Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

24دی

فقط برای امروز

 

 24 دی                                 خداوندی مهربان

«شناخت ما از نیرویی برتر به خود ما بستگی دارد.... تنها رهنمودهای پیشنهادی این است

 که این نیرو دوستداشتنی، مهربان و برتر از خود ماست. »

کتاب پایه

v

به ما گفتهاند میتوانیم به هر نوع نیروی برتری که میخواهیم اعتقاد داشته باشیم، به شرط اینکه دوستداشتنی و البته برتر از خود ما باشد. اما برخی از ما با این شرایط مشکل داریم. یا به چیزی غیر از خود اعتقاد نداریم یا بر این باوریم که هر چیزی که "خداوند" نامیده شود، بیاحساس و غیر منطقی است و هر دم برای ما بدشانسی میآورد. 

اعتقاد به نیرویی مهربان برای برخی از ما به دلایل بسیاری جهشی بزرگ است. فکر سپردن اراده و زندگی خود به چیزی که شاید به نظر ما به ما آسیب برساند، مطمئناً در ما بیمیلی ایجاد میکند. اگر با این اعتقاد وارد برنامه شویم که خداوند عجولانه درباره ما قضاوت میکند و بخشاینده نیست، باید قبل از اینکه بتوانیم با قدم سوم کاملاً احساس راحتی کنیم، بر این اعتقادات غلبه نماییم.   

تجربیات مثبت ما در بهبودی میتواند در اعتقاد به نیروی مهربانی که درک میکنیم، به ما کمک کند. از بیماری اعتیاد که ما را برای مدت زیادی به خود مبتلا کرده است، رهایی یافتهایم. راهنمایی و قدرت لازم برای آغاز زندگی جدید را به دست آوردهایم. در حالی که زمانی احساس پوچی میکردیم، اکنون زندگی روحانی پرثمری را تجربه میکنیم. این جنبههای بهبودی ما از وجود خداوندی مهربان سرچشمه میگیرند، نه خداوندی بیرحم و تنفربرانگیز. هر چه بیشتر بهبودی را تجربه میکنیم، بیشتر به آن نیروی برتر مهربان ایمان میآوریم.     

 

v

فقط برای امروز:  با ذهنی روشن و قلبی گشوده به مهربانی خداوند ایمان میآورم و به نیروی برتر مهربان خود اعتماد میکنم تا آنچه در انجام آن ناتوانم را برای من انجام دهد.


--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

شهامت راه اندازی یک جلسه
14ژانویه   24دی
مدتی در باره راه اندازی یک گروه نارانان در نزدیکی خانه ام فکر می کردم .آنچه امروز در یک همایش نارانان شنیدم به تحقق این فکر کمک کرد.من اوقات زیادی را صرف رفتن به جلسات معتادان گمنام به همراهومعتادم می کردم.فکر می کردم با همکاری ،کمک و حمایت معتاد به بهبودیش کمک می کنم .اما من یک معتاد نیستم و نمی توانم بسیاری از درگیریهای آنها را درک کنم.معمولا مطالب مفیدی می شنوم ولی من به داستانهایش ارتباطی ندارم.
زندگی با اعتیاد فعال به من یاد داده که از روش های تدافعی استفاده کنم.مثلا بیشتر اوقات آنچه را اعتقاد داشتم نمی گفتم چون می ترسیدم معتاد از چیزی که گفتم خوشش نیاید و از من عصبانی شود.سپس انتظار.داشتم  که با هم در گیر شویم و معتاد به دنبال مصرف برود.فکر می کردم می توانم به وسیله بازی کردن نقشی که دیگران را خوشحال می کند آنها را کنترل کنم.بیماری من ترس و کنترل بود..
از وقتیکه به یک همایش معتادان گمنام رفتم در جلسات نارانان شرکت کرده ام اولین کاری که موقع وارد شدن در همایش انجام دادم این بود که ببینم آیا نارانان در آنجا هست؟هر بار که در یک جلسه نارانان شرکت داشتم احساس می کردم در خانه هستم و با سایر اعضا ارتباط بر قرار کردم اکنون دارم می بینم که با کار نکردن برنامه نارانان خودم را از رشد ،پاکسازی و بهبودی فردیم که در زندگی خود نیاز داشتم محروم کرده بودم .وقتی مدتی نشستم گوش دادم و نوشتم فهمیدم که ترس از شکست مرا از راه اندازی یک جلسه باز داشته است .من چگونه می توانستم موفقیت جلسه را کنترل کنم؟ترس از شکست من باعث شده بود که از داشتن یک جلسه در نزدیکی خودم محروم باشم.بلاخره برایم روشن شد که با را اندازی یک جلسه نارانان نه تنها چیزی از دست نمی رود بلکه چیزی هم به دست می آید که برای بسیاری از همشهریهای من هم مفید خواهد بود.
تفکری برای امروز
من شهامت انجام کار جدید را دلرم حتی اگر نتوانم آن را کنترل کنم ویا نتیجه را پیش بینی نمایم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

بیست و چهارم دی
من به وضوح کلمات نامهربانانه دیگری را به یاد دارم . انتقادات مرا سردرگم میکرد . خنده های استهزاء آمیر روزها مرافلج میکرد. هرگز این اتفاق نیفتاد که بد رفتار شوم ، یا اینکه سخنان درشت و ناسزا میتوانست نادرست باشد .
هر کسی میدانست که چقدر من اشتباه میکردم و توجیه من در حاله ای از شرم و خجالت محدود میشد ، عزت نفس من کم کم تحلیل میرفت ، در جواب با دیگران بیرحمانه رفتار میکردم بزرگترین تفریح در جمع دوستان را اهانت به شخصیت دیگران میدانستم . برای چند دقیقه احساس بهتری نسبت به خودم داشتم ، اما این طولانی نبود و فقط بر علیه شخصیت دیگران بودم . شایعات بی اساس هرگز شخصیت هیچ فردی را بسط نمیدهد و این تنها برای اجتناب از تمرکز و توجه داشتن به خودم بود .

یاد آوری برای امروز

بسیاری از ما تمایل داریم تا بجای عمل کردن بیشتر عکس العمل نشان دهیم . وقتی صدمه ای می بینیم ، ممکن است بخواهیم به فرد دیگری آسیب برسانیم . در الانان یاد می گیریم که میتوانیم تا حد ممکن مانع این پاسخ اتوماتیک وار شویم تا اینکه تصمیم بگیریم واقعا میخواهیم چطور رفتار کنیم وقتی فردی با نامهربانی و زشتی رفتار میکند دلیل آاین نیست که ما از استانداردهای اخلاقی خود سقوط کنیم . وقتی که من مسئولیت اعمال خود را بدون توجه به آنچه مردم انجام میدهند ، می پذیرم شخص قابل احترام و برزگی میشوم . وقتی که احساس خوبی نسبت به خود دارم ، بسیار ساده است که مورد توهین شخصی دیگر قرار نمی گیرم
اگر کسی با تو بدرفتاری (توهین)کند به تو هیچ آسیبی نمی رسد مگر اینکه تو نیز عکس العمل خشم آلودی داشته باشی .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

24 دی
امروز از خداوند درخواست می‌کنم که مرا کمک کند تا خودم را تغییر دهم. اگر این دعا از روی صداقت و مخلصانه باشد خداوند مرا یاری خواهد کرد. قبلاً در شرایط و موقعیت‌های به خصوصی دست به دعا و نیایش برمی‌داشتم، امّا امروز متوجه شدم که خواسته‌ها و رفتارم با خالق خود در گذشته به هیچ وجه محترمانه نبوده و حتی در بعضی موارد به او توهین هم می‌کردم. با دستورات عجیب غریب و خواسته‌های جور واجور او را وادار به اجرای دستوراتم می‌کردم. امروز دعای من خواست ا

راده او و قدرت اجرایش از طرف خودم می‌باشد. امروز نیازی ندارم تا خواسته‌ی خود را یک به یک به خداوند دیکته کنم، بلکه در کمال تواضع و فروتنی زانو زده و جهت عملی شدن اراده‌اش دعا می‌کنم. چون خداوند من را خلق کرده است و کاملاً می‌داند که من چه موجودی هستم و تمام نیازها و احتیاجاتم را می‌داند و برآورده می‌کند. امروز قدرت من در مقابل تسلیم شدن به خداوند تقویت بیشتر می‌شود. امروز وقت خود را جهت تهیه‌ی لیست به خداوند تلف نمی‌کنم!

خودمحوری را به خدامحوری تبدیل کن!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

بیست و چهارم دی:   روزی که کودک در می یابد هیچ بزرگسالی کامل نیست، تبدیل به نوجوان می گردد. روزی که آنان را می بخشد تبدیل به انسان و روزی که خود را می بخشد فرزانه می شود.

در نوجوانی همراه با والدین و خواهر کوچکترم در مزرعه کوچکی زندگی می کردیم. وضعیت مالی خوبی نداشتیم و برای برداشت محصول مجبور بودیم از تجهیزات کشاورزی همسایگان استفاده کنیم. در پایان برداشت محصول تجهیزات را در انبار یونجه مزرعه کوچک مان نگهداری می کردیم. برداشت محصول آن سال فقط توانسته بود یک چهارم از انبار را پر کند. زندگی ما وابسته به برداشت محصول مان بود. در آن زمان من یازده سال و خواهرم شش ساله بود. من و خواهرم دور از چشم والدین در انبار یونجه سیگار می کشیدیم. یک روز در حال سیگار کشیدن بودیم که پدرم سر زده نزدیک شد. سراسیمه سیگار را به گوشه ای انداختیم و از انبار خارج شدیم. پدرم سوار بر ماشین شد و به شهر رفت. بعد از چند دقیقه وقتی به پشت سر نگاه کردم شاهد دودی بودم که از انبار یونجه خارج می شد. با داد و فریاد پدرم را صدا زدیم. اما او دور شده بود و صدای مان را نمی شنید. بعد از یک ساعت فقط تلی از خاکستر از انبار باقی مانده بود. وقتی پدرم برگشت و اوضاع را دید برای اولین بار گریه او را دیدم. آتش سیگار من و خواهرم موجب آتش سوزی شد و ضربه سنگینی به خانواده زد. این موضوع خاطره تلخی برجای گذاشت اما با این حال سی و هشت سال طول کشید تا از انجمن نیکوتینی های گمنام طلب کمک کنم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan