اراده واقعی خود ما 9 فروردین
«...اراده خداوند برای ما از همان چیزهایی تشکیل شده که ما
برای آن بیشترین ارزش را قائل هستیم. اراده خداوند... تبدیل به اراده واقعی خود ما برای خود میشود.»
کتاب پایه
v
انسان طبیعتاً مایل به دریافت چیزی در ازای هیچ چیز است. شاید وقتی به صندوقدار فروشگاهی اسکناسی ده دلاری پرداخت کنیم و او به ما اسکناسی بیست دلاری پس دهد، از خود بی خود شویم. احتمالاً فکر میکنیم اگر کسی متوجه نشود، فریبی کوچک چیزی را تغییر نمیدهد. اما خودمان میدانیم که ما این کار را انجام دادهایم. و این کار قطعاً تأثیرگذار است.
چیزی که مرتباً در دوران مصرف جوابگوی ما بود، اغلب در بهبودی برای مدت زیادی جوابگو نیست. وقتی با کارکرد قدمهای دوازدهگانه از نظر روحانی پیشرفت میکنیم، به تدریج ارزشها و معیارهای جدیدی را پرورش میدهیم. به تدریج وقتی از موقعیتهایی بهره میبریم که در زمان مصرف ما را با نگاه پیروزمندانهای نسبت به چیزی که از آن قصر در رفته بودیم تنها میگذاشت، احساس ناراحتی میکنیم.
در گذشته ممکن است دیگران را قربانی کارهای خود کرده باشیم. اما وقتی به نیروی برتر خود نزدیکتر میشویم، ارزشهای ما تغییر میکند. اراده خداوند مهمتر از قصر در رفتن از مسائل میشود.
با تغییر ارزشهای ما، زندگی ما نیز تغییر میکند. با هدایت دانشی درونی که نیروی برتر به ما داده است، میخواهیم بر اساس ارزشهای نویافته خود زندگی کنیم. اراده نیروی برتر برای خود را درونی کردهایم. در حقیقت، اراده خداوند به اراده واقعی خود ما برای خود تبدیل شده است.
v
فقط برای امروز: با بهبود بخشیدن به ارتباط آگاهانه خود با خداوند، ارزشهای من تغییر کرده است. امروز، به اراده خداوند یعنی اراده واقعی خود عمل میکنم.
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
سپردن اراده و زندگیمان..
همیشه حس می کردم که می توانم مشکلات همه را حل کنم اما هیچ کس به من گوش نمی داد.وقتی می دیدم عزیزم به تدریج خودش را با مواد نابود می کند بیشتر و بیشتر احساس در ماندگی می کردم.هر روزی که می گذشت بیشتر مصمم می شدم تا هر کاری که می توانم برای تغییر معتاد انجام دهم .اگر او می توانست با.شرکت در جلسات معتادان گمنام ،ملاقا ت های مداوم با مامور آزادی مشروط و کار کردن اهمیت رسیدگی به زندگی.سالم را تشخیص را تشخیص دهد آنوقت می توانست خوب بشود.من به خاطر پیدا کردن راه هایی که این اتفاق بیافتد آزرده بودم.با اینکه حتی حدود یک سال در جلسات نارانان حضور داشتم هنوز تفاوت بین حمایت نا سالم و کمک کردن را نمی دانستم.
به مرور وبا کمک دوستان نارانان اعتیاد خودم به روبراه کردن کارها را تشخیص دادم.هنوز یاد نگرفته بودم که چگونه رها کنم و چطور پذیرش شهامت و بینشی را که در دعای آرامش وعده داده شده ،با به کار بردن قدم سه تمرین کنم."تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند آن گونه که او را درک کردیم بسپاریم."
جواب هایی را که می خواستم نگرفته بودم .بنا بر این کار های گذشته را ادامه دادم .نیاز به گفتن ندارد که هیچ چیز تغییر نکرد تا اینکه یک نفر در جلسه ای این عبارت را مشارکت کرد."وقتی از خدا پرسیدم چرا کمک نکرده نیروی برترم پاسخ داد تو از سر راه کنار نرفتی و به من اجازه ندادی"."ناگهان این فکر ذهنم را پر کرد"."آب درون برکه شبیه شیشه است".
و ناگهان احساس آرامش کردم .سر انجام گام درست را به طرفرقدم سوم بر داشتم و با حمایت راهنمایم همین راه را ادامه می دهم.
چند روز بعد با خبر شدم که نیروی برتر معتاد به او کمک کرده تا جوابش را پیدا کند .در هر یک از مسیرهایی که با اتوبوس به خانه،محل کار و دیدن مامور آزادی مشروط می رفت و بر می گشت سه جلسه معتادان گمنام وجود داشت.
تفکری برای امروز:
درک می کنم که اگر صبور باشم چیزی که غیر ممکن به نظر می رسد می تواند امکان پذیر باشد.همانطور که برای من شد .بلاخره یاد گرفتم رها کنم به طوریکه اکنون عزیز من می تواند رشد فردی خود را داشته باشد.
صرف نظر از اینکه چه چیز بهترین است به او فرصتی بده تا خودش باشد و درونش بهتر شکوفا شود....کتابچه آبی نارانان
شهامت عوض شدن
چقدر در محیط بیرون به دنبال تایید خودم می گشتم .پروژه کاری ام موفقیت آمیز بود . ولی احساس خوب من بستگی به تصدیق دیگران از آن موفقیت دارد .اگر کسی از غذایی که در خانه درست می کنم تعریف نکند ...خوشمزه نیست . از اینکه برای بچه هایم کاری کنم که ازمن بخاطرش تشکر نمیکنند بیزارم. همه ما گاهی احتیاج به "دستت درد نکنه "داریم ولی وقتی این تشویق دیگران دلیل انجام کارهایم شود و برای ارضاء شدن به آن احتیاج پیدا کنم ،در واقع به آنها قدرت کنترل خود را داده ام . شاید مردم کار های قشنگ و عالی ام را که انجام میدهم نبینند یا راحت نباشند که مرا به خاطرش تحسین کنند نباید این را به خودم بگیرم . دلسوزی برای خود و رنجش تنها انتخاب های من نیستند ،اگریاد بگیرم تا اعمال و رفتار خود را ارزیابی کنم و برای عقیده خود ارزش قائل شوم ،تایید دیگران لذت بخش میشود ولی دیگر برای آرامش من لازم نخواهد بود.
یاد آوری امروز
فقط برای امروز ،قدر خود را خواهم دانست .به دنبال تایید خود بوسیله دیگران نخواهم بود خودم را پیدا میکنم ، به خودم اجازه خواهم داد تا بدانم آنچه انجام می دهم بهترین کاریست که می توانم .
"فقط وقتی میتوانید دیدی روشن داشته باشید که بتوانید به قلب خود رجوع کنید "
روز به روز
میدانید چه اتفاقی افتاده است؟ من دیگر چیزی مصرف نمیکنم و بدون عادت و وابستگی و هموابستگیهای ناسالم زندگی خوبی دارم. آیا این یک اتفاق ساده است؟ خیر این یک معجزه است. رهایی از این وابستگیهای قدرتمند فقط از طریق معجزهی خداوندی ممکن بود که برایم میسر شد. این معجزه فصل جدیدی در مناسبات، روابط، احساسات و عواطف من گشوده است. من احساس میکنم که در حال رُشد و تغییر هستم! امروز من حق انتخاب پیدا کردهام، در حالی که قبلاً این حق در اختیار بیماری وابستگیام قرار داشت. در دوران زندگی بیمارگونهام به هر طریقی آزار دادن و به خطر انداختن دیگران را حق مسلم خود میدانستم. کسانی که در کنارم مجبور به زندگی بودند، آنها را هم دچار بیماری هموابستگی میکردم. این اعمال اجباری غیر عمدی بود، ولی صدمات آن واقعی و حتی دردناک و مخرب بود. من هرگز فرصت زندگی کردن را پیدا نمیکردم. ترس ریشهی بیماری وابستگی هرگز فرصت زندگی را به من نداد. امروز خداوند مهربان را شاکرم، که فرصت دوبارهای به من عطا کرد، تا زندگیم را بهتر ادامه داده و به سمت بهبودی هدایت کنم.
من حق انتخاب پیدا کردهام!
مراقبه روزانه
هیچ کس غیر از تو قادر به بی ارزش کردنت نیست.
چه کسی می تواند بی ارزش تر از یک مصرف کننده تحقیر شده باشد؟ خوب می دانید منظورم چیست! من شغلم را بخاطر اینکه دائم برای کشیدن سیگار بیرون می رفتم از دست دادم. مجبور بودم برای کشیدن سیگار سالن تئاتر، سینما یا رستوران یا خانه را ترک کنم. احساس حقارت می کردم. من به نیکوتین معتاد بودم و مهم نبود به چه قیمت برایم تمام می شود! مهم نبود چه کسی صدمه می بیند یا آزار می شود. نیکوتین تمام هستی ام شده بود و نمی توانستم با آن و بدون آن زندگی کنم. تعجبی نداشت که هیچ ارزشی برای خود قائل نبودم. به آدمی ناامید و ناتوان مبدل شده بودم. از درماندگی به نیکوتینی های گمنام روی آوردم. پر از ترس و اضطراب بودم. از خود می پرسیدم آیا در جلسات کسی را که هنوز مصرف می کند می پذیرند یا دست رد به سینه اش می زنند؟ از نیروی برتر بابت فرصت دوباره زندگی بدون مصرف نیکوتین سپاسگذارم. بابت انجمن، جلسات، شعارها، راهنما و بویژه دعاها سپاسگذارم. با لطف اوست که امروز آزادم و هر روز گامی به سوی کمال نزدیک تر می شوم.
برای امروز جهت ادامه فرایند بهبودی از ابزارهای برنامه بهره می گیرم.