من این برنامه را از طریق مسئول امور بزهکاران یکی از دوستان معتادم پیدا کردم نمیدانستم برنامه در بارة چیست ، امّا به آن بعنوان کانال دیگری برای کمک و تحقیق نگاه کردم . اما کمک برای چه کسی ؟ از این مطمئن نبودم . در مورد جلسات خانواده های الکلی ها شنیده بودم ، و میدانستم برای خانوادههاست ، امّا ایده مبهمی از عملکرد آن داشتم . وقتی به برنامه آمدم ورشکستة روحی بودم ؛ نمیتوانستم تصمیم بگیرم . دو سه بار تصمیماتم را عوض میکردم و بعد با نومیدی رهایشان میکردم . روز و شبم با فکر معتادم میگذشت . پر از چراها و ترس و نگرانی و رنجش بودم .
اولین جلسه مرهمی بود بر ذهن و قلب نا آرامم . سرشار از حس آرامش و سکون شده بودم . احساسی که برایم باور کردنی نبود . من همیشه به نیروی برتر یا خدا ایمان داشتم ، امّا در طول سالها او را جایی گم کرده بودم . از اینرو سپردن زندگیم به او قدمی آسان و راحت بود . مدتی حدود سه هفته از نظر ذهنی از هر گونه آشوبی رها بودم و به زندگی روزمرّهام ادامه میدادم . ظاهراً هیچ چیز تغییر نکرده بود ، امّا من تغییری احساس کرده بودم . افکار منفی از ذهنم رخت بر بسته بود . دیگر نگران نبودم و ارامش کامل بر من حکمفرما شده بود . مثل این بود خدا ذهنم را پاک کرده و گفته بود : ” اگر به من اعتماد کنی ، اینگونه است . ”
در این دروان در جلسات زیادی حضور یافتم . به هر چیزی که میشنیدم گوش میدادم و آنها را فرا میگرفتم . نشریات را میخواندم و به « فقط برای امروز» در جلسات خانواده های الکلی ها تکیه میکردم . این بود که از ترس ، اضطراب و رنجش خلاص شدم . حالا نگرشم در مورد خیلی چیزها تغییر کرده و هر روز برایم تجربة تازهایست . بدون هدایت خدا شاید هرگز قادر به ادامة این سفر نباشم ؛ هنوز عادات بد بسیاری دارم ، امّا حالا آنها را میشناسم و فوراً میتوانم آنها را به خدا بسپارم . چون حالا منشأ مشکل خود را میدانم . مشکل من ظاهراً با واکنش من نسبت به ترسهایم به خود میانجامد . دریافتهام که با تغییر نگرشم زندگی خودم و آنها که هر روز با آنها در ارتباطم روشنتر و مطلوبتر خواهد شد . زندگی من تغییر زیادی نکرده ، کار جدیدی را شروع نکردهام ، امّا زندگیم مملوّ از شادی زندگی کردن فقط برای امروز است . گاه خود را میبینم که به الگوهای کنترلی گذشته لغزیدهام ، چون نومیدانه خواستهام عزیزانم به آن آرامش درونی که خودم دارم دست پیدا کنند و به این خاطر دچار تنش و نومیدی شدهام . و چون بعد از آن کنترل امور در زندگیم دوباره از دستم خارج میشود ، فوراً به قدم برمیگردم .