Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

یافتن جایگاه خود در دنیا

پیدا کردن جایگاه خود در زندگی
اولین هد ف ما مصرف نکردن است اما هرچه بیشتر بهبود پیدا می کنیم, اهداف و رویاهایمان بزرگتر می گردند. با وجودیکه برخی از ما به دنبال موفقیت های مالی بوده و می خواهیم جایگاهی در اجتماع خود بدست بیاوریم, برخی دیگرهیچ علاقه ای به چنین چیزهایی نشان نمی دهند. ما نهایتأ مورد قبول جامعه بودن را خودمان برای خودمان تعریف می کنیم. با این حال می توان گفت که چنین اهدافی دائمأ درحال جابجایی بوده و با گذشت زمان تغییرمی کنند. شاید آن زندگی که در اوائل بهبودی قابل قبول می بود بعدها نابسنده به نظر آمده و حتی باعث خجالت مان شود. یکی از اعضا اینطور گفت: " همینکه می توانستم استحمام کنم وبدون ارتکاب هیچ جرمی روز را به شب برسانم, برایم قدم بزرگی بود". بدون توجه به داشته ها و نداشته هایمان, احساسات ترس و راحتی, امنیت و کمبودی که در ما رخ می دهد بیش از هرچیز از نوع نگرش مان نشأت می گیرد. همیشه به یاد خواهیم داشت که یک روز پاک یک روز برنده است و این مهم نیست که چه مسافتی را تا به حال طی کرده ایم و یا قرار است طی کنیم. رویاها واقعأ تحقق پیدا می کنند, اما داستان تقریبأ هیچوقت همینجا خاتمه نمی یابد. تلاش برای موفقیتی که پس از پایان برنامه ریزی و پیش بینی هایمان, بدست میاید, می تواند ما را به سوی مسیرهای دیگری نیز سوق دهد. ممکن است دررابطه با تعریفِ هدفمان بیش از حد سخت گیر باشیم و تصور کنیم که نتیجۀ کار تنها باید به یک طریق خود را نشان دهد وهرنتیجۀ دیگری نشان دهندۀ شکست است. اما نباید فراموش کنیم که ما ارادۀ نیروی برترمان را برای خود, تنها برای یک لحظۀ گذرا می بینیم. شاید آرزوهای مان ما را درمسیر خاصی قراردهند اما سفرمان ما را به جایی میبرد که هرگز فکرش را نکرده بودیم. برخی از ما طبیعتأ پرجنب و جوش بوده و با هیجان وتنوع شکوفا می گردیم. ممکن است نگران شویم زندگی مان که درآن احساس راحتی می کنیم, به اندازۀ کافی هیجان انگیز نیست. رها نمودن وابستگی مان به شرایط ماجرا آفرین ما را قادر می نماید, بدون اینکه هیچ اتفاق خاصی بیافتد, از چیزهای سادۀ زندگی لذت ببریم. درمیابیم که می توانیم نسبت به زندگی مان, همانطورکه هست, شورو اشتیاق داشته باشیم. یاد می گیریم آن کارهایی که باید درجهت داشتن یک زندگی خوب انجام دهیم, به اندازۀ کارهایی که از کارشکنی تلاشهایمان نشأت می گیرند, دشوار نمی باشند. ما سالها وقت خود را صرف خسارت به بارآوردن, تخریب و بوجود آوردن ماجرا نموده و سپس آنها را ازمیان برداشته و برای خسارات بیشتری جا بازکردیم. زمانی که چرخهای مان را دربحران خودساخته مان, به چرخش درمی آوریم ممکن است راهنمایمان سؤال کند: "از چه می گریزی؟" پس از اینکه این چرخۀ مخرب را متوقف نمودیم, می توانیم ببینیم آن تا چه حد به ما نیاز دارد. متوجه می شویم می توانیم بدون آنکه رادیواکتیو باشیم, نورانی بوده و بدرخشیم. زمانی که دست آخر می توانیم آرام شده و نفس بکشیم, زندگی هایمان بسیار آسان تر خواهند شد. چنین شرایطی فضایی را برایمان فراهم می کند که در آن ازخود سؤال کنیم چه چیزهایی از زندگی مان را دوست داریم و چه چیزهایی از آن را می خواهیم تغییر دهیم.
بخشی از آنچه که درما متحول می شود, استنباط مان از واژۀ بحران است. در اوائل بهبودی, بسیاری از ما بیشتر وقت خود را در حالت آماده باش به سرمی بریم. آنقدر که از خسارات گذشتۀ خود آگاهیم از معجزۀ بهبودی مان آگاهی نداریم و به نظر میاید که دائمأ درشرایط شدید اظطراری بسر می بریم. معتادان افراد عجیب غریبی هستند. ما گرایش داریم نسبت به چیزهای پیش پا افتاده واکنشی نامتناسب به نمایش بگذاریم اما درمقابل یک فاجعه بهتراز اکثر مردم عمل خواهیم نمود. همچنانکه زندگی را طبق شرایط آن زندگی می کنیم, عمق تجارب مان را بیشتر درک می کنیم. تجربه ما را قادرمی کند تا وقایع و شرایط را از زاویۀ مناسب تری مشاهده کنیم. هرچه اسرار کمتری داشته باشیم, ذهنمان را کمتر نسبت به گفتار و اعمال دیگران مشغول می کنیم. ای اسرار ما هستند که موجب ترس مان می گردند. ما شرم داریم و به همین علت خود را پنهان می کنیم. گفتن حقیقت بدون اغراق یا قضاوت از بوجود آمدن ماجرا جلوگیری می کند. تمایل خودمان برای روبروشدن و کنارآمدن با حقیقت, اثرات بسیاری از ماجراهای درون ذهنمان را کاهش داده و حلقۀ شایعه پراکنی را کوچک تر می کند. کارکرد مستمر و ادامه دا ر قدمها اعمال مان را از انکار و فریب کاری منزه می نماید. همچنانکه شفقت و همدلی را یادمی گیریم, از بزرگ نمایی کشمکش های دیگران, کمتر لذت می بریم. هنگامی که ما سخت کار می کنیم و به پیروزی نائل می شویم, مطمئنأ می توانیم احساس غرور کنیم. اما بین "نسبت به خود احساس خوبی داشتن" و "گزافه گویی هایمان را باورکردن" تفاوت بزرگی وجود دارد. زمانی که شروع می کنیم به اشتباه گرفتن موفقیت های بیرونی با بهبودی, برای خودمان مشکل ایجاد می کنیم. وقتی به فروتنی و درستکاری مان اجازه می دهیم به زوال کشانده شوند, هم خودمان و هم اطرافیانمان را درمعرض خطر قرارداده ایم. اگر اولویت هایمان را جابجا کنیم, ممکن است چیزهایی بیشتر از آنچه را که تصور می کردیم از دست بدهیم. و زمانی که تلاش کنیم خلأهای درونی خود را با مادیات و اجناس گران قیمت و یا مقام های والا پرکنیم, متوجه می شویم بیش از پیش دچار خلأ شده ایم. وقتی حس سپاسگزاری مان ازبین می رود, فراموش می کنیم از کجا آمده ایم و دیگر نمی توانیم یک تازه وارد را درک کنیم. آنقدر در خیال واهی گم شده ایم که حتی نمی دانیم مشکلی وجود دارد. بسیاری از اعضا بواسطۀ چنین تکبری جان خود را ازدست داده اند. ارزش مالی مساو ی ارزش شخص نمی باشد. ما همه اعضایی را دیده ایم که موفقیت های عظیمی کسب کرده اند و هنوز مواد مصرف می کنند و یا درپ ی نابود کردن خودشان هستند. شاید به خاطر اینکه ما تا این حد ازاجتماع دور بوده ایم, گرایش آن را داریم که به روند کا ر آن توجه کنیم. به نظر می رسد که معتادان دارای شم خاصی در فریب کاری باشند. ما کم می توانیم افرادی را که با حقیقت بازی کرده و آن را تحریف می کنند, تحمل کنیم حتی اگر خودمان هم نتوانیم صداقت را مستمرأ تمرین کنیم. این کشمکش های خودمان با صداقت است که این اصل را برایمان چنین مهم می سازد. ما می دانیم چقدر ساده می توان درستکاری خود را قربان ی منافع کوتاه مدت نمود, حتی اگر از عوابق کار نیز آگاه باشیم. ما دربارۀ روابط بین افراد مختلف و همچنین گردش پول و قدرت بصیرت داشته و می دانیم خود را درچه موقعیتی قراردهیم تا بدانچه که می خواهیم دست یابیم. بنابراین جای تعجب نیست که, چه در داخل انجمن و چه در بیرون از آن, بسیاری از ما درگیر مقام پرستی و جاه طلبی می شویم. آزادی را زمانی پیدا می کنیم که یاد بگیریم خودمان باشیم و از تلاشهای خود حمایت کنیم و این تنها به مسائل مالی ختم نمی شود. وقتی که سنت هفتم را در زندگی خود بکار می گیریم, متوجه می شویم که ایده هایمان راجع به استقلال, بسیار منحرف می باشند. ما ازیک طرف به شدت نسبت به دیگران بی اعتنا بوده و از خود تمایلی برای اعتماد کردن و یا نزدیک شدن و وابسته شدن به هیچکس و هیچ چیز نشان نمی دهیم و ازطرفی دیگر ممکن است بدین عادت کرده باشیم که بدون قبول هیچ مسئولیتی نیازهایمان برآورده شوند. برخی از ما در اعتیاد فعال از مستقل بودن ترس داشتیم و به منظور حمایت شدن, به همسران و خانواده هایمان می چسبیدیم. زندانی شدن در برخی از ما احساس تنهایی مطلق و عاری از هیچ نوع استقلالی ایجاد نمود. یکی از اعضا چنین گفت: "از زندان آزاد شدن برایم آزادی بود, اما درعین حال مملو ازترس بودم. من نمی دانستم چطور زندگی کنم و مطمئن هم نبودم که آیا می خواستم آن را بیاموزم یا خیر". آموختن تصمیم گیری برای خودمان یعنی اینکه ما مسئولیت آن تصمیمات را نیز به عهده بگیریم. ما با سرزنش دیگران و حمل رنجشهای گذشته تظاهر می کنیم درمقابل کاری که باید دردرون خویش و همچنین دردنیای بیرون انجام دهیم, هیچ مسئولیتی نداریم. یکی از اعضا چنین گفت: " من درپاکی راهی زندان شدم و بدون استفاده از مواد مخدر به تغذیۀ بیماری ام ادامه دادم تا اینکه یادگرفتم برنامه را در تمام مراحل زندگی ام بکارگیرم. قدم چهارم فرایند التیامی را که مرا برای حضور در جامعۀ بیرون آماده می ساخت, آغاز نمود. من باید یادمی گرفتم بدون خسارت واردکردن, در روند کارها شرکت کنم". قبول مسئولیت اعمال خویش, برای حرکت به سمت جلو الزامی بوده و دررا بروی فرایند جبران خسارت باز می کند. وقتی دیگر مایۀ دردسرآنهایی که به ما علاقه دارند نباشیم از آنها جبران خسارت نموده ایم. زمانی که بتوانیم به جای سوء استفاده از جامعه بدان خدمت کنیم, از آن جبران خسارت نموده ایم و هنگامی که تمرین می کنیم تا برای خودمان تصمیم بگیریم و راه و گزینه های خود را انتخاب کنیم, ازخود جبران خسارت نموده ایم. یکی از فوائد ترازنامۀ شخصی گرفتن این است که دیگر مجبور نیستیم صبر کنیم تا کس دیگری به ما بگوید کی هستیم و چطور هستیم. وقتی تمایل داشته باشیم نسبت به رویاها و باورهای خود وفاداربمانیم, نوع عمیق تری از خود اتکایی را تمرین می کنیم. ما توانایی انتخاب آنچه را که برایمان درست است درخود گسترش می دهیم و حتی اگر این مغایر باور دیگران باشد, در آن پافشاری می کنیم. می توانیم بدون اینکه حالت تدافعی بخود بگیریم نسبت به باورها و ارزش هایمان وفادار باشیم. به تدریج و با یک نگرش جدید, به بهبودی و غریزه هایمان اعتماد می کنیم. معتادان شم واقعأ خوبی داشته و درعین حال دارای اعمال آنی بسیار بدی می باشند. شناختن تفاوت این دو به زمان و تمرین نیاز دارد و یک راهنما یا دوست مورد اعتماد می تواند کمک کند تفاوت بین خواسته های واقعی مان و آنچه که بصورت آنی و بی اختیار می طلبیم, تشخیص دهیم. شاید تصمیم بگیریم تغییر کنیم یا اینکه تغییرمان بواسطۀ شرایطی که خارج از کنترلمان می باشند, رخ دهد. زندگی هایمان به نگهداری مستمر نیاز دارند و همچنانکه زندگی به ما اعطا نموده و از ما می ستاند, تعریف مان از موفقیت تغییر می کند. "من در تمام جوانب زندگی موفق بودم اما پس از تغییر حرفه و نقل مکان به یک شهر جدید, همه چیز را ازدست دادم موفقیتم را, اعتماد بنفسم را و حتی لذت شرکت درجلسات NA را. من یک عضو قدیمی بودم و نمی دانستم چه کارکنم. به تدریج متوجه شدم که بهبودی و ارزشی که برای خودم قائل بودم, برروی چیزهای بیرونی بنا شده بود. زمانی که موفقیت و تأیید را ازدست دادم, همه چیز درهم شکست. لازم بود نگرشم را تغییر داده و قدمها را از زاویۀ دید متفاوتی کارکنم". مقایسۀ مشکلات فعلی مان با آنچه که دراعتیاد فعال با آن مواجه بودیم, می تواند باعث شود ما از درگیر شدن با مشکلاتمان اجتناب کنیم. بعضی اوقات ما کشمکشهایمان را کوچک پنداشته و آنها را "مشکلات طلایی" می نامیم, اما اگر آنها را نادیده بگیریم شاید دچار یک "لغزش طلایی" شویم. درنهایت موفقیت ما از درون قیاس زده خواهد شد و نه از بیرون. هنگامی که اصول را در زندگی مان بکار می گیریم از جوانب متعددی موفق خواهیم شد اما بیش از همه, ما احساس یکپارچگی خواهیم نمود. مبحث یگانگی بطور نزدیکی به اصل روحان ی درستکاری مرتبط می شود. درستکاری یعنی اتحاد با خودمان: هرکجا که باشیم, ما همان شخص هستیم. تعهد ما نسبت به ارزش هایمان, همانطور که آنها را درک می کنیم, بستگی به شرایط و راحتی ما نداشته و دل بخواهی نیست. ما مجبورنیستیم به کس دیگری بودن تظاهر کنیم یا برای پذیرفته شدن و کاربرد داشتن, نیمی از خود را درتاریکی پنهان نگاه داریم. با خودمان راحت بودن نوعی جاذبه است. زمانی که ما درستکاری را تمرین می کنیم, می توانیم بدون توجه باینکه آیا از بیرون از خود تأیید می شویم یا خیر, با وقار قدم برداریم. ما می دانیم چه کسی هستیم. آزادی, از کشف اینکه ما در درون خود چه کسی هستیم, نشأت می گیرد. شاید ازاین مسئله آگاه باشیم و شاید هم نباشیم اما معتادان درحال بهبودی افراد باهوش و با استعداد, مبتکر و دلسوزی هستند. قدمها کمک می کنند درستکاری را درخود و نگرش واقع بینانه ای را نسبت به خود توسعه دهیم. آنها همچنین کمک می کنند روشی را برای دستیابی به خویشتن پذیری و فرایندی را برای مورد قبول جامعه بودن, درخود گسترش دهیم. بسیاری از ما احساس می کنیم استحقاق زندگی در بهبودی را نداریم و این احساس را با طرز رفتارمان نسبت بخود, به نمایش می گذاریم. وقتی احترام و شفقت را نسبت به خودمان تمرین می کنیم, افکار و احساسات مان به تدریج متحول خواهند شد. خویشتن پذیری ما را آزاد می کند تا مسئولیت زندگی مان را به عهده بگیریم و هدایایی را که در دسترس مان قرارگرفته اند بپذیریم. هنگامی که دعای آرامش را جدی می گیریم و واقعأ آنچه را که شهامت تغییرش را داریم درنظر می گیریم, درمیابیم توانایی شکل دادن به زندگی مان, کمتر بواسطۀ چیزهای بیرونی و بیشتر بواسطۀ تمایلمان محدود گشته است.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan