15بهمن مسئله احساس خوب نیست
«بهبودی برای ما فقط لذت بردن نیست.»
کتاب پایه
v
در دوران اعتیاد فعال، اکثر ما دقیقاً میدانستیم احساس ما از روزی به روز دیگر چه تغییری خواهد کرد. تنها باید برچسب روی بطری را میخواندیم یا از محتویات داخل کیسه مطلع میشدیم. احساسات خود را برنامهریزی میکردیم و هدف هر روز ما این بود که احساس خوبی داشته باشیم.
در دوران بهبودی میتوانیم از روزی به روز دیگر، حتی از دقیقهای به دقیقه دیگر احساس متفاوتی داشته باشیم. شاید در صبح احساس کنیم پرانرژی و خوشحال هستیم، ولی در بعد از ظهر به طور عجیبی احساس ناراحتی و افسردگی داشته باشیم. از آنجا که دیگر برای احساسات هر روز صبح خود برنامهریزی نمیکنیم، ممکن است قدری احساس ناراحتی کنیم، مثلاً در صبح احساس خستگی کنیم و در شب بیخوابی داشته باشیم.
البته همیشه این احتمال وجود دارد که احساس خوبی داشته باشیم، ولی مسئله این نیست. امروز دغدغه اصلی ما داشتن احساس خوب نیست، بلکه باید یاد بگیریم چگونه با احساسات خود کنار بیاییم و آنها را درک کنیم، مهم نیست این احساسات چه هستند. با کارکرد قدمها و مشارکت با دیگران درباره احساسات خود، این کار را به انجام میرسانیم.
v
فقط برای امروز: احساسات خود را هر چه هست و همان طور که هست، میپذیرم. برنامه را تمرین میکنم و یاد میگیرم با احساسات خود زندگی کنم.
--------------------------------------------------------------------------------
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
از ترس به ایمان
4فوریه 15 بهمن
من یک عضو گروه خانواده نارانان هستم.دختر معتادم در خانه ما زندگی می کند و روی بهبودی خودش کار می کند.
من دارم یاد می گیرم برنامه را برای خودم به کار ببرم روز یک شنبه که آماده می شدیم به کلیسا برویم دخترمان دیر کرد .همسرم دوست داشت وقت شناس باشد.دلواپس شدم و کنجکاو که هر یک از آنها چگونه رفتار می کند
برای دخترم توضیح دادم که می بایست زودتر از خواب برخیزد چون که این اتفاق هفته قبل هم افتاده بود وشاید لازم بود او روی وقت تلف کردنش کا کند.
بلافاصله متوجه شدم که گونه هایش سرخ شده و به هم ریخته.عقب نشینی کردم وبه دستشویی رفتم و در را بستم .وقتی بیرون آمدم او عصبانی بود و گفترکلیسا نمی آید.به او گفتم نمی بایست این موضوع جزیی را بیش از حد بزرگ کند.وقتی خانه را ترک می کردیم نگرانی ام شروع شد.آیا آنقدر عصبانی است که کار احمقانه ای انجام دهد؟آیا سعی می کند در مقابل من بایستد؟
رفتارقدیمی من بروز کرده بود.وقتی این موضوع را با یک دوست نارانانی در میان گذاشتم از من پرسید"از چه میترسی؟"گفتم میترسم باعث شده باشم که او از فرط عصبانیت مواد مصرف کند چون در رفتارش نشانه ای از لغزش دیدم و فکر نمی کنم بتوانم دو باره این مسیر را طی کتم.دوستم جواب داد:"خب تو چطور می توانی مانع او بشوی?"او به پرسیدن از من در مور ترس هایم ادامه داد و سپس برایم توضیح داد که نباید به نیروی برترم شک کنم.چون او می داند که برای من و دخترم چه چیزی بهترین است.دوستم پیشنهاد کرد با نیروی برترم در باره ترس هایم حرف بزنم و به زندگی خودم ادامه بدهم.
تفکری برای امروز:اعتماد امروز بهترین کار را انجام میدهم که در قطار ترس نمانم چون میدانم که این قطار دور یک دایره میچرخد.امروز ایمان خواهم داشت
--------------------------------------------------------------------------------
شهامت عوض شدن
15 بهمن
مدت زیادی سعی کرد تا " رها کرده و به خداوند بسپارم." اما بنظر می رسید که نمی توانم آنرا انجام دهم. لازم بود که یک راه مؤثر برای رها کردن پیدا کنم. در جلسات از مشسارکت فردی شنیدم که او از فرد مورد علاقه اش در یک ساحل زیبا عکس گرفته استف گرم شدن در نور یک نیروی برتر. الانان به من آموخت که هرچه را دوست می دارم بگیرم و بقیه را رها کنم. من نمی توانستم به صحنه ساحل ارتباط پیدا کنم، اما راحتی را در ایده های عمومی یافتم. یکبار دیگر تجربه، نیرو و امید دیگر اعضا الانان به من اجازه داد تا خودم را پیدا کنم و شخصاً پاسخگو باشم. من اکنون فرد مورد علاقه ام را در پتویی که فکر می کنم او دوست دار پیچیدم یک پتوی نرم تر، یک پتوی محافظ، یک لحاف چهل تیکه _ و به آرامی او را به نیروی برترم می سپارم..
من فهمیدم که صریح و روشن بودن این امر بسیار مهم اشت. بعد از تمام اینهاست که ترس و نگرانی من آشکار می شود.
با یک تصویر واضح از فرد مورد علاقه ام در حالیکه تحت مراقبت یک نیروی برتر می باشد، بهتر می توانم صادقانه " رها کرده و به خداوند بسپارم."
یادآوری امروز
وقتی که برای دیگران نگران هستم، به کمکنیروی برترم نیاز دارم. جنگیدن با ترسهایم اغلب منجر به تسلط یافتن آن بر من می شود، اما با واگذار کردن آن به خداوند از همه آنها می توانم رها شوم.
رها کرده و به خداوند بسپار....." این شعار به ما می آموزد که از مشکلاتی که باعث زحمت و سردرگمی ما می شوند خلاص شویم، چون ما قادر نیستیم که به تنهایی آنها را حل کنیم."
--------------------------------------------------------------------------------
روز به روز
15 بهمن
با تمام نیازها و خواهشهای بیپایانم در مقابل خداوند سجده کرده و با فروتنی از او میخواهم تا مرا در برابر شیطنتهای نقصهایم حفظ کند. نقصهایی که به راحتی مرا دچار دردسر کرده و موجبات خسارت به دیگران میشود. امروز ترسیدن از قضاوت دیگران یا خجالت و شرمساری از عملکرد اشتباهم، یا از دست دادن آرامش و یا احساس دردآور تنهایی در حضور جمع، یا از دست دادن کنترل اعمالی که به غیر از پشیمانی سود دیگری ندارد. باعث منزوی و اشتباهات دوباره میشوند. امروز خداوند با من است و حضورش را با تمام وجود درک میکنم. آیا من قادر به درک این هستم که من انسانم و با تمام محدودیتهایم جایزالخطا هستم؟ آیا به خودم اجازهی استفاده کردن از تجربهی دیگران را میدهم؟ آیا از دوستانم در گروه برای آموختن راههای مقابله با نقصهایم کمک میگیرم؟ آیا حضور خداوند را در تمام لحظات زندگیم احساس میکنم؟ حضور خداوند مثل منبع نوری است، که به وقت رهایی از هر آنچه که با آن در ارتباط میباشم، را دچار تحول میکند!
خود را برای درک خداوند آماده کن!
--------------------------------------------------------------------------------
مراقبه روزانه
پانزدهم بهمن: وقتی باورهایت را تغییر دهی؛ جسم، هویت و دنیای تو تغییر می کند.
راهنمای اولم همیشه خود را در جلسات یک معتاد واقعی به نیکوتین معرفی می کرد. او اعتقاد داشت که با قطع مصرف نیکوتین با تمام معنا زندگی می کند. اعتیاد او چندان شدید نبود اما تعهد او به زندگی کردن به تمام معنی برایم حائز اهمیت بود. من اسیر نیکوتین بودم زیرا نمی توانستم با زندگی به همانگونه که هست رو به رو شوم. با مصرف نیکوتین سعی می کردم از مشکلات فرار کنم اما همیشه وهمه جا مشکلات رو در رویم قرار داشت. در رو در رویی با فشارهای عصبی به جای چاره جویی مصرف نیکوتین را انتخاب می کردم. از نیکوتین به عنوان ابزاری برای سرکوب احساسات استفاده می کردم اما با وجود مصرف، احساسات همچنان پابرجا بود. در انجمن نیکوتینی های گمنام آموختم تا چگونه بدون مصرف نیکوتین با خود رو به رو شوم. با قطع مصرف نیکوتین به مرور انجام فعالیت هایی که بدون مصرف نیکوتین برایم غیر ممکن می نمود سهل و آسان شد.
برای امروز، زندگی را به تمام معنی زندگی خواهم کرد.