Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ

با راهنما شدن ، من سپاسگذاری خود را نشان می دهم
راهنما شدن قلب قدم دوازدهم است و یکی از راه های اصلی رساندن پیام NA است . بسیاری از معتادان بر این باورند که راهنمای دیگر دیگر اعضای NA شدن بهترین راه برای تجربه و نشان دادن سپاسگذاری ما از هدیه بهبودی است . به عنوان راهنما ما چیزی را که به رایگان به ما داده شده است پس می دهیم . این یک رابطه ی مسئولانه است و قسمتی از این که ما چه گونه می توانیم ایثار گرانه به دیگران خدمت کنیم . با این که هر یک از ما ممکن است با کلمات مختلفی نقش خودمان را به عنوان راهنما بیان کنیم ، اما خیلی ساده این کار کمک یک معتاد به معتاد دیگر است . ما متوجه می شویم زمانی که به دیگری کمک می کنیم به خودمان هم کمک کرده ایم .

"رابطه راهنما و رهجو یکی از مهمترین روابط در برنامه بهبودی NA است . من باور دارم که رابطه راهنما و رهجو یک خیابان دوطرفه است که در آن راهنما شناخت بهتری از خود پیدا می کندو رهجو دانش و تجربه راهنمای اش را به دست می آورد . من بارها گفته ام که در زمان مشکلات اگر رهجو های ام نبودند ، من امروز پاک نبودم

"مجبورم صادق باشم و بگویم : زمانی که راهنما شده ، فکر نمی کردم این مساله ی بزرگی باشد . این چیزی بود که برنامه می گفت باید انجام دهم تا پاک بمانم ، و من می خواستم که پاک بمانم . امروز مدت زمانی است که در بهبودی هستم و نمی توانم زندگی ام را بدون این رهجو ها تصور کنم . ما با یکدیگر رشد کرده ایم ؛ ما هم دیگر را در بدترین زمان ها دید هایم ، اما باز هم در کنار یکدیگر مانده ایم . هم من ، هم آن ها به اندازه ای که گرفته ایم ، بخشیده ایم . با بدست آوردن ایمان در اثر بخشیدن آن چه رایگان به من داده شده است ، من امروز روابط بسیار غنی و عمیقی دارم که به هیچ صورت دیگر ممکن نبود در زندگی ام به وجود آید ."
راهنما اغلب حمایت و دل گرمی به رهجوی اش می دهد . تجربه ی شخصی که راهنما به مشارکت می گذارد می تواند به رهجو احساس پذیرفته شدن ، درک شدن و راهنمایی شدن در مسیر برنامه را بدهد . این مشارکت می تواند احساس واقعی نزدیکی و صمیمیت برای هر دو نفر – راهنما و رهجو – به همراه آورد و تنهایی و انزوایی را که اکثر ما چه تازه وارد باشیم ، چه قدیمی حس کنیم ، تخفیف بخشد .
" قبل از اینکه راهنمای دیگران شوم هیچ تصوری از خویشتن پذیری و لذتی که در اثر دوست داشتن و مراقبت از دیگران برای ام به وجود می آید نداشتم . کلیه روابط قبلی من بر مبنای به دست آوردن چیزی بود که می خواستم و البته باز هم همیشه احساس نیازمندی و دوست داشتنی نبودن ، می کردم . تعجب آور این که وقتی من شروع به کمک به رهجوهای ام کردم و یاد گرفتم که بدون توقع برگشت ، ببخشم ، شروع کردم به ارزش قائل شدن و پذیرش بیش تر خودم ."
"راهنما بودن به من کمک کرد از دنیای تاریک خود خارج شوم و وارد دنیای روابط واقعی گردم . زمانی که فقط در دنیا باشم ، زندگی خسته کننده ، تکراری و کوچک می شود . گرچه بهبودی به من کمک کرد تا درک کنم که این نوع زندگی می تواند تغییر کند . اما تا وقتی که مجبور نشدم زندگی رهجو های ام را درک کنم و با آن ها هم دلی نمایم و تغییر عمده ای در خود تجربه نکردم . من آن ها را دوست دارم و راهنمای آن ها شدن به من فرصت داد تا به آن ها گوش کنم و در مورد آن ها بیاموزم ، به آن ها عشق بورزم و به انسانیت بپیوندم .

"زمانی که بهبودی را تازه آغاز کرده بودم صحبت های راهنما ی ام را در جلسه ای شنیدم که می گفت که اوائل مثل این بود که در یک سینما که تمام شب فیلم نشان می دهد قایم شده باشد و زمانی که در ساعت 3 صبح از سینما بیرون می آید مردد باشد و نداند که از کدام راه باید برود . او احساس می کرد که گم گشته ، تنها و طرد شده است و من درک می کردم که او دقیقا چه احساسی داشته ، اما می ترسیدم بگذارم کسی بفهمد که من واقعا همان احساس تنهایی و سرردی را دارم . حال که مدتی است پاک هستم و رهجو دارم سعی می کنم همان الگویی باشم که او به من یاد داد . او در طول رابطه مان از راه های بی شماره به من یاد داد که اگر مایل ام خویشتن پذیری داشته باشم ، ناچارم ایمان و شهامت صادق بودن و مشارکت کردن ترس ها و افکارم را با دیگر معتادان داشته باشم . فکر می کنم که من هم به رهجو هایم از طریق کلمات و اعمال خود همین آموزش را می دهم

در این رابطه تک به تک ، ما تشویق می شویم و گاه به چالش کشیده می شویم تا در حالی که به رهجو های مان راه کار می دهیم به خودمان نیز نگاهی کنیم و زمانی که ما مسئولیت راهنمایی اشخاص را علی رغم مدت پاکی آن ها به عهده می گیریم سعی می کنیم بهترین حالت خود را در این رابطه داشته باشیم .

  "سه رهجوی من فرصتی برای ام به وجود آوردند تا بدون هیچ قید و و شرطی به دیگران کمک کنم . راهنمای دیگران شدن مرا در موقعیت مسئولانه ای قرار داد ، شرایطی که مهم است تا من صادق باشم به جای این که دنبال آن باشم که مرا دوست داشته باشند . راهنما شدن به من یاد داد چطور به انگیزه های ام پی ببرم و چه گونه رها کنم

"همان گونه که به پاک ماندن ادامه دادم به درک عمیق تری رسیدم که یکی از مسئولیت های من به عنوان یک معتاد در حال بهبودی و راهنما این است که : دریچهی افکار خود را به روی ایده های تازه باز کنم و تمایل داشته باشم چیز های جدید را امتحان کنم . در طول زمان از طریق ترازنامه نویسی متوجه شدم که همه معتادان لزوما در برابر انگیزه های من یک سان عکس العمل نشان نمی دهند . منصفانه نیست که از دیگران توقع داشته باشم تا اعمال یا عکس العمل های شان مثل من باشد ."
راهنما می تواند برای رهجوهایش الگو باشد ، الگویی که چگونه طبق اصول روحانی معتادان گمنام زندگی کنند . راهنما می تواند رهجوهایش را در سفر روحانی راهنمایی کند و به آنها در مورد برنامه NA آموزش دهد .
"راهنمای ام به من یاد داد که عشق بی قید و شرط است اما باید کمک و احترام او را به دست آورم . من هم همین را به رهجو های ام یاد می دهم . تا زمانی که ذره ای از تمایل در آن ها برای ادامه این سفر احساس کنم ، من نیز در کنار آن ها خواهم بود . کار من به عنوان یک راهنما ، راهنمایی و هدایت است نه هل دادن یا یدک کشیدن ."
"طریقه من در راهنمای دیگران بودن این است که آن ها را تشویق کنم تا تصمیمات سالم بگیرند . من نمی توانم به آن ها بهبودی بدهم اما می توانم از آن ها – زمانی که برنامه NA در زندگی شان به کار می گیرند – حمایت کنم . به جای تصمیم گیری برای آن ها ، سعی می کنم آن ها را در جهت ساختن ابزار بهبودی که بر روی اصول روحانی برنامه NA پایه گذاری شده است هدایت کنم.

 "باور دارم مسئولیت من این است که با کمک کردن به رهجوی ام در تمرین اصول روحانی موجود در دوازده قدم ، او را آماده کنم تا راهنمای خوبی شود ."
زمانی که ما راهنمای دیگران می شویم ، اغلب راجع به تسلیم و تحمل یاد می گیریم . لازم است به یاد داشته باشیم که ما فقط تجربه ، نیرو و امیدمان را با رهجو های مان به مشارکت می گذاریم اما چیزی را به آن ها دیکته نمی کنیم . ما سعی می کنیم تمرکز مان را در برقراری تعادل در زندگی و روابط مان با رهجو های خود حفظ کنیم . هر چند ممکن است بخواهیم مانع شویم تا رهجو های مان همان اشتباهات ما را تکرار کنند ، باید بدانیم که بهبودی رهجو های ما مسئولیت آن ها است ، نه ما .
"فلسفه ای که راهنمای من دارد و من هم از آن در رابطه با رهجو های ام استفاده می کنم ، این است که به ندرت نصیحت می کنیم . ما فقط اگر تجربه ی مشابه ای داشته باشیم به مشارکت می گذاریم . یا احساسمان ، یا کاری را که ممکن است در شرایط مشابه انجام دهیم به مشارکت می گذاریم . ما یک دیگر را کنترل نمی کنیم و به یک دیگر ماموریت نمی دهیم . یکی از حرف های بامزه ای که راهنمای ام وقتی که در فکر ایجاد رابطه ای جدید با یک زن بودم به من زد این بود که : از خودت بپرس آیا تمایل دارم که با این زن ازدواج کنم ؟ این به من کمک می کرد تا از خیلی روابط ناسالم دوری کنم ."
"من یاد گرفته ام تا آدم هایی را که به عنوان رهجو قبول می کنم ، همانطور که هستند بپذیرم و دوست داشته باشم ، نه به صورت تصاویر کوچک شده ی از خود من یا هر نمونه ی دیگر از بهبودی

"رهجو گرفتن به من کمک کرد تا درکی از عجز خود در برابر دیگران بدست آورم . در ابتدا برای موفقیت یا شکست آن ها احساس مسئولیت می کردم . اما خیلی زود با کمک راهنمای ام متوجه شدم که اگر برای موفقیت آن ها در پاک ماندن به خود اعتباری ندهم ، دیگر مجبور نیستم برای لغزش آن ها مسئولیتی به عهده بگیرم ."

بسیاری از معتادان معتقدند که راهنما بودن بخش مهمی از بهبودی آن ها است . راهنما بودن برای ما راهی روحانی است تا بتوانیم عمیق تر و با صمیمیت بیش تر مشارکت کنیم و به ما فرصتی می دهد تا بهبودی مان را با آن هایی که خواستارش هستند و به آن احتیاج دارند به مشارکت گذاریم  . ما هر کدام دارای دنیایی از تجربه هستیم و به عنوان راهنما ، می توانیم چیز هایی را که برای ما کار می کند و یا کار نمیکند ، به مشارکت بگذاریم . به عنوان راهنما ما می توانیم رهجو هایمان را در مسیر 12 قدم معتادان گمنام راهنمایی کنیم و به آن ها زندگی به روال NA را نشان دهیم .
"راهنما و رهجو شدن بزرگترین برکت در زندگی من بوده است . رهجو های ام اغلب به من کمک کرده و از من حمایت نموده اند و ما همگی هم معلم هستیم و هم شاگرد . وظیفه من به عنوان راهنما این است که حقیقت را به رهجو ها ی ام بگویم . اگر رابطه من با نیروی برترم درست باشد ، می توانم بفهمم که چه زمانی نیروی برترم مرا با نور حقیقت لمس میکند این مسئولیت من است که همیشه حقیقت را به رهجوهای ام بگویم اما ممکن است این کار من مورد پسند آن ها واقع نشود . گاهی ممکن است با مقاومت و عصبانیت آن ها روبرو شوم . مثال معروفی است که می گوید : حقیقت شما را آزاد می کند ؛ اما اول عصبانی تان می نماید ."
تجربه من ، به ویژه اخیرا ، این است که نقش من به عنوان راهنما مرا دوباره بر روی برنامه متمرکز کرده است . این رابطه به من کمک کرد تا بتوانم ارتباط نزدیکی با قدم ها پیدا کنم که برای حفظ مسیر بهبودی ام احتیاج دارم . در آخر هر مکالمه با رهجوی ام او همیشه می گوید : " برای گوش کردنت متشکرم " و من همیشه جواب می دهم : " برای تلفن کردن ات متشکرم " . راهنما و رهجو شدن برای من یک رابطه ی دو طرفه است . من همان چیزی را دریافت می کنم که می بخشم

"راهنما بودن به من این فرصت را داد که بتوانم به داستان زندگی دیگران گوش دهم . من شاهد عمق شهامت ، قلب های قوی و روح های شجاعی بوده ام . من یاد گرفتم به دیگران عمیق تر احترام بگذارم و آن ها را ژرف تر از هر تجربه ای که داشته ام دوست بدارم ."

  

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan