برای مثال متکبر میشوم ؟ خود محور میشوم ؟ پست و فرمایه میشوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده میشوم که دیگر نمیتوانم از خود حمایت کنم ؟ سوء استفاده گر میشویم ؟ مظلوم نمایی میکنیم ؟
همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ما هرگاه در شرایط بیماری قرار میگیریم بعلت عجز در مقابل آن ، رفتار و کردار و اعمالمان خارج از کنترلمان میشود و ما در شرایط های اجباری قرار میگریم ، و لذا اگر یکی از نقص های ما در اثر بیماری فعال شود به مانند افتادن مهره های دومینو به روی یکدیگر مهرها ی نواقص دیگرمان را نیز فعال میکند ، بنابراین ، بدیهیست در چنین شرایطی شخصیتمان تغییر میکند و به حدی فرمانبردار و بی اراده میشویم که دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم و لذا گرفتار انواع و اقسام مشکلات شخصیتی و رفتاری می شویم ، بنا براین ، ممکن است ما وقتی مصرف خود را هم قطع میکنیم هنوز در سیطره شاخصه های دیگر بیماری باشیم و همین مشکلات باعث شوند که شخصیتمان تغییرات منفی کند ، بطور مثال ؛ متکبر میشویم ؛ شاید فکرکنیم چون موادمخدررا ترک کرده ایم ، دیگه زمین زمان باید مطیع ما باشند و گرفتار توهمی میشویم که ما بطور قطع از دیگران یک سروگردن بالاتریم . خود محورمیشویم ؛ در اثر توهمی که حاصل از تکبرمان است خود را از دیگران متفاوت و نیرومندتر احساس میکنیم ، فکر میکنیم که مرکز و کانون جهان هستیم و لذا رفته رفته گرفتار خود شیفتگی میشویم و همیشه خود را از دیگران داناتر میدانیم و بخاطر همین هرگز با کسی مشورت نمی کنیم . پست و فرمایه میشویم ؛ در اثر تکبر و خود محوری اجازه فعالیت گسترده ای به بیماری خود میدهیم و لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری ، در نهایت ممکن است چنان پست وفرومایه شویم که بی مهبا دست به هر عمل شنیع و پستی بزنیم . بنابراین ، ما هنگامیکه در اثرعدم تمرکز بهبودی ، اجازه فعال شدن شاخصه های گوناگونی از بیماری را به روی خودمان میدهیم شخصیتمان تغییرات منفی میکنند ، وقتی ما خود را تحت لوای
بیماری قرار میدهیم در واقع تسلیم و گرفتار عجزهای خود میشویم و اینبار بدون مصرف مواد مخدر فرمانبردار در بست بیماری میشویم و در غایت اراده و اختیار زندگی را از دست میدهیم ، و لذا هرگاه در تیررس بیماری قرار داریم به عناوین مختلف شخصیتمان متغییر میشود و خو و طبیعتمان حیوانی میشود و برای رسیدن به خواستهای بیماری ازهرحربه و هر ابزاری استفاده میکنیم ، بطور مثال ؛ سوء استفاده گر میشویم ؛ به راحتی خود را مجاز میدانیم که حقوق دیگران و یا اهل خانه را زیر پا بگذازیم و یا ممکن است فکر کنیم چون پاک شده ام باید دیگران رعایت حال مرا بکنند و در واقع من بیشتر از آنها سهم دارم ، مثلاً بگوئیم ؛ چون پاک شدم خانواده باید برای من همه چیز مهیا کند ! . . و یا ، چون من پاک شدم باید دیگران کار کنند و من بخورم و بخوابم ! . . و . . . مظلوم نمایی می کنم ؛ ما برای توجیه رفتارهای بیمارگونه خودمان همیشه سعی بر آن داشتیم که خود را قربانی یکسری از جریانات ظالمانه زندگی جلوه بدهیم و در واقع دیگران را مقصر اصلی ناملایمات و رفتارهای بیمارگونه خود بدانیم و با مظلوم نمایی تمام ، نقش خود را فقط بعنوان کسی که در
حقش ظلم و ستم شده بود میدانستیم و لذا همیشه برای مظلومیت خویش سوگوار بودیم و در این مصیبت برای خود اشک تمساح میریختیم و لذا اعمال خود را بدینگونه کاملاٌ رفتاری طبیعی میدانستیم و همواره دیگران را مقصر مشکلات و بیماری خود میدانستیم . نکات قابل تامل در این سوال این است که به هر حال وقتی بیماری به روی ما فعال میشود چگونه شخصیتمان تغییرات منفی میکند و یا چگونه وقتی یکی از شاخصه های بیماری ما فعال میشود میتواند دیگر شاخصه های بیماری را هم فعال کند و هنگامیکه ما در این شرایط ها قرار میگیریم بخاطر عجز در مقابل بیماری چگونه رفتار و اعمال و شخصیتمان تغییر میکند .