روبرو شدن با احساسات
«شاید بترسیم که در تماس بودن با احساسات خود موجب تحریک عکسالعملهای پیدرپی غیر قابل تحمل درد و وحشت در ما شود.»
کتاب پایه
v
در حالی که مصرف میکردیم، بسیاری از ما قادر یا مایل به درک بسیاری از عواطف نبودیم. اگر خوشحال بودیم، برای خوشحالتر شدن مصرف میکردیم. اگر عصبانی یا افسرده بودیم، برای بروز ندادن این احساسات مصرف میکردیم. با پیروی از این الگو در سراسر دوران اعتیاد فعال خود، آنقدر از نظر عاطفی سردرگم شدیم که دیگر مطمئن نبودیم عواطف طبیعی چه هستند.
پس از گذشت مدتی از بهبودی، متوجه میشویم که عواطفی که سرکوب کرده بودیم، ناگهان ظاهر شدهاند. شاید دریابیم که نحوه تشخیص احساسات خود را نمیدانیم. چیزی که ممکن است به صورت خشم احساس کنیم، ممکن است تنها ناکامی باشد. چیزی که به صورت افسردگی خودکشیگرا احساس میکنیم، شاید فقط ناراحتی باشد. مواقعی هست که به کمک راهنما و سایر اعضای NA نیاز داریم. رفتن به جلسه و صحبت کردن درباره آنچه در زندگی ما اتفاق میافتد، میتواند به ما در رویارویی با احساسات خود کمک کند، نه اینکه ما را از ترس گریزان سازد.
v
فقط برای امروز: از عواطف ناراحتکنندهای که ممکن است تجربه کنم، فرار نمیکنم. از حمایت دوستان خود در دوران بهبودی استفاده میکنم تا به من در رویارویی با عواطفم کمک کنند.
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
انتخاب ها....
قبل از نارانان می گفتم که زندگی ام تحت کنترل است و می دانم چه می خواهم.فکر می کردم اگر فقط معتاد مصرف را قطع کند همه چیز درست می شود.حالا می فهمم که معتاد روی من کنترل داشته است.من دایم نگران او بودم و نمی خواستم ناراحت باشد.هر چه می خواست انجام می دادم حتی وقتی می دانستم این کار برای او خوب نیست .خواسته هاو نیاز های او در اولویت بود و من کنترل زندگی ام را از دست داده بودم.نارانان زندگی ام را به من باز گرداند.یاد گرفتم که هر دو حق داریم.یاد گرفتم به او اجازه بدهم خودش انتخاب کند و سعی نکنم به اوبگویم چکار کند.هم چنین یاد گرفتم انتخاب های خودم را داشته باشم چون برای من این درست
است حتی اگر بعضی از آنها معتاد را ناراحت کند.
وقتی فهمیدم که در مقابل او،واکنش هایش و هر فرد دیگری عاجزم این کار آسان تر شد .در نارانان یاد گرفتم که با تمرین دوازده قدم ،به کار.بردن دعای آرامش و شعار ها در زندگی ام چطور انتخاب کنم.
تفکری برای امروز:
وقتی بیرون از خودمان ،در دیگران ،مکان ها یا چیزهای دیگر شادی و خوشبختی خود را جستجو کنیم کنترل زندگی را از دست می دهیم .شادی واقعی از درون می آید.
شهامت عوض شدن
شاید سنگتراش99بار به صخره ای ضربه بزند و حد اکثر شکافی بر صخره ایجاد شود تا اینکه با صدمین ضربه صخره به دونیم تقسیم شود .این ضربه آخر نبود که باعث شکاف شد بلکه تمام ضربه های قبل نیز درآن دخالت داشتند.این حقیتقت بهبودی درالانان است.
برای پذیرش اینکه الکلی یک بیماریست ممکن است ماه ها تلاش کنم ورها کردن را یاد یگیرم و یا با احساس ترحم نسبت به خودم در تلاش باشم .شاید ماهها هدفی را بدون نتایجی اشکار دنبال کرده و متقاعد شوم که وقت را بیهوده تلف میکنم.اما اگر به حضور در جلسات اد امه دهم و در مورد تلاش های خود مشارکت کنم،نسبت به خویش صبور و بردبار بوده و فقط برای امروز تلاشی خوشایند داشته باشم،ممکن است به این نکته پی ببرم که ظاهرا یک شبه تغییر کرده ام و در نتیجه پذیرش،رهایی و آرامشی را که دنبال آن بودم بدست آورم.شاید نتایج یکباره خود را نمایان نکنند،اما من می دانم تمام ماههایی که سخت تلاش کردم ،ایجاد تغییرات را ممکن می سازند.
یادآوری امروز
امروز به یاد خواهم داشت،این نه تنها برای جلسات،بلکه برای یادگیری رفتارهای جدید که از مزایای طولانی مدت بهبودی در الانان می باشد،کارآیی دارد.ممکن است امروز نتایج را مشاهده نکنم اما می توانم ایمان داشته باشم که پیشرفت خواهم کرد.
"تلاش کن نسبت به خود وخانواده خود صبور باشی،تأثیر بیماری الکلیسم بر هر فرد مدت زمانی طول میکشد و بهبودی هر شخص زمانی را میطلبد."
روز به روز
بیماری وابستگی یک بیماری جمعی بین اعضای خانواده است، این بیماری مزمن و مهلک است. اکنون میدانم که با پیشرفت بیماریم ممکن است که دچار یاس و ناامیدی شوم. افسردگی در من به حدی پیشرفت کرده است، که اکثر اوقات در تنهایی به فکر خودکشی هستم، امّا با حضور در جلسات به مرور در جمع دوستان احساس شادی میکنم. میدانم که در تنهایی و احساس خشم و گرسنگی و خستگی چهار عامل مهم برای به اسارت در آمدن و مرگ من در دام وابستگی است. برای رهایی از افکار و رفتار آزار دهنده به دوستان با تجربه روی میآورم و از آنها کمک میخواهم. میدانم آنها در مقابل این کمک توقع چیزی ندارند. آنها عشق و تجربیات و محبت خود را با من تقسیم خواهند کرد. من ایمان دارم که خداوند عشقش را از طریق این دوستان به من میرساند. امروز من دست از خودمحوری برداشته و میخواهم خداوند محوریت اصلی را در زندگیم داشته باشد. زندگی فعلی من فعالیت در رهایی از وابستگیمن است. این معجزه به آرامی و به مرور اتفاق خواهد افتاد. اگر فرصت دهم زندگی به من لبخند خواهد زد. ابتدا خودم و بعد بهبود خانواده.
زندگی در کنار دوستان باشکوه است!
مراقبه روزانه
ضربه های پی در پی تبر، بلندترین درختان را به زانو در می آورد.
برای قطع مصرف نیکوتین، هدفم را به سه بخش تقسیم کردم. کوتاه، متوسط و بلند مدت.
با یک ساعت قطع مصرف شروع کردم. سپس زمان را به دو ساعت و بعد از آن به چهار ساعت افزایش دادم. این کار را چند بار در روز تکرار می کردم.
وقتی احساس کردم میل به مصرف کمتر شد، آن را به دو برابر افزایش دادم. به این شکل ساعت ها به روزها و روزها به هفته ها و ماه ها تبدیل و عاقبت از وسوسه مصرف رها شدم.
برای امروز، به یاد خواهم داشت با آسان نمودن هدف به آن دست خواهم یافت.