Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

نارانان چیست؟

گروه خانواده نارانان یک انجمن غیر انتفاهی از زنان و مردانی است که سالهای زیادی را صرف درمان بیماری اعتیاد خانواده و دوستان خود کــــــرده اندما خانواده هایی هستیم که وابستگی و سعی در تغییر دادن دیگران مشکل اصلی زندگیمان بوده است و اکنون در حال بهبودی می باشیم و به طـــورمرتب گرد هم می آییم تا به کمک هم بهبودی خود را حفظ نمائیم . برنامه مان مرکب از اصولی است که بسیار ساده بیان شده اند و ما ...می تــــــوانیمآنها را در زندگی روز مره خود بکار گیریم . نکته بسیار مهم این برنامه عملی بودن آن است . در گروه های خانواده نارانان هیچ شرط و شروطی وجــــودندارد . ما به هیچ سازمانی وابسته نیستیم هیچ حق عضویتی نمی گیریم و با هیچ سازمانی سیاسی ، مذهبی و یا انتظامی ارتباطی نداریم . هــــــر. کس مایل باشد بدون در نظر گرفتن سن ، مذهب ، نژاد و جنسیت می تواند به ما بپیوندد

قدم اول نارانان

ما اقرار کردیم در مقابل معتاد عاجز هستیم و زندگی مان غیر قابل اداره گردیده است.
وقتی ما سرانجام پی می بریم که زندگی مان پر از فراز و نشیب است، در برابر دیگران عـاجز هـستیم و رفتارمـان خارج از کنترل است، ٓان وقت برای قدم یک ٓاماده هستیم. اقرار کردیم که زندگی مان غیر قابل اداره گردیـده اسـت و بـه کمک نیاز داریم. ما به ٓاستانه غیرقابل تحمل درد رسیده ایم و نیازمند ٓارامش و ٓازادی از این دیوانگی هستیم.
قدم یک اولین قدم در سفر ما به سوی یکپارچگی و سلامتی است. ما پی می بریم که تمام تـلاش هـای مـان در اداره کردن زندگی مان و کوشش در کنترل و اصلاح فرد معتاد با شکست مواجه شده است. اختیار زنـدگی مـان از دسـت مان خارج است. ما نیازمند رهایی از درد و رنج هستیم، بهترین نقشه هایمان کار نمی کند امیدها و رویاهای مان نقش بـر اب شدند و ما به امنیت و ٓارامش نیاز داریم. اعتماد به نفس و عزت نفس مان کاهش پیدا کرده و مضطرب و ٓاشفته شـدهٓ
ایم.
عاجز
در قدم یک متوجه می شویم ما در مقابل فرد معتاد و دیگران عاجز هستیم. بیشتر ما فقط بعد از امتحـان کـردن هر کاری برای مجبور کردن معتاد به تغییر یا جستجوی بهبودی فهمیدیم که چه این کارها را انجام دهیم چـه نـدهیم، او
کار خود را می کند. همه تلاش های مان با شکست مواجه شد و ما احساس از پا درٓامـدن و ناامیـدی کـردیم. از شکـست هایمان در پیدا کردن راه حل می فهمیم که برای روبرو شدن با واقعیت های زندگی و رفتارهای منجر به شکست، نیازمند کمک هستیم.
عضوی داستان عجز خود را در میان می گذارد
تعریف عاجز یعنی فاقد قدرت، ضعیف، ناتوان. من این تعریف را در رابطه بـا اعتیـاد درک نکـردم. مطمـئن بـودم کارهای زیادی وجود دارد که می توانستم برای نجات معتاد از مواد انجام دهم. می دانستم که مسأله تنها پیدا کردن یـک بیمارستان مناسب یا برنامه ای برای فرستادن معتاد به ٓانجا است. معتاد شخص مورد علاقه ام بـود و بـرای مـن موقعیـت مرگ و زندگی در میان بود. نمی توانستم بگذارم معتادم بمیـرد. مـشاجره کـردم و معتـادم را وادار کـردم در پـنج برنامـه متفاوت که ٓان ها را انجام نمی داد یا رها می کرد، شرکت کند ٓاخرین باری که معتاد را برای درمان بـه بیمارسـتان بـردم هیچ امیدی نداشتم. می دانستم که معتادم ٓان ها را یا انجام نمی دهد، یا رها می کند و سرانجام می میرد. عاقبت فهمیدم که نمی توانم هیچ کاری برای قطع مصرف مواد معتادم انجام دهم. من در مقابل مصرف مواد او عاجز بودم. مشاوران بارها و بارها به من گفته بودند در مقابل مصرف مواد عاجز هستم، اما من نه ٓامادگی شنیدن داشتم و نه باور می کردم، تـا وقتـی
که به جلسات ٓامدم. خسته و وحشت زده بودم و هیچ امیدی نداشتم. من به ٓاخر خط رسیده بودم.
سؤاالتی درباره عجز
ٓایا فکر می کنم چیزی هست که من می توانم بگویم یا انجام دهم تا معتاد را مجبور به قطع مصرف مواد کنم؟ ٓایا کسانی هستند که من سعی دارم ٓان ها را کنترل کنم؟ ٓایا سعی می کنم به مردم کمک کنم در حالی که در حقیقت تلاش می کنم تا ٓان ها را کنترل کنم؟ این هفته چه چیزهایی وجود داشت که من در مقابل شان عاجز بودم؟ چه احساسی به من دست داد؟ ٓایا سعی می کردم چیزی را اصلاح کنم به دلیل این که نگران یا وحشت زده بودم؟ دفعه بعد چه کاری می توانم به جایش انجام دهم؟ ٓایا این حقیقت را پذیرفته ام که موقعیت هایی در زندگی ام وجود دارد که کنترلی روی ٓان ها ندارم؟ من فکر می کنم در زندگی ام کنترل چه چیزی در دست من است؟
غیرقابل اداره
مراقبت و کنترل باعث غیرقابل اداره بودن می شود. با رفتار معتاد دچار مشغولیت ذهنی می شویم، به طوری کـه تماس مان بااحساسات درونی، افکار و نیازهایمان از بین می رود. ما سکوت و ٓارامش ذهنی را از دست می دهیم. ترسو میشویم، احساس عصبانیت، اجحاف وٓازردگی می کنیم. ما خود اجازه می دهیم دیگران مـا را بـا انتظـارات و توقعـات خـود کنترل کنند. کارهایی که سعی کرده ایم انجام دهیم تا زندگی خودمان و دیگران را اداره کنـیم، شکـست خـورده اسـت و چیزی باید تغییر کند.
درک این که زندگی مان غیرقابل اداره شده است، محدودیت های انسانی مان را یادٓاور می شود و به ما نشان می دهد که توانایی هیچ گونه اصلاحی را نداریم. زمانی که متوجه می شویم زندگی مان چقدر غیرقابل اداره شده اسـت، مـی توانیم اقرار کنیم در مقابل زندگی افراد دیگر با بیماری اعتیاد عاجز هستیم.
عضوی داستان غیر قابل اداره بودن زندگی را در میان می گذارد
در لغت نامه کلمه غیر قابل اداره یعنی "خارج از کنترل" دیدن این که زندگی ام غیر قابل اداره است برایم سخت بود. من شاغل بودم، در شغلم پیشرفت داشتم و در حالی که همسرم، فرد معتاد، مواد مصرف می کـرد، مـن هـم صـورت حساب ها را پرداخت می کردم. زندگی اش ٓان قدر خارج از کنترل بود که من احساس می کردم، می بایست همه امـور را در دست بگیرم. بیشتر افراد زندگی من درباره اعتیاد همسرم چیزی نمی دانستند، زیرا ٓان را پنهان کرده بودم. به سـختی
تلاش می کردم تا همه چیز خوب به نظر برسد.
بیشتر وقتم را صرف تمرکز بر معتاد و سعی در درمان او می کردم، بطوری که متوجه ٓان چه بـر سـرم مـی ٓامـد نبودم. متوجه نبودم تا چه اندازه زندگی ام تحت تأثیر قرار گرفته است. تدریس در دانشکده را به دلیل ٓان که وقت نداشتم، رها کردم. مجبور بودم برای کمک به معتاد یا پیدا کردن او یا تلاش برای ثابت کردن به او که موادش یک مـشکل اسـت، وقتم را صرف کنم. به خاطر ترس ناشی از اعتیاد، از لحاظ جسمانی دچار بیماری و سردردهای میگرنی و کاهش وزن شدم. به دلیل ٓان که رفتار معتادم غیرقابل پیش بینی بود و نمی دانستم چگونه مرا سرافکنده خواهد کرد، برنامه ای برای ارتباط با مردم نداشتم. بهانه می ٓاوردم و دروغ می گفتم، برای این که همچنان خوب بنظر برسم. در زنـدگی ام شـادی چنـدانی نبود و خیلی احساس تنهایی می کردم. مصرف مواد به همان اندازه که معتادم را کنترل می کرد، مرا نیز تحـت کنتـرل و
مالکیت خود درٓاورده بود.
سؤاالتی درباره غیر قابل اداره بودن زندگی
ایا بیشتر ساعات بیداری من با نگرانی برای معتاد تلف می شود؟ٓ ایا چیزهایی که برایم مهم بودند از جمله سرگرمی ها و دوستانم را از دست داده ام؟ٓ ایا به خاطر معتاد دروغ گفته یا پنهان کاری کرده ام؟ٓ ایا برای خوابیدن در شب مشکل دارم؟ٓ
ٓایا مشکلات مالی دارم؟ ٓایا مشکلات جسمانی دارم؟ ٓاخرین باری که کار خوشحال کننده ای انجام دادم چه زمانی بود؟ ٓایا بخاطر اعتیاد اعضای فامیل یا دوستانم زندگی ام تغییر کرده است؟
علت، کنترل، معالجه
وقتی ما عجزمان را در مقابل زندگی مردم دیگر و غیرقابل اداره بودن زندگی خودمان درک مـی کنـیم، مـا بـرای تسلیم شدن کامل، در یک روش جدید زندگی ٓاماده هستیم. در ابتدا لازم است این واقعیت را که اعتیاد یک بیماری است، بپذیریم. اعتیاد نه تنها یک بیماری فیزیکی است بلکه یک مشغولیت ذهنی نیز می باشد یاد می گیـریم کـه مـا باعـث ٓان
نبودیم، ما نمی توانیم ٓان را کنترل کنیم و ما نمی توانیم ٓان را معالجه کنیم.
ما باعث ٓان نبودیم
باید درک کنیم که ما نمی توانیم باعث پیشرفت سرطان یا دیابت یا هر مریضی دیگری شویم. همچنـین مـا ایـن قدرت را نداریم که باعث اعتیاد هر کسی شویم. پیش از ٓان که معتادان بهبودی یابند ممکن اسـت سـعی کننـد تـا بـرای
مصرف موادشان ما را سرزنش کنند. هیچ کس برای وابستگی افراد به مواد یا بهبودی از ٓان مسئول نیـست. اگـر مـا بـرای افراد دیابتی به خودمان انسولین تزریق کنیم به ٓان ها کمکی نخواهد کرد. هیچ کس نمی تواند ٓان چه را که معتادان بایـد برای خودشان انجام دهند، برای ٓان ها انجام دهد. وقتی متوجه می شویم که اعتیاد فرد دیگری زندگی مـا را تحـت تـأثیر قرار داده ممکن است خودمان یا دیگران را برای این مشکل سرزنش کنیم. ما باور داریم که روش دیگـری وجـود دارد کـه می توانیم بگوییم یا انجام دهیم تا باعث شود معتاد تغییر و مصرف مواد را متوقف کند. ما خواهش مـی کـردیم، نـق مـی
زدیم، اشک می ریختیم، فریاد می زدیم و اعتیاد ٓان ها را مخفی کرده و ما کارهای ٓان ها را توجیه می کردیم.
سؤالاتی درباره علت
ایا می پذیرم که اعتیاد یک بیماری است؟ چه طور این تغییر بر روی عکس العمل و احساسم نسبت به معتاد زندگی ام اثر گذاشته است؟ ایا در برابر اعمال افراد دیگر احساس مسئولیت می کنم؟ٓ ایا عکس العمل هایم در گذشته باعث ایجاد مشکالت بیشتری نمی شد؟ٓ
قدم اول به ما اجازه می دهد تا از کنترل کردن و گرفتن توانایی دیگران دست برداشته و شروع به یادگیری بـرای مراقبت از خودمان بکنیم. وقتی ما سعی در کنترل معتادان داریم، دیوانه شده و سپس نسبت به ٓانها بی اعتنا مـی شـویم. وقتی با بی توجهی به نیازها و احساسات مان، سعی در کنترل خودمان داریم، بطور عمیق دچار یأس و ناامیدی می شویم. گاهی اوقات به دیگران اجازه داده ایم تا ما را کنترل کنند تا جایی که زندگی، نیازها و ٓارزوهای مان را نادیده گرفتیم. این
مسأله ممکن است باعث ٓاشفتگی و منجر به منزوی شدن ما گردد. ما احساس می کنیم، می توانیم مشکلی که همراه با درد و ناراحتی زیادی بوده و بارها در انجام ٓان نـاموفق بـوده
ایم را حل کنیم. ما سرانجام یاد می گیریم که هیچ کاری انجام نداده ایم – چه کاری انجام دهیم یا ندهیم – نمی تـوانیم رفتار یا مصرف شخص دیگری را کنترل کنیم. اگر ما همان کارها، سؤاالت ٓازاردهنده و پیشنهادات را تکرار کنیم، هیچ چیز تغییر نمی کند و ما سعی در کنترل کردن داریم. ما باید ٓان چه را که قادر به کنترل نیستیم رها کنیم، از قدرت برترمـان
راهنمایی خواسته و به ٓان اعتماد کرده تا در مسیر بهبودی قرار بگیریم.
سؤاالتی درباره کنترل
ٓایا احساس می کنم نیاز شدیدی به کنترل کردن دارم؟ در زندگی خودم؟ در زندگی دیگران؟
ما نمی توانیم ٓان را کنترل کنیم
ٓایا اگر من رها کنم می ترسم، کنترل از دستم خارج شود؟ ٓایا اجازه می دهم که هر شخصی یا هر شرایطی زندگی ام را کنترل کند؟ ٓایا این مسئله مرا از مراقبت کردن از خودم باز می دارد؟ ٓایا این حقیقت را پذیرفته ام که من نمی توانم مصرف یا رفتار شخص دیگری را کنترل کنم؟
من نمی توانم ٓان را معالجه کنم
اعتیاد بیماریی است که به ورشکستگی جسمی، ذهنی و روحی منجر می شود و متأسفانه خـانواده و افـراد مـورد عالقه معتاد از طریق همان راه ها می توانند تحت تأثیر قرار بگیرند، اعتیاد زندگی را زیر و رو و واقعیت را پنهان می کند. وابستگی شیمیایی، بیماری العالجی است که اگر در مسیر ویرانگرش جریان پیدا کند همیشه کشنده است. تأثیرات جانبی ان تنهایی، افسردگی، درد، فکر به خودکشی و احساس بی ارزشی هستند. معتاد پیام های به هم ریختـه ای مـی فرسـتد.ٓ معتادان با گفتار و رفتارشان به افراد مورد عالقه شان این پیام را می دهند که در ٓان واحد، هم بی اهمیت تـرین وهـم بـا اهمیت ترین افراد زندگی ٓان ها هستند
وابستگی شیمیایی، یک بیماریی است که می تواند متوقف شود، اما هرگز درمان نمی شود. بنابراین، اگر معتاد در مورد بهبودی اش جدی باشد، پرهیز روز به روز از اعتیاد امکانپذیر است. کمک ها از طریق انجمن معتـادان گمنـام، گـروه های دوازده قدمی، مراکز درمانی، مشاوران و قدرت برترشان در دسترس هستند.
سؤاالتی درباره معالجه
ٓایا درک می کنم که اعتیاد یک بیماری غیرقابل درمان اما مهارشدنی است، اگر معتـاد مایـل باشـد تـا روی یـک برنامه بهبودی قوی کار کند؟
ٓایا سعی می کنم به جای کار بر روی برنامه معتاد، روی برنامه خودم کار کنم؟ ٓایا احساس دل سوزی یا عشق یا هر دو احساس را نسبت به معتادم دارم؟ تفاوت ٓان دو چیست؟
قطع وابستگی
یکی از مشکل ترین پیشنهادات برای اعضای نارانان پذیرش رهایی است. ما می ترسیم رهایی به این معنا باشد که عشق یا مراقبت از معتادان را متوقف کنیم و ٓان ها را وقتی که بیشترین نیاز را به ما دارند ترک کنیم. در حالی که بعـضی از این ترس ها منطقی هستند، نتایج قطع وابستگی به اندازه کافی برای غلبه بر ترس ها قانع کننده می باشند.
در نارانان یاد می گیریم چیزی که برای رها کردن به ٓان نیاز داریم، مراقبت کردن است نه مراقب بودن. قطع وابـستگی از معتادان و اجازه دادن به ٓانها تا از عواقب رفتارشان رنج ببرند، هم برای معتادن و هم برای افرادی که دوست شان می دارند اولین قدم به سمت بهبودی است. حتی مدت ها پس از این که معلوم می شود تالش های ما بدون نتیجه اسـت، برخـی از ما به این عقیده وابسته هستیم که می توانیم معتادان را نجات دهیم. ما با عصبانیت و خشم باعث ٓاسیب زدن به خودمان،
خانواده های مان و معتادن می شویم. قطع وابستگی یعنی رها کردن با عشق و اجازه دادن به معتادان تا مشکالت ومسائل خودشان را حل و فصل کنند،
مانند مردمی که با پذیرفتن مسئولیت و پرداخت تاوان برای اشتباهاتای که مرتکب می شوند. این مسأله راه روبرو شدن با واقعیت و رشد کردن را به معتادان نشان می دهد، به جای این که مانند بچـه هـا در
تمام زندگی شان ناتوان باشند. این موضوع سالمت عقل مان را حفظ می کند و به ما قدرت حضور در کنار خانواده ها و دوستانمان که همراه مـا
رنج کشیده اند را می دهد. ما در نارانان یاد می گیریم برای رها کردن به اندازه کافی عشق بورزیم. ما درک می کنیم کـه هرچـه بیـشتر بـه
معتادان در ادامه مصرف و تخریب زندگی شان کمک کنیم، معتادان تاوان سنگینی ترین برای اعتیادشان خواهند پرداخت: زندان، ٓاسایشگاه روانی یا مرگ.
ما وقتی که ٓاماده هستیم رها می کنیم. اولین قدم دور شدن از نقش قربانی برای دیگران، زندگی و خودمان است.
سؤاالتی درباره قطع وابستگی
رها کردن با عشق برای من چه معنایی دارد؟ ایا بدین معنی است دیگر بیشتر از این مراقبت نکنم؟ٓ ایا احساس می کنم گیر افتاده ام یا راه فراری ندارم و نمی توانم رها کنم؟ٓ قطع وابستگی درباره قرار دادن حد و مرزها و ارتباط برقرار کـردن بـا زنـدگی و احـساسات خودمـان و فراگیـری مراقبت کردن از خودا ست. ایا قادرم حد و مرزهایی داشته و سعی در حفظ ٓان ها نمایم؟ٓ اگر الزم باشد تا یک حد و مرزی را تغییر دهم ٓایا می توانم انعطاف پذیر باشم؟ رهایی همچنین یعنی جدا شدن از ترس، از نیاز به کنترل کردن، از سعی کردن برای انجام کارهـای بیـشتر و یـا پافشاری کردن ایا قدم به من ٓان ٓازادی را می دهد تا کنترل را متوقف و رهایی را امکان پذیر سازد؟ٓ چه فعالیت هایی مرا عالقه مند می کند تا منجر به کمک در رها کردن شود؟
چند پیشنهاد برای کمک به رها کردن:
تشخیص دهید چه واکنش هایی شما را مضطرب، عصبانی، نگران و یا گیج وسر درگم می کند. چه چیزهایی به شما کمک می کند تا ٓارام شوید و ذهنی ٓارام بدست ٓاورید. احساسات تان را در درون تان نگه ندارید. به جای ٓان، ٓان ها را احساس کنید، اگر لازم است اندوهگین شوید و یا با شخص دیگری درباره احساسات تان صحبت کنید. یاد بگیرید چه طور از خود مراقبت کنید. کارهایی را که دوست داشته اید انجام دهیـد. کارهـایی کـه همیـشه در ارزوی انجامش بوده اید را، انجام دهید.ٓ ایا رهایی به من کمک می کند تا زندگی ام را بهتر اداره کنم؟ٓ

قدم دوم نارانان

به این باور رسیدیم که نیروی برتر از ما می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
بعد از برداشتن قدم یک و با اقرار به عجز قابل اداره بودن زندگی مان ممکـن اسـت احـساس ناامیـدی و پـوچی بکنیم. در قدم دوم به نیروی برتری که به ما سلامت عقل را باز می گرداند ایمان می ٓاوریم و یا ایمان مـان قـوی تـر مـی شود. ما با انجام مکرر کارهای تکراری و سعی در بهتر انجام دادن ٓان ها و گرفتن نتایج متفاوت، به عدم سلامت عقل، پـی
می بریم. قدم دوم درباره ی ایمان، اعتماد و باور به یک نیروی برتری که خودمان انتخاب کرده ایم، می باشد. در گذشته، مابه توانایی خودمان برای اداره کردن امور زندگی مان ایمان داشتیم و این امر انجام نپذیرفت. ایمان بوسیله عقل بوجود نمی اید و یا بدست ٓاوردنی نیست، بلکه یک هدیه است. نیروی برتر ابتدا با کاشت دانه کوچکی از ایمـان در قلـب مـان بـه مـآ کمک می کند. این ٓاغاز مرحله اعتماد به یک نیروی برتر که می تواند زندگی مان را بهبود ببخشد، می باشد. از طریق باورکردن، ما شروع به درک اینکه وسواس ها و مشغولیت های فکری مان کاهش پیدا خواهند کرد، می کنیم.
به باور رسیدن
در قدم دوم ما به این باور رسیدیم که نیروی برتر از خودمان برای کمک به بازگرداندن زندگی مان وجود دارد. در ابتدا لازم است تمامی تصوراتی که از نیروی برتر داریم از قبیل: فحاشی، قضاوت کننده، مجازات کننده و بی عاطفه را
کنیم. ممکن است ترس از نیروی برتر توسط پیشینه مذهبی مان که به ما یاد داده هرگاه اشـتباهی انجـام دهـیم، نیـروی برترمان مجازات خواهد کرد در ما رسوخ کرده باشد. برخی یک نیروی برتر را به عنوان تکیه گاهی برای افراد بـی اراده ای که نمی توانند زندگی شان را اداره کنند، می شناسند.
قدم دوم به عنوان "قدم امید" یاد می شود. ما فقط نیاز داریم باور داشته باشیم که یک نیـروی برتـر از خودمـان برای کمک به ما مشتاق و منتظر است. احتیاج نیست نیروی برترمان بطور دقیق شناخته و یا نامگذاری شود. در ابتدا لازم نیست که معتقد باشیم قدم دوم برای ما کار می کند، تنها کافی است ایمان داشته باشیم که این باور امکان پذیر است. نارانان یک برنامه معنوی است نه یک برنامه مذهبی، قدم دو با همه فرقه ها، همه اعتقادات، مذاهب و مسلک ها هماهنگ است. افراد زیادی نیروی برترشان، گروه شان است که از ٓان به عنوان منبع خرد، دانش و تجربه استفاده می کنند.
خیلی اوقات ما ایمان مان را بخاطر این که می خواهیم همه چیز همین حالا درست شود از دست می دهیم. ایـن برنامه نیازمند صبر و استقامت به منظور بهبودی می باشد. ما به این باور رسیدیم که نیروی برتر ایـن برنامـه یـک نیـروی عاشق و حامی است، کسی که در قلب مان بهترین است. نیروی برترمان حتی در جزئی تـرین مـسائل زنـدگی مـان از مـا مراقبت میکند. ایمان نیازمند اعتماد و تسلیم است. برای مثال اگر من باور داشته باشم که یک صندلی وزنم را در صـورتی که روی ٓان بنشینم، تحمل می کند، من اعتماد را نشان داده ام. ما نه تنها وجود یک نیروی برتر را قبول داریم بلکه به ٓان
قدرت که ما را حفظ و راهنمایی می کند و زندگی مان را بهبود می بخشد اعتماد داریم.
تصور کنونی من از یک نیروی برتر چیست؟ ٓایا بعضی از تجربیات گذشته من روی تصورم از یک نیروی برتر، اثر گذاشته است؟ ٓایا بعضی از این تجربیات باعث شک و تردید من نسبت به فطرت عاشق و محافظ نیروی برتر شد؟ چه ترس هایی در من، اگر باشند، مانع پذیرفتن یک نیروی برتر می شود؟ ٓایا من در زندگی ام راهنمایی معنـوی را احساس می کنم؟ ٓایا من اجازه داده ام شرایط کنونی و یا موقعیت معتادم بر من غلبه کند؟ ٓایا من کارهای تکراری را بارها و بارها انجام داده و منتظر نتیجه متفاوت هستم؟ چه فعالیت ها و کارهایی برای من امیدبخش است و به من کمک می کند تا باور کنم که من خوب خواهم شد؟
تعریف ایمان: اعتماد داشتن به شخصی یا چیزی، ایمان بر پایه مدرک ودلیل نیست.
ایمان برای من چه معنایی دارد؟ بازگشت سلامت عقل
سؤالاتی درباره ایمان
قدم دوم یک قدم انتقالی است که ما را از جایی که هستیم به جایی که می خواهیم برویم، می برد. ما قلب وذهن مان را برای ارتباط با یک نیروی برتر و سایر افراد در حال بهبودی باز می گذاریم.
قدم دوم به ما می گوید که اگر از رها کردن بترسیم، نمی توانیم سلامت عقل مان را بر گـردانیم، از مـا خواسـته مـی شود که روزانه ایمان داشته باشیم. ما همگی درباره چگونه باز گرداندن سلامت عقل مان نظرات خودمان را داریم. همانطور که ما در بهبودی مان پیشرفت میکنیم، ممکن است این نظرات تغییر کنند. شاید لازم باشد از بی توجهی به خـود بـا دل سوزی، به نیازهای مان توجه کردن، برسیم. شاید لازم باشد از رفتارهای ٓازاردهنده معتاد یا کنترل او دست برداریم. شـایدلازم باشد یاد بگیریم رها کنیم و به دیگران اجازه کنترل کردن یا نیروی برتر ما شدن را ندهیم.ا این که ما باید مثل یک قربانی زندگی کنیم، به دلیل این که دیگران از ما سوء استفاده کرده یا ناعادلانه با ما رفتار می کنند، اعتقادی ناشی از عدم سلامت عقل است. شاید ما از خودمان توقع کامل بودن را داریم. اما ما یاد خواهیم گرفت کـه دست از سرزنش کردن خود برداریم و انتظار نداشته باشیم زندگی مان بدون مشکلات سپری شود. سلامت عقل هنگـامی است که ما از درون ٓارامش داشته و از خودمان مراقبت کنیم. ما با شناخت احساسات مان تجربه خوبی از یک زندگی سالم
را کسب می کنیم. ما می توانیم بهبود یابیم اگر صادقانه در جستجوی ٓان باشیم.
ممکن است مفهوم عدم سلامت عقل را انکار کنیم، اما ما یاد می گیریم که باور کنـیم رفتارهـای مـان عاقلانـه نبـوده است. رفتار ما اغلب با ناکامی، نگرانی و ترس، از حالت طبیعی خارج می شد. ما نسبت به معتادمان با روش هایی که قابـل توجیه نیستند، واکنش نشان می دادیم، از ما دعوت می شود برای شروع پیشرفت در مسیر بهبودی با فروتنی عمل کنیم. فروتنی مهمترین احساس برای هر شخصی است. رشد ما، با تمایل و ٓامادگی برای متواضع بودن و پذیرش ٓان، افزایش می یابد. ما با فروتنی، پیشرفت در کیفیت و متعادل ساختن زندگی مان را جستجو می کنیم.
عضوی تجربه بازگشت سلامت عقل را در اختیار ما می گذارد.
هنگامی که برای اولین بار در جلسات نارانان حاضر شدم هنوز به عجز کامل نرسیده بودم. سالهای بـاور نکردنـی دردناک زندگی ام با یک معتاد در حال مصرف، من را به ٓانجا رساند. اما همان طور که معتادان به ٓاخر خط مـی رسـیدند، من نیز به یک نقطه دردناک عاطفی رسیده بودم که دیگر نمی توانستم با ٓان زندگی کنم.
در حقیقت نمی خواستم به هیچ وجه زندگی کنم. من می خواستم بدون درد و دور از هر کسی که دردم را بیشتر می کرد باشم. دوستان و اعضای خانواده ام که دوست شان داشتم شامل این افراد می شدند. به نظر راه حل ٓاسان بود. اگر من زنده نباشم مجبور به تحمل درد بیشتری نخواهم بود. چیزی که در ٓان زمان مرا از این تصمیم منصرف کرد ایـن بـود
که نمی خواستم به مادرم که هنوز از مرگ خواهرم براثر سرطان غصه دار بود، صدمه بزنم.
من به این دلیل که زندگی ام به شدت غیرقابل اداره و کنترل بود به نارانان بازگشتم، با ایـن امیـد کـه از کـسانی کمک بگیرم که همین مشکلات را دارند. به نظر می رسید اشخاصی که من در نارانان دیدم از من بسیار سالم تر و شـادتر بودند. من از نظر احساسی و معنوی، خواهان ٓان چه که ٓانها داشتند بودم. من نیاز داشتم از ٓان ها یـاد بگیـرم کـه چطـور ترس و خشمی که مرا از حالت عادی خارج می کرد، رها کرده و همچنین به طناب نجاتی که ٓانهـا بـه ٓان متـصل بودنـد، چنگ بیاندازم. ٓان طناب نجات، انجمن، قدم های دوازده گانه نارانان و یک نیروی برتری که خودم درک کرده بـودم، بـود. کارکردن قدم ها، بودن با افرادی که به ٓان ها اعتماد کردم )اعضای انجمن( و کنتـرل زنـدگی ام را بـه یـک نیـروی برتـر
سپردن در مجموع به برگشت سلامت عقلم کمک کرد.
سؤال های بازگشت دوباره سلامتی عقل
ایا من باور دارم که نیرویی برتر از من می تواند سلامتی عقل را باز گرداند؟ٓ بهبودی مستلزم صبر و درک است. ٓایا من انتظار نتایج فوری را دارم؟ ایا من می توانم بینم نیروی برترم مرا به بازگشت سلامت عقلم هدایت می کند؟ از چه راه هایی؟ٓ ایا من باور دارم که امید و ایمان به نیروی برترم باعث بهتر شدن توانایی ام در مقابله با زندگی روزانه خواهد شد؟ٓ برای من "رها کن و به خدا بسپار" چه معنایی دارد؟
چه چیزی مانع این می شود که باور کنم یک نیروی برتر از خودم می تواند سلامت عقل را به من بازگرداند؟ قسمت هایی از زندگی ام را لیست می کنم که می خواهم ٓان ها را از دوباره بسازم.
ارامشٓ
ما خودمان را برای کمک گرفتن، راهنمایی و مراقبت عاشقانه یک نیروی برتر ٓاماده کردیم. ما به مرور به بهبودی مان که با استفاده و کارکرد و ابزار نارانان در زندگیمان، اتفاق می افتد ایمان ٓاوردیم. یکـی از ایـن ابزارهـا، دعـای ٓارامـش است.

قدم سوم نارانان

ما تصمیم می گیریم که اراده و زندگیمان را به مراقبت پروردگاری که خود درک کرده ایم بسپاریم.

در قدم یک ما به ناتوانی و غیر قابل اداره بودن زندگیمان اقرار کردیم. در قدم دو ما به یک نیروی برتر از خودمان که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند، ایمان ٓاوردیم. در قدم سوم، ما تصمیم گرفتیم کنتـرل اراده و زنـدگی مـان را بسپاریم، همانگونه که درک کردیم به راهنمایی نیاز داریم. سپردن تمامی امور زندگی مان به یک نیروی برتر حتی اگر ٓان را بشناسیم و اعتماد داشته باشیم، ممکن است مشکل به نظر ٓاید. اگـر رفتارهـای وسواسـی داشـته باشـیم، ممکـن اسـت
مسئولیت اعمال و سهم خود را در مشکلات نادیده بگیریم. در شروع قدم سوم بسیاری از ما ممکن است تنها بخشی هایی از زنـدگی مـان را کـه خیلـی بـرای مـان مـشکل هستند، به نیروی برتر بسپاریم. ما بخش هایی از زندگی مان، که فکر می کنیم می توانیم ٓان ها را اداره کنیم و برای نجات ما لازم هستند، را رها نمی کنیم.
در قدم سوم ممکن است احساس کنیم در حال از دست دادن هویت مان هستیم. ما مثل بچـه هـا ممکـن اسـت ترس از دست دادن را بروز دهیم. ممکن است با وعده های عملی نشده و ٓارزوهای از دست رفتـه، رهـا شـده باشـیم. اگـر دعاهای ما بی جواب مانده باشد ما نیروی برتر را پیش از ٓان که دوست داشتنی باشد، ظالم تـصور مـی کنـیم. قـدم سـوم
ظرفیت رشد یافتن برای دریافت عشق و توانایی بخشیدن ٓان را به ما یاد می دهد.
ما مجبور نیستیم درک کنیم که نیروی برترمان چه کسی است یا نیروی برتر ما چگونه برای "رها کـردن" عمـل می کند. اما احتیاج داریم که این مراحل را باور کنیم برای بازگرداندن ما به سوی تکامل، قدرتی قابل دسترس وجود دارد. همانطور که ما روزانه و به طور مداوم این قدم را تمرین می کنیم، ٓارام تر می شویم و احساس می کنـیم بـار سـنگینی ازدوشمان برداشته شده است. نیاز ما به کنترل مردم، وقایع و پیامدها ما را منزوی نگه داشت است، اما ما یاد می گیریم اعتماد کنیم و حمایـت از طرف یک نیروی برتر را بپذیریم. با اعتماد به حضور و توجه یک نیروی برتر، همـانطور کـه ارزش هـای انـسانی مـان را تشخیص می دهیم، عزت نفس مان بهبود می یابد. هرچه کمتر سعی کنیم زندگی خودمان و دیگران را اداره کنیم، موثرتر می شویم. اگر ما دیگران و چیزهای اطراف مان را بپذیریم، می توانیم به سادگی، خودمان باشیم.

ایده های اصلی قدم سوم خودخواهی و سپردن ٓان به نیروی برتر است. خودخواهی میلی در درون ماست که باعث می شود زندگی شخصی مان را کنترل کنیم به ما قدرت انتخاب کردن داده شده است. اگر انتخاب مان منجر به درد، اعمال متعاد گونه، سختی و رفتارهای بیهوده شود، لازم است قدرت برترمان زندگی مان را بدست گیرد.
قدرت برترمان برای ما فقط خوبی می خواهد و به ما امید، ٓارامش و بهبـودی مـی دهـد. ٓازادی در تـسلیم شـدن است.
با حمایت و راهنمایی یک نیروی برتر ما مسئولیت زندگی مان را در دست گرفته و سهم خود را در یادگیری برای مراقبت از خودمان انجام می دهیم.

درک ما از نیروی برتر
قدم سوم به ما می گوید که یکی نیروی برتر بخش مهمی از بهبودی و زندگی مان است. ما در جستجوی ارتباطی شخصی با یک نیروی برتر هستیم، همانگونه که ٓان نیرو را درک کرده و شناختیم. یک نیروی برتر، احساسات مـان را مـی شناسد و نیازهای مان را درک می کند.

دعای آرامش
پروردگارا، ٓارامشی عطا فرما تا بپذیرم ٓان چه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم ٓان چه را که می توانم و بینشی که تفاوت این دو را بدانم.
دعای ٓارامش درباره رها کردن و اجازه دادن به نیروی برتر است. ما از نیروی برترمان بـرای فهمیـدن کمـک مـی خواهیم. این دعا برای پذیرفتن است. ما از نیروی برترمان رها کردن چیزهای خارج از کنترل مان )مردم، اماکن و چیزها( و تمرکز روی چیزهای قابل کنترل )حاالت و رفتارمان( را می خواهیم.

پروردگارا ٓارامشی عطا فرما – از نیروی برتر برای پیدا کردن ٓارامش کمک می خواهیم،
پذیرفتن ٓان چه که نمـی توانم تغییر دهم – برای پیدا کردن چیزهای خارج از کنترلمان کمک می خواهیم.
شهامتی که ٓان چه را که می توانم تغییر دهم – برای رشد و تمرکز بر روی چیزهایی که در کنترل مـان هـستند )حالات/ عکس العمل ها/ رفتارها( کمک می خواهیم.
بینشی که تفاوت این دو را بدانم – توانایی دانستن ٓانچه به من مربوط هست یا نیست. دعای ٓارامش ابزاری اسـت برای هر زمانی که به کمک احتیاج داریم، می توان از ٓان استفاده کرد.
هنگامی که با شـرایط و موقعیـت هـایی کـه نمـی خواهیم در ٓان باشیم کاملا احاطه شدیم، این دعا به ما کمک می کند تا صبر کنیم و یاری می کنـد تـا چیزهـایی کـه درکنترل ما هستند را بشناسیم و از چیزهایی که واقعاً در کنترل ما نیستند دوری کنیم.
تعاریف: ارامش پاکی، خونسردی، باحوصله و ٓاسوده، ٓارامٓ شهامت تحمل و بردباری، قدرت تحمل درد بینش توانایی انتخاب سالم و گرفتن تصمیمات بر پایه عقل و دانش ٓانچه که درست، حقیقتی و ماندگار است پروردگار هنگامی که این کلمه را ادا می کنم بوجود نیروی برتی که از من قدرتمندتر است اقرار می کنم.

وقتی دومین کلمه را تکرار می کنم، اقرار می کنم که نیروی برتری هست که می تواند ببخشد و عطـا کند. من خواستار بعضی چیزها برای خودم هستم، این اشتباه نیست که خواستار بهبودی برای خودم باشم. اصلاح کردن شخصیتم اطرافیانم را خوشحال تر خواهد کرد. من در زندگی ام خواستار ٓارامش، خویشتن داری و صلح هستم. چیزهایی که مرا به درست فکر کردن و رفتار شایسته قادر می سازد. من شرایط را همان گونه که هستند، با ٓاغوش باز می پذیرم. ان چه را که نمی توانم تغییر دهم: من سرنوشت خود در زندگی را به همـان شـکلی کـه هـست مـیٓ پذیرم. من باید سرنوشتم را بپذیرم. تا زمانی که شهامت برای تغییر قسمت هایی از زندگی ام که به ٓان عالقه ندارم را پیدا کنم، البته نه از روی ناچاری.
من خواستار شجاعتی هستم که بدون شانه خالی کردن با شرایط روبرو شوم. من خواستار شرایط متفاوتی هستم. من خواستار کمک برای گرفتن تصمیمات درست هستم. همه چیز در زندگی ام کامل نیست. من بایدپذیرش ان چه را کـهٓ نمــی تــوانم تغییر دهم شهامت تغییر کردن چیزهایی کـه با واقعیت باآنهاروبرو شوم و پیوسته به سمت رشد و پیشرفت حرکت کنم. من می خواهم توانای پیدا کنم که در همه مسائل قضاوت صحیح داشته باشم. من می خواهم در درک واضح حقیقت وقایع توانا باشم. من می خواهم مسائل را در زندگی ام بگونه دیگری ببینم، بنابراین می تواند تفاوت هایی وجود داشته باشد.
می توانم بینش دانستن تفاوت


پذیرش و سپاسگزاری
پذیرش: پذیرش یعنی اقرار کردن و وضعیت یا موقعیت خود را قبول کردن. پذیرش یک مفهوم بهبودی است که در زندگی مان بطور شگفت انگیزی عمل می کند. به منظور کسب پذیرش ماباید روی احساسات متفاوت از قبیل خشم، شرم، غم، ناامیدی و دلسوزی برای خودمان کار کنیم. پـذیرش حـق انتخـاب و ازادی در گذراندن زندگی شخصی مان را به ما می دهد.ٓ
پذیرش وضعیت موجود خود
اگر ما نیازمند یا خواهان تغییر هستیم باید ابتدا خودمان و دیگران را بطور دقیق ٓان گونه که هـستیم و هـستند، بپذیریم. این به معنای ٓان نیست که ما ٓان زندگی را تأئید کنیم یا از ادامه ٓان خوشحال باشیم یا دست از ٓارزوها، امیدها و خواست های مان برداریم.
پذیرش یعنی ما به شرایط موجود خودمان ٓاگاه باشیم، به این منظور که در صورت نیاز بتوانیم به انجـام کارهـایی برای مراقبت از خودمان بپردازیم کار لازم را انجام دهیم – سرکوب کردن و مقاومت یا بی اعتنایی به احساسات مان باعث اضطراب و رنج کشیدن می شود.

پذیرش تغییر:
دعای ٓارامش به ما می ٓاموزد چیزهایی که نمی توانیم تغییر دهیم را بپذیریم. مـا ممکـن اسـت خواسـتار زمـانی باشیم که هنوز عزیزمان گرفتار اعتیاد نشده بود. اعتیاد موجب تغییر عکس العمل های ما نسبت به ٓان ها شد که باعث شد احساس بی پناهی و ناامنی کنیم. شرایط کنونی ممکن است منجر به احساس سردرگمی، ناامیدی، ٓازردگی یا بـی ارزشـی در ما شود. اگر ما بپذیریم این ها احساسات ما هستند و با ٓان ها مواجه شویم، ممکن است به ایـن نتیجـه برسـیم کـه درایمان و مراقبت شخصی خودمان قوی هستیم.
ممکن است احساس تنهایی یا ناامیدی کنیم، یا نیاز پیدا کنیم که در برابر این مشکلات از خودمان مراقبت کنیم. ما یاد می گیریم عشق، حمایت، توجه و ٓاسایش را از دیگران و یک نیروی برتر بپذیریم. ما برای تغییر دادن ٓان چه که می توانیم و دانش و بینشی گرفتن تصمیمات صحیح و تغییرات از یک نیروی برتر در خواست کمک می کنیم.

پذیرش نقص:
ما خودمان را با فکر کردن به این که نالایقیم یا شکست خورده ایم، تنبیه می کنیم. ما برای کامل بـودن و متمـایز شدن از دیگران کوشش می کنیم. ما می توانیم از اشتباهات مان درس بگیریم و بپذیریم ٓان کسی که هـستیم بـه انـدازه کافی خوب است و ما خودمان و یکدیگر را تأئید و تشویق می کنیم، ما سعی می کنیم فقط بهترین کـار را انجـام دهـیم،
حتی اگر کمتر از ٓان چه که امید داریم بشود. ما انتقاد از خودمان و دیگران را متوقف و رها می کنیم.

پذیرش خودمان:
اگر خودمان را به حدی در نیازهای دیگران غوطه ور کرده باشیم که از خود بی خبر شویم، عزت نفـس و حقـوق فردی مان را از دست داده ایم. این حق ماست که نظرات، باورها، محدودیت ها و توانایی های شخصی خودمـان را داشـت
باشیم. ما احساسات گذشته و حال و تجربیات معنوی مان را می پذیریم. با پذیرفتن و دوست داشتن خود قادر خواهیم بود که رشد کرده و تغییر کنیم.
در قدم سوم ما اراده و زندگی مان را به مراقبت نیروی برتر می سـپاریم. کـسی کـه در عـوض عـشق و پـذیرش، بخشش کامل به ما باز می گرداند و ما رها می شویم که خودمان باشیم.

پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری:
پذیرفتن اعتیاد به عنوان یک بیماری سخت است، زیرا دلیل واحدی ندارد. اعتیاد یک چرخه نـابودی از خرابـی و تخریب می شود. پذیرفتن اعتیاد به عنوان یک بیماری به ما کمک می کند تا درک کنیم که نمی توانیم فعالیـت و انـرژی مان را در حال جنگیدن در این مبارزه هدر بدهیم، اما در عوض بسوی منابع دیگری از کمک و امید رو می ٓاوریم. مـا مـی توانیم با ٓارزو کردن این که چیزها متفاوت شوند وقت مان را سچری کنیم، اما باید واقعیت را قبـول کنـیم کـه قـدرت یـا
توانایی تغییر انسان و نتایج را نداریم. ما برای مراقبت از خودمان نیاز داریم که دست از تلاش برای چیزهایی که در کنترل ما نیستند بـرداریم. ایـن در
دست ما نیست، راه های بسیاری را امتحان می کنیم: خودمان را تحقیر می کنیم، خودمان را سرزنش و ملامت می کنیم، سعی می کنیم شدت درد را احساس نکنیم. ما به طور قطع تحت تأثیر بیماری قرار گرفته ایم زیرا روابط و کیفیت زندگیمان تغییر کرده است. مهم نیست که واقعیت چقدر خشن است، ما می توانیم یاد بگیریم شرایط سخت را بپذیریم و در هر وقت و هر زمان اعتماد بنفس داشته باشیم.
پذیرفتن به معنای این نیست که ما تسلیم موقعیت های پست شده و تسلیم شویم، وقتی ما چیزی کـه هـست را می پذیریم، می توانیم حق انتخاب های در دسترس مان را واضح تر ببنیم. پذیرش معجزه ای است که ٓارامش و خشنودی می ٓاورد زیرا به ما کمک می کند ٓان چه را برای مراقبت از خودمان نیاز داریم، پیدا کنیم.

سپاسگزاری
هنگامی که ما در شرایط گیر افتاده ایم، خسته و سردرگم هستیم و هیچ چیز درست نیست، ما می توانیم تمـرین شکرگذاری کنیم. سپاس گزاری می تواند ما را از شرایط استرس زای زندگی مان دور کند. اگر ما بر روی چیزهایی که می توانیم برای ٓان ها شکرگزاری کنیم، تمرکز داشته باشیم حال بهتری پیدا می کنیم. شکرگزاری توانایی بـالا بـردن روحیـه مان را به ما می دهد و ما را نیرومند می سازد. حتی اگر ما احساس کنیم که ناشکر هستیم، سپاسگزاری، در جهت جستجوی راه حل به ما کمـک مـی کنـد تـادیدگاه ما در زندگی تغییر کرده و شرایط مان بهبود یابد.
گاهی اوقات در زندگی مان برای چیزهای کوچک شکرگزاری می کنیم. حتی یک بحـران میتوانـد رشـد فـردی و نیروی دوباره ای به همراه ٓاورد. ما نجات یافته ایم. اگر نگاهی از سپاس و شکرگزاری به موقعیت های مانداشته باشیم کمتر تاریک و ناامید بنظر می رسند وقتی ما بتوانیم برای چیزهایی که داریم به عوض چیزهایی که نداریم، شکر کنیم نسبت به خودمان و زندگی مان احساس بهتری داریم. هدف شکرگزاری، درک کردن لذت توانایی برای مشارکت در زندگی با خوش بینی و ٓاگاهی داشتن از همـه چیزهـای خوبی است که در اطراف مان می باشد.
معتادان با استرس و درد زندگی می کنند و ما درد و اسـترس را بخـاطر نجـات دادن شـان طولانی تر می کنیم. ما همچنین احتمال مردن معتاد را بخاطر اعتیادش افزایش می دهیم.
ما همگی خودمان انتخاب کردیم که زندگی مان را با مشکلات و درد بگذرانیم. شش سال پیش من انتخاب کردم که بپذیرم معتادم در دستان نیروی برتر است و من نمی توانم او را نجات دهم. من قبول کردم که ممکن است معتـادم را برای همیشه از دست بدهم. اما ٓان انتخاب برای معتادم سازنده بود. من بطور کامل پذیرفتم هر ٓان چه که در طول 7 سال برای نگه داشتن معتادم از مصیبت عواقب رفتار معتادگونه انجام داده بودم تنها باعث فعال نگه داشتن بیماری اعتیاد شـد.
این واقعیت که تمامی کمک های من منجر به رنج بیشتری شده است، باعث شد که شروع کنم به نجات زندگی خودم. امروز من مسئولیت سهم خودم را در هر چیزی که در زندگی ام اتفاق می افتد می پذیرم. من می پذیرم که تنهـا
می توانم افکار و اعمال خودم را کنترل کنم و کنترل زندگی دیگران کاری بیهوده و به طور حتم ٓاسیب زننده است. پذیرش اصول بهبودی رهایی از ناامیدی را به من عطا کرد.


نمونه ای از لیست حق و حقوق یکی از اعضاء
من انتخابهای متعددی در زندگی ام دارم چیزی فراتر از زنده بودن من حق دارم که بابت بدست نیاوردن ٓان چه که نیاز داشتم و یا بدست ٓاوردن ٓان چه که نمـی خواسـتم و نیـازی نداشتم، تأسف بخورم. من حق دارم که از استانداردها و ارزش های شخصی خودم پیروی کنم. من حق دارم زمانی که احساس ٓامادگی نمی کنم، یا کسی، چیزی، ارزش های مرا زیرپا گذاشته یا تهدیدی بـرای ان است، نه بگویم.ٓ من حق اعتبار و احترام دارم. من حق تصمیم گیری دارم. من حق دارم که اولویت هایم را تعیین کرده و به ٓان ها احترام بگذارم. من حق دارم که نیازها و خواسته هایم توسط دیگران محترم شمرده شود. من حق دارم گفتگویم را با کسانی که تحقیرم می کنند خاتمه دهم. من حق دارم مسئول رفتار، عملکرد، احساسات یا مشکالت دیگران نباشم. من حق دارم اشتباه کنم. من حق دارم از دیگران توقع صداقت داشته باشم. من حق داشتن احساساتم را دارم.
من حق دارم از دست کسی که دوستش دارم عصبانی شوم. من حق دارم منحصر بفرد باشم. من حق دارم بترسم و بگویم "من ترسیدم" من حق دارم ترس، شرم و گناه را رها کنم. من حق دارم که در هر زمانی ذهنم را تغییر دهم. من حق دارم خوشحال باشم. من می توانم سالمتر از کسانی باشم که در اطرافم هستند. من حق دارم که روابط سالم، "عمیق" و ثابتی از انتخاب هایم داشته باشم. من حق دارم فضای شخصی و ساعاتی برای خود داشته باشم. وقتی که در حال گریه کردن هستم، نیازی به لبخند زدن ندارم. من می توانم، ٓارام، بازیگوش و راحت باشم. من حق دارم در یک محیط صلح ٓامیز باشم.
نمونه دیگری از لیست حق و حقوق یک عضو دیگر
من حق دارم ٓارام و بی دغدغه باشم. من حق دارم که از خلوت و زمانی برای خود داشته باشم. من حق داشتن عقاید، ایده ها و نظرات خود را دارم. من حق دارم احساس عصبانی بودن کنم و ٓان را به روشهایی مسئولانه بیان کنم. من حق دارم بدون داشتن احساس گناه "نه" بگویم. من حق دارم خواست ها و سلیقه هایم را بیان کنم و ٓانچه در زندگی خواهان هستم را داشته باشم. من حق دارم قوی و با کفایت باشم و ٓان را نشان دهم. من حق دارم با دیگران مخالفت کنم و دیگران نیز حق دارند با من مخالفت کنند. من مجبور نیستم کامل باشم. من حق دارم اشتباه کنم و مسئول ٓان اشتباهات باشم. من مجبور نیستم تحقیر شدن با اظهارات فخر فروشانه یا ترحم ٓامیز را بپذیرم. اشکالی ندارد که دیگران از من تعریف کنند. من می توانم ستایش و تمجید را بدون شکسته نفسی بپذیرم. من حق دارم زمانی که در حال بیان کردن خودم هستم، به من توجه شود.
من مجبور نیستم ایرادهای دیگران از خودم را بپذیرم. من هنوز می توانم خودم را همانگونه که هستم بپذیرم، حتی زمانیکه دیگران از من ایراد می گیرند. من حق دارم تمامی احساساتم را تجربه کنم و ٓانها را به روشهای مسئولانه بیان کنم. من حق دارم بگویم که نمی دانم و نمی فهمم. من حق دارم سؤاالتی بپرسم و در جستجوی یافتن اطلاعات باشم زمانیکه نمی دانم و یا نمی فهمم. من حق دارم احساس خوبی داشته باشم. من حق دارم که بطور منطقی درباره موقعیت هایی دشوارم با راهنما یا نیروی برترم بحث کنم. من حق دارم در مورد مسائل مربوط به کار با دیگران بحث کنم و راه هایی را پیشنهاد کنم که امکان حل مـشکل وجود داشته باشد. من حق دارم که به دیگران انتقادهای سازنده ای پیشنهاد کنم. من مجبور نیستم توسط همه و برای هر کاری که انجام می دهم مورد تحسین، احترام و تأئید قرار بگیرم.
راهکارهای اساسی برای ایجاد عزت نفس
مسئولیت ٓاگاهانه زندگیم را از هر چه فکر می کنم، می گویم و انجام می دهم بـر عهـده گیـرم. ایـن کـه بتـوانم واکنش خودم را نسبت به هر اتفاقی انتخاب کنم بسیار با اهمیت است.
مسئولیت شخصی خود برای گرفتن تصمیم نهایی در قبال اعمالم را تشخیص داده و مـی پـذیرم. زیـرا ایـن مـن هستم که از نتایج هر یک از انتخاب هایم بهره مند شده و یا صدمه می بینم. با خودم مهربان و با مالحظه باشم و نیازهای اساسی خودم را در اولویت قرار دهم. با درک این نکتـه کـه سـلامت روح و جسمم مسئولیت اصلی من است. به خاطر داشته باشم که اگر بتوانم بهتـر مراقـب نیازهـای خـودم باشـم، بیشتر می توانم و مایلم که نسبت به رفع نیازهای دیگران مؤثر باشم. بخاطر داشته باشم که من، اعمال نیستم، بلکه ٓاگاهی من منجر به انتخاب اعمالی شده که نیازهایم را برٓاورده می سازد. یک زندگی هدفمند، واقع بینانه و با جدیت کارکردن در جهت رسیدن به احساس رضایت داشته باشم. وابسته نبودن به افراد، عقاید یا اعمال برای داشتن احساسی از ارزش و اهمیت شخصی امروز و فردا نکن، انگیزه لازم را از طریق یک ارزیابی سنجیده از نقاط ضعف و قوت ایجاد کرده یا فعالیـت برنامـه ریزی شده را از ذهنم پاک می کنم. به خاطر داشته باشم که من همیشه بهترین توانایی و ٓاگاهی معمول خود را بکار می برم و این که همیـشه ٓان را حفظ بکنم. خودم را از هرگونه محکوم کردن، شرم، سرزنش، گناه یا پشیمانی نجات می دهم.
به خودم اجازه اشتباه کردن را می دهم، این که بدون سرزنش شکست بخورم، احساس بازندگی یا بدتر از ٓان کنم. اشتباهات را جایی برای رشد بیشتر می دانم. از انتقاد، محکوم کردن و رنجش رها می شوم. درک این که هر کس بهترین کاری را که می تواند انجام دهد. هر مسأله و مشکلی را به عنوان چالشی برای ٓاگاهی ام می پذیرم اما خواستار کامل بودن نیستم. به تأئید، اجازه یا توافق دیگران وابسته نمی شوم. به ارزش اصلی و درونی خودم باز می گردم. سعی نمی کنم از طریق دستاوردهایم ارزش خود را ثابت کنم. بیاد دارم که چیزی برای اثبات ندارم. مهلت های خود سرانه تعیین و برقرار نمی کنم. اولویت ها را هر یک در زمان خود انجام می دهـم، و فقـط بـرای امروز زندگی می کنم. تمامی اعمالم را ٓاگاهانه انجام می دهم. اگر در تصمیم گیری تردید داشته باشم، بهتر است که اصلا تصمیم گیری نکنم. اگر زندگی من ٓانچنان که مایلم پیش نمی رود، سر نخ را در درون خود جستجو می کنم، از این نکته ٓاگـاه باشـم که انتخاب کردن یک انتخاب است. انتخاب نکردن نیز یک انتخاب است. ما مـی تـوانیم رنـج یـا شـادی را بـرای خودمان انتخاب کنیم.

قدم چهارم نارانان

یک ترازنامه بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم.

جستجو کردن: بطور کامل و با دقت مورد بررسی قراردادن، بطور عمیق یا با تیزبینی موشکافی کردن.
بی باکانه: بدون واهمه، با جسارت وشهامت، بی پروا، بدون دلسردی و یأس
ترازنامه اخلاقی: لیستی از نقاط ضعف و قوت. ما چنین فهرستی را با کمک نیروی برتر ٓاماده می کنیم.
ماجرای خودشناسی از قدم چهارم ٓاغاز می گردد. ما رفتارمان را بررسی کرده و در جستجوی شناخت خودمان به تعاریف همان شکلی که هستیم می پردازیم. قدم چهارم کمک می کند تا با احساساتی که فرو نشانده و یا پنهان کرده ایـم روبـرو شویم. ما بطور کامل از نکات مثبت و منفی شخصیت خود پرده بر می داریم. الزم است که با رنجش و تـرس از اشـخاص، مکان ها و چیزها مواجه شویم تا بتوانیم ترازنامه خود را تهیه کنیم.
بررسی عادات و طرز برخوردهایی که عمیقاً ریشه دار هستند کار ٓاسانی نیست. رفتار و حرکات خود را بررسی می کنیم، چرا که این رفتارها بر ما و کسانی که به ما نزدیک هستند تأثیر می گذارد. الزم است که به درون خود بنگـریم، بـه دلیل این که سعی می کنیم که درد و رنج وحتی وجود خودمان را نیز پنهان کنیم. احساس می کنیم می توانیم مشکلات فرد معتاد را تشخیص داده و به این واقعیت پی ببریم که ما مقصر نیستیم، ولی نباید در این مرحلـه از بهبـودی متوقـف شویم. حتی اگر شخص معتاد و مشکل خود را نادیده بگیریم. ممکن است مجدداً دچار چنین دردسری شویم. کار ناتمام بـه خودی خود با تمام نمی رسد.
قدم چهارم ما را یاری می دهد تا با کار کردن بر روی ٓان از درد و رنج، ترس، احساس گناه و کمبـود ایمـان رهـا شویم. شاید لازم باشد که این قدم را هر از گاهی مرور کرده، تا به خودشناسی رسیده و توانایی رسیدن به بهبودی را کسب کنیم. با تکرار مرتب چنین مراحلی خودمان را پرورش می دهیم. ما کوشش می کنیم که با خودمان صادق بوده و در عین حال با ملایمت و درک و فهم به این کار بپردازیم. ممکن است که فقط برای نجات خود کوشش کرده باشیم. شاید بخواهیم با نوشتن شرح حال خود این کار را شروع کنیم. ما با خاطرات کودکی و سپس روابـط، احـساسات، طرز رفتار و ابزاری که ادامه زندگی را امکان پذیر ساخته است، به ایـن کـار مـی پـردازیم. ممکـن اسـت بخـواهیم از کـار
نادرستی که انجام داده ایم و یا اشتباهی که نسبت به ما صورت گرفته، احساس مان را بیان کنیم. -

لیستی از خصوصیات مثبت
لیستی از خصوصیات مثبت، پیشرفت ها و استعدادهای مان را تهیه می کنیم. چنانچه در این کار اکراه وجود دارد، به صفات خوب دیگران توجه کرده و متوجه می شویم که خودمان نیز چنین
صفات مثبتی را داریم و یا از دوستی می خواهیم در تهیه این لیست به ما کمک کند. مطالب زیر صفاتی را با پرسش مطرح می کند که می توان در جهت شناسایی بکار گرفت.
مهربان/ دل سوز: ٓایا نسبت به خودم یا دیگران مهربان هستم؟ ٓایا احساسات دیگران را در نظر می گیرم؟ شکیبا: ٓایا پشتیبان دیگران هستم در حالی که عزت نفس را حفظ می کنم؟
صادق/ روراست: ٓایا می توانم رک و راست با دیگران در مورد احساسات و ارزش هایم صحبت کنم؟ ٓایا نظـرات و عقاید دیگران را پذیرا هستم؟ ٓایا فکر می کنم گفتن دروغ های کوچک اشکالی ندارد؟ ٓایا کوشش می کنم اعمـال خـود را توجیه کرده یا موجه جلوه دهم؟
صبر: ٓایا اگر لازم باشد می توانم منتظر نتایج و پیامدها بمانم؟
بخشنده: ٓایا هدایای خودم را با دیگران ٓازادانه سهیم می شوم؟ ٓایا برای احساسات و شرایط دیگران احتـرام قایـل می شوم؟
با ملاحظه: ٓایا مالحظه احساسات دیگران و شرایط را دارا هستم؟
همکاری: ٓایا می توانم مانند عضوی از اعضای یک گروه یا دیگران کار کنم؟ ٓایا اعمال من سرمشق دیگران است؟ قابل اعتماد: ٓایا قابل اعتماد هستم؟ به من می شود اعتماد کرد؟
با فکر: ٓایا مشکلات را با مراقبه و تأمل مانند نیروی کمکی در بهبودی خودم تلقی می کنم یا سعی در برانگیختن
احساس دلسوزی دیگران دارم؟
منطقی: ٓایا به هنگام بررسی مشکلات و شرایط انصاف را در نظر می گیرم؟ ٓایا قبل از نتیجه گیری به هر دو جهت
قضیه توجه خودم را معطوف می کنم؟
هماهنگ: ٓایا گفتارم با نیتم هماهنگ است و برعکس نیتم با گفتارم مطابقت می کند؟ ٓایا به طور قاطع به اصـول خودم پای بند هستم؟
اطمینان/ اعتماد: ٓایا قابل اطمینان و اعتماد هستم؟ ٓایا با وجود شک در موردی می توانم ٓان را از دیگران بـذیرم؟ ایا در جستجوی نیات پنهان می باشم؟ٓ
مسئول: ٓایا در برابر اعمالم خود را مسئول می دانم؟
مؤدب: ٓایا مؤدب هستم؟ با خوش خلقی عمل می کنم؟ ٓایا با توجه گوش فرا می دهم؟ ٓایـا خـودم را بـدیگـران تحمیل می کنم؟
مطمئن: ٓایا بدون اینکه خودم را ببازم میتوانم بعضی از ناامنی ها را بپذیرم؟
شکرگذار: ٓایا به خاطر نعمت های روزانه در زندگیم شاکر هستم؟
احترام: ٓایا به احساسات و تجربیات دیگران احترام می گذارم؟
گذشت: ٓایا بعد از اتمام درگیری و خشم می توانم گذشت داشته باشم؟
بلوغ: ٓایا در رشد و پیشرفت از نظر جسمی، فکری، احساسی و معنوی کامل شده ام؟ ٓایا برای هدفی کوشـش مـی کنم .
حامی: ٓایا به هنگام لزوم به دیگران کمک می رسانم؟
خوش ذوق بودن: ٓایا قادر هستم نقاط جالب بعضی از موقعیت ها را ببینم؟
تواضع/ فروتنی: ٓایا احساس می کنم در مقایسه با دیگران مهم تر و یا مشخص تر هستم؟
دوستانه: ٓایا با دیگران رفتاری مناسب دارم؟
خوشبین: ٓایا جنبه مثبت قضایا را می بینم؟
همکاری: ٓایا برای دستیابی به هدف مشترک با دیگران حاضر به همکاری هستم؟
صادق: ٓایا روراست هستم؟ ٓایا سعی می کنم فریبکار نباشم؟ ٓایا صادق هستم؟
ممکن است موارددیگری وجود داشته باشد که ذکر نشده اند. همانگونه که مشت خودم را باز می کنم ٓان را کشف خواهم کرد و به طور ٓازادانه ٓان ها را لیست می کنم.

نواقص یا معایب
انکار: هنگامی که به نواقص خودمان توجه می کنیم ممکن است رفتارهایی کـه مطلـوب نیـستند را انکـار کنـیم. متوجه انکار کردن ٓان ها می شویم. برخی از این انکارها عبارتند از: رویایی بودن، افسانه ای که واقعی بودنش را می پذیرم، انکار وجود یک مشکل، کم بها دادن به اهمیت مسئله ای، سرزنش، عذرخواهی، عمومیـت دادن بـه جـای شخـصی تلقـی کردن یک مشکل یا موقعیت، اجتناب و دوری و بالاخره بحث و مجادله، ممکن است بسیاری از این نواقص مکانیسم هـای دفاعی باشند که ما برای ادامه بقای خود از ٓان استفاده می کنیم.
ایا قادر به تشخیص اشکال مختلف انکار که در گذشته و حال از ٓان استفاده می کرده ام هستم؟ٓ

ترس: رویارویی و مواجه شدن با ترس و دل خوری، نیاز به شهامت فراوان دارد. زمانی که احساس ترس می کنیم، بـه فراموشی گرایش پیدا کرده، انکار می کنیم و یا از پذیرش واقعیت خودداری می کنیم. ترس مـی توانـد باعـث ایجـاد درد روحی شدید، خشم و وحشت گردد به نحوی که بیماری جسمی حاصل از فشار روحی و یـا اخـتلال فکـری را بـه همـراه خواهد ٓاورد. ممکن است علت ترس ٓاگاهی پیدا کردن از این باشـد کـه مـا مـی بایـست حـد و مرزهـا را رعایـت کـرده و تصمیمات درستی می گرفتیم. از دست دادن کنترل موجب ترس شده و شک و تردید در یاری رساندن نیروی برتـر را بـه همراه می ٓاورد. ممکن است ترس از دست دادن شخص معتاد و یا تنهایی باعث شود همه احتیاجات وی را پاسخگو باشیم.

ایا به خاطر تهیه یک ترازنامه ترس و دلهره زیادی در خودم ایجاد می کنم؟ ایا در حال حاضر احساس ترس زیادی می کنم؟ٓ ایا علت را می دانم؟ٓ ایا در زندگی من نیروی برتری وجود دارد که از او می ترسم؟ ٓایا رابطه خصوصی با چنین نیرویی برقرار می کنم؟ٓ ایامعتقدم که نیروی برترمن شخصًاازمن مراقبت میکند؟ٓ

رنجش و دلخوری دلیل و یا علت شماره یک بیماری معنوی محسوب می شود. ما به این نکتـه توجـه مـی کنـیم کـه دلخوری چگونه بر روی عزت نفس و روابط شخصی ما تأثیر می گذارد. رنجش سبب دلهره و خشم و عصبانیت می شود.
ٓایا در گذشته از کسی رنجیده ام؟ ٓایا چنین رنجشی هنوز در زندگی من تأثیر دارد؟ ٓایا دلخوری و رنجش من باعث عصبانیتم شد؟ ٓایا لجبازی می کنم؟ ٓایا در موقعیت و وضعیت کنونی از کسی یا چیزی رنجش دارم؟ ٓایا زمانی که دیگران مطابق میل من عمل نمی کنند از ٓانها می رنجم؟

کنترل
به منظور حفظ کنترل ممکن است ما قضاوت کرده، به خودمان و دیگران اعتماد نداشته، منزوی و گوشه گیر شـویم و در شرایطی که اوضاع قابل تحمل نیست عکس العمل بیش از حدی از خود نشان دهیم.
ٓایا من خودم و دیگران را بشدت قضاوت می کنم؟

رنجش و دلخوری
ٓایا یک اشتباه باعث ترس و ناتوانی من می شود؟ ٓایا هراز گاهی پر از ااحساس ترحم به خودم می شوم؟ ٓایا احساس قربانی بودن می کنم؟

خشم
عصبانیت علت اصلی بسیاری از مسائل می باشد. بخصوص ٓان که نآارامی در زندگی من وجود دارد. ممکـن اسـت بـه بیماری ناشی از خشم های فروخورده مبتلا شویم. زمانی که ما خشم خودمان را سرکوب می کنیم و یا بطور نامناسبی ٓان را ابراز می کنیم، ممکن است دلهره، افسردگی، دلخوری، دلسوزی به حال خود یا حسادت را تجربه کنیم.
ٓایا رفتار شخص معتاد من را عصبانی می کند؟ ٓایا رفتار شخص معتاد من را خجالت زده و یا سبب کاهش عزت نفس و یا بی ارزشی من می شود؟

مراقبت
ما گرایش به پذیرفتن مسئولیت گرفتاری های کسانی را داریم که از کنترل خودمان خارج هستند. مراقبت از دیگـران ممکن است باعث ازدیاد عزت نفس ما شود و انگیزه ای برای زندگی می گردد. ممکن است از نگهداری دیگـران و اهمیـت ندادن به خودمان دلخور باشیم. مراقبت باعث می شود که ما احساس مسئولیت کرده و برای نجات دادن ٓانها تالش کنیم.
ٓایا از کسانی که دوست شان دارم مراقبت می کنم و به کمک ٓان ها می شتابم، در حالی که خودم را فراموش می کنم؟
ٓایا هر از گاهی احساس تنهایی و دلخوری به من دست می دهد به این دلیل که احتیاجات خودم بـرٓاورده نـشده است؟
ٓایا بیشتر منزوی هستم و کمتر و کمتر به خودم رسیدگی می کنم؟ ٓایا می خواهم حال دیگران را خوب کنم؟ ٓایا من به زندگی دیگران سروسامان می دهم؟ ٓایا می توانم به موارد خاصی فکر کنم که به احتیاجات دیگران رسیدگی کرده ام و از خودم غفلت ورزیده باشم؟

احساس مسئولیت بیش از حد
ممکن است با این باور رشد کرده باشیم که کامل بودن و متعهد بودن بسیار مهم است. شاید بیش از اندازه نسبت بـه نیاز دیگران حساسیت داشته و احساس می کنیم که باید جوابگوی احتیاجات ٓانان باشیم.
ٓایا بیش از اندازه نسبت به نیاز دیگران حساس هستم؟ ٓایا مسئولیت بیش از حد را می پذیرم؟

راهنمای نواقص در قدم چهارم راهنمای نکات مثبت در قدم چهارم هر انسانی در اعتدال نکـات مثبـت کوشـش مـی کنـد بـدون تردید، بسیاری از ٓانان را در خود سراغ داریم.
رک و راست صداقت با خود روشن بینی سنجش و ارزیابی خود فروتنی و تواضع بردباری عشق بخشش صبوری اعتماد بلندنظری خود را بخشیدن فعال بودن

یک خلاصه ای از نواقص درج شده که بعنوان راهنما مـورد اسـتفاده قـرار می گیرد. این قدم چگونگی ٓانها را بطور دقیق مورد پرسش قرا رمی دهـد. ممکن است بسیاری از ٓانها را در لیستمان وارد نکرده باشیم. رنجش و دلخوری عدم صداقت با خود انتقاد کردن دلسوزی به حال خود حسادت نداشتن تحمل ترس خشم عجول بودن نفرت غبطه غرور بیجا تنبلی کار را به موقع انجام دادن افکار مثبت توجه به نکات مثبت ایثارگری اجتماعی خوشبین و شاد سپاسگذاری پذیرش/ ٓارامش حق به دیگران دادن به تأخیر انداختن افکار منفی سوء ظن و بدگمانی خودخواهی گوشه گیر ناامید و دلسرد ناسپاسی شرم و گناه حق به جانب من از .................. رنجش دارم زیرا .....................
او این کار را کرد به خاطر اینکه ............................ سهم من )نقش من( در این ماجرا ............................... )در ترازنامه( احساسات من: ................... ایا به کسی جبران خسارت بدهکارم؟ٓ دفعه دیگر چگونه می توانم متفاوت عمل کنم؟

قدم پنجم نارانان

 چگونگی دقیق خطاهای مان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

قدم چهارم ترازنامه ای در اختیارمان قرار داد تا بوسـیله ٓان بتـوانیم نکـات ضـعف و قـوت خـود را بـشناسیم. مـا هیجانات نادیده گرفته شده، احساسات سرکوب شده و نقایص خودمان را شناسـایی کـردیم کـه باعـث ایجـاد افـسردگی، رنجش و عدم عزت نفس می شدند. با داشتن صداقت با خودمان و همین طور با خواندن فهرست مان بـرای یـک شـخص دیگر بر روی قدم پنج کار می کنیم. قدم پنجم قدم رهایی است. به خاطر مسائلی که برای ما اتفاق افتاده، دیگران و همین طور نیروی برترمان را مقصر نمی دانیم، پذیرش، ما را به نیروی برترمان نزدیکتر می سازد، کسی که همیشه و همه جا در دسترس ماست. ما زمان مناسبی را به نیروی برترمان اختصاص می دهیم و از او می خواهیم تا به ما کمک کنـد کـسی راپیدا کنیم که بتوانیم فهرست مان را برایش بخوانیم.

اقرار کردن به یک نیروی برتر
ما با درخواست کمک از نیروی برتر خود از او می خواهیم ما را در مسیر شناخت و بیان اسرار خود هدایت کند. با اقرار خطاهایمان به یک نیروی برتر، گامی به سوی تسلیم شدن بر می داریم. ما رها می کنیم و به خدا می سپاریم.
ما نیاز داریم که در زمانی مناسب مثال در هنگام پیاده روی یا در حال پیدا کردن مکانی که برای مراقبـه انتخـاب کرده ایم، در مورد خود با نیروی برترمان صحبت کنیم. نیازمند این هستیم که به نیـروی برتـر خـود بگـوییم چـه کـسی
هستیم، چه کارهایی انجام داده ایم، به چه چیزهایی فکر می کنیم، چه چیزهایی می خواهیم، بـه چـه چیزهـایی احتیـاج داریم و این که چه احساسی داریم. ما از نگرانی ها، تالش ها و ترس های مان به او می گوییم و از او کمک مـی خـواهیم. تنها الزم است که بی پرده، صادق و مشتاق باشیم.

اقرار به خودمان
بدون سرزنش یا محکوم کردن خود یا شخصی دیگر، بطور صادقانه به خودمان توجه می کنیم. در این مرحله، تنها کاری که لازم است، اقرار کردن به خطاها و مشخص کردن نقش خودمان در مشکلات اسـت. اقـرار کـردن ایـن چیزهـا بـه خودمان ریسک و خطر کمتری به دنبال دارد. برای دور نگه داشتن خود از درد و رنج، ممکن است بـه طـور ناخودٓاگـاه ازمکانیسم دفاعی انکار استفاده کنیم.
فاش کردن رنجش ها، ترس ها و سایر نقایص به یک شخص دیگر، دشوارتر است. ما سعی می کردیم که این قبیل چیزها را مخفی نگه داریم اما حالا به خودمان اجازه مید هیم به روشی سازنده و سالم درباره ٓان ها صحبت کنیم.
لازم است که شخص مورد نظری را که می خواهیم به او اعتماد کنیم، با دقت انتخاب نماییم. ما به نصیحت شدن احتیاج نداریم، اما برای دستیابی به بینشی که نشان دهد این نواقص چقدر در زندگی ما تأثیر گذاشته اند، به کمـک نیـاز داریم. ما رفتارهای مان را بررسی کرده و سعی می کنیم دلیل پنهان در پشت ٓان ها را کشف کنیم، پس از ٓان به مسیرمان ادامه می دهیم. ما شنونده ی قدم پنجم خود را با دقت انتخاب می کنیم. این شخص می بایست با برنامه دوازده قدم ٓاشنا باشـد،
می تواند عضو مورد اعتماد گروه بوده، راهنما، مشاور یا یک دوست باشد. دقت داشته باشید، اطلاعاتی را که ممکن است به اعضا خانواده، معتاد یا دیگران صدمه برساند، مطرح نکیند. قدم پنجم به ما احساس رهایی مـی بخـشد، از ٓان هنگـام کـه اعتماد کردن به خودمان یک نیروی برتر و دیگران را ٓاغاز می کنیم. سؤال های ترازنامه خود را با شما در میان می گذارم
اگر خطاهای مان را به یکی نیروی برتر اقرار کنیم، می توانیم بر پذیرش عشق نیروی برتر در خودمان حساب کنیم

قدم ششم نارانان

امادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص اخلاقی ما را برطرف کند.ٓ

ما با ٓاماده شدن برای ایجاد تغییر در زندگی مان که با روشی معنوی توسط نیروی برتر انجام مـی شـود، بـر روی قدم ششم کار می کنیم. نیروی برتر ما نمی تواند ما را تغییر دهد، تا زمانی که خودمان خواهان این باشیم که به او اجـازه این کار را بدهیم. ما ذهن خود را از تمامی چیزهایی که ما را ٓاشفته می سازد ٓاسوده کرده و قلب خود را برای تغییـرات وچیزهای جدید می گشاییم. هم زمان با این که ما در حال ساختن پایه و اساس محکمی برای تسلیم نهایی هستیم، قدم های اول تا پنجم مـارا در مسیر درست هدایت میکنند. در قدم ششم ما با یا امر مواجه می شویم که نیاز داریم نگرش هـا و رفتارهـای مـان را اصلاح کرده و روش زندگی مان را تغییر دهیم. ما کاملا ٓامادگی پیدا می کنیم که رهـا کنـیم. ممکـن اسـت کـاملا ٓامـاده نباشیم، اما می توانیم حرکت کردن در مسیر درست را ٓاغاز کنیم.
رها کردن به معنای بی تفاوت شدن نیست بلکه، فرصتی برای تلاش در جهت کنترل خواست خود و سـپردن ٓان به نیروی برتر می باشد. در قدم هفتم، ما از نیروی برتر خود در خواست خواهیم کرد تا خطاهای ما را برطرف سـازد. قـدم ششم ما را از قبل برای چنین مرحله ای ٓاماده می سازد. ما بجای این که کاملا بر نیروی شخصی خودمـان اعتمـاد کنـیم،
برای دریافت کمک، به نیروی برتر خود اطمینان می کنیم. نواقص شخصیتی ما ابزارهای شناخته شده ای بـرای مـان مـی باشند و بیشتر اوقات در حال استفاده از شیوه هایی برای کنار ٓامدن با زندگی هستند.

امادگی کاملٓ
زمانی که ما از عواقب رفتارهای منفی و نقاط ضعف خود ٓاگاه می شویم و درد و رنج ناشی از ٓانها را احـساس مـی کنیم، ٓاماده پذیرش واقعیت شده و خواستار تغییر می شویم. ٓامادگی یافتن برای رها کردن، روند دردناکی است، یعنی مـا از انکار – خشم – توقع و افسردگی بالاخره به پذیرش خواهیم رسید. هدف، ٓازادی و ٓارامش است، نه کامل شدن، ٓامادگی کامل یعنی این که ما می خواهیم بهترینی را که می توانیم یاد بگیریم، مورد نظر قرار دهیم.

تمایل
تمایل داشتن برای تغییر، این ترس را بوجود می ٓاورد که اگر ما تمامی نقطه ضعف ها و خصوصیت های مان را به نیروی برترمان واگذار کنیم، نتیجه ٓان چه چیزی خواهد بود؟ تمایل، وضعیتی ذهنی است کـه مـا را بـسوی عمـل کـردن پیش می برد. ما تمایل داریم به قدرت خودمان متکی باشیم به جای این که به نیروی برتر اعتماد کنیم. گاهی اوقـات مـا فقط از نیروی برترمان تقاضای چیزی داریم، به جای ٓان که با روشی متواضعانه با او ارتباط برقرار کنیم تا تأثیر متقابل ٓانرا درک کنیم. ما خواستار این می شویم که به جای عذرخواهی، درست صحبت کنیم. ما انتظار و توقع بیجا از خودمـان و دیگران نخواهیم داشت.

قدم ششم قدم رهایی است که به ما اجازه می دهد اعتماد کنیم، رها شویم و خواستار شروع این مراحل باشیم.
فهرستی از چیزهایی که مایلم در خودم عوض کنم تهیه می کنم، و از قدرت برترم می خواهم کـه مـرا در ایـن راه کمـک کند. با خواندن دعای ٓارامش شروع می کنم.


 

قدم هفتم نارانان

با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.

قدم های شش و هفت، مراحل تغییر از منفی به مثبت هستند واین کار با کمک نیروی برتر ما انجـام مـی شـود. پس از تکمیل فهرست خود، اقرار کردن به نواقص، صحبت کردن درباره ماهیت دقیق خطاهای مان و پیدا کردن ٓامـادگی کامل برای برطرف شدن ٓانها توسط نیروی برتر، ما خواستار این می شویم که ٓان ها از ما دور شوند. این یک مرحله فـوری نیست و همچنین ما را از داشتن مسئولیت در قبال خودمان ٓازاد نمی سازد. در گذشته، ما تحقیر زیادی را تجربه کردیم ولی فروتنی و تواضع چیز دیگری اسـت. فروتنـی و تواضـع حـالتی از
نیرومندی است نه ضعف. ما می دانیم که اگر خواهان پذیرش کمک یک نیروی برتر باشیم، تنها با یک درخواست ساده می توانیم پیشرفت بهتری را تجربه کنیم. ممکن است نیاز داشته باشیم در طول مسیر بهبودی مـان بارهـا و بارهـا بـه سـوی نیروی برتر بازگردیم. به جای عقب نشینی یا تکرار رفتارها و داشتن توقع نتایج متفاوت، با ایجاد تغییر در روش های قبلی، به مسیرمان ادامه می دهیم. برای روبرو شدن با چالش های زندگی، می توانیم به یک نیروی برتر از خودمان تکیـه کنـیم.
یک نیروی برتر بسیار قدرتمند است و ما این گونه نیستیم. تواضع و فروتنی به معنی انجام دادن کاری برای دیگران و در اولویت قراردادن ٓان ها نسبت بـه خودمـان نیـست،

بلکه بدین معنی است که خودمان را همانطوری ببینیم که واقعاً هستیم. ما معایب خود را با صداقت تشخیص می دهیم وبرای تغییر دادن خود، به کمک نیروی برتر احتیاج داریم. بسیاری از ویژگی های شخصیتی که ما با ٓان مبارزه مـی کنـیم. می توانند به نتایج مثبتی تغییر شکل پیدا کنند، بطور مثال تمایل به کنترل می تواند به توانایی برای رهبری کردن تبدیل شود.
درد و رنجی که در زندگی داریم و نتایج مبارزه ما با عزیزی که دچار بیماری اعتیاد است، احساس عجز و ناامیدی را برای ما به همراه داشته است. ما به کمک نیروی برتری احتیاج داریم که نیاز ما را به درست کـردن همـه چیـز توسـط خودمان برطرف سازد. ما برای برطرف شدن ٓان بخش هایی از شخصیت مان که باعث درد و رنج زیادی در ما شده اسـت، به نیروی برتر خود توجه می کنیم. کمک های تخصصی، جلسات، راهنما و اعضای دیگر نارانان نیز می توانند به ما کمـک کنند تا از برخی نگرانی ها در راه تلاش برای رسیدن به هدف مان، رها شویم. ایده اصلی قدم هفتم، تواضع و فروتنی است. ما با نواقص و معایب خود به این جلسات وارد می شویم. این را درک می کنیم که تلاش برای خواست نیروی برتر به جای تمایلات خودمحورانه خودمان، روح ما را ٓازاد خواهد ساخت. مـا یـاد می گیریم که به یک نیروی برتر نزدیک شویم و راحت و ٓاسوده با ٓان نیروی صحبت کنیم. ما نیاز داریم که از تعهد خـود نسبت به بهبودی و کار کردن قدم ها قدردانی کنیم.
زمانی که ما در حال مبارزه درونی هستیم، می توانیم برای دور نگه داشتن خود از رفتارهـای گذشـته، از عبـارات تأکیدی مثبت استفاده کنیم. برخی از عبارات تأکیدی که می توانیم از ٓان ها استفاده کنیم: "این نیز بگذرد"، "رها کـن وبه خدا بسپار"، "انتخاب می کنم که جنبه مثبت را در این تجربه ببینم" ٓاگاهی، پذیرش و عمل به ما انگیزه می دهد تا در مسیر بهبودی حرکت کنیم. "فقط برای امروز زندگی کن".

قدم های دوازده گانه راهی برای ما فقط برای امروز
من دید خوبی نسبت به خودم خواهم داشت و می دانم که خصوصیات اعتیاد گونه و وسواسی بسیاری دارم که بر روی زندگی من سایه افکنده. من در حال رهایی از چنین خصوصیاتی هستم و نمی توانم ٓان ها را کنترل کنم. با درک این موضوع، اقرار می کنم که به کمک نیاز دارم.
من از حضور یک نیروی برتر از خودم که مرا بوجود ٓاورده سپاسگزارم، او از تمامی نیازهای مـن بـا خبـر اسـت و کاملا قادر است مرا التیام داده و به حالت ثابت و پایداری باز گرداند. درک من از نیروی برتر، پروردگار است.
من می خواهم از تمایل به حل کردن مشکلاتم از طریق فکر خودم رها شوم. هیچ کند و کاوی یا پرسش دیگـری نمی کنم. اکنون من تصمیم ٓاگاهانه ای می گیرم تا زندگی اراده ام را به حمایت و مراقبت پروردگار بسپارم. من این عقیده را می پذیرم که به من می گوید باید: "نقش خودم را اجرا کنم" و زندگی خودم را داشته باشم.
من از گذشته جدا می شوم، گناهان خود و افسوس خوردن درباره ی ٓان چـه اتفـاق افتـاده را رهـا مـی کـنم. بـا سرزنش کردن و پیدا کردن خطا در خودم و دیگران، اسیر گذشته خواهم ماند.
خودم و دیگران را خواهم بخشید. تشخیص می دهم که اعمال ما ناشی از ترس ها و ناامنی ما بوده است. اکنون به خودم و دیگران اجازه می دهم که خودمان باشیم. دیگر درباره زندگی، انتخاب مسیر یا الگوی رشد خود قضاوت نمی کنم.
همه ی اضطراب و نگرانی درباره ی ٓاینده را کنار خواهم گذاشت. تا ٓانجایی که می توانم امروز را با لذت، اعتماد و ٓارامـش بسیار، زندگی خواهم کرد؛ در حالی که این را می دانم که )امروز( همه ی ٓان چیزی است که می توانم از پس ٓان بر بیایم. می خواهم از تمایلاتی رها شوم که به مردم، مکان ها و چیزهایی وابسته است که مرا راضی می کنند. مـن تـشخیص مـیدهم که این احساسات در من موقتی هستند و نمی توانند امنیت، صلح یا ٓازادی را که خواهان ٓان هستم بوجود بیاورند. مسئولیت تمامی جنبه های زندگی ام از قبیل: انتخاب ها، احساسات، سلامتی جسمی و روحی، سلامتی معنوی، الگوهـای رشد واصول ارزشمندی را که توسط ٓان ها زندگی می کنم، برعهده خواهم گرفت.
تمام انرژی درونی ام را به کار خواهم گرفت تا به بهبودی خودم و دیگران کمک کـنم )بـرای مثـال: بیـان صـداقت، درستی و محبت(. به بقیه ٓان ها قاطعانه می گویم: "نه، تشکری لازم نیست".
از خداوند به خاطر دادن فرصت برای رها شدن از نگرش ها و الگوهای رفتاری گذشته سپاسگزارم زیرا این رفتارها مرا از حرکت به سمت مسیر بهبودیم باز می داشتند.
من خواستار این هستم که بینش، صلح و نیرویی را که از این برنامه دریافت کرده ام، با دیگران سهیم شوم. من با اشتیاق به سوی امروز پیش می روم، درحالی که به ارزش و شایستگی خودم اعتقاد دارم و تصمیم می گیرم
از امروز لذت ببرم و به بهترین شکل، مثبت بودن خودم را نشان دهم.

فقط برای امروز
فقط برای امروز سعی می کنم، زندگی کنم و مشکلات تمام زندگی را به یک باره بر دوش نکشم. مـن مـی تـوانم کاری را برای 24 ساعت انجام دهم اما اگر فکر کنم می بایست ٓان را تا پایان عمر انجام دهم بـرایم وحـشتناک و غیرقابـل تحمل خواهد بود.
فقط برای امروز خوشحال خواهم بود. به قول ابراهام لینکن "بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند".
فقط برای امروز خودم را با شرایط وفق می دهم و سعی نخواهم کرد که همه چیز مطابق میل من باشد. "شانس" را به عنوان چیزی که به صلاح من بوده است می پذیرم و سعی می کنم خودم را با ٓان چه به صلاحم بوده، تطبیق دهم. فقط برای امروز سعی می کنم فکر خود را تقویت کنم. مطالعه می کنم، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذارم، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی، فکر و تمرکز داشته باشد. فقط برای امروز روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم.
- یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگـری بفهمـد کـه مـن ٓان را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ٓان را به حساب نمی ٓاورم.
- حداقل دو کار انجام میدهم که برخلاف میلم باشد، فقط برای تمرین.
- به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است؛ حتی اگر شده باشـد هـم، امـروز ٓان را بروز نخواهم داد.
فقط برای امروز موضع موافقی خواهم داشت، تا ٓانجا که امکان دارد ٓاراسته خواهم بود. لباس مناسبی می پوشم، با متانت صحبت می کنم، با احترام رفتار می کنم، هیچ گونه خرده ای از کسی نمی گیرم، به دنبال عیب و ایـراد در چیـزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم.
فقط برای امروز برای خود برنامه ای خواهم داشت، شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم اما به هر حال ٓان را خواهم داشت. امروز خود را از شر دوٓافت عجله و دودلی حفظ خواهم کرد.
فقط برای امروز به مدت نیم ساعت در ٓارامش، با خود خلوت خواهم کرد. در عرض این نیم ساعت سـعی خـواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم.
فقط برای امروز ترس به خود راه نخواهم داد. از لذت بردن به خاطر ٓان چه که زیباسـت واهمـه نداشـته و ایمـان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم، دنیا نیز متقابلا پاسخ ٓان را خواهد داد.

پروردگارا اکنون من خواستار این هستم که تمامی وجودم را بد یا خوب به تو بسپارم. از تو می خواهم که اکنون از من دور سازی هر یک از نواقص شخصیتی ام را که مانع مأنوس شدن من با تو و دیگران می شود. به من توانایی عطا کن تـا از این جایی که هستم خارج شوم و فرمان تو را اجرا نمایم.

قدم هشتم نارانان

 فهرستی از تمامی کسانی که به ٓان ها ٓاسیب رسانده بودیم، تهیه کرده و در صدد جبران ٓان بر ٓامدیم.

قدم هشتم شامل دو قسمت است:
اول تهیه لیستی از کسانی که به ٓان ها زیان رسانده بودیم و دوم، تمایل بـرای جبران خسارت. ما جستجوی خود را ٓاغاز کرده و از کسانی که به ٓان ها صدمه زده بودیم جبران خسارت می کنیم.
برای این مرحله، فقط لیستی از این افراد را تهیه می کنیم و بر روی رفتار زیان بخش خود تمرکز می کنیم. قدم های هشتم و نهم در ارتباط با روابط شخصی هستند. ما به عقب بر می گردیم تـا ببینـیم چـه وقـت اشـتباه کردیم و سعی می کنیم صدمات وارد شده را جبران کنیم. ما تلاش می کنیم که روابط بهتر و تازه ای را ایجادکنیم. ما بـا روبرو شدن با گذشته خود و پشت سر گذاشتن ٓان باعث دگرگونی زمان حال می شویم و بدین طریق به رشد شخصی خود
ادامه می دهیم. ممکن است بخواهیم به جای خودمان درباره دیگران قضاوت کرده و ٓان ها را سرزنش کنیم، می بایست کسانی راکه به ما صدمه زده اند رها کرده و ببخشیم و ٓان ها را به دستان نیروی برتر خود بسپاریم. ممکن است احساسات ناراحـت کننده غیرواقعی باشند ما نیاز داریم که صدمات وارد شده به خودمان را ببخشیم، خواه واقعی بوده و یا اینکه زاده خیال ما باشند. بخشیدن خودمان و دیگران به ما کمک می کند که بر رنجش های مالی غلبه کنیم.
ممکن است افرادی را که در لیست مان ٓاورده ایم نسبت به ما خشمگین باشند، امـا مـا بایدخواسـتار ادامـه رونـد جبران خسارت خود باشیم. گاهی اوقات قادر نیستیم با افرادی که در لیست وارد کرده ایم مستقیما روبـرو شـویم. ممکـن است ٓان ها فوت کرده، جدا شده نخواهند یا نتوانند با ما ملاقات کنند و یا این که ما نخواهیم و نتوانیم ٓان ها را ببینیم. یا وجود این ها، داشتن تمایل برای جبران خسارت، ما را از احساسات ناخوشایند رها مـی سـازد و ٓارامـش را بـرای مـان بـه ارمغان می ٓاورد. وقتی به اشخاصی که به ٓان ها صدمه زده ایم نگاه می کنیم، تشخیص می دهیم که نواقص شخـصیتی مـا نقـش اصلی را در ارتباط با زندگی و روابط ما ایفا می کنند. عواقب رفتارهای ماممکن است باعث درد و رنج های احساسی، مـالی و جسمی برای خودمان و دیگران شود. در زمان عصبانیت، احتمال دارد ما با احساس افسردگی و دلسوزی به حال خود به خودمان صدمه بزنیم. ممکن است زمانی که با احساس گناه روبرو می شویم، دیگران را سرزنش کنیم. عدم کنترل بر رفتار، ما را مأیوس می سازد، بنابراین ممکن است کسانی را که در اطراف ما هستند تهدید کنیم، به دلیل عدم اطمینـان ممکـن است صمیمیت سالم، غیر قابل دسترس باشد. ترس از رها کردن و تنهایی احتمال دارد روابط ما را نیز با شکست مواجه سازد. تداوم مشکلات مالی ما که علتش دیگران و با رفتارهای غیرمسئولانه ما بوده، ممکن است باعث بوجود ٓامدن مشکلاتی با اعـضای دیگـر خـانواده و یـا طلـب کاران شود
ممکن است ما قربانی درد و رنجی شویم که به دست خود ایجاد کـرده ایـم، زیـرا مـا از مهـارت هـای لازم بـرای مراقبت از خودمان استفاده نمی کنیم یا این که از این مهارت بی بهره ایم ممکن است تمام عمـر خـود را صـرف دیگـران کرده و خودمان را قربانی کرده باشیم. از این رو زمانی را صرف توجه به صدمه ای می کنیم که به خودمان وارد کرده ایم وسپس تمایل پیدا می کنیم تا خودمان را نیز ببخشیم. قدم هشتم روند بهبود روابط ٓاسیب دیده است، ما رنجش ها را رها می کنیم و بنابراین می توانیم بر احساس شرم یا گناه و کمبودعزت نفسی که تاکنون تجربه کرده ایم غلبه نماییم. ما برای داشتن تمایلی جدید تمرین می کنیم تا امـور را به طرز صحیحی انجام دهیم. ما با کمک قدم های دوازده گانه و یک نیروی برتر، به ابزاری جهت غلبه بر گذشته ویران و بهبود بخشیدن روابط شکست خورده، دست می یابیم، بخشیدن، نکته کلیدی قدم هشتم اسـت. بایـد کـسانی کـه بـه مـاصدمه رسانده اند را ببخشیم، تا بتوانیم بخشیده شویم و همین طور خودمان را نیز باید ببخشیم.
سه مورد اصلی برای بهبود یافتن وجود دارد:

خطاها در مورد مسائل مادی: رفتارهایی که بر دیگران تأثیر می گذارند در یک طبقه بندی مشخصی قرار دارند.و این طبقه بندی می توانـد شـامل:
قرض گرفتن یا خرج های افراطی و یا خساست بشوند. مخصوصااگر بخواهیم عشق یا دوستی کسی را بدست بیاوریم. ایجاد قرارداد و سپس خودداری کردن از انجام ٓان صدمه زدن یا ٓاسیب رساندن به دیگران یا به اموال ٓان ها

خطاهای اخلاقی: رفتارهای نامناسب بی عدالتی مثال زدنهای نادرست تمایلات خودخواهانه بی توجهی به نیاز دیگران بدقولی کردن سوء استفاده احساسی و کلامی
سوء استفاده جسمی یا جنسی خشونت خیانت عدم اعتماد خطاهای معنوی: غفلت کردن از خودمان، خانواده و دوستان، جامعه یا نیروی برترمان ناسپاس بودن خودداری از مراقبت شخصی و یا رشد شخصی در زمینه سلامتی، ٓاموزشی یا خلاقیت بی توجهی به دیگران ندادن دل گرمی و حمایت به دیگران

اینهانمونه هایی هستند که برای لیست خود می توانیم استفاده کنیم. شخصی که به او صدمه زده ام با من چه نسبتی دارد رفتار زیان ٓاور من
دلیل من برای جبران خسارتم تمایلات من ٬
به چه کسی صدمه زده ام من چگونه صدمه زده ام جبران خسارت های مناسب
لیست جبران خسارت قدم هشتم
نام شخص ارتباط ٬خطای انجام شده من تأثیر ٓان بر دیگران٬ تأثیر ٓان برخودم

اصل پیشنهادی: بخشش

شعار پیشنهادی: من یک قربانی نیستم، من یک داوطلب هستم

یکی از اعضای نارانان چنین پیشنهاد می کند.« من برای بهبودی بیشتری آمادگی دارم. من می توانم اقرار کنم که در نتیجه مستقیم مواجهه بیمارگونه ام، اعتیاد به افراد بسیاری صدمه زده ام. اکنون زمان نوشتن است!»
عضو دیگری در مورد آماده شدن برای ادامه بهبودی چنین مشارکت می کند، من اقرار می کنم که به علت خصوصیات بیمار گونه و نواقصم، به افراد زیادی صدمه زده ام. من نمی توانستم به روشی سالم ارتباط برقرار کنم. موضوع مهم کاربرد دانشی است که با استفاده از آن برنامه بهبودی را برای همه افراد در تمامی جبهه های زندگی به ارمغان آورده است. هر سال لیست قدم 8 من کوچکتر از قبل می شود ولی با وجود این ها، این لیست همیشه همراهم خواهد بود

افکاری جهت بررسی

چرا نیاز دارم جبران خسارت کردن از تمامی کسانی که به آنها صدمه زده ام، تمایل داشته باشم؟
آیا آمادگی این را دارم که مسئولیت نقش خودم را در موقعیت ها برعهده بگیرم؟
آیا تمایل دارم که توجیهات یا دلیل تراشی برای رفتارهای گذشته ام را کنار بگذارم؟
چگونه به کسانی که احساس می کنم به من صدمه زده اند آزار رسانده ام؟

یادداشت ها و یا سئوالات

چگونه می توانم بخشش را در تمامی امور زندگی ام تمرین کنم تا به یک روش بهتر برای زندگی است پیدا کنم؟

قدم نهم نارانان

هرجا که امکان داشت، مستقیماً از افراد فوق جبران خسارت کردیم مگر در مـواردی کـه انجـام ٓان، ٓاسـیب مجددی به ٓانها با دیگران برساند.

قدم نهم شبیه تعمیرات ونوسازی است که پس از یک سانحه بوجود می ٓاید. در طول مسیر جبـران خـسارت، مـا صدمات گذشته مان را ترمیم کرده و اصلاح می کنیم. در قدم هشتم، ما صدمات وارد شده را بررسی کردیم، در قـدم نهـم دست به کار می شویم. ما لیست قدم هشتم را مرور کرده و پس از دعا و مراقبه، تصمیم می گیریم که برای جبران کردن هر خسارتی روش مناسبی را بکار گیریم. ما نیاز داریم که تفاوت بین معذرت خواهی و جبران خسارت را تشخیص دهـیم.

عذرخواهی قابل قبول است اما جایگزینی برای جبران خسارت نیست.
تعاریف: عذرخواهی: پذیرش و ابراز کردن پشیمانی برای یک خطا یا اشتباه.
جبران خسارت برطرف کردن یا اصالح خطا به منظور تغییر یا تجدید نظر کردن در ٓان جبران یا پرداخـت تـاوان برای صدمه یا خسارت.

ما با مهربانی، حساسیت و با درک متقابل با هر یک از افراد ذکر شده در لیست مان به ٓان ها نزدیک می شویم. ما از نیروی برتر درخواست می کنیم تا بینش و مسیری را که برای جبران خسارت به ٓان نیازمندیم به ما عطا کنـد و بـه مـا کمک کند تا بر ترس ها و نگرانی های بوجود ٓامده غلبه کنیم. قدم نهم روند بخشودن را کامل می کند، زیرا ما مجبور می شویم تا به تأثیراتی که بر دیگران وارد کرده ایم اقرار کنیم. بدون بخشایش، این رنجش ها ٓان قدر ادامه خواهد یافت تا این
که روند رشد ما را به تدریج سست کند.
جبران خسارت مستقیم:
کلمه کلیدی در این بخش " مستقیما" است. ما برنامه ریزی کرده و با کسی که می خواهیم از او جبران خسارت کنیم،رودرروشخصًاملاقات میکنیم.ماازٓانهااجازه میگیریم تاجبران خسارت کنیم.البته بدون سرزنش کردنٓ ان ها و یا دیگران.
برخی از جبران خسارت ها نیازمند انجام تدریجی هستند. این عاقلانه نیست که به شخصی نزدیک شویم که هنوز درگیر درد و رنج است و از ظلمی که در حقش کرده ایم عمیقا ناراحت است. زمان بندی مناسب بسیار مهم است.
عجله داشتن ممکن است باعث صدمه بی شتری شود و به رشد فردی یا سازش بـین مـا کمکـی نخواهـد کـرد. در جایی که مشکل مسافت یا فاصله طولانی وجود دارد و تماس رودرو امکانپذیر نیست، یک تماس تلفنی یا نامـه مـی توانـد مفید باشد.

جبران خسارت غیرمستقیم:
یعنی جبران خسارت کردن از کسی که فوت شده یا از محل سکونت او بی اطلاعیم یا کسی که بنا به دلایلی غیر قابل دسترس است، ما برای افراد از طریق دعا، نوشتن نامه ای که پست نمی شود و یا با خوبی کردن بـه اشـخاص دیگـر، جبران خسارت می کنیم.


جبران خسارت به خودمان:
ما معمو لا بیش از هر کسی به خودمان صدمه می زنیم و نیاز داریم زمانی را تنظـیم کنـیم تـا کارهـای درسـت و صحیحی برای خودمان انجام دهیم. یک پیشنهاد این است نامه ای به خودمان بنویسیم و درمقابل ٓاینـه ٓان را بـرای خـود بخوانیم.
به استثناء مواردی که جبران خسارت کردن به دیگران صدمه می رساند:
این موقعیتی است که انجام جبران خسارت عواقب جدی داشته باشـد. در مـوارد خیانـت ممکـن اسـت خـسارات جبران ناپذیری به دیگران وارد شده باشد. نمونه هایی دیگر از صدمات وارد شده از دست دادن شغل، زندانی شدن، تهدیـد به خشونت، سوء استفاده های لفظی احساسی و یا طرد شدن از خانواده می باشد. گاهی اوقات می توان جبران خـسارت را با علاقه مندی انجام دهیم یا می توانیم به شخصی که اکنون به او متعهد هستیم صـادقانه توجـه ومحبـت خـود را نـشان دهیم.


موانع جبران خسارت
ممکن است باعث خجالت و تحقیر شدن ما باشد به تعویق انداختن عذرخواهی کردن طرز برخورد رو در رو "هنوز زمان مناسبی نیست" فریب خوردن به اینکه گذشته ها گذشته نگذارم کسی با بدزبانی، زیرکی و بدرفتاری مانعی در راه انجام جبران خسارت هایم شود.
تشخیص درست، انتخاب محتاطانه زمان مناسب و داشتن شهامت، لازمه کارکرد قدم نهم می باشند. جبـران خـسارت های موفق می توانند کمکی به بهتر شدن روابط ما با کسانی که در گذشته به ٓان ها صدمه زده بودیم باشد و باعث ایجـاد روابط بهتر با دیگران شود. کمک می کند که عزت نفس خود را دوباره باز یابیم و زندگی سازگاری را با دیگـران و نیـروی برتر داشته باشیم.


دعای قدم نهم
نیروی برتر من! از تو می خواهم تا نگرش صحیحی را در هنگام جبران خسارت به من عطا کنی. از تو می خـواهم به من کمک کنی تا در این مسیر به دیگران ٓاسیب نرسانم. از تو می خواهم تا در انجام جبران خسارت های مستقیم، مـرا راهنمایی کنی. با خویشتنداری، کمک به دیگران و ایجاد رشد معنوی به جبران خسارت ادامه خواهم داد. ٓامین

نمونه برای جبران خسارت وقتی .................... اتفاق افتاد، من از .................... )ترسیده، در خود فرورفته و دچار احساس درماندگی و .............( بودم. مـن به خاطر .................. )صدمات وارده شده( خودم را می بخشم و همین طور از چیزهای دیگری کـه در گذشـته انجـام داده، گفته، عمل کرده و به ٓان فکر کرده ام و از این طریق به خودم ٓاسیب رسانده ام.
من خودم را دوست داشته و می پذیرم. من مسئولیت رفتارم را با ............. برعهده می گیرم و اکنون برای رها کردن گذشته ازاد و رها هستم.ٓ من از طریق ................ با احساساتم روبرو می شوم و ٓان ها را بررسی می کنم و ٓان شخص را می بخشم. من احـساساتم را نسبت به او رها می سازم و اجازه می دهم تا عشق و ٓارامش بر روابط ما حکم فرما شود.

قدم دهم نارانان

به تهیه ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم فوراً به ٓان اقرار کردیم.
قدم دهم زمانی را برای انجام یک ترازنامه دوره ای تنظیم می کند. ما شروع می کنیم به حفظ و با ادامه پیشرفت قدم ها. همانطوری که یک باغ از طریق تقویت کردن خاک، از بین بردن علف های هرز، ٓابیاری و غیـره، نیازمنـد مراقبـت مخصوص برای رشد می باشد، ما نیز چنین حالتی داریم. زندگی ما علف های هرزی به نام رفتارهای بیهـوده دارد، امـا بـا کمک یک نیروی برتر ما این علف های هرز را از بین می بریم و با رفتارهای خوب شروع به رشد کردن می کنیم.

ترازنامـه شخصی ما در مورد ماست نه در مورد دیگران. نه قدم اول به ما کمک کرد تا برخی از رفتارهای مخرب خود را تغییر دهیم. ما ظرفیـت خـود را بـرای گـسترش
شیوه های سالم تر مراقبت از خودمان و در ارتباط با دیگران افزایش دادیم. قدم دهم نیز به ما هشدار مـی دهـد کـه فکـر نکنیم که ما اکنون تمامی جواب ها را می دانیم و نیازی به ادامه کار کردن بر روی برنامه را نداریم. ما بـرای بازگـشت بـه رفتارهای گذشته بهانه می ٓاوردیم، از رفتن به جلسات طفره می رویم و برنامه خود را ترک می کنـیم. موفقیـت مـا تنهـا زمانی ادامه پیدا می کند که ما تمایل پیدا می کنیم تا به یک نیروی برتر اعتماد کنیم، و اصول قدم ها را روزانه برای بقیه
زندگی مان تمرین کنیم.
ما در گذشته اجازه می دادیم که با نادیده گرفتن مسائل کوچک ٓان ها را بزرگ کنیم، تا این کـه ٓان هـا چنـدین برابر می شدند. ما اکنون ٓاگاهی و توانایی پیدا کردیم تا توازن جدید در زندگی مان را بدست ٓاورده و ٓان را حفظ کنیم. ما یاد گرفته ایم که چگونه از خودمان و نیازهای مان مراقبت کنیم به جای این که به مسائل معتاد عکس العمل نشان دهیم. ما همچنین تشخیص می دهیم که می توانیم به راحتی به رفتارهای گذشته مان برگردیم، مخصوصاً در هنگام استرس یـامواقع بحرانی. یک تراز نامه شخصی بررسی روزانه ای است از نقاط قوت و ضعف، رفتارها و انگیزه های ما. لازم نیـست کـه ایـن ترازنامه یک کار زمان گیر باشد بلکه این امر به ما کمک می کند تا به کار خوبی که ٓاغاز کرده ایم ادامه بدهیم.


سه نوع ترازنامه پیشنهادی:

ترازنامه لحظه ای
در این ترازنامه در هر روز چندین بار برای یک لحظه نگرش ها و رفتارهای مان را بررسی مـی کنـیم )یـک مـرور کوتاه از اعمال، افکار و انگیزه ها(. موقعیت هایی را که با ٓان روبرو میشویم بررسی کرده و در مواقع لزوم بی درنگ عملکرد درست را انجام می دهیم. ما همچنین مواقعی که بهبودی در رفتارمان را مشاهده می کردیم و ویژگـی هـای مثبتـی کـه نشان می دادیم را به حساب می ٓاوریم.
ترازنامه روزانه
ما در پایان هر روز توقف کرده و ٓان چه را اتفاق افتاده مرور می کنیم: یا در ٓاغاز یک روز جدید پس از تأمل عمیق ودعا برای دریافت راهنمایی این کار را انجام می دهیم. ترازنامه روزانه به ما یادٓاوری می کند که برنامه مستلزم این اسـت که فقط برای امروز زندگی کنیم. از یک دفترچه یادداشت یا یک جدول تراز برای چک کردن پیشرفت مـان اسـتفاده مـیکنیم.

ترازنامه دوره ای درازمدت
روزهای بخصوصی وجود دارد که می توانیم در ٓان بر روی زندگی مان تأمل کنیم. این کـار را مـی تـوان بـا پیـدا کردن مکانی برای تنها بودن، پناه بردن یا محل مخصوصی برای الهام گرفتن انجام داد. ترازنامه های درازمدت به ما کمک می کنند تا نقاط مشکل ٓافرین در زندگی مان را تشخیص دهیم. ما ممکن است نواقص و نقاط قوت جدیدی کشف کنـیم. ترازنامه دوره ای فرصتی برای تجدید نظر کردن بر روی اهداف مان برای یک زندگی سالم تر و رضایت بخش تر به ما ارائه
می کند.

این ها برخی از اهدافی هستند که ما برای بدست ٓاوردن بهبودی از نواقص شخصیتی مان بر روی ٓان کـار مـی کنیم:
ما سعی می کنیم کسانی را که به ما صدمه زده اند ببخشیم. تمرکز بر روی ترازنامه های شخصی پذیرش برخی مسئولیت ها یا وظایف تمرین صبر و بردباری بجای انتقام گرفتن از دیگران با ٓان ها همدردی می کنیم.

ترس
روبرو شدن با ترس های مان با صداقت پذیرش تغییر کمتر احساس کنیم مورد تهدید دیگران با شرایط قرار می گیریم. دعا و توکل بیشتر به یک نیروی برتر

خشم
تنظیم محدودیت ها و حد و مرزها ابراز مناسب خشم تشخیص احساسات مضر و احساسات درست داشتن درخواست های منطقی لذت بردن از صلح درونی )ٓارامش( دوری جستن از موقعیت های استرس زامراقبت کردن از خودمان دست برداشتن از تلاش برای نجات دیگران تشخیص روابط وابسته که ممکن است درگیر ٓان باشیم گسترش هویت های شخصیمان.
پذیرش دیگران به همان شکلی که هستند و دست برداشتن از تلاش برای تغییر ٓانها اعتماد بیشتر به خودمان کاهش استرس و اضطراب با تسلیم کردن خواسته ها و زندگی مان به مراقبت یک نیروی برتر یافتن راه هایی برای داشتن سرگرمی و لذت بردن از زندگی

انزوا
پذیرش خودمان و دیگران همانطور که واقعاً هستیم مشارکت فعالانه با دیگران و توانایی برای انجام ریسک جستجو برای روابطی که ایمن و حمایت گونه هستند بیان کردن احساسات وعواطف خود به طور ٓازادانه

کمبود عزت نفس
احساس اعتماد بیشتر عملکرد با اعتماد بنفس بیشتر عشق ورزیدن و مراقبت از خود  بیان احساسات خود به طور ٓازادانه و استفاده از فرصتها برقراری ارتباط با دیگران با ٓارامش بیشتر
احساس مسئولیت بیش از اندازه:
پذیرش محدودیت های خود محول کردن مسئولیت برقراری تعادل بین کار و استراحت مراقبت از خود و لذت بردن از اوقات فراغت

ترازنامه روزانه قدم دهم
از جدول طبقه بندی زیر برای اجرا در هر روز استفاده می کنیم:
ویژگی )نقاط ضعف
خشم/ رنجش تأئید طلبی مراقبت کنترل انکار افسردگی/ دلسوزی به حال خود بی اعتمادی احساسات پوچ انزوا حسادت کمال طلبی تعلل نگرانی )گذشته – ٓاینده(
شنبه
یکشنبه
دوشنبه
سه شنبه
چهارشنبه
پنجشنبه
جمعه
ویژگی )نقاط قوت( شنبه یکشنبه دوشنبه
بخشایش سخاوت اعتماد فروتنی و تواضع صبر و بردباری قدرت ریسک مراقبت از خود تحمل اطمینان
تجربیات من در کامل کردن این تمرین چه چیزهایی بودند؟
این جدول چطور به من کمک کرد تا از رفتار خودم بیشتر ٓاگاهی پیدا کنم؟

قدم یازدهم نارانان

از راه دعا و مراقبه، خواهان بهتر شدن رابطه ای ٓاگاهانه ی خود با خداوند شدیم: به ٓان گونه که او را درک می کردیم، و فقط طالب ٓاگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.

در قدم های اول تا سوم، ما شرایط وخیم خود را درک کرده و پایه و اساس روبرو شدن با مشکلات مـان را ایجـاد نمودیم. در قدم چهارم تا نهم یک مرور کلی را ٓاغاز کردیم. هر یک از قدم ها راه معنوی تازه ای را به ما ارائه کردنـد. قـدم های دهم و یازدهم به ما کمک می کنند تا به یک نیروی برتر بیشتر اعتماد کرده و به پیشرفتی که در قدم های قبلی ٓاغازکرده بودیم، ادامه دهیم. ما با صرف کردن زمانی برای بهبودی، خودمان را سازگار نگه می داریم. قدم یازدهم مستلزم این است که ما ارتباط ٓاگاهانه خود را با یک نیروی برتر بهبود بخشیم، همزمان با این که ٓان نیرو را درک می کنیم. ما سعی می کنیم تا یک نیروی برتر را به زندگی روزانه خود وارد سازیم. ما از تنهایی و انزوا رها می شویم و از یک مشارکت حیات بخش و نیروبخش با یک نیروی برتر لذت می بریم. رشد و پیـشرفت معنـوی بـه ٓارامـی در طول مسیر اعتماد به یک نیروی برتر اتفاق می افتد. همزمان با اینکه ارتباط ما با نیروی برتر بهبود پیدا می کند، ما نیرو وشهامت روبرو شدن با چالش های زندگی را کشف می کنیم. ما با تمرین دعا ومراقبه روزانه، خواستار این می شویم که نیـروی برترمـان بـرای مـا تـصمیم بگیـرد و همچنـین خواستار توانایی برای انجام ٓان ها می شویم. این بدین معنی است که ما به خاطر توجیه اعمال و یا تأخیر در کارهای مـان با گفتن این جمله که منتظر انجام خواست نیروی برتر هستیم، بهانه جویی نمی کنیم. بخشی از خواست نیروی برتر ایـن است که ما برای گرفتن راهنمایی دعا کنیم و سپس با اعتماد به اینکه کارها به درستی انجام می شود، دست به کار شویم. گاهی اوقات جواب ها به شکل های مختلفی نمایان می شوند مثلا از طریق افراد دیگر و یا تجربیات جدید. ما ممکن است به خاطر اجابت نشدن دعاها خود در زمانی که خودمان می خواهیم و به شیوه ای که خودمان تمایل داریـم، نیـروی برتـرخود را سرزنش کنیم.

دعا:
دعا کردن یعنی صحبت کردن و یا برقراری ارتباط با یک نیروی برتر، دعا کردن می تواند به شکل لفظی یا تفکـر کردن باشد و به هر روشی که ما انتخاب می کنیم انجام شود مثل: زانو زدن، نشستن، ایستادن، خم شدن و یا راه رفـتن و .... . این حرکات در مواقع غم و یا شکایت به نیروی برتر و همچنین تشکر و سپاس گذاری و یا فقط صـحبت کـردن بـا او مناسب است. مهم نیست که دعا کردن تنها مختص یک "لیست ٓارزوها" باشد. بلکه در خواست کردن از نیروی برتر انجام
خواست و اراده او در شرایط مورد نظر می باشد.

مراقبه:
مراقبه، دعای گوش دادن است. ما قلب، ذهن و جسم خود را ٓارام می کنیم بدین منظور که با ٓاغوش بـاز پـذیرای نیروی برتر باشیم. افراد بسیاری از سکوت کردن هراس دارند زیرا با سکوت، صداهایی در ذهنمان ایجاد می شود. برخـی از این صداها ممکن است گفتگوهای منفی با خودمان باشد و یا تفکرات بد، شرم و خجالت، خشم و عـصبانیت، تـرس، درد و رنج و ... باشد. اگر صداهای درونی خیلی قوی باشند، ممکن است ما تلاش کنیم تا از سـکوت و ٓارامـش خـودداری کنـیم. تمرین مراقبه به ما یاد می دهد که با صداهای درونی خود روبرو شویم. ما به ناتوانی خود در برابر این صداها اقرار می کنیم
و به توانایی یک نیروی برتر برای رشد و بدست ٓاوردن ٓارامش ایمان می ٓاوریم.
ارتباط ٓاگاهانه:
قدم های دوازده گانه به ما یاد می دهند که ما به حمایت و کمک روزانه یک نیروی برتر نیاز داریـم. مـا یـاد مـی گیریم که فقط برای امروز یا حتی در لحظه زندگی کنیم. اگر ما خواهان ادامه بهبودی خود باشیم، لازم است که ارتباط در حال رشد خود را با یک نیروی برتر در سرتاسر زندگی خود حفظ نماییم. رابطه شخصی ما با یـک نیـروی برتـر بـه ایجـاد روابط نزدیک تر و عشق ورزی به دیگران و با خودمان منجر خواهد شد. هم زمان با این که ارتباط ٓاگاهانه خود را بـا یـک
نیروی برتر از طریق دعا و مراقبه بهبود می بخشیم، گفتن این جمله که" باشد که خواست و اراده تو، نـه خواسـت و اراده من انجام پذیرد". برایمان اسان تر می گردد.
خواست و اراده نیروی برتر:
قبل از ساختن پل، ساختمان و یا اتوبان، داشتن طرح و یا نقشه ضروری است. نیروی برتـر معمـار ممتـاز زنـدگی ماست. ما از طریق دعا و مراقبه به طرح و نقشه و یا خواست و اراده نیروی برتر برای هر روز جدید و برداشتن هر قـدم در زندگی مان دست می یابیم. ما تلاش می کنیم تا مطمئن شویم که ساختار زندگی مان در برابر ناملایمات روزگار مقاومـت خواهد کرد.
دعای قدم یازدهم
ای نیروی برتر من، که تو را درک کرده ام. از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در سردرگمی روزانه، به تو نزدیک شده و ارتباط خود را با تو حفظ کنم. مخصوصاً در هنگام دعا و مراقبه، از تو می خواهم که از خواسـت هـا و اراده خـودم، توجیه و خیال پردازی مرا رها سازی. از تو می خواهم که مرا به سوی اعمال و افکار مثبت هدایت نمایی. باشد که خواست و اراده تو و نه خواست و اراده من تحقق یابد.

دعایی برای قدم یازدهم
پروردگارا مرا وسیله صلح و ٓارامش خودت قرار ده. در جایی که نفرت وجود دارد – من بذر محبت را بکارم. در جایی که ٓاسیب دیدگی وجود دارد – بخشایش در جایی که شک و تردید وجود دارد – ایمان در جایی که یأس و ناامیدی وجود دارد – امید درجای که تاریکی و ظلمت وجود دارد – روشنایی و در جایی که غم و ناراحتی وجود دارد – شادمانی بکارم
پروردگارا! کمک کن تا به جای این که درجستجوی تسلی باشم دلداری دهم و تسلی جویم و به جای اینکه در جستجوی عشق باشم عشق بورزم، چیزهایی را که دریافت می کنم، اهداء کنم. وقتی بخشیده می شوم ببخشایم. با مرگ است که ما در حیات جاویدان متولد خواهیم شد.

دفعه دیگر که احساس کنم تحت فشار هستم، بجای سعی بیشتر، از کاری که در حال انجامش هستم کناره گیری می کنم و راهی را پیدا می کنم که به عقب برگردم و تمرکز داشته باشم. نفس عمیقی کشیده، فشارها و نگرانی ها را رهـا خـواهم کرد.

راهنمایی برای دعا کردن و مراقبه
بینش و هدایتی که از تمرین قدم یازده تجربه شده است در هر موقعیتی از روز یا شب در اختیارمان است. قدم ها ابزارهای قابل استفاده ای هستند که ما در زمان سفرهای معنوی مان از ٓان ها استفاده می کنیم. یک برداشت کلی از دعا و مراقبه روزانه می تواند به ترتیب زیر باشد:
از نیروی برترم خواهان هدایت در افکار و اعمالم خواهم بود، که از حالت دلسوزی نسبت به خودم، نادرستی یا این که من کامل هستم، رها شوم.
از نیروی برتر بخواهم که راهنمایی لازم را فراهم کند که بتوانم مشکلاتم را حل کنم. برای رها شدن از خواست و اراده خود و خودخواهی دعا می کنم.

در بین روز، در لحظاتی که احساس ترس می کنم:  خواستار الهام گرفتن و هدایت از نیروی برترم خواهم بود.

به قدم 3 بر می گردم و رها می کنم. به احساس فشار و تنش در وجودم توجه می کنم و تشخیص می دهم که کـاری را کـه مـی تـوانم انجـام دهـم، مراقبت از خود وایجاد ٓارامش می باشد. تکرار دعای ٓارامش تا ٓانجایی که لازم باشد. در طول روز هر چند بار که لازم باشد دعا می کنم، حتی اگر دعای من به کوتاهی جمله: "لطفا به من کمک کن" باشد. من احساس ................ )ترس، هراس، بیهوده، خارج شدن زمام امور( را دارم. با شخص حمایت کننده ای تماس می گیرم تا ٓان چه را که اتفاق افتاده برایش توضیح دهم. در انتهای روز، برای نوشتن ترازنامه شخصی ام، مراحل اتفاق افتاده و قدم دهم را مرور می کنم. از نیروی برترم می خواهم که در انجام اعمال درست مرا هدایت کند. برای ایجاد شناخت ٓان چیزی که نیروی برتر برای من در نظر دارد، دعا می کنم. خواستار بخشایش نیروی برترم در هر جایی که لازم است می باشم و به این نکته ٓاگاه هستم که این مـرور باعـث وسوسه فکری، نگرانی، پشیمانی و یا واکنش های بیمارگونه نمی شود. برای هدایت و نعمت هایی که در قسمت هایی از روز دریافت کردم از نیروی برتر خود سپاسگزارم.

قدم دوازدهم نارانان

با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدم ها، سعی کردیم که این پیام ها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام مراحل زندگی خود به اجرا در ٓاوریم.

قدم دوازدهم مستلزم صرف وقت برای توجه و درک رشد معنوی در زندگی ماست. ما با مشارکت برنامه با دیگران و ادامه تمرین اصول دوازدهم قدم در هر مرحله از زندگی مان بر روی قدم های دوازده گانه کار می کنیم.
اگر ما به حضور نیروی برتر خود اعتماد کرده، با کمک او بر روی قدم ها کار کنیم و کنترل اراده و زندگی خود را به او واگذار نماییم، بیداری قدم های دوازده گانه برای ما ایجاد می شود.
قدم های دوازده گانه صعود به قله را کامل می کند، جایی که ما ماجراهای درد و رنـج و شـادی را کـه در طـول سفرمان تجربه کرده ایم را به خاطر می ٓاوریم. ما هنوز سفر خود را به سوی کمال و یکپارچگی کامل نکرده ایـم، مـا تنهـا اغاز به ٓاگاهی یافتن از اصولی می نماییم که کیفیت زندگی ما را بهبود خواهد بخشید. ما از قدم ها به عنوان ابزاری جهتٓ دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مان استفاده می نماییم. شکر گزاری ما می تواند در بر گیرنده افزایش عشق و دوستی،
پذیرش، اعتماد و ٓارامش ذهنی گردد. زندگی به ما یاد می دهد که ما به طور پیوسته با گرفتاری ها و وسوسه هایی روبر می شویم. اما با کمـک و یـاری
نیروی برترمان می توانیم ٓان ها را به فرصت هایی جهت رشد و ٓارامش خودمان و دیگران تبدیل نماییم.

اگاهی معنویٓ
این معمولا یک تغییر تدریجی در کنترل کردن زندگی ماست. ما اطمینان داریم که خداوند درک و فهممان مـی تواند مورد اعتماد باشد، با دعا کردن معجزه می تواند رخ بدهد. تولد دوباره معنوی زمانی اتفاق مـی افتـد کـه مـا معنـای درونی قدم های دوازده گانه را فرا گرفته و وقت خودمان را صرف تمرینات روزانه ٓان بنماییم.
با کارکردن قدم ها، هدف، کاربرد این قدم ها در زندگی می باشد و ما با روبرو شدن با مشکلات و پرداختن به قدم ها، خواستار حمایت و هدایت یک نیروی برتر می شویم و نتیجه، صلح و ٓارامش و اعتماد به نفس تازه ای است که ما مـی توانیم به ٓان دست یابیم. ما طوری عمل می کنیم که ترس کمتری از نتایج داشته باشیم. مراحل، رونـد تـدریجی دارنـد و سازنده هستند و هرگز پایان نمی پذیرند. نیروی برتر هسته اصلی زندگی ما می شود و ما معنای صحیح عشق نیروی برتـر
را یاد می گیریم، همانطور که زندگی خود را به او واگذار می نماییم.

انتقال پیام
ما تشویق می شویم که پیام قدم های دوازده گانه را به دیگران انتقال دهیم. ما این پیام معنوی را که تنها نیروی برترمان قادر به کنترل زندگی و بهبود بخشیدن ما می باشد را انتقال می دهیم. ما زندگی سالم تر و سازنده تری خـواهیم داشت، اگر تسلیم یک نیروی برتر از خودمان بشویم. این بدین معنی نیست که ما مشکلات افراد دیگر را حـل مـی کنـیم.
بلکه بدین معنی است که ما سعی می کنیم به خاطر دیگران اینجا باشـیم، در حـالی کـه ٓان هـا در حـال حـل مـشکلات شخصی خود هستند.
ما می توانیم با رفتار، گفتار و سهیم شدن داستان زندگی مان پیام را به دیگران انتقال دهیم، ما یـادٓاور ایـن مـی شویم که پس از صدمه دیدن بسیار به نارانان ٓامدیم.
ممکن است تازه واردین دچار مشکلات بسیاری بوده و سردرگم و رنجیده باشند. تازه واردین ممکن است نیاز بـه راهنمایی و کمک داشته باشند، برای درک این نکته که این نیروی برتر ٓان ها را از طریق قدم های دوازده گانه و ابزار دیگر برنامه نیرو خواهد بخشید. کار کردن با تازه واردین می تواند بسیار ارزشمند باشد، بطوری که ما ٓان ها را تشویق می کنیم
تا با خودشان مهربان باشند و فقط برای امروز بر روی برنامه کار کنند. این اصول، برای ما راهنمایی هستند که ما با کار کردن بر روی قدم ها ٓان ها را کشف کرده ایم. زمانی که ما ناامید می شویم، تمایل پیدا می کنیم که به سوی عادات و رفتارهای گذشته مان بـازگردیم ولـی مـاهرگز تسلیم نمی شویم، ما از طریق تمرین پیاپی مسیر بهبودی و اصول قدم های دوازده گانه، بـرای بهبـود بخـشیدن بـه زندگی مان تلاش می کنیم، ما روابط و تمامی بخش های زندگی مان را که تاکنون برای ما و دیگران کاربرد نداشته اسـت را رها می کنیم.
به منظور ادامه مسیر بهبودی، ما نیازمند این هستیم که تمامی این چه که از دوستان و خـانواده معتـادان کـسب کرده ایم را مشارکت کنیم. برای حفظ و نگهداری ٓان، می بایست ما ٓان ها را رها سازیم. در زندگی، ما به طور پیوسـته بـا چالش ها و فرصت هایی برای کار کردن قدم ها و برنامه خود در یک مبنای روزانه روبرو می شویم.

سنت اول نارانان

سنت اول منافع مشترک ما در رٔاس قرار می گیرد؛ پیشرفت فردی ما در جذب هرچه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد.
اگر مراقب خودمان نباشیم، چه کسی مراقب ما خواهد بود؟ با در نظر داشتن منافع همه اعضاء قادر خواهیم بود، ٓانچه بهتر از همه باعث رشد فردی اکثر اعـضاء مـی شـود رادرک کرده و منافع فردی خود را حفظ نماییم. منافع مشترک به معنای شناخت هدف اولیه است، که همان کمک بـه بـستگان و دوسـتان معتـادین مـی باشـد.
)منافع مشترک به معنای بهبودی، مشارکت در جلسات، رشد گروهی، شرکت در ناحیه، منطقه و WSO می باشد( منظور این نیست که گروه ها دقیقاً مثل هم هستند، بلکه گروه ها از طریق ساختارها و قالب های مختلف، فعالیت های خود را دنبال می کنند. ما افراد را تشویق می کنیم به پیدا کردن یک گروه، در جایی که همچون خانه خود احـساس امنیت بیشتری داشته باشند. همه گروه ها درصدد جستجوی رهایی از رنج زندگی کردن با اعتیاد هستند. ما به مـشارکت تازه واردین و دانش و تشویق اعضاء قدیمی نیاز داریم. نارانان یک برنامه معنوی است. ما با اعتماد به یک نیروی برتر به سمت تصمیماتی هدایت می شویم کـه بـه نفـع همه ماست. ما کامل نیستیم و اغلب دچار تضادهای درونی شدیدی هستیم، اما "از طریق قدم ها و سنت ها؛ ترجیح اصول
بر شخصیت ها" و تلاش برای اتحاد، به راه مان ادامه مید هیم. ما باید این سنت را به عنوان ابـزاری بـرای وحـدت و یـک پارچگی بشناسیم.
همه باید یک صدا باشند، صدای هیچ کس با اهمیت تر یا کم اهمیت تر از دیگری نیست. این بدان معنا نیست که همه خوشحال خواهند بود، اما بهتر است هر کسی بتواند عقاید و نظرات شخصی خودش را بیان کند. ما بـدون عـصبانیت، مخالفت می کنیم، در مورد مسائل بحث می کنیم، و سپس رٔای گیری می کنیم. لازم است یاد بگیریم با مـشارکت بحـث خشنود و راضی باشیم. سنت اول ما را متعادل می سازد، یک فرد نیازی ندارد گروهش را کنترل کرده و یا چیزی را به ٓان تحمیل کند ویا این که خشن باشد. همه اعضا به یک اندازه اهمیت دارند. اتحاد به این معناست که ما با یکدیگر بر روی هدف مـشترک مان کار می کنیم. )پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء(
سنت اول – سؤاالتی جهت بررسی:
چطور این سنت را در زندگی روزمره ام بکار می برم؟

چطور این سنت را در جلساتم بکار می برم؟

چطور این سنت به من حق ابراز عقیده می دهد؟

چطور می توانم بدون سلطه جویی یـا تمایـل بـه برنـده بـودن، عقاید خود را ابراز کنم؟

منافع مشترک برای من به چه معناست؟ برای گروهم چـه معنـایی دارد؟

منـافع مـشترک در سـایر زمینـه هـای خدماتی نارانان به چه معناست؟

ایا من روشن بین هستم؟ همیشه اینطور هستم؟ٓ

ایا برای نقطه نظرات دیگران احترام قائلم، چگونه؟ٓ

ایا تمایل دارم ٓان چه دیگران قادرند در اختیارم بگذارند را پذیرفته و از ٓان قدردانی کنم؟ٓ

نقطه نظرات خود را به منظور برقراری وحدت و یکپارچگی عنوان می کنم، یا برای زیـر نفـوذ درٓاوردن و کنتـرل کردن؟

هنگام بیان عقایدم چگونه یک پارچگی نارانان را نیز در نظر می گیرم؟ تا چه حد انعطاف پذیرم ؟
ایا هیچ چیز مثبتی عاید گروه، خانواده و روابط خصوصی ام می کنم؟ٓ

ایا مشارکت های طولانی در جلسات مانع وحدت گروه هستند؟ اگر اینطور است، راه برخورد با ٓان چیست؟ٓ

سلطه جویی اعضا بر جلسات از چه راه هایی به گروه ها ٓاسیب می رساند؟

چطور می توانم بخشی از راه حل باشم، نه قسمتی از مشکلات؟

ایا من با عشق می بخشم؟ چگونه؟ٓ

ایا عضو ٓاگاه نارانان هستم؟

ٓایا از گروه، ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی در تمام امور حمایـت مـی کـنم؟ چطـور مـیٓ توان ٓاگاه شوم؟

ایا به هنگام صورتی که دوستان قدیمی نارانانی از من استقبال کردند، من هم به تازه واردین خـوش ٓامـد مـی گـویم؟

ٓایـآ تمایل به تغییر دارم؟

ایا باعشق به سخنان افرادی که دوست شان ندارم و یا مخالف ٓان ها هستم، گوش می دهم؟ٓ

ایا در مشارکت هایم با صداقت، خوبی ها و بدی ها را یکسان بیان می کنم؟ٓ

ایا به دانش و تجربه اعضاء قدیمی گوش می دهم؟ به راهنمایم چطور؟ٓ

ایا درک می کنم که هیچ قانون و مقرراتی حاکم نیست، بلکه راه حل های پیشنهادی فقط به منظور حفظ منـافع مـشترکٓ گروه های

نارانان در سراسر جهان ایجاد شده است؟ این امر چگونه سهیم بودن من در نارانان، خانواده و دیگران را تغییر خواهد داد؟

سنت دوم نارانان

در ارتباط با هدف نهایی گروه ما، تنها یک مرجع وجود دارد؛ پروردگار مهربان که به گونه ای ممکن خود را در وجدان گروه بیان می کند. رهبران ما خدمتگزاران مورد اعتمادند و بر ما حکومت نمی کنند.
سنت دوم به رهبری، وحدت، رعایت احترام و انسجام گروه های ما تأکید و توجه دارد. سنت دوم به ما نشان مـی دهد که به عنوان گروه، چطور سه قدم اول را تمرین کنیم. ما به محدودیت های خود اقرار کرده و به نیروی برتر ایمان می اوریم تا ما را هدایت کند و پس از ٓان وجدان گروه را به این نیرو می سپاریم. ما از کنترل کردن دیگران اجتناب می کنیمٓ اما یاد می گیریم افکار خود، در مورد مسائل تأثیرگذار بر کل گروه را با دیگران در میان بگذاریم. هر زمان که وجدان گروه در نظر گرفته نشود، باعث دسته بندی ها، باندبازی سلطه جویی فردی و فقدان مسئولیت پذیری می شود و ایجاد هـرج ومرج می نماید. ما یاد می گیریم نظر مخالف خود را بدون جنجال و هیاهو، با صداقت و انعطاف پذیری بیان کنیم. اگر ما به خـوداعتماد داشته باشیم که بهترین کار را انجام می دهیم و خواهان هدایت باشیم، از راه راست خیلی منحرف نخواهیم شد. یادگیری گوش کردن محترمانه به حرف های یکدیگر، به خصوص مخالفان خود یا افرادی که به دلایلی دوستشان نداریم، کمک می کند صبر و بردباری در ما رشد یابد نظرات هر عضو باید شنیده شده و عدالت در موردش اجرا شود. بعـداز بحث، گروه می تواند در مورد رٔای و تبادل نظر به توافق برسد.
اگر رٔای اکثریت گروه، مخالف نظر ما باشد، یاد می گیریم از تصمیم گروه حمایت کنیم )روند وجدان گروه(. وقتی که ما وجدان گروه می گیریم، همه ی ما برای مشارکت و بیان نظرات خود فرصت داریم. اگر همه ی مـا خواهـان اراده ی نیروی برتر باشیم، برد و باختی نخواهد بود، بلکه تنها ادراکی بالاتر وجود خواهد داشت.
هر کسی که هر نوع خدمتی را در گروه انجام دهد، یک خدمتگزار مورد اعتماد است. رهبری دوره ای و به خـاطر اوردن این که نیروی برتر به عنوان تنها مرجع می تواند به ما کمک کند به نقایص شخصیتی خود، از قبیل سلطه جویی برٓ دیگران، دلسوزی به حال خود و تعصب پی می بریم. اگر همه اعضا سهم خود را انجام دهند، هیچ کس تندی نـشان نمـیدهد. با اطمینان به نیروی برتر در مسیر درستی هدایت می شویم و مهم است که قضاوت را کنار بگذاریم. این سنت به من کمک می کند تا بدانم که اولویت های خدمت من به ترتیب، خداوند، خودم، خـانواده و دیگـران هستند. همچنین به من یادٓاوری می کند که هر فردی در زندگی من نیروی برتری دارد و من ٓان نیرو نیستم.
سنت دوم – سؤالاتی جهت بررسی:

ایا قبل از تصمیم گیری تمایل دارم مدت زمانی را صرف بحث پیرامون تمام نقطه نظرات کنم؟

ٓایا نیاز مـن بـه محـقٓ بودن مانع این کار نمی شود؟ چطور؟

چگونه در مسئولیت های گروه خود شرکت می کنم؟

ایا با فکری باز در جلسات به بحث و گفتگوی دیگران گوش می کنم؟ٓ

برای خدمت در گروه به انجام چه کاری علاقه مندم؟

ایا در گروه من جایگاه های رهبری دوره ای وجود دارد؟ٓ

چگونه می توانم در خدمت به جلسه و جاهای دیگر سهیم باشم؟

ایا گروه من تا به حال رٔای وجدان گروه گرفته است؟ٓ

ایا همه افراد گروه ما در روند وجدان گروه سهیم بوده اند؟ٓ

اگر فردی در گروه شروع به حکم فرمایی و سلطه جویی کند، من چه کاری می توانم انجام دهم.

بین رهبری نارانان و حکومت کردن چه تفاوت هایی وجود دارد؟

چگونه خواستار حمایت از وجدان گروه باشم حتی اگر با ٓان موافق نباشم؟

ایا در سلامت گرو هم سهیم هستم؟ چگونه؟ٓ
ایا مسائل مورد علاقه خود را با عشق به گروه می ٓاورم؟ چطور؟ٓ من به چه صورت رهبر و خدمتگزاری مورد اعتماد هستم؟ چطور می توانم بدون اینکه مسئول باشم، رهبری کنم؟ ایا با خودم و دیگران صادق هستم؟ٓ ایا سعی دارم دیگران را کنترل کنم؟ ٓایا دیگران را متقاعد می کنم که حق با من است؟ٓ ایا مسئولیت های خود را واگذار میکنم و بعد اگر اشتباهی پیش بیاید دیگران را مورد سرزنش قرار می دهم؟ٓ ایا برای شنیدن کلام خداوند به حرف دیگران گوش می دهم؟ چه می شنوم؟

سنت سوم نارانان

وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر گرد هم می ٓایند، می توانند خود را گروه خانواده ی نارانـان بنامند، مشروط بر این که به عنوان گروه، وابستگی خارجی نداشته باشند. تنهـا لازمـه ی عـضویت، داشـتن مشکل اعتیاد در میان یکی از دوستان یا بستگان است.
هرگاه کسی از مصرف مواد مخدر شخص معتادی در رنج باشد می تواند به سادگی به نارانان بپیوندد. یک گروه زمانی شکل می گیرد که دو یا چند نفر برای استفاده از اصول نارانان در جهت کمک به خودشـان و در نتیجه کمک به دیگران گرد هم ٓایند. تنها شرط شان این است که گروه، به برنامه، مذهب یا سازمان دیگری وابسته نباشد. عدم وابستگی به سازمان های دیگر، هدف ما را شفاف نگه می دارد و ما را از جر و بحث هایی حفظ می کند که باعث می شود به اتحادمان صدمه وارد شود. ما نمی توانیم برای همه کس همه چیز باشیم یا اینکه حلال مشکلات همه مردم باشیم. ما از طریق همدلی، عشق بالعوض و پذیرش، رشد شخصی را تجربه کرده و به بهبودی دست می یابیم. ما با شعار "سـاده بگیر" و به عنوان گروه با تمرکز بر دیدگاه خانواده نسبت به اعتیاد، به خودمان و دیگران خدمت می کنیم. مشکلاتی را که به سطح ٓامده است می توان از طریق پزشکی و یا مراجعه به سازمان های دیگر، از میان برداشت، این بدین معنـی نیـست که در صورت برگزاری برنامه در مراکز درمانی محلی و دعوت از اعضای باتجربه نارانان به ٓان جا برای مـشارکت، از حـضور یافتن در ٓان جا خودداری کنیم. اگر از ما درخواست شود، می توانیم نشریات و لیست جلسات را در اختیارشان بگـذاریم وبرای راه اندازی جلسه می توانیم به ٓان ها کمک کنیم. بحث کردن در گروه، در مورد درمان و خدمات دیگر می توانـد بـه عنوان عضویت ما تلقی شود، گرچه بازلازماست با چنین گروه هایی همکاری کنیم.
ما همیشه ٓازاد هستیم تا به عنوان یک فرد در هر جایی که مایل هستیم بـه جـستجوی کمـک و ٓارامـش روحـی بپردازیم. نارانان مسیر معنوی زندگی است که با بسیاری از سیستم های عقیدتی مختلـف در هـم ٓامیختـه اسـت. اعـضای نارانان به انتخاب خود به کلیسا، معابد، مکان ها و گروه های مذهبی مختلفی تعلق دارند. عده ای در برنامه های درمانی و سایر برنامه های دوازده قدمی و یا فعالیت های اجتماعی که برای شان مفید است، شرکت می کنند. ٓان ها این کارها را بنا به ظرفیت خود و به عنوان فردی ٓازاد انجام می دهند نه اینکه مثلابه عنوان "گروه خانواده شب های جمعه" یـک گـروه نامی را انتخاب می کند که نشان دهنده وابستگی ٓان به گروه یا سازمانی دیگر نباشد، مثل مکان های مذهبی یا مؤسساتی که گروه در ٓان جا جلسه برگزار میکند. تنها شرط عضویت در نارانان، داشتن مشکل اعتیاد در میان دوستان یا بستگان است. این امر به خود مـا بـستگی دارد که تصمیم بگیریم متعلق به این گروه باشیم. ما گاهی اوقات در جلسات نارانان برای اولین بار به این نکته پی می بریم که در عین تفاوت ظاهری بسیار زیاد با دیگران، چقدر به ٓان ها شباهت داریم. به زودی دلمان می خواهد اطمینان حاصل کنیم که هر یک از تازه واردین با وجود تفاوت های ظاهری، احساس خوبی داشته باشند و خود را متعلق به جلسات بدانند.
در داخل انجمن، گروه هایی داریم که تمرکز ٓان ها بر روی مطالب مختلفی است. ما به عنوان فرد، نقطه نظـر ات، عقاید، ارزش ها و سیاست های متفاوتی در مورد معنویت داریم. اتحاد ما زمانی حفظ می شود که به خاطر بسپاریم تمامی اعضا نارانان می توانند در همه جلسات نارانان شرکت کنند. تمرکز بر بخش خاصی از بهبودی این حقیقـت را تغییـر نمـیدهد که شباهت های ما بیشتر از تفاوت های ماست. همگی ما تحت تأثیر مصرف مواد مخدر شخص دیگری بوده ایم. ما در نارانان در مورد این صحبت می کنیم که چگونه بیماری اعتیاد به مواد مخدر در عزیزمان بـر افکـار و رفتـار مـا تـأثیر گذاشته است. ما با در میان گذاشتن تجربیات خود در زمینه بهبودی در نارانان، شهامت و بینشی را که در نتیجه زندگی با یک معتاد بدست ٓاورده ایم، به دیگران عرضه می کنیم. ما با تمرکز بر پیام نارانان، این انگیزه را پیدا می کنیم کـه در درون خـود بـه جـستجو پرداخته و ببینیم چگونه میتوانیم از اصول نارانان در مسیر بهبودی شخصی خود به بهترین شکل استفاده کنیم. بنابراین "مشارکت"هم برای تازه واردین و هم برای پیام رسان مفید خواهد بود. باوجود اهمیت این موضوع که تازه واردین اعتیاد عزیزشان را یک بیماری بداننـد، نکـته مهـم تـر ایـن اسـت کـه ٓان هـا در
جلسات ما امنیت را پیدا کنند. عده زیادی از اعضاء در حالی به نارانان روی می ٓاورند که به هیچ کس، بخـصوص بـه فـرد معتـاد در زندگی شان اصلا اعتماد ندارند. ما از گروه برای مقاصد دیگر استفاده نمی کنیم و ٓان را به ٓارمان ها، برنامه های درمـانی یـا فعالیـت های خارجی هرچند ارزشمند، مرتبط نمی کنیم. ما می خواهیم اطمینان حاصل کنیم کـه نارانـان همیـشه در دسـترس مـا و افـراددیگری است که به کمکی که برای ما این چنین مفید بوده، نیاز دارند. سنت سوم متضمن این است که نارانان همیشه نارانان باقی خواهد ماند.
سنت سوم – سؤالاتی جهت بررسی:
ایا من به شکلی گرم و دوستانه به افراد تازه وارد خوشایند می گویم؟ٓ

ایا من به همه افرادی که درجلسات ما شرکت می کنند، علیرغم اختلاف سنی، زن یا مرد بودن، اختلاف طبقـاتیٓ یا اجتماعی خوشامد

می گویم؟

گروه من چطور می تواند پذیرای افرادی باشد که با ما متفاوت هستند؟

ایا اعضایی وجود دارند که من با ٓاغوشی باز از ٓان ها استقبال نکرده باشم؟ٓ

ایا من به هر یک از اعضا بخصوص افراد ناشناس عشق بالعوض می دهم؟ٓ

گروه من چطور همه اعضا را به مشارکت تشویق می کند؟

ٓایا من همه را به مشارکت تشویق می کنم؟

گروه من چطور می تواند به اعضا برنامه های دیگر خوشامد گفتـه و در عـین حـال تمرکزجلـسات را روی برنامـه نارانان قرار دهد؟

من چطور می توانم از این افراد استقبال کنم؟

ایا تابحال کسی که شاید به نارانان نیاز داشته را به این دلیل که به نظر من جلسه دیگری بـرای او بهتـر بـوده ازٓ جلسات دور کرده ام؟

چگونه می توانم با اطمینان از وابسته نبودن گروه به ٓارمان یا گروه دیگر، به ٓان کمک کنم تا پذیرای عقاید جدید باشد؟

ایا من دیگر وابستگی ها و علایقم را پشت درب های نارانان جا می گذارم؟ٓ

ایا درک و تشویق را می شوم؟ٓ

چگونه می توانم با دیگران با پذیرش، صبر و عشق رفتار کنم؟

ایا خود و دیگران را همانطور که هستم و هستند می پذیرم؟ چطور؟ٓ

چطور می توانم سنت سوم را در ابعاد دیگر زندگی ام بکار برم؟

سنت چهارم نارانان

هر گروه مستقل می باشد مگر در مواردی که به طور کلی بر گروه های خـانواده ی نارانـان و معتـادان گمنـام )NA( تأثیر بگذارد. تعاریف:
مستقل: خودگردان، بدون وابستگی، خودجوش، با قوانین شخصی هر فرد. استقلال: عدم وابستگی یا ٓازادی، حق خودگردانی داشتن. استقلال وضعیتی است که من اعمالم را انتخاب می کنم. استقلال به هر گروه اجازه می دهد که تصمیم بگیرد چه چیزی به بهترین نحو برای اعضای ٓان کار می کنـد، بـه
این شرط که تصمیمات گرفته شده به طرز نامطلوب بر گروه های دیگر تأثیر نگذارد. فقـط نـشریات مـصوب، در جلـسات استفاده می شوند. این کار باعث یکپارچگی بیشتر و سردرگمی کمتری می شود. در بعضی مواقع، اعضا از بخش ها یا ایـده هایی از نشریات خارج از انجمن که بنظرشان مفید بوده، بعنوان بخشی از مشارکت فردی خود استفاده مـی کننـد. دوازده قدم ودوازده سنت پایه و اساس برنامه ما می باشد و تغییر نمی کند، گرچه گاهی ممکن است تغییراتی در تفسیر و تعبیـربوجود ٓاید که ٓان هم )توسط کنفرانس خدمات جهانی( ایجاد می شود.
هر گروه برای تصمیم گیری در مورد چگونگی سازماندهی جلسات خـود، انتخـاب موضـوع مـورد بحـث، انتخـاب سخنران و اختصاص مبالغ دریافتی ٓازاد است. با این وجود، سنت چهارم از ما می خواهد تـا از مـوارد غیراجبـاری پیـروی کنیم. این بدین معنی است که جلسات ما ممکن است متفاوت باشد ولی از راهکارهای نارانان پیروی می کنیم.
تنها هدف مشترک حضور در جلسات، جستجو برای درک بیماری اعتیاد است. سنت ها راهنما هستند نه قوانین و هیچ کس مجبور به پیروی از ٓانها نیست. بدلیل ٓازادی همراه با این مسئولیت، هر یک از ما مسئول کمک رساندن در جهت حفظ اصول کاری مان هستیم. ما اشتباه می کنیم. ممکن است گروه ها بدلیل سخت گیری های بـیش از حـد یـا نادیـده گرفتن دستورالعمل های پیشنهادی از هم بپاشند. ما یاد می گیریم که با درس گرفتن از اشـتباهات خـود بـا دیگـران بـه توافق برسیم و سپس برای هدایت به نیروی برتر خود رو می ٓاوریم. ایا منظور این است که هر کاری امکانپذیر است؟ مسلماً خیر. ما نیاز داریم که در مورد تأثیرات تصمیمات خود برٓنارانان و دیگر گروه ها بیاندیشیم. ما باید به طور مستمر متفکرانه عمل کنیم و ترسـیم کننـده چهـره مناسـبی از نارانـان باشیم. سنت چهارم، نارانان را انعطاف پذیر و در عین حال قدرتمند نگه می دارد. ما می توانیم با این سنت میـان ٓازادی و مسئولیت تعادل برقرار سازیم. ما به اهمیت فردی خود پی می بریم بدون این که نظرات خود را به دیگران تحمیل کنیم.
سنت چهارم – سؤالاتی جهت بررسی
چطور مسئولیت اعمال و افکار خود را به عهده می گیرم؟

ٓایا گروه من مسئولیت اعمال و افکار خود را به عهده می گیرد؟ چگونه؟

چگونه به دیگران ٓازادی می دهم تا مسئول اعمال و افکار فردی خود باشند؟

ایا با بزرگواری عواقب اعمال خود را می پذیرم؟

ٓایا این فرصت را به دیگران هم می دهم؟ٓ

ایا به اسم استقلال، خودخواه و خودبین هستم و یا به واقع از خودم مراقبت می کنم و از نیروی برتـرم راهنمـاییٓ می خواهم؟

گروه من چگونه تأثیر تصمیمات خود را بر نارانان بطور کلی در نظر می گیرد؟

ایا گروه اعضای یکه وتنها، زندانی ها، گروه های سراسر جهان را مورد توجه قرار می دهد؟ بـه NA چطـور؟ تـازهٓ واردین چطور؟

اعضای قدیمی چطور؟ به عنوان تازه وارد چه احساسی داشتم؟ ٓایا از من استقبال به عمل ٓامد؟

ٓایا می تـوانم افکـارم بـا گـروه در میـان بگذارم، با دیگران چطور؟

ایا من هدف اولیه نارانان که کمک به خانواده و دوستان فرد معتاد است را در فعالیت های خدماتی به خاطر مـیٓ سپارم؟ این امر چگونه

بر اعمال من تأثیر می گذارد؟
ایا در استدلال های خود قاطع هستم، یا در تغییر راهکارهای پیشنهادی انعطاف نشان می دهم؟

چگونه می توانمٓ انعطاف پذیری بیشتری داشته باشم؟

ایا به هنگام بازدید از گروهی جدید که با گروه خانگی من متفاوت است، ٓازرده خاطر می شوم؟

ٓایا درصدد درستٓ کردن ٓان ها بر می ٓایم؟

از برخورد با گروه های دیگر چه چیزهایی یاد می گیرم؟

چگونه می توانم این سنت را در زندگی شخصی و در خانواده خود بکار ببرم؟

ٓایا ما مستقل هستیم؟

ٓایا اعمال مـا بر خانواده های دیگر تأثیر می گذارد؟ بر جامعه چطور؟

سنت چهارم از ما می خواهد مطیع اصولی غیراجباری باشیم. این جمله برای من چه معنایی دارد؟

سنت پنجم نارانان

هر گروه خانواده نارانان فقط یک هدف اصلی دارد و ٓان کمک به خانواده های معتـادان اسـت. مـا بـاپیروی از قدم های دوازده گانه ی معتادان گمنام، دادن قوت قلب و درک معتـادانی کـه درخـانواده داریـم و همچنین استقبال از خانواده ی معتادان و سعی در ٓارام کردن ٓان ها به این هدف دست می یابیم.
تنها دلیل وجود نارانان، کمک به خانواده های معتادان است. این سنت سه پیشنهاد به ما ارائه می کند تا در مسیر قرار گرفته و در مورد هدفمان مطمئن شویم.
- تمرین برنامه دوازده قدمی شخصی خود. - تشویق و درک فرد یا افراد معتاد مورد علاقه مان. - سعی در ٓارام کردن افرادی که تحت تأثیر بیماری اعتیاد شخص دیگری قرار گرفته اند.
کار کردن بر روی قدم ها ما را ٓان قدر مشغول می سازد که فرصتی برای دخالت در امور معتاد پیـدا نمـی کنـیم. اغلب ما بخاطر بسیاری از مشکلات مان معتاد را سرزنش می کنم. ما سالها وقت خود را صرف بهبودی شخص دیگری می کنیم در حالی که خودمان در حال بیمار شدن هستیم. ما ابتدا با مراقبت کردن از خود بهتر می توانیم به دیگـران کمـک کنیم. این موضوع همانند توصیه های ایمنی در هواپیما است: "ابتدا ماسک اکسیژن خود را بزنید و پس از ٓان به بچه ها و
افراد دیگر کمک کنید".
بسیاری از ما برای کمک به معتاد به نارانان می ٓاییم، اما اغلب مملو از خشم، نومیدی و رنجـش هـستیم. اعـضای دیگر، راهنما و نیروی برترمان به ما کمک می کنند تا درک کنیم که اعتیاد یک بیماری است. ما یاد می گیریم بـا عـشق رها کنیم، از بیماری اعتیاد متنفر باشیم نه از شخص معتاد و به روشی جدید به او دل گرمی داده، تشویقش کرده و بدون حمایت های ناسالم به او کمک نماییم. ما بیشتر اوقات مانع این میشویم که معتاد عواقب اعتیاد خودش را تجربه کند. در مسیر بهبودی، روزی ٓان قدر تجربه، نیرو و امید خواهیم داشت که به خانواده و دوستان افـراد معتـاد نیازمنـد کمک، خوشامد گفته و ٓانان را دل داری دهیم. خوش ٓامدگویی به معنی گذاشتن وقت برای تازه واردینی است که ممکـن است ٓانقدر خجالتی باشند که تا از ٓان ها دعوت نشده، مشارکت نمی کنند. ما از خود می پرسیم "چه چیزی به من کمک کرد"، شاید این کار بتواند موضوعی برای جلسه باشد که پاسخ های گوناگونی برای هدایت گروه و ایده هـای جدیـدی بـه همراه داشته باشد. خوش ٓامدگویی می بایست برای تمامی اعضا باشد. همه اعضا نیاز دارند تا احساس کنند بخشی از گـروه هـستند.
هیچ کس نمی بایست بخاطر این که ما مشغول گپ زدن با دوستان خود هستیم، احساس بیگانگی کند. مـا نیازمنـد ایـن هستیم که از باند بازی جلوگیری کنیم، اما جو گرم و دوستانه ای را ایجاد نماییم. تماس گرفتن با اعضایی کـه از جلـسات دور افتاده اند می تواند برای ٓان ها دل گرم کننده باشد. از طریق دستیابی به دیگران، ما مسیر بهبـودی شخـصی خـود رانیرومند تر می سازیم.
ما با ارائه نشریات نارانان در مکان های بهبودی و جامعه می توانیم نارانان را در دسترس قرار دهیم. ما با کمک به جلسات گروه، بخش، ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی و از طریق توزیع جزوه اطلاع رسانی و جداول جلسات، از ٓان ها حمایت می کنیم. با خوشامد گویی به خانواده و دوستان معتاد، ما به هدف اصلی خود باز می گردیم. ما مفهـوم محبـت و گوش دادن بدون قضاوت کردن را از ٓان هایی یاد می گیریم که این ها را به ما ارائه کردند. گوش دادن بـه صـحبت هـای افرادی که احساسی مشابه احساس ما را دارند و گاهی اوقات همان کارهای دیوانه وار ما را در مقابله با اعتیـاد انجـام داده اند، به ما کمک می کند تا خود و دیگران را بپذیریم.
سنت پنجم – سؤالاتی جهت بررسی
چطور می توانم هدف اصلی گروه را در جلسات توصیف کنم؟ برای تازه واردی چطور؟

ایا بهبودی خود را در اولویت نسبت به نیازهای دیگران قرار می دهم؟ چه وقت؟ چگونه؟ٓ

ایا تشخیص می دهم که استقبال و دادن قوت قلب، محدود به تازه واردین نمی شود؟ چرا؟ٓ

ایا من بدون اهمیت دادن به این که مشکل تازه واردین چیست، از ٓان ها استقبال می کنم؟

چطور مـی تـوانم ٓانٓ ها را راهنمایی کنم که تمرکز را روی مشکلای قرار دهند که به مواد مخدر مربوط می شود؟

چطور می توانم با تازه واردین دوستانه تر رفتار کنم؟

چطور می توانم از افرادی که مدت کوتاهی در برنامه بوده اند و یا بعد از غیبتی طولانی به جلـسات برگـشته انـد، استقبال کنم؟

گروه من به چه صورت به تازه واردین توجه فردی نشان می دهد؟

ایا تا به حال با تازه واردین یا افرادی تماس گرفته ام که مدتی است به جلسه نیامده اند؟ٓ

به عنوان گروه برای کمک به خانواده و دوستان معتادان چگونه قدم ها و سنت های بکار می بریم؟

به عنوان گروه چطور می توانیم انجمن خود را به افراد بیرون از جلسات نارانان بشناسانیم؟

من چطور می توانم به دیگران کمک کنم بفهمند اعتیاد به مواد مخدر بیماری است؟

ارام کردن برای من چه معنایی دارد؟ چگونه می توانم ٓان را در مورد فردی دیگر بسط دهم.ٓ دادن قوت قلب به معتاد برای من به چه

معناست؟

اگر غریز من مبتلا به دیابت یا سرطان بود واکنش من نـسبت به او چه تفاوتی داشت؟

سنت ششم نارانان

گروه خانواده ی ما، هرگز هیچ مؤسسه ای را تأئید نمی کند و یا کمک مالی نمی نماید و اجازه ی استفاده از نام نارانان را به ٓان ها نمی دهد زیرا مسائل مالی، ملکی و شهرت، ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحـرف مـی سازد. با ٓان که نارانان و معتادان گمنام، انجمن های جداگانه ای هستند، بهتر است همیشه با معتـادان گمنـام همکاری کنیم.
سنت ششم بر هدف معنوی اساسی ما – کمک به خانواده و دوستان معتادان – تأکید می کند. این سنت یادٓاور این دو شعار به ماست: »ٓاسان بگیر« و »به راحتی انجام بده«. خط مشی گروه های ما )بر مبنای( عدم تأئید، کمک مالی و عدم اجازه استفاده از نام نارانان به مؤسسات دیگر میباشد، حتی اگر به نظر برسد که نیازمند است. افراد می توانند در مورد این مؤسـسات انتخـاب هـای شخـصی خودشـان را داشته باشند، اما خارج از جلسات نارانان.پول و دارایی گروه، صرف پرداخت اجاره مکانی جهت برگزاری جلسات، تدارکات، نشریات تصویب شـده و هزینـه های اطلاع رسانی یا خدمات می شود. با توجه به دارایی تنها هزینه بروشورها، تدارکات و ضروریات اولیه را می پردازد.
گروه اجازه استفاده از نام نارانان را به هیچ مؤسسه خارجی نمی دهد این بدین معنی است که ما هیچ نـوع فـیلم خاص، امکانات یا فعالیت های بهبودی و عقاید مذهبی یا سیاسی را تأئید نمی کنیم.
ممکن است ما در صورت دعوت شدن، در مورد برخی از این امکانات صحبت کنیم. ما می توانیم جلـسات مـان را در برخی از مکان های مذهبی یا مراکز بازپروری برگزار کنیم. گروه های دوازده قدمی دیگر، مؤسسات خـارجی محـسوب می شوند. گروه خانواده نارانان ممکن است گروه های دوازده قدمی دیگر را حمایت نکند، اما بعضی از اعـضای مـا بـا ٓانهـا همکاری می کنند. ما به عنوان افرادی خارج از گروه، ممکن است چیزهایی را حمایت کرده، برعهده گرفته و تأئیـد کنـیم
ولی به عنوان عضوی از گروه یا عضوی از نارانان این کار را انجام نمی دهیم. در خارج از جلسات ما ٓازادیم تا درباره ی هر چیزی که به ما کمک کرده صحبت کنیم و می توانیم از هر ٓان چـه
که سبب مراقبت از ما شده حمایت و پشتیبانی کنیم. حفظ نارانان به عنوان مکانی امن برای یافتن ٓارامش و راه حل بدین معنی است که اینجا نباید مکانی باشد که دران احساس فشار کنیم یا خود را ملزم کنیم که چیزی باشیم یا عقیده خاصی داشته باشیم. ما روی برنامـه نارانـان تمرکـزٓ می کنیم و عقاید دیگرمان را پشت درهای جلسات باقی می گذاریم.
تمرکز ما با NA متفاوت است، ولی به منظور درک بهبودی برای تمامی کسانی که به ٓان نیاز دارند، باید با ٓان ها همکاری کنیم. در محدوده ها، مناطق و ناحیه های ما، پروژه های بزرگی مثل گردهمایی هـا نمونـه هـای بـی نظیـری از چگونگی همکاری NA و نارانان با یکدیگر می باشند.
هر گروهی موضوعات و برنامه خودش را تنظیم می کند و مسئول کارکرد قدم های دوازده گانه خـود مـی باشـد. گاهی اوقات سخنرانان NA به جلسات نارانان دعوت می شوند و بالعکس.
درک شخصی هر عضو از بسیاری از جنبه های اعتیاد و عکس العمـل هـای مربـوط بـه ٓان مـی توانـد بـا چنـین همکاری هایی گسترش و بهبود یابد، البته تا زمانی که عضویت در نارانان و NA جداگانه و در دسترس اعضای ٓان گروه ها قرار بگیرد.
تعاریف:
همکاری، ادغام عملکرد )اشاره دارد بر گرد همایی دو یا چند نفر برای کـار کـردن بـا یکـدیگر بـه منظـور هـدفی مشترک با بهره مند شدن از یک مسئله مشترک(.
رابطه: ارتباط با اتصال نزدیک، یک اتحاد اشاره دارد بر اجازه استفاده از نام شخص و تأئید قانونی یا مالی انجمن( همکاری یعنی کار کردن با یکدیگر به همراه تبادل نظر و عقیده هر یک از طرفین در جهت بهره مندی از نظـرات طرفین، این بدین معنی نیست که "این کار را به روش من انجام بده" یا "من باید به روش تو کار را انجام دهم". مـا مـیتوانیم با یکدیگر کار کنیم و با وجود این بازهم فردیت خود را حفظ کنیم.
سنت ششم – سؤالاتی جهت بررسی:
ایا من یا هر یک از اعضاء گروه اجازه داده ایم که شهرت، ما را از هدف اصلی مان دور کند؟ٓ

گروه من چگونه با NA همکاری می کند؟

ایا گروه من در برنامه ریزی فعالیت های مالی یک گروه، این سنت را در نظر می گیرد؟ٓ

ایا در گروه من نشریات خارج از برنامه نیز ترویج یا فروخته می شود؟ٓ

ایا گروه من نشریات تصویب شده نارانان را به طرز چشمگیری ارائه میدهد؟ٓ

ایا من از این نشریات برای بهبودی شخصی خودم استفاده می کنم؟ٓ

من در کارهای خدماتی خود همکاری با NA را چگونه در نظر می گیرم؟

چرا بودجه گروه فقط از برنامه های نارانان حمایت می کند؟

ایا تاکنون لیست تلفن اعضای گروه مان جهت اهداف تبلیغاتی مورد استفاده قرار گرفته است؟ٓ

چطور می توانم بی ٓانکه باعث شرمندگی اعضا شوم، از ٓاوردن فعالیت های خارج از برنامه به جلسات توسط ٓان ها جلوگیری کنم؟

ایا اجازه می دهم مسائل مالی و مادی بر نیازهای معنوی و ٓارامش من اولویت پیدا کند؟ٓ

ایا اجازه می دهم که مشکلات یا موفقیت های شخصی من، مرا در خود غـرق کننـد؟

ٓایـا مـی گـذارم ٓان هـا درٓ چگونگی رفتارم با دیگران مؤثر واقع شوند؟

چطور می توانم شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" را به این سنت ربط دهم؟

چطور می توانم شعار "رها کن و به خدا بسپار" را بکار بندم؟

چطور می توانم در تحقق هدف اصلی و معنوی مان به گروهم کمک کنم؟

سنت هفتم نارانان

هر گروه خانواده کاملا خودکفا می باشد و کمکی از خارج دریافت نمی کند.
ما به عنوان اعضا نارانان، گروه های خود را تحت حمایت خاص خـود قـرار مـی دهـیم. مـا هـیچ حـق الزحمـه و دستمزدی نمی گیریم، بنا بر این اجباری برای هیچ کس وجود ندارد. همچنین بدین معنی است که هیچ کس نمی توانـد گروه را با پول، مقام یا قدرت خریده و مالک ٓان شود.
هنگامی که با مسئولیت نیازهای مالی خود را به عهده می گیریم، ٓازاد هستیم تا مشارکت خود را دقیقاً همـانطور که ٓارزو داریم انجام دهیم. ما انتخاب می کنیم که مسئولیت پرداخت هزینه مسیر بهبودی مان را با کمک های داوطلبانـه برعهده بگیریم. هر گروه هزینه هایی دارد از قبیل: اجاره مکان – نشریات – تدارکات و غیره.
ما همچنین با داوطلب شدن به عنوان رهبر یا گرداننده جلسه، منـشی، خزانـه دار، نماینـده گـروه، مـسئول تـازه واردین، مسئول نشریات یا تدارکات، گروهمان را حمایت می کنیم. هیچ کس تعهدی ندارد در عین حال، همگـی مـسئول هستند و هیچ کدام از ما تظاهر به انجام کاری نمی کنیم.
ما پیام های نارانان را از طریق کمک هایی مانند: خط تلفـن، وب سـایت، بازدیـد از انجمـن، راهنمـایی دیگـران، مطالعه قدم های دوازده گانه، گردهمایی و جلسات انتقال می دهیم. ما می توانیم وقت و انـرژی خـود را صـرف رفـتن بـه جلسات کنیم به شکلی که حضورمان در ٓانجا فقط به خاطر دیگران باشد.
جلسات ناحیه، منطقه و محلی، گروه ما را ٓاگاه نگه می دارد و نظرات ما را به کنفرانس خدمات جهانی که به مردم سراسر دنیا دسترسی دارد می رساند. دفتر خدمات جهانی، تأمین کننده نشریات مصوب کنفرانس )CAL( نیز می باشد.
اگر مشارکت های خارج از برنامه اجازه می داد، بطور حتم وسوسه می شدیم برای کسانی که به مـا کمـک مـالی کرده اند. تسهیلاتی را فراهم کنیم. این خوب است که کم و بیش بودجه کافی و یک اندوخته حساب شده داشـته باشـیم. اگر هر گروه یا فردی کمک مالی زیاد می کند، ممکن است مشکلاتی از قبیل حسادت یا سلطه جـویی بوجـود ٓایـد و بـه
خاطر داشته باشیم که هیچ چیزی در زندگی رایگان نیست و سواری مجانی وجود ندارد. خودکفایی بدین معنی است که ما به عنوان یک فرد احتیاج داریم از لحاظ اجتماعی، معنـوی، عـاطفی، ذهنـی و
فیزیکی مستقل باشیم. ما نمی توانیم برای شاد و خوشحال بودن مـان بـه دیگـران وابـسته باشـیم. مـا یـاد میگیـریم کـه تحقیقات خودمان را انجام دهیم و تصمیمات خود را بگیریم.
بیایید متعهد شویم با حضور یافتن درجلسات مان و همچنین حامی بودن در هر منطقه خدماتی یا هـر مـوقعیتی که در ٓان هستیم، جلسات را حفظ کنیم. بزرگترین تعهدی که می توانیم بدهیم این است که بر روی برنامه های شخـصی خودکار کنیم و برای دیگرانی که نیاز به حمایت دارند در جلسات حضور یابی
سنت هفتم – سؤاالاتی جهت بررسی
معنی خودکفایی کامل برای من چیست؟

چگونه از گروه خود حمایت می کنم؟ ایا من یا گروهم به تقاضای کمک دفتر خدمات جهانی پاسخ می گوییم؟ٓ

ایا گروه من مبلغ منصفانه ای برای اجاره محل، کپی و تنقلات پرداخت می کند؟ و ٓایا نشریات کافی در دسترسٓ دارد؟

ایا مشوق جلسات اداری برای گروه خود هستم؟ٓ

از داوطلب شدن برای خدمت چه مزایایی بدست می ٓاورم؟

در گروه ما چند وقت یکبار مسئولیت ها واگذار می شوند؟

ٓایا انتظار داریم تعداد کمی از افراد به جای ما مسئولت ها را به عهده بگیرند؟

چطور می توانم اعضایی که فعالیت کمتری دارندن را تشویق به مشارکت کنم؟

ٓایا بـه ٓان انـدازه کـه دل خـواهم است، فعال هستم؟ چگونه از جلسات ناحیه، منطقه و دفتر خدمات جهانی )WSO( حمایت می کنم؟

ایا درجلسات ناحیه ای خود نماینده گروه داریم؟

ٓایا نماینده گروه درخواست ها و تقاضـای گـروه را گـزارش مـیٓ کند؟

ایا ارزش وجودی من براساس میزان نیاز دیگران به من است؟ٓ

ایا گروه من خزانه دار دارد؟

ٓایا خزانه دار به طور مرتب گزارش ارائه می دهد؟

سنت هشتم نارانان

کار قدم دوازدهم نارانان همیشه غیرحرفه ای باقی می ماند اما مراکـز خـدماتی مـا مـی تواننـد کارمنـدانی استخدام کنند.
تجربه، نیرو و امید شخصی ما تمامی چیزهایی هستند که به ٓان نیاز داریم تا به بهبود یـافتن کـسی کـه از تـأثیر شدید مشکل اعتیاد عزیزش در رنج است، کمک کنیم. اگر جلسات ما به صورت تخصصی و حرفه ای برگزار می شدند، مـا برای رساندن پیام به دیگران ٓازاد نبودیم. ما یاد می گیریم که ببخشیم و دریافت کنیم. ما پیـام هـای مـان را بـه دیگـران
انتقال می دهیم، بنابراین ٓان ها می توانند کمک را دریافت کنند. هیچ کس مسئول و متخصص برای دیگری نیست. ما اعضایی شبیه هم هستیم که در تجربیات متقابل خود با یکدیگر می باشیم. برنامه قدم های دوازده گانه وظیفه خاص انتقال پیام های نارانان به دیگران است. بنابراین ٓانها می توانند بدین شکل کمک را دریافت کند، ما با سـهیم شـدن در تجربیات شخصی غیر حرفه ای خود با یکدیگر، گروه را به منبعی از قدرت، ٓان گونه ٓاماده می سازیم که با رشد ما رشد
میکند و همچنان که به ٓان چیزی می بخشیم، گسترش پیدا می کند. ممکن است افراد، خارج از برنامه به کمک های تخصصی نیاز پیدا کنند و این کمک ها برای ٓان ها مفید باشد، اماانجمن مردمی ما که در بسیاری از تجربیات زندگی مشابه خود با یکدیگر مشارکت میکنند؛ به گونه ای درک می کنند که شاید هیچ کس دیگری نتواند درک کند. متخصصانی مثل )مشاورین، پزشکان، مددکاران اجتماعی و ...( که ما برای کمـک به سوی ٓان ها می رویم، می توانند در جلسات ما، ٓارامش را برای خودشان به ارمغان بیاورند.
به دلیل نیاز دفتر خدمات جهانی )WSO( به افراد دارای تخصص و مهارت، به افراد معدودی دسـتمزد پرداخـت می شود )ما تمایل داریم که دستمزد منصفانه ای باشد(، اغلب این پرسنل داوطلب هستند.
سنت هشتم – سؤاالاتی جهت بررسی:
ایا من مشتاقانه تجربه، نیرو و امید خود را با افرادی در میان می گذارم که هنوز از بیماری خانوادگی اعتیاد رنـجٓ می برند؟

ایا در جلسات به عنوان متخصص صحبت می کنم، یا به عنوان عضو نارانان،

ٓایا من همیشه تمایل دارم کلاه همـهٓ چیز دانی بر سر بگذارم؟

مزایای هم سطح بودن اعضا چیست؟ ایا معایبی هم دارد؟

چطور می توانم با دیگران مشارکت کنم، بدون این که سعی در اصلاح ٓان ها داشته باشم؟

ایا تا به حال به این علت که احساس می کنم به اندازه دیگران نمی دانم، از مشارکت خودداری کرده ام؟ٓ

چه تفاوتی بین کار قدم دوازدهم و کارمند خاص بودن وجود دارد

ایا احساس می کنم نیاز دارم خوب بنظر برسم یا الگوی کاملی از بهبودی باشم؟

ٓایا ایـن مـسئله مـانع از داشـتنٓ فروتنی الزم برای دریافت کمک مورد نیاز نمی شود؟

ایا تراز دیگران را می گیرم؟ ٓایا این کار درست است؟

ٓایا تاکنون قضاوت کرده ام؟ٓ ایا عقاید افراد دیگر از نظرات من پراهمیت تر است؟ چرا؟

سنت نهم نارانان

گروه های ما هرگز به شکل سازمانی متشکل نمی شوند، اما می توانند هیأت های خـدماتی یـا کمیتـه هـایی تشکیل دهند که مستقیماً در برابر گروه مربوطه مسئول باشند.
در گروه های مشارکتی نارانان، اعضای گروه با هم برابر هستند و هیچ عضوی به عنوان مدیر اجرایی یا مسئول بـه رسمیت شناخته نمی شود، ما رهنمودهایی برای هدایت جلسات و فعالیت های خدماتی پیشنهاد می کنیم، امـا هیچگونـه قوانینی وجود ندارد.
سازمانی نبودن ما به معنی بی نظمی یا برعهده نگرفتن مسئولیت نیست. مثل این که گـروه اجـازه داشـته باشـد بدون پرداخت وجه برای اجاره محل از خدمات ٓان جا استفاده کند. با این که به درخواست های کمک بی توجه باشد و یـا برای کمک به تازه واردین در جلسات حضور نداشته باشد. به طور معمول قبل از این که ٓاسیب زیادی به خود بزنیم عقـل سلیم، تجربه و نیروی برتر مهربان ما را بسوی اصول نارانان هدایت می کنند. اعضا در هر گروه، تصمیم می گیرند که چقدر به سازماندهی نیاز دارند، و اگر تصمیم ٓانها کـاربردی نداشـت، مـیتواند تغییراتی ایجاد شود. جلسات منظم اداری یا خدمات رسانی می تواند در جایی تـشکیل شـود کـه تمـامی اعـضاء بـه شرکت در این جلسات تشویق شوند. در جلسات اداری خط مشی گروه بنا نهاده می شود و اخبار نارانـان در سـطح گـروه، ناحیه، منطقه و سراسر جهان به اعضاء اعلام می شود. ما همگی می بایست یک صدا و یک شعار در نارانان داشته باشیم.
ممکن است متناقض بنظر برسد اما انجمن برای کارگاه های خاص، گردهمایی و انتشار دادن پیام هـای نارانـان از طریق اطلاع رسانی عمومی مشتکل شده اند. این عملکردها نیازمند تشکیلات و اعضایی جهت انتقال ٓان به بیرون هستند. نمایندگان گروه برای ٓاگاه نگه داشتن سایر اعضای گروه و یاری رساندن به ٓانها انتخاب شده و یـا داوطلـب مـی شـوند مـا نماینده ای به بخش، منطقه یا ناحیه می فرستیم، این شخص از طرف )WSO( پیام رسان به گروه های دوازده قـدمی و
دیگر اعضای ٓانهاست. یکی از نواقص عمده ما تمایل به کنترل کردن است. سنت نهم به ما اجازه می دهد که گروه های خود را بـه یـک نیروی برتر بسپاریم و با کمترین فشار و بدون اجبار به اطاعت به هم اعتماد کنیم. اگرچه نارانان به شکل سازمانی متشکل نشده، اما یک ساختار خدماتی دارد. اما مسئولیت انتخاب خدمتگزارانی که به پاسخگو بودن شان اطمینان داریم را برعهده می گیریم.
چرخش وظایف مهم است، زیرا فرصت برابری برای مسئولیت را می دهد و از قدرت یافتن هر کس جلوگیری مـی کند. در صورت چرخشی بودن وظایف، هر شخص کار را به صورت متفاوتی انجـام خواهـد داد. اگـر شخـصی بـرای مـدت طولانی در یک موقعیت باقی بماند، می توانیم با توجه به شرایط با ٓان موافقت کنیم.
هر کدام از ما نیاز داریم که سهم خود را انجام دهیم، اما نمـی بایـست ریاسـت کنـیم، فقـط خـدمتگزاران مـورد اعتمادی باشیم. همگی ما نیاز داریم سهم خود را در گروهی که در ٓان حضور داریم ایفا کنیم: مرتـب کـردن اتـاق، توزیـع نشریات و این که نظم جلسات چگونه حفظ شود.
این سنت می تواند در منزل یا در محل کار شما بخوبی مفید واقع شود. این سنت به ما کمک می کنـد کـه یـاد بگیریم بین مسئولیت های مان تعادل ایجاد کنیم و در هر کاری سهم خود را انجام دهیم.
سؤالاتی جهت بررسی:
رهبری جلسه درگروه چند وقت یک بار در گردش است؟

ٓایا همه افراد تشویق می شـوند کـه در ایـن مـسئولیت سهیم باشند؟

ایا گروه ما قوانینی اضافی و غیرضروری برای خدمتگزاران یا اعضایش دارد؟ٓ

ایا از طریق سازماندهی کردن گروه سعی در کنترل گروهم دارم؟ٓ تا چه حد انعطاف پذیر هستم؟ گروه من تاچه حد انعطاف پذیر است؟

چطور بدون ایجاد هرج و مرج می تـوانم گـروه خود را به انعطاف پذیری تشویق کنم؟

چگونه در مقابل پیشنهادات ارائه شده در مورد تغییر ساختار مقاومت می کنم؟ چرا؟

ـگروه ما چگونه از هیأت های خدماتی و کمیته ها حمایت میکند؟ـ ٓایا من داوطلب این کار هستم؟ گروهم چطور؟ـ

من چگونه از کسانی که به من خدمت می کنند حمایت می کنم؟

ٓایا پولی اهدا می کنم؟گروهم چطور؟

چگونه می توانم از خدمتگزاری مورد اعتماد بودن بهره ببرم؟

ایا این را در نظر می گیرم که چرخشی بودن خدمات باعث حفظ تواضع من می شود؟ٓ

ایا پس از اتمام دوره خدمتم، خدمتگزاران جدید را با دادن گزارشات و تجربیاتم تشویق می کنم؟

ٓایا تا به حال درٓ نحوه کارکرد خدمتگزاران مورد اعتماد دخالت کرده ام، یا شعار "رها کن و به خدا بسپار" را بکار بسته ام؟

ایا گروه من در مورد نقش ما، در کل ساختار نارانان بحث کرده است؟

ٓایا به این فکر گرایش داریم که تنها مسئلهٓ مهم گروه خانگی ما می باشد؟

چطور می توانم توانایی خود را به بهترین نحو بکار ببندم؟

ٓایا بیش از حد توانم مسئولیت قبول می کنم؟ هنگامی که اعمال دیگران غیر قابل قبول است،

ٓایا عقیده خود را به صراحت بیان می کنم؟

ایا این قدر از مقابله کردن می ترسم که دوست دارم به هر قیمتی که شده، حتی به قیمت از دست دادن ٓارامـشٓ خود، ٓاسوده خاطر بمانم؟

برای ارتباط با انجمنی جهانی که باعث بهبودی فردی ما می شود، چه می توان کرد؟

سنت دهم نارانان

گروه های خانواده ی نارانان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارنـد و نـام مـا هرگـز وارد مـسائل اجتماعی نمی شود.
سنت دهم به ما یادٓاوری می کند که موضوعات خارجی و مسائل دیگری که به احساسات ما مربوط می شوند، می تواند ما را از هدف اصلی مان که کمک به خانواده و دوستان معتاد است، منحرف سازد. ما با دور نگه داشتن گروه از مسائل و موضوعات عمومی به این هدف دست پیدا می کنیم.
مسائل و مشکلاتی در جامعه ما وجود دارند که با اعتیاد در ارتباط هستند. نارانان با یاری رساندن به مـردم بـرای کمک به خودشان در جهت یافتن راه حل های شخصی خود و با دادن حمایت های عاطفی و نیروی معنوی که ٓانها بـرای حل مشکالت شان به ٓان نیاز دارند، سهم خود را در بهبود بخشیدن به مسائل اجتماعی انجام می دهد.
ما نیاز داریم که از برنامه های اختصاصی، مؤسسات، مراکز درمانی مجاز، سیاست و عقاید مذهبی دور باشـیم. بـه عنوان افراد خارج از برنامه، کار کردن در مؤسسات خارجی برای دستیابی به نتایج خاص برای ما خوب است، اما لازم است که بحث در مورد ٓان ها را در خارج از جلسات مان انجام دهیم، اگر این بحث ها به جلسات مان راه پیدا کند، لازم است که
گروه را به سوی تمرکز بر هدف اصلی مان هدایت کنیم.
به عنوان افرادخارج از جلسه، ما عقاید و علایق بسیاری داریم، ما در بیرون از گروه و گاهی اوقات در بین خودمان در مورد ٓان ها صحبت می کنیم. همچنین ممکن است در ما، وقتی اصول معنوی سنت دهم را تمرین می کنیم، یاد مـی گیریم که هر عضو می تواند در ارتباط با هر موضوعی عقیده شخصی خودش را داشته باشد. با این همه، گـروه مـا بعنـوان یگ گروه نمی تواند این کار را انجام دهد. اصول معنوی نهفته در سنت دهم این است: "زندگی کن و بگذار زندگی کنند". ابراز نکردن عقیده در مورد مسائل خارجی همچنین بدین معنـی اسـت کـه مـسائل کـاری و گـرفتن تـصمیمات اجتماعی شخصیت مان را در جلسات خود تبلیغ نمی کنیم. رفتن به یک جلسه، جایی کـه مـی تـوانیم بـر روی بهبـودی خودمان تمرکز کنیم و مجبور نیستیم کالایی را بخریم یا این که عضو اجباری بعضی از سازمان هـا شـویم، باعـث ٓارامـش ماست.
ما ٓازادیم تا در مورد احساسات، واکنش ها، ناامنی ها، ترس ها و ایمان مان و یا مقاومت در برابر اسـتفاده از ابـزار نارانان صحبت کنیم.
لزومی ندارد که افراد، عقاید فردی، یا اعتقادات سیاسی را بـشنوند. زمـانی کـه مـا بـر روی مـشکلاتی کـه در ٓان مشترک هستیم، تمرکز می کنیم و از تلاش بر روی مسائل خارجی دست بر می داریم، کشمکش به حداقل می رسـد. در استرس و ٓاشوب های عمومی، نیاز داریم با احترام به سنت دهم از خودمان مراقبت کنیم.
انتقاد و نصیحت کردن در جلسات نارانان جایی ندارد. ما می توانیم احساسات مان را در مورد هـر موضـوع بحـث برانگیزی که بر روی ما تأثیر گذاشته ٓازادانه بررسی کنیم، اما مشارکت خود را در جلسات محدود می کنیم و بیشتر مـورد بررسی خود را برای گفتگو با راهنما با یک مشاور نگه می داریم. ما نمی توانیم از جلـسات نارانـان بـرای تـلاش در جهـت تغییر دادن عقاید دیگران در مورد مسائل خارجی استفاده کنیم.
سنت دهم – سؤالاتی جهت بررسی:
چگونه می توانیم بیشتر بر وجوه مشترک خود تمرکز کنیم تا بر تفاوت ها؟

ایا بخاطر می سپارم که هیچ عقیده رسمی ای در نارانان وجود ندارد؟ٓ

ایا تا به حال از گروه خود خواسته ام تا ٓارمان یا کسب و کاری مخاطره ٓامیز را در پیش گیرد؟ٓ

اگر کسی در جلسه موضوعی خارج از برنامه مطرح کرد، چگونه می توانیم با ملایمت موضـوع بحـث را بـه برنامـه نارانان

برگردانیم؟

ایا تا به حال برای در میان گذاشتن خشم و رنجش خود با راهنمایم تماس گرفته ام؟ٓ

ایا به خودم اجازه داده ام که نسبت به احساسات واکنش نشان دهم، بجای ٓان که دربـاره ٓان چـه مـی خـواهم بگویم و نحوه بیان ٓان فکر

کنم؟

ایا می توانم راهی جز کج خلقی برای بیان منظور خود پیدا کنم؟ چطور؟ٓ

ایا وقتی فردی با من موافق نیست، حالت تدافعی می گیرم؟ چگونه عکس العمل نشان می دهم؟ٓ

حتی اگر در مورد احساسات و عقایدم حق با من باشد، ٓایا می توانم اقرار کنم متأسـفم از ایـن کـه اجـازه داده ام خشم، احساساتم را کنترل

کند؟

ایا تا به حال این برداشت را داشته ام که نارانان عقیده ای در مورد موضوعی دارد؟ٓ

نارانان بدون وجود این سنت چگونه می بود؟

چطور می توانم این سنت را در زندگی شخصی خود بکار ببندم؟

سنت یازدهم نارانان

خط مشی روابط عمومی ما بنا بر اصل جاذبه است تا تبلیغ ما .گمنامی فردی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ می کنیم، خصوصاً مراقب هستیم تا گمنامی کلیه ی اعضای NA را محترم بداریم.
تعاریف: جذبه: توانایی جذب کردن به خود یا چیزی، بدست ٓاوردن توجه و تحسین، تمایل زیاد برای اتصال به یکدیگر تبلیغ: برانگیختن انگیزه برای اقدام تبلیغ کردن: کمک کردن به رشد یا تشکیل چیزی به طور فعالانه کار کردن و برانگیختن انگیزه ایجاد یک موقعیت بهتر گمنامی: موقعیت یا شرایطی برای ناشناس ماندن گمنام: بدون اسم شناخته شده و معروف. شخصی که نامش ناشناس یا نامشخص است.
سنت یازدهم توصیف کننده خط مشی روابط عمومی ما می باشد. این سنت رهنمودهایی جهت استفاده برای ٓاگاه سازی عمومی نارانان و جذب خانواده ودوستان معتاد به ما می دهد، درحالی که گمنامی اعضای NA را حفظ می کند.
ما در جستجوی این هستیم که از راه های گوناگونی مانند: مطبوعات، رادیو، تلویزیـون، سـازمان هـا. و مؤسـسات اموزشی و متخصصان مددکاری ، بهبودی را در سطح وسیعی در دسترس قرار دهیم. اطلاع رسانی عمـومی در ارتبـاط بـآ موجودیت و بهبودی، که ما می بایست پیشنهاد دهیم، عامل اصلی انتقال پیام نارانان به خانواده ها و دوستان معتاد است. مشخص کردن تفاوت بین جاذبه و تبلیغ دشوار است. ٓان ها معانی متفاوتی برای رساندن مفهوم یک هدف هستند: اطـلاع رسانی عمومی.
در جلسات نارانان که اعضای یکسانی هستیم، هر یک از ما، تجربیات شخصی خود را بیان می کنیم و هـیچ کـس بعنوان انجمن نارانان برای تمامی اعضا صحبت نمی کند.
برابری در جلسات، اجازه می دهد که قدیمی ترین و خدمت گزارترین اعضا به جلـسه رفتـه و درخواسـت کمـک کنند. برابری ما را تا حدی متواضع نگه می دارد که به قابلیت یادگیری مان ادامه دهیم و بر بهبودی شخصی خود تمرکـز
کنیم.
این وظیفه ماست: زمانی که افراد ٓامادگی شنیدن پیام را دارند به ٓان ها ٓاگاهی دهیم. هنگامی که اعضا در ارائه اطلاعات به عموم مشارکت می کنند، ما باید از گمنامی شخصی ٓانها حمایت کنیم.
گمنامی به ما اجازه می دهد که با صداقت در جلسات مشارکت کنیم تا از مزایای کامل بهبودی بهره مند شـویم. این که هر یک از ما تا چه حد خواهان گمنامی خود در داخل جلسات می باشد، انتخابی شخـصی اسـت. نـام کامـل تنهـا زمانی کاربرد دارد که از اعضا درخواست شود کارهای خدماتی انجام دهند. اگرچه، در سطح رادیو، تلویزیـون و مطبوعـات،چهره ها نمی بایست نشان داده شود و تنها از نام اول یا اسم مستعار افراد استفاده می شود. در صورت ٓاشکار شدن هویت ما، هویت خانواده و دوستان ما نیز ٓاشکار می شود و چـه بـسا ٓان هـا را در معـرض خطر قرار می دهد. هنوز تصورات نادرستی در مورد اعتیاد برای معتادان و خانواده های ٓان ها وجود دارد. گمنامی شخصی و هشدار علیه تبلیغ، گاهی اوقات اعضا را گیج و سردرگم می کند و ٓان هـا فکـر مـی کننـد کـه هرگز نباید به نام نارانان اشاره کنند، برخی از افراد فکر می کنند که هر شکلی از اطلاع رسانی عمومی تبلیغ محسوب می شود. هدف سنت یازدهم حفظ گمنامی ما بعنوان افراد خارج از جلسات می باشد نه حفظ گمنامی برنامه نارانان، هر یک از ما نماینده مخصوص نارانان در زندگی روزانه هستیم، هنگامی که برای بهبودی زندگی می کنم ومحترمانه از دیگران دعوت می کنیم تا به ما بپیوندند. ما می خواهیم مردم، نارانان را پیدا کنند و امنیت شخصی را در گمنامی خود احساس کنند. سـنت یازدهم بـدین معنی است که برای ایجاد اطلاعات صادقانه، متواضعانه و قابل فهم درباره نارانان، هر ٓان چه در توان داریم برای افرادی که هنوز در رنج هستند انجام دهیم.ما اطلاعیه ها را چاپ می کنیم، در بحث ها شرکت می کنیم و نشریات تصویب شده کنفرانس )CAL( را نوشته، منتشر کرده و ایجاد می کنیم. ما همچنین مقالات را منتشر می کنیم. در نمایشگاه های سلامتی شـرکت مـی کنـیم، در کلاس ها یا مؤسساتی که دعوت می شویم صحبت می کنیم و با متخصصان مددکار همکـاری مـی کنـیم، اطـلاع رسـانی مناسب باعث می شود که اعضای بسیاری به نارانان و NA بپیوندند. سنت یازدهم ما را راهنمایی می کند تا اساس معنوی گمنامی نارانان را حفظ کنیم در حالی که مشغول جذب افرادی هستیم که نیازمند کمک ما می باشند. زمانی که معتادان هنوز در حال مصرف هستند، هیچ گونه گمنامی ندارند؛ رفتار ٓان هـا حقیقـت اعتیـاد ٓان هـا را برملا می کند. اعضا مجبور نیستند از ٓان ها حمایت کنند و چنین حمایت هایی تنها مانع راهـی مـی شـود کـه ٓان هـا بـا جدیت در جستجوی ٓان هستند به محض این که اعضا NA به عجز خود در برابر مواد اقرار کرده، در جهـت پـذیرفتن ٓان تلاش می کنند و بر روی برنامه NA کار می کنند، اعضای نارانان برای حفظ گمنانی ٓانان تلاش کرده و با هـر روشـی ٓانها را تشویق می کنند.
سنت یازدهم – سؤالاتی جهت بررسی:
گروه من چطور می تواند افراد را از وجود خود ٓاگاه سازد؟

من به عنوان فرد خارج از جلسه در این مورد چه می توانم بکنم؟

ایا مراقب هستم اسرار اعضاء دیگر را حفظ کنم؟ٓ من به چه شکل از خدمات اطلاع رسانی حمایت می کنم؟

وقتی در رسانه های گروهی صحبت می کنم، یا در مورد نارانان مطلب می نویسم، ٓایا تقاضا می کنم نام و چهـره ام از داستان حذف

شوند؟

وقتی در مورد خودم می نویسم و از نام خود استفاده می کنم، ٓایا از بیان غیر مـستقیم ایـن کـه از اعـضا نارانـان هستم، خودداری می

کنم؟

چطور می توانم بدون افشا هویت معتادانی که در زندگی ام وجود دارند، درباره بهبودی خود صحبت کنم؟

چطور می توانم با دوستان و همکارانی که احتماالً علاقمند هستند مشارکت کـنم، در حـالی کـه روح گمنـامی را زنده نگه می دارم؟

ایا دیگران را به راه جدید زندگی خود جذب می کنم، یا ٓان ها را متقاعد می کنم که تغییر کنند؟ جطور؟ٓ

ایا من ٓان مرد یا زنی هستم که خودم دلم می خواهد باشم؟ چرا؟ چرا نه؟ٓ

ایا تا به حال با تبلیغ بیش از حد در مورد نارانان از جذابیت های ٓان کاسته ام؟ٓ

چگونه قدم ها و سنت ها را در تمام جنبه های زندگی خود بکار می بندم؟

چگونه از افرادی که در زندگی ام هستند سپاسگزار هستم؟

ایا سعی دارم دیگران را مجبور به زندگی با روشی کنم که به اعتقاد خودم درست است؟ چگونه؟ٓ

گمنامی برای من چه ارزشی دارد؟

حامل پیام بودن و در عین حال گمنامی فردی را در سطح عمومی حفظ کردن، برای من چه معنایی دارد؟

ایا بهبودی من برای دیگران جالب توجه است؟

سنت دوازدهم نارانان

گمنامی اساس معنوی تمام سنت های ما میباشد و همیشه یادٓاور این است که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم.
در سنت یازدهم گمنامی اولین اصل برای حمایت از اعضا نارانان و معتادان ٓان ها بود، با ٓاموختن سـنت دوازدهـم است که ما راهنمایی های معنوی پیشنهاد شده توسط گمنامی اهداف ٓان و چگونگی بکارگیری متواضعانه برنامه در زندگی روزمره خود را یاد می گیریم.
این روح ایثار، میل دستیابی به تمایلات شخصی به خاطر گروه، کمک گرفتن از دیگران بدون فخرفروشی و پاداش است.
نارانان یک انجمن گمنام است. هر ٓان چه اینجا گفته می شود باید محرمانه باقی بماند. فقط از این طریق است که می توانیم هر ٓان چه در ذهن و قلب مان داریم را بیان کنیم. در جلسات این عبارات را شنیده ایم یا کارت هایی دیده ایـم که روی ٓان ها نوشته است. "وقتی اینجا را ترک کردید، هر که را دیده یا هر ٓانچه که در اینجا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید." نارانان مکانی فراهم می کند که در ٓانجا ما بتوانیم از زندگی یا بیماری اعتیاد و تأثیر ٓان بر خود با یکدیگر صحبت کنیم. ما همچنین می توانیم در مورد چگونگی احساسات مان درباره معتادی که در زندگی مان داریم، صحبت کنیم.
اعضای نارانان هم زمان با این که نخستین قدم های خود را بسوی بهبودی و موفقیت های شخصی بر می دارنـد، در جلسات درباره سردرگمی، خشم، نگرانی و رنجش خود صحبت می کنند. ما یاد می گیریم کـه بـه مـشارکت گذاشـتن تجربه، نیرو و امید ما محفوظ خواهد ماند و توسط هیچ شخص دیگری تکرار نخواهد شد.
ما با حضور بیشتر و بیشتر خود در جلسات، به اصول گمنامی و چگونگی عملکرد ٓان پی می بریم. به بسیاری از ما به عنوان تازه واردین، لیست شماره تلفن های اعضای ثابت داده می شود و همگی اعضا تشویق می شوند تا در صورت نیاز به صحبت با کسی، با اعضای دیگر تماس بگیرند.
با توجه به این که شنونده پیام تلفنی ناشناس است. ما اسم کوچک، شـماره تلفـن و پیـام کوتـاهی روی دسـتگاه پیغام گیر می گذاریم و از ذکر نام نارانان خودداری می کنیم. گاهی اوقات تلاش برای گرفتن تماس با اعضاء دشوار اسـت، بدلیل این که شما نام فامیل ٓان ها را نمی دانید و نمی توانید کسی را که ممکن است دوست خوبی باشد بشناسید. ما می توانیم همدیگر را بشناسیم، ولی لازم است هر یک از ما گمنامی خود را حفظ کند.
چرا گمنامی اساس معنوی تمامی برنامه ما می باشد؟
مفاهیم معنوی قابل ملاحظه ای در تمرین گمنامی متجلی می شود که شامل: امنیت اعضاء احترام به افراد عـضو، تواضع و اشتیاق به اطمینان به نیروی برتر از خود می باشد.پذیرش یکدیگر و تمایل به زندگی براساس اصولی که برای ٓان ارزش قائل هستیم، به جای واکنش همیشگی به شخصیت اطرافیانمان، انجمن ما را متحد خواهـد سـاخت. مـا بـا کنـارگذاشتن موقعیت های فردی می توانیم بدون توجه به شخص پیام دهنده به پیام او گوش کنیم. ما با شروع خدمت گزاری به گروه خود، به سمت گسترش درک خود از گمنامی گرایش پیدا می کنیم بـرای ایـن که تواضع و اطمینان به یک نیروی برتر را افزایش دهیم. وظیفه ما به عنوان خدمتگزار مورد اعتماد حکومت کردن نیـست بلکه خدمت کردن و انجام وظایف محوله است. ما می بایست گوش دهیم و از وسوسه گرفتن مسئولیت خـودداری کنـیم. انجام کار اصل شده وفرد انجام دهنده کارها یعنی شخصیت بی اهمیت می شود. در عوض لازم است هدایت نیروی برتر ازخودمان را به بهترین شکل مورد توجه قرار دهیم
سنت دوازدهم – سؤالاتی جهت بررسی:

ایا من این سنت را در تمام جنبه های زندگی خود تمرین می کنم؟ چگونه ؟ٓ

ایا قادرم با ذهنی باز به سخنان بقیه گوش دهم، یا بخاطر این که با من موافق نیستند، ٓان ها را بی اهمیـت مـیٓ پندارم؟

ایا اساس معنوی گمنامی فردی خود را درک می کنم؟ گمنامی ناحیه را چطور؟ گمنامی منطقه را چطور؟ٓ

ایا قادر به دیدن خوبی ها در دیگران هستم، یا فقط به خطاهای ٓان ها توجه می کنم؟ٓ

چگونه به خاطر می سپارم که حتی موقع حرف زدن با یکی از اعضا گروه هویت کسی را فاش نکنم، یا واقعه ای را بیان نکنم که

باعث فاش شدن هویتی شود؟

چه ارتباطی میان گمنامی و رازداری وجود دارد؟

ایا در گروه خود فردی را بت می کنم و از او انتظاراتی دارم که از خودم ندارم؟ٓ

اگر عضو مشهور و صاحب نامی از جامعه به گروه من بیاید، ٓایا از این که به دیگران بفهمانم او را در نارانان دیده ام خودداری می

کنم؟

چطور می توانم بدون شکستن گمنامی کسی، نارانان را معرفی کنم؟ درک این که تا چه حد می خواهیم گمنام بمانیم به خودمان مربوط

است، به چه معناست؟

ایا تا به حال از نارانان برای تبلیغ برنامه کاری، محصولات و ایدئولوژی خود استفاده کرده ام؟ٓ

ایا به خدمتگزاران مورد اعتماد احترام گذاشته و از خدمت ٓانها سپاسگزار هستم؟ٓ

موقعی که اعضا نارانان را خارج از جلسات ملاقات می کنم چطور می توانم در عین حفظ گمنـامی بـا ٓانهـا اظهـار اشنایی کنم؟ٓ

گروه من چگونه تمامی اعضا را از اصول گمنامی ٓاگاه می سازد، ٓایا این کار با به شکل مشخصی انجام می دهد؟

مطالعه سنتها چگونه درک مرا از نقش من در گروهم بهبود بخشیده است؟

مطالعه سنتها چگونه درک مرا از نقش گروهم در ناحیه، منطقه و سطح جهانی بهبود بخشیده است؟

چطور می توانم سنتها را در زندگی شخصی و زندگی کاری خود بکار ببندم؟ این سنت به چه شکلی بر هدف اولیه نارانان تأثیر می

گذارد؟

مفهوم اول نارانان

برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما، گروه های نارانان، گرد هم می آیند تا ساختاری به وجود آورنـد
که موجب توسعه، هماهنگی و تدمین خدمات نارانان در کل گردد.
هدف اصلی انجمن ما، رساندن این پیام است که «هریک از اعضای خانواده معتاد یا دوست فرد معتاد می تواند به
آرامش دست یابد، چه معتاد قطع مصرف کند یا به مصرف ادامه دهد . » برای آرامش، راه تازه ای برای زندگی است. یکی از
اصلی ترین راه های رساندن پیام ا ز طریق جلسات و به شیوه کمک یک عضو به عضو دیگر است . این جلسات بهبودی کـه
هر روز در سراسر دنیا توسط صدها گروه نارانان برگزار می شود، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کنـد (مـی
دهد).
با این وجود، گرچه جلسات بهبودی مهم ترین خدمت نارانان است ولی تنها راه تح قق بخشیدن بـه هـدف اصـلی
انجمن ما نیست . خدمات دیگر نارانان عبارتند از : جذب تازه واردیـن، رسـاندن پیـام بـه دیگـران، در دسـترس قـرار دادن
نشریات بهبودی و فراهم آوردن شرایط مناسب تا گروه ها بتوانند تجارب خود را با دیگران در میان بگذرانـد . هـیچ یـک از
این خدمات به تنهایی، از لحاظ ارزش پیام رسانی به هیچ وجه با جلسات بهبودی قابل مقایسه نیستند . اگرچه هر یـک در
مجموعه برنامه ای که انجمن نارانان جهت به ثمر رساندن هدف اصلی خود اندیشه نقشی ضروری دارند.
ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری را انجام دهیم که به تنهایی قادر به انجام آن نیس تم، این جمله هـم در مـورد
بهبودی شخصی ما صدق می کند و هم در مورد خدمت کردن ما، در جوامع نوپای نارانان، گروه ها اغلب در کنار جلسات،
خدمات اساسی را نیز ارائه می دهند اما انجام دادن مجموعه کامل خدمات نارانان از جمله:
 خدمات تلفنی
 وب سایت ها
 پانل های بیمارستان و زندان
 کار اطلاع رسانی عمومی
 کمک رسانی و باقی خدمات
معمولاً به افراد و امکانات مالی بیش از آن چه که یک گروه بـه تنهـایی مـی توانـد فـراهم کنـد، نیـاز دارد ابعـاد
سازماندهی لازم جهت انجام این گونه مسئولیت ها، باعث انحراف اکثر گروه ها از رساندن پیام نارانان در جلسات خود مـی
شوند. عدم هماهنگی بین گروه ها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری، سـردرگمی و هـدر رفـتن
منابع گردد. به همین دلیل، اکثر گروه ها، این گونه مسئولیت ها را به تنهایی تقبل نمی کنند.
پس چه گونه گروه های نارانان می توانند از انجام این گون ه خدمات مطمئن شوند؟ آنها این کار را با ادغـام منـابع
خود و ملحق شدن به یک دیگر انجام می دهند تا ساختاری خلق کنند که موجب توسعه هماهنگی وحمایت از ایـن گونـه
خدمات شود ولی گروه ها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد.

مطالب مهم آموزشی
مطالب و سؤال های ذیل به منظور کمک به افراد و گروه جهت بررسی و آموزش دوازده مفهوم گردآوری شده اند .
در هر قسمت خلاصه ای از مطالب حساس و مهم هر مفهوم نوشته شده، شما یا گروه شما ممکن اسـت کـه بخواهیـد بـه
سؤالات زی ر توجه کنید تا از خود بپرسید: خدمت در نارانان به چه شکل است و این که مفاهیم دوازده گانه را چگونـه مـی
توانید در انجمن محلی خود به کار گیرید.

مفهوم اول
برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما، گروه های نارانان گردهم می آیند تا ساختاری به وجـود
آورند که موجب توسعه، هماهنگی و تأمین خدمات نارانان در کل گردد.
مسئولیت اصلی هر گروه نارانان بر پایی جلسات بهبودی می باشد، تا پیام را به طور مستقیم به خانواده و دوستان
فرد معتاد برساند . گروه ها نیز نیرو و توان خود را در ساختار خدماتی جمع می کنند، تا اطمینـان حاصـل کننـد خـدمات
دیگری مانند : اطلاع رسانی پانل های بیمارستان و زندان ها، توسعه نشریات و غیره – به طور مؤثر و بدون انحراف گروه ها
از انجام مسئولیت اصلی شان، ارائه می گردند.
سؤالات و مطالب مورد بحث:
 آیا گروه ما جلسات اداری منظم برپا می کند؟
 آیا در گروه ما به طور منظم در مورد این که چه گونه می توان هدف اصلی را بهتر پیش برد، صحبت می شود؟
 بعد از پرداخت هزینه نشریات، تدارکات و کرایه جلسات آیا گروه ما به اندازه کافی پول خواهـد داشـت کـه بـاقی
خدمات نارانان را به تنهایی ارائه کند؟
 آیا گروه ما به تنهایی می تواند خدمات مختلفی مثل اطلاع رسانی، پانل های بیمارستان و زندان، داشتن خطـوط
تلفنی، توسعه و نشر نشریات، صفحه وب و غیره را در حالی که جلسات بهبودی را نیز برقـرار مـی کنـد، سـازمان
دهی نماید؟
 آیا گروه ما نماینده ای به کمیته خدمات ناحیه محلی اعزام می کند؟ آیا گروه ما به طور مـنظم پـول بـه کمیتـه
خدمات ناحیه کمک می کند؟

مفهوم دوم نارانان

مسئولیت و اختیارات نهایی برای خدمات در نارانان به عهده گروه های خانواده نارانان است.
ساختار خدماتی در نارانان را گروه ها به وجود آورده اند تا درخدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروه ها قرار
گیرد. هیأت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروه ها تجارب خود را با یکدیگر در میان
بگذراند؛ ابزاری را فراهم آورند که گروه ها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند؛ اعضای جدید را جذب جلسات بهبـودی
گروه ها کرده و پیام بهبودی نارنانان را وسیع تر از آن چه یک گروه به تنهایی می تواند ، پیام بهبودی نارانان را وسیع تر از
آن چه یک گروه به تنهایی می تواند، انتقال دهند . چون گروه ها این ساختار خدماتی را به وجود آورده اند، بنابراین اختیار
نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیت های آن ساختار را به عهده دارند . این
دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است و تمرین و انجام هر یک، تمرین و انجام دیگری نیز هـست . وقتـی کـه
گروه های ما منابعی مانند : وجدان گروه ایده ها، افراد و پول را فراهم می کنند که جهت خدمات رسانی نارانان مـورد نیـاز
است، آن ها در همان حال و به همان وسیله، ساختار خدماتی ر ا نیز راهنمایی و هدایت می کنند. حال بـه چنـد مثـال در
مورد چگونگی عمل کرد این اصل می پردازیم.
مهمترین منبعی که توسط یک گروه نارانان به ساختار خدماتی اهداء می گردد، صرفاً یک حمایت معنوی است که
شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد . بدون نظر گروه ها، ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که چه گونه خدمتی
مورد نیاز است یا این که آن خدمتی را که ارائه میکند همان است که گروه ها مـی خواهنـد یـا نـه . گـروه هـا ایـده هـا و
راهنمایی هایی را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت های خود به آن نیاز دارد را فراهم می کنند . گروه ها بـا اعـلام
احتیاجات و نگرانی هایشان، اقتدار خود را بر ساختار خدماتای که به وجود آورده اند، اعمال می کنند.
افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص می دهند منبعی حیاتی هستند . بدون آن ها، هیأت ها
و کمیته ها نه تنها قادر به خدمت نخواهند بود بلکه حتی از بین خوا هند رفت. مسئولیت گروه ها در قبال ساختار خدماتی
این است که نماینده خدماتی گروهی یا نماینده گروه را انتخاب کنند که بتوانند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کـل
انجمن نارانان حمایت کند . با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او، گروه توان ایی خـود را در
تأثیر گذاری مستقیم و غیرمستقیم بر روی خدمات نارانان اعمال می کند . گروه با انتخـاب یـک نماینـده واجـد شـرایط و
فرستادن او برای خدمت از طرف گروه خود، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در نارانان به انجـام
می رساند.
برای انجام خدمات نارانان به پول نیز نیاز هست. بدون آن:
 خطوط تلفن ما قطع می شود
 فهرست جلسات چاپ نخواهد شد.
 نشریات نارانان برای توزیع موجود نخواهد بود.
 پانل های بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت.
 کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده درباره انجمن نارانان را در جامعه پخش نمایند.
در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از پول برای ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است . اگرچـه پیـام مفهـوم
دوم نیز در مورد پول ساده است؛ از آن جا که گروه ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف به خـصوصی بـه وجـود مـی
آورند، خود گروه ها نیز مسئولند که بودجه لازم را فراهم آورند.
تا این جا به آن چه مفهوم دوم خطاب به گروه های نارانان می گوید پرداختیم این مفهوم با ساختار خدماتی نیـز
سخن می گوید . گروه ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم تک تک هیأت ها و کمیته های خـدماتی را بـه وجـود آورده انـد .
گروه های نارانان مستقیم یا غیرمستقیم منابع مالی مورد استفاده این هیأت ها و کمیته های خدماتی را نیز فـراهم کـرده
اند. گروه ها این ساختار خدماتی را سازمان داده اند، تا از طریق آن و به همراه یک دیگر بهتر به هدف اصلی انجمن دست
یابند. بنابراین ساختار خدماتی باید در همه امور مربوط به اجزای تشکیل دهنده آن، احتیاجات و خواسته ای گروه ها را در
نظر بگیرند . مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروه ها به ساختار خدماتی در نارانان بـه
حاب آورد که «با منابع معنوی، شخصی و مالی که ما برای شما فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید، خواستار نظرات ما
باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید»
گروه های نارانان اختیار دار نهایی همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و بهتر اسـت بـه طـور مـداوم در مـورد
مسائلی که بر آنها اثر می گذارد و مورد مشورت قرار گیرند . برای مثال، پیـشنهادات در مـورد تغییـر دوازده قـدم نارانـان،
دوازده سنت، دوازده مفهوم، نام، ماهیت، و یا هدف انجمن باید مستقیماً از طرف گروه ها تأئید شود . و برعکس، اگر اتفاقی
یا اشتباهی در ساختار خدماتی رخ دهد، گروه های نارانان مسئولند که قدم هایی سازنده جهت رفع مشکل بردارند . تجربه
ما نشان داده است که انجام عجولانه اعمال بنیادی و اساسی نه به ما و نه به گ

مسئولیت و اختیار نهایی برای خدمات در نارانان به عهده گروه های خانواده نارانان است.
گروه ها مسئولیت نهایی و اختیار کامل ساختار خدماتی که به وجود آورده اند، را دارند. آن ها مـسئولیت خـود را
در حمایت از ساختار خدماتی در صورت نیاز با وجدان، ایده، افراد و پول انجام داده و از اختیارات خـود نیـز اسـتفاده مـی
کنند و به عکس، ساختار خدماتی نیز باید همیشه برای حمایت و راهنمایی به گروه ها توجه داشته باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 آیا گروه ما برای این که به کمیته ناحیه خود اعلام کند که آن ها احتیاجات گروه را برطـرف مـی سـازد راهـی دارد؟
چگونه؟
 آیا نماینده بین گروهی ما به طور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت می کند؟ آیا گروه به طور مـنظم بـه
کمیته خدمات ناحیه کمک می کند؟ آیا انجام این کارها امکان اعلام نظر گروه ما را در مورد خدمات نارانان به و جـود
می آورد؟ چگونه؟
 هرچند وقت یک بار گروه ما جهت خدمتی از طرف کمیته خدمات ناحیه مورد مشورت قرار می گیرد؟ از طرف کمیته
خدمات منطقه چه طور؟ از طرف کمیته خدمات جهانی چه طور؟ آیا دلتان مـی خواهـد بیـشتر مـورد مـشورت قـرار
گیرید؟ یا کمتر مورد مشورت قرار گیرید؟
 مفهوم دوم به هیأت ها و کمیته های خدماتی چه می گوید؟ آیا گروه ما فکر می کند که این پیام را ساختار خـدماتی
دریافت کرده و فهمیده است؟ اگر نه، گروه ما در این مورد چه می تواند بکند؟

روه ها نفعی نمی رساند . از آنجا که تغییرات
 به ندرت یک شبه اتفاق می افتد، حوصله و پذیرش را باید رعایت کرد و در نظر گرفت . با این حال، اعمال اختیار نهایی در
مورد خدمات نارانان که قسمتی حیا تی از نظام خدمات سازمان یافته در انجمن ماسـت . هـم حـق گـروه هـا باشـد و هـم
مسئولیت آنان

 

مفهوم سوم نارانان

گروه های نارانان اختیارات لازم را جهت انجام مسئولیت ها طبق ساختار خدماتی واگذار می کنند.
گروه های نارانان حافظ مسئولیت واختیار نهایی ساختار خدماتی هستند که خود آن را به وجود آورده اند . امـا بـا
این حالا اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم گیری برای تمام هیأت ها و کمیته های خدماتی بکنند، وقت و انرژی
کمی برای رساندن پیام بهبودی در جلسات خود خواهند داشت . به همین دلیل گروه هـا اختیـار را بـه سـاختار خـدماتی
واگذار می کنند تا برای انجام وظایف محوله تصمیم بگیرند.
واگذاری اختیار می تواند هم به گروه ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد. تصمیم های خدماتی
که بر روی گروه های تأثیری مستقیم ندارند می تواند سریعاً گرفته شود مثل : خطوط تلفن، وب سایت، پانل بیمارسـتان و
زندان، کوشش در اطلاع رسانی عمومی و برنامه های توسعه نشریات که می توانند به سرعت پیشرفت کنند تا در خـدمت
هدف اصلی نارانان باشند . وقتی گروه های ما نیاز به تصویب تمام تصمیماتی که از طرف آن ها در امور خدماتی گرفته می
شود نداشته باشند، آنان آزاد خواهند بود تا تمام توجه خود را معطوف به رساندن پیام نارانان در جلسات خود نمایند.
ما اغلب طرح ها و دستورالعمل هایی را مورد استفاده قرار می دهیم که به ما کمک کنند مفهوم سـوم را بـه کـار
بندیم. ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همین طور حدود اخ تیارات را به کسانی که قـرا ر اسـت آن
وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم . اگرچه، حتی کامل ترین و جـامع تـرین دسـتورالعمل هـا هـم نمـی تواننـد همـه
احتمالات را به حساب آورند . خدمت گزاران مورد اعتماد ما وقتی می توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند کـه مـا بـه
آنها آزادی لازم را بدهیم تا بتوانند بهت رین قضاوت را برای انجام مسئولیت های شان داشته باشند . سـاختار خـدماتی بایـد
همیشه به طور مستقیم در برابر کسانی که به آن ها خدمت میکند جواب گو باشد، اما در همان حال باید در حدی معقول
به ساختار خدماتی اختیار به انجام رساندن وظایفش را داد . یک گروه، هیأت خدماتی و یـا کمیتـه بایـد بـا وجـدان گـروه
جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه به کارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.
بعضی مواقع ما می ترسیم از این که واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد . مفاهیم
اول، دوم و سوم طراحی شده اند ت ا کمک کنند بی آن که دست خدمت گذاران مورد اعتماد خود را ببندیم، مسئولت خود
را درباره ی ساختار خدماتی حفظ کنیم. مفهوم سوم، گروه های ما را تشوق می کند که بر روی مسئولت خود تمرکز کنند
و در همان حال به آن ها اطمینان می دهد که اختیار لازم برای ارائه خدمات مورد ن یاز نارانان به ساختار خدماتی داده می
شود. مفاهیم دوازده گانه ما از گروه ها نمی خواهد که از اختیارات خود کناره گیری کننـدن یـا آن را بـدان گونـه واگـذار
کنند، که به ساختار خدماتی اجازه داده شود تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد . گروه ها به هر حال، ساختار خـدماتی
را سازمان داده اند که از طرف آن ها و با راهنمایی آنها عمل کند . و هر زمانی هم که گروه ها احتیاج دارند اختیـار نهـایی
خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کنند، آن ها را تشویق می کنیم که این کار را انجام دهند. اگرچه در مسائل روزمره،
گروه ها به هیأت ها و کمیته های خدماتی ما، اختیار اجرایی لازم را داده اند تا کار محوله را انجام دهند.
واگذاری اختیار می تواند خطراتی در پی داشته باشد، مگر این که وظایف، مسئولانه انجام شود و برای مؤثر واقـع
شدن مفهوم سوم، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند. مهمتر از همه این است که ما باید در انتخاب
خدمت گذاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص داشته باشیم . احساس مسئولیت ما مانع از این می شود تا این اختیار را به
کسانی واگذار کنیم که اساساً و ذاتاً شایستگی مدیریت این اختیار را ندارند و یا کسانی که تمایلی به پاسخ گویی کامل در
مورد اعمال خود ندارند . اما اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم، و کسانی را برگزینیم که می شود اطمینان کـرد کـه
اختیار واگذار شده به خود را به طور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله به کار می گیرند، آن وقت مـی تـوانیم در مـورد
مفهوم واگذاری احساس اطمینان و آسایش بنماییم.
وقتی انجام کاری را از خدمت گزاران مورد اعتماد خود می خواهیم، باید به طور کامـل و کـافی موضـوع آن را بـرای شـان
توضیح دهیم و باید حمایت مورد نیازشان را فراهم آوریم . پس از راهنمایی و حمایت، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیـری در
مورد انجام وظفیه ای که ب ه عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم. وقتی گروه ها اختیار کافی به ساختار خدماتی بدهند، دیگـر نیـازی
نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم گیری نمایند و هدف اصلی انجمن ما به بهترین وجه می توانـد مـورد
توجه قرار گیرد . با قرار گرفتن مفهوم سوم در جای در ست خود، گروه های ما آزاد خواهند بود که جلسات بهبودی برای خانواده ها و
دوستان معتادان را برگزار کنند و در همان حال مطمئن باشند که ساختار خدماتی که به وجود آورده اند، دارای اختیـار لازم جهـت
گرفتن تصمیمات مربوط به انجام مسئولیت هایشان می باشد.

گروه های خانواده ی نارانان اختیارات لازم را جهت انجام مسئولیت ها طبق ساختار خدماتی واگذار می کنند ».
در مسائل روزمره، گروه ها به هیأت ها و کمیته های خدماتی اختیار اجرایی لازم جهت انجـام کارهـای محولـه را
واگذار می کنند . این به معنای یک چک سفید صادر شده برای ساختار خدماتی نمـی باشـد و مـسئولیت نهـایی و اختیـار
کاملی که در موردش در مفهوم دوم صحبت کردیم، به قدرت خود باقی است. جهت به کارگیری دقیق مفهوم سوم، ما باید
با دقت خدمت گزاران مورد اعتماد خود را انتخاب کنیم.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 به طور کلی، گروه ما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می کند؟
 اگر گروه ما در مورد هر تصمیمی که هر هیأت، کمیته یاکمیته فرعی در سطح بخش، ناحیه، منطقه و جهان مـی
گیرد، مورد مشورت قرار می گرفت، آیا وقت و انرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیـا گـروه شـما
اطلاعات کافی برای ارائه پیشنهادات و نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟
 اگر هر هیأ ت یا کمیته خدماتی که به گروه ها خدمت می کند، فقط بعد از مشورت یا گروه ما می توانست اقدامی
کند، آیا قادر خواهد بود به سهولت وظایفی را که گروه ما به عهده اش گذاشت است، انجام دهد؟
 ما چه گونه می توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمت گزاران مورد اعتماد خـود واگـذار
کنیم؟

مفهوم چهارم نارانان

در ن ارانان رهبری مؤثر از ارزش والایی برخوردار است . در انتخاب خدمت گزاران صادق، به دقـت خـصوصیات
رهبری را مدنظر قرار می دهیم.
 در صورت انتخاب دقیق خدمت گزاران مورد اعتماد می توانیم با اطمینان اختیارات را به خـدمت گـزاران واگـذار
کنیم. در بند زیر، ما تعدادی از ویژگی هایی را که باید هنگام انتخاب خدمت گزاران مورد اعتماد مورد توجه قرار گیرد قید
کرده ایم . هیچ رهبری نمونه ی کامل همه این ویژگی ها نیست؛ این ایده های رهبری مؤثراند هرچه بیشتر این ویژگی هـا
را هنگام انتخاب رهبران نارانان مورد توجه قرار دهیم، به همان نسبت خدمات ما بهتر خواهد بود.
سوابق شخصی و مدارک تحصیلی و حرفه ای، اگرچه مؤثر و یاری دهنده است، اما لزوماً دلیل رهبری مـؤثر نمـی
باشند. به هر حال وقتی خدمت گزار مورد اعتماد انتخاب می کنیم، به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارت هـای
او، یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد، در جستجوی آن هستیم، فروتنی اسـت . درخواسـت
برای قبول رهبریف خدمت و قبول مسئولیت برای هر فرد در حال بهبودی، تجربه ای فروتنانه است . از طریق تداوم در کار
دوازده قدم، خدمت گزاران مورد اعتماد ما، نه تنها با توانایی های خود، بلکه با نقایص و محدودیت های خود آشنا شده اند.
و می دانند که پذیرفته اند تا با کمک خدا، به بهترین نحوی که می توانند به انجمن مـا خـدمت کننـد . رهبـران خـوب و
نارانان هیچ وقت فکر نمی کنندن که باید هر کاری را فقط خودشان انجام دهند، آن ها به طور مـنظم درخواسـت کمـک،
نصیحت و راهن مایی می کنند . رهبران انجمن ما نمی بایست که دیکتاتور و یا دستوردهنده باشند، آن ها خدمت گزاران ما
هستند. رهبری توانا را روحیه خدمت، هرگز از طریق حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران به پیروی امکان پـذیر نیـست،
بلکه فقط از راه الگو سازی و کسب احترام، امکان دارد . و ه یچ چیز ما را دعوت به احترام گذاشتن به خدمت گزاران مـورد
اعتماد خود نمی کند مگر این که فروتنی آن ها به وضوح مشهود باشد.
رهبر لایق، در نارانان یک رشته از ویژگی های شخصیتی را که در رابطه با بیدرای معنوی باشـد بـه نمـایش مـی
گذارد. ما به کسانی که به ما خدمت می کنند اعتماد داریم که گزارش واقعی و کامل فعالیت های خـود را بـه مـا بدهنـد .
رهبران ما باید راستی و درستی لازم را جهت شنیدن حرف های دیگران داشته باشند و در همان حال قادر باشند بر اصول
منطقی، پایداری کنند . مصالحه کنند، مخالفت کنند بدون این که ناسازگار باشند، شـهامت قبـ ول تقـصیر خـود را داشـته
باشند و تسلیم شوند . ما خواهان خدمت گزاران مورد اعتمادی هستیم که تمایل به صرف وقت و انرژی در راه خدمت فعال
به دیگران راداشته باشند، نشریات و منابع در دسترس را به خواننده و بیاموزند، با کسانی که تجربه بیـشتری در مـورد آن
مسئولیت دارند مشو رت کنند و وظیفه ای را که ما برعهده آنان گذارده ایم به دقت و تـا حـد امکـان کامـل انجـام دهنـد .
صداقت، روشن بینی و تمایل برای بهبودی ضروری می باشند و همین طور لازمه رهبری نیز هست.
هر عضو نارانان می تواند یک رهبر باشد و همه اعضای نارانان حق خدمت بـه انجمـن را دارنـد . رهبـری مـؤثر در
نارانان نه تنها می داند که چگونه خدمت کند، بلکه می داند بعضی مواقع بهترین خدمت، کنـار کـشیدن و اجـازه خـدمت
دادن به دیگران است عادت های گذشته مانند : تشریفات اداری بیش از حد و کاغذ بازی رشد انجمن ما را متوقف می کند.
در حالی که تداوم جریان چرخشی ر هبری باعث رشد نارانان می گردد . یک رهبر لایق می داند که برای حفاظت از مفهوم،
تفاوت قائل شدن بین اصول و شخصیت ها در هنگام خدمت و رعایت اصل چرخش بسیار اهمیت دارد.
در بعضی پست ها، خدمت گزاران مورد اعتماد به مهارت خاصی نیاز دارند تا بتواند رهبران مؤثری باشند ت. وانـایی
در ایجاد رابطه می تواند به خدمت گزاران مورد اعتماد کمک کند تا اطلاعات و ایده های خود را بـا کمیتـه ای کـه در آن
کار می کنند و هم چنین با کسانی که به آن ها خدمت می کنند در میان بگذارند . مهارت های سازمانی به خدمت گزاران
مورد اعتماد کمک می کند تا مسئولیت های کوچک خدماتی را ساده تر و انجام وظایف دشـوار را نیـز راحـت و سرراسـت
کنند. توانایی رهبران در تشخیص این که اعمال امروز ما به کجا منجر می شود و همین طور راهنمایی ما در مورد نیازمان
جهت آماده شدن برای تقاضاهای فردا، می تواند به خوبی در خدمت نارانان قرار گیـرد . تجربـه هـای مـشخص تحـصیلی،
تجاری، شخصی و خدماتی ممکن است موجب شود که شخص در حال بهبودی برای قبول خدمتی خاص، مناسب تر باشد
تا قبول خدماتی دیگر . اگر از اعضا بخواهیم وظیفه ای را قبول کنند که توانایی انجامش را ندارند به گروه مان صـدمه مـی
زنیم.
وقتی به ویژگی های رهب ری که از او می خواهیم خدمت کند به دقت توجه کنیم، می توانیم بـا اطمینـان خـاطر
فضای لازم را برای به کارگیری آن ویژگی ها فراهم کنیم . ما می توانیم به رهبران لایق اجازه و آزادی در خدمت بدهیم، تا
آن ها نشان دهند که به ما پاسخ گو هستند؛ به طور منظم کارهای خود را گز ارش مـی دهنـد ود رصـورت لـزوم خواهـان
راهنمایی بیشتر می شوند. این حقیقت است که رهبران ما، خدمت گزاران مورد اعتماد می باشند و حکومت نمی کنند، اما
در همان حال از خدمت گزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم که ما را رهبری کنند . اگـر در انتخـاب آن هـا دقـت لازم را
کرده باشیم، با اطمینان خاطر می توانیم به آن ها اجازده دهیم که این کار را انجام دهند.
رهبری مؤثر در نارانان ارزش والایی دارد و مفهوم چهارم در مورد خـصوصیات و ویژگـی هـایی کـه مـا در هنگـام انتخـاب
رهبران خود باید مورد توجه قرار دهیم صحبت می کند . به هر حال باید به خاطر داشته باشیم که بسیاری از مسئولت های خـدماتی
به چیزی جز تمایل به خدمت نیاز ندارند . مسئولیت های دیگر، گرچه مهارت های خاصی می طلبد، ولی به هر حال انجامش بیـشتر
به بلوغ معنوی خدمت گزار مورد اعتماد و استحکام شخصی او بستگی دارد . تمایل ود رک معنوی خدمت گـزار مـورد اعتمـ اد بـودن
نشانه هایی بارز از رهبری است که ارزش والایی در نارانان دارد.
باید به خاطر داشته باشیم، که رهبران نارانان فقط آن کسانی نیستند که با رأی ما انتخاب می شوند . امکان خـدمت بـدون
چشم داشت از راه های گوناگون در نارانان وجود دارد . اعضای نارانان رهبری شخصی را با کمک در نظافت پس از برگزاری جلـسات؛
مراقبت و اهمیت دادن بیشتر به خوش آمد گویی به تازه واردان انجمن و راه های بی شمار دیگر تمرین می کنند . به عنوان افـراد در
حال بهبودی هر یک از ما می تواند، نقش رهبری را با الگوی مناسب بودن در خدمت به انجمـن ایفـا کنـد . ایـن روح یـه متواضـعانه
خدمت به دیگران پایه و اساس مفهوم چهارم و رهبری را در نارانان شکل می دهد.

در نارانان رهبری مؤثر از ارزش والایی برخوردار است . در انتخابات خدمت گزاران صادق، به دقت خـصوصیات
رهبری را مدنظر قرار می دهیم.
اعتماد لازم جهت واگذاری اختیار، با آسودگی خاطر، از طریق انتخاب دقیق خدمت گزار ان مورد اعتماد می باشد .
رهبری در حفظ منافع انجمن ما بسیار مهم می باشد . درست است که، در حقیقت رهبران ما خدمت گزاران مـورد اعتمـاد
هستند و حکومت نمی کنند و هم چنین از خدمت گزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم ما را هـدایت و راهنمـایی کننـد .
اگر ما در انتخاب آن ها دقیق باشیم، می توانیم با آسودگی خاطر به آن ها اجازه دهیم کارشان را انجام دهند . این مفهـوم
ویژگی های کیفیت رهبری را که در هنگام انتخاب خدمت گزاران مورد اعتماد در نظر گرفته می شود، توضیح می دهد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 سنت دوم نارانان را بخوانید آیا نارانان رهبرانی دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبرانی، آیا انجمنی که تصمیمات جمعـی
می گیرد به رهبرانی نیاز دارد؟
 آیا گروه ما رهبرانی دارد؟ اگر دارد، آن ها چه کسانی هستند؟ در چه صورت می توانیم آن ها را رهبر بنامیم؟ آیـا
گروه ما، یک هیأت یا کمیته خدماتی می توانند بدون رهبران به کار ادامه دهند؟
 طبق این مفهوم، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گـزاران مـورد اعتمـاد در نظـر مـی گیـریم؟
اساس واقعی رهبری در نارانان چیست؟
 «رهبری مؤثر در نارانان نه تنها می داند که چه گونه خدمت کند، بلکه می داند چه موقـع بهتـرین خـدمت ایـن
است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد » . در مورد چرخش رهبری بحث کنید.
 رابطه رهبری در نارانان با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟ خدمت کـردن
با از خودگذشتگی چه رابطه ای دارد؟

مفهوم پنجم نارانان

برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود، منبع واحد تصمیم گیری و پاسخ گویی بـه وضـوح
تعریف می گردد.
کلید به کارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است ک ه نیاز به انجام دارد و آسان ترین راه به کار گرفتن آن
از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم، باید نوع اختیاری که جهت انجام آن واگذار
خواهیم کرد و نحوه پاسخ گویی آن مورد توجه قرار گیرد . پـس از آن یـک خـدمت گـزار مـورد اعتمـاد مـشخص، هیـأت
خدماتی، یا کمیته به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخ گو برای انجام این وظیفه انتخاب می گـردد . ایـن اصـل سـاده در
تمام خدمات نارانان از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود.
وقتی ما تصمیم می گیریم که یک وظیفه خدماتی خاص باید انجام شود و به وضوح می گوییم ک ه کـدام خـدمت
گزار مورد اعتماد یا هیأت خدماتی یا کمیته، اختیار انجام این وظیفه را دارد، از سر درگمی بی مورد جلوگیری می نماییم .
آن گاه دو کمیته نخواهیم داشت که سعی در انجام یک کار واحد داشـته باشـند و دوبـاره کـاری کننـد و بـر سـر حـدود
اختیارات با یک دیگر مجادله کنن . د گزارش های هر پروژه، مستقیم از یک منبع واحد تصمیم گیری ارائـه مـی شـود، کـه
حاوی بهترین اطلاعات ممکن است . بدین گونه خدمات محول شده، سریع و دقیق انجام خواهد شد، چون دیگـر پرسـشی
در مورد این که چه کسی مسئول انجام آن است وجود نخواهد داشت. اگر مشکلی هم در پروژه ظهور کند، دقیقاً می دانیم
برای رفع آن به کجا مراجعه کنیم . وقتی روشن می کنیم که اختیار هر مسئولیت خدماتی به چه کسی واگذار شده اسـت،
از عهده مسئولیت ها به خوبی بر خواهیم آمد.
وقتی که منبع واحد تصمیم گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم، هم چنین منبع پاسخ گ ویی را نیز
مشخص کرده ایم . همانطور که پیشتر در مفهوم چهارم دیدیم و در مفهوم هشتم نیز با آن روبرو خواهیم شد . پاسخ گـویی
ویژگی اصلی خدمت در نارانان است . وقتی به خدمت گزاران مورد اعتماد خود مسئولیت انجام وظیفه خـدماتی خاصـی را
می دهیم، آن ها را برای اختیاری که به آن ها واگذار کرده ایم نیز پاسخگو می دا . منی از آن ها انتظار داریم که در دسترس
باشند؛ پیوسته پیشرفت خود را گزارش کنند و با ما در مورد مسئولیت های خود مشورت نمایند . پاسخ گـویی بـدان معنـا
نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه بدین معنی است که می خواهیم از تصمیم گیـری هـای
خدمت گزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدان ها محول کرده ایم با خبـر باشـیم . مـا مـی خـواهیم امکـان
تأثیرگذاری بر تصمیمات، را داشته باشیم، به خصوص اگر مستقیماً بر ما اثـری داشـته باشـند و مـی خـواهیم تـازه تـرین
اطلاعات را در مور د هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول کرده ایم داشته باشیم تا اگر مشکلی پیش آمد، بتوانیم در
اصلاح آن کمک کنیم و نقش داشته باشیم.
مفهوم پنجم کمک می کند که اختیارهای خود را در خدمت به نارانان مسولانه واگذار کنیم . از طریق به کارگیری
مفهوم پنجم، ما با خدمت گز اران مورد اعتماد خود قراردادی ساده و صریح می بندیم . از همان ابتدا، آن ها می دانند که از
آن ها چه می خواهیم و انتظار داریم چه تصمیماتی را خودشان بگیرند و تا چه حدی برای کار خـدماتی کـه از جانـب مـا
انجام می دهند پاسخ گویشان می دانیم . به کارگیری مفهوم پنجم وظیفه ای نیست که آسان گرفته شود . مفهوم پـنجم از
ما می خواهد به دقت خدمتی را که می خواهیم انجام شود مورد توجه قرار دهیم؛ کسی که این کار را انجام می دهـد بـه
وضوح مشخص کنیم؛ اختیار لازم جهت انجام کار را واگذار نماییم و مراقب پاسخ گـویی بـرای انجـام وظـایف باشـیم . بـه
کارگیری آگاهانه مفهوم پنجم به سعی و کوشش نیاز دارد، اما نتایج آن به زحمتش می ارزد.

برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می ش ود، منبع واحد تصمیم گیری و پاسخ گویی بـه وضـوح
تعریف می گردد.
با مشخص کردن منبع تصمیم گیری برای هر وظیفه محوله، ما سردرگمی و گیجی در مورد این که چه کسی و تا
چه حد اختیار دارد را برطرف می کنیم هم چنین ما مسئولیتها را برای انجام هر خدمت مشخص می کنیم . کسی که به او
اختیار جهت وظیفه خاصی داده می شود، در مورد انجام آن وظیفه نیز مسئول خواهد بود.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 آیا گروه ما وظایف خاص را به افراد خاص محول می کند؟ آیا این کار کمک می کنـد تـا از انجـام کارهـای مهـم
اطمینان حاصل شود؟
 آیا کسی در گروه ما از موقعیتی خبر دارد که در گروه یا در یک هیأت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهـده
چند شخص یا چند کمیته فرعی واگذار شده باشد؟ چه اتفاق افتاد؟
 اگر خدمتی به طور مساوی به سه شخص واگذار شود و آن کار انجام نشود، چه کسی مسئول است؟

مفهوم ششم نارانان

وجدان گروه وسیله ای معنوی است، برای دعوت از نیروی برتر عزیز تا بر تصمیمات ما تأثیر گذارد.
وجدان گروه یک توانایی معنوی ضروری و حس درونی تشخیص درست و غلط برای م ا است. درکی درونـی اسـت
که هر یک از ما ممکن است در تفکرات شخصی خود با آن در مورد انتخاب بهترین راه مشورت کنیم . در کتاب اصلی ما از
وجدان به عنوان «ویژگی والای ذهنی و احساسی» که «عمیقاً تحت تأثیر بیماری خانوادگی اعتیاد قرار گرفته بود» صحبت
شده است . با به کارگی ری قدم ها، ما خواهان احیای وجدان و فراگرفتن استفاده از آن می شویم . هرچه قدر بیـشتر اصـول
معنوی را در زندگی مان به کار می گیریم به همان نسبت تصمیمات و اعمال ما کمتر تحت تأثیر بیماری خانوادگی اعتیاد
بوده و بیشتر تحت تأثیر چیزی که وجدان مان می گوید درست است، قرار می گیرد.
وقتی ما یعنی کسانی که وجدان شخصی آنها از طریق کارکرد قدم ها بیدار شده، چه در گروه های نارانـان و چـه
در جلسات کمیته های خدماتی، گردهم می آییم تا مسائل مربوط به خدمت را بررسی کنیم آماده می شویم تـا در وجـود
آوردن یک وجدان گروهی نفش داشت باشیم . به کا ر گرفتن وجدان گروهی، عملی است که اعضا با بیداری معنوی حاصـل
از کارکرد دوازده قدم را مستقیماً در حل مسائلی که بر نارانان اثر می گذارد، دخالت می دهند و به همین دلیل موضـوعی
است که باید بیشترین تأثیر را بر ملاحظات دقیق ما داشته باشد.
پدید آوردن یک وجدان گروهی، جزیی ضروری در فرایند تصمیم گیری نارانان است، با وجود این وجدان گروهی،
خود به تنهایی ابزار تصمیم گیری نیست، برای تشخیص تفاوت این دو، باید نگاهی به زندگی شخصی خود داشـته باشـیم .
مردمانی که زندگی آنان با معنویت آمیخته است، اصولاً قبل از گرفتن تصمیمات مهم، دعا و مراقبه می کنند. نخـست، بـه
منبع نیروی معنوی و بینش خود توجه می کنیم و سپس برای راهی که در پـیش داریـم طـرح ریـزی مـی نمـاییم . ایـن
احمقانه است ک ه ادعا کنیم خداوند به طور خودکار ما را در همه تصمیم گیری ها راهنمایی می کند و فرقی نمی کند کـه
قبل از تصمیم گیری از او خو استه باشیم تا بر تصمیمات ما اثر بگذارد یا نه، این موضوع در مورد وجدان گروهی و تـصمیم
گیری جمعی هم صادق است.
پدیده آوردن یک وجدان گروهی جمعی، باعث دست یابی راهنمایی معنوی مورد نیازمان برای تـصمیم گیـری در
مورد خدمات می شود . ما با هم دعا و مراقبه می کنیم، مشارک ت می نماییم و با یکدیگر سنت ها را بررسی می کنـیم و از
نیروی برتر درخواست راهنمایی می کنیم، گروه ها، هیأت های خدماتی وک میته های مـا اغلـب از رأی گیـری بـه عنـوان
ابزاری خشن به جای تجربه ی راهنمای معنوی استفاده می کنند . اگرچه برخی مواقع، به رأی گیـری نیـازی نیـست و بـ ا
پیگیری یک بحث فعلانه و متفکرانه، کاملاً آشکار می گردد که وجدان گروهی جمعـی، از مـا انتظـار چـه کـاری را در آن
موقعیت خاص خدماتی دارد . همان طور که ما خواهان قوی ترین اتحاد معنوی در نارانان هستیم، در تصمیم گیری ها نیز
خواهان هم رأیی و اتفاق آرا هستیم و نه صرفاً رأی اکثریت، هرچه قدر در بررسی نظـرات خـود دقـت بیـشتر مـی کنـیم،
احتمال رسیدن به اتفاق آرا بیشتر می شود و به رأی گیری جهت کمک برای تجربه وجـدان گروهـی بـه تـصمیم گیـری
جمعی نیازی نیست.
وقتی در حال تصمیم گیری برای خدمات خاصی هستیم، رأی گیری و توافق ممکن است برای وجدا ن گروه معیار
باشد. با این وجود وجدان گروهی می تواند نه فقط در هنگام تصمیم گیری ها بلکه در همه امـور انجمـن مـا دیـده شـود .
فرایند ترازنامه نویسی گروهی نمونه خوبی برای این مورد است . وقتی اعضای یک گروه نارانان گرد هم می آیند تا تأثیرات
گروه خود را در انجام هدف اص لی اش بررسی کنند، هر یک از آن ها به مشاوره با وجدان خود می چردازد تا نقـش فـردی
خود را در حیات گروه ببیند و به همین طریق نیازها و نگرانی های گروه خود را در کل در نظر گیرد . در این گونه نشـست
های ترازنامه نویسی ممکن است هیچ گونه تصمیم خدماتی خاصی گرفته نشود ام. ا یک ارتقا آگاهی معنوی در بین اعضای
گروه، در مورد نیازهای دوستان و خانواده ی معتادانی که هنوز در رنجند و همین طور نیازهای اعضای گروه به وجود مـی
آید.
نمونه ای دیگر از وجدان گروهی که بدون ارتباط با مسائل خدماتی شکل می گیرد و هر یک از ما به راحتـی مـی
توانیم آن را درک کنیم، هر روز در جلسات بهبودی ما پیدا می شود . برای مثال خیلی از مواقع، ما با مـشکلاتی شخـصی ،
در جلسات نارانان شرکت می کنیم و از تجربیات دیگر افراد گروه، آسایش، حمایت و راهنمایی مورد نیـاز را دریافـت مـی
کنیم. زمانی که آن جا هستیم آ ن چه را که نیاز داریم بشنویم می شنویم اعضای ما هـر یـک بـ ا شخـصیت هـا، سـوابق و
نیازهای متفاوت با یکدیگر و با ما در مورد بیداری معنوی که از طریق به کارگیری قدم های دوازده گانه در زنـدگی خـود
پیدا کرده اند، صحبت می کنند . از تنوع موجود در گروه یک پیام مشترک بر می خیزد، پیامی که مـی تـوانیم در زنـدگی
خود به کار بندیم . پیام بهبودی، در این پیام ما به «ارزش درمانی کمک یک فرد به فرد دیگر» پی می بریم. در ضمن ایـن
پیام کاربرد وجدان گروهی را، نه در مورد مسائل خدماتی، بلکه در مورد رشد معنوی نیز بیان می کند.
وجدان گروهی وسیله ای برای دعوت جمعی از راهنم ایی جاری نیروی برتر برای تأثیر گذاری بر تـصمیم هایمـان
است. زمانی که بهبودی شخصی خود را با جدیت پی گیری می کنیم و خواهان آن می شویم که بیـداری معنـوی جـاری
امکان به کارگیری اصول برنامه را در همه امور همین طور در امور خدماتی برایمان بیـشتر سـازد، در حـال بـه کـارگیری
مفهوم ششم هستیم . وقتی که نه فقط به کلمات بلکه به روح نهفته در پس جملات اعضای دیگر گوش می دهیم، مفهـوم
ششم را به کار گرفته ایم، در تصمیم گیری خدماتی، وقتی خواهان انجام اراده خدا مـی شـویم، نـه اراده خـود و خواهـان
خدمت به دیگران می شویم و نه خدمت به خود، مفهوم ش شم را به کار گرفته ایم . در گـروه هـا، هیـأت هـای خـدماتی و
کمیته های خود، وقتی از خداوند مهربان دعوت می کنیم که بر تصمیم گیری های مان در ارتباط با خدمت تأثیر بگذارد،
مفهوم ششم را به کار گرفته ایم.

وجدان گروه، وسیله ای معنوی است برای دعوت از نیروی برتر عزیز تا بر تصمیمات ما تأثیر گذارد.
وجدان گروه وسیله ای است که توسط آن ما بیداری معنوی حاصل از کارکرد دوازده قدم را در تصمیمات مربـوط
به خدمت دخیل می کنیم . این اصلی اساسی در یک مرحله تصمیم گیری انجمن ما می باشد . وجدان گروه، فقط یک نـام
زیبا برای رأی گیری نیست و خود به تنهایی نیز یک مرحله تصمیم گیری در نارانان نمی باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث
 منظور ما از این که می گوییم نارانان انجمن معنوی است، چه می باشد؟ آیا یک انجمن معنوی یک مرحله تصمیم
گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟
 آیا «وجدان گروه » فقط نام دیگر برای «رأی گیری » در نارانان می باشد؟ (وقتی که می گوییم «بیایید بـرای ایـن
مسئله وجدان گروه بگیریم » به چه صورتی وجدان گروه از یک مرحله تصمیم گیری متمـایز مـی شـود؟ بـه چـه
روشی وجدان گروه بخش اساسی در یک مرحله تصمیم گیری می باشد؟
 سنت دوم نارانان را بخ وان .ید آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می باشد، با این که کمک می کند تا این سنت
برای ما واضح تر و روشن تر شود؟
 سنت دوازدهم نارانان را بخوانید . به کارگیری مفهوم ششم چه گونه به ما کمک می کند که هنگام تصمیم گیـری
«اصول را به شخصیت ها » ترجیح دهیم؟ به غیر از مو قع تصمیم گیری، در چه زمینه های دیگری در انجمن، مـا
می توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم؟

مفهوم هفتم نارانان

تمام اعضای گروه خدماتی در قبال اخذ تصمیمات مهم مسئو لند و اجازه دارند به طور کامل در فرآیند تصمیم
گیری شرکت کنند.
مفهوم هفتم راهی برای به کار بردن اصل وجدان گروه در حوزه خدماتی است، این مفهوم پیشنهاد می کند که هر
کمیته خدماتی لازم است همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم گیری های آن کمیته تشویق کند . چـون بـا گـرد هـم
آوردن اعضا و نظرات متفاوت آن ها، به کمیته خدماتی مان فرصت می دهیم تا وجدان گروهـی کـاملاً آگـاه ومتعـادل بـه
وجود آورد و ما را به تصمیم های خدماتی حساس و منطقی رهنمون سازد.
هیأت های خدماتی، کمیته های ما، بیان گر تبادل نظرها و تجربه ها در نارانان هستند . هر یک از اعضا در تصمیم
گیری ها سهم مهمی دارند. نحوه شرکت وحضور در سطح گروه بسیار ساده است: اگر شما عضو یک گروه هستید. میتوانید
به طور کامل در تصمیم گیری های گروه شرکت کنید . نحوه شرکت و حضور در تصمیم گیری های هیأت هـای خـدماتی
وکمیته ها مستلزم درگیر شدن در کارهای خدماتی است. اما همین اصول بنیادی در آن جا نیز کاربرد دارد. بیان آگاهانه و
آزادانه وجدان شخصی، جزیی ضروری در وجدان گروهی در تمام سطوح است.
خدمت در نارانان فعالیت گروهی است . نمایندگان خدماتی ما و همچنین دیگـر خـدمت گـزاران مورداعتمـاد مـا،
همگی در برابر انجمن نا رانان در کل مسئول هستند . شرکت و حضور هر یک از اعضا ارزش بسیار دارد، چون مـا خواسـتار
بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم.
مقررات خاصی برای به کارگیری این مفهوم، در شرایط مختلف وجود ندارد. هر گروه خدماتی در یک فضای آکنده
از عشق، احترام متقابل، گفتگوهای صریح و ب ی پرده در مورد هر یک از مسائل به طور مستقل تصمیم می گیـرد . درمـوارد
مهم که بر گروه های نارانان اثر می گذارد، کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیت های محوله از طرف
گروه استفاده می کند و مسائل را در جلسات خدماتی به نحوه معمول رتق و فتق می کند.
اصل معنوی گمنامی در نارانان، اساس و بنیاد مفهوم هفتم است. این اصل انجمن ما را به سویی سوق می دهد که
برای فعالیت هر عضو در خدمت نارانان اهمیت قائل شویم. مفهوم هفتم با تأکید به برابر بودن نظرات هر عضو، اصل معنوی
گمنامی را اعمال می کند، اگرچه ممکن است ما در همه تصمیم گیری های انجمن شرکت نکنیم، ولی همه ما حق شرکت
کامل و برابر در تصمیم گیری های کمیته خدماتی که در آن عضو هستیم را داریم.

تمام اعضای گروه خدماتی در قبال اخذ تصمیمات مهم مسئولند و اجازه دارند به طور کامل در فرآیند تصمیم
گیری شرکت کنند.
چه کسانی باید در مراحل تصمیم گیر ی ما شرکت کنند؟ شرکت تمام اعـضا یـک گـروه خـدماتی، وسـیع تـرین
وجدان گروهی را به وجود می آورد و محکمترین اساس و بنیاد را برای تصمیمات خدماتی می سازد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه، منطقه یا بخش ما شرکت می کنند؟ چرا؟
 چه کسانی در جلسات اداری گروه ما شرکت می کنند؟ چرا؟
 آیا تمام اعضای کمیته خدماتی ما مسئولیت مهمی در برابر خدمات نارانان که در ناحیه ما ارائه می شود، دارند؟
 آیا تماما عضای یک کمیته فرعی مسئولیت مهمی در مورد کارهای آن کمیته فرعی دارند؟
 آیا تفاوت هایی بین اعضای شرکت کننده درجلسات کمیته اصلی و کمیته فرعی وجود دارد؟ چرا، یا چرا نه؟

مفهوم هشتم نارانان

برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه و منظم ضروری است.
ساختار خدماتی انجمن ما، بر اتحاد گروه ها بنیان گذاری شده است. جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط دایـم و
مستمر با نارانان داشته باشیم . گروه ها به کمک یک دیگر، ساختار خدماتی ای به وجود آورده اند کـه بـرای برطـ رف کـردن
نیازهای مشترکشان و تحقق هدف اصلیشان به آن ها کمک کنند . اثربخشی ساختار خدماتی به اتحاد مـستمر گـروه هـای
نارانان و همین طور به حمایت و راهنمایی مداوم آن ها بستگی دارد. این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، باز
وصمیمانه ما بین همه گروه های مربوط، امکان دارد.
ارتباط منظم و دائم نقش زیادی در انجام مسئولیت و اختیار نهایی گروه های ما در خدمات نارانان دارد. از طریـق
نمایندگان بین گروهی، گروه ها دائماً نیروها، نیازها، ایده ها و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می دهند . با گـردهم
آمدن این گزارشات روشن و شفاف است که گروه ها می توانند هیأت های خدماتی و کمیته ها را راهنمـایی کننـد تـا بـه
نارانان در کل خدمت کنند. زمانی هم که گروه ها به طور منظم اطلاعات دقیق از اجزا ساختار خدماتی دریافت نمایند، می
توانند با نوع و الگوی فعالیت آن ساختار به خوبی آشنا شوند و از این طریق گروه ها قادر خواهند بود تا تشخیص دهند که
مشکلی برای هیأت های خدماتی و یا کمیته ها پیش آمده و نیز در موقعیت بهتری قرار می گیرند تا بفهمنـد چطـور مـی
توانند به رفع این مشکل کمک کنند . هم چنین، با شناخت منابع مورد نیاز برای انجام وظایف خدماتی، گروه ها می توانند
حمایت کافی برای ساختار خدماتی فراهم نمایند.
رابطه روشن و مداوم، شرطی مهم در واگذاری مسئولیت و اختیار است . وقتی گروه های ما از ساختار خدماتی می
خواهند که انجام مسئولیتی را از طرف آن ها برعهده بگیرد، ما به ساختار خدماتی اختیار لازم را بـرای تـصمیم گیـری در
مورد آن مسئولیت واگذار می کنیم . ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمت گزارها مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسـایش
خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نماییم . این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد . تا جایی که هیـأت
های خدماتی و کمیته های ما به طور منظم گزارش هایی کامل وخالصانه از فعالیت های خود ارائه کننـد، مـی تـوانیم در
مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها، آسوده خاطر باشیم.
ارتباط رک و صریح داشتن، یکی از ویژگی های حساس رهبری مؤثر است . برای درک بهتر ایده ها، آرزوها، نیازها
و وجدان کسانی که به آنها خدمت می کنند، خدمت گزاران مورد اعتماد باید با دقت به سخنان اعضای انج من گـوش فـرا
دهند. برای دادن اطلاعات مورد نیاز به گروه های نارانان، جهت راهنمایی و حمایت از خدمات انجمن، رهبـران نارانـان بـه
طور منظم گزارش هایی کامل و روشن ارائه و توزیع می کنند. ما نمی خواهیم که خدمت گزاران مورد اعتماد ما دائماً ما را
در اعداد و ارقام و یا م سائل غرق کنند، اما از آن ها انتظار داریم که در صورت درخواست، اطلاعاتی کامل از فعالیـت هـا و
مباحث خود ارائه نمایند . خدمت گزاران مورد اعتماد ما در ایجاد ارتباط با کسانی که به آنها خدمت می کنند، باید رفتار و
منشی صریح، جامع و پذیرا از خود به نمایش بگذارند . تا ین حد صریح و بی پرده بودن کار راحتی نیست امـا بـرای حفـظ
درستی خدمات ما ضروری است.
در نهایت، ارتباط کامل و مداوم برای شکل گرفتن وجدان گروهی ضروری است و به نوبه خـود وسـیله ای بـرای دعـوت از
خداوند مهربان است تا بر روی تصمیمات کلی ما تأثیر بگذارد . برای شکل گیری وجدان گروهی، روابط مـا بایـد صـادقانه و مـستقیم
باشد. بدون نگریستن به مسائل از تمامی جوانب، گروه ها و هیأت های خدماتی و کیمته ها نمی توانند وجدان گروه آگاهی را شـکل
بدهند. وقتی ما گردهم می آییم تا مسائل خدماتی را بررسی کنیم، ایده ها و اطلاعات خود را بسیار صریح بـا یکـدیگر در میـان مـی
گذاریم و در مورد موضوعات مطرح شده، افکار و عقاید و مکنونات قلبی مان را با صراحت به زبان می آوریم . به طور کامل به یکـدیگر
گوش می دهیم و به دقت اطلاعات و نظراتی که ارائه می شود را بررسی می کنیم . وجدانی که از عدم آگاهی و جهالـت تغذیـه شـود
وجدانی غیر مؤثر است و قابلیت ارائه راهنمایی که به توان بدان اعتماد کرد را ندارد . یک وجـدان گروهـی مـؤثر فقـط مـی توانـد در
فضایی که تحت تأثیر ارتباطات صریح و منظم است مابین گروه مربوط شکل گیرد.
هدف از خدمت، کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی خود است : رساندن پیام بـه خـانواده هـا و دوسـتان معتـادان،
رابطه صادقانه، باز و مستقیم برای درستی و همین طور مؤثر بودن ساختار خدماتی نارانان ضروری است . اتحاد، مـسئولیت و اختیـار،
واگذاری، رهبری، جواب گویی، وجدان گروهی، شرکت و حضور همگی به ارتباط خوب اجزا مختلف انجمن نارانـان بـستگی دارد و. از
طریق ارتباط دوطرفه و منظم، گروه ها و ساختار خدماتی ما در موقعیتی مناسب جهت حمایت از ایده آل ها و انجام مسئولیت هـای
مشروح در مفاهیم دوازده گانه قرار می گیرند.

مفهوم هشتم
برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه ومنظم ضروری است.
ارتباط و رابطه دائم و منظم در انجام تمامی مفاهیم ضروری می باشد، و همین طور برای امانت داری و مؤثر بودن
در خدمت خدمات ما و ساختار خدماتی ما به انسجام و مؤثر بودن ارتباط ما بستگی دارد.
سؤالات و مطالب مورد بحث
 ارتباطات منظم چه گونه از مفهوم دوم حمایت می کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می کند؟ مفهوم چهـارم را
چطور، و همین طور مفهوم ششم را؟
 کمبود ارتباط دوطرفه چگونه می تواند باعث از بین رفتن مفاهیم، و تحلیل انسجام و تأثیرگذاری ساختار خدماتی
ما گردد؟
 آیاخدمت گزاران مورد اعتماد، هیأت های خدمتی و کمیته هایی که به ما خدمت می کنند، بـا گـروه مـا ارتبـاط
منظم دارند؟ آیا گروه ما با آن خدمت گزاران مورد اعتماد، هیأت های خدماتی و کمیته ها ارتباط منظم برقرار می
کند؟
 این ارتباط، و یاکمبود ارتباط، بر روی گروه ما تأثیر گذاشته، چگونه بر روی ساختار خدماتی تأثیر گذاشته؟

مفهوم نهم نارانان

تمامی اعضای ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه پیشنهادات را در مراحل تصمیم گیری مدنظر قرار
دهند.
بحث کردن با اشخاصی که با ما موافق هستند کاری آسان است . اما در بهبودی آموخته ایم که بهتـرین فکرهـای
ما، لزوماً بهترین راه حل و راهنمایی ممکن نیست . به ما آموخته اند که قبل از تصمیم گیری های مهـم و حـساس، افکـار
خود را در برابر افکار دیگران ارزیاب ی کنیم . تجربه به ما نشان داده است افکار کسانی که با ما موافق نیستند، اغلـب همـانی
است که بیشتر از همه به شنیدنش نیاز داریم . مفهوم نهم این بعد از بهبودی ما را در محیط خدماتی بـه کـار مـی گیـرد .
هنگام تصمیم گیری، گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما می بایست فع الانه خواستار تمامی نقطه نظرات موجود
باشند.
وجدان گروهی مؤثر، یک وجدان گروهی کاملاً آگاه است . مفهوم نهم وسیله ای است که به ما کمک می کنـد تـا
مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان و به خوبی آگاه است . در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعـضا
مخالف وجود د ارد. به خصوص ا گر اکثریت بزرگی از اعضاء مثل یک دیگر فکر کنند . اما اغلب یک صدای تنها، کـه اطلاعـات
جدید یا تصویری منحصر به فرد را ارائه کند، ما را از گرفتن تصمیم های ناآگاهانه و عجولانه نجـات مـی دهـد . در نارانـان
تشویق می شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم؛ حم ایتش کنیم؛ حتی خواهان آن شویم، چرا که بدون آن تـصمیم
های خدماتی ما بی شک صدمه خواهد دید.
مفهوم نهم ما را تشویق می کند، حتی اگر اکثر اعضای ما به گونه ای متفاوت فکر کنند، افکار خود را رک و راست
در بحث های مربوط به مسائل خدماتی به زبان آوریم . این مفهوم به ما ن می گوید که یک مخالف یـا سـازناهمگون دائمـی
باشیم و به هر چه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم . بلکه به ما می گوید مسئول هستیم که افکار و وجدان مـان
را با دیگر اعضا در میان بگذاریم و به دقت موضع وموقعیت خود را تشریح کنیم و با همان دقت نیز بـه موضـع و موقعیـت
دیگران گوش فرا دهیم . وقتی ما از خود شهامت لازم برای به زبان آوردن افکارمان و در همان حال احترام به یک دیگـر را
نشان می دهیم؛ می توانیم آسوده خاطر بایم که طبق مصالح انجمن نارانان عمل کرده ایم . با اصـرار و پافـشاری بـر بحـث
کامل درباره مسائل مهم، بدترین حالتی که ب ه وجود می آید این است که کمی از وقت یک دیگر را می گیـریم و بهتـرین
حالت آن است که انجمن را در برابر نتایج و پیامدهای تصمیمی ناآگاهانه و عجولانه قرار نمی دهیم.
وقتی کمیته خدماتی در حال تصمیم گیری است، مفهوم نهم می تواند به صورت های مختلف به کار گرفته شود .
اگر شما یکی از اعضای کمیته هستند، تنها کاری که باید بکنید این است که دست خود را بلند کنید و صحبت نمایید. اگر
نکته مورد نظر شما پیچیده است می توانید به صورت کتبی به دیگر اعضای کمیته یا هأیت ارائه کنید تا بتوانیـد بـا دقـت
موضوع را بررسی کنند.
اگر شما عضو کمیته مو رد نظر نیستند، اما به عنوان نارانان می خواهید موردی را در مسائل خدماتی مطرح کنید،
راه های مختلفی جهت اعلام نظر و موضع خود دارید، می توانید نظـر خـود را در جلـسه اداری گـروه خـود بـه مـشارکت
بگذارید و اطمینان حاصل کنید که نظر شما در کنار دیگر نظرها و تحت لوای وجدا ن گروه، نماینده بین گروهی را هنگـام
شرکت در بحث های خدماتی راهنمایی کند . بعضی از هیأت های خدماتی و کمیته ها قسمتی از دستور جلسه خـود را در
گردهمایی باز به این اختصاص می دهند که شما بتوانید افکار خود را در مورد مسائل ارائه کنیـد . خبرنامـه هـا و مجـلات
انجمن از مل ی تا جهانی، قسمتی را به درج نظرات اعضای نارانان در مورد مسائل خدماتی جاری اختـصاص داده انـد . علـی
رغم این که شما عضو یک کمیته خدماتی باشید یا نه، راه های مختلفی وجود دارد که بتوانید شخصاً مفهوم نهم را به کار
بب ندید.
فرایند تصمیم گیری های ما کامل نیست . خیلی از گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها به این امـر و همـین
طور به ارزش موضع اقلیت در مورد تمام تصمیمات آنها واقف هستند . هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آرا تأئیـد مـی
شود، کمیته ها اغلب از کسانی که رأی مخالف داده اند، درخواست می کنند که دلیل مخالف خود را شفاهی یا کتبی اعلام
کنند و اگر آن تصمیم بعداً نیاز به اصلاح داشته باشد، عقاید این اقلیت ها ممکن است در کمک به طـرح جدیـد خـدماتی
ارزشمند واقع گردد.
مفهوم نهم کمیته را تشویق می کند که به مشورت با وجدان گروه ادامه دهد، حتی بعد از این کـه تـصمیمی گرفتـه شـده
است. اگر بح ثی در مورد پیشنهادی که قبلاً تأئید شده به وجود آمد، کمیته مکلف است که به بحث گـوش فـرا دهـد، چـون ممکـن
است براساس آن بحث، کمیته در تصمیمات قبلی خود تغییراتی به وجود آورد، اما اگر تصمیمی گرفته شد و پـس از آن بـاز هـم در
مورد سؤال و شک و شبهه قرار گرفت، ولی پس از ب ررسی کلیه جوانب باز هم مورد تأئید قرار گرفت و به قوت خود باقی ماند، اینـک
زمان آن فرا می رسد که همه افراد این تصمیم را به پذیرند و از صمیم قلب جهت انجام دادن آن هم کاری کنند . مقاومـت مـستقیم
یا حمایت نصفه و نیمه از این گونه تصمیم ها برخلاف اصول ما در مورد تسل یم و پذیرش است. وقتی تـصمیمی گرفتـه شـد، دوبـاره
برسی گردید و تأئید شد، لازم است که ما بدان احترام بگذاریم و به دنبال خدمت خود در انجمن برویم.
بیان وجدان شخصی در گروه، پایه و اساس وجدان گروهی است . بدون آن، ما در برابر راهنمایی خداوند مهربان کـه مرجـع
نهایی ما اس ت سدگذاری می کنیم . وقتی تعداد کمی از اعضا به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت مـی کننـد اعتـراض دارنـد،
هیأت های خدماتی یا کمیته ی ما بهتر است با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله روبرو شود . اطلاعات و نظراتی که از طـرف
عده کمی ارائه می گردد ممکن است ما را از اشتباه خطرناکی نجات دهد و حتی ممکن است ما را به افق هـای جدیـد خـدماتی کـه
قبلاً فکرش را هم نمی کرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و مؤثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خـود را بـه انجـام برسـانیم . بـه
خاطر اعضایی که در آینده به ما ملحق می شوند، گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما باید همیشه تمامی نقطـه نظـرات را
در تصمیم گیری های خود در نظر داشته باشند.

تمام اعضای ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه ی پیشنهادات را در مراحل تصمیم گیـری مـورد نظـر قـرار
دهند.
خدمات ما برای جلوگیری از قضاوت، تصمیمات عجولانه و یا ناآگاهانه و دعوت از ایده هـای جدیـد جهـت مـشارکت، بایـد
تمام نقطه نظرات را هنگام طرح ریزی بررسی کند . این مسئله جهت به وجـود آوردن یـک وجـدان گـروه منـصف، عاقـل و متعـادل
ضروری می باشد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 «وجدان گروه کاملاً آگاه، یک وجدان گروه مؤثر خواهد بود » . چرا مهم است قبـل از ایـن کـه تـصمیمات خـدماتی بگیـریم
مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده است؟
 در گروه، بخش، ناحیه یا منطقه ما یک عضو چه طور می تواند نظر خود را در مورد یک تصمیم خدماتی ابراز کند؟
 آیا اعضا گروه خدماتی نارانان سعی در پیدا کردن ایده های متفاوت و جدید دارند؟ آیا نقطه نظرات مخالف را در نظـر نمـی
گیرد؟
 ما چه موقع می فهمیم که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت، صحبت کنیم؟ و چه وقت تـصمیمی را بـه پـذیریم و
تابع وجدان گروه گردیم؟

مفهوم دهم نارانان

هر عضو از گروه خدماتی می تواند، بدون ترس از تلافی، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از گروه درخواست
کند.
مفهوم دهم، تضمین احترام انجمن ما نسبت به تک تک خدم ت گزاران مورد اعتماد است . این مفهوم ممکن است
بدیهی به نظر به رسد، اما اعتقاد ما در مورد اصول، آن قدر قوی است که می خواهیم آن را به وضوح و با صدای بلند اعلام
کنیم، نارانان جمعیتی معنوی است، که ایده آلی والا در مورد رفتار ما با یک دیگر دارد. به هر حال اعضای ما انسان هستند
و بعضی مواقع با یک دیگر بدرفتاری می کنند . مفهوم دهم، تضمین جمعیت معنوی ما برای کسی که در محیط خـدماتی
ممکن است با او بدرفتاری شود؛ خدمت گزار مورد اعتمادی که آزرده گردید می تواند در خواست کند تا خسارت وارده بـر
او جبران گردد.
در موقعیت های متفا وت ممکن است نیاز به کارگیری مفهوم دهم به وجود آید . به عنوان مثال ما عـضوی را مـی
شناسیم که نامزد به دست آوردن موقعیتی خدماتی در کمیته خدماتی ناحیه ی خود شد. او اتاق را ترک کرد، تا به کمیته،
اجازه ی بحث در مورد حایز شرایط بودنش را بدهد . در حین این بحث، بعضی از اعضا کمیته خدماتی بی جهت بـه اعتبـار
شهرت شخصی او تهمیت زدند و بدگویی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورده چند روز بعد این فرد از بحـث در
مورد زندگی شخصی اش و تأثیر آن بحث بر انتخابات با خبر گردید . آزرده خاطر و عصبانی، تصمیم گرفـت بـا راهنمـایش
صحبت کند، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمایی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها،
اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی را جهت رسیدگی مورد بازخواست قـرار دهـد . او نامـه ای نوشـت و در آن بـه
کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رأی گیری مجدد نمـود .
ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بعد از آن ایـن کـه اعـضای کمیتـه
خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند، اقرار نمودند که اشتباه کرده اند و توافق کردند کـ ه انتخابـات
بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.
مفهوم دهم، تضمین حق استیناف برای رسیدگی به شکایت شخصی طراحی شده است تـا از حقـوق کـسانی کـه
مسئولانه مفهوم نهم را به کار گرفته و نظرات خود را اعلام کرده اند حفاظت کند . مفهوم نهم و دهـم در کنـار هـم، بـرای
ایجاد فضا ی مناسب که در آن اعضا با احساس آزادی در مورد مسائل جاری گروه بحث و تبادل نظرکننـد، ضـروری اسـت .
اگر بعد از نشان دادن شهامت ابراز عقیده ی محکم خود، عضوی مورد تلافی کسانی که با او موافق نبوده انـد قـرار گیـرد،
مفهوم دهم به او اجازه خواهد داد تا کمیته مربوط را جهت رسیدگی به شکایتش مورد بازخواست قرار دهد. بـدین ترتیـب
احترام به حقوق تک تک اعضای نارانان توسط ساختار خدماتی ضمانت می شود . در انجمنـی هـم ماننـد انجمـن مـا، کـه
موفقیت آن براساس هم کاری و حمایت متقابل است، این گونه احترام به اشخاص ضروری است.
در مورد مثالی دیگر، عضو یک کمیته فرعی مسئولیت خود را طبق مفهوم نهم اعمال کرد و علیه پروژه پیشنهادی
مسئول آن کمیته صحبت کرد . طی ماه های آینده، مسئول کمیته مزبور ارسـال گـزارش کمیتـه و اعلامیـه هـای رسـمی
کمیته را برای آن عضو متوقف کرد و حتی از مطلع نمودن او از زمان و مکان جلسات بعدی کم یته فرعـی نیـز خـودداری
نمود. آن عضو با مسئول کمیته فرعی تماس گرفت و از او خواست این مشکل را برطرف سازد . اما آن مسئول قبول نکرد و
پیشنهادش را رد کرد . سپس آن عضو تصمیم گرفت که از کمیته اصلی ناحیه جهت رسیدگی به شکایت شخصی اش علیه
آن مسئول دادخواهی نماید.
مفهوم دهم، تضمین انجمن ما برای احترام به تک تک خدمت گزاران مورد اعتماد است . اگر فکـر مـی کنیـد کـه در حـین
شرکت و حضور در یک کمیته خدماتی نارانان به شما خسارت و یا ضرری وارد آمده و می خواهید که مفهوم دهم را به کـار ببندیـد،
در مورد آن با راهنمای خود صحبت کنید، با نوشتن ترازنامه نقش خود را ببینید، دعا ومراقبه کنیـد . اگـر پـس از آن، هنـوز اعتقـاد
داشتید که خسارتی به شما ر سیده و می بایست برای دادخواهی استیناف کنید، آن موقـع نامـه ای بـه کمیتـه مربـوط بنویـسید و
موضوع وموقعیت خود را تشریح نمایید، یا مشکل خود را در نشست مشارکت کمیته د ر میان بگذارید . آن گاه لازم است کـه کمیتـه
موضوع را مورد توجه قرار دهد و اگر به توافق رسید که بـه شـما خـسارتی وارد شـده، چگـونگی جبـران آن را نیـز بررسـی نماییـد .
امیدواریم که نسبت به بکارگیری مفهوم دهم در خدمات نارانان به ندرت و خیلی کم، احساس نیاز شود، اما ایـن مفهـ وم همیـشه در
دسترس ما قرار دارد تا از طریق آن، ایده های معنوی انجمن را به کار گیریم.

هر عضو از گروه خدماتی می تواند بدون ترس از تلافی، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از گروه درخواست
کند.
مفهوم دهم ما را تشویق می کند که در محیط های خدماتی با یکدیگر به احترام رفتار کنیم، و ابزاری در دسترس
ما قرار می دهد که هرگاه به دیگران آسیب رساندیم، جبران خسار ت نماییم . این مفهوم توضیح می دهد که اگر یـک نفـر
احساس کرد که مورد آسیب و آزار قرار گرفته چه گونه می تواند خواستار رسیدگی به شکایتش شود.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 آیا کسانی را می شناسید که در حین خدمت آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت شده است؟
 «مفهوم نهم و دهم، هر دو با هم از فضایی که اعضا در آن احساس آزادی جهت بیان صریح نظرات خود در مـورد موضـوعی
را بکنند، حمایت می کنند » . آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟
 آیا کسی را می شناسید که در ناحیه ما یا هر جای دیگر، از آزا دانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری، چـرا؟ آیـا مفهـوم دهـم
باعث تخفیف این ترس می شود؟
 چه زمانی، وقت مناسب به کارگیری مفهوم دهم می باشد؟ چه زمانی، وقت مناسب نیست؟

مفهوم یازدهم نارانان

 سرمایه نارانان باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.
اعضای نارانان در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راه به انجام رسان دن هدف اصلی خود، کمـک مـالی مـی
کنند و این وظیفه ای برای همه اجزای ساختار خدماتی است که از این سرمایه جهت رساندن هرچه بیـشتر و بهتـر پیـام
بهبودی نارانان استفاده کنند . جهت انجام هرچه بهتر این کار، کمیته های خدماتی باید این را مدبرانه مورد اسـتفاده قـرار
دهند و به طور کامل ودقیق در برابر کسانی که این بودجه را فراهم آورده اند جواب گو باشند.
سرمایه نارانان باید همیشه جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد . این پـول بایـد جهـت پرداخـت
هزینه های برگزاری جلسات بهبودی نارانان اطلاع رسانی در مورد نارانان به عموم و دسترسـ ی بـه دوسـتان و خـانواده ی
معتادانی که امکان شرکت درجلسات را ندارند، هزینه شود . همین طور برای توسعه تولید، ترجمه و توزیع پیام بـه صـورت
کتبی و گردهم آوردن اعضای ما در محیط های خدماتی که متعهد به دیدگاهی بر گـسترش پیـام مـا بـه کـسانی کـه در
سراسر دنیا به آن نیاز دارن د هستند، استفاده می شود . همه این ها جهت حمایت از هدف معنوی نارانان که رسـاندن پیـام
است، می باشد.
سرمایه خدماتی راحت به دست نمی آید . جهت به انجام رسیدن هدف اصلی مان، ما به تمام منـابع مـالی کـه در
اختیار انجمن است نیازداریم . گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما باید از پـولی کـه مـا بـه آن هـا امیـد دهـیم
خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند و از خرج کردن بیهوده این پول از روی سبک سری خودداری کنند. با در نظر داشتن
هدف اصلی نارانان، ساختار خدماتی ما از هدر رفتن این پول اجتناب می کند و از این سرمایه ای که بـدان هـا داده شـد ه
جهت رساندن هرچه مؤثرتر پیام ما استفاده می نمایند.
یکی از راه های به کارگیری مفهوم یازدهم این است که ما فهرستی شفاف از اولویـت مخـارج تهیـه کنـیم و هـر
هزینه پیشنهادی را با این فهرست مقایسه کنیم. خیلی از گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها اقلام بیشتری از آن چه
بودجه شان به آن ها اجازه می دهد در فهرست اولویت بندی خود دارند . در این گونـه مواقـع، فقـط روی آن اقلامـی کـه
اولویت بیشتری دارند می توان سرمایه گذاری کرد.
پول فقط یکی از منابعی است که ما باید مسئولانه اولویت بندی کنیم. گرچه مفهوم یازدهم در مورد مدیریت مالی
کاربرد دارد، اما همه پروژه ها، همان قدر که به پول نیاز دارند به ایده، اطلاعات، وقت و تمایل اعضا نیز بستگی دارد . اگر ما
سرمایه مورد نیاز جهت شروع پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمـام شـروع
پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع مـورد نیـاز را در اختیـار داشـته
باشیم اگر صبر نکنیم، سرمایه خدماتی نارانان را به هدر می دهیم . هنگام اولویت بندی و طرح نقـشه در مـسائل خـدماتی
باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم
در اولویت بندی ها، ممکن است وسوسه شویم که فقط به احتیاجات خود فکر کنیم و محکم به سرمایه بچسبیم و
فقط برای پرو ژه مورد نظر خودمان هزینه کنیم و نقش خود را در فراهم آوردن سرمایه مـورد نیـاز بـرای همـه ی سـطوح
خدماتی نادیده بگیریم، این گونه تفکر برخلاف مفهوم یازدهم است. به طور کلی در فهرست اولویت بنـدی مـا بهتـر اسـت
تعهد در پیشبرد اهداف نارانان در رأس قرار گیرد . برا ی یا ن که نارانان در سراسر جهان، خدماتی را که لازمه ی رشد آن و
پیشبرد اهداف اصلی است ارائه کند، چرخش پول نباید در یک نقطه از ساختار ما گ یر کند . گروه هـای مـا مـسئول تهیـه
بودجه خدمات ما هستند، اما در همان حال مسئولند که کمک های مالی جهت خدمت را مدیریت نمایند. وقتی گـروه هـا
پولی را می پردازند بهتر است از خود بپرسند که این پول وقتی از دست آن ها خارج می شـود، جهـت انجـام چـه کـاری
استفاده خواهد شد . آیا کمکی در جهت دادن خدمات مفید به گروه ها خواهد بود؟ آیا به رساندن پیـام مـا بـه دوسـتان و
خانواده ی معتادان کمک خواهد کرد؟ آیا به رساندن پیام ما به دوستان و خانواده ی معتادان کمک خواهد کرد؟ آیا هیأت
خدماتی یا کمیته از آن استفاد عاقلانه می کند؟ گروه های ما آزاد هستند که تصمیم بگیرند که چه مبلغ و به کدام یک از
سطوح خدماتی می خواهند کمک کنند . ما آن ها را تشویق می کنیم که این کار را انجام دهند، خیلی هم مـسئولانه ایـن
کار را انجام دهند.
البته پیشنهاد نمی شود که گروه ها کمک های داوطلبانه را برای کمیته فرعـی خاصـی ذخیـره کن نـد . گـروه هـا
ساختار خدماتی را به وجود آودره اند که نه تنها از طرف آن ها خدمت کنند، بلکـه ایـن خـدمات را نیـز هماهنـگ سـازد .
درواگذاری اختیارات لازم به ساختار خدماتی جهت به انجام رساندن مسئولیتهای خود، گروه ها همچنین اختیار هماهنگی
تخصیص منابع خدماتی در سطوح مختلف خدمت را به ساختار خدماتی واگذار کرده اند بدین طریق، می توان تعادلی مؤثر
بین نیازها و اهداف در همه رشته های خدماتی یا منابع تحت اختیار کمیته های هماهنگ کننده به وجود آورد.
رابطه روشن و رک و راست از طرف ساختار خدماتی ما، بهترین راه کمک به گروه هـا جهـت کمـک دا وطلبانـه مـسئولانه
خواهد بود . وقتی گروه ها گزارشات کامل و منظم از هیأت های خدماتی و کمیته ها در مورد فعالیت آنهـا دریافـت کننـد،
شروع به دیدن تصویر کاملی از خدمت خواهند کرد . گروه ها باید اطلاعاتی در مورد اینکه این فعالیت ها چه مقدار هزینـه
دارند دریافت کنند . این گونه ارتباط به گروه های ما کمک می کند تامطمئن باشند که کمک هـای آنهـا مـسئولانه مـورد
استفاده قرار می گیرند.
کمک های داوطلبانه مستقیم گروه ها به ساختار خدماتی باعث تشویق مدیریت مسئولانه سـرمایه خـدماتی مـی
شود و به کمیته خدماتی کمک می کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی نارانان حفظ کنند. تجربه به ما نشان داده، که
وقتی متعهد به تأمین هزینه کار هر یک از سطوح مختلف خدمت انحصارا از طریق کمک هـای داوطلبانـه گـروه هـا مـی
شویم، حفظ رابطه قوی بین گروه ها و دیگر قسمت های خدماتی آسان تر است. گروه های ما مایلند که درباره کاری که از
طرف آنها و با مسئولیت آن ها انجام می شود، آگاهی بیشتری داشته باشند تا بتوانند منابع مالی مـورد نیـاز را در اختیـار
هیأت ها وکمیته ها قرار دهند . وقتی که تمام سطوح ساختار خدماتی به طور مستقیم از طرف گروه ها حمایت می شـوند،
رشته های مسئولیت دو جانبه بین آنها محکمتر می گردد . علاوه با رهایی هیأت های خدماتی و کمیته ها از فعالیت هـای
درآمد زایی کمک های مالی، به آن ها امکان می دهد تا انرژی خود را کامل صرف انجام دادن دهد اصـلی نارانـان نماینـد،
یعنی رساندن پیام.
جواب گو یی یکی از خواص ضروری مدیریت مسئولانه ی مالی نارانا ن است، وقتی اعضای نارانان بـرای گـروه هـا،
کمیته ها، دفاتر و همایش ها سرمایه فراهم می کنند، عناصر ساختار خدماتی ما مـسئول هـستند کـه در مـورد چگـونگی
استفاده از این سرمایه جواب گو باشند . گزارش های مالی منظم، دفاتر بازو رسدگی و حسابرسی به حساب نارانان به طـور
مرتب، به همان گونه که در جزوه راهنماهای مختلف برای خزانه داران نارانان نوشته شده، به اعضای کمـک مـی کنـد تـا
مطمئن باشند که کمک های آن ها از لحاظ مسائل مالی جوابگویی کسانی که بدان هـا خـدمت مـی کننـد، مـی باشـند .
گزارش های خزانه داری به ما کمک می کند تا ببینیم هزینه های خ دماتی واقعی ما، تا چه با اولویتهایی که ما دشته ایـم
مطابقت دارد . گزارش های مالی مداوم به ما کمک می کند تا برای فعالیت های خدماتی آینده، طرح های واقـع بینانـه ای
برای مخارج بریزیم . گزارش های مالی و حسابرسی منظم کمـک مـی کنـد تـا از سـرقت سـرمایه هـای خـدماتی نارانـان
جلوگیری شود، و اگر سرقتی رخ دهد، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می شود که این مـسئله نمـی توانـد بـرای
مدت طولانی بدون آن متوجه آن شویم ادامه داشته باشد.
وقتی اعضای نارانان سرمایه خدماتی را با کمک های شأن تأمین می کنند، انتظار دارند که این پول با دقت مـورد
استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است، گردد . با قبول این کمک های داوطلبانه گـروه
ها، هیأت های خدماتی و کمیته های ما متعهد می شوند که این سرمایه را برای رساندن پیام نارانان استفاده کنند و آن را
مسئولانه خرج نمایند.

سرمایه نارانان باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی مان مورد استفاده قرار گیرد.
پیام مفهوم یازدهم : کامل ترین اولویت و تنها راه برای استفاده از سرمایه نارانان را سازمان دهی می کند . یا جواب
گویی کامل مالی، اهمیت پیام مفهوم یازدهم رسانده می شود . کمک های داوطلبانه مستقیم در هر سطح خـدماتی کمـک
می کند تا بر روی هدف اصلی مان متمرکز باشیم و جواب گویی را افزایش می دهد.

سؤالات و مطالب مورد بحث:
 از پول در گروه ما، بخش ما، ناحیه ما، منطقه ما و خدمات جهانی ما چگونه استفاده می شود؟
 اولویت های بودجه ی گروه را رتبه بندی کنید:
 نشریات نارانان
 تدارکات
 کرایه مکان جلسات
 حمایت مالی جهت خدمات
 ما چه گو نه آن را اولویت بندی کرده ایم، توضیح دهید؟ آیا گروه ما اولویت بندی خاص و مداومی در بودجه خود
دارد، یا هر ماه به این موضوع می پردازد؟
 آیا از مواقعی خبر دارید که پول نارانان بیهوده در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح بخش، ناحیه و منطقه چه
طور؟ در مورد خدمات جها نی چه طور؟ مورد «خرج بیهوده » آن پول چه بود؟ به جای آن، چه گونه مـی بایـست
این پول خرج می شد؟
 آیا سرمایه نارانان در گروه ما حساب و کتاب منظمی دارد؟ در بخش، ناحیه و منطقه ما چطور؟ در خدمات جهانی
چطور؟ اگر نه، چه گزارش های مالی بهتر است جایگزین شود؟
 «کمک های دا وطلبانه مستقیم گروه ها به ساختار خدماتی ما، مدیریت مسئولانه ی سرمایه را تشویق می کنـد و
به آن کمک می کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی نارانان بگذارد » آیا بخش، ناحیه یا منطقه ما برای تهیـه
قسمت قابل ملاحظه ای از درآمد خود به راه های مختلف کسب درآمد روی می آورد؟ آیا عاقلانه است؟ این کـار
چه تأثیر بر روی رابطه گروه ما با ناحیه، بخشف منطقه یا خدمات جهانی می گذارد؟
 اگر گروه ها کمک های داوطلبانه ی مستقیم خود را در سطوح مختلف خدماتی ارائه می کردنـد، تفـاوتی در ایـن
روابط به وجود می آمد؟ آیا هیأت ها و کمیته های خدماتی ما قادر هستند از طریق کمک های داوطلبانه مستقیم
گروه کارهای خود را اداره کنند؟

مفهوم دوازدهم نارانان

در راستای حفظ ماهیت معنوی، نارانان، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد.
از خودگذشتگی در خدمت، کوششی معنوی و ضروری اسـت . در قـسمتی از قـدم دوازدهـم گفتـه شـده از قـدم
دوازدهم گفته شده " با بیداری معنوی " هر یک از ما سعی کردیم که ایـن پیـام را بـه دیگـ ران برسـانیم " کوشـش هـای
خدمات جمعی ما نیز از این بنیان معنوی سر چشمه می گیرد . با تجربه کردن نتایج این برنامه در زندگی خودمان، ما گرد
هم می آییم تا پیام بهبودی را خیلی بیشتر از آن چه هر یک به تنهایی مـی تـوانیم، گـسترش دهـیم . خـدمت در نارانـان
تحمیل اراده و عقاید مان به دیگران نیست، بلکه خدمت فروتنانه به آن ها، بدون چشم داشت و انتظار است.
این اصول زمینه همه کارهای ما در گروه ها، هیأت های خدماتی و کمیته ها است . مفهوم دوازدهم یادآور ماسـت
که اگر توانسته ایم بهبودی را تجربه کنیم، فقط به خاطر این است که کسانی اصل از خودگ ذشتگی را به فعل درآورند و از
خود وقت و مایه گذاشتنند، تا پیام بهبودی را زمانی که ما هنوز از بیماری خانوادگی اعتیاد در رنج بودیم بـه مـا برسـانند .
توسط خدمت، ما سپاس خود را از این که کسانی بهبودی خود را با ما در میان گذاشتند، بیان می کنیم و ما نیز بهبـودی
خود ر ا با دیگران در میان می گذاریم . هیچ چیز به اندازه ی این روح یه از خود گذشتگی در خدمت، نمی تواند این قدر بـا
تمایل به حکومت و ریاست کردن فاصله داشته باشد.
گروه های ما به وجود آمدند، زیرا که ما دریافتیم به تنهایی نمی توانیم «حمایت ناسالم خود را قطع کنیم و تمایل
به کنترل، تغییر و معالجه آن ها را از دست بدهیم و راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم ." به همین طریق، گـروه هـای مـا
گرد هم آمدند تا ساختار خدماتی به وجود آورند و تشریک مسا عی جامعی را طرح ریزی کنند که ب توانند به رساندن پیـام
خیلی فراتر از آن چه هر یک جداگانه می ت وانستند، کمک کنند . ساختار خدماتی به این خاطره به وجود نیامـده اسـت تـا
بعضی از گروه ها دیگران را مجبور به انجام پیشنهادهای خود بکنند، بلکه به وجود آمده است تا نیروی گروه های مـا را بـا
هم ادغام کند، تا به توانند خدمات مورد نیازی را که انجام آن ها توسط یک گروه غ یرممکن یا بـسیار دشـوار اسـت . بهتـر
انجام دهند : توسعه و توزیع نشریات که پیام ما را به صورت کتبی ویا از طریق اینترنت برساند، فـراهم کـردن اطلاعـات در
مورد نارانان برای عموم، ارسال پیام ما برای آن هایی که نمی توانند در جلسات شرکت کنند و حمایت از جلسات جدیـد و
اجتماعات جدید نارانان، خدمت در نارانان تبادل نظر و هم کاری بین خدمت گزاران مورد اعتمادیست که همواره از طـرف
گروه ها راهنمایی می شوند و نه یک قانون که توسط هیأت قانون گزار اعمال گردد.
مراحل مختلف پیوستن به یکدیگر جهت به وجود آوردن ساختار خدماتی، نشان گر فروتنی گرو ه هـای مـا اسـت .
گروه های به صورت جداگانه خیلی کمتر می توانند هدف اصلی انجمن ما را پیش ببرند، تا وقتی که با یکدیگر باشـند . بـه
همین طریق، عناصر مختلف ساختار خدماتی ما، هر یک به تنهایی نقش خاص خود را طرح وسیع خدمات نارانان به عهده
دارند و ایفا می کنند . هر یک از این عناصر جهت تأثیرگذاری هرچه بیشتر متکی بر عناصر دیگر است . هرگـاه هـر یـک از
عناصر به جای این که خدمت گذار باشد، سعی کند مانند نهاد حکومتی عمل کند، به رشته هایی که همگی ما را بـه هـم
پیوند می دهد آسیب خواهد رساند و تأثیرگذاری کلی و موفقیت انجمن ما را در پیشبرد هدف اصلی اش مورد تهدید قـرار
خواههد داد. فروتنی صفتی ویژه و ضروری در خدمت غیرحکومتی در نارانان است.
برای خدمت کردن هرچه بهتر، هر عضو از ساختار خدماتی باید سعی و کوشش صمیمانه وجدی در برقراری رابطه
مؤثر انجام دهد . چه گروه ها، چه خدمت گزاران مورد اعتماد، چه ه یأت های خدماتی و کمیته هـا، بایـد عقایـد و تجـارب
خود را کاملاً به مشارکت بگذارند و همین طور باید دقیق و با احترام گوش فرا دهند . در جاهای دیگر، کسانی ممکن است
از سخن، جهت تفرقه نیرو و قوای حریف خود استفاده کنند، تا بتوانند بر آن ها حکومت نمایند، اما در خدمت نا رانان ما با
یکدیگر مشارکت می کنیم تا بتوانیم نیرو وقوای خود را با یکدیگر درآمیزیم تا بهتر هدف اصلی انجمن مان را پیش ببریم.
جهت رعایت جواب گویی به کسانی که بدان ها خدمت می کنیم: ما موظف هستیم آن ها را به طور کامل، دقیق و مختصر
درباره نوع فعالیت های خود آگاه نماییم. ذات وماهیت غیرحکومتی ساختار خدماتی، حکم مـی کنـد کـه نظـرات دیگـران
درهنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آن ها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که
این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد، را بررسی کنیم. ارتباط باز، صادقانه و مستقیم باعث تغذیه روح خدمت در انجمن ما
گردیده و باعث از بین رفتن انگیزه حکومت کردن می شود.
نوع اختیاری که گروه های ما به هیأت ها وکمیته ها واگذار می کنند، اختیار خدماتی اسـت و نـه حکـومتی . هـر
بخش از ساختار خدماتی ما از گروه گرفته تا دفتر خدمات جهانی، نقشی را جهت ایفا کردن به عهده دارد. اگرچه همگی به
عنوان یک تیم برای رسیدن به یک هدف مشترک کوشش می کنند . هدفی که می گویـد "دیگـر لازم نیـست هـیچ فـرد
خواهان بهبودی بدون داشتن فرصت جهت پیدا کردن راه تازه ای برای زندگی در رنج باشد " "این تجربه" سخت به دست
آمده ما است، که کیفیت خد مت را، دقیقاً مثل کیفیت بهبودی، می توان در فضای احترام متقابل و اعتماد متقابـل ارتقـاء
داد. ما با هم بهبودی می یابیم و با هم خدمت می کنیم . این هسته معنوی برنامه ی ما و بنیاد و اساس انجمـن مـا اسـت .
ساختاری که بر این اساس پایه گذاری شود می تواند فقط خدماتی باشد و هرگز حکومتی نخواهد بود.

در راستای حفظ ماهیت معنوی نارانان، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد.
در بین کل مفاهیم دوازده گانه، این مفهوم از نظر عمل کرد شباهت زیادی به سنت دوا زدهـم از مجموعـه سـنت
های دوازده گانه دارد. مفهوم دوازدهم نظر ما را در مورد مفاهیم خدماتی نارانان بیشتر به ریشه معنوی از خودگذشتگی در
خدمت جلب می کند. ساختاری که براین اساس، بنیان گردد فقط می تواند خدماتی باشد. و هرگز حکومتی نخواهد بود.
سؤالات و مطالب مورد بحث:
 تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟
 تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در اساس معنوی و هدف آن
می باشد . چه چیز در مورد هدف اصلی نارانان و معنویت موجود در آن، وجود دارد که می گوید «ساختار همیشه
خدماتی است و هرگز حکومتی نمی باشد ؟»
 متن مفهوم دوازدهم در مورد این که چه گونـه سپاسـگزاری، فروتنـی، ارتباطـات و از خودگذشـتگی بـه سـاختار
خدماتی ما کمک می کند تا «خدماتی باقی بماند، و حکومتی نباشد » . صحبت می کند . در مورد این موارد بحـث
کنید.
 در مورد این که چگونه مفهوم دوازدهم در یازدهم مفهوم دیگر به کار گرفته می شود، بحث کنید.

پرسشنامه‏ای که برای والدین ـ همسران و بستگان مطرح شده است

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلاتمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

 


* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم .

 

" تا می‏توانید با صداقت به آنها جواب دهید"

 


 1 ـ آیا شما برای فرزندان ،‌ همسران ،‌ بستگان و دوستان خود عذر موجه می‏آورید ؟ به خاطر آنها دروغ می‏گویید ؟  ‌یا پنهانکاری می‏کنید؟

 
بلی ٱ

 


خیرٱ

 


2 ـ آیا دلیلی دارید که به همسر فرزندان ،  ‌بستگان و دوستان خود اعتماد کنید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


3 ـ آیا باور کردن اظهارات آنها برایتان سخت است ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


4 ـ آیا شما با نگرانی در رختخواب به انتظار فرزند ، ‌همسر ، بستگان یا دوستانتان بیدار می‏مانید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


5 ـ آیا فرزند شما مدرسه را بدون اطلاع شما رها کرده ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

6 ـ آیا همسر شما کارش را از دست داده است و صورتحسابها روی هم انباشته شده ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


7 ـ آیا پس‏اندازهای شما بطور مرموزی ناپدید می‏شود؟‌

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


8 ـ آیا سؤالهایی که بدون پاسخ مانده باعث دشمنی و تخریب پایه و اساس ازدواج شما می‏شوند ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


9 ـ آیا از خودتان این سؤال را پرسیده‏ اید که چه چیزی اشتباه است؟ و اینکه آیا اشتباه از من بوده؟ (آیا من مقصر هستم؟)

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


10ـ آیا بدگمانی شما باعث کنترل کردن (بازرسی) شما می‏شود؟ و آیا از چیزی که احتمالاً پیدا خواهید کرد واهمه دارید

 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


11ـ آیا مخالفتهای عادی خانواده تبدیل به دشمنی می‏شود؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

12ـ آیا کارهای اجتماعی خود را با بهانه ‏های مبهم کنسل می‏کنید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


13ـ آیا بطور روز افزون نسبت به دعوت دوستان خود به منزلتان دچار بی‏میلی شده ‏اید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


14ـ آیا نگرانی شما برای همسر ،‌ فرزند ،‌ و یا دوستان باعث     سر درد ، دل درد ، و اضطراب شدید می‏شود ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


15ـ آیا همسر و فرزند شما به آسانی با مسائل جزئی برافروخته می‏شوند ؟ آیا زندگیتان همچون کابوس بنظر می‏رسد ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


16ـ آیا بخاطر رودربایستی از بحث در مورد وضعیت خود با دوستان و بستگان عاجز هستید ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


17ـ آیا تلاشهای شما در کنترل کردن نا امید کننده است ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

18ـ آیا بیش از حد در حال جبران کردن هستید و سعی می‏کنید سر و صدا ایجاد نکنید؟

 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


19ـ آیا شما به تلاش خود ادامه می‏دهید و هیچ چیز به شما کمک نمی‏کند ؟

 


بلی ٱ

 


خیرٱ

 


20-  آیا شکل زندگی دوستان همسر یا فرزندانتان تغییر کرده است ؟ آیا هرگز فکر می‏کنید از مواد مخدر استفاده کنند ؟
 

بلی ٱ

 


خیرٱ

 


حال اگر شما حداقل به 4 سؤال پاسخ مثبت داده‏ اید؟ جلسات خانواده های معتادان ممکن است بتواند در دادن جوایهایی که بدنیال آن هستید به شما  کمک کند .

آیا شما آمادگی ورود به جلسات خانواده های معتادان را دارید ؟

خدا می‏داند که چقدر تلاش کردم ، تو گریستی و ناله سر دادی که چرا ؟ چرا این اتفاق برای من افتاد ؟
به او پول تو جیبی دادم ، اتومبیلم را قرض دادم ، خرجش را دادم ، و وقتی صبحها از خستگی قادر به برخاستن از جا نبود ، به او اجازه دادم بخوابد.
مدرسه را دوست نداشت . کار نمیکرد و از تمام مسئولیتهایش با مهارت تمام شانه خالی میکرد . بعد تو دریافتی که مواد مصرف می‏کند ، به پلیس خبر دادی .
فکر میکردی تمام جوابها را میدانی ، درحالیکه هیچکدام از آنها را نمیدانی .
همه‏اش مایة ‌تأسف است . کجای کار اشتباه بوده ؟
با چه کسی می‏توانی حرف بزنی ؟ به کجا تعلق داری ؟
یک نفر باید باشد که باهاش حرف بزنی ، جایی باید باشد که به اونجا بروی .
ما اینجا در جلسات خانواده های معتادان احساس تو را درک می‏کنیم ، خدایا ما از کجا می‏فهمیم ؟
تو یاد می‏گیری که چون ما مشکلات را با دیگران درمیان بگذاری .
یاد می‏گیری چگونه زندگی کنی و بگذاری دیگران زندگی کنید ، و چون ما نشان دهی که اهمیت می‏دهی . می‏فهمی چه کاری را می‏توانی بکنی و چه کاری را نمی‏توانی .
یاد می‏گیری به دیگران اجازه دهی زندگی خودشان را بکنند ، و این چیز زیادیست برای آموختن . اگر این مشکل را داری و مایلی یاد بگیری .
و اگر خواهان آرامش هستی ، این فرصت خوب را به خود بده .
ما دستهایمان را همراه با درک و اعتماد به سوی تو دراز می‏کنیم ، تا به تو سلامت عقل را بازگردانیم .
از روی غرور و خودپسندی و یاریبخش دستهای ما را پس نزن .
تو یاد خواهی گرفت که با مشکلاتت زندگی کنی ، و این حقیقت دارد .
آنوقت است که می‏توانی به خانواده ‏ات و تمام اطرافیانت کمک کنی .

داستانهای شخصی"1"

من آدمی بودم که به شکلی افراطی انتقاد میکردم ، دشمنی می‏ورزیدم و منفی‏ها را می‏دیدم . این عقاید را همیشه به زبان می‏آوردم ، امّا در درون به آنها چنگ میزدم و دائماً فکر میکردم . همیشه ایمان داشتم ، اما با گذشت سالها بی‏ آنکه بدانم چه بر من می‏گذرد ، این ایمان را از دست دادم . همیشه سرشار از احساس گناه ، غم و نارضایتی بودم و خوشحالیم بطور کامل وابسته به دیگران بود . میدانستم که زندگیم به شکست منتهی شده و دیگران را مقصّر این شکست میدانستم . بنظر میرسید قادر به تغییر این گرایشات نیستم . به هر کلام یا هر رفتاری واکنش نشان میدادم و بسته به رفتار دیگران احساس خوب یا بد داشتم . البته بیشتر اوقات احساس بدی داشتم چون نگرشم به من اصلاً اجازه نمیداد خوبیها را ببینم . آنقدر مشغول نگاه به دیگران و راهنمایی و کنترل آنها بودم که وقت نداشتم تقصیر خود را ببینم . هیچکس را با خودم همگام نمیدانستم .

بعد از اولین جلسه دریافتم که خدای من نمرده و به این ترتیب به معنویت راه یافتم و آمادگی پیدا کردم که قدمها را بپذیرم . به آرامش و سکونی که قولش را میدادند دست یافتم و هر روزم سرشار از لذت زندگی شد . ترک عادات قدیمی دشوار است و هنوز هم گاهی نادانسته به این عادات برمیگردم ، امّا حالا راههایی دارم که می‏توانم قبل از آنکه فکرم را به خود مشغول کنند و مثل گذشته نابودم کنند مهارشان کنم . دریافتم که مقدار زیادی از مشکلاتم بر اثر واکنشهایم هستند . دیگر احساسات دیگران را به خود نمی‏گیرم . البته همیشه در اینکار موفق نیستم ، امّا حواسم به آنچه میگذرد هست و می‏توانم آنرا رها کنم . میدانم که شادی من فقط بستگی به درون خودم دارد و همینطور میدانم که من مسئول شادی دیگران و یا اعمال وابستگان دور و نزدیکم نیستم . به هر روز جدید با شادی و امید نگاه میکنم و میدانم که این روز ، روزمره است و فقط من هستم که میتوانم قدر آن رابدانم . هر روز را با یاد خدا و درخواست هدایت و خرد او برای پذیرش آن و نیرو و شهامت برای پذیرش آنچه آنروز برایم دارد شرح می‏کنم . هر روز رشد میکنیم . با قویتر شدن و ایمانم ، ترسهایم ضعیف‏تر می‏شوند و از میان میروند . ایمان و ترس نمی‏توانند در کنار هم زندگی کنند . شبها خدا را به خاطر شادی آن روز و آرامشی که به من عطا نموده سپاس می‏گویم و از او به خاطر ناخشنودیهایی که برای دیگران بوجود آورده‏ام طلب بخشایش می‏کنم . تسلیم عشق خداوند هستم و دعال می‏کنم که بتوانم کمکی برای دیگران باشم .

میدانم وقتی اولین بار به جلسات خانواده های معتادان آمدم ، حقیقتاً چقدر بیمار بودم . تمام آنچه که میدانم اینست که نیازمند کمک بودم تا بتوانم با معتادم کنار بیایم و امیدوار بودم بتوانم این کمک را در جلسات خانواده های معتادان پیدا کنم . حال میدانم که ذهن من پر از انکار و نگرش منفی بود و حس ترحم و بیزاری از خود بر من غلبه کرده بود . هاله‏ای پر از غرور ، ‌حق جانبی ، خود محوری و ارزشهای کاذب داشتیم .

داستانهای شخصی"2"

در اولین جلسه ، موضوع جلسه قدم یک بود و رهبر جذابترین ،‌ آرامترین و شادترین زنی بود که تا آن زمان دیده بودم ، و مطمئناً تفاوت زیادی با من داشت . من خواهان آنچه آنها داشتند بودم و از اینرو همچون اسفنج سعی کردم تمام آنچه گفته میشد را جذب کنم و همچون غریق به تمام کلماتی که گفته میشد چنگ میزدم .
از طریق جلسات خانواده های الکلی ها تا حدی با برنامه آشنایی داشتم ، امّا بقدر کافی وقت روی آن نگذاشته بودم تا 12 قدم را واقعاً بفهمم و تمرین کنم .

میدانستم که کنترل زندگیم از دستم خرج شده ، امّا قادر نبودم اقرار کنم که در مقابل معتاد عاجزم . در اولین جلسه مثل این بود که بار عظیمی از دوشم برداشته شد . احساس گناه از من رخت بر بست و بعد از اینکه درک کردم با تسلیم به نیروی برترم کمکی با نومیدی خواهان آن بودم ،‌ خواهد آمد ، احساس آرامش بر من سایه افکند . حس عظیمی از گرما و عشق گروه را احساس کردم و با شنیدن اینکه قادر به کنترل معتادم نیستم بعد از چندمین ماه برای نخستین بار آرام گرفتم .

من آدمی مصمم و اهل عمل هستم و از اینرو کارکردن دوازده قدم برای من همیشه آسان نبوده ، امّا حالا میدانم که جلسات خانواده های معتادان برای من راه کاملاً جدیدی از زندگی شده و چیزیست که هرگز نمی‏خواهم آنرا از دست بدهم . دیگر احساس تنهایی نمی‏کنم ، چون نیروی برترم را همراهم دارد ، کسی که به انتخاب خود او را خدا می‏نامم و آنکه اگر فقط سعی کنم کنترل را کنار گذاشته و تسلیم اراده‏اش شوم همیشه در کنارم خواهد بود . راه او همیشه بهتر از راه من است ، امّا من مدتها بود که او را گم کرده بودم . ؟ که به جای خود محور بودن خدا محور شدم ، یأس و نومیدیم مبدل به امید شد رنجشها و احساس ترحمی که نسبت به خود داشتم ، جای خود را به شکیبایی داد و ایمان جای ترسها و اضطرابهایم را گرفت . حالا صبر ، تواضع ، و سپاسگزاری جایگاهی در زندگی من دارند . هر روز سعی می‏کنم رها کنم و به خدا بسپارم ؛ ذهنم را باز بگذارم و زندگی کنم و بگذارم دیگران زندگی کنند و به کار روز خود و ترازنامه‏ام ادامه دهم . معتادم هنوز مشکلات خود را دارد ، امّا من به ثبات احساس رسیده‏ام . به همان ثباتی که بشدت نیازمند آن بودم ،‌ و آزادی ، ‌آرامش و شادمانی‏ای را بدست آورده‏ام که به نحوی فاحش خواهان آنها بودم .

داستانهای شخصی"3"

پسر من معتاد به مواد مخدر است . در آغاز اعتراف به این مسئله برای من بسیار دشوار بود ،‌ امّا با تشویق پزشک خانوادگی خود به این مسئله اعتراف کردم . اما بعد از این اقرار و درک واقعیت ، برای حل مشکلاتی که او برایمان ایجاد کرده بود باید از کجا کمک می‏گرفتم ؟

سال بعد به مراقبت از او در مقابل دوستانش ،‌ وثیقه سپردن برای آزادی او از زندان، و وکیل گرفتن و سر گردان بودن در دادگاهها و بیمارستانها سپری شد . غمگین و عصبی بودم و احساس گناه و مسئولیت میکردم . بارها زمانیکه فرزندمان جلوی در تلوتلو می‏خورد ، سر همسرم فریاد کشیدم تا کاری بکند . نمیدانستم به کجا رو بیاورم . نگاه کاملاً نومید همسرم را میدیدم و میدانستم که هر دوی ما بر اثر بحران زندگیمان جسماً بیمار شده‏ایم . دیگر قادر به پنهان کردن مسئله از دوستان و همسایگان نبودیم . راز مصیبت‏ بار ما خبر جدی برای روزنامه‏ها شده بود . تا اینکه یکی از اعضاء جلسات خانواده های معتادان که مطلبی در مورد پسرمان خوانده‏ بود تلفنی از ما دعوت کرد به جلسه آنها برویم و ما نومیدانه این دعوت را پذیرفتم .

چه تجربه‏ای ! در اینجا کسانی را یافتیم که تجربه‏ای مشابه ما داشتند ، و با این وجود آرامش زیبایی بر زندگیشان حاکم بود . هر چه بود این همان چیزی بود که ما بدنبالش بودیم . از اینرو با تمام قوا به این برنامه چنگ زدیم . فهمیدیم که این برنامه برای ماست . آمادگی دریافت کمک را داشتیم و برنامه راه روزانه زندگی باشد . با کمک دوستان جلسات خانواده های معتادان قادر بودیم احساس گناه ، شرم ، و حس مسئولیت کاذب خود را دور بریزیم . از برنامه استفاده کردیم تا نگرشهای خود را تغییر دهیم و در خانه‏های خود و زندگیمان به آرامش ، سکون و شادی برسیم ،‌ تا هنگامیکه پسرمان تصمیم به پاک شدن بگیرد سر راهش نایستیم .

اعتراف کردیم در مقابل دیگران عاجزیم ، و مطمئناً تلاشهایی که در گذشته به خاطر او کرده بودیم ، همه بیهوده بوده است . تلاشهایی چون قبول مسئولیتهایش ، و محافظت از او فقط او را به ادامة مصرف تشویق کرده بودند .
هنگامیکه یاد گرفتیم او را با عشق رها کنیم تا مسئولیت اعمالش را خود بعهده گیرد، زمام امور زندگی چنان از دستش خارج شد که خود به جستجوی برنامة معتادان گمنام پرداخت .

ما در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهیم شد ، ‌امّا تا زمانیکه برنامه و نیروی برتر خود را داریم می‏توانیم آرامش ، شهامت ، و خرد داشته باشیم .

داستانهای شخصی"5"

پسر من معتاد است . وقتی به این برنامه آمدم منهم معتاد بودم ،‌ امّا معتاد به تمام احساسات منفی که نگرانی ، ترس ،‌ رنجش ، و احساس ترحم نسبت به خود چند تا از آنها بود . پنج ماه است که در برنامه هستم و هر روز با روز پیش فرق می‏کنم . خدا به من اجازه میدهد کمی عمیق‏تر به خود نگاه کنم . می‏فهمم که این همان است که می‏گوید : ” خدا به من پیش از آنچه در توانم باشد نمیدهد . “ خدا به من اجازه میدهد آن مقدار درمورد خودم بدانم که بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و وقتی به تصویر خود خو گرفتم ،‌ در را کمی بازتر می‏کند و به من کمی دیگر از نواقصم را  نشان میدهد ،‌ با این کمبودها به من دعای آرامش و دوازده قدم را داده تا به من کمک کنند خود را تغییر دهم یا کمبودهایم را بپذیرم . به محض آگاه شدن از یک کمبود اخلاقی ، می‏توانم آنرا رها کنم ، ‌چون دیگر دلیلی برای چنگ زدن به آن احساس منفی ندارم . و چون حق انتخاب دارم ، خوشحال بودن را برمی‏گزینم . و از اینرو شادی اجتناب ناپذیر است .

در می‏یابم که من آدم مهربان ، دوست داشتنی و دست و دلبازی نیستم که خودم فکر میکردم و مردم را هم به این باور انداخته بودم ،‌ بلکه آدم متقلّبی از بدترین نوع هستم . امّا امیدورم به بهترین تبدیل شوم . اعتماد زیادی دارم ، چون مدتی است که احساس بهتری دارم . میدانم که شادی من کاملاً به خودم بستگی دارد . اگر وابسته به افراد باشم و اجازه دهم در این لحظه احساسات مرا تحت تسلط داشته باشند ، ‌همیشه در تب و تاب خواهم بود ، چون در طی روز با آدمهای مختلفی بر خورد خواهم کرد .

هر روز صبح از خدا می‏خواهم راهش را به من نشان دهد ،‌ و شبها او را به خاطر کمکهایش سپاس می‏گویم . این برنامة ساده‏ای برای آدم ساده‏ای مثل من است .

گروههای خانواده معتادان

برنامه جلسات خانواده های معتادان به عنوان ابزاری به منظور کنار آمدن با شرایط ایجاد شده توسط مصرف مواد مخدر توصیه می‏شود .   ( گروههای خانواده الکلی ها برای اقوام و دوستان الکلیها پیشنهاد می‏شود . ) میان الکلیسم و وابستگی به مواد مخدر می‏تواند شباهتهای زیادی وجود داشته باشد، اما بارزترین تفاوت آنها این است که مصرف مواد مخدر معمولاً غیر قانونی است و برای خانواده معتادین احتمال رو به رو شدن با شرایط بحرانی یعنی شرایطی که مستلزم اقداماتی برای نجات زندگی است، وجود دارد . وابستگی به مواد مخدر یک بیماری خانوادگی است . معتاد یا مصرف ‏کننده مواد مخدر زندگی تمام افراد نزدیک خود را تحت تأثیر قرار می‏دهد و خانواده نمی‏تواند درک کند که وابستگی به مواد مخدر نشانة بیماری است . حضور صادقانه در جلسات خانواده های معتادان و ارتباط دائم با اعضا تغییرات جالب توجهی در شرایط افراد خانواده بوجود می‎آورد .

بهترین دفاع خانواده درمقابل تأثیرات عاطفی مصرف مواد مخدر کسب اطلاعات و رسیدن به پختگی و شهامتی است که باید به مورد اجرا گذاشته شود . افرادی که احتمال دارد قادر به کمک به معتادان یا مصرف‏ کنندگان خارج از خانواده باشند، ممکن است درصورت اعتیاد افراد خانواده خود سر در گم شده و باعث خرابی اوضاع شوند . خویشاوند یا کسی که مسئولیت بیشتری نسبت به فرد وابسته به مواد مخدر احساس می‏کند، اغلب بیش از مصرف کننده نیاز به کمک و مشاوره دارند . وابستگی به مواد مخدر بیماریست . بیماری‏ی که تأثیر عظیمی بر خانوادة درجة‌ یک می‏گذارد . والدین ، زن یا شوهر، خواهر،  برادر و فرزندان بیشترین تأثیر را می‏گذارند و هر چقدر احساسات این افراد جریحه ‏دارتر گردد، کمکشان بی‏فایده‏ تر می‏شود . رابطه میان مصرف‏ کنندة مواد مخدر و خانوادة او اغلب شاید در عوض مفید بودن ، مخرب باشد .

به عنوان مثال، ‌ نزدیکترین فرد به مصرف‏ کننده یا معتاد ممکن است خود را مقصر تمامی مشکلات قلمداد کند و این احساس شاید تا حدی باشد که از واقعیت داشتن آن دچار هراس شود . با این وجود اعتیاد یک بیماری است و هیچکس مسئول وابستگی به مصرف مواد مخدر در فرد دیگر و بهبودی او نیست . اما نزدیکان مصرف کنندگان به علت عدم آگاهی اجازه می‏دهند این بیماری بی آنکه تشخیص داده شود ،‌پیشروی کند، از پیشرفت آن حمایت می‏کنند و در احتراز از معالجه تسهیم می‏شوند . گرچه بطور قطع نمی‏توان این اطمینان را داد، اما اعضای خانواده با به دست آوردن شهامت و درک لازم می‏ توانند قدمهایی بردارند که ممکن است به بهبودی عاجل مصرف ‏کننده بیانجامد . وابستگان درجه یک مصرف ‏کننده نمی ‏توانند بیماری او را معالجه کنند . هیچ پزشکی قادر به درمان بیماری وخیم خود نیست و معدود پزشکانی هستند که می‏ توانند به عنوان پزشک اعضای خانواده و به خصوص همسر ، پدر و مادر یا فرزندان خود را عمل کنند .

با پیشرفت بیماری اعتیاد ، به علت درگیری احساسی نزدیکان فرد معتاد بهترین کمکی که در ابتدا می‏توان کرد، این است که برای یافتن کمک در مورد شرایط خود با دیگران مشورت کنیم . خانواده نمی ‏تواند نقش حمایت کننده ایفا کند . اشتباهاتی که از اعضای خانواده سر می‏زند، معمولاً غیر قابل باور است و اغلب بهبودی فرد معتاد را دشوار می‏ سازد . قبل از هر چیز باید این مسئله درک شود که خانواده ممکن است هر کاری که به نظر درست می‏ رسد انجام دهد ، اما بیماری به صورت عنان گسیخته ‏ای رو به پیشرفت باشد . با این وجود اگر خانواده تمایل به یادگیری و اجرای عوامل و حقایق مربوط به استفاده از مواد مخدر و وابستگی به آن داشته باشد ، شانس بهبودی به میزان زیادی افزایش می‏ یابد . درواقع بهترین راه کمک به بهبود هر معتاد یا مصرف‏ کننده پیدا کردن آگاهی و دیدگاه های اصولی و علمی و داشتن شهامت برای بکارگیری اصول به هنگام برخورد با مصرف کننده می ‏باشد . به طور معمول اگر بی‏ آنکه یاد گرفته باشیم از نزدیک نگاهی به واکنشهای خود بیاندازیم و تلاشی پی‏گیر برای تغییر خود انجام دهیم ، هرگونه تلاشی برای کمک به مصرف کننده به منظور توقف مصرف او اوضاع را وخیم‏تر خواهد کرد . ابتدا باید درک کنیم که مشکلات مربوط به وابستگی به مواد مخدر فقط داروهای شیمیایی نیستند بلکه مشکل در افراد استفاده کننده از این داروها می ‏باشد . با این وجود بهبودی واقعی زمانی آغاز می ‏شود که فرد از داروهای مخدر ، الکل و دیگر  مواد تغییر دهندة ذهن به طور کلی جدا شود . بهبودی شبیه ساخت منحنی گونیک است . پایه ‏های بسیاری وجود دارند که قابل رؤیت نیستند . افراد زیادی سنگ های مختلفی را در این منحنی قرار می‏ دهند ، امّا سنگ اصلی باید توسط خود شخص  مصرف کننده گذاشته شود ، و گرنه این ساختار از هم می ‏پاشد . هیچکس نمی ‏تواند برای مصرف کننده کاری را انجام دهد که خود او باید انجامش دهد . شما نمی‏توانید داروی بیماری را مصرف کنید و انتظار داشته باشید او بهره آنرا ببرد .

اگر قرار است بهبودی تداوم داشته باشد ، انتخاب باید از جانب خود مصرف کننده و با اراده خود او باشد . اینکه مصرف کننده چگونه خانواده و به خصوص پدرو مادر یا همسرش را کنترل می‏کند ، وحشتناک است . فردم معتاد مواد مخدر مصرف می ‏کند ، خانواده فریاد می‏ زند ، بارها و بارها التماس و عجز و لابه می ‏کند ، دعا و تهدید می‏ کند و به آرامی دست به اقداماتی جهت درمان می ‏زند . سرپوش می‏ گذارد ، مراقبت     می‏ کند و شخص را در مقابل عواقب استفاده از مواد مخدر حمایت می ‏کند . اگر وابستگی به مواد مخدر همچون خدایی کوچک به عملکرد خود ادامه می‏ دهد ، به این علت است که خانواده به حفظ توهم قدرت مطلق او کمک می‏ کند . مصرف کننده برای حفظ جبروت روان رنجوری (تلاش جهت ایفای نقش خداوند) دو سلاح اساسی دارد .

سلاحهای مصرف ‏کننده

نخستین سلاح مصرف ‏کننده توانایی برانگیختن خشم و تحریک افراد برای از دست دادن صبر و شکیبایی است . اگر اعضای خانواده یا دوست خشمگین شوند یا حالت مخالف یا دشمنی به خود گیرند توانائیشان برای کمک به مصرف ‏کننده به طور کامل از میان می‏ رود . مصرف کننده به طور خود آگاه یا ناخودآگاه تصویری از تنفر از خود به شخص مقابل انعکاس می ‏دهد . وقتی نزدیکان مصرف کننده در حالت خشم و خصومت عکس ‏العمل نشان می ‏دهند ، مصرف کننده حس می‏ کند مصرف قبلی‏ش موجه بوده و بهانه بیشتری برای مصرف بعدی خود پیدا می ‏کند .  چون اگر کسی کنترل خود را از دست بدهد . در آن زمان و یا دست کم در آن لحظه تمام شانس کمک را از دست می‏دهد .

 

سلاح دوم مصرف کننده توانایی او در ایجاد اضطراب در خانواده است . با این حربه اغلب خانواده مجبور می شود کاری را برای مصرف کننده انجام دهد که اگر قرار باشد جلوی این بیماری گرفته شود ، فقط خود مصرف کننده باید آنرا انجام دهد . اعضای خانواده در تلاشهای اشتباهی که برای کمک به او می ‏کنند ، خود را دائماً در حال حمایت از مصرف کننده در برابر عواقب اعمالش ، سرپوش گذاشتن بر اعمالش ، مراقبت از او و فراهم کردن فضا برای غُر زدن او می‏ یابند .

پاس کردن چک بی ‏محل تصویری از این واقعیت است . مصرف کننده برای پاس کردن چک خود پول ندارد . وقتی اضطراب و دستپاچگی در مورد پاس نشدن چک از حد می‏ گذرد ، پول را تأمین کرده و چک را پاس  می‏ کنند . اینکار از اضطراب خانواده و مصرف کننده می ‏کاهد ، اما برای مصرف کننده الگویی برای حل مشکلات بنا می ‏نهد . مصرف کننده یاد می‏ گیرد که خانواده‏اش به او اجازه نمی ‏دهد از عواقب اعمالش رنج ببرد و این امکان وجود دارد که هر زمان چک بی‏ محل می ‏کشد انتظار داشته باشد این حمایت از او صورت بگیرد .

مصرف مواد مخدر ، ‌بیماری خانوادگی

اگر نزدیکان فرد وابسته به مواد مخدر قادر به کنار آمدن با اضطراب ایجاد شده توسط او نباشند ، بیماریش پیشرفت خواهد کرد . این درواقع بخشی از بیماریست، اما نه مصرف کننده قادر به روب‏رو شدن با واقعیت است و نه کسانی که رابطه احساسی با او دارند . نوشتن چک بی ‏محل توسط شخص مصرف کننده و پاس شدن آن توسط خانواده چیزی نیست جز دوروی  یک مشکل . مصرف کننده نمی ‏تواند گره ه‏ای که خانواده ایجاد کرده را باز کند. خانواده چک را پاس می ‏کند،  پس مصرف کننده خود نمی ‏تواند این کار را انجام دهد و در نتیجه این قصور به طور دائم اتفاق می‏ افتد و این مسئله درواقع حس شکست و احساس گناه را در او افزایش می ‏دهد و بر احساس دشمنی خانواده نسبت به او و متهم نمودنش می ‏افزاید . و بدین طریق مصرف کننده صدمه ه‏ای دو جانبه می ‏خورد . انتقاد، سرزنش و موعظه به احساس گناه و تنفر از خود و خانواده    می‏ افزاید در نتیجه موقعیت بدتر و بدتر می ‏شود . خانواده چک بی محل نکشیده ، اما با پاس کردن آن به شکلی که آن را تأیید کرده اما همزمان به صورت کلامی آن را رد می ‏کند .

معتاد یا مصرف کننده تا هنگامی که خانواده ناخودآگاه از او مراقبت می ‏کنند و محل فرار از عواقب اعمالش را فراهم می‏ آورند، ‌ می ‏تواند به انکار مشکل اعتیاد و نیاز به کمک ادامه بدهد .

تا زمانیکه خانواده به این شکل عمل کند،  به بلوغ و پختگی لازم نمی ‏رسد و باعث می ‏شود رفتار ناآگاهانه مصرف تداوم یافته مورد تشویق  قرار گیرد . خانواده باید از خشم و اضطراب احتراز کند تا در پیشروی بیماری سهیم نشود . اعضای خانواده قبل از هرگونه تأثیر گذاری سودمند بر معتاد یا مصرف کننده باید یاد بگیرند با مشکلات خود کنار بیایند .

کمک به شخص وابسته به مواد مخدر و خانوادة او باید خارج از اقوام ،‌ دوستان و همسایگان باشد و ترجیحاً باید از سوی کسانی باشد که در این زمینه تعلیم دیده و یا عضو برنامه بهبودی می‏ باشند .

خانواده‏ ها باید برای پیشنهاد منابعی چون برنامه‏ های دوازده قدمی یا مشاورة حرفه‏ای آماده باشند و بدین طریق به شخص معتاد کمک کنند . بذرهای بهبودی اغلب زمانی در خانواده کاشته می ‏شوند که اعضای خانواده به دنبال کمک در همان نوع برنامه یا برنام‏ه های مشابه مثل گروه های خانواده معتادان باشند .

عشق و محبت

یکی از شکستهای جدی در نزدیک شدن به شخص مصرف کننده ، عدم توانایی در درک معنای عشق است . همان اندازه که هیچ کس حق ندارد به کسی بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، دیابت نداشتی “ ، این حق را هم ندارد که بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، مواد مخدر مصرف نمی‏کردی . “ مصرف بی‏رویه مواد مخدر نشان دهندة وجود بیماریست و بیماری شرایط است ، نه عمل . خیلی دور از حقیقت نیست که مصرف کننده خود احساس کند دوستش ندارند و او را نمی‏ خواهند . این احساس هم بی دلیل نیست . عشق بدون بُعد عدالت نمی‏ تواند وجود داشته باشد . عشق باید باهمدردی نیز همراه باشد . یعنی باید با طرف مقابل مدارا کرد و همراه با او رنج برد . همدردی به معنای رنج بردن،  به خاطر ظلم و بی‏عدالتی یک فرد نیست،  چون نزدیکان شخص معتاد اغلب از ظلم و بی‏عدالتی لطمه خورده ‏اند . مواد مخدر ، داروهای خواب‏آور و الکل مواد تسکین دهندة درد هستند . تسکین درد راه گریز شیمیایی لذت‏بخش و ابزار حل مشکل است و تکدّر،  تنشهای اضطراب آلود و تنفر را تسکین می ‏بخشد . مواد مخدّر که الکل را نیز شامل می‏ شوند ، در آغاز فرد را قادر می ‏سازند تا از او احتراز کند . اما درد ، تنش ، اضطراب و تنفر در خانواده به صورتی می‏ شود و به هنگام پاکی و هوشیاری فرد حس می‏ کند به رنج بردن از عواقب مصرف میل کمتری دارد . ممکن است اصلاً تمایل نداشته باشد در مورد آنچه روی داده بحث کند . شاید هم روی دیگر سکه ظاهر شود و احساس گناه و ندامت وادارش کند تا در مقابل خانواده زانو زده و از آنها طلب بخشایش کند و قول دهد که هرگز دست به اینکار نزند و خلاصه دست به هر تلاشی بزند تا به این هدف که فرار از عواقب مصرف مواد مخدر است،  دست یابد . اگر معتاد یا مصرف کننده به هر طریقی موفق شود،  رنج او تسکین می‏ یابد اما باز هم خانواده بهای نوشیدن یا مصرف او را می‏پردازد .

عشق نابود می‏شود

عشق نمی ‏تواند در این بده ـ بستانها دوام بیاورد . شخص وابسته به مواد مخدر برای فرار از درد و رنج مواد مخدر یا الکل مصرف می‏ کند، ‌یاد می ‏گیرد برای فرارناشی از مصرف خود از خانواده بهره بگیرد . خانواده زمانی از مصرف شخص و زمانی دیگر از عواقب دردناک آن رنج می‏ برد و اگر این صدمات را تحمل کند و عواقب را متوجه خود سازد ، دیگر همدردی و محبت نمی ‏تواند وجود داشته باشد . همدردی ، تحمل کردن و رنج بردن به همراه شخص مقابل است، نه رنج بردن به خاطر عدم تمایل به رنج بردن طرف مقابل . تنها راه حفظ عشق این است که اعضای خانواده یاد بگیرند به هنگام افزایش مصرف شخص معتاد رنج نبرند و به او اجازه دهند خودش عواقب مصرفش را تحمل کند . هر چیزی کمتر از این محبت نیست و هر رابطه ‏ای که در آن عدل و انصاف و محبت وجود نداشته باشد، عشق نیست . عوامل پیچیده کننده شرایط خانواده گهگاه پیش می ‏آیند . همسرانی هستند که نیاز به شوهران وابسته دارند و شوهرانی هستند که نیازمند همسرانی وابسته هستند تا روان رنجور خود را ارضا کنند . این مسئله ممکن است در مورد والدین ، یا برادر و خواهر نیز صدق کند . هر کدام از ما باید همیشه نگاهی از نزدیک به خود بی اندازیم تا مطمئن شویم این نیاز در ما وجود نداشته باشد.

نیاز به رنج بردن به منظور یافتن حس ارزشمندی در زندگیست . گاهی در همسران و مادران مصرف کنندگان  مواد مخدر  مشاهده می ‏شود  که  برای  ارضای نیازهای عاطفی خود به این ابزار رنج بردن وابسته ‏اند. بعضی افراد سادیسم دارند و باید کسی را داشته باشند که او را تنبیه کنند و مصرف کننده یا معتاد این مقصود را به خوبی برآورده می ‏سازند . بعضی نیاز به تسلط و کنترل بر افراد دیگر دارند و افراد مصرف کننده وسیلة مناسبی برای چنین کنترلی هستند . در صورت وجود هر کدام از این سه شرط شخصی که مصرف می‏ کند ، ممکن است بیماری‏ای وخیم‏تر از وابستگی به مواد مخدر داشته باشد و قبل از آنکه بتواند به پیشرفت بیماری اعتیاد کمک کند ،‌ خود باید مورد معالجه قرار گیرد .

بهبودی بلند مدت

اشتباه همیشگی این است که مشکل را در دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر و دور نگه داشتن مواد مخدر و دوستان مصرف کننده از آن فرد می‏ پنداریم . مشکل با حبس کردن و تعهد گرفتن حل نمی ‏شود . حتی بعد از این کارها هم بنظر می‏ رسد خلاقیت و ابتکار انسانی او را قادر بسازد منبعی برای تهیه مواد مخدر پیدا کند . در هر صورت امروز در هر مبارزه ‏ای فاتح شوی فردا باز هم با آن روب‏رو خواهی شد . با وجودی که هیچ فرد مسئولی نمی ‏تواند در مورد اعمال غیر قانونی و مواد مخدر در خانة خود صبور باشد، اما هر گونه تلاشی جهت دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر به سادگی به اعتراض بیشتر و مصرف بیشتر می‏ انجامد . تنها راهی که می‏ توان انگیزش کلی ایجاد کند،  دادن عشق روزافزون  و درک متقابل بخصوص در زمانی است که فرد وابسته به مواد مخدر پاک است و اجازة مصرف ندارد، عواقب مصرف چنان دردناک است که مصرف کننده امیدوارانه به جستجوی راهی برای رهایی از درد غیر قابل تحمل ناشی از مصرف مواد مخدر می‏ پردازد . معنای رنج بردن این است . اما رنج بردن همراه بامصرف کننده و به خاطر تحمل عواقب اعمالش، نه وسیله فرار او از عواقب اعمالش شدن . معنای رنج بردن تشویق به رنج بردن از نابسامانی های بزرگ و کوچک محرومیتهای مالی ، اتهام اقوام ، همسایگان و سایر افراد خوش‏نیت و در برخی نمونه‏ها جدایی موقت به روشهای گوناگون می ‏باشد . ما باید بعد از سم زدایی فرد شادی بزرگتری را تقدیم کنیم و در عین حال اجازه دهیم فرد عواقب مصرفش را تحمل کند تا اگر به استقبال بهبودی نهایی و بلندمدت می‏ رویم، تیزبین و دقیق باشیم . معمولاً تمام تلاشها در جهت ایجاد تغییرات است،  تغییراتی که در مصرف ‏کننده اغلب به شدت تصنعی هستند ، با این وجود تقریباً در همه موارد، قبل از انتظار هر تغییری در فرد معتاد، ‌ تغییر در خانواده الزامی است . هیچ کاری نکردن امکان ندارد . به عنوان یک قانون کلی،‌ هیچ کاری نکردن به این معناست که تسلیم شرایط شویم تا ما را مورد بهره‏ برداری قرار داده و زیر پاله کنند و در مقابل ما به طریقی مخرب،  منفعل و آرام مقابله به مثل کنیم . خانواده همیشه با معتاد و مصرف کننده مقابله می‏ کند و این کار را بدون توجه به این که فرد معتاد با چه محدودیتی با آنها ارتباط برقرار می ‏کند، انجام می ‏دهد . مسئله مهم این است که یاد بگیریم چه تأثیرات متقابلی مخرب و کدام تأثیرات سازنده‏ اند و بعد باید این شهامت را داشته باشیم که روشی سازنده را بکار ببندیم . تغییرات باید از کسی شروع شود که مصرف نمی‏ کند تا زمانی که نیازهای شخص وابسته به مواد مخدر برآورده می ‏شود و مشکلاتش را خانواده و دوستانش حل می‏کنند، او به جستجوی کمک برای بهبودی نمی ‏رود . بهبودی از هر بیماری جدی احتیاج به زمانی زیاد دارد و گهگاه ممکن است لغزشی وجود داشته باشد . اگر بعد از یک دوره پاکی شخص یک بار دیگر به مواد مخدر روی‌ آورد ، دنیا به آخر نرسیده است . اگر خانواده نترسد و برای حل مشکل به ابزار مخرب سابق روی نیاورد ، این لغزش ممکن است مفید واقع شود و به عنوان این یادآوری ارزشمند عمل کند که حتی باید از اولین قرص، جرعه ای مشروب و یا نخستین تزریق پرهیز کرد . در روند بهبودی منطقی نیست انتظار داشته باشید تمام اعمال ناشی از وسوسه یک شَبه ناپدید شوند . خانواده ممکن است در مورد جذب مصرف کننده در گروه یا مشاوره فردی دچار تردید شود، چون ممکن است فرد معتاد همانطور که مدتی قبل غرق در مصرف مواد مخدر بود، این بار هم جذب برنامه بهبودی شود . این مسئله بخصوص زمانی صحت دارد که درمان او شرکت در برنامه بهبودی را دربرگیرد . حالا‌این امکان وجود دارد که تقریباً تمام شبهایش را در جلسات یکی از این سازمانها بگذراند و با افرادی معاشرت کند که هدفشان کسب و حفظ بهبودیشان می ‏باشد . بهترین شرط از میان بردن ‌این تلقی و تنفر از همسر ، والدین و یا دوستان و پیوستن آنها به جلسات خانواده های معتادان یعنی گروهی مخصوص اعضای خانواده معتادان یا مصرف کنندگان مواد مخدر می ‏باشد . گروههای خانواده معتادان شناخت و درک بسیاری از مشکلات و دوراهی ‏های پیش روی اعضای خانواده را فراهم می ‏آورد . برنامه جلسات خانواده های معتادان به همان اندازه مراجعه به پزشک متخصص برای بهبودی عاطفی خانواده حیاتی است . بهبودی از وابستگی به مواد مخدر شفای تمام اعضای خانواده از بیماری‏های عاطفی را دربرمی ‏گیرد . اگر مصرف کننده از نظر عاطفی بهبود یابد و اعضای خانواده بهبود نیابند ، ممکن است در ساختار خانواده شکافی جدی بوجود آید . خانواده باید قبل از بهبودی مصرف کننده ، در طول دوران بهبودی و بعد از آن رشد کند ، در غیر این صورت ممکن است جدایی پیش بیاید .

زمان شروع کار روی بهبودی عاطفی خانواده امروز است و شروع کمک به بهبودی معتاد کمک کردن به خود است .

 

1 ـ تمام واقعیتها را بیاموزید و آنها را در زندگی خودتان بکار بندید . هرگز این کار را با مصرف کننده شروع نکنید .

 

2 ـ به خاطر داشته باشید که شما از نظر عاطفی درگیر هستید تغییر نگرش و عملکردتان در مورد این مسئله می‏تواند بهبودی را تسریع نماید.

 

3 ـ  تمام فعالیتهای مفید مصرف کننده را تشویق کنید و با او در ممکن نمودن این فعالیتها همکاری کنید .

 

4 ـ یاد بگیرید که عشق بدون همدردی ، انضباط و انصاف نمی ‏تواند وجود داشته باشد و پذیرفتن عشق یاد دادن آن بدون این کیفیتها سرانجام آن را نابود می ‏سازد .

 

5 ـ در جلسات گروه خانواده معتادان حضور یابید و اگر امکان آن هست به مرکز اطلاعات معتادین که مرکز سلامت روان است بروید و با مشاوری وزیده و با تجربه در زمینه اعتیاد مشاوره نمایید .

چرا گروه خانواده معتادان !!!!!!؟

قابل توجه افراد خانواده یا دوستان و آشنایان :

اگر شواهدی یافته‏اید یا دچار حتی کمی تردید شده ‏اید که فردی از نزدیکان شما دچار مشکل اعتیاد شده ، بدانید که ما این احساس شما را کاملاً درک می ‏کنیم و خوب می‏ دانیم که تنها بودن در برابر این نوع مسائل تا چه حد سخت و دشوار است و نیز احساس ترس ، ناامیدی و بیچارگی ناشی از این کشف را بخوبی بیاد داریم.

برخی از ما سعی کردیم به این سوء ظن خود توجهی نکنیم چرا که وحشت‏زده ‏تر از آن بودیم که موقعیت و وضعیت بوجود آمده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم و نمی ‏‎دانستیم اگر شک ما به یقین تبدیل     می ‏شود چه عکس‏ العملی باید از خودنشان دهیم .

همانطور که مسئله اعتیاد حادتر می ‏شود ما نیز وحشت‏زده‏ تر می ‏شدیم و تلاش‏های ما فقط موجب خشونت و سرکشی بیشتر فرد معتاد می‏ شود و در نتیجه ما بیشتر از گذشته دچار ناامیدی ، ناراحتی و  ناخوشنودی    می ‏شدیم و در نهایت ما نیز خود را در حال نابودی دیدیم .

در برنامه جلسات خانواده های معتادان درمی ‏یابیم که بیماری اعتیاد زندگی تمامی کسانی که به نوعی  با او در ارتباط‏ اند را تحت تأثیر خود قرار می‏ دهد . می ‏پذیریم که ما نیز نیازمند کمک هستیم و اینکه بسیاری از کوششهای ما برای کنترل و یا تغییر وضعیت فرد سبب تشویق او به ادامه راهی بود که به تباهی خودش منجر می‏ شد . یادگیری راههای مؤثر در کنار آمدن با وضعیت موجود و در همان حال سعی در بدست آوردن آرامش ذهن ، افزایش امید و کمک برای یافتن نحوة‌ زندگی بهتر رهایی و آرامش عظیمی بهمراه دارد.

بسیاری از اوقات فرد معتاد آمادگی و تمایل لازم برای ترک مصرف مواد را ندارد ما آموخته‏ ایم که کارهایی است نهادی که می‏توان انجام داد . تا دست کم سد راه بهبودی او شویم . برنامه ‏های بهبودی در دسترس مصرف‏ کنندگانی که در جستجوی کمک هستند . بهرحال ، جلسات خانواده های معتادان برای ما،  خانواه‏ها، همسران ، فرزندان ، برادران ، خواهران و دوستان مصرف‏ کننده برنامه ‏ریزی شده است .

در این مکان ما خود را با نام کوچک معرفی می‏ کنیم چون این برنامه،  برنامه ‏ای گمنام است در اینجا هیچ هزینه ‏ای دریافت نمی ‏شود و هیچ الزامی در کار نیست در طول سال جلسات به طور منظم و هفتگی برگزار  می ‏شود . و بدون هیچ تدارک قبلی به افراد خوش‏ آمد گفته می ‏شود . شما اجباری به مشارکت در بحث های گروهی ندارید . اما در صورت تمایل می‏ توانید به جمع‏ بپیوندید و سؤالات خود را بپرسید بهر حال ما احساس شما را کاملاً درک می‏کنیم .

بایدها و نبایدها

* به تأثیراتی که مصرف ‏کننده بر هر کدام از اعضاء خانواده می‏ گذارد، ‌ توجه داشته باشید .

*همیشه تلاشهایی که در جهت یافتن کمک است را تشویق نمایید .

* دیدن خوبی های خود و دیگران را ازیاد نبرید .

* گناه دیگران را به گردن نگیرید .

* از عیب‏ جویی ، بحث و موعظه و یادآوری اشتباهات گذشته پرهیز کنید.

* مراقبت بیش از حد نکنید ، کسی را از عواقب کارهایش نجات ندهید و سعی در پنهان کردن نداشته باشید .

*  فراموش نکنید که اعتیاد یک بیماریست و مسئله‏ ای اخلاقی نیست .

*  بگذارید دیگران مسئولیت هایشان را خود بعهده بگیرند .

*  کسی را زیر نفوذ در نیاورید . از تهدید بیهوده بپرهیزید .

*  خود را مسئول فعالیتهای مربوط به جلسات خانواده های معتادان کنید .

*  یاد بگیرید صریح و صادق باشید .

* آرزوی کمال برای خود و دیگران نداشته باشید .

* با خواندن نشریات جلسات خانواده های معتادان روز به روز رشد کنید .

* همیشه به یاد داشته باشید که تمرکز خود را بر واکنشها و نگرشهای خود قرار دهید .

* فرصتهای رشدی که در پس بحرانها نهفته را نادیده نگیرید .

* اهمیت رها کردن با عشق را دست کم نگیرید .

* فقط برای امروز سعی کنید اضطرابهای خود را کنترل کنید .

* برنامه بهبودی را با مصرف کننده شروع نکنید . بلکه آنرا با خانواده و در جلسات آغاز کنید و تفاوت میان کمکهای سازنده و خوب را یاد بگیرید

خانواده

اعتیاد نوعی بیماری خانوادگی است که بر روابط شخص با نزدیکانش تاثیر می گذارد والدین ، همسر ، دوستان – همکاران و تمامی افراد علاقمند به معتاد از رفتار نابهنجار او در رنجند و سعی بر کنترل اوضاع بوجود آمده دارند و احساس شرم می کنند بزودی ترس به سرآغشان می آید و احساس گناه می کنند و خود را مقصر و مسئول فرد مصرف کننده می دانند و سرانجام این امر موجب بیماری آنها می شود مشاهده اینکه فرد مورد علاقه ما ذره ذره با مواد مخدر خود را نابود می سازد،  بسیار سخت و طاقت فرسا است آنها در مقابل دیدگان ما آرام آرام رو بزوال می روند و ما قادر نیستیم آنها را از مصرف باز داریم .

اگر مصرف کننده همسر ما باشد می بینیم که وضعیت اقتصادی خانه روز بروز بد و بدتر می شود،  تا آنجا که تمام اندوخته خانواده از بین می رود و هنگامی که مصرف کننده فرزند ماست تمام آمال و آرزوهایی که برای او داشتیم شروع به پژمردن و از بین رفتن می کند نگرانی ها شروع می شود مسئولیت های او را بر عهده می گیریم و با استفاده از بهانه و عذر تراشی سعی می کنیم، او را پناه داده و حمایت کنیم این تشویش و نگرانی ماست و در نتیجه در واقع تبدیل به منبع برآورده کردن نیاز آنها می شویم .

نگرانی خانواده زمانی آشکار می شود که ما سعی بر کنترل مصرف فرد معتاد می کنیم و همانند یک بازرس وسائل شخصی و مکان های رفت و آمد او را برای یافتن مواد مخدر با ابزار مصرف مورد کنکاش و جستجو قرار می دهیم ذهنمان مشغول می شود که فرد مصرف کننده کجاست ؟ چه می کند ؟ چگونه می توانیم میزان مصرف موادش را تحت کنترل خود درآوریم ؟ می خواهیم باور کنیم که مشکل بخودی خود حل می شود . حتی در اوج سختی با وجودی که خود می دانیم چنین نیست ؟ قولهایش را باور می کنیم و شروع به تظاهر می کنیم ، اما در واقع ناراحت و نگرانیم ، چون احساسمان به ما می گوید که اشتباهی در این میان وجود دارد و در این مرحله قربانی افکار می شویم .

در اوج ناامیدی خود در جستجوی پاسخ مناسبی هستیم ما به جلسات خانواده های معتادان آمده ایم ، چون بار مسئولیت های بسیاری را متحمل شده ایم و شدیدا احساس تنهایی می کنیم ما به این مکان آمدیم تا رفتار معتاد خود را تغییر دهیم اما خیلی زود درمی یابیم این ما هستیم که باید افکار و رفتار خود را تغییر دهیم در اینجا افرادی را ملاقات می کنیم که ما را درک  می کنند و حاضرند تجربیات،  نیرو و امید و آرزوهای خود را با ما تقسیم کنند.

در جلسات خانواده های معتادان می آموزیم که چگونه برای امروز زندگی کنیم . از برنامه ریزی دست بر می داریم و یاد می گیریم که چگونه با احساس گناه و تشویش و افکار کنار بیائیم . به خود می نگریم و انرژی خود را در جایی بکار می گیریم که قدرت تغییرش را داریم.

 

اگر اراده کنم و کناری بایستم و بگذارم اراده خداوند انجام شود خود را از نگرانی شخصی و احساس غلط مسئولیت پذیری رها می سازم.

وسیله ای برای رسیدن به آزادی

جلسات خانواده های معتادان برنامه ایست برای خانواده ها و دوستانی که بر اثر زندگی با فردی مصرف کننده مواد مخدر، زندگیشان آسیب دیده یا می بیند چه فرد معتاد به مشکل خود اعتراف کند و خواهان کمک باشد و چه نکند بکارگیری اصول جلسات خانواده های معتادان همه به فرد معتاد کمک میکند و هم به خانواده او .

 

هدف :

 

هدف جلسات خانواده های معتادان در سنت پنجم نهفته است و آن کمک به خانواده های معتادان است ما در این وضع دشوار بدنبال راهی ساده هستیم این به خود ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم رهایی از نومیدی ارزش بهایی که باید بپردازیم را دارد یا نه اکثر ما معتقد هستیم که هدایایی چون آزادی ، رشد ، و شادی ارزش پذیرش را دارند وقتی بتوانیم اولین قدم را بپذیریم برای نخستین بار طعم آزادی را خواهیم چشید ما خود را از نیاز به کنترل فرد معتاد آزاد می کنیم.

بهای تسلیم در برابر هدایت خدا برای ما کنار گذاشتن اراده و خواست خودمان است ما می توانیم با تشویق دیگران به فکر کردن برای حل مشکلاتشان بهترین کمک را به آنها بکنیم .

ما نمی خواهیم در زندگی کسی دخالت کنیم چون با اینکار خدای ناکرده آنها را از شانس و موقعیت دسته بندی خصوصیات خوبشان و بنا نهادن شخصیتی مستحکم تر و بهتر بر مبنایی با ثبات محروم می سازیم .

جلسات خانواده های معتادان برنامه ای خودخواهانه است از این نظر که ما فقط برای پیشرفت و رشد خود به جلسات می آییم .

رشد و پیشرفت و آرامش بستگی به این دارد که درباره کمبودها و نواقص دیگران بحث نکنیم و خود را در غیبت یا انتقاد و یا محکوم کردن فرد معتاد غرق نکنیم .

برای تازه واردین

تازه واردین در مرحله اول ممکن است گیج شوند شاید تعجب کنند که چگونه این برنامه می تواند به آنها در حل مشکل بخصوصشان کمک کند بهترین کار اینست که با ذهنی باز بنشینند و گوش دهند و به حضور در جلسات ادامه دهند حتی اگر فقط یک ایده را  می فهمید همین هم نشان می دهد که در مسیر بهبودی قرار گرفته اید ما هم بیمار هستیم ممکن است احساس گناه بر ما غلبه کرده و خود را مقصر مصرف فرد معتاد بدانیم اما ما آنها را مجبور به نوشیدن اولین جرعه مشروب ,اولین قرص یا نخستین تزریق نکرده ایم آنها حق انتخاب داشتند و خودشان خواسته اند که مصرف کنند چرایش مهم نیست این مشکل آنهاست .

در نظر گرفتن زمان ساکتی برای خود و در طی آن مدیریت بر روی یکی از شعارهای جلسات خانواده های معتادان به ما کمک می کند تا ذهن خود را از مشکلی که در حال حاضر داریم منحرف سازیم .

 

 

              رها کن و به خدا بسپار                                  فقط برای امروز

              سخت نگیر                                                  گوش بده و یاد بگیر

              ساده بگیر                                                   فکر کن

              زندگی کن و بگذار زندگی کنند                        صبور باش           

 

جلسات خانواده های معتادان گنجینه ابزاری دارد که به ما کمک می کند تا ذهن خود را در مسیر درست کانالیزه کنیم تلاش صادقانه برای تمرین  قدم ها می تواند راهی ارزنده برای کمک به خانواده ها باشد چه معتاد آنها در برنامه بهبودی باشد و چه هنوز در حال مصرف باشد .

اگر معتاد در مسیر بهبودیست

انتظارات: توقع نداشته باشید روابط خصوصی و اختلافات بسرعت از بین بروند در این نقطه باید ادراک داشته و صبور باشیم بیاد داشته باشیم که آنها در حال حاضر بدون اکسیر مواد مخدر در حال روبرو شدن با واقعیت ها هستند شاید مدت زیادی باشد که با واقعیت روبرو شده باشند اگر پیشرفت به کندی صورت       می گیرد ناامید نشوید بعضی از ما هم سالها در چنین محیط ناسالمی زندگی می کردیم و فکر می کردیم موقعیت ناامید کننده ایست ایمان داشته و صبور باشید افراد زیادی موفق شده و می شوند .

و شما می توانید یکی از آنها باشید به حضور در جلسات ادامه دهید .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

 

فقط برای امروز ذهن خود را روی اکنون و امروز متمرکز کنید .

 

بعضی ها با یادآوری خاطرات گذشته آزار می بینند و برخی خود را از بیم آینده ناراحت می کنند و هر دو مسخره اند چرا که آنچه که گذشته به ما ربطی ندارد و آن که نیامده هم هنوز اتفاق نیفتاده پس هر کس باید هر روز را زندگی جداگانه ای تلقی کند .

نگاه به گذشته زمانی ارزش دارد که آنرا در چشم اندازی مناسب نگه داریم ما می توانیم طرز تلقی خود از گذشته را تغییردهیم و از آن درس بگیریم و با ادراک بدست آمده طرز فکر و عمل امروز خود را شکل دهیم .

گذشته بهیچوجه قابل برگشت و بازنویسی نیست بخشی از ما شده اما خود رفته است .

ما می توانیم و باید اهدافی برای خود ایجاد کنیم،  می توانیم رهنمودها و اهداف را طوری دسته بندی کنیم که به ما جهت بدهند ما بی هدف و سرگردان بودیم و انرژی خود را زمان زیادی روی زندگی اشخاص دیگر متمرکز کردیم حالت زمان آنست که زندگی خود را مفید و سازنده کنیم .

مفهوم دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

 

خدا – با گفتن این کلمه به وجود نیرویی برتر و موجودی بسیار بزرگ تر از خود اقرار  می کنم .

عطا فرما – با تکرار این کلمه اقرار می کنم که این نیروی برتر توانایی بخشش و عطا کردن را دارد .

من – اشکالی ندارد که من چیزی بهتری را برای خود طلب نمایم چون با اصلاح شخصیتم من و اطرافیانم خوشحال تر خواهند شد .

آرامش – من برای خود بزرگی ، خونسردی ، آرامش و صلح طلب  می کنم تا بتوانم درست فکر کنم و کاملا بر خودم مسلط باشم .

پذیرش -  خودم را با شرایط به همان شکلی که هستند وفق می دهم چیزهای زیادی در زندگی من وجود دارد که مطابق میل من نیستند آرامشی می خواهم که آنها را بپذیرم البته با بی میلی .

شهامت – من طالب بعد معنوی هستم تا بتوانم بدون آنکه شانه خالی کنم با شرایط رو به رو شوم . 

تغییر – من طالب شرایط متفاوتی هستم .

چیزهایی که می توانم – خواهان کمک هستم همه چیز در زندگی من کامل نیست باید به روبرو  شدن با واقعیت ادامه دهم و همواره در جهت رشد و پیشرفت فعالیت نمایم .

دانستن – می خواهم توانایی درک روشنی از حقیقت را داشته باشم .

تفاوت – می خواهم همه چیز را در زندگی به شکلی متفاوت ببینم تا تمایزاتی برایم وجود داشته باشد نیاز دارم ارزش خاصی برای عشق در مقابل خودخواهی حس می کنم .

امروز را دریاب

امروز را خوب زندگی کن تا دیروزهایت خاطره ای خوش و فردایت به رویایی از امید مبدل شود آینده اجتناب ناپذیر است چه با نگرانی در آن دست و پا بزنیم و چه آنرا پیش بینی کنیم احتمالا با آنچه انتظار داریم متفاوت خواهد بود .

 

1 - ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

2- به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3-تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم بسپاریم .

4-یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5 -چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6 - آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7 -  با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقیمان را برطرف کند .

8 - فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

9 - به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند .

 10- به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعا به آن اقرار کردیم .

11 - از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقا رابطه آگاهانه خود با خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12 -  با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها کوشیدیم این پیامها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم .

 

 

تاکید ما بر رشد معنوی و یاد گرفتن برخوردی عاشقانه و همراه با محبت به جای شکوه و انتقاد و منفی بافی های گذشته است .

ما خودمان را تغییر می دهیم

اعتیاد همانند یک سری عکس العملهای زنجیروار و پی در پی است ، یک بیماری مسری است که علاوه بر فرد معتاد – اعضای خانواده – دوستان و همکاران وی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد همه آنها سعی در کنترل و حمایت و نیز قبول بار مسئولیت معتاد خود دارند این بیماری به کسانی که نگرانی و توجه بیشتری به معتاد دارند سریعتر منتقل می شود در نهایت این افراد به وضعیت موجود خو گرفته و به فردی ناراضی و غمگین تبدیل می شوند آنها نگران و عصبی هستند چرا که تمامی امید و اعتماد خود را از دست رفته        می بینند ، و فرد معتاد هم سایرین را مقصر می خواند و سبب می شود که آنها احساس گناه کنند ایکاش کسی یا چیزی عوض می شد .

ما با آمدن به جلسات خانواده های معتادان افرادی را با همان مشکلات و احساسات خود یافتیم ، و آموختیم که   نمی توانیم معتادان خود را کنترل کنیم ، یا روش زندگی و رفتار آنها را در اختیار خود تغییر دهیم ما چنان به معتادان خود اعتیاد پیدا کرده بودیم که برداشتن تمرکزمان از روی آنها و توجه کردن به خود برایمان دشوار بود در اینجا در می یابیم که باید رها کنیم و به نیروی برتر ایمان بیاوریم و به او تکیه کنیم با تمرین قدم ها و پیروی از سنت ها و استفاده از ابزار برنامه شروع می کنیم و با عشق و کمک خداوند و دیگران خود را تغییر می دهیم .

همچنانکه ما ازدیگران کمک گرفتیم اکنون باید آماده شویم تا دست یاری و قلب خود را به سوی کسانی دراز کنیم که نیازمند جلسات خانواده های معتادان هستند . ما درک می کنیم که بهبود می یابیم ، آرام آرام انسانهای جدید پدیدار می شوند و تغییر بوجود می آید .

شعارهای برنامه

- سخت نگیر : عجله کردن باعث اتلاف وقت و نیروست ، راحت باش ... از هیجان و عجله رها شو .

- اولین چیز مهمترین چیز است : اول مهترین کار را انجام بده و آنرا به پایان برسان و این بهترین کار برای نظم دادن به زمان و انرپی است .

- رها کن و به خدا بسپار : شما قادر نیستید که تمام مشکلاتی که در دنیا یا در میان خانواده و دوستان هستند را حل کنید ، پی آنها را رها کنید . اگر سر راه خدا بایسیم ، خدا نمی تواند کارش را انجام دهد .

-  گوش کن و یاد بگیر : با هر کسی که برخورد می کنی چیزی ارزشمند برای یادگیری هست . به دنبال آن باش و از آن استفاده کن .

- زندگی کن و بگذار زندگی کنند : برای آنکه بهترین بهره را از زندگیت ببری ، دیگران را قضاوت و یا انقاد نکن و خودن را آنچه دیگران می کنند درگیر نکن .

- فقط برای امروز :  از امروز استفاده کن : دیروز را فراموش کن و نگران اتفاقات فردا نباش .

فکر کن : از کلمات شتابزده یا اعمال بدون فکر پرهیز کن ، به راه هایی فکر کن که باعث رشد تو می شوند و پیش از تصمیم گیری فکر کن .

برای خوش آمدگویی جلسات خانواده های معتادان

جلسات خانواده های معتادان ،برای آنها که ناامیدی و بیچارگی داشتن یک معتاد در خانواده را احساس کردهاند بوجود آمده است . ما هم مانند شما این مسیر دردناک را پیموده ایم و راه حل مشکل خود را با آرامش و آسودگی فکر پیدا کرده ایم .

وقتی شما به گروه خانواده می پیوندید دیگر تنها نیستید و در میان دوستانی واقعی هستید این دوستان به گونه ای شما را درک می کنند که کمتر کسی ممکن است توانایی آن را داشته باشد .

ما به اعتماد شما احترام می گذاریم و گمنامی تان را حفظ می کنیم و می دانیم که شما هم متقابلا همین کار را می کنید . امیدواریم بتوانیم به شما اطمینان دهیم که هیچ مسئله ای آنقدر مشکل نیست و هیچ مصیبتی انقدر بزرگ نیست که نتوان بر آن غلبه کرد . برنامه ما ، یک طریقه و روال زندگی معنوی است ، اما مذهبی نیست .

این برنامه بر اساس قدم های دوازده گانه پیشنهادی معتالدان گمنام پایه گذاری شده است . ما دریافته ایم که به کارگیری این قدم ها راه حل عملی هر مشکلی است . تآکید می کنیم که این برنامه و قدم های دوازده گانه آنرا جدی بگیرید . برنامه ما ، به همان صورتی که برنامه معتادان گمنام به معتادان کمک می کند ، در این برنامه ما فقط خواستار آرامش و شهامت هستیم تا بتوانیم چهره واقعی خویشتن را ببینیم . مایلیم به کمک پروردگاری که خود درک می کنیم ، در مورد شخص خود کاری انجام دهیم و به لطف الهی عزیز معتادمان را با عشق رها کرده و از کوشش خود برای تغییر دادن او دست بردلریم . روشن بین باشید و تا آنجا که می توانید به جلسات برود . سؤالات خود را مطرح کرده و در گفتگو ها شرکت نمایید . به زودی دوستان تازه ای پیدا می کنید و خود را عضوی از گروه احساس خواهید کرد.

وقتی متوجه شویم که اعتیاد یک بیماری است و ما نه تنها در مقابل آن عاجزیم ، بلکه در مورد زندگی افراد دیگر هم هیچ گونه اختیاری نداریم ، آمادگی پیدا می کنیم که در مورد زندگی خودمان کاری انجام دهیم فقط و فقط در انصورت است که خواهیم توانست دست کمکی به دیگران بدهیم .

دعای شروع

خداوندا ، ما به عنوان دوست به سوی تو می آییم ؤ تو گفته ای که هر وقت دو سه نفر به نام تو به گرد هم آیند ،تو هم در آنجا حضور خواهی داشت . به اعتقاد ما ؤ تو هم اکنون در اینجا هستی . معتقدیم که این راه و راهی است که می خواهی برویم ومورد تآیید توست . با تو پیمان می بندیم که همیشه صادق باشیم و برای پیدا کردن ضعفها و اشتباهاتمان به قلب خود رجوع کنیم تا بلکه لایق دریافت کمکهایت باشیم . اعتقاد داریم که مایلی حقیقتا در انجام امور زندگی با تو شریک شویم . کاملا قبول مسئولیت کنیم و مطمئن باشیم که پاداش آن آزادی ، رشد و نیکبختی است . از این بابت بی نهایت از تو سپاسگذاریم . از درگاهت مسئلت دارم که در تمام اوقات ما را رهنمون باشی . تمنا داریم که راه های تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان دهی و کمک کنی که روز به روز به تو نزدیک تر شویم . آمین

مطالبی در مورد اعتیاد

ما متوجه شده ایم که اعتیاد یک بیماری است و یک مسئله اخلاقی نیست . این بیماری دارای دو جنبه است : حساسیت جسمی و وسوسه فکری . بیماری اعتیاد مهار شدنی است ، اما هرگز درمان شدنی نیست . ماهیت این بیماری در این خصوص بسیار شبیه بیماری قند است فقط با خود داری از مصرف هر گونه مواد مخدّر که داروهای مخدّر و مشروبات الکلی را هم شامل می شود میتوان این بیماری را مهار کرد . هیچ کس نمی تواند یک معتاد را وادار به ترک کند ، همانطور که ما نمی توانیم سرفه یک مسلول را متوقف کنیم ، جلوی معتادی را هم که می خواهد مواد مخدّر مصرف کند ، نمیتوانیم بگیریم . در این مورد حتی پزشکان ، روحنیون و نزدیکان هم نمی توانند این کار را برای معتاد انجام دهند . ما دریافته ایم که مصرف مواد مخدّر برای معتادان اجباری است ، اما مفهوم این عمل این نیست که آنها به خانواده خود علاقه ای ندارند . مشکل ما در اینجا یک مسئله عاطفی نیست بلکه یک بیماری است . معتادان در مورد مواد مخدّر حق انتخاب خود را از دست می دهند . آنها حتی وقتی که می دانند پس از اولین پک ، دود ، قرص و یا جرعه مشروب چه بلاهایی بر سرشان می آید ، باز هم از خود اختیاری ندارند . این همان ( دیوانگی ) است که ما در خصوص بیماری اعتیاد به آن اشاره می کنیم . وقتی عمیقا بفهمیم و بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است و این بیماری جسم و فکر معتاد را در بر می گیرد و ما در مقابل آن عاجزیم ، آن وقت آمادگی پیدا می کنیم که راه بهتری را برای زندگی بیاموزیم .

قدمهای دوازده گانه جلسات خانواده های معتادان

1-ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجزیم و اختیار زندگیمان از دستمان خارج است.

2-  به مرور ایمان آوردیم که نیرویی ما فوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .

3-  تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به پروردگاری که خود درک می کردیم بسپاریم .

4-  یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم .

5-  چگونگی دقیق خطا های خود را به پروردگار ، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم

6-  آمادگی کامل پیدا کردیم که پروردگار کلیه نواقص اخلاقی ما را مرتفع کند .

7- با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را بر طرف کند .

8-  فهرستی از تمامی کسانی که به آنها زیان رسانده بودیم تهیه کردیم و در صدد جبران  برآمدیم .

9-  به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افراد فوق جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .

10-به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم .

11-از راه دعا و نیایش کوشیدیم به پروردگاری که خود درک می کردیم نزدیکتر شویم و فقط طالب آگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12- با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدمها ، سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا در آوردیم

سنت های جلسات خانواده های معتادان

تجربه گروهی ما نشان می دهد که یگانگی گروههای خانواده ، به پیروی از این سنتها بستگی دارد .

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ،پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد .

2.در ارتباط گروهی ما فقط یک مرجع وجود دارد و آن پروردگار مهربان است . بدانگونه که خود را در وجدان گروه بیان می کند . پیشوایان ما خدمتگزار صادقند و بر ما حکومت نمی کنند .

3.وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر به گرد هم می آیند ، می توانند خود را گروه جلسات خانواده های معتادان بنامند ، مشروط بر اینکه به عنوان گروه ، وابستگی خارجی نداشته باشند . تنها شرط عضویت ، داشتن مشکل اعتیاد در بین بستگان یا دوستان است .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر دیگر گروههای جلسات خانواده های معتادان و یا معتادان گمنام در جمع تآثیر بگذارد .

5.هر گروه جلسات خانواده های معتادان فقط یک هدف اصلی دارد و آن کمک به خانواده معتادان است . ما با پیروی از قدمهای دوازده گانه معتادان کمنام ، دادن قوت قلب و درک معتادانی که در خانواده داریم همچنین استقبال از خانواده معتادام و سعی در آرام کردن آنها به این هدف دست می یابیم .

6.گروه خانواده ، هرگز نباید هیچ مؤسسه ای را تآیید کند و یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام جلسات خانواده های معتادان را بدانها بدهد . زیرا ممکن است که مسائل مالی ، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحرف سازد . با آنکه جلسات خانواده های معتادان و معتادان گمنام ، موجودیت های جداگانه ای هستند ، اما ما باید همیشه با معتادان گمنام همکاری کنیم .

7.هر گروه خانواده باید کاملا خود کفا باشد و کمکی از خارج دریافت نکند .

8.کمکهای دوازده قدمی گروه خانواده باید همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندانی استخدام کنند .

9.ما ، تحت عنوان گروه خانواده ، هرگز نباید متشکل شویم ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و یا کمیته هایی تشکیل دهیم که مستقیما در برابر گروه مربوطه مسئول باشند .

10.گروه های خانواده جلسات خانواده های معتادان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند و نام ما هرگز نباید وارد مسائل اجتماعی شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بنابر اصل جاذبه است نه تبلیغ ، ما باید همیشه گمنامی خود را در مطبوعات ، رادیو و فیلم حفظ کنیم ، خصوصاً باید مراقب باشیم که گمنامی کلیه اعضای انجمن معتادان گمنام را محترم بداریم .

12.گمنامی ، اساس معنوی تمام سنت های ما می باشد و همیشه یادآور این است که اصول اخلاقی را به غرایز شخصی ترجیح دهیم .

سه دشمن کشنده

برای تضمین موفقیت جلسات ما ، در حل مشکل مشترکمان ، لازم است با سه دشمن بالقوه ای که می توانند گروه را از هم بپاشند ، آشنا شویم و از آنها دوری کنیم .

1.اول باید از بحث در مورد مذاهب مختلف پرهیز کنیم . .هیچ مذهب بخصوصی از شر بیماری اعتیاد در امان نیست . برنامه ما باید طوری طرح ریزی شود که بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی مان ، به همه کمک کند . بنابراین بهتر است نگذاریم که بحثهای فرقه ای ، ما را از هدف اصلی مان دور سازد .

2.دومین دشمن کشنده غیبت است . ما اینجا آمده ایم تا از طریق گروه درمانی ، به خود و دیگران کمک کنیم . غیبت از دیگران یا معتادی که در خانواده داریم ، ما را از این هدف دور می سازد . ما می دانیم  که هیچ کس عمداً نمی خواهد گروه و یا اصول آنرا از هم بپاشد . به طور مسلم هر کس که خود را در غیبت غرق می کند شخص بسیار بیماری است و به کمک ما شدیداً نیاز دارد .

3.سومین عامل خانمان برانداز: دیکتاتوری است . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد ما هستند  و بر ما حکومت نمی کنند . ما برای هیچ کس تکلیف معین نمی کنیم و فقط از طریق در میان گذاشتن تجربه خود در حل مشکلات مشابه به یکدیگر پیشنهاد می دهیم .

جلسات خانواده های معتادان اساساً یک برنامه پیشنهادی است .

ما هیچ گونه ربطی به هیچ فرقه ای نداریم ، از کسی تعهدی نمی گیریم و هزینه ای مطالبه نمی کنیم . پیشرفت شما بنا به میل و زمانی که خودتان برای آن در نظر گرفته اید دنبال خواهد شد و هیچ مسئله دست و پا گیری در برنامه ما وجود ندارد ، فقط از شما دعوت می کنیم که در این هدف مشترک با ما همراه شوید

تماشاچی بودن ،‌یعنی عشق نورزیدن

کمک کردن

نقش شما به عنوان یک کمک کننده این نیست که برای کسی که می خواهد کمکش کنید کاری انجام دهید و یا چیزی به او بدهید ، بلکه مطلب این است گه شما خودتان چیزی باشید ، کار شما این نیست که به او چیزی یاد بدهید و رفتار او را عوض کنید ، بلکه این است که خودتان چیزی یاد بگیرید و واکنشهای خودتان را تغییر دهید . وقتی که ترس جای خود را به ایمان دهد ، وقتی که به دیده تحقیر نگریستن او ، تبدیل به احترام به استعدادهای نهفته اش شود ، وقتی که بتوانید به جای اینکه قید او را بزنید ، با عشق رهایش کنید ، وقتی که دیگر سعی نکنید او را به قالب و شکلی که خود می خواهید در آورید و یا این انتظار را از او داشته باشید که از استاندارد شما بالاتر و یا پایین تر نرود . وقتی که بتوانید به او فرصت دهید که خود را پیدا کند .

وقتی که به او اجازه دهید تا به بهترینی که در اعماق وجودش نهفته است ? بدون در نظر گرفتن انکه این بهترین چیست دستیابی پیدا کند .

وقتی که سلطه گری به تشویق ، وحشت و هراس به آرامش و امید واهی خودخواهانه ، به امید واقعی خداخواهانه تبدیل شود .

وقتی که جای عصیان نومیدی ، با انرژی تحول درونی عوض شود .

وقتی که فشار آوردن ، به راهنمایی کردن تبدیل گردد ، و وقتی که به جای توجیه اعمالمان بتوانیم خودمان را درک کنیم ، وقتی است که می توانیم در دنیای اطراف خود و تمام کسانی که در زندگی ما هستند نیز تآثیر بگذاریم . ما اول باید خودمان را تغییر دهیم .

 

حق بجانبی ، جلوی چاره جوئی را میگیرد

هر چه ما بیشتر دلمان به حال خودمان بسوزد و بیشتر در حق بجانبی غوطه ور گردیم ، به همان نسبت بیشتر حل مشکل خود را منوط به تغییری که  دنیا و یا دیگران باید بکنند می دانیم ، نه تغییری که خودمان باید بکنیم ، بدین ترتیب است که کار ما به بن بست کشیده می شود.

 

چطور خودمان را فرسوده می کنیم 

وقتی ما انرژی خود را صرف افسوس خوردن و یا برنامه ریزی برای فرار از آینده ای که هنوز نیامده است می کنیم ، وقتی که با دلواپسی به تصویری که از آینده ساخته ایم می نگریم و از ترس به حقیقت پیوستن ، یا نپیوستن آن بر خود می لرزیم ، تمامی توان و انرژی خود را به هدر می دهیم و دیگر نمی توانیم امروز را دریابم .

در حالی که تنها راه زندگی کردن ، دریافتن امروز است .

 

وقتتان را با فکر کردن در مورد اعمل آینده دیگران تلف نکنید

از دیگران انتظار نداشته باشید که با مرور زمان ، بهتر یا بدتر شوند ، زیرا که در زیر این انتظارات ، اندیشه نهایی خلق کردن نهفته است و این کار ما نیست ، کار خداست . وقتی انسان سعی می کند که زندگی دیگری خلق کند فقط هیولا می آفریند ، تنها عشق آ‏ریننده است پس دوست بدار و بگذار زندگی کنند .

 

به خاطر داشته باشید که همه مردم همیشه در حال تغییرند

وقتی ما در مورد مردم قضاوت می کنیم قضاوت ما بر پایه چیزهایی که فکر می کنیم از آنها می دانیم ، استوار است . در حالی که آنها در فراز و نشب های زندگی مرتباً در حال تغییرند و مطالب بسیاری در زنگی آنها وجود دارد که ما از آن بی اطلاعیم . بنابراین به دیگران ? حتی در مواقعی که مانند همگی ما درحال کشمکش با زندگی هستند ? معتقد باشید و به کوشش آنها برای پیشرفت بها بدهید ، حتی اگر به ظهور نرسیده باشد . مهمتر از همه ، به آنها به خاطر تمام پیروزیهای ناشناخته ای که در گذشته داشته اند ، احترام بگذارید . همه ما از یک قماشیم با برشهای متفاوت !

به خاطر داشته باشید که شما هم همیشه در حال تغییرید و می توانید اگر مایل باشید به این تغییرات به طور آگاهانه ای جهت دهید . شما خودتان را می توانید تغییر دهید . اما دیگان را فقط می توانید دوست داشته باشید.

دوستی ، به روال جلسات خانواده های معتادان

دوستی به روال ما ، تسلی غیر قابل تشریحی است که به خاطر احساس امنیت کردن با یک نفر دیگر ، در خود احساس می کنیم .

در اینجا نه افکار را سبک سنگین می کنیم و نه الفظ را ، ما فقط آنها را بیرون می ریزیم .

تمام آنها را ، به همان صورتی که هستند ، بد و خوب و می دانیم که دست وفاداری آنها میگیرد و هدایت می کند .

آنچه را که قابل نگهداری است نگه می دارد .

و آنچه را که نیست ،‌با مهربانی به دست باد می سپارد .

در صورتی که من مایل باشم از سر راه کنار بروم و بگذارم خواست خدا عملی گردد ، خود را از زیر بار دغدغه خاطر و احساس مسئولیت اشتباهی خلاص کرده ام .

فقط برای امروز

سعی می کنم فقط برای امروز زندگی کنم و مشکلات تمامی طول عمر را به یکباره بر دوش نکشم . من می توانم یک مشکل را برای دوازده ساعت تحمل کنم ، اما اگر بخواهم فکر کنم که باید مادام العمر با آن بسازم ، برایم وحشتناک و غیر قابل تحمل خواهد بود .

فقط برای امروز ، خوشحال خواهم بود . به قول آبراهام لینکلن :

* بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند * .

فقط برای امروز ، سعی میکنم فغکر خود را تقویت کنم .

مطالعه می کنم ، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذرانم ، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی فکر و تمرکز داشته باشد .

فقط برای امروز ، روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم :

 

1.یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگری بفهمد که من آن را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ، آنرا به حساب نمی آورم .

2.حداقل دو کار انجام می دهم که بر خلاف میلم باشد ? فقط برای تمرین .

3.به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است حتی اگر شده باشد هم امروز آنرا بروز نخواهم داد .

فقط برای امروز ، موضع موافقی خواهم داشت ، آنجا که امکان دارد آراسته خواهم بود. لباس مناسب می پوشم ، با متانت صحبت می کنم ، با احترام رفتار می کنم ،‌هیچ گونه خرده ای از هیچ کس نمی گیرم ، به دنبال عیب و ایراد در چیزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه خواهم داشت . شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم ، اما به هر حال آنرا خواهم داشت . امروز خود را از شر دو افت عجله و دو دلی حفظ خواهم کرد

فقط برای امروز ، به مدت نیمساعت در آرامش ، با خود خلوت خواهم کرد . در عرض این نیمساعت سعی خواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترس به خود راه نخواهم داد . از لذت بردن از زیبایی ها واهمه نداشته و ایمان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم دنیا نیز متقابلاپاسخ آن را خواهد داد.

نامه یک معتاد به خانواده اش

من یک معتاد هستم و به کمک تو احتیاج دارم

مرا نصیحت یا سرزنش و یا تنبیه مکن .  اگر من مبتلا به بیماری قند یا سل بودم تو هیچگاه از دست من عصبانی نمی شدی اعتیاد هم یک نوع بیماری است. ای عزیز: مواد مخدر مرا دور مریز. چون اینکار تو وقت تلف کردن است. من همیشه راهی بر ای بدست آوردن مواد مخدر پیدا خواهم کرد. مگذارکه خشمت را بر انگیزم . اگر تو باسخنانت به من حمله کنی ویا اینکه مرا به باد کتک بگیری باعث خواهی شد که من دلایل دیگری برای احساس بدی که نسبت به خود دارم بیابم . من به اندازه کافی ازخودم متنفر هستم. مگذار که محبت تو، اضطراب و نگرانی تو ، باعث شود که کارهائی را برای من انجام دهی که خودم میبایست شخصا" آنها را به عهده گیرم. اگر تومسئولیتهای مرا به دوش بگیری باعث خواهی شد که نتوانم هیچگاه مسئول رفتارم باشم. دراین هنگام من بیشتر وبیشتر احساس گناه خواهم کرد و تو بیشتر وبیشتر کینه به دل می گیری . قول های مرا قبول نکن من برای خلاصی خود قولهای فراوانی می دهم . اما طبیعت بیماری من باعث می شود که من به قول و قرارهایم عمل نکنم وبه آنها پایبند نباشم حتی اگر قصد اجرای آنهارا هم داشته باشم. هرگز مرا تهدید مکن. اگر تصمیمی گرفتی بدان عمل کن و به اجرا بگذارش. هرحرفی را که به تو می گویم باور نکن ممکن است دروغ باشد. نپذیرفتن واقعیتها یکی از اثرات بیماری من است . به احتمال زیاد احترامم را برای کسانی که به آسانی گول حرفهای مرا می خورند از دست می دهم . مگذار که به هیچ وجهی از تو سوء استفاده کنم . اگر برابری وجود نداشته باشد عشقی نیز نمی تواند وجود داشته باشد .

براشتباهات من سرپوش مگذار و سعی نکن که مرا از تأثیرات اعتیادم نجات دهی به دروغ نگو ، پول مخارج من را مده ومسئولیتهای مرا به گردن نگیر . چنین اعمالی باعث می شود احتمال اینکه من به دنبال کمک بروم را کم کند . تا زمانیکه تو یک راه فرار آماده و راحت برای فرار از مسئولیتها و مشکلات ناشی از اعتیادم به من نشان بدهی من قبول نخواهم کرد که با اعتیاد مشکلی دارم مهمتر ازهمه اینکه تا جائیکه می توانی راجع به اعتیاد ونقش تو در ارتباط بامن چیز بیاموز. هروقت توانستی به جلسات (( باز)) معتادان گمنام برو و درجلسات خانواده معتادان گمنام بطور منظم شرکت کن . نشریات وجزوات آنها را بخوان و با سایر اعضاء درتماس باش. آنها افرادی هستند که می توانند به تو بسیار کمک کنند تا تمام موقعیتها را به وضوح ببینی.

 من تو را دوست دارم      معتادی که در زندگی تو است

عشق نابود شده است

ادامه وجود عشق . برای رابطه هائی که یک روز خوب ویک روز بد است امکان پذیر نیست. شخص معتاد برای فرار از دردهای خود از مواد مخدر استفاده می کند وبرای فرار از عواقب اعتیاد از خانواده خود استفاده می کند . نزدیکان هم از اینکه معتاد مواد مصرف می کند رنج می برند و هم از عواقب مصرف مواد او صدمه می بینند. اگر اعضای خانواده فرد معتاد قسمت تاریک وزشت اعتیاد را تحمل کنند و عواقب آن را نیز مشاهده کنند، دیگر جائی برای عشق و محبت باقی نمی ماند . و اگر این حالت برای آنها قابل قبول وپذیرا باشد عشق ومحبت کم کم از بین می رود و ترس وکینه و نفرت جانشین محبت می شود . تنها راه حفظ محبت وعشق در این رابطه ها این است که نزدیکان معتادین یاد بگیرند درهنگام رشد بیماری اعتیاد رنج نبرند و از وقوع عواقب کارهای فرد معتاد ممانعت نکنند . آگاهی به اینکه اعتیاد یک بیماری است و شهامت زندگی کردن با این آگاهی لازمه زندگی زناشوئی و یا هر رابطه دیگر باشخص معتاد است . متأسفانه بسیاری از نزدیکان فرد معتاد از مصرف مواد وعواقب آن رنج می برند وصدمه نیز می بینند و فکر می کنند که این رنج وتحمل لازمه عشقی است که به معتاد دارند. در صورتی که عواقب وخیم این بیماری در فرد معتاد به تدریج قوت می گیرد وترس وکینه جای احساسات انسانی را پر میکند. به همین دلیل خویشاوندان فرد معتاد بخصوص نزدیکترین اشخاص به او احتیاج بیشتری به کمک دارند . زیرا بیماری در آنها بیشتر از افراد دیگر اثر کرده است و فکر بهبودی برای این افراد از واجبات است وگرنه همه بیمار روحی می شوند. این هم یکی دیگر از عواقب وخیم رشد این بیماری است. قبل از اتمام این قسمت از بحث لازم است گفته شود زنهائی وجود دارند که به شوهران معتاد احتیاج دارند وهمچنین شوهرانی که به زنهای معتاد احتیاج دارند تا بیماریهای روانی خود را سرپوش بگذارند . این مورد ممکن است در والدین وبقیه فامیل نیز صحت داشته باشد . همبستگان باید متوجه باشند بیماری در آنها وجود نداشته است . بیماری دیگر آزاری (مازوخیزم) نوعی بیماری است که یک انسان از رنج دادن به شخص دیگری لذت می برد واین بیماری به شخص کمک می کند که توسط این کار احساس ارزش بیشتری برای خود قائل شود . واین در بسیار ی از زنان ومادران معتادان دیده می شود . یک شخص معتاد کاندید بسیار خوبی برای این بیماری است . بعضی دیگر کنترل کننده هستند وفرد معتاد باز هم برای کنترل کردن وتسلط داشتن موضوع خوبی می تواند باشد . اگر هرکدام از موارد فوق وجود داشته باشد شخص غیر معتاد . به مراتب انسان بیمارتری از خود فرد معتاد می شود و میبایست معالجه شود وگرنه بابیماری خود امکان بهبودی شخص معتاد را به مراتب به تعویق انداخته و به شدت بیماری او نیز می افزاید.

شعارها

-         زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

-         ازحداکثرموهبت های زندگی استفاده کن.

-         از دیگران انتقاد نکن.

-         درباره دیگران قضاوت نکن وبه کار دیگران کاری نداشته باش.

-         در کارها ، مهمترین و بیشترین را انجام بده، زیرا که راه بسیار خوبی برای تنظیم وقت وتوان است.

-         بدون فکر عمل نکن.

-         با سخن و لحن تند و بی ادبانه با دیگران صحبت مکن.

-         به راههای بهبود خویشتن فکر کن.

-         درباره هر تصمیمی ابتدا فکر کن و بعد تصمیم بگیر.

-         راز موفقیت در آرامش است .

-         شتاب و عجله وقت و کوشش  شما را خنثی میکند.

-         آرام باش و از درگیریها وتنشها وکارهای شتاب آلود اجتناب کن.

-         کارها را به خداوند بسپار . ما نمی توانیم تمام دشواریهای جهان، خانواده و دوستانمان را حل کنیم.

-         بگذار خداوند کارهارا روبه راه کند.

-         توجه داشته باش که امروز مهمترین روز زندگی توست . بیشترین استفاده را از امروز بکن . دیروز را فراموش کن . به فکر فردا هم مباش.

-         از دیگران یاد بگیر همواره مواردی باارزش برای آموختن وجود دارد.

حربه های شخص معتاد

اولین حربه فرد معتاد مهارت او در ابراز عصبانیت واز کوره در رفتن است. اگر فامیل ویا دوست او هم عصبی ولجباز شدند دیگر نمیتوانند به او کمک کنند و کوشش آنها کاملا"بی ثمر است.

فرد معتاد با ابراز عصبانیت خودآگاه و ناخودآگاه احساس میکند که دیگران از او متنفرند و دلیل قانع کننده ای برای مصرف مواد مخدر پیدا میکنند.بنابراین با نشان دادن عصبانیت شانس کمک به یک فرد معتاد به کل از بین می رود. دومین حربه فرد معتاد بوجود آوردن مشکلات احساسی در خانواده است.

این شعله ور شدن احساسات در خانوده باعث تعویق بهبودی معتاد میشود. برای مثال یک معتاد ممکن است چک بی محلی را امضاء کرده باشد وپولی برای پرداخت آن در حسابش نداشته باشد.اما خانواده او در این مورد نگران و مشوش هستند که چه بر سر چک خواهد آمد . و بلافاصله به حساب او پول میگذارند تا چک پرداخت شود. این کار باعث رفع اضطراب در شخص معتاد و نزدیکانش می شود. ولی الگوئی در برابر معتاد در مقابل حل مشکلات بوجود می آورد. یعنی معتاد یاد می گیرد که خانواده اش از عواقب کارهای او جلوگیری کنند . به جای انکه خود مسئول عواقب کارهایش باشد واین جزو انتظارات او می شود و بار دیگر دلیل قانع کننده ای برای نوشتن چک بی محل می شود.این مطلب مهم است که خانواده جای چک بی محل اورا پر کرده اند و شخص معتاد خودش نمی تواند از پس تعهدات خود برآید و در نتیجه بازنده شده است و این احساس پوچی و بازندگی با او همیشه همراه خواهد بود. بنابراین به احساس بی ارزشی او احساس گناه و بازندگی نیز اضافه خواهدشد. به همین ترتیب احساس خشم وسرزنش درخانواده او نیز شدت پیدا می کند وشخص معتاد از دوطریق زیان می بیند. اول از سرزنش وشماتت خانواده ودوم احساس گناه و شرم از رفتار خود. درواقع خانواده فرد معتاد به همان شیوه که او را از نوشتن چک بی محل منع میکنند. در عین حال با پرداختن آن چک رضایت خودشان را از این عمل به او نشان می دهند.

شخص معتاد نمی تواند با بیماری اعتیاد مبارزه کند . در مواقعی که فامیل و همبستگان خود نیز به گونه ای دیگر بیمار هستند. درحقیقت شخص معتاد و فامیل او هر دو توانائی روبرو شدن با حقیقت را ندارند. پرداخت چک توسط فامیل باعث می شود که فرد معتاد درمقابل مشکلات خود هرگز احساس مسئولیت نکند . از طرف دیگر این عمل باعث افزایش خشم وعصبانیت اعضاء خانواده در مقابل فرد معتاد می شود و در واقع به رشد بیماری اعتیاد کمک فراوانی میکند.

 

اعضاء خانواده فرد معتاد قبل از اینک به او کمک کنند باید مشکلات و ناراحتی های خود را رفع کنند . بدون تغییر واصلاح در رفتار خود هرگز نمی توانند به فرد معتاد کمک کنند . اعتیاد نیز مانند سایر بیماریها به پزشک ، پرستار و غیره احتیاج دارد. به شناختن افراد با تجربه  در این مورد بخصوص نیازمندیم.

مانند : گروه های معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام .

فرد معتاد ممکن است مشکلات ناشی از اعتیاد و نیازمندی اش را به کمک انکار کند. تا وقتی که خانواده او بطور خودکار راه فرار از عواقب اعتیاد را برایش فراهم کنند. کمک به معتاد وخانواده اش را باید درخارج از محیط خانواده ، دوست ، همسایه ، و غیره جستجو کرد. که همان گروه معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام هستند کسانی که تجربه های زیادی درباره این بیماری دارند.درمانهای نسنجیده به فرد معتاد صدمه می زند . این بیماری جدی است و در بعضی موارد عمر انسان را به شدت کوتاه می کند و درصورت عدم رسیدگی به آن بین ده تا بیست سال از عمر آدمی می کاهد.

یکی از تلاشهای بیهوده در برخورد با معتاد استفاده نابجا از عشق و محبت است. اعضای خانواده معتادان هیچ حقی ندارند که به بگویند ............ اگر تو مرا دوست داشتی بیماری سل نمی گرفتی.

مصرف مکرر مواد مخدر وجود بیماری اعتیاد را آشکار میکند. بیماری یک موقعیت است نه یک رفتار یا کار.این دور از حقیقت نیست که معتاد بدون دلیل احساس بیهودگی وکمبود عشق می کند. عشق بدون عدالت نمی تواند وجود داشته باشد . عشق باید همراه با محبت یعنی تحمل و یا رنج کشیدن از یک شخص باشد. محبت ، رنج بردن از رفتار ناعادلانه یک نفر نیست . همانطور که بارها خانواده های یک معتاد از بی عدالتی آنها رنج کشیده اند. مواد مخدر نوعی داروست که فرد با مصرف آن به گونه ای بی دردی می رسید و برای فرار از مشکلات از آن استفاده می نماید. این لذتی است که معتاد از فرار می برد و این وسیله ای برای حل کردن ناملایمات ، عصبانیت ها ، دشواری های زندگی وکینه هاست.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف می کند ، درد برای مدت زمانی تسکین می یابد ولی به درد و عصبانیت خانواده اش شدیدا" افزوده می شود.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف نمی کند برای رنج بردن از عواقب مصرف مواد تحملش کم می شود. در آن حال ناراحتی وجدان او باعث می شود که برای بخشش التماس کند و قول دهد که هرگز از نوع اتفاق نخواهد افتاد . در هر موقعیت کوشش برای رسیدن به یک هدف است و آن به تعویق انداختن عواقب مصرف مواد است . اگر فرد معتاد یکی از این دو راه را دنبال کند باز مرهم درمان درد خود را به تعویق انداخته است و همینطور اعضای خانواده اش بهای گرانبهای دیگری برای اعتیاد او خواهند پرداخت .

باید ها ونبایدهای فرزندان

بایدها

1-  بخاطر داشته باشید شما تنها کسی نیستید که پدر یا مادری معتاد دارید.

2-  از نوجوانان و جوانان عضو و سایر تشکلهای محلی برای حل مشکل معتادان کمک بخواهید.

3-  راههای کمک به معتادان را فرا گیرید . اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.

4-  باخود ودیگران صادق باشید.

5-  توانائی های خود را در راههائی که علاقه مندید بکار گیرید.

6-  باهرگونه اعتیاد عاقلانه برخورد کنید.

7-  توجه داشته باشید که نه تنها شخص معتاد  بلکه تمام اعضای خانواده معتاد نیز از لحاظ احساسی با این بیماری درگیر هستند.

8-  افرادی را که می توانند به درد دلهای شما گوش کنند و مورد اعتماد نیز هستند پیدا کنید.

9-  بخشش را به دیگران و خود بیاموزید . کینه توزی تنها خودتان را آزاد می دهد.

10-  با نیروئی خستگی ناپذیر اعتماد خویش را حفظ کنید.

11-  کارنامه کارهای خویش را ارزیابی کنید و به تقصیرهای احتمالی خود اعتراف کنید.

12-  شناخت خود را درباره نوجوانان به دیگران انتقال دهید.

 

نبایدها

1-  در نزد شخص معتاد پنهان کاری نکنید و مسئولیتهای شخص معتاد را به دوش نگیرید.

2-  کوشش نکنید که شخص معتاد اعتیادش را ترک کند چرا که نمی تواند.

3-  باشخص معتاد بحث نکنید.

4-  مواد مخدر را پنهان نکنید یا دو ر نریزید . او می تواند باز هم به آن دست یابد.

5-  اگر معتادی شما را مسئول وضعیت خود قلمداد می کند دلگیر نشوید زیرا معتاد به هر بهانه متوسل میشوید .

6-  از دارو ومواد مخدر و یا الکل برای فرار از مشکلات استفاده نکنید .

7-  درباره معتاد قضاوت نکنید . از شخص معتاد انتقاد نکنید . بخاطر داشته باشید که اعتیاد بیماری است .

8-  مسئله اعتیاد پدر و مادر خود را بزرگترین دشواری خانواده ندانید.

9-  توجه داشته باشید که هیچ مشکلی یک شبه حل نمی شود.

10- تنها بکوشید تا خویشتن را تغییر دهید.

11- اجازه ندهید که دلسوزی و ترحم برخویشتن در وجودتان رشد کند . این ترحم و دلسوزی شما را از بین میبرد .

12- بامسئله و مشکل شخص معتاد با توجه به ضرورتها برخورد کنید نه بیشتر.

راهنما برای خانواده معتادین

این گروه جمعی از همبستگان و دوستان فرد معتاد می باشند که تجربه وتوانائی وامیدهای خود را باهم در میان می گذارند تا مشکلات متداول خود را حل کنند . ما اعتقاد داریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما با تغییر در رفتارمان به بهبودی فرد معتاد کمک می کنیم. بهترین شیوه مبارزه برای نزدیکان فرد معتاد درمقابل اثرات بیماری اعتیاد کسب معلومات همراه با رسیدن به پختگی احساس وشهامت در بکار بردن آنها میباشد . افرادی که توانائی کمک به فرد معتاد را دارند به مجرد روبرو شدن با بیماری اعتیاد درخانواده خودشان مغشوش و سردگم می شوند. این موضوع بخصوص در موقعی که فرد معتاد شوهر زن و یا فرزندان هستند بیشتر صدق می کند. در هنگام بهوبدی شخص معتاد همبستگان نزدیک او احتمالا به کمک و مشورت بیشتری احتیاج دارند . اعتیاد یک بیماری است که اثرات روانی شدیدی در نزدیکان فرد معتاد می گذارند . این اثرات از همه بشتر روی همسر پدر مادر خواهر برادر و فرزندان می باشد . هر چه بیشتر این نزدیکان تحت تاثیرات منفی قرار بگیرند کمتر می توانند به فرد معتاد کمک کنند و در بیشتر مواقع بر خورد آنها مضر است تا موثر. برای مثال: زنها احتمالا"خود را مسئول مشکلات زنا شوئی خویش میدانند و به سرزنش خود می پردازنند تا به حدی که به مقصر بودن خود یقین پیدا می کنند.

اعتیاد یک بیماری است. هیچ همسری مسئول بیماری اعتیاد در شوهر خویش نیست همانطور که مسئول بیماریهای دیگری از قبیل مرض قند و سل نمی باشد و هیچ زنی هرگز شوهرش را معتاد نکرده است. بنابراین هیچ زنی مسول بهبودی اعتیاد شوهرش نیز نمی باشد. اما کمبود اطلاعات درباره بیماری اعتیاد باعث نادیده گرفتن این بیماری می شود.با کمبود درک از این بیماری او ممکن است به رشد این بیماری کمک کند. او مسئول بوجود آوردن این بیماری نیست اما می تواند مشوق عدم بهبودی شوهرش گدد وبا رفتار نادانسته خود بهبودی او را به تعویق اندازد. این قاعده کلی برای بقیه اعضای خانواده هم صدق میکند. بخصوص برای کسی که فرد معتاد به او متکی است. این شخص نمی تواند بیماری فرد معتاد را بهبودی بخشد.

پا به پای رشد و پیشرفت بیماری اعتیاد در فرد معتاد خویشاوندان او هم در گیر مسائل عاطفی بیشتری می شوند. بنابراین بهترین راه چاره برای اعضای خانواده معتادان کمک به بهبودی بیماری خودشان است تا حداقل از پیشرفت بیماری خود جلوگیری کنند.بعضی از اشتباهات صادقانه ای که نزدیکان فرد معتاد برای بهبودی او انجام می دهند باور نکردنی است و اغلب باعث تعویق بهبودی معتاد می شود.

بدیهی است که در شروع بهبودی معتادین خویشاوندان در حد توانایی خود هر چه را که امکان پذیر است و گمان می کنند که درست است انجام می دهند ولی به بیماری او رسیدگی نمی کنند. اگر نزدیکان تمایل به یاد گرفتن حقایق راجع به اعتیاد داشته باشند و آنها را به اجرا بگذارند امکان بهبودی به مراتب افزایش می یابد. در حقیقت بهترین راه کمک به شخص معتاد کسب اطلاعات لازم برای یهبودی و شهامت در اجرای این اصول در زندگی با یک فرد معتاد است. ادامه دادن رفتار همبستگی برای ترک اعتیاد بدون انجام تغییر در آداب و رفتار خویش به مراتب موفعیت را برای ترک اعتیاد خراب تر می کند. بدین معنی که برای تغییر رفتار اعتیادی در نزدیکانمان می بایست به تغییر رفتاروافکار خویش بپردازیم. درابتدا ما باید متوجه این موضوع شویم که مشکلات

یک معتاد تنها مصرف مواد مخدر نیست بلکه این مشکلات ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با شخص معتاد دارد . تنها راه بهبودی یک معتاد رهایی از اعتیاد و پرهیز از مصرف است . بهبودی شبیه به یک  ساختمان مستحکم است که زیر بنای اصلی را خود فرد معتاد می گذارد و وگرنه این بنا پا برجا نخواهد ماند . هیچکس نمی تواند کاری را که خود معتاد باید انجام دهد به جایش انجام دهد . شما نمیتوانید داروی یک مریض را به جای او بخورید و انتظار داشته باشید بیمار خوب شود . انتخاب وحرکت باید از طرف معتاد با میل خودش و برای خودش سرچشمه بگیرد تا بهبودی دائمی برقرار شود . این حیرت انگیز است که چطور یک معتاد اعضای خانواده اش بخصوص همسر یا مادر خود را کنترل می کند . فرد معتاد پی در پی مواد مخدر مصرف می کند درحالی که خانواده او فریاد می زنند گریه می کنند پرخاش می نمایند  التماس ودعا می کنند و گاهی اوقات اقدام به تهدید یا بی تفاوتی می کنند. این طرز رفتار باعث می شود که معتاد از عواقب اعمالش غافل بماند . اگر فرد معتاد خداگونه عمل می کند و خانواده را کنترل می کند برای این است که خانواده اش با رفتار ضعیفانه خود این قدرت بی انتها را به او میدهند.

خودشناسی

برای کمک به بهبودی یک معتاد اولین قدم را اعضای خانواده او بر میدارند . هرچه می توانید راجع به این موضوع یاد بگیرید و به آن عمل کنید . و تنها حرفش را نزنید . این از هرکاری که شما برای معتاد انجام دهید موثرتر خواهد بود.   * بطور خلاصه چند مطلق کوچک را میتوان در نظر گرفت .*

1-  همه حقایق و تجربیات را یاد بگیرید و درزندگی خود اجرا کنید و از معتاد ایراد نگیرید.

2-  تا میتوانید به جلسه های خانوادگی معتادان گمنام .جلسه باز آنها. کلینیک ها و مراکز روان درمانی که درباره این بیماری برنامه های ویژه دارند و همچنین مراکز کسب اطلاعات درباره اعتیاد و غیره بروید تا بتوانید هر چه بیشتر و بیشتر درباره این بیماری اطلاعات کسب کنید.

3-  بخاطر داشته باشید که شما احساساتی هستید بنابراین تغییر در رویه و طرز تفکرتان به بهبود شما کمک میکند.

4-  شخص معتاد را به کارهای خوب و مفید تشویق کرده و در انجام آنها او را همراهی کنید.

5-  آگاه باشید که عشق بدون محبت نمی تواند وجود داشته باشد و عشقی که بدون نظم و ترتیب و عدالت و  محبت باشد به نابودی منتهی می گردد.

فهرستی از کارهائی را که نمی بایست در برابر یک معتاد انجام داد ، تهیه نمائید هرچند ممکن است کامل نباشد ولی شروع خوبی میتواند باشد.

1-  فلسفه بازی نکنید خود را نبازید . سرزنش ، دعوا و پرخاش نکنید. ممکن است با اجرا کردن تمام این کارها احساس خوبی به شما دست دهد ولی موقعیت خیلی بدتر خواهد شد.

2-  عصبانی نشوید چون با عصبانیت شانس هرگونه کمک به خود را ازدست می دهید.

3-  اجازه ندهید که ترس و واهمه شما را وادار به کارهائی برای معتاد نماید که مسئولیت خود اوست.

4-  هیچگونه قول وقراری از معتاد قبول نکنید چون این فقط راهی برای تعویق انداختن بهبودی است. قراردادهای خود را تغییر ندهید و روی حرف خود پا برجا باشید.

5-  اجازه ندهید که شخص معتاد به شما دروغ بگوید و آن را بعنوان حقیقت قبول نکنید . این عمل دروغگوئی او را تشویق می کند حقیقت اگر چه تلخ است ولی باید مطرح شود.

6-  نگذارید شخص معتاد برای شما زرنگی به خرج دهد این به او یاد می دهد که از مسئولیت شانه خالی کند و درعین حال احترام برای شما قائل نباشد.

7-  نگذارید شخص معتاد از شما سوءاستفاده کند چون با این کار شما را همدست خود می سازد و از کارهای مربوط به خود شانه خالی می کند.

8-  این نکته ها فقط یک راهنمائی است . اینها را به عنوان کتاب قوانین استفاده نکنید . از عقل و هوش خود نیز استفاده کرده و در اجرای آنها از منطق خود کمک بگیرید. به جلسات خانواده معتادان گمنام بروید و از اشخاص با تجربه در این مسائل کمک بگیرید و شاید به این نتیجه برسید که شما نیز مانند شخص معتاد احتیاج به کمک و راهنمائی دارید.

روبرو شدن با حقایق و قبول حقایق را پشت گوش نیندازید ، چرا که بیماری اعتیاد به سرعت رشد می کند . بنابراین از همین لحظه شروع به یادگیری و درک مسائل و برنامه ریزی برای بهبودی آنها کنید . دست روی دست گذاشتن بدترین انتخاب  و روش مبارزه با این بیماری است . بسیاری از خانواده های معتادین که حتی با فرد معتاد زندگی نیز نمی کنند و با یکدیگر برخوردی هم ندارند به کررات متوجه این مسئله شده اند که چقدر زندگی آنها بوسیله این بیماری تحت تاثیر قرار گرفته و اختیار زندگی از دستشان خارج است و اثرات زندگی گذشته باعث آزار و اذیت آنها است و بالاخره آنها نیز با رفتن به جلسات ، خواندن نشریات و عمل کردن به قدمهای دوازده گانه ، به زندگی خود صلح و آرامش از بین رفته را برگردانده اند

معالجات طولانی مدت

تلاش در دور نگاه داشتن شخص معتاد از مواد مخدر وشخص الکلی از الکل ویا مخفی کردن بطری الکل از یک الکلی و یا معتاد از مواد مخدر اشتباهی بزرگ است . استفاده هرچه بیشتر از این کارها و حربه ها برای دور نگاه داشتن الکلی از الکل ومعتاد از مواد مخدر نمی باشد . هرچند برای خانواده یک معتاد بسیار مشکل است که از مصرف مواد مخدر او جلوگیری نکنند اما این جنگ وجدالی خواهد بود که هر روز ادامه خواهد داشت وتمایل ودرک یک فرد معتاد برای ترک اعتیاد ازطریق تشویق بسیار موثرتر است تا اینکه او را از مصرف مواد مخدر محروم کنند.تنها راه حل برای معالجه این بیماری وحشتناک این است که بگذاریم این اعتیاد با همه عواقب بد آن بقدری برای شخص معتاد دردناک شود که وی درصدد یافتن راه فرار از درد تحمل ناپذیر اعتیاد برآید . به این معنی که به معتاد عشق و محبت بدهیم و در راه بهبودی با او همراهی کنیم . ولی او را از مصرف مواد مخدر وعواقب آن محافظت نکنیم . این بدان معناست که شهامت خجالت کشیدن ، زیان های کوچک یا بزرگ دین ، بیکار شدن و در بعضی مواقع به عناوین مختلف جدائی های موقتی را تحمل داشته باشیم . اگر معتادان در آرزوی هوشیاری و آرامش دائمی هستند باید لذت بیشتری در هوشیاری ببینند و بگذارند آگاهی از درد و رنج های ناشی از اعتیاد وجود داشته باشد. درمان هرگونه بیماری وخیم مستلزم گذشت زمان طولانی است و ممکن است هر آن بیماری دوباره بازگشت کند . اگر بعد ازمدتی از ترک اعتیاد ، شخص معتاد دوباره مواد مخدر مصرف کند دنیا به آخر نخواهد رسید . در این موقع خانواده و یا دوست او نباید خونسردی خود را از دست داده و روشهای گذشته خود را از نو در پیش بگیرند. این مصرف مجدد توسط معتاد چه بسا باعث می شود که فرد معتاد دریابد که حتی یکبار هم نمی تواند  دوباره به طرف مواد مخدر برگردد و آن لیوان اول مشروب یا مصرف اول مواد مخدر است که باید از آن پرهیز نماید . به همان نحو که فرد معتاد در زمان اعتیاد بصورت فعال مشغول مصرف مواد مخدر می باشد . در زمان بهبودی نیز به صورت فعال در برنامه درمانی معتادان گمنام قرار می گیرد و بصورت جدی و پیگیر ، بهبودی خود را ادامه می دهد . این بخصوص در موقعی صادق است که آنها به برنامه معتادان گمنام آشنا می شوند و آن برنامه را قبول دارند . فرد معتاد ممکن است هر شب  را با معتادین درحال بهبودی بگذراند . و بهترین راه حل برای خانواده معتادین این است که تا آنجا که ممکن است به گروههای خانوادگی معتادان گمنام یا نارانان بروند و یا به جلسه های معتادان گمنام که با شرکت خانواده های معتادین و سایر افراد نیز تشکیل می شوند بروند که به آن ((جلسه باز معتادین گمنام)) می گویند. جلسات خانوادگی معتادان گمنام همانقدر برای خانواده هائی که معتادشان درحال بهبود است ، لازم است که جلسات معتادین گمنام برای خود شخص معتاد لازم است در این جلسات سعی براین است که  مشکلات اعضای خانواده درک شود و راه حلی نیز پیدا و ارائه گردد . اگر فرد معتاد درمان روانی و روحی خود را آغاز کند ، اما خانواده او هیچ کمکی به خود در این باره نکنند امکان پاشیدگی خانواده او هم بسیار زیاد است . همه اعضای خانواده باید قبل ، در حین و بعد از بهبودی فرد معتاد از نظر روحی و احساسی رشد کنند . در غیر اینصورت جدائی و از هم گسیختگی در میانشان اتفاق خواهد افتاد.

 *چه فرد معتاد ترک اعتیاد کند و یا نکند ، الان وقت آن است که اعضای خانواده او به بهودی روح و روان خود اقدام کنند.

به آسانی انجامش بده

عجله، عجله،عجله. دنیای ما بسیار پیچیده است.

همه به دنبال خوشبختی‌ سریع هستیم و نمی توانیم همه چیز را به آن سرعتی که می‌خواهیم به دست آوریم حتی فواید برنامه مان را. اما لازم نیست که زندگی‌ پیچیده باشد. ما مجبور نیستیم یکدیگر را این قدر تحت فشار قرار دهیم. (سرعتتان را کم کنید).

به آسانی انجام دهید. اغلب وقتی‌ سرعتمان را کم کرده و با دقت بیشتری گوش می دهیم، آن زمان است که راه حل‌ها شروع به نشان دادن خود می کنند. برنامه ی ما چیزی است که به آهستگی در آن رشد می‌کنیم، درست مثل یک لباس راحت. وقتی‌ شروع به آرام شدن می‌ کنیم و به تنش‌ها نیز اجازه می دهیم تا آرام بگیرند، می توانیم از بیماری رها شده و زندگی‌ راحت تر و لذت بخش تری داشته باشیم. پس، عقب بنشین، سبک تر شو و به آسانی انجامش بده.

پذیرش (باور، قبول واقعیت)

برای این که بتوانیم بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است، ابتدا می بایست تمایل داشته باشیم که در مورد این حقیقت روشن بین باشیم.

افراد بسیاری در این مورد بحث می کنند و اصرار دارند که این یک انتخاب است. تحقیقات بیشماری ثابت کرده اند که اعتیاد یک عدم تعادل شیمیایی درون مغز است. ما  با پذیرفتن اینکه سرطان یک بیماری جسمی، سل یک بیماری ریوی، هپاتیت یک بیماری کبدی و عارضه دو قطبی( افسردگی...) یک بیماری فکری است، مشکلی نداریم.
پس چرا نمی توانیم بپذیریم که خود اعتیاد به تنهایی یک بیماری است؟ بعضی از بیماری ها که در بدن تاثیر می گذارند با یک انتخاب که در بخشی از زندگی مان ایجاد می کنیم، شروع می شوند. مثال های این موارد: سرطان ریه ناشی از سیگار کشیدن؛ سیروز کبدی ناشی از نوشیدن الکل؛ و بیماری مقاربتی ناشی از رابطه نامشروع محافظت نشده، هستند. بله، معتاد در ابتدا حق انتخاب داشت، اما وقتی که بیماری غلبه کرد دیگر انتخابی وجود ندارد. وقتی که بپذیریم اعتیاد واقعا یک بیماری است، می توانیم احساسات تازه ای را تجربه کنیم.

چشم انداز

 

ما پیام امید را در سراسر جهان به کسانی که تحت تاثیر اعتیاد یکی از نزدیکانشان قرار گرفته اند می رسانیم. این کار را  اینگونه انجام می دهیم،

برای موقعیتی فراهم می آوریم که بدانند تنها نیستند. دوازده قدم گروه خانواده معتادان را تمرین می کنیم. از طریق خدمت رشد می کنیم. از طریق مردم، بیمارستان ها، نهادها و سایت های اینترنتی اطلاع رسانی می کنیم. رفتارها و نگرش های خودمانرا تغییر می دهیم.

خشم (احساس رنجاندن یا صدمه)

خشم واکنش معتبر و قابل توجیهی است که ما در مقابل اعتیاد احساس می کنیم.

شاید بخواهیم بر سر معتاد فریاد بزنیم: " توچطور می توانی با من و خانواده ات این کار را بکنی، یا بیشتر از همه با خودت این کار را انجام بدهی؟" یاشاید از خودمان بپرسیم، "آیا آنها نمی توانند ببینند که بخاطر این موضوع با خودشان، من، ما ودیگران چکار می کنند؟"

به احتمال زیاد پاسخ به این سوال، نه است. چون بیماری به آنها اجازه نمی دهد ببینند. این یک بیماری موذی، گمراه کننده وسوء استفاده گر است که مدام به آنها می گوید آن چه انجام می دهند ضرر ندارد یا اگر هم داشته باشد برای خرید  و به دست آوردن مواد مخدر لازم است. آنها فکر می کنند می توانند از عهده مواد برآیند. همه مشکل دارند، هر کسی غیر از آنها.  در زمان خشم، ما می بایست از اطلاعاتی درباره بیماری اعتیاد استفاده کنیم.

دعوت نارانان از شما

به انجمن خانواده معتادان بپیوندید

ما از شما دعوت می کنیم که برنامه ما را امتحان کنید. در جلسات نارانان افرادی را ملاقات خواهید کرد که مشکلاتی مشابه شما دارند. در نارانان، بهبودی از تاثیرات کنار یک معتاد بودن را شروع می کنیم.

ما این کار را بوسیله مشارکت تجربه هایمان با دیگران انجام می دهیم. وقتی به درک بیماری خانوادگی اعتیاد برسیم، بهتر می توانیم به مشکلاتمان رسیدگی کنیم و زندگی شخصی خودمان را اصلاح کنیم.
در جلسات نارانان می توانید، با گوش دادن و صحبت کردن با دیگران از درک و حمایت بهره مند شوید. در نارانان شما دیگر تنها نیستید. به شما پیشنهاد می کنیم تا به نزدیک ترین گروه خانواده نارانان بپیوندید.

آسیب (احساس درد یا زخم)

تشخیص این احساس برای بسیاری از ما آسان است.
درد و رنج شرایطی که خود را در آن می یابیم، حس می کنیم؛ آسیب از اینکه معتادان، زندگی ما و خودشان را نابود می کنند، آسیب از کلماتی به نظر تنفر آمیز که از دهانشان جاری می شود و کار های آزار دهنده ای که نسبت به ما انجام می دهند. ما بخاطر اینکه آنها برای خود ودیگران همچنین برای دارایی های خودشان و دیگران احترام قایل نیستند، صدمه می بینیم.

آسیب می بینیم چون عشقی که نیاز داریم و همین طور عشقی که تمایل داریم به آنها بدهیم با بی اعتنایی تمام پس زده می شود. آسیب می بینیم چون فقط نمی فهمیم چرا و چطور این اتفاق می افتد.

اینجا راه بهتری هست

آیا شما «از اینکه خسته و بیمار شده اید بیزارید؟»

به تنهایی هر راهی که فکر کردید، امتحان کرده اید ولی به نظر می رسد هیچ کدام کار نکرد. به خودتان سخت نگیرید و دست برندارید.اینجا امید هست. شما در جهت یک مسیر تغییر قرار دارید. اگر دوست داشته باشید زندگی تان متفاوت شود، نارانان راه بهتری برای زندگی کردن به شما پیشنهاد می کند. در جلسات افرادی را ملاقات می کنید که سرخوردگی شما را درک می کنند.

زمان کمک است

اعتیاد یک بیماری خانوادگی است. هر کسی که به معتاد نزدیک باشد تحت تاثیر او قرار می گیرد. اکثر ما فکر می کنیم معتاد تنها کسی است که نیاز به تغییر دارد. وقتی می شنویم که ماهم نیاز به تغییر داریم و زمان آن است که خودمان را ببینیم، شوکه می شویم. شما با رفتن به یک جلسه نارانان، کمک و درک پیدا خواهید کرد.
« شما دیگر تنها نخواهید بود.»

شما را تشویق می کنیم نارانان را امتحان کنید

در نارانان همه مثل شما می دانند که زندگی کردن با  بلاتکلیفی از اعتیاد یعنی چه. در این زمان بحرانی زندگی تان، می توانید با پیدا کردن جلسات نارانان که در محل شما قرار دارند، حرکت به جلو را شروع کنید. با یک گروه نارانان در محل ارتباط برقرار کنید.

اگر عضوی از خانواده یا دوسـت شما احتمالاً مواد مصرف می کند

اگر شواهدی پیدا کرده اید یا حتی مشکوک هستید که یکی از نزدیکان تان ممکن است مشکل مواد داشته باشد، ما احساس شما را درک می کنیم. ما خوب می دانیم تنها بودن در مواجهه با این مشکل چگونه است. ما احساس وحشت، نا امیدی و درماندگی ناشی از این کشف را بیاد داریم، ما هم در نارانان این تجربه را مشارکت کرده ایم.
بعضی از ما برای مدتی سعی کردیم که آن را نادیده بگیریم. از بررسی دقیق تر وحشت زده بودیم بخاطر اینکه نمی دانستیم اگر بفهمیم چیزی که از آن می ترسیدیم واقعیت داشته، چکار کنیم؟

در ابتدا پنهان کاری می کردیم، زندگی، رفتار وهویت خودمان را با رفتار این فرد تطبیق می دادیم. حتی وقتی که حالت های آنها بشدت تغییر می کرد و در مدرسه، محل کار و یا با قانون به دردرسر می افتادند از آنها دفاع و حمایت می کردیم.
وقتی مصرف آنها آشکار شد ما همچنان سعی می کردیم آن را انکار کرده یا نادیده بگیریم. وقتی مشکلات معتاد بیشتر شد و ما دیوانه تر شدیم، تلاشهای ما برای کمک فقط منجر به سرکشی و دشمنی بیشتر نسبت به ما یا دیگران می شد. همین امر باعث می شد درمانده تر و آشفته تر شویم و احساس کنیم ما هم در حال نابودی هستیم.
در برنامه نارانان یاد می گیریم که اعتیاد یک بیماری است و ما مسئول آن نیستیم. همان طور که معتاد نیاز به کمک دارد ما نیز نیازمند کمک هستیم. ما پی بردیم که بسیاری از تلاش های ما برای کنترل یا تغییر اوضاع، اغلب حمایت ناسالم یا دلسرد کردن این فرد بوده تا به تخریب خود ادامه دهد. چه خوب بود که راه های موثرتر کنار آمدن با این اوضاع را یاد گرفته و در همان حال قدری آرامش، امید و کمک برای بهتر زندگی کردن بدست آوریم.
خیلی وقتها معتاد آمادگی یا تمایل به قطع مصرف مواد را ندارد حتی زمانی که با حقایق روبرو می شود، ولی ما یاد گرفته ایم که کارهای زیادی هست که می توانیم برای تشویق آنها به بهبودی انجام دهیم. برای معتادانی که در جستجوی بهبودی هستند برنا مه های بهبودی وجود دارد.
اما درباره ما چطور؟ برای دوستان و اعضای خانواده جهت کنارآمدن با ادامه مصرف معتاد و یا حتی بهبودی معتادان چه کمکی وجود دارد؟ اینجا نارانان وارد می شود. این برنامه برای ما طراحی شده است- والدین، همسر، فرزند، برادر، خواهر یا دوست "معتاد". نارانان می تواند بینش جدیدی در مورد نگرش، رفتار و احساساتمان ارائه دهد. می تواند منبعی باشد برای اینکه سلامت عقل و حال خوب را در آن بازیابیم. یاد می گیریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما نیز نیاز به بهبودی داریم.
نارانان انجمنی از افرادی است که دور هم جمع می شوند تا برای بهبودی از خرابی هایی که اعتیاد به بار آورده است، تجربه، نیرو و امید خود را با هم تقسیم کنند. بهبودی با آمدن به جلسات آغاز می شود و از شما استقبال می شود تا بیایید و ببینید که برنامه چطور کار می کند.

اهداف انجمن

گروه های خانواده معتادان، انجمنی جهانی است برای کسانی که تحت تاثیر اعتیاد فرد دیگری قرار گرفته اند.

ما با مشارکت تجربه، نیرو وامید خود از طریق یک برنامه  دوازده قدمی به گروه کمک می کنیم.
 با به کار گیری قدم های دوازده گانه و  تغییر رفتارهای خود، پیام امید را به دیگران می رسانیم و به این ترتیب می گذاریم آنها بفهمند دیگر تنها نیستند.
ما گمنامی شما را حفظ خواهیم کرد.
برنامه ما یک راه معنوی برای زندگی است.

زندگی‌ کن و بگذار زندگی‌ کنند

آزادیِ حاصل از رها کردن، قدرتمند است.

وقتی‌ متوجه می‌شویم که در واقع هرگز هیچ کنترلی بر روی زندگی‌ شخص دیگری نداریم و حتی حق فکر کردن به آن را هم نداشته ایم؛ وقت پیدا می‌کنیم که زندگی‌ کنیم. متوجه شدیم که با عشق ورزیدن به دوستان و اعضای خانواده مان به آنها اجازه دهیم تا خود سرنوشت شان را تجربه کنند. فهمیدیم که بار دیگر می توانیم نعمت‌های فوق‌ العاده‌ای را که شکرگزارشان هستیم، ببینیم و از آنها لذت ببریم. گاهی متوجه این موضوع می‌ شویم که اگر عزیزان معتادمان با عواقب اعتیاد شان روبرو شوند، انگیزه ی بیشتری پیدا خواهند کرد تا درخواست کمک کنند.

پرسش نامه ای برای بستگان و دوستان

این پرسش نامه می تواند در تصمیم گیری به شما کمک کند، چند دقیقه وقت بگذارید که صادقانه، و با ذهنی باز به سوال ها جواب بدهید. شما تنها کسی هستید که به درستی می دانید چه احساسی دارید و زندگی روز مره شما بر چه اساسی است.

 

    آیا به خاطر کسی دروغگویی، عذرخواهی و پنهان کاری می کنید؟
    آیا دلیلی برای عدم اعتماد به این شخص دارید؟
    آیا باور کردن توضیح های او برای تان دشوار شده است؟
    آیا به خاطر این شخص با نگرانی بیدار می مانید؟
    اگر او فرزند شماست، آیا اغلب بدون اطلاع شما از مدرسه غیبت می کند؟
    اگر او همسر شماست، سر کار نمی رود و صورت حساب ها مانده و رویهم انباشته شده؟
    آیا پس انداز های شما به طور مرموزی ناپدید می شوند؟
    آیا سوال های بی جواب، باعث دشمنی و خرابی روابط شما می شوند؟
    آیا از خودتان می پرسید «مشکل چیست؟» و «آیا اشتباه از من است؟»
    آیا اختلاف های معمولی خانواده، به دشمنی و خشونت منجر می شود؟
    آیا بد گمانی تان شما را به یک کارآگاه تبدیل کرده و از چیزی که ممکن است پیدا کنید هراسان شده اید؟
    آیا فعالیت های اجتماعی خود را به بهانه های نا معلوم لغو می کنید؟
    آیا بی میلی برای دعوت دوستان به منزل تان بیشتر شده ؟
    آیا نگرانی برای این فرد باعث اضطراب، دل پیچه و سر درد های بیش از حد شما می شود؟
    آیا این فرد برای مسایل جزئی به آسانی خشمگین می شود؟ و آیا کل زندگی تان مثل یک کابوس به نظر می رسد؟
    آیا به خاطر شرمندگی نمی توانید این وضعیت را با دوستان یا بستگان مطرح کنید؟
    آیا از تقلا های بیهوده برای کنترل اوضاع  نا امید شده اید؟
    آیا بیش از حد باج می دهید و سعی می کنید دردسری پیش نیاید؟
    آیا مدام سعی می کنید همه چیز رو به راه شود، و هیچ چیز کمکی نمی کند؟
    آیا شیوه ی زندگی و دوستان این فرد تغییر کرده؟ آیا هیچ فکر کرده اید که ممکن است مواد مصرف کند؟

اگر پاسخ شما به چهار مورد یا بیشتر از این سوال ها بله است، این برنامه می تواند به شما کمک کند تا پاسخی که در جستجوی آن هستید، پیدا کنید.

درباره ما

درباره انجمن خانواده معتادان ایران

گروه های خانواده معتادان، انجمنی جهانی است برای کسانی که تحت تاثیر اعتیاد فرد دیگری قرار گرفته اند.
ما با مشارکت تجربه ، نیرو وامید خود از طریق یک برنامه  دوازده قدمی به گروه کمک می کنیم.

با به کار گیری قدم های دوازده گانه و  تغییر رفتارهای خود، پیام امید را به دیگران می رسانیم و به این ترتیب می گذاریم آنها بفهمند دیگر تنها نیستند.
ما گمنامی شما را حفظ خواهیم کرد.
برنامه ما یک راه معنوی برای زندگی است.

بدون درآمد یا حق عضویت

جلسات ما مستقل هستند. هیچ شهریه یا تعهدی دریافت نمی شود.

ما هزینه های گروه مان را از طریق گردش سبد پرداخت می کنیم. تمامی کمک ها داو طلبانه هستند. علاوه بر این هویت شما و آنچه در جلسات می گویید به دقت حفظ خواهد شد.ما به هیچ برنامه درمانی یا بیمارستانی وابسته نیستیم و بین افراد با هر نژاد، عقیده و مذهب تبعیض قائل نمی شویم. جلسات هفتگی در تمام طول سال بطور منظم برگزار می شوند. در جلسات از حضور شما بدون مقدمات قبلی استقبال می شود، کسی شما را مجبور نمی کند در گفتگو های گروه شرکت کنید، اگر مایل باشید می توانید مشارکت کنید. ما احساس شما را درک می کنیم.

سخت نگیر

مسایل ساده در زندگی‌ اغلب چیز‌هایی‌ هستند که به طور طبیعی‌ به سراغ ما می‌آیند.

ما تمایل داریم که بیش از حد تجزیه و تحلیل، قضاوت و برنامه ریزی کنیم و روی مسایلی‌ متمرکز شویم که ذهنمان را به خود مشغول می کنند و اغلب توانایی مان را برای روبرو شدن با واقعیت کم می کنند. افکار طبیعی‌ شامل: عشق ورزیدن، اعتماد کردن و تواضع می باشند. اینها بخشی از ما در هنگام تولد هستند. اگر بتوانیم یاد بگیریم که به غریزه خود اعتماد کرده و به آرامش طبیعی‌ مان برگردیم، می توانیم یاد بگیریم مسایل را ساده کنیم.

با عشق رها کن

وقتی‌ سعی‌ می‌کنیم با تمام مشکلاتی که اعتیاد فعال ایجاد می‌ کند، دست و پنجه نرم کنیم، متوجه می‌ شویم که رنجش‌های ما نسبت به کسانی‌ که عاشقشان هستیم شروع به شکل گرفتن می کنند. گاهی احساس می‌ کنیم که ما به تنهایی‌ بار مسوولیت ها را به دوش می‌کشیم. با گوش دادن به سایر اعضای نارانان که داستان‌هایشان را مشارکت می کنند، یاد می گیریم از مسایلی که باعث آنها نیستیم با عشق رها شویم.می آموزیم تا به معتادان اجازه دهیم خود تصمیماتشان را بگیرند و با عواقب آن مواجه شوند.

فکر کن

کلمات می توانند به عنوان تنها سلاح ما باشند؛ هرچند برّنده هستند اما اگر ظالمانه از آنها استفاده شود، هیچ فایده ای نخواهند داشت.

اگر به جای حمله ور شدن، لحظه‌ای صبر کنیم و به آنچه می‌خواهیم بگوییم فکر کنیم، متوجه می‌شویم که صدای ما شنیده خواهد شد. حتی اگر شنیده هم نشود، ما هر چه را که از دستمان برمی آمده انجام داده ایم. فکر کردن قبل از حرف زدن، از تاسف خوردن برای چیزهایی که در لحظات هیجانی گفته ایم بهتر است. گاهی بهترین چیز برای گفتن، این است که هیچ چیز نگوییم. رها کردن با عشق با ارزش تر است.

این نیز بگذرد

بسیاری‌ از نشریات نارانان می‌گوید که ما راه بهتری برای زندگی‌ کردن یاد خواهیم گرفت.

به جای واکنش در برابر یک بحران و کمک به هرج و مرج بیشتر، یاد می گیریم که عقب نشینی کنیم و اجازه دهیم تا اتفاقات همانگونه که قرار است؛ پیش بیایند. حتی زمانی که کاملا خلاف آن چیزی که ما می خواستیم و آرزویش را می کردیم، اتفاق بیفتد. یاد می گیریم که ایمان داشته باشیم و اعتماد کنیم. ما می آییم تا بفهمیم اگر از سر راه خداوند کنار برویم زندگی‌‌هایمان آسان تر خواهد شد. وقتی‌ عجز خود را در برابر پیشامدهایی که دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد، می‌پذیریم، در واقع داریم اصول نارانان را تمرین می‌کنیم و آسایش و آرامشی را که این برنامه به ما ارایه می دهد، پیدا خواهیم کرد.

گوش بده و یاد بگیر

گاهی ساکت بودن باعث می شود بهترین نتیجه را بگیریم.

وقتی‌ بی نظمی و آشفتگی بر افکار ما غلبه می‌ کند، ذهنمان آنقدر مشغول می شود که نمی‌تواند گوش بسپارد. یک ذهن آرام به ما اجازه می دهد از تجربه و عملکرد‌های دیگران یاد بگیریم تا پاسخ‌های خود را بیابیم. ممکن است متوجه ‌شویم که خداوند از طریق صحبت‌های دیگران با ما حرف می زند. ما ابزارهای زیادی برای مقابله با مشکلات مان به دست می آوریم. گوش سپردن نوعی مراقبه است. از طریق مراقبه، با خداوند ارتباط برقرار می کنیم و ذهنمان برای دریافت بهره بردن از منطق، افکار روشن و نهایت آرامش باز می شود.

روز به روز

درست همین جا، درست همین لحظه، به اندازه یک ثانیه کوتاه، این واقعیت ماست.

این ثانیه‌ها دقایقی را خلق می کنند که پشت سر هم ساعت‌ها و روز‌ها را می سازند. حقیقت و واقعیت ما ترکیبی‌ از اتفاق‌هایی‌ هستند که به تدریج در طول یک روز ما رخ می دهند.  هنگامی که در گذشته متوقف می ‌شویم یا نسبت به آینده وسواس پیدا می ‌کنیم، دیگر قادر نخواهیم بود روز به روز زندگی‌ کنیم. وقتی‌ ما روز به روز زندگی‌ کنیم، راحت تر می توانیم با آشفتگی‌‌ها و مصیبت های شخصی‌ مان مواجه شویم. وقتی‌ یاد می گیریم که چطور سرعتمان را کم کرده و روز به روز زندگی‌ کنیم، خوبی ها و شکوه زندگی‌ نیز شیرین‌تر خواهند شد. زندگی‌ کردن فقط برای همین امروز می تواند به ما کمک کند تا آرامش را حس کنیم. این حق ماست که انتخاب کنیم هر روز را چه طور زندگی‌ کنیم.

پیشرفت نه کمال

یکی‌ از تاثیراتی که بیماری اعتیاد بر روی بسیاری از ما داشته این است که کمال پرست می شویم.

گمان می‌کنیم اگر فقط می توانستیم همسر، پدر و مادر، خواهر، برادر یا دوست  بهتری باشیم، شاید معتادی که عاشقش هستیم مصرفش را قطع می کرد. وقتی‌ با برنامه نارانان کار می ‌کنیم، متوجه می شویم که نمی توانیم دیگران را کنترل کنیم یا مانع مصرف شان شویم. ما می توانیم واکنش‌هایمان را تغییر دهیم، می توانیم بر روی رفتار‌های خودمان تمرکز کنیم و می توانیم در بهبودیمان پیشرفت حاصل کنیم.

چه قدر اهمیت دارد؟

یکی‌ از نشانه های زندگی‌ در آشفتگی حاصل از اعتیاد می تواند این باشد که ما از هر تپه ی کوچکی در مسیرمان کوهی می سازیم.

اگر به خود زمان دهیم تا از نزدیکتر به آن تپه نگاه کنیم در می یابیم که می توانیم به جای بزرگ جلوه دادنش، آن را دور بزنیم. اغلب اینها تنها سایه‌هایی‌ در ذهن ما هستند که ممکن است فردا هیچ اهمیتی نداشته باشند. بسیاری از ما فکر می‌کنیم آتش‌های زیادی هستند که از خاموش کردن همه آنها خسته شده ایم. ما نیاز داریم که یک لحظه نفس بکشیم و ببینیم که کدام یک حقیقتا جز مسوولیت‌های ما می باشند و بعد بر روی آنها تمرکز کنیم و با درگیری هایی که وقت ما را هدر داده و یادآوری شان آنقدر‌ها هم اهمیت نداشته، روبرو شویم. احساس آسودگی‌ حاصل از رها کردن چیز‌هایی‌ که آنقدر‌ها هم اهمیت ندارند، بسیار آرامش بخش است.
بعضی‌ از ما این  نگرانی را داریم که آیا معتادمان مصرف می ‌کند یا نه. شاید مشکوک شویم و برای گرفتن مچ شان نقش یک کارآگاه را بازی کنیم. به جای این، اگر بفهمیم که مطمئنا به زودی درباره کارهایشان به قدر کافی‌ خواهیم فهمید، دیگر نیازی نداریم برای آن لحظه عجله کنیم و می توانیم از این لحظات مان لذت ببریم. ممکن است بیرون انداختن این افکار از ذهنمان سخت باشد اما با تمرین کردن آسانتر خواهد شد.

رها کن و به خدا بسپار

هنگامی که ما مشکلات زندگی‌ را تجربه کرده و به عجز خود اقرار می کنیم، خواستار آن می‌شویم و ظرفیتش را پیدا می‌کنیم تا مشکلات را به خداوند بسپاریم. در هر حال ما باید مراقب باشیم تا به یک منفعل تبدیل نشویم. سپردن به خدا به این معناست که ما با هم می توانیم با پیامد‌های زندگی‌ همان گونه که اتفاق می‌افتند مواجه شویم. ما نسبت به قدرتی‌ که در کار دنیا وجود دارد، آگاه می‌شویم و متوجه این موضوع می‌گردیم که اگرچه نمی توانیم واقعیتمان را تغییر دهیم، اما می توانیم افرادی فعال باشیم که برای درک و هدایت، به یک نیروی برتر تکیه می کنند.

اول مهم ‌ترین کار را انجام بده

هنگام بحران سعی‌ می‌کنیم تا زمان و انرژی زیادی را صرف این کنیم که آتش‌ها را مهار کرده و با آشفتگی از جایی‌ به جای دیگر بپریم.

وقتی‌ یکی‌ یکی‌ با مشکلات روبرو شویم، منظم تر خواهیم شد. وقتی‌ زندگی‌مان منظم تر شود، ذهنمان کمتر درهم میشود و احساس ترس و رنجش مان شروع به کم شدن می‌کند.

"سه نون" که تلاش کردیم تا با آنها درکی از بیماری اعتیاد به دست آوریم، به ما کمک می کنند تا با مشکلات مان به درستی‌ مواجه شویم. "ما باعث آن نبودیم، نمی توانیم کنترلش کنیم و نمی توانیم آن را درمان کنیم.

"بخشش "گفتن آسان، و عمل کردن سخت است.

برای اینکه بتوانیم ببخشیم، ابتدا می بایست تمایل داشته باشیم تمام احساسات منفی را که مانع عشق ورزیدن، حمایت ودرک معتاد می شود کنار بگذاریم. می بایست تمایل داشته باشیم به درون خودمان نگاه کرده واعتراف کنیم که ما به عنوان خانواده و دوستان، با تبرئه کردن رفتارهای معتاد گونه (حمایت نا سالم) به پیشرفت این بیماری کمک کردیم.

برای اینکه بتوانیم در زندگی مان معتاد را ببخشیم، می بایست مایل باشیم و بتوانیم در ابتدا خودمان را ببخشیم. ما این کار را انجام می دهیم چون که می توانیم سهمی موثر، ماندنی و ارزشمند در فرآیند بهبودی بشویم،  بهبودی از این بیماری اعتیاد که بسیار فلج کننده و خیلی وقتها کشنده است.
سعی کنید به خاطر داشته باشید که اعتیاد تمام خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد و بهبودی برای کل خانواده مهم است. نه ما، نه آنها هیچ کدام نمی توانیم به تنهایی انجامش بدهیم. می بایست همه با هم کار کنیم، در امروز بمانیم، تا بهبودی میسر شود

مشارکت مناسب و گفتگوی دو طرفه

در نارانان ،گفتگوی دوطرفه به رفتار بخصوصی گفته میشود که در مدت یک جلسه به شدت باعث دلسردی بین اعضا میشود.بطور نمونه:قطع کردن صحبت یا سوال کردن از کسی که درحال مشارکت اشت،یا نصیحت کردن فرد دیگری که قبلا مشارکت کرده ،یا صحبت مستقیم با یک فرد بجای صحبت باگروه ،یا به عضو دیگری بگوید که چطور فکر،احساس و عمل کند.
در جلسات نارانان،در یک زمان فقط یک نفر صحبت میکند.وقتی سعی کنیم به صحبت چند نفر گوش کنیم،حرف کسی شنیده نمیشود.وارد شدن در یک گفتگوی خصوصی،اظهارنظرو یا بحث کردن درطول جلسه،بی احترامی به اعضای دیگر است و باعث ازهم پاشیدن گروه میشود.
یادگیری در گوش دادن و التیام در مشارکت کردن است.گفتگوی دوطرفه،فرآیند بهبودی را به تعویق انداخته و باعث میشود فرد مشارکت کننده احساس ناراحتی کند.
چرا گفتگوی دوطرفه مضر است؟

گفتگو دوطرفه میتواند یک مانع مهم و اصلی در جلسه باشد.اگر یک عضو ،مخصوصا یک تازه وارد با سوالهای خاص یا نصیحت مواجه شود وصحبتش را قطع کنند،ممکن است برای ادامه ی مشارکت دودل بشود.سوال کردن و درمیان صحبت دیگران حرف زدن میتواند موضوع جلسه راازمسیر موضوع اصلی کاملا منحرف کرده به شدت باعث سرخوردگی شود.همچنین گفتگوی دوطرفه در جلسه،باعث میشود بجای این که هر فرد حرف دلش را مشارکت کند،به گفتگوهای دنباله دار تبدیل شود.
درکل ،هر جلسه ی نارانان می بایست مکان امنی باشد برای افرادی که تجربه،نیرو و امیدشخصی شان را در رابطه با تاثیرات اعتیاد مشارکت میکنند.
یک جلسه ی امن نارانان مشارکت مناسب را تشویق و گفتگوی دوطرفه را منع میکند.
 مشارکت مناسب چیست؟

مشارکتی مناسب است که یک عضو روی تجربه ،نیرو و امیدش تمرکز کند بدون اینکه از گروه نظریانصیحتی بخواهدویا در مورد مشارکت دیگران نظر بدهد.
مشارکت نا مناسب یا گفتگوی دوطرفه ،باعث میشود که یک فرد از عضو نارانان نیاز دارد مشارکتش بدون قطع کردن،محترم شمرده شود.روندطبیعی مشارکت یک عضو ،بدون مزاحمت ،بهترین نتیجه را دارد.قطع صحبت ممکن است باعث شود مشارکت از صمیم قلب انجام نگردد.وقتی فردی صحبت خود را تمام کرد،میتواند با گوش دادن به صحبت دیگران مفید و فروتن شود.
ارائه ی مشارکت مناسب در جلسات مان به تازه واردی فرصت میدهد که در یک محیط سالم ،بهبودی را آغاز کند.

مثالهایی از گفتگوی دوطرفه


قطع مشارکت:

قطع کردن مشارکت یک فرد با هر سوالی مثل : (معتاد چندساله است یا چه موادی مصرف میکند؟) ، ممکن است باعث احساس ناراحتی آن عضو شود یا شاید مایل نباشد به سوالها پاسخ دهد. قطع مشارکت یک عضو قطع فرآیند بهبودی است و ممکن است او دیگر احساس امنیت نکند.اینکار میتواند یک پیام را به او برساند که؛آنچه گفته مهم نیست و هیچکس واقعا نمیخواهد آن را بشنود.
بازتاب مستقیم:

صحبت مستقیم با فردی که مشارکت میکند ،پس زدن گروه و هر گفتگوی تک به تک محروم کردن بقیه گروه است.
مشارکت در جلسات درجهت تجربه دادن و برای استفاده از تمام گروه است مشارکت در جلسات در جهت تجربه دادن و برای استفاده از تمام گروه است نه ازیک عضو مشخص.ممکن است تعدادی از اعضا با موضوع آشنا باشند و بخواهند در آن بحث ،دخالت کنند .

اشاره به نام یک عضو هنگام مشارکت در جلسه نیز گفتگوی دوطرفه محسوب میشود.

درطول جلسه یا زمان توقف در آن ،اعضا نصیحت نمیکنند.
نه راه حل ارائه میدهند
و نه سعی میکنند کسی را نجات بدهند.

تنها کاری که آنها انجام میدهند ،این است که

" تجربه نیرو و امید را به رایگان ارائه دهند" .
آنها صبورانه گوش میدهند ،
همچنین به منافع مشترک گروه و به یکدیگر احترام میگذارند.
تماس تک به تک در بیرون از جلسه ،ازطریق تلفن ،ایمیل و ارتباط راهنما و رهجو انجام میشود.
مسئولیت گرداننده

یک گرداننده با هدایت کردن جلسه خدمتی را ارائه میدهد و از او انتظار نمیرود پاسخ تمام سوالها را داشته باشد یا بداند. بسیاری از تازه واردین سوالها و نگرانی های خود را از گرداننده میپرسند.گرداننده میتواند از آنها بخواهد سوالهایشان را بعد از جلسه مطرح کنند. گرداننده به افرادی که مایل به مشارکت هستند وقت صحبت میدهد بدون اینکه در مورد حرفهای دیگران اظهارنظر کند،آنها را میپذیرد؛ زیرا این گفته ها برای آنها واقعی است.اعضا آزاد هستند آنچه را فکر میکنند برای بهبودیشان بیشتر مفید است بردارند و بقیه را رها کنند.
سلطه گری عضو

یک عضو زمانی میتواند از صمیم قلب مشارکت کند که در فضایی آزاد از قضاوت ‌ واظهارنظر قرار بگیرد .یک عضو نارانان که با گفتگوی دوطرفه حکومت میکند،مانع رشد دیگران میشود.عضوی که دائما با اظهار عقیده پاسخ میدخد،جلسه را مختل میکند،هم مانع مشارکت تازه وارد ، و هم اعضای قدیمی میشود.سلطه جویی یک عضو در جلسه ،گروه را ضعیف میکند.

پایه و اساس مشارکت دوستانه و تبادل تجربه،نباید متزلزل شود.

اعضا فقط درباره ی احساساتد،پذیرش وتجربیات شخصی خودشان ،بدون اظهارنظر در مورد آنچه که دیگران گفتند،صحبت میکنند .هر چیزی که یک عضو مشارکت میکند برای او واقعی است.اعضادر مسیربهبودی یاد میگیرند که مسئولیت زندگی شخصی خود را بپذیرند و از نصیحت کردن دیگران بپزیرند.اجتناب از گفتگوی دوطرفه که مطرح شد،یک ویژگی برای سلامت جلسات است.
چگونه در جلسات مان گفتگوی متقابل را رفع کنیم؟
ارتباط به روش نارانان برای بعضی هاتجربه ی جدیدی است.لازمه ی آن احترام به دیگران ،شنیدن آنها وشنیدن شدن است.اگر یک گروه مشکل گفتگوی دوطرفه دارد وخواندن خیرمقدم نشریات مان آن را حل نکرده ، از راه حلهای دیگری میتوان استفاده کرد: از اعضا خواسته شود برای صحبت دستشان را بلند کنند که روش خوبی برای پیشگیری از گفتگوی متقابل است.
تازه واردین خیلی زود آن را یاد میگیرند که اگر بخواهند مشارکت کنند،به نوبت دستشان را بالا ببرند و منتظر بمانند تا توسط گرداننده دعوت به صحبت شوند.
دیگر اینکه ،گروه تشویق شوند مدل جلسه را دایره ای شروع کنند.گرداننده موضوع جلسه را اعلام میکند ،در مورد موضوع مشارکت کرده و پس از او از طرف چپ یا راست به ترتیب مشارکت میکنند.در این روش اعضا گرایش پیدا میکنند برای صحبت درباره ی موضوع منتظر نوبت خود بمانند.
موضوع جلسه گفتگوی دوطرفه باشد،معمولا اگر کسی باشد که با این مسئله درگیر بوده است،میتواند آن را روشن کرده و همه ی اعضا نیز میتوانند از اینکه درباره ی این مشکل چه احساسی دارند مشارکت کنند.یادگیری گوش دادن به دیگران در جلسه ،یادآوری به اعضست که در خانواده ی خود نیز بجای بحث کردن،به آنها گوش بدهند.در روش جدید برقراری ارتباطات ،بکارگیری احترام و درک کردن را یاد میگیریم.
مشکل گفتگوی دوطرفه بزرگتر از آن است که موضوع اختیاری در جلسات باشد .انتخاب آن به عنوان موضوع اصلی ممکن است این مشکل را رفع کند. 
 

سی و یک روز در نارانان

سی و یک روز در نارانان روز اول

وقتی پسرم که به خاطر سوءمصرف اعتیاد کاملا دیوانه شده بود .تمام مبلمان خانه را شکست .احساس ناامیدی مطلق کردم .فهمیدم که هیچ کدام از رفتار های من قادر به کنترل اعمال پر خاشگرانه ی او نبود تصمیم گرفتم او را به یک مرکز باز پروری ببرم .نکته مثبت این تصمیم این بود که باعث شد با نارانان آشنا شوم .در جلسه اول یاد گرفتم که در برابر بیماری اعتیاد کاملا نا توان هستم و متوجه شدم که کنترل زندگی ام راز دستم خارج شده است .من قدم اول را پذیرفتم.
به زودی به این... باور رسیدم که قدرت برتری وجود دارد .پروردگاری مهربان که در هر شرایطی به من کمک می کند و متوجه شدم که در مقابل چنین بیماری تخریب کننده ای تنها نیستم .واین گونه قدم دوم را پذیرفتم .
وقتی زندگی ام را به دستان قدرتمند خداوند سپردم .پی بردم که می توانم تسلیم و قدم سوم را قبول کردم.
مراقبه روزانه :امروز به جای احساس تاسف وناامیدی ،می دانم که اگر شجاعتش را داشته باشم در هر مو قعیتی کارهای زیادی است که می توانم انجام دهم .نارانان به رشد معنوی من کمک می کند وبه من قدرت تغییر رفتارهایم را می دهد ومرا از دخالت در بهبودی پسرم باز می دارد من خود را با این یادآوری که همیشه می توانم به نیروی برتر تکیه وآن چه را که نمی توانم تغییر دهم به او بسپارم ،تسلی می دهم .

 روز دوم تصمیم گیری

نارانان به من آموخت که چگونه تصمیمات تم را به عقب نیندازم. امروز به روشنی می بینم که چه طور در گذشته ،نا خود آگاه تصمیم هایم را به تاخیر می انداختم .وبه جای آن ترجیح می دادم بگذارم دیگران و سر نوشت برای من تصمیم گیری کنند وقتی که نتیجه تصمیماتم زندگی مرا تحت تاثیر قرار می داد واکنش من این بود که دیگران را سرزنش کنم .نمی پذیرفتم که من مسوول عواقب کم کاری هایم هستم .
دعای آرامش به من یاد می دهد که چگونه اموری را که می توانم تغییر دهم و مرا تشویق به تصمیم گیری در زمان مناسب می کند
تصمیم گیری و انجام کارهایی که می توانم .هردو به من آسودگی و آرامش روحی می دهد تا هم چنان که به رشد معنوی می رسم با آغوشی باز به استقبال چالش های تازه بروم.

مراقبه ی روزانه::نشریات نارانان به من یاد داد که تصمیم نگرفتن بد ترین تصمیم ممکن است . فقط برای امروز. اجازه نمی دهم دیگران برای من تصمیم گیری کنند وبه سادگی تصمیم هایم را به تاخیر نمی اندازم.

 روز سوم خشم

وقتی پسرم مواد مصرف می کرد اغلب به من و خانواده ی مان پرخاش می کرد و موقعیت های شرم آوری رابه وجود می آورد. تلاش من برای صحبت با او همیشه با بحث های تند به پایان می رسید که این به خشونت های بیشتری دامن می زد .نارانان به من آموخت که خشم مرا نابود می کند پروراندن خشم نشانه ی این است که من هنوز قدم اول را نپذیرفته ام اگر من در مقابل بیماری اعتیاد نا توان هستم ،چگونه می توانم انتظار داشته باشم که فرد معتاد .مشتاق و یا قادربه یک گفتگوی عاقلانه باشد؟تا زمانی که من انتظارات غیر ممکن دارم با خشونت بیشتری روبرو خواهم شد .هنگامی که صادقانه اعتراف کنم که در برابر بیماری اعتیاد ناتوان هستم .آنگاه قادر خواهم بودقدم دوم را بپذیرم و درک کنم یک نیرو برتر می تواند بیماری اعتیاد را اداره کند .وقتی من معتادم را به دستتان قدرتمند خداوند بسپارم دست از کنترل کردن رفتارها و زندگی معتاد بر خواهم داشت .با جدا کردن کامل خودم از بیماری او همراه با عشق .می توانم به آرامش برسم و از تمامی آن خشونت ها فاصله بگیرم .
مراقبه ی روزانه """نارانان مرا تشویق می کند که گرفتار خشم نشوم .می توانم به سادگی دنبال آرامش وصلح باشم .
فقط برای امروز،می توانم صبورانه خونسرد باشم و منتظر آرامشی بمانم که نیرو برترم برایم فراهم خواهد کرد.
"یکی از مهم ترین درس هایی که آموختم این است که به جنگیدن پایان دهم و از خشم ره شوم این برای بهبودی من ضروری است.

 روز چهارم عزت نفس

زندگی کردن با یک معتاد و دیدن احساس درد،ناامنی و ترس درمن احساس گناه ایجاد کرد وعزت نفس مرا تحت تاثیر قرار داد و احساس ناچیز بودن و دیوانگی می کردم .بیماری من به جایی رسید که دیگر زندگی نمی کردم و فراموش کرده بودم که بیش از این چگونه انسانی بودم هروز خود را عصبانی تر وغمگین تر می دیدم .دیگر از زندگی لذت نمیبردم و آرام آرام خود را از دیگران جدا کردم .
بعد از تلاش های فراوان برای پیدا کردن راه حلی برای مشکلم در یک جلسه ی نارانان شرکت کردم در آن زمان بود که فهمیدم عزت نفس و ظرفیتم برای عشق ورزیدن کاملا از بین رفته است به کمک برنامه ی نارانان مهربانی سایر اعضا و درکی که از جلسات به دست آوردم .فهمیدم که چه قدر مهم است خودم را دوست داشته باشم من نیاز داشتم تا روی بازیابی عزت نفسم کار بکنم عشق ورزیدن به خودم آن گونه که به خود فزصت رشد معنوی بدهم کمک کرد تا پذیرش دیگران و دوست داشتن آن ها به همان گونه که هستند برایم آسان تر شود این به من کمک کرد تا روابطم با نیروبرتر دیگران و معتادم را بهبود بخشم .
مراقبه ی روزانه"""" امروز سپاسگزار برنامه هستم که به من راه دوست داشتن خود وعشق ورزیدن به دیگران را آموخت عزت نفس و اعتماد به نفسم بهبود یافته است و این به من اجازه می دهد که زندگی لذت بخش تری داشته باشم وبه من شجاعت آن را می دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم و به پذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم .

 روز پنجم دلسوزی به حال خود

من خود را قربانی شرایط تاسف باری می دانستم که در آن زندگی می کردم و دیگران را به خاطر اعمالم سرزنش می کردم به دلیل رفتار های منفعلانه ام همیشه منتظر بودم دنیا روی سرم خراب شود این طرزفکر هیچ چیز مثبتی به زندگی ام نبخشید ومن همه چیز را در زندگی ام با تلخی شک نگرش منفی و آسیب پذیر به پایان می رساندم احساس دلسوزی و ترحم من به خودم آن قدر زیاد بود که ارزش های درونی جایگاهم واز همه مهم تر قدردانی را در من تحت تاثیر قرار داده بود . مجبور بودم مدام سختی های زندگی ام را به دیگران اعتراف کنم در نارانان یاد گرفتم نباید چنگ زدن به گذشته را ادامه دهم ونیز نباید خود را یک قربانی تلقی کنم بلکه باید تلاش کنم تا از تمام شرایط زندگی ام درس بیاموزم درسی که بتواند رشد معنوی را در من تقویت کند .
هنگامی که یاد بگیرم خود را آن گونه که هستم بپذیریم پذیرش خودم به عنوان یک فرد عادی با همه ی توانایی ها و نقص هایم آسان تر است من می توانم بر روی نقاط قوتم تاکید کنم و برای از بین بردن نقص هایم تلاش کنم هم چنین به جای دلسوزی به حال خود عزت نفسم را بالا ببرم من تنها کسی هستم که می تواند رفتارهای من را تغییر دهد.

""مراقبه ی روزانه ::بگذار همیشه به یاد داشته باشم همان اندازه که دلسوزی به حال خود نابود کننده است عزت نفس به من امکان رشد می دهد هم چنان که رشد می کنم قادر می شوم انسان آزادی باشم .
""امروز تنها بر روی تغییر خودم و رفتارهایم کار خوام کرد .امروز انتخاب می کنم که در زندگی ام آرامش وصلح داشته باشم

روز ششم انتظارات

آن روزها که پسرم مواد مصرف می کرد و بعد ها که وارد برنامه شد آرزمی من این بود که او به سرعت بهبود یابد قصری در آسمان ساختم که پر بود از انتظارات من از بهبودی او بود.
نارانان به من آموخت که نباید هیچ انتظاری داشته باشم وقتی من اتظارات بیهوده می سازم خوذ را در معرض غم سرخوردگی عصبانیت و احاس گناه قرار می دهم اگر این انتظارات کاملا بر آورده نشوند بسشیار ناراحت می شوم و اگر بر آورده شوند باز هم احساس رضایت و خوشحالی برای آن چه اتفاق افتاده نمی کنم زیرا فکر می کنم این چیز است که باید می شد و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است
امروز سعی می کنم از پسرم انتظار نداشته باشم که چون در حال بهبودی است باید با آرامش و عاقلانه رفتار کند باید به یاد داشته باشم او یک انسان است همان گونه که من هستم انسانی که مانند من توانایی و ضعف هایی دارد با کم کردن انتظاراتم .از در گیری های احتمالی پرهیز می کنم
"""""مراقبه ی روزانه ::: با کمک قدرت برترم تلاش می کنم تا انتظاراتم را کم کنم سعی می کنم نه انتظار به وقوع پیوستن اتفاق های خوب را داشته باشم ونه ترس از بحران هایی که ممکن است پیش بیاید تلاش می کنم تا سهم خود را با کار بستن نظم کوشش تعهد و عشق به خوبی انجام دهم امروز به یاد خواهم داشت برای داشته هایم سپاس گزار وتسلیم راهی باشم که در آن قرار خواهم داشت .

روز هفتم نگرش

نارانان به من یاد داده است تا انگیزه ها و نیاتم را قبل از بیان افکارم به دیگران کاملا بررسی کنم حالا می توانم به جای نگرش های سرزنش گر پرخاش گر و نابود کننده رفتارهای منظم تر،مسوولانه تر قاطعانه تر ومتعال تر ی داشته باشم . متوجه باشم که هنگام صحبت با یک معتاد او را قضاوت می کنم گر چه در انتخاب بسیار دقت می کردم نحوهی صحبت و لحن صدایی که به کار می بردم .می توانست آن چه را که می گویم سرزنشگر یا قابل قبول جلوه دهدو
هنگامی که با آرامش رفتارهایم را تغییر دهم .می توانم موضع سازنده تر و عاقلانه تری داشته باشم نتیجه ی این تغییرات می تواند این باشد که معتادم را تشویق به مراقبت از بهبودی خود کند این حقیقت بسیار ارزشمند است .زیرا مارانان به من آموخت که یک عملکرد ساده از هزاران حرف با ارزش تر است .
با بررسی انگیزه ها وتغییر نگرش هایم احساس بهتری نسبت به خودم دارم و رشد معنوی ام را می بینم

""مراقبه ی روزانه"زمانی که عجز خود را در برابر بیماری اعتیاد می پذیرم .باید بر روی دعا آرامش تمرکز کنم .
به این ترتیب از قدرت برترم می خواهم به من شهامت دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم .یکی از چیز هایی که ایمان دارم می توانم تغییر دهم نگرش من نسبت به بهبودی و رشد معنوی ام است

روز هشتم حمایت ناسالم

برای من درک معنی حمایت نا سالم بسیار سخت بود. این که بفهمم به جای این که به معتادم کمک کنم تا حالش بهتر شود در واقع داشتم به او کمک می کردم تا به مصرفش ادامه دهد .حمایت نا سالم چیزی بود که من به انجامش عادت کرده بودم . مثل قرض دادن ماشین . پاس کردن چک های بی محلش. باز گرداندن چیزهایی که از دست می داد .عذر وبهانه آوردن برای دیگران وقتی کارهارا اشتباه انجام می داد و میزبان مهمانی های او بودن فکر می کردم با مهربان بودن و کمک کردن به او همه چیز درست می شود .
برنامه ی نارانان و اعضای گروه بودند که چشم مرا به روی اطرافم باز کردند وقتی یاد گرفتم با حمایت نا سالم از معتاد م کارهایی را انجام می دادم که او مسوول انجام شان بود .احساس بسیار خوبی پیدا کردم .
باید تغییر می کردم و آرام آرام تغییرات اتفاق افتاد . همه چیز های گرانبها در خانه را از دسترس او خارج کردم و
از جمله دسته چک ها کارت های اعتباری سوییچ ماشین . ومطمن شدم که همه چیز را در محل امنی قرار دارد .
از عذر بهانه و دروغ گفتن برای سر پوش گذاشتن روی اشتباهاتش دست برداشتم .

"مراقبه ی روزانه " من از نیروی برترم می خواهم مرا راهنمایی کند تا بتوانم فرق بین کمک کردن و حمایت نا سالم را تشخیص دهم به من کمک کند تا بیش از آن که کاری کنم که به حمایت نا سالم منجر شود و برایم پشیمانی بیاورد به آن فکر کرده و از انجام آن خوداری کنم امروز در جلسات نا رانان منبع بی حد و اندازه از راهنمایی و هدایت را پیدا کرده ام
من با درک مفاهیمی مثل وابستگی متقابل رها کردن ،حمایت نا سالم و انکار در خود و معتادم به رشد می رسم

روز نهم ظاهر سازی

تمام خانواده من از جمله خودم عادت داشتیم که هیچ وقت چیزی را که واقعا می خواستیم به زبان نیاوریم بنابر این من یاد گرفتم ظاهر سازی کنم و با بازی کردن نقش قربانی از دیگران باج بگیرم من حقیقت را پنهان می کردم و شرایطی ایجاد می کردم که بتوانم به اهدافم برسم .
با شرکت در جلسات نارانان فهمیدم که این رفتارها چیزی جز طاهر سازی نبود متوجه شدم که معتاد نیز به همین شیوه رفتار می کند قبول ترفند هایش دادن پول به او .هروقت که تقاضا می کرد .و بر آورده کردک خواسته هایش به خاطر احساس گناهی که داشتم برایم آسان بود من دورغ ها و قول هایش را باور می کردم زیرا می خواستم به او اعتماد داشته باشم یا شاید به این خاطر که می ترسیدم به من پر خاش کند .
با کمک گرفتن و گوش دادن به تجربه اعضا یاد گرفتم که مشکلات را به شیوه ای صادقانه حل کنم از رفع مشکلات معتادم خوداری کنم .
تا مسوولیت هایش را به عهده گیرد و عواقب اعمالش را ببیند سرزنش کردن توبیخ کردن او برای هر چیز که در خانه اتفاق می افتاد را کنار گذلشتم به تدریج با او هم دردی کرده و درک کردم که او هم از بیماری رنج می برد .

"مراقبه ی روزانه"امروز راهی سالم برای برآورده کردن نیازهایم و ایجاد روابطی که بر پایه ی صداقت و نه با استفاده از ترفند یاد گرفتم.

روز دهم مشکلات

پسرم به مدت سه سال مواد مصرف می کرد همه چیز را در اطرافش نابود کرده بود خانواده بستگان دوستان و موفقیت های مالی اش از طرف دیگر ما در خانه به جنگیدن شکایت کردن دادن درس اخلاق ظاهرسازی حمایت نا سالم و بزرگ کردن او و بیماری اش عادت کرده بودیم من معتادم را مسبب همه ی مشکلاتم می دانستم اما سرانجام متوجه شدم که به یک کمل گرای پر خاش گر کنترل کننده بد بین تبدیل شده ام .نهایتا فهمیدم که بسیار غمگین و خودم مسوول بسیاری از مشکلات می باشم .
وقتی به دنبال کمک برای پسرم بودم او قبول کرد که به یک برنامه ی بهبودی برود و من هم از نارانان راهنمایی گرفتم ما سرانجام نور رل در انتهای تاریکی دیدم من آمده بودم که دریابم مشکلات همیشه وجود دارند اما نارانان به من آموخت که اگر ذهن خود را باز بگذارم می توانم با مشکلات مقابله کنم .نارانان به من ابزارهایی داد تا با مشکلات عاقلانه تر روبرو شوم شعار "چقدر اهمیت دارد"؟ کمکم کرد تا در یابم به چه مشکلاتی توجه کنم وبه چه مشکلاتی توجه نکنم مشارکت در گروه به من یاد داد که نباید از دیگران توقع داشته باشم چرا که انتظارات تنها باعث مشکلات بیشتر می شود و باید سعی کنم فقط برای امروز زندگی کنم . از نارانان یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است و چگونه با بیمارم همدردی کنم من نیاز دارم به خودم ونیروی برترم تکیه کنم تا بتوانک راه حلی برای مشکلاتم پیدا کنم /

"مراقبه ی روزانه " به درخت بلوط می اندیشم که چگونه با وجود باد و آتش با قدرت رشد می کند امروز هر وقت که با مشکلات روبرو می شوم از نیرو برترم سپاسگزاری می کنم مشکلات من موقعیت هایی هستند که من با حل کردن شان به زشد می رسم و قوی می شوم

روز یازدهم همدردی

اولین باری که در جلسه ی نا رانان شرکت کردم احساسم نسبت به معتادم آممیخته با ترسی نا امنی و خشم بود بعد از چند جلسه دریافتم او بیماریی دارد که من باعث آن نیستم ونمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم .
با بودن بیشتر در برنامه شروع به درک این مساله کردم که رفتارها و خشم او نسبت به من صدای بیماریش بود نه یک خصومت شخصی فهمیدن این موضوع به من کمک کرد تا حس همدردی را جایگزین رفتارهای کینه توزانه و حمایت های نا سالم کنم وقتی با او احساس همدردی می کنم از اعماق قلبم به او عشق می ورزم هنگامی که ارتباط با نیروی برترم را حفظ می کنم با اراده و قدرت او حرکت خواهم کرد ودر آن هنگام هیچ جایی برای خشم رنجش ترحم حمایت نا سالم و درد باقی نمی ماند همدردی به من کمک کرد تا بفهمم معتاد نمی تواند مقصر این بیماری وحشتناک باشد و این به من شهامت داد تا به او اجازه دهم با آنچه که از دست داده روبرو شود و هر زمان که آماده بود در خواست کمک برای خودش کند و به او فرصت می دهم که مسوول بهبودی خود باشد .

"مراقبه ی روزانه :امروز من مجبور نیستم آن چه را که معتادم می گوید یا انجام می دهد دوست داشته باشم و می دانم که نباید تلاش کنم او را تغییر دهم حتی زمانی که فکر می کنم اشتباه است من یاد گرفتم که فقط خودم را می توانم تغییر دهم و دیگران را تنها می توانم دوست داشته باشم

روز دوازدهم شهامت

پیش از آن که با نارانان آشنا شوم ،در تصمیم گیر هایم دچار مشکل میشدم و از چالش های تازه و یا نتایج انتخاب هایی که می کردم بسیار می ترسیدم .به خاطر نداشتن شهامت اجازه می دادم گه همه چیز بدون آن که برای شان راه حلی پیدا کنم اتفاق بیفتد به هنگام اضطراب و نگرانی خود را به نوعی شهامت کاذب مجهز می کردم و تصمیماتی نسنجیده می گرفتم که نتایجی به همراه داشت که به مشکلات بیشتری دامن می زد من به دلیل نداشتن شهامت در تصمیم گیری هایم احساس تاسف و ندامت می کردم .
دعای آرامش معنای واقعی شهامت را به من آموخت حالا می دانم که باید فروتن باشم و از قدرت برترم بخواهم به من شهامت آن را بدهد که اجازه دهم دیگران هم مسوولیت های شان را به عهد بگیرند و به قدرت آن را بدهد تا هرجا که می خواهم نه بگویم هم چنین از قدرت برترم می خواهم تا به من شهامت تبدیل انتخاب هایم به واقعیت و قدرت تغییر رفتارهایم را بدهد آن گونه که بتوانم بر روی بهبودی و رشد معنوی خود کار کنم .
امروز می دانم که زندگی همیشه آسان نیست اما می تواند مسرت بخش اشد هر زمان که احساس کنم رفتارهای گذشته ام باز گشته اند برنامه ی نارانان شهامت بهبود یافتن را به من می دهد .

مراقبه ی روزانه ::هر زمان که از نیروی برترم طلب شهامت کنم به دعاهایم گوش کرده و پاسخ می دهد . امروز ایمان دارم که شجاعت روبرو شدن با زندگی را دارم.

روز سیزدهم پذیرش

پیش از آن که وارد نارانان شوم احساس می کردم بسیار با هوش هستم و می توانم زندگی تمام فامیل را کنترل و اداره کنم .
مفهوم پذیرش عجز برای من هیچ معنایی نداشت .اکنون که بهبودی ام را شروع کرده ام یاد گرفته ام که :

بافروتنی بپذیرم که مشکلی دارم و به تنهایی نمی توانم آن را حل کنم .
بپذیرم که معتاد یک بیمار است و رفتارهای پر خاش گرانه اش نتیجه ی آسیب های روحی است مصرف مواد در او ایجاد کرده است .

بپذیرم که در برابر بیماری اعتیاد ومعتاد عاجز هستم
بپذیرم که من باعث بیماری او نیستم و به خاطر آن سرزنش نمی شوم
بپذیرم که با کمک نیروی برترم می توانم خودم را تغییر بدهم و این تغییرات می تواند برای معتاد هم مفید واقع شود .

بپذیرم که من هم ویژگی های خوب وهم نقاط ضعفی دارم
دیگران را همان گونه که هستند بدون قضاوت و سعی در تغییرشان بپذیرم
بپذیرم که دیگران باعث بیماری اعتیاد نیستند و بیماری اعتیاد دلایل بسیار دارد
بپذیرم که اعتیاد به مواد مخدر بیماری است که تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد .

از اینکه در بهبودی ام پیشرفت داشته ام احساس خوبی دارم .امروز به حال خود دلسوزی نمی کنم .و می دانم برای تغییر رفتارهایم در زمان مناسبش به نیروی برترم نیاز دارم .

مراقبه ی روزانه دیگر احساس رنجش و عصبانیت نمی کنم و سپاس گزار نیروی برترم،برنامه نارانان و اعضای گروه هستم که توانستم آرامش پیداکنم خوشحالم که می توانم سختی های زندگی ام را به همان گونه که اتفاق می افتد بپذیریم و اکنون می توانم از خودم مراقبت کنم

روز چهاردهم عشق

من همیشه فکر می کردم مادر مهربانی هستم .به فرزندانم هرچه می خواستند می دادم .واغلب براب آنها خود را قربانی می کردم زیرا می خواستم چیز هایی را که من در گذشته نداشته ام .داشته باشند هم چنین باور داشتم به آن اندازه که استحقاقش را دارم .عشق مراقبت توجه دریافت نمی کنم . وقتی متوجه شدم یکی از بچه هایم معتاد است وارد نارانان شدم .بعد از آن که فهمیدم نحوه ی محبت من تا چه حد آن ه را از رشد باز داشته است .
شروع کردم تا عشق را از دور نمایی عاقلانه تر و مسوولانه تر درک کنم با عشق ورزیدن به پسر معتادم قدرت پیدا کردم تا او را -زمانی که زندگی اش را در معرض خطر و کاملاتحت کنترل اعتیادش بود - به رفتن به یک برنامه ی بهبودی تشویق کنم امروز او به خاطر کاری که کردهام از من سپاس گزار است او به جلساتnaمی رود واز آزادی خود برای انتخاب کردن استفاده می کند بدون آن که من تلاشی برای کنترل زندگی اش داشته باشم .
من به کار بهبودی خود ادامه می دهم و یاد گرفته ام که از خود مراقبت کنم وراه تازه ای برای زندگی پیدا کرده ام .خود را بیشتر دوست دارمو تلاش می کنم تا عزت نفسم را با قاطعیت .درک خونسردی و لذت بردن روزانه از زندگی بهبود بخشم من یاد گرفتم که زندگی کنم و بگذارم تا زندگی کنند و اکنون آرامش بیشتری در زندگی ام تجربه می کنم .
مراقبه ی روزانه :: امروز اهمیت عشق معقولانه را می دانم من با دوست داشتن خودم در عشق ورزیدن به دیگران توانا تر می شوم درست است هر آن چه که می خواهم ندارم اما امروز می دانم هر چه نیاز من است با عشق ورزیدن بدون چشم داشت .بیشتر از آن چه می دهم دریافت می کنم

روز پانزدهم صداقت

دوازده قدم برنامه ی نارانان در باره ی صداقت و تغییر رفتارهای مان صحبت می کند صداقت را به عنوان مفهوم بسیار ویسعی که من دیگران و هم چنین فرد معتاد درگیرش هستیم .
پیش از انکه به نارانان راه پیدا کنم علاقه ای به شناخت خود نداشتم .گمتن میکردم فکر کردن در باره ی خودم وقتی مشکلات زیاد زیاد دیگری وجود دارد خود خواهانه است تصور میکردم این وظیفه من است که همیشه مراقب خانواده ام باشم .در برنامهی نارانان بود که متوجه شدم برای تغییر رفتارهایم باید خود را به قدر کافی بشناسم اگر بخواهم به عمق مفهوم صداقت نگاه کنم می بینم که گاهی کار بسیار درد ناکی است من رفته رفته به این درک رسیدم که در ارتباط با دیگران و مخصوصا فرد معتاد نیاز به صداقت دارم .
دریافتم که تا چه حد فریب کا و عذر و بهانه آور شده ام من از صحبت کردن و بحث کردن رودر رو ترس داشتم به همین خاطر از دیگران فرار میکردم برای دوری از بحث و داشتن روابط نزدیک ظاهر سازی می کردم و آرامشی کاذب برای خود ساخته بودم . باکارکرد قدم های چهار و ده به شناخت بهتری از خودم رسیدم و سعی کردم تا به صداقت پاینده باشم دارم یاد می گیرم با دوست داشتن خود و پذیرش مسوولیت هایم به شناخت بهتری از خودم برسم امروز قادرم تا اعمال گذشته ام را ارزیابی کرده ودر آن ها تغییراتی ایجاد کنم
مراقبه ی روزانه ::من با صداقت،دانش و پذیرش به آرامش می رسم .می توانم راه های تازه ای را دنبال کنم . افق دیدم را وسعت بخشم و زندگی بهتری داشته باشم

روز شانزدهم رها کردن

وقتی برای اولین بار با دوازده قدم نارانان آشنا شدم فهمیدم که مدتی است به احساساتی چون تنفر سرزنش نا امیدی خشم افسردگی و طرد شدگی پناه برده ام پذیرفتن این که فرد معتاد در بحران و خارج از کنترل من است برایم بسیار درد ناک بود برنامه ی نارانان به من آموخت تا روی معتاد تمر کز نکنم و اجازه دهم تا او زندگی خودش را داشته باشد آموختم که لازم است از تلاش برای حمایت او دست بردارم و سعی نکنم تا اورا متقاعد کنم کخ مصرف مواد ش کاری اشتباه است به جای آن نیاز است تا بر روی بهبودی خودم تمر کز کنم .
به تدریج به معنای رها کردن از طریق سه قدم و شعار ها پی بردم با تمرکز بر روی خود .خواندن دعا آرامش و تغییر آن چه می توانم توانستم معتادم را بدون بر عهده گرفتن مسوولیت هایش دوست داشته باشم .
اکنون عجز خود را در برابر مواد وفرد معتاد پذیرفته ام حالا قبول کرده ام که اعتیاد یک بیماری است و اراده و زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپرده ام و متقاعد شده ام که هیچ کس جز خودم را تغییر نمی توانم داد دست از حمایت نا سالم بر داشته ام و تلاش می کنم حتی در مواقع بحرانی خونسرد باشم
مراقبه ی روزانه :رها کردن با عشق برای من آرامش و رشد به همراه خواهد داشت .امروز با فرد معتاد همدردی می کنم و برایش احترام قایل هستم هرکس را که دوست دارم از بیماریش جدا می کنم و به او اجازه می دهم تا با عواقب مشکلاتی که ایجاد کرده روبرو شود امروز می توانم انتخاب کنم که عشق را اول از همه در زندگی خود جای دهم

روز هفدهم قدم ها

اقرار به این که من در مقابل اعتیاد عاجزم کار آسانی نبود من هنگامی قدم اول را به کار بستم که پذیرفتم هیچ کاری وجود ندارد که من بتوانم انجام دهم تا شرایط را عوض کند و متوجه شدم که کنترل زندگی ام از دستم خارج شده است پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری مرا از سرزنش کردن خود رها کرد .
کار کرد قدم دوم برای من زیاد سخت نبود زیرا همیشه به نیرو برتر خود ایمان داشتم پذیرفتن قدم سوم کار دشواری بود چون من همیشه به قدرت خود بیسار مغرور بودم بعد از اینکه جذب برنامه ی نارانان شدم اراده وزندگی خود و کسانی که دوستشان داشتم را به نیروی برترم سپردم و احساس رهایی کردم .در قدم چهار باعث شد که حالت ها نقص ها و محدودیت هایم را از فهرستی که شجاعانه و موشکافانه و با نگاهی معنوی به زندگی ام تهیه کرده ام بشناسم .وقتی این فهرست را در پنجم با فرد دیگری مشارکت کردم با او به بحث نشستم و سرانجام پیشنهداتش را پذیرفتم این پذیرش ترس های مرا کمرنگ و به خود قول دادم که رفتارهایم را تغییر خواهم داد من فروتن شدم .
در قدم های شش و هفت آماده بودم تا فروتنانه از نیرو برترم به آن گونه که اورا درک می کردم بخواهم تا نقص های شخصیتی مرا از میان بردارد .تواضع و شهامت زیادی لازم بود تا بدون چشم داشت از کسانی که در فهرست قدم هشت و نه من بود جبران خسارت کنم .
من کار کرد قدم ده را همراه با تراز گیری های روزانه ادامه دادم تا از انباشته شدن زباله های عاطفی در درونم جلو گیری کنم در قدم یازده به نبال رابطه آگاهانه با خداوند از طریق دعا ومراقبه بودم زمانی که به یک بیداری معنوی رسیدم احساس کردم که تنهایی ام نا پدید شده و با قدر شناسی این پیام را به کسانی که خواستار آن بودند انتقال دادم . همان گونه که در قدم دوازده پیشنهاد شده است .
مراقبه ی روزانه ::امروز می توانم دوازده قدم را در زندگی روزانه ام به کار گیرم قدم ها با تغییر دادن رفتار هایم روبرو شدن با ترس هایم سرزنش نکردن خودم ورسیدن به آرامش تغییرات بزرگی در روش زندگی کردنم ایجاد کرده اند امروز من زندگی بهتری دارم

روز هجدهم تغییرات

از زمانی که یک نو جوان بودم در به پایان رساندن کار هایی که شروع می کردم ناتوان بودم از کارهای خیلی ساده گرفته تا فارغ التحصیل شدن از دانشگاه به تدریج این باور در من شکل گرفت که نا توان تنبل و بی اراده هستم برای توجیه مشکلاتم آدام های اطراف را سرزنش می کردم آن ها بودنند که در کارم اختلال ایجاده کرده مرا گیج می کردند آن ها نمی دانستند که چه می خواهند لذا مرا از اهدافم منحرف کرده بودند آن ها ارزش من را درک نمی کردند .
من خیلی از خودم اتظار و توقع داشتم فقط کارهایی که بدون نقص انجام داده بودم مرا راضی می کرد کارهای زیادی را شروع کرده بودم اما شجاعت به پایان رساندن آنهارا نداشتم زیرا می ترسیدم که نتیجه بدون نقص نباشد در رفتار با آدم هاب زندگی ام نیز همین حس آزار دهنده ی ناشی از کمال گرایی در من بود هنگامی که فهمیدم پسرم معتاد است شرایط غیر قابل تحمل شد .هیچ کاری نکردم جز سرزنش خود و انتقاد بیشتر از دیگران .
بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان به شناخت بهتری از خودم رسیدم احساس کردم برای بهبودی روابطم نیاز دارم تا خودم را تغییر دهم شروع به تمام کردن کارهایم کردم با وجود اینکه می دانستم شاید نتوانم بهترین نتیجه را بگیرم یا ممکن است نتوانم در محل کارم به عنوان کارمند نمونه شناخته شوم من پیشرفت های بسیار ی به دست آوردم و به خودم به خاطر آنها تبریک می گویم .
مراقبه ی روزانه ::بگذار به خاطر داشته باشم پیشرفتی که من در روابطم دارم از جانب دیگران نیست بلکه به خاطر تغییراتی است که در خودم ایجاد کرده ام بگذار از خودم شروع کنم

روز نوزدهم ایمان و امید

ابمان امید مفاهیم معنوی بسیار مهمی در نا رانان هستند این دو مفهوم مکمل یکدیگر ند وبه من کمک کردند تا احساس اعتماد آسایشو لذت را بازیابم .آموختم که بهترین کار این است که با ایمان به زندگی نگاه کنم .چون (ایمان)به من امید به ـآینده می دهد و نیز شهامت اینکه با افکاری مثبت با هر روز زندگی ام روبرو شوم و این امکان را به می دهد تا نگاهی خوش بینانه به زندگی داشته باشم .
بدون ایمان امید هر چیز ی را منفی می دیدم همیشه ناراحت و اقسرده بودم و نمی توانستم چیز های خوبی را در زندگی داشتم را ببینم اعتیاد پسرم مرا به وحشت انداخت تمام چیزهایی که می توانستم ببینم این بود پلیس،جنگ،تصادف،و درگیری با فروشنئگان مواد مخدر و هرج مرج در خانه روزهای من پر از رنج شرم و ترسی بود که مرا از انجام هر کاری ناتوان می کرد و هیچ چیز تغییر نمی کرد .
من زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپردم . ایمان من به نیروی برتر به این خاطراست که مرا دوست دارد و درک می کند این ایمان به من کمک کرد تا بدون ترس از آینده و ادامه دادن به شرم و خشمی که از گذشته داشته ام بر مشکلاتم غلبه کرده و فقط برای امروز زندگی کنم . هنوز هم نگرانی های زیادی دارم اما می دانم که این ها بخشی ازرشد من هستند .
مراقبه ی روزانه :قدم دوم می گوید "به این باور رسیدیم که ..."این پیام مرا سرشار از ایمان و امید می کند این به من بستگی دارد تا با ابزار هایی که در نارانان به من داده است چراغ ایمان وامید را در زندگی ام روشن نگه دارم .
"فقط برای امروز از خداوند می خواهم مرا از خواست خود آگاه کند و این قدرت را به من بدهد تا خواست اورا انجام بدهم"

روز بیستم سپاسگزاری

امروز آسمان آبی است روز روشن و زیباست و خورشید به گرمی می درخشد به همین خاطر با دعا از نیروی برترم برای داشتن حال خوب و عزت نفسم سپاسگزاری می کنم و از نیروی برترم برای آرامش ونعمت هایی که به آن رسیده ام قدردانی می کنم .
زمانی را که برای اولین بار در برنامه نارانان شرکت کردم را به یاد دارم و می بینم زندگی ام چقدر پیشرفت کرده است رفتن به جلسات مرا تشویق کرد تا برای داشتن یک زندگی رضایت بخش حی نا امنی ،سردرگمی و ناامیدی را در خودم تغییر دهم احساس می کنم که مادر ، خویشاوند،دوست و همراه بهتری شده ام .من امروز انسان شادتر وجذاب تری هستم .
در لحظات به این می اندیشم که به خاطر موهبت های فراوانی که دریافت کرده ام به اندازه کافی قدر شناس نیروی برتر و برنامه نارانان باشم .آیا به قدر کافی و منصفانه با سنت هفت همکاری می کنم ؟آیا به تشکبل گروه در مناطقی که نیازمند آن هستند کمک می کنم؟امروز وقتی از من دعوت می شود تا در انجمن خدمت کنم به این مساله کاملا آگاه هستم که من باید بخواهم این کار را به خاطر سپاسگزاری و بهای بهبودی خود انجام دهم این به من کمک می کند تا دوازده قدم را تمرین کنم .

مراقبه ی روزانه " من احساس سردر گمی و ناامیدی را به یاد خواهم داشت تا بتوانم سپاسگزاری را در کارهایم قرار دهم با رساندن پیام نارانان،خوش آمدگویی عاشقانه به تازواردین،خدمت کردن و سخاوتمندی در همکاری هایم با انجمن عملا سپاسگزاری کی کنم

روز بیست و یکم حدومرز

برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .

مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .

روز بیست و دوم کنترل کردن

درجلسه نارانان بود که متوجه شدم چه قدر می خواهم همه چیز را تحت کنترل من باشد با تلاش برای بهتر شدن حال پسرم معتادم دارم سهم خود را به عنوان یک مادر انجام می دهم .تا دیر وقت منتظر او می ماندم تا به خانه برگردد .هر روز صبح زود او را از خواب بیدار می کردم وبا او می جنگیدم تا مبادا دیرش شود . لباس ها و کمد هایش را زیر رو می کردم .چشم هایش را بازرسی می کردم .وقتی چک بی محل می کشید حساب بانکی اش را پر می کردم . دنبالش می کردم .تا دنبال فروشنده مواد نرود بدهی هایش به وکیل،پلیس و دیگران را پرداخت می کردم .برایش سخنرانی های طولانی می کردم .زیرا فکر می کردم با کنترل کردن دارم وظیفه ام را انجام می دهم . واز لکه دار شدن نام خانوادگی مان جلو گیری می کنم .
از طریق برنامه ی نارانان و مشارکت با سایر اعضای گروهم شروع به درک این مساله کردم که من سعی می کردم شرایط غیر قابل کنترل را کنترل کنم وبا این کار پسرم را از رشد باز می داشتم . من این حقیقت که او یک معتاد است و یک بیمار ی پیش رونده و غیر قابل درمان دارد را پذیرفتم . تلاش من برای کنترل او و بیماریش باعث می شد تا او بیشتر در آن فرو رود .به این درک رسیدم که خیلی بهتر خواهد بود اگر من مسوولیت زندگی پسرم را به خودش بسپارم تا او بتواند آن گونه که خود انتخاب کرده زندگی کند .کار من این بود که وقت خودم را صرف بهبودی و مراقبت از خودم کنم با انجام این کارها واعتماد به نیروی برترم ،برای روبرو شدن با بحران هایی که اتفاق می افتاد قوی تر وبا ظرفیت تر شدم

"مراقبه ی روزانه ":حالا می دانم که نمی توانم دیگران را تغییر دهم حتی فرزندانم را .
من نباید تلاش کنم که هیچ نوع کنترلی در رابطه با آنها به کار گیرم . برنامه ی مرا تشویق کرد تا بر روی بهبودی خودم و تغییر رفتارهایم تمرکز کنم من نیاز دارم تا به دیگران اجازه دهم مسوولیت های شان را بپذیرند

روز بیست و سوم دعای آرامش

در مواقع درگیری ،نگرانی یا درد فروتنانه می گویم "خداوندا آرامشی عطا فرما"در آغاز بهبودی ام دعای آرامش را مکررا زمزمه می کردم ،گاهی حتی هر دقیقه .برای این که نا امیدی ام را به امید تبدیل کنم و آرامش روحی پیدا کنم .سپس شروع به تعمق در معنای آن کردم .
در دعای آرامش سه چیز از خداوند خواسته می شود :
اول :آرامش و پذیرش من نیاز دارم تا در ذهن،روح، و وجودم،خونسرد،آرام و استوار باشم .نیاز دارم تا آن چه را که نمی توانم تغییر دهم (مثل ترافیک آب و هوا روز شب و اعتیاد) بپذیرم. احتیاج دارم تا بپذیرم من باعث بیماری اعتیاد نیستم و نمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم ،

دوم"شهامت. من برای تغییر چیزهایی که می توانم مثل دست برداشتن از حمایت نا سالم .کارکردن قدم ها احترام به سنت ها نیاز به شجاعت دارم . نیاز دارم تا داستان زندگی ام را مشارکت کنم و خدمت کنم احتیاج دارم تا با عشق رها کرده و امید را جایگزین یاس کنم و نگرش های مثبت را جایگزین منفی کنم . به شهامت نیاز دارم تا تغییر کنم

سوم :دانش من به دانش احتیاج دارم تا تفاوت بین زمانی که باید موقعیتی را که بپذیرم و زمانی که به شهامت نیاز دارم تا آنچه را که می توانم ،تغییر دهم را بدانم می توانم با مطالعه و تمرین برنامه ی نارانان و قدردانی از حضور یک نیروی برتر که قادر به انجام هر کاری است به این هدف دست یابم

مراقبه ی روزانه :ممنون نارانان هستم . دعای آرامش برای من تسلی خاطر به ارمغان آورده است و یاد آور این است که با وجود این که من ناتوانم و عاجز با ایمان و اطمینان به نیروی برترم ،شهامت تغییر را به دست خواهم آورد .
"خودت را می توانی تغییر بدهی اما دیگران را فقط می توانی دوست داشته باشی

روز بیست و چهارم بهبودی

"اسم من .....است عضوی از نارانان ودر حال بهبودی"من این گونه مشارکت در گروه را شروع می کنم اما بودن در بهبودی به چه معنا ست؟به یاد می آورم زمانی که برای اولین بار به گروه پیوستم چه احساسی داشتم .افسرده .ودیوانه بودم معتادم مواد مصرف می کرد و من زندگی برای خود نداشتم . برنامه به من ابزارهایی چون دعا آرامش ،دوازده قدم و دوازده سنت ،شعارها نشریات مشارکت در جلسات صحبت با راهنما را داد که همگی بر گرفته از معنویت بودند.
در آغلز چیز های زیادی بود که درک شان نمی کردم .معنویت در بهبودی چه تاثیری دارد ؟چرا من باید انسان بهتری می شدم ؟چرا لازم بود که من خودم را بهتر بشناسم و چرا باید تغییراتی ایجاد می کردم ؟چرا نیاز داشتم تا معیار هایم در صداقت همبستگی و دوستی را تجزیه و تحلیل کنم ؟چرا لازم بود تا برای رهایی از احساس گناه ،خشم و رنجش بر روی برنامه کار کنم و چرا باید مودب تر باشم ؟چرا مجبورم ببخشم ،به یک نیروی برتر اعتماد و اطمینان کنم و همیشه چراغ امید را روشن نگه دارم ؟ امروز بعد از گذراندن روزهای بسیاری،باور دارم که در بهبودی هستم و به یک بیداری معنوی دست یافته ام منطقی و آرام شده ام .صادق تر و یاری رسان تر ،فروتن تر و مسوول تر و البته خوشحال تر هم هستم . قدرت و شهامت این را دارم هر وقت لازم است تغییراتی ایجاد کنم .
مراقبه ی روزانه ":امروز می دانم که بهبودی من ،راه تازه ای برای زندگی کردن است و جریانی دایمی از تغییرات و رشد معنوی را در بر می گیرد زیرا من به دنبال یک زندگی بهتر هستم

روز بیست و پنجم ترس

وقتی بچه بودم از همه چیز می ترسیدم .تا سن نو جوانی هم این ترسو و خجالتی بودن را ادامه دادم .هنگامی که ازدواج کردم و متوجه شدم همسرم معتاد است .تری من حتی بیشتر شد .می ترسیدم که همس و مادر خوبی نبوده باشم و ازدواج نا موفقی داشته باشم .شب ها به سختی می خوابیدم و نگران امیدها و آرزوهایم بودم که هنوز بر آورده نشده بودند .این نگرانی ها فقط کیفیت زندگی مرا بدتر می کرد .
وقتی طلاق گرفتم شدت ترس و حس نا امنی ام به من ثابت شد و عزت نفس باقی مانده ی مرا تحت تاثیر قرار داد. زمانی که فهمیدم پسرم یک معتاد است اوضاع خیلی بدتر شد .عصبانی بودم و در عین حال احساس گناه می کردم .فکر می کردم که پسرم را به خوبیتربیت نکرده ام به خاطر ترس هایم ضعیف شده بودم و احساس بی ارزشی می کردم به جای آن که زندگی خودم را داشته باشم .سعی می کردم پسرم را کنترل کرده و مشکلاتش را مدیریت کنم،رنجش قلب مرا تسخیر کرده بود .
خوشبختانه وقتی به نارانان آمدم زندگی ام نجات پیدا کرد .یاد گرفتم ایمان و امید داشته باشم و فهمیدم ترس هایم نتیجه ی افکار منفی من است امروز سعی می کنم عزت نفس خود را با رها کردن انتظارات و ترس هایم بهبود بخشم انجام این کارها ترس مرا کاهش داد و به من قدرت روبرو شدن با مشکلاتم را همان گونه که رخ می دادند بخشید .من عمیقا قدر دادن نیروی برتر و دوستان نارانان هستم که مرا همان طور که هستم .پذیرفتند و در این بحران ها کمکم کردند .
مراقبه ی روزانه :::::همان گونه که یاد گرفتم ترس و ایمان در راستای یکدیگر حرکت نمی کنند ،
باور دارم که اگر هنوز هم می ترسم برای این است که نیاز دارم تا ایمانم را قوی کنم ،
دارم یاد می گیرم که می توانم ترسم را به ایمان ،وحشتم را به آرامش و امید واهی خودمحورانه را به امید واقعی خودمحورانه تبدیل کنم .

روز بیست و ششم تواضع

وقتی به نارانان پیوستم فکر می کردم برای تمام مشکلاتم راه حلی پیدا می کنم .من با غرور ی آسیب دیده و خشم آمدم،گر چه سرشار از امید بودم با گذشت زمان یاد گرفتم که پیدا کردن راه حل کار آسانی نیست فهمیدم چیزی در درون من گم شده است .تواضع. این چیزی است که به دیگران توصیه می کردم اما خودم انجامش نمی دادم .
این اصل (تواضع)آرام آرام در من ایجاد شد . با تواضع توانستم نشریات مان در نارانان را بهتر درک کنم و احساسات ،تریدها ،نیرو و تجربه ام را بهتر مشارکت نمایم . من شهامت تغییر رفتارهای نا مناسبم که مدت زیادی به آن ها خو گرفته بودم را به دست آورم و سرانجام روابطم با فرد معتاد بهتر شد . تواضع به من کمک کرد تا حدود و نواقصم را نه تنها با قبول راهنمایی و حمایت نیروی برترم بلکه با تقاضا کمک از اعضای خانواده ی نارانان در لحظات غم و اندوه تشخیص دهم . بارشد بیشتر در برنامه شروع کردم به پذیرفتن آن چه که نمی توانستم تغییر دهم و نیز پذیرش دیگران همان طور که هستند و ذهن خود را برای ادامه ی یاد گیری باز نگه داشتم .

::مراقبه ی روزانه ::: امروز می دانم که تواضع به معنی فرمانبرداری نیست . من دیگران را به گونه ای یکسان می بینم و همیشه از نیروی برترم می خواهم تا نواقصم مرا بر طرف سازد .
""هر روز اتکا به را رها کرده و سعی می کنم در همه ی قدم ها شعارها و حتی همه ی سنت های نارانان فروتنی را بیابم

روز بیست و هفتم احساس گناه

وقتی برای اولین بار از اعتیاد پسرم آگاه شدم .فورا به این نتیجه رسیدم که من کسی هستم که باید سرزنش شود .به گونه ای اشتباه رفتار کرده ام ،اعتماد به نفس مرا از بین برد. فکر می کردم . پسرم مواد مصرف می کند.چون او را به خوبی تربیت نکرده ام .پشیمان چیز هایی بودم که گفته،انجام داده یا انجام نداده بودم .تاسف وقتی شدت گرفت که اعضای خانواده نیز مرا متهم کردند که مادر خوبی نبوده ام .از نظر آنها به خاطر ضعف مادری من بود که پسرم یک معتاد و تبهکار شده بود .از تصمیم گیری می ترسیدم و وقتی که می خواستم نه بگویم می گفتم بله . شدیدا احساس گناه می کردم و این باعث شد که بی تفاوت شده و به یک حمایت کننده ی نا سالم تبدیل شوم .
وقتی به نارانان پیوستم ،آموختم که اعتیاد یک بیماری فیزیکی،روحی و روانی است و من به خاطر آن سرزنش نمی شوم.قادر شدم تا خودم را از احساس گناه و تنفر نسبت به معتاد خلاص کنم و این روابط خانوادگی ما را بهبود بخشید احساس آزادی می کردم و حس بی نظیر رهایی داشتم و شروع به هم دردی با معتاد کردم .
با کمک قدم های هشت و نه لیستی از افرادی که به آن ها خسارت زده بودم تهیه کرده و درصدد آن برآمدم تا هرجا که امکان داشت جبران خسارت کنم با استفاده از شعار"فکر کن و به آسانی انجامش بده" شروع به گرفتن تصمیم های عاقلانه تر و مناسب تری کردم .

:مراقبه ی روزانه :: امروز می دانم که برنامه ی نارانان،نشریات مان و مشارکت اعضای انجمن،همگی نقش مهمی در جریان بهبودی من داشته اند . بدون احساس گناه و با عزت نفی بالا می توانم تمرین بخشش را از خودم شروع کنم

روز بیست و هشتم گمنامی

وقتی متوجه شدم یکی از مسایلی که آن را در نارانان مشارکت کردم در یک جلسه naباز گو شده است .احساساتم بسیار جریحه دار شد .یکی از اعضا مشارکت مرا با همسرش در میان گذاشته بود و او در باره ی آن با گروهش اظهار نظر کرده بود در آن لحظه اعتماد به اعضای انجمنم را از دست دادم .با اصرار راهنمایم هفته بعد در جلسات حاضر شدم و گفتم دیگر تمایلی برای حضور در جلسات این گروه را ندارم چون احساس می کردم راز م بر ملا شده وبه حریم خصوصی ام تجاوز گردیده است .عضوی که مشارکت مرا فاش کرده بود بعد جلسه به دنبالم آمد و اعتراف کرد که او مساله ی مرا برای همسرش تعریف کرده و از این بابت بسیار متاسف بود .گروه ما تصمیم گرفت تا در پایان هر جلسه اهمیت گمنامی را به یکدیگر یاد آور شویم .فهمیدم خانمی که گمنامی مرا شکسته بود نیز محتاج بهبودی است و شایستگی بخشش محبت و درک مرا دارد .
حالا وقتی در پایان هر جلسه می شنوم که ""هرچه این جا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید""اعتمادم بر این اصل خواهد بود که ما برنامه ای گمنام هستیم و به مشارکت یکدیگر بدون قضاوت و انتقاد احترام می گذاریم من فقط باید با زندگی و بهبودی خودم سرو کار داسته باشم .

مراقبه ی روزانه ::: وقتی گمنامی شکسته می شود به غیبت سو تفاهم و شرمندگی در گروه ختم خواهد شد و می تواند اتحاد گروه و رشد معنوی اعضایآن را خدشه دار کند .گمنامی با گفتن این که چه کسی در جلسه حضور داشت و چه کسی غایب بود نیز شکسته می شود ."گمنامی اساس معنوی همه ی سنت های ماست و یاد آور این است که اصول را بر شخصیت ها ترجیح دهیم ""

روز بیست و نهم رنجش

وقتی متوجه اعتیاد پسرم به مواد مخدر شدم .ناامید گشته و احساس گناه توام با شکست داشتم .من نی دانستم که اعتیاد یک بیماری است .انتظارات من زیاد بودند.بیماری ام قوی بود و باور داشتم که مقصر هستم .وقتی معتادم قول داد مصرف موادش را کنار بگذارد مطوئن بودم که همه جیز درست می شود و همه مشکلات مان به زودی حل خواهد شد .از خودم می پرسیدم:چرا او دست از مواد بر نمی دارد؟
نا امید شده بودم زیرا نمی توانستم تمام پاسخ ها پیدا کنم .
از لحظه ای که وارد نارانان شدم فهمیدم که من نمی توانم هیچ کس را کنترل کنم . با مشارکت سایر اعضا روابط دوستانه ی آن ها ،نیروی تازه به دست آوردم ،من متوجه ی عجزم شدم اعتیادرا به عنوان یک بیماری پذیرفتم و از توقع داشتن اجتناب کردم نا امیدی ام شروع به از بین رفتن کرد و با دانشی که از برنامه ی نارانان به دست آوردم ،و با نشریات و حمایت های تلفنی،روشن بین تر شدم این برای من حسیاز از آرامش به ارمغان آورد و کمک کرد تا اهداف واقع بینانه تری برای خودم در نظر بگیرم .
وقتی متوجه شدم می توانم به معتادم در مشکلاتش بدون ظاهر سازی یا حمایت نا سالم و بدون این که اجازه دهم تا بازیچه باشم کمک کنم ،ناامیدی ام به امید مبدل شد. من آزاد م تا آن چه که برایم بهتر است انتخاب کنم.
مراقبه ی روزانه :: وقتی که نگرانم،به درگاه نیروی برترم دعا و مراقبه می کنم تا به من آرامش ،پذیرش،شهامت و دانش بدهد .امروز توقعاتی که حاصل آرزو های من هستند را با امید معاوضه می کنم .

روز سی ام شعارها

بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان متوجه شدم که هنوز خودم را وقف زندگی پسرم می کنم . می خواستم روی بهبودی خودم کار کنم اما گیر افتاده بودم .با راهنمایم صحبت کردم و او پیشنهاد داد تا شعار های نارانان مثل(فکر کن ،سخت نگیر،مهم ترین کار اولین کار است زندگی کن وبگذار زندگی کنند ،گوش بده و یاد بگیر و فقط برای امروز ) را در زندگی ام به کار گیرم .در ابتدا درک معنای واقعی هر کدام از شعار ها آسان نبود اما به زودی کمکم کردند تا به ثبات و تعادل روحی برسم و به من یاد دادند تا بیشتر بر روی خودم تمرکز کنم تا فرد معتاد،من با شعار "ذهنت را باز بگذار" شروع کردم چون احتیاج داشتم تا روشن جدیدی برای زندگی یاد بگیرم .
فقط برای امروز به من یاد داد به جای تحمل کردن یا داشتن توقعات،باید در زمان حال زندگی کنم ،یاد گرفتم برای امروز زندگی کنم چون این چیزی است که حقیقتا دارم ،دیروز رفته و فردا نا شناخته است ومن نمی توانم پیش بینی کنم که چه اتفاق هایی خواهد افتاد،با داشتن این شعار در ذهنم می توانم از لحظه های شاد لذت ببرم و با لحظه های سخت کنار بیایم .
فهمیدن شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند " برای من سخت بود .این طور به نظر می رسید که مجبورم معتادم را رها کنم تا با سر نوشتش روبرو شود .امروز فهمده ام که این شعار راهی است برای احترام به استقلال دیگران برای خودم زندگی می کنم و از بهبودی معتاد هر زمان که تقاضای کمک کرد حمایت می کنم . شعار"سخت نگیر "باعث شد به تمام لحظه هایی که احساس نا امیدی داشتم و لحظه هایی که با کلمات توهین آمیز صحبت می کردم و بعد تاسفش را می حوردم فکر کنم .با خونسرد بودن می توانم راه حل بهتری را برای مشکلاتم پیدا کنم .
مراقبه ی روز انه """" فهمیدن ابزارهای نارانان همیشه آسان نیست به ویژه وقتی که وسط بحران هستم .شعارها مانند چراغ هایی هستند که مسیر بهبودی مرا روشن می کنند .

روز سی یکم ذهن باز

وقتی برای اولین بار به نارانان پیوستم بسیار گیج شده بودم چون ایده های جدید زیادی شنیدم .اعضا در باره ی مفاهیمی،چون قدم ها ،سنت ها و شعار ها مشارکت می کردنند که من چیزی متوجه نمی شدم .با این وجود در جلسات احساس آرامش می کردم و آمدن به جلسات را ادامه دادم گرچه همچنان بر افکارم و اعتقاداتم پافشاری داشتم .
من آرامشی را که در اعضا دیدم .دانشی که از آن ها به دست می آوردم و دوستی ای که به من پیشنهاد دادند را ستایش می کردم بی پرده از تمام مشکلات و شادمانی هایم صحبت می کردم .زیرا آن ها بدون قضاوت کردن مرا درک می کردند . زمانی رسید که متوجه شدم باید روش دعا کردنم را تغییر دهم از نیرو برترم خواستم تا ذهنم را باز بگذارد تا بتوانم ایده های نو را بپذیرم .من زندگی ام را با کمک برنامه ی نارانان تغییر دادم .
استفاده از شعار " گوش بده یاد بگیر "را آغاز کردم .یاد گرفتم به مشارکت تازه وارد توجه کنم کم کم دانشی را که در جلسات به دست آوردم در زندگی ام بکار بستم . دست از انتقاد کردن از سایر اعضا برداشتم .زیرا دیگر برای استفاده و بهبودی خودم در جلسات شرکت می کردم .
من به اهمیت فروتنی و استفاده از دعای آرامش در تمام لحظات زندگی ام پی بردم و شهامت تغییر نگرش را به دست آوردم
مراقبه ی روزانه "" با باز گذاشتن ذهنم به آرامی پیشرفت می کنم چالش های زندگی می تواند با روش هایی که قبلا هرگز به آن ها فکر هم نکرده بودم . حل شوند "قلمروی دانش صحبت کردن است ،و امتیاز خرد گوش کردن "

 

برای خانواده ها و خویشاوندان معتادان#

برنامه 24 ساعته امروز را دریاب که این زندگی است و جوهر حیات ،در طول مدت زمان کوتاه آن ،تمامی واقعیت های زندگی ما گنجانده شده است : موهبت رشد ، شکوه جنبش ،و جلال زیبایی ....

آری دیروز جز خاطره ای بیش نیست و فردا فقط یک رویاست .اما اگر امروز را خوب زندگی کنی ،تمام دیروز هایت به خاطره ای خوش

و تمام فردا هایت به رویا های امید تبدیل خواهد شد . بنابر این ، امروز را خوب دریاب ، امروز ، سرآغاز طلوع است .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

برای خوش آمدگویی  جلسات خانواده های معتادان

جلسات خانواده های معتادان ،برای آنها که ناامیدی و بیچارگی داشتن یک معتاد در خانواده را احساس کردهاند بوجود آمده است . ما هم مانند شما این مسیر دردناک را پیموده ایم و راه حل مشکل خود را با آرامش و آسودگی فکر پیدا کرده ایم .

وقتی شما به گروه خانواده می پیوندید دیگر تنها نیستید و در میان دوستانی واقعی هستید این دوستان به گونه ای شما را درک می کنند که کمتر کسی ممکن است توانایی آن را داشته باشد .

ما به اعتماد شما احترام می گذاریم و گمنامی تان را حفظ می کنیم و می دانیم که شما هم متقابلا همین کار را می کنید . امیدواریم بتوانیم به شما اطمینان دهیم که هیچ مسئله ای آنقدر مشکل نیست و هیچ مصیبتی انقدر بزرگ نیست که نتوان بر آن غلبه کرد . برنامه ما ، یک طریقه و روال زندگی معنوی است ، اما مذهبی نیست .

این برنامه بر اساس قدم های دوازده گانه پیشنهادی معتالدان گمنام پایه گذاری شده است . ما دریافته ایم که به کارگیری این قدم ها راه حل عملی هر مشکلی است . تآکید می کنیم که این برنامه و قدم های دوازده گانه آنرا جدی بگیرید . برنامه ما ، به همان صورتی که برنامه معتادان گمنام به معتادان کمک می کند ، در این برنامه ما فقط خواستار آرامش و شهامت هستیم تا بتوانیم چهره واقعی خویشتن را ببینیم . مایلیم به کمک پروردگاری که خود درک می کنیم ، در مورد شخص خود کاری انجام دهیم و به لطف الهی عزیز معتادمان را با عشق رها کرده و از کوشش خود برای تغییر دادن او دست بردلریم . روشن بین باشید و تا آنجا که می توانید به جلسات برود . سؤالات خود را مطرح کرده و در گفتگو ها شرکت نمایید . به زودی دوستان تازه ای پیدا می کنید و خود را عضوی از گروه احساس خواهید کرد.

وقتی متوجه شویم که اعتیاد یک بیماری است و ما نه تنها در مقابل آن عاجزیم ، بلکه در مورد زندگی افراد دیگر هم هیچ گونه اختیاری نداریم ، آمادگی پیدا می کنیم که در مورد زندگی خودمان کاری انجام دهیم فقط و فقط در انصورت است که خواهیم توانست دست کمکی به دیگران بدهیم .

دعای شروع

خداوندا ، ما به عنوان دوست به سوی تو می آییم ؤ تو گفته ای که هر وقت دو سه نفر به نام تو به گرد هم آیند ،تو هم در آنجا حضور خواهی داشت . به اعتقاد ما ؤ تو هم اکنون در اینجا هستی . معتقدیم که این راه و راهی است که می خواهی برویم ومورد تآیید توست . با تو پیمان می بندیم که همیشه صادق باشیم و برای پیدا کردن ضعفها و اشتباهاتمان به قلب خود رجوع کنیم تا بلکه لایق دریافت کمکهایت باشیم . اعتقاد داریم که مایلی حقیقتا در انجام امور زندگی با تو شریک شویم . کاملا قبول مسئولیت کنیم و مطمئن باشیم که پاداش آن آزادی ، رشد و نیکبختی است . از این بابت بی نهایت از تو سپاسگذاریم . از درگاهت مسئلت دارم که در تمام اوقات ما را رهنمون باشی . تمنا داریم که راه های تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان دهی و کمک کنی که روز به روز به تو نزدیک تر شویم . آمین

مطالبی در مورد اعتیاد

ما متوجه شده ایم که اعتیاد یک بیماری است و یک مسئله اخلاقی نیست . این بیماری دارای دو جنبه است : حساسیت جسمی و وسوسه فکری . بیماری اعتیاد مهار شدنی است ، اما هرگز درمان شدنی نیست . ماهیت این بیماری در این خصوص بسیار شبیه بیماری قند است فقط با خود داری از مصرف هر گونه مواد مخدّر که داروهای مخدّر و مشروبات الکلی را هم شامل می شود میتوان این بیماری را مهار کرد . هیچ کس نمی تواند یک معتاد را وادار به ترک کند ، همانطور که ما نمی توانیم سرفه یک مسلول را متوقف کنیم ، جلوی معتادی را هم که می خواهد مواد مخدّر مصرف کند ، نمیتوانیم بگیریم . در این مورد حتی پزشکان ، روحنیون و نزدیکان هم نمی توانند این کار را برای معتاد انجام دهند . ما دریافته ایم که مصرف مواد مخدّر برای معتادان اجباری است ، اما مفهوم این عمل این نیست که آنها به خانواده خود علاقه ای ندارند . مشکل ما در اینجا یک مسئله عاطفی نیست بلکه یک بیماری است . معتادان در مورد مواد مخدّر حق انتخاب خود را از دست می دهند . آنها حتی وقتی که می دانند پس از اولین پک ، دود ، قرص و یا جرعه مشروب چه بلاهایی بر سرشان می آید ، باز هم از خود اختیاری ندارند . این همان ( دیوانگی ) است که ما در خصوص بیماری اعتیاد به آن اشاره می کنیم . وقتی عمیقا بفهمیم و بپذیریم که اعتیاد یک بیماری است و این بیماری جسم و فکر معتاد را در بر می گیرد و ما در مقابل آن عاجزیم ، آن وقت آمادگی پیدا می کنیم که راه بهتری را برای زندگی بیاموزیم .

قدمهای دوازده گانه جلسات خانواده های معتادان

1-ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجزیم و اختیار زندگیمان از دستمان خارج است.

2-  به مرور ایمان آوردیم که نیرویی ما فوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .

3-  تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به پروردگاری که خود درک می کردیم بسپاریم .

4-  یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم .

5-  چگونگی دقیق خطا های خود را به پروردگار ، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم

6-  آمادگی کامل پیدا کردیم که پروردگار کلیه نواقص اخلاقی ما را مرتفع کند .

7- با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را بر طرف کند .

8-  فهرستی از تمامی کسانی که به آنها زیان رسانده بودیم تهیه کردیم و در صدد جبران  برآمدیم .

9-  به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از افراد فوق جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .

10-به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم .

11-از راه دعا و نیایش کوشیدیم به پروردگاری که خود درک می کردیم نزدیکتر شویم و فقط طالب آگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12- با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدمها ، سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا در آوردیم .

سنت های جلسات خانواده های معتادان

تجربه گروهی ما نشان می دهد که یگانگی گروههای خانواده ، به پیروی از این سنتها بستگی دارد .

1.منافع مشترک ما باید در رآس قرار گیرد ،پیشرفت فرد برای جذب هر چه بیشتر اعضاء به یگانگی ما بستگی دارد .

2.در ارتباط گروهی ما فقط یک مرجع وجود دارد و آن پروردگار مهربان است . بدانگونه که خود را در وجدان گروه بیان می کند . پیشوایان ما خدمتگزار صادقند و بر ما حکومت نمی کنند .

3.وقتی که بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر به گرد هم می آیند ، می توانند خود را گروه جلسات خانواده های معتادان بنامند ، مشروط بر اینکه به عنوان گروه ، وابستگی خارجی نداشته باشند . تنها شرط عضویت ، داشتن مشکل اعتیاد در بین بستگان یا دوستان است .

4.هر گروه باید مستقل باشد به استثناء مواردی که بر دیگر گروههای جلسات خانواده های معتادان و یا معتادان گمنام در جمع تآثیر بگذارد .

5.هر گروه جلسات خانواده های معتادان فقط یک هدف اصلی دارد و آن کمک به خانواده معتادان است . ما با پیروی از قدمهای دوازده گانه معتادان کمنام ، دادن قوت قلب و درک معتادانی که در خانواده داریم همچنین استقبال از خانواده معتادام و سعی در آرام کردن آنها به این هدف دست می یابیم .

6.گروه خانواده ، هرگز نباید هیچ مؤسسه ای را تآیید کند و یا کمک مالی نماید و یا اجازه استفاده از نام جلسات خانواده های معتادان را بدانها بدهد . زیرا ممکن است که مسائل مالی ، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنوی مان منحرف سازد . با آنکه جلسات خانواده های معتادان و معتادان گمنام ، موجودیت های جداگانه ای هستند ، اما ما باید همیشه با معتادان گمنام همکاری کنیم .

7.هر گروه خانواده باید کاملا خود کفا باشد و کمکی از خارج دریافت نکند .

8.کمکهای دوازده قدمی گروه خانواده باید همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندانی استخدام کنند .

9.ما ، تحت عنوان گروه خانواده ، هرگز نباید متشکل شویم ، اما می توانیم هیئتهای خدماتی و یا کمیته هایی تشکیل دهیم که مستقیما در برابر گروه مربوطه مسئول باشند .

10.گروه های خانواده جلسات خانواده های معتادان هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارند و نام ما هرگز نباید وارد مسائل اجتماعی شود .

11.خط مشی روابط عمومی ما بنابر اصل جاذبه است نه تبلیغ ، ما باید همیشه گمنامی خود را در مطبوعات ، رادیو و فیلم حفظ کنیم ، خصوصاً باید مراقب باشیم که گمنامی کلیه اعضای انجمن معتادان گمنام را محترم بداریم .

12.گمنامی ، اساس معنوی تمام سنت های ما می باشد و همیشه یادآور این است که اصول اخلاقی را به غرایز شخصی ترجیح دهیم .

سه دشمن کشنده

برای تضمین موفقیت جلسات ما ، در حل مشکل مشترکمان ، لازم است با سه دشمن بالقوه ای که می توانند گروه را از هم بپاشند ، آشنا شویم و از آنها دوری کنیم .

1.اول باید از بحث در مورد مذاهب مختلف پرهیز کنیم . .هیچ مذهب بخصوصی از شر بیماری اعتیاد در امان نیست . برنامه ما باید طوری طرح ریزی شود که بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی مان ، به همه کمک کند . بنابراین بهتر است نگذاریم که بحثهای فرقه ای ، ما را از هدف اصلی مان دور سازد .

2.دومین دشمن کشنده غیبت است . ما اینجا آمده ایم تا از طریق گروه درمانی ، به خود و دیگران کمک کنیم . غیبت از دیگران یا معتادی که در خانواده داریم ، ما را از این هدف دور می سازد . ما می دانیم  که هیچ کس عمداً نمی خواهد گروه و یا اصول آنرا از هم بپاشد . به طور مسلم هر کس که خود را در غیبت غرق می کند شخص بسیار بیماری است و به کمک ما شدیداً نیاز دارد .

3.سومین عامل خانمان برانداز: دیکتاتوری است . رهبران ما خدمت گزاران مورد اعتماد ما هستند  و بر ما حکومت نمی کنند . ما برای هیچ کس تکلیف معین نمی کنیم و فقط از طریق در میان گذاشتن تجربه خود در حل مشکلات مشابه به یکدیگر پیشنهاد می دهیم .

جلسات خانواده های معتادان اساساً یک برنامه پیشنهادی است .

ما هیچ گونه ربطی به هیچ فرقه ای نداریم ، از کسی تعهدی نمی گیریم و هزینه ای مطالبه نمی کنیم . پیشرفت شما بنا به میل و زمانی که خودتان برای آن در نظر گرفته اید دنبال خواهد شد و هیچ مسئله دست و پا گیری در برنامه ما وجود ندارد ، فقط از شما دعوت می کنیم که در این هدف مشترک با ما همراه شوید .

تماشاچی بودن ،‌یعنی عشق نورزیدن دکتر کارل یونگ

کمک کردن

نقش شما به عنوان یک کمک کننده این نیست که برای کسی که می خواهد کمکش کنید کاری انجام دهید و یا چیزی به او بدهید ، بلکه مطلب این است گه شما خودتان چیزی باشید ، کار شما این نیست که به او چیزی یاد بدهید و رفتار او را عوض کنید ، بلکه این است که خودتان چیزی یاد بگیرید و واکنشهای خودتان را تغییر دهید . وقتی که ترس جای خود را به ایمان دهد ، وقتی که به دیده تحقیر نگریستن او ، تبدیل به احترام به استعدادهای نهفته اش شود ، وقتی که بتوانید به جای اینکه قید او را بزنید ، با عشق رهایش کنید ، وقتی که دیگر سعی نکنید او را به قالب و شکلی که خود می خواهید در آورید و یا این انتظار را از او داشته باشید که از استاندارد شما بالاتر و یا پایین تر نرود . وقتی که بتوانید به او فرصت دهید که خود را پیدا کند .

وقتی که به او اجازه دهید تا به بهترینی که در اعماق وجودش نهفته است ? بدون در نظر گرفتن انکه این بهترین چیست دستیابی پیدا کند .

وقتی که سلطه گری به تشویق ، وحشت و هراس به آرامش و امید واهی خودخواهانه ، به امید واقعی خداخواهانه تبدیل شود .

وقتی که جای عصیان نومیدی ، با انرژی تحول درونی عوض شود .

وقتی که فشار آوردن ، به راهنمایی کردن تبدیل گردد ، و وقتی که به جای توجیه اعمالمان بتوانیم خودمان را درک کنیم ، وقتی است که می توانیم در دنیای اطراف خود و تمام کسانی که در زندگی ما هستند نیز تآثیر بگذاریم . ما اول باید خودمان را تغییر دهیم .

حق بجانبی ، جلوی چاره جوئی را میگیرد

هر چه ما بیشتر دلمان به حال خودمان بسوزد و بیشتر در حق بجانبی غوطه ور گردیم ، به همان نسبت بیشتر حل مشکل خود را منوط به تغییری که  دنیا و یا دیگران باید بکنند می دانیم ، نه تغییری که خودمان باید بکنیم ، بدین ترتیب است که کار ما به بن بست کشیده می شود.

چطور خودمان را فرسوده می کنیم

وقتی ما انرژی خود را صرف افسوس خوردن و یا برنامه ریزی برای فرار از آینده ای که هنوز نیامده است می کنیم ، وقتی که با دلواپسی به تصویری که از آینده ساخته ایم می نگریم و از ترس به حقیقت پیوستن ، یا نپیوستن آن بر خود می لرزیم ، تمامی توان و انرژی خود را به هدر می دهیم و دیگر نمی توانیم امروز را دریابم . در حالی که تنها راه زندگی کردن ، دریافتن امروز است .

وقتتان را با فکر کردن در مورد اعمل آینده دیگران تلف نکنید

از دیگران انتظار نداشته باشید که با مرور زمان ، بهتر یا بدتر شوند ، زیرا که در زیر این انتظارات ، اندیشه نهایی خلق کردن نهفته است و این کار ما نیست ، کار خداست . وقتی انسان سعی می کند که زندگی دیگری خلق کند فقط هیولا می آفریند ، تنها عشق آ‏ریننده است پس دوست بدار و بگذار زندگی کنند .

به خاطر داشته باشید که همه مردم همیشه در حال تغییرند

وقتی ما در مورد مردم قضاوت می کنیم قضاوت ما بر پایه چیزهایی که فکر می کنیم از آنها می دانیم ، استوار است . در حالی که آنها در فراز و نشب های زندگی مرتباً در حال تغییرند و مطالب بسیاری در زنگی آنها وجود دارد که ما از آن بی اطلاعیم . بنابراین به دیگران ? حتی در مواقعی که مانند همگی ما درحال کشمکش با زندگی هستند ? معتقد باشید و به کوشش آنها برای پیشرفت بها بدهید ، حتی اگر به ظهور نرسیده باشد . مهمتر از همه ، به آنها به خاطر تمام پیروزیهای ناشناخته ای که در گذشته داشته اند ، احترام بگذارید . همه ما از یک قماشیم با برشهای متفاوت !

به خاطر داشته باشید که شما هم همیشه در حال تغییرید و می توانید اگر مایل باشید به این تغییرات به طور آگاهانه ای جهت دهید . شما خودتان را می توانید تغییر دهید . اما دیگان را فقط می توانید دوست داشته باشید.

دوستی ، به روال جلسات خانواده های معتادان

دوستی به روال ما ، تسلی غیر قابل تشریحی است که به خاطر احساس امنیت کردن با یک نفر دیگر ، در خود احساس می کنیم .

در اینجا نه افکار را سبک سنگین می کنیم و نه الفظ را ، ما فقط آنها را بیرون می ریزیم .

تمام آنها را ، به همان صورتی که هستند ، بد و خوب و می دانیم که دست وفاداری آنها میگیرد و هدایت می کند .

آنچه را که قابل نگهداری است نگه می دارد .

و آنچه را که نیست ،‌با مهربانی به دست باد می سپارد .

در صورتی که من مایل باشم از سر راه کنار بروم و بگذارم خواست خدا عملی گردد ، خود را از زیر بار دغدغه خاطر و احساس مسئولیت اشتباهی خلاص کرده ام .

فقط برای امروز

سعی می کنم فقط برای امروز زندگی کنم و مشکلات تمامی طول عمر را به یکباره بر دوش نکشم . من می توانم یک مشکل را برای دوازده ساعت تحمل کنم ، اما اگر بخواهم فکر کنم که باید مادام العمر با آن بسازم ، برایم وحشتناک و غیر قابل تحمل خواهد بود .

فقط برای امروز ، خوشحال خواهم بود . به قول آبراهام لینکلن :

* بیشتر مردم به همان اندازه که خودشان می خواهند خوشحال هستند * .

فقط برای امروز ، سعی میکنم فغکر خود را تقویت کنم .

مطالعه می کنم ، چیز قابل استفاده ای یاد می گیرم و ذهن خود را عاطل نمی گذرانم ، مطالبی را می خوانم که نیاز به سعی فکر و تمرکز داشته باشد .

فقط برای امروز ، روح و روان خود را از سه طریق به تمرین وا می دارم :

1.یک کار نیک برای کسی انجام می دهم اما نمی گذارم که او یا هیچ کس دیگری بفهمد که من آن را انجام داده ام و اگر کسی فهمید ، آنرا به حساب نمی آورم .

2.حداقل دو کار انجام می دهم که بر خلاف میلم باشد ? فقط برای تمرین .

3.به هیچ کس نشان نمی دهم که احساساتم جریحه دار شده است حتی اگر شده باشد هم امروز آنرا بروز نخواهم داد .

فقط برای امروز ، موضع موافقی خواهم داشت ، آنجا که امکان دارد آراسته خواهم بود. لباس مناسب می پوشم ، با متانت صحبت می کنم ، با احترام رفتار می کنم ،‌هیچ گونه خرده ای از هیچ کس نمی گیرم ، به دنبال عیب و ایراد در چیزی نمی گردم و سعی نمی کنم هیچ کس جز خودم را اصلاح و یا منظم کنم .

فقط برای امروز ، برای خود برنامه خواهم داشت . شاید که این برنامه را مو به مو اجرا نکنم ، اما به هر حال آنرا خواهم داشت . امروز خود را از شر دو افت عجله و دو دلی حفظ خواهم کرد

فقط برای امروز ، به مدت نیمساعت در آرامش ، با خود خلوت خواهم کرد . در عرض این نیمساعت سعی خواهم کرد که در بعضی از لحظات با دید بهتری به زندگی نگاه کنم .

فقط برای امروز ، ترس به خود راه نخواهم داد . از لذت بردن از زیبایی ها واهمه نداشته و ایمان خواهم داشت که به همان صورت که من به دنیا چیزی می دهم دنیا نیز متقابلاپاسخ آن را خواهد داد.

نامه یک معتاد به خانواده اش

من یک معتاد هستم و به کمک تو احتیاج دارم

مرا نصیحت یا سرزنش و یا تنبیه مکن .  اگر من مبتلا به بیماری قند یا سل بودم تو هیچگاه از دست من عصبانی نمی شدی اعتیاد هم یک نوع بیماری است. ای عزیز: مواد مخدر مرا دور مریز. چون اینکار تو وقت تلف کردن است. من همیشه راهی بر ای بدست آوردن مواد مخدر پیدا خواهم کرد. مگذارکه خشمت را بر انگیزم . اگر تو باسخنانت به من حمله کنی ویا اینکه مرا به باد کتک بگیری باعث خواهی شد که من دلایل دیگری برای احساس بدی که نسبت به خود دارم بیابم . من به اندازه کافی ازخودم متنفر هستم. مگذار که محبت تو، اضطراب و نگرانی تو ، باعث شود که کارهائی را برای من انجام دهی که خودم میبایست شخصا" آنها را به عهده گیرم. اگر تومسئولیتهای مرا به دوش بگیری باعث خواهی شد که نتوانم هیچگاه مسئول رفتارم باشم. دراین هنگام من بیشتر وبیشتر احساس گناه خواهم کرد و تو بیشتر وبیشتر کینه به دل می گیری . قول های مرا قبول نکن من برای خلاصی خود قولهای فراوانی می دهم . اما طبیعت بیماری من باعث می شود که من به قول و قرارهایم عمل نکنم وبه آنها پایبند نباشم حتی اگر قصد اجرای آنهارا هم داشته باشم. هرگز مرا تهدید مکن. اگر تصمیمی گرفتی بدان عمل کن و به اجرا بگذارش. هرحرفی را که به تو می گویم باور نکن ممکن است دروغ باشد. نپذیرفتن واقعیتها یکی از اثرات بیماری من است . به احتمال زیاد احترامم را برای کسانی که به آسانی گول حرفهای مرا می خورند از دست می دهم . مگذار که به هیچ وجهی از تو سوء استفاده کنم . اگر برابری وجود نداشته باشد عشقی نیز نمی تواند وجود داشته باشد .

براشتباهات من سرپوش مگذار و سعی نکن که مرا از تأثیرات اعتیادم نجات دهی به دروغ نگو ، پول مخارج من را مده ومسئولیتهای مرا به گردن نگیر . چنین اعمالی باعث می شود احتمال اینکه من به دنبال کمک بروم را کم کند . تا زمانیکه تو یک راه فرار آماده و راحت برای فرار از مسئولیتها و مشکلات ناشی از اعتیادم به من نشان بدهی من قبول نخواهم کرد که با اعتیاد مشکلی دارم مهمتر ازهمه اینکه تا جائیکه می توانی راجع به اعتیاد ونقش تو در ارتباط بامن چیز بیاموز. هروقت توانستی به جلسات (( باز)) معتادان گمنام برو و درجلسات خانواده معتادان گمنام بطور منظم شرکت کن . نشریات وجزوات آنها را بخوان و با سایر اعضاء درتماس باش. آنها افرادی هستند که می توانند به تو بسیار کمک کنند تا تمام موقعیتها را به وضوح ببینی.

 من تو را دوست دارم      معتادی که در زندگی تو است

عشق نابود شده است

ادامه وجود عشق . برای رابطه هائی که یک روز خوب ویک روز بد است امکان پذیر نیست. شخص معتاد برای فرار از دردهای خود از مواد مخدر استفاده می کند وبرای فرار از عواقب اعتیاد از خانواده خود استفاده می کند . نزدیکان هم از اینکه معتاد مواد مصرف می کند رنج می برند و هم از عواقب مصرف مواد او صدمه می بینند. اگر اعضای خانواده فرد معتاد قسمت تاریک وزشت اعتیاد را تحمل کنند و عواقب آن را نیز مشاهده کنند، دیگر جائی برای عشق و محبت باقی نمی ماند . و اگر این حالت برای آنها قابل قبول وپذیرا باشد عشق ومحبت کم کم از بین می رود و ترس وکینه و نفرت جانشین محبت می شود . تنها راه حفظ محبت وعشق در این رابطه ها این است که نزدیکان معتادین یاد بگیرند درهنگام رشد بیماری اعتیاد رنج نبرند و از وقوع عواقب کارهای فرد معتاد ممانعت نکنند . آگاهی به اینکه اعتیاد یک بیماری است و شهامت زندگی کردن با این آگاهی لازمه زندگی زناشوئی و یا هر رابطه دیگر باشخص معتاد است . متأسفانه بسیاری از نزدیکان فرد معتاد از مصرف مواد وعواقب آن رنج می برند وصدمه نیز می بینند و فکر می کنند که این رنج وتحمل لازمه عشقی است که به معتاد دارند. در صورتی که عواقب وخیم این بیماری در فرد معتاد به تدریج قوت می گیرد وترس وکینه جای احساسات انسانی را پر میکند. به همین دلیل خویشاوندان فرد معتاد بخصوص نزدیکترین اشخاص به او احتیاج بیشتری به کمک دارند . زیرا بیماری در آنها بیشتر از افراد دیگر اثر کرده است و فکر بهبودی برای این افراد از واجبات است وگرنه همه بیمار روحی می شوند. این هم یکی دیگر از عواقب وخیم رشد این بیماری است. قبل از اتمام این قسمت از بحث لازم است گفته شود زنهائی وجود دارند که به شوهران معتاد احتیاج دارند وهمچنین شوهرانی که به زنهای معتاد احتیاج دارند تا بیماریهای روانی خود را سرپوش بگذارند . این مورد ممکن است در والدین وبقیه فامیل نیز صحت داشته باشد . همبستگان باید متوجه باشند بیماری در آنها وجود نداشته است . بیماری دیگر آزاری (مازوخیزم) نوعی بیماری است که یک انسان از رنج دادن به شخص دیگری لذت می برد واین بیماری به شخص کمک می کند که توسط این کار احساس ارزش بیشتری برای خود قائل شود . واین در بسیار ی از زنان ومادران معتادان دیده می شود . یک شخص معتاد کاندید بسیار خوبی برای این بیماری است . بعضی دیگر کنترل کننده هستند وفرد معتاد باز هم برای کنترل کردن وتسلط داشتن موضوع خوبی می تواند باشد . اگر هرکدام از موارد فوق وجود داشته باشد شخص غیر معتاد . به مراتب انسان بیمارتری از خود فرد معتاد می شود و میبایست معالجه شود وگرنه بابیماری خود امکان بهبودی شخص معتاد را به مراتب به تعویق انداخته و به شدت بیماری او نیز می افزاید.

شعارها

-         زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

-         ازحداکثرموهبت های زندگی استفاده کن.

-         از دیگران انتقاد نکن.

-         درباره دیگران قضاوت نکن وبه کار دیگران کاری نداشته باش.

-         در کارها ، مهمترین و بیشترین را انجام بده، زیرا که راه بسیار خوبی برای تنظیم وقت وتوان است.

-         بدون فکر عمل نکن.

-         با سخن و لحن تند و بی ادبانه با دیگران صحبت مکن.

-         به راههای بهبود خویشتن فکر کن.

-         درباره هر تصمیمی ابتدا فکر کن و بعد تصمیم بگیر.

-         راز موفقیت در آرامش است .

-         شتاب و عجله وقت و کوشش  شما را خنثی میکند.

-         آرام باش و از درگیریها وتنشها وکارهای شتاب آلود اجتناب کن.

-         کارها را به خداوند بسپار . ما نمی توانیم تمام دشواریهای جهان، خانواده و دوستانمان را حل کنیم.

-         بگذار خداوند کارهارا روبه راه کند.

-         توجه داشته باش که امروز مهمترین روز زندگی توست . بیشترین استفاده را از امروز بکن . دیروز را فراموش کن . به فکر فردا هم مباش.

-         از دیگران یاد بگیر همواره مواردی باارزش برای آموختن وجود دارد.

حربه های شخص معتاد

اولین حربه فرد معتاد مهارت او در ابراز عصبانیت واز کوره در رفتن است. اگر فامیل ویا دوست او هم عصبی ولجباز شدند دیگر نمیتوانند به او کمک کنند و کوشش آنها کاملا"بی ثمر است.

فرد معتاد با ابراز عصبانیت خودآگاه و ناخودآگاه احساس میکند که دیگران از او متنفرند و دلیل قانع کننده ای برای مصرف مواد مخدر پیدا میکنند.بنابراین با نشان دادن عصبانیت شانس کمک به یک فرد معتاد به کل از بین می رود. دومین حربه فرد معتاد بوجود آوردن مشکلات احساسی در خانواده است.

این شعله ور شدن احساسات در خانوده باعث تعویق بهبودی معتاد میشود. برای مثال یک معتاد ممکن است چک بی محلی را امضاء کرده باشد وپولی برای پرداخت آن در حسابش نداشته باشد.اما خانواده او در این مورد نگران و مشوش هستند که چه بر سر چک خواهد آمد . و بلافاصله به حساب او پول میگذارند تا چک پرداخت شود. این کار باعث رفع اضطراب در شخص معتاد و نزدیکانش می شود. ولی الگوئی در برابر معتاد در مقابل حل مشکلات بوجود می آورد. یعنی معتاد یاد می گیرد که خانواده اش از عواقب کارهای او جلوگیری کنند . به جای انکه خود مسئول عواقب کارهایش باشد واین جزو انتظارات او می شود و بار دیگر دلیل قانع کننده ای برای نوشتن چک بی محل می شود.این مطلب مهم است که خانواده جای چک بی محل اورا پر کرده اند و شخص معتاد خودش نمی تواند از پس تعهدات خود برآید و در نتیجه بازنده شده است و این احساس پوچی و بازندگی با او همیشه همراه خواهد بود. بنابراین به احساس بی ارزشی او احساس گناه و بازندگی نیز اضافه خواهدشد. به همین ترتیب احساس خشم وسرزنش درخانواده او نیز شدت پیدا می کند وشخص معتاد از دوطریق زیان می بیند. اول از سرزنش وشماتت خانواده ودوم احساس گناه و شرم از رفتار خود. درواقع خانواده فرد معتاد به همان شیوه که او را از نوشتن چک بی محل منع میکنند. در عین حال با پرداختن آن چک رضایت خودشان را از این عمل به او نشان می دهند.

شخص معتاد نمی تواند با بیماری اعتیاد مبارزه کند . در مواقعی که فامیل و همبستگان خود نیز به گونه ای دیگر بیمار هستند. درحقیقت شخص معتاد و فامیل او هر دو توانائی روبرو شدن با حقیقت را ندارند. پرداخت چک توسط فامیل باعث می شود که فرد معتاد درمقابل مشکلات خود هرگز احساس مسئولیت نکند . از طرف دیگر این عمل باعث افزایش خشم وعصبانیت اعضاء خانواده در مقابل فرد معتاد می شود و در واقع به رشد بیماری اعتیاد کمک فراوانی میکند.

اعضاء خانواده فرد معتاد قبل از اینک به او کمک کنند باید مشکلات و ناراحتی های خود را رفع کنند . بدون تغییر واصلاح در رفتار خود هرگز نمی توانند به فرد معتاد کمک کنند . اعتیاد نیز مانند سایر بیماریها به پزشک ، پرستار و غیره احتیاج دارد. به شناختن افراد با تجربه  در این مورد بخصوص نیازمندیم.

مانند : گروه های معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام .

فرد معتاد ممکن است مشکلات ناشی از اعتیاد و نیازمندی اش را به کمک انکار کند. تا وقتی که خانواده او بطور خودکار راه فرار از عواقب اعتیاد را برایش فراهم کنند. کمک به معتاد وخانواده اش را باید درخارج از محیط خانواده ، دوست ، همسایه ، و غیره جستجو کرد. که همان گروه معتادان گمنام و خانواده های معتادان گمنام هستند کسانی که تجربه های زیادی درباره این بیماری دارند.درمانهای نسنجیده به فرد معتاد صدمه می زند . این بیماری جدی است و در بعضی موارد عمر انسان را به شدت کوتاه می کند و درصورت عدم رسیدگی به آن بین ده تا بیست سال از عمر آدمی می کاهد.

یکی از تلاشهای بیهوده در برخورد با معتاد استفاده نابجا از عشق و محبت است. اعضای خانواده معتادان هیچ حقی ندارند که به بگویند ............ اگر تو مرا دوست داشتی بیماری سل نمی گرفتی.

مصرف مکرر مواد مخدر وجود بیماری اعتیاد را آشکار میکند. بیماری یک موقعیت است نه یک رفتار یا کار.این دور از حقیقت نیست که معتاد بدون دلیل احساس بیهودگی وکمبود عشق می کند. عشق بدون عدالت نمی تواند وجود داشته باشد . عشق باید همراه با محبت یعنی تحمل و یا رنج کشیدن از یک شخص باشد. محبت ، رنج بردن از رفتار ناعادلانه یک نفر نیست . همانطور که بارها خانواده های یک معتاد از بی عدالتی آنها رنج کشیده اند. مواد مخدر نوعی داروست که فرد با مصرف آن به گونه ای بی دردی می رسید و برای فرار از مشکلات از آن استفاده می نماید. این لذتی است که معتاد از فرار می برد و این وسیله ای برای حل کردن ناملایمات ، عصبانیت ها ، دشواری های زندگی وکینه هاست.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف می کند ، درد برای مدت زمانی تسکین می یابد ولی به درد و عصبانیت خانواده اش شدیدا" افزوده می شود.

وقتی فرد معتاد مواد مخدر مصرف نمی کند برای رنج بردن از عواقب مصرف مواد تحملش کم می شود. در آن حال ناراحتی وجدان او باعث می شود که برای بخشش التماس کند و قول دهد که هرگز از نوع اتفاق نخواهد افتاد . در هر موقعیت کوشش برای رسیدن به یک هدف است و آن به تعویق انداختن عواقب مصرف مواد است . اگر فرد معتاد یکی از این دو راه را دنبال کند باز مرهم درمان درد خود را به تعویق انداخته است و همینطور اعضای خانواده اش بهای گرانبهای دیگری برای اعتیاد او خواهند پرداخت .

باید ها ونبایدهای فرزندان

بایدها

1-  بخاطر داشته باشید شما تنها کسی نیستید که پدر یا مادری معتاد دارید.

2-  از نوجوانان و جوانان عضو و سایر تشکلهای محلی برای حل مشکل معتادان کمک بخواهید.

3-  راههای کمک به معتادان را فرا گیرید . اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.

4-  باخود ودیگران صادق باشید.

5-  توانائی های خود را در راههائی که علاقه مندید بکار گیرید.

6-  باهرگونه اعتیاد عاقلانه برخورد کنید.

7-  توجه داشته باشید که نه تنها شخص معتاد  بلکه تمام اعضای خانواده معتاد نیز از لحاظ احساسی با این بیماری درگیر هستند.

8-  افرادی را که می توانند به درد دلهای شما گوش کنند و مورد اعتماد نیز هستند پیدا کنید.

9-  بخشش را به دیگران و خود بیاموزید . کینه توزی تنها خودتان را آزاد می دهد.

10-  با نیروئی خستگی ناپذیر اعتماد خویش را حفظ کنید.

11-  کارنامه کارهای خویش را ارزیابی کنید و به تقصیرهای احتمالی خود اعتراف کنید.

12-  شناخت خود را درباره نوجوانان به دیگران انتقال دهید.

نبایدها

1-  در نزد شخص معتاد پنهان کاری نکنید و مسئولیتهای شخص معتاد را به دوش نگیرید.

2-  کوشش نکنید که شخص معتاد اعتیادش را ترک کند چرا که نمی تواند.

3-  باشخص معتاد بحث نکنید.

4-  مواد مخدر را پنهان نکنید یا دو ر نریزید . او می تواند باز هم به آن دست یابد.

5-  اگر معتادی شما را مسئول وضعیت خود قلمداد می کند دلگیر نشوید زیرا معتاد به هر بهانه متوسل میشوید .

6-  از دارو ومواد مخدر و یا الکل برای فرار از مشکلات استفاده نکنید .

7-  درباره معتاد قضاوت نکنید . از شخص معتاد انتقاد نکنید . بخاطر داشته باشید که اعتیاد بیماری است .

8-  مسئله اعتیاد پدر و مادر خود را بزرگترین دشواری خانواده ندانید.

9-  توجه داشته باشید که هیچ مشکلی یک شبه حل نمی شود.

10- تنها بکوشید تا خویشتن را تغییر دهید.

11- اجازه ندهید که دلسوزی و ترحم برخویشتن در وجودتان رشد کند . این ترحم و دلسوزی شما را از بین میبرد .

12- بامسئله و مشکل شخص معتاد با توجه به ضرورتها برخورد کنید نه بیشتر.

راهنما برای خانواده معتادین

این گروه جمعی از همبستگان و دوستان فرد معتاد می باشند که تجربه وتوانائی وامیدهای خود را باهم در میان می گذارند تا مشکلات متداول خود را حل کنند . ما اعتقاد داریم که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است و ما با تغییر در رفتارمان به بهبودی فرد معتاد کمک می کنیم. بهترین شیوه مبارزه برای نزدیکان فرد معتاد درمقابل اثرات بیماری اعتیاد کسب معلومات همراه با رسیدن به پختگی احساس وشهامت در بکار بردن آنها میباشد . افرادی که توانائی کمک به فرد معتاد را دارند به مجرد روبرو شدن با بیماری اعتیاد درخانواده خودشان مغشوش و سردگم می شوند. این موضوع بخصوص در موقعی که فرد معتاد شوهر زن و یا فرزندان هستند بیشتر صدق می کند. در هنگام بهوبدی شخص معتاد همبستگان نزدیک او احتمالا به کمک و مشورت بیشتری احتیاج دارند . اعتیاد یک بیماری است که اثرات روانی شدیدی در نزدیکان فرد معتاد می گذارند . این اثرات از همه بشتر روی همسر پدر مادر خواهر برادر و فرزندان می باشد . هر چه بیشتر این نزدیکان تحت تاثیرات منفی قرار بگیرند کمتر می توانند به فرد معتاد کمک کنند و در بیشتر مواقع بر خورد آنها مضر است تا موثر. برای مثال: زنها احتمالا"خود را مسئول مشکلات زنا شوئی خویش میدانند و به سرزنش خود می پردازنند تا به حدی که به مقصر بودن خود یقین پیدا می کنند.

اعتیاد یک بیماری است. هیچ همسری مسئول بیماری اعتیاد در شوهر خویش نیست همانطور که مسئول بیماریهای دیگری از قبیل مرض قند و سل نمی باشد و هیچ زنی هرگز شوهرش را معتاد نکرده است. بنابراین هیچ زنی مسول بهبودی اعتیاد شوهرش نیز نمی باشد. اما کمبود اطلاعات درباره بیماری اعتیاد باعث نادیده گرفتن این بیماری می شود.با کمبود درک از این بیماری او ممکن است به رشد این بیماری کمک کند. او مسئول بوجود آوردن این بیماری نیست اما می تواند مشوق عدم بهبودی شوهرش گدد وبا رفتار نادانسته خود بهبودی او را به تعویق اندازد. این قاعده کلی برای بقیه اعضای خانواده هم صدق میکند. بخصوص برای کسی که فرد معتاد به او متکی است. این شخص نمی تواند بیماری فرد معتاد را بهبودی بخشد.

پا به پای رشد و پیشرفت بیماری اعتیاد در فرد معتاد خویشاوندان او هم در گیر مسائل عاطفی بیشتری می شوند. بنابراین بهترین راه چاره برای اعضای خانواده معتادان کمک به بهبودی بیماری خودشان است تا حداقل از پیشرفت بیماری خود جلوگیری کنند.بعضی از اشتباهات صادقانه ای که نزدیکان فرد معتاد برای بهبودی او انجام می دهند باور نکردنی است و اغلب باعث تعویق بهبودی معتاد می شود.

بدیهی است که در شروع بهبودی معتادین خویشاوندان در حد توانایی خود هر چه را که امکان پذیر است و گمان می کنند که درست است انجام می دهند ولی به بیماری او رسیدگی نمی کنند. اگر نزدیکان تمایل به یاد گرفتن حقایق راجع به اعتیاد داشته باشند و آنها را به اجرا بگذارند امکان بهبودی به مراتب افزایش می یابد. در حقیقت بهترین راه کمک به شخص معتاد کسب اطلاعات لازم برای یهبودی و شهامت در اجرای این اصول در زندگی با یک فرد معتاد است. ادامه دادن رفتار همبستگی برای ترک اعتیاد بدون انجام تغییر در آداب و رفتار خویش به مراتب موفعیت را برای ترک اعتیاد خراب تر می کند. بدین معنی که برای تغییر رفتار اعتیادی در نزدیکانمان می بایست به تغییر رفتاروافکار خویش بپردازیم. درابتدا ما باید متوجه این موضوع شویم که مشکلات

یک معتاد تنها مصرف مواد مخدر نیست بلکه این مشکلات ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با شخص معتاد دارد . تنها راه بهبودی یک معتاد رهایی از اعتیاد و پرهیز از مصرف است . بهبودی شبیه به یک  ساختمان مستحکم است که زیر بنای اصلی را خود فرد معتاد می گذارد و وگرنه این بنا پا برجا نخواهد ماند . هیچکس نمی تواند کاری را که خود معتاد باید انجام دهد به جایش انجام دهد . شما نمیتوانید داروی یک مریض را به جای او بخورید و انتظار داشته باشید بیمار خوب شود . انتخاب وحرکت باید از طرف معتاد با میل خودش و برای خودش سرچشمه بگیرد تا بهبودی دائمی برقرار شود . این حیرت انگیز است که چطور یک معتاد اعضای خانواده اش بخصوص همسر یا مادر خود را کنترل می کند . فرد معتاد پی در پی مواد مخدر مصرف می کند درحالی که خانواده او فریاد می زنند گریه می کنند پرخاش می نمایند  التماس ودعا می کنند و گاهی اوقات اقدام به تهدید یا بی تفاوتی می کنند. این طرز رفتار باعث می شود که معتاد از عواقب اعمالش غافل بماند . اگر فرد معتاد خداگونه عمل می کند و خانواده را کنترل می کند برای این است که خانواده اش با رفتار ضعیفانه خود این قدرت بی انتها را به او میدهند.

خودشناسی

برای کمک به بهبودی یک معتاد اولین قدم را اعضای خانواده او بر میدارند . هرچه می توانید راجع به این موضوع یاد بگیرید و به آن عمل کنید . و تنها حرفش را نزنید . این از هرکاری که شما برای معتاد انجام دهید موثرتر خواهد بود.   * بطور خلاصه چند مطلق کوچک را میتوان در نظر گرفت .*

1-  همه حقایق و تجربیات را یاد بگیرید و درزندگی خود اجرا کنید و از معتاد ایراد نگیرید.

2-  تا میتوانید به جلسه های خانوادگی معتادان گمنام .جلسه باز آنها. کلینیک ها و مراکز روان درمانی که درباره این بیماری برنامه های ویژه دارند و همچنین مراکز کسب اطلاعات درباره اعتیاد و غیره بروید تا بتوانید هر چه بیشتر و بیشتر درباره این بیماری اطلاعات کسب کنید.

3-  بخاطر داشته باشید که شما احساساتی هستید بنابراین تغییر در رویه و طرز تفکرتان به بهبود شما کمک میکند.

4-  شخص معتاد را به کارهای خوب و مفید تشویق کرده و در انجام آنها او را همراهی کنید.

5-  آگاه باشید که عشق بدون محبت نمی تواند وجود داشته باشد و عشقی که بدون نظم و ترتیب و عدالت و  محبت باشد به نابودی منتهی می گردد.

فهرستی از کارهائی را که نمی بایست در برابر یک معتاد انجام داد ، تهیه نمائید هرچند ممکن است کامل نباشد ولی شروع خوبی میتواند باشد.

1-  فلسفه بازی نکنید خود را نبازید . سرزنش ، دعوا و پرخاش نکنید. ممکن است با اجرا کردن تمام این کارها احساس خوبی به شما دست دهد ولی موقعیت خیلی بدتر خواهد شد.

2-  عصبانی نشوید چون با عصبانیت شانس هرگونه کمک به خود را ازدست می دهید.

3-  اجازه ندهید که ترس و واهمه شما را وادار به کارهائی برای معتاد نماید که مسئولیت خود اوست.

4-  هیچگونه قول وقراری از معتاد قبول نکنید چون این فقط راهی برای تعویق انداختن بهبودی است. قراردادهای خود را تغییر ندهید و روی حرف خود پا برجا باشید.

5-  اجازه ندهید که شخص معتاد به شما دروغ بگوید و آن را بعنوان حقیقت قبول نکنید . این عمل دروغگوئی او را تشویق می کند حقیقت اگر چه تلخ است ولی باید مطرح شود.

6-  نگذارید شخص معتاد برای شما زرنگی به خرج دهد این به او یاد می دهد که از مسئولیت شانه خالی کند و درعین حال احترام برای شما قائل نباشد.

7-  نگذارید شخص معتاد از شما سوءاستفاده کند چون با این کار شما را همدست خود می سازد و از کارهای مربوط به خود شانه خالی می کند.

8-  این نکته ها فقط یک راهنمائی است . اینها را به عنوان کتاب قوانین استفاده نکنید . از عقل و هوش خود نیز استفاده کرده و در اجرای آنها از منطق خود کمک بگیرید. به جلسات خانواده معتادان گمنام بروید و از اشخاص با تجربه در این مسائل کمک بگیرید و شاید به این نتیجه برسید که شما نیز مانند شخص معتاد احتیاج به کمک و راهنمائی دارید.

روبرو شدن با حقایق و قبول حقایق را پشت گوش نیندازید ، چرا که بیماری اعتیاد به سرعت رشد می کند . بنابراین از همین لحظه شروع به یادگیری و درک مسائل و برنامه ریزی برای بهبودی آنها کنید . دست روی دست گذاشتن بدترین انتخاب  و روش مبارزه با این بیماری است . بسیاری از خانواده های معتادین که حتی با فرد معتاد زندگی نیز نمی کنند و با یکدیگر برخوردی هم ندارند به کررات متوجه این مسئله شده اند که چقدر زندگی آنها بوسیله این بیماری تحت تاثیر قرار گرفته و اختیار زندگی از دستشان خارج است و اثرات زندگی گذشته باعث آزار و اذیت آنها است و بالاخره آنها نیز با رفتن به جلسات ، خواندن نشریات و عمل کردن به قدمهای دوازده گانه ، به زندگی خود صلح و آرامش از بین رفته را برگردانده اند

معالجات طولانی مدت

تلاش در دور نگاه داشتن شخص معتاد از مواد مخدر وشخص الکلی از الکل ویا مخفی کردن بطری الکل از یک الکلی و یا معتاد از مواد مخدر اشتباهی بزرگ است . استفاده هرچه بیشتر از این کارها و حربه ها برای دور نگاه داشتن الکلی از الکل ومعتاد از مواد مخدر نمی باشد . هرچند برای خانواده یک معتاد بسیار مشکل است که از مصرف مواد مخدر او جلوگیری نکنند اما این جنگ وجدالی خواهد بود که هر روز ادامه خواهد داشت وتمایل ودرک یک فرد معتاد برای ترک اعتیاد ازطریق تشویق بسیار موثرتر است تا اینکه او را از مصرف مواد مخدر محروم کنند.تنها راه حل برای معالجه این بیماری وحشتناک این است که بگذاریم این اعتیاد با همه عواقب بد آن بقدری برای شخص معتاد دردناک شود که وی درصدد یافتن راه فرار از درد تحمل ناپذیر اعتیاد برآید . به این معنی که به معتاد عشق و محبت بدهیم و در راه بهبودی با او همراهی کنیم . ولی او را از مصرف مواد مخدر وعواقب آن محافظت نکنیم . این بدان معناست که شهامت خجالت کشیدن ، زیان های کوچک یا بزرگ دین ، بیکار شدن و در بعضی مواقع به عناوین مختلف جدائی های موقتی را تحمل داشته باشیم . اگر معتادان در آرزوی هوشیاری و آرامش دائمی هستند باید لذت بیشتری در هوشیاری ببینند و بگذارند آگاهی از درد و رنج های ناشی از اعتیاد وجود داشته باشد. درمان هرگونه بیماری وخیم مستلزم گذشت زمان طولانی است و ممکن است هر آن بیماری دوباره بازگشت کند . اگر بعد ازمدتی از ترک اعتیاد ، شخص معتاد دوباره مواد مخدر مصرف کند دنیا به آخر نخواهد رسید . در این موقع خانواده و یا دوست او نباید خونسردی خود را از دست داده و روشهای گذشته خود را از نو در پیش بگیرند. این مصرف مجدد توسط معتاد چه بسا باعث می شود که فرد معتاد دریابد که حتی یکبار هم نمی تواند  دوباره به طرف مواد مخدر برگردد و آن لیوان اول مشروب یا مصرف اول مواد مخدر است که باید از آن پرهیز نماید . به همان نحو که فرد معتاد در زمان اعتیاد بصورت فعال مشغول مصرف مواد مخدر می باشد . در زمان بهبودی نیز به صورت فعال در برنامه درمانی معتادان گمنام قرار می گیرد و بصورت جدی و پیگیر ، بهبودی خود را ادامه می دهد . این بخصوص در موقعی صادق است که آنها به برنامه معتادان گمنام آشنا می شوند و آن برنامه را قبول دارند . فرد معتاد ممکن است هر شب  را با معتادین درحال بهبودی بگذراند . و بهترین راه حل برای خانواده معتادین این است که تا آنجا که ممکن است به گروههای خانوادگی معتادان گمنام یا نارانان بروند و یا به جلسه های معتادان گمنام که با شرکت خانواده های معتادین و سایر افراد نیز تشکیل می شوند بروند که به آن ((جلسه باز معتادین گمنام)) می گویند. جلسات خانوادگی معتادان گمنام همانقدر برای خانواده هائی که معتادشان درحال بهبود است ، لازم است که جلسات معتادین گمنام برای خود شخص معتاد لازم است در این جلسات سعی براین است که  مشکلات اعضای خانواده درک شود و راه حلی نیز پیدا و ارائه گردد . اگر فرد معتاد درمان روانی و روحی خود را آغاز کند ، اما خانواده او هیچ کمکی به خود در این باره نکنند امکان پاشیدگی خانواده او هم بسیار زیاد است . همه اعضای خانواده باید قبل ، در حین و بعد از بهبودی فرد معتاد از نظر روحی و احساسی رشد کنند . در غیر اینصورت جدائی و از هم گسیختگی در میانشان اتفاق خواهد افتاد.

 *چه فرد معتاد ترک اعتیاد کند و یا نکند ، الان وقت آن است که اعضای خانواده او به بهودی روح و روان خود اقدام کنند.*

برای خانواده‏ها و خویشاوندان

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلاتمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم .

آیا شما به جلسات خانواده های معتادان احتیاج دارید ؟

پرسشنامه‏ای که برای والدین ـ همسران و بستگان مطرح شده است

" تا می‏توانید با صداقت به آنها جواب دهید"

 1 ـ آیا شما برای فرزندان ،‌ همسران ،‌ بستگان و دوستان خود عذر موجه می‏آورید ؟ به خاطر آنها دروغ می‏گویید ؟  ‌یا پنهانکاری می‏کنید؟

 
بلی ٱ

خیرٱ

2 ـ آیا دلیلی دارید که به همسر فرزندان ،  ‌بستگان و دوستان خود اعتماد کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

3 ـ آیا باور کردن اظهارات آنها برایتان سخت است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

4 ـ آیا شما با نگرانی در رختخواب به انتظار فرزند ، ‌همسر ، بستگان یا دوستانتان بیدار می‏مانید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

5 ـ آیا فرزند شما مدرسه را بدون اطلاع شما رها کرده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

6 ـ آیا همسر شما کارش را از دست داده است و صورتحسابها روی هم انباشته شده ؟

بلی ٱ

خیرٱ

7 ـ آیا پس‏اندازهای شما بطور مرموزی ناپدید می‏شود؟‌

بلی ٱ

خیرٱ

8 ـ آیا سؤالهایی که بدون پاسخ مانده باعث دشمنی و تخریب پایه و اساس ازدواج شما می‏شوند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

9 ـ آیا از خودتان این سؤال را پرسیده‏ اید که چه چیزی اشتباه است؟ و اینکه آیا اشتباه از من بوده؟ (آیا من مقصر هستم؟)

بلی ٱ

خیرٱ

10ـ آیا بدگمانی شما باعث کنترل کردن (بازرسی) شما می‏شود؟ و آیا از چیزی که احتمالاً پیدا خواهید کرد واهمه دارید

 

بلی ٱ

خیرٱ

11ـ آیا مخالفتهای عادی خانواده تبدیل به دشمنی می‏شود؟

بلی ٱ

خیرٱ

12ـ آیا کارهای اجتماعی خود را با بهانه ‏های مبهم کنسل می‏کنید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

13ـ آیا بطور روز افزون نسبت به دعوت دوستان خود به منزلتان دچار بی‏میلی شده ‏اید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

14ـ آیا نگرانی شما برای همسر ،‌ فرزند ،‌ و یا دوستان باعث     سر درد ، دل درد ، و اضطراب شدید می‏شود ؟

بلی ٱ

خیرٱ

15ـ آیا همسر و فرزند شما به آسانی با مسائل جزئی برافروخته می‏شوند ؟ آیا زندگیتان همچون کابوس بنظر می‏رسد ؟

بلی ٱ

خیرٱ

16ـ آیا بخاطر رودربایستی از بحث در مورد وضعیت خود با دوستان و بستگان عاجز هستید ؟

بلی ٱ

خیرٱ

17ـ آیا تلاشهای شما در کنترل کردن نا امید کننده است ؟

بلی ٱ

خیرٱ

18ـ آیا بیش از حد در حال جبران کردن هستید و سعی می‏کنید سر و صدا ایجاد نکنید؟

 

بلی ٱ

خیرٱ

19ـ آیا شما به تلاش خود ادامه می‏دهید و هیچ چیز به شما کمک نمی‏کند ؟

بلی ٱ

خیرٱ

20-  آیا شکل زندگی دوستان همسر یا فرزندانتان تغییر کرده است ؟ آیا هرگز فکر می‏کنید از مواد مخدر استفاده کنند ؟
 

بلی ٱ

خیرٱ

حال اگر شما حداقل به 4 سؤال پاسخ مثبت داده‏ اید؟ جلسات خانواده های معتادان ممکن است بتواند در دادن جوایهایی که بدنیال آن هستید به شما  کمک کند .

آیا شما آمادگی ورود به جلسات خانواده های معتادان را دارید ؟

خدا می‏داند که چقدر تلاش کردم ، تو گریستی و ناله سر دادی که چرا ؟ چرا این اتفاق برای من افتاد ؟
به او پول تو جیبی دادم ، اتومبیلم را قرض دادم ، خرجش را دادم ، و وقتی صبحها از خستگی قادر به برخاستن از جا نبود ، به او اجازه دادم بخوابد.
مدرسه را دوست نداشت . کار نمیکرد و از تمام مسئولیتهایش با مهارت تمام شانه خالی میکرد . بعد تو دریافتی که مواد مصرف می‏کند ، به پلیس خبر دادی .
فکر میکردی تمام جوابها را میدانی ، درحالیکه هیچکدام از آنها را نمیدانی .
همه‏اش مایة ‌تأسف است . کجای کار اشتباه بوده ؟
با چه کسی می‏توانی حرف بزنی ؟ به کجا تعلق داری ؟
یک نفر باید باشد که باهاش حرف بزنی ، جایی باید باشد که به اونجا بروی .
ما اینجا در جلسات خانواده های معتادان احساس تو را درک می‏کنیم ، خدایا ما از کجا می‏فهمیم ؟
تو یاد می‏گیری که چون ما مشکلات را با دیگران درمیان بگذاری .
یاد می‏گیری چگونه زندگی کنی و بگذاری دیگران زندگی کنید ، و چون ما نشان دهی که اهمیت می‏دهی . می‏فهمی چه کاری را می‏توانی بکنی و چه کاری را نمی‏توانی .
یاد می‏گیری به دیگران اجازه دهی زندگی خودشان را بکنند ، و این چیز زیادیست برای آموختن . اگر این مشکل را داری و مایلی یاد بگیری .
و اگر خواهان آرامش هستی ، این فرصت خوب را به خود بده .
ما دستهایمان را همراه با درک و اعتماد به سوی تو دراز می‏کنیم ، تا به تو سلامت عقل را بازگردانیم .
از روی غرور و خودپسندی و یاریبخش دستهای ما را پس نزن .
تو یاد خواهی گرفت که با مشکلاتت زندگی کنی ، و این حقیقت دارد .
آنوقت است که می‏توانی به خانواده ‏ات و تمام اطرافیانت کمک کنی .

داستانهای شخصی
 

من آدمی بودم که به شکلی افراطی انتقاد میکردم ، دشمنی می‏ورزیدم و منفی‏ها را می‏دیدم . این عقاید را همیشه به زبان می‏آوردم ، امّا در درون به آنها چنگ میزدم و دائماً فکر میکردم . همیشه ایمان داشتم ، اما با گذشت سالها بی‏ آنکه بدانم چه بر من می‏گذرد ، این ایمان را از دست دادم . همیشه سرشار از احساس گناه ، غم و نارضایتی بودم و خوشحالیم بطور کامل وابسته به دیگران بود . میدانستم که زندگیم به شکست منتهی شده و دیگران را مقصّر این شکست میدانستم . بنظر میرسید قادر به تغییر این گرایشات نیستم . به هر کلام یا هر رفتاری واکنش نشان میدادم و بسته به رفتار دیگران احساس خوب یا بد داشتم . البته بیشتر اوقات احساس بدی داشتم چون نگرشم به من اصلاً اجازه نمیداد خوبیها را ببینم . آنقدر مشغول نگاه به دیگران و راهنمایی و کنترل آنها بودم که وقت نداشتم تقصیر خود را ببینم . هیچکس را با خودم همگام نمیدانستم .

بعد از اولین جلسه دریافتم که خدای من نمرده و به این ترتیب به معنویت راه یافتم و آمادگی پیدا کردم که قدمها را بپذیرم . به آرامش و سکونی که قولش را میدادند دست یافتم و هر روزم سرشار از لذت زندگی شد . ترک عادات قدیمی دشوار است و هنوز هم گاهی نادانسته به این عادات برمیگردم ، امّا حالا راههایی دارم که می‏توانم قبل از آنکه فکرم را به خود مشغول کنند و مثل گذشته نابودم کنند مهارشان کنم . دریافتم که مقدار زیادی از مشکلاتم بر اثر واکنشهایم هستند . دیگر احساسات دیگران را به خود نمی‏گیرم . البته همیشه در اینکار موفق نیستم ، امّا حواسم به آنچه میگذرد هست و می‏توانم آنرا رها کنم . میدانم که شادی من فقط بستگی به درون خودم دارد و همینطور میدانم که من مسئول شادی دیگران و یا اعمال وابستگان دور و نزدیکم نیستم . به هر روز جدید با شادی و امید نگاه میکنم و میدانم که این روز ، روزمره است و فقط من هستم که میتوانم قدر آن رابدانم . هر روز را با یاد خدا و درخواست هدایت و خرد او برای پذیرش آن و نیرو و شهامت برای پذیرش آنچه آنروز برایم دارد شرح می‏کنم . هر روز رشد میکنیم . با قویتر شدن و ایمانم ، ترسهایم ضعیف‏تر می‏شوند و از میان میروند . ایمان و ترس نمی‏توانند در کنار هم زندگی کنند . شبها خدا را به خاطر شادی آن روز و آرامشی که به من عطا نموده سپاس می‏گویم و از او به خاطر ناخشنودیهایی که برای دیگران بوجود آورده‏ام طلب بخشایش می‏کنم . تسلیم عشق خداوند هستم و دعال می‏کنم که بتوانم کمکی برای دیگران باشم .

میدانم وقتی اولین بار به جلسات خانواده های معتادان آمدم ، حقیقتاً چقدر بیمار بودم . تمام آنچه که میدانم اینست که نیازمند کمک بودم تا بتوانم با معتادم کنار بیایم و امیدوار بودم بتوانم این کمک را در جلسات خانواده های معتادان پیدا کنم . حال میدانم که ذهن من پر از انکار و نگرش منفی بود و حس ترحم و بیزاری از خود بر من غلبه کرده بود . هاله‏ای پر از غرور ، ‌حق جانبی ، خود محوری و ارزشهای کاذب داشتیم .
  
*******

در اولین جلسه ، موضوع جلسه قدم یک بود و رهبر جذابترین ،‌ آرامترین و شادترین زنی بود که تا آن زمان دیده بودم ، و مطمئناً تفاوت زیادی با من داشت . من خواهان آنچه آنها داشتند بودم و از اینرو همچون اسفنج سعی کردم تمام آنچه گفته میشد را جذب کنم و همچون غریق به تمام کلماتی که گفته میشد چنگ میزدم .
از طریق جلسات خانواده های الکلی ها تا حدی با برنامه آشنایی داشتم ، امّا بقدر کافی وقت روی آن نگذاشته بودم تا 12 قدم را واقعاً بفهمم و تمرین کنم .

میدانستم که کنترل زندگیم از دستم خرج شده ، امّا قادر نبودم اقرار کنم که در مقابل معتاد عاجزم . در اولین جلسه مثل این بود که بار عظیمی از دوشم برداشته شد . احساس گناه از من رخت بر بست و بعد از اینکه درک کردم با تسلیم به نیروی برترم کمکی با نومیدی خواهان آن بودم ،‌ خواهد آمد ، احساس آرامش بر من سایه افکند . حس عظیمی از گرما و عشق گروه را احساس کردم و با شنیدن اینکه قادر به کنترل معتادم نیستم بعد از چندمین ماه برای نخستین بار آرام گرفتم .

من آدمی مصمم و اهل عمل هستم و از اینرو کارکردن دوازده قدم برای من همیشه آسان نبوده ، امّا حالا میدانم که جلسات خانواده های معتادان برای من راه کاملاً جدیدی از زندگی شده و چیزیست که هرگز نمی‏خواهم آنرا از دست بدهم . دیگر احساس تنهایی نمی‏کنم ، چون نیروی برترم را همراهم دارد ، کسی که به انتخاب خود او را خدا می‏نامم و آنکه اگر فقط سعی کنم کنترل را کنار گذاشته و تسلیم اراده‏اش شوم همیشه در کنارم خواهد بود . راه او همیشه بهتر از راه من است ، امّا من مدتها بود که او را گم کرده بودم . ؟ که به جای خود محور بودن خدا محور شدم ، یأس و نومیدیم مبدل به امید شد رنجشها و احساس ترحمی که نسبت به خود داشتم ، جای خود را به شکیبایی داد و ایمان جای ترسها و اضطرابهایم را گرفت . حالا صبر ، تواضع ، و سپاسگزاری جایگاهی در زندگی من دارند . هر روز سعی می‏کنم رها کنم و به خدا بسپارم ؛ ذهنم را باز بگذارم و زندگی کنم و بگذارم دیگران زندگی کنند و به کار روز خود و ترازنامه‏ام ادامه دهم . معتادم هنوز مشکلات خود را دارد ، امّا من به ثبات احساس رسیده‏ام . به همان ثباتی که بشدت نیازمند آن بودم ،‌ و آزادی ، ‌آرامش و شادمانی‏ای را بدست آورده‏ام که به نحوی فاحش خواهان آنها بودم .
 
*******

پسر من معتاد به مواد مخدر است . در آغاز اعتراف به این مسئله برای من بسیار دشوار بود ،‌ امّا با تشویق پزشک خانوادگی خود به این مسئله اعتراف کردم . اما بعد از این اقرار و درک واقعیت ، برای حل مشکلاتی که او برایمان ایجاد کرده بود باید از کجا کمک می‏گرفتم ؟

سال بعد به مراقبت از او در مقابل دوستانش ،‌ وثیقه سپردن برای آزادی او از زندان، و وکیل گرفتن و سر گردان بودن در دادگاهها و بیمارستانها سپری شد . غمگین و عصبی بودم و احساس گناه و مسئولیت میکردم . بارها زمانیکه فرزندمان جلوی در تلوتلو می‏خورد ، سر همسرم فریاد کشیدم تا کاری بکند . نمیدانستم به کجا رو بیاورم . نگاه کاملاً نومید همسرم را میدیدم و میدانستم که هر دوی ما بر اثر بحران زندگیمان جسماً بیمار شده‏ایم . دیگر قادر به پنهان کردن مسئله از دوستان و همسایگان نبودیم . راز مصیبت‏ بار ما خبر جدی برای روزنامه‏ها شده بود . تا اینکه یکی از اعضاء جلسات خانواده های معتادان که مطلبی در مورد پسرمان خوانده‏ بود تلفنی از ما دعوت کرد به جلسه آنها برویم و ما نومیدانه این دعوت را پذیرفتم .

چه تجربه‏ای ! در اینجا کسانی را یافتیم که تجربه‏ای مشابه ما داشتند ، و با این وجود آرامش زیبایی بر زندگیشان حاکم بود . هر چه بود این همان چیزی بود که ما بدنبالش بودیم . از اینرو با تمام قوا به این برنامه چنگ زدیم . فهمیدیم که این برنامه برای ماست . آمادگی دریافت کمک را داشتیم و برنامه راه روزانه زندگی باشد . با کمک دوستان جلسات خانواده های معتادان قادر بودیم احساس گناه ، شرم ، و حس مسئولیت کاذب خود را دور بریزیم . از برنامه استفاده کردیم تا نگرشهای خود را تغییر دهیم و در خانه‏های خود و زندگیمان به آرامش ، سکون و شادی برسیم ،‌ تا هنگامیکه پسرمان تصمیم به پاک شدن بگیرد سر راهش نایستیم .

اعتراف کردیم در مقابل دیگران عاجزیم ، و مطمئناً تلاشهایی که در گذشته به خاطر او کرده بودیم ، همه بیهوده بوده است . تلاشهایی چون قبول مسئولیتهایش ، و محافظت از او فقط او را به ادامة مصرف تشویق کرده بودند .
هنگامیکه یاد گرفتیم او را با عشق رها کنیم تا مسئولیت اعمالش را خود بعهده گیرد، زمام امور زندگی چنان از دستش خارج شد که خود به جستجوی برنامة معتادان گمنام پرداخت .

ما در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهیم شد ، ‌امّا تا زمانیکه برنامه و نیروی برتر خود را داریم می‏توانیم آرامش ، شهامت ، و خرد داشته باشیم .


*******
من این برنامه را از طریق مسئول امور بزهکاران یکی از دوستان معتادم پیدا کردم نمیدانستم برنامه در بارة‌ چیست ،‌ امّا به آن بعنوان کانال دیگری برای کمک و تحقیق نگاه کردم . اما کمک برای چه کسی ؟ از این مطمئن نبودم . در مورد جلسات خانواده های الکلی ها شنیده بودم ، و میدانستم برای خانواده‏هاست ، امّا ایده مبهمی از عملکرد آن داشتم . وقتی به برنامه آمدم ورشکستة روحی بودم ؛ نمیتوانستم ‌تصمیم بگیرم . دو سه بار تصمیماتم را عوض میکردم و بعد با نومیدی رهایشان می‏کردم . روز و شبم با فکر معتادم می‏گذشت . پر از چراها و ترس و نگرانی و رنجش بودم .

اولین جلسه مرهمی بود بر ذهن و قلب نا آرامم . سرشار از حس آرامش و سکون شده بودم . احساسی که برایم باور کردنی نبود . من همیشه به نیروی برتر یا خدا ایمان داشتم ، امّا در طول سالها او را جایی گم کرده بودم . از اینرو سپردن زندگیم به او قدمی آسان و راحت بود . مدتی حدود سه هفته از نظر ذهنی از هر گونه آشوبی رها بودم و به زندگی روزمرّه‏ام ادامه میدادم . ظاهراً هیچ چیز تغییر نکرده بود ، امّا من تغییری احساس کرده بودم . افکار منفی از ذهنم رخت بر بسته بود . دیگر نگران نبودم و ارامش کامل بر من حکمفرما شده بود . مثل این بود خدا ذهنم را پاک کرده و گفته بود : ” اگر به من اعتماد کنی ، اینگونه است . ”

در این دروان در جلسات زیادی حضور یافتم . به هر چیزی که می‏شنیدم گوش می‏دادم و آنها را فرا می‏گرفتم . نشریات را می‏خواندم و به « فقط برای امروز» در جلسات خانواده های الکلی ها تکیه می‏کردم . این بود که از ترس ، اضطراب و رنجش خلاص شدم . حالا نگرشم در مورد خیلی چیزها تغییر کرده و هر روز برایم تجربة‌ تازه‏ایست . بدون هدایت خدا شاید هرگز قادر به ادامة ‌این سفر نباشم ؛ هنوز عادات بد بسیاری دارم ، امّا حالا آنها را می‏شناسم و فوراً می‏توانم آنها را به خدا بسپارم . چون حالا منشأ مشکل خود را میدانم . مشکل من ظاهراً با واکنش من نسبت به ترسهایم به خود می‏انجامد . دریافته‏ام که با تغییر نگرشم زندگی خودم و آنها که هر روز با آنها در ارتباطم روشن‏تر و مطلوب‏تر خواهد شد . زندگی من تغییر زیادی نکرده ، کار جدیدی را شروع نکرده‏ام ، امّا زندگیم مملوّ از شادی زندگی کردن فقط برای امروز است . گاه خود را می‏بینم که به الگوهای کنترلی گذشته لغزیده‏ام ،‌ چون نومیدانه خواسته‏ام عزیزانم به آن آرامش درونی که خودم دارم دست پیدا کنند و به این خاطر دچار تنش و نومیدی شده‏ام . و چون بعد از آن کنترل امور در زندگیم دوباره از دستم خارج میشود ، فوراً به قدم برمیگردم .
 
*******

پسر من معتاد است . وقتی به این برنامه آمدم منهم معتاد بودم ،‌ امّا معتاد به تمام احساسات منفی که نگرانی ، ترس ،‌ رنجش ، و احساس ترحم نسبت به خود چند تا از آنها بود . پنج ماه است که در برنامه هستم و هر روز با روز پیش فرق می‏کنم . خدا به من اجازه میدهد کمی عمیق‏تر به خود نگاه کنم . می‏فهمم که این همان است که می‏گوید : ” خدا به من پیش از آنچه در توانم باشد نمیدهد . “ خدا به من اجازه میدهد آن مقدار درمورد خودم بدانم که بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و وقتی به تصویر خود خو گرفتم ،‌ در را کمی بازتر می‏کند و به من کمی دیگر از نواقصم را  نشان میدهد ،‌ با این کمبودها به من دعای آرامش و دوازده قدم را داده تا به من کمک کنند خود را تغییر دهم یا کمبودهایم را بپذیرم . به محض آگاه شدن از یک کمبود اخلاقی ، می‏توانم آنرا رها کنم ، ‌چون دیگر دلیلی برای چنگ زدن به آن احساس منفی ندارم . و چون حق انتخاب دارم ، خوشحال بودن را برمی‏گزینم . و از اینرو شادی اجتناب ناپذیر است .

در می‏یابم که من آدم مهربان ، دوست داشتنی و دست و دلبازی نیستم که خودم فکر میکردم و مردم را هم به این باور انداخته بودم ،‌ بلکه آدم متقلّبی از بدترین نوع هستم . امّا امیدورم به بهترین تبدیل شوم . اعتماد زیادی دارم ، چون مدتی است که احساس بهتری دارم . میدانم که شادی من کاملاً به خودم بستگی دارد . اگر وابسته به افراد باشم و اجازه دهم در این لحظه احساسات مرا تحت تسلط داشته باشند ، ‌همیشه در تب و تاب خواهم بود ، چون در طی روز با آدمهای مختلفی بر خورد خواهم کرد .

هر روز صبح از خدا می‏خواهم راهش را به من نشان دهد ،‌ و شبها او را به خاطر کمکهایش سپاس می‏گویم . این برنامة ساده‏ای برای آدم ساده‏ای مثل من است .

دفترچه راهنمای خانواده معتادین و مصرف‏کنندگان مواد مخدر

گروههای خانواده معتادان

برنامه جلسات خانواده های معتادان به عنوان ابزاری به منظور کنار آمدن با شرایط ایجاد شده توسط مصرف مواد مخدر توصیه می‏شود .   ( گروههای خانواده الکلی ها برای اقوام و دوستان الکلیها پیشنهاد می‏شود . ) میان الکلیسم و وابستگی به مواد مخدر می‏تواند شباهتهای زیادی وجود داشته باشد، اما بارزترین تفاوت آنها این است که مصرف مواد مخدر معمولاً غیر قانونی است و برای خانواده معتادین احتمال رو به رو شدن با شرایط بحرانی یعنی شرایطی که مستلزم اقداماتی برای نجات زندگی است، وجود دارد . وابستگی به مواد مخدر یک بیماری خانوادگی است . معتاد یا مصرف ‏کننده مواد مخدر زندگی تمام افراد نزدیک خود را تحت تأثیر قرار می‏دهد و خانواده نمی‏تواند درک کند که وابستگی به مواد مخدر نشانة بیماری است . حضور صادقانه در جلسات خانواده های معتادان و ارتباط دائم با اعضا تغییرات جالب توجهی در شرایط افراد خانواده بوجود می‎آورد .

بهترین دفاع خانواده درمقابل تأثیرات عاطفی مصرف مواد مخدر کسب اطلاعات و رسیدن به پختگی و شهامتی است که باید به مورد اجرا گذاشته شود . افرادی که احتمال دارد قادر به کمک به معتادان یا مصرف‏ کنندگان خارج از خانواده باشند، ممکن است درصورت اعتیاد افراد خانواده خود سر در گم شده و باعث خرابی اوضاع شوند . خویشاوند یا کسی که مسئولیت بیشتری نسبت به فرد وابسته به مواد مخدر احساس می‏کند، اغلب بیش از مصرف کننده نیاز به کمک و مشاوره دارند . وابستگی به مواد مخدر بیماریست . بیماری‏ی که تأثیر عظیمی بر خانوادة درجة‌ یک می‏گذارد . والدین ، زن یا شوهر، خواهر،  برادر و فرزندان بیشترین تأثیر را می‏گذارند و هر چقدر احساسات این افراد جریحه ‏دارتر گردد، کمکشان بی‏فایده‏ تر می‏شود . رابطه میان مصرف‏ کنندة مواد مخدر و خانوادة او اغلب شاید در عوض مفید بودن ، مخرب باشد .

به عنوان مثال، ‌ نزدیکترین فرد به مصرف‏ کننده یا معتاد ممکن است خود را مقصر تمامی مشکلات قلمداد کند و این احساس شاید تا حدی باشد که از واقعیت داشتن آن دچار هراس شود . با این وجود اعتیاد یک بیماری است و هیچکس مسئول وابستگی به مصرف مواد مخدر در فرد دیگر و بهبودی او نیست . اما نزدیکان مصرف کنندگان به علت عدم آگاهی اجازه می‏دهند این بیماری بی آنکه تشخیص داده شود ،‌پیشروی کند، از پیشرفت آن حمایت می‏کنند و در احتراز از معالجه تسهیم می‏شوند . گرچه بطور قطع نمی‏توان این اطمینان را داد، اما اعضای خانواده با به دست آوردن شهامت و درک لازم می‏ توانند قدمهایی بردارند که ممکن است به بهبودی عاجل مصرف ‏کننده بیانجامد . وابستگان درجه یک مصرف ‏کننده نمی ‏توانند بیماری او را معالجه کنند . هیچ پزشکی قادر به درمان بیماری وخیم خود نیست و معدود پزشکانی هستند که می‏ توانند به عنوان پزشک اعضای خانواده و به خصوص همسر ، پدر و مادر یا فرزندان خود را عمل کنند .

با پیشرفت بیماری اعتیاد ، به علت درگیری احساسی نزدیکان فرد معتاد بهترین کمکی که در ابتدا می‏توان کرد، این است که برای یافتن کمک در مورد شرایط خود با دیگران مشورت کنیم . خانواده نمی ‏تواند نقش حمایت کننده ایفا کند . اشتباهاتی که از اعضای خانواده سر می‏زند، معمولاً غیر قابل باور است و اغلب بهبودی فرد معتاد را دشوار می‏ سازد . قبل از هر چیز باید این مسئله درک شود که خانواده ممکن است هر کاری که به نظر درست می‏ رسد انجام دهد ، اما بیماری به صورت عنان گسیخته ‏ای رو به پیشرفت باشد . با این وجود اگر خانواده تمایل به یادگیری و اجرای عوامل و حقایق مربوط به استفاده از مواد مخدر و وابستگی به آن داشته باشد ، شانس بهبودی به میزان زیادی افزایش می‏ یابد . درواقع بهترین راه کمک به بهبود هر معتاد یا مصرف‏ کننده پیدا کردن آگاهی و دیدگاه های اصولی و علمی و داشتن شهامت برای بکارگیری اصول به هنگام برخورد با مصرف کننده می ‏باشد . به طور معمول اگر بی‏ آنکه یاد گرفته باشیم از نزدیک نگاهی به واکنشهای خود بیاندازیم و تلاشی پی‏گیر برای تغییر خود انجام دهیم ، هرگونه تلاشی برای کمک به مصرف کننده به منظور توقف مصرف او اوضاع را وخیم‏تر خواهد کرد . ابتدا باید درک کنیم که مشکلات مربوط به وابستگی به مواد مخدر فقط داروهای شیمیایی نیستند بلکه مشکل در افراد استفاده کننده از این داروها می ‏باشد . با این وجود بهبودی واقعی زمانی آغاز می ‏شود که فرد از داروهای مخدر ، الکل و دیگر  مواد تغییر دهندة ذهن به طور کلی جدا شود . بهبودی شبیه ساخت منحنی گونیک است . پایه ‏های بسیاری وجود دارند که قابل رؤیت نیستند . افراد زیادی سنگ های مختلفی را در این منحنی قرار می‏ دهند ، امّا سنگ اصلی باید توسط خود شخص  مصرف کننده گذاشته شود ، و گرنه این ساختار از هم می ‏پاشد . هیچکس نمی ‏تواند برای مصرف کننده کاری را انجام دهد که خود او باید انجامش دهد . شما نمی‏توانید داروی بیماری را مصرف کنید و انتظار داشته باشید او بهره آنرا ببرد .

اگر قرار است بهبودی تداوم داشته باشد ، انتخاب باید از جانب خود مصرف کننده و با اراده خود او باشد . اینکه مصرف کننده چگونه خانواده و به خصوص پدرو مادر یا همسرش را کنترل می‏کند ، وحشتناک است . فردم معتاد مواد مخدر مصرف می ‏کند ، خانواده فریاد می‏ زند ، بارها و بارها التماس و عجز و لابه می ‏کند ، دعا و تهدید می‏ کند و به آرامی دست به اقداماتی جهت درمان می ‏زند . سرپوش می‏ گذارد ، مراقبت     می‏ کند و شخص را در مقابل عواقب استفاده از مواد مخدر حمایت می ‏کند . اگر وابستگی به مواد مخدر همچون خدایی کوچک به عملکرد خود ادامه می‏ دهد ، به این علت است که خانواده به حفظ توهم قدرت مطلق او کمک می‏ کند . مصرف کننده برای حفظ جبروت روان رنجوری (تلاش جهت ایفای نقش خداوند) دو سلاح اساسی دارد .

سلاحهای مصرف ‏کننده

نخستین سلاح مصرف ‏کننده توانایی برانگیختن خشم و تحریک افراد برای از دست دادن صبر و شکیبایی است . اگر اعضای خانواده یا دوست خشمگین شوند یا حالت مخالف یا دشمنی به خود گیرند توانائیشان برای کمک به مصرف ‏کننده به طور کامل از میان می‏ رود . مصرف کننده به طور خود آگاه یا ناخودآگاه تصویری از تنفر از خود به شخص مقابل انعکاس می ‏دهد . وقتی نزدیکان مصرف کننده در حالت خشم و خصومت عکس ‏العمل نشان می ‏دهند ، مصرف کننده حس می‏ کند مصرف قبلی‏ش موجه بوده و بهانه بیشتری برای مصرف بعدی خود پیدا می ‏کند .  چون اگر کسی کنترل خود را از دست بدهد . در آن زمان و یا دست کم در آن لحظه تمام شانس کمک را از دست می‏دهد .

سلاح دوم مصرف کننده توانایی او در ایجاد اضطراب در خانواده است . با این حربه اغلب خانواده مجبور می شود کاری را برای مصرف کننده انجام دهد که اگر قرار باشد جلوی این بیماری گرفته شود ، فقط خود مصرف کننده باید آنرا انجام دهد . اعضای خانواده در تلاشهای اشتباهی که برای کمک به او می ‏کنند ، خود را دائماً در حال حمایت از مصرف کننده در برابر عواقب اعمالش ، سرپوش گذاشتن بر اعمالش ، مراقبت از او و فراهم کردن فضا برای غُر زدن او می‏ یابند .

پاس کردن چک بی ‏محل تصویری از این واقعیت است . مصرف کننده برای پاس کردن چک خود پول ندارد . وقتی اضطراب و دستپاچگی در مورد پاس نشدن چک از حد می‏ گذرد ، پول را تأمین کرده و چک را پاس  می‏ کنند . اینکار از اضطراب خانواده و مصرف کننده می ‏کاهد ، اما برای مصرف کننده الگویی برای حل مشکلات بنا می ‏نهد . مصرف کننده یاد می‏ گیرد که خانواده‏اش به او اجازه نمی ‏دهد از عواقب اعمالش رنج ببرد و این امکان وجود دارد که هر زمان چک بی‏ محل می ‏کشد انتظار داشته باشد این حمایت از او صورت بگیرد .

مصرف مواد مخدر ، ‌بیماری خانوادگی

اگر نزدیکان فرد وابسته به مواد مخدر قادر به کنار آمدن با اضطراب ایجاد شده توسط او نباشند ، بیماریش پیشرفت خواهد کرد . این درواقع بخشی از بیماریست، اما نه مصرف کننده قادر به روب‏رو شدن با واقعیت است و نه کسانی که رابطه احساسی با او دارند . نوشتن چک بی ‏محل توسط شخص مصرف کننده و پاس شدن آن توسط خانواده چیزی نیست جز دوروی  یک مشکل . مصرف کننده نمی ‏تواند گره ه‏ای که خانواده ایجاد کرده را باز کند. خانواده چک را پاس می ‏کند،  پس مصرف کننده خود نمی ‏تواند این کار را انجام دهد و در نتیجه این قصور به طور دائم اتفاق می‏ افتد و این مسئله درواقع حس شکست و احساس گناه را در او افزایش می ‏دهد و بر احساس دشمنی خانواده نسبت به او و متهم نمودنش می ‏افزاید . و بدین طریق مصرف کننده صدمه ه‏ای دو جانبه می ‏خورد . انتقاد، سرزنش و موعظه به احساس گناه و تنفر از خود و خانواده    می‏ افزاید در نتیجه موقعیت بدتر و بدتر می ‏شود . خانواده چک بی محل نکشیده ، اما با پاس کردن آن به شکلی که آن را تأیید کرده اما همزمان به صورت کلامی آن را رد می ‏کند .

معتاد یا مصرف کننده تا هنگامی که خانواده ناخودآگاه از او مراقبت می ‏کنند و محل فرار از عواقب اعمالش را فراهم می‏ آورند، ‌ می ‏تواند به انکار مشکل اعتیاد و نیاز به کمک ادامه بدهد .

تا زمانیکه خانواده به این شکل عمل کند،  به بلوغ و پختگی لازم نمی ‏رسد و باعث می ‏شود رفتار ناآگاهانه مصرف تداوم یافته مورد تشویق  قرار گیرد . خانواده باید از خشم و اضطراب احتراز کند تا در پیشروی بیماری سهیم نشود . اعضای خانواده قبل از هرگونه تأثیر گذاری سودمند بر معتاد یا مصرف کننده باید یاد بگیرند با مشکلات خود کنار بیایند .

کمک به شخص وابسته به مواد مخدر و خانوادة او باید خارج از اقوام ،‌ دوستان و همسایگان باشد و ترجیحاً باید از سوی کسانی باشد که در این زمینه تعلیم دیده و یا عضو برنامه بهبودی می‏ باشند .

خانواده‏ ها باید برای پیشنهاد منابعی چون برنامه‏ های دوازده قدمی یا مشاورة حرفه‏ای آماده باشند و بدین طریق به شخص معتاد کمک کنند . بذرهای بهبودی اغلب زمانی در خانواده کاشته می ‏شوند که اعضای خانواده به دنبال کمک در همان نوع برنامه یا برنام‏ه های مشابه مثل گروه های خانواده معتادان باشند .

عشق و محبت

یکی از شکستهای جدی در نزدیک شدن به شخص مصرف کننده ، عدم توانایی در درک معنای عشق است . همان اندازه که هیچ کس حق ندارد به کسی بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، دیابت نداشتی “ ، این حق را هم ندارد که بگوید : ” اگر مرا دوست داشتی ، مواد مخدر مصرف نمی‏کردی . “ مصرف بی‏رویه مواد مخدر نشان دهندة وجود بیماریست و بیماری شرایط است ، نه عمل . خیلی دور از حقیقت نیست که مصرف کننده خود احساس کند دوستش ندارند و او را نمی‏ خواهند . این احساس هم بی دلیل نیست . عشق بدون بُعد عدالت نمی‏ تواند وجود داشته باشد . عشق باید باهمدردی نیز همراه باشد . یعنی باید با طرف مقابل مدارا کرد و همراه با او رنج برد . همدردی به معنای رنج بردن،  به خاطر ظلم و بی‏عدالتی یک فرد نیست،  چون نزدیکان شخص معتاد اغلب از ظلم و بی‏عدالتی لطمه خورده ‏اند . مواد مخدر ، داروهای خواب‏آور و الکل مواد تسکین دهندة درد هستند . تسکین درد راه گریز شیمیایی لذت‏بخش و ابزار حل مشکل است و تکدّر،  تنشهای اضطراب آلود و تنفر را تسکین می ‏بخشد . مواد مخدّر که الکل را نیز شامل می‏ شوند ، در آغاز فرد را قادر می ‏سازند تا از او احتراز کند . اما درد ، تنش ، اضطراب و تنفر در خانواده به صورتی می‏ شود و به هنگام پاکی و هوشیاری فرد حس می‏ کند به رنج بردن از عواقب مصرف میل کمتری دارد . ممکن است اصلاً تمایل نداشته باشد در مورد آنچه روی داده بحث کند . شاید هم روی دیگر سکه ظاهر شود و احساس گناه و ندامت وادارش کند تا در مقابل خانواده زانو زده و از آنها طلب بخشایش کند و قول دهد که هرگز دست به اینکار نزند و خلاصه دست به هر تلاشی بزند تا به این هدف که فرار از عواقب مصرف مواد مخدر است،  دست یابد . اگر معتاد یا مصرف کننده به هر طریقی موفق شود،  رنج او تسکین می‏ یابد اما باز هم خانواده بهای نوشیدن یا مصرف او را می‏پردازد .

 

عشق نابود می‏شود

عشق نمی ‏تواند در این بده ـ بستانها دوام بیاورد . شخص وابسته به مواد مخدر برای فرار از درد و رنج مواد مخدر یا الکل مصرف می‏ کند، ‌یاد می ‏گیرد برای فرارناشی از مصرف خود از خانواده بهره بگیرد . خانواده زمانی از مصرف شخص و زمانی دیگر از عواقب دردناک آن رنج می‏ برد و اگر این صدمات را تحمل کند و عواقب را متوجه خود سازد ، دیگر همدردی و محبت نمی ‏تواند وجود داشته باشد . همدردی ، تحمل کردن و رنج بردن به همراه شخص مقابل است، نه رنج بردن به خاطر عدم تمایل به رنج بردن طرف مقابل . تنها راه حفظ عشق این است که اعضای خانواده یاد بگیرند به هنگام افزایش مصرف شخص معتاد رنج نبرند و به او اجازه دهند خودش عواقب مصرفش را تحمل کند . هر چیزی کمتر از این محبت نیست و هر رابطه ‏ای که در آن عدل و انصاف و محبت وجود نداشته باشد، عشق نیست . عوامل پیچیده کننده شرایط خانواده گهگاه پیش می ‏آیند . همسرانی هستند که نیاز به شوهران وابسته دارند و شوهرانی هستند که نیازمند همسرانی وابسته هستند تا روان رنجور خود را ارضا کنند . این مسئله ممکن است در مورد والدین ، یا برادر و خواهر نیز صدق کند . هر کدام از ما باید همیشه نگاهی از نزدیک به خود بی اندازیم تا مطمئن شویم این نیاز در ما وجود نداشته باشد.

نیاز به رنج بردن به منظور یافتن حس ارزشمندی در زندگیست . گاهی در همسران و مادران مصرف کنندگان  مواد مخدر  مشاهده می ‏شود  که  برای  ارضای نیازهای عاطفی خود به این ابزار رنج بردن وابسته ‏اند. بعضی افراد سادیسم دارند و باید کسی را داشته باشند که او را تنبیه کنند و مصرف کننده یا معتاد این مقصود را به خوبی برآورده می ‏سازند . بعضی نیاز به تسلط و کنترل بر افراد دیگر دارند و افراد مصرف کننده وسیلة مناسبی برای چنین کنترلی هستند . در صورت وجود هر کدام از این سه شرط شخصی که مصرف می‏ کند ، ممکن است بیماری‏ای وخیم‏تر از وابستگی به مواد مخدر داشته باشد و قبل از آنکه بتواند به پیشرفت بیماری اعتیاد کمک کند ،‌ خود باید مورد معالجه قرار گیرد .

بهبودی بلند مدت

اشتباه همیشگی این است که مشکل را در دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر و دور نگه داشتن مواد مخدر و دوستان مصرف کننده از آن فرد می‏ پنداریم . مشکل با حبس کردن و تعهد گرفتن حل نمی ‏شود . حتی بعد از این کارها هم بنظر می‏ رسد خلاقیت و ابتکار انسانی او را قادر بسازد منبعی برای تهیه مواد مخدر پیدا کند . در هر صورت امروز در هر مبارزه ‏ای فاتح شوی فردا باز هم با آن روب‏رو خواهی شد . با وجودی که هیچ فرد مسئولی نمی ‏تواند در مورد اعمال غیر قانونی و مواد مخدر در خانة خود صبور باشد، اما هر گونه تلاشی جهت دور نگه داشتن فرد از مواد مخدر به سادگی به اعتراض بیشتر و مصرف بیشتر می‏ انجامد . تنها راهی که می‏ توان انگیزش کلی ایجاد کند،  دادن عشق روزافزون  و درک متقابل بخصوص در زمانی است که فرد وابسته به مواد مخدر پاک است و اجازة مصرف ندارد، عواقب مصرف چنان دردناک است که مصرف کننده امیدوارانه به جستجوی راهی برای رهایی از درد غیر قابل تحمل ناشی از مصرف مواد مخدر می‏ پردازد . معنای رنج بردن این است . اما رنج بردن همراه بامصرف کننده و به خاطر تحمل عواقب اعمالش، نه وسیله فرار او از عواقب اعمالش شدن . معنای رنج بردن تشویق به رنج بردن از نابسامانی های بزرگ و کوچک محرومیتهای مالی ، اتهام اقوام ، همسایگان و سایر افراد خوش‏نیت و در برخی نمونه‏ها جدایی موقت به روشهای گوناگون می ‏باشد . ما باید بعد از سم زدایی فرد شادی بزرگتری را تقدیم کنیم و در عین حال اجازه دهیم فرد عواقب مصرفش را تحمل کند تا اگر به استقبال بهبودی نهایی و بلندمدت می‏ رویم، تیزبین و دقیق باشیم . معمولاً تمام تلاشها در جهت ایجاد تغییرات است،  تغییراتی که در مصرف ‏کننده اغلب به شدت تصنعی هستند ، با این وجود تقریباً در همه موارد، قبل از انتظار هر تغییری در فرد معتاد، ‌ تغییر در خانواده الزامی است . هیچ کاری نکردن امکان ندارد . به عنوان یک قانون کلی،‌ هیچ کاری نکردن به این معناست که تسلیم شرایط شویم تا ما را مورد بهره‏ برداری قرار داده و زیر پاله کنند و در مقابل ما به طریقی مخرب،  منفعل و آرام مقابله به مثل کنیم . خانواده همیشه با معتاد و مصرف کننده مقابله می‏ کند و این کار را بدون توجه به این که فرد معتاد با چه محدودیتی با آنها ارتباط برقرار می ‏کند، انجام می ‏دهد . مسئله مهم این است که یاد بگیریم چه تأثیرات متقابلی مخرب و کدام تأثیرات سازنده‏ اند و بعد باید این شهامت را داشته باشیم که روشی سازنده را بکار ببندیم . تغییرات باید از کسی شروع شود که مصرف نمی‏ کند تا زمانی که نیازهای شخص وابسته به مواد مخدر برآورده می ‏شود و مشکلاتش را خانواده و دوستانش حل می‏کنند، او به جستجوی کمک برای بهبودی نمی ‏رود . بهبودی از هر بیماری جدی احتیاج به زمانی زیاد دارد و گهگاه ممکن است لغزشی وجود داشته باشد . اگر بعد از یک دوره پاکی شخص یک بار دیگر به مواد مخدر روی‌ آورد ، دنیا به آخر نرسیده است . اگر خانواده نترسد و برای حل مشکل به ابزار مخرب سابق روی نیاورد ، این لغزش ممکن است مفید واقع شود و به عنوان این یادآوری ارزشمند عمل کند که حتی باید از اولین قرص، جرعه ای مشروب و یا نخستین تزریق پرهیز کرد . در روند بهبودی منطقی نیست انتظار داشته باشید تمام اعمال ناشی از وسوسه یک شَبه ناپدید شوند . خانواده ممکن است در مورد جذب مصرف کننده در گروه یا مشاوره فردی دچار تردید شود، چون ممکن است فرد معتاد همانطور که مدتی قبل غرق در مصرف مواد مخدر بود، این بار هم جذب برنامه بهبودی شود . این مسئله بخصوص زمانی صحت دارد که درمان او شرکت در برنامه بهبودی را دربرگیرد . حالا‌این امکان وجود دارد که تقریباً تمام شبهایش را در جلسات یکی از این سازمانها بگذراند و با افرادی معاشرت کند که هدفشان کسب و حفظ بهبودیشان می ‏باشد . بهترین شرط از میان بردن ‌این تلقی و تنفر از همسر ، والدین و یا دوستان و پیوستن آنها به جلسات خانواده های معتادان یعنی گروهی مخصوص اعضای خانواده معتادان یا مصرف کنندگان مواد مخدر می ‏باشد . گروههای خانواده معتادان شناخت و درک بسیاری از مشکلات و دوراهی ‏های پیش روی اعضای خانواده را فراهم می ‏آورد . برنامه جلسات خانواده های معتادان به همان اندازه مراجعه به پزشک متخصص برای بهبودی عاطفی خانواده حیاتی است . بهبودی از وابستگی به مواد مخدر شفای تمام اعضای خانواده از بیماری‏های عاطفی را دربرمی ‏گیرد . اگر مصرف کننده از نظر عاطفی بهبود یابد و اعضای خانواده بهبود نیابند ، ممکن است در ساختار خانواده شکافی جدی بوجود آید . خانواده باید قبل از بهبودی مصرف کننده ، در طول دوران بهبودی و بعد از آن رشد کند ، در غیر این صورت ممکن است جدایی پیش بیاید .

زمان شروع کار روی بهبودی عاطفی خانواده امروز است و شروع کمک به بهبودی معتاد کمک کردن به خود است .

1 ـ تمام واقعیتها را بیاموزید و آنها را در زندگی خودتان بکار بندید . هرگز این کار را با مصرف کننده شروع نکنید

2 ـ به خاطر داشته باشید که شما از نظر عاطفی درگیر هستید تغییر نگرش و عملکردتان در مورد این مسئله می‏تواند بهبودی را تسریع نماید.

3 ـ  تمام فعالیتهای مفید مصرف کننده را تشویق کنید و با او در ممکن نمودن این فعالیتها همکاری کنید .

4 ـ یاد بگیرید که عشق بدون همدردی ، انضباط و انصاف نمی ‏تواند وجود داشته باشد و پذیرفتن عشق یاد دادن آن بدون این کیفیتها سرانجام آن را نابود می ‏سازد .

5 ـ در جلسات گروه خانواده معتادان حضور یابید و اگر امکان آن هست به مرکز اطلاعات معتادین که مرکز سلامت روان است بروید و با مشاوری وزیده و با تجربه در زمینه اعتیاد مشاوره نمایید .

چرا گروه خانواده معتادان   !!!!!!؟

قابل توجه افراد خانواده یا دوستان و آشنایان :

اگر شواهدی یافته‏اید یا دچار حتی کمی تردید شده ‏اید که فردی از نزدیکان شما دچار مشکل اعتیاد شده ، بدانید که ما این احساس شما را کاملاً درک می ‏کنیم و خوب می‏ دانیم که تنها بودن در برابر این نوع مسائل تا چه حد سخت و دشوار است و نیز احساس ترس ، ناامیدی و بیچارگی ناشی از این کشف را بخوبی بیاد داریم.

برخی از ما سعی کردیم به این سوء ظن خود توجهی نکنیم چرا که وحشت‏زده ‏تر از آن بودیم که موقعیت و وضعیت بوجود آمده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم و نمی ‏‎دانستیم اگر شک ما به یقین تبدیل     می ‏شود چه عکس‏ العملی باید از خودنشان دهیم .

همانطور که مسئله اعتیاد حادتر می ‏شود ما نیز وحشت‏زده‏ تر می ‏شدیم و تلاش‏های ما فقط موجب خشونت و سرکشی بیشتر فرد معتاد می‏ شود و در نتیجه ما بیشتر از گذشته دچار ناامیدی ، ناراحتی و  ناخوشنودی    می ‏شدیم و در نهایت ما نیز خود را در حال نابودی دیدیم .

در برنامه جلسات خانواده های معتادان درمی ‏یابیم که بیماری اعتیاد زندگی تمامی کسانی که به نوعی  با او در ارتباط‏ اند را تحت تأثیر خود قرار می‏ دهد . می ‏پذیریم که ما نیز نیازمند کمک هستیم و اینکه بسیاری از کوششهای ما برای کنترل و یا تغییر وضعیت فرد سبب تشویق او به ادامه راهی بود که به تباهی خودش منجر می‏ شد . یادگیری راههای مؤثر در کنار آمدن با وضعیت موجود و در همان حال سعی در بدست آوردن آرامش ذهن ، افزایش امید و کمک برای یافتن نحوة‌ زندگی بهتر رهایی و آرامش عظیمی بهمراه دارد.

بسیاری از اوقات فرد معتاد آمادگی و تمایل لازم برای ترک مصرف مواد را ندارد ما آموخته‏ ایم که کارهایی است نهادی که می‏توان انجام داد . تا دست کم سد راه بهبودی او شویم . برنامه ‏های بهبودی در دسترس مصرف‏ کنندگانی که در جستجوی کمک هستند . بهرحال ، جلسات خانواده های معتادان برای ما،  خانواه‏ها، همسران ، فرزندان ، برادران ، خواهران و دوستان مصرف‏ کننده برنامه ‏ریزی شده است .

در این مکان ما خود را با نام کوچک معرفی می‏ کنیم چون این برنامه،  برنامه ‏ای گمنام است در اینجا هیچ هزینه ‏ای دریافت نمی ‏شود و هیچ الزامی در کار نیست در طول سال جلسات به طور منظم و هفتگی برگزار  می ‏شود . و بدون هیچ تدارک قبلی به افراد خوش‏ آمد گفته می ‏شود . شما اجباری به مشارکت در بحث های گروهی ندارید . اما در صورت تمایل می‏ توانید به جمع‏ بپیوندید و سؤالات خود را بپرسید بهر حال ما احساس شما را کاملاً درک می‏کنیم .

بایدها و نبایدها

* به تأثیراتی که مصرف ‏کننده بر هر کدام از اعضاء خانواده می‏ گذارد، ‌ توجه داشته باشید .

*همیشه تلاشهایی که در جهت یافتن کمک است را تشویق نمایید .

* دیدن خوبی های خود و دیگران را ازیاد نبرید .

* گناه دیگران را به گردن نگیرید .

* از عیب‏ جویی ، بحث و موعظه و یادآوری اشتباهات گذشته پرهیز کنید.

* مراقبت بیش از حد نکنید ، کسی را از عواقب کارهایش نجات ندهید و سعی در پنهان کردن نداشته باشید .

*  فراموش نکنید که اعتیاد یک بیماریست و مسئله‏ ای اخلاقی نیست .

*  بگذارید دیگران مسئولیت هایشان را خود بعهده بگیرند .

*  کسی را زیر نفوذ در نیاورید . از تهدید بیهوده بپرهیزید .

*  خود را مسئول فعالیتهای مربوط به جلسات خانواده های معتادان کنید .

*  یاد بگیرید صریح و صادق باشید .

* آرزوی کمال برای خود و دیگران نداشته باشید .

* با خواندن نشریات جلسات خانواده های معتادان روز به روز رشد کنید .

* همیشه به یاد داشته باشید که تمرکز خود را بر واکنشها و نگرشهای خود قرار دهید .

* فرصتهای رشدی که در پس بحرانها نهفته را نادیده نگیرید .

* اهمیت رها کردن با عشق را دست کم نگیرید .

* فقط برای امروز سعی کنید اضطرابهای خود را کنترل کنید .

* برنامه بهبودی را با مصرف کننده شروع نکنید . بلکه آنرا با خانواده و در جلسات آغاز کنید و تفاوت میان کمکهای سازنده و خوب را یاد بگیرید .

خانواده

اعتیاد نوعی بیماری خانوادگی است که بر روابط شخص با نزدیکانش تاثیر می گذارد والدین ، همسر ، دوستان – همکاران و تمامی افراد علاقمند به معتاد از رفتار نابهنجار او در رنجند و سعی بر کنترل اوضاع بوجود آمده دارند و احساس شرم می کنند بزودی ترس به سرآغشان می آید و احساس گناه می کنند و خود را مقصر و مسئول فرد مصرف کننده می دانند و سرانجام این امر موجب بیماری آنها می شود مشاهده اینکه فرد مورد علاقه ما ذره ذره با مواد مخدر خود را نابود می سازد،  بسیار سخت و طاقت فرسا است آنها در مقابل دیدگان ما آرام آرام رو بزوال می روند و ما قادر نیستیم آنها را از مصرف باز داریم .

اگر مصرف کننده همسر ما باشد می بینیم که وضعیت اقتصادی خانه روز بروز بد و بدتر می شود،  تا آنجا که تمام اندوخته خانواده از بین می رود و هنگامی که مصرف کننده فرزند ماست تمام آمال و آرزوهایی که برای او داشتیم شروع به پژمردن و از بین رفتن می کند نگرانی ها شروع می شود مسئولیت های او را بر عهده می گیریم و با استفاده از بهانه و عذر تراشی سعی می کنیم، او را پناه داده و حمایت کنیم این تشویش و نگرانی ماست و در نتیجه در واقع تبدیل به منبع برآورده کردن نیاز آنها می شویم .

نگرانی خانواده زمانی آشکار می شود که ما سعی بر کنترل مصرف فرد معتاد می کنیم و همانند یک بازرس وسائل شخصی و مکان های رفت و آمد او را برای یافتن مواد مخدر با ابزار مصرف مورد کنکاش و جستجو قرار می دهیم ذهنمان مشغول می شود که فرد مصرف کننده کجاست ؟ چه می کند ؟ چگونه می توانیم میزان مصرف موادش را تحت کنترل خود درآوریم ؟ می خواهیم باور کنیم که مشکل بخودی خود حل می شود . حتی در اوج سختی با وجودی که خود می دانیم چنین نیست ؟ قولهایش را باور می کنیم و شروع به تظاهر می کنیم ، اما در واقع ناراحت و نگرانیم ، چون احساسمان به ما می گوید که اشتباهی در این میان وجود دارد و در این مرحله قربانی افکار می شویم .

در اوج ناامیدی خود در جستجوی پاسخ مناسبی هستیم ما به جلسات خانواده های معتادان آمده ایم ، چون بار مسئولیت های بسیاری را متحمل شده ایم و شدیدا احساس تنهایی می کنیم ما به این مکان آمدیم تا رفتار معتاد خود را تغییر دهیم اما خیلی زود درمی یابیم این ما هستیم که باید افکار و رفتار خود را تغییر دهیم در اینجا افرادی را ملاقات می کنیم که ما را درک  می کنند و حاضرند تجربیات،  نیرو و امید و آرزوهای خود را با ما تقسیم کنند.

در جلسات خانواده های معتادان می آموزیم که چگونه برای امروز زندگی کنیم . از برنامه ریزی دست بر می داریم و یاد می گیریم که چگونه با احساس گناه و تشویش و افکار کنار بیائیم . به خود می نگریم و انرژی خود را در جایی بکار می گیریم که قدرت تغییرش را داریم.

اگر اراده کنم و کناری بایستم و بگذارم اراده خداوند انجام شود خود را از نگرانی شخصی و احساس غلط مسئولیت پذیری رها می سازم.

وسیله ای برای رسیدن به آزادی

جلسات خانواده های معتادان برنامه ایست برای خانواده ها و دوستانی که بر اثر زندگی با فردی مصرف کننده مواد مخدر، زندگیشان آسیب دیده یا می بیند چه فرد معتاد به مشکل خود اعتراف کند و خواهان کمک باشد و چه نکند بکارگیری اصول جلسات خانواده های معتادان همه به فرد معتاد کمک میکند و هم به خانواده او .

هدف :

هدف جلسات خانواده های معتادان در سنت پنجم نهفته است و آن کمک به خانواده های معتادان است ما در این وضع دشوار بدنبال راهی ساده هستیم این به خود ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم رهایی از نومیدی ارزش بهایی که باید بپردازیم را دارد یا نه اکثر ما معتقد هستیم که هدایایی چون آزادی ، رشد ، و شادی ارزش پذیرش را دارند وقتی بتوانیم اولین قدم را بپذیریم برای نخستین بار طعم آزادی را خواهیم چشید ما خود را از نیاز به کنترل فرد معتاد آزاد می کنیم.

بهای تسلیم در برابر هدایت خدا برای ما کنار گذاشتن اراده و خواست خودمان است ما می توانیم با تشویق دیگران به فکر کردن برای حل مشکلاتشان بهترین کمک را به آنها بکنیم .

ما نمی خواهیم در زندگی کسی دخالت کنیم چون با اینکار خدای ناکرده آنها را از شانس و موقعیت دسته بندی خصوصیات خوبشان و بنا نهادن شخصیتی مستحکم تر و بهتر بر مبنایی با ثبات محروم می سازیم .

جلسات خانواده های معتادان برنامه ای خودخواهانه است از این نظر که ما فقط برای پیشرفت و رشد خود به جلسات می آییم .

رشد و پیشرفت و آرامش بستگی به این دارد که درباره کمبودها و نواقص دیگران بحث نکنیم و خود را در غیبت یا انتقاد و یا محکوم کردن فرد معتاد غرق نکنیم .

برای تازه واردین :

تازه واردین در مرحله اول ممکن است گیج شوند شاید تعجب کنند که چگونه این برنامه می تواند به آنها در حل مشکل بخصوصشان کمک کند بهترین کار اینست که با ذهنی باز بنشینند و گوش دهند و به حضور در جلسات ادامه دهند حتی اگر فقط یک ایده را  می فهمید همین هم نشان می دهد که در مسیر بهبودی قرار گرفته اید ما هم بیمار هستیم ممکن است احساس گناه بر ما غلبه کرده و خود را مقصر مصرف فرد معتاد بدانیم اما ما آنها را مجبور به نوشیدن اولین جرعه مشروب ,اولین قرص یا نخستین تزریق نکرده ایم آنها حق انتخاب داشتند و خودشان خواسته اند که مصرف کنند چرایش مهم نیست این مشکل آنهاست .

در نظر گرفتن زمان ساکتی برای خود و در طی آن مدیریت بر روی یکی از شعارهای جلسات خانواده های معتادان به ما کمک می کند تا ذهن خود را از مشکلی که در حال حاضر داریم منحرف سازیم .

              رها کن و به خدا بسپار                                  فقط برای امروز

              سخت نگیر                                                  گوش بده و یاد بگیر

              ساده بگیر                                                   فکر کن

              زندگی کن و بگذار زندگی کنند                        صبور باش         

جلسات خانواده های معتادان گنجینه ابزاری دارد که به ما کمک می کند تا ذهن خود را در مسیر درست کانالیزه کنیم تلاش صادقانه برای تمرین  قدم ها می تواند راهی ارزنده برای کمک به خانواده ها باشد چه معتاد آنها در برنامه بهبودی باشد و چه هنوز در حال مصرف باشد .

اگر معتاد در مسیر بهبودیست :

انتظارات: توقع نداشته باشید روابط خصوصی و اختلافات بسرعت از بین بروند در این نقطه باید ادراک داشته و صبور باشیم بیاد داشته باشیم که آنها در حال حاضر بدون اکسیر مواد مخدر در حال روبرو شدن با واقعیت ها هستند شاید مدت زیادی باشد که با واقعیت روبرو شده باشند اگر پیشرفت به کندی صورت       می گیرد ناامید نشوید بعضی از ما هم سالها در چنین محیط ناسالمی زندگی می کردیم و فکر می کردیم موقعیت ناامید کننده ایست ایمان داشته و صبور باشید افراد زیادی موفق شده و می شوند .

و شما می توانید یکی از آنها باشید به حضور در جلسات ادامه دهید .

دعای آرامش

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

فقط برای امروز ذهن خود را روی اکنون و امروز متمرکز کنید .

بعضی ها با یادآوری خاطرات گذشته آزار می بینند و برخی خود را از بیم آینده ناراحت می کنند و هر دو مسخره اند چرا که آنچه که گذشته به ما ربطی ندارد و آن که نیامده هم هنوز اتفاق نیفتاده پس هر کس باید هر روز را زندگی جداگانه ای تلقی کند .

نگاه به گذشته زمانی ارزش دارد که آنرا در چشم اندازی مناسب نگه داریم ما می توانیم طرز تلقی خود از گذشته را تغییردهیم و از آن درس بگیریم و با ادراک بدست آمده طرز فکر و عمل امروز خود را شکل دهیم .

گذشته بهیچوجه قابل برگشت و بازنویسی نیست بخشی از ما شده اما خود رفته است .

ما می توانیم و باید اهدافی برای خود ایجاد کنیم،  می توانیم رهنمودها و اهداف را طوری دسته بندی کنیم که به ما جهت بدهند ما بی هدف و سرگردان بودیم و انرژی خود را زمان زیادی روی زندگی اشخاص دیگر متمرکز کردیم حالت زمان آنست که زندگی خود را مفید و سازنده کنیم .

مفهوم دعای آرامش
 
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،  شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم .

خدا – با گفتن این کلمه به وجود نیرویی برتر و موجودی بسیار بزرگ تر از خود اقرار  می کنم .

عطا فرما – با تکرار این کلمه اقرار می کنم که این نیروی برتر توانایی بخشش و عطا کردن را دارد .

من – اشکالی ندارد که من چیزی بهتری را برای خود طلب نمایم چون با اصلاح شخصیتم من و اطرافیانم خوشحال تر خواهند شد .

آرامش – من برای خود بزرگی ، خونسردی ، آرامش و صلح طلب  می کنم تا بتوانم درست فکر کنم و کاملا بر خودم مسلط باشم .

پذیرش -  خودم را با شرایط به همان شکلی که هستند وفق می دهم چیزهای زیادی در زندگی من وجود دارد که مطابق میل من نیستند

 

آرامشی می خواهم که آنها را بپذیرم البته با بی میلی .

شهامت – من طالب بعد معنوی هستم تا بتوانم بدون آنکه شانه خالی کنم با شرایط رو به رو شوم .

تغییر – من طالب شرایط متفاوتی هستم .

چیزهایی که می توانم – خواهان کمک هستم همه چیز در زندگی من کامل نیست باید به روبرو  شدن با واقعیت ادامه دهم و همواره در

 

جهت رشد و پیشرفت فعالیت نمایم .

دانستن – می خواهم توانایی درک روشنی از حقیقت را داشته باشم .

تفاوت – می خواهم همه چیز را در زندگی به شکلی متفاوت ببینم تا تمایزاتی برایم وجود داشته باشد نیاز دارم ارزش خاصی برای عشق

 

در مقابل خودخواهی حس می کنم .

امروز را دریاب

امروز را خوب زندگی کن تا دیروزهایت خاطره ای خوش و فردایت به رویایی از امید مبدل شود آینده اجتناب ناپذیر است چه با نگرانی در آن دست و پا بزنیم و چه آنرا پیش بینی کنیم احتمالا با آنچه انتظار داریم متفاوت خواهد بود .

1 - ما اقرار کردیم که در مقابل معتاد عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

2- به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

3-تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم بسپاریم .

4-یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم .

5 -چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم .

6 - آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند .

7 -  با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقیمان را برطرف کند .

8 - فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

9 - به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند .

 10- به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعا به آن اقرار کردیم .

11 - از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقا رابطه آگاهانه خود با خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم .

12 -  با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها کوشیدیم این پیامها را به دیگران برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم .

تاکید ما بر رشد معنوی و یاد گرفتن برخوردی عاشقانه و همراه با محبت به جای شکوه و انتقاد و منفی بافی های گذشته است .

ما خودمان را تغییر می دهیم

اعتیاد همانند یک سری عکس العملهای زنجیروار و پی در پی است ، یک بیماری مسری است که علاوه بر فرد معتاد – اعضای خانواده – دوستان و همکاران وی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد همه آنها سعی در کنترل و حمایت و نیز قبول بار مسئولیت معتاد خود دارند این بیماری به کسانی که نگرانی و توجه بیشتری به معتاد دارند سریعتر منتقل می شود در نهایت این افراد به وضعیت موجود خو گرفته و به فردی ناراضی و غمگین تبدیل می شوند آنها نگران و عصبی هستند چرا که تمامی امید و اعتماد خود را از دست رفته        می بینند ، و فرد معتاد هم سایرین را مقصر می خواند و سبب می شود که آنها احساس گناه کنند ایکاش کسی یا چیزی عوض می شد .

ما با آمدن به جلسات خانواده های معتادان افرادی را با همان مشکلات و احساسات خود یافتیم ، و آموختیم که   نمی توانیم معتادان خود را کنترل کنیم ، یا روش زندگی و رفتار آنها را در اختیار خود تغییر دهیم ما چنان به معتادان خود اعتیاد پیدا کرده بودیم که برداشتن تمرکزمان از روی آنها و توجه کردن به خود برایمان دشوار بود در اینجا در می یابیم که باید رها کنیم و به نیروی برتر ایمان بیاوریم و به او تکیه کنیم با تمرین قدم ها و پیروی از سنت ها و استفاده از ابزار برنامه شروع می کنیم و با عشق و کمک خداوند و دیگران خود را تغییر می دهیم .

همچنانکه ما ازدیگران کمک گرفتیم اکنون باید آماده شویم تا دست یاری و قلب خود را به سوی کسانی دراز کنیم که نیازمند جلسات خانواده های معتادان هستند . ما درک می کنیم که بهبود می یابیم ، آرام آرام انسانهای جدید پدیدار می شوند و تغییر بوجود می آید .

شعارهای برنامه

 

- سخت نگیر : عجله کردن باعث اتلاف وقت و نیروست ، راحت باش ... از هیجان و عجله رها شو .

- اولین چیز مهمترین چیز است : اول مهترین کار را انجام بده و آنرا به پایان برسان و این بهترین کار برای نظم دادن به زمان و انرپی است .

- رها کن و به خدا بسپار : شما قادر نیستید که تمام مشکلاتی که در دنیا یا در میان خانواده و دوستان هستند را حل کنید ، پی آنها را

رها کنید . اگر سر راه خدا بایسیم ، خدا نمی تواند کارش را انجام دهد .

-  گوش کن و یاد بگیر : با هر کسی که برخورد می کنی چیزی ارزشمند برای یادگیری هست . به دنبال آن باش و از آن استفاده کن .

- زندگی کن و بگذار زندگی کنند : برای آنکه بهترین بهره را از زندگیت ببری ، دیگران را قضاوت و یا انقاد نکن و خودن را آنچه دیگران می

کنند درگیر نکن .

- فقط برای امروز :  از امروز استفاده کن : دیروز را فراموش کن و نگران اتفاقات فردا نباش .

فکر کن : از کلمات شتابزده یا اعمال بدون فکر پرهیز کن ، به راه هایی فکر کن که باعث رشد تو می شوند و پیش از تصمیم گیری فکر

کن .

انکار یعنی خودداری از پذیرش یا باور

بسیاری از ما می خواهیم انکار کنیم عزیزمان یک معتاد است.بسیار سخت است بپذیریم که مصرف مواد آنها دیگر یک انتخاب نیست. گاهی ممکن است برای رفتارشان بهانه بیاوریم. مثال هایی : "چون روز بدی داشته اند، این طور عمل می کنند"،" فقط برای آرام شدن انجام می دهند". یا"بخاطر دردی که دارند نیاز به مواد دارند، هروقت بخواهند می توانند کنار بگذارند."

این بهانه ها و دستاویز های بسیار دیگر فقط یک پوشش هستند، توجیهی برای پنهان کردن رنجی که احساس می کنیم. این مرحله به احتمال زیاد یکی از سخت ترین مراحل برای ماست. هروقت بتوانیم وجود اعتیاد به مواد مخدر در عزیزمان و انکار در خودمان را بپذیریم، بعداز آن می توانیم درد و رنج را پنهان نکنیم.

به بازیهای احمقانه عادت داشتم"زندگی نانسی.ربا"

اسم من نانسی است واهل شهر ژوپلین ایالت میسوری(امریکا)هستم.من یکی از اعضای شکر گذار گروه نارانان شهرمان هستم.به نظر من گروه های نارانان این شهر ،از بزرگترین گروه های نارانان این ایالت است ومن همه ی اعضای ان را از صمیم قلب دوست دارم،زیرا از طرف ان ها خیلی حمایت شدم واین برایم بسیار ارزشمند ومهم است.
به اعتقاد من اعتیاد یک بیماری خانوادگی است وهمه ی اعضای خانواده باید در کنار هم در مسیر بهبودی گام بردارند.در غیر این صورت یکی از ان ها باید خانواده را ترک کند.احساس می کنم که برنامه ی نا رانان زندگی مرا مانند زندگی یک معتاد نجات داد وبه همین دلیل از این برنامه بی نهایت سپاسگزارم.می خواهم عشقی را که اعضای انجمن به من هدیه کردند،به شما بدهم وشما را در تجربه ،نیرو وامیدم شریک کنم.


من در خانواده ای متولد شدم که اعتیاد به الکل ومواد در ان وجود نداشت.خانواده ی ما سه فرزند داشت که من کوچکترین ان ها بودم؛تنها دختر خانه .دختر بچه ای لوس که در یک خانواده ی محدود وبسته بزرگ شده بود .شایدهمین مسآله باعث شده بود در نوجوانی به سمت افراد معتاد گرایش پیدا کنم .من به افرادی که الکل ومواد مخدر مصرف می کردند علاقه ی زیادی داشتم.نمی دانم شاید در وجود ان ها خصلتی وجود داشت که باعث میشد جذب ان ها شوم .

به نظر می رسید ان ها دارای نوعی اعتماد به نفس بودند ومی دانستند دارند چه می کنند .همین ها باعث علاقه ی من به انها می شد.وقتی در دبیرستان تحصیل می کردم با یکی از این افراد اشنا شدم که باب نام داشت.اولین ملاقاتم بااو را به یاد می اورم،به نظر می رسیدکه او می دانست می خواهد چه کاره شود،می دانست که می خواهد کجا برود واعتماد به نفس بالایی داشت.این در حالی بود که من در ان زمان ذره ای اعتماد به نفس نداشتم و همین امر ما را به خوبی با هم هماهنگ کرد.همیشه تعجب می کردم که او چطور می تواند این همه مشروب بخورد.من اصلآنمی توانستم به اندازه ی او بخورم چون بلافاصله حالم به هم می خورد.


مدتی با هم ارتباط داشتیم وبعد از پایان دبیرستان ،ازدواج کردیم.همه ی زندگی مان را در بیست وهشت چمدان گذاشتیم وبا اتوبوس گری هاند به شیکاگو نقل مکان کردیم ودر زیر زمین یک اپارتمان کوچک ،زندگی دو نفره ی خود را اغاز کردیم .ان روزها من کار می کردم وباب به دانشکده می رفت. می دانستم که باب مشروب می خورد اما فکر می کردم می توانم او را تغییر دهم و اگر دوستانش را خودم انتخاب کنم ،در ان صورت فقط کسانی را انتخاب می کنم که نتواند با ان ها این همه مشروب بخورد.


زندگی مان تا مدتی به ارامی گذشت.اما من نمی دانستم که این بیماری پیش رونده است.حالا وقتی خاطرات ان روز ها را مرور می کنم،می فهمم که چگونه این بیماری در زندگی ما پیشرفت کرد.باب،اغلب اوقات قبل از رفتن به دانشکده مشروب می خورد واین کار او باعث دعوا ودر گیری ما می شد.اما همیشه اخر این دعواها به صلح واشتی ختم می شد .در همین دوران بود که اولین فرزندمان به دنیا امد اما خیلی زود مرد.مرگ فرزندم اثر بدی روی من گذاشت وبه همین دلیل نسبت به مشروب خواری او سخت گیرتر شدم .بعد مرگ پسرم،تصمیم گرفتیم از شیکاگو برویم.

باب داشت فارغ التحصیل می شد وما احساس می کردیم به تنوع احتیاج داریم.باب تصمیم داشت به دانشکده ی حقوق برود وحقوق بخواند.من مطمین بودم که او موفق خواهد شد وبه همین دلیل به او گفتم که هر دانشکده ای را که او برای تحصیل انتخاب کند من هم قبول دارم وبا او می روم. فکر می کنید که او کجا را انتخاب کرد؟نیواورلین جایی که من ان را شهر گناه می نامم.خیلی زود فهمیدم که از این شهر متنفرم وکار به جایی رسید که زندگی در این شهر را دلیل همه ی مشکلات زندگی ام دانستم .


احساس می کنم که بیماری من در همین جا شکوفا شد ومعلوم شد که من به معتادان اعتیاد پیدا کرده ام.باب دوست داشت مهمانی بدهد وهمکلاسی های مشروب خوارش را به خانه بیاوردودر این جمع دوستانه ،من باید از ان ها پذیرایی می کردم.اغلب اوقات او سر شب می خوابید ومن می ماندم با عده ای مست که باید مثل یک پرستار از ان ها مراقبت می کردم .این در حالی بود که فردا صبح باید سر کارم حاضر می شدم .چه زمان هایی که تا پاسی از شب با یکی از دوستان مست باب ،در خیابان سنت چارلز پرسه می زدم،با صدای بلند حرف می زدم،به گل ها نگاه می کردم.نمی دانم همسایه ها درباره ام چه فکری می کردند اما می توانم حدس بزنم که مرا فردی لاابالی ودارای مشکلات اخلاقی می دانستند .

ان روزها،خشم خود را با اعمالی مانند چیغ زدن،فریاد کشیدن یا سایر کارهای دیوانه وار ،نشان می دادم.من برای همکلاسی های باب یک تکیه گاه عاطفی شده بودم؛کسانی که بیشتر شان مجرد بودند.هر وقت ان ها به محله ی فرانسوی ها می رفتند ،مست می کردندودر خانه یکی از دوستان جمع می شدند.تنها کسی که به ذهن شان می رسید وبه او زنگ می زدند ،من بودم.من هم هر موقع از شب که بود ،سوار اتوبوس برقی می شدم وخودم را برای کمک به ان ها می رساندم.

حالا که به ان روز ها نگاه می کنم بیماری های خودم را به وضوح می بینم ومی فهمم که چگونه بیماری ام،اختیار زندگی را از دستم خارج کرده بود.از همه ی اطرافیانم مراقبت می کردم ،کارها را سر وسامان می دادم وتا می توانستم داد وفریاد می کردم .واقعآدر این دیوانگی ها استاد شده بودم .به یاد می اورم نه ماه باردار بودم ودوستان باب مهمانی گرفته بودند وچون هر وقت به کمک احتیاج داشتند به من زنگ می زدند،ان شب هم طبق معمول همین کار را کردند ومرا برای کمک احضار کردند ومن بدون توجه به وضعیتم ،با شتاب خودم را به ان ها رساندم.قبل از فارغ التحصیلی باب،پسرمان بروس در نیو اورلین به دنیا امد.تصمیم داشتیم وقتی باب فارغ التحصیل شد،به استرالیا مهاجرت کنیم،

چون فکر می کردیم می توانیم در ان جا پولدار شویم.هر وقت می خواستیم اوضاع را روبراه کنیم،محل زندگی مان را تغییر می دادیم.اما هیچ گاه زندگی مان از ان چه که بود بهتر نمی شد.غربت ،مارا خیلی ازار داد تا جایی که دوباره به ژوپلین باز گشتیم.ما نمی دانستیم واقعیت های زندگی خود را ببینیم،نمی دانستیم اوضاع پریشان خانه ی ما با پولدار شدن یا تغییر جا ومکان ،خوب نمی شود.چون ماهیت بیماری های خود را نمی شناختیم.فکر می کردم که اگر شوهرم بیشتر کار کند،اگر بتوانیم خانه بخریم ،اگر باز هم بچه دار شویم ،همه چیز درست می شود .همه ی این ها اتفاق افتاد اما باز هم اوضاع ،ان طور که می خواستم نشد.

باب به شدت کار می کردواز همان زمان یک شب در هفته را برای تفریح به تنهایی بیرون می رفت .من فکر می کردم که چون او تمام هفته را به سختی کار می کند ،پس این حق را دارد که یک شب را هم خارج از خانه باشد وتفریح کند .من نیز خودم را مشغول بچه داری کرده بودم وچون خودم را همسر یک مرد موجه ((ابرومند ))می دانستم،در فعالیت های اجتماعی شهر شر کت می کردم باوجوداین که اصلاعلاقه ای به این کار نداشتم ولی برای حفظ ظاهر،این کار را انجام می دادم.

چند سالی همین طور زندگی کردیم ومن خیلی خوشحال بودم چون فکر می کردم همه چیز مرتب است .همان سال ها خانه ای خریدیم ودومین پسرمان کریستین هم بدنیا امد.دیگر بهتر از این نمی شد.باب وکالت پرونده هایی را به عهده می گرفت که با مواد مخدر ارتباط داشتند .اواسط دهه 1960بود.ان زمان هیپی ها روی بورس بودند وباب پرونده های ان ها را هم به عهده می گرفت .همین بر تعداد موکلان او اضافه می کرد وکم کم غیبت های او از خانه بیشتر شد.من فکر می کردم که این غیبت ها به خاطر مشغله های کاری اوست.


مشروب خواری اش بیشتر شده بود اما من با خودم می گفتم که "هنوز اوضاع خیلی بد نیست."فکر می کردم که بالاخره این روزها هم تمام می شود وامیدوار بودم که همه چیز خوب خواهدشد.اما طولی نکشید که اوضاع بدتر شد.خوب یادم هست که یک شب وقتی بچه ها خوابیده بودند ومن مشغول گرم کردن غذا برای باب بودم ،او در اتاق ناهار خوری اعتراف کرد که ماری جوانا می کشدواز سایر مواد مخدر سنگین هم استفاده می کند.


به او گفتم :"چطور توانستی با وجود من وبچه ها چنین کاری را بکنی؟"باورم نمی شد.مات ومبهوت مانده بودم .احساس می کردم نابود شده ام .به او گفتم :"تو در یک شهر کوچک زندگی می کنی وادم خوشنامی هستی.چه طور توانستی این کار را بکنی؟"گیج ودرمانده شده بودم وتا سه روز حالت تهوع شدید داشتم وداشتم دیوانه می شدم.

 

امروز اصلآباب را به خاطر ان مسایل مقصر نمی دانم چون خودم ان واکنش ها را در برابر او انتخاب کرده بودم .او چه تقصیری داشت که من با مسایل به ان صورت برخورد می کردم .ان روزها نمی دانستم که همه ی واکنش ها از بیماری های خود من سر چشمه می گیرد.اصلآنمی دانستم که یک جای کار خودم خراب است. متآسفانه رفتارهای بیمار گونه ام اوضاع را خراب تر می کرد.


هر چه مصرف مواد بیشتر می شد ،بازی های احمقانه ی بیشتری را شروع می کردیم .بعضی از ان بازی ها در رابطه با دوستان جدید باب بود که با او هم مصرف بودند.یکی از ان ها مردی به نام دنی جی بود که من فکر می کردم او باب را معتاد کرده وجالب اینجا بود که دنی هم مرا عامل اعتیاد باب می دانست.ان روز ها هر وقت من ودنی همدیگر را می دیدیم مثل سگ وگربه به هم می پریدیم .از ان روزها زمان زیادی می گذرد وبهبودی خیلی چیزها را عوض کرده است.بعد از این که باب ودنی بهبود یافتند،دنی یکی از بهترین دوستان من شد.ان روزهاهر وقت ان ها مشغول مصرف مواد می شدند ،تهدیدشان می کردم که به پلیس زنگ می زنم وان ها هم می ترسیدند که برای شان در دسری درست کنم.ان ها فکر می کردند که من واقعآبه پلیس تلفن می زنم اما حقیقت این است که من هرگز این کار را نکردم .این فقط یکی از بازیهای احمقانه ی ما بود .

از ان دوران ،دعواهای من وباب بر سر مصرف مواد او شروع شد.در بیشتر این دعواها به باب می گفتم باید از خانه برود یا من خانه را ترک خواهم کرد.گاهی لباس های باب را جمع می کردم وبه سمتش حمله می کردم ولباس ها را به طرف او پرتاب می کردم.دیگر به این کار عادت کرده بودم.خنده دار بود!یک بار دنی به باب گفت "باب روی یک تکه کاغذ کلمه ی لباس ها را بنویس وبده به نانسی تا او مجبور نباشد برای پرتاب لباس هایت ،هر دفعه با زحمت همه ی کمدت را خالی کند؟"این بازی را بارها وبارها انجام دادم.


بیماری من با گذشت زمان رشد بیشتری می کرد ومن دیوانه تر می شدم .باب وکیل معتادان شده بود وبا همان ها مواد مصرف می کرد .دیوانه شده بودم ومعنی کارهای او را اصلآنمی فهمیدم .41کیلو شده بودم وهر چه می خوردم بالا می اوردم .دکترم دائمآبه من تذکر می دادکه "تو باید فکری به حال خودت بکنی ومی دانم که مشکلی داری .باید برای حل ان فکری کنی ."من تا حدی حرف دکتر را قبول داشتم اما نمی فهمیدم اشکال کار کجاست.سال ها می گذشت واوضاع واحوال ما بدتر می شد.بد حالی ما به جایی رسید که به یک روانشناس در بیمارستان سنت لوییس مراجعه کردم واز او خواستیم به داد زندگی مشترک مان برسد وفکری به حال مصرف مواد باب بکند.دکتر ،باب را معاینه کرد وبرای او به عنوان بخشی از درمان قرص تجویز کرد .

اما من دلیل تجویز قرص ها را نفهمیدم واز او پرسیدم که دلیل تجویز این قرص ها چیست؟دکتر پاسخ داد "باب به نظر مرد ارامی می اید ،این طور نیست ؟"جواب دادم :"بله"وبا خودم فکر کردم:"او الان ارام است اما بعد از مصرف مواد به یک ادمخوار یا بهتر بگویم یک ادم روانی تبدیل می شود .به مرور ،اوضاع زندگی ما خیلی بدتر شد.من از نشر جسمانی بیمار شده بودم اما هنوز هم نمی توانستم بفهمم علت اصلی بیماری من چیست.کم کم همه ی دوستانم را از دست دادم ودیگر کسی برایم باقی نماند.عادت کرده بودم که همه ی ناراحتی هایم را سر فرزندانم خالی کنم ،با ان ها دعوا می کردم،به ان ها ناسزا ودشنام می دادم.کارم به جایی رسید که انواع واقسام مواد مخدر راامتحان کردم.


می خواستم بدان این مواد چه احساسی به انسان می دهد که باب حاضر نیست مصرف ان ها را کنار بگذارد.از طرفی هم دلم نمی خواست که مثل باب کنترل خود را از دست بدهم.اما مواد روی من هیچ اثری نگذاشت واین سوال من هم بی پاسخ ماند و واقعآنتوانستم تاثیر ان داروها را درک کنم.هنر پیشه ی ماهری بودم وخوب توانستم روی مصرف باب سر پوش بگذارم .حتی باب از من یاد گرفت که چطور مصرفش را پنهان کند. او از من اموخت که چطور برای لا پوشانی مصرفش به مردم دروغ بگوید یا وقتی به قرارهایش نمی رسید،اسمان وریسمان ببافد. برای من پرداخت صورتحساب ها خیلی مهم نبود،اما پرداخت پول بیمه خیلی برایم اهمیت داشت.


هر ماه به دفتر او می رفتم تا مطمین شوم که ایا منشی پول بیمه را به حساب می ریزد؟ فکر می کردم اگر باب بمیرد ،لااقل بیمه ی عمر داشته باشد.واقعآمی خواستم او را از زندگی ام بیرون کنم اما چطور؟بارها وسوسه شدم که در نوشابه ی او سم بریزم وکارش را تمام کنم .فکر موذی من می گفت که کسی نمی فهمد که من او را کشته ام.این ها فقط بخشی از افکار بیمار گونه ای بودند که از ذهنم می گذشت.

 

خوب می دانید که هیچ لحظه ای بدتر از ان لحظات نیست که معتادان بیرون از خانه نش‌‍ه شده باشند وشما در خانه تنها باشیدواز شدت نگرانی نتوانید بخوابید. بسیاری از شب ها ی زندگی من به همین شکل گذشت .
در ان شب ها یا با نگرانی در خانه راه می رفتم یا خانه را در ساعت سه صبح کاغذ دیواری می کردم یا کارهای احمقانه ی دیگر ی از این قبیل انجام می دادم.


سرانجام یک روز با این نتیجه رسیدم که به موجودی عجیب وباور نکردنی تبدیل شده ام .دیگر خودم نبودم. بنابراین در جستجوی کمک بر امدم.در ان شرایط مادرم اولین کسی بود که به دادم رسید ومن از این بابت از او خیلی ممنونم.او از من حمایتی نکرد ،تنها چیزی که به من گفت این بود:"اصلا نگران باب نیستم برای تو بیشتر نگرانم چون تنها کسی هستی که کارت به تیمارستان روانی می کشد،باید فکری به حال خودت بکنی ."اری این تنها چیزی بود که مادرم به من گفت . این جریان باعث شد که کمی از سر درگمی خارج شوم.یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم خیلی احساس افسردگی می کردک،با خودم فکر کردم که اگر زندگی این است که من دارم،دیگر زندگی را نمی خواهم وهیچ ارزشی برایم ندارد.حتی دیگر باب را هم مقصر نمی دانستم ‌‍؛من دیگر این زندگی را نمی خواستم.

امروز معتقدم مردمی که در اطراف ما بودند وزندگی ما رو می دیدند،مرا بیمارمی دیدندنه باب را چون من ان کارها را انجام می دادم نه باب.یا می خواستم او را بیرون کنم یا خودم خانه را ترک کنم.وحتما ان زمان همسایه ها حسابی گیج می شدند که بالاخره چه کسی در خانه ی ما زندگی می کند چون هر دوی ما چندین بار خانه را ترک کرده ودوباره باز گشته بودیم. هر روز تنهاتر وگوشه گیر تر می شدم وحال وروزم به طرز فجیعی اسفناک شده بود .به عنوان مثال ،پسر بزرگم در یک مسابقه ی تنیس شرکت کرده بود ومن برای تماشا ان مسابقه رفته بودم.با وجود این که مسابقه را تماشا می کردم اما اصلآحواسم به بازی نبود.وقتی بازی تمام شد،اصلآنمی دانستم پسرم برده یا باخته،اما

 

 

با نگاه به صورتش نتیجه ی ان را فهمیدم.در تمام طول مسابقه نگران باب بودم که مرده است یا زنده،چقدر پول خرج کرده یا با کدام دختر است؟تمام هوش وحواسم پیش او بود .این پریشانی افکار باعث شده بود که هیچ یک از اتفاقات دیگر زندگی را نبینم .مصیبت بر سرم فرود امده وخانواده ام دچار فاجعه شده بود. بعدها فهمیدم که همه ی این پریشانی ها به دلیل وابستگی من بود که باعث می شد همه ی زندگی ام به شخص دیگری اختصاص داشته باشد.بهانه ی تمام شادی هایم باب بود واحساس شادمانی به خودم تعلق نداشت.تمام زندگی ام ،وقف باب شده بود ودایمابه این فکر می کردم تا راهی برای ترک دادن او پیدا کنم.

به دنبال جوابی برای بدبختی خودم بودم اما نمی دانستم راه چاره چیست.صبح یک روز شنبه وقتی از خواب بیدار شدم، به خودم قول دادم که کاری انجام بدهم.باید کاری می کردم چون امیدوعلاقه ام به زندگی را از دست داده بودم .همه ی ما راجع به مرگ معتادان ،چیزهای زیادی شنیده ایم،اما ما که خانواده ی ان ها بودیم هر روز می مردیم وزندگی ما در کنار ان ها خود کشی تدریجی بوده است .بین ما کسانی بودند که به دلیل افسردگی ،از دست دادن امید ودلایل بدتر دیگر،کارشان به بیمارستان کشیده می شد. بعد از تصمیمی که گرفتم به پزشک روانشناس مان تلفن زدمواز او برای همه ی کمک هایی که به ما کرده بود ،تشکر کردم اما مجبور بودم استین هارا بالا بزنم وبه دنبال راه نجات بگردم.ودر ضمن به او گفتم که دیگر نمی توانم با هواپیما برای دیدن او به سنت لوییس بروم.بعد از ان با یک روانشناس محلی تماس گرفتم واو هم گفت که تا سه هفته ی دیگر نمی تواند به من وقت بدهد،پس باید راه حل دیگری پیدا می کردم بالاخره با الانان تماس گرفتم .از خداوند به خاطر برنامه ی الانان بی نهایت ممنون وسپاسگذارم .خدا را شکر می کنم که الانان مرا از نو ساخت.

صبح روز دوشنبه با اعضای جلسه تماس گرفتم .بعدآیکی از ان ها شخصآبا من تماس گرفت ومرا به جلسه دعوت کرد.او به من پیشنهاد کرد که دنبالم بیاید اما من نپذیرفتم وگفتم خودم می ایم .من به شدت تحت تآثیر کارهای ان ها قرار گرفتم .در این جا ،روز سخن من با تازه واردین است؛ان خانم دوسنبه شب ،سه شنبه صبح ،سه شنبه شب وچها رشنبه صبح دوباره به من زنگ زد تا مطمین شود من عصر چهارشنبه به جلسه می روم یا نه .به نظر من این کار خیلی مهمی است.وقتی تازه واردی با ما تماس می گیرد باید ما مجددآبا او تماس بگیریم وکاری کنیم که احساس کند مراقبش هستیم وبه وجودش اهمیت می دهیم.من به دلیل همان تلفن ها بود که به جلسه ی چهارشنبه رفتم .ان خانم در ان روزها مرا مثل یک پرستار همراهی کرد.وبه همین خاطر وقتی امروز تازه واردی به من تلفن می کند ،دوست دارم همان کارها را برایش انجام دهم.حتمآشماره تلفن ان ها ذا می گیرم وان ها را تشویق می کنم تا در اولین جلسه حاضر شوند.

من ترسیده بودم اما اعضا با رویی گشاده از من استقبال کردند.من به جلسه رفتم وان خانم به من اصرار کرد که کتابی بخرم ونشریات دیگر را به دستم داد.ان جا جلسه ی کوچکی بود وخوب به یاد دارم که ترسیده بودم ،خجالت می کشیدم ودر مدت برگزاری جلسه گریه می کردم.این اغاز بهبودی من بود. برای اولین بار یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است که من باعث به وجود امدنش نبوده ونیستم.برای اولین بار امید را در قلبم احساس کردم ؛امید برای خودم نه باب .قبلآهمه ی راه ها را امتحان کرده بودم از جیغ زدن وفریاد کشیدن گرفته تا تهدید وپیش مشاور رفتن ،اما هیچ کدام از این کارها نتیجه ای نداشت.با احساسی از ارامش وامید به خانه رفتم .با ابن امید که اگر اتفاقی هم در زندگی مان رخ دهد ،من باز هم در مسیر بهبودی خواهم بود.یاد گرفتم که باید روی نانسی تمرکز کنم واختیار زندگیم را به دست بگیرم .هر چند ان ها فقط هفته ای یک بار جلسه داشتند اما من هر هفته به جلسه می رفتم.

از همه ی ان ها که به من عشق دادند سپاسگزارم.خیلی از شب ها که نمی توانستم بخوابم ونیاز به کمک داشتم ،می دانستم که کسی هست که به او زنگ بزنم واز او کمک بخواهم .بارها می شنیدم که:"یک فرد عادی در این ساعات باید خوابیده باشد وقدم زدن فایده ای ندارد."برای مدت کوتاهی اوضاع خیلی بد شد اما من خودم را نباختم وبا امیدی که در قلبم احساس می کردم ،یقین داشتم که از مسیر بهبودی خارج نخواهم شدحتی اگر باب به مصرفش ادامه دهد.

دوستان جدیدم مرا تشویق می کردند تا روی خودم تمرکز کنم.ان ها به من امید می دادندکه بالاخره همه چیز درست می شود.تشویقم می کردند،"باز هم به جلسه بیا."من به جلسه می رفتم ،می نشستم ،گریه می کردم وحرف می زدم .حرف هایی مثل :"نمی دانم چه کار کنم ،نمی دانم هنوز باب را دوست دارم یا نه،نمی دانم باید از او جدا شوم یا نه،نمی دانم چه کار کنم."ودوستانم در پاسخ همه ی سوالات من می گفتند که امروز هیچ کاری نکن،فقط به جلسه بیا ومطمین باش همه ی پاسخ هایت را پیدا خواهی کرد.


اولین راهنمای من خانم متاهلی بود که به همراه همسرش پنج سال بود که در برنامه حضور داشتند .من از او خیلی چیزها یاد گرفتم وشاید بزرگ ترین پیامی که از او گرفتم زمانی بود که او دیگر در جلسات حاضر نشد.همسرش لغزش کرده بود واو جلسه را کنار گذاشته بود.بعد از مدت زیادی به دیدار او رفتم تا با او صحبت کنم.خیلی تعجب کردم،او را در حالی یافتم که کاملآبه گذشته باز گشته بود وگویی اصلااوارد برنامه نشده بود.وزنش به حدود 40کیلو رسیده بود.موهایش رشته رشته ودندان هایش پوسیده شده بود.با دیدن او خیلی متاسف شدم اما یک پیام گرفتم وفهمیدم اگر فراموش کنم از کجا امده ام ،دوباره سر جای اول باز خواهم گشت.من به خاطر این پیام ارزشمند از او سپاسگزارم.

از صمیم قلب ایمان دارم که نیروی برترم یعنیهمان خداوند مهربان ،مرا به این برنامه هدایت کرده ویقین دارم هر چه در مسیر بهبودی ام انجام می دهم از نظر او دور نمی ماند.برنامه ی بهبودی مهم ترین اولویت زندگی من واز هر چیزی مهم تر است.اموخته بودم ،تا زمانی که با خودم صادق نباشم نمی توانم یک انسان خوب وهمسرس ایده ال برای همسرم ویک مادر مهربان برای فرزندانم باشم.اساسی ترین بخش ،داشتن صداقت با خود وشرکت در جلسات است.وقتی بهبودی من اغاز شد چیزهای زیادی به من گفته می شد.گاهی از من می خواستند کارهایی را انجام بدهم که احساس می کردم از پس انجام ان ها بر نمی ایم .اما دوستانم به من اطمینانمی دادند که "اره،تو می توانی ."یادم می اید به من می گفتند :"بعدها درباره ی این کار احساس بهتری خواهی داشت."

 

از من خواسته شد که برای شناخت بیماری اعتیاد وبرای این که بفهمم در مغز یک ادم معتاد چه می گذرد به جلسه ی باز AAبروم،(چون ما در ژوپلین هنوز جلسه ی NAنداشتیم).از روی بی میلی به این جلسه رفتم .در ان جا برای اولین بار با افکار باب اشنا شدم وفهمیدم که اعتیاد واقعآیک بیماری است واین انسان ها چگونه در حال بهبودی بودند.تازه فهمیدم که بهبودی چه چیزرا برای مان به ارمغان می اورد ومن در خانه با تعریف دیگری از بهبودی زندگی می کردم.خیلی رنج اور وسخت است که شاهد مرگ تدریجی کسی باشی که با تمام وجود دوستش داری.

 

حودو شش ماه از بهبودی من گذشته بود ومصرف باب بیشتر شده وحالش روز به روز برتر می شد.او تمام اخر هفته را در خارج می گذراند ووقتی به خانه باز می گشت طعنه وکنایه های من شروع می شد.می خواستم بدانم که باب چه قدر پول مواد هدر داده است .ان قدر به این کار ادامه می دادم تا باب یک فقره چک به اندازه ای که فکر می کردم خرج کرده ،به من می داد،تازه ان وقت دست از سرش بر می داشتم.من در مسیر بهبودی بودم اما هنوز به بهبودی واقعی نرسیده بودم .این فقط یکی از بازی های کوچک بیمار گونه ی ما بود.

 

مرتب به جلسات می رفتم ولی هنوز خواب راحتی نداشتم .گاهی ساعت دو یا سه نیمه شب به دوستان بهبودی تلفن می زدم .دلم برای خودم می سوخت وبه خودم می گفتم :"نانسی ادم های معمولی الان خوابیده اند ."ان ها شعارهای برنامه را برایم تکرار می کردند ونشریات را برایم می خواندند.این واقعیت را پذیرفته بودم که باید از خودم مراقبت کنم .کافی بود از من بپرسند که در یخچالم غذا دارم یا نه ؟ان وقت شروع به شکایت از همه چیز می کردم .البته دوستانم یاد اوری می کردند وبعدها برای خودم هم ثابت شد که ممکن است اوضاع از چیزی که هست بدتر شود.وقتی که وارد برنامه شدم خیلی از اعضا ،مرا با عشق ومحبت زیر بال وپر خود گرفتند ومن به دلیل این همه عشق ومهربانی از همه ان ها ممنونم .محبت اعضا،فقط یکی از چیزهایی بود که در ابتدای ورودم به برنامه برایم اتفاق افتاد.


یک بار راهنمایم همه ی شکایت های مرا در مورد باب شنید ان وقت به من گفت قسمتی از بهبودی این است که من باید این نکته را یاد بگیرم که اگر نمی توانم حرف خوبی به باب بگویم اصلآ چیزی به او نگویم .بنابراین همه ی تلاشم را کردم که اصلآ چیزی به او نگویم.تغییری بزرگ وکار بسیار سختی بود.همه ی توانم را به کار گرفتم .یادم می اید بالاخره یک روز راهنمایم به من گفت:"این بار وقتی باب از بیرون به خانه امد به او بگو چقدر از دیدنش خوشحالی واز بودن او در خانه احساس خوبی داری"من گفتم :"هرگز نمی توانم این جمله را بگویم چون واقعیت ندارد"اما راهنمایم گفت که "البته که می توانی."

بعد از مدت کوتاهی بالاخره من این جمله را به باب گفتم .هنگامی که از تعطیلات بازگشته وتمام اخر هفته را مصرف کرده بود,به او گفتم :"از این که در خانه است,احساس خوبی دارم ."اما این جمله را از صمیم قلب نمی گفتم .واقعیت این بود که من از بودن او احساس خوشحالی نمی کردم.اما به خوبی به یاد دارم که وقتی این جمله را گفتم در چهره ی باب تعجب موج می زد وحتمآبا خود می گفت که "چه می گوید؟"سرانجام باب متوجه ی تغییرات من شد وامروز او در جلسات مشارکت ,شرکت می کند.اواین اتفاق را به خوبی به یاد می اورد وان را در مشارکت هایش تعریف می کند.یکی از تغییراتی که در او پدید امد,زمانی بود که احساس کرد من بدون توجه به وضعیت او ,مسیر بهبودی ام را طی می کنم .

طولی نکشید که توانستم او را به خدا بارم .فکر می کنم این کاری است که همه ی ما باید انجام دهیم.وقتی در خانوده تان کسی را دارید ومی بینید که دردهای بسیاری دارد,فقط باید او را به خداوند بسپارید.من هم یک شب در این شرایط قرار گرفتم .ان روزها وقتی باب نشه می شد، عادت داشت که ماشین را بردارد وپیش دوستانش برود یا برای خرید مواد بیرون رودومن از این کارش می ترسیدم .قبلآهمیشه سعی می کردم سوییچ ماشین را پنهان کنم ومانع رفتن او بشوم .ان شب وقتی به من گفت که می خواهد با ماشین نزد دوستانش برود،بدون هیچ بحث ودعوایی ،سوییچ را به او دادم وگفتم این زندگی خودت است نه زندگی من .باب رفت وتا سه روز بعد به خانه باز نگشت.هیچ خبری از او نداشتم اما حالم خوب بود.می دانستم که او در اغوش خداوند ست.بالاخره توانستم او را رها کنم اما کار بسیار سختی بود.یادم می اید ان موقع یک سال واندی بود که وارد برنامه شده بودم.

ان شب بود که فهمیدم من خدا نیستم واگر او در راه تصادف کند وبمیرد،انتخاب خودش بوده است .ان شب،او را رها کردم وبه مراقبت خدا سپردم.انجام این کارها اصلآاسان نبود ومن بدون کمک دوستان بهبودی ام نمی توانستم ان را انجام دهم.در روزهایی که نمی توانستم خودم را دوست داشته باشم ونمی توانستم این کارها را به تنهایی انجام دهم ،دوستان بهبودی ام به من عشق می ورزیدند وحمایتی راکه احتیاج داشتم از جانب ان ها دریافت می کردم.

بعد از گذشت زمان کوتاهی ،فهمیدم که باید به باب فرصت بدهم تا برای بهبودی اش کمک بگیرد ویا خانه را ترک کند.با خودم فکر کردم دیگر نمی توانم با یک معتاد در حال مصرف،زندگی کنم وکاری از دست من ساخته نبود.امروز می دانم که ان موقع کار درستی انجام دادم .من نمی توانستم بایک مصرف کننده زندگی کنم .
وقتی باب به من گفت که می خواهد مواد را ترک کند خیلی شگفت زده شدم.از مراکز ترک اعتیاد کوچکترین اطلاعی نداشتم.در طی ان مدت،بسیاری از اعضای AAکمک های شایانی به من کردند چون در ان زمان ذر ژوپلین NAوجود نداشت.ان زمان الکلی های گمنام شهرمان ،حمایت های زیادی کردند همان طور که امروز من از طرف معتادان گمنام حمایت می شوم.

باب برنامه ی درمان خود را در فلوریدا انتخاب کرد وبه انجا رفت.این یک معجزه بود ومن وپسرهایم از صمیم قلب برایش ارزوی موفقیت وسلامتی کردیم.چند هفته بعد از رفتن باب،دوستان برنامه به من پیشنهاد کردند که اگر مایل باشم،می توانم پس از پایان مدت درمان باب نزد او بروم وچند هفته ای پیش او بمانم .ان ها فکر می کردند که این کار برای بهبودی باب مهم خواهد بود،بنابراین من هم پذیرفتم.


وقتی رسیدم از دیدن باب خیلی تعجب کردم.احساس کردم که اصلآاو را نمی شناسم.واقعآاو را نمی شناختم .ایا این همان مردی بود که من 20 سال پیش با او ازدواج کرده بودم ودوپسر نوجوان ودوست داشتنی از او داشتم ؟نه،من این مرد را نمی شناختم .احساس کردم با یک فرد غریبه روبرو شده ام .

 

به نظر م منطقی تر وارام تر شده بود.از وقتی با او اشنا شده بودم یا مشروب می نوشید یا مواد مخدر مصرف می کردواین اواخر مصرفش خیلی زیاد شده بود.حالا اواز بند الکل ومواد رها شده بود ومن با یک غریبه روبرو بودم.رفتار او ان قدر تغییر کرده بود که حتی از من هم منطقی تر وارام تر شده بود.یکدیگر را نمی شناختیم ودر این امر با هم کاملآموافق بودیم.او گفت که یک معتاد است ومهم ترین اولویت زندگی اش ،حضور در جلسات وکار کردن روی بهبودی اش است،ومن در درجه دوم قرار دارم.من هم همین احساس را داشتم وبرای من هم بهبودی ام در رآس قرار داشت وخانواده ام در درجه ی دوم بود.درست هم بود چون برنامه ی بهبودی،همه چیز زندگی من بود. تصمیم گرفتیم که یک سال دیگر به زندگی مشترک خود ادامه دهیم.می توانستیم تلاش مان را بکنیم واگر بعد از یک سال نتوانستیم با هم باشیم،راه مان را جدا کنیم ولاآقل دوستان خوبی برای هم باشیم.

 

از این پیشنهاد بدم نیامد،دست کم دیگر از داد وفریاد وجر وبحث خبری نبود واین خیلی خوب بود .بنابراین ما بهبودی مان را با هم شروع کردیم وبا هم به اولین جلسه ی NAدر فلوریدا رفتیم. شب اول ،دو جلسه در خانه ی سفید وکوچکی برگزار شد.جلسه ی خیلی خوبی بود.یکی از جلسات مربوط به تازه واردین ودیگری باز بود.افراد زیادی به جلسه ی تازه واردین نیامده بودنداما از دیدن تعداد شرکت کنندگان جلسه باز ،داشتم شاخ در می اوردم.تعداد حاضرین ان قدر زیاد بود که تقریبآ روی سر هم نشسته بودند.من قبل از ان اصلآ در مورد انجمن معتادان گمنام چیزی نشنیده بودم اما ان چه که از قبل یاد گرفته بودم وان چه که از باب می دانستم مرا متقاعد کرد که بدون شک باب به همین گروه تعلق دارد.


دختری به نام مری،جریان بهبودی اش را تعریف کرد که از اعتیاد به هرویین رها شده بود ومن فهمیدم که اگر رهایی از هرویین ممکن باشد پس باب هم می تواند از اعتیاد به تمام چیزهایی که مصرف می کرده،رها شود.من ان شب جلسه را با امید فراوانی برای بهبودی باب ترک کردم.یک نفر که هنوز هم او را نشناخته ام ،ساختمانی را در مرکز شهر وقف جلسات معتادان گمنام کرده بود.وقتی در مورداو سوال کردم که کیست وچرا این کار را کرده،به من پاسخ داده شد که او مرد جوانی است که از اعتیاد به هرویین رهایی یافته وحالا یکی از تجار موفق اتلانتاست.شنیدن این مطالب امید مرا برای باب بیشتر کرد.من واقعآ عاشق اعضای گروه شده بودم.حالا می دانم که این من نبودم که باب را نجات دادم بلکه اعضای NAوAAبودندکه بهبودی را به باب هدیه دادند.

وقتی ما به شهر مان برگشتیم هر دو به طور مرتب به جلسات می رفتیم ؛باب به AAومن به الانان .بعد از مدتی باب به جلسات NAومن نیز جلسات نارانان را در ژوپلین به راه انداختیم.از همان ابتدای کار ،من وباب با هم توافق کردیم که در زمان برگزاری جلسات مان از یکدیگر نخواهیم که به جلسه نرودودر خانه بماند،زیرا جلسات تنها راه نجات در زندگی ما بود.می دانم که اگر باب می خواهد بهبودی اش پایدار باشد باید تا حد امکان در جلسات بیشتری شرکت کند .من هم اگر می خواهم سلامت عقلم را به دست بیاورم،باید تا حد امکان در جلسات بیشتری شرکت کنم .برای این که بتوانم برای خودمان کاری انجام دهیم باید به یکدیگر ازادی عمل بدهیم .این نکته ی بسیار مهمی است.

همان طور که قبلا اشاره شد،اعتیاد یک بیماری خانوادگی است واگر اعضای خانواده پا به پای هم به سمت بهبودی حرکت نکنند،یکی از ان ها باید خانه را ترک کند.من این را کاملآ باور دارمودرستی ان را در خانواده هایی که فقط یکی از افراد در مسیر بهبودی حرکت می کند،به چشم دیده ام. به چند دلیل وقتی درمان را شروع کردیم؛فکر می کردیم همه چیز قرار است خوب پیش برود.ولی واقعیت غیر از این بود .مشکلات هنوز وجود داشتند وما با کمک هم می توانستیم ان ها را پشت سر بگذاریم ؛درست مثل یک کار گروهی .مثلا وقتی مشکل بی پولی پیدا می کنیم؛با یکدیگر صحبت می کنیم واگر در رابطه با تربیت بچه ها به مشکل بر می خوریم،قبل از هر اقدامی،با هم صحبت کرده وبه توافق می رسیم .کاری که در گذشته سابقه نداشت.

سرانجام به ژوپلین برگشتیم .فرزندان مان داشتند از دیدن ما پر در می اوردند .نمی دانستند چه پیش امده است زیرا ما تا به حال با دعوا وتشنج زندگی می کردیم وان را به فضای خانه می کشاندیم.یکی از ان ها در دبیرستان ودیگری در کلاس ششم یا هفتم به تحصیل مشغول بود.هنوز چهره ی متعجب ان ها را به یاد دارم.از تعجب داشتند شاخ در می اوردند وهیچ سر در نمی اوردند که چه اتفاقی افتاده.
همیشه فکر می کردم که اعتیاد باتب ویا سرویس های نابجای من ،به پسرانم اسیب نرسانده است اما خیلی زود فهمیدم که سخت در اشتباه بوده ام!فرزندانم دچار مشکل شده بودند وبلد نبودند که چطور خودشان را با رفتاروتغییرات جدید ما هماهنگ کنند.درک این مطلب که ما دیگر با هم دعوا نمی کنیم یا خانه را ترک نمی کنیم برای ان ها بسیار مشکل بود.

حدود یک سال می شدکه من وباب مرتب در جلسات مان شرکت می کردیم.کم کم عصبانیت ها وپر خاش های پسر بزرگم شروع شد.می دانسم مشکلی وجود دارد اما نمی دانستم که اشکال کادر کجاست .با یکی از دوستان بهبودی ام که می دانستم می تواند کمکم کند،صحبت کردم .او به من گفت که "می دانی داری چه کار می کنی؟تلاش می کنی که روابط پدر وپسر را خوب کنی در حالی که اصلا به تو ربطی ندارد." گفتم باید در موردش فکر کنم .چند روز بعد با دوستم تماس گرفتم .او گفت که باید روی وابستگی متقابلم کار کنم.گفتم:"ممکن است حق با تو باشد."وبرای اولین بار در زندگی ام برای خودم وقت گذاشتم وکاری کردم .بنابراین به یک برنامه ی 28 روزه ی وابستگی متقابل که شبیه برنامه ی درمان معتادان بود.

 

من ،باب وپسر ها را رها کردم وبرای اولین بار در زندگی ام سعی کردم فقط به نانسی فکر کنم واو را بهتر بشناسم.برای اولین بار بود که دقت می کردم نواقص شخصیتم را ببینم وبفهمم چه چیزهایی را باید تغییر دهم .به محیط خانه باز گشتم ،اما احساس کردم ضای خانه ،غیر قابل تحمل است واین به دلیل اغاز پرخاشگری های بروس بود. بروس می خواست در دانشکده ای تحصیل کند که هزینه ی زیادی داشت واز ما توقع کمک مالی داشت.اگر او کوچک تر بود،با کمال میل کمکش می کردیم،اما ان موقع نه.او می بایست به جلسات قطع وابستگی میرفت.

خوشحالم که من وباب یاد گرفته بودیم که وقتی در خانواده ی بیمار زندگی می کنیم،چه طور می توانیمبه بقیه کمک کنیم.بابا قرادادی تنظیم کرد وهمه ی ما به جز سگ مان ان را امضا کردیم.او دو روز بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به جلسات قطع وابستگی رفت.به یاد دارم وقتی او را به فرودگاه می بردمبا پدرش دست ندادوخداحافظی نکردوفکر می کردم تا اخر عمراو را نخواهم دید اما این طور نشد.او برای درمان وابستگی متقابل رفت واز ان جلسات مطالب بسیاری اموخت .او بسیاری از دیدگاه ها وبرخوردهایش را تغییر دادویاد گرفت چطور احساساتش را بشناسدوبا ان ها کنار بیاید.

امروز با پسر بزرگ مان (بروس )رابطه خیلی خوبی داریم،چون تنها کاری که من وبابا برایش می کنیم این است که تجربه ،نیرو وامیدمان را با او در میان می گذاریم.ما می توانیم به او اجازه دهیم ان طور که دلش می خواهد زندگی کند ومجبور نیستیم به او بگوییمچه کار بکند،وچه کار نکند.او می تواند خودش تصمیماتش را بگیرد.ما فقط باید تجربه ی امید به زندگی را با او در میان بگذاریم.البته مشارکت درباره ی امید به زندگی ،کار اسانی نیست.زیرا هر بار که او تلفن می کند واز مشکلاتش سخن می گوید،من می کوشم کمکش کنم تا ان را بر طرف کند.یک بار در شهر نیو اورلین ،جایی که بروس تحصیل می کرد سیل امده بود وصدمه ی زیادی به اپارتمان محل اقامت او زده بود.می دانستم اگر به او زنگ بزنم دلم می خواهد با هواپیما پیشش بروم وان جا را تعمییر کنم.می بایست اجازه می دادم باب با او صحبت کند چون نمی خواستم او را بیش از این به خودم وابسته کنم.نمی خواستم کاری که با باب انجام دادم را در مورد او هم تکرار کنم.من با حمایت های ناسالمم باعث شدم باب به مصرفش ادامه دهد حتی چیزی نمانده بود که در اثر مصرف مواد جانش را از دست بدهد.

تابستان همان سال من وباب برای شرکت در جشن 21 سالگی بروس به نیور اورلین رفتیم.خیلی خوش گذشت،در تمام ان مدت هیچ ناسزا وفحشی از زبان مان بیرون نیامد.فقط عشق بود واغوش های گرم،حقیقتا زیبابود.بروس بدون کمک ما به همه ی کارهایش می رسید وبالاخره در سال 1985 با افتخار فارغ التحصیل شد. جالب است که شما با اعضای دیگر در مورد مشکلات مهم صحبت می کنید ودر حل ان به ان ها کمک می کنیدوچند سال بعد ان ها دوباره همان حرف ها را برای شما تکرار می کنند.من این امر را به زیبایی تجربه کرده ام .ما جلسات نارانان را در ژوپلین با چهار نفر اغاز کردیم؛من ودو خانم دیگر ومردی که پسرش به دلیل فروش مواد مخدر محکوم شده بود.به خوبی در خازرم هست که با ان مرد در مورد پسرش خیلی حرف زدم وکمش کردم تا ان بحران را پشت سر بگذارد.جالب این جاست که دو سال بعد ،همان مرد،همان حرف ها را در مورد پسر دومم کریستین به من زد.

کریستین پسر دوم من است.پسری با موهای بلوند ومجعد.وقتی به سن پانزده سالگی رسید،فهمیدم که باید مشکلاتی داشته باشد.با خودم فکر کردم:"خدایادوباره از اول شروع شد."کریستینمواد مصرف می کرد وبه همین دلیل از مدرسه اخراج شد.گیج واشفته شده بودم ،من ارزو داشتم او هم مثل برادرش به دانشکده برود ودرس بخواند.این دفعه با دفعات قبل یک تفاوت عمده داشت.اکنون من یک بیمار در حال بهبودی بودم ومجبور نبودم سر جای اولم برگردم چون من هنوز جلسه می رفتم وقدم ها را با خود ودوستان بهبودی کار می کردم.می دانستم مجبور نیستم این راه را به تنهایی طی کنم ،حتی اگر با یک مشکل برای چندمین بار مواجه می شدم .وهر وقت حالم بد می شدکافی بود به جلسه بروم یا به یکی از بچه های برنامه تلفن بزنم.

کار من وباب خیلی مشکل شده بود اما احساس می کردم مجبوریم،وباید کاری انجام دهیم.کریستین سنی نداشت وما می خواستیم از زندگی اش محافظت کنیم،البته اگر می توانستیم.از طرفی متنفر بودیم که ببینیم بهترین سال های زندگی او در حال خماری سپری شود.سرانجام با تحمل دردی سنگسن ،او را به پلیس معرفی کردیم وان ها او را به باز داشتگاه بردند.فردای ان روز ،من وباب به ملاقات او می رفتین.برای هر دوی مان کار بسیار سختی بود.

بالاخره توانستم با این مشکل کنار بیایم.می دانستم که جیغ زدن ،دادوبیداد کردن وصبح تا شب راه رفتن هیچ فایده ای ندارد.در روز ملاقات به کریستین گفتیم که گرچه او راخیلی دوست داریم اما با کاری که او کرده در خانه ی ما هیچ جایی ندارد وحالا باید تصمیم بگیرد وراه اینده اش را انتخاب کند.اوهم به یک مرگز باز پروری رفت.ما چهار هفته با او صحبت نکردیم وشش هفته به دیدنش نرفتیم. جای هیچ نگرانی نبود چون او در دستان خداوند قرار گرفته بود.او را با عشق رها کردیم.

نمی توانم با اطمینان بگویم که ارامشم مثل قبل بود متاسفانه کریستین فرار کرد وبه کالیفرنیا رفت.او هیچ پولی نداشت وجا ومکان مشخصی نداشتوشب ها در پارک می خوابید. هنوز به جلساتم می رفتم اما می ترسیدم او بمیرد.ا حساسات منفی وترس به سراغم امده بود وفکر می کردم اگر بمیرد وما هرگز باخبر نشویم چه؟ اولین شبی که او رفته بود ساعت یازده شب بود در حال اتو کشی لباس ها بودم.خوابم نمی امد وسرم گیج می رفت.از باب خواستم که مرا به منزل راهنمایم ببرد.ابتدا نپذیرفت وگفت:"ساعت 11 شب است.چرا بهش تلفن نمی زنی؟" ولی من از او خواستم که مرا ببرد.گفتم :"اگر چراغ های خانه روشن بود،در می زنم واگر خاموش بود از یک باجه ،تلفن می زنم."خوشبختانه وقتی به منزل ان ها رسیدم،چراغ روشن بود.ان شب سه ساعت تمام با راهنمایم صحبت کردم واو برای گذراندن ان شب تلخ کمک زیادی به من کرد.

در ان روز های بحرانی بیشتر به جلسات می رفتم وتقریبآدر هر جلسه ای که برایم مقدور بود،شرکت می کردم.خیلی خوب می دانستم که به قدرت ونیروی جلسات واعضای ان نیاز دارم تا بتولنم ان بحران را پشت سر بگذارم.می دانستم به کمک دوستان بهبودی ام می توانم هر اتفاق تلخی را پشت سر بگذارم.تا ان زمان یاد گرفته بودم که با وجود این که گاهی اوقات می توانم به گروه خدمت زیادی کنم،اما بهترین چیز برای من این است که از عشق جلسات وگروه هم بهره مند شوم .به خصوص وقتی در زندگی با درد وبحرانی مواجه شدیم باید این مطلب را به خاطر داشته باشیم.وقتی به کمک نیاز داریم باید در جستجوی ان باشیم واز دیگران کمک بخواهیم.

در ان روزهای سخت،دوستان زیادی به من کمک کردند واز یکی از دوستانم پیام مهم وارزشمندی گرفتم.او به من گفت:"نانسی عزیزم فراموش نکن که کریستین متعلق به خداوند است ومدتی نزد تو به امانت بوده است وخداوند هر وقت که بخواهد او را نزد خودش می برد،بنابراین هر زمان که صلاح بداند حوادث را در زندگی ما رقم می زند نه مطابق زمان دلخواه من وتو ."این حرف کاملا درست بود. من در برنامه ،عشق واقعی را شناخته بودم .وان قدر عاشق فرزندانم بودم که بتوانم ان ها را رها کنم واجازه بدهم خودشان راه شان را انتخاب کنندوبرای زندگی خود تصمیم بگیرند بدون این که در زندگی ان ها دخالتی کنم چون من بیماربودم.سال های سال به هر طریق ممکن توانایی های همسرم را گرفته بودم ،به خاطر او پنهان کاری می کردم ،دروغ می گفتم وکارهای دیگری انجام می دادم.حالا دیگر نمی خواستم در مورد پسرم هم همان اشتباهات را مرتکب شوم .

دوستی این موضوع را طور دیگری برایم بیان کرد. وگفت:هیچ وقت خرس مادر را همرا بچه هایش دیده ای ؟نه.او تا زمانی بچه هایش را پیش خود نگه می دارد که توله باشند!یا پرنده ی مادر هم وقتی جوجه ها بزرگ شدند،خودش ان ها را از لانه پرواز می دهد .در برنامه ،مفهوم ازادی ورهایی در رابطه با خانواده این است که هر جا هستند بهترین جاست.ومکانی است که خدا برای شان در نظر گرفته است.فکر می کنم که واقعیت همین است وباید بچه های مان را همچون پرنده ی مادر پرواز دهیم واز لانه بیرون بفرستیم تا یاد بگیرند که چطور مستقل باشند.مجبور بودم این یکی پسرم را پیش از ان که دلم می خواست از خانه پرواز دهم.تجربه ی بسیار سختی بود.

خوب می دانستم که کریستین فرزند خداوند است ودرک می کردم که خداوند هر کجا که لازم باشد،او را قرار می دهد.من مجبور نبودم که کریستین فعلی را دوست داشته باشم.او هم مجبور نبود طبق میل من زندگی کند.یک شب وقتی از جلسه بر گشتم،کریستین تلفن زدوگفت که می خواهد به خانه باز گردد.به او گفتم:نه کریستین تو نمی توانی برگردی چون هیچ فایده ای ندارد.ما قبلا دوبار این فرصت را به تو دادیم ولی فایده ای نداشت.او سردش بود،گرسنه بود واز خوابیدن در پارک ها خسته شده بود.

به او گفتم که اماده ایم تا به او کمک کنیم اما نمی توانیم به او اجازه بدهیم که با ان وضعیت به خانه بیاید.ما با "نه گفتن "به او کمک کردیم تا همان کریستین سابق شود،اما اجازه ی بازگشت به خانه را به او ندادیم.اوهم مستقیمآاز فرودگاه به یک مرکز بازپروری رفت.ترسی در دل داشتم اما خودم را می شناختم .می دانستم که در ان شرایط بهتر است او را نبینم .ان مرکز باز پروری تا حدودی به او کمک کرد.هر چند هنوز زمان ان نرسیده بود که اعتیادش را ترک کند اما در ان جا چیزهایی یاد گرفت.

کریستین همان جا،دیپلمش را گرفت وپس از ادامه تحصیل به دانشکده ای در شهر ارکانزاس رفت.امروز کریستین صحیح وسالم است وتنها زندگی می کند بدون این که من یا باب کاری برایش انجام داده باشیم.رشد برنامه ای به من اموخته بود که اجازه بدهم او مسوولیت انتخاب ،تصمیم وکارهایش را خودش بر عهده بگیرد زیرا زندگی خودش بود.می خواهم ان قدر ازادی عمل داشته باشد که خودش به تنهایی انتخاب کند حتی اگر کارها وانتخاب های او به نظر من درست نباشند؛برای من رها کردن با عشق این معنا را داشت.عشق بی حد من به او،مرا وادار کرد رهایش کنم وبگذارم که دنبال زندگی خودش برود.من با تمام وجود درک می کنم که وقتی یکی از عزیزان تان درد می کشد یا زمین می خورد،چه رنجی می برید،می دانم که شما هم مثل من می خواهید در کنارش باشید،دستش را بگیرید،کارهایش را سروسامان دهیدومشکلاتش را حل کنید .اما این بدترین کاری است که در حق او انجام می دهید.

همان طور که دیدید نانسی هم مثل هزاران انسان دیگر که با معتاد زندگی کرده یا می کنند,یکی از قربانیان بیماری اعتیاد بود.درد ورنج ناشی از بیماری اعتیاد که در خانواده اش رشد کرده بود,را با ما مشارکت کرد.نانسی در ابتدای کار نمی پذیرفت که قربانی بیماری خانوادگی اعتیاد شده,او نمی دانست که به کمک احتیاج دارد ویا اصولا چه کمکی باید بگیرد.در روزهای نا امیدی ودرماندگی,بالاخره نیروی برترش راه دریافت کمک را به او نشان داد واو را به جلسات دوازده قدمی هدایت کرد.نانسی عضو فعال گروهش بود,وازادانه دربازه ی بهبودیش مشارکت می کرد.یک شب در ماه می سال 1991 تعدادی از دوستان نانسی ,دور هم جمع شدند تا درباره ی مطالبی که از او یاد گرفته بودند ,بحث کنند.متن زیر خلاصه ی این گفتگو می باشد که تجربه ,نیرووامید به بهبودی را به دیگران هدیه کرده است.

 

نانسی نوشته ی خود را با این جمله اغاز می کند که اعتیاد یک بیماری خانوادگی است.منظور واقعی او چه بوده است؟

ان:نانسی معتقد بود از این بیماری اسیب زیادی دیده وپی برده بود که خود نیز مشکل داشته است.ویژگی مهم واشکار این بیماری نیز همین است که اگر در خانواده,مصرف کننده داریم,اعضای دیگر خانواده هم تحت تاثیر این مساله قرار میگیرند.همسر نانسی بیماری اعتیاد داشت ونانسی فهمیده بود که اعتیاد باب,روی سایر افراد خانواده هم اثر زیادی داشته وبا وجود این که ان ها مواد مصرف نمی کردند,بیمار شده بودند.

ژانت:نانسی با تمام وجود اعتقاد داشت که خانواده ی فرد معتاد نیز مانند او به مرگ تدریجی دچار می شوند.من هم همین باور را دارم.ما هم مثل فرد معتاد ,از زندگی جهنمی می سازیم واقدام به خودکشی تدریجی می نماییم.به همان اندازه که مصرف مواد برای فرد معتاد خطرناک است,بیماری ماهم برای ما خطرناک است.نانسی در بیشتر مشارکت هایش این پیام را به وضوح بیان می کرد که اگر ما هم در جستجوی کمک بر نمی امدیم ,مانند یک معتاد زندگی می کردیم ومی مردیم.

کتی:نانسی در مورد تاثیر عمیق بیماری اعتیاد در اعضای خانواده اش هیچ تردیدی نداشت واثار بیماری را در فرزندانش به خوبی درک کرده بود ومی دانست که ان ها تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته اند .به یاد دارم که او چگونه می خواست به تک تک اعضای گروه نشان دهد که ان ها هم تحت تاثیر این بیماری وبرنامه ی بهبودی قرار گرفته اند.

نانسی در ابتدای مشارکت هایش,از تجربه هایی که در زمینه ی مراقبت از دیگران وتلاش برای درست کردن اوضاع دیگران وحل مشکلات شان داشت,مطالبی را بیان می کرد.ایا مراقبت کردن از دیگران وخود را مسوول دیگران دانستن ,یک تجربه مشترک بین اعضای نارانان است؟

رنی:مراقبت نکردن از خود وبار زندگی دیگران رابه دوش کشیدن,مراقبت دایم از دیگران وسعی در سروسامان دادن امور ووظایف ان ها ,تجربه ای است که همه ی ما در زندگی گذشته ی خود داشته ایم.مراقبت های نانسی با پذیرایی از دوستان هم دانشکده ای همسرش شروع شد وتا سال های مصرف شدید او ادامه داشت. این مشکل حتی در زمان بهبودی نانسی هم ادامه داشت اما او سعی کرد ان را اصلاح کند. او درباره ی تمام دردسرها ومشکلاتی که در گذشته به وجود اورده بود,مشارکت می کرد.بنابراین ما می توانستیم نقش خود را در مشکلات زندگی مان پیدا کنیم واز همین جا بفهمیم که در مسیر درستی گام نهاده ایم.

ان:نانسی می گفت در شرایط غیر عادی که ما زندگی می کردیم,طبیعی ترین عکس العمل ما همان بیماری خانوادگی بود ومن فکر می کنم بیماری او واکثر ما این گونه شروع شد که تلاش می کردیم بهترین کار را برای فرد مهم زندگی مان انجام دهیم وبا از دست دادن تمرکز کامل روی خودمان این بیماری پیشرفت کرد.تنها باقی مانده ی اعتماد به نفسی که در وجودمان بر جای مانده بود هم به دیگران بستگی داشت.اگر حال معتادمان خوب بود,ما هم خوب بودیم واگر حال او بد بود ماهم حال مان بد می شد وسعی می کردیم بیشتر وبیشتر به مراقبت از او بپردازیم.اوایل ,این کارها منظقی به نظر می امدند ولی با گذشت زمان ,ا.وضاع بدتر شد وبیماری مان رشد کرد تا جایی که رفتارمان غیر قابل تحمل شد.


نانسی در جایی گفته است:من اصلا اعتماد به نفس نداشتم .ما هم همین طور بودیم.نقش اعتماد به نفس در این بیماری چیست؟

رنی:نانسی به روشنی می گوید:وقتی در مسیر بهبودی حرکت می کنی به جایی می رسیکه مجبور نیستی با رفتارهای نا معقول وغیر منطقی زندگی کنی.به محض این که شروع به مراقبت از خود می کنی،رهایی از رفتارهای غیر منطقی ونا معقول برایت اسان تر می شودوبهتر می توانی ان رفتارها را ترک کنی.وقتی هم از کسی رفتارهای نامعقول سر می زند که تو قبول نداری،بهترین کار این است که محکم سر جایت بایستی وموضعت را ترک نکنیودر یک کلام بگویی نه.در گذشته،من توانای نه گفتن را نداشتم ،خود کم بینی وعدم اعتماد به نفس واحترام نگذاشتن به خود،باعث شده بودمتوجه نباشم که ان قدر ارزش دارم ومحترم هستم که بگویم نه.ان قدر خودم را ضعیف وحقیر می دیدم که فکر می کردم در حدی نیستم که بتوانم به کسی نه بگویم وهر چه دیگران می گویند درست است واگر بگویم نه،جایگاه واعتبارم را از دست می دهم .با خودم می گفتم کاچی به از هیچی.فکر می کردم اگر این رابطه واعتبار م را هم از دست بدهم .سال ها طول می کشد تا دوباره همین جایگاه را به دست بیاوریم،

پس بهتر است به هر نحوی که شده به همین جایگاه بچسبیم وهر چه اطرافیانم می گویند،بگویم چشم تا همین بیمچه اعتبار برایم باقی بماند.احساس می کردم مثل یک سوسک بی ارزش هستم وبه همان اندازه که اعتماد به نفس برای سوسک مهنا دارد برای من هم داشت.اعتما د به نفس برای من حرفی گنده تر از دهانم بود.به یاد دارم که نانسی می گفت:وقتی وارد برنامه ی بهبودی می شویم واعتماد به نفس پیدا می کنیم،یاد می گیریم که چگونه به خود احترام بگذاریم واین جاست که می توانیم بگوییم"من دیگر نمی توانم با این رفتارهای غیر قابل تحمل زندگی کنم "

نانسی .و:به یاد دارم ،وقتی اولین جلسات نارانان در ژوپلین تشکیل شد،فهمیدیم که ما حق انتخاب داریم.تا قبل از ان احساس می کردیم این است که متکی به نفس نبودیم ونمی دانستیم حق انتخاب داریم وحتی اگر برای خودمان نصمیماتی می گرفتیم نمی توانستیم ان ها را اجرا کنیم.نانسی به ما کمک کرد بفهمیم وقتی تصمیمی می گیریم چگونه روی تصمیم مان بمانیم وبه ان عمل کنیم.یاد گرفتیم تصمیم ما،حاصل ارتباط ما با نیروی برترمان است پس نباید از کنار ان به راحتی بگذریم .حال که ما توانسته بودیم با نیروی برترمان ارتباط درستی بر قرار کنیم،از تصمیم مان احساس رضایت می کنیم.دیگر قضاوت دیگرا نباید برای ما مهم باشد.این درس مهمی بود اما در ابتدا به کار بستن ان سخت بود.

براندا:روزهای اول که به برنامه امده بودم،اصلا خودم را دارای ارزش نمی دیدم،اعتماد به نفسم خیلی پایین بود وهر چه را که همسرم می گفت بدون چون وچرا انجام می دادم وبرایم مهم نبود که ان کار خوب بود یا بد.وقتی این مطلب را به نانسی گفتم ،به من گفت:هر کاری را که همسرت می گوید به این خاطر که او گفته،انجام نده،زیرا دلیل قابل قبولی برای انجام ان نیست.


 در داستان نانسی می بینیم که او دنی.جی را در معتاد شدن باب مقصر می دانست،در حالی که دنی نیز او را مقصر می دانست.چرا مواد مخدری که معتاد عزیزمان مصرف می کند را مقصر نمی دانیم؟

ژانت:پسری دارم که یک سال از کریستین کوپک تر است.همیشه احساس می کردم من مسوول اشتباهات او هستم وفکر می کردم چون مادر او هستم ،مقصرم وباید به اوضاعش رسیدگی کنم .علاوه بر خودم،دوستان وهمه ی اطرافیان او را مقصر می دانستم وسرزنش می کردم.نانسی به من فهماند که تقصیر من نبوده وسرزنش کردن،خود را مقصر دانستن یا دنبال مقصر گشتن از شاخه های بیماری من است.درک این پیام به خصوص برای تازه واردین خیلی مهم است.او بارها وبارها به من گفت مهم نیست که چه کارهایی انجام داده ای ،اعتیاد عزیزت اصلا تقصیر تو نبوده .مساله خود اعتیاد است.

کتی:به نظر می رسد همه ما زمانی که به برنامه بهبودی امدیم کسی را مقصر می دانستیم ،ما تجربه واحساسات مشابه زیادی در این زمینه داریم.نانسی تاکید می کرد رهایی یعنی این که من خود بیمار هستم نه اینکه فقط معتادی دارم.یاد گرفتن این نکته بخشی از رهایی است که از برنامه می گیریم.تنها با تشخیص این حقیقت که افکار ورفتار من از روی بیماری بوده می توانم به رهایی برسم.
 نانسی در داستان خودش بارها به این مطلب اشاره می کند که یا او خانه را ترک می کرد یا باب را از خانه بیرون می کرد.ودو بار به این مساله اشاره کرد که دیگر نمی تواند با یک مصرف کننده زندگی کند.ایا این کار درست است وچنین رفتاری روی روابط شما ومصرف کننده تان چه تاثیری خواهد داشت؟

ژانت:نانسی به جایی رسیده بود که دیگر نمی توانست با یک مصرف کننده زندگی کند وتاکید می کند که دیگران مجبور نیستند کاری را که او کرد،انجام دهند.اما هرگز ان را به عنوان یک راهکار قطعی به دیگران به دیگران ارایه نمی داد.او از دیگران نمی خواست که برای چنین تصمیمی موقعیت وشرایط زندگی شان را در نظر بگیرند.یادم می اید به من می گفت مجبور نیستی همین امروز تصمیم بگیری دعا کن وروی قدم ها کار کن،تو اصلا مجبور نیستی تصمیم بگیری.به مرور زمان جواب ها روشن خواهند شد.

ان:بهبودی ورشد نانسی به حدی رسیده بود که بفهمد برای رسیدن به اعتماد به نفس وبهبودی نمی توانست مثل گذشته با یک مصرف کننده زندگی کند.او یک سال قبل از بهبودی باب وارد برنامه شده بودوخیلی خوب می دانست کار کردن روی بهبودی شخصی در اوج مصرف معتاد یعنی چه؟احساس او این بود که با حضور یک مصرف کننده ی فعال در زندگی اش ،نمی تواند بهبودی اش را در اولویت قرار دهد وروی ان کار کند.

کلی:من زمانی وارد برنامه شدم که از همسرم جدا شده بودم وفرزندانم پیش همسرم زندگی می کردند.اغلب با خودم فکر می کردم اگر دوباره نزد همسرم برگردم،لااقل از بچه هایم دور نخواهم بود.در حالی که می دانستم همسرم هنوز مصرف می کند.وقتی با نانسی مشورت کردم اصلا به من نگفت پیش ان ها برنگرد.فقط به من گفت:شرایط قبلی اصلا عوض نشده،اگر به ان شرایط برگردی ،چه گونه رفتار می کنی؟

رنی:وقتی پسر نانسی معتاد شداو به دلیل تجربه زندگی با یک مصرف کننده ی فعال ،دیگر نمی توانست با یک معتاد زندگی کند.بخش دیگر ماجرا این بود که نانسی عاشق پسرش بودوبارها وبارها به خاطر علاقه ی شدیدی که به او داشت،اشک ریخت وگریه کرد.اما بالاخره تصمیم خود را گرفت وحد ومرزی برای خود قایل شدواو نشان داد زندگی نکردن با یک مصرف کننده ی فعال به معنای دوست نداشتن او نیست.حتی وقتی یکی از اعضای معتادان گمنام لغزش می کردوبرنامه را ترک می نمود،نانسی یاد وخاطره ی او را گرامی می داشت .او روشی برای نشان دادن عشق بلا عوض حتی به یک مصرف کننده داشت.نانسی در خاطره ای تعریف کرد که وقتی پسرش لغزش کرد،بدون نشان دادن واکنشی محل را ترک کردوپیش راهنمای خود رفت.این نمونه ای از عشق دادن به یک مصرف کننده بود.

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan