Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

مقدمه الاتین


    یک نفر به زندگی نگاه می کند و زیبایی ، روشنی ، خوبی و مهربانی و گرمی و ملایمت را می بیند ، شخص دیگری به همان زندگی نگاه می کند ولی زشتی ، تنهایی ، مشکلات و ناامیدیها را می بیند . چه چیزی سبب این تفاوت شده است ؟ " طرز برخورد و طرز تلقی ها "..

    طرز برخورد مابا قضایا تعیین می کند که می خواهیم شاد باشیم یا ناراحت ، عصبی باشیم یا آرام و آسوده، دوست داشتنی یا نفرت انگیز ، بالغ یا نابالغ ، کامل یا ناقص .

    در جلسات فرزندان الکلی ها ما می آموزیم که با بکارگیری برنامه ها که همانا استفاده از 12 قدم ، 12 سنت و شعارها در زندگیمان  می باشد، می خواهیم چه باشیم و می آموزیم که چطور آنها را بشناسیم .

    یک دانش کامل و به کارگیری سخت کوشانه این اصول ، به ما کمک می کند تا رفتارهای مثبت خود را بسط و توسعه دهیم و این چنین است که ما می توانیم خوشحالی و (تکامل ) را بیابیم .

    همه ما مشکل داریم . این طبیعت بشر است که به دنبال میان بر و راه حل های ساده می گردد.

    اجازه دادن به دیگران برای اینکه فکر کننده و تصمیم گیرنده برای ما باشند تلاش زیادی لازم ندارد اما ممکن است راهها و جوابهای آنها برای ما مفید و شایسته نباشد.

    ما خود مسئولیت پیدا کردن جوابها و راه حل و گرفتن تصمیمات شخصی مان را داریم.

    این کتابچه سوالات برای کمک کردن به ما برای درک بهتر قدم هاو سنت ها با برانگیختن افکار و گفتگوهای محرک ،طراحی شده است . ( که البته ) جوابی برای سوالات داده نشده است ، زیراکه جوابهای هر فردی متفاوت است.

    داستانهایی که در انتهای هر بخش آورده شده است حتما " به این منظور نیست که دقیقا" به این گونه باشد، فقط به منظور مطرح کردن مثالهایی فراهم شده اند.

متن قدم یکم الاتین

 


    " ما اقرار کردیم که در برابر الکلی عاجزیم و زندگیمان غیر قابل کنترل است ."
   

    درک این قدم در صورتیکه ما " الکلیسم " را به عنوان یک بیماری بپذیریم آسانتر خواهد بود.

    ما  نسبت  به  تاثیرات  بیماری  الکلیسم  در  خانواده  در مقایسه  با  دیکر  بیماریها  کنترل  بیشتری   نداریم . ( یعنی همانطور که ، نمی توانیم اثرات یک بیماری جسمی را کنترل کنیم ، کنترل اثرات بیماری الکلیسم هم در خانواده غیر ممکن است ) وقتی که یکی از اعضای خانواده بیمار است همه اعضا, تحت تاثیر قرار می گیرند ...

    برنامه زمانی خانواده ازهم گسیخته و منقطع است : والدین برای بچه ها فرصت کمی دارند : برنامه ها به طور غیر منتظره ای تغییر می کنند : مردم خسته و کم حوصله هستند ، دارائیها بی ثبات و متزلزل هستند ، نظم وانظباط استوار  و پا برجا نیست . همه این تاثیرات دقیقا" زمانی که بیماری "الکلیسم " باشد هم وجود دارند و برقرار هستند.

    اگر ما نیاموزیم که چطور با اثرات الکل در خانواده مان زندگی کنیم ، نمی توانیم بگوئیم که" ما زندگیمان را به خوبی اد اره می کنیم."

   

    (1)  آیا شما تلاش می کنید که والدین الکلی تان را از نوشیدن الکل و مشروبات الکلی منع کنید؟ چطور؟ آیا تلاشهای شما فایده و اثری هم دارد ؟ بعد از چنین تلاشی و کوششی چه احساسی دارید؟ هنگامی که تلاشهای شما با شکست روبه رو می شود، چه کسی راسرزنش می کنید ؟

   

    (2) آیا فرد الکلی را می توان مجبور کرد که به دنبال کمک باشد؟ آیا ما احساس می کنیم که این کار وظیفه ماست ؟

   

    (3)  آیا ما معتقدیم که می توانیم سبب الکلی شدن فردی شویم ؟ آیا هیچگاه احساس کرده ایم که ما در الکلی شدن ( بیمارمان ) مقصر بوده ایم ؟ آیا برای اینکه بیمار الکلی مان را " مجبور " به ترک کنیم ، والدینی را که الکلی نیستند به رخ آنها کشیده ایم ؟

   

    (4)  ما چطور می توانیم قدم 1 رادر مورد والدینمان که الکلی نیستند ، به کار ببریم ؟ در مورد دیگر اعضای خانواده چطور ؟

   

    (5)  آیا ما زمانی که | بیمارمان | درحال پاکی و عدم مصرف است احساس خوبی داریم و زمانی که در حال مصرف است حال بد ؟ ما چطور می توانیم مشکلات شخصی خود را از او جدا کنیم ؟

   

    (6)  آیا ما علایم این بیماری راپذیرفته ایم ؟ علائمی همچون رفتار نفرت انگیز ، تند خویی و تند مزاجی ، ظاهری شلخته و نا آراسته ، افکاری نامعقول و غیر منطقی ؟ آیا ما هنوز از فرد الکلی رنجیده خاطر هستیم و فکر می کنیم که اگر " خود " او بخواهد می تواند رفتار بهتری داشته باشد ؟

   

    (7)  آیامادر خانه هوشیار هستیم ؟ آیا می توانیم با این آگاهی که فرد الکلی " گرفتار " است و قابل معالجه و بهبودی نیست ، آسودگی خاطر پیدا کنیم ؟

   

    (8)  این شعار که " رها کن و به خدا بسپار " چگونه به این قدم ارتباط دارد ؟

   

    (9)  قدم اول می گوید : " زندگی ما غیر قابل کنترل شده است " ما چطور می توانیم در خانه ، مدرسه ، سرکار و به خوبی به سر ببریم ؟

   

    (10)     چطور می توانیم دعای آرامش را در این قدم به کار ببریم؟

    در قدم اول ما اقرار کردیم که در مقابل بیماری الکلی عاجز هستیم ، درک کردیم که حل کردن این مشکل از عهده ما خارج است، پذیرفتیم که تنها زندگی را که ما می توانیم تغییر دهیم "زندگی خودمان " است .
   

   
    عکس العمل های شخصی

    من قسمت اول قدم یک را در مورد پدرم به کار برده بودم ، اما نپذیرفته بودم که زندگی من ،تماما " غیرکنترل بوده است . نمی خواستم تغییر کنم زیرا که هنوز با خودم راحت بودم .

    من شروع به کنترل نامزدم نمودم ذیرا که ترس از دست دادن او را داشتم . او همه چیزی بود که به آن وابسته بودم . چند ماه بعد ، ارتباطم را با او قطع کردم . اکنون در حال حاضر ، فکر می کنم این بهترین اتفاقی است که تاکنون برای من رخ داده است .

    نیروی برتر ، همانطور که من او را شناختم و درک کردم ، لحظات و ساعات خاصی را برای من پیش آورد تا به من بیاموزد که به جای وابستگی به خود ، به الکل و به دیگران ، به خود او تکیه کنم .

    من واقعا " به انتهای خط نرسیده بودم ولی  شروع کردم به اطرافم و چیزهای مختلف با دیدی متفاوت نگاه کنم .

    من مجبور بودم بپذیرم ، من تنها کسی نیستم که در مقابل الکلیسم عاجز است بلکه تمامی مردم در مقابل آن عاجز هستند پذیرش این موضوع |برایم | آسان نبود .

    مجبور بودم دوباره بیاموزم که دنیا دور من نمی چرخد ( من محور دنیا نیستم ) . مجبور بودم بپذیرم که مردم دیگر هم می توانند حق داشته باشند و اینکه راه من همیشه بهترین راه نبوده است.

    من اینطور آموخته بودم و تربیت شده بودم که به بزرگان و مردمان سالخورده به خصوص به والدینم احترام بگذارم . هنگامی که الکل نوشیدن پدر من |همچون| مشکلی می شد ، تمام احترام من نسبت به او از بین می رفت این مرا ناراحت و دگرگون می کرد زیرا که برخلاف تمام این چیزهایی بود که آموخته بودم .

    من به طرز بسیار بدی ناراحت و غمگین بودم ، زیرا او را بسیار دوست داشتم ، دچار احساس گناه شدیدی بودم ، به دلیل اینکه هیچ یک از عیب جویی ها و سرزنش های من کمک کننده نبود. من اگر اورا سرزنش هم نمی کردم باز دچار احساس گناه می شدم ، زیرادر این صورت نیز احساس می کردم هیچ تلاشی برای کمک به او و کاهش مشکل وی نکرده ام .

    من از ادامه آمدن به جلسات فرزندان الکلی ها می ترسیدم زیرا این کار می توانست ، اورا دیوانه کند و نوشیدن الکل اورا تشدید نماید.

    یکی از اعضای 88 من را نشاند و این چنین گفت : " تو  نمی توانی مسئول  خوردن  یا  نخوردن  فرد الکلی  باشی .  زیرا  به  عنوان  مثال  هنگامی  که ظرفها را  می شستی  یکی  از آنها را  انداخته ای و شکسته ای و یا  اینکه  چون  هوا  بارانی است  و یا به  دلیل اینکه  هوا  شدیدا" آفتابی  است و غیره و ذالک ......." و اینها بهانه ای   می شود برای اینکه بیمار الکلی تصمیم به نوشیدن بگیرد ،من هرگز اینها را فراموش نکرده ام .

    از زمانی که " الکلیسم " را به عنوان یک بیماری شناخته ام و فهمیده ام این بیماری چطور کار می کند و تاثیرگذار است ، دیگر مجبور نیستم به پدرم بی احترامی کنم . زندگی من از حالت " سیر همیشگی حول نوشیدن الکل پدرم " خارج و متوقف شد.

    من متوجه شدم که بودن یا نبودن بیمار الکلی موضوع مهمی نیست و این نمی تواند در برداشت گامهای روزانه من تاثیر گذار باشد.

    من توانایی آن را داشتم که احساساتم را از مشکلات والدینم جدا کنم در حالیکه آنها را دوست دارم ، من آنها را بسیار دوست دارم .

    فکر می کنم زمانی که شما کسی را بسیار دوست دارید ، زمانی است که بیماری الکلیسم شدید شده است . اگر شما توجه نمی کردید ، این موضوع اهمیتی نداشت که آنها حتی تا حد مرگ هم بنوشند و مصرف کنند. من خودم را به خاطر مشکل پدرم سرزنش می کردم درحالیکه این واقعا" گناه من نبود.

    پدر من دلسوزی و انتقاد می خواست و من آنها را به او می دادم . جلسات فرزندان الکلی ها اینطور به من آموخت تادرک کنم که این گناه و عیب من نیست و نباید از او انتقاد کنم . می بایست عشقم را به او نشان دهم و سعی کنم به او کمک کنم .

    تمامی |مطلب| این قدم در مورد " رها کردن " می باشد. این برای من بسیار مشکل است که هرچیزی که مرا محصور کرده و یا با من مخالفت می کند ، اعتصاب می کند.

     من می دانم که پدر و مادرم بیمار هستند ،همچنین مادرم . اما از همه اینها بیمارتر ، هیولا(نیروی پرقدرتی)  درون من و خود من ، هستیم .

    ماباید بیاموزیم وبفهمیم که هرگز نمی توانیم بیماری الکیسم و قربانیهای آن را کنترل کنیم و بر آنها پیروز شویم.

    من آموختم این حقیقت را بپذیرم که نمی توانم خواهرم را تغییر دهم و " من " مسئول نوشیدن و یا استفاده مواد مخدر او نیستم . این خیلی سخت بود زیرا من در آن هنگام نسبت به کارهایی که او انجام می داد احساس مسئولیت می کردم.

    او سعی می کرد که مرا سرزنش کند و من احساس می کردم که کارهایی وجود داشته که باید می کردم و می توانستم انجام بدهم .

    من بر حسب عادت سعی  می کردم مشکلات خواهرم را به جای او حل کرده و مستولیتهای او را به دوش بگیریم .

    این تنها راه و تنها کاری نبود که می شد انجام داد. بعد از اینک یاد کرفتم که نمی توانم به جای او صورتی از کارهای سالیانه اش را برداشت کنم و ( من ) مسئولیتی در قبال مصرف الکل او ندارم ، رها شدم تاچیزهایی برای خودم بیاموزم و در جهت بهبودی خویش کوشاباشم زیرا که  من بیمار بودم.

    " من " تنها کسی نیستم ، نبودم و نخواهم بود که در مقابل الکلیسم عاجز است ، این یک بیماری است ، من نمی توانستم  به این بیماری همچون بیماریهای دیگر  نگاه کنم .

    قبل از آمدن به جلسات فرزندان الکلی ها سازگاری |آرامش| درونی نداشتم، درون من پر از رنجش و حسادت بود. تندمزاجی و ترسهای درونی من همیشه برایم مشکل ساز بود ، به اضافه اینکه در یک روز تعطیل دیواری بین من و برادرم  می ساخت . دلسرد و گیج بودم .

    من مطمئن هستم که می توانم بپذیرم زمام زندگی از دستم  خارج شده است ! برای بعضی از انسانها که دارای ضمیر و نفسی بزرگ هستند ، پذیرش اینکه شکست خورده اند ، چیز راحتی در دنیانیست . اما چنانچه می خواهم برنامه را ادامه بدهم ، باید چنین چیزی را بپذیرم.

    من می دانم که در مقابل اعمال و حرکات فرد الکلی عاجز هستم. قسمتی از پذیرش من در مورد بیماری او ، صبر و اطمینان کامل را شامل می شود.

متن قدم دوم الاتین


" به مرور ایمان آوردیم که نیرویی مافوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند."

 

ما در طول این تجربیات آموخته ایم به تنهایی نمی توانیم زندگیمان را اداره کنیم ، بنابراین باید به دنبال نیرویی که برتر و پرقدرت تر از ماست ، باشیم  تا به ما کمک کند.

برای خیلی ها این نیروی برتر " خدا" است. برای بعضی ها هم نیست . نام گذاشتن برای این نیرو ، چیزمهمی نیست .چیزی که مهم است درک این حقیقت است که نیرویی ماورای فهم و درک ما وجود دارد...

 

(1)  کلمه "اعتقاد" راهنما و گشاینده این قدم است . ما به چه چیزی اعتقاد داریم ؟

 

(2)  آیا ما به این باور رسیده ایم که نیرویی برتر از ما ،وجود دارد؟

 

(3)  سلامت عقل چیست؟

 

(4)  چه چیزهایی باعث می شوند ما سلامت  عقلمان را از دست  بدهیم ؟ آیا همیشه بر روی حرکت و رفتارمان کنترل داشته ایم ؟ آیا همیشه در برخورد و رفتار با موقعیتها ، دارای قضاوتی صحیح بوده ایم؟ آیا ما سلامت عقل خود  را ا ز دست  داده ایم  و عصبی  شده ایم  و به صورت غیر قابل کنترل  درآمده ایم؟آیا تا به حال دچار سردرد شدید ، اضطراب و تشویش ، ناتوان در تمرکز و خواب ، احساس بی ارزشی ، و این احساس که "ای کاش هیچ گاه به دنیا نیامده بودم " شده اید؟

 

(5)  ما فکر می کنیم که " قدرت برتر " چطور می تواند سلامت عقل را به ما برگرداند؟

 

در قدم دوم ما سعی می کنیم که به نیروی برتر از خودمان اعتقاد پیدا کنیم . ایمان می آوریم که این نیرو می تواند به ما کمک کند تا راهی را برای رسیدن به زندگی آرام تر پیدا کنیم.

 
"عکس العملهای شخصی "

من فهمیدم که خداوند می خواسته و می توانسته وارد زندگی من شود و کلمات را در دهان من بگذارد به شرطی که خودم به او اجازه می دادم .

من ایمان آوردم که می توانم به خویش ، به خدا و به دوستانم در جلسات فرزندان الکلی ها اعتماد کنم و آنها را بدون قید شرط دوست داشته باشم بدون اینکه به خودم آسیبی وارد شود.

بعضی ها کلمه " سلامت عقل " را در این قدم دوست ندارند ، اما من فکر می کنم کلمه کاملا" درست و مناسبی است . خیلی اوقات اغتشاش و پریشانی غیر عادی من ، باعث می شد به گونه ای عکس العمل نشان دهم که اصلا" در آن برخورد ، نشانه ای از رفتار یک انسان عادی و طبیعی هویدا نبود.

مدت زمان زیادی طول کشید تا بفهمم نمی توانستم مشکلاتم را با سخت کوشیدن و دقت بیش از حد حل کنم . آیا واقعا" ، آنقدر با تجربه هستم که من  و فقط من، همه جوابها و راه حل ها را بدانم ؟ این می تواند |حقیقت داشته | باشد که نیرویی که مافوق همه آفریده هاست ، دارای ایده ها و عقیده هایی بیشتر از من است؟ هم اکنون من به خدا ایمان آورده ام . به او گوش می دهم واز او می آموزم .

من ایمان آوردم که کسانی برتر از خودم وجود دارند، اشخاصی که من می توانم از آنها برای دوست داشتن الهام بگیریم . آنقدر رشد کرده ام که به نیروی برتری توجه کنم که می توانم با او به عنوان یک دوست صحبت کنم و این نوع دوستی و ارتباط به من اجازه می دهد که بار مسئولیت را از دوش خودم بردارم و به دوش او بگذارم . من می توانم راحت و آسوده مسائلی را که در ذهنم وجود دارد مرتب کنم و پس از آن ذهنی بی دغدغه و پاک داشته باشم و می توانم برای مسائلی که هر روز باید تصمیم گیری کنم ، تصمیمی درست اتخاذ کنم.

زمانی بود که بسیار گیج شده بودم و تفاوت خدای مذهب و خدای معنویت را نمی فهمیدم . اینطور به نظر می رسید که هرگز خدایی که من در کلیسا احساس می کردم ، با خدایی که در جلسات فرزندان الکلی ها پیدا کردم یکی نبود.من موعظه گر شده بودم و می گفتم که چطور فکر کنید. من در جلسات فرزندان الکلی ها قادر شدم که افکارم را جمع کنم . هم اکنون فردی هستم با افکاری باز و همچنین در حال شروع ، به فهمیدن اینکه در کلیسا راجع به چه چیزی صحبت می شود.

متن قدم سوم الاتین


"تصمیم کرفتیم که اراده و زندگیمان را به پروردگاری که خود درک می کردیم بسپاریم ".

 
قدم سوم دعوت به ( عمل ) می کند. این قدم با کلمات " تصمیم گرفتیم …… " شروع می شود. این ممکن است برای بعضی ها سخت و برای عده ای دیگر آسان باشد . ما باید اعتقاد بیاوریم که انجام اراده و خواست خداوند راهی معتبر و قابل اعتماد برای رسیدن به یک خوشحالی واقعی و... صادقانه است.

 

(1)  چه چیزی به ما در اعتماد کردن کافی به خداوند کمک میکند که اراده  و زندگیمان را به او بسپاریم؟

 

(2)  چطور می توانیم ذهنمان را باز کنیم و به چیزهایی که دیگران برای کمک کردن به ما می گویند گوش فرا دهیم ؟

 

(3)  شعار " رها کن و به خدا بسپار " چطور با این قدم در ارتباط است ؟

 

(4)  چطور می توانیم از " اراده و خواست خداوند برای خودمان " مطلع شویم؟

 

(5)   این قدم برای ما چه کار خواهد کرد : آیا به ما آرامش خواهد داد ؟ ویا اینکه این قدرت را به ما می دهد که وقتی به دلیل انجام ندادن قسمتی از وظایفمان کارها به خوبی پیشرفت نکردن ، از دیگران عذرخواهی کنیم تا ما را سرزنش نکنند؟

هرکدام از ما رها و آزاد هستیم قدرت برتر ، نیرویش را به ما تحمیل نمی کند. تصمیم قبول و پذیرش و یا رد کردن و نپذیرفتن آن به عهده خود ماست .

 
"عکس العملهای شخصی "

وقتی به جلسات فرزندان الکلی ها آمدم هیچ " نیروی برتری " نداشتم . آخرین کلمات این قدم ، برای من ، بسیار مهم است "پروردگاری که خود درک می کردیم ".

من به شیوه ای که خود می خواهم و به طریقه ای که فکر می کنم او هم خواهان همان راه است ، به پروردگار معتقد هستم . این کمک بسیار زیادی به من  کرده است زیرا که من به هیچ مذهبی اعتقاد ندارم.

احساس می کردم که قسمتی از وجود خود را گم کرده ام ، یک قسمتی که بسیار ضروری و حیاتی بود وبه من کمک می کرد تا از زندگی لذت ببرم . آموختم که می توانم با برگشتن و روی آوردن به خداوند این قسمت از دست رفته را باز یابم . به واسطه او من می توانستم سلامت عقلی راکه به آن احتیاج داشتم دوباره به دست آورم.

این مهم نبود که دیگران راجع به او (نیروی برتر ) چه عقیده و نظری دارند، این عقیده من نسبت به اوست که مهم است . |هرکس این امکان را داد که نسبت به نیروی برتر چه عقیده ای داشته باشد| این قدم از من می خواهد به انجام کاری بپردازم که قبل از آمدن به جلسات فرزندان الکلی ها بندرت نمی توانستم انجام دهم ، " یک تصمیم گیری " من مجبور بودم که خواهان و مایل به کار کردن و ملاقات نیروی برترم به صورت نسبی باشم . در انتها ، چیزی که روشن است ، این می باشد که این زندگی ، زندگی من است و نسبت به آن نگران هستم . ( به زندگیم علاقه دارم و نسبت به آن احساس مسئولیت دارم).

من آرزوها و خواسته هایم را آنچنان تعریف ومعین کرده ام که دوست داشتم اتفاق بیفتد. هنگامی که نمی توانم آنها را داشته باشم {وبه آن شیوه ای که خودم می خواهم به آنها برسم } به خواستی که خداوند برای من درنظر دارد می نگرم . سعی می کنم به خاطر بیاورم که مشکلی که روبروی من است و با آن مواجه هستم هرگز از قدرتی که پشتیبان من است و به آن تکیه دارم قوی تر نیست .

متن قدم چهارم الاتین


 " یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم ".


این قدم در مورد ارزش تهیه کردن یک تراز نامه اخلاقی کامل و صادقانه از خودمان صحبت می کند. ما در این قدم با اطمینان در خودمان جستجو می کنیم و سعی می کنیم خودمان را آنطور که واقعا" هستیم ببینیم. اگر چه این اقدام سخت است و احتیاج به گذشت زمان و صبر دارد. اما باید... از کارها به همان سادگی که هستند استفاده کنیم . ما باید علاوه بر عیبها و نقایصمان ، خصوصیات و صفات اخلاقی خوبمان را بشناسیم و آنها را تائید کنیم . برای بعضی از ما درک و شناخت آن صفات مثبت مشکل است اما این موضوع مهم است، زیرا که آنها شالوده و اساس رشد ما هستند. هیچ کس بد نیست و ما فقط می توانیم خودمان را تغییر دهیم.

 

(1)  آیا ما به خاطر اعمال و حرکاتمان عذرخواهی می کنیم ؟ آیا خویش را حق به جانب دانسته و معتقدیم که این عیب و اشکال مانیست و با خود می گوییم " اگر آنها هم در چنین خانواده ای بودند همین کار را می کردند؟"

 

(2)  آیا از زندگی که داریم و از روشی که رفتار می کنیم احساس رنجش می کنیم ؟

 

(3)آیا احساس می کنیم که هیچ کس چنین زندگی سختی را که ما داریم ، ندارد ؟ آیا ما به دیگران این اجازه را می دهیم که از مشکلاتمان با خبر شوند، یا اینکه آنها را پیش خود نگه داشته و احساس فدایی بودن می کنیم؟

 

(4)آیا ما خواهان پذیرش انتقاد هستیم و یا اینکه سریعا" شروع به جانبداری از کاری که انجام داده ایم می کنیم ؟

 

(6)آیا ما مسئولیت کاری را که انجام داده ایم می پذیریم خواه اشتباه باشد یا درست ؟

و یا اینکه هرچیزی (مستولیت) را به دوش دیگران می گذاریم؟

 

(7) آیا مجبور هستیم که همیشه مرکز توجه باشیم ؟چرا؟

 

(8)  آیا سعی می کنیم که با پیدا کردن راهی سالم برا ی عصبانیت های خود همچون ، ورزش، نوشتن ، سخت کار کردن ….. حالات و اخلاق خویش را کنترل کینم ؟ و یا اینکه هنگامیکه به میل ما رفتار نمیشود خونسردی خود را از دست داده و صدایمان را بلند می کنیم ؟

 

(9) آیا به این درک رسیده ایم که زندگی نه همیشه خوب است و نه همیشه بد ؟

 

(10)  آیا ما بازنده های خوبی هستیم ؟آیا می توانیم شکست و یاس و ناامیدی را بدون هیچ گله و شکایتی بپذیریم ؟

 

(11)  آیا ما برنده های خوبی هستیم ؟ آیا می توانیم بدون اینکه نسبت به خودمان عقیده ای اغراق آمیز داشته باشیم ، موفق شویم و به سرمنزل مقصود برسیم ؟

 

(12)  آیا درمورد چیزهایی که نمی توانیم آنها را تغییر دهیم ، احساس نگرانی
می کنیم؟

 

(13)   آیا ما به اندازه کافی نسبت به عقاید و نظریات دیگران دارای ذهنیتی باز
هستیم ؟

 

(14)  آیا می توانیم از اتفاقات خوبی که برایمان رخ می دهد لذت ببریم و یا اینکه همیشه به دنبال آشوب و عیب تراشی هستیم ؟

 

(15)   آیا می توانیم از موفقیت ها و خوشبختی دیگران لذت ببریم و یا اینکه به این احساس خوب آنها رشک می بریم و حسادت می کنیم ؟ آیا هنگامی که دیگران بیشتر از آنچه که ما داریم دارند و انجام می دهند ، احساس رنجش می کنیم ؟

 

(16)  آیا شدیدا" عیب جو و خرده گیر هستیم ؟ آیا همیشه گله مندیم و اعتراض داریم ؟ چرا هنگامی که از خودمان احساس رضایت نمی کنیم به دنبال پیدا کردن ایرادی در دیگران هستیم ؟

 

(17)  آیا سعی می کنیم برای خودمان اهدافی قابل دستیابی تعیین کنیم و برای رسیدن به آنها تلاش می کنیم ، یا اینکه در طول مسیر آرام حرکت می کنیم تا شرایط و محیط ما را به سمت آن اهداف هل دهند؟ آیا برای خودمان اهداف غیر قابل دسترسی و غیر ممکن تعیین می کنیم و احساس کمال و انجام یک کار را از خود دریغ می کنیم ؟

 

(18) آیا به دیگران و به این حقیقت که آنها ما را دوست دارند ، ایمان داریم ؟

 

(19)  آیا با دیگران همانطوری رفتار می کنیم که دلمان می خواهد با ما رفتار شود؟

 

(20)  آیا ما از احساسات دیگران خبر داریم و نسبت به آنها آگاه هستیم ، و یا اینکه اولین چیزی را که به ذهنمان خطور می کند به زبان می آوریم ؟

 

(21)  آیا ما گاهی اوقات به دلیل اینکه در شرایط بد روحی به سر می بریم ، به والدین و یا معلم هایمان خسارتی وارد کرده ایم ؟

در قدم چهار ما سعی می کنیم با کمک نیروی برتر ، به خودمان به صورت یک مفعول نگاه کنیم ، به یاد بیاوریم که ما همانطور که دارای عیب هایی هستیم دارای صفات اخلاقی نیکویی نیز می باشیم ، سعی می کنیم با خودمان کاملا" صادق باشیم و به این درک می رسیم که ما نمی توانیم عیب ها و اشکالات خودمان را به گردن بیاندازیم .

 

 

 
" عکس العملهای شخصی "

اولین چیزی که حقیقتا" به من کمک کرد ، تهیه تراز نامه اخلاقی بود . من آن را با این درک و فهم تهیه کردم که می خواهم با تهیه و تنظیم آن به خودم ، به برادرم و به چیزی که آن را ترسناک و وحشت آور دریافت کرده بودم ، کمک کنم . من اصلا" نمی توانستم نکات مثبت را ببینم .

پس از آن درک کردم که به جای اینکه بخواهم از دیگران بابت آنچه که تا به حال انجام داده ام انتقاد کنم ، می بایست کار کردن روی خودم را شروع کنم .

هنگامی که تراز نامه اخلاقی ام را تهیه کردم ، یک ورق کاغذ برداشتم یک خط وسط آن کشیدم ، و یک طرف نکات مثبت  و در طرف دیگر نکات منفی را بالای کاغذ نوشتم.

 

نکات مثــــــــــــــــــبت نکات منـــــــــــــــــفی


یک نکته منفی نوشتم ، یک نکته مثبت ، یک نکته منفی و همینطور …… ادامه دادم .

این به من احساس آزادی و رهایی می دهد هنگامی که می توانم صادقانه  عیبهایم را بنویسم و برای یک بار {یکبار استثنا ,} نکات مثبتم را پیدا کنم . من هم اکنون بر روی یکی از کوتاهی ها و قصورم کار می کنم و آن "عدم شکر گذاری و سپاس " است . من بیشتر عمرم را صرف گله و شکایت و زمان بسیار کوتاهی را به توجه کردن به معجزات کوچکی که در طول هر روز برای من اتفاق می افتد، اختصاص دادم .

یک ماه طول کشید تامن قدم چهارم را کامل کنم . در این مدت هرچیزی را می توانستم درباره خودم به آن فکر کنم ،می نوشتم . این کار آسانی نبود که خیلی چیزها را بپذیرم ولی  می دانستم که اینها ضروری هستند.

من یک " ترازنامه بی باکانه و موشکافانه " تهیه کردم . بی باکانه و موشکافانه ؟ من می بایست سه صفحه از چیزهایی که در آنها ماهر و استاد بودم تهیه می کردم ! همه صفات اخلاقی نیکوی من ! اما هنگامی که به اشکالاتم رسیدم ، نتوانستم حتی به یکی از آنها فکر کنم . هنگامی که به " دسته 9" رسیدم ، واقعا" نگاه کردن به خودم را شروع کردم و فهمیدم که شاید فقط  شاید ، من هم عیبهای کوچک و بی اهمیت داشتم و بیشتر راجع به آنها فکر کردم ، و بیشتر درک کردم که من اشکالات بسیاری داشتم که بزرگ و زشت بوده اند. این زمان برد ، یک آسیب واقعی  و حقیقی بود. اما سرانجام این حقیقت را پذیرفتم که من اشکالات زیادی برای از بین بردن دارم.

یک تراز نامه واقعا" بی باکانه و موشکافانه تهیه کردم و این بار سه صفحه از عیبها و اشکالاتم را پیداکردم! وقتی که قدم4 را برداشتم ، آن رادر مورد احساساتم نسبت به پدرم به کار بردم. من رنجشهای بسیاری از کارهایی که او در مورد من ، مادرم و همه خانواده ام انجام داده بود، داشتم . این برای من سخت بودکه به همه آنها غلبه کنم و واقعا" نمی خواستم که این کار را انجام دهم . اما سرانجام از همه ناامیدیهایم نسبت به او خلاص شدم .

این برای من مهم است به نکات منفی ام نگاه کنم . اما مهم تر از آن نگاه کردن به نکات مثبتم میباشد . این به من کمک می کند که امید بیشتری پیدا کنم و برای ادامه راه تشویق شوم .

بیشترین استفاده و منفعتی که من از قدم 4 به دست آوردم " فروتنی و افتادگی " بود. من توانستم خود را واقعا" آنطوری که در ارتباطم با خدا و همنوعم هستم ببینم نه خیلی بالا و به خیلی پایین " من نه از کسی برتر هستم و نه از کسی پست تر و پایین تر ".


 

متن قدم پنجم الاتین


چگونگی دقیق خطاهای خود را به پروردگار ، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم .

 
هم اکنون ما همه نکات مثبت و منفی خودمان را خیلی واضح بررسی کرده ایم . قدم پنج پیشنهاد می کند که رها شویم . درباره این مشکلات صحبت می کنیم و واقع بینانه و اساسی با آنها روبرو شویم . بزرگترین مانع در رسیدن به رشد... شخصیتی " غرور" است.

(1)     به چه دلیل اقرار خطاها و ایرادهایمان نزدخودمان و خدا ، مهم است ؟

 

(2)    به چه دلیل اقرار خطاها و ایرادهایمان نزد یک انسان دیگر مهم است ؟

 

(3)   به چه دلیل باید در انتخاب شخصی که می خواهیم نزد او اقرار کنیم ، دقت داشته باشیم ؟

 

(4)   چرا نباید نزد، یکی از اعضای خانواده و یا یک دوست خیلی نزدیک و صمیمی ، اقرار کنیم؟

 

(5)   به چه دلیل بهتر و مناسب تر است که این قدم را با یک بزرگتری که به او اعتماد داریم ،همچون یک دکتر ، یک کشیش روحانی ، یک مشاور راهنمایی و یا یک راهنما ، کار کنیم ؟

 

(6)   اگر بخواهیم این قدم را با یکی از اعضای گروه کار کنیم، چه خصوصیاتی را باید از او درنظر بگیریم ؟

 

(7)   ما از این قدم چه انتظاری داریم ؟که ما کمک کند تا از احساس گناه رهایی یابیم ؟ تا به ما کمک کند که به خود همانطور که دیگران به ما نگاه کنیم ؟یا اینکه انگیزه و محرکی برایمان باشد تابر روی خودکار کنیم ؟

ما در قدم 5 اقرار کردیم، عیبهایی که درقدم 4 به آنها رسیدیم ، به راستی وجود دارند. سعی می کنیم که با آنها به طور واقعی روبه رو شویم.

این قدم به ما کمک می کند تا صداقت ، فروتنی و تفکری درست را در خود گسترش دهیم .

 

 

 
" عکس العملهای شخصی "

یک روز که در راه برگشت از جلسه به خانه بودم ، قدم پنجم را با مردی که راهنمایم بود ، شروع کردم . درمورد چیزهایی که آزارم می داد و اذیتم می کرد با او صحبت کردم . این اقدام احساس بسیار خوبی به من داد. میدانم چرا ، زیرا که بار بسیار بزرگی را از روی دوشم برداشت و ذهنم را آزاد کرد . من دیگر مجبور نبودم راجع به این مسائل نگران و مشوش باشم.

احساسی که از کار کردن قدم 5 به من  دست داد ، احساس بسیار خارق العاده و جالبی بود واقعا" احساس می کردم که ای کاش ! از ابتدا با دنیای معنویت همراه و آشنا بودم .

برای نخستین بار در زندگیم ، توانستم خود را یک انسان کامل که از خوبیها و بدیها ساخته شده ، ببینم . من دلایل بعضی از کارهایی را که انجام داده بودم ، فهمیدم از انگیزه ها و طبیعت اشتباهات مطلع شدم .

 با اقرار به نقائص اخلاقیم نزد خداوند ، به او نشان دادم که می خواهم انسانی فروتن و صادق باشم . این اقرار به نقائص نزد نیروی برترم ، راهی برایم باز کرد تا اشتباهاتم را بشناسم و به " من بهتر" ترقی کنم.

متن قدم ششم الاتین


" آمادگی کامل پیدا کردیم که پروردگار کلیه نقائص اخلاقی ما را مرتفع کند."

 

اگر ما تاکنون به طور واقعی بر روی 5 قدم اول کار کرده باشیم ، توانسته ایم نقائص اخلاقی مان را پیدا کنیم و به آنها اقرار کنیم . هم اکنون وقت آن است که اقدامی برای رفع آنها انجام دهیم . قدم 6 یک قدم... آمادگی است.

 

(1) برخورد با این نقائص اخلاقی چگونه است ؟ آیابا  آنها  راحت هستیم ؟ آیا آنها ما را ناراحت می کنند؟

 

(2) اگر ما آمادگی برای برطرف کردن این نقائص نداریم ، چرا اینطور است ؟ خیلی سخت است؟ آیامی ترسیم ؟

 

(3)  چطور می توانیم نشان دهیم خواهان این هستیم که خداوند نقائص اخلاقی ما را برطرف کند؟ سعی میکنیم که به تمرین " تقوا و پرهیزکاری " بپردازیم ؟ آیا راجع به اینها با کسی که می تواند پیشنهادها و راهکارهای سازنده پیش پایمان بگذارد، صحبت می کنیم ؟

 

(4)   قدم سوم با این قدم ، چه ارتباطی دارد؟

 

(5) دعای آرامش ، چگونه در این قدم به ما کمک می کند؟

در قدم ششم ما نقائص اخلاقیمان را جمع آوری کردیم و برای از دست دادن و کنار گذاشتن آماده شدیم. ما هم اکنون آماده هستیم که پروردگار این نقائص را از ما دور کند و آنها را با خوبی ، درستکاری ، و افکار و اعمالی که خودش می خواهد ، جایگزین کند. حال بیایید نگاه آخری به آنها بیندازیم و مطمئن شویم که همه آنها جمع آوری شده اند.

 

 

 

 
" عکس العملهای شخصی "

من فکر می کردم که برای کار کردن این قدم آماده هستم ،زیرا من انسان خیلی تنبلی بودم ، نمی خواستم مجبور باشم که خودم ، نقائص اخلاقی ام را برطرف کنم و خوشحال بودم از این که به کس دیگری اجازه دهم این کار را انجام دهد. من انتظار داشتم که فقط بگویم "خوب ،خدایا آنها را برطرف کن " وهمه آنها در عرض یک شب از بین رفته باشند. این واقعا" به این طریق ممکن نبود.

احساس بسیار خوب دیگری که با کار کردن قدم 6 به من دست داد، زمانی بود که سرانجام ، من آماده شدم که خداوند این نقائص اخلاقی را از من دور کند. در ابتدا ، من هنوز بر روی این نقائص سماجت می کردم. اما می دانستم که می بایست همه آنها را رها کنم و به خدا بسپارم. وقتی این کار را انجام دادم ، آرامش و آسودگی عجیبی داشتم.

این قدم اهمیت فراوانی در مورد دعا و مراقبه در درون خودم داشت تا آن زمان که خویش را برای اقدام راجع به چیزهایی که در قدم4 به آنها رسیده بودم، آماده کنم .

متن قدم هفتم الاتین


" با فروتنی از او خواست که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند."


آیا ما واقعا" می خواهیم که تغییر کنیم ؟ همه ما نقائصی داریم که فکر می کنیم به آنها احتیاج داریم ، از آنها لذت می بریم و ممکن است که برای برطرف کردن و از بین رفتنشان آمادگی نداشته باشیم . ما باید تصمیم بگیریم که چه کاری راترجیح دهیم : سعی و تلاش برای رسیدن به بلوغ و کمال بیشتر و یا ماندن در همین وضعیت . ما دیگر... نمی توانیم بگوییم : هیچ چیز بهتری را نمی شناسیم .

(1)کلمه راهنما در این قدم "با فروتنی " است . کلمات "با فروتنی " و "با تواضع" برای ما چگونه کار می کنند؟

 

(2)وقتی که از خدا می خواهیم تا کمبودهای اخلاقیمان را برطرف کند، آیا این آخرین مسئولیت ماراجع به آنهاست ؟ مسئولیت ما در این امر مهم چیست ؟ خداوند چگونه این کار را برای ما انجام می دهد؟

 

(3) نشریه " فقط برای امروز" چگونه در این قدم به ما کمک می کند ؟

 

(4) شعار " رها کن و به خدا بسپار " چطور در این قدم کار می کند؟

 

(5)  این گفته که " تو بهترین کار را انجام بده  و نتیجه رابه خدا بسپار " به این قدم ، چه ارتباطی دارد؟

در ابتدا ، ممکن است " درخواست از خداوند" برای برطرف کردن نقائص اخلاقیمان ، جاذبه ای برای مانداشته باشد . ممکن است که احساس کنم ، بهتر است خودمان این کار را انجام دهیم ، یا ممکن است که فکر کنیم که خداوند نمی خواهد و یا نمی تواند به ما کمک کند. اما باید اقرار کنیم که زمانی که خودمان می خواستیم این کار را انجام دهیم ، به نتیجه خوبی نرسیدیم . خداوند با دادن نیرویی برای انجام کار درست، به ما کمک خواهد کرد. این به خود ما مربوط است ، می توانیم تلاش کنیم .

 

 

 

 " عکس العملهای شخصی "

من شروع به درخواست از خداوند برای از بین بردن نقائص و کمبودهای اخلاقی ام کردم و پیش رفتم و سعی کردم که از آنها خلاصی پیدا کنم و بهترین کاری راکه می توانستم ،انجام دهم . من می دانم که نیروی برترم مرا راهنمائی می کرد تا در راه درست قدم بردارم .

از روی تجربه شخصی خود با نماز ، دعا و تقاضا می دانم که پروردگارم زمانی که من از او درخواست کمک کرده ام  مرا یاری کرده ،نه زمانی که برای اجابت درخواستهایم با او چانه زده ام {و اورا مجبور به اجابت آن نموده ام }.

من ایمان دارم که خداوند با فرصت دادن به من برای کار کردن بر روی خودم ، کمبودهای اخلاقی ام رااز من دور می کند. برای مثال ، من انسان خیلی تند خویی هستم، اما از زمانی  که از این نقص اخلاقی ام  آگاه شده ام ، به نظر می رسد اغلب زمانهایی که نزدیک است ، خونسرد یم را از دست بدهیم ، مچ خود را می گیریم . من با افرادی صحبت کردم و فهمیدم که آنها چطور خودشان را کنترل می کنند . معتقد هستم که این هشیاری و آگاهی جدیدی که من از خود به دست آوردم ، یکی از راههای کمک خداوند به من است.

متن قدم هشتم الاتین


" فهرستی از تمام کسانی که به آنها زیان رسانده بودیم تهیه کردیم و در صدد جبران برآمدیم ".


تهیه لیستی از تمام کسانی که به آنها زیان رسانده ایم ، کار آسانی نیست . خیلی از ما ، نمی خواهیم  به اشتباهات گذشته مان نگاه کنیم. برنامه جلسات فرزندان الکلی ها به ما می آموزد که فقط برای امروز زندگی کنیم و گذشته را ...رها کنیم ، ولی درعین حال این قدم از ما می خواهد که به گذشته خود رسیدگی کرده و رفتار گذشته مان را مرور کینم.

 

(1)  چرا این قدم از ما می خواهد که به گذشته مان رسیدگی کینم ؟ آیا فکر می کنید، اگر به جای اینکه به گذشته برگردیم ، از همین حالا شروع کنیم و برخوردمان را با دیگران کنترل کنیم ، همان استفاده و منفعت را از این برنامه می بریم ؟

 

(2)  ماازچه راههایی به دیگران صدمه زده ایم ؟

 

(3)  این گفته که " ما مسئول اعمال و رفتار خودمان هستیم " چه معنایی برای ما دارد ؟

 

(4)  ما به چه  دلیل به لیست کسانی که به آنها زیان رسانده ایم ، وابسته هستیم ؟ چطور به خودمان ضربه زده ایم ؟

 

(5)  ما با چه برخوردها  و رفتارهایی به اعضای خانواده مان ضرر زده ایم ؟

 

(6)  ما چرا باید همه کسانی را که در گذشته به آنها خسارتی وارد کرده ایم ، حتی اشخاصی که دیگر هیچ ارتباطی با آنها نداریم را وارد لیست کرده و از آنها جبران خسارت کنیم ؟

 

(7)  ما ممکن است بخواهیم که وجدان خود را با جبران خسارت کردن ، تنها از اعضای مطمئن خانواده و دوستانمان تبرئه کنیم . آیا این کافی است که تنها از چنین افرادی جبران خسارت کنیم ؟آیا اینکه فقط از اعمال خود احساس ندامت و پشیمانی کنیم ، کفایت می کند؟

درتهیه لیست ، اغلب ما فکر می کنیم از کسانی لیست تهیه کنیم ، که احساس می کنیم آنها هم به ما خسارت وارد کرده اند . این قدم به آنچه که دیگران با ما انجام داده اند ، کاری ندارد، فقط روی آنچه که ما با دیگران انجام داده ایم ، تمرکز دارد. کاری ندارد ، برای کار کردن واقعی این قدم ، باید از توجیهاتی که قبلا" به آنها تکیه می کردیم ، از قبیل : " من فقط یه آدم هستم " یا " اگر شما در شرایط من بودید همین کار را می کردید " و یا " اگر آنها مرا به ستوه نمی آوردند و از من عیب جویی نمی کردند ، من آن کارها را انجام نمی دادم " اکنون باید اقرار کنیم که هیچ بهانه و عذری برای آنچه که ما با دیگران کرده ایم ، وجود ندارد.

 

 

 

" عکس العملهای شخصی "

قدم هشتم ، مثل تهیه لیست خریدی است که قبل از رفتن به فروشگاه تهیه می کنیم 0 من لیستم را تهیه کردم و اتفاقاتی که رخ داده بود را از زمان شروع ، بررسی کردم و آنها را بر طبق شدتی که مرا آزار می دادند درجه بندی کردم . سعی کردم از کاه ، کوه نسازم و همینطور از کوه ، کاه نسازم .

{ اتفاقات را همانطور که هستند ، ببینم ، نه کمتر ، نه بیشتر }.

این برای من مهم است که لیستی از افرادی که به آنها آسیب رسانده ام تهیه کنم زیرا این کار باعث می شود به وضوح  ببینم که چه کارهایی بیشتر به من آسیب می زده و چه کارهایی برایم مفید بوده است. من بهترین فرد برای توجیه کردن اعمال بد خود بودم .اینگونه برای کارهایم دلیل می آوردم که  من فقط یک انسان هستم {و حق اشتباه دارم } یا سعی  می کردم که اشتباهاتم را به گردن دیگران بیندازم . برای مثال ، من دریکی از دبیرستانهای ناحیه ای شرکت کردم و شدیدا" تمایل داشتم که در آن مکان  حضور داشته باشم اما در آن دبیرستانی که انتخاب کرده بودم ، پذیرفته نشدم و این شدیدا" مرا آزار داد. بسیار عبوس شده بودم و تنها دلیلی که برای خودم می آوردم ، این بود که ، چون پدر و مادرم پول کافی نداشتند که برای من بفرستند، در آن مدرسه پذیرفته نشدم . من واقعا" لحظات بدی را راجع به این موضوع برای خانواده ام به وجودآوردم . اگر این اتفاق را به یاد آورده بودم و کمی بیشتر راجع به آن فکر می کردم یا می نوشتم ، قادر بودم که خیلی خوب در عقایدم راجع به بخششها حرکت کنم . من تنها به خانواده و والدینم آسیب نرسانده بودم ، بلکه به خودم  هم خسارت وارد کردم . اشتیاق من برای باز کردن ذهن و قلبم برای این است که این کارها و تعبیر اعمالم را که خسارت آور هستند. اصلاح کنم و از تکرار و وقوع مجدد آنها به آسانی جلوگیری کنم .

هر زمانی که من به دیگران خساراتی وارد کرده ام ، به خودم هم آسیب زده ام ، زیرا که واقعا" نمی خواهم لحظات سختی را برای دیگران فراهم کنم . وقتی کارهایی را انجام نمی دهم و مطمئن هستم که باید انجام شوند، یا زمانی که در بخشیدن خود شکست خورده ام ، خویش را دچار درد و رنج کرده ام . برای رشد کردن به عنوان یک انسان ، من باید خواهان جبران خسارت از خودم هم باشم.

متن قدم نهم الاتین


" به طور مستقیم در هرجا که امکان داشت از افراد فوق جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که انجام آن زیان مجددی برایشان و یا دیگران وارد کند".


قبل از اینکه قدم 9 راشروع کنیم  باید اول مطمئن شویم  که قدم 8 را کامل فهمیده ایم  و مورد استفاده  قرار داده ایم .

آیا لیست کسانی را که  به آنها آسیب زده ایم ، تهیه کرده ایم؟ آیا درصدد ...جبران خسارت برآمده ایم؟

 

(1) این قدم چه طور به ما کمک می کند تا از احساس گناه خلاص شویم و رهایی یابیم ؟

 

(2) عبارت " جبران خسارت مستقیم " به چه معنایی است ؟

 

(3) اگر مابه آن طریقی که فکر می کردیم ، صحیح است جبران خسارت کردیم ، اما عکس العمل {طرف مقابل} خصمانه و خشن بود و یا اینکه آن شخص تلاش ما را  برای جبران کردن نپذیرفت چه کار باید بکنیم ؟ {عکس العمل ما در مقابل رفتار آنها چگونه باید باشد ؟}

 

(4) ما چطور می توانیم از آن دسته از افرادی که فکر می کنیم ، اگر آن موضوع دوباره برایشان تکرارشود {و به خاطر شان بیاید} واقعا" ناراحت و دگرکون می شوند ، جبران خسارت کنیم ؟ آیا باید با آنها طرز برخورد متفاوت باشد؟

 

(5) چطور می توانیم از افرادی که دیگر به آنها دسترسی نداریم ، جبران خسارت کنیم ؟ آیا می توانیم  کارهایی خوب و مناسب برای بازماندگان آنها انجام دهیم ؟

 

(6)  ما چطور از خودمان جبران خسارت می کنیم ؟

 

(7)  چطور می توانیم خودمان را برای فرصتهای که اگر قبلا" پیش می آمد ولی به دلیل غرق شدن در مشکلاتمان و گرفتاریهایمان از آنهامی کذاشتیم {و آنها را از دست می دادیم } آماده شویم ؟

 

(8)  آیا زمانی که با عباراتی همچون "در انتظار فرصت بهتری هستم" به توجیه کردن کارهایمان می پردازیم ، مچ خود را می گیریم ؟ آیا به این دلیل که می ترسیم ، در کارهای خودمان درنگ کرده و دست به دست می دهیم ؟ چطور می توانیم  بر ترسهایمان غلبه کنیم ؟

(9)  بعضی از شرایط و موقعیتهایی که ممکن است جبران  خسارت مستقیم سبب آزاردیگران شود ، چه هستند ؟

قدم 9 به قضاوت خوب ، زمان سنجی مناسب ، اشتیاق و احتیاط نیاز دارد. عبارت " من متاسفم " تنها یکی از راههای رسیدن به این قدم است.

افرادی وجود خواهند داشت که ما می توانیم  از آنها ، تنها یک جبران خسارت جزئی به عمل بیاوریم ، مرور مجدد و بی پرده آن شرایط ممکن است به آنها بیشتر آسیب بزند تا اینکه برایشان خوب باشد. موقعیتهایی وجود خواهد داشت که به نظر می رسد، بهتر باشد این عمل {جبران خسارت } کمی به عقب بیفتد و در آن تاخیری وجود داشته باشد. به عبارت دیگر اصلا" ممکن است عاقلانه تر باشد که هیچگاه آن موضوع مطرح نگردد و بار دیگر باز نشود.

 

 

 

" عکس العملهای شخصی "

مدت زیادی من با این تصور که " این قدم مرا اذیت خواهد کرد. اینکه بخواهم از دیگران جبران خسارت کنم آسیب می بینم و ……." از کار کردن بر روی این قدم دوری می کردم ، بنابر این آنرا انجام نمی دادم . اکنون من  می دانم  که اگر از کسی  جبران خسارت کردم او ممکن است که تصورات و فکرهای زیادی راجع به من داشته باشد، ولی وقتی با او هستم احساس خیلی بهتری خواهم داشت.

خیلی اوقات ، وسوسه می شوم که از آشفتگی و اضطراب وخجالت اینکه بخواهم به طور مستقیم جبران خسارت کنم ، دوری و اجتناب کنم و به روشهای غیر مستقیم جبران خسارت نمایم . من مجبور هستم که انگیزه هایم را قبل از اینکه تصمیم بگیرم چطور می خواهم جبران خسارت  کنم ، پیدا کنم . از خود می پرسم ، آیا من از معذرت خواهی اجتناب می کنم ، زیرا اینگونه برایم بهتر است ، یا اینکه آیا من از اینکار اجتناب می کنم چون تصور می کنم این برای دیگران بهتر است که از آنها به روش دیگری جبران خسارت کنم . این مهم نیست که عذرخواهی من از طرف دیگران پذیرفته شود یا نه . تا زمانیکه من تلاشم را کرده ام ، وظیفه خود را انجام داده ام .

این قدم کمک می کند که اخرین اثرات احساس گناه در مورد گذشته من ، از بین برود و پاک شود. اکنون می توانم روی زندگیم ، درحال حاضر ، تمرکز کنم .

چندین ماه بود که جبران خسارت از یک فرد به خصوص را به تاخیر می انداختم و آن را به بعد موکول می کردم . یک شب در حال فکر کردن به این بودم که چطور باید جبران خسارت کنم ، همان زمان یک شخص گرفتار جلوی تدرخانه من ایستاد. این یک اتفاق غیر منتظره بود. این نشانه را گرفتم و جبران خسارت کردم

متن قدم دهم الاتین


" به تهیه تراز نامه شخصی خود ادامه دادیم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم ."


این قدم ، ادامه جریانی است که در قدم 4 شروع شد آگاهی راجع به آنچه که انجام می دهیم ، و به دست آوردن مقیاسی درست و صحیح بدون هیچ درنگ و تعللی ، به جای اینکه اجازه دهیم تا احساس گناه به درون ما... راه یابد و افزایش یابد. از آنجائیکه 2 قدم از قدمهای دوازده گانه به تهیه ترازنامه شخصی اختصاص داده شده است ، باید متوجه شویم که ما نمی توانیم بدون تصحیح کردن اعمال اشتباهمان رشدکنیم.

احساسات و عادتهای قدیمی از راههای مختلفی می توانند به درون ما برگردند. ما ممکن است احساس کنیم به رنجشهای خودمان از دیگران مسلط شدیم { یعنی آنها را حل کرده ایم } ولی ممکن است دوباره در ترازنامه اخلاقی خود به آنها برخورد کنیم .

 

(1)  این قدم از ابتدای شروع چطور از خودخواهی جلوگیری می کند؟

 

(2)  به چه دلیل کار کردن این قدم ضروری است؟

 

(3)  آیا عقیده خوبی است که این کار را {تهیه تراز نامه شخصی } هر روز دریک زمان معین (دریک ساعت معین هرروز) انجام دهیم ؟ چرا؟

 

(4)  اگر بعد از مدتی ، لیستی از عیبها و نقائصی را پیدا کردیم که مشابه هستند ( ودرحال تکرار هستند) این موضوع ، چه چیزی به ما می گوید؟ ما چه اقدامی می توانیم راجع به آن انجام دهیم ؟

 

(5)  این قدم می گوید: "…. درصورت قصور بلافاصله بدان اقرار کردیم ." چه ضرورتی دارد که مدت زیادی نگذرد قبل از اینکه کار دیگری انجام دهیم .

 

(6)  ما چرا نباید فقط بر روی عیبها و نقائص اخلاقیمان تمرکز کنیم ؟ چطور می توانیم با شناختن و تائید خصوصیات خوبمان و پیشرفتهائی که در اعمال و طرز برخوردهایمان داشته ایم به خود کمک کینم ؟

 

(7)  آیا ما باید راهنماهای مخصوصی برای صحبت کردن راجع به ترازنامه خود داشته باشیم؟ کاغذهای مخصوص برای نوشتن ترازنامه چطور؟  فهرستی از عیبها ونقائصمان هم لازم است ؟ دیگران چطور؟

 

(8)  ما چرا باید علاوه بر رفتارهایمان ، افکار و حالات و طرز برخوردهایمان را نیز مرور کنیم ؟

 

(9)  این قدم چگونه به باز شدن افکار و اذهان ما کمک می کند ؟

قدم 10 رشد پیوسته ما ، در برنامه و همچنین آنچه را که برای تمرین کردن این اصول در همه کارهایمان یادگرفته ایم ، تامین و ضمانت می کند.

همینطور که به تهیه ترازنامه شخصی ادامه می دهیم ، نقائصی را پیدا خواهیم کرد که بیشترین مشکلات را برای ما فراهم می کنند. همچنین درخواهیم یافت که تقریبا" آنهائی ( آن نقائصی ) را که سخت بر روی آنها کار کرده ایم ، از بین برده ایم و برطرف نموده ایم . اقرار بی درنگ و بلا فاصله ، در زمانی که اشتباهی کردهایم یکی از تمرینهای مداوم برای رسیدن به فروتنی و تواضع می باشد. اگر ما این قدم را هرروز در زندگیمان به کار ببریم ، به یک آسودگی خاطر و آراش دست خواهیم یافت زیرا که قادر خواهیم بود که ببینیم این ما هستیم که شرایط و جریانات ( زندگی ) را می سازیم . {اما} هنوز ما از خودمان خشنود نخواهیم بود ، زیرا که همیشه نقائص جدید و حتی تعداد ی از نقائص قدیمیان را پیدا می کنیم که در آن زمان برایمان پیش می آید. آن زمان که به یک بینش و بصیرت درونی دست یابیم و از اینکه اشتباه کنیم ، نترسیم ، احساس با ارزش بودن خواهیم داشت { و این حس درون ما افزایش خواهد یافت }.

 

 

 

" عکس العملهای شخصی "

شب هنگام ، زمانی که به رختخوابم می روم ، فقط دراز می کشم و سعی می کنم به آنچه که در طول آن روز انجام داده ام ، گفته ام و فکر کرده ام ، بیندیشم .

من همیشه می توانم چیزهای زیادی را ببینم که آرزو داشتم ، ای کاش آنها را انجام نداده بودم، و هنگامی که آنها را انجام نداده بودم ، و هنگامی که آنها را انجام می دادم ، می دانستم که اشتباه هستند ، اما در هرحال به انجام آنها مبادرت می ورزیدم و آنها را انجام می دادم. تعدادی از آنها را که خیلی اشتباه هستند { و وضعیت وخیم تری نسبت به بقیه دارند } را در نظر می گیرم و روز بعد سعی می کنم که دیگر آنها را تکرار نکنم ، من فقط روی این موضوع تمرکز می کنم که آن کارهای به خصوص را انجام ندهم . سپس شب بعدش دقتی بیشتری بخرج می دهم و فقط سعی می کنم که همانطور ادامه دهم.

زندگی من در دستان خداوند است ، اما من خدا نیستم . من انتظار دارم که اشتباهاتی را انجام دهم . به خدا تکیه می کنم تا به من کمک کند و کمبودهای اخلاقی مرا برطرف سازد.

من قدم10 را هرشب قبلا" از اینکه به رختخواب بروم کار می کنم. از دیدن جریانات زندگیم و همچنین مراقبتهایی که در مورد نقائصم دارم ، لذت می برم . اگر روز خوبی داشتم ، از نیروی برترم می خواهم که در طول روز بعد هم ، همینطور به من کمک کند. اگر روز بدی بود، از خدا می خواهم که این توانایی را داشته باشم که روز بعد {فردا } بهتر عمل کنم .

من در انتهای هر روز این سوالات را از خودم می پرسم :

آیا امروزکسی را خوشحال کرده ام ؟

آیا امروز جمله محبت آمیز ویا کار مهربانانه ای انجام داده ام ؟

آیا امروز کسی را تشویق کرده ام ؟

آیا امروز وقتم را هدر داده ام ؟

متن قدم یازدهم الاتین


از راه دعا و نیایش کوشیدیم به پروردگاری که خود درک می کردیم نزدیکتر شویم و فقط طالب آگاهی از خواست او برای خود و قدرت اجرایش شدیم.


ما ممکن است فکر کنیم که نماز خواندن و دعا کردن فقط از حفظ کردن یک سری کلمات است که به خاطر سپرده ایم  و یا اینکه ممکن است تصورکنیم فقط راهی برای درخواست کردن چیزهایی از خداوند است . قدم یازده می گوید که نماز خواندن و دعا کردن بهترین راهی است که می توانیم بفهمیم خداوند از ما می خواهد که چه کار کنیم. به این معنا که... مجبور هستیم ، راجع به مشکلاتمان فکر کنیم و دوباره آنها با خدای خودمان صحبت کنیم . به این معنا که مجبور هستیم درباره خداوند فکر کینم ،و سعی کنیم که بینش و بصیرت جدیدمان را در زندگی روزمره به کار ببریم .

 

(1) دعا چیست ؟ نیایش به چه معنایی است ؟ ما چطور می توانیم طریقه دعا کردن و نیایش خود را بهتر کنیم تا احساس نزدیکی بیشتری با نیروی برترمان داشته باشیم ؟

بپذیریم  ما باید ایمان بیاوریم هر آنچه خداوند ازما می خواهد که انجام دهیم ، خودش هم توان و نیروی انجام آن را به ما می دهد.

 

 

 

" عکس العملهای شخصی "

وقتی برحسب عادت شبها دعا می کردم ، از خدا می خواستم که به من یک دوچرخه ، یک قلاب ماهیگیری  این چیز و آن چیز و خیلی چیزها بدهد. امامن برای چیزهایی که مناسب نبودند دعا می کردم . به خواست خداوند توجهی نمی کردم. این چیزی بود که خواست من بود و من نسبت به آن علاقمند بودم، چیزهایی که بیشترین تفریح را داشتند برایم مهمترین  بودند. اما حالا من به شیوه ای متفاوت دعا می کنم ، و خداوند اشتیاقی به  من داده است که کارهایی را انجام دهم که هرگز فکر نمی کردم توانایی انجام آنها را داشته باشم کارهایی همچون جبران خسارت کردن و یا صحبت کردن در جمع ها و گروهها .

این به نظر سخت می آید که بخواهم راجع به نیروی برترم فکر کنم برای راهنمایی هایش و نزدیک شدن بیشتر به او ، بیشتر دعا کنم . من ( بیش از این ) او را مایه هیبت و ترس و وحشت می دانستم و حال براین باورم که او همچون یک دوست برای من است. هنگامی که با او صحبت می کنم ، می دانم که به  حرفهایم گوش می کند. این به من اعتماد و دلگرمی زیادی می بخشد زیرا که می دانم ، هرگز تنهانیستم .

خداوند بهترین دوست من است . اگر به او اجازه دهم ، همیشه وهمه جا ، حاضر و آماده برای کمک کردن به من است . هر روز قبل از هرچیزی ،اول صبح ، با او صحبت می کنم و هرروز چند ساعتی را در جایی آرام برای با او بودن صرف می کنم. او می داند که چه چیزی برای من بهترین است وسعی می کنم که آنها راپیدا کنم و بفهمم ، آنها چه هستند .

خداوند نقش بسیار مهمی را در زندگی من ایفا میکند. قبلا" من فقط احساس می کردم که خدا هست . این مهم است ! بتازگی ، من به این شناخت رسیده ام که او را همچون یک خدای عشق { که فقط به خودم تعلق دارد } بشناسم و درک کنم . سعی می کنم ارتباطم را با او گسترش دهم من با خداوند صحبت می کنم ، او هم متقابلا" با من سخن می گوید.

ما زمان های خوبی را با هم سپری می کنم ، به غیر از زمانی که سعی می کنم در کاری اختیار همه چیز را خودم بگیرم و بخواهم  که آنرا تمام و کمال انجام دهم ، زیرا که آدمی سرسخت و کله شق هستم .

من واقعا" ارتباطم را با خداوند – خدایی که خودم درک کرده بودم ، نه آن خدایی که دیگران می گفتند، بهبود بخشیدم . نه خدایی که در نوشته ها مکتوب است ، بلکه خدایی که به من کمک می کند تا در میان مشکلاتم ساخته شوم وبه من ، زمانی که مشکلی پیدا کرده ام ، راه را نشان می دهد. خدایی که می توانم مشکلاتم را به او بسپارم، خدایی که به من احساس خوبی می دهد، زمانی که به اطرافم نگاه می کنم و همه چیزهای زیبایی را که او برایمان قرار داده می نگرم . " این " خدایی است که من می شناسم و " این " خدایی است که میتوانم  در زمان مشکلاتم روی او حساب کنم.

متن قدم دوازدهم الاتین


با بیداری معنوی حاصل از برداشتن این قدمها ، سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم واین اصول را در تمامی موارد زندگی خود به اجرا درآوریم .


وقتی که آگاهی و هشیاری جدیدی به دست آوریم ، می خواهیم آن را با دیگران تقسیم کنیم . مطمئنا" همه ما دوست خواهیم داشت که دیگر با قدم دوازدهم انسان موفق باشم ، اماخیلی اوقات افراد تازه وارد از جلسات فرزندان الکلی ها دوری می کنند و... روی بر می گردانند.

این هرگز به معنی قصور و کوتاهی ما ویا هدر دادن وقت نبوده است. این قدم می گویدذ : " ماسعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم و ……تمرین کردیم همه این اصول را در تمام موارد زندگی خود به اجرا درآوریم " جلسات فرزندان الکلی ها خیلی بیشتر از رفتن به یک جلسه {تنها همین موضوع } است . این جلسات یک قسمت مهم از زندگی ما است .

(1)  منظور از "بیداری معنوی " چیست ؟ سعی کنید هوشیاری و آگاهی راجانشین بیداری کنید. این هوشیاری چطور حالات و طرز برخوردهای شمارا نسبت به خداوند تغییر می دهد؟ نسبت به خودمان چگونه تغییر می دهد؟ نسبت به دیگران چطور؟

 

(2) این گفت را تفسیر کنید { توضیح دهید }: " شما نمی توانید آنچه را که به دست آورده اید ، از دست بدهید "؟

 

(3)  ما به چه روشها یی می توانیم این پیام را به دیگران برسانیم ؟

 

(4)    برای کار کردن و برداشتن این قدم ،  شرکت فعالانه و موثر در جلسات ، باید چگون باشد؟

 

(5)  چند تا از روشهای مخصوصی که ما می توانیم اصول جلسات فرزندان الکلی ها را در همه کارهایمان پیاده کنیم ، چیستند؟ و قدمها ، شعارها و دعای آرامش راچطور می توانیم در زندگی روزانه خود به کار ببریم ؟

 

(6) گاهی اوقات احساس می کنیم که تمرین اصول جلسات فرزندان الکلی ها کاری مشکل است . این احساس مخصوصا" چه زمانهایی اتفاق می افتد؟ در شرایط و موقعیتهای جدید؟ درخانه ؟ با دیگران ؟ شما فکر می کنید که چرا این اتفاق می افتد ؟

در زمان قدم دوازدهم ما می توانیم این کارها را برای دیگران انجام دهیم :

- بردن یک تازه وارد به اولین جلسه او .

- پیشنهاد گرفتن کمک اگر مورد نیاز باشد.

- رد وبدل کردن شماره تلفنهایمان ( البته نه شماره دیگران بدون اینکه اول از آنها اجازه بگیریم ) دعوت از یک تازه وارد بین جلسات برای نشان دادن اینکه ما واقعا" علاقمند هستیم وتوجه داریم.

اما بهترین راه برای به کار بردن قدم دوازدهم ، تمرین کردن اصول برنامه در همه کارهایمان است بدان وسیله خودمان به انسانهایی شاد تبدیل می شویم و نمونه خوبی برای دیگران می شویم که بخواهند دنباله رو و پیرو ما باشند.

 

 

 

" عکس العملهای شخصی "

من سالهای زیادی سعی کردم که این اصول را در همه کارهایم پیاده کنم ، من از کلاس انگلیسی متنفر بودم وبه زحمت نمره قبولی میگرفتم .

این موضوع مادرم را بسیار ناراحت می کرد، خودم هم دوست نداشتم که نمره بدی بگیرم . هنگامی که به جلسات فرزندان الکلی ها رفتم تصمیم گرفتم که از نیروی برترم برای کمک درخواست کنم ، سخت تلاش کردم و نمره خوبی گرفتم .

من نمی توانم بگویم که به انسانهای زیادی کمک کرده ام .

برای اولین بار در زندگیم ،از خداوند خواستم که وارد زندگی من شود. من تغییر کردم ، برادرم را در آغوش گرفتم و به او گفتم که دوستش دارم . این موضوع ، بار بسیار بزرگی را از روی شانه هایم برداشت و بسیار راحت شدم. اما این " ستاره درخشان  پرچم" و همه نورهایی که من فکر می کردم خواهند بود، نبود.

در اولین کنفرانسم درباره اینکه قسمتی از وجود خدا باشیم ، صحبت کردم من چندین بار متوجه شدم که چنین اتفاقی برای من رخ داده است.

{و حس کردم که جزیی از وجود خداوند هستم } زیراکه من  هنوز قدم دوازدهم راکار نکرده بودم. و نمی دانستم که تصمیم دارم چه بگویم ، به خصوص در طول یک تجربه .

یکی از اعضای جلسات فرزندان الکلی ها که چندین ماه بود در برنامه حضور نداشت می گفت که آسوده و رها شده است. من دعا کردم که به هر طریق ،  کلمات درست را پیدا کنم . و توانستم آن خانم را متقاعد کنم او آنجایی باشد که هست و اینکه او به جلسات فرزندان الکلی ها نیاز دارد. نمی دانم – نه ، میدانم ، که این کلمات از کجا آمده اند .  آنها از درون من نیامده بودند، زیرا که من قبل از این که به اینجا(جلسات فرزندان الکلی ها) بیایم. هیچکدام از این افکار را نداشتم .

این احساس عجیبی بود که بدانی تو جزئی از وجود خداوند هستی.

مهمترین چیزی که من در  این برنامه پیدا کردم ، جدا از چیزهایی که درباره خودم آموختم ، انتقال این پیام به دیگران می باشد. هرگز آن زمان را که بدون هیچ کمکی درحال غرق شدن بودی فراموش نکن. بعد از اینکه تو به این جلسات آمدی و مفهوم آن را گرفتم، خوشحال هستی و مشکلات تو ، آنچنان هم که فکر می کنی بد به نظر نمی رسد، این آسان است که فراموش کنی که بیرون از این جلسات افرادی هستند که هنوز در رنج به سر می برند. آن افراد را فراموش نکن . آن افرادی را که در این برنامه بودند  و نسبتا" خوشحال بیرون رفتند و این خوشحالی را به تو نیز دادند فراموش نکن برو و این خوشحالی را با دیگران تقسیم کن . این به خوشحالی خودت هم کمک می کند. هنگامی که تو با دیگران راجع به اینکه جلسات فرزندان الکلی ها چطور باید کار کند صحبت می کنی ، خودت هم متوجه می شوی که این برنامه چطور باید کار کند.

راههای بسیار ، بسیار زیادی وجود دارد که می توانید این پیام را به دیگران برسانید و این برنامه را با آنها تقسیم کنید ،و اگر احساس کردید که دوست ندارید برخیزید و به صحبت کردن بپردازید تنها می توانید بالبخند و گفتن اینکه " سلام ، من خوشحالم از اینکه شما اینجا  هستید " این کار را انجام دهید. این به شما کمک می کند و این احساس را به افراد می دهد که رابطه محکمی بین آنها ساخته شود.

مدت زمان زیادی بود که من در جلسات می نشستم بدون اینکه چیزی بگویم  ،من فقط در آن جلسا ت شرکت می کردم . انسان ها در این برنامه همچون یک اسفنج خیس هستند ( در دانش این جلسات ) هنگامی  که به اندازه کافی خیس شدند، شما می توانید آنها را فشار دهید و چیزهایی را به شما خواهند داد. وقتی آنها به اندازه کافی خیس شدند ( به این معنا که به اندازه کافی از برنامه اغنا شدند) آنگاه مجبور هستید چیزهایی را آشکار کنند. آنها مجبور هستند که اینها را با دیگران تقسیم کنند، قبل از اینکه بتوانند به چیزهای جدیدی دست یابند و بیشتر رشد کنند.

قدمها ، تمام زندگی من را تحت تاثیر قرار دادن ، آنها به من ایمان و اعتقاد، امیدواری، عشق در زمانی که ترس ، ناامیدی و تلخی رابه یکباره احساس کردم داده اند.

من سعی کرده ام که این پیام را به روشهای مختلفی به دیگران برسانم . با صحبت کردن درانجمنهای مدارس ، با نوشتن مقالات ، با صحبت کردن به صورت خصوصی با مشاوران و بقیه افرادی که مشتاق و علاقمند هستند و از همه ساده تر با " تبدیل شدن به انسانی بهتر " من فکر می کنم رساندن پیام به دیگر اعضا ی جلسات فرزندان الکلی ها هم مهم است.

رساندن پیام یک شانس و یک فرصت است برای گفتن " متشکرم " به جلسات فرزندان الکلی ها . من خودم ،شخصا" سعی میکنم به تازه واردانی که وارد گروهمان می شوند سلام و درود بگویم و به آنها خوشامد بگویم. ِیک موضوع قشنگ راجع به برنامه ما این است  که این برنامه از هیچ  کس نمی خواهد  تمام و کمال باشد، اما می خواهد سعی و تلاش را ادامه دهد. به این دلیل است که ما می توانیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم .

می دانید که ناراتین ...

این برنامه برای نوجوانانی است که یکی از اعضای خانواده و یا دوستان و بستگان نزدیکشان به بیماری اعتیاد مبتلا شده و زندگی آنان تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته است .

جلسات ناراتین مخصوص نوجوانان 13 تا 19 ساله می باشد .

پدرم !

مادرم !

معتادان از نظر ذهنی معنوی و جسمی از بیماری اعتیاد آسیب می بینند . خوب حدس بزنید دیگر از چه چیزهایی آسیب می بینند ؟ می دانید چقدر والدین به سن ویا بلوغ فرزندانشان بی توجه می شوند ؟

من همیشه عادت داشتم احساساتم را پنهان کنم در حالی که پنهانی می گریستم تظاهر می کردم که ناراحت نیستم .

ناراتین به من عشق و امید دادو احساس این که دیگر تنها نیستم ...

می دانید که ناراتین ...

* برای بچه هایی شبیه من است که تحت تاثیر اعتیاد دیگران قرار گرفته اند .

* مکان امنی برای من است که می توانم مشارکت کنم و از خودم حرف بزنم .

* به من کمک می کند تا بیماری خانوادگی اعتیاد را بشناسم .

* جایی است که یاد می گیریم که احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم .

* من را تشویق می کند که جای واکنش نشان دادن نگرشم را تغییر دهم .

* به من شهامت می دهد که با عشق رها کنم .

امیدوارم این توضیحات تصویر روشنی از اهمیت ناراتین در زندگی ام نشان دهد .

در حقیقت فقط می خواهم به شما بگویم که به ناراتین نیاز دارم .

 

مشارکت یکی از اعضای ناراتین"1"

من قبل از این که به ناراتین بیایم از پدرم نفرت داشتم و اصلا نمی توانستم او را دوست بدارم . از اعتیاد او بیزار بودم و فکر می کردم پدرم مسبب تمام مشکلاتی است که ما داریم . اگر می خواست با من جایی بیاید دوست نداشتم با او بروم . از دیدن چهره اش حالم بد می شد و از این که دیگران و مخصوصا دوستانم بدانند او پدر من است می ترسیدم . خجالت می کشیدم بگویم او پدر من است . حتی خودم را هم دوست نداشتم و از همه چیز متنفر و بیزار بودم . گاهی به سرم می زد خودم را بکشم . همیشه خشمگین و بهانه جو بودم و با همه دعوا داشتم و از آرامش در زندگی من خبری نبود ......

اما ناراتین زندگی مرا عوض کرد . من نگاهی تازه پیدا کردم . فهمیدم اعتیاد یک بیماری است و پدرم مرا دوست دارد اما بلد نیست با من چگونه باید رفتار کند . من یاد گرفتم که دیگران را دوست داشته باشم و به جای تمرکز روی دیگران روی خودم تمرکز داشته باشم و خودم را دوست بدارم و مراقبت از خودم را یاد گرفتم .

اکنون دوستان تازه ای پیدا کرده ام که همسن و سال من هستند و مشکلاتی شبیه من دارند . ناراتین مکان امن من است و من راحت مشکلات خودم را با دیگر دوستانم در میان می گذارم و دارم یاد می گیرم با نگاهی زیبا به زندگی نگاه کنم .

از نیروی برترم سپاسگزارم که ناراتین را پیش پای من گذاشت . از این که من انتخاب شده ام خوشحالم و از حامی مهربانم که صادقانه به حرف های من گوش می دهد و تجربه اش را در اختیارم می گذارد تشکر می کنم .

مشارکت یکی از اعضای ناراتین"2"

از NA و نارانان و ناراتین متشکرم
امروز تمام خانواده من برنامه ای هستند برای همین دیگر از آن دعواهای گذشته در خانه خبری نیست . دیگر شاهد فحش های رکیک پدرم به مادرم نیستم و مجبور نیستم شاهد کتک کاری آن ها باشم . پدرم به جلسات NA میرود و نزدیک دو سال است که پاک میباشد مادرم هم که از اعتیاد پدرم صدمات بسیاری دیده بود و دچار بیماری افسردگی شده بود به جلسات نارانان میرود او هم دارد قدم کار میکند و از نظر روحی خیلی بهتر شده است . حالا ما یاد گرفته ایم که پذیرش خود را داشته باشیم وهم پذیرش دیگر افراد خانواده را ...
من هم 14 سالم میباشد و الان نزدیک یک سال است که به جلسات ناراتین میروم و خواهرم هم که دو سال از من بزرگتر است او هم به ناراتین میرود .
خدا را سپاسگزارم که اکنون من و خواهرم هم مانند پدر و مادر برای خود جای امنی داریم که میتوانیم در کنار دیگر دوستانمان درباره ی مشکلاتمان مشارکت کنیم و یاد بگیریم که خودمان را دوست داشته باشیم و با توانائی های خود آشنا شویم .
من از NA و نارانان و ناراتین سپاسگزارم که آرامش را به خانواده ما آورده است .

مشارکت یکی از اعضای ناراتین"3"

من تازه به ناراتین آمده ام ولی امیدوارم همچنان که پدرم با شرکت در جلسات NA یاد گرفت چگونه پاک ماندن را تجربه کند و با شرکت مادرم در جلسات نارانان مشگلات خانواده ما کمتر شده است من هم با کار کردن قدم های دوازده گانه مانند آن ها بتوانم به آرامش برسم و شهامت روبرو شدن با مشکلاتم را پیدا کنم و بر ترس هایم غلبه کنم و اعتماد به نفس از دست رفته ام را دوباره به دست بیاورم .

مشارکت یکی از اعضای ناراتین"4"

همیشه در مدرسه مواظب بودم که مبادا کار خطایی از من سر بزند و پدرم را بخواهند . از آمدن پدرم به مدرسه وحشت داشتم . نکند بچه ها او را ببینند و بفهمند که پدر من معتاد است ! برای همین به زور خودم را کنترل میکردم تا اتفاقی نیفتد . من اعتیاد پدر و شرایط خانوادگی ام را از همه پنهان میکردم . پدر من اصلا نمیدانست که من کلاس چندم هستم و چند سالمه ! از اینکه بچه ها به در خانه مان بیایند وحشت داشتم . من سال های زیادی را با این وحشت سپری کردم . ماسک میزدم و خودم را پیش همه خوشحال و خوشبخت نشان میدادم و همه مشکلاتم را درون خودم میریختم . کسی نمیدانست من چقدر تنها و غمگین هستم . در ظاهر مبخندیدم ولی پر از گریه بودم و کسی درد مرا نمیفهمید ... میترسیدم بچه ها مرا بخاطر اعتیاد پدرم مسخره کنند .

 

و سال ها با ترس و تنهایی گذشت ...

چند ماه پیش مادرم در رابطه با ناراتین با من صحبت کرد . ترس داشتم بروم تا اینکه دل را به دریا زدم ویک روز به جلسه 5شنبه فدک رفتم ...

اکنون دیگر مانند گذشته نمیترسم . اعتیاد پدرم به من ربطی ندارد . من باید زندگی خودم را داشته با شم . من در ناراتین با شجاعت اعلام میکنم که پدر من یک معتاد است واز دوران سختی که داشتم و ترس هایم و ... با بچه ها مشارکت میکنم بدون اینکه کسی مرا قضاوت کند و از بچه ها میخواهم که دعا کنند تا پدر من هم پاک شود ...

ناراتین خانه ی امن من است . من ناراتین را دوست دارم زیرا کمک کرد تا من بتوانم بدون ماسک زندگی کنم و پذیرای شرایط خود باشم .

مشارکت یکی از اعضای ناراتین"5"

من می توانم صداقت داشته باشم .....

مادر من معتاد است . برخی اوقات اگر او عصبانی بلشدما به خانه نمی رویم . ما بهانه ای می گیریم و به کتابخانه و یا جای دیگری می رویم . من رفتن به ناراتین را دوست دارم چون که می توانم از مشکلات خود صحبت کنم و صادق باشم . من می دانم که ناراتین برای من است .

من دوستان جدیدی دارم .....

من قبل از این که به ناراتین بروم هرگز دوستی نداشتم . حامی جلسه چیزی را برایم خواند که می گفت : ما به زودی دوستان جدیدی خواهیم داشت و بخشی از یک گروه خواهیم بود . من آمدن به جلسات ناراتین و بودن با دوستان جدیدم را دوست دارم . این خیلی عالی است که من بخشی از یک گروه هستم .

من تغییر کرده ام .....

من دیگر مثل قبل نیستم . من می توانم به نوچوانان دیگر گوش دهم . دیگر فکر نمی کنم که آن ها احمق هستند . اگر آن ها ایده خوبی داشته باشند به آن ها می گویم خیلی خوب است . من سعی می کنم با پدر و مادرم هم رفتار خوبی داشته باشم .

من تقصیری ندارم .....

قبل از این که من به ناراتین بیایم همیشه با دیگران رفتار تندی داشتم اما بیشتر با خودم اینطور بودم . من خودم را به خاطر آن که پدرم دیگر به خانه نمی آمد سرزنش می کردم . دلم برایش تنگ می شد و می خواستم همه چیز آن طور که قبلا بود باشد . با رفتن به جلسات ناراتین احساس متفاوتی پیدا کردم . آن ها به من کمک کردند که بفهمم من تقصیری ندارم .

من تنها بودن را دوست ندارم .....

من ناراتین را به خاطر آن دوست دارم که به من می آموزد چگونه با مسائل بدون عصبانی شدن کنار بیایم . من پدر و مادرم را به هر حال دوست دارم و به آن ها احترام می گذارم . زمانی که من به بچه های دیگر در مورد  همان مشکلاتی که خودم داشتم گوش می کنم احساس می کنم که تنها نیستم .

من می توانم خوشحال باشم .....

من به خاطر مصرف مواد پدرم خیلی غمگین بودم . من زمانی که پدر و مادرم با هم بحث می کردند می ترسیدم . از زمانی که به ناراتین آمدم از این خوشحالم که آموختم این تقصیر من نیست . این برای من خوب است که خوشحال باشم حتی اگر پدر و مادرم اینطور نباشند .

فقط برای امروز .....

وقتی که برای اولین بار به ناراتین آمدم از همه چیز می ترسیدم . پس از گذراندن اولین جلسه دیگر ترسی نداشتم . من می توانم در مورد چیزهایی در ناراتین صحبت کنم که در خانه نمی توانم . فکر کردن من نسبت به مشکلات خانواده ام در مورد مواد مخدر سخت است . این مرا ناراحت می کند . سپس به خاطر می آورم که : { فقط برای امروز می توانم خوحال باشم } .

یک پیام :

من خوشحالم که مادرم مرا به ناراتین آورد . امیدوارم که والدین شما هم همین کار را بکنند .

این برنامه موثر است اگر که ما تلاش کنیم و ما مستحق آن هستیم

از مشارکت های آشنا"1"

بیماری وابستگی، بیماری مرموزی است، که فرد را در غرور، انکار و خودخواهی سرگردان می‌کند. امروز می‌دانم که زندگی گذشته‌ام زندگی نبود. من در اثر خودخواهی اجازه‌ی زندگی را از دیگران سلب کرده بودم و در همان‌حال هم سعی می‌کردم مشکلات دیگران را حل کنم. آنقدر غرق حل مسائل و رفع مشکلات دیگران بودم که خودم و نیازهایم را فراموش کرده و یا ندیده گرفته بودم. یکی از شاخصه‌های بیماری وابستگی، به‌نام تأییدطلبی در من به شدت فعال بود. برای پُرکردن خلاء آن، در زندگی دیگران مداخله می‌کردم و گدای یک مرسی بودم. رهایی از این وضعیت برایم بسیار مشکل و سخت شده بود. در گذشته فکر می‌کردم که مداخله در کارها و امور دیگران و سرپرستی از آن‌ها را امری مقدس و از روی مرام و معرفت می‌دانستم. امروز می‌دانم مداخله درکار و حل مسائل دیگران بدون خواست آن‌ها، فرصت و تمرین آموزش رفع مسائل و رفع مشکلات را از آن‌ها می‌گیرم. با مداخله در امور آن‌ها خودم بدون انرژی خواهم ماند. خداوند به اندازه‌ی تحمل هرکسی به او مسائل و مشکلات می‌دهد، تا آن‌ها را رفع و حل کند و یا شرایط را بپذیرد.
زندگی کن و بگذار زندگی کنند!

از مشارکت های آشنا"2"

امروز سعی می‌کنم در گروه بدون ترس از قضاوت دیگران، احساس خودم را به مشارکت بگذارم. سعی می‌کنم با صداقت از افکار و رفتارهای بیمارگونه که هر لحظه مرا رها نمی‌کنند را از خودم دور کنم. با توجه به اینکه مشارکن داوطلبانه است و هرگز تحت فشار دیگران نیستم، ولی ترس این ریشه‌ی بیماریم مرا دچار استرس کرده و می‌گوید: آیا می‌خواهی سخنرانی کنی؟ آیا سخنانت مورد توجه و تأیید دیگران خواهد بود؟ آیا دچار استرس نخواهی شد؟ بعداز حرف زدنت نظر دیگران برایت مهم نیست؟ آیا من هنوز تمایل دارم که اصول و نشریات برنامه را با سلیقه‌ی خودم تغییر دهم؟ می‌دانم که بدون رها کردن عادت، افکار و رفتارهی قدیمی و ترس‌های بی‌مورد که زاییده‌ی ذهن بیمارم است، قادر به ادامه‌ی زندگی نیستم. ترس از تأیید نشدن و توجه دیگران را جلب کردن از نوع بیماری وابستگی بسیار خطرناک است که باعث می‌شود دست به هرکاری بزنم تا مورد توجه قرار گیرم. می‌دانم تا وقتی می‌ترسم، خداوند از من دور است، چون کسانی که ترس ندارند و یا کمتر دارند، با خدا هستند.
هیچکسی مورد تأیید دیگران نمی‌باشد!

از مشارکت های آشنا"3"

اصول برنامه‌ی خودیاری قدم‌ها و دوستان بهبودی در مجموع، به‌صورت محوریت خداوند مرا در حل مسائل و رفع مشکلات و اداره‌ی امور زندگی مرا یاری می‌کنند. کمک و عشق این دوستان معنایی عمیق‌تر از شعار و تعارف دارد. در لحظات بحرانی مرا به صبر دعوت می‌کنند. وقتی مرا در آغوش می‌کشند در گوشم زمزمه‌ی مهربانی سر می‌دهند. مانند: زیاد سخت‌نگیر، مسئله زیاد مهم نیست، همه چیز قابل تحمل است، به خدا بسپار و خودت را رها کن.بیماریت را فراموش کن! می‌دانم زندگی همیشه در شادی و خواست من نیست. گاهی ترس و غرور و خودخواهی و انکار مرا دچار دردسر خواهد کرد. اصول برنامه و دوستان مرا برای روبه رو شدن با این شرایط آماده می‌کنند. امروز با اقرار به داشتن عجز و ناتوانی در مقابل وابستگی‌ها، زندگیم را به خداوند می‌سپارم. اراده و قدرت خداوند در قالب اصول برنامه و عشق دوستان مرا به سمت رُشد و تغییر و بهبود شرایط سوق می‌دهند، خداوند را شکر می‌کنم که مرا انتخاب کرد تا راه بهتر زیستن و با ارزش بودن را بیاموزم. گوش‌هایم را برای شنیدن پیام خداوند از دهان دوستان باز می‌گذارم.
همه چیز موقتی است، صبور باش و ببین!

از مشارکت های آشنا"4"

برای اوّلین بار با افرادی آشنا شده‌ام که وقتی از ترس‌ها و خلأهایم حرف می‌زنم، کاملاً منظور مرا درک می‌کنند و به‌آنها نمی‌خندند. این افراد تحت هیچ شرایطی مرا نصیحت یا مسخره نمی‌کنند. چون خودشان شرایطی مشابه‌ی شرایط من داشته‌اند. امروز آرامشم را پس از باز کردن سفره دل و مشارکت کردن درباره‌ی ترس‌ها و آینده‌ی مبهم صحبت کرده‌ام. امروز با شناخت اصول خودیاری متوجه شده‌ام اکثر این ترس‌ها واقعیت ندارند و تنها در ذهن بیمار من بزرگتر از اندازه‌ی طبیعی خودشان رُشد کرده و جلوه می‌کنند. وقتی از این ترس‌ها صحبت کردم انگار از طریق دهانم خارج شده و ناپدید شدند. گاهی این ترس‌ها در روابط عاطفی و اجتماعی و اقتصادی‌ و ابراز احساساتم مشکلاتی بزرگتر از حد را نشان داده و استرس آن را بروز می‌دهند. بیماری وابستگی ارتباط مستقیم با ترس‌های دوران کودکیم دارند و متوجه شده‌ام که نه اینکه ترس‌هایم از بین نرفته بودند، بلکه با بزرگتر شدنم آنها هم بزرگتر شده‌اند و تأثیرشان آنقدر روی من عمیق و بزرگ بود که دوست نداشتم، به خاطر دیدن خواب‌های ترسناک بخوابم و یا با کسی و چیزی در ارتباط باشم، که واقعیت‌ها را به یادم بیاورند.
جایی که ترس هست، خدا فراموش می‌شود


 

تجربه ها

من عضوی از ناراتین شدم تا ارتباطم با خانواده ام بهتر شود ...

 

از این که می دیدم آن ها در برنامه های جداگانه رشد می کنند وکم کم دعواهایشان پایان میگیرد حسودیم می شد .

من هنوز بد اخلاق بودم و می خواستم من هم خوشحال باشم .

از والدینم تشکر می کنم که من را به ناراتین هدایت کردند .

ناراتین به من آرامش را هدیه داد .

قبل از آن که به جلسه بروم نمی توانستم خشم و کینه ام را نسبت به دیگران مخصوصا به خانواده ام کنترل کنم اما اکنون یاد گرفتم به خاطر چیزهای کوچکی مثل : نوجوانی خنده و خانواده ای که از من مراقبت می کنند سپاسگزار باشم .

 

پدرم !

برای شما مینویسم چون آسان ترین راهی است که می توانم به شما بگویم { ناراتین } برای من چه معنایی دارد .

در آغاز احساس می کردم در این دنیا من تنها کسی هستم که چنین مشکلاتی داردپس شروع کردم به شنیدن حرف های ناراتینی ها به طوری که انگار آن ها حرف های من را می گویند .

اکنون به جلسه می روم نه فقط برای دیدن دوستانم بلکه جلسه می روم تا زندگی ام بهتر شود .

پدر جان از این که به من اجازه دادید تا به جلسات بروم از شما متشکرم .

حس می کنم رابطه من با شما هم بهتر شده است

باید های الاتین ...

باید های الاتین ...

1 _ بخاطر داشته باش که تو تنها فردی نیستی که والدین الکلی دارد .

2 _ کمک را در الاتین ، الانان و AA و دیگر گروههای محلی و انجمن های گروهی مربوط به الکلیسم جستجو کن

3 _ تا آنجا که می توانی در مورد " الکلیسم" یک بیماری خانوادگی بیاموز .

4 _ با خود و دیگران صادق "رو راست" باش .

5 _ مهارت هایت را در راههایی که مورد علاقه توست ، بکار ببر ..

6 _ در مقابل الکلیسم رفتاری عاقلانه را توسعه ببخش .

7 _ به خاطر داشته باش که نه تنها فرد الکلی "مصرف کننده" بلکه دیگر افراد خانواده نیز درگیری عاطفی با این بیماری دارند .

8 _ شخصی به جز بستگانت را پیدا کن که بتوانی به او اعتماد کنی ...

9 _ بیاموز که خود و دیگران را ببخشی ، تو با لج بازی تنها به خودت آسیب می رسانی .

10 _ توکلت را به خدا و نیروی برتر حفظ کن .

11 _ دانسته هایت را در مورد الاتین به دیگران انتقال بده .

12 _ به تهیه تراز نامه شخصی خودت بپرداز و اشتباهات خود را به یکنفر دیگر اقرار کن .....

 

نباید های الاتین ....
 
1 _ نباید کارهای شخص الکلی را پنهان کنی و مسئولیتی بیش از خودت را بر عهده بگیری ...

2 _ سعی نکن نوشیدن الکلی و مصرف را متوقف کنی . زیرا تو قادر به انجام آن نسیتی ...

3 _ با فردی که الکل می نوشد بحث نکن ...

4 _ مشروب یا مواد را مخفی نکن و یا آن را دور نریز . زیرا همیشه مقدار بیشتر وجود دارد .

5 _ ناراحت نشو ، وقتی فرد الکلی تو را مقصر مصرف خود می داند .

6 _ از الکل یا مواد مخدر به عنوان وسیله ایی برای فرار از وضعیت خانواده استفاده نکن .

7 _ محکوم نکن ، قضاوت نکن ، به خاطر داشته باش که اعتیاد و الکلیسم یک بیماری است ..

8 _ مشکلات والدین را اولین مسئله زندگی ات قرار نده .

9 _ توقع نداشته باش که همه مسائل یک شبه تغییر کنند .

10 _ توقع تغییراز هیچ کس به جز خودت را نداشته باش .

11 _ اجازه نده احساس ترحم به خودت در تو رشد کند ، این باعث نابودی ات می شود .

12 _ بیش از حد در مقابل مشکلات الکی واکنش نشان نده ...

فقط برای امروز الاتین

فقط برای امروز من کنترلم را از دست نخواهم داد . سعی میکنم با خواهر و برادرم کنار بیایم .
 با والدینم جر و بحث نکرده و جواب آنها را نخواهم داد .
 فقط برای امروز سعی میکنم تا همگام با درس ها و تکالیف مدرسه ام پیش بروم  . و نخواهم گذاشت عاملی در مسئولیت من که "بهتر شدن"است .مداخله کند .
 فقط برای امروز ، تلاش خواهم کرد خودم تصمیم بگیرم و به دیگر جوانان اجازه مداخله در افکار و احساساتم را نخواهم داد .
 فقط برای امروز : سعی میکنم برای خود برنامه ریزی کنم این مسئله به من کمک میکند تا با مسئولیت های خانه و مدرسه همگام شوم و همچنین وقت آزاد بیشتری داشته باشد .
 فقط برای امروز بعضی از نشریات الاتین یا  الانان را مطالعه خواهم کرد سعی میکنم آنها را فهمیده و در هر راهی که میتوانم از آن استفاده کنم . فقط برای امروز : دیگران را همانطور که هستند خواهم پذیرفت . سعی در تغییر دادن دیگران نمی کنم ولی در بهتر شدن خود تلاش خواهم کرد
فقط برای امروز : لبخند خواهم زد . خودم را پاکیزه و مرتب نگه خواهم داشت و از آنچه دارم قدر دانی خواهم کرد به جای آنکه در مورد آنچه ندارم تمرکز کنم .

سعی کنید به خاطر داشته باشید

ناراتین یک برنامه درمانی نیست .
برنامه ای برای نوجوانانی که با مشروب خواری و یا مواد مخدر مشکل دارند نیست .
جایی برای غیبت کردن از والدین و یا هرکس دیگری نیست .
جایی برای تربیت و یا نگهداری از نوجوانان نیست .
پاتوق تفریح و یا ابزاری برای سرگرمی نیست .
بلکه جایی برای رسیدن به بهبودی و آرامش است .
جایی برای تقسیم تجربه ها ، نیرو و امید خود ، برای کمک به یکدیگر است .
ما در ناراتین یاد می گیریم که خود را در برابر بیماری اعتیاد و آسیب های اجتماعی در امان نگه داریم.
یاد می گیریم چگونه ازخود مراقبت کنیم ، چگونه خود را دوست بداریم و چگونه از توانایی های خود استفاده کنیم تا به تعادل و آرامش برسیم .
ناراتین یک برنامه معنوی است که مهارت خوب زندگی کردن را به ما می آموزد .

آنچه در ناراتین می آموزید


1-قبل از هرگونه بحث و درگیری با هم صحبت کنیم .
2- تماس های تلفنی با اعضا می تواند در مشورت کردن و تجربه گرفتن از آنها مفید باشد.
3- اعتیاد یک بیماری است . معتاد انسان بدی نیست فقط بیمار است .
4- نسبت به معتاد صبور باشیم . او چه زن و چه مرد درحال عذاب است .
5- با والدینی که مواد مصرف نمی کنند صبور  و مهربان باشیم .
6- به خاطر رفتار معتاد بهانه نتراشیم و مسئولیت های او را به عهده نگیریم . این به بهبودی آنها کمکی نمی کند.
7- با تمام اعضای خانواده روابط دوستانه و صمیمانه داشته باشیم .
8- به خاطر داشته باشیم که کوچکترها هم شخصیت دارند ، به آنها احترام بگذاریم .
9- آمدن به جلسات را ادامه دهیم و هنر گوش کردن را بیاموزیم .
10-توجه مناسب به تحصیل می تواند برای آینده ما بسیار مهم باشد .
11- بپذیریم که هیچ کس جز خودمان را نمی توانیم تغییر دهیم ، پس به خودمان فکر کنیم .
12- سعی کنیم رفتار و عادات منفی را از بین برده و رفتار و عادات مثبت را در خود تقویت کنیم .
13- به خاطر مصرف مواد و یا رفتارهای عزیزان و یا بستگانمان احساس گناه نکنیم .
14- حقیقت بهتر از دروغگویی است . از حقیقت فرار نکنیم .
15- تقسیم کردن زیباست : تقسیم کردن عشق ، دوستی ، بازی ، غذا ، مشارکت با هم .... تقسیم کردن شادی ، خنده ، گریه ، حرف زدن . . .
16- فقط به امروز فکر کنیم . تصور نکنیم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد . احتمالاً آنگونه که فکر می کنیم نخواهد شد .
17 – در درگیری های خانه مداخله نکنیم . به ما ربطی ندارد . به اتاق دیگری برویم . مطالعه کنیم . تلویزیون تماشا کنیم و یا به موسیقی گوش کنیم . اگر خشونتی درکار بود بهتر است به کسی زنگ بزنیم .
18- با اعضای گروه در تماس باشیم . به هم اعتماد کنیم . مشکلاتمان و احساساتمان را صادقانه با هم در میان بگذاریم .
19- احساسات واقعی خودمان را در جلسات مشارکت کنیم . این کار ، هم به ما و هم به دیگر اعضای گروه کمک می کند .
20- با نگاه زیبا به زندگی نگاه کنیم تا زیبا زندگی کردن را یاد بگیریم .

اعضای ناراتین چه کسانی هستند

ناراتین اعضایی از خانواده نارانان می باشند و همانطور که از نامشان پیداست افراد نوجوانی13 تا 19 ساله هستند که در مکانی امن به کمک حامیانی از اعضای گروه خانواده نارانان گرد هم می آیند تا چگونه زندگی سالم را در کنار عزیز معتاد تجربه کنند و دور از خشونت و ناآرامی تجربه،نیرو و امیدشان را به مشارکت بگذارند.اعضای ناراتین- نوجوانان،برادر،خواهرو یا دوستان فرد مصرف کننده می باشند

قدم های دوازده گانه ناراتین

قدم های دوازده گانه ناراتین
قدم اول
ما اقرار کردیم که در مقابل اعتیاد عاجز بودیم واختیار زندگی از دست مان خارج شده بود.
قدم دوم
 به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما برگرداند .
قدم سوم
 تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی مان را به مراقبت خداوند به آن گونه که اورا درک می کردیم بسپاریم
قدم چهارم
 یک ترازنامه ی اخلاقی بی باکانه و جستجو گرانه از خود تهیه کردیم.
قدم پنجم
 چگونگی دقیق خطاهای خود را به خداوند،به خود وبه یک انسان دیگر اقرار کردیم.
قدم ششم
 آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
قدم هفتم
 با فروتنی از او خواستیم تا کمبود های اخلاقی ما را برطرف کند.
قدم هشتم
 فهرستی از تمام کسانی که به آن ها آسیب رسانده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنان شدیم.
قدم نهم
 به طور مستقیم در هرجا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم،مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران زیان وارد کند.
قدم دهم
 به تهیه ترازنامه ی شخصی خود ادامه دادیم وهر گاه دراشتباه بودیم بلافاصله به آن اقرار کردیم.
قدم یازدهم
 از راه دعاومراقبه خواهان بهتر شدن رابطه آگاهانه خود باخداوند،بهآن گونه که اورادرک می کردیم شده وفقط جویای آگاهی  از اراده ی او برای خود وقدرت اجرایش شدیم.
قدم دوازدهم
 بابیداری روحانی حاصل برداشتن این قدم ها سعی کردیم این پیام را به دیگران برسانیم واین اصول را درتمام موارد زندگی خود به اجرا درآوریم.

پدرم .... مادرم ....

پدرم .... مادرم ....
معتادان از نظر ذهنی معنوی و جسمی از بیماری اعتیاد آسیب می بینند . خوب حدس بزنید دیگر از چه چیزهایی آسیب می بینند؟
می دانید چقدر والدین به سن بلوغ و مسائل نوجوانانشان بی توجه میشوند ؟
من همیشه عادت داشتم احساساتم را پنهان کنم در حالی که پنهانی می گریستم تظاهر می کردم که ناراحت نیستم .
ناراتین به من عشق و امید داد و احساس این که دیگر تنها نیستم ...

در های ناراتین باز است

در های ناراتین باز است
هر نوجوان 13 تا 19 ساله ای که احساس کند به جای امنی نیازمند است تا از احساسات خود و مشکلات خود حرف بزند و هر نوجوانی که احساس کند نیازمند یاری و تجربه دوستان همسن و سال خود است و ....
درهای ناراتین به روی تمام نوجوانان باز است .

ناراتین مخصوص چه کسانی است ؟

ناراتین مخصوص چه کسانی است ؟
این برنامه برای نوجوانانی میباشد که یکی از اعضای خانواده و یا دوستان نزدیکشان به بیماری اعتیاد مبتلا شده و زندگی آنان تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته است .
جلسات ناراتین مخصوص نوجوانان 13 تا 19 ساله میباشد .

ناراتین یعنی چه ؟

ناراتین یعنی چه ؟
ناراتین از نارا و تین شکل گرفته است . teen در انگلیسی پسوند سنی 13 تا 19 ساله هاست . و نارا از کلمه نارانان گرفته شده است و منظور کسانی میباشد که از بیماری دیگران { اعتیاد } آسیب دیده اند . ناراتین یعنی نوجوانانی که از بیماری اعتیاد خانواده آسیب دیده اند .

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan