Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺷﺪﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟

سنگ زیر بنای برنامه ی معتادان گمنام

هیچ فلسفه ای یا اعتقادی به تنهایی نمی تواند توضیح بدهد یا تعریف کند که راهنما چیست یا چه کار می کند . در طی سالها ، راهنما گرفتن و رهجو شدن به صورت ابزار اساسی و مهم برنامه NA در آمده است و به طرق مختلفی به کار گرفته می شود . رابطه بین راهنما و رهجو برای بعضی از اعضا خصوصی و شخصی است .
یک راهنما در NA عضوی با تجربه است که ما به او جهت دریافت کمک در برنامه بهبودی خود مراجعه می کنیم . خیلی از اعضا بر این باورند که رابطه راهنما و رهجو یک بخش حیاتی در برنامه بهبودی است و به همراه دوازده قدم و دوازده سنت یکی از اصول پایه ای برنامه بهبودی NA به حساب می آید . ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر در این رابطه به خوبی نشان داده می شود .
 قبل از آمدن به NA همه ما در مرز بین انسان بودن و نبودن زندگی می کردیم . و هر روز عمیق تر و عمیق تر در ترس ، انزوا و ناامیدی فرو می رفتیم . ما می خواستیم راه دیگری برای زندگی پیدا کنیم ، ولی به نظر می آمد راه حل همیشه از ما فرار می کرد . زمانی که حاضر شدیم در جلسات NA شرکت کنیم و برنامه معتادان گمنام را یاد بگیریم زندگی ما شروع به تغییر کرد و ما به اهمیت در خواست کمک پی بردیم ." برای من ، رابطه ی من و راهنمای ام تبدیل به اولین رابطه ام با انسانی دیگر شد (هنوزم این گونه است ) ، کسی که قلب مرا بروی امکان تبدیل شدن به عضوی از انسانیت باز کرد ""اگر یک نفر باشد که من در زندگی به او نیاز داشته ام ، همان اولین راهنمای من است . او کسی بود که به من این احساس را داد: " من هم جزئی از NA هستم " . او چهره ای دوستانه در جهانی پر درد بود . در زمان هایی که دیگر توانایی نداشتم ، او کسی بود که به من کمک می کرد تا به راه خود ادامه دهم . یکی از بزرگترین هدایای NA شنیدن پیام بهبودی از طریق عشق و مهربانی است "
ما نیاز به کمک داریم و می خواهیم از عضو دیگری کمک بگیریم . ما از پذیرفته نشدن می ترسیم و ممکن است برای نزدیک شدن به یک نفر و در خواست این که او راهنمای مان شود دچار اضطراب شدید بشویم . تا زمانی که در چنگ بیماریمان گرفتاریم ، طرز فکر و برداشت های ما کج اندیشانه است . بعضی از ما باور داشتیم که شکست ناپذیر و قدرتمند هستیم ، در حالی که بعضی دیگر از هر گونه تماسی با سایر آدم ها اجتناب می کردیم . حالا ، هر چه ذهن ما روشن تر می شود و ما از خوابی که مواد مخدر ما را در آن فرو برده بود بیدارتر می شویم ، احساس بی پناهی ، آسیب پذیری و درماندگی می کنیم . راهنمای ما قادر است در این دوران شکنندگی – در اوایل بهبودی – به ما کمک می کند تا با این احساسات کنار بیاییم و مجبور به فرار از آنها نباشیم .

" برای من ، پذیرش یکی از مهمترین قسمت های برنامه NA است . زمانی که به این جلسات آمدم تنها ، آسیب خورده و گم گشته بودم و احساس می کردم غیر از مرگ هر چیز برای ام مهم نیست . از خودم بی نهایت متنفّر بودم . من خرد شده بودم و احساس می کردم هیچ کس دوست ندارد با من کاری داشته باشد . از همه بدتر ، مشکل من با مواد مخدر بود . مدتی طول کشید تا شجاعت پیدا کردم و از کسی خواستم تا راهنمای ام شود ."
"اوایل زمان پاکی یک آشفته کامل بودم . مشکل می توانستم دو جمله با کسی صحبت کنم . از همه چیز و همه کس می ترسیدم . نمی دانستم با دوازده قدم چه کار باید کرد . از آن بدتر نمی توانستم از هیچ کس بخواهم که کمکم کند من به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد نداشتم . اگر چه شنیده بودم خیلی مهم است که کسی را به عنوان راهنما برگزینم اما درد دل با یک غریبه اندیشه ای بسیار وحشتناک بود . وحشتناک تر از آن ، فکر این بود که اگر کسی را انتخاب نکنم ممکن است دوباره مواد مخدر مصرف کنم ."
در مدت زمانی که دنبال یک راهنما هستیم لازم است به یاد داشته باشیم که برنامه بهبودی را دنبال کنیم . تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است . اگر ما در برنامه تازه وارد هستیم باید شروع به گسترش ارتباطات مان با سایر اعضا نمائیم تا اعتماد مان رشد کند . در حالی که ناظر پیشرفت دیگران هستیم ، مشاهده می کنیم که این فرایند برای ما نیز کار می کند .
" من پس از جلسه به طرف خانمی رفتم و بی صبرانه منتظر ماندم که با او حرف بزنم . خیلی عصبی بودم . لکنت زبان گرفتم و صدای ام از ته گلو خارج می شد . اما او شماره تلفن خود را به من داد و گفت که با او تماس بگیرم . این یک جواب قاطع نبود اما به هر حال به او زنگ زدم . من امروز هنوز هم از او چیز یاد می گیرم . گر چه سال ها از آن روز می گذرد و ما کیلومترها از یکدیگر دور هستیم . به این ترتیب ما با یکدیگر یک ارتباط بسیار زیبا داریم و من می دانم که روح ما همیشه به یکدیگر وصل است. "

"ارتباط من با راهنمای ام در ابتدا بسیار ناشیانه بود . من به دنبال این بودم که او به همه سوالات من جواب دهد ، ولی میدیدم که او فقط زندگی را بر طبق شرایط آن زندگی میکند . اوایل خیلی سخت بود که راجع به خودم و مسائل ام با او حرف بزنم . او فقط با من راجع به زندگی خودش حرف می زد تا به تدریج من نیز توانستم راجع به زندگی ام با او صحبت کنم. "
راهنما می تواند برای ما یک ارتباط شخصی با برنامه بهبودی NA باشد . مخصوصا وقتی که در NA تازه وارد هستیم و سوالاتی راجع به واژه های مخصوص NA ، نشریات ، فرمت جلسات ، ساختار خدماتی و سایر چیز ها داشته باشیم . اگر ما در یک مرکز درمانی دیگر پاک شده باشیم یک راهنما می تواند به ما کمک کند تا خود را با دنیای بیرون وفق دهیم و سوء تفاهم هایی را که ممکن است برای ما جهت تمیز دادن NA با مراکز درمانی پیش آید ، برطرف سازد . راهنمای ما می تواند توسط مشارکت تجربه و دانش خود راجع به برنامه NA به ما کمک کند .

" من فکر می کردم به یک راهنما احتیاج دارم تا بتوانم به جلسات بسته راه پیدا کنم (جلساتی که فقط مختص به معتادان دارد ) . من فکر می کردم که می خواهم وارد یک مجموعه مخفی شوم و نیاز است تا کسی ضامن من شود . به راهنمای ام تلفن زدم و از او پرسیدم آیا این مساله درست است ؟ او خندید و گفت : البته که نه ، نگران نباش . فکر می کردم که راهنما رئیس NA است . اما امروز می دانم که راهنما معلمی است که با ارائه تجربه و الگو سازی به ما درس می دهد ."

" من آدم با هوشی هستم اما زمانی که تازه وارد بودم احتیاج به کمک زیادی جهت درک برنامه NA داشتم . من با راهنمای ام تماس می گرفتم و از او می پرسیدم عاجز به چه معنی است ؟ یا این که عضو قابل قبول و مسئولیت پذیر اجتماع بودن یعنی چی ؟ این تلاش ها به من کمک کرد تا من درک شخصی خود را از اصول NA پیدا کنم ."

 رابطه با راهنما یا رهجو علی رغم این که چه مدتی است در برنامه ایم به ما کمک می کند . اگر چه هر یک از ما ممکن است بروی جنبه ی متفاوتی از بهبودی خود و با سرعت خاص خود کار کنیم ، اما همگی شباهت هایی نیز داریم . ما باید بروی شباهت های مان تمرکز کنیم ، نه تفاوت هایمان . یکی از دلایلی که رابطه بین راهنما و رهجو کار میکند این است که ما همگی بیماری روحی مشترکی داریم و همه ما به دنبال بهبودی از این بیماری هستیم . اعضایی که پاکی بالایی دارند می توانند مثال خوبی برای تازه واردین و دیگران باشند تا آن ها بدانند که راه جدیدی برای زندگی کردن وجود دارد .
"به خاطر دانش دست اولی که راهنما ی من راجع به اعتیاد و بهبودی دارد ، می داند که من برای پاک ماندن باید چه کارهایی انجام دهم . موفقیت راهنمای من در پاک ماندن منبع امیدی برای من است .
" رابطه من با راهنمای ام به من کمک کرده تا در طول زمان صداقت بیش تری پیدا کنم . چون او هم همان بیماری اعتیاد مرا دارد و تجربه ی بهبودی بیش تر از من . پس درک می کند که من چه گونه فکر می کنم ."
در مورد رابطه راهنما و رهجو در NA تعاریف بیشماری وجود دارد . اشتیاق زیاد انجمن ما ، جهت حصول اطمینان از درک شدن پیام مان توسط کل جامعه (چه معتادان و چه افراد عادی ) باعث می شود تا ما اغلب نهایت سعی خود را نماییم تا تعریف کاملی از کلیه اصول برنامه NA  از جمله رابطه راهنما و رهجو ارائه دهیم . زیبایی برنامه ما این است که هر کدام از ما می تواند درکی شخصی از رابطهی راهنما و رهجو داشته باشد .
روحیه ای که به معتادان گمنام انرژی می دهد و آن را غنی می سازد در اتحاد ما در عین تنوع مان ، نهفته است . علی رغم تفاوت های ما در روش کار کردن با دیگران ، درنهایت پایه و اساس راهنما شدن همه ما خدمت ایثار گرانه ، تمایل ، و تعهد در کمک به دیگران از طریق سفر بهبودی به کمک دوازده قدم ، دوازده سنت و دوازده مفهوم است.

" راهنمای من فقط راهنمایی برای قدم ها نیست بلکه کسی است که مرا یاری می کند تا واقعیت وجود خود را ببینم و این که چه گونه می توانم بهتر باشم . به نظر می رسد راهنمای من انگیزه های مرا تشخیص می دهد قبل از این که خودم بفهمم آن ها چی هستند ."
" راهنمای من کاری را برای من می کند که هرگز نمیتوانم به کس دیگری محول کنم . او خیلی ساده و روشن و ساده مرا در کارکرد قدم های معتادان گمنام راهنمایی میکند . ما رفقای خیلی صمیمی نیستیم . من با او بیرون نمی روم یا این که مرتبا به خانه او سر نمی زنم ، اما در زمان های مشخصی به او تلفن می زنم ، به او گوش می دهم و با او صحبت می کنم ."
بعضی از معتادان رابطه ی راهنما و رهجو را به عنوان یک عشق بی قید و شرط می شناسند . بعضی دیگر شرط و شروطی جهت قبول کردن رهجو می گذارند . بعضی از اعضا باور دارند که رابطه بین راهنما و رهجو باید عاری از قضاوت باشد . اما بعضی دیگر انتظار دارند تا راهنمای شان درباره آن ها قضاوت و آن ها را راهنمایی کند .
" اولین راهنمای من که تازه بهبودی پیدا کرده بودم برای من خیلی خوب بود . او به من می گفت که چه باید بکنم . او به من یک لیست داد که شامل پنج شرط بود که برای این که او راهنمای م شود باید آن ها می پذیرفتم . باید هر روز به او تلفن می کردم . به جلسات می رفتم . قدم ها را کار می کردم . خدمت می کردم  و روزانه دعا و مراقبه می کردم . در حقیقت او بهبودی را به من خوراند . او سر سخت بود و قدرت او مرا می ترساند . اما من آن چیزی را که داشت می خواستم ."
" راهنمای من یکی از کسانی در NA  بود که مرا دوست داشت تا زمانی که توانستم خودم را دوست داشت باشم . زمانیکه تازه پاک شده بودم او از من خواست تا قبل از این که روز خود را شروع کنم برای صبحانه حتما میوه یا غلات یا تکه ای کیک یا هر چیز دیگری بخورم . من به حدی دوست داشتم که پاک بمانم که هر کاری که او می خواست انجام می دادم . گر چه نمی دانستم که این کار با پاک ماندن من چه ارتباطی دارد . اما به زودی درک کردم که او دارد به من یاد میدهد که چگونه خودم را دوست داشته باشم و از خودم مراقبت کنم ."
"راهنمای من حامی اصلی من است . علی رغم این که مشکل من تا چه حد پیش پا افتاده یا مهم باشد . می توانم به او تکیه کنم و در بیان کردن افکارم ، احساس ام و همه رویدادهای زندگی ام به او اعتماد کنم . من پیشنهاد ها و راهنمایی او را از طریق قدم ها ، با روشن بینی و قلبی مطمئن می پذیرم . به او اجازه می دهم تا مرا به خوبی بشناسد ، شاید حتی بهتر از خودم ."
با افزایش تنوع در اعضای انجمن ، رابطه راهنما و رهجو نسبت به شخصیت اعضا حالت های مختلفی به خود می گیرد . علی رغم تمام این تفاوت ها بیش تر اعضا باور دارند که هم کاری ، هم دلی ، پذیرش و مسئولیت ، اصول روحانی هستند که در رابطه راهنما و رهجو یافت می شود .
"بزرگترین هدیه بهبودی برای من این بود که توانستم یک نفر را به عنوان راهنمایم برگزینم . قبل از این که من راهنما داشته باشم بدون هیچ جهتی حرکت می کردم . همیشه حالم بد بود ، اما نمی دانستم چرا . راهنما ی ام کمک کرد تا دلیل آن را ببینم و راهی برای تغییر کردن به من نشان داد و من دیگر مجبور نبودم آن قدر آزار ببینم ."

" راهنمای من بعضی مواقع معلم من است ، و بعضی وقت ها منجی زندگی ام است ، اما از همه مهم تر دوست من است و او مهربان ، ملایم ، دوست داشتنی و حمایت گر است . دانستن این که من هر زمان به او نیاز داشته باشم او در کنار من خواهد بود فکری بسیار دل گرم کننده است . راهنمای من به من اجازه می دهد با سرعت مناسب خودم رشد کرده و قدم ها را هر زمان که آمادگی دارم کار کنم ."

 برای بسیاری از ما رابطه ی راهنما و رهجو می تواند حمایت هایی را که به آن ها نیاز داریم تا با چالش های زندگی روبرو شویم ، به ارمغان آورد . با این وجود زمان هایی هست که ما بدون راهنما هستیم . این به این معنی نیست که ما از اعضایی که راهنما دارند کم تریم . در چنین شرایطی ما می توانیم برای حمایت به گروه و دوستان بهبودی خود چشم داشته باشیم .
" در طول بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم و مشکلی هم پیش نیامد . من هنوز در حال رشد بودم و برنامه را کار می کردم . اما حقیقت این است که به واقع احساس خلا می کردم ."
" در بهبودی من زمان هایی بود که راهنما نداشتم . من گمان می کردم که راهنما باید مثل یک پری افسانه ای از دود کش خانه به پائین بیفتد ، یا این که تمایل نداشتم به اندازه کافی برای پیدا کردن یک راهنما تلاش کنم . تکیه به دوستان بهبودی و یا داشتن یک راهنمای اسمی کافی نیست و جای راهنما داشتن را نمی گیرد . من باور دارم هر چه بیشتر در رابطه با راهنمای ام تلاش کنم بیش تر می توانم از تجربه او استفاده کنم .تجربه به من نشان داده که من برای کار کردن موفقیت آمیز قدم ها نیاز به راهنما دارم ."
بعضی از ما علی رغم این که سالها ست در برنامه هستیم ممکن است رهجو نداشته باشیم . این می تواند به خاطر آن باشد که کسی از ما در خواست نکرده یا می تواند به این دلیل باشد که ما انتخاب کرده ایم تا راهنمای دیگران نباشیم . دلیل آن هر چه که هست ، اگر ما رهجو نداریم راه های زیادی دیگری هست که می توانیم از آن طریق خدمت کنیم . مانند فعالیت در خطوط تلفن ، بردن جلسات به درون زندان ها ، خوشامد گویی و تشویق تازه واردان ، یا خدمت در جلسات خانگی مان . این ها تعدادی از راه هایی هستند که ما می توانیم توسط آن پیام بهبودی را برسانیم

" من 15 سال است که در برنامه بهبودی هستم و هرگز واقعاً رهجویی نداشته ام . آیا من یک بازنده ام ؟ آیا بهبودی من بدرد نخور است زیرا که هنوز قادر نبوده ام این قسمت برنامه را رعایت کنم ؟ من اینطور فکر نمیکنم . همیشه به شوخی به یکی از دوستان ام می گفتم که کسی آن چیزی را که من دارم نمی خواهد . البته این دست کم گرفتن خودم و NA است . آدم های متفاوتی هستند ، استعدادها و توانایی های ما در زمینه های مختلفی است . من دین خود را بسته به موقعیت و توانایی طبیعی ام ادا می کنم . من خدمات زیادی در NA می کنم ، و به عضوی تبدیل شده ام که اعضای دیگر و دوستان ام در NA – که من عاشق آن ها هستم – باورش دارند و می خواهند به او در بهبودی کمک کنند ."
 معتادان گمنام به رشد خودش ادامه می دهد و به جوامع مختلفی در سراسر دنیا دست پیدا می کند . بعضی از این جوامع از نظر جغرافیایی از یک جامعه سازمان یافته ی NA دور افتاده اند ، در بعضی دیگر قوانین ویژه یا تفاوت های فرهنگی ، برگزاری جلسات ، یا رعایت اصول برنامه را به چالش می کشد. از آن جا که انجمن ما یک انجمن متنوع است ، مهم است تا اجازه دهیم اعضای برنامه NA  را به نحوی اجرا کنند تا با شرایط جوامع شان هم خوانی داشته باشند.
" در روزهای اول ، من اولین زن پاک در کشورم بودم ، با نا امیدی به کسی که زیاد سفر می کرد و مرا خوب می شناخت ، سپردم تا برای ام یک راهنما پیدا کند . این کار نتیجه داد . به نظر می رسید که نامه های راهنمای ام درست زمانی که به آن بیش ترین نیاز را داشتم به دست من می رسید . و بهترین نوع جلسه توسط نامه نگاری بود . "
" زنی که از او خواستم تا راهنمای ام شود در حال دیدار از کشور من برای همایش سالیانه NA بود . او قدم ها را کار کرده بود ، منطقی و با اعتماد به نفس بود و من او را دوست داشتم . من در حالی که قدم ها را با او کار می کردم سعی نمودم تا زبان او را نیز فرا گیرم و هم چنین تمرین می کردم تا به خدا ، انسان های دیگر و خودم ایمان داشته باشم ، وقتی که سال گذشته او را ملاقات کردم ، قدم پنج خود را با او مشارکت کردم . خوشبختانه ما شخصی را در برنامه می شناختیم که می توانست برای هر دو نفر ما ترجمه کند . من فعلا قدم هفتم را کار می کنم و دارم این قدم را به زبان او می نویسم ."
" من راهنمای خود را در اینترنت پیدا کردم . ارتباط ما به وسیله E-Mail  آغاز شد . مدت زمانی طول کشید تا من برنامه او را فهمیدم و حدود هشت ماه ساعت 5/4 صبح بیدار می شدم تا بتوانم به او تلفن کنم . ما در دو قاره مختلف زندگی می کنیم ، فرهنگ های مختلف داریم و من باید سعی کنیم تا بتوانیم به کسی که ندیده ام تلفن کنم و به زبان او حرف بزنم ( تمام دوران بهبودی من به زبان دیگری انجام شد ) . من قدم ها را می نوشتم و سپس برای او با E-Mail  می فرستادم . بعد با هم دیگر پشت تلفن آن ها را می خواندیم . این کار از نظر هزینه ممکن است گران تمام شود اما ارزش داشت . این تنها رابطه ارزنده ای بود که تا کنون با یک زن دیگر داشته ام ."
مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن به شکل گیری برنامه معتادان – که ما امروز می شناسیم – کمک کرده ، در طی زمان ما متوجه شدیم که بهبودی یک فرایند متغیر است. ما ممکن است سعی کنیم تا به تنهایی با یک سری از چالش های زندگی مان روبه رو شویم . اگر چه اکثر ما به کمک عشق بی قید و شرط ، پذیرش و اتحاد خلاء ناشی از بیماری مان را پر می کنیم .
" در طول هشت سال گذشته از پاکی من ، راهنما گرفتن و راهنما شدن هر دو به یک اندازه در بهبودی من نقش داشته اند . اوایل تلفن های روزانه به من کمک کرد یاد بگیرم چه گونه درخواست کمک کنم . این بالا پایین شدن های دائم در اوایل بهبودی از لحاظ احساسی کاملا مرا بهم ریخته بود . و فقط تعهد من در قبال تلفن کردن روزانه ام به راهنمای ام بود که به من کمک کرد تا بتوانم این دوره را بگذرانم . هیچ چیز دیگری به اندازه ی حمایت راهنمای ام نمی توانست در من این احساس پذیرفته شدن و دوست داشته شدن را به وجود بیاورد ."

" رابطه من با راهنمای ام در طول زمان تغییر بسیار کرد . وقتی تازه وارد و گم گشت بودم ، راهنمای روشن ، و دنیایی از عشق داد . او قدم پنجم مرا که به گونه ای وسواسی طولانی بود و با مهربانی فراوان گوش کرد و به من گفت که کارم عالی بوده . زمانی که در حال تغییر شغل بودم از من حمایت کرد و بعدها در طول بهبودی ام ما تبدیل به دو دوست خوب شدیم . گاهی اوقات ما فقط برای تفریح با یکدیگر بیرون می رویم . من برای گرفتن توصیه و شهامت ریسک کردن و رشد نمودن هنوز به او مراجعه می کنم . امروز وقتی او زمان های سختی را در زندگی اش می گذراند به من تلفن می زند و برای ام گریه می کند ."
کمک یک معتاد به معتاد دیگر
راهنما می تواند زمانی که ما واقعاً به کمک نیاز داریم به ما کمک کند . اما وقتی که تازه پاک شده ایم ممکن است بترسیم که در خواست کمک کنیم . پاک شدن و آمدن به NA باعث می شود که مشکلات مان کم رنگ شود . اما واقعاً به این معنی نیست که دیگر هیچ مشکلی در زندگی برایمان پیش نخواهد آمد . اگر به این سادگی بود جلسات معتادان گمنام پر از آدم هایی که خواستار بهبودی هستند ، نبود . سالهایی که ما صرف تخریب خود کرده ایم و مجبور به زندگی در زندان خود ساخته ای از ترس ها ، تنفر از خود و نا امیدی شدیم ، از ما انسانهایی خشمگین و بی اعتماد ساخت . این عادات قدیمی نمی توانند به یک باره و مثل معجزه از بین بروند . بهبودی اغلب یک فرایند آهسته و دردناک است . اگر می خواهیم بهتر شویم ، نیاز است تا سعی کنیم که صداقت ، روشن بینی و تمایل داشته باشیم . کارکردن با یک راهنما می تواند یادگیری این راه جدید زندگی را برای ما آسان تر کند .
" من هرگز نمی توانم اهمیتی را که اولین راهنمای ام در بهبودی برای ام داشت ، بیان کنم – اولین کسی که حاظر بود به من گوش کند و بگذارد که پشت تلفن برای او گریه کنم . خیلی مهم بود که او در مورد من قضاوت نکند و به دلیل تجربه شخصی اش قادر باشد درک کند که من چه احساسی دارم . او کسی بود که مرا در تاریکی ها هدایت می کرد و دست اش را به طرف من در جهنم دراز می نمود و کمک می کرد تا دوباره روی پای خود بایستم."
" من می دانم که داشتن راهنما برای بهبودی من واقعاً حیاتی است . برای من ، بزرگترین فایده ی داشتن راهنما این است که شانس این را پیدا می کنم تا یاد بگیرم چه گونه از طریق 12 قدم زندگی کنم . من زمانی که نمی دانم چه باید بکنم برای گرفتن راه کار و کمک به راهنمای ام روی می آورم. من مطمئن هستم که راهنمای ام مطلع نیست که در طول سال ها چندین بار و تا چه حد به من کمک کرده است ."
ما با احتیاط گارد دفاعی و سپر خود را کنار می گذاریم و از یک معتاد در خواست کمک می کنیم . شروع به شکستن مرزهای انزوای احساسی و استقلال دروغینی که مدت های طولانی در زندگیمان وجود داشت می کنیم . ما یاد میگیریم که با کمک دیگران قادریم کارهایی را که به تنهایی هرگز نمی توانستیم انجام دهیم به انجام رسانیم . حالا ما فرصت این را داریم که ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را تجربه کنیم .
" با وجود این که من یک معتاد خود کفا و کاملا مستقل هستم ، اما خیلی چیز ها در مورد نیاز داشتن به راهنما و در خواست کمک از او یاد گرفته ام . این کار همیشه آسان نیست اما من انجامش می دهم . راهنمای ام به من دنیایی از هم دلی ، عشق و تحمل نشان داد و من نیز سعی میکنم این اصول روحانی را در اختیار رهجو های ام بگذارم . "
" چیزی که مرا به طرف راهنمای ام جذب کرد این بود که برای اولین بار در 42 سالگی بتوانم یک رابطه عمیق و صمیمی با یک مرد داشته باشم .من قادر بودم اجازه دهم او مرا خوب بشناسد تا بتواند هر زمان که من دارم از روی نقایص ام عمل می کنم ، مرا سر جای خود برگرداند . من می توانم به او بگویم که دوست اش دارم و در زندگی ام به او احتیاج دارم ."

رابطه راهنما و رهجو ، برای اکثر ما می تواند اولین رابطه حاوی اعتماد و صمیمیت باشد . این رابطه نشان دهنده صداقت و صمیمیت کامل با یک فرد دیگر است . بعضی از ما بلافاصله به راهنما یا رهجوی مان اعتماد پیدا می کنیم ، اما بعضی دیگر در طول زمان و از طریق مشارکت صادقانه اعتماد را یاد می گیریم . ما یاد می گیریم که چه گونه یک رابطه را بنا ، باز ساز و یا اصلاح کنیم . رابطه ی راهنما و رهجو اغلب با حمایت از طریق هم دلی و عشق بی قید و شرط می باشد . این پیوند می تواند ما را از انزوا و بی اعتمادی که همراه با وسوسه و اجبار حاصل از اعتیاد فعال می آید رها سازد .
" کار کردن با راهنمای ام به من این قدرت را داد که برای اولین بار در زندگی ام ، به یک نفر اعتماد کنم و با او صادقانه راجع به خودم حرف بزنم . من دیگر تنهایی ، نا امیدی و گم گشتگی نمی کردم . احساس می کردم از من حمایت می شود و هنوز هم این احساس را دارم ."
" اولین چیزی که از مفهوم راهنما گرفتن و راهنما شدن یاد گرفتم این بود که چگونه به یک انسان دیگر اعتماد کنم . راهنما مرا سرزنش نمیکرد ، خجالت ام نمیداد ، و اشتباهات ام را به رخ من نم کشید . با گذشت زمان ، من یاد گرفتم که اعتماد کنم و قابل اعتماد باشم ."
"مشارکت رازهای ام با راهنمای ام اولین عمل من از روی اعتماد و فروتنی بود . و این اولین اقدام من برای شکستن انزوای ام بود . با این رابطه من شروع کردم به پیدا کردن یک درک متعادل از شرایط زندگی ام و هدف مند زندگی کردن  "
به محض این که تنهایی و انزوای ناشی از اعتیاد در ما شروع به کم رنگ شدن می کند بیش تر ما از هویتی که در معتادان گمنام پیدا کرده ایم احساس رضایت خواهیم کرد . رابطه بین راهنما و رهجو می تواند به یک سیستم حمایت گر دو طرفه تبدیل شود . ما عشق بی قید و شرط و ارتباط با یک انسان دیگر را تجربه می کنیم . ما شروع به درک ارزش بخشش روحانی ، مصاحبت و مسئولیتی که به طور کلی این رابطه بهمراه دارد می کنیم . مهارت هایی که ما در رابطه ی راهنما و رهجو یاد می گیریم به ما این توانایی را می دهد که دوباره در جریان زندگی خود به طور به طور کامل حضور داشته باشیم و برای بعضی از ما ، این اولین بار است که فرصت یافته ایم تا جزئی از جامعه باشم . ما می توانیم کار پیدا کنیم ، به مدرسه برگردیم ، دوباره به آغوش خانواده و دوستان خود باز گردیم و به رویاهای مان جامعه عمل بپوشانیم .
"امروز رابطه ی راهنما و رهجو برای من در سطح عمیقی متحول شده به طوری که هرگز در باور من نمی گنجید . نوشتن قدم ها یکی از مهمترین بخش های بهبودی من بوده است ، عشق و توجه ای که راهنمای من در حین کارکرد قدم ها از خود نشان داد به من در راه صداقت و اعتماد کردن کمک بی نظیری کرد . پیوندی که بین ما در نتیجه ی کارکرد قدم ها ایجاد شد بسیار قوی است ."
"زمانی که من تازه به NA آمدم ، احساس می کردم هیچ کس نمیتواند شدت افسردگی ، احساس نا امیدی ، و خجالتی را که من دارم بفهمد . در اولین جلسه ای که رفتم با عضوی ملاقات کردم که خیلی زود راهنمای من شد . او پمفلتی به من داد و از من خواست که قسمت " معتاد کیست ؟" را بخوانم . در حال خواندن احساس کردم ترس چندش آوری که مدت ها با خود حمل کرده بودم دارد از بین می رود . این پیشنهاد ساده از طرف یک معتاد دیگر آغازی بود بر یک رابطه ی عمیق و عاشقانه همراه با احترام متقابل و مشارکت صادقانه . "
" من نمی توانستم درک کنم چه گونه راهنمای من با داشتن چیزهای کوچک در زندگی اش می تواند تا این جد راضی و خوشحال باشد . او به من گفت که مهم است که تو بیش تر اهدا کننده باشی تا درخواست کننده . بعد ها من دریافتم که این کلید تبدیل شدن به جزئی از اجتماع است ." کارکردن با راهنما یا رهجو اغلب به ما کمک می کند تا به تجربه های گذشته و حال مان معنای بیشتری ببخشیم.

" من هنوز زمانی را که پنج قدم اول را با راهنمای ام کارکردم ، به یاد می آورم . من تاریک ترین و عمیق ترین رازهای ام را به مشارکت گذاشتم . فکر می کردم که راهنمای ام دیگر هیچ کاری با من نخواهد داشت . به عکس ، او قسمتی از گذشته اش را با من مشارکت کرد و من متوجه شدم که بدترین انسان روی زمین نیستم . در واقع راهنما ی ام کمک کرد تا متوجه شوم بعضی چیزهایی را که به من بیشترین احساس خجالت را می داد ، و بعضی از تجربه های جنسی زودرسی که داشته ام ، هیچ کدام به هیچ عنوان تقصیر من نبوده اند."
در طول مسیر کارکردن و زندگی کردن 12 قدم و 12 سنت ، توهم خودکفایی شخصی به آرامی شکسته می شود . حتی با اینکه در بهبودی مان جوابگو و مسئولیت پذیر می شویم . با مشارکت صادقانه و باز ، راهنما و رهجو هر دو شروع به یاد گیری از یک دیگر می کنند . ما متوجه می شویم که دیگر تنها نیستیم و مجبور نیستیم که خودمان به تنهایی با برنامه ی بهبودی روبرو شویم .

"راهنمای من یک معلم ، یک الگو ، یک معتمد ، یک گوش شنوا ، یک قوت قلب ، یک اینه ، یک منعکس کننده و کسی است که می تواند حقیقت را در من ببیند و آن را برای ام بازگو کند . او درجه ی نمایشگر بهبودی من است و تا جایی که من اجازه دهم ، او صدای منطق من در زمان هایی است که باید تصمیمات قطعی و سخت بگیرم ."
"راهنمای دیگران شدن بهبودی مرا قوی تر می کند و از طریق مشارکت آزادانه ی بهبودی ام ، سپاسگذاری خود را همیشه زنده نگه می دارم . خدمت ایثار گرانه پادزهر خود محوری است که ریشه اصلی بیماری من است . اگر من به رهجوی ام پیشنهاد می کنم که به جلسه برود یا قدم کار کند ، خواه و ناخواه خودم این کارها را انجام خواهد داد."
"داشتن راهنما به من احساس جوابگو بودن داده است . این رابطه به من کمک کرده تا دوباره اعتمادم را نسبت به سایر انسان ها به دست آورم . در طی سالها یاد گرفته ام که می توانم با اطمینان کامل با او راجع به هر چیزی که فکر میکنم یا هر کاری که انجام می دهم صحبت کنم . او این چیز ها را نزد خود حفظ می کند و مرا قضاوت نمیکند.

رابطه راهنما و رهجو ، انسانیت را به عمل آوردن است ، که ضامن درک متقابل و حمایت از یکدیگر علی رغم وجود هرگونه شرایطی در زندگی میباشد .
" من هنوز بعد از سالها بودن در برنامه احتیاج به راهنما دارم . امروز مساله دیگر این نیست که چه گونه پاک بمانم و غیره . بیش تر راجع به مشکلات روزمره ای است که در نتیجه پاک ماندن به وجود می آید . من اغلب پی می برم که هنوز این باور غلط که پاک بودن به معنی داشتن یک زندگی بدون مشکل است در من وجود دارد . ولی معمولا بعد از حرف زدن با راهنمای ام پی می برم که من یک زندگی عادی دارم ، دقیقا مثل هر کس دیگری که مواد مخدر مصرف نمیکند ."
در طول اعتیاد فعّال مان تنها تعهدی که اکثر ما داشتیم این بود که مواد مخدر بیشتری به دست آوریم و مصرف کنیم . در NA اکثر ما متعهد می شویم که با یک راهنما کار کنیم و مدتی که از بهبودی ما گذشت با یک رهجو . ما دیگر از قبول مسئولیت های مان فرار نمی کنیم . ادامه تعهد ما به رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا با ترس هایمان روبرو شویم و احساس ارزشمند بودن نماییم.
"این که از کسی بخواهیم راهنمای ام شود برای من پذیرش سختی بود . به این معنی بود که کار بیشتری جز حرف زدن باید برای بهبودی ام انجام دهم . من باید به یک نفر دیگر متعهد می شدم و این وحشتناک بود . من دردسرهای زیادی با اعتماد کردن داشتم اما در نهایت متوجه شدم که بزرگترین مشکل من با "شهامت " است."
"تعهد من به رابطه راهنما و رهجو کمک کرد تا من تبدیل به یک انسان دوست داشتنی ، قابل اعتماد و پر تحمل شوم . قبل از قبول مسئولیت به عنوان یک راهنما من آدمی خود خواه ، خود محور و خود پرست بودم . نتیجه کار کردن من با دیگران به عنوان یک راهنما این بود که من معنی واقعی تعهد را درک کردم . امروز ، به کسانی که راهنمای آنها هستم تعهد دارم و سعی میکنم در غم و شادی شان شریک باشم و به حرفهای آنها با روشن بینی و قلبی باز گوش دهم ، آن ها را بی قید و شرط دوست داشته باشم ، بپذیرم و به آنها برای آن چیزی که هستند احترام بگذارم . مهم تر از همه من تعهد دارم که آن ها را در کارکرد قدم ها راهنمایی کنم و در فرایند بهبودی از ایشان حمایت کنم ."
گاهی رابطه ی راهنما و رهجو می تواند یک چالش باشد . ممکن است سوء تفاهمی پیش اید یا احساسات یکی از طرفین آزرده شود . به هر دلیلی ممکن است احساس کنیم که احتیاجات مان برآورده نشده است . اگر چه بیش تر ما آرام شدن احساسی و روحانی را که در اثر به مشارکت گذاشتن این مسائل با راهنما یا رهجو به وجود می آید ، تجربه می کنیم ، و این تجربه ارزش تلاش را دارد .
کسی که مرا باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند .
یک راهنما می تواند یک مربی ، یک معلم ، یا یک الگو باشد ، نه فقط برای تازه واردان بلکه برای اعضایی که پاکی قابل ملاحظه ای دارند . رابطه ی راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا راه های سالم زندگی کردن را یاد بگیریم و می تواند در زمان های غم و اندوه ، شکست ، و سایر آزمایش های زندگی ، محدوده ای امن از حمایت و هم دلی را هدیه کند . راهنما همچنین می تواند زمان هایی که ما در حین تجربه نمودن شادی هستیم و برای بهبودی یا زندگیمان جشن می گیریم به ما بپیوندد.
بعضی دیگر از اعضا به راهنما فقط به خاطر گرفتن دانش و راهنمایی در مورد 12 قدم ، 12 سنت و 12 مفهوم مراجعه می کنند . علی رغم این که ما با چه دیدی به راهنمای مان نگاه کنیم ، همگی در یک چیز توافق داریم و آن این است که راهنما کسی است که "من را باور دارد و می خواهد در بهبودیم به من کمک کند ."
"برای من ، راهنما اولین کسی بود که اجازه دادم او "من واقعی " را ببیند . او بانک اطلاعاتی من برای تجربیات ، جزئیات و الگو ها است . خیلی مهم است که ما یک منعکس کننده ی درون داشته باشیم ، کسی که بشود ایده ها و عقاید جدید از او دریافت کرد . دو قلب همیشه بهتر از یکی است ."
"راهنمای من کسی است که به او اعتماد دارم نه اینکه فقط برای اش احترام قائلم . اگر چه احترام گذاشتن هم مهم است . راهنمای من کسی است که می توانم با او صادق باشم و خود واقعی ام را به او نشان دهم . بعضی چیزهایی که من در مورد خودم فهمیدم مرا شوکه کرد ، و من نیاز دارم که بتوانم راجع به این چیزها مشارکت کنم تا آن قدر احساس راحتی کنم که اجازه دهم راهنمای ام نکات بیش تری را به من نشان دهد ."                  "من تازه بهبودی خود را شروع کرده بودم که پدرم فوت کرد . من او را می پرستیدم . او برای من یک دنیا ارزش داشت . من داغون بودم و احساس عجز می کردم . با دنیایی از درد و خشم روبرو شده بودم . این احساسات تبدیل به موجودات زنده ای شده بودن که از وجود من تغذیه می کردند . اما راهنمای ام در تمام ساعات روز به من گوش می کرد . این به خاطر آن نبود که او چیز عمیقی به من می گفت ، بلکه بیشتر به این خاطر بود که همیشه در دسترسم بود و در تمام مدت به من گوش می داد و مرا دوست داشت ."
از زمانی که شروع می کنیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم ، متوجه می شویم که رابطه ای راهنما و رهجو می تواند به ما کمک کند تا معتادان دیگری که همان احساسات و شرایطی را دارند که زمانی ما خود تجربه کرده ایم ، احساس صمیمیت و رابطه ی روحانی بیش تری داشته باشیم . پیوندی که اغلب بین راهنما و رهجو شکل می گیرد به قدری قوی است که هر عضو قادر است که با اکثر احساسات طرف مقابل رابطه بر قرار کرده احساس هم دلی کند .
"در بهبودیم من دنیایی از احساسات را که حاضر نبودم قبول شان کنم تجربه کرده ام . این احساسات باعث شد که من فکر کنم مهم نیستم . هیچ ارزشی برای خودم قائل بودم و در نتیجه توانایی مشخص کردن حد و مرزها را نداشتم . راهنما ی ام به من اجازه داد تا خودم را صادقانه بیان کنم و من یاد گرفتم که اشکال ندارد اگر چیزی را   ندانم و درخواست کمک کنم . به خاطر راهنمایی ها و عشقی که از راهنمای ام دریافت کردم ، متوجه شدم که کی هستم ، چه جور آدم هایی را در زندگی ام می خواهم و نیاز است تا چه کارهایی انجام دهم تا به آن ها دست یابم . اولین جاذبه برای من این بود که مجبور نیستم خودم به تنهایی این کارها را انجام دهم . چیزی را که من از راهنمایم یاد گرفتم نمیتوان ارزش گذاری کرد ، زیبایی واقعی در پس دادن و به مشارکت گذاشتن این تجربیات با رهجوهای ام است "من و یکی از رهجو هایم هر دو – در یک زمان – در حال طلاق گرفتن از همسران خویش بودیم .من سالهای زیادی بود که راهنمای او بودم و رابطه ی ما حقیقتاً به شکل یک خیابان دوطرفه بود . آن ها یکی از مشکل ترین دوره ها در بهبودی من بود . ولی حرف زدن با او و گوش کردن به من کمک کرد تا از شدت ناراحتی ام کاسته شود . ما خودمان را با هم دیگر خالی می کردیم ، با هم گریه می کردیم ، راجع به افکار درون مان و راه کارهای موجود مشارکت می نمودیم "
بعضی از اعضا ممکن است به صورت حرفه ای به عنوان درمان گر ، پزشک یا وکیل مشغول به کار باشند . اما مسئولیت یک راهنما مسئولیت حرفه ای نیست بلکه خیلی ساده باید به عنوان یک معتاد از قلب خود مشارکت کند و پیام بهبودی را برساند . ما راهنمای مان را بر اساس بهبودیش در NA انتخاب می کنیم . بعضی از مواقع ممکن است ما به کمک خاصی از جانب یک حرفه ای نیاز داشته باشیم . ما میتوانیم این احتیاج را با راهنمای مان در میان بگذاریم ، ولی نمی توانیم از راهنما یا رهجویمان توقع داشته باشیم که خدمات حرفه ای برای ما فراهم کند .ما باید آگاه باشیم که راهنما یک معتاد است که دارد یک خدمت ایثار گرانه ارائه می دهد و نه یک حرفه ای در حال انجام وظیفه . این موضوع از اصل روحانی گمنامی سرچشمه می گیرد که باعث می شود همه ما در NA برابر محسوب شویم.
"اعضای انجمن شهر من ، می دانند که من در زمینه بازپروری کار می کنم ، گاهی از من می خواهند نوبت ورود آنها را برای درمان جلو بیندازم  . من مرزها را روشن کرده ام و به آن ها می گویم که من برای بهبودی ام در NA هستم . ممکن است تمایل داشته باشم که راهنما ی آن ها شوم ، اما خودم را با مسائل خارجی یا لطف های خاص درگیر نمی کنم . وارد نشدن در مسائل خارجی و پرهیز از لطف های خاص رابطه ما را در انجمن متوازن نگه می دارد و مشکلات کم تری پیش می آید ."

"داشتن راهنما در برنامه خیلی به درد من خورد . توانستم مدتی طولانی پاک بمانم ، به جلسات بروم ، خدمت کنم ، و در انواع کارها سهیم باشم ، ولی باز هم خودم را از درون تنها و خالی احساس می کردم . زمانی که تمایل پیدا کردم تا اجازه دهم که یک راهنما وارد زندگی ام شود و ای رابطه را به عنوان قسمتی از فرایند بهبودی خود تقویت کردم ، شروع به رشد و تغییر نمودم و بهبودیم اوج گرفت . من فکر می کنم که زبان بی کلام "هم دلی " که در کتاب پایه از آن صحبت شده ، توانست بیش از هر دکتر یا درمان گری در آن برهه از زندگی من به من کمک کند ."
خیلی مهم است تا راهنما ها هویت خود را حفظ کنند و در مقابل بهبودی خودشان مسئول باشند ، و نه در مقابل بهبودی رهجوهای شان یا بالعکس . ما باید مطمئن باشیم که حامل پیام بهبودی برای رهجو های مان هستیم و نه آشفتگی بیماری مان . ما اغلب می گوییم : " شما فقط می توانید چیزی را که دارید با بخشیدن اش حفظ کنید " ، اما این کاملا منطقی است که ما باید بهبودی شخصی داشته باشیم تا بتوانیم آن را در اختیار دیگران بگذاریم . رابطه راهنما و رهجو می تواند فرصتی برای تمرین اصول برنامه های NA در تمام امور زندگی مان باشد ، جایی که هر کس به طرز مطلوب می تواند بهترین هایی را که دیگران دارد ، دریافت کند .
"اگر من به بیماری خود در فرایند بهبودی شخصی ام نپردازم ، آن گاه بیماری خود را به رهجو های خود انتقال خواهم داد "زمانی که دوباره به مدرسه بازگشتم رفتن به جلسات را کم کردم با این بهانه که خیلی سرم شلوغ است . من زیاد با راهنمای خود تماس نمی گرفتم و نشریات را نمی خواندم . تعداد زیادی رهجو داشتم ، و هر وقت یکی از آن ها به من تلفن می زد ، احساس می کردم که باری بر دوش ام قرار گرفته ، و بعد از هر تلفن احساس می کردم انرژی ام هدر رفته و حالم خوب نیست . جالب است ، زمانی که دوباره وقت کافی برای برنامه شخصی خود گذاشتم ، دیگر کم تر عجول بودم و به دنبال وقفه ای در درس های خود بودن تا بتوانم با رهجو های ام حرف بزنم ."

قدم دوازده هم را در "عمل " کارکردن
راهنما شدن جزئی از خدمت ایثار گرانه ای محسوب می شود که در قدم 12 راجع به آن صحبت شده است . خیلی از اعضاء باور دارند که رابطه راهنما و رهجو فرصتی برای رساندن پیام بهبودی و تمرین اصول به دست آمده در برنامه NA است . قسمتی از این برنامه شامل تعهد کارکردن با یک دیگر است ، تا به وجود آمدن احساس و فضای پذیرش ، از طریق ه مدلی و درک متقابل کمک می کنیم.
" برای من هیچ فشاری مثل داشتن رهجوی مشتاق که با عشق و علاقه قدم ها را کار می کند ، نیست . زیرا باعث می شود احساس کنم که وظیفه دارم تا برنامه را به بهترین وجه کار کنم . وقتی که رهجوهای ام از من سوالات زیادی می پرسند و سعی دارند تا راه NA را درک کنند و یاد بگیرند ، من با آن ها احساس همدلی می کنم . برای شان احساس شفقت خاصی می کنم ؛ زیرا خود من نیز در دورانی از بهبودی ام مانند آن ها بوده ام "راهنمای من برای ام جاذبه بود . راهی که او قبل از من طی کرده بود او را به این جا رسانده بود . او آرام و محکم ، و از لحاظ روحانی متعادل است . او زندگی ای آرام و ساده با برنامه ای استوار دارد ، او آگاهانه 12 قدم کار می کند . ساده بگویم من هر چه را که او دارد می خواهم ."
گرفتن راهنما و کارکردن با او می تواند پریشانی هایی را که ما ممکن است در زمان پاک شدن تجربه کنیم برای مان آسان کند . بعد از سالهایی که با اعتیاد فعال گذرانده ایم ، خیلی از ما نمی دانیم که واقعاً کی هستیم یا این که چه گونه تبدیل به یک عضو مسئول در جامعه شویم . یک راهنما می تواند دیدگاه و چشم اندازی کامل تر در مورد واقعیت ما برای مان به وجود آورد . از طریق به مشارکت گذاشتن تجربه ، نیرو و امید یک راهنما می تواند رهجوهای اش را در پایه ریزی بهبودی شان هدایت کند . 

"راهنمای ام چشم انداز کاملا متفاوتی از زندگی به من داد . زیرا کوله بار تجربه ی قبلی من دیدگاه و درک من از زندگی را سخت تحت نفوذ قرار می داد ."                                  "اوایل بهبودی ام شهرت نامطلوبی بخاطر رفتارم در مقابل مردها داشتم . نهایتا وقتی که چندین سال پاک ماندم ، راهنمای ام به نوعی به من هشدار داد . من به او گفتم که چقدر پسران بد را دوست دارم و او فقط سر خود را تکان می داد و می گفت که رویای اش برای من این است که بعد از کارکرد قدمها با او ، یاد بگیرم که تا این حد انتخاب های بد نکنم و یاد بگیرم تا برای عشق واقعی و حمایتی که می توان در یک رابطه پیدا کرد ، ارزش قائل شوم . این مکالمه برای من یک نقطه عطف بود و در نتیجه من با مرد بسیار خوبی بیرون رفتم که قبلا حتی فکر داشتن رابطه با او را نمی کردم و اکنون 16 سال است که با یکدیگر زندگی می کنیم."
به غیر از این که راهنما کمک می کند تا ما خودمان را بهتر و شفاف تر ببینیم ، کارکردن با راهنما می تواند به ما کمک کند تا اهمیت خدمت را بهتر درک کنیم . بعضی از راهنما ها ، رهجوهای شان را تشویق می کنند که به طور فعال به ساختار خدماتی NA بپیوندند . بعضی دیگر به عنوان یک الگو عمل می کنند . ایثار می کنند و انتظار هیچ گونه برگشت یا نتیجه ای ندارند . راهنما شدن یک نوع خدمت ایثار گرانه است و در این رابطه ما یاد میگیریم که چه گونه سپاسگذاری خود را با خدمت کردن بیان کنیم ، چه خدمت رسمی و چه خدمت غیر رسمی .
"اولین راهنما ی من بهترین ، غنی ترین ، و دوست داشتنی ترین شخصی بود که دقیقا می دانست که کی باید دست مرا بگیرد و کی باید مرا رها کند . او درک من از NA ، قدم ها ، سنت ها و مفاهیم را پایه ریزی کرد . او اهمیت ادای دین به NA از طریق خدمت را به من فهماند . اگر چه او دیگر راهنما ی من نیت . اما هنوز هم یکی از قسمت های فعال بهبودی من و یک دوست نزدیک و عزیز است ."

"اولین راهنمای من جزء ساختار خدماتی NA نبود اما او هرگز فرصت تشویق من برای خدمت کردن را از دست نمی داد . وقتی که تازه وارد بودم به جلسه ای رفتم که در آن یکی از اعضاء چیپ سفید خود را دریافت کرد . بعد از جلسه راهنمای من پرسید : آیا تو به او شماره تلفن دادی ؟من واقعاً فکر نمی کردم چیزی بدانم که بدرد او بخورد اما راهنمای ام ، مرا متوجه کرد که هرگز برای شروع ادای دین زود نیست . امروز من پست های خدماتی زیادی دارم ، اما چیزهای زیادی از راهنمای اول خود راجع به روح خدمت ، این که خدمت فقط چند نوع خاص ندارد ، و خدمت تمایل بخشش است ، آموختم ."
رابطه راهنما و رهجو ؛ مثل بسیاری از جنبه های زندگی ما در بهبودی ، یک رابطه ی در حل پیشرفت است . یک راهنما – به طور ساده – یک معتاد در حال بهبودی است و نه یک انسان مصون از خطا . اگر چه بعضی از ما ممکن است گاهی فکر کنیم که نمی توانیم بدون راهنمایی و حمایت راهنمای خود پاک بمانیم . اما نیاز است به خاطر داشته باشیم که راهنما ، یک نیروی برتر نیست . بلکه معتادی است که تجربه ، نیرو و امید خود را به مشارکت می گذارد .
"راهنمای من یک انسان است که هم شادی دارد و هم غم ، هم احتیاج دارد و هم رویا ، هم نقاط قوت دارد و هم نقاط ضعف و دارای نقص های اخلاقی هم هست که با آن دست و پنجه نرم می کند . برای من این درس بزرگی بود که ببینم انسان دیگری مثل خودم درگیر مشکلات است و هنوز ایمان ، اعتقاد و امید خود را حفظ می کند و تمام سعی خود را می نماید که راه حل ها را بیابد و در مشکلات باقی نماند"

من در تمام دوران بهبودی رهجو داشته ام . این هدیه زیبایی است که انسان قادر باشد به دیگران کمک کندو هم چنین خود را باز کند به طریقی که دیگران ببینند او واقعاً کیست . اغلب وقتی که من سر در گم می شوم ، رهجوهای ام باعث می شوند تا من سر جای خود برگردم . آنها به من اعتماد و تعهد را می آموزند . کارکردن قدمها با آن ها مثل این است که خودم قدم کار کنم . اغلب رهجوهای من جواب های بیش تر و بهتری از خود من دارند . این درسی برای فروتنی و خدمت است . اغلب مشکلات آن ها مال من هستند و راه حل های شان نیز همین طور . از طریق آن ها یاد گرفتم که من نه تنها کسی نیستم که زمان های سختی دارد یا تنها کسی که گم شده و وحشت زده است ."
سادگی رابطه راهنما و رهجو که بر پایه کمک یک معتاد به معتاد دیگر است ، می تواند به هر دو کمک کند تا با بعد انسانی خود آشنا شوند و با مشکلات زندگی به کمک یک دیگر روبه رو شوند . پیام بهبودی فقط از جانب راهنما نمی آید ، بلکه در خیلی از موارد رهجو ها بینش و فراست خود را به مشارکت می گذارند . این قسمتی از یک خیابان دو طرفه است ، گرفتن و دادنی که قدم 12 را جزئی لازم ز فرایند بهبودی می نماید ، رساندن پیام به سایر معتادان و بخشیدن چیزی که به رایگان در اختیار ما گذاشته شده است ، نه تنها یک امتیاز و افتخار است ، بلکه جهت افزایش رشد روحانی ما حیاتی است .
"مسئله مهم در راهنمای دیگران شدن ، این است که به من کمک می کند تا بیشتر درگیر 12 قدم و 12 سنت شوم و دانش خود را در مورد آن ها افزایش دهم . من باید روی بهبودی شخصی خود کار کنم تا بتوانم چیزی برای بخشیدن به رهجو های خود داشته باشم ."
"اخیرا یکی از رهجو های من در مورد چیزی صادق بود که من هرگز نتوانستم در آن مورد صداقت داشته باشم . حالا فکر می کنید این تجربه برای برنامه من تا چه حد ارزش داشت ؟ بیشتر از طلا می ارزید ."                                  "از زمانی که راهنمای کسی شدم ، سعی کرده ام چیزهایی را که می دانستم دوست دارم راهنمای من در مورد من رعایت کند ، در مورد رهجو های خود رعایت کنم . زمانی که یکی از رهجو های من قدمی را با من به مشارکت می گذارد ، من هم تجربه خودم را با آن قدم با آن ها مشارکت می کنم . یکی از بهترین هدایای بهبودی ، دریافتن شباهت و درک کردن تفاوت های مان است . من فکر می کنم با ارزش ترین درسی که راهنما شدن به من می دهد ، فراهم کردن فرصتی جهت تمرین عشق بی قید و شرط است که باعث عمیق تر شدن سپاسگذاری من برای چیز هایی که به من داده شده است ، می شود

"برای من رابطه راهنما و رهجو ، همزمان جلسات مهمترین چیز ها در NA هستند . این ها یک "باید " هستند . رابطه راهنما و رهجو به من درس فروتنی می دهد . من لازم است فروتن باشم ، تا به راهنما ی خود زنگ بزنم و در خواست کمک کنم . هم چنین باید فروتن باشم تا بتوانم برای آن ها حضور داشته باشم و بدون قضاوت و کنترل کردن به ایشان گوش دهم . راهنمای من و همین طور رهجو های ام اهمیت داشتن رابطه با سایر زن ها و چگونگی دوست داشتن و دوست داشته شدن توسط هم جنس های ام را به من آموختند . از این طریق یاد گرفتم که چگونه خودم را دوست داشته باشم ."
اغلب شنیده ایم که گفته می شود : معتادان گمنام " یک برنامه ما " است . و رابطه راهنما و رهجو در مرکز احساس در جمع بودن و حمایت دو جانبه قرار دارد . NA به دلیل کمکی ما به یک دیگر می کنیم ، کار می کند و بهترین کمکی که یک معتاد می تواند در بهبودی دریافت کند از یک معتاد در حال بهبودی دیگر است . ما که همهی زندگی خود را صرف گرفتن از دیگران کرده ایم ، و تنها کسی که برای مان اهمیت داشت خودمان بود ، وقتی که خود را در معرض نعمت داشتن قرار می دهیم ، چشم مان به روی دنیایی از امکانات جدید گشوده می شود .
 

جوادمعتاد
08 June 20 , 20:08

بسیارعالی واموزنده بود

جوادمعتاد
08 June 20 , 20:07

بسیارعالی واموزنده بود

آسمان مجازی پرشین اسکای
09 December 19 , 03:07

با سلام و خسته نباشید تشکر از اطلاعات خوبتون در مورد na موفق پیروز باشید. عالی عالی عالی بود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan