Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﺷﺮوع اﻗﺪاﻣﺎت

 پس از تهیّه ترازنامه ، حال چه اقدامی باید در مورد آن انجام دهیم ؟ کوشش ما پیدا کردن بینشی تازه و رابطه ای جدید با آفریدگار و کشف موانع بین راه بوده است . ما به عیوب بخصوصی اقرار کردیم و انگشت بر روی نقاط ضعف خود گذاشتیم و گرفتاریها را حدوداً مشخّص کردیم . حال زمان آن رسیده است که از آنها رفع شرّ کنیم  . برای اینکار لازم است در برابر خداوند ، خود و یک انسان دیگر ، به چگونگیء دقیق نقص های خود اعتراف کنیم و این گام پنجم برنامه بهبودی ما است که در فصل گذشته به آن اشاره شد .

    در میان گذاشتن نقص هایمان با یک شخص دیگر شاید زیاد آسان نباشد و ممکن است پیش خود فکر کنیم که اقرار به خود کافی است امّا در این مورد شکّ فراوان است . ما به تجربه دریافتیم که معمولاً ارزیابی ِ خود بوسیلهِ خود ، کافی نیست و بسیاری از ما متوّجه شدیم که لازم است از آن بمراتب فراتر رویم . حال اگر توجّه کنیم که چرا انجام این کار لازم است در آن صورت انعطاف بیشتری در مطرح کردن مسائل خود با یک نفر دیگر نشان خواهیم داد . مهّمترین دلیل این است که اگر این گام حیّاتی را برنداریم ممکن استبه ترک اعتیاد مؤفق نشویم . بارها تازه واردانی را دیده ایم که سعی کرده اند از بروز بعضی از واقعیّات زندگی ِ خویش خودداری کنند و برای روبرو نشدن با این تجربه متواضع کننده به روش های آسانتری روی آورند امّا تقریباً همگی کارشان به مصرف مجدّد کشیده شد و چون درمورد بقیّه مسائل این برنامه جدّی بودند از این لغزش خود بسیار متعجّب شدند ولی بنظر ما تعجّبی ندارد . لغزش آنها به این خاطر بوده است که خانه تکانی خود را بطور کامل انجام ندادند . آنها با آنکه ترازنامه خود را تهیّه کردند امّا بعضی از بدترین اقلام را در موجودی ِ خود بحساب نیاوردند . آنها فقط ( فکر میکردند ) از غرور و ترس رفع شرّ کرده اند و فقط (فکرمیکردند ) که سر بزیر و متواضع شده اند . آنها آنطور که بنظر ما لازم است افتادگی ،شهامت و صداقت نیاموخته بودند و تا تمام داستان زندگی ِ خود را با یک شخص دیگر در میان نگذارند توفیقی نصیبشان نخواهد شد .

     معتادین بیشتر از اکثر مردم زندگیء دوگانه ای دارند . معتاد بازیگری است که شخصیّت صحنه ای خود را بدنیای خارج عرضه میکند و مایل است مردم او را بآن صورت بشناسند . او خواستار شهرت و اعتبار است  امّا در باطن حسّ میکند که استحقاقش را ندارد.

     تناقض و دوگانگی ِ زندگی ِ معتاد در اثر اعمالیکه در موقع سورچرانی و مستی ، تخدیر و بیخبری از خود نشان میدهد بدتر هم میشود و وقتی که بخود میآید ، بخاطر اتّفاقات مبهمی که در خاطرش مانده است ، احساس تنفر و انزجار میکند . این خاطرات مانند یک خواب هولناک است و او از فکر اینکه شاید کسی او را دیده باشد بخود میلرزد و با هر سرعتی که بتواند این خاطرات مچاله و در تهِ وجود خود پنهان میکند و آرزو دارد که روشنائی روز هرگز بر آن نیفتد . او دائم عصبی است وبسر میبرد که نتیجهِ آن ، نیاز به مصرف بیشتر است .

     روانشناسان نیز در این مورد تقریباً با ما هم عقیده اند . ما معتادین با آنکه میلیونها تومان برای معالجهِ خود به روانشناسان پرداخته ایم امّا بجز چند مورد استثنائی هرگز امکان منصفانه به آنها نداده ایم که به ما کمک کنند . ما بندرت تمام حقیقت را با آنها در میان گذاشته ایم و یا تجویز آنها را رعایت کرده ایم . ما تمایلی برای گفتن حقیقت به این اطبإ دلسوز نداشته ایم و با هیچکس دیگر هم صادق نبوده ایم ، بنابراین تعجّب آور نیست که بسیاری از پزشکان چندان عقیده ای به معتادین و شانس بهبودیِشان ندارند !

    ما اگر انتظار عمر دراز و خوشبختی داریم ، لزوماً باید حداقل با یک نفر کاملاً صادق باشیم . طبیعتاً قبل از آنکه کسی را بعنوان معتمد انتخاب کنیم ، باید در این مورد خوب فکر کنیم که با چه شخصی این گام مهّم و محرمانه را برداریم . بعضی افراد که به گروههای مذهبی تعلق دارند و اعتراف یکی از واجبات مذهب آنهاست جزو وظائفشان است مراجعه کنند و حتّی اگر هیچگونه تعلق مذهبی هم نداشته باشیم ، در میان گذاردن مطالبمان بافردی که بوسیله یک مذهب رسمی ، مخصوص به این کار گماشته شده است ، شاید مناسب باشد. اکثراً دیده ایم که این اشخاص سریعاً متوجّه مشکل ما میشوند و آنرا درک میکنند . البته گاه به اشخاصی هم برخورده ایم که هیچگونه درکی از معتادین نداشته اند .

     ما اگر نتوانیم و یا نخواهیم که این طریق را انتخاب کنیم ، در آن صورت باید بین آشنایان خود بدنبال دوست امانت دار و خاطر جمعی بگردیم . این شخص میتواند طبیب یا روانشناس ما باشد و یا از بین اقوام انتخاب شود امّا شاید در موقعیّتی نباید بهای نجات ما را آنها بپردازند ، ما داستان و مسائل خود را با کسی در میان میگذاریم که بتواند آنرا درک کند و در عین حال تأثیری هم در زندگیش نداشته باشد . قاعدهء کلّی انجام این کار اینست که ما باید در مورد خود سختگیر و در مورد دیگران همیشه ملاحظه کار باشیم .

    با آنکه شدیداً لازم است مطالب خود را با شخص دیگری درمیان بگذاریم امّا شاید در موقعیِّتی باشیم که امکان یافتن شخص مناسبی برایمان وجود نداشته باشد و فقط در آن صورت میتوان این قدم را به تعویق انداخت ، با این حال لازم است کاملاً آماده باشیم تا در اوّلین فرصت به آن بپردازیم ، دلیل عنوان کردن مطلب فوق این است که ما ترجیح میدهیم این قدم را با شخص ذیصلاحی برداریم ، شخصیکه از قابلیِت رازداری برخوردار باشد ، وضع ما را کاملاً درک کند ، بر هدف ما صحّه بگذارد و سعی در تغئیر دادن برنامه های ما نکند امّا نباید از این مطلب بعنوان بهانه ای استفاده کنیم و کار امروز را به فردا بیاندازیم.

     پس از یافتن شخص مورد نظر ، دیگر اتلاف وقت جائز نیست و باید ترازنامه ِ خود را مقابل خود بگذاریم و آماده یک نشست و صحبت طولانی باشیم . لازم است برای مخاطب خود تشریح کنیم که در حال انجام چه کاری هستیم و چرا باید انجامش دهیم و او باید متوجّه شود که زندگی ِ ما به آن بستگی دارد . با یک چنین برخوردی ، مردم اکثراً از کمک به ما خوشحال میشوند و از اعتماد ما نسبت به خود مفتخر خواهند شد .

     ما غرور را زیر پا میگذاریم و دست بکار میشویم و کلیه ضعف های اخلاقی و نکته های سیاه گذشته را از تاریکی بیرون میکشیم . پس از آنکه این قدم را بدون از قلم انداختن هرگونه مطلبی بپایان رساندیم ، از خود احساس رضایت خواهیم کرد و آنوقت است که میتوانیم در چشم دنیا نگاه کنیم . احساس تنهائی از میان میرود ، صلح و آرامش وجودمان را فرا میگیرد ، ترس از ما میگریزد و احساسنزدیکی با آفریدگار آغاز میشود . ما احتمالاً در زندگی ِ گذشته خود از اعتقادات روحانی برخوردار بوده ایم امّا آنچه که اکنون بدان دست میابیم یک تجربهِ روحانی است و ما میتوانیم معنویّت را تجربه کنیم . در این مرحله معمولاً احساس میکنیم که مشکل اعتیادمان از میان رفته است و ما در پهنهِ بی انتهائی دست در دست روح کائنات در حرکت هستیم .

    پس از مراجعت به منزل در کنج خلوت و بی صدائی مینشینیم و آنچه را که انجام داده ایم مرور میکنیم و بخاطر شناخت بهتری که از خدا پیدا کرده ایم از او سپاسگزاری میکنیم و سپس دوباره به قسمت قدمهای دوازده گانهِ این کتاب مراجعه میکنیم و با دقّت پنج قدم پیشنهادی ِ اوّل را دوباره میخوانیم و از خود سئوال میکنیم که آیا چیزی را ازقلم انداخته ایم ؟ ما در حال ساختن پلی هستیم تا بتوانیم از روی آن بسوی آزادی گام برداریم ، آیا پایه و اساس کار تا این جا محکم است ؟ آیا سنگ های زیر بنا ، همگی درجای خود استوارند ؟ آیا در مورد ملاط پایه ِ کار ، خساست بخرج ندادیم ؟ آیا سعی نکرده ایم ملاط را بدون سیمان بسازیم ؟اگر از جوابهای خود راضی باشیم ، در آن صورت قدم ششم را شروع میکنیم . ما ضرورت تمایل را مرتباً تأکید کرده ایم ، آیا اکنون حاضریم بگذاریم خداوند تمام آنچه را که به اقرار خودِ ما ایراد دارد برطرف کند ؟ آیا اجازه میدهیم آنها را از ما بگیرد ؟ همگی ِ آنها را ؟ اگر هنوز به مسئله ای چسبیده ایم و آماده واگذاری ِ آن نیستیم ، برای پیدا کردن تمایل و آمادگی از خدا طلب کمک میکنیم .

     ما وقتی آماده شدیم ، میگوئیم : « آفریدگارا ، من اکنون آماده ام که تمام خوب و بد وجودم را بتو بسپارم، تمنّا دارم یک یک نقص های درونم را که سدّ راه خدمت بتو و همنوعان من است برطرف کنی و قدرتی عطا فرمائی تا از این پس ، به خدمت تو کمر بندم» در این جا گام هفتم را بپایان رسانده ایم .

     حال لازم است اقدامات بیشتری را نیز انجام دهیم . ما متوجّه میشویم که « ایمان بی عمل مرگ است »یعنی ایمانیکه با حرکت توأم نباشد بمرگ خواهد انجامید . بگذارید به گامهای هشتم و نهم نگاه کنیم . ما لیستی از تمام کسانیکه به آنها زیان رسانده ایم تهیّه کرده ایم و مایل بجبران گذشته ها هستیم ، این همان لیستی است که در متن ترازنامه خود منظور کرده ایم . ما خود را مورد ارزیابی ِ دقیق قرار داده ایم و اکنون باید لطمه هائی را که بهمنوعان خود وارد کرده ایم جبران کنیم . ما میخواهیم خرده ریزهائی را که در اثر هوای نفس و ادارهِ صحنه زندگی بمیل خود ، نباشد ، رویهم انباشته شده است جارو کنیم ، اگر میل انجام این کار در ما نباشد ، برای تمایل به آن ، دست بدعا برمیداریم . بخاطر داشته باشید که در شروع کار توافق کردیم برای غلبه بر اعتیاد بهر اقدامی دست بزنیم .

     احتمال دارد ما هنوز در کار خود مردّد باشیم و وقتی به لیست همکاران و دوستانیکه آزارشان داده ایم نگاه کنیم ، از برخورد معنوی با بعضی از آنها  احساس خجالت کنیم .  اطمینان داشته باشید که درموردبعضی از افراد ، نیازی هم به اینکار نیست و احتمالاً در اولّین برخورد نباید در مورد جنبه روحانی کارمان تآکیدی کنیم ، زیرا ممکن است در آنها ایجاد تعصُبی برانگیخته شود . درست است که ما سعی میکنیم بزندگی خود سروسامان دهیم امّا این بخودی ِ خود پایان کار نیست و هدف اصلی ِ ما بوجود آوردن شرائطی است که بما امکان دهد با حداکثر انرژی به خدمت خدا و اطرافیانمان در آئیم و بنظر عاقلانه نیست در برخورد با شخصی که هنوز از بی عدالتی رنج می برد اعلام کنیم که مذهبی شده ایم . این عمل مانند آنست که بوکسوری در رینگ مشت زنی چانه خود را به حریف نشان دهد . چرا خو را در شرائطی بگذاریم که فناتیک و خشکه مقدّس قلمداد شویم ؟ این ممکن است باعث شود که شانس رساندن پیام سودمند بآنها را در آینده از دست بدهیم . خلوص نیِّتیکه ما برای جبران اشتباهات از خود نشان داده ایم مسلماً تأثیر شگفتی در شخص مورد نظر بجا خواهد گذاشت و او بیشتر علاقمند خواهد بود که شاهد اعمال ما در جبران مافات باشد نه اکتشافات روحانی ِ ما.

    از این مطلب نباید بعنوان بهانه ای برای پشت گوش انداختن مبحث خدا استفاده کرد . ما در موقع لزوم و درصورت گرفتن نتیجه مثبت عقائد محکم خو را معقولانه و با تدبیر بیان می کنیم . حال چگونه با کسیکه از او نفرت داریم برخورد کنیم ؟ امکان دارد زیانی که او بما زده است بیشتر از زیانی باشد که ما باو زده ایم و با آنکه ممکن است نسبت به او انعطاف بیشتری پیدا کرده باشیم امّا هنوز رغبتی به اقرار اشتباهات گذشته خود نداشته باشیم . ما حتّی اگر از کسی خوشمان نیاید هم باید دندان بر روی جگر بگذاریم و کار را بانجام برسانیم . مسلماً مراجعه به دشمن از مراجعه به دوست مشکل تر است امّا سود و تأثیرآن برای ما بمراتب بیشتر خواهد بود . ما با نیّت اغماض و کمک بدیدار شخص مورد نظر میرویم و به احساس بدی که داشته ایم اعتراف میکنیم و تأسف خود را ابراز میداریم .

     ما هرگز انتقاد و جرّوبحث نمیکنیم و فقط بسادگی میگوئیم که خلاصی از مشکل اعتیاد ، تنها در صورتی برایمان امکان دارد که با تمام وجود به جبران خطاهای گذشته بپردازیم . ما بآنجا میرویم که دوروبر خود را تمیز کنیم ، زیرا میدانیم تا این کار بانجام نرسد هیچ کار مهّم دیگری میسّر نخواهد بود .

    ما هرگز برای طرف مقابل تکلیفی معیّن نمی کنیم و در مورد اشتباهات او صحبتی بمیان نمیآوریم و فقط به مطالب خود میپردازیم . اگر برخوردی صادق، آرام و پذیرا داشته باشیم نتیجه کا ر ، ما را بسیار راضی خواهد کرد . نود درصد از مواقع ، آنچه که انتظار نداریم اتّفاق خواهد افتاد . گاه ممکن است طرف مقابل هم به قصور خود اقرار کند و کینه های قدیمی در عرض یکساعت از میان برود .

    بندرت ممکن است که نتیجه رضایت بخش نباشد . گاه دشمنان سابق کارمان را ستایش و برایمان آرزوی مؤفقیِّت میکنند و حتّی ممکن است پیشنهاد کمک کنند و یا بر عکس احتمال دارد ما را از دفتر خود بیرون بیاندازند امّا برای ما تفاوتی ندارد زیرا ما کار خود را انجام داده ایم و دیگر تعهدی نداریم و مانند آبی است که از جوی گذشته باشد .

    بیشتر معتادین بدهکاری بالا میآورند . ما طلبکاران خود را در جریان کاری که مشغول آن هستیم قرار میدهیم .مطالب خود را بدون طفره رَوی بیان میکنیم و با داستان اعتیاد خود سر آنها را بدرد نمیآوریم . آنها معمولاً جریان را میدانند امّا نمیگذاریم ترس از ضرر مالی باعث شود که راجع به بیماری ِ اعتیاد خود حرفی نزنیم یا روشی که ما در پیش داریم حتّی بیرحم ترین طلبکاران هم گاه باعث تعجّب ما خواهند شد . پس از ابراز تأسف ، بهترین شرائط ممکن را بطرف مقابل پیشنهاد میکنیم و اقرار میکنیم که اعتیاد ما باعث قصور ما درپرداخت بدهی شده است . باید بر ترس خود از طلبکاران غلبه کنیم و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نباشیم زیرا ممکن است ترس از روبرو شدن با آنها عاقبتش سقوط به ورطهء اعتیاد باشد .

     ممکن است مرتکب جرمی شده باشیم که در صورت برملا شدن ما را بزندان بیاندازند . ممکن است در مورد حسابهای خود کم و کسر داشته باشیم و قادر به باز پس دادن آن نباشیم. البته ما قبلاً تمام این مطالب را بطورمحرمانه در مقابل یک شخص دیگر اقرار کرده ایم امّا اطمینان داریم که در صورت برملا شدن آن راز یا بزندان میرویم و یا شغلمان را از دست خواهیم داد . ممکن است فقط مرتکب خطاهای جزئی شده باشیم . مانند دستکاری در خرج سفر که بیشتر ما اینگونه کارها را انجام داده ایم . شاید ازدواج دوباره ای کرده ایم و نفقهِ زن اوّل را نپرداخته ایم و او نیز از این عمل خشمگین شده و ورقه جلب ما را از دادگاه گرفته است . این یکی از گرفتاریهای معمولی است .

     پرداختن اینگونه غرامات ، طرق مختلفی دارد امّا در این راه باید از چند اصل کلّی پیروی کنیم . اوّل بخود یادآور میشویم که تصمیم گرفته ایم برای حصول به یک بیداری روحانی بهر اقدامی دست بزنیم . سپس از خدا کمک مطلبیم تا ما را در انجام این مهّم یاری دهد . حتّی اگر انجام اینکار زیان شخصی هم برایمان ببار آورد ، یا شغل و آبرویمان را بخطر اندازد و یا بزندانمان افکند فرقی نمیکند . ما باید پیه تمام این چیزها را بتن خود بمالیم زیرا مجبوریم . هیچ چیز نباید باعث تزلزل ما شود .

     ما چون پای دیگران هم در کار است . نباید بیگدار به آب بزنیم و رل فدائی ابلهی را بازی کنیم که بی جهت زندگیء دیگران را فدای مصون ماندن خود از منجلاب اعتیاد میکند. مردی را میشناسیم که برای دوّمین بار ازدواج کرده بود امّا مشروبخواری و خشم و دلخوری باعث شده بود که از پرداخت نفقه همسر سابق خود-داری کند . همسر سابق که از این بابت صدمه دیده بود بدادگاه شکایت کرد و حکم جلب او را گرفت . این دوست که بتازگی روش زندگیء ما را گرفته و کاری هم دست و پا کرده بود ، آهسته آهسته میرفت سامان بگیرد که این مسائل برایش پیش آمد . بنظر میرسید که در این شرائط ، تسلیم شدن به دادگاه عملی تحسین آمیز و قهرمانانه باشد و به نظر ما او میبایست در صورت لزوم اینکار را انجام میداد .

     در صورتیکه کار این مرد بزندان میکشید امکان پرداخت مخارج هیچیک از همسران و فرزندانش را نداشت . بنابراین باو پیشنهاد کردیم که برای همسر اوّل خود نامه ای بنویسد ، به اشتباهات و قصور خود اقرار نماید و طلب بخشش کند . او این کار را انجام داد ، کمی پول حواله کرد و در مورد زندگی آینده خود نیز توضیحاتی داد و گفت در صورتیکه همسرش اصرار داشته باشد کاملاًً آماده است که بزندان برود امّا همسر او اصراری نداشت و مسئله بخیر گذشت .

     در صورتیکه اقدامات ما احتمال درگیر کردن دیگران را داشته باشد ، لازم است قبلاً از افراد مربوطه اجازه کسب اجازه کنیم . پس از مشورت با آنها و مشخّص کردن قدم مهمّی که قرار است برداریم از خدا طلب یاری میکنیم و بدون هیچگونه ترسی آنرا انجام میدهیم.

     در اینجا داستان یکی از دوستان ما مصداق پیدا میکند . او در دوران مشروبخواری ، مبلغی بدون رسید از یک رقیب تجارتی قرض میکند امّا بخاطر تنفری که از رقیب خود داشته است ، بعدها دریافت پول را انکار مینماید و از این قضیّه به عنوان حربه ای برای بی اعتبار کردن رقیب خود سواستفاده میکند . او در واقع کار خطای خود را وسیله ریختن آبروی دیگری میکند و نتیجتاً رقیب همه چیز خود را از دست میدهد .

     دوست ما احساس میکرد که نمیتواند اشتباهش را جبران کند و میترسید اگر حقیقت را بگوید آبروی شریک فعلی خود را ببرد ، باعث سرشکستگی خانواده خود شود وکسب خویش را نیز از دست بدهد . چطور میتوانست بخود اجازه دهد آنها را که باو بستگی دارند در این ماجرا گرفتار کند ؟ چطور ممکن بود که بتواند درملإ عام بی گناهیء رقیب سابق خود را اعلام کند ؟

    دوست ما پس از مشورت با همسر و شریک خود به نتیجه رسید که انجام این ریسک ، بهتر از گنهکار بودن درمقابل آفریدگار است . او متوجّه شد که در مورد این کار باید به خدا توکّل کند و گرنه دوباره به دام اعتیاد خواهد افتاد که درآنصورت بهر حال همه چیز از بین میرود . دوست ما پس از سالها دوری از کلیسا ، یکروز برای اوّلین بار بآنجا میرود و پس از اتمام موعظه ، بی سروصدا از جای خود بلند میشود و تمام ماجرا را تعریف میکند . این اقدام او باعث تحسین همگان میشود و دوست ما اکنون یکی از معتمدان شهر خود میباشد.       

    باحتمال زیاد ما گرفتاریهای خانوادگی داریم یا شاید روابط عاشقانه ای داشته باشیم که نخواهیم کسی از آن مطلع شود . ما شکّ داریم که معتادین در اساس با دیگران تفاوت چندانی داشته باشند امّا بهر حال اعتیاد روابط جنسی را میان زن و شوهر مختل میکند . زندگی با یک معتاد باعث میشود که همسر او خسته و رنجیده شود و در نتیجه ارتباط و آمیزش آنها نیز از بین میرود . این مطلب از هر لحاظ قابل درک است امّا از طرف دیگرشوهر احساس تنهائی میکند و بحال خود متأسف میشود و پرسه زدن در کلوپهای شبانه یا شبیه آنرا آغاز میکند تا بلکه مکملی برای عیش خود دست و پا کند . شاید با زنی که « درک میکند » در خفا روابط هیجان آوری را شروع کند و در واقع ممکن است که این زن قادر به درک او هم باشد امّا بهر حال در این مورد چه باید کرد ؟ مرد درگیر معمولاً در این اقدام از احساس ندامت شدیدی رنج میبرد . مخصوصاً اگر همسروفادار و شجاعی داشته باشد که از دروازه های جهنّم بخاطر او عبور کرده باشد .

     داستان هر چه که باشد ، قاعدتاً اقداماتی برای تصحیح آن لازم است . اگر مطمئن باشیم که همسرمان از قضیّه مطلع نیست آیا باید او را در جریان بگذاریم ؟ از نظر ما همیشه نه . اگر همسر ما بطور کلّی از بی بند وباریء مطلع باشد آیا باید مشروح آنرا به تفصیل برایش توضیح دهیم ؟ ما بدون شکّ باید به قصور خود اقرار کنیم امّا اگر همسر در مورد جزئیات مصرانه پی گیری کند باید باو بگوئیم که ما اجازه درگیر کردن دیگران را نداریم و با آنکه از کرده پشیمان هستیم و به امید خدا دیگر آنرا تکرار نخواهیم کرد امّا بیش از این دیگر کاری از دست ما ساخته نیست . ما میدانیم که ممکن است استثناهای قابل توجّهی وجود داشته باشد و اصلاً مایل نیستیم هیچگونه قاعده ای برای اینکار معیّن کنیم امّا با این تفصیل ما به این نتیجه رسیده ایم که این بهترین روشی است که میتوانیم اتخاذ کنیم .

     طریقهِ پیشنهادیِ مایک طرح یک طرفه نیست و همانقدر که برای شوهر مفید است برای زن هم هست و اگر ما بتوانیم قضیّه را فراموش کنیم همسر ما هم میتواند . بهر حال بهتر است بی جهت از کسی اسمی نبریم که مبادا همسرمان حسادت خود را بر سر او خالی کند.           

    ممکن است در بعضی موارد نیاز به حدّاکثر صراحت باشد . هیچکس از خارج نمیتواند اینگونه مطالب خصوصی را بررسی و ارزیابی کند . شاید زن و شوهر به این نتیجه برسند که بهتر است راه محبّت و مهربانی و درک را انتخاب کنند و گذشته را بگذشته ها بسپارند . ممکن است هر یک دست بدعا بردارند و خوشحالی طرف دیگر را در صدر دعای خود قرار دهند و همیشه بخاطر داشته باشند که با یکی از مخرّب ترین احساسات انسانی یعنی حسادت سروکار دارند . در میدان جنگ یک فرمانده عاقل بجای ریسک و شاخ بشاخ شدن میتواند از جناح دیگری وارد شود و قائله را ختم کند .

     اگر اشکالات فوق هم در کار نباشد . مطالب زیاد دیگری وجود دارد که باید بآنها رسیدگی کنیم . گاه از یک معتاد میشنویم : تنها کاری که باید انجام دهم دوری از موّاد مصرفی است . البته که باید از هر نوع آلودگی دوری کند و اگر نکند خانه و خانواده ای برایش باقی نمیماند . امّا هنوز راه  دور و درازی در پیش دارد و تا جائیکه تمام رفتار ناشایست و مبهوت کنندهِ خود را نسبت بهمسر و والدین جبران کرده باشد فاصله ها دارد . درجهِ صبر و تحمّل همسران و مادران معتادین از حدود متعارف میگذرد و اگر اینطور نبود ، اکنون اصلاً خانواده ای وجود نداشت و شاید تا بحال ما هم مرده بودیم .

     معتاد همچون گردبادی تنوره کشان از میان زندگی ِ دیگران میگذرد . دلها میشکنند ، رابطه های شیرین میمیرند و صمیمیّت ها ریشه کن میشوند . عادات خود خواهانه و بی توجّهی او به خواست دیگران باعث میشود که آشوب و اضطراب بر خانه سایه افکنَد . از نظر ما مردی که میگوید دوری از اعتیاد کافی است از روی بی فکری این حرف را میزند . او مانند دهقانی است که پس از برگشتن از صحرا متوجّه میشود خانه و مزرعه اش بکلّی ویران شده  است امّا بهمسرش میگوید : « عیال مثل این که اینجا هیچ اتّفاقی نیفتاده ، خوشحال نیستی که دیگه باد نمیاد ؟»

    بلی یک دوره طولانی بازسازی در پیش داریم و باید مشغول شویم . مِن و مِن کردن ، تأسُف و پشیمانی بهیچ وجه جوابگوی آن نیست . باید با خانوادهِ خود بگفتگو بنشینیم و تمام مسائل گذشته را بدانگونه که اکنون میبینیم تجزیه وتحلیل کنیم . باید مراقب باشیم که از آنها انتقادی نکنیم . حتّی اگر نقس های آنها چشمگیر هم باشد فرقی نمی کند . باحتمال زیاد رفتار خود ما باعث قسمتی از آن شده است . بنابراین در مورد مسائل خانوادگی یک خانه تکانی انجام میدهیم . در دعا و نیایش صبح هر روز از آفریدگار طلب راهنمائی میکنیم . راه صبر و حوصله ، تحمّل ، مهربانی و عشق را جویا میشویم .

     زندگی روحانی تئوری نیست بلکه باید عملاً بدان طریق زندگی کنیم . در صورتیکه خانواده ِ ما تمائلی برای زندگی بطریقهِ روحانی نداشته باشد ، اصرار موردی نخواهد داشت و نباید مرتّب بحث اصول روحانی را به پیش کشید .آنها بوقت خود تغئیر خواهند کرد . اعمال و رفتار ما بیش از حرفهای ما در مجاب کردن آنها تأثیر خواهد کرد . باید بخاطر داشت که ده یا بیست سال ، زندگی با یک معتاد ، هر کسی را شکّاک و بی اعتماد میکند.

         ممکن است اشتباهاتی باشند که ما هرگز نتوانیم بطور کامل آنها را جبران کنیم . در اینگونه شرائط اگر بتوانیم صادقانه بخود بگوئیم که در صورت امکان بطور حتم آنرا جبران میکردیم ، دیگر جائی برای نگرانی وجود نخواهد داشت . ملاقات بعضی از مردم گاه ممکن نیست ، در اینگونه موارد از طریق نامه ، مطالب را صادقانه با آنها در میان میگذاریم . ممکن است دلائل معتبری در بتعویق انداختن بعضی از این موارد وجود داشته باشد امّا تا جائیکه امکان دارد آنرا به عقب نمیاندازیم . باید با تدبیر معقول ، ملاحظه کار و متواضع باشیم امّا در عین حال نباید خود را کوچک کنیم و خوار و خفیف شویم . ما بعنوان بندگان خدا ، بر روی پای خود میایستیم و در مقابل هیچکس زانو نمی زنیم .

    در صورتیکه در این مرحله از بازسازی ِخود از تحمّل رنج و زحمت ابا نکنیم ، قبل از رسیدن به نیمهِ راه ازنتیجهِ آن مبهوت میشویم . ما با احساس آزادی و خوشحالی ِ تازه ای آشنا میشویم . از گذشتهِ خود متأسف نیستیم و آرزوی فراموش کردنش را هم نمیکنیم . مفهوم آرامش را درک و بمعنای صلح و آشتی پی میبریم . هر قدر هم که بقعر رفته باشیم ، بدنبال راهی میگردیم تا دیگران ار تجربهِ ما بهره مند شوند . احساس بی ثمری و افسوس از میان میرود . علائق خودخواهانه را از دست میدهیم . بمسائل مربوط به همنوعان علاقمند میشویم . خودپرستی تحلیل میرود . طرز تلقّی و برخورد ما با زندگی بکلْی تغئیر میکند . ترس از مردم و بی پولی از میان میرود . دانش حلّ و فصل مسائلی را که قبلاً گیجمان میکردند پیدا میکنیم . دفعتاً متوجّه میشویم که خداوند کاری برایمان انجام داده است که خود قادر بانجامش نبوده ایم .

    آیا اینها وعده های گزافی هستند ؟ بنظر ما نه . این وعده ها درمورد ما بخود جامهِ عمل پوشیده اند . گاه بسرعت و گاه به آهستگی امّا در صورتیکه برای بدست آوردنشان بخود زحمت دهیم بطور حتم بوقوع خواهند پیوست .

     اکنون ما درقدم دهم هستیم . به نوشتن ترازنامه شخصی ِ خود ادامه میدهیم و اشتباهات تازه خود را در زندگی جبران میکنیم . ما این طریقه ِ زندگی را همانقدر جدّی پی گیری میکنیم که در جبران اشتباهات قدیم خود دنبال کردیم . ما اکنون پا به سرزمین روح و معنا گذارده ایم . اقدام بعدی ِ ما رشد در درک و تفاهم و تأثیر و کاربری است و این داستان یک روزه نیست ، برای تمام زندگی است . ما مرتباً باید مراقب خودخواهی ، نادرستی ، رنجش و خشم و ترس باشیم . و وقتی پیدایشان میشود فوراً از خدا میخواهیم که آنها را برطرف کند و مسئله را با یک نفردیگر در میان میگذاریم . اگر زیانی بکسی رسانده باشیم سریعاً جبران میکنیم و سپس افکار خود را مستقیماً بر روی کسی که بتوانیم به او کمک کنیم متمرکز میکنیم . حرف رمز ما ، عشق بمردم و تحمّل است .

     ما دیگر با هیج کس و هیچ چیز جنگی نداریم ، حتّی با مخدْرات و مسکرات و روان گردانها ، زیرا اکنون دیگر سلامت فکر خود را باز یافته ایم . بندرت ممکن است بفکر مصرف بیفتیم و اگر احیاناً وسوسه شویم ، همچون شعلهِ آتش از آن دوری میکنیم . واکنش های  ما معقول و طبیعی خواهد بود و خواهیم دید که بدون دخالت خودما اتّقاق افتاده است . متوجّه میشویم که بدون هیچگونه کوشش و فکری که از جانب ما شده باشد ، دید و طرز تلقّی ِ تازه ای نسبت به مخدّرات ، مسکّرات و روان گردانها پیدا کرده ایم . معجزه در اینست که تمام این جریان ، خود بخود اتّفاق میاُفتد ما دیگر با هیچ نوع موّادی در جنگ نیستیم ، فرار از وسوسه هم لازم نیست . احساس میکنیم که گوئی ما را در حالت بی طرفی قرار داده اند . حالتی مطمئن و مصون . بدون آنکه حتّی سوگندی خورده یا عهدی بسته باشیم میبینیم که مشکلمان بر طرف شده است و دیگر وجود خارجی ندارد . در ما نه احساس غره گی خواهد بود و نه ترس ، بنا برتجربهِ ما تا جائیکه در حفظ شایستگی ِ روحانی خود کوشا باشیم ، واکنش های ما بهمین ترتیب ادامه خواهند یافت .

    گاه ممکن است برنامه روحانی ِ خود را شروع کنیم امّا در بین راه برای رفع خستگی متوقّف شویم که در آن صورت مستقیماً بطرف گرفتاری خواهیم رفت . موّاد تخدیری دشمنی است « آب زیر کاه » و ما از آن شفإ پیدا نکرده ایم ، چیزی که ما پیدا کرده ایم مهلت روزانه ایست که نگه داشتنش بستگی مستقیم به چگونگی ِ نگهبانی ما از حالات روحانی مان دارد . ما باید هر روز دور نمای میل و اراده ِ خداوند را در تمامی ِ اعمال روزانه ِ خود بگنجانیم . ببینیم که چطور میتوانیم خادم بهتری باشیم و بجای خواست خود به خواست او گردن نهیم . اینها افکاری است که باید در تمام اوقات در خود زنده نگه داریم . در این راه میتوانیم هر چقدر که بخواهیم از نیروی اراده ِ خود هم بهره برداری کنیم . در واقع این طریقهِ صحیح استفاده از اراده است .

     مطالب فراوانی دربارهِ کسب نیرو و الهام وراهنمائی از صاحب کلّ قدرتها و دانشها بیان کردیم . اگر پیشنهادهای مذکور را بطور دقیق دنبال کرده باشیم ، در این مرحله آغاز حرکت روح لایزالش را در وجود خود احساس میکنیم و تا حدودی « خداآگاه » میشویم و متوجّه خواهیم شد که فرم گیری و پرورش این حسّ ششم سرنوشت ساز ، در ما شروع شده است . امّا هنوز قدمهای دیگری در پیش داریم که مفهوم آن اقدامات بیشتر است .

    قدم یازدهم دعا و نیایش را پیشنهاد میکند .  در مورد مسئله دعا ، ما نباید خجالت بکشیم . مردمانی بهتر از ما مرتباً از آن استفاده میکنند . اگر طرز تلقّی و برخورد صحیحی با آن داشته باشیم و روی آن کار کنیم ، کارگر میاُفتد . در این مورد سربسته صحبت کردن خیلی آسانتر است امّا ما مطمئنیم که میتوانیم پیشنهادهای دقیق و با ارزشی عرضه کنیم .

    ما هرشب قبل از خواب جزئیات آنروز را مرور و بررسی میکنیم . آیا خشمگین ، خودخواه نادرست و یا وحشتزده بوده ایم ؟ آیا معذرتی بدهکاریم ؟ آیا مطلب ناگفته ای داریم که باید با شخص دیگری در میان بگذاریم ؟ آیا با همه مهربان و با محبّت بوده ایم ؟ آیا کاری بود که میتوانستیم بهتر انجامش دهیم ؟ آیا فکرمان در بیشتر مدّت روز ، به خودمان مشغول بوده است ؟ یا در فکر کمک به دیگران و خدمت به زندگی بوده ایم ؟ ما در عین حال باید مراقب باشیم که به ورطهِ نگرانی پشیمانی و خاطرات بیمار نیُفتیم ، زیرا باعث خنثی شدن تأثیر ما در کمک به دیگران خواهد شد . پس از مرور جریانات روز از خدا طلب بخشش میکنیم و در مورد تصحیح اقدامات خود جویای راهنمائی میشویم .

    هر روز پس از برخاستن از خواب راجع به 24 ساعت آینده فکر میکنیم و نقشه های آنروز خود را مورد بررسی قرار میدهیم . قبل از شروع از خداوند میخواهیم که به افکار ما جهت ومسیر دهد و آنرا از نیّت های حسرت آلود، نادرست و خود پرستانه دور کند . در صورت دارا بودن این شرئط میتوانیم از قوای فکری ِ خود با اطمینان بهره برداری کنیم . خداوند عقل را به همین خاطر به ما داده است . وقتی افکار ما از نیّات غلط پاک شود ، سطح فکر ما بمرتبهِ بالاتری خواهد رسید .

    پس از بررسی ِ برنامهِ روز ممکن است متوجّه شویم که قادر به تصمیم گیری نیستیم و نمیدانیم چه راهی را انتخاب کنیم . در اینجا از خدا میخواهیم که بما الهام دهد و ما را از آگاهی ِ درونی و قدرت تصمیم گیری برخوردار کند . سپس آرام میشویم ، آسان میگیریم و تقلّا نمیکنیم . پس از دنبال کردن این روند گاه تعجّب میکنیم که جواب درست از کجا آمده است . آنچه که در گذشته یک حدس یا یک الهام گاه بگاه بیش نبود ، تدریجاً بصورت قسمت فعّالی از فکر ما در میآید . امّا از آنجا که در این مورد کم تجربه ایم و روابط آگاهانهِ خود را با پروردگار بتازگی شروع کرده ایم ، احتمال الهام گیری ِ ما در تمام اوقات ، چندان زیاد نیست و اگر یک چنین انتظاری داشته باشیم ممکن است بهای آنرا بپردازیم . امّا بهر حال ما متوجّه شدیم که افکارمان بمرور زمان بیشتر و بیشتر بر محور الهام قرار میگیرد و ما بتدریج بدان اعتماد و اتکإ پیدا میکنیم .

    ما معمولاً نبایش خود را با یک دعا خاتمه میدهیم و برای آگاهی از قدم های بعدی خود در طول مدّت روز تقاضای راهنمائی میکنیم . آنچه را که لازمهِ برخورد با مشکلات است طلب مینمائیم . خصوصاً تقاضا میکنیم که ما را از هوای نفس برهاند . مراقبیم که فقط برای خود چیزی نخواهیم و تنها در صورتی میتوانیم برای خود تقاضائی بکنیم که به دیگران کمک کند . ما کاملاً مواظبیم که هرگز برای ارضای حسّ خودخواهی ِ خود درخواستی نکنیم . بسیاری از ما وقت زیادی در این مورد تلف کرده اند که هیچ نتیجه ای نداشته است و چرای آن به وضوح روشن است .

     اگر موقعیّت اجازه دهد از همسر یا دوستان خود دعوت میکیم که در دعا و نیایش صبحگاهی ِ ما شرکت کنند . اگرتعلّق مذهبی داریم که فرائض واجبی برای صبح دارد ، در آنهم شرکت میکنیم . اگر تعلق مذهبی نداریم بهتر است چندین دعا که اصول ما را بیان کند انتخاب و حفظ کنیم . کتابهای مفید نیز در این مورد بسیار است و دربارهِ آن میتوان از توصیّه های کشیش ها ، وعاظ و یا خاخام ها استفاده کرد . توجّه کنید و ببینید در کجاست که مردم مذهبی راهشان درست است و سعی کنید از آنچه که عرضه میکنند بهره برداری کنید.   

    در طول روز وقتی مشکوک و مردّد و آشفته ایم ساکت میشویم و از خدا میخواهیم که فکر و راه درست را بما نشان دهد و مرتباً بخود یادآور میشویم که ما دیگر کارگردان صحنه نیستیم . متواضعانه با خود تکرار میکنیم : « اراده ، ارادهِ اوست » بدین ترتیب از جانب هیجانات ، ترس ، غضب ، نگرانی ، افسوس و یا تصمیمات احمقانه آسیب چندانی نخواهیم دید . دفّت ما بمراتب بیشتر میشود و بسادگی خسته نمیشویم و انرژی ِ خود را مانند زمانیکه سعی داشتیم زندگی را بمیل خود ترتیب دهیم بیهوده و احمقانه هدر نمیدهیم . این روش حقیقتاً کار میکند و مؤثر است . ما معتادین مردمان بی انضباطی هستیم . بنابراین میگذاریم خداوند بصورت ساده ای که قبلاً تشریح شد بما انضباط دهد امّا این تمام داستان نیست و اقدامات بیشتر و بیشتری در پیش است . «ایمان بی عمل مرگ است » فصل بعدی تماماً به قدم دوازدهم اختصاص داده شده است .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan