Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

داستانهای شخصی"5"

پسر من معتاد است . وقتی به این برنامه آمدم منهم معتاد بودم ،‌ امّا معتاد به تمام احساسات منفی که نگرانی ، ترس ،‌ رنجش ، و احساس ترحم نسبت به خود چند تا از آنها بود . پنج ماه است که در برنامه هستم و هر روز با روز پیش فرق می‏کنم . خدا به من اجازه میدهد کمی عمیق‏تر به خود نگاه کنم . می‏فهمم که این همان است که می‏گوید : ” خدا به من پیش از آنچه در توانم باشد نمیدهد . “ خدا به من اجازه میدهد آن مقدار درمورد خودم بدانم که بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و وقتی به تصویر خود خو گرفتم ،‌ در را کمی بازتر می‏کند و به من کمی دیگر از نواقصم را  نشان میدهد ،‌ با این کمبودها به من دعای آرامش و دوازده قدم را داده تا به من کمک کنند خود را تغییر دهم یا کمبودهایم را بپذیرم . به محض آگاه شدن از یک کمبود اخلاقی ، می‏توانم آنرا رها کنم ، ‌چون دیگر دلیلی برای چنگ زدن به آن احساس منفی ندارم . و چون حق انتخاب دارم ، خوشحال بودن را برمی‏گزینم . و از اینرو شادی اجتناب ناپذیر است .

در می‏یابم که من آدم مهربان ، دوست داشتنی و دست و دلبازی نیستم که خودم فکر میکردم و مردم را هم به این باور انداخته بودم ،‌ بلکه آدم متقلّبی از بدترین نوع هستم . امّا امیدورم به بهترین تبدیل شوم . اعتماد زیادی دارم ، چون مدتی است که احساس بهتری دارم . میدانم که شادی من کاملاً به خودم بستگی دارد . اگر وابسته به افراد باشم و اجازه دهم در این لحظه احساسات مرا تحت تسلط داشته باشند ، ‌همیشه در تب و تاب خواهم بود ، چون در طی روز با آدمهای مختلفی بر خورد خواهم کرد .

هر روز صبح از خدا می‏خواهم راهش را به من نشان دهد ،‌ و شبها او را به خاطر کمکهایش سپاس می‏گویم . این برنامة ساده‏ای برای آدم ساده‏ای مثل من است .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan