Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

هم وابستگان گمنام چیست؟

هم وابستگان گمنام گروهی از زنان و مردانی هستند که هدف مشترکشان گسترش روابط سالم است.تنها لازمه عضویت تمایل به داشتن روابط سالم بر مبنای عشق است.ما دور هم جمع می شویم تا با حمایت و همراهی یکدیگر در این سفری که برای کشف خود می باشد بیاموزیم که به خود عشق بورزیم اجرای این برنامه به هر یک از ما این امکان را می دهد که به طور روز افزون با خودمان در مورد گذشته مان و رفتار هم وابسته گانه مان بیشتر صادق باشیم.

ما با دوازده قدم و دوازده سنت برای رسیدن به خرد و دانش متکی هستیم.اینها اصول برنامه ما هستند و ما را به سوی برقراری روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران سوق می دهند.هر یک از ما در کودا می آموزیم تا پلی به سوی نیروی برترمان بسازیم،همان نیروی برتری که خودمان او را درک می کنیم و به دیگران نیز اجازه می دهیم که این کار را بکنند.

این فرآیند بازسازی برای ما هدیه ای شفا بخش است.با انجام پیگیرانه برنامه هم وابسته گان گمنام، هر یک از ما می تواند احساس شادی،پذیرش و آرامش جدیدی را تجربه کند.

قدم های کودا راهنمای معنوی بهبودی شخصی ما هستند.

ما ورود شما به انجمن هم وابستگان گمنام را که برنامه ای برای رهایی از هم وابستگی است را خوش آمد می گوییم.جایی که هر یک از ما تجربه،نیرو و امیدمان را به اشتراک می گذاریم تا رها شدن را جایگزین اسارت کرده و به جای آشفتگی که در رابطه با خودمان و دیگران داشته ایم،آرامش را بیابیم.

بسیاری از ما در جستجوی راه هایی بوده ایم تا بر دشواری ناشی از نادیده گرفتن حد و مرزهایمان و کشمکش هایی که در روابطمان و همچنین دوران کورکی مان موجود بوده غلبه کنیم.بسیاری از ما در خانواده هایی رشد کرده ایم که در آن انواع اعتیادها وجود داشته است و ممکن است برای برخی از ما این گونه نبوده است.در هر دوحالت هر یک از ما در زندگی مان متوجه شدیم که هم وابستگی رفتاری وسواس گونه با ریشه های عمیق است که زاده ی نظام های خانوادگی است که گاهی کم و بیش ناکارامد و گاهی به شدت ناکارامد و نامتعادل هستند.

هر کدام از ما به نوعی ضربه ی عاطفی دردناک احساس خلاء و پوچی را در دوران کودکی و در سراسر روابطی که در دوران زندگی مان داشته ایم تجربه کرده ایم.ما مصرانه از دیگران،همسران،دوستان و حتی فرزندانمان به عنوان تنها منبع هویت،ارزش،حال خوب و همچنین راهی که  بتوانیم کمبودهای عاطفی دوران کودکی مان را ترمیم کنیم استفاده می کردیم.تاریخچه زندگی ما ممکن است شامل دیگر اعتیادهای قدرتمندی باشد که به دفعات برای مقابله با هم وابستگی مان از آنها بهره جسته ایم.ما همگی یاد گرفته بودیم که زندگی یعنی فقط زنده بمانیم ولی در کودا می آموزیم که واقعا زندگی کنیم.با اجرای ۱۲ قدم و اصول کودا در زندگی روزانه و در روابط گذشته و حال خود می توانیم آزادی جدید را نسبت به شیوه زندگی محکوم به شکستی که قبلا داشتیم تجربه کنیم.

این یک فرایند رشد شخصی است که هر یک از ما با سرعت خود رشد می کنیم و این روند را با توجه به خواست خداوند برای ما در هر روز ادامه می دهیم.

مشارکت کردن راهی است برای شناسایی هویت خودمان و به ما کمک می کند تا بندهای عاطفی گذشته مان و کنترل های وسواس گونه ی حال حاضرمان رها شویم.

اهمیتی ندارد تا چه اندازه گذشته شما دردناک یا حال حاضرتان مایوس کننده به نظر برسد،در برنامه هموابستگان گمنام امید برای یک زندگی تازه وجود دارد.شما دیگر نیازی ندارید به دیگران به عنوان نیرویی برتر از خودتان تکیه کنید در عوض در اینجا نیرو و توان جدیدی را درون خود پیدا می کنید.همان نیرویی که خواست خداوند است با ارزش و رهایی بخش

الگوهای هم وابستگی به عنوان کمکی برای خود سنجی ارائه می شوند.آنها به خصوص برای تازه واردین مناسب اند.

در پیگیری بهبودی بسیار مهم است که هر مقدار که ممکن است حرف بزنیم.بسیاری از ما صحبت کردن در جمع به ویژه در حضور غریبه ها را سخت می دانیم.ما مردم را به شروعی آرام و با دقت تشویق می کنیم.قصد گروه کدا تمسخر نیست.هر چیزی که درباره آن مشارکت می شود بی اهمیت نیست.

سنت های کدا راهنمی معنوی اداره جلسات ما هستند.

عبارت های مثبت که کمک کننده هستند در جلسات نفر به نفر خوانده می شوند.

با انجام برنامه کودا و تلاشی صادقانه در به کار بستن پیگیرانه دوازده قدم و دوازده سنت کودا من می توانم انتظار یک تحول معجزه آسا را در زندگی خود داشته باش

قدم اول کدا

ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.
هر یک از ما تعاریف مختلفی از معنای عاجز ارائه می دهیم، از نظر ما عاجز به کسی گفته می شد که دست و پا ندارد و معلولی می باشد که توانایی انجام امور عادی زندگی را ندارد.
اکنون با آشنایی اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز، متفاوت با تصور ما است، هنگامی که روابط مان با خود و خداوند و دیگران تخریب شد، بسیاری از ما سخت تر تلاش می کردیم، تا برای خودمان یک وابستگی جدیدتری پیدا کنیم به شدت از اطلاعات اشتباهی که در طی زندگی جمع کرده بودیم به کار می گرفتیم. لجاجت ما اشکال و ابعاد مختلفی به خود گرفت؛ مغرور شدیم. خویشاوند و سرپرست دیگران می شویم، همرنگ جماعت بودیم.
سرکشی کردیم؛ مقصر شدیم.
به خود و دیگران آسیب رساندیم.
برخی از ما قبل از پذیرش عجز و ناتوانی خود، تا مرز جنون و مرگ پیش رفتیم، زمانی متقاعد شدیم که در مقابل کارهای نادرستی که انجام می دادیم به موفقیت دست نیافتیم.
توانایی خود و دیگران را در کمک و معالجه ناچیز و کوچک دیدیم، فهمیدیم که بیماریی داریم که غیرقابل درمان است، در نهایت دست به دامان مسائل خرافی شدیم، عده ای هم سعادت پیدا کردیم که از اصول دوازده قدم بهره مند شویم، عده ای از شدت درد و ناراحتی خودکشی کردیم، برخی هم در اثر فشارهای وارده مرتکب اعمالی شدیم، که تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگی می کنیم، عده ای در تیمارستان ها تحت نظر هستیم، احتمال دارد که هنگامی به کودا می رسیم که متوجه شده ایم زندگی مان غیرقابل کنترل شده بود. مهارت های خود و دیگران را در مورد کنترل اعمال مان را ناموفق دانستیم، در اولین جلسه ی انجمن رهایی مشکل خودمان را در سایرین دیدیم، عده ای پس از مدت کوتاهی که در یک دوره ی آشنایی به آنها باور پیدا کردیم، برخی معتقد شدیم در این برنامه هم کمک نمی شویم، شک داریم که شرکت کردن مفید و موثر باشد.
اگر بدانیم ما همگی قربانیان رفتارهای اجباری هستیم، زیرکانه، قدرتمند و مخرب هستند که هیچ وسیله ی معمولی قادر به برطرف نمودن آنها نیست.
اگر مقداری با خودمان صادق باشیم، متوجه می شویم زندگی ما کاملاً غیرقابل کنترل شده بود.
با اقرار کردن در اینجا است که افکار قدیمی ما فرو می پاشند و می پذیریم که ممکن است راه دیگری وجود داشته باشد که ما از آن مطلع نیستیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم اول
تمام سفرها با قدم اول آغاز می شوند.
سفر بهبودی شخصی در کودا با اولین قدم کودا آغاز می شود، به منظور درک تخریب رفتارهای ناسالم خود، که همیشه در حال رشد بود، از ناتوانی و عدم کنترل مان در مورد کنترل کردن رفتارهای مان بود، باید در جست و جوی گذشته ی خود و چگونگی رسیدن به این نقطه باشیم.
ممکن بود با طلاق، جدایی، یا مرگ یک فرد دوست داشتنی، تخریب شده باشیم.
ممکن بود دست به خودکشی بزنیم، یا به سمت مواد مخدر و الکل و نیکوتین و اعتیادهای دیگر گرایش یابیم.
بسیاری از ما خسته و ناتوان، بیچاره و با دنیایی راز و رمز خواهان بهبودی بودیم، دست به هر کاری زدیم، هنگامی که تصمیم گرفتیم که تغییر کنیم، سفر بهبودی را با قدم یک آغاز نمودیم، معنی این قدم، تأیید و پذیرش، در عدم کنترل است.
این قدم به ما کمک می کند تا یک عمر تجربه، احساس و رفتارمان را تشخیص دهیم، تعیین کنیم که چگونه از خودمان، دیگران و شرایط و مسئولیت زندگی فرار می کردیم و با کنترل کردن سعی می کردیم یاد بگیریم که قدرت برتر خودمان شویم یا دیگران را در نقش قدرت برتر قرار دهیم.
در می یابیم که خداوند، حق کنترل کردن افراد دیگر را به ما نداده است، اما همه ی مشکلات در دنیا را به ما عطا نموده، به منظور بررسی این که چگونه خودمان و دیگران را کنترل می کردیم یا از آنها فرار می کردیم.
گذشته ی شخصی خود را جستجو و بررسی می کنیم.
سوالات زیر را از خود می پرسیم تا دریابیم که آیا آنها را در زندگی خود به کار گرفته ایم؟
1- چه بی توجهی و بدرفتاری را هنگام بزرگ شدن تجربه کرده ام؟
2- چه وابستگی هایی از زمان کودکی در من بود و هنوز ادامه دارد؟
3- کجا و چرا آموخته ام، هنگامی که مورد بی توجهی یا بدرفتاری واقع شدم، روی برگردانم و فرار کنم؟
4- در دوران کودکی ام چه کسی این رفتارها را به من آموزش یا نشان داده است، که احساساتم را بیان نکنم یا با کسی در میان نگذارم؟
5- در کجا آموخته ام که فرار از دیگران راحت تر از سر و کار داشتن با آنها می باشد؟
6- کجا آموخته ام که دیگران را برای ترس خودم کنترل کنم؟
7- چگونه آموخته ام که به اندازه کافی دوست داشتنی و خوب نبودم یا از دیگران بهتر نبوده ام؟
8- چه وقت، کجا و چگونه آموخته ام که افکار، عواطف و نیازهای خود را به خاطر دیگران انکار کنم، یا برعکس ادعا کنم که جهان دور من می گردد؟
(خود محوری های خود را تشخیص دهید)
9- چگونه متوجه شده ام که هرگز اسرارم را نزد خانواده ام بازگو نکنم؟
10- کجا آموخته ام که با بی توجهی وانکار با مسئله ی سوء استفاده ها رفتار کنم، که این رفتارها از نظر معنوی، عاطفی، جسمی، جنسی یا روحی مضر و گناه آلود است؟
11- آیا آموخته ام، که رفتارها و احساساتم را ابراز کنم، رفتارهایی که اغلب از سکوت تا پرخاشگری بیان شده اند؟
12- آیا آموخته ام، به دیگران اجازه دهم، احساسشان را نسبت به من بیان کنند، اگر این طرو بود چه احساسی داشتید؟
13- کجا و چگونه آموخته ام، که داشتن یک رابطه، من را کامل می کند؟
15- آیا این آموزش ها را از طریق سخنان و اعمال دیگران آموخته ام؟
16- اگر چنین است، از چه کسی آموخته ام؟
17- چگونه با رفتارهای ناسالم زندگی را سپری می کردم؟
18- این که با حس آزادی و رهایی یک زندگی سرزنده ای داشته باشم، آیا آموزشی داشته اید؟
19- احساس واقعی شما در مورد این سوالات چیست؟
با پاسخ دادن به این سوالات در می یابیم، چگونه عجز ما در دوران کودکی توسعه یافته است، اما دانستن این امر کافی نیست. باید غیرقابل کنترل بودن زندگی و رفتارهای مربوط به دوران بزرگسالی خود و بلایی که سر خود و دیگران آورده ایم را درک کنیم.
به منظور بررسی رفتار غیر قابل کنترل مربوط به دوران بزرگسالی، دوره کردن فصل اول و راهنمایی آن در مورد الگوهای انکار، عزت نفس کم، نداشتن انگیزه، اعتماد به نفس، کنترل و عدم رضایت ها مفید می باشند.
به طور ویژه الگوهایی را لیست کرده ایم که رفتارهای مربوط به دوران میانسالی و بزرگ سالی را نشان می دهند.
مهم است برای تغییر غیرقابل اداره بودن، با خودمان صادق باشیم.
با جست و جوی ضعف های زندگی دوران کودکی و غیرقابل کنترل بودن امور زندگی در میانسالی و بزرگ سالی، درک بیش تری در مورد شجره نامه ی شخصی خود را پیدا کنیم.
این کار ما، از مشکلاتمان کم تر و پذیرش ما را بیشتر می کند و بهتر قادریم که رفتارهای بزرگ سالی خود را درک کنیم.
بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم، قدم اول برای مقصر دانستن خودمان یا سایرین، مورد استفاده قرار نمی گیرد.
در جست و جوی سرکوبی مخالفان نیستیم. با مقصر دانستن افراد، به طور بیمارگونه عمل می کنیم و در مقابل بیماری مان ناتوان می مانیم.
به جای مقصر دانستن، تلاش می کنیم تا از تجربیات دوران کودکی و بزرگسالی خود، که در رفتارهای ناسالم ریشه دارند را بررسی کنیم.
می پذیریم، چگونه عجز و ضعف و غیرقابل کنترل بودن در دوران کودکی ما رشد یافته است و به تدریج در رفتارها و روابط دوران نوجوانی و بزرگ سالی، خودشان را نشان داده اند.
می پذیریم هر قدر بیش تر دیگران و خودمان را کنترل کنیم و از آنها فرار کنیم، زندگی مان احمقانه تر می شود.
به جای مقصر دانستن خود و سایرین، مسئولیت احساساتمان را در مورد تجارب کودکی تا بزرگسالی و رفتار تدریجی و رو به رشد وابستگی دوران بزرگ سالی خود را کشف کنیم.
لیست کردن کمبودهایی که در زندگی کودکی و بزرگسالی تجربه نموده ایم مفید است.
از این کمبودها، درد و خشمی که مدتها با ما بوده است رها می شویم. با آزاد کردن این عواطف، افکارهایی را آزاد می کنیم که باعث رفتارهای مربوط به بیماری ما می شدند.
در می یابیم که رفتارهای مربوط به گذشته از قبیل کنترل و فرار از مسئولیت های زندگی باعث یأس ما می شدند.
برخی از ما، اولین قدم خود را با راهنمایان و دوستانی که در بهبودی هستند کار می کنیم.
تجارب، کمبودها و ناامیدی های گذشته را در میان می گذاریم.
با انجام این کار، ژرفای عاطفی، ضعف و غیرقابل کنترل بودن را اشکار می کنیم.
با انجام این کار، گذشته ی خود را می پذیریم، مثبت تر فکر می کنیم و به روش سالم تری با دوستان و با خودمان رفتار می کنیم.
با درک و پذیرش ناتوانی مربوط به وابستگی و غیرقابل کنترل بودن زندگی مان، دری برای راه حل های ممکن می گشاییم.
می پذیریم که تمام تلاش های ما دراین زمینه ها ناموفق بوده است و نیازمند به کمکی برتر از توانایی های محدود خودمان هستیم.
در موقعیت پذیرش و تأیید، به کمک قدرت برتر از خودمان دست می یابیم، تا سلامتی را به ما بازگرداند

عنوان سوالات قدم اول

1ـ آیا اکنون چیزی را کنترل می‏کنم؟ چه‌گونه؟
2ـ تفاوت بین عاجز بودن و قدرتمند بودن چیست؟
3ـ چه‌گونه هنگامی که دیگران را رها می‎کنم قدرتمند می‎شوم؟
4ـ چه‌گونه ترس از این‌که دیگران چه فکری راجع به من می‏کنند را رها می‏کنم؟
*- چه‌گونه از خودم مراقبت می‏کنم؟
*- چه‌گونه پذیرش این که نسبت به دیگران عاجز هستم در این امر مرا یاری می‎دهد؟
5ـ کدام ویژگی‌های شخصیت هم‎وابسته و عادت‌ها و یا کدام نواقص شخصیتی‌ام مرا از این قدم دور نگه می‎دارد؟
6ـ چرا در این قدم به جای این که بگوید «ما عاجزیم» می‎گوید «ما اقرار می‎کنیم که عاجز هستیم»؟
7ـ امروز از چه چیزهایی عاجزم و چه‌گونه اختیار زندگی از دستم خارج شده است؟
8ـ چه علامت‏هایی وجود دارد که نشان می‎دهد من در انکار هستم؟
9ـ رها کردن به چه معنا است، چرا من باید رها کنم، چه چیزی را باید رها کنم؟
10ـ تا چه زمانی باید رها کنم؟ (چه زمانی برای رها کردن کافی است؟)
11ـ علامت این‌که اختیار زندگی از دستم خارج شده چیست؟
12ـ چرا می‏خواهم همه کس و همه چیز را کنترل کنم؟

13ـ آیا تشخیص می‎دهم سعی داشتن در تغییر دیگران، زندگی‏ام را آشفته می‏کند و برایم خصومت و رنجش می‌آورد؟
14ـ آیا در مورد وابستگی خودم عاجز هستم؟

قدم دوم کدا

ما به این باور رسیدیم که یک قدرت مافوق می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
با شرکت در جلسات و گوش دادن به مشارکت افراد و این که از آرامش خاصی برخوردا هستند، به باور می رسیم.
توضیحات دیگران، در مورد رابطه با یک قدرت برتر را می شنویم. در می یابیم که افرادی که رابطه ی صادقانه و منظمی با این قدرت را دارند و آن را حفظ می کنند، افراد آرام و موفقی هستند. آنچه را که در جست و جویش هستیم، یعنی بهبودی را تجربه می کنیم، زیرا ما اعضاء یک برنامه ی دوازده قدیمی و دوازده سنتی هستیم، کشف و حس این قدرت به عهده ی هر یک از ما واگذار شده است. هر کس با درک و هوش خودش آن را کشف می کند، برای اولین بار در زندگی حق انتخاب پیدا می کنیم، این احساس صادقانه را در سر می پرورانیم که چیزی وجود دارد که می تواند، آنچه را که خودمان نمی توانیم پیدا کنیم، برایمان انجام دهد. برگرداندن سلامت عقل.
در این برنامه، با کمک دیگران (افراد قدیمی انجمن) روشن تر به جهان اطراف نگریستن است.
در قدم دوم یک حقیقت را خوب در می یابیم:
با رفتارهای خود باعث تخریب احساس و زندگی خودمان شده ایم، مهم نیست که این رفتارها چقدر خیرخواهانه باشد یا نه، باور کردیم که احمق بودیم، با خودمان بد کردیم، هنگامی که این رفتارها بی اختیار انجام می شد، همان طور هرگونه اعتقاد در مورد این که خودمان می توانیم آن را کنترل و درست کنیم، نیز احمقانه می باشد.
«تکرار یک عمل اشتباه و انتظار یک نتیجه ی متفاوت، دیوانگی است»
گاهی اوقات صادق بودن با خودمان دردناک تر از صداقت با دیگران است. ولی پاداش این کار بسیار خوب و نتیجه بخش است.
هنگامی به این باور می رسیم که اعتماد و اطمینان ساده ی پیشنهاد شده در این قدم را بپذیریم. بذر انسانیت در ما جوانه می زند، اعتماد به نفس ایجاد شده با پذیرش ناتوانی و عجزمان در قدم یک، پرورش می یابد.
با تمایل به داشتن یک قدرت برتر مثبت و حقیقی، احساس آزادی و امیدواری را تجربه می کنیم و در این منطقه می باشد که باور و اعتقاد ما آشکار می شود

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوم
در قدم یک، با تلاش برای ظاهر شدن در نقش خدا، نقص و عیب های خود را در می یابیم.
می آموزیم که چگونه به دیگران اجازه می دادیم تا خدای ما باشند. در می یابیم که باید به خودمان و افرادی که به آنها قدرت داده ایم کمک کنیم.
با این کار، آماده می شویم تا اعتقاد به یک قدرت برتر از خودمان را تقویت کنیم، قدرتی که بهبودی و سلامت عقل ما را باز می گرداند.
در قدم دوم، این عقیده را ایجاد و تقویت می کنیم.
برای آن دسته از ما که قدرت برتر را درک نمی کنیم یا نمی شناسیم، رابطه ی جدید و فوق العاده با راهنما و دوستان بهبودی را آغاز می کنیم. برای آنان که با یک قدرت برتر ارتباط داشته اند، این قدم کمک می کند تا زمینه های ضعف خود را با تمرین کردن، تقویت کنیم.
از طریق کارکرد در اولین قدم می آموزیم که به عنوان یک کودک اغلب برای کمک خداوند تسبیح و ذکر او را بر زبان جاری سازیم.
اما نسبت به پیام ها بی توجه بودیم یا ارتباط مان ضعیف و کم رنگ بود ولی با این حال دعاهای خود را به خاطر داریم، حس می کردیم ویژگی های این قدرت در زندگی ما اغلب غیر قابل دسترس بود، چود در سردرگمی و دلبستگی های کودکانه خود غرق بودیم.
اکنون به عنوان یک بزرگسال (با احساس کودک آسیب دیده) تلاش می کنیم آن شرایط را رها کنیم و خود را تنها در روابط، بزرگسالی که با روشن بینی به احساسات خود در این مرحله دست رد به پیشنهادها می زنیم.
خودمان متوجه هستیم و می دانیم که در این مرحله، لجبازی و مخالفت خاص کودکی را هنوز هم داریم. تصمیم می گیریم با اعتماد به راهنما و گروه راه جدیدی را هموار کنیم.
ما چیزی برای باختن نداریم!
نیایش با خدا را ادامه می دهیم، اما تا از رفتارمان و از افرادی که ذهن ما را مشغول کرده اند، خود را رها نکرده ایم، هیچ چیز تغییر پیدا نمی کند.
برای دست یافتن به آن، آرامش، امیدواری و احساس هویت و ارزشمندی را به خود هدیه می دهیم.
تا وقتی که بهبودی را در دیگران جست و جو می کنیم، احساس بی ارزشی و حقارتمان بیش تر می شود، زیرا فلسفه ی انسانیت به ما اجازه نمی دهد که قدرت برتر خودمان باشیم، یا این قدرت را به دیگران دهیم.
یادمان باشد که این کار امکان ندارد چرا که، اگر امکان داشت وضعیت ما چنین نبود.
ما در انجمن انتخاب های محدودی داریم و تمایل داشتن به انجام کاری تنها یکی از این انتخاب هاست که به ما آزادی، قدرت و آرامشی را می دهد که به شدت به آن نیاز داریم.
برخی از ما که به کودا آمده ایم قبلا یک خدای دوست داشتنی را باور داشتیم. ممکن بوده است در سختی های زندگی حضور عاشقانه ی خداوند را احساس نمی کردیم فکر می کردیم او ما را دوست ندارد، یا باور کرده بودیم که خداوند در مواقع حساس ما را رها کرده است.
گاهی اوقات شرمساری و احساس گناه در اثر رفتارهای گذشته باعث می شود که باور کنیم برای تضمین درخواست از عشق و حضور خداوند، به اندازه ی کافی خوب نیستیم.
برخی از ما برداشت اندکی از یک قدرت برتر داریم، یا تصویری از قدرت برتر نداریم، یا ممکن است برداشت خود از خداوند را به فراموشی سپرده باشیم یا رها کرده باشیم.
بررسی فصل اول و دوم کمک می کند تا مفهوم قدرت برتر را روشن سازیم. ویژگی های شخصیتی قدرت برترمان، در دوران کودکی ممکن است مشابه با اشخاص مورد اطمینان ما باشد.
گاهی اوقات ممکن است خداوند، برایمان مثل یک رهبر معنوی باشد، یکی از اعضای خانواده یا دوست قدیمی، یا یک فرد، ساختن تصورات و رویایی باشد، که برایمان آرامش بخش است، مفید است که لیستی از ویژگی های شخصیتی و ویژگی هایی که یک قدرت برتر باید داشته باشد که با آن ارتباط داریم یا مایل هستیم ارتباط داشته باشیم تهیه نماییم.
این امر به ما کمک می کند که تعیین کنیم که ویژگی های شخصیتی که از سوء استفاده کنندگان اولیه ی ما بوده است را ندارد.
برای درک بهتر این مفاهیم با سایر افرادی که در کودا هستند صحبت می کنیم و از تجربیات آنها بهره مند می گردیم.
برخی افراد طبیعت، جهان یا گروهی را به عنوان تصویر قدرت برترشان بر می گزینند.
بعضی اعتقاد به قدرت برتر و عقاید مذهبی را گزینش می کنند.
بعضی از نو با زیربنای درست آغاز می کنند و تصویر آن را تقویت و تمرین می کنند.
می آموزیم که آنها چگونه درست مانند ما تلاش می کردند و اغلب علی رغم تردیدها و ترسهایشان معجزات خداوند را در زندگی و رابطه ی خود با خداوند و سایرین را تجربه می کرده اند.
از تجربیات معنوی آنها و چگونگی تأثیر خداوند در زندگی هایشان حتی هنگام بی توجهی آنها به حضور خداوند از انرژی جاری در برنامه بهره مندند.
به ما می آموزند که چگونه زندگی یشان از طریق ایمان و مداخله ی الهی متحول گشته است و گاهی اوقات در رویارویی با شرایط بسیار سخت و تهدید آمیز زندگی توسط خداوند کمک و هدایت شده اند. اعتقاد و باور به یک قدرت برتر برای برخی از افراد دشوار است، زیرا این امر به مفهوم رهایی از ترس های توهم آمیز می باشد.
بعضی می ترسند که نترسند!
باور کردن در برنامه یعنی معتقد بودن و تمایل به این باور که قدرتی برتر از خودمان می تواند آنچه را که قادر نیستیم انجام دهیم را برایمان انجام دهد.
به یاد می آوریم که در قدم دوم تنها از ما خواسته شد که باور کنیم یا تمایل به باور داشته باشیم که قدرتی برتر از خودمان قادر است سلامت عقل را به ما بازگرداند.
لازم نیست که به خدای شخصی، مذهب یا مفهوم معنوی فرد دیگری معتقد باشیم.
قدرت برتر ما باید احساس خوب و مطمئنی نسبت به ما داشته باشد. قدرت برترمان باید یکی از گزینش ها و مفاهیمی باشد که آن را درک می کنیم.
با اعتقاد به این رابطه ی دوباره آغاز شده یا تازه ایجاد شده، آرامش و احساس امیدواری تازه ای را حس می کنیم.
دیگر لازم نیست که خود یا سایرین را کنترل کنیم یا از آنها فرار کنیم. در ابتدا به منظور به دست آوردن اقتدار و آرامش لازم برای حفظ بهبودی و سرزنده نگه داشتن خود در این رابطه، حرکت به جلو را آغاز می کنیم.
در قدم دوم، باور و اعتقاد تازه و پذیرش مسئولیت را تجربه می کنیم. خداوند قادر به هر کاری می باشد ولی به بعضی از کارها مداخله نمی کند به خصوص دست یافتن به بهبودی را به عهده ی خودمان قرار داده و تنها این خود ما هستیم که حرکت و نقش خود را ایفا می کنیم.
هر روز باید تلاش کنیم که رابطه ی خود با قدرت برترمان را از نو آغاز و تقویت کنیم، تجربیات، رشد و امیدواری تازه مستحکم شده ی خود را با سایر هم دردان در میان می گذاریم.
اکنون به کمک و باور یک قدرت برتر دوست داشتنی آماده شروع کردن قدم سوم هستیم

عنوان سؤالات قدم دو:
این پرسش‎ها به شما در کارکرد قدم دو کمک می‎کند:
1ـ آیا من به این باور رسیده‌ام، به نیرویی به جز نیروی خودم نیاز دارم؟
2ـ چه چیزی مانع می‎شود که به نیروی برتر از خودم ایمان بیاورم؟
3ـ چه‌گونه می‏توانم نیروی برترم را پیدا کنم؟
4ـ نیروی برتر من چه ویژگی‎هایی دارد، آن‏ها چه‌گونه مرا حمایت می‏کنند؟
5ـ جمله‎ی «به مرور ایمان می‎آوریم» برای من به چه معنا است؟
6ـ «نیروی برتر» برای من چه مفهومی دارد؟
7ـ جمله‎ِی «سلامت عقل و روانی به ما باز می‎گردد» برای من چه معنایی دارد؟
8ـ امروز سلامت عقلی و روانی برایم به چه معنا است؟
9ـ قبل از این که وارد کُدا شوم تصویر و تصور من از نیروی‌برتر چه بود؟
10ـ چه‌گونه عوارض کنترل وسواس‌گونه‌‎ام خودش را در زندگی‌ام نشان داد؟
11ـ در نتیجه‌ی کارکرد قدم دو، چه رفتارهای جدیدی پیدا کردم، هنوز از چه چیزهایی رنج می‌برم و می‌ترسم؟

قدم سوم کدا

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم

یک تصمیم گیری:
ناتوانی بر عدم کنترل رفتارهای بی اختیاری را که مدت ها انجام می داده ایم را پذیرفته ایم، عجز و ناتوانی در مقابل آن را در قدم اول کار کرده ایم، به باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند به درد ما تسکین دهد.
فلسفه ی ایجاد قدم سوم به راحتی برایمان آشکار می شود.
اگر باور کردیم که ناتوان و عاجزیم و یک قدرت برتر می تواند ما را کمک و دگرگون سازد.
چرا آن را نپذیریم؟
چرا هنگام عدم موفقیت در کارهایمان، فرصتی به خدا نمی دهیم؟
علاوه بر این، به جز بدبختی چه چیزی برای از دست دادن داریم؟
اراده و زندگیمان، توهم و ایده های پوچ قدیمی، مثل اراده و قدرت شخصی!
آنها هنوز هم آمادگی دارند تا ما را به دنیای درد و رنج کافی باز گردانند و گرفتارمان کنند، آنها بار دیگر آمادگی دارند تا در ما توهم اراده و قدرت فردی ایجاد کنند که در زندگی و بهبودی خود و سایرین در نقش خداوند ظاهر شویم. گاهی اوقات ترس ها و تردیدهای قدیمی با تفکر تازه ی ما و اصول برنامه مخالفت می کنند.
باور می کنیم که این برنامه برای سایرین به کار گرفته شده است اما ما متفاوت هستیم.
به درد ما نمی خورد، با از دست دادن امیدواری توانایی مان را برای تغییر و تحول مورد نظر بیماری مان را زیر سوال می بریم.
تصمیم گیری در این برنامه باعث می شود تأیید کنیم که این برنامه بیهود نیست، بلکه کار درستی است که در یک زمان روحانی و معنوی خوشایند انجام می دهیم.
سپس می بینیم این برنامه فرصت زندگی کردن به عنوان یک انسان کامل را به ما نشان می دهد.
اگر این برنامه را می خواهیم باید تمایل داشته باشیم پیش برویم حتی اگر این به مفهوم درخواست کمک از خداوند بیش از یک بار باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم سوم:
در این قدم توسعه و تقویت رابطه با خدا را ادامه می دهیم.
پس از خواندن متن این قدم و آنچه که برای انجام دادنش توصیه می کند باز می ایستیم. به آگاهی و احساساتمان در مورد تصمیم گرفتن می اندیشیم. این قدم، قدم تفکر و تصمیم گیری است و سیر و سلوکی می باشد که ما در ذهن خود انجام می دهیم.
از ما خواسته شده است که از خود و سایرین رها شویم.
برای اولین بار تصمیم می گیریم، به آزادی از قید و بندهایی است که به گردن بسته ایم نیاز داریم. می توانیم برای مراقبت از تمام چیزهای ارزشمند، رازهایمان، داشته های مهم، به خداوند اطمینان کنیم.
اطمینان کردن برای بسیاری از ما آسان نیست.
سال ها اعتقاد و امید خود را بر دیگران و خودمان معطوف نمودیم. بسیار سخت است ما عادت داریم برای فراهم کردن آرامش، شادی و سعادت به هر چیزی جزء خداوند تکیه کنیم. هر چه را که به کسی سپردیم نتوانستیم آن را پس بگیریم. با ما هر آنچه خواستند انجام دادند، در عین بی وفایی و خیانتشان وفا دارانه به پایشان ایستادیم در نهایت با دلی شکسته، ایمان از دست رفته در لاک خودمان خزیدیم. اکنون در برنامه از ما می خواهند همه چیزمان را به دست خدا بسپاریم. به ما گفتند که نترس هر چیزی که به خداوند می سپاری، می توانی هر وقت که دلت خواست آن را باز پس بگیری، ترس در این تغییر و رشد باعث رکود ما در اثر ترس از اعمالی که در گذشته با ما شده می باشد.
تغییر دادن و کنترل کردن این و آن و فرار کردن از سختی ها و مسائل مجهول، یکی از خصلت های بیماری وابستگی می باشد. این فکر مستلزم زمان زیادی است.
انرژی و کمک از راهنما و اعضای قدیمی می باشد. می دانیم که خود را تسلیم نموده ایم، سلامتی عقل هم نداریم و بهتر می بینیم که قدرت اراده یمان را به دیگری بسپاریم، کسی که به ما خیانت نکند. هر وقت هم خواستیم امانت مان را پس بدهد. برخی از ما دعا و عبادت می کنیم و به کمک خدا امید داریم.
اما تا زمانی که از وابستگی ها رها نشویم، ترس های ما ادامه دار است. در هر موردی یا هر تصمیم گیری فکری، ابتدا ترس در ما فعال می شود. در این قدم هم ترس خود را در اشکال گوناگون نمایان می کند. خود درگیری در این قدم به خوبی نمایان است. در هر صورت ما باید از این مرحله خارج شویم.
با به کار بردن قدم یک و دو در می یابیم که کنترل و فرار از مسئولیت ها دیگر موثر نیست و دیگران مسئول شادی و بهبودی ما نیستند.
در می یابیم که چگونه، خداوند حاضر است در زندگی ما دخالت کند و ما را در مسیر بهبودی و مسائل دشوار زندگیمان یاری رساند. با تکیه دادن به قدرت و اراده ی خداوند دست از اراده و قدرت پوشالی خود و دیگران بر می داریم. این کار یک باره اتفاق نمی افتد. به مرور انجام خواهد شد. با این که تکیه کردن به سایرین زودگذر است، ولی نتیجه ی آن دردناک و تحقیر آمیز خواهد بود و در نهایت خواسته ی ما انجام نخواهد شد.
ما از قدرت برترمان به درک و مفهوم بهتر و جدیدتری دست یافته ایم. می دانیم او مورد اطمینان و اعتماد است، دوستان با تجربه ی خود وجود آن را در مشارکت هاشان ابراز می کنند. آنان پیشنهاد می کنند بهتر است هرچه زودتر با روشن بینی و آزادی تصمیم بگیریم. این حق مسلم ماست تا زمانی که قلب و فکر خود را به خداوند معطوف نکنیم در اسارت افکار، احساسات و رفتارهای بیمارگونه خود می باشیم.
با این تصمیم گیری، به خداوند اجازه می دهیم تا از ما و سایرین در زندگیمان مراقبت کند، با وجود آن که در هر مرحله ی این تصمیم گیری وحشت بیش تری به سراغمان می آید.
اگر خداوند آنچه را که فکر می کنیم برایمان بهترین است انجام ندهد چه؟
اگر روند زندگی و چیزها آن طور که می خواهیم پیش نروند چه؟
اگر آنها تغییر نکنند چه؟
اگر سایرین با متحول شدن ما در بهبودی دوست مان نداشته باشند چه روی می دهد؟
ترسمان به عنوان یک بیماری قابل فهم و درک شده است. این ترس زیربنای نیاز شدید بیماری ما را به کنترل کردن شرایط و فرار از خودمان تشویق می کند.
این ترسها به خاطر رها شدن ما از زیر بار کنترل ظاهر می شوند و از نظر عاطفی در یک شرایط بد روحی قرار می گیریم.
هنگام مواجه شدن با این ترسها در یک چند راهی قرار می گیریم:
آیا در زندگی خود به خداوند می توانم اعتماد کنم؟
آیا اراده و زندگی خود را به او بسپاریم هر وقت خواستم آن را به من بر می گرداند؟
به یاد داریم که از ما خواسته شده است که تنها یک تصمیم بگیریم. خواسته اند که اطمینان به خدا را تجربه کنیم.
توانایی ما برای اطمینان کردن به یک طریق سالم و درست، بیش تر از آن که خوشایند باشد ما را نگران می کند. مثل راننده ای که فرمان ماشین خود را به دست کس دیگری سپرده است، چرا که، می ترسد به مشاین و داشته اش صدمه بزند. این ترس ما متاثر از وابستگی های ما در زندگی است.
توقع نداریم که بدون ترس و تردید این تصمیم را بگیریم.
برای اینکه به ترسها فائق آییم از خداوند می خواهیم تا شجاعت و قدرت انجامش را در وجودمان قرار دهد. در این قدم ما تجربه و درک راهنما و دوستان هم دردمان را بررسی می کنیم. برخی از ما زمان و مکان ویژه ای را برای برداشتن این قدم تأمین می کنیم.
در هر صورت هنگامی که آماده باشیم این دعا ما را کمک می کند

عنوان سؤالات قدم سوّم:
این پرسش‏ها در کارکرد قدم سه به شما کمک می‎کند؟
1ـ «تصمیم‎گیری» برای من به چه معنایی دارد و کاربردی است؟
2ـ چه‌گونه می‌فهمم چه وقتی نیاز به رها کردن دارم، چه‌طور رها کنم؟
3ـ «پروردگاری که خود درک کردیم» برای من به چه معنایی دارد و فهمی است؟
4ـ آیا من آماده‎ی رها کردن هستم و می‎گذارم خداوند اختیار زندگی‎ام را در دست خود گیرد؟
5ـ «مراقبت خداوند» برای من به چه معنایی است؟
6ـ «سپردن» برای من چه معنی دارد؟
7ـ نتایج رها کردن چه‌طور به ما کمک می‏کند این قدم را بهتر کار کنیم؟
8ـ چه‌گونه می‎توانم به اراده‎ی خداوند نزدیک شوم، نیروی برترم چه‌گونه و از چه‌طریقی با من صحبت می‎کند؟
9ـ جمله‎ی «اراده و زندگی‎ام» یعنی چه؟
10ـ اگر نمی‎توانم به خودم اعتراف کنم، چه‌گونه می‎توانم به نیروی برترم اعتماد کنم؟
11- چه‌طور اعتماد کردن را تمرین می‎کنم؟

قدم چهارم کدا

ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم.

بی باکانه و جستجوگرانه:
دقیقا به این مفهوم است که به دقت جست و جو و بررسی کنیم تا چیزی را که گم شده یا پنهان شده است را بیابیم و بدانیم، یاد بگیریم شجاعانه به معنی شجاعت که به دلیری و تسخیر نشدنی تعریف شده دست می یابیم، اگر «جست و جو کردن» به معنی گشتن به دنبال چیزی که گمشده یا پنهان شده باشد، به حقیقت در شرف یک ماجراجویی خوب و هیجان انگیز برای کشف خود واقعی می باشیم.
اما کلمه ی «شجاعانه» حکایت دیگری است.
بسیاری از ما هنوز معتقدیم که دستیابی به این فرآیند بدون ترس امکان پذیر نیست.
مااز افرادی که احساسی مشابه ی احساس ما را دارند تجربه می گیریم، توسط آنان دلداری وتسکین داده می شویم، سپس در می یابیم که تنها نیستیم. ما این سفر را با دعا و کمک خداوند شروع کردیم. خداوندی که در طول این مسیر با مهربانی ما را راهنمایی می کند.

ترازنامه ی اخلاقی از خودمان
اولین بخش این قدم، نگرشی را تعریف نمود که با به کارگیری آن این قدم را با سازگاری و آرامش برداشتیم.
نگرشی که دقیق موشکافانه و بی باکانه بود.
دومین بخش قدم چهارم به ما تمرکز و جهت می دهد.
این ترازنامه شخصی مربوط به رفتار شخصی ما در بسیاری از دوران زندگی که به یاد می آوریم می باشد.
کلمه ی «اخلاقی» معنای زیادی دارد. در بین آنها کلماتی مثل صداقت، هدایت، درستی، روراستی وجود دارد.
پیام قدم چهار واضح است.
حسابرسی از خودمان باید صادقانه و درست باشد نه انتقادی و انتقام گیرانه و تحقیر آمیز. اگر قرار باشد که این حسابرسی کاملی باشد، لازم است که تمام بدهی ها و بستانکاری های خود را لیست کنیم.
یعنی یک تصویر دقیق درست و متعادلی از خودمان برداریم.
برای برخی یافتن نقاط خوب دشوارتر از مواجه شدن با کمبودها و نقص های خود می باشد.
اگر برای حسابرسی دیگران باشد، یا تأیید کردن ویژگی های مثبت خود، برداشتن این قدم ما را کمتر آزار می دهد.
این را بدانیم که ما به این انجمن آمده ایم تا مشکل خود را برطرف کنیم. این اعمال توسط خودمان درست می شود. ما مسئول کسی نیستیم. ابتدا هر احساس یا رنجشی دارید را لیست کنید. ما توسط راهنما و سایرین تشویق شده ایم که هر دو کار را انجام دهیم، زیرا هر یک از این ها جنبه ی مهمی از یک ترازنامه ی کامل می باشند

 

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم چهارم

تا کنون بر ایجاد رابطه و تجدید رابطه با خداوندی که او را شناخته ایم تأیید نمودیم.
در قدم چهارم، سفر معنوی و درونی بهبودی در رابطه با خودمان را آغاز می کنیم.
بسیاری از عقاید، مذاهب و فلاسفه از تزکیه ی روح به منظور تکامل معنوی صحبت و سفارش می کنند.
درست مثل این که آب را بجوشانیم تا ناخالصی های آن برای نوشیدن از بین برود. این فرآیند را انجام می دهیم تا از زندگی درست و کامل تری بهره ببریم.
بهتر است قادر باشیم تا خوبی های خود را از افکار و رفتار ناسالم جدا کنیم و قدردان آنها باشیم.
تزکیه ی ما از طریق به کار بردن قدم چهارم ارزیابی صادقانه و دقیقی انجام می شود.
برای ادامه دادن فرآیندها و برای این که انسانی شویم که خداوند از ما در نظر داشته است، به این قدم توجه می کنیم.
ممکن است قدم چهارم دشوار به نظر آید، زیرا اغلب باعث یادآوری خاطرات دردناک گذشته می باشد.
به خصوص خاطراتی با احساس رنج و شرمندگی و گناه تلاش می کنیم از انجام آنها شانه خالی کنیم.
با احساس این مسئله، قدم اول را دوره می کنیم.
عجز و ناتوانی و غیرقابل کنترل بودن را به یاد داریم.
در مورد قدرت و امیدی که در قدم دوم ارتباط با قدرت برترمان را تجربه می کردیم، تفکر می کنیم.
در قدم سوم آموخته ایم که ترس های خود را به خداوند بسپاریم. به منظور حمایت و امنیت، از راهنما و سایر افراد در کودا تجربه می گیریم.
می دانیم که تنها نیستیم. افراد زیادی قبل از ما این قدم ها را تجربه کرده اند؛ به خداوند تکیه می کنیم تا در این سفر دشوار ما را راهنمایی کند.
به یاد داریم که شجاعت ما برای تکمیل این قدم ناشی از عدم حضور ترس نیست. در هر قدم ترس با ما هم سفر است. مهم تمایل ما برای طی کردن این قدم می باشد.
برای درک توانایی ها و ضعف ها، بدهی ها و بستانکاری و نقص های درونی و این که چه کسی هستیم و در نتیجه ی بیماری مان چه کسی می شدیم!
سعی و تلاش می کنیم.
ما به دنبال درک و پذیرش هستیم نه شعله ور ساختن احساسات خود.
این قدم بخش بسیار مهمی از بهبودی ما می باشد. شکلی از یک جراحی عاطفی که مستلزم مهربانی و توجه است.
اشاره کردن به چگونگی کارکرد قدم چهارم کودا به منظور درک و بصیرت، جست و جو کردن حمایت، راهنمایی و تجربه ی راهنما و دوستان سالم را مفید می یابیم.
روش های متعددی برای تکمیل قدم چهارم در دسترس می باشد.
در بررسی زندگی گذشته و حال خود، لیستی از افرادی که در رفتارهای مربوط به رفتارمان متأثر شده اند تهیه می نماییم.
خداوند، خودمان، همسر، کودک، دوستان، اعضای خانواده و همکاران و افرادی که در فعالیت های گوناگون در کنار ما شرکت کرده اند را در لیست ذکر می کنیم.
اگرچه، ممکن است به یاد آوردن رفتارهای ناسالم دشوار باشد.
این رنجش ها در 5 زمینه خلاصه می شود که عبارت اند از:
عاطفی، جسمی، جنسی، روحی، معنوی
و رفتارمان می تواند شامل موارد زیر باشد:
دروغگویی بی مهری
کنترل تنبیه کردن
فرار کردن شرم ساری
توهین آمیز ناگوار و سخت
پرخاشگری توهین کننده
دلخوری گرفتاری
خشم مراقبت بیش از حد
انتقام گیری کنترل بیش از حد
قربانی کردن بیش از حد احساسی
تسلیم در برابر دیگران آزار دهنده
قضاوت ناتوانی
بی توجهی خجالت و شرمندگی
ترسو بودن تنفر از خود و دیگران

اگرچه لیست بالا کلی نیست و تنها ما آن را به عنوان شروع جست و جو ارائه داده ایم.
به منظور صادق و دقیق بودن، باید از خود بپرسم که آیا با خداوند، خودمان و با سایرین به این صورت رفتار کرده ایم؟
آیا بدرفتاری از ما سر زده است؟
آیا از آنها بیزار بودیم؟
با خداوند خودمان و سایرین از نظر عاطفی، جسمی، جنسی، روحی و معنوی، درگیر بوده ایم و به آنان خسارت وارد کرده ایم؟
به دلیل این که ممکن است توسط سایرین به بدرفتاری های خودمان با قضاوتشان واکنش نشان دهیم و به آنها پاسخ می دهیم. توجه کردن به برخی از رفتارهای مربوط به بیماری مان آسان است.
بعضی توانایی انجام دادن این کار را ندارند، تنها باعث حفظ و ادامه یافتن این نواقص رفتارها می شوند و اما بدانید که پنهان کردن آنها سبب نمی شود که مسئول تغییر دادن آنها نباشیم. برای اطلاع از این که چه احساساتی باعث رفتارهای مربوط به عود بیماری ما می شوند، برای تعیین نتایج رفتارهای ناسالم مربوط به بیماری مان، نسبت به اشخاص، خودمان، سایرین و روابط انسانی کمک می کند، در آخر به تعیین احساسات مان در مورد رفتارهای مربوط با بیماری مان را کمک می کند.
احساساتی که باعث این رفتارها و نتایج آن ها می شوند.
مثال ها وارد شده از چنین رفتارهای کلی می باشد.
ما در رفتارها و واکنش های مربوط به وابستگی چه خسارت هایی به خودمان زدیم.
احساساتی که باعث این رفتارها می شدند، برایمان مهم است. با شناسایی آنها خودمان را از گزندشان دور می کنیم.
شرمندگی در مورد عدم مسئولیت برای امور مالی؛ ترس از قضاوت در مورد من.
ترس و خشم در مورد مسئولیت مالی و کمک گرفتن و بی توجهی به مسئولیت های مالی من را از نظر اقتصادی و عاطفی به اشخاص دیگر وابسته می کند، کنترل کردن بهتر از آن است که از نظر اقتصادی مسئولیت من را به عهده بگیرند.
باقی ماندن در نقش یک کودک در رابطه یمان با فرد هم وابسته، نه یک فرد هم تراز با او، احساس در مورد رفتارها و نتایج آنها غمگینانه، شرمندگی، گناه کاری خواهد بود.
رفتارها و واکنش هایی مربوط به دلخوری ها، عصبانیت، تحقیر و طعنه آمیز بودن، بدرفتاری کردن های دیگران با من از نظر جنسی، لفظی و جسمی، عاطفی بدون کمک گرفتن یا برطرف شدن این رنجشها.
احساساتی که باعث این رفتارها می شوند، مثل ترس، خشم و شرمندگی در هنگام مواجه شدن با این مسائل که اگر ما به او بگوییم، من در کودا تحت درمان هستم، می ترسم که با من بدرفتاری کنند یا ترکم کنند.
ترس از این که به عنوان یک احمق یا «فرد بد و ناتوان» در خانواده لقب بگیرم، کمبود عشق و نزدیکی با بنده گان خدا، خطر درمورد این که کودکانم رازهای عاطفی من را متوجه شوند و تردم کنند.
رها کردن و بی توجهی به احساساتم در این مورد، اعمال خشم، ناخشنودی و تلخی با خود و دیگران برای پوشاندن صدمات، ترس و شرمندگی درباره ی بد رفتاری ها، برای دستیابی به احساس قدرت در برابر انسان های سوء استفاده گر، احساس حقارت، از این که یاد نگرفته ام به روش صحیح یا به صورت مستقیم روی پای خود بایستم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج آنها، در تنهایی، غمگین، شرمنده، ترسیده، خشمگین، ترس و وحشت از این که دیگران جلوی من بایستند، خشمگین بشوند یا ترکم کنند، رهایی و بی توجهی به احساسات خودم، به خود متکی نبودن، به خودم و رابطه ام بی توجهی کرده ام. دیگران را قادر ساختم به خشم خود در مورد من ادامه دهند. با سکوت آنها را کنترل کردم.
با تنبیه او، با قهر کردن، عدم صمیمیت با آنها را حفظ نمودم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج گرفته شده از آنها تنها، غمگین، ترسیده، شرمنده، گناه کار با پیش رفتن در این روش و کارکرد، در می یابیم که الگوهای مربوط به رفتارمان آشکار می شود.
بسیاری از اوقات، به طریق مشابه یا نامتعادل با افراد رفتار می کردیم، درست مثل وقتی که با یکی از والدین یا یک فرد مورد اطمینان دوران کودکی خود رفتار می کردیم.
اغلب نقش فرد دیگری را به این افراد می دادیم واین امر به ما اجازه ی دیدن نقش واقعی آنها را نمی داد.
نادانسته در روابط بزرگ سالی مان الگوهای مشابه یا ناسالم و سوء استفاده گری را ایجاد می کردیم.
گرچه این رفتارها را از دوران کودکی آموخته ایم، اما باید مسئول رفتارهای امروز خود باشیم.
به منظور بررسی کامل و درک ارتباط با خودمان و ایجاد تعادل در به کارگیری قدم چهارم باید توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت خود را بررسی کنیم.
بازگشتن به نهاد کودک درون برای درک این هدف سودمند است. این کار را با هدف تهیه ی لیست جدیدی از این افراد و تعیین رفتارهای مثبت، سالم، مناسب و عاشقانه در روابط با یکدیگر انجام می دهیم.
افرادی را که رفتارهای مربوطه را تجربه نکرده اند، کمبودهای خود را به این لیست بیافزایند، افراد، توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت در این روابط مفید است.
همچنین ممکن است ستونی را برای تعیین این که چه موقع نسبت به قبل سالم تر رفتار می کنیم را در نظر بگیریم تا پیشرفت مان را در این سفر بهبودی نشان دهد، تهیه کنیم.
تشخیص این رفتارها برای برخی از ما دشوار است.
سوال پرسیدن از راهنمایان، دوستان سالم، همسر و اعضای خانواده در مورد توانایی هایمان و رفتارهای مثبتی که جدیداً خردمندانه می باشد.
با روح و ذهنی باز، باید تلاش کنیم به آنچه که آنها می گویند گوش کنیم.
گاهی اوقات سرکوب شدن برایمان به جای شرمندیگ و ترس از گذشته آسان تر است.
درست مثل رومیزی که زیبایی یک میز اعلا از جنس چوب بلوط را می پوشاند، خجالت و ترس، توانایی مشاهده ی زیبایی های خدادادی، استعداد و خوبی هایمان را می پوشاند.
هنگامی که از نقطه ی بهتری به روابط تازه ی مان با خودمان می نگریم، در می یابیم که اصلاً افراد بدی نیستیم.
مفهوم شرم ساری که به عنوان یک کودک تحقیر شده در مورد خود آموخته ایم، صحیح نیست.
این روشی است که بسیاری از ما رفتارهای مربوط به بیماریمان را از طریق آن می آموزیم.
باید به خاطر داشته باشیم که از رفتارهای مثبت و توانایی های مان برای کاهش احساساتمان در مورد خسارت های مان استفاده نکنیم.
به منظور تغییر این رفتارها باید در برابر آنها و در برابر احساسمان مسئول باشیم.
امروز قربانی نیستیم، دیگر نمی توانیم افراد، مکان ها و چیزها را برای مشکلاتمان یا رفتارهای بیمارگونه مربوط به اعتیادمان، مقصر بدانیم. با جست و جوی رابطه با خودمان از طریق به کار بردن قدم چهارم متواضع تر می شویم.
این امر کمک می کند تا دریچه ای برای دیدن، پذیرفتن و دوست داشتن خودمان، آن طور که هستیم، بگشاییم. در این جایگاه انسانیت، آماده می شویم تا قدم پنجم را کار کنیم

عنوان سؤالات در قدم چهار:
این چک لیست به عنوان ابزاری برای کمک به خود ارزیابی تهیه شده است که به ویژه برای تازه واردینی که دارند با مفهوم هم‌وابستگی آشنا می‌شوند مفید است، همچنین برای کسانی که در بهبودی هستند می‎خواهند مشخص کنند هنوز باید چه نواقص و صفت‎هایی را برطرف کرد نیز مفید است.

الگوهای انکار: هم‌وابسته‎ها.....
*- در شناسایی احساسات مشکل دارند.
*- احساساتشان را کم می‌کنند، تغییر می‎دهند یا انکار می‌کنند.
*- خودشان را طوری قبول دارند که باید متواضع باشند و خودشان را وقف دیگران کنند.

الگوی عزت نفس پایین: هم‎وابسته‎ها.....
*- در تصمیم‎گیری مشکل دارند.
*- افکار و الفاظ و رفتارهای خود را با سختگیری قضاوت می‎کنند.
*- گویی هرگز به قدر کافی خوب نبوده‎اند.
*- خجالت می‎کشند هدیه بگیرند یا از آن‏ها تقدیر و قدردانی شود.
*- نمی‎توانند خواسته و نیاز خود را از دیگران بخواهند.
*- خودشان را با ارزش و دوست داشتنی نمی‎دانند.

الگوهای تسلیم شدن و سلطه‎پذیری : هم‏وابسته‎ها ..............
*- برای دوری از طرد شدن و یا ناراحت نکردن دیگران از ارزش‌های خود می‎گذرند.
*- نسبت به احساسات دیگران خیلی احساسی هستند و آن احساس را مال خود می‎دانند (در آن غرق می‌شوند)
*- بینهایت وفادار هستند و بیش از حد در یک وضعیت مخرب باقی می‌مانند.
*- ارزش زیادی برای نظرات دیگران قائل هستند و می‎ترسند احساسات یا دیدگاه متفاوتی را بیان کنند.
*- علاقه و سرگرمی‏های خود را به دلیل خواست دیگران کنار می‎گذارند.
*- سکس را به عنوان جانشین عشق می‎دانند.

الگوهای کنترل : هم‏وابسته‏ها ..............
*- بر این باورند که اکثر مردم نمی‎توانند از خودشان مراقبت کنند.
*- تلاش می‌کنند دیگران را متقاعد کنند مانند آن‏ها فکر کنند و حس کنند.
*- وقتی دیگران کمک آن‏ها را رد می‏کنند ناراحت و رنجیده می‎شوند.
*- بدون این که از آن‏ها خواسته شود به راحتی نصیحت می‎کنند و راهنمایی می‎دهند.
*- برای کسانی که به آن‏ها علاقه دارند یا نگرانشان هستند ولخرجی می‎کنند.
*- از سکس استفاده می‌کنند تا تأیید و پذیرش بگیرند.
*- برای برقراری ارتباط، دوست دارند دیگران به آن‏ها نیاز داشته باشند.
انجام یک قدم پنجم موفق:
کارکرد یک قدم پنجم موفق یک فرایند ساده است، ما به راحتی آن را انجام می‏دهیم. شاید قبل از شنیدن این‌که به حد و مرزهایی نیز نیاز داشته باشیم، مثلاً: می‏توانیم:
*- قطع وابستگی و هم‌وابستگی را تمرین می‌کنیم.
*- تمرکز خود را روی ترازنامه‌ی شخصی‎مان قرار می‏دهیم.
*- به این‌که شخص دیگری چه‌گونه و کجا این قدم را انجام می‎دهد احترام می‏گذاریم.
*- بدون بحث و قضاوت و غیبت و فرضیه‎پردازی به حرف‌ها و پیشنهادها گوش می‏دهیم.
*- می‌پذیریم در فقط برای امروز زندگی کنیم و شخص مورد نظر کجا است؟
*- وقت و زمان زیادی را بدون وقفه برای انجام آن درنظر می‎گیریم.
*- دعا برای این‌که واقعیت‏های روحانی انجام شده‌ی قدم‌های قبلی و این قدم در قبل و بعداز قدم پنجم بیشتر شود، بسیار مفید و موثر است، موقع صحبت و یا شنیدن قدم پنج، خود و کسی دیگر نیروی‌برتر را در نظر می‌‎آوریم و می‎دانیم که هرچه نیاز داریم برای ما او مهیا و فراهم می‏کند.

قدم پنجم کدا

ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

به خداوند، خودمان و یک انسان دیگر اقرار کردیم، به توصیه دوستان در کودا که قبلاً این قدم را به کار گرفته اند، تصمیم گرفتیم تا با قدرت برترمان که به بدترین طریقه ی ممکن از آن می ترسیدیم مواجه می شویم.
آیا خود را با این کار به مخاطره می اندازیم؟
با اعتراف کردن به خداوند در ابتدا، به خودمان یادآوری می کنیم که عامل اولیه در بهبودی ما معنوی می باشد.
چون خداوند به اعمال ما مطلع است، با تشویق سایر اعضا کودا به قدم پنجم می پیوندیم و سرانجام وزنه ی حیاتی از روی آن چه را که در درون مان محصور کرده ایم بلند می کنیم.
تایید کردن خود در این مرحله وسیله ای برای پذیرش خود می باشد

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم پنجم

در قدم چهارم با آگاهی از خودمان رفتار مربوط به وابستگی و بیماریمان فرآیند پاکسازی را آغاز می کنیم، توجه می کنیم به جنبه هیای از زندگی مان که نمی توانستیم به آنها بنگریم دیدن و درک آنها را انکار می کردیم، چرا که تمایلی به دیدنشان نشان نمی دادیم. فرآیند پاک سازی را در قدم پنجم ادامه می دهیم.
مسئول بودن روی عواطف و اعمال خود، پذیرش اعتیاد و رفتارمان در قبال قدرت برتر خودمان و فرد دیگر، برای بهبودی مان حیاتی است. برنامه ی معنوی ما بدون پذیرش مسئولیت اعمال گذشته و حال خود کامل نیست. بسیاری از ما با به کار گرفتن این قدم، عواطف شدیدی را تجربه می کنیم.
برخی از ما می ترسیم تا خطاهای خودمان را نزد فرد دیگر بازگو کنیم.
معتقدیم که رازهایمان فاش خواهد شد، هیچ کسی این قدر بد نیست که آبرویش برود.
برخی از ما از این که مورد انتقاد واقع شویم مورد قضاوت قرار گیریم یا از آن چه انجام می دهیم و شرمنده شویم می هراسیم.
برخی می خواهیم از خطاهای خود حمایت کنیم یا برای کاهش مسئولیت خود، دیگران را مقصر بدانیم.
برخی با در میان گذاشتن آن از این که چه احساسی در مورد خودمان داریم، می ترسیم.
این ترس در تکمیل قدم پنجم برای اولین بار، طبیعی می باشد.
گرچه احساسات و ترس قوی در مورد دستیابی به این قدم داریم، چون ما سخت ترین قدم که قدم چهارم می باشد را گذراندیم، اما بسیاری از ما در میابیم که با در میان گذاشتن توانایی ها و ضعف هایمان با خداوند و یک فرد دیگر، پذیرش، انسانیت و مهربانی تازه ای را برای خود و مسئولیت پذیری را تجربه می کنیم، در می یابیم که که اختصاص دادن زمان و تفکر برای یافتن شخص مطمئن و خوبی که با وی قدم پنجم را تکمیل کنیم مفید است.
آیا شخصی وجود دارد که با وی احساس امنیت بکنیم و رازهایمان را با او در میان گذاریم؟
آیا فردی وجود دارد که به وی اعتماد کنیم، تا از اطمینان ما سوء استفاده نشود و ناشناسی ما حفظ شود؟
بسیاری از ما قدم پنجم را با راهنمایمان کامل نمودیم.
برخی از ما این قدم را با روحانیون، یک مشاور معنوی یا یک روانشناس در میان گذاشتیم.
در هر صورت، تکمیل قدم پنجم با فردی که خارج از خانواده مان وجود دارد، فردی که واقعی، دوست داشتنی مراقبت کنند ودلسوز است مهم می باشد.
به دنبال فردی هستیم که با بیماری وابستگی و فرآیند بهبودی برنامه آشنا باشد.
قدم پنجم را با شخصی که برگزیده ایم، کار می کنیم باید به خاطر داشته باشیم که به قدرت برترمان اجازه بدهیم تا بر تاریکی ما نور معنوی بیاندازد، باید دقیق و صادق باشیم.
امتناع کردن از این قدم دیدگاه و رفتارهای گذشته ی ما را زنده نگه می دارد تا این که دوباره ما را برده ی خود سازند.
با در میان گذاشتن گذشته ی مان با خداوند، خودمان و یک فرد دیگر، در می یابیم که خداوند همیشه آنچه را که پنهان کرده ایم یا قادر به دیدن آن نیستیم را می داند.
می آموزیم که خداوند هرگز ما را به خاطر کرده ی مان طرد و ترک نکرد، اما ما خودمان را ترک و منزوی می کردیم.
با تکمیل قدم پنجم، اغلب آگاهی عمیق تر و جنبه سالم تری را برای غیر قابل کنترل بودن زندگی و عجزمان به دست می آوریم.
بسیاری از ما احساس خوب، آرامش و رهایی معنوی و عاطفی تازه ای را (اسارت در گذشته) تجربه می کنیم.
این طریق رهایی برای برخی از فوری بوده است و برای برخی دیگر با ادامه دادن سفر بهبودی یک بیداری و آزادی تدریجی می باشد.
قدردانی عمیق تری را از کمک خداوند و فرایند بهبودی احساس می کنیم.
در یک بازتاب حقیقی، از کمبودهایمان آگاه می شویم و در می یابیم که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که چه کسی هستیم یا چه کاری انجام می دهیم بی توجه نیستیم؛ روشن بینی همیشه موجب مسئولیت می شود.
باید تلاش کنیم که با کمک قدرت برترمان افکار و رفتارهای مربوط به گذشته را تغییر دهیم.
به خاطر بسپاریم که این قدم درمان فوری برای مشکلات حال و گذشته یمان نیست.
باید با تقویت کردن اشتیاق و تمایل مان از طریق به کارگیری قدم ششم، سفر بهبودی و فرآیند روزانه ی و تزکیه خود را ادامه دهیم

عنوان سئوالات قدم پنجم:
جواب دادن به این پرسش‏ها به شما در کارکرد قدم پنجم کمک می‏کند.
1ـ آیا کارکرد قدم پنجم برای من سخت است، چرا؟
2ـ چه‌گونه می‏توانم از ترس، قضاوت شدن و خجول و شرمنده شدن رها شوم؟
3ـ «اقرار می‏کنیم» برای من به چه معنایی است؟
4ـ «چه‌گونگی دقیق خطاهایمان» برای من چه مفهومی دارد؟
5ـ در قدم پنجم را «برای خدا، خودم و انسانی دیگر می‏خوانم» یعنی چه؟
6ـ چرا اقرار خصوصی اشتباهاتم، در روند دعا و مراقبه‏هایم برای من مهم است؟
7ـ چه‌گونه می‏توانم از موضع‌گیری و دفاع خودم رها شوم و حقیقت را بگویم؟
8ـ چه‌گونه حضور نیروی برترم را به قدم پنجم می‎آورم؟
9ـ در قدم پنجم چه‌گونه می‏توانم به شخص دیگری اعتماد کنم؟
10ـ چه حد و مرزی برای کارکرد قدم پنجم تعیین می‎کنم، چه حد و مرزهایی برای دریافت قدم پنجم کسی تعیین می‏کنم؟
11ـ موقع کارکرد قدم پنجم، وقتی شخصی از مسیر درست ترازنامه خودش دور می‎شود و شروع می‎کند به گرفتن تراز دیگری چه می‏کنم؟

قدم ششم کدا

ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.

کاملاً آماده:
یادآور می شویم که «آمادگی کامل» به مفهوم به طور کامل حاضر و آماده بودن می باشد.
کامل کردن قدم پنجم بخش عمده ای از این آمادی سازی می باشد.
این عبارت را به طور دقیق تری بررسی کردیم و دریافتیم که می توانیم آن را در زندگی روزانه خود به کار گیریم.
این پاسخ به ذهن ما می رسد که تمام نواقص شخصیتی ما، به طریقی حاصل لجاجت و خودسری خودمان بوده است.
آنها ابزارهای ماندگار از گذشته ی ما هستند، در حالی که به نظر خودمان می رسید، فکر می کردیم این ابزارها سعادت و آرامش ما را فراهم خواهند کرد، اما غیر از این شد، فکر کردیم این ابزارها دیگر کافی نخواهند بود، به دنبال راه بهتری بودیم تا بیماری خود را به آرزویش برسانیم.
ما طالب زندگی هستیم، می خواهیم زندگی کنیم، نه این که صرفاً زندگی را سپری کنیم.
برای این کار به یک سابقه ی خوب نیازمندیم.
واقعیت این است که با این نواقص امکان درست زندگی کردن را نداریم. از خداوند تقاضا می کنیم تا تمام نقص های شخصیتی ما را برطرف سازد.
توصیه شده است که به این نواقص به عنوان یک پوسته ی محافظتی که آن را رشد داده ایم بنگریم. وابسته بودن به آنها به اندازه ای که یک خرچنگ پوسته ی خود را حفظ می کند، یا یک پروانه به لبه ی پیله ی خود می چسبد در این نقطه از بهبودی، نقص های شخصیتی اصلا حمایت مان نمی کنند.
آنها بارهای اضافی هستند که ما را به پستی و حقارت می کشانند. اغلب، قدرت دارند تا ما را نسبت به استعدادمان نابینا سازند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم ششم.

قدم ششم از ما میخواهد تا عملکردهای مثبتی را نسبت به تغییر نقص های شخصیتی که در قدم پنجم پیدا نمودیم، آغاز کنیم. این بخشی از فرآیند مهم پاکسازی مان می باشد.
اکنون باید اعتقاد واطمینانی را که با به کارگیری قدم دوم و سوم توسعه داده ایم، مورد استفاده قرار دهیم و بیش تر آنها را عملی کنیم. در انجام این کار، تصمیم می گیریم که اراده و زندگی مان را به خداوند واگذار کنیم و با مشوق بودن و آماده شدن برای این که خداوند تمام نقص های موجود و شخصیتی ما را برطرف می کند، یک گام فراتر می رود.
نقص های شخصیتی اگر چه، مخرب هستند، ولی ممکن است به خوبی به ما کمک کنند.
با بررسی طرح مرحله چهارم، نتایج وحشتناک در اختیار داشتن این نقص ها را مشاهده می کنیم.
ما حق انتخاب اندکی داریم اما اجازه می دهیم که این نقص های شخصیتی برطرف شوند.
آمادگی و اشتیاق خود را برای تکمیل قدم ششم مورد ارزیابی قرار می دهیم. آیا برای ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، به رفتارهای مربوط به وابستگی خودمان تکیه می کنیم؟
آیا مبارز بودن در زندگی مان را می پذیریم؟
بسیاری از ما می پرسیم: «آیا مجبورم آدم خوبی باشم؟»
آیا باید یک برنامه بهبودی خوب را به کار بگیرم؟
چگونه از خودم حمایت کنم؟
چه کاری انجام خواهم داد؟
گاهی اوقات می آموزیم که کمال گرایی در زندگی، دست نیافتنی است واین یک ویژگی می باشد که توسط گذشته ی مربوط به دوران بیماری ما هدایت می شود.
در عوض در هر مرحله ای از زندگی که هستیم با پستی ها و بلندی های آن باید برای پیشرفت خودمان ارزش قائل شویم.
اجتناب کردن از «پیشرفت» و «کوش کردن» با وجود نادیده گرفتن یا پنهان کردن ترس و عدم اشتیاق برای پیش برد اهداف، اهمیت دارد. در نظر گرفتن آمادگی و علاقه به کارکرد این قدم برای برخی از ما هراس انگیز می باشد، زیرا نمی دانیم چگونه و به چه طریقی سالم رفتار کنیم.
برخی از ما در برابر قول دادن به خودمان، مقاوم می شویم یا می ترسیم که قدرت و اختیارمان را از دست بدهیم.
از یک جهت یا جهت دیگر، نقص های شخصیتی موجود در خود را انکار می کنیم، تا احساس قدرت را برای مان ایجاد کنند، اشتباهی که وجود دارد.
این که از یک فرد خودشیفته مقتدر یا خود کم بین و ضعیف، به انسان متعادل سالم تری تبدیل شویم و در این راستا به کمک قدرت برترمان نیازمندیم.
تنها قدرت برترمان می تواند نقص های شخصیتی را که حمایت کننده و محافظ رفتارهای ناسالم و قدرت کاذب را برایمان ایجاد نموده است، برطرف کند.
در بررسی آمادگی و تمایل برای تکمیل کردن این قدم، بار دیگر با در میان گذاشتن افکار و احساساتمان با راهنمایان و دوستان بهبودی در کودا را مفید می یابیم.
بالاتر از همه با دعا و تمرکز، کمک و راهنمایی قدرت برترمان را تقاضا می کنیم.
دوباره به خاطر می آوریم که شجاعت، ناشی از عدم حضور ترس نیست بلکه اشتیاق برای روبرو شدن با آن می باشد.
تنها از طریق قدرت خداوند است که به پیشرفت حقیقی و چشم گیری دست خواهیم یافت، بیش تر اوقات، شجاعانه تمایل به رهایی داریم به همراهش می تواند فقط اندکی فروتنی، در پی از قدرت شفادهندگی خداوند را به رویمان بگشاید.
آمادگی و علاقه، نگرش های کلیدی در متحول شدن نواقص شخصیتی ما می باشند.
تجربه ی ما نشان داده است که بسیاری از نقص ها پس از چند بار شرکت در جلسات، توسط خداوند بدون تلاش و کوشش ما برطرف می شوند.
برخی از آنها مستلزم توجه و تلاش آگاهانه و بیش تر ما و با انرژی گرفتن از خداوند برطرف می شوند.
حمایت گران ما خداوند و راهنما و اعضای انجمن ما می باشند.
برخی از نقص ها پیچیده اند و مستلزم راهنمایی بیش تر از یک مجموعه متخصص می باشند

عنوان سؤالات قدم شش.
1ـ چه‌گونه «کاملاً آماده» می‌شوم؟
2ـ چه‌گونه اعتماد من به نیروی برتر می‌تواند به آمادگی من کمک کند؟
3ـ چه موقع نواقص شخصیتی از بین می‌رود، آیا این نواقص شخصیتی از بین می‌رود؟ این نواقص چه‌گونه برطرف می‎شود؟
4ـ نواقص شخصیتی ما را به چه سمتی می‌برند؟
5ـ «نواقص شخصیتی» کدام‎اند، نواقص شخصیتی من کدام است؟
6ـ آیا عبارت «نواقص شخصیتی» در من یک احساس مقاومت ایجاد می‌کند، چرا؟
7ـ چه‌طور می‎توانم نواقص شخصیتی‎ام را بپذیرم و مقاومت کنم؟
8ـ چه‌گونه می‎توانم حس کنم کاملاً آماده هستم؟
9ـ چه چیزی موجب می‌شود نواقص‎ام را توجیه کنم یا آن‌‌هارا کوچک بشمارم؟
10ـ قدم‏ها در پذیرش نواقصم چه کمکی به من می‎کنند؟
11ـ از نگهداشتن یک نقص شخصیتی خاص چه چیزی به‌دست می‎آورم؟
12ـ چرا قدم شش یک پل تعیین کننده بین قدم‏های پنجم و هفتم است؟

قدم هفتم کدا

ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.

درخواست فروتنانه از خداوند، بعد از تعمق بسیار، تواضع را به عنوان رهایی از تکبر و خود بزرگ بینی می پذیریم.
تواضع حقیقی به ما اجازه می دهد تا همه ی چیزها را آن طور که هستند ببینیم و بپذیریم، نباید به قدرت برترمان دستور بدهیم که نقص های مان را برطرف کند، التماس هم نباید بکنیم.
در عوض، با مهربانی و آرامش با ابراز فروتنی از او تقاضا و درخواست می کنیم که کمکمان کند و تنهایمان نگذارد. بسیاری از ما با درخواست کردن از خدا و برای برطرف کردن نقص هایمان، صدمات و زیان آنها را با ناراحتی تجربه می کنیم.
هرگز توقع نداریم، برای آنچه که انجام می دهیم باعث شادی مان باشد!
یا غمگین شویم.
در می یابیم «دوستان بهبودی» به خوبی به ما کمک کرده اند. کمک آنها را مانند یک راهنمای زندگی دوران کودکی می پذیریم و از نواقص شخصیتی که دیگر مناسب نمی باشند کنار می کشیم.
در کُدا به ما ماهی نمی دهند بلکه چگونگی ماهی گیری را می آموزانند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هفتم

قدم هفتم کمک می کند تا فرآیند پاک سازی معنوی در رابطه با خودمان را تکمیل تر کنیم و با تمام وجود قلب مان را در رابطه با پذیرش خداوند به عنوان قدرت برتر آماده می سازیم.
تواضع با نیت قلبی، بخش حیاتی این قدم می باشد.
بدون تواضع، جایی برای تأثیر و نفوذ انرژی قدرت برتر در درون ما وجود ندارد.
قدم هفتم کمک می کند تا نقص هایمان را با کمبود آنان برطرف کنیم. هر یک از ما متفاوت هستیم، اما تواضع امکان می دهد که تساوی حقیقی و معنوی با دیگر انسان ها را تجربه کنیم.
هر یک از ما از یک جهت یا طریق دیگر به پایه و اساس ویژه ای در وابستگی ها می رسیم.
در این مرحله می باشد که ناتوانی خود را عمیق تر احساس می کنیم، می آموزیم که اگر مایل به انجام دادن نقش خود را بهبودی مان باشیم، خداوند می تواند به ما کمک کند.
برای نجات زندگی مان، تسلیم اراده ی خداوند می شویم، چشمان مان را باز می کنیم، تا به اثرات مخرب رفتارهای مربوط به دوران بیماریمان را در روابط گذشته دست یابیم.
اگر شدت واقعی رفتارهای ناسالم خود را با خداوند و خودمان و یک فرد دیگر در میان بگذاریم.
در می یابیم که تلاش های قبلی مان برای ایجاد روابط درست انسانی و دوست داشتنی و صمیمانه با خداوند، خودمان و سایرین ناموفق بوده است.
دیدگاهی از کارکرد این قدم، تجربه و درک عمیق از انسانیت فراهم می کند، تواضع قلبی ما، تمایل، آمادگی و اشتیاق را برای برطرف کردن نقص های شخصیتی توسط خداوند می نماید. با این حالت و تواضع، آماده می شویم تا قدم هفتم را انجام دهیم. با انجام دادن این قدم، بسیاری از ما با دعا، رابطه ای درست با خداوند، در قلب مان ایجاد می کنیم که احساس واقعی ما را بیان کند

 

برخی دعای زیر از قدم هفتم کودا را مفید می بینیم

آفریدگارا:
در این لحظه، از تو قدرت برترم می خواهم که نقص ها و کمبودهایم را برطرف کنی، تا بار غم و غصه ی گذشته ام را تسکین دهی.
در این لحظه دستانم را در دستان تو قرار می دهم و اطمینان دارم که خلاء و کمبودهایی که تجربه می کنم با عشق بی قید و شرط در تو قدرت برترم است که نسبت به خودم و سایر افراد پر می شود.

(آمین)

در انجام قدم هفتم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم تا ما را در رسیدن به بهبودی از رفتارهای ناسالم مربوط به بیماریمان هدایت کند. در می یابیم که بهبودی مان تنها از طریق عشق و توجه قدرت برترمان تداوم می یابد.
با به کارگیری رفتارهای جدید و سالم در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، کمک خداوند را می طلبیم.
اگرچه، ممکن است به همان صورت وابسته و بیمارگونه رفتار کنیم، اما بدون توجه کردن به زمان و روش، متقاعد می شویم که خداوند به برطرف کردن نقص های ما ادامه می دهد.
از خداوند می خواهیم نقص هایی که روی روابط عمومی ما تأثیر می گذارند، را برطرف کند و در صورت لزوم کمک بیشتری را از او می طلبیم.
باید تلاش کنیم که در آمادگی و اشتیاق خود استوار باشیم، با انجام این کار، هوای نفس ما به نفس سالم تر و تکامل یافته تری تبدیل خواهد شد.
با انجام قدم هفتم، پایه و اساس قوی تری را در رابطه با خداوند و خودمان ایجاد می کنیم.
حق انتخاب با آزادی و رهایی در زندگیمان را تجربه می کنیم. از افکار و رفتارهای بیمارگونه خود آگاه می شویم و آنها را جایگزین افکار مثبت و رفتارهای سالم می کنیم.
از شرمندگی و ترس گذر کرده و فراتر به سمت پذیرش خود و دیگران می رویم.
با ادامه یافتن این تحول، متوجه ی یک نیروی درونی در حال تکامل می شویم. افراد و موقعیت هایی که ما را ترسانده اند، خشمگین کرده اند، آزار دهنده اند، مغلوب کرده اند، آرام ناتوان می شوند.
ما با پذیرش خود و تمامیت این نواقص شخصیتی، را در خود رشد می دهیم، تا بتوانیم جایگزین مناسبی برای آنان بیابیم. در این راستا خداوند ما را حمایت می کند تا ترس جایگزینی از بین برود و با جسارت و شهامت راه و طریق درست زیستن را بیاموزیم، با پشتوانه ی این نیرو، توان بیشتری پیدا می کنیم، وقت آن است که کار بهبود روابط با دیگران را از طریق قدم هشتم ادامه دهیم

عنوان سؤالات قدم هفت:
1ـ «با فروتنی از خدا خواستیم» برای من چه مفهومی دارد؟
2ـ در مورد از بین رفتن کمبودهایم چه ترس‎هایی دارم، ترس‎های خود را فهرست کنید.
3ـ کمبودهای اخلاقی من کدام‎اند؟
4ـ «با فروتنی خواستن» با «آمادگی کامل داشتن» چه فرقی می‌کند؟
5ـ چه‌گونه این که خجالت می‌کشم نواقصم را مطرح کنم، مرا در هم‎وابستگی نگه می‎‏دارد؟
6ـ فروتنی برای من چه معنایی دارد؟
7ـ با فروتنی درخواست کردن چه‌گونه است؟
8ـ وقتی قدم هفت را کار می‎کنم چه‌گونه پذیرشم بیشتر می‌شود؟
9ـ در چه راه‏هایی قدم هفت مرا در بهبودیم یاری می‎رساند؟
10ـ وقتی قدم هفت را کار می‏کنم چه‌گونه می‏توانم خواست خودم را رها کنم؟
11ـ این‌که «خدا همه چیز را درباره‎ی من می‎داند و مرا همین‌طور که هستم دوست دارد و می‎خواهد» در این قدم چه‌گونه به من کمک می‎کند؟

قدم هشتم کدا

ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم، تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

تهیه یک لیست و فهرست:
در اول قدم هشتم از ما خواسته می شود، تا لیستی از افرادی که از ما آسیب دیده اند، را لیست کنیم و نام خودمان هم در اول این لیست قرار می دهیم و دلیل آن واضح است، ما پذیرفته ایم که در طی دوران وابستگی نهایت صدمه را به خودمان زده ایم، کم تر می توانیم از پذیرش آزارهایی که به خود وارد نموده ایم، فرار کنیم و در بیش تر رفتارهای ناسالم بیشترین صدمات را متحمل می شدیم.
نام خود و خانواده ما در این لیست در ابتدا قرار می گیرد.
به عنوان یک کودک آسیب دیده، کاری نمی توانستیم بکنیم. حتی نمی توانستیم بدرفتاریی که با ما می شد، را توجیه کنیم.
آن چه اهمیت داشت پی بردن به این مسئله است، آیا در خالی کردن خشم و عصبانیت به خودمان و سایرین زیان رسانده ایم؟
یا از بی عدالتی های گذشته ما آسیب دیده اند.
تمایل برای برطرف کردن اشتباهات نسبت به همه ی آن هایی است که صدمه زده ایم، نه آنانی که به ما صدمه زده اند، هدف قدم هشتم، تمرکز و توجه، و آماده شدن برای رویارویی با افرادی است که به آنها آسیب رسانده ایم.
این عمل در گروی تمایل و علاقه ی ما می باشد که به آن وسیله دست پیدا می کنیم.
نمی دانیم که به منظور آماده سازی خودمان، برای برداشتن این قدم جدید، چه کاری باید انجام دهیم؟
برای حرکت از سمت وابستگی به سمت ارتباط سالم و کامل با خداوند، خودمان و سایر افراد و انجمن، بخشیدن و دوست داشتن خود بسیار مفید می باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هشتم

تا اینجا، گام بلندی در ایجاد یا تجدید یا بهبود رابطه با خداوند و خودمان برداشته ایم، وقت آن است که توجه و انرژی خود را به بهبود رابطه ی با خودمان و سایرین معطوف کنیم.
قدم هشتم به ما کمک می کند تا برای مسئولیت پذیری در قبال دیگران، برای رفتارهای ناسالم به طور مستقیم و کامل آماده شویم. قدم هشتم شامل دو بخش می باشد که عبارتند از:
ابتدا در تهیه ی لیست فکر خود را تمرکز پیدا می کنیم و سپس افکارمان را بر رفع کردن خسارت ها متمرکز می کنیم.
هنگام تهیه لیست، در می یابیم که مراجعه به ترازنامه، قدم چهارم سودمند است.
رنجش های خود را بررسی می کنیم و نام افرادی را ه به آنها آسیب رسانده ایم، که شامل خود و سایرین می باشد، گاهی زرنگی می کنیم. شاید تصور کنید که می توانیم از نوشتن برخی از این افراد را بدلیل خسارتی بر ما وارد نموده اند، پا یا پای حساب کنیم، به همین دلیل از نوشتن بعضی از اسامی اجتناب می کنیم، برخی از افراد نمی دانند که به آنها آسیب رسانده ایم.
اما در این قدم از بعضی کارها برای بهبودی سود می بریم، در نظر گرفتن حتی کوچک ترین خسارت نیز اهمیت دارد.
باید در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم با خودمان کاملاً صادق باشیم.
به دلیل این که در خانواده هایی بزرگ شده ایم که بدرفتاری، بی ارزشی، بی توجهی، مشکل سازی، خشونت جنسی، افراط در غذا خوردن یا سایر اعتیادها وجود داشته است (خانواده ی آشفته) لازم است لیستی در مورد چگونگی تأثیر این خسارت ها در زندگی بزرگ سالی مان نیز تهیه کنیم.
آیا به ارتباط با خداوند، بی توجهی کرده ایم، یا آن را در نظر گرفته ایم؟
آیا خداوند، خودمان و سایرین را برای گذران تجربیات زندگی گذشته مان مقصر می دانستیم؟
آیا در نتیجه ی بدرفتاری عاطفی، فیزیکی، جنسی و معنوی، نسبت به خودمان و دیگران مرتکب شده ایم، خسارت هایی وارد کرده ایم؟
آیا در نتیجه ی بی توجهی، نیازهایی شخصی خود، همسر و کودکان مان را فراموش کرده ایم؟
آیا مخفیانه، با خشم، تلخی، بدرفتاری، توهین و نفرت بی توجهی نسبت به افرادی که در زندگی کودکی تا بزرگ سالی مان به ما کردند، ادامه می دهید؟
آیا می توانیم ترس و خشم را به عنوان یک قدرت نادرست رها کنیم و حد و مرزهای سالمی را ایجاد کنیم؟
هنگام تهیه ی لیست و گرفتن راهکار از راهنما، باید این نوع سوالات را از خودمان بپرسیم.
هنگام انجام این کار ممکن است نام های بیشتری را به لیست اضافه کنیم. هنگامی که احساس کنیم کاملاً لیست را تکمیل کرده ایم به بخش دوم قدم هشتم می رویم.
این بخش از قدم، از ما می خواهد که تمایل به برطرف کردن این اشتباهات داشته باشیم.
بار دیگر فرصتی برای رهایی از کنترل و اراده ی خود پیدا می کنیم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم ما را هدایت کند.
به خاطر می آوریم که چرا به برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم وارد شده ایم.
بسیاری از ما تعهد داریم که در بهبودی مان تا هرجایی که برایمان ممکن است پیش رویم.
جبران کردن اشتباهات گذشته در این فرآیند مهم و حیاتی می باشد. در بسیاری از موارد، برای بعضی از ما، قرار گرفتن در این مرحله دشوارترین بخش این قدم می باشد.
با اشتیاق، برای رفع کردن اشتباهات و جبران خسارت، داشتن اندکی ترس و وحشت طبیعی می باشد. مستقیم با گذشته ی مربوط به بیماری مان روبرو می شویم.
برخی از ما از رویارویی با اعضای خانواده یا افرادی که سال ها از آنها اجتناب کرده ایم؛ می ترسیم.
برخی از چگونگی واکنش افراد به برطرف کردن اشتباهات و جبران خسارت از آنان می ترسیم، برخی از ما از نتایج رفتارهای ناسالم در گذشته می ترسیم.
مهم نیست که این اعمال چگونه به ما کمک می کنند، باید مایل باشیم که در مورد تمام آنها راهکار بگیریم و با راهنمایان صحبت کنیم. باید در تمام زمینه های زندگی مان مسئول باشیم؛ مانند: معنویت، خانواده، دوستی ها و هم چنین روابط جنسی، اجتماعی، شغلی، اقتصادی و احساسی.
با راهکارهای معقول، برای رفتارهای مربوط به اعمال خود مواجه شویم.
ما دیگر قربانیان و خطاکاران قبلی نیستیم.
از عجله کردن، قضاوت کردن، طفره رفتن، توضیح دادن، اجتناب کردن، کاستن و کنترل کردن، پرهیز می کنیم.
این ها ابزارهای غیر مفیدی از گذشته ی مربوط به بیماریمان می باشند که می خواهیم با علاقه و صداقت آنها را از خود برانیم.
چرا که، مزاحم حرکت در این قدم می شوند.
زخم ها و دردهای عاطفی، مستلزم کار بیش تر و بهبود یافتن، قبل از آمادگی برای تکمیل این قدم با افراد و مسائل موجود در لیست می باشد.
گاهی اوقات، به خودمان امیدواری می دهیم و با شوق این قدم را تکمیل می کنیم.
باید به بهبودی، دردها و زخم های خود احترام بگذاریم. این داستان و تاریخ ما هستند، قدم هشتم آمادگی ما، برای رهایی از نواقص شخصیتی و ارتباط با مردم اطراف و اهمیت دادن به بهبودی شخصی خودمان است، در این صورت ما آماده هستیم با شهامت قدم نهم را برداریم.

وظیفه ما عبارت است از:
لیست کردن ماهیت دقیق اشتباهاتمان است و پذیرفتن و بخشیدن خود برای اشتباهات مان، تمایل به مرتفع کردن اشتباهات گذشته، تمایل به رویارویی با نتایج معنوی و معقول کارهای مان، نتایج این تلاش ها را به خداوند واگذار می کنیم.
به زمان و روشی که خداوند، برایمان تعیین کرده است و نتایج شهامت و صداقت مان را برای نفع همه ی افراد موجود در لیست را به کار می گیرد، اطمینان می کنیم.
به خاطر داریم که رفع کردن اشتباهات، بدون تمایل و تلاش برای تغییر رفتارهای مربوط به گذشته مان بی مفهوم می باشد.
در این صورت، به سادگی مرحم سطحی را روی زخم و مشکلاتمان می گذاریم و برای دردمان چاره ای می اندیشیم، این مشکلات دیر یا زود نمایان می گردد.
تلاش برای انجام و تکمیل این قدم، تجربه، نیرو و حمایت راهنمایان و دوستان سالم، را استفاده می کنیم.
راهنما در تعیین این که چه چیزی را به چه میزانی با افراد موجود در لیست در میان بگذاریم مفید هستند.
ممکن است مرتفع کردن اشتباهات را با همکاری راهنمای مان انجام دهیم. افرادی که با تجربیات شان به ما امیدواری می دهند و بر علاقه ی ما می افزایند، مهم هستند. به منظور تصمیم برای حفظ تعادل و اشتیاق به رفع کردن اشتباهات، بر قدرت برترمان تکیه می کنیم.
با بخشیدن خودمان و بزرگی و تمامیتی که به طور متواضعانه و معنوی پیدا می کنیم تقویت می شود، در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم صحبت می کنیم و تلاش می کنیم اشتباهاتمان را درست کنیم.
اکنون آماده هستیم تا قدم نهم را برداریم

عنوان سؤالات قدم هشت.
1ـ «درصدد جبران برآمدیم» برای من چه معنایی دارد؟
2ـ هنگامی که روی این قدم کار می‎کنم چه‌گونه با ترسم برخورد می‎کنم؟
3ـ از چه قدم‏هایی به عنوان «ابزار» قدم هشت استفاده می‎کنم؟
4ـ چه‌گونه درصدد جبران برمی‎آییم؟
5ـ چه‌گونه سعی دارم خودم را فراموش ‎کنم؟
6ـ با این فکر که من بهتر یا کمتر از دیگران هستم چه خسارت‏هایی زدم؟
7ـ چه‌گونه می‎توانم از توجیه این که من به کسی آسیبی نزدم رها شوم؟
8ـ درباره‎ی چه کسی می‎ترسم، یا با آن به حالت تدافعی برخورد می‎کنم؟
9ـ به چه صورتی به دیگران خسارت زدم؟
10ـ چه‌گونه به خودم خسارت زدم؟
11ـ بی‌صداقتی من چه‌گونه به خودم و دیگران آسیب رساند؟
12ـ به دلیل رنجش‎هایم به چه کسی آسیب رساندم؟
13ـ به دلیل نیاز به کنترل به چه کسی آسیب رساندم؟

قدم نهم کدا

ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند.

دلجویی مستقیم:
هر جایی که ممکن باشد، بنابراین به روش و چگونگی جبران اشتباهات می رسیم.
تا رفتار زیان بار خود و احساسات دیگران را در این مورد، درست کنیم و آن را با تغییر در رفتار خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان را جز کلمه «افراد» قرار می دهیم.
فکر می کنیم با توقعات افرادی که به آنها بدهکاریم، قادر به پرداختن به دلجویی و جبران خسارت نیستیم.
با انجام دادن این کار، با ناامیدی و شاید رنجش به خودمان آسیب برسانیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم نهم

به منظور تکمیل نقش خود در بهبودی، باید قدم نهم را کامل کنیم. این کاری است که خودمان را برای آن در قدم هشتم آماده نمودیم. در قدم نهم در صورتی که با هر انگیزه ای به جز خداوند مراجعه کنیم، در مرحله ی آماده سازی خود دچار مشکل می شویم.
در این صورت تنها برای بهبودی خودمان تلاش می کنیم، نه این که به هر طریقی دیگران را دوباره فریب دهیم.
علاوه بر آن، اگر با این انتظار که دلجویی و جبران ما نتیجه ی دلخواه دهد به این قدم وارد بشویمف در معرض خط شکست قرار می گیریم. برخی از ما، ابتدا از کسانی که به ما آسیب رسانده اند توقع متقابل داریم.
معتقدیم که اگر سایر افراد از ما جبران و دلجویی کنند، درد ما تسکین می یابد، ما هم این قدم را خوب انجام می دهیم.
اگر انگیزه ی جبران خسارت و دلجویی براساس توقع ما باشد، که سایرین ما را دوست داشته باشند، ببخشند، بپذیرند یا برایمان احترام بگذارند، عمیقاً ناامید می شویم.
نمی توانیم انتظار داشته باشیم که همه چیز به شیوه ی دلخواه ما پیش برود.
این توقعات از فردی به فرد دیگر تغییر می کند و اغلب ریشه در ترسهای ما دارد، ترسی که نتیجه ی آن در انتخاب و گزینش ما مهم می باشد.
درست مثل وقتی که ترس از نتایج ممکن در قدم هشتم را بیان می کردیم، باید ذهن مان را از این توقعات پاک کنیم. ترس مان را به خداوند و راهنمای خود ابراز می کنیم، حمایت دوستان انجمن را تقاضا می کنیم و در شهامت رهایی از ترسها، خواستار کمکم خداوند می شویم.
هنگام مراجعه به هر یک از این افراد، به یاد می آوریم که خداوند در وجود ما اثر کرده است و به دنبال حضور راهنمایی قدرت برتر، سعی در جبران خسارت هستیم.
به منظور تعیین بهترین روش ممکن برای خدمت به خداوند دیگران و خودمان از طریق جبران و دلجویی، کمک و تجربه راهنما و دوستان بهبود یافته ی خود را تقاضا می کنیم.
به قدرت برترمان اجازه می دهیم که هدایت گر فرمان زندگی ما باشد. یک رابطه ساده، صریح و ویژه ای را در جبران و دلجویی مستقیم توصیه می کنیم.
تا آنجا که می توانیم با مهربانی و با درک و حفظ حدو مرز، تواضع و انسانیتمان به خداوند، خودمان واین افراد مراجعه می کنیم.
قدرت برترمان همیشه در وجودمان قرار دارد.
در صورتی که رفتارمان در گذشته به غیر از این بود، در ابتدا باید از خداوند دلجویی و تقاضای بخشش و حمایت کنیم.
برخی از ما از طریق راهنمایی های بیان شده توسط سازمان های مذهبی و معنوی و خداوند این قدم را تکمیل می کنیم.
برخی دلجویی ها را در نامه ای می نویسند و آن را در حضور خداوند برای او می خوانند.
هنگامی که این کار را انجام می دهیم، به منظور واسطه قرار دادن خداوند برای تجربه ی بخشش، عشق و مراقبت او می باشد، مهم است که به خودمان زمان دهیم.
اگر چه روشهای مناسب بسیاری برای دلجویی از خداوند وجود دارد، اما بهترین روش این است که به تدریج، کامل و عاشقانه این کار را بکنیم.
اگر به دیگران صدمه زدیم، با خودمان هم این کار را کرده ایم. مرحله ی بعدی ما این است که برای طرد کردن، بی توجهی و بدرفتاری که در حق خود روا داشته ایم، مستقیم از خودمان دلجویی کنیم.
نوشتن نامه ای به خود که رفتارهای نامناسب را نسبت به خودمان مرتکب شده ایم را مطرح کند، مفید می باشد.
شاید هنگام خواندن نامه دلجویی، کودک درون و خودمان را در یک اتاق تصور کنیم.
شاید از راهنمای خود بخواهیم که در این مدت در آنجا باشد.
یا ممکن است وقتی برای رویارویی با خود در مقابل آیینه را تعیین کنیم، در حالی که با چشم خودمان نگاه می کنیم با خودمان ارتباط برقرار می کنیم، اشتباهات مان را در میان می گذاریم و بابت هر کدام از صدمات از خود دلجویی می کنیم.
در صورتی که تصمیم گرفته ایم این قدم را با خودمان انجام دهیم، شروع درمان کردن خود را، با عشق، احترام و مراقبت انجام داده ایم. سپس به تمام افراد موجود به صورت فردی در لیست مراجعه می کنیم. درابتدا به آنها بگوئیم که در زندگی و بهبودی خود چگونه به اینجا رسیده ایم.
سپس اشتباهات مان را در میان می گذاریم و جبران می کنیم.
زمان آن نیست که دیگران را مورد بحثف انتقاد یا قضاوت قرار دهیم. قضاوت را به خداوند واگذار می کنیم.
هنگامی که رفتارهای نامناسب و دلجویی هایمان را مطرح می کنیم، ممکن است سایرین با خشونت واکنش نشان دهند، آن ها از ما آسیب دیده اند.
آنان حق دارند که از ما شاکی باشند، کار ما این است که به احساسات آنان گوش دهیم و آنها را تأیید کنیم.
راهنمایی و فورمول ساده ای برای انجام هر دلجویی در یادداشت های قدم نهم کودا یافت می شود: «پذیرش مسئولیت رفتارهای زیان بارمان و بازی کردن با عواطف سایر افراد در این مسئله، در دنبال کردن آن با تحول در رفتار خودمان» به خاطر داشته باشیم که آنچه را که به طور ویژه برای تغییر رفتارمان انجام داده ایم، در میان می گذاریم.
با گذشت زمان، هنگامی که رفتار و کلمات مان با هم در می آمیزیند، افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم به طور کامل تری نسبت به ما اطمینان پیدا می کنند، برخی رفتارهای گذشته ما را عادی می دانند و می خواهند ترس ها و دردهای مان را کاهش دهند و ما را می بخشند، پذیرش عدم آگاهی و تأیید اشتباهات و دلجویی ها، به ما کمک می کند تا مرزها و نگرش های بهبودی را به درستی حفظ کنیم.
اهمیتی ندارد که سایرین این موقعیت را چگونه درک کنند، ما به خاطر می آوریم نقش خود را در هر رابطه ای جبران کنیم.
ممکن است بتوانیم افرادی را که باید از آنها دلجویی کنیم بیابیم، ممکن است آنها زنده نباشند.
نوشتن نامه و خواندن آن برای خداوند و راهنما، کممک می کند این قدم را کامل کنیم.
در صورتی که فرصت تکمیل این قدم با افرادی که آنها را پیدا نکرده ایم، در اینده وجود داشته باشد، برای جبران آن آماده هستیم. برخی از اشتباهات مان مستلزم، خسارت مالی، مسائل حقوقی یا شغلی، مسائل عاطفی یا جنسی یا سایر زمینه های حساس می باشند.
این جبران ها ابتدا به بررسی نیاز دارند.
صحبت کردن با راهنما و دوستان بهبود، جبران خسارت های جامعه ی معنوی، حقوقی، احساسی یا مالی نیاز به متخصص دارد تا در تعیین بهترین راه ممکن برای جبران، بسیار سودمند است.
لازم است بدانیم که برخی درها بهتر است بسته باقی بمانند.
گرچه مایل به جبران و دلجویی کردن هستیمف اما ممکن است به برخی افراد و خانواده ایشان، در این مسئله بیش تر آسیب بخورد.
تقاضای بصیرت از قدرت برترمان و مورد بحث قرار دادن هر موقعیت با دوستان سالم و راهنما، معمولاً منجر به تصمیمات مناسبی می شود.
هنگامی که امکان دلجویی مستقیم وجود نداشته باشد، دلجویی و رفع کردن اشتباهاتمان در کمک کردن به دیگران می باشد.
با دادن آن چه که گرفته ایم، چیزی بهتر دریافت می کنیم، از طریق لطف خداوند و کمک کردن به دیگران با حق شناسی به آرامش دست می یابیم زمانی با افسوس و درد پر شده بود، در راه خدمت گزاری با کمک خداوند و انجمن کودا قدم نهم را کامل تر می کنیم و خودمان را از بار سنگین وابستگی ها رها می کنیم.
رابطه ی ما با خداوند و خودمان بر پایه و اساس جدید و مستحکمی قرار می گیرد، از نظر معنوی قوی تر و آزادتر می شویم.
بسیاری از روابط ما با دیگران بهبود پیدا می کند. پذیرش و بخشش واقعیف دستورالعمل رهایی در دستیابی به زندگی می باشد.
بیش تر تلاش مان کار کردن مداوم برای متحول شدن و بهتر ساختن خودمان به عنوان یک انسان قابل پذیرش در اجتماع می باشد.
با به کارگیری پذیرش در این تلاش، آماده ایم تا در برنامه ی روزانه ی بهبودی خود را با قدم دهم، شروع کنیم

عنوان سؤالات قدم نه.
1ـ جبران خسارت چیست؟
2ـ من چه‌گونه برای جبران خسارت آماده می‌شوم؟
3ـ به نظر من هدف از جبران خسارت چیست؟
4ـ چه‌گونه متوجه می‎شوم جبران خسارتم به خودم یا دیگران صدمه می‏زند؟
5ـ انگیزه‎ی من از جبران خسارت چیست؟
6ـ چه‌گونه قبل از خسارت می‏توانم دیگران را ببخشم، آیا بخشش کامل ضروری است؟
7-وقتی جبران خسارت می‏کنم چه‌گونه می‏توانم نتیجه را رها کنم، این‌کار چه اهمیتی در بهبودیم دارد؟
8- موقع جبران خسارت چه‌گونه از خودم مراقبت می‏کنم، برای این‌که جبران خسارت آسان، امن و به روشنی انجام شود، از چه ابزار و قدم‏هایی استفاده می‏کنم؟
9- چه‌گونه از خودم جبران خسارت می‏کنم؟
10- اگر جبران خسارت مستقیم ممکن نبود چه راه دیگری دارم؟
11-«جبران خسارت زنده» برای من چه معنایی دارد؟

قدم دهم کدا

ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.

ادامه دادن به تهیه ترازنامه شخصی:
به نظر می رسد که بارها با احساس ترس، خشم، گناه و خجالت بدون هیچ توجیه روشنی، ناراحت و نگران شده ایم.
در این مواقع، قدم اول را مرور کرده و آن را به کار می گیریم.
عجز خود را نسبت به این موقعیت می پذیریم و برای بازگشت به تعادل به اعتقاد به قدرت خداوند تأکید می کنیم.
سپس از قدرت برترمان می خواهیم آنچه که لازم است در مورد این موقعیت بدانیم را بیان کند.
معمولاً پاسخ خود را دریافت می کنیم و عملی که فکر می کنیم مناسب است را انجام می دهیم.
در صورتی که اگر پاسخ را به کندی دریافت کنیم، ایمان و صبر را از قدرت برترمان خواستاریم.
هنگامی که اشتباه کردیم، بی درنگ آن را بپذیریم، قدم دهم این امر مهم را برای مان بیان می کند، اکنون ما پیشرفت کرده ایم، قادریم با آگاهی و تجربه بیش از آنچه که باور داریم، زندگی و رفتارهای مان را کنترل کنیم. جمله ی «هرگاه در اشتباه بودیم» بیان می کند که تمام شرایط تحت اراده و عملکرد ما نمی باشد.
این امر بیان می کند که می توانیم مسئولیت اشتباهاتی را که در مواقعی از طرف ما صورت گرفته باشند، را بپذیریم و جبران کنیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دهم

قدم دهم به عنوان بخشی از برنامه ی مداوم روزانه است، کمک می کند تا مسئولیت، سلامت ور شد مداوم در تمام زمینه های زندگی جدید خودمان را حفظ کنیم.
قدم های یکم تا نهم کمک می کنند تا رابطه با خداوند، خودمان و سایرین را بهبود بخشیم.
اکنون قدرت معنوی پشتیبان ما می باشد.
دیگر نمی خواهیم درجه ای بهتر یا بدتر زندگی کنیم. در این مرحله عده ای از ما فکر می کنیم که زاهد و مقدس شده ایم، چون در خودمان انرژی زیادی از معنویت و روحانیت را احساس می کنیم. زندگی کردن با این احساس می تواند روابط ما و دیگران را کم رنگ کند، تا جایی که به مرور رابطه با خداوند هم کم رنگ و آرام از بین خواهد رفت. می کوشیم تا رفتارهای ناسالم و نامناسب خود را تغییر دهیم و به یقین قدم دهم دقیقا به ما کمک می کند تا بر این اهداف متمرکز شویم این قدم، نه تنها تداوم، بلکه پیشرفت همیشگی در روابط اجتماعی و عاطفی کنونی ما را ارائه می دهد.
ادامه دادن به ترازنامه ی شخصی، ما را برای تغییر رفتارهای مربوط به بیماریمان آماده نگه می دارد.
برخی از عادت های ما تثبیت شده اند؛ ولی هدف ما، پیشرفت مستمر و مداوم می باشد.
ما در این قدم، به دنبال رفتارهای شناخته شده ی مربوط به بیماری و زمینه هایی می باشیم که باید رفتارهای مان را با دیگران تغییر دهیم و این رفتارها را بهتر کنیم.
یادداشت کردن کارهای روزانه برای بسیاری از ما، وسیله ی مفیدی در این کار می باشد.
این یادداشت ها، ثبت پیشرفت، رشد و زمینه های شخصیتی ما می باشند که هنوز نیازمند توجه هستند.
با در دست داشتن این یادداشت ها در پایان روز، تفکر می کنیم.
برخی از ما نیایش انجام می دهیم و از خداوند می خواهیم تا ما را از هر چیزی که باید در مورد خودمان در این روز بدانیم، ما را آگاه کند و یاریمان رساند.
با قدرشناسی، شکرگزاری، وقایع 24 ساعت گذشته را بررسی می کنیم. اگرچه این قدم براشتباهات ما تأکید دارد، اما توجه به ارزیابی خود و هم چنین برای موفقیت در رشد و بهبودی مفید می باشد؛
از خود می پرسیم:
آیا مرتباً حضور قدرت برترمان را به خاطر آورده ایم؟
آیا قادریم از خداوند برای تمام آنچه که در این روز به ما داده است قدردانی کنیم؟
آیا بعد از یک روز کاری طولانی، نسبت به خانواده یا هم کارانمان خشمگین بوده ایم؟
آیا برای زندگی و رفتار خودمان متأسف می شویم؟
آیا از دیگران کناره گیری می کنیم؟
آیا از کسی عصبانی می شویم؟
آیا واکنش شدید نشان می دهیم، یا با بی تفاوتی با او بدرفتاری می کنیم؟
آیا احساسات یا مسئولیت های دیگران را قبول می کنیم؟
آیا توسط دیگران کنترل یا اداره می شویم و چیزی نمی گوییم یا آن ها را می رنجانیم؟
آیا برای ارضای تأییدطلبی کاری را انجام داده ایم؟
این سوالات مطرح شده از سوی خودمان، کمک می کنند تا روزانه نگاهی صادقانه به رفتارهای مربوط به وابستگی مان، به احساس مان نسبت به خداوند، خودمان و دیگران داشته باشیم. می نگریم تا دریابیم که:
آیا نسبت به دیگران، ترس، شرمندگی یا رنجش ایجاد نموده ایم؟
آیا به طریقی خود را تحقیر یا با خودمان بدرفتاری یا بی توجهی کرده ایم؟
هنگامی که مطمئن شدیم در انجام نوشتن ترازنامه دقیق و صادق بودیم.
به یاد می آوریم که از خود شرمنده نباشیم، بلکه با خود مهربان باشیم، شرمنده بودن از خود، شامل بدرفتاری کردن با خود می باشد. اگر در این روابط به کسی صدمه زده ایم، تعیین و مشخص می کنیم که چه جبران و دلجویی باید انجام دهیم و مناسب ترین روش انجام آن را مشخص می کنیم.
به خاطر می آوریم که هرگونه جبران و دلجویی را نسبت به خداوند و خودمان را هم در نظر بگیریم.
اگر از خوب ترین روش برای دستیابی به یک موقعیت مطمئن نباشیم، این شرایط را با دوستان بهبود یافته و راهنمای خود در میان می گذاریم.
در کامل کردن این قدم، سرعت و پشتکار بسیار مهم می باشد.
اگر تنبلی کنیم، این خطر وجود دارد که اصلاً نتوانیم این راه را ادامه دهیم.
وقفه در این امر ما را به تنبلی و این که بدانیم چه کاری باید برای خودمان انجام دهیم، بی توجهی می کنیم. این عمل گونه ای از بدرفتاری با خود می باشد.
باید به تلاش کردن ادام دهیم تا پیشرفت کنیم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد سرعت، در هر برهه ای که سفر می کنیم، هرگونه دلجویی و جبرانی را که به خداوند و خودمان بدهکاریم انجام می دهیم.
برای پذیرش و بخشش خودمان، کمک و لطف خداوند را می طلبیم و برای تغییر رفتار و تصحیح اشتباهات مان شجاعت و قدرت خداوند را خواستاریم.
با گذشت زمان، بررسی سفرمان را سودمند می یابیم.
با انجام این کار زمینه هایی را درک می کنیم که در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین از پذیرش مسئولیت اجتناب نموده ایم.
اینها غالباً زمینه هایی هستند که ترس، خجالت و خشم بیشتری را احساس می کنیم.
بررسی ارزش و پذیرشی که در قدم هشتم و نهم ایجاد نمودیم، کمک می کند تا راه حل های درست تری برای این مسائل بیابیم.
گاهی اوقات، مقاومت ما بیش از اقتدار و توانایی ما می باشد که با به کارگیری قدم های نهم و هشتم بدست آورده ایم.
ممکن است در برابر رفتارهای حفاظتی که از دوران کودکی مان به شدت ریشه دار و غریزی شده اند مقاومت کنیم.
صحبت کردن با دوستان بهبودی و راهنمای مان کمک می کند که تعیین کنیم آیا فرد یا موقعیت، الگوها و احساسات عمیق و نامعلومی را که در ما به وجود آمده است را در مورد افراد و موقعیت های گذشته ما آغاز نموده ایم؟
در این شرایط و با سایر الگوها، به شدت درگیر شده ی مربوط به وابستگی، تکرار کردن قدم های یکم تا نهم، چاره ی ما می باشد.
ما این قدم ها را مرور می کنیم، در مواردی که اصلاً هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم، متخصصان و مددکاران می توانند حمایت و راهنمایی ارائه دهند. بسیاری از ما این عمل را مفید می یابیم.
هنگامی که در زندگی روزانه قدم ده را انجام می دهیم، به تدریج آن را در تجربیات یک روز خود به کار می گیریم.
با آگاهی می آموزیم که رفتارهای اشتباه خود را آن طور که روی می دهند ببینیم.
با کمک خواستن از خداوند، بی درنگ دلجویی ها را انجام می دهیم و رفتارهای سالم مربوط به موقعیت های مشابه در آینده را مورد توجه قرار می دهیم.
قضاوت غریزی در مورد این که چه موقع برای دیگران مرز یا حدودی قائل شویم را قطع می کنیم.
می دانیم که ما توانایی قضاوت را نداریم، ابزارهایی مثل، جلسات، راهنما، دوستان بهبودی این حد و مرزها را به ما نشان می دهند. شاید کمتر یا بیشتر با بی تفاوتی یا پرخاشگری نسبت به دیگران واکنش نشان دهیم.
واقعیت، احساسات و نگرش های دیگران را کمتر به عهده بگیریم، یا فوری احساس خود را آشکار کنیم، در نتیجه باقی مانده ی خودخواهی و خودمحوریمان از بین می رود.
خودمان و سایرین را به طور طبیعی تر و عاشقانه می پذیریم و می بخشیم.
به تدریج با تجربه کردن روابط صمیمی و عاشقانه برای خودمان و اطرافیانمان، آماده تر می شویم.
با اضافه نمودن عملکرد روزانه، مسئولیت پذیری به برنامه ی بهبودی از طریق دم دهم، زمان آن است که رابطه ی خود را با قدرت برترمان از طریق قدم یازدهم گسترش دهیم.
این قدم یک قدم عملی است که ما آن را به عنوان مشق روزانه ی خود می پذیریم و به آن عمل می کنیم

عنوان سؤالات قدم ده.
1- هدف قدم ده چیست؟
2- نوشتن ترازنامه شخصی برای من چه معنایی دارد؟
3- قدم دهم چه‌گونه به بهبودی من کمک می‏کند؟
4- کدام رفتارهای من؟
5- در قدم ده امروز من چه چیزهایی مثبتی وجود داشت؟
6- چرا لیست مثبت‏ها وتجربیات بهبودی از بیماریم مهم است؟
7- چه‌گونه می‌فهمم کی دراشتباه هستم، چه رفتارهایی از خود به‌روز می‌دهم؟
8- چه چیزی مانع می‎شود اشتباهاتم را اعتراف کنم؟
9- آیا همیشه فکر می‎کنم در اشتباه هم و یا برعکس همیشه فکر می‎کنم، کارم درست است، این رفتارها چه ارتباطی با این قدم دارد؟
10- چه‌گونه این قدم مرا فروتن نگه می‎دارد؟
11- چه‌گونه این‌قدم به من کمک می‎کند، گذشته و آینده را رها کرده و در حال زندگی کنم؟
12- آیا من می‎خواهم این‌قدم را به‌طور منظم و روزانه انجام دهم؟

قدم یازدهم کدا

ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.


از راه دعا و مراقبه:
به دنبال بهتر نمودن رابطه ی آگاهانه خود با خداوندی هستیم که او را درک کرده ایم، برخی از ما در ابتدا در این قدم در مورد این موضوع به هدایت نیازمندیم.
نمی دانیم که کجا دعا را شروع کنیم و کجا به پایان می رسد و سپس مراقبه آغاز می شود!
دعا صحبت کردن و راز دل باز کردن به خدا می باشد.
مراقبه، گوش کردن به پیامهای رسیده و راهنمایی های خداوند است. اکنون چگونگی دعا و مراقبه را توضیح می دهیم، این عمل به طور کلی یک تصمیم گیری شخصی می باشد.
به دلیل این که ارتباط آگاهانه با خداوند به طور مداوم برای هر کسی تغییر و بهبود می یابد، روش های دعا کردن ما همراه با رشد معنوی و روحانی تغییر می کند.
دعا کردن، تنها برای دانش از اراده ی خداوند، برای ما و قدرت انجام دادن آن از سمت ما می باشد. به خار بسپاریم، دعا کردن خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد. ما با دعا کردن به خداوند لیست یا دستور تهیه آن نمی دهیم، ما در موقع دعا آمادگی خود را برای انجام امور محوله اعلام می کنیم، درست مثل این است که باید احساس خودمان را انجام بدهیم و خواستار برطرف کردن نقص های شخصی خودمان باشیم و جبران خسارت های مربوط به خودمان را انجام دهیم، می آموزیم که هدف قدم یازدهم، بهبود بخشیدن پیوند خودمان با خداوند می باشد.
مراقبعه معنایی به غیر از امادگی در عین تسلیم و سر سپردگی نیست. ما در مقابل خالق خود با فروتنی و تواضع آماده دستورات او برای حرکت به سمت بهبودی و ارتباط درست با بندگان او می شویم.
(دعا کردن ما را مثل اتومبیلی که پس از طی مسافت زیاد نیاز به سرویس کامل دارد، تا دوباره به حرکت خود ادامه دهد، آماده می کند تا در مسیر روزانه ی خود سرحال و سرزنده باشیم

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم یازدهم

قدم یازدهم، چگونگی رشد و تغییر در برنامه ی معنوی ما را هدایت و راهنمایی می کند.
باور این که وابستگی، یک وضعیت عشق و رابطه معنوی کاذبی برای ما درست می نمود برای مان دشوار می باشد. برای بهبودی این وضعیت ضروری است، تا طریقه صحیح را بیاموزیم.
با رفتارهای ناسالم گذشته مربوط به افراد، مکان ها یا چیزها را به عنوان خدای خود قرار می دادیم و به آنها اهمیت و اقتدار می دادیم. برای اجتناب از بازگشت به روش های اولیه مربوط به بیماری مان باید به طور روزانه رابطه ی بهتری را با قدرت برترمان دنبال کنیم.
ما با گم کردن و نیافتن خداوند در دوران کودکی، به مرور به سمت ابلیس پناه بردیم، خصلت های کودکانه همچنان ما را تهدید می کند، می تواند ما را دوباره به ابلیس مرتبط سازد.
زمانی که به قدم یازدهم می رسیم، بسیاری از ما با تجربه قدم های قبلی می دانیم و تأیید می کنیم که تنها نیستیم.
ممکن است رابطه معنوی با خداوند را هرگز تجربه نکرده باشیم، یا هنوز هم با ترس هامان از قدرت برترمان اجتناب می کنیم، اما خداوند همیشه در نزدیک ترین محل به ما وجود دارد.
از طریق کارکرد قدم یازدهم، رابطه با خداوند را تجدید یا ایجاد می کنیم.
مانند هر رابطه ی رضایت بخشی که خودمان خواهان آن هستیم، اگر بخواهیم ارتباط سالم و قوی با خدا داشته باشیم باید برای آن زمان و مکان و تمرین صرف کنیم و به آن ادامه دهیم.
در می یابیم که این کار با دعا و مراقبه روزانه به بهترین صورت انجام می شود. مراقبه روزانه برای برخی از ما یک تجربه ی هیجان انگیز جدید می باشد. برخی از ما سال های زیادی دستورات خودمان را به صورت دعا به خداوند تحمیل می کردیم تا آن را انجام دهد، از این که چرا آن چیزهای خواسته شده تغییر نمی کنند یا اوضاع بدتر می شود تعجب می کردیم.
اگر مقداری روشن بین باشیم همه چیز روشن است، چون ما به پاسخ ها گوش نمی دادیم یا تمایلی برای به انجام رسانیدن پاسخ هایی که دریافت می کردیم نداشتیم. اکثر ما می دانیم که مراقبه روش برقراری ارتباط ما با خداوند می باشد.
برخی از ما از راهنمایی ها و دعاهای خاص سازمان های مذهبی و معنوی پیروی می کنیم.
آن دسته از ما که عقاید مذهبی نداریم از تجربیاتی که با راهنما یا دوستان بهبودی خود در میان می گذاریم می گیریم.
در صورتی که هنوز از چگونگی مراقبه به طور موثر مطمئن نباشیم، مستقیماً با درخواست کردن از خداوند، برای آموزش دادن به ما و آنچه را که لازم داریم فراهم می کند.
با تمام آنچه که یاد گرفته ایم، اگر از ته دل با خداوند صحبت کنیم و مرتباً تمرین کنیم، ارتباط شخصی، ویژه و موثری را برای خودمان ایجاد کرده ایم.
در صورتی که قبلاً وابستگی را در روابط با دیگران تجربه و ابراز کرده باشیم، معقول است تصور کنیم که اکنون و بعد از این، تاریخ وابستگی را در ارتباط با خداوند ادامه دهیم.
بیماری ما کاملاً زیرک و نامحسوس است، حتی در دعا و مراقبه نیز باید مراقب آن باشیم.
انجام دعا و مراقبه به تنهایی، برای اراده و آگاهی خداوند برای ما دشوار است.
ما باید تمایل به رهایی از دیگران و وابستگی های دنیوی و مادی داشته باشیم و به نتایج این قدم در زندگی خودمان به اراده ی خداوند اطمینان داشته باشیم.
برخی از ما به دلیل ترس یا سایر احساسات، بدون توجه کردن به اصول این قدم می کوشیم تا با دعا، نتایج موقعیت ها را در زندگی خود و دیگران را تغییر دهیم و آنها را کنترل کنیم.
در بهبودی یاد گرفته ایم که مسئول زندگی دیگران نیستیم و از کنترل اراده ی خداوند، هیچ سودی به ما نمی رسد.
به منظور ادامه یافتن این مسیر معنوی، باید از کنترل کردن خداوند هم در راستای خواسته های خود رهایی یابیم.
هر یک از ما متفاوت هستیم، زمینه های مختلفی از آداب و سنن و شرایط زندگی ویژه ای داریم.
ممکن است اراده و تصمیم خداوند برای هر یک از ما مانند فرد دیگر نباشد.
هنگامی که به دعا و مراقبه، برای دیگران، مشغول می شویم، ما خودمان را مسئول آنان می دانیم (خدایی کردن) فکر می کنیم خداوند مشکل آنان را نمی داند (ما بهتر می دانیم) پس ما که از خداوند بهتر می دانیم، بهتر تشخیص می دهیم بیماری ما در خود محوری عود و رشد پیدا خواهد کرد، عشق، اراده و الطاف برتر خداوند معمولاً برای همه کفایت می کند، هیچ نیازی نیست ما دخالت کنیم! هنگامی که به طور عاطفی و احساسی خودمان و مشکلاتمان را رها می کنیم، برای آمادگی برای اراده ی خداوند و قدرت انجام دادن آن مراقبه می کنیم، هنگامی که از خدا می خواهیم در طی یک روز ما را راهنمایی و هدایت کند، به نتیجه ی بدون شرایط خود و دیگران، نسبت به توجه قدرت برترمان اطمینان می کنیم، زندگیمان ساده تر سپری می شود.
در ارتباط با خداوند، دعا و مراقبه، روش معنوی گوش دادن به تصمیمات خداوند و تجربه نمودن حضور او را در زندگی ما می باشد.

برخی می گویند:
ما با کلمات مان دعا می کنیم و با قلب مان گوش می دهیم.
برای اینکه با قلب مان بشنویم باید از فعالیت ها، ترسها و استرس های سریع و روزانه بگذریم. خودمان را آرام کنیم و توجه خود را به خداوندی که شناخته ایم معطوف کنیم.
برخی به منظور آرام ساختن درون خود، از موسیقی استفاده می کنند. برخی به دستورات جسمی و روحی تکیه می کنند (ریلکسیشن) برخی ساکت می نشینیم و چشم های مان را می بندیم و با تمرکز گرفتن و دم و بازدم کردن، اجازه می دهیم افکارمان در تمرکز آرامش یابند.
اشکال و راه های زیادی از دعا و مراقبه وجود دارد. یافتن راهی که نیازهای ما را ارضاء کند، اندکی زمان می برد.
دعا و مراقبه به هر شکلی که باشد، نیاز به تمرین زیادی دارد، داشتن ارتباط قلبی و معنوی با قدرت برترمان اهمیت دارد، با دعا و مراقبه ی روزانه به طور مرتب برای بهتر ساختن ارتباط آگاهانه با خداوند تمرین کردن این ارتباط را مستحکم می کند، از حضور او در تمام جنبه های زندگی مان آگاه تر می شویم.
بهبودی ما روز به روز است و ارتباط معنوی ما با خالقمان هم روزانه است. افراد عادی می توانند، چند روز و یا چند ماه و تی سال ها دعا نخوانند، چیز زیاد مهمی واقع نخواهد شد، ولی اگر ما چند روز متوالی دعا و ارتباط با خداوند را نداشته باشیم آن قدر بی پناه می شویم که مجبور به لغزش خواهیم شد. اگر ذهن خود را باز نگاه داریم، پاسخ مراقبه خود را از طریق منابع شگفت آوری می شنویم و می بینیم.
این امر ممکن است مستقیماً در مرحله دعا و مراقبه ی خودمان پاسخ داده شود.
گاهی اوقات، پاسخی را می گیریم که هرگز برای آن دعا نکرده یا هرگز تصور آن را در ذهن خود ایجاد نکرده ایم.
اگرچه ممکن است زمان خاصی را در صبح یا بعد از ظهر و شب برای تمرین کردن این قدم اختصاص دهیم، اما در می یابیم که حس حضور خداوند در طول روز به بهتر نمودن ارتباط آگاهانه ما با خداوند کمک می کند.
ممکن است برای قدردانی از چیزی که تازه روی داده است، یا برای کمک خداوند هنگامی که نمی دانستیم، در کدام مسیر پیش برویم، دعا کنیم.
ممکن است در یک زنگ تفریح یا زمان نهار، به آرامی مراقبه کنیم و ارتباط با حضور خداوند را تجدید کنیم.
تجربه راهنمای شما و دوستان دراین مرحله بهترین کمک است.
در جست و جو نمودن اراده ی خداوند برای ما در موفقیت های ویژه، به جایی می رسیم، اگر از نظر عاطفی رهایی پیدا نکنیم و هیچ رفتار سالمی را انجام ندهیم، در این شرایط تحول پیدا نمی کنیم و باعث تحول هم نمی شویم.
هنگامی که از مسیر درست مطمئن نیستیم، تمام چیزهای ممکن را با راهنما و دوستان خود بررسی می کنیم.
غالباً نگرش متفاوتی در مورد اراده ی خداوند برایمان آشکار می شود. ممکن است با ده نفر صحبت کنیم و با ده راهکار رو به رو شویم، مهم ترین شیوه همانی است که خودتان درک می کنید، در این مرحله کسی عقاید خود را نباید به ما تحمیل و تزریق کند.
هنگامی که از تصمیم خداوند مطمئن شدیم، خواستار لطف او و برگرفته از قدرت و شجاعت برای انجام این تصمیم می باشیم.
این امر هنگامی مهم است که شرایط از نظر عاطفی و تحمل دشوار باشد. باید به یاد داشته باشیم که همیشه قدرت خداوند وجود دارد. با کاربرد روزانه ی این قدم، به این باور می رسیم که قدرت خداوند همیشه ما را تا جایی می برد که اراده ی او می خواهد، احساس وصل بودن در این قدم کاملاً محسوس است. هنگامی که هر روز با تمرین کردن قدم یازدهم رشد می کنیم، در حقیقت به خداوند اجازه می دهیم تا زندگی و بهبودی روزانه ما را کنترل کند.
ترسمان کاهش می یابد و به این اطمینان می رسیم که قدرت برترمان و تمام آن چه را که برای مواجه شدن با یک روز نیازمندیم، برایمان فراهم کرده است.
اقتدار و قدرت معنوی در تمام روابط ما به طور بهتری رشد می کند.
با مشاهده ی معجزات خداوند در زندگی، اعتقاد به او به طور مدام تجدید می شود.
روحمان به تدریج آرامش و سعادت را می بیند.
با تمرین کردن، اعتماد ما به طور روزانه و تقویت رابطه با خداوند بیش تر می شود. زمان آن است که تمام آنچه را که در بهبودی یافت کرده ایم به دیگران منتقل کنیم، شوق و وجد خودمان را کاملاً احساس می کنیم، دوست داریم آن را با کسی در میان بگذاریم، قدم دوازدهم راه را به ما نشان می دهد

عنوان سؤالات قدم یازده:
1ـ چه چیزی به من کمک می‎کند، استفاده از این قدم را به یاد بیاوریم؟
2ـ وقتی مشکل دارم چه‌گونه از قدم یازده استفاده می‏کنم؟
3ـ در نتیجه‎ی کارکرد این قدم به چه نتیجه‎ی متفاوتی دست یافتم؟
4ـ چه‌گونه از قدم یازده برای افزایش بهبودی‏ام استفاده می‎کنم؟
5ـ چه‌گونه دعا برای شناخت خواست خداوند به سادگی زندگی من کمک می‎کند؟
6ـ دعا چیست، چه‌گونه می‏توانم دعا کردن را یاد بگیرم و دعا کنم؟
7ـ مراقبه چیست، چه‌گونه می‏توانم مراقبه کردن را یاد بگیرم و مراقبه کنم؟
8ـ امروز درک من از خدا چیست؟
9ـ افزایش «ارتباط آگاهانه با خدا» برای من چه معنایی دارد؟
10ـ چه‌گونه خواست خدا برای خودم بشناسم، آیا به خودم اعتماد دارم که خواست خدا را می‎شناسم؟
11ـ چه‌گونه خواست خدا را از خواست خودم تشخیص می‎دهم؟
12ـ «قدرت اجرای خواست خداوند» برای من چیست؟
13ـ چرا این‌قدم به من یاد می‎دهد، فقط طالب آگاهی ازخواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم؟

قدم دوازدهم کدا

با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به سایر وابستگان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم...

بیداری روحانی حاصل از این قدمها:
اولین کلمات این قدم «یا شرح دادن اشتیاق برای انتقال پیام دادن» آغاز می گردد.
با انعکاس این کلمات در می یابیم که آنها اساس کاملاً درستی از بهبودی ما را توصیف می کنند.
در می یابیم که با به کار گرفتن دوازده قدم در زندگی، متحول می شویم. آنچه که در مورد خودمان باور داریم اهمیتی ندارد، نتیجه ی به کارگیری این قدمها، بیداری روحانی است، احساس خودمان منطقی است، اما این رشد و تغییرات را دیگران هم مشاهده می کنند، ما با نمایش دادن صادقانه ی آن چه که روی خودمان اتفاق افتاده را با در میان گذاشتن آنها با تازه واردان آنها را محرم خود می دانیم و این همان بیداری روحانی است.
تلاش می کنیم که این پیام را به سایر وابسته ها منتقل کنیم.
با زیستن در اصول این برنامه، دارای پیامی می شویم که امیدواریم آن را منتقل کنیم.
تجربه، امید خود را با سایر وابسته ها در مشارکت های کودا یا در مواقعی که از ما درخواست کنند، در میان می گذاریم.
این پیام، دستورالعمل ما است، آنچه که انجام می دهیم، مهم می باشد نه شخصیتمان.
این که این پیام را در کجا باید با دیگران در میان بگذاریم، روش انتقال آن می باشد، ما قرار است ناشناسی شخصی را رعایت کنیم، و با ارائه آدرس جلسات به بهبودی خود و سایرین کمک می کنیم.
به کار گرفتن این اصول در تمام امور زندگی مان، امر نهایی در این قدم را یادآوری می کند که نمی توانیم معنویت خود را از بقیه ی زندگی مجزا کنیم.
قوانینی که در دوازده قدم و دوازده سنت ما گنجانده شده اند، جزء مسائل خصوصی خودمان، و رازهای سایرین که از آن خبر داریم، را در ناشناسی نگه می داریم، انجمن کودا جز این قاعده نمی باشد.
قرار است که این اصول ها در تمام امور زندگی مان به کار گرفته شود، گروه های خدماتی و کمیته های خدماتی اطلاع رسانی وظیفه دارند این پیام را در سطح وسیع به اطلاع عموم و جامعه برسانند


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوازدهم:

بسیاری از ما، با امید کمک شدن به اولین جلسه ی گروه کودا می آییم، از سایر اعضا در مورد تجربه ی بهبودی و امیدواری در به کارگیری این اصول و این قدم ها می شنویم.
تحولی که در زندگی آنها روی داده است را می بینیم و می شنویم که چگونه اکنون توانایی دارند تا رفتارهای ناسالمی که در گذشته آنها را ناتوان ساخته بود، را کنترل کنند و آگاه می شویم به این که آنها چگونه توانسته اند به قدرت برترشان اطمینان کنند و در مورد چگونگی غلبه بر آسیب، ترس و خشم، اعتقاد به این که خداوند آنها را یاری و حمایت می کند، می شنویم، در هر جایی به غیر از این جا خاطرات و صحبت های شان مبتنی بر من کردم، من بودم است ولی در این جا صحبت از این می کنند، که من نتوانستم، من ندانستم، من نمی دانم و اراده ی ما به درد خود ما نخورده است، صحبت از اراده و قدرت خداوند می کنند، همه ی ما تازه واردان در عین ناباوری و از روی ناچاری و بی اعتمادی به انجمن آمدیم، ولی به مرور باور می کنیم.
در مورد اصول روحانی موجود در کودا و این که کودا چگونه یک برنامه ی معنوی و روحانی می باشد، می شنویم.
برخی هنوز نمی دانیم که منظور از این اصول ها چیست؟
همگی ما بدون دانستن این موضوع، سیر و سلوک معنوی را آغاز می کنیم.
اکنون بعد از یازده قدم، متوجه قدم دوازدهمین برنامه ی انجمن رهایی می شویم.
در تکمیل این دوازده قدم، مفهوم روحانیت و معنویت در زندگی را درک می کنیم.
برخی می پرسند، ما چگونه به قدرت برترمان اجازه می دهیم، در ما تجلی پیدا کند؟
برخی ها می گویند، این عمل بیانی از روحانیت و معنویت خودمان می باشد.
با بهبودی، بسیاری از ما معتقدیم، معنویت هر دوی این ها می باشد.
اگر چه معنویت را تعریف می کنیم، اما اکنون می دانیم که معنویت قدرت حیاتی ما است، که کمک می کند، ما با کنار کشیدن از تلاش های بیمارگونه راه را برای خداوند باز می گذاریم تا با اراده ی خود زندگی آشفته ی ما را به ساحل برساند، با این کار می توانیم زندگی آشوب زده ی گذشته ی خود را هموار سازیم.
بهبود پیدا کنیم، تکامل یابیم و انسان های سالمی شویم.
هر یک از ما با آشنایی یازده قدم، بیداری روحانی و معنوی را تجربه کرده ایم.
برخی از ما آن را «تحول در پیشرفت» می نامیم.
هر قدم موجود در این انجمن، درهای روحانی و معنوی وجودمان را بازتر می کند (دری مقابلمان قرار گرفته که دوازده قفل به آن زده شده و ما یازده قفل را باز کرده ایم، با باز شدن آخرین قفل در هم باز می شود) با بیداری معنوی و آگاهی بیشتر در مورد خداوند، روح، ماهیت روحانی و معنوی خودمان تجربه می کنیم.
این فرآیند آشکارسازی اطمینان بیش تر به زندگی، خداوند و روش او و با فرآیند بهبودی و روشن تر شدن فکری ما می باشد.
بنابراین دانش آگاهانه تری از خودمان در زندگی مادی (جهان بینی) که در آن هستیم پیدا می کنیم.
با دید جدید و متفاوت، خداوند و روش معنوی زندگی مان را در تمام ابعاد آن درک می کنیم.
زندگی کردن، معنای واقعی وابستگی و بهبودی را با آگاهی و عمق روحانی و معنوی بیش تری درک می کنیم، اگر به دنبال آگاهی معنوی باشیم، شاید آن را پیدا نکنیم، آگاهی معنوی محصول فرعی کار ما می باشد.
با تمرکز کردن بر وظیفه ی مستقیم، سپری کردن زندگی به صورت روزانه، اطمینان پیدا می کنیم که خداوند به بهبودی و تحول روحمان ادامه می دهد، ما هم به تحول معنوی خودمان در این راستا ادامه می دهیم.
آگاهی معنوی، مسئولیت بزرگ تری را ایجاد می کند.
از طریق کار دوازده قدم، و اجرای آن، توانایی بیش تری پیدا می کنیم، تا به زندگی، شادی ها و مشکلات آن، به شیوه ی درست تری از نظر روحانی و معنوی و روش سالم و تکامل یافته تری پاسخ دهیم.
بخشی از مسئولیت بزرگ ما، انتقال پیام امید بهبودی به سایرین است. از طریق بهبودی، خداوند توسط سایرین در زندگی ما اثر عمیق گذاشت.
ما از این طریق پاداش بزرگی دریافت کرده ایم.
اگر بخواهیم آن چه را که دریافت نمودیم؛ حفظ نماییم، باید تمایل به رهایی و بخشیدن آن را نسبت به دیگران داشته باشیم.
در واقع با این کار وسیله ای برای رساندن پیام عشق، رسیدن به رهایی، خداوند و انرژی بهبودی او خواهیم شد.
با روشن بینی خودمان، نور خداوند می شویم، تا بر سیاهی و تیرگی زندگی هم دردان بتابیم، یعنی فانوسی برای افرادی می شویم که هنوز در تاریکی ها در حال آسیب دیدن و زدن هستند، آنانی که از خود صدمه می بینند.
به راحتی به دیگران صدمه می زنند، بخشیدن آن چه که به ما داده اند، تنها رمز موفقیت ما در این انجمن می باشد، به ما در کارهای خدماتی آموزش هایی داده می شود، تا چگونگی پیام رسانی صحیح را بیاموزیم، ممکن است فردی از کودا مدت ها قبل از این که ما عضو کودا شویم با ما تماس بگیرد تا از چگونگی برگزاری این جلسات و تأثیر آن بر زندگی شان را به ما پیام بدهد، کسانی حامل این پیام هستند که خودشان هم مثل ما روزی تازه وارد بودند، خدمات در این انجمن به ساده ترین شکل موجود انجام می شود مثلاً: فردی به عنوان خزانه دار اجاره محل برگزاری جلسه را پرداخت می کند.
کسی در را باز می کند و به تازه واردان خوش آمد می گوید.
یکی اتاق جلسات را آماده می کند.
یکی منشی و دیگری گرداننده می شودف بسیاری از افراد از طریق راهنمایی و کارکرد این قدم ها، با تازه واردان به ویژه این که در جلسات به صورت مشارکت، اشتیاق، امیدواری و تجربه ی خود را با آنان در میان می گذارند.
بسیاری از افراد خدمت گذار کارهای خدماتی کودا به صورت هیئت رابطین بین گروه های مختلف می باشد، به طوری که کودا در همه جا برایمان قابل دسترسی است.
هر تجربه، روش انتقال پیام است.
با به کار بردن این قدم در برنامه ی بهبودی، تصمیم می گیریم و تعیین می کنیم که چگونه و به چه روشی آنچه را دریافت نموده ایم و پیام بهبودی را به سایرین انتقال دهیم اما آنچه در این برنامه مهم است منتقل کردن احساس کمک و پیام مفید به جملگی افراد می باشد

 

آیا از این بخش برنامه فرار می کنیم؟

آیا هنگامی که دیگران تمایلی به پریدن ندارند، آنها را می پرانیم؟
آیا تلاش می کنیم از این بخش برنامه برای تمایل به کنترل و تأیید دادن استفاده کنیم؟
آیا خود را در تلاش برای تأیید کردن دیگران قرار می دهیم؟
اگر انگیزه ی ما در این زمینه وابسته به تأییدات باشد، آیا از کسی توقع و انتظار داریم؟
انجام دادن این اصول در تمام امور زندگی به خاطر چیزی، ما را از اهداف روحانی و معنوی خارج می کند، هدف برتر متفاوت بسیاری ما، در انتقال این پیام به صورت عشق بلاعوض می باشد.
این برنامه با روشهای پیام خود را به دیگران منتقل می کند.
ابتدا این کار را از طریق جاذبه ی خودمان، که آن به کار بستن دستورات این قدمها در تمام کارهای مان می باشد، انجام می دهیم. کارهای خدماتی، از خدمت گذاری در جلسات تا دفتر جهانی کودا را خودمان انجام می دهیم.
هرگاه که ممکن باشد، هنگامی که درخواست شود گردانندگی جلسه را به عهده بگیریم، تجربه، اقتدار و امید خود را در میان بگذاریم و به راه اندازی یک جلسه یا سایر وقایع کودا کمک کنیم، تردید نمی کنیم.
کارهای خدماتی به قدری مهم هستند، که کتاب دوازده سنت رهایی به این امر مهم اختصاص داده شده است.
در سایر زمینه ها، حاضر هستیم هرگاه که مناسب باشد، با تازه واردین و اعضای با تجربه، با درک مهربانی و توجه ارتباط برقرار کنیم.
شادی ها و پیروزی ها، تلاش ها و آسیب ها، تجربیات و امید، بهبودی، تغییرات و رشد خودمان را با هم دردان خود در میان می گذاریم.
«فلسفه ی کلی کارکرد دوازده قدمی درمانی در این انجمن این است: همان طور که آشغال های بیرون از منزل ما جملگی شان آشغال نیستند، چون در قسمت بازیافت زباله ها، آنان را تفکیک می کنند، در ما هم با ابزار دوازده قدم فضایل شریف و انسانی ما بازیافت می شود

عنوان سؤالات قدم دوازده:
1- چه‌گونه در نتیجه‎ی کارکرد این قدم‎ها من به یک بیداری معنوی می‎رسم؟
2- از کجا می‎فهمم که به بیداری معنوی رسیده‌ام؟
3- از کجا امیدوارم که برنامه‎ی ما این قدم را به من برساند (انتقال دهد)؟
4- من در رساندن پیام چه تجربه‎‌هایی دارم؟
5- امروز در نتیجه‎ی آشنایی با قدم‎ها من چه ابزارهایی دارم؟
6- بیداری معنوی چه تأثیری روی زندگی من گذاشته و می‎گذارد؟
7- چه چیزی ممکن است مرا از بیداری معنوی یا نیروی‌برتر جدا کند؟
8- اصولی که به قدم دوازده اشاره می‎کند کدام است؟
9- چه‌گونه این اصول را در تمامی امور زندگی‎ام به کار می‎گیرم؟

سنت یکم کدا

 منافع مشترک ما باید در رأس قرار گیرد، بهبودی فرد به اتحاد کُدا بستگی دارد.
در آغاز سنت یک، ما برای بازسازی زندگی خود در بهبودی، رفتارهای جدیدی را تجربه میکنیم و از راهنماییهای جدیدی پیروی مینماییم.
خودخواهیها و سلیقههای شخصی خود را کنار میگذاریم، تا بتوانیم به منافع مشترک کُدا کمک کنیم، ما یاد میگیریم حقیقت بیماری خود را بیان کنیم و همین امتیاز را به دیگران نیز میدهیم.
وجود نیروی برترمان را قبول داریم و به وجدان گروه احترام میگذاریم.
ما حتی دیگر نتیجهی رها کردن را کنترل نمیکنیم و نتایج وجدان گروه را هرچه بود میپذیریم.
سنت یک، به ما کمک میکند در همهی جنبههای کارهای خدماتی، چه فردی باشد یا گروهی، ناحیهای باشد یا منطقهای یا حتی در سطح بینالمللی.
با حضور در انجمن هموابستههای ناشناس و رعایت سنت یک، میتوانیم یک محیط امن و دور از هیاهو کارکردی بوجود آوریم، که هریک از اعضاء وظیفهی مشخصی برای بهبودی و خدمات خود داشته باشند.
روح سنت یک، در ذهن و قلب ما وجود دارد، برای کار با دیگران این روح ضرورت دارد، چرا که سنت یک میگوید: منافع مشترک ما باید در رأس قرار بگیرد و بهبودی فردی به اتحاد ما بستگی دارد.

هنگام انجام کارهای خدماتی حتماً با مسائل قدم یک نیز روبرو میشویم.
متوجه میشویم که در این‌جا هم میخواهیم دیگران را کنترل کنیم و باز هم سعی داریم آدمها و مکانها و چیزها را طبق ایدههای خشک و به دردنخور خودمان تغییر دهیم، حتی ممکن است سعی کنیم و بخواهیم نیروی برتر کسی و یا گروه شویم، بر این باور هستیم که جواب صحیح باید نزد ما می‌باشد.
شاید هم طبق عادت‌های کودکی دیگران را نیروی‌برتر خودمان قرار دهیم و از آن‌ها بخواهیم که همهی جوابها و نیازهای بهبودی را به ما بدهند، برای رهایی از این هم‌وابستگی‌ها باز هم به مکانی نیاز داریم که روی چیزی که به آن‌ها احساس تعلق داریم تمرکز کنیم، منافع مشترک، برای ما آن است تا روی چیزی که اتحاد و شکوفایی برنامه‌ی ما به آن بستگی دارد می‌باشد.
وقتی اصول برنامه را فعالانه به‌کار می‌بریم، دیگر نه گروه را کنترل میکنیم و نه تسلیم خواست دیگران می‌شویم، به این ترتیب میتوانیم به منافع مشترک و اتحادمان کمک کنیم، یاد میگیریم با ذهن و قلبی باز به سخنان دیگران گوش دهیم، با این آموزش از خودخواهیها دست برمیداریم و فضایی برای رُشد روحانی و معنوی و یک نیروی‌برتر از خود پدید میآوریم و آرامش را درون خود جستجو میکنیم.

سنت دوم کدا

در رابطه با هدف گروهی ما، فقط یک مرجع نهایی وجود دارد و آن خدایی مهربان است که خود را در وجدان گروه بیان می‌کند، رهبران ما خدمتگزاران مورد اعتماد ما هستند و بر ما حکومت نمی‌کنند.
سنت دوّم به ما یادآور می‌شود که نیروی‌برتری مهربان وجود دارد که بزرگتر از افراد، گروه و یا خدمتگزاران مورد اعتماد است، این سنت با آشنایی این‌که مسیر ما از کجا شروع می‌شود، (سر منشأ خود را پیدا می‌کنیم) به ما اجازه می‌دهد فروتنی و تواضع برنامه‌ای روحانی را تجربه کنیم.
این سنت به ما می‌گوید که هیچ کس گروه را هدایت نمیکند، صاحب جلسات نیست، طرحی برای گروه نمیریزد یا پرسشهای گروه را پاسخ نمیدهد.
فرایند هرروزه‌ی وجدان گروه در روابط بین ما اعضای گروه به ما امنیت میدهد.
بدون مکالمه‌ی متقابل، بحث کردن یا خجالت کشیدن، درگیر شدن و شرمندگی میخواهیم حقیقت را بگوییم و عقاید دیگران را نیز بشنویم و نتیجه را رها کنیم، ما به آن‌چه که گفته می‌شود با دقت و علاقه گوش میدهیم و توجهی به گویندهی آن نداریم، میدانیم که میتوانیم کاملاً از خودمان مراقبت کنیم و میتوانیم احساسات آسیبپذیری خود را شناسایی و تجربه کنیم، این فرصت به ما داده شده که بگوییم ما ذهن و رفتارها و عادت‌های خود را تغییر دادهایم، ما میتوانیم تفکر سیاه و سفید و منفی‌بافی و ناامیدی را نیز رها کنیم، تفکری مثل: «من درست میگویم تو غلط می‌گویی»، «من باید همهی پاسخها را داشته باشم»، «من فقط بلد هستم» با دانستن این که اعضای گروه فقط میتوانند از جایگاه‌شان در بهبودی صحبت کنند، ما نیز تلاش میکنیم از غیبت و قضاوت راجع به دیگری بپرهیزیم.
ما معتقدیم با این‌که رو به پیشرفت هستیم، ولی کامل نیستیم، ما به نتیجهی رای وجدان گروه احترام می‌گذاریم.
ما وجدان گروه را به عنوان مرجع نهایی می‌پذیریم.
سنت دو می‌گوید، نیروی‌برتر به گونهای ممکن در فضای گروه مشارکت میکند و خود را نشان میدهد، با کارکرد سنت دو، از خودخواهیها دست بر میداریم و فروتنی را تمرین میکنیم.
به خدمتگزاران اعتماد میکنیم، ما به گروه خط نمیدهیم، بلکه از مسیری که انجمن برایمان تعریف کرده تبعیت میکنیم و مسائل و غرایض شخصی خود را کنار میگذاریم، به شور و رای وجدان گروه اعتماد میکنیم و به یاد میآوریم مجبور نیستیم که چیزهایی که پذیرفتیم را دوست داشته باشیم.
صرف نظر از درک این‌که خدمتگزار مورد اعتماد بودن یعنی چه، سنت دو، ساختار برنامه را این چنین تعریف میکند.
*- یک نیروی برتر مهربان
*- وجدان گروه
*- خدمتگزاران مورد اعتماد

 

ساختار سنت دو اتحاد و یگانگی را برای ما به ارمغان میآورد و ما با اتحاد به یگانگی میرسیم، در تفکر قبلی، ما مجبور بودیم پاسخ همه‌ی پرسشها را حتی نادانسته بدهیم، حتی قبل از این که سؤالی پرسیده شود.
امروز که روی برنامه کار می‌کنیم، یاد می‌گیریم هدف خود از بازگو کردن چیزی را انتخاب کنیم، نه این که فوراً واکنش نشان دهیم.
بهتر است که مسائل برنامه به ترتیب خاصی به رأی وجدان گروه گذاشته شود، یعنی در جلسات محلی مطرح شود و اگر لازم بود در جلسات ناحیه و منطقه یا حتی سطح جهانی مطرح شود.
به عنوان خدمتگزار صادق باید بدانیم که صبر کردن برای گروه مفید است.
این امر به اعضاء اجازه می‌دهد زمانی برای مراقبه پیدا کنند و قبل از این‌که به تصمیم برسند، با نیروی‌برتر ارتباط برقرار کنند از او راهنمایی و راهکار بگیرند.
امّا مسائل بسیاری نیز وجود دارند که به یک تصمیم‌گیری فوری نیاز دارند.
در هر موقیتی یک تصمیم متقابل گرفته می‌شود، حتی اگر این تصمیم اشتباه باشد، بنابراین همه‌ی اعضا فرصت دارند نظر خود یا گروه خود را بدون واهمه بیان کنند، این امر باعث می‌شود نیروی‌برتر در قالب وجدان گروهی برای همه‌ی سطوح انجمن کار کند.

سنت سوم کدا

تنها نیاز ما به عضویت در کُدا، تمایل به سلامتی و داشتن رابطه‌ی سالم است.
حضور در برنامهی هموابسته‌های ناشناس برای همه‌ی کسانی که تمایل دارند رابطهای سالم و انسانی داشته باشند، آزاد است، زیرا این انجمن تعریف گستردهای دارد، سنت سه به همه‌ی ما اجازه میدهد که به آن احساس تعلق داشته باشیم.
این به ما کمک میکند تا از قضاوت به دیگران که چه کسی باید بیاید یا نباید وارد جلسات شود دور می‌شویم، ما نمیتوانیم تعیین کنیم چه کسان دیگری تمایل دارند که باید به این جلسات مراجعه کنند.
مهم نیست چه دیدگاه و باوری داریم، سن، مذهب و طبقهی اجتماعی ما مهم نیست، تمایل ما برای داشتن رابطهی سالم و انسانی مهم است، تا از این انجمن استفاده کنیم.
برعکس، بسیاری از ما به دنبال تفاوتها هستیم، به دنبال دلایلی که نشان دهد ما به این برنامه تعلق نداریم و این حاکی از ترسهای ما است.
این سنت میتواند به ما کمک کند هر یک از ما بپذیریم استحقاق بهبودی را داریم.
بسیاری از ما وقتی این کلمات را در اوّلین جلسه میشنویم، نسبت به جلسات احساس تعلق پیدا میکنیم و سنت سه را به خوبی درک میکنیم.
حتی وقتی ما تمایل و تجربهی کمی داریم برای ورود به جلسات آزادیم.
ما مجبور نیستیم برای به عضویت درآمدن در کُدا توجیه شویم.
سنت سوّم این فرصت را به ما میدهد قبل از این بدانیم آیا هموابسته‌ هستیم یا نه، برنامه‌ی بهبودی را بدون دردسر شروع کنیم.
حتی اگر معتقد باشیم هموابسته نیستم، یا حتی اگر کاملاً در انکار باشیم، باز هم میتوانیم از جلسات استفاده کنیم.
هنگامی که با اعضای دیگر روی برنامهمان کار میکنیم، بیشتر به این سنت توجه می‌کنیم و همین که آن‌ را در زندگی و روابط‌ روزانه‌ی خودمان با دیگران به‌کار می‌بریم باورمان نسبت به آن عمیقتر می‌شود.
این جملهی تأییدی نسبت «من مایلم در زندگی روابطی سالم داشته باشم» در به کارگیری این سنت ما را یاری می‌دهد.
قدم و سنت سه راهنما هستند، راهنمای مسیری که تا به حال پیمودن آن‌ برایمان سخت بوده است.
ما میخواهیم خیلی چیزها را در مقابل این سنت کنار بگذاریم، ممکن است با تمایل به محافظت از خود و کنترل کردن دیگران با این تفکر درگیر شویم.
ما به عنوان هم‌وابسته‌ میفهمیم که داشتن رابطه‌ی سالم یک رفتار جدیدی است، که ما هنوز آن را نداریم.
وقتی بهبودیمان را شروع میکنیم اغلب با این ایدهیمان درگیر می‌شویم که اصلاً «رابطه‌ی سالم» یعنی چه؟
هم‌وابستگی گونه بیماری است که به سختی و ناباوری شناسایی و تأیید می‌شود.
برای داشتن روابط سالم باید تصمیم بگیریم که این واقعاً چیزی است که می‌خواهیم، علاقه به داشتن رابطههای سالم در قلبها و افکارمان به ما کمک میکند، هرلحظه جایگزین علاقه‌ی به محافظت از خود ما شود.
وعده‌‌های برنامهی ما میگوید «من آزادی جدیدی را احساس می‌کنم».
هنگامی که تصمیم میگیریم رابطههای سالم و انسانی داشته باشیم، این آزادی را احساس میکنیم.
قبل از بهبودی، ما در یک رابطه‌، طبق آن‌چه که از ما میخواستند زندگی میکردیم، امّا وقتی که یک رابطه‌ی سالم و انسانی با خودمان را در اولویت قرار دادیم، راه تازهای برای زندگی آموختیم، وقتی ما با خودمان با عشق و احترام رفتار میکنیم، رابطه‌ی سالمتری نیز با دیگران خواهیم داشت، یک رابطه‌ی عاشقانه شامل صداقت، روشنبینی، تمایل، پذیرش و مراقبت از خود است، تا با دیگران آزادانه و محترمانه رفتار کنیم.
ما یاد می‌گیریم نیاز پُرشدن از بیرون را رها کنیم و یاد می‌گیریم به جای آن، قبل از این که وارد رابطهیی شویم، از درون پُر شویم، وفاداری به خودمان و اصول برنامه باید همیشه در اولویت قرار بگیرد.
وقتی وارد کارهای خدماتی برای گروه میشویم باید به حد و مرزهای سالم و کارکردی درست برای خود قرار دهیم.
دوباره میتوانیم سنت سوّم و ایدهی جدیدمان در مورد روابط سالم و انسانی را، در قلب و فکر خود پیاده کنیم، اگر با کسی یا چیزی درگیر شدیم، به یاد میآوریم، ما درحال سالم شدن هستیم.
گرچه ممکن است هرچه اتفاق میافتد را دوست نداشته باشیم، امّا میتوانیم دیگران را با عشق رها کنیم.
میتوانیم بدون هیچ انتظار و توقعی وارد کارهای خدماتی در گروه شویم، چون این خدمات بیش‌تر به نفع و بهبودی شخصی خودمان است، با وجود و درک این سنت می‌توانیم از دستکاری و انگولک دیگران دست برداریم.
با این سنت است که یاد می‌گیریم به طور مناسب و رعایت عقیده‌ی دیگران عقیده‌ی خود را بیان کنیم و با احترام به نظر و عقاید دیگران گوش میدهیم.

سنت چهارم کدا

هرگروه باید مستقل باشد به جز مواردی که روی گروه‌های دیگر و یا به‌طور کلی روی سایر جلسات کُدا اثر بگذارد.
در قدم چهار، ترازنامه‌ی اخلاقی خود را تهیه کردیم، درسنت چهار می‌توانیم از مراحل تراز درآوردن برای ارزیابی تأثیر گروه بر جلسات دیگر یا هموابستههای ناشناس به عنوان کل، استفاده کنیم، به این صورت که رفتارها و نگرش خود و تأثیر آن را بر انجمن بررسی کنیم، ما نیز ممکن است انتخاب کنیم که در یک جلسه یا سطح گروه زمان بگذاریم تا ارزیابی کنیم، آیا ما انجمن را به عنوان یک کل استفاده کرده‌ایم؟
ما از قدمها و سنتها به عنوان راهنمایی در این مراحل استفاده می‌کنیم.
به دلیل الزام ما به استقلال داخلی خلاقیت جلسات ما رُشد نمیکند، در نتیجه فرصتهای متفاوت، ما را از حمایت جلسات دور میکند، ارتباط تلفنی، آنلاین، قدم و سنت، کتاب‌ها و نشریات کُدا، سخنرانی، نوشته و حدگذاری برای جلسات زنان، آقایان و همجنسخواهان، خانواده، هرچه هماهنگتر باشند بهرهمندی از این جلسات بیشتر می‌شود.
هموابستهها ممکن است پیام بهبودی را در یک نوع جلسه‌ی درمانی بهتر بشنوند، تا بقیه‌ی جلسات عادی که به حق برای استقلال داخلی همهی جلسات احترام میگذاریم و آن‌ها پیام را طبق وجدان گروهشان میرسانند.
با استقلال داخلی، گروهها متنوع میشوند و کمک میکنند نیازهای اعضای گروه ما و اعضای انجمن با روحیات خاص خودشان تأمین شود.

ما بیشتر از استقلال داخلی گروه به اتحاد انجمن ارزش میدهیم، در این سنت میدانیم که بخشی از یک کل بزرگ انجمن هموابستههای ناشناس هستیم، به عنوان گروه هر تصمیمی گرفتیم باید طبق منافع مشترک در انجمن باشد، زیرا قدم‌ها، سنتها و توضیحات مقدماتی گرداننده‌گی و خوشآمدگویی‌های مهربانانه و احترام به تازه واردان، برنامهی کُدا، پیام بهبودی انجمن را معرفی میکند.
آنها به صورت مکتوب در همهی جلسات خوانده می‌شود.
ساختار و همسانی پیام انجمن تنها چیزی است که ما به آن تکیه می‌کنیم.
می‌دانیم که ساختار اصلی جلسات شبیه هم است، مهم نیست به چه جلسهای برویم، همهی جلسات به ما امنیت میدهد، این ساختار و تأکید آن بر ابزارهای اصلی و بهبودی هم برای تازه واردان و هم برای کسانی که مدتی است در برنامه هستند ضروری است، استفاده از نشریاتی که مورد تأیید انجمن هموابستههای ناشناس در جلسات نیست، موجب اختلاف میشود، که از اتحاد اعضاء کُدا کاسته شود و مانع میشود که تازه واردان پیام اصلی بهبودی را از انجمن دریافت کنند و آن را نمیشنوند.
وقتی برمیگردیم روی سنت چهار و استقلال داخلی گروه خود، باید از خود بپرسیم آیا جلسات و آدرس و نشریات ما در دسترس تازه واردان هست یا نه؟
باید ساختار ما به صورتی باشد که تازه واردان بتوانند از ابزار اصلی بهبودی حداکثر استفاده را بکنند، به همان خوبی هم فضای خوشآمدگویی فراهم شود، راهنماها، لیست تلفنها، نشریات مصوب کنفرانس انجمن کُدا و تمایل به خدمت در کمیتههای خدماتی نیز مقصود اصلی ما را و انجمن کُدا را به عنوان یک کل حمایت می‌کنند.
همیشه آسان نیست که بدانیم، بر گروههای دیگر یا انجمن کُدا به عنوان یک کل، چه تأثیری میگذاریم، هرچند با بکارگیری قدمها و سنتها، ما به بهترین شکلی از استقلال داخلی و اتحاد گروه حمایت میکنیم، ما مسائل گروهمان را میبینیم و از خود میپرسیم مسئولیت ما در برنامه چیست؟
مثلاً این که گروه از بودجهی سنت هفتم چه‌گونه استفاده کند، یک موضوع برای استقلال گروه است.
امّا ما با کار کرد قدمها و سنتها و در نظر گرفتن انجمن به عنوان یک کل به روشن ‌بینی می‌رسیم، با تکیه بر ساختار خدماتی انجمن کُدا را یاد میگیریم، بنابراین ما مسئولیتهای مالی خود را مرور می‌کنیم، نه تنها برای جلسهی خودمان، همچنین برای ساختار کُدا کمک می‌نماییم.
در این صورت میدانیم که انجمنهای کُدا، جلسات محلی، ناحیهای و منطقهای و خدمات جهانی، همه بخشی از تعریف خدماتی در کُدا به عنوان کل می‌باشد، مشارکت، تجربه، نیرو و امید ما در سطح جلسه و در کار خدماتی هر کدام از ما یک مثال مثبت از این است که چه‌طور استقلال داخلی ما سلامتی و نشاط را به کل انجمن کُدا می‌آورد.
چون ما موقع خدمت کردن، از طرف همهی کسانی که خدمت میکنند حرف میزنیم و کار می‌کنیم و هرکدام نمونه‌ای از آن دیگری هستیم.
در جلسات ما بیش‌ترین تلاش را میکنیم که در قلب خود این واقعیت را بدانیم که ما بخشی از این کل بزرگ هستیم.

سنت پنجم کدا

هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هموابستههای دیگر است که هنوز در رنج هستند.
سنت پنج یکسری حد و مرز را تعیین میکند که هرگروه Coda دارد، امّا «هدف اصلی ما که رساندن پیام انجمن به هموابستههای دیگر است که هنوز در رنج هستند.» این به آسانی یادآوری می‌شود که Coda یک برنامه‌‌ای ساده است.
ما دراینجا هستیم برای یک دلیل مهم و آن رهایی از بیماری هم‌وابستگی است، ما با تمرکز روی هدف اصلی Coda یکدیگر را در این سادگی حمایت و یاری میدهیم، وقتی پیام را میرسانیم، گروه ما بهبودی فردی کسی را کنترل و اداره نمیکند.
*- «هدف اصلی» اشاره به چیزی دارد که مهمترین اصل به حساب میآید، اصلی که مقدم بر بقیه‌ی مسائلی است که ما را همراهی و کنترل می‌کند.
بقا و رُشد برنامه‌ی ما به تمایل برای رساندن پیام امید به همدردان بستگی دارد و بهبودی ما به استفاده از قدمها و پیروی از سنتهای کُدا بستگی دارد.
هموابستههایی که هنوز در رنج هستند شامل افرادی هستند که هنوز وارد جلسه نشدند و آدرس و اهداف برنامه را نمی‌دانند، تازه واردین در Coda و همین‌طور هم افراد قدیمی که عضو دائمی و رسمی هستند.
همهی ما به رساندن پیام بهبودی نیاز داریم تا به بهبودی برسیم و بهبودیمان و جلسات‌مان ماندگار باشد، سنت پنجم این مسئولیت را برای هر گروه بوجود

میآورد که از هدف اصلی انجمن حمایت کنند، گرچه ممکن است در جلسات و خارج از آن، روش گروه ما در انتقال پیام با هم متفاوت باشد، امّا در اصل فرقی ندارد، چون هدف اصلی همهی گروهها یکسان باقی میماند، تازه واردین اغلب به دنبال راههایی هستند که اصول برنامه را بفهمند و از مسائل هم‌وابستگیشان و تفاوت‌های بیماری اطلاع داشته باشند و برنامه را پیدا کنند که از بیماری خود رها شوند، خوشامدگویی به اعضای جدید و صحبت با تازه واردین یک فضای حمایتی را پدید میآورد، بنابراین باید نشریات Coda و لیست شماره تلفنها در دسترس همگی آن‌ها باشد، همهی این تلاشها راههایی برای انتقال پیام بهبودی به تازد‌واردان هستند، بحثهای رایج و فرقهای و مغرضانه، جایی در Coda ندارند، آنها ما را از هدف اصلی کاملاً منحرف میکند و برای همهی اعضا گروه خطرناک است.
از دست دادن تمرکز روی هدف اصلیمان، یک هموابستهی دردمند را از گرفتن پیام Coda محروم میکند، وقتی ما از هدف اصلی دور می‌شویم، سنت پنجم مانند یک یادآوری کنندهی روحانی عمل می‌کند.
وقتی تجربه، نیرو و امیدهای خود را با تازه وارد در میان میگذاریم، بهبودی فردی خودمان هم حاصل می‌شود.
مشارکت صادقانه در مورد آنچه عادت‌ها و هم‌وابستگی‌های ناپسند در زندگیمان بوده است، ابزارهایی که در مورد بهبودی از آن استفاده کردهایم و آن‌چه اکنون در زندگی کنونی با برنامه برای ما کاربرد دارد، حاصل سنت پنج است که همگی ما را حمایت میکند، ما نیرو و موفقیتهای خود را در جمع امن اعضاء مشارکت میکنیم.
اگر هر یک از ما تغییرات و نکته‌های امن ناشناسی در اطراف‌ و جلسات‌مان را نمیدیدیم و از امیدهای اعضاء موفق و قدیمی نشنیده بودیم، اکنون معلوم نبود در کجای سیاه‌روزی و بیماری بدون بهبودی قرار میگرفتیم.
هرجایی که مشارکت میکنیم، خصوصاً در جلساتمان بار هجومهای عادت‌ها و وابستگی‌ها تخلیه می‌شود، اکنون از طریق دوستان در برنامه یا راهنماها، دوستان، یا اعضای گروه خانواده، افراد جامعه، نیاز به پیام کُدا دارند، در واقع با همین پیام‌ها است که سنت پنج را تمرین میکنیم.
*- راه دیگر انتقال پیام که از طریق جاذبه‌ی گروهی است، حمایت از یکدیگر در بهبودی است، ما میتوانیم شماره تلفن رد و بدل کنیم و بعد از جلسات با یکدیگر صحبت کنیم، سنت پنج به ما کمک میکند بفهمیم با نمونه بودن در بهبودی میتوانیم پیام را به این طریق بهتر انتقال دهیم.
*- به علاوه ما در جلسات Coda گروههای خدماتی محلی و منطقهای و ناحیهای و حتی بینالمللی تشکیل میدهیم، تا پیام بهبودی را به سایر هم‌وابستگان انتقال دهیم، تعهدات خدماتی این گروهها شامل این خدمات است:
سرویس اطلاع رسانی در مورد Coda، دسترسی پیدا کردن راه‌های ارتباطی به بیمارستانها و سازمانها و توزیع نشریات، در سطح جامعه.
این خدمات روش بسیار موثری برای رساندن پیام به هموابستههایی است که هنوز در رنج هستند و بعضیها که نمی‌توانند وارد جلسه شوند، یا حتی از Coda هیچ اطلاعاتی ندارند و از آن و بیماری هم‌وابستگی نمیدانند.


تعهداتی که در این گروهها است و نیز برای ما یک امکان امنی را فراهم میکند که با سنت پنج زندگی و بهبودی پیدا کنیم.
هدف اصلی، هرگروه و هر عضوی فقط رساندن پیام است، که از طریق گفتن و شنیدن پیام این‌که ما بهبود یافتهایم و جایی داریم که شما هم با مراجعه به آن‌جا می‌توانید بهبودی و رهایی کسب کنید، که به این طریق انجام میشود.
سنت پنج: هرگروه و اعضای گروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هموابسته‌های دیگری است که هنوز در رنج و مشکلات عادت‌ها و هم‌وابستگی و وابستگی و رفتار و افکار ناسالم هستند.

سنت ششم کدا

یک گروه کُدا هرگز نباید هیچ موسسهای را تأیید و یا تأمین مالی نموده و یا اجازه‌ی استفاده از نام کُدا را به آنها بدهد، زیرا ممکن است مشکلات مالی، ملکی و شهرت ما را از هدف اصلی و معنویمان منحرف سازد.
*ـ سنت پنج به ما یاد داد تنها دلیلی که ما را گرد هم میآورد بهبودی از هموابستگی است نه چیز دیگر.
سنت شش به «هدف اصلی معنوی» اشاره میکند.
هنگامی که سنتهایمان را مطالعه میکنیم، اساس معنوی برنامه برایمان روشن میشود، به همین دلیل ما خودمان را از درگیر شدن در مسئولیتها و الزامات بیرونی و مزاحم دور نگه میداریم.
اگر اجازه دهیم یک موسسه‌مالی، مکان درمانی، بیمارستان یا مکان مذهبی از نام ما استفاده کند، در واقع باعث شدیم یک الزام بیرونی برای برنامهمان با عقاید و برنامه‌های خودشان بوجود آورند.
الزامات و تعهدات بیرونی ما را از هدف اصلی و معنویمان که کمک به یک هم‌وابسته است را منحرف می‌سازد.
ما با انتشار جزوات دعوت کردن و کلمات خوشآمدگویی برنامه به کسانی که هنوز از هموابستگی در رنج هستند، روی هدف معنوی خودمان تمرکز پیدا میکنیم.
اگر این تمرکز را از دست بدهیم، اصول معنوی برنامهمان از بین خواهد رفت.
ما در انجمن به این شناخت رسیدیم که باید مسائل و روابط مادی را از هدف و روابط معنویمان جدا کنیم، درگذشته وقتی مسائل مادی و معنوی را در روابط خودمان دخالت دادیم، دچار سردرگمی و آشفتگی شدیم، زیرا حکمت این سنت را ندیده گرفته بودیم، ما همچنین از حکمت سنت‌های به دست آمده از تجربیات و تاریخچهی الکلیهای ناشناس، که ما نیز از آنها الگو گرفتهایم، احترام میگذاریم.
*ـ ما یک انجمن دوازده قدمی هستیم بنابراین نوشته و تخصص و کتابها و برنامههای موسسات و انجمن‌ها و افراد بیرون از انجمن کُدا را تأیید نمیکنیم.
برای کارکرد برنامه‌ی بهبودی در کُدا، استفاده از دوازده قدم، دوازده سنت و نشریات تأیید شده‌ی کنفرانس Coda را توصیه و تأیید میکنیم، کارگاههای آموزشی برنامه نیز فقط قدمها و سنتها و نشریات خاص Coda را تأیید میکنند، این چهارچوب برای همهی فعالیتهای Coda مثل جلسات کارکرد قدم و سنتی، کنفرانسها، همایشها و جلسات دوره‌ای کُدا است.
ما به عنوان راهنما یا خدمتگزار مورد اعتماد، مسئولیت داریم که برنامه را طوری نگهداریم که از مسیر اصلی قدمها و سنتهای کُدا خارج نشود.
برای رعایت و احترام به سنت ششم، ما هرگز نباید اجازه دهیم که موسسههای اقتصادی بیرونی از نام انجمن Coda استفاده کنند.
راه دیگری که ممکن است از هدف اصلی و معنوی‌مان دور شویم این است که افراد حرفهای برای منافع شخصی‌شان وارد برنامه می‌شوند، نه برای بهبودیشان.
استفاده از نام افراد مشهوری که چنین قصد و تخصصی دارند، که با این برنامه ادغام کرده‌اند، ما را از هدف اصلی منحرف می‌کند، ما با بیماری خود ممکن است فکر کنیم که افراد با نفوذ و متخصص بهتر میتوانند در رساندن پیام بهبودی به

ما کمک کنند، این سنت و برنامه با تواضع همراه است و شهرت طلبی و استفاده برای منافع شخصی در آن جایی ندارد، قدرت برنامهی ما در سادگی، مشارکت، انتقال تجربه و نیرو و امید یک هموابسته با دیگری است.


 

سنت هفتم کدا

هر گروه Coda کاملاً خودکفا می‌باشد و کمکی از خارج دریافت نمیکند.
سنت هفت ما دربارهی این است که متذکر می‌شود که جلسات Coda و گروههای خدماتی آن کاملاً خودکفا هستند، روشی که یک جلسه یا گروه به تنهایی و بدون کمک دیگران بتواند از لحاظ مالی خود را تأمین کنند، برای بقا و رُشد Coda حیاتی است، روش مهم دیگر خودکفا شدن این است که مشغول کارهای خدماتی خود شویم.
هر یک از ما به جلسات خود وابستهایم و میخواهیم وقتی نیاز داریم آنجا باشیم، انجمن Coda متکی به خدمات چرخشی منظم بین داوطلبان و اعضای خدمتگزار است.
*- اگر کسی خدمتی نگیرد، برای انجمن چه اتفاقی میافتد؟
وقتی اعضای Coda برای تشکیل یک جلسه یا گروه دور هم جمع می‌شوند، باید بدانند همه باید سهم مشترکی در خدمات داشته باشند و مسئولیت آن گروه بین همه‌ به طور مساوی تقسیم می‌شود.
خدمت کردن باعث بهبودی و آرامش خاطر است، اگر فردی بیش از حد کار خدماتی را به تنهایی کند، سهم خدمت بقیه‌ی اعضاء کمتر می‌شود.
برعکس اگر فردی خیلی کم خدمت بگیرد، بار اضافی و مسئولیت روی دوش بقیه‌ی اعضای گروه سنگینتر می‌شود، به خاطر اهمیت خدمات با راهنمایی نیروی‌برتر و انجام سهم خودمان سنت هفت را حمایت میکنیم.
*ـ خدمت گرفتن در گروه‌های Coda مهم است و هم برای بهبودی فردی ما اهمیت دارد، امّا نوع خدمت هیچ اهمیتی با دیگر خدمات ندارد.
*- همه‌ی پستهای خدماتی در همهی سطوح مهم هستند و مساوی.
مثلاً: خدمات به عنوان مسئول نشریات بودن در جلسهی خانگی شما، به اندازهی کسی که عضو کمیتهی نشریات است مهم است، همان‌طور که مسئولیتهای فردی که در قبال جلسهی Coda را قبول داریم، میدانیم که ما یک گروه هستیم با مسئولیت خود در خدمات گروهی خودکفایی در گروه مهم است، برای مثال:
اگر برای کمیته نشریات به اندازهی کافی داوطلب خدماتی نباشد، تهیه و ارایه و چاپ نشریات متوقف می‌شود.
اگر کسی هم داوطلب تدارکات گروه نباشد جلسه بدون تدارکات باقی میماند.
در این صورت است که گروهها خودکفا میشوند وقتی که:
*- جلسات هزینهی مکان تشکیل جلسات خود را بپردازند.
*- به ساختار خدماتی (محلی، منطقهای، مرکزی، ناحیهای و بینالمللی) کمک بلاعوض بکنند.
*- اعضاء به‌طور منظم تجربه‌، نیرو و امید خود را با یکدیگر تقسیم کنند.
*- جایگاههای خدماتی خالی نباشد.
*- جایگاههای خدماتی چرخشی باشد.
*ـ خودکفایی یعنی این‌که گروه به سرمایه و داشته‌ی خودش نگاه کند، پذیرش کمکهای خارجی، همان‌طور که در سنت شش ذکر شد، وابستگی میآورد.
تکیه به سنت هفت گروههای Coda را از تأثیرات و الزامات خارجی حفظ میکند.

برای توضیح یک مسئله دقّت کنید اگر جلسهای کاملاً خودکفا نباشد، بنا به تمایل و درخواست اعضاء از پولی که به حساب خزانه‌ی کل انجمن واریز میشود، مبلغی برای کمک به انتشار نشریات Coda در نظر گرفته می‌شود.
از آنجایی که هیچ راهنمایی (قطعی) در این موضوعات برای Coda وجود ندارد، در اوّلین وجدان گروه انجمن Coda تصمیم گرفته شد، که اگر گروه خواست این‌کار را انجام دهد.
*ـ اگر ما وارد گروهی شویم که به دلیل خودکفا نبودنش در درگیری و تشنج است، ما میتوانیم ترازنامهی گروهی بگیریم، تا با این ابزار مشخص شود چه راههایی ممکن است، در دسترس باشد، به عنوان بخشی از فرایند ترازنامه، میتوانیم از خودمان بپرسیم، از چه راهی میتوانیم به Coda کمک کنیم، از لحاظ مادی، زمان، توجه، اشتیاق، انرژی، اعتماد، احترام، رحم، همدردی و تجربه و نیرو و امیدها را درمیان گذاشتن، خدمت میتواند سفری باشد که ما را از انزواطلبی و غم تنها بودن جدا کند و فرصتی فراهم میآورد تا به عنوان عضوی از یک گروه، برای ایجاد روابط سالم‌تر را تمرین کنیم.

سنت هشتم کدا

انجمن هم وابسته های ناشناس همیشه غیرحرفه ای می ماند، امّا مراکز خدماتی ما میتوانند کارمندان خاصی استخدام کنند.
سنت هشت یک راهنمایی مهمی به ما میدهد:
Coda برای همیشه غیر حرفه ای میماند، این بدان معنا است که جلسات Coda و گروههای خدماتی جنبهی حرفه ای ندارند، بنابراین اعضای کُدا با هر اعتبارنامه‌ی حرفهای و تخصص فقط به عنوان یکی از اعضای بهبودی انجمن ما، در جلسات شرکت می‌کنند، ما به عنوان هموابسته با مشارکت تجربه، نیرو و امید، فقط برای هدف رساندن پیام بهبودی گروه گرد هم جمع میشویم.
این سنت نیز به ما کمک میکند، مساوات و تواضع و ارزشهای هر یک را به عنوان عضو انجمن در یک مسیر معنوی حفظ ‌کنیم.
*ـ هنگامی که درکارهای خدماتی Coda خدمت میکنیم، لزوم استخدام کارمندان خاص برای نیازهای انجمن را متوجه میشویم، این کارمندان خاص جایگاه هایی که داوطلبان Coda نمیتوانند به دلایل مختلف آن ‌را انجام دهند را اداره میکنند، کارمندان خاص ممکن است کمک‌های مدیریتی، حسابداری یا وکالتی برای انجمن داشته باشند، ما به عنوان اعضای انجمن به جای ایجاد فضای برتری‌طلبی، نگرش بهبودی فردیمان را حفظ میکنیم.
*ـ خدمتگزاران مورد اعتماد مسئول هستند که وظایفی که گروه از آنها خواسته را انجام دهند و جوابگوی خدمات خودشان باشند، چه وظایف فردی و چه گروهی، چون حقوق بگیر هستند، امّا خدمتگزاران مورد اعتماد در گروه‌ها وظایف خود را برای دریافت حقوق و مزایا تعیین نمیکنند، ما به خاطر داریم که خدمتگزاران مورد اعتمادما هموابسته هایی هستند که در بهبودی قرار دارند و ما به آنها به عنوان افراد حرفهای نگاه نمیکنیم.
همچنین هدف Coda را میدانیم و میشنویم، تنها یک قدرت مرجع در کُدا وجود دارد و آن پروردگار مهربان است که خود را در وجدان گروه مطرح میکند.
*ـ اگر برخی از خدمتگزاران صادق ما زندگی حرفهای داشتند، آنها یک تعهد دیگری هم دارند که مرزی بین خدمات در برنامه و حرفهی خاص خود را مشخص می‌کنند، در سنت شش، یاد گرفتیم که نباید ثروت و مالکیت و شهرت ما را از هدف اصلی که رساندن پیام است دور سازد، غیرحرفهای ماندن هم در این سنت به بقا و استقلال فردی و گروهی ما کمک میکند، اغلب هموابسته ها به راحتی شیفتهی موقعیت حرفهای فردی میشوند، باید همیشه به‌خاطر داشته باشیم که خدمات به خود ما کمک میکنند، باید بدانیم هدف ما معنوی است، امّا حرفه ای شدن ما را به سمت مادیات هدایت می‌نماید، همه‌ی اینها همان ممانعت‌ و مراقبت‌ها است که از اصول برنامهی‌ما حفاظت و نگهداری میکند، بنابراین اعضای انجمن فقط تجربه ی بهبودی معنویشان را به‌دست میآورند.
*ـ در کارگاههای کارکرد قدم و سنت‌های Coda، کنفرانسها و همایشها باید به خاطر داشته باشیم، آن‌چه که باید عرضه کنیم تجربه، نیرو و امیدهای ما است، در کُدا، به‌دلیل مشارکت و ارایه‌ی تجربه به کسی پول و مقامی داده نمیشود، این‌کار چه درجلسات باشد یا، چه کارهای راهنما باشد، درهر فعالیت دوازده قدمی، ما به اعضای دیگر نصیحت نمیکنیم و بابت خدمات هم پاسخ نمیدهیم.


این روش غیرحرفه ای موجب امنیت اعضاء می‌شود، ما هرچه را که برای بهبودی خود تشخیص میدهیم را برمیداریم و بقیه را که نیازی به آن‌ها نداریم رها میکنیم، در بهبودی ما و رهایی از هم وابستگی و عادت‌ها، از ابزارهای دوازده قدم و دوازده سنت استفاده میکنیم و یاد میگیریم که همه‌ی پاسخهای ما برای بهبودی درون خود ما است، در این محیط هرکدام از ما میتواند با سرعت خاص خودش، روی برنامه‌ی بهبودیش کار کند و امنیت او در مقابل هم‌وابستگی و عادت‌ها حفظ میشود.
*ـ استفاده از نشریات مصوب کنفرانس Coda محیط غیرحرفهای ما را مشخص و حمایت میکند، برنامه‌ی ما براساس اصول معنوی و روحانی دوازده قدم و دوازده سنت کُدا و استفاده از نشریات دیگری در Coda است، که توسط اعضایی که می‌توانند از تجربه و نیرو و امیدهای خود در مورد بهبودی و رهایی از هموابستگی را که در میان گذاشته و موفق شده‌اند، نوشته شده است، استفاده کرد، سنت هشت در مورد این است‌که ما چه‌طور با استفاده از سنت‌ها در مقابل بیماری خودمان و جلسات و اتحاد ما را تامین و محافظت میکند.
*ـ Coda برنامهای بر اساس اصول ابزارهای دوازده قدم و دوازده سنت است، ما از هم وابستگی به دیگران رها میشویم و از نیروی‌برترمان راهنمایی میگیریم، این راهنمایی گوهر معنوی برنامه‌ی معنوی و روحانی ما را حمایت میکند، این‌ است که چه‌گونه برای بقای خودمان باید همیشه غیر حرفه ای باقی بمانیم.

سنت نهم کدا

گروههای CODA هرگز به شکل سازمانی متشکل نمیشوند، امّا میتوانند هیأتهای خدماتی و یا کمیتههایی تشکیل دهند که مستقیماً در برابر گروه مربوطه مسئول باشند.
این سنت با بیان این‌که CODA هرگز به شکل سازمانی متشکل نمیشود، از ساختار خدماتی CODA و هدف آن محافظت میکند، که به تغییرات و نیازهای انجمن کمک میکند.
انجمن به هیأتهای خدماتی که توسط خدمتگزاران صادق تشکیل میشود، جهت میدهد و آن‌ها براساس آن خدمت میکنند.
این خدمتگزاران مورد اعتماد بر جلسات و اعضاء حکومت نمیکنند، آنها هیچ مقررات و قانونی را تحمیل و اجرا نمیکنند.
سنت‌ها اجباری نیستند، بلکه وجود آن‌ها بهتر است تأیید و حمایت شوند، راهنمای ما از طریق اجرای قدمها، سنتها و نیروی‌برترمان است، که از طریق فرایند وجدان گروه ما برایمان آشکار میشود.
هرجلسهی CODA با توجه‌ی مستقیم به نیازهای اعضای درون خود جلسه‌های کُدا «دوازده سنت هموابستههای ناشناس» است.
سنت نه، این آزادی را برای هرگروه CODA به همراه دارد.
هرجلسه یا گروه خدماتی میتوانند با جایگاههای خدماتی چرخشی این سنت را تقویت و حمایت نمایند.
به این وسیله، مسئولیتها دست به دست میچرخد و یک جریان خدماتی فعال و پرانرژی پدید میآید، چرخشی بودن خدمات در جایگاهها، از تسلط افرادی که ممکن است گروه را تحت کنترل درآورند یا سفتتر (انعطاف ناپذیرتر) از ساختار خدماتی باشند جلوگیری میکند.
قدمها افراد را به سمت معنویت هدایت میکنند، درحالی که سنتها گروهها را در نقش معنوی کارهای خدماتی هدایت میکند.
با کارکرد و اتمام قدم‌ها در به کارگیری این سنت‌ها بهتر کمک میکند.
یکی از ارتباطها بین قدم نه و سنت نه این است که هر دو از ما خواسته است، مسئول اعمال و رفتار خود باشیم، در قدم نه، ما در برابر آنچه انجام داد‌ه‌ایم مسئول هستیم و که ما حق بودن، فکر کردن و نفس کشیدن داریم و دیگران هم همین‌طور. در سنت نه مسئول هستیم به مرجعیت وجدان گروه و کسانی که به آنها خدمت میکنیم و برای‌مان خدمت می‌نمایند اعتماد داشته باشیم.
در سنت نه، ما مسئولیت کارهای شخصیمان را قبول میکنیم و به یاد میآوریم که قدرت در CODA در نیروی‌برتر جمعی ما و وجدان گروه انجمن نهفته است.
گاهی اوقات باید هیأت‌ و کمیتههایی تشکیل شوند تا وظیفهی خدماتی گروه را انجام دهند، بعضی از این وظایف شامل نامه فرستادن به جلسات، برنامهریزی کنفرانسها و همایشها و نگهداری آرشیو و هدایت تلفن خدماتی است.
ساختار خدماتی CODA از داوطلبان هیأتها و کمیتههای خدماتی تشکیل شده است، که در طیف گستردهای به انجمن خدمت میکنند.


بعضی از خدمات بینالمللی است، مثل تولید نشریات، ترجمه و چاپ و توزیع آن، خدمات در وب سایت CODA، ارتباط با انجمن و برسی امور مالی.
این هیأتها و کمیتهها باید در پیروی از وجدان گروه کسانی که به آنها خدمت میکنند و آن‌ها را انتخاب و استخدام کرده‌اند و حقوق پرداخت می‌نمایند مسئول و سخت کوش باشند.
هموابستههای ناشناس، که با حروف اختصاری(CODA) ثبت شده است و منابع انتشاراتی CODA که (CODA) ثبت شده، ساختارهای جداگانهای هستند که هرکدام مسئول موضوعات خود هستند، امّا هدف مشترکشان خدمت به CODA است!
راهنمایان جایگاه مسئولیت خود را نگه میدارند، مرجع نهایی همهی گروهها، وجدان حاکم بر هرگروه است.
دوازده قدم و دوازده سنت هموابستههای ناشناس همهی‌ ما را راهنمایی میکنند. سنت نه، به مایادآوری میکند که CODA از طریق وجدان گروه کل اعضای انجمن رهبری و هدایت میشود، نه خواست عدهای.

سنت دهم کدا

گروهای هم وابسته‌ی Coda هیچ عقیدهای در موضوعات خارجی ندارد نام Coda هرگز نباید به مسائل اجتماعی کشیده شود.
سنت ده به انجمن Coda یک جهت مستقیم می‌دهد Coda که هیچ عقیده‌ای در مورد مسائل خارجی ندارد که می‌توانند ما را از هدف اصلی دور کنند، این کلام یک حدود مرزی را برای Coda مشخص می‌کند، با پیروی از این راهبُرد انجمن درگیر مسائل اجتماعی نمیشود.
ما درهیچ نوع مسائل اجتماعی به عنوان عضوی از هم‌وابسته‌های ناشناس حاضر نمی‌شویم.
کُدا هیچ عقیده‌ای در مورد مسائل خارج از انجمن ندارد.
درست همان‌طور که از بحث با دیگران و نصیحت کردن آنها خودداری میکنیم همان‌طور هم انجمن به مسائلی که به Coda مربوط نیست، عقیدهای نمیدهد از درگیر شدن با مسائل عمومی و اجتماعی خارج از برنامه پرهیز میکند.
یک راه برای از بین بردن بحث و مناقشه در گروه این است، که از منابع خارجی مثل کتابها یا کارگاههای غیر از برنامه‌ی کُدا استفاده نشود.
این یک محیط امنی را برای تازه واردین، خودمان وCoda به عنوان کل به وجود میآورد، وقتی در CODA دور هم جمع می‌شویم، ابتدا منافع مشترک را در رأس همه‌ی امور قرار میدهیم، بهبودی فردیمان به‌پایبندی‌ما، به اتحاد CODA و یگانگی و همبستگی نیاز دارد.
متعهد بودن این‌که منافع مشترک ما باید در رأس قرار بگیرد، به انجمن CODA قدرت و پویایی میدهد.
با در نظر داشتن هدف اصلیمان تفاوتها را کنار میگذاریم و به همهی کسانی که تمایل دارند، که رابطهای سالم و انسانی عاشقانه داشته باشند، خوشآمد میگوییم.
ما یاد میگیریم که یک مسئلهی خارجی چیزی است که این پتانسیل را دارد، که ما را از هدف اصلیمان که در قدم پنج به آن اشاره کردیم دور سازد، هرگروه فقط یک هدف اصلی دارد و آن رساندن پیام به هم‌وابستههای دیگر است، که هنوز در رنج هستند، همچنین سنت ده از ماهیت معنوی برنامهی‌ما نگهداری و محافظت میکند.
ما دور هم جمع میشویم تا تجربیات شخصی، نیرو وامید رهایی از عادت‌های ناسالم و هم‌وابستگی‌ها را در میان بگذاریم.
جلسات CODA جایی برای بحث عقایدمان در موضوعات مادی و متفرقه نیست.
ما با احترام به این سنت مکان امنی را برای هرکسی بدون توجه به علائق مذهبی یا سیاسی و عقیدتی ایجاد میکنیم، مهم نیست که ما چه کسی هستیم، یا چه کار می‌کنیم و یا دیگران چه‌کاره هستند، آن‌چه مهم است که در جلسات شرکت کنیم و راهنما بگیریم و قدم کار کنیم، از سنتها پیروی کنیم و روابطی دلخواه سالم و انسانی با محبت داشته باشیم.

سنت یازدهم کدا

خط مشی روابط عمومی ما بر اساس جاذبه است تا تبلیغ، ما باید ناشناسی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.
سنت یازده، در مورد این‌که انجمن و اعضایش چه‌گونه با اجتماع ارتباط برقرار کنند و تعامل داشته باشند، حد و مرزهایی تعیین کرده است، این سنت دو راهبرد دارد، اوّل این که «خطمشی روابط عمومی Coda بر اساس جاذبه است تا تبلیغ».
دوّم این‌که به عنوان اعضای Coda «هریک از ما ناشناسی خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ میکنیم».
جاذبه چیست؟
جاذبه نیروی است که افراد یا اشیا را به سمت یکدیگر میکشاند، هریک از اعضای Coda که روی بهبودی خود کارکرده است، یک ویژگی درونی معنوی و روحانی پیدا میکند که دیگران را جذب خود میکند، در واقع ما روی این ویژگی تکیه میکنیم نه روی نشریات یا تخصصهای خارجی، اعضای جدید چه‌گونه جذب می‌شوند؟
ما زمان و مکان جلسات Coda را میدانیم و نشریات مصوب کنفرانس Coda را میخوانیم و برگه‌های خوشامدگو و آدرس جلسات را توزیع میکنیم.
*ـ با زندگی در برنامه به راحتی جاذبه بوجود میآید، وقتی دیگران تغییرات و آرامش و صداقت ما را میبینند، از ما میپرسند، «شما چه‌گونه تغییر کردید؟»
یا «چه کار کردید؟» سپس در صورت مناسب بودن، تجربیات شخصی، نیرو و امید را در مورد این‌که امروز چه‌طور در بهبودی زندگی میکنیم را با آنها درمیان میگذاریم، مشارکت صادقانهی ما با مردم و تازهواردین آن‌ها را به انجمن جذب میکند.
*ـ سنت یازده از ما میخواهد از تبلیغ خودداری کنیم، تبلیغ چیست؟
تبلیغ میتواند این باشد که برای خودمان مبالغه کرده و یا ما خودمان را به طور حرفهای و رسمی معرفی کنیم، عقایدمان را بیان کنیم و نتایج خاصی را ارائه دهیم، یکی‌دیگر از تبلیغهای نامناسب این است که یک نویسنده و یا گزارشگری بدون آگاهی گروههای هموابسته ناشناس را توصیه و معرفی کند.
*ـ جنبهی دیگر این سنت در مورد ناشناسی صحبت میکند، ناشناسی یعنی ناشناس و غیرواضح و مشخص.
ناشناسی فردی برای هریک از اعضای Coda مرزی ایجاد میکند که در سطح روابط عمومی، ناشناس بمانند، وقتی در بهبودی، ناشناسی فردی همهی اعضاء حفظ شود، درمییبایم اتحاد و یگانگی در Coda به بهبودی فردی اعضای خود نیاز دارد. Coda هیچ سلسله مراتبی ندارد، بنابراین هیچ‌کس برای Coda به عنوان یک مدیرکل صحبت نمیکند.
*ـ چرا ما خطمشی روابط عمومی داریم «هرگروه خط مشی جدا دارد، امّا یک هدف اصلی وجود دارد و آن رساندن پیام بهبودی به هموابستههای دیگری است که هنوز در رنج هستند.» طبق اصول و فلسفه‌ی سنت پنجم.
علاوه بر این، قدم دوازده میگوید «سعی کردیم این پیام را به هموابستههای دیگر برسانیم و این اصول را در همهی مراحل زندگی به اجرا درآوردیم.» به همین منظور، در این مواقع ما هیأت اطلاعرسانی و نشریات Coda را به کسانی که نیاز به کمک دارند ارائه میدهیم، ما فقط آموخته‌ایم که تجربه، نیرو و امید خود را تقدیم کنیم و بقیه‌ی مراحل را به نیروی‌برترمان میسپاریم.

سنت دوازدهم کدا

گمنامی اساس معنوی تمام سنتهای ما میباشند و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم.
سنت دوازده روشن میکند که Coda یک برنامه‌ی کاملاً معنوی است و گمنامی اساس معنوی همه‌ی سنت‌ها است، علاوه بر آن، گمنامی اساس کارکرد و تاثیر مهم برای جلسات و گروه‌های ما است، بنابراین باید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم، این امر و مسئله از برنامه‌ی ما محافظت میکند.
به راستی میتوان گفت، بدون رعایت گمنامی ساختار کُدا از هم میپاشد.
در سنت یازده، مادر مورد معنی گمنام ماندن و رعایت آن در خط مشی روابط عمومی صحبت کردیم، اکنون، در سنت دوازده، ما به دنبال معنویت در مورد به گرد هم در آمدن در حریم جلسات‌مان و کار خدماتی Coda با حفظ روح گمنامی و احترام به آن هستیم.
گمنام بودن نه تنها پنهان کردن نام فامیلی است، بلکه می‌تواند پنهان کردن آدرس منزل نیز ‌باشد.
رعایت آن این امکان را که فرد، مورد قضاوت دیگران قرار بگیرد را کاهش می‌یابد.
زیرا فقط در حریم انجمن، تفاوت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، وجود ندارد و هر شخصی باید روی رهایی از هم‌وابستگی خود انرژی گذاشته و تمرکز کند، مایک فرصت بینظیر برای رُشد و تغییرات داریم، که گوش می‌دهیم و با افرادی که هدف مشابه‌ای با هم داریم کار می‌کنیم.


باحفظ گمنامی یادآوری میکنیم که فقط برای یک هدف اصلی، یعنی رساندن پیام بهبودی به کسانی که هنوز در رنج هستند به دور هم جمع میشویم، حفظ و رعایت گمنامی به ما امنیت میدهد، زیرا فضایی را بهوجود میآورد که ما میتوانیم بدون ترس از قضاوت شدن یا مورد مؤاخذه قرار گرفتن از طرف دیگران، به راحتی صحبت کنیم.
مثلا: ًیکی از اعضاء مشارکت کرد که: من از قضاوت شدن توسط دیگران که اصول ما را نمی‌دانستند، تجربهی تلخی دارم.
اکنون برنامه به من یاد داده است، انتخاب های من باید طوری باشد که رفتارم مورد غیبت و قضاوت دیگران نباشد.
وقتی روی مفهوم گمنامی خود و اصول کُدا تأکید میکنیم، میتوانیم اصول را بر شخصیتها مقدم بدانیم.
بنابراین ما به آنچه گفته شده گوش میدهیم، نه این‌که چه شخصی آن‌ را گفته است و یا ما کارها و غرایض شخصیمان را وارد انجمن نمیکنیم، ما فقط روی عادت‌ها و بیماری هم‌وابستگی خود تمرکز میکنیم.
برنامهی ما برای رسیدن به معنویت یک تعریف چهارچوبی و مشخصی ندارد.
بنابراین هر یک از اعضای انجمن میتوانند راه و باورهای معنوی خود را داشته باشندCoda یک برنامه ی فراگیر است.
سنت دوازده به ما درس میدهد که در اجرای همه‌ی سنتها باید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم.
وقتی ما این اصول را مقدم قرار میدهیم، Coda میتواند سالم و پا برجا بماند. که زندگی ما و خانواده‌ی ما به آن بستگی دارد، سنتها به ما یاد میدهند که هر عضوی و گروهی از هم‌وابسته های گمنام چه‌گونه به خاطر اهمیت گمنامی معنویت و انجمن فراگیر خود را حفظ نماید.

کتاب نارنجی هم وابستگی#

پیشگفتار
گروه انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم ناشناس Coda نیاز شدیدی دارد، که این برنامه در 6 سال اول راه اندازی شده که با گردهمایی بیش از 4000 در سرتاسر جهان و با عضویت تقریباً 100000 نفر رشد یافت.
هیئت خدمات جهانی این انجمن، در مراحل اولیه انجمن هم وابستگان ناشناس، (گروه بنیان گذاران) برای نوشتن اولین نسخه ی این کتاب، همراه شدند تا تجربه، راهکارها و امیدواری های انجمن های دوازده قدمی مختلف را به بیماران وابستگان منعکس و منتقل کنند.
نسخه ی اولیه ی این کتاب با فراز و نشیب زیادی رو به رو گردید، نتیجه ی نهایی زحمات این دوستان به صورت کتابی به چاپ رسید، که خوشبختانه امروزه در اختیار شماست و خدمات شایانی را ارائه می دهد.
اولین نسخه ی این کتاب با نام هم وابستگان ناشناس به بازار عرضه گردید، ولی به محض ورود این کتاب به بازار متوجه شدیم که افراد بسیاری که به بیماری اعتیاد دچار نبوده اند نیز مشکلات مشابهی دارند؛ سرانجام با تلاش بی وقفه اعضای قدیمی، در هر دوره ی چاپ تا حدودی از اشکالات این کتاب کاسته شد.
این کتاب از نتیجه ی چندین سال تجربه ی اعضای انجمن های متعدد دوازده قدمی به دست آمده است با تمام این سخنان در نهایت به این نتیجه رسیده شد که این کتاب را در یک مجموعه بیماری به نام وابستگی های ناسالم خلاصه کنند، و این وابستگی ها به عنوان درخت تناور و معضل قرن معرفی گردید، و باعث شد تا محققان زیادی در جست و جوی راهی باشند که به این بیماران کمک کنند و آنها را معالجه نمایند.
این بیماری و مشکلات حاصله مخصوص یک زمان، مکان یا قشر خاصی نیست.
پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که دوازده قدم درمان رهایی از وابستگی های ناسالم، 12 steep- for Coda بهترین ابزار برای نجات این دردمندان است، معجزه قدم های دوازده گانه چندین سال است که در امر کمک رسانی به معتادان الکل، انواع مواد مخدر، نیکوتین و... کارایی خود را ثابت کرده است؛ کارکرد دوازده قدم یک فرآیند تکاملی مداوم است، که با شرکت در جلسات مشارکتی بی شمار، اخلاق و رفتارهای ناسالم را به نحو شگفت انگیزی بر طرف نموده، همچنین این انجمن در کشورهایی دیگر ایجاد شده؛ به گونه ای که مشاهده می کنیم در سه دهه ی اخیر این انجمن گسترش زیادی در دنیا پیدا کرده و به پیشرفت های بسیاری دست یافته است.
به منظور ادامه یافتن این مسیر بهبودی در کشورهای دیگر، این انجمن با تجدید چاپ این کتاب موافقت نموده است؛ چرا که، با خواندن این کتاب تشویق می شوند تا احساسات، افکار و نگرانی های خود را ابراز کنند.
درست به دلیل این که کتاب گروه هم وابستگان ناشناس، یک اثر در حال پیشرفت می باشد، چون بشر امروز با مشکلاتی رو به رو می شود که تا کنون برای آنها شناخته شده نبوده و نیست.
در واقع ما با ارائه ی این کتاب قصد داریم تا تجربیات کامل، چگونگی بهبودی و نقطه امیدهای تمامی اعضاء انجمن ها را که از سوی قدرت برترمان به نشانه ی معجزه ی دیگر در اختیارمان قرار گرفته، تقدیم شما کنیم.
این کتاب را نه تنها به عنوان یک راهنمای عملی، بلکه به عنوان نمادی از سفر گروهی خودمان می باشد که در اختیار شما قرار می دهیم؛ هم چنین مطالب وارد شده در این مجموعه، مخلوطی از امیدها، تجربیات شادی بخش و دردناک ما می باشد و راهنمای افرادی است که هنوز از رفتار خود و دیگران آسیب می بینند.
بدانید همانا برای رابطه ی معقول و قابل پذیرش با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین، جای امیدواری وجود دارد.
می توانیم از رنج و مشکلات گذشته و امروز، یا ترس دائمی آینده بیرون آییم و به سمت روش جدیدی برای زندگی توأم با آرامش برویم.
اکنون از تمام افرادی که از وابستگی و رفتار ناسالم خود آسیب دیده اند دعوت می کنیم، تا کتاب های مربوط به این انجمن را مطالعه کنند، به این امید که، هر یک از شما آن چه که بسیاری از ما دریافت کرده ایم را دریافت کنید، با آرزوی رهایی و امید به بهبودی از عادت ها و وابستگی ها


مقدمه:
گروه هم وابستگان ناشناس، انجمنی از زنان و مردان است که هدف مشترک آنها، توسعه ی روابط و رفتارهای سالم می باشد.
تنها لازمه ی عضویت در این انجمن تمایل داشتن افراد به ایجاد روابط سالم و رضایت بخش و قطع وابستگی ها می باشد.
ما جمع شده ایم تا از یکدگیر حمایت کنیم و در این سفر، یادگیری، خودیابی، برای عشق ورزیدن با هم سهیم باشیم.
زندگی با اصول معنوی این برنامه به هر یک از ما اجازه می دهد، در مورد گذشته ی شخصی خود و رفتار وابستگی خود صادق باشیم.
به منظور دانش و آگاهی به دوازده قدم و دوازده سنت انجمن کُدا (رهایی) نیاز است؛ چنان چه به بعضی اصول پایبند باشیم، این ها اصول روحانی و معنوی برنامه ها می باشند، راهنمایی ما برای توسعه ی این انجمن، روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران می باشند.
در Coda می آموزیم، یک پل ارتباطی برای قدرت برتر، قابل درک خود بسازیم و همین اصول و انگیزه را نیز به دیگران می دهیم. این فرآیند آغاز شده توسط ما، پاداش درمان ما می باشد.
با فعالیت دست و اصولی عمل کردن به برنامه ی گروه رهایی می توانیم شادی، اعتقاد و آرامش جدیدی را در زندگیمان بیابیم.

 

استقبال
در گروه هم وابستگان ناشناس که در واقع یک برنامه ی بهبود یافتن از رفتارهای ناسالم می باشد، ورود شما را به این انجمن بر دیده ی منت می نهیم و به جملگی شما خوش آمد می گوییم.
هر یک از ما تلاش می کنیم تا از چنگال اسارت بار وابستگی ها رها شویم و به آزادی و آرامش دست یابیم.
ما، تجربه، قدرت و امیدواری هایمان را با یکدیگر در میان می گذاریم.
بیش تر ما به دنبال راه هایی برای غلبه بر رازها، تناقض های درونی موجود در روابط از دوران کودکی تا کنون خود هستیم.
اکثراً در خانواده هایی بزرگ شده ایم که در آن ها وابستگی و اعتیاد مشترکاً وجود داشته است، برخی هم در چنین خانواده هایی بزرگ نشده ایم.
در هر دو مورد در می یابیم، که وابستگی های ناسالم، جزء رفتارهای خودکار ناخواسته و اجباری ما می باشد، در خانواده هایی که به طور وسیع دچار اختلال شده اند، هر یک از افراد شوک عاطفی دردناک و خلاهای دوران کودکی و اختلال در رابطه با خود و دیگران را تجربه می کنند، این افراد تلاش می کنند که از دیگران، هم سانان، دوستان و حتی کودکان خود به عنوان منبع انحصاری هویت (وابستگی) برای خود، ارزش سعادت، پشتوانگی، پناه و مرجع بسازند، وهمه ی این کارها را می کنند تا راهی برای باز گرفتن کمبودها و تحقیرهای عاطفی و خشونت های دوران کودکی بیابند.
گذشته ی ما شامل رفتارها و وابستگی های نیرومندی بوده است که گاهی اوقات از آنها برای غلبه بر وابستگی های خود استفاده می کنیم.
ما به صورت غریزی یاد گرفته ایم که این وابستگی را جایگزین آن وابستگی کنیم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم، اما در Coda یاد می گیریم که دوباره زندگی خود را از نو آغاز کرده و با امیدها و آرزوهای مان زندگی کنیم.
با به کار گرفتن دوازده قدم و اصول موجود در Coda در زندگی مان، روابط روزانه ی خود، چه در گذشته و امروز، برای رهایی از بیماری خود، اصول معنوی آن را تجربه می کنیم.
این برنامه یک روند تغییر و رشد فردی می باشد.
هر یک از ما با سرعت مخصوص به خودمان رشد و تغییر پیدا می کنیم و آن زمان که پذیرای اراده ی خداوند در امورات روزانه خودمان می شویم، به برنامه ی رشدی خود ادامه می دهیم.
نقش ما با تمایل مان تشخیص داده می شود و به ما کمک می کند تا از قید و بندهای عاطفی گذشته و کنترل اجباری دیگران و زندگی، رهایی یابیم.
مهم نیست که گذشته شما دلخواهتان بوده است یا خیر، چه قدر ناامیدانه سعی و تلاش کرده اید، تا به خواسته ی خود برسید، در برنامه ی انجمن رهایی، امید و انرژی برای فقط یک روز جدید دیگر وجود دارد.
دیگر لازم نمی بینیم، به دیگران به عنوان قدرت برتر از خودمان تکیه کنیم.
در عوض در اینجا به قدرت تازه ای دست می یابیم و می فهمیم آن چه را که خداوند برای ما در نظر گرفته است، قدرتی پر انرژی و ارزشمند می باشد


دوازده امید انجمن رهایی
با به کار بردن برنامه ی گروه رهایی، انتظار یک تحول اعجاز آمیز در زندگی ام را دارم، با تلاش صادقانه برای به کار بردن دوازده قدم و دنبال کردن دوازده سنت آن نتیجه و وعده های این انجمن را پیگیری و اجرا می کنم.
1- احساس جدید تعلق خاطر و تعهدپذیری را می شناسم، احساس پوچی و تنهایی از بین خواهد رفت.
2- دیگر با ترس کنترل نمی شوم، بر ترسهایم غلبه کرده ام و با شجاعت، با درستی و بزرگ منشی زندگی می کنم.
3- آزادی و حق انتخاب پیدا کرده ام.
4- خود را از نگرانی، احساس گناه و پشیمانی در مورد حال و گذشته رها نموده ام.
5- دوست داشتن، عشق جدید و پذیرش خود و سایرین را می پذیرم، با خود و دیگران در صلح و آرامش هستم و به حقوق شهروندی آنان احترام می گزارم.
6- یاد گرفته ام که خود را با دیگران برابر بدانیم، در روابط تازه ام با دیگران تجدید نظر کرده ام، برابری من غالباً با انسان های دیگر یکسان می باشد.
7- قادر به توسعه و حفظ روابط سالم و عاشقانه می باشم، با اعتماد کردن به افرادی که قابل اطمینان هستند، نیاز برای کنترل کردن سایرین را از بین می برم.
8- یاد گرفته ام که بهبودی برایم اهمیت زیادی دارد، می توانم دوست داشتنی و دوستدار باشم، اختیار دارم که با خانواده ام به طریقی ارتباط برقرار کنم که این رابطه برای من امن و برای آنها احترام آمیز باشد.
9- می پذیرم که یک مخلوق منحصر به فرد و با ارزش هستم.
10- لازم نیست که تنها برای ایجاد احساس ارزش به دیگران تکیه کنیم.
11- به پیام هایی که از قدرت برترم دریافت می کنم اعتماد دارم و توانایی هایم را باور می کنم.
12-به مرور آرامش ،تغییر و رشد معنوی رادر زندگی ام تجربه می کنم.

 

شروع سفرمان:
شاید برخی از شما، افکاری که در ذیل بیان گردیده را داشته باشید که عبارت اند از:

اگر او تغییر می کرد، همه چیز خوب بود.
نمی توانم این درد، این افراد و آنچه که روی می دهد را کنترل کنم.
من مقصر هستم.
وارد همان روابط گناه آلود شده ام
احساس پوچی و شکست می کنم
من چه کسی هستم؟
اشتباه من چیست؟

نارضایتی و شکست، ما را به اینجا آورده است.
می خواهیم تغییر کنیم و اکنون خواستار این تغییرات در خود می باشیم، می خواهیم از بدبختی فرار کنیم.
می خواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و به زندگی پر همت و سازنده ای دست یابیم.
روابط شاد و سالم، حقی است که آن را می طلبیم
اگر هر یک از افکار بالا به ذهن شما خطور می کند و مربوط به شما می باشد، پس تنها نیستید.
بسیاری از ما در انجمن رهایی، ناراحتی، اضطراب، ناامیدی و افسردگی شدید را احساس نموده ایم، اما به اینجا آمده ایم تا سلامت عقل را برگردانیم، به یکدیگر کمک کرده و به قدرت برتر دست یابیم.
آنچه ما را به اینجا می آورد؛ ممکن است، مواردی چون؛ بحران، طلاق، جدایی عاطفی، حبس، مشکلات سلامتی یا تلاش برای خودکشی، وسواس فکری و رفتاری و... باشد.
بسیاری از ما احساس کسالت، یا ناامیدی یا سردرگمی داریم.
اگر فرد تازه واردی هستید که طالب بهبودی می باشید، به نظر نمی رسد که راضی شوید این لحظات و مشکلات گذشته را به خاطر بیاورید، اما روزی آن را به عنوان یک اتفاق قابل احترام در نظر خواهید گرفت.
بسیاری از ما درد و رنج را به عنوان سرنوشت می پذیریم، بدون احساس پوچی و ناامیدی نمی توانیم میل واقعی برای زندگی مان را تجربه کنیم. (احساس قربانی بودن)
پس از هر سختی، آرامشی قرار دارد.
اکثر ما بدون این عوامل برای متحول شدن و تغییر یافتن تصمیمی نمی گیریم.
راحتی، شادی و آرامش را می خواهیم، اما تمایلی به تغییر و کسب آنها نداریم و برای رسیدن به آنها خود را به زحمت نمی اندازیم، باید بدانیم این احساسات را پذیرفته و تأیید می کنیم و بسیار می ترسیم که از گودال درد و رنج خارج شویم، راضی به درد کشیدن هستیم می خواهیم فقط دردهایمان بیشتر نشود، ما به رفتارهای ناسالم، بسیار وابستگی داریم، دست کشیدن از آن وابستگی ها گاه غیر ممکن به نظر می آید.
هنگامی که تصمیم می گیریم، تا اتفاق جدیدی را تجربه کنیم، از خود می پرسیم، چگونه می توانم این تحول را انجام دهم؟
از کجا می توانیم کمک بگیریم و کارمان را شروع کنیم؟
در ابتدا فکر می کنیم که با کوشش زیاد و مطالعه ی تکنیک های تغییر رفتارها و موفقیت ها و مکاتب رشد فکری می توانیم مشکلمان را حل کنیم.
غالباً انکار یا غرورمان باعث می شود تصور کنیم که می توانیم خودمان به تهایی این کار را انجام دهیم.
از ابراز نمودن مشکلاتمان به دیگران خجالت می کشیم، انکار و غرور موانع بزرگی هستند که توانایی دارند راه های کمک رسانی به شیوه ی جدید تغییرات ما را مسدود کنند

 

وابستگی چیست؟

در این مسیر می آموزیم که ما بیمار هستیم، مهم همین است.
گاه از یک دوست یا روانپزشکی در مورد این بیماری مطالبی را به گوش می شنویم.
نظر آنان در مورد این بیماری ممکن است مختلف باشد، مهم خود شما هستید که آیا اعتقاد دارید که بیمار هستید و نیاز به کمک دارید؟
هرگاه از وابستگی توصیف ارائه می گردد، شگفت زده می شویم، بعضی از وابستگی ها مثل:
عشق، عاشقی و علاقه بیش از حد صحبت می کنند، با آگاهی که در این انجمن پیدا می کنید، آن را به این صورت تعریف می کنید:
وابستگی بیماری است که روح ما را نابود می کند بر زندگی شخصی ما تأثیر عمیقی می گذارد.
تأثیرات شگفت انگیز آن بر خانواده، کودکان، دوستان و خویشاوندان، شغل، سلامتی و رشد معنوی اثر می گذارد.
سست و ناتوان کننده می باشد و اگر تهدید کننده باشدف زندگی و ارزش های ما را نابود می کند، و برای خودمان و سایرین ایجاد خطر می کند.
بسیاری از ما زمانی به این انجمن می رسیم که به دنبال کمک می گردیم، از خیلی جاها ناامید شده و به این جا آمدیم، به مکانی که دست ما را خواهند گرفت و کمک خواهیم شد، اصول معنوی و روحانی برنامه، بر این ویژگی ها بنا شده است.
هنگامی که در اولین جلسه گروه شرکت می کنیم، منبعی پر انرژی برای کمک می یابیم.
هر یک از ما به شیوه های مختلفی به این مکان دست یافته ایم.
برخی با اصرار اعضای خانواده یا دوستان، برخی به توصیه ی پزشکان و روانپزشکان و بسیاری از ما برای رهایی از وابستگی ها یا سایر اعتیادها به انجمن کودا قدم می نهیم.
اعم از این که بحران ما را به کودا آورده باشد، یا کنجکاوی، در اولین جلسه در مورد ویژگی های بیماری مان به اندازه ای می آموزیم که برای خودمان هم مسجل می شود، این جا جای ما است.
این ویژگی ها به ما کمک می کنند تا رفتارها و الگوههای ناسالمی که در زندگی مان و خودمان از آن را، که با وجود ما آمیخته شده اند، تشخیص دهیم.
آیا به جای تعادل در امور جاری زندگی، در اثر وجود عدم تعادل وافراط زندگی می کنیم؟
چگونه با رفتارهایمان به همسر، کودکان، دوستان مان آسیب می زدیم/
آیا رفتارهای بیمارگونه ی ما باعث رکود، زوال و تخریب روابطمان با سایرین می شدند؟
پاسخ به این سوالات باعث می شود؛ بپذیرید «من بیمار هستم و احتیاج به کمک دارم» و بعد از این صداقت با خود، حاضر می شوید تا چنین مسیر بهبودی را آغاز نمایید.
این امر مهم با نگاه صادقانه به خودمان آغاز می شود.
ویژگی های زیر در مورد وابستگی در جزوه ی کودا توضیح داده شده است، «وابستگی چیست؟» به ما کمک می کند، که میزان تأثیر این بیماری را در خودمان تشخیص دهیم:
بسیاری از ما با این سوالات و صراحت بیان؛ مخالفت می کنیم

 

وابستگی چیست؟

آیا من یک وابسته هستم!
قبل از تصمیم گیری، تعاریف و معیار دقیقی از خود و بیماری مان می خواهیم.
همان طوری که در سنت هشتم به آن اشاره شده است، انجمن وابستگان ناشناس یک انجمن غیرحرفه ای می باشد.
هیچ تعریف یا معیار تشخیصی، تخصصی و آزمایشات خاصی را برای این بیماری ارائه نمی دهیم.
آنچه که از تجربیات خود بیان می کنیم، نگرشها، رفتارهای مشخصه و تعریف شده ی خودمان می باشد، که وابستگی بیمارگونه ی گذشته ی ما را تعریف می کنند.
اعتقاد داریم که بهبودی با تشخیص و اعتراف صادقانه خودتان آغاز می شود.
ما عجز و ناتوانی خود را در حفظ روابط سالم و پرورش یک زندگی بدون وابستگی با خود و دیگران، را پذیرفته ایم. دریافته ایم که علت آمدن ما به انجمن مربوط به الگوهای دیرین و مخرب زندگی خود ما می باشد

 

شاخصه های بیمارگونه:

افکار و الگوهای گروه های معتاد و (وابسته)
1- دشواری در تشخیص احساسات.
2- کاستن و تغییر دادن افکار و عواطف، بدون تفکر.
3- خودشان را به عنوان افراد کاملاً فداکار، که برای سعادت دیگران فداکاری می کنند.
4- اعتماد به نفس ضعیف و خودباوری اندک.
5- گروه های معتادان، بدون مصرف؛ قدرت گرداندن زندگی را ندارند.
6- در تصمیم گیری دشواری دارند.
7- به سختی نظر می دهند، اندازه ی کافی یا خوب بودن را ندارند، اعمالشان، تحت تأثیر احساساتشان است.
8- از شناخته شدن خجالت زده می باشند، دوست دارند تحسین شوند یا هدیه دریافت کنند.
9- توانایی ندارند تا از سایرین به منظور برآوردن نیازها و خواسته های خود کمکی درخواست نمایند.
10- ارزش قائل بودن برای تأیید دیگران در مورد افکار، عواطف و رفتارشان.
11- از هر چیزی ایراد و شکایت دارند.
12- به مخاطره انداختن ارزشها و دوستی خودشان، برای رد شدن و عدم پذیرش یا خشم سایرین.
13- حساسیت زیاد نسبت به احساسات دیگران.
14- وفاداری بسیار زیاد و طولانی مدت و باقی ماندن در موقعیت و رفتارهای خطرناک.
15- ارزش قائل شدن زیاد، برای نظرات و احساسات دیگران و ترسیدن از ابراز نگرش ها یا احساسات متفاوت.
16- کنار گذاشتن علایق و سرگرمی های شخصی برای انجام آنچه که سایرین می خواهند.
17- پذیرش س..ک..س به عنوان جایگزینی برای عشق.
18- درغگویی بی دلیل.
19- اصرار زیاد برای درستی افکار و رفتار خود.
20- چنانچه تمایل داشته باشند، به کسی که علاقه ی خود را نشان دهند؛ نمی توانند به خوبی مقدار علاقه ی خود را ابراز کنند؛ چرا که، افراد عادی موقع ابراز علاقه می گویند: دوستت دارم، ولی فرد وابسته می گوید: تو رو خیلی، خیلی دوست دارم

 

نمونه ای فعال کنترل کردن:

1- اعتقاد دارند که بیش تر افراد قادر نیستند از خود مراقبت کنند.
2- تلاش برای متقاعد کردن دیگران به آنچه که باید فکر و عمل کنند یا احساس کنند.
3- ناخشنود می شوند هنگامی که سایرین کمک رسانی آنها را نمی پذیرند.
4- بدون خواسته شدن از آنها، به راحتی پیشنهاد، رأی و راهنمایی خود را ارائه می دهند.
5- هدایا و عنایت هایی به کسانی می دهند که به آنها علاقه دارند.
6- استفاده از تعریف دیگران برای تأیید شدن و پذیرش خود، نیازمند بودن به آنها به منظور ارتباط داشتن با دیگران.
7- دخالت در حق انتخاب دیگران.
8- به راحتی خشمگین می شوند تا دیگران را متقاعد کنند.
بسیاری از ما هنگام خواندن این لیست شگفت زده می شویم زیرا، این لیست ویژگی های ما را توصیف می کنند.
برخی از ما با نوشتن این افکار و عواطف و رفتارها روی کاغذ؛ تسکین داده شده ایم، زیرا امیدواری برای رهایی از درد و رنج ما وجود دارد. برخی هم از تشخیص دادن واقعیت ها خجالت می کشیم.
تعجب می کنیم که «آنها چگونه متوجه ی ان مشکل ما شده اند؟» و بی درنگ می گوییم، اگر این ها از ویژگی های بیماری می باشند، بنابراین کل مردمان دنیا بیمار می باشند.
در اولین جلسه به مشارکت افرادی گوش می دهیم، که در مورد تلاش های خود و این که چگونه توانسته اند با اجرای برنامه ی بهبودی، زندگی شان را تغییر داده اند.
زمانی که در مورد روابط سالم با خودمان، ارتباط با قدرت برترمان و با سایرین می شنویم، یاد می گیریم که چگونه با تغییر روش، آزادی و آرامش درونی را تجربه کنیم.
هنگامی که از آنها، داستانهایی مشابه ی مشکلات ما بیان می شود و احساس می کنیم که در مورد ما صحبت می کنند.
این لحظه یکی از اندک زمان هایی است که احساس یگانگی، هم دلی و هم زبانی داریم، در بین آنها احساس غریبی و تنهایی نمی کنیم.
دلیل این که ما مثل آنها هستیم در می یابیم که اگر آنها برنامه را به کار گرفته اند و زندگی هایشان را بهبود بخشیده اند، پس من هم می توانم این کار را انجام دهم.
با شرکت در جلسات بیش تر، پیام امیدواری را روشن و واضح می شنویم، این پیام را از کتاب کودا و حکایت افرادی که در اطرافمان هستند، می خوانیم و می شنویم.
این پیام ها در ما امیدواری ایجاد می کند که در محیط مناسبی گام نهاده ایم، در صورت تمایل می توانیم به وعده ها و پاداش های بهبودی دست یابیم.
در می یابیم تا چه حد از این بیماری آسیب دیده ایم، بنابراین تشخیص بیماری دشوار است.
درک نگرش ها و رفتارهای فرد وابسته به طور خاص، دشوار می باشد، زیرا بسیاری از آنها مخرب نیستند، به عنوان کودک، از این رفتارها برای سوء استفاده یا بی توجهی استفاده می کردیم، هنوز به آنها وابسته هستیم، مثلاً گاه برای پیش بینی خلق و خوی والدینمان، بهانه ها و مشکلاتمان را به آنها نشان داده ایم.
سپس به منظور جلب رضایتشان رفتارهایمان را براساس خلق و خوی آنها انجام می دهیم.
وابستگی برای بسیاری از ما هنگامی که بزرگ تر می شویم بدتر و آزار دهنده تر می شود.
رفتارهایی که در کودکی برایمان خوب بودند، اکنون باعث نابودی زندگی ما می شوند.
با وخیم تر شدن بیماری، توانایی خود را برای تحمل این درد و رنج ها از دست می دهیم.
هنگامی که احساس درد را تأیید کردیم، می توانیم تصمیم بگیریم که تغییر کنیم.
این تصمیم گیری اولین نشانه ی شروع سلامتی عقل ما می باشد.
هنگامی که مسیر بهبودی را آغاز می کنیم، باید تلاش کنیم برای پذیرش خودمان، صبور، مهربان و با گذشت باشیم.
یادمان باشد که بیمار هستیم، به اندازه ی یک بیمار از خودمان توقع داشته باشیم، هر یک از ما به روش خاص و با سرعت های مختلفی بهبودی پیدا می کنیم.
مسیرهای ما به اندازه شرایط و شخصیتمان منحصر به فرد می باشند. با آنکه هر کدام ما از نقاط مختلفی این مسیر را آغاز می کنیم، اما یک بیماری و هدف بهبودی مشترکی داریم.
این وجهه اشتراک، ما را به هم متصل می کند

 

انجمن کودا
مسیر بهبودی ما با انجمن کودا تأمین شده است، افراد انجمن وابستگان ناشناس، همراهان ارجمند سفر ما در این مسیر ناشناخته می باشند.
در جایی که احساس تنهایی و ناتوانی می کنیم، می توانیم در انجمن احساس صمیمیت و اقتدار داشته باشیم.
یکی از عالی ترین موهبت های برنامه کودا سفری است که با یکدیگر طی می کنیم.
تلاش می کنیم تا یک دیگر را درک و حمایت کنیم.
قادریم که توکل و ایمانمان را در زندگی دوباره آغاز کنیم، به عزت و اعتماد به نفس دست یابیم، درافرادی که این برنامه را به کار گرفته اند و برای پشتیبانی به کودا وصل شده اند، رشد و تغییر را مشاهده می کنیم.
چهره های جدید در کودا همیشه مورد استقبال قرار می گیرند. آنها به ما امیدواری می دهند.
افراد زیادی را می شناسیم که برای بهتر زیستن با ما سفر کرده اند، هرچه تعداد ما بیش تر شود، قدرت و اعتماد در کودا قابل درک می شود، در انجمن ما پذیرش وجود دارد، از قضاوت و نصیحت کردن پرهیز می کنیم، با عشق، حمایت و امنیتی که کودا برایمان فراهم می کند، می توانیم ویژگی های بیماری خود را توضیح دهیم و منابع آن را کشف کنیم. یاد می گیریم که حمایت و راهنمایی دیگران را بپذیریم و به یک قدرت برتر یا به تعبیر خودمان به خداوند اعتماد کنیم. گذشته تلخ خود را تأیید می کنیم و می پذیریم که سر منشأ آن کجا بوده؛ این امر برای بسیاری از ما در سوء استفاده ها یا بی توجهی ها یافته می شود، که در روابط مبهم کودکی خود تجربه نموده ایم.
ممکن است تمایل نداشته باشیم که این تجربیات را «سوء استفاده» و «بی توجهی» بنامیم، اما باید آن ها را به عنوان بخشی از گذشته ی شخصی خود بدانیم. این مسائل نه تنها به صورت روحی و جسمی بلکه به صورت جنسی، معنوی و روحانی برای دوران کودکی ما شناسایی شده و به کار گرفته می شود.
این دوستان به ما به عنوان بزرگ تر از خودشان، احترام می گذارند، در توانایی عشق ورزیدن به خود و دیگران و دوست داشته شدن اثر می گذارند.
اغلب در موقعیت های قرار می گیریم که بر سلامت جسم و روح ما و دیگران تأثیر منفی می گذارد.
برخی از ما قادر نیستیم که احساساتمان را شناسایی کنیم و مسیر خطرناکی را که در آن هستیم درک نمی کنیم و در واقع این مسئله را انکار می نامیم

 

انکار
انکار کردن خودمان، گذشته و حال، مانع بزرگی برای بهبودی و رهایی می باشد.
انکار واژه ای می باشد که اغلب ما از آن در هنگام عدم پذیرش رفتارهای بیمارگونه مورد استفاده قرار می دهیم، رفتارهایی که الگو و ویژگی های آنها را آموخته ایم یا در توضیحات حکایت های فرد دیگری را در مورد آنها شنیده ایم.
اغلب در ناکامی های خود، اشتباهات دیگران را به وضوح در می یابیم. اما قادر به تشخیص اشتباهات خود نیستیم.
برخی از ما ناامید می شویم و به چیزی جز تسلیم شدن، فکر نمی کنیم. از دوستان، خانواده و دیگران کناره گیری می کنیم و بارها عشق و محبت آنها را رد می کنیم، برخی از ما تا حد زیادتری پیش می رویم و این عملکرد «همگانی» را در خانه، ازدواج، خانواده، شغل، دوستی، زندگی اجتماعی و... به کار می بندیم.
اما آنچه که می توانیم انجام دهیم، آن است که به خودمان می گوییم: کارمان درست است، فقط شانس به دادمان نمی رسد، در صورت ادامه دادن به این اعمال اغلب ازدواج ها از بین می رود، روابط مربوط به والدین و خانواده، دوستی ها و مشاغل صدمه می بینند، با آنکه آن را تجربه می کنیم اما باز تمام مسائل را انکار می کنیم.
ممکن است به قدری در انکار و غرور سردرگم شویم، که مجبور شویم برخلاف میلمان، مداخله ی دیگران را به نشانه ی کمکی از سویشان بپذیریم؛ در غیر این صورت سرانجام گرفتار جدایی، طلاق، عملکردهای خطرساز، حبس، تلاش برای خودکشی، بستری شدن در بیمارستان برای بیماری های جسمی، مشکلات روحی، از دست دادن شغل، مبتلا می شویم.
در مسیر جاده ی خاکی و پوچ انکار، پیش می رویم، فکر می کنیم کارمان درست است، از صدمات و تباهی بسیار آسیب می بینیم؛ تلاش می کنیم زندگی خودمان را نجات دهیم، اما با کدام درمان و ترفند و چاره این کار را باید انجام داد؟
سرانجام به نقطه ای می رسیم که دیگر انکار هم مشکل ما را حل نمی کند و تصمیم می گیریم تا از دیگران و طریقه های دیگر هر کمکی را قبول کنیم

 

غرور کاذب
انکار و غرور سپر محافظتی افراد وابسته و هم وابسته می باشد، در لحظات بحرانی و شرایط سخت این دو نقیصه توانایی دارند، تا افراد مشکل دار را آرام کند، غرور کاذب خودش به تنهایی مفهومی دارد و تنها افرادی از آن سود می برند که فهم و درک عمومی پایین تری نسبت به سایرین دارند؛ در حالی که ما غرور را یک امتیاز اجتماعی می دانستیم و برای پوشاندن مشکلات، عیب و عدم آگاهی خود از غرور استفاده می کنیم، تا سایرین به دلیل کمبود و نقصمان، متوجه ی مشکلات مان نشوند. غرور ما را در جهالت اولیه نگه می دارد، چون دریچه ی افکارمان را می بندد.


یک مغرور نیاز به کمک ندارد!

 

پذیرش
با غیر فعال کردن انکار، بهتر است، قادر به تعیین میزان مشکل مان باشیم.
انکار را به عنوان نمادی از وابستگی تشخیص می دهیم و آن را فرآیندی جهت نابودی خود می یابیم، چرا که، مدام به چشم می خورد و در زندگیمان فعالیت می کند و رشد می یابد.
بهبودی در کودا را ادامه می دهیم و با پذیرش واقعیت های زندگی، آنها را جایگزین انکار می کنیم.
به تدریج زندگی گذشته و رفتارهای ناسالم خود را با صداقت، صراحت و تمایل به تغییر و رشد، می پذیریم.
پا را از سد انکار فراتر می گذاریم، خسارت ها و رفتارها و تصمیمات بیمارگونه ی ما از نظر شخصی، خانوادگیف شغل و سلامت جسمی و روحی را که به خود و دیگران زده ایم، تشخیص می دهیم.
در می یابیم که چگونگی وابستگی، ما را در موقعیت عود و فعالیت روابط ناسالم قرار می دهد.
این بیماری بر همه ی جنبه های زندگیمان تأثیر می گذارد.
با روشن بینی مسیر برنامه را طی می کنیم و در می یابیم، که سفرمان با زور، اراده، یا حتی اجبار کسی پیش نرفته است.
گاهی اوقات علت رشد و تغییر خود را با کمک نیروی برتر، به عنوان راهنما در این مسیر می دانیم و آن را تأیید می کنیم.
ممکن است درک کنیم که در یک سفر معنوی هستیم.
با پذیرش بیماریمان متوجه می شویم که تنها نیستیم.
با یکدیگر یاد می گیریم که چگونه دوست داشته باشیم و دوست داشتنی شویم و چگونه سرزنده زندگی کنیم، نه این که فقط زنده باشیم. بهبودی در کودا یک فرآیند روزانه فقط برای امروز می باشد، این بیماری ماست که دایم در مبارزه با ما می باشد.
بهبودی ما یک باره حاصل نمی شود، بهبودی یک روند و پیگیری روزانه می باشد که باید آن را اجرا کنیم و با آن زندگی را سپری نماییم و باید بدانیم که این خود ما هستیم که می توانیم به آن جهت بدهیم.
کسب آرامش عبارتی است که باید آن را حس کرد، احساس آن بیان کننده ی این می باشد، که بهبودی در زندگی ما یک اصل مهم است، به طوری که با احساس آن متوجه ی آسودگی روحی و روانی و متعاقب آن فیزیکی می شویم.
این دستاوردها تأیید کننده ی این می باشند که بهبودی ما در یک لحظه ی معنوی با یک تصمیم گیری، روز به روز متحول شده است

 

خداوندا.
آرامشی را در پذیرش چیزهایی که نمی توانم آنها را تغییر دهم، تشویق برای تغییر چیزهایی را که می توانم انجام دهم و دانشی برای شناخت تفاوت این دو مسئله ی مهم، به من عطا نموده است.
برخی از ما با مشارکت، زمانی که در مورد قدرت معنوی و برترمان سخن می گوییم؛ هیجان زده می شویم.
اگر در برابر قدرت برتر تسلیم شده اید، یا از وجود چنین قدرتی برخوردار هستید، به برنامه ی دوازده قدم درمانی انجمن رهایی خوش آمدید. این برنامه، مذهبی نیست، بلکه یک برنامه ی روحانی و معنوی می باشدف این برنامه ای برای یافتن آرامش است.
افرادی که برای به کار بردن این برنامه ی روحانی، انتخاب آگاهانه ای را انجام داده اند، تصمیم می گیرند که قدرت برتر برایشان چیزی باشد که؛ دوست داشتنی، مورد اطمینان باشد و آنها را درک کند.
با کمک افرادی که در این سفر به ما پیوسته اند، هر یک از ما با امیدواری برای بهبودی تلاش می کنیم.
تمایل به تغییر، رشد و تغییر نسبت به توانایی های مثبت و ارزش های دوست داشتنی در وجودمان را کشف کنیم.
با راهنمایی قدرت برترمان، با به کارگیری برنامه ی خانواده ی کودا خانواده ی هر یک از ما هم امید به بهبودی و زندگی سرشار از آرامش و شادی را در کنار خود ما تجربه خواهند کرد

 

قدم اول


ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.
هر یک از ما تعاریف مختلفی از معنای عاجز ارائه می دهیم، از نظر ما عاجز به کسی گفته می شد که دست و پا ندارد و معلولی می باشد که توانایی انجام امور عادی زندگی را ندارد.
اکنون با آشنایی اصول دوازده قدم معنا و مفهوم عاجز، متفاوت با تصور ما است، هنگامی که روابط مان با خود و خداوند و دیگران تخریب شد، بسیاری از ما سخت تر تلاش می کردیم، تا برای خودمان یک وابستگی جدیدتری پیدا کنیم به شدت از اطلاعات اشتباهی که در طی زندگی جمع کرده بودیم به کار می گرفتیم. لجاجت ما اشکال و ابعاد مختلفی به خود گرفت؛ مغرور شدیم. خویشاوند و سرپرست دیگران می شویم، همرنگ جماعت بودیم.
سرکشی کردیم؛ مقصر شدیم.
به خود و دیگران آسیب رساندیم.
برخی از ما قبل از پذیرش عجز و ناتوانی خود، تا مرز جنون و مرگ پیش رفتیم، زمانی متقاعد شدیم که در مقابل کارهای نادرستی که انجام می دادیم به موفقیت دست نیافتیم.
توانایی خود و دیگران را در کمک و معالجه ناچیز و کوچک دیدیم، فهمیدیم که بیماریی داریم که غیرقابل درمان است، در نهایت دست به دامان مسائل خرافی شدیم، عده ای هم سعادت پیدا کردیم که از اصول دوازده قدم بهره مند شویم، عده ای از شدت درد و ناراحتی خودکشی کردیم، برخی هم در اثر فشارهای وارده مرتکب اعمالی شدیم، که تا آخر عمر در گوشه زندان ها زندگی می کنیم، عده ای در تیمارستان ها تحت نظر هستیم، احتمال دارد که هنگامی به کودا می رسیم که متوجه شده ایم زندگی مان غیرقابل کنترل شده بود. مهارت های خود و دیگران را در مورد کنترل اعمال مان را ناموفق دانستیم، در اولین جلسه ی انجمن رهایی مشکل خودمان را در سایرین دیدیم، عده ای پس از مدت کوتاهی که در یک دوره ی آشنایی به آنها باور پیدا کردیم، برخی معتقد شدیم در این برنامه هم کمک نمی شویم، شک داریم که شرکت کردن مفید و موثر باشد.
اگر بدانیم ما همگی قربانیان رفتارهای اجباری هستیم، زیرکانه، قدرتمند و مخرب هستند که هیچ وسیله ی معمولی قادر به برطرف نمودن آنها نیست.
اگر مقداری با خودمان صادق باشیم، متوجه می شویم زندگی ما کاملاً غیرقابل کنترل شده بود.
با اقرار کردن در اینجا است که افکار قدیمی ما فرو می پاشند و می پذیریم که ممکن است راه دیگری وجود داشته باشد که ما از آن مطلع نیستیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم اول
تمام سفرها با قدم اول آغاز می شوند.
سفر بهبودی شخصی در کودا با اولین قدم کودا آغاز می شود، به منظور درک تخریب رفتارهای ناسالم خود، که همیشه در حال رشد بود، از ناتوانی و عدم کنترل مان در مورد کنترل کردن رفتارهای مان بود، باید در جست و جوی گذشته ی خود و چگونگی رسیدن به این نقطه باشیم.
ممکن بود با طلاق، جدایی، یا مرگ یک فرد دوست داشتنی، تخریب شده باشیم.
ممکن بود دست به خودکشی بزنیم، یا به سمت مواد مخدر و الکل و نیکوتین و اعتیادهای دیگر گرایش یابیم.
بسیاری از ما خسته و ناتوان، بیچاره و با دنیایی راز و رمز خواهان بهبودی بودیم، دست به هر کاری زدیم، هنگامی که تصمیم گرفتیم که تغییر کنیم، سفر بهبودی را با قدم یک آغاز نمودیم، معنی این قدم، تأیید و پذیرش، در عدم کنترل است.
این قدم به ما کمک می کند تا یک عمر تجربه، احساس و رفتارمان را تشخیص دهیم، تعیین کنیم که چگونه از خودمان، دیگران و شرایط و مسئولیت زندگی فرار می کردیم و با کنترل کردن سعی می کردیم یاد بگیریم که قدرت برتر خودمان شویم یا دیگران را در نقش قدرت برتر قرار دهیم.
در می یابیم که خداوند، حق کنترل کردن افراد دیگر را به ما نداده است، اما همه ی مشکلات در دنیا را به ما عطا نموده، به منظور بررسی این که چگونه خودمان و دیگران را کنترل می کردیم یا از آنها فرار می کردیم.
گذشته ی شخصی خود را جستجو و بررسی می کنیم.
سوالات زیر را از خود می پرسیم تا دریابیم که آیا آنها را در زندگی خود به کار گرفته ایم؟
1- چه بی توجهی و بدرفتاری را هنگام بزرگ شدن تجربه کرده ام؟
2- چه وابستگی هایی از زمان کودکی در من بود و هنوز ادامه دارد؟
3- کجا و چرا آموخته ام، هنگامی که مورد بی توجهی یا بدرفتاری واقع شدم، روی برگردانم و فرار کنم؟
4- در دوران کودکی ام چه کسی این رفتارها را به من آموزش یا نشان داده است، که احساساتم را بیان نکنم یا با کسی در میان نگذارم؟
5- در کجا آموخته ام که فرار از دیگران راحت تر از سر و کار داشتن با آنها می باشد؟
6- کجا آموخته ام که دیگران را برای ترس خودم کنترل کنم؟
7- چگونه آموخته ام که به اندازه کافی دوست داشتنی و خوب نبودم یا از دیگران بهتر نبوده ام؟
8- چه وقت، کجا و چگونه آموخته ام که افکار، عواطف و نیازهای خود را به خاطر دیگران انکار کنم، یا برعکس ادعا کنم که جهان دور من می گردد؟
(خود محوری های خود را تشخیص دهید)
9- چگونه متوجه شده ام که هرگز اسرارم را نزد خانواده ام بازگو نکنم؟
10- کجا آموخته ام که با بی توجهی وانکار با مسئله ی سوء استفاده ها رفتار کنم، که این رفتارها از نظر معنوی، عاطفی، جسمی، جنسی یا روحی مضر و گناه آلود است؟
11- آیا آموخته ام، که رفتارها و احساساتم را ابراز کنم، رفتارهایی که اغلب از سکوت تا پرخاشگری بیان شده اند؟
12- آیا آموخته ام، به دیگران اجازه دهم، احساسشان را نسبت به من بیان کنند، اگر این طرو بود چه احساسی داشتید؟
13- کجا و چگونه آموخته ام، که داشتن یک رابطه، من را کامل می کند؟
15- آیا این آموزش ها را از طریق سخنان و اعمال دیگران آموخته ام؟
16- اگر چنین است، از چه کسی آموخته ام؟
17- چگونه با رفتارهای ناسالم زندگی را سپری می کردم؟
18- این که با حس آزادی و رهایی یک زندگی سرزنده ای داشته باشم، آیا آموزشی داشته اید؟
19- احساس واقعی شما در مورد این سوالات چیست؟
با پاسخ دادن به این سوالات در می یابیم، چگونه عجز ما در دوران کودکی توسعه یافته است، اما دانستن این امر کافی نیست. باید غیرقابل کنترل بودن زندگی و رفتارهای مربوط به دوران بزرگسالی خود و بلایی که سر خود و دیگران آورده ایم را درک کنیم.
به منظور بررسی رفتار غیر قابل کنترل مربوط به دوران بزرگسالی، دوره کردن فصل اول و راهنمایی آن در مورد الگوهای انکار، عزت نفس کم، نداشتن انگیزه، اعتماد به نفس، کنترل و عدم رضایت ها مفید می باشند.
به طور ویژه الگوهایی را لیست کرده ایم که رفتارهای مربوط به دوران میانسالی و بزرگ سالی را نشان می دهند.
مهم است برای تغییر غیرقابل اداره بودن، با خودمان صادق باشیم.
با جست و جوی ضعف های زندگی دوران کودکی و غیرقابل کنترل بودن امور زندگی در میانسالی و بزرگ سالی، درک بیش تری در مورد شجره نامه ی شخصی خود را پیدا کنیم.
این کار ما، از مشکلاتمان کم تر و پذیرش ما را بیشتر می کند و بهتر قادریم که رفتارهای بزرگ سالی خود را درک کنیم.
بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم، قدم اول برای مقصر دانستن خودمان یا سایرین، مورد استفاده قرار نمی گیرد.
در جست و جوی سرکوبی مخالفان نیستیم. با مقصر دانستن افراد، به طور بیمارگونه عمل می کنیم و در مقابل بیماری مان ناتوان می مانیم.
به جای مقصر دانستن، تلاش می کنیم تا از تجربیات دوران کودکی و بزرگسالی خود، که در رفتارهای ناسالم ریشه دارند را بررسی کنیم.
می پذیریم، چگونه عجز و ضعف و غیرقابل کنترل بودن در دوران کودکی ما رشد یافته است و به تدریج در رفتارها و روابط دوران نوجوانی و بزرگ سالی، خودشان را نشان داده اند.
می پذیریم هر قدر بیش تر دیگران و خودمان را کنترل کنیم و از آنها فرار کنیم، زندگی مان احمقانه تر می شود.
به جای مقصر دانستن خود و سایرین، مسئولیت احساساتمان را در مورد تجارب کودکی تا بزرگسالی و رفتار تدریجی و رو به رشد وابستگی دوران بزرگ سالی خود را کشف کنیم.
لیست کردن کمبودهایی که در زندگی کودکی و بزرگسالی تجربه نموده ایم مفید است.
از این کمبودها، درد و خشمی که مدتها با ما بوده است رها می شویم. با آزاد کردن این عواطف، افکارهایی را آزاد می کنیم که باعث رفتارهای مربوط به بیماری ما می شدند.
در می یابیم که رفتارهای مربوط به گذشته از قبیل کنترل و فرار از مسئولیت های زندگی باعث یأس ما می شدند.
برخی از ما، اولین قدم خود را با راهنمایان و دوستانی که در بهبودی هستند کار می کنیم.
تجارب، کمبودها و ناامیدی های گذشته را در میان می گذاریم.
با انجام این کار، ژرفای عاطفی، ضعف و غیرقابل کنترل بودن را اشکار می کنیم.
با انجام این کار، گذشته ی خود را می پذیریم، مثبت تر فکر می کنیم و به روش سالم تری با دوستان و با خودمان رفتار می کنیم.
با درک و پذیرش ناتوانی مربوط به وابستگی و غیرقابل کنترل بودن زندگی مان، دری برای راه حل های ممکن می گشاییم.
می پذیریم که تمام تلاش های ما دراین زمینه ها ناموفق بوده است و نیازمند به کمکی برتر از توانایی های محدود خودمان هستیم.
در موقعیت پذیرش و تأیید، به کمک قدرت برتر از خودمان دست می یابیم، تا سلامتی را به ما بازگرداند

 

بحران های روحی
وابستگی، وضعیت بد و آشفتگی را در بیرون و درون ما ایجاد می کند.
درد و ناامیدی برای بسیاری از ما از دوران کودکی درونی شده است و تبدیل به احساسی شده که اشتیاق یا تمایل را از ما می گیرد، روح و روان ما را آزرده می کند.
این احساس می تواند خود را با گریستن برای ناکامی در یک وابستگی عاطفی، احترام کسب نشده، درگیری فکری، نشان دهد.
بسیاری از ما برای پر کردن این نیاز و احساس امنیت، در خود حس ارزش و سعادت مندی را ایجاد نمی کنیم، به همین دلیل مجبور می شویم به افراد دیگر، مواد مخدر، الکل یا سایر اعتیادها و رفتارهای ناسالم روی آوریم.
پاسخ به سوالات زیر کمک می کند تا مشخص کنیم که آیا برای رسیدن به سعادت عاطفی خود به دنبال وابستگی به سایر افراد یا اعتیادها و رفتارها گرایش پیدا کرده اید یا خیر؟
1- آیا برای فرونشاندن ترسم دیگران را کنترل می کنم؟
2- آیا اجازه می دهم که دیگران برای ترس از بی توجهی یا سوء استفاده، من را کنترل کنند؟
3- آیا رفتارم را برای تأیید دیگران تطبیق یا تغییر می دهم؟
4- آیا به عنوان یک فرد، بها و ارزش خود را از طریق میل آنها می سنجم؟
5- آیا به منظور احساس امنیت از دیگران اجتناب می کنم؟
6- آیا توجه ام را بیشتر به خارج از خود معطوف می کنم؟
ما در برنامه کودا در مورد خودباوری، ارزش، اعتماد به نفس، سعادت و کسب انرژی از قدرت برترمان، را می آموزیم، هنگامی که دیگران را کنترل می کنیم با تغییر آنها رو به رو می شویم، برای حفظ ترس و خودخواهی خود را به یک قدرت برتر تبدیل کرده ایم. (خدایی کردن و نقش خدا را بازی کردن)
هنگامی که از دیگران دوری می کنیم و رفتار خود را با تغییرات آنها وفق می دهیم، این کنترل و تغییر دادن را به جای قدرت برتر، از آنها تجویز می کنیم.
هنگامی که خود را به یک قدرت برتر تبدیل می کنیم، یا این قدرت را به دیگران می دهیم، جای اندکی برای قدرت برترمان در زندگی باقی می گذاریم.
این عمل، وضعیت دشوار و بحران روحی و روانی ما را تشدید می کند.
پاراگراف های زیر توضیح می دهند که چگونه وضعیت بحران روحی ما مستلزم کنترل و اجتناب می باشد و همچنین شرح می دهد که شرایط چه موقع استرس آور می شوند

 


فصل دوم
کنترل افراد و شرایط:
بسیاری از ما به کنترل کردن شرایط و افراد اطراف مان افتخار می کنیم.
اگر تصور کنیم از طرف دیگران رد شده ایم یا مورد سوءاستفاده و بی توجهی قرار گرفته ایم، این افراد را به عنوان یک مشکل در نظر می گیریم و با واکنش شدید با آنها رو به رو می شویم.
به طور خاص ممکن است با تسلط بر همسر، فرزندان، اعضا خانواده، دوستان یا همکاران، انرژی زیادی را برای کنترل در آوردن آنان صرف کنیم، یا با تغییر در روش های دیگر به کنترل کردن آنها، با روش آرام یا خشونت و قهر کردن به مدت طولانی باشد.
هنگامی که خشم یا سایر احساسات بر ما غلبه می کند از آنان کناره گیری می کنیم، به دیگران اجازه می دهیم که با احساسات و رفتار خودشان انرژی و نیروی ما را تخلیه کنند.
هنگامی که تا اندازه ای دیگرانر ا به صورت آرام یا پرخاشگرانه کنترل می کنیم یک قدرت برتر می شویم.
حتی ممکن است که کنترل خود را با تکبر، اقتدار یا تعصب افزایش دهیم.
عقاید و رفتارهای دیگران را بی ارزش، احمقانه یا خودخواهانه ارزیابی کنیم.
خود را در یک موقعیت «برتر» قرار می دهیم، ما وقتی در مقابل دیگران قدرتمند شدیم، در مقابل بیماری مان بسیار ضعیف و شکننده می شویم، اصول و روش کودا، تنها روشی است که ما را بر نواقص مان مسلط می کند.
با توجه کردن به دیگران، قدرت برترمان را به آنان می دهیم، به دنبال تأیید سایر افراد هستیم، مورد تأیید واقع شدن دیگران را گدایی می کنیم، تا جایی که از توجه به خود و تمایلات خود رها می شویم.
با ترس از افرادی که به آنها قدرت داده ایم زندگی می کنیم.
از خشم یا عدم تأیید آنها می ترسیم، از ناامیدی، از اجتناب و نارضایتی آنها می هراسیم.
در اصل، تشخیص و انجام احساسات خود را از دست می دهیم و (هرگز آن را به دست نمی آوریم). زیرا در مورد نگرش ها و رفتارهای آنها نسبت به خود دچار وسواس فکری می شویم.
اجتناب از افراد و شرایط، برای بسیاری از ما به قدری سخت می شود که از دیگران می ترسیم از نزدیک شدن و برقراری رابطه ی صمیمانه با آنها را انکار می کنیم.
تلاش می کنیم تا خود را در موقعیت های حساس قرار ندهیم. مهارت پیدا می کنیم تا ترس خود را به خصوص هنگامی که امورات از کنترل ما خارج شده اند، پنهان کنیم، حتی هنگام بی عدالتی یا سوء استفاده از ما ساکت می ماندیم.
در نقش یک قربانی قرار می گیریم و برای اجتناب از مواجهه با مسئولیت ها، ناتوان و بی مایه عمل می کنیم.
ممکن است خود را کاملاً در موقعیت تسلیم قرار دهیم، به راحتی اجازه می دهیم تا دیگران از ما سوء استفاده کنند یا به سختی خود را مجازات می کنیم.
به این باور می رسیم که برای زندگی کردن در اجتماع و روابط هدفمند یا شاد، به اندازه ی کافی لیاقت نداریم.
بیماری مان بدتر می شود، ترس و شرمندگی بر ما غلبه می یابد. دیگران را بیش از حد کنترل می کنیم و گاه از آنها اجتناب می کنیم، این رفتارها افسردگی مزمن را در ما ایجاد می کند.
ترس، احساس گناه و شرمندگی همیشه در ما وجود خواهد داشت. اکثر ما از اهداف و وابستگی های اشتباه پیروی می کنیم.
احساسات خود را با الکل، مواد مخدر، غذا، س..ک..س، قمار، یا کار فروکش می کنیم، اغلب اینها منجر به رفتارهای ناسالم و مزمن می شوند و مشکلات ما را وخیم تر می کنند.
هیچ یک از این رفتارهاف رهایی و آرامش را برای مان فراهم نمی کنند. بدون در نظر گرفتن خود و نیازهای انسانی خود، بیماری مان را در یک موقعیت «برتر از خود» یا «کمتر از خود» در اختیار دیگران قرار می دهیم.
به عنوان یک سرپرست کنترل کننده، یا اجتناب کننده، به صورت خودمحورانه رفتار می کنیم؛ مساوات و برابری از بین می رود.
چه چیزی باعث می شود که نیاز داشته باشیم تا دیگران را کنترل کنیم؟
بسیاری از خود سوال می کنیم:
«ایا این رفتارها سالم هستند؟»
پاسخمان را در رفتارهای مان مشاهده می کنیم.
در گروه رهایی، رفتارمان نسبت به خودمان، دیگران و قدرت برترمان، انسانی و مناسب می شود، در صورتی که رفتارهای ناسالم خودمان را جایگزین رفتارهای سالم کنیم.
ممکن است غرایز فردی، روح یا جسم ما را تهدید کنند.
ما به طرز بیمارگونه رفتار می کنیم و اجازه می دهیم که ترس و خجالت بر زندگی ما حکومت کنند و باعث شود که با شخصیت بیمارگونه و ماندگار گذشته یمان، مثل: کنترل ها و تغییر دادن و فرار از مسئولیت ها، رفتار کنیم

 

ترس
ترس، به نوعی برای بسیاری از ما چون نگهبان و مراقبی می باشد که کمک می کند هنگام بروز خطرات از خود محافظت کنیم، این ترس، ترس سالم نامیده می شود، اما ما برحسب عادت بیماران هم وابسته از ترس برای حفاظت از خود در برابر شرمندگی و خجالت و تحقیر شدن توسط دیگران استفاده می کنیم.
در واقع ترس مان را در احساساتی چون: خشم، رنجش، عصبانیت، زد و خورد، درد یا منزوی کردن، افراط در مسائل جنسی خود نشان می دهیم. غالباً آرام بودن، سکوت کردن، سوء استفاده کردن، گوشه گیری، خشم، خلاف کاری، انکار، دروغگویی، تقلب کردن، از واکنش ترس می باشد.
سایر احساساتی که ترس را نشان می دهند عبارت اند از: نگرانی، اضطراب، عصبانیت، احساس ناراحتی و دلشوره و افسردگی

 

خجالت
خجالت باعث می شود که باور کنیم که احمق، بی ارزش، پایین تر، بی کفایت تر یا ناخواستنی تر از سایرین هستیم.
خجالت ابراز احساس حقیقی ما را کاهش می دهد و این اعتقاد را که انسان های مهربان و مثبتی هستیم را تخریب می کند. عزت نفس ما و احساس برابری ما را در جهان هستی از بین می برد.

تجربه کردن ترس و خجالت به عنوان یک کودک
به عنوان یک کودک، هنگامی که مورد سوء استفاده و بی توجهی قرار می گیریم، هویت و روابط ما با قدرت برتر، با خود و دیگران تخریب می شود.
از روی دادن سرکوب ها و تحقیرها، احساس خجالت و ترس می کنیم و اجازه می دهیم که احساس و سعادتمان توسط افرادی که از ما سوء استفاده کرده اند یا به ما بی توجهی نموده اند کنترل شود.
به عنوان یک کودک سرکوب شده حق انتخاب نداریم.
هنگامی که به سوء استفاده از ما با بی توجهی ادامه داده می شود، خجالت و ترس مان شدیدتر می شود، خودمان را بیش تر رها می کنیم.
با گذشت زمان و از دست دادن امنیت های عاطفی و خانوادگی و اجتماعی (بدون اینکه خودمان متوجه باشیم) سوء استفاده کنندگان به قدرت برتر ما تبدیل می شوند و ما به راحتی به آنها اجازه می دهیم که بر ما تسلط یابند، آموخته ایم که از رفتار و قدرت آنها بترسیم.
با ادامه یافتن سوء استفاده ها، توجه و امکان توسعه ی رابطه ی عاطفی خوب با خود و سایرین و قدرت برترمان کاهش می یابد

 

 

خشونت عاطفی، فیزیکی، جنسی، معنوی
مهارت در ادامه ی زندگی و بقای خود را از یاد می بریم، برای آن که از عهده ی نیازهای آنان به خوبی برآییم، شرایط اسارت بار را می آموزیم. شرایطی که به طور بالقوه ما را در اختیار بیماری های نیروهای برترمان قرار می دهد، سعی می کنیم آنان را کنترل کنیم یا از آنان اجتناب کنیم.
با این رویه و شیوه مجبوریم کودکی خود را رها کنیم، اندکی بزرگ بشویم و سپس سرکشی کنیم.
بسیاری از ما اعمالمان را درک نمی کنیم، زیرا آنها اغلب غریزی شده اند.
ما به صورت اجباری این اعمال را انجام می دهیم، از همان دوران کودکی بحران ها با ما رشد خواهند کرد، هرچه بزرگ تر می شویم، ترس ها و مشکلات هم بزرگ تر خواهد شد، ما هم قادر به حل آن مشکلات نخواهیم بود، تفاوت ها را تشخیص نخواهیم داد.
با گذشت زمان می آموزیم که چگونه با کنترل کردن یا فرار کردن از دیگران، خجالت و ترس خود را پنهان کنیم، و انکار ابزار خوبی است که در این مراحل به کمکمان خواهد آمد.
از همین دوران می آموزیم که از مسئولیت های زندگی خود فرار کنیم، چون فرار کردن و رها کردن هم برای مان تبدیل به عادت و وابستگی خواهد شد و این راه را به عنوان بهترین شیوه بر می گزینیم.
هنگامی که احساس تحت سلطه بودن به ما دست می دهد، مجبوریم به چیزی تکیه کنیم که آن را برای بقا و زنده ماندن بهترین کمک می دانیم.
در این چرخه ی وابستگی گیج کننده که درد آور می باشد، احساس می کنیم کنترل و نظارت بیش تر و بهتری بر زندگی داریم و فکر می کنیم کم تر اجازه می دهیم که قدرتی برتر از خودمان در ما اثر کند

 

ادامه دادن به این رفتار به عنوان بزرگسال

بدون کمک گرفتن، تناقض های عاطفی و الگوهای بقا را به دوران بزرگسالی خود می بریم.
زخم های خود را بدون مداوا و تسکین یافتن با خودمان یدک می کشیم، امیدواریم که آرامش و شادی را بیابیم و گذشته را رها و فراموش کنیم، اما در عوض در روابط دوران بزرگسالی خود شرایط پیشرفته تر و مشابه ای را دوباره ایجاد می کنیم.
تفریط و افراط را وارد اعمال خودمان خواهیم کرد، ما دچار بیماری چه کنم، چه کنم شده ایم، ندانسته و بدون انتخاب خودمان ویژگی ها و قدرت سوء استفاده کنندگان دوران کودکی خود را به افرادی که امروز در زندگی مان هستند، انتقال می دهیم، عادت کرده ایم که دارای اربابان مقتدر باشیم و خودمان هم فرمان بر آنها هستیم.
با این وابستگی ها، گاهی اوقات نیز خودمان شرایط سوء استفاده را برای قدرت برترمان به وجود می آوریم، او را سوء استفاده گر و خود را قربانی می دانیم.
در این روابط هیچ احساس ارامش نخواهیم داشت.
در روابط دوران بزرگسالی توجه زیاد و بی نهایتی را برای کنترل کردن هر گونه نشانه ای از خجالت، سوء استفاده یا بی توجهی صرف خواهیم کرد، ما متوجه گذر ایام و لذت بردن از زندگی را درک نخواهیم کرد، سعی خواهیم کرد با تدربیر با زندگی روبرو شویم، ولی باز شکست می خوریم، چون ما چیزی را آموزش ندیده ایم، از شدت خجالت با دیگران مشورت نمی کنیم، می ترسیم رازمان آشکار شود، اگر دیگران بدانند ما ناتوان هستیم، از سایر افراد یا شرایط فرار می کنیم. در این شرایط ترس شدیدتر از خجالت رشد می یابد.
از این وابستگی یک احساس و پایه ی بی ثبات برای روابط آینده خود استفاده خواهیم کرد، دیگران را به خودمان جذب می کنیم.
(امید برای اشنایی) اما هنگامی که آنها به ما نزدیک می شوند به خاطر ترس از خجالت آنها را طرد می کنیم.

 

بنا کردن مفهوم خود، از یک قدرت برتر
بسیاری از ما در مذاهب شکل گرفته و سازمان یافته ای زندگی می کنیم، یا فعالیم و مفاهیم مختلف مربوط به خداوند یا یک قدرت برتر را آموخته ایم.
برخی از ما امیدواریم که با یک زندگی پرهیزگارانه احساس خجالت و شرمندگی را برطرف کنیم.
حتی تحولات رفتاری کنترل شده ای که با عقاید مذهبی ما در آمیخته اند، رفتار می کنیم، احساس می کنیم انگیزه های ما برای وابستگی متنوع می باشند، اما هنوز از نظر عاطفی در زندگی مان وابسته به افراد سوء استفاده گر و رفتارهای ناسالم می باشیم، از دوران کودکی خود بیش تر به افراد وابسته می شویم، نه خداوند و مذهب!
برخی از ما منکر خدا و ناآگاه هستیم.
از مذاهب هم خوشمان نمی آید، خدا را سوء استفاده گر و مستبد می دانیم.
به دلیل تجربیات منفی که در شرایط خاص با آنها رو به رو شده ایم، از خدا و مذاهب خشمگین هستیم، شاید این خشم سالها قبل وجود داشته است، و ما از آن آگاهی کافی و کاملی نداشته ایم.
برخی هم باور دارند و عشق خداوند را درک کرده اند
در هر دو صورت باید صادقانه از خود بپرسیم که «آیا زندگی مان با صداقت و آرامش همراه بوده است» آیا برای یک رابطه ی امن، سالم و دوست داشتنی با قدرت برترم، خودم با سایرین کار می کنم؟
اغلب می گویم «خیر» ترس و خجالت باعث می شود که به صورت تخریبی رفتار کنیم.
هنگامی که بیماری ما را در بر می گیرد، چاره ای جز درمان به نظرمان نمی رسد، به ناچار نزد متخصصان و روانکاوان می رویم، مشکل ما حادتر می شود، مصرف دارو هم به مشکلات قبلی اضافه می شود، از روی ناچاری و آخرین راهکار در جست و جوی یک قدرت امن تر از خود ما، که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند، می پردازیم.
برای ادامه زندگی و بهبودی باید این کوشش را بکنیم.
در صورتی که قبلاً یک قدرت برتر مثبت را تجربه نکرده باشیم، تعبیر ما می تواند یک فرد مطمئن و پناه دهنده باشد، اگر قبلاً با خدا ارتباط داشته ایم، می توانیم به تقویت کردن این رابطه کمک کنیم.
اعتقادات گذشته ی ما هر آنچه که باشند، می توانیم با همان پایه و اساس معنوی را برای برنامه ی بهبودی اینده ی خود بنا کنیم

 

آغاز سفر بهبودی از وابستگی ها:

در بیماری وابستگی، ایمان و امید خود را به طور افراطی بر خود، همسر، کودکان، خویشاوندان و دوستان و حتی بر شغل و روش زندگی خود را از دست می دهیم.
وقتی وارد انجمن می شویم، اولین تصمیم را با حق انتخاب بر می گزینیم، این کار را برای امنیت، بقا، ارزش و سعادت خود انجام می دهیم.
در مسیر بهبودی، به تدریج زندگی مان را ما به دست یک قدرت برتر دوست داشتنی و قابل اعتماد واگذار می کنیم.
می آموزیم که از رفتارهای کنترل کننده و ناسالم چشم پوشی کنیم، احساسات خود را در مورد آن چه که انجام می دهیم تجزیه و تحلیل کنیم و از کسانی که از نظر عاطفی به اجبار به آن ها تکیه کرده ایم، جدا شویم.
برخی از ما با سرعت به نیروی قدرت برترمان دست می یابیم.
برخی به ناامیدی می رسند، برخی در می یابیم که توانایی ما برای اعتماد به هر کس یا هر چیزی به قدری کاهش یافته است که باید برای آن وقت و زمان صرف کرد.
ما به احساس امنیت نیازمندیم، در یک فضای مطمئن می توانیم به یک باور برسیم که دوستان قدیمی در این انجمن از نیروی برتری حرف می زنند که برایشان کاملاً قابل لمس است، گاه ممکن است به گونه ای رفتار کنیم که گویی ما هم به باور رسیده ایم.
تا این که آن باور در اثر تمرین به اعتقاد و حقیقت تبدیل شود، سخت گرفتن در این مرحله می تواند ما را ناامید کند.
هنگامی که ترس ما شدیدتر می شود، اعتقاد به واگذار کردن حتی بخش کوچکی از اراده یا زندگی خودمان به یک قدرت برتر نیستیم، با دعا و عبادت و مراقبه سعی می کنیم، تا مقداری از ترسمان بکاهیم، برای هر یک از ما زمان کوتاهی وجود دارد تا در یک جمله تسبیح خدای خود را نیایش کنیم.
مثلا بگویم:
«خدایا، لطفاً کمکم کن تا تمایل برای رهایی را پیدا کنم»
باید بدانیم، ما درابتدا جسم خود را به جلسات می آوردیم، سپس به مرور روحمان جذب برنامه خواهد شد.
با ادامه دادن به برنامه ی بهبودی، با اعتماد و اختیار در برابر قدرت برتر تسلیم می شویم و با حضور جسمی و قلبی این قدرت را در خود تجربه می کنیم.
تسلیم شدن و رهایی به این مفهوم نیست که شرایط آن طور که ما می خواهیم می شود. ما در برنامه می توانیم زندگی را آن طور که هست بپذیریم، قبلا با جنگ و عدم پذیرش زندگی خود را مختل کرده بودیم، اما اکنون می توانیم با آرامش، مشکلات را حل یا کنترل کنیم.
قبلاً قادر به حل این مشکلات نبودیم، یا آن را به دست روزگار می سپردیم، متوسل بودن به نیروی برتر ما را قادر می سازد تا اختیار و حق انتخاب داشته باشیم، با این کار یک شخصیت با عزت نفس، متواضع، اما حقیقی را تجربه می کنیم.
می آموزیم که قدرت برترمان افراد بدی را خلق نمی کند.
خوبی در درون همه ی ما، حتی آنهایی که مسئول پیمان شکنی، خیانت، سوء استفاده، آسیب و ترس در گذشته ی ما بودند، وجود دارد. دوست داشتن این افراد امکان پذیر است، اما چشم پوشی از رفتارهای منفی آنها ممکن نیست.
حتی می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم و ببخشیم.
به روش خود یاد می گیریم که چگونه دوست بداریم و دوست داشته شویم و چگونه از خطای دیگران بگذریم و آنان را ببخشیم، هیچ یک از ما حتی با کمک قدرت برترمان عشق نمی ورزیم یا کاملاً سرزنده زندگی نمی کنیم، چون در ذهن ما پرونده ای جهت عشق ورزیدن و دوست داشتن وجود ندارد، ما با آن غریبه هستیم، ما در برنامه چگونگی دوست داشتن و عشق ورزیدن را می آموزیم، حرکت به سمت تکامل انسانیت را ادامه می دهیم.
در می یابیم که کمال گرایی و ایده آلیست طلبی، صرفاً یک تصور باطل است.
در دراز مدت اشتباهات زیادی می کنیم و گاهی به رفتارهای اولیه ی وابستگی باز می گردیم، ما به خودمان حق اشتباه می دهیم، ولی در مقابل عملکردمان مسئول هستیم تا به کسی خسارت وارد نکنیم. هنگامی که در حفظ تعادل عاطفی، قدرت و عزت نفس ناتوان باشیم، به کاری که باید انجام می دادیم ناتوان خواهیم بود و این فرآیند همیشگی می باشد.
با مقایسه ی خود با سایر افرادی که متواضع هستند، به یاد می آوریم که هر یک از ما با تفکر و سرعت خاص خود آنچه را که خواهان آنیم، می آموزیم.
به منظور حفظ ارتباط با قدرت برتر و افراد جامعه، در این نگرش، به اولویت بندی کردن روابطمان سود می بریم.
باید رابطه ی ما با قدرت برتر در ابتدا وجود داشته باشد تا با اتکا به آن ترس هایمان را کم تر کنیم، هنگامی که این رابطه را ایجاد کردیم و آن را توسعه دادیم، بهتر است قادر باشیم رابطه با خودمان را نیز گسترش دهیم.
هنگامی که رابطه با قدرت برتر و با خودمان به تعادل و استحکام رسید، بهتر است بهبودی و بسط ارتباط عاشقانه با دیگران را آغاز کنیم. هنگامی که اولویت رفتارهای سالم تری را در روابط صمیمی خود به کار بگیریم، اجازه می دهیم که قدرت برتر در زندگی ما تأثیر عمیق تری بگذارد.
درک می کنیم و به سمت نیرویی کشیده می شویم که از نیروی ما بسیار برتر و مورد اطمینان تر می باشد. هنگامی که از طریق بهبودی به تقویت کردن رابطه ی خود با قدرت برتر ادامه می دهیم خستگی شدید، افسردگی، اضطراب، یأس و ناامیدی، بی قدرتی و عدم اعتماد به نفس از بین می رود، انرژی بسیاری جایگزین می شوند.
ترس از خجالت گام به گام کاهش می یابد، آسیب ها و احساسات دوران کودکی به تدریج بهبود می یابند.
ما با کودک درون خود آشتی می کنیم و با آرامش اکتسابی این اتفاق شیرین به مسیر بهبودی ادامه می دهیم، دعا و مراقبه و امنیت بیشتری را تجربه می کنیم.
رهایی از رفتارهای کنترلی و تغییر دادن ها کمتر می شود، راحت تر به قدرت برتر اجازه می دهیم تا ما را در سفر زندگی راهنمایی کند.
معجزات بهبودی و رهایی را بهتر درک می کنیم.
انرژی بسیار زیادی را در وجودمان احساس خواهیم کرد، به مصرف الکل و نیکوتین و مواد مخدر مختلف هیچ نیازی نخواهیم داشت و همچنین به حمایت اشخاص دیگر نیاز نداریم، چرا که یک حمایت گر بسیار قدرتمندی را در درونمان حس خواهیم کرد، ما معبودی جز خدا نخواهیم داشت، با عشق و افتخار کنار بندگان خدا در صلح و آشتی بدون نژاد پرستی زندگی شادی را تجربه خواهیم کرد.
روابط دوست داشتنی و شیرین تری با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین برقرار می کنیم.
از مورد توجه قرار گرفتن، که شدیدترین نیازهای مان است، پرهیز می کنیم. ما دیگر نیازی به تأیید دیگران نداریم. برای ارضای اشتیاق جسمی، روانی و روحی خود، به سایر افراد یا به روش زندگی ناسالم روی نمی آوریم.
اراده ی قدرت برتر ما مانند روشنایی هنگام طلوع آفتاب با اطمینان و امیدواری در زندگی تیره و تار ما تجلی می یابد، احساس می کنیم دوستان جدید و دوست داشتنی پیدا کرده ایم و آنان کسانی نیستند جز: خودمان، خداوند، دوستان بهبودی

 

یک برنامه ی پیشنهادی برای بهبودی:

وابستگی یک بیماری مرموز و ابهام آمیز و مخرب می باشد که به راه حل های ساده اما ویژه ای نیازمند است.
ما معتقدیم که این راه حل ها در برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم یافت می شود چون خودمان از آن بهره گیری می نماییم.
برنامه کودا متشکل از موارد زیر است: شرکت در جلسات مشارکتی و گردهمایی کودا، راهنما گرفتن، مطالعه ی کتاب و بروشورهای انجمن، مشارکت، کارکرد قدم های رهایی، خدمت گزاری، انتقال دوازده قدم به تازه واردان، کارکرد سنت کودا می باشد.
قدم های کودا از دوازده قدم الکلی های گمنام و سپس از بسیاری اصول بهبودی در برنامه های دوازده قدم سایر انجمن ها اقتباس شده است و از آنها بهره می کند، میلیونها نفر در جهان این قدم ها و مفاهیم را در زندگی شان به کار گرفته اند.
این قدمها، اقتدار و روح بهبودی شخصی ما را حفظ می کنند، و خودمان مایل هستیم تا آنجا که می توانیم آنها را به کار گیریم.
تا جایی که ممکن است با خودمان، با قدرت برترمان و سایرین صادق باشیم.
شک و تردید، در مورد به کارگیری این قدمها باعث می شود که در مورد همه چیز احساس بدبینی و منفی نگری داشته باشیم، تحول و رشدی که به دنبال آن بودیم کم رنگ می شود، به مدت زیادی دوام نمی یابیم.
بیماری ما دوباره نیروی برتر منفی ما می شود، بر ما حکومت خواهد کرد، بودند کسانی که با این شیوه خودشان را فریب دادند و اکنون در بین ما نیستند و اگر بخواهیم تلاش کنیم که قدم ها را به تنهایی کار کنیم گوشه گیر و منزوی می شویم. کارکرد قدمها با کسی امکان پذیر است که خودش آن را کار کرده باشد، ما فقط به یک نفر اطمینان می کنیم، گوشه گیری یک رفتار معمول مربوط به بیماری ما می باشد. سرانجام بسیاری از ما کمک عاشقانه ی افرادی را که قبل از ما دراین مسیر سفر کرده اند را با کمال میل می پذیریم، این افراد راهنما spaanser در کودا می باشند که به ما طریقه ی آشنایی با دوازده قدم، بصیرت، تشویق و کسب اعتماد به نفس را ارائه می دهند.
آنها به ما کمک می کنند تا درک کنیم که با آشنایی این قدمها به سرعت و کاملاً تکمیل نمی شویم. سرعت و بی صبری عاملی برای توقف و عدم موفقیت ما خواهد شد.
دوازده قدم، ما را از مسیر رفتار ناسالم به سمت روابط سالم و دوست داشتنی با خدا، با خودمان و با سایرین هدایت می کند.
اینها، اولویت برای روابط و راهنمایی برای سالم زیستن و زندگی عاشقانه را ارائه می دهند.
از طریق ماهیت ساده ی این قدمها، در می یابیم که چه کسی هستیم و چگونه به محدوده ی روابط سالم و دوست داشتنی وارد شده ایم.
مطالب ارائه شده در برنامه ی کودا کمک می کنند تا دریابیم که چگونه تجربیات گذشته ما در مورد بدرفتاری و بی توجهی شکل گرفته اند و رفتارهای مربوط به وابستگی و روش زندگی ما را تقویت نموده اند. می آموزیم که چگونه قدرت مورد ادعای اعتیاد و مشکلات را به یک قدرت برتر دوست داشتنی تبدیل کنیم.
زندگی، اراده و بهبودی خود را به قدرت برتر می سپاریم.
ما مسئول بیمار شدن خودمان نیستیم، ولی می توانیم مسئولیت بهبودی و رفتارهای خود را به عهده بگیریم، رفتارهایی که الگوهای مخرب را در زندگی مان تقویت می کردند.
با یادگیری قدم ها کمبودها و نقصهای شخصیتی خود و تشخیص مهارت ها، استعدادها و موقعیت های خود آگاهی پیدا می کنیم، در مسیر انسانیت رشد می یابیم.
در این موقعیت متواضعانه، با تمام توان خود هر کاری را برای تصحیح اشتباهات گذشته یمان و جبران خسارت هایی که زده ایم، انجام می دهیم.
هم چنین تلاش می کنیم تا کاری را که به بهبودی زخم های ما و افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم کمک می کند را تکمیل کنیم.
در این کار مرحله ای، روز به روز می کوشیم تا مسئولیت خود را برای رفتارمان حفظ کنیم.
می آموزیم که رابطه ی خود را با قدرت برترمان عمیق تر کنیم.
به منظور ارزشمندی واقعی و سعادت، راحت تر به قدرت برترمان تکیه می کنیم. سرانجام در می یابیم که اگر بخواهیم برای به دست آوردن آنچه که از کارکرد قدم ها به دست آوریم، نتیجه بگیریم، باید تلاش کنیم تا تجربه، قدرت و امید در بهبودی خود را به افرادی که هنوز از بیماریشان آسیب می بینند منتقل کنیم.
به نظر افکار ما، برداشتن این قدمها، ممکن است ترسناک ترین کاری باشد که تا کنون انجام داده ایم، اما پاداش و بهبودی که حاصل می کنیم غیرقابل ارزش و قیمت گذاری می باشد.
سرانجام با اجرا این اصول در تمام کارهایمان، دستاورد این قدمها، در بخش بزرگی از زندگی روزانه ی ما تأثیرگذار می شوند.
لیست زیر دوازده قدمی می باشد که برای رهایی و بهبودی شخصی از بیماری هم وابستگی و وابستگی و رفتارها و عادت های ناسالم، آن را توصیه کرده اند:
1- ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم و زندگیمان غیرقابل کنترل شده بود.
2- به این باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند سلامتی عقل را به ما بازگرداند.
3- تصمیم گرفته ایم اراده و زندگیمان را به خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم.
4- ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جست و جوگرانه از خود تهیه کردیم.
5- ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.
6- ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
7- ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
8- ما فهرستی از تمام کسانی که صدمه زده بودیم، تهیه کردیم، و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.
9- ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند.
10- ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.
11- ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.
12- ما با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به وابستگان برسانیم واین اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم.
بسیاری از ما در نگاه اول، کارکرد این قدمها را کار دشواری می دانیم. فکر می کنیم که ما هرگز توانایی انجام آن را نداریم.
برخی از ما این قدمها را امری سریع و ساده ای می یابیم که در مدت چند روز یا چند هفته به آن دست پیدا می کنیم.
برخی کاملاً از آن اجتناب می کنیم، حاضریم تحت فشار شدید بحران ها و رفتارهای بیمارگونه قرار بگیریم.
سرانجام با تمایل اگر یقین داشته باشیم، پیش می رویم و در صورتی که بخواهیم زندگی مان بهتر شود، از این قدمها به عنوان بخشی از بهبودی شخصی استفاده می نماییم

 

قدم دوم
ما به این باور رسیدیم که یک قدرت مافوق می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
با شرکت در جلسات و گوش دادن به مشارکت افراد و این که از آرامش خاصی برخوردا هستند، به باور می رسیم.
توضیحات دیگران، در مورد رابطه با یک قدرت برتر را می شنویم. در می یابیم که افرادی که رابطه ی صادقانه و منظمی با این قدرت را دارند و آن را حفظ می کنند، افراد آرام و موفقی هستند. آنچه را که در جست و جویش هستیم، یعنی بهبودی را تجربه می کنیم، زیرا ما اعضاء یک برنامه ی دوازده قدیمی و دوازده سنتی هستیم، کشف و حس این قدرت به عهده ی هر یک از ما واگذار شده است. هر کس با درک و هوش خودش آن را کشف می کند، برای اولین بار در زندگی حق انتخاب پیدا می کنیم، این احساس صادقانه را در سر می پرورانیم که چیزی وجود دارد که می تواند، آنچه را که خودمان نمی توانیم پیدا کنیم، برایمان انجام دهد. برگرداندن سلامت عقل.
در این برنامه، با کمک دیگران (افراد قدیمی انجمن) روشن تر به جهان اطراف نگریستن است.
در قدم دوم یک حقیقت را خوب در می یابیم:
با رفتارهای خود باعث تخریب احساس و زندگی خودمان شده ایم، مهم نیست که این رفتارها چقدر خیرخواهانه باشد یا نه، باور کردیم که احمق بودیم، با خودمان بد کردیم، هنگامی که این رفتارها بی اختیار انجام می شد، همان طور هرگونه اعتقاد در مورد این که خودمان می توانیم آن را کنترل و درست کنیم، نیز احمقانه می باشد.
«تکرار یک عمل اشتباه و انتظار یک نتیجه ی متفاوت، دیوانگی است»
گاهی اوقات صادق بودن با خودمان دردناک تر از صداقت با دیگران است. ولی پاداش این کار بسیار خوب و نتیجه بخش است.
هنگامی به این باور می رسیم که اعتماد و اطمینان ساده ی پیشنهاد شده در این قدم را بپذیریم. بذر انسانیت در ما جوانه می زند، اعتماد به نفس ایجاد شده با پذیرش ناتوانی و عجزمان در قدم یک، پرورش می یابد.
با تمایل به داشتن یک قدرت برتر مثبت و حقیقی، احساس آزادی و امیدواری را تجربه می کنیم و در این منطقه می باشد که باور و اعتقاد ما آشکار می شود

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوم
در قدم یک، با تلاش برای ظاهر شدن در نقش خدا، نقص و عیب های خود را در می یابیم.
می آموزیم که چگونه به دیگران اجازه می دادیم تا خدای ما باشند. در می یابیم که باید به خودمان و افرادی که به آنها قدرت داده ایم کمک کنیم.
با این کار، آماده می شویم تا اعتقاد به یک قدرت برتر از خودمان را تقویت کنیم، قدرتی که بهبودی و سلامت عقل ما را باز می گرداند.
در قدم دوم، این عقیده را ایجاد و تقویت می کنیم.
برای آن دسته از ما که قدرت برتر را درک نمی کنیم یا نمی شناسیم، رابطه ی جدید و فوق العاده با راهنما و دوستان بهبودی را آغاز می کنیم. برای آنان که با یک قدرت برتر ارتباط داشته اند، این قدم کمک می کند تا زمینه های ضعف خود را با تمرین کردن، تقویت کنیم.
از طریق کارکرد در اولین قدم می آموزیم که به عنوان یک کودک اغلب برای کمک خداوند تسبیح و ذکر او را بر زبان جاری سازیم.
اما نسبت به پیام ها بی توجه بودیم یا ارتباط مان ضعیف و کم رنگ بود ولی با این حال دعاهای خود را به خاطر داریم، حس می کردیم ویژگی های این قدرت در زندگی ما اغلب غیر قابل دسترس بود، چود در سردرگمی و دلبستگی های کودکانه خود غرق بودیم.
اکنون به عنوان یک بزرگسال (با احساس کودک آسیب دیده) تلاش می کنیم آن شرایط را رها کنیم و خود را تنها در روابط، بزرگسالی که با روشن بینی به احساسات خود در این مرحله دست رد به پیشنهادها می زنیم.
خودمان متوجه هستیم و می دانیم که در این مرحله، لجبازی و مخالفت خاص کودکی را هنوز هم داریم. تصمیم می گیریم با اعتماد به راهنما و گروه راه جدیدی را هموار کنیم.
ما چیزی برای باختن نداریم!
نیایش با خدا را ادامه می دهیم، اما تا از رفتارمان و از افرادی که ذهن ما را مشغول کرده اند، خود را رها نکرده ایم، هیچ چیز تغییر پیدا نمی کند.
برای دست یافتن به آن، آرامش، امیدواری و احساس هویت و ارزشمندی را به خود هدیه می دهیم.
تا وقتی که بهبودی را در دیگران جست و جو می کنیم، احساس بی ارزشی و حقارتمان بیش تر می شود، زیرا فلسفه ی انسانیت به ما اجازه نمی دهد که قدرت برتر خودمان باشیم، یا این قدرت را به دیگران دهیم.
یادمان باشد که این کار امکان ندارد چرا که، اگر امکان داشت وضعیت ما چنین نبود.
ما در انجمن انتخاب های محدودی داریم و تمایل داشتن به انجام کاری تنها یکی از این انتخاب هاست که به ما آزادی، قدرت و آرامشی را می دهد که به شدت به آن نیاز داریم.
برخی از ما که به کودا آمده ایم قبلا یک خدای دوست داشتنی را باور داشتیم. ممکن بوده است در سختی های زندگی حضور عاشقانه ی خداوند را احساس نمی کردیم فکر می کردیم او ما را دوست ندارد، یا باور کرده بودیم که خداوند در مواقع حساس ما را رها کرده است.
گاهی اوقات شرمساری و احساس گناه در اثر رفتارهای گذشته باعث می شود که باور کنیم برای تضمین درخواست از عشق و حضور خداوند، به اندازه ی کافی خوب نیستیم.
برخی از ما برداشت اندکی از یک قدرت برتر داریم، یا تصویری از قدرت برتر نداریم، یا ممکن است برداشت خود از خداوند را به فراموشی سپرده باشیم یا رها کرده باشیم.
بررسی فصل اول و دوم کمک می کند تا مفهوم قدرت برتر را روشن سازیم. ویژگی های شخصیتی قدرت برترمان، در دوران کودکی ممکن است مشابه با اشخاص مورد اطمینان ما باشد.
گاهی اوقات ممکن است خداوند، برایمان مثل یک رهبر معنوی باشد، یکی از اعضای خانواده یا دوست قدیمی، یا یک فرد، ساختن تصورات و رویایی باشد، که برایمان آرامش بخش است، مفید است که لیستی از ویژگی های شخصیتی و ویژگی هایی که یک قدرت برتر باید داشته باشد که با آن ارتباط داریم یا مایل هستیم ارتباط داشته باشیم تهیه نماییم.
این امر به ما کمک می کند که تعیین کنیم که ویژگی های شخصیتی که از سوء استفاده کنندگان اولیه ی ما بوده است را ندارد.
برای درک بهتر این مفاهیم با سایر افرادی که در کودا هستند صحبت می کنیم و از تجربیات آنها بهره مند می گردیم.
برخی افراد طبیعت، جهان یا گروهی را به عنوان تصویر قدرت برترشان بر می گزینند.
بعضی اعتقاد به قدرت برتر و عقاید مذهبی را گزینش می کنند.
بعضی از نو با زیربنای درست آغاز می کنند و تصویر آن را تقویت و تمرین می کنند.
می آموزیم که آنها چگونه درست مانند ما تلاش می کردند و اغلب علی رغم تردیدها و ترسهایشان معجزات خداوند را در زندگی و رابطه ی خود با خداوند و سایرین را تجربه می کرده اند.
از تجربیات معنوی آنها و چگونگی تأثیر خداوند در زندگی هایشان حتی هنگام بی توجهی آنها به حضور خداوند از انرژی جاری در برنامه بهره مندند.
به ما می آموزند که چگونه زندگی یشان از طریق ایمان و مداخله ی الهی متحول گشته است و گاهی اوقات در رویارویی با شرایط بسیار سخت و تهدید آمیز زندگی توسط خداوند کمک و هدایت شده اند. اعتقاد و باور به یک قدرت برتر برای برخی از افراد دشوار است، زیرا این امر به مفهوم رهایی از ترس های توهم آمیز می باشد.
بعضی می ترسند که نترسند!
باور کردن در برنامه یعنی معتقد بودن و تمایل به این باور که قدرتی برتر از خودمان می تواند آنچه را که قادر نیستیم انجام دهیم را برایمان انجام دهد.
به یاد می آوریم که در قدم دوم تنها از ما خواسته شد که باور کنیم یا تمایل به باور داشته باشیم که قدرتی برتر از خودمان قادر است سلامت عقل را به ما بازگرداند.
لازم نیست که به خدای شخصی، مذهب یا مفهوم معنوی فرد دیگری معتقد باشیم.
قدرت برتر ما باید احساس خوب و مطمئنی نسبت به ما داشته باشد. قدرت برترمان باید یکی از گزینش ها و مفاهیمی باشد که آن را درک می کنیم.
با اعتقاد به این رابطه ی دوباره آغاز شده یا تازه ایجاد شده، آرامش و احساس امیدواری تازه ای را حس می کنیم.
دیگر لازم نیست که خود یا سایرین را کنترل کنیم یا از آنها فرار کنیم. در ابتدا به منظور به دست آوردن اقتدار و آرامش لازم برای حفظ بهبودی و سرزنده نگه داشتن خود در این رابطه، حرکت به جلو را آغاز می کنیم.
در قدم دوم، باور و اعتقاد تازه و پذیرش مسئولیت را تجربه می کنیم. خداوند قادر به هر کاری می باشد ولی به بعضی از کارها مداخله نمی کند به خصوص دست یافتن به بهبودی را به عهده ی خودمان قرار داده و تنها این خود ما هستیم که حرکت و نقش خود را ایفا می کنیم.
هر روز باید تلاش کنیم که رابطه ی خود با قدرت برترمان را از نو آغاز و تقویت کنیم، تجربیات، رشد و امیدواری تازه مستحکم شده ی خود را با سایر هم دردان در میان می گذاریم.
اکنون به کمک و باور یک قدرت برتر دوست داشتنی آماده شروع کردن قدم سوم هستیم

 

قدم سوم

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به خداوند بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم

یک تصمیم گیری:
ناتوانی بر عدم کنترل رفتارهای بی اختیاری را که مدت ها انجام می داده ایم را پذیرفته ایم، عجز و ناتوانی در مقابل آن را در قدم اول کار کرده ایم، به باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند به درد ما تسکین دهد.
فلسفه ی ایجاد قدم سوم به راحتی برایمان آشکار می شود.
اگر باور کردیم که ناتوان و عاجزیم و یک قدرت برتر می تواند ما را کمک و دگرگون سازد.
چرا آن را نپذیریم؟
چرا هنگام عدم موفقیت در کارهایمان، فرصتی به خدا نمی دهیم؟
علاوه بر این، به جز بدبختی چه چیزی برای از دست دادن داریم؟
اراده و زندگیمان، توهم و ایده های پوچ قدیمی، مثل اراده و قدرت شخصی!
آنها هنوز هم آمادگی دارند تا ما را به دنیای درد و رنج کافی باز گردانند و گرفتارمان کنند، آنها بار دیگر آمادگی دارند تا در ما توهم اراده و قدرت فردی ایجاد کنند که در زندگی و بهبودی خود و سایرین در نقش خداوند ظاهر شویم. گاهی اوقات ترس ها و تردیدهای قدیمی با تفکر تازه ی ما و اصول برنامه مخالفت می کنند.
باور می کنیم که این برنامه برای سایرین به کار گرفته شده است اما ما متفاوت هستیم.
به درد ما نمی خورد، با از دست دادن امیدواری توانایی مان را برای تغییر و تحول مورد نظر بیماری مان را زیر سوال می بریم.
تصمیم گیری در این برنامه باعث می شود تأیید کنیم که این برنامه بیهود نیست، بلکه کار درستی است که در یک زمان روحانی و معنوی خوشایند انجام می دهیم.
سپس می بینیم این برنامه فرصت زندگی کردن به عنوان یک انسان کامل را به ما نشان می دهد.
اگر این برنامه را می خواهیم باید تمایل داشته باشیم پیش برویم حتی اگر این به مفهوم درخواست کمک از خداوند بیش از یک بار باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم سوم:
در این قدم توسعه و تقویت رابطه با خدا را ادامه می دهیم.
پس از خواندن متن این قدم و آنچه که برای انجام دادنش توصیه می کند باز می ایستیم. به آگاهی و احساساتمان در مورد تصمیم گرفتن می اندیشیم. این قدم، قدم تفکر و تصمیم گیری است و سیر و سلوکی می باشد که ما در ذهن خود انجام می دهیم.
از ما خواسته شده است که از خود و سایرین رها شویم.
برای اولین بار تصمیم می گیریم، به آزادی از قید و بندهایی است که به گردن بسته ایم نیاز داریم. می توانیم برای مراقبت از تمام چیزهای ارزشمند، رازهایمان، داشته های مهم، به خداوند اطمینان کنیم.
اطمینان کردن برای بسیاری از ما آسان نیست.
سال ها اعتقاد و امید خود را بر دیگران و خودمان معطوف نمودیم. بسیار سخت است ما عادت داریم برای فراهم کردن آرامش، شادی و سعادت به هر چیزی جزء خداوند تکیه کنیم. هر چه را که به کسی سپردیم نتوانستیم آن را پس بگیریم. با ما هر آنچه خواستند انجام دادند، در عین بی وفایی و خیانتشان وفا دارانه به پایشان ایستادیم در نهایت با دلی شکسته، ایمان از دست رفته در لاک خودمان خزیدیم. اکنون در برنامه از ما می خواهند همه چیزمان را به دست خدا بسپاریم. به ما گفتند که نترس هر چیزی که به خداوند می سپاری، می توانی هر وقت که دلت خواست آن را باز پس بگیری، ترس در این تغییر و رشد باعث رکود ما در اثر ترس از اعمالی که در گذشته با ما شده می باشد.
تغییر دادن و کنترل کردن این و آن و فرار کردن از سختی ها و مسائل مجهول، یکی از خصلت های بیماری وابستگی می باشد. این فکر مستلزم زمان زیادی است.
انرژی و کمک از راهنما و اعضای قدیمی می باشد. می دانیم که خود را تسلیم نموده ایم، سلامتی عقل هم نداریم و بهتر می بینیم که قدرت اراده یمان را به دیگری بسپاریم، کسی که به ما خیانت نکند. هر وقت هم خواستیم امانت مان را پس بدهد. برخی از ما دعا و عبادت می کنیم و به کمک خدا امید داریم.
اما تا زمانی که از وابستگی ها رها نشویم، ترس های ما ادامه دار است. در هر موردی یا هر تصمیم گیری فکری، ابتدا ترس در ما فعال می شود. در این قدم هم ترس خود را در اشکال گوناگون نمایان می کند. خود درگیری در این قدم به خوبی نمایان است. در هر صورت ما باید از این مرحله خارج شویم.
با به کار بردن قدم یک و دو در می یابیم که کنترل و فرار از مسئولیت ها دیگر موثر نیست و دیگران مسئول شادی و بهبودی ما نیستند.
در می یابیم که چگونه، خداوند حاضر است در زندگی ما دخالت کند و ما را در مسیر بهبودی و مسائل دشوار زندگیمان یاری رساند. با تکیه دادن به قدرت و اراده ی خداوند دست از اراده و قدرت پوشالی خود و دیگران بر می داریم. این کار یک باره اتفاق نمی افتد. به مرور انجام خواهد شد. با این که تکیه کردن به سایرین زودگذر است، ولی نتیجه ی آن دردناک و تحقیر آمیز خواهد بود و در نهایت خواسته ی ما انجام نخواهد شد.
ما از قدرت برترمان به درک و مفهوم بهتر و جدیدتری دست یافته ایم. می دانیم او مورد اطمینان و اعتماد است، دوستان با تجربه ی خود وجود آن را در مشارکت هاشان ابراز می کنند. آنان پیشنهاد می کنند بهتر است هرچه زودتر با روشن بینی و آزادی تصمیم بگیریم. این حق مسلم ماست تا زمانی که قلب و فکر خود را به خداوند معطوف نکنیم در اسارت افکار، احساسات و رفتارهای بیمارگونه خود می باشیم.
با این تصمیم گیری، به خداوند اجازه می دهیم تا از ما و سایرین در زندگیمان مراقبت کند، با وجود آن که در هر مرحله ی این تصمیم گیری وحشت بیش تری به سراغمان می آید.
اگر خداوند آنچه را که فکر می کنیم برایمان بهترین است انجام ندهد چه؟
اگر روند زندگی و چیزها آن طور که می خواهیم پیش نروند چه؟
اگر آنها تغییر نکنند چه؟
اگر سایرین با متحول شدن ما در بهبودی دوست مان نداشته باشند چه روی می دهد؟
ترسمان به عنوان یک بیماری قابل فهم و درک شده است. این ترس زیربنای نیاز شدید بیماری ما را به کنترل کردن شرایط و فرار از خودمان تشویق می کند.
این ترسها به خاطر رها شدن ما از زیر بار کنترل ظاهر می شوند و از نظر عاطفی در یک شرایط بد روحی قرار می گیریم.
هنگام مواجه شدن با این ترسها در یک چند راهی قرار می گیریم:
آیا در زندگی خود به خداوند می توانم اعتماد کنم؟
آیا اراده و زندگی خود را به او بسپاریم هر وقت خواستم آن را به من بر می گرداند؟
به یاد داریم که از ما خواسته شده است که تنها یک تصمیم بگیریم. خواسته اند که اطمینان به خدا را تجربه کنیم.
توانایی ما برای اطمینان کردن به یک طریق سالم و درست، بیش تر از آن که خوشایند باشد ما را نگران می کند. مثل راننده ای که فرمان ماشین خود را به دست کس دیگری سپرده است، چرا که، می ترسد به مشاین و داشته اش صدمه بزند. این ترس ما متاثر از وابستگی های ما در زندگی است.
توقع نداریم که بدون ترس و تردید این تصمیم را بگیریم.
برای اینکه به ترسها فائق آییم از خداوند می خواهیم تا شجاعت و قدرت انجامش را در وجودمان قرار دهد. در این قدم ما تجربه و درک راهنما و دوستان هم دردمان را بررسی می کنیم. برخی از ما زمان و مکان ویژه ای را برای برداشتن این قدم تأمین می کنیم.
در هر صورت هنگامی که آماده باشیم این دعا ما را کمک می کند

 

قدم چهارم

ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم.

بی باکانه و جستجوگرانه:
دقیقا به این مفهوم است که به دقت جست و جو و بررسی کنیم تا چیزی را که گم شده یا پنهان شده است را بیابیم و بدانیم، یاد بگیریم شجاعانه به معنی شجاعت که به دلیری و تسخیر نشدنی تعریف شده دست می یابیم، اگر «جست و جو کردن» به معنی گشتن به دنبال چیزی که گمشده یا پنهان شده باشد، به حقیقت در شرف یک ماجراجویی خوب و هیجان انگیز برای کشف خود واقعی می باشیم.
اما کلمه ی «شجاعانه» حکایت دیگری است.
بسیاری از ما هنوز معتقدیم که دستیابی به این فرآیند بدون ترس امکان پذیر نیست.
مااز افرادی که احساسی مشابه ی احساس ما را دارند تجربه می گیریم، توسط آنان دلداری وتسکین داده می شویم، سپس در می یابیم که تنها نیستیم. ما این سفر را با دعا و کمک خداوند شروع کردیم. خداوندی که در طول این مسیر با مهربانی ما را راهنمایی می کند.

ترازنامه ی اخلاقی از خودمان
اولین بخش این قدم، نگرشی را تعریف نمود که با به کارگیری آن این قدم را با سازگاری و آرامش برداشتیم.
نگرشی که دقیق موشکافانه و بی باکانه بود.
دومین بخش قدم چهارم به ما تمرکز و جهت می دهد.
این ترازنامه شخصی مربوط به رفتار شخصی ما در بسیاری از دوران زندگی که به یاد می آوریم می باشد.
کلمه ی «اخلاقی» معنای زیادی دارد. در بین آنها کلماتی مثل صداقت، هدایت، درستی، روراستی وجود دارد.
پیام قدم چهار واضح است.
حسابرسی از خودمان باید صادقانه و درست باشد نه انتقادی و انتقام گیرانه و تحقیر آمیز. اگر قرار باشد که این حسابرسی کاملی باشد، لازم است که تمام بدهی ها و بستانکاری های خود را لیست کنیم.
یعنی یک تصویر دقیق درست و متعادلی از خودمان برداریم.
برای برخی یافتن نقاط خوب دشوارتر از مواجه شدن با کمبودها و نقص های خود می باشد.
اگر برای حسابرسی دیگران باشد، یا تأیید کردن ویژگی های مثبت خود، برداشتن این قدم ما را کمتر آزار می دهد.
این را بدانیم که ما به این انجمن آمده ایم تا مشکل خود را برطرف کنیم. این اعمال توسط خودمان درست می شود. ما مسئول کسی نیستیم. ابتدا هر احساس یا رنجشی دارید را لیست کنید. ما توسط راهنما و سایرین تشویق شده ایم که هر دو کار را انجام دهیم، زیرا هر یک از این ها جنبه ی مهمی از یک ترازنامه ی کامل می باشند

 

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم چهارم

تا کنون بر ایجاد رابطه و تجدید رابطه با خداوندی که او را شناخته ایم تأیید نمودیم.
در قدم چهارم، سفر معنوی و درونی بهبودی در رابطه با خودمان را آغاز می کنیم.
بسیاری از عقاید، مذاهب و فلاسفه از تزکیه ی روح به منظور تکامل معنوی صحبت و سفارش می کنند.
درست مثل این که آب را بجوشانیم تا ناخالصی های آن برای نوشیدن از بین برود. این فرآیند را انجام می دهیم تا از زندگی درست و کامل تری بهره ببریم.
بهتر است قادر باشیم تا خوبی های خود را از افکار و رفتار ناسالم جدا کنیم و قدردان آنها باشیم.
تزکیه ی ما از طریق به کار بردن قدم چهارم ارزیابی صادقانه و دقیقی انجام می شود.
برای ادامه دادن فرآیندها و برای این که انسانی شویم که خداوند از ما در نظر داشته است، به این قدم توجه می کنیم.
ممکن است قدم چهارم دشوار به نظر آید، زیرا اغلب باعث یادآوری خاطرات دردناک گذشته می باشد.
به خصوص خاطراتی با احساس رنج و شرمندگی و گناه تلاش می کنیم از انجام آنها شانه خالی کنیم.
با احساس این مسئله، قدم اول را دوره می کنیم.
عجز و ناتوانی و غیرقابل کنترل بودن را به یاد داریم.
در مورد قدرت و امیدی که در قدم دوم ارتباط با قدرت برترمان را تجربه می کردیم، تفکر می کنیم.
در قدم سوم آموخته ایم که ترس های خود را به خداوند بسپاریم. به منظور حمایت و امنیت، از راهنما و سایر افراد در کودا تجربه می گیریم.
می دانیم که تنها نیستیم. افراد زیادی قبل از ما این قدم ها را تجربه کرده اند؛ به خداوند تکیه می کنیم تا در این سفر دشوار ما را راهنمایی کند.
به یاد داریم که شجاعت ما برای تکمیل این قدم ناشی از عدم حضور ترس نیست. در هر قدم ترس با ما هم سفر است. مهم تمایل ما برای طی کردن این قدم می باشد.
برای درک توانایی ها و ضعف ها، بدهی ها و بستانکاری و نقص های درونی و این که چه کسی هستیم و در نتیجه ی بیماری مان چه کسی می شدیم!
سعی و تلاش می کنیم.
ما به دنبال درک و پذیرش هستیم نه شعله ور ساختن احساسات خود.
این قدم بخش بسیار مهمی از بهبودی ما می باشد. شکلی از یک جراحی عاطفی که مستلزم مهربانی و توجه است.
اشاره کردن به چگونگی کارکرد قدم چهارم کودا به منظور درک و بصیرت، جست و جو کردن حمایت، راهنمایی و تجربه ی راهنما و دوستان سالم را مفید می یابیم.
روش های متعددی برای تکمیل قدم چهارم در دسترس می باشد.
در بررسی زندگی گذشته و حال خود، لیستی از افرادی که در رفتارهای مربوط به رفتارمان متأثر شده اند تهیه می نماییم.
خداوند، خودمان، همسر، کودک، دوستان، اعضای خانواده و همکاران و افرادی که در فعالیت های گوناگون در کنار ما شرکت کرده اند را در لیست ذکر می کنیم.
اگرچه، ممکن است به یاد آوردن رفتارهای ناسالم دشوار باشد.
این رنجش ها در 5 زمینه خلاصه می شود که عبارت اند از:
عاطفی، جسمی، جنسی، روحی، معنوی
و رفتارمان می تواند شامل موارد زیر باشد:
دروغگویی بی مهری
کنترل تنبیه کردن
فرار کردن شرم ساری
توهین آمیز ناگوار و سخت
پرخاشگری توهین کننده
دلخوری گرفتاری
خشم مراقبت بیش از حد
انتقام گیری کنترل بیش از حد
قربانی کردن بیش از حد احساسی
تسلیم در برابر دیگران آزار دهنده
قضاوت ناتوانی
بی توجهی خجالت و شرمندگی
ترسو بودن تنفر از خود و دیگران

اگرچه لیست بالا کلی نیست و تنها ما آن را به عنوان شروع جست و جو ارائه داده ایم.
به منظور صادق و دقیق بودن، باید از خود بپرسم که آیا با خداوند، خودمان و با سایرین به این صورت رفتار کرده ایم؟
آیا بدرفتاری از ما سر زده است؟
آیا از آنها بیزار بودیم؟
با خداوند خودمان و سایرین از نظر عاطفی، جسمی، جنسی، روحی و معنوی، درگیر بوده ایم و به آنان خسارت وارد کرده ایم؟
به دلیل این که ممکن است توسط سایرین به بدرفتاری های خودمان با قضاوتشان واکنش نشان دهیم و به آنها پاسخ می دهیم. توجه کردن به برخی از رفتارهای مربوط به بیماری مان آسان است.
بعضی توانایی انجام دادن این کار را ندارند، تنها باعث حفظ و ادامه یافتن این نواقص رفتارها می شوند و اما بدانید که پنهان کردن آنها سبب نمی شود که مسئول تغییر دادن آنها نباشیم. برای اطلاع از این که چه احساساتی باعث رفتارهای مربوط به عود بیماری ما می شوند، برای تعیین نتایج رفتارهای ناسالم مربوط به بیماری مان، نسبت به اشخاص، خودمان، سایرین و روابط انسانی کمک می کند، در آخر به تعیین احساسات مان در مورد رفتارهای مربوط با بیماری مان را کمک می کند.
احساساتی که باعث این رفتارها و نتایج آن ها می شوند.
مثال ها وارد شده از چنین رفتارهای کلی می باشد.
ما در رفتارها و واکنش های مربوط به وابستگی چه خسارت هایی به خودمان زدیم.
احساساتی که باعث این رفتارها می شدند، برایمان مهم است. با شناسایی آنها خودمان را از گزندشان دور می کنیم.
شرمندگی در مورد عدم مسئولیت برای امور مالی؛ ترس از قضاوت در مورد من.
ترس و خشم در مورد مسئولیت مالی و کمک گرفتن و بی توجهی به مسئولیت های مالی من را از نظر اقتصادی و عاطفی به اشخاص دیگر وابسته می کند، کنترل کردن بهتر از آن است که از نظر اقتصادی مسئولیت من را به عهده بگیرند.
باقی ماندن در نقش یک کودک در رابطه یمان با فرد هم وابسته، نه یک فرد هم تراز با او، احساس در مورد رفتارها و نتایج آنها غمگینانه، شرمندگی، گناه کاری خواهد بود.
رفتارها و واکنش هایی مربوط به دلخوری ها، عصبانیت، تحقیر و طعنه آمیز بودن، بدرفتاری کردن های دیگران با من از نظر جنسی، لفظی و جسمی، عاطفی بدون کمک گرفتن یا برطرف شدن این رنجشها.
احساساتی که باعث این رفتارها می شوند، مثل ترس، خشم و شرمندگی در هنگام مواجه شدن با این مسائل که اگر ما به او بگوییم، من در کودا تحت درمان هستم، می ترسم که با من بدرفتاری کنند یا ترکم کنند.
ترس از این که به عنوان یک احمق یا «فرد بد و ناتوان» در خانواده لقب بگیرم، کمبود عشق و نزدیکی با بنده گان خدا، خطر درمورد این که کودکانم رازهای عاطفی من را متوجه شوند و تردم کنند.
رها کردن و بی توجهی به احساساتم در این مورد، اعمال خشم، ناخشنودی و تلخی با خود و دیگران برای پوشاندن صدمات، ترس و شرمندگی درباره ی بد رفتاری ها، برای دستیابی به احساس قدرت در برابر انسان های سوء استفاده گر، احساس حقارت، از این که یاد نگرفته ام به روش صحیح یا به صورت مستقیم روی پای خود بایستم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج آنها، در تنهایی، غمگین، شرمنده، ترسیده، خشمگین، ترس و وحشت از این که دیگران جلوی من بایستند، خشمگین بشوند یا ترکم کنند، رهایی و بی توجهی به احساسات خودم، به خود متکی نبودن، به خودم و رابطه ام بی توجهی کرده ام. دیگران را قادر ساختم به خشم خود در مورد من ادامه دهند. با سکوت آنها را کنترل کردم.
با تنبیه او، با قهر کردن، عدم صمیمیت با آنها را حفظ نمودم.
احساسم در مورد رفتارها و نتایج گرفته شده از آنها تنها، غمگین، ترسیده، شرمنده، گناه کار با پیش رفتن در این روش و کارکرد، در می یابیم که الگوهای مربوط به رفتارمان آشکار می شود.
بسیاری از اوقات، به طریق مشابه یا نامتعادل با افراد رفتار می کردیم، درست مثل وقتی که با یکی از والدین یا یک فرد مورد اطمینان دوران کودکی خود رفتار می کردیم.
اغلب نقش فرد دیگری را به این افراد می دادیم واین امر به ما اجازه ی دیدن نقش واقعی آنها را نمی داد.
نادانسته در روابط بزرگ سالی مان الگوهای مشابه یا ناسالم و سوء استفاده گری را ایجاد می کردیم.
گرچه این رفتارها را از دوران کودکی آموخته ایم، اما باید مسئول رفتارهای امروز خود باشیم.
به منظور بررسی کامل و درک ارتباط با خودمان و ایجاد تعادل در به کارگیری قدم چهارم باید توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت خود را بررسی کنیم.
بازگشتن به نهاد کودک درون برای درک این هدف سودمند است. این کار را با هدف تهیه ی لیست جدیدی از این افراد و تعیین رفتارهای مثبت، سالم، مناسب و عاشقانه در روابط با یکدیگر انجام می دهیم.
افرادی را که رفتارهای مربوطه را تجربه نکرده اند، کمبودهای خود را به این لیست بیافزایند، افراد، توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای مثبت در این روابط مفید است.
همچنین ممکن است ستونی را برای تعیین این که چه موقع نسبت به قبل سالم تر رفتار می کنیم را در نظر بگیریم تا پیشرفت مان را در این سفر بهبودی نشان دهد، تهیه کنیم.
تشخیص این رفتارها برای برخی از ما دشوار است.
سوال پرسیدن از راهنمایان، دوستان سالم، همسر و اعضای خانواده در مورد توانایی هایمان و رفتارهای مثبتی که جدیداً خردمندانه می باشد.
با روح و ذهنی باز، باید تلاش کنیم به آنچه که آنها می گویند گوش کنیم.
گاهی اوقات سرکوب شدن برایمان به جای شرمندیگ و ترس از گذشته آسان تر است.
درست مثل رومیزی که زیبایی یک میز اعلا از جنس چوب بلوط را می پوشاند، خجالت و ترس، توانایی مشاهده ی زیبایی های خدادادی، استعداد و خوبی هایمان را می پوشاند.
هنگامی که از نقطه ی بهتری به روابط تازه ی مان با خودمان می نگریم، در می یابیم که اصلاً افراد بدی نیستیم.
مفهوم شرم ساری که به عنوان یک کودک تحقیر شده در مورد خود آموخته ایم، صحیح نیست.
این روشی است که بسیاری از ما رفتارهای مربوط به بیماریمان را از طریق آن می آموزیم.
باید به خاطر داشته باشیم که از رفتارهای مثبت و توانایی های مان برای کاهش احساساتمان در مورد خسارت های مان استفاده نکنیم.
به منظور تغییر این رفتارها باید در برابر آنها و در برابر احساسمان مسئول باشیم.
امروز قربانی نیستیم، دیگر نمی توانیم افراد، مکان ها و چیزها را برای مشکلاتمان یا رفتارهای بیمارگونه مربوط به اعتیادمان، مقصر بدانیم. با جست و جوی رابطه با خودمان از طریق به کار بردن قدم چهارم متواضع تر می شویم.
این امر کمک می کند تا دریچه ای برای دیدن، پذیرفتن و دوست داشتن خودمان، آن طور که هستیم، بگشاییم. در این جایگاه انسانیت، آماده می شویم تا قدم پنجم را کار کنیم

 

قدم پنجم

ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.

به خداوند، خودمان و یک انسان دیگر اقرار کردیم، به توصیه دوستان در کودا که قبلاً این قدم را به کار گرفته اند، تصمیم گرفتیم تا با قدرت برترمان که به بدترین طریقه ی ممکن از آن می ترسیدیم مواجه می شویم.
آیا خود را با این کار به مخاطره می اندازیم؟
با اعتراف کردن به خداوند در ابتدا، به خودمان یادآوری می کنیم که عامل اولیه در بهبودی ما معنوی می باشد.
چون خداوند به اعمال ما مطلع است، با تشویق سایر اعضا کودا به قدم پنجم می پیوندیم و سرانجام وزنه ی حیاتی از روی آن چه را که در درون مان محصور کرده ایم بلند می کنیم.
تایید کردن خود در این مرحله وسیله ای برای پذیرش خود می باشد

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم پنجم

در قدم چهارم با آگاهی از خودمان رفتار مربوط به وابستگی و بیماریمان فرآیند پاکسازی را آغاز می کنیم، توجه می کنیم به جنبه هیای از زندگی مان که نمی توانستیم به آنها بنگریم دیدن و درک آنها را انکار می کردیم، چرا که تمایلی به دیدنشان نشان نمی دادیم. فرآیند پاک سازی را در قدم پنجم ادامه می دهیم.
مسئول بودن روی عواطف و اعمال خود، پذیرش اعتیاد و رفتارمان در قبال قدرت برتر خودمان و فرد دیگر، برای بهبودی مان حیاتی است. برنامه ی معنوی ما بدون پذیرش مسئولیت اعمال گذشته و حال خود کامل نیست. بسیاری از ما با به کار گرفتن این قدم، عواطف شدیدی را تجربه می کنیم.
برخی از ما می ترسیم تا خطاهای خودمان را نزد فرد دیگر بازگو کنیم.
معتقدیم که رازهایمان فاش خواهد شد، هیچ کسی این قدر بد نیست که آبرویش برود.
برخی از ما از این که مورد انتقاد واقع شویم مورد قضاوت قرار گیریم یا از آن چه انجام می دهیم و شرمنده شویم می هراسیم.
برخی می خواهیم از خطاهای خود حمایت کنیم یا برای کاهش مسئولیت خود، دیگران را مقصر بدانیم.
برخی با در میان گذاشتن آن از این که چه احساسی در مورد خودمان داریم، می ترسیم.
این ترس در تکمیل قدم پنجم برای اولین بار، طبیعی می باشد.
گرچه احساسات و ترس قوی در مورد دستیابی به این قدم داریم، چون ما سخت ترین قدم که قدم چهارم می باشد را گذراندیم، اما بسیاری از ما در میابیم که با در میان گذاشتن توانایی ها و ضعف هایمان با خداوند و یک فرد دیگر، پذیرش، انسانیت و مهربانی تازه ای را برای خود و مسئولیت پذیری را تجربه می کنیم، در می یابیم که که اختصاص دادن زمان و تفکر برای یافتن شخص مطمئن و خوبی که با وی قدم پنجم را تکمیل کنیم مفید است.
آیا شخصی وجود دارد که با وی احساس امنیت بکنیم و رازهایمان را با او در میان گذاریم؟
آیا فردی وجود دارد که به وی اعتماد کنیم، تا از اطمینان ما سوء استفاده نشود و ناشناسی ما حفظ شود؟
بسیاری از ما قدم پنجم را با راهنمایمان کامل نمودیم.
برخی از ما این قدم را با روحانیون، یک مشاور معنوی یا یک روانشناس در میان گذاشتیم.
در هر صورت، تکمیل قدم پنجم با فردی که خارج از خانواده مان وجود دارد، فردی که واقعی، دوست داشتنی مراقبت کنند ودلسوز است مهم می باشد.
به دنبال فردی هستیم که با بیماری وابستگی و فرآیند بهبودی برنامه آشنا باشد.
قدم پنجم را با شخصی که برگزیده ایم، کار می کنیم باید به خاطر داشته باشیم که به قدرت برترمان اجازه بدهیم تا بر تاریکی ما نور معنوی بیاندازد، باید دقیق و صادق باشیم.
امتناع کردن از این قدم دیدگاه و رفتارهای گذشته ی ما را زنده نگه می دارد تا این که دوباره ما را برده ی خود سازند.
با در میان گذاشتن گذشته ی مان با خداوند، خودمان و یک فرد دیگر، در می یابیم که خداوند همیشه آنچه را که پنهان کرده ایم یا قادر به دیدن آن نیستیم را می داند.
می آموزیم که خداوند هرگز ما را به خاطر کرده ی مان طرد و ترک نکرد، اما ما خودمان را ترک و منزوی می کردیم.
با تکمیل قدم پنجم، اغلب آگاهی عمیق تر و جنبه سالم تری را برای غیر قابل کنترل بودن زندگی و عجزمان به دست می آوریم.
بسیاری از ما احساس خوب، آرامش و رهایی معنوی و عاطفی تازه ای را (اسارت در گذشته) تجربه می کنیم.
این طریق رهایی برای برخی از فوری بوده است و برای برخی دیگر با ادامه دادن سفر بهبودی یک بیداری و آزادی تدریجی می باشد.
قدردانی عمیق تری را از کمک خداوند و فرایند بهبودی احساس می کنیم.
در یک بازتاب حقیقی، از کمبودهایمان آگاه می شویم و در می یابیم که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که تنها از طریق معجزه خداوند به این جا رسیده ایم.
دیگر نسبت به این که چه کسی هستیم یا چه کاری انجام می دهیم بی توجه نیستیم؛ روشن بینی همیشه موجب مسئولیت می شود.
باید تلاش کنیم که با کمک قدرت برترمان افکار و رفتارهای مربوط به گذشته را تغییر دهیم.
به خاطر بسپاریم که این قدم درمان فوری برای مشکلات حال و گذشته یمان نیست.
باید با تقویت کردن اشتیاق و تمایل مان از طریق به کارگیری قدم ششم، سفر بهبودی و فرآیند روزانه ی و تزکیه خود را ادامه دهیم

 

قدم ششم

ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه ی نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.

کاملاً آماده:
یادآور می شویم که «آمادگی کامل» به مفهوم به طور کامل حاضر و آماده بودن می باشد.
کامل کردن قدم پنجم بخش عمده ای از این آمادی سازی می باشد.
این عبارت را به طور دقیق تری بررسی کردیم و دریافتیم که می توانیم آن را در زندگی روزانه خود به کار گیریم.
این پاسخ به ذهن ما می رسد که تمام نواقص شخصیتی ما، به طریقی حاصل لجاجت و خودسری خودمان بوده است.
آنها ابزارهای ماندگار از گذشته ی ما هستند، در حالی که به نظر خودمان می رسید، فکر می کردیم این ابزارها سعادت و آرامش ما را فراهم خواهند کرد، اما غیر از این شد، فکر کردیم این ابزارها دیگر کافی نخواهند بود، به دنبال راه بهتری بودیم تا بیماری خود را به آرزویش برسانیم.
ما طالب زندگی هستیم، می خواهیم زندگی کنیم، نه این که صرفاً زندگی را سپری کنیم.
برای این کار به یک سابقه ی خوب نیازمندیم.
واقعیت این است که با این نواقص امکان درست زندگی کردن را نداریم. از خداوند تقاضا می کنیم تا تمام نقص های شخصیتی ما را برطرف سازد.
توصیه شده است که به این نواقص به عنوان یک پوسته ی محافظتی که آن را رشد داده ایم بنگریم. وابسته بودن به آنها به اندازه ای که یک خرچنگ پوسته ی خود را حفظ می کند، یا یک پروانه به لبه ی پیله ی خود می چسبد در این نقطه از بهبودی، نقص های شخصیتی اصلا حمایت مان نمی کنند.
آنها بارهای اضافی هستند که ما را به پستی و حقارت می کشانند. اغلب، قدرت دارند تا ما را نسبت به استعدادمان نابینا سازند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم ششم.

قدم ششم از ما میخواهد تا عملکردهای مثبتی را نسبت به تغییر نقص های شخصیتی که در قدم پنجم پیدا نمودیم، آغاز کنیم. این بخشی از فرآیند مهم پاکسازی مان می باشد.
اکنون باید اعتقاد واطمینانی را که با به کارگیری قدم دوم و سوم توسعه داده ایم، مورد استفاده قرار دهیم و بیش تر آنها را عملی کنیم. در انجام این کار، تصمیم می گیریم که اراده و زندگی مان را به خداوند واگذار کنیم و با مشوق بودن و آماده شدن برای این که خداوند تمام نقص های موجود و شخصیتی ما را برطرف می کند، یک گام فراتر می رود.
نقص های شخصیتی اگر چه، مخرب هستند، ولی ممکن است به خوبی به ما کمک کنند.
با بررسی طرح مرحله چهارم، نتایج وحشتناک در اختیار داشتن این نقص ها را مشاهده می کنیم.
ما حق انتخاب اندکی داریم اما اجازه می دهیم که این نقص های شخصیتی برطرف شوند.
آمادگی و اشتیاق خود را برای تکمیل قدم ششم مورد ارزیابی قرار می دهیم. آیا برای ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، به رفتارهای مربوط به وابستگی خودمان تکیه می کنیم؟
آیا مبارز بودن در زندگی مان را می پذیریم؟
بسیاری از ما می پرسیم: «آیا مجبورم آدم خوبی باشم؟»
آیا باید یک برنامه بهبودی خوب را به کار بگیرم؟
چگونه از خودم حمایت کنم؟
چه کاری انجام خواهم داد؟
گاهی اوقات می آموزیم که کمال گرایی در زندگی، دست نیافتنی است واین یک ویژگی می باشد که توسط گذشته ی مربوط به دوران بیماری ما هدایت می شود.
در عوض در هر مرحله ای از زندگی که هستیم با پستی ها و بلندی های آن باید برای پیشرفت خودمان ارزش قائل شویم.
اجتناب کردن از «پیشرفت» و «کوش کردن» با وجود نادیده گرفتن یا پنهان کردن ترس و عدم اشتیاق برای پیش برد اهداف، اهمیت دارد. در نظر گرفتن آمادگی و علاقه به کارکرد این قدم برای برخی از ما هراس انگیز می باشد، زیرا نمی دانیم چگونه و به چه طریقی سالم رفتار کنیم.
برخی از ما در برابر قول دادن به خودمان، مقاوم می شویم یا می ترسیم که قدرت و اختیارمان را از دست بدهیم.
از یک جهت یا جهت دیگر، نقص های شخصیتی موجود در خود را انکار می کنیم، تا احساس قدرت را برای مان ایجاد کنند، اشتباهی که وجود دارد.
این که از یک فرد خودشیفته مقتدر یا خود کم بین و ضعیف، به انسان متعادل سالم تری تبدیل شویم و در این راستا به کمک قدرت برترمان نیازمندیم.
تنها قدرت برترمان می تواند نقص های شخصیتی را که حمایت کننده و محافظ رفتارهای ناسالم و قدرت کاذب را برایمان ایجاد نموده است، برطرف کند.
در بررسی آمادگی و تمایل برای تکمیل کردن این قدم، بار دیگر با در میان گذاشتن افکار و احساساتمان با راهنمایان و دوستان بهبودی در کودا را مفید می یابیم.
بالاتر از همه با دعا و تمرکز، کمک و راهنمایی قدرت برترمان را تقاضا می کنیم.
دوباره به خاطر می آوریم که شجاعت، ناشی از عدم حضور ترس نیست بلکه اشتیاق برای روبرو شدن با آن می باشد.
تنها از طریق قدرت خداوند است که به پیشرفت حقیقی و چشم گیری دست خواهیم یافت، بیش تر اوقات، شجاعانه تمایل به رهایی داریم به همراهش می تواند فقط اندکی فروتنی، در پی از قدرت شفادهندگی خداوند را به رویمان بگشاید.
آمادگی و علاقه، نگرش های کلیدی در متحول شدن نواقص شخصیتی ما می باشند.
تجربه ی ما نشان داده است که بسیاری از نقص ها پس از چند بار شرکت در جلسات، توسط خداوند بدون تلاش و کوشش ما برطرف می شوند.
برخی از آنها مستلزم توجه و تلاش آگاهانه و بیش تر ما و با انرژی گرفتن از خداوند برطرف می شوند.
حمایت گران ما خداوند و راهنما و اعضای انجمن ما می باشند.
برخی از نقص ها پیچیده اند و مستلزم راهنمایی بیش تر از یک مجموعه متخصص می باشند

 

قدم هفتم

ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.

درخواست فروتنانه از خداوند، بعد از تعمق بسیار، تواضع را به عنوان رهایی از تکبر و خود بزرگ بینی می پذیریم.
تواضع حقیقی به ما اجازه می دهد تا همه ی چیزها را آن طور که هستند ببینیم و بپذیریم، نباید به قدرت برترمان دستور بدهیم که نقص های مان را برطرف کند، التماس هم نباید بکنیم.
در عوض، با مهربانی و آرامش با ابراز فروتنی از او تقاضا و درخواست می کنیم که کمکمان کند و تنهایمان نگذارد. بسیاری از ما با درخواست کردن از خدا و برای برطرف کردن نقص هایمان، صدمات و زیان آنها را با ناراحتی تجربه می کنیم.
هرگز توقع نداریم، برای آنچه که انجام می دهیم باعث شادی مان باشد!
یا غمگین شویم.
در می یابیم «دوستان بهبودی» به خوبی به ما کمک کرده اند. کمک آنها را مانند یک راهنمای زندگی دوران کودکی می پذیریم و از نواقص شخصیتی که دیگر مناسب نمی باشند کنار می کشیم.
در کُدا به ما ماهی نمی دهند بلکه چگونگی ماهی گیری را می آموزانند

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هفتم

قدم هفتم کمک می کند تا فرآیند پاک سازی معنوی در رابطه با خودمان را تکمیل تر کنیم و با تمام وجود قلب مان را در رابطه با پذیرش خداوند به عنوان قدرت برتر آماده می سازیم.
تواضع با نیت قلبی، بخش حیاتی این قدم می باشد.
بدون تواضع، جایی برای تأثیر و نفوذ انرژی قدرت برتر در درون ما وجود ندارد.
قدم هفتم کمک می کند تا نقص هایمان را با کمبود آنان برطرف کنیم. هر یک از ما متفاوت هستیم، اما تواضع امکان می دهد که تساوی حقیقی و معنوی با دیگر انسان ها را تجربه کنیم.
هر یک از ما از یک جهت یا طریق دیگر به پایه و اساس ویژه ای در وابستگی ها می رسیم.
در این مرحله می باشد که ناتوانی خود را عمیق تر احساس می کنیم، می آموزیم که اگر مایل به انجام دادن نقش خود را بهبودی مان باشیم، خداوند می تواند به ما کمک کند.
برای نجات زندگی مان، تسلیم اراده ی خداوند می شویم، چشمان مان را باز می کنیم، تا به اثرات مخرب رفتارهای مربوط به دوران بیماریمان را در روابط گذشته دست یابیم.
اگر شدت واقعی رفتارهای ناسالم خود را با خداوند و خودمان و یک فرد دیگر در میان بگذاریم.
در می یابیم که تلاش های قبلی مان برای ایجاد روابط درست انسانی و دوست داشتنی و صمیمانه با خداوند، خودمان و سایرین ناموفق بوده است.
دیدگاهی از کارکرد این قدم، تجربه و درک عمیق از انسانیت فراهم می کند، تواضع قلبی ما، تمایل، آمادگی و اشتیاق را برای برطرف کردن نقص های شخصیتی توسط خداوند می نماید. با این حالت و تواضع، آماده می شویم تا قدم هفتم را انجام دهیم. با انجام دادن این قدم، بسیاری از ما با دعا، رابطه ای درست با خداوند، در قلب مان ایجاد می کنیم که احساس واقعی ما را بیان کند

 

برخی دعای زیر از قدم هفتم کودا را مفید می بینیم

آفریدگارا:
در این لحظه، از تو قدرت برترم می خواهم که نقص ها و کمبودهایم را برطرف کنی، تا بار غم و غصه ی گذشته ام را تسکین دهی.
در این لحظه دستانم را در دستان تو قرار می دهم و اطمینان دارم که خلاء و کمبودهایی که تجربه می کنم با عشق بی قید و شرط در تو قدرت برترم است که نسبت به خودم و سایر افراد پر می شود.

(آمین)

در انجام قدم هفتم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم تا ما را در رسیدن به بهبودی از رفتارهای ناسالم مربوط به بیماریمان هدایت کند. در می یابیم که بهبودی مان تنها از طریق عشق و توجه قدرت برترمان تداوم می یابد.
با به کارگیری رفتارهای جدید و سالم در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین، کمک خداوند را می طلبیم.
اگرچه، ممکن است به همان صورت وابسته و بیمارگونه رفتار کنیم، اما بدون توجه کردن به زمان و روش، متقاعد می شویم که خداوند به برطرف کردن نقص های ما ادامه می دهد.
از خداوند می خواهیم نقص هایی که روی روابط عمومی ما تأثیر می گذارند، را برطرف کند و در صورت لزوم کمک بیشتری را از او می طلبیم.
باید تلاش کنیم که در آمادگی و اشتیاق خود استوار باشیم، با انجام این کار، هوای نفس ما به نفس سالم تر و تکامل یافته تری تبدیل خواهد شد.
با انجام قدم هفتم، پایه و اساس قوی تری را در رابطه با خداوند و خودمان ایجاد می کنیم.
حق انتخاب با آزادی و رهایی در زندگیمان را تجربه می کنیم. از افکار و رفتارهای بیمارگونه خود آگاه می شویم و آنها را جایگزین افکار مثبت و رفتارهای سالم می کنیم.
از شرمندگی و ترس گذر کرده و فراتر به سمت پذیرش خود و دیگران می رویم.
با ادامه یافتن این تحول، متوجه ی یک نیروی درونی در حال تکامل می شویم. افراد و موقعیت هایی که ما را ترسانده اند، خشمگین کرده اند، آزار دهنده اند، مغلوب کرده اند، آرام ناتوان می شوند.
ما با پذیرش خود و تمامیت این نواقص شخصیتی، را در خود رشد می دهیم، تا بتوانیم جایگزین مناسبی برای آنان بیابیم. در این راستا خداوند ما را حمایت می کند تا ترس جایگزینی از بین برود و با جسارت و شهامت راه و طریق درست زیستن را بیاموزیم، با پشتوانه ی این نیرو، توان بیشتری پیدا می کنیم، وقت آن است که کار بهبود روابط با دیگران را از طریق قدم هشتم ادامه دهیم

 

قدم هشتم

ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم، تهیه کردیم و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.

تهیه یک لیست و فهرست:
در اول قدم هشتم از ما خواسته می شود، تا لیستی از افرادی که از ما آسیب دیده اند، را لیست کنیم و نام خودمان هم در اول این لیست قرار می دهیم و دلیل آن واضح است، ما پذیرفته ایم که در طی دوران وابستگی نهایت صدمه را به خودمان زده ایم، کم تر می توانیم از پذیرش آزارهایی که به خود وارد نموده ایم، فرار کنیم و در بیش تر رفتارهای ناسالم بیشترین صدمات را متحمل می شدیم.
نام خود و خانواده ما در این لیست در ابتدا قرار می گیرد.
به عنوان یک کودک آسیب دیده، کاری نمی توانستیم بکنیم. حتی نمی توانستیم بدرفتاریی که با ما می شد، را توجیه کنیم.
آن چه اهمیت داشت پی بردن به این مسئله است، آیا در خالی کردن خشم و عصبانیت به خودمان و سایرین زیان رسانده ایم؟
یا از بی عدالتی های گذشته ما آسیب دیده اند.
تمایل برای برطرف کردن اشتباهات نسبت به همه ی آن هایی است که صدمه زده ایم، نه آنانی که به ما صدمه زده اند، هدف قدم هشتم، تمرکز و توجه، و آماده شدن برای رویارویی با افرادی است که به آنها آسیب رسانده ایم.
این عمل در گروی تمایل و علاقه ی ما می باشد که به آن وسیله دست پیدا می کنیم.
نمی دانیم که به منظور آماده سازی خودمان، برای برداشتن این قدم جدید، چه کاری باید انجام دهیم؟
برای حرکت از سمت وابستگی به سمت ارتباط سالم و کامل با خداوند، خودمان و سایر افراد و انجمن، بخشیدن و دوست داشتن خود بسیار مفید می باشد


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم هشتم

تا اینجا، گام بلندی در ایجاد یا تجدید یا بهبود رابطه با خداوند و خودمان برداشته ایم، وقت آن است که توجه و انرژی خود را به بهبود رابطه ی با خودمان و سایرین معطوف کنیم.
قدم هشتم به ما کمک می کند تا برای مسئولیت پذیری در قبال دیگران، برای رفتارهای ناسالم به طور مستقیم و کامل آماده شویم. قدم هشتم شامل دو بخش می باشد که عبارتند از:
ابتدا در تهیه ی لیست فکر خود را تمرکز پیدا می کنیم و سپس افکارمان را بر رفع کردن خسارت ها متمرکز می کنیم.
هنگام تهیه لیست، در می یابیم که مراجعه به ترازنامه، قدم چهارم سودمند است.
رنجش های خود را بررسی می کنیم و نام افرادی را ه به آنها آسیب رسانده ایم، که شامل خود و سایرین می باشد، گاهی زرنگی می کنیم. شاید تصور کنید که می توانیم از نوشتن برخی از این افراد را بدلیل خسارتی بر ما وارد نموده اند، پا یا پای حساب کنیم، به همین دلیل از نوشتن بعضی از اسامی اجتناب می کنیم، برخی از افراد نمی دانند که به آنها آسیب رسانده ایم.
اما در این قدم از بعضی کارها برای بهبودی سود می بریم، در نظر گرفتن حتی کوچک ترین خسارت نیز اهمیت دارد.
باید در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم با خودمان کاملاً صادق باشیم.
به دلیل این که در خانواده هایی بزرگ شده ایم که بدرفتاری، بی ارزشی، بی توجهی، مشکل سازی، خشونت جنسی، افراط در غذا خوردن یا سایر اعتیادها وجود داشته است (خانواده ی آشفته) لازم است لیستی در مورد چگونگی تأثیر این خسارت ها در زندگی بزرگ سالی مان نیز تهیه کنیم.
آیا به ارتباط با خداوند، بی توجهی کرده ایم، یا آن را در نظر گرفته ایم؟
آیا خداوند، خودمان و سایرین را برای گذران تجربیات زندگی گذشته مان مقصر می دانستیم؟
آیا در نتیجه ی بدرفتاری عاطفی، فیزیکی، جنسی و معنوی، نسبت به خودمان و دیگران مرتکب شده ایم، خسارت هایی وارد کرده ایم؟
آیا در نتیجه ی بی توجهی، نیازهایی شخصی خود، همسر و کودکان مان را فراموش کرده ایم؟
آیا مخفیانه، با خشم، تلخی، بدرفتاری، توهین و نفرت بی توجهی نسبت به افرادی که در زندگی کودکی تا بزرگ سالی مان به ما کردند، ادامه می دهید؟
آیا می توانیم ترس و خشم را به عنوان یک قدرت نادرست رها کنیم و حد و مرزهای سالمی را ایجاد کنیم؟
هنگام تهیه ی لیست و گرفتن راهکار از راهنما، باید این نوع سوالات را از خودمان بپرسیم.
هنگام انجام این کار ممکن است نام های بیشتری را به لیست اضافه کنیم. هنگامی که احساس کنیم کاملاً لیست را تکمیل کرده ایم به بخش دوم قدم هشتم می رویم.
این بخش از قدم، از ما می خواهد که تمایل به برطرف کردن این اشتباهات داشته باشیم.
بار دیگر فرصتی برای رهایی از کنترل و اراده ی خود پیدا می کنیم، به قدرت برترمان اجازه می دهیم ما را هدایت کند.
به خاطر می آوریم که چرا به برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم وارد شده ایم.
بسیاری از ما تعهد داریم که در بهبودی مان تا هرجایی که برایمان ممکن است پیش رویم.
جبران کردن اشتباهات گذشته در این فرآیند مهم و حیاتی می باشد. در بسیاری از موارد، برای بعضی از ما، قرار گرفتن در این مرحله دشوارترین بخش این قدم می باشد.
با اشتیاق، برای رفع کردن اشتباهات و جبران خسارت، داشتن اندکی ترس و وحشت طبیعی می باشد. مستقیم با گذشته ی مربوط به بیماری مان روبرو می شویم.
برخی از ما از رویارویی با اعضای خانواده یا افرادی که سال ها از آنها اجتناب کرده ایم؛ می ترسیم.
برخی از چگونگی واکنش افراد به برطرف کردن اشتباهات و جبران خسارت از آنان می ترسیم، برخی از ما از نتایج رفتارهای ناسالم در گذشته می ترسیم.
مهم نیست که این اعمال چگونه به ما کمک می کنند، باید مایل باشیم که در مورد تمام آنها راهکار بگیریم و با راهنمایان صحبت کنیم. باید در تمام زمینه های زندگی مان مسئول باشیم؛ مانند: معنویت، خانواده، دوستی ها و هم چنین روابط جنسی، اجتماعی، شغلی، اقتصادی و احساسی.
با راهکارهای معقول، برای رفتارهای مربوط به اعمال خود مواجه شویم.
ما دیگر قربانیان و خطاکاران قبلی نیستیم.
از عجله کردن، قضاوت کردن، طفره رفتن، توضیح دادن، اجتناب کردن، کاستن و کنترل کردن، پرهیز می کنیم.
این ها ابزارهای غیر مفیدی از گذشته ی مربوط به بیماریمان می باشند که می خواهیم با علاقه و صداقت آنها را از خود برانیم.
چرا که، مزاحم حرکت در این قدم می شوند.
زخم ها و دردهای عاطفی، مستلزم کار بیش تر و بهبود یافتن، قبل از آمادگی برای تکمیل این قدم با افراد و مسائل موجود در لیست می باشد.
گاهی اوقات، به خودمان امیدواری می دهیم و با شوق این قدم را تکمیل می کنیم.
باید به بهبودی، دردها و زخم های خود احترام بگذاریم. این داستان و تاریخ ما هستند، قدم هشتم آمادگی ما، برای رهایی از نواقص شخصیتی و ارتباط با مردم اطراف و اهمیت دادن به بهبودی شخصی خودمان است، در این صورت ما آماده هستیم با شهامت قدم نهم را برداریم.

وظیفه ما عبارت است از:
لیست کردن ماهیت دقیق اشتباهاتمان است و پذیرفتن و بخشیدن خود برای اشتباهات مان، تمایل به مرتفع کردن اشتباهات گذشته، تمایل به رویارویی با نتایج معنوی و معقول کارهای مان، نتایج این تلاش ها را به خداوند واگذار می کنیم.
به زمان و روشی که خداوند، برایمان تعیین کرده است و نتایج شهامت و صداقت مان را برای نفع همه ی افراد موجود در لیست را به کار می گیرد، اطمینان می کنیم.
به خاطر داریم که رفع کردن اشتباهات، بدون تمایل و تلاش برای تغییر رفتارهای مربوط به گذشته مان بی مفهوم می باشد.
در این صورت، به سادگی مرحم سطحی را روی زخم و مشکلاتمان می گذاریم و برای دردمان چاره ای می اندیشیم، این مشکلات دیر یا زود نمایان می گردد.
تلاش برای انجام و تکمیل این قدم، تجربه، نیرو و حمایت راهنمایان و دوستان سالم، را استفاده می کنیم.
راهنما در تعیین این که چه چیزی را به چه میزانی با افراد موجود در لیست در میان بگذاریم مفید هستند.
ممکن است مرتفع کردن اشتباهات را با همکاری راهنمای مان انجام دهیم. افرادی که با تجربیات شان به ما امیدواری می دهند و بر علاقه ی ما می افزایند، مهم هستند. به منظور تصمیم برای حفظ تعادل و اشتیاق به رفع کردن اشتباهات، بر قدرت برترمان تکیه می کنیم.
با بخشیدن خودمان و بزرگی و تمامیتی که به طور متواضعانه و معنوی پیدا می کنیم تقویت می شود، در مورد افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم صحبت می کنیم و تلاش می کنیم اشتباهاتمان را درست کنیم.
اکنون آماده هستیم تا قدم نهم را برداریم

 

 

قدم نهم

ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند.

دلجویی مستقیم:
هر جایی که ممکن باشد، بنابراین به روش و چگونگی جبران اشتباهات می رسیم.
تا رفتار زیان بار خود و احساسات دیگران را در این مورد، درست کنیم و آن را با تغییر در رفتار خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان دنبال می کنیم.
مگر در مواقعی که این کار به آنها یا سایرین آسیب برساند، به راه های مختلف، به این جمله می نگریم و خودمان را جز کلمه «افراد» قرار می دهیم.
فکر می کنیم با توقعات افرادی که به آنها بدهکاریم، قادر به پرداختن به دلجویی و جبران خسارت نیستیم.
با انجام دادن این کار، با ناامیدی و شاید رنجش به خودمان آسیب برسانیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم نهم

به منظور تکمیل نقش خود در بهبودی، باید قدم نهم را کامل کنیم. این کاری است که خودمان را برای آن در قدم هشتم آماده نمودیم. در قدم نهم در صورتی که با هر انگیزه ای به جز خداوند مراجعه کنیم، در مرحله ی آماده سازی خود دچار مشکل می شویم.
در این صورت تنها برای بهبودی خودمان تلاش می کنیم، نه این که به هر طریقی دیگران را دوباره فریب دهیم.
علاوه بر آن، اگر با این انتظار که دلجویی و جبران ما نتیجه ی دلخواه دهد به این قدم وارد بشویمف در معرض خط شکست قرار می گیریم. برخی از ما، ابتدا از کسانی که به ما آسیب رسانده اند توقع متقابل داریم.
معتقدیم که اگر سایر افراد از ما جبران و دلجویی کنند، درد ما تسکین می یابد، ما هم این قدم را خوب انجام می دهیم.
اگر انگیزه ی جبران خسارت و دلجویی براساس توقع ما باشد، که سایرین ما را دوست داشته باشند، ببخشند، بپذیرند یا برایمان احترام بگذارند، عمیقاً ناامید می شویم.
نمی توانیم انتظار داشته باشیم که همه چیز به شیوه ی دلخواه ما پیش برود.
این توقعات از فردی به فرد دیگر تغییر می کند و اغلب ریشه در ترسهای ما دارد، ترسی که نتیجه ی آن در انتخاب و گزینش ما مهم می باشد.
درست مثل وقتی که ترس از نتایج ممکن در قدم هشتم را بیان می کردیم، باید ذهن مان را از این توقعات پاک کنیم. ترس مان را به خداوند و راهنمای خود ابراز می کنیم، حمایت دوستان انجمن را تقاضا می کنیم و در شهامت رهایی از ترسها، خواستار کمکم خداوند می شویم.
هنگام مراجعه به هر یک از این افراد، به یاد می آوریم که خداوند در وجود ما اثر کرده است و به دنبال حضور راهنمایی قدرت برتر، سعی در جبران خسارت هستیم.
به منظور تعیین بهترین روش ممکن برای خدمت به خداوند دیگران و خودمان از طریق جبران و دلجویی، کمک و تجربه راهنما و دوستان بهبود یافته ی خود را تقاضا می کنیم.
به قدرت برترمان اجازه می دهیم که هدایت گر فرمان زندگی ما باشد. یک رابطه ساده، صریح و ویژه ای را در جبران و دلجویی مستقیم توصیه می کنیم.
تا آنجا که می توانیم با مهربانی و با درک و حفظ حدو مرز، تواضع و انسانیتمان به خداوند، خودمان واین افراد مراجعه می کنیم.
قدرت برترمان همیشه در وجودمان قرار دارد.
در صورتی که رفتارمان در گذشته به غیر از این بود، در ابتدا باید از خداوند دلجویی و تقاضای بخشش و حمایت کنیم.
برخی از ما از طریق راهنمایی های بیان شده توسط سازمان های مذهبی و معنوی و خداوند این قدم را تکمیل می کنیم.
برخی دلجویی ها را در نامه ای می نویسند و آن را در حضور خداوند برای او می خوانند.
هنگامی که این کار را انجام می دهیم، به منظور واسطه قرار دادن خداوند برای تجربه ی بخشش، عشق و مراقبت او می باشد، مهم است که به خودمان زمان دهیم.
اگر چه روشهای مناسب بسیاری برای دلجویی از خداوند وجود دارد، اما بهترین روش این است که به تدریج، کامل و عاشقانه این کار را بکنیم.
اگر به دیگران صدمه زدیم، با خودمان هم این کار را کرده ایم. مرحله ی بعدی ما این است که برای طرد کردن، بی توجهی و بدرفتاری که در حق خود روا داشته ایم، مستقیم از خودمان دلجویی کنیم.
نوشتن نامه ای به خود که رفتارهای نامناسب را نسبت به خودمان مرتکب شده ایم را مطرح کند، مفید می باشد.
شاید هنگام خواندن نامه دلجویی، کودک درون و خودمان را در یک اتاق تصور کنیم.
شاید از راهنمای خود بخواهیم که در این مدت در آنجا باشد.
یا ممکن است وقتی برای رویارویی با خود در مقابل آیینه را تعیین کنیم، در حالی که با چشم خودمان نگاه می کنیم با خودمان ارتباط برقرار می کنیم، اشتباهات مان را در میان می گذاریم و بابت هر کدام از صدمات از خود دلجویی می کنیم.
در صورتی که تصمیم گرفته ایم این قدم را با خودمان انجام دهیم، شروع درمان کردن خود را، با عشق، احترام و مراقبت انجام داده ایم. سپس به تمام افراد موجود به صورت فردی در لیست مراجعه می کنیم. درابتدا به آنها بگوئیم که در زندگی و بهبودی خود چگونه به اینجا رسیده ایم.
سپس اشتباهات مان را در میان می گذاریم و جبران می کنیم.
زمان آن نیست که دیگران را مورد بحثف انتقاد یا قضاوت قرار دهیم. قضاوت را به خداوند واگذار می کنیم.
هنگامی که رفتارهای نامناسب و دلجویی هایمان را مطرح می کنیم، ممکن است سایرین با خشونت واکنش نشان دهند، آن ها از ما آسیب دیده اند.
آنان حق دارند که از ما شاکی باشند، کار ما این است که به احساسات آنان گوش دهیم و آنها را تأیید کنیم.
راهنمایی و فورمول ساده ای برای انجام هر دلجویی در یادداشت های قدم نهم کودا یافت می شود: «پذیرش مسئولیت رفتارهای زیان بارمان و بازی کردن با عواطف سایر افراد در این مسئله، در دنبال کردن آن با تحول در رفتار خودمان» به خاطر داشته باشیم که آنچه را که به طور ویژه برای تغییر رفتارمان انجام داده ایم، در میان می گذاریم.
با گذشت زمان، هنگامی که رفتار و کلمات مان با هم در می آمیزیند، افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم به طور کامل تری نسبت به ما اطمینان پیدا می کنند، برخی رفتارهای گذشته ما را عادی می دانند و می خواهند ترس ها و دردهای مان را کاهش دهند و ما را می بخشند، پذیرش عدم آگاهی و تأیید اشتباهات و دلجویی ها، به ما کمک می کند تا مرزها و نگرش های بهبودی را به درستی حفظ کنیم.
اهمیتی ندارد که سایرین این موقعیت را چگونه درک کنند، ما به خاطر می آوریم نقش خود را در هر رابطه ای جبران کنیم.
ممکن است بتوانیم افرادی را که باید از آنها دلجویی کنیم بیابیم، ممکن است آنها زنده نباشند.
نوشتن نامه و خواندن آن برای خداوند و راهنما، کممک می کند این قدم را کامل کنیم.
در صورتی که فرصت تکمیل این قدم با افرادی که آنها را پیدا نکرده ایم، در اینده وجود داشته باشد، برای جبران آن آماده هستیم. برخی از اشتباهات مان مستلزم، خسارت مالی، مسائل حقوقی یا شغلی، مسائل عاطفی یا جنسی یا سایر زمینه های حساس می باشند.
این جبران ها ابتدا به بررسی نیاز دارند.
صحبت کردن با راهنما و دوستان بهبود، جبران خسارت های جامعه ی معنوی، حقوقی، احساسی یا مالی نیاز به متخصص دارد تا در تعیین بهترین راه ممکن برای جبران، بسیار سودمند است.
لازم است بدانیم که برخی درها بهتر است بسته باقی بمانند.
گرچه مایل به جبران و دلجویی کردن هستیمف اما ممکن است به برخی افراد و خانواده ایشان، در این مسئله بیش تر آسیب بخورد.
تقاضای بصیرت از قدرت برترمان و مورد بحث قرار دادن هر موقعیت با دوستان سالم و راهنما، معمولاً منجر به تصمیمات مناسبی می شود.
هنگامی که امکان دلجویی مستقیم وجود نداشته باشد، دلجویی و رفع کردن اشتباهاتمان در کمک کردن به دیگران می باشد.
با دادن آن چه که گرفته ایم، چیزی بهتر دریافت می کنیم، از طریق لطف خداوند و کمک کردن به دیگران با حق شناسی به آرامش دست می یابیم زمانی با افسوس و درد پر شده بود، در راه خدمت گزاری با کمک خداوند و انجمن کودا قدم نهم را کامل تر می کنیم و خودمان را از بار سنگین وابستگی ها رها می کنیم.
رابطه ی ما با خداوند و خودمان بر پایه و اساس جدید و مستحکمی قرار می گیرد، از نظر معنوی قوی تر و آزادتر می شویم.
بسیاری از روابط ما با دیگران بهبود پیدا می کند. پذیرش و بخشش واقعیف دستورالعمل رهایی در دستیابی به زندگی می باشد.
بیش تر تلاش مان کار کردن مداوم برای متحول شدن و بهتر ساختن خودمان به عنوان یک انسان قابل پذیرش در اجتماع می باشد.
با به کارگیری پذیرش در این تلاش، آماده ایم تا در برنامه ی روزانه ی بهبودی خود را با قدم دهم، شروع کنیم

 

قدم دهم

ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.

ادامه دادن به تهیه ترازنامه شخصی:
به نظر می رسد که بارها با احساس ترس، خشم، گناه و خجالت بدون هیچ توجیه روشنی، ناراحت و نگران شده ایم.
در این مواقع، قدم اول را مرور کرده و آن را به کار می گیریم.
عجز خود را نسبت به این موقعیت می پذیریم و برای بازگشت به تعادل به اعتقاد به قدرت خداوند تأکید می کنیم.
سپس از قدرت برترمان می خواهیم آنچه که لازم است در مورد این موقعیت بدانیم را بیان کند.
معمولاً پاسخ خود را دریافت می کنیم و عملی که فکر می کنیم مناسب است را انجام می دهیم.
در صورتی که اگر پاسخ را به کندی دریافت کنیم، ایمان و صبر را از قدرت برترمان خواستاریم.
هنگامی که اشتباه کردیم، بی درنگ آن را بپذیریم، قدم دهم این امر مهم را برای مان بیان می کند، اکنون ما پیشرفت کرده ایم، قادریم با آگاهی و تجربه بیش از آنچه که باور داریم، زندگی و رفتارهای مان را کنترل کنیم. جمله ی «هرگاه در اشتباه بودیم» بیان می کند که تمام شرایط تحت اراده و عملکرد ما نمی باشد.
این امر بیان می کند که می توانیم مسئولیت اشتباهاتی را که در مواقعی از طرف ما صورت گرفته باشند، را بپذیریم و جبران کنیم

 

گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دهم

قدم دهم به عنوان بخشی از برنامه ی مداوم روزانه است، کمک می کند تا مسئولیت، سلامت ور شد مداوم در تمام زمینه های زندگی جدید خودمان را حفظ کنیم.
قدم های یکم تا نهم کمک می کنند تا رابطه با خداوند، خودمان و سایرین را بهبود بخشیم.
اکنون قدرت معنوی پشتیبان ما می باشد.
دیگر نمی خواهیم درجه ای بهتر یا بدتر زندگی کنیم. در این مرحله عده ای از ما فکر می کنیم که زاهد و مقدس شده ایم، چون در خودمان انرژی زیادی از معنویت و روحانیت را احساس می کنیم. زندگی کردن با این احساس می تواند روابط ما و دیگران را کم رنگ کند، تا جایی که به مرور رابطه با خداوند هم کم رنگ و آرام از بین خواهد رفت. می کوشیم تا رفتارهای ناسالم و نامناسب خود را تغییر دهیم و به یقین قدم دهم دقیقا به ما کمک می کند تا بر این اهداف متمرکز شویم این قدم، نه تنها تداوم، بلکه پیشرفت همیشگی در روابط اجتماعی و عاطفی کنونی ما را ارائه می دهد.
ادامه دادن به ترازنامه ی شخصی، ما را برای تغییر رفتارهای مربوط به بیماریمان آماده نگه می دارد.
برخی از عادت های ما تثبیت شده اند؛ ولی هدف ما، پیشرفت مستمر و مداوم می باشد.
ما در این قدم، به دنبال رفتارهای شناخته شده ی مربوط به بیماری و زمینه هایی می باشیم که باید رفتارهای مان را با دیگران تغییر دهیم و این رفتارها را بهتر کنیم.
یادداشت کردن کارهای روزانه برای بسیاری از ما، وسیله ی مفیدی در این کار می باشد.
این یادداشت ها، ثبت پیشرفت، رشد و زمینه های شخصیتی ما می باشند که هنوز نیازمند توجه هستند.
با در دست داشتن این یادداشت ها در پایان روز، تفکر می کنیم.
برخی از ما نیایش انجام می دهیم و از خداوند می خواهیم تا ما را از هر چیزی که باید در مورد خودمان در این روز بدانیم، ما را آگاه کند و یاریمان رساند.
با قدرشناسی، شکرگزاری، وقایع 24 ساعت گذشته را بررسی می کنیم. اگرچه این قدم براشتباهات ما تأکید دارد، اما توجه به ارزیابی خود و هم چنین برای موفقیت در رشد و بهبودی مفید می باشد؛
از خود می پرسیم:
آیا مرتباً حضور قدرت برترمان را به خاطر آورده ایم؟
آیا قادریم از خداوند برای تمام آنچه که در این روز به ما داده است قدردانی کنیم؟
آیا بعد از یک روز کاری طولانی، نسبت به خانواده یا هم کارانمان خشمگین بوده ایم؟
آیا برای زندگی و رفتار خودمان متأسف می شویم؟
آیا از دیگران کناره گیری می کنیم؟
آیا از کسی عصبانی می شویم؟
آیا واکنش شدید نشان می دهیم، یا با بی تفاوتی با او بدرفتاری می کنیم؟
آیا احساسات یا مسئولیت های دیگران را قبول می کنیم؟
آیا توسط دیگران کنترل یا اداره می شویم و چیزی نمی گوییم یا آن ها را می رنجانیم؟
آیا برای ارضای تأییدطلبی کاری را انجام داده ایم؟
این سوالات مطرح شده از سوی خودمان، کمک می کنند تا روزانه نگاهی صادقانه به رفتارهای مربوط به وابستگی مان، به احساس مان نسبت به خداوند، خودمان و دیگران داشته باشیم. می نگریم تا دریابیم که:
آیا نسبت به دیگران، ترس، شرمندگی یا رنجش ایجاد نموده ایم؟
آیا به طریقی خود را تحقیر یا با خودمان بدرفتاری یا بی توجهی کرده ایم؟
هنگامی که مطمئن شدیم در انجام نوشتن ترازنامه دقیق و صادق بودیم.
به یاد می آوریم که از خود شرمنده نباشیم، بلکه با خود مهربان باشیم، شرمنده بودن از خود، شامل بدرفتاری کردن با خود می باشد. اگر در این روابط به کسی صدمه زده ایم، تعیین و مشخص می کنیم که چه جبران و دلجویی باید انجام دهیم و مناسب ترین روش انجام آن را مشخص می کنیم.
به خاطر می آوریم که هرگونه جبران و دلجویی را نسبت به خداوند و خودمان را هم در نظر بگیریم.
اگر از خوب ترین روش برای دستیابی به یک موقعیت مطمئن نباشیم، این شرایط را با دوستان بهبود یافته و راهنمای خود در میان می گذاریم.
در کامل کردن این قدم، سرعت و پشتکار بسیار مهم می باشد.
اگر تنبلی کنیم، این خطر وجود دارد که اصلاً نتوانیم این راه را ادامه دهیم.
وقفه در این امر ما را به تنبلی و این که بدانیم چه کاری باید برای خودمان انجام دهیم، بی توجهی می کنیم. این عمل گونه ای از بدرفتاری با خود می باشد.
باید به تلاش کردن ادام دهیم تا پیشرفت کنیم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد سرعت، در هر برهه ای که سفر می کنیم، هرگونه دلجویی و جبرانی را که به خداوند و خودمان بدهکاریم انجام می دهیم.
برای پذیرش و بخشش خودمان، کمک و لطف خداوند را می طلبیم و برای تغییر رفتار و تصحیح اشتباهات مان شجاعت و قدرت خداوند را خواستاریم.
با گذشت زمان، بررسی سفرمان را سودمند می یابیم.
با انجام این کار زمینه هایی را درک می کنیم که در ارتباط با خداوند، خودمان و سایرین از پذیرش مسئولیت اجتناب نموده ایم.
اینها غالباً زمینه هایی هستند که ترس، خجالت و خشم بیشتری را احساس می کنیم.
بررسی ارزش و پذیرشی که در قدم هشتم و نهم ایجاد نمودیم، کمک می کند تا راه حل های درست تری برای این مسائل بیابیم.
گاهی اوقات، مقاومت ما بیش از اقتدار و توانایی ما می باشد که با به کارگیری قدم های نهم و هشتم بدست آورده ایم.
ممکن است در برابر رفتارهای حفاظتی که از دوران کودکی مان به شدت ریشه دار و غریزی شده اند مقاومت کنیم.
صحبت کردن با دوستان بهبودی و راهنمای مان کمک می کند که تعیین کنیم آیا فرد یا موقعیت، الگوها و احساسات عمیق و نامعلومی را که در ما به وجود آمده است را در مورد افراد و موقعیت های گذشته ما آغاز نموده ایم؟
در این شرایط و با سایر الگوها، به شدت درگیر شده ی مربوط به وابستگی، تکرار کردن قدم های یکم تا نهم، چاره ی ما می باشد.
ما این قدم ها را مرور می کنیم، در مواردی که اصلاً هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم، متخصصان و مددکاران می توانند حمایت و راهنمایی ارائه دهند. بسیاری از ما این عمل را مفید می یابیم.
هنگامی که در زندگی روزانه قدم ده را انجام می دهیم، به تدریج آن را در تجربیات یک روز خود به کار می گیریم.
با آگاهی می آموزیم که رفتارهای اشتباه خود را آن طور که روی می دهند ببینیم.
با کمک خواستن از خداوند، بی درنگ دلجویی ها را انجام می دهیم و رفتارهای سالم مربوط به موقعیت های مشابه در آینده را مورد توجه قرار می دهیم.
قضاوت غریزی در مورد این که چه موقع برای دیگران مرز یا حدودی قائل شویم را قطع می کنیم.
می دانیم که ما توانایی قضاوت را نداریم، ابزارهایی مثل، جلسات، راهنما، دوستان بهبودی این حد و مرزها را به ما نشان می دهند. شاید کمتر یا بیشتر با بی تفاوتی یا پرخاشگری نسبت به دیگران واکنش نشان دهیم.
واقعیت، احساسات و نگرش های دیگران را کمتر به عهده بگیریم، یا فوری احساس خود را آشکار کنیم، در نتیجه باقی مانده ی خودخواهی و خودمحوریمان از بین می رود.
خودمان و سایرین را به طور طبیعی تر و عاشقانه می پذیریم و می بخشیم.
به تدریج با تجربه کردن روابط صمیمی و عاشقانه برای خودمان و اطرافیانمان، آماده تر می شویم.
با اضافه نمودن عملکرد روزانه، مسئولیت پذیری به برنامه ی بهبودی از طریق دم دهم، زمان آن است که رابطه ی خود را با قدرت برترمان از طریق قدم یازدهم گسترش دهیم.
این قدم یک قدم عملی است که ما آن را به عنوان مشق روزانه ی خود می پذیریم و به آن عمل می کنیم

 

قدم یازدهم:

ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.


از راه دعا و مراقبه:
به دنبال بهتر نمودن رابطه ی آگاهانه خود با خداوندی هستیم که او را درک کرده ایم، برخی از ما در ابتدا در این قدم در مورد این موضوع به هدایت نیازمندیم.
نمی دانیم که کجا دعا را شروع کنیم و کجا به پایان می رسد و سپس مراقبه آغاز می شود!
دعا صحبت کردن و راز دل باز کردن به خدا می باشد.
مراقبه، گوش کردن به پیامهای رسیده و راهنمایی های خداوند است. اکنون چگونگی دعا و مراقبه را توضیح می دهیم، این عمل به طور کلی یک تصمیم گیری شخصی می باشد.
به دلیل این که ارتباط آگاهانه با خداوند به طور مداوم برای هر کسی تغییر و بهبود می یابد، روش های دعا کردن ما همراه با رشد معنوی و روحانی تغییر می کند.
دعا کردن، تنها برای دانش از اراده ی خداوند، برای ما و قدرت انجام دادن آن از سمت ما می باشد. به خار بسپاریم، دعا کردن خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد. ما با دعا کردن به خداوند لیست یا دستور تهیه آن نمی دهیم، ما در موقع دعا آمادگی خود را برای انجام امور محوله اعلام می کنیم، درست مثل این است که باید احساس خودمان را انجام بدهیم و خواستار برطرف کردن نقص های شخصی خودمان باشیم و جبران خسارت های مربوط به خودمان را انجام دهیم، می آموزیم که هدف قدم یازدهم، بهبود بخشیدن پیوند خودمان با خداوند می باشد.
مراقبعه معنایی به غیر از امادگی در عین تسلیم و سر سپردگی نیست. ما در مقابل خالق خود با فروتنی و تواضع آماده دستورات او برای حرکت به سمت بهبودی و ارتباط درست با بندگان او می شویم.
(دعا کردن ما را مثل اتومبیلی که پس از طی مسافت زیاد نیاز به سرویس کامل دارد، تا دوباره به حرکت خود ادامه دهد، آماده می کند تا در مسیر روزانه ی خود سرحال و سرزنده باشیم

 

گزیده ای از یادداشت ها در قدم یازدهم

قدم یازدهم، چگونگی رشد و تغییر در برنامه ی معنوی ما را هدایت و راهنمایی می کند.
باور این که وابستگی، یک وضعیت عشق و رابطه معنوی کاذبی برای ما درست می نمود برای مان دشوار می باشد. برای بهبودی این وضعیت ضروری است، تا طریقه صحیح را بیاموزیم.
با رفتارهای ناسالم گذشته مربوط به افراد، مکان ها یا چیزها را به عنوان خدای خود قرار می دادیم و به آنها اهمیت و اقتدار می دادیم. برای اجتناب از بازگشت به روش های اولیه مربوط به بیماری مان باید به طور روزانه رابطه ی بهتری را با قدرت برترمان دنبال کنیم.
ما با گم کردن و نیافتن خداوند در دوران کودکی، به مرور به سمت ابلیس پناه بردیم، خصلت های کودکانه همچنان ما را تهدید می کند، می تواند ما را دوباره به ابلیس مرتبط سازد.
زمانی که به قدم یازدهم می رسیم، بسیاری از ما با تجربه قدم های قبلی می دانیم و تأیید می کنیم که تنها نیستیم.
ممکن است رابطه معنوی با خداوند را هرگز تجربه نکرده باشیم، یا هنوز هم با ترس هامان از قدرت برترمان اجتناب می کنیم، اما خداوند همیشه در نزدیک ترین محل به ما وجود دارد.
از طریق کارکرد قدم یازدهم، رابطه با خداوند را تجدید یا ایجاد می کنیم.
مانند هر رابطه ی رضایت بخشی که خودمان خواهان آن هستیم، اگر بخواهیم ارتباط سالم و قوی با خدا داشته باشیم باید برای آن زمان و مکان و تمرین صرف کنیم و به آن ادامه دهیم.
در می یابیم که این کار با دعا و مراقبه روزانه به بهترین صورت انجام می شود. مراقبه روزانه برای برخی از ما یک تجربه ی هیجان انگیز جدید می باشد. برخی از ما سال های زیادی دستورات خودمان را به صورت دعا به خداوند تحمیل می کردیم تا آن را انجام دهد، از این که چرا آن چیزهای خواسته شده تغییر نمی کنند یا اوضاع بدتر می شود تعجب می کردیم.
اگر مقداری روشن بین باشیم همه چیز روشن است، چون ما به پاسخ ها گوش نمی دادیم یا تمایلی برای به انجام رسانیدن پاسخ هایی که دریافت می کردیم نداشتیم. اکثر ما می دانیم که مراقبه روش برقراری ارتباط ما با خداوند می باشد.
برخی از ما از راهنمایی ها و دعاهای خاص سازمان های مذهبی و معنوی پیروی می کنیم.
آن دسته از ما که عقاید مذهبی نداریم از تجربیاتی که با راهنما یا دوستان بهبودی خود در میان می گذاریم می گیریم.
در صورتی که هنوز از چگونگی مراقبه به طور موثر مطمئن نباشیم، مستقیماً با درخواست کردن از خداوند، برای آموزش دادن به ما و آنچه را که لازم داریم فراهم می کند.
با تمام آنچه که یاد گرفته ایم، اگر از ته دل با خداوند صحبت کنیم و مرتباً تمرین کنیم، ارتباط شخصی، ویژه و موثری را برای خودمان ایجاد کرده ایم.
در صورتی که قبلاً وابستگی را در روابط با دیگران تجربه و ابراز کرده باشیم، معقول است تصور کنیم که اکنون و بعد از این، تاریخ وابستگی را در ارتباط با خداوند ادامه دهیم.
بیماری ما کاملاً زیرک و نامحسوس است، حتی در دعا و مراقبه نیز باید مراقب آن باشیم.
انجام دعا و مراقبه به تنهایی، برای اراده و آگاهی خداوند برای ما دشوار است.
ما باید تمایل به رهایی از دیگران و وابستگی های دنیوی و مادی داشته باشیم و به نتایج این قدم در زندگی خودمان به اراده ی خداوند اطمینان داشته باشیم.
برخی از ما به دلیل ترس یا سایر احساسات، بدون توجه کردن به اصول این قدم می کوشیم تا با دعا، نتایج موقعیت ها را در زندگی خود و دیگران را تغییر دهیم و آنها را کنترل کنیم.
در بهبودی یاد گرفته ایم که مسئول زندگی دیگران نیستیم و از کنترل اراده ی خداوند، هیچ سودی به ما نمی رسد.
به منظور ادامه یافتن این مسیر معنوی، باید از کنترل کردن خداوند هم در راستای خواسته های خود رهایی یابیم.
هر یک از ما متفاوت هستیم، زمینه های مختلفی از آداب و سنن و شرایط زندگی ویژه ای داریم.
ممکن است اراده و تصمیم خداوند برای هر یک از ما مانند فرد دیگر نباشد.
هنگامی که به دعا و مراقبه، برای دیگران، مشغول می شویم، ما خودمان را مسئول آنان می دانیم (خدایی کردن) فکر می کنیم خداوند مشکل آنان را نمی داند (ما بهتر می دانیم) پس ما که از خداوند بهتر می دانیم، بهتر تشخیص می دهیم بیماری ما در خود محوری عود و رشد پیدا خواهد کرد، عشق، اراده و الطاف برتر خداوند معمولاً برای همه کفایت می کند، هیچ نیازی نیست ما دخالت کنیم! هنگامی که به طور عاطفی و احساسی خودمان و مشکلاتمان را رها می کنیم، برای آمادگی برای اراده ی خداوند و قدرت انجام دادن آن مراقبه می کنیم، هنگامی که از خدا می خواهیم در طی یک روز ما را راهنمایی و هدایت کند، به نتیجه ی بدون شرایط خود و دیگران، نسبت به توجه قدرت برترمان اطمینان می کنیم، زندگیمان ساده تر سپری می شود.
در ارتباط با خداوند، دعا و مراقبه، روش معنوی گوش دادن به تصمیمات خداوند و تجربه نمودن حضور او را در زندگی ما می باشد.

برخی می گویند:
ما با کلمات مان دعا می کنیم و با قلب مان گوش می دهیم.
برای اینکه با قلب مان بشنویم باید از فعالیت ها، ترسها و استرس های سریع و روزانه بگذریم. خودمان را آرام کنیم و توجه خود را به خداوندی که شناخته ایم معطوف کنیم.
برخی به منظور آرام ساختن درون خود، از موسیقی استفاده می کنند. برخی به دستورات جسمی و روحی تکیه می کنند (ریلکسیشن) برخی ساکت می نشینیم و چشم های مان را می بندیم و با تمرکز گرفتن و دم و بازدم کردن، اجازه می دهیم افکارمان در تمرکز آرامش یابند.
اشکال و راه های زیادی از دعا و مراقبه وجود دارد. یافتن راهی که نیازهای ما را ارضاء کند، اندکی زمان می برد.
دعا و مراقبه به هر شکلی که باشد، نیاز به تمرین زیادی دارد، داشتن ارتباط قلبی و معنوی با قدرت برترمان اهمیت دارد، با دعا و مراقبه ی روزانه به طور مرتب برای بهتر ساختن ارتباط آگاهانه با خداوند تمرین کردن این ارتباط را مستحکم می کند، از حضور او در تمام جنبه های زندگی مان آگاه تر می شویم.
بهبودی ما روز به روز است و ارتباط معنوی ما با خالقمان هم روزانه است. افراد عادی می توانند، چند روز و یا چند ماه و تی سال ها دعا نخوانند، چیز زیاد مهمی واقع نخواهد شد، ولی اگر ما چند روز متوالی دعا و ارتباط با خداوند را نداشته باشیم آن قدر بی پناه می شویم که مجبور به لغزش خواهیم شد. اگر ذهن خود را باز نگاه داریم، پاسخ مراقبه خود را از طریق منابع شگفت آوری می شنویم و می بینیم.
این امر ممکن است مستقیماً در مرحله دعا و مراقبه ی خودمان پاسخ داده شود.
گاهی اوقات، پاسخی را می گیریم که هرگز برای آن دعا نکرده یا هرگز تصور آن را در ذهن خود ایجاد نکرده ایم.
اگرچه ممکن است زمان خاصی را در صبح یا بعد از ظهر و شب برای تمرین کردن این قدم اختصاص دهیم، اما در می یابیم که حس حضور خداوند در طول روز به بهتر نمودن ارتباط آگاهانه ما با خداوند کمک می کند.
ممکن است برای قدردانی از چیزی که تازه روی داده است، یا برای کمک خداوند هنگامی که نمی دانستیم، در کدام مسیر پیش برویم، دعا کنیم.
ممکن است در یک زنگ تفریح یا زمان نهار، به آرامی مراقبه کنیم و ارتباط با حضور خداوند را تجدید کنیم.
تجربه راهنمای شما و دوستان دراین مرحله بهترین کمک است.
در جست و جو نمودن اراده ی خداوند برای ما در موفقیت های ویژه، به جایی می رسیم، اگر از نظر عاطفی رهایی پیدا نکنیم و هیچ رفتار سالمی را انجام ندهیم، در این شرایط تحول پیدا نمی کنیم و باعث تحول هم نمی شویم.
هنگامی که از مسیر درست مطمئن نیستیم، تمام چیزهای ممکن را با راهنما و دوستان خود بررسی می کنیم.
غالباً نگرش متفاوتی در مورد اراده ی خداوند برایمان آشکار می شود. ممکن است با ده نفر صحبت کنیم و با ده راهکار رو به رو شویم، مهم ترین شیوه همانی است که خودتان درک می کنید، در این مرحله کسی عقاید خود را نباید به ما تحمیل و تزریق کند.
هنگامی که از تصمیم خداوند مطمئن شدیم، خواستار لطف او و برگرفته از قدرت و شجاعت برای انجام این تصمیم می باشیم.
این امر هنگامی مهم است که شرایط از نظر عاطفی و تحمل دشوار باشد. باید به یاد داشته باشیم که همیشه قدرت خداوند وجود دارد. با کاربرد روزانه ی این قدم، به این باور می رسیم که قدرت خداوند همیشه ما را تا جایی می برد که اراده ی او می خواهد، احساس وصل بودن در این قدم کاملاً محسوس است. هنگامی که هر روز با تمرین کردن قدم یازدهم رشد می کنیم، در حقیقت به خداوند اجازه می دهیم تا زندگی و بهبودی روزانه ما را کنترل کند.
ترسمان کاهش می یابد و به این اطمینان می رسیم که قدرت برترمان و تمام آن چه را که برای مواجه شدن با یک روز نیازمندیم، برایمان فراهم کرده است.
اقتدار و قدرت معنوی در تمام روابط ما به طور بهتری رشد می کند.
با مشاهده ی معجزات خداوند در زندگی، اعتقاد به او به طور مدام تجدید می شود.
روحمان به تدریج آرامش و سعادت را می بیند.
با تمرین کردن، اعتماد ما به طور روزانه و تقویت رابطه با خداوند بیش تر می شود. زمان آن است که تمام آنچه را که در بهبودی یافت کرده ایم به دیگران منتقل کنیم، شوق و وجد خودمان را کاملاً احساس می کنیم، دوست داریم آن را با کسی در میان بگذاریم، قدم دوازدهم راه را به ما نشان می دهد

 

قدم دوازده

با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به سایر وابستگان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم.

بیداری روحانی حاصل از این قدمها:
اولین کلمات این قدم «یا شرح دادن اشتیاق برای انتقال پیام دادن» آغاز می گردد.
با انعکاس این کلمات در می یابیم که آنها اساس کاملاً درستی از بهبودی ما را توصیف می کنند.
در می یابیم که با به کار گرفتن دوازده قدم در زندگی، متحول می شویم. آنچه که در مورد خودمان باور داریم اهمیتی ندارد، نتیجه ی به کارگیری این قدمها، بیداری روحانی است، احساس خودمان منطقی است، اما این رشد و تغییرات را دیگران هم مشاهده می کنند، ما با نمایش دادن صادقانه ی آن چه که روی خودمان اتفاق افتاده را با در میان گذاشتن آنها با تازه واردان آنها را محرم خود می دانیم و این همان بیداری روحانی است.
تلاش می کنیم که این پیام را به سایر وابسته ها منتقل کنیم.
با زیستن در اصول این برنامه، دارای پیامی می شویم که امیدواریم آن را منتقل کنیم.
تجربه، امید خود را با سایر وابسته ها در مشارکت های کودا یا در مواقعی که از ما درخواست کنند، در میان می گذاریم.
این پیام، دستورالعمل ما است، آنچه که انجام می دهیم، مهم می باشد نه شخصیتمان.
این که این پیام را در کجا باید با دیگران در میان بگذاریم، روش انتقال آن می باشد، ما قرار است ناشناسی شخصی را رعایت کنیم، و با ارائه آدرس جلسات به بهبودی خود و سایرین کمک می کنیم.
به کار گرفتن این اصول در تمام امور زندگی مان، امر نهایی در این قدم را یادآوری می کند که نمی توانیم معنویت خود را از بقیه ی زندگی مجزا کنیم.
قوانینی که در دوازده قدم و دوازده سنت ما گنجانده شده اند، جزء مسائل خصوصی خودمان، و رازهای سایرین که از آن خبر داریم، را در ناشناسی نگه می داریم، انجمن کودا جز این قاعده نمی باشد.
قرار است که این اصول ها در تمام امور زندگی مان به کار گرفته شود، گروه های خدماتی و کمیته های خدماتی اطلاع رسانی وظیفه دارند این پیام را در سطح وسیع به اطلاع عموم و جامعه برسانند


گزیده ای از یادداشت ها، در قدم دوازدهم:

بسیاری از ما، با امید کمک شدن به اولین جلسه ی گروه کودا می آییم، از سایر اعضا در مورد تجربه ی بهبودی و امیدواری در به کارگیری این اصول و این قدم ها می شنویم.
تحولی که در زندگی آنها روی داده است را می بینیم و می شنویم که چگونه اکنون توانایی دارند تا رفتارهای ناسالمی که در گذشته آنها را ناتوان ساخته بود، را کنترل کنند و آگاه می شویم به این که آنها چگونه توانسته اند به قدرت برترشان اطمینان کنند و در مورد چگونگی غلبه بر آسیب، ترس و خشم، اعتقاد به این که خداوند آنها را یاری و حمایت می کند، می شنویم، در هر جایی به غیر از این جا خاطرات و صحبت های شان مبتنی بر من کردم، من بودم است ولی در این جا صحبت از این می کنند، که من نتوانستم، من ندانستم، من نمی دانم و اراده ی ما به درد خود ما نخورده است، صحبت از اراده و قدرت خداوند می کنند، همه ی ما تازه واردان در عین ناباوری و از روی ناچاری و بی اعتمادی به انجمن آمدیم، ولی به مرور باور می کنیم.
در مورد اصول روحانی موجود در کودا و این که کودا چگونه یک برنامه ی معنوی و روحانی می باشد، می شنویم.
برخی هنوز نمی دانیم که منظور از این اصول ها چیست؟
همگی ما بدون دانستن این موضوع، سیر و سلوک معنوی را آغاز می کنیم.
اکنون بعد از یازده قدم، متوجه قدم دوازدهمین برنامه ی انجمن رهایی می شویم.
در تکمیل این دوازده قدم، مفهوم روحانیت و معنویت در زندگی را درک می کنیم.
برخی می پرسند، ما چگونه به قدرت برترمان اجازه می دهیم، در ما تجلی پیدا کند؟
برخی ها می گویند، این عمل بیانی از روحانیت و معنویت خودمان می باشد.
با بهبودی، بسیاری از ما معتقدیم، معنویت هر دوی این ها می باشد.
اگر چه معنویت را تعریف می کنیم، اما اکنون می دانیم که معنویت قدرت حیاتی ما است، که کمک می کند، ما با کنار کشیدن از تلاش های بیمارگونه راه را برای خداوند باز می گذاریم تا با اراده ی خود زندگی آشفته ی ما را به ساحل برساند، با این کار می توانیم زندگی آشوب زده ی گذشته ی خود را هموار سازیم.
بهبود پیدا کنیم، تکامل یابیم و انسان های سالمی شویم.
هر یک از ما با آشنایی یازده قدم، بیداری روحانی و معنوی را تجربه کرده ایم.
برخی از ما آن را «تحول در پیشرفت» می نامیم.
هر قدم موجود در این انجمن، درهای روحانی و معنوی وجودمان را بازتر می کند (دری مقابلمان قرار گرفته که دوازده قفل به آن زده شده و ما یازده قفل را باز کرده ایم، با باز شدن آخرین قفل در هم باز می شود) با بیداری معنوی و آگاهی بیشتر در مورد خداوند، روح، ماهیت روحانی و معنوی خودمان تجربه می کنیم.
این فرآیند آشکارسازی اطمینان بیش تر به زندگی، خداوند و روش او و با فرآیند بهبودی و روشن تر شدن فکری ما می باشد.
بنابراین دانش آگاهانه تری از خودمان در زندگی مادی (جهان بینی) که در آن هستیم پیدا می کنیم.
با دید جدید و متفاوت، خداوند و روش معنوی زندگی مان را در تمام ابعاد آن درک می کنیم.
زندگی کردن، معنای واقعی وابستگی و بهبودی را با آگاهی و عمق روحانی و معنوی بیش تری درک می کنیم، اگر به دنبال آگاهی معنوی باشیم، شاید آن را پیدا نکنیم، آگاهی معنوی محصول فرعی کار ما می باشد.
با تمرکز کردن بر وظیفه ی مستقیم، سپری کردن زندگی به صورت روزانه، اطمینان پیدا می کنیم که خداوند به بهبودی و تحول روحمان ادامه می دهد، ما هم به تحول معنوی خودمان در این راستا ادامه می دهیم.
آگاهی معنوی، مسئولیت بزرگ تری را ایجاد می کند.
از طریق کار دوازده قدم، و اجرای آن، توانایی بیش تری پیدا می کنیم، تا به زندگی، شادی ها و مشکلات آن، به شیوه ی درست تری از نظر روحانی و معنوی و روش سالم و تکامل یافته تری پاسخ دهیم.
بخشی از مسئولیت بزرگ ما، انتقال پیام امید بهبودی به سایرین است. از طریق بهبودی، خداوند توسط سایرین در زندگی ما اثر عمیق گذاشت.
ما از این طریق پاداش بزرگی دریافت کرده ایم.
اگر بخواهیم آن چه را که دریافت نمودیم؛ حفظ نماییم، باید تمایل به رهایی و بخشیدن آن را نسبت به دیگران داشته باشیم.
در واقع با این کار وسیله ای برای رساندن پیام عشق، رسیدن به رهایی، خداوند و انرژی بهبودی او خواهیم شد.
با روشن بینی خودمان، نور خداوند می شویم، تا بر سیاهی و تیرگی زندگی هم دردان بتابیم، یعنی فانوسی برای افرادی می شویم که هنوز در تاریکی ها در حال آسیب دیدن و زدن هستند، آنانی که از خود صدمه می بینند.
به راحتی به دیگران صدمه می زنند، بخشیدن آن چه که به ما داده اند، تنها رمز موفقیت ما در این انجمن می باشد، به ما در کارهای خدماتی آموزش هایی داده می شود، تا چگونگی پیام رسانی صحیح را بیاموزیم، ممکن است فردی از کودا مدت ها قبل از این که ما عضو کودا شویم با ما تماس بگیرد تا از چگونگی برگزاری این جلسات و تأثیر آن بر زندگی شان را به ما پیام بدهد، کسانی حامل این پیام هستند که خودشان هم مثل ما روزی تازه وارد بودند، خدمات در این انجمن به ساده ترین شکل موجود انجام می شود مثلاً: فردی به عنوان خزانه دار اجاره محل برگزاری جلسه را پرداخت می کند.
کسی در را باز می کند و به تازه واردان خوش آمد می گوید.
یکی اتاق جلسات را آماده می کند.
یکی منشی و دیگری گرداننده می شودف بسیاری از افراد از طریق راهنمایی و کارکرد این قدم ها، با تازه واردان به ویژه این که در جلسات به صورت مشارکت، اشتیاق، امیدواری و تجربه ی خود را با آنان در میان می گذارند.
بسیاری از افراد خدمت گذار کارهای خدماتی کودا به صورت هیئت رابطین بین گروه های مختلف می باشد، به طوری که کودا در همه جا برایمان قابل دسترسی است.
هر تجربه، روش انتقال پیام است.
با به کار بردن این قدم در برنامه ی بهبودی، تصمیم می گیریم و تعیین می کنیم که چگونه و به چه روشی آنچه را دریافت نموده ایم و پیام بهبودی را به سایرین انتقال دهیم اما آنچه در این برنامه مهم است منتقل کردن احساس کمک و پیام مفید به جملگی افراد می باشد

 

آیا از این بخش برنامه فرار می کنیم؟

آیا هنگامی که دیگران تمایلی به پریدن ندارند، آنها را می پرانیم؟
آیا تلاش می کنیم از این بخش برنامه برای تمایل به کنترل و تأیید دادن استفاده کنیم؟
آیا خود را در تلاش برای تأیید کردن دیگران قرار می دهیم؟
اگر انگیزه ی ما در این زمینه وابسته به تأییدات باشد، آیا از کسی توقع و انتظار داریم؟
انجام دادن این اصول در تمام امور زندگی به خاطر چیزی، ما را از اهداف روحانی و معنوی خارج می کند، هدف برتر متفاوت بسیاری ما، در انتقال این پیام به صورت عشق بلاعوض می باشد.
این برنامه با روشهای پیام خود را به دیگران منتقل می کند.
ابتدا این کار را از طریق جاذبه ی خودمان، که آن به کار بستن دستورات این قدمها در تمام کارهای مان می باشد، انجام می دهیم. کارهای خدماتی، از خدمت گذاری در جلسات تا دفتر جهانی کودا را خودمان انجام می دهیم.
هرگاه که ممکن باشد، هنگامی که درخواست شود گردانندگی جلسه را به عهده بگیریم، تجربه، اقتدار و امید خود را در میان بگذاریم و به راه اندازی یک جلسه یا سایر وقایع کودا کمک کنیم، تردید نمی کنیم.
کارهای خدماتی به قدری مهم هستند، که کتاب دوازده سنت رهایی به این امر مهم اختصاص داده شده است.
در سایر زمینه ها، حاضر هستیم هرگاه که مناسب باشد، با تازه واردین و اعضای با تجربه، با درک مهربانی و توجه ارتباط برقرار کنیم.
شادی ها و پیروزی ها، تلاش ها و آسیب ها، تجربیات و امید، بهبودی، تغییرات و رشد خودمان را با هم دردان خود در میان می گذاریم.
«فلسفه ی کلی کارکرد دوازده قدمی درمانی در این انجمن این است: همان طور که آشغال های بیرون از منزل ما جملگی شان آشغال نیستند، چون در قسمت بازیافت زباله ها، آنان را تفکیک می کنند، در ما هم با ابزار دوازده قدم فضایل شریف و انسانی ما بازیافت می شود


 

 

فراز هایی از کتاب آبی جهت تازه واردان به کودا#

فصل اول
.
آغاز سفر ما
.
"شاید بعضی از این افکار متعلق به شما باشد "
.
"اگر او عوض شود ، ھمه چیز درست می شود "
"نمی توانم این درد ، این آدمھا و این چیزی که اتفاق می افتد را کنترل کنم"
"ھمه مشکلات و رفتارش تقصیر من است "
"من نمیدانم چرا ھمیشه ھمین طور درگیر روابط ناسالم می شوم"
"من خیلی احساس پوچی و از دست رفتگی می کنم"
"من کی ھستم؟"
"مرا چه می شود؟"
اندوه و بلا تکلیفی و فقدان امنیت درما،مارابه اینجا کشانده است. ماتغییرمی خواھیم وآنرا ھمین الان ھم می خواھیم . می خواھیم از بدبختی خود فرار کنیم . می خواھیم درباره خود احساس خوبی داشته باشیم و زندگی ای سرشار از فراوانی آرامش و رضایت داشته باشیم . ما روابطی شاد و سالم می خواھیم . اگر حتی یکی از افکار فوق مال شماست ، شما تنھا نیستید . خیلی از ما در ھمیاری کودا ، ترس ، اندوه عمیق ، دلشوره ، ناامیدی ، افسردگی ، تنھایی را احساس کرده ایم و باینجا و به یک نیروی برتر روی آورده ایم تا سلامت عقلمان بما باز گردد.
شاید چیزی که ما را باینجا آورده است ؛ بحرانھایی مثل طلاق ، درگیری ، زندان ، مشکلات سلامتی ، خودکشی و یا ارتباط نادرست باشد . برخی از ما با احساس بی اعتقادی ، کسلی ، بیچارگی ، ترس از رسوایی ، بی اعتمادی به برنامه آمدیم . اگر شما تازه وارد ھستید ، این لحظه را بخاطر بسپارید ، چون بنظرتان چیزی نمی آید که ارزش بخاطر داشتنش را داشته باشد ، ولی روزی شما ھم ممکن است که این فکر را بکنید تا سالگرد ورود به جلسه و این دوران را جشن بگیرید.
بالاخره خیلی از ما در مییابیم که این مشکلات ھدیه ای برایمان بوده است ، چون بدون احساسات پوچی و ناامیدی ، نمی توانستیم تمایل واقعی به تغییر و رشد در زندگیمان را تجربه کنیم . بدون این تمایل خیلی از ما می دانیم که تصمیم به عوض شدن را نخواھیم داشت . ما با تمایل خواھان تعادل ، شادی ، آرامش ھستیم ، ولی برای رشد و تغییر و عوض شدن ، باید باین رفتارھای نا سالم اعتراف کنیم و مصمم شویم که از چاله درد بیرون بخزیم . وقتی که این تصمیم رامی گیریم،درخیلی از ما این سوال پیش می آید که "چگونه می توانم این تحول را در خودم ایجاد کنم ؟" ، "از کجا می توانم کمک بگیرم و شروع کنم ؟" ابتدا خیلی از ما فکر می کنیم که می توانیم بجای حل مشکلات مان با کوشش بیشتر یا با آموزش فنونی در برنامه برای عوض کردن دیگران راه حل پیدا کنیم .! غالبا عدم درک و انکار و غرورمان به ھمراه تکبر یا تربیت نادرست درماباعث می شود که فکر کنیم می توانیم تمام این کار را خودمان به تنھایی انجام دھیم . لذا این چھار نقص مانع راه ما بسوی یک زندگی بھتر می شود.

وابستگی نا سالم چیست ؟
در امتداد این راه ما با بحث وابستگی ناسالم آشنا می شویم . شاید در این باره از یک دوست ، یا یک روانشناس چیزی می شنویم . یا درباره آن در اخبار و مطبوعات چیزی می شنویم . خیلی از ما بفکر می افتیم که آیا وابستگی ما چیست و می خواھیم آنھا را توصیف کنند ؟ وابستگی بیماریست که روح ما را خراب می کند و زندگی شخصی مارا تحت الشعاع قرار می دھد .! خانواده ، فرزندان ، بستگان ، کاروحرفه ، سلامتی و رشد روحانی و معنوی مان را فلج می کند . اگر معالجه نشویم ، باعث می شود که ما با خود و دیگران دشمن شویم . وقتی که به اولین جلسه وابستگان گمنام می رویم ، خیلی از ما آنرا تنھا مرجع کمک خود می دانیم . ھر کدام از ما با مشکلات مختلفی به اینجا می رسیم . بعضی از ما باصرار افراد خانواده یا دوستان باینجا آمده ایم ، بعضی از ما وقتی دکتر یا روانپزشک ، یا روانشناسمان لازم می بیند باینجا می آئیم . خیلی از ما بعد از شروع معالجه برای رھایی از وابستگی نا سالم یا اعتیادھای پنھان و غیر قابل درمان از متخصصان ، جلوی در کودا می یایستیم .
چه بحران و یا چه کنجکاوی ما را به کودا آورده باشد ، فرقی نمی کند خیلی از ما با شاخصه ھای وابستگی ھای نا سالم خود در اولین جلسه آشنا می شویم . این مشخصات بما کمک می کنند که تعیین کنیم چه خلا ھایی در تارو پود زندگی ما وجود دارد . آیا ما بجای تعادل در افراط زندگی می کردیم ؟ چگونه خودمان ، ھمسرمان ، فرزندانمان ، یا دوستانمان از رفتارھای ما رنج می بردند ؟ آیا رفتارھای ناسالم ما باعث راکد ماندن ، خرابی یا انھدام روابط ما شده است ؟ جواب این سوالھا بدون انکار و غرور باعث می شود که ما بپذیریم که "من یک وابسته ھستم و به کمک احتیاج دارم" . پس شما ھم در شرف یافتن رھایی و بھبودی ھستید . تمام این تحول معنوی و روحانی با صداقت بخودمان ، روشن بینی و تمایل آغاز می شود . مشخصات زیر که در جزوه "کودا چیست ؟" تو ضیح داده شده است ، می تواند بما کمک کند تا تشخیص بدھیم که تا چه حدی بیماری در ما تاثیر گذاشته است .! خیلی از ما با این سوال کلنجار می رویم .! وابستگی ناسالم و سالم چیست ؟ آیا من یک وابسته ھستم ؟ ما قبل از تصمیم گیری ، تعریف دقیق و متخصصانه ارائه نمی دھیم .ھمانطور که در سنت ھشتم بیان شده است ، وابستگان گمنام )کودا( یک انجمن ھمبستگی غیر حرفه ایست . ما ھیچگونه تعریف و تشخیصی برای وابستگی ارائه نمی کنیم . چیزھایی که ما از تجربه شخصی خود ارائه می دھیم ، افکار و عادات مشخص کننده ایست که توضیح می دھد که سابقه وابستگی ما به چه شکل و نوع بوده است . ما معتقدیم که بھبودی به یک تشخیص شخصی صادقانه خود فرد وابسته آغاز می شود . ما به این پذیرش و امر می رسیم که قادر به حفظ روابط سالم و از نظر روحی ، مغزی ، روانی با خود و دیگران نبوده و نیستیم . ما با مشارکت تجربیات خود شروع می کنیم و تشخیص می دھیم که علت این وابستگی در ما الگوھای مخربی بود که در طول مدت زندگی در ما جمع شده است ، پس نباید انتظار داشت در عرض چند روز مشکل ما حل بشود.
این الگوھاومشخصات دراینجابعنوان یک وسیله ارزیابی شخصی ارائه می شود . این مشارکت ھا و الگوھا و تجربیات ممکن است برای تازه واردین سود مند باشد .!

.
الگوها و شاخصه های انکار در وابستگی ناسالم .
.
١(- برای من شناسایی احساساتم دشوار است .
٢(- من احساسات خود را دست کم گرفته ، عوض کرده ، یا انکار می کنم.
٣(- من خودم را اصلا خود خواه نمی پندارم ، معتقدم که وقف امور رفاھی دیگران ھستم.
الگوھای خود کوچک بینی در وابستگی ناسالم .
.
١(- برای من اتخاذ تصمیم مشکل است .
٢(- من تمام افکار ، گفتار ، و رفتار خود را مورد قضاوت قرار می دھم .
٣(- من از دریافت قدردانی ، تعریف ، ھدیه شرمنده می شوم.
۴(- من از دیگران تقاضای کمک ، مشورت ، رفع احتیاج و خواسته ھای خود را نمی کنم .
۵(- من برای عقاید و احساسات دیگران بیشتر از مال خودم ارزش قائل ھستم.
۶(-من خود را آدم دوست داشتنی و با ارزشی نمی دانم.
الگوهای اطاعت در وابستگی های ناسالم.
١(- من معیارھای اخلاقی خود را به مخاطره می اندازم تا مورد غضب یا طرد دیگران واقع نشوم .
٢(- من نسبت به احساسات دیگرن بسیار مسئول ھستم و خود نیز آنھا را احساس می کنم.
٣(- من بینھایت وفادار ھستم تا جائیکه بتوانم شرایط زیان آور را بیش از حد تحمل می کنم .
۴(- من برای عقیده و احساسات دیگران ارزش بیشتری قائل ھستم ، از ابراز نظر مخالف و مقایر با نظردیگران می ترسم.
۵(- من علائق و سرگرمی ھای خود را کنار می گذارم تا چیزی را که دیگران می خواھند انجام دھم .
۶(- من س..ک..س را بعنوان جانشین عشق قبول می کنم

الگوهای کنترل در وابستگی های نا سالم .
.
١(- من خیال می کنم که بیشتر آدمھا قادر نیستند که از خودشان مراقبت کنند .
٢(- من سعی می کنم که دیگران را متقاعد کنم که افکار و احساسات آنھا چیست .
٣(- وقتی دیگران پیشنھاد کمک مرا رد می کنند از آنھا منزجر می شوم .
۴(- من بی پروا برای زندگی دیگران توصیه و راھنمایی و دخالت می کنم بدون اینکه آنھا از من تقاضا کنند.
۵(- من در دادن ھدیه به کسانی که دوستشان دارم اصراف می کنم.
۶(- من از س..ک..س برای بدست آوردن تائید و پذیرش دیگران استفاده می کنم .
بسیاری از ما وقتی این فھرست را می خوانیم تکان می خوریم چون خیلی از این مشخصات ، مشکل ما را توصیف می کنند . خیلی از ما با دیدن این احساسات و رفتار ، روی کاغذ کارکرد قدم ھا احساس پشت گرمی می کنیم ، چرا که امیدی ھست که شاید راھی برای رھایی از درد خود را کشف کرده باشیم .
بعضی از ما از این نامه اعمال شرمگین می شویم . انگار که کسی دارد نامه ھای خصوصی یا دفترچه خاطرات ما را می خواند . پیش خود فکر می کنیم "چطور اینھا باید بفھمند ؟" ، "اگر اینھا مشخصات وابستگی ھای ناسالم است پس تمام دنیا وابسته ھستند "
در اولین جلسه خود ، ما حرف دیگران را می شنویم که در مورد کشاکش ھای گذشته خود صحبت میکنند و چگونه زندگی آنھا با انجام یک برنامه ساده عوض و متحول شده است .!.ما می شنویم که روابطشان با خود و دیگران درست است .! روابطی چون با خودمان ، با نیروی برترمان ، و با دیگران . یاد می گیریم که چگونه می توانیم آرامش درونی و آزادی معنوی را تجربه کنیم .
ما با تعجب گوش می دھیم که آنھا ظاھرا در حال گفتن داستان زندگی ما ھستند و در حال توصیف کردن مشکلات ما می باشند ، و در حال صحبت از سری ترین رازھا و احساسات ما ھستند . این شاید یکی از معدود ترین دفعاتی است که احساس تنھایی با عجیب بودن نمی کنیم . با تسلط به این دانش که ما مثل دیگران ھستیم ، متوجه می شویم که اگر آنھا بتوانند برنامه خود را انجام دھند و ادامه دھند ، ما ھم می توانیم با شرکت در جلسات بیشتر ، پیام امید را واضح و رسا می شنویم ما آن پیغام را از طریق نشریات کودا و داستانھای دوستان در برنامه و دور و بری ھا می شنویم . این پیغام امید به ما می گوید :
ما ھم می توانیم ھدیه بھبودی را داشته باشیم ، اگر حاضر باشیم ساده ترین کارھا را انجام دھیم .!.
ما در ضمن متوجه می شویم که ھمه ما از این بیماری رنج می بردیم ، در ضمن شناختن شاخه ھای وابستگی ھای ناسالم می تواند ما را دچار مشکل کند . با این درک رفتار و طرز فکر فرد وابسته می تواند خیلی سخت باشد ، ھر چند خیلی از آنھا مخرب و مھم نیستند ؛ ما ممکن است که در کودکی از آنھا استفاده کرده باشیم تا از غفلت یا رفتار بدی که در حق ما روا داشته شده نجات پیدا کنیم . مثلا ممکن است که ما راھکارھای شخصی برای درک خواسته ھا و توقعات پدر و مادرمان پیدا کرده باشیم تا خودمان را با خواسته ھای آنھا تطبیق دھیم تا آنھا را راضی نگھداریم.
برای خیلی از ما ، پیشرفت وابستگی نا سالم بمرور حین بزرگ شدن ما بدتر شده است . رفتارھایی که در کودکی به ما خدمت کرده بود حالا باعث خراب شدن زندگی ما می شود . در حین اینکه وابستگی ما شدیدتر می شود ، توانایی تشخیص این درد و رھایی آنرا از دست می دھیم.
ھنگامی که ما احساس درد خود را می پذیریم می توانیم تصمیم به رشد و عوض شدن را شروع کنیم .باید از طرفی سعی کنیم که صبور باشیم ، خود را ھنگام آغاز این راه بھبودی دوست داشته باشیم وببخشیم . ھر کدام از ما به شکل منحصر به فرد و با سرعت خویش بھبودی می یابد . راھھای ھر کدام از ما مثل شخصیت و شرایط ما منحصر به فرد ھستند ، ھر کدام از ما اگر چه از نقاط مختلفی شروع به حرکت می کنیم ، ولی ما در بھبودی ھدفی مشترک داریم

همیاری در کودا
.
راه بھبودی پر از ھمبستگی است ؛ اعضاء وابستگان گمنام ھمنشینان عزیزمان در این سفر خواھند بود .
ممکن است در جایی احساس تنھایی و جدایی و درماندگی منیم ، اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . یکی از نعمتھای برنامه ذر این سفرھایی است که ما با ھم بآن می رویم . ما سعی می کنیم که یکدیگر را درک و حکایت متقابل کنیم . ما قادر می شویم که اعتماد و ایمانمان را نسبت به مخلوق و خالق خود تجدید کنیم ؛ ما در کسانیکه برنامه را انجام می دھند رشد و تغییرات را می بینیم ، و بدون واھمه برای حمایت بسوی این ھمیاری روی می آوریم. تازه واردان ھمیشه در کودا مورد خوش آمد واقع می شوند . آنھا به ما امید می دھند ، از اینکه می دانیم ھمدردان دیگری با ما ھمسفر ھستند که زندگی در رھایی رضایت بخشی را جویا ھستن ، امید و پشت گرمیمان بیشتر می شود ، متوجه می شویم در کودا درک و پذیرش وجود دارد نه قضاوت و پند و اندرز . با عشق و حمایت از ھمدیگر و احساس امنیتی که ھمیاری در کودا برای مان فراھم می کند ، می توانیم به توصیف شاخه ھای وابستگی مان و سرچشمه پیدایش آنھا بپردازیم . ما یاد می گیریم که حمایت و راھنمایی از دیگران را قبول کنیم و به نیروی برتر یا خداوند بدانگونه که او را درک کرده ایم اعتماد کنیم . ما گذشته پر از دردسر خود را پذیرش می کنیم و متوجه می شویم که از کجا ممکن است شروع شده باشد . برای بیشتر ما این می تواند ازبد رفتاری ھا و مشکلاتی که در روابط مھم دوران کودکی تجربه کردھایم پیدا شده باشد . بعضی از ما شاید مایل نباشیم که این تجارب را "بد رفتاری" یا "غفلت بنامیم . این برای خودتان اھمیت دارد ، ولی شاید توجه داشته باشیم که آنھا را از بخشی از تجربه شخصی خود و تاریخچه زندگی خود تشخیص می دھیم و مشارکت کنیم .!بمرور متوجه می شویم که این امور نه تنھا ممکن است از نظر روحی و احساسی و جسمی در زمان کودکی مان روی ما اثر عمیق گذاشته باشند ، بلکه روی افکار روحانی و عقلانی و رفتاری و جنسی ما را نیز تحت شعاع قرار داده اند . وجود این موارد در ما در بزرگسالی ما را در روابط شخصی ، اجتماعی ، توانایی دوست داشتن خود و دیگران و یا دوست داشته شدن ، احساس با ارزش بودن و انسان بودن تحت تاثیر قرار می دھند . ما غالبا خود را در شرایطی گیر می اندازیم که به سلامتی روحی و جسمی خود و زندگی دیگران ضربه وارد می کنند . بیشتر ما شاید نتوانیم احساسات خود را تشخیص بدھیم و متوجه مسیر مصیبت آمیزی را که در آن ھستیم را درک کنیم و ما این را انکار می نامیم .

انکار
.
انکار خود ، گذشته و حال خود ، انکار مانع عظیمی در جھت بھبودی مان است . این مشکلی است که اغلب از آن استفاده می کردیم . انکار در اینکه ما رفتار ناسالم خود را حین فراگیری الگوھا و مشارکت ھای خود و یا شنیدن آنھا در مشارکت ھای دیگران نمی پذیریم. اغلب ما در زندگی خودمان بوضوح کارھایی را که دیگران به غلط انجام می دھند را می بینیم ، ولی نمی توانیم اشتباھات خود را ببینیم .
بعضی از ما به یک نقطه ناامیدی و پایانی می رسیم که چاره دیگری جز منصرف شدن از ادامه برنامه را نمی بینیم . ما خود را از دوستان و خانواده جدا می کنیم ، خیلی از اوقات ھم عشق و محبت آنھا را پس می زنیم . خیلی از ما بسیار ماھرانه برای تضاھر می گوییم "ھمه چیز درست است " در خانه ، ازدواج ، خانواده ، کار ، رفاقت ، و زندگی اجتماعی از انکار استفاده می کنیم . برخلاف سعی مان به تضاھر کردن و ماسک زدن ، ما غالبا در ازدواج ، ارائه شیوه پدری و مادری و روابط خانوادگی ، رفاقت ، روابط حرفه ای و اجتماعی ، ویرانگری افکار و رفتارمان را تجربه می کنیم . حتی تحت تاثیر ھمین شرایط ھم انکار ما ادامه پیدا می کند . ما ممکن است که آنقدر در انکار و کنترل اوضاع غوطه ور باشیم که مجبور بشویم ، کمک بھبودی را از طریق وساطت و مداخله با معالجه پزشکی و دارویی قبول کنیم . یا ممکن است که در گیر جدایی یا طلاق ، مسائل قانونی ، زندان ، اقدام به خودکشی ، خوابیدن در بیمارستان برای بیماری جسمی ، مشکلات روانی ، یا از دست دادن کار یا خراب شدن مسائل مالی مواجھه شویم . ما در انکار ، ھمیشه تنھا و منزوی و بدون پشتوانه ھستیم ، ما ھمیشه از خرابی شدید اوضاع زندگی رنج ببریم و چه بگوئیم "ھمه چیز درست " نباید واقعیت ھا را ندید گرفت ، اما انکار جلوی دید و دانش ما را مسدود می کند .!
ما معمولا به نقطه ای از مشکلات می رسیم که انکار دیگر کارآیی ندارد . در این موقع است که خیلی چیزھا خراب شده و یا از بین رفته است ، در این صورت است که مشکلات را واقعا درک می کنیم ، در چنین شرایطی تحول و تغییر در ما رشد می کند و کمک دیگران در کودا یا کمک ھای حرفه ای را می طلبیم

پذیرش
.
وقتی که دیوار انکار را می شکنیم ، قادر خواھیم بود که بھتر تشخیص داده و تعیین کنیم که میزان مشکل ما چقدر و چیست .! ما انکار خود را بعنوان حمایتگر وابستگی ناسالم خود تشخیص می دھیم وآنرا بعنوان یک روندی می بینیم که دائما در زندگی ما پدیدار می شود ، عقب می کشد ، جلو می آید و در وجود ما لانه می کند وقتی که بھبودی خود را در کودا ادامه می دھیم ، ما با روشن بینی از اصول برنامه ، پزیرش را جایگزین انکار می کنیم . ما بطور تصاعدی ، گذشته و زندگی حاضرمان را با صداقت ، روشن بینی ، و تمایل به رشد و تغییر کردن می پردازیم . ما وقتی از دیواره انکار می گذریم و آسیب ھایی را که تصمیم ھای بیمار گونه ما نه تنھا برای خودمان و افراد خانواده ، کارمان ، و سلامت روح و جسممان بوجود آورده است را شناسایی می کنیم . میبینیم که چگونگی وابستگی ھای گذشته ما را در دام روابط و شرایط نا سالم گیر انداخته اند . متوجه می شویم این وابستگی ھا تمام جنبه ھای زندگی ما را تحت کنترل و تاثیر قرار می دھند . با پذیرش وجود انکار در خودمان جھت ھا و علائم راه را واضح تر می بینیم ، متوجه می شویم که موفقیت ما با استفاده از زور ، اراده ، ھوش و حتی قدرت شخصی کسب نمی شود . یک روز به جایی می رسیم که اکثر ما یک نیروی برتر به بعنوان راھنمای این سفر و مرجع پیشرفت خود باور و تایید می کنیم . ممکن است که ما باین موضوع بیشتر واقف شویم که در راه یک سفر روحانی و معنوی ھستیم . ما وقتی وابستگی خود را می پذیریم ، تنھا نیستیم ، قدرتی مافوق تصور ما را حمایت می کند ، یادمی گیریم که چگونه به دیگران عشق بورزیم ، و ھمچنین اجازه می دھیم که دیگران به ما عشق بورزند و چگونه فقط بجای گذراندن و تلف کردن عمر ، زندگی کنیم . بھبودی در کودا یک روند روز به روز و مداوم است . زندگی و مشکلات دایما ما را بمبارزه می طلبد . این امور را کاملا می پذیریم ، ما دیگر از مشکلات فرار نمی کنیم ، بھبودی مثل کسب یک تقدیر نامه نیست ، که فقط یکبار اتفاق بیافتد ، بلکه یک طریق زندگی است که ھر روز با خودما در حال تغییر است . مفھوم دعای آرامش آگاھی ما را از این نکته بیان می کند که بھبودی یعنی زندگی کردن در حال و آشکار شدن تدریجی مسیر زندگی جدیدماست . این جملات ساده روشن می کند که بھبودی را باید از یک لحظه تا لحظه دیگر و از یک تصمیم تا تصمیم دیگر و از یک روز تا روز دیگر و فقط برای امروز پشت سر بگذاریم

خداوندا
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دھم ،
شھامتی که تغییر دھم آنچه را که می توانم ،
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.
(آمین)
.
بعضی از ماوقتی صحبت ازمعنویت و روحانیت ونیروی برترپیش می آید نگران می شویم . حتی اگرشما از نیروی برتر دست کشیده اید و یا به وجود آن شک می کنید ، مقدم شما را به برنامه کودا خوش آمد می گوئیم . این یک برنامه مذھبی نیست ، ولی یک برنامه کاملا معنوی است ، برنامه ای است برای یافت آرامش درونی . صلح و پذیرش بمرور و با گذشت زمان انجام می شود،اکثر کسانی که تصمیم آگاھانه ای برای کارکردن روی این برنامه معنوی می گیرند،خودشان درآزادی و داشتن اختیار تعیین می کنند که نیروی برتر آنھا جه باید باشد . با مساعدت از یک نیروی برتر مھربان ، برنامه کودا ، راھنما و کسانی که بما ملحق می شوند ، به ما کمک می کنند ، تا ھر کدام از ما بتوانیم امید به بھبودی را تجربه کنیم . ما با تمایل به عوض شدن ، رشد و تغییرات بسوی آن عامل مثبت و سرشار از عشق را که در درون ماست ، را پیدا خواھیم کرد . از طریق ھدایت و مساعدت نیروی برترمان ، راھنما و برنامه کودا و خانواده کودا ، یکایک ما می توانیم امید به بھبودی و زندگی سرشار از صلح و شادی را تجربه کنیم

فصل دوم
.
معما و راز مشکل روحانی در ما
.
وابستگی ھای ما باعث می شود که یک معما و راز غیر قابل کشف و حل در درون ما بجوشد . برای خیلی از ما ، درد و نا امیدی مان علائمی از یک احتیاج و خلاء عمیق درونی است . این احتیاجات ، خواسته یا ناخواسته ، بر ھسته درونی و وجودی ما چنگ می زند . این می تواند اشتیاق برای داشتن عشق بدون قید و شرط ، احترام ، ارزش زندگی ، پذیرش ، یا شادی در آرامش باشد . خیلی از ما به دیگران مواد مخدر ، الکل ، یا سایر اعتیادات ، و رفتارھای ناسالم متوسل می شویم تا این نیازمان را برای بدست آوردن اندکی احساس آرامش ، تامین امنیت ، احترام به خود ، و رفاه کسب کنیم . جواب ما به سوالات زیر می تواند بما کمک کند تا تعیین کنیم که چگونه برای تامین احتیاجات ، سلامتی ، احساسات ، معنویات و تامین امنیت ھای عاطفی ، معنوی ، مالی ، اجتماعی ، احساس ارزشمندی ، عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن ، به دیگران و یا اعتیاد روی آورده ایم .!
١(- آیا من برای فرو نشاندن ترسم ، دیگران را کنترل می کنم ؟
٢(- آیا من از ترس بدرفتاری یا بی محلی دیگران به آنھا اجازه می دھم که مرا کنترل کنند ؟
٣(- آیا من رفتارم را برای دیگران عوض کرده یا طبق رفتار آنھا منطبق می کنم ؟
۴(- آیا من ارزش و بھای خود را به عنوان یک انسان از دید و تائید دیگران تعیین می کنم ؟
۵(- آیا من برای ایجاد احساس امنیت ، از دیگران دوری می کنم؟
ما در کودا یاد می گیریم که احترام به خود و معاش زندگی ما از طرف نیروی برتر مان تامین می شود .وقتی که سعی می کنیم که از طریق ھم وابستگی دیگران را کنترل کرده یا آنھا را وسیله دست خود قراربدھیم ، بجای کار خود را به نیروی برترمان تسلیم می کنیم تا احساس امنیت و بھبودی ما را تامین کند .
وقتی ما از روی وابستگی از دیگران اجتناب می کنیم یا رفتارھای خود را برای تائید خوشایند دیگران عوض کرده یا با رفتار آنھا منطبق می کنیم ، توانایی و کنترل خود را بجای نیروی برترمان به آنھا می سپاریم .
با مبدل کردن خود به جای نیروی برتر و یا دادن قدرت این نیرو به دیگران ، به نیروی برترمان مجال نمیدھیم تا در زندگی ما وارد عمل شود . این ھمان راز و معمای غیر قابل حل روحانی و معنوی ماست . بندزیر شرح می دھد که چگونه معمای مشکل روحانی و معنوی ما شاید مربوط به کنترل دیگران و یا کناره گرفتن از آنھاست ، بخصوص وقتی که تحت فشار روحی و روانی و فیزیکی ھستیم

کنترل مردم ، شرایط و محیط :
.
خیلی از ما به کنترل مردیم یا شرایط محیمان ، دور و بری ھامان افتخار می کنیم . اگر فکر و احساس می کنیم که مورد طرد ، بد رفتاری ، یا بی محلی دیگران قرار گرفته ایم ، آنھا را مشکل خودمان محسوب کرده و با حقه و تزویر و رفتاری تحت اراده خود در می آوریم . بویژه با غلبه کردن بر ھمسرمان ، فرزندانمان ، اعضای خانواده مان ، دوستان یا ھمکارانمان می خواھیم آنھا را بیش از حد کنترل کنیم . یا با تغییر روش در راه ھای دیگری آنھا را کنترل کنیم ، مثلا از طریق خوش رفتاری ،مطیع بودن ، محبت زیادی و یا قھر کردن برای مدت ھای طولانی است . اما وقتی ترس یا احساسات دیگری ما را در ھم می شکند ، می خروشیم ، منزوی می شویم ، قھر می کنیم و یا از حقمان می گذریم و اجازه می دھیم تا دیگران از طرف احساسات ما صحبت کنند .
وقتی دیگران را تا ھر اندازه ای چه با سکوت و یا با خشونت و کنترل کردن اوامرشان را انجام بدھیم ، در این صورت خودمان به یک نیروی برتر مبل شده ایم . ما حتی ممکن است که کنترل کردنمان را با یک تغییر قیافه متکبرانه و یا حق به جانب نشان بدھیم . ما باورھای دیگران را احمقانه ، خودخواھانه ، یا بی ارزش می شماریم . ھمیشه خود را در مسند قدرت برتر قرار می دھیم . فکر میکنیم که راه ما تنھا و بھترین راه است . با دادن قدرت نیروی برترمان بدیگران ، شاید دنبال تایید آنھا ھستیم ، که اغلب اینکار را با واگذار کردن احتیاجات و خواسته ھای خود به آنھا انجام می دھیم . ما ھمیشه از ترس از آنھایی بسر می بریم که خود آنھا را در مصدر قدرت قرار داده ایم . ما ترس از عصبانیت یا نگاه تحقیر آمیز آنھا داریم . ما از تغییر ، بی محلی و کنترل آنھا نسبت به خود می ترسیم . بعبارت ساده تر ما حس خود شناسی خود را از دست می دھیم ( یا ھر گز بدست نمی آوریم ) چرا که تمام حواس ما معطوف به طرز تفکر و رفتار آنھا نسبت به ما می شود . آنھا به راحتی انرژی زندگی بخش ما را خنثی می کنند

(فرار از مردم و شرایط محیط فرار از واقعیت ھا)
.
بعضی از ما آنقدر از دیگران می ترسیم که از نزدیکی و صمیمیت با آنھا اجتناب می کنیم . ما سخت می کوشیم تا خود را در موقعیت امن و آسیب ناپذیر قراردهیم. ما در پنهان کردن ترسھایمان مھارت پیدا می کنیم ، بخصوص وقتی که ھمه چیز بنظر از کنترل خارج می شود . سعی می کنیم کاری کنیم که دیگران بدانند به اوضاع مسلط ھستیم ، ممکن است وقتی بی عدالتی یا بد رفتاری را می بینیم ساکت بمانیم . ممکن است که ننه من غریبم در بیاوریم یا خود را به موش مردگی بزنیم از مواجه شدن با دیگران یا جوابگویی به آنھا طفره برویم . ممکن است خود را دست کم گرفته و خود را به شدت مورد مقایسه و قضاوت قرار دھیم ، ممکن است باور کنیم که ما شایستگی یک زندگی شاد از روابط با دیگران ، ھدفمند و قابلیت نداریم ، بمرور وابستگی ھای نا سالم ما بدتر می شود ، ترس و شرمندگی ما را احاطه می کند . ما دیگران را بیش از پیش کنترل کرده یا از آنھا کناره می گیریم . اما این رفتارھا راه حل ھایی موقت است ! ما ھمیشه ترس داریم و احساس گناه و شرمندگی ما ھمواره با ماست .
خیلی از ما دنبال خدایان کاذب می رویم . احساسات خود را با مصرف الکل ، مواد مخدر ، نیکوتین ، غذا ، س..ک..س یا کار کرخت می کنیم ، مصرف اینھا غالبا منجر به اعتیادات مزمن جدید تری می شوند و مشکلات بیشتری مارا احاطه می کنند. بمرور متوجه می شویم که ھیچکدام از این وابستگی ھا برای ما آزادی یا آرامش فراھم نمی کند .
ما چه خود را با کنترل کردن شرایط در مقام قدرت برتر ، یا با کناره گیری از مردم و مشکلات در مقام پائین تر قرار می دھیم ، با این کارھا داریم بطور خودخواھانه رفتار می کنیم . احساس برابری با دیگران و تعلق خاطر به انسانیت از بین می رود .
چه چیز محرک احتیاج ما به کنترل و یا فرار کردن است ؟
خیلی از ما می پرسیدیم که آیا این رفتارھا طبیعی و سالم نیستند ؟ جواب ما این سوال را می توان در انگیزهء رفتارمان جستجو کرد . بنظر خودمان شاید انگیزه رفتارمان نسبت بخود ، دیگران و نیروی برترمان درست باشد ، این نظر خود ماست ! اگر این انگیزه بر اساس انتخاب در حد و اندازه ھای سالم عشق و احترام باشد . نتیجه بخش خواھد بود . اما ، مثلا ممکن است حضور کسی که از نظر زبانی و یا بدنی ما را تهدید و تحقیر می کند را ترک کنیم . از طرفی اگر بگذاریم که ترس و شرم در زندگی ما حکومت کند ، تا جایی که باعث شود ما به غریضه ھای گذشته مان وصل شویم مثلا ، کنترل کردن و فرار از مشکلات وابسته می شویم ، از روی ھمان وابستگی ھای ناسالم رفتار خواھیم کرد

ترس
.
برای خیلی از ما ترس نگھبان و حافظ ما از خطرات احتمالی است ، ترس ما را از آسیب ھای محیطی حفظ می کند . در نقش فرد وابسته ، ما از روی عادت از ترس استفاده می کنیم که خود را از ھر موقعیت شرمنده شدن توسط دیگران حفظ کنیم . ترس ما شاید خود را زیر نقاب عصبانیت ، انزجار ، خشم ، درد ، کنترل کردن یا تنھایی خود را پنھان کند . اغلب مطیع بودن ، سکوت ، تزویر ، تنھایی و انزوا ، خشم ، خشونت ، انکار و حتی فریب کاری ما ، راھی برای ابراز ترس ماست . احساسات دیگری که در نقش ترس ظاھر می شوند عبارتند از نگرانی ، دلشوره عصبانی بودن ، خسیسی و ھراس و ... است .
.
(شرمندگی خجالت)
.
شرم و خجالت باعث می شود که ما باور کنیم که پائین تر ، نفھم تر ، احمق تر ، بی ارزش تر ، ناپسندیده تر ، یا ناخواستنی تر از سایرین ھستیم . شرم و خجالت ، احساس واقعی شناسایی ما را تقلیل داده و اعتقاد ما را به اینکه انسان با ارزش و با محبتی ھستیم را نابود می کند . شرمندگی ، ارزش ما را نسبت به خود و احساس برابری ما با دیگران را تقلیل می دھد.
.
ترس و شرمندگی در کودکی
.
ھر بار که در کودکی مورد خشونت و بد رفتاری یا غفلت قرار گرفته ایم ، احساس خود شناسی ما ، علاوه بر رابطه صحیح ما با نیروی برتر مان ، خودمان ، و دیگران آسیب وارد می کند . در آن موقع بود که ما احساس شرمندگی و خجالت کردیم و طبیعتا از تکرار این احساس ھمیشه در ھراس بوده ایم ، اما با ھمه اینھا می گذاشتیم که توسط ھمان کسانی که با ما بدرفتاری کرده اند دوباره شکل بگیرد . در دوران کودکی ما ھیچ حق انتخاب دیگری نداشتیم . با ادامه داشتن به تحمل بدرفتاری و غفلت از خودمان ، ترس و شرمندگی ما بالا می گرفت ، ما ھم اندازه زیادی از اعتماد به نفس مان را از دست دادیم . با گذشت زمان(اغلب بدون آگاھی خودمان) کسانی که با ما بدرفتاری می کردند نیروی برتر ما شدند ، یاد گرفتیم که از آنھا بترسیم . با ادامه بدرفتاری آنھا و غفلت خودمان ، امکان ایجاد رابطه با خود ، دیگران و نیروی برترمان ، که از نظر احساسی ارضاء کننده باشد ، از بین رفت . ما آموزشھایی برای ادامه بقا خودمان یاد گرفتیم تا با زندگی کنار بیائیم . شرایط مساعد برای آسیب پذری را برای خودمان جور کردیم ، با سعی در کنترل کردن و یا از پذیرفتن آنھا فرار کردیم . کودکی خود را کنار گذاشتیم و سعی کردیم که بزرگسال کودک بمانیم ، یا این که بخاطر محرومیت ھای زندگی شورش کردیم . خیلی از ما اعمال خود را درک نمی کردیم ، چون اغلب آن رفتارھا بصورت غریضی در ما بوده است . با گذشت زمان ، ما یاد گرفتیم که سنگینی و فشار ترس خود را از طریق کنترل کردن و یا فرار از خود و دیگران سبک کنیم . آموختیم بجای حل مشکلات از آنھا فرار کنیم و یا آن را به بعد بیاندازیم ، وقتی شکست می خوردیم احساس بیلیاقتی می کردیم و یا تحت فشارھای شدید عصبی بودیم ، برای ادامه زندگی و بقا ھر چیز ناسالم دیگری را بکار می گرفتیم ، در این دوران ویرانگر وابستگی ، زندگی آشفته خود را بیشتر تحت کنترل در می آوردیم و مجال کمتری به نیروی برترمان می دادیم تا از طریق ما در زندگیمان عمل کند .
.
ادامه رفتارها در بزرگسالی
.
بدون دریافت ھیچ نوع کمک و مشورتی ، ما این کشمکش ھای احساسی و درونی را برای بقاء خود ادامه داده و آنرا با خود به دوران بزرگسالی می آوریم . ما امید داشتیم که آرامش و شادی را پیدا کنیم و گذشته را پشت سر بگذاریم ! ولی در عوض ھنگام بروز موقعیت ھایی مشابه یا برعکس را از نو در روابط بزرگسالی خود اجرا می کنیم . ھیچکدام از این رفتارھا و کنش ھا سالم نخواھد بود و نیستند . ما ناخود آگاھانه ، صفات کسانی را که در کودکی با ما بد رفتاری کرده اند را به افراد مھم زندگی امروزمان منتقل می کنیم . در روابط بزرگسالی ، ما با ھراس از خود بر ضد ھمه علائم شرمندگی ، خجالت ، احساس گناه ، بد رفتاری ، یا غفلت از خود را حفاظت می کنیم . ما مزدور و دورو می شویم و از دیگران یا شرایط دوری و فرار می کنیم . ترس از شرمندگی و احساسات منفی قویتر است و یک زیر بنایی متزلزل برای روابط آینده ما می سازد . ما ھمواره سعی می کنیم دیگران را بسمت خود جذب کنیم ) به امید تجربه صمیمیت) وقتی که آنھا خیلی نزدیک می شوند ، آنھا را از روی ترس پس می زنیم

مفهوم خودمان از نیروی برتر
.
خیلی از ما به ادیان و مذاھب متشکل معتقدیم و اصول یا مبحثی را در مورد خدا یا نیروی برتر یاد گرفته ایم . برخی از ما امیدوارند که احساس شرمندگی خود را با انجام یک عمل درستکارانه منتفی و درست کنند . حتی یک رابطه تازه ، تحت کنترل ، آمیخته به عقاید مذھبی ، در حالیکه ھمه این اعمال برای این منظور کافی نیست . انگیزه ما ممکن است که از روی درستی و پاکدامنی باشد ، ولی ما ھنوز از نظر احساسی ، مقید افرادی ھستیم که با ما بدرفتاری کرده اند ، یا ما را مورد قضاوت قرار داده اند )اسارت و سواس فکری) خلاء ما عمیق تر از آنی ھست که به این راحتی ھا از آن خلاص شویم ! ھمه ما به آن افراد دوران کودکی مان وصل ھستیم . آنھا به مرور نیروی برتر از ما می شوند و فکر ما را به خودشان اختصاص خواھند داد ، بعضی از ما منکر وجود خدا شده ایم و یا بی دینی ھستیم . برای بعضی از ما مذاھب متشکل و مورد نظر ، شاید یاد آور یک خدای بدرفتار و مستبد برای ما باشند . بعضی از ما ممکن است از دست نیروی برتر خود برای تجارب منفی و بلاھایی که متحمل شده ایم عصبانی باشیم ، یا ممکن است که دریابیم که سالھاست از او عصبانی بوده ایم بدون اینکه خودمان بدانیم ارتباط درستی با او از روی عشق نداریم . برخی باور داریم که سزاوار عشق یا بخشش خداوند نیستیم .
با تمام اینھا ما باید از خود بپرسیم : " آیا من در حال کارکردن روی یک رابطه امن ، سالم ، و مبتنی بر عشق با نیروی برتر ، خودم ، و دیگران ھستم ؟ " اکثر اوقات جواب ھمه ما منفی است . ترس و شرمندگی ما ، ما را وادار می کند که بطریق غیر منصفانه ای با نیروی برترمان بصورت مخرب رفتار کنیم .
ھرجا که مسیر عادی زندگیمان توسط وابستگی ما بریده می شد ، می رفتیم ، ولی به مقصد و منظور خودمان که ھمان آرامش و امنیت باشد نمی رسیدیم ، تا جایی که در یافتیم که چاره ای جز این نداریم که یک نیروی برتر از خود را به کمک بگیریم ، یکی که بتواند سلامت عقل ما و اداره زندگی آشفته ما را به ما باز گرداند . برای رسیدن به این منظور و برای ادامه این بھبودی ما باید حاضر باشیم که در باب این اقدام مقداری منصفانه و غیر مغرضانه تفکر و رفتار کنیم .
اگر ما نیروی برتری را قبلا تجربه نکرده ایم ، مفھوم ما در مورد یک موجود مطمئن و مھربان است که می تواند در ما شروع به شکل گرفتن بکند . اگر در حال حاظر رابطه ای با خدا داریم ، می توانیم به تقویت آن کوشش کنیم . برخلاف باور ھای نادرست گذشته مان ، می توانیم به ساختن یک زیر بنای معنوی و روحانی در برنامه بھبودی خود بپردازیم .

آغاز رهایی
.
شروع بھبودی از وابستگی ھای ناسالم ، ما بیش از حد باورھا و ایمان و امیدواری در خود ، ھمسر ، فرزندانمان ، بستگان ، دوستان و حتی در شغل و یا شیوه زندگیمان تحت تاثیر قرار می دھیم . این کارھا را ما برای ایجاد احساس امنیت ، ارزش ، ارج و رفاه در زندگی فعلی خود می کنیم .
در دوران بھبودی ، یاد می گیریم که ایمان و امید را از نو بسازیم و بتدریج ، زندگی خود را تسلیم یک نیروی برتر با عشق و محبت بکنیم . یاد می گیریم که کنترل دیگران و فرار از واقعیت ھا را رھا کرده و احساسات خود را در مورد ھر چه که به آن اقدام می کنیم حل کنیم و خود را از آنھایی که بی اختیار به آنھا متکی ھستیم از نظر احساسی و فکری رھا کنیم . بعضی از ما با خوشنودی بسوی نیروی برترمان دست دراز می کنیم . بعضی از ما از روی بیچارگی این کار را می کنیم . بعضی از ما متوجه می شویم که توانایی ما به اعتماد به ھر کس و ھر چیزی آنقدر تقلیل یافته که شاید اینکار وقت گیر باشد . ما برای اینکار باید اندکی احساس امنیت بکنیم . ممکن است که مجبور شویم طوری رفتار کنیم که انگار به او ایمان داریم ، تا اینکه با فرصت دادن به خود و تمرین کردن در این امر به واقعیت وجود او اعتماد داشته باشیم . خیلی از ما وقتی ھمه چیزمان را از دست داده و آنقدر در ھم شکسته بودیم که قادر به تسلیم کردن حتی بخش کوچکی از اراده و زندگی خود به نیروی برترمان نشویم ، برای اینکار بھتر است بگوئیم ما را دعا کنند . اغلب ما فقط فرصت یک دعای ساده را داریم پس شروع می کنیم " خدایا ، خواھش می کنم به من این قدرت را بده که این غرور را رھا کنم " . با ادامه مسیر بھبودیمان خیلی از ما قادر می شویم که راحت تر تسلیم اراده نیروی برترمان بشویم تا حضور او را در خودمان حس کنیم . تسلیم شدن و رھا کردن به معنی این نیست که تمام شرایط زندگی بر وفق مراد ما اتفاق خواھد افتاد . معنی آن این است که ما قادر می شویم که زندگی را ھمانطور که ھست بپذیریم و از پس مشکلات آن با یک توانایی تازه ای که از سوی نیروی برتر مان بدست آورده ایم بر آییم . این تسلیم شدن ما را قادر می سازد که صاحب اختیار فردی خود در حال رشد و کسب اعتماد بنفس تواضع و دفع انکار را تجربه کنیم . ما یاد می گیریم که نیروی برتر ما ، آدم ھای بدی را خلق نمی کنند . نیکی درون ھمه انسانھا موجود است ، حتی آنھایی که مسئول بدقولی ھا ، شکست ھا ، خیانت ھا ، بدرفتاری ھا ، دل شکستگی ھا و ترس ھای گذشته ما ھستند . این نیز امکان دارد که این افراد را دوست داشت ، ولی از رفتار منفی آنھا چشم پوشی نکرد . ما حتی می توانیم خودمان را نیز دوست داشته باشیم و ببخشیم . ھر کدام از ما بنوبه خود داریم یاد می گیریم که چگونگی خودمان را دوست داشته باشیم یا مورد لطف و عشق دیگران قرار بگیریم . حتی به کمک نیروی برترمان ھیچ کدام از ما زندگی و عشق را بطور کامل انجام نمی دھیم ، مھم این است که انسانیت ما به سوی ھدف و تحول خود ادامه می دھد . ما شروع به درک این مطلب می کنیم که کمال پرستی )ایده آل بودن) ما صرفا یک سراب فریبنده است . ما در طول این مدت گاھی اشتباه خواھیم کرد و با لغزش به رفتارھای سابقمان باز خواھیم گشت .
وقتی که قادر به برقراری تعادل احساسی ، توانایی ، عاطفی و ارزش برای خود نیستیم ، در مسیری که ھنوز در پیش رو داریم و اینکه بھبودی فرایندی است که یک عمر طول می کشد ، آمادگی خود را برای بھبودی تامین می کنیم . ما بخاطر می آوریم که مقایسه کردن پیشرفتمان با دیگران عملی است که به نفعمان نیست ! ھر کس با سرعت و قابلیت خودش در حال فرا گیری است . برای روشن بینی رابطه مان با نیروی برترمان ، اولویت دادن به روابط درست خود را سودمند می یابیم . رابطه مان با نیروی برترمان باید در راس قرار گیرد چون بھبودی ما از طریق ارتباط درست با خداوند تامین می شود )وابستگی یک خلا معنوی است ) . وقتی که این رابطه را بنا کردیم و آنرا بسط داده و گسترش و تصحیح کنیم ، قادر خواھیم شد که رابطه ای بھتر وو محترمانه با خود نیز ایجاد کنیم . ھمانطور که رابطه ما با نیروی برترمان و خودمان از نقطه نظر قدرت و تعادل پیشرفت می کند ، ما درمان و شفا یافتن خود را آغاز کرده و خواھیم دید و روابطی مبنی بر عشق با دیگران را بسط و توسعه می دھیم . وقتی یک اولویت سالمتری را در روابط نزدیک خود بکار برده و می پزیریم ، می گذاریم که نیروی برتر ما در زندگیمان عمل کند . ما انرژی مثبت معنوی را بطرف خود جذب می کنیم که بسیار از توانایی خودمان بالاتر و والاتر است . با ادامه به تقویت رابطه با نیروی برترمان در سراسر بھبودی ، خستگی مزمن ، افسردگی ، دلشوره ، ناامیدی ، و عجز ما توسط یک توانایی و انعطاف پذیری قدرمند جایگزین می شود . قدم به قدم ، ترس ما از شرمندگی و خجالت و احساس گناه تقلیل می یابد . زخم ھا و احساسات سرکوب شده کودکی ما بمرور شفا پیدا می کند . ما احساس عمیق تری از دعا و مراقبه را تجربه خواھیم کرد . برای ما آسانتر می شود که دست از کنترل کردن و فرار کردن خود را رھا کنیم و بگذاریم تا نیروی برترما را در این سفر پر ھیجان جدید در زندگی ھدایت کند .
معجزات بھبودی آشکار می شوند . روابط معنوی مبتنی بر عشق با نیروی برتر مان ، خودمان و دیگران بھتر شده و تحول می یابد . ما شروع می کنیم که احساس امنیت و وقت بیشتری به این امر بکنیم که مھم ترین و عمیق ترین احتیاجات ما بر آوده خواھند شد . ما به رفتارھای سابق با دیگران و یا شیوه زندگی نا سالم رجوع نمی کنیم ، تا کمبودھای معنوی ما را از این طریق تامین و ارضاء کنند . مثل سپیده آفتاب ، اراده نیروی برترما ، از طریق ما و با اعتماد و اطمینانی تازه پرتو می افکند

برنامه پیشنهادی کودا برای بهبودی
.
وابستگی مشکلی است گمراه کننده و خرابکار که مستلزم راه حل ھای ساده ولی مشخصی است . ما معتقدیم که این راه حل ھا را می توان در برنامه وابستگان گمنام)کودا) پیدا کرد . برنامه کودا شامل موارد زیر می شود : مشارکت ، شرکت در جلسات کودا ، راھنما ، نشریات ، کنفرانسھا ، خدمت کردن و یاد گیری و بکار گیری دوازده قدم و دوازده سنت کودا .
دوازده قدم از روی دوازده قدم الکلی ھای گمنام برای استفاده ما ، علاوه بر استفاده خیلی از برنامه ھای دوازده قدمی دیگر منطبق شده اند . میلیون ھا نفر در دنیا این اصول را در زندگی خود بکار بسته اند . این قدمھا شامل قدرت و روحیه بھبودی شخصی می باشد . ما حاضریم که تا حداکثر توانایی آنرا روی خودمان کار بکنیم . ما حتی المقدور با خود ، با نیروی برتر مان و یا یک نفر دیگر (راھنما) صادق باشیم . اقدام ھای نیمه کاره به کارکرد قدم ھا غالبا به شکست از سوی ما منجر می شوند و تغییراتی که طالبیم ممکن است که کسب نکنیم . اگر به تنھایی اقدام به تکمیل این قدمھا بکنیم ، ممکن است که انزوای خود را ھمیشگی کنیم ! این یک رفتار متداول وابستگی نا سالم است . با گذشت زمان ، خیلی از ما طالب کمک پر از عشق کسانی می شویم که این راه را پیش از ما طی کرده اند و اینھا راھنما در کودا ھسند که می توانند بما بصیرت ، تشویق و عشق را عرضه کنند . آنھا به ما مدد می دھند که ببینیم که این قدمھا را نمی شود بسرعت یا بطور مطلق تمام کرد ، این قدمھا راه حل آنی مثل قھوه و چایی فوری نیستند . دوازده قدم مسیر ما را از خود ویرانی عوض کرده و بسوی روابط سالم و مبتنی بر عشق با خداوند ، خودمان ، و دیگران ھدایت می کند . آنھا به ما رشد ، ایجاد اولویت در روابطمان و راھنمایی در زندگی سالم و مبتنی بر عشق را عرضه می کنند . از طریق طبیعت ساده آنھا ، می توانیم خود را بشناسیم و دریابیم که چگونه می توانیم وارد روابط سالم و مبنی بر عشق بشویم . قدمھا بما کمک می کنند که ببینیم چگونه بد رفتاری و بی اھمیتی نسبت بما در گذشته ، رفتار و شیوه زندگی وابستگی ما را شکل و استحکام داده است . ما یاد می گیریم که قدرت خود خواھی مان ، اعتیادمان و رفتارھای ناسالم و مشکلاتمان را تسلیم نیروی برتر مھربان کنیم . که خودمان درک کرده و باورش داریم ، ما زندگی ، اراده و شفای خود را بدست آن نیروی برتر می سپاریم . ما جوابگو و مسئول رفتارھای وابسته خود که الگو ھای ویرانی را در زندگی ما مستحکم می کنند می شویم . انسانیت ما رشد می کند در حالیکه قصور و نواقص شخصیتی و کمبودھای اخلاقی خود را کشف می کنیم ، مھارت و خلاقیت و موفقیت ھای خود را تشخیص می دھیم . در این حال با فروتنی حداکثر سعی خود را می کنیم که جبران کارھای بد گذشته و حال خود را بکنیم . از طرفی کوشش بپایان بردن کارھایی را می کنیم که بما کمک می کنند تا زخم ھای خود و آنھایی را که به آنھا صدمه زده ایم را جبران و شفا دھیم . با کار کردن قدمھا بطور روزمره ، می کوشیم که جوابگویی و مسئولیت خود را در مورد اعمالمان حفظ کنیم . ما یاد می گیریم که رابطه خود را با نیروی برترمان تقویت کرده و آنرا عمیق تر کنیم . ما برای ارزش واقعی ، ارزش و رفاه در زندگی خود بیشتر روی نیروی برترمان تکیه می کنیم . سر انجام درک می کنیم که اگر بخواھیم آنچه را که از طریق کار کردن در اثر قدمھا بدست آورده ایم نگھداریم ، باید بکوشیم که تجربه ، توانایی و امیدھای بھبودی خود را به دیگران که ھنوز رنج می برند منتقل کنیم . سفر ما در میان قدمھا شاید سخت ترین عملی است که تا کنون به آن اقدام کرده باشیم ، ولی پاداش و شفایی که از آن دریافت می کنیم بی شمار و گرانبھاست . با گذشت زمان قدمھا بخش لاینفک و مھمی در زندگی روزمره ما خواھد شد ! ما این اصول را در ھمه امور زندگی خود بکار می بندیم .


دوازده قدم برنامه پیشنھادی کودا برای بھبودی شخصی ما از وابستگی نا سالم است که در زیر ذکر می شود :
١- ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم و اختیارزندگی مان از دستمان خارج است.
٢- بمرور ایمان آوردیم که نیرویی برتر از ما می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.
٣- ما تصمیم گرفتیم که اراده زندگیمان را به خداوندی که خود درک کرده ایم بسپاریم.
۴- یک ترازنامه اخلاقی بیباکانه و موشکافانه از خود تھیه کردیم.
۵- چگونگی دقیق خطاھای خود را به خداوند ، خودمان و یک انسان دیگر اقرار نمودیم .
۶- آمادگی کامل پیدا کردیم تا پروردگار نواقص شخصیتی ما را بر طرف کند .
٧- با فروتنی از او خواستیم کمبودھای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
٨- فھرستی از تمام کسانیکه به آنھا زیان رسانده بودیم تھیه کردیم و در صدد جبران برآمدیم.
٩- بطور مستقیم ھر جا که امکان بود از افراد فوق جبران خسارت نمودیم ، مگر در مواردیکه انجام آن زیان مجددی بر ایشان و یا دیگران وارد کند .
١٠ - به تھیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله اقرار کردیم.
١١ - از راه دعا و مراقبه کوشیدیم با پروردگاری که خود درک نموده ایم نزدیک شویم و فقط طالب آگاھی از خواست او برای خود و توانایی اجرائیش شدیم.
١٢ - با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمھا ، سعی کردیم این پیام را بدیگر وابستگان رسانده و این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا درآوریم.
با دید اول ، اجرای این قدمھا تکالیفی کمر شکن بنظر می آیند که ھرگز نمی شود به آنھا جامعه عمل پوشاند . بعضی از ما آنھا را دستور العملی کوتاه و ساده تلقی کردیم که می توان آنھا را در یک بعد از ظھر یا چند روزی انجام داد . بعضی از ما آنھا را کاملا نادیده می گیریم ، تا وقتی که بحرانھا و رفتارھای ناسالم ما بیش از حد به ما و دیگران صدمه بزند . در نھایت ، اگر بخواھیم ، زندگیمان بھت شود ، باید بطرف جلو حرکت کنیم و این قدمھا را بعنوان بخشی از بھبودی شخصی خود بکار گیریم

قدم اول
.
1- ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم واختیارزندگی مان از دستمان خارج است.
.
عاجز بودن : ما تا بحال برای حل مشکلات زندگی مان از کنترل نفس ، وسواس فکری و رفتاری و افکارکپک زده خود استفاده کرده ایم . وقتی روابطمان با خود و دیگران بھم می خورد ، خیلی کوشش می کردیم و تمام دانش و اطلاعات غلطمان را با کینه بکار می بردیم . اراده ما شکلھای مختلفی به خود میگیرد . ما ھمه چیز را تحمل می کردیم . ما مردم نواز بودیم . ما خودمان را با دیگران مقایسه می کردیم .ما طغیان می کردیم . ما بقیه را مقصر می شمردیم و ما ھم خود را آزار می دادیم و ھم دیگران را . برخی از ما باید حتما تا سر حد دیوانگی و مرگ می رفتیم تا حاضر شویم عاجز بودن خود را اقرار کنیم . ھمواره معتقد بودیم که داریم کار درست را انجام می دھیم . اگر چنین بود پس موفقیت و توانایی ما کجا بود ؟
از دست دادن اختیار امور زندگی : به احتمال زیاد ، وقتی به کودا می رسیم زمام اختیار زندگی مان از دستمان خارج شده بود . فنون و شگردھایی که برای غلبه و حریف شدن به زندگی و یک عمر استفاده کردن از آنھا در دیگران اثر گذار نبود . ما قربانی یک رفتار بی اختیار بودیم که بطور زیرکانه پر قدرت و زیان آور بود که ھیچ وسیله ای نمی توانست آنرا برطرف کند . زندگی مان بطور واقعی بدون اختیار در بحران دائمی بود . در اوج این مشکلات بودیم که عقاید کھنه ما فرو ریخت و فکر ما بسوی امکان وجود راه دیگری باز شد

برگزیده ای از کتاب دستورالعمل کودا
.
ھر سفری با قدم اول شروع می شود . سفر بھبودی فردی ما در کودا نیز با قدم اول شروع می شود .برای درک ھر چه بیشتر عجزمان و از دست دادن زمام اختیارمان ، باید در گذشته خودمان جستجوی صادقانه ای بکنیم تا بیابیم که چگونه باین نقطه رسیده ایم . شاید یک طلاق باعث عجزمان شده باشد ، شاید یک جدایی ، یا مرگ یک عزیز . شاید ما اقدام به خود کشی کرده باشیم یا از مصرف مواد مخدر ، الکل ، نیکوتین ، قرص و داروی توھم زا به ته خط رسیده ایم . مھم نیست چه چیزی است ، مھم این است که شما در کودا ھستید و برای بھبودی نیاز به بعضی از عملکردھا دارید ! خیلی از ما خسته و زیر فشار ھستیم . وقتی که تصمیم به عوض شدن می گیریم ، ترس سراسر وجودمان را فرا می گیرد ، چون تغییر و رشد درد آور است و ما نمی خواھیم درد بکشیم ! در ھر حال چه بخواھیم و یا نخواھیم ، می توانیم سفر بھبودی خود را با قدم اول شروع کنیم .
.
قدم اقرار و پذیرش .
.
این قدم به ما کمک می کند که یک عمر تجربه ، احساس و رفتار خود را شناسایی کنیم که دقیقا بفھمیم که چگونه خودمان و بقیه را گول می زدیم و سعی در کنترل داشتیم و یا از خود و مشکلات و یا از دیگران فرار می کردیم . ما در می یابیم که چطور نیروی برتر خودمان شده ایم و یا دیگران را در این نقش قرار دادیم . ما شروع کردیم که در یابیم خدا این حق را به ما نداده است که زندگی دیگران را کنترل کنیم در عوض به ما مسئولیت داده است که دیواری برای خود و دیگران بکشیم تا در زندگی آنھا مداخل نکنیم .
برای کشف اینکه چگونه خودمان و دیگران را کنترل کرده ایم و یا از خود و دیگران و مشکلات فرار کرده ایم ، در زندگی شخصی خود جستجو می کنیم . با مطرح کردن سوالات زیر از خودمان می پرسیم : آیا این مشکلات در زندگی ما موردی دارند ؟
١(- از کجا یاد گرفتم که وقتی خودم یا دیگران مورد بد رفتاری قرار گرفتیم ، خودم را به ناآگاھی بزنم ؟
٢(- چه کسی در کودکی این راه و رفتار را بمن نشان داد که من موضوع فوق را به دیگران بازگو نکنم یا احساساتم را در این مورد با دیگران مشورت نکنم ؟
٣(- از کجا یاد گرفتم که فرار از دیگران برای من بھتر از درگیر شدن است ؟
۴(- از کجا یادگرفتم که برای احساس آسایش خود دیگران را کنترل کنم ؟
۵(- چطور یاد گرفتم و احساس کردم که من به اندازه کافی خوب نیستم یا برعکس از دیگران بھترم ؟
۶(- کی ، کجا و چگونه یاد گرفتم که افکار ، احساسات و خواسته خود را برای خاطر دیگران انکار کنم ، یا بر عکس ، فکر کنم که دنیا بر وفق مراد من می چرخد ؟
٧(- چطور می دانستم که ھرگز اسرار خانوادگی را آشکار نکنم و چرا ؟
٨(- از کجا یاد گرفتم که با بد رفتاری که منجر به صدمه فکری ، احساسی ، بدنی ، جنسی و یا معنوی به دیگران بشود ، خودم را آرام کنم ؟
٩(- از کجا یاد گرفتم که رفتارھای فوق را غالبا از طریق سکوت یا خشونت ابراز کنم ؟
١٠ (- چطور یاد گرفتم که اجازه دھم که با من چنین رفتارھایی شود ؟
١١ (- از کجا و چگونه یاد گرفتم که داشتن یک رابطه مرا آرام می کند ؟
١٢ (- آیا این رفتارھا را از طیق حرفھا یا اعمال دیگران یاد گرفتم ؟ اگر چنین است ، از رفتار و اعمال چه کسی ؟
١٣ (- چگونه به این نتیجه رسیده ام که بجای آزاد زیستن ، با استفاده از رفتارھای ناسالم زندگی را طی کنم ؟
١۴ (- احساس واقعی من درباره این سوالھا چیست ؟
با جواب دادن به این سوالھا ما درک خواھیم کرد که چگونگی عجز ما در کودکی مان بوجود آمده است . ولی دانستن این موضوع کافی نیست . ما باید عدم اختیار در رفتارھای اجباری را که با خود به دوران بزرگسالی مان آورده ایم نیز بدانیم . برای کشف عدم اختیار رفتارھای نا سالم در دوران بزرگسالی می فھمیم ، مطالعه فصل اول این کتاب و خلاصه الگوھای رفتار انکار ، خود کوچک بینی ، کنترل و اطاعتمان برایمان بسیار سودمند می باشد . فھرستی از الگوھای خاصی تھیه می کنیم که آئینه رفتار وابسته دوران بزرگسالی ما ھستند . برای بدست آوردن زمام اختیار زندگی مان لازم است که در این باره با خود صادق باشیم .
با کشف عجز در دوران کودکی و عدم در اختیار داشتن دوران بزرگی به درکی از شخصیت بیمار خود می رسیم . انکار وابستگی کم کم محو می شود و پذیرشمان افزایش می یابد و ما قادر خواھیم بود که بخاطر بسپاریم که قدم اول ما نباید برای مقصر شناختن دیگران یا خودمان مورد سوء استفاده قرار گیرد .
مقصود ما گرفتن مچ ھیچکس نیست . با متھم کردین دیگران ما بطرف وابستگی جدیدتری کشیده می شویم و مجبوریم عکس العمل نشان داده و در عجز آن می مانیم . بجای اتھام زدن سعی می کنیم که تجارب دوران کودکی و بزرگسالی را که ریشه رفتارھای ناسالم ما ھستند پیوسته مرور کنیم . ما تصدیق خواھیم کرد که عجز و نداشتن اختیار زندگی ما در بچگی بوجود آمده و بطور تدریجی در رفتارھا و روابط بزرگسالی ما ظھور کرده است . ما قبول می کنیم که ھر چه بیشتر سعی کنیم که خودمان و دیگران را کنترل کنیم یا از خودمان و دیگران و مشکلات زندگی مان فرار کنیم و ھر روز زندگی مان پریشانتر شود .
بجای مقصر شناختن خود و دیگران ، بتدریج خود را در مورد احساسات زمان کودکی و تجربه بزرگسالی و رفتار در حال پیشرفت وابستگی ھای نا سالم خود مسئول باشیم . در می یابیم که سودمند می باشد که فھرستی از کمبودھایی که در کودکی و بزرگسالی داشته ایم تھیه کنیم . بخود اجازه می دھیم که برای این کمبودھا ، دردھا و عصبانیت ھایی که طی این مدت طولانی پیش خود نگاه داشته ایم سوگواری کنیم . ما در حین رھا کردن این احساسات ، نیروھایی را رھا می کنیم که باعث رفتار وابستگی ما می شدند . خواھیم دید که رفتار وابستگی ما از روی ریاکاری ، کنترل ، و فرار ، فقط ما را به یاس و نا امیدی بیشتری کشانده است . خیلی از ما قدم اول مان را با راھنما و ھمدردان بھبودی خود در میان می گذاریم . ما تجارب گذشته ، کمبودھا و غم ھای خود را با آنھا سھیم می شویم . با انجام اینکار ، ما رھایی از احساسات منفی و عجز و نداشتن اختیار بھبودی خود را آغاز می کنیم . وقتی اینکار را انجام می دھیم ، می توانیم گذشته مان را پذیرش کنیم و مثبت تر فکر کنیم و با دیگران بگونه سالم تری رفتار کنیم . با درک و پذیرش عجز و نداشتن اختیار در زندگی که ناشی از وابستگی مان می باشد ، دری بسوی راه حل ھای بھتر باز می کنیم . اذعان می کنیم که حتی بھترین سعی ما در این مورد با شکست روبرو شده بود ، ما به کمک بالاتری که قدرتش محدود نیست ، احتیاج داریم . با اتکا به پذیرش ، برای کمک از جانب نیرویی برتر از خودمان آماده می شویم که سلامت عقل ما را به ما باز گرداند

کتاب سبز کودا
.
این کتاب دستورالعمل کودا برای انجام دادن قدم ھا و سنت ھاست .
.
پیشگفتار
.
در حین تھیه نشریات مورد استفاده برای مطالعه گروه در درک قدمھا ، متوجه می شویم که قدمھا شامل سه زمینه ھستند :
١(- شناسایی مشخصات وابستگی ھای ناسالم و تاثیر آنھا در زندگیمان تجربه ما در لیست کردن آنھا.
٢(- استفاده از ابزار بھبودی در برنامه ، یعنی تکلیف ما.
٣(- پاداش ھای استفاده از ابزار فوق و تجربه کردن بھبودی ، یعنی تامین شدن امنیت ھا و امیدواری ما دریافتیم که در حین کار کردن روی بھبودی ، خمت بدیگران و بکار بستن برنامه کودا رای بھبودی خود و آموزش سنت ھا بما در چگونگی راھببرد اھداف کودا عرضه می کنند . شما متوجه می شوید که با طی کردن این دستورالعمل ھا ، به وابستگی ھای ناسالم کلمه " بیماری " اطلاق می شود . خیلی از اعضای گروه ما در یافتند که پذیرش این موضوع خیلی سودمند و حتی لازم است ، برای درک اثرات وابستگی در ما ، شناخت اینکه کی و در چه حالتی آنھا ظاھر می شوند ، آموختن اینکه چگونگه ابزار بنامه خود را در محافظت و نگھداری از خود را بکار بگیریم تا بھبودی بیابیم ،درست ھمانطور که در برابر بیماری ھای دیگر رفتار می کنیم . در ضمن این طرز فکر ، برای خیلی از ما در حین بداشتن گام در راه بھبودی ، تمرین یک کارکرد دائمی برای پذیرش نسبت به وابستگی ھای ماست . ھمانطور که یکی از اشخاص در گروه ما گفت : " وقتی شنیدم دیگران راجه به مشکلی که من از آن رنج می برم بعنوان یک بیماری صحبت می کنند ، این اقرار مرا از مسئولیت و فشار در مورد وابستگی ام خلاص کرد . من قادر شدم که از احساس شرمندگی و داشتن تقصیر آزاد و رھا شدم و با آسودگی پیش بروم ." لغت و کلمه بیماری را باینصورت تعریف می کنند : "حالتی که در بدن یا جزئی از یک قسمت که مانع ایفا ءنقش و قابلیت حیاتی در ما بشود ، مریضی ، ناخوشی ، رنج ، یک پروسه دردناک " در انجمن در حال جای گزینی در حواشی این تعریف بودیم که وجدان گروھی ما رای داد که این لغت را بعنوان توصیف وابستگی بکار ببریم . مطالعه سنت ھا توسط گروه ما این امر را تدوین نمود که راھبرد ھای اساسی برای خدمات ما بدیگران و بکار بستن برنامه ما ارائه می دھند . ما دوام و بقای خود را نسبت به اطاعت از سنت ھا پذیرفتیم . معتقدیم که سنت ھا ھمان تاثیر را با گروه دارند که تاثیر قدمھا با یک فرد دارد . درک ما از رابطه متقابل قدم ھا و سنت ھا عمیق تر شد . ما دیدیم آن آگاھی که از بکار بستن قدم ھا برای ما حاصل شد ، می توند با بکاربردن سنت ھا د مورد خدمت ما بدیگران ، جلسات و روابط ما با یکدیگر در انجمن مورد استفاده قرار می گیرد .
ما می توانیم بھبودی خود را در خدمت بدیگران کسب کنیم و روی کوا در کل تمرکز و تمرین کنیم . ما وابستگان تایید می کنیم که آدم ھایی ھستیم که در اداره زندگی خودمان و روابط مان با دیگران مشکل داریم و بی کفایت ھستیم . ناراحتی ما ھر چه که باشد ، امیدواری ما را در یک راه حل مشترک که ھمان
12 قدوم و 12 سنت می باشد پیدا می کنیم . لازم نیست که ما درک کنیم که چرا ١٢ قدم و ١٢ سنت .... در ما موثر است ، در عوض باید اعتماد داشته باشیم که آنھا موثرند . این یک اعتماد بیجا نیست . ما کسانی را که به وعده ھای برنامه کودا جامعه عمل پوشانده اند در بین خود می بینیم . ایمان داریم که اصول معنوی که در قدم ھا و سنت ھای ما یافت می شوند ما را ھم در بھبودی و ھمیاری ما کمک و حمایت و تقویت می کنند

بسط قدم اول
.
ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم ، اختیار زندگی از دستمان خارج شده است .
.
قدم اول رابطه شخصی ما را با قد ھای کودا آغاز می کند . ما اقرار می کنیم که در برابر بیماری وابستگی با خود و دیگران عاجزیم . در حین انجام این امر بسیاری از ما احساسی از تعلق داشتن را تجربه کرده و می بینیم که تنھا نیستیم . گر چه با درک عجز تازه خود راحت نیستیم ، ولی می توانیم در آغاز از قدم اول در ھر موقعیت زندگی مان را یکی پس از دیگری با قدمھای کودا مورد مطالعه قرار دھیم . از ھمان ابتدا می توانستیم کنترل کردن ا متوقف کنیم . گفتن اینکه ما در برابر بیماری مان عاجز ھستیم ، با صدایی رسا و در برابر گروه ، ما را در مسیر تسلیم و حقایق براه می اندازد ، ما شروع می کنیم رفارھا و چیزھایی که در برابرشان عاجزیم را شناسایی کنیم و رشد و تاثیر آنھا را در عود بیماری مان ببینیم .
شروع می کنم که خلاف ھایی را که بما آموزش داده شده را شناسایی کنیم . در می یابم که معنی عجز ضعف نیست ، چون با اقرار به آن توانمندی خارق العاده را در مقابل وابستگی ھای قدرتمند پیدا کرده ایم ، متوجه می شویم کنترل کردن دیگران باعث احساس قدرت و تامین امنیت ما نمی شود ، برای یافتن راه مان با دقت کردن روی ضعف و مشکلات دیگران ما را در طی زندگیمان حمایت نمی کند ، قضاوت کردن دیگران کار ما نیست و باور داشتن اینکه ما از ھمه قویتر ھستیم مصیبت بار است . تجربه می کنیم که چگونه نوارھای گذشته در ذھند مان توانایی کنترل ما را دارد . کشف می کنیم که طرز فکری که بر مثبت و منفی ، سیاھی و سفیدی ، درستی و نادرستی غلط است و بیماری ما را غیر قابل انعطاف و محدود می کند . در حین بکار بستن قدم اول ، شروع می کنیم ابزار بھبودی را پیدا می کنیم ، چون بدنبال آن ھستیم . بیشتر ما در می یابیم که استفاده از نشریات کودا ، باضافه گوش دادن به مشارکت دیگران ، موقع سھیم شدن شاخصه ھای وابستگی ، برای مرحله شناسایی بیماری لازمه قدم اول است ، بسیار سودمند است . ما روی خودمان تمرکز می کنیم و می کوشیم که در زمان حاضر زندگی کنیم و باشیم . شروع می کنیم که رابطه خود و نیروی برترمان را بسط و گسترش بدھیم و طریقه بھتر شدن این رابطه ا شناسایی کنیم . در حین رھا کردن وسواس فکری و رفتاری ، خودمان را از مسئولیت در برابر
اعمال و خواسته دیگران خلاص می کنیم . ما موضوع اینکه دیگران د مورد ما چه فکر می کنند رھا می کنیم ، با دانایی از اینکه اکنون بزرگسال واقعی ھستیم و اکنون حق انتخاب در دست ماست . از خودمان سوال می کنیم "چه می خواھم " ، " چه فکر می کنم ؟ " ، " چه احساسی دارم ؟ " ما یک فھرستی از ابزار و راھکارھایی که ما را در بھبودی مان تقویت می کنند تھیه می کنیم . می توانیم آرام باشیم و با یک نیروی برتر دوست داشتنی و با عشق رابطه برقرار کنیم . شروع می کنیم که برای خود حد و حصارھای سالمی را بر پا کنیم (مثلا : یک وابستگی بد را قطع کنیم ، یا به کسی تلفن بزنیم ، یا دورو بر خانه به پیاده روی برویم ) تا از فکر مخرب خودمان بطور بھتری از خود مواظبت کنیم . یاد می گیریم که به حرف دل خود گوش بدھیم ، دعا و مراقبه می کنیم ، احساسات خود را بوی کاغذ می آوردیم ، درک می کنیم که مجبور نیستیم که آنی تصمیم بگیریم ، ھمین کارھا به اندازه کافی بس است . تا ما را از افکار مخرب رھا کند ، در ضمن یاد می گیریم که لازم نیست که ھر چه را که پذیرفته ایم باید دوست داشتنی باشند . در کودا قادریم که درس واقعی فروتنی و افتادگی را بیاموزیم و تشخیص دھیم که ھمه جوابھا پیش ما نیست . وقتی شروع می کنیم که کنترل را رھا کنیم ، بھتر قادر خواھیم بود که واقعیت ھای مربوط به انسان بودن خود را قبول کنیم . ما آرامش را می یابیم . وقتی حاظر می شویم که این قدمھا را بکار ببندیم ، زندگی ما تغییر کرده و سرشار از معجزه می شود . ما آزادی ، فضائل انسانی و حق انتخاب را تجربه می کنیم . ایجاد یک علاقه واقعی به نگھداری از خود و پذیرفتن بھبودی برای ما در راس قرار می گیرد . با رھا کردن کنترل دیگران ، شروع به تمرکز بروی چیزھایی می کنیم که قادر به نگھداری از آنھا ھستیم ، یعنی خودمان و احساسات خودمان . می توانیم صبور و شکیبا بوده و با وقار و شان انسانی رفتار کنیم . وقتی ما به خود و این قدم متصل می شویم ، ایمان می آوریم که قادر به تغییر و رشد ھستیم و یاد می گیریم که ترس ھای خود را رھا کنیم . شوع می کنیم که ما با ارزش و بھا ھستیم . ما قادر خواھیم بود که بگوئیم که "متشکرم " ، "دوستدارم " و بخودمان روزانه تلقین ھای مثبت بکنیم مقصود از طرح سوالهای زیر اینست که به شما در کار کرد قدم اول یاری شود :
.
١(- آیا من بقیه را کنترل می کنم ؟ به چه صورت ؟
٢(- فرق بین عجز و توانمندی چیست ؟
٣(- وقتی دیگران را رھا می کنم ، چگونه توانمند می شوم ؟ اینکار چگونه زمام اختیار زندگی مرا دوباره بدستم می دھد ؟
۴(- چطور ترس از افکار دیگران نسبت بخودم را رھا کنم ؟ چطور از خودم مواظبت کنم ؟ چطور پذیرفتن "عجز در مقابل دیگران " در انجام این امر بمن مساعدت می کند ؟
۵(- کدام مشخصات وابستگی ھای ناسالم من (نواقص شخصیتی ) مانع از این می شود که من قدم اول را بردارم ؟
۶(- چرا این قدم می گوید که "ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم ؟" بجای اینکه بگوید "من اقرار کردم که در مقابل دیگران عاجزم ؟"
٧(- امروز ، عجز و از دست دادن اختیار زندگی برای من چه معنایی دارد ؟
٨(- چه علائم و مشخصاتی را مشاھده می کنم که بمن نشان می دھند که من در انکارم ؟
٩(- معنی تسلیم شدن چیست ؟ چرا من باید خود را تسلیم کنم ؟ بخاطر چه چیزی باید خود را تسلیم
کنم ، به کی خودم را تسلیم کنم ؟
١٠ (- کی خواھم دانست که در حد کافی روی این امر کار کرده ام ؟
١١ (- علائم از دست دان اختیار زندگی در من چیست ؟(فھرست کامل تھیه کنید ?
١٢ (- چرا من دائم می خواھم که کنترل کنم ؟
١٣ (- آیا من حاظرم که بفھمم که کوشش برای عوض کردن دیگران باعث از دست دادن اختیار زندگی ، خصومت ، و انزجار می شود ؟

تلقین های مثبت
.
من حق دارم که احساس خشم کنم .
.
من حق دارم که بدون احساس خجالت و گناه به درخواست ھای دیگران جواب منفی بدھم .
.
"نه " یک جمله کامل است .
.
من بخودم اجازه می دھم که اشتباه کنم .
.
من حق دارم که احترام و حرمت داشته باشم .
.
من حق دارم که متکی بخود باشم.
.
من حق دارم که نیازھایم اھمیت داشته باشد .
.
من حق دارم که به عقایدم احتام گذاشته شود .
.
من حق دارم که دست از تحقیر خود بردارم.
.
من حق دارم که کوشا باشم و تلاش کنم تا زندگیم توسعه پیدا کند .
.
من دوست داشتنی ھستم .
.
من خود را برای انجام تمام اشتباھات گذشته م می بخشم .
.
من خود را برای آنچه که در قلبم ھست دوست دارم نه برای چگونگی انجام کاری که رفتار می کنم .
.
من جرات دارم که ریسک بکنم.
.
من می توانم براحتی عشق بورزم و بگیرم .
.
من پدر/مادر مھربان خود ھستم .
.
من در ھر رابطه ای ھنوز مھم خودم ھستم .
.
من بدن خود را غنیمت و محترم شمرده و آنرا دوست دارم .
.
من زیبا ، قوی ، و پر انرژی ھستم .
.
من خود را از عادات گذشته رھا می کنم .
.
من شخص قوی و مھربانی ھستم .
.
من مھم ھستم.
.
من الان روابط سالم و عاشقانه را بطرف خود جذب می کنم .
.
یک دوست ھدیه ایست که من بخود می دھم.
.
من بدن و فکر سالمی را برای خودم ایجاد می کنم .
.
من برای تمام تغییرات و رشد در زندگیم شکر گزارم .
.
من باندازه کافی ، کافی ھستم.
.
من فرزند با ارزش خدا ھستم .
.
من شھامت و توانایی عوض شدن را دارم .
.
من ھم از درون و ھم از بیرون زیبا ھستم .
.
من شجاعت این را دارم که با ترس خود روبرو شوم .
.
من نجات پیدا خواھم کرد.
.
من احساس اعتماد بنفس داشته و با دیگران راحت ھستم .
.
من زیبایی ، خوشی و فراوانی)نعمات) را بطرف خود جذب می کنم .
.
من حاظرم که تسلیم نیروی برترم شده و باو اعتماد کنم .
.
من حق دارم که برای خود حدود و حصار بکشم .
.
من قادر به احساس کردن ھستم .
.
من قادر به یادگیری ھستم .
.
در ھر کاری که بکنم خدا با من است .
.
من تمامی احساساتم را پذیرفته ، تصاحب و تجربه می کنم .
.
من خود را ھمانطور که ھستیم قبول می کنم.
.
من احیای سلامتی کرده و خودم را دوست دارم .
.
زندگی من یک آفرینش شگفت انگیز است .
.
احساسات حقیقی ھستند و من به احساسات خود احترام می گذارم .
.
من با اجازه دان بخود برای سوگواری ، غم خود را حمایت کرده و برای روزی نو جا باز می کنم .
.
فقط برای امروز من تمام موانع ، ترسھا و شک و تردید خود را رھا می کنم.
.
من بخود اجازه می دھم که توسط دیگران گرامی شمرده شده و بطور سالم حمایت شوم(اجازه میدھم مرا دوستداشته باشند )

.
من زنده ھستم ، اینجا ھستم ، و سزاوار ھر چیزی که زندگی می تواند بمن عرضه کند ھستم .
.
آرامش ، عشق و زندگی کامل ھدیه امروز من است .
.
من راھھای مثبت و امنی را برای ابراز عصبانیتم ایجاد می کنم .
.
من امروز احساس می کنم که مھربان و آزاد ھستم .
.
من حضور نیرویی برتر از خودم را حس می کنم .
.
من برای اصلاح زندگیم قدم برداشته و باین کار ادامه خواھم داد.
.
من احساس می کنم که با ارزشم حتی وقتی می دانم که اشتباه می کنم .
.
من خود را برای امام بد رفتاریھائیکه در گذشته ام که با من شده است را می بخشم .
.
من خودم را از کینه و رنجش ھا رھا کرده و خودم را می بخشم و دوست دارم

پیشگفتار

گروه انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم ناشناس Coda نیاز شدیدی دارد، که این برنامه در 6 سال اول راه اندازی شده که با گردهمایی بیش از 4000 در سرتاسر جهان و با عضویت تقریباً 100000 نفر رشد یافت.
هیئت خدمات جهانی این انجمن، در مراحل اولیه انجمن هم وابستگان ناشناس، (گروه بنیان گذاران) برای نوشتن اولین نسخه ی این کتاب، همراه شدند تا تجربه، راهکارها و امیدواری های انجمن های دوازده قدمی مختلف را به بیماران وابستگان منعکس و منتقل کنند.
نسخه ی اولیه ی این کتاب با فراز و نشیب زیادی رو به رو گردید، نتیجه ی نهایی زحمات این دوستان به صورت کتابی به چاپ رسید، که خوشبختانه امروزه در اختیار شماست و خدمات شایانی را ارائه می دهد.
اولین نسخه ی این کتاب با نام هم وابستگان ناشناس به بازار عرضه گردید، ولی به محض ورود این کتاب به بازار متوجه شدیم که افراد بسیاری که به بیماری اعتیاد دچار نبوده اند نیز مشکلات مشابهی دارند؛ سرانجام با تلاش بی وقفه اعضای قدیمی، در هر دوره ی چاپ تا حدودی از اشکالات این کتاب کاسته شد.
این کتاب از نتیجه ی چندین سال تجربه ی اعضای انجمن های متعدد دوازده قدمی به دست آمده است با تمام این سخنان در نهایت به این نتیجه رسیده شد که این کتاب را در یک مجموعه بیماری به نام وابستگی های ناسالم خلاصه کنند، و این وابستگی ها به عنوان درخت تناور و معضل قرن معرفی گردید، و باعث شد تا محققان زیادی در جست و جوی راهی باشند که به این بیماران کمک کنند و آنها را معالجه نمایند.
این بیماری و مشکلات حاصله مخصوص یک زمان، مکان یا قشر خاصی نیست.
پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که دوازده قدم درمان رهایی از وابستگی های ناسالم، 12 steep- for Coda بهترین ابزار برای نجات این دردمندان است، معجزه قدم های دوازده گانه چندین سال است که در امر کمک رسانی به معتادان الکل، انواع مواد مخدر، نیکوتین و... کارایی خود را ثابت کرده است؛ کارکرد دوازده قدم یک فرآیند تکاملی مداوم است، که با شرکت در جلسات مشارکتی بی شمار، اخلاق و رفتارهای ناسالم را به نحو شگفت انگیزی بر طرف نموده، همچنین این انجمن در کشورهایی دیگر ایجاد شده؛ به گونه ای که مشاهده می کنیم در سه دهه ی اخیر این انجمن گسترش زیادی در دنیا پیدا کرده و به پیشرفت های بسیاری دست یافته است.
به منظور ادامه یافتن این مسیر بهبودی در کشورهای دیگر، این انجمن با تجدید چاپ این کتاب موافقت نموده است؛ چرا که، با خواندن این کتاب تشویق می شوند تا احساسات، افکار و نگرانی های خود را ابراز کنند.
درست به دلیل این که کتاب گروه هم وابستگان ناشناس، یک اثر در حال پیشرفت می باشد، چون بشر امروز با مشکلاتی رو به رو می شود که تا کنون برای آنها شناخته شده نبوده و نیست.
در واقع ما با ارائه ی این کتاب قصد داریم تا تجربیات کامل، چگونگی بهبودی و نقطه امیدهای تمامی اعضاء انجمن ها را که از سوی قدرت برترمان به نشانه ی معجزه ی دیگر در اختیارمان قرار گرفته، تقدیم شما کنیم.
این کتاب را نه تنها به عنوان یک راهنمای عملی، بلکه به عنوان نمادی از سفر گروهی خودمان می باشد که در اختیار شما قرار می دهیم؛ هم چنین مطالب وارد شده در این مجموعه، مخلوطی از امیدها، تجربیات شادی بخش و دردناک ما می باشد و راهنمای افرادی است که هنوز از رفتار خود و دیگران آسیب می بینند.
بدانید همانا برای رابطه ی معقول و قابل پذیرش با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین، جای امیدواری وجود دارد.
می توانیم از رنج و مشکلات گذشته و امروز، یا ترس دائمی آینده بیرون آییم و به سمت روش جدیدی برای زندگی توأم با آرامش برویم.
اکنون از تمام افرادی که از وابستگی و رفتار ناسالم خود آسیب دیده اند دعوت می کنیم، تا کتاب های مربوط به این انجمن را مطالعه کنند، به این امید که، هر یک از شما آن چه که بسیاری از ما دریافت کرده ایم را دریافت کنید، با آرزوی رهایی و امید به بهبودی از عادت ها و وابستگی ها

مقدمه

گروه هم وابستگان ناشناس، انجمنی از زنان و مردان است که هدف مشترک آنها، توسعه ی روابط و رفتارهای سالم می باشد.
تنها لازمه ی عضویت در این انجمن تمایل داشتن افراد به ایجاد روابط سالم و رضایت بخش و قطع وابستگی ها می باشد.
ما جمع شده ایم تا از یکدگیر حمایت کنیم و در این سفر، یادگیری، خودیابی، برای عشق ورزیدن با هم سهیم باشیم.
زندگی با اصول معنوی این برنامه به هر یک از ما اجازه می دهد، در مورد گذشته ی شخصی خود و رفتار وابستگی خود صادق باشیم.
به منظور دانش و آگاهی به دوازده قدم و دوازده سنت انجمن کُدا (رهایی) نیاز است؛ چنان چه به بعضی اصول پایبند باشیم، این ها اصول روحانی و معنوی برنامه ها می باشند، راهنمایی ما برای توسعه ی این انجمن، روابط صادقانه و رضایت بخش با خود و دیگران می باشند.
در Coda می آموزیم، یک پل ارتباطی برای قدرت برتر، قابل درک خود بسازیم و همین اصول و انگیزه را نیز به دیگران می دهیم. این فرآیند آغاز شده توسط ما، پاداش درمان ما می باشد.
با فعالیت دست و اصولی عمل کردن به برنامه ی گروه رهایی می توانیم شادی، اعتقاد و آرامش جدیدی را در زندگیمان بیابیم.

استقبال

در گروه هم وابستگان ناشناس که در واقع یک برنامه ی بهبود یافتن از رفتارهای ناسالم می باشد، ورود شما را به این انجمن بر دیده ی منت می نهیم و به جملگی شما خوش آمد می گوییم.
هر یک از ما تلاش می کنیم تا از چنگال اسارت بار وابستگی ها رها شویم و به آزادی و آرامش دست یابیم.
ما، تجربه، قدرت و امیدواری هایمان را با یکدیگر در میان می گذاریم.
بیش تر ما به دنبال راه هایی برای غلبه بر رازها، تناقض های درونی موجود در روابط از دوران کودکی تا کنون خود هستیم.
اکثراً در خانواده هایی بزرگ شده ایم که در آن ها وابستگی و اعتیاد مشترکاً وجود داشته است، برخی هم در چنین خانواده هایی بزرگ نشده ایم.
در هر دو مورد در می یابیم، که وابستگی های ناسالم، جزء رفتارهای خودکار ناخواسته و اجباری ما می باشد، در خانواده هایی که به طور وسیع دچار اختلال شده اند، هر یک از افراد شوک عاطفی دردناک و خلاهای دوران کودکی و اختلال در رابطه با خود و دیگران را تجربه می کنند، این افراد تلاش می کنند که از دیگران، هم سانان، دوستان و حتی کودکان خود به عنوان منبع انحصاری هویت (وابستگی) برای خود، ارزش سعادت، پشتوانگی، پناه و مرجع بسازند، وهمه ی این کارها را می کنند تا راهی برای باز گرفتن کمبودها و تحقیرهای عاطفی و خشونت های دوران کودکی بیابند.
گذشته ی ما شامل رفتارها و وابستگی های نیرومندی بوده است که گاهی اوقات از آنها برای غلبه بر وابستگی های خود استفاده می کنیم.
ما به صورت غریزی یاد گرفته ایم که این وابستگی را جایگزین آن وابستگی کنیم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم، اما در Coda یاد می گیریم که دوباره زندگی خود را از نو آغاز کرده و با امیدها و آرزوهای مان زندگی کنیم.
با به کار گرفتن دوازده قدم و اصول موجود در Coda در زندگی مان، روابط روزانه ی خود، چه در گذشته و امروز، برای رهایی از بیماری خود، اصول معنوی آن را تجربه می کنیم.
این برنامه یک روند تغییر و رشد فردی می باشد.
هر یک از ما با سرعت مخصوص به خودمان رشد و تغییر پیدا می کنیم و آن زمان که پذیرای اراده ی خداوند در امورات روزانه خودمان می شویم، به برنامه ی رشدی خود ادامه می دهیم.
نقش ما با تمایل مان تشخیص داده می شود و به ما کمک می کند تا از قید و بندهای عاطفی گذشته و کنترل اجباری دیگران و زندگی، رهایی یابیم.
مهم نیست که گذشته شما دلخواهتان بوده است یا خیر، چه قدر ناامیدانه سعی و تلاش کرده اید، تا به خواسته ی خود برسید، در برنامه ی انجمن رهایی، امید و انرژی برای فقط یک روز جدید دیگر وجود دارد.
دیگر لازم نمی بینیم، به دیگران به عنوان قدرت برتر از خودمان تکیه کنیم.
در عوض در اینجا به قدرت تازه ای دست می یابیم و می فهمیم آن چه را که خداوند برای ما در نظر گرفته است، قدرتی پر انرژی و ارزشمند می باشد

دوازده امید انجمن رهایی

با به کار بردن برنامه ی گروه رهایی، انتظار یک تحول اعجاز آمیز در زندگی ام را دارم، با تلاش صادقانه برای به کار بردن دوازده قدم و دنبال کردن دوازده سنت آن نتیجه و وعده های این انجمن را پیگیری و اجرا می کنم.
1- احساس جدید تعلق خاطر و تعهدپذیری را می شناسم، احساس پوچی و تنهایی از بین خواهد رفت.
2- دیگر با ترس کنترل نمی شوم، بر ترسهایم غلبه کرده ام و با شجاعت، با درستی و بزرگ منشی زندگی می کنم.
3- آزادی و حق انتخاب پیدا کرده ام.
4- خود را از نگرانی، احساس گناه و پشیمانی در مورد حال و گذشته رها نموده ام.
5- دوست داشتن، عشق جدید و پذیرش خود و سایرین را می پذیرم، با خود و دیگران در صلح و آرامش هستم و به حقوق شهروندی آنان احترام می گزارم.
6- یاد گرفته ام که خود را با دیگران برابر بدانیم، در روابط تازه ام با دیگران تجدید نظر کرده ام، برابری من غالباً با انسان های دیگر یکسان می باشد.
7- قادر به توسعه و حفظ روابط سالم و عاشقانه می باشم، با اعتماد کردن به افرادی که قابل اطمینان هستند، نیاز برای کنترل کردن سایرین را از بین می برم.
8- یاد گرفته ام که بهبودی برایم اهمیت زیادی دارد، می توانم دوست داشتنی و دوستدار باشم، اختیار دارم که با خانواده ام به طریقی ارتباط برقرار کنم که این رابطه برای من امن و برای آنها احترام آمیز باشد.
9- می پذیرم که یک مخلوق منحصر به فرد و با ارزش هستم.
10- لازم نیست که تنها برای ایجاد احساس ارزش به دیگران تکیه کنیم.
11- به پیام هایی که از قدرت برترم دریافت می کنم اعتماد دارم و توانایی هایم را باور می کنم.
12-به مرور آرامش ،تغییر و رشد معنوی رادر زندگی ام تجربه می کنم.

شروع سفرمان

شاید برخی از شما، افکاری که در ذیل بیان گردیده را داشته باشید که عبارت اند از:

اگر او تغییر می کرد، همه چیز خوب بود.
نمی توانم این درد، این افراد و آنچه که روی می دهد را کنترل کنم.
من مقصر هستم.
وارد همان روابط گناه آلود شده ام
احساس پوچی و شکست می کنم
من چه کسی هستم؟
اشتباه من چیست؟

نارضایتی و شکست، ما را به اینجا آورده است.
می خواهیم تغییر کنیم و اکنون خواستار این تغییرات در خود می باشیم، می خواهیم از بدبختی فرار کنیم.
می خواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و به زندگی پر همت و سازنده ای دست یابیم.
روابط شاد و سالم، حقی است که آن را می طلبیم
اگر هر یک از افکار بالا به ذهن شما خطور می کند و مربوط به شما می باشد، پس تنها نیستید.
بسیاری از ما در انجمن رهایی، ناراحتی، اضطراب، ناامیدی و افسردگی شدید را احساس نموده ایم، اما به اینجا آمده ایم تا سلامت عقل را برگردانیم، به یکدیگر کمک کرده و به قدرت برتر دست یابیم.
آنچه ما را به اینجا می آورد؛ ممکن است، مواردی چون؛ بحران، طلاق، جدایی عاطفی، حبس، مشکلات سلامتی یا تلاش برای خودکشی، وسواس فکری و رفتاری و... باشد.
بسیاری از ما احساس کسالت، یا ناامیدی یا سردرگمی داریم.
اگر فرد تازه واردی هستید که طالب بهبودی می باشید، به نظر نمی رسد که راضی شوید این لحظات و مشکلات گذشته را به خاطر بیاورید، اما روزی آن را به عنوان یک اتفاق قابل احترام در نظر خواهید گرفت.
بسیاری از ما درد و رنج را به عنوان سرنوشت می پذیریم، بدون احساس پوچی و ناامیدی نمی توانیم میل واقعی برای زندگی مان را تجربه کنیم. (احساس قربانی بودن)
پس از هر سختی، آرامشی قرار دارد.
اکثر ما بدون این عوامل برای متحول شدن و تغییر یافتن تصمیمی نمی گیریم.
راحتی، شادی و آرامش را می خواهیم، اما تمایلی به تغییر و کسب آنها نداریم و برای رسیدن به آنها خود را به زحمت نمی اندازیم، باید بدانیم این احساسات را پذیرفته و تأیید می کنیم و بسیار می ترسیم که از گودال درد و رنج خارج شویم، راضی به درد کشیدن هستیم می خواهیم فقط دردهایمان بیشتر نشود، ما به رفتارهای ناسالم، بسیار وابستگی داریم، دست کشیدن از آن وابستگی ها گاه غیر ممکن به نظر می آید.
هنگامی که تصمیم می گیریم، تا اتفاق جدیدی را تجربه کنیم، از خود می پرسیم، چگونه می توانم این تحول را انجام دهم؟
از کجا می توانیم کمک بگیریم و کارمان را شروع کنیم؟
در ابتدا فکر می کنیم که با کوشش زیاد و مطالعه ی تکنیک های تغییر رفتارها و موفقیت ها و مکاتب رشد فکری می توانیم مشکلمان را حل کنیم.
غالباً انکار یا غرورمان باعث می شود تصور کنیم که می توانیم خودمان به تهایی این کار را انجام دهیم.
از ابراز نمودن مشکلاتمان به دیگران خجالت می کشیم، انکار و غرور موانع بزرگی هستند که توانایی دارند راه های کمک رسانی به شیوه ی جدید تغییرات ما را مسدود کنند

وابستگی چیست؟

در این مسیر می آموزیم که ما بیمار هستیم، مهم همین است.
گاه از یک دوست یا روانپزشکی در مورد این بیماری مطالبی را به گوش می شنویم.
نظر آنان در مورد این بیماری ممکن است مختلف باشد، مهم خود شما هستید که آیا اعتقاد دارید که بیمار هستید و نیاز به کمک دارید؟
هرگاه از وابستگی توصیف ارائه می گردد، شگفت زده می شویم، بعضی از وابستگی ها مثل:
عشق، عاشقی و علاقه بیش از حد صحبت می کنند، با آگاهی که در این انجمن پیدا می کنید، آن را به این صورت تعریف می کنید:
وابستگی بیماری است که روح ما را نابود می کند بر زندگی شخصی ما تأثیر عمیقی می گذارد.
تأثیرات شگفت انگیز آن بر خانواده، کودکان، دوستان و خویشاوندان، شغل، سلامتی و رشد معنوی اثر می گذارد.
سست و ناتوان کننده می باشد و اگر تهدید کننده باشدف زندگی و ارزش های ما را نابود می کند، و برای خودمان و سایرین ایجاد خطر می کند.
بسیاری از ما زمانی به این انجمن می رسیم که به دنبال کمک می گردیم، از خیلی جاها ناامید شده و به این جا آمدیم، به مکانی که دست ما را خواهند گرفت و کمک خواهیم شد، اصول معنوی و روحانی برنامه، بر این ویژگی ها بنا شده است.
هنگامی که در اولین جلسه گروه شرکت می کنیم، منبعی پر انرژی برای کمک می یابیم.
هر یک از ما به شیوه های مختلفی به این مکان دست یافته ایم.
برخی با اصرار اعضای خانواده یا دوستان، برخی به توصیه ی پزشکان و روانپزشکان و بسیاری از ما برای رهایی از وابستگی ها یا سایر اعتیادها به انجمن کودا قدم می نهیم.
اعم از این که بحران ما را به کودا آورده باشد، یا کنجکاوی، در اولین جلسه در مورد ویژگی های بیماری مان به اندازه ای می آموزیم که برای خودمان هم مسجل می شود، این جا جای ما است.
این ویژگی ها به ما کمک می کنند تا رفتارها و الگوههای ناسالمی که در زندگی مان و خودمان از آن را، که با وجود ما آمیخته شده اند، تشخیص دهیم.
آیا به جای تعادل در امور جاری زندگی، در اثر وجود عدم تعادل وافراط زندگی می کنیم؟
چگونه با رفتارهایمان به همسر، کودکان، دوستان مان آسیب می زدیم/
آیا رفتارهای بیمارگونه ی ما باعث رکود، زوال و تخریب روابطمان با سایرین می شدند؟
پاسخ به این سوالات باعث می شود؛ بپذیرید «من بیمار هستم و احتیاج به کمک دارم» و بعد از این صداقت با خود، حاضر می شوید تا چنین مسیر بهبودی را آغاز نمایید.
این امر مهم با نگاه صادقانه به خودمان آغاز می شود.
ویژگی های زیر در مورد وابستگی در جزوه ی کودا توضیح داده شده است، «وابستگی چیست؟» به ما کمک می کند، که میزان تأثیر این بیماری را در خودمان تشخیص دهیم:
بسیاری از ما با این سوالات و صراحت بیان؛ مخالفت می کنیم

آیا من یک وابسته هستم!

قبل از تصمیم گیری، تعاریف و معیار دقیقی از خود و بیماری مان می خواهیم.
همان طوری که در سنت هشتم به آن اشاره شده است، انجمن وابستگان ناشناس یک انجمن غیرحرفه ای می باشد.
هیچ تعریف یا معیار تشخیصی، تخصصی و آزمایشات خاصی را برای این بیماری ارائه نمی دهیم.
آنچه که از تجربیات خود بیان می کنیم، نگرشها، رفتارهای مشخصه و تعریف شده ی خودمان می باشد، که وابستگی بیمارگونه ی گذشته ی ما را تعریف می کنند.
اعتقاد داریم که بهبودی با تشخیص و اعتراف صادقانه خودتان آغاز می شود.
ما عجز و ناتوانی خود را در حفظ روابط سالم و پرورش یک زندگی بدون وابستگی با خود و دیگران، را پذیرفته ایم. دریافته ایم که علت آمدن ما به انجمن مربوط به الگوهای دیرین و مخرب زندگی خود ما می باشد

شاخصه های بیمارگونه

افکار و الگوهای گروه های معتاد و (وابسته)
1- دشواری در تشخیص احساسات.
2- کاستن و تغییر دادن افکار و عواطف، بدون تفکر.
3- خودشان را به عنوان افراد کاملاً فداکار، که برای سعادت دیگران فداکاری می کنند.
4- اعتماد به نفس ضعیف و خودباوری اندک.
5- گروه های معتادان، بدون مصرف؛ قدرت گرداندن زندگی را ندارند.
6- در تصمیم گیری دشواری دارند.
7- به سختی نظر می دهند، اندازه ی کافی یا خوب بودن را ندارند، اعمالشان، تحت تأثیر احساساتشان است.
8- از شناخته شدن خجالت زده می باشند، دوست دارند تحسین شوند یا هدیه دریافت کنند.
9- توانایی ندارند تا از سایرین به منظور برآوردن نیازها و خواسته های خود کمکی درخواست نمایند.
10- ارزش قائل بودن برای تأیید دیگران در مورد افکار، عواطف و رفتارشان.
11- از هر چیزی ایراد و شکایت دارند.
12- به مخاطره انداختن ارزشها و دوستی خودشان، برای رد شدن و عدم پذیرش یا خشم سایرین.
13- حساسیت زیاد نسبت به احساسات دیگران.
14- وفاداری بسیار زیاد و طولانی مدت و باقی ماندن در موقعیت و رفتارهای خطرناک.
15- ارزش قائل شدن زیاد، برای نظرات و احساسات دیگران و ترسیدن از ابراز نگرش ها یا احساسات متفاوت.
16- کنار گذاشتن علایق و سرگرمی های شخصی برای انجام آنچه که سایرین می خواهند.
17- پذیرش س..ک..س به عنوان جایگزینی برای عشق.
18- درغگویی بی دلیل.
19- اصرار زیاد برای درستی افکار و رفتار خود.
20- چنانچه تمایل داشته باشند، به کسی که علاقه ی خود را نشان دهند؛ نمی توانند به خوبی مقدار علاقه ی خود را ابراز کنند؛ چرا که، افراد عادی موقع ابراز علاقه می گویند: دوستت دارم، ولی فرد وابسته می گوید: تو رو خیلی، خیلی دوست دارم

نمونه ای فعال کنترل کردن

1- اعتقاد دارند که بیش تر افراد قادر نیستند از خود مراقبت کنند.
2- تلاش برای متقاعد کردن دیگران به آنچه که باید فکر و عمل کنند یا احساس کنند.
3- ناخشنود می شوند هنگامی که سایرین کمک رسانی آنها را نمی پذیرند.
4- بدون خواسته شدن از آنها، به راحتی پیشنهاد، رأی و راهنمایی خود را ارائه می دهند.
5- هدایا و عنایت هایی به کسانی می دهند که به آنها علاقه دارند.
6- استفاده از تعریف دیگران برای تأیید شدن و پذیرش خود، نیازمند بودن به آنها به منظور ارتباط داشتن با دیگران.
7- دخالت در حق انتخاب دیگران.
8- به راحتی خشمگین می شوند تا دیگران را متقاعد کنند.
بسیاری از ما هنگام خواندن این لیست شگفت زده می شویم زیرا، این لیست ویژگی های ما را توصیف می کنند.
برخی از ما با نوشتن این افکار و عواطف و رفتارها روی کاغذ؛ تسکین داده شده ایم، زیرا امیدواری برای رهایی از درد و رنج ما وجود دارد. برخی هم از تشخیص دادن واقعیت ها خجالت می کشیم.
تعجب می کنیم که «آنها چگونه متوجه ی ان مشکل ما شده اند؟» و بی درنگ می گوییم، اگر این ها از ویژگی های بیماری می باشند، بنابراین کل مردمان دنیا بیمار می باشند.
در اولین جلسه به مشارکت افرادی گوش می دهیم، که در مورد تلاش های خود و این که چگونه توانسته اند با اجرای برنامه ی بهبودی، زندگی شان را تغییر داده اند.
زمانی که در مورد روابط سالم با خودمان، ارتباط با قدرت برترمان و با سایرین می شنویم، یاد می گیریم که چگونه با تغییر روش، آزادی و آرامش درونی را تجربه کنیم.
هنگامی که از آنها، داستانهایی مشابه ی مشکلات ما بیان می شود و احساس می کنیم که در مورد ما صحبت می کنند.
این لحظه یکی از اندک زمان هایی است که احساس یگانگی، هم دلی و هم زبانی داریم، در بین آنها احساس غریبی و تنهایی نمی کنیم.
دلیل این که ما مثل آنها هستیم در می یابیم که اگر آنها برنامه را به کار گرفته اند و زندگی هایشان را بهبود بخشیده اند، پس من هم می توانم این کار را انجام دهم.
با شرکت در جلسات بیش تر، پیام امیدواری را روشن و واضح می شنویم، این پیام را از کتاب کودا و حکایت افرادی که در اطرافمان هستند، می خوانیم و می شنویم.
این پیام ها در ما امیدواری ایجاد می کند که در محیط مناسبی گام نهاده ایم، در صورت تمایل می توانیم به وعده ها و پاداش های بهبودی دست یابیم.
در می یابیم تا چه حد از این بیماری آسیب دیده ایم، بنابراین تشخیص بیماری دشوار است.
درک نگرش ها و رفتارهای فرد وابسته به طور خاص، دشوار می باشد، زیرا بسیاری از آنها مخرب نیستند، به عنوان کودک، از این رفتارها برای سوء استفاده یا بی توجهی استفاده می کردیم، هنوز به آنها وابسته هستیم، مثلاً گاه برای پیش بینی خلق و خوی والدینمان، بهانه ها و مشکلاتمان را به آنها نشان داده ایم.
سپس به منظور جلب رضایتشان رفتارهایمان را براساس خلق و خوی آنها انجام می دهیم.
وابستگی برای بسیاری از ما هنگامی که بزرگ تر می شویم بدتر و آزار دهنده تر می شود.
رفتارهایی که در کودکی برایمان خوب بودند، اکنون باعث نابودی زندگی ما می شوند.
با وخیم تر شدن بیماری، توانایی خود را برای تحمل این درد و رنج ها از دست می دهیم.
هنگامی که احساس درد را تأیید کردیم، می توانیم تصمیم بگیریم که تغییر کنیم.
این تصمیم گیری اولین نشانه ی شروع سلامتی عقل ما می باشد.
هنگامی که مسیر بهبودی را آغاز می کنیم، باید تلاش کنیم برای پذیرش خودمان، صبور، مهربان و با گذشت باشیم.
یادمان باشد که بیمار هستیم، به اندازه ی یک بیمار از خودمان توقع داشته باشیم، هر یک از ما به روش خاص و با سرعت های مختلفی بهبودی پیدا می کنیم.
مسیرهای ما به اندازه شرایط و شخصیتمان منحصر به فرد می باشند. با آنکه هر کدام ما از نقاط مختلفی این مسیر را آغاز می کنیم، اما یک بیماری و هدف بهبودی مشترکی داریم.
این وجهه اشتراک، ما را به هم متصل می کند

انجمن کودا

مسیر بهبودی ما با انجمن کودا تأمین شده است، افراد انجمن وابستگان ناشناس، همراهان ارجمند سفر ما در این مسیر ناشناخته می باشند.
در جایی که احساس تنهایی و ناتوانی می کنیم، می توانیم در انجمن احساس صمیمیت و اقتدار داشته باشیم.
یکی از عالی ترین موهبت های برنامه کودا سفری است که با یکدیگر طی می کنیم.
تلاش می کنیم تا یک دیگر را درک و حمایت کنیم.
قادریم که توکل و ایمانمان را در زندگی دوباره آغاز کنیم، به عزت و اعتماد به نفس دست یابیم، درافرادی که این برنامه را به کار گرفته اند و برای پشتیبانی به کودا وصل شده اند، رشد و تغییر را مشاهده می کنیم.
چهره های جدید در کودا همیشه مورد استقبال قرار می گیرند. آنها به ما امیدواری می دهند.
افراد زیادی را می شناسیم که برای بهتر زیستن با ما سفر کرده اند، هرچه تعداد ما بیش تر شود، قدرت و اعتماد در کودا قابل درک می شود، در انجمن ما پذیرش وجود دارد، از قضاوت و نصیحت کردن پرهیز می کنیم، با عشق، حمایت و امنیتی که کودا برایمان فراهم می کند، می توانیم ویژگی های بیماری خود را توضیح دهیم و منابع آن را کشف کنیم. یاد می گیریم که حمایت و راهنمایی دیگران را بپذیریم و به یک قدرت برتر یا به تعبیر خودمان به خداوند اعتماد کنیم. گذشته تلخ خود را تأیید می کنیم و می پذیریم که سر منشأ آن کجا بوده؛ این امر برای بسیاری از ما در سوء استفاده ها یا بی توجهی ها یافته می شود، که در روابط مبهم کودکی خود تجربه نموده ایم.
ممکن است تمایل نداشته باشیم که این تجربیات را «سوء استفاده» و «بی توجهی» بنامیم، اما باید آن ها را به عنوان بخشی از گذشته ی شخصی خود بدانیم. این مسائل نه تنها به صورت روحی و جسمی بلکه به صورت جنسی، معنوی و روحانی برای دوران کودکی ما شناسایی شده و به کار گرفته می شود.
این دوستان به ما به عنوان بزرگ تر از خودشان، احترام می گذارند، در توانایی عشق ورزیدن به خود و دیگران و دوست داشته شدن اثر می گذارند.
اغلب در موقعیت های قرار می گیریم که بر سلامت جسم و روح ما و دیگران تأثیر منفی می گذارد.
برخی از ما قادر نیستیم که احساساتمان را شناسایی کنیم و مسیر خطرناکی را که در آن هستیم درک نمی کنیم و در واقع این مسئله را انکار می نامیم

انکار

انکار کردن خودمان، گذشته و حال، مانع بزرگی برای بهبودی و رهایی می باشد.
انکار واژه ای می باشد که اغلب ما از آن در هنگام عدم پذیرش رفتارهای بیمارگونه مورد استفاده قرار می دهیم، رفتارهایی که الگو و ویژگی های آنها را آموخته ایم یا در توضیحات حکایت های فرد دیگری را در مورد آنها شنیده ایم.
اغلب در ناکامی های خود، اشتباهات دیگران را به وضوح در می یابیم. اما قادر به تشخیص اشتباهات خود نیستیم.
برخی از ما ناامید می شویم و به چیزی جز تسلیم شدن، فکر نمی کنیم. از دوستان، خانواده و دیگران کناره گیری می کنیم و بارها عشق و محبت آنها را رد می کنیم، برخی از ما تا حد زیادتری پیش می رویم و این عملکرد «همگانی» را در خانه، ازدواج، خانواده، شغل، دوستی، زندگی اجتماعی و... به کار می بندیم.
اما آنچه که می توانیم انجام دهیم، آن است که به خودمان می گوییم: کارمان درست است، فقط شانس به دادمان نمی رسد، در صورت ادامه دادن به این اعمال اغلب ازدواج ها از بین می رود، روابط مربوط به والدین و خانواده، دوستی ها و مشاغل صدمه می بینند، با آنکه آن را تجربه می کنیم اما باز تمام مسائل را انکار می کنیم.
ممکن است به قدری در انکار و غرور سردرگم شویم، که مجبور شویم برخلاف میلمان، مداخله ی دیگران را به نشانه ی کمکی از سویشان بپذیریم؛ در غیر این صورت سرانجام گرفتار جدایی، طلاق، عملکردهای خطرساز، حبس، تلاش برای خودکشی، بستری شدن در بیمارستان برای بیماری های جسمی، مشکلات روحی، از دست دادن شغل، مبتلا می شویم.
در مسیر جاده ی خاکی و پوچ انکار، پیش می رویم، فکر می کنیم کارمان درست است، از صدمات و تباهی بسیار آسیب می بینیم؛ تلاش می کنیم زندگی خودمان را نجات دهیم، اما با کدام درمان و ترفند و چاره این کار را باید انجام داد؟
سرانجام به نقطه ای می رسیم که دیگر انکار هم مشکل ما را حل نمی کند و تصمیم می گیریم تا از دیگران و طریقه های دیگر هر کمکی را قبول کنیم

 

غرور کاذب

انکار و غرور سپر محافظتی افراد وابسته و هم وابسته می باشد، در لحظات بحرانی و شرایط سخت این دو نقیصه توانایی دارند، تا افراد مشکل دار را آرام کند، غرور کاذب خودش به تنهایی مفهومی دارد و تنها افرادی از آن سود می برند که فهم و درک عمومی پایین تری نسبت به سایرین دارند؛ در حالی که ما غرور را یک امتیاز اجتماعی می دانستیم و برای پوشاندن مشکلات، عیب و عدم آگاهی خود از غرور استفاده می کنیم، تا سایرین به دلیل کمبود و نقصمان، متوجه ی مشکلات مان نشوند. غرور ما را در جهالت اولیه نگه می دارد، چون دریچه ی افکارمان را می بندد.

 

 

یک مغرور نیاز به کمک ندارد!

پذیرش

با غیر فعال کردن انکار، بهتر است، قادر به تعیین میزان مشکل مان باشیم.
انکار را به عنوان نمادی از وابستگی تشخیص می دهیم و آن را فرآیندی جهت نابودی خود می یابیم، چرا که، مدام به چشم می خورد و در زندگیمان فعالیت می کند و رشد می یابد.
بهبودی در کودا را ادامه می دهیم و با پذیرش واقعیت های زندگی، آنها را جایگزین انکار می کنیم.
به تدریج زندگی گذشته و رفتارهای ناسالم خود را با صداقت، صراحت و تمایل به تغییر و رشد، می پذیریم.
پا را از سد انکار فراتر می گذاریم، خسارت ها و رفتارها و تصمیمات بیمارگونه ی ما از نظر شخصی، خانوادگیف شغل و سلامت جسمی و روحی را که به خود و دیگران زده ایم، تشخیص می دهیم.
در می یابیم که چگونگی وابستگی، ما را در موقعیت عود و فعالیت روابط ناسالم قرار می دهد.
این بیماری بر همه ی جنبه های زندگیمان تأثیر می گذارد.
با روشن بینی مسیر برنامه را طی می کنیم و در می یابیم، که سفرمان با زور، اراده، یا حتی اجبار کسی پیش نرفته است.
گاهی اوقات علت رشد و تغییر خود را با کمک نیروی برتر، به عنوان راهنما در این مسیر می دانیم و آن را تأیید می کنیم.
ممکن است درک کنیم که در یک سفر معنوی هستیم.
با پذیرش بیماریمان متوجه می شویم که تنها نیستیم.
با یکدیگر یاد می گیریم که چگونه دوست داشته باشیم و دوست داشتنی شویم و چگونه سرزنده زندگی کنیم، نه این که فقط زنده باشیم. بهبودی در کودا یک فرآیند روزانه فقط برای امروز می باشد، این بیماری ماست که دایم در مبارزه با ما می باشد.
بهبودی ما یک باره حاصل نمی شود، بهبودی یک روند و پیگیری روزانه می باشد که باید آن را اجرا کنیم و با آن زندگی را سپری نماییم و باید بدانیم که این خود ما هستیم که می توانیم به آن جهت بدهیم.
کسب آرامش عبارتی است که باید آن را حس کرد، احساس آن بیان کننده ی این می باشد، که بهبودی در زندگی ما یک اصل مهم است، به طوری که با احساس آن متوجه ی آسودگی روحی و روانی و متعاقب آن فیزیکی می شویم.
این دستاوردها تأیید کننده ی این می باشند که بهبودی ما در یک لحظه ی معنوی با یک تصمیم گیری، روز به روز متحول شده است

خداوندا.

آرامشی را در پذیرش چیزهایی که نمی توانم آنها را تغییر دهم، تشویق برای تغییر چیزهایی را که می توانم انجام دهم و دانشی برای شناخت تفاوت این دو مسئله ی مهم، به من عطا نموده است.
برخی از ما با مشارکت، زمانی که در مورد قدرت معنوی و برترمان سخن می گوییم؛ هیجان زده می شویم.
اگر در برابر قدرت برتر تسلیم شده اید، یا از وجود چنین قدرتی برخوردار هستید، به برنامه ی دوازده قدم درمانی انجمن رهایی خوش آمدید. این برنامه، مذهبی نیست، بلکه یک برنامه ی روحانی و معنوی می باشدف این برنامه ای برای یافتن آرامش است.
افرادی که برای به کار بردن این برنامه ی روحانی، انتخاب آگاهانه ای را انجام داده اند، تصمیم می گیرند که قدرت برتر برایشان چیزی باشد که؛ دوست داشتنی، مورد اطمینان باشد و آنها را درک کند.
با کمک افرادی که در این سفر به ما پیوسته اند، هر یک از ما با امیدواری برای بهبودی تلاش می کنیم.
تمایل به تغییر، رشد و تغییر نسبت به توانایی های مثبت و ارزش های دوست داشتنی در وجودمان را کشف کنیم.
با راهنمایی قدرت برترمان، با به کارگیری برنامه ی خانواده ی کودا خانواده ی هر یک از ما هم امید به بهبودی و زندگی سرشار از آرامش و شادی را در کنار خود ما تجربه خواهند کرد

بحران های روحی

وابستگی، وضعیت بد و آشفتگی را در بیرون و درون ما ایجاد می کند.
درد و ناامیدی برای بسیاری از ما از دوران کودکی درونی شده است و تبدیل به احساسی شده که اشتیاق یا تمایل را از ما می گیرد، روح و روان ما را آزرده می کند.
این احساس می تواند خود را با گریستن برای ناکامی در یک وابستگی عاطفی، احترام کسب نشده، درگیری فکری، نشان دهد.
بسیاری از ما برای پر کردن این نیاز و احساس امنیت، در خود حس ارزش و سعادت مندی را ایجاد نمی کنیم، به همین دلیل مجبور می شویم به افراد دیگر، مواد مخدر، الکل یا سایر اعتیادها و رفتارهای ناسالم روی آوریم.
پاسخ به سوالات زیر کمک می کند تا مشخص کنیم که آیا برای رسیدن به سعادت عاطفی خود به دنبال وابستگی به سایر افراد یا اعتیادها و رفتارها گرایش پیدا کرده اید یا خیر؟
1- آیا برای فرونشاندن ترسم دیگران را کنترل می کنم؟
2- آیا اجازه می دهم که دیگران برای ترس از بی توجهی یا سوء استفاده، من را کنترل کنند؟
3- آیا رفتارم را برای تأیید دیگران تطبیق یا تغییر می دهم؟
4- آیا به عنوان یک فرد، بها و ارزش خود را از طریق میل آنها می سنجم؟
5- آیا به منظور احساس امنیت از دیگران اجتناب می کنم؟
6- آیا توجه ام را بیشتر به خارج از خود معطوف می کنم؟
ما در برنامه کودا در مورد خودباوری، ارزش، اعتماد به نفس، سعادت و کسب انرژی از قدرت برترمان، را می آموزیم، هنگامی که دیگران را کنترل می کنیم با تغییر آنها رو به رو می شویم، برای حفظ ترس و خودخواهی خود را به یک قدرت برتر تبدیل کرده ایم. (خدایی کردن و نقش خدا را بازی کردن)
هنگامی که از دیگران دوری می کنیم و رفتار خود را با تغییرات آنها وفق می دهیم، این کنترل و تغییر دادن را به جای قدرت برتر، از آنها تجویز می کنیم.
هنگامی که خود را به یک قدرت برتر تبدیل می کنیم، یا این قدرت را به دیگران می دهیم، جای اندکی برای قدرت برترمان در زندگی باقی می گذاریم.
این عمل، وضعیت دشوار و بحران روحی و روانی ما را تشدید می کند.
پاراگراف های زیر توضیح می دهند که چگونه وضعیت بحران روحی ما مستلزم کنترل و اجتناب می باشد و همچنین شرح می دهد که شرایط چه موقع استرس آور می شوند

 

فصل دوم کنترل افراد و شرایط

بسیاری از ما به کنترل کردن شرایط و افراد اطراف مان افتخار می کنیم.
اگر تصور کنیم از طرف دیگران رد شده ایم یا مورد سوءاستفاده و بی توجهی قرار گرفته ایم، این افراد را به عنوان یک مشکل در نظر می گیریم و با واکنش شدید با آنها رو به رو می شویم.
به طور خاص ممکن است با تسلط بر همسر، فرزندان، اعضا خانواده، دوستان یا همکاران، انرژی زیادی را برای کنترل در آوردن آنان صرف کنیم، یا با تغییر در روش های دیگر به کنترل کردن آنها، با روش آرام یا خشونت و قهر کردن به مدت طولانی باشد.
هنگامی که خشم یا سایر احساسات بر ما غلبه می کند از آنان کناره گیری می کنیم، به دیگران اجازه می دهیم که با احساسات و رفتار خودشان انرژی و نیروی ما را تخلیه کنند.
هنگامی که تا اندازه ای دیگرانر ا به صورت آرام یا پرخاشگرانه کنترل می کنیم یک قدرت برتر می شویم.
حتی ممکن است که کنترل خود را با تکبر، اقتدار یا تعصب افزایش دهیم.
عقاید و رفتارهای دیگران را بی ارزش، احمقانه یا خودخواهانه ارزیابی کنیم.
خود را در یک موقعیت «برتر» قرار می دهیم، ما وقتی در مقابل دیگران قدرتمند شدیم، در مقابل بیماری مان بسیار ضعیف و شکننده می شویم، اصول و روش کودا، تنها روشی است که ما را بر نواقص مان مسلط می کند.
با توجه کردن به دیگران، قدرت برترمان را به آنان می دهیم، به دنبال تأیید سایر افراد هستیم، مورد تأیید واقع شدن دیگران را گدایی می کنیم، تا جایی که از توجه به خود و تمایلات خود رها می شویم.
با ترس از افرادی که به آنها قدرت داده ایم زندگی می کنیم.
از خشم یا عدم تأیید آنها می ترسیم، از ناامیدی، از اجتناب و نارضایتی آنها می هراسیم.
در اصل، تشخیص و انجام احساسات خود را از دست می دهیم و (هرگز آن را به دست نمی آوریم). زیرا در مورد نگرش ها و رفتارهای آنها نسبت به خود دچار وسواس فکری می شویم.
اجتناب از افراد و شرایط، برای بسیاری از ما به قدری سخت می شود که از دیگران می ترسیم از نزدیک شدن و برقراری رابطه ی صمیمانه با آنها را انکار می کنیم.
تلاش می کنیم تا خود را در موقعیت های حساس قرار ندهیم. مهارت پیدا می کنیم تا ترس خود را به خصوص هنگامی که امورات از کنترل ما خارج شده اند، پنهان کنیم، حتی هنگام بی عدالتی یا سوء استفاده از ما ساکت می ماندیم.
در نقش یک قربانی قرار می گیریم و برای اجتناب از مواجهه با مسئولیت ها، ناتوان و بی مایه عمل می کنیم.
ممکن است خود را کاملاً در موقعیت تسلیم قرار دهیم، به راحتی اجازه می دهیم تا دیگران از ما سوء استفاده کنند یا به سختی خود را مجازات می کنیم.
به این باور می رسیم که برای زندگی کردن در اجتماع و روابط هدفمند یا شاد، به اندازه ی کافی لیاقت نداریم.
بیماری مان بدتر می شود، ترس و شرمندگی بر ما غلبه می یابد. دیگران را بیش از حد کنترل می کنیم و گاه از آنها اجتناب می کنیم، این رفتارها افسردگی مزمن را در ما ایجاد می کند.
ترس، احساس گناه و شرمندگی همیشه در ما وجود خواهد داشت. اکثر ما از اهداف و وابستگی های اشتباه پیروی می کنیم.
احساسات خود را با الکل، مواد مخدر، غذا، س..ک..س، قمار، یا کار فروکش می کنیم، اغلب اینها منجر به رفتارهای ناسالم و مزمن می شوند و مشکلات ما را وخیم تر می کنند.
هیچ یک از این رفتارهاف رهایی و آرامش را برای مان فراهم نمی کنند. بدون در نظر گرفتن خود و نیازهای انسانی خود، بیماری مان را در یک موقعیت «برتر از خود» یا «کمتر از خود» در اختیار دیگران قرار می دهیم.
به عنوان یک سرپرست کنترل کننده، یا اجتناب کننده، به صورت خودمحورانه رفتار می کنیم؛ مساوات و برابری از بین می رود.
چه چیزی باعث می شود که نیاز داشته باشیم تا دیگران را کنترل کنیم؟
بسیاری از خود سوال می کنیم:
«ایا این رفتارها سالم هستند؟»
پاسخمان را در رفتارهای مان مشاهده می کنیم.
در گروه رهایی، رفتارمان نسبت به خودمان، دیگران و قدرت برترمان، انسانی و مناسب می شود، در صورتی که رفتارهای ناسالم خودمان را جایگزین رفتارهای سالم کنیم.
ممکن است غرایز فردی، روح یا جسم ما را تهدید کنند.
ما به طرز بیمارگونه رفتار می کنیم و اجازه می دهیم که ترس و خجالت بر زندگی ما حکومت کنند و باعث شود که با شخصیت بیمارگونه و ماندگار گذشته یمان، مثل: کنترل ها و تغییر دادن و فرار از مسئولیت ها، رفتار کنیم

ترس

ترس، به نوعی برای بسیاری از ما چون نگهبان و مراقبی می باشد که کمک می کند هنگام بروز خطرات از خود محافظت کنیم، این ترس، ترس سالم نامیده می شود، اما ما برحسب عادت بیماران هم وابسته از ترس برای حفاظت از خود در برابر شرمندگی و خجالت و تحقیر شدن توسط دیگران استفاده می کنیم.
در واقع ترس مان را در احساساتی چون: خشم، رنجش، عصبانیت، زد و خورد، درد یا منزوی کردن، افراط در مسائل جنسی خود نشان می دهیم. غالباً آرام بودن، سکوت کردن، سوء استفاده کردن، گوشه گیری، خشم، خلاف کاری، انکار، دروغگویی، تقلب کردن، از واکنش ترس می باشد.
سایر احساساتی که ترس را نشان می دهند عبارت اند از: نگرانی، اضطراب، عصبانیت، احساس ناراحتی و دلشوره و افسردگی

خجالت

خجالت باعث می شود که باور کنیم که احمق، بی ارزش، پایین تر، بی کفایت تر یا ناخواستنی تر از سایرین هستیم.
خجالت ابراز احساس حقیقی ما را کاهش می دهد و این اعتقاد را که انسان های مهربان و مثبتی هستیم را تخریب می کند. عزت نفس ما و احساس برابری ما را در جهان هستی از بین می برد.

تجربه کردن ترس و خجالت به عنوان یک کودک

به عنوان یک کودک، هنگامی که مورد سوء استفاده و بی توجهی قرار می گیریم، هویت و روابط ما با قدرت برتر، با خود و دیگران تخریب می شود.
از روی دادن سرکوب ها و تحقیرها، احساس خجالت و ترس می کنیم و اجازه می دهیم که احساس و سعادتمان توسط افرادی که از ما سوء استفاده کرده اند یا به ما بی توجهی نموده اند کنترل شود.
به عنوان یک کودک سرکوب شده حق انتخاب نداریم.
هنگامی که به سوء استفاده از ما با بی توجهی ادامه داده می شود، خجالت و ترس مان شدیدتر می شود، خودمان را بیش تر رها می کنیم.
با گذشت زمان و از دست دادن امنیت های عاطفی و خانوادگی و اجتماعی (بدون اینکه خودمان متوجه باشیم) سوء استفاده کنندگان به قدرت برتر ما تبدیل می شوند و ما به راحتی به آنها اجازه می دهیم که بر ما تسلط یابند، آموخته ایم که از رفتار و قدرت آنها بترسیم.
با ادامه یافتن سوء استفاده ها، توجه و امکان توسعه ی رابطه ی عاطفی خوب با خود و سایرین و قدرت برترمان کاهش می یابد

خشونت عاطفی، فیزیکی، جنسی، معنوی

مهارت در ادامه ی زندگی و بقای خود را از یاد می بریم، برای آن که از عهده ی نیازهای آنان به خوبی برآییم، شرایط اسارت بار را می آموزیم. شرایطی که به طور بالقوه ما را در اختیار بیماری های نیروهای برترمان قرار می دهد، سعی می کنیم آنان را کنترل کنیم یا از آنان اجتناب کنیم.
با این رویه و شیوه مجبوریم کودکی خود را رها کنیم، اندکی بزرگ بشویم و سپس سرکشی کنیم.
بسیاری از ما اعمالمان را درک نمی کنیم، زیرا آنها اغلب غریزی شده اند.
ما به صورت اجباری این اعمال را انجام می دهیم، از همان دوران کودکی بحران ها با ما رشد خواهند کرد، هرچه بزرگ تر می شویم، ترس ها و مشکلات هم بزرگ تر خواهد شد، ما هم قادر به حل آن مشکلات نخواهیم بود، تفاوت ها را تشخیص نخواهیم داد.
با گذشت زمان می آموزیم که چگونه با کنترل کردن یا فرار کردن از دیگران، خجالت و ترس خود را پنهان کنیم، و انکار ابزار خوبی است که در این مراحل به کمکمان خواهد آمد.
از همین دوران می آموزیم که از مسئولیت های زندگی خود فرار کنیم، چون فرار کردن و رها کردن هم برای مان تبدیل به عادت و وابستگی خواهد شد و این راه را به عنوان بهترین شیوه بر می گزینیم.
هنگامی که احساس تحت سلطه بودن به ما دست می دهد، مجبوریم به چیزی تکیه کنیم که آن را برای بقا و زنده ماندن بهترین کمک می دانیم.
در این چرخه ی وابستگی گیج کننده که درد آور می باشد، احساس می کنیم کنترل و نظارت بیش تر و بهتری بر زندگی داریم و فکر می کنیم کم تر اجازه می دهیم که قدرتی برتر از خودمان در ما اثر کند

ادامه دادن به این رفتار به عنوان بزرگسال

بدون کمک گرفتن، تناقض های عاطفی و الگوهای بقا را به دوران بزرگسالی خود می بریم.
زخم های خود را بدون مداوا و تسکین یافتن با خودمان یدک می کشیم، امیدواریم که آرامش و شادی را بیابیم و گذشته را رها و فراموش کنیم، اما در عوض در روابط دوران بزرگسالی خود شرایط پیشرفته تر و مشابه ای را دوباره ایجاد می کنیم.
تفریط و افراط را وارد اعمال خودمان خواهیم کرد، ما دچار بیماری چه کنم، چه کنم شده ایم، ندانسته و بدون انتخاب خودمان ویژگی ها و قدرت سوء استفاده کنندگان دوران کودکی خود را به افرادی که امروز در زندگی مان هستند، انتقال می دهیم، عادت کرده ایم که دارای اربابان مقتدر باشیم و خودمان هم فرمان بر آنها هستیم.
با این وابستگی ها، گاهی اوقات نیز خودمان شرایط سوء استفاده را برای قدرت برترمان به وجود می آوریم، او را سوء استفاده گر و خود را قربانی می دانیم.
در این روابط هیچ احساس ارامش نخواهیم داشت.
در روابط دوران بزرگسالی توجه زیاد و بی نهایتی را برای کنترل کردن هر گونه نشانه ای از خجالت، سوء استفاده یا بی توجهی صرف خواهیم کرد، ما متوجه گذر ایام و لذت بردن از زندگی را درک نخواهیم کرد، سعی خواهیم کرد با تدربیر با زندگی روبرو شویم، ولی باز شکست می خوریم، چون ما چیزی را آموزش ندیده ایم، از شدت خجالت با دیگران مشورت نمی کنیم، می ترسیم رازمان آشکار شود، اگر دیگران بدانند ما ناتوان هستیم، از سایر افراد یا شرایط فرار می کنیم. در این شرایط ترس شدیدتر از خجالت رشد می یابد.
از این وابستگی یک احساس و پایه ی بی ثبات برای روابط آینده خود استفاده خواهیم کرد، دیگران را به خودمان جذب می کنیم.
(امید برای اشنایی) اما هنگامی که آنها به ما نزدیک می شوند به خاطر ترس از خجالت آنها را طرد می کنیم.

 

بنا کردن مفهوم خود، از یک قدرت برتر

بسیاری از ما در مذاهب شکل گرفته و سازمان یافته ای زندگی می کنیم، یا فعالیم و مفاهیم مختلف مربوط به خداوند یا یک قدرت برتر را آموخته ایم.
برخی از ما امیدواریم که با یک زندگی پرهیزگارانه احساس خجالت و شرمندگی را برطرف کنیم.
حتی تحولات رفتاری کنترل شده ای که با عقاید مذهبی ما در آمیخته اند، رفتار می کنیم، احساس می کنیم انگیزه های ما برای وابستگی متنوع می باشند، اما هنوز از نظر عاطفی در زندگی مان وابسته به افراد سوء استفاده گر و رفتارهای ناسالم می باشیم، از دوران کودکی خود بیش تر به افراد وابسته می شویم، نه خداوند و مذهب!
برخی از ما منکر خدا و ناآگاه هستیم.
از مذاهب هم خوشمان نمی آید، خدا را سوء استفاده گر و مستبد می دانیم.
به دلیل تجربیات منفی که در شرایط خاص با آنها رو به رو شده ایم، از خدا و مذاهب خشمگین هستیم، شاید این خشم سالها قبل وجود داشته است، و ما از آن آگاهی کافی و کاملی نداشته ایم.
برخی هم باور دارند و عشق خداوند را درک کرده اند
در هر دو صورت باید صادقانه از خود بپرسیم که «آیا زندگی مان با صداقت و آرامش همراه بوده است» آیا برای یک رابطه ی امن، سالم و دوست داشتنی با قدرت برترم، خودم با سایرین کار می کنم؟
اغلب می گویم «خیر» ترس و خجالت باعث می شود که به صورت تخریبی رفتار کنیم.
هنگامی که بیماری ما را در بر می گیرد، چاره ای جز درمان به نظرمان نمی رسد، به ناچار نزد متخصصان و روانکاوان می رویم، مشکل ما حادتر می شود، مصرف دارو هم به مشکلات قبلی اضافه می شود، از روی ناچاری و آخرین راهکار در جست و جوی یک قدرت امن تر از خود ما، که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند، می پردازیم.
برای ادامه زندگی و بهبودی باید این کوشش را بکنیم.
در صورتی که قبلاً یک قدرت برتر مثبت را تجربه نکرده باشیم، تعبیر ما می تواند یک فرد مطمئن و پناه دهنده باشد، اگر قبلاً با خدا ارتباط داشته ایم، می توانیم به تقویت کردن این رابطه کمک کنیم.
اعتقادات گذشته ی ما هر آنچه که باشند، می توانیم با همان پایه و اساس معنوی را برای برنامه ی بهبودی اینده ی خود بنا کنیم

آغاز سفر بهبودی از وابستگی ها:

در بیماری وابستگی، ایمان و امید خود را به طور افراطی بر خود، همسر، کودکان، خویشاوندان و دوستان و حتی بر شغل و روش زندگی خود را از دست می دهیم.
وقتی وارد انجمن می شویم، اولین تصمیم را با حق انتخاب بر می گزینیم، این کار را برای امنیت، بقا، ارزش و سعادت خود انجام می دهیم.
در مسیر بهبودی، به تدریج زندگی مان را ما به دست یک قدرت برتر دوست داشتنی و قابل اعتماد واگذار می کنیم.
می آموزیم که از رفتارهای کنترل کننده و ناسالم چشم پوشی کنیم، احساسات خود را در مورد آن چه که انجام می دهیم تجزیه و تحلیل کنیم و از کسانی که از نظر عاطفی به اجبار به آن ها تکیه کرده ایم، جدا شویم.
برخی از ما با سرعت به نیروی قدرت برترمان دست می یابیم.
برخی به ناامیدی می رسند، برخی در می یابیم که توانایی ما برای اعتماد به هر کس یا هر چیزی به قدری کاهش یافته است که باید برای آن وقت و زمان صرف کرد.
ما به احساس امنیت نیازمندیم، در یک فضای مطمئن می توانیم به یک باور برسیم که دوستان قدیمی در این انجمن از نیروی برتری حرف می زنند که برایشان کاملاً قابل لمس است، گاه ممکن است به گونه ای رفتار کنیم که گویی ما هم به باور رسیده ایم.
تا این که آن باور در اثر تمرین به اعتقاد و حقیقت تبدیل شود، سخت گرفتن در این مرحله می تواند ما را ناامید کند.
هنگامی که ترس ما شدیدتر می شود، اعتقاد به واگذار کردن حتی بخش کوچکی از اراده یا زندگی خودمان به یک قدرت برتر نیستیم، با دعا و عبادت و مراقبه سعی می کنیم، تا مقداری از ترسمان بکاهیم، برای هر یک از ما زمان کوتاهی وجود دارد تا در یک جمله تسبیح خدای خود را نیایش کنیم.
مثلا بگویم:
«خدایا، لطفاً کمکم کن تا تمایل برای رهایی را پیدا کنم»
باید بدانیم، ما درابتدا جسم خود را به جلسات می آوردیم، سپس به مرور روحمان جذب برنامه خواهد شد.
با ادامه دادن به برنامه ی بهبودی، با اعتماد و اختیار در برابر قدرت برتر تسلیم می شویم و با حضور جسمی و قلبی این قدرت را در خود تجربه می کنیم.
تسلیم شدن و رهایی به این مفهوم نیست که شرایط آن طور که ما می خواهیم می شود. ما در برنامه می توانیم زندگی را آن طور که هست بپذیریم، قبلا با جنگ و عدم پذیرش زندگی خود را مختل کرده بودیم، اما اکنون می توانیم با آرامش، مشکلات را حل یا کنترل کنیم.
قبلاً قادر به حل این مشکلات نبودیم، یا آن را به دست روزگار می سپردیم، متوسل بودن به نیروی برتر ما را قادر می سازد تا اختیار و حق انتخاب داشته باشیم، با این کار یک شخصیت با عزت نفس، متواضع، اما حقیقی را تجربه می کنیم.
می آموزیم که قدرت برترمان افراد بدی را خلق نمی کند.
خوبی در درون همه ی ما، حتی آنهایی که مسئول پیمان شکنی، خیانت، سوء استفاده، آسیب و ترس در گذشته ی ما بودند، وجود دارد. دوست داشتن این افراد امکان پذیر است، اما چشم پوشی از رفتارهای منفی آنها ممکن نیست.
حتی می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم و ببخشیم.
به روش خود یاد می گیریم که چگونه دوست بداریم و دوست داشته شویم و چگونه از خطای دیگران بگذریم و آنان را ببخشیم، هیچ یک از ما حتی با کمک قدرت برترمان عشق نمی ورزیم یا کاملاً سرزنده زندگی نمی کنیم، چون در ذهن ما پرونده ای جهت عشق ورزیدن و دوست داشتن وجود ندارد، ما با آن غریبه هستیم، ما در برنامه چگونگی دوست داشتن و عشق ورزیدن را می آموزیم، حرکت به سمت تکامل انسانیت را ادامه می دهیم.
در می یابیم که کمال گرایی و ایده آلیست طلبی، صرفاً یک تصور باطل است.
در دراز مدت اشتباهات زیادی می کنیم و گاهی به رفتارهای اولیه ی وابستگی باز می گردیم، ما به خودمان حق اشتباه می دهیم، ولی در مقابل عملکردمان مسئول هستیم تا به کسی خسارت وارد نکنیم. هنگامی که در حفظ تعادل عاطفی، قدرت و عزت نفس ناتوان باشیم، به کاری که باید انجام می دادیم ناتوان خواهیم بود و این فرآیند همیشگی می باشد.
با مقایسه ی خود با سایر افرادی که متواضع هستند، به یاد می آوریم که هر یک از ما با تفکر و سرعت خاص خود آنچه را که خواهان آنیم، می آموزیم.
به منظور حفظ ارتباط با قدرت برتر و افراد جامعه، در این نگرش، به اولویت بندی کردن روابطمان سود می بریم.
باید رابطه ی ما با قدرت برتر در ابتدا وجود داشته باشد تا با اتکا به آن ترس هایمان را کم تر کنیم، هنگامی که این رابطه را ایجاد کردیم و آن را توسعه دادیم، بهتر است قادر باشیم رابطه با خودمان را نیز گسترش دهیم.
هنگامی که رابطه با قدرت برتر و با خودمان به تعادل و استحکام رسید، بهتر است بهبودی و بسط ارتباط عاشقانه با دیگران را آغاز کنیم. هنگامی که اولویت رفتارهای سالم تری را در روابط صمیمی خود به کار بگیریم، اجازه می دهیم که قدرت برتر در زندگی ما تأثیر عمیق تری بگذارد.
درک می کنیم و به سمت نیرویی کشیده می شویم که از نیروی ما بسیار برتر و مورد اطمینان تر می باشد. هنگامی که از طریق بهبودی به تقویت کردن رابطه ی خود با قدرت برتر ادامه می دهیم خستگی شدید، افسردگی، اضطراب، یأس و ناامیدی، بی قدرتی و عدم اعتماد به نفس از بین می رود، انرژی بسیاری جایگزین می شوند.
ترس از خجالت گام به گام کاهش می یابد، آسیب ها و احساسات دوران کودکی به تدریج بهبود می یابند.
ما با کودک درون خود آشتی می کنیم و با آرامش اکتسابی این اتفاق شیرین به مسیر بهبودی ادامه می دهیم، دعا و مراقبه و امنیت بیشتری را تجربه می کنیم.
رهایی از رفتارهای کنترلی و تغییر دادن ها کمتر می شود، راحت تر به قدرت برتر اجازه می دهیم تا ما را در سفر زندگی راهنمایی کند.
معجزات بهبودی و رهایی را بهتر درک می کنیم.
انرژی بسیار زیادی را در وجودمان احساس خواهیم کرد، به مصرف الکل و نیکوتین و مواد مخدر مختلف هیچ نیازی نخواهیم داشت و همچنین به حمایت اشخاص دیگر نیاز نداریم، چرا که یک حمایت گر بسیار قدرتمندی را در درونمان حس خواهیم کرد، ما معبودی جز خدا نخواهیم داشت، با عشق و افتخار کنار بندگان خدا در صلح و آشتی بدون نژاد پرستی زندگی شادی را تجربه خواهیم کرد.
روابط دوست داشتنی و شیرین تری با قدرت برتر، با خودمان و با سایرین برقرار می کنیم.
از مورد توجه قرار گرفتن، که شدیدترین نیازهای مان است، پرهیز می کنیم. ما دیگر نیازی به تأیید دیگران نداریم. برای ارضای اشتیاق جسمی، روانی و روحی خود، به سایر افراد یا به روش زندگی ناسالم روی نمی آوریم.
اراده ی قدرت برتر ما مانند روشنایی هنگام طلوع آفتاب با اطمینان و امیدواری در زندگی تیره و تار ما تجلی می یابد، احساس می کنیم دوستان جدید و دوست داشتنی پیدا کرده ایم و آنان کسانی نیستند جز: خودمان، خداوند، دوستان بهبودی

یک برنامه ی پیشنهادی برای بهبودی

وابستگی یک بیماری مرموز و ابهام آمیز و مخرب می باشد که به راه حل های ساده اما ویژه ای نیازمند است.
ما معتقدیم که این راه حل ها در برنامه ی انجمن رهایی از وابستگی های ناسالم یافت می شود چون خودمان از آن بهره گیری می نماییم.
برنامه کودا متشکل از موارد زیر است: شرکت در جلسات مشارکتی و گردهمایی کودا، راهنما گرفتن، مطالعه ی کتاب و بروشورهای انجمن، مشارکت، کارکرد قدم های رهایی، خدمت گزاری، انتقال دوازده قدم به تازه واردان، کارکرد سنت کودا می باشد.
قدم های کودا از دوازده قدم الکلی های گمنام و سپس از بسیاری اصول بهبودی در برنامه های دوازده قدم سایر انجمن ها اقتباس شده است و از آنها بهره می کند، میلیونها نفر در جهان این قدم ها و مفاهیم را در زندگی شان به کار گرفته اند.
این قدمها، اقتدار و روح بهبودی شخصی ما را حفظ می کنند، و خودمان مایل هستیم تا آنجا که می توانیم آنها را به کار گیریم.
تا جایی که ممکن است با خودمان، با قدرت برترمان و سایرین صادق باشیم.
شک و تردید، در مورد به کارگیری این قدمها باعث می شود که در مورد همه چیز احساس بدبینی و منفی نگری داشته باشیم، تحول و رشدی که به دنبال آن بودیم کم رنگ می شود، به مدت زیادی دوام نمی یابیم.
بیماری ما دوباره نیروی برتر منفی ما می شود، بر ما حکومت خواهد کرد، بودند کسانی که با این شیوه خودشان را فریب دادند و اکنون در بین ما نیستند و اگر بخواهیم تلاش کنیم که قدم ها را به تنهایی کار کنیم گوشه گیر و منزوی می شویم. کارکرد قدمها با کسی امکان پذیر است که خودش آن را کار کرده باشد، ما فقط به یک نفر اطمینان می کنیم، گوشه گیری یک رفتار معمول مربوط به بیماری ما می باشد. سرانجام بسیاری از ما کمک عاشقانه ی افرادی را که قبل از ما دراین مسیر سفر کرده اند را با کمال میل می پذیریم، این افراد راهنما spaanser در کودا می باشند که به ما طریقه ی آشنایی با دوازده قدم، بصیرت، تشویق و کسب اعتماد به نفس را ارائه می دهند.
آنها به ما کمک می کنند تا درک کنیم که با آشنایی این قدمها به سرعت و کاملاً تکمیل نمی شویم. سرعت و بی صبری عاملی برای توقف و عدم موفقیت ما خواهد شد.
دوازده قدم، ما را از مسیر رفتار ناسالم به سمت روابط سالم و دوست داشتنی با خدا، با خودمان و با سایرین هدایت می کند.
اینها، اولویت برای روابط و راهنمایی برای سالم زیستن و زندگی عاشقانه را ارائه می دهند.
از طریق ماهیت ساده ی این قدمها، در می یابیم که چه کسی هستیم و چگونه به محدوده ی روابط سالم و دوست داشتنی وارد شده ایم.
مطالب ارائه شده در برنامه ی کودا کمک می کنند تا دریابیم که چگونه تجربیات گذشته ما در مورد بدرفتاری و بی توجهی شکل گرفته اند و رفتارهای مربوط به وابستگی و روش زندگی ما را تقویت نموده اند. می آموزیم که چگونه قدرت مورد ادعای اعتیاد و مشکلات را به یک قدرت برتر دوست داشتنی تبدیل کنیم.
زندگی، اراده و بهبودی خود را به قدرت برتر می سپاریم.
ما مسئول بیمار شدن خودمان نیستیم، ولی می توانیم مسئولیت بهبودی و رفتارهای خود را به عهده بگیریم، رفتارهایی که الگوهای مخرب را در زندگی مان تقویت می کردند.
با یادگیری قدم ها کمبودها و نقصهای شخصیتی خود و تشخیص مهارت ها، استعدادها و موقعیت های خود آگاهی پیدا می کنیم، در مسیر انسانیت رشد می یابیم.
در این موقعیت متواضعانه، با تمام توان خود هر کاری را برای تصحیح اشتباهات گذشته یمان و جبران خسارت هایی که زده ایم، انجام می دهیم.
هم چنین تلاش می کنیم تا کاری را که به بهبودی زخم های ما و افرادی که به آنها آسیب رسانده ایم کمک می کند را تکمیل کنیم.
در این کار مرحله ای، روز به روز می کوشیم تا مسئولیت خود را برای رفتارمان حفظ کنیم.
می آموزیم که رابطه ی خود را با قدرت برترمان عمیق تر کنیم.
به منظور ارزشمندی واقعی و سعادت، راحت تر به قدرت برترمان تکیه می کنیم. سرانجام در می یابیم که اگر بخواهیم برای به دست آوردن آنچه که از کارکرد قدم ها به دست آوریم، نتیجه بگیریم، باید تلاش کنیم تا تجربه، قدرت و امید در بهبودی خود را به افرادی که هنوز از بیماریشان آسیب می بینند منتقل کنیم.
به نظر افکار ما، برداشتن این قدمها، ممکن است ترسناک ترین کاری باشد که تا کنون انجام داده ایم، اما پاداش و بهبودی که حاصل می کنیم غیرقابل ارزش و قیمت گذاری می باشد.
سرانجام با اجرا این اصول در تمام کارهایمان، دستاورد این قدمها، در بخش بزرگی از زندگی روزانه ی ما تأثیرگذار می شوند.
لیست زیر دوازده قدمی می باشد که برای رهایی و بهبودی شخصی از بیماری هم وابستگی و وابستگی و رفتارها و عادت های ناسالم، آن را توصیه کرده اند:
1- ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم و زندگیمان غیرقابل کنترل شده بود.
2- به این باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند سلامتی عقل را به ما بازگرداند.
3- تصمیم گرفته ایم اراده و زندگیمان را به خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم.
4- ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جست و جوگرانه از خود تهیه کردیم.
5- ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.
6- ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
7- ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
8- ما فهرستی از تمام کسانی که صدمه زده بودیم، تهیه کردیم، و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.
9- ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند.
10- ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.
11- ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.
12- ما با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به وابستگان برسانیم واین اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم.
بسیاری از ما در نگاه اول، کارکرد این قدمها را کار دشواری می دانیم. فکر می کنیم که ما هرگز توانایی انجام آن را نداریم.
برخی از ما این قدمها را امری سریع و ساده ای می یابیم که در مدت چند روز یا چند هفته به آن دست پیدا می کنیم.
برخی کاملاً از آن اجتناب می کنیم، حاضریم تحت فشار شدید بحران ها و رفتارهای بیمارگونه قرار بگیریم.
سرانجام با تمایل اگر یقین داشته باشیم، پیش می رویم و در صورتی که بخواهیم زندگی مان بهتر شود، از این قدمها به عنوان بخشی از بهبودی شخصی استفاده می نماییم

دوازده قدم هم وابستگان"کدا"

1- ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم و زندگیمان غیرقابل کنترل شده بود.
2- به این باور رسیده ایم که یک قدرت برتر می تواند سلامتی عقل را به ما بازگرداند.
3- تصمیم گرفته ایم اراده و زندگیمان را به خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم، بسپاریم.
4- ما یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جست و جوگرانه از خود تهیه کردیم.
5- ما چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند، به خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.
6- ما آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه این نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
7- ما با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را مرتفع سازد.
8- ما فهرستی از تمام کسانی که صدمه زده بودیم، تهیه کردیم، و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم.
9- ما به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند.
10- ما به تهیه ی ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم و هر گاه در اشتباه بودیم به سرعت به آن اقرار کردیم.
11- ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه ی آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.
12- ما با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، کوشیدیم این پیام را به وابستگان برسانیم واین اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم.

دوازده سنت هم وابستگان"کدا"

1- منافع مشترک ما باید در راس قرار بگیرد . بهبودی فردی ما به اتحاد و یگانگی کودا بستگی دارد.
2- در رابطه با هدف گروه ما ، فقط یک مرجع نهایی وجود دارد و آن پروردگار مهربانی است که خود را در وجدان گروه بیان می کند . رهبران ما صرفا خدمتگزاران مورد اعتماد ما هستند ، آنان حکومت نمی کنند.
3- تنها لازمه عضویت در کودا تمایل به داشتن روابط سالم مبتنی بر مبنای عشق است .
4- هر گروه باید خود گردان باشد ، باستثنای مواردی که بر سایر گروهها یا کودا در کل تاثیر بگذارد .
5- هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد و آنهم رساندن پیام به وابستگانی است که هنوز در عذابند.
6- یک گروه کودا هرگز نباید هیچ موسسه مرتبط و یا سازمان خارجی را تایید و یا در آنها سرمایه گذاری کند و اجازه استفاده از نامش را بآنها بدهد ، مبادا که مسائل مالی و ملکی و شهرت ، ما را از هدف اصلی خود منحرف سازد.
7- هر گروه کودا بایستی کاملا متکی به خود بوده و کمک مالی از خارج دریافت نکند .
8- گروههای کودا بایستی همیشه غیر حرفه ای باقی بماند ، اما مراکز خدماتی ما می توانند کارمندان مخصوصی استخدام کنند.
9- ما تحت عنوان کودا هر گز نباید متشکل شویم ، اما می توانیم هیئت های خدماتی و کمیته هایی تشکیل دهیم که مستقیما در برابر کسانیکه بآنها خدمت می کنند مسئول باشند .
10- کودا هیچ علاقه ای در مورد مسائل خارجی از خود ندارد و نام کودا هرگز نبایست به مسائل اجتماعی کشیده شود .
11- خط مشی روابط عمومی کودا جاذبه است نه تبلیغ . ما باید همیشه گمنامی خود را در سطح گروهی حفظ کنیم . برای چنین کاری هیئت روابط عمومی انجمن در اختیار اجتماع قرار دارد .
12- گمنامی اساس روحانی تمام سنت های ما می باش که همیشه یادآور این است که اصول اخلاقی را بر غرایض شخصی ترجیح دهیم .

الگوهای انکاردر وابستگی متقابل

از اونجایی که من به عنوان یک هم وابسته به احساسات خودم هنوز خیلی بها نمی دم


واحساساتم کرخ شدن ودچار مقداری بی حسی هستم

درد زیادی رو که تا رسیدن به این مرحله تحمل کردم رو خیلی بهش توجه نکرده بودم واصلا بهش اهمیت نداده

بودم

تا اینکه دیروز یکی از دوستای بهبودی گفت تو درد زیادی کشیدی تا به اینجا رسیدی

ومن به این فکر افتادم مگر اهمیتی هم داره

ومتوجه شدم که هنوز هم به عنوان یک هم وابسته به احساساتم اهمیت نمی دم

در کتابچه الگوهای هم وابستگی در قسمت الگوهای انکاری نوشته

هم وابستگان اغلب:

با تشخیص احساساتشان مشکل دارند

احساساتشان را نادیده می گیرند ,تغییر می دهند یا انکار می کنند

درد خود را با ماسک خشم ,شوخی وانزوا می پوشانند

حالت منفی بودن و پرخاشگری را با راههای غیر مستقیم وانفعالی نشان می دهند (مثل پوزخند نیش و کنایه

وقلمبه گویی و نقش قربانی به خود گرفتن)

خودشان را کاملا متواضع وبدون خودخواهی دانسته و وقف رفاه دیگران می کنند

فقدان همدلی در نیاز ها واحساسات دیگران

آدمها را با خصایص بدشان برچسب می زنند

تصور می کنند بدون نیاز به دیگران قادر به مراقبت از خود هستند

مناسب نبودن افرادی را که جذبشان می شوند تشخیص نمی دهند

البته دوست داشتن خود واهمیت دادن به همه چیز خود چیزی نیست که در مراحل اولیه فرایند حاصل بشه

من همینقدر خوشحالم وشکرگزارم که فرایند بهبودی وشفا رو پیدا کردم

وفقط لازمه در فرایند بمونم و طبق راهنمایی های برنامه و راهنما جلو برم

12 وعده رهایی

با بکار بستن برنامه کودا ، من می توانم انتظار یک تحول معجزه آسا را در زندگی خود داشته باشم ، در حالی که تلاشی صادقانه در راه بکار بستن دوازده قدم کودا بنمایم...
1- من یک احساس تعلق جدیدی به انسانیت پیدا کرده ام . احساس تنهایی و بی ارزشی و بیهودگی ناپدید شده اند.
2- دیگر تحت سلطه ترسهایم نیستم ، بر ترسهایم غلبه کرده و با شجاعت ، صداقت و متانت رفتار می کنم.
3- من آزادی و رهایی تازه ای را کسب کرده ام.
4- من خود را از غصه خوردن و احساس گناه در مورد گذشته و حال رها و آزاد می کنم . آنقدر آگاه شده ام که اشتباهات گذشته خود را دوباره تکرار نکنم.
5- من عشق و دوستی تازه ای را نسبت بخودم و دیگران یافته ام . بطور واقعی احساس می کنم که دوستداشتنی ، مهربان و مورد محبت و عشق دیگران هستم.
6- من یاد می گیرم که خودم را با دیگران مساوی ببینم . در روابط انسانی و روابط از نو ساخته شده من با همه اطرافیانم برابر هستم.
7- من قادر به ایجاد و حفظ روابط سالم هستم . احتیاج به غلبه یا زیر نفوذ قرار دادن دیگران در من دیده نمی شود ، بمرور یاد می گیرم که به آدم های امین اعتماد کنم .
8- من یاد می گیرم به خودم امید دهم که بهبودی یافتن امکانپذیر هست ، مهربانی و نزدیکی به دیگران نیز ممکن است .
9- من تصدیق می کنم که در آفرینش با ارزش و یکتا هستم.
10- من دیگر محتاج باین نیستم که احساس با ارزش بودن خود را از دیگران تایید بگیرم.
11- من با هدایتی که از نیروی برترم می گیرم اعتماد دارم و به ارزش و قابلیت ها و اعتماد بنفس خود ایمان پیدا می کنم .
12- من به مرور در زندگی روزمره ام آرامش ، توانایی ، تغییر و رشد معنوی را تجربه می کنم.

الگوهای خود کوچک بینی در وابستگی متقابل

برای من تصمیم گرفتن مشکل است.

من تمام افکار.گفتار ورفتار خود را به تندی قضاوت می کنم.

من از بزرگداشت.ستایش وپذیرش هدیه ازدیگران شرمنده می شوم.

من از دیگران تقاضای رفع احتیاجات وخواسته های خود را نمی کنم.

من برای عقایدواحساسات دیگران بیشتر از مال خود ارزش قائل هستم.

من خود را ادم دوست داشتنی وبا ارزشی نمی دانم.

تلقینات مثبت در کدا

-1 من کافی هستم
-2 من جذاب هستم
-3 من ارزش شادی کردن را دارم
-4 من نیازهایم را میپذیرم
-5 من در مقابل احساسات خودم مسول هستم
-6 آرامش در آغوش پذیرش حاصل میشود
-7 من با خودم مهربان هستم
-8 خداوند خدایی می کند، من خداوند نیستم
-9 من دیگر محتاج و وابسته به دیگران نیستم
-10 احساس بد و درماندگی کردن لزوما به معنی این نیست که من بد و درمانده هستم
-11 من میتوانم به تعادل و آرامش در زندگی ام دست یابم
-12 من میتوانم به همان اندازه ای که به خودم اجازه میدهم خوشحال باشم
-13 من میخواهم به حد و مرزهای دیگران احترام بگذارم
-14 کارهایم را یکی یکی به نوبت انجام میدهم. به هر یک در موقع خودش می پردازم و نگران آینده نیستم ماهیت اجباری
وسواس گونه ام را اداره می کنم.
-15 با کمک نیروی برترم مسیر و جهتم در زندگی برایم روشن خواهد شد.
-16 خیلی چیزها برای خوشحال بودن وجود دارد. خداوند برایم خواسته ای دارد.
-17 خداوند مرا دوست دارد. من بنده خاص او هستم.
-18 من فرزند با ارزش خداوند هستم.
-19 هنگامی که نفس عمیق می کشم و آرام می شوم زیبایی من ساطع می شود.
-20 من یک انسان مهم و با ارزش هستم، برای خودم، برای نیروی برترم و برای دیگران.
-21 ترس از احساسات، آنها را عوض نمی کند، بلکه فقط فرآیند بهبودی را به تعویق می اندازد.
-22 من تلاش نخواهم کرد که همه مسایلم را به یکباره حل کنم.
-23 آنچه که لازم است به طور روزانه انجام دهم، برایم آشکار خواهد شد.
-24 من به نیروی برترم اعتماد دارم، به خودم اعتماد دارم، نقاط منفی و ضعف های من به نقاط مثبت و قوتم تبدیل خواهد شد.
-25 من مجددا مسیری مشابه آن هایی که مرا به سوی هدف دلخواهم هدایت نکردند، انتخاب نمی کنم.
-26 چیزهایی که در زندگی به آنها احتیاج دارم، سر راه من قرار می گیرند.
-27 هنگامی که باورهای مخرب در مورد خودم و دیگران را رها میکنم به احساس آزادی می رسم.
-28 نیروی برتر من حاضر و فعال است و در بیست و چهار ساعت روز در همه موقعیتها با من است.
-29 در این لحظه من به خودم اطمینان دارم.
-30 مشکلات من فراتر از توان من نیستند.
-31 من توانایی به انجام رساندن کارها را دارم. من با کفایت هستم.
-32 برای هر موقعیت ناخوشایند، راه حلی وجود دارد.
-33 نیروی برتر من در مکانهای غیر منتظره، در زمانهای غیرمنتطره و از طریق آدمهای غیر منتطره کار خود را انجام می دهد.
-34 من بدنم را دقیقا به همین شکلی که الان هست دوست دارم.
-35 از نیروی برترم می خواهم به من کمک کند تا بدنم را در اندیشه عشق و آرامش بپوشانم.
-36 من خودم را به خاطر قضاوت کردن بدنم به عنوان چیزی بی ارزش می بخشم.
-37 من راههای مناسبی برای ابراز خشم خود به وجود می آورم.
-38 هنگامی که به خودم فرصت سوگواری می دهم، غم خود را شفا داده و مجالی برای شادی فراهم می آورم.
-39 من تمامی احساساتم را میپذیرم، در اختیار میگیرم و آنها را تجربه میکنم.
-40 من توانایی پذیرش و ابراز عشق را دارم.
-41 من توانایی تصمیم گیری دارم.
-42 من از سردرگمی رهایم، من به نیروی برترم اجازه میدهم که همه سردرگمی ها را از من بگیرد و صلح،آرامش و اطمینان را
جایگزین آن کند.
-43 من توانایی "نه" گفتن به باورهای قدیمی و تغییر آنها به باورهای جدید و سالم تر را دارم.
-44 من انتخاب میکنم که بپذیرم و عشق بی دریغ نیروی برترم را احساس کنم.
-45 من از این بابت که خداوند همیشه با من است سپاسگزارم.
-46 من میدانم که با خدا همه چیزهای خوب امکان پذیر است.
-47 من با کمک گرفتن از نیروی برترم می آموزم که حد و مرزهای خودم را تعریف کرده و از آنها مراقبت کنم.
-48 من می توانم به هر آنچه می خواهم "بله" بگویم و به هر آنچه که نمی خواهم "نه" بگویم. حق انتخاب با من است.
-49 من می توانم به شخص دیگر نزدیک شوم، بدون اینکه خودم را فراموش کنم.
-50 من حق انتخاب دارم که به باورهای شخصی، ارزشها و خواسته هایم احترام بگذارم.
-51 با کمک گرفتن از نیروی برترم، من به هنگام "نه" گفتن از همه احساس گناه ها و ترس ها رها می شوم.
-52 من یک انسان ارزشمندم و سزاوارم تا با وقار و احترام رفتار کنم.
-53 من تمایلات جنسیم را از راه های سالم و با حفظ احترام به خود و دیگران ابراز می کنم.
-54 لذت بخشیدن جنسی به شخص دیگر انتخاب من است نه وظیفه من.
-55 در این لحظه، من خالی از تمایل برای سرزنش کردن خود و یا دیگران هستم.
-56 من قلبی بخشاینده دارم و نیکی و عشق دیگران را جدب می کنم.
-57 هرچه که عشق من به خودم بیشتر می شود، عشق را از دیگران آسان تر دریافت می کنم.
-58 مادامی که دست از سرزنش کردن خود بر می دارم، مسولیت کارهای گذشته خود را بر عهده میگیرم.
-59 هنگامی که می آموزم تا به خدا اعتماد کنم و ترس از مردم را رها کنم، عشق و پذیرش وجود مرا پر می کند.
-60 من دوست داشتنی هستم و ارزش عشق را دارم.

کودا یا کود اِی؟

 

Co= Corporation پیشوندی به معنی باهم یا به هم یا هم

D=Dependents  وابسته

A=Anonymous  گمنام

CODA هم وابستگان گمنام

متاسفانه یک انحرافی در تلفظ کلمهcodaپیش اومده و به جای کُد اِی تلفظ میکنن کودآ که درست نیست

اِی در آخر کلمه کود ای مخفف گمنامه و همونطور که در انجمنهای دیگه گفته میشه:

 اِن اِیNA یا اُو اِیOA یا اِس اِیSAیا اِی  اِیAA ،در CODA هم باید تلفظ بشه: کُد اِی

هم وابسته یا به هم وابسته

یعنی کسی که وابسته به خواست و اراده دیگریست

یعنی کسی که خواست و اراده خودش رو دنبال نمیکنه  بلکه خواست و اراده دیگری رو دنبال می کنه

پس هیچ وقت نمی دونه چی می خواد ؟چه احساسی داره ؟و چه نیازی داره؟

اما همیشه میدونه دیگران چی می خوان ؟دیگران چه احساسی دارن؟دیگران چه نیازی دارن؟

هم وابسته در بین معیارهاش یک معیاری داره که باعث میشه ندونه چه احساسی داره

مثلا معیارهای یک هم وابسته برای احساس رضایت از خودش می تونه اینا باشه

1.نمازم رو اول وقت بخونم

2. مهربان باشم

3..خدمت کنم

4.مسئولیتهام رو انجام بدم

وغیره

اما یک معیار ثابتی در بین هم وابسته ثابته که خیلی معیار مخربیه

اونهم اینه

مورد تایید دیگران باشم

همین کار رو خراب میکنه

چون هم وابسته نمیدونه دیگران چه معیاری دارن که مطابق معیارهای اونها رفتار کنه مورد تایید باشه

حتی اگر بدون معیارهای دیگران بعضا باهم یا با معیار های هم وابسته  متضادن و هم وابسته در تضاد قرار میگیره که الان از خودش احساس رضایت داشته باشه یا نه

نمیدونه چه رفتار ی انجام بده چون خواست و اراده و معیارهای دیگران با خودش و با هم میتونه متفاوت باشه

همین یک معیار رو اگر از معیار های دیگران حذف کنی کلی از مشکلات هم وابسته حل میشه

هم وابسته باید به جای تایید دیگران فقط دنبال تایید خودش باشه

و معمولا و فطرتا انسان زمانی خودش رو تایید میکنه که مورد تایید خدا باشه

پس هم وابسته با فقط دنبال کردن خواست و اراده خدا می تونه به احساس رضایت و آرامش برسه

هرچند خواست و اراده خدا با خواست و اراده خودش و دیگران در تضاد باشه

معما و راز مشکل روحانی در ما!!!!

وابستگی ھای ما باعث می شود که یک معما و راز غیر قابل کشف و حل در درون ما بجوشد . برای خیلی از ما ، درد و نا امیدی مان علائمی از یک احتیاج و خلاء عمیق درونی است . این احتیاجات ، خواسته یا ناخواسته ، بر ھسته درونی و وجودی ما چنگ می زند . این می تواند اشتیاق برای داشتن عشق بدون قید و شرط ، احترام ، ارزش زندگی ، پذیرش ، یا شادی در آرامش باشد . خیلی از ما به دیگران مواد مخدر ، الکل ، یا سایر اعتیادات ، و رفتارھای ناسالم متوسل می شویم تا این نیازمان را برای بدست آوردن اندکی احساس آرامش ، تامین امنیت ، احترام به خود ، و رفاه کسب کنیم . جواب ما به سوالات زیر می تواند بما کمک کند تا تعیین کنیم که چگونه برای تامین احتیاجات ، سلامتی ، احساسات ، معنویات و تامین امنیت ھای عاطفی ، معنوی ، مالی ، اجتماعی ، احساس ارزشمندی ، عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن ، به دیگران و یا اعتیاد روی آورده ایم .!
١(- آیا من برای فرو نشاندن ترسم ، دیگران را کنترل می کنم ؟
٢(- آیا من از ترس بدرفتاری یا بی محلی دیگران به آنھا اجازه می دھم که مرا کنترل کنند ؟
٣(- آیا من رفتارم را برای دیگران عوض کرده یا طبق رفتار آنھا منطبق می کنم ؟
۴(- آیا من ارزش و بھای خود را به عنوان یک انسان از دید و تائید دیگران تعیین می کنم ؟
۵(- آیا من برای ایجاد احساس امنیت ، از دیگران دوری می کنم؟
ما در کودا یاد می گیریم که احترام به خود و معاش زندگی ما از طرف نیروی برتر مان تامین می شود .وقتی که سعی می کنیم که از طریق ھم وابستگی دیگران را کنترل کرده یا آنھا را وسیله دست خود قراربدھیم ، بجای کار خود را به نیروی برترمان تسلیم می کنیم تا احساس امنیت و بھبودی ما را تامین کند .
وقتی ما از روی وابستگی از دیگران اجتناب می کنیم یا رفتارھای خود را برای تائید خوشایند دیگران عوض کرده یا با رفتار آنھا منطبق می کنیم ، توانایی و کنترل خود را بجای نیروی برترمان به آنھا می سپاریم .
با مبدل کردن خود به جای نیروی برتر و یا دادن قدرت این نیرو به دیگران ، به نیروی برترمان مجال نمیدھیم تا در زندگی ما وارد عمل شود . این ھمان راز و معمای غیر قابل حل روحانی و معنوی ماست . بندزیر شرح می دھد که چگونه معمای مشکل روحانی و معنوی ما شاید مربوط به کنترل دیگران و یا کناره گرفتن از آنھاست ، بخصوص وقتی که تحت فشار روحی و روانی و فیزیکی ھستیم

کنترل مردم ، شرایط و محیط !!!!

خیلی از ما به کنترل مردیم یا شرایط محیمان ، دور و بری ھامان افتخار می کنیم . اگر فکر و احساس می کنیم که مورد طرد ، بد رفتاری ، یا بی محلی دیگران قرار گرفته ایم ، آنھا را مشکل خودمان محسوب کرده و با حقه و تزویر و رفتاری تحت اراده خود در می آوریم . بویژه با غلبه کردن بر ھمسرمان ، فرزندانمان ، اعضای خانواده مان ، دوستان یا ھمکارانمان می خواھیم آنھا را بیش از حد کنترل کنیم . یا با تغییر روش در راه ھای دیگری آنھا را کنترل کنیم ، مثلا از طریق خوش رفتاری ،مطیع بودن ، محبت زیادی و یا قھر کردن برای مدت ھای طولانی است . اما وقتی ترس یا احساسات دیگری ما را در ھم می شکند ، می خروشیم ، منزوی می شویم ، قھر می کنیم و یا از حقمان می گذریم و اجازه می دھیم تا دیگران از طرف احساسات ما صحبت کنند .
وقتی دیگران را تا ھر اندازه ای چه با سکوت و یا با خشونت و کنترل کردن اوامرشان را انجام بدھیم ، در این صورت خودمان به یک نیروی برتر مبل شده ایم . ما حتی ممکن است که کنترل کردنمان را با یک تغییر قیافه متکبرانه و یا حق به جانب نشان بدھیم . ما باورھای دیگران را احمقانه ، خودخواھانه ، یا بی ارزش می شماریم . ھمیشه خود را در مسند قدرت برتر قرار می دھیم . فکر میکنیم که راه ما تنھا و بھترین راه است . با دادن قدرت نیروی برترمان بدیگران ، شاید دنبال تایید آنھا ھستیم ، که اغلب اینکار را با واگذار کردن احتیاجات و خواسته ھای خود به آنھا انجام می دھیم . ما ھمیشه از ترس از آنھایی بسر می بریم که خود آنھا را در مصدر قدرت قرار داده ایم . ما ترس از عصبانیت یا نگاه تحقیر آمیز آنھا داریم . ما از تغییر ، بی محلی و کنترل آنھا نسبت به خود می ترسیم . بعبارت ساده تر ما حس خود شناسی خود را از دست می دھیم ( یا ھر گز بدست نمی آوریم ) چرا که تمام حواس ما معطوف به طرز تفکر و رفتار آنھا نسبت به ما می شود . آنھا به راحتی انرژی زندگی بخش ما را خنثی می کنند

فرار از مردم و شرایط محیط فرار از واقعیت ھا!!!

بعضی از ما آنقدر از دیگران می ترسیم که از نزدیکی و صمیمیت با آنھا اجتناب می کنیم . ما سخت می کوشیم تا خود را در موقعیت امن و آسیب ناپذیر قراردهیم. ما در پنهان کردن ترسھایمان مھارت پیدا می کنیم ، بخصوص وقتی که ھمه چیز بنظر از کنترل خارج می شود . سعی می کنیم کاری کنیم که دیگران بدانند به اوضاع مسلط ھستیم ، ممکن است وقتی بی عدالتی یا بد رفتاری را می بینیم ساکت بمانیم . ممکن است که ننه من غریبم در بیاوریم یا خود را به موش مردگی بزنیم از مواجه شدن با دیگران یا جوابگویی به آنھا طفره برویم . ممکن است خود را دست کم گرفته و خود را به شدت مورد مقایسه و قضاوت قرار دھیم ، ممکن است باور کنیم که ما شایستگی یک زندگی شاد از روابط با دیگران ، ھدفمند و قابلیت نداریم ، بمرور وابستگی ھای نا سالم ما بدتر می شود ، ترس و شرمندگی ما را احاطه می کند . ما دیگران را بیش از پیش کنترل کرده یا از آنھا کناره می گیریم . اما این رفتارھا راه حل ھایی موقت است ! ما ھمیشه ترس داریم و احساس گناه و شرمندگی ما ھمواره با ماست .
خیلی از ما دنبال خدایان کاذب می رویم . احساسات خود را با مصرف الکل ، مواد مخدر ، نیکوتین ، غذا ، س..ک..س یا کار کرخت می کنیم ، مصرف اینھا غالبا منجر به اعتیادات مزمن جدید تری می شوند و مشکلات بیشتری مارا احاطه می کنند. بمرور متوجه می شویم که ھیچکدام از این وابستگی ھا برای ما آزادی یا آرامش فراھم نمی کند .
ما چه خود را با کنترل کردن شرایط در مقام قدرت برتر ، یا با کناره گیری از مردم و مشکلات در مقام پائین تر قرار می دھیم ، با این کارھا داریم بطور خودخواھانه رفتار می کنیم . احساس برابری با دیگران و تعلق خاطر به انسانیت از بین می رود .
چه چیز محرک احتیاج ما به کنترل و یا فرار کردن است ؟
خیلی از ما می پرسیدیم که آیا این رفتارھا طبیعی و سالم نیستند ؟ جواب ما این سوال را می توان در انگیزهء رفتارمان جستجو کرد . بنظر خودمان شاید انگیزه رفتارمان نسبت بخود ، دیگران و نیروی برترمان درست باشد ، این نظر خود ماست ! اگر این انگیزه بر اساس انتخاب در حد و اندازه ھای سالم عشق و احترام باشد . نتیجه بخش خواھد بود . اما ، مثلا ممکن است حضور کسی که از نظر زبانی و یا بدنی ما را تهدید و تحقیر می کند را ترک کنیم . از طرفی اگر بگذاریم که ترس و شرم در زندگی ما حکومت کند ، تا جایی که باعث شود ما به غریضه ھای گذشته مان وصل شویم مثلا ، کنترل کردن و فرار از مشکلات وابسته می شویم ، از روی ھمان وابستگی ھای ناسالم رفتار خواھیم کرد

ترس
.
برای خیلی از ما ترس نگھبان و حافظ ما از خطرات احتمالی است ، ترس ما را از آسیب ھای محیطی حفظ می کند . در نقش فرد وابسته ، ما از روی عادت از ترس استفاده می کنیم که خود را از ھر موقعیت شرمنده شدن توسط دیگران حفظ کنیم . ترس ما شاید خود را زیر نقاب عصبانیت ، انزجار ، خشم ، درد ، کنترل کردن یا تنھایی خود را پنھان کند . اغلب مطیع بودن ، سکوت ، تزویر ، تنھایی و انزوا ، خشم ، خشونت ، انکار و حتی فریب کاری ما ، راھی برای ابراز ترس ماست . احساسات دیگری که در نقش ترس ظاھر می شوند عبارتند از نگرانی ، دلشوره عصبانی بودن ، خسیسی و ھراس و ... است .
.
(شرمندگی خجالت)
.
شرم و خجالت باعث می شود که ما باور کنیم که پائین تر ، نفھم تر ، احمق تر ، بی ارزش تر ، ناپسندیده تر ، یا ناخواستنی تر از سایرین ھستیم . شرم و خجالت ، احساس واقعی شناسایی ما را تقلیل داده و اعتقاد ما را به اینکه انسان با ارزش و با محبتی ھستیم را نابود می کند . شرمندگی ، ارزش ما را نسبت به خود و احساس برابری ما با دیگران را تقلیل می دھد.
.
ترس و شرمندگی در کودکی
.
ھر بار که در کودکی مورد خشونت و بد رفتاری یا غفلت قرار گرفته ایم ، احساس خود شناسی ما ، علاوه بر رابطه صحیح ما با نیروی برتر مان ، خودمان ، و دیگران آسیب وارد می کند . در آن موقع بود که ما احساس شرمندگی و خجالت کردیم و طبیعتا از تکرار این احساس ھمیشه در ھراس بوده ایم ، اما با ھمه اینھا می گذاشتیم که توسط ھمان کسانی که با ما بدرفتاری کرده اند دوباره شکل بگیرد . در دوران کودکی ما ھیچ حق انتخاب دیگری نداشتیم . با ادامه داشتن به تحمل بدرفتاری و غفلت از خودمان ، ترس و شرمندگی ما بالا می گرفت ، ما ھم اندازه زیادی از اعتماد به نفس مان را از دست دادیم . با گذشت زمان(اغلب بدون آگاھی خودمان) کسانی که با ما بدرفتاری می کردند نیروی برتر ما شدند ، یاد گرفتیم که از آنھا بترسیم . با ادامه بدرفتاری آنھا و غفلت خودمان ، امکان ایجاد رابطه با خود ، دیگران و نیروی برترمان ، که از نظر احساسی ارضاء کننده باشد ، از بین رفت . ما آموزشھایی برای ادامه بقا خودمان یاد گرفتیم تا با زندگی کنار بیائیم . شرایط مساعد برای آسیب پذری را برای خودمان جور کردیم ، با سعی در کنترل کردن و یا از پذیرفتن آنھا فرار کردیم . کودکی خود را کنار گذاشتیم و سعی کردیم که بزرگسال کودک بمانیم ، یا این که بخاطر محرومیت ھای زندگی شورش کردیم . خیلی از ما اعمال خود را درک نمی کردیم ، چون اغلب آن رفتارھا بصورت غریضی در ما بوده است . با گذشت زمان ، ما یاد گرفتیم که سنگینی و فشار ترس خود را از طریق کنترل کردن و یا فرار از خود و دیگران سبک کنیم . آموختیم بجای حل مشکلات از آنھا فرار کنیم و یا آن را به بعد بیاندازیم ، وقتی شکست می خوردیم احساس بیلیاقتی می کردیم و یا تحت فشارھای شدید عصبی بودیم ، برای ادامه زندگی و بقا ھر چیز ناسالم دیگری را بکار می گرفتیم ، در این دوران ویرانگر وابستگی ، زندگی آشفته خود را بیشتر تحت کنترل در می آوردیم و مجال کمتری به نیروی برترمان می دادیم تا از طریق ما در زندگیمان عمل کند .
.
ادامه رفتارها در بزرگسالی
.
بدون دریافت ھیچ نوع کمک و مشورتی ، ما این کشمکش ھای احساسی و درونی را برای بقاء خود ادامه داده و آنرا با خود به دوران بزرگسالی می آوریم . ما امید داشتیم که آرامش و شادی را پیدا کنیم و گذشته را پشت سر بگذاریم ! ولی در عوض ھنگام بروز موقعیت ھایی مشابه یا برعکس را از نو در روابط بزرگسالی خود اجرا می کنیم . ھیچکدام از این رفتارھا و کنش ھا سالم نخواھد بود و نیستند . ما ناخود آگاھانه ، صفات کسانی را که در کودکی با ما بد رفتاری کرده اند را به افراد مھم زندگی امروزمان منتقل می کنیم . در روابط بزرگسالی ، ما با ھراس از خود بر ضد ھمه علائم شرمندگی ، خجالت ، احساس گناه ، بد رفتاری ، یا غفلت از خود را حفاظت می کنیم . ما مزدور و دورو می شویم و از دیگران یا شرایط دوری و فرار می کنیم . ترس از شرمندگی و احساسات منفی قویتر است و یک زیر بنایی متزلزل برای روابط آینده ما می سازد . ما ھمواره سعی می کنیم دیگران را بسمت خود جذب کنیم ) به امید تجربه صمیمیت) وقتی که آنھا خیلی نزدیک می شوند ، آنھا را از روی ترس پس می زنیم

پذیرش!!!!

وقتی که دیوار انکار را می شکنیم ، قادر خواھیم بود که بھتر تشخیص داده و تعیین کنیم که میزان مشکل ما چقدر و چیست .! ما انکار خود را بعنوان حمایتگر وابستگی ناسالم خود تشخیص می دھیم وآنرا بعنوان یک روندی می بینیم که دائما در زندگی ما پدیدار می شود ، عقب می کشد ، جلو می آید و در وجود ما لانه می کند وقتی که بھبودی خود را در کودا ادامه می دھیم ، ما با روشن بینی از اصول برنامه ، پزیرش را جایگزین انکار می کنیم . ما بطور تصاعدی ، گذشته و زندگی حاضرمان را با صداقت ، روشن بینی ، و تمایل به رشد و تغییر کردن می پردازیم . ما وقتی از دیواره انکار می گذریم و آسیب ھایی را که تصمیم ھای بیمار گونه ما نه تنھا برای خودمان و افراد خانواده ، کارمان ، و سلامت روح و جسممان بوجود آورده است را شناسایی می کنیم . میبینیم که چگونگی وابستگی ھای گذشته ما را در دام روابط و شرایط نا سالم گیر انداخته اند . متوجه می شویم این وابستگی ھا تمام جنبه ھای زندگی ما را تحت کنترل و تاثیر قرار می دھند . با پذیرش وجود انکار در خودمان جھت ھا و علائم راه را واضح تر می بینیم ، متوجه می شویم که موفقیت ما با استفاده از زور ، اراده ، ھوش و حتی قدرت شخصی کسب نمی شود . یک روز به جایی می رسیم که اکثر ما یک نیروی برتر به بعنوان راھنمای این سفر و مرجع پیشرفت خود باور و تایید می کنیم . ممکن است که ما باین موضوع بیشتر واقف شویم که در راه یک سفر روحانی و معنوی ھستیم . ما وقتی وابستگی خود را می پذیریم ، تنھا نیستیم ، قدرتی مافوق تصور ما را حمایت می کند ، یادمی گیریم که چگونه به دیگران عشق بورزیم ، و ھمچنین اجازه می دھیم که دیگران به ما عشق بورزند و چگونه فقط بجای گذراندن و تلف کردن عمر ، زندگی کنیم . بھبودی در کودا یک روند روز به روز و مداوم است . زندگی و مشکلات دایما ما را بمبارزه می طلبد . این امور را کاملا می پذیریم ، ما دیگر از مشکلات فرار نمی کنیم ، بھبودی مثل کسب یک تقدیر نامه نیست ، که فقط یکبار اتفاق بیافتد ، بلکه یک طریق زندگی است که ھر روز با خودما در حال تغییر است . مفھوم دعای آرامش آگاھی ما را از این نکته بیان می کند که بھبودی یعنی زندگی کردن در حال و آشکار شدن تدریجی مسیر زندگی جدیدماست . این جملات ساده روشن می کند که بھبودی را باید از یک لحظه تا لحظه دیگر و از یک تصمیم تا تصمیم دیگر و از یک روز تا روز دیگر و فقط برای امروز پشت سر بگذاریم

خداوندا
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دھم ،
شھامتی که تغییر دھم آنچه را که می توانم ،
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.
(آمین)
بعضی از ماوقتی صحبت ازمعنویت و روحانیت ونیروی برترپیش می آید نگران می شویم . حتی اگرشما از نیروی برتر دست کشیده اید و یا به وجود آن شک می کنید ، مقدم شما را به برنامه کودا خوش آمد می گوئیم . این یک برنامه مذھبی نیست ، ولی یک برنامه کاملا معنوی است ، برنامه ای است برای یافت آرامش درونی . صلح و پذیرش بمرور و با گذشت زمان انجام می شود،اکثر کسانی که تصمیم آگاھانه ای برای کارکردن روی این برنامه معنوی می گیرند،خودشان درآزادی و داشتن اختیار تعیین می کنند که نیروی برتر آنھا جه باید باشد . با مساعدت از یک نیروی برتر مھربان ، برنامه کودا ، راھنما و کسانی که بما ملحق می شوند ، به ما کمک می کنند ، تا ھر کدام از ما بتوانیم امید به بھبودی را تجربه کنیم . ما با تمایل به عوض شدن ، رشد و تغییرات بسوی آن عامل مثبت و سرشار از عشق را که در درون ماست ، را پیدا خواھیم کرد . از طریق ھدایت و مساعدت نیروی برترمان ، راھنما و برنامه کودا و خانواده کودا ، یکایک ما می توانیم امید به بھبودی و زندگی سرشار از صلح و شادی را تجربه کنیم

همیاری در کودا!!!!

راه بھبودی پر از ھمبستگی است ؛ اعضاء وابستگان گمنام ھمنشینان عزیزمان در این سفر خواھند بود .
ممکن است در جایی احساس تنھایی و جدایی و درماندگی منیم ، اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . اگر صبور باشیم می توانیم احساس رفاقت و توانایی و عشق را درک بکنیم . یکی از نعمتھای برنامه ذر این سفرھایی است که ما با ھم بآن می رویم . ما سعی می کنیم که یکدیگر را درک و حکایت متقابل کنیم . ما قادر می شویم که اعتماد و ایمانمان را نسبت به مخلوق و خالق خود تجدید کنیم ؛ ما در کسانیکه برنامه را انجام می دھند رشد و تغییرات را می بینیم ، و بدون واھمه برای حمایت بسوی این ھمیاری روی می آوریم. تازه واردان ھمیشه در کودا مورد خوش آمد واقع می شوند . آنھا به ما امید می دھند ، از اینکه می دانیم ھمدردان دیگری با ما ھمسفر ھستند که زندگی در رھایی رضایت بخشی را جویا ھستن ، امید و پشت گرمیمان بیشتر می شود ، متوجه می شویم در کودا درک و پذیرش وجود دارد نه قضاوت و پند و اندرز . با عشق و حمایت از ھمدیگر و احساس امنیتی که ھمیاری در کودا برای مان فراھم می کند ، می توانیم به توصیف شاخه ھای وابستگی مان و سرچشمه پیدایش آنھا بپردازیم . ما یاد می گیریم که حمایت و راھنمایی از دیگران را قبول کنیم و به نیروی برتر یا خداوند بدانگونه که او را درک کرده ایم اعتماد کنیم . ما گذشته پر از دردسر خود را پذیرش می کنیم و متوجه می شویم که از کجا ممکن است شروع شده باشد . برای بیشتر ما این می تواند ازبد رفتاری ھا و مشکلاتی که در روابط مھم دوران کودکی تجربه کردھایم پیدا شده باشد . بعضی از ما شاید مایل نباشیم که این تجارب را "بد رفتاری" یا "غفلت بنامیم . این برای خودتان اھمیت دارد ، ولی شاید توجه داشته باشیم که آنھا را از بخشی از تجربه شخصی خود و تاریخچه زندگی خود تشخیص می دھیم و مشارکت کنیم .!بمرور متوجه می شویم که این امور نه تنھا ممکن است از نظر روحی و احساسی و جسمی در زمان کودکی مان روی ما اثر عمیق گذاشته باشند ، بلکه روی افکار روحانی و عقلانی و رفتاری و جنسی ما را نیز تحت شعاع قرار داده اند . وجود این موارد در ما در بزرگسالی ما را در روابط شخصی ، اجتماعی ، توانایی دوست داشتن خود و دیگران و یا دوست داشته شدن ، احساس با ارزش بودن و انسان بودن تحت تاثیر قرار می دھند . ما غالبا خود را در شرایطی گیر می اندازیم که به سلامتی روحی و جسمی خود و زندگی دیگران ضربه وارد می کنند . بیشتر ما شاید نتوانیم احساسات خود را تشخیص بدھیم و متوجه مسیر مصیبت آمیزی را که در آن ھستیم را درک کنیم و ما این را انکار می نامیم .

وابستگی نا سالم چیست ؟!!!!!

در امتداد این راه ما با بحث وابستگی ناسالم آشنا می شویم . شاید در این باره از یک دوست ، یا یک روانشناس چیزی می شنویم . یا درباره آن در اخبار و مطبوعات چیزی می شنویم . خیلی از ما بفکر می افتیم که آیا وابستگی ما چیست و می خواھیم آنھا را توصیف کنند ؟ وابستگی بیماریست که روح ما را خراب می کند و زندگی شخصی مارا تحت الشعاع قرار می دھد .! خانواده ، فرزندان ، بستگان ، کاروحرفه ، سلامتی و رشد روحانی و معنوی مان را فلج می کند . اگر معالجه نشویم ، باعث می شود که ما با خود و دیگران دشمن شویم . وقتی که به اولین جلسه وابستگان گمنام می رویم ، خیلی از ما آنرا تنھا مرجع کمک خود می دانیم . ھر کدام از ما با مشکلات مختلفی به اینجا می رسیم . بعضی از ما باصرار افراد خانواده یا دوستان باینجا آمده ایم ، بعضی از ما وقتی دکتر یا روانپزشک ، یا روانشناسمان لازم می بیند باینجا می آئیم . خیلی از ما بعد از شروع معالجه برای رھایی از وابستگی نا سالم یا اعتیادھای پنھان و غیر قابل درمان از متخصصان ، جلوی در کودا می یایستیم .
چه بحران و یا چه کنجکاوی ما را به کودا آورده باشد ، فرقی نمی کند خیلی از ما با شاخصه ھای وابستگی ھای نا سالم خود در اولین جلسه آشنا می شویم . این مشخصات بما کمک می کنند که تعیین کنیم چه خلا ھایی در تارو پود زندگی ما وجود دارد . آیا ما بجای تعادل در افراط زندگی می کردیم ؟ چگونه خودمان ، ھمسرمان ، فرزندانمان ، یا دوستانمان از رفتارھای ما رنج می بردند ؟ آیا رفتارھای ناسالم ما باعث راکد ماندن ، خرابی یا انھدام روابط ما شده است ؟ جواب این سوالھا بدون انکار و غرور باعث می شود که ما بپذیریم که "من یک وابسته ھستم و به کمک احتیاج دارم" . پس شما ھم در شرف یافتن رھایی و بھبودی ھستید . تمام این تحول معنوی و روحانی با صداقت بخودمان ، روشن بینی و تمایل آغاز می شود . مشخصات زیر که در جزوه "کودا چیست ؟" تو ضیح داده شده است ، می تواند بما کمک کند تا تشخیص بدھیم که تا چه حدی بیماری در ما تاثیر گذاشته است .! خیلی از ما با این سوال کلنجار می رویم .! وابستگی ناسالم و سالم چیست ؟ آیا من یک وابسته ھستم ؟ ما قبل از تصمیم گیری ، تعریف دقیق و متخصصانه ارائه نمی دھیم .ھمانطور که در سنت ھشتم بیان شده است ، وابستگان گمنام )کودا( یک انجمن ھمبستگی غیر حرفه ایست . ما ھیچگونه تعریف و تشخیصی برای وابستگی ارائه نمی کنیم . چیزھایی که ما از تجربه شخصی خود ارائه می دھیم ، افکار و عادات مشخص کننده ایست که توضیح می دھد که سابقه وابستگی ما به چه شکل و نوع بوده است . ما معتقدیم که بھبودی به یک تشخیص شخصی صادقانه خود فرد وابسته آغاز می شود . ما به این پذیرش و امر می رسیم که قادر به حفظ روابط سالم و از نظر روحی ، مغزی ، روانی با خود و دیگران نبوده و نیستیم . ما با مشارکت تجربیات خود شروع می کنیم و تشخیص می دھیم که علت این وابستگی در ما الگوھای مخربی بود که در طول مدت زندگی در ما جمع شده است ، پس نباید انتظار داشت در عرض چند روز مشکل ما حل بشود.
این الگوھاومشخصات دراینجابعنوان یک وسیله ارزیابی شخصی ارائه می شود . این مشارکت ھا و الگوھا و تجربیات ممکن است برای تازه واردین سود مند باشد .!

الگوهای کنترل در وابستگی های نا سالم !!!!

١(- من خیال می کنم که بیشتر آدمھا قادر نیستند که از خودشان مراقبت کنند .
٢(- من سعی می کنم که دیگران را متقاعد کنم که افکار و احساسات آنھا چیست .
٣(- وقتی دیگران پیشنھاد کمک مرا رد می کنند از آنھا منزجر می شوم .
۴(- من بی پروا برای زندگی دیگران توصیه و راھنمایی و دخالت می کنم بدون اینکه آنھا از من تقاضا کنند.
۵(- من در دادن ھدیه به کسانی که دوستشان دارم اصراف می کنم.
۶(- من از س..ک..س برای بدست آوردن تائید و پذیرش دیگران استفاده می کنم .
بسیاری از ما وقتی این فھرست را می خوانیم تکان می خوریم چون خیلی از این مشخصات ، مشکل ما را توصیف می کنند . خیلی از ما با دیدن این احساسات و رفتار ، روی کاغذ کارکرد قدم ھا احساس پشت گرمی می کنیم ، چرا که امیدی ھست که شاید راھی برای رھایی از درد خود را کشف کرده باشیم .
بعضی از ما از این نامه اعمال شرمگین می شویم . انگار که کسی دارد نامه ھای خصوصی یا دفترچه خاطرات ما را می خواند . پیش خود فکر می کنیم "چطور اینھا باید بفھمند ؟" ، "اگر اینھا مشخصات وابستگی ھای ناسالم است پس تمام دنیا وابسته ھستند "
در اولین جلسه خود ، ما حرف دیگران را می شنویم که در مورد کشاکش ھای گذشته خود صحبت میکنند و چگونه زندگی آنھا با انجام یک برنامه ساده عوض و متحول شده است .!.ما می شنویم که روابطشان با خود و دیگران درست است .! روابطی چون با خودمان ، با نیروی برترمان ، و با دیگران . یاد می گیریم که چگونه می توانیم آرامش درونی و آزادی معنوی را تجربه کنیم .
ما با تعجب گوش می دھیم که آنھا ظاھرا در حال گفتن داستان زندگی ما ھستند و در حال توصیف کردن مشکلات ما می باشند ، و در حال صحبت از سری ترین رازھا و احساسات ما ھستند . این شاید یکی از معدود ترین دفعاتی است که احساس تنھایی با عجیب بودن نمی کنیم . با تسلط به این دانش که ما مثل دیگران ھستیم ، متوجه می شویم که اگر آنھا بتوانند برنامه خود را انجام دھند و ادامه دھند ، ما ھم می توانیم با شرکت در جلسات بیشتر ، پیام امید را واضح و رسا می شنویم ما آن پیغام را از طریق نشریات کودا و داستانھای دوستان در برنامه و دور و بری ھا می شنویم . این پیغام امید به ما می گوید :
ما ھم می توانیم ھدیه بھبودی را داشته باشیم ، اگر حاضر باشیم ساده ترین کارھا را انجام دھیم .!.
ما در ضمن متوجه می شویم که ھمه ما از این بیماری رنج می بردیم ، در ضمن شناختن شاخه ھای وابستگی ھای ناسالم می تواند ما را دچار مشکل کند . با این درک رفتار و طرز فکر فرد وابسته می تواند خیلی سخت باشد ، ھر چند خیلی از آنھا مخرب و مھم نیستند ؛ ما ممکن است که در کودکی از آنھا استفاده کرده باشیم تا از غفلت یا رفتار بدی که در حق ما روا داشته شده نجات پیدا کنیم . مثلا ممکن است که ما راھکارھای شخصی برای درک خواسته ھا و توقعات پدر و مادرمان پیدا کرده باشیم تا خودمان را با خواسته ھای آنھا تطبیق دھیم تا آنھا را راضی نگھداریم.
برای خیلی از ما ، پیشرفت وابستگی نا سالم بمرور حین بزرگ شدن ما بدتر شده است . رفتارھایی که در کودکی به ما خدمت کرده بود حالا باعث خراب شدن زندگی ما می شود . در حین اینکه وابستگی ما شدیدتر می شود ، توانایی تشخیص این درد و رھایی آنرا از دست می دھیم.
ھنگامی که ما احساس درد خود را می پذیریم می توانیم تصمیم به رشد و عوض شدن را شروع کنیم .باید از طرفی سعی کنیم که صبور باشیم ، خود را ھنگام آغاز این راه بھبودی دوست داشته باشیم وببخشیم . ھر کدام از ما به شکل منحصر به فرد و با سرعت خویش بھبودی می یابد . راھھای ھر کدام از ما مثل شخصیت و شرایط ما منحصر به فرد ھستند ، ھر کدام از ما اگر چه از نقاط مختلفی شروع به حرکت می کنیم ، ولی ما در بھبودی ھدفی مشترک داریم

آغاز سفر ما!!!!

"شاید بعضی از این افکار متعلق به شما باشد "
.
"اگر او عوض شود ، ھمه چیز درست می شود "
"نمی توانم این درد ، این آدمھا و این چیزی که اتفاق می افتد را کنترل کنم"
"ھمه مشکلات و رفتارش تقصیر من است "
"من نمیدانم چرا ھمیشه ھمین طور درگیر روابط ناسالم می شوم"
"من خیلی احساس پوچی و از دست رفتگی می کنم"
"من کی ھستم؟"
"مرا چه می شود؟"
اندوه و بلا تکلیفی و فقدان امنیت درما،مارابه اینجا کشانده است. ماتغییرمی خواھیم وآنرا ھمین الان ھم می خواھیم . می خواھیم از بدبختی خود فرار کنیم . می خواھیم درباره خود احساس خوبی داشته باشیم و زندگی ای سرشار از فراوانی آرامش و رضایت داشته باشیم . ما روابطی شاد و سالم می خواھیم . اگر حتی یکی از افکار فوق مال شماست ، شما تنھا نیستید . خیلی از ما در ھمیاری کودا ، ترس ، اندوه عمیق ، دلشوره ، ناامیدی ، افسردگی ، تنھایی را احساس کرده ایم و باینجا و به یک نیروی برتر روی آورده ایم تا سلامت عقلمان بما باز گردد.
شاید چیزی که ما را باینجا آورده است ؛ بحرانھایی مثل طلاق ، درگیری ، زندان ، مشکلات سلامتی ، خودکشی و یا ارتباط نادرست باشد . برخی از ما با احساس بی اعتقادی ، کسلی ، بیچارگی ، ترس از رسوایی ، بی اعتمادی به برنامه آمدیم . اگر شما تازه وارد ھستید ، این لحظه را بخاطر بسپارید ، چون بنظرتان چیزی نمی آید که ارزش بخاطر داشتنش را داشته باشد ، ولی روزی شما ھم ممکن است که این فکر را بکنید تا سالگرد ورود به جلسه و این دوران را جشن بگیرید.
بالاخره خیلی از ما در مییابیم که این مشکلات ھدیه ای برایمان بوده است ، چون بدون احساسات پوچی و ناامیدی ، نمی توانستیم تمایل واقعی به تغییر و رشد در زندگیمان را تجربه کنیم . بدون این تمایل خیلی از ما می دانیم که تصمیم به عوض شدن را نخواھیم داشت . ما با تمایل خواھان تعادل ، شادی ، آرامش ھستیم ، ولی برای رشد و تغییر و عوض شدن ، باید باین رفتارھای نا سالم اعتراف کنیم و مصمم شویم که از چاله درد بیرون بخزیم . وقتی که این تصمیم رامی گیریم،درخیلی از ما این سوال پیش می آید که "چگونه می توانم این تحول را در خودم ایجاد کنم ؟" ، "از کجا می توانم کمک بگیرم و شروع کنم ؟" ابتدا خیلی از ما فکر می کنیم که می توانیم بجای حل مشکلات مان با کوشش بیشتر یا با آموزش فنونی در برنامه برای عوض کردن دیگران راه حل پیدا کنیم .! غالبا عدم درک و انکار و غرورمان به ھمراه تکبر یا تربیت نادرست درماباعث می شود که فکر کنیم می توانیم تمام این کار را خودمان به تنھایی انجام دھیم . لذا این چھار نقص مانع راه ما بسوی یک زندگی بھتر می شود.

انکار!!!!

انکار خود ، گذشته و حال خود ، انکار مانع عظیمی در جھت بھبودی مان است . این مشکلی است که اغلب از آن استفاده می کردیم . انکار در اینکه ما رفتار ناسالم خود را حین فراگیری الگوھا و مشارکت ھای خود و یا شنیدن آنھا در مشارکت ھای دیگران نمی پذیریم. اغلب ما در زندگی خودمان بوضوح کارھایی را که دیگران به غلط انجام می دھند را می بینیم ، ولی نمی توانیم اشتباھات خود را ببینیم .
بعضی از ما به یک نقطه ناامیدی و پایانی می رسیم که چاره دیگری جز منصرف شدن از ادامه برنامه را نمی بینیم . ما خود را از دوستان و خانواده جدا می کنیم ، خیلی از اوقات ھم عشق و محبت آنھا را پس می زنیم . خیلی از ما بسیار ماھرانه برای تضاھر می گوییم "ھمه چیز درست است " در خانه ، ازدواج ، خانواده ، کار ، رفاقت ، و زندگی اجتماعی از انکار استفاده می کنیم . برخلاف سعی مان به تضاھر کردن و ماسک زدن ، ما غالبا در ازدواج ، ارائه شیوه پدری و مادری و روابط خانوادگی ، رفاقت ، روابط حرفه ای و اجتماعی ، ویرانگری افکار و رفتارمان را تجربه می کنیم . حتی تحت تاثیر ھمین شرایط ھم انکار ما ادامه پیدا می کند . ما ممکن است که آنقدر در انکار و کنترل اوضاع غوطه ور باشیم که مجبور بشویم ، کمک بھبودی را از طریق وساطت و مداخله با معالجه پزشکی و دارویی قبول کنیم . یا ممکن است که در گیر جدایی یا طلاق ، مسائل قانونی ، زندان ، اقدام به خودکشی ، خوابیدن در بیمارستان برای بیماری جسمی ، مشکلات روانی ، یا از دست دادن کار یا خراب شدن مسائل مالی مواجھه شویم . ما در انکار ، ھمیشه تنھا و منزوی و بدون پشتوانه ھستیم ، ما ھمیشه از خرابی شدید اوضاع زندگی رنج ببریم و چه بگوئیم "ھمه چیز درست " نباید واقعیت ھا را ندید گرفت ، اما انکار جلوی دید و دانش ما را مسدود می کند .!
ما معمولا به نقطه ای از مشکلات می رسیم که انکار دیگر کارآیی ندارد . در این موقع است که خیلی چیزھا خراب شده و یا از بین رفته است ، در این صورت است که مشکلات را واقعا درک می کنیم ، در چنین شرایطی تحول و تغییر در ما رشد می کند و کمک دیگران در کودا یا کمک ھای حرفه ای را می طلبیم

الگوها و شاخصه های انکار در وابستگی ناسالم !!!!

١(- برای من شناسایی احساساتم دشوار است .
٢(- من احساسات خود را دست کم گرفته ، عوض کرده ، یا انکار می کنم.
٣(- من خودم را اصلا خود خواه نمی پندارم ، معتقدم که وقف امور رفاھی دیگران ھستم.
الگوھای خود کوچک بینی در وابستگی ناسالم .
.
١(- برای من اتخاذ تصمیم مشکل است .
٢(- من تمام افکار ، گفتار ، و رفتار خود را مورد قضاوت قرار می دھم .
٣(- من از دریافت قدردانی ، تعریف ، ھدیه شرمنده می شوم.
۴(- من از دیگران تقاضای کمک ، مشورت ، رفع احتیاج و خواسته ھای خود را نمی کنم .
۵(- من برای عقاید و احساسات دیگران بیشتر از مال خودم ارزش قائل ھستم.
۶(-من خود را آدم دوست داشتنی و با ارزشی نمی دانم.
الگوهای اطاعت در وابستگی های ناسالم.
١(- من معیارھای اخلاقی خود را به مخاطره می اندازم تا مورد غضب یا طرد دیگران واقع نشوم .
٢(- من نسبت به احساسات دیگرن بسیار مسئول ھستم و خود نیز آنھا را احساس می کنم.
٣(- من بینھایت وفادار ھستم تا جائیکه بتوانم شرایط زیان آور را بیش از حد تحمل می کنم .
۴(- من برای عقیده و احساسات دیگران ارزش بیشتری قائل ھستم ، از ابراز نظر مخالف و مقایر با نظردیگران می ترسم.
۵(- من علائق و سرگرمی ھای خود را کنار می گذارم تا چیزی را که دیگران می خواھند انجام دھم .
۶(- من س..ک..س را بعنوان جانشین عشق قبول می کنم

مفهوم خودمان از نیروی برتر!!!

خیلی از ما به ادیان و مذاھب متشکل معتقدیم و اصول یا مبحثی را در مورد خدا یا نیروی برتر یاد گرفته ایم . برخی از ما امیدوارند که احساس شرمندگی خود را با انجام یک عمل درستکارانه منتفی و درست کنند . حتی یک رابطه تازه ، تحت کنترل ، آمیخته به عقاید مذھبی ، در حالیکه ھمه این اعمال برای این منظور کافی نیست . انگیزه ما ممکن است که از روی درستی و پاکدامنی باشد ، ولی ما ھنوز از نظر احساسی ، مقید افرادی ھستیم که با ما بدرفتاری کرده اند ، یا ما را مورد قضاوت قرار داده اند )اسارت و سواس فکری) خلاء ما عمیق تر از آنی ھست که به این راحتی ھا از آن خلاص شویم ! ھمه ما به آن افراد دوران کودکی مان وصل ھستیم . آنھا به مرور نیروی برتر از ما می شوند و فکر ما را به خودشان اختصاص خواھند داد ، بعضی از ما منکر وجود خدا شده ایم و یا بی دینی ھستیم . برای بعضی از ما مذاھب متشکل و مورد نظر ، شاید یاد آور یک خدای بدرفتار و مستبد برای ما باشند . بعضی از ما ممکن است از دست نیروی برتر خود برای تجارب منفی و بلاھایی که متحمل شده ایم عصبانی باشیم ، یا ممکن است که دریابیم که سالھاست از او عصبانی بوده ایم بدون اینکه خودمان بدانیم ارتباط درستی با او از روی عشق نداریم . برخی باور داریم که سزاوار عشق یا بخشش خداوند نیستیم .
با تمام اینھا ما باید از خود بپرسیم : " آیا من در حال کارکردن روی یک رابطه امن ، سالم ، و مبتنی بر عشق با نیروی برتر ، خودم ، و دیگران ھستم ؟ " اکثر اوقات جواب ھمه ما منفی است . ترس و شرمندگی ما ، ما را وادار می کند که بطریق غیر منصفانه ای با نیروی برترمان بصورت مخرب رفتار کنیم .
ھرجا که مسیر عادی زندگیمان توسط وابستگی ما بریده می شد ، می رفتیم ، ولی به مقصد و منظور خودمان که ھمان آرامش و امنیت باشد نمی رسیدیم ، تا جایی که در یافتیم که چاره ای جز این نداریم که یک نیروی برتر از خود را به کمک بگیریم ، یکی که بتواند سلامت عقل ما و اداره زندگی آشفته ما را به ما باز گرداند . برای رسیدن به این منظور و برای ادامه این بھبودی ما باید حاضر باشیم که در باب این اقدام مقداری منصفانه و غیر مغرضانه تفکر و رفتار کنیم .
اگر ما نیروی برتری را قبلا تجربه نکرده ایم ، مفھوم ما در مورد یک موجود مطمئن و مھربان است که می تواند در ما شروع به شکل گرفتن بکند . اگر در حال حاظر رابطه ای با خدا داریم ، می توانیم به تقویت آن کوشش کنیم . برخلاف باور ھای نادرست گذشته مان ، می توانیم به ساختن یک زیر بنای معنوی و روحانی در برنامه بھبودی خود بپردازیم .

آغاز رهایی!!!!

شروع بھبودی از وابستگی ھای ناسالم ، ما بیش از حد باورھا و ایمان و امیدواری در خود ، ھمسر ، فرزندانمان ، بستگان ، دوستان و حتی در شغل و یا شیوه زندگیمان تحت تاثیر قرار می دھیم . این کارھا را ما برای ایجاد احساس امنیت ، ارزش ، ارج و رفاه در زندگی فعلی خود می کنیم .
در دوران بھبودی ، یاد می گیریم که ایمان و امید را از نو بسازیم و بتدریج ، زندگی خود را تسلیم یک نیروی برتر با عشق و محبت بکنیم . یاد می گیریم که کنترل دیگران و فرار از واقعیت ھا را رھا کرده و احساسات خود را در مورد ھر چه که به آن اقدام می کنیم حل کنیم و خود را از آنھایی که بی اختیار به آنھا متکی ھستیم از نظر احساسی و فکری رھا کنیم . بعضی از ما با خوشنودی بسوی نیروی برترمان دست دراز می کنیم . بعضی از ما از روی بیچارگی این کار را می کنیم . بعضی از ما متوجه می شویم که توانایی ما به اعتماد به ھر کس و ھر چیزی آنقدر تقلیل یافته که شاید اینکار وقت گیر باشد . ما برای اینکار باید اندکی احساس امنیت بکنیم . ممکن است که مجبور شویم طوری رفتار کنیم که انگار به او ایمان داریم ، تا اینکه با فرصت دادن به خود و تمرین کردن در این امر به واقعیت وجود او اعتماد داشته باشیم . خیلی از ما وقتی ھمه چیزمان را از دست داده و آنقدر در ھم شکسته بودیم که قادر به تسلیم کردن حتی بخش کوچکی از اراده و زندگی خود به نیروی برترمان نشویم ، برای اینکار بھتر است بگوئیم ما را دعا کنند . اغلب ما فقط فرصت یک دعای ساده را داریم پس شروع می کنیم " خدایا ، خواھش می کنم به من این قدرت را بده که این غرور را رھا کنم " . با ادامه مسیر بھبودیمان خیلی از ما قادر می شویم که راحت تر تسلیم اراده نیروی برترمان بشویم تا حضور او را در خودمان حس کنیم . تسلیم شدن و رھا کردن به معنی این نیست که تمام شرایط زندگی بر وفق مراد ما اتفاق خواھد افتاد . معنی آن این است که ما قادر می شویم که زندگی را ھمانطور که ھست بپذیریم و از پس مشکلات آن با یک توانایی تازه ای که از سوی نیروی برتر مان بدست آورده ایم بر آییم . این تسلیم شدن ما را قادر می سازد که صاحب اختیار فردی خود در حال رشد و کسب اعتماد بنفس تواضع و دفع انکار را تجربه کنیم . ما یاد می گیریم که نیروی برتر ما ، آدم ھای بدی را خلق نمی کنند . نیکی درون ھمه انسانھا موجود است ، حتی آنھایی که مسئول بدقولی ھا ، شکست ھا ، خیانت ھا ، بدرفتاری ھا ، دل شکستگی ھا و ترس ھای گذشته ما ھستند . این نیز امکان دارد که این افراد را دوست داشت ، ولی از رفتار منفی آنھا چشم پوشی نکرد . ما حتی می توانیم خودمان را نیز دوست داشته باشیم و ببخشیم . ھر کدام از ما بنوبه خود داریم یاد می گیریم که چگونگی خودمان را دوست داشته باشیم یا مورد لطف و عشق دیگران قرار بگیریم . حتی به کمک نیروی برترمان ھیچ کدام از ما زندگی و عشق را بطور کامل انجام نمی دھیم ، مھم این است که انسانیت ما به سوی ھدف و تحول خود ادامه می دھد . ما شروع به درک این مطلب می کنیم که کمال پرستی )ایده آل بودن) ما صرفا یک سراب فریبنده است . ما در طول این مدت گاھی اشتباه خواھیم کرد و با لغزش به رفتارھای سابقمان باز خواھیم گشت .
وقتی که قادر به برقراری تعادل احساسی ، توانایی ، عاطفی و ارزش برای خود نیستیم ، در مسیری که ھنوز در پیش رو داریم و اینکه بھبودی فرایندی است که یک عمر طول می کشد ، آمادگی خود را برای بھبودی تامین می کنیم . ما بخاطر می آوریم که مقایسه کردن پیشرفتمان با دیگران عملی است که به نفعمان نیست ! ھر کس با سرعت و قابلیت خودش در حال فرا گیری است . برای روشن بینی رابطه مان با نیروی برترمان ، اولویت دادن به روابط درست خود را سودمند می یابیم . رابطه مان با نیروی برترمان باید در راس قرار گیرد چون بھبودی ما از طریق ارتباط درست با خداوند تامین می شود )وابستگی یک خلا معنوی است ) . وقتی که این رابطه را بنا کردیم و آنرا بسط داده و گسترش و تصحیح کنیم ، قادر خواھیم شد که رابطه ای بھتر وو محترمانه با خود نیز ایجاد کنیم . ھمانطور که رابطه ما با نیروی برترمان و خودمان از نقطه نظر قدرت و تعادل پیشرفت می کند ، ما درمان و شفا یافتن خود را آغاز کرده و خواھیم دید و روابطی مبنی بر عشق با دیگران را بسط و توسعه می دھیم . وقتی یک اولویت سالمتری را در روابط نزدیک خود بکار برده و می پزیریم ، می گذاریم که نیروی برتر ما در زندگیمان عمل کند . ما انرژی مثبت معنوی را بطرف خود جذب می کنیم که بسیار از توانایی خودمان بالاتر و والاتر است . با ادامه به تقویت رابطه با نیروی برترمان در سراسر بھبودی ، خستگی مزمن ، افسردگی ، دلشوره ، ناامیدی ، و عجز ما توسط یک توانایی و انعطاف پذیری قدرمند جایگزین می شود . قدم به قدم ، ترس ما از شرمندگی و خجالت و احساس گناه تقلیل می یابد . زخم ھا و احساسات سرکوب شده کودکی ما بمرور شفا پیدا می کند . ما احساس عمیق تری از دعا و مراقبه را تجربه خواھیم کرد . برای ما آسانتر می شود که دست از کنترل کردن و فرار کردن خود را رھا کنیم و بگذاریم تا نیروی برترما را در این سفر پر ھیجان جدید در زندگی ھدایت کند .
معجزات بھبودی آشکار می شوند . روابط معنوی مبتنی بر عشق با نیروی برتر مان ، خودمان و دیگران بھتر شده و تحول می یابد . ما شروع می کنیم که احساس امنیت و وقت بیشتری به این امر بکنیم که مھم ترین و عمیق ترین احتیاجات ما بر آوده خواھند شد . ما به رفتارھای سابق با دیگران و یا شیوه زندگی نا سالم رجوع نمی کنیم ، تا کمبودھای معنوی ما را از این طریق تامین و ارضاء کنند . مثل سپیده آفتاب ، اراده نیروی برترما ، از طریق ما و با اعتماد و اطمینانی تازه پرتو می افکند

برنامه پیشنهادی کودا برای بهبودی!!!!

وابستگی مشکلی است گمراه کننده و خرابکار که مستلزم راه حل ھای ساده ولی مشخصی است . ما معتقدیم که این راه حل ھا را می توان در برنامه وابستگان گمنام)کودا) پیدا کرد . برنامه کودا شامل موارد زیر می شود : مشارکت ، شرکت در جلسات کودا ، راھنما ، نشریات ، کنفرانسھا ، خدمت کردن و یاد گیری و بکار گیری دوازده قدم و دوازده سنت کودا .
دوازده قدم از روی دوازده قدم الکلی ھای گمنام برای استفاده ما ، علاوه بر استفاده خیلی از برنامه ھای دوازده قدمی دیگر منطبق شده اند . میلیون ھا نفر در دنیا این اصول را در زندگی خود بکار بسته اند . این قدمھا شامل قدرت و روحیه بھبودی شخصی می باشد . ما حاضریم که تا حداکثر توانایی آنرا روی خودمان کار بکنیم . ما حتی المقدور با خود ، با نیروی برتر مان و یا یک نفر دیگر (راھنما) صادق باشیم . اقدام ھای نیمه کاره به کارکرد قدم ھا غالبا به شکست از سوی ما منجر می شوند و تغییراتی که طالبیم ممکن است که کسب نکنیم . اگر به تنھایی اقدام به تکمیل این قدمھا بکنیم ، ممکن است که انزوای خود را ھمیشگی کنیم ! این یک رفتار متداول وابستگی نا سالم است . با گذشت زمان ، خیلی از ما طالب کمک پر از عشق کسانی می شویم که این راه را پیش از ما طی کرده اند و اینھا راھنما در کودا ھسند که می توانند بما بصیرت ، تشویق و عشق را عرضه کنند . آنھا به ما مدد می دھند که ببینیم که این قدمھا را نمی شود بسرعت یا بطور مطلق تمام کرد ، این قدمھا راه حل آنی مثل قھوه و چایی فوری نیستند . دوازده قدم مسیر ما را از خود ویرانی عوض کرده و بسوی روابط سالم و مبتنی بر عشق با خداوند ، خودمان ، و دیگران ھدایت می کند . آنھا به ما رشد ، ایجاد اولویت در روابطمان و راھنمایی در زندگی سالم و مبتنی بر عشق را عرضه می کنند . از طریق طبیعت ساده آنھا ، می توانیم خود را بشناسیم و دریابیم که چگونه می توانیم وارد روابط سالم و مبنی بر عشق بشویم . قدمھا بما کمک می کنند که ببینیم چگونه بد رفتاری و بی اھمیتی نسبت بما در گذشته ، رفتار و شیوه زندگی وابستگی ما را شکل و استحکام داده است . ما یاد می گیریم که قدرت خود خواھی مان ، اعتیادمان و رفتارھای ناسالم و مشکلاتمان را تسلیم نیروی برتر مھربان کنیم . که خودمان درک کرده و باورش داریم ، ما زندگی ، اراده و شفای خود را بدست آن نیروی برتر می سپاریم . ما جوابگو و مسئول رفتارھای وابسته خود که الگو ھای ویرانی را در زندگی ما مستحکم می کنند می شویم . انسانیت ما رشد می کند در حالیکه قصور و نواقص شخصیتی و کمبودھای اخلاقی خود را کشف می کنیم ، مھارت و خلاقیت و موفقیت ھای خود را تشخیص می دھیم . در این حال با فروتنی حداکثر سعی خود را می کنیم که جبران کارھای بد گذشته و حال خود را بکنیم . از طرفی کوشش بپایان بردن کارھایی را می کنیم که بما کمک می کنند تا زخم ھای خود و آنھایی را که به آنھا صدمه زده ایم را جبران و شفا دھیم . با کار کردن قدمھا بطور روزمره ، می کوشیم که جوابگویی و مسئولیت خود را در مورد اعمالمان حفظ کنیم . ما یاد می گیریم که رابطه خود را با نیروی برترمان تقویت کرده و آنرا عمیق تر کنیم . ما برای ارزش واقعی ، ارزش و رفاه در زندگی خود بیشتر روی نیروی برترمان تکیه می کنیم . سر انجام درک می کنیم که اگر بخواھیم آنچه را که از طریق کار کردن در اثر قدمھا بدست آورده ایم نگھداریم ، باید بکوشیم که تجربه ، توانایی و امیدھای بھبودی خود را به دیگران که ھنوز رنج می برند منتقل کنیم . سفر ما در میان قدمھا شاید سخت ترین عملی است که تا کنون به آن اقدام کرده باشیم ، ولی پاداش و شفایی که از آن دریافت می کنیم بی شمار و گرانبھاست . با گذشت زمان قدمھا بخش لاینفک و مھمی در زندگی روزمره ما خواھد شد ! ما این اصول را در ھمه امور زندگی خود بکار می بندیم .

عاجز بودن !!!!

عاجز بودن : ما تا بحال برای حل مشکلات زندگی مان از کنترل نفس ، وسواس فکری و رفتاری و افکارکپک زده خود استفاده کرده ایم . وقتی روابطمان با خود و دیگران بھم می خورد ، خیلی کوشش می کردیم و تمام دانش و اطلاعات غلطمان را با کینه بکار می بردیم . اراده ما شکلھای مختلفی به خود میگیرد . ما ھمه چیز را تحمل می کردیم . ما مردم نواز بودیم . ما خودمان را با دیگران مقایسه می کردیم .ما طغیان می کردیم . ما بقیه را مقصر می شمردیم و ما ھم خود را آزار می دادیم و ھم دیگران را . برخی از ما باید حتما تا سر حد دیوانگی و مرگ می رفتیم تا حاضر شویم عاجز بودن خود را اقرار کنیم . ھمواره معتقد بودیم که داریم کار درست را انجام می دھیم . اگر چنین بود پس موفقیت و توانایی ما کجا بود ؟
از دست دادن اختیار امور زندگی : به احتمال زیاد ، وقتی به کودا می رسیم زمام اختیار زندگی مان از دستمان خارج شده بود . فنون و شگردھایی که برای غلبه و حریف شدن به زندگی و یک عمر استفاده کردن از آنھا در دیگران اثر گذار نبود . ما قربانی یک رفتار بی اختیار بودیم که بطور زیرکانه پر قدرت و زیان آور بود که ھیچ وسیله ای نمی توانست آنرا برطرف کند . زندگی مان بطور واقعی بدون اختیار در بحران دائمی بود . در اوج این مشکلات بودیم که عقاید کھنه ما فرو ریخت و فکر ما بسوی امکان وجود راه دیگری باز شد

قدم اقرار و پذیرش !!!!

ھر سفری با قدم اول شروع می شود . سفر بھبودی فردی ما در کودا نیز با قدم اول شروع می شود .برای درک ھر چه بیشتر عجزمان و از دست دادن زمام اختیارمان ، باید در گذشته خودمان جستجوی صادقانه ای بکنیم تا بیابیم که چگونه باین نقطه رسیده ایم . شاید یک طلاق باعث عجزمان شده باشد ، شاید یک جدایی ، یا مرگ یک عزیز . شاید ما اقدام به خود کشی کرده باشیم یا از مصرف مواد مخدر ، الکل ، نیکوتین ، قرص و داروی توھم زا به ته خط رسیده ایم . مھم نیست چه چیزی است ، مھم این است که شما در کودا ھستید و برای بھبودی نیاز به بعضی از عملکردھا دارید ! خیلی از ما خسته و زیر فشار ھستیم . وقتی که تصمیم به عوض شدن می گیریم ، ترس سراسر وجودمان را فرا می گیرد ، چون تغییر و رشد درد آور است و ما نمی خواھیم درد بکشیم ! در ھر حال چه بخواھیم و یا نخواھیم ، می توانیم سفر بھبودی خود را با قدم اول شروع کنیم .
این قدم به ما کمک می کند که یک عمر تجربه ، احساس و رفتار خود را شناسایی کنیم که دقیقا بفھمیم که چگونه خودمان و بقیه را گول می زدیم و سعی در کنترل داشتیم و یا از خود و مشکلات و یا از دیگران فرار می کردیم . ما در می یابیم که چطور نیروی برتر خودمان شده ایم و یا دیگران را در این نقش قرار دادیم . ما شروع کردیم که در یابیم خدا این حق را به ما نداده است که زندگی دیگران را کنترل کنیم در عوض به ما مسئولیت داده است که دیواری برای خود و دیگران بکشیم تا در زندگی آنھا مداخل نکنیم .
برای کشف اینکه چگونه خودمان و دیگران را کنترل کرده ایم و یا از خود و دیگران و مشکلات فرار کرده ایم ، در زندگی شخصی خود جستجو می کنیم . با مطرح کردن سوالات زیر از خودمان می پرسیم : آیا این مشکلات در زندگی ما موردی دارند ؟
١(- از کجا یاد گرفتم که وقتی خودم یا دیگران مورد بد رفتاری قرار گرفتیم ، خودم را به ناآگاھی بزنم ؟
٢(- چه کسی در کودکی این راه و رفتار را بمن نشان داد که من موضوع فوق را به دیگران بازگو نکنم یا احساساتم را در این مورد با دیگران مشورت نکنم ؟
٣(- از کجا یاد گرفتم که فرار از دیگران برای من بھتر از درگیر شدن است ؟
۴(- از کجا یادگرفتم که برای احساس آسایش خود دیگران را کنترل کنم ؟
۵(- چطور یاد گرفتم و احساس کردم که من به اندازه کافی خوب نیستم یا برعکس از دیگران بھترم ؟
۶(- کی ، کجا و چگونه یاد گرفتم که افکار ، احساسات و خواسته خود را برای خاطر دیگران انکار کنم ، یا بر عکس ، فکر کنم که دنیا بر وفق مراد من می چرخد ؟
٧(- چطور می دانستم که ھرگز اسرار خانوادگی را آشکار نکنم و چرا ؟
٨(- از کجا یاد گرفتم که با بد رفتاری که منجر به صدمه فکری ، احساسی ، بدنی ، جنسی و یا معنوی به دیگران بشود ، خودم را آرام کنم ؟
٩(- از کجا یاد گرفتم که رفتارھای فوق را غالبا از طریق سکوت یا خشونت ابراز کنم ؟
١٠ (- چطور یاد گرفتم که اجازه دھم که با من چنین رفتارھایی شود ؟
١١ (- از کجا و چگونه یاد گرفتم که داشتن یک رابطه مرا آرام می کند ؟
١٢ (- آیا این رفتارھا را از طیق حرفھا یا اعمال دیگران یاد گرفتم ؟ اگر چنین است ، از رفتار و اعمال چه کسی ؟
١٣ (- چگونه به این نتیجه رسیده ام که بجای آزاد زیستن ، با استفاده از رفتارھای ناسالم زندگی را طی کنم ؟
١۴ (- احساس واقعی من درباره این سوالھا چیست ؟
با جواب دادن به این سوالھا ما درک خواھیم کرد که چگونگی عجز ما در کودکی مان بوجود آمده است . ولی دانستن این موضوع کافی نیست . ما باید عدم اختیار در رفتارھای اجباری را که با خود به دوران بزرگسالی مان آورده ایم نیز بدانیم . برای کشف عدم اختیار رفتارھای نا سالم در دوران بزرگسالی می فھمیم ، مطالعه فصل اول این کتاب و خلاصه الگوھای رفتار انکار ، خود کوچک بینی ، کنترل و اطاعتمان برایمان بسیار سودمند می باشد . فھرستی از الگوھای خاصی تھیه می کنیم که آئینه رفتار وابسته دوران بزرگسالی ما ھستند . برای بدست آوردن زمام اختیار زندگی مان لازم است که در این باره با خود صادق باشیم .
با کشف عجز در دوران کودکی و عدم در اختیار داشتن دوران بزرگی به درکی از شخصیت بیمار خود می رسیم . انکار وابستگی کم کم محو می شود و پذیرشمان افزایش می یابد و ما قادر خواھیم بود که بخاطر بسپاریم که قدم اول ما نباید برای مقصر شناختن دیگران یا خودمان مورد سوء استفاده قرار گیرد .
مقصود ما گرفتن مچ ھیچکس نیست . با متھم کردین دیگران ما بطرف وابستگی جدیدتری کشیده می شویم و مجبوریم عکس العمل نشان داده و در عجز آن می مانیم . بجای اتھام زدن سعی می کنیم که تجارب دوران کودکی و بزرگسالی را که ریشه رفتارھای ناسالم ما ھستند پیوسته مرور کنیم . ما تصدیق خواھیم کرد که عجز و نداشتن اختیار زندگی ما در بچگی بوجود آمده و بطور تدریجی در رفتارھا و روابط بزرگسالی ما ظھور کرده است . ما قبول می کنیم که ھر چه بیشتر سعی کنیم که خودمان و دیگران را کنترل کنیم یا از خودمان و دیگران و مشکلات زندگی مان فرار کنیم و ھر روز زندگی مان پریشانتر شود .
بجای مقصر شناختن خود و دیگران ، بتدریج خود را در مورد احساسات زمان کودکی و تجربه بزرگسالی و رفتار در حال پیشرفت وابستگی ھای نا سالم خود مسئول باشیم . در می یابیم که سودمند می باشد که فھرستی از کمبودھایی که در کودکی و بزرگسالی داشته ایم تھیه کنیم . بخود اجازه می دھیم که برای این کمبودھا ، دردھا و عصبانیت ھایی که طی این مدت طولانی پیش خود نگاه داشته ایم سوگواری کنیم . ما در حین رھا کردن این احساسات ، نیروھایی را رھا می کنیم که باعث رفتار وابستگی ما می شدند . خواھیم دید که رفتار وابستگی ما از روی ریاکاری ، کنترل ، و فرار ، فقط ما را به یاس و نا امیدی بیشتری کشانده است . خیلی از ما قدم اول مان را با راھنما و ھمدردان بھبودی خود در میان می گذاریم . ما تجارب گذشته ، کمبودھا و غم ھای خود را با آنھا سھیم می شویم . با انجام اینکار ، ما رھایی از احساسات منفی و عجز و نداشتن اختیار بھبودی خود را آغاز می کنیم . وقتی اینکار را انجام می دھیم ، می توانیم گذشته مان را پذیرش کنیم و مثبت تر فکر کنیم و با دیگران بگونه سالم تری رفتار کنیم . با درک و پذیرش عجز و نداشتن اختیار در زندگی که ناشی از وابستگی مان می باشد ، دری بسوی راه حل ھای بھتر باز می کنیم . اذعان می کنیم که حتی بھترین سعی ما در این مورد با شکست روبرو شده بود ، ما به کمک بالاتری که قدرتش محدود نیست ، احتیاج داریم . با اتکا به پذیرش ، برای کمک از جانب نیرویی برتر از خودمان آماده می شویم که سلامت عقل ما را به ما باز گرداند

قدمھا شامل سه زمینه ھستند

در حین تھیه نشریات مورد استفاده برای مطالعه گروه در درک قدمھا ، متوجه می شویم که قدمھا شامل سه زمینه ھستند :
١(- شناسایی مشخصات وابستگی ھای ناسالم و تاثیر آنھا در زندگیمان تجربه ما در لیست کردن آنھا.
٢(- استفاده از ابزار بھبودی در برنامه ، یعنی تکلیف ما.
٣(- پاداش ھای استفاده از ابزار فوق و تجربه کردن بھبودی ، یعنی تامین شدن امنیت ھا و امیدواری ما دریافتیم که در حین کار کردن روی بھبودی ، خمت بدیگران و بکار بستن برنامه کودا رای بھبودی خود و آموزش سنت ھا بما در چگونگی راھببرد اھداف کودا عرضه می کنند . شما متوجه می شوید که با طی کردن این دستورالعمل ھا ، به وابستگی ھای ناسالم کلمه " بیماری " اطلاق می شود . خیلی از اعضای گروه ما در یافتند که پذیرش این موضوع خیلی سودمند و حتی لازم است ، برای درک اثرات وابستگی در ما ، شناخت اینکه کی و در چه حالتی آنھا ظاھر می شوند ، آموختن اینکه چگونگه ابزار بنامه خود را در محافظت و نگھداری از خود را بکار بگیریم تا بھبودی بیابیم ،درست ھمانطور که در برابر بیماری ھای دیگر رفتار می کنیم . در ضمن این طرز فکر ، برای خیلی از ما در حین بداشتن گام در راه بھبودی ، تمرین یک کارکرد دائمی برای پذیرش نسبت به وابستگی ھای ماست . ھمانطور که یکی از اشخاص در گروه ما گفت : " وقتی شنیدم دیگران راجه به مشکلی که من از آن رنج می برم بعنوان یک بیماری صحبت می کنند ، این اقرار مرا از مسئولیت و فشار در مورد وابستگی ام خلاص کرد . من قادر شدم که از احساس شرمندگی و داشتن تقصیر آزاد و رھا شدم و با آسودگی پیش بروم ." لغت و کلمه بیماری را باینصورت تعریف می کنند : "حالتی که در بدن یا جزئی از یک قسمت که مانع ایفا ءنقش و قابلیت حیاتی در ما بشود ، مریضی ، ناخوشی ، رنج ، یک پروسه دردناک " در انجمن در حال جای گزینی در حواشی این تعریف بودیم که وجدان گروھی ما رای داد که این لغت را بعنوان توصیف وابستگی بکار ببریم . مطالعه سنت ھا توسط گروه ما این امر را تدوین نمود که راھبرد ھای اساسی برای خدمات ما بدیگران و بکار بستن برنامه ما ارائه می دھند . ما دوام و بقای خود را نسبت به اطاعت از سنت ھا پذیرفتیم . معتقدیم که سنت ھا ھمان تاثیر را با گروه دارند که تاثیر قدمھا با یک فرد دارد . درک ما از رابطه متقابل قدم ھا و سنت ھا عمیق تر شد . ما دیدیم آن آگاھی که از بکار بستن قدم ھا برای ما حاصل شد ، می توند با بکاربردن سنت ھا د مورد خدمت ما بدیگران ، جلسات و روابط ما با یکدیگر در انجمن مورد استفاده قرار می گیرد .
ما می توانیم بھبودی خود را در خدمت بدیگران کسب کنیم و روی کوا در کل تمرکز و تمرین کنیم . ما وابستگان تایید می کنیم که آدم ھایی ھستیم که در اداره زندگی خودمان و روابط مان با دیگران مشکل داریم و بی کفایت ھستیم . ناراحتی ما ھر چه که باشد ، امیدواری ما را در یک راه حل مشترک که ھمان
12 قدوم و 12 سنت می باشد پیدا می کنیم . لازم نیست که ما درک کنیم که چرا ١٢ قدم و ١٢ سنت .... در ما موثر است ، در عوض باید اعتماد داشته باشیم که آنھا موثرند . این یک اعتماد بیجا نیست . ما کسانی را که به وعده ھای برنامه کودا جامعه عمل پوشانده اند در بین خود می بینیم . ایمان داریم که اصول معنوی که در قدم ھا و سنت ھای ما یافت می شوند ما را ھم در بھبودی و ھمیاری ما کمک و حمایت و تقویت می کنند

بسط قدم اول!!!

ما اقرار کردیم که در برابر وابستگی عاجزیم ، اختیار زندگی از دستمان خارج شده است .
.
قدم اول رابطه شخصی ما را با قد ھای کودا آغاز می کند . ما اقرار می کنیم که در برابر بیماری وابستگی با خود و دیگران عاجزیم . در حین انجام این امر بسیاری از ما احساسی از تعلق داشتن را تجربه کرده و می بینیم که تنھا نیستیم . گر چه با درک عجز تازه خود راحت نیستیم ، ولی می توانیم در آغاز از قدم اول در ھر موقعیت زندگی مان را یکی پس از دیگری با قدمھای کودا مورد مطالعه قرار دھیم . از ھمان ابتدا می توانستیم کنترل کردن ا متوقف کنیم . گفتن اینکه ما در برابر بیماری مان عاجز ھستیم ، با صدایی رسا و در برابر گروه ، ما را در مسیر تسلیم و حقایق براه می اندازد ، ما شروع می کنیم رفارھا و چیزھایی که در برابرشان عاجزیم را شناسایی کنیم و رشد و تاثیر آنھا را در عود بیماری مان ببینیم .
شروع می کنم که خلاف ھایی را که بما آموزش داده شده را شناسایی کنیم . در می یابم که معنی عجز ضعف نیست ، چون با اقرار به آن توانمندی خارق العاده را در مقابل وابستگی ھای قدرتمند پیدا کرده ایم ، متوجه می شویم کنترل کردن دیگران باعث احساس قدرت و تامین امنیت ما نمی شود ، برای یافتن راه مان با دقت کردن روی ضعف و مشکلات دیگران ما را در طی زندگیمان حمایت نمی کند ، قضاوت کردن دیگران کار ما نیست و باور داشتن اینکه ما از ھمه قویتر ھستیم مصیبت بار است . تجربه می کنیم که چگونه نوارھای گذشته در ذھند مان توانایی کنترل ما را دارد . کشف می کنیم که طرز فکری که بر مثبت و منفی ، سیاھی و سفیدی ، درستی و نادرستی غلط است و بیماری ما را غیر قابل انعطاف و محدود می کند . در حین بکار بستن قدم اول ، شروع می کنیم ابزار بھبودی را پیدا می کنیم ، چون بدنبال آن ھستیم . بیشتر ما در می یابیم که استفاده از نشریات کودا ، باضافه گوش دادن به مشارکت دیگران ، موقع سھیم شدن شاخصه ھای وابستگی ، برای مرحله شناسایی بیماری لازمه قدم اول است ، بسیار سودمند است . ما روی خودمان تمرکز می کنیم و می کوشیم که در زمان حاضر زندگی کنیم و باشیم . شروع می کنیم که رابطه خود و نیروی برترمان را بسط و گسترش بدھیم و طریقه بھتر شدن این رابطه ا شناسایی کنیم . در حین رھا کردن وسواس فکری و رفتاری ، خودمان را از مسئولیت در برابر
اعمال و خواسته دیگران خلاص می کنیم . ما موضوع اینکه دیگران د مورد ما چه فکر می کنند رھا می کنیم ، با دانایی از اینکه اکنون بزرگسال واقعی ھستیم و اکنون حق انتخاب در دست ماست . از خودمان سوال می کنیم "چه می خواھم " ، " چه فکر می کنم ؟ " ، " چه احساسی دارم ؟ " ما یک فھرستی از ابزار و راھکارھایی که ما را در بھبودی مان تقویت می کنند تھیه می کنیم . می توانیم آرام باشیم و با یک نیروی برتر دوست داشتنی و با عشق رابطه برقرار کنیم . شروع می کنیم که برای خود حد و حصارھای سالمی را بر پا کنیم (مثلا : یک وابستگی بد را قطع کنیم ، یا به کسی تلفن بزنیم ، یا دورو بر خانه به پیاده روی برویم ) تا از فکر مخرب خودمان بطور بھتری از خود مواظبت کنیم . یاد می گیریم که به حرف دل خود گوش بدھیم ، دعا و مراقبه می کنیم ، احساسات خود را بوی کاغذ می آوردیم ، درک می کنیم که مجبور نیستیم که آنی تصمیم بگیریم ، ھمین کارھا به اندازه کافی بس است . تا ما را از افکار مخرب رھا کند ، در ضمن یاد می گیریم که لازم نیست که ھر چه را که پذیرفته ایم باید دوست داشتنی باشند . در کودا قادریم که درس واقعی فروتنی و افتادگی را بیاموزیم و تشخیص دھیم که ھمه جوابھا پیش ما نیست . وقتی شروع می کنیم که کنترل را رھا کنیم ، بھتر قادر خواھیم بود که واقعیت ھای مربوط به انسان بودن خود را قبول کنیم . ما آرامش را می یابیم . وقتی حاظر می شویم که این قدمھا را بکار ببندیم ، زندگی ما تغییر کرده و سرشار از معجزه می شود . ما آزادی ، فضائل انسانی و حق انتخاب را تجربه می کنیم . ایجاد یک علاقه واقعی به نگھداری از خود و پذیرفتن بھبودی برای ما در راس قرار می گیرد . با رھا کردن کنترل دیگران ، شروع به تمرکز بروی چیزھایی می کنیم که قادر به نگھداری از آنھا ھستیم ، یعنی خودمان و احساسات خودمان . می توانیم صبور و شکیبا بوده و با وقار و شان انسانی رفتار کنیم . وقتی ما به خود و این قدم متصل می شویم ، ایمان می آوریم که قادر به تغییر و رشد ھستیم و یاد می گیریم که ترس ھای خود را رھا کنیم . شوع می کنیم که ما با ارزش و بھا ھستیم . ما قادر خواھیم بود که بگوئیم که "متشکرم " ، "دوستدارم " و بخودمان روزانه تلقین ھای مثبت بکنیم مقصود از طرح سوالهای زیر اینست که به شما در کار کرد قدم اول یاری شود :
.
١(- آیا من بقیه را کنترل می کنم ؟ به چه صورت ؟
٢(- فرق بین عجز و توانمندی چیست ؟
٣(- وقتی دیگران را رھا می کنم ، چگونه توانمند می شوم ؟ اینکار چگونه زمام اختیار زندگی مرا دوباره بدستم می دھد ؟
۴(- چطور ترس از افکار دیگران نسبت بخودم را رھا کنم ؟ چطور از خودم مواظبت کنم ؟ چطور پذیرفتن "عجز در مقابل دیگران " در انجام این امر بمن مساعدت می کند ؟
۵(- کدام مشخصات وابستگی ھای ناسالم من (نواقص شخصیتی ) مانع از این می شود که من قدم اول را بردارم ؟
۶(- چرا این قدم می گوید که "ما اقرار کردیم که در مقابل وابستگی عاجزیم ؟" بجای اینکه بگوید "من اقرار کردم که در مقابل دیگران عاجزم ؟"
٧(- امروز ، عجز و از دست دادن اختیار زندگی برای من چه معنایی دارد ؟
٨(- چه علائم و مشخصاتی را مشاھده می کنم که بمن نشان می دھند که من در انکارم ؟
٩(- معنی تسلیم شدن چیست ؟ چرا من باید خود را تسلیم کنم ؟ بخاطر چه چیزی باید خود را تسلیم
کنم ، به کی خودم را تسلیم کنم ؟
١٠ (- کی خواھم دانست که در حد کافی روی این امر کار کرده ام ؟
١١ (- علائم از دست دان اختیار زندگی در من چیست ؟(فھرست کامل تھیه کنید ?
١٢ (- چرا من دائم می خواھم که کنترل کنم ؟
١٣ (- آیا من حاظرم که بفھمم که کوشش برای عوض کردن دیگران باعث از دست دادن اختیار زندگی ، خصومت ، و انزجار می شود ؟

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan