Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﭼﺸﻢ اﻧﺪازی ﺑﺮای ﺷﻤﺎ

برای بیشتر مردم عادی مشروب خواری مفهومش ، مصاحبت ، معاشرت و تصورات و خیالات خوش رنگ است . مشروب مردم را از دل واپسی ، یکنواختی و تشویش آزاد می کند . احساس زندگی لذت بخشی با دوستن بوجود می آورد و فرد حس می کند که زندگی زیباست اما در دوران آخر مشروبخواری ما ، داستان اصلا اینطور نبود . لذات قدیم کاملا از بین رفت و فقط خاطره هایی از آنها باقی ماند و ما دیگر هرگز نتوانستیم لحظه های خوش گذشته را دوباره زنده کنیم . ما با سماجت آرزو کردیم تا بلکه بتوانیم مانند گذشته از زندگی لذت ببریم . وسوسه پیدا کردن یک معجزه جدید برای کنترل مشروبخواری ، رویای رقت انگیز و درد آوری شده بود . ما هر چه بیشتر سعی می کردیم ، با ناکامی بیشتری روبرو می شدیم . هر چه مردم ما را کمتر تحمل می کردند ، ما از اجتماع و زندگی بیشتر دور می شدیم . وقتی ما به بندگی “الکل شاه ” درآمدیم و ساکنان لرزان دنیای دیوانه او شدیم ، ابر سرد تنهایی بر آسمان زندگی ما گسترده شد و به مرور تراکم شدید تر و تاریکتر پیدا کرد . یعضی از ما به اماکن پست و کثیف پناه می بردیم تا شاید مصاحبی پیدا کنیم که ما را بپذیرد و درک کند اما دوام کوتاهی داشت و پس از لحظات فراموشی ، با چهار سوار سهمگین سرنوشت ، وحشت ، سردرگمی ، عجز و یاس روبرو می شدیم . مشروبخواران سرخورده مفهوم این سطور را به خوبی درک می کنند .!

گاهی اوقات مشروبخوار قهاری که مدتی مشروب نخورده است احتمال دارد بگوید : ” من اصلا دلم برای مشروب خوردن تنگ نشده ، هم حالم بهتره ، هم بهتر کار می کنم و هم بیشتر بهم خوش می گذره  ” بعنوان مشروبخواران گرفتار سابق ، ما به این لطیفه لبخند می زنم .

دوست ما مثل کودکی است که در تاریکی از ترس سوت می زند تا بلکه روحیه خود را تقویت کند . او خود را گول می زند و باطنا در صورتی که بتواند قصر در رود ، حاضر است بخاطر چند بطر مشروب ، هر قیمتی را بپردازد . او هنوز بازیهای سابق را تکرار می کند ، زیرا از هوشیاری خود راضی و خوشنود نیست و نمی تواند زندگی را بدون الکل مجسم کند . شاید روزی برسد که حتی نتواند زندگی را چه با الکل و چه بدون آن تحمل کند . آنوقت است که با تنهایی بصورتی که تعداد کمی با آن آشنا هستند آشنا می شود و خود را بر لبه پرتگاه خواهد یافت . آرزو خواهد کرد که زندگی خاتمه یابد و همه چیز تمام شود . شما ممکن است پس از آگاهی از چگونگی رهایی ما از منجلاب بگویید : ” بسیار خوب ، من آماده ام اما آیا قرار است زندگیم مانند بعضی از پرهیزگارانی که می بینم ، خشک و بی روح و یکنواخت باشد ؟ من می دانم که باید بدون مشروب زندگی کنم اما چطور می توانم ؟ آیا چیز بدرد بخوری دارید که بتواند جای آنرا پر کند ؟”

بلی ،  برای الکل جانشینی وجود دارد ، جانشینی بمراتب بالاتر و آن عضویت در انجمن الکلی های گمنام است . در آنجا شما ار از دل واپسی ، یک نواختی و تشویش ازاد می شوید . تخیلاتتان پر می گشاید و زندگی سرانجام مفهوم پیدا می کند بهترین و رضایت بخش ترین سالهای زندگی شما در مقابل شماست و بدین ترتیب ما و شما هر دو انجمنی پیدا می کنیم . می پرسید ، چطور این اتفاق می افتد و در کجا چنین مردمی را پیدا خواهیم کرد ؟ شما این دوستان جدید را در محله های خود ملاقات خواهید کرد . الکلی های زیادی در نزدیکی شما وجود دارد که مانند سرنشینان یک کشتی شکسته ، بدون آنکه از دستشان کاری برآید به مرور می میرند و نابود می شوند . اگر شما ساکن شهر بزرگی هستسد ، صدها نفر از اینگونه افراد را می توانید در اطراف خود پیدا کنید . چه ثروتمند و چه فقیر ، چه بالا و چه پائین ، آنها اعضاء و دوستان آینده الکلی های گمنام هستند . شما در میان آنها دوستان ابدی خواهید یافت و بوسیله هم بستگی های جدید و فوق العاده ای، با آنها پیوند خواهید خودر . آری شما به کمک یکدیگر بر مشکلات غلبه خواهید کرد و دوشادوش هم رهسپار سفر دست جمعی خود خواهید شد . آنوقت است که شما با مفهوم از خودگذشتگی آشنا می شوید و بخاطر نجات دیگران در بازیافتن دوباره زندگیشان ، فداکاری خواهید کرد و به معنای واقعی “همسایه خود را مانند خود دوست بدار ” پی خواهید برد .

ممکن است ظارها این طور به نظر برسد که امکان خوشحالی ، احترام و ثمر بخش بودن دوباره برای اینگونه افراد وجود نداشته باشد . شاید فکر کنید چطور ممکن است آنها بتواننداز این یاس و نا امیدی و بد نامی و بدبختی خلاص شوند ؟ جواب ساده است ، همانطور که این اتفاقات برای ما افتاد است . برای شما هم به همان ترتیب خواهد افتاد و در صورتی که از صمیم قلب ارزو کنید و بدان اولویت دهید و آماده بهره گیری از تجربه ما باشید در آنصورت اطمینان داریم که برایتان به وقوع خواهد پیوست . ما هنوز در عصر معجزات زندگی می کنیم و بهبودی ما دلیلی برای اثبات آن است .

پس از گسترده شدن صفحات این کتاب بر امواج بین المللی الکلیسم ، آرزو داریم که الکلی های درمانده به ندای آن توجه نمایند و پیشنهاداتش را دنبال کنند . ما اطمینان داریم که بسیاری از آنها پس از برخواستن از بستر خود ، به یاری یاری مبتلایان دیگر خواهند شتافت و شاید بدین ترتیب انجمن الکلی های گمنام در هر شهر و دهکده ای شکوفا شود و پناهگاه کسانی باشد که بدنبال راه نجاتند .

در فصل پنجم “چگونگی عملکرد ” شما ایده هایی در مورد روش ما برای بازگرداندن دیگران به سلامتی کسب کردید . حال فرض می کنیم که از طریق شما چندین خانواده ، این راه را در پیش گرفته اند و اکنون شما می خواهید بدانید که قدم بعدی چیست ؟ بنظر ما بهترین راه نمایش چشم انداز آینده ، مرور تاریخچه رشد انجمن ماست .

سالها پیش ، (سال ۱۹۳۵) یکی از اعضای انجمن ما برای انجام معامله ای به شهری در غرب آمریکا سفر می کند که از لحاظ تجارتی سفر خوبی از آب در نمی آید . در آن دوران دوست ما موقعیت مالی بدی داشت و موفقیت در معامله مذکور می توانست او را دوباره به روی پای خود استوار کند . مذاکرات با جر و بحث به دعوا کشیده می شود و معامله سر نمی گیرد . سر خورده و نگران از بی اعتباری و افلاس ، دوست ما که بیش از چند ماه از هوشیاریش نمی گذشت و هنوز جسما ضعیف بود ، احساس می کند که موقعیت خطرناکی دارد و بهتر است کسی را بیابد که با او صحبت کند ، اما چه کسی ؟

در بعد از ظهر آنروز غم انگیز دوست ما در راهروی هتل اقامتگاه خود قدم می زد و در فکر تکلیف صورتحساب خود بود . در

یک طرف راهرو ، یک تابلوی شیشه ای راهنمای کلیساهای منطقه قرار داشت و در طرف دیگر راهرو ، درها بطرف بار قشنگی باز می شد . او از همان نقطه ای که ایستاده بود می توانست جمعیت سرخوش داخل بار را ببیند . با خود گفت : اگر به آنجا برود و برا خود مصاحبی دست و پا کند قدری ارامشخواهد یافت اما بدون مشروب شاید نتواند جرات حرف زدن با کسی را پیدا کند و تعطیلات آخر هفته اش در تنهایی بگذارد .

البته او می دانست که شروب نمی تواند بخورد اما با خود فکر میکرد چه ایرادی دارد که پشت میزی بنشیند و با یک نوشابه غیر الکلی دل خود را خوش کند ؟ ناسلامتی شش ماه بود که هشیار بود . شاید دیگر می توانست از پس یکی دو گیلاس بر اید . بیشتر از آنهم نخورد ! ترس برش داشت . احساس کرد یخ زیر پایش در حال آب شدن ات . دوباره همان وسوسه غافلگیر کننده و قدیمی گیلاس اول ، بسراغش آمده بود . ستون فقراتش شروع به لرزش کرد . بسرعت روی خود را بطرف دیگر راهرو برگرداند و بسوی تابلوی اعلانات کلیساهای منطقه ، راه افتاد . صدای جمعیت خوش گذران بار و طنین موسیقی هنوز به گوش می رسید . پیش خود فکر کرد ، مئولیت هایم چه می شوند ، بر سر خانواده ام چه می آید . تکلیف الکلی های یی که نمی دانند چگونه بهبود یابند و خواهند مرد چه خواهد شد . آها ، بلی آن الکلی ها ، بطور قطع الکلی های زیادی در این شهر وجود داشته باشند ، شاید بتوانم از طریق کلیسا یکی از آنها را پیدا کنم . در این لحظه دوست ما احساس می کند که عقلش دوباره بر سر جای خود آمده است . پس از شکر گزاری بدرگاه خدا ، نام یکی از کلیسا های تابلوی اعلانات را انتخاب کرد و قدم به داخل باجه تلفن گذارد . دوست ما به کمک یک کشیش با یکی از الکلی های آن شهر که در گذشته مرد معتبر و محترمی بود آشنا شد . این شخص به پائین ترین و آخرین محله مایوس کننده الکلیسم ، شدیدا نزدیک شده بود و موقعیت بسیار بدی داشت . همسرش ناخوش و فرزندانش نابسامان بودند . خانه اش در خطر حراجی قرار داشت و صورتحسابهایش پرداخت نشده بود . با اینکه مایوسانه آرزوی ترک داشت و با کوشش زیاد راههای مختلفی را آزمایش کرده بود اما راه فراری پیدا نمی کرد . او می دانست که حالتی غیر طبیعی دارد ولی نمی توانت مفهوم الکلی بودن را کاملا درک کند .

پس از آنکه دوست ما تجربیات خود را با این شخص در میان گذارد ، اعتراف کرد که با وجود سعی فراوان ، نیروی اراده اش نمی تواند او را زیاد از مشروب دور نگه دارد . او لزوم یک تجربه روحانی را پذیرفته بود و آنرا کاملا درک میکرد اما روش پیشنهادی ما را بهای سنگینی برای آن می دانست . این مردشدیدا نگران بود که مبادا دیگران از بیماری او اطلاع پیدا کنند و مانند تمام الکلی ها تصور می کرد فقط چند نفری داستان او را می دانند ! می گفت چرا باید در مقابل کسانی که ممر درآمد من هستند احمقانه به گرفتاری های خود اعتراف کنم ، باقیمانده کسب و کار خود را به آتش کشم و خانواده خود را بیشتر عذاب دهم ؟ او حاظر به هر کاری بود بجز این کار . علیرغم این جر و بحث ها ، این مرد توجهش به مطالب دوست ما جلب شده بود . دوست ما را به خانه خود دعوت کرد . مدتی گذشت و او همچنان به مشروبخواری ادامه داد و درست زمانی که تصور می کرد در حال بدست آوردن کنترل مشروبخوار است ، دوباره اختیارش را از دست داد و در دام این دوره وحشتناک مشروبخواری دیگر گرفتار شد . برای او این دوره ، دوره ای بود که به بقیه دوره ها خاتمه داد و متوجه شد که می بایست با مشکل خود صادقانه روبرو شود و شاید هم قدرت انجام آنرا به او بدهد.

این مرد سرانجام یک روز دل به دریا زد و برای کسانی که می ترسید از داستانش آکاه شوند حکایت خود را تعریف کرد و از اینکه مردم آنقدر به راحتی او را فهمیدند متعجب شد و همچنین فهمید که بسیاری از آنها داستان مشروبخواری او را از مدتها قبل می دانستند . او همان روز اتومبیل خود را برداشت و به سراغ افرادی که به آنها زیان رسانده بود رفت ، در راه از ترس به خود می لرزید ، زیرا این کار می توانست زندگی او را نابود کند ، مخصوصا با نوع کاری که داشت ، اما اونیمه شب خسته و کوفته ولی خوشحال به خانه بازگشت و از آنروز به بعد دیگر هرگز لب به مشروب نزد . همانطور که بعدا بنظرتان خواهد رسید این شخص اکنون به وزنه بزرگی در اجتماع خود تبدیل شده است و مشکلات اصلی سی سال مشروبخواریش در ظرف چهار سالکاملا از بین رفته است .

برای این دو دوست زندگی آسان نبود و مشکلات زیادی بر سر راهشان قرار داشت . آنها هر دو متوجه شدند که لزوما باید از لحاظ روحانی فعال باشند . روزی بوسیله تلفن با سرپرستار منطقه ای تماس می گیرند و نیاز خود را برایشان تشریح می کنند و سوال می کنند که آیا یک الکلی تمام عیار برایشان سراغ دارد ؟

سر پرستار جواب مثبت می دهد و می گوید : ” بلی ، بد مستی در اینجا است که دونفر از پرستاران را کتک زده است وقتی مشروب می خورد اصلا سر از پا نمی شناسد اما در هشیاری مرد بسیار خوبی است . ظرف شش ماه گذشته هشت بار در اینجا بستری شده است ، می گویند او زمانی یکی از وکلای مشهور این شهر بوده است ولی ما همین چند لحظه پیش مجبور شدیم او را محکم به تخت ببندیم . ( این داستان ملاقات اول بیل و دکتر باب با نفر سوم الکلی های گمنام است و نتیجه آن تشکیل اولین گروه در اکرون اوهایو در سال ۱۹۳۵ بود. )”

خوب ، در اینجا یک الکلی تمام عیار وجود داشت اما بنظر نمی رسید که که وضعیت چندان امیدوار کننده ای داشته باشد . بهره گیری از اصول روحانی در مورد اینگونه مسائل ، آنطور که اکنون قابل درک است در آن دوران نبود . با این حال یکی از دو دوست به سرپرستار می گوید ، او را به یک اطاق خصوصی ببرید تا ما برسیم .

دو روز بعد عضو آینده الکلی های گمنام ، با چشمان بی نورش به دو نفر غریبه ای که در کنار تخت او نشسته بودن خیره شده بود . می پرسید : ” شما که هستید ؟ چرا من را در اطاق خصوصی آورده اند ؟ من همیشه در قسمت عمومی بیمارستان بستری می شدم.” یکی از ملاقت کنندگان می گوید ما راه حلی برای مرض مشروبخواری و داریم.

در حالی که یاس و نا امیدی بوضوح در چهره مرد بستری خوانده می شد جواب داد ، نه فایده ای ندارد ، هیچ چیز نمی تواند به من کمک کند ، من رفتنی هستم . دفعه قبل که از اینجا مرخص شدم در راه منزل دوباره مست کردم و حالا دیگر می ترسم از در بیمارستان بیرون بروم . من اصلا از این قضیه سر در نمی آورم .

این دو دوست به مدت یک ساعت از تجربه مشروبخواری خود برای بیمار صحبت می کردند و بیمار مرتبا در وسط حرف آنها می گفت : من هم همینطور ، من هم همینطور ، من هم همینطور مشروب می خوردم .”

این دو دوست در مورد مسمومیت شدیدی که مرد بستری از آن رنج می برد حرف زدند و توضیح دادند که چگونه این مسمومیت باعث تحلیل رفتن بدن الکلی می شود و افکار او را به انحراف می کشد . آنها درباره جو فکری قبل از گیلاس اول ، برای بیمار به تفصیل سخن گفتند .

مرد بستری می گوید بله من هم درست همانطور هستم ، شما دونفر خوب تمام مطالب را می دانید اما چه نتیجه ای دارد . شما برای خود آدمی هستید ، من هم زمانی بودم ولی دیگر نیستم و با حرفهایی که از شما شنیدم حالا بیشتر از همیشه می بینم که قادر نیستم مشروب را ترک کنم . در این موقع دو دوست شروع به خندیدن کردند و عضو آینده الکلی های گمنام تعجب می کردند که آنها به چه می خندیدند . این دو دوست تجربه روحانی خود را برای او تعریف کردند و در مورد اقداماتی که انجام می دادند . مرد بیمار گفت زمانی رابطه محکی با کلیسا داشتم اما درد مرا درمان نمی کرد . من در صبح روزهایی که تقاص بد مستی شب قبل را پس می دادم بارها عا کردم و قسم خوردم که دیگر دست به مشروب نزنم اما قبل از آنکه ساعت به نه برسد ، دمم دوباره توی خمره بود . در روز بعد مرد بستری با خود فکرهایش را کرده بود و قدری پذیراتر بنظر می رسد . می گفت شاید شما درست می گویید و هر کاری از خدا بر می آید اما زمانی که من سعی کردم به تنهایی با مساله مشروبخواریبجنگم ، خدا کمک چندانی به من نکرد .

در روز سوم او زندگی خود را به دست آفریدگار سپرد و رضایت خود را برای انجام هر کاری که لازم باشد اعلام کرد . آنروز همسر دوست جدید ما به ملاقاتش آمد و با اینکه هنوز جرات نمیکرد نسبت به وضع شوهر خود اظهار امیدواری کند اما متوجه شد  در او تغییراتی پدید آمده اسا . آری تجربه روحانی دوست ما شروع شده بود . همان روز بعد از ظهر دوست جدید ما لباسهای خود را پوشید و بعنوان یک مرد آزاد از در بیمارستان بیرون رفت . دوست ما بعدها حتی وارد سیاست شد و در انتخابات هم شرکت کرد . او با آنکه مرتبا سخنرانی های انتخاباتی می کرد و به گرد همایی ها و مجال مربوط به آن می رفت و شبهای زیادی را بیدار بود ولی با یک تفاوت جزئی در انتخابات بازندهش د اما چه باک او خدا را پیدا کرده بود و با پیدا کردن خدا ، او خود را هم پیدا کرده بود .

ار آن زمان (ماه جون ۱۹۳۵) این مرد دیگر هرگز دست به مشروب نزد و تبدیل به یک عضو محترم و مفید اجتماع شد . او به مردان زیادی در راه بهبودی کمک کرد و برای کلیسا یی که مدتها از آن غائب بود منبع قدرتی شد .

بدین ترتیب تعداد این گروهها در آن شهر به سه نفر رسید . آنها حس کردند باید آنچه را که پیدا کرده اند با دیگران سهیم شوند و الا از میان خواهند رفت . پس از چند بار کوشش بی نتیجه ، بالاخره نفر چهارم پیدا شد و از طریق دوستی که از جریان ما خبر دار شده بود با ما آشنا شد . این جوان بی بند و بار پدر و مادر خود را متحیر کرده بود و آنها نمی توانستند بفهمند که آیا می خواهد مشروب را ترک کند یا نه . آنها مردمی مذهبی بودند و از اینکه فرزندشان مایل نبود هیچ کاری با کلیسا داشته باشد سخت متحیر بودند .

برای این جوان ، مشروبخواری با زجر و شکنجه توام بود و ظاهرا هیچکس نمی توانست کاری برای او انجام دهد ، با این حال موافقت کرد که به بیمارستان برود و در همان اتاقی که دوست وکیل ما چندی پیش در آن بستری بود ، بستری شد .

در بیمارستان سه نفر به ملاقات او می روند . پس از مدتی شروع به حرف زدن می کند و می گوید ، آنطور که شما این مطالب روحانی را مطرح می کنید بنظرم درست می آید و من حاضر به انجام آن هستم . تازه دارم متوجه می شم که گویا بزرگترها در این مورد حق داشتند . بدین ترتیب نفر چهارم هم به جمع ما اضافه شد.

در تمام این دوران ، مردی که جریان راهروی هتل برایش پیش آمده بود ، در آن شهر باقی ماند و پس از سه ماه دوست اولی ، مرد وکیل و جوان تازه وارد را به جا گذاشت و به شهر خود مراجعت کرد . این مردان چیز کاملا نو و تازه ای در زندگی پیدا کرده بودند و. می دانستند که برای حفظ آن باید به الکلی های دیگر کمک کنند اما به مرور این امر بصورت محرکی ثانویدرآمد و با سروری که ثمره ایثار است توام شد . آنها خانه و امکانات محدود خود را در اختیار دوستان مبتلا گذاشتند و با خوشحالی وقت اضافه خود را به آنها دادند . این مردان در تمام ساعات شبانه روز آماده بودندتا تازه واردان را در بیمارستان بستری کنند و به ملاقاتشان بروند . به مرور گروه آنها بزرگتر شد و با آنکه در چند مورد با شکست های تلخی روبرو شدند اما در این گونه موارد سعی کردند که حداقل خانواده شخص مبتلا را با زندگی معنوی آشنا کنند ، تا بلکه لااقل آنها از رنج و دلهره خلاص شوند.

÷س از هجده ماه آنها موفق شدند هفت نفر دیگر را به گروه خود اضافه کنند . آنها مرتبا با یکدیگر در رفت و آمد بودند . بندرت اتفاق می افتاد که شبی این مردان و زنان گرد هم نیایند . آنها خوشحال از خلاصی خود دائما در این فکر بودندکه چطور می توانند کشف خود را با تازه واردان در میان بگذارند . سوای گرد همایی های خودمانی ، به مرور مرسوم شد در یک شب هفته جلسات مخصوصی تشکیل دهند تا هر کس که مایل به زندگی در روال معنوی است بتواند در آن شرکت کند . باضافه معاشرت و دوستی ، هدف اصلی این جلسات بوجود آوردن محیط و وقتی بود که تازه واردان بتوانند مشکلات خود را بدانجا بیاورند و مطرح کنند.

به مرور کار ما مورد توجه غیر الکلی ها قرار گرفت . یک زن و شوهر خانه بزرگ خود را در اختیار گروه عجیب و غریب ما قرار دادند . این زن و شوهر بعدها آنچنان مجذوب شدند که خانه مذکور را وقف کار ما کردند . زنهای بلا تکلیف زیادی به این خانه آمدند ، آنها با زنهای دیگری که دردشان را می فهمیدند آشنا شدند و از زبان شوهران این زنها ، داستانی را که بر سر الکلی ها می آید شنیدند و در مورد چگونگی بستری کردن شوهران یاغی خود راهنمایی شدند و آموختند که چگونه با لغزشهای بعدی آنها روبرو شوند ، همچنین مردان زیادی که از بیمارستان مرخص شده بودند و هنوز حالشان کاملا بجا نیامده بود به این خانه آمدند و از آستانه آن قدم به دنیای آزاد گذاردند . الکلی های بسیاری در این خانه به جواب سوالهای خود رسیدند و جذب ساکنان این خانه شدند ، ساکنانی که به بدبختی های خود می خندیدند و بدبختی های آنان را نیز درک می کردند . الکلی ها ، شدیدا تحت تاثیر کسانی که در بیمارستان به نلاقات آنان می آمدند قرار می گرفتند و بدین جهت پس از آمدن به آن خانه و شنیدن داستانهایی شبیه داستان خود ، فورا تسلیم می شدند . احساسی کهدر خطوط چهره زن های خوانده می شد و حالت غیر قابل وصفی که در نگاه مردان وجود داشت ، به اضافه جو هیجان آور آن محیط پر انرژی ، همه با هم به تازه واردان مژده می دادند که عاقبت بهشت را پیدا کرده است .

در اینجا یک راه حل عملی برای مشکلات تازه واردان وجود داشت . هیچ احساس مخالفی از کسی دیده نمی شد . تشریفاتی در کار نبود . همگی ساکنان ، از تساوی واقعی برخوردار بودند و حالت درک و پذیرش بی غل و غش این مردمان ، کشش غیرقابل مقاومتی داشت .

تازه وارد و همسرش در زمان ترک آن خانه ، از فکر اینکه خواهند توانست به دوستان مبتلا شده و خانواده هایشان کمک کنند ، در پوست خود نمی گنجیدیند و اینطور به نظر می رسید که این غریبه ها را از سالها پیش می شناختند . آنها معجزه ها را دیده بودند و می دانستند نصیب آنها هم خواهد شد . آری آنها اکنون مکی توانستند حقیقت والا و خالق مهربان و پر قدرت خود را تجسم کنند .

حال دیگر این خانه گنجایش آن همه تازه وارد را که تعدادشان به شصت تا هشتاد نفر می رسید ندارد . الکلی های زیادی از دور و نزدیک به طرف این خانه جذب می شوند . خانواده های زیادی از شهر های اطراف به آنجا می آیند . در یکی از محلاتی که با ما سی مایل فاصله دارد پانزده نفر است از الکلی های گمنام زندگی می کنند . فکر می کنیم روزی تعداد آنها از صدها هم تجاوز کند .(این کتاب در سال ۱۹۳۹ نوشته شده است).

زندگی ما الکلی های گمنام ، فقط شرکت در جلسات و ملاقات بیماران نیست ، بلکه جبران گذشته ها ، کمک در رفع اختلافات خانوادگی دیگران ، وساطت میان فرزندان مغضوب و والدین و در صورت لزوم کار پیدا کردن و پول غرض دادن به یکدیگر ، از جمله کارهای روزمره زندگی ما است . از نظر ما هیچکس آنقدر بی اعتبار و خراب نیست که نتوان با آغوش باز به او خوش آمد گفت ، البته اگر جدی باشد . ما اختلاف طبقاتی و رقابتی و حسادت را با لبخند از میان می بیم . مائیکه در کشتی مشترکی به سنگ خورده ایم ، مائیکه در زیر پرچم یک هدا متحد شده ایم و مائیکه قلب و فکر خود را معطوف رفاه دیگران کرده ایم ، دیگر به آن مسائلی که برای بعضی از مردم مهم است اهمیت نمی دهیم  در شهر های شرق آمریکا هم ؛ همین اتفاقات با شرایطی متفاوت در جریان است .

در یکی از این شهر ها ، بیمارستان معروفی برای الکلی ها و معتادان مود مخدر وجود دارد ، شش سال پیش یکی از اعضای ما در این بیمارستان بستری بود . بسیار از ما در میان دیواره های این بیمارستان برایاولین بار حضور خداوند را احساس کرده ایم . پزشکان مسئول این بیمارستان حق بزرگی به گردن ما دارد ، زیرا با وجود احتمال لطمه زدن به شغل خود ، عقیده خویش را نسبت به کار ما با ما درمیان گذاشت .

این پزشک مرتبا راه ما را به بیماران خود توصیه می کند و از آنجا که از زیر و بم کار ما آگاه است ، افرادی را انتخاب می کند که آمادگی و توان بهبودی را با شرایط روحانی داشته باشند و بسیاری از ما که بیماران سابق این بیمارستانیم برای کمک به آنجا می رویم . در این شهر جلسات غیر رسمی نیز به همان تعدادی که در قبل توضیح دادیم تشکیل می شود و تعدادی در آن شرکت می کنند و همان زود آشنایی ها و همان تشریک مساعی هایی که در آن شهر غربی پیدا می شد ، در اینجا هم وجود دارد . ما رفت و آمد زیادی در بین این دو شهر داریم و مبادلات بسیار مفیدی را در اینده پیش بینی می کنیم .

آرزو داریم روزی تمام مسافران ما ، انجمنی در محدوده خود پیدا کند ، این آرزو اکنون تا حدی به حقیقت پیوسته است . بسیاری از ما در کار فروش هستیم و سفرهای زیادی م یکنیم . تا کنون چندین گروه کوچک دو تا پنج نفره ، در چند جای مختلف از طریق تماس با د مرکز بزرگتر ما تشکیل شده است . آن عده از اعضای ما که به سفر می روند تا آنجا که امکان داشته باشد در این گرد همایی ها شرکت می کنند . با این عمل ، هم دست کمکی به گروههای کوچک داده می شود و هم اغوایگری وسوسه هایی که بر سر راه مسافر سبز می شود او را دیگر منحرف نخواهد کرد . در مورد این مطالب می توانید از اعضایی که زیاد مسافرت می کنند سوال کنید .

بدین ترتیب عده مازیادتر و زیادتر شده است . شما می توانید همین کار را انجام دهید و حتی یک تنه و با در دست داشتن این کتاب کارتان را شروع کنید . ما امیدواریم که این کتاب تما آنچه را که شما برای شروع کار بدان نیاز دارید در خود دارد .

ما می دانیم شما در چه فکری ستید ، احتمالا با خود می گویید ، حال خوشی که ندارم ، تنها هم که هستم ، پس چطور ممنم است بتوانم اینکار را انجام دهم . اما می توانید ، فراموش نکنید که به منبع قدرتی به مراتب بالاتر از قدرت خود دست یافته اید . با در نظر گرفتن یک چنین منبع پشتی بانی ، کپیه کردن چیزی که ما بدان توفیق یافته ایم ، فقط نیاز به صبر و تلاش دارد .

چندی پیش یکی از اعضای انجمن ما به شهرک بزرگی نقل و مکان کرد . هنوز چند هفته ای بیشتر از اقامت او در آنجا نگذشته بود که متوجه شد ، احتمالا درصد الکلی های آن منطقه در هر کیلو متر مربع حتی از شهر های بزرگ هم بیشتر است . این د استان چند روز قبل از نوشته شدن این فصل اتفاق افتاد . مسئولین امور آن منطقه ، به مسئله ای که دوست ما عنوا ن کرده بود توجه زیادی نشان دادند و دوست ما، مطالب خود را با روانپزشک سرشناسی که مسئولیت هائی در مورد امور روحی و روان ی افراد آن منطقه ب ه عهده گرفته بود، درمیان گذاشت . این روانپزشک ضمن ابراز علاقه نسبت به مسئله ، بسیار مشتاق یافتن هر گونه راه حل قابل اجرائی بود بنابراین از دوست ما سئوا ل کرد که آیا برنامه ای در نظر دارد؟
پس از شنیدن داستان دوست ما، دکتر تحت تاثیر قرار گرفت و پذیرفت که بطور آزمایشی روش ما را در بین بیماران الکلی خود و بعض ی از بیماران الکلی یک مرکز درمانی دیگر که او عضو آ ن بود امتحا ن کند . ترتیباتی نیز با رئیس بخش روانی یک بیمارستان بزرگ دولتی داده شد تا بعضی از تیر ه بختانی که سر و کارشان به آنجا می افتد هم بتوانند شامل این برنامه شوند.
بدین ترتیب دوست ما به زودی یاران فراوانی پیدا خواهد کرد، شاید بعضی از آنها چنان به زمین خورده باشند که دیگر هرگز نتوانند از جای برخیزند اما تجربه ما نشان میدهد که بیشتر از نیمی از کسانی که با ما تماس می گیرند، به عضویت الکلی های گمنام در خواهند آمد . وقتی چند نفر از الکلیهای این شهر ، راه خود را پید ا کنند  و لذت کمک به دیگران را برای بازگشت به زندگی کشف نمایند، آنوقت دیگر هیچ چیز نمی تواند این جریان را متوقف کند و تا برای تمام الکلی های آن شهر که میتوانند و می خواهند بهبود یابند موقعیت و امکان بهبودی فراهم نشود، این جریان همچنان ادامه پیدا خواهد کرد . شما هنوز هم ممکن است بگویید، اما من از مزایا ی تماس مستقیم با نویسندگان کتاب بی بهره ام . دراین مورد ما زیاد مطمئن نیستیم . جواب آن در دست خدا است . بنابراین به خاطر داشته باشید که در تمام مواقع تکیه گاه واقعی شما خداوند است و او به شما نشان خواهد داد که چگونه انجمنی را که آرزو دارید پدید آورید.
کتاب ما فقط وفقط جنبه پیشنهادی دارد، ما می دانیم که بسیار کم می دانیم ، اما خداوند مرتبا اسرار بیشتر ی برای شما و ما فاش خواهد کرد،در مراقبۀ صبگاهی از او سئوال کنید که امروز چطور می توانید برای کسی که هنوز بیمار است مفید باشید؟ اگر خانۀ شما مرتب باشد ، جواب ها خواهد رسید . اما واضح است که از جیب خالی نمی توان بخشش کرد . رابطه خود را با پروردگار درست کنید تا رویدادهای عظیمی برای شما و دیگران پدید آید. آری ، اینها واقعیات بزرگ زندگی ما هستند. ای دوست ، خود را به خدایی که خود درک می کنی بسپار، خطاهایت را به او و همنوعانت اقرار کن ، خرابیهای گذشته را جبران نما و از آنچه که بدست می آوری آزادانه ایثار کن و به ما بپیوند . ما در مجمع روحانی همراه توایم و در مسیر سرنوشت خیرت ، به طور قطع با بعضی از ما ملاقا ت خواهی کرد . خدا یار و
نگهدارت باشد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan