Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

چهار دلیل مهم کار کردن با راهنما

1- با گوش فرا دادن به تجربیات راهنما و به کار بستن آن در زندگی شخصی مان ، از یکی از زیبا ترین و عملی ترین مراحل  بهبودی یعنی ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر بهره مند می شویم.

2- از طریق برقراری یک رابطه با راهنمایمان ، اصل اعتماد کردن را ...می آموزیم

3- با بکار بستن پیشنهادات راهنما بجای افکار خودمان ، اصل روشن بینی و تمایل را می آموزیم.:

4-سخن گفتن صادقانه با راهنمای مان در مورد اعتیاد مان و این که مواد مخدر چگونه زندگی مان را تحت تاثیر قرار داده است 

باعث خواهد شد که بتوانیم قدم اول را به طور کامل انجام دهیم.

پرسش و پاسخ در رابطه با راهنما

در روزهای اولی که ما به جلسه ملحق می شویم ، احساس گیجی و نا خوشی و هراس ما را فرا گرفته و می بینیم که خیلی از اعضای جلسات مشتاقانه به سوالات ما پاسخ می دهند و اما این قضیه به تنهایی کافی نیست .
سوالات بسیار دیگری هست که در فاصله بین جلسات به ذهن ما خطور می کند و نهایتا به این نتیجه می رسیم  نیازبه یک پشتیبانی ثابت و نزدیک داریم تا بهتر یاد بگیریم که چگونه می توان هوشیار و تمیز زندگی کرد .
بنابراین یکی از اعضاء را که با او احساس راحتی بیشتری می کنیم انتخاب می کنیم . کسی که بتوانیم به راحتی با او صحبت کنیم و به اندازه کافی راز دار باشد و وقتی که چنین شخصی را پیدا کردیک از او می خواهیم که راهنمای ما باشد .
 اگر شما یک تازه وارد باشید که این تصور را داشته باشد که مبادا مزاحم کسی باشد و یا یک عضو قدیمی تر که مدتی است سعی دارد به تنهایی در مسیر بهبودی حرکت کند هر کدام از این دو که باشید ، اصل راهنمایی پاسخگوی سوالات شماست.
ما مصرا به شما توصیه می کنیم که درنگ جائز نیست ، الکلی های در حال بهبودی ، مشتاقانه خواهان این هستند تا آنچه را از دیگر الکلی ها یادگرفته اند با شما تقسیم کنند . ما همگی به تجربه دریافتهایم که ضمانت و بقای هوشیاری ما در این است که آنچه را یادگرفته ایم به دیگران داده و با آنها تقسیم کنیم .
راهنمایی می تواند به شکل دیگری هم به تجلی درآید و این همان وظیفه ایست که گروه برای کمک به تازه واردان دارد .
امروزه و هر روزه تعداد  زیادی الکلی به جلسات برای اولین بار وارد می شود . کسانی که تا قبل از این هیچ تماسی یا رابطه ای با انجمن نداشته اند . بنابراین به خصوص برای چنین تازه واردانی که هیچ پیش زمینه ای ندارند نیاز است تا گروه یک سری اطلاعاتی را جهت کمک و راهنمایی در اختیار آنان بگذارد .

راهنمایی به چه معناست

الکلی های گمنام با راهنمایی آغاز شد .
.
تنها چند ماهی از هوشیاری بیل ویلسون گذشته بود و در حالی که اندوهگین و تنها بود نیروی بسیار قوی او را به سمت نوشیدن دوباره الکل هل می داد . این فکر به ذهن او خطور کرد :
تو به یک الکلی دیگر نیاز داری تا با او صحبت کنی ، به همان اندازه که او به تو نیازمند است .
و در همین زمان بود که او دکتر باب را پیدا کرد ، او هم بارها ناامیدانه و شکست خورده سعی بر این داشت تا مبادرت به ترک الکل کند و از ته دل این نیاز مشترک آنها بود که الکلی های گمنام متولد شد .
در آن زمان لغت " راهنما " استفاده نمی د و قدمهای دوازده گانه هم نوشته نشده بود . اما بیل حامی پیامی بود برای دکتر باب و آن را به او رساند . و او توانست از هوشیاریش حراست کرده و آن را به بیشمار الکلی های دیگر منتقل کند و از طریق این مشارکت بود که بنیان گزاران الکلی های گمنام پی بردند زندگی هوشیار و تمیز آنها از این راه است که معنی یافته و به طور غیر قابل تصوری پر بار می گردد.

منظور از راهنمایی در برنامه دوازده قدمی ها چیست ؟

برای ملحق شدن به یک ساختار ، شما باید یک راهنما داشته باشید . کسی که شما را تایید کند و شما را به عنوان شخص مناسبی جهت عضویت معرفی کند ، البته این روش قطعا در الکلی ها کار آمد نیست ، در اینجا هر کس که تمایل به قطع مصرف دارد به جمع ما خوش آمده است .
در اینجا راهنما و رهجو با هم برابرند . همانطور که بیل و دکتر باب بودند . پس می توانیم تعریفی از فرایند راهنمایی به قرار زیر زیر ارائه کنیم :
   یک الکلی که موفق به پیشزفتهایی در برنامه بهبودی شده است ، تجربه شخصی اش را مداوما با یک الکلی دیگر که در تلاش برای به دست آوردن و یا حفظ پاکی و بهبودی خودش است تقسیم می نماید.
در خیلی از گروهها موفق یک چنین روش راهنمایی تازه واردان یکی از مهمترین فعالیت های گروهی محسوب می گردد.
اصل راهنمایی یک اصل نا نوشته و غیر رسمی و لیکن یکی از قسمتهای اساسی زیر بنای این برنامه در راه به دست آوردن بهبودی از طریق کارکرد قدمهای دوازده گانه است . ما امیدواریم که نوشته حاظر جوابگوی سوالاتی باشد که گه گاهی در این باره می شود و این در واقع خیابان دو طرفه ای است که ما آن را به "راهنمایی" تعبیر می کنیم .
این جزوه در راستای کمک به کسانی که در جستجوی راهنما هستند و یا آنهایی که می خواهند تا تجاربشان درباره بهبودی را از طریق در میان گذاشتن و تقسیم آنها با دیگران به آنها منتقل کنند و یا در گروههایی که قصد توسعه دادن فعالیتهای راهنمایی کننده را دارند ، نگارش شده است .برای آنانکه در جستجوی راهنما هستند

تفاوت راهنما با مراکز هدایت کننده به سوی برنامه چیست ؟

مراکزی که با برنامه 12 قدمی آشنایی دارند در ابتدا ممکن است با شخص الکلی صحبت کرده و کلیات برنامه را برای او توضیح دهند و او را به سمت جلسات هدایت کنند که خود این موضوع می تواند آغاز راهنمایی باشد ولی این مراکز به خودی خود راهنمایی محسوب نمی شود.
عملا راهنمایی وقتی آغاز می شود که یک شخص با اشتیاق در ارتباط با شخص دیگی که نیاز به کمک دارد شخصی که دریافته است با الکل مشکل دارد و در جستجوی راهی برای یافتن از این دام است .
راهنمایی در وااقع همان کار کرد دوازده قدم است ، اما کاری مداوم و پیوسته است ، یک وظیفه همیشگی در راه کمک به یک تازه وارد تا راه جدید و زندگی جدیدی بدون الکل را تجربه کند .

راهنما چگونه می تواند به یک تازه وارد کمک کند؟

این عمل تازه وارد را مطمئن می سازد که حداقل یک نفر وجود دارد که او را می فهمد و به او اهمیت می دهد . شخصی که هرگاه دچار شک و تردید و بدگمانی است بتواند بدون شرمزدگی به او رو کند و هر سوالی که درباره الکلیسم داشته باشد از او بپرسد . راهنما ، جوابگوی جستجوی دوستی همدرد و فهیم است برای وقتی که نیاز داریم و پلی است که تازه وارد را قادر می سازد با عبور از روی آن به جمع دیگر الکلی ها در جلسات بپیوندد.

چطور راهنما انتخاب کنیم ؟

فرایند جور شدن تازه وارد با راهنما مثل خیلی از چیزهای دیگر در برنامه دوازده قدمی ها امر نا نوشته ای است و اغلب اوقات قضیه خیلی ساده است ، یعنی یک تازه وارد ، به شخصی که تجربه بیشتری دارد و به نظر می رسد به او بیشتر می خورد ، نزدیک شده و از او می خواهد تا راهنمای او شود به همین سادگی .
اغلب اعضاء از دریافت چنین درخواستی بسیار خوشحال و سپاسگذار خواهند بود . یک قول قدیمی در برنامه وجود دارد که می گوید : "به برندگان برنامه بچسب"
که البته بیانگر این است که به دنبال کسی باشد که برنامه را به صورت موفقیت آمیزی در زندگی روزانه اش به کار گرفته است .
قانون ویژه ای وجود ندارد ، اما یک راهنمای خوب احتمالا بهتر است حدود یک سال یا بیشتر هوشیار باشد و به طور واضحی از بابت هوشیار بودنش احساس لذت و شادی داشته باشد و با اصول برنامه ، قدمها و سنتها آشنا باشد .

آیا رهجو"تازه وارد" و راهنما تا جایی که ممکن است باید به یکدیگر شبیه باشند ؟


اغلب اوقات یک تازه  وارد با راهنمایی که پیشین اش به او نزدیک تر باشد احساس نزدیکی و راحتی بیشتری می کند ، اما خیلی از اعضاء انجمن گفته اند که آنها بیشترین کمک را از کسانی دریافت کرده اند که کمترین زمینه همسانی را با ایشان داشته اند . و این ممکن است به این علت باشد که در این حالت بیشترین تمرکز و توجه آنها بروی مساله ای قرار گیرد که بیشترین اهمیت را در رابطه راهنما و رهجو دارد و آن چیزی جز بیماری الکلیسم و راه بهبودی نیست .
تجربیات برنامه دوازده قدمی ها پیشنهاد می کند که بهترین روش راهنمایی مردان توسط مردان و زنان توسط زنان است . یک چنین روشی فهم متقابل را افزایش داده و به آن سرعت می بخشد و از طرفی احتمال واکنشهای عمیق احساسی را که ممکن است ذهن تازه وارد را از مقصود برنامه دوازده قدمی منحرف سازد ، کم می کند .

یک تازه وارد از راهنمایش چه انتظاری دارد ؟


هیچ راهنمایی ، سرویسهایی مانند کارهایی که یک مشاوره اجتماعی ، دکتر ، پرستار و یا مشاور ازدواج انجام می دهد را به تازه وارد ارائه نمی کند .
یک راهنما به طور کاملا ساده تنها یک الکلی هوشیار است که به یک تازه وارد کمک می کند که چطور فقط یک مساله را حل کند و آن اینکه ، "چطور هوشیار بماند " و بابت این کار هیچ آموزش حرفه ای وجود ندارد تا راهنما ببیند و این فقط تجربیات و مشاهدات اوست که به کار می آید . یک راهنما خود روزی یک تازه وارد بوده است و سعی داشته با بکارگیری برنامه انجمن با مشکلاتی که امروز تازه وارد با آنها دست به گریبان است روبرو شود .

آیا یک تازه وارد "رهجو" باید با هر آنچه راهنمایش می گوید موافقت کند ؟

اگر نظر یا صحبت راهنما نامشخص و نامفهوم است تازه وارد باید در مورد آن سوال کرده و صحبت کند تا مشکل برطرف شود . و سعی اش بر این باشد تا هر دو طرف بتوانند آزادانه و صادقانه حرفهایشان را به هم بگویند .
برنامه الکلی های گمنام برنامه ای بسیار ساده است ولی در ابتدای امر برای ما مشکل می نماید و یادگیری ما از طریق سوالاتی که می پرسیم که عموما این سوالات در جلسات بسته و یا در یک محاوره رودر رو با راهنمایمان مطرح می شود .

اگر راهنما در دسترس نبود و ما به او نیاز داشتیم چه بکنیم ؟

این خود برنامه دوازده قدمی است و نه راهنما که رهجو را هوشیار نگاه می دارد . رابطه راهنما و رهجو تنها ، بهترین راهی است که می شناسیم و رهجو را با برنامه آشنا می سازد . پس ما منابع زیادی را وقتی که قادر با راهنمایمان نیستیم در دسترس داریم . می توانیم به یکی دیگر از اعضاء تلفن کنیم و یا به نزدیکترین جلسه انجمن برویم و یا نشریات را مطالعه کنیم تا بهترین جواب را در مورد مشکلات امروزمان بیابیم .

آیا یک رهجو می تواند بیش از یک راهنما داشته باشد ؟

بعضی ها معتقدند فکر خوبی است که بیش از یک راهنما داشته باشند ، تا این که حداقل یکی از آنها در دسترس باشد . این نقشه با وجود یک مزیت اضافی که دارد ، خطر کوچکی هم در پی آن است : مزیت کار در آن است که داشتن سه یا چهار راهنما باعث می شود که در مقایسه با یک راهنما ، تجربه و دانش وسیع تری را در اختیار داشته باشیم . خطری که داشتن چند راهنما دارد این است که بعضی از ما میل پیدا می کنیم همان کاری را انجام دهیم که در دوران مشروبخواری خود انجام می دادیم . بعضی اوقات برای اینکه از خودمان دفاع کنیم و مشروبخواری خود را مورد انتقاد قرار دهیم ، به افراد مختلف داستانهای مختلفی می گفتیم . ما حتی یاد گرفتیم که چگونه مردم را در جهت منافع خود بار بگیریم و در نتیجه مردم اطرافمان تقریبا از گناهمان چشم پوشی می کردند یا این که حتی ما را به خوردن شراب تشویق می کردند. ما شاید از این تمایل درونی خود خبر نداشتیم و این تمایل هم معمولا فاقد قصد شیطانی بود ولی در دوران مشروبخواری مان ، بخشی از شخصیتمان شده بود . بنابراین ، بعضی از ما که چند تا راهنما داشتیم دیدیم که داریک یک راهنما را به جان دیگری می اندازیم ، به اولی یک چیزی می گفتیم و به دومی چیزی دیگر . ولی این حقه همیشه عملی نیست ، چون سخت می شود سر راهنما ها را کلاه گذاشت . آنها این تمایلها را در خودشان داشته اند ولی گاهی اوقات ما می توانیم همان کاری را تا زمانی ادامه دهیم که یک راهنما پیدا کنیم و چیزی کاملا بر عکس آنچه که به راهنمای دیگری گفته ، به او بگوئیم . شاید موفق شویم با هر کلکی شده ، چیزی را که می خواهیم به آنچه که نیاز داریم ، از یک نفر بشنویم . یا اینکه حداقل حرفهای آن راهنما را آنطور که دلخواهمان است تعبیر کنیم .
به نظر می رسد که چنین رفتاری بیشتر بازتاب بیماری ما باشد تا اینکه بخواهد یک تجسس صادقانه برای کمک به روز بهبودی قلمداد شود . وقتی این اتفاق بیافتد ، ما تازه واردها ، کسانی هستیم که بیشترین صدمه را می خوریم .
بنابر این اگر ما یک گروه از راهنماها داشته باشیم ، عقیده خوبی است که کاملا مراقب خودمان باشیم تا اگر دیدیم داریم وارد چنین بازی هایی می شویم ، بجای اینکه سعی کنیم یک راست به سوی هدف بهبودی خود پیش برویم ، جلوی خودمان را بگیریم .

آیا رهجو می تواند راهنمایش را عوض کند ؟

دوباره جواب مثبت است ، البته اگر می تواند .
ما در این که شخص دیگری را به عنوان راهنما انتخاب کنیم ، کاملا آزادیم با هر کس که احساس راحتی بیشتری داریم و به خصوص وقتی که اعتقاد داریم یک عضو می تواند در راستای رشدمان در برنامه برای ما مفید تر واقع شود به عنوان راهنما بگیریم.

اگر یک تازه وارد از برنامه ای خارج از داستان برنامه دوازده قدمی به جمع ما بپیوندد آیا نیاز به انتخاب راهنما دارد ؟

برنامه های ترک الکل از طذف دستگاههای دولتی و غیر دولتی حمایت و پشتی بانی می شوند در حالیکه ترک فیزیکی کرده اند از چنین مراکزی می آیند . این افراد وضعیت نابسامان و درد آور روزهای اول قطع فیزیکی مصرف را گه گاه تا هفته ها به طول می انجامد را پشت سر گذاشته اند اما هنوز از آشفتگی های ذهنی در رنج و عذابند.
این برنامه به چنین افرادی خوش آمد می گوید و ما معتقدیم که این افراد هم مانند بقیه اعضاء هر چه زودتر بایستی راهنما بگیرند تا کم کم از شر آشوبهای ذهنی رهایی یابند .
این تازه واردین ممکن است که خیلی چیزها در مورد بیماری الکلیسم یاد گرفته باشند اما دانستن زیاد درباره الکلیسم در یک وضعیت بی ثبات و بدون الکل کاملا چیز دیگری است و عملکرد یک الکلی هوشیار در دنیای پر از الکل چیزی است که ما یافته ایم .
و راهنما حاظر است تا تجربه اش را که چگونگه با چنین موقعیتی می توان کنار آمد را با چنین شخصی در میان گذاشت و تقسیم کند .
.
در انجمن های دوازده قدمی اولین کار گرفتن راهنماست.
.
دانستن و یادگرفتن در باره برنامه الکلی ها به معنی زندگی کردن با برنامه انجمن نیست . این شانس خوبی است که بعضی از تازه واردین قبل از آمدن به انجمن حقایقی را درباره این برنامه آموخته اند . اما اینان هیچگونه تجربه ای در استفاده از انجمن های دوازده قدمی به عنوان یک برنامه مداوم حفظ و نگهداری هوشیاری ندارند.
در اینجا راهنما است که تجربه اش را در رابطه با بکارگیری اصول برنامه در زندگی روزمره در اختیار تازه وارد می گذارد .
این همان کاری است که دیگر تازه واردان وقتی به برنامه می آیند انجام می دهند ، یعنی راهنما می گیرند .

آیا برای گرفتن راهنما دیر نشده است ؟


نه ، هر عضوی از انجمن دوازده قدمی که در حول و هوشی برنامه حتی برای سالها بوده است هم می تواند یک راهنمای خوب پیدا کند . صحبت صادقانه و گوش کردن می تواند دریچه بسته برنامه را بگشاید ، دریچه هایی که تا بحال برای ایشان ناگشوده بوده است . راهنمایی می تواند جوابی باشد برای کسی که قادر بوده است در این فاصله هوشیاری خود را حفظ کند .
احتمالا چنین عضوی از آن دسته افرادی است که در حاشیه برنامه بوده اند و حضور در جلسات را جدی نمی گرفته اند و هنوز نتوانسته اند که بطور واقعی قدم اول را برداندن و این خود می تواند منجر به تقویت رازهای نهفته یا دستاویزهایی که یک الکلی با خود دارد ، گردد . و یا ممکن است او را به یک لغزشی مزمن تبدیل کند.
آنچه که واضح است این است که از اینها وقتی که خودشان چیزی را نیاموخته اند نمی توان آموخت . برای یک چنین شخصی یک راهنما ی سخت گیر در مورد هوشیاری می تواند مفید واقع و خیلی از تغییرات را به بار آورد .
حتی زمانی که سالها از هوشیاری ما گذشته است ، اگر از دوستی بخواهیم تا راهنمای ما شود منافع سرشاری را عاید خود مان ساخته ایم . ممکن است احساس کنیم که جدا افتاده ایم و دردهای ما رو به افزایش گذاشتهاند ، می دانید چرا ؟ چون که ما فراموش کرده ایم که این برنامه راه و روشی است که طریقه درست زندگی کردن را به ما می آموزد و نه فقط راه رهایی از شر الکل.
با کمک راهنما ما قادر خواهیم بو تا برنامه را بطور کامل به اجرا درآوریم و رفتارمان را تغییر دهیم و با قرار گرفتن در این مسیر است که هوشیاری مان برای ما لذت بخش خواهد بود .
.
برای آنان که می خواهند راهنما بشوند .

اصل راهنمایی و راهنما شدن چگونه می تواند برای یک راهننما مفید واقع بشد ؟

راهنمایی تازه واردان عملی است که منجر به تقویت هوشیاری قدیمیترها می شود و در واقع عمل سهیم شدن هوشیاری و بهبودی با دیگران زندگی بدون مصرف الکل را برای اعضاء ساده تر می کند . با کمک به دیگران در واقع آنها به خودشان کمک می کنند.
همچنین راهنمایی کردن دیگران در ما رضایت خاطری ایجاد می کند که ناشی از قبول مسئولیت شخص دیگری به غیر از خودمان است . و این در واقع پاسخ به یک نیاز درونی و واقعی بشری است که انسان همیشه دلش می خواهد در مواقع بحرانی کمک و یار دیگران باشد .

آیا هر عضوی می تواند یک راهنما باشد ؟

در برنامه هیچ طبقه بندی و یا کلاس ویژه ای جهت این موضوع وجود ندارد . هر عضوی که بتواند به یک تازه وارد کمک کند تا او یادبگیرد چطور با مسائل زندگیش بدون متوسل شدن به الکل یا ماده مخدری کنار بیاید ، می تواند یک راهنما باشد .
در بیشتر نمونه ها این برنامه هیچ محدودیت خاصی را پیشنهاد نمی کند و اگر گروه به اندازه کافی بزرگ باشد راهنما و رهجو بهتر است همجنس همدیگر باشند و از هر دیدگاهی که نگاه کنید دلیل مشخص است (بدون توجه به مدت زمان هوشیاری و حضور در برنامه ) به هر حال ما بشر هستیم و به همین دلیل ممکن است به خاطر درگیر شدن در مسائل احساسی از هدف اصلی و اولیه مان باز بمانیم و بهتر است که با قدمها و سنتهاا آشنا باشد .

چه موقع یک عضو آمادگی دارد تا مسئولیت راهنما شدن را پذیرا شود ؟

موفق ترین راهنمایان ، زنان یا مردانی هستند که به اندازه کافی در برنامه بوده و در این مدت درک و برداشت مناسبی از دوازده قدم داشته باشند . اعضایی که برای ماهها و سالها است که هوشیار هستند معمولا خیلی موثر تر از کسانی که فقط هفته هاست که در برنامه هستند با تازه واردین ارتباط برقرار می کنند و البته این اصل همیشگی و ثابت نیست . بنابراین طول هوشیاری یک فاکتور است ولی تنها یک را رابطه راهنما و رهجویی مناسب و خوب نیست .
به همین نسبت ظرفیت شخصی افراد و قدرک درک و صبر و حوصله آنها و اشتیاق وقت و به کاربردن قواعد و اصول قدمها و سنتها به عنوان نماینده ای از برنامه ، در درجه اهمیت مساوی قرار گرفته و فاکتور مهم دیگری برای این مقوله است.

یک راهنما چه کارهایی را انجام می دهد؟

یک راهنما هر کار ممکنی را که در محدوده دانش و تجربیات شخصی اش باشد جهت کمک به یک تازه وارد برای اینکه هوشیاریش را بدست آورد و هوشیار بماند انجام می دهد . مثلا :
-   با بیان مثالهای زنده از تاریخچه مصرف خودش و تجربیات شخصی اش این مفهوم را به تازه وارد می رساند که برنامه چه تاثیری بر زندگی او گذاشتهاست .
-   در تشویق و کمک به تازه وارد جهت رفتن به جلسات گوناگون جهت بدست آوردن دیدگاهها و تفاسیر مختلف از برنامه کوتاهی نمی کند.
-   با ذهنیتی باز با تازه وارد برخورد می کند و به او اجازه می دهد تا با درک شخصی اش تصمیم بگیرد که آیا او یک الکلی هست یا نه.
-   هیچگاه در ترازنامه رهجویش وارد نمی شود مگر اینکه خود او در خواست کند .
-   تازه وارد را به دیگر اعضاء معرفی می کند بخصوص به آنهایی که از نظر اجتماعی بهترند.
-   تازه وارد را نسبت به نشریات موجود و راه تهیه آنها آگاه می کند .
-   همیشه در هنگامی که طرفش با مشکل خاصی دست به گریبان است در دسترس اوست .
-   معنای دوازده قدم را باز کرده و بر اهمیت این معانی پافشاری می کند
-   هرگز سعی در تحمیل عقاید شخصی اش به رهجو ندارد . یک راهنمای خوب می تواند شخص بی خدایی باشد که هیچگاه سعی نمی کند تا رهجوی مذهبی اش را متقاعد کند تا دست از ایمان مذهبیش بردارد و یا بالعکس راهنمای مذهبی است که سعی ندارد تا با طرح بحثهای ماوراء الطبیعه رهجوی کافرش را متقاعد به ایمان آوری کند.

- اصل راهنمایی و راهنما شدن چگونه می تواند برای یک راهنما مفید واقع شود ؟

راهنمایی تازه واردان عملی است که منجر به تقویت هوشیاری قدیمیترها می شود و در واقع عمل سهیم شدن هوشیاری و بهبودی با دیگران زندگی بدون مصرف الکل را برای اعضاء ساده تر می کند . با کمک به دیگران در واقع آنها به خودشان کمک می کنند.
همچنین راهنمایی کردن دیگران در ما رضایت خاطری ایجاد می کند که ناشی از قبول مسئولیت شخص دیگری به غیر از خودمان است . و این در واقع پاسخ به یک نیاز درونی و واقعی بشری است که انسان همیشه دلش می خواهد در مواقع بحرانی کمک و یار دیگران باشد .

آیا هر عضوی می تواند یک راهنما باشد ؟

در برنامه هیچ طبقه بندی و یا کلاس ویژه ای جهت این موضوع وجود ندارد . هر عضوی که بتواند به یک تازه وارد کمک کند تا او یادبگیرد چطور با مسائل زندگیش بدون متوسل شدن به الکل یا ماده مخدری کنار بیاید ، می تواند یک راهنما باشد .
در بیشتر نمونه ها این برنامه هیچ محدودیت خاصی را پیشنهاد نمی کند و اگر گروه به اندازه کافی بزرگ باشد راهنما و رهجو بهتر است همجنس همدیگر باشند و از هر دیدگاهی که نگاه کنید دلیل مشخص است (بدون توجه به مدت زمان هوشیاری و حضور در برنامه ) به هر حال ما بشر هستیم و به همین دلیل ممکن است به خاطر درگیر شدن در مسائل احساسی از هدف اصلی و اولیه مان باز بمانیم و بهتر است که با قدمها و سنتهاا آشنا باشد .

چه موقع یک عضو آمادگی دارد تا مسئولیت راهنما شدن را پذیرا شود ؟

موفق ترین راهنمایان ، زنان یا مردانی هستند که به اندازه کافی در برنامه بوده و در این مدت درک و برداشت مناسبی از دوازده قدم داشته باشند . اعضایی که برای ماهها و سالها است که هوشیار هستند معمولا خیلی موثر تر از کسانی که فقط هفته هاست که در برنامه هستند با تازه واردین ارتباط برقرار می کنند و البته این اصل همیشگی و ثابت نیست . بنابراین طول هوشیاری یک فاکتور است ولی تنها یک را رابطه راهنما و رهجویی مناسب و خوب نیست .
به همین نسبت ظرفیت شخصی افراد و قدرک درک و صبر و حوصله آنها و اشتیاق وقت و به کاربردن قواعد و اصول قدمها و سنتها به عنوان نماینده ای از برنامه ، در درجه اهمیت مساوی قرار گرفته و فاکتور مهم دیگری برای این مقوله است.

یک راهنما چه کارهایی را انجام می دهد؟

یک راهنما هر کار ممکنی را که در محدوده دانش و تجربیات شخصی اش باشد جهت کمک به یک تازه وارد برای اینکه هوشیاریش را بدست آورد و هوشیار بماند انجام می دهد . مثلا :
-   با بیان مثالهای زنده از تاریخچه مصرف خودش و تجربیات شخصی اش این مفهوم را به تازه وارد می رساند که برنامه چه تاثیری بر زندگی او گذاشتهاست .
-   در تشویق و کمک به تازه وارد جهت رفتن به جلسات گوناگون جهت بدست آوردن دیدگاهها و تفاسیر مختلف از برنامه کوتاهی نمی کند.
-   با ذهنیتی باز با تازه وارد برخورد می کند و به او اجازه می دهد تا با درک شخصی اش تصمیم بگیرد که آیا او یک الکلی هست یا نه.
-   هیچگاه در ترازنامه رهجویش وارد نمی شود مگر اینکه خود او در خواست کند .
-   تازه وارد را به دیگر اعضاء معرفی می کند بخصوص به آنهایی که از نظر اجتماعی بهترند.
-   تازه وارد را نسبت به نشریات موجود و راه تهیه آنها آگاه می کند .
-   همیشه در هنگامی که طرفش با مشکل خاصی دست به گریبان است در دسترس اوست .
-   معنای دوازده قدم را باز کرده و بر اهمیت این معانی پافشاری می کند
-   هرگز سعی در تحمیل عقاید شخصی اش به رهجو ندارد . یک راهنمای خوب می تواند شخص بی خدایی باشد که هیچگاه سعی نمی کند تا رهجوی مذهبی اش را متقاعد کند تا دست از ایمان مذهبیش بردارد و یا بالعکس راهنمای مذهبی است که سعی ندارد تا با طرح بحثهای ماوراء الطبیعه رهجوی کافرش را متقاعد به ایمان آوری کند.
-   به رهجویش اصرار می کند که هر چه زودر به فعالیتهای گروهی پرداخته و در گروه خدمتی را بپذیرد
-   اهمیت سنتها را مرتبا به رهجویش گوشزد می کند .
-   هیچگاه تظاهر به دانستن پاسخ همه سوالات و یا درست رفتار کردن در همه اوقات نمی کند .
-   سعی در ارائه تصویری درست ار اهداف برنامه فراتر از موجودیت گروه داشته تا اگر رهجویش به هر کجای دنیا رفت مشکلی نداشته باشد .
-   در صورتی که رهجو و یا تازه وارد نیاز به کمکهای حرفه ای (مانند : پزشکی ، قانونی و یا ...) داشته باشد ، اگر می تواند و لازم می بیند ، به او راهنمایی و کمک می کند .
-   اقرار سریع اینکه من نمی دانم در هنگامی که چیزی نمی داند می تواند رهجو را راهنمایی کند تا یک منبع اطلاعات خوب را بیابد .
-   ونهایتا اینکه یک راهنما رهجویش را تضویق می کند تا هر چه سریعتر ارتباطش را با دیگر افراد جامعه نزدیکتر کرده و گسترش دهد .
در ارتباط با همه مواردی که گفته شد ذکر این نکته مهم است که راهنما به این حقیقت توجه داشته باشد که آنچه بسیار مهم است برنامه بهبودی است و نه شخصیت و برنامه راهنم . بنابراین تازه وارد و یا رهجو یاد می گیرد که چطور به خود برنامه تکیه کند و نه به شخص راهنما .
راهنمایی که صادقانه برنامه و حرکت در مسیر برنامه را اولین اولویت خویش قرار داده است هیچگاه تصمیم یک رهجو برای تغییر راهنما را توهین به خودش تلقی نمی کند .

بهترین راه جهت راهنمایی بک تازه وارد با رهجو چیست ؟

جواب سوال این است که بهترین راه وجود ندارد . بلکه همه اعضاء کاملا در انتخاب روش در رساندن پیام درست و بر اساس تجربیات شخصی و شخصیت خودشان آزادند .
بعضی از راهنما ها تا حدودی خشن هستند و در برخورد با تازه وارد این روش را پیشه می کنند ، " یا قبول کن یا برو بخور ".
بعضی دیگر صبر و متانت زیادی از خودشان نشان می دهند و خیلی ها هم هیچکاری نمی کنند الا هنگامی که تازه وارد یا رهجو از آنها بپرسد و در خواست کمک کند.
هر کدام از این روشها بعضی وقتها موفقیت آمیز است و بعضی وقتها هم اینطور نیست . این بر عهده راهنماست که در هر موقعیتی بر حسب مورد چه روشی را اتخاذ کند .
راهنمایان با تجربه به خوبی این نکته را دریافته اند که انعطاف پذیری در کار کرد با رهجو از اهمیت زیادی برخوردار است .
هیچگاه به یک روش ثابت نچسبید و تکیه نکنید ، و حتی با یک شخص بخصوص هم روشهای متفاوتی را بکار ببرید .

چطور یک راهنما برنامه را تشریح می کند ؟

به صورتی که طبیعی ترین دیدگاه را در برابر تازه وارد قرار دهد ، بدون هیچگونه سخت گیری . تجربه نشان داده است که تازه واردان در روزهای اول مشکل به درک شخصی از برنامه می رسند . خیلی از راهنماها یک موضوع را به خوبی و با اطمینان به تازه واردان القاء می کنند ، اینکه هدف برنامه حفظ طرفین درگیر در یک رابطه راهنما و رهجو از رجوع به مصرف دوباره و هوشیار ماندن است و مرتبا به رهجو گوشزد می کنند که تا زمانی که در قدم اول زندگی کند و بپذیرد که ناتوان است ، کلید هوشیاری در دست اوست .
این راهنما ها به رهجو متذکر می شوند که این برنامه یک برنامه عملی است که قبل از او به میلیونها زن و مرد دیگر کمک کرده است . و در این مسیر با دهنیتی باز به تازه وارد اجازه می دهد تا خود او قلبا بپذیرد که آیا یک معتاد الکلی هس یا خیر ؟ و آیا این برنامه می تواند برای او کمکی باشد یا خیر ؟ و تقریبا همه کسانی که با این برنامه کار می کنند می دانند که اساس آن بر تجربیات شخصی است و به تازه وارد می گوید که در اینجا هیچکس سخنگو نیست و هر عضوی کاملا آزاد است تا درک و برداشت شخصی اش از برنامه را داشته باشد .
بعضی از راهنما ها از بعد روحانی برنامه بیشتر صحبت می کنند . اما آنچه در اینجا مهم است توجه به یک نیروی برترت است و این باز بر عهده خود رهجو و یا تازه وارد است که در مورد معنای "توجه به یک نیروی برتر " تصمیم بگیرد .

آیا یک راهنما می تواند توصیه های ترک فیزیکی داشته باشد ؟

هر چند امروز تعداد کسانی که بعد از قطع مصرف به جلسات می آیند در حال افزایش است اما تعدادی از کسانی که به جلسات می آیند هنوز در حال مصرف هستند و تمایل به قطع مصرف دارند و یا اینکه به تازگی و شخصا قطع مصرف کرده اند . خیلی از آدمها تحمل گذراندن روزهای سخت اولیه قطع مصرف را دارند و نیازی به پزشک یا بستری شدن ندارند اما بعضی دیگر که از نظر فیزیکی در شرایط ضعیف تری قرار دارند ممکن است نیاز به مراقبتهای پزشکی داشته باشند .
در چنین مواردی ما بایست یک نکته مهم را مد نظر داشته باشیم که مراقبتهای پزشکی و یا ترک کردن هیچ ربطی به برنامه بهبودی ندارد و کسی که در این رابطه می تواند مفید باشد پزشک است نه راهنما .
راهنماهای با تجربه همیشه با احتیاط با این قضیه بر خورد کرده و در جایگاه پزشک قرار نمی گیرد . با این حال بعضی ها هستند که تمایل دارند در این زمینه کارهاییی انجام دهند .
و خیلی از ماها در هنگام وارد شدن به برنامه از شرایط فیزیکی خوبی برخوردار نبودیم ولیکن هوشیار شدیم و در مسیر بهوبدی قرار گرفتیم و بدون هیچگونه مراقبت پزشکی ، به هر حال این وضعیت لزوما در مورد همه افراد مشابه هم نیست و بعضی نیاز به مراقبتهای پزشکی دارند . ولی یک بیمار دوازده قدمی  هیچگاه در مورد راه اندازی مراکز ترک و یا تهیه کردن تسهیلات دوره نقاهت از هر نوعی که باشد ، عملی انجام نمی دهند . جاهایی مثل خانه های بهبودی و آسایشگاههای ترک و یا کمپ ها در این راستا اقداماتی انجام می دهند اما تمام این مراکز به طور کلی از برنامه ما جدا هستند .
یک قول قدیمی در این برنامه هست که می گوید : مراقبتهای پزشکی و کمک هایی از این دست به هیچ وجه بار مسئولیت اعضاء را در راه رساندن پیام اصلی بهبودی به تازه واردان کم نمی کند .
ما افرادی دردسر ساز و زیاده خواه هستیم که برای پاسخ گویی به این نیازمان وقت کافی نداریم.

برخورد یک راهنما با خانواده رهجویش چگونه است ؟

راهنما میتواند در مورد برنامه به خانواده رهجو توضیحاتی بدهد و به این نکته اشاره داشته باشد که اعضایی که خانواده شان با برنامه آشنا هستند زندگی آرام و راحتتری را بدون مصرف الکل سپری می کنند .
می توان به خانواده تازه وارد گفت که به خصوص در روزهای اولیه هوشیاری نیاز به یک احساس همدردی و درک متقابل دارد و البته در این مسیر بایستی از لوس و نازپرورده کردن او دوری شود و به او اجازه داده شود تا برای اولین بار مانند افراد بالغ بروی پایش ایستاده و با زندگی طبیعی روبرو شود و نباید به او القاء شود که چون در پرهیز است قهرمان است و یا عمل قهرمانانه ای انجام داده است .
در واقع و به طور کل راهنما می تواند به خانواده رهجو کمک کند تا به او فرصت رفتار و زندگی خوب در برنامه را بدهند و بر این نکته تاکید کند که از او انتظار زیادی نداشته باشند و خیلی عجول نباشند زیرا که او در اول مسیر بهبودی است .
خیلی از مواقع روابط زناشویی و یا فامیلی یک الکلی به طور جدی بر اثر مصرف و رفتار ناشی از مصرف صدمه دیده است ، در چنین مواقعی راهنما بهتر است نقش مشاور حقوقی ازدواج را بازی نکند ، هر چند که خیلی از این متارکه ها به محض از بین رفتن نشانه های مصرف ، مجددا به سرو سامان می رسد و راهنما مجاز است در این حد به قضیه به عنوان یک تجربه اشاره کند .
راهنما همچنین می تواند آدرس و اطلاعاتی در مورد جلسات خانوادگی به رهجو بدهد تا از این طریق مشکلاتشان حل شود ، هر چند که این جلسات هم برنامه ای به موازات جلسات ما هستند ولی مجموعه ای جدا می باشند .

آیا یک راهنما می تواند به رهجویش پول قرض بدهد ؟


البته این موضوعی کاملا شخصی  است ولیکن حقیقت اساس در این انجمن یک چیز است کمک یک بیمار به بیمار دیگر برای حل مشکل الکلیسم او " این انجمن یک انجمن نیکوکاری یا بشر دوستانه و انجمن کاریابی نیست >" . پولداری یا بی پولی ، هیچگاه جزو فامتورهای کلیدی در قابلیتهای شخصی جهت هوشیاری در این برنامه نبوده است .
آن راهنمایی که به رهجویش پول قرض می دهد ریسک این قضیه را پذیرفته است که با دادن پول سرعت پیشرفت رهجویش در مسیر بهبودی را کند کرده است .
البته این به این معنا نیست که اگر راهنما می تواند مقداری کمی پول به عنوان هدیه بهبودی به رهجویش بدهد  از آن دریغ کند و البته چه بسیار خوب است که تازه وارد این هدیه را هرچه زودتر پس بدهد و به عنوان وام به آن نگاه کند . پس اگر چنین نشد ، آن کسی که برای پول یا لباس یا کاریابی به این برنامه روی آورده است یقینا به جای غلطی آمده ، در اینجا به او فقط یک چیز می دهند ، چیزی فراتر از همه اینها و آن "هوشیاری" است.
موسسات دیگر در جامعه وجود دارند که می توانند چنین کمک هایی را برای چنین افرادی ارائه کنند ، ما معتقدیم کسی که در مسیر بهبودی قرار بگیرد ، خود قادر به حل و فصل مسائل و مشکلات شخصی اش خواهد بود .

آیا یک راهنما می تواند پا در میانی شغلی برای رهجویش بکند ؟

اگر راهنما بتواند از این نظر به تازه وارد کمک بکند بهتر است بر اساس مورد عمل کند ، خیلی افراد در برنامه و یا خارج از آن که با برنامه آشنا هستند ، ممکن است علاقه داشته باشند با یک چنین شخصی همکاری داشته باشند .

آیا یک راهنما باید سختگیر باشد ؟

بعضی از اعضاء معتقدند به سختگیری و رک بودن نسبت به تازه وارد هستند ، آنها برنامه را برای تازه وارد شرح می دهند تا قضیه را بگیرد . و صراحتا می گویند که معالجه قطعی وجود ندارد اما این روش و برنامه یک برنامه جلوگیری از عود مجدد بیماری می باشد . این کارها را می کنند و حرکت بعدی را به عهده تازه وارد می گذارند . اگر او نتواند در مورد بیماریش و پذیرش آن به یک تصمیم و نتیجه گیری قطعی برسد او را به حال خود رها می کنند .
و البته این روش هم کاملا بی رحمانه نیست چرا که خیلی از اعضاء آن را پذیرفته اند و سعی شان این است که در این مسیر به دور از احساس ترحم و احساسات تا جایی که می شود واقع بین باشند . این برنامه بر اساس یک سری اصول آزمایش شده پایه ریزی شده است و یک تازه وارد با بی اعتنایی به آنها خودش را در معرض ریسک قرار می دهد ، یک راهنمایی سختگیرانه بر این قضیه تکیه می کند و بروی متقاعد کردن تازه وارد به خوبی و سختی کار می کند ، به همین خاطر اکثرا بر این باورند که سخت بودن در مورد اصول اگر به تنهایی باشد موجب دلسردی تازه وارد می شود لذا باید آن را با احساس همدردی و درک متقابل تلفیق کرد .

آیا یک راهنما باید آسانگیر باشد ؟

بعضی دیگر از راهنما ها ترجیح می دهند یک رفتار آسانگیرانه را در مقابل رهجو در پیش بگیرند مثلا چنین افرادی هرگاه تازه وارد از او بخواهد آماده اند تا وقتی را در اختیار او قرار دهند اما به ندرت وقتی برای این امر دارند و یا پیدا کردنشان در فواصل بین جلسات مشکل است و یا تازه وارد را برای رفتن به جلسات حمل نمی کنند . بعضی از تاره واردین با چنین روشی به خوبی رشد می کنند . اما بعضی دیگر در خطر قرار می گیرند : یک تازه وارد خجول و گوشه گیر در چنین حالتی نمی تواند از کمک راهنمایش بر خوردار شود . خیلی از اعضاء هستند که می گویند تا ماهها و حتی سالها هیچ چیزی از برنامه نگرفتند فقط به دلیل اینکه از طرف گروه به حال خود رها شده بودند .
در گروه هایی که رشد زیاد بوده سعی شده است از این قضیه دوری شود و به همین خاطر سعی کرده اند تا یافتن تازه  واردین و ایجاد ارتباط بین اعضاء قدیمی و جدید را نهادینه کنند .

آیا یک راهنما باید رهجو را حمل کرده و به عنوان حامی او عمل کند ؟

درمسیر ، اشتیاق به کمک کردن به یک تازه وارد بعضی از اعضاء به عنوان راهنما ممکن است نقش حمایتی از رهجو را در پیش بگیرند . و به همین خاطر بیشتر اوقات به علت نگرانی ای که نسبت به رهجوهایشان دارند با او نرم تر و با توجه بیشتر رفتار کنند .
با در پیش گرفتن چنین رفتاری در واقع ریسک داشتن رهجویی که به یکی از اعضاء برنامه وابسته است را پذیرفته اند . به جای اینکه آن رهجو را طوری تربیت کنند تا تکیه و اعتمادش بر خود برنامه باشد تا بر شخصی از برنامه .
این حقیقت ناگزری است که همه ما باید از پیوستن به برنامه باید یاد بگیریم  که چطور متکی به خود باشیم ، بین این که ما به دیگران کمک کنیم تا یاد بگیرند چگونه روی پای خودشان بیاستند ، و یا اینکه زیر بغلشان را بگیریم و ایستاده نگهشان داریم بسیار فرق است .
خطر دیگر این حمایت بیش از حد از تازه وارد احساس رنجش و دلخوری است که چنین رابطه ای برای رهجو پیش می آید و خیلی اوقات منجر به جدایی همیشگی رهجو از برنامه می شود .

یک راهنما با رهجویی که بیش از حد به او وابسته است چگونه رفتار می کند ؟

در روزهای اوبیه هوشیاری تازه وارد خیلی از اوقات سردرگم و وحشت زده و یا از نظر ذهنی پریشان و از نظر فیزیکی ضعیف است و ممکن است نیاز داشته باشد تا کسی او را به جلسات ببرد و یا حتی کارهای شخصی اش را انجام دهد .
اما اوقاتی هست که این وابستگی به راهنما وقتی که روزهای اولیه هوشیاری سپری می شود ، شکل غیر عادی به خود می گیرد و این برای هر دو طرف زیان آور است . قبلا هم به این نکته اشاره شد که هوشیاری ما بر اساس تکیه ای است که بر خود برنامه داریم و نه بر هیچ یک از اعضاء آن و لذا شانس هوشیار ماندن تازه وارد در چنین رابطه ای کم می شود و راهنما هم ممکن است در چنین وضعیتی به ستوه درآید و ادامه آن در پاسخگویی به خواسته های نامعقول و مداوم رهجو و مورد تملق قرار گرفتن توسط رهجو ممکن است به بیداری نفس راهنما بیانجامد که بسیار خطرناک است .

راه رهایی و چاره جویی در چنین وضعیتی بدونه اینکه رهجو دلسرد شود چیست ؟

ممکن است راههای متفاوتی وجود داشته باشد ، یکی اینکه راهنما ، رهجو را به سمت برقراری ارتباط و آشنایی بیشتر با بقیه اعضاء سوق می دهد .
شاید وقت آن رسیده تا او کسانی را بیابد که از نظر خو و سلیقه به او نزدیک باشند . اگر این روش محترمانه با شکست مواجه شد ، بعضی از راهنماها مساله را صادقانه و بی رودربایستی با رهجو در میان می گذارند و باز هم اگر این روش جواب نداد شاید بهترین راه حل این باشد که راهنما بدون هیچ ملاحظه کاری کاملا محکم و مهربانانه به رهجو بگوید که او بیش از این نمی تواند در هر وقت که رهجو می خواهد پاسخگویی خواسته های او باشد . ولی می تواند به عنوان یک دوست بهبودی گاهگاهی به او کمک بدهد.
حال دیگر این بستگی به خود رهجو دارد که چه بکند . یک راهش این است که راهنمای دیگری را برای گذر از ایت مرحله آماده کند و سعی کند تا نوع دیگری از دوستی و رابطه راهنما و رهجو را برای خودش در این برنامه پیشه سازد .

رفتار یک راهنما با رهجویی که از دریافت کمک امتناع می کند چگونه است ؟

در چنین مواردی کمتر راهنمایی پیدا می شود که باز هم اشتیاق کار با چنین رهجویی را داشته باشد . گاهی از اوقات عاقلانه است که تازه وارد به یکی از اعضاء گروه که از نظر گذشته و دیدگاه به او نزدیک تر است معرفی شود .
وظیفه راهنما بودین یک مسئولیت انعطاف پذیر است و راهنمای خوب آن است که این انعطاف پذیری در کارکرد و برخورد با دیگران را داشته باشد .
این یک اشتباه محض است که شما سعی دارید به تازه واریدی که از مشا درخواست کمک نکرده و کمک شما را نمی پزیرد ، کمک کنید ، در حالی که تازه وارد دیگری هست که مشتاقانه خواستار کمک شماست .

وقتی که تازه وارد یا رهجو از پذیرش بعد روحانی برنامه سر باز می زند راهنما چه وظیفه ای دارد ؟


ابتدا ماخونسریمان را حفظ کرده و به خاطر می آوریم که راهنمای به معنای القاء اجباری تفسیر یا برداشتی از برنامه به تازه وارد نمی باشد .
اغلب زنان و مردانی که در این برنامه حضور دارند بعد از چند ماهی در می یابند که پایه و اساس آن قواعد و اصول روحانی است و در همین زمان است که در می یابد چنین افرادی بدون اتکا و اعتقاد به یک نیروی برتر قادر به کسب هوشیاری و حفظ هوشیاریشان نبوده و نخواهند بود .
ممکن است که راهنما به تفاوت بین روحانیت و مذهب اشاره کند اما همانطورکه می دانیم  این برنامه هیچ ارتباطی با هیچ اعتقاد مذهبی ای لازم نیست و تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصر است و از طرفی دیگر کمکی که از طرف این برنامه ارائه می شود به هیچ وجه فیزیکی و یا مادی نیست و ما به کسی پول و یا خدمات پزشکی و یا دارو نمی دهیم .
در اینجا فقط نظرات و عشق بلاعوض دو الکلی است که به مشارکت گذاشته می شود . و در واقع همین احساس است که از دیدگاه دیگر به "روحانیت " تعبیر می شود و البته هر تازه واردی می تواند برداشت شخصی خودش را داشته باشد .

رفتار راهنما با یک لغزشی چگونه است ؟

شاید چندان انگیزه ای نباشد که یک راهنما بخواهد با رهجویش که غزش کرده کار کند و این یک لحظه خطیر و بسیار سخت برای هر دوی آنها است .
ممکن است راهنما حاظر به ادامه نباشد ، و درست در همین جاست که باید نگاه محتاطانه ای نسبت به رفتارش داشته باشد و سعی کند که رفتار میانه ای در پیش گیرد رفتاری مابین نکوهش شدید و یا احساس همدردی شدید . در این حالت تازه وارد احساس سردرگمی و گیجی دارد و احتمالا برایش سخت و دردناک است تا با یک حرکت از نو به نزد راهنمایش و یا گروه برگردد . و به همین خاطر است که خیلی از راهنما ها در این امر پیشقدم شده و به تازه وارد تلفن می زنند و
حالا وقتی که رهجو برگشت ، بهتر است که از کالبد شکافی اتفاقی که افتاده پرهیز شود . و بهترین کار این است که راهنما به رهجو کمک کند تا دوباره بر قدوم اول مرور کرده و اهمیت پرهیز از اولین بار مصرف را برای او گوشزد کند .
بعدها ممکن است که خود رهجو بخواهد در مورد افکاری که او را به سمت مصرف دوباره سوق داده و صحبت کند تا مبادا دوباره این اتفاق برایش بیفتد .
در اینجا نقش راهنما فقط بستگی به دو طرف قضیه دارد .
(خودش و رهجو)
اگر ارهنما از قبل از علائم هشدار دهنده آگاه بوده است ، یک رهجو ممکن است بگوید : "فقط اگر تو به من گفته بودی " و دیگر ممکن است از اینکه او را می دیده اند یاغیگری کند و اما حقیقت در اینجاست که لغزش می تواند یک تجربه آموزنده برای هر دو طرف باشد چه راهنما و چه رهجو.
برای راهنما می تواند نیرویی باشد تا او را بیشتر به سمت فروتنی ببرد و به او یاد آوری کند که هیچگاه یک شخص نمی تواند هوشیاری دیگری را حفظ و یا تضمین کند و همانطور که قدم دوازدهم می گوید :
"ما سعی در رساندن این پیام داشتیم ..."
مخصوصا ، راهنمای خوب کسی است که بر بازگشت رهجوی لغزشی به برنامه پافشاری می کند و یک رابطه راهنمایی خوب به مقدار زیادی به درجه درک و عشقی دارد که گروه و یا افراد برنامه نسبت به لغزشی کرده ها در برنامه ابراز می دارند.
لغزش می تواند سکوی پرتاب ، برای شخص باشد . لغزش کردن بخاطر این است که شخص قدم یک خود را درست کار نکرده است .

آیا یک راهنما می تواند به طورهمزمان بیشتر از یک رهجو داشته باشد ؟

اشتیاق و علاقه افراد و اعضاء برنامه در راستای راهنمایی دیگران با هم فرق می کند و همچنین بستگی به قابلیت عملکرد موثر افراد و مدت زمانی که برای این قضیه اختصاص می دهند دارد .
افرادی که تصمیم دارند به طور همزمان چندید رهجو داشته باشند باید کاملا ببه این قضیه اشتیاق داشته باشند و همزمان در ذهن داشته باشند که راهنما شدن حق تمامی اعضاء برنامه است و فعالیتی است که در برنامه به هر کسی کمک می کند تا هوشیاریش را حفظ کند .
علاوه بر آنهایی که تعداد زیادی رهجو می گیرند ممکن است در مورد قابلیتهایشان دچار مبالغه و خود بزرگ بینی شوند و این هوشیاری و بهبودیشان را به خطر خواهد انداخت و همانطور که در جای جای برنامه گفته شده "داشتن احساس مشترک بهترین راهنمایی است ".

کی و چطور یک راهنما به رهجویش اجازه رفتن می دهد ؟

در واقع یک چنین رابطه ای هیچگاه پایان نمی پذیرد ولی بحثی ندارد که با گذر زمان و رشد ، تازه این نوع رابطه دستخوش تغییر می شود . یک راهنمای عاقل از گسترده تر شدن دایره ارتباطات رهجویش محفوظ می شود و یک رابطه موفق راهنما و رهجو رابطه ایست که از سوی هر دو طرف حفظ می شود و نه ی طرف ، هر چند که فاصله اش از هم دور باشد و چنین رابطه ای نهایتا می تواند به یک دوستی همیشگی بدل شود و وقتی که چنین رابطه ای شکل گرفت از هر دوطرف می توان شنید که : " اکنون ما راهنمای یکدیگریم ".

راهنمایی چگونه به کمک یک گروه می آید ؟

هدف اولیه برنامه رساندن پیام برنامه بهبودی به الکلی است که خواستار دریافت کمک است و این کمک را می طلبد . جلسات گروهی ، یک راه انجام این عمل است و راهنمایی راه دیگر آن . در بعضی از گروه ها ایده راهنمایی معنای گسترده تری پیدا می کند و شامل کار کردن با الکلیها در مراکز مرتبط با بهبودی یا از طریق مکاتبه با اعضاء منزوی یا مراودات بین المللی است . یک برنامه راهنمایی فعال در گروه یادآور وظیفه اصلی و اولیه تمامی اعضای گروه است . آنها خدمت می کنند تا اتحاد این گروه حفظ گردد . به یاد داشته باشید که :
"اول مهمترین کار را به انجام برسانید ".

چه دستور العملیهایی را یک گروه جهت راهنمایی تازه وارد می تواند در نظر بگیرد ؟

-   در نظر داشتن یک طرح محتاطانه جهت یک فعالیت راهنمایی در گروه ، نتایج بهتری را به بار می آورد نسبت به زمانی که راهنمایی بر اساس نشانی دنبال شود .
-   یک الگوی معمولی جهت داشتن برنامه راهنمایی که گروههای محلی می توانند از آن تبعیت کنند می تواند به قرار زیر باشد
-   داشتن جلسات منظم در مورد راهنمایی و در واقع داشتن کمیته راهنمایی و یا کمیته دوازده قدمی که اعضای آن به صورت چرخشی عوض می شوند . در صورت وجود اعضاء به تعداد کافی مکان وجود دارد که چنین مسئولیتی به عهده گرفته شود .
-   برقراری جلسات جهت تازه واردان که البته این در مکانهایی که جلسات بزرگتری وجود داشته باشد و تعداد تازه واردان قابل توجه است امکان پذیر است . در این مورد راهنمایی وجود دارد که از طریق G.S.O  قابل تامین است .
-   گماردن منظم یکی از اعضاء جهت خوش آمد گویی و معرفی تازه واردان به بقیه اعضاء گروه . بعضی اعضاء در گروههایی بزرگتر با استفاده از اتیکت خوشآمد گو پذیرای تازه واردان می شوند و در گروههایی که کوچک هستند خود منشی این وظیفه را به عهده دارد و در حین جلسه می تواند از تازه واردان بخواهد که برخیزند و خود را معرفی کنند و بهد از جلسه هم آنها نی توانند با افراد دیگر صحبت کرده و بیشتر آشنا شوند .
-   راه دیگر "اعلان پیشنهاد " است : به این صورت ، اگر در اینجا کسی هست که هنوز راهنما ندارد و خواستار یک راهنماست لطفا به منشی جلسه مراجعه نماید تا ایشان به آن شخص یک راهنمای موقت معرفی نماید . اگر این رفتار در هر جلسه پی گیری شود اعضاء خواهند گفت که این موضوع به یادآورنده ارزش راهنماشدن و راهنما گرفتن در هر گروه است .
-   برگزاری جلسات بسته به موضوع مشکلات راهنمایی و  دستاوردهای آن داشتن برنامه زمانی جهت برگزاری چنین جلسات.
-   تهیه یک پرونده یا لیستی از اسامی ، آدرس و شماره تلفن تازه واردان که به صورت داوطلبانه حاظرند اطلاعات شخصی شان را بدهند با ذکر راهنمای معرفی شده به هر کدام .
-   داشتن تابلوی نمایش که نشریات بهبودی را معرفی کند .
-   بازنگری لیست تازه واردان به وسیله کمیته راهنمایی یا کمیته دوازده قدمی جهت ارائه کمکهای بیشتر در جایی که نیاز است .
-   برنامه و یا موسسات خارج از این برنامه می توانند به گروهها و یا اعضاء برنامه کمک کنند ؟
-   این موضوع به طور کامل در جزوه ای به نام "الکلی های گمنام در تسهیلات یا امکانات تادیبی" و یا جزوه دیگری به نام الکلی های گمنام در امکانات درمانی " پوشش داده شده و توضیح داده شده است . و همچنین قابل دسترسی در راهنمای کمیته های مراکز تادیبی و یا درمانی و جزوات کارکردی در این رابطه می باشد که از طریق G.S.O  قابل تامین است .

خدمت راهنمایی

در الکلی های گمنام اساا کمک شخصی به دیگران در مسیر بهبودی و یا خدمت به یک گروه در یک راستا و مشابه به یکدیگرند و می تواند به این صورت تعریف شود که یک الکلی تجربه اش را با دیگر الکلی ها که این سفر را تازه شروع کرده اند در میان گذاشته و تقسیم نماید و هر دوی این گونه خدمت ها از جنبه روحانی برنامه سرچشمه می گیرد . اشخاص ممکن است احساس کنند که در یکی از موارد فوق می توانند بهتر عمل کرده و پیشنهادات بهتری را ارائه کنند . پس جنبه های متفاوتی از راهنمایی را می توان از این مفهوم استنباط کرد : تدارک دیدن یک جلسه ، فعالیت در کمیته ها ، مشارکت در گفتگوها و غیره . در این مورد مهم است که بدانیم سرویس راهنمایی به درک شخصی افراد از بحث و موضوع راهنمایی ، در راستای پاسخگویی به نیاز برنامه و انجمن و یا توجه به نیاز شخصی دیگر افراد گروه کمک کننده است . خدمت راهنمایی با تشویق اعضاء جهت مشارکت در کارهای گروهی آغاز می شود . مشارکت در کارهایی مانند درست کردن چای یا قهوه ، نشریات ، تمیز کاری محل جلسه ، حضور در جلسات اداری و ... در رعایت اصل راهنمایی باید این نکته را مد نظر قرار داد که همه اعضاء ممکن است مایل نباشند و یا قابلیت کیفی ارائه این گونه خدمات را به دست نیاورده باشند ولیکن خود سرویس راهنمایی در پیدا کردن این وظیفه مناسب با توانایی های شخصی افراد چاره گشاست . در هر سطحی که خدمت ارائه گردد رو به سوی هدفی مشترک دارد "تقسیم وظایف انجمن الکلی های گمنام در بین همه " . در نهایتا ، یک چنین خدمتهایی باعث ترغیب اعضاء به حضور در جلسات مشخص شده به تاریخچه و ساختار انجمن علاقمند کرده و آشنا می سازد . در این نقطه که اشخاص شروع به این کارها می کنند بهتر است درکشان را هم نسبت به کارهای خدماتی ارتقاء دهند و بخوبی احساس رضایت از کارکرد دوازده قدم را به شکل دیگری تجربه کنند . این اشخاص بایستی تشویق شوند تا مشارکت فعالی در فعالیتهای حوزه شان داشته باشند و خواهان انتخاب شدن جهت خدمت در سطح ناحیه شان باشند ، لذا بایستی در راستای یادگیری وظایف و مسئولیتهای مختلف در ساختار خدماتی اقدام و حرکت کنند . در طی این فرایند مهم است کهاشخاص آموختن درباره سه میراث "وحدت ، بهبودی و خدمت " را دنبال کرده و در فهم اینکه اصل چرخش نه تنها اجازه خدمت و پیشرفت را به آنها خواهد داد بلکه این امتیاز و فرصت را در اختیار تازه واردان نیز قرار می دهد . این چرخش در مناصب خدماتی این درک را القاء می کند که هیچ کسی نمی تواند برای مدت طولانی در یک موقعیتی قرار گرفته و آن خدمت را مایملک خود بداند و تازه واردان را از امکان قبول خدمت محروم گرداند.
حال از طریق دانش و تجربه ، تازه وارد آگاه شده است که خدمت بعداز هوشیاری مهمترین موضوع است و با داشتن آگاهی ، شخص قادر است تا دیدگاهش و تجربه اش را با دیگران به مشارکت گذاشته و آینده و بقای جلسات را تضمین کند.

خلاصه

اکثر افراد عضو در این برنامه هوشیاریشان را مدیون این حقیقت هستند که کسی بوده که به ایشان توجه خاصی را معطوف کند و خواهان باشد تا آنچه را دارد به عنوان یک هدیه با ارزش و بزرگ با آنها تقسیم کند و راهنمایی فقط راه دیگری از تداوم این توجه خاص به یک عضو آماده است که جهت دریافت کمک به این برنامه رو کرده است .
گروهها و اشخاص هرگز نباید اهمیت "قضیه راهنمایی " را از نظر دور نگاه دارند . همچنین اهمیت توجه خاص به یک الکلی آشفته را که می خواهد تا مصرفش را قطع کند .
تجربات بوضوح نشان داده که اعضاء و گروههایی که توجه خاصی به رساندن پیام به الکلی های در حال عذاب دارند ، کسانی هستند که بیشترین اهمیت را برای اصل راهنمایی قائل هستند و آن را به شانس و قضا و قدر واگذار نکرده اند .
به وسیله این گونه اعضاء و جلسات وظایف راهنمایی به گونه ای خوشایند پذیرفته می شوند . و به عنوان فرصتهایی جهت تعالی تجربیات شخصی برنامه و تعمیق و تحصیل احساس رضایت از کار و کمک به دیگران مغتنم شمرده می شوند.

ناحیه یک (استان یزد)

ناحیه یک (استان یزد)

امید
 

یزد، خیابان سلمان، کوچه شاهد باز
 

دوشنبه جمعه
 

18الی 19:30

 

رهایی
 

یزد ، حسن آباد،بلواردهه فجر،خیابان الامه جعفری،کوچه شعرباف،جنب ورزشگاه امام سجاد
 

یکشنبه
 

19الی 20:30

 

تلاش
 

یزد ، بلوار بسیج ، کوچه باغ مرشد
 

شنبه چهارشنبه
 

شش ماه اول سال 21الی22:30
 

       شش ماه دوم سال 20الی2130

 

مهریز
 

مهریز،جنب تالارسبز، سالن اجتماعات، آسایشگاه سالمندان نشاط
 

جمعه
 

شش ماه اول سال 20الی21:30
 

 شش ماه دوم سال 19الی20:30

 

نشاط
 

بافق،مسجدجامع،بلوارامام علی، فرعی21مسجد، جنب پایگاه شهیدبهشتی
 

دوشنبه پنج شنبه
 

16الی17:30

 

رهایی  

یزد،فلکه دوم آزادشهر،میدان حر،طبقه بالای کلاسیک کافی شاپ  

     سه شنبه پنج شنبه

 

 17الی 18:30

 

رهایی (بانوان)
 

 یزد،فلکه دوم آزادشهر،میدان حر،طبقه بالای کلاسیک کافی شاپ
 

    دوشنبه چهارشنبه


 16الی17:30

 

سلامت نو  

 خیابان امام(فهادان)،حسینیه

شهربابکی ها
 

 یکشنبه،سه شنبه

  پنج شنبه


  16الی17:30

 

آدرس جلسات ناحیه یک
  09130735808  

کمیته آدرس جلسات سراسر ایران 

09198023900

اطلاع رسان ناحیه یک
  09199684289  

کمیته اطلاع رسانی سراسر ایران 

09109777716

جلسات ناحیه دو (استان مرکزی ،لرستان)

1
 

امید
 

اراک ، خیابان دانشگاه ، پارک دانشجو، نمازخانه پارک
 

شنبه
 

19الی20:30
 

2
 

باور

گلپایگان
 

گلپایگان ، بلوار سلمان فارسی،سالن 17 شهریور
 

شنبه

چهارشنبه
 

شش ماه اول

20الی21:30
 

 شش ماه دوم

19الی 20:30

3
 

پیام رهایی

خمین
 

خمین، خیابان شریعتی ، نمازخانه پارک شهید بهشتی
 

سه شنبه
 

شش ماه اول

20الی21:30
 

شش ماه دوم

19الی20:30

4
 

جوانه کشتارگاه
 

اراک ، خیابان کشتارگاه، پارک رنگین کمان
 

یک شنبه  جمعه
 

شش ماه اول

19 الی20:30
 

 شش ماه دوم

18الی19:30

5
 

سلامت کرهرود
 

اراک ، انتهای کرهرود ، جنب مجتمع فرهنگیان، ساختمان شهرداری
 

یک شنبه
 

19 الی20:30
 

6
 

گلها
 

الیگودرز ، خیابان ده محمدرضا،میدان علی ابن ابی طالب،حسینیه
 

جمعه
 

شش ماه اول

20الی21:30
 

 شش ماه دوم

19الی20:30

7
 

پیام آزادی
 

اراک ، خ دانشگاه ، پارک دانشجو ، نمازخانه پارک
 

دو شنبه
 

19 الی20:30
 

8
 

رهایی

خرم آباد
 

خرم آباد،خیابان ساحلی،عباسیه،زیرپل انقلاب
 

 شنبه

چهارشنبه
 

21 الی22
 

9
 

رهایی امیر کبیر
 

اراک ، پارک امیر کبیر، سالن آمفی تئاتر
 

سه شنبه جمعه
 

19 الی20:30
 

10
 

اتحادفیجان
 

اراک،جنب بهشت زهرای فیجان
 

جمعه
 

11الی12:30
 

11
 

طلوع ولی عصر
 

اراک ،شهرک ولیعصر(چشم موشک) ، پارک ولیعصر(بالای پارک)
 

چهار شنبه
 

شش ماه اول

19الی20:30
 

 شش ماه دوم

18الی19:30

12
 

رهایی
 

اراک ، خیابان دانشگاه، پارک دانشجو، نمازخانه پارک
 

پنج شنبه
 

19 الی20:30
 

13
 

پرواز

(بانوان)
 

اراک،فلکه  البرز،بهزیستی اراک
 

یک شنبه
 

16:30الی18
 

 

14
 

پیام رهایی خمین
 

خمین،خیابان شریعتی،نمازخانه پارک شهیدبهشتی
 

جمعه
 

11الی12
 

15
 

رهایی کاتار
 

بروجرد،کیلومتر15جاده ملایر،روستای کاتار،پشت مسجدروستا
 

دوشنبه
 

شش ماه اول

19:30الی21
 

 شش ماه دوم

18الی19:30

16
 

آزادی بروجرد
 

بروجرد،خیابان سعدی،کوچه جنب بازرگانی،بن بست فاضل
 

یک شنبه

سه شنبه

پنج شنبه

سی و یک روز در نارانان روز اول

وقتی پسرم که به خاطر سوءمصرف اعتیاد کاملا دیوانه شده بود .تمام مبلمان خانه را شکست .احساس ناامیدی مطلق کردم .فهمیدم که هیچ کدام از رفتار های من قادر به کنترل اعمال پر خاشگرانه ی او نبود تصمیم گرفتم او را به یک مرکز باز پروری ببرم .نکته مثبت این تصمیم این بود که باعث شد با نارانان آشنا شوم .در جلسه اول یاد گرفتم که در برابر بیماری اعتیاد کاملا نا توان هستم و متوجه شدم که کنترل زندگی ام راز دستم خارج شده است .من قدم اول را پذیرفتم.
به زودی به این... باور رسیدم که قدرت برتری وجود دارد .پروردگاری مهربان که در هر شرایطی به من کمک می کند و متوجه شدم که در مقابل چنین بیماری تخریب کننده ای تنها نیستم .واین گونه قدم دوم را پذیرفتم .
وقتی زندگی ام را به دستان قدرتمند خداوند سپردم .پی بردم که می توانم تسلیم و قدم سوم را قبول کردم.
مراقبه روزانه :امروز به جای احساس تاسف وناامیدی ،می دانم که اگر شجاعتش را داشته باشم در هر مو قعیتی کارهای زیادی است که می توانم انجام دهم .نارانان به رشد معنوی من کمک می کند وبه من قدرت تغییر رفتارهایم را می دهد ومرا از دخالت در بهبودی پسرم باز می دارد من خود را با این یادآوری که همیشه می توانم به نیروی برتر تکیه وآن چه را که نمی توانم تغییر دهم به او بسپارم ،تسلی می دهم .

روز دوم تصمیم گیری

نارانان به من آموخت که چگونه تصمیمات تم را به عقب نیندازم. امروز به روشنی می بینم که چه طور در گذشته ،نا خود آگاه تصمیم هایم را به تاخیر می انداختم .وبه جای آن ترجیح می دادم بگذارم دیگران و سر نوشت برای من تصمیم گیری کنند وقتی که نتیجه تصمیماتم زندگی مرا تحت تاثیر قرار می داد واکنش من این بود که دیگران را سرزنش کنم .نمی پذیرفتم که من مسوول عواقب کم کاری هایم هستم .
دعای آرامش به من یاد می دهد که چگونه اموری را که می توانم تغییر دهم و مرا تشویق به تصمیم گیری در زمان مناسب می کند
تصمیم گیری و انجام کارهایی که می توانم .هردو به من آسودگی و آرامش روحی می دهد تا هم چنان که به رشد معنوی می رسم با آغوشی باز به استقبال چالش های تازه بروم.

مراقبه ی روزانه::نشریات نارانان به من یاد داد که تصمیم نگرفتن بد ترین تصمیم ممکن است . فقط برای امروز. اجازه نمی دهم دیگران برای من تصمیم گیری کنند وبه سادگی تصمیم هایم را به تاخیر نمی اندازم.

روز سوم خشم

وقتی پسرم مواد مصرف می کرد اغلب به من و خانواده ی مان پرخاش می کرد و موقعیت های شرم آوری رابه وجود می آورد. تلاش من برای صحبت با او همیشه با بحث های تند به پایان می رسید که این به خشونت های بیشتری دامن می زد .نارانان به من آموخت که خشم مرا نابود می کند پروراندن خشم نشانه ی این است که من هنوز قدم اول را نپذیرفته ام اگر من در مقابل بیماری اعتیاد نا توان هستم ،چگونه می توانم انتظار داشته باشم که فرد معتاد .مشتاق و یا قادربه یک گفتگوی عاقلانه باشد؟تا زمانی که من انتظارات غیر ممکن دارم با خشونت بیشتری روبرو خواهم شد .هنگامی که صادقانه اعتراف کنم که در برابر بیماری اعتیاد ناتوان هستم .آنگاه قادر خواهم بودقدم دوم را بپذیرم و درک کنم یک نیرو برتر می تواند بیماری اعتیاد را اداره کند .وقتی من معتادم را به دستتان قدرتمند خداوند بسپارم دست از کنترل کردن رفتارها و زندگی معتاد بر خواهم داشت .با جدا کردن کامل خودم از بیماری او همراه با عشق .می توانم به آرامش برسم و از تمامی آن خشونت ها فاصله بگیرم .
مراقبه ی روزانه """نارانان مرا تشویق می کند که گرفتار خشم نشوم .می توانم به سادگی دنبال آرامش وصلح باشم .
فقط برای امروز،می توانم صبورانه خونسرد باشم و منتظر آرامشی بمانم که نیرو برترم برایم فراهم خواهد کرد.
"یکی از مهم ترین درس هایی که آموختم این است که به جنگیدن پایان دهم و از خشم ره شوم این برای بهبودی من ضروری است.

روز چهارم عزت نفس

زندگی کردن با یک معتاد و دیدن احساس درد،ناامنی و ترس درمن احساس گناه ایجاد کرد وعزت نفس مرا تحت تاثیر قرار داد و احساس ناچیز بودن و دیوانگی می کردم .بیماری من به جایی رسید که دیگر زندگی نمی کردم و فراموش کرده بودم که بیش از این چگونه انسانی بودم هروز خود را عصبانی تر وغمگین تر می دیدم .دیگر از زندگی لذت نمیبردم و آرام آرام خود را از دیگران جدا کردم .
بعد از تلاش های فراوان برای پیدا کردن راه حلی برای مشکلم در یک جلسه ی نارانان شرکت کردم در آن زمان بود که فهمیدم عزت نفس و ظرفیتم برای عشق ورزیدن کاملا از بین رفته است به کمک برنامه ی نارانان مهربانی سایر اعضا و درکی که از جلسات به دست آوردم .فهمیدم که چه قدر مهم است خودم را دوست داشته باشم من نیاز داشتم تا روی بازیابی عزت نفسم کار بکنم عشق ورزیدن به خودم آن گونه که به خود فزصت رشد معنوی بدهم کمک کرد تا پذیرش دیگران و دوست داشتن آن ها به همان گونه که هستند برایم آسان تر شود این به من کمک کرد تا روابطم با نیروبرتر دیگران و معتادم را بهبود بخشم .
مراقبه ی روزانه"""" امروز سپاسگزار برنامه هستم که به من راه دوست داشتن خود وعشق ورزیدن به دیگران را آموخت عزت نفس و اعتماد به نفسم بهبود یافته است و این به من اجازه می دهد که زندگی لذت بخش تری داشته باشم وبه من شجاعت آن را می دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم و به پذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم .

روز پنجم دلسوزی به حال خود

من خود را قربانی شرایط تاسف باری می دانستم که در آن زندگی می کردم و دیگران را به خاطر اعمالم سرزنش می کردم به دلیل رفتار های منفعلانه ام همیشه منتظر بودم دنیا روی سرم خراب شود این طرزفکر هیچ چیز مثبتی به زندگی ام نبخشید ومن همه چیز را در زندگی ام با تلخی شک نگرش منفی و آسیب پذیر به پایان می رساندم احساس دلسوزی و ترحم من به خودم آن قدر زیاد بود که ارزش های درونی جایگاهم واز همه مهم تر قدردانی را در من تحت تاثیر قرار داده بود . مجبور بودم مدام سختی های زندگی ام را به دیگران اعتراف کنم در نارانان یاد گرفتم نباید چنگ زدن به گذشته را ادامه دهم ونیز نباید خود را یک قربانی تلقی کنم بلکه باید تلاش کنم تا از تمام شرایط زندگی ام درس بیاموزم درسی که بتواند رشد معنوی را در من تقویت کند .
هنگامی که یاد بگیرم خود را آن گونه که هستم بپذیریم پذیرش خودم به عنوان یک فرد عادی با همه ی توانایی ها و نقص هایم آسان تر است من می توانم بر روی نقاط قوتم تاکید کنم و برای از بین بردن نقص هایم تلاش کنم هم چنین به جای دلسوزی به حال خود عزت نفسم را بالا ببرم من تنها کسی هستم که می تواند رفتارهای من را تغییر دهد.

""مراقبه ی روزانه ::بگذار همیشه به یاد داشته باشم همان اندازه که دلسوزی به حال خود نابود کننده است عزت نفس به من امکان رشد می دهد هم چنان که رشد می کنم قادر می شوم انسان آزادی باشم .
""امروز تنها بر روی تغییر خودم و رفتارهایم کار خوام کرد .امروز انتخاب می کنم که در زندگی ام آرامش وصلح داشته باشم

روز ششم انتظارات

آن روزها که پسرم مواد مصرف می کرد و بعد ها که وارد برنامه شد آرزمی من این بود که او به سرعت بهبود یابد قصری در آسمان ساختم که پر بود از انتظارات من از بهبودی او بود.
نارانان به من آموخت که نباید هیچ انتظاری داشته باشم وقتی من اتظارات بیهوده می سازم خوذ را در معرض غم سرخوردگی عصبانیت و احاس گناه قرار می دهم اگر این انتظارات کاملا بر آورده نشوند بسشیار ناراحت می شوم و اگر بر آورده شوند باز هم احساس رضایت و خوشحالی برای آن چه اتفاق افتاده نمی کنم زیرا فکر می کنم این چیز است که باید می شد و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است
امروز سعی می کنم از پسرم انتظار نداشته باشم که چون در حال بهبودی است باید با آرامش و عاقلانه رفتار کند باید به یاد داشته باشم او یک انسان است همان گونه که من هستم انسانی که مانند من توانایی و ضعف هایی دارد با کم کردن انتظاراتم .از در گیری های احتمالی پرهیز می کنم
"""""مراقبه ی روزانه ::: با کمک قدرت برترم تلاش می کنم تا انتظاراتم را کم کنم سعی می کنم نه انتظار به وقوع پیوستن اتفاق های خوب را داشته باشم ونه ترس از بحران هایی که ممکن است پیش بیاید تلاش می کنم تا سهم خود را با کار بستن نظم کوشش تعهد و عشق به خوبی انجام دهم امروز به یاد خواهم داشت برای داشته هایم سپاس گزار وتسلیم راهی باشم که در آن قرار خواهم داشت .

روز هفتم نگرش

نارانان به من یاد داده است تا انگیزه ها و نیاتم را قبل از بیان افکارم به دیگران کاملا بررسی کنم حالا می توانم به جای نگرش های سرزنش گر پرخاش گر و نابود کننده رفتارهای منظم تر،مسوولانه تر قاطعانه تر ومتعال تر ی داشته باشم . متوجه باشم که هنگام صحبت با یک معتاد او را قضاوت می کنم گر چه در انتخاب بسیار دقت می کردم نحوهی صحبت و لحن صدایی که به کار می بردم .می توانست آن چه را که می گویم سرزنشگر یا قابل قبول جلوه دهدو
هنگامی که با آرامش رفتارهایم را تغییر دهم .می توانم موضع سازنده تر و عاقلانه تری داشته باشم نتیجه ی این تغییرات می تواند این باشد که معتادم را تشویق به مراقبت از بهبودی خود کند این حقیقت بسیار ارزشمند است .زیرا مارانان به من آموخت که یک عملکرد ساده از هزاران حرف با ارزش تر است .
با بررسی انگیزه ها وتغییر نگرش هایم احساس بهتری نسبت به خودم دارم و رشد معنوی ام را می بینم

""مراقبه ی روزانه"زمانی که عجز خود را در برابر بیماری اعتیاد می پذیرم .باید بر روی دعا آرامش تمرکز کنم .
به این ترتیب از قدرت برترم می خواهم به من شهامت دهد که تغییر دهم آن چه را که می توانم .یکی از چیز هایی که ایمان دارم می توانم تغییر دهم نگرش من نسبت به بهبودی و رشد معنوی ام است

روز هشتم حمایت ناسالم

برای من درک معنی حمایت نا سالم بسیار سخت بود. این که بفهمم به جای این که به معتادم کمک کنم تا حالش بهتر شود در واقع داشتم به او کمک می کردم تا به مصرفش ادامه دهد .حمایت نا سالم چیزی بود که من به انجامش عادت کرده بودم . مثل قرض دادن ماشین . پاس کردن چک های بی محلش. باز گرداندن چیزهایی که از دست می داد .عذر وبهانه آوردن برای دیگران وقتی کارهارا اشتباه انجام می داد و میزبان مهمانی های او بودن فکر می کردم با مهربان بودن و کمک کردن به او همه چیز درست می شود .
برنامه ی نارانان و اعضای گروه بودند که چشم مرا به روی اطرافم باز کردند وقتی یاد گرفتم با حمایت نا سالم از معتاد م کارهایی را انجام می دادم که او مسوول انجام شان بود .احساس بسیار خوبی پیدا کردم .
باید تغییر می کردم و آرام آرام تغییرات اتفاق افتاد . همه چیز های گرانبها در خانه را از دسترس او خارج کردم و
از جمله دسته چک ها کارت های اعتباری سوییچ ماشین . ومطمن شدم که همه چیز را در محل امنی قرار دارد .
از عذر بهانه و دروغ گفتن برای سر پوش گذاشتن روی اشتباهاتش دست برداشتم .

"مراقبه ی روزانه " من از نیروی برترم می خواهم مرا راهنمایی کند تا بتوانم فرق بین کمک کردن و حمایت نا سالم را تشخیص دهم به من کمک کند تا بیش از آن که کاری کنم که به حمایت نا سالم منجر شود و برایم پشیمانی بیاورد به آن فکر کرده و از انجام آن خوداری کنم امروز در جلسات نا رانان منبع بی حد و اندازه از راهنمایی و هدایت را پیدا کرده ام
من با درک مفاهیمی مثل وابستگی متقابل رها کردن ،حمایت نا سالم و انکار در خود و معتادم به رشد می رسم

روز نهم ظاهر سازی

تمام خانواده من از جمله خودم عادت داشتیم که هیچ وقت چیزی را که واقعا می خواستیم به زبان نیاوریم بنابر این من یاد گرفتم ظاهر سازی کنم و با بازی کردن نقش قربانی از دیگران باج بگیرم من حقیقت را پنهان می کردم و شرایطی ایجاد می کردم که بتوانم به اهدافم برسم .
با شرکت در جلسات نارانان فهمیدم که این رفتارها چیزی جز طاهر سازی نبود متوجه شدم که معتاد نیز به همین شیوه رفتار می کند قبول ترفند هایش دادن پول به او .هروقت که تقاضا می کرد .و بر آورده کردک خواسته هایش به خاطر احساس گناهی که داشتم برایم آسان بود من دورغ ها و قول هایش را باور می کردم زیرا می خواستم به او اعتماد داشته باشم یا شاید به این خاطر که می ترسیدم به من پر خاش کند .
با کمک گرفتن و گوش دادن به تجربه اعضا یاد گرفتم که مشکلات را به شیوه ای صادقانه حل کنم از رفع مشکلات معتادم خوداری کنم .
تا مسوولیت هایش را به عهده گیرد و عواقب اعمالش را ببیند سرزنش کردن توبیخ کردن او برای هر چیز که در خانه اتفاق می افتاد را کنار گذلشتم به تدریج با او هم دردی کرده و درک کردم که او هم از بیماری رنج می برد .

"مراقبه ی روزانه"امروز راهی سالم برای برآورده کردن نیازهایم و ایجاد روابطی که بر پایه ی صداقت و نه با استفاده از ترفند یاد گرفتم.

روز دهم مشکلات

پسرم به مدت سه سال مواد مصرف می کرد همه چیز را در اطرافش نابود کرده بود خانواده بستگان دوستان و موفقیت های مالی اش از طرف دیگر ما در خانه به جنگیدن شکایت کردن دادن درس اخلاق ظاهرسازی حمایت نا سالم و بزرگ کردن او و بیماری اش عادت کرده بودیم من معتادم را مسبب همه ی مشکلاتم می دانستم اما سرانجام متوجه شدم که به یک کمل گرای پر خاش گر کنترل کننده بد بین تبدیل شده ام .نهایتا فهمیدم که بسیار غمگین و خودم مسوول بسیاری از مشکلات می باشم .
وقتی به دنبال کمک برای پسرم بودم او قبول کرد که به یک برنامه ی بهبودی برود و من هم از نارانان راهنمایی گرفتم ما سرانجام نور رل در انتهای تاریکی دیدم من آمده بودم که دریابم مشکلات همیشه وجود دارند اما نارانان به من آموخت که اگر ذهن خود را باز بگذارم می توانم با مشکلات مقابله کنم .نارانان به من ابزارهایی داد تا با مشکلات عاقلانه تر روبرو شوم شعار "چقدر اهمیت دارد"؟ کمکم کرد تا در یابم به چه مشکلاتی توجه کنم وبه چه مشکلاتی توجه نکنم مشارکت در گروه به من یاد داد که نباید از دیگران توقع داشته باشم چرا که انتظارات تنها باعث مشکلات بیشتر می شود و باید سعی کنم فقط برای امروز زندگی کنم . از نارانان یاد گرفتم که اعتیاد یک بیماری است و چگونه با بیمارم همدردی کنم من نیاز دارم به خودم ونیروی برترم تکیه کنم تا بتوانک راه حلی برای مشکلاتم پیدا کنم /

"مراقبه ی روزانه " به درخت بلوط می اندیشم که چگونه با وجود باد و آتش با قدرت رشد می کند امروز هر وقت که با مشکلات روبرو می شوم از نیرو برترم سپاسگزاری می کنم مشکلات من موقعیت هایی هستند که من با حل کردن شان به زشد می رسم و قوی می شوم

روز یازدهم همدردی

اولین باری که در جلسه ی نا رانان شرکت کردم احساسم نسبت به معتادم آممیخته با ترسی نا امنی و خشم بود بعد از چند جلسه دریافتم او بیماریی دارد که من باعث آن نیستم ونمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم .
با بودن بیشتر در برنامه شروع به درک این مساله کردم که رفتارها و خشم او نسبت به من صدای بیماریش بود نه یک خصومت شخصی فهمیدن این موضوع به من کمک کرد تا حس همدردی را جایگزین رفتارهای کینه توزانه و حمایت های نا سالم کنم وقتی با او احساس همدردی می کنم از اعماق قلبم به او عشق می ورزم هنگامی که ارتباط با نیروی برترم را حفظ می کنم با اراده و قدرت او حرکت خواهم کرد ودر آن هنگام هیچ جایی برای خشم رنجش ترحم حمایت نا سالم و درد باقی نمی ماند همدردی به من کمک کرد تا بفهمم معتاد نمی تواند مقصر این بیماری وحشتناک باشد و این به من شهامت داد تا به او اجازه دهم با آنچه که از دست داده روبرو شود و هر زمان که آماده بود در خواست کمک برای خودش کند و به او فرصت می دهم که مسوول بهبودی خود باشد .

"مراقبه ی روزانه :امروز من مجبور نیستم آن چه را که معتادم می گوید یا انجام می دهد دوست داشته باشم و می دانم که نباید تلاش کنم او را تغییر دهم حتی زمانی که فکر می کنم اشتباه است من یاد گرفتم که فقط خودم را می توانم تغییر دهم و دیگران را تنها می توانم دوست داشته باشم

روز دوازدهم شهامت

پیش از آن که با نارانان آشنا شوم ،در تصمیم گیر هایم دچار مشکل میشدم و از چالش های تازه و یا نتایج انتخاب هایی که می کردم بسیار می ترسیدم .به خاطر نداشتن شهامت اجازه می دادم گه همه چیز بدون آن که برای شان راه حلی پیدا کنم اتفاق بیفتد به هنگام اضطراب و نگرانی خود را به نوعی شهامت کاذب مجهز می کردم و تصمیماتی نسنجیده می گرفتم که نتایجی به همراه داشت که به مشکلات بیشتری دامن می زد من به دلیل نداشتن شهامت در تصمیم گیری هایم احساس تاسف و ندامت می کردم .
دعای آرامش معنای واقعی شهامت را به من آموخت حالا می دانم که باید فروتن باشم و از قدرت برترم بخواهم به من شهامت آن را بدهد که اجازه دهم دیگران هم مسوولیت های شان را به عهد بگیرند و به قدرت آن را بدهد تا هرجا که می خواهم نه بگویم هم چنین از قدرت برترم می خواهم تا به من شهامت تبدیل انتخاب هایم به واقعیت و قدرت تغییر رفتارهایم را بدهد آن گونه که بتوانم بر روی بهبودی و رشد معنوی خود کار کنم .
امروز می دانم که زندگی همیشه آسان نیست اما می تواند مسرت بخش اشد هر زمان که احساس کنم رفتارهای گذشته ام باز گشته اند برنامه ی نارانان شهامت بهبود یافتن را به من می دهد .

مراقبه ی روزانه ::هر زمان که از نیروی برترم طلب شهامت کنم به دعاهایم گوش کرده و پاسخ می دهد . امروز ایمان دارم که شجاعت روبرو شدن با زندگی را دارم.

روز سیزدهم پذیرش

پیش از آن که وارد نارانان شوم احساس می کردم بسیار با هوش هستم و می توانم زندگی تمام فامیل را کنترل و اداره کنم .
مفهوم پذیرش عجز برای من هیچ معنایی نداشت .اکنون که بهبودی ام را شروع کرده ام یاد گرفته ام که :

بافروتنی بپذیرم که مشکلی دارم و به تنهایی نمی توانم آن را حل کنم .
بپذیرم که معتاد یک بیمار است و رفتارهای پر خاش گرانه اش نتیجه ی آسیب های روحی است مصرف مواد در او ایجاد کرده است .

بپذیرم که در برابر بیماری اعتیاد ومعتاد عاجز هستم
بپذیرم که من باعث بیماری او نیستم و به خاطر آن سرزنش نمی شوم
بپذیرم که با کمک نیروی برترم می توانم خودم را تغییر بدهم و این تغییرات می تواند برای معتاد هم مفید واقع شود .

بپذیرم که من هم ویژگی های خوب وهم نقاط ضعفی دارم
دیگران را همان گونه که هستند بدون قضاوت و سعی در تغییرشان بپذیرم
بپذیرم که دیگران باعث بیماری اعتیاد نیستند و بیماری اعتیاد دلایل بسیار دارد
بپذیرم که اعتیاد به مواد مخدر بیماری است که تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد .

از اینکه در بهبودی ام پیشرفت داشته ام احساس خوبی دارم .امروز به حال خود دلسوزی نمی کنم .و می دانم برای تغییر رفتارهایم در زمان مناسبش به نیروی برترم نیاز دارم .

مراقبه ی روزانه دیگر احساس رنجش و عصبانیت نمی کنم و سپاس گزار نیروی برترم،برنامه نارانان و اعضای گروه هستم که توانستم آرامش پیداکنم خوشحالم که می توانم سختی های زندگی ام را به همان گونه که اتفاق می افتد بپذیریم و اکنون می توانم از خودم مراقبت کنم

روز چهاردهم عشق

من همیشه فکر می کردم مادر مهربانی هستم .به فرزندانم هرچه می خواستند می دادم .واغلب براب آنها خود را قربانی می کردم زیرا می خواستم چیز هایی را که من در گذشته نداشته ام .داشته باشند هم چنین باور داشتم به آن اندازه که استحقاقش را دارم .عشق مراقبت توجه دریافت نمی کنم . وقتی متوجه شدم یکی از بچه هایم معتاد است وارد نارانان شدم .بعد از آن که فهمیدم نحوه ی محبت من تا چه حد آن ه را از رشد باز داشته است .
شروع کردم تا عشق را از دور نمایی عاقلانه تر و مسوولانه تر درک کنم با عشق ورزیدن به پسر معتادم قدرت پیدا کردم تا او را -زمانی که زندگی اش را در معرض خطر و کاملاتحت کنترل اعتیادش بود - به رفتن به یک برنامه ی بهبودی تشویق کنم امروز او به خاطر کاری که کردهام از من سپاس گزار است او به جلساتnaمی رود واز آزادی خود برای انتخاب کردن استفاده می کند بدون آن که من تلاشی برای کنترل زندگی اش داشته باشم .
من به کار بهبودی خود ادامه می دهم و یاد گرفته ام که از خود مراقبت کنم وراه تازه ای برای زندگی پیدا کرده ام .خود را بیشتر دوست دارمو تلاش می کنم تا عزت نفسم را با قاطعیت .درک خونسردی و لذت بردن روزانه از زندگی بهبود بخشم من یاد گرفتم که زندگی کنم و بگذارم تا زندگی کنند و اکنون آرامش بیشتری در زندگی ام تجربه می کنم .
مراقبه ی روزانه :: امروز اهمیت عشق معقولانه را می دانم من با دوست داشتن خودم در عشق ورزیدن به دیگران توانا تر می شوم درست است هر آن چه که می خواهم ندارم اما امروز می دانم هر چه نیاز من است با عشق ورزیدن بدون چشم داشت .بیشتر از آن چه می دهم دریافت می کنم

روز پانزدهم صداقت

دوازده قدم برنامه ی نارانان در باره ی صداقت و تغییر رفتارهای مان صحبت می کند صداقت را به عنوان مفهوم بسیار ویسعی که من دیگران و هم چنین فرد معتاد درگیرش هستیم .
پیش از انکه به نارانان راه پیدا کنم علاقه ای به شناخت خود نداشتم .گمتن میکردم فکر کردن در باره ی خودم وقتی مشکلات زیاد زیاد دیگری وجود دارد خود خواهانه است تصور میکردم این وظیفه من است که همیشه مراقب خانواده ام باشم .در برنامهی نارانان بود که متوجه شدم برای تغییر رفتارهایم باید خود را به قدر کافی بشناسم اگر بخواهم به عمق مفهوم صداقت نگاه کنم می بینم که گاهی کار بسیار درد ناکی است من رفته رفته به این درک رسیدم که در ارتباط با دیگران و مخصوصا فرد معتاد نیاز به صداقت دارم .
دریافتم که تا چه حد فریب کا و عذر و بهانه آور شده ام من از صحبت کردن و بحث کردن رودر رو ترس داشتم به همین خاطر از دیگران فرار میکردم برای دوری از بحث و داشتن روابط نزدیک ظاهر سازی می کردم و آرامشی کاذب برای خود ساخته بودم . باکارکرد قدم های چهار و ده به شناخت بهتری از خودم رسیدم و سعی کردم تا به صداقت پاینده باشم دارم یاد می گیرم با دوست داشتن خود و پذیرش مسوولیت هایم به شناخت بهتری از خودم برسم امروز قادرم تا اعمال گذشته ام را ارزیابی کرده ودر آن ها تغییراتی ایجاد کنم
مراقبه ی روزانه ::من با صداقت،دانش و پذیرش به آرامش می رسم .می توانم راه های تازه ای را دنبال کنم . افق دیدم را وسعت بخشم و زندگی بهتری داشته باشم

روز شانزدهم رها کردن

وقتی برای اولین بار با دوازده قدم نارانان آشنا شدم فهمیدم که مدتی است به احساساتی چون تنفر سرزنش نا امیدی خشم افسردگی و طرد شدگی پناه برده ام پذیرفتن این که فرد معتاد در بحران و خارج از کنترل من است برایم بسیار درد ناک بود برنامه ی نارانان به من آموخت تا روی معتاد تمر کز نکنم و اجازه دهم تا او زندگی خودش را داشته باشد آموختم که لازم است از تلاش برای حمایت او دست بردارم و سعی نکنم تا اورا متقاعد کنم کخ مصرف مواد ش کاری اشتباه است به جای آن نیاز است تا بر روی بهبودی خودم تمر کز کنم .
به تدریج به معنای رها کردن از طریق سه قدم و شعار ها پی بردم با تمرکز بر روی خود .خواندن دعا آرامش و تغییر آن چه می توانم توانستم معتادم را بدون بر عهده گرفتن مسوولیت هایش دوست داشته باشم .
اکنون عجز خود را در برابر مواد وفرد معتاد پذیرفته ام حالا قبول کرده ام که اعتیاد یک بیماری است و اراده و زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپرده ام و متقاعد شده ام که هیچ کس جز خودم را تغییر نمی توانم داد دست از حمایت نا سالم بر داشته ام و تلاش می کنم حتی در مواقع بحرانی خونسرد باشم
مراقبه ی روزانه :رها کردن با عشق برای من آرامش و رشد به همراه خواهد داشت .امروز با فرد معتاد همدردی می کنم و برایش احترام قایل هستم هرکس را که دوست دارم از بیماریش جدا می کنم و به او اجازه می دهم تا با عواقب مشکلاتی که ایجاد کرده روبرو شود امروز می توانم انتخاب کنم که عشق را اول از همه در زندگی خود جای دهم

روز هفدهم قدم ها

اقرار به این که من در مقابل اعتیاد عاجزم کار آسانی نبود من هنگامی قدم اول را به کار بستم که پذیرفتم هیچ کاری وجود ندارد که من بتوانم انجام دهم تا شرایط را عوض کند و متوجه شدم که کنترل زندگی ام از دستم خارج شده است پذیرش اعتیاد به عنوان یک بیماری مرا از سرزنش کردن خود رها کرد .
کار کرد قدم دوم برای من زیاد سخت نبود زیرا همیشه به نیرو برتر خود ایمان داشتم پذیرفتن قدم سوم کار دشواری بود چون من همیشه به قدرت خود بیسار مغرور بودم بعد از اینکه جذب برنامه ی نارانان شدم اراده وزندگی خود و کسانی که دوستشان داشتم را به نیروی برترم سپردم و احساس رهایی کردم .در قدم چهار باعث شد که حالت ها نقص ها و محدودیت هایم را از فهرستی که شجاعانه و موشکافانه و با نگاهی معنوی به زندگی ام تهیه کرده ام بشناسم .وقتی این فهرست را در پنجم با فرد دیگری مشارکت کردم با او به بحث نشستم و سرانجام پیشنهداتش را پذیرفتم این پذیرش ترس های مرا کمرنگ و به خود قول دادم که رفتارهایم را تغییر خواهم داد من فروتن شدم .
در قدم های شش و هفت آماده بودم تا فروتنانه از نیرو برترم به آن گونه که اورا درک می کردم بخواهم تا نقص های شخصیتی مرا از میان بردارد .تواضع و شهامت زیادی لازم بود تا بدون چشم داشت از کسانی که در فهرست قدم هشت و نه من بود جبران خسارت کنم .
من کار کرد قدم ده را همراه با تراز گیری های روزانه ادامه دادم تا از انباشته شدن زباله های عاطفی در درونم جلو گیری کنم در قدم یازده به نبال رابطه آگاهانه با خداوند از طریق دعا ومراقبه بودم زمانی که به یک بیداری معنوی رسیدم احساس کردم که تنهایی ام نا پدید شده و با قدر شناسی این پیام را به کسانی که خواستار آن بودند انتقال دادم . همان گونه که در قدم دوازده پیشنهاد شده است .
مراقبه ی روزانه ::امروز می توانم دوازده قدم را در زندگی روزانه ام به کار گیرم قدم ها با تغییر دادن رفتار هایم روبرو شدن با ترس هایم سرزنش نکردن خودم ورسیدن به آرامش تغییرات بزرگی در روش زندگی کردنم ایجاد کرده اند امروز من زندگی بهتری دارم

روز هجدهم تغییرات

از زمانی که یک نو جوان بودم در به پایان رساندن کار هایی که شروع می کردم ناتوان بودم از کارهای خیلی ساده گرفته تا فارغ التحصیل شدن از دانشگاه به تدریج این باور در من شکل گرفت که نا توان تنبل و بی اراده هستم برای توجیه مشکلاتم آدام های اطراف را سرزنش می کردم آن ها بودنند که در کارم اختلال ایجاده کرده مرا گیج می کردند آن ها نمی دانستند که چه می خواهند لذا مرا از اهدافم منحرف کرده بودند آن ها ارزش من را درک نمی کردند .
من خیلی از خودم اتظار و توقع داشتم فقط کارهایی که بدون نقص انجام داده بودم مرا راضی می کرد کارهای زیادی را شروع کرده بودم اما شجاعت به پایان رساندن آنهارا نداشتم زیرا می ترسیدم که نتیجه بدون نقص نباشد در رفتار با آدم هاب زندگی ام نیز همین حس آزار دهنده ی ناشی از کمال گرایی در من بود هنگامی که فهمیدم پسرم معتاد است شرایط غیر قابل تحمل شد .هیچ کاری نکردم جز سرزنش خود و انتقاد بیشتر از دیگران .
بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان به شناخت بهتری از خودم رسیدم احساس کردم برای بهبودی روابطم نیاز دارم تا خودم را تغییر دهم شروع به تمام کردن کارهایم کردم با وجود اینکه می دانستم شاید نتوانم بهترین نتیجه را بگیرم یا ممکن است نتوانم در محل کارم به عنوان کارمند نمونه شناخته شوم من پیشرفت های بسیار ی به دست آوردم و به خودم به خاطر آنها تبریک می گویم .
مراقبه ی روزانه ::بگذار به خاطر داشته باشم پیشرفتی که من در روابطم دارم از جانب دیگران نیست بلکه به خاطر تغییراتی است که در خودم ایجاد کرده ام بگذار از خودم شروع کنم

روز نوزدهم ایمان و امید

ابمان امید مفاهیم معنوی بسیار مهمی در نا رانان هستند این دو مفهوم مکمل یکدیگر ند وبه من کمک کردند تا احساس اعتماد آسایشو لذت را بازیابم .آموختم که بهترین کار این است که با ایمان به زندگی نگاه کنم .چون (ایمان)به من امید به ـآینده می دهد و نیز شهامت اینکه با افکاری مثبت با هر روز زندگی ام روبرو شوم و این امکان را به می دهد تا نگاهی خوش بینانه به زندگی داشته باشم .
بدون ایمان امید هر چیز ی را منفی می دیدم همیشه ناراحت و اقسرده بودم و نمی توانستم چیز های خوبی را در زندگی داشتم را ببینم اعتیاد پسرم مرا به وحشت انداخت تمام چیزهایی که می توانستم ببینم این بود پلیس،جنگ،تصادف،و درگیری با فروشنئگان مواد مخدر و هرج مرج در خانه روزهای من پر از رنج شرم و ترسی بود که مرا از انجام هر کاری ناتوان می کرد و هیچ چیز تغییر نمی کرد .
من زندگی خود و معتادم را به نیروی برتر سپردم . ایمان من به نیروی برتر به این خاطراست که مرا دوست دارد و درک می کند این ایمان به من کمک کرد تا بدون ترس از آینده و ادامه دادن به شرم و خشمی که از گذشته داشته ام بر مشکلاتم غلبه کرده و فقط برای امروز زندگی کنم . هنوز هم نگرانی های زیادی دارم اما می دانم که این ها بخشی ازرشد من هستند .
مراقبه ی روزانه :قدم دوم می گوید "به این باور رسیدیم که ..."این پیام مرا سرشار از ایمان و امید می کند این به من بستگی دارد تا با ابزار هایی که در نارانان به من داده است چراغ ایمان وامید را در زندگی ام روشن نگه دارم .
"فقط برای امروز از خداوند می خواهم مرا از خواست خود آگاه کند و این قدرت را به من بدهد تا خواست اورا انجام بدهم"

روز بیستم سپاسگزاری

امروز آسمان آبی است روز روشن و زیباست و خورشید به گرمی می درخشد به همین خاطر با دعا از نیروی برترم برای داشتن حال خوب و عزت نفسم سپاسگزاری می کنم و از نیروی برترم برای آرامش ونعمت هایی که به آن رسیده ام قدردانی می کنم .
زمانی را که برای اولین بار در برنامه نارانان شرکت کردم را به یاد دارم و می بینم زندگی ام چقدر پیشرفت کرده است رفتن به جلسات مرا تشویق کرد تا برای داشتن یک زندگی رضایت بخش حی نا امنی ،سردرگمی و ناامیدی را در خودم تغییر دهم احساس می کنم که مادر ، خویشاوند،دوست و همراه بهتری شده ام .من امروز انسان شادتر وجذاب تری هستم .
در لحظات به این می اندیشم که به خاطر موهبت های فراوانی که دریافت کرده ام به اندازه کافی قدر شناس نیروی برتر و برنامه نارانان باشم .آیا به قدر کافی و منصفانه با سنت هفت همکاری می کنم ؟آیا به تشکبل گروه در مناطقی که نیازمند آن هستند کمک می کنم؟امروز وقتی از من دعوت می شود تا در انجمن خدمت کنم به این مساله کاملا آگاه هستم که من باید بخواهم این کار را به خاطر سپاسگزاری و بهای بهبودی خود انجام دهم این به من کمک می کند تا دوازده قدم را تمرین کنم .

مراقبه ی روزانه " من احساس سردر گمی و ناامیدی را به یاد خواهم داشت تا بتوانم سپاسگزاری را در کارهایم قرار دهم با رساندن پیام نارانان،خوش آمدگویی عاشقانه به تازواردین،خدمت کردن و سخاوتمندی در همکاری هایم با انجمن عملا سپاسگزاری کی کنم

روز بیست و یکم حدومرز

برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .

مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .

روز بیست و دوم کنترل کردن

درجلسه نارانان بود که متوجه شدم چه قدر می خواهم همه چیز را تحت کنترل من باشد با تلاش برای بهتر شدن حال پسرم معتادم دارم سهم خود را به عنوان یک مادر انجام می دهم .تا دیر وقت منتظر او می ماندم تا به خانه برگردد .هر روز صبح زود او را از خواب بیدار می کردم وبا او می جنگیدم تا مبادا دیرش شود . لباس ها و کمد هایش را زیر رو می کردم .چشم هایش را بازرسی می کردم .وقتی چک بی محل می کشید حساب بانکی اش را پر می کردم . دنبالش می کردم .تا دنبال فروشنده مواد نرود بدهی هایش به وکیل،پلیس و دیگران را پرداخت می کردم .برایش سخنرانی های طولانی می کردم .زیرا فکر می کردم با کنترل کردن دارم وظیفه ام را انجام می دهم . واز لکه دار شدن نام خانوادگی مان جلو گیری می کنم .
از طریق برنامه ی نارانان و مشارکت با سایر اعضای گروهم شروع به درک این مساله کردم که من سعی می کردم شرایط غیر قابل کنترل را کنترل کنم وبا این کار پسرم را از رشد باز می داشتم . من این حقیقت که او یک معتاد است و یک بیمار ی پیش رونده و غیر قابل درمان دارد را پذیرفتم . تلاش من برای کنترل او و بیماریش باعث می شد تا او بیشتر در آن فرو رود .به این درک رسیدم که خیلی بهتر خواهد بود اگر من مسوولیت زندگی پسرم را به خودش بسپارم تا او بتواند آن گونه که خود انتخاب کرده زندگی کند .کار من این بود که وقت خودم را صرف بهبودی و مراقبت از خودم کنم با انجام این کارها واعتماد به نیروی برترم ،برای روبرو شدن با بحران هایی که اتفاق می افتاد قوی تر وبا ظرفیت تر شدم

"مراقبه ی روزانه ":حالا می دانم که نمی توانم دیگران را تغییر دهم حتی فرزندانم را .
من نباید تلاش کنم که هیچ نوع کنترلی در رابطه با آنها به کار گیرم . برنامه ی مرا تشویق کرد تا بر روی بهبودی خودم و تغییر رفتارهایم تمرکز کنم من نیاز دارم تا به دیگران اجازه دهم مسوولیت های شان را بپذیرند

روز بیست و سوم دعای آرامش

در مواقع درگیری ،نگرانی یا درد فروتنانه می گویم "خداوندا آرامشی عطا فرما"در آغاز بهبودی ام دعای آرامش را مکررا زمزمه می کردم ،گاهی حتی هر دقیقه .برای این که نا امیدی ام را به امید تبدیل کنم و آرامش روحی پیدا کنم .سپس شروع به تعمق در معنای آن کردم .
در دعای آرامش سه چیز از خداوند خواسته می شود :
اول :آرامش و پذیرش من نیاز دارم تا در ذهن،روح، و وجودم،خونسرد،آرام و استوار باشم .نیاز دارم تا آن چه را که نمی توانم تغییر دهم (مثل ترافیک آب و هوا روز شب و اعتیاد) بپذیرم. احتیاج دارم تا بپذیرم من باعث بیماری اعتیاد نیستم و نمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم ،

دوم"شهامت. من برای تغییر چیزهایی که می توانم مثل دست برداشتن از حمایت نا سالم .کارکردن قدم ها احترام به سنت ها نیاز به شجاعت دارم . نیاز دارم تا داستان زندگی ام را مشارکت کنم و خدمت کنم احتیاج دارم تا با عشق رها کرده و امید را جایگزین یاس کنم و نگرش های مثبت را جایگزین منفی کنم . به شهامت نیاز دارم تا تغییر کنم

سوم :دانش من به دانش احتیاج دارم تا تفاوت بین زمانی که باید موقعیتی را که بپذیرم و زمانی که به شهامت نیاز دارم تا آنچه را که می توانم ،تغییر دهم را بدانم می توانم با مطالعه و تمرین برنامه ی نارانان و قدردانی از حضور یک نیروی برتر که قادر به انجام هر کاری است به این هدف دست یابم

مراقبه ی روزانه :ممنون نارانان هستم . دعای آرامش برای من تسلی خاطر به ارمغان آورده است و یاد آور این است که با وجود این که من ناتوانم و عاجز با ایمان و اطمینان به نیروی برترم ،شهامت تغییر را به دست خواهم آورد .
"خودت را می توانی تغییر بدهی اما دیگران را فقط می توانی دوست داشته باشی

روز بیست و چهارم بهبودی

"اسم من .....است عضوی از نارانان ودر حال بهبودی"من این گونه مشارکت در گروه را شروع می کنم اما بودن در بهبودی به چه معنا ست؟به یاد می آورم زمانی که برای اولین بار به گروه پیوستم چه احساسی داشتم .افسرده .ودیوانه بودم معتادم مواد مصرف می کرد و من زندگی برای خود نداشتم . برنامه به من ابزارهایی چون دعا آرامش ،دوازده قدم و دوازده سنت ،شعارها نشریات مشارکت در جلسات صحبت با راهنما را داد که همگی بر گرفته از معنویت بودند.
در آغلز چیز های زیادی بود که درک شان نمی کردم .معنویت در بهبودی چه تاثیری دارد ؟چرا من باید انسان بهتری می شدم ؟چرا لازم بود که من خودم را بهتر بشناسم و چرا باید تغییراتی ایجاد می کردم ؟چرا نیاز داشتم تا معیار هایم در صداقت همبستگی و دوستی را تجزیه و تحلیل کنم ؟چرا لازم بود تا برای رهایی از احساس گناه ،خشم و رنجش بر روی برنامه کار کنم و چرا باید مودب تر باشم ؟چرا مجبورم ببخشم ،به یک نیروی برتر اعتماد و اطمینان کنم و همیشه چراغ امید را روشن نگه دارم ؟ امروز بعد از گذراندن روزهای بسیاری،باور دارم که در بهبودی هستم و به یک بیداری معنوی دست یافته ام منطقی و آرام شده ام .صادق تر و یاری رسان تر ،فروتن تر و مسوول تر و البته خوشحال تر هم هستم . قدرت و شهامت این را دارم هر وقت لازم است تغییراتی ایجاد کنم .
مراقبه ی روزانه ":امروز می دانم که بهبودی من ،راه تازه ای برای زندگی کردن است و جریانی دایمی از تغییرات و رشد معنوی را در بر می گیرد زیرا من به دنبال یک زندگی بهتر هستم

روز بیست و پنجم ترس

وقتی بچه بودم از همه چیز می ترسیدم .تا سن نو جوانی هم این ترسو و خجالتی بودن را ادامه دادم .هنگامی که ازدواج کردم و متوجه شدم همسرم معتاد است .تری من حتی بیشتر شد .می ترسیدم که همس و مادر خوبی نبوده باشم و ازدواج نا موفقی داشته باشم .شب ها به سختی می خوابیدم و نگران امیدها و آرزوهایم بودم که هنوز بر آورده نشده بودند .این نگرانی ها فقط کیفیت زندگی مرا بدتر می کرد .
وقتی طلاق گرفتم شدت ترس و حس نا امنی ام به من ثابت شد و عزت نفس باقی مانده ی مرا تحت تاثیر قرار داد. زمانی که فهمیدم پسرم یک معتاد است اوضاع خیلی بدتر شد .عصبانی بودم و در عین حال احساس گناه می کردم .فکر می کردم که پسرم را به خوبیتربیت نکرده ام به خاطر ترس هایم ضعیف شده بودم و احساس بی ارزشی می کردم به جای آن که زندگی خودم را داشته باشم .سعی می کردم پسرم را کنترل کرده و مشکلاتش را مدیریت کنم،رنجش قلب مرا تسخیر کرده بود .
خوشبختانه وقتی به نارانان آمدم زندگی ام نجات پیدا کرد .یاد گرفتم ایمان و امید داشته باشم و فهمیدم ترس هایم نتیجه ی افکار منفی من است امروز سعی می کنم عزت نفس خود را با رها کردن انتظارات و ترس هایم بهبود بخشم انجام این کارها ترس مرا کاهش داد و به من قدرت روبرو شدن با مشکلاتم را همان گونه که رخ می دادند بخشید .من عمیقا قدر دادن نیروی برتر و دوستان نارانان هستم که مرا همان طور که هستم .پذیرفتند و در این بحران ها کمکم کردند .
مراقبه ی روزانه :::::همان گونه که یاد گرفتم ترس و ایمان در راستای یکدیگر حرکت نمی کنند ،
باور دارم که اگر هنوز هم می ترسم برای این است که نیاز دارم تا ایمانم را قوی کنم ،
دارم یاد می گیرم که می توانم ترسم را به ایمان ،وحشتم را به آرامش و امید واهی خودمحورانه را به امید واقعی خودمحورانه تبدیل کنم .

روز بیست و ششم تواضع

وقتی به نارانان پیوستم فکر می کردم برای تمام مشکلاتم راه حلی پیدا می کنم .من با غرور ی آسیب دیده و خشم آمدم،گر چه سرشار از امید بودم با گذشت زمان یاد گرفتم که پیدا کردن راه حل کار آسانی نیست فهمیدم چیزی در درون من گم شده است .تواضع. این چیزی است که به دیگران توصیه می کردم اما خودم انجامش نمی دادم .
این اصل (تواضع)آرام آرام در من ایجاد شد . با تواضع توانستم نشریات مان در نارانان را بهتر درک کنم و احساسات ،تریدها ،نیرو و تجربه ام را بهتر مشارکت نمایم . من شهامت تغییر رفتارهای نا مناسبم که مدت زیادی به آن ها خو گرفته بودم را به دست آورم و سرانجام روابطم با فرد معتاد بهتر شد . تواضع به من کمک کرد تا حدود و نواقصم را نه تنها با قبول راهنمایی و حمایت نیروی برترم بلکه با تقاضا کمک از اعضای خانواده ی نارانان در لحظات غم و اندوه تشخیص دهم . بارشد بیشتر در برنامه شروع کردم به پذیرفتن آن چه که نمی توانستم تغییر دهم و نیز پذیرش دیگران همان طور که هستند و ذهن خود را برای ادامه ی یاد گیری باز نگه داشتم .

::مراقبه ی روزانه ::: امروز می دانم که تواضع به معنی فرمانبرداری نیست . من دیگران را به گونه ای یکسان می بینم و همیشه از نیروی برترم می خواهم تا نواقصم مرا بر طرف سازد .
""هر روز اتکا به را رها کرده و سعی می کنم در همه ی قدم ها شعارها و حتی همه ی سنت های نارانان فروتنی را بیابم

روز بیست و هفتم احساس گناه

وقتی برای اولین بار از اعتیاد پسرم آگاه شدم .فورا به این نتیجه رسیدم که من کسی هستم که باید سرزنش شود .به گونه ای اشتباه رفتار کرده ام ،اعتماد به نفس مرا از بین برد. فکر می کردم . پسرم مواد مصرف می کند.چون او را به خوبی تربیت نکرده ام .پشیمان چیز هایی بودم که گفته،انجام داده یا انجام نداده بودم .تاسف وقتی شدت گرفت که اعضای خانواده نیز مرا متهم کردند که مادر خوبی نبوده ام .از نظر آنها به خاطر ضعف مادری من بود که پسرم یک معتاد و تبهکار شده بود .از تصمیم گیری می ترسیدم و وقتی که می خواستم نه بگویم می گفتم بله . شدیدا احساس گناه می کردم و این باعث شد که بی تفاوت شده و به یک حمایت کننده ی نا سالم تبدیل شوم .
وقتی به نارانان پیوستم ،آموختم که اعتیاد یک بیماری فیزیکی،روحی و روانی است و من به خاطر آن سرزنش نمی شوم.قادر شدم تا خودم را از احساس گناه و تنفر نسبت به معتاد خلاص کنم و این روابط خانوادگی ما را بهبود بخشید احساس آزادی می کردم و حس بی نظیر رهایی داشتم و شروع به هم دردی با معتاد کردم .
با کمک قدم های هشت و نه لیستی از افرادی که به آن ها خسارت زده بودم تهیه کرده و درصدد آن برآمدم تا هرجا که امکان داشت جبران خسارت کنم با استفاده از شعار"فکر کن و به آسانی انجامش بده" شروع به گرفتن تصمیم های عاقلانه تر و مناسب تری کردم .

:مراقبه ی روزانه :: امروز می دانم که برنامه ی نارانان،نشریات مان و مشارکت اعضای انجمن،همگی نقش مهمی در جریان بهبودی من داشته اند . بدون احساس گناه و با عزت نفی بالا می توانم تمرین بخشش را از خودم شروع کنم

روز بیست و هشتم گمنامی

وقتی متوجه شدم یکی از مسایلی که آن را در نارانان مشارکت کردم در یک جلسه naباز گو شده است .احساساتم بسیار جریحه دار شد .یکی از اعضا مشارکت مرا با همسرش در میان گذاشته بود و او در باره ی آن با گروهش اظهار نظر کرده بود در آن لحظه اعتماد به اعضای انجمنم را از دست دادم .با اصرار راهنمایم هفته بعد در جلسات حاضر شدم و گفتم دیگر تمایلی برای حضور در جلسات این گروه را ندارم چون احساس می کردم راز م بر ملا شده وبه حریم خصوصی ام تجاوز گردیده است .عضوی که مشارکت مرا فاش کرده بود بعد جلسه به دنبالم آمد و اعتراف کرد که او مساله ی مرا برای همسرش تعریف کرده و از این بابت بسیار متاسف بود .گروه ما تصمیم گرفت تا در پایان هر جلسه اهمیت گمنامی را به یکدیگر یاد آور شویم .فهمیدم خانمی که گمنامی مرا شکسته بود نیز محتاج بهبودی است و شایستگی بخشش محبت و درک مرا دارد .
حالا وقتی در پایان هر جلسه می شنوم که ""هرچه این جا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید""اعتمادم بر این اصل خواهد بود که ما برنامه ای گمنام هستیم و به مشارکت یکدیگر بدون قضاوت و انتقاد احترام می گذاریم من فقط باید با زندگی و بهبودی خودم سرو کار داسته باشم .

مراقبه ی روزانه ::: وقتی گمنامی شکسته می شود به غیبت سو تفاهم و شرمندگی در گروه ختم خواهد شد و می تواند اتحاد گروه و رشد معنوی اعضایآن را خدشه دار کند .گمنامی با گفتن این که چه کسی در جلسه حضور داشت و چه کسی غایب بود نیز شکسته می شود ."گمنامی اساس معنوی همه ی سنت های ماست و یاد آور این است که اصول را بر شخصیت ها ترجیح دهیم ""

روز بیست و نهم رنجش

وقتی متوجه اعتیاد پسرم به مواد مخدر شدم .ناامید گشته و احساس گناه توام با شکست داشتم .من نی دانستم که اعتیاد یک بیماری است .انتظارات من زیاد بودند.بیماری ام قوی بود و باور داشتم که مقصر هستم .وقتی معتادم قول داد مصرف موادش را کنار بگذارد مطوئن بودم که همه جیز درست می شود و همه مشکلات مان به زودی حل خواهد شد .از خودم می پرسیدم:چرا او دست از مواد بر نمی دارد؟
نا امید شده بودم زیرا نمی توانستم تمام پاسخ ها پیدا کنم .
از لحظه ای که وارد نارانان شدم فهمیدم که من نمی توانم هیچ کس را کنترل کنم . با مشارکت سایر اعضا روابط دوستانه ی آن ها ،نیروی تازه به دست آوردم ،من متوجه ی عجزم شدم اعتیادرا به عنوان یک بیماری پذیرفتم و از توقع داشتن اجتناب کردم نا امیدی ام شروع به از بین رفتن کرد و با دانشی که از برنامه ی نارانان به دست آوردم ،و با نشریات و حمایت های تلفنی،روشن بین تر شدم این برای من حسیاز از آرامش به ارمغان آورد و کمک کرد تا اهداف واقع بینانه تری برای خودم در نظر بگیرم .
وقتی متوجه شدم می توانم به معتادم در مشکلاتش بدون ظاهر سازی یا حمایت نا سالم و بدون این که اجازه دهم تا بازیچه باشم کمک کنم ،ناامیدی ام به امید مبدل شد. من آزاد م تا آن چه که برایم بهتر است انتخاب کنم.
مراقبه ی روزانه :: وقتی که نگرانم،به درگاه نیروی برترم دعا و مراقبه می کنم تا به من آرامش ،پذیرش،شهامت و دانش بدهد .امروز توقعاتی که حاصل آرزو های من هستند را با امید معاوضه می کنم .

روز سی ام شعارها

بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان متوجه شدم که هنوز خودم را وقف زندگی پسرم می کنم . می خواستم روی بهبودی خودم کار کنم اما گیر افتاده بودم .با راهنمایم صحبت کردم و او پیشنهاد داد تا شعار های نارانان مثل(فکر کن ،سخت نگیر،مهم ترین کار اولین کار است زندگی کن وبگذار زندگی کنند ،گوش بده و یاد بگیر و فقط برای امروز ) را در زندگی ام به کار گیرم .در ابتدا درک معنای واقعی هر کدام از شعار ها آسان نبود اما به زودی کمکم کردند تا به ثبات و تعادل روحی برسم و به من یاد دادند تا بیشتر بر روی خودم تمرکز کنم تا فرد معتاد،من با شعار "ذهنت را باز بگذار" شروع کردم چون احتیاج داشتم تا روشن جدیدی برای زندگی یاد بگیرم .
فقط برای امروز به من یاد داد به جای تحمل کردن یا داشتن توقعات،باید در زمان حال زندگی کنم ،یاد گرفتم برای امروز زندگی کنم چون این چیزی است که حقیقتا دارم ،دیروز رفته و فردا نا شناخته است ومن نمی توانم پیش بینی کنم که چه اتفاق هایی خواهد افتاد،با داشتن این شعار در ذهنم می توانم از لحظه های شاد لذت ببرم و با لحظه های سخت کنار بیایم .
فهمیدن شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند " برای من سخت بود .این طور به نظر می رسید که مجبورم معتادم را رها کنم تا با سر نوشتش روبرو شود .امروز فهمده ام که این شعار راهی است برای احترام به استقلال دیگران برای خودم زندگی می کنم و از بهبودی معتاد هر زمان که تقاضای کمک کرد حمایت می کنم . شعار"سخت نگیر "باعث شد به تمام لحظه هایی که احساس نا امیدی داشتم و لحظه هایی که با کلمات توهین آمیز صحبت می کردم و بعد تاسفش را می حوردم فکر کنم .با خونسرد بودن می توانم راه حل بهتری را برای مشکلاتم پیدا کنم .
مراقبه ی روز انه """" فهمیدن ابزارهای نارانان همیشه آسان نیست به ویژه وقتی که وسط بحران هستم .شعارها مانند چراغ هایی هستند که مسیر بهبودی مرا روشن می کنند .

روز سی یکم ذهن باز

وقتی برای اولین بار به نارانان پیوستم بسیار گیج شده بودم چون ایده های جدید زیادی شنیدم .اعضا در باره ی مفاهیمی،چون قدم ها ،سنت ها و شعار ها مشارکت می کردنند که من چیزی متوجه نمی شدم .با این وجود در جلسات احساس آرامش می کردم و آمدن به جلسات را ادامه دادم گرچه همچنان بر افکارم و اعتقاداتم پافشاری داشتم .
من آرامشی را که در اعضا دیدم .دانشی که از آن ها به دست می آوردم و دوستی ای که به من پیشنهاد دادند را ستایش می کردم بی پرده از تمام مشکلات و شادمانی هایم صحبت می کردم .زیرا آن ها بدون قضاوت کردن مرا درک می کردند . زمانی رسید که متوجه شدم باید روش دعا کردنم را تغییر دهم از نیرو برترم خواستم تا ذهنم را باز بگذارد تا بتوانم ایده های نو را بپذیرم .من زندگی ام را با کمک برنامه ی نارانان تغییر دادم .
استفاده از شعار " گوش بده یاد بگیر "را آغاز کردم .یاد گرفتم به مشارکت تازه وارد توجه کنم کم کم دانشی را که در جلسات به دست آوردم در زندگی ام بکار بستم . دست از انتقاد کردن از سایر اعضا برداشتم .زیرا دیگر برای استفاده و بهبودی خودم در جلسات شرکت می کردم .
من به اهمیت فروتنی و استفاده از دعای آرامش در تمام لحظات زندگی ام پی بردم و شهامت تغییر نگرش را به دست آوردم
مراقبه ی روزانه "" با باز گذاشتن ذهنم به آرامی پیشرفت می کنم چالش های زندگی می تواند با روش هایی که قبلا هرگز به آن ها فکر هم نکرده بودم . حل شوند "قلمروی دانش صحبت کردن است ،و امتیاز خرد گوش کردن "

شماره آدرس جلسات ایران SA

شماره آدرس جلسات ایران SA
آقایان
009902905747
بانوان
09902320013
شماره آدرس جلسات استان گلستان:
009902905747
1-گرگان ..بعداز ترمینال..کمربندی پارک تاکسیرانی..در نمازخانه
روزهای فرد
ساعت 20"

شماره آدرس جلسات استان گیلان
09032887961
1-رشت..چهارراه گلسار..پارک ملت..داخل نمازخانه شیشه ای
شنبه
ساعت 17:45"

شماره آدرس جلسات استان مازندران
0911418430
1-مازندران..شهرستان نکاح..خیابان راه آهن..پارک تفریحی ثپه نارج...درنمازخانه
جمعه
ساعت 19"

2-قایم شهر..پل هوایی بیمارستان راضی..به سمت سعیدنظام...مسحد لیله القدر
یکشنبه و پنجشنبه
ساعت 20"

شماره آدرس جلسات استان قزوین
09903541826
1-قزوین ..دوراهی همدان...ترمینال غرب.."ترمینال تاکستان" داخل نماز خانه ترمینال
شنبه ساعت 17"
چهار شنبه ساعت"18 

استان مرکزی
1-اراک.. پارک امیر کبی..سالن آمفی تءاتر...
شماره تماس
09185252722

دوشنبه ساعت 14خانوم ها
شنبه و یکشنبه و دوشنبه و پنجشنبه ساعت 19

شماره آدرس جلسات استان قم
09107557561
خیابان اراک...امیر کبیر..حدفاصل پل نیروگاه..پل حجتیه..نبش کانون بسیج امام رضا...نمازخانه الغدیر قم
شنبه..دوشنبه..چهارشنبه ..جمعه..ساعت 20

شماره آدرس جلسات استان تهران ..البرز
09338261338
1-قرچک ..شهرک الحدید..گلستان 6...سالن ورزشگاه..داخل اتاق شطرنج...
سه شنبه ساعت 19

 شماره تماس 09121463945
2-جلسات بانوان
شماره تماس 09380092293 

3-رباط کریم..میدان فرمانداری...پارک عطر یاس..داخل ورزشگاه
سه شنبه ساعت 19"
جمعه 8:30 صبح

شماره تماس 09196306031

4-کرج..20متری  مارلیک..میدان گلها..پارک پرنیان..داخل کمپ..
شماره تماس 09194212263
پنجشنبه ساعت 18"

5-شوش،به سمت میدان قیام،روبروی پارک کوثر،خیابان برادران حاتمی،حسینه انصار المهدی،داخل زیر زمین

دوشنبه ساعت 19
شماره تماس 09128964121
6-تهران..میدان امام حسین..انتهای خیابان صفا شرقی..نبش زاهد گیلانی
پلاک 26
یکشنبه و سه شنبه ساعت 19"
شماره تماس 09125868296

7-اتوبان یادگار امام..پایین تر از خیابان آزادی..بین طوس و دامپزشکی
ساختمان حدیث مهر..پلاک 5
یکشنبه و سه شنبه
ساعت 7تا 8..
جمعه..11قبل از ظهر
روزهای زوج هفته و جمعه ساعت 19"
شماره تماس 09121400980
8-تهران..خیابان آزادی..انتهای خیابان استاد معین..فرهنگسرای مشق.."درب دوم داخل دستغیب"
سه شنبه وپنجشنبه ساعت 18:30
شماره تماس 09198374768

9-چهار راه یافت آباد..بلوار معلم..جنب بوستان میرال..کتابخانه شهدای محله بهداشت
شنبه ..یکشنبه..چهارشنبه ساعت 19"
شماره تماس 09391719760

10-آریا شهر..بزرگراه جناح ..نرسیده به میدان صادقیه..جنب بانک شهر..کوچه شهید چراغعلی...پلاک 17..کلینیک باران..طبقه دوم
یکشنبه ساعت 18:30
شماره تماس 09196306031

 شماره آدرس جلسات استان یزد
09137239140
1-یزد..بلوار بسیج..کوچه رستوران باغ ..مرشد..حسبنیه تل
روزهای زوج..هفته ساعت 18"
وجمعه ساعت 8صبح
2-یزد صفاییه..بلوار دانشگاه حسینیه خوزستانی ها
یکشنبه و سه شنبه جمعه ساعت 20:30
3-میبد..خط سنتو..نرسیده به پل مروارید...جنب تانکر سازی صداقت..کوچه تراشکاری راییا
یکشنبه . سه شنبه..پنجشنبه..ساعت 19شش ماه اول سال
ساعت 18" شش ماه دوم سال 

استان کرمانشاه
شماره تماس"09337534354
1-میدان نفت: پارک شاهد
جمعه ساعت 13" 

 استان ایلام
شماره تماس 09180853769
1-ایلام ..تپه شاهد...داخل پارک
یکشنبه..سه شنبه..پنجشنبه...ساعت 21

 استان لرستان
1-نور آباد ..پارک باباطاهر
س شنبه
ساعت 20:30
2-ازنا..اداره بهزیستی
جمعه ساعت 18
شماره تماس 09167088002

استان کردستان
1-میدان نبوت..خیابان 11متری مرکز
شنبه وچهارشنبه
ساعت 17
شماره تماس 09189591004 

 استان خراسان رضوی
شماره تماس 09304198030
1-بلوار سازمان آب..شهید صادقی 10..کلینیک دهک زاده
یکشنبه و سه شنبه ساعت 14:15

2-بلوار سرافرازان...سرافرازان 18..داخل کوچه سمت چپ..درب سبز رنگ بزرگ
شنبه..دوشنبه..چهارشنبه..پنجشنبه..ساعت 19"
جمعه ساعت 14:30"
3-بلوار مصلی بین مصلی 10و 13..کلینیک صداقت
شنبه..یکشنبه..دوشنبه..چهارشنبه...پنجشنبه ساعت 19"
4-قاسم آباد..بلوارشهید فلاحی..فلاحی 7..نبش بهورزا 1...زیرزمین
شنبه. دوشنبه..پنجشنبه..ساعت 7صبح

 شماره آدرس جلسات استان خراسان شمالی
09904997932
1-بجنورد..چهارراه زایشگاه..کوچه مرصع..کانون بیماران سلامت
شنبه..چهارشنبه...جمعه..ساعت 20

شماره آدرس جلسات استان هرمزگان
09010845834
1-بندرعباس..پارک شهید دباغیان..انتهای پارک ..داخل کانون باز نشستگان
شنبه..دوشنبه ..چهارشنبه ساعت 20"
2-بندر عباس..پارک شهید دباغیان..انتهای پارک درفضای باز
یکشنبه..سه شنبه..جمعه..ساعت 20 

 شماره آدرس جلسات استان کرمان
09162433120
1-جیرفت..میدان دانشگاه آزاد جدید...کمربندی روبروی تعویض روغنی دهنوی
روزهای هفته بجز پنجشنبه ساعت 20"

2-جیرفت ..پارک ساحلی..پشت پیست اسکیت توی آلاچیق
روزهای فرد هفته ساعت 13تا 14"
3-کرمان..چهارراه آسیاباد شمالی..مسجد امام حسن
سه شنبه ساعت 20:45 "تا 21:30"
جمعه ساعت20" تا 21:30"
4-رفسنجان..میدان استاد شهریار..200متر جلوتر از سفیران هدایت...مسجد شهیدان اسدی

شنبه..دوشنبه..چهارشنبه..ساعت 20"
جمعه ساعت 18"
5- شهر بابک..خیابان امام..دبیرستان امام
یکشنبه..سه شنبه..جمعه...ساعت "20
6-بم..کمربندی مهتاب..سه راه شیخ ها"طالقانی20"
شنبه..دوشنبه..چهارشنبه
ساعت 20:30تا 21:30
7-زرند..کلینیک سجادیه..جنب میدان سجادیه
یکشنبه و چهار شنبه
ساعت 20
8-منوجان..نمازخانه..پمپ بنزین رازیان
شنبه..دوشنبه..چهارشنبه
ساعت 20:30

استان سیستان وبلوچستان

1-زاهدان..بلوار جانبازان..تقاطع امیر معز..طبفه بالای قنادی ملوس
روزهای زوج هفته
ساعت20:30تا 21:30
شماره تماس
09155413185
2-سراوان..زایشگاه قدیم
روزهای زوج هفته
ساعت 20تا 21
شماره تماس
09156804540 

شماره آدرس جلسات استان خوزستان
09300354294
1-اهواز..فلکه چهارشیر..به سمت فلکه پنج نخل..بعداز سرویس بهداشتی
شنبه..دوشنبه..چهارشنبه..جمعه
ساعت 20
2-اهواز"خانوم ها"
خیابان 15شرقی..یادادشهر..کوچه سمت حسینیه فرجوانی
دوشنبه ساعت 9صبح

3-آبادان..ایستگاه 8منازل شرکتی..نرسیده به فلکه پتروشیمی ..روبروی مدرسه نخبگان...حسینیه الزهرا
دوشنبه..چهارشنبه..جمعه..صبح
ساعت9:30
ساعت 20:30

دوشنبه..چهارشنبه..جمعه..ساعت 9:30
و ساعت 20:30
4-خرمشهر ..فلکه الله. .خیابان بابا طاهر..روبروی زورخانه پوریای ولی..حسینیه اهل بیت..
سه شنبه
ساعت 21:30

5-شادگان..جاده کمر بندی..پارک ملت..بغل نمازخانه...داخل فضای سبز
دوشنبه وجمعه
ساعت 19"

6-شوشتر..پارک داریون..داخل نمازخانه
شنبه..یکشنبه..دوشنبه ..چهارشنبه..
ساعت 21"
7-دزفول..جاده ساحلی..مقبره امام زاده..رودبند..درفضای سبز
یکشنبه و سه شنبه.. جمعه
ساعت 20:30
8-ماهشهر..فلکه هندی جان..آلاچیق چهارم..دست چپ
روزهای فرد هفته
ساعت"19

9-خیبر منزل شخصی

چهارشنبه 21تا22 

شماره آدرس جلسات استان اصفهان وچهار محال بختیاری
آقایان 09135113313
بانوان 09136830799
1-اصفهان..میدان جمهوری"دروازه تهران"..خیابان رباط اول...نرسیده به پل رباط..خیابان شیخ فایص..مسجد ام البنین
صبح روزهای فرد
ساعت 7تا 8
جمعه
ساعت 7:30
عصر روزهای فرد
ساعت18" شش ماه اول سال
ساعت19"شش ماه دوم سال
2-گروه بانوان
شماره تماس  09136830799
دوشنبه ساعت 16
پنجشنبه ساعت 9 صبح
3-اصفهان خیابان فیض..کوچه لسان الارض..زورخانه گلستان
صبح روزهای زوج
ساعت" 7 تا 8:15"

عصر روزهای زوج
ساعت 19"
4-اصفهان..میدان سهروردی..مسجد جلالان
جمعه ساعت 15

5-فولاد شهر..بلوار مطهری..بالاتر از داروخانه سالاری...محله B3..حسینیه خوزستانی مقیم فولاد شهر
دوشنبه
ساعت 19:30
جمعه
ساعت 17

6-زرین شهر..خیابان ملاصدرا..مسجدامام موسی کاظم...
جمعه
ساعت 20

7-خمینی شهر..میدان آزادی..خیابان امام شمالی..نرسیده به چهارشنبه بازار..مسجد جانبازان ابوالفضل..طبقه دوم..آورودی داخل کوچه سمت چپ
شنبه و چهارشنبه
ساعت 21"
8-نجف آباد..خیابان منتظری شمالی..جنب مسجد صاحب الزمان..داخل زیر زمین دارلقرآن
شنبه و سه شنبه
ساعت 20"
9-خورزوق...خیابان شهرداری..کوچه زین العابدین..مسجد زین العابدین
دوشنبه
ساعت"21

10-بهارستان..شماره تماس
09138161143

یکشنبه
ساعت 20:30"

11-شهرضا..خیابان پاسداران..پانصد دستگاه..مسجد امیرالمومنین
یکشنبه
ساعت 20"

12-قهدریجان...خیابان گلزار شهدا..100متربعداز سالن گلزار..روبروی ورزشگاه
پنجشنبه
ساعت21"

13-شهرکرد..پارک ملت..سازمان فضای سبز..بیمارستان علی اصغر قدیم
سه شنبه
ساعت 20" 

شماره آدرس جلسات استان فارس
09384011099 

آدرس جلسات الانان"شنبه ها"

آدرس جلسات الانان"شنبه ها"

زیتون (مشارکت

ساعت

14:30الی16

شهرک ولیعصر..سپیده جنوبی..خیابان سامان پژاند..پارک زیتون..خانه سلامت زیتون
     ( جنوب غربی )

 راه بهشت...قدم و سنت

ساعت

ساعت:9:30الی11

مهرآباد..خ توکلی یا شهیدگوزلی  (پشت پادگان) ..پارک کوکب..سرای محله سلامت...طبقه اول...اتاق سوم
  ( جنوب غربی )

 مسیر سرسبز "مشارکت"

ساعت
15-16:30

خ آزادی ..خ استاد..نبش خ دستغیب..فرهنگسرای مشق عشق

(جنوب غربی)

 بال فرشته"قدم وسنت"

ساعت

13:30-15

خ آزادی..خ استاد معین..نبش خ دستغیب..فرهنگسرای مشق عشق

( جنوب غربی )

 بیکران"قدم و مشارکت"

ساعت

14-15:30

شهر قدس..میدان سرخه حصار..بلوار امام علی..پارک شهدای سرخه حصار
     (جنوب غربی)

 حامیان خلیج"مشارکت"

ساعت

10-11:30

خ خلیج"شماره2"...روبروی هلال احمر...پارک پروین اعتصامی...سرای محله مشق
"چرخشی یک هفته قدم..یک هفته سنت..یک هفته مشارکت.

( جنوب غربی)

 معجزه"قدم"

ساعت

15:45-17:15

جنت آباد شمالی..بالاتر از همت..روبروی 35متری گلستان..خ اقاقیا..جنب درمانگاه ایلیاد...سرای محله جنت آباد

آدرس جلسات الانان"یکشنبه ها"

آدرس جلسات الانان"یکشنبه ها"

رسیدن به عشق"مشارکت"

ساعت

14-15:30

جنت آباد شمالی..بالاترازهمت..روبروی 35متری گلستان..خ اقاقیا..جنب درمانگاه ایلیاد..سرای محله جنت آباد

 نیلوفر"مشارکت"

ساعت

17-18:30

جنت آباد جنوبی...شاهین جنوبی..خ مجاهد کبیر..سرای محله جنت آباد جنوبی

 گروه یاس"مشارکت"

ساعت
14:30-16

سه راه فلاح..نرسیده به میدان بهاران..خ سجاد جنوبی..پارک صبا..سرای محله یافت آباد..طبقه دوم..آمفی تءاتر
( جنوب غربی )

 امید بخدا"مشارکت"

ساعت

14:30-16

بزرگراه آیت الله سعیدی..شاتره...میدان گلدسته...خ دستغیب..کوچه امام حسن عسگری..داخل مسجد
( جنوب غربی)

 مسکن مهر "

ساعت

10-11:30

مسکن مهر..ضیاءآباد...خ امام خمینی..انتهای خ فرهنگ...روبروی مسجد امیرالمومنین..باشگاه ورزشی مهر ایران

 مامونیه"مشارکت"

ساعت

15:16:30

جاده ساوه...زرندیه..مامونیه...بلوار امام خمینی...خ رازی"بهداری"...بشارت سوم...ساختمان نیکوکاری دارالحسن

 تبسم"مشارکت"

ساعت

12:30-14

شهرک اکباتان...خ نفیسی..خ اصلی بعد از مخابرات...خانه فرهنگ آیه
  ( شمال غربی)

 روزنه امید"مشارکت"

ساعت

15:16:30

گرمسار..خ شیلات..مسجد هیات ابولفضل

 

 

 

آدرس جلسات الانان"دو شنبه ها"

آدرس جلسات الانان"دو شنبه ها"

بهار زندگی"مشارکت

ساعت

14:30-16

میدان بهاران..خ فرد محمدی... (راد مردان قدم)..حسینیه همدانیها
( جنوب غربی)

اعجاز"مشارکت"

ساعت

18-19:30

ستارخان..ربروی برق آلستوم...خ کاشانی پور...مجموعه ورزشی توحید..نماز خانه
( شمال غربی )

 امید"قدم و مشارکت"

ساعت

14:30-16

شادآباد..خ علیپوریان...میدان سبحان...سرای محله شاد آباد
( جنوب غربی)

 طلوع"مشارکت مختلط"

ساعت

14:30-16

بزرگراه آیت الله سعیدی...پایین تر از چهارراه یافت آباد...سه راه فلاح...خ طالقانی ..چهار راه طالقانی..خانه سلامت بهداشت..سینمابانو
( جنوب غربی)

 روشنایی"قدم"

ساعت

14-15:30

شهر قدس ...خ مصلی..خ گودرزی..کوچه رمضان خانی..خانه سلامت
( جنوب غربی)

 امید زندگی "مشارکت"

ساعت

9:30-11

مهرآباد جنوبی..خ توکلی..یا شهید گوزلی....(پشت پادگان)..پارک کوکب...سرای محله سلامت...طبقه اول..اتاق سوم
( جنوب غربی)

 شهامت"مشارکت وقدم"

ساعت

10-11:30

احمدآباد مستوفی...خ ولیعصر شمالی..خ لاله ها..انقلاب دوم..ورزشگاه تختی
( جنوب غربی )

 تسلیم"مشارکت"

ساعت

15:30-17

اشرفی اصفهانی...پونک...چهاردیواری..سرای محله نفت..طبقه سوم
( جنوب غربی )

 "مشارکت"

ساعت

10-11:30

خ پیروزی...روبروی باشگاه عباس جدیدی...خ طبرسی.. زاهد گیلانی..پارک نیلوفر..سرای محله شهید موسوی

 روشنایی"مشارکت"

ساعت

15-16:30

اتوبان یادگار شمالی..ایوانک غربی...نبش گل افشان جنوبی..سرای محله ایوانک...طبقه اول...کلاس آموزش
( شمال غربی )

آدرس جلسات الانان"سه شنبه ها"

آدرس جلسات الانان"سه شنبه ها"

رنگ خدا"مشارکت وقدم"

ساعت
14:30-16

پاسگاه نعمت آباد...خ شباهنگ ....انتهای کوچه...سرای محله نعمت آباد

 کلبه آرامش "مشارکت"

ساعت
14:30-16

بزرگراه آیت الله سعیدی..چهار دانگه..سه راه بوتان..شهرک گلشهر...باشگاه امام علی

 مشارکت

ساعت
15:30-17

شهرستان زنجان..فلکه پروین اعتصامی..انصاریه کوثر..کوچه شهریار..جنب بانک مهر اقتصاد..پیش دبستانی غیر انتفاعی ارکیده

 خود شناسی""قدم"

ساعت

8:45-10:15
بلوار اشرفی اصفهانی ...ابتدای مرزداران...کوی سادات..کانون اجتماعی جوانان
( شمال غربی)

 پیام عشق"مشارکت"

ساعت

10:30-12
بلوار اشرفی اصفهانی ..ابتدای مرزداران..کوی سادات...کانون اجتماعی جوانان
( شمال غربی)

 کلبه امید"مشارکت"

ساعت

13:14:30

میدان آزادی..خ محمدعلی جناح. ..بلوار شهید صالحی...نبش کوچه ولد خانی...سرای محله طرشت
( جنوب غربی )

 آبشار"قدم"

ساعت

15:16:30

میدان آزادی..خ محمد علی جناح..بلوارشهید صالحی...نبش کوچه ولد خانی...سرای محله طرشت
( جنوب غربی)

 گل سرخ"قدم"

ساعت
15-16:30

آزادشهر...20متری اول...پایگاه آزاد قدس

آدرس جلسات الانان"چهارشنبه ها"

آدرس جلسات الانان"چهارشنبه ها"

نفت"قدم ومشارکت"

ساعت
10-11:30

اقدسیه...اتوبان ارتش..نرسیده به مینی سیتی..شهرک نفت...خ البرز..سرای محله نفت
( شمال غربی)

 ندای امید"مشارکت"

ساعت
11-12:30

میدان بهمن..اول اتوبان نواب...لاین کندرو...بین کوچه شهید سیفی و شهید بابایی....روبروی بوستان ولایت...پلاک 7

 مشارکت

ساعت

15-16:30

آزادشهر...سرای محله آزاد شهر...طبقه زیرین..کتابخانه
( جنوب غربی)

 کلبه سلامت"مشارکت"

ساعت

14:30-16

چهار دانگه..خ هیدو..خ گلستان سوم شرقی..سالن ورزشی افشین...جنب آتشفشانی

 معجزه الهی"مشارکت"

ساعت

17-18:30

جاده شهریار..دهمویز...بعداز پاسگاه...خ مهدی...کتابخونه پروین اعتصامی...پلاک 63
( جنوب غربی)

 چشمه امید"مشارکت"

ساعت

17-18:30

دهکده المپیک ..چهار راه زیبادشت..خ گلبانگ...جنب شهروند وتره بار...پارک دوستدار کودک...سرای محله زیبا دشت بالا...
"دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزار میشود"

 عشق"الاتین دختر"

ساعت

17-18:30

دهکده المپیک..چهارراه زیبادشت...خ گلبانگ..جنب شهروند وتره بار..پارک دوستدار کودک...سرای محله زیبادشت بالا
"دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزارمیشود"

 جوانه"الاتین پسر"

ساعت

17-18:30

دهکده المپیک...چهارراه زیبادشت..خ گلبانگ...جنب شهروند و تره بار..پارک دوستدار کودک..سرای محله زیبادشت بالا..
دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزار میشود"

 همدلان"مشارکت"

ساعت

14-15:30

شهر قدس...خ مصلی...خ گودرزی...کوچه رمضان خانی...خانه سلامت
( جنوب غربی)

 گروه لاله"قدم"

ساعت

14:30-16

سه راه فلاح...نرسیده به بهاران...خ سجاد جنوبی..پارک صبا...سرای محله یافت آباد...طبقه دوم آمفی تءاتر
( جنوب غربی)

 سپیده "قدم"

ساعت

15:30-17

بزرگراه آیت الله سعیدی...پایین تر از چهارراه یافت آباد..سه راه فلاح..خ طالقانی...خانه سلامت بهداشت..سینما بانو
( جنوب غربی)

آدرس جلسات الانان"پنجشنبه ها"

پنجشنبه ها

هیات نمایندگان الانان

ساعت

 11_14
صادقیه ..روبروی شهید گلاب..خ طاهریان..سرای محله فردوس.."اولین پنجشنبه هر ماه"
( شمال غربی)

الاتین دختر

ساعت

 14-15:30
خ خلیج"شماره 2"..روبروی هلال احمر..پارک پروین اعتصامی..سرای محله مشق
"دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزار می شود.

انرژی "مشارکت"

ساعت

 14:15:30

خ خلیج"شماره 2"...روبروی هلال احمر..پارک پروین اعتصامی..سرای محله مشق
"دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزار میشود"
( جنوب غربی)

 جلسه "مختلط"

ساعت
18-19:30
بزرگراه محمد علی جناح..نرسیده به فلکه دوم صادقیه..کوچه چراغعلی..پلاک 17..طبقه دوم
( شمال غربی)

 مشق میخک"مشارکت"

ساعت

10-11:30

یافت آباد..شهرک امام خمینی..پارک میخک..سرای محله میخک
( جنوب غربی )

خانواده"مشارکت"

ساعت

 11-12:30

بزرگراه آیت الله سعیدی..پایین تر از چهار راه یافت آباد..سه راه فلاح..خ
طالقانی..خانه سلامت بهداشت..سینما بانو.
"دریک مکان اما بصورت جدا گانه برگزار میشود"

 همراز الاتین دختر

ساعت

11-12:30

بزرگراه آیت الله سعیدی...پایین تر از چهارراه یافت آباد..سه راه فلاح..خ طالقانی..چهارراه طالقانی..خانه سلامت بهداشت..سینما بانو..
( دریک مکان اما بصورت جداگانه برگزار میشود )

 الاتین پسر
ساعت

11-12:30

بزرگراه آیت الله سعیدی..پایین تر از چهارراه یافت آباد..سه راه فلاح..خ طالقانی..چهار راه طالقانی...خانه سلامت بهداشت..سینما بانو
( دریک مکان اما به صورت جداگانه برگزار میشود)

 اعجاز الاتین دختر

ساعت
14:30-16

شهرک اکباتان..خ نفیسی..خ اصلی بعداز مخابرات..خانه فرهنگ آیه
"محدوده سنی 16-32
( شمال غربی)

راهنمای جلسات الانان استان تهران

راهنمای جلسات الانان استان تهران
صندوق پستی  13955-136
کمیته اطلاع رسانی  09354594326
کمیته آدرس ها  09367044525
اطلاع رسان کل کشوری  09014472863
بهار 1395
شنبه ها
یکشنبه ها
دوشنبه ها
سه شنبه ها
چهارشنبه ها
پنجشنبه ها

آدرس جلسات افسردگان گمنام

آدرس جلسات افسردگان "DA"
آدرس جلسات افسردگان تهران "DA"
آدرس جلسات افسردگان اصفهان"DA"
شماره های ماندگار انجمن افسردگان گمنام
آدرس_جلسات :        09390357676
نشریات_کل  :          09372415540
روابط_عمومی :       09391118021

آدرس جلسات افسردگان تهران "DA"

تهران "DA"
شنبه ها 
16:30 الی 18
انتهای جنوبی اتوبان یادگار امام خیابان طوس غربی سرای محله دکتر هشیار طبقه سوم
 یکشنبه ها
16:00  الی  17:30 
خ قصردشت پایین تر از خ دامپزشکی خیابان شهیدی یا(ناصری) سرای محله سلسبیل شمالی 
یکشنبه ها 
18 الی19:30 
بزرگراه جناح نرسیده به میدان صادقیه جنب بانک شهر کوچه شهید چراغعلی پلاک17 کلینیک باران طبقه دوم 
دوشنبه ها 
17الی 18:30
خیابان طالقانی اول بهار شمالی کوچه یزدان نیاز پ۳۴ ساختمان هلیا فیلم طبقه دوم
سه شنبه ها 
18 الی 19:30
بزرگراه آیت الله سعیدی بعد از چهار راه یافت آباد خیابان طالقانی روبروی پارک گلستانه سالن بانو
چهارشنبه ها 
17:30 الی 19
شهرک غرب بلوار دادمان انتهای خیابان درختی شمالی انتهای خیابان آزاده سرای محله سپهر
پنجشنبه ها
 16 الی 17:30
میدان المپیک ورودی پارک جوانمردان ایران دست راست بعد از محوطه شهر بازی پشت فروشگاه داخل ساختمان فست فود
جمعه ها 
 16:30 الی 18
بزرگراه یادگار امام (جنوب) بین خیابان طوس و دامپزشکی (نبش تقاطع اتوبان) جنب موسسه پیام مهر پلاک ۵
جلسات شهر تهران همگی مختلط میباشند 

آدرس جلسات افسردگان اصفهان"DA"

اصفهان"DA"
مختلط امید
شنبه ها ساعت 16 الی 17.30 
پل فردوسی،شیخ صدوق شمالی،بعد از چهارراه نیکبخت،سمت راست کوچه 53،موسسه ی هنری نیک پندار،طبقه دوم
بسته ی خانم ها
یکشنبه ها ساعت 17 الی 19
سه راه نظر، خیابان مارنان، قبل از امامزاده شاهزاده محمد ع ،کوچه نوید ،توانبخشی آوا
بسته ی آقایان
سه شنبه ها ساعت 18:30 الی 20
ابتدای کهندژ ،زیرزمین خیریه ی صاحب الزمان.
مختلط نجف آباد
پنجشنبه ها ساعت 15تا 16.30
نجف آباد، خیابان شریعتی، خیابان منتظری شمالی، دارلقرآن جنب حسینیه مسجد صاحب زمان (ع)

آدرس جلسات ایران"coDA"

آدرس جلسات ایران"coDA"
کادر اداری ساختار ایران"coDA"
 تهران"coDA"
کرمانشاه"coDA"
سنندج"coDA"
مشهد"coDA"
البرز"coDA"
سیرجان"coDA"
اسلامشهر"coDA"
نجف آباد"coDA"
اراک"coDA"
یزد"coDA"
جزیره قشم"coDA"
شوشتر"coDA"
اهواز"coDA"
 اصفحان"coDA"
جاورسیان"coDA"
کاشان"coDA"
قم"coDA"

کادر اداری ساختار ایران"coDA"

کادر اداری ساختار ایران
گرداننده
خط ماندگار:
منشی
خط ماندگار:09393891056
خزانه دار
خط ماندگار:09396079833
مسئول کمیته کارگاههای آموزشی
خط ماندگار:09393891052
مسئول کمیته اطلاع رسانی و جامگان
خط ماندگار:
مسئول کمیته تهیه و چاپ نشریات
خط ماندگار:09396079872
مسئول کمیته چیپ و سکه
خط ماندگار:09396079872
مسئول کمیته آدرس جلسات
خط ماندگار:09393891064
سامانه پیامکی اطلاع رسانی انجمن
نام شهر خود را به این سامانه پیامک کنید
1000070707070
آدرس ساختار
تهران،اتوبان جناح،جنوب به شمال،بالاتر از شهید گلاب،قبل از فلکه دوم صادقیه،نبش کوچه شهید عبدالله چراغی،کلینیک مددکاری اجتماعی باران 
اولین شنبه هر ماه جلسه بر قرار میباشد

آدرس جلسات تهران"coDA"

 تهران"coDA"
گروه آرامش
یکشنبه ها 18 الی 19:30
خ میرداماد،کنار پل میرداماد،خ البرز،کوچه تابان شرقی،سرای محله داوودیه
شماره نماینده
گروه مسیر بهبودی
دوشنبه ها 17 الی 18:30
سعادت آباد،پارک شقایق،سرای محله 
شماره نماینده:09124886087
 گروه آرامش
دوشنبه ها 16:30 الی 18 
خ آزادی،انتهای استاد معین،فرهنگسرای عشق
شماره نماینده:
 گروه بانوان
دوشنبه ها 16 الی 17:30
میدان صادقیه،ابتدای بزرگراه جناح،کوچه طاهریان،سرای محله فردوس،ط3
شماره نماینده:09123681320
گروه برق آلستوم
دوشنبه ها 16:30 الی 18
ستارخان،برق آلستوم،خ نیر،سرای محله برق آلستوم
شماره نماینده:09154718341
گروه حکمت بانوان 
سه شنبه 13 الی 14:30
قیطریه،تقاطع کاوه شمالی و اندرزگو،نبش کوچه احمدی،سرای حکمت،ط3
 شماره نماینده:09354459038
گروه امید 
سه شنبه ها 17:30 الی 19
بزرگراه جلال آل احمد،خیابان شهر آراء،ضلع شمالی پارک شهر آراء،ساختمان سرای محله شهر آراء
 گروه صداقت 
سه شنبه ها 16 الی 17:30
 خ کمیل،مقابل پمپ بنزین،کوچه فولادی،سرای محله رودکی جنوبی
شماره نماینده:09017541332
گروه فردوس
سه شنبه ها 17:30 الی 19
فلکه دوم صادقیه،جنب بانک شهر،ابتدای کوچه چراغعلی،کلینیک باران،کلاسAطبقه دوم
 شماره نماینده:09017017623
گروه باران مشق
سه شنبه ها 17 الی 18:30
رسالت،گلبرگ غربی،تقاطع بزرگراه امام علی و خ گلبرگ،پارک تمدن،سرای محله کرمان
شماره نماینده:09191373865
گروه بانوان 
چهارشنبه ها 11 الی 12:30
نارمک،ایستگاه تلفنخانه،خیابان آیت،بن بست سعدی،سرای محله سعدی،طبقه چهارم
 گروه سعادت آباد
چهار شنبه ها 17 الی 18:30
سعادت آباد،بالاتر از میدان کاخ،خ دوم،پارک شقایق،سرای محله سعادت آباد 
شماره نماینده:09019421124
گروه مسیر بهبودی 
پنجشنبه ها 10 الی 11:30
ولنجک،بلوار دانشجو،میدان یاسمن،سرای محله ولنجک،کنار مسجد
شماره نماینده:09183610876
گروه استاد معین
پنج شنبه ها 15:30 الی 17
خ آزادی،انتهای استاد معین، فرهنگسرای مشق 
شماره نماینده:09122382049
گروه بهار 
پنج شنبه ها 16 الی 17:30
خ طالقانی،خ بهار شمالی،خ یزدان نیاز،ساختمان هلیا فیلم،طبقه دوم 
شماره نماینده:09191126010
گروه بانوان 
پنج شنبه ها 10 الی 11:30
خ کمیل،مقابل پمپ بنزین،کوچه فولادی،سرای محله رودکیجنوبی
گروه باران عشق 
جمعه ها 17 الی 18:30
رسالت،گلبرگ غربی،تقاطع بزرگراه امام علی و خ گلبرگ،پارک تمدن،سرای محله کرمان
شماره نماینده:09191373865

آدرس جلسات قم"coDA"

قم"coDA"
گروه حضور بانوان قم
چهارشنبه ها 15 الی 16:30
قم،میدان پلیس،فلکه آسایشگاه،بطرف خ بهاءالدین،سالن جنب آسایشگاه
شماره نماینده:موجود نیست

آدرس جلسات کاشان"coDA"

کاشان"coDA"
گروه بانوان کاشان 
سه شنبه ها 16الی 17:30
کاشان،خ امیر کبیر،ابتدای فین بزرگ،روبروی سه راه حیدری،جنب سوپر لبنیات احمدیان
شماره نماینده:09132762674

آدرس جلسات جاورسیان"coDA"

جاورسیان"coDA"
گروه انرژی مثبت 
چهار شنبه ها 16 الی 17
جاورسیان،بوستان مادر،روبروی کتابخانه
شماره نماینده:09189633483

آدرس جلسات اصفحان"coDA"

اصفحان"coDA"
گروه مختلط
دوشنبه ها 19 الی 20:30 
اصفحان،خشهید صدوقی،کوچه زمزم،موسسه پندار نیک
شماره نماینده:09131186472
گروه بانوان 
دوشنبه ها 16 الی 17:30 
اصفحان،ابتدای خ کهنز،پشت موسسه قوامین،خیریه صاحب الزمان

آدرس جلسات اهواز"coDA"

اهواز"coDA"
گروه اهواز
شنبه ها،دوشنبه ها،چهارشنبه ها18:45الی20:15
اهواز،خیابان سلمان فارسی،"نادری"حسینیه کاظمین پایین
شماره نماینده:09367224796
گروه بانوان
یکشنبه ها 18:45 الی 20:15
اهواز،خیابان سلمان فارسی،"نادری"حسینیه کاظمین پایین 
گروه مختلط 
پنج شنبه ها 17 الی 18:30
اهواز،کیان آباد،خ15،ساختمان بهداشت
گروه آقایان
یکشنبه ها 19 الی 20:30
اهواز پارک لاله

آدرس جلسات شوشتر"coDA"

شوشتر"coDA"
گروه آغوش خدا
یک شنبه ها و سه شنبه ها 17 ال 18:30 
شوشتر،امام زاده برانبه مالک
شماره نماینده:09165006494
گروه لبخند خدا بانوان
چهارشنبه ها 15 الی 16:30
شوشتر،هلال احمر،سالن کنفرانس
شماره نماینده:09359766167

آدرس جلسات جزیره قشم"coDA"

جزیره قشم"coDA"
گروه مثبت اندیشان قشم مختلط
دو شنبه ها و جمعه ها 18:30 الی 20
جزیره قشم،میدان گلها،جنب ساختمان ارشاد،کانون هنر قشم
شماره نماینده:09133501137

آدرس جلسات استان یزد"coDA"

استان یزد"coDA"
 گروه آزادی
جمعه ها 18 الی 19:30
یزد،بلوار بسیج،کوچه مرشد،حسینیه محمد علی ترک
شماره نماینده:09131533950
گروه بهبودی
یکشنبه ها 16 الی 17:30
یزد، بلوار دانشجو،سه راه تعاون،مجتمع فرهنگی امام علی،سالن همایش
شماره نماینده:09137088909 
گروه بانوان
چهارشنبه ها 16 الی 17:30
یزد،بلواربسیج،کوچه باغ مرشد،حسینیه محمد علی ترک
شماره نماینده:09132503118

آدرس جلسات اراک"coDA"

 اراک"coDA"
گروه اتحاد مختلط
شنبه ها 15الی16:30
 اراک،ابتدای شهرک بهشتی،فاز2،کمسیون بانوان
گروه کدا آقایان
یکشنبه ها15 الی 16:30
اراک،خیابان امام،بعد از پل زایشگاه،کوچه کتابخانه،مسجد امام هادی
شماره نماینده:09183627895
گروه بانوان
یکشنبه ها 9الی 11:30
اراک،ابتدای شهرک بهشتی،فاز2،کمسیون بانوان
گروه بانوان 
دوشنبه ها 16:30 الی 18
اراک،خیابان دانشگاه،اداره کل بهزیستی،سالن اجتماعات

آدرس جلسات نجف آباد"coDA"

 نجف آباد"coDA"
گروه نجف آباد
شنبه ها 15 الی 16:30
نجف آباد،چهار راه بازار،منتظری شمالی،دارالقرآن،جنب مسجد صاحب الزمان 
شماره نماینده:09132336100

آدرس جلسات سیرجان"coDA"

سیرجان"coDA"
گروه سیرجان
سه شنبه ها  20 الی 21
سیرجان،بلوارهجرت،فرهنگسرای شورا 
شماره نماینده:09131456047

آدرس جلسات اسلامشهر"coDA"

اسلامشهر"coDA"
گروه نیلوفر آبی بانوان 
دوشنبه ها 14 الی 15:30
اسلامشهر،واوان،خیابان امام خمینی،فرهنگسرای قرآن و عترت

آدرس جلسات استان البرز"coDA"

استان البرز"coDA"
گروه رهایی مختلط
سه شنبه ها 18 الی 19:30
 کرج،تقاطع بلوار شهید فهمیده و طالقانی جنوبی،چهار راه کارخانه قند،فرهنگسرای کوثر اتاق 205
شماره نماینده:09127696805
گروه مختلط البرز
شنبه ها 17:30 الی 19
کرج،تقاطع بلوار شهید فهمیده و طالقانی جنوبی،چهار راه کارخانه قند،فرهنگسرای کوثر اتاق 205
 شماره نماینده:09379138215
گروه مختلط
چارشنبه ها 17:30 الی 19
کرج،تقاطع بلوار شهید فهمیده و طالقانی جنوبی،چهار راه کارخانه قند،فرهنگسرای کوثر اتاق 205
شماره نماینده:09379138215

آدرس جلسات مشهد"coDA"

استان مشهد"coDA"
گروه بانوان 
شنبه ها 14:30 الی 16
مشهد ،بلوار وحدت،وحدت16،کلینیک البرز
گروه مختلط 
شنبه ها 17 الی 18:30
مشهد،ابوطالب،دورمیدان،کلینیک ثامن
شماره نماینده:09190370896
گروه مختلط
یکشنبه ها 14:30الی 16
مشهد، بلوار وحدت،وحدت16،کلینیک البرز
 شماره نماینده 09156851913
گروه آقایان 
یکشنبه ها20 الی 21:30
مشهد،امامت7،کلینیک معنا 
 شماره نماینده 09156851913
گروه بانوان
سه شنبه ها 16 الی 17:30
مشهد،امامت7،کلینیک معنا
گروه آقایان
سه شنبه ها 20 الی 21:30
مشهد،بین مصلی 10و12،کلینیک صداقت
گروه مختلط
پنج شنبه ها 14:30 الی16
مشهد،بلوار وحدت،وحدت 16،کلینیک البرز

آدرس جلسات سنندج"coDA"

استان سنندج"coDA"
گروه وارستگان
جمعه ها 10الی 11:30
سنندج،خ نمکی،بلواربهشت،ساختمان شهرداری،موسسه بهبهان،طبقه دوم
شماره نماینده:09183716810
گروه بانوان وارستگان
شنبه ها 17:30 الی19
 سنندج،خ نمکی،بلواربهشت،ساختمان شهرداری،موسسه بهبهان،طبقه دوم
گروه مختلط سنندج
چهارشنبه ها 18الی 19:30
سنندج،خ نمکی،بلوار بهشت،ساختمان شهرداری،موسسه بهبهان،طبقه دوم
 

آدرس جلسات استان کرمانشاه"coDA"

 استان کرمانشاه"coDA"
گروه بانوان
دوشنبه ها 9:30 الی 11
کرمانشاه،میدانشاهد،پارک شهید لرستانی 
شماره نماینده:09015192801

آدرس جلسات انجمن کوکایینی های گمنام"CA"

انجمن کوکایینی های گمنام
جلسه مختلط صادقیه
زمان: پنجشنبه هاساعت 16:00الی 17:30
نشانی: فلکه دوم صادقیه. ابتدای جناح ِ. جنب بانک شهر ابتدای چراغعلی. درب اول پلاک 17

آدرس جلسات انجمن اختلالات دوگانه"DDA"

 انجمن اختلالات دوگانه
جلسه صادقیه
زمان: پنجشنبه ها ساعت 17:30الی 18:30
نشانی: فلکه دوم صادقیه. ابتدای جناح ِ. جنب بانک شهر ابتدای چراغعلی. درب اول پلاک 17

آدرس جلسات انجمن شیشه‌ی های گمنام"CMA "

 شیشه ای های گمنام"CMA "
گروه مریم"تهران"
جلسه مختلط مریم 
زمان: جمعه هاساعت: 16:30 الی 17:30
نشانی:
تهران. میدان هفت تیر. زیرپل کریم خان. روبروی کلیسای مریم. پارک مریم. زیر الاجیق
گروه صادقیه"تهران"
 جلسه مختلط صادقیه
زمان: پنجشنبه هاساعت 17:30الی 18:30
نشانی: فلکه دوم صادقیه. ابتدای جناح ِ. جنب بانک شهر ابتدای چراغعلی. درب اول پلاک 17
گروه`پرواز یزد "استان یزد"
زمان: جمعه ها و ایام تعطیلات 19:00 الی 20:00
یزد. خیابان سلمان فارسی. کوچه شاهدباز. انتهای کوچه. خانه سمت چپ.
تلفن اطلاع رسانی:09108519847
گروه آزادی"یزد"
هر شب به جز ایام تعطیل20:00 الی 21:00
یزد خیابان،سلمان فارسی،کوچه شاهد باز،انتهای کوچه ،خانه سمت چپ
گروه بانوان صادقیه
دوشنبه ها 13:00 الی 14:30
فلکه دوم صادقیه،ابتدای جناح،جنب بانک شهر،ابتدای چراغعلی،درب اول پلاک 17
اصفحان
گروه باور
سه شنبه و پنج شنبه 9 الی 10
اصفحان شهر تاریخی گز گلزار شهدا مسجد بهروز
مشهد
شنبه،سه شنبه،چهار شنبه،جمعه
ساعت 18 الی 19:30
مشهد روبروی نیروگاه طوس چهار فصل انتهای آزادی 4 سمت راست پلاک 18

شماره های ماندگار NA

شماره های ماندگار
ایمیل مسئولین اداری وکمیته های فرعی شورای منطقه
خطوط تلفنی کمیته های اطلاع رسانی ایران
ناحیه 1"آذربایجان غربی"
ناحیه 2"مازندران"
ناحیه 3"تهران،سمنان"
ناحیه 4"کرمانشاه"
ناحیه 5"ایلام،خوزستان"
ناحیه 6"مرکزی"
ناحیه 7"اصفحان"
ناحیه 8"فارس،کهکیلویه و بویراحمد"
ناحیه 9"کرمان"
ناحیه 10"خراسان جنوبی،خراسان رضوی"
ناحیه 11"قم"
ناحیه 12"یزد"
ناحیه 13"گیلان"
ناحیه 14"زنجان"
ناحیه 15"لرستان"
ناحیه 16"هرمزگان"
ناحیه 17"همدان"
ناحیه 18"البرز"
 ناحیه 19"استان خراسان شمالی"
ناحیه 20"بوشهر"
ناحیه 21 "چهارمحال و بختیاری"
 ناحیه 22 "آذربایجان شرقی"
ناحیه 23 "گلستان"
ناحیه 24 "قزوین"
ناحیه 25"کردستان"
ناحیه 26"اردبیل"
ناحیه 27"سیستان و بلوچستان"
آدرس دفتر خدمات جهانی 
آدرس دفتر مرکزی NAایران

ایمیل مسئولین اداری وکمیته های فرعی شورای منطقه"NA"

» ایمیل مسئولین اداری وکمیته های فرعی شورای منطقه ای ایران

»

گرداننده 

plan@na-iran.org

نایب گرداننده

vchair@na-iran.org

منشی

secretary@na-iran.org

رابط اول

delegate@na-iran.org

رابط دوم

delegate@na-iran.org

کمیته اطلاع رسانی

pi@na-iran.org

کمیته زندانها و بیمارستانها

h-i@na-iran.org

کمیته فصل نامه

pb@na-iran.org

کمیته کارگاه ها

workshops@na-iran.org

مدیر مسئول دفتر مرکزی

info@na-iran.org

کمیته وبسایت و آدرس جلسات

webservant@na-iran.org

 

 

 

خطوط تلفنی کمیته های اطلاع رسانی ایران"NA"

 
» خطوط تلفنی کمیته های اطلاع رسانی ایران

»

خطوط تلفنی ماندگار کمیته اطلاع رسانی

 ناحیه

09148269500

آذربایجان غربی

1

09112283408

مازندران

2

09123260656

تهران،سمنان

3

09186565505

کرمانشاه

4

09169090560

خوزستان،ایلام

5

09189612787

مرکزی

6

09133009810

اصفهان

7

09179171377

فارس، کهکیلویه و بویراحمد

8

09171676366

کرمان

9

09151093600

09155594163

خراسان جنوبی،رضوی

10

09191526055

قم

11

09139672585

یزد

12

09118292505

گیلان

13

09191450581

زنجان

14

09167149455

لرستان

15

09175767026

هرمزگان

16

09186734220

همدان

17

09123680057

البرز

18

09157883102

خراسان شمالی

19

09174478810

بوشهر

20

09134811486

چهار محال وبختیاری

21

09145058018

آذربایجان شرقی

22

09111802300

گلستان

23

09191816120

قزوین

24

09185399902

کردستان

25

09148096963

اردبیل

26

09150251066

سیستان و بلوچستان

27

09124031301

شورای منطقه ایران







آدرس دفتر خدمات جهانی "NA"



» آدرس دفتر خدمات جهانی _شعبه ایران انجمن معتادان گمنام

»

NA 

آدرس دفتر خدمات جهانی_شعبه ایران"NA"

سعادت آباد پل مدیریت،چهار راه قدس،کوچه38پلاک 42 واحد یک

تلفن:02188681652

پست الکترونیکی  wso-na.org

 

آدرس دفتر مرکزی NAایران



» آدرس دفتر خدمات جهانی _شعبه ایران انجمن معتادان گمنام

»

NA 

آدرس دفتر مرکزی NA ایران

خیابان شهید دکتر فاطمی،روبروی سازمان آب،جنب برج ساعت،شماره 169،طبقه پنجم

تلفن: 88955552 فاکس:88955554

پست الکترونیکی  info@na-iran.org

 

ناحیه 1"آذربایجان غربی"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

`ناحیه 01 : ( آذربایجان غربی ) 

بازرگان، پلدشت،‌ چالدران، شوط، قره‌ضیاء الدین، ماکو

09142627440 

ایواوغلی، خوی، سلماس، شهردیزج دیز

09147195469

ارومیه

 09147223363

اشنویه، پیرانشهر، محمدیار، نقده

 09145116842

بوکان، سردشت، مهاباد

09148251322 

تکاب، چهاربرج، شاهین‌دژ، محمودآباد، میاندوآب

 09148340630

آدرس جلسات ناحیه

09148269700

روابط عمومی ناحیه

 09148269500

 

 

ناحیه 2"مازندران"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 02 : (مازندران )

تنکابن، رامسر، نشتارود، عباس آباد

09118551547

چالوس، کلاردشت، هچیرود

09358291259

ایزدشهر، بلده، چمستان، رویان، نور

09118532811

سرخرود، محمودآباد

09117403644

بابلسر، بهنمیر، فریدون‌کنار، کله‌بست

09117427011

زیرآب، پل‌سفید، سوادکوه، شیرگاه، قائم‌شهر، کیاکلا

09118234623

جویبار، ساری، سورک، فریم، کیاسر

09117777450

بهشهر، خلیل‌شهر، گلوگاه، نکا، سورک

09119602396

نوشهر، کجور، کلاردشت

09119927889

آمل، لاریجان، آب‌عسک

09116775875

بابل، امیرکلا، خوش رودپی، گتاب

09114458545

آدرس جلسات ناحیه

09118393639

روابط عمومی ناحیه

09112283408

 

 

ناحیه 3"تهران،سمنان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 03:( تهران ، سمنان)

تهران: مناطق شهرداری1-3-4، آهار، فشم، رودبارقصران

09194251785

تهران: مناطق شهرداری1-3-4-6-7 و لواسانات

09126272834

تهران: منطقه شهرداری4

09196279557

تهران: مناطق شهرداری6-7-11-12

09127761201

تهران: مناطق شهرداری5-21-22

09127129652

تهران: مناطق شهرداری2و9

09128109099

تهران: مناطق شهرداری10-11-17

09120215043

تهران: مناطق شهرداری8-13

09194856935

تهران: منطقه شهرداری14

09199373719

تهران: مناطق شهرداری12-16-19

09128240179

تهران: منطقه شهرداری18، چهاردانگه

09195307867

تهران: مناطق شهرداری14-15

09194044015

آبعلی،ارجمند،بومهن،پردیس، دماوند،رودهن، فیروزکوه

09199344894

اسلامشهر و حومه

09128461124

رباط کریم، بهارستان، پرند، صالح‌آباد، گلستان، نسیم‌شهر، نصیرآباد

09128725031

شهریار، باغستان، شاهدشهر، شهریار

09194065921

شهرقدس

09129408757

ملارد، اندیشه، صفادشت

09128501460

شهرری، باقرشهر، حسن‌آباد، ری، کهریزک

09124213140

ورامین، پیشوا، قرچک

09127719482

پاکدشت، شریف‌آباد، خاتون‌آباد

09197162943

گرمسار، آرادان، ایوانکی، درجزین

09128322586

سمنان، سرخه، شهمیرزاد، مهدی‌شهر

09193338224

شاهرود، دامغان و حومه

09194307105

آدرس جلسات ناحیه

09128155576

روابط عمومی ناحیه

09123260656

 

 

ناحیه 4"کرمانشاه"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه04: ( کرمانشاه)

جوانرود، روانسر، شمال شهرکرمانشاه

09185832293

بیستون، سنقر ، صحنه، دینور، هرسین

09189046573

کنگاور و حومه

09185651517

اسلام آبادغرب، سرپل ذهاب، قصرشیرین، جنوب‌کرمانشاه

09186863840

آدرس جلسات ناحیه

09187248551

روابط عمومی ناحیه

09186565505

 

 

ناحیه 5"ایلام،خوزستان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 05 : ( ایلام ، خوزستان )

آبادان، اروندکنار

09169296247

ماهشهر، امیدیه، سربندر، آغاجری

09168041326

بهبهان، زیدون

09168740197

ایذه، باغملک، رامهرمز، هفنگل، قلعه تل

09168206383

شوشتر، مسجدسلیمان، گتوند، لالی

09169231648

اهواز: سه‌راه‌لشگرآباد، گلستان، فرهنگشهر، سوسنگرد، بستان، هویزه

09168795721

اهواز: آخراسفالت، باهنر، زیباشهر، کوت‌عبداله

09167753074

اهواز: کیانپارس، کیان‌آباد، لشگر، امانیه، کمپلو، دغاغله

09168132915

اهواز: چهارشیر، زیتون، حصیرآباد، چهارصددستگاه، زرگان، بخش باوی، ملی‌راه، علی‌مهزیار

09168102490

ایلام، دهلران، دره‌شهر، مهران

09187693948

اندیمشک، دزفول

09168018808

شوش، هفت‌تپه، شاوور

09167390149

دارخوین، شادگان، مینوشهر

09167982894

آدرس جلسات ناحیه

09169032918

روابط عمومی ناحیه

09169090560

 

 

ناحیه 6"مرکزی"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه06 : ( مرکزی )

اراک: آشتیان، تفرش، داودآباد، شازند، فراهان، فرمهین، کارچان

09189553343

اراک، سنجان، کرهرود

09187613613

خمین، قورچی باشی

09187656072

قره‌چای، جاورسیان، خنداب

09187636067

دلیجان، نراق

09187631663

زرندیه، پرندک، خشکرود، زاویه، مامونیه

09189640771

ساوه

09195230985

شازند، آستانه، توره، شهرجدیدمهاجران، هندودر

09186024600

محلات، نیمور

09191979368

کمیجان، میلاجرد، ساروق، فراهان

09187573876

آدرس جلسات ناحیه

09193501878

روابط عمومی ناحیه

09189612787

 

 

ناحیه 7"اصفحان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه07 : ( اصفهان )

اصفهان : منطقه شهرداری 1-4

09138727748

اصفهان : منطقه شهرداری 2-3

09137381021

اصفهان : منطقه شهرداری 14-10-7

09136006853

اصفهان : منطقه شهرداری 4-3

09137381356

اصفهان : منطقه شهرداری 15

09138097316

خمینی شهر و حومه

09137931575

نجف آباد، تیران

09138900547

شاهین‌شهر و حومه

09138726079

مبارکه و حومه

09136483392

شهرضا و حومه

09137047826

کاشان و حومه

09138686841

زرین شهر و حومه

09137044880

گلپایگان، خوانسار

09138341676

فولادشهر، فلاورجان، کلیشاد

09137859533

آدرس جلسات ناحیه

09138008878

روابط عمومی ناحیه

09133009810

 

 

ناحیه 8"فارس،کهکیلویه و بویراحمد"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه08 : ( فارس، کهکیلویه و بویر احمد)

بوانات، خرم بید، صفاشهر، قادرآباد

09176716048

آباده، اقلید

09176963358

ارسنجان، آباده طشک

09176845027

مرودشت، زرقان، پاسارگاد

09179270513

رستم، کازرون، ممسنی

09176807173

جهرم، خفر، قیروکارزین

09178922878

فیروزآباد، فراشبند، میمند

09176034325

استهبان، نیریز

09176990273

فسا

09176792497

داراب، جنت شهر، زرین‌دشت، شهرپیر

09175328315

لار، لامرد، خنج، گراش

09174119458

چرام، گچساران، لنده، یاسوج

09175425649

بیضا، کامفیروز

09174463896

شیراز: بلواررحمت، ده پیاله، چهارراه‌زندان، قره‌باغ

09175143419

شیراز(جاده پایگاه،کوار،سروستان)

09174149882

شیراز: آستانه سعدی، خرامه، داریون، قرآن، کربال

09175003804

شیراز: قصردشت، صدرا، سپیدان

09179681006

شیراز: شاهچراغ، ابیوردی، بلواربعثت، فلکه‌گاز

09176959446

شیراز: بلوار امیرکبیر، عادل‌آباد، میانرود

09385641714

آدرس جلسات ناحیه

09176076554

روابط عمومی ناحیه

09179171377

 

 

ناحیه 9"کرمان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه09 : ( کرمان)

انار، رفسنجان، سرچشمه، نوق

09136522187

بافت، پاریز، رابر، سیرجان

09135870852

بم، بروات، خواجه‌عسکر، ده‌بکری، رستم آباد، ریگان، نظام شهر

09136106055

جیرفت، عنبرآباد

09136250824

راور،  فیض‌آباد، کوهبنان

09130529841

زرند، خانوک، ریحان‌شهر

09138449240

شهربابک، دهج، خورسند

09137686700

کرمان، بردسیر، قریه العرب، ماهان، راین

09138635869

کرمان، باغین، زنگی آباد، چترود

09162727971

کهنوج، رودبار، فاریاب

09136114971

قلعه گنج، منوجان

09130503880

آدرس جلسات ناحیه

09137553898

روابط عمومی ناحیه

09171676366

 

 

ناحیه 10"خراسان جنوبی،خراسان رضوی"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 10 : ( خراسان جنوبی ، خراسان رضوی)

محدوده قاسم‌آباد

09158982944

محدوده میدان‌فردوسی، بولوارطوس

09158112473

محدوده‌عبدالمطلب، خواجه‌ربیع، صدمتری‌رسالت، کلات

09158980984

شمال طبرسی، حاشیه‌صدمتری، طلاب‌، شهرستان‌سرخس

09158975843

محدوده‌حرم، کوهسنگی، سیدی، طرق

09158919259

محدوده حرم، بلوارمیامی، بسیج، شمال فدائیان، جاده سرخس، صدمتری

09357065305

محدوده بلوار وکیل‌آباد، پیروزی، شاندیز، طرقبه

09150714804

چناران، قوچان‌وحومه

09156915541

سبزوار و حومه

09157144725

تربت‌حیدریه، دولت آباد، رشتخوار، خواف

09158336806

بیرجند، بشرویه، سرایان، قائن، طبس، کریت، عشق‌آباد، دیحوک

09156030747

تایباد، تربت‌جام، فریمان و حومه

09158774840

نیشابور، فیروزه و حومه

09154142770

کاشمر، فیض‌آباد، محولات، خلیل‌آباد و حومه

09156831536

گناباد، فردوس، بجستان و حومه

09152647668

درگز

09158125334

آدرس جلسات ناحیه

09159040065

روابط عمومی ناحیه

09151093600

 

 

ناحیه 11"قم"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 11 : ( قم )

استان قم

09193527143

آدرس جلسات ناحیه

09193527143

روابط عمومی ناحیه

09191526055

 

 

ناحیه 12"یزد"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 12 : ( یزد )

یزد: امامشهر، آزادشهر، اشکذر، زارچ، تفت، بلوارجمهوری

09136073511

یزد: سیدگل‌سرخ، آتش‌نشانی، فهادان، خیابان‌انقلاب

09136073512

یزد: بلوارامام‌جعفرصادق، ترمینال، صفائیه، قاسم‌آباد

09136073513

یزد: جاده‌سنتو، سلمان، پارک‌شهر، مدرس

09136073514

ابرکوه

09135200945

اردکان، عقدا

09136077935

بافق، بهاباد

09136071008

هرات، مروست

09135389184

مهریز

09359203055

میبد، ندوشن

09135374897

آدرس جلسات ناحیه

09138541835

روابط عمومی ناحیه

09139672585

 

 

ناحیه 13"گیلان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 13 : ( گیلان )

بندرانزلی

09118149620

رشت

09118311007

آستانه‌اشرفیه، سیاهکل، کیاشهر، لاهیجان، لولمان

09118425602

لنگرود، املش، چاف‌وچمخانه، رحیم‌آباد، رودسر، کلاچای

09118458430

آستارا، اسالم، تالش، لیسار

09119856597

شفت، صومعه‌سرا، فومن، ماسال، ماسوله، رضوانشهر، پره سر

09117200265

جیرنده، رستم آباد، رودبار، لوشان، منجیل

09117190682

خشکبیجار، خمام، کوچصفهان

09117398052

آدرس جلسات ناحیه

09118292606

روابط عمومی ناحیه

09113366737

 

 

ناحیه 14"زنجان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه14 : (زنجان )

آدرس جلسات ناحیه

09199597913

روابط عمومی ناحیه

09191450581

 

 

ناحیه 15"لرستان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه15 : ( لرستان )

ازنا

09168660341

الیگودرز

09168563491

اشترینان، بروجرد

09168623657

پلدختر، خرم‌آباد، زاغه، معمولان

09168610538

چالانچولان، درود، سپیددشت

09168681358

دلفان، سلسله

09167093357

کوهدشت

09356904679

آدرس جلسات ناحیه

09167149454

روابط عمومی ناحیه

09167149455

 

 

ناحیه 16"هرمزگان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه16 : ( هرمزگان )

غرب‌بندرعباس، قشم، هرمز، درگهان، سوزا، ابوموسی

09172834707

شرق‌بندرعباس، تخت،فین، سردشت، قلعه قاضی

09172119003

بندرلنگه، بستک، جناح،چارک، خمیر، رویدر، کنگ

09175761416

میناب، جاسک، سندرک، سیریک، گروک، هشتبندی

09164319001

حاجی‌آباد، سرگز، فارقان

09170768527

رودان، دهبارز، زیارتعلی

09179858860

کیش

09179940030

آدرس جلسات ناحیه

09175767027

روابط عمومی ناحیه

09175767026

 

 

ناحیه 17"همدان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 17 : ( همدان )

همدان: بهار، شیرین‌سو، صالح آّباد، گل تپه، لالجین، مریانج

09185061061

همدان: ازندریان، جورقان، فامنین، فهاوند

09187090635

تویسرکان، سرکان، فرسفنج

09187056232

دمق، رزن، قروه‌درجزین

09185051668

جوکار، زنگنه، سامن، ملایر

09187495732

برزول، فیروزان، گیان، نهاوند

09186092094

اسدآباد

09184461002

آدرس جلسات ناحیه

09186311962

روابط عمومی ناحیه

09186734220

 

 

ناحیه 18"البرز"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه18 : ( البرز )

اشتهارد، کرج، کمال‌شهر، ماهدشت، محمدشهر، مشکین‌دشت، مهر شهر

09126353941

تنکمان، چهارباغ، ساوجبلاغ، طالقان، نظرآباد، هشتگرد

09194254689

کمالشهر، حصارک، پیشاهنگی

09199182284

فردیس، گرمدره

09128686965

آدرس جلسات ناحیه

09126353941

روابط عمومی ناحیه

09123680057

 

 

ناحیه 19"استان خراسان شمالی"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه19 : ( استان خراسان شمالی)

آشخانه، پیش قلعه، راز، سملقان، قاضی، مانه

09157873451

اسفراین، درق، سفی‌آباد

09365878756

ایور، بجنورد، جاجرم، سنخواست، شوقان، گرمه

09158875017

شیروان، لوجلی

09158868659

تیتکانلو، فاروج

09159889257

آدرس جلسات ناحیه

09159789964

روابط عمومی ناحیه

09157883102

 

 

ناحیه 20"بوشهر"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 20 : ( بوشهر )

اهرم، بوشهر، چغادک، خارک، دلوار، عالی‌شهر، خورموج

09179888311

آبدان،بردخون،بردستان،بنک،جم،دیر،ریز،سیراف،عسلویه،کنگان،نخل‌تقی

09175520438

آب‌پخش، برازجان، تنگ‌ارم، دالکی، سعد‌آباد، شبانکاره، وحدتیه

09176698928

امام‌حسن، بندرریگ، گناوه، دیلم

09174008255

آدرس جلسات ناحیه

09174478820

روابط عمومی ناحیه

09174478810

 

 

ناحیه 21 "چهارمحال و بختیاریNA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 21 : (چهارمحال و بختیاری)

شهرکرد: سودجان، سورشحان، شهرکرد

09140209487

شهرکرد: فرخ شهر، کیان، هفشجان

09135925366

سامان

09130048894

فارسان، باباحیدر، پردنجان، جونقان

09130579008

شلمزار، دستناء، گهرو

09140198404

اردل، ناغان

09140219905

بن، نافچ، وردنجان

09140207904

آلونی، بروجن، بلداجی، سفیددشت، فرادنبه، گندمان، نقنه

09135107949

لردگان، مال‌خلیفه

09135935993

آدرس جلسات ناحیه

09137327001

روابط عمومی ناحیه

09134811486

 

 

ناحیه 22 "آذربایجان شرقی"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه 22 : ( آذربایجان شرقی )

بناب، عجب‌شیر، لیلان، ملکان

09149198507

مراغه و سراجوی

09147594826

تبریز، جلفا، آذرشهر، مرند، شبستر، سردرود، صوفیان، هادیشهر

09148126071

تبریز، اهر، باسمنج، بستان‌آباد، سراب، مهربان، هریس، کلیبر

09146614656

میانه، آچاتی‌سومعه، هشترود، ترکمنچای، کندوان، ترک

09146145662

آدرس جلسات ناحیه

09145058016

روابط عمومی ناحیه

09145058018

 

 

ناحیه 23 "گلستان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه23 : ( گلستان )

بندرترکمن، بندرگز، کردکوی

09117012818

 گرگان، سعدآباد، نودیجه

09119668517

گرگان، جلین

09116447263

آق قلا، انبارآلوم

09117925342

خان‌ببین، دلند، علی‌آباد، فاضل‌آباد

09118710966

آزادشهر، گالیکش، گنبدکاووس

09118666045

کلاله ، مینودشت

09114082786

آدرس جلسات ناحیه

09116447970

روابط عمومی ناحیه

09111802300

 

 

ناحیه 24 "قزوین"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه24 : ( قزوین)

قزوین

09195208007

آبیک و الوند

09195987266

تاکستان

09198788044

بوئین زهرا

09109585270

آدرس جلسات ناحیه

09193892595

روابط عمومی ناحیه

09191816120

 

 

ناحیه 25"کردستان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه25 : (کردستان )

قروه، سریش آباد، دیزج، دهگلان

09182842824

سنندج، مریوان، کامیاران

09187723755

سقز، بیجار، حسن آباد، بانه، صاحب

09186507251

آدرس جلسات ناحیه

09185399903

روابط عمومی ناحیه

09185399902

 

 

ناحیه 26"اردبیل"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه26:( اردبیل)

پارس‌آباد، رضی، گرمی، مشگین‌شهر، بیله‌سوار

09145930853

آدرس جلسات استان

09148192422

روابط عمومی استان

09148096963

 

 

ناحیه 27"سیستان و بلوچستان"NA



» خطوط تلفنی آدرس جلسات به تفکیک شهر ها و نواحی (ویرایش خرداد ماه 94)

»

 

ناحیه27:( سیستان و بلوچستان)

ادیمی، بنجار، دوست محمد،

هیرمند، زابل، زهک، محمد آباد

09154570982

زاهدان، میرجاوه، نصرت آباد

09156080464

خاش، نوک آباد

09150939445

جالق، زابلی، سراوان، سوران،

سیب سوران، گشت، محمدی

09157504984

ایرانشهر،بمپور،بزمان،چابهار،راسک،

کنارک،دلگان،نیک‌شهر،محمدان،فنوج

09158687907

آدرس جلسات استان

09150251044

روابط عمومی استان

09150251066

 

آسمان ابری

دختر کوچولو هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت. با اینکه آن روز صبح آسمان ابری بود، او مثل همیشه، پیاده بسوی مدرسه رفت.
بعد از ظهر که شد، ‌هوا خراب شد و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک نگران شده بود مبادا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، پس با اتومبیل بدنبال دخترش رفت.
وقتی صدای رعد وبرق را شنید، با عجله به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
وسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و می خندید و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.
مادرتعجب کرد وسریع خود را به دخترش رساند، و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: خدا داره از من عکس میگیره میخام هر دفعه صورتم قشنگتربنظربرسه
اکثر چالشهای زندگی مثل یه رعد و برق میمونه فقط باید بهش لبخند بزنی و خودتو توش بهترین نشون بدی

رمز عبور

کاربران عزیز سایت "Anonymous"به دلیل رعایت اصل گمنامی فایل های صوتی رمز گذاری شدن کاربرانی که از اپلیکیشن استفاده می کنند فقط کافیست یک بار رمز را وارد کنندو در نوبت بعد دیگر از شما رمز خواسته نمیشود رمزعبور:1212

تصمیمات ما در آینده نزدیک

1:تغییر نام سایت

2:طراحی اپلیکیشن 2016

3:بخش پاک زیستن

4:بخش مطالب 24ساعت گذشته

5:بخش مطالب خوانده نشده

6:فایل های صوتی جدید

و...........

ما را با نظرات،پیشنهادات و انتقادات خود یاری کنید

این نیز بگذرد

پادشاهی حکیم شهرش را فرا خواند و از او خواست که جمله ای برای او بنویسد که در همه لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد.
حکیم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته ای را درون انگشتر پادشاه قرار داد و با او شرط کرد فقط زمانی آن را باز کند که احساس کرد به ان نیازمند است. چندی بعد جنگی میان آن شهر و شهر همسایه درگرفت؛ جنگی سخت که باید به دشواری از پس آن بر می آمدند.
متأسفانه جنگ رو به شکست می رفت و پادشاه _ خسته و درمانده _ بالای تپه ای به دام افتاد؛ و در اوج ناامیدی، به یاد انگشترش افتاد و آن را گشود و دید که در آن نوشته است:
" این نیز بگذرد " و با خواندن این جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پیروز از جنگ بیرون آمد.
زمان بازگشت به شهرش، مردم جشنی برایش برپا کردند و او را غرق در شادی ، سرور و گل کردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجید؛ و در همین حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود، باز به یاد انگشتر افتاد.
آن را گشود و بار دیگراین جمله را دید :
" این نیز بگذرد ".

آرامش

دختر و پسر کوچکی داشتند با هم بازی میکردند.پسر کوچولو یک سری تیله و دختر کوچولو چند تایی شیرینی داشت..
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله ها را به تو میدهم تو همه شیرینی ها را به من بده .دختر کوچولو قبول کرد پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله را یواشکی برای خودش گذاشت کنار و بقیه را به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همانجوری که قول داده بود تمام شیرینی هار ا به پسرک داد.
همان شب دخترک با ارامش تمام خوابید و خوابش برد اما پسر کوچولو نمیتوانست بخوابد چون به این فکر میکرد که همان طوری که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دخترک هم مثل او یک خورده از شیرینی هایش قایمکرده و همه شیرینی هارا به او نداده.
نتیجه:
اینکه عذاب وجدان مال کسی است که همیشه صادق نیست.آرامش مال کسی است که صادق بوده.
لذت دنیا مال کسی نیست که با ادم صادق زندگی کند
ارامش دنیا مال کسی است که با وجدان صادق زندگی کند.

مرگ همکاری که مانع پیشرفت دیگران بود

یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند ، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود :
« دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت . شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌ شود دعوت مى‌ کنیم . »
در ابتدا ، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌ شدند اما پس از مدتى ، کنجکاو مى‌ شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ ها دراداره مى‌ شده که بوده است . این کنجکاوى ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند . رفته رفته که جمعیت زیاد مى ‌شد هیجان هم بالا مى‌ رفت . همه پیش خود فکر مى ‌کردند : « این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود ؟ به هر حال خوب شد که مرد !

»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى ‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى ‌کردند ناگهان خشکشان مى زد و زبانشان بند مى‌ آمد .

آینه ‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌ کرد ، تصویر خود را مى ‌دید . نوشته‌ اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
« تنها یک نفر وجود دارد که مى‌ تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما . شما تنها کسى هستید که مى ‌توانید زندگى‌ تان را متحول کنید . شما تنها کسى هستید که مى‌ توانید بر روى شادى‌ ها ، تصورات و موفقیت‌ هایتان اثر گذار باشید .

شما تنها کسى هستید که مى ‌توانید به خودتان کمک کنید . زندگى شما وقتى که رئیستان ، دوستانتان ، والدین‌ تان ، شریک زندگى ‌تان یا محل کارتان تغییر مى ‌کند ، دستخوش تغییر نمى ‌شود .

زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌ کند که شما تغییر کنید ، باور هاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى ‌باشید . مهم‌ ترین رابطه‌ اى که در زندگى مى ‌توانید داشته باشید ، رابطه با خودتان است . خودتان را امتحان کنید . مواظب خودتان باشید . از مشکلات ، غیر ممکن‌ ها و چیز هاى از دست داده نهراسید . خودتان و واقعیت ‌هاى زندگى خودتان را بسازید . دنیا مثل آینه است . انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن ‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى ‌گرداند . تفاوت ‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است . »

قدرت بیان

 جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت:
یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم.
پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت. در حالی که غرغر می کرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.
جک از او پرسید: چی شده؟
جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم و ده دلار به صاحب دکه دادم. منتظر بقیه پول بودم، اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم در آورد. به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم برای کسی پول خرد کنم. فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه می خواهم پولم را خرد کنم. واقعا عصبانی شدم. جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی شکایت می کرد و غر می زد که او مرد بی ادبی است.
جک در حالی است که دوستش را دلداری می داد، حرفی نمی زد. بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت.
وقتی به آنجا رسید، با لبخندی به صاحب روزنامه فروشی گفت: آقا، ببخشید، اگر ممکن است کمکی به من کنید. من اهل اینجا نیستم. می خواهم نیویورک تایمز بخرم اما پول خرد ندارم. فقط یک ده دلاری دارم. معذرت می خواهم، می بینم که سرتان شلوغ است و وقتتان را می گیرم.
صاحب روزنامه فروشی در حالی که به کارش ادامه می داد یک روزنامه به جک داد و گفت: بیا، قابل نداره. هر وقت پول خرد داشتی، پولش را به من بده.
وقتی که جک با غنیمت جنگی اش برگشت، جان در حالی که از تعجب شاخ در آورده بود پرسید: مگر یک نفر دیگر به جای صاحب روزنامه فروشی در آنجا بود؟
جک خندید و به دوستش گفت: دوست عزیزم، اگر قبل از هر چیز دیگران را درک کنی، به آسانی می بینی که دیگران هم تو را درک خواهند کرد ولی اگر همیشه منتظر باشی که دیگران درکت کنند، خوب، دیگران همیشه به نظرت بی منطق می رسند. اگر با درک شرایط مردم از آنها تقاضایی بکنی، به راحتی برآورده می شود.

داستانی از پائولو کوئلیو

ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌ سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد.
در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.
دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.
آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست نخورده روی آن یکی میز مانده است.
*****
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد و هم‌ زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خل هایی هستند!»

لئو تولستوی


روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: «مادمازل، من لئو تولستوی هستم.»
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: «چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟»
تولستوی در جواب گفت: «شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!»

انگشت و خیک

مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»

سفر ادامه دارد

کالین ویلسون که امروز نویسنده ی مشهوری است، وسوسه ی خودکشی را که در شانزده سالگی به او دست داده بود،چنین توصیف می کند:
وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشه ی زهر را برداشتم، زهر را در لیوان پیش رویم خالی کردم، غرق تماشایش شدم، رنگش را نگاه کردم و مزه ی احتمالی اش را در ذهن ام تصور کردم. سپس آن را به بینی ام نزدیک کردم و بویش به مشامم خورد، در این لحظه، ناگهان جرقه ای از آینده در ذهنم درخشید و توانستم سوزش آن را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد شده در درون معده ام را ببینم. احساس آسیب آن زهر آن چنان حقیقی بود که گویی به راستی آن را نوشیده بودم. سپس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام.
در طول چند لحظه ای که آن لیوان را در دست گرفته بودم و امکان مرگ را مزه مزه می کردم، با خودم فکر کردم: اگر شجاعت کشتن خودم را دارم، پس شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.

اشتباه تو

هر چقدر میخواهی ضعیف باش ، بالاخره صفحه درد را ورق میزنی ... آنگاه با خود تنها میشینی و می بینی ، تنها کسی که آمده با هم سیگاری دود کنید گپی بزنید ، خودت هستی ! ... انسان ها ، حتی آنهایی که عاشقشان هستیم ، هیچ نیستند . هیچ نیستند ، جز آن چیزی که ما در ذهنمان از آنها می سازیم ... تو ، او را ، بزرگ و هنرمندانه ساختی و عاشق ساخته خویش شدی ... تو اشتباه نکردی که دیگران را بزرگ ساختی زیرا که بزرگان بزرگ می بینند و بزرگ میسازند ... اشتباه تو این بود آنقدر در ساختن او وقت گذاشتی که ساختن خود را فراموش کردی ... "امین منصوری"

جملات زیبای زیگموند فروید روانشناس

وقتی میشود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند. یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟ نه، همیشه جنگیدن خوب نیست . این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید. بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش میشوند. این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هرکسی که رنجم می دهد... این را با خود تکرار میکنم و می بخشمشان... نه بخاطر اینکه مستحق بخششند. تنها به این خاطر که "من مستحق آرامشم.
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ منوط به،ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ!و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ،ﺑﺪﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ!ﻣﺎ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ!

ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ.
ﮔﻔﺖ:ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ!

میلیاردر شدن با تحمل سختی امکان پذیر است

ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭی ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯿﺶ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺣﻀﺎﺭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﺯ ﻣﯿاﻥ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻧﻣﻬﺎ ﻭ ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ، ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ، ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﻓﻖ؟»
ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ! ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ حرفهایش را ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ: «ﺑﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﯿﻞ، ﯾﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿم و ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﺭ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﻪ ﺳﺎﻝ ﻧﺸﺪﻩ، ﻃﻌﻢ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭼﺸﯿﺪﯾﻢ! ﺭﻓﯿﻖ ﺍﻭﻟﻢ ﺍﺯ ﺗﯿﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺭﺳﺶ! ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻓﯿﻖ، ﺑﻪ راهمون ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ. این بار ﯾﻪ ﺍﯾﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺭﺳﻮﻧﺪﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﻭﺭﺷﮑﺴﺖ ﺷﺪﯾﻢ! ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ! ﺭﻓﯿﻖ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺵ! ﻣﻦ موندم ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ، ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺣﻤﻞ ﻭ ﻧﻘﻞ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺣﺠﻢ ﺿﺮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺭﺳﯿﺪ! ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ ﻣﺴﺘﺎﺻﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭘﯽ یه ﺷﻐﻞ کارمندی!
ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺮ ﻭ ﺩﺍﺭ، ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ﻭ ﮐﺎﺭﻣﻮﻥ ﺗﺎ ﺻﺎﺩﺭﺍﺕ ﮐﺎﻻ ﻫﻢ ﺭﺷﺪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺩﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﯾﻬﻮ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻟﻌﻨﺘﯽ، همسرم را ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ! ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺗﻌﺎﺩﻝ مالی رو ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ! ﺷﺮﮐﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﭼﺎﻟﻪ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺑﺪﻫﯽ! ﺷﮑﺴﺖ ﭘﺸﺖ ﺷﮑﺴﺖ! ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﯿﮑﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮﻣﻮﺭ ﻣﻐﺰﯼ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ، یه ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﻭﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻼﻕ فوری ﻣﻨﺠﺮ ﺷﺪ! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﺮﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ، ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺟﺪﯾﺪ. ﺍﻭﻟﺶ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻭﺍﺭﺩﺍﺕ ﺑﯽ ﺭﻭﯾﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺎ، ﻣﺤﺼﻮﻟﻤﻮﻥ ﺍﻓﺖ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻭﺭﺷﮑﺴﺖ ﺷﺪﯾﻢ.
ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺣﺒﺲ ﺭﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻭ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﻮﻥ ﻫﻤﺶ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪ! ﺷﮑﺴﺘﻬﺎ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻮﺩﻡ! ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺣﺒﺲ، ﺑﺎﺯ ﮐﺎﺭ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﻭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ این بار ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﯾﻢ. ﺷﺮﮐﺘﻤﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﻭﺿﻌﻤﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺭﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ، ﺍﺯ ﭼﺎﻟﻪ ﺑﺪﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪﻡ. ﺍﻻﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺷﺪﻩ ﯾﻪ ﻫﻠﺪﯾﻨﮓ ﺑﺰﺭﮒ، ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭﭘﺮﺳﻨﻞ. ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎیش، ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺩﻡ. ﻋﺬﺍﺏ ﮐﺸﯿﺪﻡ. ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻨﻮ ﻃﯽ ﮐﻨﻪ؟ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩ! ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﺮﯾﺒﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﺋﯿﻦ: «ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﻻﻥ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻡ.»

اکسیژن ناب آرامش گوارای وجودتان باد


همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم.
عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم. 
وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند.
همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و ...
بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!!
تمام توفانی که در درونم برپا شده بود را کنترل کروم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند.
مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار.
حالا بقیه داستان از قول آقا:
اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع لباس پوشیدیم و با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم.
هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده.
جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم  مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد.
هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!!
پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود
رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد
همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم.
دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ...
شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ...
همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ...
رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ...
اما من مغرور، مرد بودم !
مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند.
شبهازودتر و  زودتر  بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم.
یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی!
تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟
همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین!
خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا...
بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ازاو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و ...

همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید.

خانمها فرشته هایی هستند که قدرت تغییر  هر نوع شرایط و هر نوع انسانی را با عشقشان و بر خوردشان دارند
زن سازنده ی اجتماع است
زن سازنده انسان است

اکسیژن ناب آرامش گوارای وجودتان باد ...

شیوانا و راه درست ازدواج جوانی که دلباخته دختری بود

شیوانا از راهی می گذشت. پسر جوانی را دید با قیافه ای خاک آلوده و افسرده که آهسته قدم برمی داشت و گه گاه رو به آسمان می کرد و آه می کشید. شیوانا کنار جوان آمد و از او پرسید: «غمگین بودن حالت خوبی نیست. چرا این حالت را برگزیده ای؟»
پسر جوان لبخند تلخی زد و گفت: «دلباخته دختری خوب و پسندیده شده ام. او هم به من دل بسته است اما هم پدر من و هم پدر آن دختر از هم زیاد خوششان نمی آید. امروز من دل به دریا زدم و در مقابل پدر خودم و پدر او با صدای بلند فریاد زدم که یا باید با ازدواج من با دختر مورد علاقه ام موافقت کنند یا اینکه من خودم را خواهم کشت!»
شیوانا لبخندی زد و گفت: «و آنها هم یکصدا گفتند که با گزینه دوم موافقت کردند و گفتند برو خودت را بکش چون با ازدواج شما دو نفر موافقت نمی کنند!؟ درست است؟»
پسر آهی کشید و گفت: «بله! الآن مانده ام چه کنم. از طرفی زیر حرفم نمی توانم بزنم و از طرف دیگر هم می دانم که خودکشی گناه است و فایده ای هم ندارد. اشتباه کارم کجا بود!؟»
شیوانا دستی بر شانه های جوان زد و گفت: «اشتباه تو در جمله ای بود  که گفتی! وقتی انسان چیزی را از اعماق وجودش می خواهد دیگر مقابل این خواسته گزینه جایگزین و انتخاب دیگری مطرح نمی کند. او فقط یک انتخاب را می خواهد و هرگز هم از این انتخاب خود کوتاه نمی آید. تو باید می گفتی یا با ازدواج من با این دختر موافقت کنید و یا باز هم باید با این ازدواج موافق باشید.»
شیوانا این بار محکم بر شانه جوان کوبید و گفت: «همیشه در زندگی وقتی چیزی را طلب می کنی دیگر به سراغ «شاید و اگر و اما» نرو. هر وقت که در خواسته تو تردیدی ایجاد می شود و تو این تردید را با آوردن عبارت «یا این یا آن» بیان می کنی، مخاطبین تو می فهمند که چیزی که می خواهی قابل معامله است و اگر برآوردن قسمت اول درخواست تو  سخت و مشکل باشد، بلافاصله به سراغ قسمت دوم آن می روند و تو هرگز نباید روی بعضی از خواسته های خود امکان معامله فراهم کنی! یاد بگیر که روی بعضی از آرزوهایت از عبارت «یا این یا باز هم این» استفاده کنی. مطمئن باش محبوب تو هم وقتی این جمله را می شنید بیشتر از جمله ای که گفتی خوشحال و مصمم می شد.»

سومین چپق و کشتن برادر

رئیس قبیله گفت: اگر با برادرت در افتادی و می خواهی او را بکشی، اول بنشین و چپقت را چاق کن. چپق اول که تمام شد، متوجه می شوی که روی هم رفته برای خطای انجام شده مجازات سنگینی است و خود را راضی می کنی که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی. آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن. بعد به این فکر می افتی که به جای کتک زدن بهتر است به سختی دعوایش کنی. حالا چپق سوم را چاق کن. وقتی آن را تمام کردی، پیش برادرت می روی و به جای دعوا کردن ، او را در آغوش می گیری!

بهترین نقاشی از آرامش

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در خاک می دویدند، رنگین کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.

پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد، و بتدریج آنها را حذف کرد تا دو اثر ماند:
اولی، تصویر دریاچه آرامی بود که کوه های عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جای آن می شد ابرهای کوچک و سفید را دید و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.

تصویر دوم هم کوه ها را نمایش می داد. اما کوه ها ناهموار بود، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوه ها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، شاید اصلا تگرگ و بارانی سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجه گنجشکی، آرام نشسته بود.

پادشاه بالاخره درباریان را جمع کرد و برنده جایزه را اعلام نمود: جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :
"آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا، بی مشکل، بی دغدغه یافت می شود، آرامش آن چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت، آرامش در قلب ما حفظ شود. این تنها معنای حقیقی آرامش است."

شکست یک شخص نیست!

یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد. شیوانا پاسخ داد:.....

شکست یک اتفاق است. یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است ، هزاران قدم جلوتراست. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده است و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان دهد.وقتی کسی موفق می شود بدانید که چیزی یاد نگرفته است! اما وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشیدکه او هزاران چیز یاد گرفته است که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است! بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است.

هر چه هست بین تو و خداست...

 مردم اغلب غیر منطقی، خود محور، و متعصب هستند، در هر حال آن ها را ببخش!

اگر مهربان باشی مردم تو را متهم می کنند که پشت این مهربانی ها، هدف های خود خواهانه پنهان شده است، در هر حال، مهربان باش!

اگر موفق شوی، دوستان دروغین و دشمنان واقعی به دست خواهی آورد، در هر حال، موفق شو!

اگر صادق و صریح باشی، ممکن است تو را فریب دهند، در هر حال، صادق و صریح باش !

چبزی را که برای ساختنش سال ها تلاش کرده ای می توانند در یک شب نابود کنند، در هر حال، تو بساز!

اگر آرامش و خوشبختی را بیابی مورد حسد واقع می شوی، در هر حال، به دنبال خوشبختی باش!

کار خوب امروز تو را، اغلب افراد فردا فراموش می کنند، در هر حال، تو کار خوبت را انجام بده !

بهترین هایت را به دنیا بده و این ممکن است هرگز کافی نباشد، در هر حال، تو بهترین هایت را به دنیا بده!

می دونی ...

در آخر، هر چی بوده بین تو و خداست، در هر حال، هیچ کدوم بین تو وآن ها نبوده!

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

و پشت سر هر آن چه که دوستش می داری. و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیافتد و او آن قدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی،

اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح،

خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سخت گیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاک بازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آن که آن را به نام خودش تمام کند.

پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است.

و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر و آن گاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیاندازد معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از این جا و آن جا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز. تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای. اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.

خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.

افسردگی ونا امیدی

به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.

او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود.

ولی در میان آن ها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

کسی از او پرسید: این وسیله چیست؟

شیطان پاسخ داد: این ناامیدی و افسردگیست.

آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟

شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس ناامیدی، دل سردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آن چه می‌خواهم بکنم.

من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است.

سلطه جویی

ویرانگرترین نوع تحقیر از راه خشونت نیست، از راه محبت است.

"تحقیر از راه خشونت" آشکار است و ناظران بیرونی هم می توانند وقوع آن را دریابند. اما "تحقیر از راه محبت" پنهان است و فرد سلطه جو قربانی خود را برمی گزیند، نقاط ضعف او را شناسایی می کند، و آرام آرام تارهای لطیف و نامرئی خود را به دورش می تند تا راه هر گریزی را بر او ببندد. در غالب موارد، حتّی قربانی هم جرأت ندارد به اسارتش اذعان کند مبادا به نمک خوردن و نمکدان شکستن متهم شود.

ساده ترین شکل این نوع تحقیر آن است که در حقّ دیگری محبت کنیم و بعد مدام آن محبّت را به یادش بیاوریم تا احساس دین ناگزیرش کند که به خواست و اراده ما تسلیم شود. اما شاید سخت ترین نوع تحقیر وقتی باشد که به دیگری محبّت می کنیم، بر او منّت نمی گذاریم، اما سخت مراقب ایم که مبادا فرصتی برای جبران محبّت مان بیابد.

تمام فرصت های جبران محبّت را از او می ستانیم. وقتی که فرصت جبران از قربانی ربوده شد، چاره ای نمی بیند جز آن که برای جبران محبّت، اراده ما را بر اراده خود مقدم بدارد، یعنی " آدم ما بشود"، سلطه اراده ما را بپذیرد. در این جا تارهای عنکبوتی محبت چندان ظریف می تند که قربانی مجال آه هم ندارد. بارزترین مصداق سر بریدن است با پنبه!

فقط نیاز دارم شنیده شوم

زمان‌هایی در زندگی‌م پیش می‌آید که فقط نیاز دارم شنیده شوم.

کسی چیزی به من نگوید،

راهکار ندهد و نقد و قضاوت نکند.

اما درست در همین موقعیت‌ها خودم را توقیف می‌کنم.چیزی نمی‌گویم. لبخندی مصنوعی می‌زنم و الکی می‌گویم حالم خوب است.

به خودم می‌گویم تو قرار نیست ناراحت باشی، قرار نیست خشمگین باشی. اما می دانم که واقعیت چیز دیگری است.

انگار تمام خاطرات گذشته‌ وقتی که دهانم را باز کردم، اعتماد کردم و کلماتم را بیرون ریخته‌ام به یادم می‌آید.

یادم می‌آید که چه طور نقد شدم.

یادم می‌آید که قرار بوده حرفم پیش شنونده بماند اما بعدها برعلیهم استفاده شده است.

یادم می‌آید که فقط می‌خواستم شنیده شوم،

اما شنونده خودش شدید‌ترین حمله‌ها را به من کرد.

این بار اما می‌خواهم به تو که قرار است روبروی من بنشینی چیزی بگویم.
قبل از این‌که بخواهی شنونده باشی این‌حرف‌ها را بشنو:

اگر می‌گویم می‌خواهم حرف بزنم، فرصت بیشتر را به من بده.
اگر از چیزی ابراز انزجار می‌کنم، نیازی نیست تو صد برابر از همان موضوع ابراز انزجار کنی.
اگر به اشتباهم اعتراف می‌کنم، سرزنشت فایده ای ندارد.
اگر می‌گویم نمی‌دانم چکنم، راه درست را نشانم بده.
اگر از شخصی ناراحت هستم، تسکین را درهمراه شدن نجو.
اگر بخشی ناپیدا از من را دیدی، نتیجه‌گیری نکنی.
اگر موقیعتی را شرح می‌دهم که برایت قابل درک نیست، تمسخر نکن.

اگر عقیده به درستی موضوعی داری بازگو کن اما تحمیل نکن.

من حرف‌ها و نصیحت‌هایت را نمی‌خواهم. فقط می‌خواهم نگاهم کنی و فرصت شنیده شدن به من بدهی. فقط کمک کنی از فشار کلماتی که خودشان را به در و دیوار مغزم می‌کوبند خلاص شوم. باید باور داشته باشیم که هرکدام از ما در زمان‌هایی از زندگی فقط به گوشی برای شنیدن نیاز داریم. باید باور داشته باشیم که شنیدن بدون قضاوت نشانه‌ی بزرگیست برای بلوغ شخصیت. باید باور داشته باشیم که روزی تو می‌خواهی که من بشنوم.

فقط چند دقیقه‌ای به من گوش کن. وقتی با تمام وجودت گوش کنی، من در همان گفتن‌های بی‌وقفه‌ام می‌فهمم که چگونه قدم بعدی زندگی‌ام را بردارم.

نجار پیر

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد ...

نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود . پذیرفتن ساخت این خانه را برخلاف میل باتنی او صورت گرفته بود . برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد .
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد . صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد .
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد .
در واقع اگر او میدانستکه خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد . یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد .
این داستان ماست .
ما زندگیمان را میسازیم . هر روز میگذرد . گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم . اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم . فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم ، ممکن نیست .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها ، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود . یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود .
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید .

کمک به یک معتاد تنها

دفعۀ بعد که پس از یک جلسۀ انجمن معتادان گمنام مشغول گفتگو با دوستان بهبودی هستید، نگاهی به اطراف خود بی اندازید. تمام اطاق یا محل جلسه را چک کنید. آیا معتادی را می بینید که تک و تنها نشسته باشد و کسی با او صحبت نکند؟ اومعتاد در عذاب شماست. بعضی اوقات این معتاد تازه واردی است که دستش را برای مشارکت بلند نکرده است. در یک زمان دیگر او معتادی است که ازشهر دیگری آمده و دارد دنبال یک قیافۀ آشنا می گردد و یا شاید آن شخص یک عضو قدیمی انجمن باشد که حال و احساس خوبی ندارد. بدون توجه به اینکه آن شخص کیست، یک معتاد تنها، هم صحبت بسیاربدی دارد. به دوستانتان پیشنهاد کنید که همگی پیش او رفته و او را درگفتگوهایتان شرکت دهید. معتاد مورد نظر در آن لحظه شاید از شما ممنون باشد و شاید هم ممنون نباشد اما می توانم این را تضمین کنم که این کار فداکارانه که فقط نیاز به کمتر از ده دقیقه وقت شما دارد، به یک معتاد کمک کرده است. پس از این احتمال اینکه ایشان در انزوا غرق شوند و فکر کنند که هیچکس به آنها اهمیت نمی دهد، کمتر خواهد بود. احتمال اینکه آنها دوباره مصرف کنند کمتر و اینکه با تداوم به جلسات بازگردند بیشتر خواهد بود. و اگر شما آن معتادی هستید که تنهایی در جلسه ای نشسته اید، به اطراف خود نگاه کنید و اطاق و یا محل جلسه را چک کنید. مشارکت با یک معتاد تنهای دیگر منجر به آغاز معجزه ها می شود. »من نمی توانم، ما میتوانیم 

 

ماجرای لحظاتی تا مرگ

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت:من ازوقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی

ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم،کارم شده بودتواتاق موندن

و غصه خوردن،
تا اینکه یه روزبه خودم گفتم تاکی

منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

 روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی ...از آشنایان را دیدم . سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .
سقراط پرسید :
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .
و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟
بیماری فکری و روان نامش غفلت است.
و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .
و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است

نامه ی چارلی چاپلین به دخترش

 ژرالدین دخترم

اینجا شب است٬ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم ، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن٬ به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تو بسیاردورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.،از تو دورم،ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شودصویر تو آنجا روی میز هست . تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست..اما تو کجایی؟در پاریس روی صحنه ی تئاتر پر شکوه شانزه لیزه...این را می دانم و چنان است که در این سکوت شبانگاهی،آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه،نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است...... ژرالدین،در نقش ستاره باش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هوشیاری داد،بنشین و نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرادار . من پدر تو هستم٬ ژرالدین من چارلی چاپلین هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالینت نشستم وبرایت قصه ها گفتم . قصه زیبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بیدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پیرم می آمد٬طعنه اش می زدم و می گفتمش برو . من در رویای دختر خفته ام . رویا می دیدم ژرالدین٬ رویا....... رویای فردای تو ، رویای امروز تو، دختری می دیدم به روی صحنه٬ فرشته ای می دیدم به روی آسمان٬ که میرقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بینی؟ این دختر همان دلقک پیره . اسمش یادته؟ چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص!   من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کفزدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. .امروز نوبت توست که هنرنمایی کنی و به اوج افتخار برسی.امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران تو را به آسمانها ببرد.به آسمانها برو ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن.زندگی آنان که با شکم گرسنه،در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی می کنند.من خود یکی از ایشان بودم در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟. ژرالدین دخترم،تو مرا درست نمی شناسی.در آن شبهای بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم.آن هم داستانی شنیدنی است.داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد.این داستان من است.من طعم گرسنگی را چشیده ام.من درد نابسامانی را کشیده ام.و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند.اما سکه ی صدقه ی آن رهگذر که غرورش را خرد نمی کند رانیز احساس کرده ام.با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند حرفی نباید زد.داستان من به کار نمی آید.از تو حرف بزنم.به دنبال نام تو نام من است چاپلین ،ژرالدین دخترم،با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ٬ خود گریستم .  دنیایی که تو در آن زندگی می کنی که دنیای هنرپیشگی و موسیقی است ٬و تنها رقص و موسیقی مهم نیست . .نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی،آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن.ولی حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس.حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت،مبلغی پنهانی در جیبش بگذار به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد.اما برای خرجهای دیگرت،باید برای آن صورت حساب بفرستی خترم ژرالدین،گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهررا بگرد.مردم را نگاه کن. زنان بیوه و یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو:*من هم از آنها هستم.*تو واقعا یکی از آنها هستی.هنر قبل از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد،اغلب دو پای او را می شکند.وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی،همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه ی پاریس برسان.من آنجا را خوب میشناسم.آنجا بازیگران مانند خویش را خواهی دید که از قرنها پیش زیباتر از تو،چالاکتر از تو و مغرورتر از تو هنرنمایی می کنند.اما در آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.نورافکن کولی ها تنها نور ماه است.نگاه کن،آیا بهتر از تو هنرنمایی نمی کنند؟اعتراف کن.دخترم...همیشه کسی هست که بهتر از تو هنرنمایی کند و این را بدان که هرگز در خانواده ی چارلی چاپلین کسی آنقدر گستاخ نبوده که یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا کولی هنرمند حومه پاریس را ناسزایی بگوید دخترم،ژرالدین،من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه چکی سفید برای تو فرستاده ام که هر چه دلت میخواهد بگیری و خرج کنی.ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی،با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست.این مال یک فرد فقیر گمنام می باشد که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.جستجو لازم نیست.این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت.اگر از پول و سکه برای تو حرف میزنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول،این فرزند شیطان،خوب آگاهم....... من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه برای بندبازان بر روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام.اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده،بیشتر از بندبازان ریسمان نااستوار سقوط می کنند. دخترم،ژرالدین،پدرت با تو حرف میزند.شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد.آن شب است که این الماس،آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو

حتمی است....روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده ی بی بند و بار تو را بفریبد،آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود.بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور مبند.بزگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد....اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی،با او یکدل باش و به راستی او را دوست بدار و معنی این را وظیفه ی خود در قبال این موضوع بدان.به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد.او بهتر از من معنی عشق را می داند.او برای تعریف معنی عشق،که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است. ژرالدین دخترم برروی صحنه چیزی جز  تکه ای حریر بدنت را نپوشانده بود هیچ چیزی در این دنیا لایق آن نیست که تو انگشت پایت برایش عریان کنی. به نظر من بدن عریان تو ازآن مردی ایست که روح و قلبش را برای تو عریان کرده باشد. برهنگی مشکل عصرماست ای کاش افکار تو برای ده سال پیش بود سال های پوشیدگی نگران نباش این ده سال تورا پیرتر نخواهد کرد. به هر حال امیدوارم تو آخرین نفری باشی که تبعه جزیره لخت ها میشود!  ژرالدین دخترکم هیچ وقت برای مردی که قدر چشم هایت را نمی داند اشک نریز. واگر کسی را از ته دل دوست داشتی به او بگو تورا بیشتر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا به تو نیاز وبه خدا اعتماد دارم! به هر حال میدانم که پدران همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند با من و اندیشه های من جنگ کن چون من از کودکان مطیع خوشم نمی آید با این همه پیش از آنکه اشک های من این نامه را تر کن می خواهم یک امید به خود بدهم امشب شب نوئل است شب معجزه است و معجزه ای رخ دهد تا تو آنچه را که من می خواهم بگویم در یافته باشی. چارلی دیگر پیر شده است ژرالدین دیر یا زود بجای این جامه های حریر رقص لباس عزا باید بپوشی و بر سر مزار من بیایی. حاضر به زحمت تو نیستم تنها گاهگاهی چهره ء خودت را در آیینه نگاه کن آنجا مرا نیز خواهی دید خون من در رگهای توست و امیدوارم آن زمان که خون من در رگهایم می خشکد پدرت را فراموش نکنی من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تو نیز تلاش کن                                                           دخترم ژرالدین،برای تو حرف بسیار دارم ولی به موقع دیگری می گذارم و با  این پیام نامه ام را پایان می بخشم انسان باش،پاکدل و یکدل؛زیرا که گرسنه بودن،صدقه گرفتن و در فقر مردن،هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. میبوسمت پدرت چارلی چاپلین.

سویس- -1964

مراقـبه"مدیتیشن"

مدیتیشن وضعیت سکوت مطلق است: آسایش کاملی که در اثر نبودن افکار تولید می شود و حالت

هوشیاری کامل.تنها در آن هوشیاری است که قادر خواهی بود حقیقت مطلق را ببینی.

مراقبه روند بسیار ساده ای است. ..تنها کافی است که کلید درستش را بدانی.

در انگلیسی، واژهٔ "مراقبه "meditation به معنی "بازتاب" Reflection است.

در این زبان واژه ای معادل با "دیانا" Dhyana یا ذن Zen وجود ندارد. پس ناچارم واژهٔ "مدیتیشن" را به کار

ببریم. این نزدیک ترین معادل انگلیسی "دیانا" است.

ولی باید چند نکته را در نظر بگیریم: زمانی که واژهٔ "مدیتیشن" را به کار می بریم بلافاصله سؤال پیش

می آید که "روی چه؟"

زیرا در انگلیسی واژه مدیتیشن یعنی تفکر و تأمل روی "چیزی" (MeditateUponSmothing)

ولی واژه "دیانا" یا "ذن" یعنی"خالی کردن ذهن از هرگونه تفکر" و تفکر روی "چیزی" وجود ندارد.

مدیتیشن وضعیت سکوت مطلق است: آسایش کاملی که در اثر نبودن افکار تولید می شود و حالت

هوشیاری کامل. تنها در آن هوشیاری است که قادر خواهی بود حقیقت مطلق را ببینی.

مراقبه روند بسیار ساده ای است. تنها کافی است که کلید درستش را بدانی. در کتب "اپانیشاد" به

اینکار"مشاهده" witnessing می گویند.

فقط روند ذهنی خودت را مشاهده کن. هیچ کار دیگر انجام نده. نیاز به هیچ عمل دیگری نیست. فقط

مشاهده گر باش: افکار، خواسته ها، خاطرات، رویاها و صحنه های تخیلی ذهن را که می گذرند نظاره

کن. راحت و خونسرد به تماشای این مناظر بنشین.

تماشا کن و ببین: بدون قضاوت و بدون محکوم کردن:

نگو "این خوب است" یا "این بد است". در روند ملاک های اخلاقی را به کار نگیر. در غیر این صورت هرگز

قادر نخواهی بود مراقبه کنی.

برای همین است که من مخالف این به اصطلاح "اخلاق گرائی" هستم. زیرا که این "ضد مراقبه" است.

فرد اخلاق گرا آنقدر از ایده های اخلاقی و "باید ـ نبایدها" پر است که نمی تواند مشاهده کند.

او نمی تواند نظاره گر باشد. او سریعاً نتیجه گیری می کند: "این درست است و آن غلط".

و هر آنچه احساس کند که "درست است"، می خواهد به آن بچسبد و هرآنچه احساس کند "نادرست

است" می خواهد بیرونش کند.

ولی تنها یک چیز قطعی است: ذهن تماشاکننده نیست. آن که از فعالیت های ذهن آگاه است

قسمتی از ذهن نیست. تماشاکننده از ذهن جدا است. ناظر با ذهن متفاوت است.

آگاه شدن از این ناظر، یعنی یافتن جوهر وجود، درک مرکزیت هستی و ادراک مطلق و لایزال.بدن

دگرگون می شود: روزی تو در رحم مادر بودی، زمانی که کودک بودی، پس از آن مرد یا زن جوانی

شدی، سپس پیری... در آخر روزی خواهی مرد و وارد رحم هستی خواهی شد. بدن به دگرگونی ادامه

می دهد: دگرگونی پیوسته.

بامدادان خوشحال هستی، بعدازظهر خشمگین هستی، عصر غمگین هستی. حالات، عواطف و

احساسات نیز به دگرگونی ادامه می دهند.

افکار پیوسته در تغییر هستند. چرخ در اطراف تو به چرخش ادامه می دهد.

دنیای پدیده ها یک گردباد است.

هرگز ثابت نیست: حتی برای دو لحظهٔ متوالی.ولی یک چیز همواره ثابت است و هیچ گاه تغییر نمی

کند و آن، "ناظر" است.

یافتن آن "ناظر" یعنی یافتن خداوند. 

10 نکته از عقاید گاندی

1. خودتان را تغییر دهید.

"شما باید مظهر تغییری باشید که می خواهید در جهان ببینید."

"به عنوان انسان بزرگترین دروغ ما در مورد توانایی مان در ساخت دوباره جهان نیست – این افسانه عصر اتم است- بلکه توانایی ما در ساخت مجدد خودمان است."

اگر خود را تغییر دهید جهان خود را نیز تغییر می دهید. اگر شیوه تفکرتان را تغییر دهید می توانید احساسات و اعمالتان را تغییر دهید و بنابراین جهان اطراف شما نیز تغییر می کند. نه تنها به این دلیل که اکنون شما اطرافتان را با فکر و احساسات تازه ای می نگرید بلکه به این دلیل که این تغییر می تواند به شما کمک کند تا دست به عمل بزنید به شیوه ای که قبلا فکر آن را نمی کردید- یا حتی در مورد آن فکر هم کرده بودید- ولی غرق در الگوهای فکری قدیمی خود بودید.

و مشکلی که با تغییر جهان بیرونی بدون تغییر خودتان با آن مواجه می شوید این است که وقتی به تغییری که شدیدا در پی آن بودید می رسید شما همچنان خود شما هستید. شما همچنان کاستی ها، خشم، منفی بافی ، گرایش به تخریب خود و غیره را با خود به همراه دارید.

و بنابراین در این موقعیت جدید شما آنچه را که در آرزوی آن بودید نخواهید یافت زیرا ذهن شما هنوز انباشته از چیزهای منفی است. و اگر تغییر بیشتری ایجاد کنید بدون اینکه کمی بینش نسبت به آن داشته باشید و از خود قبلی تان فاصله گرفته باشید ممکن است این حس بیشتر و قوی تر باشد. از آنجایی که خود قبلی شما علاقه به تفکیک چیزها، یافتن دشمنان و جدایی دارد ممکن است برای ایجاد مشکلات بیشتر شروع به تلاش کند و زندگی و دنیای شما را دچار کشمکش کند.

 

 

2. شما تحت کنترل هستید.

"هیچ کس بدون اجازه من نمی تواند مرا آزرده کند."

احساس شما و واکنش شما چیزهایی است که همیشه به شما بستگی دارد. ممکن است یک روش نرمال و معمول برای واکنش در برابر چیزهای مختلف وجود داشته باشد. اما بیشتر مواقع راه های دیگری نیز وجود دارد.

شما می توانید اندیشه ها، واکنش ها یا احساسات تان را تقریبا در مورد هر چیزی انتخاب کنید. نباید هیجان زده شوید، رفتار اغراق آمیزی انجام دهید یا به صورت منفی واکنش نشان دهید. البته ممکن است همیشه و بلافاصله اینگونه نباشد. بعضی اوقات یک حرکت بدون تفکر انجام می شود. یا یک تفکر کهنه نمایان می گردد.

وقتی بفهمید که هیچ چیز بیرونی نمی تواند احساس شما را کنترل کند می توانید به تدریج این اندیشه را به زندگی روزانه خود وارد و آن را تبدیل به یک عادت کنید. عادتی که می تواند به مرور زمان قوی تر و قوی تر شود. با اینکار زندگی بسیار آسان تر و دلپذیرتر می گردد.

 

 

3. ببخشید و رها کنید.

"شخص ضعیف هرگز نمی بخشد. عفو و بخشش نشانه قدرت است."

"چشم در برابر چشم تنها باعث کور شدن کل دنیا می شود."

جنگ با بدی با روش اشتباه به هیچ کس کمکی نمی کند. و همانطور که در نکته قبلی گفته شد، این شمایید که انتخاب می کنید چگونه واکنشی نشان دهید. وقتی این تفکر را هر چه بیشتر وارد زندگی تان کنید می توانید به طریقی دست به عمل بزنید که برای خودتان و دیگران مفید باشد.

شما می فهمید که بخشش و رها کردن گذشته باعث کمک به شما و مردم جهانتان می شود. و صرف وقت در خاطرات منفی بعد ازاینکه از آن تجربه درس گرفتید دیگر کمکی به شما نخواهد کرد. تفکر در گذشته فقط باعث می شود که شما بیشتر رنج ببرید و نتوانید در حال حاضر دست به عمل بزنید.

اگر نبخشید به گذشته و یک شخص دیگر اجازه می دهید که احساسات تان را در دست گیرد. با عفو و بخشش خود را از این بندها رها کنید. بعد از آن می توانید کاملا روی مرحله بعدی تمرکز کنید.

 

 

4. بدون عمل به جایی نمی رسید.

"یک مثقال عمل بهتر است از یک خروار حرف."

بدون اینکه دست به کار شوید کار خیلی کمی انجام می شود. البته اهل عمل بودن سخت و دشوار است. ممکن است مقداری مقاومت درونی وجود داشته باشد.

و همانطور که گاندی گفت ممکن است فقط حرف بزنید. یا به صورت بی پایان درس بخوانید و مطالعه کنید. و فکر کنید که به سمت جلو در حرکتید. اما در زندگی واقعی نتایج کمی کسب کرده باشید.

 

 

5. به این لحظه توجه کنید.

من نمی خواهم آینده را پیش بینی کنم. من می خواهم به زمان حال توجه کنم. خدا هیچ قدرتی برای کنترل لحظه دیگر به من نداده است.

بهترین راهی که برای غلبه بر این مقاومت درونی که اغلب باعث می شود کاری انجام ندهیم این است که در زمان حال باقی بمانیم و تا حد امکان شرایط را بپذیریم.

چرا؟ زیرا زمانی که شما در زمان حال به سر می برید در مورد لحظات بعدی که تحت کنترل شما نیستند، نگرانی ندارید. و این مقاومت که از انجام هرگونه عملی جلوگیری می کند، قدرتش را در نتیجه تصور نتایج منفی در آینده - یا شکستهای قبلی- از دست می دهد. و بنابراین راحت تر می توانیم هم وارد عمل شویم و هم بر زمان حاضر تمرکز کنیم و بهتر عمل کنیم.

 

 

6. همه انسانیم.

"من ادعا می کنم که یک شخص ساده و قابل اطمینان هستم که مانند همه انسان ها خطا می کنم. همچنین اقرار می کنم که آن قدر فروتنی دارم که به خطاهایم اعتراف کنم و قدم هایم را اصلاح کنم. "

"عاقلانه نیست که خیلی از هوش و درایت یک نفر مطمئن باشیم. درست این است که به خاطر داشته باشیم که قویترین ها ممکن است ضعیف عمل کنند و عاقل ترین ها اشتباه کنند."

وقتی شروع به اسطوره ساختن از افراد کنید- حتی اگر کارهای خارق العاده ای انجام داده باشند- این خطر وجود دارد که دیگر نتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. ممکن است کم کم فکر کنید که شما هرگز نمی توانید به چیزهای مشابه آنها دست یابید زیرا آنها خیلی متفاوت هستند. بنابراین مهم است که به یاد داشته باشید همه ما گذشته از اینکه چه کسی هستم انسانیم.

و من فکر می کنم لازم است از یاد نبریم که همه ما انسانیم و مستعد اشتباه. تعریف یک استاندارد غیر منطقی برای افراد فقط باعث ایجاد درگیری های غیر ضروری در دنیای شما و منفی بافی در وجودتان می شود.

باید به یاد داشته باشید که دوری از عادت بد خودتخریبی در اشتباهاتتان باعث موفقیت های بعدی می شود. و به جای آن به وضوح می توانید ببینید که کجا اشتباه کردید و چه چیزی می توانید از این اشتباه بیاموزید. و سپس دوباره تلاش کنید.

 

 

7. پایداری

"ابتدا شما را نادیده می گیرند، بعد به شما می خندند، سپس با شما مبارزه می کنند و در آخر شما پیروز می شوید."

پایدار و محکم باشید. در آینده مخالفت های اطرافتان کمرنگ و نابود می شود. و مقاومت درونی شما و خود تخریبی که می خواهد شما را عقب نگهدارد و از پیشرفت تان جلوگیری کند روز به روز ضعیف تر می شوند.

دلیل این که گاندی در روش بدون خشونت خود موفق شد این بود که او و یارانش بسیار سرسخت بودند. آنها تسلیم نشدند.

موفقیت و پیروزی به ندرت با آن سرعتی که می خواهید به دست می آید. فکر می کنم یکی از دلایلی که افراد به آنچه که می خواهند نمی رسند این است که آنها خیلی زود خسته می شوند. زمانی که آنها فکر می کنند برای رسیدن به موفقیت کافی است معمولا به همان میزانی نیست که واقعا برای رسیدن به هدف لازم است. این عقیده اشتباه تا حدودی ناشی از جهانی است که در آن زندگی می کنیم. جهانی پر از قرص های جادویی که به صورت مداوم تبلیغ می شوند و به ما قول می دهند درطی 30 روز می توانیم وزن زیادی کم کنیم یا پول زیادی به دست بیاوریم.

سرانجام نکته مفیدی که باعث پایداری شما می شود این است که به جمله سوم گاندی در ابتدای مقاله توجه کنید و شوخ طبع باشید. این کار باعث می شود که در سخت ترین زمان ها نیز انجام کارها راحت باشد.

 

 

8. خوبی مردم را ببینید و به آنها کمک کنید.

"من فقط به جنبه های خوب انسان ها توجه می کنم. از آنجایی که خودم بی عیب و نقص نیستم، علاقه ای به کشف خطاهای دیگران ندارم."

"انسان دقیقا به اندازه ای بزرگ می شود که برای کمک به طرفدارانش تلاش می کند."

"زمانی فکر می کردم رهبری با زور انجام می شود اما امروز معنای آن برای من همراهی با مردم است."

بیشتر وقت ها افراد ویژگی های خوبی دارند و همچنین ممکن است بعضی ویژگی هایشان چندان خوب نباشد. اما شما می توانید تصمیم بگیرید که به کدام توجه کنید. اگر به دنبال پیشرفت هستید روی خوبی افراد تمرکز کنید. این کار باعث می شود که زندگی برای شما آسان تر شود همزمان که دنیا و روابط تان مثبت تر و دلپذیرتر می شود.

و زمانی که شما خوبی افراد را می بینید کمک کردن به آنها برای شما راحت تر می شود. با کمک به دیگران و با ارزش دادن به آنها شما فقط زندگی آنها را بهتر نمی کنید؛ در طی زمان آنچه را داده اید دوباره بدست می آورید. و افرادی که به آنها کمک کرده اید ممکن است علاقه بیشتری به کمک به دیگران داشته باشند. و درنتیجه شما با هم چرخه ای از تغییرات مثبت ایجاد می کنید که رشد می کند و قوی تر می شود.

با تقویت مهارت های اجتماعی تان می توانید شخص با نفوذی شوید و این چرخه رو به جلو را تقویت کنید.

 

 

9. هماهنگ و قابل اعتماد باشید خودواقعی تان باشید و تظاهر نکنید.

"شادکامی زمانی حاصل می شود که تفکر، گفتار و کردار شما هماهنگ باشد."

"همیشه بین اندیشه، گفتار و کردارتان هماهنگی ایجاد کنید. همیشه در پی پالودن ذهنتان باشید و خواهید دید که همه چیز درست خواهد شد."

فکر می کنم یکی از بهترین نکات برای بهبود مهارت های اجتماعی شما رفتار یکسان و ارتباط بر اساس اعتماد است. به نظر می رسد افراد واقعا به ارتباط درست و اطمینان بخش علاقه دارند. و زمانی که اندیشه، گفتار و کردار شما در یک راستا باشد به لذت درونی بالایی می رسید. شما در مورد خودتان احساس قدرت و شایستگی می کنید.

زمانی که افکار و گفتارتان در یک جهت باشد در ارتباطات خود را نشان می دهد. زیرا اکنون آهنگ صدا و زبان بدن با کلمات شما – که عده ای معتقدند 90 درصد ارتباط است- هماهنگ است.

وقتی این هماهنگی نمود پیدا کند افراد علاقه مند می شوند که واقعا به آنچه می گویید گوش کنند و شما بدون هیچ گونه ناهماهنگی، پیام های پیچیده و یا شاید تا حدودی نادرست با دیگران ارتباط برقرار می کنید.

همچنین اگر اعمال شما با آنچه فکر می کنید و بر زبان می آورید یکسان نباشد کم کم باور خودتان و کسانی که به شما ایمان دارند در مورد آنچه می توانید انجام دهید خدشه دار می شود.

 

 

10. رشد کنید و به تعالی برسید.

پیشرفت مداوم قانون زندگی است، و کسی که همیشه به دنبال حفظ عقاید خود است تا پایدار و استوار به نظر برسند، خود را در جایگاه غلطی قرار داده است.

شما همیشه می توانید توانایی ها و عادت هایتان را بهبود ببخشید و خود را مجددا مورد ارزیابی قرار دهید. شما می توانید درک عمیق تری از خود و جهانتان بدست آورید.

مطمئنا ممکن است گاهی ناپایدار و نامطمئن به نظر برسید یا اینکه ندانید چه کار دارید می کنید. ممکن است در هماهنگ عمل کردن و برقراری ارتباط مطمئن مشکل داشته باشید. همانطور که گاندی گفت ممکن است خود را در موقعیت اشتباهی قرار دهید. جایی که شما سعی می کنید نظرات و عقاید قدیمی تان را تقویت کنید یا به آن ها بچسبید تا محکم و استوار به نظر برسید در حالی که می دانید یک جای کار اشتباه است. که البته بودن در چنین جایگاهی دلچسب نیست. رشد و بالندگی گزینه بهتر و شادتری برای انتخاب است.

متن کامل وصیت نامه دکتر علی شریعتی

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و ... محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه‌تاشان نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواه الرجالی شود: از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی، و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی ونیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابان شهر می‌گذرند، نیهیلیست، و هیپی و آنارشیست، و یا نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزه‌های کارگری حزب توده، مارتیالیست و سوسیالیست چپ، و از روی کتابهای طرح نو «اسلام و ازدواج»، «اسلام و اجتماع»، «اسلام و جماع»،اسلام و فلان بهمان ... اسلام شناس و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار دوران بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد. و از روی ترجمه‌های غلط و بی‌معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر وراج چرند باف لفاظ ضد بشر هذیان گوی مریض هروئین گرای خنک، که یعنی، "ناقد" و شاعر نوپرداز...

و خلاصه، من به او«چه شدن» را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم، البته اگزیستانسیالیسم ویژه خودم، نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی زاده و تاریخ.

از نصیحت نیز هم؛ از هیچ کس هیچ وقت نپذیرفته‌ام و به هیچ کس، هیچ وقت نصیحت نکرده‌ام. هر رشته‌ای را بخواهد میتواند انتخاب کند اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می‌خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتی جامعه شناسی به دردبخور (آنچنان که جامعه شناسان نوظهور ما برآنند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را «اتود» می‌کنند و تصادفاً به همان نتایج علمی می‌رسند که صاحبکار سفارش داده)، امروز وصیتنامه‌ام به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط، از سهام و املاک و منازل و مغازه‌ها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم اما بیرون از همه حرفهای دیگر، اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی‌های احساس و فهم، و مگر ارزش برخی کلمه‌ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است!؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می‌برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخور آباد و زیر سایه درخت چاق میشوند.

من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می‌خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده‌ام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی می‌کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی‌کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو، هیچ چیز در جهان به انتخاب کردن نمی‌ارزد، پلید است، پلید فرزندم! تو میتوانی «هرگونه بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان، و دیگر هیچ کس، هیچ چیز.

انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب می‌ورزد و میپرستد و انتظار می‌کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جز ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هرچه میخواهی باشی باش، اما... آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می‌پوسی هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته‌ای، کر باز گشته‌ای. آفریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است در اروپا مثل غالب شرقی‌ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته‌های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان به بیرون می‌گشایند و پا به درون اروپا می‌گذارند، سر از فاظلاب شهر بیرون میآورند، حرفی نمیزنم که حیف از حرف زدن است! اینها غالباً پیرزنان و پیرمردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته‌اند. چقدر آدمهایی را دیده‌ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده‌اند و با یک فرانسوی آشنا نشده‌اند. فلان آمریکایی که به تهران میآید و از طرف مموشهای شمال شهر و خانوادههای قرتی لوس اشرافی کثیف عنتر فرنگی احاطه میشود، تا چه حد جوّ خانواده ایرانی و روح جاده شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده است؟

اگر به اروپا رفتی، اولین کارت این باشد که در جائی اتاق بگیری که به خارجیها اتاق اجاره نمی‌دهند. در محله‌ایکه خارجیها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی بی‌مغز آلوده دور باش. با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن، نه سخت است و نه با ارزش. «کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعاً سخن پیغمبرانه است.

«واقعیت، خوبی و زیبایی» در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق، می تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک. چیزی شبیه جواد فاضل، یا متین ترش نظام وفا، یا لطیف ترش لامارتینیا احمق ترش دشتی و کثیف ترش بلیتیس! ونیز می‌تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره‌‌ای بگشاید و شاید هم ... دری و من نخستینش را تجربه کرده‌ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده‌ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی بخشد وهم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم، زیبایی و زیبائی‌ها (که کشف میکند، که میآفریند، چقدر در همین دنیا بهشت‌ها و بهشتی‌ها) نهفته است. اما نگاه‌ها ودل‌ها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی‌بیند و نمی‌شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق‌نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه‌دار است، لبریز است. چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیا‌موزی و تو میدانی که چقدر این حرف با حرفهای ژید به ناتانائلش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دودل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم و نیست گرچه من به اعجاز حادثه‌یی، این کلام موزون را در واقعیت ناموزون زندگی‌ام به حقیقت داشتم، برخوردم (به هر دو معنی کلمه).

کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان و آن دست خط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها (نصیحت) که در زندگیم مرتکب شده‌ام حفظ کن.

اما تو، سوسن ساده مهربان احساساتی زیبا شناس!منظم و دقیق و تو، سارای رند عمیق. عصیانگر مستقل! برای شما هیچ توصیه‌ای ندارم. در برابر این تندبادی که بر آینده پیش ساخته شما می‌وَزد، کلمات، که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم، چه کاری میتوانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سَر زند، جوش کند و اراده‌ای شود مسلح به آگاهی‌ای مسلط بر همه چیز و نقاد هرچه پیش میآورند و دور افکننده هر لقمه‌ای که میسازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار‌کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته‌اند. دعوای امروز بر سراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می‌خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده‌اند. وچه مهوع.

آن هم کی‌ها میسازند؟ رهبران روشنفکران امروز اجتماع ما. آنها که مدل نوین زن بودن شده‌اند. «هفده دی‌ایها» آزاد زنان! این تنها صفتی است که آنها موصوفات راسیتن آنند،آزاد از... عفت کلام اجازه نمی‌دهد. این چادرهای سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید و نه رشد فکری و نه شخصیت یافتن واقعی و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیّت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید و آنگاه نتیجه این شد که همان شاباجی خانم شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو میزند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می‌کند و پاسور میزند. از خانه به خیابان منتقل شده است.هم اوست که فقط تنبانش را درآورده است و بس. یک ملا باجی، اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور در آوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟ اما مسأله به همین سادگی‌ها نیست. زن روز آمار داده است که، از ۱۹۵۶ تا ۶۶ (ده سال) مؤسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا، و در تاریخ اقتصاد است، ونیز تنها علت غائی همه این تجدد بازیها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تاکنون فلج بود، زندانی بود و از این حرفها ...اما اینها باز یک فضیلت را دارا‌یند، یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کرده‌ام. هر وقت آن «ملاباجی گشنیزخانم»ها را می‌بینم می‌گوییم باز هم آنها و هر وقت آن «جیگی جیگی ننه خانم»ها را می‌بینم می گویم باز هم اینها.

و اما تو همسرم، چه سفارشی میتوانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده‌ای. نه در زندگی، در زندگی کردن به خصوص بدان«گونه» که مرا می‌شناسی و بدان صفات که مرا میخوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن‌های تو پدید نمیآورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده‌ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پُر از صداقت و پاکی و انسانیت توست به هرحال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من تو اشتباه کرده باشی، در این اصل هر دو هم عقیده‌ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده‌ام همسر خوبی نبوده‌ام، و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدی‌های خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعف‌هایم را کتمان نکنم و در شایستگی‌ام همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است، جبران کرده است و این است که اکنون احساس محتضر را ندارم. که با بودن تو میدانم که در حالیکه همچون یک محتضر وصیت می‌کنم، نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمیآورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده است که:

برو ای مرد برو چون سگ آواره بمیر

که وجود تو به جز لعن خداوند نبود

سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس

بر سر همسر و گهواره فرزند نبود

از طرف مالی تنها یادآوری است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب شماره ۲ بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده‌ام و البته دلم از اینکار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می کنم یا چیزی می‌فروشم، برای پول منزل آن را مجدداً باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (که ماهی پنجاه تومان برای هر محصل در ماههای تحصیلی که نه ماه است، یعنی سالی چهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنابراین سالی سه محصل می‌توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمکهای اضافی من و خانواده خودش)

کار سوم اینکه، جمعی از شاگردان آشنایم، همه حرفها و درسهای چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرفهای من در لابه‌لای همین درسهای شفاهی و گفت و شنود‌های متفرقه نهفته است... و نیز کنفرانسهای دانشگاهیم جداگانه و نوشته‌های ادبیم در سبک کویر جدا و نوشته‌های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته‌ام جمع آوری شود و نگهداری تا بعدها که انشاالله چاپ شود. و شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند مگر «قوی سپید» و «غریب راه» و«در کشور» و «شمع زندان» و درسهای اسلام شناسی از «سقیفه به بعد»، با «امت و امامت» در ارشاد و کنفرانسهای مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هرچه به این زمینه‌ها میاید ازجمله «بیعت» در کانون مهندسین و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و... همه دریک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان «امت و امامت» تدوین شود.

اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با گیوز به فارسی ترجمه کند درباره این آثار بخصوص کتاب desalienation des societes musu lmanes مرا وهمچنین مقاله خارجی sociologie d' initiation مرا که با چهار جامعه شناس تحقیق کرده‌ایم و «اوت زتود» چاپ کرده است. کتاب L' ange solitaire را دلم نمیخواهد ترجمه کنند. کار گذشته‌ای و رفته‌ای است.

همه التماس‌هایت را از قول من نثار... عزیزم کن، که آنچه را از من جمع کرده و درباره‌ام نوشته، از چاپش منصرف شود که خیلی رنج میبرم. از دوستانم که در سالهای اخیر به علت انزوایی که داشتم، و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده‌اند، پوزش میطلبم و امیدوارم بدانند که دوری از آنها نبود، گریز به خودم بود و این دو یکی نیست.

کتاب «کویر» را با اتمام آخرین مقاله و افزودن «داستان خلقت» یا «درد بودن» (پس از پاکنویسی) تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه‌اش تنها نوشته عین‌القضا است. و در اولین صفحه‌اش این جمله توماس ولف: «نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن».

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچ وقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده‌ام، یکبار در زندگیم بود، که به اعوای نصیحت‌گران بزرگتر و به فن کلاه‌گذاری سَرِ خدا، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار یکجا حقوق مرا دادند، و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد، و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع و شرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بی خبر، خانه کسی را گرو کردم، به پنج هزار تومان و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان میگرفتم و بعد فهمیدم که برخلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم واصل پولم را هم به هم زدم، اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطرهاش بوی عفونت را از عمق جانم بلند میکند و کاش قیامت باشد و آتش آن شعله‌ها بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید میتوانستم مانع شوم کاری کنم که رخ ندهد نکردم، گرچه نمیدانستم که به چنین سرنوشتی میکشد و نمیدانم چه باید میکردم؟ در این کار احساس پلیدی نمی‌کنم، اما ده سال تمام، گداخته‌ام و هر روز هم بدتر میشود و سخت تر. و اگر جرمی بوده است، آتش مکافاتش را دیده‌ام و شاید بیش از جرم. و جز این اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم و خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو.

و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می‌توان بدست آورد، محبوب بودن و محبتی، زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ثروتمند، و جز این هیچ ندارم و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آنرا بخورند که، حلال‌ترین لقمه است و حماسه‌ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان «من» و «مردم» در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم اینکه، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تراز خودم، متواضعترین.

وآخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند، بسیار گرانبهاتر از آن چیزی است که به دست میآورند. و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که «شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه‌دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند». و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گـُنگیم. ما از آغاز پیدایش‌مان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای‌مان و عبث کننده همه تلاشهای ماست.

و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف و آسان نبود

روشنتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم مؤمن

پس در همه دهر یک بی ایمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود.

درک معنویت

آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.
یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی
انتخاب کرده؟"
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...
در سر تا سر دنیابیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت میکنند پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من

از دیدگاه بیل

دگر گونی شخصیت

اغلب درباره الکلیهای گمنام گفته میشود که ما فقط به مسئله الکلیسم میپردازیم.این تعبیر درست نیست.ما برای زنده ماندن ناچاریم بر باده گساری خود غلبه کنیم.
هر کس که به واسطه داشتن ارتباط مستقیم با الکلیها آشنا باشد میداند که یک الکلی بدون آنکه دستخوش تحول ژرف شخصیتی شود هرگز قادر به ترک دائم مشروبخواری نیست.
گمان ما براین بود که این شرایط و مسائل زندگی است که ما را به می خوارگی سوق میدهد.زمانی که تلاش برای بهبود شرایط و کسب رضایت کامل در زندگی با شکست مواجه شد،مشروبخواری ما هم از کنترلمان خارج شد و تسلیم الکل شدیم.هرگز به ذهنمان هم خطور نکرد که برای مواجهه با مسائل زندگی (هر چه که میخواهد باشد)باید خودمان را تغییر دهیم.

سوختن خانه و مغازه و تابلو ایمان واقعی

روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.

فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟"

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود:

مغازه ام سوخت، اما ایمانم نسوخته است! فردا شروع به کار خواهم کرد.

قدر گل شمعدانی خودتون رو بدونید

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز. زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد.
از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد ، از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود...
زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم. گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟ بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت: اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند.
رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند. چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم. قدر گل شمعدانی های خودتون رو بدونید.

همیشه یک نفر هست

او بی عیب نیست، شما هم همینطور و هر دوی شما هیچگاه کامل نخواهید بود اما اگر او می تواند حداقل یک بار شما را بخنداند، باعث شود دو بار به او فکر کنید، و اگر پذیرفت که یک انسان است و اشتباه می کند، با او بمانید و از جان برایش مایه بگذارید. او در وصف شما شعر نخواهد سرود، هر لحظه به شما فکر نخواهد کرد، اما بخشی از وجودش را به شما خواهد داد که می داند می توانید آن را بشکنید. به او آزار نرسانید، تغییرش ندهید و بیش از توانش از وی انتظار نداشته باشید. موشکافی نکنید، وقتی خوشحالتان می کند لبخند بزنید. وقتی عصبانیتان می کند آرامش خود را حفظ کنید. وقتی نیست دلتنگش شوید. عاشقش باشید. چون آدم کامل وجود ندارد اما همیشه یک نفر هست که با او کامل ترین لحظات را تجربه می کنید.

درد و دل یک همسر معتاد

آیا تا به حال شرح حال همسر یک معتاد را شنیده‌اید؟ اگر پاسخ مثبت است، چقدر در مورد آن فکر کرده‌اید؟

 واقعیت این است که تقریباً هر فردی ، حداقل یک خانواده‌ای را که معتادی در آن است، می‌شناسد، اما خیلی ذهن خود را معطوف به ساختار درون خانواده نمی‌کند. به دست‌نوشته‌های زیر که شرحی بازنویسی شده از یک واقعیت در اطراف ما است توجه کنید:

 

این جمله در پاسخ به این سوال که دوست داشتی همسرت چگونه باشد، داده شده است:

 

- دوست دارم شوهرم، مهربان باشه.

- به من عشق بورزه.

- زمان تنهایی بیشتری را با من بگذراند. متأسفانه هر وقت تنها می‌شویم، حوصله مان از هم سر می‌رود.

- ما بلد نیستیم با هم وقت بگذرانیم.

- ما بلد نیستیم از خودمان، از مشکلاتمان، از توقعاتمان و از خیلی چیزهای ساده دیگه برای هم حرف بزنیم.

- زندگی ما معطوف به مواد است. هر وقت مواد هست، زندگی هست.

راستی، چقدر سهراب به جا گفته است: «تا شقایق هست زندگی باید کرد.» اگه الان سهراب تو زندگی ما بود دیگه حرف از بودن سیب و انار نمی‌زد. دیگر کودکان ما سرخی سیب و گلگوئی انار را فراموش کرده‌اند.

- دوست دارم مهمون بیاد، مهمونی بریم، اما دریغ از مهمون و مهمونی رفتن.

- چقدر دلم می‌خواست که یه شب با شوهرم دوتایی، غذا درست کنیم، فیلم نگاه کنیم، با هم حرف بزنیم، با هم از دل تنگی هامون بگیم.

- زندگی ما برامون وظیفه شده نه دوست داشتن. ما حتی نمی‌توانیم به هم اعتماد داشته باشیم.

- ما محرم راز هم دیگه نیستیم. یه شب که شوهرم در شعف از تأثیر مواد بود، برای رفیق دود و دم خودش از روابط خصوصی و خلوتمون، از اینکه باید زندگی را یک کتابخانه بزرگ در نظر بگیریم و زن را همچون یک کتاب، و اینکه تعهد بخشیدن به یک زن جز حماقت هیچ‌چیز دیگه‌ای نیست، حرف می‌زد. اگه شما باشید، تعهد براتون معنا دارد؟ .... می‌ترسم یه وقت حس انتقام به سراغم بیاید.

- خیلی وقت‌ها دوست داشتم که تو کارهایم با هاش مشورت کنم. اما حیف که خیلی جاها قبولش ندارم.

- در زندگی ما کادو گرفتن و کادو دادن چقدر مسخره به نظر می‌رسه! حسرت کمترین دلخوشی‌ها در چشمان بچه‌ها یم همیشه برق می‌زنه.

- حسرت نظر دادن شوهرم در مورد رنگ روسری، مدل لباس، کوتاهی و بلندی موی سر و خیلی چیزهای ساده دیگه به دلم مونده.

- خدا نکنه مریض بشم. خیلی خنده داره، هر وقت مریض بشم، سمبل بهانه‌جویی تلقی می‌شم. یه چیزی هم به شوهرم بدهکار می‌شم.

- دوست داشتم از خودم، از احساساتم، از درونم، از اینکه آیا در زندگی مشکلی دارم یا نه، ازم سوال کنه.

- دوست داشتم بدونم اگه منو نبینه، برام دلتنگ می‌شه یا نه؟

- دوشت داشتم زندگی و خانه براش مهم باشند. دوست داشتم به ما نشون می‌داد که دوستمون داره.

- دوست داشتم بتونم روی حرفاش حساب کنم. دوست دارم با هاش سفر برم. دوست دارم اگه کاری را بهش می‌سپارم، بهش اطمینان کنم، اما دریغ و حسرت که نمی‌توانم.

- خیلی وقت‌ها اعتقاد دارم که شوهرم پدرخوبی برای بچه‌ها نیست. نمی‌تواند این باور را در من ایجاد کند.

- دوست دارم یه جوری با من صحبت کنه که به من این حس را که با یک مرد قوی دارم صحبت می‌کنم، منتقل کنه.

- نوع حرف زدنش برام خیلی مهم است، کلمه «عزیزم» را که خیلی دوست دارم، فقط زمانی به کار می‌بره که با من کاری داره.

- همیشه حسرت به دل  مونده‌‌ام که از خواب بیدار شوم و ببینم که سفره صبحانه را پهن کرده است.

- دوست داشتم یه کمی به ظاهرش اهمیت می‌داد. این اون آدمی نیست که من باهاش ازدواج کردم.

این اون آدمی نیست که قبل از ازدواج روزی هزار دفعه از آرزوهاش برام می‌گفت و هر دفعه با یک لباس قشنگ و گل در دست به سراغم می‌آمد... !!!

- اینها خواسته زیادی نیستند، اما شوهر من دیگه توان حداقل‌ها راهم نداره.

 

این ها درد و دل یک همسر بود. یه همسر خسته . اگر پیش آمد و پای درد و دل یکی از این آدهای خسته نشستید ، برای ما هم روایت زندگی شان را بفرستید.

قابل تعمق است اگر بعد از سال ها پرهیز اینها درد و دل های همسرانمان باشد

دعا

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

ایجاد توقع در دیگران

این یک قانون است که وقتی شما از خود می‌گذرید؛ پس ناگزیر دیگران نیز از روی شما رد می‌شوند. هر لطفی که می‌کنید مواظب باشید اگر زیاد تکرار شود، تبدیل به وظیفه می‌شود. در واقع ساده بگویم : "لطف مکرر، حق مسلم" وقتی یک محبت و خدمتی را برای دیگران تکرار می‌کنید، دیگران یادشان می٬رود که روزی لطف بوده و اگر یک روز انجام نشد، فکر می‌کنند شما وظیفه خود را بخوبی ادا نکرده اید؛ پس از شما ناراحت و متوقع می‌شوند. نه خود را به کاری عادت دهید و نه دیگران را شرطی کنید. بهتر است بعضی اوقات در رابطه تان با دیگران کمی از آنها دور شوید تا بعد دوباره با میل بیشتر به سمت آنها کشیده شوید؛ میل آنها هم بیشتر خواهدشد...


 

نشانه ایی برای امید

جوانی غمگین و سر خورده سر راه شیوانا سبز شد و با ناراحتی به او گفت : به هر کاری که دست می زنم نهایتاً به دری بسته بر می خورم که دیگر نمی توانم به پیش بروم . قصد ازدواج می کنم شرایطی که مقابلم می گذارند سخت و دشوار است . می خواهم کاری برای خود دست و پا کنم می بینم وسایل و لوازم آن به راحتی فراهم نمی شود و درآمدش فوق العاده ناچیز است . خلاصه به هر کاری دست می زنم آخر کار با دری بسته مواجه می شوم . به من بگویید چه کار کنم ؟

شیوانا دستش را روی شانه ی جوان گذاشت و گفت :
همین که به در بسته می خوری این نشانه ی آن است که قفلی هست . به این بیندیش که جانی در بدن نداشتی و حتی نمی توانستی تلاش کنی که به این در بسته برسی . همین که زنده ای و نفس می کشی و در مسیر زندگی به مشکل ومانعی برمی خوری ، همین مانع ، نشانه ی آن است که باید برای یافتن راه حل و جواب امیدوار بود . به جای این که در مقابل درهای بسته ی زندگی ات زانو بزنی و تسلیم شوی ، به این بیندیش که چگونه آن را دور بزنی و از آن عبور کنی . همیشه به خودت بگو : اگر دری بسته مقابل من ظاهر می شود معنایش این است که کلیدی همین دور و برها منتظر است تا آن را بردارم و در را باز کنم و از این مانع عبور کنم . موانع و سختی ها در زندگی شاید ناخوشایند باشند ولی نشانه ی آن هستند که هنوز سالم و زنده ایم و می توانیم به پیش برویم . همین نشانه برای امید داشتن کفایت می کند . وقتی این امید را داشته باشی هیچ در در مقابل تو بسته نخواهد ماند .

تاجر و ماهی گیر

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!

از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟ مکزیکى: مدت خیلى کمى ! آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟ مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده‌ام کافیه ! آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟ مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم! با بچه‌هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهکده میچرخم! با دوستام شروع میکنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !

آمریکایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى ! مکزیکى: خب! بعدش چى؟ آمریکایى: بجاى اینکه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى... بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم میزنى ...

مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟ آمریکایى: پانزده تا بیست سال ! مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟ آمریکایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره ! مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟ آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى ! با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!


مکزیکی نگاهی به مرد آمزیکایی کرد و گفت :خب من الانم که دارم همینکارو میکنم!!!

سلف سرویس !!

"امت فاکس" نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی
در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت.
او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست
اما کسی به او توجه نمیکرد.
از همه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند.
پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بود پرسید:
من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛
چرا پیشخدمت به من توجه نمیکند،
درحالی که همه مشغول خوردن هستند
و من درانتظار نشسته ام؟
مرد پاسخ داد:
اینجا "سلف سرویس"است؛
به انتهای رستوران بروید هرچه میخواهید درسینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.
"امت فاکس" بعدها دراین خصوص نوشت:
"احساس حماقت میکردم؛
وقتی غذا را روی میزگذاشتم ناگهان به ذهنم رسید
که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.
همه نوع رخداد ،فرصت،موقعیت،شادی و غم
در برابر ما قرار دارد.
درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!
ولی به ذهنمان نمی رسد از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است وبرداریم!!

پاکزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتن

فهرست مطالب

فصل اول

پاک زیستن


NA یک مسیر, یک فرایند و یک روش جدید زندگی را به ما پیشنهاد می کند. پاداش های حاصل از بهبودی و همچنین اقدامات لازم برای کسب آن, بی انتها می باشند. ما بدون توجه به موقعیت مان در مسیر بهبودی, به رشدمان ادامه می دهیم و هرچه جلوتر می رویم, حقایق جدیدتری برایمان آشکار خواهند شد. پیدا کردن جرقه ای که بهبودی ما را به یک سفر مداوم, پرمزیت و هیجان آمیز تبدیل نماید, مستلزم ایجاد تغییر در ایده ها و طرز تفکرمان می باشد. برای بسیاری از ما, امر فوق یک تغییر نگرش از درماندگی به شور و اشتیاق خواهد بود.

کلیدهای آزادی

دردهای رشد

دورنمای امید

از درماندگی به شور و اشتیاق

چرا می مانیم

فصل دوم

پیوند هایی که متصل می کنند


در بهبودی آزادیم که جستجو و کند و کاو نموده و درمورد اینکه اکنون چه کسانی هستیم ومی خواهیم چه کسانی باشیم, تفکر کنیم. تغییراتی که ما در طی این فرایند تجربه می کنیم می توانند تا حد زیادی باعث اختلال در هویت و روابطمان گردند, اما چنین درگیری هایی درعین حال منجربه رشد پذیرش, عشق و ایمان مان می گردند. با وجودیکه روش ها و اهدافمان می توانند متفاوت باشند, جنبۀ اشتراک ما ابزارها و اصولی هستند که به ما فرصت می دهند آنچه که هستیم باشیم. ما با یکدیگر به سوی آزادی اوج می گیریم.

ارتباط با خودمان

ارتباط با یک نیروی برتر

ارتباط با دنیای اطراف مان

ارتباط با دیگران

فصل سوم

یک مسیر روحانی


روحانیتی که ما در بهبودی تجربه می کنیم, ساده و عملی بوده و به ما اجازه می دهد در سازگاری با دنیای اطراف خود زندگی کنیم و همدردی و شفقت را نسبت به دیگران تجربه نماییم. قدمها مسیری برای دستیابی به رشد روحانی هستند. ما درمقابل روحانیت خود بیدار می شویم. طی توسعۀ رابطۀ خود با یک نیروی برتر, به هرترتیبی که آنرا درک می کنیم, به این باور می رسیم که روحانیت تنها بخشی از زندگی ما نبوده و خود راهی است برای زندگی. چنین راهی درک آن آزادی را که در جستجویش بوده ایم برایمان به ارمغان آورده و ما را قادر به درک اهدافمان می نماید .

بیدارشدن در مقابل روحانیت مان

یک برنامۀ روحانی و نه مذهبی

یک سفر روحانی

روحانیت عملی است

داشتن عملکرد

رابطۀ آگاهانه

اعمال ابتکارآمیز روح

فصل چهارم

جسم مان


یاد گرفتن زندگی در جسم مان کار ساده ای نیست. ما نسبت به جسم خود مهربانی نکرده ایم و بدنهایمان اغلب داغ دردناک اعتیاد را حمل می کنند. آشتی نمودن با جسم خود برای زنده ماندمان الزامی است اما این امر جزئی از فرایند جبران خسارت ما نیز می باشد, یک اقدام خویشتن پذیری و روشی که درطی آن ما آزادی, التیام و شادی را تجربه می کنیم. این بخش از کتاب راجع به طرز رفتارمان با خود در بهبودی سخن می گوید و کمک می کند یاد بگیریم از زنده بودن جسم خود آگاهانه مسرور شویم و در عین حال با پیرشدن, آسیب پذیر بودن و فناپذیر بودن خود کنار بیاییم. این یک رابطه است

رها کردن خودمان

مسائل جنسی

درپی هیجان و ماجراجویی بودن

خوب بودن و سلامتی

بیماری

معلولیت

بحران های روحی و احساسی

پیرشدن

مرگ, فوت کردن و زندگی با سوگواری

شهامت

فصل پنجم

روابط


بهبودی ما در روابطمان ریشه دارد و اکثر ما به طریقی با این مقوله مشکل درگیریم. روابطمان با یکدیگر در جلسات انجمن, با خانواده هایی که از آن بوجود آمده ایم و یا خود بوجود آورده ایم تمامأ مواردی هستند که ما در آنان اصولی مانند صداقت, همدردی و صمیمیت را تمرین می کنیم. عشق پدیده ای التیام دهنده در زندگی مان است و زمانی که ما به خود اجازۀ ارتباط گذاشتن با دیگران را می دهیم, آن را تجربه می کنیم.

مصاحبت

دوستی

زدن پل به دنیایی دیگر: روابط بیرون از NA

خانواده

پدر یا مادر بودن

جبران خسارت و آشتی

روابط احساسی )رومانتیک(

آنچه که می خواهیم

آنچه که درخواستش را می کنیم

شهامت برای اعتماد کردن

ارتباط آگاهانه

فصل ششم

راه جدیدی برای زندگی


وقتی که ما مدتی را در بهبودی بسر می بریم, فرصت هایی را نیز در دنیای بیرون بدست می آوریم. بدیهی است مورد تأیید اجتماع بیرون قرارگرفتن, به تنهایی به معنای بهبودی نیست اما این بدان معنا هم نیست که رابطه ای بین این دو وجود نداشته باشد. برای بسیاری از ما مورد تأیید جامعه قرارگرفتن چیزی است که باید در مسیر بهبودی بیاموزیم. بواسطۀ قرارداشتن در مسیر بهبودی, به تدریج و به طرقی که بعضی اوقات باعث تعجب مان نیز می شوند, عادات و باورهای مان در مورد کار, تحصیل, پول و ثبات تغییر کرده و رشد می نمایند. یادمی گیریم که موفقیت و شکست, ریسک
و مسئولیت و همچنین ثبات و تغییر, همه جزئی از فرایندی هستند که برخی از ما آن را "رشد در بهبودی" می نامیم.

فرای "قابل قبول اجتماع بودن"

پیدا کردن جایگاه خود در زندگی

ثبات

ازسرراه خود کنار رفتن

ایمان یافتن

متعهد بودن

تحصیل

پول

کار

گمنامی

هدیۀ امید

فصل هفتم

سفر ادامه دارد


ازهمان اولین باری که امید را لمس می کنیم, در فرایند ادامه دار بیداری روحانی قرار می گیریم. و اگر تمایل داشته باشیم این می تواند درطول عمرمان ما را همراهی کند. برای اینکه احساس کنیم بهبودی مان زنده است, باید به رشد کردن ادامه دهیم. انزوا و خودخوشنودی آزادی مان را طوری محدود می کنند که ممکن است تنها در زمان برخورد با مشکلات, متوجه آنها شویم. پادزهر تنهایی و بیگانگی داشتن روحیۀ سخاوت است. درخدمت بودن ما را در درون خود آزاد می کند و در را بروی روحیۀ عشقی که ما را احاطه می کند, می گشاید. امید بدون قید و شرط را تجربه کرده و متوجه
می شویم که برای بهبودی مان محدودیتی وجود ندارد. بدون توجه به مسیری که تا به حال دربهبودی طی کرده ایم, سفرمان ادامه دارد.

بیداری ها

زندگی برطبق اصول مان

تسلیم شدن مادام العمر

خود خوشنودی

راه خود را جدا کردن

واقعیت گرا بودن

درخدمت بودن

اصول, تمرین و نگرش

عشق

پیشگفتار

کتاب پایۀ مان به ما اطمینان می دهد که حقایق بیشتری آشکار خواهند شد و تجربۀ ما نیز این مطلب را تأیید می کند. طی سالهایی که از نوشته شدن واژه های فوق می گذرد, حقایق بسیاری آشکار گشته اند. هر روزی که ما پاک زیسته و اصول روحانی بهبودی را تمرین می کنیم, حقایق بیشتری آشکار می گردند. ما هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان یک انجمن رشد نموده, تکامل یافته و همان چیزهایی را که بواسطۀ تجربه یاد می گیریم, به دیگران انتقال می دهیم. این بدین معنی است که هرنسل جدیدی از تازه واردین به انجمن, منابع بیشتری را نسبت به نسل قبلی در اختیار خواهد داشت. جواب این سؤال که آیا این امر به تضعیف یا قویتر شدن مان منجر می گردد, کاملأ به درک ما از هدف اصلی مان و همچنین چگونگی تمرین اصول روحانی مشارکت, مراقبت و خدمت بستگی دارد. بزرگترین گنجینه و منبع ما عمق آگاهی فردی مان نسبت به فرایند بهبودی است. ما این گنجینه را درجلسات, درجشن هایمان, طی نوشیدن چای و قهوه و در نشریات مان به مشارکت می گذاریم. دراینجا بازهم حداکثر تجربه, نیرو و امید جمعی خود را به صورت مکتوب ارائه می دهیم. این کتاب که توسط معتادان و برای معتادان نوشته شده است یک تصویر لحظه ای از انجمن مان است: یعنی معتادان درحال بهبودی که به یکدیگر کمک کرده اند تا بتوانند بدون مصرف هیچگونه موادی, طی روزها, ماهها, سالها و سده های متوالی با شرایط زندگی مقابله نمایند. هدف از این کتاب هم ارائۀ هدیه ای به تازه واردین و هم برافروختن آتش اشتیاق در اعضای قدیمی است. یقینأ این کتاب نمی تواند کلیۀ دانش ها و باورهای اعضای ما را در خود بگنجاند ولیکن می تواند آنچه را که ما از سال 2891 , یعنی زمانی که کتاب پایه مان مورد تأیید واقع گشت, تا بحال کشف و مشارکت نموده ایم, انعکاس دهد. اولین نسخۀ کتابی بنام "پاک زیستن" در سال 2891 نوشته شد اما آغاز این پروژه حتی به پیش از این تاریخ نیز مربوط می گردد. زمانی که کتاب پایه مان بنام "معتادان گمنام" درحال نوشته شدن بود, برخی از اعضای انجمن می دانستند که این کتاب حرف آخر ما در مورد زندگی به روال NA نخواهد بود. نسخه هایی که در سالهای 2891 و2881 به چاپ رسیدند شامل توصیه هایی بسیار و سفت و سخت و همچنین پیشنهادات و قوانینی در مورد پاک شدن و پاک ماندن می شدند. اکثر ما خوب از قوانین پیروی نمی کنیم وعملکردمان طوری است که اغلب با آنچه که دوست داریم یک فرایند شامل آن باشد, تفاوت دارد. سپس متوجه شدیم عامل مشترک بین ما, اقدامات فردی مان نبوده و و در عوض آن اصولی هستند که تلاش می کنیم درزندگی خود بکار گیریم. طی سالهای بعد نسلهایی از معتادان با استفاده از کتاب پایه پاک شده و پاک ماندند. این تجارب نگرش هایی متفاوت را نسبت به اصول بهبودی برایمان به ارمغان آورده است. ما در همان بدو کار می دانستیم مشکلی که مشغول تشریح اش بودیم مربوط به یک مادۀ مصرفی خاص نمی شد, بلکه آن یک بیماری بود که اگر درمان نمی شد خود را بصورت علائم مختلفی بروز می داد. علائمی که در نهایت باعث مرگ ما می شدند. تمرکز بر روی یک مادۀ مصرفی و یا یک سری علائم بخصوص, برای ما بیش از اندازه محدود کننده بود.همانطور که می دانیم اعتیاد بر روی کلیۀ جوانب زندگی ما تأثیر می گذارد اما می توانیم ببینیم که بهبودی نیز بر روی کلیۀ اعمال ما تأثیر گذار است. مسائلی مانند رابطه با خانواده هایمان, مسائل کاری مان و همچنین روحانیت و حتی جسم مان, از اینکه ما ازکجا آمده ایم و چگونه بیماری مان را درمان می کنیم, تأثیر می گیرند. همانطور که پاداش های بهبودی می توانند به مراتب فراتر از تصورمان باشند, یاد می گیریم که اثر مثبت بهبودی در زندگی خود و اطرافیان مان, غیر قابل اندازه گیری است. شاید هرگز کاملآ نفهمیم که پاک بودن و حتی الامکان طبق اصول زندگی کردن ما چه اثر مثبتی برروی زندگی دیگران می گذارد. سپاسگزار بودن ما برای این راه جدید زندگی ما را تشویق می کند تا بیشترایثار کنیم, بیشتر زندگی کنیم و بیشتر دوست بداریم. درانجمن معتادان گمنام به کرات از ما خواسته می شود که داستان خود را, نه یکبار بلکه دوباره و دوباره بازگو کنیم. با یک مشارکت و یا یک اقرار از نوع قدم پنجم نمی توانیم تمام زندگی خود را ببینیم. به همان ترتیب ما نمی توانیم کل بهبودی خود را یکباره ببینیم ودرنتیجه آن را بصورت لایه لایه می بینیم. با هرلایه نگرش ما نسبت به خودمان تغییر می کند. به عبارت دیگر ما دارای یک "تغییر برداشت" یا "تغییر نگرش" می شویم. یکی از پرقدرت ترین کارهای ما در زندگی گفتن حقیقت راجع به زندگی خودمان است. به تدریج الگوهای مشابه ای را که در تجاربمان وجود دارند خواهیم دید. حتی اگر بنظر بیاید ما طی زندگی خود اشخاص متفاوتی بوده ایم, می توانیم الگوهایی را که به ما کمک کرده اند و یا آنهایی را که از پیشرفت مان جلوگیری کرده اند ببینیم. این بینش باعث می شود حتی در مواقعی که زندگی مان پر ازچالش است, امید را ازدست ندهیم.
بهبودی یک فرایند مادام العمر و پراز فرازونشیب است و هرچه ما نسبت به آن جدی تر باشیم با شفافیت بیشتری می توانیم رشدی را که هنوز دردسترس ماست ببینیم, و هیچ فرقی نمی کند که ما درکجای مسیر بهبودی قرارداریم. ما هیچوقت از یادگرفتن دست برنمی داریم. تمرین مستمر برنامۀ معتادان گمنام نه تنها منجر به آسان تر شدن زندگی مان می گردد بلکه آنرا پرمحتواتر, بهتر و جالبتر می نماید. ما کارمان را با پاک ماندن شروع می کنیم و از آنجا به بعد, برنامه ابزاری را در اختیار ما می گذارد تا از طریق آن بتوانیم پاسخهایی را که متناسب حال هریک از ماست پیدا کنیم. تجارب مان هم به ما آموزش می دهند و هم کمک می کنند تا برمشکلات چیره شویم. امیدواریم تجاربی که در اینجا به مشارکت می گذاریم اعضای ما را به نحوی که هنوزخودمان بخوبی درک نمی کنیم, به سمت جلو پرتاب کنند. این کتاب مجموعه ای قسمت بندی شده از توصیات مختلف نبوده و درعوض مجموعه ای از تجربه, نیرو و امیدمان, در رابطه با پاک زیستن می باشد, آن پاک زیستنی که در زندگی روزمره, روابطمان و همچنین خدمت به دیگران تجربه می کنیم. محتوای صفحات بعدی کتاب برای همه بصورت مساوی حائز اهمیت نخواهد بود, چرا که درمسیر بهبودی, هریک از ما با چالش های خاص خود مواجه هستیم. اما امیدمان براین است که هرعضوی بتواند موضوعاتی را که مهم می داند, در این کتاب بیابد. این کتاب شامل تجارب معتادان بسیاری از اقصی نقاط جهان است. صدها عضو از طریق کارگاه های آموزشی,
نامه ها , مسج بوردهای اینترنتی و همچنین با فرستادن صدای ظبط شده شان, برداشت خود را از پاک زیستن برای ما ارسال نموده اند. همینطور که حجم مطالب دریافتی گسترده تر شد, فرمت کتاب هم به تدریج شکل گرفت. همینطور که سفر ما ادامه پیدا کرد, تمرکز کتاب نیز تغییرجهت پیدا کرد و محتوا و ساختار کتاب بنابر اطلاعات ورودی آن متحول گشت. درب این فرایند سپس کاملأ باز شد و ما از تحولات بعدی شگفت زده شدیم. از یکدیگر آموختیم و متوجه شدیم جمع کل معادلۀ ما از جمع تک تک اجزای آن بیشتر شده است. عامل مشترکی که در تجارب متفاوت ما دیده می شود این است که ما, بدون توجه به مقطع پاکی یا تعداد قدمهایی که کارکرده ایم و موقعیت مان درمسیر زندگی, دائمأ درحال نیروگرفتن از NA هستیم. به مشارکت گذاشتن تجاربمان بدان معنی داده و آنرا ارزشمند می نماید و درعین حال روابط عمیقی که در انجمن, با دیگران, با خود و با نیروی برترمان بوجود می آوریم از آنچه که تصورش را هم نمی توانیم بکنیم, پرارزش تر می گردند. چیزهایی را که بدان نیاز داریم در این برنامه و انجمن پیدا می کنیم و بهمین دلیل طی سالهای زیادی بدان متصل می مانیم. زمانی این سؤال برای بسیاری از ما پیش می آمد که چگونه می شود NA را جزئی از زندگی مان نمود, اما اکنون تعداد زیادی از ما حتی نمی توانند تصور کنند که NA جزئی از زندگی شان نباشد. ما از ابزاری که دراختیار داریم استفاده می کنیم و این مهم نیست که با چه مشکلاتی مواجه هستیم و یا برای چه مدت پاک بوده ایم. مهمترین نکتۀ پاک زیستن این است که ما زنده هستیم و بهمین دلیل می توانیم پاک زندگی کنیم که این خود برای آنها که به بیماری اعتیاد مبتلا هستند یک معجزه محسوب می گردد. ما بهبود پیدا می کنیم تا بتوانیم یک زندگی پر محتوا و ثمربخش داشته باشیم. همین زندگی دربعضی مواقع چالشهایی را بر سر راه ما قرار می دهد که هیچوقت انتظار برخی از آنها را نداشتیم. زندگی کردن بدانگونه که درخواب هم نمی توانستیم تصورش کنیم, اغلب توأم با مشکلات تازه ای است که تا بحال بدانها برنخورده بودیم. معتادان بیشماری که در نوشتن این کتاب سهیم بوده اند با صراحت اظهار کرده اند پاک شدن تنها معجزه ای نیست که تجربه می کنیم و بدان نیاز داریم. ما آموخته ایم که واقعأ می توانیم درمقابل همۀ مشکلات مقاومت نموده و درعین حال پاک بمانیم. برای شروع دوباره و وصل شدن مجدد به انجمن, کارکرد قدمها, رسیدن به بیداری روحانی و راه جدیدی برای زندگی پیدا کردن هیچوقت دیر نیست. تا زمانی که ما به پاک ماندن و بازگشتن به برنامه تمایل داشته باشیم, بهبودی ما بصورت غیر قابل تصوری شکوفا خواهد شد. ما مشغول پاک زیستن هستیم و سفرمان همچنان ادامه دارد

پاک زیستن سفر ادامه دارد

پاک زیستن
پاک زیستن یک سفر مادام العمر است و برنامۀ NA ابزاری را در اختیار ما می گذارد که بواسطۀ آن بتوانیم یک زندگی سرشار از امید را برای خود بنا کنیم. ما باور داریم که بدون توجه به موقعیت مان دراین مسیر, سفرمان می تواند بهتر باشد و ما می توانیم بهبود پیدا کنیم. یک زندگی اصولی را تمرین کرده و راه جدیدی برای زندگی پیدا می کنیم. چیزهای تازه ای را آزمایش می کنیم و ممکن است بعضی از آنها بیشتر از برخی دیگر به مزاجمان سازگار باشند. همانطور که پاک زیستن را با وجود فرازو و نشیبها و معجزات و سختی هایش و همچنین بن بست ها و دربهای بازش تجربه می کنیم, دنیا را واضح تر می بینیم و درک بهتری از جایگاهمان در آن بدست می آوریم. برنامۀ معتادان گمنام روشی است که ما بواسطۀ آن می توانیم از زندگی های مملو از نومیدی و درد خود بگریزیم. NA یک مسیر, یک فرایند و یک راه زندگی است. بسیاری از ما با امید ناچیزی به التیام یافت ن دردمان, وارد انجمن می شویم. درابتدا تمایل ما به خاطر عذاب و ترس مان شکل می گیرد. زندگی به روال برنامه تغییراتی قابل پیش بینی و همچنین تغییراتی که تصورش را هم نمی کردیم در ما ایجاد می نماید. انجمن معتادان گمنام توانایی آنرا به ما می دهد که درماندگی خود را تبدیل به اشتیاق برای داشتن یک زندگی پربار نموده و از نظر روحانی رشد کنیم. تقریبأ از همان ابتدای بهبودی ما تسکین را تجربه می کنیم. نخستین تجربۀ مسرت برایمان مانند آن است که برای اولین بار دنیا را به جای سیاه و سفید رنگی دیده باشیم. ذهن ما باز و روحمان آزاد می شود. حتی اگر این تجربه برای چند لحظه دوام داشته باشد, آن مسرت ما را در طی سخت ترین روزها و شبهایمان حمل خواهد نمود. اینکه راجع به بهبودی خود چه فکر می کنیم, با اندازۀ عملکردمان اهمیت ندارد. پاک زیستن یک فرایند روحانی است و به ما می آموزد که دنیا از آنچه که تصور می کردیم بزرگتر بوده و در عین حال آنقدر که ما فکر می کردیم دور از دسترس نمی باشد. تصورات باطل ما راجع به زندگی بعد از قطع مصرف, براساس تجارب افرادی که مواد مصرف نمی کردند, شکل گرفته بود. دراوائل پاکی بسیاری از ما نگران بودیم مبادا زندگی مان کسل کننده و محدود شود. اما متوجه می شویم که واقعیت از آنچه که می توانستیم تصور کنیم نیز فراتر است. فرصت های متعددی را دراختیار داشته و قادر خواهیم بود آنها را پیگری کنیم. شاید مهمتر از آن وصل بودن مان به مردم باشد که خود برای مان
اهمیت به سزایی داشته و باعث خشنودی مان خواهد شد. دوست ی عمیقی که با سایر اعضای درحال بهبودی داریم می تواند از ارتباط مان با خانواده هایمان نیز قوی تر باشد. ما صمیمیت واقعأ نادری را نسبت به یکدگیر به نمایش
می گذاریم و زمانی که این حالت برای سالها ادامه داشت, آن به علاقه ای جاودانه و درکی متقابل تبدیل خواهد شد. متعهد ماندن به بهبودی برای ما امری حیاتی است. ممکن است در درازمدت نگهداری از بهبودی به عنوان یک اولویت, برای هریک از ما مفهومی متفاوت داشته باشد. لازم است ارتباط خود را با NA حفظ کنیم اما پذیرفتن زندگی نیز برایمان پر اهمیت است. نتیجتأ خیلی چیزها برای جلب نظرمان با یکدگیر رقابت می کنند و افکار ما به عنوان افرادی معتاد گرایش آن را دارند که درهرموردی افراطی عمل کنند. یعنی یا هیچ چیز یا همه چیز, یا درست یا غلط. بنابراین تلاش برای پیدا کردن یک نقطۀ تعادل برای مان فرایندی دائمی است. حضور در جلسات حتمأ نباید به صورت روزانه و هفت روز درهفته باشد. اما جلسات همیشه برای مان اهمیت داشته و به ما کمک می کنند حال خوبی داشته و پیام رسانی کنیم. آماده و مستحکم نگاه داشتن این ریسمان نجات یکی از ملزومات نگهداری از بهبودی است. زمانی که ما این ایده را که بهبودی سخت است, رها می کنیم, همه چیز آسان تر می شود. یکی از اعضا که سالهای زیادی را در بهبودی بسر برده بود در مشارکت خود گفت: بالآخره می توانم به این سؤال که "آیا زندگی آنقدر ساده است" پاسخ دهم. "بله" خیلی ساده.
اصولی که ما در NA تمرین می کنیم درطول زندگی مان کاربرد دارند. آنها راهی را به ما پیشنهاد می کنند که از طریق آن بتوانیم قطع مصرف کرده, خود را آزاد نموده و بتوانیم آنچه که هستیم باشیم. کارکرد قدم ها و سنت ها و خدمت کردن هم در NA و هم دربیرون از آن, به ما کمک می کند تا راجع به باورهایمان و آنچه که هستیم اطلاعات کسب کنیم. رساندن پیام انجمن, ما را از قابلیت ها ومحدودیت های خود آگاه ساخته و به سمت تغییر راهنمایی می کند. ما می توانیم زندگی خود را نه برحسب سال ها یا چیزهایی که بدست آورده و یا از دست داده ایم, بلکه براساس نوع کنار آمدن خود با زندگی و دنیای اطراف مان ارزیابی کنیم. موفقیت حقیقی رشد روحانی است. با شکوفا گشتن بهبودی مان, با احساساتی که سابقأ حتی نمی توانستیم اقراربه داشتن شان بکنیم, کنار می آییم. روشن بینی توانایی آن را به ما می دهد که طی پیمودن فرایند بی انتهای تسلیم شدن, تراز گرفتن و خواهان تغییر بودن, درون خود را هرچه واضح تر ببینیم. پیامی که می رسانیم سه قسمت دارد: هرمعتادی می تواند قطع مصرف کند, علاقۀ خود را به مصرف ازدست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند. ما راجع به دوقسمت اول زیاد صحبت می کنیم چون زمانی که وارد انجمن می شویم قطع مصرف یک کار اظطراری است. به همین ترتیب نیاز داریم برای بهره بردن از زندگی از وسوسۀ مصرف مواد نیز رها شویم. اما کار دشوار ما در اینجا به پایان نمی رسد. پیدا کردن راه جدیدی برای زندگی, کاری نیست که ما فقط برای یکبار انجام دهیم. برخی از ما مشکلات بسیاری را در طی تلاش های مستمرمان برای پیدا کردن یک زندگی مورد قبول, تجربه می کنیم, ولیکن به رساندن پیام ادامه داده و با استفاده از تجاربمان به دیگران کمک می کنیم. هرچه تجاربی را که به مشارکت می گذاریم بیشتر باشند, پیام مان غنی تر خواهد بود.

کلید های رهایی

کلیدهای آزادی
همانطور که این اصول را دررابطه با تمام مراحل زندگی مان تمرین می کنیم, اثرات آنها مشهود تر گشته و آنها طبیعی تر به نظر می رسند. مثلأ امکان دارد در ابتدا مجبور باشیم آگاهانه صداقت را تمرین کنیم اما با ادامۀ این کار رفته رفته ناصادقی برایمان غیر طبیعی به نظر می رسد و حتی ممکن است به حال بدی مان منجر شود. به تدریج متوجه می شویم صداقت برایمان عادی تر گشته است. ما اصولأ اشخاصی صادق بوده و از این بابت نیز خوشحالیم. بعضی ها می گویند چنین است که ما از درکاربودن یک نیروی برتر آگاه می شویم. ممکن است ما خودمان هم از اینکه نقائص مان برطرف شده اند آگاه نباشیم. حتی ممکن است متوجه این تغییر نیز درخودمان نگردیم و فقط زمانی به آن پی ببریم که الگوهای رفتاری قدیم را به اجرا درآورده و متوجه می شویم که آنها دیگر برایمان کاربرد نداشته و منجر به بد شدن حالمان می گردند. با نگرانی به راهنمای خود زنگ زده و به او می گوییم "دوباره فلان کار را انجام دادم" یا اینکه "فلان نقص من فعال شده و در فکر تکرار فلان کار هستم". سپس متوجه می شویم مدت زیادی است چنین افکار و یا اعمالی از ما سرنزده است. یادمی گیریم نسبت به رفتارهای آنی که بواسطۀ فعال شدن نقائص مان بوجود می آیند, مقاومت کرده و یک آزادی جدید را تجربه کنیم. با مرور زمان تمایل مان برای به نمایش گذاشتن رفتارهایی که با ارزش هایمان تناقض دارند,کاهش میابد. زندان های خودساختۀ مان دیگربرای مان کار نمی کنند. ما آزادیم تا برای جستجو و کشف قابلیت های خود قدم برداریم. آزادیم درمسائل شرکت داشته باشیم, ابتکار به خرج دهیم, مراقبت و مشارکت کنیم, باعث تعجب خودمان شویم, ریسک برداریم, آسیب پذیر باشیم و روی دوپای خود بایستیم. نسبت به باورهایمان آگاهی پیدا کرده و یاد
می گیریم برطبق آن باورها عملکرد داشته و براساس ارزش هایمان تصمیم گیری کنیم. از ترس هایمان عبور کرده و متوجه معجزاتی که ما را احاطه کرده اند می گردیم. ما آزادیم تا هرآنچه که هستیم باشیم و آنطور که انتخاب می کنیم
زندگی کنیم. زمانی که عمیق ترین سپاسگزاری ها را احساس می کنیم, می توانیم به آن مسیر بهبودی که پشت سرگذاشته ایم نگریسته و متوجه شویم که آن نه راهی کوتاه بوده و نه مسیری بدون پیچ وخم. آن تصمیماتی که دربهبودی گرفتیم و زمانی بدترین تصمیم ها به نظر می رسیدند, در را به روی برخی از بهترین موقعیت هایمان بازمی کنند. ممکن است رشدی فراتر از بعضی تصمیمات خود را بدست آوریم. آنچه که درمقطع خاصی از بهبودیمان مناسب بود ممکن است برای بقیۀ زندگی مان مناسب نباشد اما درعین حال پیشرفت به سمت جلو ممکن است برایمان مشکل باشد. هدایا می توانند در بسته بندی های عجیب و غریبی بدست مان برسند بطوری که ممکن است متوجه ماهیت آنها نشویم. اتفاقاتی که برایمان رخ می دهند مطلقأ خوب و یا مطلقأ بد نیستند. ما تظاهر نمی کنیم که دربهبودی اشتباه وجود ندارد اما در برخی اوقات همین اشتباهات ما را به مسیری راهنمایی می کنند که حتی فکرش را هم نکرده بودیم.
بهبودی فرایندی یکنواخت و یک اندازه نیست که بتوان آن را برای همه پیش بینی نمود. اینطور نیست که همه مان به یک صورت فرایند بهبودی را طی کنیم یا از آن بیرون بیاییم. با وجود این نقاط تشابه و همچنین پستی و بلندی های آشنایی در این فرایند وجود دارند که همه مان از آن عبور می کنیم. در این مسیر مقاطع مختلف, مراحل مختلف و همچنین پیچ ها و پلکان هایی وجود دارند که همه مان آن ها را طی می کنیم. هریک از ما مراحلی خواهد داشت که در طی آن رشد به سزایی خواهیم نمود. به همین ترتیب مراحلی را تجربه خواهیم نمود که رشدمان در آن تاحدی نامحسوس خواهد بود. داشتن راه جدیدی برای زندگی بدین معنی است که ما باید طبق روش های جدیدی زندگی کنیم که این خود می تواند علی رغم سالهای متعدد پاکی, برای مان بغرنج و گیج کننده باشد. اینکه به یکدیگر اجازه دهیم تا برحسب سرعت خودمان رشد کنیم, کاردشواری است, بخصوص زمانی که برای یکدیگر اهمیت قائل باشیم. اما حاصل پیمودن مسیر بهبودی براساس روش شخصی خود, خویشتن پذیری و عزت نفس خواهد بود. مفهوم زمان و تجربه یکی نیست. صرفأ بخاطر اینکه مدت زیادی را در برنامه بسر برده ایم, بدین مفهوم نیست که تمام چیزهایی را که باید بدانیم می دانیم. ما هیچوقت از قدم های ساده ای که ما را پاک و آزاد نگاه می دارند, رها نخواهیم شد. زندگی های ما به شکوفا شدن ادامه می دهند. ما نقاط شروع متفاوتی داشته و با سرعت های متفاوتی رشد می کنیم. زمان, فرصت های رشد را دراختیار ما می گذارد اما هنوز باید با چالش ها مقابله نموده و برای یادگیری آماده باشیم. تمرین صداقت, روشن بینی و تمایل ما را آموزش پذیر, سپاسگزار و متواضع می نماید. تفاوت بین فروتنی و تحقیر شدن می تواند سطح پذیرش مان نسبت به اطلاعاتی که دریافت می کنیم باشد. زمانی که ما با یک فکر باز گوش فرا می دهیم, هرکسی می تواند به ما پیام برساند. در NA اصول غیر ضروری وجود ندارند هرچند که ممکن است آنها را به وقت خودمان و طبق ترتیبی که خودمان ترجیح می دهیم بیاموزیم. اگر بعضی قدم ها را کارکرده و برخی دیگر را کار نکنیم و یا سنت هایمان را نادیده گرفته و مغایر ارزش هایمان زندگی کنیم, نمی توانیم انتظار داشته باشیم آنچه را که دنبالش هستیم پیدا کنیم. اصول روحانی بستگی به زمان و یا شرایط ندارند. ما با نگاه کردن و تجربه نمودن یاد می گیریم. بین این احساس که ما آنقدر بیمار هستیم که هرگز بهبود پیدا نمی کنیم, و ما هرگز از رشد کردن و بهبود یافتن دست برنمی داریم, فاصلۀ زیادی وجود دارد و کندوکا و ما در این رابطه, می تواند یک عمر طول بکشد. دوباره و دوباره به آغاز بازمی گردیم. انجام
کارهایی که در جهت منافع مان می باشند, حتی درمواقعی که دربرابر آنها ازخود مقاومت نشان می دهیم, به تدریج راحت تر می شود. یکی از اعضا چنین مشارکت می کند: "اغلب از تازه واردها می شنیدم تصور رفتن مادام العمر به جلسات برایشان امکان پذیر نبود". خود من هم چنین تفکراتی داشتم اما امروز نمی توانم زندگی را بدون NA تصورکنم. ما یاد می گیریم آن کارهایی را که باید انجام شوند و همچنین آنهایی را که تمایلش را داریم, انجام دهیم. شاید همیشه نخواهیم برنامۀ بهبودی خود را دنبال کنیم ولیکن از پاداش هایی که پس از مسئولیت پذیر بودن دربرابر بهبودیمان بدست می آوریم, و همچنین عواقب قبول نکردن چنین مسئولیتی, به خوبی آگاه هستیم. پذیرش اطلاعات جدیدی که مطابق میل مان به ما ارائه نمی شود, می تواند برایمان مشکل باشد. ممکن است ما ایده های جدید را به دلیل آنکه از نوع بسته بندی آن خوشمان نمیاید رد کنیم, چه این اطلاعات باعث تعجب ما شود و چه آنکه شخص حامل این اطلاعات کسی نباشد که ما معمولأ از او تقاضای راهنمایی می کنیم. عضو دیگری چنین مشارکت کرد: "من آنقدر برای راهنمایم ارزش قائلم که حتی اگر به من بگوید در گوشۀ اطاق روی سرت بایست تا مشکلت حل شود, من اینکار را خواهم کرد. اما اگرسخنانی را که ممکن است باعث نجات زندگی ام شوند از کسی که زیاد مورد علاقه ام نیست بشنوم, خیلی راحت می توانم آن را رد کنم". زمانی که ما به خود اجازه می دهیم هم توسط پیام و هم توسط پیام دهنده تحت تأثیر قراربگیریم, ابزار جدیدی دراختیار مان قرار می گیرند. اگر اینکار باعث شود تا نوع باورهای خود را مجددأ ارزیابی کنیم این نتیجۀ خوبی خواهد بود چرا که می توانیم مقاومت اولیۀ خود را به عنوان دستاویزی در تمایل خود شناسایی کنیم. یکی از روشهایی که بواسطۀ آن می توانیم از به عقب برگشتن خود دربهبودی جلوگیری کنیم, امتحان نمودن چیزهای جدید می باشد. بدون توجه به مقطع پاکی خود, می توانیم به جلسات رفته و به موسیقی موجود درآنجا گوش فرا دهیم. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: " مثل اینکه گوش هایم ازشدت هیجان به صدا درآمدند و آنچه را که به شنیدنش نیاز داشتم, شنیدم". سنت هایمان به ما می آموزند که در NA چیزی بنام نوع یا درجۀ عضویت وجود ندارد. بنابراین همانطور که یک
عضو قدیمی می تواند جان یک تازه وارد را نجات دهد, یک تازه وارد هم می تواند جان یک عضو قدیمی را نجات دهد. زمانی که ما نسبت به این واقعیت پذیرش داشته باشیم, بسیاری از محدودیت هایی که خودمان برای خودمان قائل می شویم ناپدید می گردند. ما با عملکرد خود به دیگران می آموزیم. حتی زمانی که به دیگران یاد می دهیم چه کارهایی را انجام ندهند, مشغول رساندن پیام هستیم. به مشارکت گذاشتن تجارب مان به آنها مفهوم و ارزش می دهد. امید داریم که عضو بعدی انجمن عملکردش از ما بهتر باشد و از اشتباهات ما درس بگیرد. البته این روش همیشه کار نمی کند: ما کسانی هستیم که معمولأ سخت ترین راه را برای یادگیری بکار می گیریم و فقط با تجربۀ یک اشتباه از آن درس می گیریم. اما زمانی که عضوی با دوسال پاکی درجلسه می گوید که تجربۀ ما در ده سال پاکی باعث شد که او همان اشتباه را مرتکب نشود, متوجه می شویم که ما هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان یک انجمن, رشد کرده ایم. خرد بدین معناست که ما با اتکا به تجارب گذشته با رویدادهای جدید مقابله کنیم. زمانی که راجع به زندگی فعلی خود فکر کرده و آن را با زمان اعتیاد فعال خود مقایسه می کنیم, مهم است به یاد داشته باشیم : " اینکه ازکجا آمده ایم, به اندازۀ اینکه به کجا می رویم مهم نیست". درعین حال مدت زمانی که دربهبودی بسر برده ایم, سنگ زیرین خرد ما
می باشد. ما از تجارب خود می آموزیم و از آن برای کمک به دیگران استفاده می کنیم. زمانی که یاد می گیریم خود را صادقانه و بدون قضاوت و پیش داوری های آنی, ببینیم, خرد مان رشد می کند.

دردهای فزاینده

دردهای رشد
ما دیریا زود نوع بخصوصی از فرصت ها و یا فاجعه هایی را که درجلسات راجع به آن ها چیزی نشنیده بودیم, تجربه می کنیم. برخی اوقات رویدادی مانند جدایی, ازدست دادن شغل یا تغییراتی که در ترکیب خانواده مان بوجود می آیند, احساسات ما را طوری به جریان می اندازند که نمی توانیم آن را متوقف کنیم. سوگواری, شرایط دشوار زندگی و یا خیانت می تواند درما احساس تنهایی زیادی بوجود آورد و در بعضی موارد تغییرات جسمی مانند افسردگی, اظطراب و ترس های عمیقی را تجربه می کنیم که منجر به جریحه دارشدن احساسات مان می گردند. برخی اوقات, علی رغم اینکه زندگی مان کاملأ خوب به نظر می رسد, خود را در شرایط بحرانی می یابیم. حتی هیجانات یک زندگی که پیش از این نمی توانستیم آن را درخواب هم ببینیم مانند داشتن شغلی جدید, سفر به مکان های دوردست, ایجاد خانواده... می تواند حس تعلق نداشتن را درما بوجود آورد. بعضی وقت ها این احساس می تواند با یک رویداد بیرونی شروع شود. در مواقع دیگر ممکن است بی دلیل, یک سری احساسات متفاوت را یکی پس از دیگری تجربه کرده و با وجودیکه هیچ اتقاق خاصی رخ نداده است, فکر کنیم ازهمه طرف مورد حمله قرارگرفته ایم. زمانی که با این شرایط مواجه شده و درعین حفظ پاکی خود از آن می گذریم, متوجه می شویم که چنین احساساتی همیشگی نیستند. اما این بدان معنا نیست که ما توانسته باشیم راه حلی برای آن پیدا کنیم. چنین تجاربی ما را قادرمی سازند تا درک عمیق تری از بهبودی مان داشته و نسبت به آن ایمان قوی تری داشته باشیم. اگر سخت کار کنیم, دعا کنیم و مکررأ به برنامه بازگردیم, آزاد خواهیم شد.
دیر یا زود همۀ ما در بهبودی با یک بحران عاطفی مواجه خواهیم شد. آن وقت است که سؤال می کنیم آیا بهبودی ادامه خواهد داشت یا اینکه تسکین ما فقط مختصر و موقتی بوده و سلامت عقل مجددأ ما را ترک خواهد کرد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد:"از بیرون زندگی ام مستحکم به نظر می رسید اما در درونم آشوب به پا بود. پاک بودم ولی درعین حال احساس فلاکت کرده, پر از ترس بوده و نسبت به مسائل تنها عکس العمل نشان می دادم" بعضی وقتها با وجود داشتن سال های بسیار زیادی پاکی, خود را در ظلمت کامل می یابیم. با وجودیکه مشکل اعتیاد فعال خود را حل کرده ایم, بعضی از مسائل زیربنایی و عمقی همچنان دست نخورده باقی می مانند. وقتی که این احساسات قدیمی و مدفون به سطح می آیند, شاید ابزار لازم را برای مقابله با آنها دراختیار داشته و شاید نداشته باشیم. یکی دیگر از اعضا چنین مشارکت کرد: " همینطور که چیزهای جدیدی را دربارۀ خودم کشف کردم, کلیۀ احساساتم منقلب شدند". ما دربهبودی چیزی به نام آخر خط نداریم اما دربرخی اوقات چنین به نظر می رسد که به آخر خط بهبودی رسیده ایم. بهبودی فرصت جدیدی را برای زندگی کردن در اختیار ما می گذارد. بعضی وقتها باید این دعوت نامه را بیش از یکبار قبول کنیم. آن نقطۀ پایینی که دربهبودی بدان برمی خوریم می تواند باعث وحشت مان گردد. وقتی که از اوقات تاریک زندگی
عبور می کنیم و درد می کشیم, تقاضای کمک کردن می تواند مشکل تر و درعین حال دیدن تفاوت ها می تواند آسان ترباشد. اما فرایند ما حتی در ظلمت ادامه دارد. زمانی که اعضای NA می گویند, " تلاش هایت را پنج دقیقه قبل از وقوع معجزه خاتمه نده" آنها تنها راجع به اولین معجزه صحبت نمی کنند. زندگی های ما مملو از لحظاتی هستند که ما باید درآنها تصمیم بگیریم یا رشد کنیم یا صحنه را ترک کنیم. تحت چنین شرایطی بسیاری از ما صحنه را ترک می کنیم اما نه به خاطر شرایط بدی که درآن قرار داریم بلکه بدلیل اینکه می بینیم باید از یک دست انداز روحانی دیگر عبور کنیم. درست قبل از وقوع معجزه را ه خود را گم می کنیم بعضی وقت ها دوباره و دوباره. شاید آن ایمانی که ما را قادر به بنا نمودن یک زندگی موفق می نماید, برای ادامۀ روزانۀ زندگی کافی نباشد. اگر می خواهیم پاک مانده و به رشد خود ادامه دهیم, به نوع جدیدی از تسلیم نیاز خواهیم داشت. رشد روحانی می تواند برایمان گیج کننده, وحشتناک و توأم با تنهایی زیادی باشد. برخی از ما در این نقطۀ حیاتی و زمانی که دیگر نمی توانیم کسی جز خودمان را مسئول بدانیم, امیدمان را نسبت به فرایند بهبودی ازدست داده و از تلاش کردن دست برمی داریم. خودخواهی و خود محوری به سختی ازبین می روند اما با کمک آنهایی که به سلامتی از این چالش رد شده اند, ما نیز می توانیم از آن بگذریم و هدایای فوق العاده ای را که در آنسوی این چالش در انتظارمان هستند دریافت کنیم. آنچه را که دربدو ورود به برنامه شنیدیم هنوز به قوت خود باقی است : تحت هرشرایطی مجددأ به برنامه بازگردید. بسیاری از چالش هایی که روبروی ما قرارمی گیرند علائم مشخصی دارند اما درعین حال از ماهیتی روحانی برخوردارند. شناسایی یک بحران روحانی مشکل است: چنین بحرانی معمولأ خود را درقبال روابط احساسی, مسائل مالی و شغلی یا خانوادگی مان نشان می دهد. زمانی که ما دربحران هستیم قبل از اینکه به قدم ها روی بیاوریم از خیلی طفره رفتن ها و توجیه ها استفاده می کنیم. ممکن است کم صبر و عصبانی بوده و یا برخوردی تدافعی و از روی انتقام داشته باشیم. شاید احساس گناه کرده و ازهمه رنجش داشته باشیم. حتی ممکن است با رفتارهایمان صبر و تحمل اطرافیان خود را به چالش بکشیم. تنها راه حل برای ما, عبور از میان این بحران است. باید آستین های خود را بالا زده و به کار مشغول شویم. چنین درگیری هایی اغلب ما را به مرحلۀ بعدی بهبودی مان می فرستند. اگر تمایل داشته باشیم کارهای لازم را انجام دهیم, می توانیم قوی تر و سالم تر از چنین بحران هایی بیرون بیاییم. دراوائل بهبودی به ما گفته می شد که اگر به حضور درجلسات ادامه دهیم, دیر یا زود داستان مورد نیاز خود را می شنویم. این اشتباه است که ما فکر کنیم تنها باید درپی گوش دادن به داستان های اعتیاد فعال باشیم. داستان های بهبودی ما نیز دست کمی از داستان های زمان اعتیاد ندارند و دربرخی اوقات ما نیاز داریم به جلسات رفته و درپی گوش دادن به چنین داستان هایی باشیم. زمانی که ما هم با قلب خود, و هم با گوش خود به این داستان ها گوش فرا می دهیم, واقعأ آن ها را می شنویم. بعضی وقتها باید درجستجوی چنین پیام هایی, از خود حرکت نشان دهیم و به جلسات جدید برویم,ازدیگران سؤال کنیم و راجع به رویدادهای زندگی مان مشارکت کنیم. سپس کسانی را پیدا می کنیم که مشکلات ما را تجربه کرده و با حفظ پاکی خود از آنها عبور کرده اند. ما به دیگران نیاز داریم تا
درشرایط مشکل زندگی راهنمایی مان کنند. ما همچنین نیاز داریم تا درطی التیام یافتن به دیگران پیشنهاد مساعدت نموده و به آنها کمک کنیم. می توانیم امید داشته باشیم. زمانی که ما به مشارکت دیگران گوش داده و از درد آنها و همچنین روشی که برای عبور از آن وضعیت به کارگرفته اند, آگاه می شویم, نگرش مان وسیع تر می گردد. ابزار جدیدی را درعمل مشاهده می کنیم و یاد می گیریم با استفاده از تجارب دیگران درزندگی خودمان به سمت جلو حرکت کنیم. زمانی که طرزفکر یا نوع نگرش خود را تغییر می دهیم, می توانیم حس جدیدی از همدردی و سپاسگزاری را کشف کنیم. شاید با ارزش ترین درسی که یاد می گیریم, پیدا کردن حس همدلی باشد. اما همدلی یک برنامۀ درمانی نیست, بلکه راهی است برای زندگی. زمانی که ما می توانیم یکدیگر را درک کرده و رشد همدیگر را ببینیم, به تدریج به احتمال بهبودی خودمان ایمان می آوریم. زمانی که به مشارکت معتادان دیگر گوش می دهیم و آنها را قضاوت نمی کنیم فرایندی آغاز می شود که در آن یاد می گیریم صدای قلب خود را بدون هرگونه قضاوت و یا تنبیهی بشنویم. وقتی که نسبت بخود
شفقت داشته باشیم, به خودمان اجازه می دهیم تا در دنیا حضور داشته باشیم. همین امر باعث می شود تا برای دنیای اطراف خود بسیار مفید تر باشیم. توانایی ما دراحساس شادی کردن و سپاسگزار بودن می تواند نتیجۀ مستقیم رنج هایی باشد که درگذشته کشیده ایم. پاک بود ن تنها, تضمین نمی کند که اتفاقات ناخوشایند برایمان نیافتند اما اصول نهفته در قدمها به ما می آموزند زندگی را طبق شرایط زندگی بپذیریم. آنها همچنین شهامت, نیرو و خردی را به ما می دهند تا بواسطۀ آنها بتوانیم تحت هر شرایطی پاک بمانیم. ما می توانیم علی رغم تجارب دردناک گذشته, زندگی هایی مملو از شادی داشته و هدفمند باشیم. ایمان ما باعث می شود بدون آنکه دلیلی برای انجام کارهای مورد نیاز ببینیم, آنها را انجام دهیم. یکی از محاسن پیشنهاد کمک به دیگران, دریافتن این امر است که دردناک ترین تجارب مان نیز می تواند به شخص دیگری کمک کند. وقتی می گوییم: "من با همان مشکل مواجه بودم و توانستم پاک بمانم", در عین سپاسگزاری متوجه می شویم که توانسته ایم به آنسوی مشکلی که می ترسیدیم نتوانیم از آن عبور کنیم, برسیم. زمانی که ما قادر می شویم به گذشته نگریسته, دست کسی را گرفته و او را به آنسوی مشکلات هدایت کنیم, سرشار از خوشنودی خواهیم شد. عبور از دوران بحرانی به قوی شدن ایمان مان منجر می گردد. حداکثر رشدمان را زمانی تجربه می کنیم که مشغول مقابله با مشکلاتی که راه حل ساده ای ندارند باشیم. یکی از اعضا اینطور پیشنهاد می کند: " ما دو نوع افراد روحانی داریم, گردشگرهای روحانی و کاوش گرهای روحانی. اولی با احتیاط عمل می کند و دومی خود را در وسط صحنه قرارداده و خداوند را امتحان می کند. هرچه جلوتر می رویم, نسبت به رابطۀ خود با خداوند مطمئن تر می شویم". وقتی که دربهبودی پیشرفت می کنیم, یادمی گیریم به جای آنکه نسبت به عبور از مشکلات بزرگ احساس خوبی داشته باشیم, نسبت به سؤال های سخت احساس راحتی کنیم. اگر فکر کنیم جواب تمام سؤال ها را می دانیم, به سختی می توانیم آموزش پذیر باشیم. وقتی که می گوییم در جستجوی راه حل هستیم, هدف واقعی مان کنترل کردن است. دوباره و دوباره به جستجوی خود برای یافتن جواب سؤال های مان ادامه می دهیم اما متوجه می شویم نه تنها جواب های زیادی وجود ندارند بلکه ما به جواب های زیادی نیاز نداریم. قدمها کمک می کنند توانایی خود را در صداقت با خود و دیگران افزایش دهیم. درهمان اوائل فرایند بهبودی متوجه می شویم که باید درمقابل اعمال و انگیزه های مان مسئولیت پذیر باشیم. شناسایی اینکه چه باعث می شود چنین رفتارهایی از خود نشان دهیم, به ما کمک می کند تا نسبت به راه هایی که بیماری مان فعال می گردد آگاهی پیدا کرده و راهی را برای تسکین یافتن از آنها پیدا کنیم. این کار همچنین به ما توانایی می دهد تا وقایع را واضح تر ببینیم و به تدریج به سمت جلو و به طرف آنچه که می خواهیم حرکت کنیم و نه در جهت مخالف آنچه که از آن ترس داریم. هربار که ما چیزی را رها می کنیم, تا حدی برایش سوگواری کرده و سپس متوجه امکانات بوجود آمده می گردیم. هربار که ازمیان این فرایند عبور می کنیم, آزادی جدیدی را درخود پیدا می کنیم. اما فرایند رها کردن و همچنین احساس کردن آن آزادی درونی, ممکن است سالها طول بکشد. با جدیت تمام از رها کردن چیزها امتناع می کنیم و تلاش های خود برای کنترل کلیۀ متغیرهای زندگی خود را با جدیت دربهبودی اشتباه می گیریم. رها کردن در مقطع های مختلف بهبودی متفاوت به نظر می آید. وقتی که چیزی را از دست می دهیم و با نبود آن صلح می کنیم, نوعی پذیرش را یاد گرفته ایم. زمانی که ازدست دادن را تجربه نموده و هنوز در درون خود احساس کامل بودن داشته باشیم, تغییراتی درما بوجود می آیند. احساس آنکه ما دائمأ باید برای بقای خود درجنگ باشیم, به تدریج کم رنگ می شود. می توانیم اجازه دهیم حق با فرد دیگری نیز باشد یا اینکه بدون فراموش کردن خود و یا از دست دادن وقارمان چیزی را رها کنیم. می توانیم نقش خود را در وقایع ببینیم, بدون آنکه باور داشته باشیم که هرچیزی باید مقصری داشته باشد. اغلب, ازدست دادن چیزی که هم اکنون پذیرش آن برایمان مشکل است, کمک می کند تا با رویدادهای مشابه گذشته که هنوز آزارمان می دهند, کنار بیاییم. پذیرش یک رویداد "همه چیز یا هیچ چیز" نیست و الزامأ یکباره اتفاق نمی افتد. مانند بسیاری از درس هایی که دربهبودی می آموزیم, راه های یادگرفتن کم دردتری نیز وجود دارند, اما آنها همیشه با ما باقی نمی مانند. هرچه بیشتر دربارۀ خودمان آگاهی کسب می کنیم, بیشتر می توانیم درجهت درونمای شخصی خود کارکنیم. درعین حال به خاطر می سپاریم که دورنمایمان یک تصویر لحظه ای از ارادۀ نیروی برتر, برایمان می باشد. زمانی که درجستجوی رویاهای خود قدم برمی داریم, ممکن است خود را درمکان هایی بیابیم که هرگز تصورش را نمی کردیم. امکان همۀ اینها وجود دارد اما این بدین معناست که ما باید ریسک نموده و برخی اوقات شکست را تجربه کنیم. حتی اگر به شدت شکست بخوریم می توانیم اززمین برخاسته و به سمت جلو حرکت کنیم که این خود نیز قسمتی از سفر است. به تدریج کمتر و کمتر از حقیقت ترس خواهیم داشت. اما با یکجا ایستادن و منتظر بهبودی بودن به مقصد نمی رسیم. یاد می گیریم, رشد می کنیم, ایثار می کنیم, خلق می کنیم و به بازگشتن به برنامه ادامه می دهیم.

دورنمای امید

دورنمای امید
وقتی راجع به پذیرش, عشق و همدردی می آموزیم به ما کمک می شود تا خود را بدون قید و شرط بپذیریم. با عمیق تر شدن ایمان مان, درک ما نیز از مفهوم اصطلاح "اقدام به عمل از روی حسن نیت", تغییر می کند. در بهبودی, ما دیگر از بیماری خود به عنوان توجیهی برای رفتارهای بدمان استفاده نمی کنیم. بهبودی مان دائمأ بواسطۀ چیزهایی که یاد می گیرم غنی تر می گردد. با خودمان صلح می کنیم با تمام چیزهایی که بدست آورده ایم و یا ازدست داده ایم, با تمام چیزهایی که یادگرفته ایم و بدان تبدیل شده ایم. از رویدادهایی که ما را به حال حاضرآورده اند, سپاسگزاری می کنیم. فرایند مربوطه نیرویی برتر از خودمان است. پاداش باقی ماندن در این فرایند احساس آرامش داشتن نسبت به آنچه که هستیم, می باشد. خویشتن پذیری با زمان تغییر می کند. یاد می گیریم با ضعفهای اخلاقی و نقائص خود زندگی کنیم. متوجه می شویم, درمقایسه با نقائصی که سعی در کنترل شان داشته و با آنها می جنگیم, نقائصی که پذیرفته و بخشیده ایم, شانس بیشتری برای برطرف شدن دارند. می توانیم موانعی را که درمسیرمان وجود دارند, به عنوان بخشی از خودمان اشتباه بگیریم. زمانی که یاد می گیریم توجه خود را به سوی داشته ها و اهداف خود, و به دور از نقائص و وسوسه هایمان سوق دهیم, آزادی جدیدی را تجربه می کنیم. به تدریج به این باور می رسیم که ویژگی های مثبت مان ظاهری و یا ساختۀ تصورات مان نبوده اند. احساسات مان مثل سابق باعث ترس مان نمی شوند و ما زودتر از آنها عبور می کنیم. می دانیم ممکن است نتوانیم احساسات مان را بلافاصله تغییر دهیم اما درعین حال می توانیم رفتارهایمان را تغییر دهیم. اقدام به عمل مان منجر به داشتن خلق و خو می گردد. زمانی که ما کاردرست را انجام می دهیم, حالمان به تدریج بهتر می شود. شاید آن شخصی که درجلوی آینه می بینیم شباهت زیادی به مایی که دیگران می شناسند نداشته باشد. زمانی که درخودمشغولی غرق شده ایم, شاید از خساراتی که به اطرافیان مان و حتی خودمان می زنیم, هیچگونه اطلاعی نداشته باشیم. به همین ترتیب زمانی که سعی می کنیم با دیگران ارتباط برقرارکنیم, شاید متوجه اثرات مثبت این کار, هم در روحیۀ خودمان و هم دردنیای اطراف, نشویم. ممکن است هنوز خود را همانطور که دربدو ورود به برنامه بودیم, دیده و متوجه نشویم که آن اصولی را که مشغول تمرین شان بوده ایم, اکنون جزئی از آنچه که هستیم شده اند. ما به راهنما و دوستان خود اتکا می کنیم تا آن تغییراتی را که نمی توانیم درخودمان ببینیم, به ما یادآور شوند. مراقبت از وضعیت روحانی مان مانند خانه تکانی است. یعنی اینکه اگر درپی فوائد آن هستیم باید کارهای مورد نیاز را بطور مستمر انجام دهیم. هرچه کارهای مورد نیاز روزانه را بهترانجام دهیم, در طی خانه تکانی های بزرگ تر کمتر درد می کشیم. به همین ترتیب کمتر پیش می اید که مجبور شویم یک خانه تکانی اساسی و زیربنایی را انجام دهیم. درست است که ما مسئول بهبودی خود هستیم اما این حتمأ نباید مرکب از یک سری کارهای ناخوشایند و تمام نشدنی باشد. یکی از اعضا اینطور مشارکت کرد: "زمانی من از کارکرد قدم ها وحشت داشتم و آن نوعی تنبیه به نظرم می آمد. اما اکنون با شوق روی بهبودی ام کار می کنم چرا که می دانم قدم ها راه آزادی ام هستند." بهبودی دردناک نیست. این مقاومت ما نسبت به بهبودی است که باعث درد ما می گردد. زمانی که از بهبودی خود دور شده و رفتاری مغایر باورهایمان از خود بروز می دهیم, درد می کشیم. مصرف کردن تحت هرعنوانی, به
معنای تحریف واقعیت هاست. ما به سوی چیزهایی که منجر به تحریف استنباطمان می شوند, جذب می شویم و این چیزها می توانند از مصرف مواد شروع شده و به رنجش منتهی شوند. داشتن سلامت عقل یعنی هماهنگ با واقعیت زندگی کردن. زمانی که ما ازنظر روحانی بیدار هستیم, تمایل داریم همه چیز را به وضوح ببینیم. درنتیجه بدون توجه به اتفاقاتی که در اطرافمان می افتند می توانیم عادت های ذهن مان را که دوباره و دوباره ما را به همان احساسات
برمی گردانند, شناسایی کنیم. قبل از اینکه ما احساس خود را یا "هیجان" یا "ترس" نام گذاری کنیم, این دو ممکن است برایمان مشابه به نظر بیایند. انتخاب اینکه چگونه تجربه مان را تشریح می کنیم, باعث می شود زندگی را
آنطور که می خواهیم تجربه کنیم. شاد بودن ما می تواند به طور شگفت آوری یک فرایند طولانی باشد, فرایندی که به هرصورت ادامه خواهد داشت. برخی از ما از رضایت خاطر داشتن هراس داریم چونکه فکر می کنیم ممکن است به خودخوشنودی منجر شود. بعضی دیگر از ما فکر می کنیم اگر زمانی خرسندی را تجربه کنیم چیز دیگری باقی نخواهد ماند که بخواهیم برایش تلاش کنیم. شناسایی آنچه که می تواند باعث خوشحالی ما گردد می تواند مشکل باشد, بخصوص زمانی که حس لذت جویی ما با مخرب ترین رفتارمان آمیخته شود. پیدا کردن یک نقطۀ تعادل می تواند مشکل باشد. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "وقتی که پاک شدم می توانستم غم یک یک برگهایی را که از شاخۀ درختان جدا می شدند, حس کنم. دررابطه با پیدا کردن خوشحالی, حس می کنم که یک تازه کارم. سابقأ فکر می کردم که رها کردن لذت از ملزومات پاک بودن است." آنچه درجلسات مان راجع به عشق می آموزیم, ما را برای برقراری روابط دیگر آماده می سازد. ممکن است روابط رومانتیک بگذاریم, تشکیل خانواده بدهیم و یا آن خانواده هایی را که ازدست داده بودیم دوباره بدست بیاوریم. بعضی از ما متوجه قابلیت هایی درخودمان می شویم که می توانند به نوعی درخدمت جامعۀ جهانی بکار گرفته شوند. این قابلیت ها می توانند خلاقیت مان, همدردی مان و یا توانایی مان در تمرکز بر روی یک موضوع تا اتمام کار, باشند. درنتیجه مهارت هایی که طی مابقی زندگی مان یاد می گیریم, می توانند ابزاری باشند برای حمل پیام بهبودی به معتاد درعذاب. زمانی که ما با NA درگیر هستیم می بینیم که می توانیم کمک های ارزشمندی را به دنیا ارائه دهیم. ممکن است دراوائل کار همۀ این تغییرات را نبینیم اما به نوعی آن را احساس کرده و امیدوار می شویم که زندگی مان درحال تغییر است.

از نا امیدی تا اشتیاق

از درماندگی به شور و اشتیاق
زمانی که فرایند بازساز ی تخریب های گذشته را شروع می کنیم, شاید نتوانیم زمینه هایی را که درآنها به رشد نیازداریم شناسایی کنیم. ازکسانی که رفتارهایشان آنی و ازروی احساس بوده است, به کسانی تبدیل می شویم که تصمیماتشان باید همیشگی باشند. یا باید چیزی ما را به سمت جلو هل دهد, یا به سمت عقب بکشاند. اگر هدف نداشته باشیم, برای سرگرم کردن خودمان به وسوسه و اجبار روی می آوریم. درجازدن و به سمت جلو حرکت نکردن
می تواند منجر به نومیدی ما گشته و به آسانی درما خودخوشنودی و بی تفاوتی ایجاد کند. وقتی که به سختی می توانیم چراغ بهبودی خودمان را روشن نگاه داریم و درعین حال فکر می کنیم که باید پیام بهبودی را به دیگران نیز برسانیم,
ممکن است احساس ناراحتی و شرم کنیم. آن مسئولیتی که در رابطه با رساندن پیام احساس می کنیم, می تواند برایمان دست آویزی باشد تا حقیقت زندگی مان را مشارکت نکنیم. اما بدون این حقیقت ما اصلأ پیامی برای رساندن نداریم. زمانی که ذهن ما بسته باشد, نور به سختی می تواند به درون آن نفوذ کند. اقرار آغاز تغییر است. دمیدن مجدد نفس زندگی در بهبودیمان کار دشواری نیست. ما درجستجوی اشتیاق و علاقۀ شدید بوده و آن را درخود پرورش می دهیم. وقتی که احساس بی علاقگی به ما دست می دهد, مشکل اصلی پیدا کردن تمایلی است که بواسطۀ آن بتوانیم اقدام به عمل داشته و به کسی تلفن بزنیم یا به یک جلسه برویم. درجلسات مان می توان معجزه و نیروی شفابخش را مشاهده کرد, مشروط براینکه طرز فکرمان ما را نابینا نکرده باشد. پس از اینکه مدتی از برنامه دور شده باشیم, بازگشت به جلسات می تواند یا خیلی مشکل باشد, و یا اینکه مانند بازگشت به خانه مان راحت باشد. وقتی که پس از مدتی دوری به جلسه ای بازگشته و می بینیم که خیلی چیزها تغییری نکرده اند, احساس خوبی به ما دست می دهد. درهرصورت, جلسات وقتی مفهوم خوبی پیدا می کنند که ما بطور منظم درآنها شرکت کنیم. اگر این کار را نکنیم و اصطلاحأ لای در گیر کرده باشیم, جلسات کسل کننده و بی روح به نظرمان می آیند. بخشی ازاین شرایط جادویی, یعنی دیدن رشد و تغییر و همچنین شکوفا شدن معجزه در زندگی های یکدیگر, از تداوم حضور در برنامه نشأت می گیرد. هرازگاهی کسی واژه هایی برجسته در مشارکت اش بکار می برد. اما برجستگی در آنچه که می بینیم یافت می شود نه آنچه که می شنویم. شورواشتیاق خیلی به درماندگی شباهت دارد : آن مانند نیرویی است که به ما انگیزه و انرژی داده و ما را به سمت جلو پرتاب می کند. اما کمتر پیش میاید که آن را از بیرون ازخود دریافت کنیم. شور اشتیاق از درون ما بلند می شود. هرچه بیشتر از شور و اشتیاق خود استفاده کنیم, مقدار بیشتری از آن را درخود خواهیم یافت. تغییر حالت از درماندگی به شور و اشتیاق از موضوعاتی است که در قدم اول بدان برمی خوریم. سفر ما همیشه درحال آغاز بوده و ظرفیت مان برای رشد روحانی و همچنین نیازمان بدان نامحدود می باشد. وقتی یادمی گیریم سفر خود – -
را به جای درد و درماندگی با شور و اشتیاق تغذیه کنیم, همان ابزاری که ما را از آستانۀ مرگ بیرون کشیدند می توانند برایمان معجزات نامحدودی به ارمغان آورند. درفرایند بهبودی تحولی برای تک تک مان اتفاق می افتد که ما طی یک لحظۀ غیرقابل توصیف از درماندگی به شورو اشتیاق می رسیم. در آنجایی که انگیزۀ ما سابقأ ترس از درد کشیدن بیشتر بود, به تدریج در کشمکش هایمان فرصت های جدیدی برای رشد می یابیم و تمایل پیدا می کنیم انگیزۀ خود را برای پیشرفت, از ترس به امید تغییر دهیم. ممکن است این اولین بیداری روحانی مان نباشد, اما واضح است که روح مان نسبت به احتمالات جدیدی بیدار گشته است. ایمان داشتن به فرایند بدین معنی است که حتی اگر فکر کنیم به آنجایی که درنظرداشتیم نرفته ایم, درحال حرکت به سمت درستی می باشیم. با چالش های بزرگتری مقابله می کنیم, برروی ارزشهایی که تا به حال نداشتیم پافشاری می کنیم و حتی زمانی که تحمل آنها بسیار سنگین به نظرمی آید, نسبت به مسئولیت هایمان متعهد باقی می مانیم. یاد می گیریم نیروی برترمان کمک می کند تا آنچه را که خودمان نمی توانیم انجام دهیم, به انجام برسانیم اما او آنچه را که خودمان بتوانیم انجام دهیم, برایمان انجام نخواهد داد. پی بردن به این مسئله که ما واقعأ چقدر می توانیم کارانجام دهیم, برایمان شگفت آور خواهد بود. زمانی که دست از تلاش برای کنترل چیزهایی که درمقابل آنها عاجز هستیم برمی داریم, به نقاط قوت خود و همچنین چگونگی استفاده از آنها برای ایجاد تغییر درخودمان و دنیای اطرافمان, پی می بریم. امروز ما جزئی از کل هستیم که این به بیرون از NA نیز مرتبط می شود : آنچه که ما در NA راجع به اتحاد می آموزیم, به ما کمک می کند یادبگیریم چطورعضوی از خانواده و یا جامعۀ خود باشیم یا بتوانیم به عنوان یک عضو در هر تیمی, چه دررابطه با کار و چه دررابطه با تفریح, نقش خود را ایفا کنیم. یاد می گیریم هیچ وقت تنها نیستیم : ما دراینجا در کنار هم قرار داشته و از یکدیگر حمایت می کنیم. با رشد تجارب مان, بیشتر و بیشتر به این واقعیت اعتماد می کنیم. می بینیم که اعمال مان می توانند هم برای خودمان و هم برای اطرافیان مان پیامد داشته باشند و انکار این واقعیت نوعی "خود مشغولی" محسوب می گردد. ما نیز اهمیت داریم و لازم است راجع به کمکی که از دست مان برمی آید, تفکر کنیم. هربار که تسلیم می شویم, درمیابیم همان درماندگی که ما را به زانو درآورده است, درما شورو اشتیاق نیز ایجاد نموده و ما را به سمت جلو حمل می کند. زمانی که امید به واقعیت تبدیل می گردد, زندگی هایمان تغییر می کنند. تجاربمان باورهایمان را اذعان می کنند و باورهایمان رشد نموده و تبدیل به ایمان می گردنند. زمانی که ایمان مان نیز رشد نموده و تبدیل به آگاهی می شود, آن برنامه ای که به سختی تمرین می کردیم, جزئی از آنچه که هستیم می گردد. چیزی را که ازهمان ابتدا درجستجویش بودیم در اینجا پیدا می کنیم: وصل شدن به دیگران, وصل شدن به یک نیروی برتر, وصل شدن به دنیای اطراف مان و شگفت آور تر ازهمه, وصل شدن به خودمان.

چرا در انجمن باقی می مانیم

چرا می مانیم
چه چیز باعث می شود پس از التیام یافتن آن درماندگی اولیه هنوز در NA باقی بمانیم؟ البته یکی ازدلایل می تواند تمایل به کمک کردن به یک تازه وارد باشد. قدم دوازدهم به ما یادآوری می کند چنین کاری همیشه باید اولویت داشته و قبل از هرچیزدیگری انجام گیرد. اما بسیاری از ما درمقاطع مختلف بهبودی, احساس کرده ایم که شاید تنها کاری که درجلسات برایمان باقی مانده همین خدمت به تازه واردین است. شاید این تعهد ما نسبت به کمک کردن است که ما را در جلسات نگاه داشته, اما درعین حال برخی از ما احساس آزاردهنده ای را که به ما می گفت " آیا زندگی شد همین و چیز دیگری وجود ندارد؟" داشتیم و از مشارکت کردن آن نیز خودداری می کردیم. جواب امروز ما به سؤال فوق "نه" ای به تمام معناست. تغییر را درزندگی های خودمان و همچنین معتادان دیگری در جهان, می بینیم و نه فقط درمقایسه با افراد درمانده و تنهایی که درزمان ورود به برنامه بودیم. می توانیم تغییرات عظیمی را درخود و همچنین نوع ارتباطمان با دیگران, درمقایسه با زمانی که برای اولین بار قدمها را کارکردیم و همچنین دفعۀ بعد و دفعۀ بعد از آن, ببینیم. تجربۀ خدمت در انجمن به ما یاد می دهد چطور, تحت شرایط پردغدغه با دیگران تعامل داشته و درعین دفاع کردن از نقطه نظرمان, رفتاری توأم با عشق و روشن بینی داشته باشیم. یاد می گیریم درچه زمانی باید نسبت به اصول پای فشاری کنیم و کی باید به خاطرحفظ اتحاد کوتاه بیاییم زیرا می دانیم که درنهایت, خداوندی مهربان دررأس کارها قراردارد. دررابطه با آینده مان فقط برای امروز برنامه ریزی می کنیم و حتی اگر به شدت خواهان چیزی باشیم, نتیجۀ کار را رها کرده و نگرانش نمی شویم. درطی زندگی کردن, دوست داشتن, ازسوگواری جان سالم به دربردن و موفقیت را جشن گرفتن درمیابیم همان ابزارهای بهبودی که زندگی مان را به ما بازگرداندند, ما را قادرساختند بتوانیم با متانت, درستی و شادی زندگی کنیم. با تمرین اصول درک ما رشد کرده و عمیق تر می شود. برای فرایند بهبودی هیچ محدودیتی قائل نمی شویم. هیچ محدودیتی وجود ندارد که تعیین کند بهبودی ما را تا کجا می تواند ببرد یا اینکه ما چقدر می توانیم بهبود پیدا کنیم. زمانی که ما درقدم دوم دستاویزی یافته و فکر می کنیم که قسمت هایی از آنچه که ما هستیم به هیچ وجه قابل ترمیم نیستند, ما بهبودی خود را دور زده ایم. زمانی که ما این احتمال را بپذیریم که می توانیم بی نهایت بهترشویم و آنچه را که بهبودی می تواند برایمان فراهم کند محدودیتی ندارد به تدریج متوجه می شویم که روحانیت تنها یک روش برای فرارازمشکلات نیست بلکه اگر آن را دائمأ تمرین کنیم, راهی است برای زندگی که دائمأ برای مان هدایای جدید, احتمالات جدید و آگاهی های جدید را به ارمغان می آورد. اگر به خود اجازه دهیم تا به جای ترس از گذشته, به وسیلۀ امید به آینده ترغیب شویم, به همان اندازه که از حرکت نمودن به سمت جلو در شرایط خوب هیجان زده می شویم, از این کار تحت شرایط دشوار نیز هیجان زده خواهیم شد. ما راهی را به سوی زندگی, آزادی و اشتیاق و رشد بی نهایت پیدا کرده ایم. دیگر در قفسی که بواسطۀ فرایند نومیدی برای خود ساخته ایم, زندانی نیستیم. وقتی که به واسطۀ انگیزۀ شورو اشتیاق, امید و هیجان وارد بهبودی می شویم چیز متفاوتی برایمان اتفاق می افتد و ما به درون زندگی خود رها می شویم. از این احساس که باید دائمأ نگران اوضاع باشیم آزاد می گردیم. آزادیم تا ظرفیت قلب خودمان را کشف کنیم : زمانی قلب ما کاملأ بسته بود اما اکنون می توانیم عمیق تر از آنچه که تصورش را می کردیم, دیگران را دوست بداریم و از آنها مراقبت کنیم. بله همانطور که کتاب پایه می گوید, ما یک دورنمای امیدیم. این کتاب راجع به اینکه امید همیشه در حال رشد است, سخن می گوید. امیدی که درطول بهبودی و همچنین طی زندگی هایمان, ما را به سمت جلو می کشاند. ما فقط بهبود پیدا نمی کنیم, ما شکوفا می گردیم. برنامۀ NA ابزار زندگی کردن را دراختیار ما می گذارد. کار بهبودی پایان ناپذیر است اما درعین حال پاداش های حاصله از زندگی به روال برنامه نیز همیشگی می باشند. ما با هدف بهبود دادن به شرایط زندگی مان و همچنین ایجاد و ایجاد دوبارۀ یک زندگی که مطابق دورنمایمان باشد, تلاش می کنیم. اغلب به دنبال ایجاد تغییر در ایده ها و طرزفکرمان هستیم. یادمی گیریم دنیا را شفاف تر ببینیم. بابت آن بهبودی که درخود و اطرافیان خود می بینیم, بسیار سپاسگزاریم. پاداش های بزرگ همیشه در انتظارمان هستند مشروط براینکه ما حداکثر تلاش خود را بکارگیریم. انجمن معتادان گمنام پلی است بسوی زندگی و مسیری است که می توانیم درطول زندگی خود طی کنیم. هدیه ای که دریافت می کنیم آزادی است. هرلایه ای از آزادی را که تجربه می کنیم در را بسوی آزادی بیشتری باز می کند. به همین ترتیب هر لایه ای از آگاهی ما را نسبت به آنچه که هنوز نمی توانیم ببینیم, آگاه می نماید. با وجودیکه ممکن است طرز زندگی کردن ما با یکدیگر تفاوت داشته باشد, همۀ مان یک مسیر را طی می کنیم. ما بخاطر پیدا کردن بهبودی, پاک زیستن و دانستن اینکه بدون توجه به موقعیت مان در مسیر بهبودی, سفر ادامه دارد, سپاسگزاریم.

پیوند هایی که ما را به یکدیگر متصل می سازد

پیوندهایی که متصل می کنند
معتادان گمنام یک برنامۀ عملی است. تفک ر تنها راجع به یک زندگی جدید, نمی تواند ما را به شروع آن زندگی ترغیب کند. ما با شروع یک زندگی جدید طرز تفکرمان را تغییر می دهیم. قبل از اینکه پاک شویم هویت مان برروی یک رویا بنا شده بود. رویای اینکه می توانستیم چه کسانی باشیم, قرار بود چه کسانی باشیم, باید چه کسانی می بودیم و یا حتی سابقأ چه کسانی بودیم. دربهبودی ما از طریق اقدام بعمل به واقعیت متصل می شویم. درصحنه حاضر شده و سهم خود را انجام می دهیم. شغل های مختلف, روابط احساسی و خدمت را آزمایش می کنیم. برخی از ما فقط سعی می کنیم یک گیاه خانگی را زنده نگاه داریم. بدون توجه به نقطۀ شروع مان, هریک از ما درپاکی وارد دنیا شده و چیزهای جدیدی را امتحان می کنیم. با تکیه به ارزش هایمان خود را می شناسیم, ریسک برمی داریم و به خود اجازه می دهیم آسیب پذیرباشیم. حتی زمانی که مرتکب اشتباه می شویم, چیزهای جدیدی راجع به خودمان یاد می گیریم. ما خود را یک معتاد معرفی می کنیم و اصل گمنامی به ما یاد می دهد که این مسئله مهمترین چیز در زندگی مان است. اگر فراموش کنیم که مبتلا به یک بیماری کشنده هستیم, دیگر چندان مهم نیست که چه کسی بوده و یا فکر می کنیم چه کسی هستیم. اما زمانی که با واقعیت بیماری مان وهمچنین اصل گمنامی کنار می آییم درهای بسیاری به رویمان باز می گردند. ما به عنوان معتادان درحال بهبودی آزادیم تا دنیا را کندوکاو کنیم و آنچه را که هستیم و می خواهیم بشویم, بررسی کنیم. یکی از اعضای با تجربه پیشنهاد کرد "ترفند زندگی کردن در این است که خود را بشناسیم و زندگی کردن را عمدأ انجام دهیم."

رابطه با خودمان

ارتباط با خودمان
ممکن است مدت زیادی طول بکشد تا بتوانیم خود را آزاد کنیم. ما قبل از ورود به بهبودی از بسیاری جهات تخریب شده بودیم. با وجودیکه پاک زیستن صرفأ به معنای مقابله با بحران نیست, بسیاری اوقات به نظر می رسد که ما طی پاک زیستن فقط درگیر بحران های زندگی هستیم. احساسات مان بسیار قدرتمند هستند و ما تغییرات زیادی را درزندگی مان مشاهده می کنیم. همانطور که می دانیم برای ما هرگونه تغییری, چه مثبت و چه منفی, می تواند توأم با آشفتگی باشد. شخصیت مان و همچنین احساس اینکه ما چه کسی هستیم, در اعتیادمان قرار داشت. نتیجتأ زمانی که پاک می شویم, بیش از پیش احساس سردرگمی می کنیم. شاید مدتی طول بکشد تا فرصت آن را به دست بیاوریم, و یا
نیاز آن را داشته باشیم, که سؤال کنیم: "خیلی خوب, حالا من کی هستم؟" ما در بهبودی تغییر می کنیم و درعین حال آنچه را که ازهمان ابتدای کار بوده ایم, نمایان می کنیم. ما خودمان را پیدا می کنیم. برای بسیاری از ما, این همان بازگشتن سلامت عقلی است که درقدم دوم عنوان می گردد. این ممکن است حتی بازگشتن به حالتی باشد که تا به حال تجربه نکرده بودیم, زیرا هرگز فرصت آن را نداشتیم که بدون تظاهر کردن, بدون پنهان شدن و بدون تلاش برای
کس دیگری بودن, خودمان باشیم. ممکن است برای تشریح خودمان از راههای متفاوتی استفاده کنیم و آن راههایی که مهمتر از همه به نظر می رسند می توانند بستگی به موقعیت مان درزندگی فعلی, تغییر کنند. هویت, واژه ای گیج کننده است زیرا آن چیزهایی را که باعث متفاوت بودن مان نسبت به یکدیگر می باشند و همچنین چیزهایی که ما را کاملأ شبیه یکدیگر می نمایند, تشریح می کند. هویت ما مرکب از چیزهایی است که ما را از دیگران تمیز می دهد, چه ما بخشی از یک گروه باشیم و چه در بیرون از آن قرارداشته باشیم. به همان اندازه که داستان های مان با یکدیگر تفاوت دارند ما هم با یکدیگر متفاوتیم, اما نشریات مان به ما یادآوری می کنند که "بیماری اعتیاد همۀ ما را یک جور می نماید".
درمقطع خاصی از زندگی, هویت مان ما را به عنوان کسانی که در اعتیاد فعال بودند تعریف می کرد. درانتهای راه اینطور به نظر می رسید که ما چیزی جز اعتیاد خود نبودیم. همچنانکه پاک می مانیم, به تدریج آنچه را که هستیم, کشف می کنیم. برخی از ما به آن هویتی که زمانی می شناختیم و ازدست داده بودیم, بازمی گردیم. بعضی دیگر از ما بدون آنکه مطمئن باشیم چه کسی هستیم, وارد برنامه شدیم. تجارب گذشتۀ برخی از ما, می توانند مشاهدۀ خودمان را درقالبی جدید, دشوار کنند. برچسب هایی که درگذشته به خود زده ایم, اجازه نمی دهند تغییر کنیم. تجار ب عاطفی قوی می توانند به هویت مان شکل دهند و برخی اوقات اینطور به نظر می رسد که ما توسط همین تجارب تعریف می شویم. آن تجارب ما را بدانچه که هستیم تبدیل نموده اند و ما آنها را با آغوش باز می پذیریم. ممکن است به همین دلیل نخواهیم خودمان را طوردیگری ببینیم. بعضی وقت ها ما به سادگی در تجار ب گذشته ای که هنوز با آنها کنارنیامده ایم, مانند آزار و اذیت شدن, زندان و یا مرگ یک عزیز, گرفتار می شویم. دربهبودی چطور می توانیم آنچه را که بوده ایم با آنچه را که درشرف بودنش هستیم, وفق دهیم؟ ما می خواهیم از گذشتۀ خود رها شویم و در عین حال فرصت یاد گرفتن از تجارب گذشتۀ خویش را نیز از دست ندهیم. بعضی اوقات ممکن است مدتی طول بکشد تا برداشتی که از خود داریم با آنچه که هستیم منطبق شود. زمانی که به نظر بیاید زندگی مان بیش از حد نسبت به گذشته متفاوت گردیده, ممکن است حتی درحق خود کارشکنی کنیم تا بتوانیم به آن هرج و مرج و دردی که برایمان آشناست بازگردیم. به تدریج متوجه می شویم اکثرآشفتگی که در زندگی مان مشکل ایجاد می کند نتیجۀ انتخاب هایی است که خودمان نموده ایم. وقتی که شروع می کنیم به احساس راحتی نمودن نسبت به گزینه های جدید, زندگی مان تغییر می کند برخی اوقات به صورتی بنیانی.چیزهایی که ما را بیش از هر چیز خوشحال می نمایند آنهایی هستند که شاید فکر خواستن شان هم هرگز به ذهنمان خطور نکرده بود. برخی از ما "بیدارشدن رویاهای گمشده مان" را تجربه نموده و آرزو هایمان را درهمانجایی که رها کرده بودیم بازیافتیم و بالاخره آن زندگی را که همیشه آرزو می کردیم بدست آوردیم. بعضی دیگر از ما پی بردیم آن رویاهایی که پشت سرگذاشته بودیم دیگر درخور آن کسانی که شده ایم نبوده و جایی در زندگی کنونی مان ندارند. ما با پیشینه ای تأسف آور و مملو از وعده های عمل نشده, رویاهای درهم شکسته, ناصادقی, خیانت و شکست وارد انجمن شدیم. باور اینکه ما استحقاق داریم به خواسته هایمان برسیم, می تواند فرایند خاص خودش را داشته باشد.
شاید ما در گذشته از داشتن هرگونه رویا هراس داشتیم. برخی از ما طی بسر بردن سالها در بهبودی دائمأ خود را تنبیه نموده و به خود اجازۀ شاد بودن نمی دهیم زیرا احساس می کنیم استحقاقش را نداریم . ابزار و عشقی که در NA پیدا می کنیم می توانند کمک کنند تا چنین الگوهایی را بدون توجه به مدت زمانی که درزندگی مان وجود داشته اند, درهم بشکنیم. ما خیلی سریع می توانیم در الگوهای رفتاری بخصوص گیر بیافتیم و برای اینکه بتوانیم از ظهور مجدد الگوهای
قدیمی جلوگیری کنیم, باید بسیار مراقب باشیم. ما به چیزی نیاز داریم که بتواند چرخۀ افکار منفی گذشته را متوقف کند. این می تواند اقدام به عمل خاصی مانند مراقبه نمودن و یا حضور در یک جلسه بوده و یا اقدامی باشد که توسط شخص دیگری انجام می گردد. دوستانمان وهمچنین راهنمای ما با شناختی که از ما دارند قادر خواهند بود از مسیر دورشدن مان را تشخیص داده و کمک کنند تا دوباره در مسیر بهبودی قرارگیریم. زمانی که فقط برای امروز زندگی می کنیم, شهامتی پیدا می کنیم که هیچوقت تصورش را نمی کردیم, و می توانیم زندگی مان را با شادی, هیجان و امیدی عظیم بدانچه که امکانش وجود دارد, به سمت جلو ادامه دهیم. اما زمانی که درگذشته زندگی می کنیم و راجع به آینده نگرانیم, تقریبأ قبل از آنکه متوجه شویم چه اتفاقی افتاده است, دوباره خود را در تله میابیم. جوا ب واحد و ساده ای برای این سؤال که چگونه می توانیم با گذشتۀ خود صلح کنیم وجود ندارد و چنین کاری به ندرت یکباره اتفاق می افتد. درطول فرایند بهبودی بخشهای مختلفی از ما در دسترس مان قرار می گیرند و قسمت های دیگری از ما آمادگی آن را پیدا می کنند که رها شوند. این فرایند برخی اوقات در آرامش صورت گرفته وبعضی اوقات موجب ترس مان می گردد. این واقعیت که مشکل خاصی با یک بارکارکردن دوازده قدم و یا چندین بار صحبت با راهنما حل نمی شود, بدین معنا نیست که ما پیشرفت نکرده ایم. بخشی از تجاربی که بسیاری از ما دربهبودی مشترک داریم این است که درطی کارکردن قدم ها و یا طی خواب دیدن, دوباره و دوباره به صحنۀ جنایت باز می گردیم. هرقدمی که کارمی کنیم بخشی از خودمان را به ما بازمی گرداند و کمی از با ر پشیمانی, شرم و ترس مان می کاهد. ما بعضی از چیزهایی را که راجع به خودمان باور داشتیم رها نموده و چیزهای دیگری را درخودمان میابیم. به بعضی چیزها که زمانی گرامی می داشتیم بازگشته و می بینیم که آیا مناسب شرایط امروزمان هستند یا خیر. تغییراتی که درما رخ می دهد می تواند شگفت انگیز باشد. طی پیمودن مسیرمان مهره هایی را نیز درپشت سر باقی می گذاریم. این تقریبأ مانند یک بازی بچگانه است: پس از
هرقدمی که به جلو برمی داریم باید روی به عقب نموده و یک قطعه از گذشته مان را به حال حاضر بیاوریم. نقائص شخصیتی ازمیان برداشته می شوند, اما چیزهای دیگری نیز از ما گرفته خواهند شد. ما تغییر شغل می دهیم و سپس متوجه می شویم هویت مان تا چه حد با پیشۀ سابقمان درآمیخته بود یا اینکه تحولی را در رابطۀ احساسی مان تجربه کرده و پی می بریم بواسطۀ آن تغییرات دیگری نیز در ما ایجاد گشته است. چنین تجربه ای می تواند برایمان ناراحت کننده باشد. شاید نخواهیم اقرارکنیم آنچه که دیروز برایمان کارمی کرد امروز دیگر به صلاح مان نیست. با آغاز شناخت خود ممکن است از ادامۀ به رشد هراس داشته باشیم مبادا خودی را که اخیرأ با آن آشنا شده ایم, ازدست بدهیم. تجربه به ما یاد می دهد هرچه بیشتر به پیشرفت در زندگی تمایل داشته باشیم, تا حد بیشتری به خودمان تبدیل می گردیم. آنچه را که برایمان حقیقت دارد درطی عبور از میان دشواری ها, پاک ماندن و به تجارب مربوطه بازنگریستن,
می آموزیم. ممکن است فکر کنیم که داریم آزمایش می شویم, اما واقعیت این است که ما مستمرأ ایمان و درک خود را درمقابل تجارب مان به آزمایش می گذاریم. هنگامی که دربهبودی با مشکلات مواجه می شویم, ممکن است احساس کنیم در همانجایی قرارداریم که قبل از پاک شدن قرارداشتیم. و باوجودیکه بعضی اوقات ما تجارب گذشته را در زندگی های جدید خویش تکرار می کنیم, اغلب یک مشکل موقت را با یک وضعیت دائمی اشتباه می گیریم. عمل سادۀ پذیرفتن خودمان, منجر به تغییرمان می گردد. به تدریج رفتار بهتری را نسبت به خود به نمایش می گذاریم و با یک فروتنی جدید درمقابل دنیا واکنش نشان می دهیم. کتاب پایه در قسمت قدم هشتم چنین می گوید:"ما می خواهیم بدون ترس یا تعرض در چشمان دنیا نگاه کنیم". همچنانکه خسارت های گذشته را ترمیم می کنیم و روش زندگی مان را تغییر می دهیم, می توانیم به اعمال مان احترام بگذاریم و در طی این فرایند برای خودمان نیز احترام قائل شویم. بخشی از جذابیت بسیاری از اعضای قدیمی ترمان غیرعادی به نظر آمد ن آنهاست. یکی از اعضا پیشنهاد کرد دلیل این امر نبو د مکانیزم دفاعی در اینگونه افراد می باشد. ما بیشتر و بیشتر نسبت به آنچه که هستیم احساس راحتی می کنیم و دقیقأ همانطور که هستیم در دنیا ظاهر می شویم. این آزادی بخشی از وعده ایست که سنت سومان به ما می دهد, چرا که ما فقط یک شرط برای عضویت داریم علاقه به قطع مصرف که به ما اجازه داده می شود آنچه که هستیم باشیم. دیگر مجبور نیستیم برای پذیرفته شدن دروغ بگوییم.

رابطه با نیروی برتر

ارتباط با یک نیروی برتر
بسیاری از ما هنگام ورود به جلسات متوجه می شویم آن اعضایی که بهبودی داشته و در خودشان احساس راحتی می کنند, نورانی بنظر میایند. آن نو ر روح, زیباترین چیزی است که ما می توانیم ارائه دهیم و آنقدر که ما تصور می کردیم ظریف نیست, اگر اینطور بود از اعتیاد فعال مان جان سالم بدر نمی برد! بخشی از مراقبت از این نور, شامل پرور ش شورواشتیاق درونی مان بوده و بخشی دیگر فرایندی است که ما در آن, به تدریج تمام چیزهایی که ما را ازخودمان پنهان می کند, لایه لایه ازمیان برمی داریم. نقائص ما "در تاریکی رشد می کنند" و داشته هایمان درپرتو نور بهبودی شکوفا می گردند. ما می توانیم درک های متفاوتی از اصطلاح "تمرین این اصول" داشته باشیم. ما تمرین می کنیم و همیشه اصول را آنطور که باید و شاید رعایت نمی کنیم. کتاب پایه در رابطه با قدم ششم چنین می گوید: "زمانی که مرتکب اشتباهات
جدید می شویم متوجه می شویم داریم رشد می کنیم....". با تمرین نمودن مستمر ما می توانیم مهارت خود را درهرکاری افزایش دهیم, چه آن مربوط به آموختن یک زبان جدید, یا داشتن یک زندگ ی روحان ی اصولی و مملو از پاداش باشد و چه در رابطه با نواختن یک آلت موسیقی. ما نه تنها مهارت های جدید کسب می کنیم, بلکه عادات قدیمی خود را نیز درهم می شکنیم. بعضی از این عادات به قدری در ما ریشه دوانده اند که گویی جزئی از آنچه که هستیم شده اند. ایجاد و توسعۀ ارتباط با چیزی برتر از خودمان, پروژه ایست که طی نخستین با رکارکرد قدمها, آغاز می کنیم, پروژه ای که در مابقی بهبودی مان نیز ادامه خواهد داشت. برخی از ما روزهای خود را با استفاده از انضباط روحانی مانند دعا و مراقبه, شکل می دهیم. بعضی دیگر از ما تلاش می کنیم دعاهایمان را زندگی نموده و کلیۀ اعمالمان را به عنوان هدیه, تقدیم نیروی برترمان کنیم. هرطور که بنانمودن چنین رابطه ای را تمرین یا تجربه کنیم, رابطه مان با نیروی برترمان به طرز ارتباطمان با دنیای اطراف و همچنین درکمان از خودمان شکل می دهد. اعمال و انگیزه هایمان ارزشها و باورهایمان را منعکس می نمایند. زمانی که ما با نیروی برترمان هماهنگ هستیم, به نظر می اید که بهتر می توانیم همسوی امواج زندگی شنا کنیم. آن احساسی که پس از سال ها پاکی نسبت به خودمان داریم, با آنچه که در اوائل پاکی تجربه می کنیم, فرق می کند. همچنانکه هویتی فرای "معتاد" را درخود توسعه می دهیم, این سؤال برایمان پیش میاید که آیا این واژه هنوز درموردمان صدق می کند و آیا ما هنوز به این انجمن تعلق داریم؟ با تصو ر هردو منتهی علیه, یادمی گیریم در این مورد تعادل به خرج دهیم. مورد پرسش قرارداد ن رابطه مان با NA می تواند آن را به نقطۀ عمیق تری برساند و
پاسخهایی که در این رابطه میابیم کمک می کنند تا دست آویزهایمان از میان برداشته شوند. زمانی که بتوانیم با خاطرجمعی شالودۀ خود را مورد پرسش قراردهیم, قادرخواهیم بود بدان استحکامی دائمی ببخشیم. گفته می شود آنهایی که درپی کشف یک سرزمین جدید هستند باید مدتهای طولانی را دردریا سپری کنند. برخی اوقات که تصورمی کنیم در دریا قرارداریم, ممکن است از خود سؤال کنیم آیا این برنامه هنوز برایمان اهمیت دارد. از شک و تردید داشتن خوف داریم چرا که می دانیم ممکن است به مرگمان منتهی شود, اما ترس از مورد سؤال قرارداد ن راه جدید زندگی مان می تواند باعث شود با خودمان صداقت نداشته باشیم. هد ف NA این نیست که ما یادبگیریم فرمانبردار باشیم. هدف ما ایجاد رابطه ای با یک نیروی برتراز خودمان است. رابطه ای که می تواند یک کمی متلاطم باشد. دانستن این امر که دیگر اعضا فضای کافی را دراختیارمان می گذارند تا بتوانیم بهبودی مان را مورد پرسش قراردهیم و درعین حال ما را رها نخواهند نمود, حائز اهمیت است. با وجود اینکه دیگران ممکن است ندانند چگونه به شک و تردیدهایمان پاسخ دهند, مشارکت چنین احساساتی می تواند کمک کند ببینیم که تنها نیستیم. در آن لحظاتی که شک و تردیدمان به حداعلای خود رسیده است, "وانمودکن تا موفق شوی" راهکا ر کاملأ اشتباهی است, علی رغم اینکه همین راهکار تحت شرایط دیگری کارآیی خواهد داشت. ما نیازداریم دررابطه با احساسات و باورهایمان به شدت با خودمان صادق باشیم. همین لحظا ت شک و تردید می توانند منجر به ایمانی شوند که حقیقتأ به خودمان تعلق دارد. ما نه می توانیم این احساسات را کتمان کنیم و نه می توانیم در آنها غرق شویم. باید در طی برخورد با چنین احساساتی احتیاط به خرج دهیم.
ما آنچه را که برایمان حقیقت دارد می آموزیم و این خود مسیر زندگی مان را مشخص می کند. کارهایی که در رابطه با درک و به کارگیری اصول روحانی انجام می دهیم منجر به وجود آمدن جهت یاب اخلاقی مان می گردد. وقتی از آنچه که می دانیم درست است فاصله می گیریم, احساس ناتوانی نموده و خود را دردام یک تله می بینیم. وقتی فراموش می کنیم چه چیز برایمان حقیقی است, راه خود را گم نموده و بطور خطرناکی سرگردان می شویم. از طرف دیگر زمانی که درک ما از حقیقت درحال تغییرباشد, شاید احساس کنیم بیشترازآنچه که واقعیت دارد گم شده ایم. جهت یاب اخلاقی ما کار خود را به خوبی انجام داده و ما را درجهت جدیدی راهنمایی می نماید. طی این دورا ن شک و تردید ناگوار, ما یک تسلیم جدید, یک ایمان عمیق و اغلب احساس متفاوتی از آنچه که هستیم را تجربه می کنیم. ازترس اینکه مبادا به کسی تبدیل شویم که برایمان نا آشنا باشد و یا حتی از آن خوشمان نیاید, به سوی رفتارهای گذشتۀ خود می گریزیم. برخی از ما از آن می ترسیم که اگر به درون خود رجوع کنیم, تنها چیزی که پیدا می کنیم یک فضای خالی است. اما همان فضای خالی که زمانی از آن خوف داشتیم, جای مورد نیاز برای رشد و تغییر را برایمان فراهم می کند. ما دیگر مثل گذشته به سختی تلاش نمی کنیم تا خودمان را ازنو بسازیم وخیلی ساده اجازه می دهیم تا آن به خودی خود اتفاق بیافتد. همچنانکه راه خود را ازمیان این لایه ها ادامه می دهیم, امنیت, شفافیت و اعتماد به نف س لازم را پیدا می کنیم تا دیگر تحت هیچ شرایطی مجبور نشویم حس آنچه را که هستیم از دست بدهیم. سؤالهایی وجود دارند که باید خودمان به تنهایی جواب دهیم اما برای اینکه بتوانیم به تنهایی با آنها مواجه شویم, به حمایت کسانی که مورد اعتمادمان می باشند نیاز داریم. تفاوت بین تنهایی و انزوا بسیار نامحسوس است اما ما می توانیم با استفاده از تجاربمان این دو را ازیکدیگر تمیز دهیم. یک سؤال را که یاد می گیریم از خودمان بپرسیم این است که آیا من درحال حاضر درخدمت نیروی برترم هستم یا خیر؟ شاید نیاز داشته باشیم برای وصل شدن به نیروی برتر خود تنها باشیم. برخی اوقات بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم استراحت و تمدد اعصاب یا خواندن یک کتاب یا تماشای یک فیلم و دست از همه چیز کشیدن است. مفهوم این کار انزوا نیست اما شاید تفاوت این دو برای دیگران واضح نباشد. تفاوت این دو مسئله ای درونی است. ما یادمی گیریم آن اوقاتی را که در تنهایی و برای تمدد اعصاب مان بسر می بریم از آن گوشه گیری و انزوایی که می تواند برایمان مخرب باشد, تمیز دهیم. پذیر ش روحانی ت درحال تغییرمان, بخشی از تکامل شخصی مان است. اگر رابطه مان با یک نیروی برتر واقعی و پرمعنی باشد, مطمئنأ با گذشت زمان تغییر خواهد نمود. اما برخی اوقات چنین تغییراتی به نظرمان یک بحران جلوه می کنند. تحت این شرایط اگر تسلیم شویم, مجددأ به سوی قدمها رانده خواهیم شد و با بازنگری قدمهای دوم و سوم می توانیم رابطه ای را با ایمان مان پیدا کنیم که با درکمان همخوانی داشته باشد. همچنانکه ارزش هایمان تغییر می کنند, احتمالأ باورهایمان نیز گسترش میابند. رها نمودن این ایده که ما حتمأ باید بفهمیم چرا بعضی چیزها رخ می دهند و یا اینکه ک ل این برنامه چگونه کار می کند, ما را آزاد می نماید تا بدون تردید نسبت به اینکه آیا روش مان صحیح است, یک تجربۀ روحانی داشته باشیم. عملکرد همیشه قابل رویت نیست. برخی اوقات برای حرکت نمودن به جلو مجبور خواهیم شد بی حرکت باقی بمانیم. مراقبه می تواند بسیار دشوار باشد چرا که ایجاد سکوت درونی و صرفأ درلحظه توقف کردن و حضور داشتن, می تواند برایمان بسیار ناراحت کننده باشد. اما در این زمان است که ما تقاضای کمک نموده و برای دریافت پاسخ گوش فرا می دهیم, درچشمان خود نگاه می کنیم, آنچه را که هستیم و آنطور که هستیم را مشاهده می کنیم. زمانی که بتوانیم بی حرکت و ساکت بمانیم و بدون قضاوت, اطرافمان را مشاهده کنیم, شفافیتی را که برای تشخیص آنچه که برایمان درست بوده و آنچه که درست نیست, دریافت می کنیم. یادمی گیریم به فرایندمان اعتماد داشته و زمان مورد نیاز را برای مؤثر واقع شدن, دراختیارش قراردهیم. هنگامی که از پیش برای بهبودی خود زمان تعیین می کنیم یا مدت سوگواری یا ترس داشت ن خویش را پیش بینی نموده و جواب سؤالی را نمی دانیم, می توانیم باعث سرخوردگی خود شده و باورکنیم که فرایند بهبودی کارنمی کند. بهبودی خیلی هم خوب کار می کند, ولیکن ممکن است طبق برنامه ای که ما برایش تعیین می کنیم انجام نگیرد. هیچ جایگزینی برای زمان وجود ندارد. بسیاری از قدمهایی که پس از باراولمان کارمی کنیم راجع به شفافیت خواهند بود. در اینجا شفافیت به معنی گوش فرادادن به صدای درونی مان می باشد, که وقتی کاردرست را انجام می دهیم و یا بالعکس, کارمان با ارزش هایمان مطابقت ندارد, با ما صحبت می کند. هربار که قدمها را کارمی کنیم, قسمت بیشتری از آنچه که ما را به توقعات و باورهای باطل مان درمورد چه کسی بودن, متصل می نماید, رها می کنیم. ما دیگر توسط بیماری و یا نگر ش کهنه و محدود مان نسبت باینکه قرار است زندگی چه شکلی باشد, هدایت نمی شویم. یادمی گیریم زمانی که ارادۀ نیروی برترمان را اجرا نموده و با خویشتن پذیری زندگی می کنیم, نیرویی که در قدم یازدهم بدست آورده ایم, در اختیارمان قرارمی گیرد. بزرگترین تغییرات بهبودی اغلب زمانی رخ می دهند که ما متوجه نیستیم. ازخواب بیدارشده و خود را در زندگی هایی می بینیم که شباهتی با زندگی خودمان ندارند. زمانی در تبادلات خود با دیگران کشمکش, خواری و بیگانگی می دیدیم اما اکنون ثبات, متانت و افتخار را مشاهده می کنیم. زمانی که ما به تعهدات مان عمل می کنیم, احترام به نفس کسب می کنیم. تقب ل چنین تعهداتی می تواند با خدمت درگروه )چای و قهوه درست کردن, گردانندگی جلسه و غیره..( شروع شود. همچنانکه توانایی مان در انجام تعهدات مان به تدریج رشد می کند, تعهدات بزرگتری را به عهده می گیریم. شاید بزرگترین تعهدمان ادامۀ کارکرد قدمها باشد. یکی از اعضا پیشنهاد می کند: آنچه که رون د زندگی مان را تعیین می کند, علاوه برکارهایی که طی کارکرد قدمها انجام می دهیم, روشی است که ما دراین رابطه به کار می گیریم. تکمیل تدریجی یک پروژۀ بزرگ با تقسیم آن به بخش های کوچکتر و کار کردن مستمر روی چیز مهمی که ممکن است دشوار یا ناراحت کننده هم باشد در مقایسه با زمانی که با عجله کاری را انجام می دهیم و یا برای تکمیل کاری که باید تا زمان معینی به اتمام برسد شب تا صبح کارمی کنیم, چیزهای متفاوتی را به ما میاموزد. با کارکرد قدمها لایه های توهمی را که به جای خود اشتباه می گیریم, از میان برمی داریم. می آموزیم که ما مبتلا به یک بیماری هستیم اما تمام وجودمان از این بیماری تشکیل نمی شود. یاد می گیریم که خداوند نیستیم. می آموزیم که ما نه گذشتۀ خود و نه نقائص شخصیتی مان هستیم. وقتی آنطور که هستیم را با آنچه که هستیم اشتباه می گیریم, متوجه آن می گردیم. همچنانکه با لایه های توهم خود عمیق تر و عمیق تر برخورد می کنیم, برخی از ما می پرسیم که دیگر از ما چه باقی خواهد ماند. با اعضایی که مورد احترام و اعتمادمان می باشند صحبت می کنیم و آنها به ما یادآوری می کنند که کارکردن برنامه ما را به کسی جز آنچه که حقیقتأ هستیم تبدیل نخواهد کرد. همچنانکه یک رابطۀ آگاهانه را با نیرویی برتر از خودمان توسعه می دهیم, این آگاهی درما رشد می کند که نیروی برترمان خواهان نمونه ای تخیلی و بدون نقص از ما نیست. ما همانطور که هستیم وارد این برنامه شده ایم و زمانی به بهترین نحو خدمت می کنیم که بتوانیم کاملأ خودمان باشیم. وقتی که بتوانیم به سادگی و بدون هیچگونه تلاشی برای تظاهرنمودن, حضور داشته باشیم, لایه های تحریف, دروغ, نقائصمان, چمدان دردهای گذشته و احساس عدم کفایت مان به تدریج ازمیان برداشته خواهند شد. وقتی خود را درخدمت دیگران گم می کنیم, راجع به اینکه چه کسی هستیم میاموزیم.

رابطه با دنیای اطرافمان

ارتباط با دنیای اطراف مان
ما شالودۀ خود را در بهبودی بنا می کنیم. همچنانکه احساس امنیت بیشتری به ما دست می دهد, افق دیدمان را گسترده تر نموده و به اهدافی دست میابیم که هرگز تصورنکرده بودیم. بسیاری از ما تحصیلاتمان را ادامه می دهیم, مسیرزندگی حرفه ای خود را دنبال می کنیم و تشکیل خانواده می دهیم. بطور مرتب شالوده مان را بازرسی می کنیم و درصورت مشاهدۀ علائمی از قبیل تَرَک و جابجایی, آنها را ترمیم و تقویت می نماییم. اگر ما فقط می خواستیم روی این شالوده یک چادر بزنیم, به چنین بنای مستحکمی نیاز نداشتیم, اما هدف ما ساختن یک آسمان خراش است. چنین آسمان خراشهایی حتمأ باید بطوری مطمئن و مستحکم مستقر باشند تا بازساز ی تنها یکی از اطاقهای آن منجر به سقوط کل ساختمان نگردد. آن ابزاری که برای ساختن شالوده مان به کارمی گیریم, تنها ابزاری نیستند که بعدها نیازخواهیم داشت. البته این ابزار درآینده نیز با ارزش و مهم خواهند بود اما در مقطع خاصی به تنهایی قادر به محافظت از ما نخواهند بود. وقتی به لحظه ای می رسیم که حتی تمام دانش و آگاهی مان نیز برایمان کفاف نمی دهد, به اعضایی که تجارب بیشتری دارند روی میاوریم و ممکن است راهنمایی های ساده ای را که در ابتدای برنامه شنیده بودیم به ما پیشنهاد کنند: تمام جواب ها درقدمها نهفته اند. حتی پس از کارکرد مکرر قدمها, ایجاد رابطه ای عمیقتربا قدمها ادامه خواهد داشت. برای برخی از ما تمرین منظم دعا, مراقبه, نوشتن یا ورزش در اوایل بسیار مفید واقع می شوند اما با گذشت زمان غنی تر می گردند. این واقعیت ساده که می توانیم در نگاهداری طولان ی یک کا ر بخصوص موفق باشیم نظمی را برای برنامه مان ارائه می دهد که بتوانیم بدان اتکا کنیم. بزرگترین دستاورد بسیاری ازما ,بدون توجه به کارهای دیگری که درزندگی انجام داده ایم, پاک شدن و پاک ماندن بوده است. از نقطه نظر دیگران پاک شدن و پاک ماندن زیباترین هدیه ایست که ما تا بحال دریافت کرده ایم. شاید همیشه ممکن نباشد چیزهایی را که بیشترین سپاسگزاری را نسبت بدانها احساس می کنیم, با افراد بیرون از انجمن مشارکت کنیم. ممکن است چنین چیزی را مانعی بین خودمان و دنیای بیرون از انجمن ببینیم. بعضی از ما کاملأ در حوزۀ بهبودی باقی مانده و خود را تنها با دوستان بهبودی احاطه می کنیم. تمام زندگی مان در انجمن خلاصه می گردد نه به خاطر اینکه از ارتباط با دنیای بیرون واهمه داریم, بلکه به این دلیل که از تعامل های غنی مان در NA احساس رضایت می کنیم. آنطور که درانجمن مشارکت می کنیم و آن حس همدردی و همسانی که NA را برایمان چنین منحصر بفرد می نماید بی پروا راجع به احساسات صحبت کردن, دیدن جنبه هایی مضحک بعضی از سیاه ترین و وحشتناک ترین تجارب مان , همیشه دربیرون از جلسات دردسترس مان قرار نمی گیرد.
برای برخی از ما که زندگی مان را با رضایت در NA دنبال می کنیم همه چیز مطلوب است. برای برخی دیگر, ایجاد همان صمیمیت و مصاحبتی که در بهبودی یادگرفته ایم, در بیرون از جلسات, برایمان چال ش هیجان آمیزی را فراهم می کند. ممکن است نوع خاصی ارتباط را در انجمن و انواع دیگری از آن را درجاهای دیگر با – خانواده هایمان, جامعۀ مذهبی, همکاران و یا همسایگان مان تجربه کنیم. ما از اینکه بخشی از هویت مان را با یک گروه و بخشی دیگر را با گروهی دیگر می بینیم, احساس راحتی می کنیم. هریک از ما ترکیبی را که فقط برای امروز, برایمان کار می کند میابیم. برای اکثر ما, خویشتن پذیری بدین معنی است که تعادلی را بین بهبودی و زندگی مان بیرون از NA , پیدا کنیم. اوقاتی را تجربه خواهیم نمود که طی آن نمی توانیم تا حدی که دوست داریم در میان انجمن باشیم. سپس متوجه تأثیر این غیبت را در بهبودی مان می گردیم. ممکن است حتی تفاوت آن را در احساسی که پس از بازگشت به انجمن به ما دست می دهد, تشخیص دهیم. وقتی آنطور که باید و شاید به انجمن وصل نیستیم, می توانیم احساس بیگانگی کنیم. دیگران ازما سؤال می کنند کجا بوده ایم و این باعث ناراحتی مان می گردد. زمانی که شروع می کنیم به عصبانی بودن در جلسات بدلیل اینکه دیگران آنطور که می خواهیم با ما رفتار نمی کنند, در معرض یک خطرجدی قرار گرفته ایم. اگر از ابزار این برنامه درست استفاده نکنیم آنها تبدیل به سلاحی خطرناک خواهند شد. تحت این شرایط حتی کارکرد قدمها نیز می تواند فرصتی باشد تا دررابطه با عیوب مان , به خودمان آزار برسانیم. بعضی از اعضا می گویند نقائص مان سیستم دفاعی ما برای بقایمان می باشند که اثر خود را ازدست داده اند. به همین ترتیب برخی اوقات بهترین ابزارمان از بدترین نقائص مان نشأت می گیرند. دربهبودی, بین "خود مشغولی" و "فعالیت شدید روی بهبودی مان" پس و پیش می رویم و به تدریج تعادلی مابین این دو پیدا می کنیم. با تمرین مستمر زمان بیشتری را نزدیک به نقطۀ میانی این دو منتهی علیه, سر می کنیم. وقتی طی کار با چکش و میخ, تصادفأ با چکش روی انگشت مان می زنیم, حس تناسب مان تغییر می کند و انگشتمان از آنچه که هست بسیار بزرگتر به نظرمیاید. بنابراین کلیۀ حرکات مان با توجه به آن انگشت و مواظبت از اینکه چیزی بدان اصابت نکند, انجام خواهد گرفت. این مسئله درمورد منیت مان نیز صدق می کند. وقتی به نوعی صدمه دیده باشیم و یا احساسات مان جریحه دارشده باشد, به نظرمان میاید که از آنچه که هستیم بسیار بزرگتریم. فروتنی یعنی کشف حس تناسب درعین قرارداشتن در واقعیت. ما برداشت بهتری از فضایی که اشغال می کنیم, خواهیم داشت و متوجه می شویم نه آنقدر که فکر می کردیم کوچک و نه آنقدر بزرگیم. ما درزندگی اطرافیان مان اهمیت داریم اما این بدین معنی نیست که آنها همیشه راجع به اثرات اعمال شان برروی ما, فکر کنند. خود مشغولی در ترس ریشه دارد. یکی از عمیق ترین ترسهایی که بسیاری از ما مشترک داریم ازدست دادن کامل خودمان است. می ترسیم به خاط ر تغییر نمودن, آنچه را که راجع به خودمان می دانیم رها کنیم, می ترسیم احساس مان راجع به جایگاه خود درجهان را به خاطر مراقبه رها کنیم, می ترسیم باورهایمان راجع به جایگاه خود در جهان را رها کنیم زیرا واهمه داریم مبادا نتوانیم به هیچ جای دیگری تعلق داشته باشیم. شاید برای بسیاری از ما رها نمود ن خود, اولین گام در راه پیدا کردن خودمان باشد. مجبور نیستیم ازخود چنین مقاومتی نشان دهیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "وقتی اراده و زندگی ام را واگذار نموده اما رهایشان نمی کنم, احساس می کنم وارونه گشته ام". رها نمودن, آزادی آنرا به ما می دهد تا به جای اینکه به زو ر اجبار خود را به شکلی که فکر می کنیم باید باشیم درآوریم, به تدریج خود را به حالت طبیعی مان بازگردانیم. ما درطول زندگی مان با خودمشغولی کشمکش داریم. این نقصی نیست که فقط یکبار رها کنیم و دوباره و دوباره خود را نشان می دهد. اغلب یک احساس تنها می تواند ما را به سوی خود مشغولی بفرستد. اعتیاد یک بیماری است که ایده ها و طرزفکرها را منحرف می نماید. زمانی که ما پذیزش را تمرین می کنیم, از واکنش ها و حرکات غیرارادی مان فاصله می گیریم. چنین کاری ما را قادر می سازد تا تصویری بیش از آنچه که زوایۀ دید محدودمان اجازه می دهد, را مشاهده کنیم. دعای آرامش ابزاری است که ما دوباره و دوباره دربهبودی از آن استفاده می کنیم. درنظرگرفتن آنچه که می توانیم تغییر دهیم و آنچه که نمی توانیم, بیشتر و بیشتر پراهمیت خواهد شد.

رابطه با دیگران

ارتباط با دیگران
بعضی روزها با دیگران احساس همسانی و همدردی نمودن و درجلسات احساس تعلق داشتن و خوشامد گوی دیگران
بودن, خیلی راحت به نظر می رسد. درروزهای دیگر, هرچه که در آنجا می شنویم ما را از گروه جدا می سازد. نادیده گرفتن تشابهات و تمرکز روی تفاوتهایمان با دیگراعضا در جلسات, اغلب یک علامت خطر بوده و نشان از آن دارد که ازخودمان ناراحتیم. وقتی روی شخصیت دیگران تمرکز می کنیم ممکن است غیبت و شایعه پراکنی کنیم, جروبحث کنیم و دربوجود آمدن عدم اتحاد سهیم شویم. زمانی که برروی شخصیت خودمان تمرکز می کنیم, خیلی زود خودمحور شده و دچارخود مشغولی می گردیم. هنگامی که روی زندگی برطبق ارادۀ نیروی برترمان و همچنین رساندن پیام تمرکز می کنیم, هویت مان رشد نموده و شکوفا می گردد. قدم دهم فرصت های بسیاری را دراختیارمان می گذارد تا از آن توسعه مواظبت نموده و رشدی را که خواهانش هستیم تغزیه کنیم و آن شاخه هایی را که کج و معوج نمو کرده اند بریده و اجازه ندهیم آنها بی رویه رشد کنند.وقتی بطور منظم درجلسات شرکت می کنیم, دیگران ما را می بینند و پس از مدتی برروی ما شناخت پیدا می کنند.زمانی که یکی از اعضای دیگر به ما می گوید: "می دانی, توهمیشه این وق ت سال افسرده به نظر میرسی", می توانیم دررابطه با یک روند رفتاری که خودمان قادر به تشخیص آن نبودیم, گام برداریم. وقتی کسی که نمی شناسیم بهسخاوت و یا مهربانی مان اشاره می کند, متوجه می شویم دیگران یک خوبی درما می بینند که شاید خودمان درخودمان نمی دیدیم. اعضای دیگر ما را به خودمان انعکاس می دهند و به ما نشان می دهند که تغییر کرده ایم.تمرین شفقت به ما کمک می کند تا از مقایسۀ خود با دیگران دست برداریم و شروع به دیدین ارتباطات عمیق و وجه تشابه مان کنیم. سنت هایمان به ما یاد می دهند که همه با هم برابریم. این بدین معنی نیست که همۀ ما یکجور باشیم,تفاوتهایمان بسیار قابل توجه بوده و بعضی اوقات بسیار سرگرم کننده می باشند. بسیاری از ما مشارکت کرده اند که بخشی از آنچه در اوائل ورود به برنامه باعث شد آنها احساس راحتی کنند, گوناگونی اعضایی بود که درجلسات حضور داشتند. این اعضا رفتاری ظاهرأ دوستانه نسبت به یکدیگر داشته و مشارکت می کردند. چنین صحنه ای باتجارب گذشته مان, قبل و بعد از اعتیاد فعال, به شدت تضاد داشت. چیزهایی که در دنیای بیرون ما را ازیکدیگر جدا می سازند, در NA اهمیت ندارند. بیماری اعتیاد تبعیض قائل نمی شود و ما نیز نباید این کار را بکنیم. باوجودیکه می دانیم چنین چیزی از نظر بنیانی حقیقت دارد, برخی اوقات به سختی می توانیم آن را اجرا نموده و نسبت به دیگران تبعیض قائل نشویم. بعضی از الگوهای پیش داوری و تبعیض چنان عمیق در بافت زندگی مان نقش گرفته اند که حتی خودمان نیز متوجه آنها نیستیم. ازطرف دیگر اگر درطی عمرمان با ظلم و تبعیض مواجه بوده ایم, ممکن است نسبت به علائم آن چنان حساس باشیم که حتی زمانی که وجود ندارند آنها را تصورکنیم. برای برخی از ما, "شنیدن داستان مان"یا همسانی و همدردی کردن و خود را دردیگری شناسایی نمودن, بدین معناست که ما کسی را پیدا می کنیم که گذشته و باورهایی مشابه خودمان داشته باشند. تجربه نکرد ن چنین چیزی درهمان ابتدا, می تواند درما ترس و ناتوانی ایجاد کند. بعضی از ما چنین گفته ایم: " می بینم که برنامه کارمی کند, اما نه برای کسی مثل من". وقتی دیگر اعضا به ما می گویند که نیازمان به همنشینی با کسانی که حتمأ باید مانندخودمان باشیم, نوعی گزافه گویی است, احساس تعلق ننموده و حتی بیش از پیش احساس نامرئی بودن می کنیم.اما بسیاری از ما دریافته ایم که علی رغم سختی های اولیه, ما دریک انجمن متنوع شکوفا می شویم. متوجه می شویم درابتدا به معتادانی نیازداریم که هویت جنسی یا میراث مان را درک نموده و مشارکت کنند. بعدها درمیابیم که حتی بیشتر از آن, به اعضایی نیاز داریم که بدون توجه به نوع مشارکت مان, ما را واقعأ درک کنند. ممکن است از اینکه داستانهای کدام اعضا ما را علاقمند نموده و یا اعضایی که با آنها احساس راحتی می کنیم, متعجب شویم. وقتی احساس می کنیم درجلسه "تنها فردی از نوع خودمان" هستیم, ناراحت می شویم اما این خود ممکن است باعث شود بطور گسترده تری احساس تعلق و مرتبط بودن کنیم. یادمی گیریم خود را بپذیریم و بدون توجه باینکه آیا احساس می کنیم مانند دیگران هستیم یا نه, خود را دوست بداریم. میاموزیم در موارد متفاوتی با دیگران همدردی و همسانی کنیم, درحالی که درگذشته ازخودمان هیچ علاقه ای دراین رابطه نشان نمی دادیم. بسیاری از ما شروع می کنیم به زیرنظرگرفتن درب ورودی جلسه تا اگر تازه واردی که ممکن است احساس تعلق نکند, به ما پیوست بتوانیم به ایشان توجه کنیم. دربسیاری از جوامع محلی NA چندین عضو که علی رغم داشتن احساس انزوا به بهبودی شان ادامه داده اند, موفق به وجود آوردن جامعه ای گسترده و متنوع گشتند. وجود یک یا دو عضو جوان دریک جلسه باعث می شود جوان بعدی که وارد جلسه می شود احساس امنیت کند. میاموزیم آنچه که یک زمان دلیلی برای انزوای مان بود, اکنون دلیل دیگری برای اهمی ت بود ن ما در اینجاست. هریک از ما بطور منحصربفردی شایستگی آن را داریم که به معتادی که خود را درما دیده و با ما حس همسانی دارد, پیام بهبودی را برسانیم. هیچوقت نمی دانیم چه باعث می شود کسی با ما احساس همسانی و همدلی نماید. وقتی که به دلیل بیماری و بهبودی مشترک مان نسبت به یکدیگر احساس مرتبط نمودن می نماییم, تفاوت هایمان به جای اینکه محدود کننده باشند, باعث غنی تر شدن رابطه مان می گردند. همچنانکه به جلسات بیشتری رفته و درهمایش ها و رویدادهای بیرون از شهر شرکت می کنیم و در حین خدمت یا ازطریق اینترنت به دیگران وصل می شویم, حلقۀ دوستان مان در NA وسیعتر می گردد و کسانی را پیدا می کنیم که تجارب شان مشابه تجارب خودمان است. اما تعجب آور است که در جاهایی بیرون از حیطۀ تصورمان, کسانی را پیدا می کنیم که حس وصل بودن یا وصل نبودن خو د ما را دارند. وقتی تجارب خود را صادقانه مشارکت می کنیم, به دیگران فرصت آن را می دهیم که علی رغم تفاوت های سطحی مان, با ما همدلی و همسانی نموده و به ما وصل شوند. وقتی اقدام بعمل داشته و به دیگران کمک می کنیم تا پاک شوند, چیزی دردرون مان تغییر می کند. وقتی جرقه را درچشمهای کسی می بینیم, آن نیروی سحرانگیز و هدیه را کشف می کنیم. یادمی گیریم از خودمشغولی مان بیرون بیاییم. بسیاری از راه حل های ما در خدمت یافت می شوند. تازمانی که به جلسات بازمی گردیم, پاداش تلاش هایمان را بدست میاوریم. ممکن است آن معتادی که درزمان احتیاجش دست کمک بسوی او درازمی کنیم, همان کسی باشد که بعدها زندگی مان را نجات خواهد داد. می توان چیزهای بسیارمثبتی راجع به کارکرد قدم دوازدهم, آنهم به شیوۀ سنتی,به زبان آورد. شاید سردرگم شده و فقط دست کمک را به سوی آن اعضایی که می دانیم لغزش نموده اند درازکنیم. می توانیم از اعضای جدیدی که نمی شناسیم هراس داشته باشیم. شاید دلیلی برای محتاط بودن وجود داشته باشد: زمانی که کسی مصرف کرده باشدخطرناک می شود. ما با گفتن اینکه مشغول جبران خسارت از خودمان بوده و درزندگی مان نیاز به ماجرا نداریم, خود را از اهمیت دادن معاف می کنیم. اما زمانی که درمقابل یک تازه وارد از خودمان مواظبت می کنیم, از زندگی مان درمقابل پرماجرا بودن دفاع نمی کنیم بلکه خود را از فرصت دیدن یک معجزه محروم می نماییم. برخی اوقات تنها چیزی که یک تازه وارد بیشتر از هرچیز نیاز دارد. تنها نبودن است. اگر طی زندگی روزمره مان به شخص دیگری اجازه دهیم حضورداشته و نزدیک مان باشد, تجربۀ گرانبهایی کسب نموده ایم. ما دست کمک درازنمودن را ازیکدیگر میاموزیم. صرفأ به خاطر اینکه کسی در گذشته به ما کمک کرد, ما اتوماتیک وار یادنمی گیریم چطور همان کار را برای یک تازه وارد انجام دهیم. بردن یک رهجو به یک پیام رسانی ازنوع قدم دوازدهم, فرصت یادگیری را برای او فراهم نموده و باعث می شود سعی نکنیم این کار را به تنهایی انجام دهیم. یادمی گیریم درمصاحبت آنهایی که درد می کشند باشیم اما مجبورنشویم به تنهایی با آنها مقابله کنیم. احساسات مان عمیق بوده و ما آنها را بصورت افراط و تفریط تجربه می نماییم. یا با سر به درون زندگی شیرجه می رویم یا ازشدت ترس زیر لحاف پنهان شده و می ترسیم حرکت کنیم. بهای رشد نمودن برای بسیاری از ما بیدارشدن چندین احساس است که نمی دانیم چطور با آنها زندگی کنیم. اگر می خواهیم این احساسات را دوباره سرکوب نکنیم به شهامت و فروتنی نیاز داریم. اغلب بعد از منقلب شد ن احساسات مان, متوجه می شویم افکار منفی مان زنجیره وار افزایش پیدا کرده اند. شاید این فرایند با ادامۀ رنجش هایمان شروع شده باشد و سپس به مرور متوجه می شویم که کمتر صادق بوده ایم. خودداری از بیان حقیقت منجر به دروغ گفتن شده و سپس مشارکت کردن برایمان مشکل تر می گردد تا اینکه خود را درشرایطی می یابیم که مجبوریم با عواقب رفتارهای بد خود کناربیاییم. بیماری اعتیاد و بهبودی هردو پیشرونده هستند و ما به ندرت دریک جا می ایستیم. ما تقریبأ همیشه یا مشغول بهتر شدن هستیم یا مشغول بدترشدن. ما خود را با گزینه هایمان تعریف می کنیم. تصمیم به ایجاد خانواده گرفتن بدین معنی است که استقلالی را که سابقأ داشتیم, ازدست خواهیم داد. درعین حال تصمیم به چنین کاری نگرفتن بدین معنی است که ما باید راه های دیگری را برای وصل شدن به دیگران پیدا کنیم. سنت هفتم به ما می گوید هرچیزی, بدون توجه به نیت مان, بهایی دارد و ما حقیقت ژرفی را که دراین گفته وجود دارد, درحین پیشروی درزندگی و بهبودی, پیدا می کنیم. هرانتخابی که می کنیم, چه خوب چه بد, بدین معنی است که ما گزینه هایی را پشت سرگذاشته ایم. همچنانکه شروع می کنیم به تفکر نمودن راجع به زندگی هایمان, راحت می توانیم در تلۀ بی انتهای "اگر آنطور می شد و یا نمی شد" گم شویم. قدم چهارم راجع به گرفتارشدن در "غصه های عاطفی افراطی" که می تواند نتیجۀ گرفتاری در این تله باشد, به ما هشدارمی دهد. ما به تدریج خود را نه آنطور که بودیم بلکه آنطور که داریم می شویم, می بینیم. NA به ما کمک می کند تا با عواقب و منافع دگرگونی مان زندگی کنیم. همۀ ما درزندگی آغازهای دوباره ای را تجربه نموده ایم. آغازهایی با افراد, مکان ها, چیزها و همچنین راه های جدید زندگی که کاملأ آنها را درک نمی کردیم . آرزوی زنده ماندن و احساس رضایت داشتن تنها منحصر به ما معتادان نیست اما ما بهبودی را با وصل شدن به دیگران و انجام امور به سوی یک امنیت ساده, شروع می کنیم. و شاید قراراست که روال کارهمینطورباشد. باور اینکه می توانیم به عشق موجود درزندگی مان اعتماد کنیم می تواند چالش انگیز باشد. آن نیازهای عمیق چیزهایی هستند که باور نمی کنیم هرگز برآورده شوند. کارمان با فرایند جبران خسارت و همچنین, درک اینکه می توانیم ببخشیم, بخشوده شویم, مسئولیت اعمالمان را بپذیریم و انتخاب های بهتری داشته باشیم, شروع می شود. هرچند که ممکن است مقاصدمان متفاوت باشند, اماسفرهایمان بسیا ر مشابه هستند. قبل از اینکه خویشتن پذیری را پیدا کنیم ازمیان چندین هویت متفاوت سفرمی کنیم. خود را ازطریق ابزاری که همه مان مشترک داریم, به حرکت درمیاوریم و وقتی که ازخط خارج می شویم, دوباره به همان جای قبلی می رسیم. زمانی که با تمرین اصول روحانی به جلو حرکت می کنیم, ممکن است درزندگی به جاهای کاملأ متفاوتی برویم اما زمانی که لغزش می کنیم, همه مان خود را درجای مشابهی پیدا می کنیم و بیشتر ازهمه این چیز است که با یکدیگر مشترک داریم, نه اینکه به کجا می رویم, بلکه از آنجایی که آمده ایم و چگونگی حرکت مان به سمت جلو. ما باهم به قلُۀ آزادی سعود می کنیم اما برای رسیدن به آنجا به یکدیگر نیاز داریم. یکی از زیباترین چیزهایی که درانجمن انجام می دهیم, حمایت از یکدیگر در پیگیری آرزوهایمان است. به همان اندازه که مشارکت ترس ها و مشکلات مان بخشی از رساندن پیام است, مشارکت امیدها و موفقیت هایمان نیز جزئی ازاین فرایند می باشد. ما حامل پیام امید هستیم که این هم یک هدیه و هم یک وظیفۀ اخلاقی یا دین است. شاید نتوانیم رویاهای یکدیگر را کاملأ درک کنیم اما می توانیم امید, انرژی و هیجانی را که طی تلاش برای دستیابی به آن رویاها حاصل می شود, درک کنیم. ما ازسفرهای یکدیگر الهام می گیریم. حضور داشتن در دورا ن رشد یکدیگر, ابزار و الهاماتی را که برای حرکت به جلو نیاز داریم, دراختیارمان قرارمی دهند. اما درعین حال ما متوجه می شویم که می توانیم ثابت قدم باشیم, کارها را به اتمام برسانیم و آن زندگی هایی را که بوجود آورده ایم, زندگی کنیم. بهبود ی ما چیزی است که می توانیم بدان اعتماد نموده و در آن ایمان داشته باشیم. آغازهای تازه هروقت که حاضرباشیم, امکان پذیر می باشند.

یک مسیر روحانی

یک مسیر روحانی
قدمها مسیری را به ما نشان می دهند که منجربه رشد روحانی مان خواهد شد. درضمن بخش روحانی برنامه از مابقی آن مجزا نیست. همانطور که سطوح تراش خوردۀ یک الماس از خود آن مجزا نیستند, جوانب روحانی برنامۀ ما نیز از ما بقی آن جدا نبوده و نمایانگر چشم اندازی کلی از برنامه مان می باشند. همۀ جوانب برنامه از روحانیت تشکیل شده اند اما ممکن است درک ما از مفهوم این جمله به مرور زمان تغییر کند. بعضی اوقات ما اصول روحانی را مجزا از اعمالی که نیازبه انجام شان داریم, تصور می کنیم ولیکن این دو بهم مرتبط هستند. اصول روحانی ابزاری را دراختیار ما قرارمی دهند تا بواسطۀ آنها بتوانیم ارزش هایمان را پرورش داده و با آنها زندگی کنیم. چنین اصولی باورها و اعمال مان را تشریح نموده و دلایل رفتارهای ما را توصیف می کنند. رابطۀ ما با اصولی که تمرین می کنیم ابتکارآمیز است. بطور روزمره روش ها و ترکیب های جدید ی را می آموزیم تا از طریق آن ها بتوانیم آنچه که هستیم را بهتر بیان نموده وبه اطرافیان خود نیز کمک کنیم. وقتی که این روش ها را بهتر درک کردیم می توانیم رفتارهایی داشته باشیم که بیشتر با باورهایمان مطابقت داشته باشند. با تمرین اصول روحانی کشف می کنیم که این کار, ما را به هیچ وجه به افرادی روحانی تبدیل نمی کند و درعوض ما داریم از اتفاقاتی که درطول زندگی در درون مان می افتاده آگاه می گردیم. روحانیت حالت طبیعی ما است.

بیداری روحانی مان

بیدارشدن درمقابل روحانیت مان
ما نه تنها افرادی هستیم که به بیداری روحانی می رسیم بلکه نوع بخصوص دیگری از بیداری روحانی را بواسطۀ کارکرد قدم ها تجربه می کنیم : طی پیمودن این فرایند, چشمانمان به روحانیت مان باز می گردند و به تدریج متوجه دنیای اطراف خود می شویم. درعین حال, واضح تر دیده و احساسات شدیدتری را تجربه می کنیم که این خود – همیشه توأم با راحتی نیست. برخی از اعضای انجمن باور دارند مهمترین بیداری روحانی زمانی اتفاق می افتد که ما وارد جلسات انجمن معتادان گمنام شده و طی بقیۀ دوران بهبودی خود سعی می کنیم بفهمیم چه اتفاقی برایمان افتاده است. برای بعضی دیگر از ما "بیداری" مانند بسیاری دیگر از جوانب بهبودی, به صورت لایه لایه اتفاق می افتد. یکی از اعضا چنین مشارکت می کند: "وقتی که لایۀ بیرونی مه از میان برداشته شد, تازه توانستم ببینم چقدر مه وجود دارد. هر دفعه که لایه ای محو شد, مقدار بیشتری مه را در افق دوردست می دیدم. اکنون تا حدی حجم مه موجود را درک می کنم و متوجه آنچه را که نمی توانم ببینم هستم. با کمی خوش اقبالی درطول زندگی ام بیشتر و بیشتر بیدار خواهم شد. برخی از ما با تجربه نمودن احساس شدیدی نسبت به وجود یک نیروی برتر, به بیداری روحانی دست یافته ایم. برخی
دیگر بدون اینکه الزامأ حس خاصی را نسبت به نیروی برتر تجربه کرده باشند, به ک ندی, یک آگاهی روحانی را تجربه کرده و یا آن را درخود زنده یافته اند. کشف این مطلب که دیگران برای ما اهمیت قائل می شوند,خود می تواند یک بیداری روحانی باشد. برای بار اول درزندگی مان, متوجه می شویم که از اهمیت برخورداریم. زندگی برطبق اصول منجر به فروتنی مان می گردد بدین معنی که آگاهی بیشتری از جایگاه مان در دنیا پیدا کرده و می توانیم – راحت درآن زندگی کنیم. اغلب درجلسات چنین می شنویم: "مهمترین چیزی که باید راجع به یک نیروی برتر بدانیم این است که آن ما نیستیم". هرچیز که باعث شود متوجه شویم ما مرکز ثقل دنیا نیستیم, برایمان پرارزش است. درآن حد باهوش هستیم که خود را یک موجود مافوق انسان ندانیم اما بیماری خود محورمان هنوز به ما می گوید ما مسئول چیزهایی هستیم که به هیچ عنوان توانایی کنترل آنها را نداریم. زمانی که ما یک زندگی توأم با سازگاری را با دنیای اطراف خود تمرین میکنیم, نبردهای خود را خردمندانه انتخاب می کنیم. یاد می گیریم درچه مواقعی برای ایجاد تغییر, انرژی بگذاریم و در چه مواقعی از آن بگذریم. برخی اوقات گذشتن از مشاجره ای که درحین اتفاق افتادن است از اصلأ درگیر نشدن در آن دشوارتر است. این بدین معنا نیست که ما همیشه باید با همه چیز و همه کس موافقت کنیم یا اینکه توانایی گرفتن حق خود را ازدست بدهیم. برعکس ما یاد می گیریم چه زمانی با مسائل برخورد کرده و چه زمانی از آنها فاصله بگیریم. بعضی از درگیری ها ارزش مبارزه کردن را دارند حتی اگر بدانیم که این کار منجر به پیروزی نخواهد شد. به همین ترتیب برخی مبارزاتی که پیروزی مان در آنها حتمی است, ارزش جنگیدن را دارند. این قدرت تشخیص از تجارب مان نشأت می گیرد. یاد می گیریم تفاوت بین آن اصولی را که نیازاست در آنها پافشاری کنیم و نظری را که ما آن را مصرانه دنبال می کنیم, بدانیم. قادر می شویم تصمیم بگیریم کی مقابله کنیم و کی تسلیم شویم. با تمرین این کار بهتر می توانیم تشخیص دهیم کدام یک از این ها برایمان کارایی بیشتری دارند. پذیرفتن آنچه که نمی توانیم تغییر دهیم و اقدام به عمل درشرایط مناسب, تنها بخشی از بهبودی از بیماری اعتیاد نیست, آن جزئی از رشد کردن است. بعضی از ما هنوز هم مانند کودکان بزرگ جثه ای هستیم که دوست داریم همه چیز برطبق خواسته هایمان انجام گردد بدون اینکه برای مسائل دیگر اهمیت قائل شویم. این اغلب بدین معنی است که درجلسات, بدون توجه به سن مان, لحظات بلوغ دردناکی را تجربه می کنیم. تحت این شرایط زمانی رشد کرده و بالغ می شویم که برای کنارآمدن با واقعیت ها, به جای نقائص شخصیتی خود از اصول روحانی استفاده کنیم. وقتی که اصول روحانی را در زندگی خود به کار می گیریم بهترمی توانیم تفاوت بین درست و غلط را دریابیم. در آنصورت و زمانی که ترس های خودمحورانۀ خود را رها می کنیم, بسیاری از فلج کننده ترین نقائص مان به قوی ترین نقاط قوت مان تبدیل می گردند. دربسیاری از اوقا ت اعتیاد فعال, لحظاتی را تجربه کردیم که می توانستیم واقعیت آنچه را که بدان تبدیل شده بودیم به وضوح ببینیم اما این آگاهی به تنهایی منجر به ایجاد تغییر درما نشد. برای ایجاد تغییر به تلاش نیاز داریم. این اقدام به عمل است که منجر به تغییر درزندگی مان می گردد. برخی از ما فکر می کنیم داشتن عملکردهای خاصی دال براین است که داریم اصول روحانی را تمرین می کنیم. برخی دیگر ازما می گوییم داریم اصول را رعایت می کنیم چونکه می دانیم دراین مسیر همیشه جای پیشرفت وجود دارد. هرطور که بخواهیم آن را بیان کنیم, مهمترین مسئله در این رابطه داشتن اقدام به عمل است. اقدام به عمل اصلی ما تسلیم شدن است و ما باید این کار را بطور روزمره انجام دهیم. همیشه می توانیم کمی بیشتر تسلیم شویم و درک اینکه ما این حق انتخاب را داریم, منجر به آزادی مان خواهد شد. درابتدا ممکن است سردرگم بوده وفکر کنیم باید تسلیم بیماری مان شویم. اما درواقع این کاری بود که بسیاری از ما قبل از ورود به انجمن انجام می دادیم. درزمان اعتیاد فعال ما روزانه ارادۀ خود را به بیماری مان می سپردیم اما در بهبودی یاد می گیریم تسلیم فرایند, برنامه ودر نهایت یک نیروی برتر از خود شویم. وقتی که دست از جنگ برمی داریم خود را کاملأ به مراقبت یک نیروی برتر ازخود می سپاریم. طبیعتأ متعهد می شویم که درخدمت آن نیروی برتر, همانطور که او را درک می کنیم, باشیم. تسلیم شدن به معنای داشتن روشن بینی لازم برای دیدن چیزها به نوعی تازه و همچنین داشتن تمایل به یک زندگی متفاوت می باشد. زمانی که نسبت به نگرش های جدید پذیرش پیدا می کنیم, ممکن است به جای یافتن جواب, با سؤالات بیشتری مواجه شویم. هربار به امکاناتی برمی خوریم که قبلأ به فکرمان خطور نکرده بود, به آزادی بیشتری دست میابیم. آزادیم تصمیمان را عوض کنیم, نگرشمان را تغییر دهیم و زندگی مان را متحول سازیم. آزادی یعنی اینکه ما دیگر مجبور نیستیم تحت تأثیر شرایط اطرافمان زندگی کنیم. بیشتر و بیشتر متوجه می شویم تسلیم شدن چقدر به شهامت نیاز دارد. وقتی معتادی که فکر نمی کردیم بتواند بهبود پیدا کند پیام برنامه را دریافت می کند, معجزۀ بهبودی را درعمل مشاهده می کنیم. می توانیم امید تازه ای را درچشمانش ببینیم. تفاوت آن با سابق آنقدر زیاد است که نمی توانیم متوجه آن نشویم. و زمانی که واژه های مورد نیاز یک معتاد درعذاب را بدون آنکه بدانیم چه باید بگوییم, به زبان می آوریم, می توانیم معجزه را تشخیص دهیم. وقتی مشغول رساندن پیام به یک معتاد درعذاب هستیم, متوجه می شویم به همان اندازه که به آن معتاد کمک می کنیم, به خودمان کمک می شود. دریافتن این واقعیت که پاسخ های مورد نیاز دراختیارمان قراردارند, مانند آن است که هدیه ای را در آستانۀ خانه مان پیدا کرده باشیم. زمانی که در شرایط سختی قرارمی گیریم, بهترین کاری که می توانیم برای خودمان انجام دهیم پذیرفتن آن هدیه و کمک کردن به شخص دیگری است.

برنامه ای روحانی،نه مذهبی

یک برنامۀ روحانی و نه مذهبی
هریک از ما مسیر روحانی مختص به خود را طی می کنیم. با کندوکاو جوانب روحانیت مان, خود را در یک سفر خویشتن یابی قرار می دهیم. وقتی که زندگی مان توأم با آگاهی روحانی باشد, سازگاری مطلوب را با خداوند آنطور که او را درک می کنیم, و همچنین با خود و دیگران بدست می آوریم. برای روحانیت دستورالعمل واحدی وجود ندارد و هریک از ما راه زندگی روحانی خودمان را پیدا می کنیم. این اجازه می دهد آزادی مورد نیاز را برای انتخاب روش زندگی مان, بدست آوریم و مسئولیت آن را به عهده بگیریم. نمی توانیم وانمود کنیم که روحانیت محور اصلی برنامۀ NA و یا زندگی به روال NA نیست اما درعین حال افرادی با هرگونه اعتقادات, به علاوۀ آنهایی که به چیزی اعتقاد ندارند, می توانند در داخل این برنامه جایی داشته باشند. حق ما برای داشتن روحانیت در NA بدون قید و شرط است. این بدان معناست که ما نیز باید همان حق را برای دیگران قائل شویم. این مسئلۀ بغرنجی نیست اما به نظر می رسد ما دوست داریم این بخش از بهبودی مان را پیچیده ترکنیم. داشتن یک تعریف خاص از اصول روحانی برایمان بیش از حد محدودیت ایجاد خواهد کرد. سنتها به ما یادآوری می کنند N A مکانی نیست که در آنجا تنها یک مسیر روحانی بخصوص مورد تأیید قراربگیرد.بنابراین یافتن آن روحانیتی که برایمان کار کند می تواند یکی از مهم ترین چالش هایی باشد که در بهبودی با آن مواجه می شویم. با این وجود اغلب از به زبان آوردن این مطلب خوف داریم. می ترسیم مبادا با مشارکت کردن این موضوع احساس ناراحتی کنیم و یا باعث بوجود آمدن همین احساس در دیگران شویم. یادمی گیریم درطی پیام رسانی مرز بین تجارب روحانی شخصی خودمان و پیام NA را بوضوح مشخص کنیم. پیدا کردن نقطۀ تعادلی که طی آن ما تجارب یکدیگر را پذیرفته و درعین حال این ش بهه را ایجاد نکنیم که یک مذهب خاص را تأیید کرده ایم, می تواند
مشکل باشد. می توانیم از یک مذهب یا مسیری پیروی کنیم که برای اشاره به مباحث روحانی, از یک زبان ویژه استفاده می کند. اما درعین حال از خود می پرسیم چطور می شود آن را به نحوی بیان نمود که همه آن را درک کنند. به نگرش های متفاوتی که در انجمن وجود دارند احترام گذاشته و از یک طرزبیان عمومی استفاده می کنیم علی رغم اینکه ممکن
است تحت شرایطی دیگراز زبانی مطابق با عقاید مذهبی خودمان استفاده کنیم. پیدا کردن طرزبیانی که با آن بتوانیم راجع به روحانیت مان صحبت کرده و درعین حال به دیگران نیز فرصت دهیم تا مسیر خودشان را دنبال کنند می تواند کار مشکلی باشد. برای تعریف نیروی برتر خود از الفاظ بسیار متفاوتی استفاده می کنیم. در حد توان تلاش می کنیم تجارب روحانی خود را که دائمآ درحال عمیق تر شدن هستند, به نوعی مشارکت کنیم که قابل استفاده توسط اعضای دیگرنیز باشد. مهمتر از همه, ما کسانی را که مورد احترام و اعتماد مان بوده و نسبت به ایشان احساس راحتی می کنیم, پیدا کرده و رودررو با ایشان مشارکت می کنیم. همۀ کارها در جلسات اتفاق نمی افتند و ما می توانیم با راهنمای خود, طی
کارکرد قدمها یا دربین دوستان مورد اعتمادمان نیزمشارکت کنیم. شاید هرگز مجبور نباشیم برای یافتن روحانیت NA را ترک کنیم اما اگر بیرون از جلسات مان در جستجوی روحانیت باشیم, باید این را بدانیم که NA پس از هرسفرجدیدی دراین رابطه, ما را به بازگشت به جلسات تشویق نموده و به ما خوش آمد می گوید. هربار که از چنین سفری بازمی گردیم, درک جدیدتری را ازروحانیت به مشارکت می گذاریم و بواسطۀ تجربۀ رشد روحانی مان باید ازمیان چالش های تازه ای عبور کنیم. یکی از زیباترین جنبه های برنامه مان این است که آن, بدون توجه به عقاید مختلف مان, کار می کند. NA باید جایی باشد که همۀ ما درآن احساس تعلق کنیم. بنابراین حتی اگر مطمئن هستیم کلیۀ آنهایی که در جسله حضور دارند اعتقاداتی مشابه اعتقادات خودمان دارند, هنوز باید اطمینان حاصل کنیم که پیام NA به وضوح بیان می گردد. ما کاربرد سنت هایمان را فقط به مواقعی که آنها ظاهرأ مشکلی را حل می کنند محدود نمی کنیم. شفاف نگاه داشتن پیام مان به همۀ ما کمک می کند. یکی از اعضا چنین توضیح داد: هرچه بیشتر یاد می گیرم روحانیت ام را به زبان NAمشارکت کنم, بهتر می توانم رابطۀ بین اعتقادات خود و NA را با شفافیت ببینم. زمانی که یادمی گیریم بینش های تازۀ خود را با استفاده از زبان مشترک بهبودی به مشارکت بگذاریم, توانایی مان برای انتقال پیام NA افزایش می یابد. زمانی که هریک از ما درک رو به رشد خود را با دیگر اعضا درمیان می گذاریم, انجمن مان بالغ تر شده و توسعه می یابد. اگر تمایل داشته باشیم با روشن بینی مشارکت نموده و گوش فرا دهیم, با استفاده از تجارب دیگران رشد خواهیم کرد. با وجودی که روحانیت محور اصلی بهبودی مان می باشد, و نظر باینکه گفتگو درمورد روحانیت می تواند به گفتگو درمورد مذهب نزدیک باشد, بسیاری از ما از درگیری درچنین گفتگوهایی پرهیز می کنیم. اکراه ما نسبت به چنین مسئله ای, می تواند دلایل زیادی داشته باشد. نخستین دلیل این است که بسیاری از ما یاد گرفته ایم درمورد روحانیت با کسی بحث نکنیم چونکه می دانیم اعتقادات مان کاملأ شخصی هستند. برخی دیگر از ما نمی توانند راجع به چنین مسائلی صحبت کرده و درعین حال سعی نکنند تا اعتقادات دیگران را به سمت اعتقادات خودشان سوق دهند. ما به اندازۀ کافی نیاز به تغییرکردن داریم و به همین دلیل می خواهیم مطمئن شویم که سیستم اعتقادی مان, هرآنچه که باشد, توسط برنامه تهدید نمی شود. البته باید به خاطر داشته باشیم که تمرین بیش ازپیش و فعالانۀ روحانیت مان ممکن است سؤالاتی را برایمان مطرح کند. به سادگی می توانیم تمام روز را صرف بحث های فلسفی کرده و هیچ پیشرفتی را در زندگی روحانی خود تجربه نکنیم. درعین حال می دانیم بسیاری از روحانی ترین افرادی که می شناسیم خیلی کم راجع به روحانیت صحبت می کنند. عملکرد آرام چنین افرادی از کلمات قدرتمندتر است. اصول نهفته در قدمها, سنتها, مفاهیم و مابقی نشریات NAچنان بیان شده اند که قابل درک و شناخت توسط همه مان بوده و تا حد زیادی زبان مشترکی را برایمان فراهم می نمایند. ما بطور مکرر می گوییم که این یک برنامۀ روحانی است و نه مذهبی اما این بدین معنا نیست که برنامۀ ما نتواند برای افراد مذهبی کارایی داشته باشد. برخی از ما با داشتن یک زیربنای اعتقادی که نسبت به آن کاملأ احساس راحتی می کنیم, وارد برنامه می شویم. بعضی دیگر از ما بواسطۀ کارکرد قدمها و تلاش برای ایجاد رابطه با یک نیروی برتر, مسیرمان را به سوی یکی از مذاهب اصلی دنبال می کنیم. برخی از ما مسیرهای روحانی متفاوتی را
پیدا می کنیم و یا به این نتیجه می رسیم که آن روحانیتی که دربرنامه بدست آورده ایم, پاسخگوی نیازهای مان بوده و ما به چیز دیگری نیاز نداریم. جواب درست یا غلطی برای این مقوله یافت نمی شود و مسیر مشخصی وجود ندارد که یا ما را به سمت یک مذهب خاص و یه درجهت مخالف آن, هدایت کند. مهمترین چیز آن است که ما قبول کنیم این برنامه یک ماهیت روحانی دارد و برخی مطالبی که ما در اینجا بدان اتکا می کنیم کاملأ پیچیده بوده و بعضی بخش های آن ممکن است نامعقول به نظر برسند. بسیاری از ما که سالهای زیادی را دربهبودی به سر برده ایم,طبق گفتۀ خودمان, هنوز نمی دانیم که برنامه چطور و چرا کار می کند. فقط می دانیم که آن برایمان کار می کند. دادن این احتمال که همیشه چیزی که ما نتوانیم آن را درک کنیم وجود خواهد داشت, بدین معناست که همیشه جایی برای چیزی برتر از ما وجود دارد که هم بر روی ما و هم از طریق ما کار کند. برخی از ما عقاید مذهبی خود را که با آنها بزرگ شده بودیم, حفظ کردیم اما دراعتیاد فعال کارهایی را انجام داده ایم که منجر به خسارت زدن برخودمان و همچنین برآن اعتقادات باطنی شدند. بسیاری از ما به سختی تلاش کردیم مابین خودمان و اعتقادات سابق مان فاصله ایجاد کنیم تا حدی که عکس العمل مان نسبت به شنیدن هرنوع صحبتی راجع به آن اعتقادات, تقریبأ مانند یک حساسیت فیزیکی به نظر می آمد. شاید خیلی طول بکشد بفهمیم چرا شنیدن چنین صحبت هایی باعث حال بدی مان می شود. زمانی که دیگران راجع به نیروی برتر صحبت می کنند ممکن است به نظرمان بیاید که آن احساسات قدیمی دوباره زنده شده اند و طبیعی است که این مسئله منجر به عصبی شدن مان می گردد. شاید نسبت به مذهب تجاربی منفی داشته باشیم یا اینکه تجارب گذشته رابطه مان را با مذهب ناخوشایند کرده باشند. درهرصورت مقابله با چنین شرایطی می تواند چالش برانگیز باشد. بسیاری از ما تلاش کردیم از طریق مذهب ازاعتیادمان نجات پیدا کنیم و دریافتیم که چنین اعتقاداتی به تنهایی نمی توانستند منجر به آزادی مان شوند. یا شاید اعتقادات مذهبی مستحکم و توسعه یافته ای داشته باشیم و فکر کنیم NA ازما خواهد خواست که چنین اعتقاداتی را کنار بگذاریم. بدون توجه به تجارب گذشته مان, این برای بهبودی مان امری حیاتی است که درکی را که بتوانیم با آن کارکنیم به دست بیاوریم. وقتی که درفرایند رسیدن به چنین درکی قرارمی گیریم, نظر دیگران درمورد اینکه آن درک باید چه و چگونه باشد, می تواند برای ما گیج کننده و یا غیرقابل قبول باشد. بسیارمهم است که زمان و فضای مورد نیاز را دراختیار یکدیگر قراردهیم تا هریک از ما بتوانیم به سیستم اعتقادی مورد قبول خودمان برسیم. درعین حال ممکن است خیلی سریع صحبت کسانی را که نیاز دارند در مورد وفق دادن بهبودی خود با اعتقادات دیگرشان مشارکت کنند, قطع کنیم. یکی از اعضا چنین اقرارکرد: "من از بدو ورود به NA نسبت به ابراز اعتقادات مذهبی ام مشکل داشتم. هنوزهم آن مذهبی را که با آن بزرگ شده بودم دنبال می کنم و از وقتی که پاک شدم نیز آن را فعالانه ادامه داده ام. اما زمانی که درجلسات راجع به بیداری روحانی ام مشارکت کردم, احساس کردم که این باب میل دیگر اعضا نبود. تا چند وقت به جلسات نمی رفتم و پی گیر مسیر مذهبی دیگر بودم اما بعدأ متوجه شدم که من هم نیاز دارم در اینجا باشم و باید راهی را برای مرتبط نمودن برنامۀ روحانی انجمن و اعتقادات مذهبی خود پیدا کنم. "بدون چنین تلاشی خطر آن وجود دارد که باعث دورشدن دیگران از خودمان شده و در درک رابطۀ بین توسعۀ روحانی و تجارب بهبودی مان محدودیت قائل شویم". ممکن است در برخی مواقع رشد روحانی به سختی پیش برود اما این بدین معنا نیست که در شرایط نامطلوبی قرارداریم. اغلب چنین کشمکش هایی به ما کمک می کنند به آن روحانیتی که برایمان کار می کند برسیم. با بیدارشدن روح مان, باورهای مان نیز رشد می کنند. زمانی که عملأ باورهای مان را تجربه می کنیم, اهمیت آنها افزایش می یابد. این برای برخی از ما بدین معنی است که روش دعا کردن خاص خود را پیدا می کنیم. بعضی از ما روش دیگری را برای برقراری ارتباط آگاهانه ای که با باورهایمان مطابقت داشته باشد, پیدا می کنیم. اما کلید رشد روحانی رشد نمودن است یعنی اینکه روحانیت مان تغییر می کند و منجر به ایجاد تغییردر ما می گردد. یکی از اعضا چنین – مشارکت کرد: "زمانی که تقریبأ ده سال پاک بودم, متوجه شدم در رابطه ام با خداوند, صداقت به خرج نمی دادم چونکه همیشه وانمود می کردم عصبانی نیستم". متوجه شدم اگر نمی توانستم در این رابطه از خود صداقت نشان دهم, چه شانسی برای موفقیت روابط دیگرم وجود داشت؟" هربارفرصتی برای رشد روحانی بدست می آوریم, بیداری مجدد امید را درخودمان تجربه می کنیم.

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan