Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

آنچه که خالقم در ابتدا قصد داشته است

خیلی وقت پیش، راجع به پاک سازی پرهزینه‌ای که در یک کلیسای مشهور انجام می‌شد، می‌خواندم. نقاشی‌های کلیسا قرنها بود که تمیز نشده بود و دود و گرد و غبار و مواد خارجی دیگر به آنها چسبیده بود. صنعتگران با زحمت فراوان لایه لایه چرک را از روی نقاشی‌ها با زحمت زیاد در جستجوی شاهکار اصلی برمی‌داشتند. هنوز اتمام این پروژه به نیمه نرسیده بود که بحثی به وجود آمد. نقاش اصلی هنرمند  رنگارنگ‌تر از آن بود که دیگران انتظار داشتند. آنها درخشندگی مبهوت کننده‌ای داشتند، اما تمام دنیا به آن شکلهای تیره و تاریکی که از مدتها قبل در کلیسا بود، عادت کرده‌ بودند. قسمت تمیز شده در مقایسه با بقیه قسمتها درخشانتر به نظر می‌آمد. این تصویر نیمه درخشان و نیمه تاریک تضادی غرب پیدا کرد. پروژه به یک دوراهی مشکل‌ساز رسیده بود. آیا آنها می‌بایست پاک سازی را کامل می‌کردند یا باید کار را کنسل می‌کردند و آن را به حالت اولیه‌ای که همه به آن عادت داشتند،‌ برمی‌گرداندند.

در طول سالهایی که در (جلسات خانواده های الکلی ها) بودم، وقتی که روی قدم دوم خود کارمی‌کردم، با همین سؤال روبرو شدم. با توجه به اینکه در یک خانوادة الکلی بیمار بزرگ شده بودم، همیشه زندگی را از پس لایه‌های تیره و ضخیم این بیماری می‌دیدم. اصلاً نمی‌توانستم فکر کنم که زیر این لایه‌ها چه چیزی وجود دارد. با شروع تمرینات اساسی جلسات خانواده های الکلی ها، تغییراتی رادر وجود خود احساس کردم. به قدری به زندگی گذشتة خودم عادت کرده بودم که این تغییرات در ابتدا به نظرم عجیب و زشت می‌آمد. مثل آن تصویر هنری نیمه پاک سازی شده، قسمتهایی در وجودم پیدا شده بودند که با بقیه قسمتها جور درنمی‌آمد. دو راه برای من وجود داشت. می‌توانستم به همان صورتی که بودم، باقی بمانم یا می‌توانستم به معالجه خودم ادامه دهم، تا آنچه را که خداوند در ابتدا خلق کرده‌بود، بیابم. خوشبختانه درست مثل آنها که به پاک سازی کلیسا ادامه دادند، من هم تصمیم گرفتم که به آنچه که خدا در ابتدا آفریده، ایمان بیاورم. با گذشت زمان این قسمتهای جدید با قسمتهای دیگر جوش خوردند و دیگر توجهی جلب نمی‌کردند. هرچه بیشتر در راه پاکسازی خود قدم برمی‌داشتم، قسمتهای دیگر جوش می‌خوردند و دیگر توجهی جلب نمی‌کردند. هرچه بیشتر در راه پاک‌سازی خود قدم برمی‌داشتم، بیشتر ثابت قدم می‌شدم.

من زیر سالها درد و رنج و شرم و احساس گناه پنهان شده بودم. زندگیم را از آنچه که فکر می‌کردم، درخشانتر و زیباتر کرد. در تمام این مدت، در اعماق وجودم نیرویی بوده که منتظر دست خدای مهربان بوده تا آن را به سطح بیاورد. این مراحل مرا به سوی یک زندگی پر از عشق و آرامش و سلامتی سوق می‌دهد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan