Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

متن قدم دوم الاتین


" به مرور ایمان آوردیم که نیرویی مافوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند."

 

ما در طول این تجربیات آموخته ایم به تنهایی نمی توانیم زندگیمان را اداره کنیم ، بنابراین باید به دنبال نیرویی که برتر و پرقدرت تر از ماست ، باشیم  تا به ما کمک کند.

برای خیلی ها این نیروی برتر " خدا" است. برای بعضی ها هم نیست . نام گذاشتن برای این نیرو ، چیزمهمی نیست .چیزی که مهم است درک این حقیقت است که نیرویی ماورای فهم و درک ما وجود دارد...

 

(1)  کلمه "اعتقاد" راهنما و گشاینده این قدم است . ما به چه چیزی اعتقاد داریم ؟

 

(2)  آیا ما به این باور رسیده ایم که نیرویی برتر از ما ،وجود دارد؟

 

(3)  سلامت عقل چیست؟

 

(4)  چه چیزهایی باعث می شوند ما سلامت  عقلمان را از دست  بدهیم ؟ آیا همیشه بر روی حرکت و رفتارمان کنترل داشته ایم ؟ آیا همیشه در برخورد و رفتار با موقعیتها ، دارای قضاوتی صحیح بوده ایم؟ آیا ما سلامت عقل خود  را ا ز دست  داده ایم  و عصبی  شده ایم  و به صورت غیر قابل کنترل  درآمده ایم؟آیا تا به حال دچار سردرد شدید ، اضطراب و تشویش ، ناتوان در تمرکز و خواب ، احساس بی ارزشی ، و این احساس که "ای کاش هیچ گاه به دنیا نیامده بودم " شده اید؟

 

(5)  ما فکر می کنیم که " قدرت برتر " چطور می تواند سلامت عقل را به ما برگرداند؟

 

در قدم دوم ما سعی می کنیم که به نیروی برتر از خودمان اعتقاد پیدا کنیم . ایمان می آوریم که این نیرو می تواند به ما کمک کند تا راهی را برای رسیدن به زندگی آرام تر پیدا کنیم.

 
"عکس العملهای شخصی "

من فهمیدم که خداوند می خواسته و می توانسته وارد زندگی من شود و کلمات را در دهان من بگذارد به شرطی که خودم به او اجازه می دادم .

من ایمان آوردم که می توانم به خویش ، به خدا و به دوستانم در جلسات فرزندان الکلی ها اعتماد کنم و آنها را بدون قید شرط دوست داشته باشم بدون اینکه به خودم آسیبی وارد شود.

بعضی ها کلمه " سلامت عقل " را در این قدم دوست ندارند ، اما من فکر می کنم کلمه کاملا" درست و مناسبی است . خیلی اوقات اغتشاش و پریشانی غیر عادی من ، باعث می شد به گونه ای عکس العمل نشان دهم که اصلا" در آن برخورد ، نشانه ای از رفتار یک انسان عادی و طبیعی هویدا نبود.

مدت زمان زیادی طول کشید تا بفهمم نمی توانستم مشکلاتم را با سخت کوشیدن و دقت بیش از حد حل کنم . آیا واقعا" ، آنقدر با تجربه هستم که من  و فقط من، همه جوابها و راه حل ها را بدانم ؟ این می تواند |حقیقت داشته | باشد که نیرویی که مافوق همه آفریده هاست ، دارای ایده ها و عقیده هایی بیشتر از من است؟ هم اکنون من به خدا ایمان آورده ام . به او گوش می دهم واز او می آموزم .

من ایمان آوردم که کسانی برتر از خودم وجود دارند، اشخاصی که من می توانم از آنها برای دوست داشتن الهام بگیریم . آنقدر رشد کرده ام که به نیروی برتری توجه کنم که می توانم با او به عنوان یک دوست صحبت کنم و این نوع دوستی و ارتباط به من اجازه می دهد که بار مسئولیت را از دوش خودم بردارم و به دوش او بگذارم . من می توانم راحت و آسوده مسائلی را که در ذهنم وجود دارد مرتب کنم و پس از آن ذهنی بی دغدغه و پاک داشته باشم و می توانم برای مسائلی که هر روز باید تصمیم گیری کنم ، تصمیمی درست اتخاذ کنم.

زمانی بود که بسیار گیج شده بودم و تفاوت خدای مذهب و خدای معنویت را نمی فهمیدم . اینطور به نظر می رسید که هرگز خدایی که من در کلیسا احساس می کردم ، با خدایی که در جلسات فرزندان الکلی ها پیدا کردم یکی نبود.من موعظه گر شده بودم و می گفتم که چطور فکر کنید. من در جلسات فرزندان الکلی ها قادر شدم که افکارم را جمع کنم . هم اکنون فردی هستم با افکاری باز و همچنین در حال شروع ، به فهمیدن اینکه در کلیسا راجع به چه چیزی صحبت می شود.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan