Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بخش اراده شخصی

" اراده شخصی "

قدم سوم بسیار حساس و مهم است چون ما همگی مدتها طبق اراده خود عمل کرده ایم و از داشتن حق انتخاب و حق تصمیم گیری سوءاستفاده کرده ایم . اراده شخصی دقیقاً به چه معنااست ؟بعضی وقتها به معنی کنار کشیدن و انزوای کامل است . که باعث می شود ما در زندگی کاملاً مجذوب خود و تنها باشیم . بعضی مواقع اراده شخصی باعث می شود که ما هرگونه ملاحظه و مراعاتی را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته خود باشیم . ما احساسات و نیازهای دیگران را نادیده می گیریم و با تمام قدرت ، هر کس را که بخواهد این حق ما که هر کار بخواهیم ، می توانیم انجام دهیم را زیر سؤال ببرد ، زیر پا له خواهیم کرد . ما به مانند طوفان و تند بادی بی رحم به زندگی افراد خانواده ، دوستان ، و حتی غریبه ها تازیانه می زنیم و کاملاًاز خرابی که در پشت سر باقی می گذاریم نا آگاه هستیم . اگر شرایط دلخواه ما نباشد ، سعی می کنیم به هر نحو ممکن ان را بگونه ای تغییر دهیم تا به اهداف خود برسیم . حاضریم به هر قیمتی به خواسته خود برسیم . چنان سرگرم تعقیب افکار و خواسته های آنی خود و اجباری هستیم که کاملاًرابطه ما با وجدانمان و نیروی برتر قطع می گردد . برای کار کردن این قدم نیاز است که هر یک از ما راه هایی را که از ان طریق طبق اراده شخصی خود عمل کرده ایم را تشخیص دهیم .


· من چگونه طبق اراده شخصی خود عمل کرده ام ؟ انگیزه هایم چه بوده اند ؟

تعریف اراده یعنی ؛  قوه محرکه ای که در جهت  یک خواسته درونی فعال باشد ، یعنی خواستنی که توام با عزم راسخ باشد ، یعنی استفاده حداکثری از تمام توانیها و ظرفیتها برای دست یافتن به یک خواسته یا انگیزه . اصولاً هر اراده ای حاصل یک تصمیم است و اراده بدون تصمیم نمیتواند به خودی خود وجود داشته باشد و همینطور تصمیم بدون انگیزه و هدف هم نمیتواند معنای داشته باشد ، بنابراین هر کدام از فاکتورهای فوق در راستای معنا بخشیدن به هم در یک زنجیره قرار میگیرند در واقع این فرایند به این شکل است ؛ ( انگیزه  ---- >  تصمیم  ----->   اراده  )

 

 اما مصدر و سرچشمه این خواسته ها یا انگیزهها و یا اهداف از کجا سرچشمه میگیرد جواب این سوال بستگی به این دارد که که چه قسمتی  از وجود ما در حال فعال بودن باشد  ، ( بیماری یا بهبودی ) ، اگرقسمت بیماری در وجود ما فعال باشد طبیعیست که انگیزهای ما هم بر اساس جاذبه های آن شکل میگرد ، اما اگر برعکس در شرایط بهبودی باشیم بدیهیست انگیزه های ما بر اساس اصول بهبودی شکل میگیرد . اراده یک ابزار فرمانبردار است و لذا یک عامل خنثی می باشد و بر اساس تصمیمی که از انگیزه های درونی گرفته شده است در آن فعال میشود  ، اما سستی و یا سفتی آن بستگی به چگونگی و نوع  تصمیمی که گرفته ایم مربوط میشود ، اگر از روی احساس نیاز واقعی باشد این تصمیم محکم و با اراده پولادین است ،  فرایند اراده به دو شکل ممکن است در ما رخ بدهد  ،

شکل اول ؛ عقل سالم  +  نفس سالم ---> انگیزه سالم ---> تصمیم سالم --->  اراده سالم نتیجه میدهد ---> ( اراده الهی ، بهبودی )

 

شکل دوم ؛ عقل ناسالم + نفس ناسالم---> انگیزه ناسالم --> تصمیم ناسالم -->اراده ناسالم نتیجه میدهد ---- >(اراده شخصی ، بیماری )

 

جواب قسمت اول )  اراده شخصی ما همیشه از نمودار دوم بوجود آمده است ، چون سلامت عقل و سلامت نفس نداشتیم و در کل در شرایط بیماری فعال بودیم  لذا طبیعیست که اراده شخصی مان جز در مسیر منفی و ویرانگر برای خودمان و اطرافیانمان هیچ ثمر دیگری نداشت . ما ، در مقابل اراده شخصی خود علیرغم اینکه زندگیمان را آشفته کرده بود بازهم مطیع آن بودیم ، با آنکه روز به روز زندگیمان بدتر میشد و دائماً در رنج و عذاب بودیم اما هیچگونه یارای مقابله با آن را نداشتیم ، حتی در زندگی چندین بار اقدام به مبارزه با این نیروی مخرب کردیم اما هربار شکست خوردیم ، نیروی ارداه شخصی ما بسیار ، سرکوبگر ، بی رحم ، دیکتاتور ، لجباز و یک دنده  است و علاوه بر اینها بی عقل و بی منطق  و قدرتمند است و در کل ضد حیات و ضد آرامش و ناهنجار است و لذا ، وقتی این اراده در ما فعال میشود در مقابل آن گویا  مسحور*  شده و به زانو در میائیم ، و سرانجام در شرایط  مسخ* قرار میگریم .

* مسحور یعنی ، سحر و جادو شده

* مسخ یعنی ، تغییر شکل دادن از خوب به بد و یا روح انسانی در جسم حیوانی شدن     

جواب قسمت دوم ) اراده ما همیشه بر اساس انگیزه های نفسانی و لذتهای آنی و افراطی و از عدم سلامت عقل و از بیماریمان سرچشمه میگرفت و لذا جز خسارت و خرابکاری چیز دیگری به ارمغان نمی آورد . در واقع اراده شخصی ما مثل عروسک خیمه شب بازی ، نخهای آن در دست نواقص و ضعف های اخلاقی و بطور کلی در دست بیماریمان بود . انگیزه های ما در شرایط بیماری از اراده مان بعنوان یک ابزار برای ویران کردن و مطیع بیماری بودن استفاده میکرد ، در واقع اراده شخصی ما از بیماری ما سرچشمه میگرد و مثل لودر جز خراب کردن کار دیگر نمی توانست بکند ، انگیزه های ما در راستای خواسته های بیماری و کاملاً ناعاقلانه و بی منطق بود و لذا اینچنین انگیزهای اراده شخصی ما را شکل میداد . بطور مثال انگیزه های ما بیشتر اینها بودند ؛ لذت طلبی و افراط در لذت جوی  -  سرخوشی دائمی  -  تجدید لذتهای دوران طلایی   -   بی خیالی همراه با عدم مسئولیت  - تن پروری  -  پرکردن خلاء ها با موادهای گوناگون  -  سرکوب احساسات  -  خودآزاری  -  دیگرآزاری  -  فرافکنی  -  خود محوری  -  شیدا مسلکی  - و . .


· عمل از روی اراده شخصی چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته ؟

وقتی بیماری ما در حالت فعال قرار میگیرد خواسته های خود را توسط ابزاری به ما دیکته میکند که در کل ما به آن اراده شخصی میگوییم در واقع یعنی ما اختیار خود را بطور تام و کامل  بخاطر عجز در مقابل بیماری از دست میدهیم  . بنابراین ما هرگاه به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم اراده شخصی سررشته زندگی ما را بدست میگیرد و چون این اراده از بیماری و خودمحوری انباشته است لذا به روی اعمال و رفتار ما در زندگی تاثیرات منفی و ناهنجار به بار میاورد و ادامه این رفتارها همراه با افراط و تفریط و خودمحوری عاقبت زندگی ما را از چرخه معمولی و طبیعی بیرون آورده و آنرا نهایتاً غیرقابل اداره میکند . بنابراین اراده شخصی ما یک اراده منفی و تاثیرات مخرب آن در زندگی ما غیر قابل انکار است .  اراده شخصی ما روز به روز زندگی ما را تباه میکرد و ما مثل کسانی که طلسم شده باشند توان مقابله با این اراده شوم و منحوس را نداشتیم .  اراده شخصی یعنی ابزاری محرکه که از بیماری و هواهای نفسانی و از نواقص ما دستور میگیرد ، و لذا جز خرابکاری ره آورد دیگری برای ما ندارد ، از طرفی ما در اثر بیماری مزمن و همینطور زندگی طولانی که با این اراده داشته ایم مثل پرنده ایی که به قفس خود خو میکند ما هم به این اراده ویرانگر  ، خو و انس گرفته ایم و با اینکه مدتیست که در مسیر بهبودی گام برمیدارم و به روی خودمان کارمیکنیم  ، اما گاهاً به علت عدم تمرکز باز اراده شخصی وارد جریان زندگیمان میشود و زندگی ما را به طرف ناآرامی سوق میدهد ، ما هر زمانی که با اراده شخصی خود زندگی میکنیم بازتابها و تاثیرات مخرب آنرا بشکل و فرم های مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم  بطور مثال ؛

ترس – هرگاه در زندگی با اراده شخصی زندگی میکنیم ، ترس به عنوان یک عامل بازدارنده  در تمام سطوح زندگی ما سایه می افکند ، بنابراین اوقاتی که ما با ترس و تشویش سپری میکنیم معنایش این است که اراده شخصی کنترل زندگی ما را بدست گرفنه است .

دغدغه  - از آنجائیکه اراده شخصی میل به خرابکاری و وابستگیهای منفی دارد ، لذا شرایط ناپایدار و سست را در زندگی برای ما رقم میزند که نتیجه آنها باعث دغدغه و پریشانحالی در زندگی ما میشود

ناامیدی  -  اراده شخصی ما فرمانبردار بیماریست و در نهایت با تکیه  کردن بر خود اتکایی میخواهد یک تنه حللال همه مسائل باشد ولذا این امکان پذیر نمی باشد و عاقبت در ما باعث سرخوردگی و ناامیدی میشود .

بنابراین ، هرگاه ما دست به عملی بر اساس اراده شخصی خود میزنیم ، بازتاب آن زندگی ما را تحت تاثیر منفی و مخرب خود قرار میدهد بطوریکه سرانجام زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و ما را آشفته و در نهایت زندگی را برای ما غیر قابل اداره میکند .

ما هرگاه با ارده شخصی خود به زندگی ادامه میدهیم ، خود را با چالش ها و معضلات جدی مواجه میکنیم ، بطور مثال ، مشکلاتی از قبیل ؛ بی هویتی  -   بی اعتمادی  -   سوء ظن  -   حال خرابی   -  تشنجات در طیف  های مختلف زندگی ( کار ، خانواده  ، روابط اجتماعی )  -   پوچی  -  بدخلقی  -  تنبلی  -  افراط و تفریط  -   خودآزاری  -  دگرآزاری  -  فعال شدن نواقص و سرانجام یاس و انزوا و تنهایی  . . . .


· اراده شخصی من چگونه بر دیگران اثر گذاشته ؟

 اراده شخصی ما متشکل شده است از خود محوری ، هواهای نفسانی ، افراط و تفریط و در کل ارادیست که در بست در اختیار بیماریست ، و یکی از ویژه گهای مهمش این است که وقتی فعال میشود و سکان زندگی ما را بدست میگیرد برایش خودی و غیر خودی معنایی ندارد چون صدمه رساندن و آزار دادن جزو ذات و طبیعت  این اراده میباشد ، و لذا ضمن تخریب و صدمه به زندگی خودمان ، تاثیرات منفی آن زندگی دیگران را نیز تحت الشعاع مخرب خود قرار میدهد .

 اراده شخصی ما اثرات مخرب خود را ابتدا به خانواده ، و سپس سعی میکند  در سطوح دیگر جامعه  و دیگران دیکته کند ، بطور مثال ؛

-همین که من میگم ! . .  جمله ایست  که ما در خانواده بعلت جایگاهی که داریم بیان میکنیم که از اراده شخصی ما نشات میگیرد ، البته گاهی این این جمله را با زبان ادا نمیکنیم اما با اعمال و رفتارمان همراه با لجاجت و اراده شخصی سعی در دیکته کردن آن میکنیم  .

-با تکیه کردن به اراده شخصی ، امنیت خانواده و همینطور دیگران را درهر زمینه ایی که باشد  پایمال میکنیم ، آنها را سرزنش میکنیم و احساسات آنها را نادیده میگیریم و خود محور و خود رای میشویم ، و لذا این فضاها را آکنده از ناامنی و مملو از سوء ظن میکنیم  .

-با اراده شخصی همیشه سعی میکنیم که دیگران خود را با ما مطابقت دهند ،  و یا میخواهیم به زور آنها را تغییر دهیم ، و یا توقع داریم همه آدمها طبق خواست و اراده ما زندگی کنند و و . .

در هر صورت  ، اراده شخصی ما چه با مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر ، هرگاه فعال باشد علاوه براینکه زندگی خودمان را زهرمار میکند ، زندگی دیگران را ، هم خراب میکند ، در واقع اراده شخصی ما یک اراده مشکل آفرین است ، مشکلاتی از قبیل ؛ عدم امنیت های احساسی ، اجتماعی ، روانی ، روحانی ، بی اعتمادی ، تشنج های خانوادگی و اجتماعی -  رنجش  -  کینه  - آزار – انزجار و . .


سپردن اراده شخصی به این معنا نیست که هدفهای مان را پیگیری کنیم یا سعی در تغییر خود یا محیط اطرافمان ننماییم . یا به این معنی نیست که منفعلانه هر بی عدالتی را در حق خود یا کسانی که مسئولیتشان با ما است بپذیریم . لازم است که بین اراده شخصی مخرب با رفتار سازنده تفاوت قائل شویم .


. ایا پیگیری اهدافم ، باعث صدمه به دیگران می شود ؟ چگونه ؟

خو و طبیعت اراده شخصی ، بر اساس خواست و اهداف بیماری بنا واستوار شده ، مِثل ؛ جنگ -  سرکوب و اجبار -  بی مسئولیتی  -  صدمه و آسیب رسانی  -  ناهنجاری  - خود محوری  - ناامنی -  تشویش و اضطراب  -  تشنج آفرینی -  ناامیدی  - بد خلقی  -  نفرت وکینه  -  خودآزاری  -  دیگر آزاری  -  فقر و ترس و دغدغه و انکار ، دورغ ، خشم  و . . .

اما ، خو و طبیعت ، اراده نیروی برتر ، بر اساس اصول های روحانی و اصول های اخلاقی و همینطور بر اساس اهداف بهبودی پایه گذاری و استوار گردیده ، مِثل ؛ تسلیم  - خدا محوری  -  آزادی  -  مسئولیت پذیری  -  نفع رسانی  - هنجار  -  ایمنی بخشیدن -  آرامش آفرینی  -  خوش اخلاقی  -  امیدواری  -  مهرورزی ومحبت  -  خودمهرورزی  -   توانگری  -  صداقت  ، تمایل روشن بینی ،  فروتنی  ، اعتماد و . . .

اهداف گذشته ما از تصمیمات مخرب بیماریمان سرچشمه میگرفتند و لذا در این شرایط  با فعال شدن اراده شخصی و منفی جز ناهنجاری و آشفتگی برای خودمان و صدمه و آسیب برای دیگران پیامد دیگری در بر نداشت  .

اصولاً پیامدهای اهدافمان همیشه بستگی به این دارد که کدام قسمت از وجود ما فعال باشد ، ... بیماری ، یا بهبودی ، وقتی اهداف ما براساس اراده شخصی و از روی بیماری و خودمحوری فعال باشد طبیعیست که چنین اراده ای انباشته از نیروهای منفی و مخرب و دارای قابلیت های تخریبی و صدمه رسانی میباشد .

اما چنانچه اهدافمان در راستای اراده بهبودی قرار گیرد این اهداف با پیروی از خرد جمعی و برخورداری از سلامت عقل و نفس ، بدیهیست دارای پتانسیل ها و ظرفیت های سازنده و مفید ، هم برای خودمان ، و هم برای دیگران  می باشد ، بنابراین ، پیگیری اهدافمان چون بر مبناء اصول های روحانی و بهبودی استوار گشته اند لذا ذات این اهداف چون بر اساس خیر میباشند ، بَری از هر گونه آسیب وصدمه به خود و دیگران می باشد .

کلمه پیگیری در این سوال معنای ، پویایی و احساس مسئولیت در رابطه با اهدافمان را به ما یادآوری میکند و همچنین میخواهد قوه فهم ما را تحریک کرده تا با ارتقاء مهارتهای لازم و همچنین بالا بردن آگاهیها ، نسبت به مفاهیمی که در اهداف بهبودی نهفته است ، درکی شفافتر پیدا کنیم  ، زیرا ممکن است عوامل و شرایطی در این راستا در مسیر ما قرار بگیرند که ما در اثر عدم شناخت و مهارتهای لازم و در اثر نداشتن آگاهی و شناخت  ، ندانسته خلاف اهدافمان عمل  کنیم  ، و در کل میخواهد ما را با چگونگی عملکرد ، در رابطه با اهدافمان ،  در مواجه با مسائل عدیده روزمره و یا تمام بخش های زندگی از قبل مهیا سازد .

نکته قابل تامل در این سوال این است که هرگز ممکن نیست در اثر پیگیری صحیح و منطقی اهداف بهبودی به خود یا دیگران صدمه و یا آسیب برسانیم ، البته ممکن است شخص یا اشخاصی از عملکرد و پیگیری اهداف بهبودی ما بر حسب بیماری خود نا خوشایند شوند ، ولی این ناخوشایندی به معنای صدمه وآسیب زدن نمی باشد ، بطور مثال ؛ از ما بخواهند که  دروغ بگوئیم و یا در اعمال قبیحه با آنها مشارکت کنیم ، و یا از ما بخواهند که شهادت دروغ بدهیم ، و یا اینکه به روی دزدی آنها سرپوش بگذارم ، و یا در کل بخواهند که ما خود را درجهت و سمت بیماری آنها سوق بدهیم و بر اساس بیماری آنها حرکت و زندگی بکنیم ، و ... ، و لذا ما بخاطر پیگیری در اهدافمان  از این موارد دوری میکنیم و هیچکدام از اینها معنای صدمه رساندن به دیگران نمی باشد .

در هر صورت ما تا زمانیکه در راستای پیگیری اهداف خود بر اساس اراده و خرد جمعی که متصل به نیروی برتر ودر چارچوب اصول روحانی است حرکت میکنیم ، نه تنها به کسی صدمه ای نخواهیم زد  ، بلکه برای آنها همواره ، صلح و آرامش و برکت به همراه خواهیم آورد .


. آیا در پیگیری اهداف صحیح ، امکان دارد بصورتی عمل کنم که نتیجه معکوس برای خودم یا دیگران داشته باشد ؟ توضیح دهید؟

 هر چند تصمیم و اهداف ما صحیح است ، اما گاهی بعلت عدم آگاهی ، روشی که اتخاذ میکنیم غلط است ، و ممکن است در اینگونه روشها به خود و دیگران صدمه وارد کنیم  و یا از اهدافمان نتیجه معکوس بگیریم ، بنابراین ، ما باید پیوسته بخاطر داشته باشیم که باید سطح دانش و شناخت خود را نسبت به کسب مهارتهای لازم در این زمینه ارتقاء بدهیم .  اینکه برای رسیدن به تصمیم و اهداف خود هر چقدر هم که مقدس و متعالی باشد ، بخواهیم دیگران را قربانی کنیم و یا حقوق آنها را زیر پا بگذاریم ، در واقع باز نشانگر اراده شخصی و خودمحوری ما میباشد ، و یا اینکه پیش خود اینگونه محاسبه کنیم که اشکالی ندارد برای رسیدن به یک هدف متعالی ، اصولی را نادیده بگیریم و در واقع بخواهیم به روی  آن شعار معروف که میگوید ؛ « هدف وسیله را توجیه میکند » صحه بگذاریم و تائید کنیم . به زبان ساده تر؛ منظور این است که برای رسیدن به یک کار و یا یک هدف صحیح از یک عامل ناسالم مثل ناصداقتی بهره بجویم

ما هرگز نمی خواهیم  پیگیری اهداف خود را به قیمت کوچکترین صدمه ای به دیگران بدست بیاوریم ، ما هرگز نمیخواهیم برای رسیدن به اهدافمان بر سر اصول ، مصالحه ، و یا معامله کنیم و بدینوسیله آنها را زیر پا بگذاریم . ما وقتی برای پیگیری اهدافمان اصول را زیر پا میگذاریم گرفتار عدم تعادل میشویم و در روشهایی که برای اهدافمان انتخاب کرده ایم دچار افراط و تفریط  و نهایتاً گمراه میشویم ، بنابراین ، برای اینکه از پیگیری اهداف خود نتیجه معکوس نگیریم ،  باید ابتدا به روی دو امر متمرکز باشیم ، اول اینکه ؛ با روشن بینی  و آگاهی در نحوه اولویت بندها کوشا باشیم و همواره متوجه باشیم که درالویتها ، اصول در راس میباشند و  دوم اینکه  ؛ با شناختی که حاصل از این اولویتهاست هر یک از زیر مجموعه های که مربوط به این اصول ها هستند را باید رده بندی کنیم و در واقع آنها را سلسله مراتبی کنیم و لذا آنها را را بر اساس  جایگاه های واقعی خودشان تدوین کنیم .


ایا هیچ وقت برای رسیدن به هدفی مجبور به مصالحه یا سازش در مورد اصول گردیده ام ؟ ( برای مثال : مجبور شوم که نا صادق باشم ، بی رحم ،یابی وفا باشم ؟ )

اصول ،  جمع کلمه اصل می باشد ، و معنای آن یعنی ریشه و بنیاد ،  وتعریف آن یعنی ؛  مبانی ایی که از قبل بر اساس یکسری منطق های واضح و مُبَرهن و مدلل و آشکار ، بنیاد گردیده است ، و لذا بعنوان یک مرجع شاخص در امورهای گوناگون بصورت یک قاعده کلی و یک قانونِ بدون چون و چرا وضع گردیده است ، بطور مثال ؛

-در فیزیک ؛ قانون جاذبه ، یک اصل است .

-در هندسه ؛ قانون محاسبه اشکال هندسی یک اصل است

-در ریاضی ؛ قانون محاسبه اعداد یک اصل است

-در علوم انسانی ؛ صداقت ، عدالت و . .   ، هر کدام یک اصل هستند

نکته قابل ذکر در رابطه با اصول این است که ؛ اساساً مبناء اصل ها بعنوان یک قاعده و قانون کلی همیشه مرجع شاخص هستند ، مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود .

بنابراین ، اصول و یا اصل ها ؛ چارچوبهای مطمئنی هستند که حدود و ثغور و یا خطوط سفید و قرمز را برای ما از قبل تعریف و تعیین کرده اند و ما با دلیل و برهان آنها را قبول کرده ایم .

اصول در واقع ارزشهای هستند که براساس منطق و عقلانیت و بر حسب نیازهای بهبودیمان وضع شده اند و تخطی از این اصول در درجه اول به اهداف ما ضربه میزند ، و سپس برای ما شرایط را ناپایدار و آنرا متزلزل میکند . گاهی بیماری از عدم آگاهی ما در رابطه با نیات خیرمان سوء استفاده میکند و در رابطه با مسائل گوناگون ما را در شرایط اراده شخصی خود قرار میدهد تا برای برآورده شدن این نیات بر سر اصول مصالحه و یا آنها را زیر پا بگذاریم ، بطور مثال ؛

-برای ترک دوست همدردمان به دروغ متوسل شویم ( نیت درست است اما روش غیر اصولی است ) در حالیکه ، اصول به ما میگوید راستش را بگو حتی اگر به زیان تو باشد  .

-برای بهبودی دوستان یا فرزندانمان ، آنها را کتک بزنیم ، تروربکنیم ، سرزنش بکنیم ( نیت درست اما  این رو ش ها غیراصولی است )

-برای ورزش کردن و یا تفریح کردن در حق جلساتمان جفا و بی وفایی بکنیم ( نیت خوب است  اما روش غیر اصولی است ) و و . .

در هر صورت ما وقتی با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، لاجرم نسبت به اصول هایمان لاقید میشویم . اینکه ما فکر کنیم برای نیت های خیرخواهانه خود ، گاهی لازم است بر سر اصول مصالحه و یا مسامحه* کنیم و یا سازش کنیم ، از انکار و اراده شخصی ما ریشه میگیرد .

تجربه های قبلی به ما ثابت کرده هرگاه پا روی اصولی گذاشته ایم و یا در رابطه با آنها مصالحه و یا مسامحه کرده ایم سر انجام برای ما دو طرفش زیان بوده است .  

مسامحه یعنی =  آسان گرفتن, سهل‌انگاشتن, به‌نرمی ومدارا کارکردن


 

اگر در برنامه جدید هستیم و تازه شروع به کار کرد قدم سوم کرده ایم ، احتمال دارد گیج شویم که خواست و اراده خداوند برای ما چیست و فکر کنیم که این قدم از ما می خواهد که آن را پیدا کنیم . در حقیقت ما قبل از قدم یازده ، رسماً توجه خود را بر روی آگاهی از خواست نیروی برتر متمرکز نمی کنیم ، اما فرآیندی که ما را بدان سو رهنمون می سازد را از قدم سوم آغاز می کنیم .

خواست خدا برای ما ، چیزی است که ما بتدریج از طریق کار کردن قدم سوم به آن پی می بریم . اما فعلاً می توانیم به نتایج ساده ای درباره خواست خدا که برای ما کاربرد داشته باشد ، بسنده کنیم . این خواست نیروی برتر است که پاک بمانیم . خواست خدا برای ما انجام کارهایی است که کمک می کند تا پاک بمانیم ، مانند رفتن به جلسات یا تماس منظم با راهنمای خود .


· توضیح دهید چه زمانهایی نیروی اراده خودتان جهت انجام کاری کافی نبوده ؟ ( مثلاً با نیروی اراده خودم نمی توانستم پاک بمانم )

همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ، اصولا اراده یک عامل و یا یک ابزار درونی است  ، و از خود اختیاری ندارد مثل ؛ اتومبیل می ماند ، که چه کسی آنرا براند ، و یا قلم و یا یک چاقو ، بطور مثال ؛ چاقو اگر در دست یک روانی جنایتکار باشد طبیعیست منجر به جنایت میشود و اگر در دست یک پزشک جراح باشد انسانی را از مرگ نجات میدهد ، بنابراین ، اراده شخصی ما همیشه تحت تاثیر بیماری و همچنین اوامر دیوانگیهای ما بوده و لذا جز صدمه زدن و آسیب رساندن کارایی دیگری برای ما نداشت .

ما در زمان بیماری فعال در خواب روحانی بسر میبردیم و اگر گاهی هم این قوه روحانی در ما تحریک میشد و یا بیدار میشد بقدری ضعیف و ناتوان بود که نمیتوانست سکان اراده بهبودی و زندگی ما را بدست بگیرد و یا اینکه بتواند آنرا هدایت کند و لذا توان و ظرفیت های لازم را برای هماوردی با اراده این بیماری مهلک را نداشت ، در واقع برای مقابله با چنین اراده مخربی ما نیاز به تقویت اراده خودمان داریم منظور از تقویت اراده خودمان یعنی اینکه اراده روحانی خود را در تلاقی و اتحاد با اراده های روحانی بپا خواسته دیگران که به رستاخیز روحانی رسیده اند پیوند دهیم ، زیرا ما هرگز به تنهایی نمیتوانیم در مقابل اراده اهریمنی و شخصی خود پایداری کنیم ، و لذا بخاطر همین است که در سر تیتر قدم سوم میگویم (( ما تصمیم گرفتیم )) .

در این سوال منظور از اراده خودتان  ،همان اراده واقعی و روحانی میباشد که در زمان بیماری بعلت کما روحانی در ما منفعل شده بود و عملاً ما با چنین اراده مثبتی نمیتوانستیم کار به جایی برسانیم .

ما درگذشته با اراده روحانی و مثبت خود بارها و بارها خواستیم که اختیار زندگی خود را بدست بگیریم ، بارها اقدام به ترک مواد کردیم و علیه شاخصه های گوناگون بیماری خود اقدامات مقتضی را بعمل آوردیم ، اما سر انجام بعلت ضعف در این جناح (( کما روحانی ))  از وجود خودمان سرانجام تن به شکست میدادیم ، نکته قابل تامل در این سوال این است که اراده ای که در بیماری اعتیاد نهفته می باشد هر چند یک اراده شخصی است اما واقعیت این است که یک اراده سهمگین و قدرتمند می باشد ، و لذا برای مواجهه با چنین نیروی مخوفی به یک توان و خرد  و در کل به یک عزم و اراده جمعی که متصل به نیروی برتر است نیاز داریم


· تفاوت بین نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند ، چه می باشد؟

 اصولاً هر جا از واژه (( من )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره بیماریست ، بنابراین ، اراده من  همان  اراده شخصی  است که ابزاری شده در جهت خواسته های نفسانی وبیماری اعتیاد ، لذا اراده من همیشه ماهیتی بیمار گونه و شهوانی و اهریمنی دارد .

اما ، هر جا از واژه (( ما )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره الهیست  ، یعنی همان اراده واقعی و حقیقی که سرشار از معنویت است ، البته این اراده هر چند فردیست اما متوسل و متصل به نیروی برتر است ، بنابراین ، اراده خداوند همان اراده روحانی جمعی است که ابزاری شده در جهت خواسته های معنوی وبهبودی ، لذا اراده ما همیشه ماهیتی  ، روحانی و قدسی دارد .

نیروی اراده من همیشه در تضاد و مقابله با نیروی اراده خداوند است ، ولذا همیشه در جنگ و پایداری می باشد و نمی خواهد تن به اراده خداوندی بدهد ، و سعی میکند با تمام امکانات خود از قبیل ؛ دانش منفی ، انکار ، توجیه و بهانه ، و سفسطه و استدلالهای بی پایه و اساس ، از موجودیت و ماهیت خود پاسداری و در مقابل اراده و روحانیت خرد جمعی تا آخرین سنگرهای خود مقاومت کند ، تفاوت نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند در واقع همان مشخصه های  است که ما درقدم دوم  با کار کردن دو سوال (( نیروی برتر من چه مشخصه های ندارد و چه مشخصه های دارد )) به آنها پرداختیم به عبارت دیگر تفاوت بین نیروی برتر منفی ( بیماری ) و نیروی برتر مثبت ( بهبودی ) همان تضادهایست که به آن پرداختیم بطور مثال این تفاوت   در تضادهای زیر بخوبی مشهود است .

نیروی اراده من  ( بیماری ) ...........  نیروی اراده خداوند ( بهبودی )           

ضعیف تر                                                     قویتر

خود محور                                                  جمع محور

ناهنجار                                                     هنجار

مضر                                                       مفید

نامهربان                                                  مهربان

ستمکار                                                   عادل

لاقید                                                       مقید

هوس گرا                                                عقل گرا                            

مخرب                                                   سازنده و و


بعضی مواقع در بهبودی ، ممکن است ببینیم که ناخوداگاه به جای اینکه سعی کنیم خواست خود را با اراده خداوند منطبق کنیم داریم ان را با اراده شخصی خود منطبق می نماییم . این اتفاق آنقدر اهسته و نامحسوس رخ می دهد که ما به سختی مکن است متوجه ان شویم . بنظر می رسد که وقتی اوضاع بر وفق مراد است ما در برابر این مسئله ضربه پذیرتر هستیم . ما از حد و مرز دنبال کردن اهدافمان با فروتنی و صداقت عبور می کنیم و براحتی وارد وادی سوءاستفاده از دیگران و رسیدن به اهدافمان از طریق اجبار انها به کاری شویم .

می بینیم که در بحث با اشخاص برای مجاب کردن آنها زیاده روی می کنیم و بر نظر خود پافشاری می نماییم . یا می بینیم به چیزی زیاده از حد چسبیده ایم . به یکباره متوجه می شویم که مدتهاست با راهنمای خود تماس نگرفته ایم . اگر درست به درون خود گوش کنیم ، احساس ناراحت کننده اینکه از بهبودی فاصله گرفته ایم به سراغمان خواهد ،آمد .


· آیا در بهبودی زمانهایی بوده که احساس کنم که اراده و زندگیم را به دست خود گرفته ام ؟ چه چیز باعث هشدار به من شد ؟ چه اقدامی کردم تا خود را به قدم سوم دوباره متعهد کنم ؟

یکی از بازتاب های بهبودی اصولاً بدست آوردن موفقیت هایست که ما در زمینه های مختلفی از زندگی خود بدست می آوریم  و رفته رفته در این مسیر خوشی ها از راه میرسند ، زندگیمان آرام میشود و در ادامه ممکن است دردهای که در گذشته کشیدیم کم رنگ و یا از نظرمان محو شوند ، اوضاع و احوالمان بمانند کسانی میشود که از یک طوفان سهمگین ، پا در ساحل نجات گذاشته اند و لذا این سبکباری در ساحل باعث میشود تا گرداب و طوفان گذشته زندگی خود را فراموش کنیم  ، گاهی خود را فاتحی احساس میکنیم که به تنهایی توانسته ایم از پس همه مشکلات برآیم  ، و لذا ممکن است در چنین شرایطی از بهبودی  ، ناخودآگاه دچار کبر و غرور کاذب شویم و در محدوده بهبودی گرفتار اراده شخصی خود گردیم ، و بقول معروف ؛ بازهم فیلمان یاد هندوستان کند و لذا در ادامه همین روند در حق جلساتمان جفا کنیم و باز بیماریمان را با خود محوری به سلطنت برسانیم و منتظر بنشینیم تا آشفتگی و دردها از راه برسند  .

قسمت اول سوال )) بله در زمان بهبودی گاهی احساس میکنیم که که دوباره داریم با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، منظور از واژه احساس در این سوال ، همان احساس های کلاف کننده ای هستند که وقتی با اراده شخصی پیش میرویم وارد زندگیمان میشوند و دو باره زندگی ما را آشفته میکنند . بخصوص هنگامی که اوضاع زندگیمان ایده آل میشود امکان اینکه دوباره با اراده شخصی خود پیش برویم در ما بیشتر میشود ، بنظر میرسد ما با زندگی کردن توام با آرامش و موفقیت مشکل داریم ، بیشتر ما زمانی که اوضاع بر وفق مراد است میخواهیم این شرایط را بهم بزنیم ، اتفاقاً در زندگی گذشته خودهم ، بسیاری از ما در زمانی که اوضاع زندگیمان خوب بود به مواد مخدر روی آوردیم ، گویا ما جنبه خوشبختی و موفقیت را نداریم ، و لذا با بیماری و با اراده شخصی خود میخواهیم این سعادت را خراب کنیم . اما گذشته از مسئله فوق ممکن است گاهی در بهبودی افراط کنیم و افراط در هر چیزی نشانگر فعال بودن اراده شخصی است  ،  بعضی از ما زمانی بیشتر این احساس را تجربه میکنیم که بین بیماری و بهبودی دست و پا میزنیم ، گاهی ممکن است این احساس را زمانی تجربه کنیم که سواد بهبودی در ما بالا میرود اما سطح هوشیاری و عملکرد ما به آنچه که آموخته ایم ضعیف می باشد ، در واقع منظور این است که رشد دانش بهبودی در ما فزاینده بوده اما عملکرد ما نسبت به آنها کاهنده بوده است و لذا گرفتار دوگانگی میشویم ، ما به تجربه دریافته ایم هرگاه دانش ما از عمل و کردار ما جلو میزند در بهبودی گرفتار چالش و درد میشویم .

قسمت دوم سوال )) احساس درد و رنج و  ترس ، دغدغه  ،آشفتگی ، خشم ،  افسردگی ،  مختل شدن زندگی ، بی ثباتی ، عدم تعادل ، و و . .  همگی نشان از هشدارهای هستند که در بهبودی در اثر فعال بودن اراده شخصی احساس میکنیم .

قسمت سوم سوال )) بهترین اقدام رفتن مرتب به جلسات و کارکرد قدم و اقرار به عجز آنهم بطور روزانه می باشد .

قبلاً به این نتیجه رسیدیم  ، ما هر تصمیمی که در زندگی میگیریم باید در رابطه با آن احساس تعهد کنیم ، در واقع تصمیم بدون فاکتور تعهد معنای ندارد ، و ما در قدم سوم تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را بخداوند بدآنگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم ، بنابراین ، ما در مقابل فعل سپردن متعهد می باشیم و همینطورکه قبلاً دریافتیم ما خواهانیم تا بیماری و اراده مخرب خود را به خداوند بسپاریم ، و لذا ، تعهد ما در قدم سوم در دو بخش رخ میدهد .  اول ؛ سپردن بیماری و اراده شخصی به خداوند میباشد ما در این بخش متوجه میشویم که هرگاه خواسته ایم بیماری و یا عوارض حاصله از آن را کنترل و یا افسار آنرا بدست بگیریم نه تنها موفق نشده ایم ، بلکه با اینگونه رفتارها بدتر باعث عود و یا فعال شدن بیشتر بیماری و نواقص در خود شده ایم و لذا میکوشیم تا این نواقص را بخداوند بسپاریم   و در بخش دوم  ؛  ما زندگیمان را بخداوند می سپاریم  و لذا در این سپردن ابتدا شرح وظایفی را مشخص میکنیم تا نسبت و حدود تعهدات ما و خداوند مشخص باشد ، بطور مثال  ، مسائلی هستند که جبری می باشند که در زندگیمان اتفاق می افتد که خارج از توان ما می باشد را به خداوند می سپاریم  مثل سل و زلزله و یا تورم های اقتصادی اجتماعی و یا بیماری دیگران  و و . .  .  در واقع سپردن این دو بخشی که ذکر شد بخدواند برای ما آرامشی به ارمغان میاورد که ما همیشه در قسمت اول دعای آرامش خود از خدواند خواهانیم . اما یکی از مهمترین قوه های دیگری که میتواند نشانگر فعال بودن بهبودی ما باشد و احساسهای هشدار دهنده و ناخوشایند را در ما کاهش دهد ،  احساس تعهد کردن در قبال تصمیماتی است که میگیریم ، بخصوص تعهدی که در رابطه با شرح وظایفی که در بهبودی به عهده ما می باشد است ، بطور مثال  ؛ - احساس مسئولیت کردن در بهبودی و فعال کردن اصل های روحانی فرا گرفته از قدمها ، در زندگی روزمره جزو شرح وظایف ما می باشد ، و همینطورهمواره از خداوند در قسمت دوم دعای آرامش خواهان شهامتی هستیم تا با پذیرش این تعهد و مسئولیت آنچه را که بعهده داریم شجاعانه انجام دهیم و لذا در پی این دو بخش ذکر شده از خداوند میخواهیم برای بهتر پذیرفتن اراده اش به ما دانشی عطا کند تا حد و مرزها و شرح وظایف های خود را بشناسیم . بنابراین ، اقداماتی که نشان دهنده تعهد ما به قدم سوم باشد همان احساس مسئولیت در بهبودی است که در اصول روحانی ما متجلی شده است و لذا عملکرد ما به این اصول بیانگر چگونگی تعهد ما می باشد .

امید
07 January 22 , 01:10

خیلی عاااااالی بود احسنت به این درک هایت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan