Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بخش احساسات

احساسات

ما می خواهیم احساساتمان را به همان شکل و طریقی که رنجشهایمان را بررسی کردیم ، بررسی نماییم : این به ما کمک می کند تا نقش خود را در زندگی کشف کنیم . بعلاوه اکثر ما تا آغاز پاکی خود به کلی احساس کردن را فراموش کرده بودیم و حال ، حتی اگر مدتی است که پاکیم ، اما هنوز در حال کشف راههای مختلفی هستیم که از آن طریق احساسات خود را سرکوب و خفه می کردیم .


· احساسات شخصی خود را چگونه شناسایی می کنم ؟

احساسات ما همیشه سه قائده کلی دارند که شناسایی آنها برای ما تا این حد قابل شناسایی هستند ؛
احساسات ما گاهی درزندگی لذت بخش و توام با آرامش هستندکه به آنها 1احساسات خوشایند میگویم. بطور مثال مانند ؛ عشق و محبت  - نشاط – شادی – احترام – پیروزی- رضایت – امنیت –طراوت – دوستی – موفقیت – معنویت – روحانیت –  و و . . .

احساسات ماگاهی درزندگی آزاردهنده وتوام با غم رنج هستندکه به آنهااحساسات ناخوشایند میگویم .
بطور مثال مانند ؛ بغض – افسردگی – خشم – تنفر – کینه -  ترس – دلتنگی – پشیمانی – درد – شرم – گناه – خجالت –حقارت – قربانی –عدم امنیت - حسادت – شکست – بی تفاوتی  و و ..

احساسات ما گاهی ، هم خوشایند ، و هم ناخوشایند هستند که به آنها احساسات ترکیبی میگویم بطورمثال مانند ؛ غم وشادی – نشاط و دلتنگی -  کینه و محبت – و لذا بیشتر اوقات در زندگی گرفتار اینچنین احساساتی هستیم در واقع در شرایطی قرار میگیریم که میگوییم ؛ نه خوبم ، نه بد ، معمولی هستم .
در هر صورت احساسات ما خارج از این سه نمیتواند باشد ، اگر احساس شادابی و نشاط میکنیم بطور حتم دلایلی دارد و اگر احساس غم و تشویش میکنیم آنهم مطمئناً دلایلی دارد ، گاهی این دلایل برای ما واضح و آشکار هستند و گاهی ناشناخته و پنهان می باشند .ولذا ما برای آشکار شدن این احساسات در این بخش سعی میکنیم از طریق ترازنامه گرفتن به آنها دست یابیم .
قبل از اینکه در حد بضاعت خود،  وارد شناسایی احساسات شویم بهتر است نخست بدانیم که معنای احساس چیست ؟ احساس یعنی ، ادراکی که از طریق حسهای پنج گانه در می یابیم  ، و تعریف آن یعنی ؛   ( احساس یک عکس العمل درونی توام با هیجان می باشد و لذا بر اساس ، کُنش های بیرونی  و یا درونی ، واکنش های هیجانی منفی یا مثبت درونی از خود نشان میدهد . )
هدف ما از شناسایی احساسات به هیچ وجه پی بردن به ماهیت وکُنه احساسات نیست ، بلکه بیشتر تمرکز ما به روی این است که با نحوه پروسه های که احساسات ما طی میکنند آشنا شویم  ، تا از این طریق به نحوه  ظهور آنهاپی ببریم وهمینطور ازعوامل تاثیرگذار به روی احساسات شناختپیدا کنیم ، وهدف ما در نهایت  از شناسایی احساسات این است تا شرایط بهتری  را  برای اخلاق مداری خود بوجود بیاوریم  . البته لازمه این کار بدیهیست که از طریق ترازنامه گرفتن از احساسات میسر می باشد .
ما برای اینکه بتوانیم احساسات خود را شناسایی کنیم ،بنابراین، در ابتدا لازم است تا عوامل تاثیرگذار به روی احساسات خود را بشناسیم ، عوامل تاثیرگذار یعنی مجموعه ای از قسمت ها و بخشهاییکه تاثیرات مستقیم به روی احساسات ما میگذارند که در دو بخش عمده  می باشند ؛

بخش اول ؛ بیرونی

یعنی ما به عنوان یک انسان موجودی هستیم که احساساتمان  تحت تاثیر مستقیم حوادث و یا اتفاقاتی که در پیرامون ما رخ میدهد شکل میگرند . بدیهیست که اگر این رخدادها شادی آفرین باشند ما هم شاد میشویم و احساس خوشایندی پیدا میکنیم و اگر این رخدادها غم انگیز باشند احساسات ما هم غمگین میشوند و به ما احساس ناخوشایندی دست میدهد . بدیهیست منظور از پیرامون بسیار گسترده میتواند باشد ، یعنی از فرهنگ و اخلاق در جامعه گرفته تا امنیت ها یا عدم امنیت های اقتصادی ، اخلاقی ، معنوی ، عقیدتی و و . . .

بخش دوم ؛ درونی ،

یعنی بخش های از درون خودمان ، که این قدرت را دارا هستند که به روی احساسات ما تاثیرات مستقیم یا غیر مستقیم بگذارند ، بطور مثال ؛

جسم ؛

یعنی اینکه سلامتی و یا بیماری های ما این ظرفیت را دارند که به روی احساسات ما تاثیرات مثبت یا منفی بگذارند . بطور مثال ؛ چنانچه هورمون های مورد نیاز بدن ما ، کم یا زیاد ترشح شوند بی شک این ظرفیت را دارند که روی احساسات ما تاثیرات مثبت یا منفی بگذارند .همینطور در این بخش پنج حس اصلی یعنی ( لامسه - شنوایی – بینایی – چشایی – بویایی -  ) وجود دارند که منشاء بروز بسیاری از احساسات در ما هستند .

 

تغذیه ؛    

یعنی اینکه نحوه خوردوخوراک ما به روی احساسات ما تاثیرمیگذارند ، بطور مثال وقتی پرخوری میکنیم همین مسئله باعث میشود که احساسات معنوی و یا رمانتیک درما رو به تَنَزُل برود و برعکس زمانی که در اثر فقر غذایی کم خوری میکنیم به این وسیله در اثر نرسیدن یکسری از ویتامین و پروتئین ها احساساتمان گرفتار نوسانات میشوند . بنابراین ، تغذیه سالم این قابلیت را دارد که احساسات ما را سالم کند .

فضایل و نواقص ؛

از جمله فاکتورهای هستند که به روی احساسات ما تاثیرات مستقیم میگذارند در واقع هر چقدر که سعی میکنیم فضایل و کمبودهای اخلاقی خود را ارتقاء دهیم به همان اندازه احساسات ما سالمتر و متعالی تر میشوند و لذا رنگ وعطر روحانیت بخود میگیرند ، و برعکس هر چقدر گرفتار نواقص و ضعف های اخلاقی خود میشویم به همان اندازه احساساتمان جریح و در غایت بیمار میشوند .وقتی نواقص ما فعال باشند احساساتمان بوی هواهای نفسانی میدهند و لذا وقتی بسیاری از احساسات ناخوشایند خود را مورد بررسی از طریق ترازنامه گرفتن میکنیم متوجه میشویم که منزل در نواقص ما دارند .

 

عقل ؛ 

نحوه تاثیر عقل به روی احساسات  بستگی به این دارد که عقل ما سالم باشد یا بیمار باشد ، عقل سالم عقلیست که سودجو و پیامدنگراست در حالیکه عقلی که بیمارشده است این ویژه گیها راندارد ، بنابراین ، عقلی که سالم باشد مهار احساسات ناسالم را بدست میگیرد ، در حالیکه عقلی که بیمار باشد احساسات بیمار مهار آنرا بدست میگیرد . احساسات هرگز سودنگر و پیامد نگر نیستند و لذا اکثراً در تقابل با عقل قرار دارند .

ذهن ؛

ذهن یعنی دریچه ایی که ما از این طریق با دنیا و هستی ارتباط برقرار میکنیم ،بنابراین ، ذهنیت ما از زندگی، تجارب یا دانش هایست که در طول عمرمان به آنها دست یافته ایم و لذا همین تجربیات از زندگی ، هستی و چگونگی هستی  ما را معنا میکند لذا انباشته از نگرش های گوناگون است ، بنابراین ، ما به عنوان یک انسان داری یکسری از نگرش ها هستیم ، که از باور و اعتقادات ما سرچمشه میگیرند و لذا اینگونه باورها به روی نگرش و نوع نگاه ما ، در رابطه با طرز مقابله با اتفاقات پیرامونی تاثیرگذارهستند ، ولذا اکثر احساسات ما براساس نوع نگرش  و ذهنیت ما در وجودمان برانگیخته میشوند . بنابراین ، ذهنیت های قبلی ما این پتانسیل را دارند که به روی مثبت و منفی کردن احساسات ما تاثیر بگذارند ، اگر باورهای ما براساس یک اعتقاد سالم باشد پیداست که اینگونه نگرش ها نقش مهمی در بروز احساسات مثبت دارند بطور مثال ؛ (( میگویند دوتا سطل چاه با هم یک وظیفه داشتن و با هم زندگی میکردند اما یکی از این سطل ها همیشه  عبوس بود واحساسات بد و ناخوشایند داشت ، در عوض اون یکی سطل همیشه شاداب و پر از احساسات خوشایند بود ، یه روز سطل دومی از اولی پرسید ؛ توچرا همیشه حالت گرفتس ؟ چرا اینقدر عبوس و کج خُلقی؟ سطل اولیه گفت : برادر چرا حالم گرفته نباشه ، ببین ، من همیشه ، پُر، از این چاه بیرون میرم در حالیکه باز خالی به این چاه برمیگردم ، در همین حین رو به سطل دومی کرد و گفت : حالا توبگو ببینم چرا همیشه اینقدر شاداب سرزنده  و خوش خُلق هستی ؟ سطل دومی گفت : برای اینکه نوع نگرش من با تو فرق میکنه ، من همیشه فکر میکنم که خالی به این چاه میایم ، اما پُر ، از این چاه بیرون میروم . )) .
علاوه براین ،ذهن ما بر اساس اِلِمان ها و نمادها و سَمبل ها و تعاریف و همینطورالفباهای از قبل بیان شده و یا تجربه شده  ، میتواند زبان و معنای مفهومی را شناسایی کند ، و لذا زبان احساس یک زبانیست فراتر از این ادات ، بنابراین گاهی ذهن ما با معلومات زمینی خودش نمیتواند و قادر نیست احساس جدیدی را کشف یا آنرا شناسایی کند و لذا آنرا یا پس میزند و یا بلاتکلیف میگذارد . گاهی ذهن ما در اثر وقوع احساسات تکراری که قبلاً آنها را تجربه کرده ، آنها را درک و شناسایی میکند اما نحوه بیان اینگونه احساسات را یا نمیداند و یا قدرت بیان  اینگونه احساسات را ندارد. بنابراین ، درچنین حالتیست که احساس میکنیم یک قطعه موسیقی بهتر زبان احساسات ما را بیان میکند .

فکر:

همینطور که ماه باعث جزر ومد آب دریاها میشود ، فکر ما نیز این قدرت را دارد که  به روی احساسات ما تاثیرات شگفت و عمیق بگذارد ، حتی فکر ما این قدرت را دارد که اندازه و میزان احساسات ما را کم یا زیاد کند و لذا در احساسات ما دخل وتصرف کند ، گاهی تشخیص فکر از احساس ممکن است برایمان ناشناخته باشد ، بطور مثال ، گاهی وقتی میگوئیم احساس میکنیم دقیقاً لحظه ای است که داریم فکر میکنیم و لذا اصلاً ربطی به احساس ندارد ، و بر عکس گاهی وقتی میگویم که فکر میکنیم در واقع داریم احساس میکنیم ، بطور مثال گاهی ما میگویم ؛ احساساتم آزاردهنده هستند و مرا اذیت میکنند در حالیکه اینها افکار آزار دهنده هستند ، اما چطور میتوانیم قادر شویم که تفاوت فکر و احساس  را شناسایی کنیم ،فکر یک قوه پردازشیست ، بطور مثال ؛ وقتی میخواهیم رابطه ای را برقرار کنیم آن رابطه را در افکار خودمان سبک و سنگین میکنیم ، در صورتیکه احساس یک رخداد  آنی و ژرف ودرونیست ، بطور مثال بعضی از ما بر اساس تفکراتمان اقدام به گرفتن ، همسر و یا معشوق و یا راهنما میکنیم و در این رهگذر بدیهست تعلل و تعمقی را طی میکنیم ،در حالیکه بعضی از ما بر اساس احساساتمان اقدام به گرفتن ، همسر و یا معشوق و یا راهنما میکنیم که منشاء اینگونه احساسات برانگیختگی آنی میباشد که بر حسب جاذبه های درونی اتفاق می افتد .


غرایز؛

غرایز همیشه نیازهای دارند و لذا اکثراً برای رسیدن به منظورشان از احساسات ما استفاده ابزاری میکنند ، ما برای شناسایی منشاء بسیاری ازاحساسات خود ، زمانی که آنها را مورد بررسی و تراز قرار میدهیم ، نهایتاً رد پای چهار غریزه مهم را به وضوح مشاهده میکنیم که عبارتند از ( غریزه مالکیت  - غریزه قدرت  - غریزه جنسی  -  غریزه ترس ) .
بنابراین همینطور که ملاحظه کردیم عوامل خارجی و درونی بسیار گسترده ای قابلیت تاثیرگذاری به روی احساست ما را دارند و  لذا ممکن است وقتی احساسی را بررسی میکنیم ریشه آن در یکی از موارد فوق باشد .
 گاهی ما برای شناسایی یک احساس که در ما ظهور کرده ، بهتر است به اتفاقات و یا رفتارهای خودمان در این آواخر فلش بک کنیم ، ما در این رابطه سعی میکنیم متمرکز به روی این مسئله باشیم که از چه زمانی این احساس در ما ظهور کرده است و پس از آن چه کارهای کرده ایم که باعث بروز این احساس در ما شده است . ما در این رابطه سعی میکنیم دقیق و باریک بین و همینطور نکته سنج باشیم ، بطور مثال ؛ ممکن است دیدن یک آلبوم از عکس های گذشته و یادآوری خاطرات نوستالژیک و یا حتی گوش کردن یک ترانه، که خاطره ایی با آن داشته ایم  " ماند " احساسات منفی ما  را برانگیخته باشد .
گاهی ممکن است دچار احساسی شویم که قادر به بیان آن نیستیم ، یعنی احساساتی که نه میدانیم منفی هستند و نه میدانیم مثبت هستند و لذا سر درگم  هسستیم ، که به اینطور احساسات اصطلاحاً  " احساسات ترکیبی " میگویم ، در واقع این حالت مانند این میماند که شش رنگ مختلف را بطور مساوی با هم قاطی کنند و سپس به ما بگویند این مخلوط چه رنگیست .اگر احساسات خودمان را بطور مثال با رنگها مقایسه کنیم ، مثلاً ؛ ( رنگ قرمز احساس شادیست ، و رنگ آبی غمگینیست ) بنابراین ، وقتی این دو رنگ با هم مخلوط شوند رنگ بنفش بوجود میاید .

حقیتاً وادی احساسات یکی از پچیده ترین و همینطور پُر رازورمزترین ، نهاد وجود ما را شکل داده اند ، گاهی ما ممکن است با احساساتی روبری شویم که این احساسات جعلی میباشند ، گرچه ممکن است زیربنای ذره ای آنها ، احساسی باشند و واقعی باشند اما حقیقی نیستند ، یعنی ریز تراشه های از احساساتی هستند که در حوضچه های افکار بیمار ما تبدیل به یک بادکنک توخالی و حجیم و همینطور ویروسی شده اند و لذا اینگونه احساسات درنهایت پوچ و بی معنا و همینطور کاهنده انرژی هستند ،گاهی ما خواسته های نفسانی خود را احساس تلقی میکنیم و لذا تفاوت احساس و خواسته های نفسانی را یکی میدانیم در حالیکه این دو مقوله از هم جدا هستند   اما احساسات ناب و حقیقی ما که سرچشمه آن وصل به روح و معنویت ماست ، همیشه تعالی بخش هستند ، و لذا ما هرگاه به اینگونه احساسات اصیل اعتماد کردیم در نهایت به نتایج متعالی ای دست یافتیم ، گاهی عقل راهی را که صد ساله طی میکند ، ما با اینگونه احساسات آنرا یک شبه طی میکنیم . میگویند در بخش ذهن ما پیچیده گی ها و قدرت های وجود دارد که ما فقط از یک پنجم آن اطلاع داریم همینطور در احساسات ما ناشناخته ها و قدرت های  وجود دارد که ما شاید کمتر از آنچه درباره ذهن اطلاع داریم از این احساسات اطلاع داشته باشیم .


· برای احساس کردن مجدد چه احساسی ، بیشترین مشکل را دارم ؟

بخش اعظمی از زندگی ما مسلماً در سیطره تجربیات احساسی طی شده است ، این احساسات ، گاه خوشایند و گاه ناخوشایند بوده اند ، یکی از ویژه گیهای ما بعنوان یک انسان داشتن احساسات گوناگون و گسترده ایست که داریم ، بنابراین ، زندگی گذشته ما مملوِ از تجربیات منفی و مثبتو ناشناخته است .کلمه " مجدد "  در این سوال ممکن است به دو شکل معنا میدهد ؛

اول ؛

یعنی احساسی که قبلاً آنرا تجربه کرده ایم و این احساس جزو خاطرات خوشایند ما میباشد ، و لذا هر چند خواهانیم که آنها را مجدداً تجربه کنیم اما دیگر برایمان امکان پذیر نیستند .
گاهی ممکن است ما در گذشته احساس خوشایندی را تجربه کرده ایم اما امروز دیگر برایمان  این امکان مقدور نیست که آن احساسات را مجدداً و به همان شکل تجربه کنیم ، که ما به اینگونه احساسات  " احساسات دوره ای "میگویم ، یعنی احساساتی که بر اساس مقتضایات سنی رخ میدهند و تاریخ مصرف آنها تمام میشود ، و پس از آن دیگر ظهور آنها مجدداً امکانپذیر نیستند ، بطور مثال ؛ در گذشته عشق به جنس مخالف را تجربه کرده ایم اما ممکن است ، امروز دیگر قادر به اینکار نباشیم . اما بر اساس اینکه لذت این احساس خوشایند را چشیده ایم سعی میکنیم تا مجدداً این احساس را تجربه کنیم ، همینطورکه میدانیم ما در زندگی ادوار گوناگونی را طی میکنیم ، بنابراین ، اگر ، فرض کنیم ، هر دهه از عمر ما دارای یک دایره باشد  ، لذا  بعد از گذارندن دهه اول و یا دایره اول ، باید وارد دایره دوم شویم بطورمثال ؛ اگر یکسالگی تا ده سالگی را یک دایره از زندگی در نظر بگیریم در این سیکل چیزهایکه برای ما مهم هستند و احساسات خوشایندی را به ما میدهند ، عبارتند از ؛ مثلاً بازی های کودکانه و یا تماشای برنامه کودکان و یا اسباب بازی های گوناگون و و و . . . اما در دایره دوم زندگی  یعنی ده تا بیست سالگی علایقما نسبت به دایره اول باید طبیعتاً تغییر کند بطور مثال ؛ تغییر در نوع بازی ها ، بخصوص پس از بلوغ انگار احساسات جدیدی در ما ظهور میکنند ، بطور مثال ؛ کشش برای روابط  داشتنرومانیک با دوستان غیر هم جنس ، تجربیات جنسی کسب کردن و و .. 
بدیهیست ما در هر کدام از این ادوار احساساتی را تجربه میکنیم که بعضی از آنها برای ما  فوق العاده لذت بخش و دوست داشتنی است و لذا وقتی در جریان زندگی به نقطه ایی میرسیم که باید ، یکی از این دایرها را که تمام شده است را ترک کنیم ، در عوض به آنها میچسبیم و در آنها غرق میشویم ، گویا متوجه نیستیم و یا نمیخواهیم بپذیریم دوره اینگونه احساسات تمام شده و گذشته ، و لذا بیشترین کوشش و سعی خود را میکنیم تا اینگونه احساسات را مجدداً تجربه کنیم و لذا در این رابطه به مشکل بر میخوریم  .  بخصوص برای ما که مصرف کننده مواد مخدر بودیم ، امکان دارد به علت خاطرات گذشته ذهنی که در دروان طلایی مصرف داشتیم احساساتی برانگیخته شده باشد ، بطور مثال ؛ دورهم جمع شدنها و حرفهای پای منقلی زدن ، و یا خاطراتی که با هم بازی های خود داشتیم ، و یا احساس دلتنگی برای مکانهای که در آنجا مصرف میکردیم  ، اما امروز که در شرایط بهبودی هستیم تجدید احساس اینگونه خاطرات برایمان واقعاًناممکن و لذا ممکن است بیشترین مشکل را داشته باشیم .
عبارت " بیشترین مشکل " ممکن است معنایش این باشد  ، که دیگر یا قادر به تجدید اینگونه احساسات نیستیم ، یا اینکه در شرایطی هستیم که دیگر باید بپذیرم که دوره اینگونه احساسات گذشته است ، و لذا با شرایط فعلی ما تناسبی ندارد ، همینطور باید متوجه باشیم که اگر بخواهیم به اینگونه احساسات بهای کاذب دهیم در واقع شرایط مناسبی را برای بی اخلاقی خود فراهم کرده ایم . البته در اینجا  نکته ظریفی وجود دارد ، بدیهیست منظورما این نیست که باید احساسات خودمان را سرکوب کنیم و یا اینکه از آنها فرار کنیم، بلکه  میکوشیم تا با یک روشن بنیی توام با پذیرش با اینگونه احساسات روبرو شویم و لذا مانند پیری که دوران جوانی را پشت سر گذشته و پیری خودش را پذیرفته ، ما هم باید بپذیریم که دوره اینگونه احساسات سپری شده و اکنون باید بکوشیم تا احساسات نوینی که فعلاً در دایره آن قرار داریم ( یعنی لذت بهبودی و روحانی ) را تجربه کنیم .

دوم ؛

یعنی احساسی که قبلاً آنرا تجربه کرده ایم و این احساس جزو خاطرات  ناخوشایند ما میباشد ، و لذا به همین دلیل همیشه یا از آنها فرار میکنیم یا بشدت آنها را سرکوب میکنیم .   
 گاهی ما در زندگی احساسات ناخوشایندی را تجربه کرده ایم مانند ، حقارت ، ناامیدی ، قربانی شدن ، ورشکستگی ، شکست در عشق و کار و دوستی ، افسردگی  – تنفر – کینه -  ترس – دلتنگی – پشیمانی – درد – شرم – گناه – خجالت  –عدم امنیت - حسادت  – بی تفاوتی  و و .. ، بنابراین ، ما همیشه برای تجربه مجدد این احساسات بیشترین مشکل را داریم ، گاهی به علت رخداد مصائبی که در گذشته در زندگیمان اتفاق افتاده ، چنان احساس هولناک و وحشتناکی  در ما بجا گذاشته ،که سایه ترس از رخداد مجدد چنین حوادثی زندگی ما را جهنمی کرده است و لذا ترس از وقوع مجدد اینگونه احساسات همیشه لحظات زندگی ما را پر از تلاطم و انباشته از دغدغه کرده است ، تاثیرات این احساسات در ما گاهی چنان عمیق بوده است که گرفتار بیماری های عدیده ای مانند ؛ وسواس ، دلشوره ، هیجانات منفی ، اضطراب و افسردگی شده است ، و لذا رفته رفته گرفتار دلشورها و دلواپسی های مزمن میشویم بطوریکه دائماً فکر میکنیم که قرار است یک اتفاق وحشتناک بیافتد ، در صورتیکه هرگز اتفاقی هم نخواهد افتاد و بقول آن بزگواری که گفت : ((چقدراز تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز هیچکدام از آنها هم در زندگی اماتفاق نیفتادند))، بنابراین ، همانقدر که در بخش اول طالبیم که خاطراتی را مجدداً احساس کنیم در این بخش بر عکس خواهانیم که دیگر اینگونه احساسات را مجدداً تجربه نکنیم  ، هر چند قدم سوم  ، بخش اعظمی از اینگونه تشویش ها را برطرف ساخت ، اما ترس از رخداد مجدد این احساسات برای ما تبدیل به یک بیماری روانی همراه با کابوس های شبانه شده است ، ما به تجربه دریافتیم که از هر چیزی که میترسیم و فرار میکنیم نشان دهنده آن است که ما با آن چیز مشکل داریم  و پاک کردن صورت مسئله فقط درد و رنجمان را طولانی تر میکند ، و لذا فرار و یا سرکوب نه تنها مشکل ما را حل نمیکند بلکه آنها را بدتر فعال میکند .
بنظر میرسد صلح و آشتی با اینگونه احساسات یک راهکار مناسب می باشد  ،وهمینطور پذیرش اینکه به هر حال باید بپذیریم که هر چند احساسات در زمانِ بروز خود واقعی هستند ، اما این احساسات حقیقی نیستند ، یعنی با گذشت زمان اثر خود را از دست میدهند .
 متاسفانه گاهی بیماری برای ماندگاری خود اینگونه احساسات را در ما  بطور روزانه و مرتب " آپ دیت " میکند ، ولیکن ، ما از طریق ترازنامه گیری سعی میکنیم تا اینگونه مشکلات را برطرف سازیم .
نکته قابل تامل این است که ما بیشتر احساسات منفی ایکه در گذشته تجربه کردیم به علت عدم مهارت های لازم برای یک زندگی سالم بود و لذا امروز که در جریان بهبودی قرار گرفته ایم بطورقطع درصد قابل ملاحظه ایی از ، تجربه مجدد اینگونه احساسات منفی کاسته میشود .


· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟

 

یکی از ارکان بیماری ما احساسی است و لذا در طول زندگی گذشته  یکی از مهمترین عواملی که باعث شد تا ما به مواد مخدر پناه ببریم همین احساسات بودند ، احساساتی که به دلایل مختلف از آنها سر باز میزدیم و  یا از آنها فرار میکردیم ، یا آنها را سرکوب میکردیم و یا سعی میکردیم که آنها را خفه کنیم ، هر چند  تجربه اینگونه احساسات ممکن است در هر کدام از ما متفاوت باشد چون گستره احساسات بسیار وسیع است اما ممکن است که در فاکتورهای با هم مشترک باشیم بطور مثال ؛

شجاعت ؛

گاهی ما به علت عدم شجاعت از بروز احساسات واقعی خود ،  خودداری میکنیم زیرا میترسیم که بروز اینگونه احساسات شخصیت ما را خدشه دار کند و لذا با قصاوت و بیرحمی اینگونه احساسات را خفه میکنیم .

باورها ؛

گاهی ما به علت داشتن باورها و اعتقادات خود گویا مجبور میشویم که بعضی از احساسات خود را سرکوب کنیم ، زیرا فکر میکنیم که بروز اینگونه احساسات مغایر منش ما می باشد ، در ظهور اینگونه احساسات سعی میکنیم که به خود بقبولانیم که این احساسات مال من نیستند  .

فرهنگ خانواده و جامعه ؛

گاهی ما برای اینکه احساساتمان مغایر با اصول و ارزش های حاکم بر جامعه و خانواده می باشد ، آنها را در خود پنهان میکنیم ، میترسیم مبادا اگر احساساتمان را بیان کنیم طرد بشویم .

قضاوت ؛

گاهی ما به این علت از احساسات خود فرار میکنیم که میتریسم اگر آنها را بیان کنیم دیگران چه قضاوتی در باره ما خواهند کرد .

سرزنش ؛

گاهی ما به این علت احساسات خود را سرکوب میکنیم که مبادا مورد سرزنش دیگران قرار بگیریم .

تکبر ؛

گاهی ما به علت تکبر  ،احساسات خود را خفه میکنیم و فکر میکنیم که بیان اینگونه احساسات مغایر با جایگاه اجتماعی و شان ما می باشد .

اسرار ؛

گاهی ما به علت اسراری که داریم از بروز احساسات خود جلوگیری میکنیم و لذا میترسیم که اگر اینگونه احساسات را بروز دهیم ممکن است دیگران به اسرار ما پی ببرند .

جنسیت ؛

گاهی ما به علت نوع جنسیتی که داریم نمیتوانیم بروز یک احساس را که مربوط به جنس دیگر است را در خودمان بپذیریم .

امنیت ؛

گاهی ما به این سبب احساسات خود را سرکوب میکنیم که مبادا بروز اینگونه احساسات امنیت های شخصی و اجتماعی ما را به مخاطره بیاندازد .

گناه ؛

گاهی ما برای این احساسات خود را خفه میکنیم که فکر میکنیم بروز اینگونه احساسات گناه می باشد .

 

باری ، . . . به هر ترتیب ، علاوه بر موارد ذکر شده ، قطعاً فاکتورهای دیگری هم وجود داشته اند که ما را وادشته اند تا احساسات خود را سرکوب و یا خفه کنیم ، اما نکته قابل تامل این است که گاهی ما در اثر عدم شناخت  ، مرز بین احساس و بروز یک نقص اخلاقی و یا خواسته های نفسانی را نمیدانیم ، به عبارت دیگر وقتی گرفتار هواهای نفسانی هستیم فکر میکنیم که اینگونه خواسته های که در ما برانگیخته شده اند ، احساسات ماست ، در صورتیکه اینها اصلاً ربطی به احساسات ندارند ،  در واقع ما باید بدانیم مقوله احساسات با مقوله نقص های اخلاقی و هواهای نفسانی چند مولفه ی جدا از هم هستند . احساسات ما ابزار و زبان روح ما هستند و بهترین هدیه خداوند هستند ، و لذا بسیار لطیف  و شفاف و دوست داشتنی هستند و از روح ما سرچشمه میگیرند ، اما بشرط اینکه این احساسات تحت تاثیر نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی ما قرار نگیرند ، چون همانطور که ، فکرِ ما این قدرت را دارد که احساسات ما را تغییر دهد ، بنابراین ، نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی ما هم این قدرت را دارند تا به روی احساسات ما تاثیرات منفی و گسترده ای بگذارند ، و لذا اینگونه تاثیرات ، احساسات ما را بیمار میکنند ، بنابراین ، ما برای شناسایی کردن احساسات واقعی خود باید در ابتدا به روی این امر تمرکز کنیم که آیا این احساسی که در ما بروزکرده است حقیقی است یا کاذب است ، احساس حقیقی احساسی است که از بطن روح ما سرچشمه میگیرد و همیشه پاک و ظلال میباشد و لذا بخاطر تلطیفی که دارد باید مراقب آن باشیم ، اما احساسات کاذب ، احساساتی هستند که آغشته به نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی شده است ، بدیهست ما اینگونه احساسات کاذب را نه تنها بروز نمیدهیم بلکه سعی میکنیم آنها راخنثی و برطرف کنیم . بنابراین ، ما امروز برای شناسایی کردن احساسات خود اول بررسی میکنیم تا ببینیم رد پایی از بیماری و یا افکار بیمار گونه و یا هواهای نفسانی در آنها وجود دارند یا نه ، اگر رد پای از هیچکدام را مشاهده نکردیم بنابراین ، با افتخار و شجاعت احساسات خود را بروز و آنها رابیان میکنیم .


· از چه ابزارهایی جهت انکار احساسات واقعی خود استفاده می کردم ؟

زمانیکه به روی احساسات خود تمرکز و تعمق میکنیم متوجه میشویم که احساسات ما در دو بخش کلی بروز میکند ؛

اول ، احساسات واقعی ؛

یعنی احساساتی که در ما رخ میدهند ، اما اینگونه احساسات ممکن است تحت تاثیر بیماری و یا ذهنیت های بیمارگونه ما شکل گرفته باشند ، بنابراین ، غالباٌ ریشه در هواهای نفسانی و نواقص اخلاقیمان دارند و لذا احساساتی هستند که مغایر با شئونات اخلاقی هستند ، یعنی احساساتی هستند ناسالم که در اثر روند اعتیادمان در ما فعال شده اند ، هرچند ظهور اینگونه احساسات را نمیشود کتمان و یا انکار کرد اما اینگونه احساسات در اثر تحریک ذهن و فکر بیمار و یا روان بیمار و یا غریزه بیمار در ما برانگیخته شده اند و به عبارتی روشنتر احساساتی هستند که ناخالصی دارند و انباشته از امیال شهوانی و یا رذایل هستند ، بنابراین ، لُب مطلب این است که اینگونه احساسات هرچند واقعی هستند اما احساساتی کاذب و ناخالص هستند ، بنابراین ، ما برای ابراز و بیان اینگونه احساسات با مشکل روبرو میشدیم و لذا در زندگی همیشه سعی میکردیم از ابزارهایی برای انکار احساسات واقعی خود استفاده کنیم ، بطور مثال از ابزارهایی مانند ؛ مواد مخدر – شرم – خجالت – گناه -  تراز دیگران را گرفتن  -  ناصداقتی –  ترس از بیان احساسات و در نهایت سکوت -  پاک کردن صورت مسئله -  پنهانکاری – افراط در خوردن و سکس و ثروت -   انزوا و تنهایی – قضاوت کردن – سرزنش کردن – مقایسه کردن – خودفریبی – مظلوم نمایی – احساس قربانی شدن – خشم – خود کم بینی - با نقاب زندگی کردن و ریا کردن – بدخُلقی کردن و و و . . .
اگر ما به  زندگی خود نگاه کنیم بخش اعظمی از زندگی ما تحت تاثیر همینگونه احساسات بوده است و لذا بعلت دلایلی که در فوق ذکر شد ما مجبور به پنهانکاری اینگونه احساسات بودیم .
 بنابراین باید بپذیریم که واقعیت زندگی ما این است ، در واقع حمل کردن احساسات مدفون شده در خودمانبه درازنای عمری ،که اکنون جزوی از وجود وشخصیت و روان ما را شکل داده است ، احساساتی که به علت شرم و حیا و خجالت و احساس گناه نمیتوانستیم آنها را بیان کنیم و یا آنها را ابراز کنیم و لذا همین مشکلات سبب شد که سایه بُغضی فراگیر زندگی ما را به وسعت گسترده ای در یاس و انزوا و افسردگی فرو ببرد ، گاهی در این روند احساسات خود را همیشه بر عکس بیان میکردیم ، مثلاً از چیزی که خوشمان می آمد ، بر عکس میگفتیم خوشمان نمی آید و یا اینکه وقتی میخواستیم احساسات خود را بیان کنیم ، احساساتمان را سانسور شده ابراز میکردیم .

دوم ، احساسات  ؛

یعنی احساساتی که آغشته به هواهای نفسانی و یا شهوانی و یا تحت تاثیر ذهن بیمار نیستند ، یعنی احساساتی هستند متعالی که از عمق روح و انسانیت ما سرچشمه میگیرند و لذا اینگونه احساسات بیشتر عاطفی و معنوی و ریشه در روحانیت ما دارند ، در واقع اینگونه احساسات تحت تاثیر فضایل اخلاقی و مکارم انسانی در ما ظهور میکند و لذا اینگونه احساسات ، ناب و خالص و همچنین پاک و منزه میباشند ، بنابراین ، دلیلی برای سرکوب و یا خفه کردن و یا انکار کردن آنها در خود نمی بینیم، احساسات حقیقی همیشه باعث برکت برای ما و دیگران میشود ، و برهمین اساس از ابزارهایی برای بیان احساسات حقیقی خود استفاده میکنیم ، بطور مثال ، مانند ؛ استفاده نکردن از مواد مخدر و پاکی – تراز خود را گرفتن – صداقت – شهامت در بیان احساسات – حل کردن صورت مسئله ها -  هویدا و آشکار کردن – افراط نکردن – روابط با دیگران – قضاوت نکردن – مقایسه نکردن – سرزنش نکردن – اعتماد بنفس – آرامش – بدون نقاب زندگی کردن – خوش خُلقی و مهربانی و و و . . .  
گاهی ممکن است ما به علت عدم توانایی و همچنین عدم قدرت بیان نتوانیم اینگونه احساسات حقیقی را ابراز کنیم ، و لذا از ابزارهای مختلفی ، مانند ؛ ادبیات – شعر -  نقاشی – عرفان – موسیقی – نویسندگی  – دوستی و رفاقت -  و و و بهره میجویم 


· چه کسی یا چه چیزی احساسی را در من برمی انگیخت ؟ آن احساسات چه بودند ؟ در چه موقعیتی بودم ؟ نقش من در هر یک از آن شرایط چه بود ؟

 

احساس عشق و علاقه و معاشقه در سطح روابط رومانتیک توام با روابط جنسی ، دوست داشتم مال من باشه ، احساس میکردم اگر در کنارم بود احساس امنیت و قدرت بیشتری در من ایجاد میشد ، اما عملی کردن این احساسات به دلایلی برایم امکانپذیر نبود و لذا نهایتاً به علت رویایی بودنش من پیوسته در یک دنیایی ذهنی و مملو از تصوراتِ وَهم آلود غیر واقعی زندگی میکیردم  .

سوال – در چه موقعیتی بودم ؟ .

جوان بودم ، و در شغلم موفق بودم، همسری زیبا مهربان و دلسوز داشتم که علیرغم مشکلات خانوادگیم مرا تا سر حد نهایت دوست داشت  و لذا برهمین اساس در زندگیم  هرگز سر ناسازگاری نمیگذاشت ، فرزندانی سالم و مثل یکدست گل داشتم ، سقفی به روی سر و اتومبیلی به زیر پا داشتم ، اما با تمام این مواهبی که داشتم ، احساس میکردم عاشق زنی شده ام که او خود شوهر و فرزند داشت ، او زنی بود با وقار ، مهربان ، با حیا ، و پاکدامن ، که اینک در ذهن بیمار من  بدون اینکه خودش بداند ، گرفتار یک عشق شیطانی ، حاصل از یک روان بیمار شده بود .

 

سوال – نقش من در هر یک از این شرایط چه بود ؟ .

نقش من به عنوان یک همسر ، زیر پا گذاشتن تعهدات اخلاقی و یا به عبارتی دیگر نقش یک خائن بود ، لذا در اثر ندیده گرفتن اصول اخلاقی شخصیت انسانیم جریح شد ، و همین مسئله سبب شد که روحیه خود را ببازم و در یک شرایط متزلزل قرار بگیرم و طبیعتاً به شدت بی حوصله و بی تفاوت شده بودم و لذا نسبت به وظایفم در رابطه با زن و بچه ام کوتاهی میکردم ، و بطور زیرکانه ای احساساتم را از همسرم پنهان میکردم ، از طرف دیگر به طروق مختلف سعی میکردم بطور موذیانه ایی به خانم ایکس که همکارمان هم بود نزدیک شوم ، طوریکه وی به انگیزه های من پی نبرد ، برای جلب نظر وی با ریاکاری ادای آدمهای با کلاس را در می آوردم ، طوری رفتار میکردم که از من خوشش بیاد ، بخاطر سِمتی که داشتم بطور گوناگون الطافی را در حقش نثار میکردم و او اینگونه فکر میکرد که من بخاطر حُسن همجواری و همکاری این محبت ها را در حقش نثار میکنم ، سعی میکردم نقاب بزنم و مزه بریزم تا بدینوسیله دلبری کنم ، به قِروفرِ خودم میرسیدم تا او را تحت تاثیر خود قرار دهم ، غافل از اینکه اون خانم محترم و با ایمان اصلاً تو این فازها نیست . البته منهم بخاطر متانتی که در او میدیدم هرگز جرائت و همینطور شهامت اینکه احساس واقعی خودم را بروز بدهم را نداشتم .

 


· چه انگیزه ها و یا چه اعتقاداتی داشتم که باعث می شدند من در آن شرایط ، بدانگونه عمل کنم ؟


انگیزه های من بر اساس خودخواهی و زیاده طلبی و همینطور سوء استفاده های شهوانی شکل گرفته بود ، و اعتقادم بر این پایه استوار بود که من به عنوان یک مرد نه تنها اشکالی ندارد که عملی خلاف اخلاق انجام دهم بلکه اگر موفق شوم تا به نتیجه دلخواه برسم نشان از قدرت من دارد ، - اعتقادم این بود که احساس من یک احساس عاشقانه می باشد ، احساسی که من آنرا علیرغم رنجی که میبردم دوست داشتم .
اعتقادم این بود که اگر بتوانم با او رابطه ایی بذارم خودم را به خودم ثابت کردم .


· من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در مورد آن چه کاری انجام می دهم ؟


من در گذشته با پنهانکاری همیشه در دنیایی کاذب و غیر واقعی ذهنی خود با احساساتم یکه و تنها زندگی میکردم ، و لذا در این دنیای خیالی گرفتار توهمات خودم بودم ، اینگونه احساسات همیشه زندگی مرا پُر از ترس و دغدغه میکرد و نهایتاً مرا منزوی و افسرده میکرد ، و به زبانی دیگر برده احساسات خودم شده بودم و وظیفه من در این راستا اینبود که به این احساس منفی و مخرب دائماً آب و دانه برسانم  . اما امروز خواهانم تا از طریق تراز نامه گرفتن پی به ریشه اینگونه احساسات ببرم . و پس از شناسایی اینگونه احساسات سعی میکنم تا با اقرار واعتراف همراه با پذیرش در صلح و آرامش از آنها رها شوم ، همینطور که در گذشته مسئول اعتیادم نبودم ، مسئول بروز اینگونه احساسات هم نیستم ، چون در شرایط بیماری اینگونه احساسات در من فعال شد ، اما امروز براساس مسئولیت های که در روند بهبودی دارم لاجرم باید با اصول روحانی حاصل از قدمها احساسات ناب و روحانی نوینی را تجربه کنم .

 

 

مهدی ابراهیمی
04 December 21 , 11:44

با عرض سلام و خسته نباشید. مهدی هستم .چند روزی میشه که از مصرف آیس دست کشید ه ام.توهمات شدیدی بسراغم میاد قصه می سازم.لطفن راهکار بدهید

پاسخ :

تبریک به شما مهدی عزیز یک راهنما بگیرید و در رابطه با احساساتتان با او مشورت کنید
عادل
27 July 21 , 23:46

افرین دمت گرم

پاسخ :

تشکر
میرطبسی
08 May 20 , 18:11

عالی بود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan