Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بخش نداشتن سلامت عقل

نداشتن سلامت عقل

آگر ما شکی در دمورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، ما این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .


· آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود بال کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودتان بزنید .

اعتقاد یعنی ؛ باور

در این سوال منظور از ( اعتقاد ) همان باورهای غلط و ناسالم و خانمانسوز است . اما چرا ما در گذشته به این باور غلط رسیده بودیم که میتوانیم کنترول شده مصرف کنیم  شاید علت هایی داشته بطور مثال ؛

-شاید ، در دوره اولیه مصرف چون میتوانستیم بطور کنترل شده مصرف کنیم به این نتیجه رسیده بودیم که همیشه میتوانیم به اینصورت ادامه بدهیم .

-شاید بعلت دیدن کسانی که مواد را ظاهراً  میتوانند کنترلی مصرف کنند ( مثلاً بطور ، هفتگی یا ماهانه و یا حتی سالانه ) ما هم به این نتیجه رسیده بودیم که میتوانیم به روش آنها مصرف کنیم .

این ادله های غلط که از عدم سلامت عقل و ناآگاهی ما سرچشمه میگرفت سرانجام منجر به اعتقادهای غیر سالم و مخرب  درما میشد . در واقع ما با کوتاه نظری و استدلالهای غیر واقعی علیرغم شکست های متوالی ، در نهایت خودمحوری باز سعی در کنترل مصرف خود داشتیم .لذا این افکارهای مخرب که تراوش یک عقل ناسالم است در ما تبدیل به یک اعتقاد ویرانگر شده بود ، باوری که بعلت نداشتن سلامت عقل و آنالیز درست و عدم روشن بینی زندگی ما را همیشه تیره و تار میکرد .  ما بعلت نداشتن سلامت عقل بارها و بارها یک اشتباه را که به ما صدمه میزد  ، باز مورد تجربه قرار میدادیم و هر بار توقع نتیجه دیگری داشتیم . بقول کتاب پایه که میگوید ؛ دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن . . .


· چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

قسمت اول سوال ) ما از یاد آوری رفتار و اعمال گذشته خود همیشه بنوعی فرار میکنیم و اینهم به این دلیل است که در گذشته بعلت عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری دست به کارهای زدیم که  ، اینک آنها برای ما غیرقابل باور هستند ، نمیتوانیم اعمال گذشته خود را باور و یا قبول کنیم حتی از یادآوری آنها هم آزرده میشویم و همه اینها نشان دهنده وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما میباشد و لذا نمیتوانیم آنها را باورکنیم  ، رفتارهای زننده ایی از قبیل ؛ دزدی ، تقلب ، ناصداقتی ، قرض گرفتن و آنرا پس ندادن ، خوردن مال مردم ، چرت زدن در نهایت آشفتگی در انظار عمومی ، التماس کردن و گدایی کردن برای بدست آوردن پول مواد ،  جفا به خانواده و ظلم در حق بستگان ، و . . .قسمت دوم سوال ) ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و نیاز به مصرف ، خود را همیشه در معرض خطر جدی قرار میدادیم و خیلی وقتها هم در اثر همین اعمال گرفتار مصائبی میشدیم ، دیوانگیهای ما در گذشته حدومرز نداشت بطور مثال ؛ دست به اقدامی میزدیم که اگر گیر میکردیم ممکن بود تا آخر عمر به زندان برویم و یا حتی اعدام بشویم و لذا همین جا  از خداوند بخاطر حمایتهایش از ما در اوج دیوانگی هایمان تشکر میکنیم  و همچنین او را بخاطر هدیه پاکی و بهبودی که امروز به ما عطا کرده  سپاسگزاریم .

قسمت سوم سوال ) ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و اینکه دیگر اراده ای از خود نداشتیم ، رفتارهای کرده ایم که در حال حاضر با یاد آوری آنها و یا با مواجه با کسانی که به آنها خسارت زده ایم و یا با رفتارهای ناپسند خود امنیت روانی واجتماعی آنها را متزلزل و مغشوش کردیم احساس خجالت میکنیم ، بطور مثال ؛ حضور در جلسات رسمی  و مراسم های خانواده گی و یا فامیلی با اوضاعی آشفتنه و پریشان و در حال چرت زدن و یا در اثر توهم مواد چرت و پرت گفتن و الفاظ رکیک بکار بردن و . . .

قسمت سوم و چهارم ) اینکه ما در گذشته دست به این اعمال و رفتار میزدیم نشانگر این است که ما واقعاً در دیوانگی محض بسر میبردیم ، و لذا ما نقش بیماری و نداشتن سلامت عقل را به وضوح اکنون مشاهده میکنیم ، نکته قابل تامل  این است  ،  که این سوال  نمیخواهد ما را محکوم کند ، و یا بخاطر کارها و رفتارهای گذشته  ، ما خودمان را سرزنش کنیم ، بلکه منظور سوال اینست که ما اقرار به عدم سلامت عقل خود کنیم ما هرگاه در هر زمینه و شاخصه ایی از بیماری اقرار به عدم توانایی میکنیم روزنه ایی از امید وکمک  به روی خود باز میکنیم  و لذا ما با این اقرار خود را آماده میکنیم تا دست از خودمحوری برداشته و برای کمک نیروی برتر که در راه است و میخواهد ما  را در جهت پیدا کردن سلامت عقل  یاری بکند ، خود را مهیا کنیم ، اقرار به عدم سلامت عقل در واقع نقطه عطفیست که ما را به سلامت عقل نزدیک میکند


· آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مفصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

قسمت اول سوال ) تصمیمات دیوانه وار گرفتن از ویژگی های بیماری ماست ، بیماری اعتیاد همیشه میل و اشتیاق به ناهنجارها دارد و ما با عدم سلامت عقل تصمیمات مخرب بیماری را همیشه تقویت و آنها را شارژ میکردیم ، بطور مثال یکی از بزرگترین و خطرناکترین تصمیماتی که بیماری اعتیاد برای ما گرفت و ما در اثر نداشتن سلامت عقل به آن تن دردادیم ، استفاده از مواد مخدر بعنوان راهکاری برای تفریح و یا سرکوب احساسات و یا یک عامل انرژی زا بود ، بیماری اعتیاد  ، عدم سلامت عقل ما را ابزاری برای اجرایی کردن تصمیمات مخرب خود کرده بود .

قسمت دوم سوال ) کار و مصرف دو کلمه متضاد و دو دوشمن دیرینه هستند و لذا نمیتوانند با هم دریکسو و در یک مسیر قرار داشته باشند ، بنابراین و به همین علت در گذشته یا کار ما را ، رها میکرد و یا ما کار ، را رها میکردیم ، چون این دو با هم  ، همخوانی ندارند ، در هر صورت بعلت مصرف همیشه در امورشغلی  ناموفق و برشکست بودیم .

بیماری اعتیاد ما را همیشه بسوی عدم تعادل سوق میداد و همین مسئله باعث میشد تا ما ، در روابط و یا دوستی هایمان در جایگاه افراط و یا تفریط قرار بگیریم و لذا وقتی در چنین شرایطی مواد مخدر هم استفاده کردیم علاوه بر عدم تعادل در روابط  گرفتار پیامدها و ناهنجاریهای مصرف مواد مخدر هم شدیم [ به مصداق آنکه گفت : گل بود نیز به چمن آراسته شد ] و لذا روز به روز آشفته تر شدیم تا جائیکه  ، نه دیگران میتوانستند ما را تحمل کنند ، و یا با ما رابطه داشته باشند و نه دیگر ما به سبب تاثیرات افیونی و بیماری فعال میتوانستیم آن رابطه ها و دوستی ها را ادامه بدهیم .

اهداف ما فقط رویاهای بودند که در زمان سرخوشی و نشئگی در عالم پندار خود میگرفتیم ، . . .  خود میگفتیم و خود می بافتیم ، در عالم نشئگی دست به طرح ریزی و نقشه کشی برای اهداف خود و یا برجهای که میخواستیم بسازیم  و یا باغ ونکی که میخواستیم بخریم و یا تجارتهای کلانی که میخواستیم بکنیم میزدیم ، اما با اولین وزش خماری همه آنها را از یاد میبردیم .  ما بخاطر رخوت و سستی و بی تفاوتی  و خمودی که از عوارض مصرف مواد افیونی بود ، هرگز نمیتوانستیم هدفی را دنبال کنیم .

در کل نکته اساسی در این سوال این است که ؛ نداشتن سلامت عقل بهترین عامل  و مناسبترین بستر ، برای نمو و پیشرفت بیماری میباشد . 

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   


· آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

ما در زمان مصرف در اثر نداشتن سلامت عقل ، بخود صدماتی زدیم که بعضی از آنها دیگر قابل ترمیم و بازگشت  نیستند ، بطور مثال ؛ خراب شدن دندانها  -  صدمات ریوی  -   صدمات گوارشی   -   بیماریهای کبدی  -  تابلو شدن چهره و فرسودگی جسمی  و . . .

همچنین در اثر مصرف نه تنها بخودمان صدمه جسمی زدیم ، بلکه به دیگران بخصوص خانواده و اطرافیان نیز صدمه جسمی و فیزیکی رساندیم ، صدمه ها ی جسمی و فیزیکی که به دیگران زدیم دو نوع است ، بطور مثال ؛

اول ؛ بطور مستقیم ( فیزیکی ) ؛ یعنی اینکه در اثر عدم تعادل در زمان مصرف ،  و یا از روی خماری و یا افراط در مصرف ، مثلاً در زمان خماری بدخلق و عصبی مزاج میشدیم و زن و بچه را میزدیم و یا با درو همسایه نزاع و دعوا میکردیم و به آنها صدمه میزدیم و تشنج آفرینی میکردیم ، و یا  ، برعکس ، دراثر افراط در مصرف تمرکز خود را از دست میدادیم و پشت فرمان ماشین خوابمان میبرد و لذا منجر به تصادف و صدمه به دیگران میشدیم و . .

دوم ، بطور غیر مستقیم  ( جسمی ) ؛ صدمه جسمی و فیزیکی فقط این نیست که ما با چاقو کسی را مجروح کنیم ، ما وقتی به روح و روان کسی ضربه میزنیم این صدمات بازتاب های گسترده جسمی و فیزیکی را نیز به همراه میاورند یعنی اینکه در اثر مصرف و عوارض آن و آشفتگیهای آن پیامدهای بوجود میایند که گرچه ظاهراً جسمی و فیزیکی نیستند ، اما واقعیت این است که بازتاب رفتارهای ما تاثیرات مخرب جسمی را برای دیگران در پی دارد ، بطور مثال  - بیماری فشار خون که بیشتر مواقع در اثر تشنجات عصبی رخ میدهند و گاهی منجر به سکته قلبی و یا مغزی میشود

بیماری زخم معده  -  سردرهای عصبی   -  اسپاسم های عصبی عظلانی  -  حتی بعضی از سرطانها منشاء عصبی دارند ، و . .

تمام رفتارها و صدمات گذشته ما ، چه بخود و چه به دیگران  بعلت فعال بودن بیماری و نداشتن تعادل در زندگی است و لذا صدمات جدی که بخود و دیگران وارد میکردیم  ، صرف نظر از بیماری بیانگر وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما بوده است .


نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود ((اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد .


· چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

ما در برابر مسائل و چیزهای مختلف در زندگی بطور کلی دو نوع عکس العمل از خود نشان میدادیم ، این عکس العمل ها یا افراطی بودن یا تفریطی ،  یعنی اینکه یا زیاده روی میکردیم یا کم روی ، در هر صورت رفتارها و عکس العمل های ما غیر طبیعی و از نقطه تعادل خارج بودند و در مواجه با مسائل مختلف بی جنبه بودیم ، جنبه یعنی جایگاه طبیعی خود را نداشتیم ، جنبه یعنی نقطه تعادل و میانه  ، که ما همیشه از آن دور بودیم بقول معروف یا زنگی زنگی بودیم یا رومی ، رومی ، و لذا متوجه شدیم که انسان طبیعی یعنی عادی نیستیم ، نداشتن تعادل در زندگی نشانگر عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری می باشد .

افراط یعنی  ؛   زیاده روی در هرکاری ، چه خوب و چه بد ، که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد  ، ما اصولاً در مواردی بیشتر دست به افراط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بیماری است و لذا در مواردی که به لذتهای بیمارگونه از نواقص خود میباشد بیشتر افراط میکنیم . 

تفریط یعنی ؛   کم روی و کم کاری در هرکار خوب  ، تفریط معنا میدهد که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد  ، ما اصولاً در مواردی بیشتر دست به تفریط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بهبودی است و لذا در مواردی که توام با مسئولیت است و به شاخصه های بهبودی مربوط میشود  تفریط و کم کاری میکنیم .

ما اکثراً با رفتارها و اعمالمان  در برابر مسائل مختلف عکس العمل های افراطی و یا تفریطی از خود نشان میدهیم ، بطور نمونه ؛

-یا آنقدر سخاوتمند میشویم که منافع خود را بخطر می اندازیم و یا بقدری خسیس میشویم که اطرافیان خود را آزرده میکنیم یا انقدرد در مهربانی افراط میکنیم که باعث دلزده گی میشویم یا برعکس بقدری بدخلق میشویم که باعث رنجش دیگران میشویم   .

-در زمان بیماری فعال ، بقدری افراط کردیم تا از همه جا رانده شدیم و در بهبودی تمام اوقات خود را  به جلسات و قدم  و رهجو و انجمن اختصاص دادیم تا شورش را در آوردیم و یا اینکه برعکس بقدری در  جلسات حضور پیدا نکردیم تا عاقبت بیماریمان باز از زوایای دیگر فعال شد .

در دنیا همیشه خوب نتیجه خوب میدهد ، فقط در یک صورت است که خوب نتیجه بد میدهد آنهم زمانی است که ما افراط  و یا تفریط میکنیم . در هرصورت تمام افراط و تفریط های ما در زندگی به علت نداشتن سلامت عقل صورت میگیرد ، بنا براین ،  ما برای اینکه بسلامت عقل نزدیک شویم در همه امور زندگی باید میانه روی کنیم ، میانه روی در هر کاری برای ما ضمن اینکه سلامت عقل میاورد ، ما را متعادل میسازد .


· تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

 کلمه تعادل از کلمه عدل و عدالت ریشه میگیرد . ما موقعی که قادر نباشیم در رعایت عوامل و یا روابط مختلف در هر زمینه ایی میزان و تعدیل بوجود بیاوریم زندگی ما گرفتار چالش و نامیزانی میشود ، در گذشته یکی از عواملی که باعث شد زندگیمان غیر قابل اداره بشود هیمن عدم تعادل در بخشهای مختلف زندگیمان بود و تا زمانی که متمرکز به روی بهبودی نباشیم همیشه  درمعرض خطر نداشتن تعادل در زندگی هستیم ، ما برای اینکه بتوانیم در تمام زوایا و یا همه عوامل و چیزهای که در زندگی ما نقش دارند تعادل برقرار کنیم لاجرم ابتدا باید دست از افراط و تفریط برداریم و سعی کنیم در همه امور زندگی میانه رو باشیم ، یکی دیگر از مسائلی که میتواند امروز در تعادل زندگی ما نقش مهم و کاربردی داشته باشد  ، ایجاد تعادل در رابطه با مثلث بهبودی ( کار – خانواده  - جلسه ) میباشد  .

ما موقعی میتوانیم در امور زندگی به تعادل کامل برسیم که بین ( روح ، روان ، جسم ، و احساسات ) خود یک شرایط میزان و تعدیل بوجود بیاوریم ، در واقع بتوانیم بین این ابعاد نوعی هماهنگی و تراز بوجود بیاوریم و لذا برای دست یافتن به این امر مهم باید ابتدا به سلامت عقل برسیم ، برای اینکه بتوانیم به سلامت عقل برسیم لازم است  قدمها را با جدیت کار کنیم و حضور مرتب در جلسات بهبودی را در اولویت ها قرار بدهیم . درک از مفاهیم تعادل ، و نقش آن در به آرامش رساندن زندگی بسیار گسترده میباشد و برای شناخت هر چه بیشتر در عوامل و ارکان تاثیر گذار در رابطه با تعادل باید کوشا باشیم ،  لذا باید سطح دانش و آگاهیهای خود را از این مهم بالا ببریم .

ما وقتی به تعادل برسیم به آزادی خواهیم رسید .

ما وقتی به تعادل و آزادی برسیم به بیداری روحانی میرسیم .


· از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

ما بعنوان یک انسان همیشه خواهان کامل شدن هستیم ( چه در زمانی که شاد هستیم و زندگی ما توام با رفاه و آسایش است ، و چه زمانی که در غم وماتم وغرق در مشکلات هستیم ) و لذا برای این کامل شدن دست به تجربه های گوناگونی میزنیم و در اثر نداشتن سلامت عقل فکر میکنیم با پناه بردن به یک عامل و یا متاع  بیرونی مثل -  مشروبات الکلی  -  مواد مخدر  - و یا سکس و یا ثروت و یا قدرت و یا پرخوری و . . . میتوانیم مسائل و یا مشکلات خود را تخفیف  و یا برعکس در زمان اینکه حتی انرژی ما فول است آنها را افزایش و آنها را سوپر فول کنیم و به عبارتی دیگر خود را کامل کنیم  ، در هر صورت پناه بردن ما به اینگونه موادهای خارجی نه تنها مسائل ما را حل نکرد بلکه  تجربه استفاده از اینگونه روش ها سرانجام  باعث وابستگی شدید  در ما شد وعاقبت زندگی ما را غیر قابل اداره کرد  و لذا نه تنها ،  نتوانستیم با این چیزها و متاع ها مشکلات و مسائل خود را حل کنیم بلکه مشکلات خود را بغرنجتر و بقول معروف سرانجام ، قوز بالا قوز شدیم .

ما باید متوجه بشویم که اعظم مشکلات ما در اثر نداشتن سلامت عقل است ، اینکه ما فکر کنیم چیزی خارج از خودمان میتواند مشکلات ما از را قبیل  ؛ ناامیدی  -  ترس  –  پوچ گرایی  -  مشکلات اقتصادی  - امنیت های اجتماعی  - احساسات ناخوشایند  -  بغض های روانی  -  کمبودها و ضعف های اخلاقی  -  جوابهای  منطقی برای پیدا نکردن سوال های که در افکار خود داریم ، و  . . . حل کند نشانگر عدم سلامت عقل در ماست .  ما امروز متوجه شده ایم که باید با واقعیت های زندگی و مشکلات آن بطور منطقی و با روشن بینی روبرو شویم و در رابطه با مشکلات و مسائل خود با صاحبنظران مشورت کنیم . مشکلات ما عموماٌ درونیست و ما هرگز با استفاده از ابزارهای شهوانی و یا موادی نمیتوانیم آنها را سرکوب و یا تغییر و یا برطرف کنیم . ما امروز به این نتیجه رسیده ایم ؛

چیزی که میتواند ما را کامل کند سلامت عقل و سلامت نفس وادامه روند بهبودی است .


· آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

همانطوریکه میدانیم اعتیاد دارای ابعاد مختلف ، و ابعاد آن میتواند شکل ها و فرمهای مختلف و بسیار گسترده ای داشته باشد ، بنابراین  نداشتن سلامت عقل و باورهای غلط یکی از آنهاست و لذا نمیتوانیم بگویم ما فقط در فرم و شکل خاصی از بیماری اعتیاد مشکل داریم ، در واقع اگر ما بیماری اعتیاد را شرطی بپذیریم نمیتوانیم به سلامت عقل برسیم . آنچه که میتواند مسیر سلامت عقل را برای ما میسر بگرداند این باور است که مشکل ما بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما بلکه فقط بیماری اعتیاد مشکل ما است .


اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .


· احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟

همانطوریکه میدانیم وسوسه ، میل مجدد به تکرار یک لذت منفی است که در ذهن ما نقش بسته ، یا اینکه تجربه یک لذت منفی جدید که با افکارمان به آن بهاء میدهیم  ، علیرغم اینکه میدانیم پیامدش برای ما ندامت است . . . . ، اما حقیقتاً بر اساس چه معیاری اقدام به عمل از روی وسوسه ای میکنیم در حالیکه به مضرات و حال خرابیهای آن واقفیم ، چرا به وسوسه ای عمل میکنیم که میدانیم پشیمانی و هزینه در پی دارد .

اگر خاطرمان باشد یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد  ، یعنی قوه ای که در احساسات ما نهفته است نسبت به دیگران فعالتر و حساستر است ، بنابراین وقتی احساسات ما تحریک میشوند مثل سیلی می ماند که به خروش می آید و این سیل از مجاریهای عصب حسی به ذهن و فکر ما منتقل میشود ، در آنجا اتفاقی که میافتد این است که بعلت عدم توانایی های عقلانی و عدم شناخت ودرکل نداشتن سلامت عقل بجای اینکه آب روی آتش بریزیم برعکس به این جریان توسط افکارمان پروبال میدهیم ، یعنی اینکه خروش احساسات را بجای اینکه مدیریت کنیم تا به بیرون از خودمان هدایت کنیم ، بر عکس به آن بهاء میدهیم در واقع بجای آب بنزین روی آتش میریزیم یعنی با افکارمان بدتر این احساسها را تحریک میکنیم و با تصویرسازیهای ذهنی اغوا کننده ، طعم لذت و عطش دستیابی به آن وسوسه و لذت را درخود شعله ورتر میکنیم  و در حقیقت سیل خروشان حسها و لذایذ منفی را به یک سونامی ویرانگر مبدل میسازیم ، بدیهیست در چنین شرایطی جزء تسلیم در مقابل وسوسه ها دیگر کاری از دستمان برنمی آید و آگاهی ما از پیامدهای منفی آن وسوسه عملاً کارگشا نمیباشد .

اما از دیگر عوامل بسیار مهم که سبب می شود ما نسبت به انجام وسوسه هایمان علیرغم آگاهی از نتایج آن بی تفاوت باشیم و به وسوسه های خود بها بدهیم برمیگردد به نحوه ارزشگذاریهای قبلی و ذهنی ما در رابطه با انجام آن وسوسه  ، در واقع حظ بردن از لذت یک وسوسه را به هزینه ها و پیامدهایش ترجیح بدهیم .          ( " آگاهی از نتیجه " در این سوال یعنی قبول پرداخت هزینه وسوسه های خود ، از ندامت و پشیمانی گرفته تا هزینه های دیگر ) .  بنا براین ، ما زمانی به وسوسه های خود بهاء میدهیم که از قبل در معیارهای ارزشگذاری در ذهنمان به انجام آن وسوسه نمره کم داده باشیم  ، و لذا در ارزشگذاری ذهنی چون انجام مواردی برایمان کم ارزش است بنابراین با این استدلال ،  پرداخت هزینه آن برایمان ممکن و سهل بنظر میرسد و در نتیجه به آن وسوسه بهاء و سپس عمل میکنیم . بطور مثال کسی که هزینه و خسارت حاصل از لغزش خود را صدهزار تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده نسبت به کسی که پنج میلیون تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده بیشتر وسوسه مصرف میشود ، هرچقدر ارزشگذاری ما نسبت به عوامل و لذتهای منفی وهزینه های در برگرفته  آن کم باشد در آن مورد بیشتر وسوسه میشویم و سپس با بهاء دادن به آن وسوسه آنرا عمل میکنیم ، . . . چرا ؟ !  . . . چون در نهایت عدم سلامت عقل فکر میکنیم هزینه لذت بردن از این وسوسه به پرداخت هزینه ناچیز آن که در ذهن خود ارزشگذاری کرده ایم ناچیز است و لذا توان پرداخت آنرا داریم  . اینکه ما به انجام وسوسه های خود تن درمیدهیم به این علت است که از روی سهل انگاری و عدم سلامت عقل آنها را کوچک و لذا پرداخت هزینه های انها را ناچیز میشماریم . بطور کلی ما زمانی به سلامت عقل نزدیک میشویم که متوجه باشیم ؛ کمترین هزینه برای انجام وسوسه ای حتی خیلی کوچک در واقع بیشترین هزینه ای است که پرداخت میکنیم .

 

حرف حق
25 February 21 , 21:35

سلام.نورعقل براثرگناه زایل می شودوباترک وتوبه وجبران دوباره روشن میشودمن به تنهایی وبامعجزه ی خداتونستم الان سی روزپاک بمونم من به آگاهی وهوشیاری رسیدم شکرخدا

پاسخ :

تبزیک به شما
مجید
26 July 19 , 22:27
برای سپردن چه قسمت هایی از 
زندگیم مشکل دارم؟ چرا مهم است 
که به هر حال ان هارا به خداوندی 
که خود درک می کنم بسپارم؟ 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan