Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

11فروردین

 درون و بیرون              11فروردین

«ارزش واقعی ما در عمل کردن بر اساس شخصیت خودمان است.»

کتاب پایه

v

وقتی قدمها را کار می‌کنیم، مجبوریم برخی از حقایق اساسی را درباره خود کشف کنیم. فرآیند آشکارسازی اسرار، برملا کردن آنها و جستجوی شخصیت خود سرشت واقعی ما را نشان میدهد. وقتی از خود شناخت پیدا میکنیم، باید تصمیم بگیریم که فقط خودمان باشیم.

شاید بخواهیم به آنچه به سایر معتادان انجمن و دنیا ارائه میدهیم نگاهی بیندازیم و ببینیم آیا با آنچه در درون خود یافتهایم مطابقت دارد یا خیر. آیا تظاهر میکنیم که وقتی در حقیقت بسیار حساس هستیم، هیچ چیز ما را آزار نمیدهد؟ آیا ناامنیهای خود را با لطیفههای زننده مخفی میکنیم یا ترسهای خود را با کسی در میان میگذاریم؟ آیا وقتی که به چهل سالگی نزدیک میشویم و اساساً محتاط هستیم، مانند یک نوجوان لباس میپوشیم؟   

شاید بخواهیم به مسائلی که فکر میکردیم «به ما ارتباطی ندارد»، نگاه دیگری بیندازیم. شاید به این دلیل که «از شلوغی خوشمان نمیآید، از فعالیتهای NA دوری کردهایم.» یا شاید خیال عوض کردن شغل را داشته باشیم، اما چون خیال ما «واقعاٌ درباره خود درست نبوده»، اقدامی در این زمینه نمیکنیم. وقتی از خود شناخت جدیدی پیدا میکنیم، میخواهیم که رفتار خود را بر اساس آن مطابقت دهیم. میخواهیم الگوهایی واقعی از خودمان باشیم.  

v

فقط برای امروز:  بیرون خود را بررسی میکنم تا مطمئن شوم که با درونم مطابقت دارد. سعی میکنم بر اساس رشدی که در بهبودی تجربه کردهام، رفتار کنم. 

 


 

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

بیش از این راز دار نباش ....به جلسه ملحق شو...

همیشه می خواستم به کسی یا چیزی وابسته باشم یا کسی به من وابسته باشد.این میل و اشتیاق یک محرک اجباری بود که مرا به جستجوی تایید گرفتن و شایسته بودن سوق می داد .سردر گم ،منزوی و شکست خورده بودم.برای خشنود کردن دیگران زندگی می کردم.موضوع خنده دار این است که خیلی از راز های مربوط به معتاد را حفظ کرده بودم .این ها چیزهایی بود که مرا از یک روش زندگی سالم دور می کرد.راز ها و مخفی کاری ها برنامه بهبودیم را از بین می برد و مرا از دیگزان دور می کرد.دیگر نمی توانستم پنهان کاریوکرده و وانمود کنم حالم خوب است.
از طریق مشارکت تجربه در جلسا ت    نارانان آگاهی تازه ای در من بوجود آند.دیگر به دنبال تایید نیستم.اکنون مورد قبول هستم چون می دانم خودم  را پذیرفته ام .وقتی احساسات صادقانه ای را که درجلسات مشارکت می شود میشنوم،اشتیاق به صداقت دری به روی التیام باز می کند.نه تنها برای فردی که مشارکت می کند بلکه برای من هم که به نوبه خود تشویق می شوم افکارم را صادقانه مشارکت کنم.ملحق می شوم،همدلی را تجربه کرده و دیگران را درک می کنم اما مهمتر از همه خودم را درک می کنم.این کاری است که نیروی برترم انجام  می دهد.به جلسات می آیم تا اعتماد به نفس خود را دو باره بدست آورم .من تغییر شور وشوق دارم.
امروز انرژی بیشتری دارم.لایه های پنهانی من پیوسته در حال پوست انداختن است.سر انجام می توانم روشنی فراتر از خودم را ببینم.حالامهمترین اولویت من داشتن یک زندگی سالم از لحاظ جسمی ،فکری و روحانی است.اکنون خودم را بیشتر دوست دارم.با خودم رابطه تازه و جالب تری دارم.به بینش روحانی ام اعتماد دارم که مرا در مسیر انتخاب های جدید بهبودی هدایت می کند.

تفکری برای امروز:
صداقت به من موهبت آرامش و زندگی همراه با آزادی و حق انتخاب می بخشد.من از حمایت و عشق بدون شرط گروه خانوادگی نارانان سپاسگزارم.انرژی التیام بخش آنها را احساس می کنم و باز می گردانم .صادقانه به راه نارانان ملحق شده ام


 

شهامت عوض شدن


احساس میکنم ،خوشبخت ترین انسان روی زمین هستم . چون یک خانواده جدید پیدا کرده ام و یک جزءواقعی از ان هستم .در خانواده جدیدم مرا همانطور که هستم قبول دارند . هیچوقت مجبور نیستم تظاهر کنم یا به روی احساساتم ماسک بزنم . می توانم آزادانه صحبت کنم و مطمئن باشم که حرفم از اطاق خارج نمی شود . هر گاه در خانواده جدیدم مشکلاتم را با آنها در میان می گذارم با من همدلی می کنند ،ولی بجای حل مشکلاتم به من این بهاء را می بخشند تا خودم این کار را انجام دهم . آنها تجربیات ،قدرت و امید خود را به من می بخشند تا خودم این کار را انجام دهم .آنهاتجربیات ،قدرت و امید خود را بمن می بخشند و در این سهیم شدن غالبا کمکی را که در یک موقعیت دشوار لازم دارم می شنوم .
در خانواده جدیدم عشق ،یک سیستم بده _ بستان نیست . لازم نیست که عشق را کسب کنم عشق بطور رایگان مثل یک هدیه به من داده میشود . همانطور که لازم نیست جای خود را در آفتاب پیدا کنم . هر وقت بخواهم میتوانم زیر آفتاب لم دهم و خودم باشم ....

یاد آوری امروز

وقتی بیماری الکلیسم فرد مورد علاقه ام مرا به جلسات آورد ،یک خانواده دوم و جدید پیدا کردم . خانواده ای که بمن کمک کرد تا "منی"را که مدتهای مدید پنهان شده بود کشف کنم . خانواده ای که همیشه .و هر وقت بخواهم برایم خواهد بود . امروز من از بودن در جایی که واقعا به آن تعلق دارم لذت می برم .
الکلیسم برای من یک تجربه تلخ و شیرین بوده . تلخ بخاطر رنجی که بردم و شیرین چون ،اگر بخاطر این رنج نبود هرگز به دنبال راهی بهتر برای زندگی کردن و بالاخره یافتن آن نمی بودم .


 

روز به روز

 

امروز وقتی دستان دوستانم را هنگام خواندن دعای آرامش می‌فشارم، احساس انرژی و شیرینی دارم. دیگر تنها و منزوی نیستم. به جایی و اصولی معنوی احساس تعلق می‌کنم. برایم تجربه‌ی زیبایی است. در صورتی که قبلاً من هرگز به کسی و جایی تعلق نداشتم. نفرت از خود و دیگران باعث شده بود که سال‌ها از گردونه‌ی زندگی خارج شوم. بلاتکلیفی و سرگردانی و احساس بی‌ارزشی باعث می‌شد، که وابسته به کسی و یا چیزی شوم، گاهی با افرادی از قبیل دکتر یا مهندس یا اشخاص پولدار می‌گشتم، گاهی به موقعیت اقتصادی، شهرت و یا مقامی وابسته می‌شدم تا شاید در کنار آن‌ها ارزشی پیدا کنم. احساس دردناک بی‌ارزشی چیزی نیست که از آن به سادگی رها شد، هیچ راه‌حل علمی و دارویی برای بیماری‌ام پیدا نمی‌شد. در چنین وضعیتی به پدر و مادرم دشنام می‌دادم، که چرا من را به خاطر یک لحظه لذت به دنیا آورده‌اند. راستی نقش من در خلقت و دنیا چیست؟ در چنین درگیری‌های فکری فقط صدای خواندن دعای دوستان مرا آرام می‌کند. خداوندا: آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن‌چه را که نمی‌توانم تغییر دهم، شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می‌توانم و دانشی که تفاوت آن....
به صدای مهربانی گوش بده، آرام باش!


مراقبه روزانه

چیزی تغییر نمی کند مگر آن را بپذیری.

 

تمام آن سرکوب ها، ناسزاگویی ها و نفرتی که بر خود روا داشتم هرگز تغییر پایداری ایجاد نکرد و فقط باعث پایداری چرخه اعتیاد بود. برای سرکوب احساسات خود به نیکوتین پناه برده و احساس گناه فقط باعث می شد تا هرچه بیشتر در اعتیاد فرو روم. در قدم اول کافی بود بپذیرم در برابر نیکوتین عاجز و اختیار زندگی از دستم خارج شده. فقط با پذیرش خود به همانگونه که هستم می توانستم رو در روی زندگی قرار گرفته و در جهت بهبودی گام های استوار بردارم. در دوران مصرف یک اشتباه را بارها تکرار و انتظار نتیجه متفاوت داشتم. تکرار اشتباه سبب می شد تا قدمی دیگر رو به آشفتگی بردارم. برای رسیدن به آرامش نیکوتین مصرف می کردم اما پس از مصرف با احساس شرم و گناه مواجه می شدم. وقتی با پذیرش خود قادر به رو به رو شدن با خود شدم احساس شرم و گناه از بین رفت، به کشف حقیقت نایل و با سپردن خود به نیروی برتر به رهایی رسیدم.

برای امروز حقیقت را می پذیرم. تواضع، احساس شرم و گناهم را از بین می برد و مرا به سوی تغییر واقعی هدایت می کند.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan