Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

22خرداد

 22 خرداد                               چشمانداز امید

«بله، ما چشمانداز امید هستیم...»

کتاب پایه

v

وقتی به آخر خط رسیدیم، بسیاری از ما همه امید خود به زندگی بدون مصرف مواد را از دست داده بودیم. معتقد بودیم مرگ در اثر اعتیاد سرنوشت ما را رقم زده است. اما ورود به اولین جلسه خود و مشاهده اتاقی پر از معتادانی که در پاکی به سر میبردند، چقدر امیدوارکننده بود! یک معتاد پاک واقعاً چشمانداز امید است.

امروز، همین امید را به دیگران میدهیم. تازهواردها برق شادی را در چشمان ما میبینند، متوجه نحوه مراقبت ما از خود میشوند، به صحبتهای ما در جلسات گوش میدهند و اغلب چیزی را میخواهند که ما بدان دست یافتهایم. آنها ما را باور میکنند تا اینکه یاد بگیرند خود را باور کنند. 

تازهواردها صدای پیام امید ما را میشنوند. آنها تمایل دارند با "دیده خوشبینی" به ما بنگرند. همیشه درگیری ما با نقص شخصیتی یا مشکلات ما در بهبود بخشیدن به ارتباط آگاهانه خود با نیرویی برتر را درک نمیکنند. زمان زیادی طول میکشد تا بفهمند "افراد با تجربهای" که سه یا شش و یا ده سال پاکی را سپری کردهاند، اکثر اوقات اصول را به شخصیتها ترجیح میدهند یا از دیگر نواقص شخصیتی خفیفتر رنج میبرند.  

بله، تازهوارد گاهی اوقات ما را به عنوان الگو به حساب میآورد. با این حال، اقرار آشکارانه ماهیت کشمکشهای ما در بهبودی مفید است، چراکه در مواقعی تازهوارد نیز مشغول گذراندن همان آزمایشهاست. در نتیجه، این تازهوارد به خاطر میسپارد که دیگران آن مشکل را پشت سر گذاشته و پاک ماندهاند. 

v

فقط برای امروز:  به خاطر میسپارم که من برای همه کسانی که راه مرا دنبال میکنند، یک راهنما و چشمانداز امید هستم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

22 خرداد
امروز یک روز تازه است!
من تماشاچی میدان زندگی بودم. هرگز یک شرکت کننده فعال در نمایش لذت بخش زندگی نبودم. همیشه در ترس از دست دادن معتاد،بخاطر بیماری اعتیاد زندگی کردم. دیدن خود تخریبی معتاد مرا رنجانده بود و لذتی راکه باید از زندگی میبردم، از دست دادم. زندگیم را مانند یک کابوس مداوم میدیدم. سپس به کمک نیروی برترم نارانان را پیدا کردم. بعد از اولین جلسه احساس بهتری داشتم. خیلی از چیزهایی را که گفته می شد درک نمیکردم اما توانستم افرادی را که همدرد من بودند ببینم. آنها اعتیاد را تجربه کرده بودند، مشکل مرا درک میکردند وهنوز خوشحال به نظر می رسیدند.
به حضور در جلسات ادامه دادم وبه مرور شروع به درک برنامه کردم. توانستم قسمتهایی را که خارج از کنترل من است و نقشی را که در چرخه اعتیاد بازی میکردم، ببینم. من مسئول بیماری اعتیاد نیستم، حتی اگر همسرم، دوست یا فرزند من است که رنج میکشد. اکنون میدانم که "من باعثش نیستم، نمیتوانم کنترلش کنم و نمی توانم درمانش کنم" همچنین می دانم که نباید از معتاد حمایت ناسالم کنم یا عزیزان معتادم را از پیامدهای مصرف شان محافظت کنم. با وجود کاری که معتاد انتخاب میکند تا انجام دهد، من میتوانم التیام پیدا کنم وبهبود یابم. میتوانم برای عزیزان معتادم آرزوی سلامتی، خوشحالی،آرامش وآسایش داشته باشم اما آنها می بایست انتخاب کنند که چطور در نمایش زندگی شرکت کنند.
امروز یک روز تازه است چون نارانان را پیدا کردم. در این برنامه راهی برای برگرداندن تمرکز از روی معتاد به خودم را یافتم.تصمیم گرفته ام که تماشاچی نباشم و در ساختن یک زندگی لذت بخش سهیم باشم.
تفکری برای امروز :  تصمیم میگیرم که در زندگیم، عشق، خنده، آرامش، آسایش وشادی داشته باشم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

بیست و دوم خرداد
هنگام باور کردن اینکه الکلیسم یک بیماری است ، اوقات سختی داشتم . من متقائد شدم که اگر خود الکلی بخواهد ، میتواند نوشیدنش را متوقف کند . بعد از همه اینها ، سیگار راترک کردم . آیا این همان چیز نبود ؟ روزی یکی از اعضاء الانان بیماری الکلیسم را به بیماری الزایمر تشبیه کرد . ما می بینیم افرادی را که دوستشان داریم ، بدون آگاه بودن از آنچه اتقاق می افتد ، یا اینکه قادر به توقف آن باشند ، گمراه میشوند در محیط بیرون کاملا طبیعی به نظر می آیند ، اما بیماری رو به گسترش است و بیشتر و بیشتر نامعقول میشوند و مشکل همچنان تداوم دارد . وقتی لحظاتی هوشیارهستند ، بنظر میرسد که دوباره خودشان هستند ، اما این لحظات می گذرد و نا امید میشویم . فهمیدیم که مدتها از دست افرادی که مورد علاقه مان بودند رنج بردیم ...من همیشه از دوستم سپاسگزارم چون او با توضیحاتش به من کمک کرده تا واقعیت شرایط زندگیم را بپذیرم . زمانی ، فهمیدم که جدا شدن من ، از بیماری به مراتب آسانتر از جدا شدن از فرد (الکلی) می باشد .

یاد آوری امروز

وقتی پذیرفتم الکلیسم یک بیماری است ، مجبور شدم با این حقیقت روبرو شوم که در برابر آن عاجزم . پس فقط با تمرکز بر روی رشد معنوی ام میتوانم آزادی ام را بدست آورم . اعضاء خانواده حق حکومت کردن ندارند ، " اگر مرا دوست داری نباید الکل مصرف کنی ، مانند گفتن " اگر مرا دوست داشتی مرض سل نمی گرفتی "( مریضی یک حالت است نه یک عمل)


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

22 خرداد
دوران دردناک کودکی با عادت‌های ناسالم و اکنون با وابستگی و هم‌وابستگی، از زندگی من تصویری غرق در ترس و وحشت و درونم را پر از نگرانی و استرس کرده بود. معمولاً روزهایم را در عالم دردناک غم و حسرت و حسادت می‌گذراندم و شب‌هایم را در سکوت تنهایی، مثل حیوان ناراضی، غرش می‌کردم و دندان‌هایم را روی هم می‌فشردم، در فکر انتقام از دیگران تمام ذهنیت مرا انباشته بود. فرقی ندارد که من به‌عنوان معتاد باشم و شما به عنوان یک وابسته به شغل و یا نام و ارزش‌های مادی، یا یک هم‌وابسته‌ی متقابل، در هر حال ما در عالم بی‌ارزشی حتی به خاطر یک سلام مثل یک گدا منتظر کسی هستیم. آن احساس پنهانی که وجودمان را می‌سوزاند، وابستگی به تأیید و توجه است. اکنون چه شده است که آن تشنگی و نیاز مهم و مرگبارمان یک‌باره فروکش کرده و نیازی به مصرف چیزی و یا تأیید و توجه کردن کسی نداریم؟ آیا به خاطر دست‌یابی به زندگی جدیدم خدا را سپاسگزار هستم؟ آیا به خاطر زنده بودن، نجات پیدا کردن، رهایی از هوای نفس، باارزش بودن و هوشیار بودن و اتکال داشتن به نیروی‌برتر از خود، خدا را شکر می‌گویم؟
پایان شب سیه سپید است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و دوم خرداد:   زندگی آسوده حاصل از درست زیستن، یعنی موفقیت.

عاقبت با خود صادق شدم. واقعاً تمایل به قطع مصرف نداشتم. از خداوند درخواست تمایل کردم. او تمایل را بصورت مشکل تنفسی و اعزام به اورژانس بیمارستان در من به وجود آورد. پزشک در برابر فرزندانم گفت: آیا می دونی داری خودت را جلوی چشم فرزندانت می کشی؟ همه اینها به خاطر سیگار است. اگر سیگار نمی کشیدی اکنون اینجا نبودی. با شنیدن این هشدار تمایل به قطع مصرف پیدا کردم. نمی خواستم بمیرم، می خواستم زندگی کنم. چشمانم را باز کردم و حقیقت را دیدم. تصمیم گرفتم با خود صادق باشم و در صداقت آزادی را یافتم. تمایل، شهامت درخواست کمک را در وجودم بیدار کرد. از خداوند بابت صداقتی که موجب شد امروز بدون مصرف نیکوتین در مسیر بهبودی حرکت کنم سپاسگذارم.

برای امروز می دانم صداقت با خود پاداش فراوان دارد. یکی از این پاداش ها زندگی بدون مصرف نیکوتین است.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan