Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

8خرداد

 از من مراقبت کن

«باور داریم نیروی برتر ما از ما مراقبت خواهد کرد.»

کتاب پایه

v

همه ما اوقاتی را سپری میکنیم که به نظر میرسد زندگی ما در حال از هم پاشیدن است. روزها یا حتی هفتههایی هست که به نظر میرسد هر چیزی که میتواند پایان بدی داشته باشد، به بدی میانجامد. آن چیز چه از دست دادن شغل، مرگ یک عزیز یا پایان رابطهای باشد، در هر حال تردید داریم از تغییراتی که در زندگی ما رخ میدهد، در امان باشیم. 

در خلال زمانی که صدای متلاشی شدن دنیا را در اطراف خود میشنویم، به بالاترین مرتبه ایمان به نیرویی برتر و مهربان دست پیدا میکنیم. هیچ انسانی نمیتواند درد ما را تسکین دهد. میدانیم فقط مراقبت خداوند میتواند آرامشی را که میخواهیم، فراهم کند. احساس آشفتگی میکنیم، اما ادامه میدهیم و میدانیم زندگی ما سامان خواهد یافت.      

وقتی در بهبودی پیشرفت میکنیم و ایمان ما به نیروی برتر افزایش مییابد، با وجود اینکه ممکن است در رنج باشیم، مطمئن هستیم که با احساسی حاکی از امید با دوران سخت روبرو میشویم. نباید نومید باشیم، چراکه میدانیم وقتی نمیتوانیم به تنهایی حرکت کنیم، مراقبت نیروی برتر به ما کمک خواهد کرد.

v

فقط برای امروز:  در دوران سختی، به مراقبت خداوند اتکا میکنم و میدانم که نیروی برتر همواره به داد من خواهد رسید.


مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


دلسوزی به حال خود

دلسوزی به حال خود اینطور تعریف میشود:"اعتقاد افراطی که زندگیتان سخت تر وغمگین تر از همه افراد دیگر است."اوایل خیلی از جلسات نارانان را برای غلبه بر دلسوزی به حال خود گذراندم. من با یک معتاد ازدواج کردم. در ذهنم زندگیم سخت تر از همه بودو بیچاره بودم. معتاد پولمان را صرف مواد مخدر میکرد وحتی دستگیر شد. من با مشکلات بزرگی زندگی میکردم وهیچ را حلی نداشتم. احساس صدمه خوردن وخشمگین بودن داشتم.
در یک جلسه شنیدم که یک عضوی مشارکت میکرد از اینکه با یک معتاد ازدواج کرده سپاسگزار است. از مشارکت قبلی میدانستم که زندگیش راحت نیست وشرایطش با شرایط من فرق زیادی ندارد. بنابراین فکر میکردم باید منظور او را بد فهمیده باشم. او توضیح داد اگر با یک معتاد زندگی نمیکرد هرگز فکر نمیکرد به نارانان بیاید. بدون دوازده قدم هنوز هم به همان روش فکر میکرد. هیچکس پیشنهاد نکرد که او نیاز به حل هر مشکلی دارد. یاد نمیگرفت چیزهایی را که نمیتواند به نیروی برترش بسپارد تا آنها را مدیریت کند. سپاسگزاری را یاد نمیگرفت. اینکار به او کمک کرد تا دیدگاهش راتغییر دهد. با سپاسگذاری میتواند چیزهای خوب را در زندگیش جستجو کند و تمرکزش را از روی چیزهای بد بردارد.فهمید که میتواند خودش را دوست داشته باشد وحتی اگر زندگی کاملی ندارد شاد زندگی کند.
 من دچار سوءتفاهم نشده بودن بلکه گرفتار دلسوزی به حال خود بودم و این افراط بود. اکنون وقت تغییر دادن نگرشم به سپاسگزاری بود.
تفکری برای امروز :  اگر خودم را به طور واضح وصادقانه در ارتباط وشرایط فعلی ام ببینم، میفهمم که هنوز هم میتوانم خوشحال وسپاسگزار باشم ومجبور نیستم قربانی دلسوزی به حال خود باشم.


شهامت عوض شدن

 


بخشی از بهبودیم صرف وارونه کردن طرز فکرهای گذشته ام شده است . برایم عادت شده بود که از احساسات و موقعیتهای دردناک اجتناب ورزم ، تا خودم را از ریسک کردن دور نگه دارم و در امان باشم . اما زندگی یعنی ریسک کردن های پی در پی و بعضی دردها که اجتناب نا پذیرند . الانان به من کمک میکند تا آنچه را که هست بپذیرم . به جای فرار ،یاد میگیرم که به ریشه پریشانی ها و خستگی هایم نگاه کنم در نتیجه می بینم که درد سریعتر می گذرد و آنچه عایدم میشود رهایی از ترس است . الانان به من ابزارهایی مثل ترازنامه قدم چهارم را میدهد که با آن میتوانم نگاهی صادقانه به خودم و موقعیتم بیندازم یک راهنمای دلسوز و حامی ، قدرت مافوقم ، دعای آرامش و بسیاری از جلسات الانان به من کمک میکند تا شهامت روبرو شدن با ترس ، درد و ریسک کردن را پیدا کنم . وقتی از ریسک کردن فرار میکردم ، ترس همیشه با من بود ، درست روی شانه هایم . حالا با آن دست و پنچه نرم میکنم و اغلب بدون صدمه خوردن آنرا مغلوب میکنم . حالا دیگر مجبور نیستم دائما مواظب خطرهای احتمالی باشم به جای آن میتوانم خود را سرگرم زندگی کردن کنم .


یاد آوری امروز

.اتفاقات خارق العاده ای که امروز میتواند اتفاق بیفتد همانند هیجانات سهیم در زندگیم ، خوشامد میگویم . " اجتناب از خطر در مدت طولامی مطمئن تر از مواجه شدن فوری با آن نیست ، زندگی بایک ماجرای جسورانه است یا هیچ چیز نیست "


روز به روز

 
امروز وقتی به ترس‌هایم نگاه می‌کنم، می‌بینم ترس از آینده‌ی تیره و تاریک بزرگترین ترس من بوده است. تصور این که خداوند به فکر من نیست و یا او در روشنایی روز قرار دارد و شیاطین و ارواح خبیثه و دیوها مزاحم من هستند که در تاریکی و تیرگی مغز بیمارم زندگی می‌کنند، زندگیم را مختل کرده بود. برای پنهان کردن این ترس مجبور به خوردن حق دیگران، کلاه کلاه کردن و نقش بازی کردن، از همان عادت‌های دوران کودکی بود که در ابتدا مرا از تاریکی ترسانندند و من هم برای نشان‌دادن شهامت خودم دست به هر واکنشی می‌زدم، مثل رفتن به تاریکی و سوت زدن، یا مختل کردن فعالیت‌های شبانه. سر زیر لحاف پنهان کردن، آرام نفس کشیدن زیر لحاف، مشکلاتی مثل بی‌خوابی و ترس از مردن والدین توسط موجودات خبیث موجود در تاریکی‌ها و .... این عادت‌ها با بزرگتر شدنم، تبدیل به ترس‌های اساسی مانند ترس از آینده و مردن و بیماری خودم و والدین و فرزندانم شد، این همان بیماری بی‌خدایی است که خودم را دم دست شیطان دادم. آیا اکنون متوجه شده‌ام که خداوند شب و روز را خلق کرده است؟ آیا متوجه هستم که گذشته تمام شد و آینده هم دست خداست. آیا هنوز اسیر ترس از آینده دارم؟
خداوند در همه حال و در همه جا حضور دارد!


مراقبه روزانه

 

 

اعضای یک تیم در مسئولیت شریک و غم و شادی را با یکدیگر تقسیم می کنند.

وقتی قطع مصرف نیکوتین از مرز یازده ماه گذشت برای تولد یک سالگی لحظه شماری می کردم. به تداوم مسیر ادامه دادم. از خداوند درخواست کمک می کردم، با اعضاء مشارکت می کردم، در جلسات شرکت و شب ها با خدا راز و نیاز و از او به خاطر یک روز پاک دیگر سپاسگذاری می کردم. یک شب خواب عجیبی دیدم. در خواب شخصی مقداری پول داد تا چیزی بخرم. به فروشگاهی رفتم و یک پاکت سیگار خریدم. بی هیچ مقاومتی به سوی یار قدیمی نیکوتین شتافته بودم. به ناگهان متوجه شدم چه کار کرده ام. سیگار نکشیدم، امّا متوجه شدم چگونه ممکن است با یک غفلت ساده به راحتی باز در چنگال نیکوتین گرفتار شوم. آن رؤیا باعث شد به یاد بیاورم چگونه این اتفاق برای عده ای از ما در بیداری افتاده است. عده ای از ما بدون کوچکترین تعقلی و یا با این فکر که فقط همین یک بار است براحتی در دام لغزش افتاده اند. باید همیشه این را به یاد داشته باشم که مهم نیست امروز چقدر وقت آزاد دارم، بلکه مهم است بدانم چقدر آزادم.

برای امروز از خدا می خواهم مرا راهنمایی و برای یک روز دیگر پاک نگه دارد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan