رهایی از انزوا
«خود را مشغول انجام دادن و لذت بردن از کارهایی مییابیم که هرگز تصور نمیکردیم انجام دهیم.»
کتاب پایه
v
اعتیاد فعال به دلایل بسیاری ما را منزوی نگاه داشت. در ابتدا، از خانواده و دوستان دوری کردیم تا متوجه مصرف ما نشوند. برخی از ما از همه افراد غیر معتاد به دلیل ترس از واکنش شدید اخلاقی و پیامدهای قانونی دوری کردیم. افرادی را که به همراه خانواده تفریحات "عادی" داشتند، تحقیر کردیم؛ آنها را افرادی "نچسب" خواندیم و معتقد بودیم هرگز نمیتوانیم از خوشیهای ساده زندگی لذت ببریم. سرانجام حتی از سایر معتادان هم دوری کردیم، چون نمیخواستیم مواد مخدر خود را تقسیم کنیم. زندگی ما محدودتر شد و دغدغههای ما به حفظ روزانه بیماری خود محدود شد.
امروز، زندگی ما خیلی پربارتر است. از انجام فعالیت با سایرمعتادان در حال بهبودی لذت میبریم. برای خانوادههای خود وقت صرف میکنیم. سرگرمیهای بسیار زیادی پیدا کردهایم که به ما لذت میدهند. چقدر با گذشته فرق میکند! میتوانیم مانند افراد "عادی" که زمانی آنها را سرزنش میکردیم زندگی پرثمری داشته باشیم. لذت بردن که یکی از هدایای بهبودی است، به زندگی ما بازگشته است.
v
فقط برای امروز: میتوانم از روال ساده زندگی روزمره لذت ببرم.
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
سپاسگزاری...
قبل از اینکه در برنامه بهبودی قرار بگیرم روزهایی داشتم که احساس بدبختی می کردم چرا که کارها طبق خواست و نقش های من پیش نمی رفت.در برنامه نارانان یاد گرفتم ابزارهایی دارم که من کمک می کند تا از عهده نا امیدی های زندگی ام بر آیم.هنوز هم بعضی از روزها وقتی حوادث و روزگار مطابق میل من پیش نمی رود نا امید و غمگین می شوم اما یاد گرفته ام که زندگی نه به طور مطلق خوب و نه به طور مطلق بد است.حتی زمانی که فکر می کنم روزگار بدی است می توانم تصمیم بگیرم که به کمک نیروی برترم از خودم مراقبت کنم و این کار را با تمرکز روی نقاط مثبت و سپاسگزاری انجام دهم.
به تازگی با از دست دادن یکی از عزیزانم مواجه شدم .خشمگین ٫آزرده و پر از رنجش بودم .فکر می کردم چون روی یک برنامه خوب کار می کنم و از نیروی برترم راهنمایی می خواهم پس باید فقط اتفاق های خوب بیفتدو من شاد باشم .وقتی احساساتم را در جلسه نارانان مشارکت کردم گروه به من یاد آوری کرد که شاید قدم ها و اصول برنامه را استفاده نکرده و به کار نمی برم تا در فقدان کمکم کند.یکی از اعضاپیشنهاد کرد که ابزار سپاسگزاری را به کار ببرم.وقتی فعالانه سپاسگزاری کردم توانستم دیدگاه خود را به حوادث تغییر دهم.این انتخاب من است که آیا می خواهم قربانی اوضاع و شرایط باشم و این کار را با وسواس روی چیزهایی که مطابق میل من نیست انجام بدهم یا اینکه روی چیزهای خوبی که در زندگی من اتفاق می افتدتمرکز کرده و برای داشته هایم سپاسگزار باشم.
تفکری برای امروز:
وقتی به کلمه سپاسگزاری فکر می کنم معنای نگرش را درک می کنم وقتی شرایط سخت است می توانم چیزهای خوب را هم ببینم٫بپذیرم و سپاسگزار باشم.می توانم تمرکزو تفکرم را تغییر دا ده وآن را به یک دیدگاه خوب گسترش دهم که این خودش یک قدم در مسیر درست است.
شهامت عوض شدن
گاهی اوقات آگاهی ، تماما آن چیزی نیست که تعریف میکنند .طبیعتا نگریستن به تجربیات گذشته برای دستیابی به اطلاعات در مورد خودمان و روابطمان میتواند مفید و کمک کننده باشد اما انتظار کشیدن برای شناخت و آگاهی میتواند بهانه ای برای دوری جستن از عمل کردن باشد . بطور مثال ،تعدادی از ما در دام فرسودن خودمان می افتیم برای اینکه میخواهیم الکلی را تجزیه و تحلیل کنیم . ما نمیخواهیم واقعیت اوضاع و احوال خودمان را قبول کنیم زیرا هنوز دلیل و علت آنرا کشف نکرده ایم . حقیقت این است که الکلیسم یک بیماری غیر معقول است . ممکن است ما هرگز بطور کامل آنرا درک نکنیم . با وجود این ما در قبال خودمان وظیفه ای داریم تا واقعیتی را که در آن زندگی میکنیم و مطابق آن عمل میکنیم بپذیریم . دیگران نمیخواهند به ماهیت معنوی برنامه الانان توجه کنند که این ماهیت معنوی انتظار برای یک فهم روشن و آسان از یک قدرت برتر میباشد اغلب ما هرگز به آن روشنی کامل دست نخواهیم یافت . اما برای گسترش روابط ارزشمند با یک قدرت برتر از خودمان موفق میشویم .
یاد آوری امروز
اطلاعات میتوانند ، فوق العاده باشند آموزنده باشند اما مسلماً جواب هر مشکلی نمی باشند . من امروز در قبال انگیزه هایم رو راست و صادق خواهم بود .........
"اگر تو درک کنی ، همه چیز همانطورند که هستند ، اگر هم درک نکنی ، بازهم همه چیز همانطورند که هستند ."
روز به روز
با گشودن دریچهی دل، حقایق بیشتری برایم نمایان میشوند. همزمان با بهدست آوردن آزادی فردی از دست عادتهای ناسالم و وابستگی و هموابستگیها، قدرت ادارهی یک زندگی آرام و لذتبخش را کسب کردهام. اکنون در اثر کسب آرامش مقداری قدرت تفکر پیدا کرده و کمتر در تخیل و توهم هستم. موفق شدهام چیزهایی که تاکنون برایم غیرقابل فهم و درک بوده است را بهتر درک کنم. امروز میدانم دشمنی زیرک در وجودم مخفی شده است، که به اشکال گوناگون مانند: ترس، رنجش، کینه، انتقام، عیبجویی، بدگمانی، بلاتکلیفی و....ظاهر میشود و مرا دچار دردسر میکند. آیا امروز میدانم که دوستداشتنی هستم؟ آیا به اطراف خود نگاه میکنم که با احساس شیرین آزادی و رهایی همه چیز را دوست داشته باشم؟ آیا فهمیدهام بیماری من توانایی دارد مانند یک هنرپیشه هر از گاهی مرا در نقشی و به چهرههای مختلف وادار به بازی کند؟ امروز آمادهام که خداوند مرا در دنیای زیبای دوست داشتنها قرار دهد. امروز خودم را، خداوند را و همه را دوستدارم. از آنجایی که کمتر تحت اسارت هواینفسم هستم و قدرت تصمیمگیری و حق انتخاب پیدا کردهام. احساس شیرینی دارم و برای هر لحظه و هرروزم شاکر خداوند هستم.
جملهی دوستتدارم را فراموش نکن!
مراقبه روزانه
برای تبدیل شدن به آن که می خواهی باشی هیچ وقت دیر نیست.
یکی از چیزهایی که در جلسات توجهم را جلب کرد سرفه اعضاء بود! همه ما سرفه فرد سیگاری را می شناسیم. سرفه تلاش نومیدانه ریه ها برای بیرون راندن سم حاصل از مصرف نیکوتین است. وقتی در یک همایش سالیانه نیکوتینی های گمنام شرکت کردم هیچ صدای سرفه ای نشنیدم. بسیاری از اعضایی که در آن همایش شرکت داشتند سال ها از قطع مصرف شان گذشته بود.این اعضاء به عنوان جاذبه هایی برای مداومت در پیمودن مسیر بهبودی، برای هر یک از ما یک هدیه الهی هستند.
برای امروز از خداوند بابت داشتن ریه های سالم سپاسگزارم.