Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

رفاقت

دوستی ها
ممکن است اولین کسانی را که در بهبودی به آنها نزدیک می شویم فقط به این دلیل انتخاب کنیم که در دسترس مان قراردارند و یا در جلسات خانگی مان شرکت می کنند. وقتی خود را دربحران میابیم , بدون توجه به اینکه آیا به شخصی اعتماد داریم یا خیر, دستهایمان را بسوی او دراز می کنیم و خدا را شکر می کنیم که کسی هست تا دستمان را گرفته و ما را از لبۀ پرتگاه به عقب بکشد. حتی قبل از اینکه تشخیص دهیم چه کسی قابل اعتماد است, ما نیاز داریم شروع به اعتماد کردن کنیم . درک وتشخیص این نکته، از تجارب دشواری مانند: اعتماد نمودن به کسانی که نمی باید به آنها اعتماد می کردیم، رنجیده خاطر شدن و با این وجود مجددأ به جلسات بازگشتن, حاصل می شود. به همان نسبت که احترام مان نسبت به خودمان بیشتر میشود، در انتخاب کسی که بتوانیم با او درد دل کنیم دقیق تر میگردیم. یکدیگر را بهتر می شناسیم و درعین حال خودمان را نیز بهتر شناخته و درک می کنیم که دریک رابطۀ دوستانه, خواهان چه چیز بوده و استحقاق چه را داریم. درواقع شروع به تشخیص این مسئله می کنیم که عوامل یک رابطۀ سالم چیست. احساس امنیت کردن بزرگترین تفاوتیست که در روابطمان بوجود میاید و ما شروع به داشتن این احساس میکنیم که میتوانیم به دیگران اعتماد کنیم و درعین حال خودمان نیز قابل اعتماد تر شویم. سنت سوم ما به ما می آموزد که همه ما در NA پذیرفته می شویم و ارتکاب اشتباه منجر به اخراجمان نخواهد شد. بنابراین فرصت آن را به دست میاوریم که انواع روابط وهمچنین انواع تضادها را تجربه کنیم و با کمال اطمینان بدانیم که علی رغم همه چیز, هنوز به ما خوشامد گفته خواهد شد. یکی از چیزهایی را که در بهبودی متوجه میشویم داشتن این فرصت است که انواع دوستی ها را تجربه و آزمایش کنیم و راههای ارتباط گذاشتنی را که با آنها راحت تریم, شناسایی نماییم, راههایی که خود نیز مرتب در حال تغییر و تحول اند. روابط, سیال و انعطاف پذیر می باشند که این خود منجر به چالش انگیز بودن آنها می گردد. روابط دائمأ درحال تغییر و تحولند. عضوی که سال ها به نوعی می شناخته ایم, ما را برای قهوه دعوت می کند و ما سریع با هم دوست می شویم و یا می بینیم از کسی که سال ها است با او نزدیک بوده ایم کمی فاصله گرفته ایم و دیگر به اندازه گذشته وجه مشترکی با او نداریم. توقعات ما از اینکه یک دوست )یا همسر یا راهنما یا پدر ومادر( باید دارای چه خصوصیاتی باشد می تواند از پرداختن ما به واقعیت رابطه مان جلوگیری کند. ازچیزهایی که ما را از خود و دیگران دور می کنند دست می کشیم. قدم ها و سنت ها به ما کمک میکنند یادبگیریم چگونه اصول انجمن را تمرین نموده و آنچه که دیدن واقعیت را دشوار می نماید از میان برداریم. یکی از اعضا اینطورمی گوید : "به خاطر صدمات دوران کودکی قسمت هایی ازوجودم یخ زده باقی مانده بودند. بنابراین تصمیم گرفتم دیگر نگذارم کسی به من صدمه بزند و فقط به خودم تکیه کنم. چنین اقدامی دنیای بسیار تنهایی را برایم بوجود آورده بود که درآن جایی برای کس دیگری وجود نداشت, حتی برای نیروی برترم. با کارکرد جدی قدم ها متوجه شدم چگونه روابط اولیۀ زندگی ام الگویی برای روابط بعدی ام شده بود". هستۀ مرکزی بیماری ما خودمشغولی است و ما باید از همان آغاز بهبودی و طی مابقی عمرمان بدان بپردازیم. این را از همان باراولی که وارد جلسات شده و حس میکنیم که به جای درستی آمده ایم شروع به آموختن می کنیم: شباهتی
را که احساس می کنیم واینکه دیگران می دانند چه رنج هایی را متحمل شده ایم, یوق خود مشغولی مارا درهم می
شکند و ما را از دست خودمان رها می نماید. فرار از تلۀ خود محوری, ذهن مان را نسبت به دیگران باز می کند و ما را نسبت به منحصربفرد بودن ایشان, و همچنین هدایایی که دراختیار دارند شگفت زده می نماید. هریک از ما دارای نقاط ضعف و قوت بخصوص خود هستیم. در می یابیم قادریم به شخصی کمک کنیم و درعین حال از همان شخص نیز کمک دریافت کنیم. آنها به آنچه که ما در اختیار داریم نیاز دارند و ما نیز به ایشان نیازمندیم. نسبت به دنیایی بیدار می شویم که در آن هیچ کس آنچه که ما در مورد او فکر می کنیم نیست. هرکس داستان ها، کشمکش ها، داشته ها و کمبودهای خود را دارد. ما می توانیم از هرکس و همه کس چیزی بیاموزیم. گریختن از چرخۀ قربانی شدن، سرزنش و شرم به ما اجازه میدهد ببینیم که از چه راه های دیگری به اطرافیان خود پیوند خورده ایم، حتی به کسانی که هنوز آنها را نمی شناسیم. هدایای بهبودی در دسترس همۀ ما قرار داشته واز طریق ما نیز به دیگران انتقال داده می شوند. ما غم وشادی یکدیگر را حس می کنیم، رشد یکدیگر را می بینیم و از صمیم قلب میخواهیم به یکدیگر کمک کنیم, حتی اگر این مساعدت سودی برای ما نداشته باشد. هم دلی یعنی قابلیت وصل شدن به دیگران در سطح قلب وروح. برای اینکه یادبگیریم حس همدلی خود را در خود پرورش دهیم باید وجدان و آگاهی مان را نسبت به آنچه که در بیرون از ما قراردارد, گسترش دهیم. ما اهمیت و علاقه ودر بعضی موارد عشق به دیگران را بدون هیچ چشم داشتی در خود پرورش می دهیم. هم دلی کمک می کند یکدیگر را در همان جایگاهی که هستیم ببینیم. در اینجا یک تضاد وجود دارد: ما نیاز داریم حس همدلی واهمیت دادن به دیگران را در خود توسعه داده و بدون اینکه خودمان را کاملأ فراموش کنیم, ازخودمشغولی پرهیز نماییم. می توانیم همواره بین حالت افراط ی خودمشغولی و حالت تفریط ی اهمیت ندادن به خود, درنوسان باشیم. وقتی خودمان را در این روند می یابیم ممکن است نسبت به خودمان احساس ناخشنودی و کلافگی کنیم. وقتی یک گام به عقب می رویم واز خود تراز می گیریم, متوجه می شویم که اشتیاق ما برای گم شدن در نیازهای دیگران, مطلقأ ازروی فداکاری نبوده و درعوض به منظور کنترل شخص مزبور بوده است وقتی می بینیم وجودمان برای دیگران ضروری است, برخی از ما احساس اهمیت می کنیم, که این - خود مشابه احساس آنهایی است که تحت مراقبت دیگران قرار گرفته اند. وقتی دست از خودخواهی و خودمحوری برمی داریم, نه تنها چیزی ازما کم نمی شود بلکه چیزهای جدیدی به ما افزوده می گردد. همیشه جای بیشتری برای همدلی و ظرفیت بیشتری برای عشق وجود دارد. به این درک رسیدیم که اگر می خواهیم دریافت کنندۀ عشق و محبت از طرف دیگران و یک نیروی برتراز خودمان باشیم, فقط کافی است که خودمان باشیم. همه ما فرصت تجربه نمودن این آزادی را خواهیم داشت اما برخی از ما برای این کار به زمان بیشتری نیاز دارند. همچنانکه یاد می گیریم تفاوت بین نیازها, آرزو ها وترس هایمان را تمیز دهیم, مابین خودمحوری و عدم خودمحوری حرکت می کنیم. ما کسانی را که روحیات شان مشابه روحیات خودمان است در جلسات پیدا می کنیم یعنی انسان هایی که به سادگی ما را درک می کنند. ما با چنین اشخاصی, به شوخی ها و تجارب یکدیگر می خندیم. وقتی با تغییراتی که در زندگی مان به وجود آمده احساس راحتی بیشتری می کنیم, می توانیم مضحک بودن بیشتر مسائل بزرگمان را که در اوایل بهبودی با آن روبرو بودیم ببینیم. اما وقتی هنوزبا آن مسائل دست بگریبانیم آنها اصلاً خنده دار به نظر نمی رسند. دوستان بهبودی به ما کمک می کنند به خودمان بخندیم. آنها ممکن است ما را بالا ببرند یا پایین بیاورند. اما در نهایت ما راهمانطور که هستیم می پذیرند. دوستی های دوران بهبودی از جمله قوی ترین دوستی هایی است که تاکنون تجربه کرده ایم بعضی ازما از کلمه "خانواده" استفاده می کنیم تا این صمیمیت را توصیف کنیم و در بعضی موارد واقعأ احساس می کنیم که با اعضای خانوادۀ خود آمد و شد داریم زمانی که هنگام تعطیلات با هم هستیم یا در جشن ها و عزاداری های یکدیگر سهیم می شویم یا رویدادهای ورزشی بزرگی را با یکدیگر تماشا می کنیم. یکی از اعضای ما بر این بود که گروه خانگی مثل خانواده می ماند، نه تنها از نظر نزدیک بودنشان به یکدیگر بلکه از این نظر که اعضای
آنرا از قبل انتخاب نمی کنیم. "بعضی از آنها آدم های واقعا دشواری هستند" اما "آنها هم متعلق به ماهستند و ما آنها رادوست داریم". خانواده های بعضی از ما در جلسات شرکت می کنند و یا به نوعی در بهبودی ما دست دارند. اعضای NA ممکن است بخشی از زندگی فرزندان، والدین یا همسر ما باشند. یکی از اعضا مادرش را که تنها و مسن بود باخود به تمام رویدادهای NA می آورد و او به زودی تبدیل به مادر کل یک گروه بهبودی گردید. گروهی که دلشان برای داشتن خانواده پر می کشید.بعضی ها کل انجمن را به چشم یک خانواده نگاه می کنند و همیشه در هر ناحیه یکی دو عضو هستند که مشارکت خودرا با "سلام به خانواده ام" شروع می کنند. اما برخی از ما نسبت به این مسئله احساس راحتی نمی کنیم, مخصوصاً اگر خانواده ای خشن یا ناامن داشته ایم یا تجربه ای در گروه های دیگری داریم که از اعضایشان توقع وفاداری بدون باعث می شود » خانواده بودن « قید و شرط داشته باشند. در بعضی موارد صحبت از NA جای خطرناکی به نظر بیاید: بدین معنا که ازما خواسته شود رفتارهایی مغایر با اصول و ارزش های خود داشته باشیم و یا خود رابه خاطر این "خانواده" به مخاطره بیاندازیم. برای برخی از ما اینگونه صحبت کردن به هیچ وجه تهدید آمیز نیست فقط کمی مسخره به نظر می آید. ممکن است حتی ادبیاتی برای توصیف انواع روابطی را که در NA داریم نداشته باشیم، به خصوص زمانی که می بینیم مدتی است از برنامه دور بوده ایم. با یکدیگر از میان کشمکش های روزانۀ زندگی مانند روابط عاشقانه , دل شکستگی، تولد و مرگ عبور می کنیم و حس همبستگی مان به سوی خویشاوندی عمق پیدا می کند. شاید همیشه همان شدت و حرارتی را که در روابط سال های اول تجربه نمودیم نداشته باشیم, اما عمقی که بعدها درروابطمان تجربه می کنیم جایگزین زیبایی برای آن شورواشتیاق اولیه می گردد. وقتی آنهایی که جزئی از بهبودی اولیه مان بودند, هنوز هم مستمرأ بخشی از زندگی مان هستند، گذشت زمان چنان روابطمان را تحت تأثیر قرارمی دهد که چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن گردد. ما دوستی های طویل المدتی داریم که شاهد طوفان های وحشتناکی بوده اند، آنهایی که شاید دو بار در طول سال آنها را ببینیم اما هربار که یکدیگر را ملاقات می کنیم گویی دائمأ با هم درتماس بوده ایم, کسانی که زندگی ما را نجات میدهند و ما آنها را باز برای یک سال یا یک دهه نمی بینیم, اشخاصی که کاملاً در تار وپود زندگی روزانه مان بافته شده اند. این ها پیوندهای عاطف ی عمیقی هستند که از آنچه ما به آن دوستی می گوییم فراتر رفته و درعین حال با آنچه به آن خانواده می گوییم نیز مطابقت ندارند. همچنانکه پاک باقی می مانیم و روابط پایداری را بنا می کنیم, امنیتی را تجربه می کنیم که قبلاً هرگز تصورنکرده بودیم. ما دیگران را به همان خوبی می شناسیم که ایشان ما را می شناسند. ما شاهد بالغ شدن و پیرترشدن یکدیگر بوده و در خطوط چهرۀ یکدیگر خنده ها و کشمکش هایی را که درگذشته با یکدیگر مشترک داشته ایم, به وضوح می بینیم. ممکن است بعضی اوقات به طرز شگفت آوری به یکدیگر نزدیک بوده و گاه از یکدیگر دورتر شویم, اما دانستن این امر که می توانیم به یکدیگر اتکا کنیم باعث می شود در این دنیا احساس تنهایی کمتری بکنیم. چنین عشق و پیوندی به اندازۀ تمام تجربه های قبلی مان عمیق به نظرمیاید. راه هایی که برای ابراز غشق خود در بهبودی پیش رو داریم می توانند پرشور و زیبا باشند. ما یاد می گیریم, نه تنها معتادان دیگر, بلکه خانواده و اطرافیانمان را با چنان قدرتی دوست بداریم که شاید هرگز تصور نکرده باشیم. بسیاری از ما درزمان اعتیادمان از عشق روی بر می گرداندیم. آن هایی که ما را دوست می داشتند باعث احساس شرم در ما وجودنداشت و راه هایی که ازطریق آن دوستمان می داشتند, » کافیست « می شدند. درخودمشغولی ما چیزی به نام هرگز برای نیازها و مطالبات رو به افزایش مان کافی به نظر نمی رسید. درعین حال, زمانی که به قدر کافی محبت، توجه و حمایت در اطرافمان وجود داشت از آن سوء استفاده می کردیم. برخی از ما در خانواده های معتاد یا در شرایطی که هرگز هیچ محبتی در آن احساس نمی کردیم بزرگ شدیم یا در شرایطی که ابراز محبت به صورتی تصادفی و گاه و بی گاه صورت می گرفت و ما یاد گرفتیم هرگز به آن اعتماد نکنیم. روابط همیشه در حال تکامل هستند و همچنانکه روابطمان رشد نموده وعمیق تر می گردند، ما دائمآ خود را درقلمروهای تازه ای میابیم. البته اشتباه هم همیشه وجود خواهد داشت. قادر بودن به تشخیص اشتباه، جبران آن وادامۀ راه، هدیه ایست که در قدم دهم دریافت می کنیم و این فقط بدین معنا نیست که بتوانیم از بزرگترشدن مشکلات کوچک جلوگیری کنیم. ما با این باور که درحدمطلوب توانایی نداریم, کشمکش می کنیم. مشکلات کوچک در یک رابطه میتوانند احساس بی کفایت بودن، استحقاق محبت نداشتن و بی ارزش بودن ما را بزرگتر از آنچه که هست جلوه دهند. حتی پس از چندین سال پاکی خود را درشرایطی میابیم که درصورت رویارویی با مشکلات, یا مشغول اجتناب از مسئولیت بوده و یا همۀ تقصیرات را به گردن می گیریم. تسلیم شدن ما را از این احساس که مرتبا باید کمبودهای فاحش خود را جبران کنیم، رها می سازد. ما می توانیم سهم خود را انجام داده, تسلیم شده و ما بقی را رها کنیم. پذیرفتن این نکته که ما جایزالخطا بوده و اشتباهات مان منجر به انهدام دنیا نخواهند شد, و یا به پایان رسیدن یک رابطه, جزئی از کنارآمدن با واقعیت انسان بودن مان می باشد. می توانیم با صداقت, آنچه را که هستیم مشارکت کنیم. ماورای اعتیادمان, ما انسان هستیم: اعضای جامعه ای که مثل همه استعدادها و کمبودهایی دارند. ما قادر به دوست داشتن و دوست داشته شدن هستیم. می توانیم به دیگران اهمیت بدهیم و سهمی در بهتر بودن آنها نیز داشته باشیم. در حین انجام این کار مشغول به بنا نمودن روابطمان با خود، با اعضای دیگر انجمن و با نیروی برترمان می شویم. یکی از اعضا چنین گفت: "اتفاقی که در خاتمه می افتد این است که در حین آموختن روابط صادقانه و عاری از پنهان کاری و تقلب, احساس می کنم که مورد حمایت و محبت
دیگران قرارگرفته ام. با احساس امنیت از عشقی که در انجمن وجود دارد یخ قلبم باز می شود".

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan