمایت، راهنمایی و تجربه ی راهنما و دوستان سالم را مفید می یابیم.
روش های متعددی برای تکمیل قدم چهارم در دسترس می باشد.
در بررسی زندگی گذشته و حال خود، لیستی از افرادی که در رفتارهای مربوط به رفتارمان متأثر شده اند تهیه می نماییم.
خداوند، خودمان، همسر، کودک، دوستان، اعضای خانواده و همکاران و افرادی که در فعالیت های گوناگون در کنار ما شرکت کرده اند را در لیست ذکر می کنیم.
اگرچه، ممکن است به یاد آوردن رفتارهای ناسالم دشوار باشد.
این رنجش ها در 5 زمینه خلاصه می شود که عبارت اند از:
عاطفی، جسمی، جنسی، روحی، معنوی
و رفتارمان می تواند شامل موارد زیر باشد:
دروغگویی بی مهری
کنترل تنبیه کردن
فرار کردن شرم ساری
توهین آمیز ناگوار و سخت
پرخاشگری توهین کننده
دلخوری گرفتاری
خشم مراقبت بیش از حد
انتقام گیری کنترل بیش از حد
قربانی کردن بیش از حد احساسی
تسلیم در برابر دیگران آزار دهنده
قضاوت ناتوانی
بی توجهی خجالت و شرمندگی
ترسو بودن تنفر از خود و دیگران

اگرچه لیست بالا کلی نیست و تنها ما آن را به عنوان شروع جست و جو ارائه داده ایم.
به منظور صادق و دقیق بودن، باید از خود بپرسم که آیا با خداوند، خودمان و با سایرین به این صورت رفتار کرده ایم؟
آیا بدرفتاری از ما سر زده است؟
آیا از آنها بیزار بودیم؟
با خداوند خودمان و سایرین از نظر عاطفی، جسمی، جنسی، روحی و معنوی، درگیر بوده ایم و به آنان خسارت وارد کرده ایم؟
به دلیل این که ممکن است توسط سایرین به بدرفتاری های خودمان با قضاوتشان واکنش نشان دهیم و به آنها پاسخ می دهیم. توجه کردن به برخی از رفتارهای مربوط به بیماری مان آسان است.
بعضی توانایی انجام دادن این کار را ندارند، تنها باعث حفظ و ادامه یافتن این نواقص رفتارها می شوند و اما بدانید که پنهان کردن آنها سبب نمی شود که مسئول تغییر دادن آنها نباشیم. برای اطلاع از این که چه احساساتی باعث رفتارهای مربوط به عود بیماری ما می شوند، برای تعیین نتایج رفتارهای ناسالم مربوط به بیماری مان، نسبت به اشخاص، خودمان، سایرین و روابط انسانی کمک می کند، در آخر به تعیین احساسات مان در مورد رفتارهای مربوط با بیماری مان را کمک می کند.
احساساتی که باعث این رفتارها و نتایج آن ها می شوند.
مثال ها وارد شده از چنین رفتارهای کلی می باشد.
ما در رفتارها و واکنش های مربوط به وابستگی چه خسارت هایی به خودمان زدیم.
احساساتی که باعث این رفتارها می شدند، برایمان مهم است. با شناسایی آنها خودمان را از گزندشان دور می کنیم.
شرمندگی در مورد عدم مسئولیت برای امور مالی؛ ترس از قضاوت در مورد من.
ترس و خشم در مورد مسئولیت مالی و کمک گرفتن و بی توجهی به مسئولیت های مالی من را از نظر اقتصادی و عاطفی به اشخاص دیگر وابسته می کند، کنترل کردن بهتر از آن است که از نظر اقتصادی مسئولیت من را به عهده بگیرند.
باقی ماندن در نقش یک کودک در رابطه یمان با فرد هم وابسته، نه یک فرد هم تراز با او، احساس در مورد رفتارها و نتایج آنها غمگینانه، شرمندگی، گناه کاری خواهد بود.
رفتارها و واکنش هایی مربوط به دلخوری ها، عصبانیت، تحقیر و طعنه آمیز بودن، بدرفتاری کردن های دیگران با من از نظر جنسی، لفظی و جسمی، عاطفی بدون کمک گرفتن یا برطرف شدن این رنجشها.
احساساتی که باعث این رفتارها می شوند، مثل ترس، خشم و شرمندگی در هنگام مواجه شدن با این مسائل که اگر ما به او بگوییم، من در کودا تحت درمان هستم، می ترسم که با من بدرفتاری کنند یا ترکم کنند.
ترس از این که به عنوان یک احمق یا «فرد بد و ناتوان» در خانواده لقب بگیرم، کمبود عشق و نزدیکی با بنده گان خدا، خطر درمورد این که کودکانم رازهای عاطفی من را متوجه شوند و تردم کنند.
رها کردن و بی توجهی به احساساتم در این مورد، اعمال خشم، ناخشنودی و تلخی با خود و دیگران برای پوشاندن صدمات، ترس و شرمندگی درباره ی بد رفتاری ها، برای دستیابی به احساس قدرت در برابر انسان های سوء استفاده گر، احساس حقارت، از این که یاد نگرفته ام به روش صحیح یا به صورت مستقیم روی پای خود بایستم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج آنها، در تنهایی، غمگین، شرمنده، ترسیده، خشمگین، ترس و وحشت از این که دیگران جلوی من بایستند، خشمگین بشوند یا ترکم کنند، رهایی و بی توجهی به احساسات خودم، به خود متکی نبودن، به خودم و رابطه ام بی توجهی کرده ام. دیگران را قادر ساختم به خشم خود در مورد من ادامه دهند. با سکوت آنها را کنترل کردم.
با تنبیه او، با قهر کردن، عدم صمیمیت با آنها را حفظ نمودم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج گرفته شده از آنها تنها، غمگین، ترسیده، شرمنده، گناه کار با پیش رفتن در این روش و کارکرد، در می یابیم که الگوهای مربوط به رفتارمان آشکار می شود.
بسیاری از اوقات، به طریق مشابه یا نامتعادل با افراد رفتار می کردیم، درست مثل وقتی که با یکی از والدین یا یک فرد مورد اطمینان دوران کودکی خود رفتار می کردیم.
اغلب نقش فرد دیگری را به این افراد می دادیم واین امر به ما اجازه ی دیدن نقش واقعی آنها را نمی داد.
نادانسته در روابط بزرگ سالی مان الگوهای مشابه یا ناسالم و سوء استفاده گری را ایجاد می کردیم.
گرچه این رفتارها را از دوران کودکی آموخته ایم، اما باید مسئول رفتارهای امروز خود باشیم.
به منظور بررسی کامل و درک ارتباط با خودمان و ایجاد تعادل در به کارگیری قدم چهارم باید توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت خود را بررسی کنیم.
بازگشتن به نهاد کودک درون برای درک این هدف سودمند است. این کار را با هدف تهیه ی لیست جدیدی از این افراد و تعیین رفتارهای مثبت، سالم، مناسب و عاشقانه در روابط با یکدیگر انجام می دهیم.
افرادی را که رفتارهای مربوطه را تجربه نکرده اند، کمبودهای خود را به این لیست بیافزایند، افراد، توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت در این روابط مفید است.
همچنین ممکن است ستونی را برای تعیین این که چه موقع نسبت به قبل سالم تر رفتار می کنیم را در نظر بگیریم تا پیشرفت مان را در این سفر بهبودی نشان دهد، تهیه کنیم.
تشخیص این رفتارها برای برخی از ما دشوار است.
سوال پرسیدن از راهنمایان، دوستان سالم، همسر و اعضای خانواده در مورد توانایی هایمان و رفتارهای مثبتی که جدیداً خردمندانه می باشد.
با روح و ذهنی باز، باید تلاش کنیم به آنچه که آنها می گویند گوش کنیم.
گاهی اوقات سرکوب شدن برایمان به جای شرمندیگ و ترس از گذشته آسان تر است.
درست مثل رومیزی که زیبایی یک میز اعلا از جنس چوب بلوط را می پوشاند، خجالت و ترس، توانایی مشاهده ی زیبایی های خدادادی، استعداد و خوبی هایمان را می پوشاند.
هنگامی که از نقطه ی بهتری به روابط تازه ی مان با خودمان می نگریم، در می یابیم که اصلاً افراد بدی نیستیم.
مفهوم شرم ساری که به عنوان یک کودک تحقیر شده در مورد خود آموخته ایم، صحیح نیست.
این روشی است که بسیاری از ما رفتارهای مربوط به بیماریمان را از طریق آن می آموزیم.
باید به خاطر داشته باشیم که از رفتارهای مثبت و توانایی های مان برای کاهش احساساتمان در مورد خسارت های مان استفاده نکنیم.
به منظور تغییر این رفتارها باید در برابر آنها و در برابر احساسمان مسئول باشیم.
امروز قربانی نیستیم، دیگر نمی توانیم افراد، مکان ها و چیزها را برای مشکلاتمان یا رفتارهای بیمارگونه مربوط به اعتیادمان، مقصر بدانیم. با جست و جوی رابطه با خودمان از طریق به کار بردن قدم چهارم متواضع تر می شویم.
این امر کمک می کند تا دریچه ای برای دیدن، پذیرفتن و دوست داشتن خودمان، آن طور که هستیم، بگشاییم. در این جایگاه انسانیت، آماده می شویم تا قدم پنجم را کار کنیم

 

قدم پنجم

ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

به خداوند، خودمان و یک انسان دیگر اقرار کردیم، به توصیه دوستان در کودا که قبلاً این قدم را به کار گرفته اند، تصمیم گرفتیم تا با قدرت برترمان که به بدترین طریقه ی ممکن از آن می ترسیدیم مواجه می شویم.
آیا خود را با این کار به مخاطره می اندازیم؟
با اعتراف کردن به خداوند در ابتدا، به خودمان یادآوری می کنیم که عامل اولیه در بهبودی ما معنوی می باشد.
چون خداوند به اعمال ما مطلع است، با تشویق سایر اعضا کودا به قدم پنجم می پیوندیم و سرانجام وزنه ی حیاتی از روی آن چه را که در درون مان محصور کرده ایم بلند می کنیم.
تایید کردن خود در این مرحله وسیله ای برای پذیرش خود می باشد

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم پنجم

در قدم چهارم با آگاهی از خودمان رفتار مربوط به وابستگی و بیماریمان فرآیند پاکسازی را آغاز می کنیم، توجه می کنیم به جنبه هیای از زندگی مان که نمی توانستیم به آنها بنگریم دیدن و درک آنها را انکار می کردیم، چرا که تمایلی به دیدنشان نشان نمی دادیم. فرآیند پاک سازی را در قدم پنجم ادامه می دهیم.
مسئول بودن روی عواطف و اعمال خود، پذیرش اعتیاد و رفتارمان در قبال قدرت برتر خودمان و فرد دیگر، برای بهبودی مان حیاتی است. برنامه ی معنوی ما بدون پذیرش مسئولیت اعمال گذشته و حال خود کامل نیست. بسیاری از ما با به کار گرفتن این قدم، عواطف شدیدی را تجربه می کنیم.
برخی از ما می ترسیم تا خطاهای خودمان را نزد فرد دیگر بازگو کنیم.
معتقدیم که رازهایمان فاش خواهد شد، هیچ کسی این قدر بد نیست که آبرویش برود.
برخی از ما از این که مورد انتقاد واقع شویم مورد قضاوت قرار گیریم یا از آن چه انجام می دهیم و شرمنده شویم می هراسیم.
برخی می خواهیم از خطاهای خود حمایت کنیم یا برای کاهش مسئولیت خود، دیگران را مقصر بدانیم.
برخی با در میان گذاشتن آن از این که چه احساسی در مورد خودمان داریم، می ترسیم.
این ترس در تکمیل قدم پنجم برای اولین بار، طبیعی می باشد.
گرچه احساسات و ترس قوی در مورد دستیابی به این قدم داریم، چون ما سخت ترین قدم که قدم چهارم می باشد را گذراندیم، اما بسیاری از ما در میابیم که با در میان گذاشتن توانایی ها و ضعف هایمان با خداوند و یک فرد دیگر، پذیرش، انسانیت و مهربانی تازه ای را برای خود و مسئولیت پذیری را تجربه می کنیم، در می یابیم که که اختصاص دادن زمان و تفکر برای یافتن شخص مطمئن و خوبی که با وی قدم پنجم را تکمیل کنیم مفید است.
آیا شخصی وجود دارد که با وی احساس امنیت بکنیم و رازهایمان را با او در میان گذاریم؟
آیا فردی وجود دارد که به وی اعتماد کنیم، تا از اطمینان ما سوء استفاده نشود و ناشناسی ما حفظ شود؟
بسیاری از ما قدم پنجم را با راهنمایمان کامل نمودیم.
برخی از ما این قدم را با روحانیون، یک مشاور معنوی یا یک روانشناس در میان گذاشتیم.
در هر صورت، تکمیل قدم پنجم با فردی که خارج از خانواده مان وجود دارد، فردی که واقعی، دوست داشتنی مراقبت کنند ودلسوز است مهم می باشد.
به دنبال فردی هستیم که با بیماری وابستگی و فرآیند بهبودی برنامه آشنا باشد.
قدم پنجم را با شخصی که برگزیده ایم، کار می کنیم باید به خاطر داشته باشیم که به قدرت برترمان اجازه بدهیم تا بر تاریکی ما نور معنوی بیاندازد، باید دقیق و صادق باشیم.
امتناع کردن از این قدم دیدگاه و رفتارهای گذشته ی ما را زنده نگه می دارد تا این که دوباره ما را برده ی خود سازند.
با در میان گذاشتن گذشته ی مان با خداوند، خودمان و یک فرد دیگر، در می یابیم که خداوند همیشه آنچه را که پنهان کرده ایم یا قادر به دیدن آن نیستیم را می داند.
می آموزیم که خداوند هرگز ما را به خاطر کرده ی مان طرد و ترک نکرد، اما ما خودمان را ترک و منزوی می کردیم.
با تکمیل قدم پنجم، اغلب آگاهی عمیق تر و جنبه سالم تری را برای غیر قابل کنترل بودن زندگی و عجزمان به دست می آوریم.
بسیاری از ما احساس خوب، آرامش و رهایی معنوی و عاطفی تازه ای را (اسارت در گذشته) تجربه می کنیم.
این طریق رهایی برای برخی از فوری بوده است و برای برخی دیگر با ادامه دادن سفر بهبودی یک بیداری و آزادی تدریجی می باشد.
قدردانی عمیق تری را از کمک خداوند و فرایند بهبودی احساس می کنیم.
در یک بازتاب حقیقی، از کمبودهایمان آگاه می شویم و در می یابیم که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که چه کسی هستیم یا چه کاری انجام می دهیم بی توجه نیستیم؛ روشن بینی همیشه موجب مسئولیت می شود.
باید تلاش کنیم که با کمک قدرت برترمان افکار و رفتارهای مربوط به گذشته را تغییر دهیم.
به خاطر بسپاریم که این قدم درمان فوری برای مشکلات حال و گذشته یمان نیست.
باید با تقویت کردن اشتیاق و تمایل مان از طریق به کارگیری قدم ششم، سفر بهبودی و فرآیند روزانه ی و تزکیه خود را ادامه دهیم

 

قدم ششم

ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.

کاملاً آماده:
یادآور می شویم که «آمادگی کامل» به مفهوم به طور کامل حاضر و آماده بودن می باشد.
کامل کردن قدم پنجم بخش عمده ای از این آمادی سازی می باشد.
این عبارت را به طور دقیق تری بررسی کردیم و دریافتیم که می توانیم آن را در زندگی روزانه خود به کار گیریم.
این پاسخ به ذهن ما می رسد که تمام نواقص شخصیتی ما، به طریقی حاصل لجاجت و خودسری خودمان بوده است.
آنها ابزارهای ماندگار از گذشته ی ما هستند، در حالی که به نظر خودمان می رسید، فکر می کردیم این ابزارها سعادت و آرامش ما را فراهم خواهند کرد، اما غیر از این شد، فکر کردیم این ابزارها دیگر کافی نخواهند بود، به دنبال راه بهتری بودیم تا بیماری خود را به آرزویش برسانیم.
ما طالب زندگی هستیم، می خواهیم زندگی کنیم، نه این که صرفاً زندگی را سپری کنیم.
برای این کار به یک سابقه ی خوب نیازمندیم.
واقعیت این است که با این نواقص امکان درست زندگی کردن را نداریم. از خداوند تقاضا می کنیم تا تمام نقص های شخصیتی ما را برطرف سازد.
توصیه شده است که به این نواقص به عنوان یک پوسته ی محافظتی که آن را رشد داده ایم بنگریم. وابسته بودن به آنها به اندازه ای که یک خرچنگ پوسته ی خود را حفظ می کند، یا یک پروانه به لبه ی پیله ی خود می چسبد در این نقطه از بهبودی، نقص های شخصیتی اصلا حمایت مان نمی کنند.
آنها بارهای اضافی هستند که ما را به پستی و حقارت می کشانند. اغلب، قدرت دارند تا ما را نسبت به استعدادمان نابینا سازند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم ششم.

قدم ششم از ما میخواهد تا عملکردهای مثبتی را نسبت به تغییر نقص های شخصیتی که در قدم پنجم پیدا نمودیم، آغاز کنیم. این بخشی از فرآیند مهم پاکسازی مان می باشد.
اکنون باید اعتقاد واطمینانی را که با به کارگیری قدم دوم و سوم توسعه داده ایم، مورد استفاده قرار دهیم و بیش تر آنها را عملی کنیم. در انجام این کار، تصمیم می گیریم که اراده و زندگی مان را به خداوند واگذار کنیم و با مشوق بودن و آماده شدن برای این که خداوند تمام نقص های موجود و شخصیتی ما را برطرف می کند، یک گام فراتر می رود.
نقص های شخصیتی اگر چه، مخرب هستند، ولی ممکن است به خوبی به ما کمک کنند.
با بررسی طرح مرحله چهارم، نتایج وحشتناک در اختیار داشتن این نقص ها را مشاهده می کنیم.
ما حق انتخاب اندکی داریم اما اجازه می دهیم که این نقص های شخصیتی برطرف شوند.
آمادگی و اشتیاق خود را برای تکمیل قدم ششم مورد ارزیابی قرار می دهیم. آیا برای ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، به رفتارهای مربوط به وابستگی خودمان تکیه می کنیم؟
آیا مبارز بودن در زندگی مان را می پذیریم؟
بسیاری از ما می پرسیم: «آیا مجبورم آدم خوبی باشم؟»
آیا باید یک برنامه بهبودی خوب را به کار بگیرم؟
چگونه از خودم حمایت کنم؟
چه کاری انجام خواهم داد؟
گاهی اوقات می آموزیم که کمال گرایی در زندگی، دست نیافتنی است واین یک ویژگی می باشد که توسط گذشته ی مربوط به دوران بیماری ما هدایت می شود.
در عوض در هر مرحله ای از زندگی که هستیم با پستی ها و بلندی های آن باید برای پیشرفت خودمان ارزش قائل شویم.
اجتناب کردن از «پیشرفت» و «کوش کردن» با وجود نادیده گرفتن یا پنهان کردن ترس و عدم اشتیاق برای پیش برد اهداف، اهمیت دارد. در نظر گرفتن آمادگی و علاقه به کارکرد این قدم برای برخی از ما هراس انگیز می باشد، زیرا نمی دانیم چگونه و به چه طریقی سالم رفتار کنیم.
برخی از ما در برابر قول دادن به خودمان، مقاوم می شویم یا می ترسیم که قدرت و اختیارمان را از دست بدهیم.
از یک جهت یا جهت دیگر، نقص های شخصیتی موجود در خود را انکار می کنیم، تا احساس قدرت را برای مان ایجاد کنند، اشتباهی که وجود دارد.
این که از یک فرد خودشیفته مقتدر یا خود کم بین و ضعیف، به انسان متعادل سالم تری تبدیل شویم و در این راستا به کمک قدرت برترمان نیازمندیم.
تنها قدرت برترمان می تواند نقص های شخصیتی را که حمایت کننده و محافظ رفتارهای ناسالم و قدرت کاذب را برایمان ایجاد نموده است، برطرف کند.
در بررسی آمادگی و تمایل برای تکمیل کردن این قدم، بار دیگر با در میان گذاشتن افکار و احساساتمان با راهنمایان و دوستان بهبودی در کودا را مفید می یابیم.
بالاتر از همه با دعا و تمرکز، کمک و راهنمایی قدرت برترمان را تقاضا می کنیم.
دوباره به خاطر می آوریم که شجاعت، ناشی از عدم حضور ترس نیست بلکه اشتیاق برای روبرو شدن با آن می باشد.
تنها از طریق قدرت خداوند است که به پیشرفت حقیقی و چشم گیری دست خواهیم یافت، بیش تر اوقات، شجاعانه تمایل به رهایی داریم به همراهش می تواند فقط اندکی فروتنی، در پی از قدرت شفادهندگی خداوند را به رویمان بگشاید.
آمادگی و علاقه، نگرش های کلیدی در متحول شدن نواقص شخصیتی ما می باشند.
تجربه ی ما نشان داده است که بسیاری از نقص ها پس از چند بار شرکت در جلسات، توسط خداوند بدون تلاش و کوشش ما برطرف می شوند.
برخی از آنها مستلزم توجه و تلاش آگاهانه و بیش تر ما و با انرژی گرفتن از خداوند برطرف می شوند.
حمایت گران ما خداوند و راهنما و اعضای انجمن ما می باشند.
برخی از نقص ها پیچیده اند و مستلزم راهنمایی بیش تر از یک مجموعه متخصص می باشند

 

قدم هفتم

ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.

درخواست فروتنانه از خداوند، بعد از تعمق بسیار، تواضع را به عنوان رهایی از تکبر و خود بزرگ بینی می پذیریم.
تواضع حقیقی به ما اجازه می دهد تا همه ی چیزها را آن طور که هستند ببینیم و بپذیریم، نباید به قدرت برترمان دستور بدهیم که نقص های مان را برطرف کند، التماس هم نباید بکنیم.
در عوض، با مهربانی و آرامش با ابراز فروتنی از او تقاضا و درخواست می کنیم که کمکمان کند و تنهایمان نگذارد. بسیاری از ما با درخواست کردن از خدا و برای برطرف کردن نقص هایمان، صدمات و زیان آنها را با ناراحتی تجربه می کنیم.
هرگز توقع نداریم، برای آنچه که انجام می دهیم باعث شادی مان باشد!
یا غمگین شویم.
در می یابیم «دوستان بهبودی» به خوبی به ما کمک کرده اند. کمک آنها را مانند یک راهنمای زندگی دوران کودکی می پذیریم و از نواقص شخصیتی که دیگر مناسب نمی باشند کنار می کشیم.
در کُدا به ما ماهی نمی دهند بلکه چگونگی ماهی گیری را می آموزانند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هفتم

قدم هفتم کمک می کند تا فرآیند پاک سازی معنوی در رابطه با خودمان را تکمیل تر کنیم و با تمام وجود قلب مان را در رابطه با پذیرش خداوند به عنوان قدرت برتر آماده می سازیم.
تواضع با نیت قلبی، بخش حیاتی این قدم می باشد.
بدون تواضع، جایی برای تأثیر و نفوذ انرژی قدرت برتر در درون ما وجود ندارد.
قدم هفتم کمک می کند تا نقص هایمان را با کمبود آنان برطرف کنیم. هر یک از ما متفاوت هستیم، اما تواضع امکان می دهد که تساوی حقیقی و معنوی با دیگر انسان ها را تجربه کنیم.
هر یک از ما از یک جهت یا طریق دیگر به پایه و اساس ویژه ای در وابستگی ها می رسیم.
در این مرحله می باشد که ناتوانی خود را عمیق تر احساس می کنیم، می آموزیم که اگر مایل به انجام دادن نقش خود را بهبودی مان باشیم، خداوند می تواند به ما کمک کند.
برای نجات زندگی مان، تسلیم اراده ی خداوند می شویم، چشمان مان را باز می کنیم، تا به اثرات مخرب رفتارهای مربوط به دوران بیماریمان را در روابط گذشته دست یابیم.
اگر شدت واقعی رفتارهای ناسالم خود را با خداوند و خودمان و یک فرد دیگر در میان بگذاریم.
در می یابیم که تلاش های قبلی مان برای ایجاد روابط درست انسانی و دوست داشتنی و صمیمانه با خداوند، خودمان و سایرین ناموفق بوده است.
دیدگاهی از کارکرد این قدم، تجربه و درک عمیق از انسانیت فراهم می کند، تواضع قلبی ما، تمایل، آمادگی و اشتیاق را برای برطرف کردن نقص های شخصیتی توسط خداوند می نماید. با این حالت و تواضع، آماده می شویم تا قدم هفتم را انجام دهیم. با انجام دادن این قدم، بسیاری از ما با دعا، رابطه ای درست با خداوند، در قلب مان ایجاد می کنیم که احساس واقعی ما را بیان کند

 

برخی دعای زیر از قدم هفتم کودا را مفید می بینیم

آفریدگارا:
در این لحظه، از تو قدرت برترم می خواهم که نقص ها و کمبودهایم را برطرف کنی، تا بار غم و غصه ی گذشته ام را تسکین دهی.
در این لحظه دستانم را در دستان تو قرار می دهم و اطمینان دارم که خلاء و کمبودهایی که تجربه می کنم با عشق بی قید و شرط در تو قدرت برترم است که نسبت به خودم و سایر افراد پر می شود.

(آمین)

در انجام قدم هفتم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم تا ما را در رسیدن به بهبودی از رفتارهای ناسالم مربوط به بیماریمان هدایت کند. در می یابیم که بهبودی مان تنها از طریق عشق و توجه قدرت برترمان تداوم می یابد.
با به کارگیری رفتارهای جدید و سالم در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، کمک خداوند را می طلبیم.
اگرچه، ممکن است به همان صورت وابسته و بیمارگونه رفتار کنیم، اما بدون توجه کردن به زمان و روش، متقاعد می شویم که خداوند به برطرف کردن نقص های ما ادامه می دهد.
از خداوند می خواهیم نقص هایی که روی روابط عمومی ما تأثیر می گذارند، را برطرف کند و در صورت لزوم کمک بیشتری را از او می طلبیم.
باید تلاش کنیم که در آمادگی و اشتیاق خود استوار باشیم، با انجام این کار، هوای نفس ما به نفس سالم تر و تکامل یافته تری تبدیل خواهد شد.
با انجام قدم هفتم، پایه و اساس قوی تری را در رابطه با خداوند و خودمان ایجاد می کنیم.
حق انتخاب با آزادی و رهایی در زندگیمان را تجربه می کنیم. از افکار و رفتارهای بیمارگونه خود آگاه می شویم و آنها را جایگزین افکار مثبت و رفتارهای سالم می کنیم.
از شرمندگی و ترس گذر کرده و فراتر به سمت پذیرش خود و دیگران می رویم.
با ادامه یافتن این تحول، متوجه ی یک نیروی درونی در حال تکامل می شویم. افراد و موقعیت هایی که ما را ترسانده اند، خشمگین کرده اند، آزار دهنده اند، مغلوب کرده اند، آرام ناتوان می شوند.
ما با پذیرش خود و تمامیت این نواقص شخصیتی، را در خود رشد می دهیم، تا بتوانیم جایگزین مناسبی برای آنان بیابیم. در این راستا خداوند ما را حمایت می کند تا ترس جایگزینی از بین برود و با جسارت و شهامت راه و طریق درست زیستن را بیاموزیم، با پشتوانه ی این نیرو، توان بیشتری پیدا می کنیم، وقت آن است که کار بهبود روابط با دیگران را از طریق قدم هشتم ادامه دهیم

 

قدم هشتم

ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم، تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

تهیه یک لیست و فهرست:
در اول قدم هشتم از ما خواسته می شود، تا لیستی از افرادی که از ما آسیب دیده اند، را لیست کنیم و نام خودمان هم در اول این لیست قرار می دهیم و دلیل آن واضح است، ما پذیرفته ایم که در طی دوران وابستگی نهایت صدمه را به خودمان زده ایم، کم تر می توانیم از پذیرش آزارهایی که به خود وارد نموده ایم، فرار کنیم و در بیش تر رفتارهای ناسالم بیشترین صدمات را متحمل می شدیم.
نام خود و خانواده ما در این لیست در ابتدا قرار می گیرد.
به عنوان یک کودک آسیب دیده، کاری نمی توانستیم بکنیم. حتی نمی توانستیم بدرفتاریی که با ما می شد، را توجیه کنیم.
آن چه اهمیت داشت پی بردن به این مسئله است، آیا در خالی کردن خشم و عصبانیت به خودمان و سایرین زیان رسانده ایم؟
یا از بی عدالتی های گذشته ما آسیب دیده اند.
تمایل برای برطرف کردن اشتباهات نسبت به همه ی آن هایی است که صدمه زده ایم، نه آنانی که به ما صدمه زده اند، هدف قدم هشتم، تمرکز و توجه، و آماده شدن برای رویارویی با افرادی است که به آنها آسیب رسانده ایم.
این عمل در گروی تمایل و علاقه ی ما می باشد که به آن وسیله دست پیدا می کنیم.
نمی دانیم که به منظور آماده سازی خودمان، برای برداشتن این قدم جدید، چه کاری باید انجام دهیم؟
برای حرکت از سمت وابستگی به سمت ارتباط سالم و کامل با خداوند، خودمان و سایر افراد و انجمن، بخشیدن و دوست داشتن خود بسیار مفید می باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هشتم

تا اینجا، گام بلندی در ایجاد یا تجدید یا بهبود رابطه با خداوند و خودمان برداشته ایم، وقت آن است که توجه و انرژی خود را به بهبود رابطه ی با خودمان و سایرین معطوف کنیم.
قدم هشتم به ما کمک می کند تا برای مسئولیت پذیری در قبال دیگران، برای رفتارهای ناسالم به طور مستقیم و کامل آماده شویم. قدم هشتم شامل دو بخش می باشد که عبارتند از:
ابتدا در تهیه ی لیست فکر خود را تمرکز پیدا می کنیم و سپس افکارمان را بر رفع کردن خسارت ها متمرکز می کنیم.
هنگام تهیه لیست، در می یابیم که مراجعه به ترازنامه، قدم چهارم سودمند است.
رنجش های خود را بررسی می کنیم و نام افرادی را ه به آنها آسیب رسانده ایم، که شامل خود و سایرین می باشد، گاهی زرنگی می کنیم. شاید تصور کنید که می توانیم از نوشتن برخی از این افراد را بدلیل خسارتی بر ما وارد نموده اند، پا یا پای حساب کنیم، به همین دلیل از نوشتن بعضی از اسامی اجتناب می کنیم، برخی از افراد نمی دانند که به آنها آسیب رسانده ایم.
اما در این قدم از بعضی کارها برای بهبودی سود می بریم، در نظر گرفتن حتی کوچک ترین خسارت نیز اهمیت دارد.
باید در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم با خودمان کاملاً صادق باشیم.
به دلیل این که در خانواده هایی بزرگ شده ایم که بدرفتاری، بی ارزشی، بی توجهی، مشکل سازی، خشونت جنسی، افراط در غذا خوردن یا سایر اعتیادها وجود داشته است (خانواده ی آشفته) لازم است لیستی در مورد چگونگی تأثیر این خسارت ها در زندگی بزرگ سالی مان نیز تهیه کنیم.
آیا به ارتباط با خداوند، بی توجهی کرده ایم، یا آن را در نظر گرفته ایم؟
آیا خداوند، خودمان و سایرین را برای گذران تجربیات زندگی گذشته مان مقصر می دانستیم؟
آیا در نتیجه ی بدرفتاری عاطفی، فیزیکی، جنسی و معنوی، نسبت به خودمان و دیگران مرتکب شده ایم، خسارت هایی وارد کرده ایم؟
آیا در نتیجه ی بی توجهی، نیازهایی شخصی خود، همسر و کودکان مان را فراموش کرده ایم؟
آیا مخفیانه، با خشم، تلخی، بدرفتاری، توهین و نفرت بی توجهی نسبت به افرادی که در زندگی کودکی تا بزرگ سالی مان به ما کردند، ادامه می دهید؟
آیا می توانیم ترس و خشم را به عنوان یک قدرت نادرست رها کنیم و حد و مرزهای سالمی را ایجاد کنیم؟
هنگام تهیه ی لیست و گرفتن راهکار از راهنما، باید این نوع سوالات را از خودمان بپرسیم.
هنگام انجام این کار ممکن است نام های بیشتری را به لیست اضافه کنیم. هنگامی که احساس کنیم کاملاً لیست را تکمیل کرده ایم به بخش دوم قدم هشتم می رویم.
این بخش از قدم، از ما می خواهد که تمایل به برطرف کردن این اشتباهات داشته باشیم.
بار دیگر فرصتی برای رهایی از کنترل و اراده ی خود پیدا می کنیم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم ما را هدایت کند.
به خاطر می آوریم که چرا به برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم وارد شده ایم.
بسیاری از ما تعهد داریم که در بهبودی مان تا هرجایی که برایمان ممکن است پیش رویم.
جبران کردن اشتباهات گذشته در این فرآیند مهم و حیاتی می باشد. در بسیاری از موارد، برای بعضی از ما، قرار گرفتن در این مرحله دشوارترین بخش این قدم می باشد.
با اشتیاق، برای رفع کردن اشتباهات و جبران خسارت، داشتن اندکی ترس و وحشت طبیعی می باشد. مستقیم با گذشته ی مربوط به بیماری مان روبرو می شویم.
برخی از ما از رویارویی با اعضای خانواده یا افرادی که سال ها از آنها اجتناب کرده ایم؛ می ترسیم.
برخی از چگونگی واکنش افراد به برطرف کردن اشتباهات و جبران خسارت از آنان می ترسیم، برخی از ما از نتایج رفتارهای ناسالم در گذشته می ترسیم.
مهم نیست که این اعمال چگونه به ما کمک می کنند، باید مایل باشیم که در مورد تمام آنها راهکار بگیریم و با راهنمایان صحبت کنیم. باید در تمام زمینه های زندگی مان مسئول باشیم؛ مانند: معنویت، خانواده، دوستی ها و هم چنین روابط جنسی، اجتماعی، شغلی، اقتصادی و احساسی.
با راهکارهای معقول، برای رفتارهای مربوط به اعمال خود مواجه شویم.
ما دیگر قربانیان و خطاکاران قبلی نیستیم.
از عجله کردن، قضاوت کردن، طفره رفتن، توضیح دادن، اجتناب کردن، کاستن و کنترل کردن، پرهیز می کنیم.
این ها ابزارهای غیر مفیدی از گذشته ی مربوط به بیماریمان می باشند که می خواهیم با علاقه و صداقت آنها را از خود برانیم.
چرا که، مزاحم حرکت در این قدم می شوند.
زخم ها و دردهای عاطفی، مستلزم کار بیش تر و بهبود یافتن، قبل از آمادگی برای تکمیل این قدم با افراد و مسائل موجود در لیست می باشد.
گاهی اوقات، به خودمان امیدواری می دهیم و با شوق این قدم را تکمیل می کنیم.
باید به بهبودی، دردها و زخم های خود احترام بگذاریم. این داستان و تاریخ ما هستند، قدم هشتم آمادگی ما، برای رهایی از نواقص شخصیتی و ارتباط با مردم اطراف و اهمیت دادن به بهبودی شخصی خودمان است، در این صورت ما آماده هستیم با شهامت قدم نهم را برداریم.

وظیفه ما عبارت است از:
لیست کردن ماهیت دقیق اشتباهاتمان است و پذیرفتن و بخشیدن خود برای اشتباهات مان، تمایل به مرتفع کردن اشتباهات گذشته، تمایل به رویارویی با نتایج معنوی و معقول کارهای مان، نتایج این تلاش ها را به خداوند واگذار می کنیم.
به زمان و روشی که خداوند، برایمان تعیین کرده است و نتایج شهامت و صداقت مان را برای نفع همه ی افراد موجود در لیست را به کار می گیرد، اطمینان می کنیم.
به خاطر داریم که رفع کردن اشتباهات، بدون تمایل و تلاش برای تغییر رفتارهای مربوط به گذشته مان بی مفهوم می باشد.
در این صورت، به سادگی مرحم سطحی را روی زخم و مشکلاتمان می گذاریم و برای دردمان چاره ای می اندیشیم، این مشکلات دیر یا زود نمایان می گردد.
تلاش برای انجام و تکمیل این قدم، تجربه، نیرو و حمایت راهنمایان و دوستان سالم، را استفاده می کنیم.
راهنما در تعیین این که چه چیزی را به چه میزانی با افراد موجود در لیست در میان بگذاریم مفید هستند.
ممکن است مرتفع کردن اشتباهات را با همکاری راهنمای مان انجام دهیم. افرادی که با تجربیات شان به ما امیدواری می دهند و بر علاقه ی ما می افزایند، مهم هستند. به منظور تصمیم برای حفظ تعادل و اشتیاق به رفع کردن اشتباهات، بر قدرت برترمان تکیه می کنیم.
با بخشیدن خودمان و بزرگی و تمامیتی که به طور متواضعانه و معنوی پیدا می کنیم تقویت می شود، در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم صحبت می کنیم و تلاش می کنیم اشتباهاتمان را درست کنیم.
اکنون آماده هستیم تا قدم نهم را برداریم

 

 

قدم نهم

ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند.

دلجویی مستقیم:
هر جایی که ممکن باشد، بنابراین به روش و چگونگی جبران اشتباهات می رسیم.
تا رفتار زیان بار خود و احساسات دیگران را در این مورد، درست کنیم و آن را با تغییر در رفتار خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان را جز کلمه «افراد» قرار می دهیم.
فکر می کنیم با توقعات افرادی که به آنها بدهکاریم، قادر به پرداختن به دلجویی و جبران خسارت نیستیم.
با انجام دادن این کار، با ناامیدی و شاید رنجش به خودمان آسیب برسانیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم نهم

به منظور تکمیل نقش خود در بهبودی، باید قدم نهم را کامل کنیم. این کاری است که خودمان را برای آن در قدم هشتم آماده نمودیم. در قدم نهم در صورتی که با هر انگیزه ای به جز خداوند مراجعه کنیم، در مرحله ی آماده سازی خود دچار مشکل می شویم.
در این صورت تنها برای بهبودی خودمان تلاش می کنیم، نه این که به هر طریقی دیگران را دوباره فریب دهیم.
علاوه بر آن، اگر با این انتظار که دلجویی و جبران ما نتیجه ی دلخواه دهد به این قدم وارد بشویمف در معرض خط شکست قرار می گیریم. برخی از ما، ابتدا از کسانی که به ما آسیب رسانده اند توقع متقابل داریم.
معتقدیم که اگر سایر افراد از ما جبران و دلجویی کنند، درد ما تسکین می یابد، ما هم این قدم را خوب انجام می دهیم.
اگر انگیزه ی جبران خسارت و دلجویی براساس توقع ما باشد، که سایرین ما را دوست داشته باشند، ببخشند، بپذیرند یا برایمان احترام بگذارند، عمیقاً ناامید می شویم.
نمی توانیم انتظار داشته باشیم که همه چیز به شیوه ی دلخواه ما پیش برود.
این توقعات از فردی به فرد دیگر تغییر می کند و اغلب ریشه در ترسهای ما دارد، ترسی که نتیجه ی آن در انتخاب و گزینش ما مهم می باشد.
درست مثل وقتی که ترس از نتایج ممکن در قدم هشتم را بیان می کردیم، باید ذهن مان را از این توقعات پاک کنیم. ترس مان را به خداوند و راهنمای خود ابراز می کنیم، حمایت دوستان انجمن را تقاضا می کنیم و در شهامت رهایی از ترسها، خواستار کمکم خداوند می شویم.
هنگام مراجعه به هر یک از این افراد، به یاد می آوریم که خداوند در وجود ما اثر کرده است و به دنبال حضور راهنمایی قدرت برتر، سعی در جبران خسارت هستیم.
به منظور تعیین بهترین روش ممکن برای خدمت به خداوند دیگران و خودمان از طریق جبران و دلجویی، کمک و تجربه راهنما و دوستان بهبود یافته ی خود را تقاضا می کنیم.
به قدرت برترمان اجازه می دهیم که هدایت گر فرمان زندگی ما باشد. یک رابطه ساده، صریح و ویژه ای را در جبران و دلجویی مستقیم توصیه می کنیم.
تا آنجا که می توانیم با مهربانی و با درک و حفظ حدو مرز، تواضع و انسانیتمان به خداوند، خودمان واین افراد مراجعه می کنیم.
قدرت برترمان همیشه در وجودمان قرار دارد.
در صورتی که رفتارمان در گذشته به غیر از این بود، در ابتدا باید از خداوند دلجویی و تقاضای بخشش و حمایت کنیم.
برخی از ما از طریق راهنمایی های بیان شده توسط سازمان های مذهبی و معنوی و خداوند این قدم را تکمیل می کنیم.
برخی دلجویی ها را در نامه ای می نویسند و آن را در حضور خداوند برای او می خوانند.
هنگامی که این کار را انجام می دهیم، به منظور واسطه قرار دادن خداوند برای تجربه ی بخشش، عشق و مراقبت او می باشد، مهم است که به خودمان زمان دهیم.
اگر چه روشهای مناسب بسیاری برای دلجویی از خداوند وجود دارد، اما بهترین روش این است که به تدریج، کامل و عاشقانه این کار را بکنیم.
اگر به دیگران صدمه زدیم، با خودمان هم این کار را کرده ایم. مرحله ی بعدی ما این است که برای طرد کردن، بی توجهی و بدرفتاری که در حق خود روا داشته ایم، مستقیم از خودمان دلجویی کنیم.
نوشتن نامه ای به خود که رفتارهای نامناسب را نسبت به خودمان مرتکب شده ایم را مطرح کند، مفید می باشد.
شاید هنگام خواندن نامه دلجویی، کودک درون و خودمان را در یک اتاق تصور کنیم.
شاید از راهنمای خود بخواهیم که در این مدت در آنجا باشد.
یا ممکن است وقتی برای رویارویی با خود در مقابل آیینه را تعیین کنیم، در حالی که با چشم خودمان نگاه می کنیم با خودمان ارتباط برقرار می کنیم، اشتباهات مان را در میان می گذاریم و بابت هر کدام از صدمات از خود دلجویی می کنیم.
در صورتی که تصمیم گرفته ایم این قدم را با خودمان انجام دهیم، شروع درمان کردن خود را، با عشق، احترام و مراقبت انجام داده ایم. سپس به تمام افراد موجود به صورت فردی در لیست مراجعه می کنیم. درابتدا به آنها بگوئیم که در زندگی و بهبودی خود چگونه به اینجا رسیده ایم.
سپس اشتباهات مان را در میان می گذاریم و جبران می کنیم.
زمان آن نیست که دیگران را مورد بحثف انتقاد یا قضاوت قرار دهیم. قضاوت را به خداوند واگذار می کنیم.
هنگامی که رفتارهای نامناسب و دلجویی هایمان را مطرح می کنیم، ممکن است سایرین با خشونت واکنش نشان دهند، آن ها از ما آسیب دیده اند.
آنان حق دارند که از ما شاکی باشند، کار ما این است که به احساسات آنان گوش دهیم و آنها را تأیید کنیم.
راهنمایی و فورمول ساده ای برای انجام هر دلجویی در یادداشت های قدم نهم کودا یافت می شود: «پذیرش مسئولیت رفتارهای زیان بارمان و بازی کردن با عواطف سایر افراد در این مسئله، در دنبال کردن آن با تحول در رفتار خودمان» به خاطر داشته باشیم که آنچه را که به طور ویژه برای تغییر رفتارمان انجام داده ایم، در میان می گذاریم.
با گذشت زمان، هنگامی که رفتار و کلمات مان با هم در می آمیزیند، افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم به طور کامل تری نسبت به ما اطمینان پیدا می کنند، برخی رفتارهای گذشته ما را عادی می دانند و می خواهند ترس ها و دردهای مان را کاهش دهند و ما را می بخشند، پذیرش عدم آگاهی و تأیید اشتباهات و دلجویی ها، به ما کمک می کند تا مرزها و نگرش های بهبودی را به درستی حفظ کنیم.
اهمیتی ندارد که سایرین این موقعیت را چگونه درک کنند، ما به خاطر می آوریم نقش خود را در هر رابطه ای جبران کنیم.
ممکن است بتوانیم افرادی را که باید از آنها دلجویی کنیم بیابیم، ممکن است آنها زنده نباشند.
نوشتن نامه و خواندن آن برای خداوند و راهنما، کممک می کند این قدم را کامل کنیم.
در صورتی که فرصت تکمیل این قدم با افرادی که آنها را پیدا نکرده ایم، در اینده وجود داشته باشد، برای جبران آن آماده هستیم. برخی از اشتباهات مان مستلزم، خسارت مالی، مسائل حقوقی یا شغلی، مسائل عاطفی یا جنسی یا سایر زمینه های حساس می باشند.
این جبران ها ابتدا به بررسی نیاز دارند.
صحبت کردن با راهنما و دوستان بهبود، جبران خسارت های جامعه ی معنوی، حقوقی، احساسی یا مالی نیاز به متخصص دارد تا در تعیین بهترین راه ممکن برای جبران، بسیار سودمند است.
لازم است بدانیم که برخی درها بهتر است بسته باقی بمانند.
گرچه مایل به جبران و دلجویی کردن هستیمف اما ممکن است به برخی افراد و خانواده ایشان، در این مسئله بیش تر آسیب بخورد.
تقاضای بصیرت از قدرت برترمان و مورد بحث قرار دادن هر موقعیت با دوستان سالم و راهنما، معمولاً منجر به تصمیمات مناسبی می شود.
هنگامی که امکان دلجویی مستقیم وجود نداشته باشد، دلجویی و رفع کردن اشتباهاتمان در کمک کردن به دیگران می باشد.
با دادن آن چه که گرفته ایم، چیزی بهتر دریافت می کنیم، از طریق لطف خداوند و کمک کردن به دیگران با حق شناسی به آرامش دست می یابیم زمانی با افسوس و درد پر شده بود، در راه خدمت گزاری با کمک خداوند و انجمن کودا قدم نهم را کامل تر می کنیم و خودمان را از بار سنگین وابستگی ها رها می کنیم.
رابطه ی ما با خداوند و خودمان بر پایه و اساس جدید و مستحکمی قرار می گیرد، از نظر معنوی قوی تر و آزادتر می شویم.
بسیاری از روابط ما با دیگران بهبود پیدا می کند. پذیرش و بخشش واقعیف دستورالعمل رهایی در دستیابی به زندگی می باشد.
بیش تر تلاش مان کار کردن مداوم برای متحول شدن و بهتر ساختن خودمان به عنوان یک انسان قابل پذیرش در اجتماع می باشد.
با به کارگیری پذیرش در این تلاش، آماده ایم تا در برنامه ی روزانه ی بهبودی خود را با قدم دهم، شروع کنیم

 

قدم دهم

ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.

ادامه دادن به تهیه ترازنامه شخصی:
به نظر می رسد که بارها با احساس ترس، خشم، گناه و خجالت بدون هیچ توجیه روشنی، ناراحت و نگران شده ایم.
در این مواقع، قدم اول را مرور کرده و آن را به کار می گیریم.
عجز خود را نسبت به این موقعیت می پذیریم و برای بازگشت به تعادل به اعتقاد به قدرت خداوند تأکید می کنیم.
سپس از قدرت برترمان می خواهیم آنچه که لازم است در مورد این موقعیت بدانیم را بیان کند.
معمولاً پاسخ خود را دریافت می کنیم و عملی که فکر می کنیم مناسب است را انجام می دهیم.
در صورتی که اگر پاسخ را به کندی دریافت کنیم، ایمان و صبر را از قدرت برترمان خواستاریم.
هنگامی که اشتباه کردیم، بی درنگ آن را بپذیریم، قدم دهم این امر مهم را برای مان بیان می کند، اکنون ما پیشرفت کرده ایم، قادریم با آگاهی و تجربه بیش از آنچه که باور داریم، زندگی و رفتارهای مان را کنترل کنیم. جمله ی «هرگاه در اشتباه بودیم» بیان می کند که تمام شرایط تحت اراده و عملکرد ما نمی باشد.
این امر بیان می کند که می توانیم مسئولیت اشتباهاتی را که در مواقعی از طرف ما صورت گرفته باشند، را بپذیریم و جبران کنیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دهم

قدم دهم به عنوان بخشی از برنامه ی مداوم روزانه است، کمک می کند تا مسئولیت، سلامت ور شد مداوم در تمام زمینه های زندگی جدید خودمان را حفظ کنیم.
قدم های یکم تا نهم کمک می کنند تا رابطه با خداوند، خودمان و سایرین را بهبود بخشیم.
اکنون قدرت معنوی پشتیبان ما می باشد.
دیگر نمی خواهیم درجه ای بهتر یا بدتر زندگی کنیم. در این مرحله عده ای از ما فکر می کنیم که زاهد و مقدس شده ایم، چون در خودمان انرژی زیادی از معنویت و روحانیت را احساس می کنیم. زندگی کردن با این احساس می تواند روابط ما و دیگران را کم رنگ کند، تا جایی که به مرور رابطه با خداوند هم کم رنگ و آرام از بین خواهد رفت. می کوشیم تا رفتارهای ناسالم و نامناسب خود را تغییر دهیم و به یقین قدم دهم دقیقا به ما کمک می کند تا بر این اهداف متمرکز شویم این قدم، نه تنها تداوم، بلکه پیشرفت همیشگی در روابط اجتماعی و عاطفی کنونی ما را ارائه می دهد.
ادامه دادن به ترازنامه ی شخصی، ما را برای تغییر رفتارهای مربوط به بیماریمان آماده نگه می دارد.
برخی از عادت های ما تثبیت شده اند؛ ولی هدف ما، پیشرفت مستمر و مداوم می باشد.
ما در این قدم، به دنبال رفتارهای شناخته شده ی مربوط به بیماری و زمینه هایی می باشیم که باید رفتارهای مان را با دیگران تغییر دهیم و این رفتارها را بهتر کنیم.
یادداشت کردن کارهای روزانه برای بسیاری از ما، وسیله ی مفیدی در این کار می باشد.
این یادداشت ها، ثبت پیشرفت، رشد و زمینه های شخصیتی ما می باشند که هنوز نیازمند توجه هستند.
با در دست داشتن این یادداشت ها در پایان روز، تفکر می کنیم.
برخی از ما نیایش انجام می دهیم و از خداوند می خواهیم تا ما را از هر چیزی که باید در مورد خودمان در این روز بدانیم، ما را آگاه کند و یاریمان رساند.
با قدرشناسی، شکرگزاری، وقایع 24 ساعت گذشته را بررسی می کنیم. اگرچه این قدم براشتباهات ما تأکید دارد، اما توجه به ارزیابی خود و هم چنین برای موفقیت در رشد و بهبودی مفید می باشد؛
از خود می پرسیم:
آیا مرتباً حضور قدرت برترمان را به خاطر آورده ایم؟
آیا قادریم از خداوند برای تمام آنچه که در این روز به ما داده است قدردانی کنیم؟
آیا بعد از یک روز کاری طولانی، نسبت به خانواده یا هم کارانمان خشمگین بوده ایم؟
آیا برای زندگی و رفتار خودمان متأسف می شویم؟
آیا از دیگران کناره گیری می کنیم؟
آیا از کسی عصبانی می شویم؟
آیا واکنش شدید نشان می دهیم، یا با بی تفاوتی با او بدرفتاری می کنیم؟
آیا احساسات یا مسئولیت های دیگران را قبول می کنیم؟
آیا توسط دیگران کنترل یا اداره می شویم و چیزی نمی گوییم یا آن ها را می رنجانیم؟
آیا برای ارضای تأییدطلبی کاری را انجام داده ایم؟
این سوالات مطرح شده از سوی خودمان، کمک می کنند تا روزانه نگاهی صادقانه به رفتارهای مربوط به وابستگی مان، به احساس مان نسبت به خداوند، خودمان و دیگران داشته باشیم. می نگریم تا دریابیم که:
آیا نسبت به دیگران، ترس، شرمندگی یا رنجش ایجاد نموده ایم؟
آیا به طریقی خود را تحقیر یا با خودمان بدرفتاری یا بی توجهی کرده ایم؟
هنگامی که مطمئن شدیم در انجام نوشتن ترازنامه دقیق و صادق بودیم.
به یاد می آوریم که از خود شرمنده نباشیم، بلکه با خود مهربان باشیم، شرمنده بودن از خود، شامل بدرفتاری کردن با خود می باشد. اگر در این روابط به کسی صدمه زده ایم، تعیین و مشخص می کنیم که چه جبران و دلجویی باید انجام دهیم و مناسب ترین روش انجام آن را مشخص می کنیم.
به خاطر می آوریم که هرگونه جبران و دلجویی را نسبت به خداوند و خودمان را هم در نظر بگیریم.
اگر از خوب ترین روش برای دستیابی به یک موقعیت مطمئن نباشیم، این شرایط را با دوستان بهبود یافته و راهنمای خود در میان می گذاریم.
در کامل کردن این قدم، سرعت و پشتکار بسیار مهم می باشد.
اگر تنبلی کنیم، این خطر وجود دارد که اصلاً نتوانیم این راه را ادامه دهیم.
وقفه در این امر ما را به تنبلی و این که بدانیم چه کاری باید برای خودمان انجام دهیم، بی توجهی می کنیم. این عمل گونه ای از بدرفتاری با خود می باشد.
باید به تلاش کردن ادام دهیم تا پیشرفت کنیم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد سرعت، در هر برهه ای که سفر می کنیم، هرگونه دلجویی و جبرانی را که به خداوند و خودمان بدهکاریم انجام می دهیم.
برای پذیرش و بخشش خودمان، کمک و لطف خداوند را می طلبیم و برای تغییر رفتار و تصحیح اشتباهات مان شجاعت و قدرت خداوند را خواستاریم.
با گذشت زمان، بررسی سفرمان را سودمند می یابیم.
با انجام این کار زمینه هایی را درک می کنیم که در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین از پذیرش مسئولیت اجتناب نموده ایم.
اینها غالباً زمینه هایی هستند که ترس، خجالت و خشم بیشتری را احساس می کنیم.
بررسی ارزش و پذیرشی که در قدم هشتم و نهم ایجاد نمودیم، کمک می کند تا راه حل های درست تری برای این مسائل بیابیم.
گاهی اوقات، مقاومت ما بیش از اقتدار و توانایی ما می باشد که با به کارگیری قدم های نهم و هشتم بدست آورده ایم.
ممکن است در برابر رفتارهای حفاظتی که از دوران کودکی مان به شدت ریشه دار و غریزی شده اند مقاومت کنیم.
صحبت کردن با دوستان بهبودی و راهنمای مان کمک می کند که تعیین کنیم آیا فرد یا موقعیت، الگوها و احساسات عمیق و نامعلومی را که در ما به وجود آمده است را در مورد افراد و موقعیت های گذشته ما آغاز نموده ایم؟
در این شرایط و با سایر الگوها، به شدت درگیر شده ی مربوط به وابستگی، تکرار کردن قدم های یکم تا نهم، چاره ی ما می باشد.
ما این قدم ها را مرور می کنیم، در مواردی که اصلاً هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم، متخصصان و مددکاران می توانند حمایت و راهنمایی ارائه دهند. بسیاری از ما این عمل را مفید می یابیم.
هنگامی که در زندگی روزانه قدم ده را انجام می دهیم، به تدریج آن را در تجربیات یک روز خود به کار می گیریم.
با آگاهی می آموزیم که رفتارهای اشتباه خود را آن طور که روی می دهند ببینیم.
با کمک خواستن از خداوند، بی درنگ دلجویی ها را انجام می دهیم و رفتارهای سالم مربوط به موقعیت های مشابه در آینده را مورد توجه قرار می دهیم.
قضاوت غریزی در مورد این که چه موقع برای دیگران مرز یا حدودی قائل شویم را قطع می کنیم.
می دانیم که ما توانایی قضاوت را نداریم، ابزارهایی مثل، جلسات، راهنما، دوستان بهبودی این حد و مرزها را به ما نشان می دهند. شاید کمتر یا بیشتر با بی تفاوتی یا پرخاشگری نسبت به دیگران واکنش نشان دهیم.
واقعیت، احساسات و نگرش های دیگران را کمتر به عهده بگیریم، یا فوری احساس خود را آشکار کنیم، در نتیجه باقی مانده ی خودخواهی و خودمحوریمان از بین می رود.
خودمان و سایرین را به طور طبیعی تر و عاشقانه می پذیریم و می بخشیم.
به تدریج با تجربه کردن روابط صمیمی و عاشقانه برای خودمان و اطرافیانمان، آماده تر می شویم.
با اضافه نمودن عملکرد روزانه، مسئولیت پذیری به برنامه ی بهبودی از طریق دم دهم، زمان آن است که رابطه ی خود را با قدرت برترمان از طریق قدم یازدهم گسترش دهیم.
این قدم یک قدم عملی است که ما آن را به عنوان مشق روزانه ی خود می پذیریم و به آن عمل می کنیم

 

قدم یازدهم:

ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.


از راه دعا و مراقبه:
به دنبال بهتر نمودن رابطه ی آگاهانه خود با خداوندی هستیم که او را درک کرده ایم، برخی از ما در ابتدا در این قدم در مورد این موضوع به هدایت نیازمندیم.
نمی دانیم که کجا دعا را شروع کنیم و کجا به پایان می رسد و سپس مراقبه آغاز می شود!
دعا صحبت کردن و راز دل باز کردن به خدا می باشد.
مراقبه، گوش کردن به پیامهای رسیده و راهنمایی های خداوند است. اکنون چگونگی دعا و مراقبه را توضیح می دهیم، این عمل به طور کلی یک تصمیم گیری شخصی می باشد.
به دلیل این که ارتباط آگاهانه با خداوند به طور مداوم برای هر کسی تغییر و بهبود می یابد، روش های دعا کردن ما همراه با رشد معنوی و روحانی تغییر می کند.
دعا کردن، تنها برای دانش از اراده ی خداوند، برای ما و قدرت انجام دادن آن از سمت ما می باشد. به خار بسپاریم، دعا کردن خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد. ما با دعا کردن به خداوند لیست یا دستور تهیه آن نمی دهیم، ما در موقع دعا آمادگی خود را برای انجام امور محوله اعلام می کنیم، درست مثل این است که باید احساس خودمان را انجام بدهیم و خواستار برطرف کردن نقص های شخصی خودمان باشیم و جبران خسارت های مربوط به خودمان را انجام دهیم، می آموزیم که هدف قدم یازدهم، بهبود بخشیدن پیوند خودمان با خداوند می باشد.
مراقبعه معنایی به غیر از امادگی در عین تسلیم و سر سپردگی نیست. ما در مقابل خالق خود با فروتنی و تواضع آماده دستورات او برای حرکت به سمت بهبودی و ارتباط درست با بندگان او می شویم.
(دعا کردن ما را مثل اتومبیلی که پس از طی مسافت زیاد نیاز به سرویس کامل دارد، تا دوباره به حرکت خود ادامه دهد، آماده می کند تا در مسیر روزانه ی خود سرحال و سرزنده باشیم

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم یازدهم

قدم یازدهم، چگونگی رشد و تغییر در برنامه ی معنوی ما را هدایت و راهنمایی می کند.
باور این که وابستگی، یک وضعیت عشق و رابطه معنوی کاذبی برای ما درست می نمود برای مان دشوار می باشد. برای بهبودی این وضعیت ضروری است، تا طریقه صحیح را بیاموزیم.
با رفتارهای ناسالم گذشته مربوط به افراد، مکان ها یا چیزها را به عنوان خدای خود قرار می دادیم و به آنها اهمیت و اقتدار می دادیم. برای اجتناب از بازگشت به روش های اولیه مربوط به بیماری مان باید به طور روزانه رابطه ی بهتری را با قدرت برترمان دنبال کنیم.
ما با گم کردن و نیافتن خداوند در دوران کودکی، به مرور به سمت ابلیس پناه بردیم، خصلت های کودکانه همچنان ما را تهدید می کند، می تواند ما را دوباره به ابلیس مرتبط سازد.
زمانی که به قدم یازدهم می رسیم، بسیاری از ما با تجربه قدم های قبلی می دانیم و تأیید می کنیم که تنها نیستیم.
ممکن است رابطه معنوی با خداوند را هرگز تجربه نکرده باشیم، یا هنوز هم با ترس هامان از قدرت برترمان اجتناب می کنیم، اما خداوند همیشه در نزدیک ترین محل به ما وجود دارد.
از طریق کارکرد قدم یازدهم، رابطه با خداوند را تجدید یا ایجاد می کنیم.
مانند هر رابطه ی رضایت بخشی که خودمان خواهان آن هستیم، اگر بخواهیم ارتباط سالم و قوی با خدا داشته باشیم باید برای آن زمان و مکان و تمرین صرف کنیم و به آن ادامه دهیم.
در می یابیم که این کار با دعا و مراقبه روزانه به بهترین صورت انجام می شود. مراقبه روزانه برای برخی از ما یک تجربه ی هیجان انگیز جدید می باشد. برخی از ما سال های زیادی دستورات خودمان را به صورت دعا به خداوند تحمیل می کردیم تا آن را انجام دهد، از این که چرا آن چیزهای خواسته شده تغییر نمی کنند یا اوضاع بدتر می شود تعجب می کردیم.
اگر مقداری روشن بین باشیم همه چیز روشن است، چون ما به پاسخ ها گوش نمی دادیم یا تمایلی برای به انجام رسانیدن پاسخ هایی که دریافت می کردیم نداشتیم. اکثر ما می دانیم که مراقبه روش برقراری ارتباط ما با خداوند می باشد.
برخی از ما از راهنمایی ها و دعاهای خاص سازمان های مذهبی و معنوی پیروی می کنیم.
آن دسته از ما که عقاید مذهبی نداریم از تجربیاتی که با راهنما یا دوستان بهبودی خود در میان می گذاریم می گیریم.
در صورتی که هنوز از چگونگی مراقبه به طور موثر مطمئن نباشیم، مستقیماً با درخواست کردن از خداوند، برای آموزش دادن به ما و آنچه را که لازم داریم فراهم می کند.
با تمام آنچه که یاد گرفته ایم، اگر از ته دل با خداوند صحبت کنیم و مرتباً تمرین کنیم، ارتباط شخصی، ویژه و موثری را برای خودمان ایجاد کرده ایم.
در صورتی که قبلاً وابستگی را در روابط با دیگران تجربه و ابراز کرده باشیم، معقول است تصور کنیم که اکنون و بعد از این، تاریخ وابستگی را در ارتباط با خداوند ادامه دهیم.
بیماری ما کاملاً زیرک و نامحسوس است، حتی در دعا و مراقبه نیز باید مراقب آن باشیم.
انجام دعا و مراقبه به تنهایی، برای اراده و آگاهی خداوند برای ما دشوار است.
ما باید تمایل به رهایی از دیگران و وابستگی های دنیوی و مادی داشته باشیم و به نتایج این قدم در زندگی خودمان به اراده ی خداوند اطمینان داشته باشیم.
برخی از ما به دلیل ترس یا سایر احساسات، بدون توجه کردن به اصول این قدم می کوشیم تا با دعا، نتایج موقعیت ها را در زندگی خود و دیگران را تغییر دهیم و آنها را کنترل کنیم.
در بهبودی یاد گرفته ایم که مسئول زندگی دیگران نیستیم و از کنترل اراده ی خداوند، هیچ سودی به ما نمی رسد.
به منظور ادامه یافتن این مسیر معنوی، باید از کنترل کردن خداوند هم در راستای خواسته های خود رهایی یابیم.
هر یک از ما متفاوت هستیم، زمینه های مختلفی از آداب و سنن و شرایط زندگی ویژه ای داریم.
ممکن است اراده و تصمیم خداوند برای هر یک از ما مانند فرد دیگر نباشد.
هنگامی که به دعا و مراقبه، برای دیگران، مشغول می شویم، ما خودمان را مسئول آنان می دانیم (خدایی کردن) فکر می کنیم خداوند مشکل آنان را نمی داند (ما بهتر می دانیم) پس ما که از خداوند بهتر می دانیم، بهتر تشخیص می دهیم بیماری ما در خود محوری عود و رشد پیدا خواهد کرد، عشق، اراده و الطاف برتر خداوند معمولاً برای همه کفایت می کند، هیچ نیازی نیست ما دخالت کنیم! هنگامی که به طور عاطفی و احساسی خودمان و مشکلاتمان را رها می کنیم، برای آمادگی برای اراده ی خداوند و قدرت انجام دادن آن مراقبه می کنیم، هنگامی که از خدا می خواهیم در طی یک روز ما را راهنمایی و هدایت کند، به نتیجه ی بدون شرایط خود و دیگران، نسبت به توجه قدرت برترمان اطمینان می کنیم، زندگیمان ساده تر سپری می شود.
در ارتباط با خداوند، دعا و مراقبه، روش معنوی گوش دادن به تصمیمات خداوند و تجربه نمودن حضور او را در زندگی ما می باشد.

برخی می گویند:
ما با کلمات مان دعا می کنیم و با قلب مان گوش می دهیم.
برای اینکه با قلب مان بشنویم باید از فعالیت ها، ترسها و استرس های سریع و روزانه بگذریم. خودمان را آرام کنیم و توجه خود را به خداوندی که شناخته ایم معطوف کنیم.
برخی به منظور آرام ساختن درون خود، از موسیقی استفاده می کنند. برخی به دستورات جسمی و روحی تکیه می کنند (ریلکسیشن) برخی ساکت می نشینیم و چشم های مان را می بندیم و با تمرکز گرفتن و دم و بازدم کردن، اجازه می دهیم افکارمان در تمرکز آرامش یابند.
اشکال و راه های زیادی از دعا و مراقبه وجود دارد. یافتن راهی که نیازهای ما را ارضاء کند، اندکی زمان می برد.
دعا و مراقبه به هر شکلی که باشد، نیاز به تمرین زیادی دارد، داشتن ارتباط قلبی و معنوی با قدرت برترمان اهمیت دارد، با دعا و مراقبه ی روزانه به طور مرتب برای بهتر ساختن ارتباط آگاهانه با خداوند تمرین کردن این ارتباط را مستحکم می کند، از حضور او در تمام جنبه های زندگی مان آگاه تر می شویم.
بهبودی ما روز به روز است و ارتباط معنوی ما با خالقمان هم روزانه است. افراد عادی می توانند، چند روز و یا چند ماه و تی سال ها دعا نخوانند، چیز زیاد مهمی واقع نخواهد شد، ولی اگر ما چند روز متوالی دعا و ارتباط با خداوند را نداشته باشیم آن قدر بی پناه می شویم که مجبور به لغزش خواهیم شد. اگر ذهن خود را باز نگاه داریم، پاسخ مراقبه خود را از طریق منابع شگفت آوری می شنویم و می بینیم.
این امر ممکن است مستقیماً در مرحله دعا و مراقبه ی خودمان پاسخ داده شود.
گاهی اوقات، پاسخی را می گیریم که هرگز برای آن دعا نکرده یا هرگز تصور آن را در ذهن خود ایجاد نکرده ایم.
اگرچه ممکن است زمان خاصی را در صبح یا بعد از ظهر و شب برای تمرین کردن این قدم اختصاص دهیم، اما در می یابیم که حس حضور خداوند در طول روز به بهتر نمودن ارتباط آگاهانه ما با خداوند کمک می کند.
ممکن است برای قدردانی از چیزی که تازه روی داده است، یا برای کمک خداوند هنگامی که نمی دانستیم، در کدام مسیر پیش برویم، دعا کنیم.
ممکن است در یک زنگ تفریح یا زمان نهار، به آرامی مراقبه کنیم و ارتباط با حضور خداوند را تجدید کنیم.
تجربه راهنمای شما و دوستان دراین مرحله بهترین کمک است.
در جست و جو نمودن اراده ی خداوند برای ما در موفقیت های ویژه، به جایی می رسیم، اگر از نظر عاطفی رهایی پیدا نکنیم و هیچ رفتار سالمی را انجام ندهیم، در این شرایط تحول پیدا نمی کنیم و باعث تحول هم نمی شویم.
هنگامی که از مسیر درست مطمئن نیستیم، تمام چیزهای ممکن را با راهنما و دوستان خود بررسی می کنیم.
غالباً نگرش متفاوتی در مورد اراده ی خداوند برایمان آشکار می شود. ممکن است با ده نفر صحبت کنیم و با ده راهکار رو به رو شویم، مهم ترین شیوه همانی است که خودتان درک می کنید، در این مرحله کسی عقاید خود را نباید به ما تحمیل و تزریق کند.
هنگامی که از تصمیم خداوند مطمئن شدیم، خواستار لطف او و برگرفته از قدرت و شجاعت برای انجام این تصمیم می باشیم.
این امر هنگامی مهم است که شرایط از نظر عاطفی و تحمل دشوار باشد. باید به یاد داشته باشیم که همیشه قدرت خداوند وجود دارد. با کاربرد روزانه ی این قدم، به این باور می رسیم که قدرت خداوند همیشه ما را تا جایی می برد که اراده ی او می خواهد، احساس وصل بودن در این قدم کاملاً محسوس است. هنگامی که هر روز با تمرین کردن قدم یازدهم رشد می کنیم، در حقیقت به خداوند اجازه می دهیم تا زندگی و بهبودی روزانه ما را کنترل کند.
ترسمان کاهش می یابد و به این اطمینان می رسیم که قدرت برترمان و تمام آن چه را که برای مواجه شدن با یک روز نیازمندیم، برایمان فراهم کرده است.
اقتدار و قدرت معنوی در تمام روابط ما به طور بهتری رشد می کند.
با مشاهده ی معجزات خداوند در زندگی، اعتقاد به او به طور مدام تجدید می شود.
روحمان به تدریج آرامش و سعادت را می بیند.
با تمرین کردن، اعتماد ما به طور روزانه و تقویت رابطه با خداوند بیش تر می شود. زمان آن است که تمام آنچه را که در بهبودی یافت کرده ایم به دیگران منتقل کنیم، شوق و وجد خودمان را کاملاً احساس می کنیم، دوست داریم آن را با کسی در میان بگذاریم، قدم دوازدهم راه را به ما نشان می دهد

 

قدم دوازده

با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به سایر وابستگان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم.

بیداری روحانی حاصل از این قدمها:
اولین کلمات این قدم «یا شرح دادن اشتیاق برای انتقال پیام دادن» آغاز می گردد.
با انعکاس این کلمات در می یابیم که آنها اساس کاملاً درستی از بهبودی ما را توصیف می کنند.
در می یابیم که با به کار گرفتن دوازده قدم در زندگی، متحول می شویم. آنچه که در مورد خودمان باور داریم اهمیتی ندارد، نتیجه ی به کارگیری این قدمها، بیداری روحانی است، احساس خودمان منطقی است، اما این رشد و تغییرات را دیگران هم مشاهده می کنند، ما با نمایش دادن صادقانه ی آن چه که روی خودمان اتفاق افتاده را با در میان گذاشتن آنها با تازه واردان آنها را محرم خود می دانیم و این همان بیداری روحانی است.
تلاش می کنیم که این پیام را به سایر وابسته ها منتقل کنیم.
با زیستن در اصول این برنامه، دارای پیامی می شویم که امیدواریم آن را منتقل کنیم.
تجربه، امید خود را با سایر وابسته ها در مشارکت های کودا یا در مواقعی که از ما درخواست کنند، در میان می گذاریم.
این پیام، دستورالعمل ما است، آنچه که انجام می دهیم، مهم می باشد نه شخصیتمان.
این که این پیام را در کجا باید با دیگران در میان بگذاریم، روش انتقال آن می باشد، ما قرار است ناشناسی شخصی را رعایت کنیم، و با ارائه آدرس جلسات به بهبودی خود و سایرین کمک می کنیم.
به کار گرفتن این اصول در تمام امور زندگی مان، امر نهایی در این قدم را یادآوری می کند که نمی توانیم معنویت خود را از بقیه ی زندگی مجزا کنیم.
قوانینی که در دوازده قدم و دوازده سنت ما گنجانده شده اند، جزء مسائل خصوصی خودمان، و رازهای سایرین که از آن خبر داریم، را در ناشناسی نگه می داریم، انجمن کودا جز این قاعده نمی باشد.
قرار است که این اصول ها در تمام امور زندگی مان به کار گرفته شود، گروه های خدماتی و کمیته های خدماتی اطلاع رسانی وظیفه دارند این پیام را در سطح وسیع به اطلاع عموم و جامعه برسانند


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوازدهم:

بسیاری از ما، با امید کمک شدن به اولین جلسه ی گروه کودا می آییم، از سایر اعضا در مورد تجربه ی بهبودی و امیدواری در به کارگیری این اصول و این قدم ها می شنویم.
تحولی که در زندگی آنها روی داده است را می بینیم و می شنویم که چگونه اکنون توانایی دارند تا رفتارهای ناسالمی که در گذشته آنها را ناتوان ساخته بود، را کنترل کنند و آگاه می شویم به این که آنها چگونه توانسته اند به قدرت برترشان اطمینان کنند و در مورد چگونگی غلبه بر آسیب، ترس و خشم، اعتقاد به این که خداوند آنها را یاری و حمایت می کند، می شنویم، در هر جایی به غیر از این جا خاطرات و صحبت های شان مبتنی بر من کردم، من بودم است ولی در این جا صحبت از این می کنند، که من نتوانستم، من ندانستم، من نمی دانم و اراده ی ما به درد خود ما نخورده است، صحبت از اراده و قدرت خداوند می کنند، همه ی ما تازه واردان در عین ناباوری و از روی ناچاری و بی اعتمادی به انجمن آمدیم، ولی به مرور باور می کنیم.
در مورد اصول روحانی موجود در کودا و این که کودا چگونه یک برنامه ی معنوی و روحانی می باشد، می شنویم.
برخی هنوز نمی دانیم که منظور از این اصول ها چیست؟
همگی ما بدون دانستن این موضوع، سیر و سلوک معنوی را آغاز می کنیم.
اکنون بعد از یازده قدم، متوجه قدم دوازدهمین برنامه ی انجمن رهایی می شویم.
در تکمیل این دوازده قدم، مفهوم روحانیت و معنویت در زندگی را درک می کنیم.
برخی می پرسند، ما چگونه به قدرت برترمان اجازه می دهیم، در ما تجلی پیدا کند؟
برخی ها می گویند، این عمل بیانی از روحانیت و معنویت خودمان می باشد.
با بهبودی، بسیاری از ما معتقدیم، معنویت هر دوی این ها می باشد.
اگر چه معنویت را تعریف می کنیم، اما اکنون می دانیم که معنویت قدرت حیاتی ما است، که کمک می کند، ما با کنار کشیدن از تلاش های بیمارگونه راه را برای خداوند باز می گذاریم تا با اراده ی خود زندگی آشفته ی ما را به ساحل برساند، با این کار می توانیم زندگی آشوب زده ی گذشته ی خود را هموار سازیم.
بهبود پیدا کنیم، تکامل یابیم و انسان های سالمی شویم.
هر یک از ما با آشنایی یازده قدم، بیداری روحانی و معنوی را تجربه کرده ایم.
برخی از ما آن را «تحول در پیشرفت» می نامیم.
هر قدم موجود در این انجمن، درهای روحانی و معنوی وجودمان را بازتر می کند (دری مقابلمان قرار گرفته که دوازده قفل به آن زده شده و ما یازده قفل را باز کرده ایم، با باز شدن آخرین قفل در هم باز می شود) با بیداری معنوی و آگاهی بیشتر در مورد خداوند، روح، ماهیت روحانی و معنوی خودمان تجربه می کنیم.
این فرآیند آشکارسازی اطمینان بیش تر به زندگی، خداوند و روش او و با فرآیند بهبودی و روشن تر شدن فکری ما می باشد.
بنابراین دانش آگاهانه تری از خودمان در زندگی مادی (جهان بینی) که در آن هستیم پیدا می کنیم.
با دید جدید و متفاوت، خداوند و روش معنوی زندگی مان را در تمام ابعاد آن درک می کنیم.
زندگی کردن، معنای واقعی وابستگی و بهبودی را با آگاهی و عمق روحانی و معنوی بیش تری درک می کنیم، اگر به دنبال آگاهی معنوی باشیم، شاید آن را پیدا نکنیم، آگاهی معنوی محصول فرعی کار ما می باشد.
با تمرکز کردن بر وظیفه ی مستقیم، سپری کردن زندگی به صورت روزانه، اطمینان پیدا می کنیم که خداوند به بهبودی و تحول روحمان ادامه می دهد، ما هم به تحول معنوی خودمان در این راستا ادامه می دهیم.
آگاهی معنوی، مسئولیت بزرگ تری را ایجاد می کند.
از طریق کار دوازده قدم، و اجرای آن، توانایی بیش تری پیدا می کنیم، تا به زندگی، شادی ها و مشکلات آن، به شیوه ی درست تری از نظر روحانی و معنوی و روش سالم و تکامل یافته تری پاسخ دهیم.
بخشی از مسئولیت بزرگ ما، انتقال پیام امید بهبودی به سایرین است. از طریق بهبودی، خداوند توسط سایرین در زندگی ما اثر عمیق گذاشت.
ما از این طریق پاداش بزرگی دریافت کرده ایم.
اگر بخواهیم آن چه را که دریافت نمودیم؛ حفظ نماییم، باید تمایل به رهایی و بخشیدن آن را نسبت به دیگران داشته باشیم.
در واقع با این کار وسیله ای برای رساندن پیام عشق، رسیدن به رهایی، خداوند و انرژی بهبودی او خواهیم شد.
با روشن بینی خودمان، نور خداوند می شویم، تا بر سیاهی و تیرگی زندگی هم دردان بتابیم، یعنی فانوسی برای افرادی می شویم که هنوز در تاریکی ها در حال آسیب دیدن و زدن هستند، آنانی که از خود صدمه می بینند.
به راحتی به دیگران صدمه می زنند، بخشیدن آن چه که به ما داده اند، تنها رمز موفقیت ما در این انجمن می باشد، به ما در کارهای خدماتی آموزش هایی داده می شود، تا چگونگی پیام رسانی صحیح را بیاموزیم، ممکن است فردی از کودا مدت ها قبل از این که ما عضو کودا شویم با ما تماس بگیرد تا از چگونگی برگزاری این جلسات و تأثیر آن بر زندگی شان را به ما پیام بدهد، کسانی حامل این پیام هستند که خودشان هم مثل ما روزی تازه وارد بودند، خدمات در این انجمن به ساده ترین شکل موجود انجام می شود مثلاً: فردی به عنوان خزانه دار اجاره محل برگزاری جلسه را پرداخت می کند.
کسی در را باز می کند و به تازه واردان خوش آمد می گوید.
یکی اتاق جلسات را آماده می کند.
یکی منشی و دیگری گرداننده می شودف بسیاری از افراد از طریق راهنمایی و کارکرد این قدم ها، با تازه واردان به ویژه این که در جلسات به صورت مشارکت، اشتیاق، امیدواری و تجربه ی خود را با آنان در میان می گذارند.
بسیاری از افراد خدمت گذار کارهای خدماتی کودا به صورت هیئت رابطین بین گروه های مختلف می باشد، به طوری که کودا در همه جا برایمان قابل دسترسی است.
هر تجربه، روش انتقال پیام است.
با به کار بردن این قدم در برنامه ی بهبودی، تصمیم می گیریم و تعیین می کنیم که چگونه و به چه روشی آنچه را دریافت نموده ایم و پیام بهبودی را به سایرین انتقال دهیم اما آنچه در این برنامه مهم است منتقل کردن احساس کمک و پیام مفید به جملگی افراد می باشد

 

آیا از این بخش برنامه فرار می کنیم؟

آیا هنگامی که دیگران تمایلی به پریدن ندارند، آنها را می پرانیم؟
آیا تلاش می کنیم از این بخش برنامه برای تمایل به کنترل و تأیید دادن استفاده کنیم؟
آیا خود را در تلاش برای تأیید کردن دیگران قرار می دهیم؟
اگر انگیزه ی ما در این زمینه وابسته به تأییدات باشد، آیا از کسی توقع و انتظار داریم؟
انجام دادن این اصول در تمام امور زندگی به خاطر چیزی، ما را از اهداف روحانی و معنوی خارج می کند، هدف برتر متفاوت بسیاری ما، در انتقال این پیام به صورت عشق بلاعوض می باشد.
این برنامه با روشهای پیام خود را به دیگران منتقل می کند.
ابتدا این کار را از طریق جاذبه ی خودمان، که آن به کار بستن دستورات این قدمها در تمام کارهای مان می باشد، انجام می دهیم. کارهای خدماتی، از خدمت گذاری در جلسات تا دفتر جهانی کودا را خودمان انجام می دهیم.
هرگاه که ممکن باشد، هنگامی که درخواست شود گردانندگی جلسه را به عهده بگیریم، تجربه، اقتدار و امید خود را در میان بگذاریم و به راه اندازی یک جلسه یا سایر وقایع کودا کمک کنیم، تردید نمی کنیم.
کارهای خدماتی به قدری مهم هستند، که کتاب دوازده سنت رهایی به این امر مهم اختصاص داده شده است.
در سایر زمینه ها، حاضر هستیم هرگاه که مناسب باشد، با تازه واردین و اعضای با تجربه، با درک مهربانی و توجه ارتباط برقرار کنیم.
شادی ها و پیروزی ها، تلاش ها و آسیب ها، تجربیات و امید، بهبودی، تغییرات و رشد خودمان را با هم دردان خود در میان می گذاریم.
«فلسفه ی کلی کارکرد دوازده قدمی درمانی در این انجمن این است: همان طور که آشغال های بیرون از منزل ما جملگی شان آشغال نیستند، چون در قسمت بازیافت زباله ها، آنان را تفکیک می کنند، در ما هم با ابزار دوازده قدم فضایل شریف و انسانی ما بازیافت می شود


 

 

فراز هایی از کتاب آبی جهت تازه واردان به کودا#

فصل اول
.
آغاز سفر ما
.
"شاید بعضی از این افکار متعلق به شما باشد "
.
"اگر او عوض شود ، ھمه چیز درست می شود "
"نمی توانم این درد ، این آدمھا و این چیزی که اتفاق می افتد را کنترل کنم"
"ھمه مشکلات و رفتارش تقصیر من است "
"من نمیدانم چرا ھمیشه ھمین طور درگیر روابط ناسالم می شوم"
"من خیلی احساس پوچی و از دست رفتگی می کنم"
"من کی ھستم؟"
"مرا چه می شود؟"
اندوه و بلا تکلیفی و فقدان امنیت درما،مارابه اینجا کشانده است. ماتغییرمی خواھیم وآنرا ھمین الان ھم می خواھیم . می خواھیم از بدبختی خود فرار کنیم . می خواھیم درباره خود احساس خوبی داشته باشیم و زندگی ای سرشار از فراوانی آرامش و رضایت داشته باشیم . ما روابطی شاد و سالم می خواھیم . اگر حتی یکی از افکار فوق مال شماست ، شما تنھا نیستید . خیلی از ما در ھمیاری کودا ، ترس ، اندوه عمیق ، دلشوره ، ناامیدی ، افسردگی ، تنھایی را احساس کرده ایم و باینجا و به یک نیروی برتر روی آورده ایم تا سلامت عقلمان بما باز گردد.
شاید چیزی که ما را باینجا آورده است ؛ بحرانھایی مثل طلاق ، درگیری ، زندان ، مشکلات سلامتی ، خودکشی و یا ارتباط نادرست باشد . برخی از ما با احساس بی اعتقادی ، کسلی ، بیچارگی ، ترس از رسوایی ، بی اعتمادی به برنامه آمدیم . اگر شما تازه وارد ھستید ، این لحظه را بخاطر بسپارید ، چون بنظرتان چیزی نمی آید که ارزش بخاطر داشتنش را داشته باشد ، ولی روزی شما ھم ممکن است که این فکر را بکنید تا سالگرد ورود به جلسه و این دوران را جشن بگیرید.
بالاخره خیلی از ما در مییابیم که این مشکلات ھدیه ای برایمان بوده است ، چون بدون احساسات پوچی و ناامیدی ، نمی توانستیم تمایل واقعی به تغییر و رشد در زندگیمان را تجربه کنیم . بدون این تمایل خیلی از ما می دانیم که تصمیم به عوض شدن را نخواھیم داشت . ما با تمایل خواھان تعادل ، شادی ، آرامش ھستیم ، ولی برای رشد و تغییر و عوض شدن ، باید باین رفتارھای نا سالم اعتراف کنیم و مصمم شویم که از چاله درد بیرون بخزیم . وقتی که این تصمیم رامی گیریم،درخیلی از ما این سوال پیش می آید که "چگونه می توانم این تحول را در خودم ایجاد کنم ؟" ، "از کجا می توانم کمک بگیرم و شروع کنم ؟" ابتدا خیلی از ما فکر می کنیم که می توانیم بجای حل مشکلات مان با کوشش بیشتر یا با آموزش فنونی در برنامه برای عوض کردن دیگران راه حل پیدا کنیم .! غالبا عدم درک و انکار و غرورمان به ھمراه تکبر یا تربیت نادرست درماباعث می شود که فکر کنیم می توانیم تمام این کار را خودمان به تنھایی انجام دھیم . لذا این چھار نقص مانع راه ما بسوی یک زندگی بھتر می شود.

وابستگی نا سالم چیست ؟
در امتداد این راه ما با بحث وابستگی ناسالم آشنا می شویم . شاید در این باره از یک دوست ، یا یک روانشناس چیزی می شنویم . یا درباره آن در اخبار و مطبوعات چیزی می شنویم . خیلی از ما بفکر می افتیم که آیا وابستگی ما چیست و می خواھیم آنھا را توصیف کنند ؟ وابستگی بیماریست که روح ما را خراب می کند و زندگی شخصی مارا تحت الشعاع قرار می دھد .! خانواده ، فرزندان ، بستگان ، کاروحرفه ، سلامتی و رشد روحانی و معنوی مان را فلج می کند . اگر معالجه نشویم ، باعث می شود که ما با خود و دیگران دشمن شویم . وقتی که به اولین جلسه وابستگان گمنام می رویم ، خیلی از ما آنرا تنھا مرجع کمک خود می دانیم . ھر کدام از ما با مشکلات مختلفی به اینجا می رسیم . بعضی از ما باصرار افراد خانواده یا دوستان باینجا آمده ایم ، بعضی از ما وقتی دکتر یا روانپزشک ، یا روانشناسمان لازم می بیند باینجا می آئیم . خیلی از ما بعد از شروع معالجه برای رھایی از وابستگی نا سالم یا اعتیادھای پنھان و غیر قابل درمان از متخصصان ، جلوی در کودا می یایستیم .
چه بحران و یا چه کنجکاوی ما را به کودا آورده باشد ، فرقی نمی کند خیلی از ما با شاخصه ھای وابستگی ھای نا سالم خود در اولین جلسه آشنا می شویم . این مشخصات بما کمک می کنند که تعیین کنیم چه خلا ھایی در تارو پود زندگی ما وجود دارد . آیا ما بجای تعادل در افراط زندگی می کردیم ؟ چگونه خودمان ، ھمسرمان ، فرزندانمان ، یا دوستانمان از رفتارھای ما رنج می بردند ؟ آیا رفتارھای ناسالم ما باعث راکد ماندن ، خرابی یا انھدام روابط ما شده است ؟ جواب این سوالھا بدون انکار و غرور باعث می شود که ما بپذیریم که "من یک وابسته ھستم و به کمک احتیاج دارم" . پس شما ھم در شرف یافتن رھایی و بھبودی ھستید . تمام این تحول معنوی و روحانی با صداقت بخودمان ، روشن بینی و تمایل آغاز می شود . مشخصات زیر که در جزوه "کودا چیست ؟" تو ضیح داده شده است ، می تواند بما کمک کند تا تشخیص بدھیم که تا چه حدی بیماری در ما تاثیر گذاشته است .! خیلی از ما با این سوال کلنجار می رویم .! وابستگی ناسالم و سالم چیست ؟ آیا من یک وابسته ھستم ؟ ما قبل از تصمیم گیری ، تعریف دقیق و متخصصانه ارائه نمی دھیم .ھمانطور که در سنت ھشتم بیان شده است ، وابستگان گمنام )کودا( یک انجمن ھمبستگی غیر حرفه ایست . ما ھیچگونه تعریف و تشخیصی برای وابستگی ارائه نمی کنیم . چیزھایی که ما از تجربه شخصی خود ارائه می دھیم ، افکار و عادات مشخص کننده ایست که توضیح می دھد که سابقه وابستگی ما به چه شکل و نوع بوده است . ما معتقدیم که بھبودی به یک تشخیص شخصی صادقانه خود فرد وابسته آغاز می شود . ما به این پذیرش و امر می رسیم که قادر به حفظ روابط سالم و از نظر روحی ، مغزی ، روانی با خود و دیگران نبوده و نیستیم . ما با مشارکت تجربیات خود شروع می کنیم و تشخیص می دھیم که علت این وابستگی در ما الگوھای مخربی بود که در طول مدت زندگی در ما جمع شده است ، پس نباید انتظار داشت در عرض چند روز مشکل ما حل بشود.
این الگوھاومشخصات دراینجابعنوان یک وسیله ارزیابی شخصی ارائه می شود . این مشارکت ھا و الگوھا و تجربیات ممکن است برای تازه واردین سود مند باشد .!

.
الگوها و شاخصه های انکار در وابستگی ناسالم .
.
١(- برای من شناسایی احساساتم دشوار است .
٢(- من احساسات خود را دست کم گرفته ، عوض کرده ، یا انکار می کنم.
٣(- من خودم را اصلا خود خواه نمی پندارم ، معتقدم که وقف امور رفاھی دیگران ھستم.
الگوھای خود کوچک بینی در وابستگی ناسالم .
.
١(- برای من اتخاذ تصمیم مشکل است .
٢(- من تمام افکار ، گفتار ، و رفتار خود را مورد قضاوت قرار می دھم .
٣(- من از دریافت قدردانی ، تعریف ، ھدیه شرمنده می شوم.
۴(- من از دیگران تقاضای کمک ، مشورت ، رفع احتیاج و خواسته ھای خود را نمی کنم .
۵(- من برای عقاید و احساسات دیگران بیشتر از مال خودم ارزش قائل ھستم.
۶(-من خود را آدم دوست داشتنی و با ارزشی نمی دانم.
الگوهای اطاعت در وابستگی های ناسالم.
١(- من معیارھای اخلاقی خود را به مخاطره می اندازم تا مورد غضب یا طرد دیگران واقع نشوم .
٢(- من نسبت به احساسات دیگرن بسیار مسئول ھستم و خود نیز آنھا را احساس می کنم.
٣(- من بینھایت وفادار ھستم تا جائیکه بتوانم شرایط زیان آور را بیش از حد تحمل می کنم .
۴(- من برای عقیده و احساسات دیگران ارزش بیشتری قائل ھستم ، از ابراز نظر مخالف و مقایر با نظردیگران می ترسم.
۵(- من علائق و سرگرمی ھای خود را کنار می گذارم تا چیزی را که دیگران می خواھند انجام دھم .
۶(- من س..ک..س را بعنوان جانشین عشق قبول می کنم

الگوهای کنترل در وابستگی های نا سالم .
.
١(- من خیال می کنم که بیشتر آدمھا قادر نیستند که از خودشان مراقبت کنند .
٢(- من سعی می کنم که دیگران را متقاعد کنم که افکار و احساسات آنھا چیست .
٣(- وقتی دیگران پیشنھاد کمک مرا رد می کنند از آنھا منزجر می شوم .
۴(- من بی پروا برای زندگی دیگران توصیه و راھنمایی و دخالت می کنم بدون اینکه آنھا از من تقاضا کنند.
۵(- من در دادن ھدیه به کسانی که دوستشان دارم اصراف می کنم.
۶(- من از س..ک..س برای بدست آوردن تائید و پذیرش دیگران استفاده می کنم .
بسیاری از ما وقتی این فھرست را می خوانیم تکان می خوریم چون خیلی از این مشخصات ، مشکل ما را توصیف می کنند . خیلی از ما با دیدن این احساسات و رفتار ، روی کاغذ کارکرد قدم ھا احساس پشت گرمی می کنیم ، چرا که امیدی ھست که شاید راھی برای رھایی از درد خود را کشف کرده باشیم .
بعضی از ما از این نامه اعمال شرمگین می شویم . انگار که کسی دارد نامه ھای خصوصی یا دفترچه خاطرات ما را می خواند . پیش خود فکر می کنیم "چطور اینھا باید بفھمند ؟" ، "اگر اینھا مشخصات وابستگی ھای ناسالم است پس تمام دنیا وابسته ھستند "
در اولین جلسه خود ، ما حرف دیگران را می شنویم که در مورد کشاکش ھای گذشته خود صحبت میکنند و چگونه زندگی آنھا با انجام یک برنامه ساده عوض و متحول شده است .!.ما می شنویم که روابطشان با خود و دیگران درست است .! روابطی چون با خودمان ، با نیروی برترمان ، و با دیگران . یاد می گیریم که چگونه می توانیم آرامش درونی و آزادی معنوی را تجربه کنیم .
ما با تعجب گوش می دھیم که آنھا ظاھرا در حال گفتن داستان زندگی ما ھستند و در حال توصیف کردن مشکلات ما می باشند ، و در حال صحبت از سری ترین رازھا و احساسات ما ھستند . این شاید یکی از معدود ترین دفعاتی است که احساس تنھایی با عجیب بودن نمی کنیم . با تسلط به این دانش که ما مثل دیگران ھستیم ، متوجه می شویم که اگر آنھا بتوانند برنامه خود را انجام دھند و ادامه دھند ، ما ھم می توانیم با شرکت در جلسات بیشتر ، پیام امید را واضح و رسا می شنویم ما آن پیغام را از طریق نشریات کودا و داستانھای دوستان در برنامه و دور و بری ھا می شنویم . این پیغام امید به ما می گوید :
ما ھم می توانیم ھدیه بھبودی را داشته باشیم ، اگر حاضر باشیم ساده ترین کارھا را انجام دھیم .!.
ما در ضمن متوجه می شویم که ھمه ما از این بیماری رنج می بردیم ، در ضمن شناختن شاخه ھای وابستگی ھای ناسالم می تواند ما را دچار مشکل کند . با این درک رفتار و طرز فکر فرد وابسته می تواند خیلی سخت باشد ، ھر چند خیلی از آنھا مخرب و مھم نیستند ؛ ما ممکن است که در کودکی از آنھا استفاده کرده باشیم تا از غفلت یا رفتار بدی که در حق ما روا داشته شده نجات پیدا کنیم . مثلا ممکن است که ما راھکارھای شخصی برای درک خواسته ھا و توقعات پدر و مادرمان پیدا کرده باشیم تا خودمان را با خواسته ھای آنھا تطبیق دھیم تا آنھا را راضی نگھداریم.
برای خیلی از ما ، پیشرفت وابستگی نا سالم بمرور حین بزرگ شدن ما بدتر شده است . رفتارھایی که در کودکی به ما خدمت کرده بود حالا باعث خراب شدن زندگی ما می شود . در حین اینکه وابستگی ما شدیدتر می شود ، توانایی تشخیص این درد و رھایی آنرا از دست می دھیم.
ھنگامی که ما احساس درد خود را می پذیریم می توانیم تصمیم به رشد و عوض شدن را شروع کنیم .باید از طرفی سعی کنیم که صبور باشیم ، خود را ھنگام آغاز این راه بھبودی دوست داشته باشیم وببخشیم . ھر کدام از ما به شکل منحصر به فرد و با سرعت خویش بھبودی می یابد . راھھای ھر کدام از ما مثل شخصیت و شرایط ما منحصر به فرد ھستند ، ھر کدام از ما اگر چه از نقاط مختلفی شروع به حرکت می کنیم ، ولی ما در بھبودی ھدفی مشترک داریم

همیاری در کودا
.
راه بھبودی پر از ھمبستگی است ؛ اعضاء وابستگان گمنام ھمنشینان عزیزمان در این سفر خواھند بود .
ممکن است در جایی احساس تنھایی و جدایی و درماندگی منیم ، اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . یکی از نعمتھای برنامه ذر این سفرھایی است که ما با ھم بآن می رویم . ما سعی می کنیم که یکدیگر را درک و حکایت متقابل کنیم . ما قادر می شویم که اعتماد و ایمانمان را نسبت به مخلوق و خالق خود تجدید کنیم ؛ ما در کسانیکه برنامه را انجام می دھند رشد و تغییرات را می بینیم ، و بدون واھمه برای حمایت بسوی این ھمیاری روی می آوریم. تازه واردان ھمیشه در کودا مورد خوش آمد واقع می شوند . آنھا به ما امید می دھند ، از اینکه می دانیم ھمدردان دیگری با ما ھمسفر ھستند که زندگی در رھایی رضایت بخشی را جویا ھستن ، امید و پشت گرمیمان بیشتر می شود ، متوجه می شویم در کودا درک و پذیرش وجود دارد نه قضاوت و پند و اندرز . با عشق و حمایت از ھمدیگر و احساس امنیتی که ھمیاری در کودا برای مان فراھم می کند ، می توانیم به توصیف شاخه ھای وابستگی مان و سرچشمه پیدایش آنھا بپردازیم . ما یاد می گیریم که حمایت و راھنمایی از دیگران را قبول کنیم و به نیروی برتر یا خداوند بدانگونه که او را درک کرده ایم اعتماد کنیم . ما گذشته پر از دردسر خود را پذیرش می کنیم و متوجه می شویم که از کجا ممکن است شروع شده باشد . برای بیشتر ما این می تواند ازبد رفتاری ھا و مشکلاتی که در روابط مھم دوران کودکی تجربه کردھایم پیدا شده باشد . بعضی از ما شاید مایل نباشیم که این تجارب را "بد رفتاری" یا "غفلت بنامیم . این برای خودتان اھمیت دارد ، ولی شاید توجه داشته باشیم که آنھا را از بخشی از تجربه شخصی خود و تاریخچه زندگی خود تشخیص می دھیم و مشارکت کنیم .!بمرور متوجه می شویم که این امور نه تنھا ممکن است از نظر روحی و احساسی و جسمی در زمان کودکی مان روی ما اثر عمیق گذاشته باشند ، بلکه روی افکار روحانی و عقلانی و رفتاری و جنسی ما را نیز تحت شعاع قرار داده اند . وجود این موارد در ما در بزرگسالی ما را در روابط شخصی ، اجتماعی ، توانایی دوست داشتن خود و دیگران و یا دوست داشته شدن ، احساس با ارزش بودن و انسان بودن تحت تاثیر قرار می دھند . ما غالبا خود را در شرایطی گیر می اندازیم که به سلامتی روحی و جسمی خود و زندگی دیگران ضربه وارد می کنند . بیشتر ما شاید نتوانیم احساسات خود را تشخیص بدھیم و متوجه مسیر مصیبت آمیزی را که در آن ھستیم را درک کنیم و ما این را انکار می نامیم .

انکار
.
انکار خود ، گذشته و حال خود ، انکار مانع عظیمی در جھت بھبودی مان است . این مشکلی است که اغلب از آن استفاده می کردیم . انکار در اینکه ما رفتار ناسالم خود را حین فراگیری الگوھا و مشارکت ھای خود و یا شنیدن آنھا در مشارکت ھای دیگران نمی پذیریم. اغلب ما در زندگی خودمان بوضوح کارھایی را که دیگران به غلط انجام می دھند را می بینیم ، ولی نمی توانیم اشتباھات خود را ببینیم .
بعضی از ما به یک نقطه ناامیدی و پایانی می رسیم که چاره دیگری جز منصرف شدن از ادامه برنامه را نمی بینیم . ما خود را از دوستان و خانواده جدا می کنیم ، خیلی از اوقات ھم عشق و محبت آنھا را پس می زنیم . خیلی از ما بسیار ماھرانه برای تضاھر می گوییم "ھمه چیز درست است " در خانه ، ازدواج ، خانواده ، کار ، رفاقت ، و زندگی اجتماعی از انکار استفاده می کنیم . برخلاف سعی مان به تضاھر کردن و ماسک زدن ، ما غالبا در ازدواج ، ارائه شیوه پدری و مادری و روابط خانوادگی ، رفاقت ، روابط حرفه ای و اجتماعی ، ویرانگری افکار و رفتارمان را تجربه می کنیم . حتی تحت تاثیر ھمین شرایط ھم انکار ما ادامه پیدا می کند . ما ممکن است که آنقدر در انکار و کنترل اوضاع غوطه ور باشیم که مجبور بشویم ، کمک بھبودی را از طریق وساطت و مداخله با معالجه پزشکی و دارویی قبول کنیم . یا ممکن است که در گیر جدایی یا طلاق ، مسائل قانونی ، زندان ، اقدام به خودکشی ، خوابیدن در بیمارستان برای بیماری جسمی ، مشکلات روانی ، یا از دست دادن کار یا خراب شدن مسائل مالی مواجھه شویم . ما در انکار ، ھمیشه تنھا و منزوی و بدون پشتوانه ھستیم ، ما ھمیشه از خرابی شدید اوضاع زندگی رنج ببریم و چه بگوئیم "ھمه چیز درست " نباید واقعیت ھا را ندید گرفت ، اما انکار جلوی دید و دانش ما را مسدود می کند .!
ما معمولا به نقطه ای از مشکلات می رسیم که انکار دیگر کارآیی ندارد . در این موقع است که خیلی چیزھا خراب شده و یا از بین رفته است ، در این صورت است که مشکلات را واقعا درک می کنیم ، در چنین شرایطی تحول و تغییر در ما رشد می کند و کمک دیگران در کودا یا کمک ھای حرفه ای را می طلبیم

پذیرش
.
وقتی که دیوار انکار را می شکنیم ، قادر خواھیم بود که بھتر تشخیص داده و تعیین کنیم که میزان مشکل ما چقدر و چیست .! ما انکار خود را بعنوان حمایتگر وابستگی ناسالم خود تشخیص می دھیم وآنرا بعنوان یک روندی می بینیم که دائما در زندگی ما پدیدار می شود ، عقب می کشد ، جلو می آید و در وجود ما لانه می کند وقتی که بھبودی خود را در کودا ادامه می دھیم ، ما با روشن بینی از اصول برنامه ، پزیرش را جایگزین انکار می کنیم . ما بطور تصاعدی ، گذشته و زندگی حاضرمان را با صداقت ، روشن بینی ، و تمایل به رشد و تغییر کردن می پردازیم . ما وقتی از دیواره انکار می گذریم و آسیب ھایی را که تصمیم ھای بیمار گونه ما نه تنھا برای خودمان و افراد خانواده ، کارمان ، و سلامت روح و جسممان بوجود آورده است را شناسایی می کنیم . میبینیم که چگونگی وابستگی ھای گذشته ما را در دام روابط و شرایط نا سالم گیر انداخته اند . متوجه می شویم این وابستگی ھا تمام جنبه ھای زندگی ما را تحت کنترل و تاثیر قرار می دھند . با پذیرش وجود انکار در خودمان جھت ھا و علائم راه را واضح تر می بینیم ، متوجه می شویم که موفقیت ما با استفاده از زور ، اراده ، ھوش و حتی قدرت شخصی کسب نمی شود . یک روز به جایی می رسیم که اکثر ما یک نیروی برتر به بعنوان راھنمای این سفر و مرجع پیشرفت خود باور و تایید می کنیم . ممکن است که ما باین موضوع بیشتر واقف شویم که در راه یک سفر روحانی و معنوی ھستیم . ما وقتی وابستگی خود را می پذیریم ، تنھا نیستیم ، قدرتی مافوق تصور ما را حمایت می کند ، یادمی گیریم که چگونه به دیگران عشق بورزیم ، و ھمچنین اجازه می دھیم که دیگران به ما عشق بورزند و چگونه فقط بجای گذراندن و تلف کردن عمر ، زندگی کنیم . بھبودی در کودا یک روند روز به روز و مداوم است . زندگی و مشکلات دایما ما را بمبارزه می طلبد . این امور را کاملا می پذیریم ، ما دیگر از مشکلات فرار نمی کنیم ، بھبودی مثل کسب یک تقدیر نامه نیست ، که فقط یکبار اتفاق بیافتد ، بلکه یک طریق زندگی است که ھر روز با خودما در حال تغییر است . مفھوم دعای آرامش آگاھی ما را از این نکته بیان می کند که بھبودی یعنی زندگی کردن در حال و آشکار شدن تدریجی مسیر زندگی جدیدماست . این جملات ساده روشن می کند که بھبودی را باید از یک لحظه تا لحظه دیگر و از یک تصمیم تا تصمیم دیگر و از یک روز تا روز دیگر و فقط برای امروز پشت سر بگذاریم

خداوندا
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دھم ،
شھامتی که تغییر دھم آنچه را که می توانم ،
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.
(آمین)
.
بعضی از ماوقتی صحبت ازمعنویت و روحانیت ونیروی برترپیش می آید نگران می شویم . حتی اگرشما از نیروی برتر دست کشیده اید و یا به وجود آن شک می کنید ، مقدم شما را به برنامه کودا خوش آمد می گوئیم . این یک برنامه مذھبی نیست ، ولی یک برنامه کاملا معنوی است ، برنامه ای است برای یافت آرامش درونی . صلح و پذیرش بمرور و با گذشت زمان انجام می شود،اکثر کسانی که تصمیم آگاھانه ای برای کارکردن روی این برنامه معنوی می گیرند،خودشان درآزادی و داشتن اختیار تعیین می کنند که نیروی برتر آنھا جه باید باشد . با مساعدت از یک نیروی برتر مھربان ، برنامه کودا ، راھنما و کسانی که بما ملحق می شوند ، به ما کمک می کنند ، تا ھر کدام از ما بتوانیم امید به بھبودی را تجربه کنیم . ما با تمایل به عوض شدن ، رشد و تغییرات بسوی آن عامل مثبت و سرشار از عشق را که در درون ماست ، را پیدا خواھیم کرد . از طریق ھدایت و مساعدت نیروی برترمان ، راھنما و برنامه کودا و خانواده کودا ، یکایک ما می توانیم امید به بھبودی و زندگی سرشار از صلح و شادی را تجربه کنیم

فصل دوم
.
معما و راز مشکل روحانی در ما
.
وابستگی ھای ما باعث می شود که یک معما و راز غیر قابل کشف و حل در درون ما بجوشد . برای خیلی از ما ، درد و نا امیدی مان علائمی از یک احتیاج و خلاء عمیق درونی است . این احتیاجات ، خواسته یا ناخواسته ، بر ھسته درونی و وجودی ما چنگ می زند . این می تواند اشتیاق برای داشتن عشق بدون قید و شرط ، احترام ، ارزش زندگی ، پذیرش ، یا شادی در آرامش باشد . خیلی از ما به دیگران مواد مخدر ، الکل ، یا سایر اعتیادات ، و رفتارھای ناسالم متوسل می شویم تا این نیازمان را برای بدست آوردن اندکی احساس آرامش ، تامین امنیت ، احترام به خود ، و رفاه کسب کنیم . جواب ما به سوالات زیر می تواند بما کمک کند تا تعیین کنیم که چگونه برای تامین احتیاجات ، سلامتی ، احساسات ، معنویات و تامین امنیت ھای عاطفی ، معنوی ، مالی ، اجتماعی ، احساس ارزشمندی ، عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن ، به دیگران و یا اعتیاد روی آورده ایم .!
١(- آیا من برای فرو نشاندن ترسم ، دیگران را کنترل می کنم ؟
٢(- آیا من از ترس بدرفتاری یا بی محلی دیگران به آنھا اجازه می دھم که مرا کنترل کنند ؟
٣(- آیا من رفتارم را برای دیگران عوض کرده یا طبق رفتار آنھا منطبق می کنم ؟
۴(- آیا من ارزش و بھای خود را به عنوان یک انسان از دید و تائید دیگران تعیین می کنم ؟
۵(- آیا من برای ایجاد احساس امنیت ، از دیگران دوری می کنم؟
ما در کودا یاد می گیریم که احترام به خود و معاش زندگی ما از طرف نیروی برتر مان تامین می شود .وقتی که سعی می کنیم که از طریق ھم وابستگی دیگران را کنترل کرده یا آنھا را وسیله دست خود قراربدھیم ، بجای کار خود را به نیروی برترمان تسلیم می کنیم تا احساس امنیت و بھبودی ما را تامین کند .
وقتی ما از روی وابستگی از دیگران اجتناب می کنیم یا رفتارھای خود را برای تائید خوشایند دیگران عوض کرده یا با رفتار آنھا منطبق می کنیم ، توانایی و کنترل خود را بجای نیروی برترمان به آنھا می سپاریم .
با مبدل کردن خود به جای نیروی برتر و یا دادن قدرت این نیرو به دیگران ، به نیروی برترمان مجال نمیدھیم تا در زندگی ما وارد عمل شود . این ھمان راز و معمای غیر قابل حل روحانی و معنوی ماست . بندزیر شرح می دھد که چگونه معمای مشکل روحانی و معنوی ما شاید مربوط به کنترل دیگران و یا کناره گرفتن از آنھاست ، بخصوص وقتی که تحت فشار روحی و روانی و فیزیکی ھستیم

کنترل مردم ، شرایط و محیط :
.
خیلی از ما به کنترل مردیم یا شرایط محیمان ، دور و بری ھامان افتخار می کنیم . اگر فکر و احساس می کنیم که مورد طرد ، بد رفتاری ، یا بی محلی دیگران قرار گرفته ایم ، آنھا را مشکل خودمان محسوب کرده و با حقه و تزویر و رفتاری تحت اراده خود در می آوریم . بویژه با غلبه کردن بر ھمسرمان ، فرزندانمان ، اعضای خانواده مان ، دوستان یا ھمکارانمان می خواھیم آنھا را بیش از حد کنترل کنیم . یا با تغییر روش در راه ھای دیگری آنھا را کنترل کنیم ، مثلا از طریق خوش رفتاری ،مطیع بودن ، محبت زیادی و یا قھر کردن برای مدت ھای طولانی است . اما وقتی ترس یا احساسات دیگری ما را در ھم می شکند ، می خروشیم ، منزوی می شویم ، قھر می کنیم و یا از حقمان می گذریم و اجازه می دھیم تا دیگران از طرف احساسات ما صحبت کنند .
وقتی دیگران را تا ھر اندازه ای چه با سکوت و یا با خشونت و کنترل کردن اوامرشان را انجام بدھیم ، در این صورت خودمان به یک نیروی برتر مبل شده ایم . ما حتی ممکن است که کنترل کردنمان را با یک تغییر قیافه متکبرانه و یا حق به جانب نشان بدھیم . ما باورھای دیگران را احمقانه ، خودخواھانه ، یا بی ارزش می شماریم . ھمیشه خود را در مسند قدرت برتر قرار می دھیم . فکر میکنیم که راه ما تنھا و بھترین راه است . با دادن قدرت نیروی برترمان بدیگران ، شاید دنبال تایید آنھا ھستیم ، که اغلب اینکار را با واگذار کردن احتیاجات و خواسته ھای خود به آنھا انجام می دھیم . ما ھمیشه از ترس از آنھایی بسر می بریم که خود آنھا را در مصدر قدرت قرار داده ایم . ما ترس از عصبانیت یا نگاه تحقیر آمیز آنھا داریم . ما از تغییر ، بی محلی و کنترل آنھا نسبت به خود می ترسیم . بعبارت ساده تر ما حس خود شناسی خود را از دست می دھیم ( یا ھر گز بدست نمی آوریم ) چرا که تمام حواس ما معطوف به طرز تفکر و رفتار آنھا نسبت به ما می شود . آنھا به راحتی انرژی زندگی بخش ما را خنثی می کنند

(فرار از مردم و شرایط محیط فرار از واقعیت ھا)
.
بعضی از ما آنقدر از دیگران می ترسیم که از نزدیکی و صمیمیت با آنھا اجتناب می کنیم . ما سخت می کوشیم تا خود را در موقعیت امن و آسیب ناپذیر قراردهیم. ما در پنهان کردن ترسھایمان مھارت پیدا می کنیم ، بخصوص وقتی که ھمه چیز بنظر از کنترل خارج می شود . سعی می کنیم کاری کنیم که دیگران بدانند به اوضاع مسلط ھستیم ، ممکن است وقتی بی عدالتی یا بد رفتاری را می بینیم ساکت بمانیم . ممکن است که ننه من غریبم در بیاوریم یا خود را به موش مردگی بزنیم از مواجه شدن با دیگران یا جوابگویی به آنھا طفره برویم . ممکن است خود را دست کم گرفته و خود را به شدت مورد مقایسه و قضاوت قرار دھیم ، ممکن است باور کنیم که ما شایستگی یک زندگی شاد از روابط با دیگران ، ھدفمند و قابلیت نداریم ، بمرور وابستگی ھای نا سالم ما بدتر می شود ، ترس و شرمندگی ما را احاطه می کند . ما دیگران را بیش از پیش کنترل کرده یا از آنھا کناره می گیریم . اما این رفتارھا راه حل ھایی موقت است ! ما ھمیشه ترس داریم و احساس گناه و شرمندگی ما ھمواره با ماست .
خیلی از ما دنبال خدایان کاذب می رویم . احساسات خود را با مصرف الکل ، مواد مخدر ، نیکوتین ، غذا ، س..ک..س یا کار کرخت می کنیم ، مصرف اینھا غالبا منجر به اعتیادات مزمن جدید تری می شوند و مشکلات بیشتری مارا احاطه می کنند. بمرور متوجه می شویم که ھیچکدام از این وابستگی ھا برای ما آزادی یا آرامش فراھم نمی کند .
ما چه خود را با کنترل کردن شرایط در مقام قدرت برتر ، یا با کناره گیری از مردم و مشکلات در مقام پائین تر قرار می دھیم ، با این کارھا داریم بطور خودخواھانه رفتار می کنیم . احساس برابری با دیگران و تعلق خاطر به انسانیت از بین می رود .
چه چیز محرک احتیاج ما به کنترل و یا فرار کردن است ؟
خیلی از ما می پرسیدیم که آیا این رفتارھا طبیعی و سالم نیستند ؟ جواب ما این سوال را می توان در انگیزهء رفتارمان جستجو کرد . بنظر خودمان شاید انگیزه رفتارمان نسبت بخود ، دیگران و نیروی برترمان درست باشد ، این نظر خود ماست ! اگر این انگیزه بر اساس انتخاب در حد و اندازه ھای سالم عشق و احترام باشد . نتیجه بخش خواھد بود . اما ، مثلا ممکن است حضور کسی که از نظر زبانی و یا بدنی ما را تهدید و تحقیر می کند را ترک کنیم . از طرفی اگر بگذاریم که ترس و شرم در زندگی ما حکومت کند ، تا جایی که باعث شود ما به غریضه ھای گذشته مان وصل شویم مثلا ، کنترل کردن و فرار از مشکلات وابسته می شویم ، از روی ھمان وابستگی ھای ناسالم رفتار خواھیم کرد

ترس
.
برای خیلی از ما ترس نگھبان و حافظ ما از خطرات احتمالی است ، ترس ما را از آسیب ھای محیطی حفظ می کند . در نقش فرد وابسته ، ما از روی عادت از ترس استفاده می کنیم که خود را از ھر موقعیت شرمنده شدن توسط دیگران حفظ کنیم . ترس ما شاید خود را زیر نقاب عصبانیت ، انزجار ، خشم ، درد ، کنترل کردن یا تنھایی خود را پنھان کند . اغلب مطیع بودن ، سکوت ، تزویر ، تنھایی و انزوا ، خشم ، خشونت ، انکار و حتی فریب کاری ما ، راھی برای ابراز ترس ماست . احساسات دیگری که در نقش ترس ظاھر می شوند عبارتند از نگرانی ، دلشوره عصبانی بودن ، خسیسی و ھراس و ... است .
.
(شرمندگی خجالت)
.
شرم و خجالت باعث می شود که ما باور کنیم که پائین تر ، نفھم تر ، احمق تر ، بی ارزش تر ، ناپسندیده تر ، یا ناخواستنی تر از سایرین ھستیم . شرم و خجالت ، احساس واقعی شناسایی ما را تقلیل داده و اعتقاد ما را به اینکه انسان با ارزش و با محبتی ھستیم را نابود می کند . شرمندگی ، ارزش ما را نسبت به خود و احساس برابری ما با دیگران را تقلیل می دھد.
.
ترس و شرمندگی در کودکی
.
ھر بار که در کودکی مورد خشونت و بد رفتاری یا غفلت قرار گرفته ایم ، احساس خود شناسی ما ، علاوه بر رابطه صحیح ما با نیروی برتر مان ، خودمان ، و دیگران آسیب وارد می کند . در آن موقع بود که ما احساس شرمندگی و خجالت کردیم و طبیعتا از تکرار این احساس ھمیشه در ھراس بوده ایم ، اما با ھمه اینھا می گذاشتیم که توسط ھمان کسانی که با ما بدرفتاری کرده اند دوباره شکل بگیرد . در دوران کودکی ما ھیچ حق انتخاب دیگری نداشتیم . با ادامه داشتن به تحمل بدرفتاری و غفلت از خودمان ، ترس و شرمندگی ما بالا می گرفت ، ما ھم اندازه زیادی از اعتماد به نفس مان را از دست دادیم . با گذشت زمان(اغلب بدون آگاھی خودمان) کسانی که با ما بدرفتاری می کردند نیروی برتر ما شدند ، یاد گرفتیم که از آنھا بترسیم . با ادامه بدرفتاری آنھا و غفلت خودمان ، امکان ایجاد رابطه با خود ، دیگران و نیروی برترمان ، که از نظر احساسی ارضاء کننده باشد ، از بین رفت . ما آموزشھایی برای ادامه بقا خودمان یاد گرفتیم تا با زندگی کنار بیائیم . شرایط مساعد برای آسیب پذری را برای خودمان جور کردیم ، با سعی در کنترل کردن و یا از پذیرفتن آنھا فرار کردیم . کودکی خود را کنار گذاشتیم و سعی کردیم که بزرگسال کودک بمانیم ، یا این که بخاطر محرومیت ھای زندگی شورش کردیم . خیلی از ما اعمال خود را درک نمی کردیم ، چون اغلب آن رفتارھا بصورت غریضی در ما بوده است . با گذشت زمان ، ما یاد گرفتیم که سنگینی و فشار ترس خود را از طریق کنترل کردن و یا فرار از خود و دیگران سبک کنیم . آموختیم بجای حل مشکلات از آنھا فرار کنیم و یا آن را به بعد بیاندازیم ، وقتی شکست می خوردیم احساس بیلیاقتی می کردیم و یا تحت فشارھای شدید عصبی بودیم ، برای ادامه زندگی و بقا ھر چیز ناسالم دیگری را بکار می گرفتیم ، در این دوران ویرانگر وابستگی ، زندگی آشفته خود را بیشتر تحت کنترل در می آوردیم و مجال کمتری به نیروی برترمان می دادیم تا از طریق ما در زندگیمان عمل کند .
.
ادامه رفتارها در بزرگسالی
.
بدون دریافت ھیچ نوع کمک و مشورتی ، ما این کشمکش ھای احساسی و درونی را برای بقاء خود ادامه داده و آنرا با خود به دوران بزرگسالی می آوریم . ما امید داشتیم که آرامش و شادی را پیدا کنیم و گذشته را پشت سر بگذاریم ! ولی در عوض ھنگام بروز موقعیت ھایی مشابه یا برعکس را از نو در روابط بزرگسالی خود اجرا می کنیم . ھیچکدام از این رفتارھا و کنش ھا سالم نخواھد بود و نیستند . ما ناخود آگاھانه ، صفات کسانی را که در کودکی با ما بد رفتاری کرده اند را به افراد مھم زندگی امروزمان منتقل می کنیم . در روابط بزرگسالی ، ما با ھراس از خود بر ضد ھمه علائم شرمندگی ، خجالت ، احساس گناه ، بد رفتاری ، یا غفلت از خود را حفاظت می کنیم . ما مزدور و دورو می شویم و از دیگران یا شرایط دوری و فرار می کنیم . ترس از شرمندگی و احساسات منفی قویتر است و یک زیر بنایی متزلزل برای روابط آینده ما می سازد . ما ھمواره سعی می کنیم دیگران را بسمت خود جذب کنیم ) به امید تجربه صمیمیت) وقتی که آنھا خیلی نزدیک می شوند ، آنھا را از روی ترس پس می زنیم

مفهوم خودمان از نیروی برتر
.
خیلی از ما به ادیان و مذاھب متشکل معتقدیم و اصول یا مبحثی را در مورد خدا یا نیروی برتر یاد گرفته ایم . برخی از ما امیدوارند که احساس شرمندگی خود را با انجام یک عمل درستکارانه منتفی و درست کنند . حتی یک رابطه تازه ، تحت کنترل ، آمیخته به عقاید مذھبی ، در حالیکه ھمه این اعمال برای این منظور کافی نیست . انگیزه ما ممکن است که از روی درستی و پاکدامنی باشد ، ولی ما ھنوز از نظر احساسی ، مقید افرادی ھستیم که با ما بدرفتاری کرده اند ، یا ما را مورد قضاوت قرار داده اند )اسارت و سواس فکری) خلاء ما عمیق تر از آنی ھست که به این راحتی ھا از آن خلاص شویم ! ھمه ما به آن افراد دوران کودکی مان وصل ھستیم . آنھا به مرور نیروی برتر از ما می شوند و فکر ما را به خودشان اختصاص خواھند داد ، بعضی از ما منکر وجود خدا شده ایم و یا بی دینی ھستیم . برای بعضی از ما مذاھب متشکل و مورد نظر ، شاید یاد آور یک خدای بدرفتار و مستبد برای ما باشند . بعضی از ما ممکن است از دست نیروی برتر خود برای تجارب منفی و بلاھایی که متحمل شده ایم عصبانی باشیم ، یا ممکن است که دریابیم که سالھاست از او عصبانی بوده ایم بدون اینکه خودمان بدانیم ارتباط درستی با او از روی عشق نداریم . برخی باور داریم که سزاوار عشق یا بخشش خداوند نیستیم .
با تمام اینھا ما باید از خود بپرسیم : " آیا من در حال کارکردن روی یک رابطه امن ، سالم ، و مبتنی بر عشق با نیروی برتر ، خودم ، و دیگران ھستم ؟ " اکثر اوقات جواب ھمه ما منفی است . ترس و شرمندگی ما ، ما را وادار می کند که بطریق غیر منصفانه ای با نیروی برترمان بصورت مخرب رفتار کنیم .
ھرجا که مسیر عادی زندگیمان توسط وابستگی ما بریده می شد ، می رفتیم ، ولی به مقصد و منظور خودمان که ھمان آرامش و امنیت باشد نمی رسیدیم ، تا جایی که در یافتیم که چاره ای جز این نداریم که یک نیروی برتر از خود را به کمک بگیریم ، یکی که بتواند سلامت عقل ما و اداره زندگی آشفته ما را به ما باز گرداند . برای رسیدن به این منظور و برای ادامه این بھبودی ما باید حاضر باشیم که در باب این اقدام مقداری منصفانه و غیر مغرضانه تفکر و رفتار کنیم .
اگر ما نیروی برتری را قبلا تجربه نکرده ایم ، مفھوم ما در مورد یک موجود مطمئن و مھربان است که می تواند در ما شروع به شکل گرفتن بکند . اگر در حال حاظر رابطه ای با خدا داریم ، می توانیم به تقویت آن کوشش کنیم . برخلاف باور ھای نادرست گذشته مان ، می توانیم به ساختن یک زیر بنای معنوی و روحانی در برنامه بھبودی خود بپردازیم .

آغاز رهایی
.
شروع بھبودی از وابستگی ھای ناسالم ، ما بیش از حد باورھا و ایمان و امیدواری در خود ، ھمسر ، فرزندانمان ، بستگان ، دوستان و حتی در شغل و یا شیوه زندگیمان تحت تاثیر قرار می دھیم . این کارھا را ما برای ایجاد احساس امنیت ، ارزش ، ارج و رفاه در زندگی فعلی خود می کنیم .
در دوران بھبودی ، یاد می گیریم که ایمان و امید را از نو بسازیم و بتدریج ، زندگی خود را تسلیم یک نیروی برتر با عشق و محبت بکنیم . یاد می گیریم که کنترل دیگران و فرار از واقعیت ھا را رھا کرده و احساسات خود را در مورد ھر چه که به آن اقدام می کنیم حل کنیم و خود را از آنھایی که بی اختیار به آنھا متکی ھستیم از نظر احساسی و فکری رھا کنیم . بعضی از ما با خوشنودی بسوی نیروی برترمان دست دراز می کنیم . بعضی از ما از روی بیچارگی این کار را می کنیم . بعضی از ما متوجه می شویم که توانایی ما به اعتماد به ھر کس و ھر چیزی آنقدر تقلیل یافته که شاید اینکار وقت گیر باشد . ما برای اینکار باید اندکی احساس امنیت بکنیم . ممکن است که مجبور شویم طوری رفتار کنیم که انگار به او ایمان داریم ، تا اینکه با فرصت دادن به خود و تمرین کردن در این امر به واقعیت وجود او اعتماد داشته باشیم . خیلی از ما وقتی ھمه چیزمان را از دست داده و آنقدر در ھم شکسته بودیم که قادر به تسلیم کردن حتی بخش کوچکی از اراده و زندگی خود به نیروی برترمان نشویم ، برای اینکار بھتر است بگوئیم ما را دعا کنند . اغلب ما فقط فرصت یک دعای ساده را داریم پس شروع می کنیم " خدایا ، خواھش می کنم به من این قدرت را بده که این غرور را رھا کنم " . با ادامه مسیر بھبودیمان خیلی از ما قادر می شویم که راحت تر تسلیم اراده نیروی برترمان بشویم تا حضور او را در خودمان حس کنیم . تسلیم شدن و رھا کردن به معنی این نیست که تمام شرایط زندگی بر وفق مراد ما اتفاق خواھد افتاد . معنی آن این است که ما قادر می شویم که زندگی را ھمانطور که ھست بپذیریم و از پس مشکلات آن با یک توانایی تازه ای که از سوی نیروی برتر مان بدست آورده ایم بر آییم . این تسلیم شدن ما را قادر می سازد که صاحب اختیار فردی خود در حال رشد و کسب اعتماد بنفس تواضع و دفع انکار را تجربه کنیم . ما یاد می گیریم که نیروی برتر ما ، آدم ھای بدی را خلق نمی کنند . نیکی درون ھمه انسانھا موجود است ، حتی آنھایی که مسئول بدقولی ھا ، شکست ھا ، خیانت ھا ، بدرفتاری ھا ، دل شکستگی ھا و ترس ھای گذشته ما ھستند . این نیز امکان دارد که این افراد را دوست داشت ، ولی از رفتار منفی آنھا چشم پوشی نکرد . ما حتی می توانیم خودمان را نیز دوست داشته باشیم و ببخشیم . ھر کدام از ما بنوبه خود داریم یاد می گیریم که چگونگی خودمان را دوست داشته باشیم یا مورد لطف و عشق دیگران قرار بگیریم . حتی به کمک نیروی برترمان ھیچ کدام از ما زندگی و عشق را بطور کامل انجام نمی دھیم ، مھم این است که انسانیت ما به سوی ھدف و تحول خود ادامه می دھد . ما شروع به درک این مطلب می کنیم که کمال پرستی )ایده آل بودن) ما صرفا یک سراب فریبنده است . ما در طول این مدت گاھی اشتباه خواھیم کرد و با لغزش به رفتارھای سابقمان باز خواھیم گشت .
وقتی که قادر به برقراری تعادل احساسی ، توانایی ، عاطفی و ارزش برای خود نیستیم ، در مسیری که ھنوز در پیش رو داریم و اینکه بھبودی فرایندی است که یک عمر طول می کشد ، آمادگی خود را برای بھبودی تامین می کنیم . ما بخاطر می آوریم که مقایسه کردن پیشرفتمان با دیگران عملی است که به نفعمان نیست ! ھر کس با سرعت و قابلیت خودش در حال فرا گیری است . برای روشن بینی رابطه مان با نیروی برترمان ، اولویت دادن به روابط درست خود را سودمند می یابیم . رابطه مان با نیروی برترمان باید در راس قرار گیرد چون بھبودی ما از طریق ارتباط درست با خداوند تامین می شود )وابستگی یک خلا معنوی است ) . وقتی که این رابطه را بنا کردیم و آنرا بسط داده و گسترش و تصحیح کنیم ، قادر خواھیم شد که رابطه ای بھتر وو محترمانه با خود نیز ایجاد کنیم . ھمانطور که رابطه ما با نیروی برترمان و خودمان از نقطه نظر قدرت و تعادل پیشرفت می کند ، ما درمان و شفا یافتن خود را آغاز کرده و خواھیم دید و روابطی مبنی بر عشق با دیگران را بسط و توسعه می دھیم . وقتی یک اولویت سالمتری را در روابط نزدیک خود بکار برده و می پزیریم ، می گذاریم که نیروی برتر ما در زندگیمان عمل کند . ما انرژی مثبت معنوی را بطرف خود جذب می کنیم که بسیار از توانایی خودمان بالاتر و والاتر است . با ادامه به تقویت رابطه با نیروی برترمان در سراسر بھبودی ، خستگی مزمن ، افسردگی ، دلشوره ، ناامیدی ، و عجز ما توسط یک توانایی و انعطاف پذیری قدرمند جایگزین می شود . قدم به قدم ، ترس ما از شرمندگی و خجالت و احساس گناه تقلیل می یابد . زخم ھا و احساسات سرکوب شده کودکی ما بمرور شفا پیدا می کند . ما احساس عمیق تری از دعا و مراقبه را تجربه خواھیم کرد . برای ما آسانتر می شود که دست از کنترل کردن و فرار کردن خود را رھا کنیم و بگذاریم تا نیروی برترما را در این سفر پر ھیجان جدید در زندگی ھدایت کند .
معجزات بھبودی آشکار می شوند . روابط معنوی مبتنی بر عشق با نیروی برتر مان ، خودمان و دیگران بھتر شده و تحول می یابد . ما شروع می کنیم که احساس امنیت و وقت بیشتری به این امر بکنیم که مھم ترین و عمیق ترین احتیاجات ما بر آوده خواھند شد . ما به رفتارھای سابق با دیگران و یا شیوه زندگی نا سالم رجوع نمی کنیم ، تا کمبودھای معنوی ما را از این طریق تامین و ارضاء کنند . مثل سپیده آفتاب ، اراده نیروی برترما ، از طریق ما و با اعتماد و اطمینانی تازه پرتو می افکند

برنامه پیشنهادی کودا برای بهبودی
.
وابستگی مشکلی است گمراه کننده و خرابکار که مستلزم راه حل ھای ساده ولی مشخصی است . ما معتقدیم که این راه حل ھا را می توان در برنامه وابستگان گمنام)کودا) پیدا کرد . برنامه کودا شامل موارد زیر می شود : مشارکت ، شرکت در جلسات کودا ، راھنما ، نشریات ، کنفرانسھا ، خدمت کردن و یاد گیری و بکار گیری دوازده قدم و دوازده سنت کودا .
دوازده قدم از روی دوازده قدم الکلی ھای گمنام برای استفاده ما ، علاوه بر استفاده خیلی از برنامه ھای دوازده قدمی دیگر منطبق شده اند . میلیون ھا نفر در دنیا این اصول را در زندگی خود بکار بسته اند . این قدمھا شامل قدرت و روحیه بھبودی شخصی می باشد . ما حاضریم که تا حداکثر توانایی آنرا روی خودمان کار بکنیم . ما حتی المقدور با خود ، با نیروی برتر مان و یا یک نفر دیگر (راھنما) صادق باشیم . اقدام ھای نیمه کاره به کارکرد قدم ھا غالبا به شکست از سوی ما منجر می شوند و تغییراتی که طالبیم ممکن است که کسب نکنیم . اگر به تنھایی اقدام به تکمیل این قدمھا بکنیم ، ممکن است که انزوای خود را ھمیشگی کنیم ! این یک رفتار متداول وابستگی نا سالم است . با گذشت زمان ، خیلی از ما طالب کمک پر از عشق کسانی می شویم که این راه را پیش از ما طی کرده اند و اینھا راھنما در کودا ھسند که می توانند بما بصیرت ، تشویق و عشق را عرضه کنند . آنھا به ما مدد می دھند که ببینیم که این قدمھا را نمی شود بسرعت یا بطور مطلق تمام کرد ، این قدمھا راه حل آنی مثل قھوه و چایی فوری نیستند . دوازده قدم مسیر ما را از خود ویرانی عوض کرده و بسوی روابط سالم و مبتنی بر عشق با خداوند ، خودمان ، و دیگران ھدایت می کند . آنھا به ما رشد ، ایجاد اولویت در روابطمان و راھنمایی در زندگی سالم و مبتنی بر عشق را عرضه می کنند . از طریق طبیعت ساده آنھا ، می توانیم خود را بشناسیم و دریابیم که چگونه می توانیم وارد روابط سالم و مبنی بر عشق بشویم . قدمھا بما کمک می کنند که ببینیم چگونه بد رفتاری و بی اھمیتی نسبت بما در گذشته ، رفتار و شیوه زندگی وابستگی ما را شکل و استحکام داده است . ما یاد می گیریم که قدرت خود خواھی مان ، اعتیادمان و رفتارھای ناسالم و مشکلاتمان را تسلیم نیروی برتر مھربان کنیم . که خودمان درک کرده و باورش داریم ، ما زندگی ، اراده و شفای خود را بدست آن نیروی برتر می سپاریم . ما جوابگو و مسئول رفتارھای وابسته خود که الگو ھای ویرانی را در زندگی ما مستحکم می کنند می شویم . انسانیت ما رشد می کند در حالیکه قصور و نواقص شخصیتی و کمبودھای اخلاقی خود را کشف می کنیم ، مھارت و خلاقیت و موفقیت ھای خود را تشخیص می دھیم . در این حال با فروتنی حداکثر سعی خود را می کنیم که جبران کارھای بد گذشته و حال خود را بکنیم . از طرفی کوشش بپایان بردن کارھایی را می کنیم که بما کمک می کنند تا زخم ھای خود و آنھایی را که به آنھا صدمه زده ایم را جبران و شفا دھیم . با کار کردن قدمھا بطور روزمره ، می کوشیم که جوابگویی و مسئولیت خود را در مورد اعمالمان حفظ کنیم . ما یاد می گیریم که رابطه خود را با نیروی برترمان تقویت کرده و آنرا عمیق تر کنیم . ما برای ارزش واقعی ، ارزش و رفاه در زندگی خود بیشتر روی نیروی برترمان تکیه می کنیم . سر انجام درک می کنیم که اگر بخواھیم آنچه را که از طریق کار کردن در اثر قدمھا بدست آورده ایم نگھداریم ، باید بکوشیم که تجربه ، توانایی و امیدھای بھبودی خود را به دیگران که ھنوز رنج می برند منتقل کنیم . سفر ما در میان قدمھا شاید سخت ترین عملی است که تا کنون به آن اقدام کرده باشیم ، ولی پاداش و شفایی که از آن دریافت می کنیم بی شمار و گرانبھاست . با گذشت زمان قدمھا بخش لاینفک و مھمی در زندگی روزمره ما خواھد شد ! ما این اصول را در ھمه امور زندگی خود بکار می بندیم .


دوازده قدم برنامه پیشنھادی کودا برای بھبودی شخصی ما از وابستگی نا سالم است که در زیر ذکر می شود :
١- ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم و اختیارزندگی مان از دستمان خارج است.
٢- بمرور ایمان آوردیم که نیرویی برتر از ما می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.
٣- ما تصمیم گرفتیم که اراده زندگیمان را به خداوندی که خود درک کرده ایم بسپاریم.
۴- یک ترازنامه اخلاقی بیباکانه و موشکافانه از خود تھیه کردیم.
۵- چگونگی دقیق خطاھای خود را به خداوند ، خودمان و یک انسان دیگر اقرار نمودیم .
۶- آمادگی کامل پیدا کردیم تا پروردگار نواقص شخصیتی ما را بر طرف کند .
٧- با فروتنی از او خواستیم کمبودھای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
٨- فھرستی از تمام کسانیکه به آنھا زیان رسانده بودیم تھیه کردیم و در صدد جبران برآمدیم.
٩- بطور مستقیم ھر جا که امکان بود از افراد فوق جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردیکه انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .
١٠ - به تھیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله اقرار کردیم.
١١ - از راه دعا و مراقبه کوشیدیم با پروردگاری که خود درک نموده ایم نزدیک شویم و فقط طالب آگاھی از خواست او برای خود و توانایی اجرائیش شدیم.
١٢ - با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمھا ، سعی کردیم این پیام را بدیگر وابستگان رسانده و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا درآوریم.
با دید اول ، اجرای این قدمھا تکالیفی کمر شکن بنظر می آیند که ھرگز نمی شود به آنھا جامعه عمل پوشاند . بعضی از ما آنھا را دستور العملی کوتاه و ساده تلقی کردیم که می توان آنھا را در یک بعد از ظھر یا چند روزی انجام داد . بعضی از ما آنھا را کاملا نادیده می گیریم ، تا وقتی که بحرانھا و رفتارھای ناسالم ما بیش از حد به ما و دیگران صدمه بزند . در نھایت ، اگر بخواھیم ، زندگیمان بھت شود ، باید بطرف جلو حرکت کنیم و این قدمھا را بعنوان بخشی از بھبودی شخصی خود بکار گیریم

قدم اول
.
1- ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم واختیارزندگی مان از دستمان خارج است.
.
عاجز بودن : ما تا بحال برای حل مشکلات زندگی مان از کنترل نفس ، وسواس فکری و رفتاری و افکارکپک زده خود استفاده کرده ایم . وقتی روابطمان با خود و دیگران بھم می خورد ، خیلی کوشش می کردیم و تمام دانش و اطلاعات غلطمان را با کینه بکار می بردیم . اراده ما شکلھای مختلفی به خود میگیرد . ما ھمه چیز را تحمل می کردیم . ما مردم نواز بودیم . ما خودمان را با دیگران مقایسه می کردیم .ما طغیان می کردیم . ما بقیه را مقصر می شمردیم و ما ھم خود را آزار می دادیم و ھم دیگران را . برخی از ما باید حتما تا سر حد دیوانگی و مرگ می رفتیم تا حاضر شویم عاجز بودن خود را اقرار کنیم . ھمواره معتقد بودیم که داریم کار درست را انجام می دھیم . اگر چنین بود پس موفقیت و توانایی ما کجا بود ؟
از دست دادن اختیار امور زندگی : به احتمال زیاد ، وقتی به کودا می رسیم زمام اختیار زندگی مان از دستمان خارج شده بود . فنون و شگردھایی که برای غلبه و حریف شدن به زندگی و یک عمر استفاده کردن از آنھا در دیگران اثر گذار نبود . ما قربانی یک رفتار بی اختیار بودیم که بطور زیرکانه پر قدرت و زیان آور بود که ھیچ وسیله ای نمی توانست آنرا برطرف کند . زندگی مان بطور واقعی بدون اختیار در بحران دائمی بود . در اوج این مشکلات بودیم که عقاید کھنه ما فرو ریخت و فکر ما بسوی امکان وجود راه دیگری باز شد

برگزیده ای از کتاب دستورالعمل کودا
.
ھر سفری با قدم اول شروع می شود . سفر بھبودی فردی ما در کودا نیز با قدم اول شروع می شود .برای درک ھر چه بیشتر عجزمان و از دست دادن زمام اختیارمان ، باید در گذشته خودمان جستجوی صادقانه ای بکنیم تا بیابیم که چگونه باین نقطه رسیده ایم . شاید یک طلاق باعث عجزمان شده باشد ، شاید یک جدایی ، یا مرگ یک عزیز . شاید ما اقدام به خود کشی کرده باشیم یا از مصرف مواد مخدر ، الکل ، نیکوتین ، قرص و داروی توھم زا به ته خط رسیده ایم . مھم نیست چه چیزی است ، مھم این است که شما در کودا ھستید و برای بھبودی نیاز به بعضی از عملکردھا دارید ! خیلی از ما خسته و زیر فشار ھستیم . وقتی که تصمیم به عوض شدن می گیریم ، ترس سراسر وجودمان را فرا می گیرد ، چون تغییر و رشد درد آور است و ما نمی خواھیم درد بکشیم ! در ھر حال چه بخواھیم و یا نخواھیم ، می توانیم سفر بھبودی خود را با قدم اول شروع کنیم .
.
قدم اقرار و پذیرش .
.
این قدم به ما کمک می کند که یک عمر تجربه ، احساس و رفتار خود را شناسایی کنیم که دقیقا بفھمیم که چگونه خودمان و بقیه را گول می زدیم و سعی در کنترل داشتیم و یا از خود و مشکلات و یا از دیگران فرار می کردیم . ما در می یابیم که چطور نیروی برتر خودمان شده ایم و یا دیگران را در این نقش قرار دادیم . ما شروع کردیم که در یابیم خدا این حق را به ما نداده است که زندگی دیگران را کنترل کنیم در عوض به ما مسئولیت داده است که دیواری برای خود و دیگران بکشیم تا در زندگی آنھا مداخل نکنیم .
برای کشف اینکه چگونه خودمان و دیگران را کنترل کرده ایم و یا از خود و دیگران و مشکلات فرار کرده ایم ، در زندگی شخصی خود جستجو می کنیم . با مطرح کردن سوالات زیر از خودمان می پرسیم : آیا این مشکلات در زندگی ما موردی دارند ؟
١(- از کجا یاد گرفتم که وقتی خودم یا دیگران مورد بد رفتاری قرار گرفتیم ، خودم را به ناآگاھی بزنم ؟
٢(- چه کسی در کودکی این راه و رفتار را بمن نشان داد که من موضوع فوق را به دیگران بازگو نکنم یا احساساتم را در این مورد با دیگران مشورت نکنم ؟
٣(- از کجا یاد گرفتم که فرار از دیگران برای من بھتر از درگیر شدن است ؟
۴(- از کجا یادگرفتم که برای احساس آسایش خود دیگران را کنترل کنم ؟
۵(- چطور یاد گرفتم و احساس کردم که من به اندازه کافی خوب نیستم یا برعکس از دیگران بھترم ؟
۶(- کی ، کجا و چگونه یاد گرفتم که افکار ، احساسات و خواسته خود را برای خاطر دیگران انکار کنم ، یا بر عکس ، فکر کنم که دنیا بر وفق مراد من می چرخد ؟
٧(- چطور می دانستم که ھرگز اسرار خانوادگی را آشکار نکنم و چرا ؟
٨(- از کجا یاد گرفتم که با بد رفتاری که منجر به صدمه فکری ، احساسی ، بدنی ، جنسی و یا معنوی به دیگران بشود ، خودم را آرام کنم ؟
٩(- از کجا یاد گرفتم که رفتارھای فوق را غالبا از طریق سکوت یا خشونت ابراز کنم ؟
١٠ (- چطور یاد گرفتم که اجازه دھم که با من چنین رفتارھایی شود ؟
١١ (- از کجا و چگونه یاد گرفتم که داشتن یک رابطه مرا آرام می کند ؟
١٢ (- آیا این رفتارھا را از طیق حرفھا یا اعمال دیگران یاد گرفتم ؟ اگر چنین است ، از رفتار و اعمال چه کسی ؟
١٣ (- چگونه به این نتیجه رسیده ام که بجای آزاد زیستن ، با استفاده از رفتارھای ناسالم زندگی را طی کنم ؟
١۴ (- احساس واقعی من درباره این سوالھا چیست ؟
با جواب دادن به این سوالھا ما درک خواھیم کرد که چگونگی عجز ما در کودکی مان بوجود آمده است . ولی دانستن این موضوع کافی نیست . ما باید عدم اختیار در رفتارھای اجباری را که با خود به دوران بزرگسالی مان آورده ایم نیز بدانیم . برای کشف عدم اختیار رفتارھای نا سالم در دوران بزرگسالی می فھمیم ، مطالعه فصل اول این کتاب و خلاصه الگوھای رفتار انکار ، خود کوچک بینی ، کنترل و اطاعتمان برایمان بسیار سودمند می باشد . فھرستی از الگوھای خاصی تھیه می کنیم که آئینه رفتار وابسته دوران بزرگسالی ما ھستند . برای بدست آوردن زمام اختیار زندگی مان لازم است که در این باره با خود صادق باشیم .
با کشف عجز در دوران کودکی و عدم در اختیار داشتن دوران بزرگی به درکی از شخصیت بیمار خود می رسیم . انکار وابستگی کم کم محو می شود و پذیرشمان افزایش می یابد و ما قادر خواھیم بود که بخاطر بسپاریم که قدم اول ما نباید برای مقصر شناختن دیگران یا خودمان مورد سوء استفاده قرار گیرد .
مقصود ما گرفتن مچ ھیچکس نیست . با متھم کردین دیگران ما بطرف وابستگی جدیدتری کشیده می شویم و مجبوریم عکس العمل نشان داده و در عجز آن می مانیم . بجای اتھام زدن سعی می کنیم که تجارب دوران کودکی و بزرگسالی را که ریشه رفتارھای ناسالم ما ھستند پیوسته مرور کنیم . ما تصدیق خواھیم کرد که عجز و نداشتن اختیار زندگی ما در بچگی بوجود آمده و بطور تدریجی در رفتارھا و روابط بزرگسالی ما ظھور کرده است . ما قبول می کنیم که ھر چه بیشتر سعی کنیم که خودمان و دیگران را کنترل کنیم یا از خودمان و دیگران و مشکلات زندگی مان فرار کنیم و ھر روز زندگی مان پریشانتر شود .
بجای مقصر شناختن خود و دیگران ، بتدریج خود را در مورد احساسات زمان کودکی و تجربه بزرگسالی و رفتار در حال پیشرفت وابستگی ھای نا سالم خود مسئول باشیم . در می یابیم که سودمند می باشد که فھرستی از کمبودھایی که در کودکی و بزرگسالی داشته ایم تھیه کنیم . بخود اجازه می دھیم که برای این کمبودھا ، دردھا و عصبانیت ھایی که طی این مدت طولانی پیش خود نگاه داشته ایم سوگواری کنیم . ما در حین رھا کردن این احساسات ، نیروھایی را رھا می کنیم که باعث رفتار وابستگی ما می شدند . خواھیم دید که رفتار وابستگی ما از روی ریاکاری ، کنترل ، و فرار ، فقط ما را به یاس و نا امیدی بیشتری کشانده است . خیلی از ما قدم اول مان را با راھنما و ھمدردان بھبودی خود در میان می گذاریم . ما تجارب گذشته ، کمبودھا و غم ھای خود را با آنھا سھیم می شویم . با انجام اینکار ، ما رھایی از احساسات منفی و عجز و نداشتن اختیار بھبودی خود را آغاز می کنیم . وقتی اینکار را انجام می دھیم ، می توانیم گذشته مان را پذیرش کنیم و مثبت تر فکر کنیم و با دیگران بگونه سالم تری رفتار کنیم . با درک و پذیرش عجز و نداشتن اختیار در زندگی که ناشی از وابستگی مان می باشد ، دری بسوی راه حل ھای بھتر باز می کنیم . اذعان می کنیم که حتی بھترین سعی ما در این مورد با شکست روبرو شده بود ، ما به کمک بالاتری که قدرتش محدود نیست ، احتیاج داریم . با اتکا به پذیرش ، برای کمک از جانب نیرویی برتر از خودمان آماده می شویم که سلامت عقل ما را به ما باز گرداند

کتاب سبز کودا
.
این کتاب دستورالعمل کودا برای انجام دادن قدم ھا و سنت ھاست .
.
پیشگفتار
.
در حین تھیه نشریات مورد استفاده برای مطالعه گروه در درک قدمھا ، متوجه می شویم که قدمھا شامل سه زمینه ھستند :
١(- شناسایی مشخصات وابستگی ھای ناسالم و تاثیر آنھا در زندگیمان تجربه ما در لیست کردن آنھا.
٢(- استفاده از ابزار بھبودی در برنامه ، یعنی تکلیف ما.
٣(- پاداش ھای استفاده از ابزار فوق و تجربه کردن بھبودی ، یعنی تامین شدن امنیت ھا و امیدواری ما دریافتیم که در حین کار کردن روی بھبودی ، خمت بدیگران و بکار بستن برنامه کودا رای بھبودی خود و آموزش سنت ھا بما در چگونگی راھببرد اھداف کودا عرضه می کنند . شما متوجه می شوید که با طی کردن این دستورالعمل ھا ، به وابستگی ھای ناسالم کلمه " بیماری " اطلاق می شود . خیلی از اعضای گروه ما در یافتند که پذیرش این موضوع خیلی سودمند و حتی لازم است ، برای درک اثرات وابستگی در ما ، شناخت اینکه کی و در چه حالتی آنھا ظاھر می شوند ، آموختن اینکه چگونگه ابزار بنامه خود را در محافظت و نگھداری از خود را بکار بگیریم تا بھبودی بیابیم ،درست ھمانطور که در برابر بیماری ھای دیگر رفتار می کنیم . در ضمن این طرز فکر ، برای خیلی از ما در حین بداشتن گام در راه بھبودی ، تمرین یک کارکرد دائمی برای پذیرش نسبت به وابستگی ھای ماست . ھمانطور که یکی از اشخاص در گروه ما گفت : " وقتی شنیدم دیگران راجه به مشکلی که من از آن رنج می برم بعنوان یک بیماری صحبت می کنند ، این اقرار مرا از مسئولیت و فشار در مورد وابستگی ام خلاص کرد . من قادر شدم که از احساس شرمندگی و داشتن تقصیر آزاد و رھا شدم و با آسودگی پیش بروم ." لغت و کلمه بیماری را باینصورت تعریف می کنند : "حالتی که در بدن یا جزئی از یک قسمت که مانع ایفا ءنقش و قابلیت حیاتی در ما بشود ، مریضی ، ناخوشی ، رنج ، یک پروسه دردناک " در انجمن در حال جای گزینی در حواشی این تعریف بودیم که وجدان گروھی ما رای داد که این لغت را بعنوان توصیف وابستگی بکار ببریم . مطالعه سنت ھا توسط گروه ما این امر را تدوین نمود که راھبرد ھای اساسی برای خدمات ما بدیگران و بکار بستن برنامه ما ارائه می دھند . ما دوام و بقای خود را نسبت به اطاعت از سنت ھا پذیرفتیم . معتقدیم که سنت ھا ھمان تاثیر را با گروه دارند که تاثیر قدمھا با یک فرد دارد . درک ما از رابطه متقابل قدم ھا و سنت ھا عمیق تر شد . ما دیدیم آن آگاھی که از بکار بستن قدم ھا برای ما حاصل شد ، می توند با بکاربردن سنت ھا د مورد خدمت ما بدیگران ، جلسات و روابط ما با یکدیگر در انجمن مورد استفاده قرار می گیرد .
ما می توانیم بھبودی خود را در خدمت بدیگران کسب کنیم و روی کوا در کل تمرکز و تمرین کنیم . ما وابستگان تایید می کنیم که آدم ھایی ھستیم که در اداره زندگی خودمان و روابط مان با دیگران مشکل داریم و بی کفایت ھستیم . ناراحتی ما ھر چه که باشد ، امیدواری ما را در یک راه حل مشترک که ھمان
12 قدوم و 12 سنت می باشد پیدا می کنیم . لازم نیست که ما درک کنیم که چرا ١٢ قدم و ١٢ سنت .... در ما موثر است ، در عوض باید اعتماد داشته باشیم که آنھا موثرند . این یک اعتماد بیجا نیست . ما کسانی را که به وعده ھای برنامه کودا جامعه عمل پوشانده اند در بین خود می بینیم . ایمان داریم که اصول معنوی که در قدم ھا و سنت ھای ما یافت می شوند ما را ھم در بھبودی و ھمیاری ما کمک و حمایت و تقویت می کنند

بسط قدم اول
.
ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم ، اختیار زندگی از دستمان خارج شده است .
.
قدم اول رابطه شخصی ما را با قد ھای کودا آغاز می کند . ما اقرار می کنیم که در برابر بیماری وابستگی با خود و دیگران عاجزیم . در حین انجام این امر بسیاری از ما احساسی از تعلق داشتن را تجربه کرده و می بینیم که تنھا نیستیم . گر چه با درک عجز تازه خود راحت نیستیم ، ولی می توانیم در آغاز از قدم اول در ھر موقعیت زندگی مان را یکی پس از دیگری با قدمھای کودا مورد مطالعه قرار دھیم . از ھمان ابتدا می توانستیم کنترل کردن ا متوقف کنیم . گفتن اینکه ما در برابر بیماری مان عاجز ھستیم ، با صدایی رسا و در برابر گروه ، ما را در مسیر تسلیم و حقایق براه می اندازد ، ما شروع می کنیم رفارھا و چیزھایی که در برابرشان عاجزیم را شناسایی کنیم و رشد و تاثیر آنھا را در عود بیماری مان ببینیم .
شروع می کنم که خلاف ھایی را که بما آموزش داده شده را شناسایی کنیم . در می یابم که معنی عجز ضعف نیست ، چون با اقرار به آن توانمندی خارق العاده را در مقابل وابستگی ھای قدرتمند پیدا کرده ایم ، متوجه می شویم کنترل کردن دیگران باعث احساس قدرت و تامین امنیت ما نمی شود ، برای یافتن راه مان با دقت کردن روی ضعف و مشکلات دیگران ما را در طی زندگیمان حمایت نمی کند ، قضاوت کردن دیگران کار ما نیست و باور داشتن اینکه ما از ھمه قویتر ھستیم مصیبت بار است . تجربه می کنیم که چگونه نوارھای گذشته در ذھند مان توانایی کنترل ما را دارد . کشف می کنیم که طرز فکری که بر مثبت و منفی ، سیاھی و سفیدی ، درستی و نادرستی غلط است و بیماری ما را غیر قابل انعطاف و محدود می کند . در حین بکار بستن قدم اول ، شروع می کنیم ابزار بھبودی را پیدا می کنیم ، چون بدنبال آن ھستیم . بیشتر ما در می یابیم که استفاده از نشریات کودا ، باضافه گوش دادن به مشارکت دیگران ، موقع سھیم شدن شاخصه ھای وابستگی ، برای مرحله شناسایی بیماری لازمه قدم اول است ، بسیار سودمند است . ما روی خودمان تمرکز می کنیم و می کوشیم که در زمان حاضر زندگی کنیم و باشیم . شروع می کنیم که رابطه خود و نیروی برترمان را بسط و گسترش بدھیم و طریقه بھتر شدن این رابطه ا شناسایی کنیم . در حین رھا کردن وسواس فکری و رفتاری ، خودمان را از مسئولیت در برابر
اعمال و خواسته دیگران خلاص می کنیم . ما موضوع اینکه دیگران د مورد ما چه فکر می کنند رھا می کنیم ، با دانایی از اینکه اکنون بزرگسال واقعی ھستیم و اکنون حق انتخاب در دست ماست . از خودمان سوال می کنیم "چه می خواھم " ، " چه فکر می کنم ؟ " ، " چه احساسی دارم ؟ " ما یک فھرستی از ابزار و راھکارھایی که ما را در بھبودی مان تقویت می کنند تھیه می کنیم . می توانیم آرام باشیم و با یک نیروی برتر دوست داشتنی و با عشق رابطه برقرار کنیم . شروع می کنیم که برای خود حد و حصارھای سالمی را بر پا کنیم (مثلا : یک وابستگی بد را قطع کنیم ، یا به کسی تلفن بزنیم ، یا دورو بر خانه به پیاده روی برویم ) تا از فکر مخرب خودمان بطور بھتری از خود مواظبت کنیم . یاد می گیریم که به حرف دل خود گوش بدھیم ، دعا و مراقبه می کنیم ، احساسات خود را بوی کاغذ می آوردیم ، درک می کنیم که مجبور نیستیم که آنی تصمیم بگیریم ، ھمین کارھا به اندازه کافی بس است . تا ما را از افکار مخرب رھا کند ، در ضمن یاد می گیریم که لازم نیست که ھر چه را که پذیرفته ایم باید دوست داشتنی باشند . در کودا قادریم که درس واقعی فروتنی و افتادگی را بیاموزیم و تشخیص دھیم که ھمه جوابھا پیش ما نیست . وقتی شروع می کنیم که کنترل را رھا کنیم ، بھتر قادر خواھیم بود که واقعیت ھای مربوط به انسان بودن خود را قبول کنیم . ما آرامش را می یابیم . وقتی حاظر می شویم که این قدمھا را بکار ببندیم ، زندگی ما تغییر کرده و سرشار از معجزه می شود . ما آزادی ، فضائل انسانی و حق انتخاب را تجربه می کنیم . ایجاد یک علاقه واقعی به نگھداری از خود و پذیرفتن بھبودی برای ما در راس قرار می گیرد . با رھا کردن کنترل دیگران ، شروع به تمرکز بروی چیزھایی می کنیم که قادر به نگھداری از آنھا ھستیم ، یعنی خودمان و احساسات خودمان . می توانیم صبور و شکیبا بوده و با وقار و شان انسانی رفتار کنیم . وقتی ما به خود و این قدم متصل می شویم ، ایمان می آوریم که قادر به تغییر و رشد ھستیم و یاد می گیریم که ترس ھای خود را رھا کنیم . شوع می کنیم که ما با ارزش و بھا ھستیم . ما قادر خواھیم بود که بگوئیم که "متشکرم " ، "دوستدارم " و بخودمان روزانه تلقین ھای مثبت بکنیم مقصود از طرح سوالهای زیر اینست که به شما در کار کرد قدم اول یاری شود :
.
١(- آیا من بقیه را کنترل می کنم ؟ به چه صورت ؟
٢(- فرق بین عجز و توانمندی چیست ؟
٣(- وقتی دیگران را رھا می کنم ، چگونه توانمند می شوم ؟ اینکار چگونه زمام اختیار زندگی مرا دوباره بدستم می دھد ؟
۴(- چطور ترس از افکار دیگران نسبت بخودم را رھا کنم ؟ چطور از خودم مواظبت کنم ؟ چطور پذیرفتن "عجز در مقابل دیگران " در انجام این امر بمن مساعدت می کند ؟
۵(- کدام مشخصات وابستگی ھای ناسالم من (نواقص شخصیتی ) مانع از این می شود که من قدم اول را بردارم ؟
۶(- چرا این قدم می گوید که "ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم ؟" بجای اینکه بگوید "من اقرار کردم که در مقابل دیگران عاجزم ؟"
٧(- امروز ، عجز و از دست دادن اختیار زندگی برای من چه معنایی دارد ؟
٨(- چه علائم و مشخصاتی را مشاھده می کنم که بمن نشان می دھند که من در انکارم ؟
٩(- معنی تسلیم شدن چیست ؟ چرا من باید خود را تسلیم کنم ؟ بخاطر چه چیزی باید خود را تسلیم
کنم ، به کی خودم را تسلیم کنم ؟
١٠ (- کی خواھم دانست که در حد کافی روی این امر کار کرده ام ؟
١١ (- علائم از دست دان اختیار زندگی در من چیست ؟(فھرست کامل تھیه کنید ?
١٢ (- چرا من دائم می خواھم که کنترل کنم ؟
١٣ (- آیا من حاظرم که بفھمم که کوشش برای عوض کردن دیگران باعث از دست دادن اختیار زندگی ، خصومت ، و انزجار می شود ؟

تلقین های مثبت
.
من حق دارم که احساس خشم کنم .
.
من حق دارم که بدون احساس خجالت و گناه به درخواست ھای دیگران جواب منفی بدھم .
.
"نه " یک جمله کامل است .
.
من بخودم اجازه می دھم که اشتباه کنم .
.
من حق دارم که احترام و حرمت داشته باشم .
.
من حق دارم که متکی بخود باشم.
.
من حق دارم که نیازھایم اھمیت داشته باشد .
.
من حق دارم که به عقایدم احتام گذاشته شود .
.
من حق دارم که دست از تحقیر خود بردارم.
.
من حق دارم که کوشا باشم و تلاش کنم تا زندگیم توسعه پیدا کند .
.
من دوست داشتنی ھستم .
.
من خود را برای انجام تمام اشتباھات گذشته م می بخشم .
.
من خود را برای آنچه که در قلبم ھست دوست دارم نه برای چگونگی انجام کاری که رفتار می کنم .
.
من جرات دارم که ریسک بکنم.
.
من می توانم براحتی عشق بورزم و بگیرم .
.
من پدر/مادر مھربان خود ھستم .
.
من در ھر رابطه ای ھنوز مھم خودم ھستم .
.
من بدن خود را غنیمت و محترم شمرده و آنرا دوست دارم .
.
من زیبا ، قوی ، و پر انرژی ھستم .
.
من خود را از عادات گذشته رھا می کنم .
.
من شخص قوی و مھربانی ھستم .
.
من مھم ھستم.
.
من الان روابط سالم و عاشقانه را بطرف خود جذب می کنم .
.
یک دوست ھدیه ایست که من بخود می دھم.
.
من بدن و فکر سالمی را برای خودم ایجاد می کنم .
.
من برای تمام تغییرات و رشد در زندگیم شکر گزارم .
.
من باندازه کافی ، کافی ھستم.
.
من فرزند با ارزش خدا ھستم .
.
من شھامت و توانایی عوض شدن را دارم .
.
من ھم از درون و ھم از بیرون زیبا ھستم .
.
من شجاعت این را دارم که با ترس خود روبرو شوم .
.
من نجات پیدا خواھم کرد.
.
من احساس اعتماد بنفس داشته و با دیگران راحت ھستم .
.
من زیبایی ، خوشی و فراوانی)نعمات) را بطرف خود جذب می کنم .
.
من حاظرم که تسلیم نیروی برترم شده و باو اعتماد کنم .
.
من حق دارم که برای خود حدود و حصار بکشم .
.
من قادر به احساس کردن ھستم .
.
من قادر به یادگیری ھستم .
.
در ھر کاری که بکنم خدا با من است .
.
من تمامی احساساتم را پذیرفته ، تصاحب و تجربه می کنم .
.
من خود را ھمانطور که ھستیم قبول می کنم.
.
من احیای سلامتی کرده و خودم را دوست دارم .
.
زندگی من یک آفرینش شگفت انگیز است .
.
احساسات حقیقی ھستند و من به احساسات خود احترام می گذارم .
.
من با اجازه دان بخود برای سوگواری ، غم خود را حمایت کرده و برای روزی نو جا باز می کنم .
.
فقط برای امروز من تمام موانع ، ترسھا و شک و تردید خود را رھا می کنم.
.
من بخود اجازه می دھم که توسط دیگران گرامی شمرده شده و بطور سالم حمایت شوم(اجازه میدھم مرا دوستداشته باشند )

.
من زنده ھستم ، اینجا ھستم ، و سزاوار ھر چیزی که زندگی می تواند بمن عرضه کند ھستم .
.
آرامش ، عشق و زندگی کامل ھدیه امروز من است .
.
من راھھای مثبت و امنی را برای ابراز عصبانیتم ایجاد می کنم .
.
من امروز احساس می کنم که مھربان و آزاد ھستم .
.
من حضور نیرویی برتر از خودم را حس می کنم .
.
من برای اصلاح زندگیم قدم برداشته و باین کار ادامه خواھم داد.
.
من احساس می کنم که با ارزشم حتی وقتی می دانم که اشتباه می کنم .
.
من خود را برای امام بد رفتاریھائیکه در گذشته ام که با من شده است را می بخشم .
.
من خودم را از کینه و رنجش ھا رھا کرده و خودم را می بخشم و دوست دارم

پیشگفتار

گروه انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم ناشناس Coda نیاز شدیدی دارد، که این برنامه در 6 سال اول راه اندازی شده که با گردهمایی بیش از 4000 در سرتاسر جهان و با عضویت تقریباً 100000 نفر رشد یافت.
هیئت خدمات جهانی این انجمن، در مراحل اولیه انجمن هم وابستگان ناشناس، (گروه بنیان گذاران) برای نوشتن اولین نسخه ی این کتاب، همراه شدند تا تجربه، راهکارها و امیدواری های انجمن های دوازده قدمی مختلف را به بیماران وابستگان منعکس و منتقل کنند.
نسخه ی اولیه ی این کتاب با فراز و نشیب زیادی رو به رو گردید، نتیجه ی نهایی زحمات این دوستان به صورت کتابی به چاپ رسید، که خوشبختانه امروزه در اختیار شماست و خدمات شایانی را ارائه می دهد.
اولین نسخه ی این کتاب با نام هم وابستگان ناشناس به بازار عرضه گردید، ولی به محض ورود این کتاب به بازار متوجه شدیم که افراد بسیاری که به بیماری اعتیاد دچار نبوده اند نیز مشکلات مشابهی دارند؛ سرانجام با تلاش بی وقفه اعضای قدیمی، در هر دوره ی چاپ تا حدودی از اشکالات این کتاب کاسته شد.
این کتاب از نتیجه ی چندین سال تجربه ی اعضای انجمن های متعدد دوازده قدمی به دست آمده است با تمام این سخنان در نهایت به این نتیجه رسیده شد که این کتاب را در یک مجموعه بیماری به نام وابستگی های ناسالم خلاصه کنند، و این وابستگی ها به عنوان درخت تناور و معضل قرن معرفی گردید، و باعث شد تا محققان زیادی در جست و جوی راهی باشند که به این بیماران کمک کنند و آنها را معالجه نمایند.
این بیماری و مشکلات حاصله مخصوص یک زمان، مکان یا قشر خاصی نیست.
پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که دوازده قدم درمان رهایی از وابستگی های ناسالم، 12 steep- for Coda بهترین ابزار برای نجات این دردمندان است، معجزه قدم های دوازده گانه چندین سال است که در امر کمک رسانی به معتادان الکل، انواع مواد مخدر، نیکوتین و... کارایی خود را ثابت کرده است؛ کارکرد دوازده قدم یک فرآیند تکاملی مداوم است، که با شرکت در جلسات مشارکتی بی شمار، اخلاق و رفتارهای ناسالم را به نحو شگفت انگیزی بر طرف نموده، همچنین این انجمن در کشورهایی دیگر ایجاد شده؛ به گونه ای که مشاهده می کنیم در سه دهه ی اخیر این انجمن گسترش زیادی در دنیا پیدا کرده و به پیشرفت های بسیاری دست یافته است.
به منظور ادامه یافتن این مسیر بهبودی در کشورهای دیگر، این انجمن با تجدید چاپ این کتاب موافقت نموده است؛ چرا که، با خواندن این کتاب تشویق می شوند تا احساسات، افکار و نگرانی های خود را ابراز کنند.
درست به دلیل این که کتاب گروه هم وابستگان ناشناس، یک اثر در حال پیشرفت می باشد، چون بشر امروز با مشکلاتی رو به رو می شود که تا کنون برای آنها شناخته شده نبوده و نیست.
در واقع ما با ارائه ی این کتاب قصد داریم تا تجربیات کامل، چگونگی بهبودی و نقطه امیدهای تمامی اعضاء انجمن ها را که از سوی قدرت برترمان به نشانه ی معجزه ی دیگر در اختیارمان قرار گرفته، تقدیم شما کنیم.
این کتاب را نه تنها به عنوان یک راهنمای عملی، بلکه به عنوان نمادی از سفر گروهی خودمان می باشد که در اختیار شما قرار می دهیم؛ هم چنین مطالب وارد شده در این مجموعه، مخلوطی از امیدها، تجربیات شادی بخش و دردناک ما می باشد و راهنمای افرادی است که هنوز از رفتار خود و دیگران آسیب می بینند.
بدانید همانا برای رابطه ی معقول و قابل پذیرش با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین، جای امیدواری وجود دارد.
می توانیم از رنج و مشکلات گذشته و امروز، یا ترس دائمی آینده بیرون آییم و به سمت روش جدیدی برای زندگی توأم با آرامش برویم.
اکنون از تمام افرادی که از وابستگی و رفتار ناسالم خود آسیب دیده اند دعوت می کنیم، تا کتاب های مربوط به این انجمن را مطالعه کنند، به این امید که، هر یک از شما آن چه که بسیاری از ما دریافت کرده ایم را دریافت کنید، با آرزوی رهایی و امید به بهبودی از عادت ها و وابستگی ها

مقدمه

گروه هم وابستگان ناشناس، انجمنی از زنان و مردان است که هدف مشترک آنها، توسعه ی روابط و رفتارهای سالم می باشد.
تنها لازمه ی عضویت در این انجمن تمایل داشتن افراد به ایجاد روابط سالم و رضایت بخش و قطع وابستگی ها می باشد.
ما جمع شده ایم تا از یکدگیر حمایت کنیم و در این سفر، یادگیری، خودیابی، برای عشق ورزیدن با هم سهیم باشیم.
زندگی با اصول معنوی این برنامه به هر یک از ما اجازه می دهد، در مورد گذشته ی شخصی خود و رفتار وابستگی خود صادق باشیم.
به منظور دانش و آگاهی به دوازده قدم و دوازده سنت انجمن کُدا (رهایی) نیاز است؛ چنان چه به بعضی اصول پایبند باشیم، این ها اصول روحانی و معنوی برنامه ها می باشند، راهنمایی ما برای توسعه ی این انجمن، روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران می باشند.
در Coda می آموزیم، یک پل ارتباطی برای قدرت برتر، قابل درک خود بسازیم و همین اصول و انگیزه را نیز به دیگران می دهیم. این فرآیند آغاز شده توسط ما، پاداش درمان ما می باشد.
با فعالیت دست و اصولی عمل کردن به برنامه ی گروه رهایی می توانیم شادی، اعتقاد و آرامش جدیدی را در زندگیمان بیابیم.

استقبال

در گروه هم وابستگان ناشناس که در واقع یک برنامه ی بهبود یافتن از رفتارهای ناسالم می باشد، ورود شما را به این انجمن بر دیده ی منت می نهیم و به جملگی شما خوش آمد می گوییم.
هر یک از ما تلاش می کنیم تا از چنگال اسارت بار وابستگی ها رها شویم و به آزادی و آرامش دست یابیم.
ما، تجربه، قدرت و امیدواری هایمان را با یکدیگر در میان می گذاریم.
بیش تر ما به دنبال راه هایی برای غلبه بر رازها، تناقض های درونی موجود در روابط از دوران کودکی تا کنون خود هستیم.
اکثراً در خانواده هایی بزرگ شده ایم که در آن ها وابستگی و اعتیاد مشترکاً وجود داشته است، برخی هم در چنین خانواده هایی بزرگ نشده ایم.
در هر دو مورد در می یابیم، که وابستگی های ناسالم، جزء رفتارهای خودکار ناخواسته و اجباری ما می باشد، در خانواده هایی که به طور وسیع دچار اختلال شده اند، هر یک از افراد شوک عاطفی دردناک و خلاهای دوران کودکی و اختلال در رابطه با خود و دیگران را تجربه می کنند، این افراد تلاش می کنند که از دیگران، هم سانان، دوستان و حتی کودکان خود به عنوان منبع انحصاری هویت (وابستگی) برای خود، ارزش سعادت، پشتوانگی، پناه و مرجع بسازند، وهمه ی این کارها را می کنند تا راهی برای باز گرفتن کمبودها و تحقیرهای عاطفی و خشونت های دوران کودکی بیابند.
گذشته ی ما شامل رفتارها و وابستگی های نیرومندی بوده است که گاهی اوقات از آنها برای غلبه بر وابستگی های خود استفاده می کنیم.
ما به صورت غریزی یاد گرفته ایم که این وابستگی را جایگزین آن وابستگی کنیم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم، اما در Coda یاد می گیریم که دوباره زندگی خود را از نو آغاز کرده و با امیدها و آرزوهای مان زندگی کنیم.
با به کار گرفتن دوازده قدم و اصول موجود در Coda در زندگی مان، روابط روزانه ی خود، چه در گذشته و امروز، برای رهایی از بیماری خود، اصول معنوی آن را تجربه می کنیم.
این برنامه یک روند تغییر و رشد فردی می باشد.
هر یک از ما با سرعت مخصوص به خودمان رشد و تغییر پیدا می کنیم و آن زمان که پذیرای اراده ی خداوند در امورات روزانه خودمان می شویم، به برنامه ی رشدی خود ادامه می دهیم.
نقش ما با تمایل مان تشخیص داده می شود و به ما کمک می کند تا از قید و بندهای عاطفی گذشته و کنترل اجباری دیگران و زندگی، رهایی یابیم.
مهم نیست که گذشته شما دلخواهتان بوده است یا خیر، چه قدر ناامیدانه سعی و تلاش کرده اید، تا به خواسته ی خود برسید، در برنامه ی انجمن رهایی، امید و انرژی برای فقط یک روز جدید دیگر وجود دارد.
دیگر لازم نمی بینیم، به دیگران به عنوان قدرت برتر از خودمان تکیه کنیم.
در عوض در اینجا به قدرت تازه ای دست می یابیم و می فهمیم آن چه را که خداوند برای ما در نظر گرفته است، قدرتی پر انرژی و ارزشمند می باشد

دوازده امید انجمن رهایی

با به کار بردن برنامه ی گروه رهایی، انتظار یک تحول اعجاز آمیز در زندگی ام را دارم، با تلاش صادقانه برای به کار بردن دوازده قدم و دنبال کردن دوازده سنت آن نتیجه و وعده های این انجمن را پیگیری و اجرا می کنم.
1- احساس جدید تعلق خاطر و تعهدپذیری را می شناسم، احساس پوچی و تنهایی از بین خواهد رفت.
2- دیگر با ترس کنترل نمی شوم، بر ترسهایم غلبه کرده ام و با شجاعت، با درستی و بزرگ منشی زندگی می کنم.
3- آزادی و حق انتخاب پیدا کرده ام.
4- خود را از نگرانی، احساس گناه و پشیمانی در مورد حال و گذشته رها نموده ام.
5- دوست داشتن، عشق جدید و پذیرش خود و سایرین را می پذیرم، با خود و دیگران در صلح و آرامش هستم و به حقوق شهروندی آنان احترام می گزارم.
6- یاد گرفته ام که خود را با دیگران برابر بدانیم، در روابط تازه ام با دیگران تجدید نظر کرده ام، برابری من غالباً با انسان های دیگر یکسان می باشد.
7- قادر به توسعه و حفظ روابط سالم و عاشقانه می باشم، با اعتماد کردن به افرادی که قابل اطمینان هستند، نیاز برای کنترل کردن سایرین را از بین می برم.
8- یاد گرفته ام که بهبودی برایم اهمیت زیادی دارد، می توانم دوست داشتنی و دوستدار باشم، اختیار دارم که با خانواده ام به طریقی ارتباط برقرار کنم که این رابطه برای من امن و برای آنها احترام آمیز باشد.
9- می پذیرم که یک مخلوق منحصر به فرد و با ارزش هستم.
10- لازم نیست که تنها برای ایجاد احساس ارزش به دیگران تکیه کنیم.
11- به پیام هایی که از قدرت برترم دریافت می کنم اعتماد دارم و توانایی هایم را باور می کنم.
12-به مرور آرامش ،تغییر و رشد معنوی رادر زندگی ام تجربه می کنم.

شروع سفرمان

شاید برخی از شما، افکاری که در ذیل بیان گردیده را داشته باشید که عبارت اند از:

اگر او تغییر می کرد، همه چیز خوب بود.
نمی توانم این درد، این افراد و آنچه که روی می دهد را کنترل کنم.
من مقصر هستم.
وارد همان روابط گناه آلود شده ام
احساس پوچی و شکست می کنم
من چه کسی هستم؟
اشتباه من چیست؟

نارضایتی و شکست، ما را به اینجا آورده است.
می خواهیم تغییر کنیم و اکنون خواستار این تغییرات در خود می باشیم، می خواهیم از بدبختی فرار کنیم.
می خواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و به زندگی پر همت و سازنده ای دست یابیم.
روابط شاد و سالم، حقی است که آن را می طلبیم
اگر هر یک از افکار بالا به ذهن شما خطور می کند و مربوط به شما می باشد، پس تنها نیستید.
بسیاری از ما در انجمن رهایی، ناراحتی، اضطراب، ناامیدی و افسردگی شدید را احساس نموده ایم، اما به اینجا آمده ایم تا سلامت عقل را برگردانیم، به یکدیگر کمک کرده و به قدرت برتر دست یابیم.
آنچه ما را به اینجا می آورد؛ ممکن است، مواردی چون؛ بحران، طلاق، جدایی عاطفی، حبس، مشکلات سلامتی یا تلاش برای خودکشی، وسواس فکری و رفتاری و... باشد.
بسیاری از ما احساس کسالت، یا ناامیدی یا سردرگمی داریم.
اگر فرد تازه واردی هستید که طالب بهبودی می باشید، به نظر نمی رسد که راضی شوید این لحظات و مشکلات گذشته را به خاطر بیاورید، اما روزی آن را به عنوان یک اتفاق قابل احترام در نظر خواهید گرفت.
بسیاری از ما درد و رنج را به عنوان سرنوشت می پذیریم، بدون احساس پوچی و ناامیدی نمی توانیم میل واقعی برای زندگی مان را تجربه کنیم. (احساس قربانی بودن)
پس از هر سختی، آرامشی قرار دارد.
اکثر ما بدون این عوامل برای متحول شدن و تغییر یافتن تصمیمی نمی گیریم.
راحتی، شادی و آرامش را می خواهیم، اما تمایلی به تغییر و کسب آنها نداریم و برای رسیدن به آنها خود را به زحمت نمی اندازیم، باید بدانیم این احساسات را پذیرفته و تأیید می کنیم و بسیار می ترسیم که از گودال درد و رنج خارج شویم، راضی به درد کشیدن هستیم می خواهیم فقط دردهایمان بیشتر نشود، ما به رفتارهای ناسالم، بسیار وابستگی داریم، دست کشیدن از آن وابستگی ها گاه غیر ممکن به نظر می آید.
هنگامی که تصمیم می گیریم، تا اتفاق جدیدی را تجربه کنیم، از خود می پرسیم، چگونه می توانم این تحول را انجام دهم؟
از کجا می توانیم کمک بگیریم و کارمان را شروع کنیم؟
در ابتدا فکر می کنیم که با کوشش زیاد و مطالعه ی تکنیک های تغییر رفتارها و موفقیت ها و مکاتب رشد فکری می توانیم مشکلمان را حل کنیم.
غالباً انکار یا غرورمان باعث می شود تصور کنیم که می توانیم خودمان به تهایی این کار را انجام دهیم.
از ابراز نمودن مشکلاتمان به دیگران خجالت می کشیم، انکار و غرور موانع بزرگی هستند که توانایی دارند راه های کمک رسانی به شیوه ی جدید تغییرات ما را مسدود کنند

وابستگی چیست؟

در این مسیر می آموزیم که ما بیمار هستیم، مهم همین است.
گاه از یک دوست یا روانپزشکی در مورد این بیماری مطالبی را به گوش می شنویم.
نظر آنان در مورد این بیماری ممکن است مختلف باشد، مهم خود شما هستید که آیا اعتقاد دارید که بیمار هستید و نیاز به کمک دارید؟
هرگاه از وابستگی توصیف ارائه می گردد، شگفت زده می شویم، بعضی از وابستگی ها مثل:
عشق، عاشقی و علاقه بیش از حد صحبت می کنند، با آگاهی که در این انجمن پیدا می کنید، آن را به این صورت تعریف می کنید:
وابستگی بیماری است که روح ما را نابود می کند بر زندگی شخصی ما تأثیر عمیقی می گذارد.
تأثیرات شگفت انگیز آن بر خانواده، کودکان، دوستان و خویشاوندان، شغل، سلامتی و رشد معنوی اثر می گذارد.
سست و ناتوان کننده می باشد و اگر تهدید کننده باشدف زندگی و ارزش های ما را نابود می کند، و برای خودمان و سایرین ایجاد خطر می کند.
بسیاری از ما زمانی به این انجمن می رسیم که به دنبال کمک می گردیم، از خیلی جاها ناامید شده و به این جا آمدیم، به مکانی که دست ما را خواهند گرفت و کمک خواهیم شد، اصول معنوی و روحانی برنامه، بر این ویژگی ها بنا شده است.
هنگامی که در اولین جلسه گروه شرکت می کنیم، منبعی پر انرژی برای کمک می یابیم.
هر یک از ما به شیوه های مختلفی به این مکان دست یافته ایم.
برخی با اصرار اعضای خانواده یا دوستان، برخی به توصیه ی پزشکان و روانپزشکان و بسیاری از ما برای رهایی از وابستگی ها یا سایر اعتیادها به انجمن کودا قدم می نهیم.
اعم از این که بحران ما را به کودا آورده باشد، یا کنجکاوی، در اولین جلسه در مورد ویژگی های بیماری مان به اندازه ای می آموزیم که برای خودمان هم مسجل می شود، این جا جای ما است.
این ویژگی ها به ما کمک می کنند تا رفتارها و الگوههای ناسالمی که در زندگی مان و خودمان از آن را، که با وجود ما آمیخته شده اند، تشخیص دهیم.
آیا به جای تعادل در امور جاری زندگی، در اثر وجود عدم تعادل وافراط زندگی می کنیم؟
چگونه با رفتارهایمان به همسر، کودکان، دوستان مان آسیب می زدیم/
آیا رفتارهای بیمارگونه ی ما باعث رکود، زوال و تخریب روابطمان با سایرین می شدند؟
پاسخ به این سوالات باعث می شود؛ بپذیرید «من بیمار هستم و احتیاج به کمک دارم» و بعد از این صداقت با خود، حاضر می شوید تا چنین مسیر بهبودی را آغاز نمایید.
این امر مهم با نگاه صادقانه به خودمان آغاز می شود.
ویژگی های زیر در مورد وابستگی در جزوه ی کودا توضیح داده شده است، «وابستگی چیست؟» به ما کمک می کند، که میزان تأثیر این بیماری را در خودمان تشخیص دهیم:
بسیاری از ما با این سوالات و صراحت بیان؛ مخالفت می کنیم

آیا من یک وابسته هستم!

قبل از تصمیم گیری، تعاریف و معیار دقیقی از خود و بیماری مان می خواهیم.
همان طوری که در سنت هشتم به آن اشاره شده است، انجمن وابستگان ناشناس یک انجمن غیرحرفه ای می باشد.
هیچ تعریف یا معیار تشخیصی، تخصصی و آزمایشات خاصی را برای این بیماری ارائه نمی دهیم.
آنچه که از تجربیات خود بیان می کنیم، نگرشها، رفتارهای مشخصه و تعریف شده ی خودمان می باشد، که وابستگی بیمارگونه ی گذشته ی ما را تعریف می کنند.
اعتقاد داریم که بهبودی با تشخیص و اعتراف صادقانه خودتان آغاز می شود.
ما عجز و ناتوانی خود را در حفظ روابط سالم و پرورش یک زندگی بدون وابستگی با خود و دیگران، را پذیرفته ایم. دریافته ایم که علت آمدن ما به انجمن مربوط به الگوهای دیرین و مخرب زندگی خود ما می باشد

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan