Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

خواستن توانستن است

وابسته ها بر این باورند که بی کفایت و ناتوان هستند و از عهده ی هیچ کاری بر نمی آیند. آن ها برای تصمیم گیری درباره ی مسائل عمده ی زندگی و نیز انجام دادن مسئولیت های خود به کمک دیگران نیازمندند. این باور که «من بی کفایت هستم» سبب می شود که آن ها موضعی انفعالی در پیش گیرند و دست به هیچ کار یا فعالیتی نزنند. زیرا خود را در حدی نمی بینند که بخواهند کاری انجام دهند. آن ها از زیر بار پذیرش مسئولیت شانه خالی می کنند زیرا بر این باورند که به تنهایی از عهده ی خیلی کارها برنمی آیند. چیزی که وابسته ها به آن نیاز دارند، مسئولیت پذیری است. آن ها باید مسئولیت رفتارها، تصمیم ها و احساسات خود را بپذیرند. اولین قدم این است که مسئولیت احساسات خود را بپذیرند. وقتی از چیزی آزرده می شوند، بپذیرند که آزرده هستند، وقتی احساس خشم می کنند، احساس خشم خود را بپذیرند. آن ها باید مسئولیت رفتارشان را بپذیرند، وقتی کاری انجام می دهند، بپذیرند که خودشان خواستند که آن کار را انجام دهند و در نهایت وقتی تصمیمی می گیرند، مسئولیت تصمیم های خود را به عهده بگیرند، مانند:
من این کار را کردم و مسئولیت آن را نیز می پذیرم.
من مسئول کارهای خود هستم.
من مسئول انتخاب های خود هستم.
من مسئول تصمیم های خود هستم.
افراد وابسته باید مسئولیت اشتباهات خود را نیز بپذیرند. برای مثال:
من اشتباه کردم و مسئولیت آن را می پذیرم.
اشتباه از من بود.
این من بودم که اشتباه کردم.
هم چنین افراد وابسته بر این باورند که از عهده ی خیلی کارها برنمی آیند و نمی توانند کاری را درست انجام دهند. این باور منفی سبب می شود که آن ها شیوه ای انفعالی در پیش گیرند و دست به هیچ کاری نزنند. اگر آن ها بپذیرند که چیزی از دیگران کم ندارند و مسئولیت انتخاب های خود را بر عهده بگیرند، در آن صورت انگیزه ی بیش تری برای عمل پیدا می کنند. آن ها بهتر است، قبل از شروع هر کاری جمله ی زیر را به خود بگویند:
من می توانم این کار را انجام دهم و از عهده اش برمی آیم و مسئولیت آن را نیز می پذیرم.
آن ها باید هر بار که به آینه نگاه می کنند، جملات زیر را تکرار کنند:
من می توانم از عهده ی بسیاری از وظایف شخصی خود برآیم.
من به تنهایی می توانم، تصمیم بگیرم و از عهده ی آن نیز برمی آیم.
من مسئول انتخاب ها و تصمیم های خود هستم.

خلوت کردن با خود
افراد وابسته از تنها شدن می ترسند، چون فکر می کنند، خودشان برای خود کافی نیستند. آن ها به دلیل این که با خود واقعی شان راحت نیستند از تنهایی و خلوت کردن می ترسند، به عبارتی آن ها با اجتناب از خلوت کردن با خود، از خود واقعی شان فرار می کنند. سؤالی که این افراد باید به آن پاسخ دهند این است که فرار تا به کی؟ تا کی قرار است از خود واقعی شان فرار کنند؟
در واقع خود واقعی همان چیزی است که هستید. بخشی از خودتان. حتی اگر آن را دوست ندارید، باز هم آن تنها چیزی است که دارید، به عبارتی تنها سرمایه وجودی تان است. بنابراین باید آن را با همه ی کاستی هایش بپذیرید زیرا تا زمانی که خود را آن طور که هستید، نپذیرید، دیگران نیز شما را نخواهند پذیرفت.
بنابراین باید:
* فهرستی از امتیازات خود تهیه کنید و هر روز به آن نگاهی بیندازید.
* به جسم و قیافه خود توجه کنید. زیبایی های تان را ببینید و یادداشت کنید.
* وقتی خلوت می کنید به فعالیت های مورد علاقه ی خود بپردازید و کاری کنید که به شما خوش بگذرد و لذت ببرید.
* از زمان های کوتاه شروع کنید تا به تدریج بتوانید برای مدت زمان طولانی (مثلاً یک روز کامل) با خود تنها باشید.
* وقتی خلوت می کنید به اهداف و برنامه های آینده فکر کنید، به عبارتی، فهرستی از آرزوهای خود تهیه کنید و برای دست یابی به آن ها برنامه ریزی کنید.
* برای زمان هایی که با خود خلوت می کنید، به خود پاداش دهید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan