نعمتهای خداوند 3 فروردین
«سخت تلاش میکنیم و آنچه را هر روز به رایگان به ما اعطاء شده، میپذیریم.»
کتاب پایه
v
رابطه ما با نیروی برتر مانند خیابانی دوطرفه است. در هنگام دعا ما صحبت میکنیم و خداوند میشنود. وقتی مراقبه میکنیم، حداکثر تلاش خود را برای گوش دادن به اراده نیروی برتر به کار میگیریم. میدانیم که نسبت به نقش خود در این رابطه مسئول هستیم. اگر دعا نکنیم و گوش ندهیم، درهای زندگی خود را بر روی نیروی برتر میبندیم.
وقتی درباره رابطه خود با نیروی برتر فکر میکنیم، مهم است به یاد داشته باشیم چه کسی هستیم: فردی عاجز. میتوانیم درخواست راهنمایی کنیم؛ میتوانیم درخواست تمایل یا قدرت کنیم؛ میتوانیم آگاهی از اراده نیروی برتر را تقاضا کنیم، اما نمیتوانیم مدعی شویم. خداوندی که درک میکنیم—کسی که صاحب قدرت است—با بخشش همان چیز مورد نیاز ما در هنگام احتیاج، نقش خود را در این رابطه ایفا خواهد کرد.
باید برای زنده نگاه داشتن رابطه خود با نیروی برتر هر روز اقدام کنیم. یک راه برای انجام این امر به کار بردن قدم یازدهم است. سپس عجز خود را به یاد میآوریم و اراده نیرویی برتر از خود را میپذیریم.
v
فقط برای امروز: در رابطه خود با نیروی برتر طرف عاجز من هستم. با به یاد داشتن اینکه چه کسی هستم، امروز نعمتهای خداوندی را که درک میکنم با فروتنی میپذیرم.
--------------------------------------------------------------------------------
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
وسواس فکری......
23مارس 3فروردین
من کسی بودم که زندگی ام پیرامون معتاد می چرخید.فکر می کردم کارم این است که پیش بینی کنم او چه می خواهد و چه نیازی دارد تا بدون مهم بودن قیمت تهیه کرده و به او بدهم.هر چیزی را فدای او می کردم حتی نسبت به فرزندانم در اولویت قرارداده بودم.مطمعنا خودم را برای هوی وهوس او و مشکلات او فدا می کردم.مخصوصا درست زمانی که برای نجات او از عواقب مصرف موادش دخالت می کردم.شب ها بیدار می ماندم نمی توانستم بخوابم .وقتی از رفتنش چند روز می گذشت می ترسیدم زندگیش در خطر باشد.برای جستجوی او به بیمارستان زنگ می زدم.حتی به پاسگاه های پلیس سر می زدم تا اینکه بدانم حالش خوب بوده و خیالم راحت شود.یکی از کسانی بودم که در برگه "احضاریه دادگاه"نمی فهمیدم که فقط اسم او در دفتر دادگاه بوده نه اسم من.وسواس فکری من خوشحالی و رضایت او بود.او دنیای من شده بود.
در نارانا ن به مرور یاد گرفتم که تمرکزم را قدم به قدم روی خودم بگذارم.در ابتدا با تمرین کردن باید یاد می گرفتم تمرکز را از روی او بردارم .باید یاد نی گرفتم تا وقتی که نتوانم روی خودم تمرکز داشته باشم ،تمرکز را جای دیگری قرار دهم.بنا بر این با تمرکز شروع کردم به :توجه و رسیدگی بیشتر به فرزندانم که به آن نیاز داشتند ،خدمت کردن در نارانان ،توجه به پدر بزرگ پیرم،به مادر معلولم و به شغلم.:با اینها توانستم کم کم تمرکزم را از روی معتاد بردارم.
از شعار ها استفاده کردم:"به آسانی انجام بده"،"سخت نگیر"،"فکر کن"،"چقدر اهمیت دارد؟"و"روز به روز".این شعارها در دوره سخت طولانی تغییر به خاطر حواس پرتی ناشی از وسواس فکری ،مرا به سمت مواجه شدن با واقعیت هدایت کرد.فقط بعد از رها شدن از وسواس فکریم بود که توانستم تمرکز روی خودم را شروع کنم و به انسان شادترو سالم تری تبدیل شوم.
تفکری برای امروز:
هنگامی که استفاده از همه ابزارهای برنامه را تمرین کنیم وسواس فکری از بین می رود و تمرکز روی خودمان بر می گردد.
--------------------------------------------------------------------------------
شهامت عوض شدن
سوم فروردین ماه
من داستان زندگی خودم را با هر "امروز" مینویسم .آیا در جهت مثبت حرکت میکنم ؟ اگر غیر از اینست شاید احتیاج به تجدید نظر دارم . من در مورد گذشته کاری نمیتوانم انجام دهم مگر اینکه تکرار آنرادر زمان حال متوقف کنم .رفتن به جلسات و انجام اصول آن راههایی هستند که بوسیله آنها عادات غیر سالم و ارضاءنکننده گذشته خود را ترک میکنم .من معتقدم که زندگی من بر پایه لایه هایی از اعمال کوچک هر روزه است . وقتی که اینطور فکر میکنم هدف داشتن و ریسکهای کوچک چیزی جز یک تلاش روزانه برای بهتر ساختن زندگی من نیست ....
قدمهای کوچک روزمره میتوانند خیلی بیش از چندین ماه یا چندین هفته سکون و بعد از آن یک تلاش آشفته برای تغییرات افراطی یک شبه ،موثر باشند . مطمئنا مرا آرامتر میکند هر گاه به مشکل جدیدی بر میخورم سعی میکنم تا سر نخ را در هر کجا که باشد پیدا کنم و از همانجا شروع کنم
یاد آوری امروز
هیچکس قادر به تغییر من نیست .هیچکس نمیتواند مانع تغییر من شود هیچکس نمی داند چگونه باید تغییر کنم حتی خودم ، تا وقتی شروع کنم بخاطر خواهم سپرد که زندگی من فقط با یک تغییر جهت مختصر شروع به تغییر میکندسفر هزار فرسنگی با یک قدم شروع می شود
--------------------------------------------------------------------------------
روز به روز
امروز با دانش اصول خودیاری قدمها، متوجه شدهام که با اعتیادم باعث شدم به خود و اطرافیان صدمات جدی بزنم. من تنها در گرداب خودخواهی باعث نابودی لحظات عمرم میشدم. سعی میکنم از خود و اطرافیانم دلجویی و جبران خسارت بکنم. اولین قدم، برای جبران خسارت از خود و دیگران، پاک بودن و دخالت نکردن در کارهای آنهاست. آیا این وظایف مهم را همیشه بهخاطر هم داشت؟ من به عنوان یک فرد وابسته به سم نیکوتین و افکار و رفتارهای ناسالم، عاجز و خسته شدهام. اکنون آماده هستم تا دست از رفتارهای معتادگونه و ناعاقلانه خود بردارم. از خداوند کمک میخواهم تا در گرداب غیر اصولیای که باعث ویرانی روح و روانم گشته سرنگون نشوم. آفریدگارا! قدرت و دانش درک و احترام به وجودم را که به آن آسیب رساندهام عطا فرما. امروز متوجه هستم که عدم آشنایی با خودم و عدم جهانبینی و ذهن بیمار و کپک زدهام باعث شده است که به خودم بیحرمتی کرده و به دیگران هم آسیب برسانم. در اثر شرمندگی و خجالت از این اجبار و بیاختیاری خودم را در تنایی بیماریم اسیر کردم.
تنهایی و انزوا باعث وابستگی میشود!
--------------------------------------------------------------------------------
مراقبه روزانه
3 فروردین: پایان تو آغاز توست، آغاز می کنی وقتی به پایان می رسانی.
پس از هفت سال رهایی از مصرف نیکوتین هنوز آخرین بار مصرف را به یاد دارم. آخرین سیگار را قبل از یکی از جلسات نیکوتینی های گمنام به طوری کشیدم که لبم سوخت.
در دوران مصرف اتفاق مهمی در زندگی ام نیفتاد. اما پس از قطع مصرف شاهد یک بیداری روحانی و راهی جدید در زندگی بودم. یک زندگی رها از مصرف نیکوتین فقط برای امروز.
به پایان رساندن یک چیز و آغاز حرکتی دیگر به راستی هیجان انگیز است.
با قطع مصرف نیکوتین چشم انداز با شکوهی از آینده رو در روی خود می بینم که جایی برای نیکوتین در آن وجود ندارد.
برای امروز، فرصتی برای تغذیه اعتیادم ندارم. آزادم تا از زیبایی های زندگی لذت ببرم.