اصطلاح (گناه کردن قبل از پریدن) وقتی که وارد قدم هشتم شدم، برای من کاربرد داشت. کلمهای که در قدم هشتم روی آن تمرکز کردم، نیتها بود. برایم مهم بود که از وسوسة پریدن به جلو و جبران خطاهایم دوری کنم. قدم هشتم تا قدم نهم بود و بنابراین احتیاج داشتم که از سرعت خود بکاهم. برای قصد کردن (خواهان شدن) نیاز داشتم بدانم چه مرهمی مناسب است. نیاز داشتم به جای اینکه به مرحلة عمل بجهم راجع به کارهایی که کردهام، فکر کنم.
کلمة مهم دیگری که در قدم هشتم باید درنظر میگرفتم. لغت (همه) بود این کلمه به من کمک کرد تا از بعضی زخمهای کهنه، عصبانیتها در بخشها دوری گزینم. قسمت اول قدم میگفت: یک لیست از تمام افرادی که لطمه زدهبودیم، تهیه کنیم. پیشنهاد شد که یک صفحه کاغذ را به سه ستون با عنوانهای زیر تقسیم کنیم:
1) به چه کسی صدمه زدهایم؟
2) چطور لطمه زدهام؟
3) مرهم مناسب کدام است؟
وقتی شنیدم که باید اسم خودم را بالای لیست قرار دهم، متعجب شدم. نمیدانستم که به خودم بیشتر از هرکس دیگری لطمه زدهام. کمی وقت گرفت تا جزئیات چگونگی لطمه زدن به خودم را آموختم.
نمیدانستم که احتیاج داشتم که فرد الکلی را هم در لیست خود قرار دهم، چون فکر میکردم که او به من لطمه زده است. آنچه که من فهمیدم، این بود که او به من لطمه نزده است، بلکه خودم به خودم لطمه زدهبودم، یک مثال زمانی بود که او میخواست ماشین را بردارد و برود چندی برای نوشیدن بخرد و من دستگیرة در ماشین رانگه داشته بودم تا مانع رفتن او شوم. او ماشین را راند و دست من زخمی شد. گریه کردم و گفتم که او به دست من صدمه زد. قدم هشتم به من آموخت که او دست مرا زخمی نکرد. من باعث شدم که دستم زخمی شود. چون آن را جائی قرار داد که نباید قرار میدادم. آن الکلی متوجه نبود که دست من زخمی میشود. اتهامات ناشی از عصبانیت من در هر صورت به او صدمه میزد. این حادثه یکی از نمونههای بازی کردن من بود “باز سرزنش کردن”. بالاخره فهمیدم که احتیاج داشتم خدا را هم در لیست خود قرار دهم. به خاطر اینکه از او روی گرداندم و ایمان و اعتمادم را از او سلب کردم. حالا میدانم که خدا باید در بالاترین نقطه لیست من باشد. چون او همیشه با من بود. او به من کمک کرد حتی وقتی که من فکر میکردم تنها کسی هستم که از خود مراقبت میکنم.
وقتی شروع کردم به تهیه لیست قدم هشتم، فکر میکردم که خیلی از مردم هستند که من به آنها صدمه زدهام. همانطور که برنامه ریزی شده، فهرست قدم چهارم جداً به ن کمک کرد و مرادر این راه راهنمایی کرد. همانطور که ستون (چطور لطمه زدهام) را میخواندم، متوجه شدم که بعضی از افرادی را که در لیست قراردادهام، که به آنها لطمهای نزدهام. برای مثال اگر من افکار بدی راجع به کسی داشتم، این افکرا برای من مضر بودند. چون روی رفتار من اثر میگذاشتند. از طرف دیگر کسانی بودند که در لیست خود قرار ندادم، چون لطمهای که به آنها زدهبودم، ناشی از این بود که آنها به من لطمه زده بودند. کشف کردم که این طریق توجیه کردن به کار من نمیآید. چون این لیست، لیست من بود. من مسئول رفتار آنها نبود و سرزنش کردن آنها اشتباهات مرا توجیه نمیکرد. همچنین فهمیدم که برای کارهایی که انجام داده بودم تا به دیگران صدمه بزنم، احساس گناه میکنم. حتی اگر طرف مقابل صدمه ندیده باشد. تمام آنچه را که نیاز داشتم، این بود که رفتار خود را عوض کنم. قبل از اینکه یاد بگیرم مسئول اینکه دیگران چطور احساس میکنند، نیستم. حتی کسانی را در لیست وارد کرده بودم که مرا به خاطر اینکه به احساسات آنها لطمه زده بودم، سرزنش میکردند.
بعضی از لطماتی که زده بودم به خاطر کارهایی بود که انجام داده بودم و برخی از آنها به خاطر کارهایی بود که در انجام دادنش شکست خورده بودم. چون تمام توجه خود را روی فرد الکلی قرار داده بودم. اغلب از خودم و دیگران غفلت میکردم. بنابراین نیاز بود که کارهایی که انجام دادهم و کوتاهیهای خودم را در لیست قراردهم.
ستون سوم (مرهم مناسب) تا وقتی که قدم نهم را یاد بگیرم، به طور کامل انجام نمیشد. اما میتوانستم فکر کنم راجع به اینکه چطور از کسانی که به آنها لطمه زدهام، دلجویی کنم. از آن افرادی بودم که خیلی در مسائل فرو میرفتم. برای مثال فکر میکردم جبران اشتباهاتم به این معنی بود که میبایست تنبیه شوم. اگر مراقب نبودم، میبایست لیست ضررهایی را که به خود زده بودم، به لیست اضافه کنم.
مهمترین چیزی که در قدم هشتم یاد گرفتم این بود که فقط باید نیت کنیم که خطاهایم را جبران کنم. همچنین یاد گرفتم که قدم هشتم برای من است. اگر دیگران از قدم هشتم من سودی میبردند این یک پاداش اضافی بود. اگر من لیست خود را تهیه کنم و بخواهم که مرهمی مناسبی روی زخمهایم بگذارم، یک چیز حتی خواهد بود. از اینکار سود فراوانی نصیب من خواهد شد.