به شرکت در جلسات ادامه دهید
«آمدهایم از پاک ماندن لذت ببریم و خواهان میزان بیشتری از چیزهای خوبی هستیم که انجمن NA برای ما در بر دارد.»
کتاب پایه
v
زمانی را به خاطر دارید که به معتادان در حال بهبودی در NA نگاه میکردید و تعجب میکردید که «اگر آنها مواد مصرف نمیکنند، پس در این دنیا چه تفریحی دارند؟» آیا معتقد بودید با قطع مصرف، تفریح به پایان میرسد؟ بسیاری از ما این چنین تصور میکردیم؛ مطمئن بودیم "زندگی خوب" را پشت سر میگذاریم. امروز، بسیاری از ما میتوانیم به این تصور اشتباه بخندیم، زیرا میدانیم زندگی ما در دوران بهبودی میتواند چقدر کامل باشد.
خیلی از چیزهایی که در دوران بهبودی بسیار از آن لذت میبریم، از طریق شرکت فعال در انجمن NA حاصل میشود. به تدریج روابط دوستی واقعی و دوستانی را پیدا میکنیم که فقط برای خودمان ما را درک میکنند و برای ما اهمیت قائل هستند. جایی را پیدا میکنیم که در آن میتوانیم برای دیگران مفید باشیم. جلسات بهبودی، فعالیتهای خدماتی و همایشهای انجمن برای پر کردن وقت و بهرهگیری از علایق ماست. انجمن میتواند مانند آینه، تصویر دقیقتری از آنچه هستیم به ما منعکس کند. به معلم، یاریرسان، دوست، عشق، توجه و حمایت دست مییابیم. تا وقتی شرکت در جلسات را ادامه میدهیم، انجمن همواره از چیزهای بیشتری برای عرضه به ما برخوردار است.
v
فقط برای امروز: میدانم "زندگی خوب" کجاست. شرکت در جلسات را ادامه میدهم.
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
رهایی فکر....
دخترم انتخاب کرده که فاصله اش را با من حفظ کند چون دائما فقط نگران او بودم.نگران بودم کجاست ؟چه کار می کند؟و چه چیزی استفاده می کند؟
واقعیت این بود که چون از او خشمگین بودم نسبت به او وسواس فکری داشتم.خشمم چیزی بود که از او پنهان می کردم وبه ترس ها و غم هایم رسیدگی نمی کردم.فقط می توانستم به یک چیز فکر کنم و آن این بود که دخترم چقدر ترسناک و ناسپاس است.نمی توانستم او را از ذهنم دور کنم .با نگرانی هایم فرسوده می شدم و در همان حال افکار منفی مرا از پای در آورده بود.
به آرامی افکار وسواس گونه و نفرت انگیزم که مرا کنترل و بیمار کرده بود را درک می کردم.به کمک گروه خانواده نارانان فهمیدم که فقط می توانم افکار خودم را تغییر دهم.بنا بر این یک روز تصمیم گرفتم متفاوت فکر کنم.لیستی از توانایی های دخترم تهیه کردم .هر وقت فکر منفی در باره او داشتم نگاهی به لیست توانایی هایش می کردم یکی را انتخاب کرده و مدت کوتاهی به آن فکر می کردم.برای مثال فکر می کردم او چقدر بی فکر است .اما لیستم به من می گفت او«معنوی»است.به این ترتیب تمرکزم را تغییر می دادم و در باره حالت مثبت معنوی او می اندیشیدم .
به تدریج با مرور زمان متوجه شدم که به ندرت به او فکر می کنم.وسواس فکری وافکار منفی من نسبت به او از بین رفته بود.برنامه نارانان به من این آگاهی را داد که در مقابل افکارم عاجز نیستم و حق انتخاب دارم .هم چنین به من دلگرمی و ابزاری دا. که بتوانم افکارم را به سمتی که می خواهم تغییر دهم.
تفکری برای امروز:
اگر من در باره رفتار دیگران وسواس دارم کافی است فقط نگرش و تمرکزم را تغییر دهم .می توانم روی توانایی های مفید و اررشمند معتاد تمرکز کنم.شاید یک بتوانم تمرکزم را روی خودم قرار دهم.
شهامت عوض شدن
قبل از اینکه روی قدمهای 12 گانه کار کنم آنرا چندین بار خوانده بودم . اما مهم این بود "که نتیجه این قدمها داشتن یک بیداری معنوی است ".....چه وعده ای] اگر روی قدمها کار میکردم این بیداری معنوی در من پیدا میشد . این امید وجود داشت . حتی برای من . اولین بار به خاطر این موضوع به الانان نیامدم . مثل بقیه آدمها تا بدانم چطور میتوانم یک الکلی را از نوشیدن الکل باز دارم . بعد ها فهمیدم در زندگیم مسیری گم شده بود که فقط یک قدرت برتر میتوانست آنرا بمن نشان دهد . کلمات قدمهای 12 گانه شهامت خارق العاده ای که احتیاج داشتم بمن بخشید تا از ابتدا, شروع کنم . به آرامی و گاهی دردناک ،راهم را از میان قدمها پیدا کردم . وقتش که رسید چیزی جالب اتفاق افتاد . وجودم با احساس وجود خداوند و عشق او بمن پرشده بود . من آنرا کاملا احساس میکردم ،می دانستم که هرگز دوباره مثل گذشته نخواهم ماند .
یاد آوری امروز
قدمها به من نقشه مسیری برای زندگی کردن را میدهد که مرا به سمت یک بیداری معنوی و چیزی فراتر از آن راهنمایی میکند . نمیتوانم به انتهای این جاده که گاهی میتواند سفر سختی باشد . بپرم . اما میتوانم یک قدم فراتر از قدم دیگر بردارم و جهت هایی را که بمن داده شدهدنبال کنم . چون میدانم کسانی که قبل از من این راه را رفته اند خیلی بیشتر از آنچه فکر می کرده اند نصیبشان شده است . ..."اولین بار که قدمهای 12 گانه را که در یک جلسه خوانده میشد شنیدم مبهوت شدم . احساس میکردم نفس نمی کشم ....فقط با تمام وجود گوش میکردم ....در اعماق وجودم می دانستم که به پناهگاهی رسیده ام ؟"
روز به روز
امروز تمام قدرتم از قدرت خداوندی نشأت میگیرد. با کسب این قدرت فقط جهت بهبودی و رهاییام کاری خواهم کرد، میخواهم ذهنم را از افکار پوچ و بیمارگونهی بیمعنی که ناشی از خرابی مغزم است، رها سازم. برای اینکار با دعای آرامش و شکرگزاری روزم را شروع میکنم. سعی میکنم موانعی که سد راه ارتباط من با خداوند است که میخواهم کمکم کند، بردارم و پیوندهایم را با او محکمتر کنم. میدانم قلبی که از خود خواهی و خودمحوری آکنده است. خداوند را سختتر از افراد دیگر پیدا میکند.آیا من از افکار اسارتباری مثل، من میدانم، من میتوانم و من میفهمم رها گشتهام؟ برای من آزادی و رهایی، خلاص شدن از دست دیو وابستگی و پیدا کردن حق انتخاب و تصمیمگیری است. آیا من توانایی پیدا کردهام، برای رهایی از دسیسههای وسوسههایم با دعا کردن برای دریافت کمک از نیرویبرترم تقاضای کمک کنم، من به لطف خداوند برای ایجاد روزی تازه تلاش خواهم کرد و سعی خواهم کرد که به خودم سخت نگیرم، چون بیمار هستم و به همان اندازه که میتوان از یک بیمار انتظار داشت به خودم فشار بیاورم، نه بیشتر.
خودت را به خدا بسپار و آسوده باش!
مراقبه روزانه
فقط آنان که نادیدنی را می بینند می توانند غیرممکن را ممکن سازند.
وقتی گرفتار احساسی می شوم که در گذشته مرا مجبور به مصرف نیکوتین می کرد، به یاد می آورم که اکنون حق انتخاب دارم. من حق انتخاب دارم که در دام محرک های خارجی و احساسات زیانبار گرفتار نشوم. وقتی در اینگونه دام ها گرفتار می شوم از خود می پرسم: چگونه می توان این وضع را تغییر داد؟ و بهترین راه را سپردن آن به نیروی برتر و انجام سهم خود می دانم. مهم نیست چه اتفاقاتی بیافتد، مهم نیست دیگران چه قضاوتی بکنند، هیچ کس نمی تواند برایم تعیین تکلیف کند یا احساسی را در من برانگیزد مگر خود اجازه دهم. هر روز شاهد کسانی هستم که به هر محرک خارجی واکنش نشان می دهند. آنان محرک ها را چون باری سنگین بر دوش می کشند تا جایی که پشت آنان را خم کند و دیگر نتوانند سنگینی آن را تحمل کنند و در اینجا راهی جز فرار یا بر زمین نهادن آن نیست.
برای امروز می توانم متفاوت زندگی کنم. به یاری نیروی برتر و انجمن زندگی آرام و خالی از احساس فرار را برمی گزینم.