Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

برنامه ی شیشه ای های گمنام چیست؟

شیشه ای های گمنام انجمنی متشکل ازافرادی است که اعتیاد به شیشه مشکل اصلی زندگی شان بوده است . تنها لازمه ی عضویت تمایل به پاک ماندن و هدایت به سمت یک زندگی هشیارانه است. هیچ شرط وشروطی برای عضویت وجود ندارد . هرگروه بوسیله ی کمکهای داوطلبانه ی اعضا،متکی به خود می باشد.

اعضای شیشه ای های گمنام برای درمیان گذاشتن حمایت وهمدلی وایجاد یک فضای امن برای پاک ماندن، بطور مرتب گرد هم می آیند . این یک برنامه ی پرهیز کامل ازمصرف شیشه ، الکل ،مواد استنشاقی وهمچنین هرنوع مواد روان گردان است


آیا شما دارای اختلالات شیشه هستید؟


آیا محرک یک مشکل درزندگی شماست؟ آیا شما یک معتاد هستید؟

می توانید به این سؤالات پاسخ دهید. برای بسیاری ازما که شکست را پذیرفته ایم ، جواب بسیار روشن است. بله ما با محرک مشکل داشتیم وخودمان نتوانستیم مشکلاتمان را حل کنیم. ما باید شکست را می پذیرفتیم تا پیروز شویم . محرک به ما دستور می داد.


ما نمی توانستیم مواد مصرفی خود را کنترل کنیم . چیزی که درآخرهفته یا گاه گاه استفاده می کردیم ، به مصرف روزانه تبدیل شد.به زودی دریافتیم که هیچ کس قادرنیست به ما کمک کند. درحقیقت ازبی قدرتی برای حل مشکلاتمان رنج می بردیم .


بعضی ازما ازمحرک به عنوان وسیله ای برای کارکردن بیشتروسخت تراستفاده می کردیم . اما نمی توانستیم کاررا به پایان برسانیم . دیگران برای ساعتها به دست وصورت خود « وَر» می رفتند یا موهای خود را

می کشیدند. بعضی ازما میل . غیرقابل کنترلی داشتیم .عده ای ازما ، فکر می کردیم ونقشه می کشیدیم وکاری درآن مورد انجام نمی دادیم اما خودمان را خیلی مشغول می کردیم ونمی توانستیم به موقع سر کاربرویم .


خودمان را با این افکارفریب می دادیم که : خوبه که تا آخرشب ها بیدار بمانیم، واین که شیشه تحت کنترل ماست وهروقت که بخواهیم می توانیم آن

را کنار بگذاریم. یا نمی توانیم ازعهده ی ترک کردن برآییم. و این که مصرف، درزندگی ما تأثیری نمی گذارد.


ممکن است دوستی را می دیدیم که به زندان افتاده بود . یا خانه ویا کارش راازدست داده بود ویا اعتماد خانواده اش را ازدست داده ویا مرده بود. اما افکار بسته ی ما نمی پذیرفت که ما نفربعدی هستیم که این عواقب در انتظارش است .

بسیاری ازما هیچ راه گریزی را نمی دیدیم وباور داشتیم که تا هنگام مرگ مصرف خواهیم کرد.

به طور کلی اگر برای یک لحظه با خود صادق بودیم ، درمی یافتیم که مصرف مواد، ظاهراُ باعث مشکلات برطرف نشدنی درزندگی ما می شود.

تنها راه خروج ازمشکل این بود که ما شهامت پذیرش اعتیاد به محرک را داشتیم . تنها دوست آن زمان ما داشت ما را می کشت .

قدم اول انجمن شیشه ای های گمنام

ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان و کنترل آن عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.
امیدواری ما این است که راهی برای جواب گرفتن به سؤالات زیادی که در طی دوران مصرف خودمان پیدا کرده‌ایم، خدا را شکر که اکنون راهی پیدا شده است، که نیازی نیست مصرف کننده‌ای با مصرف مواد مخدّر زندگی خود را از بین ببرد.
جواب دادن به سؤالات این قدمها در گروه خودیاری آواز رهایی برگرفته از تجربیات و خرد جمعی آن عده از مصرف کنندگان سابقی است، که سالها از مصرف مواد مخدّری چون شیشه و آمفتامین و روانگردان‌ها دست کشیده و اکنون به عنوان راهنمایان بهبودی برای صدها نفر همدرد هستند، نجات و بهبودی بهاء می‌خواهد، نه بهانه، لذا ما نیاز به یک‌سری از اعمالی داریم که برخلاف رأی و عقیده بیماری اعتیادمان است، برای کاستن قدرت بیماری اعتیاد، در خودمان نیاز به تمرین داریم و با این تمرینات می‌توانیم این دشمن دیرین را ناکار و بی‌قدرت کنیم.
ابتدا از غرورکاذب و مدیریت شبکه‌ای انکار شروع می‌کنیم. بهترین ابزار برای اینکار اقرار کردن به داشتن بیماری اعتیاد است و مصرف کننده‌ی مواد مخدّر بودن است.

1- تأثیر اقرار چیست؟
چرا همیشه باید اقرار کنیم که معتاد هستیم؟
اصولاً معتادان غرور و انکارشان زیادتر از حد است و حتی آنها حاضرند بمیرند، امّا نه به خود و نه به کسی اقرار کنند، که دچار مشکلات مواد مخدّر و عوارض بیماری اعتیاد هستند و نیاز به کمک دارند، آنها همیشه فکر می‌کنند که خودشان قادرند به تنهایی حریف اعتیاد و مواد مخدّر و کنترل کردن آن هستند، هیچ وقت خود را معتاد و عاجز نمی‌دانند، حتی وقتی همه چیزشان را از دست دادند، برای همین این اهمیت حیاتی برایشان دارد، که خود را هرروز به جلسات برسانند و در مشارکت‌هایشان از تخریب‌های خود حرف بزنند.
در اینجاست که تجربیات میدانی و خرد جمعی اعضای قدیمی در گروه آواز رهایی و تجربیات انجمن‌های خودیاری دوازده قدمی، از کشورهای دیگر به ما رسیده است، نشان داده است که وقتی فرد معتاد به اعتیاد خودش اقرار می‌کند، پرده مدیریت شبکه‌ای انکار و غرور کاذبش کنار رفته و خودش را از زاویه دیگری که تا به حال ندیده بود ببیند.
او خودش را می‌بیند که چگونه اعتیاد و مواد مخدّر او را تابلو و بیچاره کرده است. او خودش را برای اوّلین بار به صورت صادقانه می‌بیند، که چگونه زندگی خود را با مصرف مواد مخدّر به آشفتگی کشانده است. با اینحال در خیلی از افراد، شخصیت عجیب و منکر معتاد اجازه به آنها نمی‌دهد، که ترس‌هایشان را کنار بزنند و از دیگران کمک بخواهند.
اقرار کردن به معتاد بودن در فرد معتاد مانند تهیه لیست و فهرست بیلان مالی برای تاجری است که ورشکست شده است و اگر می‌خواهد از این وضعیت نجات پیدا نماید، باید این لیست را تهیه کرده و اوضاع روز خود را دقیقاً بررسی نماید، اقرار کردن هم برای معتادان باعث می‌شود که اوضاع خود را ببیند و اینکار او را به خود می‌آورد و برای درد و بیماری خود چاره اندیشی می‌کند. درگیری با انکار و اقرار کردن بیشتر در کسانی دیده شده است، که ترس‌های خود را بهاء داده و خود را در میدان چالش ذهنی تخیلات و توهم اسیر می‌نمایند. معمولاً در این درگیری ذهنی بازنده اصلی خود فرد است. در این مواقع پذیرش بیماری از طرف خود معتاد باعث پیروزی خودش خواهد شد.

2- تعریف بیماری اعتیاد چیست؟
بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و ناشناخته و چند وجهی و عجیب است، که در هیچ یک از چهارچوب بیماری‌های مرسوم و رایج در اجتماع قرار گرفته نمی‌شود، از نشانه‌های ظاهری آن می‌توان به مزمنی و پیشروندگی و غیرقابل کنترل کردن و کُشنده بودن آن اشاره کرد، که عوامل مختلفی مانند: وراثت، تربیت، عوارض روانی، نبود امنیت اجتماعی، محیطی، ارتباطات، عاطفی و معنوی در شروع، دوام و پیدایش آن دخالت مستقیم دارند. این بیماری در بی‌اختیاری و عجز و ناتوانی فرد به حالت پیشرونده، تخریب کننده در روابط و احساسات و عاطفه و قابلیت‌های فردی و اجتماعی دیده شده است و در انتها فرد را به مرگ و نیستی می‌کشاند.
نظر و عقیده اکثر محققین و متخصصان بهداشتی و پزشکی و روانپزشکی و مشاوران داخلی و خارجی بر این باور هستند، که اعتیاد یک بیماری مجهول و تمام عیار است که علایم و عوارض مخصوص به خودش را دارد. بیماری اعتیاد هم مانند بقیه‌ی بیماری‌ها چهار ویژگی خاص خود را دارد.
-1 دارای علت و سبب است.
-2 دارای علایم و عوارض است.
3- دارای مسیر و مراحل مشخص است.
-4 دارای درمان و رهایی و (روش بهبودی) شناخته شده‌ای است.
(با این‌حال بیماری اعتیاد قابل درمان نیست. امّا می‌توان در یک دوره آنرا مهار کرد و از فعالیت انداخت).
از شاخصه‌های بارز این بیماری از دست دادن کنترل مصرف و بی‌اختیاری از مصرف و یا عدم مصرف مواد مخدّر و اداره‌ی زندگی شخصی است و از نشانه‌های مهم در بین همه‌ی معتادان این است، که هیچکدام از آنها باور ندارند که مصرف مواد مخدّر از کنترل شان خارج شده و خودشان تحت کنترل موادمخدّر معتاد هستند.
(انکار اوّلیه) در جایی که احساس کردند، واقعاً وابسته مواد هستند، در این مواقع به پزشک و متخصصان مختلف رجوع می‌کنند و در همان موقع هم خود را معتاد نمی‌دانند، چون فکر می‌کنند اگر مواد را کنار بگذارند همه چیز به حال اوّل برمی‌گردد.
(انکار ثانویه) معتادان با مدیریت شبکه‌ای انکار و غرور کاذبشان مشکلات خود را ندیده و ساده و بی‌اهمیت می‌گیرند. آنها برای آرام کردن خودشان و اعضای خانواده، اعتیادشان را کوچک و ناچیز و فقط مصرف مواد مخدّر را عامل و مقصر معرفی می‌کنند. با این رویه معتادان در بی‌اختیاری و اجبار همچنان به مصرف مواد ادامه می‌دهند. امّا همچنان نگران هستند و ترس و اضطراب باعث اختلال در روابط و احساسات و عواطف و قابلیت‌های فردی و اجتماعی‌شان خواهد شد، آنها به مرور تبدیل به افرادی خواهند شد که بیماری اعتیاد و مصرف اجباری و از روی بی‌اختیاری روی سیستم غریزی‌شان وارد شده و دست از سرشان برنخواهد داشت.
*- بیماری اعتیاد، مصرف موادمخدر و افکار و رفتارهای بیمارگونه را تبدیل به مهمترین هدف زندگی برای معتادان می‌کند، به طوری که تمام نیازهای فردی و اجتماعی و عواطف و قابلیت‌های خود را ندیده می‌گیرند و نسبت به آنها کاملاً بی‌اهمیت شده و عده‌ای خود را لایق تمام بدی‌ها و مجازات‌ها می‌دانند.
3- عوامل عود و فعالیت بیماری اعتیاد

سؤالات زیر در رابطه با عجزها و بی‌اختیاری و اجبار شما در مواقعی بود که حتی خودتان باور نداشتید شما را به مصرف مواد مخدّر متمایل سازد و یا گونه دیگری از اعتیادهای افکاری و رفتاری باشند که شما را در نهایت به سمت مصرف نوعی مواد مخدّر بکشاند.
*- آیا هنگامی که افکاری برای انجام کاری خلاف مانند: شرطبندی و قماربازی و روابط ناسالمی که خواسته و ناخواسته در شرایط انجام آن قرار می‌گیرید، می‌توانید خودتان را کنترل کنید؟ به طوریکه خود را داخل بازی نکنید و یا در مواقع دیدن غذاهای لذیذ و متنوع پُرخوری نکنید، یا در مواقعی که برایتان پیش می‌آید ولخرجی نکنید، یا برای درآمد زیادتر کار بیش از حد و اضافه از ساعت و خلافی خاص انجام ندهید، یا هنگام ارتباط . حد و حدود تعادل را برای خودتان حفظ کنید؟
در طول بهبودی خصوصاً سه ماه اوّل تمایل شدید برای ایجاد ارتباط جنسی خواهید داشت و وسوسه برای مصرف مواد مخدر از طرف دیگر و دردهای فیزیکی و افکار آزار دهنده با توهم و تخیل هم شایع است.
مّا پاکی آنقدر ارزش دارد که تمام این مشکلات را قابل تحمل می‌کند. بعد از مدتی که پاکی بالاتر رفت، نوع وسوسه هم فرق خواهد داشت، خصوصاً دوست خواهید داشت که دوستان هم مصرفی و حتی ساقی‌تان پیام بدهید. یا سراغ دوستان قدیمی و مصرف کننده بروید و جویای حال آنها شوید.
اینها همان میل شدید یا عود وسوسه مصرف در شماست که در ابتدا اصلاً و ظاهراً قصد ندارد شما را دوباره آلوده کند، امّا واقعیت این است که اگر سراغ آنها بروید خیلی به سختی بتوانید خودتان را از کمند آنها خلاص کنید، در هر زمانی حتی هنگامی که به طور جدی در برنامه‌ی بهبودی مشغول خدمت به خود و دیگران هستید، هر لحظه ممکن است این اشتباهات از طرف شما پدید آید، دفعات و شدت این تمایل و وسوسه در هر شخصی متفاوت با دیگری است.
بسیار مهم است متوجه عوامل به وجود آورنده ایجاد وسوسه و علایم اجبار و بی‌اختیاری فیزیکی، روحی، روانی و احساسی آن باشیم. در زمان وقوع وسوسه شروع لذت‌های فکری در سرمان خیلی فعال می‌شود و درست مانند چرخ اتومبیل که بکساباد می‌کند، افکارمان در فکر مصرف گیر می‌کند. بدانگونه که افکار تخیلی و توهم و بلوکه شده اختیار فرد را به‌عهده گرفته و هیچ منطق و دردها و مشکلات اعتیاد و مصرف فراموش می‌شود، بطوریکه احساس (نیاز) از روی اجبار و بی‌اختیاری به اجرای حتی یکبار مصرف که وسوسه‌اش را داریم.
بیماری اعتیاد و اوج مصرف نهایتاً ما را به جایی می‌رساند، که دیگر نمی‌توانیم وجود آن را در خودمان انکار کنیم. در قسمتی از وجودمان یک احساس گنگ و خسته کننده به همراه تخیلات عجیب و غریب و غیرممکن به همراه توهمات، ما را به یاد، تمام دروغ‌ها، خلاف‌ها و تمام افکار و رفتارهای ناسالمی که داشتیم، می‌اندازد.
ما در اثر دردهایی که می‌کشیم دیواره‌ی غرور و انکار را کنار می‌زنیم و در همان لحظه واقعیت‌های دردناک عیان می‌شوند. وقتی که با واقعیت زندگی‌مان رو در رو می‌شویم، تشخیص داده می‌شود. که باید کاری انجام دهیم و خود را از بحران خارج نماییم، آنقدر ارتباط اجتماعی‌مان با همه چیز قطع شده بود، که فقط یک‌سری روابط مصنوعی و قلابی از ترس برایمان باقی مانده بود. اگر چه ممکن بود به نظر بیاید کارمان تمام، امّا باید به این نقطه می‌رسیدیم تا بتوانیم بفکر رهایی باشیم.

قدم دوم انجمن شیشه ای های گمنام

ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.

اکثر ما معتادان سعی زیادی می‌کردیم که مصرف‌مان را کنترل کنیم. با ترک کردن چند روزه و چند هفته، جایگزین کردن این مواد با مواد دیگر و یا با کپسول و شربت و قرص و گذاشتن اصول مصرفی جدید با روش کنترل شده و یا تهیه‌ی معجونی برای ترک خودمان می‌خواستیم زندگی معتادگونه خود را سروسامان دهیم.
شاید اکثر مواقع برای یک مدت کوتاه اینکارها و شگردهای من درآوردی جواب می‌داد. امّا نه راهی برای همیشه، برای اینکه ما تمام مشکلات را در ماهیت مواد و چگونگی مصرف می‌دیدیم، سعی می‌کردیم فقط مصرف‌مان را کنترل کنیم، مثلاً: می‌خواستم برای خودمان یک برنامه مرتب با کنترل مواد داشته باشیم، فکر می‌کردیم به این ترتیب معتاد نخواهیم شد، به خودمان قول می‌دادیم که فقط آخر هفته مصرف می‌کنم، فقط وقتی به محل خوش آب و هوایی می‌رفتیم مصرف کنیم، یا فقط مشروب می‌خورم. یا اصلاً مواد مصرف نمی‌کنم، فقط شربت و قرص مسکن و آرام بخش استفاده می‌کنم.
معمولاً موقع خماری و نئشگی کارهای خطرناکی می‌کردیم، مثلاً: مثل دیوانه‌ها رانندگی می‌کردیم، با سیگار روشن وارد جایگاه پمپ بنزین می‌شدیم، یا موقع کشیدن سیگار در رختخواب، آتش سوزی راه می‌انداختیم، کارهای خطرناکی انجام می‌دادیم که هیچ ارتباطی به ما نداشت، با کوچکترین مسئله‌ای دعوا و درگیری راه می‌انداختیم، موقع خماری برای تهیه کردن مقداری مواد مانند گدایان به این و آن التماس می‌کردیم، درعده‌ای از ما مصرف مواد مخدر باعث گردید تا مقدار زیادی از مال و اموال و دارایی خود و خانواده را به باد فنا دادیم.
به خاطر اعتیاد و مصرف امتیازات و شغل‌های زیادی را از دست دادیم. ما فشار و استرس‌های شدیدی براعضای خانواده خود وارد آوردیم.
با عدم تعادل و عدم توانایی در رعایت اعتدال، یکی دیگر از مشخصات بارز معتادان این است، که از زمان کودکی اگر به چیزی گیر دهند و بیش از حد تلاش می‌کنند که به مراد و منظور خودشان برسند، وقتی چنین نشود از آن دلسرد شده اصلاً آن را انجام نمی‌دهند، اعمالشان را به صورت تفریطی و افراطی انجام می‌دهند، اگر شروع به کتابخوانی کنند، همان روزه یک رمان را تمام می‌کنند، اگر موسیقی گوش کنند، تمام اوقات خود را به موسیقی صرف می‌کنند، یا یک آهنگ را صدها بار گوش می‌کنند. اگر با فردی دوستی کنند، بیش از حد به او بهاء داده و برای خودشان یک هم‌وابسته‌ی متقابل درست می‌کنند و پس از مدتی که تاریخ مصرفش تمام شد، کلاً و کاملاً او را کنار می‌گذارند و اصلاً سراغی هم از او نمی‌گیرند.
این حالت تفریطی و افراطی به مرور به الگوی فکری و رفتاری و لذت جویی و فرار از مشکلات، در زندگی معتادان جای خاصی به خودش اختصاص می‌دهد و زیر بنای افکار و رفتارهای ناسالم اجباری و از بی‌اختیاری معتادان در مصرف مواد مخدر و نهایتاً عود و رشد بیماری اعتیاد را در آنها تشکیل می‌دهد.
مشکلات معتادان در یک چیز یا یک بخش خلاصه نمی‌شود، بلکه بیماری اعتیاد بر تمامی جوانب زندگی، احساسات، عواطف، جسم و روح و معنویت و قضاوت آنها تاثیر مستقیم خواهد داشت.
به عنوان افراد معتاد، مستعد این هستیم که می‌خواهیم همه اتفاقات و حتی بهبودی به یکباره اتفاق بیافتد. امّا مهم است، همیشه بخاطر داشته باشیم، که برای هیچ یک از معتادان در حال بهبودی به این شکل نبوده که یک‌باره، در یک روز، یا صبح از خواب بیدار شویم و به خود اجبار کرده باشیم، که نیروی برتر از ما، سلامت عقل را به ما بازگردانده است. ما بمرور و آهسته آهسته و در طول یک دوران که ممکن است برای هرکدام از ما فرق دارد، به این باور می‌رسیم.
از شاخصه‌های حضور خداوند در زندگی ما، می‌شود ادعا کرد که نمی‌توان با منطق توضیح داد که چطور شد یک باره آن همه‌ی اشتهای شدید و اجبار به مصرف مواد مخدّر در ما بود، از بین رفت. به علاوه مگر عیناً همین معجزه برای بسیاری دیگر از ما به وقوع نپیوسته است؟
ما امیدوار هستیم که زندگی کردن به گونه‌ای دیگر که از بهبودی سلامتی باشد، برای همه ما نیز میسر است و همین امیدواری را با خود خواهیم داشت و به تازه واردان بشارت خواهیم داد، قدم دوّم ایمان را در ما برای امکان بهبود یافتن را به همراه دارد. اینکه در کنار خودمان با چشمان خود شاهد هستیم، معتادان دیگری هم هستند می‌توانند، پاک بمانند و برای ما ثابت کننده‌ترین دلیل بر وجود نیروی برتر از خود و حمایتش از ما می‌باشد در ضمن متوجه می‌شویم که معتادان عصیانگر و طغیانگر چطور پذیرا و متحمل یکدیگر می‌باشند و می‌بینیم که چقدر مرتب در جلسات شرکت می‌کنند و عده‌ای هم هستند که پاکی‌های طولانی خود را جشن می‌گیرند، که اصلاً به فکر ما نمی‌رسد که یک معتاد بتواند برای چنین مدتی پاک و دور از مواد مخدّر بماند.
وقتی می‌بینیم که معتادان دیگر به کمک و معجزه نیروی‌برتر زندگی جدیدی پیدا کرده‌اند و از مواد مخدّر و سایر داروها و الکل و نیکوتین دوری می‌کنند، به این باور می‌رسیم که بهبودی با کمک نیروی‌برتر برای ما نیز امکان پذیر است، برای خیلی از ما همین که امروز هیچگونه ماده‌ی مخدری مصرف نمی‌کنیم، با آن همه میل شدید و اشتها برای مصرف مواد در گذشته، خود نشانگر کمک و حمایت نیروی‌برتر می‌باشد.
در این قدم می‌توان با رعایت اصول خودیاری و گوش فرا دادن و عملکرد و گفته‌های راهنما و حضور مرتب و خدمت در جلسات اشاره کرد. همچنین مشورت کردن، خود محور نبودن، به مشورت‌ها عمل کردن است. قدم دوّم می‌گوید که دردکشیدن و اعمال جنون آمیز انجام دادن و مُردن با اعتیاد و آن افکار و رفتارهایی که زندگی می‌کردیم، دیگر لزومی ندارد، ما می‌توانیم از شر همه‌ی آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق آشنایی با سه قدم و انتقال آن یاد می‌گیریم که کاملاً از آنها نجات پیدا کرده و بدون آنها زندگی کنیم.
روشن بینی که ما برای بار اول تجربه می‌کنیم، درک این مسئله است، که هرگز به تنهایی نمی‌توانیم بهبود یابیم، ما مانند نوزادان به کمک احتیاج داریم که بتوانیم بلند شویم، با ایمان به این مسئله که در گروه آواز رهایی کمک برای ما وجود دارد، امیدواری ما به حضور خداوند تداوم پیدا می‌کند. رسیدن به درک این مسئله که بهبودی امکان پذیر است.
باورهای غلط گذشته که فکر می‌کردیم اعتیاد تا گورستان ما را همراهی می‌کند، از بین خواهد رفت، خصوصاً دیگر کارهای خود را با مشورت کردن، کمک گرفتن از راهنما و سایر معتادان در حال بهبودی و حضور مرتب و موثر در جلسات و مشارکت و خدمت کردن، اینها نمونه‌های بارزی از روشن بینی و بازگشت سلامتی عقل در ما هستند. به این دلیل که با گذشت زمان و طول پاکی درک ما از سلامت عقل کاملتر از گذشته می‌شود و رشد عقلانی و تغییرات رفتاری در ما بیشتر دیده می‌شود.
این خیلی اهمیت دارد که در همان حال که در بهبودی رُشد پیدا می‌کنیم، بمرور درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد پیدا می‌کند، پس عجله نکنیم چون به زمان احتیاج داریم و می‌توان چنین گفت که برگشت سلامتی عقل یک فرایند است.
شاید فکر کنیم که ما دیگر هرگز عصبانی و خشمگین نخواهیم شد، یا اینکه به محض کار کردن این قدمها رفتارمان کامل و بی‌عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه و طغیانگری فکری و یا عدم تعادل در رفتارها و زندگی هیچ مشکلی نخواهیم داشت، ممکن است این افکار کمی زیاد از حد و افراطی به نظر آیند، امّا اگر از رُشد شخصی‌مان در بهبودی ناراضی هستیم، یا اینکه از مدت طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما باز گردد دلخور هستیم.
احتمالاً می‌توانیم چند حالت را در خود تشخیص دهیم، اکثر دوستان قدیمی می‌گویند: ما دریافتیم که دست از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی‌مان برداریم، تا حد زیادی به آرامش دست پیدا خواهیم کرد. از زمان قطع مصرف تا به امروز زمانی است از پاکی‌مان می‌گذرد، زندگی‌مان دستخوش تغییرات اساسی شده است، مصرف نکردن مواد مخدّر با تغییرات ظاهری و آرامش درونی همگی نشانگر یک زندگی متفاوت با گذشته است و کارکردن اصول خودیاری قدمها تغییرات بیشتری را به همراه خواهد داشت.
این چند ماه و هفته و روز در پاکی ماندن برایمان مثل معجزه است، امّا امروز که مدت‌هاست از پاکی‌مان می‌گذرد و برای این موهبت دعا می‌کنیم، پایه و اساس موفقیت برای ما فقط برای امروز است، اقرار به اینکه یک تنه توانایی پاک ماندن را نداریم و درخواست کمک از اعضای گروه و رعایت اصول قدم‌های خودیاری و کمک از راهنما و نیروی‌برتر از خود همگی باعث رُشد ایمان ما به برنامه و حمایت نیروی‌برتر می‌شود.
در اصول فقط برای امروز معتقدیم و تجربیات گذشته ما به عنوان معتادان مصرف کننده نشان می‌دهد و به ما آموخته شده بود، که رفقای ما قابل اعتماد و اطمینان نیستند و مهم‌تر از همه اینکه ما به خودمان هم اعتماد نداشتیم، همین عدم اعتماد به دیگران و خود بزرگترین ترس‌ها را در سر راه اعتماد کردن می‌باشد. فقط برای امروز برای ما اعتماد یک روزه فراهم می‌کند، برای برخی از ما اوّلین چیزی که می‌توانیم به آن اعتماد کنیم، صحبت‌های سایر اعضاء در جلسات است، که حقیقت و ماهیت بیماری‌مان را در مشارکت و صحبت‌های آنها احساس خواهیم کرد.
پیدا کردن فرد قابل اعتماد، درخواست کمک کردن از آنها را آسانتر می‌کند. وقتی اطمینان ما به رازداری آنها بیشتر می‌شود، ما هم یاد می‌گیریم با رازداری اسرار دیگران به خودمان هم اعتماد پیدا کنیم و ترس‌هایمان کمتر و کمرنگ‌تر از گذشته می‌شود.
با فکر و تدبیر تصمیم گرفتن و کارهایمان را انجام دادن اعتماد به نفس‌مان را بیشتر می‌کند، به اجرا گذاشتن اصول معنوی خودیاری با مشورت کردن و اصرار نکردن بر کارهای اشتباه گذشته. رعایت اصول معنوی خودیاری با صداقت، روشن بینی و تمایل وگوش دادن به گفته‌های راهنما و دوستان بهبودی، تقریباً در مسیر کارها باور داریم دیگر بیماری اعتیادمان بر سر این کارها مانع ایجاد نخواهد کرد، اکنون با خدمت کردن در جلسات، جلسه رفتن و مشارکت کردن، پیام‌دادن به تازه واردان و قدم کارکردن توانسته‌ایم بیماری خود را در جایگاهی غیر فعال کنیم، امّا همیشه این چنین نیست، بیماری ما مانند گرگ کمین گرفته منتظر ماست که از گله جدا افتاده و ما را شکار میکند!
با ورود به برنامه ابتدا ما دریچه افکارمان را باز می‌گذاریم و با روشن بینی سعی می‌کنیم چیزهای تازه‌ای را که آموخته‌ایم آزمایش کنیم و آن‌هایی که به دردمان می‌خورد را اجرا کنیم و بقیه را دور بی‌اندازیم، با ابزارهای جدید توقعات و انتظارات خود را بهتر از گذشته لمس کرده و با مشورت کردن و احساسی و سریع رفتار نکردن بزرگترین اساس برگشت سلامتی عقل در ما می‌باشد.
در قدم یک آموختیم تسلیم شدن به اصول معنوی خودیاری اساس لازم برای بهبودی است، تسلیم سرآغاز همان چیزهایی بود که زندگی ما را از لجنزار اعتیاد بیرون کشید و ما را نجات داد، اقرار به معتاد بودن و عاجز بودن و ناتوانی فردی خود در مقابله با کنترل و درمان بیماری اعتیاد، مسیر بهبودیمان را هموار ساخت و نداشتن سلامتی عقل و امیدواری به نیروی برتر از خود، ایمان ما را تبدیل به روشن‌بینی و امیدواری کرد و تمامی اینها دانش و تجربه‌ای بود، که در قدم دوّم کسب کردیم و برای کار کردن قدم سوم آماده شدیم.
دیگر می‌دانیم که بیماری در ما باعث نداشتن تعادل در تصمیم گیری و رفتار و گفتار با شاخصه، خود خواهی و خودمحوری و بدون مشورت کاری را انجام دادن و سریعاً عصبانی شدن و.... (نداشتن سلامت عقل) به ما می‌گوید که چیزهایی خارج از خودمان است که می‌تواند، حال ما را خوب و کامل کند و مشکلاتمان را حل نماید.
مثلاً: افکار و رفتارهای ناسالمی مثل مصرف مواد مخدر و روانگردانها، قماربازی و شرط بستن، پرخوری، کارهای هیجانی و زیاده در روابط جنسی یا چیزهای دیگری که فکر مخرب‌مان به ما دیکته می‌کند. بزرگترین اعمال برای روند ایمان‌آوری حس اعتماد می‌باشد که اعتماد به جلسات اصول بهبودی و راهنما از بزرگترین نعمت و اعمالی است، که در این فرایند می‌توانیم داشته و انجام دهیم.

قدم سوم انجمن شیشه ای های گمنام

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند، بدان‌گونه که او را درک می‌کردیم بسپاریم.

ما با قدم یک و دو تسلیم شدن و تمایل خود برای به کارگیری راه‌های جدید و معنوی با اصول خودیاری سه قدم را نشان دادیم، که این راهکارها باعث به وجود آمدن امید در ما شد، امّا اگر این امید را سریعاً توسط اصول قدم سوّم و تصمیم‌گیری درست به عمل تبدیل نکنیم.
تازگی و تأثیرات آن از بین خواهد رفت و ما دوباره به سر جای اوّل بیماری خود باز خواهیم گشت، از آنجا که ما می‌دانیم انسان‌های کاملی نیستیم و احتمال بی‌راهه رفتن ما وجود دارد، باید روزانه و به طور منظم تصمیم خود را با خواندن دعای قدم سوّم تکرار و فقط برای امروز تأیید کنیم.
ما هر قدر در بهبودی رُشد کنیم، فهم ما از درک خاص خود برای اتکال به خداوند نیز رُشد بیشتری می‌کند. هر کدام از ما طبق درک خود از خداوند و اعتماد خود به او تصمیم‌گیری سپردن را شروع می‌کنیم. در ابتدا با تداخل بیماری و تا درک قدرت نیروی برتر از خود به هر مقدار که بتوانیم، مدتها طبق اراده و قدرت خود عمل خواهیم کرد و گاهی هم از داشتن حق انتخاب و تصمیم‌گیری سوءاستفاده خواهیم کرد، ممکن است اینطور فکر کنیم که قدرت و اراده شخصی ما بیشتر مواقع به معنی کنار کشیدن از تلاش و انزوای کامل خواهد شد، که باعث می‌شود ما در دوران زندگی با شرایط بهبودی کاملاً مجذوب خود شده و در پیله‌ی بیماری خود تنها شویم.
بعضی مواقع رفتار ما با اراده‌ی شخصی باعث می‌شود که ما هرگونه ملاحظه و مراعات دیگران را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته‌های بیمارگونه خود باشیم، ما عواطف و احساسات و نیازهای دیگران را نادیده می‌گیریم و با تمام قدرت، هر کسی که بخواهد سرراه ما قرار بگیرد، این حق را به خود می‌دهیم که به او صدمه بزنیم.
ما با اراده و قدرت شخصی بیمار خود به مانند سیل و تند باد به زندگی افراد خانواده و فرزندان و همسران و حریم مقدس ازدواج خود و دوستان و حتی دیگران لطمه خواهیم زد و کاملاً از عواقب و تأثیرات خراب‌کاری‌هایی که پشت سر می‌گذاریم نا آگاه هستیم.
هرگاه شرایط دلخواه خودخواهانه‌ی ما نباشد، سعی می‌کنیم به هر نحو ممکن آن را به گونه‌ای دلخواه بیماری خود تغییر دهیم، تا به اهداف خود برسیم، حاضر می‌شویم به هر قیمتی به خواسته‌های مغرضانه و بیمارگونه‌ی خود برسیم، گاهی چنان مشغول برنامه ریزی‌های کینه توزانه خود می‌شویم که کاملاً رابطه ما با وجدان و عواطف و نیروی‌برترمان قطع می‌شود و تقریباً باید گفت که این اراده‌ی ما وارونه کار می‌کند و در هیچ زمانی و برای هیچ کاری درست کار نمی‌کند و برای جلوگیری از خلاف‌های ما کافی نخواهد بود.
گاهی اوقات می‌بینیم که در مباحصه و مجادله و بحث‌های مختلف با دیگران برای مجاب کردنشان عصبی شدم و در اینکار زیاده می‌کنیم و آنقدر نظریه خود که بیشتر اوقات مغرضانه است، پا فشاری می‌نماییم که کارمان ممکن است به زدو خورد بکشد.
گاهی به چیزی زیاد از حد گیر داده و به قول خودمان سریش شده و می‌چسبیم و خود را با آن مشغول می‌شویم، اگر به راستی و صداقت به درون خودمان گوش دهیم، احساسی می‌گوید که دیگر بس است، مقداری هم زندگی کن!
همیشه زیر بنای افکار و رفتارهای ما از ترس، رنجش از خود و دیگران است، خصوصاً وقتی مقایسه‌ها و محرومیت‌ها و خود محورهای ما عود می‌کند.
باعث سرزنش و ملامت خودما نیز می‌شوند. امّا وقتی با خود صادق می‌شویم و خودمان را باچند روز و چند هفته و چند ماه و چند سال قبل مقایسه می‌کنیم، قدرت و اراده فعال خداوند را در زندگی روزانه خود می‌بینیم که چگونه ما را در مقابل بی‌اختیاری و وسوسه مصرف نگاه داشته است و می‌بینیم که ما فقط حق داریم خودمان را با خودمان مقایسه کنیم. اراده‌ی خداوند در در ارزش‌هایی خلاصه می‌شود که خواهان آن هستیم.
ما معتادان همیشه حالتی طلبکارانه از خود و دیگران و خداوند داریم، در ظاهر این خودخواهی ما به گونه‌ای دیگر وانمود می‌کند و ماسک‌های مختلفی به نسبت شرایط محیط و شرایط برای دست یافتن و رسیدن به منظور و خواسته‌های خود بکار می‌برد. هر حرکتی که باعث اذیت و آزار و رنجش او شود، رو در روی خداوند، مردم و شرایط و دنیا و بخت و اقبال می‌ایستد. او همه را بدهکار خودش می‌داند و بابت هرکاری انتقام از اطرافیان و مردم و محیط زیست می‌گیرد. او هرکاری انجام می‌دهد توقع و انتظار دریافت عوض آن را دارد، او خداوند، مردم و دنیا را مسئول اتفاقات بد در زندگیش می‌داند.
ما بایست اجازه دهیم نیروی برترمان با ما ارتباط برقرار کند و برای اینکار می‌توان از طریق توجه کردن به احساسات، عکس العمل‌ها و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ می‌دهد، انجام دهیم، ممکن است که این ارتباط از طریق مراقبه و طریق مراسم خاص شخصی ما برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان باشد.
در جلسات گوش و ذهن خود را باز بگذارید، ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضای دیگر گروه آواز رهایی با ما صحبت کند و پیام خودش را به ما برساند، یا به ما راهی را توسط آنها و کسان دیگر نشان دهد. لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی که خودمان درک می‌کنیم، با اصول دین و مذهب خودمان احساسی داشته باشیم، ممکن است از او عصبانی باشیم، ممکن است عاشق و شیدای او باشیم، ممکن است که از او ترسی داشته باشیم، ممکن است در هر شرایط تسلیم و سپاسگزار او باشیم.
هیچ ایراد و مشکلی ندارد که در گروه آواز رهایی کل احساسات بشری خود را با نیروی‌برتر از خودمان در میان بگذاریم و این به ما کمک می‌کند. تا نیرویی که به آن اتکا داریم، را باور کنیم و به آن احساس نزدیک بودن بیشتری نماییم و به مرور به او اعتماد کرده تا بتوانیم زندگی خود را به او بسپاریم، وقتی به عقأید ما، تمایلات ما، نیازهای ما در زندگی فعلی در مسیری مطمئن اهمیت داده شود، با همه‌ی افراد و همه چیزهای اطراف خود در صلح و آرامش خواهیم بود.
گاه در طول بهبودی ممکن است، اتفاقاتی رخ دهد که همه‌ی باور و اعتقادات ما نسبت به نیروی‌برترمان از بین برود و بهبودی ما را به خطر بکشد. یا ما را نسبت به اصالت وجود این نیرو در کل مشکوک و دو دل سازد و دوباره او را از دل خود بیرون برانیم، این اتفاقات ممکن است در اثر مرگ عزیزی، یا یک بی‌عدالتی و تهمت، یا از دست دادن چیزهایی باشد.
وقوع هر اتفاقی ممکن است، که افکار و عقاید بیمارمان را عوض کند، در هر حال مشکل ما نبود خداوند در زندگیمان بوده است و تا آخر عمر باید یک راه و شیوه درست برای متکی بود به او را پیدا کنیم، انجام کارهای ارزشی و رعایت اصول و عملکرد به دو قدّم قبلی و ارتباط مداوم با راهنما و خدمت کردن در جلسات و تازه واردان نشان دهنده کارکرد اراده و قدرت نیروی‌برتر در زندگی و بهبودی ما می‌باشد.
اکنون در مسیر بهبودی و درک کنونی ما از نیروی‌برتر به طور مداوم در حال تغییرات اساسی قرار دارد. لذا نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم و از او درخواست کمک کنیم، که اگر امکان درک دلیل بعضی از اتفاقات وجود ندارد، حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد.
لازم است که از او درخواست نیرو و انرژی ادامه دادن به زندگی بدون مواد مخدری را بکنیم، به تدریج رابطه خود را با او برقرار خواهیم کرد، با سپردن اراده و زندگی‌مان به خداوند، ما به خود اجازه می‌دهیم که به حمایت و امیدواری‌های نیروی‌برتر دسترسی داشته باشیم، ما با اتکال به خداوند بهترین راه را برای پیشرفت در زندگی کنونی پیدا می‌کنیم، مطمئناً راهکار و راه حل‌هایی که از یک اصول و اساس معنوی نشأت می‌گیرند، زیرا از راه حل‌هایی که خود ما به تنهایی اتخاذ می‌کردیم بسیار ارجع‌تر خواهند بود.
ما هرچه بیشتر اراده و زندگی خود را به او بسپاریم به نیرویی حمایتگر نزدیک‌تر می‌شویم و کمتر نیاز پیدا می‌کنیم خود را در جمع دوستان مصرف کننده و بیمار قرار دهیم، وقتی به بررسی ارتباط خود با نیروی‌برتر ادامه می‌دهیم، به تدریج انرژیی را در درون خود پیدا می‌کنیم که ما را قدرت داده و ما بیشتر رغبت پیدا می‌کنیم که همدم دائمی و یاور ما در رفع مشکلات و اجرای زندگی توسط نیروی برترمان باشد.
متوجه می‌شویم از نظر معنوی با چیزی بزرگتر و فهمیده‌تر از خودمان مرتبط شده‌ایم. برای اینکه راحت‌تر بتوانیم به نیروی‌برتر خود اجازه دهیم تا مراقب زندگی‌مان باشد. نیاز داریم تا اعتماد خود را بیشتر توسعه دهیم و کم کم قسمت‌هایی از زندگی‌مان را به او بسپاریم.
تجربه به ما نشان می‌دهد که ما ول کن بعضی چیزها در زندگی‌مان نیستیم، مثلاً فکر می‌کنیم خودمان از عهده‌ی کنترل کردن دخل و خرجمان بر می‌آیم یا آنکه رابطه خصوصی ما با افراد خانواده و همسران‌مان که در حال بهبودی است، دیگر لزومی ندارد آن را به نیروی برترمان بسپاریم. زنده نگه داشتن اصول معنوی خودیاری تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک می‌کردیمٰ در روح و فکرمان برای ما ضرورت مهمی دارد، حتی وقتی که همه چیز به نظرمان خوب و عالی پیش می‌رود.
با توجه به اصول کاملاً معنوی قدم سوّم، ما در ابتدا بر تسلیم و تمایل تمرکز پیدا می‌کنیم. پس از آن می‌بینیم که امید تازه شکل گرفته‌ی ما چگونه به باور و اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان تبدیل می‌شود و در انتها متوجه می‌شویم که اصل معنوی تسلیم و عاجز بودن در قدم اوّل و خرابی افکار مخرب و تخیلی و توهم زده‌ی ما در قدم دوّم، با قدم سوّم ارتباط مستقیم دارد، تسلیم و عجز و اقرار باعث فروپاشی غرور کاذب و مدیریت شبکه‌ای انکار در قدم اوّل و نداشتن سلامتی عقل و امیدواری به حمایت نیروی برتر برای رسیدن به سلامتی عقل در قدم دوّم، در حضور و مشورت با راهنما، رابطه‌ی تنگاتنگ با او، حضور مرتب در جلسات و مشارکت و خدمتگزاری، ارتباط با دوستان بهبودی، رعایت اصول معنوی خودیاری، صداقت داشتن با خود، همان پیشرفت معنوی است، که از سیستم باور به سوی اعتقاد و اعتماد و ایمان در قدم سوم مرتبط می‌باشد.
ما با امیدواری که توسط آشنایی در قدم دوم برایمان به وجود آمده است، قدم سوّم را شروع می‌کنیم، امیدواری به اینکه آگاهی و دانشی که در زندگی فعلی ما در اثر آشنایی با این اصول شکل گرفته است، سرمنشأ آن از امکانات سپردن به خداوند است.
مسلماً شک و دودلی ما در اثر بی‌ایمانی ماست که در فرایند بهبودی تبدیل به امید، باور، اعتقاد و اعتماد و سپس به ایمان می‌شود، مسلماً شک و تردید به مرور از بین می‌رود و نتایج ایمان‌آوری ما را به سمت اعمال و نیت خیر و کسب و جایگزینی فضیلت‌ها سوق می‌دهند، ما در واقع کارهایی را با تجربیات همدردانی که به آنها باور داریم، به ما می‌گویند، وقتی آنها را انجام می‌دهیم، به وعده‌هایی که آنها به ما دادند و چیزهایی که می‌خواهستیم دست پیدا کنیم می‌رسیم. در قدم سوّم مراحل ایمان‌آوری، مشورت لازم برای اجرا در آوردن تصمیم‌گیری و عملی ساختن آن را به ما آموزش می‌دهد، احتمالاً تاکنون پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشته‌ایم و حالا برای ما معلوم شده است، که ما می‌توانیم از طریق عمل مثبت و سازنده در زندگی بهبودی خود تأثیرگذار باشیم.
امیدوار بودن در عملکرد به تصمیمات در آینده‌مان، خودش برای گرفتن نتیجه‌ی بهتر و بابت آن کارها خرابکاری نکردن، نتایج آن کارها را به نیروی برتر می‌سپاریم، داشتن روشن بینی برای تلاش‌های خود و نخواستن نتیجه‌ی کارها و درک آنها از زاویه‌ی بهتر، با اصول معنوی سنجیدن، خواست و اراده خود را تحمیل نکردن، در اصل قرار ندادن ذهن بیمار خود و عناد و مخالفت با خواست نیروی‌برتر را به خواست خود ترجیح دادن، انگیزه‌ی مناسبی برای پیدا کردن اعتمادبه نفس و شروع عزت نفس در ماست، وقتی ما در جلسه یا در جمع دوستان همدرد هستیم یا با راهنمای خود در حال صحبت و مشورت قرار داریم، احساس می‌کنیم که نیروی‌برتر از ما نیز در میانمان حضور دارد و هر چه بیشتر به این نیرو متوسل می‌شویم، اتکاء و اعتمادمان به او بیشتر از قبل می‌شود و همانطور هم از مواد مخدر و وسوسه‌ی آن دور می‌شویم.
ما دیگر میدان زندگی را خالی نمی‌کنیم، بلکه بعد از مقابله با هر مشکلی ارزش و بالندگی پیدا می‌کنیم. برای ما بودن در پست خدماتی درگروه آواز رهایی و قبول انتقال قدم‌ها به تازه واردان همان ارزشمندی و دوست‌داشتنی بودن مورد نیاز در ماست. که نقش ما به عنوان راهنما برای دیگر معتادان در حال بهبودی و به خود و آنها خدمت‌کردن است.
برای رفتن به جلسات و مشارکت راجع به حال و احوال خود، علیرغم هرگونه احساسی که داشته و دارم، تسلیم شدن و عاجز بودن در قدم یک اساس و پایه تسلیم در دیگر قدم‌ها می‌باشد، تسلیم قدم یک شدن به ما می‌آموزد که در برابر اصول معنوی خودیاری سه قدم تسلیم باشیم و حتی علیرغم میل باطنی (غرایض بیماری در ما) اصول را به کار گیریم و همین شناخت و آشنایی از تسلیم در قدم اول به ما کمک می‌کند که در قدم سوم سهل تر تسلیم اصول قدم‌های خودیاری باشیم و اراده و زندگی‌مان را به نیروی‌برتر از خودمان بسپاریم.
باز گذاشتن دریچه‌ی افکار کپک زده، جدیت در به کارگیری اصول با تصمیم گیری، برای حل مسائل و رفع مشکلات خود، وقتی که مطمئن می‌شویم در راه درست قرار داریم، با خیال راحتر به جلو حرکت می‌کنیم! ما وقتی فرق بین تخیل و توهم و تفکر را متوجه شویم، یقیناً خیلی بهتر به مغز فعال و بیمارم تاکید می‌کنیم، که بهتر از قبل دریچه‌ی خود را باز بگذارد و به روش‌ها و مهارت‌هایی که به ما آموزش داده می‌شوند، را بپذیریم. در این موقع است که متوجه می‌شویم که منظور از بیماری مغزی و مغز کپک زده چیست!

شیشه چیست و درمان آن چگونه است

قبل از اینکه درمورد شیشه صحبت کنیم بهتر است بصورت خلاصه اشاره ای به نحوه کار مغز و سیستم اعصاب مرکزی داشته باشیم.

 در سیستم اعصاب مرکزی،  سلولها یا رشته های عصبی بصورت مستقم به هم متصل نیستند. بلکه بین انتهای سلول قبلی با ابتدای سلول بعدی فضای بسیار کوچکی وجود دارد که به این فضا در اصطلاح پزشکی سیناپس می گویند.

 برای اینکه یک سلول عصبی بتواند پیامی را به سلول دیگر انتقال دهد باید از انتهای خود ماده ای به داخل این فضای کوچک ترشح کند.( به این ماده در اصطلاح پزشکی نوروترنسمیتر می گویند) این ماده بر روی گیرندهایی که در ابتدای سلول بعدی قرار دارند می نشیند و به این ترتیب پیام منتقل می شود.  در سیستم عصبی نوروترنسمیترهای زیادی وجود دارند که ترشح هرکدام منجر به علایم خاصی می شود.

 دوپامین و سروتونین دو نوروترنسمیتری عمده ای هستند که سوء مصرف شیشه یا مواد محرک باعث افزایش ترشح آنها در مغز می گردد و اختلال در نسبت ترشح آنها  در ایجاد بیماری هایی مانند افسردگی یا دوقطبی نقش اساسی را بازی می کند.

و اما داستان شیشه.....

شیشه ای که در حال حاضر در بازار قاچاق مواد محرک ایران وجود دارد  بیشتر بصورت کریستال های ریز ( مانند شکر)  است که در تکه های کوچک یک لوله پلاستیکی ( نی نوشابه) جاسازی شده و سر و ته آن بسته می شود. این ماده به شکل های دیگری از جمله بلور های شفاف و تیز و.... نیز عرض می شود.

 قاچاقچیان مواد با این شعار که: شیشه حاوی مورفین نیست پس اعتیاد آور نیست مصرف آنرا تبلیغ می کنند و متاسفانه بسیاری از افراد ناآگاه خواسته یا ناخواسته در دام این ماده محرک گرفتار می شوند.

 واقعیت اینست که شیشه یک ماده محرک بسیار اعتیاد آور است بطوریکه در بسیاری از مقالات پزشکی قدرت اعتیاد زایی آنرا بیشتر از مواد محرکی مانند کوکائین می دانند.

بخاطر داشته باشیم که در حال حاضر درمان اعتیاد به شیشه و مواد محرک مشکل ترین درمان در زمینه درمان  سوء مصرف مواد است.

این ماده به چهار صورت کشیدنی، استفاده از طریق بینی، خوردنی یا تزریق ممکن است مورد سوء مصرف قرار گیرد. برای کشیدن آن از پایپی شیشه ای که مخصوص اینکار است، لامپ، چراغ خودرو و .... استفاده می کنند.

شیشه از ترکبات آمفتامین یا مت آمفتامین در آزمایشگاههای غیر قانونی ساخته می شود. قرص اکستاسی نیز از ترکیبات همین مواد است. شیشه در حقیقت هیدروکلراید مت آمفتامین است که علاوه بر شیشه به آن آیس یا کریستال هم گفته می شود. البته در استانهای شرقی کشور به کراک هم کریستال می گویند!

سوء مصرف شیشه ترشح دوپامین، سروتونین و نور اپی نفرین را در سیناپسهای عصبی در مغز به شدت افزاش می دهد و منجر به تحریک سلولهای مغز  می شود. شخصی که به سوء مصرف شیشه روی می آورد در ابتدا علایم بسیار خوبی را تجربه می کند.

در ابتدا سوء مصرف شیشه باعث می شود که تجربه های لذت بخش با شدت بیشتری احساس شوند. فرضا اگر شما از شنیدن یک موسیقی لذت می برید و محو آن می شوید شخصی که ماده محرک استفاده کرده است بر روی نت های آن موسیقی پا می گذارد و همراه با آن به پرواز در می آید!!

 قدرت تمرکز و اعتماد به نفس در چنین فردی به شدت بالا می رود، خطر را از خود دور می داند. ( به قول معروف دل و جراتش زیاد می شو د) حال تصور کنید چنین فردی در حال رانندگی چه وضعیتی خواهد داشت! بخاطر جرات زیاد فاصله ایمن را در نظر نمی گیرد. با سرعت زیاد از یک وجب جا سبقت گرفته، جاده را محیط خطرناکی برای خود و دیگران می کند! معمولا این افراد توسط پلیس دستگیر می شوند. اگر هم تصادف کنند تصادف های مرگباری خواهند داشت.

 بسیار مهربان و صمیمی می شوند! خلاقیتشان زیاد می شود! شخصی که تا دیروز نمی توانست یک خط شعر حفظ کند شاعر می شود و شعر می گوید! بسیار دست و دلباز می شوند بطوریکه براحتی می توان از آنها پول یا چک گرفت! پس احتمال سوء استفاده مالی از این افراد وجود دارد!

در ابتدا حتی ممکن است وضعیت اقتصادی این افراد بهتر شود! این درست مانند آنست که بیمار وامی با بهره زیاد به خودش می دهد و احساس می کند ثروتمند شده است ولی وقتی این وام را پس می دهد بشدت فقیر و بی چیز می شود!

مصرف حتی مقدار کم شیشه منجر به بی خوابی می شود: شب تا صبح نمی خوابد دایم در حال عوض کردن کانال تلویزیون  یا گوش کردن موسیقی است! بی قرار می شود و یک جا دوام نمی آورد! اشتها به شدت کاهش پیدا می کند! یکی از مواردی که اطرافیان به شخص مشکوک می شوند کاهش وزن شدید و کم خوابی است!

 با مصرف زیاد؛ تنفس و ضربان قلب افزایش یافته،  طپش قلب پیدا می کنند. فشار خون  و دمای بدنشان بالا می رود و احساس گرما می کنند پس زیاد آب می خورند!  ضربان قلب نامنظم می شود. بشدت تحریک پذیر و پرخاشگر  می شوند و ممکن است دست به هر خشونتی بزنند. اضطراب، گیجی، لرزش اندامها،  تشنج و در نهایت ایست قلبی و مرگ هم از دیگر عوارض سوء مصرف شیشه است.

سوء مصرف طولانی مدت شیشه منجر به ایجاد بدبینی شدید، خشونت، کاهش شدید  حافظه، توهم های شنوایی و بینایی، سایکوز ( جنون آنی ) و بسیاری اختلالات عصبی دیگر  و در نهایت مرگ می شود. اینها توهم های جالبی هم دارند! ممکن است رنگ ها را بشنوند و صداها را ببینند!

متاسفانه شیشه شخص را در وضعیتی قرار می دهد که تمایل به درمان ندارد و شاید این مصیبت بار ترین تاثیر شیشه بر مغز باشد که درمان و پیگیری این افراد را مشکل کرده است!

به علت ترشح زیاد نوروترنسمیتر ها، بعداز اندک زمانی انتهای اعصاب مغز تحلیل رفته و مغز نمی تواند روند طبیعی خود را داشته باشد و بیمار  نه اینکه علایم خوبی تجربه نمی کند بلکه فقط بخاطر ترس از عوارض ترک شیشه که مربوط به کارکرد ضعیف مغز است اقدام به سوء مصرف آن می نماید!

بخاطر داشته باشیم که اعتیاد به مواد در هر نوع آن که باشد در ابتدا با تجربه های بسیار لذت بخشی همراه است بصورتی که شخص اعتقاد پیدا  می کند  که می تواند بصورت کنترل شده مواد را مورد سوء مصرف قرار داده و از تجربه های لذت بخش آن برخوردار شود! غافل از اینکه ثابت شده است که مصرف حتی مقدار کم مواد مخدر یا محرک ساختمان مغز و کارکرد آنرا بطور هم زمان تغییر می دهد که صحبت در مورد آن از حوصله این بحث خارج است.

عوارض مصرف شیشه در قیاس با تریاک و هرویین

 برای مصرف شیشه ابزار مخصوص وجود دارد که به آن پایپ Pipe گفته می‌شود و شبیه یک چپق شیشه ای است. نشئگی حاصل از مصرف این ماده تقریباً شبیه هیچ مادمخدر دیگری نیست. عوارض مصرف این ماده ، بسیار خطرناک و سنگین است. مصرف‌کنندگان این ماده در دفعات اولیه مصرف ، گاه تا 72 ساعت نمی‌خوابند. در این مدت ، سطح انرژی بسیار بالا ، توهم شدید و خیره شدن به یک نقطه خاص برای چندین ساعت و همینطور رفتارهای بی‌پروا ، از حالات نشئگی این ماده محسوب می‌شود. پس از بین رفتن اثر این ماده ، شخص مصرف‌کننده طوری احساس خستگی و کوفتگی می‌کند که ممکن است حدود 48 ساعت یا 2 شبانه‌روز به صورت پیوسته خواب باشد و پس از بیداری سر دردهای شدید ، بی‌قراری ، لرزش و حرکات غیرعادی اعضاء بدن مثل دست و سر از حالات آن است.

مصرف‌کنندگان شیشه برای از بین بردن این حالت معمولاً دوباره مصرف می‌کنند و مانند سایر مواداعتیادآور فرایند اعتیاد آغاز می‌شود و پس از مدتی مصرف‌کننده شیشه تبدیل به یک معتاد تمام‌عیار می‌شود که البته با مصرف‌کنندگان سایر موادمخدر مثل تریاک و حتی هرویین بسیار تفاوت دارد. عوارض مصرف شیشه را در طول چندماه ، حتی مصرف هرویین در طول چندین سال به وجود نمی‌آورد.
عوارض مصرف شیشه به قدری وحشتناک است که حقیقتاً هرویین و یا قوی ترین مخدرهای سنتی در مقابل آن بسیار ضعیف هستند .مصرف‌کننده شیشه در حالت خماری ، دست به حرکات جنون‌آمیزی می‌زند که شاید از دیوانگان زنجیری هم سر نزدند. از مهمترین عوارض طولانی مدت مصرف شیشه که معمولاً بعد از گذشت کمتر از 6 ماه مصرف خود را نشان می‌دهد اختلال شدید در عملکرد دریچه پروستات است که معمولاً ادرار و اسپرم با هم دفع می‌شوند. آسیب‌های شدید کبدی و جوش‌های صورت ، ایجاد عفونت در دستگاه گوارش ، خصوصاً روده ها ، کوچک شدن بیضه‌ها به همراه درد شدید و تضعیف قوای جنسی از دیگر عوارض این ماده‌مخدر خطرناک است.
توهمات شیشه به گونه ای است که بیان آن ها کار ساده ای نیست ، باورکردنی نیست . شیشه ای ها پس از گذشت مدتی از مصرف شیشه شدیداً بدبین می شوند ، همه مردم را دشمن خود می دانند ، فکر می کنند سیستم های امنیتی از کا ، گ ، ب گرفته تا سی آی ، ای همه دنبال آن ها هستند ، تصور می کند در همه جا مشغول پاییدن او هستند ، حتی در خانه اش ابزار مراقبت کار گذاشته اند ، به نزدیک نرین افراد خانواده خود شدیداً بدبین می شود ، بدبینی که قابل گفتن نیست ، اگر متاهل باشد به همسر خود بدبین می شود حتی فکر می کند که فرزندانش متعلق به او نیستند ، وقتی با او صحبت می کنند هرگز حاضر نیست حرف و صحبت دیگران را بپذیرد و تایید کند ، فکر می کند همه اشتباه می کنند ، همه دنیا اشتباه می کنند و فقط اوست که درست فکر می کند ، یکی از تفکرات جالب شیشه ای ها این است که فکر می کنند از زمانی که مصرف کننده شیشه شده اند بسیار پیشرفت کرده اند و تبدیل به انسان های دانایی شده اند و چیزهایی را می فهمند که دیگران نمی فهمند . اینان هرگز خود را معتاد نمی دانند ، مصرف کنندگان تریاک را بسیار بی کلاس می دانند و اگر مثلاً به آن ها گفته شود که به جای شیشه تریاک مصرف کنند که این عوارض را ندارد ، عصبانی می شوند و می گویند : تریاک ! من تریاک مصرف کنم ! متأسفانه در صحبتهای عامیانه گفته می‌شود که شیشه چون مرفین ندارد پس اعتیاد هم ندارد. چقدر این نگرش اشتباه ؛ غلط و گمراه کننده است . این نگرش که فقط مواد مرفین دار و یا مواد بر گرفته از خانواده تریاک اعتیاد آور هستند و بقیه مواد که صناعی هستند و مرفین ندارند ،اعتیاد آور نیستند ، دنیا را گمراه کرده است .

از دیدگاه علمی ، هر ماده ای که مصرف آن انسان را از تعادل طبیعی خارج کند مستقیماً روی سیستم تولیدکننده مواد شبه‌افیونی و ضددرد و نوروترانسمیترها در سیستم عصبی اثر می‌گذارد و باعث تخریب آن ها می‌شود. طیف ترکیبات مواد شبه‌افیونی که در جسم انسان تولید می‌شود به قدری گسترده و ناشناخته است که به غلط تصور می‌شود فقط مرفین یا مشتقات آن روی آن اثر می‌گذارد هرچند همین موضوع را هم بسیاری نمی‌دانند اما تحقیقات کاربردی با قدرت و اطمینان این موضوع را ثابت کرده است که کلیه موادی که انسان را از حالت تعادل طبیعی خارج می‌کند ، شامل هرویین ، تریاک ، شیره ، الکل ، حشیش ، کراک ، شیشه ، اکستازی ، قرص‌های خواب‌ ، آرامبخش و ضدافسردگی ، دیفنوکسیلات ، ترامادول ، بروفن و حتی استامینوفن ، که بدون تجویز پزشک مصرف گردد نیز مستقیماً روی این سیستم اثر می‌گذارند و باعث تخریب آن می‌شوند .
یکی از انواع مواد شبه افیونی یا واسطه های شیمیایی سیستم عصبی که شدیداً بر اثر مصرف شیشه آسیب می بیند و تولید آن دچار اختلال می شود ، سروتونین است که مستقیماً در خلق و خوی ما اثر گذار است . از دیدگاه علمی شیشه یک ماده بسیار قوی و خطرناک است و اعتیاد آن در مقایسه با مواد مخدر شناخته شده نظیر تریاک و هروئین بسیار سنگین‌تر و خطرناکتر است. و به اعتقاد ما هر نوع اعتیادی قابل درمان است. هم‌اکنون مصرف‌کنندگان شیشه بسیاری در این مرکز به درمان قطعی رسیده‌اند .

شیشه تلخ مثل قهوه

شیشه ارزان نیست، اما این باعث نشده که مصرف آن کم باشد. بو ندارد و مصرفش کار سختی نیست. کسی بسادگی نمی‌فهمد. اولش فرد را تبدیل می‌کند به یک آدم خوش مشرب و پرانرژی که قدرت جابه‌جا کردن کوه‌ها را دارد. افسردگی را می‌کشد و به او قدرت می‌دهد ساعت‌های طولانی کار کند، اما چه می‌شود که در عرض چند ماه، شیشه تمام رگ‌های روح و حیات آدم را می‌برد و خون افسردگی را در تنش جاری می‌کند؟ دیگر بدون مصرف نمی‌خواهد حرف بزند، نمی‌خواهد راه برود، نمی‌خواهد بخوابد و نمی‌خواهد زنده بماند. مصرف می‌کند و هر چه زمان می‌گذرد، تحملش در برابر مواد بیشتر می‌شود. بدبین می‌شود، از کاه کوه می‌سازد، از کوره در می‌رود و احساس می‌کند از طرف ناشناسی کنترل می‌شود

شیشه ارزان نیست، اما مصرف‌کننده تمام هستی‌اش را می‌دهد تا یک روز بیشتر دوام بیاورد. شادی‌اش شکستنی است، خوشبختی‌اش کم‌دوام است، لبخندش شیشه‌ای است.

«5 تا برادر بودیم. من از همه کوچک‌تر بودم با فاصله سنی زیاد. 19 ساله که بودم، یکی از برادرهایم در تهران یک شرکت حمل و نقل ماشین راه انداخت. من هم آمدم پیشش تا کار کنم. درآمدم خوب بود، برای خودم ماشین و خانه مستقل گرفتم. تنها زندگی می‌کردم. می‌خواستم چند وقت که گذشت، خودم یک شرکت راه بیندازم. با چند تا از راننده‌ها دوست شدم، اما بیشتر وقت‌ها تنها بودم. خیلی طول کشید که با فضای تهران اخت شدم. با یکی از راننده‌ها گاهی حشیش می‌کشیدیم. می‌گفت توهم می‌دهد و من می‌خواستم ببینم توهم چه طوری است. حشیش که می‌کشیدم روحیه‌ام انگار بهتر می‌شد. شنگول می‌شدم. برای چند ساعت انرژی داشتم. سیگار و حشیش همیشه توی جیبم بود تا این که یک بار در خانه یکی از همان راننده‌ها پیشنهاد کرد یک پک از شیشه بزنم. نه بو داشت نه مزه. شیشه‌ها را ریخته بود توی چراغ ماشین و می‌کشید. یک پک زدم. این بار اول بود.»

در سیستم اعصاب مرکزی، رشته‌های عصبی مستقیم به هم وصل نیستند. بین انتهای سلول قبلی با ابتدای سلول بعدی فضای بسیار کوچکی وجود دارد که به این فضا در اصطلاح پزشکی سیناپس می‌گویند. برای این که یک سلول عصبی بتواند پیامی را به سلول دیگر انتقال بدهد، باید از انتهای خود ماده‌ای به داخل این فضای کوچک ترشح کند. این ماده روی گیرندهایی که ابتدای سلول بعدی قرار دارند می‌نشیند و به این ترتیب پیام منتقل می‌شود. در سیستم عصبی انواع زیادی از این ماده وجود دارد که ترشح هر کدام منجر به علائم خاصی می‌شود. دوپامین و سروتونین دو نوع از این ماده هستند که مصرف شیشه یا مواد محرک باعث افزایش ترشح آنها در مغز می‌شود و اگر در نسبت ترشح آنها اختلال ایجاد شود، بیماری‌هایی مثل افسردگی یا دوقطبی ایجاد می‌شوند. آنهایی که رو به مصرف شیشه می‌آورند دنبال احساسی هستند که از ترشح این مواد ایجاد می‌شود یعنی خوشی و لذت زیاد. همین طور هم می‌شود، چون کسی که به مصرف شیشه رو می‌آورد، اولش علائم خیلی خوبی را تجربه می‌کند. تجربه‌های لذت بخش با شدت بیشتری احساس می‌شوند. قدرت تمرکز و اعتماد به نفس بشدت بالا می‌رود و مصرف‌کننده خطر را از خود دور می‌داند. حس می‌کند هیچ چیز نمی‌تواند آزارش بدهد. همین موقع است که به دیگران هم علاقه پیدا می‌کند. مهربان و صمیمی و خلاقیتش زیاد می‌شود. اگر تا دیروز نمی‌توانست یک خط شعر حفظ کند، شاعر می‌شود. دست و دلباز می‌شود. وقتی حس می‌کند دیگر خوشی از این بیشتر نمی‌شود، تصمیم می‌گیرد خوشی‌اش را زود به زود تمدید کند. بعد هم که دیگر این همه خوشی برایش کم است. می‌خواهد همیشه خوش باشد. این است که مصرفش را زیاد می‌کند.

پرواز شیشه‌ای

«روی ابرها بودم. خواب نداشتم. با این که وقتی می‌رسیدم خانه ساعت از 10 گذشته بود، خیال می‌کردم اول صبح است. تازه شروع می‌کردم به تفریح. تفریحم این بود که زنگ بزنم به رفقا و بکشانمشان خانه. بعد تازه می‌توانستیم برای بقیه‌اش تصمیمی بگیریم. خیلی‌ها من من می‌کردند و نمی‌آمدند. می‌خواستند بروند سرکار و بهانه کم‌خوابی را داشتند، اما من هیچ حس نمی‌کردم که آدمیزاد باید 8 ساعت در روز بخوابد. اگر کسی نمی‌آمد خودم تنهایی می‌نشستم پای تلویزیون. این کانال و آن کانال. بعد هم که برنامه‌ها تمام می‌شد فیلم نگاه می‌کردم. چشم‌هایم باز باز بود انگار نه انگار که سپیده دارد سر می‌زند. گاهی می‌شد تا 72 ساعت نخوابم. اندازه فیل می‌خوردم. دلم خوردنی‌های تازه می‌خواست. از همه طعم‌ها و رنگ‌ها خوشم می‌آمد و دنیا به نظرم رنگین‌کمان 7 رنگی بود که همه چیزش سر جایش بود. فکر می‌کردم چه چیزهای قشنگی هست در این دنیا که من می‌خواهم تجربه‌شان کنم. لذت و خوشی و خنده... چیزهایی که قبلا کم بود. از بالا که به شهر نگاه می‌کردم، حس می‌کردم می‌توانم روی تمام شهر پرواز کنم. خسته نمی‌شدم از حرف زدن. حالا دیگر می‌توانستم به اندازه یک استاد دانشگاه درباره همه موضوع‌ها اظهارنظر کنم. این تازه مال چند ماه اولی بود که شیشه می‌کشیدم.»

شیشه‌ای که در حال حاضر در بازار قاچاق مواد محرک ایران وجود دارد، بیشتر به شکل کریستال‌های ریز و شبیه شکر است که در تکه‌های کوچک یک لوله پلاستیکی جاسازی شده و سر و ته آن بسته می‌شود. این ماده به شکل‌های دیگر بلورهای شفاف و تیز و... هم عرضه می‌شود. نام اصلی این ماده آیس به معنای یخ است. این ماده وقتی در مجاورت حرارت قرار می‌گیرد، مثل یخ بخار می‌شود. شیشه از رده آمفتامین‌هاست و خاصیت محرکی دارد. مت آمفتامین که از مشتقات کلاسیک آمفتامین است، در آزمایشگاه‌های غیرقانونی از داروهای ساده و ارزان ساخته می‌شود. شیشه به شکل‌های مختلف خوراکی، تزریقی یا استنشاقی و تدخینی مثل سیگار استفاده می‌شود.

پرحرفی شیشه‌ای

«یک شب یکی از دوستانم همراه دوست دیگرش آمد که من او را نمی‌شناختم. خیلی زود با او صمیمی شدم. خواستم سرش را گرم کنم. یک فیلم گذاشتم توی دستگاه. هر 2 دقیقه یک بار فیلم را نگه می‌داشتم که برایشان توضیح بدهم چه اتفاقی دارد می‌افتد. شروع کردم به حرف زدن درباره شهری که داستان فیلم در آن اتفاق می‌افتاد. درباره جاهایی که هرگز نرفته بودم حرافی کردم. فیلم مزخرفی بود، اما من از همه چیزش خوشم می‌آمد. بعد دوست دوستم عصبی شد و رفت. دوستم هم بدجور نگاهم کرد و گفت که زده به سرم، اما من تازه چند روز بود که از 3 پک در روز رسیده بودم به نیم گرم.

تندتند نفس می‌کشیدم و قلبم تندتر می‌زد. مرتب گرمم بود و یکدفعه عرق می‌نشست روی تمام تنم. همان روزها یک تکه زمین خریدم. خیال می‌کردم ظرف چند ماه آینده قیمت زمینم چند برابر می‌شود. چک کشیدم و یک مزدا انداختم زیر پایم. بعد خانه‌ام را عوض کردم. کلی وسیله و لباس خریدم. هفته‌ای یک بار امیر برایم شیشه می‌آورد. اولش هر گرم را 60 هزار تومان می‌داد. بعد گرانش کرد. شد گرمی 75 هزار تومان. هفته‌ای 300 هزار تومان می‌دادم به امیر. وضعم خوب بود. در یک شرکت حمل‌ونقل ماشین کار می‌کردم.»

 
بدبینی شدید، کاهش شدید حافظه توهم‌های شنوایی و بینایی، جنون آنی و بسیاری اختلالات عصبی دیگر هم از عوارض شیشه است

 

شاید شنیده باشید که عده‌ای این ادعا را مطرح می‌کنند که شیشه تنها محرک است و اعتیاد جسمانی ایجاد نمی‌کند. در واقع، قاچاقچیان مواد با این شعار که شیشه مرفین ندارد پس اعتیادآور نیست، مصرف آن را تبلیغ می‌کنند، اما واقعیت این است که شیشه یک ماده محرک بسیار اعتیادآور است و حتی در بسیاری از مقالات پزشکی، قدرت اعتیاد زایی آن را بیشتر از مواد محرکی مانند کوکائین می‌دانند. کریستال پودری سفیدرنگ، بدون بو و تلخ است که براحتی در نوشابه‌های الکلی و غیرالکلی حل می‌شود، اما نباید این واقعیت را انکار کرد که اثرات اولیه شیشه به شکلی است که فرد را بسرعت به خود جذب می‌کند. در مراحل اول، شیشه تنها یک محرک بسیار قوی است که باعث رفع خستگی، احساس شادابی و سرخوشی می‌شود و در مراحل بعدی تبدیل به یک توهم‌زای بسیار شدید می‌شود و این توهم چنان شدید است که حتی خود مصرف کنندگان هم از توصیف آن عاجزند. در ماه‌های اول مصرف غالب آنها از لذت بردن بسیار زیاد، داشتن سطح بالایی از انرژی، خلاقیت فراوان ذهنی و... می‌گویند که تا مدت محدودی برایشان قابل کنترل است. ولی پس از گذشت مدت زمانی از مصرف، تمام این مسائل از کنترل مصرف‌کننده خارج می‌شود تا جایی که نه‌تنها کنترل این مسائل بلکه کنترل کوچک‌ترین مسائل حیاتی هم از اختیار او خارج می‌شوند و فرد مصرف‌کننده احساس می‌کند دیگر بدون مصرف شیشه قادر به انجام هیچ فعالیتی نیست یا انجام هیچ فعالیتی بدون مصرف شیشه برای او لذت بخش نیست. حالاتی مثل هیجان‌زدگی، بی‌تابی، تکلم صحیح و تند، کاهش خواب و اشتها و افزایش فعالیت‌های فیزیکی همچنان وجود دارد اما همه اینها مقدمه ورود به مراحل بعدی است.

لاغری شیشه‌ای

«بی‌خوابی‌هایم تمام شد. دیگر آنقدرها انرژی نداشتم، اما حس‌های عجیبی پیدا کرده بودم. فکر می‌کردم بوی رنگ‌ها را حس می‌کنم یا می‌توانم با سرعت 170 کیلومتر در خیابان‌ها رانندگی کنم. دیگر سر کار نمی‌رفتم. منتظر بودم تا پول زمینم برسد. هر روز برای خرج کردن پول‌ها نقشه می‌کشیدم. خیال می‌کردم همه برایم نقشه می‌کشند و هر روز به یکی از دوستانم زنگ می‌زدم تا بگویم که نقشه‌هایش را می‌دانم و دستش برایم رو شده. حوصله‌ام از توی خانه ماندن سر می‌رفت، اما دلم آنقدر تنگ بود که روزی چندبار می‌زدم زیر گریه. مصرفم رسیده بود به روزی یک گرم.»

تقویت عضلات، آماده‌سازی بدن برای پذیرش انواع ورزش‌های مناسب برای بدنسازی، ایجاد انرژی فوق‌العاده و مقابله با چین و چروک پوست! اینها شعارهای جذابی هستند که ممکن است فروشندگان شیشه برای تبلیغ بیشتر کالایشان آن را در گوش مراجعه‌کنندگان به سالن‌های زیبایی و ورزشی بخوانند. اینجا جایی است که زن‌ها و جوانان پایشان می‌لرزد و به بهانه زیبایی و داشتن انرژی بیشتر فریب می‌خورند. با وجود این که فریب خوردن با چنین شعارهایی بعید به نظر می‌رسد، اما کارشناسی‌ها نشان داده‌اند مصرف شیشه برای لاغری در میان زنان با توجه به تبلیغات فروشندگان مواد، باعث افزایش استفاده از این ماده در میان آنان شده است. این در حالی است که مواد مخدری مانند شیشه باعث تضعیف بافت عضلانی، اختلال در سیستم عصبی و مغزی و از بین رفتن قدرت تمیز و تشخیص افراد می‌شود و در نهایت جز وابستگی و تخریب سیستم دفاعی بدن چیزی به همراه ندارد. کم‌کم همه چیز عوض می‌شود. به علت ترشح زیاد نوروترنسمیترها یعنی همان مواد بین سلول‌ها، بعداز مدتی انتهای اعصاب مغز تحلیل می‌رود و مغز دیگر نمی‌تواند روند طبیعی خود را داشته باشد. علائم بد مصرف شیشه آشکار می‌شوند و بیمار با این که علائم خوبی را تجربه نمی‌کند، به خاطر ترس از عوارض ترک شیشه، مصرفش را ادامه می‌دهد. دیگر از حالت‌های قبلی خبری نیست. افت حافظه، پرخاشگری و تهاجم، رفتارهای جنون‌آمیز و آسیب‌های قلبی و مغزی شروع می‌شود. ضربان قلب نامنظم می‌شود. کسی که شیشه می‌کشد، بشدت تحریک‌پذیر و پرخاشگر می‌شود و ممکن است دست به هر خشونتی بزند. اضطراب، گیجی، لرزش اندام‌ها و تشنج از عوارض دیگر مصرف شیشه است. بدبینی شدید، کاهش شدید حافظه، توهم‌های شنوایی و بینایی، جنون آنی و بسیاری اختلالات عصبی دیگر هم از عوارض شیشه است. آخر قضیه هم معلوم است؛ ایست قلبی و مرگ!

درمان شیشه‌ای

«هیچ وقت به فکر ترک نیفتادم. حالم طوری بود که فکر می‌کردم ترک فایده‌ای ندارد، اما وقتی پولم تمام شد به فکر چاره افتادم. اولش به جای امیر رفتم سراغ زنی که شیشه پخش می‌کرد. شنیده بودم زن‌ها دلرحم‌ترند و کمتر پول می‌گیرند. چند وقتی از یک دختر جوان شیشه می‌گرفتم. ارزان‌تر می‌داد، اما من دیگر همانقدر هم پول نداشتم. رفتم به یک کلینیک که نزدیک خانه‌ام بود، اما آنها روی شیشه کار نمی‌کردند. معرفی‌ام کردند به مرکز ترک شیشه که تازه راه افتاده بود. رفتم پیش روانپزشک.

روانپزشک از دوران کودکی‌ام می‌پرسید و از رابطه‌ام با خانواده. می‌خواست ببیند من چه جور آدمی هستم. دستگیرم شد که آدم خیلی حساسی هستم و مقاومتم کم است. گفت خیالپردازم و منطقم قوی نیست. برایم جالب بود. اگر می‌خواستم درمانم کامل شود، باید هفته‌ای 2 بار می‌رفتم آنجا. یک ماه و نیم ادامه دادم، اما بعد نرفتم. راه دور بود و باید مدت‌های طولانی در اتاق انتظار می‌ماندم. اعصابش را نداشتم. دیگر نرفتم. کسی هم همراهم نبود. بعد یکی از انجمن‌های NA را پیدا کردم. 6 ماه است می‌روم آنجا، اما تازه اولش است.» بیش از یک سال است که مرکز ملی مطالعات اعتیاد با توجه به زیاد شدن استفاده از شیشه،‌ کلینیک پژوهشی درمان وابستگی به مت آمفتامین در درمانگاه مرکز ملی مطالعات اعتیاد راه‌اندازی کرده است. بیماران مراجعه‌کننده به این کلینیک پس از پذیرش و سیر مراحل تشخیصی، درمان‌های غیردارویی سرپایی دریافت می‌کنند و اگر لازم باشد، بستری می‌شوند. جلسات درمانی هر هفته 2 بار است و 3 ماه طول می‌کشد. اما حقیقت این است که با توجه به دشواری‌های ترک شیشه وجود مراکز تخصصی ترک و درمان مصرف‌کنندگان ضروری است و وجود تنها یک مرکز در یک نقطه از تهران کافی نیست و انگیزه‌های معتادان به شیشه را برای درمان کم می‌کند. این در حالی است که به گفته مسوولان نیروی انتظامی و درمانی، گرایش به این ماده بیشتر شده است و لازم است اقدامات پیشگیرانه و درمانی همزمان انجام شود. از یاد نبریم که تاکنون پروتکل درمانی یا دارویی مشخصی برای بهبود این بیماران پیدا نشده و این ضرورت وجود مراکز معتبر را برای درمان این بیماران ضروری‌تر می‌کند.

جنون شیشه

جنون شیشه ( Amphetamine psychosis )

همچنانکه در مقاله شیشه چیست و درمان آن چگونه است اشاره کردیم؛ اعتیاد به شیشه مانند اعتیاد به سایر مواد، در ابتدا با تجربیات لذت بخشی همراه است که به مرور زمان اثرات لذت بخشی آن کاهش یافته، مصرف آن جنبه اجبار پیدا می کند. و اثرات لذت بخش جای خود را به عوارض ناخوشایند می دهند!

نکته ای که لازم می دانم در اینجا به آن اشاره کنم اینست که  تجربیات لذت بخش مواد، تنها به لذت های ذهنی و جسمی مربوط نمی شود. بهبود وضع اقتصادی یکی از مواردی است که بیماران وابسته به شیشه در جواب اطرافیانشان که خواهان درمان شخص هستند به آن اشاره می کنند!

.... ببین دکتر، من زمانی که شیشه مصرف نمی کردم در فلان بنگاه خدمتگزار بودم و زمین را طی می کشیدم، ولی از زمانیکه این ماده را مصرف می کنم مشاور شده ام و وضعیت اقتصادیم خیلی خوب شده است. خانمم از من می خواهد که شیشه نکشم ولی من نمی خواهم به وضع قبلیم بر گردم!....

اگر شما، خواننده محترم این مقاله نیز به نوعی درگیر مصرف شیشه شده اید و همین تجربه را به نوعی دیگر داشته اید یا در حال تجربه آن هستید بخاطر داشته باشید که این درست مانند آنست که شما یک وام هنگفت با بهره بسیار زیاد به خود بدهید! اگرچه در ابتدا کاملا پولدار هستید ولی زمانیکه آن وام را با بهره زیاد پس می دهید کاملا فقیر و بی چیز خواهید شد!

و اما جنون شیشه....

سوء مصرف طولانی مدت شیشه فرد را در وضعیتی قرار می دهد که به آن سایکوز ناشی از آمفتامین یا به عبارتی جنون ناشی از شیشه می گویند. البته کم نیستند بیمارانی که اظهار می کنند با اولین یا دومین مصرف شیشه دچار این وضعیت شده اند! ( که علت ایجاد چنین وضعیتی را در مقالات آینده بررسی خواهیم کرد)

جنون شیشه سیر مشخص و جالبی دارد! و با زیر نظر گرفتن دیگران شروع می شود! بیمار به دقت اطراف خود را زیر نظر می گیرد و در بسیاری موارد، از پنجره همه جا را دید می زند! حتی ممکن است برای اینکار از یک یا چند دوربین قوی هم استفاده کند! بسیار تمایل دارد که ماورای هر چیز را ببیند و از آن آگاه شود!

بعداز مدتی این وضعیت کاملا برعکس می شود و اینبار بیمار تصور می کند که همه او را زیر نظر دارند! و این درست زمانی است که بدبینی به سراغش می آید و پارانوئید می شود!

فکر اینکه دیگران از پنجره یا هر جای دیگر در حال جاسوسی هستند باعث می شود که پنجره ها را با پارچه های ضخیم حتی پتو بپوشاند! باز کردن پریز برق و بستن هر گونه روزنه ای که احتمال جاسوسی از طریق آن وجود داشته باشد نیز از دیگر کارهایی است که بیمار آنرا انجام می دهد!

تصور کنید؛ فردی را که به احتمال اینکه از طریق کامپیوتر جاسوسیش را می کنند، کامپیوترش را جمع کرده، اتصالاتش را جدا و در محلی دور از دسترس قرار می دهد! شخص به شدت از دوربین گریزان است!

بدبینی بیمار شدت پیدا کرده، بصورتیکه تصور می کند دیگران برای شکست دادن یا از بین بردن او نقشه کشیده اند! و برای اثبات این قضیه هزار و یک دلیل می آورد!

شک و بدبینی در حد تهمت زدن و نسبت دادن کارهای خلاف اخلاق به خانواده و نزدیکان خود باعث ایجاد بسیاری مشکلات حاد از جمله از هم پاشیده شدن خانواده و روابط اجتماعی شده و بیمار را در سرازیری تنهایی و ورشکستگی قرار می دهد!

به علت از بین رفتن روابط اجتماعی، بیمار تنها می شود! متاسفانه در بسیاری موارد، خانواده بیمار تصور می کنند در این مرحله بیمار در حال ترک شیشه است و سیر بهبودی را طی می کند و ناخواسته در مسیری حرکت می کنند که بیمار همچنان به مصرف  شیشه و اینبار بی دردسر تر ادامه دهد و بیماریش پیشرفت می کند!

اگر شما هم بارها شنیده اید که مصرف کنندگان شیشه ممکن است به خود یا دیگران آسیب برسانند، این قسمت آخر را بخاطر بسپارید! هذیان گزند و آسیب ( یا همان بدبینی شدید ) و عدم آگاهی بیمار از آن باعث می شود که بیمار به خود یا اطرافیانش آسیب جانی برساند!

بیماری را تجسم کنید که به تصور اینکه همسرش با شخصی ( که واقعا خیالی بوده و اصلا در دنیای واقعی وجود ندارد) در ارتباط بوده، قصد جانش را می کند! خودکشی و دستگیری این افراد به عنوان اشرار نیز بیشتر در این مرحله صورت می گیرد!

اینکه در این مرحله چه کمکی می توان به بیمار کرد و درمان چگونه اتفاق می افتد از مواردی هستند که پرداختن به آن از حوصله این بحث خارج است.

شیشه بیداد می‌کند ، شکارهایش را دیوانه می‌کند ، رنج میدهد و میکشد

 برای پدری که بنزین را ریخت روی دخترش و او را چسباند به بخاری تا زنده زنده بسوزد ، دیر است خواندن این پست برای پسری که سر پدرش را با کارد کند آشپزخانه برید هم دیر است ، برای شوهری که همسرش را با بالش خفه کرد و برای خیلی از آنها که روی تخت بیمارستان خوابیده‌اند و مغزشان پوسیده دیر است یا آنها که پرستارها دستهایشان را با دستبند به میله‌های تخت بسته‌اند تا خودشان یا دیگران را نکشند ، دیر است یا آنها که ساکنان کم سن و سال قبرستانها شده‌ اند و زیر خاک خوابیده‌اند .

برای خیلی دیر است این یادداشت ؛ گرچه روز گاری که دیر نبود هم نوشتیم و گفتیم و آنها نخواندند و نشنیدند ، اما برای خیلی ها هم هنوز دیر نشده است . خیلی ها هنوز این راه را شروع نکرده‌اند ، خیلی ها هم در ابتدای راهند و آنقدر جلو نرفته‌اند که نتوانند برگردند .


شکارهای شیشه را میگویم ؛ همانها که براساس پژوهشها ، دو سال پس از آغاز مصرف شیشه ، از هر 10 نفرشان ، هشت نفر حتما میمیرند ؛ همانها که گفته میشود پس از شش ماه مصرف شیشه ، آسیبهای جبران‌ ناپذیری به مغزشان میرسد و سبب ساز جنون و مرگشان میشود .

آنها نمیدانند یا باور نمیکنند که مافیای مواد مخدر از سالها پیش آنها را نشان کرده و درباره‌ شان مطالعه کرده است و به همین خاطر چوب حراج به شیشه زده است و آن را از کیلویی هشتاد میلیون تومان در اوایل دهه 80 به کیلویی دو میلیون تومان در ماههای اخیر رسانیده است و برای تبلیغات دروغ درباره‌اش ، مثل ریگ پول خرج میکند .

همان تبلیغاتی که به ورزشکارها قول کاهش وزن سریع و انرژی بیحد داده‌اند ،
به جوانهایی که اهل ورزش نبوده‌اند قول افزایش میل جنسی و شادی که همیشه در حسرتش بوده‌اند
و به زنها و دختران جوان قول مانکن شدن را .

همان تبلیغاتی که روزگاری در خلأ اطلاع‌ رسانی و اعلام‌خطر ، به باشگاههای ورزشی و آرایشگاه‌ ها هم رسید و در گوش مشتریهای آینده شیشه دروغ گفتند که این ماده اعتیادآور نیست و میتواند جای مخدرهای خطرناک دیگر را بگیرد ؛ همان تبلیغاتی که به مشتریهایشان چشم بند زدند تا جان کندن مصرف‌ کنندگان کهنه کار شیشه را نبینند .

ما سالهاست درباره شیشه می نویسیم و هشدار میدهیم ، به شما گفته‌ ایم که جنون و بدبینی می آورد و به همین دلیل معتادانش ، خبرسازهای صفحات حوادث روزنامه‌ ها میشوند ، به شما گفته‌ایم که هنوز روش درمانی معینی برای درمانش وجود ندارد و شیوه ماتریکس ( شیوه درمانی بر پایه تغییر سبک زندگی با هدف ایجاد تغییرات رفتاری معتادان در طولانی مدت ) نیز که در خیلی از مراکز ترک اعتیاد استفاده میشود ، منطبق بر مشابه استانداردش که در کشورهای دیگر به کار میرود نیست ، ما به شما خیلی از حقایق را گفته‌ایم ،

اما . . . .

شیشه بیداد می‌کند ، شکارهایش را دیوانه می‌کند ، رنج میدهد و میکشد .
ما هشدار میدهیم ،
میگوییم ،
مینویسیم ،
فریاد میزنیم ،
برخی میشنوند و خیلی ها هم نمیشنوند ، اما میدانید نکته غم‌انگیز کجاست ؟ خیلی از آنهایی که شکارهای بالقوه شیشه محسوب می‌شوند ، اصلا اهل روزنامه خواندن نیستند و صدای ما به گوششان نمیرسد و هشدارهایمان را نمیبینند و بی خبر میمانند و به همین خاطر است که میگوییم حالا دیگر به جایی رسیده‌ایم که باید هشدارهای مربوط به شیشه را از صفحات روزنامه‌ها و خبرگزاریها بیرون بکشیم و به اندازه خیلی از اخبار زرد که هر روز و هر ساعت از دهانها به گوشها و از گوشها به دهانها میرسند ، تکرارشان کنیم.

فکرش را بکنید اگر هر کدام از شما که این پست را میخواند به یک نفر که گمان میکنید در خطر اعتیاد به شیشه است خطر را گوشزد کنید ، امروز هزاران هزار هشدار رد و بدل میشود ؛ هزاران هزار هشداری که شاید یکی شان ، زندگی جوانی را عوض کند .

دوست عزیز !
بعنوان یک انسان این پست را به کسی که دوستش داری شیر کن شاید یکنفر و فقط یکنفر با خواندن این اسیر آن نشود

آگاهی هدیه دهیم !

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan