یکی از نشانه های زندگی در آشفتگی حاصل از اعتیاد می تواند این باشد که ما از هر تپه ی کوچکی در مسیرمان کوهی می سازیم.
اگر به خود زمان دهیم تا از نزدیکتر به آن تپه نگاه کنیم در می یابیم که می توانیم به جای بزرگ جلوه دادنش، آن را دور بزنیم. اغلب اینها تنها سایههایی در ذهن ما هستند که ممکن است فردا هیچ اهمیتی نداشته باشند. بسیاری از ما فکر میکنیم آتشهای زیادی هستند که از خاموش کردن همه آنها خسته شده ایم. ما نیاز داریم که یک لحظه نفس بکشیم و ببینیم که کدام یک حقیقتا جز مسوولیتهای ما می باشند و بعد بر روی آنها تمرکز کنیم و با درگیری هایی که وقت ما را هدر داده و یادآوری شان آنقدرها هم اهمیت نداشته، روبرو شویم. احساس آسودگی حاصل از رها کردن چیزهایی که آنقدرها هم اهمیت ندارند، بسیار آرامش بخش است.
بعضی از ما این نگرانی را داریم که آیا معتادمان مصرف می کند یا نه. شاید مشکوک شویم و برای گرفتن مچ شان نقش یک کارآگاه را بازی کنیم. به جای این، اگر بفهمیم که مطمئنا به زودی درباره کارهایشان به قدر کافی خواهیم فهمید، دیگر نیازی نداریم برای آن لحظه عجله کنیم و می توانیم از این لحظات مان لذت ببریم. ممکن است بیرون انداختن این افکار از ذهنمان سخت باشد اما با تمرین کردن آسانتر خواهد شد.