Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

12فروردین

 عشق و اعتیاد    

«برخی از ما برای اولین بار اثرات اعتیاد را بر افرادی که به ما نزدیکتر بودند، مشاهده کردیم. به این افراد برای اینکه در زندگی از ما محافظت کنند، به شدت وابسته بودیم. وقتی آنها منافع، دوستان و عزیزان دیگری پیدا میکردند، احساس عصبانیت و نومیدی میکردیم و لطمه میخوردیم.»

کتاب پایه

v

اعتیاد همه جنبههای زندگی ما را تحت تأثیر قرار داد. همان طور که به دنبال مواد مخدر میگشتیم تا همه چیز را درست کند، به دنبال افرادی میگشتیم تا به ما سر و سامان دهند. از دیگران درخواستهای غیرممکن داشتیم و افرادی را که چیزهای باارزشی برای ارائه به ما داشتند، طرد میکردیم. اکثر اوقات تنها افرادی که برای ما باقی میماندند، خودشان آنقدر محتاج بودند که قادر به انکار انتظارات غیرواقعبینانه ما باشند. تعجبی نیست که ما قادر به برقراری و حفظ روابط صمیمی سالم در دوران اعتیاد خود نبودیم.

امروز در دوران بهبودی انتظار نداریم که مواد مخدر چاره درد ما باشد. اگر هنوز از افراد انتظار داریم تا به ما سر و سامان دهند، شاید زمان آن است که روابط خود را به برنامه بهبودی خود اضافه کنیم. ابتدا میپذیریم که مشکلی داریم و مهمترین مسئله برای داشتن روابط صمیمی سالم را نمیدانیم. به سراغ اعضایی میرویم که مشکلات مشابه ما را داشتهاند و از آنها رهایی یافتهاند. با آنها صحبت میکنیم و به حرفهای آنها درباره این جنبه از بهبودیشان گوش میدهیم. برنامه را در همه امور خود به کار میبریم و همان نوع آزادی را در روابط خود جستجو میکنیم که در سراسر بهبودی خود بدان دست یافتهایم.

v

فقط برای امروز:  روابط عشقآمیز در دسترس من است. امروز، اثرات اعتیاد را بر روابط خود بررسی میکنم تا بتوانم تلاش برای دستیابی به بهبودی را آغاز کنم. 


مشارکت،تجربه،نیرو،امید

اعتماد سازی.....

در قدم چهارم یاد گرفتم بسیاری از اعتقاداتی که من به دیگران تحمیل می کنم ممکن است در نتیجه درد و نا امیدی خودم باشد.
معتقدم که اعتماد بخشی از هر عشق در رابطه نزدیک است .وقتی اعتیاد عزیز من فعال شد دیگر به او اعتماد نکردم .اکنون یاد گرفته ام که باورها و انتظاراتم از دیگران اشتباه و در نتیجه احساس درد،خشم،خیانت و رنجش بوده است.
هم چنین باور داشتم اگر معتاد به من دروغ می گوید مرا دوست ندارد.رابطه ای که بر اساس اعتماد باشد پناهگاه امنی است.جای نرمی برای قرار گرفتن .پس چرا معتاد همین را نمی خواهد ؟چرا می خواهد رابطه را با دروغ  آلوده کند؟چرا چنین چیز ارزشمندی را به خطر می اندازد.
چیزی که در واقع اتفاق می افتد این است که قوانین من برای یک رابطه شکسته می شود.من برای معتاد انتظاراتی ایجاد می کنم که باعث بوجود آمدن نا کامی در هر دوی ما می شود.از او می خواهم اعتمادم را دوباره جلب کند اما وقتی او تلاش خود را می کند می ترسم که با تکرار کار های گذشته دو باره به من آسیب بزند .او احساس گناه و شرم می کند .دوست دارد بعد از چند بار تلاش برای قابل اعتماد بودن و جبران گذشته روابط را به صورت قبل در آورد و من او را ببخشم و فراموش کنم.
در نارانان یاد می گیرم که اعتیاد یک بیماری است و وقتی پای مواد مخدر به میان می آید قدرت انتخاب خود را از دست می دهد.این آگاهی به من مهربانی برای پذیرش معتاد را می دهد.

تفکری برای امروز:
من می توانم جلوی صدمه زدن به خودم را بگیرم از این طریق که از معتاد انتظاری نداشته باشم.وقتی انتظاری از او دارم درد و نا امیدی را به خود راه می دهم.امروز می توانم معتاد را از بیماریش جدا کنم و خودش را دوست داشته باشم.می توانم به خودم اجازه دهم به بیماری بی اعتماد باشم.می توانم برای مراقبت از خودم هر آنچه لازم است انجام دهم.


 

شهامت عوض شدن

 

یک روز صبح زود نگاهم به توده ای زنبور عسل افتاد ه . با اینکه از حرکت دیوانه وار و وزوز شدید آنها کمی ترسیده بودم به خود یاد آوری کردم که اگر انگشتم را در کندوی آنها فرو نکنم مرا نیش نخواهند زد . اگر بتوانم فاصله ام را از یک وضعیت خطرناک حفظ کنم در امان خواهم بود . این دقیقا همان درسی است که "رها کردن "به من میدهد انتخاب با من است وقتی احساس میکنم که یک وضعیت برای تعادل جسم و روانم خطرناک است . میتوانم فاصله بین خود و این وضعیت را بیشتر کنم گاهی لازم است که بطور احساسی با یک مشکل خیلی در گیر نشوم و گاهی ممکن است ناچار به ترک اطاق یا ختم یک مکالمه شوم . گاهی سعی میکنم از رفتار الکلی ام یا مشکل اش فاصله روحانی بگیرم . معنای آن این نیست که دیگه او را دوست ندارم ،فقط به این معناست که ریسگ هایی را که برای سلامت خودم وجود دارند ،می شناسم و انتخاب میکنم .تا از خودم مراقبت کنم

یاد آوری امروز

حالا میدانم که چطور یک بحث خیلی ساده را با شرکت نکردن در آن خاتمه دهم ،یا از قدرت برترم برای تغیید چیزی که از آن عاجزم کمک بخواهم "نه "بگویم وقتی که واقعا میخواهم بگویم نه و از مرز جنون بجای شیرجه رفتن در آن عقب گرد کنم ."کسی که مشعل خود را حمل مییکند نباید از تاریکی بترسد


 

روز به روز

 

دو ابزار مهم برنامه‌ی خودیاری، اوّل پذیرش خود به عنوان بیمار، دوم ایمان به خداوند است، که باعث رهایی ما از دست وابستگی‌ها شده است. من پذیرفته‌ام که در مقابل وابستگی به افکار و رفتارهای ناسالم و هم‌وابستگی به اشخاص عاجز هستم، زندگیم آشفته شده است. می‌دانم همین عجز باعث رهایی دوستانم در انجمن شد و در مورد من هم کار و جواب می‌دهد. می‌دانم اراده‌و قدرت انسان به تنهایی توانایی رهانیدن او از وابستگی‌ها را ندارد. می‌دانم فقط نیرویی مافوق تمام قدرت‌ها می‌تواند من را از وابستگی برهاند، ولی چطور؟ بدون شک هیچ‌کس به تنهایی قادر نیست این مسیر سخت و طولانی و ناشناخته را طی کند. به تجربه آموخته‌ام که ابزارهای گذشته ناتوان‌تر از آن هستند که مرا یاری دهند. آیا بهتر نیست خود را تسلیم اراده‌ی خداوند کنم؟ بهتر است دست یاری به سوی دوستان با تجربه دراز کنم. به‌سوی کسانی که موفقیت در برنامه را تجربه کرده‌اند. این معجزه در زندگی یکایک آن‌ها اتفاق افتاده است. آن‌ها به من می‌گویند صبر داشته باش، صبر به ما فرصتی می‌دهد، که بدانیم یک روزه بیمار نشده‌ایم و یک روزه هم نمی‌توانیم همه خرابی‌ها را درست کنیم.
ایمان به خداوند از باور شروع می‌شود!


 

مراقبه روزانه

 

 

خوش رویی و پذیرش هر چیز به همانگونه که هست، هنری است که آن را در طول زندگی فرا می گیری.

وقتی به روزهای اول قطع مصرف فکر می کنم افسرده می شوم. در آن روزها هر لحظه دوست داشتم گریه کنم و بسیاری اوقات می گریستم. فکر می کردم بهترین دوستم را از دست داده ام. هرگز نمی توانستم تصور کنم روزی دوباره قادر به خندیدن و شاد زیستن باشم. اما به کمک دوستان بهبودی، به مرور نه تنها قادر به خندیدن بلکه به یک زندگی شاد بدون مصرف نیکوتین وارد شدم. به یاد دارم در جلسه ای از این که چقدر مشکل است از جلوی مغازه ای که نیکوتین مصرفی ام را خریداری می کردم عبور کنم مشارکت کردم. بعد از پایان جلسه راه کاری که گرفتم این بود که هر وقت از جلوی آن مغازه عبور می کنم برای آن دست تکان دهم و به خود بگویم دیگر نیازی به آن ندارم. وقتی این راه کار را به کار بستم نه تنها عبور از آن جا برایم آسان بلکه حتی به خنده می افتادم. روز به روز توانستم بیشتر بخندم و از زندگی بدون مصرف نیکوتین بیشتر لذت ببرم. امروز وقتی می بینم یکی از همکارها کنار سطل زباله مشغول کشیدن سیگار است به خود می بالم و خدا را شکر می کنم که دیگر مجبور به مصرف نیستم. چیزهایی که قبلاً آزارم می داد دیگر باعث آزارم نیستند زیرا یاد گرفته ام امروز از زاویه بهتری به زندگی نگاه کنم. یاد گرفته ام که از زندگی و انتخاب های جدید لذت ببرم. امروز به راحتی می خندم و در جستجوی راههای لذت بردن از زندگی هستم. هنوز گاهی وقتی از جلوی آن مغازه عبور می کنم برای آن دست تکان می دهم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan