بحران یعنی ؛ آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ، یعنی بالاترین مرحله یک جریان منفی . در واقع بحران یعنی بمب ساعتی ای که ضامن انفجاری آنرا کشیده اند و شروع به شمارش معکوس کرده است . بحران یعنی شرایط بسیار وخیم و بسیار جدیست و لذا باید فکری جدی و اساسی کرد ، بنابراین در اینگونه شرایط دو راه بیشتر نیست ، یا سکون و انفجار و در نتیجه نیستی و انحطاط ، و یا تن دادن به حرکت و بدنبال راهی گشتن برای برون رفت از این بحران ، طبیعیست بهترین گزینه انتخاب حر کت و بهبودیست ، زیرا که ما دیگر واقعاً به آخر خط رسیده ایم و دیگر حتی با ابزارهای خودفریبی هم نمیتوانیم شرایط بحرانی را توجیه یا انکار کنیم . بیشتر ما با رسیدن به آخر خط این بحرانها را در دوبخش کلی از زندگیمان تجربه کردیم ، بطور مثال ؛ اول بحرانهای درونی شامل ؛
الف ( بحرانهای جسمی ؛
از نظر جسمی بقدری تنزل کردیم که دیگر اختیار جسم خود را نداشتیم در واقع جسم ما فرتوت ، بیمار و ضعیف شده بود ، چهره و صورتمان زرد و اصطلاحاً تابلو شده بود و فیزیک بدنمان خمیده و فرسوده شده بود ، و . .
ب ( بحرانهای روانی ؛
دغدغه ، دلهره ، احساس ناامنی ، فرار از خود و دیگران ، و در واقع رسیدن به نقطه ایی که چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر دائماً در تشویش و آشفتگی بسر میبردیم ، بی ثبات و از تعادل در زندگی خارج شده بودیم ، و . .
ت ( بحرانهای روحی ؛
نامیدی و یاس ، ترس و پوچ گرایی و خلاء معنوی و بی ایمانی و همینطور لذت نبردن از زندگی ، حاصل کما روحانی ای بود که باعث شد تا به تاریکی و انزوا رانده شویم و سرانجام به آخر خط برسیم .
ث ( بحرانهای احساسی ؛
بعلت شرایطی که داشتیم احساستمان غالباً توسط اطرفیان و دیگران مورد تحقیر و ترور قرار میگرفت و لذا همیشه در هر اجتماعی احساتمان سرخورده میشد و بدیهیست که گرفتار احساسهای از قبیل ، کینه ، تنفر ، رنجش ، خشم ، و . . .
دوم ، بحران های بیرونی .
الف ( بحران در اطرافیان و خانواده ؛
سرما و برودتی که در خانواده احساس میکردیم و یا جو متشنج دائمی که در خانواده در اثر اعتیاد ما حکفرما و سایه افکنده بود ، شرایط را برای ما غیر قابل تحمل کرده بود ، سرانجام ما را به نقطه آخر خط رساند .
ب ( بحران دراجتماع و جامعه ؛
در سطح اجتماع بخاطر از دست دادن دوستان و تحمل نگاه های تنفر آمیز دیگران و سرخوردگی و برخورد های توهین آمیز در هر زمینه ایی ، در نهایت سبب شد تا از اجتماع فرار کرده و به گوشه ای برویم ودر لاک انزوا خود فرو رویم و در این نقطه بود که به یاس و آخر خط رسیدیم .
ت ( بحران های اقتصادی ؛
در اثر اعتیاد فعال و مصرف مواد مخدر سرانجام شیرازه زندگی ما بهم ریخت بخصوص در زمینه مالی یک برشکسته تمام عیار شدیم و گرفتار فقر و تهیدستی و از طرفی بی اعتباری و در نهایت به آخر خط یعنی ، یاس و انزوا رسیدیم .
نکته ایی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که بطور قطع آخر خط ، الزاماً نقطه ای نیست که باید همه ما این بحرانها را پشت سر گذاشته باشیم ، و همینطور که در فوق همین سوال هم ذکر شده گفتیم ؛ بیشتر ما برای رسیدن به آخر خط این روند را طی کردیم تا سرانجام به بحران و آخر خط رسیدیم ، در حالیکه ممکن است بعضی از همدردان ما با یک جهش فکری که حاصل از روشن بینی است به این نقطه بحرانی که همان آخر خط است رسیده باشند ،
اما بطور کلی بحران ومعنای آخر خط برای همه ما بدون استثنا لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم طبیعت و واقعیت و زشتیها و خرابیها و مشکلات حاصل از بیماری اعتیاد را چه برای خود و چه برای دیگران ، توجیه و انکار کنیم . و در یک کلام ،آخر خط ، لحظه مرگ انکارهاست .