Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﺷﻜﺴﺘﻦ ﮔﻤﻨﺎﻣﻲ

ما به شهامت زیادی نیاز داریم تا  بتوانیم به یک نفر دیگر اعتماد کنیم . برای بعضی از ما سال ها طول می کشد تا از  طریق کارکردن با یک راهنما بتوانیم با او رابطه ی محکمی ایجاد کنیم و احساس امنیت  کنیم که رازهایی را که مشارکت می کنیم فقط بین راهنما و رهجو باقی میماند . اما  زمان هایی پیش می آید که ممکن است اعتماد ما شکسته شود یا این که شک کنیم که آیا  باید راز خاصی را در بعضی موارد حفظ کنیم یا نه . در شرایط حداکثر و خاص ، بعضی از  ما با مسائلی روبرو می شویم که ما را وادار می کند فکر کنیم که شاید بهترین و  اخلاقی ترین راه شکستن گمنامی است . در چنین شرایطی باید خواستار نظر دیگران و  راهنمایی نیروی برتر مان باشیم و در نهایت یک تصمیم کاملا شخصی بگیریم که چه بکنیم  .
"به عنوان  راهنما می دانم که مسئولیت من در برابر رهجوی خود این است که اعتماد و گمنامی آن  ها را نگه دارم . من برای انجام این کار با مشکل روبرو شدم ، وقتی که یکی از رهجو  های ام به من اعتماد کرد و گفت که با همسر یکی دیگر از رهجو های من رابطه دارد .  به او یادآوری کردم که کتاب پایه می گوید : "نقص های ما در تاریکی رشد  می  کنند و در نور از بین می روند . من او را راهنمایی کردم اما سعی نکردم که جای او  تصمیم بگیرم یا چیزی به او دیکته کنم . به او پیشنهاد کردم ترازنامه بنویسد ، دعا  و مراقبه کند و بعد تصمیم بگیرد که احساس می کند چه کاری بهتر است ، و او چه طور  می تواند بهتر به زندگی ادامه دهد ."
این که می بینیم گمنامی ما شکسته  شده و حرفی را که به راهنما و رهجوی خود گفته ایم ، کس دیگری مطرح می کند ، می  تواند ویران گر و داغون کننده باشد . ممکن است احساس کنیم که به حق ما تجاوز شده و  قربانی شده ایم . باید چه کار کنیم ؟ قبل از این که بخواهیم فوری تصمیم بگیریم ،  باید مطمئن باشیم که آیا منبع این کار ، راهنما یا رهجوی ما بوده است . اگر قبل از  این که واقعیت را بدانیم و بر اساس شک و تردید عمل کنیم ، ممکن است خسارت بیشتری  به بار آوریم و راهنما یا رهجوی خود را بدون هیچ دلیلی آزار دهیم .
"من  دائما از اعضای گروه خود حرف هایی را می شنیدم که دقیقا از راهنمای خود درخواست  کرده بودم آن ها را جایی تکرار نکند . این موضوع ناراحت کننده بود و مرا خیلی  عصبانی کرد . با او در این رابطه صحبت کردم ولی او انکار کرد که حرف های مرا به کس  دیگری گفته است . این جریان چند سال ادامه داشت . نهایتا بعد از این که یکی از  دوستان بسیار عزیز من به خاطر حرفی که من فقط به راهنمای خود گفته بودم ، آزار و  اذیت شد ، راهنمای خود را رها کردم . این یکی از سخت ترین کارهایی بود که تا به  حال کرده ام . من واقعاً راهنمای ام را دوست داشتم و کاملا به او اعتماد داشتم .  احساس قربانی بودن می کردم ، به نظرم می رسید که او مرا جدی نمی گیرد . ما با هم  حرف زدیم و گریه کردیم اما تصمیم من جدی بود . او را رها کردم و یک راهنمای جدید  گرفتم . ما هنوز با هم دوست هستیم اما من دیگر به او اعتماد نمی کنم . اعتماد به  شخصی دیگر یک هدیه به اوست . من این هدیه را به او دادم ، ولی او انتخاب کرد که آن  هدیه را به دور اندازد . فکر می کنم که این بیش تر از هر چیز مرا ناراحت می کند  ."
"رهجویی  داشتم که با من درباره بیماری خود که بسیار حساس بود و او را نگران کرده بود ،  صحبت کرد . از آن جا که من مطمئن نبودم که چه کار باید کرد ، از راهنمای خود  خواستم نظر خود را محرمانه با من در میان بگذارد . چند روز بعد ، وحشت زده دیدم  که  راهنمایم از آن رهجوی من درباره اوضاع بیماری او احوالپرسی می کند . این کار باعث  آزار من و رهجوی ام شد . هنوز هم برای من سخت است که تشخیص دهم چه گونه با این  مساله روبرو شوم ، چون راهنمای من در NA محلی ما مثل  یک برادر بزرگتر یا پدر می ماند . او کسی است که کمک کرده تا NA در کشور ما تشکیل شود ، و به همین دلیل فکر می  کند که توجه او به دیگران نشانه ای از سر محبت است . فکر نمی کنم که او این نظر  خود را تغییر دهد . بعد از این که عصبانیت اولیه من خوابید ، تصمیم گرفتم که او را  به عنوان راهنمای خود حفظ کنم . اگر چه احساس میکردم که او اعتماد مرا قربانی کرد  ، اما هنوز راه های دیگر به من احساس ثبات بیش تری می دهد ."
لازم است ما با این مساله با رفتاری  سرچشمه گرفته از بهبودی بپردازیم . بعضی از ما انتخاب می کنیم که این رابطه را هر  چه سریعتر خاتمه دهیم . اگر اعتماد ما از بین رفته ، ممکن است تشخیص دهیم که باز  سازی مجدد این رابطه مشکل است و برای ما حق انتخاب دیگری وجود ندارد . ممکن است  امکان مرمت این صدمه وجود نداشته باشد و ما تصمیم بگیریم تا به راه خود ادامه دهیم  .
بعضی از ما ممکن است تصمیم بگیریم  تا با راهنما یا رهجوی خود مقابله کنیم و با او بحث کنیم که چه گونه می شود این  رابطه را دوباره سر و سامان داد . ما درباره احساسات مان صحبت می کنیم و سعی می کنیم  تا به توافقی که مورد رضایت دو طرف است دست یابیم . وقتی با کمک یکدیگر از راه عشق  و مهربانی بر این گونه موانع فائق می آئیم اغلب رابطه راهنما و رهجویی ما عمیق تر  می شود و ما این شرایط را در حالی که قوی تر و متعهد تر شده ایم ، پشت سر می  گذاریم .
"راهنمای  من اطلاعات خصوصی مرا با خواهر یکی از رهجو های من در میان گذاشته بود . من خبر  دار شدم و این مساله را با او مطرح کردم . او سریعا به این مساله اقرار کرد و گفت  که عمیقا از این کار متأسّف است . آزرده و عصبانی بودم ، اما از این که او با من  صادق بود نیز احساس راحتی می کردم . او گفت دیگر هرگز اعتماد مرا خدشه دار  نخواهد  کرد ، حتی اگر تصمیم بگیرم تا  راهنمای جدیدی پیدا کنم . این موضوع چهار سال پیش اتفاق افتاد و او هنوز راهنمای  من است . من باور دارم که حل این اتفاق به کمک  یک  دیگر در سال های اولیه باعث شد تا رابطه ی ما بسیار عمیق تر و صمیمی تر شود . از  آن پس ، بخشش برای من تبدیل به ابزار و یک اصل روحانی بسیار قوی شده است ."

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan