Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

سی و یک روز در نارانان

سی و یک روز در نارانان روز اول

وقتی پسرم که به خاطر سوءمصرف اعتیاد کاملا دیوانه شده بود .تمام مبلمان خانه را شکست .احساس ناامیدی مطلق کردم .فهمیدم که هیچ کدام از رفتار های من قادر به کنترل اعمال پر خاشگرانه ی او نبود تصمیم گرفتم او را به یک مرکز باز پروری ببرم .نکته مثبت این تصمیم این بود که باعث شد با نارانان آشنا شوم .در جلسه اول یاد گرفتم که در برابر بیماری اعتیاد کاملا نا توان هستم و متوجه شدم که کنترل زندگی ام راز دستم خارج شده است .من قدم اول را پذیرفتم.
به زودی به این... باور رسیدم که قدرت برتری وجود دارد .پروردگاری مهربان که در هر شرایطی به من کمک می کند و متوجه شدم که در مقابل چنین بیماری تخریب کننده ای تنها نیستم .واین گونه قدم دوم را پذیرفتم .
وقتی زندگی ام را به دستان قدرتمند خداوند سپردم .پی بردم که می توانم تسلیم و قدم سوم را قبول کردم.
مراقبه روزانه :امروز به جای احساس تاسف وناامیدی ،می دانم که اگر شجاعتش را داشته باشم در هر مو قعیتی کارهای زیادی است که می توانم انجام دهم .نارانان به رشد معنوی من کمک می کند وبه من قدرت تغییر رفتارهایم را می دهد ومرا از دخالت در بهبودی پسرم باز می دارد من خود را با این یادآوری که همیشه می توانم به نیروی برتر تکیه وآن چه را که نمی توانم تغییر دهم به او بسپارم ،تسلی می دهم .

 روز دوم تصمیم گیری

نارانان به من آموخت که چگونه تصمیمات تم را به عقب نیندازم. امروز به روشنی می بینم که چه طور در گذشته ،نا خود آگاه تصمیم هایم را به تاخیر می انداختم .وبه جای آن ترجیح می دادم بگذارم دیگران و سر نوشت برای من تصمیم گیری کنند وقتی که نتیجه تصمیماتم زندگی مرا تحت تاثیر قرار می داد واکنش من این بود که دیگران را سرزنش کنم .نمی پذیرفتم که من مسوول عواقب کم کاری هایم هستم .
دعای آرامش به من یاد می دهد که چگونه اموری را که می توانم تغییر دهم و مرا تشویق به تصمیم گیری در زمان مناسب می کند
تصمیم گیری و انجام کارهایی که می توانم .هردو به من آسودگی و آرامش روحی می دهد تا هم چنان که به رشد معنوی می رسم با آغوشی باز به استقبال چالش های تازه بروم.

مراقبه ی روزانه::نشریات نارانان به من یاد داد که تصمیم نگرفتن بد ترین تصمیم ممکن است . فقط برای امروز. اجازه نمی دهم دیگران برای من تصمیم گیری کنند وبه سادگی تصمیم هایم را به تاخیر نمی اندازم.

 روز سوم خشم

وقتی پسرم مواد مصرف می کرد اغلب به من و خانواده ی مان پرخاش می کرد و موقعیت های شرم آوری رابه وجود می آورد. تلاش من برای صحبت با او همیشه با بحث های تند به پایان می رسید که این به خشونت های بیشتری دامن می زد .نارانان به من آموخت که خشم مرا نابود می کند پروراندن خشم نشانه ی این است که من هنوز قدم اول را نپذیرفته ام اگر من در مقابل بیماری اعتیاد نا توان هستم ،چگونه می توانم انتظار داشته باشم که فرد معتاد .مشتاق و یا قادربه یک گفتگوی عاقلانه باشد؟تا زمانی که من انتظارات غیر ممکن دارم با خشونت بیشتری روبرو خواهم شد .هنگامی که صادقانه اعتراف کنم که در برابر بیماری اعتیاد ناتوان هستم .آنگاه قادر خواهم بودقدم دوم را بپذیرم و درک کنم یک نیرو برتر می تواند بیماری اعتیاد را اداره کند .وقتی من معتادم را به دستتان قدرتمند خداوند بسپارم دست از کنترل کردن رفتارها و زندگی معتاد بر خواهم داشت .با جدا کردن کامل خودم از بیماری او همراه با عشق .می توانم به آرامش برسم و از تمامی آن خشونت ها فاصله بگیرم .
مراقبه ی روزانه """نارانان مرا تشویق می کند که گرفتار خشم نشوم .می توانم به سادگی دنبال آرامش وصلح باشم .
فقط برای امروز،می توانم صبورانه خونسرد باشم و منتظر آرامشی بمانم که نیرو برترم برایم فراهم خواهد کرد.
"یکی از مهم ترین درس هایی که آموختم این است که به جنگیدن پایان دهم و از خشم ره شوم این برای بهبودی من ضروری است.

 روز چهارم عزت نفس

زندگی کردن با یک معتاد و دیدن احساس درد،ناامنی و ترس درمن احساس گناه ایجاد کرد وعزت نفس مرا تحت تاثیر قرار داد و احساس ناچیز بودن و دیوانگی می کردم .بیماری من به جایی رسید که دیگر زندگی نمی کردم و فراموش کرده بودم که بیش از این چگونه انسانی بودم هروز خود را عصبانی تر وغمگین تر می دیدم .دیگر از زندگی لذت نمیبردم و آرام آرام خود را از دیگران جدا کردم .
بعد از تلاش های فراوان برای پیدا کردن راه حلی برای مشکلم در یک جلسه ی نارانان شرکت کردم در آن زمان بود که فهمیدم عزت نفس و ظرفیتم برای عشق ورزیدن کاملا از بین رفته است به کمک برنامه ی نارانان مهربانی سایر اعضا و درکی که از جلسات به دست آوردم .فهمیدم که چه قدر مهم است خودم را دوست داشته باشم من نیاز داشتم تا روی بازیابی عزت نفسم کار بکنم عشق ورزیدن به خودم آن گونه که به خود فزصت رشد معنوی بدهم کمک کرد تا پذیرش دیگران و دوست داشتن آن ها به همان گونه که هستند برایم آسان تر شود این به من کمک کرد تا روابطم با نیروبرتر دیگران و معتادم را بهبود بخشم .
مراقبه ی روزانه"""" امروز سپاسگزار برنامه هستم که به من راه دوست داشتن خود وعشق ورزیدن به دیگران را آموخت عزت نفس و اعتماد به نفسم بهبود یافته است و این به من اجازه می دهد که زندگی لذت بخش تری داشته باشم وبه من شجاعت آن را می دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم و به پذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم .

 روز پنجم دلسوزی به حال خود

من خود را قربانی شرایط تاسف باری می دانستم که در آن زندگی می کردم و دیگران را به خاطر اعمالم سرزنش می کردم به دلیل رفتار های منفعلانه ام همیشه منتظر بودم دنیا روی سرم خراب شود این طرزفکر هیچ چیز مثبتی به زندگی ام نبخشید ومن همه چیز را در زندگی ام با تلخی شک نگرش منفی و آسیب پذیر به پایان می رساندم احساس دلسوزی و ترحم من به خودم آن قدر زیاد بود که ارزش های درونی جایگاهم واز همه مهم تر قدردانی را در من تحت تاثیر قرار داده بود . مجبور بودم مدام سختی های زندگی ام را به دیگران اعتراف کنم در نارانان یاد گرفتم نباید چنگ زدن به گذشته را ادامه دهم ونیز نباید خود را یک قربانی تلقی کنم بلکه باید تلاش کنم تا از تمام شرایط زندگی ام درس بیاموزم درسی که بتواند رشد معنوی را در من تقویت کند .
هنگامی که یاد بگیرم خود را آن گونه که هستم بپذیریم پذیرش خودم به عنوان یک فرد عادی با همه ی توانایی ها و نقص هایم آسان تر است من می توانم بر روی نقاط قوتم تاکید کنم و برای از بین بردن نقص هایم تلاش کنم هم چنین به جای دلسوزی به حال خود عزت نفسم را بالا ببرم من تنها کسی هستم که می تواند رفتارهای من را تغییر دهد.

""مراقبه ی روزانه ::بگذار همیشه به یاد داشته باشم همان اندازه که دلسوزی به حال خود نابود کننده است عزت نفس به من امکان رشد می دهد هم چنان که رشد می کنم قادر می شوم انسان آزادی باشم .
""امروز تنها بر روی تغییر خودم و رفتارهایم کار خوام کرد .امروز انتخاب می کنم که در زندگی ام آرامش وصلح داشته باشم

روز ششم انتظارات

آن روزها که پسرم مواد مصرف می کرد و بعد ها که وارد برنامه شد آرزمی من این بود که او به سرعت بهبود یابد قصری در آسمان ساختم که پر بود از انتظارات من از بهبودی او بود.
نارانان به من آموخت که نباید هیچ انتظاری داشته باشم وقتی من اتظارات بیهوده می سازم خوذ را در معرض غم سرخوردگی عصبانیت و احاس گناه قرار می دهم اگر این انتظارات کاملا بر آورده نشوند بسشیار ناراحت می شوم و اگر بر آورده شوند باز هم احساس رضایت و خوشحالی برای آن چه اتفاق افتاده نمی کنم زیرا فکر می کنم این چیز است که باید می شد و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است
امروز سعی می کنم از پسرم انتظار نداشته باشم که چون در حال بهبودی است باید با آرامش و عاقلانه رفتار کند باید به یاد داشته باشم او یک انسان است همان گونه که من هستم انسانی که مانند من توانایی و ضعف هایی دارد با کم کردن انتظاراتم .از در گیری های احتمالی پرهیز می کنم
"""""مراقبه ی روزانه ::: با کمک قدرت برترم تلاش می کنم تا انتظاراتم را کم کنم سعی می کنم نه انتظار به وقوع پیوستن اتفاق های خوب را داشته باشم ونه ترس از بحران هایی که ممکن است پیش بیاید تلاش می کنم تا سهم خود را با کار بستن نظم کوشش تعهد و عشق به خوبی انجام دهم امروز به یاد خواهم داشت برای داشته هایم سپاس گزار وتسلیم راهی باشم که در آن قرار خواهم داشت .

روز هفتم نگرش

نارانان به من یاد داده است تا انگیزه ها و نیاتم را قبل از بیان افکارم به دیگران کاملا بررسی کنم حالا می توانم به جای نگرش های سرزنش گر پرخاش گر و نابود کننده رفتارهای منظم تر،مسوولانه تر قاطعانه تر ومتعال تر ی داشته باشم . متوجه باشم که هنگام صحبت با یک معتاد او را قضاوت می کنم گر چه در انتخاب بسیار دقت می کردم نحوهی صحبت و لحن صدایی که به کار می بردم .می توانست آن چه را که می گویم سرزنشگر یا قابل قبول جلوه دهدو
هنگامی که با آرامش رفتارهایم را تغییر دهم .می توانم موضع سازنده تر و عاقلانه تری داشته باشم نتیجه ی این تغییرات می تواند این باشد که معتادم را تشویق به مراقبت از بهبودی خود کند این حقیقت بسیار ارزشمند است .زیرا مارانان به من آموخت که یک عملکرد ساده از هزاران حرف با ارزش تر است .
با بررسی انگیزه ها وتغییر نگرش هایم احساس بهتری نسبت به خودم دارم و رشد معنوی ام را می بینم

""مراقبه ی روزانه"زمانی که عجز خود را در برابر بیماری اعتیاد می پذیرم .باید بر روی دعا آرامش تمرکز کنم .
به این ترتیب از قدرت برترم می خواهم به من شهامت دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم .یکی از چیز هایی که ایمان دارم می توانم تغییر دهم نگرش من نسبت به بهبودی و رشد معنوی ام است

روز هشتم حمایت ناسالم

برای من درک معنی حمایت نا سالم بسیار سخت بود. این که بفهمم به جای این که به معتادم کمک کنم تا حالش بهتر شود در واقع داشتم به او کمک می کردم تا به مصرفش ادامه دهد .حمایت نا سالم چیزی بود که من به انجامش عادت کرده بودم . مثل قرض دادن ماشین . پاس کردن چک های بی محلش. باز گرداندن چیزهایی که از دست می داد .عذر وبهانه آوردن برای دیگران وقتی کارهارا اشتباه انجام می داد و میزبان مهمانی های او بودن فکر می کردم با مهربان بودن و کمک کردن به او همه چیز درست می شود .
برنامه ی نارانان و اعضای گروه بودند که چشم مرا به روی اطرافم باز کردند وقتی یاد گرفتم با حمایت نا سالم از معتاد م کارهایی را انجام می دادم که او مسوول انجام شان بود .احساس بسیار خوبی پیدا کردم .
باید تغییر می کردم و آرام آرام تغییرات اتفاق افتاد . همه چیز های گرانبها در خانه را از دسترس او خارج کردم و
از جمله دسته چک ها کارت های اعتباری سوییچ ماشین . ومطمن شدم که همه چیز را در محل امنی قرار دارد .
از عذر بهانه و دروغ گفتن برای سر پوش گذاشتن روی اشتباهاتش دست برداشتم .

"مراقبه ی روزانه " من از نیروی برترم می خواهم مرا راهنمایی کند تا بتوانم فرق بین کمک کردن و حمایت نا سالم را تشخیص دهم به من کمک کند تا بیش از آن که کاری کنم که به حمایت نا سالم منجر شود و برایم پشیمانی بیاورد به آن فکر کرده و از انجام آن خوداری کنم امروز در جلسات نا رانان منبع بی حد و اندازه از راهنمایی و هدایت را پیدا کرده ام
من با درک مفاهیمی مثل وابستگی متقابل رها کردن ،حمایت نا سالم و انکار در خود و معتادم به رشد می رسم

روز نهم ظاهر سازی

تمام خانواده من از جمله خودم عادت داشتیم که هیچ وقت چیزی را که واقعا می خواستیم به زبان نیاوریم بنابر این من یاد گرفتم ظاهر سازی کنم و با بازی کردن نقش قربانی از دیگران باج بگیرم من حقیقت را پنهان می کردم و شرایطی ایجاد می کردم که بتوانم به اهدافم برسم .
با شرکت در جلسات نارانان فهمیدم که این رفتارها چیزی جز طاهر سازی نبود متوجه شدم که معتاد نیز به همین شیوه رفتار می کند قبول ترفند هایش دادن پول به او .هروقت که تقاضا می کرد .و بر آورده کردک خواسته هایش به خاطر احساس گناهی که داشتم برایم آسان بود من دورغ ها و قول هایش را باور می کردم زیرا می خواستم به او اعتماد داشته باشم یا شاید به این خاطر که می ترسیدم به من پر خاش کند .
با کمک گرفتن و گوش دادن به تجربه اعضا یاد گرفتم که مشکلات را به شیوه ای صادقانه حل کنم از رفع مشکلات معتادم خوداری کنم .
تا مسوولیت هایش را به عهده گیرد و عواقب اعمالش را ببیند سرزنش کردن توبیخ کردن او برای هر چیز که در خانه اتفاق می افتاد را کنار گذلشتم به تدریج با او هم دردی کرده و درک کردم که او هم از بیماری رنج می برد .

"مراقبه ی روزانه"امروز راهی سالم برای برآورده کردن نیازهایم و ایجاد روابطی که بر پایه ی صداقت و نه با استفاده از ترفند یاد گرفتم.

روز دهم مشکلات

پسرم به مدت سه سال مواد مصرف می کرد همه چیز را در اطرافش نابود کرده بود خانواده بستگان دوستان و موفقیت های مالی اش از طرف دیگر ما در خانه به جنگیدن شکایت کردن دادن درس اخلاق ظاهرسازی حمایت نا سالم و بزرگ کردن او و بیماری اش عادت کرده بودیم من معتادم را مسبب همه ی مشکلاتم می دانستم اما سرانجام متوجه شدم که به یک کمل گرای پر خاش گر کنترل کننده بد بین تبدیل شده ام .نهایتا فهمیدم که بسیار غمگین و خودم مسوول بسیاری از مشکلات می باشم .
وقتی به دنبال کمک برای پسرم بودم او قبول کرد که به یک برنامه ی بهبودی برود و من هم از نارانان راهنمایی گرفتم ما سرانجام نور رل در انتهای تاریکی دیدم من آمده بودم که دریابم مشکلات همیشه وجود دارند اما نارانان به من آموخت که اگر ذهن خود را باز بگذارم می توانم با مشکلات مقابله کنم .نارانان به من ابزارهایی داد تا با مشکلات عاقلانه تر روبرو شوم شعار "چقدر اهمیت دارد"؟ کمکم کرد تا در یابم به چه مشکلاتی توجه کنم وبه چه مشکلاتی توجه نکنم مشارکت در گروه به من یاد داد که نباید از دیگران توقع داشته باشم چرا که انتظارات تنها باعث مشکلات بیشتر می شود و باید سعی کنم فقط برای امروز زندگی کنم . از نارانان یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است و چگونه با بیمارم همدردی کنم من نیاز دارم به خودم ونیروی برترم تکیه کنم تا بتوانک راه حلی برای مشکلاتم پیدا کنم /

"مراقبه ی روزانه " به درخت بلوط می اندیشم که چگونه با وجود باد و آتش با قدرت رشد می کند امروز هر وقت که با مشکلات روبرو می شوم از نیرو برترم سپاسگزاری می کنم مشکلات من موقعیت هایی هستند که من با حل کردن شان به زشد می رسم و قوی می شوم

روز یازدهم همدردی

اولین باری که در جلسه ی نا رانان شرکت کردم احساسم نسبت به معتادم آممیخته با ترسی نا امنی و خشم بود بعد از چند جلسه دریافتم او بیماریی دارد که من باعث آن نیستم ونمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم .
با بودن بیشتر در برنامه شروع به درک این مساله کردم که رفتارها و خشم او نسبت به من صدای بیماریش بود نه یک خصومت شخصی فهمیدن این موضوع به من کمک کرد تا حس همدردی را جایگزین رفتارهای کینه توزانه و حمایت های نا سالم کنم وقتی با او احساس همدردی می کنم از اعماق قلبم به او عشق می ورزم هنگامی که ارتباط با نیروی برترم را حفظ می کنم با اراده و قدرت او حرکت خواهم کرد ودر آن هنگام هیچ جایی برای خشم رنجش ترحم حمایت نا سالم و درد باقی نمی ماند همدردی به من کمک کرد تا بفهمم معتاد نمی تواند مقصر این بیماری وحشتناک باشد و این به من شهامت داد تا به او اجازه دهم با آنچه که از دست داده روبرو شود و هر زمان که آماده بود در خواست کمک برای خودش کند و به او فرصت می دهم که مسوول بهبودی خود باشد .

"مراقبه ی روزانه :امروز من مجبور نیستم آن چه را که معتادم می گوید یا انجام می دهد دوست داشته باشم و می دانم که نباید تلاش کنم او را تغییر دهم حتی زمانی که فکر می کنم اشتباه است من یاد گرفتم که فقط خودم را می توانم تغییر دهم و دیگران را تنها می توانم دوست داشته باشم

روز دوازدهم شهامت

پیش از آن که با نارانان آشنا شوم ،در تصمیم گیر هایم دچار مشکل میشدم و از چالش های تازه و یا نتایج انتخاب هایی که می کردم بسیار می ترسیدم .به خاطر نداشتن شهامت اجازه می دادم گه همه چیز بدون آن که برای شان راه حلی پیدا کنم اتفاق بیفتد به هنگام اضطراب و نگرانی خود را به نوعی شهامت کاذب مجهز می کردم و تصمیماتی نسنجیده می گرفتم که نتایجی به همراه داشت که به مشکلات بیشتری دامن می زد من به دلیل نداشتن شهامت در تصمیم گیری هایم احساس تاسف و ندامت می کردم .
دعای آرامش معنای واقعی شهامت را به من آموخت حالا می دانم که باید فروتن باشم و از قدرت برترم بخواهم به من شهامت آن را بدهد که اجازه دهم دیگران هم مسوولیت های شان را به عهد بگیرند و به قدرت آن را بدهد تا هرجا که می خواهم نه بگویم هم چنین از قدرت برترم می خواهم تا به من شهامت تبدیل انتخاب هایم به واقعیت و قدرت تغییر رفتارهایم را بدهد آن گونه که بتوانم بر روی بهبودی و رشد معنوی خود کار کنم .
امروز می دانم که زندگی همیشه آسان نیست اما می تواند مسرت بخش اشد هر زمان که احساس کنم رفتارهای گذشته ام باز گشته اند برنامه ی نارانان شهامت بهبود یافتن را به من می دهد .

مراقبه ی روزانه ::هر زمان که از نیروی برترم طلب شهامت کنم به دعاهایم گوش کرده و پاسخ می دهد . امروز ایمان دارم که شجاعت روبرو شدن با زندگی را دارم.

روز سیزدهم پذیرش

پیش از آن که وارد نارانان شوم احساس می کردم بسیار با هوش هستم و می توانم زندگی تمام فامیل را کنترل و اداره کنم .
مفهوم پذیرش عجز برای من هیچ معنایی نداشت .اکنون که بهبودی ام را شروع کرده ام یاد گرفته ام که :

بافروتنی بپذیرم که مشکلی دارم و به تنهایی نمی توانم آن را حل کنم .
بپذیرم که معتاد یک بیمار است و رفتارهای پر خاش گرانه اش نتیجه ی آسیب های روحی است مصرف مواد در او ایجاد کرده است .

بپذیرم که در برابر بیماری اعتیاد ومعتاد عاجز هستم
بپذیرم که من باعث بیماری او نیستم و به خاطر آن سرزنش نمی شوم
بپذیرم که با کمک نیروی برترم می توانم خودم را تغییر بدهم و این تغییرات می تواند برای معتاد هم مفید واقع شود .

بپذیرم که من هم ویژگی های خوب وهم نقاط ضعفی دارم
دیگران را همان گونه که هستند بدون قضاوت و سعی در تغییرشان بپذیرم
بپذیرم که دیگران باعث بیماری اعتیاد نیستند و بیماری اعتیاد دلایل بسیار دارد
بپذیرم که اعتیاد به مواد مخدر بیماری است که تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد .

از اینکه در بهبودی ام پیشرفت داشته ام احساس خوبی دارم .امروز به حال خود دلسوزی نمی کنم .و می دانم برای تغییر رفتارهایم در زمان مناسبش به نیروی برترم نیاز دارم .

مراقبه ی روزانه دیگر احساس رنجش و عصبانیت نمی کنم و سپاس گزار نیروی برترم،برنامه نارانان و اعضای گروه هستم که توانستم آرامش پیداکنم خوشحالم که می توانم سختی های زندگی ام را به همان گونه که اتفاق می افتد بپذیریم و اکنون می توانم از خودم مراقبت کنم

روز چهاردهم عشق

من همیشه فکر می کردم مادر مهربانی هستم .به فرزندانم هرچه می خواستند می دادم .واغلب براب آنها خود را قربانی می کردم زیرا می خواستم چیز هایی را که من در گذشته نداشته ام .داشته باشند هم چنین باور داشتم به آن اندازه که استحقاقش را دارم .عشق مراقبت توجه دریافت نمی کنم . وقتی متوجه شدم یکی از بچه هایم معتاد است وارد نارانان شدم .بعد از آن که فهمیدم نحوه ی محبت من تا چه حد آن ه را از رشد باز داشته است .
شروع کردم تا عشق را از دور نمایی عاقلانه تر و مسوولانه تر درک کنم با عشق ورزیدن به پسر معتادم قدرت پیدا کردم تا او را -زمانی که زندگی اش را در معرض خطر و کاملاتحت کنترل اعتیادش بود - به رفتن به یک برنامه ی بهبودی تشویق کنم امروز او به خاطر کاری که کردهام از من سپاس گزار است او به جلساتnaمی رود واز آزادی خود برای انتخاب کردن استفاده می کند بدون آن که من تلاشی برای کنترل زندگی اش داشته باشم .
من به کار بهبودی خود ادامه می دهم و یاد گرفته ام که از خود مراقبت کنم وراه تازه ای برای زندگی پیدا کرده ام .خود را بیشتر دوست دارمو تلاش می کنم تا عزت نفسم را با قاطعیت .درک خونسردی و لذت بردن روزانه از زندگی بهبود بخشم من یاد گرفتم که زندگی کنم و بگذارم تا زندگی کنند و اکنون آرامش بیشتری در زندگی ام تجربه می کنم .
مراقبه ی روزانه :: امروز اهمیت عشق معقولانه را می دانم من با دوست داشتن خودم در عشق ورزیدن به دیگران توانا تر می شوم درست است هر آن چه که می خواهم ندارم اما امروز می دانم هر چه نیاز من است با عشق ورزیدن بدون چشم داشت .بیشتر از آن چه می دهم دریافت می کنم

روز پانزدهم صداقت

دوازده قدم برنامه ی نارانان در باره ی صداقت و تغییر رفتارهای مان صحبت می کند صداقت را به عنوان مفهوم بسیار ویسعی که من دیگران و هم چنین فرد معتاد درگیرش هستیم .
پیش از انکه به نارانان راه پیدا کنم علاقه ای به شناخت خود نداشتم .گمتن میکردم فکر کردن در باره ی خودم وقتی مشکلات زیاد زیاد دیگری وجود دارد خود خواهانه است تصور میکردم این وظیفه من است که همیشه مراقب خانواده ام باشم .در برنامهی نارانان بود که متوجه شدم برای تغییر رفتارهایم باید خود را به قدر کافی بشناسم اگر بخواهم به عمق مفهوم صداقت نگاه کنم می بینم که گاهی کار بسیار درد ناکی است من رفته رفته به این درک رسیدم که در ارتباط با دیگران و مخصوصا فرد معتاد نیاز به صداقت دارم .
دریافتم که تا چه حد فریب کا و عذر و بهانه آور شده ام من از صحبت کردن و بحث کردن رودر رو ترس داشتم به همین خاطر از دیگران فرار میکردم برای دوری از بحث و داشتن روابط نزدیک ظاهر سازی می کردم و آرامشی کاذب برای خود ساخته بودم . باکارکرد قدم های چهار و ده به شناخت بهتری از خودم رسیدم و سعی کردم تا به صداقت پاینده باشم دارم یاد می گیرم با دوست داشتن خود و پذیرش مسوولیت هایم به شناخت بهتری از خودم برسم امروز قادرم تا اعمال گذشته ام را ارزیابی کرده ودر آن ها تغییراتی ایجاد کنم
مراقبه ی روزانه ::من با صداقت،دانش و پذیرش به آرامش می رسم .می توانم راه های تازه ای را دنبال کنم . افق دیدم را وسعت بخشم و زندگی بهتری داشته باشم

روز شانزدهم رها کردن

وقتی برای اولین بار با دوازده قدم نارانان آشنا شدم فهمیدم که مدتی است به احساساتی چون تنفر سرزنش نا امیدی خشم افسردگی و طرد شدگی پناه برده ام پذیرفتن این که فرد معتاد در بحران و خارج از کنترل من است برایم بسیار درد ناک بود برنامه ی نارانان به من آموخت تا روی معتاد تمر کز نکنم و اجازه دهم تا او زندگی خودش را داشته باشد آموختم که لازم است از تلاش برای حمایت او دست بردارم و سعی نکنم تا اورا متقاعد کنم کخ مصرف مواد ش کاری اشتباه است به جای آن نیاز است تا بر روی بهبودی خودم تمر کز کنم .
به تدریج به معنای رها کردن از طریق سه قدم و شعار ها پی بردم با تمرکز بر روی خود .خواندن دعا آرامش و تغییر آن چه می توانم توانستم معتادم را بدون بر عهده گرفتن مسوولیت هایش دوست داشته باشم .
اکنون عجز خود را در برابر مواد وفرد معتاد پذیرفته ام حالا قبول کرده ام که اعتیاد یک بیماری است و اراده و زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپرده ام و متقاعد شده ام که هیچ کس جز خودم را تغییر نمی توانم داد دست از حمایت نا سالم بر داشته ام و تلاش می کنم حتی در مواقع بحرانی خونسرد باشم
مراقبه ی روزانه :رها کردن با عشق برای من آرامش و رشد به همراه خواهد داشت .امروز با فرد معتاد همدردی می کنم و برایش احترام قایل هستم هرکس را که دوست دارم از بیماریش جدا می کنم و به او اجازه می دهم تا با عواقب مشکلاتی که ایجاد کرده روبرو شود امروز می توانم انتخاب کنم که عشق را اول از همه در زندگی خود جای دهم

روز هفدهم قدم ها

اقرار به این که من در مقابل اعتیاد عاجزم کار آسانی نبود من هنگامی قدم اول را به کار بستم که پذیرفتم هیچ کاری وجود ندارد که من بتوانم انجام دهم تا شرایط را عوض کند و متوجه شدم که کنترل زندگی ام از دستم خارج شده است پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری مرا از سرزنش کردن خود رها کرد .
کار کرد قدم دوم برای من زیاد سخت نبود زیرا همیشه به نیرو برتر خود ایمان داشتم پذیرفتن قدم سوم کار دشواری بود چون من همیشه به قدرت خود بیسار مغرور بودم بعد از اینکه جذب برنامه ی نارانان شدم اراده وزندگی خود و کسانی که دوستشان داشتم را به نیروی برترم سپردم و احساس رهایی کردم .در قدم چهار باعث شد که حالت ها نقص ها و محدودیت هایم را از فهرستی که شجاعانه و موشکافانه و با نگاهی معنوی به زندگی ام تهیه کرده ام بشناسم .وقتی این فهرست را در پنجم با فرد دیگری مشارکت کردم با او به بحث نشستم و سرانجام پیشنهداتش را پذیرفتم این پذیرش ترس های مرا کمرنگ و به خود قول دادم که رفتارهایم را تغییر خواهم داد من فروتن شدم .
در قدم های شش و هفت آماده بودم تا فروتنانه از نیرو برترم به آن گونه که اورا درک می کردم بخواهم تا نقص های شخصیتی مرا از میان بردارد .تواضع و شهامت زیادی لازم بود تا بدون چشم داشت از کسانی که در فهرست قدم هشت و نه من بود جبران خسارت کنم .
من کار کرد قدم ده را همراه با تراز گیری های روزانه ادامه دادم تا از انباشته شدن زباله های عاطفی در درونم جلو گیری کنم در قدم یازده به نبال رابطه آگاهانه با خداوند از طریق دعا ومراقبه بودم زمانی که به یک بیداری معنوی رسیدم احساس کردم که تنهایی ام نا پدید شده و با قدر شناسی این پیام را به کسانی که خواستار آن بودند انتقال دادم . همان گونه که در قدم دوازده پیشنهاد شده است .
مراقبه ی روزانه ::امروز می توانم دوازده قدم را در زندگی روزانه ام به کار گیرم قدم ها با تغییر دادن رفتار هایم روبرو شدن با ترس هایم سرزنش نکردن خودم ورسیدن به آرامش تغییرات بزرگی در روش زندگی کردنم ایجاد کرده اند امروز من زندگی بهتری دارم

روز هجدهم تغییرات

از زمانی که یک نو جوان بودم در به پایان رساندن کار هایی که شروع می کردم ناتوان بودم از کارهای خیلی ساده گرفته تا فارغ التحصیل شدن از دانشگاه به تدریج این باور در من شکل گرفت که نا توان تنبل و بی اراده هستم برای توجیه مشکلاتم آدام های اطراف را سرزنش می کردم آن ها بودنند که در کارم اختلال ایجاده کرده مرا گیج می کردند آن ها نمی دانستند که چه می خواهند لذا مرا از اهدافم منحرف کرده بودند آن ها ارزش من را درک نمی کردند .
من خیلی از خودم اتظار و توقع داشتم فقط کارهایی که بدون نقص انجام داده بودم مرا راضی می کرد کارهای زیادی را شروع کرده بودم اما شجاعت به پایان رساندن آنهارا نداشتم زیرا می ترسیدم که نتیجه بدون نقص نباشد در رفتار با آدم هاب زندگی ام نیز همین حس آزار دهنده ی ناشی از کمال گرایی در من بود هنگامی که فهمیدم پسرم معتاد است شرایط غیر قابل تحمل شد .هیچ کاری نکردم جز سرزنش خود و انتقاد بیشتر از دیگران .
بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان به شناخت بهتری از خودم رسیدم احساس کردم برای بهبودی روابطم نیاز دارم تا خودم را تغییر دهم شروع به تمام کردن کارهایم کردم با وجود اینکه می دانستم شاید نتوانم بهترین نتیجه را بگیرم یا ممکن است نتوانم در محل کارم به عنوان کارمند نمونه شناخته شوم من پیشرفت های بسیار ی به دست آوردم و به خودم به خاطر آنها تبریک می گویم .
مراقبه ی روزانه ::بگذار به خاطر داشته باشم پیشرفتی که من در روابطم دارم از جانب دیگران نیست بلکه به خاطر تغییراتی است که در خودم ایجاد کرده ام بگذار از خودم شروع کنم

روز نوزدهم ایمان و امید

ابمان امید مفاهیم معنوی بسیار مهمی در نا رانان هستند این دو مفهوم مکمل یکدیگر ند وبه من کمک کردند تا احساس اعتماد آسایشو لذت را بازیابم .آموختم که بهترین کار این است که با ایمان به زندگی نگاه کنم .چون (ایمان)به من امید به ـآینده می دهد و نیز شهامت اینکه با افکاری مثبت با هر روز زندگی ام روبرو شوم و این امکان را به می دهد تا نگاهی خوش بینانه به زندگی داشته باشم .
بدون ایمان امید هر چیز ی را منفی می دیدم همیشه ناراحت و اقسرده بودم و نمی توانستم چیز های خوبی را در زندگی داشتم را ببینم اعتیاد پسرم مرا به وحشت انداخت تمام چیزهایی که می توانستم ببینم این بود پلیس،جنگ،تصادف،و درگیری با فروشنئگان مواد مخدر و هرج مرج در خانه روزهای من پر از رنج شرم و ترسی بود که مرا از انجام هر کاری ناتوان می کرد و هیچ چیز تغییر نمی کرد .
من زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپردم . ایمان من به نیروی برتر به این خاطراست که مرا دوست دارد و درک می کند این ایمان به من کمک کرد تا بدون ترس از آینده و ادامه دادن به شرم و خشمی که از گذشته داشته ام بر مشکلاتم غلبه کرده و فقط برای امروز زندگی کنم . هنوز هم نگرانی های زیادی دارم اما می دانم که این ها بخشی ازرشد من هستند .
مراقبه ی روزانه :قدم دوم می گوید "به این باور رسیدیم که ..."این پیام مرا سرشار از ایمان و امید می کند این به من بستگی دارد تا با ابزار هایی که در نارانان به من داده است چراغ ایمان وامید را در زندگی ام روشن نگه دارم .
"فقط برای امروز از خداوند می خواهم مرا از خواست خود آگاه کند و این قدرت را به من بدهد تا خواست اورا انجام بدهم"

روز بیستم سپاسگزاری

امروز آسمان آبی است روز روشن و زیباست و خورشید به گرمی می درخشد به همین خاطر با دعا از نیروی برترم برای داشتن حال خوب و عزت نفسم سپاسگزاری می کنم و از نیروی برترم برای آرامش ونعمت هایی که به آن رسیده ام قدردانی می کنم .
زمانی را که برای اولین بار در برنامه نارانان شرکت کردم را به یاد دارم و می بینم زندگی ام چقدر پیشرفت کرده است رفتن به جلسات مرا تشویق کرد تا برای داشتن یک زندگی رضایت بخش حی نا امنی ،سردرگمی و ناامیدی را در خودم تغییر دهم احساس می کنم که مادر ، خویشاوند،دوست و همراه بهتری شده ام .من امروز انسان شادتر وجذاب تری هستم .
در لحظات به این می اندیشم که به خاطر موهبت های فراوانی که دریافت کرده ام به اندازه کافی قدر شناس نیروی برتر و برنامه نارانان باشم .آیا به قدر کافی و منصفانه با سنت هفت همکاری می کنم ؟آیا به تشکبل گروه در مناطقی که نیازمند آن هستند کمک می کنم؟امروز وقتی از من دعوت می شود تا در انجمن خدمت کنم به این مساله کاملا آگاه هستم که من باید بخواهم این کار را به خاطر سپاسگزاری و بهای بهبودی خود انجام دهم این به من کمک می کند تا دوازده قدم را تمرین کنم .

مراقبه ی روزانه " من احساس سردر گمی و ناامیدی را به یاد خواهم داشت تا بتوانم سپاسگزاری را در کارهایم قرار دهم با رساندن پیام نارانان،خوش آمدگویی عاشقانه به تازواردین،خدمت کردن و سخاوتمندی در همکاری هایم با انجمن عملا سپاسگزاری کی کنم

روز بیست و یکم حدومرز

برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .

مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .

روز بیست و دوم کنترل کردن

درجلسه نارانان بود که متوجه شدم چه قدر می خواهم همه چیز را تحت کنترل من باشد با تلاش برای بهتر شدن حال پسرم معتادم دارم سهم خود را به عنوان یک مادر انجام می دهم .تا دیر وقت منتظر او می ماندم تا به خانه برگردد .هر روز صبح زود او را از خواب بیدار می کردم وبا او می جنگیدم تا مبادا دیرش شود . لباس ها و کمد هایش را زیر رو می کردم .چشم هایش را بازرسی می کردم .وقتی چک بی محل می کشید حساب بانکی اش را پر می کردم . دنبالش می کردم .تا دنبال فروشنده مواد نرود بدهی هایش به وکیل،پلیس و دیگران را پرداخت می کردم .برایش سخنرانی های طولانی می کردم .زیرا فکر می کردم با کنترل کردن دارم وظیفه ام را انجام می دهم . واز لکه دار شدن نام خانوادگی مان جلو گیری می کنم .
از طریق برنامه ی نارانان و مشارکت با سایر اعضای گروهم شروع به درک این مساله کردم که من سعی می کردم شرایط غیر قابل کنترل را کنترل کنم وبا این کار پسرم را از رشد باز می داشتم . من این حقیقت که او یک معتاد است و یک بیمار ی پیش رونده و غیر قابل درمان دارد را پذیرفتم . تلاش من برای کنترل او و بیماریش باعث می شد تا او بیشتر در آن فرو رود .به این درک رسیدم که خیلی بهتر خواهد بود اگر من مسوولیت زندگی پسرم را به خودش بسپارم تا او بتواند آن گونه که خود انتخاب کرده زندگی کند .کار من این بود که وقت خودم را صرف بهبودی و مراقبت از خودم کنم با انجام این کارها واعتماد به نیروی برترم ،برای روبرو شدن با بحران هایی که اتفاق می افتاد قوی تر وبا ظرفیت تر شدم

"مراقبه ی روزانه ":حالا می دانم که نمی توانم دیگران را تغییر دهم حتی فرزندانم را .
من نباید تلاش کنم که هیچ نوع کنترلی در رابطه با آنها به کار گیرم . برنامه ی مرا تشویق کرد تا بر روی بهبودی خودم و تغییر رفتارهایم تمرکز کنم من نیاز دارم تا به دیگران اجازه دهم مسوولیت های شان را بپذیرند

روز بیست و سوم دعای آرامش

در مواقع درگیری ،نگرانی یا درد فروتنانه می گویم "خداوندا آرامشی عطا فرما"در آغاز بهبودی ام دعای آرامش را مکررا زمزمه می کردم ،گاهی حتی هر دقیقه .برای این که نا امیدی ام را به امید تبدیل کنم و آرامش روحی پیدا کنم .سپس شروع به تعمق در معنای آن کردم .
در دعای آرامش سه چیز از خداوند خواسته می شود :
اول :آرامش و پذیرش من نیاز دارم تا در ذهن،روح، و وجودم،خونسرد،آرام و استوار باشم .نیاز دارم تا آن چه را که نمی توانم تغییر دهم (مثل ترافیک آب و هوا روز شب و اعتیاد) بپذیرم. احتیاج دارم تا بپذیرم من باعث بیماری اعتیاد نیستم و نمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم ،

دوم"شهامت. من برای تغییر چیزهایی که می توانم مثل دست برداشتن از حمایت نا سالم .کارکردن قدم ها احترام به سنت ها نیاز به شجاعت دارم . نیاز دارم تا داستان زندگی ام را مشارکت کنم و خدمت کنم احتیاج دارم تا با عشق رها کرده و امید را جایگزین یاس کنم و نگرش های مثبت را جایگزین منفی کنم . به شهامت نیاز دارم تا تغییر کنم

سوم :دانش من به دانش احتیاج دارم تا تفاوت بین زمانی که باید موقعیتی را که بپذیرم و زمانی که به شهامت نیاز دارم تا آنچه را که می توانم ،تغییر دهم را بدانم می توانم با مطالعه و تمرین برنامه ی نارانان و قدردانی از حضور یک نیروی برتر که قادر به انجام هر کاری است به این هدف دست یابم

مراقبه ی روزانه :ممنون نارانان هستم . دعای آرامش برای من تسلی خاطر به ارمغان آورده است و یاد آور این است که با وجود این که من ناتوانم و عاجز با ایمان و اطمینان به نیروی برترم ،شهامت تغییر را به دست خواهم آورد .
"خودت را می توانی تغییر بدهی اما دیگران را فقط می توانی دوست داشته باشی

روز بیست و چهارم بهبودی

"اسم من .....است عضوی از نارانان ودر حال بهبودی"من این گونه مشارکت در گروه را شروع می کنم اما بودن در بهبودی به چه معنا ست؟به یاد می آورم زمانی که برای اولین بار به گروه پیوستم چه احساسی داشتم .افسرده .ودیوانه بودم معتادم مواد مصرف می کرد و من زندگی برای خود نداشتم . برنامه به من ابزارهایی چون دعا آرامش ،دوازده قدم و دوازده سنت ،شعارها نشریات مشارکت در جلسات صحبت با راهنما را داد که همگی بر گرفته از معنویت بودند.
در آغلز چیز های زیادی بود که درک شان نمی کردم .معنویت در بهبودی چه تاثیری دارد ؟چرا من باید انسان بهتری می شدم ؟چرا لازم بود که من خودم را بهتر بشناسم و چرا باید تغییراتی ایجاد می کردم ؟چرا نیاز داشتم تا معیار هایم در صداقت همبستگی و دوستی را تجزیه و تحلیل کنم ؟چرا لازم بود تا برای رهایی از احساس گناه ،خشم و رنجش بر روی برنامه کار کنم و چرا باید مودب تر باشم ؟چرا مجبورم ببخشم ،به یک نیروی برتر اعتماد و اطمینان کنم و همیشه چراغ امید را روشن نگه دارم ؟ امروز بعد از گذراندن روزهای بسیاری،باور دارم که در بهبودی هستم و به یک بیداری معنوی دست یافته ام منطقی و آرام شده ام .صادق تر و یاری رسان تر ،فروتن تر و مسوول تر و البته خوشحال تر هم هستم . قدرت و شهامت این را دارم هر وقت لازم است تغییراتی ایجاد کنم .
مراقبه ی روزانه ":امروز می دانم که بهبودی من ،راه تازه ای برای زندگی کردن است و جریانی دایمی از تغییرات و رشد معنوی را در بر می گیرد زیرا من به دنبال یک زندگی بهتر هستم

روز بیست و پنجم ترس

وقتی بچه بودم از همه چیز می ترسیدم .تا سن نو جوانی هم این ترسو و خجالتی بودن را ادامه دادم .هنگامی که ازدواج کردم و متوجه شدم همسرم معتاد است .تری من حتی بیشتر شد .می ترسیدم که همس و مادر خوبی نبوده باشم و ازدواج نا موفقی داشته باشم .شب ها به سختی می خوابیدم و نگران امیدها و آرزوهایم بودم که هنوز بر آورده نشده بودند .این نگرانی ها فقط کیفیت زندگی مرا بدتر می کرد .
وقتی طلاق گرفتم شدت ترس و حس نا امنی ام به من ثابت شد و عزت نفس باقی مانده ی مرا تحت تاثیر قرار داد. زمانی که فهمیدم پسرم یک معتاد است اوضاع خیلی بدتر شد .عصبانی بودم و در عین حال احساس گناه می کردم .فکر می کردم که پسرم را به خوبیتربیت نکرده ام به خاطر ترس هایم ضعیف شده بودم و احساس بی ارزشی می کردم به جای آن که زندگی خودم را داشته باشم .سعی می کردم پسرم را کنترل کرده و مشکلاتش را مدیریت کنم،رنجش قلب مرا تسخیر کرده بود .
خوشبختانه وقتی به نارانان آمدم زندگی ام نجات پیدا کرد .یاد گرفتم ایمان و امید داشته باشم و فهمیدم ترس هایم نتیجه ی افکار منفی من است امروز سعی می کنم عزت نفس خود را با رها کردن انتظارات و ترس هایم بهبود بخشم انجام این کارها ترس مرا کاهش داد و به من قدرت روبرو شدن با مشکلاتم را همان گونه که رخ می دادند بخشید .من عمیقا قدر دادن نیروی برتر و دوستان نارانان هستم که مرا همان طور که هستم .پذیرفتند و در این بحران ها کمکم کردند .
مراقبه ی روزانه :::::همان گونه که یاد گرفتم ترس و ایمان در راستای یکدیگر حرکت نمی کنند ،
باور دارم که اگر هنوز هم می ترسم برای این است که نیاز دارم تا ایمانم را قوی کنم ،
دارم یاد می گیرم که می توانم ترسم را به ایمان ،وحشتم را به آرامش و امید واهی خودمحورانه را به امید واقعی خودمحورانه تبدیل کنم .

روز بیست و ششم تواضع

وقتی به نارانان پیوستم فکر می کردم برای تمام مشکلاتم راه حلی پیدا می کنم .من با غرور ی آسیب دیده و خشم آمدم،گر چه سرشار از امید بودم با گذشت زمان یاد گرفتم که پیدا کردن راه حل کار آسانی نیست فهمیدم چیزی در درون من گم شده است .تواضع. این چیزی است که به دیگران توصیه می کردم اما خودم انجامش نمی دادم .
این اصل (تواضع)آرام آرام در من ایجاد شد . با تواضع توانستم نشریات مان در نارانان را بهتر درک کنم و احساسات ،تریدها ،نیرو و تجربه ام را بهتر مشارکت نمایم . من شهامت تغییر رفتارهای نا مناسبم که مدت زیادی به آن ها خو گرفته بودم را به دست آورم و سرانجام روابطم با فرد معتاد بهتر شد . تواضع به من کمک کرد تا حدود و نواقصم را نه تنها با قبول راهنمایی و حمایت نیروی برترم بلکه با تقاضا کمک از اعضای خانواده ی نارانان در لحظات غم و اندوه تشخیص دهم . بارشد بیشتر در برنامه شروع کردم به پذیرفتن آن چه که نمی توانستم تغییر دهم و نیز پذیرش دیگران همان طور که هستند و ذهن خود را برای ادامه ی یاد گیری باز نگه داشتم .

::مراقبه ی روزانه ::: امروز می دانم که تواضع به معنی فرمانبرداری نیست . من دیگران را به گونه ای یکسان می بینم و همیشه از نیروی برترم می خواهم تا نواقصم مرا بر طرف سازد .
""هر روز اتکا به را رها کرده و سعی می کنم در همه ی قدم ها شعارها و حتی همه ی سنت های نارانان فروتنی را بیابم

روز بیست و هفتم احساس گناه

وقتی برای اولین بار از اعتیاد پسرم آگاه شدم .فورا به این نتیجه رسیدم که من کسی هستم که باید سرزنش شود .به گونه ای اشتباه رفتار کرده ام ،اعتماد به نفس مرا از بین برد. فکر می کردم . پسرم مواد مصرف می کند.چون او را به خوبی تربیت نکرده ام .پشیمان چیز هایی بودم که گفته،انجام داده یا انجام نداده بودم .تاسف وقتی شدت گرفت که اعضای خانواده نیز مرا متهم کردند که مادر خوبی نبوده ام .از نظر آنها به خاطر ضعف مادری من بود که پسرم یک معتاد و تبهکار شده بود .از تصمیم گیری می ترسیدم و وقتی که می خواستم نه بگویم می گفتم بله . شدیدا احساس گناه می کردم و این باعث شد که بی تفاوت شده و به یک حمایت کننده ی نا سالم تبدیل شوم .
وقتی به نارانان پیوستم ،آموختم که اعتیاد یک بیماری فیزیکی،روحی و روانی است و من به خاطر آن سرزنش نمی شوم.قادر شدم تا خودم را از احساس گناه و تنفر نسبت به معتاد خلاص کنم و این روابط خانوادگی ما را بهبود بخشید احساس آزادی می کردم و حس بی نظیر رهایی داشتم و شروع به هم دردی با معتاد کردم .
با کمک قدم های هشت و نه لیستی از افرادی که به آن ها خسارت زده بودم تهیه کرده و درصدد آن برآمدم تا هرجا که امکان داشت جبران خسارت کنم با استفاده از شعار"فکر کن و به آسانی انجامش بده" شروع به گرفتن تصمیم های عاقلانه تر و مناسب تری کردم .

:مراقبه ی روزانه :: امروز می دانم که برنامه ی نارانان،نشریات مان و مشارکت اعضای انجمن،همگی نقش مهمی در جریان بهبودی من داشته اند . بدون احساس گناه و با عزت نفی بالا می توانم تمرین بخشش را از خودم شروع کنم

روز بیست و هشتم گمنامی

وقتی متوجه شدم یکی از مسایلی که آن را در نارانان مشارکت کردم در یک جلسه naباز گو شده است .احساساتم بسیار جریحه دار شد .یکی از اعضا مشارکت مرا با همسرش در میان گذاشته بود و او در باره ی آن با گروهش اظهار نظر کرده بود در آن لحظه اعتماد به اعضای انجمنم را از دست دادم .با اصرار راهنمایم هفته بعد در جلسات حاضر شدم و گفتم دیگر تمایلی برای حضور در جلسات این گروه را ندارم چون احساس می کردم راز م بر ملا شده وبه حریم خصوصی ام تجاوز گردیده است .عضوی که مشارکت مرا فاش کرده بود بعد جلسه به دنبالم آمد و اعتراف کرد که او مساله ی مرا برای همسرش تعریف کرده و از این بابت بسیار متاسف بود .گروه ما تصمیم گرفت تا در پایان هر جلسه اهمیت گمنامی را به یکدیگر یاد آور شویم .فهمیدم خانمی که گمنامی مرا شکسته بود نیز محتاج بهبودی است و شایستگی بخشش محبت و درک مرا دارد .
حالا وقتی در پایان هر جلسه می شنوم که ""هرچه این جا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید""اعتمادم بر این اصل خواهد بود که ما برنامه ای گمنام هستیم و به مشارکت یکدیگر بدون قضاوت و انتقاد احترام می گذاریم من فقط باید با زندگی و بهبودی خودم سرو کار داسته باشم .

مراقبه ی روزانه ::: وقتی گمنامی شکسته می شود به غیبت سو تفاهم و شرمندگی در گروه ختم خواهد شد و می تواند اتحاد گروه و رشد معنوی اعضایآن را خدشه دار کند .گمنامی با گفتن این که چه کسی در جلسه حضور داشت و چه کسی غایب بود نیز شکسته می شود ."گمنامی اساس معنوی همه ی سنت های ماست و یاد آور این است که اصول را بر شخصیت ها ترجیح دهیم ""

روز بیست و نهم رنجش

وقتی متوجه اعتیاد پسرم به مواد مخدر شدم .ناامید گشته و احساس گناه توام با شکست داشتم .من نی دانستم که اعتیاد یک بیماری است .انتظارات من زیاد بودند.بیماری ام قوی بود و باور داشتم که مقصر هستم .وقتی معتادم قول داد مصرف موادش را کنار بگذارد مطوئن بودم که همه جیز درست می شود و همه مشکلات مان به زودی حل خواهد شد .از خودم می پرسیدم:چرا او دست از مواد بر نمی دارد؟
نا امید شده بودم زیرا نمی توانستم تمام پاسخ ها پیدا کنم .
از لحظه ای که وارد نارانان شدم فهمیدم که من نمی توانم هیچ کس را کنترل کنم . با مشارکت سایر اعضا روابط دوستانه ی آن ها ،نیروی تازه به دست آوردم ،من متوجه ی عجزم شدم اعتیادرا به عنوان یک بیماری پذیرفتم و از توقع داشتن اجتناب کردم نا امیدی ام شروع به از بین رفتن کرد و با دانشی که از برنامه ی نارانان به دست آوردم ،و با نشریات و حمایت های تلفنی،روشن بین تر شدم این برای من حسیاز از آرامش به ارمغان آورد و کمک کرد تا اهداف واقع بینانه تری برای خودم در نظر بگیرم .
وقتی متوجه شدم می توانم به معتادم در مشکلاتش بدون ظاهر سازی یا حمایت نا سالم و بدون این که اجازه دهم تا بازیچه باشم کمک کنم ،ناامیدی ام به امید مبدل شد. من آزاد م تا آن چه که برایم بهتر است انتخاب کنم.
مراقبه ی روزانه :: وقتی که نگرانم،به درگاه نیروی برترم دعا و مراقبه می کنم تا به من آرامش ،پذیرش،شهامت و دانش بدهد .امروز توقعاتی که حاصل آرزو های من هستند را با امید معاوضه می کنم .

روز سی ام شعارها

بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان متوجه شدم که هنوز خودم را وقف زندگی پسرم می کنم . می خواستم روی بهبودی خودم کار کنم اما گیر افتاده بودم .با راهنمایم صحبت کردم و او پیشنهاد داد تا شعار های نارانان مثل(فکر کن ،سخت نگیر،مهم ترین کار اولین کار است زندگی کن وبگذار زندگی کنند ،گوش بده و یاد بگیر و فقط برای امروز ) را در زندگی ام به کار گیرم .در ابتدا درک معنای واقعی هر کدام از شعار ها آسان نبود اما به زودی کمکم کردند تا به ثبات و تعادل روحی برسم و به من یاد دادند تا بیشتر بر روی خودم تمرکز کنم تا فرد معتاد،من با شعار "ذهنت را باز بگذار" شروع کردم چون احتیاج داشتم تا روشن جدیدی برای زندگی یاد بگیرم .
فقط برای امروز به من یاد داد به جای تحمل کردن یا داشتن توقعات،باید در زمان حال زندگی کنم ،یاد گرفتم برای امروز زندگی کنم چون این چیزی است که حقیقتا دارم ،دیروز رفته و فردا نا شناخته است ومن نمی توانم پیش بینی کنم که چه اتفاق هایی خواهد افتاد،با داشتن این شعار در ذهنم می توانم از لحظه های شاد لذت ببرم و با لحظه های سخت کنار بیایم .
فهمیدن شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند " برای من سخت بود .این طور به نظر می رسید که مجبورم معتادم را رها کنم تا با سر نوشتش روبرو شود .امروز فهمده ام که این شعار راهی است برای احترام به استقلال دیگران برای خودم زندگی می کنم و از بهبودی معتاد هر زمان که تقاضای کمک کرد حمایت می کنم . شعار"سخت نگیر "باعث شد به تمام لحظه هایی که احساس نا امیدی داشتم و لحظه هایی که با کلمات توهین آمیز صحبت می کردم و بعد تاسفش را می حوردم فکر کنم .با خونسرد بودن می توانم راه حل بهتری را برای مشکلاتم پیدا کنم .
مراقبه ی روز انه """" فهمیدن ابزارهای نارانان همیشه آسان نیست به ویژه وقتی که وسط بحران هستم .شعارها مانند چراغ هایی هستند که مسیر بهبودی مرا روشن می کنند .

روز سی یکم ذهن باز

وقتی برای اولین بار به نارانان پیوستم بسیار گیج شده بودم چون ایده های جدید زیادی شنیدم .اعضا در باره ی مفاهیمی،چون قدم ها ،سنت ها و شعار ها مشارکت می کردنند که من چیزی متوجه نمی شدم .با این وجود در جلسات احساس آرامش می کردم و آمدن به جلسات را ادامه دادم گرچه همچنان بر افکارم و اعتقاداتم پافشاری داشتم .
من آرامشی را که در اعضا دیدم .دانشی که از آن ها به دست می آوردم و دوستی ای که به من پیشنهاد دادند را ستایش می کردم بی پرده از تمام مشکلات و شادمانی هایم صحبت می کردم .زیرا آن ها بدون قضاوت کردن مرا درک می کردند . زمانی رسید که متوجه شدم باید روش دعا کردنم را تغییر دهم از نیرو برترم خواستم تا ذهنم را باز بگذارد تا بتوانم ایده های نو را بپذیرم .من زندگی ام را با کمک برنامه ی نارانان تغییر دادم .
استفاده از شعار " گوش بده یاد بگیر "را آغاز کردم .یاد گرفتم به مشارکت تازه وارد توجه کنم کم کم دانشی را که در جلسات به دست آوردم در زندگی ام بکار بستم . دست از انتقاد کردن از سایر اعضا برداشتم .زیرا دیگر برای استفاده و بهبودی خودم در جلسات شرکت می کردم .
من به اهمیت فروتنی و استفاده از دعای آرامش در تمام لحظات زندگی ام پی بردم و شهامت تغییر نگرش را به دست آوردم
مراقبه ی روزانه "" با باز گذاشتن ذهنم به آرامی پیشرفت می کنم چالش های زندگی می تواند با روش هایی که قبلا هرگز به آن ها فکر هم نکرده بودم . حل شوند "قلمروی دانش صحبت کردن است ،و امتیاز خرد گوش کردن "

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan