Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

و ﺳﭙﺲ ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ

 در فصل گذشته زنان جمعیّت ما طرز برخورد های مخصوصی را پیشنهاد کردند ، که هر زنی میتواند در مورد شوهر در حال بهبود خود از آنها استفاده کند ، امّا ممکن است برای خواننده ، این شبهه بوجود آمده باشد که شوهر را باید روی سر گذاشت و حلوا حلوا کرد ! در حالیکه بهبودی مؤفقیّت آمیز درست برعکس آن است و تمام افراد خانوده باید مشترکاً در بردباری ، تحمّل ، درک ، فهم ، عشق و محبّت با یکریگر همکاری کنند . برای انجام این کار غبغب ها باید از باد خالی شود ، معتاد ، همسر ، فرزندان و خانواده زن و شوهر ، هر کدام در مورد چگونگی برخورد با یکدیگر عقاید بخصوصی دارند و هر یک از آنها علاقمند است که بخواسته هایش احترام گذارده شود . ما به این نتیجه رسیده ایم که هر قدر یک عضو خانواده بیشتر از دیگران انتظار تمکین داشته باشد ، رنجیدگی دیگران بیشتر خواهد شد و یک چنین طرز برخوردهائی اختلاف و بدبختی ببار میآورد . امّا چرا ؟ آیا دلیلش این نیست که هر یک از آنها میخواهد خود فرمانده باشد ؟ آیا هر یک از آنها سعی نمیکند صحنه خانواده را بدلخواه خود بچرخاند ؟ آیا آنها ناخود آگاه سعی ندارند بجای آنکه چیزی بزندگی بدهند ، از آن چیزی بردارند ؟

    ترک موّاد ، فقط اوّلین قدم فاصله با یک حالت شدیداً غیر عادی و پیچیده است . بقول یکی از پزشکان ، زندگی با یک معتاد مطمئناً همسر و فرزندان او را نیز بیمار و غیر عادی میکند و در واقع تمام اعضای خانواده تا حدودی بیمار هستند . خانواده ها همزمان با قدم گذاردن در این مسیر باید بدانند که در این راه همیشه همه چیز بر وفق مراد نخواهد بود.

    هر کس بنوبه خود ممکن است دچار لغزش گردد و از جاده اصلی منحرف شود . در این مسیر میانبر های اغوا کننده ای وجود خواهد داشت . سراشیبی هائی در کنار جاده اصلی است که میتواند منجر به انحراف ، پرت شدن و گم شدن شود .

    بگذارید بعضی از مشکلاتی را که خانواده درسر راه خود با آن روبرو خواهد شد برایتان نام ببریم و پیشنهاداتی برای اجتناب از آنها عرضه کنیم و حتّی بگوئیم چطور ممکن است از آن ها برای کمک بدیگران استفاده مثبت کنید .

    تمام ذرّات وجود اعضای خانواده معتاد ، برای بازگشت خوشبختی و راحتی له له میزنند . آنها زمانی را که پدر رُمانتیک ، با فکر و مؤفق بود بیاد دارند و زندگی امروز را بر مبنای آنروزها ارزیابی میکنند و در صورتی که زندگی امروز با آنروزها برابری نکند ، ممکن است احساس ناخشنودی کنند .

    اعتماد خانواده نسبت به پدر سریعاً در حال بالا رفتن است . آنها فکر میکنند که روزهای خوش گذشته بزودی دوباره تکرار خواهد شد و بعضی اوقات برگرداندن سریع آنرا از پدر مطالبه میکنند . آنها معتقدند که تقریباً خدا به این حساب واریز نشده قدیمی یک غرامتی بدهکار است در حالیکه رئیس خانواده سالها تیشه به ریشه کسب و کار ، روابط زناشوئی ، رفاقت و سلامتی زده است و همه آنها یا از میان رفته و یا خسارت دیده است و ترمیم خرابی ها نیاز به زمان دارد . با آنکه بناهای جدید و بهتر ، بالاخره جای بناهای قدیمی و فرسوده را خواهند گرفت ، امّا برای تکمیل آنها سالها وقت لازم است .

    پدر میداند که مقصر است و ممکن است مدّت ها طول بکشد تا با کار طاقت فرسا و کوشش زیاد بتواند بر روی پای خود بایستد . شاید دیگر هرگز در بدست آوردن پول زیاد توفیقی نصیبش نشود . در این مورد نباید او را سرزنش کرد . یک خانواده دانا او را برای آنچه که سعی در بودن آن دارد تحسین خواهد کرد ، نه آنچه سعی در بدست آوردنش دارد.

    گاه از تاریکی های گذشته هیولاهائی باعث آزار و بستوه آمدن خانواده میشود . تقریباً تمام معتادین مصرف موّادشان با گریز ها و پشت پا زدن های خلاف اخلاق ، مضحک ، کثیف ، شرم آور و غم انگیزی توأم بوده است . اوّلین واکنش معمولاً دفن و مهر موم اسکلت ها در سردابی تاریک است . خانواده ممکن است تحت تأثیر این بوده باشد که خوشبختی آینده فقط میتواند بر مبنای فراموشی گذشته بنا شود . بنظر ما این طرز تلّقی خودخواهانه است و کاملاً با زندگی جدید ما در تضاد میباشد . هنری فورد سخن دانشمندانه ای بدین مضمون ابراز داشته است : تجربه چیزی است که قدر وقیمتی نمیتوان بر آن قائل شد امّا این فقط در صورتی صدق میکند که شخص مایل باشد گذشته را به حساب مثبتی تبدیل کند . رشد ما ، از آمادگی و تمایل در روبرو شدن و اصلاح کردن اشتباهات گذشته مان حاصل میشود . بنابراین گذشته معتاد تبدیل به سرمایه اصلی خانواده خواهد شد و غالباً شاید این تنها سرمایه آنها باشد .

    گذشته درد آور معتاد میتواند برای خانواده هائی که هنوز با گرفتاری خود دست و پنجه نرم میکنند ارزش حیاتی داشته باشد . بنظر ما تمام خانواده هائی که دستگیری و کمک شده اند به آنهائی که نشده اند چیزی بدهکارند . در موقع لزوم هر عضوی از خانواده باید با خوشحالی اشتباهات خود را از تاریکی گذشته بیرون بکشد . هر چند که یادآوری آن دردناک باشد . چیزی که اکنون به زندگی ما مفهوم میدهد ، انتقال آنچه که دیگران در اختیار ما گذارده اند بتازه واردان است . در صورتی که خود را بدست خدا بسپارید ، گذشته تاریک شما به بزرگترین دارائی شما و کلید زندگی و خوشبختی دیگران خواهد شد و با آن میتوانید مرگ و بدبختی را از آنها دور کنید .

    گاه ممکن است مسائلی را از گذشته سیاه بیرون بکشید که آخر بلای جان شود . برای مثال مواردی بوده است که معتاد یا همسرش در گذشته در گیر روابط نامشروئی بوده اند لیکن پس از اوّلین تجربه روحانی خود ، یکدیگر را بخشیده اند و به یکدیگر نزدیگ تر شده اند و خلاصه معجزه آشتی شامل حالشان شده است امّا پس از مدّتی طرفی که به او خیانت شده بود ، تحت تأثیر تحریکی قرار میگیرد و پرونده های سابق را از بایگانی بیرون میکشند و با غصب خاکستر های آنرا زیر و رو میکند . بعضی اوقات زن و شوهر ها اجباراً ترجیح داده اند برای مدّتی از یکدیگر جدا شوند تا بلکه دیدگاهشان تغئیر کند و بتوانند بر غرور و احساسات جریحه دار خود دوباره چیره شوند . در بیشتر این موارد معتاد بدون لغزش از معرکه جان سالم بدر برده است امّا همیشه نه . بنظر ما اگر از مطرح کردن مسائل مربوط به گذشته نتیجه مثبتی عاید نمیشود ، نباید آنرا پیش کشید .

    ما خانواده های معتادان گمنام اسکلت های زیادی در سرداب نگه نمی داریم ! همگی ما گرفتاریهای محصول اعتیاد یکدیگر را میدانیم . این مسائل در زندگی معمولی درد ها و رنج های فراوانی ببار میآورد و غیبت های مفتضحانه ، تمسخر و تمایل به سوء استفاده از اطّلاعات محرمانه و خصوصی را بهمراه داریم . در میان ما این گونه مسائل بندرت پیش میآید ، ما در مورد یکدیگر زیاد صحبت میکنیم امّا تقریباً بطور تغئیر ناپذیری عشق و اغماض را همیشه در کلام خود رعایت میکنیم .

    اصل دیگری که ما آنرا بدقّت مراعات میکنیم ، بازگو نکردن تجربه های خصوصی و محرمانه دیگران است . مگر اینکه رضایت خود آنها پشتوانه آن باشد . بنظر ما بهتر است تا آنجا که امکان دارد بشرح داستانهای خود بپردازیم زیرا اگر یک نفر از خود انتقاد کندو یا بخود بخندد معمولاً تأثیر مناسبی در دیگران میگذارد امّا اگر انتقاد یا استهزإ از جانب شخص دیگری باشد ، نتیجه آن معمولاً برعکس خواهد بود . اعضای خانواده باید بدقّت مراقب اینگونه مطالب باشند زیرا بارها دیده شده است که یک کلام بی ملاحظه و غیر مسئول چه جهنمی بپا کرده است . ما معتادین مردمان بسیار حساسی هستیم و برای بعضی از ما مدّتها زمان لازم است تا بتوانیم بر این نقص جدّی خود غلبه کنیم .

    بسیاری از معتادین مردمانی پر از حرارت و افراطی هستند و قاعدتاً در اوائل بهبودی ، یکی از دو طریق زیر را در پیش خواهند گرفت . آنها یا برای توفیق در کسب و کار ، خود را غرق کار میکنند و یا چنان فکر و ذکرشان متوجّه زندگی جدیدشان میشود که جائی برای مطالب دیگر باقی نمیماند . در هر دو صورت اشکالات خانوادگی بخصوصی تولید خواهد شد. ما در اینصورت تجارب فراوانی داریم .

    بنظر ما با سر بطرف گرفتاری مالی شیرجه رفتن بسیار خطرناک است . اینکار بر روی خانواده هم تأثیر میگذارد که در اوائل کارخوش آیند است . آنها حسّ میکنند که گرفتاریهای مالی در حال حلّ شدن است امّا وقتی متوجّه کم توجهی پدر نسبت بخود شوند ، این احساس خود را از دست خواهند داد . احتمالاً پدر شبها خسته است . روزها هم سخت مشغول کار میباشد . شاید علاقه چندانی  نسبت به مسائل بچّه ها از خود نشان ندهد و اگر سرزنشی بابت غفلت خود بشنود خشمگین شود . اگر خشمگین هم نشود ممکن است خشک و بی روح جلوه کند و آنگونه که خانواده آرزو دارد بشاش و با محبّت نباشد . ممکن است مادر از بی اعتنائی او شکایت کند و بالاخره همگی اعضای خانواده مأیوس شوند و بگذارند که او هم آنرا احساس کند . این شکایت ها باعث بوجود آمدن دیواری در بین خانواده خواهد شد. پدر با تمام وجود سعی میکند تا گذشته ها را جبران کند . کوشش میکند ثروت و آبرو را دوباره بازگرداند . احساس میکند که خیلی خوب پیش میرود .

    امّا بعضی وقتها مادر و بچّه ها اینطور فکر نمی کنند و از آنجا که در گذشته مورد غفلت و سوء استفاده واقع شده اند ، حسّ میکنند که پدر بیش از اینها مدیون آنها است . آنها انتظار دارند که پدر آنها را تر و خشک کند و دوران خوش قبل از اعتیاد را دوباره زنده کند و ندامت خود را بخاطر عذابی که آنها کشیده اند نشان دهد امّا پدر چندان مایه ای از خود نمیگذارد ، رنجش ها و دلگیری ها اوج میگیرند . بتدریج رابطه پدر با افراد خانواده کمتر میشود و گاه بخاطر یک مطلب جزئی از کوره بدر میرود . خانواده سر در گم میشود . آنها با انتقاد خاطر نشان میکنند که پدر در حال لغزش و افول از برنامه روحانی میباشد .

    از مسائل فوق میتوان اجتناب کرد ، هم پدر و هم خانواده هر دو در اشتباهند و با آنکه بنوبه خود ممکن است مسئله را به نحوی برای خود توجیه کنند امّا در این مورد هیچ بحثی جائز نیست ، زیرا فقط گره کور را کورتر میکند . خانواده باید متوجّه شود با آنکه پدر بطور قابل ملاحظه ای بهتر شده است امّا هنوز در مراحل اولیّه بهبودی خود است . آنها باید سپاسگزار باشند که او هشیار است و دوباره میتواند جزئی از این دنیا باشد . بهتر است پیشرفت او را ستایش کنند و بخاطر داشته باشند که اعتیاد او خسارات گوناگونی ببار آورده است و ترمیم آنها ممکن است مدّتها بطول  انجامد . در صورت درک این مسائل ، تحمّل بد خُلقی ، افسردگی و بی علاقگی پدر برایشان دشوار نخواهد بود . این دوران در شرائطی که عشق ، اغماض و درک معنوی در کار باشد دیری نمی پاید .

    رئیس خانواده باید بخاطر داشته باشد که مسئول بیشتر آنچه بر سر خانواده آمده است خود اوست و مشکل بتواند در طول عمر ، این دین را ادا کند امّا در عین حال باید متوجّه خطرات صرف وقت بیش از حدّ برای مؤفقیّت مالی باشد . با آنکه بهبودی مالی برای بسیاری از ما در پیش است ولی ما به این نتیجه رسیده ایم که نمیتوانیم پول را در درجه اوّل اهمیّت قرار دهیم . برای ما حوائج مادی همیشه بعد از پیشرفت روحانی قرار دارد و هرگز مقدّم بر آن نیست .

    از آن جا که خانواده بیشتر از هر چیز رنج دیده و لطمه خورده است . بنابراین رئیس خانواده باید بیشتر سعی و دقّت خود را در آنجا صرف کند . در صورتیکه او نتواند از خود گذشتگی و عشق را ، در زیر سقف خانه خود نشان دهد ، احتمالاً نخواهد توانست در هیچ مسیر دیگری هم چندان پیشرفت داشته باشد . ما میدانیم که زنها و خانواده های بدعنق هم وجود دارند امّا مردی که در حال خلاصی از دام اعتیاد است ، باید بخاطر داشته باشد که اعمال خود او باعث بوجود آمدن بسیاری از این مشکلات شده است .

    وقتی هر یک از اعضای رنجیده و خشمگین خانواده ، توجّه خود را معطوف قصور شخص خود کند و بآن اقرار نماید در واقع راه را برای تبادل نظر و مذاکرات سودمند هموار کرده است . این گفتگوها در صورتی سازنده خواهد بود که بدون داد و بیداد ، افسوس خوری و توجیه اعمال خود یا انتقادات گله آمیز دنبال شوند . بمرور مادر و بچّه ها متوجّه میشوند که انتظار و تقاضایشان زیاد است و بدین طریق بجای گرفتن ، ایثار سرلوحه اصلی زندگی میشود .

    حال فرض کنید که پدر از ابتدإ در اثر یک تجربه روحانی تکان دهنده ، یکشبه ره صد ساله رفته باشد و دفعتاً به معتقدی پر حرارت و انسانی متفاوت تبدیل شده باشد و نتواند بر روی هیچ چیز دیگری تمرکز کند . بمجرد آنکه هشیاری پدر در مسیر و روی غلطک اُفتد ، خانواده در اوّل تشویش و نگرانی و بعد با دلخوری پدرِ عجیب و غریب جدید را نظاره خواهد کرد . پدر دائماً در مورد مطالب روحانی حرف میزند و ممکن است به خانواده تکلیف کند که سریعاً بروند و خدائی برای خود دست و پا کنند ! یا ممکن است با بی تفاوتی حیرت آوری خود را بالاتر از ملاحظات دنیوی تصوّر کند . احتمال دارد بهمسر خود که در تمام عمر نماز و دعایش ترک نشده است بگوید : « تو نمیدانی دنیا دست کیست ، بهتر است تا وقت باقی است طریقه روحانی مرا در پیش گیری که شاید عاقبت به خیر شوی .»

    در صورتیکه پدر یک چنین روشی در پیش گیرد ، احتمالاً خانواده واکنش مساعدی نشان نخواهد داد . ممکن است آنها به خدائی که عشق و محبّت پدر را دزدیده است شکّ برند و با آنکه بخاطر ترک اعتیاد و هشیاری ِ او سپاسگزارند امّا ممکن است از اینکه خدا بانجام معجزه ای توفیق یافته است که آنها قادر بانجامش نبوده اند دلخور باشند . آنها مرتباٌ فراموش میکنند که آب از سر پدر چنان گذشته بود که دیگر کمک به او در حدود قدرت انسانی نبود و ممکن است متوجّه نشوند که چرا عشق و فداکاریشان پدر را براه راست هدایت نکرد . آنها میگویند پدر آنچنان هم روحانی نیست . اگر میخواهد گذشته ها را جبران کند ، چرا اینقدر نگران دیگران است امّا به خانواده خود توجّهی نمیکند ؟ پس این حرفش که میگوید خدا حافظ آنهاست چه معنائی دارد ؟ آنها شکّ که شاید مغز پدر کمی پاره سنگ برداشته است امّا او آنطورها هم که آنها فکر میکنند نا متعادل نیست . بسیاری از ما سبکبالی او را تجربه کرده ایم و در خلسه معنوی هم زیاده روی نموده ایم . ما مانند آن جوینده طلای گرسنه و نحیفی هستیم که آذوقه اش بکلّی تمام شده و در لحظه آخر کلنگش به طلّا خورده است و پس از آنهمه محرومیّت ، حال دیگر از خوشحالی سر از پا نمیشناسد .پدر احساس میکند چیزی پیدا کرده است که از طلا هم با ارزشتر است . امکان دارد برای مدّتی سعی کند این گنج تازه یافته را در آغوش بفشارد و فقط برای خود نگاه دارد . او ممکن است فی الفور متوجّه نشود که فقط رگه ای از سطح خارجی یک معدن بی انتها را لمس کرده است و سود این معدن فقط در صورتی شامل حالش میشود که بقیّه عمر خود را صرف بهره برداری از آن کند و در واگذاری کلّ محصول آن بدیگران ، پا فشاری نماید .

    در صورت همکاری خانواده ، پدر بزودی متوجّه میشود که ناراحتی او بخاطر ارزیابی غلط در اصول و ارزشها است و در مییابد که نموّ معنوی او از توازن برخوردار نیست و برای مردم عادی مانند او ، یک زندگی معنوی که تعهدات خانوادگی جزئی از آن نباشد ، زیاد هم کامل نیست . در صورتیکه خانواده درک کند که رفتار فعلی پدر فقط یک مرحله ای از پیشرفت اوست ، همه چیز درست خواهد شد . در جوار یک خانواده فهمیده و دلسوز اینگونه بوالهوسی های دوران طفولیّت معنوی پدر ، خیلی زود سپری میشود .

    حال اگر خانواده روش انتقاد و محکوم کردن را در پیش گیرد ، احتمالاً نتیجه برعکس خواهد بود شاید پدر احساس کند که اعتیاد در گذشته ، همیشه او را در طرف محکوم هر بحثی قرار داده است امّا حالا دیگر خدا با اوست و او به انسانی والا تبدیل شده است . در صورتیکه خانواده انتقاد را ادامه دهد ، این مغلطه ممکن است بیشتر در وجود پدر رخنه کند وبجای رفتاری که شایسته فامیل اوست ، هر چه بیشتر در لاک خود فرو رود و حسّ کند که مجوزی روحانی برای انجام آن دارد . با آنکه ممکن است خانواده کاملاً با فعّالیّت پدر موافق نباشد امّا افراد خانواده باید پدر را به حال خو بگذارند و حتّی اگر نسبت به خانواده قدری بی توجّهی و بی مسئولیّتی نشان دهد ، بهتر است بگذارند تا جائی که دلش میخواهد به معتادین دیگر کمک کند زیرا اینکار در طول دوران اوّلیّه بهبودی او ، بیش از هر چیز دیگری هشیاری او را تضمین خواهد کرد .

    با آنکه بعضی از حرکات پدر هراس انگیز و نامطبوع است ، با این حال بنظر ما او از مردمیکه مؤفقیّت در کسب و کار را ، مقدّم بر پیشرفت روحانی قرار میدهد ، پایه استوارتری دارد و برای او احتمال کمتری در برگشتن ره اعتیاد وجود دارد که هیچ چیز دیگری بر آن ارجح نیست .

     آن عدّه از ما که در دنیای معنویّت مجازی وقت زیادی صرف کرده ایم ، بالاخره در نقطه ای به کودکانه بودن آن پی بردیم و آن دنیای رویائی جای خود را به احساس عظیمی از مسئولیّت هدف و آگاهی روزافزون از نیروی لایزال پروردگار داده است . ما بمرور ایمان آوردیم که پروردگار از ما میخواهد سر خود را آن بالا ، در میان ابرها ، در کنار او نگاه داریم امّا پایمان باید در همین جا در روی زمین محکم و استوار باشد . اینجاست که همنوعان مسافر ما در آن زیست میکنند و کار ما هم در اینجا باید بانجام برسد . اینها واقعیّت های زندگی ماست . بنظر ما هیچگونه تناقضی بین یک تجربه روحانی پر قدرت و یک زندگی معقول ، شاد و پر ثمر نیست .

    یک پیشنهاد دیگر : اعضإ خانواده چه دارای عقائد روحانی باشند چه نباشند ، بهر حال بهتر است اصولی را که شخص معتاد برگزیده است ، مورد بررسی قرار دهند و حتّی اگر معتاد در بکار بردن اصول فوق توفیق چندانی پیدا نکرده است ، آنها مشکل بتوانند این اصول ساده را نفی کنند . هیچ چیز مردی را که در ابتدای یک مسیر روحانی قرار دارد ، باندازه همسری که روال روحانی را انتخاب کرده است و عملاً از آن بهره برداری میکند ، کمک نخواهد کرد .

        تغئیر و تبدیل های کلّی دیگری نیز در خانه بوقوع خواهد پیوست . در اثر از خود بیخود بودن پدر در طیّ سالهای اعتیاد ، ریاست خانواده بمرور باختیار مادر در آمده است و او شجاعانه با مسئولیّتها روبرو شده است . گاه جبر موقعیّت ها او را وادار کرده است که با پدر مانند یک بیمار و یا یک کودک خودسر رفتار کند . این شرائط در پدر چنان تأثیری گذاشته است که حتّی در صورت داشتن حرقی بجا و درست ، قادر به ابرازش نبوده است . زیرا اعتیاد ، همیشه او را در قطب غلط و اشتباه هر موضوعی قرار داده است . مادر تصمیم گیرنده و تعئین کننده خطّ مشی خانواده بوده است و پدر در زمان هشیاری هم معمولاً از او تمکین کرده است . بنابراین مادر بی تقصیر و بالاجبار به بازی کردن رُل مرد خانواده عادت کرده است . پس از آنکه پدر دفعتاً هشیار میشود و بزندگی باز میگردد ، غالباً بعهده گرفتن ریاست خانواده را نیز دوباره شروع میکند . این مسئله اشکالاتی را باعث خواهد شد ، مگر اینکه خانواده مراقب یک چنین عادات و تمایلاتی در یکدیگر باشند و در مورد آن تشریک مساعی و توافق کنند .

    اعتیاد ، بیشتر خانواده ها را از دنیای خارج منزوی میکند ، پدر ممکن است سالها تمام رفت و آمدهای معمول ، مانند کلوپ و باشگاه رفتن ، ورزش و مسئولیّت های اجتماعی را کنار گذاشته باشد . و اگر بخواهد دوباره به اینگونه مسائل توجّه نشان دهد احتمالاً حسادت خانواده را بر میانگیزد . خانواده ممکن است احساس کند پدر ، چنان در گرو رهن آنهاست که دیگر جای هیچگونه سهمی برای دیگران نیست . آنها بجای آنکه راههای جدیدی برای فعّالیّت و سرگرمی خود پیدا کنند ، میخواهند پدر در خانه بماند و به جبران کمبودهای گذشته بپردازد .

    از همان اوّل طرفین باید صادقانه با حقائق روبرو شوند . اگر قرار است خانواده رُل مثبتی در زندگی جدید داشته باشد ، هر یک از اعضإ باید اینجا و آنجا با یکدیگر مسالمت و سازش کنند . پدر لزوماً بسیاری از اوقات خود را با دیگر معتادین خواهد گذراند ، امّا باید در تنظیم این برنامه توازن را رعایت کند و یا حتّی میتوان با افرادیکه راجع به اعتیاد هیچ نمیدانند معاشرت آغاز کرد و به نیازهای آنها با دوراندیشی توجّه نمود . مسائل مربوط به محلّه و محیط زیست هم میتواند مورد توجّه قرار گیرد . با آنکه خانواده تعلّقات مذهبی ندارد امّا شاید مایل باشد یک چنین تعلقی پیدا کند و یا به عضویّت یک فرقه مذهبی در آید .     اینگونه تماس ها برای معتادین که مردم مذهبی را استهزإ کرده اند ، بسیار مفید خواهد بود و از آنجا که معتاد اکنون از یک تجربه روحانی برخوردار شده است ، متوجّه خواهد شد که حتّی اگر در مورد مسائل دیگر ، تفاوت زیادی با مردم مذهبی داشته باشد ، در انیمورد بخصوص نقاط مشترک متعددی با آنها دارد . در صورتیکه معتاد در مورد مذهب جرّ و بحث نکند ، مطمئناً دوستان جدیدی برای خود دست و پا خواهد کرد و راههای تازه ای برای ثمر بخشی و شادمانی پیدا میکند . او و خانواده اش میتوانند نُقل محفل گردهم آئی های مذهبی شوند و شاید وجود آنها باعث شود شهامت و امید تازه ای درکشیش ها ، واعظین یا خاخام هائی که تمام امکانات خود را در خدمت دنیای گرفتار ما قرار داده اند ، دمیده شود . مطالب بالا را ما فقط و فقط بعنوان یک پیشنهاد مفید عنوان میکنیم و تا آنجا که بکار ما مربوط است ، هیچگونه اجباری وجود ندارد . ما بعنوان یک جمعیّت مستقل ، نمیتوانیم تصمیمی را که دیگران باید برای خود بگیرند ، برای آنها بگیریم و هر کس باید در این مورد بوجدان خود رجوع کند .

    ما تا بحال مسائل جدّی و گاه غم انگیزی را مطرح کرده ایم و سروکارمان با بدترین جنبه های اعتیاد بوده است ، امّا آنقدرها هم ما خموش وافسرده نیستیم و اگر تازه واردان شاهد سرور و شادی در زندگی ما نباشند ، رغبتی به راه ما نخواهند داشت . ما در مورد لذّت از زندگی تأکید مطلق داریم . ما کوشش میکنیم ، در پهنه این دنیا ، نه خود را تسلیم فسادش کنیم و نه تمام گرفتاریهایش را بر دوش کشیم . ما وقتی کسی را که در باتلاق گرفتاریهایش است میبینیم ، پس از کمک های اولیّه ، آنچه را که داریم در دسترس قرار میدهیم و محض خاطر او داستان خود را تعریف میکنیم و تقریباً خاطرات وحشتناک زندگی گذشته را دوباره در مقابل خود زنده میکنیم امّا آن عدّه از ما که سعی در بدوش کشیدن تمام سنگینی گرفتاریهائی که دیگران داشتند ، طول زیادی نکشید که مغلوب شدند .

     بنابراین بنظر ما خندیدن و بشّاش بودن ، در بهبودی ما تأثیر فراوان دارد . گاه کسانیکه با جمعیّت ما آشنائی ندارند ، وقتی میبینند ما با شنیدن داستانهای ظاهراً غم انگیز گذشته قهقهه را سر میدهیم ، بسیار متعجّب میشوند ، امّا چرا که نخندیم ؟ ما بهبود یافته ایم و قدرت کمک به دیگران نیز بما تفویض شده است .

    همه مردم میدانند ، کسیکه سالم نیست و تفریح چندانی نمیکند ، خنده چندانی هم به لبش نمیاید . بنابراین هر خانواده ای باید یا بطور دستجمعی و یا جداگانه ، باندازه ایکه موقعیّتشان اجازه دهد تفریح را در زندگی خود بگنجانند . ما اعتقاد داریم که خداوند خواستار شادی ، لذّت و آزادی ماست . ما نمیتوانیم باور کنیم که زندگی دریائی از اشک بیش نیست . هر چند که در گذشته برای ما این چنین بوده است . ما اکنون کاملاً برایمان روشن شده است ما خود عامل بدبختی خویش بوده ایم و خدا مسئول آن نبوده است . بنابراین از تولید بدبختی های خود ساخته جدید خودداری کنید . امّا در صورت پیش آمدن گرفتاری ، با روی باز از آن موقعیّت ، بعنوان سرمایه ای برای نمایش قدرت لایتناهی خداوند بهره گیرد .

    حال درمورد سلامت جسم ، جسمیکه با مصرف موّاد بشدّت سوخته و تحلیل رفته است . معمولاً یکشبه بهبود نخواهد یافت و افکار منحرف و منفی و هم چنین افسردگی ها در یک چشم بر هم زدن ناپدید نخواهند شد . ما اکنون کاماً مجاب شده ایم که پر قدرت ترین بازگرداننده و ضامن سلامتی ، روال روحانی است. ما معتادین قهاری که بهبود یافته ایم ، هرکدام معجزه هائی در عالم سلامت روح هستیم . ما از نظر جسمی هم تغئیرات قابل ملاحظه ای کرده ایم و مشکل بتوان کسی را در جمع ما پیدا کرد که علائم ضعف جسمی را هنوز در خود داشته باشد .

    یکی از پزشکانی که قبل از چاپ کتاب الکلی های گمنام در سال 1939 آنرا مرورکرده است . استفاده از چیزهای شیرین را در موقع ترک بما توصیّه کرده است . امّا مسلماً این مطلب بنظرپزشک معالج بستگی دارد . بعقیده پزشک مذکور معتادین باید همیشه قدری شکلات بهمراه خود داشته باشند تا از انرژی سریع آن در مواقع خستگی و ضعف استفاده کنند . او گفت بعضی شب ها ، ویار و میل مبهمی در معتادین بوجود میآید که میتوان آنرا با خوردن یک آب نبات ارضإ کرد . بسیاری از ما متوجّه گرایش خود به شیرینی شده ایم و آنرا مفید یافته ایم .

کلامی چند در مورد مسائل جنسی ، اعتیاد برای بعضی از مردان ، محرّک جنسی است و باعث میشود که در آن زیاده روی کنند . پس از ترک اعتیاد ممکن است اینطور بنظر برسد که مرد دچار ناتوانی شده است و امکان دارد این مطلب باعث تعجّب و سرخوردگی زن و شوهر شود و اگر دلیل آنرا ندانند ، احتمالاً تالمات روانی بوجود می آورد . بعضی از ما یک چنین تجربه هائی را داشته ایم امّا پس از چند ماه ، روابط زناشوئی ما از گذشته هم بهتر شده است و ما بیشتر از همیشه از آن لذّت برده ایم ، ولی در صورتیکه این وضع ادامه پیدا کند ، در مراجعه به پزشک یا روانشناس نباید تردید کرد . تجربه ما نشان میدهد که این اشکال معمولاً زیاد دوام نمیآورد . در بعضی از موارد ممکن است برای معتاد تجدید روابط دوستانه با فرزندانش مشکل باشد و ممکن است افکار جوان آنها تحت تأثیر اثرات منفی اعتیاد پدر قرار گرفته باشد و بدون آنکه از خود بروز دهند ، بخاطر آنچه که پدر در حقّ آنها و مادرشان کرده است قلباً از او متنفر باشند . بچّه ها گاه به دام نوعی بدگمانی و یکدندگی میاُفتند که رقّت آور است و اینطور بنظر میرسد که قادر به بخشیدن و فراموش کردن نیستند . این مطلب ممکن است ماهها بطول انجامد و حتّی مدّتها پس از آنکه مادر روش زندگی و طرز تفکّر جدید شوهر را پذیرفته ، هنوز ادامه دارد .

    آنها بوقت خود متوجّه خواهند شد که پدر مرد جدیدی است و آنرا در رفتار خود نشان خواهند داد . در اینجاست که میتوانید آنها را برای پیوستن به مراسم دعا و نیایش صبحگاهی دعوت کنید و آنها خواهند توانست بدون تعصّب و کینه در مذاکرات و گفتگوهای روزمره خانوادگی شرکت کنند ، از این مرحله ببعد ، پیشرفت بسیار سریع خواهد بود و غالباً نتایج شگفت انگیزی بدنبال این تجدید یگانگی هاست .

    حال چه خانواده روال روحانی در پیش گیرد چه نگیرد ، در برنامه خودِ معتاد نباید تأثیری بگذارد و در صورتیکه خیال بهبودی دارد ، خود باید آنرا انجام دهد و دیگران نیز در مورد این شرائط بخصوص او باید کاملاً و بدون هیچ شبهه ای متقاعد شده باشند . البته بیشتر خانواده هائیکه با یک معتاد زندگی کرده اند تا چیزی را نبینند باور نمی کنند .

    یک مثال زنده : یکی از دوستان ما سیگار زیاد میکشید و قهوه هم مینوشید و بدون شکّ در هر دو کار افراط میکرد . همسر او که باین مسئله توجّه داشت و مایل به کمک بود ، شروع به نصیحت کرد امّا شوهر با آنکه به زیاده روی خود معترف بود ، صریحاً میگفت که آمادگی دست برداشتن از عادات فوق را ندارد . همسر دوست ما ، از جمله کسانی بود که اینگونه کارها را گناه آفرین و فساد پرور میدانند ، بنابراین شروع به غُر زدن کرد و بی تحمّلی او چنان خشمی را در شوهر پدید آورد که بالاخره کارش دوباره به اعتیاد کشیده شد .

     البته دوست ما در اشتباه بود ، در اشتباهی بزرگ و بالاخره مجبور شد بدان اعتراف کند و حفاظ های روحانی خود را محکم کند . او با آنکه امروز یکی از مؤثرترین اعضای انجمن است . هنوز سیگار میکشد و قهوه هم مینوشد امّا دیگر نه همسرش و هیچ کس دیگری اعمال او را مورد قضاوت قرار نمیدهد .  همسر دوست ما عاقبت متوجّه شد ، در جائیکه بیماری جدّی ترِ شوهرش بهبود سریعی داشته است مته روی خشخاش گذاردن اشتباهی بیش نبوده است . ما سه شعار کوچک داریم که در اینمورد مصداق دارد :

قدم اوّل را بردار

زندگی کن و بگذار زندگی کنند

و آسان بگیر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan