Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

28اردیبهشت

دوستان و جبران خسارت—حفظ سادگی آن

«از چنین افرادی در صورت امکان مستقیماً جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که انجام این کار به آنها یا دیگران لطمه میزد.»

قدم نهم

v

در هر رابطهای همیشه به کارها همان طور که انتظار داریم، رسیدگی نمیکنیم. اما با انجام اشتباه، دوستیها نباید به پایان برسد؛ در عوض، میتوانیم جبران خسارت کنیم. اگر صادقانه مایل به پذیرفتن مسئولیتهای مرتبط با رابطه دوستی و جبران خسارات وارده باشیم، این دوستیها میتواند مستحکمتر و پربارتر از همیشه باشد. 

جبران خسارت ساده است. به سراغ فردی که به او صدمه زدهایم میرویم و میگوییم: «من اشتباه کردم.» گاهی اوقات به مورد اشتباه خود مستقیماً اشاره نمیکنیم و از اقرار نقش خود در امر مربوطه خودداری میکنیم. اما این کار مقصود قدم نهم را بیاثر میکند. برای جبران خسارت مؤثر، باید آن را ساده حفظ کنیم؛ نقش خود را اقرار میکنیم و تا همین حد کفایت میکنیم.

مواقعی هست که دوستان ما جبران خسارت را قبول نمیکنند. شاید آنها به زمان نیاز دارند تا آنچه رخ داده را حلاجی کنند. اگر این چنین باشد، باید به آنها این زمان را بدهیم. از این گذشته، این ما بودیم که اشتباه کردیم، نه آنها. ما سهم خود را انجام دادهایم؛ باقی آن از دست ما خارج است.

v

فقط برای امروز:  میخواهم دوست وظیفهشناسی باشم. در هنگام جبران خسارت سعی میکنم آن را ساده حفظ کنم.


مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

خارج از کنترل ....

به نارانان آمدم چون کسی را که دوست داشتم از کنترل خارج شده بود.زندگی من هم از کنترل خارج شده بود ولی نمی توانستم این را بپذیرم.از اینکه زندگی ام دوباره به حالت طبیعی برگردد نا امید بودم .با شرکت در جلسات نارانان فهمیدم که نمی توانم به عقب برگردم و فقط باید به جلو حرکت کنم.هدف اولیه ام این بود که معتاد پاک شود تا بقیه اعضای خانواده شاد شوند.داستانم را در جلسات مشارکت می کردم چون فکر می کردم اگر به اندازه کافی باز گو کنم راهی برای نجات او پیدا می کنم.امیدوار بودم کلید های جادویی پیدا کنم که این بیماری را دور کند.به حمایت نا سالم خود ادامه می دادم و مشغله فکریم این بود که می توانم این آشفتگی را سامان بدهم.
دیوانگی ناشی از این بیماری این است که فرد دائمااتفاقات غیر منطقی و غیر قابل قبول را نادیده می گیرد.فکر می کنیم چون منطقی نیست پس اتفاق نخواهد افتاد.من خودم را با هر چه که خانواده ام برایم به وجود می آورد مطابقت می دادم .آدم دیوانه ای بودم چون هیچ چیزم برای آنها اهمیت نداشت.احساس می کردم بیماری اعتیاد قلبم را پاره کرده و ناچار شدم باور کنم که می توانم بدون آنها زندگی کنم.
فهمیدم می توانم چیزهایی را با خانواده نارانان مشارکت کنم که نمی توانم به خودم اقرار کنم یا با خودم مشارکت کنم.در یافتم که تنها راه تغییر دادن فکرم این است که آن را با صدای بلند بیان کنم.باید یاد بگیرم معتاد را از اعتیادش جدا کنم.
باید با خودم صادق باشم و بپذیرم که نیاز به کمک دارم.در یافتم که نیروی برترم مرا وادار نمی کند به یک باره به تمام قسمت های برنامه عمل کنم.چیزهایی که یاد بگیرم ‌روز به روز به من داده می شود.می فهمم که اعتیاد چیز هایی را تغییر می دهد.بله ؛اما اکنون به خاطر برنامه نارانان زندگی ام مثل گذشته نخواهد شد و در مسیر سالم پیش خواهد رفت .یاد می گیرم فقط برای امروز زندگی کنم ٫از زندگی لذت ببرم و سپاسگزار باشم.

تفکری برای امروز:
با تمرکز بر روی خودم بهتر می توانم روی دیگران تمرکز کنم.از وقتی که توانستم احساساتم را بیان کنم به اینکه از آنها بترسم به گرمی آنها را پذیرفتم و توانستم یاد بگیرم و رشد کنم .اکنون می توانم یک دوست باشم و با گوشی شنواتجربه ٫نیرو و امیدم را با تازه واردی که در رنج وعذاب است در میان بگذارم و کمک کنم به موهبت آرامش دست یابد.همانطور که این موهبت به طور رایگان به من داده شد.


شهامت عوض شدن

 
لازم نیست که طرحی جامع برای پیشرفتم برنامه ریزی کنم . قدرت برترم این کار را قبلا انجام داده است . فقط لازم است برای میل به ادامه هدایتم ، متواضعانه از خداوند تقاضای راهنمایی و کمک کنم . من میدانم که تنها نیستم . میخواهم همه کمکی را که در طول مسیرم بدان احتیاج دارم ، دریافت نمایم . بعد از دعا برای پیشرفت ،با علم به اینکه با آرامش در مسیری درست به راهم ادامه خواهم داد ، میتوانم رها کنم و به خدا بسپارم . من میتوانم تصمیماتی بگیرم که به پیشرفتم سرعت ببخشند . میتوانم بیش از پیش به خوبی مراقبت کنم مثل : حضور در جلسات ، تماس بایک راهنما ، استراحت و ایجاد تمرکز ، تفکر ،ورزش ، مطالعات نشزیات الانان ، بازی ویا خوردن یک وعده غذای مناسب و ............با این اقدامات پی میبرم که وقتی سعی و کوششم را در کارها در اولویت قرار میدهم تا اینها هر آنچه را که من در توان دارم برایم انجام دهند ، میتوانم امیدوار باشم که روز به روز قویتر خواهم شد :

یاد آوری امروز

من نمیتوانم جریان بهبودیم را کنترل کنم . نمیتوانم خودم را مجبور کنم . تا سریع تر بیماریم را رها کنم همچنین نمیتوانم برای ایجاد آرامش هم سماجت کنم ولی میتوانم کارهایی انجام دهم تا به خودم این اطمینان را بدهم که در این مراحل یک شرکت کننده مشتاق هستم . همینطور دلایل زیادی نیز برای امیدوار بودن دارم . ......امروز کارهای خوشایندی برای خودم انجام خواهم داد که تا بحال به آنها نپرداخته بودم . " اگر با اطمینان و اعتماد به نفس در مسیر رویاهایت پیش روی وبرای بدست آوردن زندگی که در ذهن ات تصور کرده ای سعی و تلاش کنی مسلما به موفقیتهای غیر منتظره ای دست خواهی یافت .


روز به روز

 
امروز به‌خاطر می‌آورم که تحت‌شرایط بد و نداشتن تحمل جنبه‌ی مثبت، منفی، شادی‌ها، غم‌ها، در عالم بی‌تفاوتی و نوع شرایط دیگر احساسات خود را با روشن کردن سیگار و نوشیدنی الکل‌دار سعی در بهبود شرایط و تحمل آنها نشان می‌دادم. شاید به‌نظر بعضی‌ها، پُرکردن خلأ‌های درونی را با لیوانی مشروب یا سری تریاک و یا چند میلی تزریق و چاقیدن سیگاری در ابتدای کار توجیه‌پذیر بود، ولی وقتی وابستگی‌ها شدیدتر شد و زندگیمو به آشفتگی کشید و به خودم و دیگران آسیب رساندم. دیگر توجیه کردن اشتباه بود، چون معتاد شده بودم. آیا این اشتباه که من معتاد نمی‌شوم را به خودم قبولانده بودم؟ آیا اشتباه بزرگ‌تری که به من گفتند حالا که معتاد شده‌ای تو نمی‌توانی ترک کنی، را به یاد دارم؟ حالا چه اتفاقی افتاده است، که وابستگی‌های مرگبار دست از سرم برداشته و من احساس آرامش و آزادی می‌کنم؟ آیا این دلایل کافی برای حضور مستمر خداوند در کنارم و وجودم نیست؟ به خاطر رهایی از هوای‌نفس و آزادی و نجات از دست عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها خالق مهربانم را سپاس می‌گویم. من برای تمام تغییرات و رُشدم در برنامه شکرگزارم.
با آرامش، حضور خداوند را درک کن!


مراقبه روزانه

 

وقتی راه صحیح را انتخاب کنی به هدف خواهی رسید.

وقتی پانزده سال داشتم شروع به مصرف نیکوتین کردم. هیچ چیز برایم خوشایندتر از دیدن شیوه سیگار کشیدن هنر پیشه های مورد علاقه ام نبود. در توجیه سیگار کشیدن کار کشته بودم. پنجاه سال بعد هنوز مصرف می کردم. روش های مختلف مانند تغییر نوع مصرف، هیپنوتیزم، طب سوزنی، مراکز سم زدایی و هر روشی را که تصور کنید برای قطع مصرف امتحان کردم، اما هیچ یک کافی نبود. برای قطع مصرف منتظر چیزی جادویی بودم. از خودم عصبانی بودم اما هرگز امید به قطع مصرف را از دست ندادم.
یک روز اعلامیه اطلاع رسانی جلسه ای را دیدم. شماره تلفن اطلاع رسانی جلسه، زندگی ام را دگرگون ساخت. شروع به شرکت در جلسات نمودم و پس از یک سال موفق به قطع مصرف شدم. هرگز آن شب را از یاد نخواهم برد. شبی سرد زمستانی که آخرین سیگار را کشیدم و عاقبت موفق به قطع مصرف شدم. اکنون در آستانه ورود به سومین سال رهایی از نیکوتین هستم. کلمات قادر به بیان قدرشناسی من از انجمن، بابت رهایی از اعتیاد نیکوتین نیستند.

برای امروز، شادمانم و از زندگی با تمام وجود لذت می برم.

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan