Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

12خرداد

 12 خرداد                                  مریض وخسته

«راه حل آسانی را میخواستیم.... وقتی واقعاً کمک میخواستیم، فقط به دنبال رهایی از درد بودیم.»

کتاب پایه

v

یک جای کار میلنگد. در واقع چیزی برای مدت زیادی اشتباه بوده و باعث رنج و پیچیدگی زندگی ما شده است. مسئله این است که در هر برهه زمانی، تحمل درد ناشی از نواقص، از تسلیم شدن در برابر آشفتگی کامل ناشی از تغییر شیوه زندگی، همواره آسانتر به نظر میرسد. شاید رهایی از درد را آرزو کنیم، اما به ندرت به انجام کاری که برای زدودن منبع رنج از زندگی خود لازم است، تمایل داریم.   

اکثر ما تا وقتی "مریض و خسته از خستگی و مریضی" نشدیم، به دنبال بهبودی از اعتیاد نبودیم. همین موضوع درباره نواقص شخصیتی که در زندگی به همراه داشتهایم نیز صادق است. اکثر ما تنها وقتی نمیتوانیم کمبودهای خود را لحظهای بیشتر تحمل کنیم و تنها وقتی میدانیم درد ناشی از تغییر نمیتواند به اندازه دردی که امروز داریم، وخیم باشد، به امتحان چیزی جدید تمایل پیدا میکنیم.  

جای شکرش باقی است که صرف نظر از اینکه از چه چیزی مریض و خسته هستیم، قدمها همیشه وجود دارد. طعنهآمیز است که به محض اینکه تصمیم به شروع فرآیند کارکرد قدمهای دوازدهگانه می‌گیریم، به بیاساس بودن ترس خود از تغییر پی میبریم. قدمها برنامهای تدریجی و قدم به قدم را برای تغییر ارائه میدهند. هیچ قدمی آنقدر وحشتناک نیست که نتوانیم آن را کار کنیم. وقتی قدمها را در زندگی خود به کار میگیریم، تغییری را تجربه میکنیم که ما را آزاد میسازد.  

v

فقط برای امروز:  مهم نیست چه چیزی مرا از زندگی پرمشغله و شاد باز میدارد، در هر حال میدانم که این برنامه میتواند قدم به قدم به تغییر من کمک کند.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


12 خرداد
بیماری من - بیداری
من نمیدانستم که یک وابسته متقابل بودم. پسرهایم را به یک کنسرت بردم و یک کتاب درباره وابستگی متقابل با خودم آورده بودم. یک نوشیدنی خریدم که آرام بگیرم و گوشه ای بنشینم تا آن را بخوانم. وقتی میخواندم متوجه شدم که من بسیاری از ویژگیهای وابسته متقابل را دارم. در جلسات نارانان شرکت کرده بودم وتعجب میکردم که چرا بعد از بیرو رفتن معتاد از زندگیم، بهتر نشده ام. فکر کردم من که قدم ها را کار میکنم اما هنوز اضطراب، عدم سلامت عقل وکارهای دیوانه وار خیلی زیادی در زندگیم دارم. به خودم یادآوری کردم مانند آن سگی که با چرخیدن های دیوانه وار دمش را تعقیب میکند، من هم در تعقیب چیزی بودم که هرگز به آن نمی رسیدم. تمام تمرکزم روی دم بود! ووقتی از دنبال کردنش دست برداشتم، از فرط خستگی توان انجام کار دیگری را نداشتم. انرژی فکری وجسمی ام در گذشته صرف شده بود. من نمی دانستم 《دنبال چه بودم.》حس میکردم انگار تمام مدت یک نفر روی قفسه سینه ام نشسته. خیلی جریحه دار شده بودم. تسکین را در نوشیدن الکل میدیدم تا بخوابم یا قرص خوا آور میخوردم.
نوشیدن الکل وقرص یک عادت شده بود وهر روز میل به خوردنشان داشتم. اوایل فقط در عروسیها مینوشیدم و اگر عروسی نبود هیچوقت نمیخوردم.
گاهی سالها بین نوشیدنم فاصله می افتاد اما تقریبا هر شب مینوشم.
ناگهان این فکر مانند یک آوار روی سرم خراب شد:من نیاز داشتم از کسی یا چیزی مراقبت کنم. هیچ سرنخی برای اینکه چطور بدون نیازمند بودن زندگی کنم، نداشتم. لازم بود که نیازمند باشم! لازم که از کسی مواظبت کنم نه فقط از خودم. من مراقب خودم نبودم. بی پول بدون انسولین بودم وسلامتیم به خطر افتاده بود. اکنون می بینم که این نمونه تفکر یک وابسته متقابل است. وقتی فهمیدم نیازم به مراقبت کردن از دیگران، باعث عدم سلامت عقل من شده، مثل این بود که ابهام برطرف شد. دیگر سنگینی دنیا روی دوشم نبود...این حس خیلی خوبی بود! احساس فوق العاده ای دارم!
تفکری برای امروز :  امروز از نیروی برترم سپاسگذارم. به کمک برنامه نارانان یاد گرفته ام، از تنها کسی که باید مراقبت کنم خودم هستم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

دوازدهم خرداد

در یک روز زیبا ، مردی زیر یک درخت نشسته بود و توجهی نداشت به اینکه درخت پر از گبوتر است . بعد از گذشت مدت کوتاهی ، کبوتر ها کاری را که نباید ، انجام دادند . مرد در حالیکه با عضبانیت خود را کنار می کشید ، برسر کبوتر ها فریاد زد از کبوترها و همینطور آن مواد آزار دهنده رنجیده بود اما بعد از مدتی فهمید که کبوترها فقط کاری را انجام دادند که همه کبوتر ها انجام میدهند . آنها این کار را کردند نه بخاطر اینکه او آنجا نشسته بود ، بلکه بخاطر اینکه کبوتر بودند . مرد یاد گرفت که قبل از اینکه زیر سایه درخت بنشیند درخت را بازرسی کند . الکلیها کسانی هستند که مینوشند آنها بخاطر من یا شما الکل نمی نوشند بلکه مینوشند چون الکلی هستند . مهم نیست که من چکار میکنم در هر صورت این واقعیت را با داد زدن ، خواهش کردن ، آشفته کردن، پنهان کردن ، پول یا بطری ها یا کلید ها ، دروغ گفتن ، تهدید کردن و یا نطق کردن تغییر نمی دهم . من باعث بیماری الکلیسم نشدم . نمیتوانم آنرا کنترل کنم . نمیتوانم آنرا درمان کنم . میتوانم به مبارزه و باختن ادامه دهم . یا میتوانم بپذیرم که قدرتی روی الکل و الکلیسم ندارم و اجازه دهم که الانان به من کمک کند و انرژی را که برای جنگیدن ،، با این بیماری صرف کرده ام به سمت بهبودیم از عواقب آن هدایت کند .
....
یادآوری امروز

آسان نیست ببینم کسی که دوستش دارم ، به مشروب خوردن ادامه میدهد ، اما هیچ کاری نمی توانم انجام دهم تا مانع آنها شوم .اگر می بینم که چطور زندگیم از کنترل خارج شده است می توانم اعتراف کنم که در مقابل این بیماری عاجز هستم هستم . سپس واقعا می توانم زندگیم را بهتر بسازم . " یک تغییر که در ما بوجود می آید . بطور منطقی ، عاملی است که به جهت مثبت به تمام خانواده کمک خواهد کرد .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

12 خرداد
من امروز سعی می‌کنم فقط برای امروز زندگیم را طبق اصول برنامه اداره کنم. من برای اینکار توانایی دارم. آیا می‌دانم ترس از فردای مبهم توانایی دارد، انرژی امروزم را کاملاً تلف کند؟ آیا وقتی که من انرژیم را بر روی فعالیت‌های امروزم متمرکز می‌کنم، با کمک راهنما و خداوند مهربان قادر به این‌کار هستم. آیا انرژیم را برای ترس‌های آینده، مثل نکند کارم را از دست بدهم؟ نکند یکی از نزدیکان بلایی سرش بیاید؟ با بی‌پولی چه کنم؟ تلف می‌کنم. در پس تمام این ترس‌ها یک مشکل اساسی دیده می‌شود. خلأ معنوی و نبود خداوند در زندگی و ضعف ایمان. پس چه باید بکنم؟ آیا اجازه دارم قضاوت و پیش داوری کنم؟ آیا بهتر نیست برخلاف گذشته که همه‌ی مشکلات را پشت‌سر و گردن دیگری می‌انداختم، در همین امروز مورد بررسی قرار دهم؟ آیا متوجه هستم که بعضی مشکلات قابل حل نیستند ولی می‌توان آن را با دیگران مورد بررسی قرار دهم؟ آیا می‌توانم با محکم کردن پیوندهایم با خداوند مانع پیشرفت ترس از آینده شوم؟ امروز می‌دانم که ترس به دست آوردن و از دست دادن سد راه رسیدن من به خداوند است. اگر فقط امروزم را به‌خوبی آغاز کنم، مطمئناً آینده‌ی خوبی هم خواهم داشت.
بهبودی یک روند روزانه است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

دوازدهم خرداد:   به دنبال حقیقت نمی گردم. فقط باورهای زندگی بخش را جایگزین باورهای غلط می کنم.

   یکی از بهترین دستاوردهای بهبودی برای من رسیدن به ارتباطی آگاهانه با خداوند بود تا به درکی از او برسم. در دوران مصرف برای رسیدن به خدا تقلا می کردم. در انزوا و بی هیچ ارتباط روحانی در زندگی دست و پا می زدم. اعضای انجمن به من آموختند تا ارتباط آگاهانه با خداوند را ارتقاء بخشم. در قدم های دوازده گانه آموختم فقط برای آگاهی از خواست خدا و قدرت به انجام رساندن آن دعا کنم. خواست و اراده خداوند برای من مصرف نیکوتین نیست بلکه رساندن پیام به معتادیست که هنوز در عذاب است. من بر این باورم که خداوند یار و همراهم در زندگیست. شاید مهم نباشد که بدانم خدا کیست یا چیست! اما بسیار مهم است که به این نیرو اعتماد و ارتباطی عمیق با او برقرار کنم.

برای امروز دعا می کنم و ایمان دارم خواست خدا برای من شاد و مسرور بودن است.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan