یاد گرفتم که جبران کردن مستقیم اشتباهات راههای متفاوتی دارد. در بعضی مواقع وقتی که طرف مقابل میدانست نسبت به آنها مرتکب اشتباهی شدهام، میبایست که بروم و رودررو سعی کنم که رابطه را اصلاح کنم. میتوانستم از طریق مهربانی کردن،و یا توجه کردن بیشتر اشتباهاتم را جبران کنم. تغییر در رفتارم در بیشتر مواقع بهترین نوع جبران خطا بود. بازکردن راه برای اینکه یک رابطه به آرامی اصلاح بشود، روش مناسب دیگری بود.
من همچنین یاد گرفتم که جبران خطاهایم باید با یک تعهد برای بهتر شدن رفتارم در آینده همراه باشد. اینکه دیگران دلجوئیهای مرا میپذیرفتند، یا رد میکردند. اصلاً به من ارتباطی نداشت. احتیاج داشتم تا جایی که میتوانم صادقانه خطاهایم را برای دیگران جبران کنم. اما بودند کسانی که برای جبران کردن به وقت بیشتری نیاز داشتند. برای قبول کردن پیشنهادم بعضیها احتیاج داشنتد که ببینند که من حقیقتاً رفتارم عوض شده است. در این میان برخی نمیتوانستند یا مایل نبودند که دلجوئی مرا بپذیرند. اما من مسئول تصمیم آنان نبودم. گاه به گاه کسانی را پیدا میکردم که فکر میکردم به آنها صدمه زدهام و آنها کاملاً از آنچه که من انجام داده بودم، بیخبر بودند. من به خاطر ضربة وحشتناکی که زده بودم، غمگین بودم. درحالی که آنها تحت تاثیر قرار نگرفته بودند. یکبار دیگر به همان اندازه که فکر میکردم، قوی نبودم
در قدم هشتم، وقتی یک لیست از افرادی که به آنها صدمه زده بودم، و نحوة صدمه زدن به آنها تهیه کردم. از کارهایی که انجام داده بودم و یا کارهایی که در انجام دادن آنها شکست خورده بودم، آگاه شدم. اگرچه احتیاج داشتم که بخواهم خطاهایم را برای همه آنها جبران کنم، قدم نهم به من آموخت که هروقت برایم مقدور بود این کار را بکنم. این از عهده من خارج بود که به کوهستان بروم برای اینکه خطاهایم را جبران کنم. اما باید این کار را میکردم که آماده باشم و بخواهم که از موقعیتهایی که خداوند برای من پیش میآورد، نهایت استفاده را بکنم.
مهم بود که به خاطر بیاورم که من روی تمام قدمها به خاطر خودم کارمیکردم. حتی قدم نهم اگر کسی از این جبران کردنهای من سود میبرد، فوقالعاده بود. هدف اصلی این قدم این بود که مرا پاک کند. این قدم به خاطر این بود که مرا از شر گناه خلاص کند تا بتوانم رشد کنم. اگر دیگران میتوانستند اصلاحات مرا بپذیرند، البته خوشحال میشدم اما من هنوز نیاز داشتم که تشخیص بدهم زمان پذیرش آن زمانی است که خدا بخواهد نه من. در این ضمن، احتیاج داشتم که ضررهایی را که به خودم زده بودم، جبران کنم. عوض کردن رفتارم و مراقبت بیشتر از خودم خیلی کمکم کرد. بخشیدن ضعفهایم و پذیرفتن جنبههای مثبت وجودم حقیقتاً مرا آزاد کرد تا رشد کنم.