پسر من معتاد به مواد مخدر است . در آغاز اعتراف به این مسئله برای من بسیار دشوار بود ، امّا با تشویق پزشک خانوادگی خود به این مسئله اعتراف کردم . اما بعد از این اقرار و درک واقعیت ، برای حل مشکلاتی که او برایمان ایجاد کرده بود باید از کجا کمک میگرفتم ؟
سال بعد به مراقبت از او در مقابل دوستانش ، وثیقه سپردن برای آزادی او از زندان، و وکیل گرفتن و سر گردان بودن در دادگاهها و بیمارستانها سپری شد . غمگین و عصبی بودم و احساس گناه و مسئولیت میکردم . بارها زمانیکه فرزندمان جلوی در تلوتلو میخورد ، سر همسرم فریاد کشیدم تا کاری بکند . نمیدانستم به کجا رو بیاورم . نگاه کاملاً نومید همسرم را میدیدم و میدانستم که هر دوی ما بر اثر بحران زندگیمان جسماً بیمار شدهایم . دیگر قادر به پنهان کردن مسئله از دوستان و همسایگان نبودیم . راز مصیبت بار ما خبر جدی برای روزنامهها شده بود . تا اینکه یکی از اعضاء جلسات خانواده های معتادان که مطلبی در مورد پسرمان خوانده بود تلفنی از ما دعوت کرد به جلسه آنها برویم و ما نومیدانه این دعوت را پذیرفتم .
چه تجربهای ! در اینجا کسانی را یافتیم که تجربهای مشابه ما داشتند ، و با این وجود آرامش زیبایی بر زندگیشان حاکم بود . هر چه بود این همان چیزی بود که ما بدنبالش بودیم . از اینرو با تمام قوا به این برنامه چنگ زدیم . فهمیدیم که این برنامه برای ماست . آمادگی دریافت کمک را داشتیم و برنامه راه روزانه زندگی باشد . با کمک دوستان جلسات خانواده های معتادان قادر بودیم احساس گناه ، شرم ، و حس مسئولیت کاذب خود را دور بریزیم . از برنامه استفاده کردیم تا نگرشهای خود را تغییر دهیم و در خانههای خود و زندگیمان به آرامش ، سکون و شادی برسیم ، تا هنگامیکه پسرمان تصمیم به پاک شدن بگیرد سر راهش نایستیم .
اعتراف کردیم در مقابل دیگران عاجزیم ، و مطمئناً تلاشهایی که در گذشته به خاطر او کرده بودیم ، همه بیهوده بوده است . تلاشهایی چون قبول مسئولیتهایش ، و محافظت از او فقط او را به ادامة مصرف تشویق کرده بودند .
هنگامیکه یاد گرفتیم او را با عشق رها کنیم تا مسئولیت اعمالش را خود بعهده گیرد، زمام امور زندگی چنان از دستش خارج شد که خود به جستجوی برنامة معتادان گمنام پرداخت .
ما در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهیم شد ، امّا تا زمانیکه برنامه و نیروی برتر خود را داریم میتوانیم آرامش ، شهامت ، و خرد داشته باشیم .