Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

من یک تعهد فردی ایجاد کردم

برای من اجراء دو قسمت اول قدم پنجم یعنی اعتراف به خدا و خودم مشکل نبود. قسمت سوم یعنی اعتراف به دیگران برای من مشکل بود. اعتراف به خدا و خودم خصوصی بود. اعتراف به یک انسان دیگر موضوعی عمومی بود. من تمام مدت زندگیم را گذرانده بودم درحالی که رفتارهایم را پنهان می‌کردم. حالا خودم را در موقعیتی می‌دیدم که ناگهان مجبور بودم یک انسان بالغ شوم. من مجبور بودم پرشی بکنم به سمت بزرگسالی و آنسوی نقش یک بچه که برای مدتی طولانی نقش یک قربانی را بازی کرده بود. توجه به این نکته مرا متوجه کرد که کارهای زیادی پیش رو دارد قبل از اینکه بتوانم قسمت سوم را اجراء کنم، به اطلاعات بیشتری نیاز داشتم تا بوسیله آنها و برای رشد کردن بتوانم تکنیکهایی را یاد بگیرم. نیاز به این داشتم که قبل از شروع به اعتراف به انسانهای دیگر، چندین تمرین را روی خودم انجام بدهم. مجبور بودم بفهمم که صبر و تحمل دو یار من بودند.

یکی ازتمرینهای من این بود که یک تعهد فردی را برای خودم ایجاد کنم. تصمیم گرفتم دوازده قدم را بخوانم و یاد بگیرم و بعد آنها را تمرین کنم. این تصمیم به این معنی بود که من یک تعهد اولیه را برای خودم ایجاد کردم و این هدف را دنبال کردم. نمی‌خواستم فراموش کنم که چکار می‌کنم. نمی‌خواستم به طرف حس اشتباه از خود راضی شدن و فراموش کردن هدف و قصدم در برنامه برسم.

فهمیدم که نمی‌توانم تمام برنامه را خودم به تنهایی انجام دهم. این برنامه فقط با دیگران قابل اجرا بود. می‌دانستم که انجام این کار به صورت فردی حتماً کاری بی‌نتیجه است. تصمیم گرفتم و تعهدی برای خودم ایجاد کردم تا به صورت منظم در جلسات خانواده های الکلی ها شرکت کنم و تمرین روزانه خواندن کتابهای (فقط برای امروز در جلسات خانواده های الکلی ها  و شهامت عوض شدن) را ادامه دهم. من احتیاج داشتم اطلاعات بیشتری کسب کنم و از دیگر اعضاء جلسات خانواده های الکلی ها  کمک بخواهم. احتیاج داشتم به مشارکت دیگران همانطور که به کارکردن با یک راهنما احتیاج داشتم، در این صورت می‌توانستم همه چیز را درنظر داشته باشم. به مدت پنج سال توانستم راهنمایی که مناسب نیازهای من باشد، پیدا کنم. ولی این مسئله باعث نشد که جستجو را کنار بگذارم. در این مدت من روی برنامه‌ام بخوبی کار می‌کردم.

در نتیجه کار روی برنامه‌ام یاد گرفتم که برای آنچه خداوند به من ارزانی کرده، شکرگزار باشم. برای اینکه شکرگزاری خود را نشان بدهم،‌ می‌دانستم که مجبورم آنچه را که این برنامه به من داده بود، به آن بازگردانم. کارهایی را شروع کردم ووظایفی را در جلسات گوناگون پذیرفتم ونماینده گروه شدم به طوری که توانستم در سطح ناحیه هم خدمت کنم. روزی ممکن است این کارها مرا به سمت خدمت در سطح جهانی سوق دهد.

وقتی توانستم معنی واقعی جلسات خانواده های الکلی ها  را درک کنم، توانستم خودم را به عنوان یک شخص بالغ بپذیرم. بعد توانستم قسمت سوم قدم پنجم را اجرا کنم. به خدا، خودم و دیگران اعتراف کنم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan