به مرور ایمان آوردیم
مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .
· آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟
اینکه ما از باور کردن ( منظورسوال ؛ باور نیروی برتر و پیدا کردن سلامت عقل است )
میترسیم بیشتر به این علت است که از تغییر کردن میترسیم ، اصولاً هرگاه ما در آستانه هر تغییری قرار میگریم ترسی ناشناخته ما را فرا میگرد ، ما همیشه با عدم سلامت عقل سعی میکنیم شرایط هر چقدر هم که وخیم باشد آنرا حفظ کنیم ، زیرا میدانستیم که ما با روی آوردن به باور سازنده جدید ، الزاماً در مسیری قرار میگریم که باید تغییراتی در خود ایجاد کنیم بنابراین بعلت ترس از تغییرات دفع الوقت میکردیم ، مثلاً می گفتیم ؛ حالا یک کارش میکنم . . . . . یا اینکه ببینم بعداً چی پیش میاید ، و . . . !
ما در اثر نداشتن سلامت عقل و عدم روشن بینی درواقع ، ثبات در آشفتگی در قفس باورهای مخرب را به یک باور جدید و سازنده ترجیح میدادیم .
اما دلایل دیگری هم بودند که این ترس را محکمتر میکردند ، بطور نمونه ؛
ترس از مسئولیت پذیری - ترس از اطمینان کردن - ترس از اعتماد کردن - ترس از نیروی برتر - ترس از ، دست برداشتن از نواقص و لذتهای افراطی و بیمارگونه ، و . . .
· آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟
در راه رسیدن به این باور ، موانعی که بصورت واقعی وجود داشته باشند نیست ، آنچه برسر راه ما بصورت مانع وجود دارد در واقع موانعی هستند که که ما خود آنها را بوجود می آوریم از قبیل ؛
-پیش داوری کردنها ، مثلاً اینکه بگویم ؛ برنامه انجمن معتادان گمنام بمن جواب نمی دهد ، و یا اینکه بگویم نیروی برتر نمیتواند بمن کمک کند ، و از این دست پیش داوریها که در واقع از انحراف فکری معتادگونه ما و از قضاوتهای ناآگاهانه سر میزنند .
-احساس تفاوت کردن ، مثلاً بگویم ؛ من تحصیلکرده هستم ، من خودم بیشتر از اینها میدونم و یا اینکه من سنم از اینها بالاتر است ...... ، و یا من تخریبم از اینها بیشتر بوده و من نمیتوانم ........ و یا اینکه من سواد ندارم و حرفهای اینها را درک نمیکنم ، و . . .
در هر صورت موانع برای رسیدن به این باور ساخته و پرداخته ذهن بیمار خودمان است و خارج از فکر ما واقعیت ندارد . در واقع بیماری برای ماندگاری خود با تمام قوا میخواهد برای ما ، در رسیدن به این باور سازنده اشکال تراشی و با سوءظن و عدم اعتماد به نیروی برتر و همچنین ارسال سیگنالهای ناامید کننده ، برای ما موانع بوجود بیاورد . در حقیقت موانع اصلی ما همان شاخصه های گوناگون بیماریست که باید از آنها دست برداریم .
بی اعتمادی به نیروی برتر بزرگترین مانع رسیدن به این باور است
· جمله ((به مرور ایمان آوردیم .......)) برای من چه مفهومی دارد؟
اگر دقت کنیم متوجه میشویم که این جمله بصورت فعل جمع صادر شده است ، یعنی به این معناست که اعضاء دیگر که مثل ما گرفتار باورهای غلط و نداشتن سلامت عقل بودند و قبل از ما مسیر بهبودی را طی کرده اند ، متوجه شده اند و به این باور رسیده اند که با کمک یک نیروی برتر توانسته اند به سلامت عقل برسند و لذا چون ما از گذشته آنها مطلع بودیم یا مطلع شدیم با مشاهده آنها ، ما هم به این باور رسیدیم که میتوانیم با کمک نیروی برتر به سلامت عقل برسیم . جمله فوق ضمن اینکه میتواند ، مفاهیم گسترده دیگری داشته باشد ، اما یکی از باز تاب هایش بعنوان عاملی که میتواند محرکی باشد برای مصمم شدن و دلگرمی ما در مسیر بهبودی و همینطور برگشت سلامت عقل ما فوق العاده تاثیرگذار باشد .
ضمن اینکه ، میدانیم که جملات و کلمات دارای نیروهای شگرفی هستند ، ای بسا کسانی که فقط با شنیدن یک جمله و یا یک پیام بهبودی زندگیشان بطور کلی دگرگون و سرنوشت خود را عوض کرده اند ، در زندگی روزمره ممکن است به جملاتی بربخوریم که کاهنده انرژی و پیام و تاثیرشان برای ما یاس و ناامیدی و حرمان باشد ، اما در زندگی جملاتی هستند که انرژی زا ، امیدوار کننده و حتی شفا بخش میتوانند باشند ، جملاتی که میتوانند زندگی ما را ، سرنوشت ما را تغییر دهند ، جملاتی که میتوانند ما را به آینده روشن ، توام با برگشت سلامت عقل و آرامش در زندگی امیدوار کنند ، مثل این جمله که بما میگوید ؛ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما برگرداند
به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .
· آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟
یکی از شاخصه های بیماری ما ریشه در شخصیت متزلزل و چندگانه ما داشت و لذا ثباتی در شخصیت خود نداشتیم وبه همین دلیل بسیار تائید طلب و همیشه میل به ناهنجارها داشتیم . به علت عدم سلامت عقل و آگاهی ، متاسفانه الگوهای ما اصولاً کسانی بودن که سمبل ، بلاهت ، شرارت ، سفاهت ، و یا حماقت بودند ، و به همین دلیل ما اصولاً در زندگی با کاراکتر آنها زندگی میکردم یعنی داری شخصیت های گوناگونی بودیم که هیچکدامشان مال خود ما نبودند ، ما فقط نقش آنها را بازی میکردیم و بر همین پایه سعی میکردیم نه تنها با شخصیت آنها زندگی کنیم بلکه با ، باورهائی که آنها دارند زندگی کنیم ، بنابراین تقلید از باورهای دیگران را نمیشود باور نامید و لذا اینگونه باورها برای ما همیشه سست و بی پایه و بنیان است و بدیهیست هرگز بجز ، رنج و درد نمیتوانستیم از این باورهای تقلیدی نتیجه دیگری بگیریم ، گاهی جو زده میشدیم و سعی میکردیم نقش انسانهای مومن ومتدین را در بیاوریم و لذا با کمال ناصداقتی ادای باورهای آنها را در می آوردیم در حالیکه خودمان به آنها باوری نداشتیم ، در واقع اینطور باورها چه خوب و چه بد بیشتر ادا بازی و نقش بازی کردنهای ناصادقانه بود و لذا ارمغان و ره آورد اینچنین باورهای تقلیدی برای ما چیز جز شخصیت های کاذب و پوشالی نبود ، به بیان دیگر اینگونه باورها مال ما نبودند و مربوط به دیگران بودند و لذا تجربه های ما از اینگونه باورهای آبکی حاصلی جز سردرگمی و پریشانی نمی آورد ، به عبارت دیگر ما در انتخاب باورها بیشتر متقلد بودیم ، نه متقاعد . بنا براین اینگونه باورهای تقلیدی ( نه تحقیقی ) بعلت عدم دلایل منطقی و مشاهدات عینی ، فاقد ظرفیت ها و پتانسیل های لازم برای پذیرفتن یک باور عمیق درما بودند ، بدیهیست اینگونه باورها برای ما نمیتوانست نتیجه مثمرثمر به همراه بیاورد حتی اگر آن باورها برای دیگران کارایی داشته باشند . ما اکنون به این درک رسیده ایم که برای انتخاب یک باور ابتدا باید در باره آن تحقیق کنیم در واقع باورهای تقلیدی دیروز ما ، عاقبت زندگی ما را جهنمی کرد و باورهای سازنده و تحقیقی ، امروز ما میتواند فردای ما را بهشتی کند . باوری که ما در انجمن به آن دست یافتیم یک باور سالم و منطقی و دارای همه ویژه گیهایست که یک باور کامل میتواند داشته باشد ، چون ؛
-اولاً ؛ با دلیل و مدرک است یعنی استدلالی و عقلانی است .
-ثانیاً ؛ شهودیست ، یعنی ما به چشم و عینه آنرا می بینیم .
· چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟
قسمت اول سوال - مهمترین تجارب همدردان در حال بهبودی که در مورد فرایند به باور رسیدن به آنها کمک کرده و به آنها اشاره نموده اند که بشرح ذیل است ؛
صبوری کردن - حرف گوش کردن - صداقت داشتن - قدمها را مرتب کار کردن - جلسات را منظم رفتن - راهنما گرفتن – به برنامه اعتماد کردن - مطالعه نشریات - دعا کردن - خدمت کردن بخود و دیگران - تعادل در مثلث بهبودی - مشورت کردن - و . . .
قسمت دوم سوال - بله ما چون خواهان رسیدن به این باور هستیم ، لذا سعی میکنیم که تجارب بهبودی دیگر معتادان را امتحان کنیم بخصوص در شرایط فعلی کارکردن قدمها از الویتهاست ، هر چند گاهی مسامحه میکنیم و از روی سهل انگاری در رابطه با عمل کردن به این تجارب تنبلی میکنیم ولی چون برنامه ما یک برنامه روزانه است باز خود را در مسیر این تجارب قرار میدهیم .
همانطوریکه دانش ما کم کم ارتقاء پیدا میکند ، بنابراین باورهای ما هم با دانش و آگاهی و شناخت ما عمیق تر میشوند در واقع بخاطر همین است که میگویم ( فرایند باور ) در واقع فرایند یعنی ؛
مجموعه عواملی که برای کامل کردن یک هدف خاص در کنار هم و در یک امتداد قرار میگرند فرایند نامیده میشود .
باورهای ما مثل یک نهال است و ما باید برای آنها شرایطی مناسب را فراهم کنیم تا رشد کنند تا سرانجام ثمر و میوه بدهند
· به چه چیز ایمان دارم؟
آنچه را که ما امروز عمیقاً به آن باور داریم در کل این است که این برنامه تا این مقطع برای ما کارآیی داشته ، یعنی تا این لحظه نه تنها مواد مصرف نکرده ایم بلکه رفتارهایمان نیز به اندازه شناخت از بیماریمان از ناهنجار به هنجار تبدیل شده است ، آنچه را که ما باور داریم این است که ، بیماریم و نیاز به کمک داریم ، از نداشتن سلامت عقل همیشه در رنجیم ، و باور داریم که با کمک نیروی برتر میتوانیم به سلامت عقل برسیم و هرچند بیماری ما ناعلاج است ، اما ما با فعال کردن بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همچنین باور داریم که به تنهایی نمتوانیم بیماری خود را متوقف و یا بر آن پیروز شویم و باید دست در دست هم داشته باشیم . و اعتماد به نیروی برتر و مشورت کردن را در امور و سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم .
یکی از نشانه های برگشت سلامت عقل در ما ، قبل از تصمیم و اقدام به هرکاری مشورت کردن با اهل همان فن است .
· ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟
بسیاری از ما وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم فکر میکردیم مشکل ما فقط مصرف مواد مخدر است و لذا با این اندیشه که فقط بتوانیم مواد خود را ترک کنیم از روی ناچاری وارد انجمن شدیم اما با حضور مرتب در جلسات متوجه شدیم که ما بیماریم و مشکل ما فقط مواد مخدر نیست بلکه مشکل اساسی ما بیماری اعتیاد است و با کارکردن قدم یک عمیقاً این باور را همراه با اقرار به بیماری پذیرفتیم ، در واقع اعتراف به بیماری و پذیرفتن آن اولین استارت ما از شروع بهبودی را رقم زد ، درواقع ریشه نونهال بهبودی ما را پذیرش بیماری شکل داد بنابراین پذیرش بیماری نقطه آغاز بهبودی ما بود ، ما با استمرار در روند بهبودی و با کارکرد قدم و با آگاهی از شاخصه های بیماری ، لحظه به لحظه ، نهال بهبودی خود را آبیاری کردیم و با پذیرش کامل به تسلیم کامل رسیدیم و در این نقطه بود که بهترین شرایط را برای رشد بهبودی خود فراهم کردیم ، اما رشد هم مثل بهبودی یک فرایند است و از مهمترین عامل های تاثیرگذار بر آن گذشت زمان است که ما باید نهایت استفاده از زمانی که فقط برای امروز در اختیارمان گذاشته شده است ، در جهت ارتقاء دانش و آگاهی توام با عملکرد بهرمند سازیم .
تعریف رشد ؛
مجموعه عواملی پیشرونده از تغییرات که دارای ماهیت کمی و کیفی منظم است ، و در جهت پویایی و تکامل فرد یا هر چیز در مراحل مختلف و بر اساس گذشت زمان رخ میدهد .